دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

ابعاد مختلف قیام و انقلاب امام حسین علیه السلام

ابعاد مختلف قیام و انقلاب امام حسین علیه السلام

السّـلام علیک یا سیّدالشـهداء
چکیدهی تحلیل قیام عاشوراء از منظر حضرت آیتاللهالعظمی حاجآقا مجتبی تهرانی

مقدمه
حضرت آیتاللهالعظمی حاجآقا مجتبی تهرانی، از مراجع عظام تقلید و از شاگردان مبرّز مکتب فقهی، اصولی، فلسفی، اخلاقی و عرفانی امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) میباشند که بیش از 30 سال است که کرسی دروس اسلامی ایشان در حوزهی علمیهی تهران، طلاب و فضلای اُمّالقرای جهان اسلام را سیراب میسازد. معظّمله از سال 1380 هـ.ش در بیانات ایّام دههی اوّل محرّمالحرام و دههی آخر ماه صفر خود، به تشریح ابعاد گوناگونی از قیام و انقلاب حضرت سیّدالشّهداء پرداختهاند که نگاهی چنین عمیق به مقولهی عاشوراء، آن هم توسط چنین شخصیّتی، در نوع خود مثالزدنی است.
آنچه مجموعهی مباحث حضرت استاد را از بسیاری جهات ممتاز گردانده، نگاه ریشهای ایشان به حرکت تاریخی و تاریخساز امام حسین(علیهالسلام) است؛ نگاهی که این حرکت را به ریشههای اسلام ناب محمّدی پیوند میزند و آن را در امتداد بعثت رسول مکرّم اسلام و بهعنوان عامل حفظ و استمرار آن توجیه و تبیین میکند. بر همین اساس است که حضرت استاد میفرمایند: «إنّ الإسلام بدؤه محمّدیٌّ و بقاؤه حسینیٌّ».
عظمت قیام انسانساز حضرت سیّدالشّهداء سبب شده است که نتوان تنها یک هدف برای آن در نظر گرفت یا تنها از یک بُعد و زاویه به آن نگاه کرد. به فرمودهی حضرت استاد: «اگر بخواهیم فقط یک هدف را مطرح کنیم و بگوییم هدف از حرکت حسینی فقط همان بوده، به آن حضرت جفا کرده­ایم. نمی­شود گفت که این ولیّ بزرگ خدا، با عملی که انجام داد ـ‌که در طول تاریخ بشریّت بی‌نظیر است‌ـ فقط یک هدف داشته است. کوتاهی درک ما موجب نمیشود که هدف‌گیری او محدود شود! لذا از کلمات حضرت در موقعیّت­های مختلف در این حرکت، اهداف گوناگونی به دست می‌آید».
بر این مبنا، حضرت استاد تلاش کردهاند با مروری بر کلمات و جملات امام حسین(علیهالسلام) در طول این حرکت، از مدینه تا کربلا، چارچوبی از اهداف و ابعاد این قیام ارائه کرده و ساختار بحث را با تکیه بر منابع و معارف غنیّ اسلامی، نظیر قرآن کریم و روایات اهلبیت(علیهمالسلام) تکمیل نمایند تا مُراد از هر بُعد و هدفی که حضرت سیّدالشّهداء مطرح کردهاند، به درستی روشن شود.
در حقیقت، شیوهی علمی مباحث حضرت استاد، نوعی «تفسیر روایت به آیات و روایات» است. در این شیوه، جملات کلیدی امام حسین(علیهالسلام) مبنای «تئوریپردازی علمی» قرار گرفته و سپس به کمک آیاتی از قرآن کریم و سایر روایات اهلبیت(علیهمالسلام) تبیین میشود. جاذبه و زیبایی این تفسیر در این است که مخاطب، در خلال این مباحث ضمن دستیابی به فهمی عمیقتر و دقیقتر از کلمات و جملات حضرت، متوجه میشود که هر یک از اهداف قیام عاشوراء را میتوان از ابعاد گوناگونِ فقهی، سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و عرفانی مورد بررسی قرار داد.
مطالبی که توسّط حضرت آیت اللهالعظمی حاج آقا مجتبی تهرانی ایراد شده است، هر چند که در محفلی نورانی و مجلسی عمومی القاء گردیده، امّا سرشار از لطایف و دقایقی است که میتواند جانهای تشنه را سیراب و خِرَدهای کنجکاو را قانع و کامیاب نماید. این بیانات در همان حال که ساده و روان است، مبتنی بر مبانی استوار علمی است و در برخی موارد، همان بحثهای دقیقی است که حتّی در درسهای خارج و کتابهای فقه استدلالی هم کمتر میتوان یافت.
بهطور کلّی حضرت استاد تا قیام عاشوراء را از 9 منظر مختلف، مورد کالبدشکافی قرار دادهاند و مؤسسهی پژوهشی فرهنگی مصابیحالهدی (دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی) تا کنون 4 جلد از این مجموعه را تحت عنوان «سلوک عاشورایی» منتشر کرده و امید آن است که در آیندهی نزدیک، سایر مباحث معظّمله را نیز به زیور طبع و نشر آراسته ساخته و به تشنگان معارف الهی عرضه کند. در ادامه، ضمن معرّفی این دیدگاهها، چکیدهای از مباحث حضرت استاد در هر بحث را ارائه میکنیم.

 
1-   تعاون و همیاری
«وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لَا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقاب».
حضرت استاد ضمن استناد به این آیهی شریفه، حرکت ظاهری امام حسین(علیهالسلام) از مدینه به مکّه را حکتی نفیی و مبتنی بر یک دستور فقهی شریعت اسلام تفسیر میفرمایند و آن، «حُرمت اعانهی به اثم و عدوان» است؛ زیرا پس از مرگ معاویه، یزید به والی مدینه دستور میدهد که از امام حسین(علیهالسلام) برای او بیعت بگیرد. حضرت از آنجا که بیعت با یزید را تأیید حکومت ظالمانه و غاصبانهی او میداند، و چنین حکومتی از مصادیق بارز اثم و عدوان قلمداد است، زیر بار چنین بیعتی نمیروند و برای عدم اعانهی به اثم و عدوان، از مدینه به مکّه هجرت میکنند.حضرت در توجیه این حرکت نفیی میفرماید: «وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّی رَسُولَ اللَّهِ یَقُولُ إِنَّ الْخِلَافَةَ مُحَرَّمَةٌ عَلَى وُلْدِ أَبِی سُفْیَانَ وَ کَیْفَ أُبَایِعُ أَهْلَ بَیْتٍ قَدْ قَالَ فِیهِمْ رَسُولُ اللَّهِ هَذَا». من خودم از رسول خدا شنیدم که میفرمود: «خلافت و حکومت بر خاندان ابوسفیان حرام است»؛ پس من چگونه با خانوادهای که چنین مطلبی را رسول خدا دربارهشان فرموده، بیعت کنم؟!
از سوی دیگر حرکت حضرت، مصداق بارز برّ و تقوا است. لذا ایشان در طول تمام این حرکت، مکرّراً از آحاد امّت اسلامی بهطور عمومی و گاه از بعضی اشخاص بهطور خاص، طلب یاری میفرمایند که هر کدام از این استعانهها و یاریطلبیدنها، پاسخهای متفاوتی را در بر دارد. در این میان، طنین آخرین استعانههای جانگداز سیّدالشّهداء، همچنان در گوش تاریخ میپیچد که «هَل مِن ناصرٍ یَنصُرُنی، هَل مِن مُعینٍ یُعینُنی...» و جاماندگان از قافلهی 61 هجری را به «لبّیک» فرامیخواند؛ و حماسههایی چون انقلاب اسلامی، دفاع مقدّس، مقاومت اسلامی و بیداری اسلامی، پاسخی بر آن استعانهها است.
حضرت استاد ضمن طرح این بحث، با مروری بر دیدگاههای فقهی استاد بزرگوارشان حضرت امام خمینی(رضواناللهعلیه) در باب حرمت اعانهی به اثم و عدوان، با بررسی عمیق مفاهیمی نظیر «تعاون»، «اثم و عدوان»، «برّ و تقوا»، میدان وسیعی از مصادیق این حکم شرعی را پیش چشم مخاطبان به تصویر میکشند که در سایهی آن «زنده بودن قیام سیّدالشّهداء تا قیامت» تبیین میشود؛ و قاعدهی تعاون را به مثابهی یک اصل اساسی در «سالمسازی روابط اجتماعی» از منظر اسلامی معرّفی میفرمایند. همچنین تأویل عرفانی آیهی شریفهی تعاون نیز از اعجابانگیزترین مباحث مطرحشده در این مقوله است که منظور از تعاون بر «بر و تقوا» یاری کردن رسول خدا و امام است.

 
2-   امر به معروف و نهی از منکر
«وَ المُؤمِنونَ و المُؤمِناتُ بعضُهُم اولِیاءُ بَعضٍ یَأمُرونَ بِالمَعروفِ وینهَونَ عَنِ المُنکَرِ و یُقیمُونَ الصَلاۀَ و یُؤتونَ الزَکاۀَ و یُطیعُونَ اللهَ و رسولَه اولئِکَ سَیَرحَمُهُمُ اللهُ إنَّ اللهَ عزیزٌ حکیمٌ».
بر مبنای نصّ صریح وصیّتنامهی امام حسین(علیهالسلام) خطاب به برادرشان محمّد بنحنفیّه، یکی از اهداف اساسی قیام حضرت، امر به معروف و نهی از منکر است؛ «أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَر». نقش امر به معروف و نهی از منکر و تأثیر آن در حادثه کربلا موضوع ناشناختهای نیست و به دلیل تصریح و تأکید سالار شهیدان بر آن، از گذشتههای دور مورد تحلیل و بررسی بوده است؛ امّا آنچه حضرت استاد در این باب فرمودهاند، اگر نگوییم بینظیر، دست کم مانند سایر افاضات ایشان، کمنظیر است.
حضرت استاد در این بحث ضمن تبیین فلسفه، اهمّیت و جایگاه فریضهی امر به معروف و نهی ازمنکر در میان احکام اجتماعی اسلام، به دنبال پاسخ به این سؤال اساسی هستند که «چرا علیرغم فقدان برخی شرایط اساسی امر به معروف و نهی از منکر در قیام سیّدالشّهداء، باز هم حضرت تأکید دارند که قیام خود را به این عنوان معرّفی فرمایند؟» زیرا وجوب فریضهی الهی «امر به معروف و نهی از منکر»، از منظر فقهی، متوقّف بر اجتماع شرایطی است که تا آنها حاصل نشود، وجوبی در کار نخواهد بود. از جملهی این شرایط، «احتمال تأثیر» و «ایمنی از ضرر» است که تمام فقهاء بر آن اتّفاقنظر دارند.
ناتوانی بعضی متفکران و نویسندگان از پاسخ به این سؤال، سبب شده است که حرکت امام حسین(علیهالسلام) را استثنایی بر قواعد و احکام شریعت بهحساب آورند؛ امّا حضرت استاد ضمن پاسخ عالمانه به این شُبهه، علاوه بر آنکه حماسهی عاشوراء را از افق معرفت و عرفان نگریسته و شایستهی تحلیل میدانند، آن را از ابتدا تا انتها منطبق با موازین ظاهری و احکام فقهی و تکالیف شرعی برمیشمارند و تأکید میفرمایند که «نیازی به استثناء خواندنِ این قیام نیست».
اهمّیت این مسأله آنجا روشن میگردد که با تحلیل استاد، قیام حسینی برای همیشهی تاریخ و برای همهی احرار، درسآموز و حجّت شرعی میشود؛ وگرنه تلقّی آن به عنوان «قضیّةٌ فی واقعةٍ»، عملاً به معنای محروم کردن بشریّت از درس بزرگ سیّدالشّهداء است. زیرا با استثناء خواندن قیام عاشوراء، راه بر تأسّیکنندگان به آن حضرت بسته میشود.
بر مبنای تحلیل متقن حضرت استاد، دایرهی «شرط احتمال تأثیر» از سطح «تأثیر حالی» به عمق «تأثیر استقبالی» توسعه مییابد و از دامنهی «تأثیر بر فاعل منکر» به قلّهی «تأثیر بر سایر افراد جامعه» ارتقاء پیدا میکند. همچنین «شرط ایمنی از ضرر» در مواردی خاص، نظیر آنجا که اصل دین و حکومت دینی در معرض خطر است، بهویژه برای افراد خاصّی که وجاهت و مرجعیّتی در میان آحاد جامعه دارند، منتفی میشود و چنین اشخاصی نمیتوانند به بهانهی ضرر، از انجام وظیفهی نهی از منکر شانه خالی کنند؛ بلکه باید تا پای جان برای دفع این نوع منکرات ایستادگی کنند، همانگونه که امام حسین(علیهالسلام) عمل کرد و بزرگانی چون شهید شیخ فضلالله نوری نیز در قیام مشروطیت به فعل حضرت استناد کرده و تا بالای دار رفتند؛ و همچنان که امام خمینی(رضواناللهعلیه) نیز بر همین طریقت تأکید فرموده و انقلاب اسلامی ایران را بنیانگذاری کردند.

