دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

علل، ماهیت و نتایج قیام حسینی

علل، ماهیت و نتایج قیام حسینی

بدون شک قیام امام حسین علیه السلام به عنوان حرکتی حساب شده از سوی پیشوایی معصوم معلول عواملی بود که در حقیقت، به عنوان اهداف و انگیزه های آن حضرت از این نهضت مقدس بشمار می رود. این عوامل از نظر اهمیت و گستره نسبت به ابعاد نهضت، هم سنگ نیستند، آن چنان که اشاره خواهد شد. مهمترین این عوامل عبارتند از:

1ـ اجبار به بیعت
نخستین عامل قیام امام حسین علیه السلام علیه حکومت ستمکار یزید این بود که وی امام علیه السلام را مجبور به بیعت کرد و در نخستین اقدامات حکومتی خود به والی مدینه نوشت:
حسین بن علی، عبدالله بن عمر، عبدالرحمان بن ابی بکر و عبدالله بن زبیر را بگیر برای بیعت، محکم هم بگیر، بدون گذشت. و چنانچه یکی از آنان استنکاف کرد گردنش را بزن و سرش را برای من بفرست.(1)
ولید بن عتبه، حاکم مدینه با احضار امام حسین علیه السلام به فرمانداری، فرمان یزید را به وی ابلاغ کرد. امام حسین علیه السلام به این درخواست با بیانی صریح و منطقی پاسخ منفی داد:
ای امیر! ما خاندان نبوت و سرچشمه رسالتیم. خانه ما محل آمد و شد فرشتگان است. خداوند (آفرینش) را با ما آغاز کرد و پایان کار (رسالت) را بر ما گذاشت، و یزید مردی بزهکار، شرابخوار و آدمش کش است که فسق و فجور را آشکار ساخته است و کسی چون من با فردی همچون او بیعت نمی کند.(2)
از این سخن امام علیه السلام برمی آید که آن حضرت در هیچ شرایطی حاضر نبود بیعت کند هرچند آواره و یا کشته شود. امام علیه السلام در مذاکراتش با محمد بن حنفیه فرمود:
«والله لو لم یکن فی الدنیا ملجأ و لاماوی لما بایعت یزید بن معاویه»(3)
سوگند به خدا اگر در دنیا هیچ پناهگاه و جایگاهی هم نداشته باشم باز با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد.
وظیفه امام علیه السلام در این مرحله از قیام فقط امتناع بود، البته این وظیفه با خروج از کشور یا پنهان شدن و یا رفتن به نقاط دور دست مرزی قابل انجام بود. زیرا جز امتناع هیچ رسالت مثبتی از قبیل گسترش دامنه دعوت و قیام را بر دوش امام نمی گذارد. اما از آنجا که این عامل، تمام علت نبود بلکه عوامل دیگری هم در قیام آن حضرت نقش داشت، امام علیه السلام پیشنهاد امثال ابن عباس و محمد بن حنفیه ـ مبنی بر رفتن به نقاط دوردست ـ را نپذیرفت و مسیری را که خود طراحی رده بود برگزید تا بتواند به همه اهدافش برسد.
مقاومت سرسختانه امام حسین علیه السلام در برابر خواست یزید در این مرحله بدین جهت بود که آنچه یزید از امام حسین علیه السلام می خواست بیعت به عنوان خلافت بود، چیزی که هیچ یک از امامان حاضر به انجام آن نشدند و اصولا با استناد به همان منطقی که امام حسین فرمود، ناشدنی است و آنچه امام حسن علیه السلام و قبل از وی امیرمؤمنان علیه السلام انجام دادند غیر از آن چیزی است که از امام حسین علیه السلام خواسته شد.
امام حسن علیه السلام هیچگاه با معاویه به عنوان خلیفه بیعت نکرد، بلکه حکومت و اداره سیاسی جامعه را که یکی از شؤون خلیفه پیامبر است با شرایطی به معاویه واگذار کرد. سخن آن بزرگوار در مسجد جامع کوفه در حضور معاویه و سپاهیان کوفه و شام مؤید این مطلب است:
معاویه پنداشته که من خود را شایسته خلافت ندانسته و او را برازنده این مقام دانسته ام. در حالی که دروغ می گوید. ما در کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و اله سزاوارترین مردم برای خلافت هستیم.(4)
وضع امیرالمؤمنین نیز چنین بود، وی پس از آن که خود را تنها و بی یار و یاور دید تسلیم خواست اکثریت شد و از اداره امور سیاسی جامعه صرف نظر کرد نه آن که خلافت را به دیگری واگذار کرده و به عنوان خلیفه با وی بیعت کرده باشد.

