دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

اسلام و عید نوروز

 

 

وروز واژه‌ای است مرکب از دو جزء که روی هم به معنای روز نوین است و بر نخستین روز از نخستین ماه سال خورشیدی آن گاه که آفتاب به برج حمل انتقال می‌‌‌یابد گذارده می‌شود. و اصل پهلوی این واژه نوک روچ یا نوک روز بوده است.

بیرونی در تعریف نوروز نقل می‌کند "نخستین روز است از فروردین ماه و از این جهت روز نو نام کردند، زیرا که پیشانی سال نو است و آنچه از پس اوست از این پنج روز همه جشن‌هاست."

مورخین و محققان درباره جایگاه نوروز با هم اختلاف دارند. به نظر می‌رسد آریائی‌ها از مهاجرت به فلات ایران و هم مرز شدن با تمدن میان‌رودان سال را به دو قسمت تقسیم می‌‌کردند که هر یک با انقلابی شروع می‌شد و دو جشن نوروز و مهرگان سرآغاز این دو انقلاب بودند. یعنی هنگام انقلاب تابستانی جشن نوروز گرفته می‌شد و زمان انقلاب زمستانی جشن مهرگان پاس داشته می‌شد. برخی معتقدند که جشن نوروز و مهرگان جشنی بوده‌ است که در ایران قبل از ورود آریائی‌ها وجود داشته است و اقوام قبل از آریائی‌ها که در فلات ایران ساکن بوده‌اند به آن عمل می‌کرده‌اند.

"نوروز" را ایرانیان گرامی می‌دارند و آیینی است کهن که گرچه طی هزاران سال دگرگون یافته،‌ اما هرگز از میان نرفته و از سوی اقوام و مذاهب مختلفی که در سرزمین ایران حضور پیدا کرده‌‌اند، مهر تأیید خورده است. بدین سان امروزه نوروز از نمادهای بزرگ و وحدت بخش ملت ایران با همه تکثرهای قومی، مذهبی، فرهنگی و زبانی است.

آیین‌ها و رسم‌های مردم فرآیند الزامات و نیازهای درهم تنیده مادی و معنوی، در پیوند جغرافیایی و شیوه‌های تولید و ساختارهای اقتصادی دوره‌ای مختلف‌اند که برحسب ضرورت پیوسته در حال تغییرند و به مقوله‌هایی که در ژرفا معنا دارند پاسخ می‌دهند.

ظهور اسلام و برخورد مسالمت آمیز آن با سایر ادیان و آیین‌ها از جمله اعتقادات مذهبی و ملی ایرانیان موجب شد که مراسم و آداب مربوطه، به یکباره از جامعه اسلامی ایران رخت بر نبندد، فقط با مسلمان شدن تدریجی ایرانیان از وسعت آنها کاسته شد و اندک اندک همراه اعتقادات دینی اسلام، اسطوره‌ها و داستان‌های عربی نیز در میان توده مردم نفوذ کرد. طی گذشت ایام، زمانی که برخی از سنت‌ها و آداب در تضاد آشکار با اعتقادات و رسوم گذشته قرار می‌گرفت ایرانیان می‌کوشیدند سنت کهن ملی را در قالب شخصیت‌های اسلامی باز یابند و به عبارت روشن‌تر سنت‌های ملی ایرانی را با سنت‌های اسلامی در آمیختند. در نتیجه از میان انبوه جشن‌های ایرانی قبل از اسلام آنچه میان ایرانیان مسلمان باقی ماند منحصر به عید نوروز، جشن سده و جشن‌های کوچک‌تری مانند جشن گل سرخ که در اصفهان مرسوم بوده است. از میان جشن‌های یاد شده بزرگ‌ترین اعیاد ملی ایرانیان جشن نوروز است.

نوروز تنها جشنی است که از دوران باستان با عظمت تمام و همراه با انبوهی افسانه و آیین تا به امروز ادامه یافته است. عظمت نوروز را از نقش‌های تخت جمشید گرفته تا آثار ادبی و هنری گوناگون عربی و فارسی در همه جا می‌توان یافت. یکی از کهن‌ترین و بزرگ‌ترین منابعی که به جشن و افسانه‌ها و آیین‌های مربوطه پرداخته است، کتاب «آثار الباقیه» اثر ابوریحان بیرونی (متوفی 440 هجری قمری) است. او می‌نویسد:

«سال نزد فارسیان چهار فصل بود ... بر حسب این فصول عیدهایی داشتند که به اهمال در کبیسه روز این عیدها جابه‌جا می‌شد. از جمله این اعیاد یکی روز اول فروردین ماه یعنی نوروز بود. که روز بس بزرگ است که به علت زنده شدن طبیعت گویند. آغاز خلقت جهان در آن روز بوده است. چنین به نظر می‌رسد که پنج روز نخستین سال « نوروز عامه» یعنی جشن همگانی بود. حال آنکه روز ششم که «خرداد روز» نام داشت، « نوروز خاصه» یعنی جشن پادشاهان و بزرگان بوده است.

احترام نوروز در اسلام هر چند که به مذهب شیعه منحصر نیست، اما چنان در میان شیعیان فراگیر است که حتی روایاتی از امامان شیعه در بزرگداشت نوروز نقل شده است. برای مثال علامه مجلسی در "السماء‌والعالم" از امام صادق‌ علیه‌السلام حدیثی را بدین مضمون نقل می‌کند: "در آغاز فروردین، آدم آفریده شد و آن روز فرخنده‌ای است برای طلب حاجت‌ها و برآورده شدن آرزوها و دیدار پادشاهان و کسب دانش و زناشویی و مسافرت و داد و ستد. در آن روز خجسته بیماران بهبودی می‌یابند و نوزادان به آسانی زاده می‌شوند و روزی‌ها فراوان می‌گردد."مجلسی همچنین حدیث دیگری را درباره نوروز نقل می‌کند که منتسب به امام کاظم علیه‌السلام است و آن این که "این روز بسیار کهن است. در نوروز خداوند از بندگان پیمان گرفت تا او را پرستش کنند و برای او شریک قائل نشوند و به آیین فرستادگان‌شان درآیند و دستورشان را بپذیرند و آن را اجرا نمایند و آن نخستین روزی است که آفتاب بدمید و بادهای بار دهنده بوزید و گل‌های روی زمین پدید آمد و هم جبرئیل بر پیامبر نازل شد و نیز روزی است که ابراهیم بت‌ها را شکست و هم پیامبر علی را بر دوش خود گرفت تا بت‌های قریش را از خانه کعبه بینداخت.

علاوه بر عدم مخالفت اسلام با آیین نوروز و از آن فراتر تأیید این مذهب بر نوروزگان، تداوم گرامیداشت نوروز در دوره اسلامی را می‌توان به علاقه شدید ایرانیان برای حفظ مواریث باستانی خود نیز نسبت داد.

"برتولد اشپولر" ایران‌شناس بزرگ آلمانی در این باره می‌‌‌گوید:‌ "از جشن‌های قدیمی ایرانی، بیش از همه جشن‌ سال نو (نوروز؛ شکل عربی آن نیروز) و نیز در پایان تابستان جشن پاییز (مهرگان) طبیعتاً بر اساس تقویم قدیمی برگزار می‌شد. البته مسلمانان، به‌ویژه در زمان عمر دوم (عمربن عبدالعزیز) کوشش کردند تا این اعیاد را ملغی کنند و کسانی را که در این مواقع به طور کلی هدایای متداولی برای مقامات بالاتر می‌فرستادند، تحت فشار قرار دادند.

اما این رسم چنان عمیق با اندیشه و احساس مردم ایران وابسته بود که به زودی پیروز‌مندانه برای خود جایی باز کرد و با اوج گرفتن کار عباسیان، اما به‌ویژه در زمان آل‌بویه کاملاً در همه جا متداول شد و حتی در بین‌النهرین (درست در بغداد و حتی در بصره) رسمی همه‌گیر شد. در سوریه، مصر و شمال آفریقا نیز این جشن در برخی از زمان‌‌ها به طور نامنظم برگزار می‌شد.

بدین ترتیب نوروز با ورود اسلام به ایران و فراگیری این مذهب در پهنه‌ای وسیع از شبه قاره هند تا شمال آفریقا، این مجال را یافت تا در میان اقوام غیر ایرانی نیز تداول یابد.

با توجه به این که عباسیان بیش از پنج سده نفوذ سیاسی و دینی خود را در جهان اسلام - با فراز و نشیب بسیار - حفظ کردند، می‌توان دریافت که بزرگداشت نوروز از سوی خلفای این سلسله تا چه حد در استمرار و گسترش آن تأثیر گذار بوده است. نوروز از زمان پیامبر اسلام تا دوره سلسله متأخر ایرانی همواره مورد توجه بوده است. به شهادت تاریخ، حضرت محمد صلی‌‌الله علیه‌وآله و حضرت علی علیه‌السلام و بزرگان و خلفای اسلام نوروز را گرامی می‌داشتند و در دستگاه خلافت عباسی نوروز عظمتی خاص داشت و پس از اسلام نیز نوروز بزرگ با سنت‌های اسلامی شکوه و جلالی دیگر یافته بود. خاندان‌های بزرگ ایرانی چون سامانیان و دیلمیان و آل زیاد به نگهداری و پاسداری سنن ملی دلبستگی فراوان داشتند و به هنگام نوروز به روش نیاکان خود مردم را بار عام می‌دادند و آداب دیرین را معمول می‌داشتند. شهریاران صفوی هم در اجرای مراسم جشن نوروز کوشش بسیار می‌کردند و مردم نیز تشریفات عید به جای آوردند.

برگزاری جشن نوروز در دوره صفویه به ‌ویژه با نگاه به احادیثی که محدثین بزرگ این دوره همچون علامه مجلسی درباره نوروز نقل کرد‌ه‌اند، قابل ارزیابی است. چنین می‌نماید که در این دوره - همچون زمان حاضر - نوروز صبغه‌ای کاملاً اسلامی یافته بود و تفکیک عناصر باستانی و اسلامی در این آیین باشکوه کاری دشوار می‌نمود.

در کتاب‌های مشهور ادعیه همچون اقبال الا‌عمال سید‌ابن‌طاووس و مصباح المتهجد شیخ توسی اشاره‌‌ای به دعای تحویل سال نگردیده و این نشان می‌دهد چه در منابع اهل سنت و چه در منابع اهل تشیع سند روایی مورد اعتماد برای آن موجود نیست. اما مجلسی در کتاب زادالمعاد در خصوص این دعا گزارش می‌کند که در کتب غیر مشهوره روایت کرده‌اند که در وقت تحویل سال این دعا را بسیار بخوانید: یا مقلب‌القلوب والابصار یا مدبر اللیل والنهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال. بنابراین با توجه به این گزارش دعای تحویل سال در دوره صفویه مرسوم و معمول بوده است.