 
3-   هجرت و مجاهدت
«وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فیسَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ».
«هجرت و مجاهدت» هرچند که یک جزء از اجزای ماهیّت ایمان نیست، امّا از لوازم وجودی آن به شمار میآید. ایمان یعنی دلبستگی به خدای متعال؛ و طبق آیهی شریفه، مؤمن حقیقی نمیتواند مهاجر و مجاهد فیسبیلالله نباشد؛ همانگونه که تمام انبیاء و اولیاء دائماً در حال هجرت بودهاند. امام حسین(علیهالسلام) نیز به عنوان قافلهسالار مؤمنان، به زیبایی التزام خود به این دو لازمهی وجودی ایمان را به نمایش گذاشت. تقسیمبندی هجرت به «هجرت صغری» و «هجرت کبری» و تقسیم جهاد به «جهاد اصغر» و «جهاد اکبر» و تبیین ویژگیهای هر یک و نیز ارتباط آنها با یکدیگر و تطبیق این مفاهیم چهارگانه بر حماسهی عاشوراء، از نکات نابی است که توسط حضرت استاد در این مبحث طرح شده است.
در تحلیل حضرت استاد، مبتنی بر معارف اهلبیت(علیهمالسلام) هجرت صغری میتواند برای ایجاد هجرت کبری یا حفظ آن و یا هجرتدادنِ دیگران و حفظ دین آنها صورت گیرد. بر این اساس، هجرت صغرای حضرت سیّدالشّهداء که به جهاد اصغر ختم شد، بینظیرترین هجرت در تاریخ بشریّت بوده است و با هجرت سایر اولیا و انبیای الهی و حتّی هجرت رسول مکرّم اسلام(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم قابل مقایسه نیست. بیان امتیازات هجرت حسینی از سایر هجرتها از زیباترین بخشهای این بحث است.
«نقش ریاضتها و قطع تعلّقات در هجرت»، «رابطهی هجرت و جهاد»، «مقایسهی شهادت در جهاد اصغر و جهاد اکبر»، «ثمره بودن تقوا برای جهاد اکبر و نقش آن به عنوان توشهی هجرت کبری»، «آثار و نشانههای هجرت حقیقی»، تبیین معنای «تعرّب بعد از هجرت» و «نقش هجرتهای اولیای خدا در حفظ دین جامعه» از جمله سرفصلهایی است که در این بحث مطرح میشود.
حضرت استاد در بیان ضرورت «هجرت معنوی» پس از «هجرت ظاهری» که اغلب از مکانی خاص، به منظور حفظ دین صورت میپذیرد، میفرمایند: «سالک الیالله اگر بخواهد از منزلی عبور کند و به منزل دیگری برسد، باید منزل اوّل را هم به دست فراموشی بسپارد! اگر به منزل تعلّق پیدا کند، همین تعلّق، مانع از رفتن او به منزل بعدی میشود. مسافری که در بین راه، در جای خوش آب و هوایی اُتراق میکند، باید از آنجا دل بِکَند تا بتواند به سفر خود ادامه دهد؛ مهاجر الیالله هم باید مقام توکّل، رضا، تسلیم و تفویض را پشت سر گذاشته و از همهی مقامات معنوی چشمپوشی کند تا بتواند به هجرت خود به سمت خدای متعال ادامه دهد».
در این بحث، علاوه بر توجه به ابعاد ظاهری هجرت امام حسین(علیهالسلام) از مدینه به مکّه و از مکّه به کربلاء، ابعاد عرفانی، معنوی و باطنی این هجرت انسانساز نیز مورد توجه و تأکید حضرت استاد قرار گرفته است که به لطافت و شیرینی و غنای بحث افزوده است.
 

 
4-   دین و دینداری
«هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدىوَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ».
بارزترین انگیزه و در حقیقت اصلیترین هدف سیّدالشّهداء در قیام عاشوراء، برپانگهداشتن شجرهی طیّبهی دین بود. خطبهها، نامهها و حتّی رجزهای سالار شهیدان و پیروان وفادارش نشان میدهد که برپا داشتن آیین الهی و پیراستن آن از غبار بدعتها و تحریفها، هدفی چنان مقدّس و والا است که میتوان و باید برای تحقّق آن، حماسهای چون کربلا را رقم زد.
حضرت ابیعبدالله الحسین(علیهالسلام) در یکی از رجزهای روز عاشورای خود، فرمود: «إنْ کَانَ دِینُ مُحَمَّدٍ لَمْ یَسْتَقِمْ إلَّا بِقَتْلِی یَا سُیُوفُ خُذِینِی». هم ایشان در لحظات آخر حیات ظاهری خویش، که دشمن خبیث به سمت خیام حرم حملهور میشود، خطاب به لشکریان یزید میفرمایند: «إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِینٌ وَ کُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَکُونُوا أَحْرَاراً فِی دُنْیَاکُمْ». حضرت ابوالفضل العباس(علیهالسلام) نیز در آن هنگام که دست راستش قطع میشود، میفرماید: «وَ اللهِ إنْ قَطَعْتُمُو یَمِینِی إنِّی أُحَامِی أبَداً عَنْ دِینِی». در جریانات روز عاشورا و در سراسر حرکت امام حسین(علیهالسلام) از این نمونهها بسیار است و همهی اینها حکایت از نقش تعیینکنندهی «دین» در قیام عاشوراء دارد.
مشکل جامعهی زمان امام حسین(علیهالسلام) که مشکل جامعهی امروز ما نیز هست، آن است که به فرمودهی حضرت: «النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ». لذا برای حفظ دین الهی، در هر عَصر و مِصری باید فداکاری کرد. همچنان که حضرت وقتی مشاهده کردند که بنیامیّه، هم از نظر اصول و هم از نظر فروع، در حال ضربه زدن به دین هستند و این جریان، سبب «مسخ دین» خواهد شد و موجب میشود که از اسلام فقط پوسته و ظاهری باقی بماند، سکوت را جایز ندانسته و قیام کردند و در این مسیر تا بذل مال و جان خود، خاندان و اصحاب خویش ایستادگی کردند.
در خلال مباحث حضرت استاد پاسخ سؤالات زیر نیز روشن میشود: «دین چیست و متدیّن کیست؟»، «اسلام چیست و مسلمان کیست؟»، «ایمان چیست و مؤمن کیست؟»، «چه رابطهای بین دین و اسلام و ایمان وجود دارد؟»، «اثر ایمان بر اعضاء و جوارح و اعمال انسان چیست؟»، «عوامل استواری و تضعیف و تزلزل و نابودی ایمان چیست؟»، «علّت نوسان انسانها در دینداری چیست؟» و....
حضرت استاد در ضمن این مباحث با پرداختن به این مسأله که «دین حق در تمام تاریخ، یکی بیشتر نیست» و «تعدّد شرایع در حقیقت تکامل تدریجی همان دین حق است»، دریچهای را برای پاسخ به این سؤال اساسی میگشایند که «دلایل و چگونگی خلق ادیان جعلی و باطل چیست؟»
یکی از شبهاتی که گاه ذهن عوام جامعه را آلوده و همواره در طول تاریخ مطرح شده و دشمنان اهلبیت نیز برای کمفروغ کردن شعلهی درخشان عاشوراء به دنبال بهرهبرداری و سوء استفاده از آن بودهاند، این است که چنین القاء میکنند که در واقعهی کربلاء، دو گروه مسلمان با یکدیگر جنگیدند و نتیجهی آن، کشته شدن بعضی از ایشان بود؛ لذا این درگیری از اصل و اساس و ریشه، غلط و نامشروع بود! حضرت استاد در این بحث، با تفکیک عالمانه میان «اسلام حقیقی» و «اسلام ظاهری»، به این شبههی فریبنده پاسخی دقیق میدهند و روشن میشود که قیام سیّدالشّهداء برای حفظ اسلام حقیقی بوده است و بر هر انسان آزادهای لازم است که هرگاه اسلام حقیقی در معرض خطر قرار گرفت، به امام خود تأسّی کند.

