دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

آثار و برکات ولایت اهل بیت علیهم السلام

آثار و برکات ولایت اهل بیت علیهم السلام

مرحوم صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه و عیون اخبار الرضا از موسى بن عبد اللّه نخعى روایت کرده که گفت خدمت حضرت هادى علیه السّلام عرض کردم: یابن رسول اللّه، مرا زیارتى با بلاغت تعلیم فرما که کامل باشد، تا اینکه هرگاه خواستم یکى از شما را زیارت کنم، آن را بخوانم و امام هادی علیه السلام «زیارت جامعه کبیره» را به او آموزش دادند.
در بخشی از این زیارت، زائر، رسیدن به کمالات معنوى و برخوردارى از دنیاىِ نیکو را از برکات همبستگى با اهل بیت علیهم السلام بر مى شمرد و با جمله «بِمُوالاتِکُم»، به شمارش برکات ولایت اهل بیت علیهم السلام مى پردازد که از دین شناسىِ واقعى شروع مى شود و به شفاعت اهل بیت علیهم السلام پایان مى یابد.
«بِمُوالاتِکُمْ عَلّمنا اللّهُ مَعالِمُ دینِنا و أصْلَحَ ما کانَ فَسَدَ مِنْ دُنْیانا ، وَ بمُوالاتِکُمْ تَمّتِ الْکِلمَةُ وَ عَظُمَتِ النِّعْمَةُ وَ ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَةُ ، وَ بمُوالاتِکُمْ تُقْبَلُ الطّاعَةُ الْمُفْتَرَضَةُ ، وَ لَکُمُ الْمَوَدَّةُ الْواجِبَةُ وَ الدَّرَجاتُ الرَّفیعَةُ وَ الْمَقامُ الْمَحْمُودُ وَ الْمَکانُ الْمَعْلُومُ عِنْدَ اللّهِ عز و جل وَ الْجاهُ الْعَظیمُ وَ الشَّأْنُ الکَبیرُ وَ الشَّفاعَةُ الْمَقْبُولَة»
«موالات» از ریشه«و‌ل‌ی» به معنای پیوستگی دو چیز و با کسی دوستی و پیوستگی داشتن است[1]

دین شناسى

« بِمُوالاتِکُمْ عَلّمنا اللّهُ مَعالِمُ دینِنا و أصْلَحَ ما کانَ فَسَدَ مِنْ دُنْیانا »
خداوند ، به ولایت شما ، نشانه هاى روشن دین را به ما آموخت و آنچه را از دنیایمان تباه شده بود، اصلاح کرد.
یکى از برکات ولایت اهل بیت علیهم السلام و پیروى از آنان، دین شناسى است که در این جمله، بدان اشاره شده است . «معالمِ» دین ، نشانه هاى روشن دین است ؛ یعنى رهنمودهاى اساسى و روشن دین را با پیروى از اهل بیت علیهم السلام مى توان آموخت چرا که « اهل خانه ، بهتر مى دانند که در خانه چیست» [2] 

اهل سنت واقعی 

ولایت اهل بیت علیهم السلام ، سبب مى شود که رهنمودهاى دینى پیامبر صلى الله علیه و آله ، تا اواسط قرن سوم هجرى در جامعه اسلامى تداوم یابد ، چنان که از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: 
سخن من ، سخن پدرم [ امام باقر علیه السلام ] است و سخن پدرم ، سخن جدّم [ امام زین العابدین علیه السلام ] است و سخن جدّم ، سخن حسین علیه السلام است و سخن حسین ، سخن حسن علیه السلام است و سخن حَسَن ، سخن امیر مؤمنان علیه السلام است و سخن امیر مؤمنان ، سخن پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است و سخن پیامبر خدا ، کلام خداوند عز و جل است [3].
این سخن ، بدین معناست که سنّت پیامبر صلى الله علیه و آله تا اواسط قرن سوم ، استمرار داشته است و اهل سنّت واقعى ، کسانى هستند که از خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله پیروى مى نمایند. .

حلّ مشکلات مادّى

ولایت اهل بیت علیهم السلام ، نه تنها مشکلات دینى و معنوى جامعه را برطرف مى کند ؛ بلکه موجب سامان یافتن امور مادّى و دنیوى انسان هاست ، چنان که از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله روایت شده که فرمود: « به خدا سوگند ، هیچ کس دوستدار آنان نشد ، مگر این که دنیا و آخرت را بُرد! » [4]
افزون بر این که پیروى از اهل بیت علیهم السلام در نظام آفرینش، به طور طبیعى برکات مادّى را براى انسان در زندگى اش به همراه دارد، تجربه نشان داده که بسیارى از مشکلات زندگى، با توسّل به آنها، قابل حل است. 

کامل شدن دین

« وَ بِمُوالاتِکُم تَمَّتِ الکَلِمَةُ وَ عَظُمَتِ النِعمَةُ ؛  به وسیله ولایت شما ، کلمه توحید، کامل شد و نعمت الهى، عظیم گردید » 
 اشاره به این است که با ولایت اهل بیت علیهم السلام ، دین ، کامل شده است ؛ زیرا مراد از «کلمه» در این عبارت ، کلمه توحید است که یگانگى خدا را بر بناى دین اسلام مى داند و به عنوان نخستین شعار پیامبر صلى الله علیه و آله ، در کلمه «لا إله إلّا اللّه » ، تجلّى یافته است و آنان که به کلمه توحید ، باور دارند ، تمام بت ها را نفى مى کنند و به یکتایى خداى بزرگ ، اعتراف مى کنند . این کلمه ، با پذیرفتن ولایت اهل بیت علیهم السلام کامل مى شود ، چنان که جابر بن عبد اللّه انصارى ، راوى مشهور پیامبر صلى الله علیه و آله ،  روایت کرده است که بادیه نشینى ، نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و گفت : 
اى پیامبر خدا! آیا بهشت ، بهایى دارد ؟ فرمود : «آرى» . گفت : بهایش چیست ؟ فرمود : «کلمه لا إله إلّا اللّه که بنده صالح ، آن را از روى اخلاص بگوید». گفت : اخلاص آن چیست ؟ فرمود: عمل کردن به آنچه براى آن، فرستاده شده ام و دوست داشتن اهل بیت من. گفت : دوست داشتن اهل بیت تو ، از حقوق این کلمه است ؟فرمود: آرى! دوست داشتن آنان، بزرگ ترین حقّ آن است.[5]  
همچنین ، از امام على علیه السلام روایت شده که فرمود: :
 من و فرزندانم ، از جمله شرط هاى آن هستیم.[6]
امام رضا علیه السلام ، در سفر به خراسان ، در شهر نیشابور ، حدیثى را به یادگار نهاد که به حدیث «سلسلة الذهب»[7] مشهور شده است. امام رضا علیه السلام ، در کجاوه [8]نشسته بود که راویان حدیث، گِردش را گرفتند و از امام علیه السلام ، حدیثى را به یادگارخواستند. امام علیه السلام ، سر از کجاوه بیرون آورد و پس از نام بردن از پدران بزرگوارش ، از امیر مؤمنان علیه السلام نقل کرد که فرمود: از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که فرمود : از جبرئیل علیه السلام شنیدم که فرمود : از خداوند عز و جل شنیدم که فرمود: 
 لا إله إلّا اللّه ، دژ من است و هر کس وارد دژ من شود ، از عذابم در امان است.
راویان حدیث، گفته اند : چون شتر به راه افتاد، امام علیه السلام با صداى بلند به ما فرمود: امّا این، شرط هایى دارد و من، از شرط هاى آن هستم. [9] 
بنا بر این، شرطِ اتمام کلمه توحید، ولایتِ اهل بیت علیهم السلام است. پیامبر صلى الله علیه و آله، دوستى اهل بیت علیهم السلام ، را سبب کمال دین دانسته و فرموده است :
دوست داشتن اهل بیت من و فرزندانم ، کمال دین است. [10] 
بدین سان ، با ولایت اهل بیت علیهم السلام ، دین اسلام ، کامل و نعمت خداوند متعال بر امّت اسلامى ، تمام مى شود و «عَظُمَتِ النِّعْمَة» ، یعنى : نعمت عظیم مى گردد .
 « الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى وَرَضِیتُ لَکُمُ الْاسْلَـامَ دِینًا »
   امروز، دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما، تمام کردم و اسلام را براى شما به عنوان آیین برگزیدم.[11] 
این آیه که در آخرین سال زندگانى پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد ، رمزِ تداومِ دینِ کامل را بیان فرموده است ؛ زیرا پیش از آن ، تمامِ احکام فردى و اجتماعى ، بیان شده بود و حتّى فریضه حج ، در همان سال ، به وسیله پیامبر صلى الله علیه و آله به انجام رسید . بنا بر این ، در روز غدیر خم ، این آیه ، ابلاغ شد تا دینِ کامل ، از دینِ ناقص ، باز شناسانده شود. محبّت اهل بیت علیهم السلام بزرگ شمارىِ نعمتى است که خداوند براى تداومِ اسلام کامل ، عطا فرمود.

 اتّحاد امّت اسلامى

« وَ ائتَلَفَتِ الفُرقَةُ ؛ (با دوستى شما) جدایى به اُلفت تبدیل مى شود. »
رمز عزّت ، عظمت و بزرگى امّت اسلامى ، وحدت کلمه است . شرایط سیاسى ـ اجتماعى حاکم بر جهان اسلام و توطئه هاى پیچیده استکبار جهانى بر ضدّ اسلام و جوامع اسلامى ، ضرورت وحدت کلمه داشتن میان مسلمانان را دوچندان کرده و توجّه همه اندیشمندان مسلمان متعهّد را به این موضوع ، معطوف کرده است . امّا مسئله اصلى این است که : چگونه مى توان میان همه مسلمانان جهان، با همه اختلافات قومى و مذهبى، وحدت کلمه ایجاد کرد ؟
جمله « وَ ائتَلَفَتِ الفُرقَةُ »  پاسخ این سؤال است . دوستى اهل بیت علیهم السلام، مهم ترین محور اتّحاد امّت اسلامى است، چنان که از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: دوست داشتن ما اهل بیت، نظام دین است.[12]

وجوب محبت اهل بیت علیهم السلام

قرآن، براى آن که مسلمانان به محور اتّحاد ، دست یابند ، محبّت اهل بیت علیهم السلام را واجب کرده است :
«قُل لَا أَسْـئلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى ».
 بگو : «بر این [رساندن پیام] ، هیچ مزدى از شما نمى خواهم ، مگر دوستى در باره خویشاوندان [نزدیکم]»[13]
بنا براین ، کسى نمى تواند بگوید : من مسلمانم و قرآن را قبول دارم ؛ ولى اهل بیتِ پیامبر صلى الله علیه و آله را دوست ندارم ؛ زیرا همان طور که آمد ، خطاب به اهل بیت علیهم السلام مى گوییم : «وَ لَکُمُ المَوَدَّةُ الواجِبَةُ ؛ یکى از حقوق شما ، وجوب دوستى است» .
این دوستى، مى تواند همه مسلمانان جهان را به هم پیوند دهد و زمینه حکومت جهانى اسلام را فراهم سازد ، که به اذن خدا، در آینده ، چنین خواهد شد .

 پذیرفته شدن واجبات

«وَ بِمُوالاتِکُمْ تُقْبَلُ الطّاعَةُ المُفْتَرَضَةُ ؛ به وسیله ولایت شما ، عبادات واجب ، پذیرفته مى شوند»
این جمله، اشاره به این است که ولایت و محبّت اهل بیت علیهم السلام ، شرط قبولىِ اعمال است و بدون آن، هیچ عملى نزد خداوند متعال، پذیرفته نیست، چنان که از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله روایت شده که فرمود :
« سوگند به آن که مرا به حق، به پیامبرى بر انگیخت، اگر کسى با عمل هفتاد پیامبر، به بارگاه حق وارد شود ، امّا ولایت ما اهل بیت را به همراه نیاورد ، خداوند ، هیچ عمل واجب و مستحبّى را از او نخواهد پذیرفت.» [14] 
این سخن ، بدین معناست که بدون دوستى اهل بیت علیهم السلام ، برنامه هایى که اسلام براى تکامل انسان آورده ، نمى تواند اثربخش باشد .
به بیان دیگر، آنچه مى تواند برنامه هاى اسلام را در جهت سعادت و خوش بختى انسان، قرار دهد ، نظام اسلامى است ، و چنین نظامى ، تنها ، با محور قرار گرفتن خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله، امکان تحقّق دارد . بنا بر این بدون ولایت و محبّت آنان ، هیچ عملى پذیرفته نیست .

 شفاعت اهل بیت علیهم السلام

پس از بیان برکات ولایت و دوستى اهل بیت علیهم السلام ، در پایان این بخش ، به موقعیت والاى آنان نزد خداوند، اشاره مى شود .

