1- حلول لاهوت در ناسوت: فرقه هاى اسلامى به دروزیان خرده گرفته و قائلند که ایشان معتقد به حلول روح خدا در جسم الحاکم بأمرالله هستند. عبارات کتب مقدس دروز، هیچ کدام از صراحت لازم در این زمینه برخوردار نیستند. در مصحف دروز آمده: «توکلت على مولانا الحاکم الاحد الفرد الصمد...». اگر عنوان «حاکم» در عبارت فوق با الحاکم بامرالله، خلیفه فاطمى منطبق باشد، آنان را مى توان معتقد به الوهیت الحاکم بامرالله دانست، ولى اگر منظور خداى متعال باشد، فرقى با دیگر مسلمانان ندارند. دکتر سامى مکارم در توجیه حلول لاهوت در ناسوت مى نویسد: «لاهوت به هیچ وجه قابل درک نیست و خداوند در ناسوت تجلّى نموده تا براى مردم أنس ذهنى حاصل شود و به معرفت او و تقرب به سوى او نایل شوند[1]». دروزیان تجلى خدا را در هفت نفر ثابت مى دانند و قائلند خداى متعال ده بار تجلى کرده است. به هر حال کلمات بزرگان دروزیه موهم این است که خداوند در انسانها تجلى مى کند و باعث شده که دیگران به آنها خرده بگیرند. علامه فضل الله مى گوید: دشوارى هاى فراوانى در فهم عقاید دروزیه است که باعث گرفتاریهاى فراوانى براى آنان شده است.
2- تقمّص، تناسخ و حلول: آنان نفس را جاودانه دانسته و قائلند آنچه مى میرد پیراهن (جسم) است که وقتى کهنه شد، نفس انسانى به پیراهن دیگر منتقل مى شود. اندیشمندان اسلامى از این عبارات، تناسخ را فهمیده اند. دروزیان از لفظ تقمّص استفاده کرده و انتقال نفس آدمى به حیوان را ظلم مى دانند. آنان معتقدند که ارواح جهانیان ثابت و معین است و ارواح، بى درنگ پس از مرگ به جسم اشخاص دیگر منتقل مى شوند. برخى از پژوهشگران عقیده تقمص را عقیده اى نمادین دانسته که مفاهیم کنایى دارد و بر حقیقتى در عالم واقع استوار نیست. بنابراین روز قیامت در نگاه آنان پایان مرحله تکامل ارواح است. یعنى با فراگیرى دین دروز در جهان، قیامت فرا رسیده است.
3- اعتقاد به حدود خمسه: در نگاه دروزیان پنج حدّ عالم بالا که عبارتند از: عقل کل، نفس کلّى، کلمه، سابق و تالى، در زمین همان حواریون عالى رتبه الحاکم بامرالله هستند. این یارانِ مقرّب، تجسد یافته همان پنج اصل عالم علوى (بالا) هستند. اینان عبارتند از: حمزه بن على، اسماعیل دروزى، ابن وهب، سلامه، مقتنى، پنج داعى معروف دروزى در زمان الحاکم بأمرالله که مکتب دروزیه را بنا نهادند. با ناپدید شدن یکایک این افراد، نوشتجات و کتب این افراد، کتب مقدس دروزیان شد و جاى آن افراد را گرفت و هرکس که بر این نوشتجات و کتب دسترسى داشته و از عالمان دینى جامعه دروزى محسوب شود، عقال (عاقلان) و عموم مردم دروزى مذهب، جهّال (جاهلان) نامیده شدند. این تقسیم بندى تا به امروز در جامعه دروزى معتبر است[2]. درباره اصول دیگر دروزیان بالاخص اصول اخلاقى دروزیان به کتاب تحقیقى جدید در مذهب دروزیّه مراجعه نمایید.
[1]
. اضواء على مسلک التوحید، ص 128.
[2]
.
در باب اعتقادات دروزیه بنگرید: اسماعیلیه، چاپ مرکز ادیان، مقاله «تاریخ و
عقاید دروزیه»، نوشته علیرضا ایمانى; عبدالرحمن بدوى، تاریخ اندیشه هاى
کلامى در اسلام، ج 2، ص 590 - 680.
دروزیه در بحث از
فاطمیان اسماعیلى اشاره شد که فرقه دروزى از مذهب اسماعیلیه انشعاب یافته است
که به دلیل غلوى که در این فرقه وجود دارد، معمولا همراه با دیگر فرقه هاى
غالى ذکر مى شود.