در هر حال جدا از این که دعای تحویل سال تا پیش از دوره صفویه چگونه بوده و این دعا در کدام یک از مأخذ حدیثی نقل شده است، نفس دعا یا قرائت قرآن یا حتی نمازگزاردن هنگام تحویل سال نشان از اسلامی شدن نوروز دارد. حتی بعضی‌ها معتقدند که عبارات دعای تحویل سال برگرفته از عبارات قرآنی یا احادیث و روایاتی است که در معتبرترین مأخذ شیعی نظیر "التهذیب" شیخ توسی نقل شده‌اند.

از این گذشته بزرگ‌ترین نماد آیین نوروز که "هفت سین" است، فلسفه‌ای باستانی و اسلامی دارد. "محمد علی دادخواه" که اخیراً پژوهشی با عنوان "نوروز و فلسفه هفت سین" را به نگارش در آورده، در این باره می‌نویسد:‌ "عدد هفت برگزیده و مقدس است. در سفره نوروزی انتخاب این عدد بسیار قابل توجه است. ایرانیان باستان این عدد را با هفت امشاسپند یا هفت جاودانه مقدس ارتباط می‌دادند. در نجوم عدد هفت، خانه آرزوهاست و رسیدن به امیدها را در خانه هفتم نوید می‌دهند. علامه مجلسی می‌فرماید: آسمان هفت‌ طبقه و زمین هفت طبقه است و هفت ملک یا فرشته موکل برآنند و اگر موقع تحویل سال، هفت آیه از قرآن مجید را که باحرف سین شروع می‌شودبخوانند آنان را از آفات زمینی و آسمانی محفوظ می‌دارند."

همچنین تقدس دینی لحظه تحویل سال چنان در نظر مردمان پر رنگ است که در شهرهای مقدس مردم به امامزاده‌ها و اماکن متبرکه می‌روند. شیرازی‌ها به حرم شاهچراغ و حرم علی‌بن حمزه روی می‌آورند و مشهدی‌‌ها به پابوس حضرت رضا (ع) می‌شتابند و بسیاری از مردم قم در بارگاه حضرت معصومه گرد می‌آیند و بعضی از مردم ری و تهران در حرم شاه‌عبدالعظیم."

با این وجود صیغه اسلامی نوروز که با توجه به اکثریت مطلق مسلمانان در ایران امری بدیهی است، مانع از آن نشده که پیروان سایر مذاهب در بزرگداشت آن کمتر از ایرانیان مسلمان اهتمام ورزند. امروزه نوروز، آیینی متعلق به همه مذاهب و اقوام و فرهنگ‌های ایرانی و بسیاری دیگر از کشورهای تحت نفوذ فرهنگ ایرانی چون افغانستان، پاکستان، هندوستان،‌ کشورهای آسیای میانه و قفقاز و مناطق کردنشین ترکیه، عراق و سوریه است

در روایات اسلام نوروز روزی است که جبرئیل بر حضرت محمد (ص) نازل شد، روز غدیر خم است، و روز ظهور حضرت صاحب‌الزمان (عج) خواهد بود. در اعتقادات کهن ایرانی روزی است که آفریدگار از خلقت جهان فارغ می‌شود و روز آفرینش انسان است.

واژه (عید) در قرآن کریم تنها یکبار در آیه 114، سوره مائده آمده است: (عیسی ابن مریم گفت بارالها! ای پرودگار تو ما از آسمان مائده ای فرست تا این روز برای ما و کسانی که پس از ما آیند روز عید مبارکی گردد و آیت و حجتی از جانب تو برای باشد، که تو بهترین روزی دهندگانی.

عیسی بن مریم این دعا را آن هنگام که حورایون به او گفته بودند که: ای عیسی ابن مریم، آیا خدای تو می تواند برای ما از آسمان مائده فرستد؟ عیسی در پاسخ آنان می گوید: اگر ایمان آورده اید از خدا بترسید! و هرگز شک در قدرت خدا و یا شک در اجابت دعای پیغمبر خدا نکنید. حواریون گفتند (ما شک نکرده ایم لیکن) می خواهیم که از آن مائده آسمانی تناول کنیم تا دل های ما مطمئن شود (و بر یقین ما بیفزاید) و تا به راستی عهدهای تو پی بریم و بر آن گواه باشیم.

عید خود مصدری است مانند عود به معنای بازگشتن و به همین مناسبت، سالگردها و یادبودها را (عید) گویند. البته، این نامگذاری به یاد بودهای خوش وتوأم با شادمانی اختصاص دارد.

(عید) روزی است که در آن سود و منفعتی به دست بیاید و در شرع مقدس اسلام، روزهای اضحی و فطر عید نامیده می‌شوند. که در عید اضحی قربانی، و در عید فطر زکات فطره مطرح است. نیز می‌توان گفت، عید آن روزی است که در آن نماز ویژه‌ای برگزار کنند، یا روزی است که مجمعی در آن فراهم آید، و یا آنکه عید روزی است که خلق از ماتم به شادمانی (عود) کنند، یا روزی است که زندانیان را از زندان رها کنند، و یا کودکان را از مکتب بیرون فرستند، یا روزی است که تفاوتی میان درویش و توانگر نباشد، یا آنکه (عید) روز شریف و ارجمندی می‌تواند باشد.

از آیه (مائده) استفاده می‌شود که حضرت عیسی و مسیح روز نزول مائده را که سالروز وقوع یک معجزه الهی در تاریخ است برای همه انسان‌ها (عید) قرار داده است، تا این روز آیت و حجتی از جانب خداوند برای مردمان در تمامی اعصار بوده باشد و به میمنت این پدیده پر برکت همه ساله شادمانی و خجستگی آن روز تکرار گردد.

از آنجا که (مائده) به معنای خوان پر نعمت، تنها دوبار در سوره مائده آمده است، می‌توان گفت نزول رزق از آسمان به درخواست حضرت عیسی مسیح (ع) ویژگی خاصی داشته است که به خاطر آن عنوان (مائده) را به خود گرفته است.

بنابراین، عید در این آیه اشاره دارد به نزول یک برکت آسمانی در پوشش طبق یا طبق‌هایی از طعام و خوردنی که می‌تواند تکرار و بازگشت آن روز نیز همان برکات را به همراه داشته باشد و از این جهت، آیت و حجتی دیگر از جانب خداوند متعال برای انسان‌ها و فرصتی دیگر برای ایجاد ارتباط با خدا و ذکر و یاد او در دل‌ها و زبان‌ها بوده باشد.

آداب اسلامی نــوروز

در کتاب مفاتیح‌الجنان که طی دهه‌‌های گذشته یکی از بزرگ‌ترین کتاب‌های مورد رجوع عموم برای انجام مستحبات مذهبی بوده به نماز عید نوروز اشاره شده که نمازی است توأم با قرائت سوره حمد و سوره‌های قدر، کافرون، توحید، فلق و ناس و بسیار شبیه به نمازی است که ضمن آداب و اعمال روز جمعه و روز عید غدیر خم وارد شده است.

مفاتیح الجنان همچنین روایتی از معلی‌بن‌خنیس را درباره نوروز ذکر کرده است که اعمال این روز و دعای مربوط به آن را همراه دارد. بی‌آنکه اشاره‌ای به فضیلت این روز کرده باشد. ولی بحارالانوار مجلسی روایات معلی‌بن‌خنیس را به تفصیل آورده است. در آن روایات به فضیلت و برتری این روز نسبت به سایر ایام بسیار پرداخته است و یکی از روایات مفصل معلی‌بن‌خنیس از نوروز را این گونه تجلیل کرده است: نوروز روزی است که کشتی نوح بر کوه جودی قرار گرفت، روزی است که جبرئیل بر نبی علیه‌السلام نازل شد، روزی است که رسول اکرم صلی‌‌الله علیه‌وآله، علی علیه‌السلام را بر دوش کشید تا بت‌های قریش را از بالای کعبه می‌کند، روزی است که نبی علیه‌السلام به وادی جن رفت و از ایشان بیعت گرفت، روزی است که برای علی علیه‌السلام از مردم بیعت گرفت (غدیر خم) روزی است که قائم آل محمد ظهور خواهد کرد و روزی است که امام عصر عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف بر دجال پیروز خواهد شد.


و اما روایت خنیس به نقل از امام صادق علیه‌السلام در مفاتیح الجنان:

فرمود: چون نوروز شود غسل کن و پاکیزه‌ترین جامه‌های خود را بپوش و به بهترین بوی‌های خوش خود را معطر گردان پس چون از نمازهای پیشین و پسین و نافله‌های آن فارغ شدی، چهار رکعت نماز بگذار یعنی هر رکعت به یک سلام و در رکعت اول بعد از حمد ده مرتبه اناانزلنا و در رکعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره قل یا ایهاالکافرون و در رکعت سوم بعد از حمد ده مرتبه قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق را بخوان و بعد از نماز به سجده شکر برو و این دعا را بخوان.

همان طور که مشاهده می‌شود این روز نیز چون اعیاد اسلامی با غسل کردن، پوشیدن جامه نو و معطر گردیدن به بوی‌های خوش و روزه داشتن آغاز می‌شود، ضمن آنکه نمازی مشابه نمازهای سایر اعیاد اسلامی دارد.

نماز عید نوروز

نماز عید نوروز مشتمل است بر قرائت سوره حمد و سوره‌های قدر، کافرون، توحید، فلق و ناس و بسیار شبیه به نمازی است که ضمن آداب و اعمال روز جمعه و همین طور اعمال روز عید غدیر خم وارد شده است.

از آنجا که قرائت سوره قدر در نماز عید نوروز توصیه شده است می‌توان دریافت که عید نوروز نیز چون دیگر اعیاد اسلامی با نزول برکات و آیات الهی همراه بوده است. تاکید بر قرائت سوره‌های کافرون، توحید، معوذتین نیز می‌تواند اشاره به درخواست دفع انواع شرور و بدی‌ها داشته باشد.

دعای عید نوروز

دعای مخصوص عید نوروز با درود و صلوات بر رسول اکرم صلی‌‌الله علیه‌وآله و آل او و اوصیا و همه انبیا و رسولان آغاز می‌شود آنگاه با فرستادن درود بر ارواح و اجساد ایشان ادامه می‌یابد.

در این دعا آمده است: (هذا الذی فضله و کرمته و شرفته و عظمت خطره) این فراز با اندکی جابجایی در کلمات در دعای مخصوص ماه مبارک رمضان، ماه نزول قرآن نیز آمده است.