« وَ لَکُمُ الْمَوَدَّةُ الْواجِبَةُ وَ الدَّرَجاتُ الرَّفیعَةُ وَ الْمَقامُ الْمَحْمُودُ وَ الْمَکانُ الْمَعْلُومُ عِنْدَ اللّهِ عز و جل وَ الْجاهُ الْعَظیمُ وَ الشَّأْنُ الکَبیرُ وَ الشَّفاعَةُ الْمَقْبُولَة؛
و [ تنها ] دوستى شماست که بر همگان ، واجب است، و درجات بلندمرتبه و مقامِ پسندیده شده و جایگاه مشخّص نزد خداوند عز و جل، و منزلت والا و مرتبت سِتُرگ و شفاعت پذیرفته شده، از آنِ شماست. »
جملات پایانى این بخش از «زیارت جامعه کبیره» ، به آخرین برکات ولایت و محبّت اهل بیت علیهم السلام براى پیروان آنها ، اشاره دارد که عبارت است از : شفاعت در روز قیامت، و «مقام محمود»، همان مقام شفاعت کبراست که ویژه خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله است . آنان، از این موقعیت بس والا، نزد خداوند متعال ، در قیامت براى هدایت دوستان خود، به بهشت و ترفیع درجه آنان، بى نهایت بهره مى برند . از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله روایت شده که فرمود :
 به دوستى ما اهل بیت، چنگ زنید؛ زیرا هر کس خداوند عز و جل را، در حالى که ما را دوست داشته باشد، دیدار کند، با شفاعت ما به بهشت مى رود.[15]
 
________________________________________
پی نوشت:
[1] لغت نامه دهخدا
[2] بحار الأنوار، ج ۸۱، ص ۲۷۴ : «أهلُ البَیتِ أَدرى بِما فِى البَیتِ».
[3] الکافى ، ج ۱ ، ص ۵۳ ، ح ۱۴ . 
[4] مقتل الحسین علیه السلام ، ج ۱ ، ص59: فَوَ اللّهِ ما أحَبَّهُم أحَدٌ إلّا رَبِحَ الدُّنیا وَالآخِرَة  . 
[5] الأمالى ، طوسى ، ص ۵۸۳ ، ح ۱۲۰۷ . 
[6] . ینابیع المودّة ، ج ۳ ، ص ۴۵۵ ، و ۴۶۰ . 
[7]. سلسلة الذَّهَب ، یعنى زنجیره طلایى . از آن رو که امام رضا علیه السلام ، حدیث را با ذکر اسامى اجداد مطهّرش به پیامبر صلى الله علیه و آله و جبرئیل علیه السلام رسانده ، به «سلسلة الذّهب» مشهور شده است 
[8]. دو اتاقک چوبین روباز یا داراى سایبان که آنها را در طرفین شتر یا اسب مى بندند و در هر اتاقک ، مسافرى مى نشیند و در قدیم ، وسیله حمل و نقل مسافران بوده است (فرهنگ معین ، ج ۳ ، ص ۲۹۱۱)
[9] التوحید، ص ۲۵ ، ح ۲۳.
[10] الأمالى ، صدوق ، ص ۲۵۹ ، ح ۱.
[11]  سوره مائده ، آیه ۳ . 
[12] الأمالى ، طوسى ، ص ۲۹۶ ، ح ۵۸۲ . 
[13] سوره شورا ، آیه ۲۳ . 
[14] . الأمالى ، مفید ، ص ۱۱۵ ، ح ۸ .
[15] المعجم الأوسط ، ج ۲ ، ص ۳۶۰ ، ح ۲۲۳۰ . 
منبع:

آثار محبت اهل بیت علیهم السلام

آثار محبت اهل بیت علیهم السلام

برای این محبت آثار و برکات بسیار زیاد و فراوانی در روایات اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده که می گویند، اگر کسی به مقام محبت برسد، از برکات و آثار این محبت، محبت خدای متعال و امور فراوانی است. حالا من یکی از روایات را به عنوان نمونه خدمتتان تقدیم می کنم. روایت از وجود مقدس رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در «خصال» صدوق نقل شده که مرحوم صدوق از ابی سعید خدری نقل می کنند؛ رسول لله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: «مَنْ رَزَقَهُ اللَّهُ حُبَّ الْأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَقَدْ أَصَابَ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ»،[1] اگر کسی محبت اهل بیت (علیه السلام) روزی او شود، به ثواب و خیر دنیا و آخرت رسیده و اصابه به خیر دنیا و آخرت کرده است.
«فَلَا یَشُکَّنَّ أَحَدٌ أَنَّهُ فِی الْجَنَّةِ»،[2]جای تردید نیست که چنین انسانی حتماً در درجات بهشت جا دارد.
«فَإِنَّ فِی حُبِّ أَهْلِ بَیْتِی عِشْرِینَ خَصْلَةً»، در محبت اهل بیت (علیه السلام)، بیست تا خصوصیت وجود دارد:
«عَشْرٌ مِنْهَا فِی الدُّنْیَا وَ عَشْرٌ فِی الْآخِرَةِ»، ده خصوصیت در دنیاست و ده تا در آخرت به صاحب محبت داده می شود امّا فی الدنیا کسی که به مقام محبت اهل بیت (علیه السلام) رسید، در واقع آثار محبت خدای متعال است که در روایات دیگر هم تقدیم کردیم.
اول:
«أَمَّا فِی الدُّنْیَا فَالزُّهْدُ وَ الْحِرْصُ عَلَى الْعَمَلِ»، اول اینکه نسبت به تعلقات دنیا رها و زاهد می شود. زاهد کسی است که محبت دنیا و غم و غصّه دنیا از دلش بیرون رفته است.
در حدیث نورانی امیرالمؤمنین (علیه السلام) در توحید صدوق است که حضرت فرمودند: «النَّاسَ ثَلَاثَةٌ زَاهِدٌ وَ صَابِرٌ وَ رَاغِبٌ».[3] مردم سه دسته هستند. عده ای به مقام زهد رسیده اند، عده ای نسبت به تعلقات دنیا زاهد نیستند امّا صابرند و عده ای راغبِ در دنیا هستند. بعد حضرت این سه دسته را توضیح دادند و فرمودند: «فَأَمَّاالزَّاهِدُ فَقَدْخَرَجَتِ الْأَحْزَانُ وَالْأَفْرَاحُ مِنْ قَلْبِهِ فَلَا یَفْرَحُ بِشَیْ ءٍ مِنَ الدُّنْیَا وَلَا یَأْسَى عَلَى شَیْ ءٍ مِنْهَافَاتَهُ»، زاهد آن کسی است که غصه ها و شادی های دنیا از دلش بیرون رفته و با آمدن به دنیا خوشحال نمی شود و با رفتن از دنیا هم، تأسف نمی خورد. بعد فرمودند: «فَهُوَ مُسْتَرِیحٌ»، این به مقام راحتی در دنیا رسیده و زهد یک چنین مقامی است که موجب راحتی نسبت به دنیا می شود.
لذا یادم است که در یک روایتی، خدای متعال به یکی از عباد بنی اسرائیل وقتی که متعجب شد، فرمود: این زهدی که داشتی، عبادتی برای تزیّن زهد بود. که هم موجب تعجیل در راحتی شده که زودتر به راحتی و اخلاص رسیدی. همۀ رنج انسان از تعلقات دنیایی است. حالا در این تعبیر نورانی حضرت فرمودند: «فَقَدْ خَرَجَتِ الْأَحْزَانُ وَ الْأَفْرَاحُ مِنْ قَلْبِ»، زاهد آن کسی است که همۀ غصه ها و شادی‎های دنیا از دلش بیرون رفته. بنابراین«فهو مستریح»، راحت است و هیچ رنجی در دنیا نمی برد؛ نه خوشی دنیایی دارد و نه رنج دنیایی. البته پیداست که این مقدمۀ رسیدن به یک لذت های بالاتر است که در روایات با تعابیر مختلفی بیان شده. فرمود: «حَرَامٌ عَلَى قُلُوبِکُمْ أَنْ تَعْرِفَ حَلَاوَةَ الْإِیمَانِ حَتَّى تَزْهَدَ فِی الدُّنْیَا»،[4] خدای متعال قلوب شما را ممنوع و محروم کرده از اینکه شیرینی های بالاتر مثل شیرینی ایمان را بچشید مگر اینکه از دنیا فارغ شوید؛ والا قلب تان مشغول به دنیا است و زمینۀ آن محبت ها و لذت های بالاتر برایش فراهم نمی شود.
خوب یکی از آثار محبت خدای متعال به اولیاء الهی این است که انسان طبیعتاً وقتی محبت را دریافت کرد: «أَمَّا فِی الدُّنْیَا فَالزُّهْدُ وَ الْحِرْصُ عَلَى الْعَمَلِ». چنین انسانی که محبت اهل بیت (علیه السلام) درش پیدا شده، این محبت سرچشمه تحریص و تحریک به عمل است. انسانی که به این محبت رسید، محبت انگیزۀ اعمال صالحه را در او بالا می برد.
دوم:
«وَ الْوَرَعُ فِی الدِّینِ»، این ها همه روشن است که از آثار این محبت است و بعد به مقام ورع در دین می رسیم که در دینشان محتاط می شوند.
سوم:
«وَ الرَّغْبَةُ فِی الْعِبَادَةِ»، این محبت نسبت به بندگی خدای متعال، شوق، اشتیاق و رغبت می آورد.
چهارم:
«وَ التَّوْبَةُ قَبْلَ الْمَوْتِ»، این محبت موجب رجوع الی الله می شود، قبل از اینکه فرصت از دستش برود. چنین انسانی حتماً توبه و رجوعی خواهد داشت.
پنجم:
«وَ النَّشَاطُ فِی قِیَامِ اللَّیْلِ»، از آثار محبت اهل بیت (علیه السلام) این است که نشاطی در شب بیداری و شب زنده داری برای آن هایی که محب اهل بیت (علیه السلام) هستند پیدا می شود.
ششم:
«وَ الْیَأْسُ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ»،[5] نتیجۀ محبت اهل بیت (علیه السلام) این است که انسان امیدش از آنچه در دست دیگران است، قطع می شود و نسبت به مردم ناامید می شود که طبیعتاً مقدمۀ امیدواری نسبت به خدای متعال است و تا انسان امید به غیر دارد، زمینه امیدواری نسبت به خدای متعال فراهم نمی شود.
هفتم و هشتم:
«وَ الْحِفْظُ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْیِهِ»، عز وجل کسی است که به مقام محبت رسیده باشد. این انسان نسبت به اوامر و نواهی خدای متعال، مقام حفظ پیدا می کند و بی تفاوت نیست؛ حافظ اوامر و نواهی است که این حافظ بودن، فقط به معنی عمل کردن نیست. این شأن اوامر و نواهی الهی در نزد او محترم می شود. کسی که به مقام محبت و معرفت رسید، شأن الهی در نزد او محترم می شود، حرمت الهی برای او حفظ می شود و به مقام حفظ حرمات الهی می رسد. این مهم تر از صرف عمل است.
نهم و دهم:
«وَ التَّاسِعَةُ بُغْضُ الدُّنْیَا وَ الْعَاشِرَةُ السَّخَاءُ»، نهمین اثر محبت ما در دنیا این است، کسی که ما را دوست دارد، دنیا را مبغوض می دارد و دیگر محبت دنیا وارد دل او نمی شود بلکه به عکس، دنیا در نظر او مبغوض می شود؛ بخاطر اینکه تعلق به دنیا مانع رسیدن به مقصد چنین انسانی است دیگر حبّ و بغض های ما اینطوری شکل می گیرد. وقتی که چیزی را دوست بداریم، طبیعتاً نسبت به موانع او بغض پیدا می کنیم.
«العاشر السّخاء»، دهمین صفتی که محبت ما در دنیا پیدا می کند و از آثار محبت اوست، این است که محبّ ما به مقام سخا و بخشش می رسد و دهنده می شود. وقتی محبت ما آمد، اثر محبت ما این می شود که در راه محبت ما و در راه محبت خدای متعال، از همه چیزهای خودش می گذرد و به راحتی آن ها را در راه خدا تقدیم می کند. این ده صفتی است که محبت اهل بیت (علیه السلام) در دنیا به بار می آورد.

اما آنچه در آخرت نتیجۀ محبت است، این است که:
اول:
«فَلَا یُنْشَرُ لَهُ دِیوَانٌ»،[6] در آخرت دیگر برای او کتاب و صحیفه اش را باز نمی کنند. این صحیفه مال کسی است که در مقام نیست. کسی که مقام محبت را دارد: «فلا ینشر له دیوان».
دوم:
«وَ لَا یُنْصَبُ لَهُ مِیزَانٌ»، دیگر برایش ترازویی قرار نمی دهد که اعمالش را برایش بکشند و سبک سنگین کنند. بلکه این محبت هم دیوان اوست، هم میزان اوست. لذا در روایات دارد: «عُنْوَانُ صَحِیفَةِ الْمُؤْمِنِ حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ»، آن مُهری که در صحیفۀ مؤمن می زنند، این مُهر است و دیگر این کتاب باز نمی شود. وقتی کسی این مُهر به کتابش خورده بود، دیگر این کتاب را باز نمی کنند. طبیعی است، جزء کسانی است که از جانب راست، کتاب به او داده می شود. در قرآن توضیح داده شده که اصحاب یمین، کتاب شان از یمین به آن ها داده می شود و اصحاب شمال از شمال. حالا این باید معنا شود. یمین انسان، جانب ارتباط انسان با ولیّ خداست و یسار انسان، جانب ارتباط خدا با شیاطین است.
سوم:
«وَ یُکْتَبُ لَهُ بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ»،[7] برائت از آتش جهنم برای او مکتوب و نوشته شده است.
چهارم:
«وَ یَبْیَضُّ وَجْهُهُ»، چهرۀ او نورانی است که این نور، حقیقتاً نیاز وجه امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.
پنجم:
«وَ یُکْسَى مِنْ حُلَلِ الْجَنَّةِ»، حله های بهشتی را می پوشانند که هر کدام از این ها در روایاتی معنا شده که حالا من در صدد توضیح آن ها در این محفل نیستم. «و یکسی من حلل الجنّه» حله های بهشتی چیست و آن پوشش و کسوتی که اهل الله و اهل بهشت در بهشت پیدا می کنند، چه کسوت و پوششی است.
ششم:
«وَ یُشَفَّعُ فِی مِائَةٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ»، در جمعیتی حق شفاعت پیدا می کنند. در این روایت دارد، صد نفر از اهل بیت خودش. در روایات دیگر بیش از این است.
هفتم:
«وَ یَنْظُرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ بِالرَّحْمَةِ»، خدای متعال به او نظر می کند، آن هم نظر رحمت و این مقامات مهمی است که اولیاء خدا به او می رسند و جزء مراتبی است که اهل محبّت به او اشتیاق دارند. «وانظر إلینا نظره رحیمه»، در دعاها و در دعای محبّین است، مناجات المحبّین. یکی از خواسته های محبین همین است که تو به ما نظر کنی، ما هم به سوی تو نظر کنیم. خاصیت این محبت این است که اگر کسی به مقام محبت می رسد، دوست دارد که مورد توجه و عنایت محبوب واقع شود. در قیامت انسانی که به مقام محبت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و اهل بیت (علیه السلام) رسیده یعنی نتیجه اش محبت خدای متعال است که: «ینظر الله عزّوجلّ إلیه بالرّحمه»، خدای متعال به او نظر می کند و این نظر همان نظر رحمت الهی است که حالا این ها احتیاج به گفتگو دارد.
هشتم:
«وَ یُتَوَّجُ مِنْ تِیجَانِ الْجَنَّةِ»، تاج های بهشتی را بر سر او می گذارد که حالا این تاج باید معنا شود؛ همان تاج های نوری است که ارتباط انسان را با مبدأ نور برقرار می کند.
«وَ الْعَاشِرَةُ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ»، دهمین که شاید مهم ترینش است؛ اگر کسی این مقام را پیدا کرد: «یدخل الجنّه بغیر حساب»، چنین انسانی بدون حساب و کتاب وارد بهشت می شود.
«فَطُوبَى لِمُحِبِّی أَهْلِ بَیْتِی»، طبیعتاً این مقام، مخصوص محبّین اهل بیت (علیه السلام) است. روایات فراوان دیگر نیز هست.
در روایات آثار محبت اهل بیت (علیه السلام) و محبت خدای متعال آمده. در حدیث عیون اخبار الرضا آمده، رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: «مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ حَشَرَهُ اللَّهُ آمِناً یَوْمَ الْقِیَامَةِ»، کسی که به مقام محبت برسد، ایمن از همۀ مخاطرات است و به وادی ایمن وارد شده است. بنابراین، در سختی های قیامت که سخت ترین شدائد است، این انسان در وادی ایمن است.
قال النّبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم): «من أحبک کان مع النبیین فی درجتهم یوم القیامة»، کسی که تو را دوست بدارد، هم در درجۀ انبیاء است و هم همنشین آن ها. در قیامت: «من أحبّک ومن مات و هویبغضک فلا یبالی مات یهودیا أو نصرانیا»؛[8] به عکس اگر کسی بمیرد و تو را مبغوض بدارد، فرق نمی کند که یهودی یا نصرانی از دین اسلام خارج است؛ «یهودیاً أو نصرانیاً» یا هر طور بمیرد. از این دست روایات که آثار محبت اهل بیت (علیه السلام) را بیان می کند و همان محبت خدای متعال است، فراوان است.

