دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

روش تدریس درس دین وزندگی دردبیرستان

روش تدریس درس دین وزندگی دردبیرستان

چکیده

 این مقاله حاصل پژوهشی موردی است در زمینه کشف علل و عوامل افت تحصیلی و دانش آموزان دبیرستان دخترانه  با تأکید بر درس دین و زندگی می پردازد .

دراین پژوهش سعی شده است تا علاوه بر نقش عوامل تأثیرگذار در دین و زندگی از جمله خانواده ، مدرسه ومعلم ، اوضاع اجتماعی و اقتصادی ، فرهنگ عمومی ، مدیریت کلان وخرد آموزشی به طورعام به بررسی عوامل خاص دین و زندگی از جمله منابع و اهداف آموزش الهیات ، وسایل کمک آموزشی و نحوه ی آموزش دین و زندگی پرداخته شود. و با استفاده از روش هاینوین آموزشی (مشارکتی و اقدام پژوهی ) برایبهبود راندمان آموزشی راهکارهای مناسب  و عملی را پیشنهاد دهد .

روش گردآوری داده ها و اطلاعات پژوهش به صورت میدانی (مشاهده ، مصاحبه و پرسشنامه ) و همچنین کتابخانه ای بوده است و نتایج حاصل از پژوهش حکایت از آن دارد که دین و زندگی به دلیل ماهیت آن  باید به روش ترکیبی آموزش داده شود وابزاریا وسایل کمک آموزشی متناسب با موضوع درس انتخاب گردد .

برای تدریس دین وزندگی بهتراست که تمام قوای حسی به همراه هوش های مختلف ( دیداری ، شنیداری ، ... ) دانش آموزان تحریک و فعال گردد ، وروندی پویا همراه با طرح درس متناسب با شرایط مکانی و زمانی داشته باشد .

یافته های دینی زمانی نهادینه مى شود که تدریس دروس الهیات باید با  استفاده از فضای معنوی صورت گردد ، به عبارتی به مشاهده و بازدیداماکن مقدس ، روند یا رفتار روابط و فضای معنوی درمیدان واقعی پرداخته شود، و دانش یامعرفت دینی با فرآیندها و پدیده های دینی و الهی انطباق یابد .

واژگان کلیدی : آموزش الهیات ، افت تحصیلی ، ارتقاء تحصیلی ، بهبود کمی و کیفی آموزشی ، قوای  حسی ، هوش ، روش آموزش و وسایل کمک آموزشی 

مقدمه ( توصیف وضع موجود ) :

سال های طولانی است که به تدریس الهیات مشغولم و به تدریج متوجه شده ام که دانش آموزان رشته های مختلف تحصیلی نسبت به منابع  درسی  مختلف  ارزش و اهمیت  یکسانی قائل  نیستند و تقریباً  به مباحث و دروسی که تخصص رشته ی تحصیلی آن هاست ارزش و اهمیت بیشتری می دهند ، لیکن نسبت به دروسی که از نظر آن ها عمومی است و کمتر اهمیت داده و حتی ممکن است آن را درسی زاید بدانند اما ناچارند در فرآیند تحصیلی آن را تحمل کرده و نمره بگیرند رگه و ریشه های این نگرش منفی را نه تنها در میان دانش آموزان بلکه حتی در میان تحصیلکردگان سطوح بالای دانشگاه و جامعه نیز می توان مشاهده کرد . به طور مثال دانش آموزان رشته های ریاضی و علوم به نوعی غرور و احساس برتری نسبت به دانش آموزان رشته های علوم انسانی وکاردانش دچارند . این احساس را هم خانواده ها و هم نظام آموزشی ، اوضاع اجتماعی واقتصادی جامعه دامن می زند . به نظر می رسد عوامل مذکور در روحیه و رفتار دانش آموزان علوم انسانی و به ویژه کارودانش تأثیر داشته است به طوری که حتی خود این دانش آموزان پذیرفته اند که از دیگر دانش آموزان برای یاد گیری و کسب دانش ضعیف تر هستند . چنین خود باوری منفی در روحیه دانش آموزان به طور قطع آن ها را از تلاش و سعی در راه تحصیل باز می دارد و سبب بی قیدی یا بی تفاوت نسبت به یادگیری مباحث درسی می گردند . نگارنده به اقتضای رشته تدریس و همچنین مصاحبه ، مشاهده و تهیه پرسشنامه در میان انواع دانش آموزان اعم از ریاضی ، تجربی ، انسانی و کاردانش دریافتم که در برخى از دروس که اغلب به صورت عمومی ( فارسی ، دین وزندگی ،...) ارائه مى شود ، بعضی از دانش آموزان انسانی و حتى کاردانش بهترازدانش آموزان تجربی ویا ریاضی عمل می کنند . اما وقتی که به نحوی از آن ها بخواهید که خود را با دانش آموزان ریاضی و تجربی مقایسه کنند خود به برتری دانش آموزان ریاضی وتجربی در یادگیری اعتراف دارند ، به عبارتی به ضعف خود اقرارمی کنند . چنین طرز تفکری است که اینگونه دانش آموزان را نسبت به سعی و تلاش در فرایند یادگیری و کسب دانش مأیوس و بی تفاوت نسبت به کلاس و درس و معلم می سازد .

از طرفی روش های آموزشی اغلب مبتنی بردو محور است که عبارتند از : 1- از جزء به کل 2- ازکل به جزء . در روش اول که بیشتر علوم تجربی یا طبیعی از آن استفاده می کنند دارای مزایا ومعایب خاص خوداست که می توان آن را به رفتن از پای کوه به فراز قله تشبیه نمود. این روش دارای معایبی است که ازجمله می توان صرف انرژی و زمان بیشتر برای دست یابی به بلندای قله یا همان مفاهیم کلی یا روابط و قوانین حاکم بریک شاخه از علم دانست . اما از طرفی دارای مزایایی نیز می باشدکه از جمله می توان به محدود بودن و سادگی متغیرها اشاره کرد . فرد بهتر و سریع تر مفاهیم جزئی را فرا می گیرد ولی ممکن است درتعمیم و استنتاج کلی مشکل داشته باشد به طور مثال در گذشته دانش آموزان کلاس اول ابتدایی ابتدا حروف الفبا را فرا می گرفتند وبعد ترکیب حروف به صورت کلمه را ، در نتیجه املا و قرائت دانش آموزان همواره از مشکلات معلمان بود . در حالی که در روش کل به جزء که می توان آن را به فرود از فراز قله به پای کوه تشبیه نمود انرژی و زمان کمتری صرف می شود و در مجموع روش بهتری محسوب می شود لیکن این روش نیز مشکلات خاص خود را دارد زیرا هم چنان که کوه نورد در پایین آمدن از کوه احتمال بیشتری دارد سقوط کند دانش آموزان هم احتمال دارد که نتوانند مفاهیم کلی را درک کنند و از بطن آن جزئیات را استخراج نمایند (روش آموزشی کنونی اول ابتدایی که اول کلمه را آموزش می دهند و سپس از دل کلمه حروف الفبا را استخراج می کنند ) ازطرف بررسی های روان شناختی نیز نشان می دهند که توانایی ها واستعدادهاى فیزیکی و ذهنی افراد با یکدیگر متفاوت بوده و هر فرد ممکن است در یک یا چند نوع از فعالیت های آموزشی و شغلی ضعیف تر باشد اما مسلماً درفعالیت های علمی و کارى دیگرموفق خواهند بود. لذا باید سعی کنیم تا دانش آموزان توانایی ها و استعدادهای نهفته خود را کشف وآن را شکوفا کنند در واقع هنر معلم شناخت و کشف استعدادهاى بالقوه ى دانش آموزان با هم کاری خود آن هاست .

 طرح مسئله :

 بررسی و نتایج امتحانات دانش آموزان رشته های علوم انسانی و به ویژه کار دانش نشان می دهد که عوامل متعدد از جمله گذشته تحصیلی ، عدم راندمان آموزشی مناسب از منابع و امکانات آموزش و پرورش عدم کنترل و نظارت صحیح برنامه های آموزشی ، کمبود نیروی متخصص ، سازماندهی نا مناسب ، کمبود امکانات و وسایل کمک آموزشی ، عدم انگیزه ی تحصیلی ، محرومیت های اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی منطقه تقویت انگیزه های اقتصادی در تحصیل و در عین حال افت یا عدم انگیزه های فرهنگی – اجتماعی سبب شده است که مردودی و افت تحصیلی در میان این دانش آموزان بالاتر از حد میانگین کلی دانش آموزان باشد و سبب اتلاف بخش مهمی از منابع مادی و انسانی آموزش و پرورش باشد .

بررسی اجمالی نمرات و رفتار دانش آموزان دبیرستان زهره بنیانیان نشان می دهد که اغلب آن ها نسبت به درس و تکالیف خود توجهی ندارند و به فراگیری مباحث آموزشی مطرح اهمیتی نمى دهند . به عبارتی رفت و آمد بین مدرسه و خانه را به صورت شرطی فرا گرفته و ازاین کار هدفی ندارند . نصایح دبیران کم به نظر می رسد و از دست انجمن اولیا و مربیان نیز کاری بر نمی آید . به طوری که عملکرد آموزشگاه و والدین در تغییررفتاربرخی ازدانش آموزان به بن بست رسیده و ازرفتار آن ها درمانده شده اند. حتی به نظرمی آید که رفتاربعضی از دانش آموزان وارد فاز ناهنجاری و هنجار شکنی گردیده است

اهداف و ضرورت پژوهش :

 اهداف پژوهش عبارتند از: 1- شناخت بیشترو بهترعلل و فرآیند هاى تأثیرگذاربریادگیری و بهبود آن ها . 2- برنامه ریزی برای کنترل و حذف عوامل بازدارنده در فرآیند آموزشی و یادگیری . 3-  استفاده از دانش آموزان علاقه مند به تحصیل در فرآیند آموزشى و توجه به دانش آموزان ضعیف در فرآیند یاددهی و یادگیری ، 4- بهبود و افزایش نمرات دانش آموزان آموزشگاه نسبت به وضع موجود .

ضرورت و اهمیت طرح پژوهش ایجاد علاقه به دین و زندگی نیز عبارت است از: 1-  جلوگیری ازاتلاف هزینه های مربوط به درس از طرف دولت و مردم ، 2- برنامه ریزی برای استفاده بهینه از فرصت ها و سال های ارزشمند عمر نوجوانان و دانش آموزان ، 3- کاهش اثرات منفی روان شناختی برروحیه دانش آموزان ناشی ازمردودی و افت تحصیلی .

روش های گردآوری اطلاعات و انتخاب راه حل :

 برای پاسخ به سؤال اصلی این پژوهش یعنی « چرا دانش آموزان آموزشگاه ذکر شده به درس دین و زندگی علاقه نشان نمی دهند . به این ترتیب عمل کردم که اطلاعاتی درمورد نمرات دانش آموزان دردیگر دروس را از طریق همکارانم به دست آوردم و نظرات همکاران آموزشی و دفتری آموزشگاه را نیز در باره علل و پیامد های عدم علاقه و انگیزه دانش آموزان به فرآیند یادگیری از جمله دین وزندگی به دست آوردم ، بنابراین در حدود یک ماه در فرصت های به دست آمده در مورد موضوع به گفتگو پرداختم و نکات عمده نظرات دبیران را یاداشت کردم . نکات متنوعی که زمینه و علت عدم علاقه دانش آموزان را به درس و مدرسه عوامل اقتصادی ، اجتماعی وسیاسی و فرهنگی معرفی می کردند و گاه حتى این نظرات با یکدیگر متناقض بود به طورمثال برخی علت را در عدم تأمین کافی معیشت معلمان و در نتیجه روی آوردن آن ها به اضافه کاری و یا کاردوم که سبب کاهش کیفیت آموزشی ن ها در کلاس می شود و برخی دیگر نیز بیکاری تحصیلکردگان دانشگاهی و در نتیجه افت انگیزه اقتصادی کسب دانش و فراگیری علوم می دانستند . راهکارهایی را که همکارانم ارائه می دادند اغلب آرمان گرایانه بود و کلید حل مشکلات آموزشی را خارج از مدرسه از جمله سیاست های آموزشی دولت و تغییر الگوی فرهنگی و رفتار جامعه مربوط می ساختند . در یک جلسه این نکته را با همکارانم مطرح ساختم که با توجه به جمع بندی نظراتشان چه کار عملی و قابل اجرا را می توانیم در مدرسه انجام دهیم تا دانش آموزان قدری بیشتر به درس و تکالیف خود توجه نمایند به این نتیجه رسیدیم که قبل از شروع درس در کلاس در حدود 5 دقیقه در مورد ضرورت و اهمیت مطالعه و کسب دانش صحبت کنیم و سعی نماییم که دانش آموزان را به درس خواندن متقاعد کنیم  .