 
5-   استقامت و پایداری
«إنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ».
قیام عاشوراء ذیل عنوان «استقامت و پایداری»، در دو بُعد «عرفانیمعرفتی» و «سیاسیاجتماعی» قابل بررسی است. به فرمودهی استاد، چنانکه از مجموعهی کلمات امام حسین(علیهالسلام) به دست میآید، حضرت «اصلاح امّت و اقامهی حق» را به عنوان اهداف سیاسی و اجتماعی خود معرفی میفرمایند. بیتردید، دستیابی به این اهداف والا و بالا، مستلزم پایداری و استقامت در مسیر تحقّق آن است. از سوی دیگر، «شهادت فیسبیلالله و رسیدن به لقاءالله» به عنوان اهداف معنوی و عرفانی حرکت حضرت، مدّنظر بود که وصول به آنها نیز تنها با استقامت و پایداری در این مسیر امکان داشت.
در این تحلیل جامع که مبتنی بر مجموعهی معارف اسلامی است، حضرت استاد میفرمایند: «اقامهی دین حق» و «وصول به حقتعالی»، نیازمند چهار شرط اساسی و مقدّماتی است که اگر هر یک از این شروط چهارگانه فراهم نشود، تحقّق هدف نهایی غیرممکن خواهد بود. این چهار شرط عبارتند از «شناخت حق و تمییز آن از باطل»، «شناخت مسیری که انسان را به حق میرساند»، «حرکت در مسیر حق» و «استقامت و پایداری در این مسیر». در این میان، آنچه از همه مهمتر است، مسألهی استقامت و پایداری است؛ زیرا اگر پایداری نباشد، حتّی در آخرین مراحل سیر و در نزدیکترین حالات به مقصد نیز، دستیابی به هدف نهایی ممکن نخواهد بود.
«وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً». حضرت استاد در تفسیر این آیهی شریفه میفرمایند: «اگر می­خواهی زنده شوی، باید در راه حق پایداری کنی، حتّی اگر جانت را هم در این مسیر از دست بدهی! اگر بخواهی واقعاً زنده شوی، یعنی دلت به آب حیات معنویّت زنده شود، راه منحصر در این است که استقامت کنی. هر کس بخواهد در دو بُعد معرفتی و اجتماعی به هدف برسد، باید پای حق بایستد و پایداری کند»؛ و امام حسین(علیهالسلام) نیز چنین کرد و به همهی آزادگان جهان درس استقامت و پایداری آموخت.
در جلسات پایانی این بحث، حضرت استاد با اشاره به مسؤولیّت خطیر فضاسازان و مسؤولین فرهنگی جامعه، سنگینترین وظیفه را برای ترویج روحیهی پایداری در دین را متوجّه آنان میدانند و خاطر نشان میسازند که حکومت اسلامی موظّف است که فضایی ایجاد کند که پایداری در راه حق و استقامت در انجام تکالیف الهی برای همگان آسان شود.
ایشان با اشاره به این نکته که خداوند استقامت و پایداری امّت را نیز از حاکم اسلامی میخواهد و به پیامبر خود چنین امر میکند که «فَاستَقِم کَمَا اُمِرتَ وَ مَن تَابَ مَعَک»، به روایتی که از پیامبر اکرم درباره این آیه نقل شده اشاره کرده و میفرمایند: «بنا به فرمایش خود پیغمبر، این آیه حضرت را پیر کرد! چون در این آیه، استقامت امّت هم از حضرت خواسته شده است؛ این دستور حضرت را پیر کرد!» ایشان با بیان راه حلها و کارهایی که موجب انجام این تکلیف الهی میشود، قیام حضرت اباعبدالله را در همین چارچوب و در راستای تحقّق همین دستور قرآنی تفسیر و تبیین میفرمایند.
در این بحث ضمن تطبیق عنوان استقامت بر عملکرد سیّدالشّهداء در دو بُعد عرفنی و سیاسی در طول مسیر حرکت و قیام، به مباحثی نظیر علل و عوامل ناپایداری و تلوّن در انسانها، آثار استقامت، موانع استقامت و پایداری، تفاوتهای صبر و استقامت، نقش دلبریدن از دنیا در پایداری و استقامت و... پرداخته شده و مورد بررسی موشکافانهی حضرت استاد واقع میشود.
 

 
6-   حق و باطل
«وَ لَاتَلبِسُوا الحَقَّ بِالباطِلِ وَ تَکتُمُوا الحَقَّ وَ اَنتُم تَعلَمُونَ».
آنجا که حسینبنعلی(علیهماالسلام) فریاد بر میآورد: «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا یُنْتَهَى عَنْهُ لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا الْحَیَاةَ وَ لَا الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً»، معلوم میشود که تعریف و تفسیر قیام عاشوراء باید بر مبنای درک صحیحی از تقابل میان حق و باطل انجام پذیرد؛ تقابلی که از منظر سیّدالشّهداء، زندگی در زیر سایهی باطل را همچون ننگ و عار، و مرگ در راه حق را مایهی سعادت و افتخار میگرداند.
بر این اساس، حضرت استاد در این مقوله از سویی به دنبال تبیین معنا و مفهوم «حق» و راههای شناخت آن و تمییز حق از باطل بر آمدهاند و از سوی دیگر، نکات و محورها و دستورالعملهایی کاربردی برای عمل به حق و درمان بیماری حقگریزی ارائه میفرمایند.
آنچه این بحث را جذّاب میکند و امتداد آن را به دنیای معاصر ما نیز میکشاند و پشتوانهی عقلیِ «کُلُّ یَومٍ عَاشُوراء وَ کُلُّ أرضٍ کَربَلَاء» را فراهم میآورد، این است که در خلال مباحث حضرت استاد روشن میگردد که نزاع و تقابل حق و باطل، اختصاص به واقعهی کربلاء نداشته است؛ بلکه امری است که از آدم تا خاتم و از خاتم تا قیامت استمرار داشته و دارد و آنچه در انتهای این مقابله اتفاق میافتد، پیروزی و غلبهی نهایی حق بر باطل است.
همچنین باید دانست که در تقابل و درگیری حق و باطل، طرف سومی وجود ندارد؛ هر چه هست، یا حق است و یا باطل؛ بنابر این نمیتوان در این جنگ بیطرف بود یا هم طرفدار حق بود و هم باطل. لذا انسان در هر عصر و زمانی باید به دنبال شناخت جبههی حق و پیروی از حق و نصرت حق در برابر جبههی باطل باشد.

 
7-   عزّت و ذلّت
«مَنْ کانَ یُریدُ العِزَّة فَلِلّهِ العِزَّةُ جَمیعاً».
از دیدگاه ظاهربینانه و دنیوی، سرانجام قیام عاشوراء که به قتل امام حسین(علیهالسلام) و اصحاب ایشان و اسارت خاندان آن حضرت منتهی شد، چه بسا مساوق ذلّت تعریف میشود؛ غافل از آنکه عزّت و ذلّت از دیگاه مکاتب الهی، تعریفی غیر از عزّت و ذلّت از دیدگاه مکاتب مادّی دارد. فهم این مسأله که ریشهی عزّت حقیقی چیست و عزّت چه تفاوتی با تعزّز دارد، در خلال مباحث حضرت استاد روشن میشود.
آنگاه که یزید(لعنهالله) سیّدالشّهداء(علیهالسلام) را بر سر دوراهی «جنگ ـ بیعت» قرار میدهد، حضرت از این دوراهی تعبیری متفاوت نسبت به فهم کوتاه ظاهربینان ارائه میفرمایند: «ألَا وَ إنَّ الدَّعِی ابنَ الدَّعِی قَد رَکَزَ بَینَ اثنَتَینِ بَینَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّّةُ یَأبَى اللهُ ذَلِکَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ المُؤمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَت وَ طَهُرَت وَ أَنُوفٌ حَمِیَّةٌ وَ نُفُوسٌ أبِیَّةٌ مِن أن نُؤثِرَ طَاعَةَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الکِرَامِ». یعنی این دوراهی، دوراهی «عزّت ـ ذلّت» است، نه «جنگ ـ بیعت».
بنابر منطق سیّدالشّهداء، عزّت حقیقی در گرو عمل به حق و اطاعت از خدای متعال است؛ زیرا سرچشمهی عزّت، خودِ خداوند متعال است و لذا او است که به هر کس که بخواهد عزّت میدهد و هر کس را که بخواهد ذلیل میکند؛ و جز اهل تقوا و اطاعت را عزیز نمیکند و جز اهل دنیا و معصیت را ذلیل نمیسازد.
حضرت استاد، در خلال مباحث این مسأله را تبیین و تطبیق میکنند که چگونه امام حسین(علیهالسلام) در طول حرکت و قیام خود، علیرغم فشارها و تهدیدات و مصلحتاندیشیهای ظاهربینانهی بعضی از اطرافیان و... دست از مسیر عزّت حقیقی برنداشت و ردای عزّت ظاهری را به قیمت ذلّت حقیقی بر تن نکرد. این همان مسیری است که درس عملی سیّدالشّهداء را به آیندگان و تاریخ و همهی نسلها ترسیم میکند.

 
8-   غیرت دینی
اهداف و اغراض متعدّدی برای قیام سیّدالشّهداء مطرح شده و میشود؛ امّا حضرت استاد در این بحث به دنبال ریشهیابی این قیام هستند و میخواهند به این سؤال کلیدی پاسخ دهند که ریشهی تمام آن اهداف چه بود؟ ایشان، «غیرت دینی» را منشأ و ریشهی تمام اهداف حضرت در این حرکت الهی دانسته و آن را از دو بُعد «اخلاقی» و «عرفانی» بررسی و تحلیل میفرمایند.
غیرت در مباحث اخلاقی به معنای سعی و کوشش در حفاظت از چیزی است که حفاظت از آن، عقلاً و شرعاً بر انسان لازم و واجب است. از منظر عرفانی نیز، غیرت از حالات قلب و از لوازم محبّت و یکی از منازل سیر و سلوک است که موجب میشود سالک الیالله، هر چه در سیر معنوی خود به لقاءالله نزدیکتر میشود، موانع این سلوک را از سر راه بر دارد تا به وصال محبوب نائل شود.
تبیین و تطبیق غیرت امام حسین(علیهالسلام) و اصحاب باوفای آن حضرت، در طول حرکت و قیام عاشوراء، با استفاده از دادههای تاریخی و کلمات و روایات نقلشده از ایشان، بحث را بسیار جذاب و بدیع کرده و ارتباط جنبهی نفیی و نهیی قیام سیّدالشّهداء با غیرت دینی را روشن میکند. همچنین تبیین تجلّی غیرت عرفانی در حرکت امام حسین(علیهالسلام) که باعث شده بود شوق به لقاءالله در ایشان و یارانش موج زند، از بخشهای مهم این بحث است.
نقشِ تعیینکنندهی «غیرت حسینی» در مبارزه با بدعتها و ارتباط این مسأله با حفظ و بقای اسلام سبب میشود که حضرت استاد بر «حسینیّ البقاء بودنِ اسلام» تأکید ویژهای داشته باشند و امام حسین(علیهالسلام) را «مُصلح غیور» بخوانند. با این تحلیل، آنچه پس از قیام عاشوراء نیز ضامن حفظ و بقای اسلام خواهد بود، وجود همین روحیهی مردانگی و غیرتمندی در جوانان و پیروان آن حضرت است.
بخشی از مباحث حضرت استاد نیز به تشریح عوامل ترویج بیغیرتی در جامعهی اسلامی اختصاص مییابد که حکایت از بینش عمیق ایشان نسبت به اوضاع جامعهی اسلامی و مشکلات روز آن است؛ امّا آنچه بحث را از حالت انتقاد کور خارج میکند، ارائهی راهکارهایی عملی برای علاج بیماری بیغیرتی در جامعه و تبیین نقش حاکمیّت و رسانهها در این عرصه است.
9-   بصیرت دینی
«قُلْ هذِهِ سَبیلیأَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلىبَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنیوَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ».
حادثهی کربلاء صحنهی مقابلهی دو جریان خدامحور و شیطانمحور بود. جریان شیطانی برای تسلّط بر جامعهی اسلامی و تسخیر قلّهی آن یعنی حکومت، از انواع و اقسام اهرمها و ابزارهای شیطانی نظیر «تهدید» و «تطمیع» و «تحمیق» استفاده میکند. امّا حسین بنعلی(علیهالسلام) مصلحی غیور و انسانی ضدّ غرور است. مقابلهی حضرت با غرور نیرنگ و فریب و خدعهی اهل باطل، از طریق بسط و توسعهی بینش و شعور و بصیرت دینی در جامعه صورت میگرفت.
تبیین این مسألهی مهم که رجال الهی برای رسیدن به حکومت و حفظ آن از اهرمهای شیطانی استفاده نمیکنند، از نکات و نقاط برجستهی این بحث است. جایگاه تشکیل حکومت اسلامی از منظر معارف الهی و شیوههای حکومتداری مبتنی بر تعمیق بصیرت و آگاهی و شعور دینی و سیاسی آحاد امّت اسلامی از دیگر مباحث مهم و کاربردی این بحث است. حضرت استاد در این بحث به دنبال آن است که روشن گرداند که امام حسین(علیهالسلام) گرچه بر مبنای رسالت الهی خود، وظیفه داشتند که حکومت را بهدست گیرند و جامعهی اسلامی را راهبری کنند، امّا در این مسیر، نه خود مغرور و فریبخوردهی کوفیان یا دیگران بود و نه برای رسیدن به حکومت، کسی را فریب دادند یا از ابزارهای شیطانی استفاده کردند؛ و این درس بزرگ حضرت به همهی زمامداران جامعهی اسلامی است.
بنابر این، در مسیر تحقّق اهداف الهی، هیچگاه نمیتوان از ابزارهای غیرالهی بهره گرفت و در منظر حسینی، هدف وسیله را توجیه نمیکند. بلکه برای تحقّق اهداف الهی، گاه حتّی باید از جان نیز گذشت. امام حسین(علیهالسلام) با قیام هدفمند و روشنگرانهی خود این فهم و بصیرت را به بشریّت ارائه کرد که هیچ چیز نباید ارزشمندتر از دین و سرای آخرت باشد؛ و حیات دنیا با تمام مظاهر فریبندهاش نمیتواند هدف از خلقت انسان باشد.
تشریح عوامل و زمینههای غرور و فریفتگی انسانها در حیات دنیا، نقش بازیچه گرفتن دین در انحراف جوامع، نقش شیاطین درونی و بیرونی در ناکارآمد شدنِ حجّتهای باطنی و ظاهری، نقش پیروی از هواهای نفسانی در ممانعت از درک و فهم نسبت به حقیقت، نقش امر به معروف و نهی ازمنکر و عمل به ظواهر شریعت در اصلاح امّت و اصلاح بینش و بصیرتدهی به جامعه از طریق اصلاح روش و عمل به دستورات دینی، از جمله مباحثی است که توسط حضرت استاد به تفصیل بررسی میشود.


 انگیزه های قیام امام حسین علیه السلام (1)نویسنده :  سید علی اکبر حسینی
کلمات کلیدی  :  امام حسین علیه السلام، انگیزه های قیام، انجام وظیفه و ادای تکلیف، مبارزه با روح ذلت پذیری

  در هر حرکت و نهضتی، انگیزه و هدف امری ضروری و لازم است و نبود آن نشانه لغو و عبث بودن آن نهضت است. از این­رو هر انسانی پیش از نهضت و قیام خود ابتدا انگیزه و هدفی را تصور می­کند و سپس تلاش و کوشش گسترده خود را در راستای رسیدن به آن هدف، به کار می­بندد. بدیهی است تقدس هر چه بیشتر انگیزه و هدف، متضمن بقا و دوام بیشتر آن قیام خواهد بود. قیام امام حسین علیه السلام به عنوان یکی از عظیم­ترین و مقدس­ترین قیامهای بشری، دربردارنده عالی­ترین و فاخرترین انگیزه­ها و اهداف انسانی بود که همین انگیزه­های مقدس آن را پس از سده­ها و قرن­های بسیار همچنان تازه و با طراوت نگه داشته است. این مقاله برآن است تا با پرداختن به برخی از مهمترین اهداف و  انگیزه­های امام حسین علیه السلام در قیام -که در سخنرانی­ها و نامه­های متعدد آن حضرت علیه السلام عموماً و در وصیت­نامه­شان خصوصاً بدان اشاره شده است- بخشی از عظمت این قیام را به تماشا گذارده از نظر خواننده محترم بگذراند.
 
1-انجام وظیفه و ادای تکلیف
    عمل به تکلیف، سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومین علیه السلام در تمامی شرایط و احوالات زندگی بود و قیام خونین اباعبدالله الحسین علیه السلام نیز یکی از همین جلوه­های عمل به تکلیف بود. امام حسین علیه السلام در مواضع متعددی از وظیفه الهی خود سخن به میان آورده، خود را موظف به ادای تکلیف معرفی کردند که از جمله این مواضع می­توان به سخنان آن حضرت علیه السلام در زمان وداع ایشان با ام­سلمه-همسر گرامی نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)- اشاره کرد. نقل شده زمانی که امام علیه السلام قصد هجرت از مدینه را نمودند جهت خداحافظی به دیدار ام­سلمه رفتند. ام­سلمه از تصمیم امام علیه السلام برای خروج از مدینه ابراز نگرانی کردند و گفتند: «پسرم مرا با خروج خود به سوی عراق اندوهگین مساز به راستی که از جدت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می­فرمود: «فرزندم حسین علیه السلام در سرزمینی که بدان "کربلا" می­گویند کشته خواهد شد.»» امام علیه السلام در پاسخ فرمود: «ای مادر من هم   می­دانم که از روی ظلم و ستم کشته خواهم شد و فرزندانم اسیر و به غل و زنجیر کشیده خواهند شد و سرم را از بدنم جدا خواهند کرد. من تسلیم امر پروردگارم خداوند بزرگ چنین خواسته است که فرزندانم کشته شوند و زنان و فرزندانم به اسارت دشمن درآیند و فریاد و ناله­های آنان طنین انداز شود؛ ولی کسی به فریاد آنان نرسد.»[1]
منزل «ذات عرق» نیز از دیگر جاهایی است که حضرت علیه السلام در آن بر انجام وظیفه الهی خود تأکید ورزیدند. ایشان در جواب عبدالله بن جعفر، که ضمن تسلیم امان­نامه عمرو بن سعید -حاکم وقت مکه- از امام علیه السلام خواسته بود به مکه بازگردد از مراجعت به مکه امتناع ورزیدند و فرمودند: «رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را در خواب دیدم که به من فرمان داد تا به حرکت خود ادامه دهم و من چیزی را که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمان داده است، انجام خواهم داد.»[2]
امام علیه السلام در جواب برادرش -محمد بن ­حنفیّه- نیز بر ادای تکلیف تأکید کرده لزوم انجام به وظیفه را خاطرنشان کردند. روایت شده که پس از تصمیم امام علیه السلام برای رفتن به عراق، محمد بن ­حنفیّه نزد ایشان آمد و خواستار انصراف حضرت علیه السلام از این تصمیم شد، امام علیه السلام فرمود: «در آنچه گفتى، اندیشه خواهم کرد» چون بامداد فرا رسید، امام حسین علیه السلام از مکه کوچ کرد. خبر به محمّد بن حنفیّه رسید. نزد امام علیه السلام آمد و افسار شتری را که حضرت علیه السلام بر آن سوار بود، گرفت و گفت: «اى برادر؛ مگر به من وعده اندیشه در درخواستم را نداده بودى؟» امام علیه السلام فرمود : «چرا» گفت: «پس چرا در رفتن، شتاب می­کنى؟» فرمود: «پس از جدا شدن از تو، پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به خوابم آمد و فرمود: «اى حسین علیه السلام بیرون برو که خداوند خواسته است تو را کشته ببیند.»» محمّد بن حنفیّه گفت: «"إِنَّا لِلَّه وَ إِنَّـا إِلیهِ راجِعون؛" تو که این چنین بیرون می­روى، پس چرا این زنان را با خود همراه می­برى؟» امام علیه السلام فرمود: «پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمود که: «خدا، خواسته است آنان را اسیر ببیند.»» آن گاه حضرت علیه السلام با محمد بن حنفیه خداحافظى کرد و به مکه رفت.[3]
 
2-نفی ذلّت و مبارزه با روح ذلت­پذیری
   دمیدن روح عزت­طلبی و مبارزه با روحیه ذلت­پذیری نیز از دیگر انگیزه­های قیام امام علیه السلام بود. امام علیه السلام کوشید تا با قیامش ترس از مرگ را که در سرتاسر جامعه اسلامی سایه افکنده بود از پیکره جامعه بزداید و به جای آن عزت، شهامت و شهادت­طلبی در راه آرمان و عقیده را جایگزین نماید و بدین طریق راه درست آزادی و آزادگی را به تمامی مسلمانان بنمایاند.
 امام علیه السلام زمانی دست به قیام زده بود که بسیاری از بزرگان و سران مسلمین آن روز جهان اسلام سکوت اختیار کرده، سازش را بر اعتراض و قیام ترجیح داده بودند. آنان امام علیه السلام را نیز توصیه به صبر و سکوت می­کردند؛ در مدینه، در راه مکه و نیز بین راه مکه تا کربلا همه جا حضرت علیه السلام را سفارش به سکوت می­کردند و از امام علیه السلام می­خواستند تا جهت حفظ جانش از خود حرکتی نشان ندهد.[4]
امام حسین علیه السلام در سخنرانی­های خود در مواضع و مواقع مختلف از سکوت و ذلت­پذیری مسلمانان به عنوان یک معضل بزرگ اجتماعی در جامعه اسلامی یاد کرده، بر لزوم جلوگیری از آن به خصوص از سوی بزرگان و علمای امت تأکید   می­ورزیدند. از جمله این مواضع سخنرانی مفصل آن حضرت علیه السلام در منی است. در این سخنرانی ایشان پس از یادآوری مقام و منزلت علما و وظایف پیش روی آنان، وظیفه مهم آنان یعنی امر به معروف و نهی از منکر را متذکر شدند و فرمودند: «شما(علما) باید مصدر امور باشید و امور جاری امت باید در دست شما علما باشد، چرا که بر اساس آموزه­های دین مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء بالله الامناء علی حلاله و حرامه؛ مجاری امور و احکام در دنیا و آخرت در دست دانشمندان و عالمان خداترس است آنان در حلال و حرام از طرف خداوند امین می­باشند.» سپس حضرت علیه السلام آنان را به اتحاد و صبر و تحمل سختی و مبارزه برای به دست آوردن این حق مسلوب دعوت کرد و در آخر اعلام کرد که: «خدایا تو می­دانی ما نه برای زخارف دنیا و قدرت این اقدامات را انجام می­دهیم، بلکه برای اینکه نشانه­های دین را بنمایانیم و امور امت را اصلاح کنیم و ....» سپس ادامه دادند و فرمودند: «ای بزرگان و عالمان؛ اگر ما را در به دست آوردن زمام امور یاری نکنید و درباره ما انصاف به خرج ندهید ظالمان برشما قوت خواهند یافت و سعی در خاموش کردن نور پیامبرتان خواهند کرد و خدا ما را کفایت است و بر او توکل کرده­ایم و به سوی او انابه می­کنیم و نهایت کار ما بازگشت به سوی اوست.»[5] 
در سخنان آن حضرت علیه السلام خطاب  به حر بن یزید ریاحی نیز این انگیزه به صراحت مورد تأکید قرار گرفته است. روایت شده از زمانی که امام علیه السلام با حر و یارانش روبرو شدند حر پیوسته در فرصتهای مناسب از امام علیه السلام درخواست می­کرد تا در تصمیم­شان تجدید نظر کنند وگرنه این راه جز با شهادت ایشان به سرانجام نخواهد رسید. در یکی از منازل که حر تقاضای خود را تکرار کرده بود امام علیه السلام در جواب او فرمود: «آیا مرا از مرگ می­ترسانی ؟ آیا بیش از کشتن من نیز کاری از شما ساخته است؟ من همان را می­گویم که برادر مؤمن اوسی هنگامی که می­خواست رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را یاری دهد به پسر عموی خود گفت:
  «اَمضِی وَ ما بِالمَوتِ عار عَلَی الفَتنی             اِذا ما نوی حَقّاً وَ جاهَدَ مُسلِما
   وَ واسَی الرِّجالَ الصّالِحِینَ بِنفسِهِ                 وَ فارَقَ مَثبُوراً وَ خالَفَ مُجرِما
   فَاِن عِشتُ لَم اَندَم وَ اِن مِتُّ لَم اُلَم                  کَفی بِکَ ذُلاٌّ اَن تَعییشَ وَ تُرغَما
 من به سوی مرگ خواهم رفت که مرگ برای جوانمرد ننگ نیست آنگاه که او معتقد به اسلام و هدفش حق باشد. و بخواهد با ایثار جانش از مردان نیک حمایت و با جنایتکاران مخالفت نموده و از دشمنی خدا دوری گزیند. من جانم را در طبق اخلاص می­نهم و دست از زندگی می­شویم تا در جنگی سخت با دشمنی بس بزرگ مواجه شوم. من اگر زنده بمانم پشیمانی ندارم و اگر بمیرم ناراحت نیستم اما ذلت تو را همین بس که زنده باشی و چنین زندگانی ذلت­بار و ننگینی را تحمل کنی.»»[6]
امام حسین علیه السلام هنگام عزیمت به سوی عراق در منزلی بنام«ذی حسم»[7] نیز متذکر این امر شده پس از حمد و ثنای الهی خطاب به مردم چنین فرمود:
«آنچه را که روی داده می­بینید. به درستی دنیا دگرگون شده است و نیکی­ها و فضیلت­ها از محیط ما رخت بربسته با شتاب در حال گذر است، و از آن باقی نمانده جز اندکی مانند آبی که در ته ظرفی بماند و دور ریزند یا ته مانده علفی که در چراگاه بماند. مگر نمی­بینید که دیگر به حق عمل نمی­شود، و از باطل جلوگیری نمی­شود در چنین اوضاعی شایسته است که شخص با ایمان [و از جان گذشته] مشتاق دیدار پروردگار باشد، به درستی که من [در چنین محیط ذلّت­بار و آلوده­ای،] مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز رنج و آزردگی و ملال نمی­دانم...»[8]
امام علیه السلام در سخنرانی خود در روز عاشورا، نیز بر عدم پذیرش زندگانی توأم با خفت و خواری تأکید ورزیدند. روایت شده که ایشان در این روز با خطاب قرار دادن برخی از اشراف کوفه به آنان فرمودند:
«ای شبث بن ربعی و ای حجار بن ابجر و ای قیس بن اشعث و ای یزید بن حارث آیا شما نبودید که به من نامه نوشته بودید که میوه­ها رسیده، باغها سرسبز شده و نهرها لبریز گردیده اگر بیایی بر سپاهی که برایت آماده شده وارد خواهی شد.»[9] این افراد جز سکوت و سپس تکذیب نوشتن نامه پاسخی نداشتند، پس قیس بن اشعث با صدای بلند گفت: «چرا به خلافت پسر عموهایت گردن نمی­نهی و فرامین­شان را اطاعت  نمی­کنی؟ آنان رفتاری جز آنچه شما دوست داری نشان نخواهند داد و از آنها آزاری به تو نخواهد رسید.»
امام علیه السلام فرمودند: «نه والله من به مانند فرد ذلیل دست در دستشان نخواهم گذارد و همچون غلام و برده فرمانبردارشان نخواهم شد.»  سپس آیه­ای را که در آن گفتار حضرت موسی علیه السلام را در مقابل عناد و لجاجت فرعونیان نقل می­کند  بیان نمود و فرمود: «و انی عذت بربی و ربکم ان ترجمون؛ و من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می­برم از اینکه مرا متهم کنید.»[10] آن گاه فرمود: «اعوذ بربی «و ربکم من کل متکبر لایؤمن بیوم الحساب.»»[11]- [12]
امام علیه السلام در سخنرانی حماسی خود در روز عاشورا و در آخرین ساعات عمر شریف خود –زمانی که میان مرگ و پذیرش ذلت مخیر شده بود- نیز خطاب به همه انسانها و وجدانهای بیدار و پایبندان به کرامت انسانی و عزت ایمانی زندگانی عزتمندانه را  فریاد زدند و فرمودند: «ألا و إنّ الدّعیّ ابن الدّعیّ قد رکز بین اثنتین، بین السّلّة و الذّلّة، و هیهات منّا الذّلّة، یأبى اللّه ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت و أنوف حمیّة و نفوس أبیّة من أن‏ نؤثر طاعة اللّئام على مصارع الکرام. الا و انی زاحف بهذا الاسرة مع قلة العدد و خذلة الناصر؛ آگاه باشید که این فرومایه (ابن­زیاد) فرزند فرومایه، مرا میان دو راهى شمشیر و ذلّت قرار داده است؛ و هیهات که ما زیر بار ذلّت برویم زیرا خداوند و پیامبرش و مؤمنان از این که ما زیر بار ذلّت برویم ابا دارند و دامن‏هاى پاک مادران و انسان‏هاى پاکدامن و جانهای باغیرت و نفوس باشرافت روا نمى‏دارند که اطاعت افراد لئیم و پست را بر قتلگاه انسان‏هاى کریم و نیک­منشان مقدّم بداریم. بدانید با آنکه یارانم اندکند و یاورانم مرا تنها گذارده­اند با این حال من با شما خواهم جنگید.»[13]


[1]-البحرانی، عبدالله؛ العوالم الامام الحسین علیه السلام، تحقیق مدرسه الامام المهدی(عج)، قم، مدرسه الامام المهدی(عج)، چاپ اول، 1407، ص181.
[2]- الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1967، پیشین، ج5، ص388 و شیخ مفید؛ الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید، ص1413، ج2، ص69.
[3]-الطبری، پیشین، ص341؛ الخوارزمی، الموفق بن احمد؛ مقتل الحسین علیه السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی­تا، ج1، صص187-188 و ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر-داربیروت، 1965، ج4، صص16-17.
[4]-رجوع شود به: الطبری، پیشین، صص383 و 341؛ شیخ مفید؛ پیشین، ص69-72 و المسعودی، علی بن الحسین؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره، چاپ دوم، 1409، ج3، صص54-55  برای مطالعه بیشتر رجوع شود به: الخوارزمی، پیشین، صص187-188 و 190-193 و 216-219؛ سید بن طاوس؛ اللهوف، تهران، جهان، 1348ش، صص64-65 و ابن­اثیر، پیشین، صص16-17و....
[5]-حرانی، حسن بن شعبه؛ تحف العقول، قم، جامعه مدرسین، 1404، صص237-239 و مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الأئمة الاطهار، تهران، اسلامیه، بی­تا، ج97، صص79-81.
[6]-الطبری، پیشین، ص404؛ البلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، 1977، ج3، ص171؛ شیخ مفید، پیشین، ص81 و ابن­اثیر، پیشین، صص48-49.
[7]-ذو حُسَم موضعی است در بیابان[اطراف کوفه]. الزبیدی؛ تاج العروس، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالفکر، 1994، ج16، ص151 و البکری الاندلسی؛ معجم ما استعجم، تحقیق مصطفی السقا، بیروت، عالم الکتاب، چاپ دوم، 1983، ج2، ص446.
[8]-ابن عبد ربه؛ العقد الفرید، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1404، ج5، ص129 ؛ ابن عساکر؛ تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415، ج14، ص217 و حرانی، پیشین، ص245 و برای مطالعه بیشتر رجوع شود به:  ابن شهرآشوب؛ مناقب آل ابیطالب، قم، علامه، 1379ق، ج4، ص68؛ الذهبی، شمس الدین محمد؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، 1993، ج5، ص12 و الصالحی الشامی، محمد بن یوسف؛ سبل الهدی و الرشاد فی سیرة  خیر العباد، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1993، ج11، ص77.
[9]- البلاذری، پیشین، ص188؛ شیخ مفید، پیشین، ص98 و ابن اثیر، پیشین، ص62.
[10]-سوره دخان، آیه20.
[11]- سوره مؤمن، آیه27.
[12]-البلاذری، پیشین، ص188؛ الطبری، پیشین، صص425-426؛ شیخ مفید، پیشین، ص68 و ابن اثیر؛ اسدالغابه فی معرفة الصحابه، بیروت، دارالفکر، 1989، ج3، ص188.
[13]-الطبرسی، احمد بن علی؛ الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، 1403، ج2، ص300؛ الخوارزمى، پیشین، ج2، ص 7؛ سید بن طاوس، پیشین، صص97-98 و حلی، ابن نما؛ مثیر الاحزان، قم، مدرسه امام مهدی(عج)، 1406، ص55.


هدف قیام امام حسین علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین اما بعد فقد قال الحسین بن علی علیه السلام : «انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا، انما خرجت لطلب الاصلاح فی امۀ جدی رسول الله، ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرۀ جدی و ابی»

مقدمه

همه قیامهایی که در دنیا به وجود می آیند یک هدف و غرض را دنبال می کنند و بدون هدف هیچ چیز به پایان نمی رسد امام حسین علیه السلام نیز وقتی از مکه بیرون آمد برای دیگران این سؤال مطرح بوده که هدف ایشان از این اقدام چیست؟ امام علیه السلام در مقامهای متعددی اهداف قیام خود را بیان نموده از جمله آن مواردی است که به آن پرداخته می شود.

اهداف

1- اصلاح جامعه

«انما خرجت لطلب الاصلاح فی امۀ جدی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» بعد از اینکه خلافت به بنی امیه رسید بلکه قبل از آن یعنی وقتی معاویه در شام حکومت می کرد فضای جامعه را به طوری عوض کرده بود که مردم امان می­خواستند ولی امانی در کار نبود.

جامعه پر از فسادهای اخلاقی و مالی و اجتماعی بوده و از همه بیشتر تبعیض نژادی بود در عصر معاویه و یزید تبعیض نژادی و اختلاف طبقاتی غوغا می کرد بیت المال در اختیار آنان قرار گرفته بود، اموال کلان میلیونی صرف عیاشی و شهوت رانی بنی امیه می شد و در طرف دیگر ناله و فریاد مردم به عرش می رسید ولی به گوش فرمانروایان نمی رسید.

معاویه اولین بدعتی که در بین مردم رایج کرده بود این بود که سیره مردمی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را عوض کرده بود مردم از دسترسی به خلیفه و مسئولین حکومتی محروم بودند، بدین جهت شخصی به نام عبدالعزیز بن زراره یک سال تمام در کنار درب ملوکانه معاویه معطل بوده ولی سرانجام به او اجازه دیدار و عرض حاجت ندادند.

وقتی در نزد خلیفه دوم مذاکره کسری و قیصر پیش آمد و از تشکیلات کاخها و تجملات آنان سخن گفتند، او گفت خیلی دور نروید اینک تشکیلات درباری معاویه از آنان گسترده تر است.[1]

اما از طرف دیگر عقیده و امنیت و آزادی فکری و سیاسی و اجتماعی وضع جامعه دردناکتر از این بود، مردم نمی توانستند جان و مال و ناموس خود را از تعرض دولتمردان اموی حفظ کنند.

تاریخ شهادت می دهد بسر بن ارطاۀ به دستور معاویه به تمام شهرها حمله کرد و به قتل و غارت می پرداخت و کسی جرأت نداشت که کوچکترین اعتراضی بنماید.

او با دستیاران خود به مدینه شهر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز تجاوز کرد و مردم را مورد تهدید جدی قرار داد و یار باوفای پیامبر جابر بن عبدالله انصاری را تهدید کرد و مجبور ساخت که با معاویه بیعت کند و منزل ابوایوب انصاری را آتش زدند.[2]

بعد این گروه طغیانگر اموی رهسپار مکه شد و در طول راه هر کسی را دیدند کشتند و اهل طائف را نیز از دم تیغ گذراندند و دو فرزند عبیدالله بن عباس را در آغوش مادر به قتل رساندند، در صنعاء جز یک نفر، همه را کشتند و او نیز با فرار جان خود را نجات داد، در حالی که فریاد می کشید تمام پیروان و جوانان ما را کشتند.

آری امام حسین علیه السلام برای اصلاح آن جامعه برخاسته بود که اساس آن نیز از بین رفته بود.

۲- امر به معروف ونهی از منکر

«ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر»، یکی از اهداف قیام من امر به معروف و نهی از منکر است.

«انی احب المعروف و انکر المنکر»، من معروف را دوست دارم و از منکر کراهت دارم.

«ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فریضۀ عظیمۀ بها تقام الفرائض»[3]، همانا امر به معروف و نهی از منکر فریضه بزرگی است که فرائض دیگر توسط آن قوام می گیرند.

بی شک در زمان امام حسین علیه السلام معروف منکر بود و منکر معروف، شراب در شریعت مقدس اسلام حرام بود ولی بر سر منبر نوشیده می شد، قمار حرام بود ولی زینت محفل قرار گرفته بود، سگ که از نجس العین بود در آن زمان باعث دلگرمی می شد.

امام حسین علیه السلام فرزند رسول اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم بود نمی توانست این همه انحرافات را ببیند و خاموش بنشیند، لذا بود که آواز داد «ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر»

۳- احیاء سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام

از جمله اهداف امام حسین علیه السلام زنده نگهداشتن سیره رسول اسلام و سیره علوی بود به خاطر این بود که اعلان نمود «و اسیر بسیرۀ جدی و ابی علی بن ابی طالب»

چون از یک سو حکومت اموی بود که از نخستین روز تشکیل حکومتش که بعد از مدت اندکی به وجود آمده بود بر مبنای اسلام ستیزی تأسیس شد، سرگروه اموی ابوسفیان همیشه تأکید می کرد بعث و نشر و برزخ و قیامت و حساب و کتاب، بهشت و جهنم را افسانه تلقی نمایید، و حکومت را مثل یک توپ دست به دست کنید و در اختیارتان داشته باشید.

اولین نماینده او پسر او معاویه بود که کمر خود را بسته بود تا نام پیامبر را دفن کند و اسلام را از سرلوحه دل انسان محو کند و فقط به همین اکتفا نکرد بلکه تمام تلاش خویش را برای امحاء نام و آثار علوی و اهل بیت علیهم السلام اختصاص داد، بدعتهای فراوانی در اسلام و مسلمین به جا گذاشت، حلال را حرام و حرام را حلال کرد و بر همین اکتفا نکرد بلکه پسر خود را نیز بر همین سبک تربیت نمود و نتیجه آن به این صورت پیش آمد که صراحتاً دشمنی خویش را با پیامبر و علی اعلان کرد و گفت: می خواستم از محمد انتقام بگیرم که گرفتم، و اشعاری را در نفی پیامبری رسول اکرم خواند و وحی را به باد سخره گرفت.

وقتی سرهای شهدا پیش او بود یک آه سردی گرفت و گفت: ای کاش بزرگان ما زنده بودند و می دیدند که من چطور از بنی هاشم انتقام آنها را گرفتم.

در سمت دیگر حسین چون نه فقط اینکه فرزند پیامبر بود بلکه وارث انبیاء نیز بود نمی خواست با یک بیعت مسخره آمیز تمامی زحمات انبیا را به باد بدهد، لذا بود که فرمود: «مثلی لایبایع مثله» افرادی مثل من نمی توانند از امثال یزید بیعت کنند، با این جمله کوتاه مطالب فراوانی را بیان کرد.  

الغرض امام حسین علیه السلام از بیعت با یزید انکار کرد و مصمم شد که در راه خدا قیام خواهد کرد، چون در مکتب اسلام رهبری جامعه باید از قداست و معنویت خاصی برخوردار باشد حاکم اسلامی باید دارای ویژگی هایی باشد که وی را از دیگران ممتاز سازد اما در دوران حکومت بنی امیه به خصوص یزید نه تنها رعایت نمی شد بلکه تبدیل خلافت به سلطنت موروثی، نادیده گرفتن حقوق مردم، ورود انسانهای نالایق و اهل معصیت در رأس حکومت، ترویج خوشگذرانی، رفاه طلبی، اشرافی گری، قبیله سالاری، از بین رفتن اخلاق حسنه و تقوی و فضیلت و عفت از جمله ره آوردهای دستگاه بنی امیه بود.   

افزون بر این، ظهور بدعتهایی توسط حکام بنی امیه همچون شرابخوری، پوشیدن لباس ابریشم، استعمال ظروف طلا و نقره، شایع شدن رقص و آواز و آهنگ­های مبتذل، قضاوت بر خلاف دستورات اسلامی، ترک حدود اسلامی، قتل عام دوستان علی همچون مالک اشتر، حجر بن عدی، جعل احادیث در توهین به علی علیه السلام صدور فرمان لعن و نفرین برای علی علیه السلام در خطبه ها و ترک امر به معروف و نهی از منکر از زمینه ­ها و عوامل مهم قیام امام حسین علیه السلام در ضد حکومت بنی امیه و در رأس آنها یزید بود.

حتی خود حضرت در سخنرانی خود به این عوامل اشاره کرده و فرمود:

ای مردم! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر کس ببیند سلطان ستمکاری حرام خدا را حلال قرار دهد و عهد خدا را بشکند و مخالف سنت پیامبر باشد و با بندگان خدا به گناه و ستم رفتار کند و با رفتار و گفتار او مخالفت بورزد سزاوار است خداوند او را در جایگاهی که خداوند برای ستمگران مقرر ساخته جایش دهد. آگاه باشید که اینها (بنی امیه) ملازم اطاعت شیطان شده و اطاعت خدا را ترک کرده و فساد را آشکار و حدود الطی را تعطیل و بیت المال را به خود اختصاص داده و حلال خدا را حلال و حرام خدا را حلال ساخته­ اند و من بیش از هر کسی در اقدام به تغییر وضع موجود شایسته ­ترم.»[4]

اینها مختصری از اهداف قیام امام حسین علیه السلام بود، چون حسین می دید که اگر من امروز با یزید بیعت کنم فقط من نیستم بلکه تمام انبیاء با یزید بیعت کردند بلکه این ابراهیم است که با نمرود بیعت کرده، موسی هست که با فرعون بیعت کرده رسول اسلام هستند که با ابوسفیان و مانند او بیعت کرده علی هست که با معاویه بیعت کرده به خاطر این بود که فریاد می کشید «ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی»[5] و در روز عاشورا وقتی تمامی اصحاب او به شهادت رسیدند خودش به میدان آمد و یک خطبه خواند و بعد شروع به جنگ کرد و در وقت عصر وقتی که ندا آمد «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیۀ مرضیۀ»[6] سر به سجده گذاشت در حالی که شمر ملعون می خواست سر از تن شریفش جدا کند.

الا لعنۀ الله علی القوم الظالمین

 

مهدی عباس

 



[1]  تاریخ طبری، ج۶، ص ۱۶۹

[2] شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص ۹ و۱۰

[3] بحار الانوار،ج۴۴، ص۳۲۹

[4]  تاریخ طبری، ج۴، ص۳۴

[5]  گفتنی است کتابی که همه سخنان امام حسین علیه السلام را گردآوری و تدوین کرده است، نه تنها به این سخنان نیز اشاره ای ننموده، بلکه تصریح کرده است این سخن هر چند که مضمون آن خوب است - از امام حسین علیه السلام نیست و از شاعری به نام «شیخ ابوالحب» است که در سال 1305 هجری قمری درگذشته است . مراجعه کنید به موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، پژوهشکده باقر العلوم علیه السلام، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، قم، نشر معروف، 1415.

[6]  فجر 27-28


پنج انگیزه امام حسین علیه السلام از قیام عاشورا

سخنرانی حجت الاسلام دکتر رفیعی

الحمد للّه الذی جعل الحمد مصباح الذکره وسبب المزید من فضله ودلیلاً علی آلائه وعظمته، ثم الصلاه والسلام علی حبیبه وخیرته حافظ سره و مبلّغ رسالاته سیدنا و نبینا ابی القاسم المصطفی محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المنتجبین لا سیما بقیه اللّه فی الارضین.

قال اللّه تبارک و تعالی: «یا أَیُّهَاالَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَکُونُوا مَعَ الصادِقِین»؛

حادثه عاشورا در ساعاتی محدود در سرزمین تفتیده عراق و نبردی نابرابر بین دو جبهه عزت و ذلت، دوجبهه کرامت و رذالت، دو جبهه ارزش و ضد ارزش برگزار شد. از آن حادثه زمانها و سالهای زیادی گذشته است. هر کس این حادثه کوتاه از نظر زمان؛ اما بلند از نظر پیام، محدود در سرزمین کوچک؛ اما بزرگ و گسترده در همه عالم، از طریق خودش و برداشت خودش، به بررسی و تبیین آن پرداخته است. بهترین راه شناخت اهداف امام حسین علیه السلام ، انگیزه ایشان و جریاناتی که منجر به این واقعه خونین و ماندگارشد، کلمات خود امام حسین علیه السلام است.قبل از هر کس و هر جریانی می توانیم با مراجعه به سخنان خود ابا عبداللّه علیه السلام تحلیل این قیام و تحلیل این حادثه رااز خود امام دریافت کنیم.

من اجازه می خواهم در این محضر شریف به ۵ انگیزه مهم اباعبداللّه علیه السلام با ذکر ۵ شاهد مثال ازکلمات امام حسین علیه السلام یا کلمات ائمّه معصومین علیهم السلام بپردازم.

چرا امام حسین علیه السلام قیام نمود؟

اوّل: انگیزه دینی: یعنی اقامه دین،حفظ دین، که حفظ آن در رأس همه امور است. حضرت علی علیه السلام می فرماید: «دِینُکُمْ، دِینُکُمْ فَاِنَّ السَّیِئَهَ فِیهِ خَیْرٌ مِنَ الْحَسَنَهِ فِی غَیْرِهِ؛ مردم مواظب باشید دینتان و آئین تان را حفظ کنید بدرستی که گناه در عالَم دینداری بهتر از نیکی در عالَم بی دینی است.» اگرکسی متدین باشد جامعه ای دیندارباشد. یک وقت خطایی در ان صورت بگیرد بهتر است تا جامعه ای بی دین باشد و به ظاهر کارهای خوب انجام دهد. چرا؟ چون دین و آئین واعتقادات باید در هر جامعه و ابعاد آن جریان داشته باشد. نخستین انگیزه اباعبد اللّه علیه السلام انگیزه دینی است و شاهدآن همین جمله ای است که امام حسین علیه السلام نامه نوشت به مردم بصره؛ به ۵ نفر از سران بصره. من کاری به عکس العمل رؤسای قبایل بصره ندارم – متأسفانه عکس العمل خوبی نبود – آن گونه که می بایست پاسخ مثبت ندادند. کار به پیام نامه دارم؛ فرمود: «اَلا وَاِنَّ السنَّهَ قَدْ اُمِیتَتْ وَاِنَّ الْبِدْعَهَ قَدْ اُحْیِیَتْ؛ هشیار باشید سنت پیامبر ازبین برده شد و بدعت زنده گردید.»خطرازاین بالاتر! سنّت پیغمبر که خودش فرمود: مردم سنّت مرا حفظ کنید. امیر المؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه فرمود: «اَقِیمُوا هذَیْنِ الْعُمُودَیْنِ؛ مردم ستون و استوانه کتاب خدا و سنت راحفظ کنید» سنّتی را که بعد از بعثت،پیامبر ۲۳ سال برایش زحمت کشید.

 

سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله چه بود؟ یکی ازسنتهای پیامبر این است که حاکم بایدعادل باشد. الآن که یزید حکومتمی کند ظالم است. یکی دیگر ازسنّتهای پیامبر صلی الله علیه و آله محبّت پیامبر بود که می فرمود: «مزد رسالت من مودّت فامیل و قربی و بستگان و خاندان مناست.» این چه محبتی است که ابی عبداللّه را در بیابانهای حجاز و کوفه،اینگونه با خانواده می چرخانند واینگونه جسارت به خاندان اهل بیت وابا عبد اللّه علیه السلام می کنند؟ یک وقتی کسی از انس بن مالک پرسید، سنّت پیغمبر صلی الله علیه و آله چقدر مانده است؟ این جریان بعد از شهادت ابا عبد اللّه علیه السلام است. او گفت: من سالها با پیامبر صلی الله علیه و آله محشور بودم، فقط همین نمازی که مردم می خوانند و شهادت – ان لا اله الااللّه -، دیگر هر چه نگاه می کنم سنّت پیغمبر صلی الله علیه و آله نمی بینم، سنت پیامبر صلی الله علیه و آله محبت اهل بیت علیهم السلام و حکومت عدالت بود. سنت پیامبر صلی الله علیه و آله این نبودکه این گونه در جامعه ای که نیم قرن ازرحلت پیامبر صلی الله علیه و آله آن نگذشته این همه ظلم و تعدّی و تجاوز و شرابخواری باشد.

 

حضرت فرمود: مردم بصره دواتفاق افتاده: یک، سنت پیامبر از بین رفته، دو، بدعت در دین گذاشته شده.برادران عزیز و خواهران گرامی! بدعت چیست؟ هر چیزی که خدانگفته، پیامبر صلی الله علیه و آله نگفته و در دین نیست، کسی بیاورد و در دین بگذارد،به اسم دین به خورد مردم بدهد. ما درطول تاریخ با بدعتهای زیادی مواجه بوده ایم. از زمان رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله حتی قبل از آن، پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمود، برمن دروغ می بندند – عده ای – و هرکس دروغ ببندد، جایگاه او آتش است.مرتب ا ین خطر را پیامبر صلی الله علیه و آله متذکرشد.

چقدر روایت به اسم پیامبر صلی الله علیه و آله جعل کردند. چقدر آیات قرآن تفسیرش را جابجا کردند. طرف آمده پیش معاویه پول گرفته، آیه ای را که درشأن علی بن ابی طالب علیه السلام است می گوید در شأن ابن ملجم لعنه اللّه علیه نازل شده، چقدر فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام را آمدند مخفی کردند وپوشاندند. برای دیگران فضایل تراشیدند، اینها بدعت است. امروزفرق نمی کند اگر کسی سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله را زیر پا گذاشته است. بدعت در دین گذاشته، از خودش چیزی اختراع کرده به اسم دین به خورد جامعه داده، همین پیام امام حسین علیه السلام شامل حال اومی شود.

حال در جواب، یک راهکاربیش تر نیست: «ان تطیعوا امری، اگردنبال من باشید، اگر دنبال من بیائیدحرف مرا – من حسین را – گوش کنید،اهدکُمْ سَبِیلَ الرَشاد؛ من شما را به راه راست و هدایت می برم.»

البته شما می دانید ما یک عمل به وظیفه داریم و یک اخذ به نتیجه. ماوظیفه را انجام می دهیم، یعنی مؤمن وظیفه را انجام می دهد، نتیجه را توکل به خدا پدید می آورد. امام حسین علیه السلام وظیفه و تکلیف را انجام داد، با ادای وظیفه بیداریهایی پیدا شد و قیامهایی شکل گرفت. حکومت بنی امیه که چهل سال برای استقرارش معاویه تلاش کرده بود، مدتی فرماندار بوده، مدتی خلیفه بوده؛ امّا بعد از شهادت امام حسین علیه السلام از هم پاشید و مدتی نگذشت قیام حرّه در مدینه، قیام توّابین و قیام مختار شروع شد.

 

من در مقام تأیید و نفی این قیامهانیستم؛ امّا نوشته اند از بعد عاشورا ازهمین امروز افرادی در کربلا فریادزدند و گفتند خون حسین، خون مظلوم بوده، از سپاه افراد عمر سعدافرادی از همین روز عاشورا در کربلافریاد زدند خون حسین علیه السلام خون مظلوم بود.

و باید برای اعاده و انتقام از خون مظلوم قیام کرد. مردم کوفه در خانه سلیمان بن صُرد خزاعی جمع شدند.او این آیه را برایشان خواند که وقتی بنی اسرائیل موسی را تنها گذاشتند ورفتند و دنبال آن گوساله سامری، قرآن می فرماید: موسی بن عمران به آنهاگفت: «ظَلَمْتُمْ اَنْفُسَکُمْ بِاِتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ»؛«شما به خودتان ظلم کردید چون آمدید [خدا را رها کردید و[گوساله پرست شدید.» مردم گفتند: ما بد کردیم، ما کوتاهی کردیم حسین علیه السلام را تنها گذاشتیم، بعضی را نگذاشتندبیایند بعضی هم کوتاهی کردند.سلیمان گفت: توبه کنید! علّت اینکه توّابین نام گرفتند شاید از همین جهت است. لذا نوشته اند آمدند کنار قبر ابی عبد اللّه علیه السلام گریه کردند، اشک ریختند و عزاداری کردند و از آنجا قیام توابین شکل گرفت، البته غالب نهضتها ناموفق بود؛ ولی تأثیر حرکت ابی عبد اللّه بود.

دومین انگیزه از قیام ابا عبد اللّه علیه السلام انگیزه اجتماعی بود. جامعه اگر دچار انحراف شد دچار کجی و اعوجاج شد، امام علیه السلام طبق نقل مشهوری که در کلام و نامه ایشان به محمد حنفیه آمده است «اِنَّماخَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاح؛ من قیام کرد مکه اصلاحات ایجاد کنم.»

برادران و خواهران محترمه!اصلاح را آدم کجا می گوید؟ جایی که چیزی خراب باشد می گویند اصلاح.اگر ساختمانی خراب بود و از ریشه درآوردند و جدید ساختند، می گوینداصلاح. اصلاح هر چیزی هم به حسب خودش است. اصلاح یک ساختمان به این است که پایه های محکم، سقف محکم و دیوارهای استوار داشته باشد.گاهی رابطه ما با خدا به هم می ریزد،باید این رابطه را اصلاح کنیم. حدیث داریم: «مَنْ اَصْلَحَ ما بَیْنَهُ وَبَیْنَ اللّهِ اَصْلَح اللّهُما بَیْنَهُ وَبَیْنَ النّاسِ»؛ هرکس رابطه خودرا با خدا اصلاح کند خدا رابطه او را بامردم اصلاح می کند.» کاری می کندپیش مردم محبوب شود و مردم او رادوست داشته باشند، خودش در قرآنم ی فرماید: «اِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُواالصالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمانُ وُدّا»؛«کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند بزودی خداوند برای آنها مودّت قرار می دهد.» شما ببینید اینهمه تلاش در واقعه عاشورا برپا شد،زینب علیهاالسلام رو کرد به دشمن، فرمود: هرکاری می خواهید بکنید؛ ولی محبّت مارا از دل مردم نمی توانید بیرون کنید،همین طور هم شد. امام سجاد علیه السلام برمنبر شام فرمود: «ما چند خصوصیت داریم، یکی این است که «اَلْمَحَبَّهُ فِیقُلُوبُ الْمُؤْمِنِینَ؛ محبت ما در قلبهای مؤمنین است.» یکی از خلفای بنی عباس آمده در کنار قبر امام هادی علیه السلام ،وزیرش به او گفت: قبر پدر شمااین جاست، تخریب شده و به هم ریخته؛ اما قبر امام شیعیان و مسلمانان با وجود اینکه بودجه ای ندارد و شماهزینه نمی کنید چقدر زیبا و شکیلاست! به او گفت: «برای اینکه اینها دردل مردم جای دارند.»

طرف از خانه اش کم می گذارد،برای ضریح امام حسین علیه السلام هزینه می کند، از زندگیش می زند، برای قبرائمه علیهم السلام هزینه می کند، برای اصلاح رابطه با خدا هزینه می کند.

امام کاظم علیه السلام وقتی با هارون الرشید ملاقات کرد در مکه، به هارون گفتند، این آقا که بود؟ گفت: «هُوَ اِمامُ الْقُلُوبِ؛ این آقا جایش توی دل مردم است.» از دل که نمی توان محبت رابیرون کشید، آنوقت ببین امروز توی دنیا با این تهدیداتی که هست چه عزاداری در هندوستان، در پاکستان،در عراق در همه جای دنیا عزاداری اباعبداللّه علیه السلام برپا است. کدام جریان سیاسی مردم را به این عزاداری می کشاند؟ کدام جریان منسجم مردم را به کوچه و خیابان می کشاند؟

عزیزان من! گاهی رابطه با خدا به هم می ریزد که باید اصلاح کرد، اینشب ها شب توبه و شب محبت و شب انابه است. باید اصلاح کرد. شبِ نماز باحضور قلب خواندن است. از خدا توفیق حضور قلب در نماز خواستن است. این یک نوع اصلاح است. این را می گویند اصلاح ذات البین. حضرت عیسی علیه السلام می فرمایند: «اگر رابطه ات رابا مردم، آشنا، فامیل به هم ریخته ای،اگر اصلاح کنید از یک عمر عبادت بالاتر است، البته بعضی معنا کرده اند از یک سال عبادت بالاتر است.

خواهران عزیز، برادران گرامی!این پیام عاشورا است، بیائید رابطه ها را با هم اصلاح کنید، اگر کینه وکدورتی است، اصلاح کنید، این یکنوع رابطه است، اصلاح رابطه با مردم.

انگیزه سوم، اصلاح فرهنگی در جامعه است. نظام حاکم باید نظام اصلاح شده باشد. نظام حاکم باید دینی باشد، اباعبد اللّه علیه السلام فرمود: من خارج شدم«لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فِی اُمَّهِ جَدِّی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ؛چرا از خود امام حسین علیه السلام دلیل قیام رانخواهیم. خیلیها تحلیل کردند امام علیه السلام برای حکومت، برای تکلیف، برای عدم بیعت آمد. خیلیها کتاب نوشتند،از مسلمانان و غیر مسلمانان، از شیعه وغیر شیعه؛ ولی بهترین خاستگاه برای پی بردن به انگیزه قیام امام، کلمات خودش است.

گاهی جامعه دچار جهل و نادانی می شود. شما زیارت اربعین را ببینید،امام صادق علیه السلام می فرماید: حسین، جان داد که: «یَسْتَنْفِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَهِ وَحَیْرَهِالضَّلالَهِ؛ خدایا بندگانت را از جهالت واز سرگردانی گمراهی نجات دهد.»وقتی کسی در آب غرق می شود،نجات غریق می آید از آب و گرداب اورا بیرون می کشد خوشحال می شود.وجود مقدس امام صادق علیه السلام جامعه را تعبیر کرده به گرداب جهل و کسانی که در گرداب بودند. و امام حسین علیه السلام را به نجات غریق. جدّ ما قیام کرد مثل کسیکه غریق را از آب نجات داد، جامعه را از جهل نجات داد. وقتی ابو العباس سبّاح به قدرت رسید بعضیها گفتند ما فامیلی را برای پیامبر صلی الله علیه و آله غیر از بنی امیه نمی شناسیم، تا این حد تبلیغات کرده بودند.

آگاهی دادن به جامعه و مردم وظیفه است. اگر مردم اثر دینداری وتقوا و اثر حجاب و اثر روابط را بداننداین صحیح است. مشکل ما در جامعه،علیرغم همه پیشرفتها و مطالعات وتحصیلات علمی به جهل برمی گردد.خیلیها گفته اند خدا به عبادت ما نیازندارد تا نماز بخوانیم، او خدا است ونیازی ندارد جمله کائنات کافر گردد.مگر بر کبریایی او گردی می نشیند؟برای چه بخوانیم، چه نیازی به سجده و رکوع من دارد؟ این ندانستن است.اتصال و وصل رودخانه به دریا دلیل نیاز دریا نیست، دلیل نیاز رودخانه است اگر وصل شد ماندگار می شود،اگر وصل شد به خالق، خودش را بالامی برد. وصل به باقی، فانی را ماندگارمی کند وصل به خدای غفور و رفیق وشکور به انسان رفق و شفقّت ومهربانی می دهد. خدا نیاز ندارد من نیاز دارم. مثلاً در زندگی و ساختار ماگاهی رابطه دختر خاله و پسرخاله مثل رابطه خواهر و برادر است. نامحرم نمی دانیم. این فرهنگ که شد، ساختارکه شد، اگر دخترخاله مثل خواهر؛ بله؛مثل خواهر است از نظر ارزش واحترام برای تو؛ ولی اسلام حریم گذاشته، بالاخره مرز گذاشته و مرزشکنی ممنوع است. بسیاری از اوقات این ناشی از عدم اطلاع است. من باپدران اینها، با همسران اینها صحبت کردم که شما راضی هستید که همسرت یا خانمت با این وضع در کوچه وخیابان توجّه های زیادی به خودش جلب می کند. می بینی خیلی حساساسیت، غیرت دارد؛ ولی بخواهی ونخواهی بخشی از این در واقع بهره مندی را در اختیار مردم قرارمی دهیم و در اختیار جوان عزب قرارمی دهیم، در اختیار جوان مجرّد قراردادی، بالاخره این پوشش محرّکاست، این لباس تحریک کننده است.اگر در عظر باز شد، نمی شود به بوی عطر گفت بمان! بیرون نرو! نه، تو بایددر عطر را مسدود کنی، تو اگر دُرّ وصدف را از میان محل حفاظت، درمحل باز گذاشتی، جلو هزارتا دزد رانمی توانی بگیری؛ ولی می توانی برای درّ، حفاظ درست کنی. تو نمی توانی به همه بگویی نگاه نکن؛ ولی می توانی خودت خانواده ات را با حجاب بیرون آوری، این ارزش است. چرا شام عاشورا وقتی زینب کبری علیهاالسلام آمد کناردختر داغدیده و پدر از دست داده گرسنه و تشنه است، در بیابان مسیر راگم کرده تا عمّه می آید بالای سرش می گوید ای عمه جان یک قطعه پارچه بده من سرم را بپوشانم. با اینکه شایداصلاً تکلیفی هم ندارد. «عمه جان!اَحَزِقَهٌ عِنْدَکَ اَسْتُرُ بِها رَأسِی»؛

پس سومین انگیزه امام حسین علیه السلام انگیزه فرهنگی بود. جهل زدایی.جوان، اگر بداند اثر دروغ، اثربدحجابی و اثر عبادت چیست علاقمند می شود. ما این اثر را بایدبگوییم. خود قرآن را هم نگاه کنید می گوید: نماز بخوان برای یاد کردن،روزه بگیر تقوایت زیاد می شود. زکات و خمس بده مالت زیاد می شود.همدیگر را مسخره نکنید، غیبت نکنید تهمت نزنید، جامعه سالم می ماند.جامعه زمان امام حسن علیه السلام گرفتار ترس و نیاز زندگی است. جامعه زمان امام حسین علیه السلام گرفتار جهل است.خیلی از افرادی که آمده بودند کربلاواقعا نمی دانستند قضایا را و قدرت تحلیل نداشتند. مردم شام واقعا تصورشان این بود که با ورود اهلبیت علیهم السلام جشن بگیرند، چون افرادیکه به زعم آنها بر علیه حکومت قیام کردند کشته شدند؛ اما خطبه امام سجاد علیه السلام جهل زدایی کرد. سخنان زینب کبری علیهاالسلام جهل زدایی کرد.

انگیزه چهارم انگیزه سیاسی است، یعنی جامعه، امام را بشناسد، هر کسی نمی تواند جامعه را اداره کند، امام خمینی رحمه الله فرمود: ثمره عملی تمام فقه،حکومت اسلامی است. حکومت اسلامی و ولایت فقیه تصورش تصدیق می آورد. روشن است.جامعه ای داریم مسلمان با چه اداره می شود، با قوانین اسلام، قوانین اسلام را که می داند، پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و ائمه.بعد از ائمه، کارشناس دینی. اگربیمارستان را خواستند با قوانین پزشکی اداره کنند نمی آیند مهندس رارئیس بیمارستان بگذارند اگرساختمانی را از نظر مهندسی پی ریزی کنند یک جامعه شناس را مهندس ناظرساختمان نمی گذارند باید کسی رشته اش عمران باشد. همه جا دنبال متخصص هستند. در دین هم متخصص می شوند و مسائل شرعی هم متخصص وصاحب نظر می خواهد.

چطور برای ساختمان مهندس عمران، برای برق مهندس الکترونیک و برای پزشکی می روند سراغ پزشک متخصص؟ دین آنقدر مظلوم است که باید یزید شود متخصص دین! معاویه می شود متخصص دین! کعب الاحبارمی شود مفسر قرآن! جایی که امام صادق علیه السلام هست، چرا دیگران؟ جاییکه ابا عبد الله علیه السلام است چرا دیگران؟

ابا عبداللّه علیه السلام نامه ای نوشت به مردم کوفه «وَلَعُمْرِی مَا الاِْمامُ اِلاَّ الْحاکِمُ بِالْکِتاب؛ به جانم قسم! امام کسی است که براساس قرآن حکم کند.»قرآن شناس، اهل بیت علیهم السلام هستند.

انگیزه پنجم، انگیزه شخصی است.گفتند امام علیه السلام خروج کرده از مسیر. به تعبیر آنها خارج شده. ابا عبد اللّه علیه السلام باید به مردم دنیا بگوید من چه کسی هستم؟ چرا روز عاشورا خطبه خوانده؟ چرا محاجّه کرده؟ گاهی می گفت بروید از اصحاب بپرسید از اباسعید، از جابر، من کی هستم، گاهی می فرمود: «بِمَ تَسْتَحِلُونَ دَمِی؛ چرا خون مرا می ریزید.» گاهی می فرمود: «هَلْ اِبْنُالنَّبِیّ غَیْرِی فِی الاَْرضِ؛ آیا در روی این کره زمین پسر پیامبری غیر از من هست؟» چرا آنقدر تأکید می کند؟ این انگیزه شخصی است که خود او رابشناسند، طرف نیاید یک انگ و یک برداشت و تحلیلی از حادثه و حضورامام حسین علیه السلام داشته باشد که منجر به آن برداشتهای نادرست بنی امیه شود.آنها دلشان می خواست همانجا دیگرقضیه کربلا بسته شود، چیزی از اینجابیرون نرود؛ ولی ابا عبد الله علیه السلام بایدحداقل خودش را معرفی می کرد.

خواهران و برادران! عزاداریهاعاشورا را تقویت کرد. وقتی زینب کبری علیهاالسلام آمد، توی گودی قتله گاه روضه خواند «فَوَ اللّهِ بَکَتْ وَابْکَت عَدُوّ؛به والله دوست و دشمن شروع کردندبه گریه.» وقتی کوفیان در دروازه کوفه اشک ریختند، وقتی امام سجاد علیه السلام بالای منبر شام فرمود: «اَنَا بْنُ العَطْشانِ بِکَرْبَلا؛ بابای مرا لب تشنه کشتند.» من فرزند کسی هستم که بدنش را عریان کردند. امام سجاد علیه السلام هر بار اگر، آب آوردند و غذا آوردند گریه کرد وفرمود: «قُتِلَ بْنُ رَسُولِ اللّهِ عَطْشانا؛ فرزندرسول خدا تشنه کشته شد.» با نگاه به غذا یاد گرسنگی بابا می افتاد. با نگاه به اطفال صغیر یاد غربت علی اصغرمی افتاد.

برادران و خواهران! خودعزاداری جزء اهداف است. خود گریه هدفمند است. گریه برای ابا عبدالله علیه السلام نتیجه اثر آشنایی است.

یکی از دوستان اهل خبر می گفت:«در ایتالیا بودم، عربهای زیادی از لبنان و عراق می آمدند، کسی را که باشگاه رااز او اجاره کرده بودیم، یک مسیحی بود، ده شب مراسم، را تماشا می کرد.شب دهم بعد از سخنرانی و عزاداری به واعظ گفت: «چه خبر است در این باشگاه؟ من اینجا را برای جشنها می دهم.

برای میتینگها و ملاقاتها چیده شده است. ده شب است مردمم ی نشیند و عزاداری می کنند. چی می گویی که گریه می کنند؟ چرا آنقدراشک می ریزند و به سر و صورت می زنند؟ واعظ گفت: نبی ما، رسول خدا دختری داشت به نام فاطمه که تنهایادگارش بود و دو تا پسر که پیامبر، آنهارا روی زانوهایش می نشاند. صورت آنها را می بوسید. لبهایشان رامی بوسید. آنها را نوازش می کرد و به آنها احترام و محبت داشت. پیامبر، ازدنیا رفت. حرمت دختر او را نگه نداشتند. او را کشتند. امام حسن علیه السلام هم شهید شد. امام حسین را در کربلامحاصره کردند آب را به رویش بستند.شش ماهه اش را جلوی رویش کشتند.جوان او را جلوی چشم او قطعه قطعه کردند. بدنش را سم اسب دوانیدند وزن و بچه اش را چهل منزل در شهرها دوانیدند.

نزدیک دو ساعت مقتل را برای اوگفتم، آنقدر آن آقای مسیحی گریه کرد،خانمش گفت من سی سال است با اوزندگی می کنم، گریه کردن او را ندیده بودم، گفتم از حسین است گفتم حسین قتیل العبرات است. از ابا عبدالله گفتم،حسین که گاهی پیامبر او را روی سینه می گذاشت لبهایش را روی لبهای اومی گذاشت؛ ولی یزید با او چه کرد.یزید چکار داری با حسین من!

وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون.

تنظیم کننده: نفیسه حقیقی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد