به گزارش مشرق، حجتالاسلام والمسلمین کاظم صدیقی استاد اخلاق، امام جمعه شهر تهران و از خطبای قدیم پایتخت است که همزمان با آغاز قیام امام خمینی(ره) در 15 خرداد سال 42 تصمیم خودش را عزم کرد که طلبه شود و به همین منظور وارد حوزه علمیه قم شد و از محضر اساتیدی نظیر آیات علی مشکینی، احمد جنتی، محمد محمدی گیلانی، محمدتقی مصباح یزدی، سید محمد حسینی بهشتی دروس فقه، اصول، منطق و فلسفه را تلمذ کرد، اینک وی مدیریت حوزه علمیه امام خمینی(ره) را در منطقه ازگل تهران بر عهده دارد، همچنین در شورای عالی حوزههای علمیه به ایفای مسئولیت میپردازد.
وی با با اشاره به دوران طلبگی خود و کرامات برخی از اساتیدش به تشریح ویژگیهای حوزههای علمیه قدیم پرداخت و در بخشی دیگر از سخنانش به سبک زندگی اسلامی اشاره کرد.
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
ابتدا کمی از خودتان بگویید درسآموخته تهران هستید یا قم؟ از چه زمانی حوزه را آغاز کردهاید؟
از زمان دستگیری امام خمینی (سال 1342) بعد از ششم ابتدایی به قم آمدیم. طولی نکشید که امام آزاد شد اجمالاً در شرایطی که بگیر و ببند بود خیلیها از اینکه ما به حوزه برویم منعمان میکرد و میگفتند حوزه آیندهای ندارد اما خداوند در آن شرایط، عشق راه را در دل ما قرار داد ما به حوزه علمیه قم هدایت شدیم.
از تهرا رفتید؟
بنده اهل ابهر و ابهری هستم.
* فلسفه هگل را زیر نظر شهید بهشتی خواندم
از اساتیدتان برایمان بگویید؟
از افتخارات ما استفاده از ممتازین اساتید حوزه علمیه بود، در زمانی که نوجوان بودم یا به قولی بچهطلبه بودم.
مرحوم شهید مفتح استاد منطق ما بود و آیتالله جنتی استاد ادبیاتمان بود. در بخشی از منطق و حکمت، آیتالله شیخ یحیی انصاری شیرازی استاد ما بود و چند سالی را در این زمینه در خدمت آیتالله جوادی آملی بودیم و به اصطلاح آقایان دانشگاهی، دوره کارشناسی فلسفه ما زیر نظر آیتالله مصباح بود که هم فلسفه ملاصدرا و مشاء، فلسفه غرب و هم فلسفه مقایسهای بود که ایشان به عنوان استاد و مشاور ما بودند و ما در یک مرحلهای آن دوران را طی کردیم.
همچنین مرحوم شهید آیتالله بهشتی رضوانالله علیه خدمت ایشان فلسفه هگل را خواندم و با آقای دکتر احمدی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز فلسفه ژیلسون را خواندم.
* نزد آیتالله بهشتی درس خواندید پس احتمالاً به زبان انگلیسی هم مسلط هستید؟
زبان فرّار است اما زمانی میتوانستیم کنفرانس هم بدهیم، یک استادی داشتیم که زبان فارسی بلد نبود و از ابتکارات مرحوم آقای بهشتی این بود که تابستانها ما را به مشهد میبردند و آنجا از خدمت اساتید زبان بهره میبردیم. یک سال آقایی از آمریکا آمده بود که شیعه هم بود آقای بهشتی ایشان را شکار کرد و ایشان به عنوان استاد زبان به ما تدریس میکردند برخی اوقات که بنده تأخیر داشتم میگفت جریمهات این است که راجع به پیامبر اکرم(ص) به زبان انگلیسی صحبت کنید. استاد دیگری هم آقای دکتر سالاری از اساتید دانشگاهی از آمریکا بودند.