تجزیه وتحلیل اطلاعات اولیه :

پس از یک ماه دریافتم که نصیحت و بیان فایده ها ومحاسن درس خواندن در دانش آموزان اثر محسوسی نداشته و با وجود این که تقریباً همه آن ها به ارزش دانش و علم اذعان دارند لیکن قدمی در راه کسب و فراگیری مطالب موضوعات مطرح در کتاب درسی بر نمی دارند . لذا به این نتیجه رسیدم که باید در روش خود تغییری ایجاد کنم به گونه ای که دانش آموزان را وادار به انجام تکالیف کرده و تغییر محسوسی را در عملکرد آن ها به وجود آورم . با توجه به نظریه ی هوش های چندگانه "گارنر" و به کمک خود دانش آموزان در وقت اضافی یک جلسه از کلاس و در طی یک هفته در تک تک کلاس های آموزشگاه پرسش هایی را به صورت کتبی طرح کرده و پاسخ آن را براساس علاقه میل خود دانش آموز از آن ها گرفتم تا شناخت بهتری از آن ها به دست آورم . سؤالات عبارت بودند از :

1- برای قبولی شما در درسی دین و زندگی نقش دانش آموز مهمتر است یا دبیر؟

2- اگر نقش خودتان را در قبولی مهمتر می دانید چه راهکاری را برای خود پیشنهاد می دهید ؟

3-اگر نقش دبیر را در قبولی خود مهمتر می دانید چه راهکاری برای دبیر پیشنهاد می دهید ؟

4- آیا حاضرید هفته ای یک ساعت بعد از ظهر برای مطالعه و فعالیت دینی به مدرسه بیایید ؟

5- آیا مایلید فعالیت های عملی بیشتری از دینی در منزل انجام دهید ؟ به طور مثال مطالعه ی احکام ، انجام تکالیف وامثال آن .

6- چه کنیم که شما آخر سال به طور حتمی قبول شوید ؟

نتایج حاصل از این پرسشها برایم جالب بود زیرا در مورد پرسش اول اکثر دانش آموزان نقش خود را مهمتر از دبیر می دانستند و برای فعال شدن خود تشویق دبیران پدرو مادررا لازم می دانستند، انهایی که نقش دبیر را مهمتر ارزیابی کرده بودند ، خواهان طرح سوالات ساده و بنوعی ارفاق معلم بودند. در مورد سال دوم راهکاری را که ارائه داده بودند بیشتر درس خواندن و انجام تکالیف درس با دقت بیشتر بود. در مورد سوال سوم نیز خوب درس دادن معلم ، تعیین تکالیف بیشتر، طرح پرسش وپاسخ از متن درس ها و ایجاد تنوع در کلاس بود. در مقابل پرسش چهارم به جز تعداد محدودی از دانش آموزان مایل به حضور در مدرسه جهت فعالیت های جبرانی درس دین وزندگی نبودند ، آن هایی هم که حاضر به شرکت در کلاس جبرانی بودند اغلب دانش آموزان ساعی بودند . در مورد پرسش پنجم نیز بیشتر از نیمی از دانش آموزان مایل به انجام تکالیف عملی بیشتردر منزل نبودند و خواهان انجام فعالیت ها درمدرسه وکلاس بودند . در مقابل پرسش ششم حدود نیمی از دانش آموزان به تدریس خوب معلم و طرح سؤالات ساده و ارفاق معلم اشاره کرده بودند و بقیه نیز درس خواندن و انجام تکالیف و فعالیت ها با دقت بیشتر را در مورد موفقیت خود مهمتر می دانستند .

برای این که نتایج این پرسشنامه را بهتر برآورد کنم به طور تصادفی از تعدادی از افراد که نمره بالاتراز معدل و چند نفر را که نمره پایین تر از معدل کلاس ها داشتند انتخاب و همین سؤالات را به صورت گفتگو با آن ها در میان گذاشتم نتیجه ای که حاصل شد این بود که اغلب دانش آموزان برتر معتقد بودند که در قبولی و موفقیت تحصیلی بیشتر خودشان نقش دارند و تعیین تکالیف و فعالیت های بیشتر به آن ها کمک می کند تا در پایان سال تحصیلی نتایج بهتری به دست آورند و برعکسِ این گروه دانش آموزان ضعیف تر نقش معلم را بیشتر،  و البته طرح سؤالات ساده و ارفاق را مهم دانسته و علاقه ای به شرکت در کلاس های جبرانی و انجام تکالیف و فعالیت بیشتر نیز نداشتند .

با توجه به این نتایج به نظر می رسد که در مورد دانش آموزان برتر که در مجموع در کلاس ها کمترهم هستند بهتر است با کمک گرفتن از آن ها در تدریس فعال به صورت همیاری و تشویق به انجام تکالیف و فعالیت

مبادرت ورزیم ، اما در مورد دانش آموزان ضعیف تر کار به این سادگی نیست . باید به صورت ترکیبی و ایجاد تنوع در کلاس به صورتی عمل شود که هر دانش آموز از بخش فعال تر مغز یا هوشی که توانایی بیشتری دارد استفاده کند و زمانی که خود نتایج مثبت فعالیتش را ببیند به فعالیت و تکالیف بیشتری مبادرت خواهد کرد . برطبق نظر « گاردنر» این هوش ها عبارتند از : 1. هوش زبانی   2. محاسباتی   3. فضایی   4. موزیکال      5. بدنی - جنبشی   6. بدنی -  فردی   7. درون فردی   8. طبیعت شناسی

ویژگی های راه پیشنهادی و نظارت بر راه حل جدید :

 بر اساس هوش های پنج گانه « گاردنر» سعی کردم که از استعدادها و توانایی های مختلف دانش آموزان کمک بگیرم ، به ناچار باید در روش تدریس و تعیین تکالیف و فعالیت های کلاس و خانه تغییری ایجاد می کردم بنابر این اگر چه دانش آموزان برتر ترجیح می داند که خودم در پرسش های شفاهی کلاس از آنها درس بپرسم ، از دانش آموزان خواستم که نکات عمده و مهم درس را خود انتخاب و به میل خود چه به صورت خلاصه ویا  پرسش و پاسخ از متن کتاب استخراج ودر دفتر خود یادداشت کنند و پای تخته همان نکات یا سوالاتی که یاد گرفته اند از یکدیگر بپرسند ، و مشروط به این که تکراری نباشد ، من نیز هم به طرح پرسش و هم پاسخ آن ها نمره یا امتیاز می دادم . و با دانش آموزان قرار گذاشتم که هر دانش آموز تا پایان ترم باید حداقل چهار بار به میل خود و به صورت داوطلب درس پاسخ دهد تا میانگین نمره اش 10 نمره از نمره مستمرش را تشکیل دهد . و چنان چه کمتر از چهار بار داوطلبانه درس جواب دهد به منزله کم کاری و عدم استحقاق 10 نمره وی است . و 10 نمره دیگر مستمر را نیز به دو قسمت تقسیم کردم 5 نمره به فعالیت ها و تکالیف منزل و 5 نمره دیگر را نیز به فعالیت های فوق العاده که به دل خواه در هر زمینه ای مربوط به دین وزندگی باشد به طور مثال تهیه ی روزنامه دیواری مربوط به احکام ،روزنامه اخبار دینی و تاریخی مربوط به الهیات و امثال آن ، در ضمن از دانش آموزان خواستم که هر هفته حداقل یک مورد کار را بیاورند تا پایان ترم نیز 5 کار کفایت می کند و تمام کارها را تا یک هفته مانده به برگزاری امتحانات بیاورند ودر صورتی که همه ی کارها را در جلسه آخر بیاورند ارزش کامل را ندارند . ازآن پس تقریباً هرجلسه دفتر وتکالیف تمام دانش آموزان را در ابتدای درس کنترل کرده و برایشان در دفترکلاس علامت کامل ، ناقص و یا بدون تکالیف گذشتم و پس از یک ماه نتیجه ی فعالیت های آن ها یعنی نمره شفاهی ، دفتر، فعالیت هایی را که آورده بودند به اطلاع آن ها رساندم . نتیجه کار برایم جالب بود زیرا حتی دانش آموزان ضعیف سعی می کردند که به میزان کمی پرسش و پاسخ از متن درس ها تهیه کرده و همان را یاد بگیرند تا هم نمره تکالیف دفتر را کسب کنند و هم نمره شفاهی کلاس را ، از طرفی در تهیه و ساخت مدل ها و نمونه های دین وزندگی  حتی رغبت بیشتری از دانش آموزان برتر از خود نشان دادند . در ضمن پرسش و پاسخ شفاهی در کلاس را بیشتر به عهده و میل خود دانش آموزان گذاشتم برخی سعى می کردند به صورت کنفرانس خلاصه درس را بیان کنند ، اغلب دو به دو از یکدیگر سؤال و جواب می پرسیدند و برخی نیزکه بیشتر از میان دانش آموزان ساعی بودند از خودم در خواست طرح سؤال می کردند تا آن ها پاسخ دهند .

تمام این فعالیت ها حدود نیم ساعت از ابتدای هر زنگ را می گرفت و در ادامه ی جلسه به تدریس درس جدید و البته به صورت تیم و به کمک خود دانش آموزان و نمایندگان آن ها که اغلب دانش آموزان بهتر کلاس بودند می گذشت . دقایق پایانی جلسه نیز با جمع بندی و استخراج نکات مهم درس ، آزمون پایانی و تعیین تکالیف جلسه ی بعد پرداخته می شد . این روش تمام وقت جلسه را پر می کند و دانش آموزان را مشغول نگه می دارد . تنوع در کلاس را بالا می برد ، و تقریباً تمام دانش آموزان را در گیر درس و فعالیت می نماید . به تجربه در یافتم که این روش در میان مدارسنمونه موفق تر از مدارس عادی است و در مدارس عادی نیز به جز دانش آموزانی که در حال  « انتحار آموزشی»  (1) هستند . نتیجه مثبتی به همراه دارد و سطح نمره ی میانگین کلاس را در مقایسه با   ماه ها

و سال های قبل بهبود بخشید ، و از نا هنجاری و شلوغی کلاس نیز تا حدودی کاست . زیرا دانش آموزان را تقریباً در تمام وقت مشغول نگه می دارد و کمتر به آن ها فرصت می دهد تا ایجاد بی نظمی و صحبت با یکدیگر

 

......................................................................................................................................................................................................

1-  دانش آموزانی که با علم به فواید و مزایای تحصیل به قصد ضربه زدن به معلم و خانواده درس نمی خوانند یا آگاهانه درس نمی خوانند .

بپردازند . گاهی از دانش آموزانی که با یکدیگر به صحبت غیر از موضوع درس و کلاس می پرداختند می خواستم که از کلاس خارج شده و پس از اتمام صحبت به کلاس باز گردند و گاهی نیز جای آن ها را در کلاس تغییر می دادم و البته اغلب دانش آموزان نا آرام تر را به جلوکلاس و نزدیک خود می آوردم تا کنترل بیشتری روی آن ها داشته باشم . البته در ضمن تدریس نیزاین گونه دانش آموزان را بیشتر مورد خطاب قرار می دهم و از آن ها می خواهم که جواب پرسش مطرح را از متن درس پیدا کنند و ضمن بیان آن در دفتر خود یادداشت کنند . درضمن در هر جلسه دانش آموزانی که آمادگی پاسخ گویی درس را نداشتند داوطلب نمی شوند امتیاز منفی و در صورتی که داوطلبان زیاد بودند به طور تصادفی تعدادی انتخاب می شوند و در مجموع  تا پایان ترم به گونه ای از میان داوطلبان درس پرسیده می شد که حداقل چهار نمره از هر دانش آموز برای معدل گیری 10 نمره مستمر داشته باشیم ،در ضمن نمرات شفاهی را در دفتر کلاسی به صورت علائم اختصاری ثبت می کردم هدف از این کار این بود که برخی دانش آموزان خوب با ثبت چند نمره بالا مغرور نشوند و فکر کنند که همیشه نمره ی آن ها باید بالا باشد و دانش آموزان ضیف تر نیز فکر نکنند که زحمت و تلاش آن ها فایده ای ندارد و هر کاری کنند نمره ی آن ها کم می شود . از طرفی برخی از دانش آموزان با وجودی که استحقاق نمره ی بالایی ندارند در نمره اصرار می ورزند و وقت کلاس را بیهوده تلف می کنند این مشکل با ثبت نمره به صورت علائم قراردادی تا حدودی حل می شود ، تنها کافی است که در کلاس معلم به دانش آموز به تناسب پاسخ گویی به وی اعلام کند که درس و نمره ات خوب ، متوسط  یا ضعیف بود . براین اساس من نمرات زیر 10 را ضعیف ، 10 تا 16 را متوسط  و 16 به بالا را  خوب اعلام می کردم .   

 ارزیابى و نتیجه گیرى از راه حل جدید :

 با توجه به نتایج تحقیقات بنیادی پژوهشگرانی چون « هوارد گاردنر»  که هر فرد یا انسان را دارای هوش ها یا استعدادها و قابلیت ها متفاوتی معرفی می کند و اعلام می کند که در هر فرد 8 گونه هوش متفاوت وجود دارد که عبارتند از :

1- هوش دیداری – فضایی : که توانایی درک پدیده های بصری را فراهم می کند . 

2- هوش منطقی – ریاضی : که توانایی استفاده از استدلال ، منطق و اعداد را پدید می آورد .

3- هوش کلامی – زبانی : که توانایی استفاده از کلمات را به جود می آورد .

4- هوش بدنی – جنبشی : که توانایی کنترل ماهرانه حرکات بدن و استفاده از اشیا را در فرد به وجود         می آورد .   

5- هوش موزیکال – ریتمیک : که توانایی تولید و درک موسقی را در فرد به وجود می آورد .

6- هوش برون فردی ( فرا فردی ) : که توانایی ارتباط برقرار کردن و درک دیگران را به وجود می آورد .

7- هوش درون فردی : که توانایی درک خود و آگاه شدن از حالات درونی خود را به وجود می آورد .

8- هوش طبیعت شناسی : که فرد را قادرمی کند که الگوها و پدیده های واقعی محیط پیرامون را بهتر بشناسیم .

  براین اساس دبیر باید برای تحریک و فعال نمودن هوش های مختلف هر دانش آموز از روش های خاصی در تدریس استفاده کند در واقع هر دانش آموز ممکن است دریک یا چند تا از این هوش ها و استعدادها توانایی بیشتری از بقیه هوش های خود داشته باشد ، و در برخی از هوش ها ضعیف تر باشد . لذا باید دبیر تدریس و تعیین تکالیف هر درس را به گونه ای پیش ببرد که علاقه و سلیقه ی هر دانش آموز تحریک و فعال گردد و به کنش و عمل فرا گیری واکنش نشان داده و اطلاعات مربوط به درس را فرا گیرد . به عبارتی باید دانش آموز انگیزه و علاقه برای فعالیت یادگیری مطلب را به دست آورد تا عمل کند . در غیر این صورت بهترین و عالم ترین دبیران و استادان موفقیت چشمگیری نخواهند داشت . به طور مثال ممکن است موفقیت یک آموزگار در تدریس حروف الفبا در کلاس اول ابتدایی بسیار چشمگیرتراز یک استاد دانشگاه باشد زیرا آموزگار با شگردهای مختلف هوش ها و استعدادهای مختلف دانش آموزان را برای یادگیری بهتر تحریک می کند و انگیزه ی یادگیری را در دانش آموز پدید می آورد .

  از آن جایی که ماهیت و اطلاعات کتاب های درسی متفاوت است می توان چنین نتیجه گرفت که دبیران مختلف باید به تناسب و موضوع تدریس خود بخش های مختلفی از هوش های هشت گانه را بیشتر تحریک وفعال کنند اما از تحریک بخش های دیگر هوش دانش آموزان نیز غافل نمانند . البته هر دبیر نیز به تناسب تغییر موضوع و مطلب هر درس از روش و شگرد متناسب برای فعال نمودن قسمت مناسب و هماهنگ هوش با آن درس استفاده کند وبا تحریک آن قسمت از هوش به ایجاد علاقه و انگیزه ی یادگیری دانش آموزان بپردازد .

  براین اساس نگارنده در مجموع بین فراگیری اطلاعات دینی با هوش های کلامی ، درون فردی ، برون فردی و انسان شناسی هماهنگی وهمراهی بیشتری احساس می کند لذا در تدریس و کلاس های معارف سعی می کنم که این قسمت ها از هوش دانش آموزان بیشتر تحریک و به فعالیت برای یادگیری اطلاعات و مطالب دینی وادار سازم،  بنابراین از نظر عمل به دستورات و احکام کتاب مهم هستند و برای تحریک هوش های مذکور باید پیام آن ها به صورت نوشتاری استخراج گردد و به عنوان تکالیف در کلاس یا منزل در دفتر دانش آموزان ثبت گردد . و یا به عنوان فعالیت فوق العاده برروی برگه های مناسب با مقیاس بزرگتر نوشته شوند البته نباید این کار به صورت اجباری باشد بلکه هر دانش آموز براساس علاقه ، توان و امکانات خود می تواند به تهیه نشریه دیواری  از درس مبادرت نموده و امتیاز مثبت یا نمره مستمر آن ها منظور شود به عبارتی در نمره مستمر دین وزندگی نباید تنها بر اساس نمره شفاهی و کلاسی یا آزمون های قوه و کتبی عمل شود زیرا ممکن است دانش آموزانی که ازهوش فردی خوبی بر خورداربوده  ولی هوش زبانی و حافظه ضعیف تری دارند نمره پایینی بگیرند وبرعکس دانش آموزانی که هوش فردی چندانی نداشته ولی از هوش زبانی و حافظه ی خوبی برخوردارند  نمره بالایی بگیرند ، و به ظاهر در درس معارف موفق به نظر آیند . براین اساس در آبان ماه به کلیه ى دانش آموزان اعلام کردم که از آن پس تا پایان ترم و برگزاری امتحانات کتبی به کلیه ی فعالیت ها و عملکرد هر دانش آموز در هر جلسه امتیاز یا نمره تعلق می گیرد که میانگین آن در پایان نمره مستمر را مشخص می کند . از جمله این فعالیت ها می تواند پاسخ های شفاهی ، تکالیف دفتری ( پاسخ به فعالیت های درسی و سؤالات متن ) تهیه و به همراه داشتن پیشنهادات و نمونه های مربوط به درس دین وزندگی از جمله ( بازدید از مساجد و گزارش های تاریخی مذهبی و آئینی زندگی ،از محدوده شهرستان خلاصه نویسی از کتاب های دینی به خصوص آن ها که مربوط به شهرستان باشد . تهیه و آوردن فیلم های آموزشی مربوط به موضوعات دینی و نرم افزارهای مذهبی به صورت CD و دیسکت ، ساخت مدل های دینی .

 به دانش آموزان اعلام کردم نحوه و نوع این فعالیت ها بر اساس علاقه و میل خود فرد است . و به هر صورت که بخواهند می توانند نبوغ و خلاقیت خود را در پاسخ های شفاهی به میزان یک دوم ، تکالیف دفتری یک چهارم، و بقیه فعالیت ها ( تهیه نمونه ، مدل ، گزارش ، CD و ... ) یک چهارم از نمره مستمر برای هر جلسه کسب کنند و در پایان ترم میانگین این نمرات ، نمره مستمره نهایی آن ها را تشکیل خواهد داد .

 از جلسه بعدی براین اساس عمل کردم و در ابتداى جلسه دفترتمام دانش آموزان را کنترل و امضا می کردم درکنار امضا کلمات کامل ، ناقص و بدون تکلیف را یادداشت کرده و آن ها یی که بدون تکلیف بودند صفر از پنج وآنهایی که ناقص بود بین یک تا پنج و دفاتر کامل را پنج دادم و در دفتر کلاسی ثبت کردم سپس فعالیت های  فوق العاده ( نمونه ها ، مدل ها ، گزارش ها ... ) را تحویل گرفته و از 1 تا 5 را برای آن ها در دفتر کلاسی ثبت نموده و سپس از دانش آموزان داوطلب به طور تصادفی و به روشی که هر فرد مایل بود درس می پرسیدم و نمره ى شفاهی از 1 تا 10 برایشان در دفتر ثبت می کردم به بقیه داوطلبان نیز امتیاز مثبت و آن هایی که داوطلب نبودند امتیاز منفی می دادم پس از چند جلسه و با نزدیک شدن به امتحانات پایان ترم به دانش آموزان ضعیف و غیر فعال مجموع میانگین و نمره مستمر آن ها را اعلام و هشدار می دادم که تا فرصت هست از آن استفاده کنند و امتیازات یا نمرات خود را جبران کنند. نتیجه ى این کارها در پایان نیم سال اول تحصیلی 86-85 سبب شد که در مجموع و در مقایسه با دو ماه قبل از آن و همچنین زمان مشابه سال قبل میانگین نمرات کلاس ها بهبود یابد . البته تناسب و هماهنگی میان نمرات مستمر و پایانی ( کتبی ) کاهش یافت زیرا قبل از اجرای روش جدید نمره ى مستمر را بیشتر بر اساس آزمون شفاهی در سر کلاس و بدون توجه به تمایل و داوطلب شدن دانش آموز تعیین می شد و بنابراین نمره ى مستمر بیشتر سنجش هوش زبانی و حافظه فرد بود ، لذا به هوش های دیداری ، عملی ، منطقی و انسان شناسی بین فردی و درون فردی فرد نمره تعلق نمی گیرد و سبب مأیوس شدن اغلب دانش آموزانی می شود که هوش زبانی ، بین فردی و حافظه ضعیفی دارند . 

  در روش جدید به ندرت برخی از دانش آموزانی که نمره کتبی خوبی داشتند ، نمره مستمر کمتری گرفتند و برعکس دانش آموزانی که نمره پایانی ضعیفی داشتند نمره مستمر خوبی کسب کردند . اما در مجموع همچنان که قید گردید نمرات کمی و کیفی دانش آموزان به میزان چشم گیری افزایش یافت و از طرفی نیز سبب بهبودروابط دو طرفه نگارنده با دانش آموزان گردید و تا حدودی نیز از نا هنجاری های کلاس و دانش آموزان بی قرار کاست . در وقت های اضافی و احتمالی هر جلسه نیز به قرائت متن درس و یا استخراج سؤالات متن و نوشتن آن در دفتر دین و زندگی پرداخته می شد و یا با ترسیم نمودارها و مدل هر درس تا پایان جلسه و بنا به میل اکثریت کلاس ادامه می یافت .

    تصمیم نهایى :

  به طور خلاصه نتایج حاصل شده از روش جدید عبارتند از :

1- بهبود شور و نشاط در کلاس های دین وزندگی و کاهش عمومی خمودی بی رغبتی      دانش آموزان.

2- در گیری بیشتر فکری و عملی دانش آموزان با مطالب و موضوعات دین وزندگی در مدرسه وخارج ازمدرسه  .

3-  افزایش علاقه ومیل دانش آموزان به فعالیت های عملی و استفاده از هوش های مختلف خود .  

4-  کاهش نا هنجاری و سوء رفتار دانش آموزان بی قرار .

5-  بهبود نظارت و کنترل دبیر برکلاس .

6-  افزایش مشارکت دانش آموزان در تدریس و فرآیند یاددهی و یادگیری  .

7-  تدریس به روش جدید به دانش آموزان امکان می دهد تا برای تهیه گزارش از طریق مشاهده ، مصاحبه و پرسشنامه زمینه های اجتماعی شدن در آن ها بهبود یابد .

8- این روش سبب گسترش مطالعه ، بررسی و جست و جو در میان دانش آموزان شده و آن ها را به مطالعه بیشتر عادت می دهد .

9- این روش تدریس به دانش آموزان کمک می کند تا واقعیت های دینی محیط پیرامون خود را علاوه بر هوش شنیداری- زبانی ، از طریق دیگر هوش های خود به ویژه دیداری ، عملی ، منطقی و طبیعت- شناسی بشناسد . 

10-      ارتباط دو طرفه بین دانش آموزان با یکدیگر و با دبیر در فرآیند یاددهی – یادگیری افزایش می یابد .

11-      ترمینولوژی یا واژه شناسی دین وزندگی در دانش آموزان بهبود می یابد .

12-      این روش سبب ارتقا و بهبود نمره به ویژه نمرات مستمر دانش آموزان می شود . 

ماهیت دانش و علوم دینی به گونه ای است که  باید در فرآیند آموزش( یاددهی- یادگیری) آن به روش های مختلط و ترکیبی عمل شود . واز تمام هوش های فرد از جمله زبانی– شنیداری ،محسباتی – منطقی ، فضایی ، بدنی – جنبشی ، موزیکا ل ، بین فردی ، درون- فردی و طبیعت شناسی استفاده کرده و برای تکمیل وتعمین  ، یافته ها و دانستنی های الهی به طور ترکیبی از قوای پنج گانه (بینایی، شنوایی، چشایی، بویایی ولامسه ) کمک گرفته شود . به این ترتیب بهتر است دبیر الهیات برای تدریس هر درس ، طرح درس ساده ای در حداقل چند سطر تهیه کرده و بر اساس آن اقدام به فعا لیت های آموزشی در کلاس نماید .