فراز پایانی دعای مخصوص عید نوروز : ( اللهم .... ما فقدت من شی فلا تفقدنی عونک علیه حتی لا اتکلف مالا احتاج الیه یا ذالجلال و الاکرام ) از آن جهت که در آن سخن از گم شدن و گمشده‌ها به میان می‌آید بیش از اندازه قابل توجه است زیرا، چنانکه نقل شده است عید نوروز همان روزی است که حضرت سلیمان علیه‌السلام انگشتری خویش را پس از مدتی پیدا کرده است.


پی‌نوشت‌ها:

1. ذکایی، پرویز: نوروز تاریخچه و مرجع‌شناسی، مرکز مردم‌شناسی ایران، تهران، 1353، ص19
2. کریمیان سردشتی، نادر: "نوروز در روایات شیعه و در کتاب التاج جاحظ بصری"، مجموعه مقالات نخستین همایش نوروز، پژوهشکده مردم‌شناسی، تهران، 1379، ص45
3. اشپولر، برتولد:‌ تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه مریم میراحمدی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1369، ج2، ص359-358
4. رضی، هاشم: گاه شماری و جشن‌های ایران باستان،‌ انتشارات بهجت، تهران، 1380، ص451
5. دادخواه، محمد‌علی: نوروز و فلسفه هفت‌سین، انشارات حروفیه، تهران، 1382، ص119
6. مدرس زاده، مریم: عید نوروز در فرهنگ اسلامی و آیین‌ها و اساطیر ایرانی، مجموعه مقالات نخستین همایش نوروز، ص131
7. مفاتیح الجنان

چهارشنبه سوری

چهارشنبه سوری در گذر تاریخ

نویسنده: قاسم آخته

در چهارشنبه پایان هر سال سرور و شادمانی زایدالوصفی میان اقشار مختلف و اجتماع ایرانی شایع می شود. این شادمانی که از جنبه های مختلف روانشناختی و جامعه شناختی؛ تاریخی و فرهنگی یکی از وجوه مثبت نشاط و تخلیه روانی و روحیه شاد مردم بوده؛ امروز هم وجاهت خود را حفظ کرده است و اگر برخی از اعمال و شادی ها و رفتارهای کاذب و مخرب امروزی از آن حذف شود و از انجام آنها خودداری شود؛ چهارشنبه سوری به یکی از بهترین و نشاط انگیزترین و ماندگارترین جشن ها و خاطره های زندگی ایرانیان در پایان هر سال تبدیل خواهد شد 1 همان گونه که طی سال ها و قرن ها توانسته پایدار بماند و یک وسیله عمده تفریح و حفظ هویت تاریخی اقوام آریایی باشد. چهارشنبه سوری جشنی است که نوید آمدن بهار و نوروز2 و سرسبزی و رخت بربستن کدورت و برودت و سختی و سرمای زمستان را می دهد. چهارشنبه سوری به رغم جنبه های فراگیر ملی و تاریخی اش در هر منطقه یی از ایران با رسوم متفاوت و گاه مشترکی انجام می شود لیکن یک پیام را از دل تاریخ برای ایرانیان از اقوام آریایی شان به همراه و به یادگار آورده است. پریدن از روی شعله های زرد و سرخ آتش و زمزمه سرود زردی من از تو/ سرخی تو از من؛ رسومی همچون پریدن از روی آتش و ترقه بازی تقریباً در تمام نقاط ایران در چهارشنبه سوری مشترک هستند. اما فالگوش؛ قاشق زنی و برخی دیگر از رسوم منطقه یی بوده و در برخی از نقاط ایران اجرا می شوند که متاسفانه بیشتر آنها امروزه به فراموشی سپرده شده و اجرا نمی شوند و شاید هم تنگ نظری؛ هجوم فرهنگی و تکنولوژی بی رحم هویت ها را نابود ساخته است. اگر چهارشنبه سوری در شمال خراسان رسومی چون شکستن کوزه و تخم مرغ را به نشانه دفع بلا و بدی از خانه و خانواده در دل خود دارد در تهران و برخی نقاط دیگر با قاشق زنی و فالگوش خود را نشان می دهد و در گیلان در این روز به ارواح درگذشتگان احترام می گذارند. در واقع یکی از فلسفه های کهن مرسوم شدن چهارشنبه سوری این است که در این شب به گورستان و مکان دفن اموات می روند و برای احترام و شادی روح آنها نذورات و هدایایی به آنها پیشکش می کنند. از این دیدگاه چهارشنبه سوری همانند نوروز با «فره وهرها» پیوند می خورد. یکی دیگر از رسوم شایع چهارشنبه سوری که هنوز هم به شکل گسترده در میان زرتشتیان جریان دارد؛ پخش آجیل مشکل گشا موسوم به «لرک» است که از مغز هفت نوع میوه خشک شده خوردنی از جمله مغز پسته؛ بادام؛ کشمش؛ گردو؛ برگ هلو؛ انجیر؛ خرما و سنجد فراهم شده است. این آجیل در مراسم غروب چهارشنبه یا بر سر مزار اموات پخش می شود. چهارشنبه سوری غروبی نشاط انگیز بود که شادی و پایکوبی تا شب در کوچه و برزن؛ شهر و روستا و حتی کاخ پادشاه ادامه داشت و با این اعمال نشاط انگیز خستگی و ملال سال کهنه از تن بیرون می رفت و طراوت و شادابی برای ورود به سال نو جایگزین می شد. در چهارشنبه سوری خانه تکانی ها به پایان رسیده و خانه دل و فکر هم پاک می شود و فرد ایرانی آماده ورود به سال نو می شود. او می خواهد با اندیشه و گفتار و پندار نیک زندگی نوین را آغاز کند. اسباب و اثاثیه کهنه و فرسوده دور ریخته می شود و لوازم نو جایگزین می شود. همه چیز رنگ نو به خود می گیرد و در و دیوار کاشانه و محیط تمیز و غبارروبی می شود.

دیرینگی و فلسفه جشن

در ایران کهن چهار عنصر مقدس وجود داشت؛ آب؛ باد؛ خاک و آتش. چهارشنبه سوری جشنی است که همانند سده و آذرگان با آتش پیوند دارد. چهارشنبه سوری یکی از جشن های بزرگ و کهن آریاییان است؛ جشنی که تا امروز اهمیت و جایگاه خود را نزد ایرانیان حفظ کرده و در غروب دل انگیز چهارشنبه پایان سال جملگی ایرانیان را به سرور و نشاط دعوت می کند. به طور کلی جشن های ایرانی یک پیام بزرگ و مهم برای ایرانیان دارد و آن اینکه رسوم و آداب تمدن ایران برای همه زمان ها و مکان ها زنده و پویاست و مشمول گذر زمان و مکان نمی شوند. «سوری» واژه یی پهلوی به معنای سرخی است. آتش افروزی در چهارشنبه پایان سال موجب شده است این رسم دیرین و کهن به این نام مشهور شود. سوری همچنین نماد گرمی است که با آمدنش سرما و سختی و خشکی زمستان را محو می سازد و نوید آمدن بهار را می دهد.

چهارشنبه سوری پس از اسلام

پس از ورود اسلام به ایران؛ فرهنگ و آداب و رسوم ایرانیان با اسلام درآمیخت و ضمن حفظ محتوای اصلی و چارچوب های فرهنگی و تاریخی چهره جدیدی از تمدن و فرهنگ ایرانی را به جهان عرضه کرد. چهارشنبه سوری هم به عنوان یک رسم دیرین میهنی نه تنها محو نشد بلکه کم کم بر شکوه آن افزوده شد به طوری که در زمان مرداویچ از سلسله آل زیار و نوح بن منصور سامانی به شدت و شکوه تمام برگزار می شد. مرداویج و نوح بن نصر سامانی پس از اسلام بهترین اجراکننده جشن های چهارشنبه سوری؛ سده؛ مهرگان و نوروز بودند. ابوجعفر نرشخی یکی از مورخان صدر اسلام در ایران به رسوم و آیین های ایرانی از جمله چهارشنبه سوری پرداخته و در زمینه اجرای آن در عصر نوح سامانی نوشته است؛ «... و چون امیر سدید منصور بن نوح به ملک نشست؛ اندر ماه شوال سال 350 هـ به جوی مولیان فرمود تا آن سراهای را دیگر بار عمارت کردند و هر چه هلاک و ضایع شده بود بهتر از آن حاصل کردند. آنگاه امیر سدید به سرای بنشست و هنوز سال تمام نشده بود که چون شب سوری چنان که عادت قدیم است آتشی عظیم افروختند. پاره یی آتش بجست و سقف سرای درگرفت و دیگرباره جمله سرای بسوخت و امیر هم در شب به جوی مولیان رفت...»3
در این نوشتار به دو موضوع زمان برگزاری جشن در پایان سال و تعلق آن به دوران کهن ایران اشاره شده است. اما اینکه چرا جشن سوری در روز چهارشنبه برگزار شده احتمالاً به این دلیل بوده که این رویداد در غروب روز چهارشنبه به وقوع پیوسته است. یک دلیل دیگر هم در این راستا قابل بررسی است و آن نحسی چهارشنبه نزد اعراب بوده و آنها با افروختن آتش در این زمان نحوست چهارشنبه را از محیط خانه و کاشانه دور می ساختند. پس از اسلام ایرانیان جشن آتش پایان سال را در آن روز قرار دادند زیرا چهارشنبه به عنوان «یوم الاربعاء یوم ضنک و نحس» یک روز نحس در سرزمین عرب بود. 4 به عکس آتش افروزی - در هر زمانی از سال - نزد ایرانیان نماد پاکی؛ گرمی زندگی؛ تندرستی و شادابی است به طوری که گرمی آتش را موجب رونق و صفای زندگی و سوزانندگی آن را برای سوزاندن و محو بدی ها و پلیدی ها می خواستند. هدف عمده ایرانیان از پریدن روی آتش در چهارشنبه سوری همین مساله بود و هنوز هم هست؛ اهدای زردی و سستی ضعف و رنج یک ساله به آتش و گرفتن سرخی و توان و نشاط از آتش. منوچهری دامغانی شاعر خوش ذوق و طبیعت سرای قرن پنجم نیز به این موضوع اشاره کرده و سروده یی دارد؛
چهارشنبه که روز بلاست ؛ باده بخور
بسا تکین می خور تا به عافیت گذرد
اما برخی از پژوهشگران رسم پریدن از روی آتش و خواندن شعر و سرود و آتش زدن پرندگان در جشن سده در گذشته را نوعی توهین از جانب مردم به آتش به عنوان یک عنصر مقدس قلمداد می کنند. 5 عقیده یی دیگر چهارشنبه سوری را به علت واقع شدن در پایان جشن های آفرینش در پایان سال (گاهنبارها) می داند. 6
صرف نظر از هر عقیده یی چهارشنبه سوری یک رسم و جشن سالم و کهن است که با هدف ایجاد سرور و صمیمیت در میان مردم رواج یافته و مشمول گذر زمان و مکان و اظهارنظرهای مغرضانه و رفتارهای غیرمتعارف در این روز نشده و نخواهد شد.