اولین سؤال قیامت و حسنۀ ماندگار
رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حدیث دیگری فرمود: «أَوَّلُ مَا یُسْأَلُ عَنْهُ الْعَبْدُ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ»، (همه از عیون اخبار الرضا است) اول چیزی که از بنده سوال می کنند این است که آیا وارد وادی محبت و ولایت اهل بیت (علیه السلام) شده یا نه. اگر وارد این وادی شده بود، از بقیه امور ممکن است سوال و جواب شود و اگر نشده بود، اصلاً دیگر سوال و جوابی نیست. اول ما یسئل است مثل صلوه که درباب صلوه دارد و در بالاترش در باب محبت اهل بیت (علیه السّلام) است. حالا یک حدیث نورانی است که من دو سه جمله این حدیث را ترجمه کنم؛ فرمود: «حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حَسَنَةٌ لَا تَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَةٌ»، اگر این محبت آمد که همان محبت خدای متعال است، این حسنه ای است که دیگر هیچ سیّئه ای به او ضرر نمی زند. یعنی چه؟
اگر کسی واجد او شد و او را بدست آورد، دیگر هیچ سیّئه ای به او ضرر نمی زند. «حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حَسَنَةٌ لَا تَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَةٌ»، «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها - وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ»، این همان حسنه ای است که در روایات ملاحظه فرمودید. این آیات را به گونه ایی ای تفسیر کنند، معانی مختلفی دارد و این کلام نورانی قابل بیان است. یکی از آن ها این است که اگر کسی به محبّت اهل بیت (علیه السلام) و محبت امیرالمؤمنین(علیه السلام) رسید، همان محبت خدای متعال است اگر چه این انسان در مراتبی از وجود خودش یا در ظاهر وجود خودش، آلوده شود. این آلودگی به او ضرر نمی زند و خود او هیچ وقت آلوده نمی شود.
اگر کسی در سرّش، باطنش، قلبش و لبّ خودش، محبت اولیاء خدا، معصومین و امیرالمؤمنین (علیه السلام) را داشت، اگر آلوده هم بشود این آلودگی پاک شدنی و تطهیر شدنی است و این طور نیست که این آلودگی حقیقت وجود او را بگیرد؛ کما اینکه روایاتش را مکرر ملاحظه فرمودیم و خواندیم که اگر کسی به مقام محبت اهل بیت (علیه السلام) و به مقام ولایت اهل بیت (علیه السلام) رسید، دیگر هیچ گاه از اعماق وجود خودش آلوده به گناه، تخلف و معصیت نمی شود. همیشه این را عرض کردیم که گناه چیزی نیست إلّا خروج از دایرۀ ولایت خدای متعال و ولایت اولیاء معصوم و ورود به محیط ولایت اولیاء طاغوت. کسی که از عمق وجود خودش به مقام محبت اهل بیت (علیه السلام) رسیده، هیچ گاه از محیط ولایتش خارج نمی شود و در محیط ولایت اولیاء طاغوت وارد نمی شود. لذا، اگر در ظاهر هم معصیتی بکند، این معصیت به حقیقت وجود او لطمه ای نمی زند؛ مثل درّی است که در لجن بیفتد و با یک شستشو پاک می شود و هیچ وقت باطنش آلوده نخواهد شد. محبت باطن، او را از نفوذ سیّئات حفظ می کند اگر چه ظاهرش آلوده شود. این همان است که به تعابیر مختلف در روایات متعددی آمده و فرمودند، محبّ ما مصون و محفوظ است.

محبت اهل بیت، کفاره گناهان
در آن روایت نورانی موسی بن جعفر(علیه السلام)، به حضرت عرض کرد: آقا، بعضی شیعیان شما بدی هایی را مرتکب می شوند که خیلی زشت است نام برد. آیا ما از آن ها تبرّی بجوییم؟ حضرت فرمودند: نه، اگر محبّ ماست از او تبرّی نجوییم ولی از عملش تبرّی بجوییم؛ چون عملش از ما نیست ولی خودش از ما است. عرض کرد: بگوییم فاسق است؟ فرمود: نه، بگویید فاسق العمل و طیّب الروح است؛ بین عمل و خودشان فرق بگذارید. عملش فسق و از محیط ولایت خارج است ولی خودش فاسق نیست، خودش محبّ است. این یک معنای حدیث نورانی است و لذا، این محبّت و ولایت کفّارۀ گناهان هم است.
در زیارت جامعه کبیره خواندیم که: «جعل صلاتنا علیکم؟ و لنا من ولایتکم»، چهار تا خاصیت دارد که یکی از آن ها: «الکفّاره للذّنوب»، کفارۀ گناه و تدارک گناه همین محبت است که موجب طهارت انسان است. اگر ولایت، حقیقت و سرچشمۀ طهارت هستند، انسان به اندازه ای که متصل به آن سرچشمه است طاهر است و طهارت انسان به اندازۀ ارتباطش با آن حقیقت است؛ به اندازه ای که آن حقیقت در وجود انسان جاری شده و علامتش محبت است. اگر حقیقت ولایت را به کسی عنایت کرده باشند، علامت این عنایت دوستی اهل بیت (علیه السلام) و محبت است و این محبت نشانۀ این است که انسان حامل آن حقیقت است و به اندازه ای که انسان به آن حقیقت رسیده به طیب، طهارت، تزکیه و کفارۀ گناهان می رسد. این را عرض کردیم که یکی از شاگردان مرحوم ملا حسین قلی همدانی، شرحی بر زیارت جامعه دارند از شموس الطالعه که شرح دقیق و لطیفی است. از جمله اینکه ایشان آنجا این معنا را بیان کردند و فرمودند: علّت اینکه ولایت اهل بیت (علیه السلام) کفارۀ گناهان است این است که اگر کسی محبت اهل بیت (علیه السلام) را دارد، این محبت مانع می شود که از عمق وجودش، متمایل به معصیت شود و از معصیت لذت ببرد. بلکه انسان محب در همان حالی که معصیت می کند، خودش با معصیت خودش درگیر است، از باطن وجودش تائب و نادم است. این ندامت همان توبه و کفاره است؛ یعنی هیچ گاه گناه به مؤمن ضرر نمی زند. اگر واقعاً خدا ایمان و محبت را به او داده، گناه به او ضرر نمی زند و این معنایش این نیست که مؤمن لااُبالی است.
این را مکرر عرض کردیم، علامت ایمان این است که انسان لااُبالی نیست بلکه علامت ایمان این است که انسان اهل خیر را دوست دارد، عمل خیر را دوست دارد و اگر از دیگری سر بزند، خوشحال می شود؛ از خودش هم سر بزند، خوشحال می شود. بدی ها را دشمن می دارد چه از دیگری سر بزند و چه از خودش. در روایات آمده، علامت مؤمن این است که اگر کار خوبی انجام داد خوشحال می شود و اگر کار بدی انجام داد، متألم و متأثر می شود. بنابراین این معنایش لااُبالی گری نیست. گفته باشیم محب لااُبالی شود، معنایش این است که اگر کسی در مقام محبت بود و بلغزد، این لغزش به واقعیت وجود او ضرر نمی زند. کسی که به مقام محبت خدا رسیده ولی لغزش داشته باشد، لغزش به او ضرر نمی زند. این یک معنای این حدیث نورانی است.
از این لطیف تر معنایش این است که هر کجا محبت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشد، گناه نیست. اصلاً این محبت با بدی جمع نمی شود؛ چون: «إِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ»، همۀ خیرها به وجود مقدس معصومین (علیه السلام) بر می گردد. حضرات معصومین(علیه السلام) مبدأ و منتهای همۀ خیرات هستند. هیچ شرّی نه از آن هاست و نه به سوی آن ها بر می گردد. بنابراین محبت آن ها، معنای حضور آن هاست. هر قلبی که در آن امام(علیه السلام) حضور دارد و در او حقیقتِ ولایت عنایت شده و مورد لطف و توجه است، این قلب به مقام محبت می رسد. این محبت علامت حضور محبوب است و هر کجا آن ها هستند، بدی نیست.

قلب مؤمن، سرچشمه محبت
ممکن است یک کسی ادعای محبت کند و محبت هم داشته باشد ولی محبتش عاریه ای باشد؛ یعنی محبت در اعماق وجودش نیست و محبت را به او عاریه دادند که این همان ایمان مستعار است و این ایمان عاریه ای از او گرفته می شود. ممکن است کسی برای یک وهله ای به مرحله ای از ایمان برسد و حتّی به توحید افعالی برسد؛ به یک مقاماتی برسد و حقایقی را ببیند که محبّتی در او پیدا شود ولی اگر این ها عاریه ای باشد، این محبت و ایمان عاریه ای، با گناه یا لغزش از عمق وجود جمع می شود ولی اگر کسی حقیقتاً از عمق وجودش به مقام محبت رسید، هر کجا محبت است ضرر نیست.

در روایات است که محبت از قلب انسان شروع می شود و بعد منتشر می شود. در روایات آمده اگر برای خود قلب هم مراتبی قائل باشیم، قلب چهار مرحله دارد؛ لب، فؤآد، قلب و صدر است. محبت و حقیقت ذکر، جایش در لب انسان است. محبت اهل بیت (علیه السلام) همان حقیقت ذکر است؛ خودشان ذکرند و محبت شان هم حقیقت ذکر است. حقیقت توجه همان محبت است و حقیقت توجه، حقیقت توجه به محبوب و محبت اوست. اولیاء معصوم (علیه السلام) خودشان عین ذکرند و محبت آن ها و ذکر آن ها، ذکرالله است. توجه آن ها توجه به خدای متعال است، ذکر آن ها ذکرالله است و محبت شان محبت خداست. در آن روایت نورانی آمده که عمیق ترین لایۀ قلب همان لب انسان است و آنجا جای ذکر و حبّ است.

اگر این محبت در قلب، فؤآد و لب انسان شکل گرفت، بعد از آنجا منتشر شد و تا هر کجا که این محبت برود، هیچ سیّئه ای نمی تواند آنجا حضور پیدا کند که قابل جمع نیست. محبت علامت حضور محبوب است و علامت حضور، ذکر است. هر کجا ذکر است، غفلت نیست و هر کجا محبت است محبوب حاضر است که با حضور محبوب، دیگر هیچ بدی نیست. لذا، مراتب وجود انسان از باطن قلب تا مراتب ظاهری قلب و قوای دیگر انسان هر کجا نورانی به نور محبت شد، مصون می شود. همین طور که در روایت آمده: «مبثوثٌ علی الجوارح»، ایمان از قلب مؤمن سرچشمه می گیرد و بعد در جوارح منتشر می شود؛ چشم می شود چشم مؤمن، گوش می شود گوش مؤمن و زبان می شود زبان مؤمن. اگر کسی به اینجا رسید که ایمان و محبت در اعضاء و جوارحش منتشر شد، همۀ اعضا و جوارحش مصون می شود. اگر یک موقعی دیدید که انسان با قوه ای از قوایش معصیت می کند، معنایش این است که محبت و ایمان هنوز در آن قوه نیامده است.

وسیله تقرّب به محبوب
در آن حدیث نورانی معروفی که فریقه ای نقل کردند و در حدیث قرب نوافل هم همین معنا بیان شده که حضرت فرمودند: خدای متعال می فرماید، «مَا یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی بِشَیْ ءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ»، هیچ بنده ای به من نزدیک نمی شود مگر به عملی که من آن عمل را دوست داشته باشم. بیش از فرائض و واجبات، محبوب ترین عمل در نزد خدای متعال همان است که او واجب کرده و جزء فرائض قرار داده چه فرائض ایمانی باشد و چه عملی، در نزد او محبوب ترین است. فرمود: ولی قرب مؤمن در همین حد متوقف نمی شود. «وَ إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ»، سپس قرب نوافل است که تا به جایی می رسد، من او را دوست می دارم. «حَتَّى أُحِبَّهُ»،[9] حتی او مرا دوست می دارد و در اثر عمل به فرائض و نوافل به مقام محبت می رسد.

در بعضی نقل ها این است که فرمود: «فإذا أحبّنی فأحبت»، وقتی به مقام محبت رسید، من او را دوست می دارم و وقتی کسی محبوب خدا شد: «کُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا»، فرمود: من چشم، گوش، زبان، دست و پای او می شوم. این معنایش چیست؟ معنایش همین است که اگر کسی به مقام محبت و ولایت رسید، حقیقت ولایت به او عطا می شود و وقتی عطا شد دیگر این دست، دست او نیست؛ چشم، چشم او نیست؛ گوش، گوش او نیست و زبان هم زبان او نیست. به تعبیر دیگر، با قوۀ خود کار نمی کند بلکه با ارادۀ محبوب کار می کند؛ او حضور پیدا می کند و متصدّی می شود.

