دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

تهمتی که وهابیت به جناب ابوطالب می زند

تهمتی که وهابیت به جناب ابوطالب می زند

یکی از تهمت‌های ناجوانمردانه و یکی از دروغ‌های بزرگی که تاکنون به اولیای حق نسبت داده‌اند، می توان به تهمت و دروغ بزرگ "کفر" اشاره کرد که به عموی پیامبر گرامی اسلام یعنی جناب ابوطالب نسبت می دادند.


تهمتی که وهابیت به جناب ابوطالب می زند

نویسنده: محمدمهدی ابراهیمی

دیدبان: پس از شکل‌گیری جریان وهابیت در شبه جزیره‌ عربستان، یکی از اهداف اساسی و راهبردی این جریان تکفیر دیگران جهت تنزیه خود است. یعنی آنها همه را بد جلوه می دهند، بد معرفی می کنند تا بدی و زشتی خودشان معلوم نشود و نمونه‌ این مطلب را میتوان در جستاری اندک در رابطه با اعتقاد وهابی‌ها در مساله توحید و پیامبری حضرت ختمی مرتبت مشاهده نمود. یعنی جایی که وهابی‌ها اعتقادات بسیار پوچ و موهنی نسبت به خدا و پیامبر(ص) دارند چندان  بعید نیست که به شخصیتی باچنین عُلوّ شاَن و رفعت مقام، یعنی حضرت ابوطالب این تهمت‌های ناروا را نسبت دهند.

پرواضح است که اگر یک دهم از فضایلی که در شان ابوطالب وارد شده اگر در رابطه با یک انسان بی طرف نقل شده بود قطعا ارج و قربی بیش از این داشت ولی از آنجایی که ابوطالب پدر شخصیت والامقام امیرالمومنین است، حسودان کور دل در حق او اینگونه اجحاف میکنند و زحمات بسیار او را در یاری پیامبر و یارانش نادیده می‌گیرند.

ابوطالب کیست؟  

حضرت ابوطالب(ع) 75 سال قبل از بعثت پیامبر (35 سال پیش از تولد پیامبر) در مکه در خاندان بزرگ قریش دیده به جهان گشود. پدرش عبدالمطلب و مادرش فاطمه بنت عمربن عائذ بن عمران بن مخزوم است. نام او را عبدمناف بنا بر قولی عمران گذاشت و چون فرزند اولش طالب بود او را ابوطالب نامیدند و بر همین کنیه اش معروف شد یعنی ابوطالب.

آن عالی‌جناب بنا بر قول مشهور در سال 10بعثت در مکه از دنیا رفت و به فاصله‌ی سه روز همسر پیامبر حضرت خدیجه هم از دنیا رفت که این دو فقدان خیلی بر پیامبر سنگین بود که حضرت آن سال را عام الحزن یعنی سال ماتم و غصه نامیدند ومزارمنور آن حضرت در قبرستان ابوطالب در مکه میباشد.

دلائل ایمان ابوطالب

قبل از آنکه وارد بحث شویم لازم به ذکر است که دلائل و شواهد تاریخی بسیار بیشتر از آنست که ما در این مجال به آن بپردازیم اما شایان ذکر است که در 39 کتاب  به طور تخصصی به موضوع ایمان ابوطالب از منابع اهل تسنن و تشیع پرداخته شده است. علاوه بر اینکه در 17 کتاب صفحاتی به این موضوع اشاره شده که یکی از مهمترین آنها کتاب الغدیرعلامه امینی است که استنادات این کتاب از منابع اهل سنت است.

1- دلایل قرآنی

 الف) قرآن میفرماید: (ولا تصل علی احدمنهم مات ابدا ولا تقم علی قبره) "توبه84" (ای پیامبر بر مرده هیچ یک از آنها نماز نخوان و برسرقبر آنها به جهت دعا و طلب مغفرت نه ایست) حال آنکه به گواهی تاریخ پیامبردر حال حیات و ممات برای ابوطالب طلب مغفرت کرده است، یعنی اگر ابوطالب مسلمان نبود، پیامبر برایش طلب مغفرت نمی‌کرد پس ابوطالب مسلمان بوده که پیامبر برایش طلب مغفرت میکند.

ب) تا آن زمانی که ابوطالب زنده بود رسول خدا همواره عزیز بود و کفار جرأت زیادی نداشتند تا حضرتش را اذیت و آزار دهند. چون ابوطالب از دنیا رفت، دیگر مکه برای او امن نبود و نمی‌توانست دعوت الهی خود را انجام دهد. دشمنان تصمیم گرفتند به حضرت شبیخون بزنند. در این هنگام جبرئیل(ع) از سوی خداوند وحی نازل کرد و به پیامبر گفت: (ان الله عزوجل یقرئک السلام و یقول لک: اخرج عن مکه فقد مات ناصرک) خداوند به تو سلام میرساند و میگوید: از مکه خارج شو که یاور تو(ابوطالب) در گذشته است.

و چون پیامبر از مکه خارج شد امیرالمومنین(ع) شب در بستر او آرمید و جان خود را فدای پیامبر کرد و او در این کار از روش پدر بزرگوارش حضرت ابوطالب(ع) که همواره یار پیامبر بود و جان خود را فدای او میکرد پیروی می‌نمود.

در نتیجه مسلمانان اعم از شیعه و سنی اجماع دارند که ابوطالب رسول الله را در خانه‌ی خود پناه داد و در برابر مشرکان او را یاری کرده است. حال اگر به این صغرای یقینی این کبرای قرآنی را ضمیمه کنیم: والذین آووا و نصروا اولئک هم المومنون حقا لهم مغفره و رزق کریم -آنها که پناه دادند و یاری نمودند آنان مومنان حقیقی‌اند برای آنها آمرزش و رحمت و روزی شایسته است از طریق قیاس برهانی نتیجه میگیریم که ابوطالب مومن حقیقی و واقعی بوده و مشمول غفران و رحمت الهی است.

البته پیامبر هم در رابطه‌ی  زحمات متحمله از کفالت  و یاریش، به ابوطالب فرود :‏"یا عَمِّ! رَبَّیْتَ صَغیراً و کفلتَ یَتیماً و نَصْرتَ کَبیراً فَجَزاکَ اللَّهُ عَنّى خَیْراً"

2- دلیل فقهی

 بنابر اجماع شیعه و سنی ازدواج زن مسلمان با غیر مسلمان جایز نیست. این در حالی است که اهل سنت و شیعیان هردو به مسلمان بودن حضرت فاطمه بنت اسد همسر ابوطالب اذعان دارند. به شواهد تاریخی متقن فاطمه بنت اسد سومین زن اسلام آورنده است. پس چگونه یک زن مسلمان (فاطمه بنت اسد) در منظر پیغمبر میتواند باشوهرش زندگی کند و پیغمبر هم بر او ذره ای اشکال نگرفت الّا اینکه شوهرش (ابوطالب) هم مسلمان بوده است.

3- دلیل تاریخی

بنابر نقل تاریخ پیامبر به امیرالمومنین(ع) دستور داد تا بدن ابوطالب را تغسیل و تکفین کند نه دیگر برادران آن حضرت، چرا که جعفر در آن زمان در بلاد حبشه بود و عقیل و طالب ایمان نیاورده بودند. لذا پیامبر تنها به فرزند مسلمان ابوطالب که از آن دو سزاوارتر بود اگر چه کوچک تر بود دستور تغسیل و تکفین دادند.

اگر ابوطالب کافر از دنیا رفته بود هر آینه طالب و عقیل سزاوارتر بودند تا او را غسل بدهند و بر این امر متولی بشوند و بر فرزند مسلمان او جایز نبود متولی این امر شود زیرا عصمت میان آنها قطع شده بود. پس دستورپیامبر به تغسیل وتکفین ابوطالب توسط امیرالمومنین نشاندهنده ی مسلمان بودن اوست.

4- داستان جسارت به پیامبر

در نقل تاریخی آمده که قریش در حالی که پیامبر در نماز درحال رکوع بودند به سفیهان قوم فرمان دادند تا بچه‌دان شتر بر پشت پیامبر بریزند. وقتی ابوطالب با خبر شد آمد و پشت پیامبر را تمییز کرد و با خشم و غضب دستور داد تا بردگانش همان آلودگی‌ها را به سبیل بزرگان جسور قریش بمالند(این داستان متواتر است). این واقعه نشانه ایمان ابوطالب به پیامبر است، زیرا ایستادگی در برابر کفار قریش با آن مقدار نفوذ و قدرتشان بدست نمی آید مگر بوسیله‌ی قوه ی ایمانی که ابوطالب به پیامبر و آیین او داشت.

5- حدیث شفاعت

"تمام رازی" درکتاب فوائد خود حدیثی از پیامبر نقل میکند که نظر به این حدیث نشانه‌ی ایمان جناب ابوطالب است. زیرا در بحث شفاعت باید بین شافع و شفاعت شونده سنخیت و ارتباط باشد. طبق مفاد آیات قران اگر پیامبر برای کفار هم استغفار کند سودی بحال آنها ندارد(سواء علیهم ااستغفرت لهم ام لم تستغفر لهم) فلذا کسی شفاعت پیامبر در حق او شدنی است که هم سنخ و همسو و هم جهت با پیامبر باشد. پس بنابر فرموده‌ی خود پیامبر ابوطالب مسلمان بوده که شرایط شفاعت پیامبر را داراست. امّاحدیث: (اذاکان یوم القیامه شفّغت لابی و امی و عمّی ابیطالب) یعنی: هنگامی که روز قیامت شود من از پدر و مادر و عموی خودم ابیطالب شفاعت میکنم.

مضافا بر این، حدیثی هست که واقعا مقام شامخ جناب ابی طالب  را نشان میدهد در آن حدیث پیامبر فرمودند: (اما والله لاشفعنّ لعمّی شفاعة یعجب منها اهل الثقلین) همانا بخدا سوگند برای  عمویم چنان  شفاعتی خواهم کرد که جنّ و انس را شگفت زده میکند.

6- حدیث تحریم نار

پیامبر فرمودند: (هبط جبرئیل و قال: یامحمّد انّ الله حرّم النارعلی ثلاثه: صلب انزلک و بطن حملک و حجر کفلک) جبرائیل این مطلب را فرود آورد: ای محمد همانا خداوندآتش را بر سه نفر حرام کرده است: پدری که از صلب او به وجود آمده‌ای،و مادری که تو را به دنیا آورده است، ودامانی که در آن پرورش  یافته‌ای. شایان ذکر است که ابوطالب مدت44سال به شهادت تاریخ کفیل و پشتیبان پیامبر بوده است.

7- اشعار ابوطالب

یکی از مهمترین دلائل متقن مسلمان بودن ابوطالب، اشعاری است که وی سروده است. وی در غالب 300بیت شعری که سروده است اعتقاد و ارادتش را به پیامبر و خدای پیامبر ابراز داشته که این اشعار مورد امعان نظر علمای شیعه و سنی است.

در جریان قحطی در مکه دیدند ابوطالب با نوجوانی بیرون آمد و کمر این نو جوان را به کعبه چسباند و این بچه با دست‏های خود دعا کرد و به اوگفت دعاکن،که بلافاصله بعد از دعای پیامبر ناگهان ابرها پیداشده، باران آمد و قحطی بر طرف شد و ابوطالب به یمن این واقعه اشعار زیر را سرود:

قام رجل من بنی کنانة فقال: لک الحمد و الحمد ممن شکر/ سقینا بوجه النبی المطر/ فکان کما قاله عمه‏/ أبو طالب ذا رواء غزر

در مکه قحطی شد. باران آمد و ابوطالب این سرود را خواند:

وَ أَبْیَضُ یُسْتَسْقَی الْغَمَامُ بِوَجْهِه‏/ ثِمَالُ الْیَتَامَی عِصْمَةٌ لِلارَامِلِ‏

8- حدیث ابوبکر و عباس

 این دو میگویند در لحظات جان دادن ابوطالب میگفته: لااله الا الله محمد رسول الله

نتیجه‌گیری

احادیث ائمه معصومین در مطالب فوق استفاده نشد تا اتقان مطالب برای همگان یکسان باشد ولی برای محقق در این مساله باید بگویم احادیث ائمه در رابطه با ایمان ابوطالب بسیار زیاد است اما جهت تبرک باید گفته شود: احادیث در رابطه با ایمان ابوطالب خیلی بیشتر از مجال نوشتن در این جاست که شاید از حوصله‌ خواننده بیرون باشد. ابوطالب مسلمان بوده و اعتقادش را بارها کنایتا و صراحتاً اعلام داشته اما امام صادق(ع) در روایتی فرمودند ابوطالب مانند اصحاب کهف ایمان خود را کتمان مى‏کرد و این تاکتیکى بود براى حمایت از پیامبر. در آن زمان اسلام نیاز به یک چهره محبوب و شناخته شده داشت و اگر ابوطالب ایمان خود را ابراز مى‏کرد کفار او را کنار مى ‏گذاشتند.

قَالَ الصَّادِقُ (ع): آمَنَ أَبُو طَالِبٍ (ع) بِحِسَابِ الْجُمَّلِ وَ عَقَدَ بِیَدِهِ ثَلاثَةً وَ سِتِّینَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ مَثَلَ أَبِی طَالِبٍ مَثَلُ أَصْحَابِ الْکَهْفِ أَسَرُّوا الایمَانَ وَ أَظْهَرُوا الشِّرْکَ فَآتَاهُمُ اللَّهُ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ‏

مجموعه موشن گرافیک «دیوار کاغذی»

مجموعه موشن گرافیک «دیوار کاغذی»

مجموعه موشن گرافیک دیوار کاغذی به بررسی تحریم هایی که در طول تاریخ بعد از مشروطه، از سوی کشورهای غربی متحمل ایران گردیده، می پردازد.

07

دانلود موشن گرافیک دیوار کاغذی «قسمت اول»

حجم: ۱۴۱ مگابایت

مدت زمان: ۱۱ دقیقه ۵۰ ثانیه

——————————————————-

دانلود موشن گرافیک دیوار کاغذی «قسمت دوم»

حجم: ۴۳ مگابایت
مدت زمان: ۵ دقیقه ۳۰ ثانیه

——————————————————-

حجم: ۳۵٫۱ مگابایت
مدت زمان: ۴ دقیقه ۳۱ ثانیه
——————————————————-
حجم: ۴۷٫۹ مگابایت
مدت زمان: ۶ دقیقه ۶ ثانیه
——————————————————-
حجم: ۶۲٫۹ مگابایت
مدت زمان: ۸ دقیقه ۳ ثانیه

——————————————————-

دانلود موشن گرافیک دیوار کاغذی «قسمت ششم»

حجم: ۳۸٫۱ مگابایت
مدت زمان: ۴ دقیقه ۵۳ ثانیه

منبع: خانه طراحان

جریان شناسی قبایل ذی‌نفوذ در تقسیم قدرت عربستان

دیدگاه


و!
لطفا لینک خود را وارد نمایید:






کلید را به سمت چپ بکشید

لینک خوانندگانلینک خوانندگان

جریان شناسی غرب شناسان در ایران معاصر


  • فیلم
  • تصویر
  • صوت
مالتی مدیامالتی مدیاآرشیو

بولتنبولتنآرشیو

جریان شناسی غرب شناسان در ایران معاصر


جریان شناسانجریان شناسانآرشیو
تاریخ انتشار : 14 بهمن 1393 - 11:47
کد خبر : 22759


Increase text size  Descrease text size  <span style='color:;background-color:;font-family:tahoma;font-size:12px;font-weight:normal;'>نسخه چاپی</span>

نگاهی به نهادهای مؤثر بر تقسیم قدرت در عربستان سعودی

جریان شناسی قبایل ذی‌نفوذ در تقسیم قدرت عربستان

در عربستان قدرت مطلق در دست پادشاه و در اختیار آل سعود است. برای حفظ قدرت پادشاه با هر یک از قطب‌های قدرت خارج از خاندان سلطنتی چون دین و مذهب و علمای دینی، عرف و آداب‌ورسوم، فن‌سالارها، فعالان تجاری به شیوه‌ای خاص برخورد می‌کنند. در این نوشتار ساختار سیاسی قدرت در عربستان و معرفی گروه‌ها و نهادهای صاحب قدرت در این کشور موردبررسی قرار خواهد گرفت.


