دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

هدف عراق از جنگ با ایران چه بود؟

هدف عراق از جنگ با ایران چه بود؟

پس از ماه‌ها ماجراجویی رژیم عراق و درگیری‌های مرزی، تجاوز این کشور به ایران در 31 شهریور سال 1359 با بمباران فرودگاه‌های 19 شهر آغاز شد. دوره‌ای هشت‌ساله که پس از جنگ ویتنام، طولانی‌ترین جنگ قرن بیستم محسوب می‌شد. اهداف عراق از تجاوز به ایران و پیامدهای آن برای این کشور، می‌تواند فهم معادله‌ی هزینه‌-‌فایده این تصمیم را آسان کند. در همین راستا این نوشتار درصدد بررسی اهداف عراق از آغاز جنگ تحمیلی و پیامدهای آن برای این کشور است.

علل و اهداف عراق

تجاوز عراق به ایران علل، اهداف و انگیزه‌های ایدئولوژیک، سیاسی و ارضی داشت که برخی از آن‌ها دارای پیشینه‌ای تاریخی و برخی مربوط به وقوع انقلاب اسلامی ایران بود. ازجمله مهم‌ترین علل و اهداف عراق از حمله به ایران، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

1- اعمال حاکمیت بر اروند رود: اختلاف ارضی در این منطقه‌ی حساس و استراتژیک، به دوران امپراتوری عثمانی باز می‌گشت و تا زمان استقلال عراق (1932) نیز ادامه داشت؛ به‌گونه‌ای که عراق پس از استقلال، ادعای حاکمیت مطلق بر اروند رود را مطرح کرد. روند این منازعه در 13 ژوئن سال 1975 به انتشار بیانیه الجزایر انجامید. در چارچوب این عهدنامه، خط تالوگ در اروند رود، مرز مشترک دو کشور شد[1]؛ امّا پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عراق با بهانه‌جویی‌ها و ایجاد درگیری‌های متعددِ مرزی، در 27 شهریور 1359 به‌طور یک‌جانبه این عهدنامه را لغو کرد. همچنین صدام حسین دراین‌باره اعلام کرد وضعیت حقوقی شط‌العرب باید به وضع قبل از مارس 1975 بازگردد و این رودخانه را جز تمامیت عربی عراق اعلام کرد.[2]

2- مقابله با صدور انقلاب: پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و ایجاد نظامی انقلابی و مبتنی بر آموزه‌های شیعی، حکومت بعثی عراق احساس خطر کرد و اقدام پیشگیرانه از صدور انقلاب را در چارچوب اصل دفاع از خود، در پیش گرفت. نمونه‌ی این امر در سخنان نماینده عراق در نشست غیرمتعهدها آشکار شد. وی اجرای احکام اسلامی آن‌هم با معیار ولایت‌فقیه را دخالت آشکار در امور داخلی کشورهای دیگر دانست و تجاوز به ایران را در همین راستا توجیه کرد.[3]

3- تحریک و تشویق آمریکا: آمریکا برای بازسازی اعتبار و بازیابی شهرت و قدرتش در منطقه، در ترغیب و تهییج عراق برای حمله به ایران اثرگذار بود. شواهدی نیز این ادّعا را تأیید می‌کند: کمی پیش‌تر از حمله‌ی عراق به ایران، برژینسکی از مجموعه عملیات نظامی علیه ایران سخن رانده بود که با احتساب حمله نظامی طبس و شکست آن، تجاوز عراق می‌تواند یکی از قطعات این پازل باشد. روزنامه «نیویورک‌تایمز» در اردیبهشت 1359، ضمن تحلیل طرح‌های آمریکا پیرامون ایران، گمانه‌ی حمله‌ی عراق به ایران را مطرح کرده بود. افزون بر این، درحالی‌که روابط دیپلماتیک عراق و آمریکا قطع بود، برژینسکی چندین بار قبل از حمله‌ی عراق به ایران، به‌طور محرمانه به بغداد سفر کرده و با صدام حسین دیدار کرده بود.[4]

حکومت بعث عراق با بلندپروازی درصدد ارتقای موقعیت ژئوپلیتیک خود بود. آن‌ها بر این باور بودند که محدودیت‌های ژئوپلیتیک، منافع ملی عراق را محدود کرده است. عراق در این جنگ علاوه‌بر حاکمیت بر اروندرود، تجزیه خوزستان و اشغال جزایر تنب کوچک و بزرگ را نیز جزء اهداف خود تعریف کرده بود.

4- تصرف و تجزیه قلمرو ارضی ایران: حکومت بعث عراق با بلندپروازی و جاه‌طلبی صدام درصدد ارتقای موقعیت ژئوپلیتیک خود بود. آن‌ها بر این باور بودند که محدودیت‌های ژئوپلیتیک، قدرت و منافع ملی عراق را محدود کرده است. با وقوع انقلاب اسلامی، حکومت بعث گمان می‌کرد ایران بستر مناسبی برای تحقق این هدف است؛ چراکه توان این کشور نوپا اندک است و جنگ به‌زودی با تأمین اهداف عراق پایان می‌پذیرد. عراق در این جنگ علاوه‌بر حاکمیت بر اروندرود، تجزیه خوزستان و اشغال جزایر تنب کوچک و بزرگ را نیز جزء اهداف خود تعریف کرده بود.

 این اهداف تعریف شده می‌توانستند محدودیت ژئوپلیتیکی عراق را رفع نمایند؛ چراکه اعمال حاکمیت بر اروندرود دسترسی این کشور به خلیج‌فارس را تسهیل می‌کرد و موجب استفاده‌ی آزادانه از بنادر عراق و صدور نفت عراق بدون نگرانی می‌گشت. همچنین با این تصرفات سواحل عراق در خلیج‌فارس گسترش می‌یافت و کمک می‌کرد تا عراق به‌صورت یک قدرت منطقه‌ای درآید. هدف از اشغال جزایر سه‌گانه ایرانی نیز در راستای اهداف ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیکی پیشین مطرح بود. همچنین تصرف بخش‌هایی از مناطق مرزیِ غربی ایران بر عمق استراتژیک عراق می‌افزود و دفاع از بغداد و شهرهای نفت‌خیز را آسان می‌کرد.[5]

5- برتری و کسب جایگاه هژمون در منطقه: رژیم بعث عراق در آرزوی جایگاه برتری و هژمون شدن در منطقه بود؛ نقشی که ایران پیش از انقلاب با حمایت آمریکا انجام می‌داد. پیروزی انقلاب اسلامی موجب به هم خوردن موازنه قوا در منطقه‌ی خلیج‌فارس شد. صدام حسین درصدد تأمین اهداف جاه‌طلبانه‌ی خویش و برقراری موازنه جدید قدرت در منطقه از طریق توسعه ارضی و مرزی بود. در وضعیتی که رژیم شاهنشاهی ایران سرنگون شده و رقیب هژمون عراق از بین رفته بود، فرصت مناسبی برای عراق فراهم آمد تا این کشور در جهت منافع خویش، جنگی سخت را آغاز نماید.[6]

6- رهبری جهان عرب: یکی دیگر از اهداف عراق کسب رهبری جهان عرب بود. این امر در امتداد رقابت و منازعه میان عراق و مصر صورت می‌گرفت. مصر که از زمان زعامت «جمال عبدالناصر» مدعی رهبری فکری و سیاسی کشورهای جهان عرب بود، در جریان توافقنامه «کمپ دیوید» توسط «انور سادات» از اتحادیه عرب اخراج شد. در چنین خلأ قدرتی، رژیم عراق درصدد برآمد تا با حمله به ایران، این جایگاه را از آن خود کند. تلاش صدام حسین در جهت تجسم این جنگ به‌مثابه جنگ عرب و عجم، راه رفتن بر مسیری تاریخی بود که عقده‌های بسیاری را در جهان عرب می‌گشود و بدین ترتیب جهان عرب را در مقابل ایران بسیج و تجهیز می‌کرد.[7] 

پیامدهای جنگ ایران و عراق

حمله به ایران، پیامدهای اقتصادی و سیاسی گسترده‌ای برای عراق داشت که به‌طور خلاصه می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

1-   خسارت اقتصادی

عراق در طول جنگ با ایران متحمل خسارت‌های مستقیم و غیرمستقیم فراوانی شد. میزان این خسارات از منظر منابع مختلف متفاوت است. انستیتو ژاپنی «اقتصادهای خاورمیانه» در گزارشی در سال 1987 مجموع خسارت‌های عراق از سال 1980 تا 1985 را معادل 226 میلیارد دلار برآورد کرد. بر مبنای برخی منابع خارجی، بین سال‌های 1980 تا 1988 کل خسارت‌های مستقیم و غیرمستقیم عراق معادل 450 میلیارد دلار بوده است که این شامل خسارت‌های وارده بر زیرساخت‌ها در همه بخش‌های اقتصادی و همچنین هزینه فرصت، اتلاف منابع و درآمدهای نفتی، تنزیل ذخایر ارزی که کاهش مصرف را در پی داشت و از سویی شامل هزینه واردات حجم عظیم کالاهای جنگی و نظامی می‌شود.

علاوه‌بر این خسارات، جنگ علیه ایران، عراق را به ورطه هولناک بدهی‌های کلان انداخت. در سال 1986 میزان بدهی‌های این کشور بین 50 تا 80 میلیارد دلار برآورد می‌شد که از این مقدار مبلغ 30 میلیارد دلار به کویت و عربستان تعلق داشت. در این بین، بدهی عراق بابت خرید تجهیزات نظامی به دولت‌های غربی نیز مبالغ کلانی بود. برای نمونه عراق بیش از 1.35 میلیارد دلار بابت خرید تجهیزات به فرانسه بدهکار بود که این مبالغ از طریق دو شرکت فرانسوی «توتال» و «ای. آل. اف» از راه برداشت 800 هزار بشکه نفت به‌طور روزانه پرداخت می‌شد.

  همچنین این کشور به شوروی و اروپای شرقی نیز مقروض بود که رقم آن در سال 1987 حدود 5 میلیارد دلار تخمین زده می‌شد. نوع دیگر بدهی‌های عراق نیز به اعتبارات و امتیازاتی مربوط بود که سایر کشورها به عراق می‌دادند. طبق برآورد مؤسسه تحقیقاتی WEFA در سال 1986 قرض‌ها و اعتبارات واگذار شده به عراق درمجموع 9.3 میلیارد دلار، شامل 1.6 میلیارد دلار کوتاه‌مدت و 7.7 میلیارد دلار میان‌مدت، می‌شد. همچنین عراق در سال 1986 حدود 6.8 میلیارد دلار به بانک‌های تجاری مقروض بود. مجموع بدهی‌های عراق به کشورهای مختلف جهان نیز در پایان جنگ، 86 میلیارد دلار بود.[8]

2-حمله عراق به کویت

حمله به کویت در تابستان سال 1990 را می‌توان تا حد زیادی پیامد خسارت‌های اقتصادی عراق در جنگ با ایران دانست. عراق با حجم بالای بدهی‌های خود، توان بازسازی پس از جنگ را نداشت و از سوی دیگر در چنین شرایطی از کشورهای عربی انتظار همکاری و بخشش بدهی‌های سنگین خود را داشت. عراق خود را سردمدار جنگ با فارس‌ها و مبارز صف مقدم با انقلاب خطرناک ایران می‌دانست؛ امّا کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس و ازجمله کویت، زیر بار چنین ادعایی نمی‌رفتند.

3-تغییر جایگاه دشمن در سیاست خارجی عراق

در بینش بعثی‌های عراق با از آغاز جنگ تحمیلی، ایران جانشین دشمن پیشین آن‌ها یعنی اسرائیل شد. سیر تحول دیدگاه این حزب در مورد فلسطین نیز پیامد دیگر این جنگ بود. پیش از آغاز جنگ تحمیلی، عراق با هرگونه گفت‌وگو و مذاکره بین رهبران فلسطینی و اسرائیل مخالف بود و مناطق تصرف شده به دست صهیونیست‌ها را جزئی از فلسطین می‌دانست؛ امّا با آغاز جنگ، موضع پیشین این کشور مبنی‌بر به رسمیت نشناختن اسرائیل تعدیل و درنتیجه رابطه‌اش نیز با گروه‌های مبارز فلسطینی قطع شد.`

حمله به کویت در تابستان سال 1990 را می‌توانتا حد زیادی پیامد خسارت‌های اقتصادی عراق در جنگ با ایران دانست. عراق با حجم بالای بدهی‌های خود، توان بازسازی پس از جنگ را نداشت و از سوی دیگر در چنین شرایطی از کشورهای عربی انتظار همکاری و بخشش بدهی‌های سنگین خود را داشت.

  در مقابل، جریان فلسطینی که حامی مذاکره در جهت تشکیل یک حکومت فلسطینی بود، مورد حمایت عراق قرار گرفت. آشتی با مصر از دیگر تغییراتی بود که تحول در بینش رهبران بعثِ عراق پس از آغاز جنگ با ایران را نشان می‌داد. همچنین برقراری رابطه عراق با آمریکا که پس از 1967 به دلیل جنگ اعراب و اسرائیل قطع شده بود، ازجمله این موارد بود. در همین راستا آمریکا نام عراق را از لیست سیاه خود در سال 1982 خارج کرد و در‌نهایت نیز در تاریخ 5/9/1363(26 دسامبر 1984) خبر از سرگیری روابط دو کشور به‌صورت رسمی اعلان شد.[9]

4-تقویت شیعیان

جنگ با ایران که به‌تازگی صاحب نخستین حکومت شیعی در جهان شده بود، برای شیعیان عراق ناگوار بود. این اتفاق باعث شد که شیعیان این کشور که پس از انقلاب اسلامی تحت رهبری علمایی چون آیت‌الله صدر و حکیم به انقلاب اسلامی ایران و حکومت آن گرایش یافته بودند در قالب مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق در مقابل حزب بعث قرار بگیرند. با آغاز فعالیت این مجلس از سال 1982 دولت عراق واکنش شدیدی نشان داد و در مه 1983 به اعدام نزدیکان آیت‌الله حکیم پرداخت. این امر موجب شد تا این گروه برای پیشبرد اهداف مذهبی خود به اقدامات چریکی متوسل شوند و از این منظر مجلس اعلا به نماد مخالفان شیعی بدل شود.[10] نبرد با حکومت شیعی ایران موجب شد تا شکاف شیعه و سنی و درنتیجه منازعات مذهبی در جامعه عراق تقویت شود. به همین دلیل و برای پرهیز از شورش گسترده شیعیان، صدام بیشتر بر تقابل عرب و عجم در این جنگ تأکید می‌کرد و از پررنگ کردن تفاوت‌های مذهبی ابا داشت.