بنا بر نتایج و یافته های این پژوهش دبیردینی  نباید فقط به انتقال داده ها و اطلاعات دینی  اکتفا کند بلکه باید علاوه بر آن به دانش آموزان بیاموزد که چگونه درعمل مسائل و مشکلات دینی  محیط پیرامون زندگی خود را درک و چگونگی روابط وقواعد پدیده های دینی  را در گذشته وحا ل شناخته و روند آینده آن را پیش بینی کنند تا بر اساس شناخت علل وعوامل عینی پدیده ها ، پیامدها وبازآفرینی(پس خوراند)مثبت ومنفی پدیده ها و رویدادها را در عمل تجربه کنند و در زندگی قواعد و روابط  لازم را به کار گیرند. به عبارتی آموزش الهیات باید به گونه ای باشد که دانش آموزان در آینده هر شغل و نقشی که در جامعه به عهده گیرند از اصول و قواعد دینی  در کار و زندگی خود بهره گیرد و از احکام دینی به نحو بهتری استفاده نماید .

  براین اساس نگارنده سعی دارد تا دانش آموزان و دانشجویان را به گونه اى در فرآیند یاددهی – یادگیری آموزش دهد تا آن ها را به استفاده از کلیه قواى جسمانی و توانایی ها یا استعداد هاى ذهنی ، فکری ، ابتکاری و خلاقیت به کمک هوش های متنوع شان وادار نماید . لذا از نظر اینجانب باید این امکان فراهم شود که هر دانش آموز براساس میل و سلیقه خود اصول و قوانین دینی  را به هر روشی که دلخواه اوست فرا گیرد و دبیر نیز به گونه ای دانش آموزان را هدایت کند که از راه ها و روش هاى مختلف از جمله نمودار ، مدل ، بیان و نوشتار به نتیجه واحدی دست یابند و داده ها یا اطلاعات دینی  را فراگیرند و در عمل و زندگی به کار گیرند . زمانى این مهم تحقق مى یابد که دانش آموزاز مرحله شناخت ( دانش ) فراتر رفته و به طور عاطفی (احساسی ) مسائل و مشکلات دینی  را درک کرده و به مرحله سوم یعنی اصول و قواعد را در عمل و رفتار به کار گیرد . در صورتی دبیر می تواند در تدریس خود موفق عمل کند که دانش آموزان را در هر جلسه کلاس به سه مرحله یاد شده هدایت کند . 

   پیشنهاد یا راهکار :  

   برای کاهش اُفت تحصیلی دانش آموزان وارتقا ء یا بهبود کمی و کیفی سطح دانش و اطلاعات آن ها در هر درس به صورت عام و الهیات به صورت خاص بهتر است اقدامات زیردر حد امکان صورت گیرد : 

1.    برگزاری کلاس های جبرانی براى دانش آموزانی که دچار افت تحصیلی هستند . 

2.    برگزاری آزمون های متنوع شفاهی ، عملی ، کتبی و تکوینی و تحلیل نتایج آن . 

3.    استمرار در ارزشیابی به صورت های کتاب باز ، مشارکتی و استاندارد برای تعمیق آموخته های دانش آموزان . 

4.    استفاده از شیوه ی تدریس مشارکتی و همیاری معلم و دانش آموزان . 

5.    ایجاد هماهنگی درنحوه ی عمل و تدریس دبیران در جلسات شورای معلمان و کادرمدرسه .  

6.    دعوت و هماهنگی بین دبیران ، کادرستادی آموزشگاه و والدین دانش آموزان در امر آموزش یا هماهنگى اولیاء و مربیان .

7.    طبقه بندی دانش آموزان به گروه های خوب ، متوسط و ضعیف درهر کلاس و درهردرس و بهره گیری ازدانش آموزان مستعد برای تقویت دانش آموزان ضعیف .

8.    کمک به دانش آموزان تا روش صحیح مطالعه و یادگیری هر درس را فراگیرند .

9.    استفاده از وسایل کمک آموزشی مناسب آماده یا خود ساخته توسط دبیر یا دانش آموزان

    10.         دعوت از دبیران و استادان مجرب و متخصص و سخنرانی یا بحث و گفتگوی آن ها با       دانش آموزان .   

   11.        معرفی چهره های شاخص و شناخته شده دینی  که منشأ تحولی در الهیات  کشور بوده اند از جمله چهره های ماندگارملی و ناحیه ای . 

12. تمجید و تشویق دانش آموزانی که پیشرفت تحصیلی دارند ( حتی دانش آموزان ضعیف ) . 

13. برگزاری جلسات مشاوره ی تخصصی با دانش آموزان به صورت فردی و گروهی .

14. استفاده از شیوه های نوین تدریس و یادگیری مشارکتی و همیاری برای کاهش وابستگی به دبیر و افزایش عزت نفس و میزان تمرکز دانش آموزان روى مطالب و تکالیف . 

15. تهیه کتاب های کمک آموزشی ، به ویژه در زمینه ی دینی 

16. تهیه کتاب فیلم و نرم افزار هاى آموزشى دینی  به صورت CD ، دیسکت و ویدیوئى .

17. بازدیدهاى علمى و تهیه گزارش و عکس از پدیده هاى مختلف طبیعى و اماکن مذهبی .

18. برگزارى مسابقات علمى بین دانش آموزان و کلاس ها به صورت عمومى یا تخصصى دین وزندگی .

19. تجهیز مدارس به سایت اینترنت و استفاده از سایت دینی  .

توسط معصومه طالبی وبلاگ شخصی)


      مقدمه

    آنچه بارها گفته ام ....دوباره خواهم گفت شاید اثرکند!

باتوجه به در خواست دبیر خانه راهبردی درس دین وزندگی کشوری ،علی رغم فشردگی بیش از حدبرنامه های مطالعاتی وآزمونهای گروه های دیگر، برخودم لازم دیدم که نقدی کوتاه اما بسیار مهم بر موضوعات درس دین وزندگی 3 داشته باشم به امیداینکه گوشهایی که باید بشنوندودستهایی که بایدبنگارند ومألفینی که بایدتغییرات لازمه را ایجاد نمایند ، به این نقدتوجه نمایند تا وظیفه لازمه خود را به درستی انجام دهند.

خوب میدانیم که امروزه علوم انسانی ودر راس آن مباحث دینی مورد توجه دشمنان دینی ست اما به رنگ دینی وتشکیل تشکلهای فرقه ای، نمایان شده است وجهان کفر و یهود، بشریت را بسوی خواسته های پوچ خودبا هزاران تزویر و دروغ پیش می برد وبا دو ابزار، اولا تهیه نرم افزارهای مذهبی وطراحی شده با افکار یهودی وثانیا القای فرهنگهای پوچ وخرافه پرستی به جنگ همه ملتهای مخالف خود برخاسته اند واز سوی دیگر، ما در این شرایط باید باچند ساعت درسی تمام القائات دشمن را بی رنگ ویا نابود سازیم که این دشوار است ولی غیر ممکن نیست ،که به نظر اینجانب یکی از راه حل های مناسب، تالیف  کتابهای مکمل درسی است که بتوانیم هراز چندسالی مطالب آن را براساس حوادث دینی ایجاد شده از سوی ، یهودیان تغییردهیم تا بدین وسیله حداقل هفته ای دوساعت به شبهات دانش آموزان پاسخ صحیحی بدهیم وبانهضتی که جهت آموزش مهدویت درمناطق آموزش وپرورش براه افتاده هم سو باشیم بطور مثال مألفین ما خوب فهمیده اندکه بعداز چندسال آموزش مداوم نماز واحکام آن ، درآموزش احکام تغییراتی اساسی ایجادکنند واحکام فراگرفته شده جای خود را به احکام جدیدداده وبنای اصلی تدریس احکام از صحیح بودن فراتر رفته وبه مقبولیت توجه ویژه شده است که باید باورداشت باگذشت زمان نه چندان کوتاه همه این  اطلاعات نیز باید به روز شود.

در میان این تغییرات توجه به تشکیل مدارس غیرمذهبی اما به بنام مدارس مذهبی بهمراه تعصبات بیجا از یک سو ویا آزاد گذاشتن افراد از سوی دیگر بچه ها را دچار شخصیتهای دوگانه ای نمودکه فقط افزودن زحمات ما رابهمراه داشت .

 ازجهت دیگرچیزیکه مزیدبرعلتهای شکست در آموزشهای صددرصد موفق در درس دینی شده است ارایه درس دینی ازسوی افراد

 الف ) مغرض نسبت به دین

 ب ) بدور از مسائل اعتقادی اصیل وریشه دار

 ج ) متاسفانه آلوده شدن به مسائل غیر شرعی مانند موسیقی وآواز خوانی و....

 د ) ووابسته بودن به اعتقادات انحرافی وهالیوودی است

 که مجال حرکت بسوی اهداف بزرگ را سالیان سال است از اهل فن گرفته وحتی فعالییت را از آن اندک دلسوزان دین ربوده است وعده زیادی را به انزوا وبی خیالی سوق داده است واین به همان بحث همیشگی بنده برمیگردد که معتقد به گزینش ویژه برای دبیران دینی بوده ام باید افرادی راانتخاب کردکه معتقدواخلاق مند وباسوادوبدور از رفتارهای بیهوده دنیایی وخوش گذرانیهای بی ارزش آن وعلاقه مندبه اهل بیت وقرآن وعامل به آن ......باشند که متاسفانه هنوز به آن توجه نشده است.

البته یکی دیگر از مطالبی که باید نظام آموزش وپرورش به آن توجه کند وهنوزکسی شجاعانه به طرح آن درسطح وزارتی نپرداخته واز امثال این حقیر بخاطر لیسانسیه بودن نپذیرفته اند، مسئله دراختیارگذاشتن 4ساعت از ساعت  کاری دبیران درجهت کاردرفضای مجازی وبه روز کردن اطلاعات میباشدکه از این امر ابا نمودند وهنوز کوچکترین توجه ای به آن ننموده اندواین در حالی ست که تمام کارمندان اداره جات از رواسای خود ساعت اضافه کارمیگرندآنهم برای کاری که اصلا انجام نداده اند ! آیا اینطورنیست ؟

دراین میان چیزیکه بنده رابیشتر می آزارد پاسخ دادن به سوالات شرعی از سوی دفتر مراجع میباشدعده ای که معلوم نیست انتخاب آنها چگونه صورت میگیردبا رجوع جوانان به دفاتر آنها با تلفن ، به جوابهای سر بالا میرسندیا به جوابهایی که از رساله خود مرجع بسیار دور است ،دست می یابندکه ما باید بعضا مشکلات حاصله ازسوی این عزیزان را نیز پاسخ دهیم ویا از ارجاع بچه ها به سوی دفا تر این مراجع خود داری کنیم.

            

وابستگی به اسرائیلیات وخرافهای القا شده از سوی فرقه های بشری وترس از اعلام شیعه اثنی عشری بودن حتی درکتب اختصاصی دینی شیعه ، مرا به این فکر وامیداردکه براستی باچه سلاحی بایدبه جنگ دشمن بروییم وبا چه امیدی در انتظار فرج هستیم؟؟؟......چرا به جرات ازالگوقراردادن امام وتعریف از زندگیشان ومعرفی دشمنان حقیقی ابا داریم وازمیان امامان معصوم چرا فقط بچه هااز زندگی یک  الی دو امام بیشتر آگاهی ندارند ؟؟ ما که ساعتهاازعمر بچه هایمان را یا باکلاسهای درسی یا ورزشی ویا انترنتی پرنموده ایم چرا بصیرت کامل به آنها نمیدهیم تا با شناخت مثلا مناظره های امام رضا ( ع ) ویا توحید مفضل پای همه ی اعتقادات خودبه خوبی بیاستند؟چرا برما نیز باور شده که مدرک وشهرت ، از اخلاق ودین بهتر است ؟؟ چرا قهرمانان ما دردل بچه ها بجای سلمان فارسیها چهار تاهنرپیشه ایرانی یا خارجی شده اند ؟چرا نباید لعن بر غاصبین ولایت یعنی خلفای راشدین واولادشان آشکار شود[1] ومعرفی چهره کریه آنها ونسل جدیدکفرکه فرزندان همان ها هستند به بچه ها معرفی  نشوند تا حجت بر همه تمام گردد؟ چرا.....

 

خدایا آنچه که در این مختصر آورده ام اولا برای رضای مولایم حضرت حجهّ بن الحسن روحی له الفدا ئ بوده ثانیا برای آینده فرزندم میباشد ثالثا برای وطن ومیهنم وولی فقیه مظلومم بوده است.....

خدایا فرج امام مظلوم ما را برسان و حقش را بر ما حلال گردان ......