2ـ دعوت مردم کوفه
خبر خود داری امام علیه السلام از بیعت با یزید و هجرت به مکه در میان مسلمانان پخش شد. کوفیان که از مدت ها قبل انتظار چنین روزی را می کشیدند، با شنیدن این خبر تشکیل جلسه داده و تصمیم گرفتند امام علیه السلام را برای به دست گرفتن قدرت به کوفه دعوت کنند. در پی آن، نامه ای با امضای چند تن از سران شیعه برای امام حسین علیه السلام ارسال شد. امام در پاسخ چیزی نفرمود تا آن که نامه های فراوان دیگری همراه با پیک های مختلف پی در پی رسید.(5)
در چنین شرایطی امام نمی توانست بی تفاوت بماند، چرا که حجت بر او تمام بود. اگر امام حسین علیه السلام به دعوت کوفیان توجه نمی کرد، مسلم در برابر افکار عمومی محکوم بود و همگان می گفتند: فرصت بسیار مناسبی را از دست داده است. موقعیت امام حسین علیه السلام در این زمینه درست برخلاف موقعیت امام حسن علیه السلام بود. در دوران امام حسن علیه السلام، جو سیاسی علیه آن حضرت بود و آن مقدار نیرو راهم، حضرت به زحمت توانست فراهم آورد که بعدها همان ها هم پراکنده شدند و این امام حسن بود که به آنها اتمام حجت می کرد. ولی وضع امام حسین به گونه ای دیگر بود. وی بدن آنکه کمکی از مردم کوفه خواسته باشد، هیجده هزار نفر با دوازده هزار نامه او را به کوفه دعوت و آمادگی خود را برای کمک به او و به دست گرفتن خلافت اعلام کردند. در چنین شرایطی امام علیه السلام برای آن که حجت خود را بر مردم کوفه تمام کند، دعوت آنان را برغم آن که آینده را تاریک می دید ـ پذیرفت.
البته باید به این نکته توجه داشت که حرکت امام علیه السلام از مکه به سمت کوفه تنها به علت دعوت کوفیان نبود. بلکه در کنار این عامل دو عامل دیگری وجود داشت که خروج آن حضرت از مکه را ضروری می نمود. یکی پیگیری مأموریت الهی خویش و تحقق امر به معروف و نهی از منکر که در آن شرایط جز با رفتن به عراق و شهادت در سرزمین کربلا امکان پذیر نبود. و دیگری، خطر ترور امام علیه السلام در مکه و شکسته شدن حرمت خانه ی خدا، چه آن که امام متوجه شد یزید، حاکم حجاز را همراه عده ای مسلح مأمور کرده که تحت پوشش اعمال حج به مکه رود و فرزند پیامبر صلی الله علیه و اله را در حال احرام دستگیر و یا ترور کند.(6) اباعبدالله علیه السلام با اشاره به این توطئه دشمن در گفتگو با «ابوهره ازدی» فرمود:
بنی امیه دارایی مرا به غارت بردند صبر کردم، به آبرویم لطمه زدند، صبر کردم. خواستند خونم را بریزند پس گریختم.(7)

3ـ امر به معروف و نهی از منکر
انحرافات سیاسی اعتقادی و فرهنگی پدید آمده در جامعه اسلامی بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و اله که منجر به روی کار آمدن حزب اموی و تبدیل خلافت به سلطمت و برکناری و انزوای قرآن و سنت نبوی از صحنه زندگی مردم بویژه حکومتمداران شده بود، از مهمترین و روشن ترین علل قیام امام حسین بشمار می رود. حکومت یزید مظهر این همه انحراف و عامل تداوم آن در جامعه ی اسلامی بود. حکومتی که زمامدار آن به جای تعبد به احکام اسلامی و تقید به اجرای قوانین و حدود شرعی و گسترش عدالت اجتماعی، آشکارا موضوع رسالت محمدی صلی الله علیه و اله و وحی الهی را انکار می کرد،(8) و به پیروی از جدش ابوسفیان و پدرش معاویه، کمر همت به ویران کردن بنیاد اسلام و محو یاد و نام پیامبر صلی الله علیه و اله و خاندان او از خاطره ها بسته بود.
سخن زینب کبری که از نزدیک، اوضاع را زیر نظر داشت، خطاب به یزید: «... فوالله لاتمحو ذکرنا و لاتمیت وحینا»(9) بیاگر این است که یزید در صدد از میان برداشتن اسلام و قرآن و محو یاد محمد صلی الله علیه و اله و خاندانش از خاطره ها و بازگرداندن مردم به دوران جاهلیت بود.
امام حسین علیه السلام در چنین شرایطی، تکلیفی جز مخالفت با این حکومت و قیام علیه آن نداشت. این مسأله به قدری مهم بود که اگر دو عامل دیگر هم نبودند ـ یعنی اگر یزید از آن حضرت تقاضای بیعت نکرده بود و اگر مردم کوفه از وی دعوت نمی کردند ـ امام حسین علیه السلام باز قیام می کرد. این حقیقتی بود که بارها و با عباراتی گوناگون در سخنان آن حضرت مورد تأکید قرار گرفته است. اینک چند نمونه:
در وصیت به برادرش محمد بن حنفیه هنگام خروج از مدینه:
... انگیزه من از قیام، آسایش طلبی، خودنمایی، فسادانگیزی و ستمگری نیست. بلکه من برای اصلاح امت جدم قیام کردم. می خواهم به معروف، امر و از منکر، نهی کنم و به سیره و روش جدم و پدرم علی بن ابی طالب رفتار نمایم.(10)
در جریان دعوت مردم بصره هنگام اقامت در مکه:
... شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و اله فرامی خوانم؛ زیرا (در شرایطی قرار گرفته ایم که) سنت رسول الله صلی الله علیه و اله از میان رفته و بدعت جایگزین آن شده است.(11)
در ملاقات با حر بن یزید ریاحی:
... ای مردم! رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: «هرکس فرمانروای ستمگری را ببیند که حرام الهی را حلال می شمارد، پیمان های الهی را می شکند، با سنت پیغمبر او مخالفت می کند و در میان بندگان خدا رفتاری تجاوزگرانه دارد، و با این همه، او با زبان و رفتار، مخالفت خود را با وی ابراز نکند، خداوند او را با آن فرمانروای ستمگر یکجا در آتش می افکند.» هان ای مردم! اینان بر طاعت شیطان گردن نهاده و بندگی و اطاعت خدای رحمان را رها کرده اند؛ فساد را گسترش داده و قوانین الهی را تعطیل کرده اند، و بیت المال را به خود اختصاص داده اند، حلال خدا را حرام شمرده و حرام الهی را حلال کرده اند و من در دگرگون ساختن وضع موجود از هرکس شایسته ترم.(12)
به موجب این عامل ـ که بیش از عوامل دیگر مورد اهتمام و استناد امام حسین علیه السلام بوده است ـ امام حسین علیه السلام خود را موظف به موضع گیری علیه حکومت و درگیر کردن با آن می دانسته است، و این درگیری از نوع هجوم بوده و از طرف خود آن حضرت شروع شده است، نه از ناحیه ی مردم و نه از ناحیه حکومت، برخلاف دو عامل نخست که منشأ اولی حکومت و منشأ دومی مردم بودند.
به موجب این عامل، امام علیه السلام، معترض و مهاجم است نه مدافع، کارش عمل ابتدایی است نه صرفا عکس العمل منفی در مقابل تقاضای بیعت و یا عکس العمل مثبت در مقابل تقاضای همکاری برای تشکیل حکومت.(13) امام حسین علیه السلام در این نگرش یک چهره انقلابی و «ثأثر» است که می خواهد انقلاب کند. بدین جهت است که این عامل در مقایسه با دو عامل پیشین، بسیار ارزنده، درس آموز و الهام بخش امت در هر زمان است.