* تفهیم درس آیتالله محمدی گیلانی بسیار خوب و وی فردی بذلهگو بود
در زبان عربی اساتید عرب داشتیم از جمله آقای امین که قاضی بود و از لبنان آمده بود. ایشان نوه آقاسید محسن امین، قاضی بود و از لبنان آمده بود، شیخ اسحاق خاقانی که بعدها در جریانات خوزستان تا حدودی از خط خارج شد اما زبان عربی را به صورت فصیح صحبت میکرد و ما از گفتوگو با او لذت میبردیم و آقای کرمی استاد محاوره زبان عربی بود.
در فقه آیتالله محمدی گیلانی قسمت عمده شرح لمعه را در خدمت ایشان بودیم وی فردی بسیار خوشبیان بود و کلاس بسیار شادابی داشت به طوری که احساس نمیکردیم کلاس درس علمی باشد بلکه احساس میکردیم محیط تفریح است. بنابراین هم تفهیمش خیلی خوب و هم بذلهگو بود. آیتالله حسنزاده آملی «کلیله و دمنه» و بخشی از هیئت را تدریس میکرد و انسان باور نمیکرد که یک عارف فقیه و یا کسی که راه را طی کرده و باطنها را میبیند و با گذشتگان ارتباط دارد تا این اندازه شوخ و بذلهگو باشد که نظیری برای ایشان سراغ ندارم.
بعد از آقای محمدی گیلانی آیتالله حرمپناهی فقیه برجستهای بود؛ ظاهر درسش لمعه بود اما باطنش مجتهدانه و کارشناسانه برخورد میکرد و روش اجتهاد را به ما یاد میداد. رسائل را خدمت آیتالله محمدی گیلانی گذراندیم آیتالله احمدی میانجی، الحق و النصاف هم اخلاقی بود و هم ملای به تمام معنا در فنون مختلف حوزوی بود که مکاسب را در خدمت ایشان گذراندیم. بنده در دوره درس خارج، مجتهدان زیادی را دیدم اما کسی که تمرکز بیشتری نسبت به آن داشتیم بخشی در درس آیتالله وحید خراسانی و سپس مرتضی حائری یزدی آقازاده مؤسس حوزه علمیه بود.
درایه و حدیث را خدمت آیتالله شبیری که از مراجع فعلی است و انصافاً هم علامه است، گذراندم. بنابراین به صورت جسته و گریختهای در مقاطع و فنون مختلف اساتیدی داشتیم که نمیتوان همه آنها را نام برد لذا این برای آن نبود که ما خودمان را مطرح کنیم بلکه برای این بود که یادی از بزرگانمان کرده باشیم که الحق والنصاف همه بزرگ بودند.
آیتالله شهید قدوسی اعلیالله مقامه الشریف با اینکه از شاگردان خوب امام بود و تقریرات درس ایشان هماکنون که برخی از رفقا در جمعآوری آن هستند به 4 هزار صفحه میرسد بدون هیچ ادعای برای ما عروةالوثقی میگفت و از نظر اخلاقی هم درس اخلاقشان خیلی اثرگذار بود همچنین در زهد، بیتعلقی به دنیا و شهرتگریزی، من نظیری برای ایشان نمیشناسم و یا کم سراغ دارم آیتالله قدوسی از نظر خودشناسی فردی شاخص بود بدین معنا وقتی دادستان کل شد کمترین مصاحبه را از ایشان دیدیم و اصلاً دوست نداشت پشت دوربین باشد.
* تدبیر آیتالله قدوسی برای فرار از شهرت
اوایل طلبگی زمانی که تازه معمم شده بودم وقتی بردم خیاط برایمان قبا بدوزد، خیاط ما نقل میکرد مرحوم آیتالله قدوسی پارچهایی را آورد تا برایش قبا بدوزم و گفت آن را پشت و رو بدوزید وقتی علت آن را پرسیدم شهید قدوسی گفت آن طرفش کمی زرق و برق دارد، نمیخواهم اینگونه باشد. -مرحوم آقای بهشتی، شهید قدوسی را به مدرسه حقانی کشاند- شهید بهشتی میگفت وقتی آقای قدوسی به عنوان مدیر مدرسه حقانی وارد حوزه شد طولی نکشید هیچ حجرهای در سحر سراغ نداشتم که نماز شبی در آنجا خوانده نشود و عدهای هم که نمیخواستند پیش همحجرهایهای خویش ناله و ضجه بزنند عبای خویش را بر سرشان میکشیدند و در گوشه و کنار مدرسه حقانی صدای نالهای میشنیدیم. بُعد معنوی آقای قدوسی بسیار بالا بود و شهرتگریزی ایشان باعث شد تا این جنبه وی هم شناخته نشود؛ آن را که خبر شد، واقعاً باز هم خبری نیامد.
آیتالله شبزندهدار نیز یکی از اساتید ما بودند ایشان از چهرههای عجیبی بود؛ خیلی ملا و هم بسیار بیتعیّن بود ایشان بر شعار آن زمان مبنی بر «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار» اصرار داشت و بسیار مقید بود که در صف اول نماز بیاستد و با صدای بلند این شعار را بعد از هر نماز بگوید از اینرو آیتالله شبزندهدار یک عنصر اخلاقی، متواضع، ملا و دانشمند بود.
اصول فقه را خدمت آیتالله مؤمن گذراندم آقامیرزا سیدابوالحسن مصلحی پدر مرحوم آیتالله اراکی نیز یکی از اساتید بود اجمالاً در هر برههای که توفیق حضور در یک رشته و مبحثی از مباحث علمی داشتیم اساتید ما همه از برجستهترین افراد حوزه آن زمان بودند.
* آیتالله انصاری شیرازی استادی که کفش طلاب را جفت میکرد
حاجآقا صدیقی! به جز مرحوم آقای قدوسی آیا اساتید اخلاق دیگری هم داشتید؟
بله؛ شیخ یحیی انصاری شیرازی بود که در حال حاضر بیمار است و امیدواریم خداوند شفای عاجل به ایشان عنایت کند. ایشان مظهر زهد بود و هست و به هیچ چیز دنیا آلودگی پیدا نکرد و ارادت ایشان به امام و انقلاب در حد عشق بود، واقعاً عاشق بود. ایشان منظومه سبزواری را برای ما میگفت و وقتی میخواست درس خود را به پایان برساند با همان لهجه شیرازی میگفت روضهاش را هم بخوانیم و بعد شروع میکرد از حضرت امام تعریف مینمود و با وجود اینکه آن زمان بردن نام امام، خفقان بود اما هیچ درسی نبود که در پایان آن گریزی به گذشته امام، برجستگیها و مدح امام نداشته باشد.
آیتالله انصاری شیرازی درس که میگفتند -معمولاً استاد جلوتر از شاگردان از کلاس خارج میشد- تا ایشان قدمش را از کلاس بیرون میگذاشت شروع به جفت کردن کفشهای طلاب میکرد و کسی هم حریفش نمیشد بنابراین این بزرگان هم عملاً درس میدادند و هم حرفهای خوبی داشتند و اگر کسی طالب و دنبال گوهر بود باید سرمایهدار اخلاقشان میشد.
درس اخلاق مرحوم آیتالله مشکینی و هم درس عمومی حوزوی ایشان مطرح و اثرگذار بود که هفته یک روز برای مدرسه ما درس اخلاق میگفتند. در میان این اساتید که همگی عالم، عامل و اخلاقی بودند بالأخره تأثیر نفس آیتالله قدوسی چیز دیگری بود.
آیتالله احمد میانجی هم مدرس اخلاق بود و هم علم کلام میگفت و علاوه بر این استاد پخته مکاسب بود و درسهای اخلاق بسیار مفیدی تدریس میکرد.
* وقتی آیتالله بهاءالدینی از سوی آیتالله بهجت برای درس اخلاق انتخاب شد
آیا آیتالله بهجت هم درس اخلاق داشتند؟
آیتالله بهجت(ره) درس فقه داشتند و در بیشتر مباحثمان به سخنان ایشان استناد میکردیم در آن دوران آیتالله بهجت به عنوان درس اخلاق اصلاً به میدان نیامدند. آیتالله وافی را که میشناسید -قبل از آقای رحیمیان تولیت مسجد مقدس جمکران را برعهده داشت- ایشان استاد ریاضیات بود و آقای قافی به همراه فرد دیگری استاد ریاضیات ما بودند. آیتالله وافی نقل میکرد: ما در خدمت آیتالله مصباح به خدمت آیتالله فکور یزدی رفتیم و به ایشان عرض کردیم حوزه با این عظمت، درس اخلاقی ندارد و فقط طلبهها درس میخوانند و برای خودسازی، راهنمایی ندارند و بابی هم در این زمینه باز نشده لذا شما بیاید یک درس اخلاق را شروع کنید ایشان فرمود من از شما محتاجترم اگر کسی را پیدا کردید من را نیز خبر کنید. خیلی ناراحت و نگران شدیم، گفتیم شما چه کسی را پیشنهاد میکنید که ما به خدمت وی برویم ایشان فرمودند: آیتالله بهجت. خدمت آیتالله بهجت که رسیدیم به ایشان عرض کردیم ما به محضر آقای فکور رفتیم و ایشان در پاسخ ما گفت خودمان محتاجتریم، گفتیم فردی را به ما معرفی کنید ایشان شما را معرفی کردند و آقای بهجت نیز گفت من هم همان حرفی را میزنم که آقای فکور گفته است. گفتیم پس تکلیف ما چیست سرگردانیم و تشنهایم یک آبی به ما نشان دهید فرمودند بروید پیش حاجآقا رضا.
آن روزها مرحوم آقای بهاءالدینی به نام بهاءالدینی مشهور نبود به ایشان میگفتند حاجآقارضا آسید صفی! نام پدر مرحوم بهاءالدینی آسید صفی بود و ایشان نیز به همین نام مطرح بود.
ایشان را در یکی از گوشههای شهر قم یافتیم؛ در یک بیغولهای که درب خانه آن داشت از جا کنده میشد! در زدیم سید آمد پشت در و ماجرا را برای او تعریف کردیم و گفتیم بألاخره آخرین پناه ما شمایید، شما ما را رد نکنید و ایشان پذیرفت.
کرامتی هم از آیتالله بهاءالدینی در ذهن دارید برای ما تعریف کنید؟
از جمله دلبران ما در حوزه علمیه قم مرحوم آقای بهجت و مرحوم آقای بهاءالدینی بودند. وقتی آیتالله بهاءالدینی قبول کردند بنا شد درسی در منزل آیتالله مصباح برگزار شود آیتالله وافی میگوید: مدتی گذشت آقای بهاءالدینی پولی نداشت ولی این جزو کرامتهای ایشان بود که روزی پولی به بنده دادند تا غذایی برای شاگردان کلاس تهیه کنم، جمعی که در درس آیتالله بهاءالدینی شرکت میکردند 28-30 نفر بودند اما ایشان هزینه دو نفر بیشتر از تعداد افراد کلاس را به بنده دادند و ما دیدیدیم وقتی سفره غذا پهن شد، آن دو نفر هم آمدند و ما فهمیدیم که حساب و کتاب در دست ایشان است.
بله از جمله عزیزانی که به عنوان درس اخلاق، ما خدمتشان نبودیم اما یکبار دیدنشان انسان را بیمه میکرد و شاید بیش از دهها صحبت و جزوه بر روی انسان اثر میگذاشت یکی آیتالله بهجت بود و دومی آیتالله بهاءالدینی رحمتالله علیهما. این بزرگواران به تمام عوالم آشنا بودند و دنیا به اندازه یک سر سوزن هم برایشان کششی نداشت.
حاج آقا شما از سال 1342 تا سال 1357 طلبه حوزه علمیه بودید چه خاطراتی از آن دوران دارید؟
اجمالاً طلبگی همهاش خاطره است در دوره خفقان، خیلی مشقتها داشتند طلاب. هم از نظر امکانات زندگی، ما در مدرسهای زندگی میکردیم که حتی یک پنکه نداشتیم با حجرههای کوچک که گاهی اوقات در گرمای تابستان یخچالی هم نبود، آب سالمی وجود نداشت، آب انبار بود و حدوداً چهل پله باید میرفتیم پایین، تازه آبی بود که از آن دانههای قرمز در آن دیده میشد سرِسوزنی توقع نداشتیم که غیر از این باشد صفا میکردیم، عشق میکردیم.
بنده جایی در اطراف شهر «بروجن» برای تبلیغ رفتم که مردم آنجا هیچ گاه یک فرد روحانی ندیده بودند وقتی من ما با عمامه رفتیم مردم خانههای مختلف را برای تماشا دعوت میکردند.
* حوزه علمیه آن دوران به لحاظ ظاهری پُر مشقت اما پرنشاط بود
چه سالی بود؟
حدوداً سال 1346 بود. اوایل طلبگی بود که کولهبار کتاب را بر دوشمان بر میداشتیم و گاهی هم در برفهای سنگین در اطراف همدان میرفتیم که مجبور بودیم بخشی از راه را با پای پیاده عبور کنیم و واقعاً حوزه علمیه در آن دوران به لحاظ ظاهری پُر مشقت بود اما به لحاظ همت طلبگی و خودسازی طلاب، بسی پرنشاط بود.
تفاوت طلبههای قدیم با جدید را در چه چیزی میبینید؟
مهمترین تفاوتی که داشت این بود که هیچ رفاهی وجود نداشت ولی این روزها نه اینطور نیست، به طوری که حتی طلبهها با ماهی تقریباً 300 هزار تومان شهریه بعد از ازدواجشان مشکل دارند و بعضی از آنها به دلیل وضعیت بدِ معیشتی مجبورند زیرزمینی را برای سکونت اجاره کنند اما طلاب مجرد و جوانتر در حجرههای حوزه زندگی میکنند که عموماً وضعیت بهتری دارند و امکانات خوبی در اختیارشان قرار میگیرد سختیها و مشقتهایی که طلاب آن روز تحمل میکردند امروز شاهد آن نیستیم.
حاج آقا صدیقی از سخنان گرم و صمیمانه شما بهرهمند شدیم. اگر صحبتی هست، بفرمایید؟
ما از محضر شما بهره بردیم شما سربازان انقلاب و دین هستید، بُرد سنگرهای شما در جنبه دفاعی و دینی جایگاه خاصی دارد، انشاءالله موفق و مؤید باشید.
به گزارش مشرق، در حالی که اعضای گروه داعش در حال قصابی هزاران فردی هستند که از دید انها کافر هستند و زنان و کودکان را به بردگی میبرند، ممکن است بسیاری چنین اقداماتی را به ایدئولوژی خاص این گروه مربوط بدانند ولی نمیتوان فراموش کرد که در جریان تسلط صربها بر شهر سربرنیتسا در بوسنی در یازده جولای 1995، با خونسردی هشت هزار مسلمان را سلاخی کردند، کشتار دسته جمعی توتسیهای رواندا توسط هوتوهای این کشور، کشتارهای دسته جمعی شهرنشینان توسط خمرهای سرخ در کامبوج و کشتارهای انجام شده توسط نازیها در جریان جنگ دوم نیز از همین جنس هستند.
روزنامه انگلیسی دیلی تلگراف در مطلبی در این باره به بررسی نظرات پروفسور یان رابرتسون استاد کالج ترینیتی در دوبلین در باره ریشههای چنین توحشهایی پرداخته، توحشی که نمیتوان آن را به یک مذهب یا ایدئولوژی خاص ربط داد
1- توحش مادر توحش است
اولین جوابی که به نظر میرسد یک جواب ساده و وحشتناک است. توحش مادر توحش است. بی تفاوتی به رنج دیگران، حالت تهاجمی و بی احساسی نسبت به دیگران، پاسخ معمول افرادی است که احتمالا پیش از این با آنها برخورد مشابهی شده است. برای مثال در اردوگاههای نازیها، بخشی از بیرحمترین نگهبانان را خود زندانیها تشکیل میدادند که به آنها کاپو گفته میشد. کودکانی که مورد آزار جنسی قرار میگیرند، با احتمال بیشتری در بزرگسالی مرتکب این جرم میشوند. به عبارت دیگر، برخی از قربانیان خشونت بعدا دیگران را قربانی خشونت خود میکنند.
2- غرق شدن در گروه
ولی تبدیل شدن قربانیان به جانیان تنها عامل توضیح دهنده توحش نیست. وقتی که دولتها فرو میپاشند و قانون و نظم و جامعه مدنی از بین میرود، عضویت در گروه تنها مسیر بقا است. گروه چه بر اساس مذهب، نژاد، سیاست، مسائل قومی و قبیلهای و یا حتی به خاطر قدرت گرفتن رئیس خشن یک دار و دسته به وجود امده باشد، مبنای بقا و ادامه حیات متقابل افراد عضو گروه میشود.
جنگ باعث منسجم شدن گروههایی میشود و این پیوند برخی از بدترین ترس و نگرانیهای اعضای گروه را در سرزمین بدون حکومت پاسخ میدهد. گروه به افرادی که پیش از این تحقیر شدهاند، عزت نفس میدهد و هر چه این مساله شدیدتر باشد، غرق شدن فرد در گروه بیشتر میشود و رفتار فرد به نحو بیشتری متاثر از گروه خواهد شد. در این وضعیت، فرد میتواند مرتکب کارهای وحشتناکی شود که در حالات دیگر انجام آن قابل تصور نیست. در این حالت جای چندانی برای وجدان فردی باقی نمیماند. واقعیت این است که امکان توحش گروه بیشتر از امکان توحش افراد است.
این واقعیت را میتوان در چهره جوانان عضو داعش دید. آنها دسته جمعی و سوار بر خودروهای خود، پرچم داعش را میگردانند، شادی میکنند و با مشتهای گره کرده از کشتن کسانی که کافر میدانند، ابراز رضایت میکنند. سطح بالای هرمون اکسیتوسین اعتماد آنها به یکدیگر را بالا میبرد و تستسترون بالا، تمایل انها برای غلبه و تسلط بر دیگران را افزایش میدهد
افزایش وابستگی به گروه احتمال تمایل فرد به قربانی کردن خود در نبردها به نفع گروه را نیز افزایش میدهد. در چنین حالتی فردی به آسانی به عملیات انتحاری دست میزند زیرا فکر میکند، حتی اگر خود او کشته شود زندگی او در قالب گروه ادامه مییابد.
وقتی که سطح اکسیتوسین در افراد وابسته به هم در یک گروه بالا میرود، تمایل آنها به دیو نشان دادن افراد خارج از گروه و آدم فرض نکردن انها افزایش مییابد. به عبارت دیگر در عین این که فرد خودش را برای گروه خود قربانی میکند، هیچ احساسی به افراد خارج از گروه ندارد و انها را هدف خشونت خود قرار میدهد و انجام اقدامات وحشتناک در قبال این «اشیای» خارج از گروه راحت میشود زیرا آنها انسان حساب نمیشوند.
3- آدم فرض نکردن افراد خارج از گروه
درگیریهای داخلی در عراق و سوریه یک وجه وحشتناک دارد، قبیلهگرایی افزایش یافته و دشمنی با افراد خارج از گروه نیز زیاد شده است. نقشآفرینی مسائل مذهبی باعث شده است که گروهها گاهی دست به اقداماتی بزنند که برای خود انها نیز مضر است.
4- انتقام
انتقام که در فرهنگ عربی عامل قدرتمندی است، ممکن است در حوادث اخیر منطقه تاثیر داشته باشد و این انتقامها وارد یک چرخه بیپایان میشود ولی نکته جالب این است که اگر چه انتقام میتواند انگیزهای برای اقدامات وحشیانه باشد ولی در عین حال اثری مخرب نیز دارد. شواهد نشان میدهد که انتقام گرفتن به جای خاموش کردن آتش عصبانیت و اضطراب، آن را تشدید هم میکند.