رسوم چهارشنبه سوری

قاشق زنی؛ جوانان اعم از دختر و پسر و بیشتر دختران کاسه و قاشقی به دست گرفته و همراه کودکان و نوجوانان به در منازل همسایگان می رفتند و از آنان درخواست هدیه می کردند. چادر به گونه یی روی سر قرار می گرفت که دختر شناسایی نمی شد. معمولاً خوراکی های شفابخش طلب می کردند. فالگوش؛ جوانان در سر گذر و چهارراه مردم می ایستادند و کلیدی زیر پای شان قرار می دادند و گوش هایشان را تیز و نیت می کردند. اولین کلماتی را که از رهگذران می شنیدند با نیت خود مطابقت می دادند و پاسخ خود را دریافت می کردند. آرزوی خوشبختی در سال جدید نیت هر فردی بود که فالگوش می ایستاد.
آتش افروزی؛ مشهورترین رسم چهارشنبه سوری بود که در تمام ایران و حتی ممالک همجوار شایع و گسترده بود. هر کس به فراخور توان خود خرمنی از آتش تهیه کرده و از روی آن می جهد تا به سرور و بهجت دست یابد. فال کوزه؛ بیشتر در میان زرتشتیان جریان دارد که براساس آن می خواهند از آینده شان خبردار شوند. سایر رسوم چهارشنبه سوری عبارتند از «پختن آش چهارشنبه سوری»؛ «نقاره زدن»؛ «عبور از زیر توپ مروارید»؛ «نمک دادن» و «شکستن کوزه و ظروف کهنه» و... شال اندازی؛ یا کجاوه اندازی رسمی است که در آذربایجان برگزار می شد به این ترتیب که فرد جوانی که تازه ازدواج کرده شالی را از پشت بام خانه به نحوی که دیده نشود به خانه نامزدش می اندازد. صاحبخانه هدیه یی که غالباً شامل پیراهن است به شال می بندد و جوان آن را بالا می کشد. آجیل هفت مغز هم از جمله هدایای این رسم است. سفره حضرت خضر؛ در شیراز پهن می شد و محتوای فرنی؛ شیر؛ گلاب؛ کلوچه؛ مسقطی؛ قوتک؛ سوهان؛ شیرین پلو؛ شمع؛ سبزی؛ گندم؛ نمک؛ سکه و لولهنگ پر از آب بود و امروزه به طور پراکنده برگزار می شود.
برخی از رسوم مانند آتش افروزی در کردستان باشکوه تر از نقاط دیگر برگزار می شود که شعله های آتش تا صبح روشن است. پختن و خوردن شیربرنج و شیرین پلو نیز در چهارشنبه سوری در کردستان رایج بود.

پی نوشت ها :

1- برای اطلاع بیشتر ن ک؛ جشن ها و آیین های شادمانی در ایران؛ تالیف نگارنده؛ انتشارات اطلاعات تهران 1385؛ ص 123
2- برای اطلاع بیشتر ن ک؛ تاریخ نوروز و گاهشماری ایرانیان؛ عبدالعظیم رضایی؛ انتشارات اقبال تهران 1380؛ ص 129
3- تاریخ بخارا؛ نرشخی؛ ترجمه و تصحیح مدرس رضوی؛ چاپ دوم؛ تهران 1351؛ ص 37
4- المحاسن و الاضداد؛ جاحظ ابوعثمان؛ ترجمه و تصحیح محمدعلی خلیلی؛ انتشارات ابن سینا؛ تهران 1343؛ ص 277
5- آناهیتا؛ گزارش ابراهیم پورداوود؛ تصحیح مرتضی گرجی؛ تهران 1343؛ ص 75
6- تاریخ و نوروز و گاهشماری ایرانیان؛ رضایی؛ ص 120

منبع:باشگاه اندیشه

پیشگوئی های حضرت شاه نعمت الله ولی( در باره علائم ظهور )

پیشگوئی های حضرت شاه نعمت الله ولی( در باره علائم ظهور )

.قطب الدین الموحدین وسید الکاملین نورالدین، شاه نعمت الله ولی  روز دوشنبه 14 ربیع الا ول سال 731 هجری القمری در شهر حلب متولد شد  و متوفی 834 (بقولی 832)هجری قمری  در کرمان است . جنازه اش بوسیله خلفا وخادمان ودرویشان و اکابر شهر تا ماهان دوش به دوش حمل ودر آنجا به خاک سپرده شد  او سیدی عارف و خود ساخته بوده که نسب او با 19 واسطه به حضرت رسول می رسد.

قدرت کردگار مــــی بینم

حالت روزگار مــــی بینم

از نجوم این سخن نمـی گویم

بلکه از کردگار مــــی بینم

در خراسان و مصر و شام و عراق

فتنه و کار زار مــــی بینم

گـرد آیینه ی ضمیر جـــهان

گـرد و زنگ و غبار مــی بینم

قصه ای بس غریب مـی شنوم

غصـه ای بیشمار مـــی بینم

جنگ و آشوب و فتنـه و بیداد

از یمین و یسار  مــــی بینم

غـارت وقتل و لشکــر بسیار

در میان و کنار  مــــی بینم

مـذهب و دین ضعیف می یابم

مبتدع افتخار  مــــی بینم

هریک از حاکمان هفت اقلـیم

دیگری را دچار  مــــی بینم

ترک و تاجیک را به همــدیگر

خصمــی و گیر و دار می بینم

مــکر و تزویر و حیله در هرجا

از صــغار و کبار  مــــی بینم

حال هنــدو خــراب می یابم

جــور تــرک و تتار می بینم

همدمی و قناعــــت و گنجی

حالیا اخـــتیار  مــــی بینم

گر چه می بینم این هـــمه غمها

شادیئی غمگسار مـــــی بینم

غم مخور زانکه من در این تشویش

خرمی وصل یار  مــــی بینم

چــون زمستان پنجمین بگذشت

ششمـین خـوش بهار می بینم

نایـــب مهدی آشکار شود

بلکه من آشکار  مــــی بینم

پادشاهـــــی تمام دانایی

سروری با وقار  مــــی بینم

هــر کجا رو نهد به فضل الله

دشمنش خاکـــسار می بینم

بنـدگان جناب حضـــرت او

سـر به سر تاجــدار می بینم

تا چـهل سال ای بــرادر من

دور آن تاجـدار مــی بینم

دور او چـون شود تمام به کار

پسرش یادگار مــــی بینم

پـادشاه و امام هفــت اقلیم

شاه عالی تبار  مــــی بینم

بعد ازو خود امام خواهد بود

که جهان را مــدام می بینم

میم و حا میم و دال خواهد بود

{از نامـهای سری آنحضرت}

که جــهان را مدار می بینم

صـورت و سیرتش چو پیغمبر

علـم و حلمش شعار می بینم

دیـن و دنیا شود ازو معمور

خــلق ازو بختیار می بینم

یــد و بیضا که باد پاینده

باز بـا ذوالفقار مـی بینم

مهدی وقت و عیسی دوران

هر دو را شهسـوار می بینم

گلشن شرع را هـمی بویم

گل دین را به بار مـی بینم

این جهان را چو مصر می نگرم

عدل او را حــصار می بینم

عاصیان از امــام معصومم

خجل و شرمســار می بینم

بر کف دست ساقـی وحدت

باده خوشگوار مــی بینم

تیغ آهن دلان زنـگ زده

کند و بی اعتبار مـی بینم

گرگ با میش و شیر با آهو

در چرا برقرار مـی بینم

گنج کسری و نقد اسکندر

همه بر روی کار می بینم

ترک عیار مست می نگرم

خصم او بر کنار می بینم

نعمت الله نشسته بر کنجی

ز همـه بر کنار می بینم

مهدویت ومذاهب اسلامی

مهدویت و مذاهب اسلامى (مشترکات و تفاوتها)

نویسنده: غلامحسین زینلى

اشاره

مهدویت و مذاهب اسلامى (مشترکات و تفاوتها) در مقاله یاد شده نخست به دوازده مورد از مشترکات پیروان مذاهب اسلامى در مسئله مهدویت اشاره شده است.
بدنبال آن هفت مورد از نقاط افتراق مذاهب در مسئله مهدویت مورد بحث قرار گرفته است. از جمله نقاط مهم افتراق، نوعى بودن یا شخصى بودن مسئله مهدویت است. این بحث به دلیل اهمیت آن یا تفصیل بیشترى مورد بررسى قرار گرفته، و دلایل هر دو گروه، یعنى هم دلایل طرفداران مهدویت شخصى، و هم دلیل طرفداران مهدویت نوعى به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است.
و سرانجام با بیان هشت دلیل، نظریه مهدویت نوعى نقد، و نظریه مهدویت شخصى به اثبات رسیده است.
پیروان مذاهب مختلف اسلامى با همه اختلاف‏هایى که در زمینه‏هاى دیگر اعتقادى با یکدیگر دارند، در این مسئله متحدند که آینده بشریت و امّت بزرگ اسلامى، سرانجام به حکومت جهانى مهدى موعود منتهى خواهد شد. آنان با وجود این که در کلیات مسئله مهدویت با هم مشترکند، در جزئیات این مسئله میانشان اختلاف نظر وجود دارد. این قضیه به مذاهب گوناگون محدود نشده، بلکه گاه در میان پیروان یک مذهب نیز این تفاوت‏ها به چشم مى‏خورد.
تنها مذهبى که از این درگیرى برکنار مانده و میان پیروان آن در مسایل مهدویت اختلاف چندانى دیده نمى‏شود، مذهب شیعه دوازده امامى است. در این نوشتار نظر خوانندگان گرامى را به مواردى از مشترکات و تفاوت‏هاى مذاهب اسلامى در مسئله مهدویت جلب مى‏کنم.