5-کاهش محبوبیت و افول حزب بعث عراق

با پیشروی‌های ایران در جنگ و شکست و اخراج نیروهای عراقی، محبوبیت امام خمینی(ره) و تصور شکست‌ناپذیری ایشان در میان مردم عراق تقویت شد. این امر موجب شد تا رژیم بعث عراق ابهت خود را از دست بدهد و تصور جایگزینی حکومت اسلامی طرفدار ایران در این کشور قوت بگیرد؛ به‌گونه‌ای که هرایر دکمجیان در کتاب خود می‌نویسد: «پیروزی‌های جنگی ایران این قابلیت را دارد که تغییراتی در نظام بعثی عراق ایجاد نماید و ممکن است حکومتی شیعی و طرفدار ایران جانشین رژیم بعثی شود.[11]» (*)

پی‌نوشت‌ها:

[1]اصغر جعفری ولدانی، کانون‌های بحران در خلیج‌فارس، تهران: انتشارات کیهان،1377، ص 67-81

[2]همان، ص 68

[3]سید جلال دهقانی فیروزآبادی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تهران: سمت،1389، ص 334

[4]سید جلال دهقانی فیروزآبادی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، ص 338

[5]همان، ص 335

[6]دفتر حقوقی وزارت امور خارجه ج.آ.آ، تحلیلی بر جنگ تحمیلی رژیم عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، تهران: وزارت امور رخارجه،1361، ص 78

[7]S Grummon, The Iran Iraq War, Islam Embattled, Washington,D.C:Preager,1982,pp.30-50.

[8]فرهاد دژپسند و حمیدرضا رئوفی، اقتصاد ایران در دوران جنگ تحمیلی، تهران: مرکز اسناد دافع مقدس، 1387، ص 68

[9]هادی نخعی و حمیرضا مشهدی فراهانی، روزمشار جنگ ایران و رعاق، کتاب سی و هفتم: توسعه روابط با قدرت‌های آسیایی، تهران: مرکز مظالعاهو تحقیقات جنگ، 1383، ص 470

[10]حسین سیف زاده، عراق ساختارها و فری‌اند گرایش‌های سیاسی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1379، صص 229-230

[11]هرایر دکمچیان، جنبش‌های اسلامی در جهان عرب، ترجمه حمید احمدی، تهران: کیهان، 1366، ص 254

*محمد پورمحمد؛ پژوهشگر مسائل انقلاب اسلامی

منبع: برهان

جنگ ایران و عراق و علل تداوم آن

جنگ ایران و عراق و علل تداوم آن

در اولین شماره سلسله مطالب درج شده تحت عنوان "چرایی و دلایل ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر" به این موضوع اشاره شد که " تارنمای مرکزاسناد و تحقیقات دفاع مقدس قصد دارد به منظور پاسخگویی به سوال "دلایل و چرایی ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر" اقدام به جمع آوری و بازنشر بخشی از مطالب منتشره در این خصوص بنماید"، به همین منظور و در ادامه سلسله مطالب درج شده تحت این عنوان، مقاله "جنگ ایران و عراق  و علل تداوم آن" که در وبلاگ بانک مقالات سیاسی درج و منتشر گردیده، انتخاب شده است.

 

مولف در این مقاله نظریه جدیدی را با این مضمون مطرح می سازد که دلیل موافقت نظامیان با ورود به خاک عراق، نظرات مطرح شده توسط سیاسیون وقت بوده است. در واقع مولف بدون وارد آوردن خدشه ای به نظرات سیاستمداران وقت در خصوص دلایل ورود به خاک عراق، مدعی می شود در اتخاذ این تصمیم، نظامیان از استدلال های مطرح شده توسط سیاستمداران پیروی می نمایند و نظرات مطرح شده توسط آنان کاملا متاثر از استدلال سیاستمداران در لزوم ورود به خاک عراق بوده است.

 

صرفنظر از ادبیات نگارشی مولف و غلطهای موجود در متن اصل مقاله و دوری آن از برخی واقعیتها و وزن غیرحرفه ای آن برای درج در تارنمای دفاع مقدس، از آنجا که در این مقاله موضوع مورد بحث از زوایایی دیگر مورد بررسی قرار گرفته است و بیانگر دیدگاه نسل بعد از جنگ به موضوع آتش بس و علل تداوم جنگ می باشد، این مقاله  در تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس درج و بازنشر می گردد:

 


جنگ ها و انقلاب ها از برجسته ترین پدیده های اجتماعی هستند که سرنوشت اجتماعی جوامع انسانی را دستخوش تغییر می کنند. جنگ ایران و عراق، حادثه تاریخی بزرگ و سرنوشت سازی بود که در بستر مجموعه ای از عوامل و زمینه های متفاوت شکل گرفت و از تاریخ ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ با تجاوز عراق آغاز شد ودر تاریخ ۲۹ مرداد سال ۱۳۶۷، پس از پذیرش قطع نامه ۵۹۸ از سوی جمهوری اسلامی ایران به پایان رسید.


علل و زمینه های وقوع جنگ عراق علیه ایران عبارتند از :

۱. اختلافات تاریخی و رقابت دو کشور ایران و عراق

۲. معضلات ژئوپلتیکی عراق که تاکنون منشأ آغاز دو جنگ شده است.

۳. ماهیت رژیم عراق و تضاد آن نظام جمهوری اسلامی ایران

۴. وقوع انقلاب اسلامی در ایران و تغییر مناسبات منطقه ای با نگرانی از صدور انقلاب

۵. تغییر توازن قوا و پیدایش خلأ قدرت در منطقه

۶. تنش در مناسبات ایران و آمریکا بر اثر سیاست های مداخله جویانه آمریکا در ایران و اقدام دانشجویان ایرانی در تصرف سفارت امریکا

۷. فروپاشی قدرت سیاسی –  نظامی و اقتصادی گذشته در ایران و عدم انسجام درونی برای تصمیم گیری و مقابله با بحران ها و تهدیدات خارجی.

 

آمادگی عراق برای جنگ

شکست کودتای نظامی نوژه نشان داد، که با وجود باقیمانده عناصر وابسته به رژیم شاه در ساختار جامعه و حمایت آمریکا و غرب و عراق از آنها، امکان براندازی نظام جمهوری اسلامی با تکیه بر نیروهای مخالف انقلاب وجود ندارد. بر همین اساس، کردزمن معتقد است که شکست کودتای نوژه یکی از دلایل تصمیم گیری عراق مبنی بر آغاز تهاجم آشکار به ایران است.


عراق در فاصله زمانی کودتای نوژه، تا شروع جنگ، بیش از ۲ ماه، مواضع و اقدامات مهمی را به منظور آمادگی برای جنگ در زمینه های نظامی و دیپلماتیک انجام داد.


تفاوت در تلاش های جدید عراق علیه ایران با گذشته، در این موضوع است که بنابر نظر برخی از تحلیلگران، اگر در گذشته منشأ اقدامات عراق نگرانی از صدور انقلاب ایران به عراق بود، در دوره جدید، به ویژه در نیمه سال ۱۳۵۹ وضعیت سیاسی اجتماعی ایران در بدترین حالت قرار داشت؛ زیرا با وجود آنکه بنی صدر، رئیس جمهور قانونی کشور بود و این موضوع به معنای قانونمندی و استقرار نهادهای توام جمهوری اسلامی در چارچوب اصول قانون اساسی بود، ولی دامنه مناقشات در رأس ساختار سیاسی شکور تشدید شد و همین اختلاف نظرها، امکان تصمیم گیری در سطح استراتژیک را برای حل و فصل مسائل اساسی کشور با چالش روبه رو ساخته بود .

 

با کشف کودتای نوژه و دستگیری عناصر آن در بخش های مختلف نیروی هوایی، نیروی زمینی و هوانیرو، روشن شد که برای تحولی در ارتش و ایجاد قدرت دفاعی و بازدارنده به تلاش و سرمایه گذاری و زمان نیاز است. بسیج نیز با وجود حمایت های امام به دلیل اختلافات و سایر مشکلات هویت نظامی پیدا نکرد. همچنین، رکود حاصل از اعتصاب قبل از انقلاب و تدوام آن به شکل دیگری پس از انقلاب، بنیه اقتصاد کشور را کاملاً‌ تضعیف کرد. از نظر شرایط بین المللی نیز، اوضاع به سود ایران نبود. هرچند افکار عمومی در جهان اسلام سود ایران بود، ولی انقلاب با مشخصه دینی و مردمی و سپس مقابله با قدرت و اقتدار آمریکا و اشغال سفارت این کشور توسط دانشجویان، موقعیت بین المللی ایران را در سطح بازیگران وساختار بین المللی ضعیف کرده بود.

 

این سوال مطرح است که آیا عراق با خواست مستقیم مخالفان ایرانی در داخل و خارج کشور و تحت حمایت و پشتیبانی آمریکا، غرب و کشورهای منطقه، برای تضعیف و براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران اقدام نمود، یا صرفاً بر پایه فرصت حاصل از تضعیف موقعیت سیاسی، نظامی و بین المللی ایران و همسو با منافع آمریکا، علیه ایران عمل کرد؟ پاسخ به این سوال می تواند میزان صحت و استحکام این نظریه را روشن سازد که آیا رفتار ایران موجب تحریک عراق و تجاوز به ایران شد یا اینکه عراق با اهداف خاص و استفاده از فرصت، به ایران تجاوز کرد و همچنین، با توجه به انگیزه عراق و وضعیت حاکم بر ۲ کشور و اوضاع منطقه، آیا امکان جلوگیری از وقوع جنگ وجود داشت؟


اقدامات نظامی عراق

تلاش عراق به جهت آمادگی برای ورود به جنگ بر علیه ایران در چند زمینه آشکار بود. دولت عراق، بلافاصله پس از پیروزی انقلاب، با تشکیل کمیته ای، مطالعات لازم را انجام داد و ضمن جمع آوری اطلاعات و برگزاری مانور، آمادگی خود را ارزیابی کرد. بازدید فرماندهان و مسئولان عراقی از یگانهای نظامی افزایش یافت. حتی به گفته یکی از فرماندهان عراقی، صدام شخصا از محل تیپ عراقی مستقر در یکی از پاسگاه های منطقه مرزی بازدید کرد.

 

در همان زمان صدام بعد از شنیدن نام قصر شیرین ازیکی از همراهانش در پاسخ به سوال وی درباره نام منطقه، گفت: در آینده ای نزدیک آنجا را با خاک یکسان خواهم کرد. پس از این بازدید، لشکر ۶ عراق به طرف قصر شیرین حمله کرد. به نوشته نیویورک تایمز به نقل از منابع دیپلماتیک عرب ۵۰ هزار سرباز عراقی در طول مرز ایران گرد آمدند، که عمده این جمع تجمع نیرو در نواحی خوزستان بود.


درباره توانایی عمده عراق، کردزمن به چند موضوع اشاره می کند که نشان می دهد عراق در این زمینه ها بر ایران برتری داشته است:

۱. ثبات سیاسی، نظامی بیشتر در خلال دوره پیش از جنگ.

۲. روابط دوستانه با کشورهای همسایه که از اواسط دهه ۱۹۷۰ آغاز شد.

۳. دسترسی مداوم به منابع متعدد جنگ افزارهای مدرن و پیشرفته ترین سیستم های ساخت فرانسه و شوروی.

۴. ذخایر مالی و اعتباربالا برای آغاز جنگ.

۵. تحولی نسبتاً بالنده همراه با رشد تدریجی استانداردهای زندگی و بهبود اقتصاد در عراق.


بر پایه همین ملاحظات، تمامی ناظران و کارشناسان از برتری عراق بر ایران سخن می گفتند و پیش بینی می کردند که اگر فرایند اصطکاک میان ایران و عراق به جنگ بینجامد، عراقی ها نسبت به ایران، از آمادگی بسیار بهتری بهره مند خواهند بود. عراق با اعتماد به برتری خود بر ایران، چنان بر دامنه تجاوزات مرزی خود افزود که تنها در ۳ ماهه دوم سال ۱۳۵۹، این تجاوزات به ۴۱۰ مورد بالغ شده بود.


بر اساس همین برتری و اراده آغاز جنگ، لطیف جاسم، وزیر فرهنگ و اطلاعات عراق، در میان روزنامه نگاران لبنانی در پاسخ به اختلافات دیرینه کشور ایران و عراق گفت: این اختلافات شدید تر هم خواهد شد، تلاش های فعلی تا زمانی که در ایران دولتی روی کارآید، ادامه خواهد یافت.


صدام نیز بر پایه این تمایلات به تغییر دولت ایران، در جمع خبرنگاران رسماً حمایت خود را از گروه های ضد انقلاب و تجزیه طلب اعلام کرد. به نوشته کیانوری، پیرو همین سیاست، صدام، برای ایجاد دولتی در جنوب ایران، رئیس سازمان امنیت خود را به پاریس فرستاد و از بختیار دعوت کرد که به بغداد بیاید و او با شاپور بختیار به بغدادآمد.

 

بختیار و صدام طی ملاقاتی طولانی قرار گذاشتند که پس از اشغال اهواز و آبادان و منابع نفت خیز خوزستان که به خیال صدام کار آسانی بود، در این منطقه دولتی مستقل تشکیل دهدند. صدام نیز قول داده بود که رژیم های غربی پس از یکی دو ماه این دولت را به رسمیت خواهند شناخت. مواضعی که عراق طی ماههای قبل درباره جزایر۳ گانه به نمایندگی از کشورهای عربی اتخاذ کرده بود، در دوره جدید، با تهدید نظامی عراق برای تصرف آنها تکیه بر زور همراه شد. صدام در مصاحبه ای با یک روزنامه کویتی گفت: اکنون ما نیروی نظامی مناسبی را برای باز پس گیری ۳ جزیره اشغالی فراهم کرده ایم. ما پس از ۱۹۷۵، نه سکوت کرده ایم و نه دچار سستی شده ایم؛ بلکه از آن زمان تاکنون طی ۷ سال توان و قدرت نظامی و اقتصادی خود را افزایش داده ایم.


لغو معاهده ۱۹۷۵ الجزایر به وسیله عراق
 
اولین تهاجم نظامی ارتش عراق به ایران در مناطق القوس، سیف سعد و میمک به تصرف این مناطق انجامید. عدنان خیر الله، وزیر دفاع عراق، در تاریخ ۱۹ شهریور ماه سال ۱۳۵۹ اعلام کرد که نیروهای مسلح عراق به مرزهای بین المللی رسیده اند. وی اضافه کرد، ما تمام سرزمین هایی را که ایران با زور تصرف کرده بود دوباره پس گرفتیم و اختلافات خود با ایران را درباره سرزمین های مذکور حل کردیم.


صدام بعد ها در کنفرانس طائف درباره این اقدام گفت: این سرزمین ها پیش از سقوط شاه در اختیار عراق قرار نگرفته بود و ما در صدد گرفتن آنها بودیم که انقلاب ایران شروع شد و این مسئله، موضوع نقل و انتقال آنها را به تأخیر انداخت و زمامدارن جدید نیز، پس از سقوط شاه سرزمین های ما را بازنگرداندند و بدین گونه ایران سرزمین عراقی عزیزی را در اشغال خود نگاه داشت.


با فرض پذیرش صحت ادعای عراق مبنی بر اینکه آن کشور، برای بازپس گیری مناطقی که برابر قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر باید در اختیار آن کشور قرار داده می شد،اقدام نموده است، این پرسش به میان می آید که چرا عراق پس از تصرف این مناطق باز هم اقدام به جنگ کرد؟


پس از تصرف این مناطق، صدام طی سخنانی در اجلاس فوق العاده مجلس ملس عراق در تاریخ ۱۷ سپتامبر سال ۱۹۸۰ (۲۶ شهریور سال ۱۳۵۹، لغو قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را بصورت یک جانبه اعلام کرد. وی طی سخنانی گفت: در برابر شما اعلام می کنم که ما قرارداد مارس ۱۹۷۵ را کاملاً لغو می دانیم و شورای فرماندهی انقلاب تصمیم خود را در این زمینه اتخاذ کرده است. بناربراین باید روابط قانونی در شط العرب به وضع قبل از مارس ۱۹۷۵ بازگردد و تمام حقوق تصرف شده تحت حاکمیت کامل ما قرار گیرد.


دولت عراق در این دوره، روابط خود را با کشور عربستان بهبود بخشید و رادیو عراق از ابراز هرگونه شعاری در رسانه های تبلیغاتی خود درباره کشورهای ارتجاعی خودداری کرد. آنها امنیت خلیج فارس را جزئی جدایی نا پذیر از امنیت ملی عراق اعلام کردند و سرانجام در تاریخ ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹، ۱۹۲ فروند هواپیمای جنگده نیروی هوایی ارتش عراق به سمت اهدافشان در داخل خاک ایران به پرواز درآمدند.

 

به نوشته وفیق سامرایی پس از این حمله، صدام و عدنان خیر الله و افسران اطلاعات و عملیات وارد اتاق عملیات شدند. خیر الله، وزیر دفاع، به صدام گفت: سرور من، جوانها ۲۰ دقیقه قبل پرواز کردند. و صدام به او پاسخ داد: نیم ساعت بعد کمر ایران خواهد شکست. صدام در ساعت ۱۵:۳۰ روز 1359/6/31 طی پیامی از رادیو تلویزیون عراق، علت حمله هوایی عراق به خاک ایران را اعلام کرد و گفت: اگر ایرانی ها حاکمیت عراق را بر مناطق اشغال شده بپذیرند، عراق جنگ را خاتمه حواهد داد.

 

بدین ترتیب جنگ ایران و عراق با تجاوز عراق به ایران آغاز شد و به نوشته روزنامه البیان، چاپ امارات، صدام حسین جنگ را با اتکاء به یک وعده پنهانی آمریکا از طریق کشور ثالث آغاز کرد. وعده این بود که چنانچه نیروهای عراقی نتوانند ظرف مدت یک هفته سرنوشت جنگ را به نفع خودشان رقم بزنند، آمریکا از عراق حمایت نظامی به عمل آورد.


 
تلاش برای برقراری آتش بس

بی اعتمادی نسبت به خط مشی و روش و رفتار عراق به ویژه در واکنش آن کشور پس از موافقت ایران با قطعنامه ۵۹۸ و نیز تلاش برای پایان دادن به وضعیتی که اساساً بر پذیرش قطعنامه ۵۹۸ موثر بود، موجب شد جمهوری اسلامی ایران بر اتمام سریع جنگ و اقدام سازمان ملل در اعلان زمان برقراری آتش بس اصرار ورزد.


واحد پخش خبر رادیو در ساعت ۲ بعدازظهر ۲۷ تیرماه ۱۳۶۷ بدون هیچ مقدمه ای اعلام کرد، جمهوری اسلامی ایران قطع نامه ۵۹۸ شورای امنیت را قبول کرده است و سرانجام دبیر کل سازمان ملل اعلام کرد، تاریخ ۲۰ اوت ۱۹۸۷ میلادی زمان برقراری آتش بس خواهد بود و پس از ان اقدامات لازم قطعنامه انجام خواهد شد.


سرانجام در فاصله کمتر از دو هفته از تعیین زمان برقراری آتش بس در ۲۰ اوت سال ۱۹۸۷ تا اجرای آن،  هماهنگی های دبیر کل سازمان ملل با تهران و عراقبرای استقرار نیروهای یونیماگ انجام گرفت و بدین ترتی، جنگ ایران و عراق پس از گذشت هشت سال از زمان تجاوز عراق به ایران در حالی پایان رسید که هیچ دستاورد سیاسی یا نظامی برای عراق در بر نداشت و همین امر، زمینه جنگ دیگری (تجاوز عراق به کویت) را در منطقه فراهم ساخت.


 خرمشهر برای جامعه ایران و حتی دشمن و حتی تحلیلگران تنها یک شهر نبود، بلکه همه جنگ بود. مقاومت خرمشهر از نقش مردم اسطوره جدیدی ترسیم کرد و تمام محاسبات نظامی سیاسی روانی و تبلیغاتی دشمن را برهم زد. ناکامی های دشمن با آغاز مقاومت در خرمشهر اغاز شد و دشمن آنچه را تصور می کرد در مدت ۲۴ ساعت یه دست می آورد، در مدت ۴۴ روز به دست آورد و با وجود اینکه نیروهای مردمی قوای فیزیکی و روحی دشمن را منهدم و فرسوده کردند، در عین حال اشغال خرمشهر جراحتی بود بر روح و جسم ملت ایران، که صرفا با فتح آن برطرف شد و خرمشهر سمبلی شد از شکست و حقارت دشمن و پیروزی ملت ایران.


پیروزی در خرمشهر سرآغاز (تحولی استراتژیک) در سطح منطقه بود. فتح خرمشهر حادثه ای سرنوشت ساز بود که از یک سو بر تحولات سیاسی داخل کشور تأثیر گذاشت و بی ثباتی سیاسی را به ثبات تبدیل کرد و از سوی دیگر در عرضه نظامی تحولی جدید براساس استراتژی جدید بود که زمینه های کسب پیروزی و شسکت دشمن را بوجود آورد و ایران به قدرتی منطقه ای با مشخصه های دینی و انقلابی تبدیل گشت.


فتح خرمشهر در ادامه تحولات داخلی به مفهوم (پایان آغاز جنگ) بود و روند پیشین را تغییر داد و استقرای جنگ تغییر کرد. فتح خرمشهر پابان مرحله ای بود که عراق با هدف تجزیه کشور و براندازی نظام جمهوری اسلامی آن را اجرا نمود و در نتیجه آن، مرحله ای جدید آغاز شد که موضوع (نحوه خاتمه بخشیدن به جنگ) بود.


اینک به بیان علل ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر می پردازیم:

 

۱. پایان دادن به چنگ از موضوع برتر با در اختیار داشتن منطقه ای استراتژیک از دشمن

آقای هاشمی رفسنجانی را باید صاحب این نظریه دانست. ایشان با تغییر روند تحولات جنگ در آستانه عملیات فتح المبین، بخشی از این نظریه را طرح کرد و پس از فتح خرمشهر در جلسات تصمیم گیری، ابعاد آن را با استدلال نظامیان تشریح کرد. این نظریه حداقل تا سال ۱۳۶۶ و قبل از صدور قطع نامه ۵۹۸ حاکم بود، ولی تجربیات حاصل از عملیات والفجر ۸، (فتح فاو) و کربلای ۵ ، نشان داد امکان تحقق این نظریه وجود ندارد،زیرا دامنه فشار و افزایش هزینه ها در مقایسه با پیروزی، بیشتر بود و حتی این تصور بود که با تصرف بغداد هم امکان اتمام جنگ با برتری ایران وجود ندارد، زیرا خطر تشدید حملات با سلاح های غیر متعارف به تهران وجود دارد.


۲. تغییرماهیت عدم ارائه پیشنهاد مناسب به ایران برای اتمام جنگ

آقای رضایی فرمانده پیشین سپاه درباره مسائل جنگ بویژه در پاسخ به علل ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، این نظریه را بیان داشتند که، خرمشهر در روند جنگ سمبل پیروزی و شکست بود 1 و با فتح خرمشه فلسفه چرایی جنگ از سوی کسانی که این جنگ را تحمیل کرده بودند پایان یافت و ایران که تهدید می شد، به همین دلیل فتح خرمشهر یک معجزه در جنگ بود و باعث شد وضع سیاسی ایران بکلی دگرگون شود.

 

آقای رضایی می گوید: (دلیل اصلی جنگ پس از فتح خرمشهر، ندادن پیشنهاد صلح از سوی قدرت های بین المللی بود. در آن سال هیچ فردی از مجموعه سیاستمداران و نظامیان نبودند که با ادامه جنگ و عبور از مرزهای بین المللی در جنوب مخالف باشند. اگر پیشنهاد صلح به ایران می شد و مسائل کلیدی و اختلافات اصلی از جمله مرزهای بین المللی حل می شد،‌ایران به جنگ ادامه نمی داد). 2 ایشان معتقد است فتح خرمشهر استراتژی ها را عوض کرد و نقطه عطف بین دو مرحله جنگ، یعنی آغاز و پایان بود.

 

 ۳. تصمیم گیری جدید برپایه تصرف کانون آتش و قصاص متجاوز

آقای لطف الله میثمی 3 در گفت و گوی مطبوعاتی به پرسش علت ورود به خاک عراق پس از دفع متجاو، با نظریه ای جدید چنین پاسخ می دهد. وی معتقد است مسئولان کشور از جنگ و  قانون آن اطلاعی نداشتند و بعد از فتح خرمشهر آنها بودند که تصمیم گرفتند که ما وارد خاک عراق شویم 4. امام مخالف ادامه جنگ بودند ولی فرماندهان و نیروهای ارتش امام را قانع کردند که ما باید به خاک عراق وارد شویم (اینگونه که ما با نظریه (تصرف کانون آتش) وارد خاک عراق شدیم و تا آنجا که من می دانم،‌نظریه کارشناسی فرماندهان ارتش و مسئولان نظامی این بود که باید برویم و علتش هم قصاص بود.)


۴. بی توجهی به پیامدهای ادامه جنگ در خاک عراق و مشکلات ناشی از جنگ طولانی

امام در جلسات تصمیم گیری به این موضوع توجه داشتند که با ادامه جنگ، اوضاع تغییر خواهد کرد و چشم انداز روشنی برای پایان دادن به آن وجود ندارد و لذا زمان مناسب برای تصمیم گیری پس از فتح خرمشهر است. در عین حال، امام به نظریاتی که شخصیت های سیاسی و نظامی، مبنی بر ضرورت ادامه جنگ می دادند، توجه و در پایان موافقت خود را اعلام کردند.


۵. پایان دادن به جنگ با استفاده از فرصت و متکی بر موقعیت ممتاز نظامی و سیاسی ایران

نهضت آزادی با اولین موضع گیری مکتوب با صدور قطعنامه پنچمین کنگره نهضت، در فروردین ۱۳۶۲، این نظریه را طرح کرد. 5 نظر به اینکه نهضت آزادی هنگام تصمیم گیری در خرداد و تیر ۱۳۶۱، هیچ گونه موضع رسمی و مکتوبی را منتشر نکرد، لذا اعلام این نظریه در سال ۱۳۶۲ تنها در چارچوب مواضع حزبی کارکرد سیاسی، تبلیغاتی داشت.


تغییر در ماهیت و تحولات استراتژیک جنگ

ازجنگ ایران و عراق با عناوین متفاوتی مانند " دفاع مقدس، جنگ تحمیلی، جنگ جهان سومی، جنگ اول خلیج فارس" یاد شده است. امام خمینی رهبر انقلاب به تحولات سیاسی، اجتماعی توجه می کردند. در چارچوب تفکر دینی با تعریف جدید از عالم و ادامه جنگ و جهاد و دفاع دراسلام، ماهیت تجاوز عراق به ایران و هدف اصلی از این اقدامات را در چارچوب "اسلام و کفر" و "حق و باطل" توضیح می دادند. مبنای تفکر امام درباره جنگ، در درجه نخست برپایه ماهیت حکومت ایران و عراق بود. ایشان اقدامات عراق علیه ایران را عملی الحادی و کفر آمیز دانستند، چنان که طی سخنانی فرموند: " قیام بر ضد کشور اسلامی که الان در ایران مستقر است همین قیام بر ضد او، در حکم الحاد و کفر است."
 


 به مناسبتهای مختلف، بویژه در ابتدای جنگ، هیئت صلح کنفرانس اسلامی و برخی سران کشورهای اسلامی برپایه مسلمان بودن مردم ایران و عراق خواهان اتمام جنگ بودند و ادامه آن را نوعی برادر کشی می دانستند. آقای مهاجرانی در مصاحبه با یکی از روزنامه ها تأکید کرد: (جنگ با عراق ایدئولوژیک نبود و کشور اسلامی سر مسائل مختلفی با هم درگیر شدند جنگ بین اسلام و کفر نبود. درگیری میان دو کشور اسلامی بود که نمی بایست اتفاق بیفتد و در نخستین مراحل باید خاموش کرد، به هر دلیل در بین مسلمان، جنگی اتفاق افتاده که اصل بر اتمام آن است نه بر دامنه گسترش جنگ...). اما امام عقیده ای مقابل آقای مهاجرانی داشتند. ایشان حکومت بعثی ها را مشروع و اسلامی نمی دانستند.


اهداف سیاسی عراق

فیلیپ رابینز سه هدف اصلی را عناصر تشکیل دهنده استراتژی عراق میداند:

۱. صدور انقلاب اسلامی ایران.

دیوید اوئن وزیر خارجه انگلیس در روزنامه گاردین نوشت: ما امیداواریم که شور التهاب انقلاب اسلامی در طول جنگ منطقه ای به مصرف رسیده و سرانجام فروکش کند.

 

۲. تصرف استان خوزستان و تجزیه ایران می توانست در خدمت اهداف توسعه طلبانه عراق باشد و تنگناهای ژئوپلتیک عراق برطرف می کرد و در عمل به معنای لغو قرارداد ۱۹۷۵ و تضعیف نظام تازه تأسیس در ایران ارزیابی می شد.

 

انتخاب هدف اول متأثر از بازتاب های انقلابی اسلامی در میان کشورهای منطقه و نگرانی رهبران آنها از تغییر معادلات منطقه و خلأ ناشی از سقوط شاه و شکست استراتژی آمریکا بود و پیروزی قاطع عراق ممکن بود مقدمه ظهور قدرت منطقه ای عراق ارزیابی شود.


بررسی علل ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر

۱. پیروزی های ایران بویژه فتح خرمشهر و احتمال سقوط صدام ،فضایی ایجاد کرد که در نتیجه آن، ایران در سطح منطقه اهمیت استراتژیک یافت و همین باعث شد که در نزد بازیگران منطقه ای و بین المللی نوعی نگرانی بوجود آورد.

 

۲. رفتار سیاستمداران منطقه ای و بین المللی و عراق براساس درک تحولات جدید جنگ و فرآیندهای احتمالی، کنش و واکنش های جدیدی را بوجود آورد که در ذهنیت و باور مردم ایران و تصمیم گیرندگان تأثیر کرد.

 

۳. وقوع حوادث و رخدادهای جدید در سطح منطقه و در عرصه های سیاسی نظامی جنگ، که پاره ای از آن ها حاصل کنش بازیگران بود، در شکل گیری روندهای جدید و در نتیجه ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر نقش و تأثیر داشت.

 

در جنگ ایران و عراق با آشکار شدن علائم پیروزی ایران و شکست احتمالی عراق تدریجاً سیاست ها و مواضع آمریکا تغییر کرد و در واقع با پیروزی های نظامی ایران،‌ماهیت جنگ تغییر کرد. از نظر آمریکا موقعیت ژئوپلتیک ایران،‌با قرار گرفتن در شمال خلیج فارس و در جنوب شوروی، اهمیت استراتژیک بسیاری داشت و به همین دلیل، ایران در حوزه منافع آمریکا تعریف شده بود.

 

سیاست کلی آمریکا در برابر ایران، این بود که(ایران نه بدان اندازه تضعیف شود که در معرض بی ثباتی و تجزیه قرار گیرد، که در نتیجه شوروی از آن بهره گیرد و نه بدان اندازه تقویت شود که به گفته نیکلسون براساس قابلیت های بالقوه برای تبدیل به قدرتی منطق های نقش و تأثیر داشته باشد.)


آمریکا در جنگ ایران و عراق با دو گزینه کاملاً متفاوت مواجه بود:

در گزینه نخست باید با به رسمیت شناختن برتری ایران ، خواسته های ایران را تأمین می نمود و جنگ خاتمه می یافت. چنین اقدامی پیامدهای استراتژیک در برداشت و به مثابه تعمیق و گسترش انقلاب اسلامی در منطقه و خطر بی ثباتی در کشورهای متحد آمریکا و در نتیجه تغییر موازنه نیروهای منطقه بود.


گزینه دوم حمایت از عراق و حفظ صدام. بر اثر پیروزی ایران، آمریکا برای اجتناب از پیدایش وضعیت جدید از سال ۱۹۸۲، سیاست بازی شطرنج با عراق را دنبال کرد.


شوروی و جامعه اروپا ومخصوصاً کشورهای منطقه، به دلیل اینکه انقلاب اسلامی بر ساحتار متزلزل ومحافظه کارانه داخلی این کشورها تأثیر می گذاشت، علاوه بر اینکه از آغاز جنگ از عراق حمایت می کردند، کمک های اطلاعاتی و تبلیغاتی را در اختیار عراق می گذاشتند.


عراق: پس از فتح خرمشهر، رفتار عراق متأثر از شکست های نظامی بود و در نتیجه برای جلوگیری از ناکامی های عراق و پیروزی های ایران، صدام با حمایت بین المللی، موقعیت خود را با حذف و تصفیه مخالفان داخلی، تثبیت و در جبهه های جنگ نیز قدرت دفاعی ارتش عراق را در برابر تهاجمات احتمالی ایران تقویت نمود.


ایران:  در فضای انقلابی ناشی از اعتماد به نفس و خودباوری متأثر از پیروزی های ۸ ماهه، سبب شده بود که هرگونه شک و تردید  در عدم موفقیت یا ضعف اوضاع در ادامه جنگ و ورود به خاک عراق برای دیگران از بین رود و این باور در ایران به وجود آمده بود که فشار نظامی، اوضاع را برای عراق دشوار می کند و  تصرف منطقه ای با اهمیت در عراق، موقعیت ایران به گونه ای تثبیت می نماید که، حامیان عراق با تأمین خواسته های ایران، وضعیت را برای خاتمه دادن به جنگ فراهم خواهند ساخت.

 

در نتیجه به منظور بررسی وضعیت کشور مسئولان با امام جلساتی تشکیل دادند:

جلسه اول روز دوشنبه سوم خرداد در حالی برگزار گردید که، خرمشهر به طور کامل آزاد و دشمن تسلیم شده بود و در آن جلسه بحث جدی این بود که، خوب حالا که دشمن فرار کرده و نیروهایش متلاشی شده اند، حالا می خواهیم برویم داخل عراق. آخرین چیزی که بعد از مدتی طولانی بحث شد، امام اجازه دادند جاهایی که مردم نیستند بروید، از این جهت منطقه عملیات رمضان انتخاب گردید.

 

(نظر ما واقعاً در اول کار این نبود قطعاً می گفتند داخل خاک عراق لازم نیست که ما وارد بشویم. بعد که به هر حال به یک نتیجه رسیدند که عراقی ها اگر بفهمند که مرزشان وارد نمی شویم تسلیم نخواهند شد، می روند و با خیال راحت آن طرف شرارت می کنند)


جلسه دومدر ششم خرداد و سه روز بعد از جلسه اول برگزار شد. آقای هاشمی در گفت و گوی اختصاصی درباره جلسه دوم و نظرات در مورد ادامه جنگ می گوید:

(فرماندهان ارتش و سپاه در خدمت امام رفتند و فرماندهان گفتند، اگر حاکمان بغداد مطلع شوند که ما وارد خاک این کشور نمی شویم با خیال آسوده علیه ما شرارت خواهند کرد، منطق جنگ این رانمی پذیرد.)


آقای رضایی از جلسه دوم می گوید:
آن جا امام سوال کردند شما برای چه می خواهید از مرز جلوتر بروید؟ عده ای از دوستان استدلالهای سیاسی کردند و گفتند: ما به این دلیل می خواهیم برویم. برادرهای ارتش و ما آمدیم استدلالهای نظامی می کردیم؛ گفتیم که مثلا ما اگر از مرز بیرون برویم به اروند ، آن جا اگر هم جنگ حالت معلق پیدا کند، یعنی نه جنگ باشد و نه صلح باشد، پشت اروندرود می شود دفاع کرد.


نظر امام درباره جنگ

برای نخستین بار در روزنامه جمهوری اسلامی ایران نظر امام اعلام شد. امام با ادامه جنگ مخالف بود ولی بر اثر پافشاری مسئولان جنگ نظر خود را تغییر داد. در این مصاحبه آمده: (در مقابل مسائل خرمشهر امام معتقد است که بهتر است جنگ تمام شود. اما بالاخره مسئولان جنگ گفتند: ما باید تا کنار شط العرب برویم تا بتوانیم غرامت خود را از عراق بگیریم.


نظر سیاستمداران و مسئولین

در آن زمان فرماندهان و برخی سیاستمداران جلسه ای با امام داشتند و به بررسی وضعیت جبهه پرداختند و استدلال کردند که اینک زمان مناسبی برای پایان دادن جنگ نیست. اگر ما بخواهیم سر مرز و در منطقه جنوب ودر منطقه خرمشهر عمدتاً بایستیم و آتش بس را بپذیریم در واقع برای دفاع ازسرزمین ایران و خوزستان بهترین جایی برای پدافند مصلحت می دانستند رودخانه اروند رود بود. برای اینکه مقداری پیشروی کنند و خود را به پشت اروند رود بچسبانند دفاع در آنجا از سرزمین ایران آسانتر خواهد بود.)


مسئولان سیاسی با توجه به ضرورت های سیاسی و لحاظ کردن برتری ایران، به دنبال پایان دادن به جنگ بودند و نظامی ها بر این اساس و متأثر از نظریات مسئولان سیاسی در پاسخ به پرسش امام مبنی بر دلایل ورود به خاک عراق، استدلال سیاستمداران را مطرح کردند، و منشأ تصمیم گیری برای ادامه جنگ ملاحظات و اهداف سیاسی بود که در قالب ملاحظات نظامی و دفاعی مطرح شد.

 


پی نوشت

۱. مهدى بهداروند، ورود به خاک عراق، ضرورت ها و دستاوردها، معاونت فرهنگی نیروی هوایی سپاه.

۲. روزنامه انتخاب، 1381/3/5، ص 2.

۳. عضو پیشین کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق(منافقین)که مدتی مجله چشم انداز را منتشر می نمود.

4. روزنامه نوروز 1381/3/16، ص 2.

5. پرسش اساسی جنگ، محمد درودیان،‌ مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، چاپ دوم، ۱۳۸۲

کشورهایی که به صدام برای حمله به ایران کمک کردند

کشورهایی که به صدام برای حمله به ایران کمک کردند

ترس و اختلافات سیاسی عربستان از ایران انقلابی باعث شد تا این کشور یکی از حامیان بزرگ عراق در جنگ تحمیلی باشد: «چنانچه از مجموع کمک‌های مالی و جنسی هفتاد میلیارد دلاری کشورهای حوزه‌ خلیج فارس به عراق در زمان جنگ با ایران، سی میلیارد دلار سهم عربستان بود.»

به گزارش فرهنگ نیوز،  بعد از آنکه انقلاب اسلامی با ایدئولوژی دینی و جهان‌شمول خود به پیروزی رسید، برخی از کشورهای غربی و عربی، که وقوع این انقلاب را در تضاد با منافع خود می‌دیدند، به اشکال مختلف به ابراز مخالفت با آن پرداختند. عراق از جمله کشورهای عربی منطقه بود که فرصت را غنیمت شمرد و با استفاده از فضای ثبات‌نیافته‌ی بعد از انقلاب، قرارداد الجزایر را نقض و به ایران حمله کرد.

این جنگ هشت سال به طول انجامید و بعد از جنگ ویتنام، دومین جنگ طولانی در قرن بیستم به‌شمار می‌رفت. بی‌شک عامل اصلی در طولانی شدن جنگ، علاوه بر عدم رضایت طرفین در مفاد برخی از قطعنامه‌ها که مانع از تصویب و پذیرش آن‌ها می‌شد، حمایت‌های بی‌وقفه‌ی کشورهای غربی و عربی از عراق بود. علاوه بر کمک‌های نظامی، کمک‌های مالی و اقتصادی از اهمیت و جایگاه خاصی برخوردار بود. از این‌رو، نوشته‌ی حاضر درصدد پاسخ به این سؤال است که حامیان مالی عراق در طی جنگ تحمیلی، شامل چه کشورهایی بودند و این کشورها با چه انگیزه‌ای به حمایت مالی صدام حسین و کشورش می‌پرداختند!

از آغاز جنگ تحمیلی تا قطعنامه‌ی 598

عراق بعد از چیرگی حزب بعث بر این کشور، همواره رؤیای رهبری بر جهان عرب و تسلط بر مناطق عرب‌نشین و نیز برخی مناطق استراتژیک منطقه را در سر داشت. بعد از آنکه حاکمیت ایران بر این مناطق اعمال گردید، عراق ضمن اعتراض به این موضوع، شکایات خود را از طریق مجامع و سازمان‌های بین‌المللی دنبال نمود که فرجام آن تلاش‌ها، انعقاد قرارداد 1975 الجزایر شد که تا سال 1359 پابرجا بود. اما به فاصله‌ی هفده ماه پس از پیروزی انقلاب، صدام حسین قرارداد الجزایر را در برابر دوربین تلویزیون عراق پاره کرد و پنج روز بعد از این اقدام‌، مرزهای جمهوری اسلامی ایران را مورد تعرض قرار داد.

به‌زعم بسیاری از تحلیل‌گران، عراق با این حمله، علاوه بر کسب فرصت جهت تحقق رؤیای ژاندارمی منطقه‌ی خلیج فارس، «فرصتی استثنایی برای نقض قرارداد 1975 و باز پس­گیری شط­العرب [اروندرود] را به چنگ می‌آورد... و به آرزوی خود یعنی تبدیل شدن به بزرگ‌ترین رهبر منطقه‌ی خلیج فارس نزدیک می‌شود و به این وسیله، مرکز فرماندهی امت عرب را در دست می‌گیرد... همه‌ی این‌ها باید در کنار دشمنی شخصی صدام حسین با [امام] خمینی (ره) در نظر قرار گیرد.»[1]

 حمله‌ی غافلگیرانه‌ی عراق به ایران در شرایطی صورت گرفت که کشور به دلیل تحولات انقلاب، در شرایطی نامناسب به سر می‌برد و صدام حسین در خیال خود می‌اندیشید که می‌تواند با استفاده از این شرایط، تهران را در عرض سه روز فتح کند. بی‌شک علاوه بر وضعیت ثبات‌نیافته‌ی ایران، کمک‌های مالی برخی از کشورها نیز در تشویق و ترغیب عراق برای حمله به ایران و نیز ادامه‌ی جنگ، مؤثر بود. حامیان مالی عراق در این دوران را می‌توان به دو گروه کشورهای عربی و غربی تقسیم کرد که به برخی از مهم‌ترین آن‌ها و نیز علل و انگیزه‌ی آن‌ها برای این کمک‌ها، پرداخته می‌شود.

حمایت مالی کشورهای عربی

از جمله کشورهای عربی که به حمایت مالی از عراق پرداختند، می‌توان به اردن، کویت، عربستان، امارات متحده، قطر، عمان، بحرین، مراکش، سودان، سومالی و... اشاره کرد. در میان این کشورها، کویت و عربستان از مهم‌ترین حامیان مالی عراق بودند. گرچه این دو کشور رسماً حمایت خود از عراق را اعلام نکردند، اما در عمل، به‌طور غیررسمی و به شکل‌های مختلف از عراق پشتیبانی کردند.

برای نمونه، ملک خالد، پادشاه وقت سعودی، در گفت‌وگویی تلفنی با صدام در 25 سپتامبر سال 1980، حمایت کشورش از عراق را اعلام کرد. بخش مهمی از علل این موضوع، یعنی حمایت کشورهای منطقه به‌خصوص عربستان را باید در روابط این کشور با ایران بعد از انقلاب اسلامی جست ‌و جو کرد. روابط ایران و عربستان در این دوران همواره بر رقابت و اختلاف مبتنی بوده است که بخشی از این اختلافات به ادعا و رقابت دو کشور برای صیانت و رهبری جهان اسلام در کنار اختلافات مذهبی باز می‌گردد

علاوه بر این، «عملکرد سیاست مبتنی بر صدور انقلاب نیز در این مقطع زمانی، به نگرانی کشورهای میانه‌رو و محافظه‌کار منطقه از ظهور جنبش‌های انقلابی مشابه با ایران در کشورهای خود افزود»[2] و روابط ایران با عربستان و سایر کشورهای عربی منطقه از جمله کویت، اردن و... را تیره کرد. کشتار حاجیان ایرانی در سال 1987توسط عربستان نیز به وخامت روابط دو کشور افزود. مجموع این عوامل در کنار سایر اختلافات سیاسی-اعتقادی باعث گردید تا عربستان یکی از حامیان بزرگ عراق در جنگ تحمیلی باشد؛ «چنانچه از مجموع کمک‌های مالی و جنسی هفتاد میلیارد دلاری کشورهای حوزه‌ خلیج فارس به عراق در زمان جنگ با ایران، سی میلیارد دلار سهم عربستان بود.»[3] کمک‌های مالی عربستان در کنار حمایت‌های مالی غرب، به حدی چشمگیر بود که قدرت زمینی عراقی‌ها را بهبود بخشید تا شاید این‌گونه بتواند مانع از برتری نظامی ایران گردد.[4]

بعد از عربستان، کویت از عمده‌ترین وام‌دهندگان به عراق بوده است. یکی از علل حمایت کویت از عراق نیز به سردی روابط این کشور با ایران در پی حاکمیت مجدد ایران بر جزایر سه‌گانه مربوط می‌شود. کویت نیز امیدوار بود با شکست ایران توسط عراق، حاکمیت اعراب بر این جزایر اعاده گردد. به همین دلیل، با حمایت مالی از عراق، درصدد تضعیف ایران برآمد.

«شیخ الصباح» یکی از سفرای کویت در آمریکا، در رابطه با میزان این کمک‌ها عنوان کرده بود: «کویت ‌چهارده میلیارد دلار کمک نقدی و بیش از ‌شانزده میلیارد دلار از طریق کمک‏های خدماتی و غیره به ماشین جنگی عراق مساعدت کرده است.»[5] ابوغزاله، وزیر دفاع پیشین مصر نیز در آماری در رابطه با میزان کمک‌های کویت و عربستان گفته بود: تنها عربستان و کویت شصت میلیارد دلار به عراق کمک کردند.[6]

در واقع می‌توان گفت نقش کمک‌های مالی عربستان و کویت به‌حدی پررنگ است که با جرئت می‌توان گفت اگر عراق می‌خواست با عایدات حاصل از فروش نفت خود به جنگ ادامه دهد، قطعاً در همان سال‌های ابتدایی جنگ، از ادامه‌ی آن باز می‌ایستاد. اما کمک‌ها و حمایت‌های مالی این دو کشور به‌شکل مستقیم و یا در قالب وام و... نقش مهمی در ادامه‌ی جنگ داشت.

 علاوه بر این دو کشور، «امارات عربی یک میلیارد دلار و قطر پانصد میلیون دلار تا اواخر سال 1981 به عراق کمک کردند.»[7] اردن نیز از دیگر کشورهای عربی بود که بعد از انقلاب ایران، مانند بسیاری از کشورهای عربی، روابط چندان خوبی با ایران نداشت. این کشور نیز طی جنگ تحمیلی، «با کمک‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی فراوانش از جمله اعطای وام‌‏های چند میلیون دلاری به عراق، حمایت و پشتیبانی‌‌اش را از این کشور اعلام کرد.»[8]

حمایت مالی کشورهای غربی

بی‌شک در رأس کشورهای غربی، آمریکا بزرگ‌ترین حامی صدام و نیز مشوق اصلی او برای آغاز جنگ بود. علاوه بر حوادث و اتفاقات بعد از انقلاب از جمله تسخیر لانه‌ی جاسوسی، از دست دادن حامی بزرگ منطقه یعنی رژیم شاه و ماهیت انقلاب ایران که شعار استکبارستیزی را در رأس داشت، باعث گردید تا آمریکا از عراق حمایت کند.

گرچه آمریکا با شروع جنگ تحمیلی، با انتشار بیانیه‌ای اعلام بی‌طرفی نمود، اما این بی‌طرفی در عمل رنگ واقعیت به خود نگرفت. چنان‌که برژیسنکی، مشاور امنیت ملی کارتر، پیش از آغاز جنگ اعلام کرده بود: «آمریکا در مقابله با انقلاب ایران، باید تقویت دولت‌هایی را که توان انجام عملیات نظامی علیه رژیم ایران دارا هستند مورد توجه قرار دهد.»[9] از این‌رو، تضعیف ایران در جنگی منطقه‌ای با امید براندازی و یا تضعیف آن، از انگیزه‌های مهم آمریکا در تشویق عراق به جنگ علیه ایران بود.

هرچند در آغاز تجاوز عراق به ایران، روابط آمریکا و عراق چندان مطلوب نبود و از این‌رو آمریکا نمی‌توانست به‌طور مستقیم به این کشور کمک کند، اما به‌طور غیرمستقیم و با تشویق متحدان عرب خود، زمینه‏های کمک به عراق را فراهم ‏آورد؛ به‌طوری‌که «در سایه‌ی تشویق آمریکا، سیل کمک‌های مالی دولت‌های عرب به‌‌سوی عراق سرازیر شد. چنانچه به گفته‌ی طارق عزیز، وزیر امور خارجه‌ی عراق، میزان کمک‌های مالی بلاعوض به عراق تا پایان سال 1981 بالغ بر هجده تا بیست میلیارد دلار گردید.»[10]

اما به‌تدریج و با بهبود روابط سیاسی دو کشور در سال 1362، عراق از وام‌ها و کمک‌های مستقیم آمریکا بهره‌مند شد. بعد از برقراری روابط مجدد، آمریکا با تصویب مجلس سنا، کمک‌های مالی ذیل به عراق را در صدر برنامه‌های خود قرار داد: «تخصیص حدود یک میلیارد دلار برای خرید محصولات کشاورزی، تصمیم بانک صادرات و واردات آمریکا برای ضمانت 85 درصد از 5/7 میلیارد دلار مبلغی که برای ساخت خط لوله‌ی نفتی عقبه لازم بود.»[11]

هرچند در آغاز تجاوز عراق به ایران، روابط آمریکا و عراق چندان مطلوب نبود و از این‌رو آمریکا نمی‌توانست به‌طور مستقیم به این کشور کمک کند، اما به‌طور غیرمستقیم و با تشویق متحدان عرب خود، زمینه‏های کمک به عراق را فراهم ‏آورد. با بهبود روابط سیاسی دو کشور در سال 1362، عراق از وام‌ها و کمک‌های مستقیم آمریکا بهره‌مند شد.

از این‌رو به فاصله‌ی کمی از برقراری روابط سیاسی دو کشور و «به دنبال سفر طارق عزیز به آمریکا و دیدار با مقامات این کشور، دولت ایالات متحده‌ی آمریکا، اعتباری به مبلغ 840 میلیون دلار برای واردات مواد غذایی در اختیار عراق قرار می‌دهد. همچنین وامی به مبلغ یک میلیارد دلار برای خرید و به‌کارگیری توانایی ساخت سلاح به عراق واگذار می‌شود.»[12]

در این راستا، دولت ریگان چندین اقدام مالی دیگر را نیز در دستور کار خود قرار می‌دهد. از جمله اینکه «در داخل جامعه‌ی آمریکا و در جهان غرب، برای عراق تسهیلات ویژه‌ی مالی فراهم کرد؛ بدین شکل که ضمن تأمین اعتبار برای عراق نزد شرکت‌های آمریکایی، دولت‌های عمده‌ی غرب مانند فرانسه، ایتالیا و بریتانیا را تشویق کرد تا با تعویق زمان بازپرداخت بدهی‌های عراق موافقت کنند.»[13]

علاوه بر آمریکا، فرانسه نیز از دیگر حامیان غربی عراق بود. بعد از انقلاب و در پی برخی از تحولات، از جمله پناهنده شدن شاپور بختیار به فرانسه و نیز تسخیر لانه‌ی جاسوسی آمریکا، فرانسه نیز در کنار آمریکا به تبلیغ علیه ایران اقدام کرد. فرانسه گرچه در ابتدا اعلام بی‌طرفی کرد، اما وجود برخی از منابع و آمارها نشان می‌دهد که «این کشور 7/4 میلیارد دلار کمک مالی در اختیار رژیم بغداد قرار داد که دست‌کم هفت میلیارد دلار از مجموع این معاملات به‌صورت وام و اعتبارات بود.»[14]

انگلیس، آلمان، ایتالیا و... از دیگر کشورهای اروپایی بودند که در کنار برخی از کشورهای آمریکای لاتین چون آرژانتین، برزیل و... به حمایت گسترده از عراق پرداختند. این کشورها نیز گرچه با آغاز جنگ، ظاهراً اعلام بی‌طرفی کردند، اما در ورای شعارهای خود، به حمایت گسترده از عراق پرداختند. تردیدی نیست دلیل بخش عمده‌ای از حمایت‌ها از عراق، به ماهیت انقلاب ایران و تقابل آن با منافع آن‌ها برمی‌گردد، زیرا برخی از این کشورها از جمله انگلیس، حامی حکومت‌های محافظه‌کار منطقه بودند، درحالی‌که انقلاب ایران با ماهیت پویا و پیش‌رونده‌ی خود، بسیاری از سیاست‌های محافظه‌کارانه را به چالش می‌طلبید.

نتیجه‌گیری

ارزیابی نهایی پیرامون موضوع حاضر نشان داد که طی دوران جنگ تحمیلی، بسیاری از کشورهای عربی و غربی دنیا، به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم، عراق را مشمول کمک‌های مالی خود قرار دادند. گرچه بسیاری از این کشورها در ظاهر اعلام بی‌طرفی نمودند، اما در عمل بسیاری از آنان عراق را به‌منظور شکست و تضعیف ایران حمایت کردند. عراق توانست با این کمک‌ها، نیروی نظامی خود را تقویت و مبادرت به خرید انواع سلاح‌های مدرن کند.

بی‌شک بخش مهمی از این موضوع، به ماهیت سیاسی، پیش‌رونده و ضداستکباری انقلاب ایران باز می‌گشت که علاوه بر اختلافات مذهبی و اعتقادی با بسیاری از کشورهای عربی و نیز نفی سلطه‌ی قدرت‌های استعماری، با شعار صدور انقلاب، خواهان جایگاه و نقش جدیدی در دنیای اسلام بود. اما این عملکرد در تضاد با منافع برخی از کشورها بود و می‌توانست نفوذ غرب را به‌شدت کاهش دهد. از این‌رو بسیاری از کشورها درصدد برآمدند با حمایت از عراق و تضعیف ایران، منافع خود را تأمین کنند. اما در نهایت هیچ‌یک از این تدابیر کارساز نشد و کشور بدون از دست دادن حتی یک وجب از خاک خود، در برابر نه‌تنها عراق، بلکه بسیاری از کشورهای دنیا ایستاد.(*)

پی‌نوشت‌ها
[1]. ابوغزاله، عبدالحلیم (1380)، جنگ ایران و عراق، ترجمه‌ی نادر نوروزشاد، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، ص 44.
[2]. ازغندی، علیرضا (1384)، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تهران، نشر قومس، ص 35.
[3]. سادات عظیمی، عربستان سعودی (مجموعه مباحث کشورها و سازمان‌های بین‌المللی)، ص 126.
[4]. رودباری، سواء فیلی (1375)، کتاب سبز کویت، تهران، وزارت امور خارجه، ‌ص ‌١٦٢ و ‌١٦٣.
[5]. قادری کنگاوری، روح‌الله (1389)، «تحلیلی بر میزان کمک‌های مالی-تسلیحاتی منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای به عراق در جنگ تحمیلی علیه ایران»، فصلنامه‌ی مطالعات دفاع مقدس، سال نهم، شماره‌ی 32، ص 64.
[6]. همان، ص 64.
[7]. همان.
[8]. درودیان، محمد (1380)، سیری در جنگ ایران و عراق (آغاز تا پایان)، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، ص 32.
[9]. کاظمی، علی‌اصغر (1367)، مدیریت بحران‌های بین‌المللی، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، تهران، ص 65.
[10]. دلیپ هیرو (1390)، طولانی‏ترین جنگ؛ رویارویی نظامی ایران و عراق، نشر مرزوبوم، تهران، ص 153.
[11]. درودیان، محمد (1376)، از شلمچه تا حلبچه، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، ص 91 و 92.
[12]. علایی، حسین (1391)، روند جنگ ایران و عراق، نشر مرزوبوم، تهران، جلد 2، ص جلد 2، ص 80.
[13]. معرفت‌جو، علی (1369)، «منطق جنگ خلیج فارس»، مجله‌ی اطلاعات سیاسی-اقتصادی، شماره‌ی 42-41، ص 53.
[14]. صالحی، حمید (1390)، «نقش و عملکرد کشورهای اروپایی در طول جنگ عراق علیه ایران»، پژوهشنامه‌ی دفاع مقدس، سال اول، شماره‌ی 1، ص 121.
 
*زهرا سعیدی، پژوهشگر انقلاب

علل، عوامل و اهداف جنگ تحمیلی عراق علیه ج.ا.ایران

لزوماً برای بررسی و تحلیل هر پدیده ای، ابتدا بایستی علل، عوامل و اهداف وقوع آن پدیده را مشخص و مورد توجه قرار داد و سپس با ایجاد یک رابطه منطقی بین آنها و با تعیین نقش هر یک، می توان به یک تحلیل نسبتاً صحیح و واقعی نائل گردید. همانگونه که مستحضرید ریشه یا زمینه و علت هر پدیده و حادثه ای ناشی از استعداد، پتانسیل و ظرفیت های موجود محیطی می باشد و عوامل تاثیرگذار و دخیل در وقوع هر پدیده و رخدادی در واقع فاعل حادثه را در عرصه طبیعی، اجتماعی، سیاسی، انسانی و ... ایفا می نماید و هدف؛ نتیجه و برآیندی است که عوامل تاثیرگذار بر پدیده آن را دنبال و تعقیب می نماید.

بنابراین تحلیل و ارزیابی جنگ تحمیلی عراق علیه ج.ا.ایران به عنوان یک حادثه بزرگ که در اواخر قرن بیستم رخ داد، از این قاعده مستثنی نخواهد بود. لذا در ادامه  تلاش می گردد تا با احصاء علل، عوامل و اهداف جنگ تحمیلی علیه ج.ا.ایران و با برقراری رابطه منطقی بین شاخصه های فوق و تعیین نقش هر کدام، به یک تحلیل و ارزیابی اجمالی نسبتاً واقعی دست یابیم؛

الف- علل و زمینه های وقوع جنگ:
1- با تولد انقلاب اسلامی ایران و ظهور یک قدرت اسلامی در منطقه، از لحاظ نظری اساس نظم بینالمللی که مبتنی بر سلطه دو ابرقدرت شرق و غرب بود و از جنگ جهانی دوم شکل گرفته بود، به چالش کشیده شد و انقلاب اسلامی ایران به صورت آشکار مخالفت خود را با سلطه دو ابرقدرت به ویژه آمریکا اعلام کرد.

2- احساس خطر و نگرانی که جهان غرب به ویژه آمریکا و متحدین و کشورهای عربی منطقه نسبت به توسعه انقلاب اسلامی به سایر ملل مسلمان و قلمرو تحت نفوذ خود داشتند.

3- ناکامی آمریکا در حفظ ثبات، امنیت و برقراری توازن بین بلوک شرق و غرب در منطقه خاورمیانه با توجه به لغو پیمان سنتو و گسسته شدن کمربند امنیتی غرب به دور کمونیسم و همچنین از دست دادن بازوی قدرتمند نظامی خود در منطقه مبتنی بر دکترین مهار دو ستونی نیکسون که در پی سرنگونی رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی به وقوع پیوست.

4- تلاش رژیم بعث عراق به منظور ایفای نقش جایگزین ایران به عنوان ژاندارم نظامی آمریکا در منطقه.

5- عدم وجود موازنه قوا بین ج.ا.ایران و عراق با توجه به فروپاشی ساختار ارتش رژیم صهیونیستی شاهنشاهی در بدو انقلاب اسلامی و آشفتگی در توان دفاعی ایران که زمینه برای رشد نظامی عراق و ایجاد شرایط مناسب نظامی برای تجاوز این رژیم به ایران فراهم شد.

6- وجود اختلاف ارضی بین ایران و عراق و مخالفت رژیم بعث عراق با قرارداد 1975 الجزایر و ادعای اینکه قرارداد فوق تحت شرایط ضعف حاکم بر عراق به این کشور تحمیل گردیده است.

7- مشکل ژئوپلیتیکی عراق در شمال خلیج فارس و تلاش در جهت رهایی از تنگنای فوق و دستیابی به آبهای شمال خلیج فارس.

8- پیشینه تاریخی جنگ های قدیم بین عرب و عجم و لاینحل ماندن برخی از تضادهای فی ما بین.

9- وجود آشوبها و نابسامانیهای داخلی، شورشهای جدایی طلبانه در کردستان، خوزستان، سیستان و بلوچستان و ... که کشور را در یک وضعیت حساسی قرار داده بود و توان اجرایی و دفاعی کشور را به شدت تعدیل نموده بود.

ب- عوامل تاثیرگذار در وقوع جنگ:
1- آمریکا:سیاست های بین المللی آمریکا چه به صورت حمایت از عراق و چه در قالب بی طرفی در جنگ، نخستین عامل زمینه ساز تجاوز عراق به ج.ا.ایران است و بیشترین نقش را ایفاء می نماید.

ایالات متحده آمریکا که در پی انقلاب اسلامی منافع خود را در منطقه از  دست داده بود، به منظور بازگرداندن ایران در قالب نظام گذشته و یا حداقل مبدل نمودن آن به یک رژیم وابسته به آمریکا از ترفندهای مختلفی از جمله؛ تقویت برخی گروه های داخلی، کمک به مخالفان انقلاب اسلامی، طرح کودتا و ... استفاده نموده ودر نهایت با توجه به عدم دستیابی به مقصود خود، برای مقابله با نظام ج.ا.ایران، دولت عراق را برای حمله به ایران شایسته و از او به همراه سایر کشورهای غربی حمایت کردند.
 
2- اتحاد جماهیر شوروی (سابق): اگرچه این کشور از خروج آمریکا از ایران مسرور و خوشحال بود، لیکن به لحاظ سیاست نه شرقی نه غربی ج.ا.ایران و احساس نفوذ انقلاب اسلامی در بین ملت های مسلمان مستقر در شوروی سابق هراسان و نگران بود و لذا درصدد تضعیف ایران برآمده و هرچند در جنگ، به ظاهر اعلام بی طرفی کرد، اما در نهان از عراق حمایت و پشتیبانی تسلیحاتی نمود.

3- فرانسه: فرانسه در پی ایفای نقش میانجی گری در قالب یک سوپاپ اطمینان عمل می نمود تا بتواند به عنوان جایگزین شرق و غرب قلمداد گردد.

4- کشورهای منطقه: کشورهای منطقه با تصمیم صدام برای حمله به ایران همسو بودند. البته این همسویی بیش از آنکه ناشی از سیاست ها و آرمان های مشترک آنها باشد، به دلیل احساس خطر مشترک این کشورها از نفوذ انقلاب اسلامی بود. کشورهای پادشاهی عربی ضمن نگرانی از تسلّط  صدام بر شمال خلیج فارس و خوزستان، در پی تنبیه ج.ا.ایران و جلوگیری از نفوذ و گسترش انقلاب اسلامی به کشور و بین مردم خود بودند (کویت، اردن، عربستان سعودی و ...).

5- صدام حسین: صدام نیز در پی حل مشکل ژئوپلیتیکی عراق در شمال خلیج فارس، تسلّط  بر کنترل صدور نفت و انرژی و به دنبال ایفای نقش رهبری جهان عرب و ... بود.

ج- اهداف جنگ:
1- هدف نظامی عراق: حداکثر هدف نظامی عراق در جبهه جنوب تصرف خوزستان تا حدود مسجد سلیمان و حداقل تصرف اروندرود و جزایر آبادان و خرمشهر و تسلّط  بر شمال خلیج فارس و گسترش سواحل عراق و تسلّط  بر صدور انرژی و رهبری جهان عرب و در جبهه میانی و شمالی با هدف تجزیه و تثبیت نیروهای نظامی ج.ا.ایران و ایجاد یک حاشیه امن برای بغداد و حمایت و پشتیبانی از ضد انقلاب معاند با ج.ا.ایران بود.

2- هدف آمریکا: مبتنی بر بازگرداندن حلقه از دست رفته ایران از طریق روی کار آوردن  یک دولت لیبرال و سپس وابسته نمودن آن به خود در قالب نظام گذشته که در این راستا از صدام و رژیم بعث عراق به عنوان یک ابزار استفاده نمود.

3- هدف کشورهای عربی منطقه: از جمله اهداف کشورهایی همچون عربستان سعودی،کویت و اردن مبتنی بر تنبیه ج.ا.ایران و جلوگیری از نفوذ و گسترش انقلاب اسلامی به کشور  خود بود.

4- هدف اتحادجماهیرشوروی (سابق): با توجه به فشار آمریکا علیه ج.ا.ایران و با تعدیل فشار آمریکا در افغانستان، هدف این کشور متمایل شدن ایران به سمت شوروی (سابق) را دنبال می کرد.

5- هدف فرانسه: این کشور در جهت ایفای نقش آلترناتیو و جایگزین نمودن خود به جای آمریکا و شوروی (سابق) در منطقه تلاش می نمود.

د- نتیجه گیری:
1- ج.ا.ایران در هشت سال دفاع مقدس تنها با کشور عراق درگیر جنگ نبود، بلکه با بخش اعظمی از کشورهای منطقه و برخی از کشورهای فرامنطقه ای که ارتش رژیم بعث عراق را در زمینه های نیروی انسانی، تسلیحاتی، مهندسی رزمی، آموزشی، طراحی نظامی، مستشاری و مالی کمک و حمایت می نمودند، درگیر جنگ بود. بنابراین نبایستی قدرت دفاعی ج.ا.ایران را دست کم گرفت و حماسه مقاومت و رشادت های قهرمانانه شهدا، جانبازان، آزادگان و رزمندگان را در طول دوران دفاع مقدس به دست فراموشی سپرد.

2- بنابراین یکی از آموزه های دفاع مقدس برای نسل های آینده آن است که چنانچه اراده جنگجویی و هدف و آرمان مقدس در جنگ وجود داشته باشد، می توان با اتکاء به ایمان و اعتقاد راسخ و با یک رهبری و مدیریت توانمند بر توان برتر و تکنولوژی پیچیده و ارتش کلاسیک دشمن غالب گردید.

3- صحنه نبرد ج.ا.ایران وسیع و رزمندگان اسلام همزمان در شش جبهه مشغول درگیری و جنگ و اعمال مدیریت بحران بودند. یعنی رزم با دشمن در صحنه نبرد زمینی در جبهه ای به طول حدود 1200 کیلومتر، دفاع در صحنه دریایی در برابر حملات هوایی دشمن و جنگ نفتکش ها، جنگ شهرها و مقاومت مردمی در برابر حملات هوایی و موشکی دشمن، دفاع در برابر جنگ نامتعارف دشمن که با بهره گیری از سلاح های شیمیایی توسط متجاوز صورت می گرفت، جنگ با ضد انقلاب و عناصر معاند داخلی و مقابله با ترور شخصیت ها و عملیات مسلحانه منافقین و گروهک های فدایی خلق و ... . در حالی که عراق تنها در صحنه نبرد زمینی با وسعت درگیری محدود و با حمایت سایر کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای درگیر جنگ بود.

4- از جمله علل ناکامی رژیم بعث و ارتش عراق در دستیابی به اهداف نظامی عبارتنداز:

1/4- عدم وجود برآورد برای طراحی جنگ شهری و پیش بینی ننمودن مقاومت مردمی در شهرها و مراکز جمعیتی واقع در مناطق مرزی که موجب تلفات دشمن و از دست دادن زمان به لحاظ مقاومت های مردمی در شهرهایی مثل خرمشهر، هویزه، سوسنگرد و ... گردید.

2/4- عدم وجود برآورد صحیح و منطقی برای پیش بینی توان رزمی مورد نیاز با توجه به وسعت منطقه و ذهنی بودن طرح عملیاتی تهاجم ارتش رژیم بعث عراق.

3/4- عدم برخورداری ارتش رژیم بعث عراق از تجربه یک جنگ تمام عیار.

4/4- تصور غلط رژیم بعث عراق از حمایت مردم عرب زبان خوزستان از آنان.

5/4- وجود شکاف تاکتیکی در گسترش یگان های زمینی ارتش عراق با توجه به وسعت زیاد منطقه و محدودیت یگان های رزمی عراق در بدو تهاجم.

6/4- برآورد غلط ارتش عراق نسبت به ارزیابی توان دفاعی ایران و عدم پیش بینی توان دفاعی نیروهای سپاه و بسیج در طرح عملیاتی تهاجم خود به ایران.

7/4- عدم وجود برآورد صحیح نسبت به توانمندی رهبری نظام مقدس ج.ا.ایران و قابلیت بالای ایشان در مدیریت و اداره صحنه های بحرانی متنوع جنگ.

5- رژیم بعث عراق با تحمیل جنگ هشت ساله به ایران نه تنها به اهداف مورد نظر خود نائل نگردید، بلکه متحّمل تلفات وخسارات بالغ بر 500 هزار نفر کشته، 5/1 میلیون نفر مجروح و معلول و حدود 70 هزار نفر اسیر و صرف حدود 250 میلیارد دلار هزینه مادی گردید (180میلیارد دلار آن مربوط به تسهیلات وام استقراضی اخذ شده از سایر کشورها است ). این در حالی است که ج.ا.ایران ضمن حفظ تمامیت ارضی و دفاع از ارزش های انقلاب اسلامی و سرکوب متجاوز متحّمل تلفات وخسارات بالغ بر 213 هزار نفر شهید، 800 هزار نفر مجروح و جانباز و حدود 50 هزار نفر آزاده و صرف حدود 18 تا 22 میلیارد دلار هزینه مادی گردید (همچنین کمیته تعیین خسارات جنگی سازمان ملل متحد طی برآوردی، خسارت مادی وارده به عراق و ایران در طی هشت سال جنگ را به ترتیب حدود 150میلیارد دلار و حدود 90میلیارد دلار اعلام نموده است).

6- نکته آخر اینکه، در طول تاریخ معاصر، ایران همواره در پی بروز هر جنگی، شاهد جدایی بخش هایی از سرزمین پهناور به دست بیگانگان بوده است که اسناد تاریخی گویای این ادعاست، به طوری که در دویست سال گذشته، یعنی دقیقاً از زمان سلطنت ((فتحعلی شاه قاجار)) تاکنون، نزدیک به یک میلیون کیلومتر مربع از خاک ایران جدا شده است. اما در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، با وجود پشتیبانی قدرت های بزرگ فرامنطقه ای و کشورهای منطقه از متجاوز، نه تنها یک وجب از خاک ایران در دست نیروهای عراقی باقی نماند، بلکه هنگامی که عراق مجدداً قرارداد 1975 الجزایر را  برای بار دیگر پذیرفت و سپس از سوی دبیرکل وقت سازمان ملل متحد به عنوان متجاوز جنگی شناسایی و معرفی گردید و مقرر شد که غرامت به ایران بپردازد، حقانیت ج.ا.ایران برای تمامی ملل آزاده جهان بیش از پیش به اثبات رسید.
 

نویسنده: فضل الله نوذری

علل وقوع جنگ عراق با ایران

علل وقوع جنگ عراق با ایران
جک اس٫ لوی و مایک فروئلیچ - ترجمه یعقوب نعمتی وروجنی
 

اشاره: در سالگرد تجاوز حکومت بعثی صدام به ایران، ضمن گرامیداشت یاد و خاطره رزمندگان اسلام و به‌ویژه شهیدان و جانبازان، مقاله‌ای تحلیلی را از نظر می‌گذرانیم که با بررسی وضعیت موجود دو کشور، به تحلیل و واکاوی علل وقوع جنگ پرداخته است. نویسنده در این راستا ابتدا به تاریخچه منازعات و درگیریهای دو کشور اشاره کرده، سپس به عواملی چون برتری‌طلبی صدام، تهدید انقلاب ایران برای عراق و کشورهای حاشیه خلیج فارس در بروز جنگ نظر می‌افکند. این نوشتار تلخیصی است از آن مقاله مفصل که از فصلنامه تخصصی نگین ایران به صاحب امتیازی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس برگرفته شده است.

چارچوب نظری

تلاش برای دستیابی به قدرت و وجهه‌ بیشتر، چشم امید به حمایت قدرتهای ثالث، محاسبات غلط یک طرف، ظهور یک ایدئولوژی انقلابی توسعه‌گرا و تأثیر آن بر ثبات سیاسی داخلی و خلأ قدرت ناشی از بی‌ثباتی سیاسی داخلی طرف دیگر، از جمله علل اصلی بروز جنگ هستند که بدان می‌پردازیم و ترس و نگرانی از احتمال بر هم خوردن توازن قوا در منطقه را به ‌عنوان متغیر ثانویه‌ این تحقیق بررسی می‌کنیم، متغیری که ارتباط نزدیکی با عوامل مذکور دارد و آنها را هرچه بیشتر تقویت می‌کند. عوامل مورد نظر همگی از جمله علل مهم بروز جنگ در طول قرون متمادی بوده و در ادبیات نظری منازعه‌های بین‌المللی نیز به ‌طور گسترده‌‌ای مورد توجه قرار گرفته‌اند. قبل از بررسی نقش این عوامل در ایجاد جنگ ایران و عراق، لازم است به برخی پیوندهای نظری که این عوامل به واسطه‌ آنها سبب جنگ می‌شوند نیز به اجمال اشاره کنیم.

قدرت از زمان «توسیدید» همواره حلقه‌ مرکزی نظریه‌های سیاست بین‌المللی واقع‌گرای غربیها بوده است و در نظریه‌های توازن قوا و سایر نظریه‌های مرتبط نیز بر انگیزه‌های برتری‌طلبی منطقه‌‌ای یا قاره‌‌ای به عنوان یکی از علل اصلی جنگ تأکید شده است. در این میان، کسب وجهه و اعتبار نیز نزد صاحبان قدرت پیوند نزدیکی با عامل قدرت و ارتباطی ناگسستنی با مشروعیت، عزم و اراده و احساس اقتدار داشته است. حتی برخی معتقدند که «در امور روزمره‌ روابط بین‌الملل، داشتن وجهه از داشتن قدرت مهمتر است.» همچنین فرض بر این است دولتهایی که نوعی ناهمخوانی بین وجهه و قدرت نظامی واقعی‌شان وجود دارد، بیشتر به جنگ مبادرت می‌ورزند؛ زیرا می‌خواهند برتری اقتصادی و سیاسی جایگاه مفروض خود را متناسب با سطح قدرت نظامی‌شان ارتقا دهند. این دولتها به‌ویژه زمانی که فکر کنند از جانب دشمنانشان تحقیر شده‌اند، بیشتر دچار دغدغه‌ ناشی از خلأ اعتبار و وجهه می‌شوند. از آنجا که عامل غرور و وجهه‌ ملی، تأثیر عمده‌‌ای بر سیاست داخلی حکومتها و وجهه‌ فردی صاحبان قدرت دارد، دولتمردان هر کشور معمولاً به دنبال کسب پیروزیهای سیاسی و نظامی در عرصه‌های خارجی هستند تا از این طریق هم اهداف مورد نظر را محقق کنند و هم میزان حمایت سیاسی داخلی از اقدامات خود را افزایش دهند.

کشورها از یک سو تحت تأثیر جاه‌طلبی‌های مبتنی بر قدرت و وجهه و از سوی دیگر برای برون‌رفت از نگرانیهای ناشی از تهدیدات بیرونی، اقدام به جنگ‌افروزی می‌کنند. این تهدیدات ممکن است تهدیداتی نظامی باشد و یکپارچگی ارضی یا جایگاه قدرت یک کشور را با خطر مواجه کند، یا ماهیت سیاسی داشته باشد و ثبات داخلی‌ آن کشور را تحت تأثیر قرار دهد. تهدید سیاسی به شکلهای گوناگونی نمود پیدا می‌کند؛ به شکل یک ایدئولوژی سیاسی توسعه‌طلب که درصدد است ارزشهای خود را بر جوامع دیگر تحمیل کند، در قالب حمایت یک طرف درگیر از اقلیت‌های قومی طرف دیگر، به شکل گروههای قومی یک طرف در مجاورت مرزهای سرزمینی طرف مقابل و سرانجام به شکل اقدامات مستقیم خارجی یک طرف برای بی‌ثبات کردن طرف دیگر.

شکست نظامی یک کشور می‌تواند تغییر حکومت یا وقوع انقلاب در آن کشور را در پی داشته باشد، در‌ حالی ‌که بی‌ثباتی سیاسی داخلی یک کشور ممکن است توان نظامی دولت حاکم بر آن کشور را به‌‌شدت تضعیف کند و توازن قوای منطقه‌‌ای یا قاره‌‌ای را تغییر دهد. اگر کشوری بخواهد ایدئولوژی انقلابی‌اش را به دیگر کشورها صادر کند، با به خطر انداختن حیات حکومت کشورهای مورد نظر و ایجاد صف‌بندی‌های سیاسی جدید و تأثیرات این صف‌بندی‌ها بر توازن قوای موجود، می‌تواند موجبات نگرانی و ترس این کشورها را فراهم کند. در چارچوب منافع ملی مبتنی بر قدرت، وجهه و ثبات سیاسی داخلی و نیز منافع سیاسی فردی صاحبان قدرت، فرصتهای خاصی پدید می‌آید که احتمال وقوع جنگ را افزایش می‌دهد. در این میان، افزایش ناگهانی شکاف قدرت میان دو کشور در ایجاد جنگ بین آنها اهمیت ویژه‌‌ای دارد، این شکاف ممکن است از شکست نظامی یا ضعف داخلی ناشی از بی‌ثباتی سیاسی یا افول اقتصادی یک طرف حاصل شود.

انتظار حمایت سیاسی، اقتصادی یا نظامی کشورهای دیگر از یک طرف یا دست‌کم بی‌طرفی آنها نیز یکی دیگر از علل اساسی وقوع جنگ به شمار می‌آید. در صورت وجود منافع امنیتی مشترک یا پیوندهای عقیدتی، دینی یا فرهنگی بین کشورها، این نوع رفتارها اهمیت خاصی می‌یابند. برداشتها و محاسبات غلط نیز در وقوع جنگ اهمیت بسیاری دارند. برخی صاحبان قدرت با برداشت نادرست از قابلیت‌های نظامی و عزم و اراده‌ دشمن برای ادامه‌ جنگ، دچار محاسبات غلط می‌شوند. برخی نیز ممکن است درباره‌ تأثیر جنگ بر یکپارچگی جمعیتی دشمن یا روحیه و کارآمدی نیروهای نظامی خودی دچار اشتباه شوند. شاید بتوان گفت در اغلب جنگها اعتماد به نفس نظامی بیش از حد طرف آغازکنندة‌ جنگ نقشی اساسی در وقوع جنگ داشته و آغازگر جنگ صرف‌ نظر از موارد استثنا، در نهایت بازنده‌ آن بوده است.

علل وقوع جنگ ایران و عراق

برتری‌طلبی صدام

یکی از اهداف مهم صدام کسب جایگاه برتر در خلیج ‌فارس و جوامع عربی بود که سالهای متمادی آن را دنبال می‌کرد. عراق از ابعاد گوناگون جمعیتی، اقتصادی و نظامی توان بالقوه‌ لازم را برای تبدیل شدن به قدرت برتر در منطقه و جانشینی مصر برخوردار بود. جمعیت حدود ۱۴میلیونی عراق در آن زمان به جز مصر، از همه‌ کشورهای عربی صادرکنندة‌ نفت بیشتر بود و بیشتر جمعیت آن را افراد باسواد و طبقه‌ متوسط تحصیل‌‌کرده و فن‌سالار تشکیل می‌داد. عراق قبل از آغاز جنگ، با صادرات ۵ر۳میلیون بشکه نفت در روز، دومین تولیدکننده‌ مهم اوپک بود و سالانه ۲۳میلیارد دلار از این طریق کسب می‌کرد. همچنین با وجود محدودیت اکتشافات نفتی در عراق، این کشور از نظر ذخایر نفتی پس از عربستان، دومین جایگاه را در منطقه داشت نیروی نظامی عراق نیز از همه‌ کشورهای عربی منطقه بیشتر بود و کمابیش با ایران برابری می‌کرد.

از سوی دیگر، صدام جایگاه خود را در کشور تثبیت کرده بود، کنترل شدیدی بر ارتش داشت و سیاستهای داخلی حکومت بعثی نیز در جهت حفظ قدرت او اجرا می‌شد. باوجود افزایش عمده‌ درآمدهای عراق، نرخ تورم روی ۱۲درصد ثابت مانده بود. برخلاف دیگر کشورهای عربی صادرکنندة‌ نفت در منطقه، سیاستهای توزیع در عراق مانع شکل‌گیری طبقه‌ فرادست ثروتمند شده بود. توسعه‌ اقتصادی نیز سبب تسریع اجرای طرحهای ساخت و ساز، نوسازی کشاورزی و ایجاد صنایع پتروشیمی و فولاد گردیده بود. صدام همچنین درصدد بود با تأسیس یک نهاد پارلمانی یعنی مجلس ملی، بر نفوذ سیاسی خود بیفزاید. این ملاحظات روی‌ هم‌ رفته، او و حامیانش را به این نتیجه رساند که قدرت عراق به‌شدت افزایش یافته است. بر این اساس، کلودیا رایت در سال ۱۹۷۹ عراق را یک «قدرت جدید» در منطقه خواند و ویلیام کوآندت در اوایل سال ۱۹۸۰ چنین نتیجه گرفت که: «عراق در دهه‌ ۱۹۸۰ قطعاً قدرت برتر منطقه‌ خلیج‌[فارس] خواهد بود.»

صدام آشکارا سیاستهای ارتقای جایگاه عراق در خاورمیانه و تقویت قدرت نظامی این کشور، از جمله تدوین یک برنامه‌ هسته‌‌ای را دنبال می‌کرد تا عراق را به تنها دولت عربی دارای توان هسته‌‌ای برای مقابله با حکومت اشغالگر قدس تبدیل کند. او با برگزاری دو کنفرانس پان‌عربیستی، اعراب را علیه پیمان کمپ دیوید بسیج کرد. نشست بغداد در نوامبر ۱۹۷۸ مانع خروج کشورهای میانه‌رو عرب از صف مقاومت متحد عربی شد و همین امر وجهه‌ سیاسی عراق را تقویت کرد. صدام با حمایت از سازمان آزادیبخش فلسطین و جبهه‌ آزادیبخش عرب و نیز با حمله به کیبوتز میسگاوام در شمال فلسطین اشغالی در آوریل ۱۹۸۰ کوشید در منازعه‌ اعراب و اسرائیل نقش مهمی ایفا کند. مهمتر از آن، صدام موضع افراطی حکومت بعث در جهان عرب را تعدیل و جنگ لفظی انقلابی خود علیه سلاطین عرب را متوقف کرد. البته صدام که با اتخاذ این موضع جدید به دنبال دستیابی به جایگاه رهبری اعراب نیز بود، در فوریه‌ ۱۹۸۰ منشور ملی عربی را اعلام کرد. این منشور از همه‌ اعراب می‌خواست برای حل‌ و‌ فصل منازعات خود از اعمال زور اجتناب کنند و همین امر ‌خود به ‌خود تغییر عمده‌ لحن شدید پیشین بغداد را در پی داشت. دوری عراق از شوروی، فاصله گرفتن از دوستان تروریست سابق و مشارکت در اعطای کمکهای خارجی به‌ویژه به اردن، بغداد را از حالت انزوا میان اعراب میانه‌رو بیرون آورد. سیاست میانه‌روی صدام به حوزه‌ اقتصادی و به اموری نظیر میزان تولید و بهای نفت نیز کشیده شد و عراق خود را هرچه بیشتر با سیاستهای عربستان هماهنگ کرد. صدام همچنین کوشید به مثابه یک پل ایدئولوژیک میان اعراب میانه‌رو و تندرو قرار گیرد و نقش رهبری آنها را در بین کشورهای غیر متعهد ایفا کند؛ ولی در این امر موفق نشد.

قرارداد الجزایر

نفوذ در ایران، بخشی از دغدغه‌ صدام برای کسب وجهه در میان اعراب و مهمترین عامل در تبدیل عراق به قدرت نظامی برتر خلیج ‌فارس به شمار می‌آمد. در واقع جنگ لفظی بغداد در خصوص مسائل ارضی مندرج در قرارداد الجزایر، ابتدا شماری از ناظران را بر آن داشت که اصلاح مفاد ارضی این قرارداد را انگیزه‌ اصلی عراق برای آغاز جنگ بدانند. الزام عراق به چشمپوشی از کنترل کامل بر آبراه شط‌العرب [اروندرود] در قرارداد الجزایر، تحقیر بزرگی برای حکومت بغداد محسوب می‌شد. و نماد تسلیم اعراب در برابر یک همسایه‌ قوی‌تر یعنی ایران بود. علاوه بر این، شکست‌های پیاپی اعراب از حکومت اشغالگر قدس، هرچه بیشتر به این احساس حقارت دامن می‌زد. تجلیل اعراب از موفقیت‌های اولیه‌ عراق در جنگ با ایران که بزرگترین پیروزی نظامی بر ایرانیها پس از نبرد قادسیه در سال ۶۳۷م به شمار می‌رفت نیز نشان دهندة‌ اهمیت غرور عربی به مثابه یکی از نیروهای محرک این منازعه بود.

پیروزی عراق می‌توانست از بازگشت هژمونی ایران به منطقه جلوگیری و عراق را به جایگاه برتر در منطقه و جهان عرب برساند؛ اما این موضوع به تنهایی توجیه‌کنندة‌ تصمیم صدام برای آغاز جنگ نبود [...] حکومت بغداد اعلام کرد که دلیل اصلی الغای قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر، بیشتر مداخله‌ تهران در امور داخلی عراق است نه مسائل ارضی مورد مناقشه؛ اما صدام با وجود تأکید بر مسأله‌ عدم مداخله‌ ایران در امور داخلی کشورش، ادعا می‌کرد که مطالبات ارضی عراق، زمینه‌ پایان مخاصمات را فراهم می‌کند و این در حالی بود که نیروهایش در عمق خاک ایران در استان خوزستان مستقر شده بودند. به این ترتیب مناقشات ارضی، از جمله موضوع کنترل بر شط‌العرب [اروندرود] بیشتر بهانه‌ جنگ بود تا دلیل آغاز آن. بنابراین برای درک کامل انگیزه‌های صدام از آغاز جنگ باید وجود یک تهدید فرضی برای ثبات سیاسی داخلی عراق و حکومتهای میانه‌رو منطقه از جانب ایران انقلابی را نیز مد نظر قرار دهیم.

تهدید انقلابی برای عراق و خلیج‌فارس

انقلاب ایران برای سران عرب کشورهای خلیج‌ فارس یک زنگ خطر بود؛ زیرا ماهیت مردمی و شیعی این انقلاب، حکومتهای این کشورها را تهدید می‌کرد. از نظر سران عرب، به‌ویژه سلاطین محافظه‌کاری که حکومتهای خودکامه‌شان از بسیاری جهات شبیه حکومت شاه بود، انقلاب ایران به آسیب‌پذیری بالقوه‌ حاکمیت آنان در برابر بنیادگرایی اسلامی و نارضایتی اجتماعی دامن می‌زد. اسلام بنیادگرا در پیوند با تشیع مبارز، برای رهبران و سلاطین اهل تسنن و همچنین حکومت سکولار بعث در بغداد یک تهدید محسوب می‌شد.

وفاداری شیعیان به نظام حاکم در کشورهای عرب حوزه‌ خلیج ‌فارس به ‌خودی ‌خود یک نگرانی به شمار می‌آمد. با توجه به حضور اکثریت شیعه در عراق و بحرین و اقلیت آنها در قطر، ابوظبی، عمان و عربستان، عراق بیشترین هراس را از انقلاب ایران داشت. شیعیان عراق مدتها بود که از جایگاه فرودست سیاسی و اقتصادی خود در هیأت حاکمه‌ عراق اظهار نارضایتی می‌کردند و همانند مخالفان شاه ایران گروههای ایدئولوژیک و فرقه‌ای تشکیل داده بودند. دههاهزار نفر از شیعیان عراق در دهه‌ ۱۹۷۰ از این کشور تبعید شده بودند. نظر بغداد در مورد ماهیت انقلاب ایران و مفهوم آن برای شیعیان عراق، بر همگان روشن بود، چنان‌که ای. اچ. اچ. عبیدی در این مورد می‌گوید: «حکومت عراق به ‌رغم ژست سکولارش، جنبش ملی ضد شاهنشاهی ایران را به مثابه یک خیزش شیعی می‌دانست که می‌تواند تأثیر عظیمی بر عراق داشته باشد». در واقع، پیروزی انقلاب ایران به نوعی یک عامل شتاب‌دهنده به جنبش‌های معارض و فعالان حامی [امام] نه‌تنها در عراق، بلکه در کویت، بحرین و عربستان قلمداد می‌شد. پس از شکل‌گیری حکومت [امام]، همدلی داخلی در ایران ابتدا مانع انتقاد علنی سران کشورهای مذکور از انقلاب ایران می‌شد، گرچه آنها در خفا هراس خود را ابراز می‌کردند. پس از شروع جنگ هم ترس از گسترش آن و به‌ویژه هراس حکومتهای عرب میانه‌رو از حملات ایران به تأسیسات نفتی آنها در خلیج فارس، مانع ابراز حمایت آشکار این کشورها از عراق می‌شد. اما ملک حسین شاه اردن که از جانب نیروی هوایی ایران احساس تهدید چندانی نمی‌کرد، با آزادی عمل بیشتری وارد میدان شد و اعلام کرد که این جنگ را منازعه‌‌ای بین حکومت تهران و همه‌ کشورهای عرب خلیج‌ فارس می‌داند که عراقیها در خط مقدم آن قرار دارند…

اوضاع سیاسی، دیپلماتیک و نظامی منطقه‌ خلیج‌ فارس، به گونه‌‌ای بود که راه را برای رسیدن صدام به اهدافش تسهیل می‌کرد. دیگر کشورهای عربی منطقه نیز از انقلاب ایران می‌ترسیدند ولی ابزارهای لازم برای مقابله با آن را نداشتند؛ اما عراق این توانایی را داشت و با تعدیل افراطی‌گری خود، از انزوای سیاسی خارج شده بود. اعراب نیز برای مهار انقلاب اسلامی و گسترش میانه‌روی در منطقه به عراق نیاز داشتند. عراق نیز متقابلاً برای اجرای اقدامات خود علیه ایران و پیشبرد اهدافش مبنی بر دستیابی به رهبری منطقه، به حمایت دیپلماتیک و اقتصادی اعراب نیاز داشت. بنابراین صدام از همان ابتدا به دفاع از مواضع اعراب پرداخت و همراه با سعودی‌ها در جهت مقابله با حکومت انقلابی تهران، نقش برجسته‌‌ای در سازماندهی حکام کشورهای خلیج‌ فارس و فراهم کردن مقدمات امنیت جمعی برای آنها ایفا کرد.

در ‌حالی ‌که نظامهای پادشاهی کشورهای عرب خلیج‌ فارس در تابستان ۱۹۷۹ مشغول تدوین توافقات امنیتی متقابلی بودند، تشریک مساعی عراق با عربستان، راه را برای ایجاد روابط امنیتی عراق با دیگر کشور‌های خلیج ‌فارس هموار کرد. عراق و عربستان به ‌سرعت منازعه‌ مرزی خود را که مانع روابط نزدیکتر آنها می‌شد، حل‌ و ‌فصل کردند و به دنبال آن، عراقیها موافقت‌نامه‌‌ای برای پیگرد تروریست‌ها در خلیج ‌فارس تهیه کردند و مقامات ارتش این کشور در تابستان و پاییز ۱۹۷۹ برای تدوین توافقات امنیتی تفصیلی دوجانبه وارد عربستان شدند…

با وجود سکوت ظاهری برخی کشور‌های عربی خلیج‌ فارس، شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد این کشورها پیشاپیش از طرحهای نظامی عراق باخبر شده و آنها را تأیید کرده بودند. کلودیا رایت می‌گوید: «دیپلماسی عراق در سال ۱۹۸۰ نوعی توافق عربی را ایجاد کرد که حمایت عربستان، اردن و کشورهای کوچکتر عربی منطقه از اقدام نظامی عراق علیه ایران را به دنبال داشت.» پس از شروع جنگ، سایر کشورهای عربی نیز آمادگی خود را برای ارائه‌ کمکهای سیاسی، اقتصادی و لجستیک به عراق اعلام کردند. وعده‌های این کشورها یا دست‌کم انتظارات صدام از حمایت سیاسی و اقتصادی ائتلاف عربی، نقش مهمی در تصمیم عراق برای آغاز جنگ داشت. اگر این حمایتها نبود، دورنمای پیروزی عراق و اعمال فشار بر ایران، تا حد بسیاری کم‌رنگ و آرزوی برتری صدام در جهان عرب نیز صرفاً به یک توهم تبدیل می‌شد و دقیقاً به همین دلیل بود که صدام برای تشکیل یک ائتلاف سیاسی بسیار کوشید. بنابراین چشم امید عراق به حمایت کشورهای ثالث شاید یکی از دلایل مهم آغاز جنگ بود.

ضعف و فرصت

دو عامل دیگر وجود داشت که دست به دست هم داده بود و زمینه‌ بروز جنگ را بیشتر فراهم می‌کرد و هزینه‌های احتمالی شکست عراق در توسل به زور را افزایش می‌داد: اولین عامل، تصور ضعف نظامی ایران و خلأ قدرت ناشی از این ضعف در منطقه‌ خلیج‌ فارس بود. ارتش ایران تحت تأثیر پاکسازی‌ها‌، سازماندهی مجدد، ترک خدمت تعدادی از پرسنل و قطع کمکهای تسلیحاتی امریکا، تا حد بسیاری ضعیف شده بود. در مقابل، مخارج ارتش عراق در سال ۱۹۷۹ به ۲میلیارد دلار (معادل ۱۳درصد از تولید ناخالص ملی آن کشور) افزایش یافته بود و حاکمان عراق از یک سو می‌پنداشتند قوی‌ترین نیروی نظامی منطقه را در اختیار دارند و از سوی دیگر، فکر می‌کردند ایران بدون درآمدهای نفتی خوزستان نمی‌تواند در برابر یک اقدام نظامی مقاومت کند. ایران که پس از پیروزی انقلاب با کاهش عمدة‌ درآمدهای نفتی‌اش مواجه و وادار شده بود بیش از نیمی از بودجه‌ خود را از طریق کسری بودجه تأمین کند، در سپتامبر ۱۹۸۰ تنها ۱۲میلیارد دلار ذخیره‌ ارزی داشت، در حالی ‌که عراق در آغاز جنگ به ذخایر مالی ۳۵ میلیارد دلاری خود می‌نازید؛ ذخایری که برای تأمین مالی چندین ساله‌ برنامه‌های اجتماعی و اقتصادی این کشور حتی در صورت نداشتن درآمدهای نفتی هم کافی بود. صدام به کمکهای مالی و لجستیکی همسایه‌های محافظه‌کارش در قالب ۲۰ تا ۳۰ میلیارد کمک بلاعوض و وام بدون بهره، و به دنبال آن به قابلیت‌های نظامی و مالی خود برای دستیابی به اهدافش اطمینان خاطر داشت.

طرح عراق عبارت بود از اشغال تأسیسات نفتی خوزستان، محروم کردن حکومت تهران از منابع حیاتی‌اش و واداشتن این حکومت به مذاکره یا در صورت امکان سرنگون کردن آن. کلودیا رایت در مورد اهداف بغداد نوشته است: «عراق همزمان با پیشنهاد مذاکره، اقدامات نظامی خود را محدود کرد و هرگز یک تهاجم همه‌جانبه به ایران را مدنظر نداشت. طرح اشغال خوزستان که کشورهای عربی نیز با آن موافق بودند، به عنوان آخرین مرحله‌ تصاعد جنگ مطرح شده بود. مقامات ارشد نظامی عراق در مصاحبه‌ها اظهار می‌کردند که این جنگ، ادامه‌ سیاست مذاکرات مرزی با استفاده از ابزار اشغال نظامی می‌باشد.»

ضعف نظامی ایران و در پی آن خلأ قدرت در خلیج فارس، این فرصت را در اختیار عراق می‌گذاشت تا با حل ‌و ‌فصل کشمکش‌های ارضی و توقف تحرکات شیعیان، جایگاه برتر را در منطقه به دست آورد. وسوسه‌ جنگ نیز هر لحظه بیشتر می‌شد؛ زیرا صدام مطمئن نبود که این فرصت همیشه برایش فراهم باشد. در جولای ۱۹۸۰ به دنبال ناکامی یک کودتای نظامی در ایران، مشکل جدی چندماهه‌ حکومت انقلابی این کشور پایان یافت. این امر عراق و دیگر سران عربی خلیج ‌فارس را مجاب کرد که مخالفان داخلی بدون مداخله‌ خارجی، توان سرنگونی حکومت را ندارند. از طرفی، روند فرسایش بنیانهای‌ ملی و نظامی ایران که از کشمکش‌های داخلی این کشور ناشی می‌شد نیز در حال فروکش بود. بنابراین هر نوع تأخیر در اقدام نظامی علیه ایران تنها می‌توانست هزینه و خطر آن را افزایش دهد. اما از بداقبالی صدام، همه‌ این محاسبات به‌ ظاهر منطقی تحت تأثیر برخی برداشتهای نادرست، نتیجه معکوس داد و به آغاز یک جنگ ویرانگر انجامید که فقط بی‌ثباتی بیشتر منطقه در طول سالهای بعدی را به دنبال داشت.

برداشتهای نادرست

عراق از قدرت نظامی ایران و توان بالقوه‌ نظامی خود در مقایسه با آن، تصمیم ایران برای ادامه‌ جنگ با وجود شکست‌های اولیه و تأثیر جنگ بر جامعه و سیاست ایران، برداشت نادرستی داشت. این برداشت‌ نادرست نقش بسیار مهمی در تصمیم‌گیری صدام داشت و اگر برآوردها دقیق و درست انجام می‌شد، احتمال بسیار اندکی وجود داشت که صدام جنگ را آغاز کند.

مشکل عراق همان اعتماد به نفس نظامی بیش از حدی بود که بسیاری از کشورهای در آستانه‌ جنگ در طول تاریخ به آن دچار بودند. عراقیها قابلیت نیروی هوایی ایران و توان آن برای حمله به اهداف مهم عراق را بسیار محدود می‌دانستند. علاوه ‌بر ‌این، صدام ارتش ایران، روحیه، تجهیزات و ذخایر آن برای یک جنگ طولانی مدت را نیز دست کم گرفته بود. محاسبات اشتباه سیاسی عراق نیز بسیار مهم بود. عراقیها پیش‌بینی می‌کردند با آغاز جنگ، جامعه‌ ایران از هم بگسلد، روحیه‌ ارتش آن تضعیف شود و احتمالاً حکومت سرنگون گردد؛ اما جنگ عملاً تأثیر معکوسی بر جای گذاشت و ضمن یکپارچه کردن جامعه‌ ایران، روحیه‌ انقلابی مردم را دوباره تقویت کرد. عراق نیز همانند دیگر مهاجمان خارجی در طول تاریخ، با ارتش بیداری روبرو شد که برای دفاع از سرزمین و انقلاب خود تا سرحد جان آماده‌ نبرد بود. علاوه‌ بر ‌این، اعراب خوزستان نیز برخلاف انتظار عراقیها هیچ استقبالی از آنها نکردند و دست یاری به آنها ندادند. همچنین فشارهای سیاسی که عراق پیش‌بینی می‌کرد ایرانیها را به تسلیم و امتیازدهی وادارد، اراده و عزم ملی آنان را نه ‌تنها برای بیرون راندن مهاجمان، بلکه تا حد سرنگون کردن حکومت عراق تقویت کرد.

برآورد بیش از حد عراق از توان نظامی‌اش نیز عامل مهمی در وقوع جنگ به شمار می‌رفت و این در حالی بود ‌که نیروهای عراقی عملاً تجربه‌ نظامی محدودی داشتند و آموزشهای ضعیفی دیده بودند. تاکتیک‌هایی که عراق برای مقابله با کردها در نظر گرفته بود، در برابر یک ارتش ملی همانند ارتش ایران کارایی بسیار نداشت و دولت و ارتش سیاست‌زده و به شدت تمرکزگرای عراق این نقایص و محدودیتها را نادیده گرفته بود.

نتیجه‌گیری

عراق جنگ علیه ایران را فرصت مناسبی برای از بین بردن یک تهدید جدی و در عین حال پیشبرد اهداف بلندمدت خود می‌دانست. این تهدید [به ‌زعم صدام] از انقلاب اسلامی ایران و تلاشهای مستمر ایران برای صدور آن ناشی می‌شد. صدام اقدامات ایران را تهدید مهمی برای حکومت سکولار و رهبری خود می‌دانست. این اقدامات ثبات سیاسی داخلی دیگر کشورهای خلیج ‌فارس و ثبات کل منطقه را نیز تهدید می‌کرد. از سوی دیگر، با تحکیم قدرت روحانیون در ایران و به دنبال کاهش مخالفتهای داخلی و احیای ارتش ایران پس از تحمل ضربات شدید اولیه، شدت این تهدیدها می‌توانست بیشتر شود و با تقویت ارتش این کشور دامنه‌ آن گسترش یابد. بنابراین، فرصت ایجاد شده‌ که ناشی از ضعف موقت نظامی، سیاسی و اقتصادی ایران بود، توجه صدام را به‌شدت برای جنگ با ایران به خود جلب کرد.

[از نظر عراق] این جنگ می‌توانست مفاد قرارداد الجزایر را تغییر دهد و از این رهگذر جایگاه تاریخی عراق به منزله‌ قدرت برتر خلیج‌ فارس اصلاح شود. افزون بر این، عراق [به‌ زعم خود] با شکست دشمن سنتی‌اش یعنی ایران و با از بین بردن یک منبع تهدید مهم و انقلابی برای همه حکومتهای عربی، می‌توانست منافع پان‌عربیستی خود را تأمین کند. بنابراین صدام امیدوار بود که عراق به موقعیت برتری در جهان عرب دست یابد و بر وجهه‌ فردی و قدرتش در عراق و کشورهای غیرمتعهد و در میان اعراب به شدت افزوده شود.

این اهداف در یک جهت بودند. در حالی ‌که حکومت بغداد و دیگر حکومتهای عربی از درون تضعیف می‌شدند، عراق به منزله‌ یک قدرت نظامی در خلیج ‌فارس نمی‌توانست به جایگاه برتر دست یابد یا به منزله‌ یک قدرت عربی برجسته مطرح شود. سازگاری حکام عربی با حکومت انقلابی ایران یا سرنگونی و جایگزین شدن حکومتهای بنیادگرا به جای آنان، می‌توانست آرایش سیاسی و توازن قوای منطقه‌‌ای را به‌شدت تغییر دهد. این امر به نوبه‌ خود می‌توانست یک تهدید نظامی ـ سیاسی نیز برای حکومت بغداد در پی داشته باشد. از سوی دیگر، عراقیها بدون حمایت سیاسی و اقتصادی حکومتهای عربی نمی‌توانستند از شکست ایران یا واداشتن آن به پذیرش خواسته‌های سیاسی خود اطمینان حاصل کنند.

با وجود این اهداف و فرصتها، باز هم اگر صدام در برداشتها و محاسباتش که بسیار سرنوشت‌ساز بودند، دچار اشتباه نمی‌شد، شاید این جنگ هرگز رخ نمی‌داد. در واقع عراق از قابلیت‌های نظامی ایرانیها در مقایسه با عراقیها، تأثیرات جنگ بر یکپارچه و متحدکردن مردم ایران، شور انقلابی در نیروهای نظامی این کشور و اراده‌ حکومت ایران برای مقاومت برداشت نادرستی کرده بود.

بدیهی است که برخی عوامل زمینه‌ساز جنگ ایران و عراق برای دانش‌پژوهان تاریخ جنگ به طور کامل روشن است، عواملی نظیر ظهور یک ایدئولوژی انقلابی توسعه‌گرا و خطر آن برای ثبات سیاسی داخلی برخی حکومتها و توازن قوای منطقه‌ای، وجود یک ائتلاف محافظه‌کار برای حفظ وضع موجود، قدرت‌طلبی و عطش کسب آبرو و اعتبار بیشتر، و اعتماد به نفس نظامی بیش از حد. بسیاری از متغیرهای مذکور در این مورد خاص ارتباط تنگاتنگی با هم دارند؛ اما جالب توجه است که تهدید اولیه، بیشتر سیاسی بود تا نظامی و کسب اعتبار نیز آشکارا بیش از اهداف راهبردی و اقتصادی اهمیت داشت. البته احساس ترس و نگرانی، زیاده‌خواهی و جاه‌طلبی و برداشتها و محاسبات غلط هم در این خصوص بسیار مهم بودند. این الگوها با اینکه قاعده‌‌ای کلی محسوب نمی‌شوند، با این حال نمی‌توان آنها را صرفاً یک استثنای تاریخی برشمرد. جنگ ایران و عراق نشان داد که تحولات انقلابی در نظام بین‌الملل و توسعه‌ فناوریهای نظامی نوین هیچ ‌کدام نمی‌تواند به ‌طور اساسی تمایل کشورها به جنگ‌افروزی را تغییر دهد. بنابراین شاید بتوان نظریه‌هایی را که در گذشته برای توضیح جنگ قدرتهای بزرگ تبیین شده‌اند، به جنگ میان قدرتهای کوچک در عصر حاضر نیز تعمیم داد.