محبت، علامت حضور محبوب
اگر انسان به مقام محبت رسید و این محبت در اعضاء، جوارح و قوای انسان منتشر شد، همۀ قوای انسان محبّ شد و این محبّ محبوب می شود. وقتی محبوب شد دیگر کسی که با این کار می کند خودش نیست. به تعبیر دیگر، محبّ اراده اش در دست خودش نیست و اول چیزی که باید به محبوب واگذار کند، حول و قوه اش است. اگر واقعاً محبّ است و این طوری شد که محبّ حول و قوۀ خودش را واگذار کرد، این حول و قوه دیگر در اختیار او است و دیگر هیچ سیّئه ای را آنجا راه نمی دهد. در واقع محبّت علامت حضور محبوب است و هر کجا او هست خوبی هست. شاید معنای این حدیث نورانی این است: «حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حَسَنَةٌ لَا تَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَةٌ» ، هر کجا محبت است، سیّئه نیست و این خوبی است که هیچ سیّئه ای نمی تواند به صاحب او ضرر بزند. اگر عضوی از اعضای انسان یا قوه ای از قوای انسان دچار سیّئات شد، علامت این است که محبت در آنجا نیست و این همانی است که در بعضی از روایات آمده که  مؤمن اگر گناه کند، در آن حال و در آن فعل ایمانش از او سلب می شود و محال است با ایمان گناه جمع شود.

لذا، هر کجا خاصیت نورانیت محبت است، محبّت علامت حضور محبوب است. «أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکَرَنِی»، در روایات است: «فإذا أحبّنی فأحبت»، هر کجا محبت حقیقی است، محبوب است و هر کجا محبوب است وادی ایمن است. هیچ سیّئه ای، چه منکر ظاهری و چه منکر باطنی به محیط ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) راه پیدا نمی کند. ولایت علی بن ابیطالب(علیه السلام)، حصنی آن حصن حصین خداست. به تعبیر دیگر، همه جا را شیطان می تواند برود جز وادی ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام)؛ آن محیطی است که دست شیطان به آن نمی رسد. «إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِین »، شیطان به آن وادی راه ندارد، سیّئه به آن وادی راه ندارد. هر کجا محبت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، آنجا محیط ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و محیط حکومت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.

به تعبیر دیگر، هر کجا محبت است، حکومت محبوب است. اگر چشم انسان معصیت می کند، از محیط حکومت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و از محیط محبت خارج است. هر منطقه ای از مناطق وجود انسان که نورانی به نور محبت شد یعنی مملکت امیرالمؤمنین شده است. یعنی ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در آنجا حضور دارد. محبت، علامت حقیقت ولایت است و معنایش این است که آن حقیقت به او عنایت شده و تحت ولایت قرار گرفته است. لذا، اگر کسی در مقام محبت تام بود، می شود ولیّ الله که به مقام ولایت رسیده؛ این انسان کسی است که در وادی ایمن است. «کُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ»، می گوید: گوش، دست، زبان و قوایش مال خودش نیست. اگر کسی محبّ است، مال محبوب است و در مملکت محبوب وارد شده. وقتی وارد در مملکت محبوب شد دیگر وادی امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و آنجا سیّئه محال است که نفوذ پیدا کند. این ها آثار و برکات محبت است؛ محبت اولیاء خدا و محبت معصومین(علیه السلام)، همان محبت خدای متعال است.

درجات محبت خدا
محبت دوستان خدا، همه محبت خداست امّا محبت درجاتی دارد. در خلوص، خالص ترین محبتِ خدای متعال آن محبتی است که به آن حبیب حقیقی، به آن کسی که جز خدا در آن نیست، جز ذکر در آن نیست، عین ذکرالله است و عین کلمه حبّ است، تعلق می گیرد. عالی ترین و خالص ترین محبت، محبت اوست که این محبت، طریق محبت خداست. اگر انشاءالله خدای متعال توفیق داد. اگر محبت معصوم(علیه السلام) آمد، خاصیتش این است که انسان هر کجا او هست، دوست می دارد. در روایات آمده، محبت دوستان محبت ماست و مجازی نیست؛ چون اگر کسی دوست شد، در مملکت او وارد شده. هر قلبی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) دوست می دارد، عرش و محیط ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. لذا، نمی شود کسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) را دوست داشته باشد و آن قلب را دوست نداشته باشد؛ چون محیط ولایت و دایرۀ وجودی مملکت، حضرت است. محیط نورانیت حضرت است.

لذا، هر کسی به مقام محبت و نورانیت رسیده، آنجا مقام حضور معصوم(علیه السلام) است. مقام حضور معصوم(علیه السلام)، مقام مصونیت حضرت است. اگر کسی می خواهد به یک جایی برسد که هیچ چیز به او ضرر نزند، ضابطۀ کلی اش این است: «حبّ علیٍّ حسنه لا یضرّ معها سیّئه». هر عضوی از اعضا و مرتبه ای از مراتب وجودش که نورانی به این محبت شد؛ به شرط اینکه این محبت، محبت عاریه ای نباشد و مستقرّ باشد، آن وادی، وادی ایمن است. محیطی است که محبوب، خدای متعال است و خدای متعال او را در محیط ولایت خودش و در محیط وادی امن قرار می دهد.

ذکر مصیبت
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یا ابا عبدالله وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکُمْ مِنِّی جَمِیعاً سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیَارَتِکُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِین».
             ایّ درّ یگانه ولایت░▒▓▓▒░محبوبه خانه ولایت
     ای گنج حسین در خرابه░▒▓▓▒░پیوسته به گریه و عنابه
    ای فاطمه را سرور سینه░▒▓▓▒░زهرای سه سالۀ مدینه
        یادآور فاطمه در قنوتت░▒▓▓▒░فریاد حسین در سکوتت
علائم محبت خدا و بندگی خدا محبت امام حسین در همه وجود اوست
         نازک بدنت پر از نشانه░▒▓▓▒░از بوسه گرم تازیانه
 از خون سرت ز ضربت سنگ░▒▓▓▒░گیسوی مقدّست شده رنگ
     روی تو حسین را صحیفه░▒▓▓▒░آزرده ز سیلی سقیفه
   بر فرق تو ریخت ای گل پاک░▒▓▓▒░خاکستر و سنگ وخار و خاشاک
         ای ماه به خاک آرمیده░▒▓▓▒░برخیز ستاره ات دمیده
 چشمی بگشا که دل بر آمد░▒▓▓▒░برخیز که یار با سر آمد
       بر دیدن روی یار امشب░▒▓▓▒░روپوش بزن کنار امشب
   دوران غمت به سر رسیده░▒▓▓▒░گمگشته ات از سفر رسیده
این است که ظهر روز عاشور░▒▓▓▒░با گریه شده از تو کم کمک دور
وقتی از کنار خیمه هایش فاصله می گرفت؛ مرحوم محدث می نویسد، دختر سه ساله ای دوید و دامن بابایش را گرفت و گفت: بابا می روی میدان ولی بدان که دخترت تشنه است. این است که با دلی پر از درد،  بر عمه سفارش تو را کرد. این است که زیر چوب دیدی و قرآن از دهان او شنیدی.
مرحوم محدّث نقل کردند که وقتی یزید دست به چوب خیزران برد، صدای تلاوت قرآن امام حسین(علیه السلام) در مسجد اموی پیچید و این دخترک ها روی دوش بزرگترها بالا رفتند. دختر امام حسین(علیه السلام) روی دوش عمّه رفت، یک نگاهی کرد و دید سر بابایش میان تشت قرآن می خواند و یزید با چوب خیزران به لب و دندانش جسارت می کند. نوشتند: این کودک تب کرد، بیمار شد و دیگر از این بیماری بیرون نیامد.
    این هستی توست در برش گیر░▒▓▓▒░گل بوسه ز روی عنبرش گیر
  بگشوده دو چشم خود به سویت░▒▓▓▒░با گریه نگه کند به سویت
روپوش را کنار زد دید بابا با سر آمده، دست های کودکانه اش را دراز کرد، با محبت و کمال لطافت، سر بابا را در آغوش گرفت.
           کی مهر سحر طلوع کرده░▒▓▓▒░مه پیش رخت خضوع کرده
             قربان دو چشم نیم بازت░▒▓▓▒░خاموشی و اشک جان گدازت
   این اشک دو دیده ات مرا کشت░▒▓▓▒░رگ های بریده ات مرا کشت
        شب از سفر آمدی پدر جان░▒▓▓▒░وقت سحر آمدی پدر جان
   کی جسم تو را به خون کشیده░▒▓▓▒░رگ های گلویت را بریده
    گیرم که لبت ز چوب خسته اند░▒▓▓▒░دندان تو را چرا شکستند
«السّلام علی الفقر المقروء بالقدیم»؛
        چشم تر و کام خشک داری░▒▓▓▒░از خاک تنور مشک داری
              قرآن خدنگ وای بر من░▒▓▓▒░پیشانی سنگ وای برمن
           خجلت زده از تو و عمویم░▒▓▓▒░از آب دگر سخن نگویم
        القصه در آن سیاهی شب░▒▓▓▒░سر بود و رقیه بود و زینب
       بر عمّه وفای خود نشان داد░▒▓▓▒░لب بر لب شه نهادو جان داد
        خاموش چرا به انجمن شد░▒▓▓▒░پیراهن کهنه اش کفن شد
با بابا صحبت کرد؛ آنچه مقاتل نوشتند، چند جمله بیشتر نیست: «بابا من الّذی قطع وریدک من الذی أیتمنی علی صغر سنّی»، دیدند خم شد و لب ها را بر لبان سید الشهدا(علیه السلام) گذاشت؛ حضرت رقیه(سلام الله علیها) یک طرف و سر مطهّر سیدالشهدا(علیه السلام) هم یک طرف.
حجت الاسلام و المسلمین رفیعی
░▒▓▓▒░░▒▓▓▒░░▒▓▓▒░░▒▓▓▒░░▒▓▓▒░░▒▓▓▒░
[1] . بحارالأنوار، مجلسی/ 27/78 باب 4- ثواب حبهم و نصرهم و ولایتهم.
[2] . همان.
[3].الکافی، شیخ کلینی/2/455، باب محاسبةالعمل.....، ص: 453.
[4].الکافی، شیخ کلینی/2/128، باب ذم الدنیا و الزهد فیها ....
[5]. همان.
[6] . همان.
[7]. بحارالأنوار، مجلسی/ 27/78 ، باب 4- ثواب حبهم و نصرهم و ولایتهم.
[8] . همان.
[9]. همان.

منبع : واعظون

آثار محبّت اهل بیت (ع) در قرآن

آثار محبّت اهل بیت (ع) در قرآن

مودّت ذی‌القربای رسول خدا(ص)، تداوم برنامه رسالت و رهبری آن پیامبر است و به تعبیر دیگر، برای ادامه راه پیامبر و هدایت و رهبری او، باید دست به دامن ذوی‌القربی زد و از رهبری آنها استمداد جست. این همان چیزی است که شیعه در مسئله امامت، از آن جانبداری می‌کند و معتقد است رشته رهبری بعد از پیامبر نه در شکل نبوّت که در شکل امامت، برای همیشه ادامه خواهد داشت. پس در نهایت، این مودّت و همراه آن، ولایت، به سود انسان و از نتایج و آثارش هدایت اوست.


مقدّمه
«الدِّینُ هُوَ الْحُبُّ وَ الْحُبُّ هُوَ الدِّین‏؛1
دین همان محبّت و محبّت همان دین است.»
انسان موجودی کمال‌طلب است. از این‌رو اگر مطلوب خود را که همان کمال است در شیئی یا شخصی ببیند، محبّت و علاقه به آن در دلش جای می‌گیرد و تلاش می‌کند که خود را شبیه او سازد.2
در روایات، مودّت و ولایت به عنوان یک فرض الهی و ملاک قبول اعمال و عبادات است.
«أَنَّ مَوَدَّةَ أَهْلِ بَیْتِی مَفْرُوضَةٌ وَاجِبَةٌ عَلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَه؛3
همانا مودّت اهل بیت من، بر هر مرد و زن مؤمنی واجب است.»
شرط اوّل در ایجاد محبّت، معرفت و شناخت است. اینکه «قرآن» تأکید بسیاری بر محبّت اهل بیت(ع) دارد، مرادش محبّت صرف نیست؛ زیرا محبّت مقدّمه و مؤخّره‌ای دارد. مقدّمه آن، کسب معرفت نسبت به اهل بیت(ع) و مؤخّره آن اطاعت و تبعیّت از ایشان است. بنابراین مراد قرآن از محبّت اهل بیت(ع)، محبّتی است که سرچشمه‌اش، معرفت باشد و منجر به اطاعت و تبعیت از آن بزرگواران شود.

1. مفهوم‌شناسی
1-1. محبّت
محبّت در لغت، مصدر میمی ثلاثی مجرّد از ریشه (ح ب ب) است. حُبّ در لغت، نقیض بغض و دشمنی4 و به معنای وداد و محبّت است.5 مَحبّت نیز به معنای دوست داشتن، دوستی دوست‌داری،6 مهر، مودّت و عشق7 آمده است.
در اصطلاح، محبّت از خاصیت موجود حیّ و مدرک، یعنی انسان است که بعد از شناخت و ادراک تصوّر می‌شود. پس هر آن چیزی که در ادراکش لذّتی باشد، نزد مدرک محبوب است و به آن میل و رغبت دارد. بنابراین حبّ، عبارتی است از میل طبع به شیئی که در ادراکش لذّت است که اگر این میل تقویت شود و به نهایت برسد، عشق نامیده می‌شود.8
در قرآن کریم، از واژه حبّ، 28 مشتق استعمال که فقط در یک مورد از لفظ محبّت استفاده شده است و روی هم‌رفته، هفت وجه معنایی برای آن ذکر کرده‌اند.9
• محبّت به معنای اطاعت و آن محبّت مؤمنان نسبت به خداست. به عنوان نمونه:
«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحیم؛10
بگو: «اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید و خداوند آمرزنده مهربان است.»
• محبّت به معنی رضا و خشنودی پروردگار و آن محبّت خدا نسبت به مؤمنان است:
«إِنَّ اللهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرین؛11
همانا خداوند توبه‌کنندگان را دوست دارد و پاکیزگان را.»
• محبّت به معنی اعجاب و به شگفتی واداشتن:
«لاتَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا؛12
البتّه گمان مبر کسانی که بدانچه کرده‏اند، شادمانی می‏کنند و دوست دارند به آنچه نکرده‏اند، مورد ستایش قرار گیرند.»
• محبّت به معنای جذّابیت:
«وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی وَ لِتُصْنَعَ عَلی‏ عَیْنی‏؛13
و مهری از خودم بر تو افکندم تا زیر نظر من پرورش یابی‏.»
• محبّت مال:
«فَقالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی حَتَّی تَوارَتْ بِالْحِجاب‏؛14
[سلیمان‏] گفت: به راستی من دوستی و توجّه به اسبان را بر یاد پروردگارم مقدّم داشتم تا اینکه [اوّل وقت نماز گذشت و خورشید] در پرده نهان شد.»
• محبّت شهوات و لذّات:
«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیرا؛ 15
و به [پاس‏] دوستیِ [خدا]، بینوا و یتیم و اسیر را خوراک می‏دادند.»
• محبّت در معنای اراده:
«فیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا ...؛16
و در آن، مردانی‏اند که دوست دارند خود را پاک سازند.»