نقاط اشتراک:

پیروان مذاهب اسلامى در زمینه مهدویت در چند اصل داراى وحدت نظرند: 1 ـ مهدى هم نام پیامبر: نام مهدى همانند نام مبارک پیامبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله) است.
لا تقوم الساعَةُ حتى یلى رَجُل من اهل بیتى یواطى‏ء اسمه اسمى(1)
قیامت به پا نخواهد شد تا آن که مردى از اهل بیت من فرا رسد که نام او همانند نام من است.
2 ـ مهدى از اهل بیت است: به تصریح احادیث رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) مهدى از اهل بیت آن حضرت است.
لو لم یبق من الدهر الاّ یوم لبعث اللّه رجلاً من اهل بیتى یملأها عدلاً کما ملئت جورا(2)
را از عدل پُر سازد همان گونه که از ظلم پُر شده باشد.
3 ـ مهدى فرزند فاطمه (علیها السلام): «المهدى حق و هو من ولد فاطمه؛(3) مهدى حق است و او از فرزندان فاطمه است».4 ـ قیام ناگهانى و پیروزى سریع: مقدمات قیام مهدى به سرعت فراهم مى‏شود و پیروزى او سریع خواهد بود.
المهدى منّا اهل البیت، یصلحه اللّه فى لیلة.(4)
مهدى از ما اهل بیت است. خداوند مقدمات قیام و پیروزى او را در مدت کوتاهى فراهم خواهد کرد.
5 ـ فزونى ستم پیش از قیام مهدى: پیش از قیام مهدى، جهان را نابرابرى و ستم فرا خواهد گرفت؛
لا تقوم الساعة حتى تمتلى‏ء الارض ظلما و عدوانا، ثم یخرج رجل من عترتى....(5)
قیامت به پا نمى‏گردد تا آن که زمین از ستم و تجاوز پر شود. سپس مردى از عترت من قیام مى‏کند...
6 ـ قیام دادگستر: امام مهدى با قیام خود عدالت را در سراسر جهان حاکم خواهد ساخت.
... فیملأ الارض قسطا و عدلاً...؛(6) ... سپس زمین را از عدل و داد پر مى‏سازد.
7 ـ عُمران و آبادانى در عصر حکومت مهدى:... فیبعث اللّه رجلاً من عترتى من اهل بیتى فیملأ به الارض قسطا... یرضى عنه ساکن السماء و ساکن الارض، لاتدع السماء من قطرها شیئا الا صبتّهُ مدرارا و لاتدع الارض من مائها شیئا الا اخرجتهُ، حتى تتمنى الاحیاء الاموات....(7)
زنده شوند....
8 ـ نمونه کامل مردم سالارى دینى: در احادیث رسول خدا آمده است که مهدى در حکومت خود رضایت خاطر مردم را جلب مى‏کند؛ به گونه‏اى که نه تنها ساکنان زمین، بلکه اهل آسمان نیز از حکومت او رضایت خواهند داشت؛ «... یرضى بخلافته اهل السماء و اهل الارض...».(8)9 ـ فزونى نعمت: «یخرج رجل من امتى یعمل بسنتى، ینزل اللّه له البرکة من السماء، و تخرج له الارض برکتها....(9)
مى‏فرستد و زمین برکات خود را براى او خارج مى‏سازد.
تنعم امتّى فى زمن المهدى نعمة لم ینعموا مثلها قطّ....(10)
نعمت‏هایى برخوردار نبوده است.
10 ـ بخشش‏هاى بى‏شمار:یخرج فى آخر الزمان خلیفة یعطى المال بغیر عدد.(11)
در آخر الزمان خلیفه‏اى قیام مى‏کند که اموال را بدون آن که بشمارد، مى‏بخشد.
11 ـ مقتداى مسیح:فرود آمدن مسیح و نماز گذاردن وى پشت سر مهدى (علیه السلام) رخدادى است که مذاهب اسلامى بر آن اتفاق نظر دارند.
«منّا الذى یصلّى عیسى بن مریم خلفَهُ؛(12) از ماست کسى که عیسى بن مریم پشت سر او نماز مى‏گذارد».
12 ـ مکان بیعت:با مهدى در کنار خانه کعبه، میان رکن و مقام بیعت خواهد شد؛ «یُبایَع المهدى بین الرکن و المقام...».(13)

نقاط افتراق:

نمونه هایى از اختلافات مذاهب در مسئله مورد نظر این گونه است:
1 ـ شخصى یا نوعى بودن مهدى: یعنى شخصیتى معین و شناخته شده است یا شخصیتى غیر معین و ناشناخته که با این نام و اوصاف خواهد آمد، در میان دانشمندان اهل سنت اختلاف است. بسیارى از آنان مهدویت را نوعى دانسته و گفته‏اند: پس از این در آخرالزمان، در زمانى نامشخص، فردى نامعیّن، از پدر و مادرى ناشناخته، با این نام و اوصاف متولد خواهد شد و انجام وظیفه خواهد کرد.(14)
معتقدند او پیش از این متولد شده و همکنون به زندگى خود ادامه مى‏دهد.
از جمله‏اند: مسعودى(15)، محى‏الدین عربى(16)، ابن طلحه شافعى(17)، سبط ابن جوزى(18)، گنجى شافعى،(19) ابراهیم بن محمد جوینى شافعى(20)، ابن صباغ مالکى(21)، عبدالوهاب شعرانى(22)، قرمانى حنفى(23)، و حنفى قندوزى(24).
رسانید.(25)
روزگار قیامش فرا رسد. (اندکى پیش، از برخى از آنان یاد شد).
3 ـ سال ولادت: در سال ولادت حضرت مهدى (علیه السلام) میان آن دسته از دانشمندان اهل سنت که ولادت مهدى را پذیرفته‏اند، اختلاف‏هایى روى داده است. بسیارى از آنان همانند دانشمندان شیعه امامیه، سال ولادت حضرت را 255 ه دانسته‏اند. مانند:
مسعودى(26)، ابن اثیر(27)، ابن عربى(28)، سبط ابن جوذى حنفى(29)، صلاح الدین صفدى(30)، ابن صباغ مالکى(31)، ابن طولون دمشقى(32)، ابن حجر مکى(33)، ابن عماد حنبلى(34)، محمد امین بغدادى(35)، برخى نیز ولادت وى را در سال 258 هـ دانسته‏اند. مانند: عبداللّه بن محمد مفارقى(36)، ابن طلحه شافعى(37)، دیار بکرى(38) و.... واقع شده است.
برخى ولادت حضرت را در نهم ربیع‏الاول دانسته‏اند. مانند عبداللّه بن محمد مفارقى(39).
شمارى ولادت وى را در بیست و سوم رمضان دانسته‏اند، مانند: ابن طلحه شافعى(40) و دیاربکرى(41).
را در ماه شعبان دانسته‏اند.
5 ـ روز ولادت: روز ولادت پیشواى موعود نیز مورد اختلاف است. اکثر قریب باتفاق معتقدانِ به ولادت مهدى از پیروان مذاهب مختلف، روز ولادت آن حضرت را روز نیمه شعبان دانسته‏اند. شمارى نیز، هشتم شعبان، بیست و سوم رمضان، و نهم ربیع‏الاول را روز ولادت گفته‏اند.
6 ـ پدران مهدى: در این که مهدى از نسل کدامیک از فرزندان على (علیه السلام) و فاطمه (سلام اللّه علیها) است (حسن (علیه‏السلام) یا حسین (علیه‏السلام)) میان اهل سنت اختلاف است. برخى آن حضرت را از نسل امام حسن (علیه السلام)(42) و بسیارى از نسل امام حسین (علیه السلام)(43) دانسته‏اند.
مهدى از نسل عباس است.(44)
(45) (46)
نام پدر رسول اکرم (صلى اللّه علیه و آله) «عبداللّه» دانسته‏اند.(47)
شعبان دانسته‏اند.(48)

مهدى، شخصى یا نوعى:

چنان که پیش‏تر اشاره شد، دانشمندان اهل سنت در بحث مهدویت به دو دسته تقسیم شده‏اند. بیش‏تر آنان، مهدى مطرح شده در احادیث رسول خدا را ـ که پیامبر بشارت آمدن او را در آخر الزمان داده‏اند ـ شخصى ناشناخته و نامعین دانسته‏اند. اینان معتقدند مهدى هنوز زاده نشده و پس از این در آخرالزمان، در زمانى نامعیّن از پدر و مادرى ناشناخته، زاده مى‏شود و در زمانى نامشخص قیام خواهد کرد و اوضاع نابسامان جهان را سامان خواهد داد. اینان بر این باورند که مهدویت مسئله‏اى نوعى است نه شخصى. به عبارت دیگر، مهدى شخص خاص، فرزند پدر و مادرى شناخته شده و داراى تاریخ تولدى مشخص نیست، بلکه فردى است به این نام اما نامعلوم، از پدر و مادرى ناشناخته و داراى تاریخ تولدى نامشخص. در مقابل، شمارى از آنان نیز به مهدویت شخصى معتقدند. و بر این باورند که مهدى، شخصى است شناخته شده و معیّن، او زاده شده و جهان از فیض وجود او بهره‏مند است. معتقدان به شخصى بودن مهدویت، مصداق بشارت‏هاى رسول خدا درباره مهدى را همان مهدى موعود، فرزند امام حسن عسکرى (علیه السلام) دانسته‏اند. این دسته از دانشمندان اهل سنت، در بحث شخصى بودن مهدى تا اندازه زیادى با دانشمندان شیعه هم عقیده‏اند.