 

 

نقدو بررسی بعضی ازقسمتهای کتاب دین وزندگی 3

 

1 ) دربحث مربوط به شناخت پیامبراکرم (ص) درس قلمروی رسالت در معرفی ابلاغ دین ودریافت وحی، درباره شخصیت پیامبروزندگی الهی او هیچ سخنی به میان نیامده است واز کرامات رسول خدا حتی به اندازه سایر پیامبران سخن گفته نشده و حتی از خلقت استثنایی این نور الهی سخنی وداستانی ذکر نشده ، وجالب تر اینکه چند داستان زیبا در امر اشرف مخلوقات بودن حضرت رسول (ص) واز کرامتهای ایشان و فضیلتهای ایشان چیزی طرح نشده تا اذهان غافلان از غفلت فاصله گیرد. [2]

 

2 ) یکی از مهمترین مباحث ، بحث تحدی طلبی و امی[3] بودن رسول خداست که بسیار اندک وبی تفسیر مطرح شده است . درمورد تحدی طلبی سوالهای فراوانی طرح میشود واکثر جوانان گمان میکنند که این تحدی طلبی یعنی آوردن یک عبارت عربی ست درحالیکه همه اساتید میدانند مراد آوردن عبارتی ست با فصاحت وبلاغتی که با قانون وانسجام قرآنی همگون باشد ویا بنا به گفته بعضی از علما واساتید حوزه ودانشگاه به شکلی آورده شودکه به اعجاز زوجیت وفردیت آیات و حروف وکلمات آسیبی وارد نشود[4]    

که متاسفانه دبیران عزیز قادر به توضیح مطالب نبوده خود متن کتاب نیز بسیار ابتر است وبیشترافکار رامتوجه آوردن عبارتی که از جهت معنا وظاهر عربی ادبی باشد سوق می دهندواین برای دانش آموزان چندان جنبه اعجازی ندارد.چون توانایی قرآن بحدی است که اگر از آن طالب وصف مثلا بهشت وجهنم باشیم چه در یک جمله چه در چند صفحه، به زیبایی هر چه تمام تر این کار را انجام میدهد در حالی که دانشمندان بدور از قرآن  که با آن آشنایی ندارندخوداعتراف به صنعت ایجاز و فصاحت قرآن می نمایند.[5]       

 

ویا چقدر خوب است بحثی پیرامون توقیفی بودن آیات یا سور قرآنی بیاوریم تا بیشتر به اعجاز قرآن پی ببرندوچقدر جادارد از مبارزه قرآن واعجاز آن وپیشگویش در امر یهودیان وحوادث خبر از آینده اش آورده شود و همه مطالب مهم را به مطالعه آزاد ارجاع ندهیم تا هر چه بیشتر با قرآن آشنا شوند.

 

3 ) تیتر دوم صفحه 110  کتاب دین و زندگی موضوع ورود مسائل جدید در دین را به درستی شرح نداده، واز علوم جدید حتی باب آگاهی چند مورد را نیاورده ودر ذیل آن مثلا علم رایانه واحکام مربوط به آن را واستفاده شرعی نمودن از آن را شرح نداده است، ویا مباحث جدیدی مثل ارتباط با نامحرم در سطح دانشگاه واجتماعات جدیدکاری ودرسی وهنری راذکر نکرده ودرکنارش احکام غنی اسلامی را نیاورده است ویا حتی با توجه به افزایش سفرهای خارج کشور احکام ساده خوردن غذا در محیط کفر و روابط با آنها را به شکل جدول تحقیقاتی از رسالهدر نیاورده تابچه ها خود به جوابهای درست برسند.

آیا دبیران عزیز طرح موضوع میکنندتاسوالی ایجاد شود وافرادی بدنبال جواب بروند؟ براستی چرا از احادیث ویا اتفاقات  که در عصر امام صادق (ع) رخ داده و امام برخورد با آن را نشان داده را ارائه نمیدهیم؟[6].

جالب اینجاست ما معتقدیم قرآن وکلام امام اعجاز است ولی برای اثبات دین واحکام آن بیشتر ازکلام خود استفاده میکنیم؟!ادعا داریم زندگی آنان خود الگوی خوبی برای دین مند شدن است اما از فن قصه گویی و تعریف وقایع تاریخی یاد شده در قرآن بیشتر فاصله گرفته ایم ؟ براستی چرا ادعا و عقاید ما با عمل ما یکی نیست ؟....چرا روی زندگی ائمه زوم نمیکنیم سپس آن قسمت از زندگی امام درس مورد نظر را با آیات قرآن نمیدهیم ؟ ..خدا کند گمان نکنیم حرف ما را بهتر ازحرف امام می فهمند.!.. 

 

3 )  در صفحه112بحث پیرامون شخصیتها و الگوهای غیر قابل اعتماداست در حالیکه درذیل این تیترسخن از نکات مثبت زندگی اشخاص قابل اعتماد آورده شده درحالیکه خوب بود ازشخصیتهای منفی دوران امیرمومنان (ع) نام ببریم واز ریا و دورویی سران فتنه آن عصروماجرای بیاد ماندنی عالم هستی یعنی سقفیه بطورکامل سخن بگوییم وکافر و فاسق و مشرک را با مبارزات مولا یمان توضیح دهیم واز سران اموی وعباسی برطبق تاریخ حرف بزنیم وآنچنان که در ادعیه ها آمده آنان را مورد لعن قرار دهیم. [7]   

 

4 ) باکمی دقت می فهمیم در صفحه 124درزیر تیتر «تربیت شخصیتهای اسلامی»مفاهیم ادبی که تقریبا درصفحه 112 در بالا به آن اشاره شده،دوباره آمده است ونتایج حاصله از هردو مورد یکی ست اما باکمی ادبیاتی متفاوت ارائه شده است !درحالی که در این قسمت براحتی می توانستیم از بزرگانی چون سلمان فارسی وکرامات ومقام ومنزلتی که نزد خدا و رسول خدا[8] واهل بیت داشته ویا ابوذر و... و.یا یاران اصلی اباعبدالله (ع)... ویا از مردان بزرگی همچون آیهّ الله قاضی و آیهّ بروجردی و سید رضی یا شیخ صدوق ....وکرامات آنها سخن بگوییم تابرای دانش آموزان قریب به ذهن باشدمادر عالم اسلام شخصیتهای برجسته وبا فضیلت کم نداشته ونخواهیم داشت وتا ایام مبارک ظهور حضور این بزرگان ادامه دارداما متاسفانه همیشه این دبیران دینی هستند که باید همه این قصه ها را بدانند تا با بیان آن، نقص کتاب دینی رفع شود، واین درحالی ست که داوطلب آزادی که فقط کتاب را میخواند اطلاعات چندانی بدست نمی آوردودر دنیایی  که هنوز قصه حرف اول را در تاثیر کلام دارد وقرآن یکی از راههای بیان مطالب خود را قصص میداندمابا بیان، فقط الفاظ ادبی وگاه منطقی راه بی پایانی و بدور از راه دل را طی میکنیم که البته نتیجه معنوی چندانی بدست نمی آوریم اضافه بر مطالب بالا باید گفت جای احادیث بسیار زیبای معصوم (ع) [9]خالیست که باکلام ناقص ما، جبران این نقص بزرگ حاصل نمیشود.واین درصورتی ست که حتی در بخش مطالعه آزاد چیزی آورده نشده است .[10]

 

 

 

 

 

 5 ) در صفحه 129و128 بهتر است عناوینش باهم آورده شودچون تیترها یک معنی را دنبال میکند وهم چنین مطالب زیر تیتر«آگاهی بخشی به مردم »صرفا مطالبی است که همان تیتر را بسط وگسترش داده وچیز قابل ارزشی در آن آورده نشده است.وجا داشت که مطالب آزاد این قسمت از درس زیر همان عنوان میآمد تا تیتر را از ابتر بودن بیرون می آوردالبته این امر در همه تیتر های این بخش کم وبیش احساس میشود ومطالب مطالعه آزاد آن غنی تر وپر بار تراز متن اصلی میباشد  .

درادامه ی برطرف نمودن نقص این بخش ، باید اضافه نمایم آوردن شیوه مبارزات، امام سجاد(ع) و امام صادق(ع) وامام موسی کاظم(ع) وامام جواد(ع)حتی امام حسن عسکری(ع) بسیار ضروری ست تاازاین طریق امامان معصوم(ع)اولا بهتر وبیشتر شناخته شوند،ثانیا این درس به اهدافش نزدیکتر شود.تا بدین وسیله بجای آشنایی با تیتر و عنوان شناسی ، ذهن بچه ها را با امام شناسی آشناکنیم.

 

6 ) درصفحه 131در تعریف ولایت معنوی امام ، جای کرامتهای اهل بیت (ع)خالی ست که بسیارجای تعجب است که این نقص مهم با مطالعه آزاد نیزبرطرف نشده است .اگر چه در تیتر«اسوه های جاوید» حق مطلب به زیبایی ادا شده است ودرس با جمع بندی بسیار عالی به پایان رسیده است.

 

7 )بطورکلی از خلاء های بسیار مهم این بخش ازکتاب ، بکارنگرفتن زندگانی پر از فراز ونشیب اهل بیت (ع) آنهم با آفرینشی نوری وحیاتی طیبه به عنوان الگوهای اصلی حیات بشریت است که این مشکل اساسی ومهم در معرفی امام عصر(عج) بیشتر خود را نشان میدهد.

جالب است متوجه این مسئله باشیم ازخودخورشیدحرف زدن بهترازآن است که از مقایسه خورشیدمادی با یک وجود معنوی استفاده کنیم ویا چقدر خوب است از سخنان خودمولایمان در آخرین سفارشاتشان به نواب اربعه یا علمایی که باایشان اجازه مراوده داشته اند بهره بگیریم.

 

7 ) تمام مطالب آورده شده در، درس 10 کتاب بسیار لازم بوده اما کافی نیست ،چون بحث منجی درمیان دوست ودشمن درعصرما بحث بسیارمهم وقابل توجه ای شده است ، واین درحالی ست که این درس پاسخگوی حتی ساده ترین مطالب درمورد شناخت منجی وپاسخ گوی شبه هات ازسوی دشمن نمی باشد.

واین درحالی است که دشمن از این غفلت ما وعدم آگاهی دهی ما، بازدکانی از طلسم وخرافه پرستی واشاعه عقاید یهودی برای خود واستکبار بازکرده است .وهربار باساخت فیلم ویا مبارزه نرم افزاری به آرمانهای ما که برای نسل جدید جا نیفتاده ، حمله میکند وجوان ما همه ی آنهارا یا فقط یک فیلم میداندوتاثیرجنسی میگیرد وبس ، یابا ابزارساخته شده آنها بجان مادر کلاسها ومحیط های درسی می افتد وماناخواسته در بازی آنها نقش پاسخ گو

 

 را باید داشته باشیم والادرصورت عدم پاسخگویی به آنها ، با برنامه ای که طرح کرده اند از راه دور بدون جنگ بایداعلام شکست کنیم وتسلیم بشویم چون روی ذهن جوان به درستی کار نکرده ایم .

چه خوب بود بحث مقایسه ظهور منجی  وساختارهای ساختگی دشمنان با کمی گسترش بیشتر عنوان می شدوبا طرح سوالاتی از متن درس، افراد را وادار به تفکربیشتری می نمودیم . وتیترهایی تحت عنوان

الف) مدعیان دروغین –آوردن چند نمونه از ماجراهایی که از زمان غیبت صغری تا به امروز ازسوی افراد جاهل از یک طرف واز دشمن آگاه و عنادورز ازطرف دیگررخ داده، میتواندآگاهی خوبی برای بچه ها باشدکه از طریق کتاب حتی بدون حضور دبیربه دانش آموزان انتقال یابد

 ب ) علائم اصلی ظهوروبعضا علائم فرعی مهم عصر ظهور – دردودهه اخیر با فعالییتهای خوبی که با مسئولیت مراجع تقلیددر مورد مسائل عصر ظهورانجام پذیرفته ،لازم است حداقل اطلاعاتی را در اختیار دانش آموزان قرار دهیم تا  اولا از نفوذ افکارصهیونیستی جلوگیری کنیم  ثانیا جلوی حرفهای بی اساس دبیران وبعضا تحت تاثیر گرفته از نگاه هالیوودی را ریشه کن سازیم . علائمی مانند- 1- صیحه آسمانی آنهم بر طبق روایات -2-کشتن نفس زکیه 3- قیام یمانی – 4 – خروج سفیانی – 5 – وجود دجال –که متاسفانه دشمنان اسلام بیشتر از ما براساس داشته های ماکارهای خلاف دین انجام داده اند ودر اختیار جوانان مسلمان قرارداده اند. 

 ج ) مظلومیت امام غایب ورنج ایشان از این امر ( امر غیبت آزمایشی بزرگ برای امام عصر( ع) و امت اوست )   

 د ) معرفی نهادها وسایت ها ومراکز فعال جهانی واسلامی در امر شناخت همه جانبه امام عصر (عج)و آوردن چند نمونه از فعالییتهای جهانی آنها  -در شرایطی که وهابیون و بهائیت ویهودیت دست دردست هم گذاشته اند واعتقادات ما را نشانه گرفته اند، ما نیز بایدبا پیشگویی های ائمه معصومین(ع)بسیاری از شبه هات را پاسخ دهیم .

 

8 ) در پایان این درسها قبل از رسیدن به مسئله ولایت فقیه، باید پایان کارجهان وآینده ی بشریت با اشاره ای به مسائل جدیدی چون قیامها وباز گشت مظلومان عالم هستی یعنی حضرت امیر (ع)[11] وحضرت اباعبدالله (ع)وحکومت زیبای ولی امر مسلمین حضرت حجهّ بن الحسن (عج) برای دانش آموزان ترسیم شود، ولطف امام وعفو امام وحتی دیدار با اوکه خود از بین برنده بسیاری از خطا های بشری ست باید در کتاب به آن اشاره شودتا امید به ظهور دردلها ایجادشود نه ترس از ظهور امام! وهم چنین امید به بازپس گیری حق مظلوم، اشتیاق ظهور را در دلها بیفزاید، پس وقتی میبینیم بچه ها از ظهور می ترسندباید باورکنیم –اولا کتاب درسی پاسخ گوی جامعه ما نیست که نه تنها آرزومند ظهور نیستند بلکه حتی میگویند« خدا نکند چونکه کارجهان به پایان میرسد» -ثانیا قشری تربیت نمیشود تا با خرافات خانواده ها مبارزه کندتا امام مظلوم ومهربان وشفاعت کننده ما اینطور معرفی نشودولطف امام در پرده هایی ازابهام باقی بماند!

 

براستی مگر ما چگونه امام غایب خود را معرفی کرده ایم که (یابهتر بگویم اصلا معرفی کرده ایم) همه از ظهورش ترسانند؟در حالی که چه شیرین است لحظه وصال همچنان  که تاریخ از وصال مردم ایران درزمان هجرت امام رضا (ع) سخن گفته ودرباره شوق دیدار مردم با امام هم عصر خود حرفها زده است !  

بنده معتقدم مشکل ازکتاب درسی و شرح وتوضیح ناقص دبیران ما وشنیدن حرفهای بی اساس است . بهترین راه اضافه کردن یک فصل کامل به این دروس است تادرآن فقط به معرفی امام عصر(عج) از قبل تولد تا پایان کار دنیا بپردازیم.

 

نتیجه

از مجموعه مطالب آمده در این مقاله اینطور برداشت می شود که

1-بزرگترین مشکل ما در کتاب دینی 3 نادیده گرفتن زندگانی ائمه معصومین و آوردن شیوه های زندگی آنها و شرح و توضیح اسوه بودن آنها برای دانش آموزان است

2-در بسیاری از موارد در شرح تیترهای آمده به گفتن مطالب ادبی کفایت شده است در حالیکه انتظار می رود آن تیترها به همراه قصص صرآنی و روایات توضیح داده شود که بنده فقط در موردچند درس مطالب را ارائه داده ام.

3- مهمترین نقدی که در این مقاله آمده در مورد عصر غیبت امام زمان( عج ) و شرایط ظهور و علل غیبت و علائم ظهور و ....می باشد که پیشنهاد بنده اضافه کردن یک درس با محتوای شناخت کامل امام عصر از پیش از تولد تا پایان کار جهان است .

4-مبهم مطرح کردن  مطالب مربوط به عصر ظهور باعث نفوذ عقاید خرافی شده است که در این مقاله بنده برای رفع اشکال چند پیشنهاد ارائه داده ام .

 

درپایان از همه عزیزان خواستارم به این گفته ها توجه نموده تا انشاالله آثارآن را بزودی شاهد باشیم

امیدوارم توانسته باشم نکات را بدرستی به سمع ونظر عزیزان برسانم وحق درسی که به نظر من ضایع شده ادا شود وامام شناسی به درستی ابلاغ شود.

 

به امید اینکه روزی مولا یمان ظهورکندومارانیزموردعفو وبخشش کریمانه خودقراردهدودستان ناتوان مارا بگیردوبه مقصدبرساند.

                                      اللهم عجل لولیک الفرج

زمستان  1389         

                                                                                   ژاله جعفری  پاسکیابی

 

                                                                                                                                                    

 

فهرست منابع

 

1- کتاب رجعت مولف  علامه سید محمد باقر مجلسی

2- سخنرانی استاد مهدوی راد ، سالن اجتماعات دبیرستان البرز منطقه 6 ، همایش روز سه شنبه 26/11/1389

3- رجوع به زیارت معروفه عاشورا قسمت لعن و نفرین بر دشمنان اهل بیت و کتب حدیثی شیعیان اصول کافی ، وسایل الشیعه و بحار الانوار 

4- قطره ای  از دریای  فضایل اهل بیت  ، مترجم علامه سید احمد مستنبط ، ترجمه کتاب القطره ، نشر الماس ، چاپ نهم زمستان1387

5- کتاب دین و زندگی سال سوم

 

سایت ها

1-سایت مهدویت ، علائم ظهور

2-سایت حوزه


 - منظور همان ابوبکروعمر وعثمان است[1]

 - درس پنجم در گستره رسالت[2]

 - مربوط به صفحه 53 و 60[3]

 - سخنان استاد مهدوی راد ، در همایش روز سه شنبه 26/11/1389 ، سالن اجتماعات دبیرستان البرز منطقه 6[4]

 - همان مدرک پیشین[5]

 - قطره ای از دریای  فضائل اهل بیت ،مترجم سید احمد مستنبط [6]

 - رجوع به زیارت معروفه عاشورا شود (که متاسفانه بعضی ازکوردلان سند این زیارت الهی را ردکرده اند )  [7]

9- بکارگیری لفظ رسول خدا یا رسول الله صحیح است چون صهیونیستها ویهودیان کوردل از لفظ رسول اسلام استفاده میکنندتا به اهداف خود برسنددر حالی که از این لفظ در قرآن استفاده نشده است 

 -بهره گیری ازکتب ارزنده اصول کافی و وسا ئل الشیعه و بحارالانواردر این جا بسیار لازم میباشد  [9]

11 - فقط درمطالعه آزاد الحمدالله ازسران فرقه های اهل سنت مطالبی آمده،که باز درآنجا از شرورترین آنها یعنی احمدبن حنبل(که بخا طر    عنادبا امام صادق (ع) بایک چشم بازویک چشم بسته نماز میخواندتا بدین وسیله مخالفت خودرا با امام نشان دهد)سخنی گفته نشده است.

 -مسئله رجعت تقریبا مورد اتفاق بسیاری از علمای دینی ست که حتی به عنوان یک فرضیه خوب است آورده شود[11]



یشنهاد هایی برای تدریس دین و زندگی 1

این مطلب را بنا به درخواست یکی از همکاران در اینجا
قرار دادم

از پیشنهاد ها و راه کارهای سایر همکاران و دانش
آموزان در این خصوص  استقبال  می شود.

 

بهتر از هر چیز استفاده  از کتاب راهنمای تدریس دین و زندگی یک است .

به علاوه این درس با چهار ساعت زمان تدریس در هفته فرصت
بیشتری در اختیار دبیر قرار می دهد.

به گونه ای که برخی همکاران وقت اضافی دارند.

اما مواردی که به نظر بنده میرسد:   
1-قبل از هرچیزی داشتن طرح درس روزانه است ، حداقل در ذهن خودتان باید مرور کنید و بدانیدامروز دراین 90 دقیقه چکار هایی می خواهید انجام دهید.

2-  بعد ازجلسه ی اول ، درجلسات بعد می توانید قسمتی از وقت را به پرسش از متن اختصاص دهید.

3- قبل ازشروع درس در هر جلسه می توان کتابی را انتخاب کرد ه و برای دانش آموزان بخوانید(حدود5 دقیقه).من خودم از کتاب پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان(عج) استفاده میکنم.در این مورد از دانش آموزان نظر خواهی کنید.

4-     اما مراحل تدریس:

ابتدا روخوانی آیات :که می توان از نوار یا سی دی مربوطه استفاده کرد اگر موجود باشد و اگرنه از دانش آموزانی که توانایی بیشتری در این زمینه دارند کمک بگیرید.

بعداز دانش آموزان بخواهید از روی آیات بخوانند و به آنهانمره از 4 بدهید.

- ترجمه آیات را به دانش آموزان واگذار کنید تا بگویند بعد
ترجمه صحیح را  شما  بگویید تا یاد داشت کنند البته بسیار وقت گیر
است.

5- توضیح متن درس:لازم است از قبل آماده باشید .به فراخور
بحث از داستان و شعر استفاده کنید.می توانید از جلسات قبل دانش آموزانی که علاقه به کنفرانس دارند را مشخص کنید .

6-در صورت تمایل می توانید نمونه سوالات متن به دانش آموزان بگویید تا یادداشت کنند.

7-پیام آیات و اندیشه وتحقیق را به دانش آموزان واگذارکنید و برای آن نمره منظور نماییدالبته دانش آموزان نیاز دارند که جواب صحیح به
تایید دبیر برسد.

8-از فرم مخصوصی که برای ارزشیابی این درس در کتاب راهنمای
معلم دین و زندگی آمده استفاده کنید.تا در هر قسمت بتوانید نمره مربوطه را واردنمایید.

9- از کتاب های کمک درسی استفاده کنید .

10- از دانش آموزان بخواهید تا پیشنهاد ها را انجام داده ودر کلاس اراىه دهند و همچنین تحقیق کوتاه در زمینه موضوعات دینی انجام و در کلاس
اراىه دهند.

11- در صورت هوشمند بودن مدرسه از کامپیوتر و اینترنت
استفاده نمایید.متاسفانه همه ی مدارس اینچنین نیستند و هنوز محتوای الکترونیک کتابها به طور کامل در دسترس نیست و ....

12- دقایقی را به پاسخ به سوالات دانش آموزان و بحث های
دینی بین آنها با هدایت شما اختصاص دهید.

این موارد صرفا پیشنهاد های بنده است از جسارت به محضر
همکاران عذر می خواهم.

 پیام آیات دین وزندگی کلیه پایه ها

 

پیام آیات دین وزندگی(۱)

 

پیام آیات دین وزندگی(۲)

 

پیام آیات دین وزندگی(۳)

 

پیام آیات دین وزندگی(۴)


 جزوه دین و زندگی (2) و (3)


دانلود : پاسخ های اندیشه و تحقیق سال دوم به صورت پاورپوینت

دانلود جزوه :لینک مستقیم

دانلود: جزوه ی پاسخ اندیشه و تحقیق دین و زندگی دوم

دانلود جزوه :لینک مستقیم


دانلود جزوه ۱ پاسخ اندیشه و تحقیق سال سوم دبیرستان

دانلود جزوه :لینک مستقیم

دانلود جزوه ۲ پاسخ اندیشه و تحقیق سال سوم دبیرستان

دانلود جزوه :لینک مستقیم


دانلود: جزوه جمع بندی سال دوم دبیرستان

دانلود :لینک مستقیم

دانلود: جزوه جمع بندی سال سوم دبیرستان

دانلود :لینک مستقیم

دانلود: جزوه پیام ها و نکته های آیات دین و زندگی سال سوم دبیرستان

دانلود :لینک مستقیم


نقدی بر کتاب دین و زندگی



از آنجایی که قسمت عظیمی از تربیت دینی دانش آموزان این مرز و بوم از طریق سیستم آموزش و پرورش رقم می خورد؛ به نظر می رسد ضروری باشد که با دقتی تام و حساسیتی ویژه به imagesاین بخش نگریسته شود تا در سایه ی این مراقبت ثمری نیکو به بار نشیند و هر اندازه توجه بیشتری بدان مبذول شود باز هم همتی بیشتر و کاری مضاعف می طلبد.

در این وارسی عناصری چند را در این مقوله دست اندرکار می یابیم. عناصری همچون: معلم، فضای آموزشی، امکانات آموزشی و غیرهم. اما آن عنصری که بناست در این مجال مورد مداقه قرار گیرد ماده درسی می باشد که چونان طعامی می ماند که دیگر عناصر (مثل معلم و امکانات آموزشی و ...) قرار است آن را در پیکره آموزش روان سازند و از آن قوُت، حیات دینی به تن مخاطب بدوانند. بر این اساس شایسته است در این مقام اندکی درنگ نموده و به بررسی اجمالی این مواد بپردازیم، امید آنکه مورد عنایت آن پرده نشین دوران سیاه غیبت افتد که رضایتش رضایت حق جلّ جلاله و عظم شأنه است.

در این کاوش آنچه در نظر گرفتیم کتابهای درسی دین و زندگی مقطع متوسطه است تا با معیار ثقلین ،که رساننده به مقصد الهی هستند و جز آن دو هیچ چیز دیگر صلاحیت میزان دین بودن را ندارد، به عیار نقد نهیم .

اما از آنجا که نقد تفصیلی مطالب دفترها می طلبد و شاید ملال مخاطب را هم حاصل آورد، بر این اساس و به خواست علیم حکیم به نقدی کلی بر هر کتاب بسنده می کنیم. بر این مبنا در هر شماره از فصلنامه یک کتاب از چهار کتاب دوره متوسطه را مورد نظر قرار داده و کلیات مطالبش را به تحلیل می نشینیم.

کتاب دین و زندگی سال اول دبیرستان

ساختار کلی این کتاب همچون کتاب های سال دوم و سوم در سه مرحله با نامهای «گام اول»، «گام دوم» و «گام سوم» طرح ریزی شده است. گام اول که «آمادگی در اندیشه و قلب» نام دارد در صدد این است که دانش آموز ابتدا با اندیشه ورزی راهی را انتخاب نماید. سپس در گام دوم با نام «آهنگ سفر» دانش آموز باید عزم کند که راه انتخاب شده را طی نماید و نهایتاً در گام سوم با نام «قدم در راه»، دانش آموز باید راهی را که با تفکر انتخاب نموده بود و عزم بر طی آن کرده بود، شروع به پیمودن نماید.

در بررسی این نگاه به نظر می رسد که این نوع نگاه به تربیت دینی چندان تطابقی با نگاه خود دین به این مقوله ندارد؛ چرا که دین اصل و اساس دین ورزی را خداشناسی می داند و نقطه شروع را بر این اساس بنیاد می نهد و هر آغازی را که از این آبشخور جریان نیابد صحیح نمی داند. چنان که از آیۀ "ذلکم الله ربکم لا اله الا هو خالق کل شیء فاعبدوه و هو علی کل شیء وکیل"[1] چنین برداشت می شود که ابتدا خداوند متعال معرفت خود را با عناوینی چون ربوبیت، الوهیت و خالقیت متذکر شده و آنگاه در سایه این معرفت دستور به عبادت می دهند (فاعبدوه) و عقل نیز به همین (بندگی مولی) حکم می نماید. چنان که مولانا امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: أوَّلُ الدّینِ مَعرِفَتُه[2] (سرلوحه دین، معرفت خداوند متعال است). از شناخت اوست که بندگی آغاز می گردد و این شناخت، قدم اول و بن مایۀ دین است . چنان که در حدیثی دیگر حضرت امام موسی کاظم علیه السلام به همین حقیقت چنین اشاره فرموده اند که: اَوَّلُ الدِّیانَهِ بِه مَعرِفَتُه[3] ( اولین قدم تدین و دیانت به خداوند متعال شناخت اوست.) و تا این گام نخستین برداشته نشود مبنایی نهاده نشده تا بنایی بر آن استوار گردد و آنگاه هر چقدر هم که ساختمان رفیع گردد تا ثریا می رود دیوار کج و دیوار کج سرانجامی جز ویرانی ندارد.

از ملاحظۀ آیات فوق آشکار می گردد که نقطه آغاز دین ورزی و تدین شناخت خداوند متعال است و دقتی مختصر نیز این بیان را برای ما وضوحی بیشتر می بخشد؛ توضیح آنکه اگر ما تعالیم دین را در سه شاخۀ اعتقادات، اخلاق و احکام مورد بررسی قرار دهیم، روشن می گردد که معرفة الله در سه بخش به منزله روح برای تن است. خداشناسی بدین گونه زیربنای اعتقادات است که وقتی ما خدای واقعی را کما هو حقه شناختیم رسولش را می شناسیم؛ چرا که رسول واقعی همانی است که به آن دعوت می کند و مطابق با او از او خبر می دهد اما رسول دروغین آن معرفت واقعی از او را بیان نمی دارد و به این حقیقت در لسان ادعیه چنین اشاره شده: اللهم عرفنی نفسک فانک إن لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک[4](پروردگارا، خودت را به من بشناسان که درغیر این صورت نبی ات را نخواهم شناخت، خدایا رسولت را به من بشناسان که در غیر این صورت حجتت را نخواهم شناخت) و چون او را صحیح شناختیم او را نه توهم می کنیم و نه متهم که هر کدام از این دو توحید و عدل را نشانه می روند و بنابر این آن که خدایش را صحیح شناخت اصول اعتقادی اش از گزند خطا در امان خواهد ماند.

اما زیربنا بودن خداشناسی در اخلاق و احکام بدین گونه است که اگر کسی خدا را آن چنان که شایسته است بشناسد؛ مثلاً او را به حاضر بودنش و به قاهریت و قدرتش بشناسد مادامی که در محضر اوست خلاف امر او را مرتکب نشده و بیم از جلالتش و امید به فضل و رأفتش او را به حرکت متوازن در مسیر بندگی اش سوق می دهد و این شناخت صحیح خداوند او را متخلق به اخلاق و عامل به احکامش می نماید نه نظریه های اخلاقی بشری که به نظریه هایی چون حد وسط و درمان به ضد و امثالهم قائل شده اندکه به اشکالات مختلفی گرفتار می آیند.

دین نقطه آغاز را خداشناسی می داند که امکان فهم عقلی وجود خالق و خداوند در نهاد همه آدمیان نهاده شده است و حجج الهی که برای تربیت نفوس ارسال شده اند از همین نقطه آغازین شروع می کنند (قولوا لا اله الا الله تفلحوا) و در سایه تذکر به این سرمایه فطری عقلی، بنای تربیت را می نهند. این شان انبیاء علیهم السلام را مولانا امیرالمومنین علیه السلام چنین بیان می فرمایند: فبعث فیهم رسله و واتر الیهم أنبیاءه لیستأدوهم میثاق فطرته و یذکروهم منسی نعمته.[5](پس خداوند رسولانش را میان انسان ها برانگیخت و انبیاء را یکی پس از دیگری به سوی آنان گسیل داشت تا وفا به پیمان فطرتش را از آنان باز خواهند و آنها را متوجه نعمت فراموش شدۀ او بگردانند.)

آنگاه که زنگار از این معرفت زدوده شود آدمی در می یابد که مخلوق است و او خالق؛ مرزوق است و او رازق؛ عبد است و او مولی و به موازات این معرفت، حسن و شایستگی و بایستگیِ بندگی خداوند متعال نیز برایش وضوح می یابد و حال دیگر اوست که با این هدایت آشکار راه بندگی بپیماید که منحصر در اطاعت از حجج اوست و نه تفکرات و سیستم های بشر ساخته که جز دوری از او چیزی را به ارمغان نمی آورد.

اما در کتاب، این راه روشن در تربیت نفوس متروک مانده و اندیشه های ناقص بشری بر جای آن تکیه نموده که در زیر به اهم اشکالات این تفکر می پردازیم:

کتاب در گام اول بر آنست که ما استعدادهای فراوانی داریم و برای اینکه این استعدادها شکوفا شوند باید هدفی را برگزینیم که جامع تمام اهداف فرعی باشد و ملاک برای اینکه هدف اصلی را بشناسیم افول ناپذیر بودن است؛ همان گونه که حضرت ابراهیم علیه السلام بر اساس این معیار به چنین انتخابی دست زد و خدای افول ناپذیر را مقصد و هدف اصلی زندگی خویش قرار دادند.

در نقد این اندیشه که سه درس ابتدایی کتاب را نیز به خود اختصاص داده چند نکته قابل ذکر است: اولاً در این اندیشه از همان ابتدا انسان محور است و از خدایی که معرفت او موجب خضوع و تدین و بندگی می شود خبری نیست بلکه این انسان است که اساس بوده و برای اینکه استعدادهایش شکوفا شود رو به سوی خدا می نماید و در این راستا اگر آن خدا هم خدای واقعی نباشد توفیری نمی کند؛ چون او مقصود نیست بلکه شکوفایی استعدادهای انسان مطلوب است و این هدف با خدایی ذهن ساخته هم برآورده می شود و با این خدای تخیلی دین ورزی پیشه می کند و گمان می نماید که دین دارد در حالی که واقعیت غیر این است و با بت ذهنی خود مشغول بوده است. هرچند در این گیر و دار استعدادهایش هم شکوفا شده باشد. حال آن که همان گونه که گفته آمد در نگاه دینی انسان ابتدا و در مقابل خدای واقعی، خود را مربوب و مملوک می یابد و به اطاعت از حکم عقل، خود را بنده می یابد و حاصل این یافتن، کرنش و خضوع و بندگی است و برای یافتن چگونگی بندگی، خود را ناگزیر از رجوع به حجت الله می یابد و در این مسیر خدای واقعی و نه خود ساخته، مقصودش گشته و طی طریق بندگی می نماید.

ثانیاً بر فرض اینکه نقد قبلی را نادیده بگیریم و انتخاب هدف جامع را انگیزه دینداری قرار دهیم، معیار پایان ناپذیری اولاً و بالذات نمی تواند معیاری مطمئن باشد؛ چرا که می توان در ذهن چیزی را تصور نمود که از هر جهت پایان ناپذیر باشد و آنگاه - العیاذ بالله- آن را خدا قرار دهیم و دین ورزی نمائیم، یعنی از همان ابتدا بت پرستی را بنا نهاده ایم و ساخته ذهن خود را مقصود خود قرار داده ایم. و حال آنکه اگر در دین به افول ناپذیری حق تعالی عز اسمه و جل جلاله اشاره شده، به اعتبار ثانوی و به عنوان یکی از ویژگی های خالق به آن نظر شده. بنابراین اگر حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید: لا احب الآفلین، افول پذیری را به اعتبار ثانوی مد نظر داشته و به عبارتی چون صفت مخلوق است از موصوف به چنین صفتی بر حذر می دارد؛ چنان که در ادامه به همین معیار اشاره نموده و می فرماید: إنّی وَجَّهتُ وَجهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الأرضَ حنیفاً و بدین گونه خالق بودن که در مقابلش مخلوق بودن دیگر موجودات را حکایت می نماید به عنوان ملاک به مشرکین تذکر می دهد و آنها را با این ویژگی به خودشان رجوع می دهد. موید این مطلب فرمایش حضرت امام رضا علیه السلام است که می فرمایند: ...فلما أفل الکوکب قال لا احب الافلین، لأن الافول عن صفات المحدث لا من صفات القدیم...[6] (پس هنگامی که ستاره غروب کرد گفت من افول کنندگان را دوست ندارم؛ زیرا افول از صفات حادث است نه از صفات قدیم) و اگر مولفین محترم بخواهند برگردند و خالقیت را معیار انتخاب قرار دهند علاوه بر اینکه به حرف اولی که عرض شد برگشته ایم (یعنی مباحث خداشناسی پایه بحث قرار گیرد.) دیگر ادامه مباحث مبنی بر تکامل استعدادها در سایه هدفی والاتر، بزرگتر و پایان ناپذیر معنا ندارد.

ثالثاً این نکته گویی در کتاب نادیده گرفته شده است که حضرت ابراهیم علیه السلام هیچ گاه غیر خداپرست نبوده اند تا بخواهد در نوجوانی دست به انتخاب بزند و آن هم به این شیوه که منتخب کتاب است دیندار باشد.

کتاب در ادامه، پس از این برداشت، به توصیف این هدف بزرگ و پایان ناپذیر که نام خداوند بر او می نهد می پردازد تا دانش آموز راغب به گفتگو و تسبیح و تحمید او گردد و دو درس را به این امر اختصاص می دهد و در وصف او چنین بیانی را القاء می کند که چون معطی شیء نمی تواند فاقد آن باشد بنابراین همین صفاتی را که در مخلوقات می بینیم به صورت کامل و نامحدود در خالق موجود هستند و او سرچشمه همه کمالات مخلوقات است.

در نقد بیان فوق می توان از دو دیدگاه عقل و نقل به بحث نشست. اما از نظرگاه عقل این نتیجه حاصل می آید که خداوند متعال را حتی از صفات کمالی مخلوقات نیز باید منزه دانست و بر این امر دلایلی می توان اقامه نمود که به یک مورد از آنها اکتفا می شود و آن اینکه اگر چیزی در ذاتش نیازمند بود هیچگاه نمی توان از آن تصور یک موجود ذاتاً بی نیاز ساخت؛ چرا که ذاتی هیچ چیز از آن قابل انفکاک نیست. توضیح مطلب آنکه ما وقتی در مخلوقات نظر می کنیم آنها را واجد دو دسته از صفات می یابیم: یک دسته صفاتی که حاکی از نقص هستند مانند جهل و ترس و امثالهم. دسته دیگر صفاتی هستند که بیانگر کمالی برای مخلوق می باشند همچون علم و قدرت. مسلماً صفاتی که حاکی از نقص هستند نمی توان به خالق متعال نسبت داد. اما آیا می توان صفات کمالی مخلوقات را به خالق نسبت داد؟ فلاسفه،که مولفین محترم کتب نیز تابع آنها هستند، پاسخشان به این سوال مثبت است و می گویند ما می توانیم همین صفات کمالی را به صورت نامحدود فرض نموده و به خداوند متعال نسبت دهیم و او را مثلاً صرف العلم و صرف القدره و غیرهم بخوانیم.

اما بر فرض این که بتوان چنین نامحدودهایی را فرض کرد این سوال رخ می نماید که ما وقتی مثلاً صفت کمالی علم در مخلوقات را در نظر می گیریم، ویژگی هایی ذاتی برای او می بینیم که به هیچ عنوان نمی توان این ذاتی ها را از او سلب نمود؛ مثلاً علم در علم بودنش وابسته به ماهیت است و اگر ماهیتی نباشد علمی هم در کار نیست و اگر بخواهیم این علم را نامحدود فرض کنیم نباید این نیازمندی به ماهیت را از او بگیریم؛ چه اینکه هرگاه این ویژگی ذاتی را از او گرفتیم در واقع دیگر چیزی به نام علم نداریم که بخواهیم نامحدود فرضش کنیم. بنابراین یا باید این ویژگی ذاتی را از او سلب نمائیم و بعد به خداوند نسبتش دهیم یا اینکه با همین ویژگی ذاتی اش به خداوند نسبتش دهیم و در هر صورت با محذوری مواجه ایم. اگر بخواهیم ویژگی ذاتی علم را از آن بگیریم در این صورت دیگر چیزی به نام علم نداریم که حتی بخواهیم به انسان نسبت دهیم و علم را از علم بودنش انداخته ایم و در واقع علمی داریم که علم نیست و این گونه به تناقضی آشکار رسیده ایم و یا اینکه باید این علم را با همین ویژگی ذاتی اش، یعنی نیازمندی به غیر، به خالق نسبت دهیم و این نسبت دادن نقص به خالق است و این هم تناقضی آشکار است. براین اساس ما نمی توانیم حتی صفات کمالی مخلوقات را به خالق تعالی نسبت دهیم و باید او را هم از صفات نقص و هم از صفات کمال مخلوقات تنزیه نمود. خداوند متعال عالم است اما این تشابه در نام نباید ما را به تشابه در معنا سوق دهد. او عالم است اما کیفیت علمش بر ما مخلوقات محدود در فضاهای ادراکیِ خاصِ مخلوقات قابل درک نیست. یعنی وقتی می گوییم عالم است تنها بدین معناست که جاهل نیست و نه هیچ چیز اضافه دیگری که ما را به تشبیه بکشاند و نعوذ بالله من ذلک.

اگر مشَرََّف به محضر روایات معصومین علیهم السلام شویم در می یابیم که آن ذوات مقدسه نیز ما را بر حذر داشته اند که بخواهیم از اشتراک لفظ به اشتراک در معنا نیز درآییم:

فَمَعانِی الخَلقِ عَنهُ مَنفِیَّه[7](معانی ای که دربارۀ مخلوقات وجود دارد از خدا به دور است.)

وَ إِنَّما سُمِّیَ اللّه عالِماً لِأَنَّه لا یَجهَلُ شَیئاً. فَقَد جَمَعَ الخالِقُ وَ المَخلُوقُ اسمَ العِلمِ وَ اختَلَفَ المَعنَی ... .فَقَد جَمَعنَا الإِسمَ بِالسَّمِیعِ وَاختَلَفَ المَعنی و هکَذا البَصیر.[8](خداوند«عالم» نامیده شده، چون او نسبت به چیزی جاهل نیست. پس همانا خالق و مخلوق در اسم«علم» مشترکند ولی معنای علم در خالق و مخلوق مختلف است... . پس ما در اسم «سمیع» مشترکیم ولی معنا مختلف است. در مورد «بصیر» نیز مطلب از این قرار است.)

سَمیعٌ لا بِمِثلِ سَمعِ السّامعینِ.[9](او شنواست اما نه مثل دیگر شنوایان.)

مُبائِنٌ لیجَمیِعِ ما أَحدَثَ، فِی الصِّفات.[10](او با همه حادث ها در صفات متباین است.)

همان گونه که ملاحظه شد حجج الهی که خبردهنده واقعی از او جل جلاله هستند برحذر می دارند که صفات مخلوقین را به خالق تعالی نسبت داد؛ چرا که بدین شیوه به تشبیه خالق و مخلوق گرفتار می آییم و به پرستش بتی ذهنی مشغول. بنابراین این شیوه توصیف خداوند متعال که در کتاب آمده نه با عقل سازگار است و نه با کلام پیشوایان معصوم علیهم السلام. و هنگامی که به چنین لغزشی گرفتار آمدیم که بر خلاف رهنمود حجت های معصوم الهی سخنی در مورد خداوند متعال که شناختش پایه دین است- بر زبان راندیم آیا غیر خدا را به جای خدا ننشانده ایم؟ و هنگامی که بحثِ پایه ای دین چنین باشد آیا می توان گفت بقیه مباحث مصداق نام تعالیم دینی باشند؟(البته از آن مقدمات چیزی جز این نتایج نمی شد انتظار داشت.)

پس از این بحث، کتاب وارد بحث ایمان می شود و قائل است پس از اینکه شناخت ایجاد شد باید به این شناخت ایمان داشت و همراهی شناخت و ایمان موجب عمل صالح می شود و راه هایی برای رسیدن از شناخت به ایمان بیان نموده و دو درس به این مبحث اختصاص یافته است.

در نقد این تفکر نکاتی قابل ذکر است؛ اول اینکه متعلَّق ایمان ذکر نشده یعنی بیان نشده به چه چیزی باید ایمان داشت تا در زمره مومنین قرار گرفت و از این دیدگاه یک زرتشتی، یک مسیحی، یک یهودی، یک مسلمان و حتی یک بت پرست همین که به چیزی پایان ناپذیر ایمان داشته باشند مومن هستند و بدین گونه قدمی به سوی پلورالیسم دینی برداشته می شود و با این نگاه صرف ایمان خوب است چه این ایمان از یک وهابی باشد که به هدفش ایمان دارد و خود را فدای راه و هدفش می کند؛ چه انسان مومنی که در راه حجت حی داور جانبازی می کند. البته با آن متعلَقی که در شناخت هدف بیان شد بروز متعلِقی چنین گتره ای و فراگیر که همۀ اضداد را در بر می گیرد دور از پیش بینی به نظر نمی رسید. حال آن که آموزه های ثقلین فرسنگ ها از این برداشت ها به دور هستند و این امر بر همه آشنایان به فرهنگ ثقلین آشکار است و نیاز به اقامه دلیل ندارد.

نکته دیگر در نقد این تفکر اینکه کتاب شرط ایمان آوردن به آنچه در حیطۀ شناخت بیان کرده بود را آمادگی قلبی می داند و آمادگی قلبی را در گرو آراستگی قلب به فضایل و پیراستگی از رذایل می داند. نقدی که بر این اندیشه وارد است اینکه بنا بر مبنای کتاب، قلب قبل از کسب شناخت می تواند فضایل و رذایل را بشناسد و به آنها آراسته و پیراسته گردد. با این بیان آیا به دَور دچار نشده ایم ؟زیرا ایمان را موخره شناخت قرار داده ایم و قلبی هم که می خواهد آماده پذیرش ایمان باشد از قبل این شناخت را داشته است. اگر این زیبایی و زشتی ها را از قبل می دانسته که دیگر نیازی به شناخت نیست و اگر نمی داند چگونه می خواهد آماده برای پذیرش ایمان شود؟ و این دَوری است که حاصل اختلاط مبانی بشری با مبانی وحیانی است.

پس از مطالب ذکر شده در گام نخست، کتاب در قالب سه درس به گام دوم تحت عنوان «آهنگ سفر» پرداخته و بر آن است که مخاطب پس از شناخت هدف و ایمان به آن، حال باید شروع به حرکت در مسیر نماید و عزمش را برای انجام اعمال صالحه جزم نماید. و رهنمودهایی نیز برای تقویت عزم بیان نموده است.

اما در پرتو تعالیم نورانی ثقلین عزم برخاسته از همان پله ابتدایی دین یعنی معرفت الله است. به هر میزانی که معرفت به الله تعالی فزونتر باشد شخص هم انگیزۀ قوی تری برای اطاعت و بندگی دارد و هر کس در مقابل این معرفت خضوع نماید و جحد نورزد، معرفت بیشتری به او عطا می شود و با بندگی معرفت پیشینش فزونی می یابد و همان طور که گفته آمد این معرفت با مشاطه گری های ذهن رو به افزایش نمی نهد بلکه با رجوع تام و تمام به آموزه های توحیدی اهل بیت علیهم السلام که ابواب معرفت الله هستند، و نیز عبادت خداوند کمال می یابد و در واقع معرفت الله و بندگی به موازات هم رشد می نمایند؛ در صورت خضوع در مقابل این معرفت درجه معرفت که همان بندگی اوست بالاتر می رود و بدین طریق تمام بندگی و معرفت در هم تنیده شده چنان که حق متعال می فرماید: "وَ إِن تُطیعوهُ تَهتَدُوا"[11](اگر او را اطاعت کنید هدایت می یابید.) یا می فرماید: "واعبد ربک حتی یاتیک الیقین"[12](پروردگارت را عبادت کن تا به تو یقین عطا نماید.) و باز می فرماید:" فَإِن أَسلَمُوا فَقَدِ اهتَدَوا"[13](اگر تسلیم شوند همانا هدایت می یابند.) و اگر در مقابل این معرفتِ فطری عقلی استکبار ورزند به دست خود بر این معرفت حجاب افکنده و از معرفت ثانوی که حاصل بندگی است نیز محروم می شوند.

بنابراین چنان که ملاحظه شد بنابر آموزه های ثقلین چیز جداگانه ای به نام عزم که پس از شناخت و ایمان باید حاصل شود نداریم. و اساساً تعالیم انبیاء وائمه علیهم السلام مجموعه ای منسجم و در هم تنیده است که جدایی میان عناصر آن امکان پذیر نیست. علاوه بر این، اشکالات عقلی گذشته نیز بر این گفتار کتاب وارد است؛ زیرا اگر ما عزم را چیز جداگانه ای فرض نمودیم حال چه چیزی می خواهد این عزم را در ما موجب شود که به واسطه آن رعایت حدود الهی نماییم؟ اگر بگویید شناخت و یا ایمان موجب عزم است قابل قبول نیست؛ چرا که در این صورت، نیاز نبود در پی ایجاد و تقویتش بود و خود به خود پس از شناخت و ایمان می آمد و اگر قائل بودید که از راهی غیر از شناخت و ایمان باید ایجادش نمود همه مبادی که تا اینجا بنا نهاده اید عبث خواهد بود. چرا که هدف اصلی این بود که مخاطب عازم بر انجام تکالیفش شود و اگر این از طریق شناخت و ایمانی که بیان نموده اید حاصل نشود آوردنش لغو بوده است.

نکته دیگر آنکه برای تقویت عزم راههایی بیان شده که از سنخ عمل هستند و این به معنای واگذار کردن مقدمه به موخره است که نزد عقلا پذیرفته نیست.

کتاب در گام سوم با نام «قدم در راه» که در قالب پنج درس تدوین یافته است به بیان یک سری احکام و اعمال پرداخته است که از دانش آموز انتظار عمل به آنها را دارد.

در این مقام نیز جا دارد بپرسیم با این شیوه نگاه که تا اینجا بیان شد اگر دانش آموز مقید به انجام اعمالی هم شد آیا اولاً با نیت اینکه استعدادهایش شکوفا شود و ثانیاً برای خدایی که ذهنش تصور نموده و شباهت هایی هم در صفات با خودش دارد، آیا آن عمل تایید الهی هم می یابد؟! و آیا طفل معصومی که بر اثر مصیبت عظمای غیبت فرصت تدوین کتاب دینی اش به ما سپرده شده روز قیامت از ما اقامه حق نخواهد نمود؟!

 


پی نوشت ها:

1 - انعام /102

[2] - نهج البلاغه، خطبه اول.

[3] - کافی، ج1، ص140، ح6.

[4] - کافی، ج1، ص 337

[5] - نهج البلاغه، خطبه اول

[6] - نور الثقلین،ج1، ص735، به نقل از عیون الاخبار.

[7] - توحید صدوق، ص 79.

[8] - عیون اخبارالرضا علیه السلام، ج1، ص147.

[9] - توحید صدوق، ص .65

[10] - همان، ص 69.

[11] - نور /54

[12] - حجر/ 99

[13] - آل عمران/

http://sematmag.com

 



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد