دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

فرقه دروزیه

فرقه دروزیه انشعابی از مذهب اسماعیلی می باشد. و در زمان خلافت ششمین خلیفه فاطمی، الحاکم بامر الله پا به عرصه وجود نهاد. البته حمایت های حاکم در پدید آمدن چنین فرقه ای نقش اساسی داشته است.

عوامل پیدایش:

کارهای عجیب و غریبی که از حاکم بامرالله ششمین خلیفه فاطمی سر می زد، یکی از عوامل مهم در پدید آمدن فرقه دروزیه بوده است. او بر خلاف دیگر حاکمان، با مردم مهربان و اغلب در میان آنها بوده است. او تمام بردگان را آزاد کرد و تمام املاک دولتی را به مردم واگذار نمود. حاکم در سال های قحطی نهایت کوشش را برای یاری کردن مردم به عمل آورد. او با تثبیت قیمت ها و بخشش های بی دریغ موفق به انجام این کار شد. بخشش های او از حد گذشت، به طوری که خزانه دار او در انجام فرمان حاکم مردد ماند، خلیفه با خط خود بر او نوشت: مال و ثروت متعلق به خدا است و مردم بندگان خدایند و ما امین خدا در زمین هستیم. حق مردم را به آنان باز گردان و آن را از ایشان دریغ مدار»

اینگونه رفتارهای حاکم تاثیر زیادی در اطرافیان و پیروان او گذاشت تا جائی که محمد بن اسماعیل دروزی این اندیشه را به حاکم مطرح کرد که ادعای خدایی کند، حاکم نه تنها او را سرزنش نکرد، بلکه در خفا مشوق او بوده است.

یکی از چیزهایی که این اندیشه را تشدید نمود، زهدگرایی شدید حاکم در سالهای واپسین حکومتش و غایب شدن او بوده است، وی به تنهایی در کوچه های قاهره به ویژه در تپه های «مقطّم» به گردش می پرداخت که سرانجام در یکی از گردشهای متداولش در ارتفاعات «مقطم» ناپدید گشت و مرگ او همانند زندگی اش معمایی شد.

عقاید فرقه دروزیه:

- الوهیت حاکم بأمر الله ششمین خلیفه فاطمی.

از نگاه آنان «الحاکم بأمرالله» صورت ناسوتی الوهیّت است و هموست یگانه، صمد و منزّه از شمارش و همسر، لذا یک دروزی چیزی جز طاعت وی نمی شناسد. دروزی کسی است که اعتراف کند، هیچ خدایی در آسمان و هیچ امامی در زمین جز حاکم وجود ندارد.

- کتاب مقدس خاص به نام «مصحف الدرز»

- عدم پایبندی به هیچ یک از مذاهب فقهی.

- اعتقاد به نسخ احکام فقهی مانند: حج و زکات.

- اعتقاد به تناسخ و حلول.

از کتاب ها و متون منسوب به این فرقه بدست می آید که دروزیها معتقد به انتقال روح از جسم انسان به انسان دیگری می باشند. زیرا نفس را جاودانه دانسته و باور دارند: آنچه می میرد، پیراهن است (جسم) و وقتی که کهنه شد، نفس انسانی به پیراهن دیگر منتقل می شود. دروزیه لفظ تناسخ را به تقمّص تبدیل کرده اند تا سنخ را شامل نگردد. آنها تصریح کردند که انتقال نفس آدمی به جسم حیوان که گناهی ندارد، ظلم است. و پاداش و کیفر بر عدل الهی استوار است.

- انکار معاد.

حمزه بنیان گذار این فرقه می گوید: عذابی که برای گنهکاران است، همین انتقال دنیوی است؛ از درجه بلندتر به مرتبة نازل تر؛ هرچه این انتقال بیشتر ادامه یابد، جایگاه دینی او فروتر گردد. چنانکه پاداش نیز با انتقال از درجه ای به درجة فراتر در علوم دینی تحقق می یابد.

- انکار پیامبران الهی.

- باطن گرایی مطلق.

دروزیان معتقدند که پس از پنهان شدن حاکم، شریعت برداشته شده و خداوند به جای « سبع دعائم تکلیفیه» هفت خصلت اخلاقی به عنوان «سبع خصال توحیدیه» بدین شرح مقرر فرموده است:

- به جای نماز «صدق للسان»

- به جای زکات، «حفظ الاخوان»

- به جای روزه «ترک عبادة العدم و البهتان»

- به جای حج «برائت از طغیان»

- به جای شهادتین «توحید و پرستش حاکم در هر عصر و زمان»

- به جای جهاد «رضا به فعل او کیفما کان»

- عوض ولایت «تسلیم امر او در سرّ و حدثان»

بنابراین فرقه دروزیه گرچه منشعب از مذهب اسماعیلیه می باشد و باید در بخشی از عقاید و باورها و یا احکام عملی شباهت هایی با هم داشته باشند و لکن آنگونه که پیداست، غیر از باطن گرایی و تاویل در اصول و فروع، هیچگونه رابطه ای بین این دو فرقه به چشم نمی خورد. الا اینکه مذهب اسماعیلیه زمینه ساز پیدایش این فرقه بوده است. و الحاکم بأمر الله، خلیفه فاطمی در پدید آمدن عقاید دروزیان نقش اساسی داشته است. زیرا او هیچگاه داعیان دروزی را که ادعای الوهیت حاکم را داشته، مورد نکوهش و مذمت قرار نداده است، بلکه در خفا مشوق آنها بوده است.

در نتیجه رابطه مذهب دروزیه با فرقه های غالی در این است که همه این فرقه ها قائل به الوهیت افراد غیر خدا هستند، گر چه فرقه های دیگر غلات نیز معتقد به الوهیت ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ بوده اند و لکن فرقه دروزیه اعتقاد دارند که «الحکام بأمر الله» که یک انسان غیر معصوم و معمولی بوده، همان خالق یکتا می باشد.

آنچه ذکر شد، قسمتی از عقاید و باورهای فرقه دروزیه می باشد که هیچگونه شباهت و سنخیت با عقاید اسلامی ندارند و کاملاً منحرف و بیگانه از اسلام است . گرچه رهبران فعلی این فرقه اصرار دارند که: معتقد به دین اسلام اند و آنچه در مورد عقاید آنها ذکر می شود، دسیسه های استعمار و ایادی آنها بوده است. و به دلیل این که دسترسی به منابع آنان امکان ندارد، قضاوت کردن در مورد عقاید آنان را مشکل می نماید و آنچه ذکر شد، اگر صحیح باشد می توان گفت که آنان از دایره اسلام و حتی ادیان آسمانی خارج هستند.

دروزیان در فقه تابع مذهب حنفی می باشند و علّت آن هم اینست که حاکمان عثمانی بعد از فتح سوریه و لبنان در سال 1516 میلادی، این مذهب فقهی را بر مردم آن منطقه به زور تحمیل نمودند، ولکن عملاً پایبند به مذهب خاص نیستند.

جامعه دروزی از نگاه ساختار دینی به دو گروه عاقلان و جاهلان تقسیم می شود. گروه عاقلان دارای دو رئیس دینی اند که هر کدام از آنان شیخ عاقلان خوانده می شود، عاقلان کسانی اند که به احکام عملی دینی یعنی خود داری از می گساری و استعمال دخانیات و نیز داشتن رفتار زاهدنه در غذا و پوشاک پایبندند، آنان لباس جدا از لباس جاهلان دارند و عمامه سفید استوانه ای شکل بر سر می گذارند و لباس ساده می پوشند.

گروه جاهلان، سایر افراد جامعة دروزیان را تشکیل می دهند و گاه شَراحیّن نیز خوانده می شوند، زیرا حق دارند برخی از شرح های رساله های دروزیان را بخوانند و حق خواندن اصل رساله ها و تلاوت قرآن را ندارند و آنها مجازند از دخانیات و سایر لذت های دنیوی و رفاه در معیشت بهره مند شوند. و موظف به پوشیدن لباس خاص نیستند.

دروزیه معتقدند که: روزه ماه رمضان نسخ شده است، لذا آن را ناروا شمرده اند و به جای آن نه روز اول ذی حجه را روزه می گیرند و عید اعظم آنان عید قربان است. هر چند برخی از معاصران آنان، روزه ماه رمضان را مستحب شمرده و تنها وجوب آن را انکار کرده اند.

احکام ازدواج و طلاق:

- هر گاه مرد دروزی با یکی از زنان هم مذهب خود ازدواج کند، لازم است در تمام دارایی خود با او به مساوات رفتار کند و هنگام طلاق و جدایی اگر زن از اطاعت همسرش خارج شده و مرد با او به انصاف رفتار کرده باشد، مالک نیمی از دارایی های زن می شود، ولی اگر مرد به همسرش ستم کرده باشد، زن تمام دارایی خود را از خانه همسر می برد.

- کسی که همسرش را طلاق می دهد، برای او حرام ابدی می شود و حتی با وجود محلل هم ازدواج دوباره با وی جایز نمی شود و از این رو طلاق رجعی و باین نزد دروزیان یکسان است.

مقصود از ازدواج نزد دروزیان تنها تولید نسل و حفظ بقای آن است. از این رو اگر ثروتمندی چهار فرزند آورد و یا تهیدستی به مقدار توان خویش اولاد دار شد، واجب است که در بقیة عمر خویش از همسرش دوری گزیده، با وی همبستر نشود.

- ازدواج دروزی با غیر درزوی حرام است.

- چند همسری، حرام است و باید به یک همسر از مذهب خویش اکتفا نمود. بنابراین کسی که همسر دوم برگزیند، عقد ازدواج او باطل است.

احکام وصیت در فقه دروز:

از دیدگه فقه دروزی هر کس می تواند تمام دارایی های خویش را به کسی وصیت کند. تنها شرط وصیت آنست که اموالی را وصیت کند که با سعی و تلاش خود کسب کرده باشد. اما اموالی را که از پدران خویش به ارث برده است، باید میان اولادش تقسیم گردد.

در کتاب مقدس دروزیان آمده است که دروزیان بخشی از دارایی های خود را به میزان یک دوازدهم برای طبقه عقّال و مستمندان وصیت کنند.

تسامح و سهل گیری در جای جای فرایض و شعایر دینی آنان مشاهده می شود . مثلاً در وضو تصریح می کنند که شستن دست ها از مرفق تا سر انگشتان یا به عکس فرق نمی کند. اگر آب برای وضو کافی باشد، پاها را می شویند و گرنه به مسح اکتفا می کنند و همچنین در نماز تصریح می کنند که دست باز یا دست بسته هر دو جایز است. و آنچه در نماز اهمیّت دارد، توجه و نیّت است. کسانیکه به اخلاق پایبند نیستند و یا گناهی مرتکب شده، ولی توبه نکرده است، اجازة ادا نماز نمی دهند

گفته شده که دروزیان در عهد فاطمیان به دو گونه نماز می خواندند: گروهی به شکل اهل سنت و گروهی به سبک شیعه، چون علمای مذهب به خطر اختلاف پی بردند، فتوا دادند که اصل در نماز توجه و قلبی و نیّت پاک است و شکل ظاهری آن اهمیتی ندارد.

جهانگیری

دروزیه

  1. دروزیه

    همان درزیه. [۱]

    دائرة المعارف تشیع می نویسد: «در مورد وجه تسمیه این فرقه، هنوز هیچ نظریه ای قاطع بیان نشده و مورخان فقط به حدس و گمان بسنده کرده اند ولی بنا به گفته یوحنا افطاکی مورخ مسیحی که معاصر پدیدآورندگان این فرقه بوده، این نام برگرفته از کلمه دَرزی است که لقب محمد بن اسماعیل درزی بخارایی است که فارسی الاصل بوده و به انوشتکین شهرت داشته است و به معنی خیاط است. این کیش جدید با آن که از مذهب اسماعیلیه نشأت گرفته بود، به تدریج دارای چنان عقاید بدعت آمیزی شد که از چارچوب مذهب اسماعیلی و حتی اسلام شیعی بیرون افتاد. سه تن از داعیان اسماعیلی به نامهای: حمزة بن علی بن احمد زوزنی، معروف به لبّاد حسین یا حسن بن حیدره فرغانی معروف به اَخرَم و محمد بن اسماعیل درزی یا دَرزی معروف به انوشتکین ترکی بخارایی هر سه اصالتاً ایرانی و اهل آسیای میانه بودند. در سال 408 هجری قمری یکی پس از دیگری به قاهره وارد شدند و به دربار الحاکم بامرالله فاطمی راه یافتند. در حقیقت این سه تن پایه گذاران دعوت و نهضت دروزی بودند. حسین بن حیدره فرغانی اَخرَم نخستین داعی اسماعیلی فاطمی، شاید اولین نفر از این سه تن باشد که در همان سال 408 هجری قمری نهضتی را به قصد اعلام الوهیت الحاکم بامرالله فاطمی سازمان داده باشد. این دعوت فاطمی در هماهنگی با اصول اساسی عقیده امامت، حاکم بامرالله را پیشوا، رهبر، مؤید من عندالله، معصوم و لغزش ناپذیر، حافظ، نگاهبان حقیقی اسلام و مفسر موثق معانی باطنی شریعت و وحی اسلامی قلمداد می کرد. اَخرم فرغانی در رمضان 408 هجری قمری به دست اسماعیلیان کشته شد. زیرا اسماعیلیان فاطمی، با عقاید وی مخالفت ورزیدند. پس از وی، حمزة بن علی بن احمد زوزنی یکی از یاران پیشین اَخرَم که از نژادی ایرانی بود و در همان سال 408 هجری قمری به قاهره آمده بود، در 410 هجری قمری مورد تعقیب سپاهیان فاطمی قرار گرفت. حمزه بود که آثار متعدد مذهب دروزی را تألیف کرد، حتی امروزه همه دروزی های لبنان، تقویم مجزایی دارند که از سال 408 قمری شروع می شود و به دروز حمزه معروف است. در همان سال محمد بن اسماعیل درزی بخارایی، یکی دیگر از داعیان اسماعیلی که گویا در آغاز از شاگردان حمزة بن علی بن احمد زوزنی و از یاران اَخرَم و از نژادی ایرانی بود به قاهره رفت و با حمزة بن علی زوزنی که از مقربان الحاکم بامرالله بود ملاقات کرد و به یاری او به دربار الحاکم راه یافت و مذهبی به نام مذهب توحید به همیاری علی بن احمد حبّال که مؤذن بود، پدید آورد و می کوشید که از حمزه سعایت کرده و به جای وی بنشیند ولی توفیق نیافت و از آن پس ادعای استقلال کرد و رقیب حمزه گردید و با او برای رسیدن به مقام پیشوایی این دعوت جدید رقابت ورزید و دعوت وی و نهضت او بعدها به نام درزیه خوانده شد. این فرقه به عنوان الحاکمیه نیز خوانده شده است که منسوب به الحاکم بامرالله فاطمی است. برخی از مورخان احتمال داده اند که درزی وقتی با الحاکم فاطمی ارتباط برقرار کرد، این اندیشه را برای وی خوب جلوه داد که ادعای خدایی کند و اضافه کرده اند که گویا الحاکم نیز به صورت پنهانی با این اندیشه موافقت کرد و بی آن که خود بدین امر دامن زند، به او اجازه داد به گسترش این اندیشه و دعوت بپردازد. نکته ای شگفت آور این که حمزه در یکی از رساله های خود، محمد بن اسماعیل درزی را متهم می کند که حاکم بامرالله را تنها یک انسان می داند و مقام الوهیت را برای وی قائل نیست. در بیشتر منابع تاریخی نوشته اند که درزی نخستین کسی است که قائل به الوهیت الحاکم خلیفه فاطمی شد و اعتقاد داشت که عقل کلی در آدم ابوالبشر حلول کرد و به صورت او تجسّد یافت و از وی به دیگر انبیاء انتقال می یابد، تا به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام و خلفای فاطمی رسید.

    او می خواری و ازدواج با محارم را روا می داشت و قائل به تناسخ ارواح بود، از این رو مردم مصر بر او شوریدند. او از بیم رسوایی ناچار به ترک مصر گردید و به شام مهاجرت کرد، تا این که به دست غلامان ترک کشته شد. برخی نوشته اند که مرگ وی به تحریک رقیبش حمزة بن علی زوزنی صورت گرفت».

    دائرة المعارف تشیع درباره ادامه فعالیت دروزیه پس از مرگ درزی می نویسد: «پس از ناپدید شدن یا مرگ درزی تا 418 هجری قمری، همه فعالیت های این عقیده (دعوت جدید) به حالت تعلیق درآمد، اما در 418 هجری قمری رهبری دروزیان به بهاءالدین ابوالحسن علی بن احمد سموقی معروف به ضیف و ملقب به المقتنی رسید. وی ظاهراً با حمزه در تماس بود، از این رو برخی نوشته اند که وی در شعبان 410 هجری قمری از سوی حمزه مأموریت یافت تا به بیان مسائل دعوت دروزی بپردازد و مجموعه بزرگی از رساله های دروزیان به او نسبت داده می شود. در زمانی که المقتنی از قاهره نامه هایی به مناطق مختلف می فرستاد، دیگر آیین پرستش حاکم بامرالله رنگ باخته بود و دعوت جدید و مذهب دروزی، بزرگترین موفقیت خود را در شام که عده ای از داعیان دروز در آنجا فعالیت داشتند، به دست آورد و در حقیقت عقیده جدید، ایدئولوژی لازم را برای موجی از شورش های روستایی در شام (که از آن پس موطن همیشه دروز شد) فراهم ساخت. المقتنی تا 425 هجری قمری نوکیشان دیگری میان جوامع شرق اسماعیلی تا به مولتان که اسماعیلیان آنجا از قتل و آزار غزنویان جان سالم به در برده بودند، به دست آورد. اندکی بعد، چندتن از پیروان المقتنی از جمله شخصی به نام ابن کردی و سُکَین که سرآمد داعیان دروز در شام بود، برای نیل به مقام رهبری نهضت جدید با المقتنی به مبارزه برخاستند، به این ترتیب جنبش دروز توان اولین و موفقیت خود را در جلب پیروان تازه از دست داد. و المقتنی پس از 429 هجری قمری تماس مستقیم خودش را با پیروانش قطع کرد، هرچند تا 435 هجری قمری که دعوت فعال این دعوت جدید به پایان رسید، همچنان نامه ها به اطراف و اکناف می فرستاد. از این تاریخ به بعد دعوت دروزیان به صورت یک جامعه بسته درآمد که نه گرونده جدید را می پذیرفت و نه اجازه ارتداد به پیروان خود می داد. نامه های باقی مانده از المقتنی، همراه با نامه هایی که حمزه و اسماعیل بن محمد تمیمی یکی از رهبران دروز نوشته اند، در مجموعه ای گردآوری شده که همه آن ها، نوشته های مقدس دروزیان را تشکیل می دهد. این مجموعه که در شش کتاب ترتیب یافته، رسائل الحکمة و گاهی نیز الحکمة الشریفة خوانده می شود. آنان که هنوز در انتظار بازگشت حاکم و حمزه هستند، نوشته های مذهبی و عقاید خود را کاملاً مخفی نگاه می دارند. از دیگر رهبران دروزی که در بقا و ادامه دعوت تأثیر فراوانی داشت، امیرسید جمال الدین عبدالله تنوخی (820 ـ 884هـ. ق) است. دیگری شیخ محمد ابوهلال معروف به شیخ فاضل (م: 1050هـ. ق) است که رهبری دروزیان را به عهده داشت و روش وی نیز در زهد و اخلاق همانند روش جمال الدین تنوخی و در زمینه زهد و تصوف و عزلت، سیره شیخ محمد ابوهلال فاضل را الگوی خود قرار دادند. از امیران بنام دروزیان که در تاریخ شهرت یافته اند، دو نفر بسیار نامورند، یکی امیرفخرالدین (922 ـ 951هـ. ق) که در زمان خود به فکردین شهرت داشت و دیگری امیر بشیر بن حسین شهابی (م: 1109هـ. ق) بودند، بنابراین نوادگان فخرالدین از خاندان مُهن تا اوایل قرن یازدهم هجری بر دروزیان حکومت کردند، سپس امارت بر دروزیان به خاندان شهاب منتقل گردید. پس از خاندان شهابی، ظاهراً خاندان جنبلاط رهبری دروزیان را به عهده گرفتند که نیای بزرگ آنان سعید بن مصطفی بن جان پولاد بن قاسم کردی است. از مشهورترین شخصیت های جنبلاطی، شیخ سعید فرزند شیخ بشیر جنبلاطی است که در 1861 میلادی درگذشته است. دیگری کمال جنبلاط (1335ـ1395هـ. ق) که از رهبران سیاسی لبنان و مؤسس حزب التقدمی الاشتراکی و نماینده مجلس لبنان که در مذهب دروز تعصب فراوانی داشت و می کوشید مذهب دروزی را با مذاهب هندی ارتباط دهد. او قرآن را رد می کرد و آن را دروغ می پنداشت و در مقابله با قرآن کتابی نوشت با نام مصحف المنفرد بذاته که با عاطف عجمی آن را تألیف کرد و قصد داشت اسلوب قرآن را تقلید کند. دیگری ولید جنبلاط است که پس از کشته شدن کمال جنبلاط، جای او را گرفت و بارها به نمایندگی مجلس لبنان و مقام وزارت رسیده است و هم اکنون نیز دارای رهبری سیاسی دروزیان و صاحب مقام وزارت و نمایندگی است».

    این دائرة المعارف درباره عقاید ایشان می نویسد: «عقاید دروزیان که خویشتن را موحدون (که دلالت بر تأکید آنان بر وحدانیت خداوند دارد) می خوانند، مبتنی بر انتظارات معادی اسماعیلیان و نوعی از فلسفه نو افلاطون است که به عنوان شالوده عقیده جهانشناسی اسماعیلیان فاطمی پذیرفته شده بود. علاوه بر این بنیانگذاران مذهب دروز، از عقاید دیگری از جمله عقیده به حلول ذات الهی در جسم انسانی (که غلات شیعی دوره های قدیم، به ویژه خطّابیه که معقتد به الوهیت امامان بودند بدان اعتقاد داشتند) سخت پذیرفته بودند. حمزه و یاران وی تحت تأثیر این عقاید به تجلی و ظهور دوری روح الهی در شکلهای انسانی اعتقاد داشتند. از نظر آنان، واحد ازلی یعنی خداوند که عقل کلی اولین منبعث، یا اصل کیهانی را که خود بالاتر از نام و مرتبه بود، آفریده بود، در شخص حاکم بامرالله متجسد شده و به عبارت دیگر، حاکم بامرالله، واپسین مقام یا جایگاه یا حیز خالق بود و این فقط با شناخت حاکم بود که انسان می توانست خویشتن را تطهیر کند. از سوی دیگر از نظر دروزیان، حمزه نیز امام بود یعنی راهنمای انسانی مؤمنان و تجسّد عقل کلی، اما نقش امام دیگر محدود به تأویل شریعت نبود، زیرا زمان آن فرا رسیده بود که تمایز میان ظاهر و باطن دین از بین برود و از این زمان به بعد، وظیفه امام آن بود که مؤمنان را هدایت کند تا با شناخت وحدانیت خداوند از طریق وجود حاکم، به خویشتن شناسی برسند. حمزه و یاران وی معتقد بودند که حاکم بامرالله، دور واپسین تاریخ مقدس را آغاز کرده و همه شرایع قبلی و مذاهب پیشین از جمله شریعت اسلام و تأویل اسماعیلی آن را منسوخ ساخته است. در واقع حمزه و دیگر رهبران دروزی، دینی جدید عرضه کردند که به نظرشان ناسخ ادیان پیش بود. دروزیان به مرتبه یا حدّ اعتقاد داشته و آن را از مقدسات خویش می شمارند که به این شرح است: یکم: عقل کلی که علةالعلل است و در شخص حمزة بن علی بن احمد زوزنی که امام اعظمش خوانند متجسد شده بود و او هادی مستجیبین و قائم الزمان و آدم حقیقی در دور کنونی است؛ دوم: نفس کلی است که در وجود ابوابراهیم اسماعیل بن محمد بن حامد تمیمی داماد یا پدر زن حمزة بن علی که شیخ برگزیده و کسی است که دانش را از امام اعظم فرا می گیرد و ادریس زمان و اخنوخ اوان و هرمس الهرامسه است، تجسم می یابد؛ سوم: کلمه، و او سفیر قدرت و شیخ رضی و فخر الموحدین و بشیر المؤمنین و عماد مستجیبین ابوعبدالله محمد بن وهب قرشی است؛ چهارم: جناح الایمن (بال سمت راست) ابوالخیر سلامة بن عبدالوهاب سامری است که نظام المستجیبین و عزّالموحدین است؛ پنجم: جناح الایسر (بال سمت چپ)، بهاءالدین ابوالحسن علی بن احمد سموقی مشهور به ضیف که مشهور به المقتنی است و او لسان المؤمنین و سند الموحدین است. این چند تن نزد دروزیان وزیران یا حواریان عالی رتبه حاکم به شمار می رفتند که تجسّد یافته پنج انبعاث کیهانی یا پنج اصل علوی به شمار می روند. در زیر هر ده گانه فوق، سه حد دیگر به اسامی: داعی، مأذن و مکاسر (نقیب) که جنبه های مختلف تبلیغ مذهب جدید با آن ها است وجود دارند و مطابق با سه اصل علوی: جدّ، فتح و خیال است و تمام مؤمنان عادی تابع این حدود هستند. البته از زمان کناره گیری المقتنی (پنجمین حد یا اصل) سلسله مراتب سازمان تبلیغی حمزه از جمله مرتبه داعی و مراتب پایین تر آن به تدریج از حیز استفاده خارج شد و مجموعه های مقدس دروز جای حدود غایب را گرفت و از آن پس تشکیلات دینی ساده تری میان دروزیان در خاورمیانه شکل گرفت. برخی از منابع مراتب و طبقات دینی دروزیان را به این صورت معرفی کرده اند: یکم: داعی که به او فاتح هم می گویند؛ دوم: مأذون یا نقیب یا مکاسر، او کسی است که باب مرید را می گشاید و معرفت ذات خداوند و صفات و تجلیات او در هفت رکن جای می گیرد که عبارتند از: حب الحق (دوست داشتن مؤمنان دروزیان )، تبری از عقاید درزی بنیانگذاران مذهب ایشان که او را شیطان می خوانند، اعتراف به وجود مبدأ لاهوت به ناسوت در هر زمان با خشنودی و تسلیم به افعال ربنا الحاکم بامرالله، خضوع کامل در برابر او، تسلیم بدون قید و شرط در مقابل اراده ربنا، وجوب انجام این قواعد بر همه دروزیان. اعضای جامعه دروز به عُقّال که بر حقایل دینی واقف هستند و جُهّال که اکثریت پیروان این فرقه را تشکیل می دهند و بر حقایق دینی تشرف حاصل نکرده اند و مجاز به خواندن نوشته های سرّی تر فرقه نیستند، تقسیم شده اند. دانشمندترین افراد عُقّال دارای مرجعیت خاص در جامعه هستند و شیخ نامیده می شوند. دروزیان دارای معتقدات پیچیده ای در باب جهانشناسی و معادشناسی و به تناسخ ارواح اعقتاد دارند و معتقدند که تعداد ارواحی که وجود دارند، ثابت و معین است و همه ارواح بلافاصله پس از مرگ اشخاص به تن اشخاص دیگر می رود و در نهایت وقتی حاکم و حمزه، از نو ظاهر می شوند تا عدل و داد را در جهان بگسترانند، بهترین دروزیه ا مقرّبترین افراد نزد حاکم بامرالله خواهند بود، به عقیده دروزیان، ناپدیدشدن حاکم بامرالله، یک استتار ارادی که آغاز غیبت او محسوب می شود و او صورت ناسوتی خداوند است که خدایی واحد، فرد، صمد و منزّه از ازواج و عدد است و شخص موحد یعنی دروزی، چاره ای جز اطاعت از مولای جلیل الذکر خود ندارد و نباید در عبادت کسی را شریک او بداند و باید جسم و روح و فرزند خود را تسلیم او کند و به همه احکام او خشنود و راضی باشد». [۲]

    محمدسعید بهمن پور می نویسد: «غالباً گمان می رود که دروزیان را به دنبال نام نشتکین درزی از بنیانگذاران اولیه این فرقه، بدین نام می خوانند، در حالی که معمولاًً دروزیان این وجه تسمیه را صحیح نمی دانند و معتقدند درباره نقش درزی در نهضت آنان، مخصوصاً از دیدگاه غیر دروزیان اغراق شده است. نشتکین درزی هنوز هم به اعتقاد دروزیان اولین دروز ملحد و بزرگترین مرتد در این مذهب به شمار می رود و لفظ دروزی لقبی است که دروزیان حتی تا به امروز برای مرتدان و بی دینان به کار می برند. برخی از محققان معتقدند که تسمیه دروزی را برای این جامعه مخالفان آنان نظیر ابن سیرین و خطیب بغدادی جعل کرده اند تا آنان را با تعالیم غیر اسلامی درزی مرتبط کنند. این نام در کتب اولیه دروز و شروح آن ها به چشم نمی خورد و مطلعان دروزی نیز از به کار بردن آن برای جامعه خود راضی نیستند. مؤلفان کتب فرق و مذاهب نظیر عبدالقاهر بغدادی، ابن حزم، محمد شهرستانی و ابن تیمیه نیز ذکری از نام دروز به میان نیاورده اند. محمدعلی الزغبی نویسنده اصلاح طلب دروزی معتقد است که هیچ مؤلفی از قرن پنجم که زمان حکومت حاکم بوده تا عصر سلطان سلیم در قرن دهم واژه دروزی را به کار نبرده است. وی بعد از ذکر این مطلب می نویسد: «بنابراین در تاریخ ذکری از دروزی وجود ندارد، بلکه تنها یک دَرَزی وجود دارد که از جماعت جدا شد و از مصر طرد گردید یا فرار کرد و سپس کشته شد و نامش همواره مرده بود تا ابتدای طلوع ستاره دولت ترک. » با این حال این تسمیه را امروزه هم خود دروزیان و هم غیر دروزیان برای اشاره به این جامعه مورد استفاده قرار می دهند. اما نویسندگان دروز معمولاًً ترجیح می دهند از عنوان موحدون برای خود استفاده کنند و این نام گذاری در نسخ خطی دروزی نیز رایج بوده و در مکاتبات و سخنرانی های متدینین دروز استفاده می شود. از طرف دیگر دروزیان از القابی نظیر بنومعروف و اعراف به معنای صاحبان علم باطنی نیز برای اشاره به خود استفاده می کنند و دین خود را مذهب عرفانی می خوانند. چارلز هنری چرچیل که در قرن نوزدهم حدود بیست سال با دروزیان زیسته است می نویسد: «اگر از بعضی از عقال بپرسی که چرا دروز خوانده می شوند می گویند که این نام از لفظ عربی دُرس مشتق است که به معنای باهوش و سخت کوش است و از آن جهت به این نام خوانده می شوند که به صورت شاخص سزاوار این القابند. بعضی دیگر معتقدند که این نام از لفظ عربی تُرس به معنای سپر گرفته شده و این فرقه از آن جهت دروز یا سپر خوانده می شوند که در ایام جنگ های صلیبی از جانب نورالدین و صلاح الدین برای مراقبت و دفاع از خطوط ساحل بیروت تا صیدون انتخاب شدند. » سیاحی دیگر به نام جان گرین بی خبر از وجود شخصی به نام دروز در تاریخ با مراجعه به کتب دروز نتیجه گرفته است که این لفظ از درز به معنای خط اتصال و پیوند بین دو قسمت جمجمه گرفته شده تا بر اتحاد و پیوند بین اعضای فرقه تأکید کند. کامل صلیبی مورخ مسیحی لبنانی معتقد است که این نام گرفته شده از قبیله بنی درّوز است که قبل از اسلام در نزدیک مکه ساکن بودند واحتمالاً بعدها به سوریه مهاجرت کردند. عجیب آن که بعضی از مورخین فرانسوی در قرن هفدهم چنین شایع کردند که دروز در واقع از اعقاب سپاهیان فرانسه در جنگ های صلیبی تحت فرماندهی کنت دو دروکس بوده اند که بعد از سقوط عکا آنان را در جبال لبنان اسکان دادند و بنابراین دروز محرف از کلمه دروکس است. بیشتر مورخین و نویسندگان دروزی چنین انتسابی را توطئه ای استعماری برای جلب مساعدت دروزیان در شام دانسته اند. جالب تر آن که انگلیسی ها نیز در قرن هجدهم سعی کردند برای دروزیان اصلی انگلیسی درست کنند و چنین شایع کردند که دروزیان از اعقاب سپاهیان انگلیس در منطقه اند که تحت فرماندهی ریچارد در جنگ های صلیبی حضور داشته اند. سلیمان ابوعزالدین در مقاله ای تحت عنوان ریشه دروزیان با ارائه شواهد مستدل چنین ادعاهای واهی را به شدت مورد انکار قرار داده است، من جمله آن که با ارائه جدولی از نام های بزرگان و گذشتگان دروز نشان داده که این نام ها همگی عربی است و هیچ نشانه ای از عناصر غیر عربی در آن به چشم نمی خورد، به علاوه آن که دروزیان در میان طوائف عرب منطقه و حتی در سایر نقاط جهان دارای صحیح ترین تلفّظ در حروف ثاء، ذال، ضاء و مخصوصاً قاف هستند و به نوشته شکیب ارسلان هیچ کس از ساکنان سوریه در تلفّظ صحیح عربی به پای دروزیان نمی رسد.

    دروزی ان نیز مانند سایر گروه های اسماعیلی فرقه ای بسته اند و کسی را به مذهب خود دعوت نمی کنند و رشد جمعیتشان جز از طریق توالد صورت نمی پذیرد. محل سکونت پیروان این فرقه بیشتر در سوریه و لبنان و فلسطین اشغالی است و در هر یک از این کشورها دروزیان ساختار گروهی، مذهبی و قبیله ای خود را دارند و دارای رهبری مجزا می باشند، هرچند حس همبستگی قومی و مذهبی در بین آنان بسیار قوی است. علاوه بر مناطق ذکر شده، جماعات کوچکی از دروزیان در اردن، اروپا، کانادا، آمریکای لاتین، فیلیپین، ایالات متحده، استرالیا و غرب آفریقا ساکن اند. آمار دقیقی از جمعیت دروزیان در دست نیست اما کل جمعیت آنان در جهان در سال 1988 حدود یک میلیون نفر تخمین زده شده است. دروزیان به طور سنتی بیشتر در مناطق کوهستانی زندگی می کنند. در لبنان دروزیان بیشتر در جبل لبنان و وادی التیم و شوف ساکنند و عده کمی نیز در بیروت زندگی می کرده اند که در سال های اخیر عده آنان به سرعت رو به فزونی گرفته است. دروزیان سوریه بیشتر در ایالت سویدا ء اقامت دارند که جبل حوران در آن واقع شده است. این منطقه هم اکنون به جبل الدروز یا جبل العرب مشهور است. در اسرائیل دروزیان بیشتر در دو منطقه کوهستانی الجلیل و جبل کرمل ساکن اند. در حال حاضر دروزیان اسرائیل دو نماینده در کنست دارند. در سوریه وضع دروزیان از سال 1970 به این طرف همچنان رو به بهبود بوده است. مذهب و رابطه فامیلی قبیلگی یکی از مهمترین عوامل ایجاد همبستگی در بین اعضای جامعه دروز است. جامعه دروزی جامعه ای درون همسری است و دروزیان با غیر همکیشان خود ازدواج نمی کنند. در بین دروزیان چند خاندان بزرگ وجود دارد که رؤسای این خاندان ها معمولاً از قدرت و نفوذ فراوان برخوردارند. معروف ترین این خاندان ها عبارتند از: تنوخ، شهابیون، آل جنبلاط، آل معن (معنیون]] )، یزبکیه.

    کمال جنبلاط که در سال 1974 نماینده منطقه شوف در مجلس لبنان بود حزب سیاسی الحزب الاشتراکیة التقدمیة را در لبنان تأسیس کرد. جنبلاط از یک سو به سنن دروز وفادار بود و برای مثال ظاهر شدن زنان دروزی را بدون مندیل در حضور خود اجازه نمی داد و از سوی دیگر عقاید رادیکال اشتراکی و عرفان بودایی را تبلیغ می کرد. وی عقاید پان اسلامی و پان عربی نیز داشت و خواستار آزادی فلسطین بود.

    دروزی ان در بین خود به دو دسته عقّال و جهّال تقسیم می شوند. عقال که به محترم ترین آنان اجاوید (نیکان) نیز می گویند کسانی هستند که اصول عقاید دروزی را آموخته اند و جهّال مردم عادی دروز ند. عقال که در واقع طبقه روحانی دروز محسوب می شوند معمولاًً عبا می پوشند و عمامه سفید استوانه ای شکل بر سر می گذارند. آن دسته از عقال که به درجه بالایی از دانش عقاید می رسند لقب شیخ می گیرند. مشایخ الدین که رهبران مذهبی جامعه دروزی محسوب می شوند باید مدتی را در مدارس دینی درس بخوانند و حتی برخی از آنان مدتی را در خلوت می گذرانند. امروزه عقال چیزی کمتر از یک پنجم جمعیت دروزیان را تشکیل می دهند و حضورشان در همه روستاها و شهرهای دروز مشهود است. عقال برحسب میزان تحصیلات و درجات معنوی خود به سه طبقه تقسیم می شوند. هر شب جمعه هر سه این گروه ها در خلوت جمع می شوند و بعد از تلاوت برخی از مقدمات متون مقدس، طبقه سوم مجلس را ترک می کنند. بعد از خروج این دسته تلاوت بعضی از رسائل ساده تر رسائل الحکمة که حاوی تأویلات باطنی زیادی نیست آغاز می شود. بعد از تلاوت این قسمت ها طبقه دوم نیز مجلس را ترک می کنند تا طبقه اول که حق گفتگو درباره تأویلات و رموز مذهب و شنیدن اسرار عقاید را دارند به تلاوت رسائل پیچیده تر رسائل الحکمة بپردازند. طبقه جهال حق حضور در جلسات این خلوت ها را ندارند مگر در روز عید دروزی که مطابق با عید قربان مسلمین می شود. در عین حال جهال می توانند هر وقت که بخواهند تحصیلات لازم را برای ورود به حلقه عقال شروع کنند. طبقه اول روحانیون دروز را چنان که گذشت اجاوید (نیکان) می گویند. اجاوید جمع جُوَید است که مصغّر جید می باشد. اجاوید بالاترین مرجع دینی دروز و مورد احترام و تبعیت مردمند. در هر منطقه دروزی، یکی از مشایخ به عنوان رئیس یا شیخ العقل یعنی رهبر عالی دینی برگزیده می شود که معمولاًً به خانواده ای پرنفوذ تعلق دارد. از طرف دیگر رهبری سیاسی درجامعه دروز معمولاًً در دست جهال بوده و هست. در اصطلاح دروزی به این رهبران مشایخ الزمان می گوند. هرچند مشایخ الدین در امور مذهبی صاحب فتوا و نظرند، اما در امور سیاسی تابع مشایخ الزمان می باشند. بنابراین از لحاظ تقسیم بندی مدنی، دروزیان به سه طبقه امراء یعنی رهبران سیاسی که به آنان مشایخ الزمان می گویند، مشایخ یا مشایخ الدین که رهبران دینی اند و عامه تقسیم می شوند. در لبنان در حال حاضر رهبران سیاسی از آل ارسلان و رهبران دینی از جنبلاطیه و یزبکیه هستند.

    دروزی ان محل اجتماعات مذهبی خود را مجلس و خلوت می خوانند که اولی در واقع همان حکم مسجد مسلمین و دومی حکم خانقاه را دارد. بیشتر آداب مذهبی دروزیان به عقال تعلق دارد و وظیفه زیادی متوجه جهال نیست. این آداب غالباً مخفی است و جهال دروزی از آن چیزی نمی دانند. خواندن کتب مذهبی نیز مخصوص عقال است و مطالب آن کتاب ها سرّی قلمداد می شود. زمان عبادت و تجمع دروزیان در خلوات و مجالس پنجشنبه شب ها است و انتخاب این زمان از آن جهت است که اعلام دعوت دروزی در سال 408 هجری قمری در این وقت صورت گرفت. مراسم مذهبی معمولاًً دو بخش دارد، بخش اول که جهال نیز در آن شرکت دارند و شامل بحث های اجتماعی و پند و موعظه های اخلاقی است و بخش دوم شامل دعا و مطالعه کتب مقدس که قبل از شروع این بخش جهال باید مجلس را ترک کنند. بعضی از خلوات و مجالس دروزی به مرور زمان از تقدّس زیادی برخوردار شده اند و به صورت زیارتگاه درآمده اند و هر ساله جمعی از دروزیان این اماکن را زیارت می کنند. مهمترین این زیارتگاه ها عبارتند از: خلوت قنوات در سوریه، خلوت بیداء در دارالتیم در جنوب لبنان که مهمترین مدرسه علمیه دروزی نیز در کنار آن قرار دارد، بنی ایوب در منطقه شوف لبنان، مقام شعیب در فلسطین و مقام المسیح در البجعه واقع در سوریه که دروزیان معتقدند مسیح علیه السلام در یک نوبت حلقه ای سرّی برای شاگردانش در آنجا داشته است. دروزیان از لحاظ مذهبی نسبت به روابط زن و مرد مبالات زیادی دارند و آنان که از لحاظ مذهبی تقید بالاتری دارند، نسبت به حجاب زنان خود بسیار سختگیرند. دختران دروزی معمولاًً در سنین پایین ازدواج می کنند. زنان و مخصوصاً دختران در خانواده دروز به شدت مورد مراقبت هستند. با وجود این قوانین ازدواج و طلاق در آیین دروزی بیشتر بر تساوی زوجین در حقوق استوار است تا سپردن اختیارات به دست مرد. قوانین ارث در بین دروزیان همان قوانین فقه حنفی است که عمده قوانین شرعی دروزی را تشکیل می دهد. طلاق در بین دروزیان جایز است، اما رجوع جایز نیست و برای زن مطلقه حرام است در مجلسی که شوهر سابقش حضور دارد حاضر شود و یا به صورت او نگاه کند. اکثر سیاحان غربی که از مناطق دروزی دیدن کرده اند از میهمان نوازی، سلامت جسمانی و زیبایی چهره آنان که احتمالاً معلول اختلاط نژادهای مختلف است، سخن گفته اند.

    عقال باید زندگی زاهدانه ای داشته باشند و از شهوات اجتناب کنند. بعضی از عقال عزوبت اختیار می کنند و برخی دیگر هرچند ازدواج می کنند اما از آمیزش جنسی اجتناب می نمایند. معمولاًً همسر چنین اشخاصی خود یک عاقله است. در مواردی که شیخ دروزی ازدواج و آمیزش را انتخاب می کند، بعد از بردن عروس به خانه خود حق ندارد تا چهل روز با او بیامیزد. دروزیان این کار را برای تقویت اراده شیوخ لازم می دانند. علاوه بر تقسیم جامعه به عقال و جهال، تقسیم بندی اجتماعی خاص تری نیز در جامعه دروز وجود دارد که آنان را به شیوخ، اعیان و عامّه تقسیم می کنند. هر یک از این قشرها معمولاًً درون خود ازدواج می کنند. یکی از نمادهای جامعه دروز ستاره دروز است که سمبل حدود پنجگانه است و در همه مراکز جمعی دروزی دیده می شود. این ستاره از پنج رنگ به ترتیب زیر تشکیل شده است: سبز: علامت حمزه، تجسم عقل کلی؛ قرمز: علامت اسماعیل التمیمی، تجسم نفس کلی؛ زرد: علامت محمد بن وهب القرشی، تجسم کلمه؛ آبی: علامت سلمه السمری، تجسم جناح راست یا سابق؛ سفید: علامت بهاءالدین المقتنی، تجسم جناح چپ یا تالی.

    محمدسعید بهمن پور درباره عبادات دروزیه می نویسد: «چنانکه در بخش کلام دروزی گذشت، از نظر مذهب دروز کلیه آداب شریعت اسلامی و حتی تأویل باطنی آن نسخ شده است و دروزیان به باطن باطن دین اعتقاد دارند. حمزه بن علی به جای پنج حکم اصلی شریعت (نماز، روزه، حج، زکات و جهاد)، هفت وظیفه که از آن به الشروط السبعة تعبیر می شود برای دروزیان مقرر نمود. این وظایف عبارتند از: 1. اعتقاد به الحاکم و ایمان محکم به توحید او؛ 2. انکار عقاید غیر دروزی؛ 3. رفض شیطان و کفر؛ 4. قبول اعمال الهی؛ 5. تسلیم به امر خدا در بلا و مصیبت؛ 6. سدق اللسان (صدق)؛ 7. کمک به همکیشان. اصل صدق فقط درباره دروزیان اعمال می شود و با دیگران تقیه و رازداری مطلق معمول است. علاوه بر این دروزیان ایام خاصی از سال را روزه می گیرند که مهمترین آن عبارت است از 9 روز اول ذیحجه. شرایط و آداب و مبطلات این روزه همان است که در روزه مسلمین معمول است. روز عید اضحی بزرگ ترین عید دروزی محسوب می شود. بعضی از متعبدان دروز ماه های متوالی روزه می گیرند و ریاضت هایی شبیه به ریاضات مرتاضان هندی بر خود هموار می کنندو همچون برهمن ها از خوردن گوشت اجتناب می نمایند و یا از غیر خانه عقال چیزی نمی خورند.

    مهمترین کتاب مذهبی دروزیان رسائل الحکمة است که به آن الحکمة الشریفة نیز می گویند. این کتاب مجموعه نامه های حمزه بن علی، بهاءالدین المقتنی و اسماعیل بن محمد تمیمی است که به پیروان فرقه و یا برای دعوت و یا مناظره با دیگران نوشته شده است. [۳]

    پانویس


  2. فرهنگ نامه فرقه های اسلامی، شریف یحیی الامین، ص141

  3. دائرة المعارف تشیع، ج8، ص484

  4. اسماعیلیه از گذشته تا حال، محمدسعید بهمن پور، ص366 ـ 385

بررسی علل گرایش جوانان به عرفان‌های نوظهور (علل برون زا)

بررسی علل گرایش جوانان به عرفان‌های نوظهور (علل برون زا)
امام علی علیه‌السلام دل جوان را چونان سرزمین آماده و پاکی می‌داند که هر بدری در آن افشانده شود همان را قبول می‌کند و رشد بسیاری می‌کند. « وَ اءنَّما قَلبُ الحَدَثِ کالارضِ الخالِیة ما القِیَ فیها مِن شَیءٍ قَبِلتُه» و دلیل این قبول و اجازه‌ی بذرپاشی در دل جوان همان...

ب: علل برون‌زا

1) عدم شناخت کافی نسبت به اصل دین و معارف والای آن

1-1. عدم معرفی دین حقیقی

تغییراتی شگرفی که بعد از رنسانس در جهان مدرن معاصر اتفاق افتاده و عدم معرفی دین‌های کهن به صورت بروز، باعث گرایش به ادیان نوظهور گشته است تا شاید عطش حقیقت‌خواهی خود را از جایی دیگر سیراب کنند. حتی اگر این تلاش در مسیر سرابی بیش نباشد و چشمه‌ی حیات در پشت لایه‌هایی از غبار پنهان باشد. از سوی دیگر مراکز فرهنگی و متولیان دینی جامعه‌ی ما نتوانسته‌اند آن گونه که باید ابعاد مختلف و جذاب دین حقیقی را برای نسل جوان تبیین نمایند و در جهت معرفت بخشی و آشنایی هرچه بیشتر جوانان تلاش نمایند و متأسفانه گاه کج‌سلیقگی‌ها در بیان معارف والای دینی نیز یکی از عوامل گریز جوانان و ترغیب آنان به گرایش‌هایی می‌شود که در ظاهر بیشتر به نیازها و علایق آنان توجه دارد و شوق و اقبال فراوانی برای پذیرفته شدن در جوان ایجاد می‌کند.

2-1. سخت جلوه دادن دین

دین ما دینی است که احکام و دستوراتش بر پایه‌ی سهل و آسانی گذاشته شده است و تکالیف آن به نسبت سن، صحت بدن، میزان درآمد، علم به احکام و... متغیر بوده و اجباری برای یک شکل بودن آن‌ها نیست. در دین ما برای رسیدن به مقامات و معنویات نیازی به روی گرداندن از دنیا و ترک لذات آن نیست بلکه می‌توان در عین این‌که از نعمات مادی خداوند بهره‌مند شد، به مقامات عرفانی رسید همان‌گونه که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در خطاب به مردم مدینه فرمودند: «چرا برخی از اصحاب من از خوردن گوشت و استعمال بوی خوش و ارتباط با همسرانشان اجتناب می‌کنند، همانا من خودم هم گوشت می‌خورم و هم بوی خوش استعمال می‌کنم و هم با همسرانم ارتباط دارم و هر کس از سنت من روی گرداند از من نیست.» (الفروع من الکافی، کلینی، کتاب النکاح، حدیث 5، صفحه‌ی 496) اما متأسفانه گاهی به جای بیان دیدگاه‌های خالص دین عده‌ای چهره‌ای خشک از دین را به نمایش می‌گذارند که جوان امروزی به خاطر لطافت طبع خود حاضر به پذیرش چنین دینی نیست و به همین خاطر به سوی عرفان‌های نوظهور ترغیب می‌شود؛ این باعث شده است که عرفان‌های دروغین به راحتی با انسان امروز حرف بزنند و ادبیاتشان را به او تحمیل کنند؛ در صورتی که هیچ وقت تأثیرات عرفان در شاد زیستن بیان نمی‌شود به راحتی عرفان‌های دروغین توانسته‌اند جای عرفان راستین را در برقراری ارتباط با مردم بگیرند.

3-‌1. عالمان بی عمل

یکی دیگر از جنبه‌های ایجاد ضعف، عالمان بی عملی هستند که خود به دستورات گفته شده عمل نمی‌کنند و این خود باعث بدبین شدن به دین بویژه در نزد جوانان می‌‌شود. کثرت آموزه‌های معنوی و عرفانی چنانچه با عمل مبلغین دینی همراه و قرین شود شوق عرفان و معنویت‌گرایی را در مردم بر خواهد انگیخت.

4-1. سخت‌گویی و بی‌توجهی به ادبیات روزآمد

هر عصرى ویژگی‌ها، ضرورت‌ها و تقاضاهایى دارد که از دگرگون شدن وضع زمان و پیدا شدن مسائل جدید و مفاهیم تازه در عرصه زندگى سرچشمه مى‌گیرد. هم‌چنین هر عصرى مشکلات و پیچیدگی‌ها و گرفتاری‌هاى مخصوص بخود را دارد که آن نیز از دگرگونى اجتماعات و فرهنگ‌ها که لازمه‌ی تحول زندگى و گذشت زمان است مى‌باشد. وظیفه اصلی مبلّغین دین اسلام برگرداندن میراث علمى و فرهنگى اسلام به زبان روز و پیاده کردن همه آن مفاهیم عالى از طریق زبان «عصرى» در روح و جان و عقل نسل کنونى است. چه زیبا فرمود آن پیشواى راستین: «آن کس که از وضع زمان خود آگاه است مورد هجوم اشتباهات قرار نمى‌گیرد» (کافی، کلینی، دار الکتب الاسلامیه 1365 ه.ش، ج 1، ص 26)

5-1. عملیاتی نکردن مفاهیم دین در زندگی

اگر اعمال و اذکار دین را بتوان با زندگی امروزی مردم گره زد و دین را در بطن زندگی آن‌ها نشان داد، مطمئناً پذیرش آموزه‌های دین برای همگان آسان و لذت بخش خواهد شد. هم‌چنین دادن دستوراتی کاربردی در زندگی مردم، به روی آوری آنان به معنویتی کارآمد منتج خواهد شد.

2) تبلیغات گسترده‌ی گروه‌های معنویت‌گرا و رسانه‌های استعماری

گروه‌های مختلف معنویت‌‌گرا در گوشه و کنار جهان و با استفاده از رسانه‌هایی چون ماهواره، اینترنت و... دست به تبلیغ می‌زنند. رسانه‌های نوظهور، بالاتر رفتن سطح سواد مردم و افزایش امکانات ارتباطی امکان بیشتری را برای تبلیغات فراهم کرده است. این رسانه‌ها با درک سلایق و علایق جوانان و با حمایت نظام‌های سلطه‌جو به هجمه‌ی تبلیغاتی بر علیه نسل جوان اهتمام می‌ورزند.

3) مسائل سیاسی

بخش عمده‌ای از دلایل گرایش برخی از جوانان در ایران به فرقه‌های نوظهور، فعالیت گسترده سیاسی دشمنان دین اسلام است. یکی از مؤلفه‌های امنیت ملی در جمهوری اسلامی ایران، مذهب و دین است و به همین دلیل یکی از راه‌های ضربه زدن به امنیت ملی، تضعیف دین و مذهب و اعتقادات مردم است و در این خصوص یکی از راه‌های تضعیف اعتقادات و گرایش به دین و مذهب در مردم، ایجاد فرقه‌های نوظهور و جذاب نشان دادن آن‌هاست.

4) ظواهر و شعارهای فریبنده

فرقه‌ها با تدلیس و استفاده از ظواهر عوام‌فریبانه و بیان شعارهایی زیبا از سادگی و صداقت جوانان استفاده و آن‌ها را می‌فریبند. در واقع متهم اصلی در چنین مواردی زودباوری جوانان می‌باشد.
5) مشکلات خانوادگی

جوانانی که با مشکلاتی در خانواده روبرو شده و به طریقی از آن دور می‌شوند، به دنبال راهی برای پر کردن این خلأ بزرگ می‌گردند، چرا که سرخوردگی در خانواده، نه اجازه بازگشت به آنان را می‌دهد و نه جوان می‌تواند با این کمبود کنار بیاید؛ از آن‌جا که در برخی از تعلیمات نوظهور، بنیاد خانواده به کلی نفی شده است، جوان سرخورده و ضربه دیده از خانواده بدان گرایش می‌یابد. به عنوان مثال از سخنان اشو چنین برمی‌آید که او معتقد است باید به گذشته بازگشت و زندگی قبیله‌ای و بدون مرز زن و شوهری را دارا بود و این‌که باید همانند حیوانات، که هم اکنون نیز در مجموعه‌های چند نفری در یک مکان خاص زندگی می‌کنند و هیچ یک به دیگری تعلق ندارد، زندگی کرد و مرزی میان پدر و مادر بودن مطرح نباشد.

6) دوستان ناباب

گروه همسالان و دوستان الگوهای مورد قبول یک فرد در شیوه گفتار، کردار، رفتار و مَنِش هستند. فرد برای این‌که مقبول جمع دوستان و همسالان افتد و با آنان ارتباط و معاشرت داشته باشد، ناگزیر از پذیرش هنجارها و ارزش‌های آنان است. در غیر این صورت، از آن جمع طرد می‌شود. به همین خاطر، اگر فردی با گروهی از افرادی که در این نوع فرقه‌ها حضور دارند رابطه برقرار کند و با آنان دوست شود، به تدریج تحت تأثیر رفتار آنان قرار می‌گیرد و مانند آن‌ها می‌شود؛ چون ملاک پذیرش و قبول فرد توسط یک گروه و جمع، پذیرفتن فرهنگ آن‌هاست.
در سخنان پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم آمده است: «المرءُ علی دین اخیه»؛ هر انسانی بر شیوه و طریقه دوست و رفیق خود زندگی می‌کند. (اصول کافی، کلینی، کتاب الایمان و الکفر مجالسة اهل المعاضی، ذیل حدیث 3) و نیز حضرت علی علیه‌السلام در نهج‌البلاغه می‌فرمایند: «مُجالسةُ اهل الهوی منساةُ للایمان و محضرة للشیطان.»؛ هم‌نشینی با هواپرستان ایمان را به دست فراموشی می‌سپارد و شیطان را حاضر می‌کند. (نهج‌البلاغه، خطبه 86)

7) مشکلات مالی

به علت وعده‌‌های دروغین سرکرده‌های این مکاتب، عده‌‌ای از افرادی که مشکل مالی دارند و در پاره‌ای موارد دارای مشکلات عقیدتی نیز هستند به این فرقه‌ها، گرایش می‌یابند. عامل فقر و مشکلات معیشتی و اقتصادی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. عدم بضاعت مالی مکفی خانواده‌ها و ناتوانی در پاسخگویی به نیازهای طبیعی و ضروری مانند: فراهم ساختن امکان ادامه تحصیل حتی در مقاطع پایین، تأمین پوشاک مناسب، متنوع و متناسب با سلیقه و روحیه آنان و... زمینه‌ساز بروز دل‌زدگی، سرخوردگی، ناراحتی‌های روحی، دل‌مشغولی، افسردگی و انزواطلبی را در فرزندان فراهم می‌سازد. این امر موجب می‌شود تا این افراد برای التیام ناراحتی‌های ناشی از مشکلات خود از طریق مستقیم و یا غیرمستقیم، به اقداماتی دست بزنند و خود درصدد حل مشکل خویش برآیند، در نتیجه، بسیاری از این افراد برای رهایی از بند گرفتاری‌ها، با فریب بعضی از فرقه‌های انحرافی در دام آنان گرفتار می‌شوند.

8) غرب‌زدگی و خودباختگی

این امر معمولاً در مورد کسانی رخ می‌دهد که با فرهنگ غرب بیش از دیگران مأنوس بوده و نیز از لحاظ روانی از ثبات شخصیت و خودباوری بسیار کمتری برخوردارند و باعث می‌شود که بعضی از امور غربی بدون آن‌که شرایط آن در جامعه وجود داشته باشد و مورد نیاز جامعه ما باشد تنها به دلیل پیروی از تمدن غرب و خودباختگی برای این گونه افراد مورد پذیرش آن‌ها واقع شود.

9) بیماری سبک زندگی غربی-مسیحی

یکی از علل گرایش مردم به عرفان‌های جدید، سبک زندگی (الگو یا مجموعه کنش‌های مرجح یا رفتارهای ترجیحی) امروزی بشر است. در واقع رویکردی که در زندگی مردم دیده می‌شود، رفتن به سمت و سوی یک زندگی جدید و جدای از سبک‌های سنتی گذشته است .در جهان امروز یکی از راه‌های انتقال عقیده و فکر این است که ابتدا رفتاری متناسب با آن فکر را در جامعه‌ای درست کرده و رواج دهند. با عوض شدن شکل و سبک زندگی مردم آن منطقه با استفاده از وارد کردن لوازم جدید و جذاب که لازمه شکلی جدید از زندگی است، به دنبال آن کم‌کم خود مردم تفکرات و عقایدی را که متناسب با سبک زندگیشان است به راحتی پذیرا می‌شوند و این همان تهاجم خاموش است که دیگر نیازی به زور و اسلحه نیست تا عقیده و رفتار گروهی را تغییر داده و به شکل دلخواه درآورند.

این جنبش‌های نو پدید که ادعای رساندن به معنویت در کمترین زمان را دارند کاملاً با این سبک زندگی هم‌خوانی دارند، آن هم زندگی‌ای که همه چیز را جدید، آماده و سریع می‌خواهد. برای رسیدن به معنویت و عرفان هم به دنبال راهی ساده، جدید و سریع می‌گردد و مدعیان این راه، همین عرفان‌های جدید هستند.

