دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

کنکاشی در ریشه ها و عقاید فرقه دروزیه

کنکاشی در ریشه ها و عقاید فرقه دروزیه
تحلیل پیشینه، عملکرد گروههای قومی و مذهبی ساکن در سرزمین فلسطین اشغالی در فهم ساختار سیاسی- اجتماعی رژیم صهیونیستی از اهمیت زیادی برخوردار است. یادداشت حاضر در این راستا در صدد ارائه گزاشی مختصر در رابطه با فرقه دروزیه است که در سرزمینهای اشغالی ساکن و از روابط حسنه ای با صهیونیستها برخوردار هستند.

 

 

نگاشته پیش رو نگاهی اجمالی به فرقه دروزیه دارد. ماهیت عقاید این فرقه به دلیل پنهانکاری تاریخیشان، در هاله ای از ابهامات و اتهامات قرار گرفته است. از این رو سعی بر آن شده تا در معرفی آنها از منابع معتبر استفاده شود. البته قدر مسلم این نوشته کوتاه نمی تواند حق مطلب را در رابطه با فرقه ای  با بیش از 9 قرن تاریخ، مفاهیم و اعتقادات بیان کند.

دروزیه در حقیقت انشعابی از مذهب اسماعیلی است که در زمان خلافت ششمین خلیفه فاطمیان مصر، الحاکم بامرالله (قرن چهارم هجری قمری) در جهان اسلام پدیدار شد. همانطور که در ادامه خواهید خواند، شخص حاکم در پدید آمدن این مذهب نقشی اساسی داشت. البته نباید از این نکته گذشت که عوام الناس زود باور و هوی و هوس قدرت طلبان نیز نقشی اساسی در پیدایش این فرقه داشته است.

بنا به مستندات تاریخی کارهای عجیب و غریبی که به حاکم بامرالله ششمین خلیفه فاطمی نسبت داده می شد، یکی از عوامل مهم در پدید آمدن فرقه دروزیه بوده است. گفته شده او بر خلاف دیگر حاکمان، با مردم مهربان و اغلب در میان آنها بوده است. او تمام بردگان را آزاد کرد و تمام املاک دولتی را به مردم واگذار نمود. حاکم در سال های قحطی نهایت کوشش را برای یاری کردن مردم به عمل آورد. او با تثبیت قیمت ها و بخشش های بی دریغ موفق به انجام این کار شد. بخشش های او از حد گذشت، به طوری که خزانه دار او در انجام فرمان حاکم مردد ماند، خلیفه با خط خود بر او نوشت:مال و ثروت متعلق به خدا است و مردم بندگان خدایند و ما امین خدا در زمین هستیم. حق مردم را به آنان باز گردان و آن را از ایشان دریغ مدار.[1]

 

 

در دوران حاکم، مردی که چراغدان مسجد عتیق را دزدیده بود، نزد قاضی بردند و قاضی او را به نزد خلیفه برد، حاکم خطاب به او گفت: " وای بر تو برای دزیدن نقره مسجد! "مرد در جواب گفت: " من چیزی را که متعلق به پروردگارم بود، دزدیدم، من مرد فقیر و دخترانی گرسنه دارم، بهتر است نقره خرج آنان شود تا اینکه در مسجد آویزان باشد"، اشک از چشمان حاکم جاری شد، به قاضی دستور داد: شوهرانی مناسب برای دختران جوان وی پیدا کند و برای جهاز هر کدام 3000 دینار به آنها بخشید.[2]

اینگونه رفتارهای حاکم تاثیر زیادی در اطرافیان و پیروان او گذاشت تا جائی که محمد بن اسماعیل دروزی این اندیشه را به حاکم مطرح کرد که ادعای خدایی کند، حاکم نه تنها او را سرزنش نکرد، بلکه در خفا مشوق او بوده است.[3]

یکی از چیزهایی که این اندیشه را تشدید نمود، زهدگرایی شدید حاکم در سالهای واپسین حکومتش و غایب شدن او بوده است، وی به تنهایی در کوچه های قاهره به ویژه در تپه های "مقطّم"به گردش می پرداخت که سرانجام در یکی از گردشهای متداولش در ارتفاعات "مقطم"ناپدید گشت و مرگ او همانند زندگی اش معمایی شد.[4]

عامل دیگر در پیدایش این فرقه، هواهای نفسانی و قدرت طلبی رهبران یا بنیانگذاران این مکتب می باشد. آنها برای رسیدن به قدرت و سوء استفاده از احساسات عوام الناس، چنین اندیشه ای را مطرح نموده اند. دلیل بر این ادعا درگیری و مناقشه بین حمزه بن علی و محمد بن اسماعیل می باشد که قتل او در اثر دسیسه های حمزه بوده است.[5]و حتی گفته شده که ناپدید شدن حاکم نیز از توطئه های حمزه بوده و به اشاره حمزه او را کشتند و جسدش را در نهایت احتیاط پنهان ساختند تا بتوانند از ناپدید شدن اسرار آمیز خلیفه برای مقاصد خویش بهره جویند. دروزی ها ناپدید شدن حاکم را به استتار ارادی وی که آغاز غیبت او محسوب می شود، تعبیر می کردند.[6]

دروزیان معتقدند که پس از پنهان شدن حاکم، شریعت برداشته شده و خداوند به جای "سبع دعائم تکلیفیه"هفت خصلت اخلاقی به عنوان "سبع خصال توحیدیه"بدین شرح مقرر فرموده است:  

 

 

1.       به جای نماز، صدق للسان.

2.       به جای زکات، حفظ الاخوان.

3.       به جای روزه، ترک العباده العدم و البهتان.

4.       به جای حج، برائت از طغیان.

5.       به جای شهادتین، توحید و پرستش حاکم در هر عصر و زمان.

6.       به جای جهاد، رضا به فعل او کیفما کان.

7.       به جای ولایت، تسلیم امر او در سر و حدتان.[7]

در سال 398 نامه ای از "حاکم بأمرالله" صادر شد که در آن فاطمیان را از هرگونه اعمال تعصب مذهبی برحذر داشت. خلاصه آن نامه چنین است:

از بندة خدا و ولی او ابوعلی، حاکم بأمرالله امیرالمؤمنین، به هر شهری و روستائی... من بر شما آیة لا اکراه فی الدین را تلاوت می کنم. گذشته ها گذشت، امروزه باید مقتضیات زمان را دید. هر کس شهادتین به زبان آورد، باید حرمتش را نگه داشت فرقی نمی کند که مؤذنان در اذان خود "حی علی خیر العمل"بگویند یا نگویند یا نماز میّت را چهار رکعت و یا پنج رکعت بخوانند.[8]

این تسامح و سهل انگاری در جای جای فرایض و شعایر دینی آنان مشاهده می شود. مثلاً در وضو تصریح می کنند که شستن دست ها از مرفق تا سر انگشتان یا به عکس فرق نمی کند. اگر آب برای وضو کافی باشد، پاها را می شویند و گرنه به مسح اکتفا می کنند و همچنین در نماز تصریح می کنند که دست باز یا دست بسته هر دو جایز است. و آنچه در نماز اهمیّت دارد، توجه و نیّت است. کسانیکه به اخلاق پایبند نیستند و یا گناهی مرتکب شده، ولی توبه نکرده است، اجازة ادا نماز نمی دهند.[9]

گفته شده که دروزیان در عهد فاطمیان به دو گونه نماز می خواندند: گروهی به شکل اهل سنت و گروهی به سبک شیعه، چون علمای مذهب به خطر اختلاف پی بردند، فتوا دادند که اصل در نماز توجه و قلبی و نیّت پاک است و شکل ظاهری آن اهمیتی ندارد.[10]

جامعه دروزی از نگاه ساختار دینی به دو گروه عاقلان و جاهلان تقسیم می شود. گروه عاقلان دارای دو رئیس دینی اند که هر کدام از آنان شیخ عاقلان خوانده می شود، عاقلان کسانی اند که به احکام عملی دینی یعنی خودداری از می گساری و استعمال دخانیات و نیز داشتن رفتار زاهدنه در غذا و پوشاک پایبندند، آنان لباس جدا از لباس جاهلان دارند و عمامه سفید استوانه ای شکل بر سر می گذارند و لباس ساده می پوشند.

گروه جاهلان، سایر افراد جامعة دروزیان را تشکیل می دهند و گاه شَراحیّن نیز خوانده می شوند، زیرا حق دارند برخی از شرح های رساله های دروزیان را بخوانند و حق خواندن اصل رساله ها و تلاوت قرآن را ندارند و آنها مجازند از دخانیات و سایر لذت های دنیوی و رفاه در معیشت بهره مند شوند. و موظف به پوشیدن لباس خاص نیستند.[11]

دروزیان اعتقاد دارند، که الوهیت چند بار بصورت انسان ظاهر شده و صورت الحاکم بامرالله صورت کاملی بوده است. در این صورت در آخر الزمان بعنوان ناجی و شفیع تمامی مؤمنین ظاهر خواهد شد. دروزیان به تناسخ ارواح تحت عنوان "میزانیه" اعتقاد دارند. و می گویند که روح از شخصی به شخص دیگر انتقال می یابد.

عید اعظم آنها عید قربان است و سه روز ادامه دارد. ایشان در این روزها قربانی می کنند و طعام آماده می کنند. به دید و بازدید می روند. شیوخ فرقه در این چند روز، قصه خلقت را که در این سه روز روی داده است، را قرائت می کنند.

دوروزیان در سوریه، لبنان و فلسطین اشغالی زندگی می کنند. ایشان در دولت اشغالگر قدس نیز دارای وزیری در کابینه هستند. در ارتش نیز نفوذ بسیاری دارند به شکلی که چندین تن از فرماندهان رده بالای ارتش دروزی هستند. [12]

در مجموع می توان گفت: دروزیه از اسماعیلیه منشعب شده، که زیر بنای باورهای آن ترکیبی از عقاید اسماعیلیه، زرتشتی، مسیحی و باورهای اساطیری متأثر از فرهنگ بومی و اقلیمی منطقه که در طی قرون، تحولاتی داشته و اضافاتی را پذیرفته تشکیل می دهد. ایشان در مناطق کوهستانی زندگی میکنند و خود را "موحدون"می نامند. دروزیه کتب و رسائل مقدسی دارند که تعداد آنها به 111 جلد می رسد و نسخ خطی متعددی از آنها در کتابخانه های اروپایی نگهداری می شود.

 

منابع:

[1]  نجلام، ابو غر الدین، تحقیقی جدید در تاریخ، مذهب و جامعه دروزیان، مشهد، آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1372، ص 125.

[2]  کندی، کتاب الولاة و القضاه، لندن، 1912، ص 607، به نقل از تحقیق جدید در تاریخ دروزیان، ص 126.

[3]  گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ اول، 1377ه‍ ، ص 312.

[4]  فرق و مذاهب کلامی، ص 312.

[5]  همان، ص 312.

[6]  ایمانی، علیرضا، اسماعیلیه، قم،‌ مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، چاپ اول، 1381ه‍ ، ص554.

[7]  ایمانی، اسماعیلیه، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول،‌1380ه‍ ، ص 595 تا ص 587 .

[8]  رسائل الحاکم لدی طائفة الموحدین، به نقل از اسماعیلیه، ص581.

[9]  اسماعیلیه، ص582.

[10] همان. ص582.

[11] ربانی، گلپایگانی، فرق و مذاهب کلامی، قم، مرکز جهانی، چاپ اول ، 1377، ص314.

[12] عبدالعال، محفوظ، الدروز فی اسرائیل، الدار المصریه للنشر و توزیع، القاهره، 1993، ص 57.

از دروزی های لبنان چه می دانیم؟
دبیرکل مدارس عرفانی دروزی های لبنان در گفت و گوی اختصاصی با خبرگزاری حوزه، دیدگاه ها و عقاید این طایفه مذهبی را که پیروان آن عمدتا در منطقه شامات زندگی می کنند، تشریح کرد.

به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری «حوزه»، همواره در آئین های رسمی و مذهبی لبنان که طوایف مختلف لبنانی حضور پیدا می کنند، افرادی که با پوشش های خاص حضور دارند با نام دروزی ها شناخته می شوند. شیخ سامی ابوالمنی رییس کمیته فرهنگی شورای مذهبی دروزی های لبنان و دبیر کل مدارس عرفانی توحیدی لبنان در شهر جبل این کشور که چندی قبل برای شرکت در یک کنفرانس دینی به ایران سفر کرد، در مصاحبه با خبرنگار بین الملل خبرگزاری حوزه به تفصیل از عقاید، آداب و رسوم این طائفه دینی سخن گفت. مطالبی که اگرچه ممکن است نیاز به تتبع بیشتر برای آشنایی دقیق تر با دیدگاه های این طایفه داشته باشد اما برای علاقه مندان و به خصوص محققان علم کلام خالی از لطف نیست.

 متن این گفت و شنود، بدون دخل و تصرف در محتوای آن تقدیم خوانندگان ارجمند می شود:

 

* دروزی ها معمولا در نشست های دینی و یا برخی حوادث سیاسی لبنان بر سر زبان ها می افتند، در عین حال ممکن است شناخت بسیاری از مخاطبان از دیدگاه ها و عقاید شما کم باشد. اگر موافق باشید در این مصاحبه درباره اعتقادات و آداب و رسوم دروزی ها به ویژه دروزی های لبنان گفت و گو کنیم.

اسم فرقه ما در واقع "موحدون" است که در تاریخ به اشتباه به نام "دروزی" نامگذاری شده و به هر حال این نام به ما تحمیل شده، اما نام واقعی این گروه "موحدون" است.

 

* وجه تسمیه این گروه به "موحدون" چیست؟

توحید به معنای بالاترین درجات اسلام است که هر مسلمان با اقرار به اسلام و واجبات آن تلاش می کند تا به مقام معنوی بالاتر و حقیقت عبادات دست یابد. ایمان نیز عبارت از اعتقادی قلبی مرتبه ای فراتر از اقرار به زبان است و در این مرحله انسان در قلب خود به یگانگی خداوند عزوجل و کتاب های مقدس و روز قیامت و قدر الهی و سخنان پیامبر(ص) اعتقاد پیدا می کند و اما مرحله سوم در دینداری احسان بوده و به معنای عبادت خداوند است به گونه ای که گویی او را می بینی و اگر هم تو او را نمی بینی او تو را می بیند. و این همان توحیدی است که تمام مسلمانان باید برای رسیدن به آن تلاش کنند تا اقرار زبانی و قلبی آنها همراه با صداقت و راستی باشد و به درجه احسان برسند. لذا توحید نزد ما یک مسلک است و ما خود را اصحاب مسلک توحید می نامیم. پس توحید دین نیست و مسلک است.

 

* اتفاقا می خواهیم در این گفت و گو از ویژگی های این مسلک بیشتر بدانیم.

ویژگی های این مسلک برگرفته از اسلام، قرآن و سخنان ائمه علیهم السلام و احادیث شریف است.

 

* بله، البته اینها مقداری کلی است و لازم است که جزئی تر صحبت کنیم.

مطمئنا ما جامعه ای توحیدی و بخشی از امت اسلامی هستیم و در هر کشور اسلامی که باشد زندگی می کنیم. کتاب ما قرآن کریم است، اما آیین ما امتحانات، تفاسیر و ویژگی های خاصی دارد که نتیجه تاریخی فشرده و تجربیات مشایخی بوده که در مسلک توحید گام برداشته اند؛ مسلکی که تا اندازه ای شبیه صوفیه و عرفان است و البته این مسلک برگرفته از اسلام و فلسفه یونان است، زیرا متاثر از فلسفه و عقل می باشد و همچنین برگرفته از تصوف و عرفان اسلامی است و از این رو این فرقه مجموعه ای از این ویژگی ها است.

 

* مشایخ شما چه ویژگی هایی دارند؟ چگونه زندگی می کنند؟

مشایخ ما خوی تصوف دارند و در خلوت زندگی می کنند؛ خلوت هم مکانی است که در آن عبادت می کنند و جایی به دور از جامعه و مردم است. آنها در این تجربه عرفانی و ادای نماز و زندگی ساده با خالق خود مرتبط می شوند و زندگی ساده آنها بیانگر این است که آنها برای روح خود زنده اند نه بدن خود و برای آخرت زندگی می کنند نه برای دنیا. جوانان نیز از این مشایخ متاثر می شوند و برخی تعالیم مسلک را از آنها فرا می گیرند. پس این مسلک نیز تعالیمی دارد که به ما می گوید انسان چگونه می تواند ارتقاء درجه بیابد تا جایی که با خداوند زندگی کند. البته آنها به طور کامل از جامعه جدا نمی شوند چون وظایفی نیز در قبال جامعه و خانواده خود دارند و حتی در شرایط دشواری مانند زمان استعمار فرانسه در لبنان، موحدان دروزی به سخت ترین و بزرگ ترین انقلاب به رهبری سلطان الاطرش وارد شدند که او نیز از موحدان دروزی بود و در آن زمان در مقدمه شهدا، مشایخ دروزی حضور داشتند که ده ها و صدها نفر از آنها شهید شدند.

 

* ذهنیت کلی که خودم از دروزی ها داشتم، انزوای اجتماعی نزد این طایفه بود همچنان که خودتان هم گفتید مشایخ تان در خلوت زندگی می کنند اما مطالبی را که اشاره کردید، مقداری با آنچه در خصوص طایفه شما مرسوم است. متفاوت بوده و گویی در تجربه تاریخی دروزی ها، حضور در تحولات سیاسی و اجتماعی نیز وجود دارد.

بله آنها منزوی نیستند، اما می دانند که زیر چتر حمایت عربی قرار دارند و باید زیر این چتر عربی - اسلامی باشند. دروزی ها زمانی با عثمانی ها زندگی می کردند و ایرانی ها را هم دوست دارند، ولی به هیچ وجه از کسی علیه طرف مقابل جانبداری نمی کنند و دوست دارند میانه رو و بی طرف باشند. البته باید توجه داشت که این مذهب از نظر تاریخی از شیعه منشعب شده و ما به ائمه علیهم السلام معتقدیم و از امام علی علیه السلام تا امام جعفر صادق را قبول داریم. پس از امام صادق(ع) برخی قائل به امامت اسماعیل فرزند امام صادق و برخی معتقد به امامت امام موسی کاظم شدند و فرقه ما در واقع از شاخه های اسماعیلیه است که در زمان حکومت فاطمی ها در مصر تشکیل گردید و حکومت فاطمی بزرگ تاسیس شد و شاید برای اولین بار پس از امام علی بن ابی طالب(ع) بود که یک نفر امام و خلیفه می شد و در آن زمان جرقه های این مسلک جدید زده شد و همان طور که گفتم این مسلک برگرفته از فلسفه و عرفان است و در زمان امام الحاکم بأمرالله از خلفای فاطمی در ابتدای قرن پنجم هجری تشکیل و تاسیس شد.

 

* بنابراین می توانیم بگوییم که "دروز" شاخه ای از اسماعیلیه است. درست است؟

بله اما از اسماعیلیه جدا شده، زیرا آخرین امام از نظر دروزی ها الحاکم بالله است، اما اسماعیلیه پس از امام صادق امامان دیگری دارند. "موحدون" بر این باورند که همان طور که پیامبران خاتم دارند و خاتم آنها محمد(ص) است، ائمه هم خاتمی دارند و وظیفه امام تعلیم و آموزش رسالت است. پیامبر رسالت را می آورد و این امام است که آن را به مسلمانان تعلیم می کند و ما بر این باوریم که آخرین امام، الحاکم است و ائمه این وظیفه را انجام داده اند و مسلمانان پس از الحاکم  باید از تعالیم پیامبر(ص) و ائمه علیهم السلام پیروی کنند.

 

* در ابتدای مصاحبه گفتید که عنوان "دروز" به شما تحمیل شده. اگر ممکن است بیشتر توضیح دهید که این اصطلاح "دروز" از کجا آمده است؟

در قرن پنجم هجری که این مذهب تاسیس و منتشر شد، یکی ار مبلغان این مذهب، نشتکین درزی نام داشت که مردم را به سوی خودش دعوت می کرد. و پس از آن درزی از تبلیغ برکنار شد و به دست سران این مذهب در مصر کشته شد، پس از آن بود که این نام همراه فرقه شد، اما درزی کسی بود که می خواست این فرقه را منحرف کند و از تعالیم اسلام دور سازد و ادعای خدایی کند و به همین خاطر طرد شد و کشته شد، اما پس از وی این نام به دلایلی باقی ماند.

 

* دروزی ها بیشتر در لبنان و سوریه دیده می شوند. پراکندگی جغرافیایی شما چگونه است؟

در سوریه، لبنان، فلسطین و اردن زندگی می کنند.

 

 

* در ترکیه چطور؟

در ترکیه حضور ندارند البته ممکن است در ترکیه شاخه هایی از موحدان باشند، اما به نام های دیگری. شما ممکن است کسانی با این مسلک و اعتقادات اما با نام دیگر را بیابید.

 

* آماری از جمعیت خود دارید؟

در این منطقه که بلاد شام نام دارد، یعنی سوریه و کشورهای همسایه آن، تعداد موحدان حدود یک میلیون نفر است.

 

* در خبرهای لبنان گاهی خبرهایی از شیخ عقل طایفه دروز منتشر می شود. درباره سلسله روحانیت در این طائفه توضیح دهید.

بله حتما. ما در لبنان شورای مذهبی داریم که من نیز عضو این شورا هستم و ریاست آن را "شیخ عقل" بر عهده دارد که روحانی است  و البته تعداد مشایخ فرقه بسیار است و شاید حدود 15 درصد جمعیت فرقه را مشایخ تشکیل دهند. علاوه بر این ما مرجع دینی هم داریم که انتخاب نمی شوند. مردم با توجه به علم و مسلک مراجع، از مرجع مورد نظر خود پیروی می کنند.

 

* وظیفه و مسؤولیت مراجع چیست؟

آنها حافظان و نگهبانان مسلک هستند.

 

* اکنون چند مرجع دارید؟

تعداد آنها معین نیست چون در هر منطقه و شهری شیخی وجود دارد که مردم و سایر مشایخ به وی مراجعه و اقتدا کرده به نظر و راهنمایی های او عمل می کنند و این یک مساله عرفی است.

 

* "شیخ عقل" چگونه انتخاب می شود؟

شورای مذهبی شامل نمایندگانی از تمام گروه های دروزی ها می باشد که این افراد روحانی یا نمایندگان مناطق و حرفه ها و شغل های مختلف مانند مهندسان، پزشکان، نمایندگان، وزرا و قاضیان دروزی هستند که حدود هشتاد یا نود شخص هستند و همین ها هستند که "شیخ عقل" را انتخاب می کنند.

 

* شما مدارس دینی و آموزش های دینی و رسوم خاصی دارید؟

بله مدرسه داریم و بنده دبیر کل مدارس عرفان توحیدی هستم که البته این مدارس متوسطه هستند و هر کس بخواهد در اندیشه توحیدی تعمق بیشتری کند، به خلوت می رود و معارف را از مشایخ خود می آموزد و مرکزی هم برای پژوهش های توحیدی داریم که وابسته به شورای مذهبی است و این مرکز در واقع به تازگی با هدف تربیت روحانیون دروزی تاسیس شده است.

 

* روحانیون دروزی لباس خاصی دارند؟

بله آنها عمامه دارند و مراجع ما عمامه مدوّر دارند که از عمامه های دیگران بزرگ تر است و همچنین عبای سیاه که آن را بالای جبّه می پوشیم و بسیاری از آنها "شروال" می پوشند که شبیه لباس ترکی است، چون ما حدود چهارصد سال با ترک ها زندگی کرده ایم و این پوشش شاید از ترک ها گرفته شده، اما امروز فقط اهالی جبل این لباس را می پوشند و در کنار اینها آداب، سنت و آیین هایی داریم که البته زمانی پنهان می شد، اما جهانی سازی همه چیز را در خود هضم کرده است

یکی از ویژگی های مذهب ما قضای شرعی است و دادگاه های ما به صورت شرعی برگزار می شود و قوانین خاصی داریم که با قانون سنی و جعفری متفاوت است. به عنوان مثال در وصیت آزاد هستیم و انسان می تواند به وارث یا غیر وارث خود وصیت کند، در حالی که برخی مذاهب وصیت را برای غیر وارث نافذ نمی دانند و اگر کسی بدون وصیت از دنیا برود، طبق مذهب حنفی عمل می شود که «للذکر مثل حظ الأنثیین». همچنین در مذهب ما زن و مرد می توانند همدیگر را طلاق دهند و بازگشت مطلقه به هیچ وجه جایز نیست و اینها برخی از ویژگی های مذهب ما است.

 

* البته قاعده فقهی "للذکر مثل حظ الانثیین" اختصاص به حنفی ها ندارد، اما سوال بعدی ام این است که دروزی های لبنان در منطقه ای خاص و جداگانه زندگی می کنند یا با شیعیان و اهل سنت و در کنار هم زندگی می کنند؟

موحدان در مناطق خاصی و باهم زندگی می‌کنند. ما زمانی که در ابتدای قرن هشتم میلادی به لبنان آمدیم، هدف ما، دفاع از مرزهای اسلامی در مقابل فرنگی ها و حملات صلیبی بود و به هر صورت در کوه ها و سواحل ساکن شدیم تا منطقه مرزی با سوریه و فلسطین. امروز دروزی ها در هر منطقه ای حتی در بیروت حضور دارند، اما کانون آنها شهر جبل است.

