دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

استاد مورد تأیید آیت‌الله بهجت


امام جمعه موقت تهران می‌گوید: محضر آقای فکور رفتیم و ایشان آیت‌الله بهجت را معرفی کردند. اما آقای بهجت فرمودند بروید پیش حاج‌آقا رضا! آن روزها آیت‌الله بهاءالدینی به نام بهاء‌الدینی مشهور نبود و به ایشان می‌گفتند حاج‌آقارضا آسید صفی!

به گزارش مشرق، حجت‌الاسلام والمسلمین کاظم صدیقی استاد اخلاق، امام جمعه شهر تهران و از خطبای قدیم پایتخت است که همزمان با آغاز قیام امام خمینی(ره) در 15 خرداد سال 42 تصمیم خودش را عزم کرد که طلبه شود و به همین منظور وارد حوزه علمیه قم شد و از محضر اساتیدی نظیر آیات علی مشکینی، احمد جنتی، محمد محمدی گیلانی، محمدتقی مصباح یزدی، سید محمد حسینی بهشتی دروس فقه، اصول، منطق و فلسفه را تلمذ کرد، اینک وی مدیریت حوزه علمیه امام خمینی(ره) را در منطقه ازگل تهران بر عهده دارد، همچنین در شورای عالی حوزه‌های علمیه‌ به ایفای مسئولیت می‌پردازد.

وی با  با اشاره به دوران طلبگی خود و کرامات برخی از اساتیدش به تشریح ویژگی‌های حوزه‌های علمیه قدیم پرداخت و در بخشی دیگر از سخنانش به سبک زندگی اسلامی اشاره کرد.

مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:

 

ابتدا کمی از خودتان بگویید درس‌آموخته تهران هستید یا قم؟ از چه زمانی حوزه را آغاز کرده‌اید؟

از زمان دستگیری امام خمینی (سال 1342) بعد از ششم ابتدایی به قم آمدیم. طولی نکشید که امام آزاد شد اجمالاً در شرایطی که بگیر و ببند بود خیلی‌ها از اینکه ما به حوزه برویم منع‌مان می‌کرد و می‌گفتند حوزه آینده‌ای ندارد اما خداوند در آن شرایط، عشق راه را در دل ما قرار داد ما به حوزه علمیه قم هدایت شدیم.

 از تهرا رفتید؟

بنده اهل ابهر و ابهری هستم.

* فلسفه هگل را زیر نظر شهید بهشتی خواندم

از اساتیدتان برای‌مان بگویید؟

از افتخارات ما استفاده از ممتازین اساتید حوزه علمیه بود، در زمانی که نوجوان بودم یا به قولی بچه‌طلبه بودم.

مرحوم شهید مفتح استاد منطق ما بود و آیت‌الله جنتی استاد ادبیات‌مان بود. در بخشی از منطق و حکمت، آیت‌الله شیخ یحیی انصاری شیرازی استاد ما بود و چند سالی را در این زمینه در خدمت آیت‌الله جوادی آملی بودیم و به اصطلاح آقایان دانشگاهی، دوره کارشناسی فلسفه ما زیر نظر آیت‌الله مصباح بود که هم فلسفه ملاصدرا و مشاء، فلسفه غرب و هم فلسفه مقایسه‌ای بود که ایشان به عنوان استاد و مشاور ما بودند و ما در یک مرحله‌ای آن دوران را طی کردیم.

همچنین مرحوم شهید آیت‌الله بهشتی رضو‌ان‌الله علیه خدمت ایشان فلسفه هگل را خواندم و با آقای دکتر احمدی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز فلسفه ژیلسون را خواندم.

* نزد آیت‌الله بهشتی درس خواندید پس احتمالاً به زبان انگلیسی هم مسلط هستید؟

زبان فرّار است اما زمانی می‌توانستیم کنفرانس هم بدهیم، یک استادی داشتیم که زبان فارسی بلد نبود و از ابتکارات مرحوم آقای بهشتی این بود که تابستان‌ها ما را به مشهد می‌بردند و آنجا از خدمت اساتید زبان بهره‌ می‌بردیم. یک سال آقایی از آمریکا آمده بود که شیعه هم بود آقای بهشتی ایشان را شکار کرد و ایشان به عنوان استاد زبان به ما تدریس می‌کردند برخی اوقات که بنده تأخیر داشتم می‌گفت جریمه‌ات این است که راجع‌ به پیامبر اکرم(ص)‌ به زبان انگلیسی صحبت کنید. استاد دیگری هم آقای دکتر سالاری از اساتید دانشگاهی از آمریکا بودند.

* تفهیم درس آیت‌الله محمدی گیلانی بسیار خوب و وی فردی بذله‌گو بود

در زبان عربی اساتید عرب داشتیم از جمله آقای امین که قاضی بود و از لبنان آمده بود. ایشان نوه آقاسید محسن امین، قاضی بود و از لبنان آمده بود، شیخ اسحاق خاقانی که بعدها در جریانات خوزستان تا حدودی از خط خارج شد اما زبان عربی را به صورت فصیح صحبت می‌کرد و ما از گفت‌وگو با او لذت می‌بردیم و آقای کرمی استاد محاوره زبان عربی بود.

در فقه آیت‌الله محمدی گیلانی قسمت عمده شرح لمعه را در خدمت ایشان بودیم وی فردی بسیار خوش‌بیان بود و کلاس بسیار شادابی داشت به طوری که احساس نمی‌کردیم کلاس درس علمی باشد بلکه احساس می‌کردیم محیط تفریح است. بنابراین هم تفهیمش خیلی خوب و هم بذله‌گو بود. آیت‌الله حسن‌زاده آملی «کلیله و دمنه» و بخشی از هیئت را تدریس می‌کرد و انسان باور نمی‌کرد که یک عارف فقیه و یا کسی که راه را طی کرده و باطن‌ها را می‌بیند و با گذشتگان ارتباط دارد تا این اندازه شوخ و بذله‌گو باشد که نظیری برای ایشان سراغ ندارم.

بعد از آقای محمدی گیلانی آیت‌الله حرم‌پناهی فقیه برجسته‌ای بود؛ ظاهر درسش لمعه بود اما باطنش مجتهدانه و کارشناسانه برخورد می‌کرد و روش اجتهاد را به ما یاد می‌داد. رسائل را خدمت آیت‌الله محمدی گیلانی گذراندیم آیت‌الله احمدی میانجی، الحق و النصاف هم اخلاقی بود و هم ملای به تمام معنا در فنون مختلف حوزوی بود که مکاسب را در خدمت ایشان گذراندیم. بنده در دوره درس خارج، مجتهدان زیادی را دیدم اما کسی که تمرکز بیشتری نسبت به آن داشتیم بخشی در درس آیت‌الله وحید خراسانی و سپس مرتضی حائری یزدی آقازاده مؤسس حوزه علمیه بود.