منبع: نشریه‌ی مرزبان‌نامه، شماره 4

«بررسی علل گرایش جوانان به فرقه های انحرافی»

«بررسی علل گرایش جوانان به فرقه های انحرافی»

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه


در دهه های اخیر شاهد رشد فرقه های انحرافی در سطح جهانی بوده ایم که کشور مانیز تحت تاثیر آنها قرارگرفته است. آنچه مهم است این که فرقه های انحرافی به هرنامی باشند چه عرفان های کاذب چه شیطان پرستی ویا هر اسم دیگری، متاسفانه در حدقابل توجهی مورد پذیرش جوانان کشورمان قرارگرفته است بطوری که نمادهای اینتهاجمات را در سطح جامعه مشاهده می نماییم.


لذا در این مقاله بر آن شدیم تا بصورت مختصر به بررسی علت های جذب جوانان به اینفرقه ها بخصوص دو فرقه عرفان های کاذب وشیطان پرستی پرداخته ودر پایان نیز راهکارهایی را نیز برای مقابله با این تهاجمات ارائه نماییم .





الف) نمادهای شیطان پرستی وفرقه های کاذب

انتقالو نشر اندیشه ها از طریق گفتن یا نوشتن دشوار است و تعداد محدودی از مردم با آنارتباط برقرار می کنند. اما نمادها به راحتی جایگاه خود را در فرهنگ عمومی پیدامی کنند و به خاطر اینکه ظرفیت کار هنری دارند، به صورت جذابی در جامعه، به خصوصبین جوانان و زنان گسترش می یابند. نمادهای شیطانی در گستره بسیار وسیعی از لباسو کفش و ساعت گرفته تا رنگ و طرح داخل اتاق خواب تا عروسکی که در تزئینات خودروکاربرد دارد و انگشتر و دستبند و ده ها شی ء دیگر که در اشیاء شخص و در منظرعمومی استفاده می شود. این نمادها متفاوت و خوش ساخت هستند و همه جا یافت میشوند. از برچسبی که کودک پنج ساله به دفتر نقاشی می چسباند تا سردسته عصایی کهپیر مرد هفتاد ساله به دست می گیرد. این نمادها همه جا حضور دارند. گذشته از اینطرح های خیالی از چهره شیطان نیز روی بسیاری از لباس ها و سایر وسایل و اشیاءشخصی دیده می شود.فرقه های انحرافی مخصوصاً شیطان پرستان دارای سمبل‌ها و نشانه‌هاییهستند که حتماً همه ما بعضی از آن‌ها را بر روی تی‌شرت ها، زیورآلات و بدلیجات،کمربند، دستبند، بازوبند، کلاه و ... دیده‌ایم.


نمادهایی نظیر ستاره پنج پر، صلیب معکوس، صلیب شکسته، چشم شیطان، عدد 666 و FFF که ششمین حرف حروف انگلیسی است و متناظر عددی آن 666 می شود.این عدد به گفته مکاشفه یوحنا در کتاب مقدس عدد شیطان است. در مکاشفات نوشتهشده: «جانور عجیب دیگری دیدم که از زمین بیرون آمد. این جانور دو شاخ داشت مانندشاخ های بره و صدای وحشتناکش مثل صدای اژدها بود... بزرگ و کوچک، فقیر و غنی،برده و آزاد را وادار کرد تا علامت مخصوص را روی دست راست یا پیشانی خودبگذارند. و هیچ کس نمی توانست شغلی به دست آورد یا چیزی بخرد مگر اینکه علامتمخصوص این جانور یعنی اسم یا عدد او را بر خود داشته باشد. این خود معمایی است وهرکس با هوش باشد می تواند عدد جانور را محاسبه کند. این عدد اسم یک انسان استکه مقدار عددی آن به 666 می رسد. [1]


نماد دیگر دو مثلث روی هم است که مثلث با رأس پایین به معنای جام و موءنث و مثلثبا رأس روبه بالا نماد شمشیر و مذکر است، که به ترتیب به معنای الاهه باروری وخدای جنگ و شکار هستند.[2] این دو مثلث وقتی به صورت معناداری روی هم قرار میگیرد معنای عشق - البته از نوع جنسی آن- را بیان می کند و این همان ستاره داووداست که امروز در وسط پرچم اسرائیل دیده می شود و با اعمالی که عهد عتیق بهپادشاهی به نام داوود نسبت می دهد، کاملاً سازگاری دارد.


یکی دیگر از این نمادها که در عرفان کابالا نیز جایگاهی دارد، بز یا قوچی به نامبافومت(Baphomet) است که هم با جانور شاخ دار یوحنا همانندی دارد و هم در اسطورههای مصری خدای هوش و دانایی معرفی شده و آفرینش انسان به وسیله چرخ سفالگری رابه او نسبت می دهند. خدای بزرگ (خنوم) او را از منطقه آبشار بزرگ نیل آفرید وفنون آفرینش انسان را به او آموخت. او همچنین به صورت دو جنسی و نماد زاد و ولداست.[3] و دو ماه سیاه و سفید در طرفین او نشانه ترکیب روشنایی و تاریکی است. سربافومت معمولاً در میان ستاره پنج پر (پنتاگرام) طراحی می شود.


پنتاگرام نماد ونوس الاهه زیبایی و عشق شهوانی مادینه است.[4] و از زمانلئوناردو داوینچی که طرح «مرد ویترووین(Vitruvian Man)» را طراحی کرد، به سمبل اصالت انسان و اومانیسم تبدیل شد.ترکیب سر بافومت با ستاره پنج پر، نماد روشن و گویایی برای تعالیم مکتب شیطانپرستی کرولی و لاوی است که شیطان را سمبل انسان محوری و اصالت هوس ها و لذت طلبیبشری می دانند.


البته نمادها لزوماً یک ریشه یا معنا ندارند. بافومت ممکن است نماد بز قربانی درآیین یهود باشد که بزی مقدس است و بنابر نقل عهد عتیق این بز، قربانی حضرت اسحاقشد که بنی اسرائیل از نسل او هستند. شیطان هم به نوعی قربانی هدایت انسان و دستیابی او به درخت دانش و معرفت شد. با این توضیح بز می تواند نماد گویایی ازایثار بزرگ شیطان برای آدم باشد.


مشهودترین نماد شیطان گرایی ستون چهار ضلعی بلندی است به نام ابلیسک (obelisk)، که سمبلی از «رع» خدای خورشید در مصر بوده است و در اثرافزایش قدرت فراعن به ممالک دیگر راه یافت. تفکر یهودی ریشه در تمدن مصر و آشوردارد [5] و اسطوره های مصری حتی در نگارش عهد عتیق نقش تعیین کننده ای پیدا کردهاست. یکی از این اسطوره ها به ماجرای نوادگان رع به نام «سِت» و «اُزیریس» مربوطمی شود. «سِت» خدای ظلمت است که در حمایت شدید رع قرار دارد. [6] او برادر خود«اُزیریس» را کشته و تاج و تخت را از چنگ فرزند او هوروس در می آورد. دومینجریان بزرگ شیطان پرستی مدرن یعنی ستیانیسم که معبد «ست» را در سانفرانسیسکوتأسیس کردند این خدای افسانه ای را ارج می نهند و خواهان تحقق حکومت او در زمینهستند.


ابلیسک را معمولاً نمادی از قدرت و سلطنت ازیریس می دانند، سلطنتی که پس از کشتهشدن او، به دست برادرش ست می افتد. ازیریس وقتی به دست همسرش آیسیس زنده می شود،به جهان زیر زمین می رود و فرمانروایی مردگان را بر می گزیند و حکومت را برایپسرش هوروس وامی گذارد. اما این سلطنتی است که با حمایت «رع» به دست «ست» میافتد و جنگ میان او و هوروس به طول می انجامد. و البته باید توجه داشت که بنابراسطوره های کهن هرگاه خدایی بر خدای دیگر غالب می شد، قدرت و صفات برجسته او رابه دست می آورد و کامل تر می شد. بنابراین غلبه «ست» بر «ازیریس» به معنای کسبقدرت و سلطنت اوست. قهر و آشوب صفات برجسته «ست» بود، «اما به رغم بازتاب بد اودر اسطوره پادشاهی، نباید این نکته را نادیده بگیریم که در مواقعی حمایت از اینخدا بسیار نیرومند بوده است. بر اساس شواهد باستان شناختی کنونی، قطعاً «ست»خدایی قدیم تر از «ازیریس» است، زیرا بر سر گرز عقرب شاه، یکی از فرمانروایانمصر علیا و متعلق به دوران پیش سلسله ای، موجود مرکبی را می بینیم که «ست» را بهنمایش می گذارد؛ این گرز در موزه آشمولین آکسفورد قرار دارد.» [7]


ظاهراً این سمبل در زمان حضرت ابراهیم علیه السلام هم وجود داشته و پیامبر بزرگخدا با این ذهنیت در حرم الاهی نماد شیطان را به صورت ابلیسک می سازند و آن رارمی می کنند، تا با این عمل تمام اوهامی را که تا امروز هم ادامه یافته، طردنمایند. این نماد امروزه در میادین بزرگ کشورهای اروپایی و آمریکا ساخته شده ومردم هر روز به دور آن می گردند. سی بنای ابلیسک از مصر باستان باقی مانده کهسیزده عدد از آنها به روم برده شده و سایرین در شهرهایی نظیر سیسیل، پاریس،لندن، نیویورک و سزاریا در قسمت اشغال شده فلسطین نصب شده است.


بزرگ ترین ابلیسک دنیا در واشنگتن ساخته شده که ارتفاع آن به 555 متر می رسد اینابلیسک در فاصله 900 متری غرب کنگره و 900 متری جنوب خانه اصلی فراماسونری است ورئیس جمهورهای آمریکا سوگند خود را در پای آن یاد می کنند. ابلیسک نماد قدرت ستدر زمین و حیات و حمایت جاودانی اُزیریس در دنیای مردگان است از این رو سنگ هاییکه شبیه آن تراشیده شده در قبرستان ها آمریکا بسیار به چشم می خورد.


کاربرد گسترده این نمادها باعث می شود که ذهنیت ها و ارزش های مردم هماهنگ بامعانی آنها شکل بگیرد. نمادها هویت سازند و به فرد و جامعه هویت می بخشند وخودپنداره هایی را ایجاد می کنند که به زندگی و رفتارهای افراد معنا می دهد ومردم با همین معانی وجود و زندگی خود را تفسیر کرده و ارزش ها و اهداف زندگی خودرا تعریف می کنند. کارکرد هویت بخشی و معنا دهندگی نمادها در کنار گرافیک وطراحی متفاوت و چشم نوازشان و در دسترس بودن، مد شدن و تبلیغاتی که روی آنهاصورت می گیرد، باعث استفاده روز افزون از سوی مردم به ویژه جوانان و نوجواناندنیا می شود. پس از پذیرفته شدن این نمادها در فرهنگ عمومی ملت ها، انتقالایدئولوژی مربوط به این نمادها بسیار ساده و پذیرفتنی می شود.


امروزه در بسیاری از مغازه‌های طلا و جواهرات و برلیان فروشی‌ها می‌توان زیورآلاتی با سمبل‌های شیطان پرستی یافت. فروشندگان برای سود بیشتر اقدام به فروشچنین زیور آلاتی می‌نمایند و در واقع مغازه‌ها و اصناف فروشندگان زیور آلات نقره‌ای، فروشگاه‌های پوشاک جوانان و بانوان به ویژه در شهر تهران ، وظیفه‌ی عمده ترویجشیطان پرستی در داخل کشور را بر عهده دارند که در پاره‌ای موارد فروشندگان ومدیران حتی اطلاع اندکی از محتوای عمل خود ندارند و جوانان و نوجوانان هم برایعقب نماندن از قافله به اصطلاح روشنفکران ، این زیور آلات را خریده و یوغ بردگیشیطان را به گردن خود می‌اندازند.


غیر از گسترش نمادهای شیطان پرستی بر روی زیور آلات یکی دیگر از کانال‌های ورودشیطان به ایران موسیقی‌های شیطان پرستی می‌باشد . موسیقی‌هایی به اصطلاح مدرن کههر کسی نمی‌تواند آن را درک کند . متأسفانه بنا به دلایل بسیاری تعداد زیادی ازجوانان ایرانی دچار از خود بیگانگی و بعضاً چندگانگی شخصیتی شده و برای نشاندادن تغییرات و تحولات درونی خود به این نوع موسیقی روی آورده و بدون دانستنمعانی ترانه‌ها آن‌ها را زمزمه کرده و رفته رفته این آهنگ‌ها ملکه ذهن آنان می‌گرددو با توجه به این مطلب که در ایران آموزش درباره بسیاری از مسائل روز کمرنگ استپس جوانان و نوجوانان بدون دانش و آگاهی به گوش کردن موسیقی‌های شیطان پرستی ونیز استفاده از سمبل‌های شیطان پرستی ( که خوانندگان این گروه‌ها استفاده می‌نمایند) می‌پردازند و غافل از ماهیت حقیقی آن به سبک شیطان پرستان درآمده و با این کارمی‌خواهند توجهاتی که در طول زندگی به آنان نشده است جبران گردد و بدین ترتیبمورد توجه همگان قرار گرفته و بخشی از خلأ های وجودی خویش را پر سازند .





ب) علل گرایش به فرقه های نوظهور وانحرافی

بهطور کلی می توان گفت دلیل گرایش بعضی از افراد به این فرقه های نوظهور، به علتهای روحی، خانوادگی، فکری، سیاسی، اقتصادی و... است که گاهی تمام این علت ها دریک فرد جمع است و گاهی بعضی از این عوامل در یک فرد وجود دارد.که در این تحقیقسعی بر این است به دلایل اصلی گرایش به این فرقه ها اشاره گردد:





1- احساس متفاوت بودن با بقیه افراد


شاید بتوان مهمترین علت گرایش گروندگان به فرقه های نوظهور و کاذب را، میل بهمتفاوت بودن دانست؛ عده ای از جوانان که میل به متفاوت بودن از بقیه افراددارند، به قصد جلب توجه دیگران، وارد این مکتب ها می شوند، حال آن که از حقیقتآن ها هیچ گونه اطلاعی ندارند و نمی دانند اساساً جهان بینی این فرقه ها چیست.


2-ارتباط های نامشروع جنسی


بعضی از کسانی که به دنبال ارتباطات نامشروع هستند، لهو و لعب را در این فرقه هامی بینند و به همین دلیل برای دست‌یابی آسانتر جنسی و لذت‌های زود گذر، به اینمکاتب گرایش پیدا می کنند.


3-تمایل به کسب قدرت


برخی از افراد نیز هستند که به دلیل تمایل به کسب قدرت به فرقه هایی مانند شیطانپرستی گرایش می‌یابند؛ آن ها معتقدند که شیطان مظهر یک سری از قدرت هاست و بههمین دلیل می تواند بخشی از قدرت خویش را به برخی از پیروانش انتقال دهد؛ بههمین دلیل برخی از کسانی که حس قدرت طلبی در وجودشان پررنگ است، فکر می کنند باورود به این مکاتب حس آن ها تا حد زیادی پاسخ داده خواهد شد.


4- مشکلات عقیدتی و فکری


برخی نیز به دلیل مشکلات عقیدتی و فکری که منشأ آن ها معرفت شناختی آن هاست، بهاین فرقه ها، گرایش می یابند؛ نگاه این گونه افراد به خداوند، نگاه معرفتشناسانه نیست، اعتقاد به نبوت و وحی در آن ها، دچار ایرادی اساسی است، برای آنها در نظام ارزشی، توجیهی برای اخلاقیات وجود ندارد و تمام این عوامل در شیطانپرستی جمع می شود که در آن ها نه معاد، نه توحید و نه هیچ ارزش دیگری معناندارد.


5- نیاز اقتصادی


با توجه به وعده های دروغینی که سرکرده های این مکاتب،به عده ای از افرادی کهمشکل مالی دارند می دهند وهمچنین به این دلیل که عده ای از این افراد دارای مشکلاتعقیدتی نیز هستند به این فرقه ها، گرایش می یابند.


6-فعالیت گسترده سیاسی دشمنان


یکی از مؤلفه های امنیت ملی در جمهوری اسلامی ایران، مذهب و دین است، و به همیندلیل یکی از راه های ضربه زدن به امنیت ملی، تضعیف دین و مذهب و اعتقادات مردماست و در این خصوص یکی از راه‌های تضعیف اعتقادات و گرایش به دین و مذهب درمردم، ایجاد فرقه های نوظهور و جذاب نشان دادن آن هاست.


7- سرخوردگی بشر در قرون اخیر


علت دیگر سرخوردگی بشر در قرون اخیر از عقلانیت جدید است از افراط گرایی درگرایش و توجه به علم است، آدمی وقتی که دید علم و تکنولوژی پیشرفت کرد بشر تصورکرد که همه نیازهای آن پاسخ داده می شود اما پس از آن به اینجا رسید که دیدنیازهای روحی اش برطرف نمی شود لذا به گرایش های معنوی و معنویت کاذب رو آورد.


معنویتی که در غرب مطرح است سه شاخصه دارد یکی دنبال آرامش است یکی دنبال شادیاست و دیگری دنبال امید به زندگی است که این معنویت منهای دین و خدا و در واقعمعنویت سکولار و اومانیستی است. از طرفی مسیحیت هم نمی توانست آن ها را سیرابکند و سرخوردگی انسان از علم جدید موجب شد تا انسان عطش روحیش سیراب نشود و اینها رو به عرفان بیاورند.


وقتی که فلسفه های دین ستیز و معنویت ستیز مثل مارکسیسم و فلسفه های اومانیستی ولیبرالیستی که با دین ستیزه داشتند شکست خوردند و از طرفی وقتی اسلام موفقیتش درسطح جهانی رو به فزونی رفت دشمنان راه مقابله با این اسلام را بدل سازی دانستندو در واقع رو به این مساله آوردند. همچنین مخفی کاری عرفان های کاذب است باعث میشود تا جوانان به این مساله حساس شوند لذا مخفی کاری این ها موجب شده که افراددلبسته شوند و همین دلبستگی زیاد موجب می شود که گرایش جوانان به این فرقه هازیاد شود.


8-عدم تعلیم کامل ودرست مسائل دینی به جوانان


یکی از عوامل اجتماعی که باعث می‌شود این طرق ضاله جان گرفته و گسترش یابد ،آموزشی است . جوامعی که ادیان الهی دارند ، متاسفانه اغلب مسایل دینی را برایاقشار نوجوان و جوان خود به خوبی تبیین نمی‌کنند ، مثلا در جامعه ما دین اسلامدر بسیاری موارد با مفهوم گناه و عذاب خداوند شکل گرفته است و استفاده از اینموارد بیش از موضوعات بشارت دهنده و پاداش دهنده است و در بین بسیاری ازنوجوانان و جوانان دین زدگی را ترویج می‌دهد. اگر به آداب بیشتر این فرقه‌های بهظاهر عرفانی ودینی نظری افکنده شود دیده می شود که دائما از نشاط درون ، روحآرام ، شادی ذاتی و حتی از رابطه جنسی به عنوان رسیدن به تعالی استفاده می‌کنند، رقصهای خاصی برای رسیدن به شادی دارند و .... . حتی درمورد ازدواج رابطه جنسیرا قبل از هر چیزی مهم می‌دانند و معتقدند که این رابطه آزاد می‌تواند منجر بهعشق و پیوند ابدی شود . مشخص است جوانانی که اطلاعات ناقصی از دین دارند و آنرامساوی با عذاب می‌دانند ، کدامیک را انتخاب می‌کنند؟ ولذا بر عهده بسیاری از دستاندرکاران دینی و فرهنگی است که تعبیرات مربوط به مفاهیم دینی را کمی تعدیل کردهو حتی کمی مفاهیم اسلامی با عشق و محبت مخلوط شود تا فرصتی در اختیار سود جویانقرار نگیرد .البته می توان گفت به خاطر سرگرمی ها وجذابیت های کاذبی که برای نسلجوان فراهم گردیده است عدم سعی وتلاش آنها نیز جهت فراگرفتن علوم ومعارف دینیخود عامل جذب به این فرقه های انحرافی می باشد.برای بهتر مشخص شدن این مطلب بهتراست به موارد زیر اشاره گردد:


1/8- عدم عرضه صحیح دین


عدم ارائه صحیح دین مبین اسلام و عرفان نشأت گرفته از آن، به جوانانی کهدیدگاههای علمی در آنها نهادینه شده است؛ و همین مسئله میدان را برای تکتازیگروههای فکری معنویت گرا و دیگر فرقه ها باز گذاشته و نسل جوان امروز راناخودآگاه به سمت آنها سوق می دهد. در حالی که به علت بیان نکردن مبانی دین، حتیاز اولیات اسلام بی اطلاع هستند.