1-2. اهل بیت(ع)
اهل در لغت، معانی متعدّدی دارد؛ از جمله خاندان، مردم، زن، سزاوار، نجیب و اصیل، امّت هر پیغمبر، ساکن،17 اهل خانه، 18 اقارب و عشیره.19
بیت نیز در معانی اتاق، خانه،20 مسکن، منزل، دار و مکان سُکنا 21 استعمال شده است.
اهل بیت، به معنی ساکنان خانه،22 کسان خانه، مردم خانه، قریب یا خویشان از اقارب باشند یا از اباعد.23
در اصطلاح، مقصود از اهل بیت(ع)، هر مرد و افراد قبیله، اقربا، همسران، فرزندان و همه کسانی هستند که در نسب، دین، مسکن، شهر و وطن با او شریکند.24 اهل بیت هر کس، خاندان و عائله و همه کسانی هستند که در خانه او به سر می‌برند.25
ترکیب اهل بیت، دو بار در قرآن آمده است:
«رحمت خدا و برکاتش بر شما، اهل بیت باد.»26
که درباره ابراهیم خلیل(ع) است.
«همانا خداوند اراده فرموده است که از شما اهل بیت، پلیدی را دور کند و شما را پاک و مطهّر گرداند.»27
محدّثان و فقهای امامیه و بعضی علمای اهل سنّت، اهل بیت یادشده در «آیه تطهیر» را منحصراً در خمسه طیّبه(ع) می‌دانند و سایر اولاد، ازواج، اقارب و خویشان پیامبر(ص) را شامل نمی‌دانند. مستند ایشان احادیث صحیح و معتبری است که از صحابه روایت شده و در صحاح و مسانید شیعه و سنّی ثبت است.28
کلمه اهل بیت، در عرف قرآن، اسم خاص است که هرجا ذکر شود، منظور از آن، پنج تن هستند؛ یعنی رسول خدا، علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) و بر هیچ‌کس دیگر اطلاق نمی‌شود؛ هرچند که از اقربا و خویشان آن  حضرت باشند. البتّه این معنا، معنایی است که قرآن کریم لفظ یادشده را به آن اختصاص داده وگرنه به حسب عرف عام، اهل بیت بر خویشاوندان نیز اطلاق می‌شود.29


2.آثار محبّت به اهل بیت(ع)
2-1. آثار دنیوی
2-1-1. سوار شدن بر «کشتی نجات و مرکب خیر» در دنیا
«تا آنگاه که فرمان ما دررسید و تنور فوران کرد، فرمودیم: «در آن [کشتی‏] از هر حیوانی یک جفت، با کسانت، مگر کسی که قبلاً درباره او سخن رفته است و کسانی که ایمان آورده‏اند، حمل کن.» و با او جز [عدّه‏] اندکی ایمان نیاورده بودند.
و [نوح‏] گفت: «در آن سوار شوید. به نام خداست روان‏شدنش و لنگرانداختنش. بی‌گمان پروردگار من آمرزنده مهربان است.»30
روایاتی از پیامبر اکرم(ص) در کتب شیعه و اهل تسنّن آمده است که خاندان او، یعنی امامان اهل بیت(ع) و حاملان اسلام، به عنوان «کشتی نجات» معرفی شده‌اند. در روایتی آمده که ابوذر، دست در حلقه در خانه کعبه کرد و صدا زد:
منم ابوذر غفاری. هر کس مرا نمی‌شناسد، بشناسد. من همان جندب هستم. من یار پیامبرم. من با گوش خود شنیدم که می‌فرمود: «مثل اهل بیت من در این امّت، همانند کشتی نوح است در طوفان دریا؛ هرکس بر آن سوار شود، نجات می‌یابد و هر کس تخلّف ورزد، غرق می‌شود ...»31
این حدیث پیامبر(ص) با صراحت می‌گوید: به هنگامی که طوفان‌های فکری، عقیدتی و اجتماعی در جامعه اسلامی رخ می‌دهد، تنها راه نجات، پناه بردن به این مکتب است. روشن است که این محبّ اهل بیت است که با تمسّک و اطاعت از ایشان، به این کشتی نجات‌بخش پناه برده و در برابر همه طوفان‌های روزگار، در امان است.

2-1-2. فزونی حسنه برای محبّ
در ابتدا، معنی حسنه را با توجّه به روایات تفسیری در توضیح دو آیه از قرآن کریم، بیان می‌کنیم:
آیه اوّل:
«هر کس نیکی (حسنه) به میان آورد، پاداشی بهتر از آن خواهد داشت و آنان از هراس آن روز ایمنند.»32
در اینکه منظور از «حسنه» چیست، مفسّران تعبیرات گوناگونی دارند که بعضی آن را اشاره به ولایت امیرمؤمنان، علی و ائمّه معصومان(ع) و محبّت به ایشان می‌دانند و در روایات متعدّدی که از طرق اهل‌بیت رسیده، بر این معنا تأکید شده است؛ از جمله در حدیثی از امام باقر(ع) آمده که یکی از یاران امام علی(ع)، به نام ابوعبدالله جدلی، خدمتشان آمد. ایشان فرمودند: «آیا از معنی این سخن خداوند «هر کس نیکی آورد ...» به تو خبر دهم؟» عرض کرد: آری. فدایت شوم ای امیرمؤمنان! فرمودند: «حسنه شناخت ولایت و دوستی ما اهل بیت است و سیّئه انکار ولایت و دشمنی ما اهل بیت.»33
بنابراین یکی از معنای حسنه، طبق این دسته از روایات، مودّت اهل بیت(ع) است.
آیه دوم:
«این همان [پاداشی‏] است که خدا بندگان خود را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‏اند [بدان‏] مژده داده است. بگو: «به ازای آن [رسالت‏] پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی درباره خویشاوندان.» و هر کس نیکی به جای آورد [و طاعتی اندوزد]، برای او در ثواب آن خواهیم افزود. قطعاً خدا آمرزنده و قدرشناس است.»34
در بعضی از تفاسیر آمده است که منظور از اقتراف حسنه در آیه شریفه «وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فیها حُسْناً؛ هرکس حسنه‌ای را کسب کند، ما بر حسن آن می‌افزاییم.» مودّت آل‌محمّد(ص) است.35 نیز از امام علیّ‌بن حسین(ع) نقل شده است که وقتی امیرمؤمنان علی(ع) به شهادت رسیدند، حسن‌بن علی(ع) در میان مردم خطبه خواندند که بخشی از آن این بود:
«من از خاندانی هستم که خداوند مودّت آنها را بر هر مسلمانی واجب کرده است و به پیامبرش فرموده: «قل لا اسئلکم ...» منظور خداوند از اکتساب حسنه، مودّت ما اهل بیت(ع) است.»36
با توجّه به این دو آیه، حسنه، مودّت اهل بیت(ع) است و برای محبّ اهل بیت، فزونی حسنه نیز به عنوان پاداشی دیگر مطرح است. آیه اوّل اشاره دارد که هرکس حسنه بیاورد، «از آن به او خیری می‌رسد». پس برای او بهتر از آنچه که آورده، می‌باشد و در آیه دوم می‌فرماید، هر کس حسنه‌ای کسب کند، «در نزد ما افزون می‌گردد.» بنابراین می‌توان نتیجه گرفت خود محبّت و مودّت اهل بیت(ع) موجب برکات است.

2-1-3. اکمال دین
«امروز دین شما را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و راضی شدم که دینتان اسلام باشد.»37
موضوع مورد بحث در آیه شریفه، تحقّق امری است که کفّار را از صدمه به دین و متدیّنان مأیوس کرده و عامل ترس و واهمه از کفّار را منتفی نموده است. امری که مایه کامل شدن دین و تمامیّت نعمت الهی بر مسلمانان گشته و رضایت الهی نسبت به حصول اسلام، به عنوان دین الهی را فراهم کرده است، تعیین رهبری بعد از پیامبر(ص) می‌باشد. روایات زیادی در توضیح آیه شریفه وجود دارد که آن را مربوط به جریان غدیر و مسئله امامت می‌داند. از سوی دیگر، این نکته نیز قابل توجّه است که بعضی دیگر از روایاتی که در توضیح آیه شریفه آمده، به وضوح، کمال دین را محبّت به اهل بیت(ع) می‌داند. به عنوان نمونه، رسول خدا(ص) فرمودند: «و محبّت اهل بیت من و ذریّه من، به کمال رسیدن دین است» آنگاه آیه پیش‌گفته را تلاوت فرمودند.38

2-1-4. هدایت شدن
در آیاتی که از اجر و مزد رسالت پیامبر(ص) سخن می‌گوید، سه تعبیر مختلف دیده می‌شود:
1. تعبیری که در «آیه 47 سوره سبأ» آمده، این است که: «بگو از شما چیزی از اجر و مزد نمی‌خواهم و اجر من با خداوند است و او بر همه چیز گواه است.»
2. تعبیری که در «آیه 57 فرقان» آمده است  و می‌فرماید: «بگو من از شما اجری نمی‌خواهم، جز آنکه راهی به سوی پروردگارتان پیش گیرید.»
3. تعبیری که در «آیه 23 سوره شورا» آمده است:
«بگو من از شما اجری نمی‌خواهم، جز آنکه  به نزدیکانم مودّت ورزید. هر کس نیکی به جای آورد [و طاعتی اندوزد]، برای او در ثواب آن خواهیم افزود. قطعاً خدا آمرزنده و قدرشناس است.»
برای جمع این تعابیر، ابتدا به بررسی آیات اوّل و دوم می‌پردازیم:
آیه اوّل: در روایتی که در توضیح آیه اوّل در تفسیر «نورالثّقلین» آمده، درخواست اجر را به هدایت و نجات انسان ختم دانسته، علاوه بر اینکه مودّت اهل بیت(ع) را سبب این هدایت می‌داند. از امام باقر(ع) درباره این قول خداوند روایت شده است:
«هر کس ولایت اوصیای خاندان پیامبر(ص) را بپذیرد و از راه و روش و راهنمایی‌هایشان پیروی کند، این امر بر ولایت‌پذیری او می‌افزاید؛ به گونه‌ای که گویی ولایت پیامبران پیشین و اوّلین مؤمنان را از زمان خودش تا حضرت آدم(ع) پذیرفته است. این مصداق آیه زیر است که پروردگار می‌فرماید: «مَنْ جٰاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهٰا؛ هر کس نیکی به میان آورد، پاداشی بهتر از آن خواهد داشت.» یعنی هرکس کار نیکی انجام دهد، خداوند او را وارد بهشت می‌نماید. همچنین می‌فرماید: «مٰا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ؛ هر مزدی که از شما خواستم، برای شما باشد.» یعنی تنها پاداشی نیز که از شما خواسته‌ام، برای خودتان است. شما به وسیله آن هدایت می‌شوید و در روز قیامت از عذاب رهایی می‌یابید.»39
آیه دوم: تعبیری که در آیه دوم آمده است که تنها اجر و پاداش پیامبر(ص)، هدایت مردم است، آن هم از روی اراده و اختیار، نه اکراه و اجبار، تعبیر جالبی است که نهایت لطف و محبّت پیامبر(ص) را نسبت به پیروانش روشن می‌سازد؛ زیرا اجر و مزد خود را سعادت و خوشبختی آنان می‌شمرد (بنابراین استثنا در آیه فوق، «استثنای متصّل» است؛ هر چند در بدو نظر، منقطع جلوه می‌کند.)
از جمع این دو آیه، به این نتیجه می‌رسیم که اجر و مزد رسالت پیامبر(ص)، هدایت انسان است. پس می‌توان از این دو قرینه، برای آیه سوم استفاده نموده و این‌چنین گفت که: اگر در مورد پیامبر اسلام(ص) اجر رسالت، مودّت ذی‌القربی شمرده شده است، این مودّت از یک سو، به سود خود مؤمنان است، نه به سود پیامبر(ص) و از سوی دیگر، این محبّت وسیله‌ای است برای هدایت‌یافتن به راه خدا.
بنابراین مجموع این آیات نشان می‌دهد که مودّت ذی‌القربای رسول خدا(ص)، تداوم برنامه رسالت و رهبری آن پیامبر است و به تعبیر دیگر، برای ادامه راه پیامبر و هدایت و رهبری او، باید دست به دامن ذوی‌القربی زد و از رهبری آنها استمداد جست، این همان چیزی است که شیعه در مسئله امامت، از آن جانبداری می‌کند و معتقد است رشته رهبری بعد از پیامبر نه در شکل نبوّت که در شکل امامت، برای همیشه ادامه خواهد داشت. پس در نهایت، این مودّت و همراه آن ولایت، به سود انسان است و از نتایج و آثارش هدایت اوست.40

2-1-5. آرامش دل
«همانان که ایمان آوردند و دل‏هایشان به یاد خدا آرام می‏گیرد. آگاه باش که با یاد خدا دل‏ها آرام گیرد!»41
در بعضی از روایاتی که در توضیح این آیه شریفه آمده‌اند، بیان این است که پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) او مصادیق ذکر خدایند و کسی که محبّ اهل بیت(ص) باشد از این آرامش دل بهره‌مند می‌شود؛ به عنوان نمونه، ابن‌مردویّه از علیّ‌بن ابی‌طالب(ع) از رسول خدا(ص) روایت کرده که فرمودند:
«وقتی این آیه ناز شد، حضرت فرمود: اینها کسانی‌اند که خدا و رسولش و اهل بیت رسولش را به راستی، نه به دروغ دوست بدارند و مؤمنان را شاهد و غایبشان را دوست بدارند، آری به یاد خداست که یکدیگر را دوست می‌دارند.»42
بنابراین رسول خدا و اهل بیت طاهرش و برگزیدگان از صحابه و مؤمنان، مصادیق ذکر خدایند، چون خدا به وسیله ایشان به یاد می‌آید.43
پس می‌توان گفت که یکی دیگر از آثار دنیوی که برای محبّت به اهل بیت(ع) ذکر شده، بهره‌مندی از آرامش روح و روان است.

2-2. آثار اخروی
2-2-1. آمرزش گناهان

«و آن زمان که گفتیم: به این شهر [بیت المقدّس‏] درآیید و از [نعمت‏های‏] آن، هر جا خواستید فراوان بخورید و از این دروازه خاضعانه وارد شوید و بگویید: خدایا! گناهان ما را فرو ریز. تا خطاهای شما را ببخشاییم، و [البتّه پاداش‏] نیکوکاران را خواهیم افزود.»44
در این آیه شریفه، دو فرمان دخول به بنی‌اسرائیل داده شده بود که دخول دوم، نظر به ورود از دربی مخصوص، با حالت خشوع و کرنش داشت که در عین حال باید با ذکر معنایی همراه می‌شد تا موجب ریزش گناهان شود. آن ذکر، زبان به طلب عفو و مغفرت بود؛ هرچند که بنی‌اسرائیل، این دستور را که حضرت موسی(ع) ابلاغ کرده بود، به تمسخر گرفتند و در نتیجه، به عذاب الهی گرفتار شدند. «حِطِّه» از نظر لغت به معنی ریزش و پائین آوردن است و در اینجا به این معناست که: «خدایا از تو تقاضای ریزش گناهان خود را داریم.» عکرمه می‌گوید: آنان مأمور شدند که بگویند: «لا اله الّا الله» که خود این کلمات، گناه آنان را می‌ریخت و چون همه اینها سبب ریختن گناه است، تعبیر به حطّه شده است.45
اگر توجّهی به روایات تفسیری ذیل این آیه داشته باشیم، درمی‌یابیم که این باب حطّه، برای امّت اسلام نیز امیرمؤمنان علی(ع) و اهل بیت(ع) هستند. به عنوان نمونه از امام باقر(ع) نقل شده است که فرمودند:
«نَحْنُ بَابُ حِطَّتِکُم‏؛46
ما باب رحمت و آمرزش شمائیم»
و نیز از امام علی(ع) نقل شده است که فرمودند:
«همانا مثل ما در این امّت، مانند کشتی نوح و همانند باب حطّه در بنی‌اسرائیل است.»47
جالب آنکه در انتهای آیه می‌فرماید:
«سَنَزیدُ المُحسِنین» که با توجّه به آنچه در «آیه 23 سوره شورا» گفته شد، مصداق حسنه، محبّت اهل بیت(ع) است که خود موجب برکات و فزونی است. در اینجا نیز پس از امر به درخواست ریزش گناهان که بر طبق روایات توسط اهل بیت(ع) صورت می‌گیرد، تعبیر آمرزش گناهان و پس از آن، تعبیر زیادی و فزونی برای محسنین را دارد.
با در نظر گرفتن مواردی که ذکر شد، می‌توانیم بگوییم با محبّت اهل بیت(ع) و تمسّک به ایشان، ما نیز از در آمرزش گناهانمان وارد شویم و مورد مغفرت و بخشش پروردگارمان قرار گیریم. پس می‌توان گفت، قطعاً یکی از آثار محبّت به اهل بیت(ع) آمرزش گناهان می‌باشد.
««نَغْفِرْ لَکُمْ خَطایاکُم‏؛
از خطاهایتان در می‌گذریم»

2-2-2. مرگ با عزّت و راهیابی به بهشت
«قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی‏؛48
بگو من از شما اجری نمی‌خواهم، جز مودّت خویشاوندانم.»
در کتاب‌های فریقین، یک سلسله روایاتی از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که در آن، شأن و مراتب مرگ محبّان اهل بیت(ع) را بیان کرده است و کسی که با محبّت اهل بیت از دنیا برود، به اوصاف مختلفی توصیف شده است.49 به همین جهت قسمت‌هایی از این حدیث را به ترتیب، بیان می‌کنیم.

الف: مراتب مرگ محبّان اهل بیت(ع)
در روایتی از رسول خدا(ص) آمده است:
«هر کس با محبّت آل محمّد(ص) بمیرد، شهید از دنیا رفته و گناهانش بخشوده شده و با توبه و مؤمن کامل الایمان و بر سنّت و جماعت اسلام از دنیا رفته است. برعکس، هر کس با بغض آل‌محمّد(ص) از دنیا برود، کافر از دنیا رفته و روز قیامت در حالی وارد عرصه محشر می‌شود که در پیشانی او نوشته شده، مأیوس از رحمت خدا!»

ب: امان از عذاب قبر و راهیابی به بهشت
در ادامه حدیث نیز از رسول اکرم(ص) روایت شده است که:
«هرکس با محبّت آل‌محمّد(ص) از دنیا رود، فرشته مرگ او را بشارت به بهشت می‌دهد، سپس نکیر و منکر به او بشارت دهند، در قبر او دو در به سوی بهشت گشوده می‌شود. قبر او را زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار می‌دهند. او را با احترام به سوی بهشت می‌برند؛ آن‌چنان که عروس به خانه داماد و بر عکس آن، هر کس با عداوت آل محمّد(ص) از دنیا برود، بوی بهشت را هم حتّی استشمام نخواهد کرد.»
مجموع این دو اثر مهمّ اخروی را نیز می‌توان در روایتی ذیل آیه شریفه «خداوند به مردان و زنان با ایمان، بهشت‏هایی را که از پای درختانش نهرها جاری است، که همیشه در آنند و سراهایی پاکیزه در جنّات عدن وعده داده است؛ ولی رضوان خدا [از همه‏] برتر است، این همان کامیابی بزرگ است.»50 مشاهده نمود. این روایت که از رسول خدا(ص) نقل شده، چنین است:
«کسی که دوست دارد حیاتش همچون من و مرگش نیز همانند من بوده باشد و در بهشتی که خداوند به من وعده داده در جنّات عدن ساکن شود، باید علیّ‌بن ابی‌طالب(ع) و فرزندان بعد از او را دوست دارد.»51

2-2-3. بهره‌مندی از شفاعت
«آنها مالک شفاعت نیستند، جز آن کس که نزد خدای رحمان پیمانی گرفته باشد.»52
بر طبق این آیه، تنها کسانی مالک شفاعتند که در نزد خداوند رحمان، عهد و پیمانی دارند. تنها این دسته‌اند که مشمول شفاعت شافعان می‌شوند یا مقامشان از این هم برتر است و توانایی دارند از گنهکارانی که لایق شفاعتند، شفاعت کنند. در اینکه منظور از عهد چه می‌باشد، مفسّران بحث‌های فراوانی کرده‌اند. بعضی گفته‌اند: «عهد»، همان ایمان به پروردگار و اقرار به یگانگی او و تصدیق پیامبران خدا است. بعضی دیگر گفته‌اند: «عهد» در اینجا، به معنی شهادت به وحدانیت حق و بیزاری از کسانی است که در برابر خدا، پناهگاه و قدرتی قائلند و همچنین امید نداشتن به غیر الله.53 در روایاتی نیز قبول ولایت اهل بیت(ع) به عنوان آن عهد ذکر شده است. ابی‌بصیر از امام صادق(ع) روایت کرده است که فرمودند:
« از آن جناب، معنای آیه «آنها مالک شفاعت نیستند، جز آن کس که نزد خدای رحمان پیمانی گرفته باشد.» را پرسیدم. فرمود: «یعنی مگر کسی که به ولایت امیرالمؤمنین و امامان بعد از او معتقد شده باشد، این است عهد نزد خدا.»54
در روایتی نیز از رسول خدا(ص) آمده است:
«به دوستی ما چنگ زنید؛ زیرا هر کس در روز قیامت، خداوند را در حالی‌که ما را دوست داشته باشد، دیدار کند، با شفاعت ما به بهشت می‌رود.»55
بنابر روایاتی که ذکر شد، می‌توان چنین نتیجه گرفت که مودّت اهل بیت(ع) و قبول ولایت ایشان، شفاعت ایشان را به دنبال دارد که یکی از مهم‌ترین و حسّاس‌ترین آثار اخروی به حساب می‌آید.

2-2-4. دوری از عذاب و حزن قیامت
«دوزخیان و بهشتیان برابر نیستند. بهشتیان همان رستگارانند.»56
در روایتی از امام رضا(ع) آمده است که ایشان فرمودند: «از علیّ‌بن ابی‌طالب(ع) و ایشان از رسول خدا(ص) شنیدند که پیامبر(ص) بعد از تلاوت این آیه فرمود:
«هر کس که مرا اطاعت کند و تسلیم علیّ‌بن‌ ابی‌طالب(ع) شود و ولایتش را بپذیرد، اصحاب الجنّه است و هر کس که ولایت او را نپذیرد و عهد شکنی کند و او را بکشد، اصحاب النّار است.»57
البتّه این یکی از مصادیق روشن آیه است و از عمومیّت مفهوم آیه نمی‌کاهد؛ ولی می‌توانیم چنین نتیجه‌گیری کنیم که محبّ یا مودّت اهل بیت(ع) و اقتدا به ایشان، از عذاب روز قیامت و آتش دوزخ در امان است و جایگاه ابدی‌اش بهشت برین است. همچنین آیه شریفه «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُون‏؛58 هر کس نیکی به میان آورد، پاداشی بهتر از آن خواهد داشت و آنان از هراس آن روز ایمنند.» که بیان شد و محبّت اهل بیت(ع) یکی از مصادیق بارز حسنه بود، به صراحت می‌گوید که محبّان و عاشقان و پیروان اهل بیت(ع)، از فزع و حزن روز قیامت، ایمن هستند.

2-2-5. حشر با اهل بیت(ع)
«[یاد کن‏] روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان فرا می‏خوانیم. پس هر کس کارنامه‏اش را به دست راستش دهند، آنان کارنامه خود را می‏خوانند و  ذرّه‌ای به آنها ستم نمی‏شود.»59
در تفسیر این آیه در منابع اسلامی، احادیث متعدّدی وارد شده که روشنگر مفهوم آیه و هدف از امامت است. به عنوان نمونه، در حدیثی که شیعه و اهل تسنّن از امام علیّ‌بن موسی‌الرّضا(ع) نقل کرده‌اند، چنین می‌خوانیم که آن امام از پدرانش از پیامبر(ص) در تفسیر این آیه نقل فرمودند:
«در آن روز هر قومی همراه امام زمانشان و کتاب پروردگار و سنّت پیامبرشان خوانده می‌شوند»60
و نیز از امام صادق(ع) روایت شده است:
«آیا شما حمد و سپاس خدا را به جا نمی‌آورید؟ هنگامی که روز قیامت می‌شود، خداوند هر گروهی را با کسی که ولایت او را پذیرفته می‌خواند، ما را همراه پیامبر(ص) و شما را همراه ما. فکر می‌کنید در این حال، شما را به کجا می‌بردند؟ به خداوند کعبه، به سوی بهشت.»61 امام سه بار این جمله را تکرار کردند.
روایات تفسیری ذکر شده، این نکته را می‌رساند که در روز عظیم قیامت، آدمی با امام و ولیّ خود که در دنیا به او اقتدا کرده و او را محبوب و ولیّ خود قرار داده، محشور می‌شود. پس محبّی که محبّت اهل بیت(ع) را در وجودش تثبیت نموده و به ولایت‌پذیری از امام و لیّ خود رسیده، در روز رستاخیر، پاداش این عمل خود، حشر با محبوب خود را می‌بیند.

2-2-6. محبّت اهل بیت، باقیات الصّالحات
«مال و فرزندان زیب و زیور زندگی دنیایند و ماندگارهای نیکو (مانند اعتقادات حقّه و فضائل نفسانی و عمل‏های نیک) در نزد پروردگار تو، از نظر پاداش بهتر و از نظر امید (به بازتاب دنیوی و اخروی آن) نیکوتر است.»62
در این آیه می‌بینم که مال و فرزندان را زینت زندگی این جهان معرفی می‌کند. در مقابل به باقیات الصّالحاتی (یعنی ارزش‌های پایدار و شایسته)63 اشاره می‌کند که در نزد پروردگار، از پاداشی بهتر و امیدبخش‌تر برخوردار است. مصادیق گوناگونی برای باقیات صالحات ذکر شده‌اند که یکی از این مصادیق، دوستی اهل بیت است. به عنوان نمونه، در روایتی از امام صادق(ع) آمده است:
«ای حصین! دوستی ما را کوچک مشمار؛ زیرا از باقیات صالحات است.» عرض کرد: یابن رسول الله! من آن را کوچک نمی‌شمارم؛ بلکه خدا را بر آن حمد می‌کنم.
این روایت به وضوح می‌رساند که محبّت اهل بیت(ع)، باقیات الصّالحاتی است که در سرای اخروی و جایگاه ابدی آدمی، بروز و ظهور پیدا می‌کند و دستگیر او می‌باشد. علاوه بر این آثار اخروی، آثار فراوان دیگری، چون استواری بر صراط، روشنایی در روز قیامت، امان روز قیامت و... نیز وجود دارد.

پی‌نوشت‌ها:
1. «بحارالانوار»، ج 66، ص 22.
2. جوادی آملی، عبدالله، «دب فنای مقرّبان»، ج2، ص230.
3. «بحارالانوار»، ج 22، ص 315.
4. فراهیدی، عبدالرّحمن خلیل بن احمد، «العین»، ج 3، ص31؛ ابن منظور، محمّد بن مکرم، «لسان العرب»، ج 4، ص 6.
5. فراهیدی، همان.
6. معین، محمّد، «فرهنگ فارسی معین»، ج3، ص 3892.
7. دهخدا، علی اکبر، «لغت نامه دهخدا»، ج 41، ص 504.
8. غزالی، محمّد بن محمّد، «احیاء علوم الدّین»، ج4، ص 274.
9. الحیری النیسابوری، ابوعبدالرّحمن، «وجوه القرآن»، ص 203.
10. سوره آل عمران، آیه 31.
11. سوره بقره، آیه 222.
12. سوره آل عمران، آیه 188.
13. سوره طه، آیه 39.
14.سوره ص، آیه 32.
15. سوره انسان، آیه 8.
16. سوره توبه، آیه 108.
17. معین، همان، ج 1، ص 409.
18. ابن منظور، همان، ج 1، ص 185.
19. افرام بستانی، فؤاد، «المنجد»، ص 51.
20. معین، همان، ج 1، ص 618.
21. افرام بستانی، همانف ص 133.
22. فراهیدی، همان، ج 4، ص 89.
23. دهخدا، همان.
24. راغب اصفهانی، حسین بن محمّد، «مفردات فی غریب القرآن»، ج 1، ص 96.
25. جوادی، احمد صدر، فانی، کارمران، خرّمشاهی، بهاء الدّن، «دایره المعارف تشیّع»، ج2، ص 605.
26. سوره هود، آیه 11.
27. سوره احزاب، آیه 33.
28. جوادی، همان.
29. طباطبایی، محمّد حسین، «المیزان»، ج 16، ص 312.
30. سوره هود، آیه 40-41.
31. بحارالانوار، ج 22، ص 408.
32. سوره نمل، آیه 89.
33. عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، «تفسیر نورالاثقلین»، ج 4، ص 104.
34. سوره شوری، آیه 23.
35. طبرسی، فضل بن حسن، «مجمع البیان»، ج 9، ص 44.
36. بحرانی، هاشم، «البرهان فی تفسیر القرآن»، ج 4، ص 820.
37. سوره مائده، آیه 3.
38. عروسی حویزی، همان، ج 1، ص 589.
39. همان، ج 4، ص 342.
40. مکارم شیرازی، «تفسیر نمونه»، ج 15، ص 138.
41. سوره رعد، آیه 28.
42. سیوطی، جلال الدین، «الدّر المنثور»، ج4، ص59.
43. طباطبایی، همان، ج 11، ص 368.
44. سوره بقره، آیه 58.
45. طبرسی، همان، ج 1، ص 247.
46. همان، ص 248.
47. سیوطی، همان، ج 1، ص 72.
48. سوره شوری، آیه 23.
49. زمخشری، محمود، «کشّاف» ج 4، ص220-221.
50. سوره توبه، آیه 71-72.
51. عروسی حویزی، همان، ج 2، ص 241؛ «بحارالانوار»، ج31، ص322.
52. سوره مریم، آیه 87.
53. مکارم شیرازی، همان، ج 13، ص 136.
54. عروسی حویزی، همان، ج3، ص 362.
55. بحارالانوار، ج27، ص 91.
56. سوره حشر، آیه 20.
57. عروسی حویزی، همان، ج5، ص 292 و بحرانی،همان، ج 5، ص 345.
58. سوره نمل، آیه 89.
59. سوره اسراء، آیه 71.
60. ابن شهرآشوب، محمّد بن علی، «مناقب آل ابی‌طالب»، ج3، ص 65.
61. طبرسی، همان؛ طریحی، فخر الدّین، «مجمع البحرین»، ج6، ص 10.
62. سوره کهف، آیه 46.
63. مکارم شیرازی، همان، ج 12، ص 446.
64. طبرسی، همان، ج 6، صص 731-732.
منبع: فصل‌نامه قرآنی «کوثر»، زمستان 93، شماره 51، صص 3-20.

 

فاطمه احمدی نژاد
سکینه حاجی ده آبادی

چرا قبر حضرت زهرا (س) مخفی است؟

چرا قبر حضرت زهرا (س) مخفی است؟

makhfi bodan ghabr مخفی بودن قبر حضرت زهرا.jpeg
فلسفه اصلی مخفی بودن قبر حضرت زهرا سلام الله علیها مربوط می شود به وقایع و جسارتهایی که از طرف خلفای وقت و اطرافیان خلفا، به آن بزرگوار وارد شده بود،

در این زمینه نقل شده است که حضرت زهرا(س) زمانی که وقت رحلتشان نزدیک شد و در بستر به حالت احتضار بسر می‌بردند، حضرت علی ـ علیه السّلام ـ بر بالای بسترشان آمدند و بعد از صحبتهایی که با همدیگر کردند، حضرت فاطمه(س) اجازه خواستند تا چند وصیّت به همسرشان علی ـ علیه السّلام ـ کنند.( حجه اللّه النجفی الرضوی الامیری، احتجاج الزهرا فاطمه، انتشارات فروزان، چاپ دوم، ص210. (
از جملة وصایای حضرت زهرا(س) به علی ـ علیه السّلام ـ این بود که فرمودند: ای پسرعمو! اگر تا چند ساعت دیگر از دنیا رفتم جنازه‌ام را شبانه تشییع کن و مراسم تشییع مرا اعم از غسل و کفن و نماز خواندن و دفن کردن باید در محیطی مخفی و پنهان انجام دهید و فقط به کسانی اجازه در تشییع دهید که ظلم و جفا نسبت به من روا نداشته‌اند و حتّی به یک نقل، حضرت زهرا(س) تصریح کردند که نگذارید ابی‌بکر و عمر بر من نماز بخوانند و در تشییع جنازه من شرکت کنند. حال بحث در این‌است که علّت اجازه ندادن حضرت زهرا(س) در مراسم تشییع حضرت بیانگر چیست؟
یقیناً حضرت زهرا(س) با این کارشان می‌خواستند بار دیگر همانند جریان فدک مبارزه‌ی جدیدی را با وصیّت‌نامة سیاسی خویش شروع کنند که ضربة سهمگینی به حکومت وقت وارد سازند. (خشاوی، شهین، زندگانی سیاسی حضرت زهرا(س)، تهران، نشر عابد، چاپ اول، 1378، ص 280).
فاطمة اطهر(س) با وصیّت خویش افکار خفتة مردم مدینه را بیدار می‌ساختند و توجه افکار عمومی را نسبت به پایمال کردن حقّ خویش جلب می‌کردند) عاملی، سید جعفر مرتضی، رنجهای زهرا(س)، ترجمة محمد سپهری، قم، نشر ایام، چاپ اول، 1378، ص 223).
امیرالمؤمنین با عمل به وصیّت زهرا(س) اذهان جامعه را دچار شک و تردید کردند و مشروعیت خلیفه را زیر سؤال بردند و مظلومیت حضرت زهرا(س) را بیشتر آشکار ساختند و این سؤال را همیشه برای همگان مطرح کردند که چرا قبر زهرا(س) مخفی مانده است.
بدین طریق زمانیکه حضرت زهرا(س) از دنیا رفتند مردم سراسیمه به خانة حضرت زهرا(س) می‌آمدند و منتظر بیرون آمدن جنازه بودند که علی ـ علیه السّلام ـ به ابوذر فرمودند: برو و با صدای بلند اعلام کن که برگردند چرا که تشییع جنازة دختر رسول‌خدا امشب صورت نمی‌گیرد و به تأخیر افتاده‌است. مردم که متفرق شدند حضرت علی ـ علیه السّلام ـ با کمک اسماء بدن حضرت را غسل و کفن کردند و در نیمة شب با عده‌ای از نزدیکان و یاران خویش که عبارت بودند. از: سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، عباس و زبیر و چند تن دیگر به همراه علی ـ علیه السّلام ـ جنازة دختر رسول‌خدا را شبانه تشییع کردند و شبانه به خاک سپردند و حضرت علی ـ علیه السّلام ـ قبر حضرت فاطمه(س) را هم‌سطح زمین کردند و حتی روایت شده در چند نقطه در بقیع حضرت، قبر درست کردند تا دشمنان متوجه نشوند که قبر حضرت فاطمه(س) کدام‌یک است و این راز مخفی ‌ماندن قبر فاطمه(س) برای همیشه مانده است و کسانی هم که حضور داشتند دیگر بعدها محل اختفاء قبر فاطمه(س) را بیان نکردند. (مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ترجمة محمدجواد نجفی، انتشارات اسلامیه، 1354، جلد دهم، ص 195).
مرحوم شیخ صدوق در علت دفن شبانه آن حضرت مى‌نویسد:
عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لِأَیِّ عِلَّةٍ دُفِنَتْ فَاطِمَةُ (علیها السلام) بِاللَّیْلِ وَ لَمْ تُدْفَنْ بِالنَّهَارِ قَالَ لِأَنَّهَا أَوْصَتْ أَنْ لا یُصَلِّیَ عَلَیْهَا رِجَالٌ [الرَّجُلانِ‏].
علی بن ابوحمزه از امام صادق علیه السلام پرسید: چرا فاطمه را شب دفن کردند نه روز؟ فرمود: فاطمه سلام الله علیها وصیت کرده بود تا در شب وى را دفن کنند تا ابوبکر و عمر بر جنازه آن حضرت نماز نخوانند. (الصدوق، أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای381هـ)، علل الشرایع، ج‏1، ص185، تحقیق: السید محمد صادق بحر العلوم، ناشر: منشورات المکتبة الحیدریة ومطبعتها - النجف الأشرف، 1385 - 1966 م).
مرحوم صاحب مدارک رضوان الله تعالى علیه مى‌گوید:
إنّ سبب خفاء قبرها ( علیها السلام ) ما رواه المخالف والمؤالف من أنها ( علیها السلام ) أوصت إلى أمیر المؤمنین ( علیه السلام ) أن یدفنها لیلا لئلا یصلی علیها من آذاها ومنعها میراثها من أبیها ( صلى الله علیه وآله ).
علت مخفى بودن محل دفن فاطمه سلام الله علیها آن گونه که مخالف و موافق نقل کرده‌اند این است که آن حضرت به امیرمؤمنان علیه السلام سفارش کرد تا او را شبانه دفن کند تا آنان که او را اذیت کرده‌ و از ارث پدرش محروم کرده بودند بر وى نماز نخوانند. (الموسوی العاملی، السید محمد بن علی (متوفای1009هـ)، مدارک الأحکام فی شرح شرائع الاسلام، ج 8، ص279، نشر و تحقیق مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، الطبعة: الأولی، 1410هـ).
بنابراین با توجه به مطالبی که عرض شد، علت مخفی ماندن قبر آن حضرت را می توان در امور زیر خلاصه کرد:
1. اینکه، دشمنان و غاصبان حق آن مظلومه به قبر آن حضرت دسترسی نداشته باشند تا روزی در صدد نبش آن برنیانید.
2. اینکه، خود آن حضرت خواستند که شبانه و مخفیانه، دفن شوند که به تبع آن قبرشان مخفی بماند.
3. با توجه به محتوای وصیت ایشان در مورد دفن آن حضرت؛ می توان گفت که می خواستند با این کار، افکار عمومی را بیدار کرده و مردم را نسبت به ظلم حکام زمانشان نسبت به ایشان و علی(ع)، آگاه سازند، و لذا، این سوال را که چرا قبر حضرت فاطمه(س) مخفی ماند را برای همیشه در اذهان مردم زنده نگه دارند.
در پایان نقل یک قضیه خالی از لطف نیست: مرحوم آیت الله مرعشى نجفى(ره) ازپدر بزرگوارش مرحوم حاج سید محمود مرعشى نقل مى‏کردند که آن مرحوم در صدد بود که به هر وسیله‏اى که ممکن باشد، محل دفن‏حضرت زهرا را به دست آورد، به این منظور ختم مجربى را آغاز مى‏کند و چهل شب آن را ادامه مى‏دهد، تا درشب چهلم به خدمت‏ حضرت باقر و یا حضرت صادق علیهما السلام شرفیاب مى‏شود، امام(ع) به ایشان مى‏فرماید: «علیک بکریمه اهل البیت‏» به دامن کریمه اهلبیت پناه‏ ببرید. عرض مى‏کند: بلى من هم این ختم را براى این منظور گرفته‏ام که قبر شریف ‏بى‏بى را دقیقا بدانم و به زیارتش بروم. امام(ع) فرمود: منظور من قبر شریف حضرت معصومه در قم مى‏باشد. سپس ادامه داد: براى مصالحى خداوند اراده فرموده که محل دفن حضرت فاطمه‏ همواره مخفى بماند و لذا قبر حضرت معصومه را تجلیگاه قبرآن حضرت قرار داده است. هر جلال و جبروتى که براى‏ قبر شریف حضرت زهرا مقدّر بود خداوند متعال همان جلال و جبروت ‏را بر قبر مطهر حضرت معصومه(س) قرار داده است. (کریمه اهل بیت، ص٤٣).

علت مخفی بودن قبر حضرت فاطمه زهرا (س) چیست؟

عضو هیئت علمی بعثه مقام معظم رهبری با بیان خاطره‌ای از علامه العمری (ره) گفت: در ماه رمضان 1326 قمری در مدینه با شیخ العمری دیدار کردم. وی گفت: زمانی که ما کودک بودیم، قبر حضرت زهرا در خانه‌اش مشخص بود و ارتفاع آن به یک متر می‌رسید.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
عضو هیئت علمی بعثه مقام معظم رهبری با بیان خاطره‌ای از علامه العمری (ره) گفت: در ماه رمضان 1326 قمری در مدینه با شیخ العمری دیدار کردم. وی گفت: زمانی که ما کودک بودیم، قبر حضرت زهرا در خانه‌اش مشخص بود و ارتفاع آن به یک متر می‌رسید.

به گزارش فارس، آیت‌الله محمدصادق نجمی در سال 1315 در روستای هریس از توابع شبستر متولد و در سال 1332 وارد حوزه علمیه قم شد. وی مدت 28 سال علوم متداول در حوزه علمیه را نزد اساتید و مراجع بزرگی مانند آیات عظام محقق داماد، حاج شیخ مرتضی حائری و گلپایگانی فرا گرفت.

یکی از مسائل مسلم و قطعی در مورد حضرت فاطمه زهرا (س) این است که قبر شریف آن حضرت، مخفی مانده و تا به حال، به طور مشخص و دقیق، قبری به آن حضرت نسبت داده نشده است.

از طرفی، مدفن و محلی که ممکن است پیکر پاک ایشان در آن جایگاه دفن شده باشد، و نیز علت مخفی بودن قبر شریف، و علت تلاش وهابیت برای قطعی نشان دادن قبر آن حضرت، محل گفت‌وگو و نظر بوده و نیازمند بحث و دقت فراوان است.

از همین رو، گفت‌وگویی با آیت‌الله محمد صادق نجمی انجام داده‌ایم که مشروح آن در پی می‌آید.

* علت مخفی بودن قبر حضرت فاطمه زهرا (س) چیست؟

ـ حداقل دو علت برای آن می‌توان بیان کرد: یکی از علل مخفی بودن قبر بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، عداوت و دشمنی حکام با اهل بیت (ع) بوده است. شما ببینید در سال 236 هجری متوکل دستور داد قبر امام حسین (ع) محو و با خاک یکسان شود. قبل از آن هم در قرن اول هجری به دستور بنی‌امیه، خانه حضرت فاطمه زهرا (س) تخریب شد.
علت دیگر مخفی بودن قبر ایشان، وصیت و تاکید حضرت فاطمه زهرا (س) بر آن، بوده است مبنی بر اینکه پیکر پاکش شبانه دفن و قبر مطهرش پنهان و مخفی شود.
به هر حال این وصیت و این نوع تدفین موجب شده که قبر آن حضرت مخفی و اقوال و آرای مختلف در میان محدثان و مورخان در مورد محل دفن وی پدید آید.

* چند احتمال درباره محل دفن ایشان وجود دارد؟

ـ عده‌ای می گویند قبر حضرت فاطمه (س) در بقیع واقع شده، عده‌ای دیگر بر این عقیده‌اند که در داخل خانه‌اش قرار گرفته و بعضی دیگر احتمال می‌دهند در مسجد رسول خدا (ص) و در میان بیت و منبر آن حضرت باشد.

* آیا روایتی داریم که محل دفن حضرت فاطمه زهرا (س) را مشخص کرده باشد؟

ـ بله، روایات مسند و مورد اعتمادی از شش امام معصوم درباره محل دفن حضرت زهرا (س) در منابع شیعه نقل شده است. این روایات نشانگر آن است که حضرت، داخل خانه خود که در کنار مسجد و در جوار خانه رسول خدا (ص) قرار داشت دفن شده است.

* جالب است که از شش امام در این مورد روایت داریم!

ـ بله، در این روایات دو نکته قابل توجه است: یکی اینکه شاید کمتر حادثه‌ای وجود داشته باشد که درباره آن از شش امام معصوم بالاتفاق روایت نقل شده باشد. نکته دوم این است که متن این روایات، دفن شدن آن حضرت در بقیع را با صراحت نفی می‌کند.

* ممکن است نمونه‌ای از این روایات را نقل بفرمایید؟

ـ در یکی از آن روایات، مرحوم شیخ صدوق از ابی‌نصر بزنطی نقل می‌کند که از امام علی‌بن موسی الرضا (ع) از محل قبر حضرت فاطمه (ع)سوال نمودم، حضرت فرمود: «دفنت فی بیتها فلما زادت بنو امیه فی مسجد صارت فی مسجد فاطمه زهرا (س)» یعنی امام رضا جواب داد: حضرت در داخل خانه‌اش دفن شده و بعد که بنی‌امیه خواستند مسجد را توسعه دهند خانه را تخریب کردند و قبر حضرت در مسجد، قرار گرفت.
این روایت را مرحوم کلینی، ابن شهرآشوب و علامه مجلسی نیز نقل کرده‌اند.
روایت دیگری را هم عرض کنم؛ سید‌بن طاووس در کتاب «المسائل واجوبتها من الائمه» نقل می‌کند: محمد همدانی می‌گوید: به آن حضرت نوشتم: اگر صلاح می‌دانید مرا از محل دفن مادرتان فاطمه زهرا (س) آگاه سازید که آیا در مدینه است یا همانگونه که مردم می‌گویند در بقیع قرار دارد؟ آن حضرت در جواب نوشت: «هی مع جدی صلوات الله علیه» یعنی حضرت زهرا (س) در جوار جدم رسول الله (ص) دفن شده است.

* نظر علمای معروف شیعه در این باره چیست؟

ـ مرحوم شیخ صدوق پس از نقل اختلاف در محل دفن آن حضرت می‌گوید عده‌ای از محدثین روایاتی را نقل کرده‌اند که دلالت دارد بر اینکه آن حضرت داخل خانه‌اش به خاک سپرده شده است، سپس می گوید: «و هذا هو الصحیح عندی» یعنی به نظر من هم این قول صحیح است.
شیخ طوسی هم این نظر را دارد. وی می‌گوید بهترین قول‌ها این است که حضرت زهرا (س) داخل خانه‌اش یا در روضه دفن شده است.
مرحوم طبرسی نیز معتقد است که قول کسانی که می‌گویند مدفن حضرت، در بقیع است، قول بعیدی است و دو قول دیگر که داخل خانه‌اش و یا در روضه دفن شده است صحیح به نظر می‌رسد.
علامه مجلسی هم می‌فرماید: همانگونه که در کتاب مزار بیان کرده‌ایم، اصح اقوال این است که آن حضرت داخل خانه‌اش دفن شده است.
همچنین علامه حسن زاده آملی، که خود از صاحبدلان است، می نویسد: بعضی از صاحبدلان به طریق خاصی از علم جفر، سؤال طرح کرده‌اند که «یا علیم، قبر فاطمه زهرا (س) در کجای مدینه است؟» جواب گرفته‌اند که: «جای قبر، خانه شفیع جمیع امت است.»

* آیا حضرت‌عالی، همین نظر را دارید؟

بله، یک خاطره‌ای از شیخ محمد علی عمری (ره) رهبر شیعیان حجاز که اخیراً از دنیا رفت برایتان بگویم. در ماه رمضان سال 1326 قمری در مدینه منوره با ایشان ملاقات داشتم، ضمن مطالب سودمند درباره قبر شریف حضرت زهرا فرمودند: قبر آن حضرت مسلماً داخل بیت خودش است و زمانی که ما کودک بودیم، قبر آن حضرت مشخص بود و ارتفاع آن به یک متر می‌رسید، ایشان اشاره کرد به عصایی که در دست من بود و گفت: تقریبا به ارتفاع عصای شما بود.

* آیا شواهد و قرائن دیگری مبنی بر دفن شدن حضرت فاطمه زهرا (س) در خانه خود وجود دارد؟

ـ تردیدی نیست که دفن شدن در کنار قبر پیامبر اکرم (ص) برای هر مسلمانی بزرگترین افتخار دنیوی و عالی ترین مقام معنوی است. شما ببینید طبق همین اصل، سران سقیفه با بهره‌گیری از شرایط موجود و بدون اذن، توانستند کنار حضرت رسول (ص) دفن شوند.
باز بر همین اصل بود که امام مجتبی (ع) وصیت کرد که در صورت امکان در کنار تربت جد بزرگوارش رسول اکرم (ص) دفن شود ولی با اجبار و اکراه مانع شدند.
در مورد حضرت زهرا (س) افزون بر آنچه گفته شد، وجود ارتباط خاص معنوی و روحانی متقابل و عاطفه و محبت غیر قابل وصف بین رسول خدا (ص) و ایشان، و با توجه به اینکه هیچ مانعی از دفن شدن آن حضرت در داخل خانه‌اش متصور نیست، چگونه می‌توان قبول کرد که حضرت فاطمه (س) راضی شود در جایی غیر از خانه خودش و غیر از جوار پدر بزرگوارش دفن شود؟!

* نظر علمای اهل تسنن در باره مدفن حضرت زهرا (س)چیست؟

علمای اهل سنت در باره مدفن حضرت زهرا (س) سه قول آورده‌اند: یکی داخل بیت خود ایشان. این قول را ابن‌شیبه از قدیمی‌ترین مورخان آورده است و مدینه‌شناس مشهور یعنی عبدالعزیز نقل می‌کند که وی می‌گفت: حضرت فاطمه (س) داخل خانه‌اش دفن شده است.
قول دیگر آنها این است که حضرت، در بقیع دفن شده است البته در تعیین محل دقیق آن اختلاف نظر دارند.
قول سوم آنها این است که داخل حرم ائمه بقیع دفن شده است. این قول را می‌توان قول مشهور میان علمای اهل سنت دانست. دلیل طرفداران این قول وصیت امام حسن مجتبی (ع) است که فرمود: «ادفنونی عند قبر امی فاطمه» مرا کنار قبر مادرم فاطمه (س) به خاک بسپارید.

* مراد این روایت چیست؟

در عین اینکه اصل وصیت امام مجتبی (ع) از نظر تاریخی مورد تایید است اما منظور امام حسن مجتبی (ع) از جمله «امی فاطمه» مادر بزرگوارش «فاطمه بنت اسد» است نه مادرش حضرت زهرا (س) چون اطلاق کلمه «ام» به مادر بزرگ، یک اطلاق شایع و گسترده است.
شاهدش اینکه ابن‌حبان از بزرگترین محدثان و علمای اهل سنت در قرن چهارم در مورد قبر امام مجتبی (ع) می‌نویسد: حسن بن علی (ع) در کنار قبر مادر بزرگش فاطمه بنت اسد، دفن شده است.

* عده‌ای معتقدند حضرت فاطمه زهرا (س) در محل «روضه» دفن شده است، نظرتان چیست؟

ـ‌ می‌گویند روضه آن بخش از مسجد النبی است که میان منبر و خانه پیامبر قرار گرفته است.
اصطلاح روضه و نامگذاری آن مکان مقدس به این اسم، برگرفته از گفتار رسول خداست که فرمود: «ما بین بیتی و منبری روضة من ریاض الجنة» یعنی بین خانه و منبرم، باغی از باغ‌های بهشت است.

محدوده روضه نزد شیعه با محدوده روضه در نظر اهل سنت متفاوت است.

به نظر ما، روضه از دیوار محراب مسجد النبی (ص) در جنوب ـ که امروزه با نرده‌های فلزی مشخص است ـ آغاز و در شمال به چهارمین ستون منتهی می‌شود. یعنی یک ستون بیشتر از آنچه اهل سنت می‌گویند و حد دوم آن در شرق داخل بیت پیامبر (ص) و بیت فاطمه زهرا (س) است و در سمت غرب محاذی منبر شریف است.

اما پاسخ شما در مورد احتمال دفن ایشان در روضه، این است که ما باید ببینیم منظور از روضه چیست؟ اگر مرادتان محدوده‌ای است که شیعه معتقد است و بیت حضرت زهرا را نیز شامل می‌شود؟ باید عرض کنم مساله دفن شدن آن بزرگوار در روضه (به این معنا) در واقع مکمل روایاتی خواهد بود که با صراحت دلالت دارند بر اینکه پیکر آن بانو در داخل بیت خویش به خاک سپرده شده است. زیرا از نظر شیعه، روضه دارای مفهوم وسیعتر بوده و شامل بیت پیامبر و حضرت فاطمه (س) نیز می‌شود.

اما اگر مراد از روضه تنها فاصله بیت و منبر باشد علاوه بر اینکه دلیلی بر مدفون بودن حضرت زهرا سلام الله علیها در آنجا وجود ندارد، اگر پیکر حضرت زهرا (س) در روضه (به این معنا) دفن شده باشد، اشکال فقهی نیز بر آن متوجه آن خواهد شد چرا که از نظر شرع، دفن شدن جنازه ـ متعلق به هر کسی که باشد ـ در مسجد و محلی که برای عبادت مسلمانان وقف شده است مجوز شرعی ندارد و لااقل مکروه است، و ائمه هدی (ع) بیشتر از هر کس، احکام الهی را مراعات می‌کردند. طبق این تحلیل، چگونه جسد مطهر حضرت زهرا (س) در روضه، که حساس‌ترین جای مسجد پیامبر (ص) است، دفن شده است؟ و اگر چنین امری جایز بود، پیکر پاک رسول خدا (ص) بر این کار، اولی و سزاوارتر بود.

* پس جمع‌بندی بحث این شد که حضرت زهرا داخل خانه خود، مدفون است و احتمالات دیگر بسیار بسیار ضعیف است؟

ـ بله از مجموع ادله و شواهد به دست می‌آید که قبر مطهر حضرت زهرا (س) در بیت خود و در کنار مسجد رسول خدا (ص) است.

* اگر حضرت زهرا (س) در خانه خود مدفون است پس جریان تشییع جنازه، تابوت و .... چگونه توجیه می‌شود؟ چون به هر حال تابوتی برای حضرت ساختند و ایشان را مخفیانه تشییع کردند.

ـ حضرت، دو خانه داشته‌اند. خانه اول کنار مسجد پیامبر بود و خانه دوم نزدیک بقیع بود. حوادث مهم تاریخی هم بیشتر در خانه دوم اتفاق افتاده است که از جمله یورش به خانه حضرت زهرا (س) و آتش زدن آن، دوران نقاهت ایشان، ملاقات‌ها و حوادثی که در ایام نقاهت حضرت زهرا (س) اتفاق افتاده در خانه دوم بوده است. لذا مراسم تجهیز و تشییع آن بانوی مکرمه، مربوط به منزل دوم بوده و از آنجا به سمت منزل اول تشییع شده و در منزل اول کنار مسجد دفن شده است.

* پس با این بیان، اشکالی که برخی وارد کرده‌اند (چگونه خانه حضرت زهرا (س) را سوزاندند در حالی که منزل ایشان، کنار مسجدالنبی بود و سقف مسجد و قبر رسول خدا (ص) از شاخه های قابل اشتعال بود، لذا اگر آن خانه را می‌سوزاندند همه مسجد آتش می‌گرفت) حل می شود‌؟

ـ بله، این حادثه در بیت دوم امیرالمؤمنین (ع) اتفاق افتاده نه بیت اول که کنار مسجد بود و اینطور اشکال‌ها برای از بین بردن حوادث مهم آن زمان است.

* عده‌ای معتقدند که؛ وهابی‌ها می‌خواهند قبر حضرت را مشخص جلوه دهند و اصرار دارند که حضرت زهرا (س) در بقیع، دفن شده و لذا قبر فاطمه بنت اسد را قبر حضرت زهرا معرفی می‌کنند. نظرتان چیست؟

ـ تحریف این واقعیت و اصرار و تلاش نویسندگان آنها، در طول تاریخ وجود داشته است. حکومت‌ها در طول تاریخ با معرفی قبر حضرت زهرا (س) در داخل حرم ائمه بقیع، می‌خواستند فشار عقیدتی و سیاسی را از خود دور کنند. همه اینها در راستای سر پوش گذاشتن به ایراد و انتقادی است که در طول تاریخ از سوی پیروان مکتب اهل بیت (ع) به خط فکری مخالفان اهل بیت (ع) از لحاظ مخفی بودن قبر یگانه یادگار رسول خدا (ص) مطرح شده است.

به همین جهت، حکومت‌ها مجبور بودند به هر عنوانی که شده قبری برای فاطمه دختر رسول خدا (ص) معرفی کنند، لذا در طول تاریخ و حتی در دوران حکومت سعودی‌ها کتیبه‌هایی در حرم ائمه بقیع، مبنی بر واقع شدن قبر فاطمه زهرا (س) در این محل، نصب شد و در این راستا برای فاطمه بنت اسد مدفن‌هایی غیر از این مدفن اصلی معرفی کردند.

همه این تلاش‌ها به خاطر این است که سوال بزرگ تاریخ را از بین ببرند که چه شرایطی اتفاق افتاد که قبر فاطمه زهرا (س) دختر پیامبر اکرم (ص) مخفی ماند. و این هشداری جدی برای حقیقت‌طلبان است!

* علت اینکه امامان بعدها محل دفن را فرموده اند چه بوده است؟ ‌آیا منافاتی با مخفی ماندن ندارد؟

ـ خیر، اوایل باید مخفی می‌ماند، چون اوضاع و شرایط بسیار بد بود اما بعدها این شرایط حساس و سخت از بین رفت لذا اظهار کردند که در خانه خود مدفون شده است. سؤال تاریخی همچنان نیز باقی است که چرا و به چه علت در آن زمان قبر شریف ایشان مخفی ماند‌؟!
این مطلب درباره قبر شریف حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام نیز هست، قبر ایشان نیز بعدها معلوم شد.