درایه و حدیث را خدمت آیت‌الله شبیری که از مراجع فعلی است و انصافاً هم علامه است، گذراندم. بنابراین به صورت جسته و گریخته‌ای در مقاطع و فنون مختلف اساتیدی داشتیم که نمی‌توان همه آنها را نام برد لذا این برای آن نبود که ما خودمان را مطرح کنیم بلکه برای این بود که یادی از بزرگان‌مان کرده باشیم که الحق والنصاف همه بزرگ بودند.

آیت‌الله شهید قدوسی اعلی‌الله مقامه الشریف با اینکه از شاگردان خوب امام بود و تقریرات درس ایشان هم‌اکنون که برخی از رفقا در جمع‌آوری آن هستند به 4 هزار صفحه می‌رسد بدون هیچ ادعای برای ما عروة‌الوثقی می‌گفت و از نظر اخلاقی هم درس اخلاق‌شان خیلی اثرگذار بود هم‌چنین در زهد، بی‌تعلقی به دنیا و شهرت‌گریزی، من نظیری برای ایشان نمی‌شناسم و یا کم سراغ دارم آیت‌الله قدوسی از نظر خودشناسی فردی شاخص بود بدین معنا وقتی دادستان کل شد کمترین مصاحبه را از ایشان دیدیم و اصلاً دوست نداشت پشت دوربین باشد.

* تدبیر آیت‌الله قدوسی برای فرار از شهرت

اوایل طلبگی زمانی که تازه معمم شده بودم وقتی بردم خیاط برایمان قبا بدوزد، خیاط ما نقل می‌کرد مرحوم آیت‌الله قدوسی پارچه‌ایی را آورد تا برایش قبا بدوزم و گفت آن را پشت‌ و رو بدوزید وقتی علت آن را پرسیدم شهید قدوسی گفت آن طرفش کمی زرق و برق دارد، نمی‌خواهم اینگونه باشد. -مرحوم آقای بهشتی، شهید قدوسی را به مدرسه حقانی کشاند- شهید بهشتی می‌گفت وقتی آقای قدوسی به عنوان مدیر مدرسه حقانی وارد حوزه شد طولی نکشید هیچ حجره‌ای در سحر سراغ نداشتم که نماز شبی در آنجا خوانده نشود و عده‌ای هم که نمی‌خواستند پیش هم‌حجره‌ای‌های خویش ناله و ضجه بزنند عبای خویش را بر سرشان می‌کشیدند و در گوشه و کنار مدرسه حقانی صدای ناله‌ای می‌شنیدیم. بُعد معنوی آقای قدوسی بسیار بالا بود و شهرت‌گریزی ایشان باعث شد تا این جنبه وی هم شناخته نشود؛ آن را که خبر شد، واقعاً باز هم خبری نیامد.

آیت‌الله شب‌زنده‌دار نیز یکی از اساتید ما بودند ایشان از چهره‌های عجیبی بود؛ خیلی ملا و هم بسیار بی‌تعیّن بود ایشان بر شعار آن زمان مبنی بر «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار» اصرار داشت و بسیار مقید بود که در صف اول نماز بیاستد و با صدای بلند این شعار را بعد از هر نماز بگوید از این‌رو آیت‌الله شب‌زنده‌دار یک عنصر اخلاقی،‌ متواضع، ملا و دانشمند بود.

اصول فقه را خدمت آیت‌الله مؤمن گذراندم آقامیرزا سیدابوالحسن مصلحی پدر مرحوم آیت‌الله اراکی نیز یکی از اساتید بود اجمالاً در هر برهه‌ای که توفیق حضور در یک رشته و مبحثی از مباحث علمی داشتیم اساتید ما همه از برجسته‌ترین افراد حوزه آن زمان بودند.

 

* آیت‌الله انصاری شیرازی استادی که کفش طلاب را جفت می‌کرد

حاج‌آقا صدیقی! به جز مرحوم آقای قدوسی آیا اساتید اخلاق دیگری هم داشتید؟

بله؛ شیخ یحیی انصاری شیرازی بود که در حال حاضر بیمار است و امیدواریم خداوند شفای عاجل به ایشان عنایت کند. ایشان مظهر زهد بود و هست و به هیچ چیز دنیا آلودگی پیدا نکرد و ارادت ایشان به امام و انقلاب در حد عشق بود، واقعاً عاشق بود. ایشان منظومه سبزواری را برای ما می‌گفت و وقتی می‌خواست درس خود را به پایان برساند با همان لهجه شیرازی می‌گفت روضه‌اش را هم بخوانیم و بعد شروع می‌کرد از حضرت امام تعریف می‌نمود و با وجود اینکه آن زمان بردن نام امام، خفقان بود اما هیچ درسی نبود که در پایان آن گریزی به گذشته امام، برجستگی‌ها و مدح امام نداشته باشد.

آیت‌الله انصاری شیرازی درس که می‌گفتند -معمولاً استاد جلوتر از شاگردان از کلاس خارج می‌شد- تا ایشان قدمش را از کلاس بیرون می‌گذاشت شروع به جفت کردن کفش‌های طلاب می‌کرد و کسی هم حریفش نمی‌شد بنابراین این بزرگان هم عملاً درس می‌دادند و هم حرف‌های خوبی داشتند و اگر کسی طالب و دنبال گوهر بود باید سرمایه‌دار اخلاق‌شان می‌شد.

درس اخلاق مرحوم آیت‌الله مشکینی و هم درس عمومی حوزوی ایشان مطرح و اثرگذار بود که هفته یک روز برای مدرسه ما درس اخلاق می‌گفتند. در میان این اساتید که همگی عالم، عامل و اخلاقی بودند بالأخره تأثیر نفس آیت‌الله قدوسی چیز دیگری بود.

آیت‌الله احمد میانجی هم مدرس اخلاق بود و هم علم کلام می‌گفت و علاوه بر این استاد پخته مکاسب بود و درس‌های اخلاق بسیار مفیدی تدریس می‌کرد.

 

* وقتی آیت‌الله بهاءالدینی از سوی آیت‌الله بهجت برای درس اخلاق انتخاب شد

آیا آیت‌الله بهجت هم درس اخلاق داشتند؟

آیت‌الله بهجت(ره) درس فقه داشتند و در بیشتر مباحثمان به سخنان ایشان استناد می‌کردیم در آن دوران آیت‌الله بهجت به عنوان درس اخلاق اصلاً به میدان نیامدند. آیت‌الله وافی را که می‌شناسید -قبل از آقای رحیمیان تولیت مسجد مقدس جمکران را برعهده داشت- ایشان استاد ریاضیات بود و آقای قافی به همراه فرد دیگری استاد ریاضیات ما بودند. آیت‌الله وافی نقل می‌کرد: ما در خدمت آیت‌الله مصباح به خدمت آیت‌الله فکور یزدی رفتیم و به ایشان عرض کردیم حوزه با این عظمت، درس اخلاقی ندارد و فقط طلبه‌ها درس می‌خوانند و برای خودسازی، راهنمایی ندارند و بابی هم در این زمینه باز  نشده لذا شما بیاید یک درس اخلاق را شروع کنید ایشان فرمود من از شما محتاج‌ترم اگر کسی را پیدا کردید من را نیز خبر کنید. خیلی ناراحت و نگران شدیم، گفتیم شما چه کسی را پیشنهاد می‌کنید که ما به خدمت وی برویم ایشان فرمودند: آیت‌الله بهجت. خدمت آیت‌الله بهجت که رسیدیم به ایشان عرض کردیم ما به محضر آقای فکور رفتیم و ایشان در پاسخ ما گفت خودمان محتاج‌تریم، گفتیم فردی را به ما معرفی کنید ایشان شما را معرفی کردند و آقای بهجت نیز گفت من هم همان حرفی را می‌زنم که آقای فکور گفته است. گفتیم پس تکلیف ما چیست سرگردانیم و تشنه‌ایم یک آبی به ما نشان دهید فرمودند بروید پیش حاج‌آقا رضا.

آن روزها مرحوم آقای بهاءالدینی به نام بهاء‌الدینی مشهور نبود به ایشان می‌گفتند حاج‌آقارضا آسید صفی! نام پدر مرحوم بهاءالدینی آسید صفی بود و ایشان نیز به همین نام مطرح بود.

ایشان را در یکی از گوشه‌های شهر قم یافتیم؛ در یک بیغوله‌ای که درب خانه آن داشت از جا کنده می‌شد! در زدیم سید آمد پشت در و ماجرا را برای او تعریف کردیم و گفتیم بألاخره آخرین پناه ما شمایید، شما ما را رد نکنید و ایشان پذیرفت.

 کرامتی هم از آیت‌الله بهاءالدینی در ذهن دارید برای ما تعریف کنید؟

از جمله دلبران ما در حوزه علمیه قم مرحوم آقای بهجت و مرحوم آقای بهاءالدینی بودند. وقتی آیت‌الله بهاءالدینی قبول کردند بنا شد درسی در منزل آیت‌الله مصباح برگزار شود آیت‌الله وافی می‌گوید: مدتی گذشت آقای بهاءالدینی پولی نداشت ولی این جزو کرامت‌های ایشان بود که روزی پولی به بنده دادند تا غذایی برای شاگردان کلاس تهیه کنم، جمعی که در درس آیت‌الله بهاءالدینی شرکت می‌کردند 28-30 نفر بودند اما ایشان هزینه دو نفر بیشتر از تعداد افراد کلاس را به بنده دادند و ما دیدیدیم وقتی سفره غذا پهن شد، آن دو نفر هم آمدند و ما فهمیدیم که حساب و کتاب در دست ایشان است. 

بله از جمله عزیزانی که به عنوان درس اخلاق، ما خدمتشان نبودیم اما یکبار دیدنشان انسان را بیمه می‌کرد و شاید بیش از ده‌ها صحبت و جزوه بر روی انسان اثر می‌گذاشت یکی آیت‌الله بهجت بود و دومی آیت‌الله بهاءالدینی رحمت‌الله علیهما. این بزرگواران به تمام عوالم آشنا بودند و دنیا به اندازه یک سر سوزن هم برایشان کششی نداشت.

حاج آقا شما از سال 1342 تا سال 1357 طلبه حوزه علمیه بودید چه خاطراتی از آن دوران دارید؟

اجمالاً طلبگی همه‌اش خاطره است در دوره خفقان، خیلی مشقت‌ها داشتند طلاب. هم از نظر امکانات زندگی، ما در مدرسه‌ای زندگی می‌کردیم که حتی یک پنکه نداشتیم با حجره‌های کوچک که گاهی اوقات در گرمای تابستان یخچالی هم نبود، آب سالمی وجود نداشت، آب انبار بود و حدوداً چهل پله باید می‌رفتیم پایین، تازه آبی بود که از آن دانه‌های قرمز در آن دیده می‌شد سرِسوزنی توقع نداشتیم که غیر از این باشد صفا می‌کردیم، عشق می‌کردیم.

بنده جایی در اطراف شهر «بروجن» برای تبلیغ رفتم که مردم آنجا هیچ گاه یک فرد روحانی ندیده بودند وقتی من ما با عمامه رفتیم مردم خانه‌های مختلف را برای تماشا دعوت می‌کردند.

* حوزه علمیه آن دوران به لحاظ ظاهری پُر مشقت اما پرنشاط بود

چه سالی بود؟

حدوداً سال 1346 بود. اوایل طلبگی بود که کوله‌بار کتاب را بر دوشمان بر می‌داشتیم و گاهی هم در برف‌های سنگین در اطراف همدان می‌رفتیم که مجبور بودیم بخشی از راه را با پای پیاده عبور کنیم و واقعاً حوزه علمیه در آن دوران به لحاظ ظاهری پُر مشقت بود اما به لحاظ همت طلبگی و خودسازی طلاب، بسی پرنشاط بود.

تفاوت طلبه‌های قدیم با جدید را در چه چیزی می‌بینید؟

مهمترین تفاوتی که داشت این بود که هیچ رفاهی وجود نداشت ولی این روزها نه اینطور نیست، به طوری که حتی طلبه‌ها با ماهی تقریباً 300 هزار تومان شهریه بعد از ازدواجشان مشکل دارند و بعضی از آنها به دلیل وضعیت بدِ معیشتی مجبورند زیرزمینی را برای سکونت اجاره کنند اما طلاب مجرد و جوان‌‌تر در حجره‌های حوزه زندگی می‌کنند که عموماً وضعیت بهتری دارند و امکانات خوبی در اختیارشان قرار می‌گیرد سختی‌ها و مشقت‌هایی که طلاب آن روز تحمل می‌کردند امروز شاهد آن نیستیم.

حاج آقا صدیقی از سخنان گرم و صمیمانه شما بهره‌مند شدیم. اگر صحبتی هست، بفرمایید؟

ما از محضر شما بهره بردیم شما سربازان انقلاب و دین هستید، بُرد سنگرهای شما در جنبه دفاعی و دینی جایگاه خاصی دارد، ان‌شاءالله موفق و مؤید باشید.

منبع: فارس

داعشی‌ها چگونه وحشی می‌شوند؟


انجام جنایاتی مانند سر بریدن و دیگر اقدامات بسیار خشن گروه‌هایی مانند داعش از دید عموم غیر قابل باور است ولی چندین عامل دست به هم می‌دهند تا فردی به این مرحله برسد. یان روبرتسون استاد علوم شناختی و روانی با مرور موارد مشابه در جنگ جهانی دوم، یوگسلاوی و رواندا به بررسی این موضوع پرداخته است.

به گزارش مشرق، در حالی که اعضای گروه داعش در حال قصابی هزاران فردی هستند که از دید انها کافر هستند و زنان و کودکان را به بردگی می‌برند، ممکن است بسیاری چنین اقداماتی را به ایدئولوژی خاص این گروه مربوط بدانند ولی نمی‌توان فراموش کرد که در جریان تسلط صرب‌ها بر شهر سربرنیتسا در بوسنی در یازده جولای 1995، با خونسردی هشت هزار مسلمان را سلاخی کردند، کشتار دسته جمعی توتسی‌های رواندا توسط هوتوهای این کشور، کشتارهای دسته جمعی شهرنشینان توسط خمرهای سرخ در کامبوج و کشتارهای انجام شده توسط نازی‌ها در جریان جنگ دوم نیز از همین جنس هستند.

روزنامه انگلیسی دیلی تلگراف در مطلبی در این باره به بررسی نظرات پروفسور یان رابرتسون استاد کالج ترینیتی در دوبلین در باره ریشه‌های چنین توحش‌هایی پرداخته، توحشی که نمی‌توان آن را به یک مذهب یا ایدئولوژی خاص ربط داد

1- توحش مادر توحش است

اولین جوابی که به نظر می‌رسد یک جواب ساده و وحشتناک است. توحش مادر توحش است. بی تفاوتی به رنج دیگران، حالت تهاجمی و بی احساسی نسبت به دیگران، پاسخ معمول افرادی است که احتمالا پیش از این با آنها برخورد مشابهی شده است. برای مثال در اردوگاه‌های نازی‌ها، بخشی از بی‌رحم‌ترین نگهبانان را خود زندانی‌ها تشکیل می‌دادند که به آنها کاپو گفته می‌شد. کودکانی که مورد آزار جنسی قرار می‌گیرند، با احتمال بیشتری در بزرگسالی مرتکب این جرم می‌شوند. به عبارت دیگر، برخی از قربانیان خشونت بعدا دیگران را قربانی خشونت خود می‌کنند.

داعشی‌ها چگونه وحشی می‌شوند؟

2- غرق شدن در گروه

ولی تبدیل شدن قربانیان به جانیان تنها عامل توضیح دهنده توحش نیست. وقتی که دولتها فرو می‌پاشند و قانون و نظم و جامعه مدنی از بین می‌رود، عضویت در گروه تنها مسیر بقا است. گروه چه بر اساس مذهب، نژاد، سیاست، مسائل قومی و قبیله‌ای و یا حتی به خاطر قدرت گرفتن رئیس خشن یک دار و دسته به وجود امده باشد، مبنای بقا و ادامه حیات متقابل افراد عضو گروه می‌شود.

جنگ باعث منسجم شدن گروه‌هایی می‌شود و این پیوند برخی از بدترین ترس و نگرانی‌های اعضای گروه را در سرزمین بدون حکومت پاسخ می‌دهد. گروه به افرادی که پیش از این تحقیر شده‌اند، عزت نفس می‌دهد و هر چه این مساله شدیدتر باشد، غرق شدن فرد در گروه بیشتر می‌شود و رفتار فرد به نحو بیشتری متاثر از گروه خواهد شد. در این وضعیت، فرد می‌تواند مرتکب کارهای وحشتناکی شود که در حالات دیگر انجام آن قابل تصور نیست. در این حالت جای چندانی برای وجدان فردی باقی نمی‌ماند. واقعیت این است که امکان توحش گروه بیشتر از امکان توحش افراد است.

این واقعیت را می‌توان در چهره جوانان عضو داعش دید. آنها دسته جمعی و سوار بر خودروهای خود، پرچم داعش را می‌گردانند، شادی می‌کنند و با مشت‌های گره کرده از کشتن کسانی که کافر می‌دانند، ابراز رضایت می‌کنند. سطح بالای هرمون اکسی‌توسین اعتماد آنها به یکدیگر را بالا می‌برد و تستسترون بالا، تمایل انها برای غلبه و تسلط بر دیگران را افزایش می‌دهد

داعشی‌ها چگونه وحشی می‌شوند؟

افزایش وابستگی به گروه احتمال تمایل فرد به قربانی کردن خود در نبردها به نفع گروه را نیز افزایش می‌دهد. در چنین حالتی فردی به آسانی به عملیات انتحاری دست می‌زند زیرا فکر می‌کند، حتی اگر خود او کشته شود زندگی او در قالب گروه ادامه می‌یابد.

وقتی که سطح اکسی‌توسین در افراد وابسته به هم در یک گروه بالا می‌رود، تمایل آنها به دیو نشان دادن افراد خارج از گروه و آدم فرض نکردن انها افزایش می‌یابد. به عبارت دیگر در عین این که فرد خودش را برای گروه خود قربانی می‌کند، هیچ احساسی به افراد خارج از گروه ندارد و انها را هدف خشونت خود قرار می‌دهد و انجام اقدامات وحشتناک در قبال این «اشیای» خارج از گروه راحت می‌شود زیرا آنها انسان حساب نمی‌شوند.

3- آدم فرض نکردن افراد خارج از گروه

درگیری‌های داخلی در عراق و سوریه یک وجه وحشتناک دارد، قبیله‌گرایی افزایش یافته و دشمنی با افراد خارج از گروه نیز زیاد شده است. نقش‌آفرینی مسائل مذهبی باعث شده است که گروه‌ها گاهی دست به اقداماتی بزنند که برای خود انها نیز مضر است.

داعشی‌ها چگونه وحشی می‌شوند؟

4- انتقام

انتقام که در فرهنگ عربی عامل قدرتمندی است، ممکن است در حوادث اخیر منطقه تاثیر داشته باشد و این انتقام‌ها وارد یک چرخه بی‌پایان می‌شود ولی نکته جالب این است که اگر چه انتقام می‌تواند انگیزه‌ای برای اقدامات وحشیانه باشد ولی در عین حال اثری مخرب نیز دارد. شواهد نشان می‌دهد که انتقام گرفتن به جای خاموش کردن آتش عصبانیت و اضطراب، آن را تشدید هم می‌کند.

داعشی‌ها چگونه وحشی می‌شوند؟

5- رهبران گروه‌ها

سرانجام این که افراد در صورت مجاز دانستن اقدامات وحشیانه از جانب رهبران خود، با احتمال بیشتری دست به این اقدامات می‌زنند به ویژه در شرایطی که وابستگی فرد به گروه زیاد باشد. نسل‌کشی در رواندا توسط فرستنده‌های رادیویی کلید زده شد که در اختیار گروه کوچکی از رهبرانی بود که با دستورات خود، مردم عادی را به قاتلین خونخوار دوستان و همسایگان سابق خود تبدیل کرد.

سربازان ارتش سرخ در سال 1945 مرتکب تجاوز گسترده به زنان آلمانی شدند زیرا فرماندهان آنها چنین کاری را تشویق می‌کردند. داعشی‌ها پیروان مذاهب دیگر را قتل عام می‌کنند زیرا فرماندهان آنها، چنین کاری را درست می‌دانند.

رهبران و فرماندهانی از سطح ملی تا قبیله‌ای در خشونت‌های داعش مسئولند و مانند رواندا، نقش این رهبران در توقف خشونت‌ها قابل توجه خواهد بود. در رواندا، فرماندهان تحت فشارهای بین‌المللی زیر بار این امر رفتند ولی مساله مهم این است که وقتی فرماندهان داعش نیروهای خود را به توحش تشویق می‌کنند، جایی وجود ندارد که انها را به توقف این کار تشویق کند.

داعشی‌ها چگونه وحشی می‌شوند؟

منبع: تابناک

برچسب ها: داعش ، وحشی ، قصاب ، توحش ، خشونت ، تشویق ، مشرق
مطالب مرتبط

پری‌بلنده، اشرف‌چهارچشم، مژگان کچل و دیگران!


مانور زنان بدنام از 28 مرداد تا بهمن 57؛
پری بلنده یک اتومبیل شورولت سفید رنگ داشت که هر روز صبح راننده‌اش او را به شهرنو می‌آورد و شب‌ها هم پس از کار روزانه با همین اتومبیل به خانه‌اش می‌رفت.
گروه تاریخ مشرق - تاریخ معاصر: سیاست‌های طاغوتی و ضددینی، همیشه یک دستاویز و عامل میدانی دائمی داشته‌اند: «فحشا». تاریخ معاصر ما هم از نمونه‌های این سیاست فحشا و فحشای در خدمت سیاست، کم به چشم خود ندیده است. از کودتای بیست و هشتم مرداد 1332 که گروهی از اراذل و اوباش به سرکردگی شعبان جعفری دست به دامان زنان بدنام شهر شدند تا دولت مصدق را سرنگون کنند، تا بهمن 57 که انقلاب اسلامی مردم ایران طومار محله بدنام شهرنو(1) و بدکاره‌ها و قوادان(2) آن را برای همیشه جمع کرد، فحشا به سیاست طاغوتیان خدمت کرده است. قلعه شهرنو و «خانم‌رییس»هایش مهم‌ترین بازیگران این سیاست بودند. عمده متن زیر از کتاب «خاطرات من و فرح پهلوی»، نوشته اسکندر دلدم، خبرنگار و کارمند پیشین روزنامه اطلاعات و نویسده کتاب‌های تاریخی برداشته شده است.

«پری بلنده» از خانم رییس‌های بسیار ثروتمند قلعه شهرنو بود. او زن لاغر و سبزه‌رویی بود که در خیابان اول قلعه شهرنو دو خانه بسیار بزرگ داشت و با مقامات بالای کشور صمیمیتی به هم رسانده و حتی با آن‌ها رفت و آمد می‌کرد. یک اتومبیل شورولت (مدل ایمپالا) سفید رنگ داشت که هر روز صبح راننده‌اش او را به شهرنو می‌آورد و شب‌ها هم پس از کار روزانه با همین اتومبیل به خانه‌اش می‌رفت.

پری بلنده با اداره تشریفات نخست وزیری و وزارت امور خارجه همکاری داشت و برای میهمانان خارجی که به دعوت رسمی شاه و یا نخست وزیر و یا وزارت امور خارجه به ایران می‌آمدند بساط فساد می‌چید و زنان و دخترانی را که در اختیار داشت به میهمانی‌های دربار و نخست‌وزیری و پارتی‌های مربوط به رجال و سردمداران رژیم می‌فرستاد.
پری‌بلنده، اشرف‌چهارچشم، مژگان کچل و دیگران!

تصویری از یکی از کاباره‌های قلعه شهرنو

در برابر ارائه این خدمات، پری بلنده و سایر سردسته‌های شهرنو از حمایت مسئولین بلندپایه کشور و روسای شهربانی و ساواک برخوردار بودند و هیچ کس جلودار آن‌ها نبود و هر کاری که می‌خواستند آزادانه انجام می‌دادند. دختران و زنانی که به لطایف‌الحیل وارد شهرنو می‌کردند مدت زیادی دوام نمی‌آوردند و به دلیل آنکه این بیچارگان از ساعات اولیه صبح تا نیمه‌شب مورد سوءاستفاده جنسی قرار داشتند دچار پیری زودرس شده و اکثریت قریب به اتفاق آن‌ها از فرط تالمات روحی به مواد مخدر (بیشتر استعمال هروئین) روی می‌آوردند و ظرف مدت کوتاهی چنان درب و داغان می‌شدند که زن بیست ساله، چهل ساله به نظر می‌رسید.

به همین دلیل زنانی که وارد قلعه شهرنو می‌شدند پس از یک سال یا حداکثر دو سال که فرسوده می‌شدند و دیگر قادر به جلب مشتری نبودند توسط سردسته‌ها از خیابان‌های شهرنو رانده شده و به کوچه‌ پس کوچه‌های انتهای خیابان دوم که مأمن فواحش هروئینی و اکثرا آلوده به بیماری‌های مقاربتی بود پناه می‌بردند.

سردسته‌ها برای جایگزین کردن زنان رانده شده به زنان جدید نیاز داشتند و به همین دلیل دور تسلسل فساد ادامه می‌یافت و هر روز به طرق مختلف دختران و زنان جدیدی را وارد این محله نفرین‌شده می‌کردند. در خانه‌های بعضی از این سردسته‌ها قلعه شهرنو نظیر پری بلنده، اشرف چهارچشم و شهلا آبادانی همیشه دختران و زنان کم سن و سال و جدید الورود حضور داشتند و هیچکس از این سردسته‌ها سوال نمی‌کرد که شما این زنان را از کجا وارد قلعه کرده‌اید؟
پری‌بلنده، اشرف‌چهارچشم، مژگان کچل و دیگران!

گردانندگان قلعه پس از انقلاب دستگیر و روسای
اصلی آن به حکم دادگاه انقلاب، اعدام شدند

من [اسکندر دلدم] پس از پیروزی انقلاب، وقتی پری بلنده، اشرف چهارچشم و چند تن دیگر از سردمداران فساد در قلعه شهرنو را به حکم آیت‌الله خلخالی دستگیر و بازداشت کردند با این افراد مصاحبه کردم و این اطلاعات را آن‌ها در اختیارم گذاشتند. همچنین وقتی کاخ ثابت پاسال، سرمایه‌دار معروف یهودی در انتهای خیابان جردن –نرسیده به چهارراه پارک وی به محل نگهداری و بازپروری زنان فریب‌خورده و جمع‌آوری‌شده از شهرنو اختصاص یافت، به آنجا رفت و با تعداد زیادی از آن‌ها گفتگو کردم.

اکثر این زن‌ها با دادن نشانی و آدرس‌های دقیق می‌گفتند که شهربانی و ماموران رژیم نه تنها از کارهای غیرقانونی آن‌ها ممانعت نمی‌کردند بلکه با دریافت مبالغ ثابتی حق و حساب و رشوه در طول ماه از زنان سردسته و خانه‌دارهای محله بدنام به صورت نوعی حقوق ماهیانه برای آن‌ها درآمده بود، زنان و دخترانی را که به هر علتی پایشان به کلانتری رسیده بود به سردسته‌های شهرنو معرفی می‌کردند.

در سال‌های دهه 1350، وزارت دادگستری برای حل و فصل دعواهای خانوادگی و رسیدگی به پرونده‌های کم‌اهمیت در کنار کلانتری‌ها، مراکزی به نام «شورای داوری» ایجاد کرده بود تا این گونه پرونده‌ها در همان کلانتری‌ها رسیدگی و حکم صادر شود و به این ترتیب از ازدحام در دادگستری و محاکم قضائی کاسته شود شاید باورنکردنی نباشد اگر بگویم که رییس شورای داوری کلانتری خیابان جمشید (که به خانه انصاف هم معروف بود) یکی از قوادین پرسابقه محله بدنام شهرنو بود.

سردسته‌های شهرنو در کلانتری‌ها و شوراهای داوری، عواملی داشتند که زنان مستعد و گرفتار مسائل خانوادگی و یا مشکلات مالی را شناسایی و در مدت رفت و آمد به کلانتری‌ و شورای داوری تحت تاثیر قرار داده و آن‌ها را تحریک به طلاق گرفتن کرده و نهایتا به فساد سوق می‌دادند. بی‌تفاوتی رژیم در برابر وجود یک مرکز بزرگ فساد در مرکز پایتخت و حتی حمایت مسئولین و افراد متنفذ از گردانندگان آن، روز به روز باعث جری‌تر شدن سردسته‌ها و قوادین شده و این اواخر حتی به طور علنی برای استخدام زنان و دختران در روزنامه‎‌های کثیرالانتشار آگهی دادند.
پری‌بلنده، اشرف‌چهارچشم، مژگان کچل و دیگران!

برخی از دختران جوان، با هزار فریب به قلعه آورده می‌شدند

در آن سال‌ها، موسسه اطلاعات نشریه‌ای هفتگی به نام جوانان امروز منتشر می‌کرد که یک نشریه جنجالی و عوام‌پسند حاوی مطالب سینمایی، ورزشی، اخبار و مطالب حادثه‌ای بود. [در سال 1356]، یک زن فریب‌‌خورده به دفتر مجله جوانان تلفن می‌کند و به سردبیر مجه جوانتان اطلاع می‌دهد که سفارش‌دهنده الان آگهی استخدام که هر شب در صفحه نیازمندی‌های یکی از رونامه‌ها چاپ می‌شود کسی نیست جز «پری بلنده»، سردسته معروف قلعه شهرنو! همین تلفن‌کننده ناشناس با اضطراب و با عجله توضیحات مختصر دیگری می‌دهد و تلفن را قطع می‌کند.

براساس اطلاع او، پری بلنده شب‌ها در روزنامه‌های کثیرالانتشار و پرتیراژ کشور آگهی استخدام ماشین‌نویس، تلفنچی و منشی زن و دختر می‌داده و وقتی زنان و دخترکان جویای کار برای استخدام به محلی که برای به فریب کشاندن زنان و دختران معصوم تدارک دیده شده بود مراجعه می‌کردند، پری بلنده و عواملش این زنان و دخترکان را بازی می‌دادند و می‌آوردند و می‌بردند تا سرانجام به مقصود خود برسند و طعمه به دام افتاده را وارد قلعه شهرنو کنند.

در دفتر مجله جوانان امروز، دختر جوانی به عنوان تلفنچی و منشی تحریریه کار می‌کرد به نام «سلیقه». خانم سلیقه را مامور می‌کنند تا با تلفن مندرج در آگهی روزنامه تماس بگیرد و تقاضای کار کند. خانم سلیقه که به خوبی توجیه شده بود  نقشش را خوب بازی می‌کند و جهت مصاحبه حضوری دعوت می‌شود. محمدرضا رفیع‌زاده و کاویانی [خبرنگار و عکاس اطلاعات] هم دورادور و دوربین به دست خانم سلیقه را تحت نظر داشتند.

در محل ملاقات با خانم سلیقه، مذاکرات مختصری انجام می‌شود و بدون پرده‌پوشی لب کلام را با وی در میان گذاشته و او را دعوت به کار خلاف می‌کنند! شرح این ماجرا همراه با عکس‌های مستند، دوشنبه همان هفته در مجله جوانان امروز چاپ [شد] و معلوم می‌شود پری بلنده ار طریق دادن آگهی در جراید کشور تعداد زیادی از دختران و زنان جویای کار را فریفته و از طریق پشت بام کاباره شکوفه نو (در خیابان سی متری) که مشرف به خیابان اول شهرنو بود و استفاده از راه‌پله‌های خانه‌های واقع در شهرنو وارد این مجله فساد کرده است.
پری‌بلنده، اشرف‌چهارچشم، مژگان کچل و دیگران!

زنان و دختران در منجلاب محلات فاسد، خیلی زود پیر و فرتوت می‌شدند

چاپ این گزارش چهارصفحه‌ای در یک مجله پرتیراژ هفتگی کشور همراه با عکس و اسناد و اعترافات مستند باعث جریحه‌دار شدن احساسات عمومی شد و عمق فساد و تباهی را در گنداب متعفن رزیم شاهنشاهی نشان داد. اما حتی باعث یک روز بازداشت عامل اصلی ان (پری بلنده) نگردید!

بعدها مظفر بالایی (معاون سردبیر مجله جوانان امروز) به من گفت وزارت اطلاعات از ادامه انتشار این گزارش جلوگیری کرده و از دفتر مخصوص فرح و دفتر مخصوص اشرف و از دفتر رییس شهربانی کل کشور و حتی ساواک به مجله تلفن کرده و ضمن گفتن بد و بیراه فراوان، نشریه و گردانندگان آن را مورد تهدید قرار داده‌اند. «محمد بهرامی» یکی دیگر از خبرنگاران آن زمان مجله جوانان امروز نیز به من گفت که پری بلنده توسط محافل دربار حمایت می‌شده و به خاطر وابستگی‌هایش نه تنها مورد مواخذه و مجازات قرار نگرفته بلکه مدعی مجله هم شده بود! (که لابد چرا آبرویش را در مجله ریخته‌اند!)

در اینجا برای پی‌بردن به درجه وقاحت این زن لازم است خاطره‌ای را از خانم شمس‌الملوک مصاحب بیاورم: خانم دکتر شمس‌الملوک مصاحب در اوایل سال 1358 به دلیل عضویت در مجلس سنا دستگیر و برای مدت کوتاهی بازداشت می‌شود. دکتر مصاحب می‌گوید: «وقتی مرا دستگیر کردند به سلولی انداختند که در آن همین پری بلنده، اشرف چهارچشم و چند تن دیگر از سردمداران قلعه شهرنو و عوامل باسابقه فساد و فحشا زندانی بودند.

هنگامی که وارد سلول شدم پس از دقایقی همان طور که رسم زندان است هم‌سلولی‌ها دور هم جمع شدند تا علت بازداشت و زندانی شدنم را بپرسند. پری بلنده جلو آمد و پرسید: شما را برای چه گرفته‌اند؟ گفتم: من سناتور مجلس سنا بوده‌ام! پری بلنده در حالی که قیافه حق به جانبی گرفته بود و دیگر زنان زندانی (همکاران سابقش) هم حرف‌هایش را تایید می‌کردند خطاب به من گفت: «شما لااقل یک کاری کرده‌اید، ما را برای چه گرفته‌اند و اینجا آورده‌اند؟»
علاوه بر «پری بلنده» و «اشرف چهارچشم»، زنان قواد معروف دیگری هم بودند که همراه با بیش از 1200 نفر زنان ناباب جمع‌آوری شده و از محله جمشید به مجتمع پرورشی و اصلاح اخلاقی منتقل شدند (پری بلنده و اشرف چهارچشم به واسطه نقش وسیعی که در به گمراه کشاندن دختران و زنان داشتند به اعدام محکوم و تعدادی دیگر نظیر شهلا آبادانی که با مقادیر زیادی مواد مخدر دستگیر شده بودند به خاطر فعالیت‌ در شبکه‌های قاچاق مواد مخدر به دار مجازات آویخته شدند.)

یکی از زنان سرشناس، «پری سیاه» بود که با پری بلنده رقابت داشت. پری سیاه شش خانه بزرگ را در رابطه مستقیم با فحشا اداره می‌کرد و مالک آن‌ها بود. دو خانه در کوچه کریم گاوکش، دو خانه در کوچه مشکین، یک خانه در خیابان حر و یک منزل هم در کوی گیشا ( که خیابان حر و گیشا تلفنی بودند.)

و باز زنی بود به نام «مژگان سوخته» که از قوادین باسابقه قدیمی بود و خاطرات زیادی از علیرضا پهلوی(3) (برادر شاه) داشت و تعریف می‌کرد که چگونه علیرضا پهلوی و عواملش در جلوی مدارس دخترانه تهران کشیک می‌کشیدند و هر دختری را که می‌خواستند روز روشن می‌ربودند و به کاخ می‌بردند. مژگان سوخته ده‌ها زن فریب‌خورده را تحت سلطه خود داشت و آن‌ها را استثمار می‌کرد.
پری‌بلنده، اشرف‌چهارچشم، مژگان کچل و دیگران!

یک سردسته معروف دیگر، شیرین سلطانی معروف به ناهید بود که پس از دستگیری معلوم شد ارمنی است و همیشه خود را مسلمان معرفی کرده است. «ناهید» قبل زا آمدن به تهران سال‌ها از سردسته‌های معروف محله بدنام خرمشهر و اهواز هم بوده است. «منیژه کچل»، یکی دیگر از سردسته‌های محله جمشید بود که خود را فامیل فرح دیبا معرفی می‌کرد و نفوذ زیاد در دستگاه‌های دولتی داشت.

یکی از دختران فریب‌خورده که تحت سلطه این زنان سردسته قرار داشت و در سال 1358 پس از تعطیل محله شهرنو دستگیر شد، دانشجوی رشته پزشکی از آب درآمد و از خانواده خیلی محترمی هم بود. این دختر دانشجو به خاطر اختلافات خانوادگی و بی‌تجربگی و نادانی از خانه پدری فرار کرده و پس از مدت کوتاهی به دام رابطین محله بدنام می‌افتد. ابدا از وی در خانه‌های تلفنی بهره‌برداری می‌کنند و پس از مدت کوتاهی تصمیم می‌گیرند تا او را وارد محله بدنام کنند. دختر بیچاره مخالفت می‌کند و تصمیم می‌گیرد به خانه خود برگردد ولی متاسفانه خانه‌اش از قبول وی امتناع می‌کنند... سردسته‌ها در بیشتر جلسات و میهمانی‌های خود این دختر دانشجو را برای تحریک سایر دختران مطرح می‌کردند که چه اشکالی دارد اگر او درس خود را رها کرده و در جمشید کار می‌کند او اگر دکتر هم می‌شد بیش از این درآمد نداشت(!) و با این حرف‌ها و مثال‌ها برای دیگر زنان و دختران پاک‌باخته دلگرمی به وجود می‌آوردند.

در تحقیقات دیگری که پس از دستگیری زنان منحرف به عمل آمد با زنی برخورد شد که پس از اختلاف ساده‌ای که با شوهرش پیدا کرده بود از روی خامی و ناپختگی و بی‌تجربگی خانه را ترک گفته و در خیابان به دام یکی از عوامل محله بدنام افتاده و سرانجام پایش به شهرنو کشیده شده بود... پس از آنکه شوهر، زن فراری را پیدا می‌کند و می‌خواهد او را با خود از شهرنو بیرون بیاورد، خانم رییس‌ها اراذل و اوباش محله بدنام را به سر آن شوهر بخت‌برگشته ریخته و جلوی چشم ماموران کلانتری او را مضروب و مصدوم می‌کنند.
پری‌بلنده، اشرف‌چهارچشم، مژگان کچل و دیگران!

زنان بدکار، پس از مدتی بیکار و درمانده می‌شدند
و برای تامین مخارج خود گدایی می‌کردند

خانم‌رییس‌ها برای این مواقع همیشه مشتی باج‌خور و چاقوکش در اطراف خود داشتند که این افراد امنیت منطقه و خانه‌های فساد را حفظ می‌کردند و حتی طرف مزاحم را در ملاء عام به قتل می‌رساندند و در هیمن محل دفن می‌کردند! که پس از تخریب محله جمشید جمجمه‌های انسان و اجساد زیادی از زیر خاک منطقه بیرون کشیده شد.

خانم رییس‌ها عاقبت خوشی نداشتند و پس از اینکه پا به سن پیری می‌گذاشتند دیگر از این کار طرد شده و به عنوان «ننه» در خانه‌های فساد «اسپند» دود می‌کردند و در پایان عمر کاسه گدایی به دست گرفته و زندگی را در پناه سکه‌هایی می‌گذراندند که مردان هوسران از روی ترحم در کف دست آن‌ها می‌انداختند.
پری‌بلنده، اشرف‌چهارچشم، مژگان کچل و دیگران!

پری‌بلنده، اشرف‌چهارچشم، مژگان کچل و دیگران!

ملکه اعتضادی؛ از گردانندگان محلات بدنام تهران و همکاران
شعبان جعفری در هیاهوی کودتای 28 مرداد 1332

شهرنو در زمان کودتای 28 مرداد 1332 هم نقش بسیار پررنگی در حواث سیاسی کشور داشت. شعبان بی‌مخ، گروهی از این زنان را اجیر کرد و آن‌ها هم در همراهی با کودتاچیان و با سردادن شعارهای «زنده باد شاه» و «مرگ بر توده‌ای» و «مرگ بر مصدق» از جنوب شهر به خانه مصدق در انتهای خیابان فلسطین و سپس تا خیابان پاستور قشون‌کشی کردند. در میان آن‌ها چند تن از سرکردگان محلات بدنام هم بودند که «ملکه اعتضادی» سرشناس‌ترین آن‌ها بود.

درباره ملکه گفته‌اند که زنی بسیار زیبا بود که حتی عشاقی در میان افسران بالارتبه ارتش شاهنشاهی مانند سروان خسروانی -که بعدها ژنرال شد- یا رئیس سازمان ورزش ایران و یا حتی برخی اعضای دربار داشت. پس از کودتا، هدایای سلطنتی از راه رسید و این زنان فاسد، صاحب چند صد متر زمین در همین محله شدند که خیلی زود بازار کسب و کارشان را رونق داد و محله بدنام، وسیع‌تر شد.

پی‌نوشت‌ها:
1. محله جمشید یا شهرنو؛ واقع در خیابان جمشید، محله بدنام تهران بود که با پیروزی انقلاب تخریب شد. هم‌اکنون در این محل پارک رازی احداث شده است.
2. قوادی یعنی واسطه‌گری برای رابطه غیرشرعی میان انسان‌ها از گناهان کبیره است. رجوع کنیده به گناهان کبیره نوشته شهید آیت‌الله دستغیب و نیز گناه‌شناسی تالیف مرحوم آیت‌الله مجتهدی تهرانی.
3. علیرضا پهلوی برادر کوچکتر محمدرضا پهلوی بود که در آبان 1333 به طرز مشکوکی در یک سانحه هوایی کشته شد.

* تصاویر قلعه شهرنو، اثر مرحوم کاوه گلستان است.
مطالب مرتبط

نرم افزار شهر الله


نرم افزار شهر الله




بسم الله الرحمن الرحیم

«ادْعُ إِلى‏ سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَنُ » النحل : 125
نرم افزار شهر الله خدمت کاربران عزیز تقدیم می شود :

توضیحات:

نرم افزار«شهر الله» مجموعه پرسشهای برگزیده ماه مبارک رمضان در حوزه: قرآن و حدیث، کلام و عقاید، اخلاق و عرفان، تاریخ و سیره، مشاوره تربیتی و فقه و احکام که توسط کارشناسان مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی پاسخ داده شده اند را ارائه داده است.
فایل های پیوست شده فایل های پیوست شده
    نوع فایل: exe shahrollah2.exe  , 19.79 مگابایت  ,  4614 مشاهدات

    نرم افزار اندرویدی احکام روزه - تولید مرکز ملی پاسخگویی






    بسمه تعالی
    با سلام و احترام
    و آرزوی قبولی طاعات و عبادات


    به میمنت ماه مبارک رمضان و میلاد پر برکت کریم اهل بیت، مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی، در راستای پاسخگویی به مسائل شرعی و دینی، اقدام به تهیه و انتشار نرم افزار موبایلی احکام روزه، نسخه اندروید، مطابق با فتاوای مقام معظم رهبری(مدظله) نموده که انتظار می رود با توجه به گسترش روز افزون استفاده از تلفن همراه و قابل دسترس بودن آن به عنوان یکی از کلیدی ترین ابزار مورد استفاده مردم، این نرم افزار بتواند دسترسی آسانی را به برخی از سوالات شرعی مرتبط با روزه که بیشتر مبتلا به مردم بزرگوار می باشد، فراهم کند.
    این نرم افزار در چهارده شاخه با عناوین معنای روزه، انواع روزه، شرایط وجوب روزه، راه های ثبوت اول ماه، نیت روزه، مبطلات روزه، احکام پزشکی روزه، احکام بانوان، احکام روزه مسافر، زکات فطره، روزه قضا، روزه استجاری، و کفاره روزه دسته بندی شده و با قابلیت مطالعه و جستجو عرضه شده است.


    منبع خبر

    فایل های پیوست شده فایل های پیوست شده

معرفی کتاب بررسی احادیث توسل و زیارت + دانلود


معرفی کتاب بررسی احادیث توسل و زیارت + دانلود

محمود سعید ممدوح کتابی با عنوان رفع المناره لتخریج احادیث التوسل و الزیاره نگاشته است. این کتاب توسط استاد عباس جلالی تحت عنوان بررسی احادیث توسل و زیارت ترجمه شده است

محمود سعید ممدوح از دانشوران اهل سنت مصر است. وی انگیزه خود را از تالیف این کتاب چنین می نویسد: (از جمله مسائلی که ذهن مردم را به خود مشغول ساخته، دو مساله توسل و زیارت است ….. هدف از این نوشته، پس از بیان مواردی که از دیدگاه خودم در احادیث، صحیح به نظر می رسد، این است که نشان دهم اختلاف در مساله توسل، اختلاف در فروع دین است. از این رو شایسته نیست چنین مساله ای موجب شود که برادر مسلمانی به دیگر برادر مسلمان خویش عیب بگیرد و او را نکوهش کند….. در مساله زیارت، هدف اثبات اتفاق نظر دانشوران اسلامی بر استحباب یا وجوب زیارت مرقد مطهر رسول اکرم صلی الله علیه و آله است.)

 

مولف در این کتاب به دنبال تصحیح تفکر رایج بین مردم است که خیال می کنند تمام احادیث توسل و زیارت ضعیف می باشد. وی ریشه این تفکر را اعتماد بر کتاب (الصارم المنکی فی الرد علی السبکی) می داند که تمام تلاش خود را در تضعیف راویان این احادیث به کار برده است. لذا رویکرد مولف در این کتاب بیشتر سندی می باشد و این کتاب را می توان از کتبی دانست که نسبتا منصفانه درباره احادیث زیارت و توسل نظر داده است.

 

این کتاب در ۵ فصل نگاشته شده است:

 

فصل اول به تعریف توسل و انواع آن و دیدگاه علماء درباره آن پرداخته است.

 

فصل دوم به بررسی ادله قرآنی و روایی و اجماع بر استحباب زیارت پرداخته است. در ضمن این فصل حدیث شد رحال نیز بررسی شده است.

 

در فصل سوم، ده روایت دال بر توسل مورد بررسی قرار گرفته است.

 

در فصل چهارم دو مورد از توسلات صحابه به رسول خدا مطرح شده است.

 

فصل پنجم به بررسی احادیث زیارت پرداخته و ده حدیث درباره زیارت در این فصل بررسی شده است.

 

**برای دانلود کتاب بر روی تصویر کلیک کنید**