2/8- سخت گیری در امور دینی


دین ما دینی است که احکام و دستوراتش برسهل و آسانی گذاشته شده است، و تکالیف آنبه نسبت سن، صحت بدن، میزان درآمد، علم به احکام و ... متغیر بوده و اجباری براییک شکل بودن آنها نیست، برای مثال؛ نماز واجب است، و مطمئنا وقت زیادی در 24ساعت از نماز گذار نمی گیرد، اما همین نماز برای پسر 13 ساله واجب نیست، برایکسی که نمی تواند ایستاده بخواند فرمودند نشسته بخواند، اگر باز هم نمی تواندخوابیده بخواند و ...، این موارد همه دلیل بر سخت گیری نکردن اسلام است، کهمتأسفانه برخی آن را سخت جلوه داده و یا سخت می دانند بی آنکه شناخت درستی از آنداشته باشند.


3/8- سخت گویی مسائل دینی


هر عصرى ویژگیها، ضرورتها، و تقاضاهایى دارد، که از دگرگون شدن وضع زمان و پیداشدن مسائل جدید و مفاهیم تازه در عرصه زندگى سرچشمه مى‏گیرد.همچنین هر عصرىمشکلات و پیچیدگیها و گرفتاریهاى مخصوص بخود دارد که آن نیز از دگرگونى اجتماعاتو فرهنگها که لازمه تحول زندگى و گذشت زمان است مى‏باشد.وظیفه اصلی مبلغین دیناسلام برگرداندن میراث علمى و فرهنگى اسلام به زبان روز، و پیاده کردن همه آنمفاهیم عالى از طریق زبان "عصرى" در روح و جان و عقل نسل کنونى است.


چه زیبا فرمود آن پیشواى راستین: «آن کس که از وضع زمان خود آگاه است مورد هجوماشتباهات قرار نمى‏گیرد» (مضمون حدیث معروفى که از امام صادق(علیه السلام) نقلشده «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس.»)


بهتر است دین اینگونه بیان شود:


- به زبان ساده و رسا باشد، امّا سست نباشد.


- از اصطلاحات فنى علوم که باعث مشکل شدن فهم دین است دور باشد.


- به مطالبى که راهگشاى زندگى و قابل عرضه در جامعه مسلمین، بلکه قابل ترجمه وانتقال به تمام جوامع انسانى بوده و به راستى «هُدىً لِلنَّاسِ» و «هُدىًلِلْمُتَّقِینَ» باشد پرداخته شود، چه آنکه مطالب قرآن و دین محصور به عصر وزمان معیّن و یا فرد و جمعیت معینى نیست.


- برداشت از آیات و احادیث از راه دلالت آیات باشد و متّکى بر تفسیر به رأى واستحسان‏هاى دلخواه و روایات ضعیفه نباشد.


- روایات معتبره وارده از اهل بیت علیهم السلام که یکى از ثقلین کتاب اللَّه وعترت رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله هستند و رجوع به آنها بر حسب دستور رسولاکرم صلى اللَّه علیه و آله لازم است باید مورد نظر باشد.


4/8- فاصله زیاد بین حرف و عمل


یکی دیگر از جنبه های ایجاد ضعف در دین، عالمان بی عمل هستند، که خود به دستوراتگفته شده عمل نمیکنند و این خود باعث بدبین شدن به دین می شود. امروزه از رادیوو تلویزیون و جراید گوناگون افرادی مختلف به ترویج اسلام و عرفان می پردازند، کهاشتباهات این افراد در محیط اجتماع عمدا یا سهوا، مردم را از ایشان و مطالبارائه شده ایشان دور می سازد.


5/8- عملیاتی نکردن مفاهیم دین در زندگی


اگر اعمال و اذکار دین را بتوان با زندگی امروزی مردم گره زد، و دین را در بطنزندگی آنها نشان داد، مطمئنا پذیرش آموزه های دین برای همگان آسان و لذت بخشخواهد شد.


امام صادق علیه السلام ـ در پاسخ به این سؤال که چرا نماز با آن که مردم را ازکار و رسیدن به مشکلات و نیازهایشان باز می دارد و باعث زحمت و رنج جسمی آنهاست،واجب گردید ـ فرمود: چون اگر فقط به آمدنِ دین و وجود کتاب (قرآن) در میان مردماکتفا می شد، و عاملی نمی بود که یاد و خاطره پیامبر را در میانشان نگه دارد، بههمان سرنوشت پیروان ادیان پیشین دچار می شدند. آنها نیز برای خود دینی و کتابیداشتند و عدّه ای را به سوی آیین خود فرا خواندند و در راه آن با آنان جنگیدند،اما با رفتن آنها، دین و آیینشان هم کهنه شد و از بین رفت. خداوند تبارک و تعالیچنین خواست که مسلمانان نام و یاد محمّد صلی الله علیه وآله، و دین او را از یادنبرند؛ از این رو، نماز را بر ایشان واجب فرمود، تا روزی پنج مرتبه به یاد اوباشند و نامش را به زبان آورند، و آنان با نماز و یاد خدا سر بندگی فرود آورند،تا مبادا از یاد خدا غافل شوند و فراموشش کنند و در نتیجه یاد و نامش محوشود.[8]


9.میل طبیعی و فطری انسان به معنویت


همه ی انسان ها فطرت الهی دارند که آنها را به سوی خداوند فرا می خواند و اینصدایی است که هیچ گاه خاموش نمی شود و نوری است که فروغ آن افول نمی کند،«لاتَبدیلَ لِخَلقِ الله».[9] فطرت همان بعد روحانی و ملکوتی انسان است که در عالمالست و در محضر ربوبی،پروردگار خود را به درستی شناخته است.چنانچه عبدااله بنسنان از امام صادق(علیه السلام)پرسید:کدام فطرت است که آیه شریفه «فِطرتَ اللهِالَّتِی فَطَر الناسَ عَلَیهَا» [10] از آن یاد کرده است؟ امام فرمود:اسلام استکه خداوند وقتی از بشر بر توحید خویش پیمان می گرفت،به مؤمن و کافرفرمود:«اَلَستُ بِرَبِّکُم»[11]و[12]


ابن مسکان می گوید:از امام صادق(علیه السلام)پرسیدم:گواهی گرفتن که در آیه ی«وَاِذ أخَذَ رَبُّکَ مِن بَنی آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِِیَتَهُم وَ اُشهَدَهُمعَلَی اَنفُسِهِم اَلَستُ بِرَبِّکُم»[13]آمده،آیا حقیقت دارد؟فرمود:آری امامردم آن را از یاد برده اند،ولی اصل آن معرفت را از دست نداده اند و به زودی بهیاد خواهند آورد و اگر معرفت هم از دست می رفت،هیچ کس نمی فهمید که خالق و روزیدهنده اش کیست. [14]


فطرت لایه ای از وجود انسان و شأنی از هستی اوست که در محضر خدا حاضر بوده وشاهد جلال، جمال، شکوه، کمال، نور، علم، قدرت، لطف، رحمت و سایر کمالات اسمائی وجلوه های صفات عالی الهی است.کسی که کتاب فطرت را مطالعه کند،یه خدا می رسد وفطرت،دعوت رسای خداست که از درون هر انسان برخاسته است و او را به مقصد اصلی وحقیقی خویش فرا می خواند.طبیعت انسان همین تن مادی است که بیشتر مردم،خود را باآن اشتباه می گیرند و فراموش می کنند که در حقیقت،روح اند و هویت اصلی شان منوطبه فطرت و بعد ملکوتی شان است.اگر انسان ها فطرت الهی خویش را در نظر نگیرند،ازهدایت های فطری محروم و در خواسته های مادی گرفتار می شوند؛در این صورت فریفته یاموری خواهند شد که مطلوب حقیقی و مورد تمنای فطرت نیست. [15] البته هدایت فطریو دعوت الهی که نور او در وجود ماست،هیچ گاه خاموش نمی شود.اما کسانی که از پسحجاب طبیعت آن را می بینند و می شنوند،از ملاقات با حقیقت ناب محروم شده،ازکژراهة تمناهای طبیعی برای خواسته های فطری می کوشند و خودفریبی معنوی از همینجا آغاز می شود.در این وضعیت انسان در پی خواسته های طبیعی می رود و می پنداردکه حقیقت و معنویت را خواهد یافت یا خواسته های مادی و عادی خود را معنویت ومصداق راستین نیاز فطری خویش می انگارد.


معنویت نماهای نوظهور در راستای تمنای فطری انسان هستند، اما پاسخی مسخ شده بهآن می دهند. گروههایی نظیر اشو و کوئیلو عشقی هوسناک و آلوده را پیشنهاد میکنند.فطرت ما تشنه ی مشاهده ی عظمت و شکوه و جلال خداوند است،اما سردمداران اینمکاتب پاسخ آن را با کلیپ ها و موسیقی های هولناک می دهند.ما شیدای پرستیدنهستیم اما سای بابا خود را خدای پرستیدنی و خالق هستی معرفی می کند.


10.تبلیغات وسیع گروههای معنویت نما


تبلیغات فراوان و گسترده و جذاب گروههای معنویت نما در کشورهای غربی واروپایی،یکی از علل روی آوری بشر جدید به سوی معنویت است.آنان با ابزارهای متعددو متنوعی که دارند،شگردهای مختلفی برای بهره برداری مناسب از این جوّ جهانی بهکار می گیرند.در این قسمت به اختصار به برخی از فعالیت های آنان در این زمینهاشاره می کنیم:


الف)طرح کارتون های ماورایی و معنوی:اندیشمندان به این حقیقت مهم تصریح کرده اندکه یکی از مهمترین شیوه های تعلیم و تربیت بازی های کودکان و سرگرمی های آناناست.افلاطون عقیده داشت که برای ساختن یک مدینه ی فاضله،اولیا باید از همانکودکی به بازی های کودکان نظارت داشته باشند.زیرا به وسیله ی بازی ها می توان بهصورت غیر محسوس،ویژگی های شخصیتی و اخلاقی آنان را شناسایی و برای آینده ی آنانتصمیم گیری کرد و نیز در صورت نیاز می توان رفتارهای آنان را از همین راه تغییرداد.نوع بازی در تغییر نگرش اخلاقی و رفتار افراد تأثیر چشم گیری دارد.به وسیلهی بازی ها می توان آنها را نسبت به تحقیر سنت ها تحریک کرد. [16]


افلاطون می گوید:«مردمان به تغییرهایی که در بازی ها داده می شود،به دیده ی بیاعتنایی می نگرند و معتقدند که اینگونه امور جزیی نمی توانند منشأ زیانباشند.بدین جهت در صدد چاره جویی بر نمی آیند و جوانان را آزاد می گذارند،غافلاز اینکه جوانان که در بازی بدعت یا نوآوری می آورند،مردانی خواهند شد غیر ازمردان پیشین؛در جستجوی زندگی دیگری خواهند بود و سازمان ها و قوانین دیگریخواهند خواست.» [17]


غربیان از این حقیقت در راستای اهداف خودشان به خوبی استفاده می کنند.در آنکشورها بسیاری از کارتن ها و برنامه های سینمایی و تلویزیونی،براساس فلسفه ها واندیشه هایی است که همگی به گونه ای در مسیر تقویت ارزش های لیبرالیستی جهت گیریشده است.در عرصه ی معنویت و عرفان نیز با تکیه بر برخی از مبانی عرفانی، فیلم هاو کارتن های زیادی ساخته اند مانند:«اکیوسان»،«دوقلوهای افسانه ای»،«آلیس درسرزمین عجایب»و«پینوکیو»و....برای مثال،اکیوسان کودکی است که شکل شمایل بوداییانرا دارد و تمرین های آنان را به نمایش می گذارد.و یا پیام معنوی دوقلوهای افسانهای این است که اتحاد و الصاق دو جنس مخالف با یکدیگر موجب پیدایش قدرتی ماوراییاست.این پیام،از عرفان بودایی و مکتب اوشو و معنویت کوئلیو اخذ شده است. [18]


ب)بازی های رایانه ای:یکی از تأثیرگذارترین ابزارهادر کودکان و نوجوانان بازیهای رایانه ای است.به عنوان مثال:بازی«جهنم خلیج فارس»که به بازی«یا مهدی(عجلالله تعالی فرجه شریف)»معروف است،در جهت شرطی کردن کودکان و نوجوانان در مقابلشعار الله اکبر و نام مهدی(عجل الله تعالی فرجه شریف)و به منظور ایجاد تنفر ازاین دو حقیقت بزرگ اسلامی طراحی شده است. [19]


ج)رمان ها و داستان های خیالی:رسانه های نوشتاری در شکل دهی به افکار نوجوانان وجوانان نقش بشزایی دارد.به همین دلیل برنامه ریزان فرهنگ غرب از این ابزار جهتتضعیف معنویت حقیقی و اسلامی و تقویت معنویت های دروغین به خوبی بهره میگیرند.به عنوان مثال داستان های خیالی هری پاتر[20] که در هفت جلد به بیش از شصتو شش زبان ترجمه شده است.محتوای داستانهای هری پاتر کاملاً معنوی است اما معنویتمنهای خدا و دین.در این کتاب ها به جای تعلیم هدایت بخش پیامبران،تعالیم جادوییمطرح شده است.این رمان بر پایه ی اندیشه ی اومانیسم(انسان محوری)شکل گرفته است ودو مقوله ی جادو و سحر را تقدیس می کند. حتی نویسنده ی این کتاب ها در مصاحبه ایاعلام کرد قهرمان داستان هری پاتر همجنس باز است و بدین ترتیب کوشید با تکیه برمحبوبیت قهرمان داستانش،خوانندگان را به همجنس بازی سوق دهد!مسأله ای که حتیاعتراض بسیاری از والدین غربی و اروپایی را برانگیخت.[21]


11.سرخوردگی از عقلانیت و علم مدرن


از حدود چهارصد سال پیش در مغرب زمین اندیشه ای پیدا شد که بعدها تمام جهان رافراگرفت و آن ایده ی توانایی بشر در تامین سعادت و بی نیازی از دین و تعالیممقدس بود.انسان دوره ی رنسانس پنداشت که با سه شعار«عقل»،«طبیعت»و«پیشرفت» میتواند بهشت موعود را در زمین بنا کند و دیگر نیازی به دین،معنویت و خداوندندارد.[22] اما با گذشت قرن ها و وضعیت فلاکت بار زمین در قرن بیستم و پس از دوجنگ ویرانگر جهانی و آسیب های گسترده ی محیط زیست به واسطه ی تکنولوژی و رشددانش بشری در سه شعار عصر روشنگری تردید جدی پدید آمد،آیا عقل برای فهم هرآنچهبه سعادت می انجامد کافی است؟آیا طبیعت تنها حقیقت هستی است و جهانی فراتر از آنوجود ندارد؟و آیا پیشرفت علمی و مادی می تواند به خوشبختی و کامیابی بشر منجرشود؟


این تردیدها مرحله ی نوینی را بر تمدن کنونی بشر ایجاد کرده است که آن را دوره ی«پست مدرن» می نامند.در این دوران مرز میان مدرن و کهن کمرنگ شده و بشر،درمانناکامی ها و جبران شکست های خود را در میراث کهن بشری از جمله معنویات میجوید.شکست علم،تکنولوژی،اصالت عقل دنیا اندیش،طبیعت گرایی افراطی و نفیماورا،زمینه ساز پیدایش و رویش فرقه های نوظهور معنویت گرا بوده است.معنویت هاینوظهور می کوشند عالم غیب و فرا طبیعت را با راههای مرموز و سحرآمیز و غیرعقلانی جستجو کنند.اکنکار،یکی از مکاتب نوظهور عرفانی مصداق بارز این نگرش بهعالم است که با طرح ایده ی سفر روح به عوالم بالا،از طبیعت فرارفته و با راههاییکه پیشنهاد می کند،عقل را با شیوه های دیگری جایگزین کرده است و می خواهد به جایپیشرفت در زمین تعالی و عروج روح را به انسان معاصر پیشنهاد کند.[23]


12-عدم وجود تفریحات سالم


در جامعه ای که برای تمام یا بخشی از اقشار آن تفریحات سالم وزمینه استفاده صحیحاز اوقات فراغت وجود نداشته باشد موجب می گردد به سمت فرقه های یا جریاناتانحرافی جذاب تمایل پیدا نمایند. بطور مثال وقتی زمینه تفریحات سالم برای زنانمحدود است و شرایط عادلانه نیست، در نتیجه باعث جذب زنان به سمت تفریحات پشتپرده و مشکوک می‌شود، برپایی جلسات خانگی، کلاس‌ها وهیئت های مخفی و... می شود.


13- برنامه های نظامی و اطلاعاتی


یکی دیگر ازعلل وعوامل دامن زدن به برخی از نحله های عرفانی و معنوی سوء استفادههای اطلاعاتی ونظامی مراکز بزرگ استکباری از قدرت های روحی است. در ذیل به دونکته دراین زمینه اشاره می شود:


الف) سوابق نظامی برخی ازگروه های عرفانی ومعنوی


با توجه به سوابق نظامی رهبران برخی از آیین های به اصطلاح معنوی بعیدنیست سازمان های اطلاعاتی وجاسوسی آمریکا و کشورهای غربی در ورای گسترش برخی ازفعالیت های به اصطلاح معنوی باشند. به عنوان مثال، عرفان اکنکار که فعالیت هایگسترده ای در سطح جهان دارد و در حدود پنجاه کشور جهان به صورت علنی مشغولفعالیت و عضوگیری است، عرفانی است که بنیانگذار آن پال توئیچل، افسر نیرویدریایی آمریکا بود و هم اکنون نیز رهبری آن برعهده هارولد کلمپ، افسر سابق نیرویهوایی آمریکاست.


ب) امیدواری نسبت به کشف سلاح های سایکوترونیک


چند دهه است که سرویس های اطلاعاتی و جاسوسی شوروی سابق و ایالات متحدهآمریکا و برخی دیگر از کشورها به مطالعاتی درباره سلاح سایکوترونیک (سلاح هایرواناالکترونیکی، سلاح هایی که از راه دور به هدف مورد نظر تاثیر می گذارد وموجب اختلال عملکرد یا نابودی آن می شوند) روی آورده اند. مثلا جک آندرسون یکیاز روزنامه نگاران مشهور آمریکایی، درسال ۱۹۸۱ دراین مورد سه مقاله با عناوین«گروه ضربتی فراوانی به شدت مشغول فعالیت است». «پنتاگون در مورد جنگ ادراکاتفراحسی سکوت کرده است» و «میزان توجه سیا به ادراکات فراحسی سریعا رو به افزایشاست.» منتشر کرده است[24].


به همین دلیل برخی معتقدند بعدی هراس آور از جنگ سرد در حال ظهور است. پیش بینیبرخی از متخصصان وصاحب نظران این است که جنگ های آینده به سوی جنگ های روانی وجنگ اراده ها و نیت ها خواهد رفت.