در زمان حکومت الحاکم بامرالله (375 - 411 ق ) ششمین
خلیفه فاطمى ، گروهى از اسماعیلیان درباره الحاکم غلو کردند و او را به درجه
خدایى رساندند. این گروه پس از مرگ الحاکم بر آن شدند که او غایب شده و روزى
به میان مردم باز خواهد گشت . اینان فرقه دروزى نامیده مى شوند. این فرقه در
مصر پدید آمد و در سوریه رشد کرد و بعدها در لبنان نیز پیروانى یافت و هم
اینک پیروان مذهب دروزى در کشورهاى سوریه و لبنان زندگى مى کنند. طبق آمارى
که در اواسط قرن بیستم گرفته شده جمعیت دروزیان در حدود دویست هزار نفر بر
آورد مى شود.
مشهور است که مؤ سس فرقه دروزى به نام درزى بوده است . درزى
به معنى خیاط است و گفته شده است که نام اصلى درزى ، محمد بن اسماعیل ملقب به
نشتکین بوده است و احتمالا به دلیل شغلش به درزى مشهور شده است . درزى ایرانى
الاصل و پیرو مذهب اسماعیلى بود. او در سال 408 ق . به مصر رفت و با حمزة بن
على زوزنى که ایرانى الاصل و از مقربان الحاکم بود، طرح دوستى ریخت و به یارى
او به دربار الحاکم راه یافت . سپس مذهب دروزى را با کمک حمزه و حمایت الحاکم
پایه ریزى کرد و کتابى در این باره نوشت و به تبلیغ این مذهب در قاهره پرداخت
. بر اساس نظریه او، الحاکم تجسم خداوند و عقل کلى بود و باید مورد عبادت
واقع مى شد، مردم قاهره پس از شنیدن سخنان درزى بر علیه او شورش کردند و او
ناگزیر به سوریه گریخت و در آنجا کشته شد. پس از شورش مردم بر علیه درزى ،
حمزة از سوى الحاکم ماءمور ادامه کار شد. حمزه اعلام داشت که از ابتدا او
نماینده الحاکم در امور مذهبى بوده است و درزى به دروغ ادعاى نمایندگى الحاکم
را کرده است . امروزه نیز دروزیان معتقدند که هدف درزى در تبلیغاتش ایجاد
اختلاف در میان مسلمانان و بدنام کردن مذهب آنان بوده است و لذا خود دروزیان
او را به قتل رساندند و از این رو آنها ترجیح مى دهند که به جاى دروزى به
آنها موحدون گفته شود.(203) حمزه سعى کرد تا مذهب دروزى را بر اساس
مبانى عرفانى و اسماعیلى و به شکل عمیقتر سازماندهى کند. بدین منظور او از
اصل تجلى استفاده کرد و اعلام داشت که خداوند و صادرات اولیه ، یعنى عقل کلى
و نفس کلى ، در انسانها تجلى مى کنند.
بدین ترتیب خداوند در الحاکم تجلى
کرده است ، همان طور که قبلا در انبیا و اولیاى الهى دیگرى تجلى کرده بود، و
الحاکم آخرین تجلى خداوند است . حمزه خود را تجلى عقل کلى معرفى کرد. او به
منظور تبلیغ مذهب جدید سازمانى را تاءسیس کرد و اصول عقاید مذهب دروزى را بر
اساس همان سازمان شکل داد. ارکان این سازمان عبارت اند از:
1. عقل ، که
حمزه بن على تجلى اوست . تجلى عقل را امام اعظم ، انسان حقیقى و قائم الزمان
نیز مى نامند.
2. نفس یا روح کلى ، که اسماعیل بن محمد تمیمیه تجلى اوست .
او دانش را از امام اعظم دریافت مى کند.
3. کلمه ، که محمد بن وهاب (یا
وهیب ) قرشى است .
4. مقدم یا پیشرو، که جناح الایمن (بال سمت راست ) نیز
نامیده مى شود. او سلمه (یا سلامة ) بن عبدالوهاب است .
5. تالى یا پیرو
که جناح الایسر (بال سمت چپ ) نیز خوانده مى شود. او ابوالحسن على بن احمد
سموکى (یا سموقى ) مشهور با بهاءالدین مقتضى و الضیف (مهمان ) مى باشد.
پس
از این پنج رکن ، مبلغین ، ماءذونین (کسانى که اجازه تبلیغ داشتند) و مکاسرین
(متقاعدکنندگان ) مطرح مى شوند و در آخرین مرحله معتقدان عامه قرار مى
گیرند.
پس از مرگ الحاکم در سال 411 ق ، حمزه اعلام کرد که او غایب شده تا
پیروان خود را آزمایش کند و به زودى باز خواهد گشت . پس از مدتى یعنى در
اواخر سال 411 ق . خود حمزه نیز غایب شد و بهاءالدین مقتنى (پیرو) واسطه میان
امام غایب (حمزه ) و پیروانش اعلام شد. پس از مرگ الحاکم ، طرفداران مسلک او
به تدریج در مصر رو به کاهش نهاد، ولى بر عکس در سوریه رشد کرد و موجى از
انقلاب و شورش در میان روستاییان و دهقانان ایجاد کرد و کنترل بسیارى از
مناطق کوهستانى به دست آنان افتاد. در سال 423 ق . امیر انطاکیه با همکارى
امیر حلب گروهى از روستاییان را که از مناطق مجاور حلب در جبل السماک اجتماع
کرده بودند، سرکوب کرد. مقتنى در این زمان در دو جبهه مى جنگید. جبهه نخست در
مقابل حاکمان وقت و جبهه دیگر در برابر دیگر مدعیان رهبرى دروزى ها همچون ابن
کردى بود. همین دو جنگ باعث فروکش کردن تدریجى انقلاب روستاییان سوریه شد.
سرانجام مقتضى در سال 425 ق . مانند حمزه ناپدید گردید، اما تا سال 434 ق .
براى طرفدارانش نامه مى نوشت . از زمانى که مقتضى پنهان شد براى دروزیان
سوریه دوره تازه اى آغاز گردید که تاکنون ادامه دارد و آن انتظار همراه با
صبر و بردبارى براى بازگشت الحاکم و حمزه است . بدین ترتیب دروزیها جامعه
بسته اى را تشکیل دادند و از ازدواج و مراوده با سایر فرقه ها اکراه داشتند و
عقاید خود از پنهان نگاه مى داشتند و در صدد تشکیل حکومتى محدود در مناطق
زندگى خود بودند، در خلال سالیان دراز که دروزیان چنین وضعیتى داشتند، نوعى
تشکیلات تازه مذهبى به وجود آمد که با تشکیلات زمان حمزه متفاوت بود. بر اساس
این تشکیلات ، جامعه دروزى به دو بخش تقسیم شده است : یکى جامه عاقلان و
دانشمندان که به حقایق ایمان دست یافته اند. دیگر جامعه جاهلان و مردم عادى
که به حقایق ایمان وارد نشده اند. هر دروزى بالغى که از امتحانات که از
امتحانات متعدد در طول زندگیش موفق بیرون آید و خود را با ارزشهاى مذهب درزى
وفق دهد مى تواند وارد حقایق ایمان شود و به جامعه عاقلان و عالمان بپیوندد.
از این پس او باید نمازهاى روزانه را به طور مرتب ادا کند و روزه ماه رمضان
را به جا آورد و از مسکرات و دروغ و دزدى و دشمنى با هم کیشان خود و مواردى
از این قبیل پرهیز کند. عاقلان داراى لباسهاى مخصوص و دستارهاى سفید هستند و
موظف به خوشرفتارى با مردم و رعایت زهد و مطالعه آثار مذهبى و فراگیرى عقاید
و احکام مذهبى خویشند. جامعه جاهلان که توده مردم دروزى هستند موظف به رعایت
این امور نیستند و لذا مردمى که در همسایگى دروزیها زندگى مى کنند، آنان را
مردمى عیاش و شهوت ران و میگسار مى دانند. این تقسیم بندى هم اینک نیز در
جامعه دروزى رایج است .
دروزیان تغییر دین و مذهب را جایز نمى دانند و
معتقدند هر کس باید در دین و مذهب خویش باقى بماند. آنان حتى با مسلمان شدن
غیر مسلمان و دروزى شدن غیر دروزى نیز مخالفند. دلیل آنان این است که در همه
ادیان و مذاهب جوهر توحید وجود دارد و آنها تجلیات حقیقت واحدند. در نتیجه
روى گردانى از مذهب خود را نتیجه جهل فرد به آیینش مى دانند و لذا به همه
انسانها توصیه مى کنند که در دینشان بیشتر تاءمل و تدین ورزند و به او امر و
نواهى آیین خود بیشتر عمل کنند.(204) در واقع دروزیان به نسخ ادیان الهى اعتقاد
ندارند و بر آن اند که خداوند به وسیله هر پیامبر دینى خاص براى مردمى خاص
فرستاده است . این دیدگاه تقریبا شبیه راءى یهود است که معتقدند خداوند دین
یهود را براى قوم بنى اسرائیل فرستاده است و آنها باید همیشه پیرو این دین
باشند. نتیجه این دیدگاه نفى تبلیغ دین خودى براى دیگران و عدم پذیرش پیروان
جدید است .
از جمله عقاید فرقه دروزى ، یا دست کم عقیده اکثر دروزیان ،
تناسخ مى باشند. بر این اساس ، آنان معتقدند که روح انسان پس از مرگ و جدا
شدن از بدن انسان مرده وارد بدن انسان دیگرى مى شود. از این رو، آنان تعدد
ارواح را ثابت مى دانند و معتقدند کسانى که در زمان حمزه به مسلک دروزى ایمان
آورده اند، روحشان پس از مرگ در یک دروزى دیگر حلول خواهد کرد. از آنجا که به
اعتقاد دروزیان بدن براى روح به منزله لباس (قمیص ) است ، و روح دائما
لباسى را کنده ، لباس دیگرى مى پوشد، لذا آنها از تناسخ به عنوان ((تقمص )) نام مى
برند.
شیخ مرسل نصر، رئیس مذهبى فرقه دروزى در زمان حاضر این فرقه را چنین
معرفى مى کند: فرقه موحدون فرقه اى اسلامى و معتقد به خدا و پیامبر اسلام صلى
الله علیه و آله و قرآن و امامت امامان معصوم امامیه تا امام صادق علیه
السلام و پس از او امامت فرزند ارشد او اسماعیل و سپس امامان بعدى فاطمیان
تا الحاکم مى باشد.
تفاوت دروزیان با فاطمیان اسماعیلى این است که فاطمیان
پس از الحاکم به امامت الظاهر و المستنصر تا العاضد لدین الله ، یعنى
چهاردهمین امام فاطمى ، معتقد شدند، اما دروزیان غیبت الحاکم را باور کردند و
از داعیان و مبلغان دعوت الحاکم همچون حمزه بن على زوزنى پیروى کردند. الحاکم
در زمانى مى زیست که جامعه اسلام از جنبه هاى دینى ، علمى ، اقتصادى و سیاسى
در نابسامانى و هرج و مرج به سر مى برد. از این رو او به منظور نجات مسلمانها
از وضعیت نامطلوب به اصلاحات وسیع در ابعاد مختلف و به خصوص بعد دینى و مذهبى
پرداخت . اما خلفاى عباسى که رقیب فاطمیان بودند، براى مقابله با اقتدار او
این شایعه را مطرح کردند که الحاکم خود را خدا مى داند. الحاکم به منظور
اصلاح امور، افرادى را ماءمور تبلیغ اصلاحات مذهبى و احیاى سنتهاى اسلامى کرد
که مهمترین آنها حمزة بن على بن احمد زوزنى بود. او چهار نفر دیگر را ماءمور
یارى حمزه کرد که مجموعا پنج رکن اصلاحات مذهبى بودند. اما گروهى از افراد
مرتد همچون درزى به تحریف تبلیغات این گروه پرداختند. در نتیجه میان این دو
گروه نزاع و درگیرى رخ داد که به قتل درزى انجامید.(205)
دروزیان در احکام عملى از فقه حنفى
تقلید مى کنند. فقه حنفى که یکى از چهار مکتب فقهى اهل سنت است ، توسط حکومت
عثمانى در سوریه و لبنان رایج گردید. البته علماى فرقه دروزى در چند مساءله
با فقه حنفى ، بلکه با دیگر مذاهب فقهى نیز، اختلاف دارند. برخى از این موارد
عبارت اند از: از نفى تعدد زوجات ، اجراى طلاق به وسیله قاضى ، عدم جواز رجوع
زوج به زوجه پس از طلاق ، و عدم جواز ازدواج دختر قبل از پانزده سالگى .(206)
پس از حمزه و یارانش تا زمان حاضر چند
عالم بزرگ در میان دروزیان ظهور کرده است که بزرگترین آنها امیر رسید جمال
الدین عبدالله تنوخى (820 - 884) است . از او آثار زیادى بر جاى مانده است و
افراد بسیارى از درسها و مواعظ او استفاده کرده اند. اخلاق و زهد مهمترین بعد
شخصیتى تنوخى است .
فرد دیگر شیخ محمد ابوهلال ملقب به شخى فاضل (987 -
1050 ق ) است که شخصیتى همچون تنوخى داشته است . او شاعرى زبردست بوده و
اشعارى در وصف خداوند و پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت او علیه السلام
و اهل عرفان سروده است . گفته مى شود او نیز آثار متعددى داشته است که اکثر
آنها اعم از نثر و نظم از بین رفته است . از جمله علما و شعراى روزوى شیخ على
فارسى (م 1167 ق ) مى باشد.(207)