مهدویت شخصى و دلایل آن

در بررسى احادیث مهدى و اسناد و مدارک دیگر اسلامى، به دلایل و شواهدى برمى‏خوریم که از میان دو قول گذشته، نظر دوم؛ یعنى مهدویت شخصى را تأیید مى‏کند. شمارى از دلایل مورد نظر چنین است:1 ـ حدیث خلفاى اثنا عشرصحابى رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) جابر بن سمره از آن حضرت نقل مى‏کند که فرمود:
لایزال الدین قائما حتى تقوم الساعةُ او یکون علیکم اثنا عشر خلیفة کلهم من قریش.(49)
آنان از قریش‏ند.
یکون لهذه الامة اثنا عشر خلیفة کلهم من قریش».(50)
براى این امّت دوازده نفر خلیفه وجود خواهند داشت که همگى آنان از قریش‏ند.
همان گونه که مى‏بینید، خلفاى امت اسلامى و جانشینان رسول خدا دوازده نفرند، آنان خلفاى کل امت‏اند و همگى آنان از قریش‏ند.
شمارى از دانشمندان اهل سنت به صراحت حضرت مهدى را یکى از خلفاى دوازده‏گانه مورد نظر رسول خدا در حدیث یاد شده دانسته‏اند. از آن جمله‏اند: ابى داود سجستانى(51)، جلال الدین سیوطى(52)، ابن کثیر(53)، شیخ سلیمان حنفى قندوزى(54)، و.... وجود یکى از آنان خالى نباشد.
افزون بر حدیث امامان اثناعشر و اظهارات دانشمدان اهل سنت، شخص رسول خدا نیز در احادیث دیگرى به صراحت حضرت مهدى را یکى از خلفاى امت اسلامى معرفى کرده است. به نظر مى‏رسد اقدام دانشمندان یاد شده در تعیین مهدى به عنوان یکى از مصادیق خلفاى اثناعشر برگرفته از این احادیث باشد.
من خلفائکم خلیفة یحثو المال حثیا لا یعدّه عددا.(55)
یکى از خلفاى شما خلیفه‏اى است که اموال را مى‏بخشد بدون آن که آن را بشمارد.
یکون فى آخر امتى خلیفة یحثى المال حثیا لا یعدّه عددا.(56)
در پایان دوران امتم خلیفه‏اى خواهد بود که اموال را مى‏بخشد بدون آن که آن را بشمارد.
و به شهادت تاریخ صحیح، از سلسله امامان دوازده‏گانه، دوران امامت یازده نفر آنان تا میانه‏هاى سده سوم هجرى قمرى پایان یافته است و اکنون دوران امامت دوازهمین امام از سلسله امامان معصوم یعنى حضرت مهدى موعود (علیه السلام) است. لازمه احادیث بالا و سخن آن دسته از عالمان اهل سنت که حضرت مهدى (علیه السلام) را جزء خلفاى دوازده گانه رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) دانسته‏اند، پذیرفتن مهدویت شخصى است نه نوعى.
2 ـ اولى الأمرقرآن کریم به صراحت در آیه 59 سوره نساء اعلام مى‏دارد در هر عصرى تا قیامت، براى مؤمنانى که در آن عصر زندگى مى‏کنند اولى‏الأمر واجب الاطاعه‏اى وجود دارد که همه مؤمنان موظفند بدون هیچ قید و شرطى از اولى‏الامر زمان خویش پیروى کنند؛
«یا ایها الذین آمنوا اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم...»
همان‏گونه اجماع مفسران شیعه و جمعى از مفسران اهل سنت تصریح کرده‏اند، فرمان خداوند به پیروى بى‏قید و شرط مؤمنان از اولى‏الامر، بیانگر عصمت اولى‏الامر است.(57)
عصرى یک نفر بیش‏تر نمى‏تواند باشد.(58)
(59) (60)
در سنت رسول خدا براى او ادعاى خلافت شده و از خلفاى امت اسلامى به شمار آمده باشد.
حال وقتى به جهان معاصر نگاه مى‏کنیم، اولى الامرى که از تبار قریش و داراى ویژگىِ عصمت باشد، در سراسر جهان یک نفر باشد، و براى او در احادیث صحیح رسول خدا ادعاى خلافت شده و از خلفاى امت اسلامى به شماره آمده باشد(61)، جز حضرت مهدى (علیه‏السلام) کسى دیگرى نیست. اگر حضرت مهدى (علیه السلام) را مصداق آیه مورد نظر ندانیم، براى آیه در جهان معاصر مصداق دیگرى نخواهیم یافت و این قبیح و محال است که خداوند به همه مؤمنان، در سراسر جهان و در اعصار و قرون مختلف دستور دهد که بى‏هیچ قید و شرطى از اولى‏الامر پیروى کنند، ولى در جهان خارج چنین اولى‏الامرى وجود نداشته باشد. پس هیچ راهى وجود ندارد جز آنکه حضرت مهدى (علیه السلام) را موجود و ایشان را مصداق اولى الامر در آیه مورد نظر بدانیم.
3 ـ حدیث ثقلینرسول گرامى اسلام در حدیث معروف ثقلین به صراحت اعلام داشته است که پس از خود، دو شیى‏ءگران‏بها در میان امت، باقى مى‏گذارد؛ «کتاب خدا و اهل بیت» ایشان. او تصریح کرده است که این دو هرگز از یکدیگر جدانخواهند شد تا در قیامت با هم در کنار حوض کوثر بر پیامبر وارد شوند؛ «و انهما لن یفترقا حتى یردا على الاحوض».
با توجه به صراحت حدیث بالا، در همه روزگاران از درگذشت رسول خدا تا قیامت همان‏گونه که قرآن در میان جامعه اسلامى وجود دارد، فرد معصومى از اهل بیت آن حضرت نیز باید همراه قرآن باشد.
ابن حجر هیثمى مکى پس از آوردن حدیث ثقلین، مى‏نویسد:
و فى احادیث الحثّ على التمسک باهل البیت اشارة الى عدم انقطاع متأهل منهم للتمسک به الى یوم القیامه، کما ان الکتاب العزیز کذلک و لهذا کانوا امانا لأهل الأرض کما یأتى. و یشهد لذلک الخبر السابق: فى کل خلف من امتى عدول من اهل بیتى.(62)
این مدعاست.
اکنون که به جهان اسلام نگاه مى‏کنیم و آثار امت اسلامى را مورد بررسى قرار مى‏دهیم مى‏بینیم از میان اهل‏بیت پیامبر (کسى که به نص سخن آن حضرت جزء اهل بیت ایشان باشد)(63) کسى جز حضرت مهدى (علیه السلام) باقى نمانده است.
حال اگر فرض کنیم همان‏گونه که بخشى از دانشمندان اهل سنت مى‏گویند حضرت مهدى متولد نشده باشد، از اهل بیت پیامبر کسى در جهان وجود نخواهد داشت. در نتیجه میان کتاب خدا و عترت پیامبر جدایى خواهد افتاد و سخن پیامبر در حدیث ثقلین تکذیب خواهد شد. حال آن که صحت حدیث ثقلین مورد پذیرش دانشمندان فریقین است و به صراحتِ حدیث یاد شده میان قرآن و عترت هرگز جدایى نخواهد افتاد.
نتیجه آن که حضرت مهدى (علیه السلام) متولد شده و در جهان وجود دارد.
او در میان جامعه اسلامى، تنها کسى است که از شایستگىِ لازم برخوردار است تا مصداق «ثقل اصغر» و همتاى قرآن در حدیث ثقلین قرار گیرد.
4 ـ خلیفه قریش تباردر احادیث صحیح رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) آمده است که خلافت پس از ایشان تا قیامت به قریش اختصاص دارد، و هیچ قوم و قبیله دیگرى را از آن بهره‏اى نیست؛
لا یزال هذا الامر فى قریش ما بقى من الناس اثنان.(64)
اسلامى، دوازده نفر است.
لا یزال الدّین قائما حتى تقوم الساعةُ، او یکون علیکم اثنا عشر خلیفة کلهم من قریش.(65)
کنند که همگىِ آنان از قریشند.
یا این سخن پیامبر: یکون لهذه الامة اثنا عشر خلیفة کلهم من قریش.(66)
براى این امّت دوازده نفر خلیفه وجود خواهند داشت که همگى آنان از قریش‏اند.
تنها کسى که در عصر حاضر داراى شرایط بالا است از تبار قریش و از دودمان رسول خدا، از امامان دوازده‏گانه اهل بیت پیامبر و هم طبق (نص سخن رسول خدا از خلفاى امت اسلامى است) تنها، حضرت مهدى (علیه‏السلام) مى‏باشد. اگر کسى حضرت مهدى(علیه‏السلام) را مصداق احادیث یاد شده نداند، براى احادیث مصداق دیگرى در جهان کنونى نخواهد یافت. چون در جهان اسلام به جز امام مهدى کس دیگرى نیست که هم به نص احادیث رسول خدا از خلفاى امت اسلامى باشد و هم از تبار قریش.
در این صورت احادیث رسول خدا نیز تکذیب خواهد شد؛ در حالى که صحت احادیث رسول خدا مورد پذیرش فریقین بوده و ساحت مقدس پیامبر از دروغ منزه است.
به همین دلیل، لازمه پاى‏بندى به احادیث یاد شده این است که حضرت مهدى (علیه السلام) در جهان کنونى وجود داشته باشد تا مصداق این احادیث قرار گیرد.
5 ـ ضرورت وجود امام در هر زمان حافظان اهل سنت، از رسول خدا احادیث بسیارى نقل کرده‏اند که بر اساس آن در هر زمانى براى مسلمانان امامى وجود دارد و آنان وظیفه دارند آن امام را بشناسند و بیعت او را به گردن بگیرند.
تفتازانى از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) نقل کرده است:
من مات و لم یعرف امام زمانِهِ مات میتة جاهلیه.(67)
هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.
عبداللّه بن عمر از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) نقل کرده است:
من مات بغیر امام مات میتة جاهلیه....(68)
هر کس بمیرد بدون آن که امامى داشته باشد، به مرگ جاهلى از دنیا رفته است.
از حدیث‏هاى بالا به روشنى مى‏توان به این نکته رسید که در هر زمانى براى جامعه اسلامى امامى وجود دارد که از نظر اهمیت، شناخت او عین دین و عدم شناخت او عین جاهلیت است. بى‏تردید مقصود از این امامان، حاکمان جور نمى‏توانند باشند؛ چون قرآن، مؤمنان را از نزدیک شدن به آنان برحذر داشته است؛ «و لاترکنوا الى الذین ظلموا فتمسکم النار»(69)
اسلامى.
اگر کسى معتقد باشد که حضرت مهدى (علیه‏السلام) متولد نشده است، براى احادیث بالا مصداق و راه‏حلى نخواهد یافت و سخن رسول خدا نیز تکذیب خواهد شد. از آن جا که ساحت مقدس رسول خدا از هر دروغى منزه است، پس باید احادیث ایشان درست و داراى مصداق خارجى باشد و مصداق خارجىِ این سلسله از احادیث در جهان معاصر جز حضرت مهدى (علیه السلام) کس دیگرى نمى‏تواند باشد.
6 ـ افزون بر مباحث گذشته، شمارى از دانشمندان اهل سنت، مهدىِ مورد بشارت احادیث رسول خدا در آخرالزمان را همان امام دوازدهم شیعیان یعنى فرزند امام حسن عسکرى (علیه‏السلام) دانسته و به ولادت ایشان در سال 255 هـ (یا اندکى بعد) تصریح کرده‏اند. شمارى از اینان عبارتند از:
محى‏الدین ابن عربى(70)، عبدالوهاب شعرانى(71)، قرمانى حنفى(72) ، گنجى شافعى(73)، حنفى قندوزى(74)، سبط ابن جوزى حنفى(75) و....
نظر دانشمندان یاد شده تنها با نظریه مهدویت شخصى سازگار است.
7 ـ محدود کردن بیت امام حسن عسکرى (علیه السلام) تاریخ نشان مى‏دهد که با نزدیک شدن روزگار ولادت حضرت مهدى (علیه السلام) حاکمان وقت محدودیت بیش‏ترى براى امامان معصوم پدید آورده‏اند. به طورى که در روزگار امام هادى و امام عسکرى، محدودیت‏هاى وضع شده از سوى حکومت براى این دو امام به اندازه‏اى رسیده بود که ارتباط مردم با این دو امام، به کم‏ترین اندازه ممکن کاهش یافته بود. حاکمان وقت جاسوسانى بر خانه امام حسن عسکرى گمارده بودند تا زندگى آن حضرت را زیر نظر گرفته و به حکومت گزارش دهند. هدف از همه این اقدامات این بود که از ولادت مصلح کل جلوگیرى کنند و به گمان خویش، حکومت‏هاى ستمگرانه خود را از قیام عدالت‏گستر آن مُنجىِ بزرگ ایمنى بخشند.
این اقدام حاکمان، به درستى نشان مى‏دهد که آنان مصداق احادیث مهدى را که رسول خدا به آمدن او بشارت داده بود، امام دوازدهم شیعیان، مهدى موعود فرزند امام حسن عسکرى (علیه‏السلام) مى‏دانستند. وگرنه، این همه اقدامات پیش‏گیرانه آنان براى جلوگیرى از پدید آمدن چنین فردى معنا نداشت.(76)
پذیرفت بى‏آن‏که حکومت از این واقعه باخبر گردد.
حضرت عسکرى (علیه السلام) خبر تولد حضرت مهدى را چند روز پس از تولد ایشان به تنى چند از یاران خاص خود داد و از آنان نیز خواست که رازدارى نمایند و از نقل آن براى دیگران خوددارى کنند.
قرینه فوق به روشنى گواه مهدویت شخصى است؛ زیرا اگر مهدى، فردى نا معین بود، پدر و مادر او مشخص نبودند و تاریخ ولادت او نیز معلوم نبود. انجام تدابیر پیش‏گیرانه براى جلوگیرى از ولادت آن حضرت از سوى حاکمان عباسى اقدامى منطقى و خردمندانه نبود.
8ـ یکى از صفاتى که در روایات رسول خدا براى مهدى ذکر شده لقب «منتَظَر» است. منتظر یعنى کسى که مردم چشم به راه آمدن او هستند و این معنا با مهدى شخصى تناسب بیش‏ترى دارد تا با مهدىِ نوعى. چون منتظر و چشم به راهِ کسى بودن، با شخصى که پیش‏تر متولد شده و زندگى مى‏کند و مردم در انتظار آمدن او هستند سازگارتر است، تا کسى که هنوز متولد نشده و زمان ولادت او نیز روشن نیست. مجموعه دلایل و شواهد گذشته به روشنى نشان مى‏دهد که مهدى، شخصیتى کاملاً شناخته شده است؛ این شخصیتِ بزرگِ الهى پیش از این متولد شده و هم اکنون جهان از فیض وجود او بهره‏مند است.

دلیل مهدویت نوعى

تنها دلیل طرفداران مهدویت نوعى، حدیثى است که ابى داود سجستانى در سنن خود نقل کرده است
لو لم یبق من الدنیا الایوم لطّول اللّه ذلک الیوم حتى یبعث فیه رجلاً من اهل بیتى یواطئى اسمُه اسمى، و اسم ابیه اسم ابى.(77)
که نام او همانند نام من و نام پدرش همانند نام پدر من است.
طرفداران نظریه مهدویّت نوعى مى‏گویند: جمله «و اسم ابیه اسم ابى» نشان مى‏دهد که مهدىِ مورد نظر در احادیث رسول خدا، امام دوازدهم شیعیان نیست، چون این مهدى نام پدرش عبداللّه است، ولى مهدىِ امام دوازدهم شیعیان نام پدرش حسن است. و این دو با هم تفاوت دارند.
در پاسخ به هواداران نظریه یاد شده مى‏گوییم:
حدیث بالا را حافظان حدیث از طرق مختلفى نقل کرده‏اند. در دیگر طرق، جمله «و اسم ابیه اسم ابى» وجود ندارد و حدیث بدون این زایده، ذکر شده است تنها در یک نقل از نقل‏هاى حدیث، زایده فوق دیده مى‏شود.
از جمله:
1 ـ خود «ابى داود» در نقل دیگرى حدیث یاد شده را بدون آن زیاده آورده است.(78)
2 ـ «ترمذى» در صحیح خود همین حدیث را دو بار از دو طریق بدون زیادى فوق نقل کرده است.(79)
3 ـ احمد بن حنبل حدیث را در کتاب خود «مسند» پنج بار با پنج سند، بدون زیادى فوق نقل کرده است.(80)
4 ـ بزار در مسندش حدیث را چند بار از چند طریق، بدون زیاده نقل کرده است.(81)
5 ـ ابو نعیم در حلیة الاولیاء حدیث را بدون آن زیاده ذکر کرده است.(82)
6 ـ خطیب بغدادى نیز حدیث را بدون آن زیاده نقل کرده است.(83)
اثرى از آن زیاده به چشم نمى‏خورد.
از میان 31 تن از حافظان بزرگ حدیث که حدیث مورد نظر را نقل کرده‏اند، تنها در نقل یک نفر از آنان زایده فوق‏الذکر دیده مى‏شود و 30 نفر دیگر حدیث را بدون آن زایده نقل کرده‏اند.(84)
بدینسان براى افراد خردمند تردیدى باقى نمى‏ماند که آن زیاده هیچ اعتبارى ندارد.
البته احتمال دارد این زیاده از ساخته‏هاى بنى‏عباس باشد؛ چرا که این امر با رویه آنان در به خدمت گرفتن افراد دروغ‏گو براى جعل احادیثى که تأمین کننده اهداف سیاسى آنان باشد سازگار است.
شاید زیاده فوق از ساخته‏هاى پیروان عبداللّه بن محض باشد بدین گونه که آن‏ها براى پیشبرد دعوت به مهدویت فرزند او، محمد بن عبداللّه بن محض، مقلب به نفس زکیه این انحراف را پدید آورده باشند. گواه این مدعا این که «محمد بن على بن طباطبا» معروف به ابن طقطقى (متوفى 709 هـ) در تاریخ خود «الفخرى فى الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه»(85) آورده است:
و اسم ابیه کاسم ابى.
در آغاز کار میان مردم شایع شده بود که نفس زکیه همان مهدى است که رسول خدا به آمدن وى بشارت داده است. پدر نفس زکیه نیز این مطلب را براى گروه‏هایى از مردم نقل و تأیید مى‏کرد و روایت مى‏نمود که رسول خدا فرموده است «اگر از دنیا یک روز باقى بماند، خداوند آن روز را (آن قدر) طولانى خواهد کرد تا این که در آن روز مهدى و قائم ما را برانگیزد. نامش همانند نام من و نام پدرش همانند نام پدر من است».
چنان که مى‏بیند، در آن روزگار پدر نفس زکیه و طرفدارن وى حدیث پیامبر را با زیاده یاد شده نقل کرده و مصداق آن را محمد نفس زکیه مى‏دانسته‏اند. پس این احتمال وجود دارد که زیاده یاد شده را آنان به حدیث مورد نظر افزوده باشند تا مهدویت نفس زکیه را اثبات کنند.
از این گذشته، چنان که پیش‏تر دیدیم، دلایل گوناگونى ثابت مى‏کرد که مهدى موعود، متولد شده و در میان جامعه اسلامى حضور دارد. جمعى از دانشمندان اهل سنت نیز به ولادت حضرت مهدى در سال 255 هـ (یا اندکى پس از آن) تصریح کرده و به صراحت اعلام داشته‏اند که او، همان مهدى موعودى است که رسول خدا آمدن او را بشارت داده است. همه عالمان و مورخان شیعه نیز آنان را در این عقیده همراهى کرده‏اند.هم چنین، روشن شد که مسئله ولادت حضرت مهدى از پدر و مادرى شناخته شده و در زمانى مشخص، مؤید نظریه مهدویت شخصى است و با مهدویت نوعى به هیچ روى سازگارى ندارد.
نیز گفتیم: مهدویت نوعى پیامدى‏هاى منفى فراوانى نیز دارد؛ چون بر اساس آن در جهان کنونى، اولى الامرى معصوم، امام و خلیفه قریشى‏تبار و فرد معصومى از اهل بیت که همراه قرآن باشد وجود نخواهد داشت. در نتیجه، شمار زیادى از احادیث صحیح رسول خدا تکذیب خواهد شد و از آن جا که ساحت مقدس رسول گرامى از هر گونه دروغى منزه است، پس باید اولى‏الامر معصوم، خلیفه‏اى قرشى‏تبار، و فرد معصومى از اهل بیت در جهان وجود داشته باشد. این فرد در روزگار حاضر مصداقى جز مهدى منتظر نمى‏تواند داشته باشد؛ تنها کسى که مى‏تواند مصداق آیه اولى‏الامر و احادیث «ثقلین»، «سفینه»، «امامان اثناعشر»، «خلیفه قرشى» و «ضرورت وجود امام در هر زمان» باشد، مهدى موعود است.
بدینسان در اسناد و مدارک و منابع امت اسلامى هیچ جایى براى اندیشه مهدویت نوعى که گروه بسیارى از دانشمندان اهل سنت آن را پذیرفته‏اند، وجود ندارد و مهدویّت شخصى، اصلى مسلّم و تردید ناپذیر است.

پی نوشت :

1. مسند احمد 1/376؛ مسند بزار 1/281؛ سنن ترمذى 4/505، باب 52؛ معجم کبیر طبرانى 10/165؛ تاریخ بغداد، خطیب 4/388؛ الحاوى للفتاوى 2/59؛ غیبة الطوسى ص 113؛ کشف الغمة 3/228؛ بحار 51/75.
2. مسند احمد 1/99؛ مسند بزار 1/104؛ جامع الاصول، ابن اثیر 11/49؛ سنن ابى داود 4/107؛ دارالمنثور 6/58؛ مستدرک حاکم 4/557؛ تاریخ بخارى 3/346؛ مجمع البیان 7/67.
3. تاریخ بخارى 3/346؛ سنن ابى داود، کتاب المهدى، 4/107؛ سنن ابن ماجه 2/1368؛ معجم کبیر طبرانى 23/267؛ مستدرک حاکم 4/557؛ الصواعق المحرقه ص 163؛ غیبت طوسى ص 114؛ مجمع البیان 7/67.
4. مسند احمد 1/84؛ تاریخ بخارى 1/317؛ سنن ابن ماجه 2/1367؛ مسند ابو یعلى 1/359؛ کمال الدین 1/152؛ دلائل الامامه، طبرى 247؛ کشف الغمة، اربَلى 3/267.
5. مسند احمد 3/36؛ مسند ابویعلى 2/274؛ مستدرک حاکم 4/557؛ دلائل الامامه ص 249، منتخب الاثر ص 148؛ کشف الغمه 3/258.
6. مسند احمد 3/28؛ مستدرک حاکم 4/558؛ کشف الغمه 3/258؛ بشارة المصطفى ص 250.
7. مصنف عبدالرزاق 11/371؛ مستدرک حاکم 4/465؛ شرح مقاصد 1/307؛ الحاوى للفتاوى 2/65؛ اثبات الهداه 3/608؛ بحار 51/104؛ مجمع الزوائد 7/317.
8. ذخائر العقبى ص 134، لسان المیزان 5/23، جامع الصغیر سیوطى 2/672، الصواعق المحرقه ص 164؛ فیض القدیر: مناوى 6/279، نورالابصار ص 187، کشف الغمه 3/259.
9. مجمع الزوائد 7/317؛ الحاوى للفتاوى 2/62؛ البرهان، متقى هندى ص 164؛ کشف الغمه 3/262؛ اثبات الهداة 3/595؛ بحار 51/82؛ القول المختصر ص 5.
10. همان.
11. مسند احمد 3، 5 ،38 ، 48، 49، 60، 98، 317، 333؛ صحیح مسلم 4/2234؛ و 2235؛ مسند ابو یعلى 2/421؛ مستدرک حاکم 4/454؛ دلائل‏النبوة بیهقى 6/330؛ امالى طوسى 2/126، کشف الغمه 3/272؛ اثبات الهداة 3/518؛ بحار 28/18.
12. الحاوى للفتاوى، سیوطى 2/65؛ جامع الصغیر 2/546؛ کنزالعمال 14/264؛ ینابیع الموده ص 187؛ فیض القدیر 6/17؛ کشف‏الغمة 3/264؛ اثبات الهداة 3/596؛ بحار 51/84.
13. القول المختصر، ابن حجر ص 19؛ مسند ابى داود طیالسى، ص 312، 313؛ مستدرک حاکم 4/452؛ مسند احمد 6/316؛ سنن ابى داود 4/107؛ مجمع الزوائد 7/314؛ دارالمنثور 5/251؛ عون المعیود 1130، ص 375؛ کشف الغمه 3/269؛ غیبت طوسى ص 274.
14. المهدى المنتظر فى ضوء الاحادیث و الآثار الصحیحه ج 1 ص 13، عبدالعظیم بستوى.
15. اثبات الوصیه ص 272.
16. الیواقیت و الجواهر، عبدالوهاب شعرانى 2/143.
17. مطالب السؤل فى مناقب الرسول 2/152.
18. تذکرة الخواص، ص 325، بیروت 1401.
19. البیان فى اخبار صاحب الزمان ص 148.
20. فرائد السمطین، 2/337، بیروت، 1400 هـ.
21. الفصول المهمه ص 288، مؤسسه اعلمى، بیروت.
22. الیواقیت و الجواهر، 2/561.
23. اخبار الدُول ص 353 و 354، فصل 11.
24. ینابیع المودة، ج 3 ص 114، باب 79.
25. الاحادیث الوارده فى المهدى فى میزان الجرح و التعدیل، عبدالعظیم بستوى، 1/60.
26. مروج الذهب، 4/199.
27. الکامل فى التاریخ، 7/274.
28. الیواقیت و الجواهر، 2/143.
29. تذکرة الخواص، ص 325.
30. الوافى بالوفیات، 2/336.
31. الفصول المهمه، ص 288.
32. الائمة الاثنا عشر، ص 117.
33. الصواعق المحرقه، ص 207 و 208.
34. شذرات الذهب، 2/141.
35. سبائک الذهب، ص 346.
36. وفیات الاعیان، 2/317.
37. مطالب السؤل، 2/152.
38. تاریخ الخمیس، 2/288.
39. وفیات الاعیّان، 2/317.
40. مطالب السؤل، 2/153.
41. تاریخ الخمیس، 2/288.
42. الملاحم و الفتن، ابن کثیر، 1/30؛ منهاج السنته 2/132؛ عقیده اهل السنته و الاثر، سمهودى ص 144.
43. الیواقیت و الجواهر، شعرانى ج 2، ص 562 چاپ بیروت، تذکرة الخواص ص 325؛ فرائد السمطین 2/325 ـ 326؛ ذخائر العقبى ص 136 و 137؛ القول المختصر ابن حجر ص 7؛ سیره حلبى 1/193؛ کشف الغمه 3/259؛ الفصول المهمه ص 295؛ دلائل الامامه، طبرى ص 234؛ البیان فى اخبار صاحب الزمان، گنجى شافعى ص 119.
44. تاریخ بغداد، 1/63؛ تاریخ دمشق، 4/178 ـ 179؛ مجمع الزوائد 5/187؛ تهذیب تاریخ دمشق 7/236؛ میزان الاعتدال 1/89؛ الفتن، ابن حماد، ص 110؛ مستدرک حاکم، 4/514، دلائل‏النبوة بیهقى، 6/513.
45. محى‏الدین ابن عربى و عبدالوهاب شعرانى حنفى، الیواقیت و الجواهر ج 2، ص 562، ینابیع الموده ج 3، ص 166 باب 94؛ تذکرة الخواص ص 325؛ اخبار الدول، قرمانى، ص 353 و 354.
46. در یکى از احادیثى که ابى داود در سنن خود نقل کرده، آمده است:
عن النبى (صلى اللّه علیه و آله) انه قال: لو لم یبق من الدنیا الایوم لطوه اللّه ذلک الیوم حتى یبعث اللّه رجلاً منّى او من اهل بیتى یواطى‏ء اسمه اسمى «و اسم ابیه اسم ابى» یملأ الارض قسطا و عدلاً کما ملئت ظلما و جورا. (سنن ابى داود کتاب المهدى) حدیث بالا از راه‏هاى مختلفى نقل شده است. در بیش‏تر نقل‏هاى حدیث آمده است. «یواطئى اسمه اسمى» و جمله اضافه «و اسم ابیه اسم ابى» در آن دیده نمى‏شود. از جمله «ترمذى و احمد بن حنبل» حدیث نام برده را از راه‏هاى گوناگونى نقل کرده‏اند و در هیچ یک از نقل‏هاى آنان جمله اضافى «و اسم ابیه اسم ابى» وجود ندارد. (سنن ترمذى ج 4، ص 505، مسند احمد 1/376، 377، 430، 448) و تنها در یک نقل، زایده فوق وجود دارد که به نظر مى‏رسد حاکمان عباسى یا پیروان عبداللّه بن محض، پدر محمد نفس زکیه آن را ساخته و بر حدیث افزوده‏اند.
47. منهاج السنته، ابن تیمیه، 4/211.
48. گفتنى است، در بحث گذشته ما در صدصد بیان همه موارد اتفاق و افتراق نبوده‏ایم، بلکه تنها به ذکر مواردى که از اتقان و شهرت بیش‏ترى برخوردار است، بسنده نموده و از بیان دیگر موارد خوددارى کرده‏ایم.
49. صحیح مسلم، کتاب اماره، باب 1، مسند احمد 5/99.
50. مسند احمد 5/106، معجم کبیر طبرانى، 2/198؛ کنزالعمال، ج 12، ص 33، الرساله.
51. سنن ابى داود، کتاب المهدى.
52. تاریخ الخلفاء، ص 20، دارالقلم، بیروت 1406 هـ.
53. تفسیر ابن کثیر ج 2، ص 32، ذیل آیه و بعثنامنهم اثنى عشر نقیبا.، مائده / 12.
54. ینابیع الموده، حنفى قندوزى، ج 3، ص 105، باب 77.
55. صحیح مسلم، کتاب فتن 68683، مسند احمد 3/5، 37، 49، 6، 96، 317؛ کنزالعمال ج 14، ح 38672 مسند ابویعلى موصلى 1/421؛ مستدرک حاکم 4/454؛ درالمنثور 6/58؛ الصواعق المحرقه ص 164.
56. صحیح مسلم، کتاب فتن، 673؛ مستدرک حاکم 4/454؛ کنز العمال 38659.
57. تفسیر کبیر، فخر رازى، ج 4 ص 113؛ تفسیر المنار، ج 5 ص 181.
58. صحیح مسلم، کتاب اماره باب 10 به شرح صحیح مسلم، نووى 12/474؛ احکام السلطانیه ماوردى ص 9؛ المحلى، ابن حزم 9/360؛ مجمع الزوائد 5/359؛ سنن کبرى بیهقى 8/144؛ اتحاف السادة المتقین 2/232.
59. صحیح مسلم، کتاب اماره باب 1؛ صحیح بخارى 4/218 و 9/78 دارالجیل؛ فتح البارى 13/114.
60. معالم المدرستین، مرتضى عسکرى 1/162؛ صحیح بخارى، فتن باب 2؛ صحیح مسلم، اماره باب 8؛ الموطا، مالک، کتاب الجهاد باب 1، سنن ابن ماجه، جهاد باب 41؛ مسند احمد 3/441 و 316/314؛ فتح البارى 13/8.
61. صحیح مسلم کتاب فتن 683؛ مسند احمد 3/5، 37، 49، 60، 96، 317، ذ33؛ مستدرک حاکم 4/454؛ جامع الاصول، ابن اثیر 11/84؛ الحاوى للفتاوى 2/60؛ دارالمنثور 6/58؛ الصواعق المحرقه ص 164.
62. الصواعق المحرقه، ابن حجر، ص 151، چاپ مصر.
63. سنن ابى ماجه، کتاب الفتن، باب 34؛ مسند احمد 1/84؛ مستدرک حاکم 4/557؛ درالمنثور 6/58؛ المصنف ابن شیبه 15/197؛ الحاوى للفتاوى سیوطى 4/224؛ کنز العمال 14/264 مؤسسه الرساله.
64. صحیح مسلم، کتاب اماره باب 1؛ فتح البارى 13/117؛ سنن بیهقى 8/141؛ المحلى ابن حزم 9/359.
65. صحیح مسلم، کتاب اماره باب 1؛ مسند احمد 5/99.
66. مسند احمد 5/106، معجم کبیر طبرانى 2/198، کنز العمال ج 12 ص 33 الرسالة.
67. شرح المقاصد، ج 5 ص 239، انتشارات رضى قم.
68. مسند ابى داود طیالسى ص 259، دار المعرفة، مسند احمد 3/446؛ تاریخ بخارى 6/445؛ معجم کبیر طبرانى 5/224.
69. سوره هود، آیه 113.
70. الیواقیت و الجواهر، شعرانى 2/143.
71. همان.
72. اخبار الدُول ص 353 و 354، فصل 11.
73. البیان فى اخبار صاحب الزمان ص 148، باب 25.
74. ینابیع الموده ج 3 ص 114 باب 79.
75. تذکرة الخواص ص 325.
76. ارشاد مفید، ج 2، ص 336، مؤسسه آل البیت 1413 هـ.
77. سنن ابى داود، کتاب المهدى.
78. سنن ابى داود کتاب المهدى.
79. سنن ترمذى ج 4 ص 505.
80. مسند احمد ج 1 ص 376، 377، 430، 448.
81. مسند بزار ج 1 ص 281 و 284.
82. حلیة الاولیاء ج 5 ص 75.
83. تاریخ بغداد ج 4 ص 388.
84. البیان فى اخبار صاحب الزمان، گنجى شافعى ص 96.
85. الفخرى ص 165 و 166، چاپ رضى قم 1414 هـ.

منبع: فصلنامه انتظار، شماره 11 و 12