 

* منظورتان از جبل، همان جبل عامل است؟

شهر جبل در شمال جبل عامل قرار دارد و حدود هفتاد کیلومتر با جبل عامل فاصله دارد. شهر جبل زمانی قلب لبنان بوده و دروزی ها زمانی امارت لبنان را هم در اختیار داشته اند، اما اکنون اوضاع فرق کرده و ما فقط هفت درصد جمعیت لبنان هستیم.

 

* ما لبنان را به همزیستی مسالمت آمیز بین پیروان ادیان و مذاهب می شناسیم. روابط شما با امامیه و اهل سنت چگونه است؟

ما به برقراری روابط با دیگر مذاهب اسلامی مشتاق هستیم. در نزدیکی ما روستاهای شیعیان قرار دارد که با آنها رابطه داریم و در مناسبت های آنها مثلاً در عاشورا و مناسبت های دیگر شرکت می کنیم. ما با اهل سنت هم رابطه داریم و بعضی از آنها در نزدیکی ما زندگی می کنند و رابطه ما با مسیحی ها از همه بیشتر است و شاید به این خاطر باشد که مسیحی ها و دروزی ها شهر جبل را ساخته اند و در بیشتر روستاها مسیحیان هم با دروزی ها زندگی می کنند. البته در گذشته جنگ های سختی میان آنها صورت گرفته، اما ما بار دیگر با هم جمع شدیم تا بر همزیستی خود تاکید کنیم و شخص بنده و بسیاری از شخصیت های دروزی به اصل گفتگو و مسالمت داخلی پایبند بوده و بر این باوریم که این وظیفه ما در لبنان است و ما و برادران شیعه و اهل سنت باید همواره برای ایجاد فضای مسالمت و گفتگو تلاش کنیم. ما الحمدلله متعلق به اهل بیت(ع) و همه مسلمانان هستیم.

 

* اشاره کردید که در آئین عاشورا  و مراسم شیعیان شرکت می کنید. آیا خودتان هم مراسم خاصی برای بزرگداشت اهل بیت(ع) دارید؟

فرقه ما به زهد و انزوا گرایش دارد و دروزی ها سال ها در کوه ها منزوی بوده اند، البته امروز اوضاع عوض شده و روابط ما فرق کرده، اما باز هم هیچ مناسبتی نداریم حتی برای بزرگان خاص خود مانند "الحاکم" هیچ مناسبتی نداریم.

 

* از حضور شما در این گفت و گو و توضیحاتی که دادید تشکر می کنم. اولین بار است که به ایران سفر می کنید؟

بنده هشت بار به ایران سفر کرده ام. ایران کشوری باز و پویا و در عین حال که اسلامی است، توانسته پیشرفت علمی زیادی هم داشته باشد و انسان هنگامی که به ایران می آید می بیند که ایران با چیزی که در تبلیغات می گویند متفاوت است و مردمی خوش اخلاق و مهربان دارد و البته این اقدامات پسندیده ایران نیز ان شاءالله به بیداری اسلامی و بهبود روابط اسلامی کمک خواهد کرد و این، مسؤولیت ایران است.

گفت و گو: حسن صدرایی عارف

بایسته‌ها و موضوعات پژوهشی گروه فرقه‌های انحرافی

بایسته‌ها و موضوعات پژوهشی گروه فرقه‌های انحرافی
مقدمه
«دین الهی» با همه ویژگی¬های ممتازش در دراز مدت از سوی دین¬داران یا نامتدیّنان مغرض، ریاست طلب، جاهل، کژاندیش، مستکبر و. . . تهدید می‌شود.فرقه¬گرایی یکی از تهدیدات جدی برای دین و جامعة دینی به شمار می¬رود. آراء و افکار گوناگونی که در میان فرق دینی به وجود می¬آید، به اختلافات دامن زده، انحرافات زیادی را وارد می¬سازد.
یکی از موضوعاتی که در مورد مهدویت باید دقت و بررسی شود، افکار انحرافی بعضی از فرقه¬هاست. با کمال تأسّف استکبار جهانی از این نوع فرقه¬های انحرافی حمایت می‌کنند و بستر مناسبی برای تفرقه میان مسلمانان فراهم می‌آورند.
برای آن¬که به تناسب نیاز جامعه اسلامی (در داخل و خارج کشور) مباحث امامت و مهدویت، روند صحیحی طی کند، آشنایی با اعتقادات، آرا و شیوه¬های تبلیغی فرقه¬های انحرافی ضروری است. از این رو، سعی و اهتمام این گروه در وهله اول، شناسایی فرقه¬های انحرافی معاصر و سپس نقد و بررسی اندیشه¬های آنان، و پاسخ به پرسش¬های گوناگون در قالب¬های مختلف است.
امیدواریم توفیق الهی رفیق این جمع گردد تا بخشی از وظایفمان را به درستی انجام دهیم.

اهداف
1. ریشه¬یابی و شناخت دقیق انحرافات مهدویت (قدیم و جدید) در گونه¬های مختلف فرقه¬ای، حزبی، انجمنی و . . . ؛
2. نقد و بررسی محققانه انحرافات مهدویّت در گونه¬های مختلف؛
3. پاسخ¬گویی به نیاز جامعه، به ویژه نسل جوان، با دفع شبهات و رفع اشکالات در مباحث فرقه¬های انحرافی؛
4. طرح مسائل جدید و نوآوری در موضوعات متنوع در سطوح مختلف؛
5. عملیاتی کردن طرح و برنامه¬های گروه برای مقابله با انحرافات؛
6. بسترسازی زمینة تحقیق برای محققان، نویسندگان در زمینه مهدویّت؛
7. تدوین فرهنگ‌نامه فرق انحرافی مهدویت؛
8. کشف سوءاستفاده¬های استکبار جهانی از جریان¬های ضدّ مهدویت در داخل کشور و چگونگی رویارویی با آنها؛
9. توانمندسازی مبلغان برای مقابله با فرق انحرافی و مدعیان و اطلاع رسانی به مردم.

برنامه‌ها
1. تهیه امکانات ویژه برای آموزش و آشنایی با مؤلفه¬های گروه¬های مختلف انحرافی؛
2. اولویت‌بندی موضوعات پژوهش و تعیین جدول زمانی؛
3. هم‌آهنگی و ارتباط با مراکز و گروه‌های تخصصی و علمی داخلی (درون شهری و برون شهری) و خارجی؛
4. تلاش برای برآوردن نیازهای جاری یا کم‌بودهای در زمینه موضوعات مربوط؛
5. ترجمه کتب و مقالات مهم با گرایش مسائل انحراف‌زدایی از مهدویت؛
6. برگزاری سمینارها و نشست¬های علمی ـ تخصصی به همراه فراخوانی مقالات در حوزه کاری؛
7. سرویس‌دهی به رسانه¬های ارتباط جمعی داخلی و خارجی به زبان¬های مختلف؛
8. شناسایی و استخراج فعالیت¬های اینترنتی و ماهواره¬ای؛
9. ایجاد بانک اطلاعاتی به روز و آرشیوبندی آن؛
10. مصاحبه¬ها و نشست¬های علمی با اساتید برجسته؛
11. شناسایی کلیة آثار علمی ـ فرهنگی فرقه¬های انحرافی (منبع شناسی)؛
12. شناسایی و جذب پژوهش‌گران متخصص در مباحث فرقه¬های انحرافی؛
13. راهنمایی و مساعدت دانش‌جویان و طلاب جهت تدوین پایان‌نامه با گرایش فرقه¬های انحرافی؛
14. برگزاری جلسات پرسش و پاسخ در مجامع عمومی(دانشگاهی ـ حوزوی)، خصوصاً جهت مبلغان در آستانه ایام تبلیغ؛
15. شناخت جغرافیای فرق انحرافی (قدیم و جدید)؛
16. تلاش برای هدایت تفکرات انحرافی با بیان ادلّه عقلی، نقلی، اخلاقی و عاطفی؛
17. شناسائی و احیاء آثار ضد فرق اعم از کتاب¬ها ،مقالات، سخنرانی¬ها و . . . و عرضه آنها ( در صورت لزوم همراه با
افزوده توضیحات و کارهای تکمیلی دیگر )؛
18. تهیه بروشورهایی جهت توزیع در مناسبت¬های مختلف؛
19. تلاش برای یافتن راهکارهای مناسب مقابله با فرق و مدعیان منحرف و ارائه آن به مسئولان ذیربط؛
20. ایجاد واحد پاسخ به سئوالات پیرامون فرق از طریق تلفن، اینترنت و نامه(با همکاری و هماهنگی با سایر مراکز پاسخ-گو؛
21. تهیه نرم¬افزار نقد فرق؛
22. تهیه جزواتی جهت اطلاع رسانی و توانمندسازی مبلغان با همکاری مراکز تبلیغی؛
23. ایجاد گروه تحقیقی برای تدوین فرهنگ¬نامه فرق انحرافی.
بایسته‌ها و موضوعات پژوهشی
1. بررسی ماهیت شیخیه و اثبات یا ردّ اتهام به شیخ احمد احسایی به طور قطعی و شفاف؛
2. بررسی دقیق و مدلّل در خصوص نظر شیخ احمد احسایی درباره حضرت مهدی و مقامات ائمه  و شفاف‌سازی
3. نظریات ایشان؛
4. بررسی میدانی اعتقادات فرق انحرافی در مهدویت؛
5. شناسایی و مقابله مناسب با انحرافات در زمینه مهدویت در قالب اشعار و گفته‌های مداحان، سخنرانان، جمله نوشته‌ها،
6. ملاقات‌گرایان، خواب‌گرایان و. . . ؛
7. فضا‌شناسی دوره‌ها به قصد آسیب‌شناسی جامعه فعلی؛
8. فضاشناسی امروز جوامع مختلف که موجب ایجاد بحران‌های انحرافی می‌شود؛
9. چگونگی برخورد ائمه با فرقه‌های انحرافی؛
10. گونگی برخورد علماء با فرقه‌های انحرافی؛
11. کشف تناقضات و ایرادات در فرق منحرف؛
12. کشف اهداف فرق منحرف و مدعیان از متون و سخنان و رفتار خود آنها؛
13. کشف روش¬های جذب اعم از رفتاری و شعاری و. . . ؛
14. بررسی نقش فرق قبلی (مثل: صوفیه،اسماعیلیه،و . . .) در شکل¬گیری؛
15. کشف و بررسی بافت سازمانی و تشکیلاتی در فرق انحرافی در مهدویت؛
16. بررسی مشترکات فرق مختلف انحرافی در مهدویت؛
17. شناسایی علل و عوامل پیدایش و رشد فرق انحرافی با هدف پیش¬گیری از بروز عوامل مشابه.
تبویب
1. پیشینه تاریخی انحراف در مهدویّت:
الف) قبل از ولادت؛
ب) بعد از ولادت:
ـ غیبت صغرا؛
ـ غیبت کبرا
بنی‌العباس
قبل از عصر صفویه
بعد از عصر صفویه
افشار و زندیه
قاجار
معاصر
2. علل پیدایش انحراف:
ـ سوء استفاده از روایات جعلی گذشته یا جدید؛
ـ اختلاف روایات در مهدویت؛
ـ انگیزه¬های شخصی در مهدویت؛
ـ اغراض سیاسی و نقش حاکمان و استعمارگران؛
ـ فرقه‌ها و گروه‌های مذهبی رقیب ـ معاصر
ـ فرقه¬ها و گروهای مذهبی قبلی؛
ـ نشناختن درست مهدویت و آموزه¬های آن؛
ـ خواب¬گرایی؛
ـ رواج خرافات؛
3. زمینه¬های انحراف:
ـ تفسیر و تطبیق نادرست مهدویت (القاب/ علائم ظهور و . . .)؛
ـ استفاده از منابع غیرموثق مهدویّت؛
ـ انطباق آموزه های مهدویت با آورده¬های بشری فلسفی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و . . . ؛
ـ نقل قول ناقص و یک‌سویه¬نگری؛
ـ عرفی شدن و عوام‌زدگی؛
ـ سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی؛
ـ تعجیل نمودن در امر ظهور؛
ـ ادعاهای کذب (رؤیت و نیابت)؛
ـ سایر زمینه¬های انحرافی، مثل: باطن¬گرایی و تأویل¬گرایی افراطی و اظهارنظر¬های غیرکارشناسانه؛
4. آثار انحراف در مهدویت (علمی ـ فرهنگی).
5. دشمنان مهدویت (اسلامی):
ـ توطئه¬های استعمار؛
ـ توطئه¬های یهود؛
ـ توطئه‌های وهابیان؛
ـ منحرفان به ظاهر شیعه.
6. مدّعیان دروغین مهدویت:
ـ قبل از ولادت (کیسانیه، سبائیه، مغیریه، ناووسیه، اسماعیلیه، واقفیه، محمدیه، عسکریه و...)؛
ـ بعد از ولادت (بابیه، بهائیه، قادیانیه و. . .).
7. سایر موارد انحراف در مهدویت.
8. وضعیت فرق انحرافی در مهدویت از جنبه های مختلف. پراکندگی جمعیتی، میزان و نوع فعالیت های نحوۀ تعامل با
دولت¬ها، نحوۀ اداره شدن و مدیریت آنها (تشکیلات)؛
موضوعات پژوهشی گروه فرق انحرافی
الف. کلیات
1. علل و عوامل پیدایش فرقه¬های انحرافی
2. پیامدهای فرقه¬های انحرافی
3. قرآن و فرقه¬های انحرافی
4. فرقه¬های انحرافی در کلمات معصومین
5. سیر تاریخی انحراف در مباحث مهدویت
6. شیوه¬های تبلیغ و جذب فرقه¬های انحرافی
7. نقش استعمارگران در ایجاد و حمایت فرقه¬های انحرافی
8. نقش غالیان در پیدایش انحرافات در مهدویّت
9. روان¬شناسی مدعیان
10. روان¬شناسی پیروان مدعیان
11. نقد و بررسی امور خارق¬العاده و شبهه کرامات
12. پایان نیابت خاصه و ادعای نیابت
13. ملاقات¬گرایی و زمینه ¬پیدایش انحرافات
14. خود¬گرایی زمینه پیدایش انحرافات
15. آسیب¬شناسی مباحث مهدویت
16. نقش حاکمان در پیدایش فرقه¬های انحرافی
17. بازشناسی انتقادی کتب شیخیه، شامل: (آراء و احکام)
18. تحولات فکری و فرقه¬ سازی (گفتما¬ن¬های غالب و پیدایش فرق)
19. نقش رخداد¬های اجتماعی در پیدایش فرقه¬ها
20. نقش رخداد¬های تاریخی در پیدایش فرقه¬ها
21. جهانی¬شدن و فرقه¬¬سازی روشنفکران
22. امواج سیاسی روشنفکران و فرقه¬گرایی
23. نقش گفتمان¬های غالب حوزوی (عرفانی،فلسفی،فقهی) و فرقه¬گرایی
ب. شیخیه
1. باز¬شناسی شخصیت شیخ احمد احسایی
2. بازشناسی شخصیت سیدکاظم رشتی
3. علت تکفیر شیخ احمد احسایی
4. شیخیه و غلو
5. نقش فلسفه اشراق در تفکرات شیخیه
6. اصولی یا اخباری بودن شیخیه
7. دیدگاه شیخ احمد و سید کاظم پیرامون امام زمان
8. بررسی رکن رابع در شیخیه
9. نسبت شیخیه با صوفیه
10. مقایسه بین رکن رابع، قطب و واسطه فیض
11. اعتقاد شیخ احسائی و سید کاظم رشتی پیرامون معاد جسمانی
12. عالم هور قلیا در اندیشه شیخیه
13. شباهت¬ها و تفاوت¬های کرمانیه با شیخیه آذربایجان
14. دیدگاه شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی درباره اهل بیت 
15. شیخیه و سیاست (ارتباط با احکام و اندیشه سیاسی شیخیه)
16. خواب¬گرایی شیخ احمد
17. بررسی وضعیت شیخیه در زمان حاضر
18. اصول دین در نظر شیخیه
19. جایگاه شیخ احمد و سید کاظم در نظر شیخیه
20. انشعابات در شیخیه
21. دیدگاه شیخیه درباره غیر¬شیخیه
22. نسبت شیخیه با اسماعیلیه
23. توحید در شیخیه
24. خاتمیت از نظر شیخیه(خصوصاً شیخ احمد و سید کاظم که بابیه و بهائیه آ¬نها را مبشّر خود می¬دانند)
25. جایگاه شیخ احمد و سید کاظم در نظر بابیه و بهائیه
26. شرح¬ حال رهبران شیخیه کرمان
27. شرح¬ حال رهبران شیخیه آذربایجان( خاندان ثقة الاسلام )
28. شرح¬ حال رهبران خاندان حجت الاسلام
29. شرح ¬حال رهبران خاندان احقاقی
30. شیخیه و انتظار
31. شیخیه و انقلاب اسلامی ایران
32. فرهنگ (آداب و رسوم) در شیخیه کرمانیه
33. تقلید در شیخیه
34. علل شکل¬گیری شیخیه
ج. بابیه
1. بازشناسی شخصیت باب
2. عوامل و چگونگی شکل¬گیری بابیه
3. نقش آموزه¬های شیخیه در پیدایش بابیه
4. علت گرایش به بابیه توسط عده¬ای از مردم
5. تاریخچه بابیت
6. بررسی ادعا¬های باب
7. اقدامات و شورش¬های بابیان
8. نقد کلی کتاب بیان(معرفی نقادانه)
9. اظهارات باب پیرامون امام مهدی 
10. تحصیلات باب
11. ارتباط باب با بیگانگان
12. علم¬ستیزی باب
13. حروف حی(پیرامون اولیه باب)
14. وصی باب
15. انشعاب در بابیه
16. جریان بدشت
17. ترور ناصرالدین شاه توسط بابیان
18. شهادت شهید ثالث توسط بابیان
19. واقعه نی¬ریز
20. واقعه قلعه طبرسی
21. توبه¬های باب
22. ارتباط بابیت با رکن رابع
23. بررسی استنادات باب به آیات قرآن
24. اعدام باب
25. موضع دولتمردان قاجاریه در برابر بابیه
26. احکام بابیه
27. نامه¬های باب
28. وعده¬های باب
29. جایگاه کتاب بیان نزد باب
30. تناقضات در آراء و نوشته¬های باب
31. شرح حال قرة¬العین
32. شرح حال قدوس(محمد علی بارفروش)
33. بررسی استنادات باب به روایات
د. ازلیه
1. شخصیت¬شناسی میرزا یحیی صبح ازل
2. دوران رهبری بابیه توسط صبح ازل
3. اقدامات و فعالیت¬های ازلیه و بهائیه علیه یکدیگر
4. علت حمایت ادوار برون از ازلیه و احیاء نقطه الکاف توسط وی
5. صبح ازل و تتمیم بیان
6. صبح ازل از دید بهائیه
7. نقش ازلیها(یحیی دولت¬آبادی) در انقراض قاجاریه و روی کارآمدن پهلوی
ﻫ . بهائیه
1. بیوگرافی و شخصیت میرزا حسینعلی نوری
2. تحصیلات بها
3. ارتباط بها
4. ارتباط بها با صوفیگری و صوفیان
5. نقش بها در تحرکات و آشوب¬های بابیان
6. رابطه یهود با بهائیت
7. بهائیان و انقلاب اسلامی ایران
8. بهائیت و فراماسونری
9. جایگاه خطیرة¬القدس و مشرق¬الاذکار نزد بهائیان
10. جایگاه بیت¬العدل در بهائیت
11. موعود در بهائیت
12. بیوگرافی و شخصیت عبدالبهاء
13. بیوگرافی و شخصیت شوقی افندی
14. بهائیت و رسانه
15. سیاست¬های بهائیت در جهان
16. سیاست¬های بهائیت در ایران
17. عبدالکریم ایادی و نقش او در حکومت پهلوی
18. نقش بهائیت در ایجاد سلطه پهلوی و تثبیت آن
19. نقش هویدا در ترویج بهائیت
20. راههای مقابله با بهائیت در سطح جهان
21. راههای مقابله با بهائیت در ایران
22. پراکندگی جمعیت بهائیان در جهان
23. پراکندگی جمعیت بهائیان در ایران
24. نقد کتاب اقدس
25. نقد کتاب ایقان
26. نقد کتاب فرانه گلپایگانی
27. نقد کتاب قرن بدیع
28. انشعاب در بهائیت
29. مشکلات اساسی بهائیت(بحران مشروعیت)
30. بهائیت و پلورالیزم
31. بهائیت و سکولاریزم
32. معاد و قیامت از دیدگاه بهائیان
33. استدلالهای بهائیان بر حقانیت باب و بها و نقد آن
34. معجزه در دیدگاه بهائیان
35. تشکیلات بهائیان(سازمان رهبری و اداری بهائیت)
36. بهائیت و تقلید
37. بهائیت و سیاست
38. جایگاه تبلیغ در بهائیت و روش¬های تبلیغی بهائیان
39. بهائیت و آزادی
40. بهائیت و اخلاق
41. بررسی و نقد ادعاهای بها
42. وعده¬ها و پیش¬گویی¬های رهبران بهائیت
43. نقش بهائیت در ایجاد ناامنی در جهان
44. قرآن نزد بهائیان
45. اهل بیت نزد بهائیان
46. ائمه اطهار نزد بهائیان
47. بهائیت و ظلم
48. عبادت و در بهائیت و نقد آن
49. احکام جزایی در بهائیت و نقد آن
50. احکام حقوقی در بهائیت و نقد آن
51. احکام عبادی در بهائیت و نقد آن
52. تقویم بهائی و نقد آن
53. مخالفت بهائیان با دستور وصایای رهبران
54. احکام ازدواج در بهائیت
55. اقتصاد در بهائیت
56. آموزه¬های اسلامی و شیعی مورد حمله بهائیان
57. اشکالات مهم بهائیت
58. فلسفه خلقت در بهائیت
59. آداب و رسوم اجتماعی در بهائیت
60. مبارزه بهائیت با اسلام و روحانیت و مسلمانان
61. علل کاهش جمعیت بهائیان پس از انقلاب اسلامی
62. امام خمینی و بهائیت
63. نسبت بهائیت با وهابیت
64. نظام آموزشی در بهائیت
65. متبریان از بهائیت(هر کدام یک مقاله)
66. آیتی، صبحی، اقتصاد، نیکو،ادیب مسعودی، رحمانی، قدس ایران، رئوفی، جانگیری و . . .
67. نقد و بررسی اصول و تعالیم بهائیت (هر کدام یک مقاله ) تحری حقیقت و ترک تقلید،تساوی حقوق زن و مرد، وحدت عالم انسانی، تعدیل معیشت عمومی، وحدت ادیان، صلح عمومی، تعلیم و تربیت عمومی و اجباری، تطابق دین با علم و عقل، دین باید محبت شود، ترک تعصبات و احتیاج به نفثات روح¬القدس
68. روشنفکری و بهائیت
69. ارتباط بهائیت با انگلستان
70. ارتباط بهائیت با آمریکا
71. ارتباط بهائیت با اسرائیل
72. جایگاه رهبران نزد بهائیان
و. بابیه و بهائیه
1. التقاط در بابیه و بهائیه
2. حمایت¬های روسیه از بابیه و بهائیه
3. جایگاه عقل و عقلانیت در بابیه و بهائیه
4. خانواده در بابیت و بهائیت
5. معجزه در بابیت و بهائیت
6. خشونت در بابیت و بهائیت
7. تناقضات در کتب بابیت و بهائیت
8. خدا در بابیت و بهائیت
9. عرفان در بابیت و بهائیت
10. نسبت بابیت و بهائیت (اشتراکات و تفاوت¬ها)
11. پرچمداران مبارزه با بابیت و بهائیت
12. ائمه شیعه در نظر بابیه و بهائیه
13. اسلام در نظر بابیه و بهائیه
14. معاد و قیامت در بابیه و بهائیه
15. انسان از منظر بابیه و بهائیه
16. اصطلاحات بابیه و بهائیه
17. معجزه در دیدگاه بابیه و بهائیه
18. غیر بابی و بهایی در دیدگاه بابیان و بهائیان
19. وابستگی بابیه و بهائیه به انگلستان
20. واکاوی شخصیت گروندگان به بابیت و بهائیت و عملکرد آنها
ز. قادیانیه
1. بررسی شخصیت و بیوگرافی غلام احمد قادیانی
2. علل و نحوه شکل¬گیری قادانیه
3. تاریخچه قادیانیه از آغاز تاکنون
4. آموزه¬ها و عقائد قادیانیه
5. ارتباط قادیانیه با انگلستان و . . .
6. قادیانیه و ضدیت با اسلام
7. قادیانیه و ضدیت با مهدویت
8. ح. مدعیان دروغین مهدویت و فرقه¬های انحرافی
9. انگیزه¬های دروغین نیابت در عصر غیبت صغری
10. مدعیان دروغین نیابت در عصر غیبت صغری
11. کیسانیه و مهدویت
12. زیدیه و مهدویت
13. اسماعیلیه و مهدویت
14. صوفیه و مهدویت
15. مهدی سودانی
16. دروزیه و مهدویت
17. روشنیه و مهدویت
18. حروفیه و مهدویت
19. پسیخانیان و مهدویت
20. مشعشعیان و مهدویت
ط. جریان¬های انحرافی معاصر در عرصه امامت و مهدویت
1. علی یعقوبی و افکار انحرافی او
2. عرفانیان و افکار و رفتار¬های انحرافی او
3. کاظمینی بروجردی و افکار و رفتار¬های انحرافی او
4. سایر جریان¬های انحرافی پیرامون مهدویت
5. سید حسن ابطحی و افکار و رفتار¬های انحرافی او
6. جنبش جند¬السماء عراق
7. مدعی سید حسنی
8. مدعی سید یمانی
9. فریده آرمان گل محمدی
10. انجمن حجتیه و انقلاب اسلامی
11. انجمن حجتیه و جنگ تحمیلی
12. انجمن حجتیه و ولایت فقیه
13. وضعیت فعلی انجمن حجتیه
14. دیدگاه انجمن حجتیه پیرامون انتظار و ظهور حضرت مهدی
15. بررسی و نقد جریان الله وردیخوانی در تبریز


دروزیه چه مذهبی است ؟ آیا ازدواج شیعه اثنی عشری با آنها جایز است؟

دروزیه فرقه ای هستند که نامشان از کلمه درزی به معنی خیاط گرفته شده است زیرا مؤسس این طایفه محمد بن اسماعیل درزی مکنی به ابوعبدالله است . و برخی او را نشتکین (انوشتکین) نوشته اند و گویند ایرانی الاصل و اهل بخارا بوده است، نامبرده در سال 407ه، ق وارد مصر شد و به خدمت الحاکم بامرالله خلیفه فاطمی درآمد و برای او کتابی تصنیف کرد که در آن آمده است:

 

«روح آدم به علی بن ابی طالب علیه السلام انتقال یافت و از او به اسلاف «الحاکم بامرالله » حلول کرد تا به خود وی رسید» .

 

ابوعبدالله درزی در این بدعت با حمزة بن علی همداستان گردید و فرقه ای با همیاری مؤذنی به نام علی بن احمد حبال پدید آورد . از آنجا که عقاید وی با غلو و خرافات توام بود و با فرهنگ اسلامی مغایرت داشت، مردم مصر بر علیه او شوریدند و نامبرده از بیم رسوایی به سرزمین شام مهاجرت کرد تا این که به تحریک رقیبش حمزة بن علی زوزنی توسط غلامان ترک کشته شد، عده ای هم گفته اند: الحاکم او را برای نشر دعوت به سوریه و لبنان کنونی فرستاد و وی در نبردی که با مغولان داشت، به سال 411ه، ق به قتل رسید (5) .

 

در مورد ضبط این کلمه فرهنگ نویسان عرب گفته اند، صحیح آن درزی به فتح اول است و منسوب است به درزه به معنی دوزنده و جولا، اما گروهی لقب دروزی را به آنان داده اند (6) . گرچه دروزی ها خود را به اسماعیل درزی نسبت می دهند، اما از وی اکراه دارند زیرا او به اموری قائل بود که مخالف اعتقادات آنان می باشد . برخی نسبت آنان را به طیروز از بلاد فارس دانسته اند (7) . بنیامین تعلیلی اهل اندلس (متوفی به سال 1173م) می نویسد:

 

«دروز از سلاله ایتورائیائی هستند که در عهد جانشینان اسکندر به کشتار و غارت اشتهار داشتند و رومیان ایشان را در کوههای لبنان اسکان دادند و در قرن هفدهم دروزی ها از بقایای نصارای لاتین بودند که از کشتار اشرف سلطان مصر در عکا نجات یافتند» .

 

اما مورخان جدید این روایت را درست نمی دانند (8) .

 

در مجموع می توان گفت: دروزیه فرقه ای انشعابی از اسماعیلیان است که اساس آن را ترکیبی از باورهای شیعه، زرتشتی، مسیحی و باورهای اساطیری متاثر از فرهنگ بومی و اقلیمی منطقه که در طی قرون، تحولاتی داشته و اضافاتی را پذیرفته تشکیل می دهد، آنان آداب و رسوم ویژه ای دارند و چنانکه گفته شد، و در باب انتساب آنان و اصالت نژادی این فرقه اختلاف وجود دارد که جمع بین این نظرها به جهاتی مشکل است (9) . رنگ موی آنان تیره و قهوه ای، رنگ تخم چشمشان زرد روشن می باشد، اگرچه پرمو هستند، ولی موی سرشان از دوران جوانی شروع به ریزش می کند . غالبا به اهالی باوارایای آلمان و ایتالی شباهت دارند ولی در عین حال با مردم مدیترانه آمیخته اند و یک نژاد دورگه تشکیل داده اند، اگرچه مردمان خالص مدیترانه هم در قلمرو آنان مشاهده می گردد (10) ، آنان نه تنها در لبنان، بلکه در سوریه و فلسطین اشغالی نیز به سر می برند . آنان در مناطق کوهستانی سکنی می گزینند، و خود را موحدون می خوانند و در مقایسه با ارمنی ها، جامعه ای بومی تلقی می گردند، پنج شنبه شب ها در خانه های مخفی کوچکی به نام خلوت به صورت انجمن های مذهبی دور هم جمع می شوند و اماکن مقدس محلی را زیارت می کنند، عقاید آنان به طور موفقیت آمیزی مخفی مانده و معمولا جامعه ای کاملا بسته و غالبا روستایی را تشکیل می دهند . آنان در کنار مارونی ها در بخش جنوبی و مرکزی جبل لبنان، خاصه در نواحی شوف و متن (18% و 24% از سکنه این نواحی) زندگی می کنند . زمانی شمار دروزی ها در این نقاط چنان زیاد شد که این منطقه جبل الدروز نام گرفت . علاوه بر آن، دروزی ها در شیب های غربی جبل هرمون و در قسمت بالای وادی تیم متمرکز شده اند . در این منطقه 37% از جمعیت شهرستان ریاق را دروزی ها تشکیل می دهند، جمعیت اندکی از آنان در بیروت استقرار دارند اما در دیگر نقاط لبنان عملا حضور ندارند (11) . در حدود 270000 نفر دروز در لبنان و در حدود همین میزان در سوریه و 000/50 نفر نیز در اراضی اشغالی فلسطین به سر می برند (12) .

 

گرچه تنها بزرگان و افراد صاحب شان دروزی از تفصیل و شرح عقاید این فرقه آگاهی دارند، اما باید خاطرنشان ساخت که این فرقه با التزام به رسوم مذهبی و مباحث کلامی، خود را از سایر مذاهب اسلامی تفکیک کرده اند . ارکان اعتقادی در نزد آنان عبارت است از راستگویی، حفظ دوستان، ترک جمیع ادیان، اجتناب از شرک و بهتان، اقرار به وحدانیت خداوند و رضا و تسلیم در برابر او در همه حال، اعتقاد به تناسخ و حلول .

 

رسم ازدواج با محارم با آنکه شرعا نزد آنان منع دارد، اما در عمل بین دروزی ها اتفاق می افتد، تمایلات اباحی گری که این فرقه بدان متهم شده اند، در واقع نزد آنها مرسوم و مشهور است . رنگ عقاید باطنیه، در عقاید، سنن و کتب آنها جلوه گر است . اگرچه خود را از اسماعیلیه جدا می دانند و عقاید آنها را مردود می شمارند، اما الحاکم بالله، خلیفه فاطمی را زنده می دانند و مرگش را انکار می کنند . دروزی ها نسبت به امیر یا کارگزاری که بر آنها حکومت می کند، فرمانبرداری واقعی و توام با نوعی معنویت و قداست دارند مقدسات مذهبی در نزد آنان بر پنج رکن استوار است:

 

الف: عقل کلی و آن علة العلل است که او را امام اعظم حمزة بن علی بن احمد زوزنی می دانند . نامبرده نزد دروزیان امام الموحدین لقب دارد و قائم الزمان نیز نام گرفته است . حمزه زوزنی منسوب به زوزن ایران است . او در سال 405ه، ق به مصر آمد و در سن سی و سه سالگی دعوت خود را به همراه گروهی از یارانش آغاز کرد (13) . این امر مسلم است که سازمان دهنده اصلی دعوت دروزی حمزة بن علی زوزنی بوده است . او در خفا پرستشگاهی برای عبادت الحاکم خلیفه فاطمی ترتیب داد، تشکیلات تبلیغاتی محکمی پدید آورد و رهبران آن را به پیروی از سلسله مراتب اسماعیلی عناوین لاهوتی بخشید . مرکز فعالیتش مسجد ریدان در حوالی باب السفر در بیرون شهر قاهره (مرکز مصر) بود .

 

ب: نفس کلیه و او کسی است که دانش و معرفت را از حمزة بن علی آموخت و به ادریس زمان اخنوخ اوان و شیخ ملقب گردید . او همان ابوابراهیم اسماعیل بن محمد بن حامد تمیمی، داماد یا پدر زن حمزه زوزنی می باشد .

 

ج: کلمه و او سفیر قدرت، شیخ رضی، فخرالموحدین، بشیر المؤمنین و عماد المستجیبین ابوعبدالله محمد بن وهب قرشی است .

 

د: بال سمت راست (جناح الایمن) نظام المستحبین و عز الموحدین ابوالخیر سلامة بن عبدالوهاب سامری است .

 

ه: بال سمت چپ، شیخ مقتنی، زبان اهل ایمان و سند موحدان بهاءالدین ابوالحسن علی بن احمد سموقی مشهور به الضیف (مهمان) .

 

دروزیه کتب و رسائل مقدسی دارند که تعداد آنها به 111 جلد می رسد و نسخه های خطی متعددی از آنها در کتابخانه های اروپایی نگاهداری می شود، آنان عقیده دارند خداوند در وجود آدمیان حلول می کند . همچنین به تناسخ قائلند و می گویند نیکان به صورت زیبا متناسخ می شوند اما افراد بدکار به شکل سگ ها درمی آیند . مراتب مبلغ دینی آنها دو طبقه است: اول داعی که به او فاتح گویند، دوم ماذون یا نقیب یا مکاسر و او کسی است که باب مرید را می گشاید .

 

به اعتقاد این فرقه معرفت ذات خداوند و صفات و تجلیات او در هفت رکن جای می گیرد:

 

1 . حب الحق (دوست داشتن مؤمنان طریقت خودشان) .

 

2 . تبری از عقاید درزی که بنیان گذار مذهبشان بود و او را شیطان خوانند .

 

3 . اعتراف به وجود مبدا لات به ناسوت در هر زمان .

 

4 . خشنودی و تسلیم به افعال ربنا (خلیفه الحاکم بامرالله فاطمی) .

 

5 . خضوع کامل در برابر وی .

 

6 . تسلیم بدون قید و شرط در مقابل اراده ربنا .

 

7 . انجام این قواعد بر هر مرد و زن دروزی واجب است (طائفة الدروز تاریخها و عقایدها، دکتر کامل حسین، طبع مصر، اضواء علی مسلک التوحید الدروزیه، سامی نسیب و مکارم، بیروت، دارصادر، 1966م، مذاهب الاسلامیین، دکتر عبدالرحمان بدوی، طبع بیروت، ج 2، ص 509 - 635، دائرة المعارف الاسلامیة، طبع مصر، ج 9، ص 193 - 194 و ص 214 - 222 .

 

جامعه دروز خود را در بین مسلمانان از مسلمانان; و در بین مسیحیان، خود را نصارا می شمارند و به همین دلیل آمیزه ای از عناصر اسلامی و مسیحی در آداب فرقه ای آنان قابل مشاهده است، تنها عده کمی از مردانی که مراسم عبادت را فرا می گیرند، پایشان به برگزاری آیین های نهانی و سری باز می شود، دروزی ها اماکن مشخص و معینی برای عبادت ندارند، بزرگان خود را عقال و عوام را جهال نام دارند . جمعیت دروز به ده خانواده بزرگ تقسیم می شوند که بر هر یک رئیسی فرمان می راند (سرزمین و مردم سوریه، ص 55، فرهنگ فرق اسلامی، ص 194، لغت نامه، دهخدا، ص 10684) .


دروزیان

اما دروزیه، از مهم‌ترین انشعابات اسماعیلیه است که در نیمۀ اول سدۀ پنجم، بر مبنای اعتقاد به الوهیت الحاکم بامرالله، ششمین خلیفۀ فاطمی شکل گرفت. محمد بن اسماعیل درزی، اخرم و حمزة بن علی زوزنی مهمترین داعیان دروزی هستند. البته دروزیان خود را موحدون می‌نامند. در لبنان دروزیان بیشتر در جبل لبنان و وادی التیم و شوف ساکن‌اند، و تعداد کمی نیز در بیروت منطقۀ عالیه زندگی می‌کردند که در سال‌های اخیر شمار آنان به سرعت رو به فزونی گذاشته است. رهبر سیاسی دروزیان لبنان در حال حاضر ولید جنبلاط و رهبر مذهبی آنان شیخ نعیم حسن است. تعداد جمعیت دروزیان بنابر برخی گزارش‌های غیررسمی حدود ۴۰۰هزار نفر است.


دروزیه چه مذهبی است ؟ آیا ازدواج شیعه اثنی عشری با آنها جایز است؟

پاسخ اجمالی
دروزیه؛ در اوایل قرن پنجم قمری و با حمایت‌های ششمین خلیفه فاطمی، «الحاکم بامر الله» در مصر به وجود آمد و امروزه اکثراً در کشور لبنان سکونت دارند.
برخی از باورهایی که به این گروه نسبت داده می‌شود، بر خلاف معتقدات اسلامی است، از جمله:
الف. الوهیت حاکم بأمرالله؛
ب. اعتقاد به تناسخ و حلول؛
ج. عدم ایمان به نبوت و پیامبران.
بر این اساس آنها از شیعیان نبوده و فقهای شیعه ازدواج دختر شیعه با آنان را جایز نمی‌دانند و اگر انتساب موارد فوق به آنان صحیح باشد، آنان از مسلمانان نیز به شمار نخواهند آمد.البته، برخی رهبران فعلی این طایفه، چنین انتساباتی را نپذیرفته و خود را معتقد به خدای واحد و پیامبر اسلام(ص) می‌دانند که در این صورت، از مسلمانان به شمار خواهند آمد.

پاسخ تفصیلی
فرقه دروزیه که در حقیقت انشعابی از مذهب اسماعیلیه است، در اوایل قرن پنجم قمری و با حمایت‌های ششمین خلیفه فاطمی، «الحاکم بامر الله» در مصر به وجود آمد. از جمله رهبران این گروه، حمزة بن علی بن احمد زوزنی (خادم مخصوص الحاکم) و محمد بن اسماعیل نشتکین دروزی می‌باشند.[۱]چگونگی پیدایش
یکی از عوامل مهم در پدید آمدن فرقه دروزیه کارهای عجیبی بود که از «الحاکم بامر الله» سر می‌زد. او بر خلاف دیگر حاکمان، با مردم مهربان و اغلب در میان آنها بود. او تمام بردگان را آزاد کرد و تمام املاک دولتی را به مردم واگذار نمود. حاکم در سال‌های قحطی نهایت کوشش را برای یاری مردم به عمل آورد و با تثبیت قیمت‌ها و بخشش‌های بی‌دریغ موفق به انجام این کار شد. بخشش‌های او از حد گذشت، به طوری که خزانه‌دار او در انجام فرمان حاکم مردد ماند، خلیفه با خط خود نگاشت: مال و ثروت متعلق به خداست و مردم بندگان خدایند و ما امین خدا در زمین هستیم، حق مردم را به آنان بازگردان و آن‌را از ایشان دریغ مدار.[۲]این‌گونه رفتارهای حاکم تأثیر زیادی در اطرافیانش گذاشت تا جائی که حمزة بن علی و محمد بن اسماعیل دروزی این اندیشه را نزد حاکم مطرح کردند که ادعای خدایی کند و حاکم نه تنها آنها را سرزنش نکرد، بلکه در خفا آنان را تشویق نمود.[۳]یکی از چیزهایی که این اندیشه را تشدید نمود، زهدگرایی شدید حاکم در سال‌های واپسین حکومتش و غایب شدن او بود، چرا که در یکی از گردش‌های متداولش در اطراف شهر ناپدید گشت و مرگ او همانند زندگی‌اش معمایی شد.[۴]البته گفته شده، ناپدید شدن حاکم از توطئه‌های حمزة بن علی بوده و جسدش را در نهایت احتیاط پنهان ساختند تا بتوانند از ناپدید شدن اسرار آمیز خلیفه، برای مقاصد خویش بهره جویند.دروزی‌ها ناپدید شدن حاکم را به استتار ارادی وی که آغاز غیبت او محسوب می‌شود، تعبیر کردند.[۵]امروزه جامعه دروزی به دو بخش یا طبقه تقسیم شده است:۱٫ طبقة عقّآل (عاقلان)؛ که همان عالمان دینی می‌باشند و در رأس آنها «شیخ عقل» است. اکنون (ابتدای قرن بیست و یکم) شیخ عقل این طائفه «محمد ابو شقراء» است.۲٫ طبقه جهّال یا مردم عادی؛ که گروه اکثریت جامعه دروزی را تشکیل می‌دهد.رهبری دینی این طایفه با شیخ عقل و رهبری سیاسی با شخص دیگری است. در حال حاضر «ولید جنبلاط»، فرزند کمال جنبلاط رهبری سیاسی این فرقه را در لبنان بر عهده دارد.[۶]

عقاید و باورهای دروزیه
آنچه امروزه به عنوان اندیشه کلامی دروزیه مطرح است، برگرفته از عناصر مختلفی است که در طول زمان وارد باورهای فکری و اعتقادی آنان شده و چندان شباهتی با عقاید شیعه اثناعشریه و حتی سایر مسلمین ندارد؛ در ذیل به برخی از آنها اشاره می‌شود:

الف. الوهیت حاکم بأمرالله:
از نگاه آنان «الحاکم بأمرالله» صورت ناسوتی الوهیت است و همو است یگانه، صمد و منزّه از شمارش و همسر، لذا یک دروزی چیزی جز طاعت وی نمی‌شناسد. دروزی کسی است که اعتراف کند، هیچ خدایی در آسمان و هیچ امامی در زمین جز حاکم وجود ندارد.[۷]در مصحف دروز آمده است: حمزة بن علی از پیروان خود عهد و پیمان گرفته و از تمام موحدان در طول تاریخ، حفظ و کتابت آن‌را خواسته و به نام «میثاق ولی الزمان» معروف گشته است. قسمتی از متن عهدنامه چنین است: «اینجانب فلان بن فلان در کمال آزادی و سلامت جسمی و عقلی اعتراف می‌کنم که از تمامی مذاهب تبرّی جویم و جز پیروی از مولایم «الحاکم بأمرالله»(ششمین خلیفه فاطمی) چیزی نشناسم و هر گاه از دین مولایم بازگشته، یا با فرمانی از او مخالفت ورزم، از خالق معبودم بیگانه شده، سزاوار کیفرش باشم»، آنگاه تصریح می‌کند که «هر کس اعتراف کند که در آسمان، اله معبودی و در زمین امام موجودی جز مولای حاکم وجود ندارد، موحد رستگار است».[۸]

ب. تناسخ و حلول:
از کتاب‌ها و متون منسوب به این فرقه به دست می‌آید که دروزی‌ها معتقد به انتقال روح از جسم انسان به انسان دیگری می‌باشند؛ زیرا نفس را جاودانه دانسته و می‌گویند: آنچه می‌میرد، پیراهن(جسم) است و وقتی که کهنه شد، نفس انسانی به پیراهن دیگر منتقل می‌شود. دروزیه لفظ تناسخ را به «تقمّص» تبدیل کرده‌اند تا نسخ را شامل نگردد.[۹]حمزه، بنیان‌گذار این فرقه می‌گوید: عذابی که برای گنهکاران است، همین انتقال دنیوی است، از درجه بلندتر به مرتبه نازل‌تر. هرچه این انتقال بیشتر ادامه یابد، جایگاه دینی او فروتر گردد. چنان‌که پاداش نیز با انتقال از درجه‌ای به درجه فراتر در علوم دینی تحقق می‌یابد.[۱۰] از این‌رو؛ ابتلای انسان‌ها به کوری، گنگی، فقر و جهالت، قصاص اعمال گذشته آنان در مراحل پیشین حیات می‌دانند. معتقدند که در تناسخ تمایز جنسی نیز مراعات می‌شود؛ یعنی روح مردان همواره به مردان و روح زنان به جنس خودشان منتقل می‌شود.[۱۱]

ج. نبوت و پیامبران الهی از دیدگاه دروزیه:
دروزیان پیامبران الهی را انکار نموده‌اند. حمزه مؤسس و بنیان‌گذار این فرقه، معتقد است که: جنگ با انبیای اولوالعزم و تبرّی جستن از شریعت و عقاید آنان واجب است. در برخی از مدارک آنها آمده است: مراد از ناطق و اساس که به دست حمزه در کنار رکن یمانی کشته می‌شوند، ابلیس و شیطان است. ابلیس نخست در جسم آدم تجلّی کرد، سپس نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد(ص). و شیطان ابتدا در جسم شیث و سام و اسماعیل و یشوع و شمعون و سرانجام در علی بن ابی‌طالب(ع) ظهور یافت. بنابراین، هنگام برپایی قیامت دروزیان، پیامبر و امیر المؤمنین، به دست «الحاکم بأمرالله» کشته می‌شوند.[۱۲]در مورد عقیده دروزیان به قرآن مجید، برخی معتقدند که آنان ادعا دارند که قرآن در واقع بر سلمان فارسی نازل شده و محمد(ص) از او دریافت کرده است.[۱۳]آنچه گذشت، قسمتی از عقاید و باورهای فرقه دروزیه است که هیچ‌گونه شباهت و سنخیتی با عقاید اسلامی ندارند و کاملاً منحرف و بی‌گانه از اسلام است. اگرچه رهبران فعلی این فرقه اصرار دارند که معتقد به دین اسلام‌اند و آنچه در مورد عقاید آنها ذکر می‌شود، دسیسه‌های استعمار و ایادی آنها بوده است. ولی از آن‌جا که دسترسی به منابع اصلی آنان امکان ندارد، قضاوت کردن در مورد عقاید آنان مشکل بوده و آنچه ذکر شد، اگر صحیح باشد می‌توان گفت که آنان از دایره اسلام و حتی ادیان آسمانی خارج هستند.بر این اساس فقهای شیعه آنان را جزو شیعیان نشمرده و ازدواج با فرد دروزی مذهب را جایز نمی‌دانند.ضمائم:پاسخ مراجع عظام تقلید نسبت به این سؤال، چنین است:[۱۴]حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی):
دروزیه، شیعه نیستند و ازدواج با آنها اشکال دارد.
حضرت آیت الله العظمی نوری همدانی(مد ظله العالی):
دروزیه، جزو شیعیان اثنی عشری محسوب نمی‌شوند و چنانچه قائل به الوهیت بعضی از مخلوقین باشند و یا منکر ضروریات دین باشند مرتد هستند و ازدواج با آنها جائز نیست.
 
[1]. ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، ص ۳۱۴، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
[۲]. نجلام، ابو غر الدین، تحقیقی جدید در تاریخ، مذهب و جامعه دروزیان، ص ۱۲۵، مشهد، آستان قدس رضوی، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.
[۳]. فرق و مذاهب کلامی، ص ۳۱۲٫
[۴]. همان.
[۵]. ر.ک: ایمانی، علیرضا، اسماعیلیه، ص ۵۵۸، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
[۶]. همان.
[۷]. فرق و مذاهب کلامی، ص ۳۱۱٫
[۸]. مصحف الدروز، ص ۱۱۱، به نقل از: ایمانی، علیرضا، اسماعیلیه، ص ۵۶۲٫
[۹]. ایمانی، علیرضا، اسماعیلیه، ص ۵۶۴٫
[۱۰]. غالب، مصطفی، حرکات الباطنیه فی الاسلام، ص۲۶۳، بیروت، دارالأندلس، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.
[۱۱]. ایمانی، علیرضا، اسماعیلیه، ص ۵۶۸٫
[۱۲]. خطیب، محمد احمد، عقیدة الدروز، ص۱۶۷، ریاض، دارالعالم الکتب، چاپ سوم، ۱۹۸۹م.
[۱۳]. ا ایمانی، علیرضا، اسماعیلیه، ص ۵۷۴٫
[۱۴]. استفتا از دفاتر آیات عظام: مکارم شیرازی و نوری همدانی (مد ظلهما العالی) توسط سایت اسلام کوئست.
منبع:
اسلام کوئست

دروزیه دارای چه عقایدی می باشد؟ آیا عقاید مخالف با اسلام هم دارد؟


پاسخ:

قبل از پرداختن به مبانی اعتقادی فرقه (دروزی) لازم است که عناصر تشکیل دهنده اندیشه کلامی این مذهب بیان گردد. آنچه که امروزه به عنوان اندیشه کلامی دروزیه مطرح است، عناصر مختلفی است که در طول زمان وارد باورهای فکری و اعتقادی آنان شده است که بطور کلی به سه بخش تقسیم می گردد:
1. فلسفه نو افلاطونی.
2. احکام حقوقی که از طرف حاکم به مناسبت های مختلف صادر می شده است، مانند ابطال زکات، نسخ شریعت و ....
3. مجموع مناظرات و بحث های اعتقادی که در میان رهبران این فرقه رخ داده است و در مجموعه ای بنام (وسائل الحکمة الشریفه) موسوم است.[1]
بنابر این عقاید و باورهای این فرقه چندان شباهتی با عقاید شیعه اثناعشریه و سایر مسلمین ندارد. در این نوشتار به برخی از آنها اشاره می شود.
الوهیت حاکم بأمرالله:
از نگاه آنان (الحاکم بأمرالله) صورت ناسوتی الوهیّت است و هموست یگانه، صمد و منزّه از شمارش و همسر، لذا یک دروزی چیزی جز طاعت وی نمی شناسد. دروزی کسی است که اعتراف کند، هیچ خدایی در آسمان و هیچ امامی در زمین جز حاکم وجود ندارد.[2]همین عقیده موجب انتقاد شدید سایر فرقه های اسلامی شده است. گرچه حلول خدا در جسم حاکم از کتابهای مقدس دروزیان استفاده می شود، ولکن از صراحت برخوردار نیست، و قابل توجیه می باشد.[3]
در مصحف دروز آمده است که: حمزة بن علی از پیروان خود عهد و پیمان گرفته و از تمام موحدان در طول تاریخ حفظ و کتابت آن را خواسته و بنام (میثاق ولیّ الزمان) معروف گشته است. متن عهد نامه چنین است:(توکّلت علی مولانا الحاکم الاحد الفرد الصّمد، المنزّه عن الأزواج و العدد...). پس می گوید: اینجانب فلان بن فلان در کمال آزادی و سلامت جسمی و عقلی اعتراف می کنم که از تمامی مذاهب تبرّی جویم و جز پیروی از مولایم (الحاکم بأمرالله) جلّ ذکره چیزی نشناسم و هر گاه از دین مولایم بازگشته، یا با فرمانی از او مخالفت ورزم،از خالق معبودم بیگانه شده، سزاوار کیفرش باشم، آنگاه تصریح می کند که هر کس اعتراف کند که در آسمان، اله معبودی و در زمین امام موجودی جز مولای حاکم وجود ندارد، موحد رستگار است).[4]
مراد از حاکم در این تعبیرات (الحاکم بأمرالله) ششمین خلیفه فاطمی، می باشد. بر این اساس دروزیان حاکم بأمرالله را فرزند عزیز یا پدر علی نمی دانند و وجود پدر و فرزند را برای او انکار می کنند.[5]
تناسخ و حلول:
از کتاب ها و متون منسوب به این فرقه بدست می آید که دروزیها معتقد به انتقال روح از جسم انسان به انسان دیگری می باشند. زیرا نفس را جاودانه دانسته و باور دارند: آنچه می میرد، پیراهن است (جسم) و وقتی که کهنه شد، نفس انسانی به پیراهن دیگر منتقل می شود. دروزیه لفظ تناسخ را به تقمّص تبدیل کرده اند تا سنخ را شامل نگردد. آنها تصریح کردند که انتقال نفس آدمی به جسم حیوان که گناهی ندارد، ظلم است. و پاداش و کیفر بر عدل الهی استوار است.[6]
حمزه بنیان گذار این فرقه می گوید: عذابی که برای گنهکاران است، همین انتقال دنیوی است؛ از درجه بلندتر به مرتبة نازل تر؛ هرچه این انتقال بیشتر ادامه یابد، جایگاه دینی او فروتر گردد. چنانکه پاداش نیز با انتقال از درجه ای به درجة فراتر در علوم دینی تحقق می یابد.[7] از این رو ابتلای انسانها به کوری،گنگی، فقر و جهالت، قصاص اعمال گذشته آنان در مراحل پیشین حیات می دانند. و معتقدند که در تناسخ تمایز جنسی نیز مراعات می شود. یعنی روح مردان همواره به مردان و روح زنان به جنس خودشان منتقل می شود.[8]
اعتقاد به حدود خمسه:
یکی از باورهای فرقه دروزیه اعتقاد به (حدود خمسه) می باشد و آنها عبارتند:
حد اول: عقل، علة العلل، قائم الزمان ،اراده، او همان امام اعظم دروزیان حمزه بن علی بن احمد می باشد.
حدّ دوم: نفس، مشیّت،ادریس زمان،اخنوخ اوان، شیخ مجتبی ابوابراهیم اسماعیل بن محمد بن حامد تمیمی داماد حمزه بن علی است.
حدّ سوم: کلمه، سفیر قدرت، فخر الموحدین،بشیر المؤمنین،‌شیخ رضی أبوعبدالله محمد بن وهب قرشی است.
حدّ چهارم: سابق، جناح راست، نظام المستجیبین، غرّالموحدین،عبدالوهاب سامری است.
حدّ پنجم: تالی، جناح چپ، لسان المؤمنین، سند الموحدین، معدن العلوم، شیخ بهاالدین ابوالحسن علی بن احمد سمفوتی معروف به مقتنی است.
چهار حدّ اخیر که به دنبال عقل کل هستند، همان اربعه (حرم) می باشند که در هر زمان با اسما و اشکال متفاوت ظاهر می شوند. مثلاً هنگامی که حمزه در صورت سلمان فارسی ظاهر شد، حدود دیگر در قالب چهار صحابه (مقداد، ابوذر،عمار و نجاشی) آشکار گشتند.[9]
نبوت و پیامبران الهی از دیدگاه دروزیه :
دروزیان تمامی پیامبران الهی را انکار نموده اند. حمزه مؤسس و بنیادگزار این فرقه، معتقد است که: جنگ با انبیای اولوالعزم و تبرّی جستن از شریعت و عقاید آنان واجب است. در برخی از مدارک آنها آمده است که: مراد از ناطق و اساس که به دست حمزه در کنار رکن یمانی کشته می شوند، ابلیس و شیطان است. ابلیس نعوذ بالله نخست در جسم آدم تجلّی کرد، سپس نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد صلی الله علیه و آله- و شیطان ابتدا در جسم شیث و سام و اسماعیل و یشوع و شمعون و سرانجام در علی علیه السلام بن ابی طالب ظهور یافت، بنابراین هنگام برپایی قیامت دروزیان، پیامبر و امیر المؤمنین، به دست (الحاکم بأمرالله) کشته می شوند.[10]
در مورد عقیده دروزیان به قرآن مجید، برخی معتقدند که:آنان ادعا دارند که قرآن در واقع بر سلمان فارسی نازل شد و محمد از او دریافت کرده است.[11]
آنچه ذکر شد، قسمتی از عقاید و باورهای فرقه دروزیه می باشد که هیچگونه شباهت و سنخیت با عقاید اسلامی ندارند و کاملاً منحرف و بیگانه از اسلام است . گرچه رهبران فعلی این فرقه اصرار دارند که: معتقد به دین اسلام اند و آنچه در مورد عقاید آنها ذکر می شود، دسیسه های استعمار و ایادی آنها بوده است. و به دلیل این که دسترسی به منابع آنان امکان ندارد، قضاوت کردن در مورد عقاید آنان را مشکل می نماید و آنچه ذکر شد، اگر صحیح باشد می توان گفت که آنان از دایره اسلام و حتی ادیان آسمانی خارج هستند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. فرهنگ فرق و مذاهب، جواد مشکور.
2. تاریخ اندیشه های کلامی در اسلام، عبدالرحمن بدوی، ترجمه: حسین صابری.


[1] . ایمانی، علیرضا، اسماعیلیه، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول، 1380ه‌ ، ص560.
[2] . ربانی گلپایگانی، ‌علی، ‌فرق و مذاهب کلامی، قم، ‌مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ اول، 1377ه‌ ص311.
[3] . اسماعیلیه، ص562.
[4] . مصف الدروز، ص111، به نقل از اسماعیلیه، ص562.
[5] . اسماعیلیه، ص564.
[6] . همان.
[7] . غالب، مصطفی، حرکات الباطنیه فی الاسلام، بیروت، دارالأندلس، چاپ اول، 1416، ص263.
[8] . اسماعیلیه، ص568.
[9] . همان، ص573.
[10] . خطیب، محمد احمد، عقیدة الدروز، ریاض، دارالعالم الکتب، چاپ سوم، 1989م، ص167.
[11] . اسماعیلیه، ص574.
( اندیشه قم )





 




جمعیتی از مردم سوریه و لبنان به دروزیه معروف اند. آنها خود را یکی از فرق اسلامی مستقل می دانند اما دانشمندان آنها را یکی از انشعابات اسماعیلیه می دانند و اشتراکات فکری آنان با اسماعیلیه را تأییدی بر این مدعی می دانند.
به هر حال مؤسس این فرقه که نامش به درستی معلوم نیست معروف به درزی (= خیاط) بوده که نام فرقه از وی مشتق است. وی را در آغاز از باطنیان اسماعیلی می دانند که در اوایل قرن پنجم (408) به مصر رفته و با کمک حمزة بن علی بن احمد زوزنی – که بعدها از بزرگان دروزی شد – بنای این فرقه را نهاد اما پس از مدتی به علت افکار انحرافیش مانند تناسخ و جواز ازدواج با محارم مجبور به فرار از مصر شد و عاقبت در شام کشته شد.
دروزیه دربارۀ یکی از خلفای فاطمی مصر عقیده ای غلو آمیز دارند. آنان منصور بن العزیز بالله بن المغر لدین الله معروف به الحاکم بامر الله را که به اعتقاد دیگران کشته شده، زنده و غایب می دانند و برای او کمالات زیادی قائلند.
( برخی نوشته اند آنان وی را خدا می دانند اما این رأی صحیح به نظر نمی آید ) وی در سال 386ق. خلافت فاطمی را در مصر به دست گرفت و در 27 شوال 411 کشته شد. عموم دروزی ها خود را از نژاد عرب می دانند. آنان به حسب ظاهر پیرو فقه حنفی هستند گرچه در عمل بسیار لاابالی زندگی می کنند. مرحوم دکتر مشکور می نویسد « عقیدۀ تناسخ در بین ایشان شایع است ».
دروزی ها در برهه ای حکومت کوچکی در یکی از کوه های شام که به نام آنان به جبل دروز نامیده شده تشکیل دادند اما این ناحیه در 1921 میلادی جزو حکومت سوریه شد. تعداد آنان طبق آماری که در سال 1956 میلادی در لبنان گرفته شد 88100 نفر و طبق آماری که در 1947 در سوریه گرفته شده 96641 نفر بوده است.
از معروفترین بزرگان آنان امیر سید جمال الدین عبدالله تنوخی (م 884) است که قبر وی در لبنان هر ساله از سوی دروزیان زیارت می شود. از وی آثار متعددی بر جا مانده که غالباً مربوط به اخلاق و آداب معاشرت است.
دروزی ها که 80 هزار نفر را در فلسطین اشغالی تشکیل می دهند، از جمله اعرابی هستند که به اهداف توسعه طلبانه اسرائیل کمک کرده اند. کل جمعیت دروزی ها 300هزار نفر است که در سوریه، لبنان و فلسطین اشغالی زندگی می کنند. گفتنی است ، یک نماینده دروزی پارلمان رژیم صهیونیستی برای اولین بار به مدت یک هفته پست ریاست این رژیم را در دست می گیرد. 

بنی کلب  : مطابق روایات، داییان سفیانی یا بنی کلب،       بهترین متحدان سفیانی می باشند و عجیب اینکه « حوران »  محل  زندگی  « دروز »  یا  همان  « بنی کلب »  روایات  نیز می باشد.

از طرفی ادعا می شود دُروز یک انجمن یا فرقه مذهبی بر پایه علوم خفیه و یکتاپرستی است که پایگاه آن در سوریه، لبنان، اسرائیل و اردن است. دروز در سده ۱۱ میلادی از اسماعیلیان آغاز شد و از گنوستیک و فلسفه نوافلاطونی و فلسفه‌های دیگر تاثیر پذیرفته‌است. آن‌ها خود را اهل التوحید یا الموحدین می‌نامند.!!!!!!!!!!!!!!!!!

مذهب دروزی شاخه‌ای از فرقه اسماعیلیه می‌باشند که نخستین بار در سال ۴۰۸ (قمری) توسط چند داعی در قاهره در مسجد ریدان پایه گذاری شد اما بنیان گذار واقعی این مذهب حمزه بن علی بن احمد زوزنی معروف به لباد می‌باشد این مذهب معتقد به الوهیت (الحاکم بامر الله)و حتی خلفای سابق فاطمی از القائم به بعد بودند و بیشتر در مناطق تیم واقع در منطقه حاصیبا در شمال بانیان و در حلب غربی .کوه هرمن و در کوه حوران در کشور سوریه و لبنان امروزی روبه گسترش نهاد و رشد نمود و بتدریج از سال ۴۳۵ (قمری) به بعد دعوت دروزیان به صورت یک جامعه بسته در آمد بدین صورت که نه گرونده جدیدی می‌پذیرفت و نه اجازه ارتداد و بازگشت از دین را پیروانش می‌داد.

 

درباره اباحه گری و ازدواج با محارم در بهائیت، مقالات بسیاری نوشته شده است؛ لیکن این نوشتار با مروری بر برخی اسناد این احکام، به پیشینه تاریخی اینگونه احکام در جریان دروزیه می پردازیم.
حسین‌علی نوری در باب ازدواج با محارم، تنها ازدواج با زن پدر را حرام می‌داند: «قد حرّمت علیکم ازواج آبائکم»(۲) و دیگر سران بهائیت درباره ازدواج با محارم سکوت کرده‌اند.

عباس افندی دراین‌باره می‌نویسد: «چون امر بهائی قوّت گیرد مطمئن باشید که ازدواج به اقربا نیز نادر الوقوع گردد».(۳) اشراق خاوری نیز از او گزارش می‌کند که نوشته است: «ای بنده بها، از طبقات محرمات سؤال نموده بودید رجوع به آیات نمائید و تا بیت عدل عمومی تشکیل نیابد متفرّعات بیان نگردد مرهون به آن یوم است.»(۴)

همچنین آورده است که گفت: «ولی اقتران اقارب غیر منصوصه راجع به بیت العدل … باری آنچه بیت العدل در این خصوص قرار دهند همان حکم قاطع و صارم الهی است هیچکس تجاوز نتواند.»(۵)

در تاریخ دروزیه درباره ازدواج با محارم آورده اند: «در زمان خلافت و امامت ششمین خلیفه فاطمی (الحاکم بامر الله) عده‌ای از اسماعیلیان به رهبری شخصی به نام درزی، قائم به الوهیت «حاکم» شدند و چون عقاید و اندیشه‌های درزی همچون جواز ازدواج با محارم، الوهیت، حاکم، عقیده به تناسخ، حلول خدا در انسان و … مورد پذیرش مردم مصر قرار نگرفت، او ناچار به ترک مصر و مهاجرت به شام شد. بدین ترتیب فرقه‌ای به نام دروزیه پدید آمد.»(۱)

در یک نگاه کوتاه به این گزارش، شباهتهای فراوانی را می یابیم که میان بهائیت و دروزیه وجود دارد؛ از جمله ازدواج با محارم و ادعای الوهیتی، حلول و … که هم در بهائیت هست و هم در دروزیه.

پانوشت
۱. نصیری، محمّد، مجموعه مقالات اسماعیلیه، ص ۱۲۷.
۲. نوری، حسین‌علی، اقدس، ص ۱۰۴.
۳. افندی، عباس، مکاتیب، ج ۳، ص ۳۷۱.
۴. اشراق خاوری، عبدالحمید، گنجینه حدود و احکام، ص ۱۸۶.
۵. همان، ص ۱۸۵ – ۱۸۶.

منبع: پایگاه جامع شناخت بهائیت

پیگیری مقالات در تلگرام با کلیک روی آدرس زیر:

https://telegram.me/bahaiat_net

https://telegram.me/joinchat/BkW_SUFwlMXotBYfp0OE7A


برگرفته شده از پایگاه شناخت مدعیان معاصر مهدویت (www.almahdyeen.ir)

بنیان گذاران فرقه دروزیه

بنیان گذاران فرقه دروزیه

فرقه دروزیه که در حقیقت انشعابی از مذهب اسماعیلی می باشد، در زمان خلافت ششمین خلیفه فاطمی، الحاکم بامر الله پا به عرصه وجود نهاد. البته حمایت های حاکم در پدید آمدن چنین فرقه ای نقش اساسی داشته است.[1]
بنیانگذاران و شخصیت های برجسته و مهم دروزیه عبارتند از:
1. حمزه بن علی بن احمد زوزنی (لباد): وی از «زوزن» خراسان می باشد که در بیست سالگی (395) به مصر رفت و از خادمان مخصوص دربار حاکم شد.
2. حسن بن حیدره فرغانی: معروف به «اخرم» که از وی اطلاع زیادی در دست نیست؛ او در سال 409 پس از پنهان گشتن حمزه ظهور کرد، و به ترویج اندیشه های او پرداخت.
3. محمد بن اسماعیل نشتکین دروزی: در سال 407 برای اولین بار پرده از اسرار دعوت دروزی برداشت و حمزه را به علنی کردن دعوت خویش واداشت، وی از نژاد ترکی است. که به خدمت حاکم درآمد و به کار ضرب سکه های طلا و نقره اشتغال داشت.[2] او از مهمترین داعیان و فرستادگان حمزه به حساب می آید.
4. مقتنی بهاء الدین ابوالحسن علی بن احمد سموقی: معروف به ضعیف که پس از حمزه دعوت تازه را بر عهده گرفت، و نقش مهم در شکل دادن به عقاید دروزیان داشت و از سوی حمزه ماموریت داشت تا به مسائل دعوت دروزیان بپردازد.
5. امیر سید جمال الدین عبدالله تنوخی: وی در کودکی به جستجوی علم پرداخت و در سن جوانی عفت و پاکدامنی خود را حفظ کرد و همیشه مشغول عبادت بوده است.
6. شیخ محمد ابوهلال معروف به شیخ فاضل: وی در زهد و اخلاق بسیار توجه داشته و به قرائت و تلاوت قرآن اهتمام داشته است.[3] از اینجا به دست می آید که برخی از بزرگان دروزیه به قرآن و احکام اسلامی پایبند بوده اند.
عوامل پیدایش:
1. کارهای عجیب و غریبی که از حاکم بامرالله ششمین خلیفه فاطمی سر می زد، یکی از عوامل مهم در پدید آمدن فرقه دروزیه بوده است. او بر خلاف دیگر حاکمان، با مردم مهربان و اغلب در میان آنها بوده است. او تمام بردگان را آزاد کرد و تمام املاک دولتی را به مردم واگذار نمود. حاکم در سال های قحطی نهایت کوشش را برای یاری کردن مردم به عمل آورد. او با تثبیت قیمت ها و بخشش های بی دریغ موفق به انجام این کار شد. بخشش های او از حد گذشت، به طوری که خزانه دار او در انجام فرمان حاکم مردد ماند، خلیفه با خط خود بر او نوشت: مال و ثروت متعلق به خدا است و مردم بندگان خدایند و ما امین خدا در زمین هستیم. حق مردم را به آنان باز گردان و آن را از ایشان دریغ مدار.»[4]
در دوران حاکم، مردی که چراغدان مسجد عتیق را دزدیده بود، نزد قاضی بردند و قاضی او را به نزد خلیفه برد، حاکم خطاب به او گفت: «وای بر تو برای دزیدن نقره مسجد!» مرد در جواب گفت: «من چیزی را که متعلق به پروردگارم بود، دزدیدم، من مرد فقیر و دخترانی گرسنه دارم، بهتر است نقره خرج آنان شود تا اینکه در مسجد آویزان باشد، اشک از چشمان حاکم جاری شد، به قاضی دستور داد: شوهرانی مناسب برای دختران جوان وی پیدا کند و برای جهاز هر کدام 3000 دینار به آنها بخشید.[5]
اینگونه رفتارهای حاکم تاثیر زیادی در اطرافیان و پیروان او گذاشت تا جائی که محمد بن اسماعیل دروزی این اندیشه را به حاکم مطرح کرد که ادعای خدایی کند، حاکم نه تنها او را سرزنش نکرد، بلکه در خفا مشوق او بوده است.[6]
یکی از چیزهایی که این اندیشه را تشدید نمود، زهدگرایی شدید حاکم در سالهای واپسین حکومتش و غایب شدن او بوده است، وی به تنهایی در کوچه های قاهره به ویژه در تپه های «مقطّم» به گردش می پرداخت که سرانجام در یکی از گردشهای متداولش در ارتفاعات «مقطم» ناپدید گشت و مرگ او همانند زندگی اش معمایی شد.[7]
عامل دیگر در پیدایش این فرقه، هواهای نفسانی و قدرت طلبی رهبران یا بنیانگذاران این مکتب می باشد. آنها برای رسیدن به قدرت و سوء استفاده از احساسات عوام الناس، چنین اندیشه ای را مطرح نموده اند. دلیل بر این ادعا درگیری و مناقشه بین حمزه بن علی و محمد بن اسماعیل می باشد که قتل او در اثر دسیسه های حمزه بوده است.[8]
و حتی گفته شده که ناپدید شدن حاکم نیز از توطئه های حمزه بوده و به اشاره حمزه او را کشتند و جسدش را در نهایت احتیاط پنهان ساختند تا بتوانند از ناپدید شدن اسرار آمیز خلیفه برای مقاصد خویش بهره جویند. دروزی ها ناپدید شدن حاکم را به استتار ارادی وی که آغاز غیبت او محسوب می شود، تعبیر می کردند.[9]
در نتیجه دو عامل مهم در پدید آمدن اندیشه دروزی نقش اساسی داشته است.
یکی کارهای عجیب حاکم که بر خلاف روش همه حاکمان و خلفا بوده است و دیگری هواهای نفسانی و قدرت طلبی بنیانگذاران این فرقه و سوء استفاده از احساسات مذهبی مردم، البته این عامل در پدید آمدن بسیاری از فرقه های انحرافی که در جامعه اسلامی به وجود آمده اند، نقش داشته است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. فرهنگ فرق اسلامی، جواد مشکور.
2. مختصری در تاریخ اسماعیلیه، دکتر فرهاد دفتری.
[1] .گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ اول، 1377ه‍ ، ص 314.
[2] . ایمانی، علیرضا، اسماعیلیه، قم،‌ مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، چاپ اول، 1381ه‍ ، ص556.
[3] . همان، ص 559.
[4] . نجلام، ابو غر الدین، تحقیقی جدید در تاریخ، مذهب و جامعه دروزیان، مشهد، آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1372، ص 125.
[5] . کندی، کتاب الولاة و القضاه، لندن، 1912، ص 607، به نقل از تحقیق جدید در تاریخ دروزیان، ص 126.
[6] . ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، ص 312.
[7] . فرق و مذاهب کلامی، ص 312.
[8] . همان، ص 312.
[9] . اسماعیلیه، ص 554.

دروزیه دارای چه عقایدی می باشد؟ آیا عقاید مخالف با اسلام هم دارد؟


پاسخ :

قبل از پرداختن به مبانی اعتقادی فرقه «دروزی» لازم است که عناصر تشکیل دهنده اندیشه کلامی این مذهب بیان گردد. آنچه که امروزه به عنوان اندیشه کلامی دروزیه مطرح است، عناصر مختلفی است که در طول زمان وارد باورهای فکری و اعتقادی آنان شده است که بطور کلی به سه بخش تقسیم می گردد:
1. فلسفه نو افلاطونی.
2. احکام حقوقی که از طرف حاکم به مناسبت های مختلف صادر می شده است، مانند ابطال زکات، نسخ شریعت و ....
3. مجموع مناظرات و بحث های اعتقادی که در میان رهبران این فرقه رخ داده است و در مجموعه ای بنام «وسائل الحکمة الشریفه» موسوم است.[1]
بنابر این عقاید و باورهای این فرقه چندان شباهتی با عقاید شیعه اثناعشریه و سایر مسلمین ندارد. در این نوشتار به برخی از آنها اشاره می شود.
الوهیت حاکم بأمرالله:
از نگاه آنان «الحاکم بأمرالله» صورت ناسوتی الوهیّت است و هموست یگانه، صمد و منزّه از شمارش و همسر، لذا یک دروزی چیزی جز طاعت وی نمی شناسد. دروزی کسی است که اعتراف کند، هیچ خدایی در آسمان و هیچ امامی در زمین جز حاکم وجود ندارد.[2]همین عقیده موجب انتقاد شدید سایر فرقه های اسلامی شده است. گرچه حلول خدا در جسم حاکم از کتابهای مقدس دروزیان استفاده می شود، ولکن از صراحت برخوردار نیست، و قابل توجیه می باشد.[3]
در مصحف دروز آمده است که: حمزة بن علی از پیروان خود عهد و پیمان گرفته و از تمام موحدان در طول تاریخ حفظ و کتابت آن را خواسته و بنام «میثاق ولیّ الزمان» معروف گشته است. متن عهد نامه چنین است:«توکّلت علی مولانا الحاکم الاحد الفرد الصّمد، المنزّه عن الأزواج و العدد...». پس می گوید: اینجانب فلان بن فلان در کمال آزادی و سلامت جسمی و عقلی اعتراف می کنم که از تمامی مذاهب تبرّی جویم و جز پیروی از مولایم «الحاکم بأمرالله» ـ جلّ ذکره ـ چیزی نشناسم و هر گاه از دین مولایم بازگشته، یا با فرمانی از او مخالفت ورزم،از خالق معبودم بیگانه شده، سزاوار کیفرش باشم، آنگاه تصریح می کند که هر کس اعتراف کند که در آسمان، اله معبودی و در زمین امام موجودی جز مولای حاکم وجود ندارد، موحد رستگار است».[4]
مراد از حاکم در این تعبیرات «الحاکم بأمرالله» ششمین خلیفه فاطمی، می باشد. بر این اساس دروزیان حاکم بأمرالله را فرزند عزیز یا پدر علی نمی دانند و وجود پدر و فرزند را برای او انکار می کنند.[5]
تناسخ و حلول:
از کتاب ها و متون منسوب به این فرقه بدست می آید که دروزیها معتقد به انتقال روح از جسم انسان به انسان دیگری می باشند. زیرا نفس را جاودانه دانسته و باور دارند: آنچه می میرد، پیراهن است (جسم) و وقتی که کهنه شد، نفس انسانی به پیراهن دیگر منتقل می شود. دروزیه لفظ تناسخ را به تقمّص تبدیل کرده اند تا سنخ را شامل نگردد. آنها تصریح کردند که انتقال نفس آدمی به جسم حیوان که گناهی ندارد، ظلم است. و پاداش و کیفر بر عدل الهی استوار است.[6]
حمزه بنیان گذار این فرقه می گوید: عذابی که برای گنهکاران است، همین انتقال دنیوی است؛ از درجه بلندتر به مرتبة نازل تر؛ هرچه این انتقال بیشتر ادامه یابد، جایگاه دینی او فروتر گردد. چنانکه پاداش نیز با انتقال از درجه ای به درجة فراتر در علوم دینی تحقق می یابد.[7] از این رو ابتلای انسانها به کوری،گنگی، فقر و جهالت، قصاص اعمال گذشته آنان در مراحل پیشین حیات می دانند. و معتقدند که در تناسخ تمایز جنسی نیز مراعات می شود. یعنی روح مردان همواره به مردان و روح زنان به جنس خودشان منتقل می شود.[8]
اعتقاد به حدود خمسه:
یکی از باورهای فرقه دروزیه اعتقاد به «حدود خمسه» می باشد و آنها عبارتند:
حد اول: عقل، علة العلل، قائم الزمان ،اراده، او همان امام اعظم دروزیان حمزه بن علی بن احمد می باشد.
حدّ دوم: نفس، مشیّت،ادریس زمان،اخنوخ اوان، شیخ مجتبی ابوابراهیم اسماعیل بن محمد بن حامد تمیمی داماد حمزه بن علی است.
حدّ سوم: کلمه، سفیر قدرت، فخر الموحدین،بشیر المؤمنین،‌شیخ رضی أبوعبدالله محمد بن وهب قرشی است.
حدّ چهارم: سابق، جناح راست، نظام المستجیبین، غرّالموحدین،عبدالوهاب سامری است.
حدّ پنجم: تالی، جناح چپ، لسان المؤمنین، سند الموحدین، معدن العلوم، شیخ بهاالدین ابوالحسن علی بن احمد سمفوتی معروف به مقتنی است.
چهار حدّ اخیر که به دنبال عقل کل هستند، همان اربعه «حرم» می باشند که در هر زمان با اسما و اشکال متفاوت ظاهر می شوند. مثلاً هنگامی که حمزه در صورت سلمان فارسی ظاهر شد، حدود دیگر در قالب چهار صحابه (مقداد، ابوذر،عمار و نجاشی) آشکار گشتند.[9]
نبوت و پیامبران الهی از دیدگاه دروزیه :
دروزیان تمامی پیامبران الهی را انکار نموده اند. حمزه مؤسس و بنیادگزار این فرقه، معتقد است که: جنگ با انبیای اولوالعزم و تبرّی جستن از شریعت و عقاید آنان واجب است. در برخی از مدارک آنها آمده است که: مراد از ناطق و اساس که به دست حمزه در کنار رکن یمانی کشته می شوند، ابلیس و شیطان است. ابلیس ـ نعوذ بالله ـ نخست در جسم آدم تجلّی کرد، سپس نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد ـ صلی الله علیه و آله- و شیطان ابتدا در جسم شیث و سام و اسماعیل و یشوع و شمعون و سرانجام در علی ـ علیه السلام ـ بن ابی طالب ظهور یافت، بنابراین هنگام برپایی قیامت دروزیان، پیامبر و امیر المؤمنین، به دست «الحاکم بأمرالله» کشته می شوند.[10]
در مورد عقیده دروزیان به قرآن مجید، برخی معتقدند که:آنان ادعا دارند که قرآن در واقع بر سلمان فارسی نازل شد و محمد از او دریافت کرده است.[11]
آنچه ذکر شد، قسمتی از عقاید و باورهای فرقه دروزیه می باشد که هیچگونه شباهت و سنخیت با عقاید اسلامی ندارند و کاملاً منحرف و بیگانه از اسلام است . گرچه رهبران فعلی این فرقه اصرار دارند که: معتقد به دین اسلام اند و آنچه در مورد عقاید آنها ذکر می شود، دسیسه های استعمار و ایادی آنها بوده است. و به دلیل این که دسترسی به منابع آنان امکان ندارد، قضاوت کردن در مورد عقاید آنان را مشکل می نماید و آنچه ذکر شد، اگر صحیح باشد می توان گفت که آنان از دایره اسلام و حتی ادیان آسمانی خارج هستند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. فرهنگ فرق و مذاهب، جواد مشکور.
2. تاریخ اندیشه های کلامی در اسلام، عبدالرحمن بدوی، ترجمه: حسین صابری.[1] . ایمانی، علیرضا، اسماعیلیه، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول، 1380ه‍ ، ص560.
[2] . ربانی گلپایگانی، ‌علی، ‌فرق و مذاهب کلامی، قم، ‌مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ اول، 1377ه‍ ص311.
[3] . اسماعیلیه، ص562.
[4] . مصف الدروز، ص111، به نقل از اسماعیلیه، ص562.
[5] . اسماعیلیه، ص564.
[6] . همان.
[7] . غالب، مصطفی، حرکات الباطنیه فی الاسلام، بیروت، دارالأندلس، چاپ اول، 1416، ص263.
[8] . اسماعیلیه، ص568.
[9] . همان، ص573.
[10] . خطیب، محمد احمد، عقیدة الدروز، ریاض، دارالعالم الکتب، چاپ سوم، 1989م، ص167.
[11] . اسماعیلیه، ص574.

غُلات

غُلات

 غلو در لغت به معناى تجاوز کردن از حد و افراط کردن در چیزى است . اما در علم مذاهب و فرق به گروههایى غالى گفته مى شود که انسانى را به مرتبه خدایى یا فرد عادى رابه مقام پیامبرى رسانده باشند، گرچه غالبا درباره کسانى که در خصوص امامان اهل بیت علیه السلام غلو کرده اند، اطلاق مى گردد.

از آنجا که اکثر فرقه هاى غالى که در کتابهاى ملل و نحل  منقرض ‍ گشته اند و بحث کردن از آنها ضرورتى ندارد، در اینجا تنها از فرقه هایى بحث خواهیم کرد که هم اینک وجود خارجى دارند. این فرقه ها عبارت اند از: دروزیه ، اهل حق و نصیریه ، شیخیه ، بابیه و بهائیه . چنان که خواهیم دید، برخى از این فرقه ها در باره اهل بیت علیه السلام و برخى درباره افراد دیگر غلو کرده اند. لازم به ذکر است که برخى از طرفداران این مذاهب ، به گونه اى آراى مذهب خویش را تقریر مى کنند که نمى توان آنها را غالى دانست . به دلیل همین تقریرهاى مختلف ، درباره غالى بودن این گروهها اختلاف نظر وجود دارد. از این میان تنها فرقه ضاله بابیه و بهائیه صریحا غالى و خارج از اسلام شناخته مى شوند.

۱۵ – دروزیه

 در بحث از فاطمیان اسماعیلى اشاره شد که فرقه دروزى از مذهب اسماعیلیه انشعاب یافته است که به دلیل غلوى که در این فرقه وجود دارد، معمولا همراه با دیگر فرقه هاى غالى ذکر مى شود.

در زمان حکومت الحاکم بامرالله (۳۷۵ – ۴۱۱ ق ) ششمین خلیفه فاطمى ، گروهى از اسماعیلیان درباره الحاکم غلو کردند و او را به درجه خدایى رساندند. این گروه پس از مرگ الحاکم بر آن شدند که او غایب شده و روزى به میان مردم باز خواهد گشت . اینان فرقه دروزى نامیده مى شوند. این فرقه در مصر پدید آمد و در سوریه رشد کرد و بعدها در لبنان نیز پیروانى یافت و هم اینک پیروان مذهب دروزى در کشورهاى سوریه و لبنان زندگى مى کنند. طبق آمارى که در اواسط قرن بیستم گرفته شده جمعیت دروزیان در حدود دویست هزار نفر بر آورد مى شود.

مشهور است که مؤ سس فرقه دروزى به نام درزى بوده است . درزى به معنى خیاط است و گفته شده است که نام اصلى درزى ، محمد بن اسماعیل ملقب به نشتکین بوده است و احتمالا به دلیل شغلش به درزى مشهور شده است . درزى ایرانى الاصل و پیرو مذهب اسماعیلى بود. او در سال ۴۰۸ ق . به مصر رفت و با حمزه بن على زوزنى که ایرانى الاصل و از مقربان الحاکم بود، طرح دوستى ریخت و به یارى او به دربار الحاکم راه یافت . سپس مذهب دروزى را با کمک حمزه و حمایت الحاکم پایه ریزى کرد و کتابى در این باره نوشت و به تبلیغ این مذهب در قاهره پرداخت . بر اساس ‍ نظریه او، الحاکم تجسم خداوند و عقل کلى بود و باید مورد عبادت واقع مى شد، مردم قاهره پس از شنیدن سخنان درزى بر علیه او شورش کردند و او ناگزیر به سوریه گریخت و در آنجا کشته شد. پس از شورش مردم بر علیه درزى ، حمزه از سوى الحاکم ماءمور ادامه کار شد. حمزه اعلام داشت که از ابتدا او نماینده الحاکم در امور مذهبى بوده است و درزى به دروغ ادعاى نمایندگى الحاکم را کرده است . امروزه نیز دروزیان معتقدند که هدف درزى در تبلیغاتش ایجاد اختلاف در میان مسلمانان و بدنام کردن مذهب آنان بوده است و لذا خود دروزیان او را به قتل رساندند و از این رو آنها ترجیح مى دهند که به جاى دروزى به آنها موحدون گفته شود. حمزه سعى کرد تا مذهب دروزى را بر اساس مبانى عرفانى و اسماعیلى و به شکل عمیقتر سازماندهى کند. بدین منظور او از اصل تجلى استفاده کرد و اعلام داشت که خداوند و صادرات اولیه ، یعنى عقل کلى و نفس کلى ، در انسانها تجلى مى کنند.

بدین ترتیب خداوند در الحاکم تجلى کرده است ، همان طور که قبلا در انبیا و اولیاى الهى دیگرى تجلى کرده بود، و الحاکم آخرین تجلى خداوند است . حمزه خود را تجلى عقل کلى معرفى کرد. او به منظور تبلیغ مذهب جدید سازمانى را تاءسیس کرد و اصول عقاید مذهب دروزى را بر اساس ‍ همان سازمان شکل داد. ارکان این سازمان عبارت اند از:

۱٫ عقل ، که حمزه بن على تجلى اوست . تجلى عقل را امام اعظم ، انسان حقیقى و قائم الزمان نیز مى نامند.

۲٫ نفس یا روح کلى ، که اسماعیل بن محمد تمیمیه تجلى اوست . او دانش ‍ را از امام اعظم دریافت مى کند.

۳٫ کلمه ، که محمد بن وهاب (یا وهیب ) قرشى است .

۴٫ مقدم یا پیشرو، که جناح الایمن (بال سمت راست ) نیز نامیده مى شود. او سلمه (یا سلامه ) بن عبدالوهاب است .

۵٫ تالى یا پیرو که جناح الایسر (بال سمت چپ ) نیز خوانده مى شود. او ابوالحسن على بن احمد سموکى (یا سموقى ) مشهور با بهاءالدین مقتضى و الضیف (مهمان ) مى باشد.

پس از این پنج رکن ، مبلغین ، ماءذونین (کسانى که اجازه تبلیغ داشتند) و مکاسرین (متقاعدکنندگان ) مطرح مى شوند و در آخرین مرحله معتقدان عامه قرار مى گیرند.
پس از مرگ الحاکم در سال ۴۱۱ ق ، حمزه اعلام کرد که او غایب شده تا پیروان خود را آزمایش کند و به زودى باز خواهد گشت . پس از مدتى یعنى در اواخر سال ۴۱۱ ق . خود حمزه نیز غایب شد و بهاءالدین مقتنى (پیرو) واسطه میان امام غایب (حمزه ) و پیروانش اعلام شد.

پس از مرگ الحاکم ، طرفداران مسلک او به تدریج در مصر رو به کاهش نهاد، ولى بر عکس در سوریه رشد کرد و موجى از انقلاب و شورش در میان روستاییان و دهقانان ایجاد کرد و کنترل بسیارى از مناطق کوهستانى به دست آنان افتاد. در سال ۴۲۳ ق . امیر انطاکیه با همکارى امیر حلب گروهى از روستاییان را که از مناطق مجاور حلب در جبل السماک اجتماع کرده بودند، سرکوب کرد. مقتنى در این زمان در دو جبهه مى جنگید. جبهه نخست در مقابل حاکمان وقت و جبهه دیگر در برابر دیگر مدعیان رهبرى دروزى ها همچون ابن کردى بود. همین دو جنگ باعث فروکش کردن تدریجى انقلاب روستاییان سوریه شد. سرانجام مقتضى در سال ۴۲۵ ق . مانند حمزه ناپدید گردید، اما تا سال ۴۳۴ ق . براى طرفدارانش نامه مى نوشت . از زمانى که مقتضى پنهان شد براى دروزیان سوریه دوره تازه اى آغاز گردید که تاکنون ادامه دارد و آن انتظار همراه با صبر و بردبارى براى بازگشت الحاکم و حمزه است . بدین ترتیب دروزیها جامعه بسته اى را تشکیل دادند و از ازدواج و مراوده با سایر فرقه ها اکراه داشتند و عقاید خود از پنهان نگاه مى داشتند و در صدد تشکیل حکومتى محدود در مناطق زندگى خود بودند، در خلال سالیان دراز که دروزیان چنین وضعیتى داشتند، نوعى تشکیلات تازه مذهبى به وجود آمد که با تشکیلات زمان حمزه متفاوت بود. بر اساس این تشکیلات ، جامعه دروزى به دو بخش تقسیم شده است : یکى جامه عاقلان و دانشمندان که به حقایق ایمان دست یافته اند.

دیگر جامعه جاهلان و مردم عادى که به حقایق ایمان وارد نشده اند. هر دروزى بالغى که از امتحانات که از امتحانات متعدد در طول زندگیش موفق بیرون آید و خود را با ارزشهاى مذهب درزى وفق دهد مى تواند وارد حقایق ایمان شود و به جامعه عاقلان و عالمان بپیوندد. از این پس او باید نمازهاى روزانه را به طور مرتب ادا کند و روزه ماه رمضان را به جا آورد و از مسکرات و دروغ و دزدى و دشمنى با هم کیشان خود و مواردى از این قبیل پرهیز کند. عاقلان داراى لباسهاى مخصوص و دستارهاى سفید هستند و موظف به خوشرفتارى با مردم و رعایت زهد و مطالعه آثار مذهبى و فراگیرى عقاید و احکام مذهبى خویشند. جامعه جاهلان که توده مردم دروزى هستند موظف به رعایت این امور نیستند و لذا مردمى که در همسایگى دروزیها زندگى مى کنند، آنان را مردمى عیاش و شهوت ران و میگسار مى دانند. این تقسیم بندى هم اینک نیز در جامعه دروزى رایج است .

دروزیان تغییر دین و مذهب را جایز نمى دانند و معتقدند هر کس باید در دین و مذهب خویش باقى بماند. آنان حتى با مسلمان شدن غیر مسلمان و دروزى شدن غیر دروزى نیز مخالفند. دلیل آنان این است که در همه ادیان و مذاهب جوهر توحید وجود دارد و آنها تجلیات حقیقت واحدند. در نتیجه روى گردانى از مذهب خود را نتیجه جهل فرد به آیینش مى دانند و لذا به همه انسانها توصیه مى کنند که در دینشان بیشتر تاءمل و تدین ورزند و به او امر و نواهى آیین خود بیشتر عمل کنند.در واقع دروزیان به نسخ ادیان الهى اعتقاد ندارند و بر آن اند که خداوند به وسیله هر پیامبر دینى خاص براى مردمى خاص فرستاده است . این دیدگاه تقریبا شبیه راءى یهود است که معتقدند خداوند دین یهود را براى قوم بنى اسرائیل فرستاده است و آنها باید همیشه پیرو این دین باشند. نتیجه این دیدگاه نفى تبلیغ دین خودى براى دیگران و عدم پذیرش پیروان جدید است .

از جمله عقاید فرقه دروزى ، یا دست کم عقیده اکثر دروزیان ، تناسخ مى باشند. بر این اساس ، آنان معتقدند که روح انسان پس از مرگ و جدا شدن از بدن انسان مرده وارد بدن انسان دیگرى مى شود. از این رو، آنان تعدد ارواح را ثابت مى دانند و معتقدند کسانى که در زمان حمزه به مسلک دروزى ایمان آورده اند، روحشان پس از مرگ در یک دروزى دیگر حلول خواهد کرد. از آنجا که به اعتقاد دروزیان بدن براى روح به منزله لباس ‍ (قمیص ) است ، و روح دائما لباسى را کنده ، لباس دیگرى مى پوشد، لذا آنها از تناسخ به عنوان ((تقمص )) نام مى برند.

شیخ مرسل نصر، رئیس مذهبى فرقه دروزى در زمان حاضر این فرقه را چنین معرفى مى کند: فرقه موحدون فرقه اى اسلامى و معتقد به خدا و پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و قرآن و امامت امامان معصوم امامیه تا امام صادق علیه السلام و پس از او امامت فرزند ارشد او اسماعیل و سپس ‍ امامان بعدى فاطمیان تا الحاکم مى باشد.

تفاوت دروزیان با فاطمیان اسماعیلى این است که فاطمیان پس از الحاکم به امامت الظاهر و المستنصر تا العاضد لدین الله ، یعنى چهاردهمین امام فاطمى ، معتقد شدند، اما دروزیان غیبت الحاکم را باور کردند و از داعیان و مبلغان دعوت الحاکم همچون حمزه بن على زوزنى پیروى کردند. الحاکم در زمانى مى زیست که جامعه اسلام از جنبه هاى دینى ، علمى ، اقتصادى و سیاسى در نابسامانى و هرج و مرج به سر مى برد. از این رو او به منظور نجات مسلمانها از وضعیت نامطلوب به اصلاحات وسیع در ابعاد مختلف و به خصوص بعد دینى و مذهبى پرداخت .

اما خلفاى عباسى که رقیب فاطمیان بودند، براى مقابله با اقتدار او این شایعه را مطرح کردند که الحاکم خود را خدا مى داند. الحاکم به منظور اصلاح امور، افرادى را ماءمور تبلیغ اصلاحات مذهبى و احیاى سنتهاى اسلامى کرد که مهمترین آنها حمزه بن على بن احمد زوزنى بود. او چهار نفر دیگر را ماءمور یارى حمزه کرد که مجموعا پنج رکن اصلاحات مذهبى بودند. اما گروهى از افراد مرتد همچون درزى به تحریف تبلیغات این گروه پرداختند. در نتیجه میان این دو گروه نزاع و درگیرى رخ داد که به قتل درزى انجامید.

دروزیان در احکام عملى از فقه حنفى تقلید مى کنند. فقه حنفى که یکى از چهار مکتب فقهى اهل سنت است ، توسط حکومت عثمانى در سوریه و لبنان رایج گردید. البته علماى فرقه دروزى در چند مساءله با فقه حنفى ، بلکه با دیگر مذاهب فقهى نیز، اختلاف دارند. برخى از این موارد عبارت اند از: از نفى تعدد زوجات ، اجراى طلاق به وسیله قاضى ، عدم جواز رجوع زوج به زوجه پس از طلاق ، و عدم جواز ازدواج دختر قبل از پانزده سالگى .

پس از حمزه و یارانش تا زمان حاضر چند عالم بزرگ در میان دروزیان ظهور کرده است که بزرگترین آنها امیر رسید جمال الدین عبدالله تنوخى (۸۲۰ – ۸۸۴) است . از او آثار زیادى بر جاى مانده است و افراد بسیارى از درسها و مواعظ او استفاده کرده اند. اخلاق و زهد مهمترین بعد شخصیتى تنوخى است .

فرد دیگر شیخ محمد ابوهلال ملقب به شخى فاضل (۹۸۷ – ۱۰۵۰ ق ) است که شخصیتى همچون تنوخى داشته است . او شاعرى زبردست بوده و اشعارى در وصف خداوند و پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت او علیه السلام و اهل عرفان سروده است . گفته مى شود او نیز آثار متعددى داشته است که اکثر آنها اعم از نثر و نظم از بین رفته است . از جمله علما و شعراى روزوى شیخ على فارسى (م ۱۱۶۷ ق ) مى باشد.

چکیده

 ۱٫ در علم فرق و مذاهب به گروههایى غالى گفته مى شود که انسانى را به درجه خدایى یا غیر پیامبرى را به درجه پیامبرى رسانیده باشند. اکثر فرقه هاى غالى مذکور در کتب ملل و نحل منقرض شده اند و تنها فرقه هایى که هم اکنون وجود خارجى دارند عبارت اند از: دروزیه ، اهل الحق و نصیریه ، شیخیه ، بابیه و بهائیه . البته گاه تقریرهایى از برخى از این فرقه ضاله بابیه و بهائیه صریحا غالى و غیر مسلمان شناخته مى شوند.

۲٫ دروزى به کسانى گفته مى شود که ((الحاکم بامرالله )) خلیفه ششم فاطمى را به درجه خدایى رساندند. این فرقه در مصر پدید آمد و در سوریه رشد کرد و هم اکنون پیروانش در کشورهاى سوریه و لبنان زندگى مى کنند. مشهور است که موسس این فرقه فردى به نام دروزى بوده است که ایرانى الاصل و داراى مذهب اسماعیلى بود که با کمک حمزه بن على مذهب دروزى را ادامه داد.

۳٫ حمزه سازمانى تاءسیس کرد که اصول عقاید دروزى را شکل دهد. ارکان این سازمان عبارت بودند از عقل (خود حمزه )، نفس یا روح کلى (اسماعیل بن محمد تمیمیه )، کلمه (محمد بن وهاب ) مقدم یا پیش رو و تالى یا پیرو، پس از اینها مبلغین و ماءذونین و مکاسرین و سپس معتقدان عامه قرار مى گیرند.

۴٫ دروزیان تغییر دین و مذهب را جایز نمى دانند. به نظر آنها در همه ادیان و مذاهب جوهر توحید وجود دارد. آنها به نسخ ادیان الهى اعتقاد ندارند و معتقدند خداوند هر پیامبرى را براى مردم خاص فرستاه است ؛ همچنین قائل به تناسخ ‌اند.

۵٫ شیخ مرسل نصر، رئیس مذهبى فرقه دروزى در زمان حاضر، این فرقه را به عنوان فرقه اى اسلامى ، معتقد به خدا و پیامبر و قرآن و امامت امامان معصوم تا امام صادق علیه السلام سپس اسماعیل فرزندش و بعد امامان فاطمى تا الحاکم معرفى مى کند. تفاوت دروزیان با فاطمیان در این است که فاطمیان پس از الحاکم به امامت الظاهر و المستنصر و….معتقد شدند ولى دروزیان غیبت الحاکم را باور مى کردند.

۶٫ پس از حمزه و یارانش چند عالم بزرگ در میان دروزیان ظهور کرده است که بزرگترین آنها امیر سید جمال الدین عبدالله تنوخى است که در اخلاق و زهد مشهور است .

پرسش

 ۱٫ به چه کسانى غلات مى گویند. چرا؟
۲٫ فرقه دروزى چگونه پیدا شد. ارکان سازمان دروزى چیست ؟
۳٫ تلقى رئیس فعلى این فرقه در مورد آن چیست ؟

۱۶ – اهل حق و نصیریه

 اهل حق ، على اللهى ، سر سپردگان ، یارسان ، غلات ، نصیریه ، علویان و…نامهایى است براى افداد و گروههایى که در مورد امام على علیه السلام راه غلو را پیموده اند و او را به درجه خدایى رسانیده اند و براى خود آداب و رسون خاص وضع کرده اند. برخى از این گروهها حتى درباره رؤ ساى خود نیز غلو مى کنند. در کشور ایران درباره این گروهها معمولا از اسامى اهل حق و على اللهى استفاده مى شود، گرچه خود آنها ترجیح مى دهند که بر آنان اهل حق اطلاق شود و کلمات على اللهى و غلات خوشایندشان نیست . در ترکیه به این گروه بکتاشى و علوى و در سوریه نصریه و علویان مى گویند.
پیروان این مذاهب در کشورهاى ایران ، عراق ، ترکیه ، آلبانى ، سوریه ، افغانستان و کشورهاى آسیاى میانه پراکنده شده اند. در ایران اکثر اهل حق در استان کرامنشاه زندگى مى کنند هر چند در مناطق دیگر نیز طوایفى از اهل حق وجود دارند.

گروههاى مختلف اهل حق ، در آرا و عقاید و آداب و رسوم اختلافات زیادى دارند تا آنجا که به راحتى نمى توان اهل کوفه را فرقه و مذهبى واحد دانست . برخى از آنان صریحا امام على علیه السلام را خدا مى دانند. برخى دیگر که شیطان پرست نامیده مى شوند، شیطان را تقدیس مى کنند و حرامهاى الهى را حلال مى دانند و مخالف طهارت و عبادتند. همچنین گروهى از اهل حق خود را اهل حق مسلمان و شیعه اثنى عشریه معرفى کرده و سعى مى کنند تا عقاید خود را با عقاید امامیه هماهنگ سازند و به شریعت و اعمال و عبادات اسلامى پایبندند.

تاریخ پیدایش و گسترش مذهب اهل حق 

درباره تاریخ پیدایش فرقه هاى اهل حق اختلاف نظر وجود دارد و در این باره مدارک مستندى در دست نیست . در کتابهاى قدیمى که تا قرن پنجم نگاشته شده ، نامى از اهل حق دیده نمى شود. اگر ملاک اهل حق بودن را صرفا غلو درباره امام على علیه السلام بدانیم در این صورت ، تاریخ پیدایش این فرقه به زمان امام على علیه السلام مى رسد زیرا در زمان آن حضرت ، برخى او را به درجه خدایى رساندند و حضرت با آنها برخورد شدیدى کرد. ما اگر اهل حق را فرقه اى خاص با مجموعه اى از آرا و عقاید که هم اینک مرکز آنها در غرب ایران است بدانیم ، در این صورت تعیین دقیق تاریخ پیدایش آنان ممکن نیست و تنها نقل قولهایى در این باره وجود دارد.

بنا به کتاب نامه سرانجام که از متون مقدس اهل حق است ، این مسلک از زمانى که خداوند با ارواح آدمیان به محاوره پرداخته و از آنان بر الوهیت خود اقرار گرفته است (عالم الست یا علم ذر) پى ریزى شده و برنامه آن در هر زمان و عصرى جزء اسرار پیامبران بوده و سینه به سینه از سلف به خلف مى رسیده است و نیز دنباله همان برنامه اى است که امام على علیه السلام به سلمان و عده اى از یاران معدود خود تعلیم داد و سپس در ادوار گونان اسرار این گروه به اشخاص دیگرى از قبیل بهلول ، بابا سرهنگ ، بابا نااوس و سلطان اسحاق منتقل شده و آنان نیز به دیگران انتقال دادند.

کتاب شاهنامه حقیقت که از کتابهاى اهل حق به شمار مى رود، مؤ سس و پایه گذار اهل حق را نصیر معرفى مى کند و او را غلام حضرت على علیه السلام مى داند.

برخى معتقدند این آیین در قرن دوم توسط بهلول ماهى (م . ۲۱۹ ق .) و یارانش با استفاده از عقاید و آرا و ذخایر معنوى ایران مانند آیین زردشتى ، مانوى و مزدکى و با بهره گیرى از دین مبین اسلام و آیین مسیحى و کلیمى و افکار فرقه هاى غالى پس از اسلام پى ریزى شده است . همچنین گفته شده است که مسک اهل حق در قرن سوم توسط شاه فضل ولى تاءسیس ‍ شده است .

برخى دیگر بر آن اند که در قرن چهارم مردى به نام مبارک شاه ملقب به شاه خوشین که همچون حضرت عیسى علیه السلام متولد از مادرى بکر به نام ماما جلاله دانسته مى شود، در میان ایلات لر ظهور کرد و آیین حقیقت را در میان مردم شایع کرد. گفته مى شود و وعده داد که پس از رحلتش روحش به جسم شخصى به نام سلطان اسحاق حلول خواهد کرد.

در قرن هشتم سلطان اسحاق (سحاک یا صحاک ) در مناطق کردنشین بین ایران و عراق ظهور کرد. او در قریه برزنجه ناحیه شاره زور بخش حلبچه عراق به دنیا آمد امام پس از مرگ پدرش شیخ عیسى ، به منطقه اورامان ایران مهاجرت کرد. اگر او را مؤ سس فرقه اهل حق ندانیم ، لااقل باید او را بزرگترین مجدد و احیاگر این آیین دانست . او بود که مذهبى با عقاید و آیین مشخص ابداع کرد و اهل حق را از مناطق مختلف کردنشین دور خویش ‍ جمع کرد و آنها را سازماندهى کرد.

یکى از منابع مهم درباره آیین اهل حق مجموعه رسائلى است که شامل شش بخش مى باشد و مجموعا نامه سرانجام یا کلام سرانجام نامیده مى شود. این رسائل توسط سلطان اسحاق و یارانش نگاشته شده است . کتابهاى دیگرى نیز توسط یاران سلطان نوشته شده و از خود او نیز سرودهاى زیادى برجاى مانده است .

سلطان اسحاق براى تداوم آیین خود، یارانش را سازماندى کرد. ابتدا یکى از یارانش به نام پیر بنیامین را به سمت پیرى و دیگر دوستش به نام داود را به سمت دلیل برگزید. سپس هفت تن از پیروانش را به عنوان هفت خاندان براى رهبرى فرقه خویش انتخاب کرد. بدین ترتیب خاندانهاى هفتگانه یارسان (مخفف یارستان به معناى یاران حق ) تشکیل شد. این خاندانها عبارت اند از: شاه ابراهیمى ، یادگارى ، خاموشى ، عالى قلندرى ، میرسورى ، مصطفائى ، حاجى باویسى . در قرن در قرون یازدهم تا سیزدهم ، چهار خاندان دیگر به نامهاى زنورى ، آتش بگى ، شاهیاسى و بابا حیدرى تشکیل شد. در نتیجه هم اکنون در آیین پارسان یازده خاندان وجود دارد. به فرزندان هر یک از این خاندانها سید گفته مى شود که وظایف خاصى بر عهده آنان است . سلطان اسحاق گذشته از خاندانها، به منظور سازماندهى اهل حق ، دسته هاى دیگرى نیز ایجاد کرد و براى هر دسته وظایف خاصى تعیین نمود.

آداب و رسوم اهل حق

 یکى از آداب اهل حق که به دستور سلطان رایج گردید، سرسپردگى است . پیروان اهل حق باید یکى از خاندانهاى یازده گانه را انتخاب کرده و در آن سرسپرده شوند. براى سرسپردگى مراسم خاصى با حضور پیر و دلیل خاندان اجرا مى شود. سرسپردگى به اندازه اى واجب شمرده شده که خود سلطان اسحاق براى انجام سرسپردگى پیر بنیامین را به پیرى و داود را به دلیلى انتخاب کرد و مراسم سرسپردگى را در حضور آنان انجام داد.

از دیگر آدابى که سلطان اسحاق آن را راى ساخت گرفتن سه روز روزه است . بر هر فرد اهل حق واجب است سه روز از دوازدهم چله بزرگ زمستان تا چهاردهم آن را روزه بگیر و روزه پانزدهم روز عید سلطان و جشن حقیقت است . البته پارسان پس از روز پانزدهم نیز سه روز دیگر را روزه مى گیرند.

از دیگر مراسم ابداعى سلطان ، مراسم جمخانه است . گروه یارستان هر هفته باید در محلى جمع شوند و با مراسم خاصى سرگرم عبادت و خواندن اوراد و اذکار گردند. عده حاضر را جم یا جمع و محل اجتماع را جمخانه یا جمخانه گویند وارد شدن به جمخانه مراسم خاصى دارد.

در نزد اهل حق به جمخانه رفتن و نیاز دادن و قربانى کردن از مهمترین عبادات به شمار مى رود. همان گونه که روزه ماه رمضان از نظر آنها واجب نیست ، نماز خواندن نیز ضرورتى ندارد و اغلب به جاى نماز، نیاز مى دهند و معتقدند با نشستن در جمخانه و دادن نیاز، نماز ساقط مى شود.

نیاز هدیه اى است که اهل حق به رئیس خود یا جمخانه تقدیم مى کنند. یکى از پیروان مسلک اهل حق در عین حال که خود را مسلمان و شیعه اثنى عشرى مى داند، درباره دلیل عدم وجود نماز و روزه مى گویند: ((براى چه نماز مى خوانیم ، براى اینکه به فکر خدا باشیم و از او تشکر کنیم ، اهل حق در دوره خانقاه تمرین کرده است تا جایى که همیشه با خدایش است و همیشه با او راز و نیاز مى کند و از او تشکر مى نماید، دیگر احتیاج نیست که حالا نماز بخواند.))

در اینجا سخت غفلت شده است که لازمه عبودیت ، تسلیم خدا بودن و اطاعت از اوست و خدا از بندگانش خواسته است تا در قالب نماز خدا را یاد کنند. چگونه مى توان عبادات شرعى را که خداوند خود خواسته است رها کرده و به اوراد خود ساخته روى آورد و همچنان از عبودیت و بندگى سخن گفت .

به نظر مى رسد که اهل حق مطلب فوق را از برخى از صوفیان که معتقدند هنگام وصول به حقیقت ، شریعت باطل مى گردد، اخذ کرده اند. به طور کلى شباهتهاى زیادى میان اهل حق و صوفیان وجود دارد. از جمله این شباهتها جمخانه است که بى شباهت به خانقاه نیست . همچنین اهل حق همچون صوفیان عموما موهاى انبوه و پریشان و شاربهاى بلند دارند و این چهره خاص از نشانه هاى این جماعت است . نقل شده است که پاره اى از پیروان اهل حق براى اینکه آسیبى به سبیلشان نرسد از کشیدن سیگار خوددارى مى کنند.

سلطان اسحاق پس از تدویت اصول و قوانین فرقه اهل حق در کنار پل رودخانه سیروان در شمال شرقى ناحیه گوران در نزدیکى مرز ایران و عراق دستور اجراى آنها را داد. این محل پردیور (به زبان کردى یعنى این طرف رودخانه ) خوانده مى شود و براى اهل حق مکانى مقدس و محترم مى باشد و قبله اهل حق کرند و گوران مى باشد.

عقاید اهل حق

 همان گونه که گفته شد، اهل حق درباره امام على علیه السلام غلو مى کنند. بسیارى از آنان امام على علیه السلام را به مقام الوهیت مى رسانند. در شاهنامه حقیقت ، از کتابهاى اهل حق ، آمده است :

به دور محمد همان کردگار
شد از جامه مرتضى آشکار
پس از رحلت احمد مصطفى
بر او جانشین گشت آن مرتضى
که آن مرتضى بود ذات خدا
به تخت بقا گشت فرمانروا

برخى از اهل حق همان اعتقادى که درباره حضرت على علیه السلام دارند در مورد برخى بزرگان خود نیز دارند و معتقدند خداوند در جامه هاى مختلف به میان مردم آمده است : در وهله او در جامه خداوندگار، در مرتبه دوم در جامه على علیه السلام در مرحله سوم در جامه شاه خوشین ، در مرتبه چهارم در جامه سلطان سحاک ، در مرتبه پنجم در جامه قرمزى (شاه ویس قلى ) در مرتبه ششم در جامه محمد بیک ، در مرتبه هفتم در جامه خان آتش ظاهر شده است .

از دیگر عقاید رایج در میان اهل حق ، مساءله حلول است . حلول به معناى وارد شدن چیزى در غیر خود است و در اصطلاح به معناى حلول ذات خدا در اشیا و افراداست . مساءله حلول مبناى اعتقادى به الوهیت امام على علیه السلام و برخى از بزرگان اهل حق ، به این معنا که خداوند در حضرت على علیه السلام و شاه خوشین و سلطان سحاک و دیگران حلول کرده است .

تناسخ یکى دیگر از عقاید اهل حق است . تناسخ عبارت از داخل شدن روح انسان پس از مرگ در بدن دیگر است . بر این اساس هر انسان متناسب با اعمالى که در زندگى خویش انجام داده است ، پس از مرگ وارد بدن خاصى که به منزله لباس جدید اوست مى شود. روح نیکوکاران وارد بدن و لباس ثروتمندان ، و روح بدکاران وارد بدن فقرا مى شود تا جزاى کردار خویش را ببیند. هر انسانى پس از عوض کردن هزار جامه و لباس ، هزار و یکمین جامه خود را که عبارت از بقا و ابدیت است خواهد پوشید. اهل حق معتقدند ارواح انبیاء در بدن بزرگان آنها وارد شده اند. قبلا دیدیم که اعتقاد به تناسخ و تقمص در نزد دروزیها هم رایج است . این اعتقاد در همه ادیان هندى و نیز برخى فلسفه هاى باستان همچون فلسفه فیثاغورى وجود داشته است و احتمالا از ادیان هندى وارد این گونه فرقه ها شده است . ادیان الهى با مساءله تناسخ سخت به مخالفت پرداخته اند. آن را عقیده اى باطل و بى پایه مى دانند.

نصیریه و علویون

 درباره فرقه نصیریه مطالب مختلف و گاه متعارض بیان شده است . شهرستانى نصیریه را به عنوان فرقه اى که امامان معصوم را خدا مى دانند معرفى مى کند. نوبختى از شخصى به نام محمد بن نصیر نمیرى نام مى بد که به ده امام از ائمه امامیه معتقد بود اما درباره امام یازدهم ، امام حسن عسکرى علیه السلام غلو کرد و او را به درجه ربوبیت رسانید و خود را پیامبر وى مى دانست . نمیرى به تناسخ نیز اعتقاد داشت و محارم الهى را حلال مى دانست . پیروان او نمیریه نام دارند.(۲۲۴) اشعرى و بغدادى از فرقه اى به نام نمیرى نام مى برند که معتقدند خداوند در نمیرى حلول کرده است .

کسانى که امروزه در سوریه به عنوان نصیریه و علویون نامیده مى شوند (البته خود ترجیح مى دهند علویون نامیده شوند) بر آن اند که از لحاظ تاریخى کلمه نصیریه در قرن ششم رایج شده است ، در حالى که محمد بن نصیر نمیرى حوالى سال ۳۵۹ ق . یعنى دو قرن زودتر از دنیا رفته است و نمى توان فرقه نصیریه را به محمد بن نصیر نمیرى نسبت داد. گذشته از آنکه آنان عقاید منقول از محمد بن نصیر نمیرى را نمى پذیرند و معتقدندد او مؤ سس فرقه نمیریه است . البته نوبختى نیز پیروان محمد بن نصیر نمیرى را نمیریه نامیده است .

به اعتقاد علویون دلیل اینکه به علویون نصیریه مى گویند این است که علویون مدتى در اثناء جنگهاى صلیبى در بین سالهاى ۴۴۸ و ۶۹۰ ق . به کوههاى نصیره در سوریه پناه آوردند و امویون به جهت تحقیر، آنان را نصیریه مى نامیدند و نام نصیریه در همین زمان رایج گردید. اما دلیل اینکه کوههاى مذکور نصیره نامیده شده این است که جماعتى به اسم نصره از مدینه این کوهها را فتح کرده و در آنجا سکوت کردند. برخى برآن اند که نصیریه به این جهت به این نام خوانده مى شوند که آنان از احفاد انصار و از شیعیان على علیه السلام بودند که از ظلم و جور حکومت عثمانى به این مناطق پناه آورده اند.

علویون امروزه خود را امامیه و شیعه اثنى عشریه مى دانند و اصول دین و عقاید امامیه را قبول دارند و اهل بیت علیه السلام را انسانهاى معصوم مى دانند و معتقدند غلو درباره ائمه علیه السلام تنها در میان گروهى از علویون ، آن هم به دلیل دورى از علماء رایج شده است . همچنین آنها حلول و تناسخ را رد مى کنند و تنها گروه متصوفه آنها همچون متصوفه دیگر فرق به مساءله تجلى معتقدند.

چکیده

 ۱٫ اهل حق ، على اللهى ، غلات ، نصیریه و…نامهایى است براى افراد و گروههایى که در مورد امام على علیه السلام راه غلو را پیموده و او را به درجه خدایى رسانده اند و براى خود آداب و رسوم خاصى وضع کرده اند.

۲٫ گروههاى مختلف اهل حق ، عقاید مختلف دارند. برخى صریحا امام على را خدا مى دانند، برخى شیطان را تقدیس مى کنند و مخالف طهارت و عبادتند و برخى عقاید خود را با امامیه هماهنگ مى سازند.

۳٫ در مورد نحوه پیدایش فرقه اهل حق اقوال مختلفى گفته شده است . اما نقش محورى سلطان اسحاق در شکل گیرى عقاید و آداب این فرقه غیر قابل انکار است . مهمترین منابع و متون این فرقه نام سرانجام است که مجموعه سخنان و عقاید اوست .

۴٫ یکى از آداب اهل حق که به دستور سلطان اسحاق رایج شد سر سپردگى به یکى از روز روزه است . مراسم جمخانه ، نیاز دادن و قربانى کردن از دیگر آداب آنهاست . به نظر آنها با این اعمال نماز و دیگر عبادات اسلامى ساقط مى شود.

۵٫ برخى از اهل حق همان اعتقادى که درباره حضرت على علیه السلام دارند در مورد برخى بزرگان ۰خود هم دارند و معتقدند خداوند در جامه هاى مختلف به میان مردم آمده است که از جمله آنها جامه على – شاه خوشین ، سلطان سحاک و…است . آنها به حلول خدا در اشیاء و افراد و همچنین تناسخ قائل اند که مطابق آن پس از مرگ ، روح افراد وارد بدن دیگران مى شوند.

۶٫ درباره فرقه نصیریه مطالب مختلفى گفته شده است . شهرستانى مى گوید آنها امامان معصوم را خدا مى دانند. نوبختى از محمد بن نصیر نمیرم نام مى برد که به ده امام معتقد بود و درباره امام یازدهم غلو کرد. ولى علوین که در سوریه هستند لفظ نصیریه را مربوط به قرن ششم مى دانند که با پیروان نمیرى تفاوت دارد.
علویون خود را شیعه امامى مى دانند و عقاید امامیه را قبول دارند و غلو درباره ائمه در میان برخى علویان را ناشى از جهل آنها و دورى از علما مى دانند.

پرسش

 ۱٫ اهل حق به چه کسانى مى گویند و به چه نامهاى دیگر خوانده مى شوند.
۲٫ اهل حق چه آداب و مراسم و عقاید خاصى دارند؟
۳٫ فرقه نصیریه داراى چه عقایدى است و چه نسبتى با امامیه دارند؟

۱۷ – شیخیه

 شیخیه نامى است که به پیروان شیخ احمد احسایى (۱۶۶ – ۱۲۴۱ ق .) گفته مى شود. زادگاه احسایى روستاى مطیرفى واقع در منطقه احساء مى باشد. احساء از مراکز قدیمى تشیع بوده است و امروزه ایالتى در شرق عربستان سعودى بر ساحل غربى خلیج فارس ، به مرکزیت شهر هفوف مى باشد. احسایى در پنج سالگى قرآن را نزد پدرش شیخ زین الدین احسایى آموخت . در احساء ادبیات عرب و مقدمات علوم دینى متداول را فرا گرفت . او از رؤ یایى در ایام تحصیل خود یاد مى کند که در آن شخصى تفسیر عمیقى از دو آیه قرآن به وى ارائه کرده بود. وى مى گوید: این رؤ یا مرا از دنیا و آن درسى که مى خواندم روى گردان ساخت . این حالت سرآغاز تحولى معنوى در زندگى شیخ احمد بود که رؤ یاهاى الهام بخش دیگرى را در پى آورد. او مى گوید: پس از آنکه به دلالت یکى از رؤ یاها به عبادت و تفکر بسیار پرداخته است ،

پاسخ مسائل خود را در خوابب از ائمه اطهار علیه السلام دریافت داشته و در بیدارى به درستى و مطابقت آن پاسخها با احادیث پى برده است .احسایى در سال ۱۱۸۶ ق . مقارن با آشوبهاى ناشى از حملات عبدالعزیز حاکم وهابى سعودى به احساء، به کربلا و نجف عزیمت کرد و از حوزه درس بزرگان تشیع همچون آقا محمد باقر وحید بهبانى ، سید على طباطبایى صاحب ریاض ، میرزا مهدى شهرستانى و سید مهدى بحرالعلوم و شیخ جعفر کاشف الغطاء، بهره مند شد و اجازه هاى متعدد روایى از مشاهیر عالمان دریافت کرد.

احسایى علاوه بر فقه و اصول و حدیث ، در طب و نجوم و ریاضى قدیم و علم حروف و اعداد و طلسمات و فلسفه مطالعاتى کرد و در سال ۱۲۰۹ ق . به سبب بروز طاعون از عتبات به احسا بازگشت و در سال ۱۲۱۲ ق . به عتبات مراجعت نمود. سپس بصره را مسکن دائمى خویش قرار داد. در این هنگام بود که براى نخستین بار شروع به بیان بعضى از عبارات معما گونه و مرموز نمود که خشم علماى متشرعه بصره را برانگیخت . در سال ۱۲۲۱ ق . به قصد زیارت عتبات به کربلا و نجف سفر کرد و سپس به قصد زیارت حضرت رضا علیه السلام عازم خراسان گشت . در بین راه در یزد توقعى کرد. اهل یزد از او استقبال گرمى به عمل آوردند و از وى خواستند که نزد آنان بماند و او اجابت کرد و پس از بازگشت از مشهد، یزد را مسکن خویش قرار داد و شهرت بسیارى کسب کرد. چندى بعد فتحعلى شاه وى را به تهران دعوت نمود و در حق او نهایت احترام را به جا آورد و از شیخ درخواست کرد تا در تهران مقیم شود.

اما او این درخواست را رد کرد و به یزد مراجعت کرد. در سال ۱۲۲۹ ق . در راه زیارت عتبات به کرمانشاه وارد شد و با استقبال مردم و شاهزاده محمد على میرزاى دولتشاه حاکم کرامنشاهان روبرو گشت و به اصرار حاکم در کرامنشاه اقامت کرد. در مدت اقامتش در آنجا سفرهایى به قصد حج و زیارت عتبات انجام داد. پس از مرگ دولتشاه ، در سال ۱۲۳۷ ق . عازم مشهد شد و در میانه راه چندى در قزوین توقف کرد. در همین زمان بود که با مخالفت برخى عالمان روبرو شد که پاره اى از دیدگاههایشان را غلوآمیز و انحرافى تلقى مى کردند. نخستین مخالفت آشکار با احسایى از جانب ملامحمد تقى برغانى ، معروف به شهید ثالث ، از عالمان با نفوذ قزوین صورت گرفت .

نقل شده است که برغانى در آغاز مانند دیگر بزرگان قزوین ، حرمت شیخ را نگاه مى داشت ، امام در مجلسى که احسایى به بازدید او رفته بود، از روى آگاهى ، عقیده خاص وى را در باب معاد جسمانى جویا شد و پس از شنیدن پاسخ به وى اعتراض کرد و آن مجلس با جدال اطرافیان به پایان آمد. این رویارویى به میان مردم نیز کشید و جمعى از علما از احسایى کناره جستند. رکن الدوله ، علینقى میرزا حاکم قزوین ، محفلى براى آشتى علما با حضور آن دو ترتیب داد اما این بار گفتگو به تکفیر احسایى از جانب برغانى انجامید و انتشار این تکفیر توقف بیشتر احسایى را در شهر دشوار ساخت . احسایى از قزوین به مشهد و سپس یزد و از آنجا به اصفهان و کرمانشاه رفت و در تمام شهرها با سردى از او استقبال شد، گرچه هنوز هم کمابیش از پایگاه مردمى برخوردار بود. اما تلاش برغانى در تاءکید بر تکفیر او و نامه هایى که در این باره مى نوشت ، از عواملى بود که عرصه را بر احسائى در واپسین سفرش به کربلا تنگ کرد و او را از نیت ماندگار شدن در آنجا منصرف ساخت . آنچه از فتواى برخى علما بر ضد احسائى نوشته اند، مربوط به همین اوان و پس از آن است . در مقابل ، گروهى دشمنى با او را روا نمى شمردند، از آن جمله فقیه نامدار حاج محمد ابراهیم کلباسى بود که آسان فهم نبودن پاره اى از آرا و تعبیرات احسایى را باعث سوء تفاهمات و تکفیرها مى دانست و آراى احسایى را در چارچوب عقاید امامیه تلقى کرده او را از علماى امامیه معرفى مى کرد. به هر حال احسایى از کربلا به مکه رفت و سپس از راه مکه عازم موطن خود گردید اما در نزدیکى مدینه در سال ۱۲۴۱ ق . در گذشت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

آثار فراوانى در زمینه گوناگون از احسایى باقى مانده است . از مهمترین آثار او جوامع الکلم است که در دو جلد چاپ شده است و حاوى پاسخهاى او به سؤ الها و نیز قصائدى در رثاى امام حسین علیه السلام است . شرح الزیاره الجامه الکبیره بزرگترین و معروفترین اثر احسائى است که در چهار مجلد منتشر شده است . کتاب دیگر او حیاه النفس فى حظیره القدس است که کتابى مختصر در اصول عقاید مى باشد. از دیگر آثار منتشر شده احسائى مى توان از شرح العرشیه ، شرح المشاعر، العصمه و الرجعه ، الفوائد، المجموعه الرسائل ، و مختصر الرساله الحیدریه فى فقه الصلوات الیومیه نام برد.

عقاید و آراء

 مبناى اصلى شیخ احمد که بیانگر روش اصلى اوست این است که همه علوم و معارف در نزد پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت او علیه السلام مى باشد و تنها راه کشف معارف ، توسل به معصومان و مراجعه به آثار آنان است و آدمى به استقلال قادر به درک هیچ یک از علوم اعتقادى و عملى نیست . او این مطلب را در شرح فقرات متعددى از زیارت جامعه بیان کرده است .

وى در شرح فقره اى از این دعا مى نویسد: اگر معتقدیم عقل مى تواند به معارف دینى دست یابد بدان جهت است که هدایت و نور عقل از هدایت و نور معصومان است لذا مخالفان امامان با وجود به کارگیرى عقلشان تنها به عقاید باطل مى رسند. او در این باره عقیده محیى الدین ابن عربى درباره وحدت وجود را ذکر مى کند و از او با تعبیر ممیت الدین یاد مى کند و از ملاصدرا به جهت پیروى از ابن عربى در برخى عقاید، انتقاد مى کند. احسایى نتیجه مى گیرد که عقل به صورت مستقل قادر به درک حقایق نیست بلکه تنها با استمداد از انوار اهل بیت و مدد رساندن آنان به حقایق و علوم ، حتى در مسائلى چون صنایع و زراعت دست مى یابد. توجه به تهذیب نفس و کشف و شهود از سوى احسایى در همین راستا قابل تفسیر است . او در زهد، ریاضت و سیر و سلوک عرفانى شهره عام و خاص ‍ بود. حال به برخى آراى احسایى اشاره مى کنیم :
معاد.معروفترین راءى احسایى درباره کیفیت معاد جسمانى است ، و همین نظریه دلیل اصلى تکفیر او از سوى برخى علما از جمله برغانى بود. احسایى اصل معاد جسمانى را که در آیات و احادیث متعدد بر آن تاءکید شده مى پذیرد اما تفسیر خاصى از جسم ارائه مى دهد. معنى متداول و عرفى معاد جسمانى این است که آدمى در حیات اخروى همچون حیات دنیوى دارى کالبد ظاهرى مرکب از عناصر طبیعى است . احسائى معاد جسمانى به این معنى را نمى پذیرد. او مى گوید: جسم در احادیث اعم از جسد است .

اجساد در مقابل ارواح به کار مى رود ولى اطلاق اجسام عامتر از این است . به اعتقاد او آدمى داراى دو جسد و دو جسم است . جسد ول مرکب از عناصر زمانى است . این جسد مانند لباس است که گاهى همراه انسان است و گاهى همراه او نیست و این جسد لذت و درد و طاعت و معصیت ندارد، همان طور که فرد معصیت کار وقتى به مرض سختى دچار مى شود و اکثر جسد او از بین مى رود، باز ما او را همان معصیت کار مى دانیم . بنابراین جسد اول ، جسد اصلى انسان نیست . این جسد پس از مرگ از بین مى رود و در حیات اخروى همراه انسان نمى باشد. جسد دوم عبارت است از طینت انسان که از عالم هور قلیاست .

عالم هور قلیا همان عالم برزخى است که حد وسط میان عالم ملک (عالم مادى ) و عالم ملکوت (عالم مجرد) مى باشد و بدان ، عالم مثال نیز مى گویند. جسد دوم ، جسد اصلى انسان است و در قبر باقى مى ماند و پس از نفخ اسرافیل در صور (نفخه دوم یا نفخه بعث )، روح وارد همین جسد جدا مى شود و براى محاکمه و جزا فرا خوانده مى شود. بدین ترتیب در هنگام مرگ روح از هر دو دو جسد جدا مى شود، اما در معاد با جسد دوم همراه مى گردد. اما جسم اول ، جسمى است که روح پس از مرگ و مفارقت از دو جسد، همراه آن است و انسان با آن جسم پس از مرگ وارد بهشت یا جهنم دنیوى مى شود و مشغول لذت بردن یا عذاب کشیدن مى گردد. پس از نفخه نخست (نفخه صعق ) روح و جسم اول نابود مى شود و از پس از نفخه دوم (نفخه بعث ) روح به وجود مى آید و وارد جسم دوم و نیز جسد دوم مى شود. احسایى تاءکید مى کند که بدن اخروى انسان که عبارت از مجموع جسم دوم و جسد دوم مى باشد، همان بدن دنیوى انسان است ، با این تفاوت که بدن دنیوى کثیف و متراکم است ، اما بدن اخروى از تصفیه هاى متعدد عبور کرده و لطیف و خالص شده است . از همین جا نتیجه مى گیرد که به معاد جسمانى معتقد است .

امامت .پس از مساءله معاد، امامت و جایگاه امام در آفرینش مهمترین و مشهورترین عقیده احسایى به شمار مى رود و عقیده وى در این باره موجب گشته تا برخى او و فرقه شیخیه را در زمره غالیان به شمار آورند. احسایى معصومان علیه السلام را واسطه فیض خدا مى داند به این معنى که پس از آنکه خداوند معصومان علیه السلام را خلق کرد، آنان به اذن و مشیت الهى موجودات دیگر را آفریدند. او نقش معصومان علیه السلام در آفرینش ‍ جهان را بر اساس علل اربعه ارسطویى توضیح مى دهد. به اعتقاد او معصومان علیه السلام محل مشیت و اراده خداوند هستند و اراده آنان ، اراده خداست .

از این رو معصومان علیه السلام محل مشیت و اراده خداوند هستند و اراده آنان ، اراده خداست . از این رو معصومان علیه السلام علتهاى فاعلى موجودات جهان مى باشند. از سوى دیگر، مواد موجودات از شعاع انوار و وجودات معصومان هستند، لذا آنها علل مادى آفرینش نیز به شمار مى روند. علل صورى بودن معصومان علیه السلام به این دلیل است که صورتهاى اشیاء از صورتهاى مقامات و حرکات و اعمال آنهاست . البته صورت مؤ منان همانند صورت معصومان علیه السلام و صورت کافران مخالف صورت آنان است . همچنین معصومان علت غایى عالم اند زیرا اگر آنها نبودند چیزى خلق نمى شد و خلقت موجودات به خاطر خلقت معصومان است .

فرقه هاى شیخیه

 پس از فوت شیخ احمد احسایى ، یکى از شاگردانش به نام سید کاظم رشتى (۱۲۱۲ – ۱۲۵۹ ق .) جانشین او گردید. سید در جوانى به یزد رفت و به شیخ احمد پیوست و سپس به کربلا رهسپار شد و تا پایان عمر در آن شهر به تدریس و ترویج مکتب شیخیه مشغول بود. وى بالغ بر یکصد و پنجاه جلد کتاب و رساله نوشت که غالبا با زبان رمزى و نامفهوم است . برخى معتقدند منشاء اکثر آراى نادرست شیخیه ، سید کاظم رشتى است و احسایى بدانها اعتقاد نداشته است .

یکى از شاگردان سید کاظم ، میرزاعلى محمد ملقب به باب بود که پس از فوت سید، مدعى جانشینى او شد و پس از آن ادعاى بابیت امام غایب و سپس ادعاى نبوت خویش را مطرح ساخت ، شرح عقاید او در بحث از فرقه بابیه ذکر خواهد شد.

دیگر شاگرد سید کاظم ، حاج محمد کریم خان قاجار (۱۲۲۵ – ۱۲۸۸ ق .) فرزند حاج ابراهیم خان ظهیررالدوله پسر عمو و داماد فتحعلى شاه بود، که مدعى جانشین سد گردید و فرقه شیخیه کرمانیه را تاءسیس کرد. این فرقه به نام کریمخانه نیز نامیده مى شود. پس از حاج محمد کریم خان ، اکثر شیخیه کرمان ، فرزندش محمد خان (۱۲۳۶ – ۱۳۲۴ ق .) را به عنوان رئیس شیخیه پذیرفتند؛ هر چند رحیم خان یکى دیگر از فرزندان حاج محمد کریم خان ، نیز مدعى نیابت پدر بود و طرفدارانى هم پیدا کرد. از دیگر مدعیان رهبرى شیخیه ، محمد باقر خندق آبادى ، نماینده حاج محمد کریمخان در همدان بود که پیروانش فرقه شیخیه باقریه را در همدان ایجاد کردند. اکثریت شیخیه کرمانیه پس از محمد خان ، برادرش زین العابیدن خان (۱۲۶۰ – ۱۲۷۶ ق .) را به رهبرى خویش برگزیدند. پس از او ابوالقاسم خان ابراهیم و سپس عبدالرضا خان به ریاست شیخیه کرمانیه برگزیده شدند. عبدالرضاخان ابراهیم و سپس عبدالرضا خان به ریاست شیخیه کرمانیه برگزیده شدند. عبدالرضاخان در سال ۱۳۵۸ ش . ترور شد.

در آذربایجان نیز علماى بزرگى به تبلیغ و ترویج آراى شیخ احمد احسائى پرداختند. از علماى شیخیه آذربایجان ، سه طایفه مهم قابل ذکر است . نخستین طایفه شیخیه آذربایجان ، خانواده حجه الاسلام است بزرگ این خاندان میرزا محمد مامقانى معروف به حجه الاسلام (م . ۱۲۶۹ ق .) است که نخستین عالم و مجتهد شیخى آذربایجان است . او مدتى شاگرد شیخ احمد احسائى بوده و از او اجازه روایت و اجتهاد دریافت کرد و نماینده وى در تبریز بود. او همان شخص است که حکم تکفیر و اعدام على محمد باب را در تبریز صادر کرد. حجه الاسلام سه فرزند دانشمند داشت کههر سه از مجتهدان شیخى تبریز به شمار مى رفتند و به لقب حجه السلام معروف بودند. فرزند ارشد او میرزا محمد حسین حجه الاسلام (م . ۱۳۱۳ ق .) نام داشت و از شاگردان میرزا محمد باقر اسکویى بود. فرزند میرزا محمد حسین حجه الاسلام ، میرزا ابوالقاسم حجه السلام (م . ۱۳۶۲ ق .) آخرین فرد روحانى خانواده حجه السلام بود.

دومین طایفه شیخیه آذربایجان ، خانواده ثقه الاسلام است . میرزا شفیع تبریزى معروف به ثقه الاسلام بزرگ این خاندان است . وى از شاگردان شیخ احمد احسائى بوده است . فرزند او میرزا موسى ثقه الاسلام نیز از علماى شیخیه تبریز بود. میرزا على معروف به ثقه السلام دوم یا شهید نیز از همین خانواده است . او در سال ۱۳۳۰ ق . به جرم مشروطه خواهى و مبارزه با روسها، به دست روسهاى اشغالگر تزارى در تبریز به دار آویخته شد. برادر او میرزا محمد نیز از علماى شیخیه تبریز به شمار مى رفت .

سومین طایفه شیخیه آذربایجان ، خاندان احقاقى است . بزرگ این خاندان میرزا محمد باقر اسکویى (۱۲۳۰ – ۱۳۰۱ق .) مى باشد که از مراجع فقه و داراى رساله عملیه بود. او شاگرد میرزا حسن مشهور به گوهر (م .۱۲۶۶ق .) از شاگردان شیخ احمد احسائى و سید کاظم رشتى ، بوده است . فرزند میرزا محمد باقر، میرزا موسى احقاقى (۱۲۷۹ – ۱۳۶۴ ق .) نیز از علما و مراجع بزرگ شیخیه است . او کتاببى تحت عنوان احقاق الحق نگاشت و در آن عقاید شیخیه را به تفصیل بیان نمود. پس از این تاریخ ، او و خاندانش به احقاقى مشهور شدند. در این کتاب برخى آراى شیخیه کرمان و محمد کریم خان مورد انتقاد و ابطال قرار گرفته است . از جمله فرزندان میرزا موسى احقاقى ، میرزا على ، میرزا حسن و میرزا محمد باقر هستند که از علماى بزرگ شیخیه بودند. هم اینکه مرکز این گروه کشور کویت است و ریاست آن را میرزا حسن احقاقى بر عهده دارد که مرجع فقهى شیخیه آذربایجان و اسکو مى باشد.

شیخیه کرمان و آذربایجان در اعتقادات خود را پیرو آراى شیخ احمد احسایى و سید کاظم رشتى مى دانند اما در فروغ دین و اعمال با یکدیگر اختلاف نظر دارند.کرمانى ها از شیوه اخبارى گرى پیروى مى کنند و به تقلید از مراجع اعتقاد ندارند، امام شیخیه آذربایجان به اجتهاد و تقلید معتقدند و از مراجع تقلید خودشان پیروى مى کنند، البته در عقاید نیز شیخیه آذربایجان برخلاف شیخیه کرمان ، خود نیز به اجتهاد مى پردازند و آراى شیخ احمد و سید کاظم را بر اساس تلقى خویش از احادیث تفسیر مى کنند.

از دیگر اختلافات کرمانى ها و آذربایجانى ها مساءله رکن رابع است . شیخیه کرمان اصول دین را چهار اصل توحید. نبوت ، امامت و رکن رابع مى دانند. مراد آنها از رکن رابع ، شیعه کامل است که واسطه میان شیعیان و امام غایب مى باشد. اما شیخیه آذربایجان به شدت منکر اعتقاد به رکن رابع هستند. و اصول دین را پنج اصل توحید، نبوت ، معاد، عدل و امامت مى دانند. آنان چنین استدلال مى کنند که شیخ احمد احسائى در ابتداى رساله حیوه النفس و سید کاظم رشتى در رساله اصول عقاید، اصول دین را پنج اصل مذکور مى دانند و در هیچ یک از کتب و رسائل این دو نفر نامى از رکن رابع برده نشده است .

چکیده

 ۱٫ به پیروان شیخ احمد احسائى شیخیه گفته مى شود. او علاوه بر فقه و اصول و حدیث در علوم ریاضى و طب و نجوم و… هم مطالعاتى داشته است و به واسطه برخى از دیدگاههایش از سوى عده اى از علما با وى مخالفت شد و حتى مورد تکفیر قرار گرفت .

۲٫ از مهمترین آثار او جوامع الکلم و شرح زیاره جامعه کبیره و حیاه النفس ‍ فى حظیر القدس مى باشد.

۳٫ مبناى اصلى احسائى در کسب معارف این است که همه علوم و معارف در نزد پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیه السلام مى باشد و تنها راه کشف معارف توسل به آنان است و عقل مستقلا قادر به درک حقایق نیست . معروفترین راءى او درباره کیفیت معاد جسمانى است . او اصل معاد جسمانى را که مورد تاءکید آیات و روایات است با تفسیر خاصى از جسم مى پذیرد. این راءى او با مخالفتهایى روبرو شده است .

۵٫ عقیده احسائى درباره امامان معصوم سبب شده برخى او را در زمره غالیان به شمار آورند. او معصومین علیه السلام را واسطه فیض الهى مى داند که به اذن الهى موجودات را آفریده اند. او این نقش را بر اساس علل اربعه ارسطو توضیح مى دهد.

۶٫ از شاگردان احسائى که پس از او آثارى را از خود به جاى گذارده ، سید کاظم رشتى است که به عقیده برخى منشاء اکثر آراى نادرست شیخیه اوست .

۷٫ یکى از شاگردان سید کاظم ، میرزا على محمد ملقب به باب بود که ادعاى بابیت و سپس نبوت نمود.

۸٫ در آذربایجان سه طایفه به تبلیغ آراى احسائى پرداختند. خانواده حجه السلام اولى از آنهاست . خانواده ثقه السلام دومین و خاندان احقاقى سومین آنهاست .

۹٫ شاخه دیگر شیخیه مربوط به کرمان است ، که شیوه اخبارى گرى داشتند و اختلافاتى هم با شیخیه آذربایجان دارند.

پرسش

 ۱٫ فرقه شیخیه توسط چه کسى و چگونه پیدا شد؟
۲٫ مبانى اصلى این فرقه چیست و چرا رهبر آن تکفیر شد؟
۳٫ تفاوتهاى شیخیه کرمان و آذربایجان چیست ؟

۱۸ – بابیه و بهائیه

 بابیه

 بنیان گذار فرقه بابیه سید على محمد شیرازى است . از آنجا که او در ابتداى دعوتش مدعى بابیت امام دوازدهم شیعه بود و خود را طریق ارتباط با امام زمان مى دانست ، ملقب به ((باب )) گردید و پیروانش ((بابیه )) نامیده شدند. سید على محمد در سال ۱۲۳۵ق . در شیراز به دنیا آمد. در کودکى به مکتب شیخ عابد رفت و خواندن و نوشتن آموخت . شیخ عابد از شاگردان شیخ احمد احسائى (بنیان گذار شیخیه ) و شاگردش سید کاظم رشتى بود و لذا سید على محمد از همان دوران با شیخیه آشنا شد، به طورى که چون سید على محمد در سن حدود نوزده سالگى به کربلا رفت در درس سید کاظم رشتى حاضر شد. در همین درس بود که با مسائل عرفانى و تفسیر و تاءویل آیات و احادیث و مسائل فقهى به روش شیخیه آشنا شد. قبل از رفتن به کربلا، مدتى در بوشهر اقامت کرد و در آنجا به ((ریاضت کشى )) پرداخت . نقل شده است که در هواى گرم بوشهر بر بام خانه رو به خورشید اورادى مى خواند. پس از درگذشت سید کاظم رشتى تا مریدان و شاگردان وى جانشینى براى او مى جستند که مصداق ((شیعه کامل )) یا ((رکن رابع )) شیخیه باشد. در این باره میان چند تن از شاگردان رقابت افتاد و سید على محمد نیز در این رقابت شرکت کرد، بلکه پاى از جانشینى سید رشتى فراتر نهاد و خود را باب امام دوازدهم شیعیان یا ((ذکر)) او، یعنى واسطه میان امام و مردم ، شمرد. هجده تن از شاگردان سید کاظم رشتى که همگى شیخى مذهب بودند (و بعدها سید على محمد آنها را حروف حى : ح ۱۰، نامید) از او پیروى کردند.

على محمد در آغاز امر بخشهایى از قرآن را با روشى که از مکتب شیخیه آموخته بود تاءویل کرد و تصریح کرد که از سوى امام زمان (عج ) ماءمور به ارشاد مردم است . سپس مسافرتهایى به مکه و بوشهر کرد و دعوت خود را آشکارا تبلیغ کرد. یارانش نیز در نقاط دیگر به تبلیغ ادعاهاى على محمد پرداختند. پس از مدتى که گروههایى به او گرویدند، ادعاى خود را تغییر داد و از مهدویت سخن گفت و خود را مهدى موعود معرفى کرد و پس از آن ادعاى نبوت و رسالت خویش را مطرح کرد و مدعى شد که دین اسلام فسخ شده است و خداوند دین جدیدى همراه با کتاب آسمانى تازه به نام ((بیان )) را بر او نازل کرده است . على محمد در کتاب بیان خود را برتر از همه پیامبران دانسته و خود را مظهر نفس پروردگار پنداشته است .

در زمانى که على محمد هنوز از ادعاى با بیت امام زمان علیه السلام فراتر نرفته بود به دستور والى فارس در سال ۱۲۶۱ ق . دستگیر و به شیراز فرستاده شد و پس از آن و پس از آنکه در مناظره با علماى شیعه شکست خورد اظهار ندامت کرد و در حضور مردم گفت : ((لعنت خدا بر کسى که مرا وکیل امام غائب بداند. لعنت خدا بر کسى که مرا باب امام بداند)). پس ‍ از این واقعه شش ماه در خانه پدرى خود تحت نظر بود و از آنجا به اصفهان و سپس به قلعه ماکو تبعید شد. در همین قلعه با مریدانش مکاتبه داشت و از اینکه مى شنید آنان در کار تبلیغ دعاوى او مى کوشند به شوق افتاد و کتاب بیان را رد همان قلعه نوشت . دولت محمد شاه قاجار براى آنکه پیوند او را با مریدانش قطع کند در سال ۱۲۶۴ ق . وى را از قلعه ماکو به قلعه چهریق در نزدیکى ارومیه منتقل کرد. پس از چندى او را به تبریز بردند و در حضور چند تن از علما محاکمه شد. على محمد در آن مجلس آشکارا از مهدویت خود سخن گفت و ((بابیت امام زمان )) را که پیش از آن ادعا کرده بود به ((بابیت علم خداوند)) تاءویل کرد. على محمد در مجالس ‍ علما نتوانست ادعاى خود را اثبات کند و چون از او درباره برخى مسائل دینى پرسیدند، از پاسخ فرو ماندد و جملات ساده عربى را غلط خواند. در نتیجه وى را چوب زده تنبیه نمودند و او از دعاوى خویش تبرى جست و توبه نامه نوشت . اما این توبه نیز مانند توبه قبلى او واقعى نبود، از این رو پس از مدتى ادعاى پیامبرى کرد.

پس از مرگ محمد شاه قاجار در سال ۱۲۶۴ ق . مریدان على محمد، آشوبهایى در کشور پدید آوردند و در مناطقى به قتل و غارت مردم پرداختند. در این زمان میرزا تقى خان امیرکبیر – صد اعظم ناصرالدین شاه – تصمیم به قتل على محمد و فرو نشاندن فتنه بابیه گرفت . براى این کار از علما فتوا خواست . برخى علما به دلیل دعاوى مختلف و متضاد او و رفتار جنون آمیزش شبه خبط دماغ را مطرح کردند و از صدور حکم اعدام او خوددارى کردند. اما برخى دیگر على محمد را مردى دروغگو و ریاست طلب مى شمردند و از این رو حکم به قتل او دادند. على محمد همراه یکى از پیروانش در ۲۷ شعبان ۱۲۶۶ در تبریز تیرباران شد.

همان طور که دیدیم سید على محمد آرا و عقاید متناقصى ابراز داشته است اما از کتاب بیان که آن را کتاب آسمانى خویش مى دانست ، برمى آید که خود را برتر از همه انبیاى الهى و مظهر نفس پروردگار مى پنداشته است و عقیده داشت که با ظهورش آیین اسلام منسوخ و قیامت موعود در قرآن ، به پا شده است . على محمد خود را مبشر ظهور بعدى شمرده و او را ((من یظهره الله )) (کسى که خدا او را آشکار مى کند) خوانده است و در ایمان پیروانش بدو تاءکید فراوان دارد. او نسبت به کسانى که آیین او را نپذیرفتند خشونت بسیارى را سفارش کرده است و از جمله وظایف فرمانرواى بابى را این مى داند که نباید جز بابیها کسى را بر روى زمین باقى بگذارد. باز دستور مى دهد غیر از کتابهاى بابیان همه کتابهاى دیگر باید محو و نابود شوند و پیروانش نباید جز کتاب بیان و کتابهاى دیگر با بیان ، کتاب دیگرى را بیاموزند.

بهائیه


فرقه بهائیه ، منشعب از فرقه بابیه است . بنیان گذار آیین بهائیت ، میرزا حسینعلى نورى معروف به بهاءالله است ، و این آیین نیز نام خود را از همین لقب برگرفته است . پدرش از منشیان عهد محمد شاه قاجار و مورد توجه قائم مقام فراهانى بود و بعد از قتل قائم مقام از مناصب خود برکنار شد و به شهر نور رفت . میرزا حسینعلى در ۱۲۳۳ در تهران به دنیا آمد و آموزشهاى مقدماتى ادب فارسى و عربى را زیر نظر پدر و معلمان و مربیان گذراند. پس ‍ از ادعاى بابیت توسط سید على محمد شیرازى در شمار نخستین گروندگان به باب درآمد و از فعال ترین افراد بابى شد و به ترویج بابیگرى ، بویژه در نور و مازندارن پرداخت . برخى از برادرانش از جمله برادر کوچکترش میرزا یحیى معروف به ((صبح ازل )) نیز بر اثر تبلیغ او به این مرام پیوستند.

پس از اعدام على محمد باب به دستور امیر کبیر، میرزا یحیى ادعاى جانشینى باب را کرد. ظاهرا یحیى نامه هایى براى على محمد باب نوشت و فعالیتهاى پیروان باب را توضیح داد. على محمد باب در پاسخ به این نامه ها وصیت نامه اى براى یحیى فرستاد و او را وصى و جانشین خود اعلام کرد. برخى برخى گفته اند این نامه ها توسط میرزا حسینعلى و به امضاى میرزا یحیى بوده است و حسینعلى این کار و نیز معرفى یحیى به عنوان جانشینى باب را براى محفوظ ماندن خود از تعرض مردم انجام داده است و على محمد در پاسخ به نامه ها میرزا یحیى را وصى خود ندانسته بلکه به او توصیه کرده که در سایه برادر بزرگتر خویش حسینعلى قرار گیرد. در هر حال ، پس از باب عموم بابیه به جانشینى میرزا یحیى معروف به صبح ازل معتقد شدند و چون در آن زمان یحیى بیش از نوزده سال نداشت ، میرزا حسینعلى زمام کارها را در دست گرفت .