برخی نیز معتقدند جنگ های روانی در میان قدرت های بزرگ نظامی از مدت ها قبل شروعشده است تا جایی که عده ای غرق شدن و از بین رفتن زیر دریایی فوق پیش رفته نیرویدریایی آمریکا با نام «یو.اس. اس.ترشر» و از بین رفتن ۱۲۹ خدمه آن در اقیانوساطلس را به اسلحه های فراحسی شوروی سابق نسبت داده اند. [25]


14- افزایش سرگردانی بشر


با افزایش سطح ارتباطات و آگاهی عمومی تحیر بشر درباره جهان نیز بیشتر شده است.زیرا با سؤالاتی روبه رو می شود که جواب آنها را با علم مرسوم نمی تواند بیابد.مثلا پیش گویی هایی که می بیند که به حقیقت مبدل می شود. کرامات و خرق عادت هاییرا به عینه توسط رسانه های گوناگون مشاهده می کند و این تحیر موتور محرکه فردبرای دستیابی به آن و یا حداقل آگاهی از علل آن است و دراین سطح ارتباطات وسیعدیگر به راحتی نمی توان ماوراء ماده را انکار کرد و آن را به خرافات و توهماتنسبت داد.


15- ترس از آینده


روند پیشرفته بشر در دو سه قرن اخیر و رشد روزافزون عقلانیت و ماشینیزاسیون و بهدست آمدن فراوان قدرت در دست سیاستمداران بدون تعهد باعث ترس بشر از آینده پیشروست که نمونه آن را در فیلم های هالیوودی که در آن بشر درتسلط ربا ت ها یاافراد قدرت طلب و سودپرست قرارمی گیرد می توان دید. ترس از جنگ اتمی، ترس ازنابودی محیط زیست، ترس از مسخ انسانها توسط ابزارهایی به صورت ناخودآگاه همه ازترس هایی است که بشر را به سمت معنویت سوق می دهد.


16- افزایش فراغت


بشر جهان مدرن غرب دیگر از آن تلاش ها فقط برای زندگی که در قرن اخیر بیشتر باآن سروکار داشت رها شده است و اکنون زمان بیشتری دارد که به اموری غیرمادی بادقت بیشتر بنگرد.


با توجه به آمار ساعات کار و افزایش حقوق و مزایا و بیمه و غیره بشر جدید غربیراحتی و رفاه بیشتر و اوقات فراغت بیشتری دارد تا به اموری مانند دین به صورتاساسی تر بیندیشد. تازه با افزایش رشد ماشینیزاسیون و تکنولوژی ممکن است اینآمار بهتر هم بشود. اما آیا این راحتی مادی بشر برای تسکین آلام اساسی انسانکافی است؟ پاسخ خیر است و انسان مرفه که از گردش و راحتی مادی خسته شده دنبالحقیقتی است تا او را سیراب کند.


17- افزایش تنوع خواهی


یکی از ارزش هایی که در جهان مدرن تبلیغ می شود تنوع خواهی است. تنوع موتورمحرکه صنایع غرب است و عدم رسیدن انسان به قناعت و زیاده خواهی و تنوع طلبی موجبخرید بیشتر آنها می شود. حال اگر این تنوع تحریک شده ازسوی رسانه ها و کارخانهها و... با ابزار مادی ارضا نشود جواب خود را سعی می کند در ماوراء ماده بگیرد وروح جستجوگر و تنوع طلب خود را در ماوراء و تجربه کردن معنویت ها و عرفانی هایگوناگون ارضاء کند.


18- بی عدالتی جهانی


جهان جدید بسیار ناعادلانه تر به نظر می رسد تا گذشته و درحالی که بسیاری از مردمجهان در فقر به سرمی برند و دچار سوءتغذیه هستند کشورهای غربی دچار ریخت و پاش واسرافند. همچنین سیستم کاپیتالیسم باعث انباشت قدرت و ثروت در دستان اقلیتی شدهاست که تاریخ و جهان را به خواست خود اداره می کنند. این اختلاف شدید روح انسانمعاصر را به حرکت در می آورد تا یک جور این بی عدالتی و شکاف را به صورت درونی(پذیرش) یا بیرونی (با مبارزه) حل کند به آمارهایی که در این زمینه ارائه می شودتوجه بفرمایید:


درآمد ۴۰۰ نفر از ثروتمندان آمریکا در طول یک سال برابر با مجموع درآمدهایسالانه بیست کشور آفریقایی با جمعیتی بالغ بر ۳۰۰ میلیون نفر است. بی عدالتیدرجهان روند فزاینده خود را ادامه می دهد. طبق محاسباتی که اقتصاددانان برپایهداده های صندوق بین المللی پول انجام داده اند. در آمد ۱۰% از ثروتمندترین مردمدنیا، ۱۱۷ برابر درآمد ۱۰% از فقیرترین مردم جهان است. این در حالی است که ایننسبت در سال ۱۹۸۰، حدود ۷۹ برابر بوده است[26]


19- پیروزی انقلاب اسلامی ایران


مبارزه و پیروزی ملت ایران در راه اسلام با وجود تمام مشکلاتی که کشورهای غربی وشرقی در مقابل آن ایجاد کردند خود روحی تازه در پیکر جدید معنویت گرایی دمید. کهنقش امام خمینی (قدس) در آن بسیار حائز اهمیت است و این تنها برای اسلام نبودبلکه ادیان دیگری نیز مانند مسیحیت را تکانی تازه داد در زیر به نقل قول از دواندیشمند در این زمینه اشاره می شود:


آنتونی گیدنز ازمعروفترین جامعه شناسان معاصر می گوید: در گذشته سه غول فکری جامعهشناسی یعنی مارکس، دورکیم و ماکس وبر با کم و بیش اختلافاتی فرآیند عمومی جهانرا به سوی سکولاریزاسیون و به حاشیه رفتن دین می دیدند. ولی از آغاز دهه هشتادمیلادی و با پیروزی انقلاب اسلامی ایران شاهد تحقق عکس این قضیه هستیم؛ یعنیفرآیند عمومی جهان روند معکوسی را آغاز و به سمت دینی شدن پیش می رود.[27] و یااندیشمند و نویسنده روسی، والنتین پروساکوف، درباره تاثیرگذاری امام خمینی درموج جدیدمعنویت خواهی می نویسد: «اوجهان بینی را احیا و نور ایمان را روشن کرد وبزرگترین حماسه عظیم فداکاری عصر ما را به وجود آورد.»[28]


همین نویسنده می گوید: امام خمینی مبشر عصر جدیدی در زندگی بشریت بود که به نظرمی رسد در این مرحله برای روحیه آشفته بشریت بیش از هرچیز به معنویت نیاز خواهدبود.» [29]


20- مبهم گویی


در نگاهی به عرفانهای نوظهور شما متوجه می شوید که نوعی عدم صراحت و شفافیت درآنها وجود دارد و تلاش شده است با ایجاد هاله ای از ابهام امکان پنهان کردنخطاها زیر غبار آن و همچنین امکان برداشتهای مختلف از کلام آنها را ایجاد کنندنمونه ای از این مورد را کلام ا.م رام الله که رهبر فرقه رام الله درایران استنقل می گردد.


س: آیا عیسی مسیح مصلوب شد؟ برخی می گویند شد و برخی بر این اعتقادند که نشد؟


ج: عیسی مصلوب شد، اما مسیح(ع) نشد.


س: حضرت عیسی چطور؟ آیا حضرت عیسی مصلوب نشد؟


ج: حضرتش مصلوب شد، اما عیسی نشد.


س: عیسی چه طور؟ آیا عیسی مصلوب شد؟


ج: عیسای به تنهایی هرگز وجود نداشت. [30]


21- کمک ریاکارانه به دیگران


در برخی از این عرفان ها بر توجه به دیگران تأکید شده است برای نمونه سای باباکه از عرفان های نوظهور فعال در ایران است بر این مورد تأکید فراوان دارد و آنهابا ساختن صدها کلینیک و بیمارستان در هند، اروپا و آمریکا به بیماران و آسیبدیدگان به صورت مجانی کمک می کنند و آنها هر هفته به تهیدستان خوراک وپوشاک میدهند.


22- تحقیر و نفی تفکر


تفکر در تعدادی از آنها کم رنگ شده و حتی گاهی به نفی و تحقیر فکر و ذهن میپردازند گاهی حرکت برخی از آنها به سمت تقابل با علم و تکنولوژی می رود مثلاً ازآنجا که ذهن در مکتب اشو جایگاه منفی دارد. اشو به نقد فلسفه، علم و تکنولوژی میپردازد او درباره فلسفه اعتقاد دارد که فلسفه ذهن را خیلی راضی می کند. فیلسوفانخیلی فکر می کنند. آنها عمرشان را با فکر کردن هدر می دهند بدون اینکه مطلقاًکاری انجام دهند. اشو همچنین به نقد علم و تکنولوژی مبادرت می کند. انسان متمدنهمیشه در حال دیوانگی است. زمین اکنون یک دیوانه خانه بزرگ شده است و این خاصیتتمدن و تکنولوژی است.[31] او جایی در مورد عقل می گوید: عقل را فراموش کن وبگذار عشق مرکزتو، آماج توباشد. هر ناکامی می تواند به کامیابی مبدل شود، هراحتمال شکستی برای عقل، می تواند به توفیقی برای دل بدل گردد.[32]


همچنین سای بابا در موردی توصیه می کند :انسان مبتلا به استدلالات در باب خدانشود که اینها با عشق سازگار نیست و عبادت اهمیتی به آن نمی دهد. توئیچل درعرفان اکنکار نیز به فلسفه حمله می کند و در تفکراتش است که فلسفه انسان را غرقدر وعده ها می کند. فلسفه انسان را درواقع شستشوی مغزی می دهد. سیستم های ماوراءالطبیعه برای انسان استفاده ندارد؛ زیرا که تنها به تسلی انسان دل خوش کرده اند.آنچه که آنها درباره جهان وهستی می گویند، از نظر روح هیچ معنایی ندارد؛بنابراین افکار مذهب و سیستم های فلسفی و متافیزیکی، فردیت و روح انسان را میبلعند و انسان را در مسائل و رنج های مادی زندگی رها می کنند (البته خود توئیچلبا صراحت از فلسفه اکنکار، خردگرایی، بنیان های اخلاقی، متافیزیک، هستی شناسی و چنانکه دیدیم فلسفه هیچ چیز سخن به میان آورده است). [33]


23- توجه به درون و پالایش آن


در بسیاری از عرفان های نوظهور تأکید بر توجه به درون و پالایش آن شده است مثلاًاشو دومین قدم برای رسیدن به عشق را تبدیل سموم وجود خود به شهد می داند، سم هاینفس مانند نفرت، حسادت، خشم و احساس مالکیت است، اینها نفس را آلوده می کنند. یاسای بابا سخن از هواهای شش گانه به میان می آورد؛یعنی خشم، شهوت، شک، تألم،تأثر، بی ارادگی. انسان می تواند آنها را مطیع خود سازد. کسی که ادعا می کندسرسپرده خداست هرگز نباید مبتلا به خودپرستی شود و به این احساسات منفی پاسخدهد. [34]


یا در عرفان سرخ پوستی تولتک چهار میثاق:


۱) با کلام خود گناه نکنید ۲) هیچ چیز را به خودتان ربط ندهید ۳) تصورات باصلنکنید ۴) همیشه بیشترین تلاش خود را انجام دهید وجود دارد. در اکنکار نیز گامیبرای رها شدن از آرزو است راه رهایی از آرزو این است که چیز پایدارتری در مقابلذهن قرار می گیرد. اگر بتوانیم توجه ذهن را به اقلیم و بهشت سوگماد متوجه کنیم،آرزوی پایین خنثی می شود. ۵) در برخی از این عرفان های نوظهور هدف تنهاشادی وآرامش است هدف عرفانی ای چون رسیدن به خداوند جایی ندارد مثلاً در یوگا و دراندیشه دالای لامای چهاردهم شما چندان نامی از قرب الهی و آخرت نمی بینید و گویاهدف رسیدن به آرامس و شادی است و لذت بردن از همین حیات دنیایی. در برخی ازعرفان های نوظهور باوجود اعتقاد به ماوراء ماده این ماوراء نیز در خدمت زندگیآرام وشاد آمده است و هدف خدا و قرب او نیست باوجود این همین آرامش نه چندانکامل که از اعمالی مانند تمرکز و حتی مصرف موادمخدر (مثلا در برخی عرفان های سرخپوستی)، ریاضت و غیره به دست آمده است توانسته است بسیاری از انسان های خسته ازروزمرگی و کشمکش های تمدن مدرن را به سوی خود جذب کند. مثلا در تفکر دالای لامامهمترین هدف زندگی رسیدن به شادی است و او ایده هایی در این مورد و رفع درد والم ارائه می دهد.


24- تأکید بر عشق ورزی


در این عرفان ها تأکید بر عشق است و گاهی این عشق متعلق مشخصی مانند خداوند راندارد و تنها عشق مهم است برای نمونه یکی از مهمترین اصولی که اشو به شدت بر آنتأکید دارد، اصل عشق و عشق ورزی است. درواقع، عشق عصاره پیام اشو است[35]


اما اگر قصه عشق را از دیدگاه اشو دنبال کنیم به نکات جالبی می رسیم عشق زمینیلازم است و رسیدن به عشق تنها از طریق قطب مخالف امکان پذیر است، اگر کسی با دقتبه دنبال متعلق عشق در آثار اشو باشد، درمی یابد که از دیدگاه اشو، عشق متعلقندارد، بلکه خود عشق، خداست[36]


یا به این گفته توجه کنید: اگر از من بپرسید من به شما می گویم خدا را فراموشکنید. حقیقت را فراموش کنید. من به شما می گویم تنها به دنبال عشق باشید[37] یاسای بابا می گوید: عشق و خداوند از یکدیگر جدا نیستند؛ خداوند عشق است و عشقخداست [38]


محمد تقی فعالی نیز در کتاب آفتاب و سایه ها صفحه ۴۵۱ می نویسد از آثار سای بابامعلوم نیست عشق به خدا اصل است یا خدا. از بسیاری گفته ها و تعالیم سای بابا بهدست می آید که آنچه اصالت و اهمیت دارد عشق است و عشق یک امر انسانی است.


و در همان صفحه اشاره می کند که سای بابا از اندیشه ها و تعالیم بودا الهام میگیرد و چنان که گذشت، بودا در میان مکاتب عرفانی بدون خدا جای دارد. بنابراینسای بابا نمی تواند عرفانی با خدا ارائه دهد و به عرفان بودا هم پای بند باشد.رام الله نیز بر عشق تأکید می کند و می گوید: عبادت، سعی، تلاش، تمرین، همهاینها بدون وجود عشق الهی و حضور خداوند بی فایده و حتی خطرناک است [39] پائولوکوئیلو نیز در کتاب عطیه برتر به بحث داغ عشق پرداخته است و به مطالبی همچون،عشق زندگی است.


عشق هرگز خطا می کند و زندگی تا زمانی که عشق است به خطا نمی رود. در بنیانتمامی مخلوقات عشق همچون عطیه برتر حاضر است؛ زیرا هر چیز دیگر به پایان می رسد،عشق می ماند پرداخته است. یا در بریدا می گوید: جوهره آفرینش مفرد است و اینجوهره، عشق نام دارد. عشق نیرویی است که ما را بار دیگر به یکدیگر می پیوندد تاتجربه ای را که در زندگی های متعدد و مکان های متعدد جهان پراکنده شده است، باردیگر متراکم سازد.[40] و باز در همان کتاب و همان صفحه می گوید: عشق یگانه پلمیان جهان نامرئی و جهان مرئی بود که همه آدمیان آن را می شناختند. یگانه زبانموثر برای ترجمه درس هایی بود که کیهان هر روز به آدمیان می آموخت.


25- تاکید برخود محوری و مریدپروری


در این عرفان ها نوعی خود مرکزی و مریدپروری از سوی صاحبان آنها دیده می شودمثلا اشو خود را در جایی استاد استادان و مرشد مرشدان می خواند [41] یا در جاییمی گوید: یافتن من پشت آن صف طولانی کاری دشوار است من تنها کافی هستم. همان طورکه وقتی مسیح بود کافی بود. وقتی با من هستی مرشد کافی است و اساسا تو با منهستی. برای من نیازی نیست مسیح یا بودا یا دیگری را واسطه کنی. فقط با من رو بهرو شو و... [42]


ا.م.رام الله که در ایران رهبری فرقه رام الله را دارد در بین مریدان خود بیشتربه نام ((آواتار)) (یعنی سرور و آقا) نامیده می شود. او خود را یکی از استادانحق در جهان می داند. شاگردان آواتار درباره او حرف های عجیبی می زنند و برای اواعمال شگفت انگیزی نقل می کنند. او را یک استراتژیست و تئوریسین الهی تمام عیاردر عصر حاضر می دانند.[43]


26- طرح مباحث جنسی


مباحث جنسی و سکس یکی از مباحث مطرح در این عرفانهاست که گاهی رد و گاهی خودابزاری برای وصول به حقیقت شناخته می شود اصولاً در این عرفانها گاها نظریاتی کهدرباره رابطه جنسی داده می شود که امکان سوءاستفاده های جنسی را افزایش می دهددرباره خود اشو اسناد سازمان اتباع خارجه آمریکا که وزارت امور خارجه هند نیزآنها را تأیید کرده است نشان می دهد که اشو به دلیل فساد اخلاقی از آمریکا اخراجشده است[44] اشو در جایی میگوید: سکس بزگترین هنر مدیتیشن است و عشق از آمیزشجنسی زاییده می شود. [45] نماینده رام الله نیز در ایران درمورد پیوند میان زن ومرد دیدگاههایی دارد او معتقد است پیوند بیرونی می تواند منشاء ازدواج درونیگردد او می گوید: ((تا یگانگی را در زمین تجربه نکنی تجربه آن در آسمان بعیداست.))[46]


و در ادامه برای تفهیم بهتر به مثال چرخ دنده اشاره می کند و می گوید: اگربخواهید برای یک چرخ دنده، شریک و جفتی انتخاب نمایید، چگونه عمل می کنید. معقولو طبیعی است که باید چرخ دنده ای را انتخاب کنید که برآمدگی ها و فرورفتگی هایآن، با این چرخ دنده کاملاً متناسب باشد، به گونه ای که برآمدگیهای هر کدام درفرورفتگیهای دیگری قرار گیرد. در غیر این صورت چرخ دنده شما از حرکت باز میایستد و اگر فشار زیادی به آن بیاورید، پره هایش می شکند[47]


دیدگاه های ا.م. رام الله درباره رابطه زن و مرد ریشه در اندیشه های آیینتانتریک دارد. [48](50) در تفکر یوگاناندا ازدواج با پرستش خدا قابل جمع نیست بهنظر او ازدواج یعنی خداوند در اولویت نیست. اما کوئلیو درباره نقش نیرویی جنسیدر وصول به مقامات عالی عرفانی و معنوی می گوید: برای تحقق تشرف، باید با ایننیرو آشنا شوی... پس چطور با آن روبه رو شوم؟ یک فرمول ساده است... فرمول ایناست در تمام مدت رابطه جنسی خود، از حواس پنج گانه ات استفاده کن. اگر در لحظهاوج لذت جنسی، همه این حواس با هم از راه برسند، برای تشرف پذیرفته می شوی.[49]


27- آمیختن ادیان مختلف


بسیار از این عرفانها مخلوطی از ادیان و دیدگاههای مختلف می باشند برای نمونهتفکرات اشو از مبادی مانند یوگا، ایده های تانتریک، بودا و تا اندازه ای عرفاناسلامی سرچشمه می گیرد. یا سای بابا تحت تأثیر تعالیم مسیحیت بودا، یوگا و اصولاعتقادی هندی است درباره مکتب رام الله نیز همانطور که از اسم او پیداست التقاطیاز تفکرات اسلامی و هندویی است فلذا ترکیب میان خدای اسلام و خدای ویشنو ((رام))فراهم شده است. مکتب عرفانی اکنکار نیز ریشه در تعالیم آیین لاما و از این طریقبودا و هند دارد و ریشه این مکتب غربی به شرق و هند می رسد. تفکرات کوئیلو نیزتحت تأثیر اندیشه های مختلف از جمله عرفان مسیحیت، عرفان ساحری، افکار مارکس میباشد.


28- عدم برخورداری از معرفت خداوند


برخی از این عرفانها با آن که نام عرفان بر خود دارند دارای خدا نمی باشنداساساً برخی از این آیینها بیشتر ابزاری هستند برای شادتر و آرامتر زیستن مثلاًیوگا برای کاهش درد زایمان، ایجاد اعتماد به نفس، تناسب و سلامت اندام و حفظزیبایی صورت و بسیاری موارد دیگر کاربرد دارد اما فی الواقع نمی توان آن راعرفانی واقعی دانست یا به این دو نمونه از صحبتهای اشو توجه کنید: خداوند یک شخصنیست بلکه تنها تجربه ای است که تمام هستی را به پدیده ای زنده مبدل می سازد؛تنهایی او مطرح نیست. او با زندگی می تپد! با زندگی دارای ضربان است. لحظه ای کهدریابی که دل هستی می تپد خداوند را کشف کرده ای. [50] او در جای دیگر می گوید:هیچ کس نمی تواند شما را به جلو براند و هیچ کس به جز خودتان نمی تواند به آنجابرسد. همانطور که هیچ کس دیگری هم نمی تواند شما را به عقب بکشاند. شیطان قدرتگمراه کردن شما را ندارد. خداوند هم قدرت هدایت شما را ندارد.[51] در مورد یوگانیز مثلا اندیشه های خداشناسی یوگاناندا به عنوان یکی از بزرگان آن پذیرفتهنیست؛ زیرا از یک سو جلوه های خدا به گونه ای مطرح شده اند که گویا هر یک خدایمستقلی است، حتی باید آنها را تقدیس و پرستش نمود و احترام آنها در معابد الزامیاست؛ تو گویی یوگاناندا به چند خدایی معتقد است. از سوی دیگر تصویری که از خداارائه می دهد همراه با ابهام و اجمال است؛ تو گویی خدای یوگاناندا خدایی در سایهاست.[52]


یا عرفان تولتک بیش از اینکه یک عرفان باشد یک سلسله گزاره های اخلاقی است یااکنکار بیشتر آموزشهایی برای سفر روح است و رسیدن به سوگماد است و مباحثی چونعشق الهی و قرب الهی در آن جایی ندارد و در آخر در اندیشه های عرفانی سرخپوستیخدا، قیامت، وحی، نبوت و امامت جایگاهی ندارد و این عرفانها عمدتا ساخته انسانهاهستند.


30- نفی شریعت


برخی از این عرفانها به نفی شریعت پرداخته و تعدادی از آنها به شدت مبلغپلورالیسم و تکثرگرایی دینی می باشند. اشو می گوید: این کلمه را به یاد داشتهباشد: در شریعت شما بیچاره می مانید، چون در کنار یک پیکر بی جان قرار می گیرید.[53]


او در جایی دیگر می گوید انسان به رغم تمام جستجوهایش در معابد، مساجد، کعبه،غارهای دور افتاده و کوهستانها با زهد و ترک دنیا، هرگز قادر به یافتن او نخواهدبود. توبه شما فقط نفستان را تقویت می کند. زهدتان تنهاشان و منزلتتان را ارتقامی دهد. خیراتی که می کنید صرفا برایتان شهرست و نام می آورد.[54] سای بابا درجایی می گوید: تمامی ادیان به سوی یک هدف رهنمون می شوند و تمام انسانها برادرانیکدیگرند [55]


رام الله نیز در این باره می گوید: هر دینی را که پذیرفتید، می بایست به احکامآن عمل کنید و نمی توانید به دلخواه خود چیزی بر آن بیفزایید یا از آن بکاهید.[56] یا در همان کتاب در صفحه ۱۲۱ می گوید: دین من، دین تو، این دین الهی نیست.حقیقت مذهب، عشق است. ادیان و مکاتب، روش های آشکار شدن و نشان دادن این عشق میباشند. همه ادیان در اصل یکی هستند. اختلاف از شماست، نه از کلام و روش خداوند.در نگاه دالای لاما نیز انتخاب دین امری مرتبط با حقوق فردی انسان است. بنابراینهمانگونه که افراد مختلف حق دارند غذاهای متفاوت انتخاب کنند و این به ذائقهایشان بستگی دارد، گزینش دین هم به شرایط روحی، اجتماعی، فرهنگی و ذوق و سلیقهافراد بستگی دارد [57]یا به این جمله توئیچل توجه کنید: فرضیه جهنم توسط کلیسااختراج شد تا بشر را با ترساندن از کیفر برادرکشی، بیشتر به سوی تمدن سوق دهد!کلیسا مجبور بود ترس از کیفر اخروی و امثال آن را بیافریند تا بدین وسیله تودههای مردم را هر چه بیشتر تحت کنترل داشته باشد.[58]


41) استفاده از رقص و مواد مخدر


در برخی از این عرفان ها از رقص و یا مصرف مواد مخدر برای نزدیکی به خداوند یارسیدن به آرامش استفاده می شود مثلا اشو می گوید: اگر مردم بتوانند کمی بیشتر بهرقص بپردازند، کمی بیشتر آواز بخوانند، کمی بیشتر لوده باشند، انرژی آنها بیش ازپیش به جریان افتاده، و مشکلاتشان به تدریج ناپدید خواهد شد. به همین دلیل من اینقدر بر شاد زیستن اصرار دارم. شادمانی تا حد از خود بی خود شدن [59]


ج) راهکارهای عملی مبارزه با فرقه های انحرافی


از جمله اقداماتی که می تواند در جهت رشد و پیشرفت این فرقه‌ها و مکاتبجلوگیری می‌کند، عبارتند از:

1-تقویتمراکز دینی


یکی از راهکارهای مبارزه با فرقه‌های ضاله تقویت و توسعه مراکز دینی در مناطقمختلف کشور است. هرجا که مراکز دینی فعال باشند و افکار و اعتقادات دینی رااشاعه دهند، راه نفوذ چنین فرقه‌هایی بسته خواهد شد. یکی از دلایلی که مردم جذباین‌گونه فرقه‌ها می‌‌شوند، پایین بودن سطح سواد و آگاهی نسبت به مسائل دینیاست. اگر مراکز دینی به خوبی فعالیت کنند و بتوانند دین را آنگونه که هست بهمردم عرضه کنند، مردم کمتر جذب چنین گروه‌ها و مسلک‌های دروغین خواهند شد. علماو روحانیون با شناسایی مراکز فعال این مسلک‌ها و مقابله با آنان می‌توانند نقشبسزایی در خنثی کردن چنین تهدیداتی داشته باشند.


2-تقویت فرهنگ و اقتصاد مردم


از جمله راه‌های نفوذ بر روی افراد یک جامعه، پایین بودن سطح فرهنگ و اقتصاد یکجامعه است. به دلیل پیشرفت تکنولوژی و افزایش تمایل و گرایش مردم به رفاهاجتماعی، برخی از این گروه‌ها با حمایت‌ و کمک‌های مالی به افراد آنها را جذب می‌کنند.بنابراین کسانی که از لحاظ اقتصادی در سطح پایین‌تری نسبت به سایر افراد جامعههستند و یا در مناطق محروم کشور زندگی می‌کنند بیشتر در معرض به دام افتادن اینفرقه‌ها می‌شوند. اگر تدابیری اندیشیده شود که سطح رفاه نسبی و فرهنگی افرادجامعه بالا برود، امکان جذب افراد کاهش خواهد یافت.


3-افزایش سطح آگاهی عمومی مردم


فرقه‌های ضاله و مکاتب گمراه از عدم دستیابی مردم به امکانات رسانه‌ای و نداشتناطلاعات کافی در زمینه اعتقادات دینی، استفاده می‌کنند و با استفاده از ابزارهایمختلف و زیبا جلوه دادن اعتقادات و افکار خود مردم را جذب می‌کنند. این مسالهزمانی نمود بیشتری پیدا می‌کنند که مناطق محروم کشور به دلیل پایین بودن سطحدانش و اطلاعاتشان بیشتر جذب چنین مکاتبی می‌شوند. همچنین این گروه‌ها با اطلاعاز نیاز مردم و خواسته‌های روز جوانان سوء استفاده کرده و با ابراز همدردی واینکه این گروه‌ها نجات‌بخش آنان هستند با شبهه افکنی در باورهای مردم به راحتیافکار خود را القا می‌‌کنند. بنابراین با افزایش سطح آگاهی مردم می‌توان به نحوموثری از فعالیت این گروه‌ها کاست. پایین بودن سطح اگاهی مردم از ایمان واعتقادات خود از راه‌های نفوذ این فرقه‌هاست که با آموزش به آنان و افزایش بصیرتدر این زمینه می‌توان بخش اعظمی از فعالیت این گروه‌ها را خنثی کرد.


با توجه به اینکه بسیار از جوانان از روی ناآگاهی از پوشش‌ها، موسیقی‌ها و برخیاعمال و رفتار این‌گونه فرقه‌ها استفاده می‌کنند، بهتر است با روشنگری‌ها وآموزش‌هایی که به آنان داده می‌شود راه هرگونه تقلید از این مسلک‌ها را بست. چهبسا تقلید کورکورانه و ناآگاهانه به مرور موجب جذب افراد به این افکار واعتقادات شود.


4-آموزش به دانشجویان در دانشگاه‌ها


از آنجا که کشور ما کشور جوانی است و جوانان و دانشجویان از سرمایه‌های عظیم اینمرز و بوم محسوب می‌شوند، دشمنان همواره تلاش می‌کنند با تبلیغات منفی و ایجادشبهه در اعتقادات و افکار آنان به اهداف شوم خود دست پیدا کنند. در چنین فضایشبهه‌آلودی است که به راحتی می‌توان بسیاری افکار التقاطی و منافی با شرع را بهخورد جوانان داد. با توجه به اینکه بسیار از جوانان از روی ناآگاهی از پوشش‌ها،موسیقی‌ها و برخی اعمال و رفتار این‌گونه فرقه‌ها استفاده می‌کنند، بهتر است باروشنگری‌ها و آموزش‌هایی که به آنان داده می‌شود راه هرگونه تقلید از این مسلک‌هارا بست. چه بسا تقلید کورکورانه و ناآگاهانه به مرور موجب جذب افراد به اینافکار و اعتقادات شود.


5-برگزاری دوره‌های آشنایی با فرقه‌های ضاله


برای بالابردن سطح آگاهی مردم و جوانان برگزاری دوره‌های آشنایی با این فرقه‌هاضروری به نظر می‌رسد. پیشنهاد می‌شود وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با برگزاری ایندوره‌ها در تمامی نقاط کشور، برای تمامی سطوح جامعه و همه سنین اقدام به روشنگریکند. لزوم برگزاری چنین دوره‌هایی برای والدین بیشتر توصیه می‌شود. زیرا پدر ومادر و خانواده نقش بسیار مهمی در جلوگیری از انحراف فرزندان در سطح اجتماعدارند.


6-رصدکردن و خنثی‌سازی تبلیغات منفی این فرقه‌ها


بسیاری از تبلیغات و اعمال این فرقه‌ها خارج از چارچوب قانونی است. مسئولاننظامی، انتظامی، امنیتی و قضایی کشور نقش بسیار مهمی در شناسایی این تبلیغات وخنثی کردن فعالیت آنها در سطح جامعه دارند. این مسئولان با رصد کردن مراکز فعال،شناسایی و مجازات اینگونه فرقه‌ها می‌توانند بسیاری از فعالیت‌های این گروه‌هارا در نطفه خفه کنند و اجازه هرگونه عرض اندامی را از آنان بگیرند.


7-دادن مجوز به موسساتی که می‌خواهند با این فرقه‌ها مقابله کنند


با توجه به رشد رو به افزون این فعالیت‌ها در سطح جامعه، با تاسیس موسساتی دراقصی نقاط کشور که قادرند با آنان مبارزه کنند نیز راهکار دیگری به نظر می‌رسد.با ابلاغ وظایف و ماموریت‌های یکسان به موسسات متقاضی، می‌توان مبارزه‌اییکپارچه و ضربتی در تمامی نقاط کشور را علیه این گروه‌ها آغاز کرد.


8-جلوگیری از انتشار کتب این فرقه‌ها و انتشار کتاب‌هایی برای روشنگری مردم


امروزه در کتابفروشی‌های معتبر سراسر کشور شاهد فروش بسیاری از کتاب‌های منطبقبا فرقه‌های ضاله و عرفان‌های نوپدید هستیم. به نحوی که برخی از این کتاب‌ها بانویسندگان معلوم‌الحال، بارها تجدید چاپ نیز شده‌اند. همراه با جلوگیری ازانتشار چنین کتاب‌هایی، متولیان امور فرهنگی کشور باید تلاش کنند کتاب‌هایاعتقادی و عرفانی مطابق با آموزه‌های دینی در اختیار علاقمندان قرار گیرد.همچنین کتاب‌هایی در رد چنین تفکرات گمراه برای افزایش آگاهی عمومی نیز بایدتهیه و چاپ شود و در صورت تمکن مالی، با هزینه پایین و حتی رایگان در اختیارمردم قرارگیرد تا افراد بیشتری به مطالعه این‌ نوع کتب اهتمام ورزند.


9-ارائه الگوهای مناسب دینی


غالب فرقه‌ها و مکاتب گمراه با عرضه شخصیت‌های کاریزماتیک به اجتماع و بیانسخنان جذاب از سوی آنان توانسته‌اند مخاطبان بسیاری را به سمت خود جلب کنند.برای مقابله با این حرکت، علما و نخبگان جامعه نیز با انجام اقدامات مشابه می‌توانندشخصیت‌های عرفانی و دینی را که در تاریخ اسلام کم نیستند و برخی نیز در حال حاضردر جامعه اسلامی در حال فعالیت هستند به مردم معرفی کنند.


10-برگزاری جلسات نقد و بررسی فرقه های انحرافی


برگزاری جلسات و همایش‌هایی که در آن انواع فرقه‌ها و مکاتب ضاله مورد نقد وبررسی قرار می‌گیرند و دعوت از جوانان و صاحب نظران در این زمینه می‌تواند راهدیگری برای به چالش کشیدن این گروه‌ها باشد. در فضای باز و آزاد بحث و انتفاد درکنار اساتید صاحب فن، جوانان خود می‌توانند راه درست را از نادرست تشخیص دهند.


به دلیل پیشرفت تکنولوژی و افزایش تمایل و گرایش مردم به رفاه اجتماعی، برخی ازاین گروه‌ها با حمایت‌ و کمک‌های مالی به افراد آنها را جذب می‌کنند. بنابراینکسانی که از لحاظ اقتصادی در سطح پایین‌تری نسبت به سایر افراد جامعه هستند و یادر مناطق محروم کشور زندگی می‌کنند بیشتر در معرض به دام افتادن این فرقه‌ها می‌شوند


11-تقویت تبلیغات رسانه‌ای


باتوجه به حجم انبوه تبلیغات رسانه‌ای در دنیای امروز، فرق و گروه‌ها می‌توانندبا استفاده از این ابزار قدرتمند تبلیغات خود را در سطح وسیعی به مردم عرضهکنند. برای مقابله با این حرکت، باید نرم‌افزارهای آشنایی با این گروه‌ها و فرقبا هزینه کم تهیه و در اختیار عموم قرار گیرد. همچنین صدا و سیما می‌تواند باتهیه فیلمهای مستند و معرفی این فرقه‌ها نقش بسزایی در بالابردن سطح آگاهی مردمداشته باشد.


12-جلوگیری از بکارگیری علائم و نشانه‌های فرقه‌های ضاله در کشور


در حال حاضر در بازارهای کشور شاهد عرضه و فروش بسیاری از اقلام و نشانه‌هایفرقه‌های ضاله در کشور هستیم که بسیاری از مردم نیز بدون اطلاع از مفهوم ایننشانه‌ها از آنها استفاده می‌کنند. تا جایی که برچسب‌هایی از این نشانه‌ها نیزتولید و برای کودکان در بازارها عرضه می‌شود. انگشترهای خاص، دستبندهای عجیب،گردنبندهای اسکلتی، چکمه‌های چرمی تزیین شده با فلز و با نشانه‌های خاص، لباسهای منقش به این آرم ها و... در بازار به راحتی و سهولت قابل دسترسی و خرید استو متولیان امور فرهنگی کشور در اقدامی آگاهانه باید اقدام به جمع‌آوری و جلوگیریاز تولید و واردات این نشانه‌ها کنند.


13-جلوگیری از گسترش موسیقی‌ این فرقه‌ها


متاسفانه برخی از این فرقه‌های ضاله با استفاده از ابزار هنر موسیقی توانسته‌اندتاثیرات عمیقی بر روان و افکار جوانان بگذارند. موسیقی‌هایی که از سوی این گروه‌هاتولید می‌شود سرشار از خشونت، پوچی، بی‌هویتی و نفرت است. که در نهایت منجر بهاز خودبیگانگی و بروز ناهنجاری‌های اجتماعی می‌‌‌شود. جلوگیری از گسترش این نوعموسیقی مبتذل و آشنا کردن جوانان با موسیقی ناب ایرانی از راهکارهای پیشنهادیدیگر برای مبارزه با این گروه‌هاست.


14- ارائه اسلام واقعی به مردم به ویژه جوانان


ما باید شناختی حقیقی، هم از دین اسلام و هم از فرقه های نوظهور را برای جامعهبیان کنیم؛ اگر این ها جوانان را با شیوه های خاصی به انحراف می کشانند، ماهمباید با استفاده از همان شیوه ها، در بین نسل جوان آگاهی بخشی کنیم.


بر اساس سخن امیرالمؤمنین(علیه‌السلام ) در خطبه 147نهج البلاغه، مبنی بر این کههرگز نمی توانید راه رشد را بیابید، مگر آن که راه انحراف را هم نشان دهید، میتوان گفت: وظیفه اندیشمندان مسلمان که می خواهند، به شیوه ای علمی با گرایشجوانان به فرقه های نوظهور مقابله کنند، بیان شناخت عرفان حقیقی و پلیدی هایعرفان های کاذب در کنار یکدیگر است.


15- سعی وتلاش بیشتر نهادهای مسئول در کشور


جلوگیری عملی از تبلیغات این فرقه های نوظهور، توسط نهادهایی چون وزارت اطلاعات،وزارت ارشاد، نیروی انتظامی و صدا و سیما، حوزه های علمیه ومدارس ودانشگاه هاو... ضرورتی انکار ناپذیر است. گرچه صدا و سیما تا حدودی در این عرصه موفق بودهاست، اما وزارت ارشاد آن طور که شایسته است، در این زمینه کار نکرده است؛ وزارتارشاد نباید به سایت ها و یا کتاب هایی که از سوی افرادی که گرایش به این فرقهها دارند، مجوز چاپ و انتشار بدهد. همچنین باید از پتانسیل حوزه های علمیه در راهترویج شعائر مذهبی دین اسلام و تبیین صحیح آن ها برای جوانانی است که در معرضخطر گرایش به این فرقه های منحرف قرار دارند استفاده بهینه نمود.


نتیجه:


امروزه جریان ها وگروه های مختلفی در غرب وکشور ما وجود دارد که توانستهاند تعدادی از جوانان را به سوی خود جذب نمایند. بطور مثال از جمله این گروه هاشیطان پرستان می باشند که با اعتقادات وافکار منحرف خود ونمادهای بکارگیری شدهدر جامعه بصورت زیرزمینی وگاه هم آشکار رشد نموده وافرادی را به خود مشغول نماید. واضح است هدف آنان ایجاد انحراف در بخش های مهم جامعه در راستای نفوذ وهدایتآنان می باشد. آنچه مهم است این که باید با برنامه ریزی مدون وحساب شده ودادنآگاهی به همه افراد جامعه بخصوص جوانان که مهمترین اهداف این گروه های انحرافیمی باشند، از فعالیتهای این گروه ها کاسته ویا آنان را در رسیدن به اهدافشانناکام گذاشت که در این راه تمامی نهادهای اطلاعاتی، نظامی، فرهنگی، سیاسی،اقتصادی و... باید با هم همکاری نمایند که در این مقاله به تعدادی از علت هایجذب جوانان به این گروه ها ووراهکارهای مقابله با آن پرداخته شد.