باوفاترین خواص
در حادثه ی کربلا هرچند کوتاهی عده ای از خواص طرفدار حق از ادای بموقع وظیفه به عنوان یکی از عوامل زمینه ساز پیدایش این حادثه ی دلخراش مطرح است؛ لیکن در کنار این قضیه، به تعداد اندکی از خواص این جبهه برمی خوریم که با همراهی امام حسین علیه السلام و ایثار و فداکاری بی نظیر خود در جبهه ی حق و حمایت خالصانه از پیشوایشان، او را در دستیابی به اهداف خود بویژه تحقق امر به معروف و نهی از منکر، یاری کردند.
از جمله تفاوت های مهم شرایط نیرویی و خواص دوران امام حسن علیه السلام با دوران امامت حسین علیه السلام همین مسأله است. درزمان امام حسن علیه السلام برغم تلاش های آن بزرگوار در جذب و بسیح نیروهای وفادار به آرمان های امامت به منظور رویارویی با معاویه، نه تنها نیروی مورد نظر آن حضرت فراهم نشد که آنان هم که داعیه جانبداری از حق را داشته و جزو خواص به شمار می آمدند، با ارائه چراغ سبزی از سوی دشمن، فریب خورده، امام را رها کرده به معاویه پیوستند ولی امام حسین علیه السلام موفق شد یک هسته ی نیرومند ایمانی از خواص به وجود آورد که در مقابل سخت ترین شداید و فشارهای دشمن، مقاومت و از امام زمانشان دفاع کردند. مهم ترین ویژگی این خواص حق شناس و ایثارگر در مقایسه با یاران امیرمؤمنان و امام حسن علیهماالسلام عبارت است از:

1ـ باوفاترین و برترین یاران
در قضیه کربلا مسائل فراوانی رخ داد که موجب فزونی رنج ها و مصیبت های اباعبدالله الحسین علیه السلام شد که شاید ناگوارترین آنها دنائت ها، بی ادبی ها و وحشی گری هایی بود که از ناحیه کوفیان می دید؛ ولی دو چیز چشم اباعبدالله علیه السلام را روشن و دلش را شاد و امیدوار کرده بود: یکی اصحاب و دیگری اهل بیتش. که با فداکاری ها، وفاداری ها، همگامی ها هماهنگی های خویش، دل حضرت را شاد کرده بودند؛ بگونه ای که آن گرامی مکرر و از سویدای دل برای آنان دعا می کرد. سخنان آن حضرت در وصف آنان گواه این ادعا است:
«انی لا اعلم اصحابا اوفی و لاخیرا من اصحابی و لا اهل بیت ابرو و لا اوصل من اهل بیتی فجزاکم الله عنی خیرا».(14)
من، اصحاب و یارانی باوفاتر و بهتر از یاران خود ندیده ام و نیز خویشان و خاندانی نیکوکارتر و با محبت تر و نسبت به خویشان، حقگذارتر از خاندان خود نمی شناسم. خداوند از جانب من به همه ی شما نیکوترین پاداش عنایت فرماید.
این گواهی امام علیه السلام حاکی از کمال اعتماد آن حضرت نسبت به یاران و خاندان خویش و خشنودی اش از آنان است و نیز بیانگر برتری یاران آن گرامی است بر شهدای پیشین ـ اعم از بدریون وصفینیون ـ و نیز شهدای پس از واقعه ی کربلا(15)؛ چون چنین توصیفی از ناحیه هیچ معصومی ـ جز امام حسین علیه السلام ـ نسبت به یارانش نشده است.

2ـ آزادی کامل در انتخاب راه
یاران امام حسین علیه السلام در راهی که گزیده بودند کاملا آزاد بودند و از ناحیه ی هیچ کس ـ نه دوست و نه دشمن ـ در انتخاب راه، تحت فشار نبودند. هم اباعبدالله علیه السلام و هم سران دشمن بر این نکته تأکید داشتند که یزید فقط با حسین بن علی علیه السلام کار دارد و حتی از سوی بعضی فرماندهان دشمن، به برخی خویشان امام حسین علیه السلام پیشنهاد امان داده شد. از سوی دیگر، امام حسین علیه السلام در شب عاشورا به یارانش اجازه رفتن داد و فرمود:
اینک همه شما را رخصت دادم، از جانب من مأذون و مجازید، همه و همه بروید، شما را حلال کردم. من بیعت خود را از شما برداشتم، دیگر هیچ پیمان و تعهدی از جانب من بر ذمه شما نخواهد بود. اکنون تاریکی شب همه جا و همه شما را فراگرفته، آن را شتر رهوار خود سازید و هریک از شما دست یکی از افراد خاندان مرا بگیرید و از اینجا دور و در شهر و دیار خود پراکنده شوید تا خدا گشایشی در کار پدید آورد، چه آن که این گروه تنها مرا می طلبند و اگر به من دست یابند، از جستجو دیگران بازایستند.(16)
بنابراین یاران امام علیه السلام نه در تنگنای دشمن واقع شده بودند مثل اصحاب «طارق بن زیاد»(17) و نه دوست برای ماندن و کشته شدن از آنان خواهش و التماس کرده بود.