امیر کبیر براى فرونشاندن فتنه با بیان از میرزا حسینعلى خواست تا ایران را به قصد کربلا ترک کند، و او در شعبان ۱۲۶۷ به کربلا رفت ؛ اما چند ماه بعد، پس از برکنارى و قتل امیرکبیر در ربیع الاول ۱۲۶۸ و صدارت یافتن میرزا آقاخان نورى ، به دعوت و توصیه شخص اخیر به تهران بازگشت . در همین سال تیراندازى با بیان به ناصرالدین شاه پیش آمد و بار دیگر به دستگیرى و اعدام بابیها انجامید، و چون شواهدى براى نقش حسینعلى در طراحى این سوء قصد وجود داشت ، او را دستگیر کردند.اما حسینعلى به سفارت روس ‍ پناه برد و شخص سفیر از او حمایت کرد.

سرانجام با توافق دولت ایران و سفیر روس ، میرزا حسینعلى به بغداد منتقل شد و بدین ترتیب بهاء الله با حمایت دولت روس از مرگ نجات یافت . او پس از رسیدن به بغداد نامه اى به سفیر روس نگاشت و از وى و دولت روس براى این حمایت قدردانى کرد. در بغداد کنسول دولت انگلستان و نیز نماینده دولت فرانسه با بهاء الله ملاقات کردند و حمایت دولتهاى خویش را به او ابلاغ کردند و حتى تابعیت انگلستان و فرانسه را نیز پیشنهاد نمودند. والى بغداد نیز با حسینعلى با بیان با احترام رفتار کرد و حتى براى ایشان مقررى نیز تعیین شد. میرزا یحیى که عموم بابیان او را جانشین بلامنازع باب مى دانستند، با لباس درویشى مخفیانه به بغداد رفت و چهار ماه زودتر از بهاء الله به بغداد رسید. در این هنگام بغداد و کربلا نجف مرکز اصلى فعالیتهاى بابیان شد و روز به روز بر جمعیت ایشان افزوده مى شد. در این زمان برخى از بابیان ادعاى مقام ((من یظهر اللهى )) راساز کردند. مى دانیم که على محمد باب به ظهور فرد دیگرى پس از خود بشارت داده بود و او را ((من یظهر الله )) نامیده بود و از بابیان خواسته بود به او ایمان بیاورند.

البته از تعبیرات وى برمى آید که زمان تقریبى ظهور فرد بعدى را دو هزار سال بعد مى دانسته است ، بویژه آنکه ظهور آن موعود را به منزله فسخ کتاب بیان خویش ‍ مى دانسته است . اما شمارى از سران بابیه به این موضوع اهمیت ندادند و خود را ((من یظهره الله )) یا ((موعود بیان )) دانستند. گفته شده که فقط در بغداد بیست و پنج نفر این مقام را ادعا کردند که بیشتر این مدعیان با طراحى حسینعلى و همکارى یحیى یا کشته شدند یا از ادعاى خود دست برداشتند. آدمکشى هایى که در میان بابیان رواج داشت و همچنین دزدیدن اموال زائران اماکن مقدسه در عراق و نیز منازعات میان بابیان و مسلمانان باعث شکایت مردم عراق و بویژه زائران ایرانى گردید و دولت ایران از دولت عثمانى خواست تا بابیها را از بغداد و عراق اخراج کند. بدین ترتیب در اوایل سال ۱۲۸۰ ق . فرقه بابیه از بغداد به استانبول و بعد از چهار ماه به ادرنه منتقل شدند در این زمان میرزا حسینعلى مقام ((من یظهر اللهى )) را براى خود ادعا کرد و از همین جا نزاع اصلى و جدایى و افتراق در میان بابیان آغاز شد. بابیهایى که ادعاى او را نپذیرفتند و بر جانشینى میرزا یحیى (صبح ازل ) باقى ماندند، ازلى نام گرفتند و پذیرندگان ادعاى میرزا حسینعلى (بهاءالله ) بهائى خوانده شدند. میرزا حسینعلى با ارسال نوشته هاى خود به اطراف و اکناف رسما بابیان را به پذیرش آیین جدید فرا خواند و دیرى نگذشت که بیشتر آنان به آیین جدید فرا خواند و دیرى نگذشت که بیشتر آنان به آیین جدید ایمان آوردند. منازعات ازلیه و بهائیه در ادرنه شدت گرفت و اهانت و تهمت و افترا و کشتار رواج یافت و هر یک از دو طرف بسیارى از اسرار یکدیگر را باز گفتند. بهاء الله در کتابى به نام بدیع ، و صایت و جانشینى صباح ازل را انکار کرد و به افشاگرى اعمال و رفتار او و ناسزاگویى به او و پیروانش پرداخت . در برابر، عزیه خواهر آن دو در کتاب تنبیه النائمین کارهاى بهاء الله را افشا کرد و یک بار نیز او را به مباهله فرا خواند. نقل شده است که در این میان صبح ازل برادرش بهاء الله را مسموم کرد و بر اثر همین مسمومیت بهاء الله تا پایان عمر به رعشه دست مبتلا بود. سرانجام حکومت عثمانى براى پایان دادن به این درگیریها بهاء الله و پیروانش را به عکا در فلسطین و صبح ازل را به قبرس تبعید کرد، اما دشمنى میان دو گروه ادامه یافت . بهاء الله مدت نه سال در قلعه اى در عکا تحت نظر بود و پانزده سال بقیه عمر خویش را نیز در همان شهر گذراند و در هفتاد و پنج سالگى در ۱۳۰۸ ق . در شهر حیفا از دنیا رفت .

میرزا حسینعلى پس از اعلام ((من یظهره اللهى )) خویش ، به فرستادن نامه (الواح ) براى سلاطین و رهبران دینى و سیاسى جهان اقدام کرد و ادعاهاى گوناگون خود را مطرح ساخت . بارزترین مقام ادعایى او ربوبیت و الوهیت بود. او خود را خداى خدایان ، آفریدگار جهان ، کسى که ((لم یلد و لم یولد)) است ، خداى تنهاى زندانى ، معبود حقیقى ، رب ما یرى و ما لا یرى نامید. پیروانش نیز پس از مرگ او همین ادعاها را درباره اش ‍ ترویج کردند، و در نتیجه پیروانش نیز خدایى او را باور کردند و قبر او را قبله خویش گرفتند.

گذشته از ادعاى ربوبیت ، او شریعت جدید آورد و کتاب اقدس را نگاشت که بهائیان آن را ((ناسخ جمیع صحائف )) و ((مرجع تمام احکام و اوامر و نواهى )) مى شمارند. بابیهایى که از قبول ادعاى او امتناع کردند، یکى از انتقاداتشان همین شریعت آورى او بود، از این رو که به اعتقاد آنان ، نسخ کتاب بیان نمى توانست در فاصله بسیار کوتاهى روى دهد. بویژه آنکه احکام بیان و اقدس هیچ مشابهتى با یکدیگر ندارند؛ اساس بابیت ، از بین بردن همه کتابهاى غیر بابى و قتل عام مخالفان بود، در حالى که اساس ‍ بهائیت ، ((راءفت کبرى و رحمت عظمى و الفت با جمیع ملل )) بود. با این حال میرزا حسینعلى در برخى جاها منکر نسخ بیان شد.

مهم ترین برهان او بر حقانیت ادعایش ، مانند سید باب ، سرعت نگارش و زیبایى خط بود. نقل شده که در هر شبانه روز یک جلد کتاب مى نوشت . بسیارى از این نوشته ها بعدها به دستور میرزا حسینعلى نابود شد. نوشته هاى باقیمانده او نیز مملو از اغلاط املایى ، انشایى ، نحوى و غیر آن بود. مهمترین کتاب بهاء الله ایقان بود که در اثبات قائمیت سید على محمد باب در آخرین سالهاى اقامت در بغداد نگاشت .
اغلاط فراوان و نیز اظهار خضوع بهاءالله نسبت به برادرش صبح ازل در این کتاب سبب شد که از همان سالهاى پایانى زندگى میرزا حسینعلى پیوسته در معرض تصحیح و تجدید نظر قرار گیرد.

بهائیه پس از بهاءالله

 پس از مرگ میرزا حسینعلى ، پسر ارشد او عباس افندى (۱۲۶۰-۱۳۴۰ ق .) ملقب به عبد البهاء جانشین وى گردید. البته میان او و برادرش محمد على بر سر جانشینى پدر مناقشاتى رخ داد که منشاء آن صدور ((لوح عهدى )) از سوى میرزا حسینعلى بود که در آن جانشین خود را عباس ‍ افندى و بعد از او محمد على افندى معین کرده بود. در ابتداى کار اکثر بهائیان از محمد على پیروى کردند اما در نهایت عباس افندى غالب شد. عبد البهاء ادعایى جز پیروى از پدر و نشر تعالیم او نداشت و به منظور جلب رضایت مقامات عثمانى ، رسما و با التزام تمام ، در مراسم دینى از جمله نماز جمعه شرکت مى کرد و به بهائیان نیز سفارش کرده بود که در آن دیار به کلى از سخن گفتن درباره آیین جدید بپرهیزند. در اواخر جنگ جهانى اول ، در شرایطى که عثمانیها درگیر جنگ با انگلیسیها بودند و آرتور جیمز بالفور، وزیر خارجه انگلیس در صفر ۱۳۳۶/ نوامبر ۱۹۱۷ اعلامیه مشهور خود مبنى بر تشکیل وطن ملى یهود در فلسطین را صادر کرده بود، مسائلى روى داد که جمال پاشا، فرمانده کل قواى عثمانى ، عزم قطعى بر اعدام عبدالبهاء و هدم مراکز بهائى در عکا و حیفا گرفت . برخى مورخان ، منشاء این تصمیم را روابط پنهان عبدالبهاء با قشون انگلیس که تازه در فلسطین مستقر شده بود، مى دانند. لرد بالفور بلافاصله به سالار سپاه انگلیس در فلسطین دستور داد تا با تمام قوا در حفظ عبد البهاء و بهائیان بکوشد. پس از تسلط سپاه انگلیس بر حیفا، عبد البهاء براى امپراتور انگلیس ، ژرژ پنجم ، دعا کرد و از اینکه سراپرده عدل در سراسر سرزمین فلسطین گسترده شده به درگاه خدا شکر گزارد. پس از استقرار انگلیسى ها در فلسطین ، عبد البهاء در سال ۱۳۴۰ ق . درگذشت و در حیفا به خاک سپرده شد. در مراسم خاکسپارى او نمایندگانى از دولت انگلیس حضور داشتند و چرچیل ، وزیر مستعمرات بریتانیا، با ارسال پیامى مراتب تسلیت پادشاه انگلیس را به جامعه بهائى ابلاغ کرد.

از مهمترین رویدادهاى زندگى عبدالبهاء، سفر او به اروپا و امریکا بود. این سفر نقطه عطفى در ماهیت آیین بهایى محسوب مى گردد. پیش از این مرحله ، آیین بهایى بیشتر به عنوان یک انشعاب از اسلام یا تشیع و یا شاخه اى از متصوفه شناخته مى شد و رهبران بهائیه براى اثبات حقانیت خود از قرآن و حدیث به جستجوى دلیل مى پرداختند و این دلایل را براى حقانیت خویش به مسلمانان و بویژه شیعیان ارائه مى کردند. مهمترین متن احکام آنان نیز از حیث صورت با متون فقهى اسلامى تشابه داشت . اما فاصله گرفتن رهبران بهائى از ایران و مهاجرات به استانبول و بغداد و فلسطین و در نهایت ارتباط با غرب ، عملا سمت و سوى این آیین را تغییر داد و آن را از صورت آشناى دینهاى شناخته شده ، بویژه اسلام ، دور کرد.
عبد البهاء در سفرهاى خود تعالیم باب و بهاء را با آنچه در قرن نوزدهم در غرب ، خصوصا تحت عناوین روشنگرى و مدرنیسم و اومانیسم متداول بود، آشتى داد. البته باید توجه داشت که خود بهاء الله نیز در مدت اقامتش ‍ در بغداد با برخى از غربزده هاى عصر قاچار مثل میرزا ملکم خان ، که به بغداد رفته بودند آشنا شد.

همچنین در مدت اقامتش در استانبول با میرزا فتحعلى آخوند زاده که سفرى به آن دیار کرده بود آشنا گردید. افکار این روشنفکران غربزده در تحولات فکرى میرزا حسینعلى بى تاءثیر نبود. نمونه اى از متاءثر شدن عبد البهاء از فرهنگ غربى مساءله وحدت زبان و خط بود که یکى از تعالیم دوازده گانه او بود. این تعلیم برگرفته از پیشنهاد زبان اختراعى اسپرانتو است که در اوایل قرن بیستم طرفدارانى یافته بود، ولى بزودى غیر عملى بودن آن آشکار شد و در بوته فراموشى افتاد. موارد دیگر تعالیم دوازده گانه عبارت است از: ترک تقلید (تحرى حقیقت ) تطابق دین با علم و عقل ، وحدت اساس ادیان ، بیت العدل ، وحدت عالم انسانى ، ترک تعصبات ، الفت و محبت میان افراد بشر، تعدیل معیشت عمومى ، تساوى حقوق زنان و مردان ، تعلیم و تربیت اجبارى ، صلح عمومى و تحریم جنگ . عبد البهاء این تعالیم را از ابتکارات پدرش قلمداد مى کرد و معتقد بود پیش از او چنین تعالیمى وجود نداشت .

پس از عبد البهاء، شوقى افندى ملقب به شوقى ربانى فرزند ارشد دختر عبد البهاء، بنا به وصیت عبد البهاء جانشین وى گردید. این جانشینى نیز با منازعات همراه بود زیرا بر طبق وصیت بهاء الله پس از عبد البهاء باید برادرش محمد على افندى به ریاست بهائیه مى رسید. اما عبد البهاء او را کنار زد و شوقى افندى را به جانشینى او نصب کرد و مقرر نمود که ریاست بهائیان پس از شوقى در فرزندان ذکور او ادامه یابد.

برخى از بهائیانریاست شوقى را نپذیرفتند و شوقى به رسم معهود اسلاف خود به بدگویى و ناسزا نسبت به مخالفان پرداخت . شوقى بر خلاف نیاى خود تحصیلات رسمى داشت و در دانشگاه امریکاییبیروت و سپس در آکسفورد تحصیل کرده بود. نقش اساسى او در تاریخ بهائیه ، توسعه تشکیلات ادارى و جهانى این آیین بود و این فرایند بویژه در دهه شصت میلادى در اروپا و امریکا سرعت بیشترى گرفت و ساختمان معبدهاى قاره اى بهائى موسوم به مشرق الاذکار به اتمام رسید. تشکیلات بهائیان که شوقى افندى به آن ((نظم ادارى امر الله )) نام داد، زیر نظر مرکز ادارى و روحانى بهائیان واقع در شهر حیفا (در کشور اسرائیل ) که به ((بیت العدل اعظم الهى )) موسوم است اداره مى گردد. در زمان حیات شوقى از تاءسیس ‍ این دولت حمایت کرد و مراتب دوستى بهائیان را نسبت به کشور اسرائیل به رئیس جمهور اسرائیل ابلاغ کرد.

بنابر تصریح عبد البهاء پس از وى بیست و چهار تن از فرزندان ذکورش ، نسل بعد از نسل با لقب ولى امرالله باید رهبرى بهاییان را بر عهده مى گرفتند و هر یک باید جانشین خود را تعین مى کرد. اما شوقى افندى عقیم بود و طبعا پس از وفاتش دوران دیگرى از دو دستگى و انشعاب و سرگشتگى در میان بهائیان ظاهر شد. ولى سرانجام همسر شوقى افندى ،

روحیه ماکسول و تعدادى از گروه ۲۷ نفرى منتخب شوقى ملقب به ((ایادیان امرالله )) اکثریت بهائیان را به خود جلب و مخالفان خویش را طرد و بیت العدل را در ۱۹۶۳ تاءسیس کردند. از گروه ایادیان امرالله در زمان حاضر سه نفر یعنى روحیه ماکسول و دو تن دیگر در قید حیات اند و با کمک افراد منتخب بیت العدل که به ((مشاورین قاره اى )) معروف اند رهبرى اکثر بهائیان را بر عهده دارند. به موازات رهبرى روحیه ماکسول ، چارلز میس ریمى نیز مدعى جانشینى شوقى افندى را کرد و گروه ((بهائیان ارتدکس )) را پدید آورد که امروزه در امریکا، هندوستان و استرالیا و چند کشور دیگر پراکنده اند. عده اى دیگر از بهائیان به رهبرى جوانى از بهائیان خراسان ، به نام جمشید معانى که خود را ((سماء الله )) مى خواند، گروه دیگرى از بهائیان را تشکیل دادند که در اندونزى ، هند، پاکستان و امریکا پراکنده اند. بر طبق آمارهاى بهائیان جمعیت آنان در سال ۱۹۹۲، پنج میلیون نفر تخمین زده مى شود که البته این آمار اغراق آمیز است .

آیینها و باورهاى بهائیان 

نوشته هاى سید على محمد باب ، میرزا حسینعلى بهاء الله و عبد البهاء، تا حدى نیز شوقى افندى ربانى ، از نظر بهائیان مقدس است ، اما کتب باب عموما در دسترس بهائیان قرار نمى گیرد، و دو کتاب اقدس و ایفان میرزا حسینعلى نورى در نزد آنان از اهمیت خاصى برخوردار است . تقویم شمسى بهائى از نوروز آغاز گشته به نوزده ماه ، در هر ماه به نوزده روز تقسیم مى شود و چهار روز (در سالهاى کبیسه پنج روز) باقیمانده ایام شکرگزارى و جشن تعیین شده است . بهائیان موظف به نماز روزانه و روزه به مدت نوزده روز در آخرین ماه سال و زیارت یکى از اماکن مقدسه ایشان ، شامل منزل سید على محمد باب در شیراز و منزل میرزا حسینعلى نورى در بغدادند.

بهائیان همچنین به حضور در ضیافات موظف اند که هر نوزده روز یک بار تشکیل مى گردد. در آیین بهایى نوشیدن مشروبات الکلى و مواد مضر به سلامت منع شده و رضایت والدین عروس و داماد در ازدواج ضرورى شمرده شده است .

آیین بهایى از ابداى پیدایش در میان مسلمانان به عنوان یک انحراف اعتقادى (فرقه ضاله ) شناخته شد. ادعاى بابیت و سپس قائمیت و مهدویت توسط سید على محمد باب با توجه به احادیث قطعى پذیزفته نبود. ویژگیهاى مهدى در احادیث اسلامى به گونه اى تبیین شده که راه هر گونه ادعاى بیجا را بسته است . در احادیث ادعاى بابیت امام غایت به شدت محکوم شده است . ادعاى دین جدید توسط باب و بهاء الله با اعتقاد به خاتمیت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله که توسط همه مسلمانان پذیرفته شده است ، سازگار نبود. از این رو على رغم تبلیغات گسترده ، بهائیان در میان مسلمانان و شیعیان جایگاهى نیافتند.

تاریخ پر حادثه رهبران بهائى ، نادرست درآمدن پیشگویى هاى آنان و منازعات دور از ادب از یکسو و حمایتهاى دولتهاى استعمارى در مواضع مختلف از سران بهایى و بویژه همرهى آنان با دولت اسرائیل از سوى دیگر، زمینه فعالیت در کشورهاى اسلامى ، خصوصا ایران ، را از بهائیان گرفت . مؤ لفان بسیارى در نقد این آیین کتاب نوشتند. علماى حوزه هاى علمیه شیعه و دانشگاه الازهر و مفتیان بلاد اسلامى جدا بودن این فرقه از امت اسلامى را اعلام داشتند و آنان را مخالفان ضروریات اسلام معرفى کردند. بازگشت برخى مقامات و مبلغان بهائى از این آیین و افشاى مسائل درونى این فرقه ، نیز عامل مهم فاصله گرفتن مسمانان از این آیین بوده است .

چکیده

 ۱٫بنیان گذار فرقه بابیه ، سید على محمد شیرازى است . او چون در ابتدا مدعى باب بودن (دروازه ارتباط) با امام زمان علیه السلام بود ملقب به باب شد و پیروانش ((بابیه )) نامیده شدند. او از ابتدا با شیخیه آشنا شد و از این طریق راهى به مسائل عرفانى و تفسیر آیات و احادیث یافت .

۲٫پس از مرگ سید کاظم رشتى ، مریدان او به دنبال جانشینى بودند. سید على محمد در این موقعیت خود را باب امام دوازدهم معرفى کرد و برخى از پیروان سید کاظم هم از او تبعیت کردند. سید على محمد به تدریج ادعاى مهدویت ، و سرانجام نبوت نمود.

۳٫سید على محمد چندین بار توسط حکومت وقت دستگیر و هر دفعه از گذشته خود ابراز ندامت نمود لکن هر بار توبه را مى شکست و دوباره تبلیغ را شروع مى نمود تا اینکه سرانجام در تبریز تیرباران شد.

۴٫باب آراى متناقضى ابراز نموده که برخى در کتاب بیان او آمده است . او نسبت به کسانى که آیین او را نپذیرند خشونت زیادى سفارش کرده است ؛ همه افراد جز بابى ها باید از بین بروند و همه کتابهاى دیگر باید محو شوند.

۵٫فرقه بهائیه منشعب از فرقه بابیه است . بنیان گذار آیین بهائیت ، میرزا حسینعلى نورى معروف به بهاءالله است . او از پیروان و مبلغان باب بود. برادر کوچکترى هم به نام میرزا محیى (صبح ازل ) داشت که وصیتى از باب مبنى بر جانشینى در دست داشت و از این رو پس از مرگ باب ، عده اى او را جانشین باب دانستند لکن به جهت سن کم ، میرزا حسینعلى زمام کارها را به دست گرفت .

۶٫از آنجا که باب به ظهور فردى پس از خود با مقام ((من یظهره الله )) نوید داده بود افراد زیادى ادعاى چنین مقامى کردند که توسط حسینعلى و همکارى یحیى یا کشته شدند یا از ادعاى خود دست برداشتند. سپس ‍ میرزا حسینعلى این مقام را براى خود ادعا کرد و از اینجا نزاع اصلى در میان بابیان آغاز شد. بابى هایى که ادعاى حسینعلى را نپذیرفتند و بر جانشینى یحیى باقى ماندند ازلى نام گرفتند و پیروان حسینعلى (بهاء الله ) بهائى خوانده شدند. او با ارسال نامه هایى به اطراف رسما آیین جدید را اعلام و عده زیادى به او ایمان آوردند.

۷٫میرزا حسینعلى مقامات زیادى براى خود ادعا کرد که مهمترین آنها مقام الوهیت و ربوبیت بود. او همچنین ادعاى شریعت جدیدى نمود و کتاب اقدس را نگاشت .
مهمترین کتاب بهاء الله ایقان بود که در آخرین سالهاى اقامتش در بغداد نوشته است .

۸٫پس از مرگ میرزا حسینعلى ، پسر بزرگش عباس افندى ملقب به عبد البهاء، جانشین وى شد. از رویدادهاى مهم در زمان او، سفرش به اروپا و امریکا بود که نقطه عطفى در آیین بهایى محسوب مى شود و او در این سفرها تعالیم باب و بهاء را با آنچه در غرب تحت عنوان مدرنیسم متداول بود آشتى داد.

۹٫برخى از تاءثیرات فرهنگ غربى در عبدالبها در تعالیم او آشکار است : ترک تقلید، تطابق دین و علم و عقل ، وحدت زبان و خط، وحدت اساسى ادیان ، ترک تعصبات ، تساوى حقوق زن و مرد و…

۱۰٫پس از عبد البها، شوقى افندى فرزند ارشد دخترش بنا به وصیت عبدالبها جانشین وى شد. او بر خلاف نیاى خود از دانشگاه بیروت و آکسفورد تحصیلات رسمى داشت . وى نقش ویژه اى در توسعه تشکیلات ادارى و جهانیآیین بهائیت ایفا نمود.

۱۱٫آیین بابى و بهایى از ابتداى پیدایش در میان مسلمانان به عنوان اعتقادى انحرافى و فرقه ضاله شناخته شده است . ویژگیهاى مهدى موعود در احادیث اسلامى به نحوى تبیین شده که راه هر گونه ادعاى نادرست را مى بندد. ادعاى دین جدید توسط باب و بهاء مخالف با اعتقاد به خاتمیت پیامبر اسلام است . لذا علیرغم تبلیغات وسیع هیچ گاه بهائیان در میان مسلمانان جایگاهى نیافتند.

پرسش

 ۱٫فرقه بابیه چگونه و توسط چه کسى پیدا شد؟
۲٫نحوه پیدایش فرقه بهائیه چگونه بوده است و بهاء الله چه ادعاهایى اظهار کرده بود؟
۳٫چگونه فرقه بهاییه از فرهنگ غرب متاءثر شد؟
۴٫چرا آیین بهائیت در میان مسلمانان جایگاهى نیافت ؟

آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی//رضا برنجکار