جریان شناسی قبایل ذی‌نفوذ در تقسیم قدرت عربستان

دیدبان: به‌رغم ساختار رسمی حاکم بر کشورها که بیانگر تعاملات فی‌مابین است، کشورها و ازجمله کشورهای جهان سوم، تحت تأثیر یکسری از مؤلفه‌های غیررسمی اداره می‌شوند که بارزترین وجه این مؤلفه‌ها، رابطه قدرت میان افراد و گروه‌های مختلف است. این دو مؤلفه‌ی رسمی و غیررسمی تشکیل‌دهنده‌ی ساختاری است که توزیع قدرت در آن صورت می‌گیرد. عربستان سعودی یکی از کشورهایی است که عملکرد این مؤلفه‌ها در آن جالب‌توجه است. در عربستان سعودی قدرت در دست خاندان سلطنتی است و گروه‌های غیر وابسته به این خاندان گاه در امتداد هم و گاه در تعارض با حکومت حرکت می‌کنند. در این نوشتار تلاش می‌شود تا با بررسی ساختار سیاسی قدرت در عربستان و نهادهایی که در معادلات قدرت دخالت می‌کنند به معرفی گروه‌های همراه یا معارض با حکومت بپردازیم.

الف: خانواده سلطنتی

پادشاهی عربستان سعودی باسنت اسلامی-عربی همخوانی دارد، در این سنت مفهوم دولت با مفهوم نخبگان متناظر است همان‌طور که کشور امروزی عربستان بانام آل سعود شناخته می‌شود دولت‌ها و دوره‌های تاریخی پیشین نیز بانام‌های خانواده‌هایی چون امویان و عباسیان یکسان شناخته می‌شوند.

هرچند این خاندان اولین و مؤثرترین گروه قدرتمند در عربستان سعودی می ولی همین عنوان مختصر دارای انشعابات متعددی است که هر یک به نحوی در اعمال قدرت دخالت می‌کنند و در نهادهای دولتی به اعمال‌نفوذ می‌پردازند. در این میان چهار خانواده مهم قابل‌شناسایی هستند. در حقیقت این چهار خانواده باکمی شدت و ضعف صاحبان اصلی قدرت در عربستان سعودی هستند.

اولین و اصلی‌ترین خانواده آل سعود، آل فیصل است. اینان نوادگان عبدالعزیز، پدربزرگ فیصل بن ترکی هستند و تعداد اعضای آن بیش از چهار هزار نفر را شامل می‌شود. از زمان به قدرت رسیدن فهد در سال ۱۹۸۲، بانفوذترین شاخه آل فیصل، آل سدیری بود.

در 30 سال گذشته این زیرشاخه کانون اصلی توجه تحلیلگران سیاسی پادشاهان سعودی در غرب بوده است.. این خانواده، همان خانواده‌ای است که فهد از آن است و همچنین یکی از قدیمی‌ترین خانواده‌های قبیله‌ای عربستان بوده است که وصلت با آل سعود بر شأن آن‌ها افزود.

با مرگ فهد در سال 2005 هفت سدیری به شش سدیری تبدیل شد. ملک عبدالله برادر ناتنی خود امیر سلطان را که مسن‌ترین عضو سدیری بود به ولیعهدی منصوب کرد. البته امیر سلطان در اکتبر 2011 در نیویورک درگذشت.

 دومین خاندان مهم آل سعود، آل ثنایان است. آل ثنایان بدان دلیل که از متحدین نزدیک آل سدیری هستند، از جایگاه مهمی در ساختار سیاسی عربستان برخوردارند. برخلاف خاندان آل فیصل که قدرت سیاسی و نظامی عربستان را در اختیاردارند، آل ثنایان جزء شاخه غیرنظامی آل سعود محسوب می‌شوند. آل ثنایان بخش دیگری از قدرت خود را از همبستگی سببی با خاندان شیخ العماء اخذ می‌کنند.

 سومین خاندان بانفوذ در خانواده آل سعود، خاندان آل جیلاوی است. اینان از نسل برادر فیصل بن ترکی، پدربزرگ عبدالعزیز هستند. یکی از بازترین اختلافات درون خانوادگی، اختلافی است که بین آل جیلاوی و دو خاندان دیگر یعنی آل فیصل و آل ثنایان وجود دارد. اختلافات به سال‌های ۱۹۶۰ برمی‌گردد که افرادی از این خاندان نسبت به سیاست و حکومت در عربستان اعتراض کردند و در این مسیر با گروه دیگری از شاهزادگان و علماء برای سرنگونی حکومت آل فیصل متحد شدند. در اصل، آل جیلاوی معتقد بودند که بعد از ترور فیصل، نوبت آن‌ها است که سمت پادشاهی سعودی را بر عهده گیرند.

 چهارمین خاندان درون آل سعود، آل کبیر نام دارد. اینان برخلاف آل سدیری، آل ثنایان و آل جیلاوی که از نوادگان عبدالعزیز بودند، از نسل اولین عموزاده عبدالعزیز بنام سعود آل کبیر بودند. شاید به همین دلیل باشد که اصولاً شاهزادگان این خانواده هیچ‌گاه در ردیف نامزدی برای سمت جانشینی پادشاه قرار نگرفتند. محمد بن سعود که نباید با محمد بن عبدالعزیز آل سعود اشتباه گرفته شود، ازجمله شاهزادگانی محسوب می‌شود که از قبیله آل کبیر مورداحترام کل خاندان آل سعود است.

ب: گروه‌های صاحب قدرت غیر سلطنتی

افزون بر خانواده سلطنتی چهار گروه مهم دیگر که شامل علمای وهابی، رهبران قبیله‌ای، تجار و فن‌سالارها وجود دارند که هرکدام در برهه‌ای از زمان به دلیل اتحاد راهبردی با ابن سعود اهمیت پیداکرده‌اند و از آن زمان تاکنون نقش و نفوذشان متناسب با نیازهای آل سعود و میزان کمک آن‌ها به بقای حکومت تغییریافته است. البته آل سعود در عصر نفت و با کمک منابع اقتصادی توانسته است این گروه‌ها را مطیع خود سازد.

خاندان آل سعود برای حفظ نقش انحصاری خود به‌تدریج به هریک از گروه‌های غیر سلطنتی در چهارچوب دولت سعودی پایگاه قدرت نهادی داده است، این مسئله گویای ضعف این گروه‌ها است که نتوانسته‌اند استقلال خود را حفظ کنند و همین ضعف به خاندان سلطنتی کمک کرده است تا قدرت را در انحصار خود نگه دارد.

1) رهبران مذهبی

از دیدگاه تاریخی آل سعود با آل شیخ، نوادگان محمد بن عبدالوهاب پیوندهای محکمی برقرار کرده است. محمد بن سعود بنیان‌گذار نخستین سلسله سعودی برای تحکیم روابط با دختر شیخ ازدواج کرد و در طول دوران حکومت خاندان سعودی مناصب مذهبی را عمدتاً در اختیار نوادگان محمد بن عبدالوهاب قرارداد. ازاین‌رو آل سعود در زمان پیروزی و بعدها هنگام تثبیت حاکمیت خود بر عربستان پایگاه مهمی در میان علمای وهابی داشت.

از همان ابتدای ارتباط  ابن سعود با علمای وهابیت تابه‌حال این ارتباط به شکل همزیستی نامتقارن بوده است. این شیوه ارتباطی تا حدی ادامه پیدا کرد که تبعیت رهبران مذهبی از شاهزادگان چند سالی است به‌وضوح مشخص گشته است.

با نگاهی به تشکیلات مذهبی متوجه می‌شویم که در میان سازمان‌های مذهبی چهار نهاد از نفوذ سیاسی بیشتری برخوردارند:

هیئت الکبار العلماء

این هیئت در رأس هرم مذهبی سعودی‌ها قرار دارد، ملک فیصل این هیئت را به‌منزله نهادی رسمی تأسیس. این هیئت متشکل از 20 عالم دینی است می‌باشند که جزء بانفوذترین نخبگان مذهبی بشمار می‌آیند.

این هیئت تقریباً تنها نهاد دینی عربستان است که به نحوی کلیه فعالیت‌های مذهبی و رسمی از طریق آن انجام می‌شود. نهاد فوق در زمان ملک فیصل تحت عنوان دارالفتوی و نظارت بر امور دینی تشکیل گردید تا محلی باشد برای صدور فتوا در اموری که پادشاه به آن محول می‌کند و ریاست آن بر عهده شیخ محمد بن ابراهیم آل شیخ که در آن زمان مفتی کل عربستان بود نهاده شد. تعداد اعضای هیئت الکبار العلما 21 نفر است که همگی  از  پیروان مذهب حنبلی با قرائت ابن تیمیه و محمد ابن عبدالوهاب هستند و توسط پادشاه تعیین می‌شوند. این هیئت دارای ارگان‌های فرعی چون؛ کمیته دائمی تحقیقات علمی و فناوری، دبیرخانه و مجله تحقیقاتی

دانشگاه اسلامی امام محمد بن سعود ریاض

این دانشگاه که در سال 1953م در ریاض تأسیس شـد شامل دانشکده‌های شـریعت، تبلیغ، اصول دین، علوم اجتمـاعی، عربـی، علـوم اجتمـاعی، مطالعات اسلامی و همچنین انجمـن تعلـیم عربـی و مرکـز مطالعه ویژه دختران می‌باشد.

علمای وابسته به این دانشگاه دومین بخش از گروه‌های مذهبی ذی‌نفوذ در حکومت عربستان سعودی هستند. این نهاد مرکز فرماندهی جامعه وهابی عربستان به شمار می‌آید و بیشتر عالمان مذهبی پادشاهی عربستان در آنجا تحصیل‌کرده‌اند.

سازمان‌های خیریه اسلامی

آن دسته از علمایی که مدیریت سازمان‌های بزرگ خیریه اسلامی را بر عهده‌دارند از این جنبه که اکثراً شبه حکومتی‌اند و با مساعدت رژیم سلطنتی ایجاد می‌شوند به نهادهای مذهبی رسمی نظام پادشاهی وابسته‌اند. مهم‌ترین این سازمان‌ها عبارت‌اند از: سازمان بین‌المللی امداد اسلامی، سازمان جهانی رفاه اسلامی، کمیته جوانان مجمع جهانی عربستان و... بودجه این سازمان‌ها از طرف حکومت تأمین می‌شود به‌نحوی‌که هرساله میلیون‌ها دلار خرج هر یک از این مؤسسات می‌شود و در عوض حکومت بر فعالیت‌های آن‌ها نظارت دارد.

این سازمان‌ها در ظاهر در راستای مبارزه با فقر در کشورهای اسلامی و توسعه سایر کشورهای اسلامی فعالیت می‌کنند اما درواقع سکوی پرشی هستند برای فعالیت‌های تبلیغی تشکیلات وهابیت و آل سعود در خارج از مرزهای عربستان.

وعاظ فعال

آن دسته از علمای عربستان که منصبی در تشکیلات رسمی ندارند به همان اندازه یا حتی بیشتر از علمای بخش‌های یادشده نفوذ دارند. به‌طورکلی رهبران مذهبی رسمی دیدگاه‌های سیاسی خود را مطرح نمی‌کنند، در مقابل شیوخ غیر حکومتی به‌صراحت به بیان نظرات خود می‌پردازند و  جنجال بپا می‌کنند. این دسته از علما شهرتشان را مدیون همین نقش فعال هستند که البته سبب طردشان از تشکیلات رسمی هم همین هست. در ادامه در بخشی مجزا به بررسی این گروه که عمدتاً حرکاتی علیه خاندان سعودی داشته‌اند می‌پردازیم.

نفوذ سیاسی علما

بی‌گمان آل سعود قدرت علمای وهابی را محدود کرده است. به حاشیه راندن رهبران مذهبی در سیاست خارجی بیش از هرجای دیگر مشهود است و آل سعود فقط برای اعتبار بخشیدن به تصمیماتش به آن‌ها رجوع می‌کنند، البته آن‌ها هم به بهانه حفظ یکپارچگی به‌ندرت از امضا کردن فتوا خودداری کرده‌اند. به عبارت بهتر عالمان وهابی عربستان سعودی تبدیل به کارمندان حقوق‌بگیر دولت شده‌اند که دولت آن‌ها را منصوب، حقوقشان را مشخص و بر فعالیت‌هایشان نظارت می‌کند.

هرچند در اوایل نیمه نخست قرن نوزدهم خاندان سلطنتی که بیش از هر چیز به فکر پیش بردن فرآیند ملت‌سازی و ایجاد دولت مقتدر و متمرکز بود علما را نوعی مانع می‌دانست؛ اما تحولات اواخر دهه 1970 سبب شد تا علما دوباره به صحنه بازگردند. این بازگشت مسئله ایست که باید آن را در بستر محاصره مسجدالحرام و همچنین انقلاب اسلامی ایران درک کرد، خاندان سعودی برای مقابله با رویکرد امام خمینی (ره) و اسلام ناب محمدی از رهبران مذهبی پادشاهی سعودی کمک خواستند و در عوض از آن‌ها حمایت مالی و سیاسی به عمل آوردند.

 به‌طورکلی تا قبل از روی کار آمدن ملک عبدالله حکومت نسبت به علما سختگیری کمتری اعمال می‌کرد و در همان دوران علما بسیاری از مناسب را از آن خود کردند اما ملک عبدالله تمهیداتی برای مقابله باقدرت عالمان مذهبی در نظر گرفت، شخصیت‌های مذهبی برجسته را از مناصب رسمی‌شان عزل کرد و در ادامه علمای میانه‌رو و هم سو با حکومت را جایگزین کرد.

2) رهبران قبیله‌ای

در عربستان زیربنای بسیاری از مناسبات قدرت را نظام قبیله‌ای تشکیل می‌دهد؛ بنابراین قبایل از دیگر نیروهایی هستند که در ساخت قدرت در عربستان سعودی عنصر مهمی قلمداد می‌شوند. قبایل نقش مهمی در تأمین نیروهای گارد ملی ایفا می‌کنند. علاوه بر نقش‌آفرینی در ارتش، سران قبایل همچنان تصمیم‌گیرندگان اصلی در سطح محلی هستند.

 از دیرباز در این کشور چهار قبیله بزرگ با سنت‌های متفاوت حضورداشته‌اند:

1. نجدی‌ها که در مرکز عربستان قرار دارند.

2. حجازیان که اهالی مکه، مدینه و جده را شامل می‌شود به اعتقاد آل سعود حجازی‌ها به لحاظ اینکه باقی‌مانده زوار عتبات عالیات هستند شایستگی پذیرش مسئولیت‌های دولتی را ندارند و به همین علت کمتر آن‌ها را صاحب‌مقام و منصب در ادارات دولتی می‌یابیم.

3. شیعیان بیشتر در مناطق شمالی مثل قطیف سکونت دارند و همیشه خطری جدی برای حکومت سعودی بوده‌اند و بیشتر جنبش‌ها و حرکت‌های طول تاریخ علیه خاندان سعودی از این ناحیه شکل‌گرفته است.

4. آسوری ها که اقلیتی ناچیزند و بیشتر در مناطق کوهستانی جنوب غربی سکونت دارند.

آل سعود بر خواسته از قبیله نجدی‌ها هستند این خاندان با تکیه‌بر سنت‌های قبیله‌ای حکومت سعودی را پی‌ریزی کردند. عبدالعزیز بن سعود به‌وسیله تعدد زوجات و ایجاد روابط سببی موفق شد قدرت را در دست بگیرد.

شیوخ این قبائل نقشی کلیدی در ایجاد انسجام در کشور عربستان داشتند به‌نحوی‌که پادشاهی سعودی بدون حمایت کنفدراسیون‌های بزرگ قبیله‌ای شبه‌جزیره عربستان ایجاد نمی‌شد. اهمیت این مسئله زمانی روشن می‌شود که بدانیم هنگام پیروزی ابن سعود ساختار جامعه در عربستان قبیله بوده است و بدون حمایت سران قبائل ممکن نبود ابن سعود بتواند حکومت مرکزی خود را ایجاد کند؛ اما آل سعود پس از به دست آوردن قدرت با اجرای سیاست یکجا نشینی در راستای ایجاد ساختاری که بتوانند به‌وسیله آن قدرت را اعمال کنند ساختار قبیله‌ای را تضعیف کردند. البته با وجود تمام تلاش های حکومت هنوز هویت قبیله‌ای نزد مردم عربستان جایگاه ویژه ای دارد، رئیس قبیله مسئول تأمین رفاه اعضا و داوری میان آن‌ها و همچنین رابط قبیله است با حکومت.

نفوذ سیاسی رهبران قبائل

آل سعود خود را قبیله برتر می پندارد و ده‌ها سال برای تضعیف جامعه قبیله‌ای تلاش کرده است. در همین راستا مردم را به یکجا نشینی تشویق کرده و برای تضعیف جایگاه رؤسای قبائل در شبکه های تأمین اجتماعی مستقیماً رفاه اعضای قبیله را تأمین کرده است. همچنین اکثر رهبران قبایل بزرگ را جذب شبکه حمایتی پادشاه و گارد ملی کرده است.

 سیاست حکومت به وضوح نفوذ سیاسی شیوخ را کاهش داده است و در حال حاضر پادشاه و شاهزادگان ارشد در تصمیم گیری های مهم ملی از رهبران قبایل مشورت نمی گیرند، این رویکرد سبب شده تا قدرت و اقتدار یک شیخ به طور کلی از مرزهای قبیله خودش فراتر نرود. تضعیف شیوخ تا حدی موفق بوده است که اگر به صورت اتفاقی از مردم عربستان درباره مهم‌ترین رهبران قبایل پرسیده شود بعید به نظر می رسد که بتوانند نام چند تن از آن‌ها را بگویند.

3) رهبران تجاری

بی گمان درآمدهای نفتی این امکان را برای خاندان سعودی فراهم آورده است تا بازیگری مسلط بر اقتصاد داخلی باشند. تاکنون تمام تصمیمات اقتصادی مهم را پادشاه و شاهزادگان ارشد گرفته‌اند؛ اما در برخی مسائل دیدگاه جامعه تجار را نیز مدنظر قرار می دهند این روند مخصوصاً با روی کار آمدن ملک عبدالله سرعت یافت زیرا وی به موازات تحدید نهادهای دینی آغوش خود را برای بخش خصوصی گشود و برای اعمال تغییرات و نوسازی به بخش خصوصی متکی شد.

البته این تغییر رویکرد باعث نشد تا در نگاه خاندان سلطنتی به تجار و نوع ارتباطشان با آن‌ها تغییری ایجاد شود و همچنان ارتباطشان از منظر ارباب-رعیتی است؛ بنابراین به وضوح مشخص است که قدرت سیاسی تجار غیر حکومتی بسیار محدود بوده و هیچ‌گاه نتوانسته‌اند در تحولات سیاسی نقشی اساسی بیافرینند.

4) رهبران دیوان سالاری

پسران آل سعود دیوان سالاری دولتی ای را بنا نهادند که با سپری شدن زمان  گسترش یافت به صورتی که نمی توان دستگاه دولتی ابن سعود را با گستره دیوان سالاری امروزه عربستان مقایسه نمود. این سازمان در توسعه و تثبیت پادشاهی جدید نقشی اساسی دارد و امروزه به دلیل پیچیدگی فزاینده دولت سعودی، دیوان سالاری حتی مهم تر نیز شده است بدین ترتیب رهبران دیوان سالاری به عنوان آخرین گروه تأثیرگذار مطرح می‌شوند.

در دستگاه دیوان سالاری سعودی وزیران و دیگر افراد کلیدی همگی منصوب پادشاه‌اند و البته اصل اساسی در انتخاب افراد چیزی نیست جز وفاداری به خاندان سلطنتی. البته همین افراد هم توانایی تأثیر گذاری جدی بر تصمیمات سیاسی را ندارد زیرا همان‌طور که قبلاً اشاره شد تصمیمات مهم در رده های بالا گرفته می شود و به جز چند نفر مشاور ارشد فرد دیگری نمی تواند در آن‌ها دخیل باشد.

تحدید گروه‌های چهارگانه

هنگامی که گروه های غیر سلطنتی را در نظر می گیریم می بینیم که چرخش نخبگان در عربستان سعودی بسیار محدود است. خاندان آل سعود مرکز ثقل نظام است و با رشد آن شاهزادگان بیش از پیش به سوی تجارت و مناصب پایین حکومتی روی می آورند و افراد غیر سلطنتی را کنار می زنند.

به عبارت بهتر خانواده سلطنتی اجازه نمی دهد افراد غیر وابسته فعالیت تأثیر گذاری داشته باشند و با استفاده از منابعی که در اختیار دارد آن‌ها را به حاشیه می‌راند. حکومت به هیچ یک از آن‌ها آن قدر قدرت سیاسی نمی دهد که بتوانند در رویکردهای راهبردی اعمال نفوذ کنند اما در عوض حوزه نفوذی برای آن‌ها ایجاد کرده تا بتوانند در حیطه آن اعمال قدرت کنند، به بیان دیگر آن‌ها را تبدیل به نخبگان بخشی کرده است.

جایگاه احزاب و گروه های مخالف نظام سعودی

فعالان غیر سلطنتی در عرصه های مختلف با استفاده ابزارهایی مانند شبکه های چندرسانه ای، ساختار آموزش و پرورش و همچنین پایگاه های اینترنتی در راستای تحت تأثیر قرار دادن و تحریک افکار عمومی در حیطه های مختلف برای خود نوعی منطقه نفوذ ایجاد می کنند. بعضاً این گروه ها به قدری رشد می کنند که حکومت و تحلیل گران سیاسی نمی توانند از آن‌ها چشم پوشی کنند. دو نوع گروه مخالف در این رابطه می‌توان مشخص کرد.

سازمان‌های چپ‌گرا و ناسیونالیست با رویکرد غیر مذهبی

1. اتحادیه خلق شبه جزیره عربستان(ناصریسم)

در سال 1966، بزرگ‌ترین  موج مخالفت و مقاومت در عربستان برخاست. این باریک سازمان ناسیونالیستی فعال به نام اتحادیه خلق شبه جزیره عرب در تدارک یک رشته عملیات مسلحانه بر آمد. این گروه توانست قشر عظیمی از مردم و حتی روشنفکران را با خود همراه کند. این جریان تا قبل از جریان جنگ اعراب و اسرائیل فعالیت های ضد سعودی خودش را به قوت ادامه داد اما در آن هنگام بنا بر مقتضیات زمان عربستان و مصر خصومت‌ها را کنار گذاشتند. در اثر توافق صورت گرفته این حامیان مصری این گروه دست از پشتیبانی آن برداشتند و سازمان رو به ضعف رفت.

2. جبهه آزادی بخش ملی عربستان

این حزب کمونیستی که در سال 1956 پایه گذاری شد به دلیل نزدیکی رویکردش با دیدگاه‌های شوروی رابطه نزدیکی با حزب توده داشت.

3. حزب بعث

این حزب تا قبل از جنگ ایران و عراق به عنوان اهرم فشار کشورهای روسیه و عراق در تعامل با عربستان به شمار می آمد. البته بیشتر اعضای این حزب افرادی بودند که قبلاً سابقه عضویت در جبهه ملی را داشتند.

4. حزب دموکراتیک خلق (الحزب الدیموقراطی الشعبی)

حزب دموکراتیک خلق در سال 1970 تشکیل شد، این حزب از ادغام دو گروه رادیکال ناسیونالیست ها و بعثی ها به وجود آمد و خط مشی مارکسیسم-لنینیسم را دنبال می کرد. اعضای این حزب که عدن را مرکز فعالیت های خود قرار داده بودند خواهان گسترش مبارزات مسلحانه  بودند.

 البته می توان به گروه های دیگری مثل حزب کارگر سوسیالیست عرب ، جبهه آزادی بخش عرب  و حزب کمونیست عرب نیز اشاره کرد اما از آن رو که اهمیت چندانی در تحولات سیاسی عربستان نداشته اند از آنها چشم پوشی می کنیم و بیشتر به نقش گروه های مذهبی می پردازیم.

ب) سازمان‌های اسلام گرا

گروه‌های ناسیونالیست و چپ گرای غیر مذهبی، علی رغم کثرت عددی‌شان، غالباً در طول دهه 1980، بی تأثیر شده‌اند. سیاست گسترده پادشاهی در اعطای پاداش‌های مالی به رقبا و مخالفان تبعیدی و جلای وطن کرده خود تا اندازه زیادی موفقیت آمیز بوده است؛ اما پیچیده‌تر از آن، مشکل غالب آمدن بر مخالفین روبه رشد اسلامی است این گروه که در برگیرنده سازمان‌های اسلام گرا است، خود به دو بخش گروه های شیعی و گروه های اهل تسنن تقسیم می شود.

جنبش های اهل تسنن

تلاش‌های سخت کوشانه پادشاهی جهت به همکاری طلبیدن مخالفان سنی داخل و خارج عربستان سعودی، تقریباً بی حاصل بوده و این گروه ها حاضر به کنار آمدن با خاندان سعودی نیستند. گروه‌های اسلام گرای سنی، چه در داخل و چه در خارج پادشاهی، روابط نزدیکی با جوامع بنیادگرای جهان عرب، به ویژه اخوان المسلمین مصر و شاخه‌های آن در کویت و غرب و خلیج فارس دارند. در واقع سعودی ها با فشار نیرو‌مندی از سوی نیرو‌های اسلام گرای سنی مواجه هستند.

1. جامعه تبلیغات (جماعة الدعوة)

از زمان اشغال مسجد بزرگ کعبه، مظاهر گسترده رستاخیز مذهبی به ویژه در میان دانشجویان دانشگاه‌ها و دانشکده‌ها، آشکار شده است. این بنیادگرایان جدید، خود را در جماعت الدعوه (‌جوامع تبلیغات) سازمان‌دهی کرده است، اما علی رغم شور و هیجان پاک‌دینی‌شان تا کنون از خود گرایش های انقلابی بروز نداده اند. تفکر اسلام‌گرایانه این طیف را می‌توان در این جمله خلاصه کرد: «ما نمی‌توانیم تنها از طریق خواندن قرآن و تاریخ در این رژیم‌های ضعیف خود را نیرومند کنیم، بلکه مطالعه علم و استفاده از تکنولوژی غرب علیه غرب نیز لازم است». این شعار، علاقه جدید جوانان را به کسب علم و تکنولوژی نشان می‌دهد. دانشجویان بنیادگرا، با تحصیل در دانشگاه‌های آمریکایی و اروپایی نیز شدیداً مخالفت می‌کنند، چون معتقدند که دولت با استفاده از این سیاست قصد دارد روحیه اسلامی آنها را ضعیف کند.

2. نو سلفیان

عینی ترین و سازمان یافته ترین تجلی معترضین اهل سنت جنبش جماعه السلفیه المحتسبه بود که در اواسط دهه 70 در مکه نضج گرفت. این جنبش تا حدودی با الهام از دیدگاه های یک عالم و استاد اهل سوریه به نام ناصر الدین الآلبانی (1999-1909) کلیه مکاتب فقهی اسلامی از جمله وهابیت را رد کرد؛ تا حدی که وارد میزانی از ارزیابی و قضاوت انسانی با تمسک به نقل لفظی حدیث (سنت و رفتار پیامبر) به عنوان تنها منبع حقیقت دین شد. البته جنبش جماعه السلفیه المحتسبه به صورت یک جنبش اعتراضی کاملاً ناپخته اجتماعی سیاسی ظاهر شد و از جانب مفسران سیاسی چندان توجهی به آن نشده است.

3. القاعده در شبه جزیره عربستان

القاعده شبه جزیره عربستان یک ساختار بسیار ساده دارد که در آن مبارزان در گروه های شدیداً مجزا و منفک دست به عمل می‌زنند، لیکن خود را بخشی از یک جنبش واحد و همبسته می نگرند. آگاهی سازمانی و جمعی آن‌ها با علایق اخوت شدیدی که در کمپ های آموزشی افغانستان یا از طریق تجارب مشترک به عنوان شورشی یا فراری در عربستان حاصل آمد؛ دیدگاه ایدئولوژیک مشترک که بر نیاز به محو حضور آمریکا در شبه جزیره عربستان متمرکز است؛ و یک دستگاه رسانه ای پیچیده که موجب انسجام سیاسی شده و روحیه عملیات میدانی را تقویت می نماید، تحکیم شده است.

اکثر اعضای القاعده شبه جزیره عربستان در کمپ های آموزشی القاعده در افغانستان در دهه های 80 و 90 حضور داشتند. القاعده خود را از تفکر آشنای جهادی – با تمرکز بر دشمن دور یعنی یهود و صلبی ها و اساساً ایالات متحده – متمایز نمود؛ اگرچه دشمن نزدیک – رژیم های کشورهای اسلامی – به عنوان فاسد، سرکوبگر و غیر اسلامی محسوب شده و لذا باید برانداخته شوند. اسناد و مدارک حکایت از سه طیف از مبارزان القاعده شبه جزیره عربستان دارند: جنگجویان کارآزموده دهه 80 در جنگ افغانستان؛ شرکت کنندگان در کمپ های آموزشی القاعده، عمدتاً بین سال های 1996 و 2001 در افغانستان؛ و آن‌هایی که از سال 2001 در عربستان سعودی به کار گرفته شده و احتمالاً آموزش داده شدند.

جنبش های شیعی در عربستان

دیگر گروه مهم که بیشترین پتانسیل را برای مخالفت با خاندان سعودی دارند، شیعیان هستند. طبق آمار غیررسمی، شیعیان 5 تا 10 درصد از جمعیت عربستان را تشکیل می‌دهند (البته طبق آمار خود شیعیان 20 درصد) و اغلب آنان در استان شرقی زندگی می‌کنند. عمده منابع نفتی عربستان در این استان قرار دارد و حدود 90 درصد از درآمدهای دولت از منطقه شرقی تأمین می‌شود، با این وجود این منطقه یکی از فقیرترین بخش‌های کشور است. در دهه 1970 و 1980 شیعیان با زبان نظامی سخن گفته و خواستار انقلاب بودند اما در دهه 1990 آن‌ها خواستار دموکراسی، کثرت‌گرایی سیاسی و حقوق برابر شدند.

1. سازمان انقلاب اسلامی شبه جزیره عربستان

در سال 1970 مبارزات مردم مسلمان شبه جزیره عربستان شکل گرفت و سازمان انقلابی با نام سازمان انقلاب اسلامی شبه جزیره عربستان به وجود آمد که تا چندین سال فعالیت های آن به صورت پراکنده بود. این سازمان به جای حمایت از خشونت، خواستار تعلیم و آگاهی دادن به توده‌ها بود. شاخه سعودی این سازمان فعالیت خود را در سال 1975 علنی کرد. رهبران سازمان به سهم جوانان و زنان اعتقاد خاصی داشتند. سازمان بیشتر افرادی از طبقه متوسط و پایین جامعه را به سوی خود جذب کرد و گستره عضویت خود را فقط به عربستان محدود نکرد.

با الهام از تعالیم نظریه‌پردازان جنبش مبلغان طلایه‌دار، رهبران سازمان موفق شدند حمایت‌های مردمی را کسب کنند و خشم و نارضایتی شیعیان را علیه رژیم هدایت کنند. چند ماه پیش از انتفاضه منطقه شرقی، الصفار حرکت اصلاح شیعی را سازمانی برای انقلاب اسلامی در شبه جزیره (منظم الثوره الاسلامیه فی جزیره العرب) نامید. مهم‌ترین تحولی که پس از انتفاضه روی داد ظهور سازمان انقلاب اسلامی در محرم 1400ق (دسامبر 1979م) بود که فصلی نوین را در روابط میان شیعیان و حکومت رقم زد.

در سال 1987 کمیته مرکزی جنبش تصمیم گرفت تا پس از صدور فرمان عفو عمومی به‌وسیله پادشاه عربستان، به‌تدریج به کاهش تنش با رژیم سعودی اقدام کند. بدین ترتیب سازمان از یک گزینه افراطی و تهاجمی به دیدگاهی متعادل و مدرن تغییر جهت داد و علل آن نیز افزون بر پایان یافتن جنگ اول خلیج‌فارس، این بود که رهبران سازمان از پیام‌ها و تاکتیک‌های تهاجمی خسته شده و دریافته بودند که بر اساس واقعیت جمعیتی _ شیعیان نمی‌توانند انقلابی موفق را به راه‌اندازند و افزون بر آن الگو گیری از نمونه ایران نیز با واقعیت جامعه شیعی عربستان تناسب چندانی ندارد و با خشونت نمی‌توان به سازش بر سر مسائل مذهبی و سیاسی و اجتماعی رسید.

شیخ حسن صفار از جمله برجسته‌ترین رهبران آن است. وی انقلابی گری و عمل‌گرایی را در هم آمیخت و خواستار تسامح، تساهل، جامعه مدنی و نظام سیاسی مبتنی بر انتخابات آزاد و آزادی بیان شد. نمایندگان این جنبش موفق شدند، در سال 2005 کرسی‌هایی را در شوراهای شهرها و شهرک‌های منطقه شیعه نشین شرق عربستان به دست آورند. به گفته وی در اوایل سال 1991 سازمان انقلاب اسلامی برای حذف لحن انقلابی و مذهبی‌اش به «الحرکه الاصلاحیه» تغییر نام داد.

2. حرکه الاصلاحیه

همان‌گونه که ذکر شد، سازمان انقلاب اسلامی در اوایل سال 1991 «الحرکه الاصلاحیه» تغییر نام داد و اعلام کرد که خود را جنبشی وطن‌پرست می‌داند. اعضای جنبش، فعالیت رسانه‌ای بارزی را در لندن و واشنگتن سامان دادند و کتاب‌ها و نشریاتی منتشر کردند. افزون بر این آن‌ها کمیته بین‌المللی حقوق بشر را تأسیس، و با سازمان عفو بین‌المللی ارتباط برقرار کردند. سرانجام دولت سعودی به چند دلیل که از جمله آن‌ها تحولات ایدئولوژیکی جنبش اصلاحیه از حالتی انقلابی به اصلاحی بود، حاضر شد با نمایندگان جنبش گفت‌وگو و مذاکره کند.

در سپتامبر 1993 هیئتی از جنبش اصلاحیه شامل توفیق السیف، جعفر الشایب، صدیق الجبران و عیسی مزعل وارد جده شدند و با ملک فهد دیدار کردند. در پی گفت‌وگوها عکس‌العمل اعضای دولت به بسیاری از خواسته‌ها مثبت بود و قول‌هایی مبنی بر آزادی زندانیان سیاسی و رفع ممنوعیت ورود و خروج شیعیان به کشور داده شد.

در میان اعضای این جنبش نسبت به عملکرد دولت دیدگاه ها و مواضع گوناگونی وجود داشت. عده ای بر بازگشت به کشور و فشار از داخل به کشور دم می زدند، درحالی‌که عده ای دیگر که اکثریت اعضای کمیته مرکزی جنبش بودند، استدلال می‌کردند که بازگشت به کشور به‌خودی‌خود کافی نیست و جنبش برای فشار آوردن بر دولت برای سرعت بخشیدن به خواسته های بنیادین جامعه شیعیان کشور را ترک کرده است. با‌این‌حال پس از فرمان عفو عمومی در سال 1993 بیشتر اعضای جنبش به کشور بازگشتند و از راه گفت‌وگو کوشیدند مطالبات و خواسته‌های شیعیان را پیگیری کنند.

این جنبش اصلاح‌طلب اسلامی شیعی که بارزترین جنبش شیعی است، با مصالحه و تسامح در برابر نظام، تأکید بر تحکیم موقعیت شهروندی شیعه در حکومت و مبارزه صلح‌آمیز و سیاسی با هدف دستیابی به حقوق خود همانند شهروندان دیگر و مشارکت در ایجاد دموکراسی و اصلاح در کشور شناخته می‌شود. کاندیداهای غیررسمی این شبکه در انتخابات شورای شهر در سال 2005 در شهرهای شیعه‌نشین تقریباً همه آرا را به دست آوردند.

3. حزب‌الله عربستان

از سازمان‌های شیعی دیگر در عربستان می‌توان به جمعیت حزب‌الله حجاز اشاره کرد که در منطقه به انصار خط امام خمینی (ره) معروف است.

این گروه در سال 1407ق (1987م) به دست تنی چند از روحانیان مشهور، ازجمله شیخ هاشم الشکوس، شیخ عبدالرحمن الجُبیل و عبدالجلیل الما، تأسیس شد. حزب‌الله نسبت به مذاکرات با دولت سعودی مخالفت شدیدی نشان داد و تأکید کرد که باورهای اصلی حزب در وهله اول آن است که حکومت سعودی نماینده همه جمعیت عربستان نیست؛ دوم، این حکومت واجد شرایط حکومت بر این کشور نیست؛ سوم دولت سعودی فاسد و دروغ‌گوست و چهارم اینکه کل جمعیت عربستان، به‌ویژه شیعیان، باید با یکدیگر همکاری، و روابط خود را تقویت کنند و هوشیارانه برنامه‌های رژیم را زیر نظر بگیرند.

به اعتقاد گروه حزب‌الله حکومت به تعهداتش پایبند نخواهد بود و پیش از آنکه مخالفان از فشار خود بکاهند دولت باید حسن نیت خود را اثبات کند. سنت‌گرایان این گروه کوچک‌ترین گروه‌بندی سیاسی اسلامی شیعیان عربستان است. آن‌ها متشکل از تعداد معدودی از روحانیان مستقل هستند که فاقد هرگونه سازمان‌دهی اصولی‌اند.

جناح محافظه‌کار درواقع مجموعه‌ای از فتاوای مذهبی صادرشده از سوی سید ابوالقاسم خویی، مرجع عالی‌قدر شیعه در نجف، را دستاویز خود قرار داده بودند، این‌ها معتقدند که جامعه شیعی در کل باید از سیاست ملی دوری کند و فقط بر امور جامعه شیعی متمرکز گردد. یکی از این روحانیان معترض شیخ نمر ، امام مسجدی در روستای عوامیه در شمال قطیف است.

نتیجه‌گیری

با توجه به مطالب یادشده این نتیجه دریافت می‌شود که سیستم سیاسی عربستان یک سیستم بسته و  مبتنی بر قواعد قبیلگی است که در آن افراد و گروه‌هایی که به هیچ طریقی به خاندان سعودی متصل نمی‌شوند محلی از اعراب ندارند. همه مناصب راهبردی به این خانواده تعلق دارد و شاهزادگان تمامی تصمیمات مربوط به مسائل امنیت، سیاست و اقتصاد را اتخاذ می‌کنند.

به نظر دیدبان خاندان آل سعود برای استفاده از سایر گروه‌های موجود در سطح جامعه پیوندهای نامتقارنی با آن‌ها ایجاد کرده و به کمک منابع سرشار اقتصادی و سازوکارهای همکاری جویانه آن‌ها را به حاشیه رانده است. در این میان فقط تعداد کمی از فعالان سیاسی می‌مانند که دستگاه‌های حکومتی با برخوردهای امنیتی و اعمال فشار سیاسی توأم با دیکتاتوری و همچنین به کمک شیوه‌های ارعاب آن‌ها را سرکوب و محکوم می‌نمایند.

منابع:

جامعه‌شناسی سیاسی قدرت در عربستان. نبی‌الله ابراهیمی. پژوهشکده مطالعات راهبردی

سیاست و حکومت در عربستان سعودی. سید داوود آقایی. نشر کتاب سیاسی

http://didban.ir/fa/news-details/3543

http://www.mashreghnews.ir/fa/news/247029

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920229000973

همه چیز درباره‌ی ماهواره؛ شبکه‌های ماهواره چگونه موجب بلوغ زودرس کودکان می‌شوند؟

الان مردان بیشتر بیننده برنامه‌های مستهجن هستند. درجدید‌ترین آمار، مردان سه برابر زنان، بیننده فیلمهای بد هستند. آنچه که آن‌ها از صحنه تلویزیون نگاه می‌کنند، با نور و قاب بندی تصویر همراه با موسیقی خاصی، جلوهای از زن را ایجاد می‌کند که انگار موجود دیگری است. این تصور‌ها، تصاویر پایداری را در ذهن افراد حک می‌کند که بتدریج دررفتار فرد خودرا نشان خواهد داد.
گروه فرهنگی-رجانیوز: هنوز بعد از گذشت ۶ سال از انتخابات دهم ریاست جمهوری، «دکتر رضا پورحسین» را با مجری گری مناظره‌های داغ انتخاباتی سال ۸۸ به یاد می‌آورند، اما دکتر «پورحسین» یک متخصص متبحر در روانشناسی رسانه و مدیری با تجربه در رسانه‌ی ملی است که اکنون قائم مقامی معاونت سیما را بر عهده دارد. به همین بهانه، به سراغ او رفتیم و درباره‌ی تاثیرات روانی ماهواره‌ها و ابعاد رسانه‌ای آن، با وی به گفتگو نشستیم. متن زیر مشروح گفتگوی ماهنامه رمز عبور با اوست:
 
سؤال: به عنوان مقدمه یک فضای کلی از اثرات و تبعات ماهواره ترسیم نمایید و آیا این اثرات و تبعات را فرا‌تر از فرهنگ کشورمان هم توضیح دهید که آیا در بقیه کشور‌ها هم دچار این آسیب‌ها شده‌اند؟ 
 
ماهواره یک واقعیت است. به دلیل استفاده از تکنولوژی فرامرزی و آسان قاعدتاً براحتی می‌تواند هر کجا رسوخ کند. ابتدا خودش را به شکل یک مکانیزم نشان می‌دهد؛ مکانیزمی که محتواساز است و محتوا را با خودش همراه آورد. ما مکانیزم‌هایی داریم که ایجاد محتوا هم می‌کنند. این موضوع درموارد غیرفناوری هم دیده می‌شود. مثلاً اگر می‌خواهیم کاری کنیم که رشوه در ادارات کم شود، یک راه، کار محتوایی و فرهنگ سازی است؛ مثلاً نصیحت کنیم، رشوه را بد جلوه دهیم. و یک راه هم مکانیزمی است. به عنوان مثال اگر شما واسطه‌های انسانی را درمناسبات ادرای و مالی بردارید، رشوه از بین می‌رود. یعنی واسطه‌ها را که برمی‌دارید، موضوعیت رشوه از بین می‌رود. پس برای تغییر، همیشه لازم نیست دست به تغییر محتوا بزنیم. گاهی می‌توان با تغییر درمکانیزم، یک محتوا را تغییرداد.
 
درنمونه‌ی دیگر، مشاهده می‌کنید که دزدی‌های خیلی ابتدایی در بانک‌ها کم شده است. آیا دزد‌ها کمتر شدند یا مردم سربراه‌تر شده‌اند؟ نه! پول به شکل کاغذی و مسکوک در اختیار قرار نمی‌گیرد و به صورت کارتهای رمزدار درآمده است. از همین رو دزدی کم شده است. یعنی با یک تغییر مکانیزم، می‌توان محتوا را تغییر داد.
 
فناوری‌های دیجیتالی در بستر علم ارتباطات (communication) و فضای ارتباطی، مکانیزمی را ایجاد کرده و محتوای بسیار گسترده و عمیقی را هم دنبال خودشان کشانده‌اند. به فراخور سواد رسانه‌ای هر کشور، اینکه ابتدا خود ابزار، قدرتش را نشان می‌دهد یا محتوا، یا به عبارت دیگر مردم آن کشور در برابر ابزار‌ها منفعل می‌شوند یا فعال برخورد می‌کنند، فرهنگ رسانه منتشر می‌گردد. این انتشار بستگی به سواد رسانه‌ای مردم دارد. عموماً در کشور ما یک حالت انفعال وجود دارد؛ یعنی هرگاه یک مکانیزمی با تکنولوژی به ظاهر مرعوب کننده وارد می‌شود، سریعاً به آن دلبستگی ایجاد می‌شود؛ غافل از اینکه دلبستگی به محتوای آن هم شکل می‌گیرد. انفعال و دلبستگی ناهشیار، از وجوه خطرناک ماهواره است. اصلاً نگوییم ماهواره، بلکه هر چیزی که بر یک فناوری پیچیده و گسترده سوار می‌شود، اگر رعب ایجاد کند و آدم‌ها منفعل چنین پدیدهای شوند، قاعدتاً این انفعال در مقابل محتوای آن هم اتفاق می‌افتد. به عنوان مثال وقتی شما با ماشین حساب کار می‌کنید، شما کاملاً منفعل هستید یا وقتی پولشمار، پول را می‌شمارد، کسی دیگر اقدام به شمارش نمی‌کند. درست است که این موضوع از مزایای دولت الکترونیک است، اما پشت آن یک نوع انفعال هم هست که مردم به آن اعتماد کرده‌اند و آنقدر توانسته خودش را ثابت کند که مردم صددرصد به آن اعتماد می‌کنند و میلیون‌ها تومان پول خود را ازاین طریق در اختیار بانک‌ها می‌گذارند.
 
من فکر می‌کنم با موج فردگرایی (individualism) که خاستگاه آن غرب است، در شتاب فناوری که تقریباً ماحصل جهانی شدن (globalization) است، چیزی به نام ماهواره رشد می‌کند، به عبارتی مجبورند که بستری ایجاد کنند تا افراد متفرد، با همدیگر ارتباط داشته باشند؛ ارتباطاتی که شأن فردی آن‌ها حفظ شود و بدون اینکه چهره به چهره شوند، بیایند و در فضای غیرواقعی که بعدا اسم آن را «فضای مجازی» گذاشتند، با هم ارتباط برقرار کنند. فضای مجازی، فضایی است که روی هواست وکاربران به همدیگر اطلاعات می‌دهند. اینجا اینترنت درست می‌شود و مشارکت آدم‌های تنها را موجب می‌شود. آن‌ها می‌توانند خودشان و هویتشان را پشت سر یک تکنولوژی پنهان کنند. ماهواره بخش غیرتعاملی فضای دیجیتال است که یک طرفه از طریق سیگنال‌هایی که از توسط ریسیور‌ها دریافت می‌شود، به خانه‌ها می‌آید که این هم ازنتایج ارتباطات امروز است، منتها میزان تعامل آن از وب بسیار کمتر است.
 
حالا برای چه این اتفاق می‌افتد؟ من فکر می‌کنم‌‌ همان هدفی که جهانی شدن را ایجاد کرده،‌‌ همان هدف برای ایجاد ماهواره وجود دارد و آن عبارت از استحاله‌ی خرده فرهنگ‌ها و یک شکل کردن دنیا به نفع خودشان است. منتها آیا یک شکل کردن و ذات یک شکل شدن برای صاحبان آن‌ها مهم است؟ نه، بلکه یک شکل شدن به شکلی که آن‌ها می‌خواهند مهم است. به عبارتی رؤیای امریکایی به عنوان یک استراتژی، همیشه مطرح بوده است. رؤیای امریکایی، ایدئولوژی امریکایی، زندگی امریکایی از‌‌ همان چیزهایی است که می‌خواهند همه یکشکل مثل آن‌ها شوند. پس برای اینکه دنیا به نفع رویای استکباری یک شکل شود، حتماً باید خرده فرهنگ‌ها از بین بروند و برای اینکه خرده فرهنگ‌ها از بین بروند، باید هویت‌ها از بین بروند. برای اینکه هویت‌ها از بین بروند، باید مرز‌ها برداشته شوند. ماموریت سیستم‌های دیجیتالی، ماهواره و اینترنت دقیقاً همه کار است. آن‌ها رعب ایجاد می‌کنند، آدم‌ها را منفعل می‌کنند، مرز‌ها را برمیدارند، حیاط خلوت و پشت صحنه برای هرکسی ایجاد می‌کنند و فرد می‌تواند به صورت تک، یکجا باشد ولی به شکل مجازی در اجتماع ارتباط برقرار کند و بتدریج وقتی شاکله خودش را تحت تأثیر ماهواره شکل می‌دهد، هویت خود را با آن‌ها یکسان می‌کند. غافل از اینکه هویت او دارد با دیگران یکسان می‌شود و کمتر این شخص می‌تواند دیگران را با خودش یکسان کند.
 