بررسی و تحلیل ۱۵ علت درونی و بیرونی گرایش به عرفان‌های نوظهور

بررسی و تحلیل ۱۵ علت درونی و بیرونی گرایش به عرفان‌های نوظهور

«علل گرایش مردم و به خصوص جوانان کشور ما به این جریان‌های انحرافی» است.

ارائه پاسخ صحیح و مناسب به این سؤال از آن جهت اهمیّت دارد که نخستین قدم در راه مقابله با گرایش مردم به عرفان‌های نوظهور و کم اثر کردن اقدامات دشمنان اسلام در ترویج این عرفان‌ها، شناسایی علل گرایش به این عرفان‌ها است. لذا تا تمامی عوامل گرایش به جریان‌های انحرافی مورد شناسایی قرار نگیرد، نمیتوان راهکاری مناسب را برای مقابله با این قبیل از حملات دشمن ارائه کرد. «افزایش گرایش جوانان به عرفانهای نوظهور» و «سرعت یافتن ترویج عقاید رهبران این قبیل از جنبش‌ها و جریان‌های به ظاهر معنوی در میان مردم»، اهمیّت پاسخگویی مناسب به سؤال مذکور را بیش از پیش روشن می‌سازد.

علل و عوامل گرایش مردم به عرفان‌های نوظهور را میتوان در دو گروه کلّی قرار داد؛ عوامل فردی یا «علل درونی» و عوامل محیطی یا «علل بیرونی»ای که موجب گرایش به این عرفان‌ها می‌شود.

پیش از معرّفی عوامل درونی گرایش به عرفان‌های نوظهور، ذکر این نکته ضروری است که لازمه گرایش افراد به عرفان‌های نوظهور، داشتن تمامی عوامل درونی ذیل نیست؛ بلکه ممکن است وجود یک یا دو علّت در درون افراد، موجب گرایش ایشان به این عرفان‌ها شود.

تبیین عوامل درونی گرایش به عرفانهای نوظهور

1. فطرت معنویت جوی انسان

یکی از مسائل مسلّم و غیر قابل انکاری که در مورد انسان وجود دارد، نیاز شدید انسان به معنویت است که از فطرت و سرشت او نشأت می‌گیرد. «در طول تاریخ، ایرانیان بیش از سایر مردم جهان به معنویت توجّه و تمایل نشان داده‌اند. از همین رو می‌توان گفت فرهنگ ایران، فرهنگی عرفانی و معنوی است و جامعه ایرانی پیشینه‌ای عرفانی و مذهبی دارد. تمایل ایرانیان به کتب معنوی و عرفانی و علاقه ایشان به آثار بزرگانی چون حافظ، سعدی، ابوسعید ابوالخیر و خواجه عبدالله انصاری این مسئله را تأیید می‌کند1 ». ادّعاهای دروغینی که در مورد ارائه معنویت از سوی رهبران عرفان‌های نوظهور مطرح می‌گردد، موجب می‌شود که برخی از مردم، به بیراهه رفته و برای دستیابی به معنویت به پیروی از این عرفان‌ها بپردازند.

نکته قابل توجّه آنکه سرمایه‌داران صهیونیست نیاز انسان به معنویت را به عنوان فرصتی مناسب برای سرمایه‌گذاری و کسب سود می‌دانند؛ به خصوص آنکه معنویت در جهان حاضر موضوعی نایاب و گران‌بها محسوب می‌گردد که مردم حاضر هستند برای بدست آوردن آن سرمایه‌گذاری کنند. کتابها، دوره‌های آموزشی گوناگون، ساختن خدایان در کشورهای مختلف به خصوص هند که از دیرباز مورد توجّه سرمایه‌داران صهیونیست2  بوده است و تشویق مردم برای زیارت آنها، کسب و کار پُررونقی را برای این سرمایه‌داران فراهم کرده است. «به عنوان مثال سای بابا در هند که در یک روستا به نام پورجا زندگی میکرد، به عنوان خالق جهان معرّفی شد و امروزه آن روستا دارای فرودگاه، هتل‌های متعدّد و فروشگاه‌های بزرگی است که با سرمایه‌های کلان ایجاد شده و سود سرشاری را با خود به دنبال دارد3 ».

2. نیاز انسان به آرامش

یکی دیگر از نیازهایی که موجب گرایش به عرفان‌‎های نوظهور میگردد، نیاز انسان به آرامش است که جزو یکی از مهمترین نیازهای انسان محسوب شده و در سعادت یا گمراهی او تأثیرات قابل توجّهی دارد. سرکردگان عرفان‌های نوظهور که به نیاز انسان به کسب آرامش واقف هستند، این نیاز بسیار مهم را دستمایه‌ای برای جذب مردم به عقاید پوچ و باطل خود قرار داده‌اند. به عنوان مثال، در یوگا تلاش می‌شود تا از طریق ورزش، انسانها به آرامش دست یابند. لکن باید در نظر داشت که تمامی راهکارهایی که برای رسیدن به آرامش از سوی رهبران عرفان‌های نوظهور ارائه میشود، در واقع همچون مسکّن‌هایی هستند که نه تنها مشکل اصلی فرد را برطرف نمی‌کنند، بلکه موجب می‌شوند تا شخص با عطش بیشتری این راهکارها را تکرار کند.

3. بی‌رغبتی انسانها نسبت به مسائل علمی و دینی

یکی از مهمترین علل گرایش به عرفان‌های نوظهور در کشور ما، سطح پایین معلومات اشخاص است. در عصر حاضر، مردم وقت کمتری را برای بالا بردن سطح معلومات علمی و دینی خود صرف میکنند. خلأ حاصله از این مسئله، نه تنها راه سوء استفاده را برای دنیادوستان فراهم میسازد، بلکه موجب می‌گردد که فرد توانایی شناخت مسیر حق از باطل را نداشته و در برخی از موارد، به دست خود در دام دشمن بیفتد. آمارهایی که در مورد سرآمد مطالعه در کشورمان ارائه میشود، وضعیّت اسفبار علمی جامعه را بیش از پیش مشخّص می‌سازد.

4. شهوت‌پرستی

در عرفان‌هایی که امروزه میان مردم و جوانان ترویج میگردد، خداوند هیچ جایگاهی نداشته و بدیهی است که نتیجه چنین اعتقادی، عدم پایبندی به مسائل شرعی و اخلاقی است. از همین رو، در میان پیروان عرفان‌های نوظهور و به خصوص بزرگان این عرفان‌ها، وجود مشکلات اخلاقی و بیبند و باری امری عادّی محسوب می‌شود. همین مسئله، موجب میشود آن دسته از افرادی که به دنبال شهوت‌پرستی و شهوت‌رانی هستند، به این عرفان‌ها گرایش و تمایل پیدا کنند.

5. راحت طلبی در مسائل دینی

از دیگر عوامل گرایش به عرفان‌های نوظهور، راحتطلبی افراد در مسائل دینی است. برخی از افرادی که به عرفان‌های نوظهور گرایش پیدا میکنند، افرادی هستند که قصد دارند تا بدون تحمّل سختی، به هدف نهایی خود که رسیدن به درجات معنوی است، دست پیدا کنند. برخی دیگر نیز عمل به دستورات دینی را سخت دانسته و میل آنها به راحت‌طلبی و در عین حال، نیاز آنها به معنویّت، موجب می‌گردد که به عرفانهای نوظهور گرایش پیدا کنند.

6. روح کنجکاو و جستجوگر افراد (به خصوص جوانان)

کنجکاو بودن افراد و به خصوص جوانان، یکی دیگر از دلایل گرایش به عرفان‌های نوظهور است. متأسفانه در برخی از موارد که منجر به جذب جوانان به این گروه‌ها شده است، فرد در ابتدای امر به خاطر کنجکاوی و برای آگاهی از سخنان رهبران و بزرگان این جریان‌های انحرافی وارد جلسات آنها شده است. لکن به دلیل نداشتن آگاهی کافی نسبت به مسائل دینی و عدم مشورت با افراد مطّلع، گرفتار شده و به پیروی از رهبران این عرفان‌ها پرداخته است.

7. میل به متفاوت بودن و دیده شدن

برخی از مردم (به خصوص جوانان) به واسطه میل به متفاوت بودن و دیده شدن و بدون آنکه کوچکترین آگاهیای نسبت به حقیقت عرفان‌های نوظهور داشته باشند، جذب این گروه‌ها می‌گردند. این دسته از افراد، پس از آگاهی نسبت به عقاید رهبران این عرفان‌ها، تلاش میکنند تا با بیان این عقاید در جمع‌های مختلف، نظر دیگران را به سوی خود جلب کنند.

8. ثروت حاصله از گرایش به عرفان‌های نوظهور

یکی از عوامل گرایش به عرفان‌های نوظهور، ثروتی است که از طریق ورود به جمع مروّجین و مبلّغین این عرفانها عائد فرد می‌گردد. در توضیح پیرامون این مسئله باید گفت برخی از افراد به دلیل ناتوانی در برطرف کردن حوائج مادّی وارد این عرفان‌ها شده و با طی کردن دوره‌های کوتاه، تبدیل به مروّجین و معلّمین این عرفان‌ها می‌گردند و با آموزش آنچه که خود از رهبران این عرفان‌ها فرا گرفته‌اند، مبالغ قابل توجّهی را به دست می‌آورند. نمونه بارز این مسئله را می‌توان در عرفان حلقه مشاهده کرد که بسیاری از مسترهای آن درآمدهای میلیونی داشته و وجود همین درآمدها، موجب شده است که در عرفان حلقه باقی مانده و از رهبر آن حمایت کنند.

تبیین عوامل بیرونی گرایش به عرفانهای نوظهور

1. عدم برخورد به موقع و مناسب مسئولین ذیربط با گردانندگان عرفان‌های نوظهور

یکی از مهمترین دلایل رشد چشمگیر گرایش به عرفان‌های نوظهور، عدم برخورد به موقع و مناسب مسئولین ذیربط با گردانندگان این عرفان‌ها در ایران است. متأسفانه افرادی که وظیفه مقابله با این قبیل از حملات دشمن را دارند، علاوه بر عدم توانایی در شناسایی به موقع این عرفان‌ها، راهکار مناسبی را نیز در جهت مبارزه با آنها مورد استفاده قرار نمی‌دهند. به عنوان نمونه، در زمینه برخورد با عرفان کیهانی (حلقه) مسئولین کشور در زمانی به فکر برخورد با رهبر این عرفان افتادند که وی سالها افکار و عقاید خود را از طُرُق مختلفی چون «جلسات علنی و پنهانی»، «فعّالیت در فضای مجازی» و «نگارش آثار مختلف» در میان مردم منتشر کرده و حتّی افراد بسیاری را در جهت ترویج افکار خود تعلیم داده بود. یوگا نیز یکی دیگر از عرفان‌های نوظهوری است که در حال حاضر وضعیّتی مشابه با عرفان حلقه را داشته و حتّی مبلّغین خود را برای گذراندن دوره‌های آموزشی به کشور هند می‌فرستد. با این حال، هنوز برخورد مناسبی با مروّجین آن صورت نگرفته است.

نکته بسیار مهم دیگری که در برخورد با عرفان‌های نوظهور وجود دارد، آن است که برخی از مسئولین بر این باور هستند که به صرف مجازات رهبران این عرفان‌ها، میتوان این قبیل از جریان‌های انحرافی را در کشور ریشه‌کن کرد. این در حالی است که تقریباً تمامی عرفان‌های نوظهور با سال‌ها فعّالیت مداوم و مستمر توانسته‌اند جایگاهی را برای خود در میان مردم ایجاد کنند و بدیهی است که در برخورد با آنها، باید از فعّالیت‌های فرهنگی مداوم و مستمر استفاده کرد. به عبارت ساده‌تر، این عرفانها یک روزه به وجود نیامده‌اند که بتوان با برخورد یک روزه آنها را ریشه‌کن کرد.

خاطر نشان می‌گردد مقام معظّم رهبری در طی سال‌های گذشته، مکرّراً مسئولین را نسبت به جنگ نرم فرهنگی و تهاجم فرهنگی دشمن برحذر داشته و ایشان را به مبارزه در این عرصه بسیار مهم فرا خواندند. لکن نامناسب بودن اقدامات مسئولین نسبت به مبارزه با حملات فرهنگی دشمن و در برخی از موارد، بی‌توجّهی ایشان به عرصه فرهنگ موجب شد تا مقام معظم رهبری کلید واژگانی را که در این زمینه بکار می‌بردند، تغییر داده و از اصطلاح «ولنگاری فرهنگی» سخن به میان آورند تا بدین ترتیب، برخی از مسئولین را از خواب غفلت بیدار سازند.

2. عدم ارائه تصویر مناسب از دین

ارائه نشدن تصویری مناسبی از دین از سوی فعّالان این عرصه، یکی دیگر از عوامل گرایش به عرفان‌های نوظهور است. در توضیح پیرامون این مسئله باید گفت اگرچه دین اسلام و مذهب تشیّع، آخرین و کامل‌ترین برنامه انسان‌سازی به حساب می‌آید، لکن «عدم توانایی در نشان دادن جنبه‌های به روز دین» و «عمل نکردن برخی از افراد سرشناس به مسائل دینی»، موجب می‌گردد که تصویری نامناسب از دین در اذهان عمومی شکل گرفته و مردم به اشتباه تلاش کنند تا نیاز خود به معنویت و دینداری را از طُرُق دیگری از قبیل گرایش به عرفان‌‎های نوظهور برطرف سازند.

3. عدم نظارت بر فضای مجازی

یکی دیگر از عوامل گرایش به عرفان‌های نوظهور را میتوان عدم نظارت بر فضای مجازی (به خصوص شبکه‌های اجتماعی) دانست. در توضیح پیرامون این مسئله باید گفت گردانندگان عرفان‌های نوظهور در ایران، فعّالیت قابل توجّهی را در فضای مجازی داشته و دارند و بسیاری از جوانان، نخستین مراحل آشنایی با عقاید منتشره از سوی رهبران این عرفان‌ها را در فضای مجازی (به خصوص تلگرام) تجربه می‌کنند. حجم و کیفیّت فعّالیت گردانندگان این عرفان‌ها در فضای مجازی حاکی از برنامه‌ریزی بسیار دقیق و حساب شده‌ای است که از سوی دشمنان اسلام و به خصوص صهیونیست در زمینه تهاجم فرهنگی دنبال می‌شود.

4. فشارهای ناشی از زندگی

بر کسی پوشیده نیست که زندگی در زمان و شرایط کنونی، صرف نظر از ثروتمند بودن یا فقیر بودن افراد، فشارهایی را بر روی ایشان وارد میسازند. وجود همین فشارها، در وهله نخست موجب از بین رفتن آرامش و آسایش افراد شده و در وهله دوّم شرایطی را به وجود میآورد که اشخاص به دنبال بدست آوردن آرامش باشند. حال با توجّه به فعّالیت‌های چشمگیر گردانندگان عرفان‌های نوظهور در ایران و با در نظر گرفتن بی‌رغبتی یا نبود فرصتی برای مطالعه، بسیاری از افراد به اشتباه، مسیر نادرست عرفان‌های نوظهور را برای کسب آرامش انتخاب می‌کنند.

5. گفتار جذّاب و قابل فهم این عرفان‌ها

بر عکس نویسندگان داخلی که آثار خود را به گونه‌ای می‌نگارند که خواندن و درک مطالب آن برای مخاطبان مشکل و همراه با تکلّف است، نویسندگانی که به ترویج عرفان‌های نوظهور می‌پردازند با استفاده از قصّه، حکایت، خاطره و با زبانی شیرین و جذّاب تأثیرات ژرفی را بر خوانندگان خود، به ویژه جوانان می‌گذارند4. به عنوان مثال، بیشترین خوانندگان آثار افرادی چون پائولو کوئیلو در ایران، قشر تحصیل کرده و جوانانی هستند که در جستجوی پاسخی برای پرسش‌ها، نیازها و خواسته‌های خود هستند5.

6. سستی بنیان‌های نظام خانواده

سستی بنیان خانواده در جهان کنونی، یکی دیگر از مهم‌ترین مسائلی است که موجب گرایش اعضای خانواده (به خصوص مادران و فرزندان) به عرفان‌های نوظهور می‌گردد. در توضیح پیرامون این مسئله باید گفت مادران و فرزندانی که در نظام خانواده به نیازهای مختلف آنها پاسخ مناسبی داده نمی‌شود، تلاش می‌کنند تا نیازهای خود را از طُرُق دیگری و در خارج از فضای خانواده برطرف سازند. از سویی فعّالیت چشم‌گیر عرفان‌های نوظهور و از سوی دیگر عدم آگاهی مادران و فرزندان نسبت به ماهیّت حقیقی این عرفان‌ها موجب می‌گردد تا ایشان به راحتی در دام گردانندگان این جریان‌های انحرافی افتند.

7. مهر تأیید زدن بر عرفان‌های نوظهور از سوی بزرگان علوم روانشناسی و فرا روان‌شناسی غربی

یکی دیگر از مسائلی که موجب گرایش مردم به عرفان‌های نوظهور میگردد، نظریاتی است که روان‌شناسان غربی در جهت اثبات علمی فوائد این عرفان‌ها صادر کرده‌اند. در شاخه‌های مختلف روانشناسی به خصوص در روانشناسی فیزیولوژیک به پدیده‌هایی چون مدیتیشن، شادی و سایر مفاهیمی که در عرفان‌های نوظهور به آنها تأکید شده است، به عنوان عاملی برای رسیدن انسان به آرامش نگاه شده است. جالب آنکه بزرگان این عرصه برای مهر تأیید زدن بر عقایدی که از سوی رهبران این عرفان‌ها منتشر می‌شود، آزمایشاتی را نیز انجام داده و تلاش کرده‌اند تا به نظریات خود رنگ و بوی علمی دهند6. دانشمندان علوم فرا روان‌شناسی نیز با مطالعه پدیدههایی چون هیپنوتیزم، روشنبینی، هاله بینی، پیشگویی و ... تلاش می‌کنند تا اثبات کنند که از طریق دستورات موجود در عرفان‌های نوظهور، میتوان قدرت‌های خارقالعاده‌ای را که در درون انسان نهفته است، آزاد کرده و مورد استفاده قرار داد7 .


1. ر.ک: شریفی دوست، حمزه؛ کاوشی در معنویت‌های نوظهور؛ بررسی ده جریان فعّال در ایران، قم: نشر معارف، 1392، چاپ دوّم، ص 24. 
2. برای مطالعه بیشتر در مورد خانواده‌های پر قدرت صهیونیست در انگلستان و ایران و اقدامات ایشان در هند ر.ک: شهبازی، عبدالله؛ زرسالاران یهود و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1377 ه‍.ش.
3. ر.ک: شریفی، احمد حسین؛ درآمدی بر عرفان‌های حقیقی و عرفان‌های کاذب، قم: پرتوی ولایت، 1391، صص 26-27.
4. اردشیری لاجیمی، حسن؛ سراب معنویت، قم: مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما، 1394، ص 29.   
5. باقریان موحد، سیّد رضا؛ نگاهی به آثار و اندیشه‌های پائولو کوئیلو، قم: مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما، 1384، ص 6.
6. برای مشاهده یکی از این کتاب ر.ک: بنسون، هربرت؛ آرامش بیکران: مدیتیشن خلّاق، بازیابی گنجینه نهان، مترجم: رضا جمالیان، تهران: نسل نو اندیش، 1386. 
7. برای مشاهده یکی از این کتاب ر.ک: واتسون، لیا؛ فوق طبیعت، مترجمان: شهریار بحرانی و احمد آرزومند، تهران: امیرکبیر، 1377، چاپ چهارم.

انتهای پیام/