5- رهبران گروهها
سرانجام این که افراد در صورت مجاز دانستن اقدامات وحشیانه از جانب رهبران خود، با احتمال بیشتری دست به این اقدامات میزنند به ویژه در شرایطی که وابستگی فرد به گروه زیاد باشد. نسلکشی در رواندا توسط فرستندههای رادیویی کلید زده شد که در اختیار گروه کوچکی از رهبرانی بود که با دستورات خود، مردم عادی را به قاتلین خونخوار دوستان و همسایگان سابق خود تبدیل کرد.
سربازان ارتش سرخ در سال 1945 مرتکب تجاوز گسترده به زنان آلمانی شدند زیرا فرماندهان آنها چنین کاری را تشویق میکردند. داعشیها پیروان مذاهب دیگر را قتل عام میکنند زیرا فرماندهان آنها، چنین کاری را درست میدانند.
رهبران و فرماندهانی از سطح ملی تا قبیلهای در خشونتهای داعش مسئولند و مانند رواندا، نقش این رهبران در توقف خشونتها قابل توجه خواهد بود. در رواندا، فرماندهان تحت فشارهای بینالمللی زیر بار این امر رفتند ولی مساله مهم این است که وقتی فرماندهان داعش نیروهای خود را به توحش تشویق میکنند، جایی وجود ندارد که انها را به توقف این کار تشویق کند.
منبع: تابناک
بسم الله الرحمن الرحیمنرم افزار شهر الله خدمت کاربران عزیز تقدیم می شود :
«ادْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ » النحل : 125
توضیحات:
نرم افزار«شهر الله» مجموعه پرسشهای برگزیده ماه مبارک رمضان در حوزه: قرآن و حدیث، کلام و عقاید، اخلاق و عرفان، تاریخ و سیره، مشاوره تربیتی و فقه و احکام که توسط کارشناسان مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی پاسخ داده شده اند را ارائه داده است.
محمود سعید ممدوح کتابی با عنوان رفع المناره لتخریج احادیث التوسل و الزیاره نگاشته است. این کتاب توسط استاد عباس جلالی تحت عنوان بررسی احادیث توسل و زیارت ترجمه شده است
محمود سعید ممدوح از دانشوران اهل سنت مصر است. وی انگیزه خود را از تالیف این کتاب چنین می نویسد: (از جمله مسائلی که ذهن مردم را به خود مشغول ساخته، دو مساله توسل و زیارت است ….. هدف از این نوشته، پس از بیان مواردی که از دیدگاه خودم در احادیث، صحیح به نظر می رسد، این است که نشان دهم اختلاف در مساله توسل، اختلاف در فروع دین است. از این رو شایسته نیست چنین مساله ای موجب شود که برادر مسلمانی به دیگر برادر مسلمان خویش عیب بگیرد و او را نکوهش کند….. در مساله زیارت، هدف اثبات اتفاق نظر دانشوران اسلامی بر استحباب یا وجوب زیارت مرقد مطهر رسول اکرم صلی الله علیه و آله است.)
مولف در این کتاب به دنبال تصحیح تفکر رایج بین مردم است که خیال می کنند تمام احادیث توسل و زیارت ضعیف می باشد. وی ریشه این تفکر را اعتماد بر کتاب (الصارم المنکی فی الرد علی السبکی) می داند که تمام تلاش خود را در تضعیف راویان این احادیث به کار برده است. لذا رویکرد مولف در این کتاب بیشتر سندی می باشد و این کتاب را می توان از کتبی دانست که نسبتا منصفانه درباره احادیث زیارت و توسل نظر داده است.
این کتاب در ۵ فصل نگاشته شده است:
فصل اول به تعریف توسل و انواع آن و دیدگاه علماء درباره آن پرداخته است.
فصل دوم به بررسی ادله قرآنی و روایی و اجماع بر استحباب زیارت پرداخته است. در ضمن این فصل حدیث شد رحال نیز بررسی شده است.
در فصل سوم، ده روایت دال بر توسل مورد بررسی قرار گرفته است.
در فصل چهارم دو مورد از توسلات صحابه به رسول خدا مطرح شده است.
فصل پنجم به بررسی احادیث زیارت پرداخته و ده حدیث درباره زیارت در این فصل بررسی شده است.
**برای دانلود کتاب بر روی تصویر کلیک کنید**