سؤال: به نظر شما، بزرگ‌ترین خطر ماهواره چیست؟ 
 
بزرگ‌ترین خطر، انفعال است. اینکه من بدون هشیاری همه چیز را بپذیرم، حتی درمورد تلویزیون‌های پاک، انفعال ایجاد می‌شود. وقتی شما انفعال داشته باشید و یکسره خودتان را در اختیار بگذارید، مشکلات دیگری ایجاد می‌شود. مثلا وقتی شما کتابی را مطالعه می‌کنید حالت انفعال ندارید و احساس فعال بودن و مولد بودن می‌کنید؛ این احساس در حالت خواندن کتاب وجود دارد. اما در هنگام دیدن فیلم اگر انسان سواد رسانهای داشته باشد، گاهی ممکن است به او بربخورد که مثلا شاید همه چیز صحنه‌پردازی شده است که من را تغییر دهد. اما اگر هشیاری وجود نداشته باشد، در حقیقت یک سلطه خاموش برای فرد ایجاد می‌شود.
 
من فکر می‌کنم به لحاظ روان‌شناختی آنچه که تحت عنوان برنامه‌های ماهواره‌ای که مجموعاً برنامه‌های خوبی هم نیستند، بویژه در قسمت فارسی زبان‌شان، کارکارد آن‌ها، سه سطح یا سه لایه از شاکله (personality) شخص را نشانه می‌گیرند: نگرش، عواطف و هیجانات که مجموعه‌ی آن را شاکله یا شخصیت می‌نامیم. به عبارت دیگر کار ماهواره تغییر نگرش، عواطف و هیجانات است. اگر بخواهیم برای این جنیه‌ها عنوان جدید قرار بدهیم و هر سه را در یک کپسول بگنجانیم، می‌توانیم از یک سبک رفتاری و تسامحاً سبک زندگی صحبت کنیم. در حقیقت ماهواره سبک رفتاری انسان را تغییر می‌دهد. نگرش، عواطف و هیجانات در یک بستر فعال (Active) براحتی تغییرنمی کنند. اما وقتی خود سیستم، انسان را به لحاظ تکنولوژیک و مکانیزمی مرعوب می‌کند، ابتدا با رعب وارد می‌شود و این میدان، منفعلانه است. در میدان منفعل تغییر نگرش، عواطف و هیجانات با سهولت انجام می‌شود و فرد براحتی تحت تأثیر پیامدهنده قرار می‌گیرد.
 
سؤال: عکس آن را چگونه می‌شود ترسیم کرد؟ یعنی اگر فعال باشیم چه اتفاقی می‌افتد؟ 
 
 فردی که فعال باشدکه تحت عنوان سواد رسانه‌ای از آن تعبیر می‌شود؛ در مقابل هر حرفی یک چرا می‌گذارد یا به تعبیر دیگری در حال «فلسفیدن» است. یعنی این را می‌بیند و نقدش می‌کند و یا اصلاً خود تکنولوژی را نقد می‌کند. مثلاً شهید آوینی درباره‌ی تلویزیون می‌گوید نفس و ذات این جعبه‌ی جادویی که باید ما از آن استفاده می‌کنیم، چیست؟ ذات آن تغییر و شتاب است. سکون در آن نیست. سکون به معنای جمود و مرداب گونه نه؛ اما به عبارت ایجاد تأمل، بله!. تلویزیون برای شما امکان تأمل نمی‌گذارد. برخی افراد که در بین آن‌ها روشنفکران هم هستند و دیدگاه‌شان نوعی مغالطه است می‌گویند: آدم‌ها و بچه‌ها هم آن را نگاه می‌کنند و بهترین آن را انتخاب می‌کنند. ظاهرا نظر فریبنده‌ای است، اما من از آن‌ها دو سؤال می‌کن: 
 
۱. اگر انتخاب می‌کنند کسی که مبنا ندارد چه چیزی را انتخاب می‌کند؟ یعنی چه چیزی را براساس چه چیزی انتخاب می‌کند؟ 
 
۲ . بمباران‌های اطلاعاتی ۲۴ ساعته مگر اجازه می‌دهد شما بین این‌ها تأمل کنید؟
 
«یتبعون احسنه» نشستن و فکر کردن و مشورت گرفتن است تا چیزی را انتخاب کنید؛ شما ۲۴ ساعت را در ۳ هزار کانال ضرب کنید و فرض بگیریم شما همه‌ی این‌ها را در یک آن Search می‌کنید، در چه زمانی می‌خواهید آن‌ها را بررسی کنید؟ اصلاً جایی برای برگزیدن باقی نمی‌ماند. در برگزیدن همیشه یک نگرش (Attitude) و شناخت (cognition) وجود دارد که انتخاب را شکل می‌دهد. وقتی من در یک سطح نگرش، عواطف و احساسات قرار می‌گیرم، دیگر جایی برای پردازش اطلاعات نمی‌ماند. به عبارت دیگر اگر بخواهیم علمی بگوییم، وقتی شما مواجه می‌شوید با سیل اطلاعات رنگارنگ رادیو و تلویزیونی، مرکز پردازش اطلاعات (CPU) انسان از کار می‌افتد.
 
 
 به تعبیر جالبی (Edward John Mostyn Bowlby) یک گارد دفاعی هم به لحاظ عاطفی در درون خودمان داریم؛ آن مقاومت هم بتدریج فرو می‌ریزد. به تعبیر ما، قبح آن می‌ریزد. پس من فرصتی برای پردازش اطلاعات ندارم و آنچه که هست، چیزی است که در من میل ایجاد می‌کند و من به دنبال آن می‌روم، بدون آنکه بخواهم.
 
 پس در زمینه‌ی فعال اگر «چرا» بگذارم، حتماً تلویزیون را خاموش خواهم کرد. چون می‌خواهم فکر کنم. درحال حاضرکانال‌های ارتباطی انسان الی ما شاءالله است. در غیر این صورت انسان‌ها منفعل هستند. وقتی هم منفعل هستند، پذیرفته‌ایم که من یک شهروند درجه دو نسبت به «پیامدهنده» هستم. بنابراین این انفعال و تغییر نگرش و عواطف است که برای ما خطر ایجاد می‌کند.
 
من فکر می‌کنم به رده‌های سنی پایین‌تر هم می‌توان توجه کرد. هر چه سن پایین‌تر باشد، میزان این تخریب بیشتر است، بخصوص در قسمت نگرش‌ها. انسان‌ها وقتی بزرگ می‌شوند، طرح‌واره‌هایی (Schema) یا به تعبیری «روان بنه» در او شکل می‌گیرد. طرح واره‌ها یادگرفتنی نیستند، اما از رفتار‌ها و رسانه و تعاملات اجتماعی کم کم طرح‌واره‌هایی در ذهن کودک شکل می‌گیرد که با بزرگ شدن کودک، این طرحواره‌ها نیز رشد می‌کنند و تبدیل به باورهای مستقر می‌شوند و این طرح‌واره‌ها هستند که رفتارهای ما را شکل می‌دهند. مثلاً می‌گویند فلان نفر مثبت‌اندیش است، طرحواره مثبت در او شکل گرفته است یا برعکس.
 
 اگر کودکان از طریق ماهواره و تلویزیون در معرض آموزش‌های غیرمستقیم قرار بگیرند، فکر می‌کنید چه نوع طرحوارهای در آن‌ها شکل می‌گیرد؟ بنده عرض می‌کنم یک طرح‌واره‌ی بی‌هیکل متعارض که قسمتی، قسمت دیگر را قبول ندارد درآن‌ها تقویت می‌گردد. بخشی از این طرحواره بخش دیگر آن را تخریب می‌کند؛ یا بهتر بگوییم چند طرحواره‌ی متعارض در فرد به وجود می‌آید. پس وقتی ما کودک را با چند نگرش متضاد مواجه می‌کنیم، نمی‌دانیم در او داریم تب تعارض ایجاد می‌کنیم. طرحواره‌های مثبت و منفی در او ایجاد می‌شود. این طرحواره‌ها در او به باور واحد نمی‌رسد، بنابراین ارزشهای ذهنی، ملی، عاطفی و هیجانی او هم کاملاً درهم شده، مختلط و متعارض است. تعارض، تب روانی موجود امروز دنیا است. آدمهایی که در تعارض بار می‌آیند معمولاً احساس مولد بودن نخواهند داشت و احساس فعال بودن ندارند چون همیشه خودشان را منفعل می‌دانند. انسانی که خودش را همیشه منفعل و مرعوب می‌داند، افسردگی در او رشد می‌کند. یکی از دلایل افسردگی در دنیای امروز افسردگی ناشی از انفعال انسان‌ها در مقابل یک چیزی است که بهت‌آور است و آن چیزی که بهت‌آور است، همین صفر و یک و دیجیتال است. یعنی نحوه‌ی عرضه آن در این افراد ایجاد بهت کرده است.
 
پس این‌ها تغییر ذائقه و نگرش و عواطف و هیجانات می‌دهند و این تغییر در دوره کودکی که در حال شکل‌گیری است، تخریب بالاتری دارد.
 
معمولاً همه رسانه‌ها، مهندسی افکار عمومی را دنبال می‌کنند. من فکر می‌کنم اگر والدین به کارکرد ذاتی ماهواره هشیار شوند - ماهوارهای هم که می‌گویم‌‌ همان بعد منفی آن درنظرم است- به محض اینکه مکانیزم عمل درذهن آن‌ها روشن شود، خود به خود خاموش می‌کنند. اما اگر این موضوع شکل نصیحت و توصیه‌های کلی و به تعبیری وجه سیاسی و امنیتی بگیرد، حساسیت ایجاد نمی‌شود. به جای اینکه بگوییم فرزند شما در معرض دوگونه‌ی تربیت قرار می‌گیرد و با تعارض بار می‌آید و یا اینکه بگوییم امریکایی‌ها می‌خواهند کشور ما را تخریب کنند، دو گونه برخورد از خانواده‌ها داریم. گزاره‌ی دوم را زیاد شنیده‌اند، اما گزاره‌ی اول هشیاری بیشتری را بوجود می‌آورد. چون میزان سمپاتی به کودک و آینده‌ی او در والدین بالاست، انگیزه‌ی بالاتری دارند برای اینکه او را در معرض انتخاب خوب قرار دهند. اگر بدانند که ماهواره چه می‌کند، یعنی بدانند تغییر ذائقه و تغییر نگرش ایجاد می‌کند و اگر بدانند کودک با چند ذائقه به دوره‌ی جوانی می‌رسد، چگونه می‌خواهد زندگی خودش را بسازد و آن را سامان دهد، درباره‌ی ماهواره فکر می‌کنند و براحتی آن را دراختیار فرزندان خود قرار نمی‌دهند. معمولاً آدم‌هایی که ملون هستند و از کاری به کار دیگر می‌روند و موفق نیستند، عموماً طرحوارههای متعارض دارند و به عبارتی دیگر شخصیت‌شان چند رغبتی است.
 
طبیعتاً عده زیادی از ما در برابر ماهواره منفعل هستیم. پیشنهاد می‌کنم حداقل در برخورد با آن منفعل نباشیم. برای این کار باید یک بار مکانیزم برنامه‌ی ماهوارهای را برای خانواده‌ها توضیح بدهیم. اگر این توضیحات درست بیان شود و آن‌ها عاقبت کار را متوجه شوند، خودشان اقدام لازم را انجام می‌دهند.
 
اینکه بگوییم ماهواره نبینید، دین‌تان را از دست می‌دهید؛ موضوع حل نمی‌شود. این، کلی گویی است. یا می‌گویند ماهواره نگاه نکنید فرزندانتان از دست می‌روند. این از دست‌تان می‌رود یعنی چه؟ 
 
ما باید مکانیزم را به درستی تشریح کنیم. بگوییم که بچه‌های ما در تعارض قرار می‌گیرند. بچه‌های شما در سن‌شان چیزی را یاد می‌گیرند که متناسب با آن سن نیست و ممکن است به بلوغ زودرس برسند. بچه‌ها روابط اجتماعی و بین فردی را یاد می‌گیرند که این روابط برای این جامعه و یا حداقل برای این سن نیست. اینجاست که فرزندان‌تان دچار تعارض‌های عاطفی و هیجانی می‌شوند. والدین به این موضوعات حساس هستند و می‌روند دنبال جواب سؤال با این مضمون که من باید چه کنم.
 
 مثالی بزنم. درباره‌ی استفاده کودکان از تبلیت و موبایل از ما سؤال زیاد می‌کنند. موبایل و تبلت را نمی‌توان از بچه‌ها گرفت حتی بچه‌های زیر دبستان. آمدیم مکانیزمی طراحی کردیم که اتفاقا آن را گزارش هم کردم. یکی از نیازهای کودکان جابجایی در فضاست. تبلت را در دست کودک دادیم، به محض اینکه در کنارش بازی میدانی راه انداختیم، کودکان تبلت را کنار گذاشتند. پس بازی میدانی در خانه‌ها راه‌اندازی شود، مثل گرگم به هوا و مثل این، صددرصد آن وسایل را کنار می‌گذارند. اینجا ما منفعل نیستیم و فعالانه تبلت از دست کودکان گرفته می‌شود، ضمن آنکه چیز بدی هم درباره‌ی تبلت نگفته‌ایم.
 
درباره‌ی ماهواره هم همینطور. یک قدم بزرگ برای عدم انفعال این است که برنامه‌ی خوب تدارک ببینیم. جنس خوب عرضه کنیم. با جنس بنجل نمی‌توان به مصاف چیزی برویم که زرق و برق دارد و انگیزه‌ی آن برای تخریب هم بالاست، تا دلتان بخواهد هم این‌ها خیّر!! دارند و پول خرج می‌کنند.
 
 
 به نظر من در ترسیم این مکانیزم که یک برنامه بد چه می‌کند، حتی اگر این برنامه، برنامه داخلی باشد، اگر این مکانیزم را به زبان ساده برای خانواده‌ها بیان کنیم، مطمئن باشید والدین به بهداشت روانی کودک هم توجه می‌کنند.
 
سؤال: یکی از عوارض ماهواره بهم خوردن روابط بین فردی است مثل همین بلوغ زودرسی که مطرح کردید. شنیدم که بعضی خانواده‌ها بلوغ زودرس فرزندان خود را از جهت هیکل و وزن از پزشک می‌پرسند، اما از نظر روان شناسی باید چه کنند؟
 
درباره‌ی هویت مطلبی را عرض کنم. گفتم که ماهواره‌ها به دلیل اینکه خرده فرهنگ را از بین می‌برند، بتدریج هویت را از بین می‌برند. هویت، مختصات فرد را در اجتماع و فرهنگی را که در آن زیست می‌کند، نشان می‌دهد. هویت، پاسخ به این سوال است که من در کجای این جامعه قرار گرفتم و چقدر مولد هستم و از این قبیل سؤالات. جواب این سؤالات را که به خودمان بدهیم احسان هویت می‌کنیم. به همین دلیل، انتساب در هویت، حرف اول را می‌زند. وقتی از هویت تعریف می‌کنید، خودتان را به یک چیزی منتسب می‌کنید، اگر ما یک جامعه‌ای ایجاد کنیم که این جامعه شکل واقعی هم ممکن است نداشته باشد، جامعه‌ا‌ی که هیچ انتسابی در آن نیست و شما چیزی را به اسم ارزش برای آن قائل نمی‌شوید و فرد وارد چنین موضوعاتی نمی‌شود. فرد در یک فضای مجازی فرامرزی، فرادینی و فرافرهنگی و فرااجتماعی خودش را چه چیزی توصیف کند؟ به جز اینکه بگوید من یک انسانم و اسم خود را بگوید؛ و این را هم در نظر داشته باشیم که حیات روانی آدم‌ها به هویت (Identity) آن‌ها است. این نکته‌ای است که ممکن است انتزاعی باشد.
 
در روابط بین فردی، دنیای ذهنی کودک با دنیای ذهنی بزرگسال متفاوت است. کودک کودک است. کودک ماهیتی کاملاً متفاوت از بزرگسالان دارد، به عبارت دیگر کودک یک بزرگسال خالی و کوچک نیست. اگر کودک را بزرگسالی کوچک بدانیم، همیشه می‌خواهیم او را پر کنیم در حالی که کودک ماهیت خودش را دارد. وقتی کودک ماهیت خودش را دارد، قاعدتاً این بزرگسال است که به سمت کودک می‌رود و کودک هم مقتضیات و نیازهای خاص خود را دارد که به آن نیازهای تحولی و مربوط به رشد می‌دانیم. نیازهای تحولی نیازهایی است که برای شکل گرفتن شاکله‌ی کودک برای رسیدن به جوانی لازم است. نیازهای تحولی در همه‌ی کودکان هم هست. ما وقتی کودک را در معرض محرک‌هایی می‌گذاریم که این محرک برای این سن نیست، نیازهای جدیدی را ایجاد می‌کنند که متناسب با صلاحیت زیستی بچه‌ها هم نیست. مثلاً صحنه‌ی پورنو (Porno) را نگاه می‌کند در حالی که میل شهوانی ندارد، این تصویرسازی‌ها موجب رسش زود‌تر غدد جنسی می‌شود و بلوغ زودرس را ایجاد می‌کند. ساز و کار فیزیولوژیکی آن به این شکل است که ابتدا تصویرسازی‌ها هستند که غدد را سریع‌تر راه می‌اندازند و کودکان با اطلاعات دقیقی که دارند، غدد جنسی آن‌ها سریع‌تر فعال می‌شود. کودک واقعا در سنین کودکی است ولی این کودک وارد دنیای بزرگسال شده که این دو دنیا، دو دنیای متفاوت هستند؛ کودکی که یک پای او در دوران کودکی است و پای دیگرش در دوران بزرگسالی. یعنی ارتباط میان فردی بین او و بزرگسال ارتباطی است که ناچاراً اتفاق می‌افتد و مرز کودکی و بزرگسالی برداشته می‌شود. وقتی این اتفاق می‌افتد این کودک، دیگر کودک نیست. پس تصویرسازی‌ها بلوغ زودرس را ایجاد می‌کند.
 
درباره‌ی ادارک (Perception) هم مطلبی را بگویم؛ در چیزهایی مثل شو (Show) تصاویر عریان و نیمه عریان یک زن را به همراه نور و موسیقی خوب نشان می‌دهند. شما تا نگاه می‌کنید، ادراک می‌کنید، وقتی ادراک می‌شود باید به آن توجه شود، هنوز شما ادراک نکرده‌اید تصویر برداشته می‌شود، تصویر به ۲ ثانیه هم نمی‌رسد، ادراک شما در حافظه‌تان روی تصویر قبلی است که تصویر جدید نمایش داده می‌شود، دوباره این تصویر را ادراک می‌کنید و عوض می‌شود مثل اینکه به شما آب می‌دهند، قبل از اینکه شما سیراب شوید آب را از شما می‌گیرند. این وقتی روی هم قرار می‌گیرد، اوج انفجار هیجانی را در فرد ایجاد می‌کند. اینجاست که این کلیپ مثلاً مشروب خاصش را هم تبلیغ می‌کند. فرد وقتی می‌بیند و دسترسی ندارد جز عصبانیت کاری نمی‌تواند انجام دهد. دقیقاً مثل کسی که چشم‌چرانی می‌کند دسترسی ندارد. اینکه می‌گویند خسر الدنیا و الآخره یعنی همین. چشم‌چرانی می‌کند، هیجان هم دارد ولی دسترسی ندارد. برای همین است کسی که پول ندارد بهتر است بوی کباب را هم استشمام نکند.
 
حالا چرا بدین گونه ایجاد اضطراب می‌کنند؟ برای اینکه جنس خاصی را تبلیغ کنند و رفتار خاصی را ترویج دهند. برای آن‌ها مهم نیست که چه بلایی سر انسان می‌آورند. وقتی ذائقه‌ی ما با ریتم تند شکل می‌گیرد، دیگر موسیقی تصویر با ریتم آرام را که طبیعت ایران را هم نشان می‌دهد، نمی‌توانی پذیرفت. چون ذائقه، با شتاب بار آمده و نمی‌تواند موسیقی آرام (Light) را با یک منظره طبیعی ببیند. اینجاست که اضطراب، خودش را به شکل رفتار رایج نشان می‌دهد.
 
دلیل دیگر اضطراب «تعارض» است. خانواده‌هایی که در معرض چند سبک قرار می‌گیرند، ابتدا دچار تعارض می‌شوند. بعد‌ها دستگاه‌های پردازش اطلاعات، آن‌ها را توجیه می‌کنند، یک نوع درهم‌شدگی در ذهن ایجاد می‌شود، ولی نتیجه‌ی این تعارض یک اضطراب فراگیر و منتشر شده است. کسانی که تکلیف‌شان با خودشان مشخص نیست، اینکه در کجا زندگی می‌کنند، گاهی مدرن فکر می‌کنند، گاهی سنتی عمل می‌کنند و بالعکس، همیشه درسرگردانی به سر می‌برند. به عبارتی، خودمان را با چندین سبک از زندگی مواجهه می‌بینیم. چون می‌خواهیم خودمان را وفق دهیم شروع می‌کنیم به دلیل تراشی که یک مکانیزم دفاعی است. یعنی به ظاهر ما را آرام می‌کند ولی اضطراب پنهان و فراگیر را در انسان ایجاد می‌کند.
 
آدم‌هایی که در معرض یک سبک و فکر قرار می‌گیرند، خیلی راحت‌تر زندگی می‌کنند و فشار به ذهن نمی‌آورند که کدام درست است و کدام غلط. مگر اینکه طرف فیلسوف باشد که آن یک بحث علمی است. وگرنه انسان خودش را در برابر چند سنت و آیین قرار دهد که همه‌ی این‌ها بعضاً با هم تعارض هم دارند، دچار تنش خواهدشد. پس تعارض چیزی است که اضطراب‌آور است و به عنوان تب روانی موجود از آن یاد می‌شود.
 
سؤال: برخی از این حرف‌ها را از برخی خانواده‌ها و بعضی دلسوزان می‌شنویم. فرض کنید خانواده‌هایی دسترسی کودک را به این امکانات مثل ماهواره فراهم نمی‌کنند و یا حدی برای آن ترسیم می‌کنند، اما کودکان در مدرسه می‌بینند که بچه‌های دیگر به این امکانات دسترسی دارند. به نظر شما این تضاد را باید بپذیریم یا برای کودک می‌توانیم توضیح دهیم؟ حالا این تضاد در همه جا می‌تواند وجود داشته باشد؛ برای این کودک چه تبعاتی ایجاد می‌کند؟
 
این مثال را درباره‌ی تبلت هم زدم.
 
یعنی نباید برای کودک توضیح داد:
 
اتفاقاً هر چه بیشتر این مسأله را برای کودک باز‌تر کنیم، بهتر است و بچه‌ها فهم آن را دارند. به فرزندشان بگویند که نمی‌توانند به دلیل اینکه ذهن کودک درگیر می‌شود این را برای او بخرد. به اوبگویند که در حال تحصیل است و ذهنش باید به جای ۱۰۰ مورد، روی ۱۰ مورد تمرکز کند.
 
کودک، نیازمند تمرکز و کانونی کردن توجهات است. هر چه بیشتر در معرض کانال‌های مختلف قرار گیرد، اشتغالات ذهنی او بیشتر می‌شود. این‌ها را می‌توان برای بچه‌های بزرگتری که در اوان نوجوانی هستند توضیح داد. اما فکر می‌کنم اول باید برای والدین توضیح دهیم. ولی در مورد ماهواره آنقدر حجم وسیعی دارد که اگر وارد خانه شود، کنترل آن بسیار سخت است، یعنی هنوز قبح دارد. ماهواره مثل تبلت و گوشی نیست. این باید کنترل شود. این تکنولوژی‌ها آمده‌اند. پس باید ما هم بهترین استفاده را از آن‌ها داشته باشیم. در این قضیه باید «فعال» برخورد کنیم. در مورد ماهواره و کودک، باید شکل صحبت ما شکل سرزنش کردن نباشد. باید به فرد گفته شود من هم مثل تو اگر خودم را در معرض چندین رفتار قرار می‌دهم، این رفتار‌ها در فرهنگ ما قبیح است و مورد پسند نیست و کم کم قبح آن ریخته می‌شود و ما آدمی می‌شویم که نمی‌دانیم هویت ما چه می‌شود؟ البته بازبان کودکان ونوجوانان.
 
اگر مکانیزم را به بچه‌ها و خانواده‌ها توضیح دهیم، خود به خود به عاقبتش می‌رسند. ولی مشکل این است که ما مکانیزم را نمی‌گوییم و فقط نقطه‌ی آخر را می‌گوییم.
 
سؤال: اگر به او بگوییم بد است به نظر شما هیجانش بیشتر نمی‌شود و مثلا در مدرسه نمی‌رود پرس و جو کند؟
 
اشکال ندارد. ما باید یاد بگیریم نوع برخوردمان با جوان و نوجوان و کودک، لحن خود را از لحن نصیحت کمتر استفاده کنیم. لحن استفهامی، لحن نصیحت را کم می‌کند. علاوه بر لحن استفهامی، اگر مکانیزم چیزی را برای اشخاص توضیح دهیم اثر بیشتری دارد.
 
مثلاً، به بچه‌ها می‌گوییم خودارضایی نکنید، این عواقب را دارد. یک ارضای غیر هیجانی، هیجان به صد نمی‌رسد. به یک نوجوان باید گفت که تو هیجانت تخلیه نمی‌شود. همه را که نمی‌توان با عواقب گناه ترساند.
 
در پزشکی هم اگر کسی گذرش به بیمارستان بیفتد، اگر برای فرد توضیح داده شود و نوع جراحی تشریح شود، مکانیزم را که متوجه می‌شوند درد آن کمتر می‌شود و درمان زود‌تر جواب می‌دهد. یعنی اگر بدانیم در چه مکانیزمی قرار می‌گیریم، خیلی مؤثر‌تر است.
 
الان، همه درباره‌ی رشد جمعیت و افزایش سن ازدواج صحبت می‌کنند. این‌ها متغیرهایی هستند که باید اصلاح شود. این‌ها متغیرهای یک عامل هستند. این عامل باید حل شود و این عامل، عامل فردگرایی است. در فردگرایی مسئولیت وجود ندارد و کسی نمی‌خواهد مسئولیت فرد دیگری را به عهده بگیرد، به همین دلیل زن نمی‌گیرد. زن نمی‌خواهد زندگی‌اش را فدای موجود دیگری بکند پس بچه نمی‌آورد. ما چه جامعه‌ای هستیم؛ یک جامعه‌ی التقاطی! یک روز فردگرا هستیم و یک روز جمعگرا. متاسفانه یک نوع درهم شدگی اتفاق افتاده است.
 
 اگر فردگرایی را حل کنیم و روی مؤلفه‌های جمع‌گرایی کار کنیم، خود به خود این مسائل هم حل می‌شود. به همین دلیل مشکل ماهواره وقتی حل می‌شود که «تعارض فرهنگی» را از بین ببریم. تعارض فرهنگی با مهندسی فرهنگی درست می‌شود. من به شما عرض می‌کنم تا مهندسی فرهنگی سامان نگیرد، موضوع ماهواره به خوبی حل نخواهد شد. درکشور گزاره‌ها و مؤلفه‌های فرهنگی وجود دارد، رگه‌های ذهنی وجود دارد که خوب و بد بودنش معلوم نیست. تکلیف ما با خیلی چیز‌ها معلوم نیست. در شرع مقدس معلوم است، در عرف وسیع هم معلوم است؛ اما در بدنه‌های مدیریتی معلوم نیست، یعنی خودمان به آن چیزی اضافه کرد‌ه‌ایم. در فضای تعارض آمیز فرهنگی شما می‌خواهید به بچه و خانواده‌ها بگویید چه چیزی را نگاه نکنند؟ مثلاً در مقالات می‌نویسند مردم مصرف‌زده شده‌اند. مگر شکل اقتصاد رایج ما غیر مصرف‌گرایی است؟ اما اگر بگوییم خانواده‌ها دچار چند فرهنگی می‌شوند به بحران هویت می‌رسند و دچار تعارض می‌شوند و اشکالات فراوانی ایجاد می‌شود تأثیر بیشتری دارد.
 
وقتی مهندسی فرهنگی رخ دهد، آن وقت تعارض فرهنگی در کشور از بین می‌رود. وقتی تعارض وجود نداشته باشد، تکلیف آدم‌ها با موضوعات، مفاهیم و رفتار‌ها مشخص می‌شود. وقتی ارزش‌ها به خوبی مشخص شوند سراغ ضد ارزش‌ها نمی‌روند.
 
مثالی می‌زنم. در یک روز مشاوره، با دو خانواده روبه رو شدم که هر دو این خانواده در یک خیابان زندگی می‌کردند. مادر خانواده اول خیلی گریه و دختر خود را بسیار سرزنش می‌کرد. او می‌گفت دختر من عاشق مدیرعامل یک شرکتی شده است ولی من نمی‌گذارم این وصلت سر بگیرد. در آخر گفتم موضوع چیست؟ گفت که اولا اینکه همه فامیل خواستگار روسری‌های خود را برنداشتند و وقتی شوهرم مشروب سرو کرد کسی نخورد و آبروی خانوادگی ما رفت!. این مربوط به سال ۹۳ است. می‌گفت آقای دکتر دختر مرا نصیحت کنید. من مطمئنم اگر به آن مادر می‌گفتم مشروب حرام است نمی‌دانست واقعاً حرام یعنی چه؟ درهمین خیایان خانواده‌ای هستند، درست با ارزش‌های برعکس. آن‌ها از اینکه خواستگارشان بی‌حجا ب بوده، ناراحت بود. این موضوع، تنها یک اختلاف عادی نیست بلکه بیانگر وجود نوعی تعارض فرهنگی درجامعه است که آدم‌ها در مسایل مربوط به خودشان فاقد فهم مشترک هستند. این موضوع نشان می‌دهد آن‌ها درمعرض دو نوع آموزش فرهنگی قرار گرفته‌اند که دراین می‌پان، عموماً ماهواره‌ها یکی از آموزش هارا متقبل شده‌اند! این نمونه‌ها نشان می‌دهد که مردم ما درمعرض انواع آموزش‌های متعارض قرارگرفته‌اند.
 
 
حالا یک مثال دیگر، من یک خانمی را می‌شناختم که سگ داشت. به او گفتم خانم فلانی این سگ نجس است، مگر تو نماز نمی‌خوانی؟ گفت نه! نجس نیست چون من هر روز سگم را می‌شویم. گفتم اینکه بد‌تر شد. اینکه نجاستش گسترده‌تر می‌شود. گفت آقای دکتر من سریع با حوله‌ی خودم خشکش می‌کنم. گفتم باز هم بد‌تر شد. گفت نه من سگم را با شامپوی خاصی شستشو می‌کنم. دیدم با این خانم فهم مشترک ندارم. این‌ها بیانگر تعارض است. نزد من، نجس به معنای شرعی آن مطرح است و نزد آن خانم، نجس یه معنی یک چیز کثیف. چرا من و ایشان هم معنی نیستیم؟ این موضوع به فرهنگ و نوع آموزش‌های فرهنگی و اعتقادی برمی‌گردد. درباره‌ی برخی مفاهیم، اشتراک معنی وجود ندارد. به همین دلیل، ارتباط، بخصوص ارتباط اجتماعی وعاطفی بین آدم‌های یک جامعه قطع می‌شود.
با این حساب، فضای مهندسی شده، فضای بدون تعارض است. اشتراک معنی به خوبی وجود دارد. ممکن است آدم‌ها به آنچه که اعتقاد دارند عمل نکنند، اما معنی مفاهیم مشخص است. من می‌گویم اگر مهندسی فرهنگی به خوبی اتفاق بیفتد، اقبال از ماهواره به شدت کمتر خواهدشد؛ چراکه آدم‌ها معنی مفاهیم اعتقادی و فرهنگی خود را می‌شناسند، هویت خودرا می‌دانند، و براحتی حاضر نمی‌شوند ناخوانده‌ای به نام ماهواره بابرنامه‌های بی‌هویتش، آنهاراتخریب نماید.
 
درکل عرض می‌کنم که در جامعه‌ی متعارض نمی‌توان افراد را از چیزهای متعارض منع کرد. بهتر است برای رفع تعارض‌ها از موضع اخلاقی و دینی وارد نشویم، بلکه بهتراست مکانیزم‌های نفوذ ماهواره، نفوذ فرهنگ‌های بی‌هویت، و از این قبیل را بدون ابراز هیجان توصیف کنیم. مردم اگر ازعاقبت هرچیزی مطلع شوند وبه اهداف صاحبان ماهواره نیز برای تخریب فرهنگ‌ها واعتقادت پی ببرند، به آن‌ها اجازه دست اندازی به اعتقاداتشان را نمی‌دهند.
 
سؤال: به برخی از عناوینی که درباره‌ی کودکان و نوجوانان بود اشاره کردید. برخی از موضوعاتی که زندگی بزرگسالان و خانواده‌ها را تحت الشعاع قرار می‌دهد در این باره نیز توضیح بفرمایید.
 
در تحقیقی حدود ۱۲ سریال فارسی زبان ماهواره‌ای را تحلیل محتوایی و گفتمانی شده بود. سریال‌هایی که عموماً در ایران دیده شده است و چون قسمت‌های زیادی دارد، میزان نفوذ بالایی هم دارند. این سریال‌ها کمترین چیزی را که مورد توجه قرار داده بودند، مسائل سیاسی و امنیتی بود و بیشترین مسأله آن‌ها درباره سبک زندگی و خانواده بوده است. یعنی نگاه‌شان روی خانواده و سبک زندگی است. در سبک زندگی، فردگرایی در خانواده، نوع پوشش باز، ریختن قبح ارتباط مرد زن دار با دیگری و زن شوهردار با دیگری مطرح بوده است. در واقع ما هر چه مؤلفه انسجام خانواده را می‌شماریم، توسط این برنامه‌ها هم به مسخره گرفته شده و هم متزلزل می‌شوند. آدم‌ها وقتی در معرض تکرار قرار بگیرند کمکم منفعل می‌شوند و مرکز پردازش اطلاعات آن‌ها حالت انفعال می‌گیرد. پردازش اطلاعات مخاطبان ماهواره‌ای دلیل‌تراشی می‌کند و کم کم قبح آن موضوعات از بین می‌رود. مجموعاً اینکه این سریال‌ها، مؤلفه‌های پایداری خانواده را از بین می‌برند. من می‌خواهم این را بگویم که اگر انسجام خانواده از بین برود، جامعه‌ی کوچک‌تر از بین برود، جامعه‌ی بزرگ‌تر سامان نخواهد گرفت. و اگر خانواده‌ها به هم بریزند و داستان خیانت به شکل گسترده وارد عرصه زندگی‌ها شود، به دنبالش حتماً بیماری‌های روانی خواهد ظهور خواهدکرد؛ جدای از آنکه خیلی از قتل‌ها و بزن بزن‌ها ناشی از مسائل خانوادگی اتفاق می‌افتد.
 
سؤال: تعارضاتی که در جامعه داریم و لزوم مهندسی فرهنگی را مورد توجه قرار دادید. ماهواره تا چه اندازه رفتارهای جامعه را تحت تأثیر قرار می‌دهد؟ تا چه اندازه این جامعه‌ی متعارض خودش به سمت ماهواره می‌رود؟
 
این سیکل و دور معیوب اتفاق افتاده است. من متوسط جامعه را می‌گویم. بخشی از جامعه که فعالند خودشان را در مقابل هر دادهای قرار نمی‌دهند. قشر تحصیلکرده فرهنگی متدین، ارزش‌هایی برای خود قائل هستند. وقتی این‌ها به شکل منفعل در برابر همه چیزی قرار نمی‌گیرند، ماهواره روی آن‌ها اثر نمی‌گذارد و مسئولیت پیدا کرده‌اند. اما این‌ها چقدرند؟ در همین خانواده‌ها فرزندانی دارند که بنیه‌های دینی آن‌ها کامل شکل نگرفته است. تأثیرات ماهواره با بالا بودن میزان معنویت رابطه‌ی عکس دارد. یعنی هر چه افراد معنویت بیشتری دارند خودشان را کمتر در معرض آسیب و تصاویر این چنینی قرار می‌دهند.
 
 اینجا داستان عرضه و تقاضا است. اگرجامع‌های متعارض باشد، چون چند نوع ارزش به او عرضه می‌شود، شخصیت علیل بدون پردازش را حاصل می‌کند که عموما برنامه‌های ماهواره بیشتر روی این دسته از افراد یعنی افراد منفعل اثر می‌گذارد. انفعال تأثیر بیشتر را به دنبال دارد. تا جایی که «استحاله» رخ می‌دهد.
 
برخی را می‌شناسم که می‌گویند یک صحنه از تلویزیون خودمان را ندیده‌اند و تمام توجه‌شان به ماهواره است، جالب است که نادانسته گاهی افتخار هم می‌کنند! اما نمی‌دانند که خود و فرزندانشان را در معرض چه عفونتی قرار داده‌اند. برای چنین افرادی ارزش مهم نیست، پرچم مهم نیست، زبان و ادبیات فارسی مهم نیست، سرزمین مهم نیست، لباس ملی و قومی مهم نیست و به همین دلیل مهاجرت‌های بی‌مبنا در این اقشار بالا است؛ این‌ها فقط می‌خواهند بروند. به کجا معلوم نیست. آخر این تعارض، «استحاله» است.
 
برای مقابله با این پدیده‌ها باید؛
 
۱. مصونیت ایجاد کنیم؛ با بالا رفتن معنویت، دانش دینی 
۲. خودسازی. انسان فطرتاً میل به زیبایی دارد. 
۳. ما جامعه را از تعارض باید خارج کنیم. 
۴. هشیار نمودن مخاطبان نسبت به مکانیزم‌ها واهداف برنامه‌های ماهواره‌ای
 
سؤال: آیا جامعه‌ای وجود دارد که اصلاً در آن تعارض نباشد؟
 
خیر، ولی جوامعی وجود دارند که تعارض در آن حداقل است مثل ژاپن. دراین کشور شواهد نشان می‌دهد که بدلیل توجه و اعتماد عمومی به فرهنگ، خط، اسطوره‌ها و مولفه‌های فرهنگی خویش، جامعه یکدست است و فرهنگ بیگانه به راحتی نمی‌تواند در آن نفوذ کند. اما درکشور ما، یک نمونه‌ی عادی آن را بگویم. بار‌ها دیده‌ایم که مثلا پشت اتوبوس به حروف انگلیسی نوشته است «یا حسین»! ماشین می‌سازیم، اسم آن را فارسی بر می‌گزینیم مثل سمند، اما آن را با حروف انگلیسی پشت ماشین حک می‌کنیم. این موضوع نشان می‌دهد که به رسم الخط فارسی توجه جدی وسمپاتی نداریم. این چیز خوبی نیست. در خیابان جمهوری اسلامی آیا شما یک تابلوی فارسی دیده‌اید؟ ولی شما تابلوهای نصب شده در توکیو را نگاه کنید. روی رسم‌الخط‌شان تعصب دارند. درهرصورت با ترویج تصریح شده فرهنگ واعتقادات بومی می‌توان تعارض‌ها را به حداقل رساند.
 
سؤال: درباره تبعاتی که شبکه‌های ماهواره‌ای ایجاد می‌کند؛ ماهواره را نمی‌توان وقتی وارد خانه شد، دسته‌بندی کرد. اما آسیب‌ها قابل دسته‌بندی هستند. برخی شبکه‌ها که متمرکز بر سبک زندگی هستند یا برخی روی مسائل سیاسی و امنیتی یا مسائل قومی و اقوام متمرکز هستند. روی این دسته‌بندی‌ها کاری شده که تهدیدات بیشتر در چه مواردی هست؟ 
 
ز دست دیده و دل هر دو فریاد/ که هر چه دیده بیند دل کند یاد...
 
بله این دسته‌بندی وجود دارد. پورنو تهدیدات عصب‌شناختی دارد. اگر بروز بیرونی نداشته باشد هیجانات منفی و اضطراب ایجاد می‌کند و این دسته‌بندی وجود دارد. حتی اگر در یک دسته‌بندی چیزهای خوب هم انتخاب شد، باید ببینیم مؤلفه‌هایی که ترکیب می‌شوند و با هم یک مضمون را درست می‌کنند، از لحاظ ساختاری با فرهنگ ما انطباق دارد یا نه؟ 
 
 هر کار هنری یک مضمون دارد. آن چیزی که رسوب می‌کند، مهم است. آنچه که القا می‌کند چیست؟ اینجاست که سواد رسانه‌ای مهم است. خیلی از فیلم‌ها «صحنه» ندارند، اما همین فیلم‌ها چه رگه‌ای از افکار و اندیشه‌های الحادی را ترویج می‌کنند. اینجا دسته‌بندی دقیقی نداریم. این دسته‌بندی‌ها در دسترس عموم قرار نمی‌گیرد. متأسفانه مجموعه‌های پژوهشی هم کار خودشان را می‌کنند وکارهای آن‌ها بدلیل عدم اندام وارگی پژوهش و اجرا بایگانی می‌شود. در حالی که محصول آن باید به جامعه برسد. هر پژوهش باید سخنگو داشته باشد و به رسانه‌ها برسد.
 
برخی از خانواده‌ها خودشان طبقه‌بندی نانوشته دارند و اجازه نمی‌دهند فرزندان‌شان هر برنامه‌ای را ببینند. به عنوان نمونه، عمده کارهای مستند خارجی تولید شده درباره‌ی طبیعت مبتنی بر داروینسم است و این خطرش کمتر از بقیه‌ی برنامه‌ها نیست. اگر چیزی خلاف فطرت خدا گرایانه رسوب کند، مخرب است. حتی اگر علی‌الظاهر رقص و آواز هم نداشته باشد. دسته بندی‌ها باید براساس مضمون باشد و من تا به حال چنین دسته‌بندی را ندیده‌ام. وقتی این دسته‌بندی‌ها ارائه نمی‌شود، خانواده‌های متوسط فکر می‌کنند همین که یک فیلم صحنه‌های خشن ویا جنسی ندارد، مضر نیست؛ درحالی که ممکن است مضمونی که این گونه فیلم‌ها ارائه می‌دهند، طرحواره‌ی ذهنی و ذائقه افراد را به شدت و با شتاب تغییر دهند.
 
سؤال: آیا این تهدیدات در بین زنان و مردان هم فرق می‌کند؟ 
 
الان مردان بیشتر بیننده برنامه‌های مستهجن هستند. درجدید‌ترین آمار، مردان سه برابر زنان، بیننده فیلمهای بد هستند. آنچه که آن‌ها از صحنه تلویزیون نگاه می‌کنند، با نور و قاب بندی تصویر همراه با موسیقی خاصی، جلوهای از زن را ایجاد می‌کند که انگار موجود دیگری است. این تصور‌ها، تصاویر پایداری را درذهن افراد حک می‌کند که بتدریج در رفتار فرد خود را نشان خواهد داد. طلاق‌های زیادی هم سر این مسائل ایجاد می‌شود. مردانی هستند که به این مسائل معتاد شده‌اند. این مسأله‌ی بنیان خانواده‌ها را متزلزل می‌کند، برای اینکه فکر می‌کنند دیگری از همسران‌شان بر‌تر است. فیلم‌های پورنو از همه‌ی چهار سطح Emotion (هیجانی)،Erotic  (عشوه‌گری)، Romantic  و sexual (جنسی) استفاده می‌کنند.
 
سؤال: به عنوان یک استاد دانشگاه و صاحب نظر، شما که این شبکه‌های ماهوارهای را تحلیل می‌کنید آیا به این اعتقاد دارید که این شبکه‌ها به صورت یک زنجیره به همپیوسته فعالیت می‌کنند؟ یعنی یک اتاق فکری این شبکه‌ها را برنامه‌ریزی می‌کند؟ زمانی که به شبکه‌ی فارسی وان بیشتر پرداخته می‌شد، اینقدر محتوای مبتذل و مستهجن نشان می‌داد که از سوی کودک پس زده شد. بعد از آن شبکه‌های دیگر مثل «جم» و «من و تو» تأسیس شدند که این داستان در آن‌ها متعادل‌تر شد. به ذهن می‌رسد در کنار آن رقابت‌هایی که بین آن شبکه‌ها وجود دارد اتاق فکری این‌ها را مدیریت می‌کند.
 
به شکل عینی مرداک نامی هست که شبکه‌های زیادی دارد که مدیریت می‌کند، اما به جز او هم هست. حتماً شبکه‌ای این برنامه‌ها را هدایت می‌کند که نانوشته است. یعنی یک ایدئولوژی این‌ها را هدایت می‌کند نه ایدئولوژی منبعث از جهان‌بینی الهی؛ منظور یک سبک فکری همه این محصولات را برای رسیدن به منافع‌شان هدایت می‌کنند. جهانی شدن از آن چیزهایی است که تکلیف خودش را مشخص کرده است. در جهانی شدن، دلبستگی (Attachment) و تعلق اجتماعی و فرهنگی رنگ می‌بازد. پس وقتی یک معیار و اصل را بنا می‌گذارید، همه براساس آن برنامه‌سازی می‌کنند، چون منافع آن‌ها هم در گرو این چیزهاست. یک شبکه‌ی نانوشته وجود دارد که صاحبان منافع مشترک مرامنامه‌ای می‌نویسند و پیش می‌روند و این همه هزینه کردن باید انگیزهای داشته باشد. این‌ها انگیزه دارند؛ برای اینکه دیگران مزاحمتی برای منافع مالی این‌ها ایجاد نکنند. کسانی که سوداگر اقتصادی (Merchant) هستند معمولاً جهان‌بینی یکسانی دارند و سود فردی برای آن‌ها مهم است.
 
سؤال: در بحث ماهواره نمونه‌های خارجی را در نظر بگیریم. کدام کشور‌ها مورد تهاجم شبکه‌های ماهواره قرار می‌گیرند؟ و کدام کشور‌ها در مقابله با ماهواره موفق بودند؟ 
 
من در این زمینه تحقیقی نکردم ولی می‌دانم این‌ها در حوزه آسیایی و کشورهای عربی سرمایه‌گذاری بالایی دارند.
 
خبر مرتبط:
 

یمن

یمن

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

مختصات: ۱۵° شمالی ۴۸° شرقی

جمهوری یمن
الجمهوریة الیمنیة
یمن
پرچم
شعار ملی"خدا، ملت، انقلاب، اتحاد
سرود ملیجمهوری متحد
پایتخت
(و بزرگترین شهر)
صنعا
۱۵°۲۱′ شمالی ۴۴°۱۲′ شرقی
زبان رسمی زبان عربی
نوع حکومت جمهوری
نام حاکمان 
رئیس شورای عالی انقلابی

محمد علی حوثی[۱] 
موارد منجر به تشکیل
یمن شمالی و جنوبی
۲۲ مه ۱۹۹۰
مساحت
 -  مساحت ۵۲۷٬۹۶۸کیلومتر مربع (۴۹ام)
 -  آب‌ها (٪) جزئی
جمعیت
 -  سرشماری ۲۳٬۸۳۳٬۳۷۶ 
(۵۱ام)
 -  تراکم جمعیت ۴۲‎/km۲‏ (۱۶۰ام)
شاخص توسعه انسانی (۲۰۱۳) ۰,۵۰۰ (۱۵۴)
واحد پول ریال یمن (YER)
منطقه زمانی UTC (ساعت جهانی+3)
دامنه اینترنتی ye.
پیش‌شماره تلفنی +۹۶۷+
نقشه جنگ داخلی یمن:
سبز: حوثی‌ها و وفاداران علی عبدالله صالح
سرخ: دولت منصور هادی
خاکستری: القاعده و انصارالشریعه

جمهوری یَمَن (به عربی: الجمهوریة الیمنیة) کشوری در جنوب غربی آسیا و در جنوب شبه جزیره عربستان واقع در خاورمیانه، و پایتخت آن شهر صنعا است. جمعیت یمن حدوداً ۲۳ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر است. زبان رسمی آن عربی و واحد پول آن ریال یمنی است.

یمن ۵۲۷٬۹۶۸ کیلومتر مربع گستردگی دارد. یمن دارای دو ساحل مهم است، ساحلی غربی در کرانهٔ دریای سرخ و ساحلی جنوبی در کرانهٔ دریای عرب، همچنین دارای بیش از ۲۰۰ جزیره است که مهم‌ترین آنها جزایر سقطره در دریای عرب است.

بنا بر گزارش بین‌المللی آزادی مذهبی، ۶۰ تا ۶۵ درصد از مردم یمن مسلمان سنی و بیش از ۳۵ تا ۴۰ درصد شیعه هستند.[۲] بیشتر شیعه‌های یمن از شاخه زیدی هستند اما اقلیت قابل توجهی شیعه دوازده‌امامی[۳][۴] و شیعه اسماعیلی[۳] هم در میان آنها وجود دارد. سنی‌ها بیشتر در جنوب و جنوب شرق، شیعه‌های زیدی عمدتاً در شمال و شمال غرب و اسماعیلی‌ها بیشتر در مراکز اصلی نظیر صنعا و مأرب زندگی می‌کنند.

یمن بین سال‌های ۱۹۶۲ تا ۱۹۹۰ به دو کشور جمهوری عربی یمن (یمن شمالی) و جمهوری دمکراتیک یمن (یمن جنوبی) تجزیه شده بود که در این سال با هم متحد شدند و جمهوری یمن بوجود آمد. در سال ۱۹۹۴ جنگ داخلی میان جدایی‌خواهان جنوبی و حکومت مرکزی درگرفت که با پیروزی شمالی‌ها اتحاد پابرجا ماند.

این کشور از سال ۲۰۱۱ گرفتار یک بحران سیاسی شده‌است. در این سال اعتراضات خیابانی علیه علی عبدالله صالح که در عمل به رئیس‌جمهور مادام‌العمر کشور تبدیل شده بود منجر به برکناری او از قدرت شد. در فوریهٔ ۲۰۱۲ عبدربه منصور هادی در یک انتخابات تک‌نفره به عنوان رئیس‌جمهور کشور انتخاب شد اما اختلافات سیاسی ادامه یافته و دو گروه انصارالله (به رهبری حوثی‌ها) و نیز القاعده وارد درگیری با حکومت مرکزی و یکدیگر شدند. حوثی‌ها در سپتامبر ۲۰۱۴ صنعا را تصرف کرده و تشکیل حکومت وحدت ملی را اعلام کردند. منصور هادی و دولت او در ۲۱ ژانویه ۲۰۱۵ استعفای خود را اعلام کردند اما در ۲۱ فوریه منصور هادی استعفای خود را پس گرفته و عدن را به عنوان پایتخت موقت اعلام کرد. در ۲۶ مارس ائتلافی از کشورهای منطقه به رهبری عربستان سعودی حملات هوایی را علیه حوثی‌ها و در حمایت از دولت هادی با نام طوفان قاطعیت آغاز کردند.

محتویات

محدودهٔ یمن

محدودهٔ یمن: از شمال عربستان سعودی، از جنوب به خلیج عدن، از مغرب ساحل دریای سرخ و از سمت مشرق به سلطنت عمان محدود می‌شود.

تاریخ

قلعه القاهرة (استان حَجّه)

یمن کشوری است در همسایگی عربستان که از زمان‌های قدیم موقعیت خاص داشته‌است. یمن از قدیم ناحیه‌ای آباد و خرم و با نعمت بسیار و دارای جنگل‌ها در نقاط کوهستانی و در نقاط دیگر نخلستان‌ها و باغ‌ها میوه گوناگون می‌باشد. داستان سد تاریخی‌اش که بنام سد مأرب مشهور است در کتب تاریخ ذکر شده‌است. در آن دوران کشور یمن «عربستان خوشبخت» نامیده می‌شده‌است.

در یمن به دلیل بارانهای منظم زمین‌های زیر کشت و کشاورزی پر رونق بوده است؛ بنابراین جمعیت انبوه در آنجا سکونت یافتند و در نتیجه روستاها و شهرها را پدید آوردند. گردآمدن مردم بسیار در آن خطّه حاصلخیز صدها سال پیش از میلاد مسیح، دولت‌هایی را بوجود آورد و تمدنی را در آنجا پی افکند.[۵]

نخستین دولت معینیان است که پایتخت آن قرنو بود و بین سالهای ۱۲۰۰ تا ۶۰۰ پیش از میلاد بر سرزمین یمن حکومت می‌کردند. سلطه بازرگانی آنان چنان وسعت داشت که از خلیج فارس تا کنار مدیترانه را فرا می‌گرفته است. دولت قتبان نیز در هزاره اول پیش از میلاد تأسیس شد و تا قرن دوم میلادی ادامه یافت و سرانجام توسط سبائیان برچیده شد. باستان شناسان از روی سنگ نوشته‌ها معلوم کرده‌اند که پادشاهان قتبان همچون سبا لقب مکرب داشتند یعنی نوعی قدرت روحانی و سیاسی را دارا بودند. دولتی هم که در حضرموت تأسیس شد پایتخت آن شبوه بوده و به واسطه برخورداری از تجارت کندر ثروت فراوانی داشته است.[۶]

در میان این دولتها سبا دارای اهمیت خاص می‌باشد. قدرت سیاسی و نظامی و بازرگانی آنان توانست به تدریج حکومتهای پراکنده جنوب را زیر پوشش حکومت مستقل و گسترده خود درآورد و دامنه سلطه خویش را تا به آفریقا بکشاند. سبائیان ۹ قرن بر این منطقه حکومت کردند و منطقه نفوذ خود را گسترش دادند و راه بازرگانی اقیانوس هند به دریای سرخ و از آنجا به خلیج عقبه و پیرامون آن را در اختیار گرفتند. دوره حکومت سبائیان تا یکصد و پانزده پیش از میلاد تداوم یافت. سرانجام قوم سبا توسط حمیریان منقرض گردید.[۶]

دولت حمیریان که برخی راجع به آن به طور مستقل صحبت کردند را می‌توان به دو دوره تقسیم نمود: نخست اینکه پادشاهان دوره اول در آغاز پادشاهان سبا و ذوریدان نام داشتند که عنوانی شامل حکومت قتبیان و حمیر است ولی تدریجاً حکومت به حمیریان منتقل گردید و از این زمان به بعد دوره دوم و حکومت آنان آغاز شده است. دولت دوم تبابعه نام داشت که پایتخت ایشان شهر ظفار از سرزمین یمن بود و چون نام عمومی هر یک از فرمانروایان این سلسله تبع بوده است حکومت ایشان را تبابعه می‌گویند. این دولت از سال پانصد و پانزده پیش از میلاد تا پانصد و سی و یک میلادی طول کشید و سرانجام توسط حبشیان انقراض یافت.[۶]

در زمان خسرو انوشیروان کار یمن یکسره شد و در رقابت میان ایران و روم، ایران پیروزی یافت.[۷] با چیرگی ایران بر جنوب عربستان در سال ۵۹۸-۵۹۷ میلادی یمن نیز به‌وسیله شاهنشاهان ساسانی به تصرف ایران در آمد و تا ظهور اسلام تابع حکومت ایران بود. شَهرَب (ساتراپ) ساسانیان در کل منطقه جنوب عربستان، باذان بود.

در دوران‌های پیش، نخستین تماسی که یمنی‌ها با خارج یافتند، در شمال عربستان بود و آن هنگامی بود که آشوریان راه بازرگانی یمن را به خطر انداخته بودند. همچنین فتوحات عظیم هخامنشی نیز ایشان را دچار خطر کرد. اما این حوادث صدمه‌ای به یمن وارد نکرد و اصولاً روابط یمن و اکثر اعراب جنوب با ایران بیشتر دوستانه بوده و انتشار دین مسیح در آن نواحی این دوستی را استوار کرد.

تا ظهور دین اسلام پس از مدتی اسلام در این سرزمین نفوذ یافت که عبدالله بن اسحاق بن ابراهیم یکی از حاکمان یمن در این دوران است.

همچنین در سال ۱۷۵۰ میلادی جزو قلمرو دولت عثمانی در آمد و با سقوط امپراتوری عثمانی، در سال ۱۹۳۴ میلادی با انعقاد قراردادی با انگلستان به استقلال رسید.

سابقاً حکومت یمن در دست امیری بود که او را امام یمن می‌خواندند و او شخصاً کشور را اداره می‌کرد ولی از سال ۱۹۶۲ میلادی برابر ۱۳۴۱ شمسی به جمهوری تبدیل شد.

سیاست

جستار وابسته: انقلاب یمن

پس از انقلاب یمن در سال ۲۰۱۲ قدرت حکومت مرکزی تا حد زیادی از دست رفته و بیشتر نقاط کشور خارج از کنترل آن هستند. حوثی‌ها که یک گروه شیعه زیدی هستند و مرکز آنها در ولایت صعده در شمال کشور است قویترین این گروه‌ها هستند که تا مارس ۲۰۱۵ صنعا پایتخت و بزرگترین شهر کشور را در کنترل خود دارند. انصارالشریعه که شاخه‌ای از القاعده است نیز دیگر گروه قدرتمند این کشور است.

علی عبدالله صالح از سال ۱۹۷۸ به عنوان رئیس‌جمهور یمن شمالی و از سال ۱۹۹۰ به عنوان رئیس‌جمهور یمن متحد قدرت را در این کشور در دست داشت. وی در سال ۲۰۱۲ با اعتراضات گسترده مردمی که به انقلاب یمن معروف شد از قدرت کناره‌گیری کرده اما همچنان یک بازیگر تاثیرگذار در صحنه سیاست کشور است و نیروهای وفادار به او در مارس ۲۰۱۵ با حوثی‌ها وارد ائتلاف شده‌اند.

تقسیمات کشوری

کشور یمن به ۲۰ استان و یک محدوده پایتختی بخش شده‌است:

Yemen governorates.png
Yemen-map.gif
  1. عَدَن
  2. عَمران
  3. اَبیَن
  4. ضالع
  5. بیضاء
  6. حُدَیده
  7. جَوف
  8. مَهره
  9. مَحویت
  10. محدوده پایتختی صنعا
  11. ذَمار
  12. حضرموت
  13. حَجّه
  14. إب
  15. لَحِج
  16. مأرب
  17. رَیمه
  18. صَعده
  19. استان صَنعاء
  20. شبوه
  21. تَعِز

جزایر سوکوترا مهم‌ترین جزایر این کشور هستند.

اقتصاد

تولید ناخالص داخلی یمن در سال ۲۰۱۳ بیش از ۶۱ میلیارد دلار و درآمد سرانه حدود ۲۵۰۰ دلار بوده‌است. خدمات مهمترین بخش اقتصاد کشور است که ۶۱ درصد تولید ناخالص داخلی را به خود اختصاص می‌دهد و صنعت با ۳۱ و کشاورزی با ۷.۷ درصد پس از آن قرار می‌گیرند. تولیدات نفتی ۶۳ درصد درآمدهای دولت را تشکیل می‌دهد. کشاورزی در گذشته اهمیت بیشتری داشت و ۱۸ تا ۲۷ درصد تولید کشور را شامل می‌شد. محصولات کشاورزی کشور شامل غلات، میوه‌ها، سبزیجات، قاط، قهوه، پنبه، لبنیات، ماهی، دام (گوسفنت، بز، گاو و شتر) و ماکیان می‌شوند.

سورگوم (ذرت خوشه‌ای) کشت اصلی کشور و انبه مهمترین میوه کشور است. یکی از معضلات کشور کشت قات یک گیاه مخدر است که جویدن آن اثر محرک دارد. حدود ۴۰ درصد کل آب حوزه آبخیز صنعا به کشت این گیاه اختصاص پیدا می‌کند که موجب خشک شدن کشتزارها و بالارفتن قیمت مواد غذایی شده‌است.

بخش صنعت کشور نیز شامل تولید و پالایش نفت، صنایع غذایی، صنایع دستی، کارگاه‌های کوچک نساجی و چرم، تولید آلومینیوم، تعمیر کشتی، و تولید گاز طبیعی می‌شود. نرخ بیکاری در سال ۲۰۱۳ به ۳۵ درصد رسیده‌است.

مردم

جمعیت یمن در سال ۲۰۱۴ حدود ۲۴ میلیون نفر بوده‌است. بیش از ۹۹ درصد آنها مسلمان هستند که حدود ۶۵ درصد سنی و ۳۵ درصد شیعه برآورد می‌شوند. سنی‌ها اغلب شافعی با اقلیتی از مالکی و حنبلی و شیعیان اکثرا زیدی با اقلیت اسماعیلی و دوازده‌امامی هستند. رشد جمعیت کشور بالاست و نرخ باروری ۴.۴۵ فرزند برای هر زن است. جمعیت صنعا پایتخت کشور در سال ۱۹۷۸ فقط ۵۵ هزار نفر بود اما اکنون از ۲ میلیون نفر فراتر رفته‌است.

اکثر یمنی‌ها عرب هستند و آفریقایی-عرب‌ها، جنوب آسیایی‌ها و اروپایی‌ها هم اقلیت‌های قومی کشور را شکل می‌دهند. یمن کشوری عمدتا قبیله‌ای است و در بخش‌های کوهستانی شمال کشور حدود ۴۰۰ قبلیه زیدی وجود دارند. برخی از یمنی‌ها هم ایرانی‌تبار هستند. به نوشته مقدسی در قرن دهم بیشتر اهالی عدن ایرانی بودند. یهودیان یمن هم در گذشته جمعیت قابل توجهی داشتند اما بیشتر آنها در قرن بیستم به اسرائیل مهاجرت کردند. حدود یکصد هزار هندی‌تبار هم در جنوب کشور زندگی می‌کنند.

نگارخانه

جستارهای وابسته

منابع


  • عبدربه منصور هادی رییس‌جمهور پیشین این کشور است که از یمن به عربستان گریخته‌است و برخی کشورها او را به رسمیت می‌شناسند. وی پس از استفعا به عدن رفت و استعفای خود را پس گرفت و پس از حمله به عدن از یمن گریخت. نیروهای وفادار به منصور هادی بر بخش‌هایی از یمن تسلط دارند.

  • "YEMEN 2012 INTERNATIONAL RELIGIOUS FREEDOM REPORT". U.S. Department of State.

  • "Yemen: The conflict in Saada Governorate – analysis". UN High Commissioner for Refugees. 24 July 2008. Retrieved 2 January 2014.

  • Al-Zaidi, Hassan (22 October 2007). "The Twelve-Imam Shiite Sect". Yemen Times. Archived from the original on 22 October 2007.

  • شهیدی، جعفر: تاریخ تحلیلی اسلام ، ص۹.

  • باقرزاده، جمشید و اکبرزاده، رجب: بررسی نقش ابناء در تحولات سیاسی و اجتماعی یمن. در: پژوهش‌نامه تاریخ، سال ششم، شماره ۲۴.

    1. راه‌های نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، ص ۴۰.
    • بخشی از مطالب از دانشنامه رشد.
    • المقحفی، ابراهیم، احمد، (مُعجَم المُدُن وَالقَبائِل الیَمَنِیَة) ، منشورات دارالحکمة، صنعاء، چاپ وانتشار سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی).
    • الصنعانی، محمد بن یحیی بن عبدالله بن احمد، الیمانی.، (اَلأنَباءَ عَن دُولةَ بَلقِیسَ وَ سَبأَ) ، منشورات دارالیمنیة للنشر والتوزیع، صنعاء، چاپ وانتشار سال ۱۹۸۴ میلادی به (عربی).
    • استاد.دکتر: الجرو، سعید، اسمهان، ، (دراسات فی التاریخ الحضاری للیمن القدیم)، دارالکتاب الحدیث، چاپ عدن، ۲۰۰۳ میلادی به (عربی).
    • استاد.دکتر: الجرو، سعید، اسمهان، ، (دراسات فی التاریخ الحضاری للیمن القدیم)، دارالکتاب الحدیث، چاپ عدن، ۲۰۰۳ میلادی به (عربی).
    • کتاب «قتبان و سبأ» چاپ لندن سال ۱۹۵۵ میلادی.
    • دکتر: السید عبدالعزیز، بن سالم، (تاریخ العرب فی العصر الجاهلیة) ، دارالنهضة العربیة چاپ سال ۱۹۷۸ میلادی به (عربی).
    • دکتر: زاهیه، وهبة، . (شُبه الجَزیرَة العََربیَة) دارالنهضة العربیة للطباعة والنشر، چاپ و انتشار سال ۱۹۷۷ میلادی.
    • آذرنوش، آذرتاش، راه‌های نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، چاپ سوم. تهران: انتشارات توس، ۱۳۸۸. شابک ۳-۴۳۶-۳۱۵-۹۶۴-۹۷۸