3ـ برگزیدن مرگ عزت بخش
یاران امام حسین علیه السلام با آزادی کامل، مردن را بر زندگی ننگ آور ترجیح دادند. همه آنان درصورت تمایل، برای زنده ماندن، راه داشتند؛ ولی چون زندگی در آن شرایط را مساوی با ذلت و اسارت می دانستند، راه مردن توأم با ایمان و تعالی و پیروزمندی حق را برگزیدند. آنان جمال حقیقت، کمال عبودیت و زیبایی شهادت را درک کرده بودند؛ از این رو، نه برای مزد و اجرت و نه از روی بیم و ترس و نه برای زنده ماندن که برای ایمان و عقیده و حق می جنگیدند و در یک کلمه به تعبیر بعضی «أثروا الموت» یعنی به اختیار، مردن را بر زندگی ننگ آور ترجیح دادند چرا که عاشق بودند و از عاشق جز این انتظار نیست. امیرمؤمنان در مسیرش به صفین هنگام عبور از سرزمین کربلا آنان را چنین توصیف کرده است:
این جا بارانداز سواران، و قتلگاه عاشقان است. شهیدانی که نه پیشینیان بر آنان سبقت جسته و نه آیندگان به مقام آنان دست خواهند یافت.(18)
در پرتو چنین ایمان و روحیه ای قوی و هدفی بلند بود که هیچ یک از آنان با همه محنت و گرفتاری که برایشان پیش آمد به دشمن نپیوستند بلکه موفق شدند از دشمن دل بربایند، چنان که دل حر و سی نفر دیگر را ربودند، و این بدان جهت بود که اینان از لحاظ روحی و ایمانی پیروز و چیره بودند.
یاران امام حسین علیه السلام نه تنها در این جهت ضعفی از خود نشان ندادند، بلکه در هیچ موطن و مرحله ای از مراحل قیام در مقام عذر تراشی و توجیه برای تسلیم و سلامت بیرون رفتن از معرکه، برنیامدند. عباس عقاد در این زمینه می نویسد:
به اندیشه هیچ کدام از یاران امام حسین علیه السلام خطور نکرد که برای نجات خود و امامشان، بازگشت از این مسیر را در نظر آن حضرت جلوه دهند. و اگر می خواستند خود را بفریبند می توانستند، تسلیم در برابر دشمن را در نظر حضرتش جلوه دهند و نامش را نصیحت و خیرخواهی بگذارند، و چنین وانمود کنند که اخلاص می ورزند و برای حضرتش خواستار ادامه زندگی هستند.
ولیکن، نه خودشان را فریفتند و نه امام را، بلکه از روی خیرخواهی صادقانه ی خود، امام علیه السلام را از تسلیم دور می داشتند، نه از مرگ، و همگی بر این حالت بودند.(19)

ماهیت قیام
نهضت ها و پدیده های اجتماعی نیز مانند پدیده های طبیعی ماهیت های مختلف دارند. نهضت امام حسین علیه السلام چه ماهیتی داشت؟ برای دستیابی به ماهیت نهضت عاشورا نخست باید به سراغ علت یا علل فاعلی آن برویم و علل و موجباتی را که منجر به پیدایش آن شده است بشناسیم.
با عنایت به آنچه در بحث قبل پیرامون علل و موجبات قیام امام حسین علیه السلام گفتیم در اینجا نتیجه می گیریم که:
1ـ قیام امام حسین علیه السلام یک قیام آگاهانه و برنامه ریزی شده بود نه انفجاری ناخواسته و ناآگاهانه از نوع آنچه که تحلیل گران مادی نسبت به پدیده های اجتماعی معتقد و نسبت به حادثه عاشورا می گویند: با روی کار آمدن حزب اموی، فشار بر مسلمانان بویژه پیروان اهل بیت علیهم السلام افزایش یافت و همچنان رو به فزونی بود، تا آن که در دوران یزید به اوج خود رسید، چندان که برای مخالفان و در رأس آنان حسین بن علی علیه السلام غیر قابل تحمل گشت. قیام آن حضرت در برابر جنایات یزید، در حقیقت نمایشی از این انفجار بود.
بررسی واقع بینانه و همه جانبه رخداد کربلا و توجه به علل و موجبات آن و مطالعه عمیق سخنان رهبری آن ازآغاز امامت تا لحظه شهادت و نیز رفتار و موضع گیری های آن گرامی در برابر سیاست های سلطه جویانه و انحصار طلبانه معاویه و یزید و همچنین برخورد آن حضرت با یاران خود، بیانگر این است که امام علیه السلام مبارزات خود با حزب اموی را از همان آغاز با برنامه ای منظم و هدفدار، سامان داد و مسلمانان را به اجرای آن فراخواند. متأسفانه بر اثر فضای مسمومی که معاویه ایجاد کرده بود و چهره منافقانه ای که از خود ارائه می داد، مسلمانان نتوانستند در درگیری جبهه امامت با دستگاه خلافت، حق را از باطل تشخیص دهند و پشت سر امامشان به ستیز با معاویه برخیزند. وگرنه موضع امام حسین علیه السلام بسیار روشن بود. این سخن امام علیه السلام به معاویه:
«انی والله ما اعرف افضل من جهادک»(20) روشن ترین بیان در ترسیم خط مشی آن حضرت در برابر حزب اموی است.
معاویه نیز از این استراتژی امام علیه السلام آگاهی کامل داشت؛ از این رو سعی می کرد خود را با آن حضرت درگیر نکند و هواداران و عواملش را نیز بر اجرای این سیاست توصیه می کرد. ولی یزید در این زمینه روشی خلاف روش پدر اتخاذ کرد و در آغاز حکومت خود همه راه ها ـ جز بیعت ـ را بر امام علیه السلام بست. و چون آن حضرت اهل بیت نبود راهی جز مخالفت و قیام علیه زورگویی های یزید نداشت، راهی که زمینه ساز آن در این مقطع از ناحیه ی جبهه ی مخالف، خود یزید بود؛ ولی برنامه ی قیام برنامه ای نبود که با روی کار آمدن یزید، طراحی و سامان دهی شده باشد؛ بلکه از قبل طراحی شده بود، لیکن شرایط اجرا فراهم نبود که با مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید و تغییر شرایط سیاسی، این مانع برطرف شد.
2ـ نهضت عاشورا با توجه به عوامل مختلفی که در پیدایش آن نقش داشت، نهضتی چند ماهیتی است نه تک ماهیتی. به موجب عامل نخست، نهضت امام حسین علیه السلام، ماهیت دفاعی و عکس العملی دارد آن هم عکس العمل منفی در مقابل یک تقاضای نامشروع.
به موجب عامل دوم نیز، ماهیت نهضت یک ماهیت دفاعی و عکس العملی است، منتهی عکس العمل مثبت در مقابل یک دعوت با ماهیت تعاون با مسلمانانی که از ستم حزب اموی به ستوه آمده و علیه آن موضع گرفته و از امام علیه السلام خواستند که با پذیرش رهبری، آنان را در این جهاد مقدس یاری کند. وظیفه امام حسین علیه السلام برحسب این عامل، اجابت دعوت است تا وقتی که دعوت کنندگان ثابتند. وقتی آنها از موضع خود عقب نشستند، دیگر امام حسین علیه السلام وظیفه ای از این زاویه ندارد.
به موجب عامل سوم، ماهیت قیام امام حسین علیه السلام ماهیت تهاجمی است نه دفاعی. امام حسین علیه السلام به موجب این عامل یک انقلابی مهاجم و معترض به وضع موجود بود نه صرفا یک انسان متقی و مدافع که به تقاضای نامشروع یزید پاسخ منفی داده و از حیثیت و حریم خود دفاع کرده و نه یک چهره صرفا متعاون با مردم انقلابی.(21)

آثار و نتایج قیام
قیام حسینی چه آثار و نتایجی در جامعه ی اسلامی برجای گذاشت؟ و آیا به اهداف از پیش تعیین شده دست یافت، یا مانند بسیاری از انقلاب های بشری، برای زمانی و در نقطه ای، آتش آن شعله ور گردید و سپس به خاموشی گرایید؟
برای درک و دستیابی به آثار و نتایج انقلاب حسینی باید آثار و نتایج قیام را در ماورای پیروزی ظاهری و دستیابی به حکومت و قدرت جستجو کنیم؛ زیرا دلایل و قراین فراوان گواه آن است که اباعبدالله علیه السلام از سرنوشتی که در انتظارش بود آگاهی کامل داشت.(22) بنابراین، هدف قیام حسینی بطور قطع، دستیابی به پیروزی فوری سیاسی نبود، چه آن که امام علیه السلام می دانست در آن شرایط، تحقق این هدف، امکان پذیر نیست.
قیام امام حسین علیه السلام اهداف خاص خود را دنبال می کرد، اهدافی که در سخنان آن حضرت در موقعیت های مختلف مورد تأکید قرار گرفته است. در زیر به پاره ای از برکات و آثار این انقلاب الهی اشاره می کنیم.

الف ـ قطع نفوذ دینی ساختگی امویان
امویان برای اینکه وانمود کنند جانشینان پیامبرند و حکومتشان طبق تقدیر الهی است، از عقاید دینی مردم بهره برداری می کردند و هدفشان از این سیاست این بود که هرگونه جنبش احتمالی را پیشاپیش محکوم سازند و به نام دین این حق را برای خود قائل شوند که هرگونه تمردی را هرچند در خواسته های خود حق دار باشند، درهم بکوبند.
اینک برای اینکه روشن شود امویان تا چه حد روی اعمال کثیف خود سرپوشی از دین می گذاشتند دو نمونه تاریخی از خود انقلاب امام حسین علیه السلام نقل می کنیم:
1ـ ابن زیاد در خطبه ای که ضمن آن مردم را از یاری مسلم بازداشت گفت: «واعتصموا بطاعه الله و طاعه ائمتکم)(23) از دستور خدا و پیشوایان دینی خود اطاعت کنید.
2ـ عمرو بن حجاج زبیدی ـ یکی از فرماندهان سپاه اموی در کربلا ـ وقتی دید بعضی از سپاهیان به حسین علیه السلام پیوسته در رکاب او جنگ می کنند فریاد زد: ای اهل کوفه از امیر خود اطاعت کنید و همراه جماعت باشید و در کشتن کسی که از دین خارج شده و با امام مخالفت کرده، شکی به خود راه ندهید!.(24)
در چنین جوی مطمئن ترین راه قطع این نفوذ جعلی دینی این بود که شخصی بر ضد آن قیام کند که از نظر همه افراد ملت دارای امتیازات مسلم دینی باشد، تا نقاب دینی از چهره ی کریه حکومت اموی به یک سو زند و ماهیت کثیف آن را آشکار سازد.
چنین مجاهد فی «سبیل الله» ای جز حسین بن علی علیه السلام نبود؛ زیرا او محبوبیت و نفوذ و احترام خاصی در میان مردم داشت. عکس العمل یزید در برابر انقلاب حسین علیه السلام خط فاصلی میان اسلام و حکومت اموی کشید و ماهیت اصلی حکومت بناحق اموی را آفتابی ساخت. جنایاتی که بنی امیه درباره حسین علیه السلام و یاران و اهل بیتش مرتکب شدند هرگونه رنگ دینی ای را که به خود گرفته بودند بکلی زدود و ماهیت ضد دینی آنها را آشکار ساخت.

ب ـ احساس گناه
اثر مهم دیگر انقلاب حسین بن علی علیه السلام و مخصوصا نقطه ی پایان آن، احساس گناه و بیداری وجدان در کلیه افرادی بود که می توانستند به یاری آن حضرت بشتابند و نشتافتند. احساس گنهکاری و نهیب وجدان و عقل، عامل نیرومندی در دل افرادی که وعده یاری به حسین علیه السلام دادند آنگاه دست از یاری او کشیدند، از همان عصر عاشورا در کربلا و در میان لشگریان ابن زیاد به وجود آورد. این احساس گناه دو جنبه داشت: از یک طرف گناهکار را به جبران گناه و جرم خود وادار می کرد، و از طرف دیگر کینه و عداوت مسببان ارتکاب چنین گناه را به دلها می ریخت.
این احساس گناه و بیداری وجدان، پس از انقلاب، بسیاری از جمعیت های اسلامی را ـ به منظور جبران گناهان خویش ـ به کوشش واداشت و آتش کینه و عداوت امویان را در دلهای آنان هرچه بیشتر برافروخت.
امویان پس از حادثه کربلا با انقلاب های متعددی رو به رو شدند که سرچشمه و منشأ اصلی همه ی آنها، انقلاب حسین علیه السلام و خودداری انقلابیون از یاری او و میل به انتقامجویی از امویان بود.
سخنرانی های بازماندگان امام حسین علیه السلام در مدت اسارت، در این زمینه نقش بسیار مؤثری داشت.

ج ـ بیداری روح مبارزه
پس از شهادت حسین بن علی علیه السلام روح مبارزه و پرخاشگری در میان امت اسلامی بیدار شد. پیش از انقلاب، یک سلسله بیماری های فردی و اجتماعی مانع انقلاب مسلمانان در راه حفظ اسلام و موجودیت آن بود. ولی انقلاب امام حسین علیه السلام تمام موانع فردی و اجتماعی انقلاب را از میان برداشت و روح تازه ای در کالبد امت اسلامی دمید.
پس از انقلاب حسین بن علی علیه السلام جنبش هایی به وجود آمد که از پیشتیبانی و حمایت مسلمانان انقلابی برخوردار بود. مهم ترین این جنبش ها عبارت بود از: نهضت توابین، قیام مردم مدینه و نهضت مختار بن ابی عبیده ثقفی.(25)

پی نوشت ها:

1- مقتل الحسین، خوارزمی، ج 1، ص 180.
2- ایها الامیر انا اهل البیت النبوه و معدن الرساله و مختلف الملائکه بنا فتح الله و بنا ختم و یزید رجل فاسق، شارب خمر، قاتل نفس، معلین بالفسق فمثلی لایبایع لمثله «همان» ص 184.
3- مقتل الحسین، خوارزمی، ج 1، ص 188.
4- بحارالانوار، ج 44، ص 63.
5- سید بن طاووس در اللهوف، ص 15، تعداد مجموع نامه ها را دوازده هزار عدد نوشته است.
6- اللهوف، ص 27 و اعیان الشیعه، ج 1، ص 593.
7- اللهوف، ص 30.
8- از ابن عقیل نقل شده که از جمله شواهدی که بر کفر یزید دلالت می کند اشعار او است:
لعبت هاشم بالملک فلا++
خبر جاء و لاوحی نزل
لست من خندف ان لم انتقم++
من بنی احمد ما کان فعل
«اعیان الشیعه، ج 1، ص 616»
9- اللهوف، ص 81. یعنی سوگند به خدا تو نمی توانی یاد ما را از میان ببری و وحی و قرآن را براندازی.
10- مقتل الحسین، خوارزمی، ج 1، ص 188.
11- تاریخ طبری، ج 7، ص 240.
12- تاریخ طبری، ج 5، ص 403 و کامل ابن اثیر، ج 4، ص 48.
13- اقتباس از حماسه حسینی، ج 3، ص 191.
14- ارشاد، مفید، ص 231.
15- حضرت امیر علیه السلام در سخنی که پس از این خواهد آمد بر این مطلب تصریح دارد: «شهداء لایسبقهم من قبلهم و لایلحقهم من بعدهم».
16- نفس المهموم، ص 227.
17- طارق بن زیاد در جنگ اسپانیا وقتی اسپانیا را فتح کرد و کشتی ها خود را از تنگنه عبور داد به نیروهای تدارکاتی خود دستور داد تنها در حد نیاز 24 ساعت آذوقه نگهدارند و بقیه را هرچه هست آتش بزنند و کشتی ها را نیز بسوزانند. سپس افسران و سربازان را جمع کرد و با اشاره به دریای عظیمی که در آنجا بود به آنان گفت: دشمن پیش روی شما و دریا پشت سرتان است. اگر بخواهید فرار کنید جز غرق شدن در دریا راهی ندارید، کشتی ای دیگر، وجود ندارد، غذا هم جز به مقدار 24 ساعت ندارید. بنابراین تنها راه نجات شما در جنگ کردن و پیروزی بر دشمن است (حماسه حسینی، ج 2، صص 264-265).
18- نفس المهموم ص 206.
19- ابوالشهداء، ص 157.
20- فرازی از نامه امام حسین به معاویه که پیش از این بدان اشاره کردیم.
21- اقتباس از حماسه حسینی، ج 2، ص 261-277.
22- برای نمونه به یک مورد از سخنان آن حضرت ـ که هنگام خروج از مکه به مقصد عراق ایراد کرده ـ اشاره می کنیم:
«مرگ همچون گردنبند عروس به گردن انسان بسته است. و من همانند علاقه یعقوب به یوسف به زیارت و دیدار نیاکانم مشتاقم. از همین جا نقطه ای را که در آن جا به شهادت می رسم می بینم و می بینم که گرگان بیابان بندهای بدنم را قطعه قطعه می کنند... هرکس می خواهد در این راه خون بدهد و به لقاء الله برسد، آماده حرکت باشد. من بامداد فردا حرکت می کنم».(اللهوف، ص 41)
23- تاریخ طبری، ج 5، ص 368.
24- همان، مدرک، ص 435.
25- در بخش زندگانی امام سجاد علیه السلام به این قیام ها اشاره خواهیم کرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد