دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

ضرورت تحلیل نهضت عاشورا؛ در برابر خطر تغییر ماهیت و تفسیرهای باژگونه

ضرورت تحلیل نهضت عاشورا؛ در برابر خطر تغییر ماهیت و تفسیرهای باژگونه

 

هر حرکت یا نهضت دینی، اجتماعی یا سیاسی را همواره خطرها و آفت هایی تهدید می کند، که بخشی از آنها مربوط به ماهیت آن نهضت است. این موضوع نیز دو جنبه دارد: یکی تغییر ماهیت نهضت و دور افتادنش از اصل خویش، و دیگر، پیدا شدن تفسیرها و تحلیل های باژگونه از آن.

بدیهی است در هر دو صورت، بدترین آفت ها دامنگیر چنین حرکتی خواهد شد. از این رو می توان گفت یکی از مهمترین وظایف علاقمندان یا پیروان یک نهضت آن است که نسبت به این موضوع حساس بوده و برای پیشگیری از قلب ماهیت یا تفسیر نادرست آن چاره اندیشی نمایند. 



ادامه مطلب لینک ثابت یک نظر
نوشته شده در شنبه بیست و سوم آبان ۱۳۹۴ - توسط امید صفائی
ولایت خون و شمشیر

 

یا أَبَا عَبْدِاللَّهِ! إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ...
ای حسین! من با آن کس که با شما مسالمت داشته باشد، در سلم و صلحم و با آن کس که با شما در جنگ باشد، در جنگم، تا روز قیامت.

داشتن موضع، در مسائل اجتماعی و سیاسی، روابط، دوستی ها و دشمنی ها جنگ ها و صلح ها، نشان انسان متعهد است. آنچه مهم است، محور و ملاک و انگیزه و جهت، در دوستی ها و دشمنی ها، «ولایت» ها و «برائت» هاست. «حُبِّ فی الله» و «بُغضِ فی الله»، عنوانی است که در احادیث اسلامی، از ائمه ی شیعه درباره ی آن، معارف والایی بیان شده است؛ یعنی خدایی بودنِ حُبّ و بغض ها و دوستی ها و دشمنی ها. 

در این فقره از زیارت عاشورا، محور، «ائمه» هستند. خطاب به سیدالشهدا می گوییم: من با کسانی که با تو در صلح و سلم و سازش باشند، در حال آشتی هستم و با آنان که در ستیز با شمایند، می جنگم.



ادامه مطلب لینک ثابت یک نظر
نوشته شده در شنبه شانزدهم آبان ۱۳۹۴ - توسط امید صفائی
چند پرسش و پاسخ خواندنی با امام حسین(ع) درباره قیام عاشوراء

یا بن رسول الله! آیا اجازه می دهید پرسش های خود را مطرح کنیم؟
بسم الله الرحمن الرحیم.ای عزیزم! بگو تا بشنوم و [شما نیز] کلام مرا بشنوید.



ادامه مطلب لینک ثابت آرشیو نظرات
نوشته شده در شنبه شانزدهم آذر ۱۳۹۲ - توسط امید صفائی
قیام حَـرّه ؛ اولین بیداری عاشورایی

تمام کتب تاریخی معتبر اسلامی همچون تاریخ طبری،یعقوبی،ابن اثیر،مسعودی و ابن کثیر این واقعه را ثبت کرده اند.ما به طور فشرده آن را از مروج الذهب مسعودی نقل می کنیم.
واقعه ی حرّه در آغاز سال 63 ه.ق به وقوع پیوست و جنایات و جزئیات آن را مورخان بسیاری نوشته اند.این واقعه را به دلیل آن که در ریگ زاری در اطراف مدینه به نام «حرّه» واقع شد و پایگاه لشکر یزید نیز در آن جا بود،آن را در تاریخ به نام «واقعه ی حرّه» ثبت کرده اند.



ادامه مطلب لینک ثابت آرشیو نظرات
نوشته شده در شنبه نهم آذر ۱۳۹۲ - توسط امید صفائی
نهضت اصلاحات حسینی ؛ خط قرمزها،مکانیزم ها و محصولات

وصیت امام حسین(ع) در عین کوتاهی و فشردگی محتوایی به ژرفا و پهناوری بعثت تمامی انبیاء و حیثیت انسانی فرزندان آدم(ع) را در خود نهفته داشت.آنچه را که وی به رشته ی تحریر درآورد دوره ی جامع و کاملی از معارف آسمانی بود.حسین بن علی(ع) هنرمندانه عمیق ترین مفاهیم عرشی را در ظریف ترین الفاظ و کوتاهترین عبارات جای داده بود.



ادامه مطلب لینک ثابت آرشیو نظرات
نوشته شده در شنبه هجدهم آبان ۱۳۹۲ - توسط امید صفائی
شمرها این گونه اند...

شمرها غربال شدگان صافی های نوراند.تاریکی وجودشان خاکستر مرگ است که در تار و پود ننگ و بدنامی سرشته شده و گذر زمان و بالا و پائینی روزگار،پرده از چهره ی گرگ سیرت آنان برخواهد داشت.

شمرها به هزار و چند چهره بازی خورده و به چندین هزار قیافه در می آیند،اما این مکتوب ابدی شان است که در گذر غربال تاریخ،رسواشدگانی بی سرپناهند.غربال زمان،درگاه روشنایی و تاریکی است؛و وای بر فرو اُفتادگان...

قال علی (ع):«أَلا وَ إنَّ بَلِیَّتکُم قَد عَادَت کهیئَتِها یَومَ بَعَثَ اللّه نَبیَّهُ(ص) وَ الَّذِی بَعَثهُ بالحَقِّ لَتُبلبلنَّ بَلبلَةً وَ لتُغَربَلُنَّ غَربَلَةً وَ لتُسَاطُنَّ سوط القدر،حَتَّى یَعُودَ أَسفَلُکم أعلاکُم وَ أعلاکُم أسفَلَکُم وَ لیَسبقنَّ سابقُونَ کانُوا قصَّرُوا وَ لیُقصِّرنَّ سَبَّاقُونَ کانُوا سَبقُوا وَ اللَّه ما کَتمتُ وَشمَةً وَ لا کذبتُ کِذبَةً:بدانید که بلای شما،بازگشته است،مانند آن امتحانی که در روز بعثت رسول الله(ص) بود.سوگند به آن کسی که او را به حق مبعوث کرد،به هم خواهید خورد و غربال خواهید گردید و جدا خواهید شد تا پایین ترین،بالاترین و بالاترین،پایین ترین شود و جلو خواهد افتاد،کسانی که عقب مانده اند و عقب خواهند ماند،پیشتازانی که جلو افتاده اند .به خدا قسم! هرگز حقیقتی را پنهان نکردم و هیچ گاه دروغی نگفتم».1

شاخصه ی بزرگ شمرها،دورماندگی و واماندگی از «ادب» است.شمرها بر مسلک دوری از ادب روزگار می گذرانند و سرانجام،محبوس و شکست خورده این راه تاریکند.ادب،گم شده ی حیات شمرهاست؛و همین دوری از ادب است که شمرها را خالدین اسفل السافلین خواهد بود.

دوری از ادب در مسلک شمرها،در عین آن که خود فاعل و باعث هر زشتی است؛مفعول و متأثر تاریکی ذاتی شان است.اما ذات مقدس «امام» معنای ادب است،عین ادب است،غایت ادب است و کلمه کلمه ی او جرعه جرعه ی احترام است خلقت را...«وَ اِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ».2

وجود امام،شاکله ی اخلاق است و اُسوه ی ادب.و او آن کریم نیک خواهی است که شیرینی اخلاق نکو را میهمان آلام و مصائب بشریت خواهد کرد.خداوند تبارک و تعالی وجود امام را بارگاه ادب و مهد اخلاق قرار داد و او را معلّم اخلاق بشریت دانست... و پیش از آنکه او را بر این جایگاه نهد،خود،او را تربیت کرد و ادب را بر قامت وجود منوّرش شکل داد...إن الله أدّبنی،ثم ربّانی3...

امام نهایت ایمان را اخلاق و ادب می انگارد و واحه های حیات انسان را سزاوار شور و سرور ادب معرفی می کند.او نشانی حیات طیّبه را بر شاخ و برگ شجره طیبه ی ادب راهنمایی می کند و خلیفةُ الهی انسان را چیزی نمی بیند مگر «مؤدب» شدن انسان...انسان مؤدب...انسان مؤدب...انسان مؤدب...ما شیء أثقل فی المیزان من خلق حسن.4

حالیا که شمرها در برترین جایگاه خود غرقه ی اسلوب و ظواهر بوده و از ذات دین بری و ناآگاهند...عن النبیّ(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قال:علیکم بحسن الخلق،فإنّ حسن الخلق فی الجنّة لا محالة.و ایّاکم و سوء الخلق،فأنّ سوء الخق فی النار لا محالة.(1)

***

گرداب تاریکی شان یأس را فریاد می کند و همهمه زوزه هاشان امید را به ناکجا آبادهای ذهن بشر رهنمون می سازد...شمرها کدخدایان قریه های ناامیدی اند و یأس را مکتوب قلب های نداشته شان کرده و عرشه لغزان زورق هاشان را در ظلمات امواج خروشان شرک به نظاره نشسته اند...«...اُولَـٰئِکَ یئِسُوا مِن رَّ‌حْمَتِی وَ أُولَـٰئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ».5

شمرها ناخدایان کشتی یأس اند در پس طوفان جهل... حالیا که امام مؤذن امید است بر رفیع ترین قلل اندیشه بشر.آغوش گرم امام گهواره ی امنیت و آرامش و امید است ذره ذره ی خلقت را و تسبیح کلام او امید بخش دل های حیران...«...وَلَا تَیأَسُوا مِن رَّ‌وْحِ اللَّـهِ…»6

امام مولا،امید است و مظهر آن و در منش او یأس را به چیزی جز شرک قیاس نتوان کرد.امام همه ی امید است و آدمیت را و کلام او سلسله جنبانی فهم در پله پله ی امید است و هلهله چشمانش بشیر بشارتی لطیف است خلقت را...«...وَ هُوَ الَّذِی یرْ‌سِلُ الرّیاحَ بُشْرً‌ا بَینَ یدَی رَ‌حْمَتِهِ».7

...بشارت صبح،بشارت خورشید،بشارت نور،بشارت باران،بشارت آغوشی آرام برای آدمیت...بشارت امام...«...أَلَیسَ الصُّبْحُ بقَرِ‌یبٍ»8... عطر کلام امام را فطرت انسان استشمام کرده و قطرات فهم بشریت را...«...وَ لَا تَیأَسُوا مِن رَّ‌وْحِ اللَّـهِ»9 است که به اقیانوس امید و آرامش رهنما خواهد شد.«وَ مَا جَعَلَهُ اللَّـهُ اِلَّا بُشْرَ‌ىٰ لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُم بِهِ وَ مَا النَّصْرُ‌ اِلَّا مِنْ عِندِ اللَّـهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ».10

هنگامه ی شیرینی خواهد بود،آرام گرفتن در آغوش آرامش آن امید مطلق...«و نحن نقول الحمدالله رب العالمین».11 امام،آغوش آرامش و امیدش را بر ابنای بشر گسترده و خنکای سایه اش،التهاب ناامیدی در راه ماندگان بیابان های تشنگی را،به باران برکت وجودی اش فرا می خواند...او آیه امید بر شیهه های یأس و درماندگی است و در بلندای عظمت و رحمتش،بشر بال های آرزو گسترده و امید را از چشمه سار وجودی او طلب می کند...«و مناهل الرجا الیک مترعه».12

تدبیر امام و منش و مسلکش،جاودانه کردن شعف امید در دل فرزندان انسان و زدودن گرد یأس از چشم انداز حیات بشر در تمامی اعصار بوده است.امام ناآرام ترین شب انسانیت را به نوید سحر روشن کرده و در سیره ی او «یأس»،مذموم ترین و رانده شده ترین هاست.امام آرامش دل بشر و شیرین ترین آرزوی پیش روی خلقت است که دل آدمی را میهمان آرامش آغوش پر طراوت خود خواهد کرد...«و ثبت رجائک فی صدورنا».13

وجود نورانی اش مسبوح قدسیّتی است که در کشاکش حیات و دغدغه آلام بشریت،تنها ملجا و پناهگاه تندبادهای حوادث و تاریکی ناگواری هاست...آرامش نامش،زمزمه شعف است ذره ذره ی خلقت را و حیرانی کلامش نقطه ی توحید نشانی ناکجاآبادهای اندیشه ی انسان است...امام غایت آرامش و امید مطلق است... .

آنجا که امید رنگ باز دو یأس روی بر بشریّت نمایان کند،انسان پای در سرای شمرها نهاده و این تازه آغاز تشنگی بزرگی است برای او...حجّت ابن الحسن المهدی(عج) پر طراوت ترین بارش آرامش است بر تاریخ انسان...عزیزترین آغوش است بشریت را...درخشان ترین نوید است گرداب های تاریکی را و وجودش،مهاد امن و امید است چشمان نگران فرزندان انسان را...«یا رب! ان لنا فیک املا طویلا کثیرا،ان فیک رجا عظیما...14 – (2)

***

شمرها زادگان شجره ی خبیثه اند؛قحطی «انسان» خشکسالی قلب هاشان را هزاران سال است که در کابوس ناامن خویش به یغما برده و شعبده فهم،تمثیل نافهمی دل های نداشته شان را به بازی جهل خویش گرفته است.

شمرها،آن هنگام که بال های توحیدشان را شکستند و خاموش کردند چراغ های فطرت را،قافیه بند حرامی ترین کلمات زمین بودند؛به خشکستان خواب هاشان رفته و خشکه آرای بوته های کج فهمی شدند؛هرس می کنند درخت جهل خویش را،آذین می بندند خباثت شاخه هایش را،تشنگی می نوشاندند بر ریشه هایش و میوه می آورند از گذر خشکستان قلب هاشان...

مکّاره بازاری است بازی شمرها! میوه تشنگی را فقط به عمق عطش می فروشند،پشته جهل را مگر به بذر کج اندیشی مبادله نتوانند،خرمن خرمن تاریکی می دهند و وحشت طلب می کنند و سبدهای اوهام شان را به غباری از یأس وا می نهند.

حالیا که «امام» شجره طیّبه نور است،عین نور است،سلسله ی نور است،قیام نور است،قعود نور است و حلاوت نامش کرامت کریم ترین کلمات را به بازی می گیرد؛برهانش را صراط المستقیم ستارگان شاهدند و غبار گام هایش را «طور» به یغما می برد...

امام را سر سودای خورشید است...نور را برای همه می خواهد و همگان را بر نور...رایحه رحمتش را حائلی نباشد و چشمه سار کلامش،سیرابی ابرهای پرباران است،بر همه می بارد و بر بارشش طلب نخواهد.خوشه های برکت را هبه خلقت کرده و دست گیر سرپنجه های ناامید غریق گرداب های تاریکی است،ریشه بر «رضوان» و «ذی طوی» داشته و سر بر بی انتها می ساید.

کرامت را به کرم می بخشد و بر بخشایش بهانه نخواهد.امام،شادی امید را میهمان دل های ناآرام فرزندان انسان کرده است.آغوش آرامشش،چشمان نگران گنجشککان افکار بشریت را به مهاد امن و امان خویش فرا می خواند.

امام،مولای نفس چلچله هاست...که شادی را بی شائبه بر آدمیت تقدیم داشته است...
یا کریم نفس چلچله ها...
یا منیرالظلم پنجره ها...
***
دین باوری امام که بر محوریت توحید به عمق می رسد،نهایت آن آرمانی است که بشر در گذار خود از سطوح خلقت در جهان ماده به آن تکیه خواهد زد که این نهایت،خود ابتدایی است برای ادامه مسیر او...

امام دین را به اعماق قلب بشر می رساند و مرکز قیام انسان را از آن اعماق طلب خواهد کرد؛امام مولا و ساربان سالار دل های موحد است و حسین(علیه السّلام) بزرگ ساربان سالاری است که منش او،ذکر و نام او و همه ی ارکان وجودی او تعمیق دهنده توحید ذات اقدس اله در وجود بشریّت است.

شمرها که عادت دین را باور آن گمان می کنند،در پی عقده عقیده خویش داد دینداری سرداده و کفن پوشان خوش در شیهه جاهلیت خویش اند،در عقده عقیده خود سرگردان و در منتهای تاریکی شب بی آشیان اند.

شمرها را عقده و علقه عقیده است که نماد دین بوده و سنگ این علقه را به سینه کوفتن منش شمرهاست.علقه عقیده همان سایبان سازی شمرها در غیبت خورشید است و دل بسته شدنشان بر آنچه می اندیشند و نمی اندیشند.

شمرها شهره گان شهوت عقیده اند و دور افتادگان از متن دین؛دلبسته حاشیه اند و دوری جستگان از بطن.

امام بطن باور دین است.(3)

پی نوشت ها
1- الکافی،ج 1،ص 370.
2- سوره قلم،آیه 4.
3- نبی اعظم(ص).
4- نبی اعظم(ص).
5- سوره عنکبوت،آیه 23.
6- سوره یوسف،آیه 87.
7- سوره اعراف،آیه 57.
8- سوره هود،آیه 81.
9- سوره یوسف،آیه 87.
10- سوره آل عمران،آیه 126.
11- دعای ندبه.
12- دعای ابوحمزه ثمالی.
13- همان.
14- همان.
منابع
(1)- محمّد رضا بهشتی – ماهنامه فرهنگی اجتماعی خیمه،شماره 41 و 40،خرداد 1387.
(2)- حامد بهشتی - ماهنامه فرهنگی اجتماعی خیمه،شماره 43،مرداد 1387.
(3)- حامد بهشتی - ماهنامه فرهنگی اجتماعی خیمه،شماره 44،شهریور 1387.



لینک ثابت آرشیو نظرات
نوشته شده در شنبه هجدهم آذر ۱۳۹۱ - توسط امید صفائی
معنای «وتـر و مَوتـور»

یکی از تعابیری که در زیارت عاشورا پس از عبارت «ثارالله و ابن ثاره» آمده،عبارت «وَالوترَ المَوتُور» است که به معنای مصیبت زده و مظلومی است که انتقام او گرفته نشده باشد.

ممکن است این سئوال مطرح شود که مگر مختار ثقفی با کشتن قاتلین امام حسین(ع) انتقام خون آن حضرت را نگرفت؟ مگر آنها در جهنم به عقوبت الهی و شدیدترین عذاب ها که فوق تصور ما است،گرفتار نیستند؟

آیا اگر دست ما به آنها می رسید می توانستیم آنها را به عذابی شدیدتر از آنچه که الان گرفتار آن هستند،عقوبت کنیم؟ آیا باز هم این تعبیر درباره امام حسین(ع) صدق می کرد؟ جواب سؤال از آنچه تاکنون درباره جایگاه امام معصوم در نظام خلقت و رابطه وجودی او با سایر انسان ها و همچنین «معنی ثارالله» بودن حضرات معصومین(ع) گفته شد به خوبی روشن می شود.

توضیح مجدد اینکه آنچه در کربلا و نیز در زمان شهادت سایر معصومین(ع) اتفاق افتاده دو چیز است:
1- مصیبت عظیم یا شهادت مظلومانه ایشان که با ریخته شدن خون مطهر و شریفشان و یا مسموم شدن آنها به دست دشمنان صورت گرفته است،در مقابل چنین مصیبتی کشته شدن ابن ملجم و ابن سعد و شمر... و گرفتار شدن آنها به عذاب الهی به عنوان قصاص خون کافی است.

2- مصیبت اعظم که همان محرومیت جامعه انسانی از رهبری و حاکمیت خلیفه خدا و امام معصوم و متخصص الهی با کنار زدن آنها از مقامی که خداوند برای آنها تعیین کرده است.شکی نیست نسبت به این ظلم و جنایت بزرگ هرگز انتقام آنها گرفته نشده و جنایت و خسارت عظیمی که بر جامعه انسانی در طول تاریخ شده است،هرگز جبران نشده است.

آنچه که مختار انجام داد،انتقام خون بدن امام حسین(ع) به عنوان شخص حقیقی – و نه به عنوان امام و خلیفه خدا – بود.به همین دلیل وقتی سر بریده عمر سعد و پسرش را در مقابل مختار قرار دادند،گفت:«آن به جای حسین و این به جای علی بن حسین» و بعد گفت:هرگز مساوی نیستند به خدا قسم اگر سه چهارم قریش را بکشم،به جای یک بند انگشت از انگشتان او نیز نمی شود».1

امّا انتقام مصیبت اعظم گرفته نشده است.چرا که اثرات و عواقب این مصیبت هنوز در جامعه انسانی وجود دارد و سالیان درازی است که جامعه جهانی از رهبری و حاکمیت سیاسی و معنوی یک امام معصوم(ع) و متخصص در امر هدایت انسان به سوی هدف خلقتش محروم بوده و هست.

پی نوشت
1- «وَلا سِواءٌ وَاللهِ لَو قَتَلتُ بهِ ثَلاثَةَ اَرباع قُرَیش ما وَفَوا اَنمُلَةً مِن اَنامِلِه» - تاریخ طبری،ج 4،ص 532.
منبع : عزادار حقیقی – مراتب پنج گانه سیر وسلوک عزادار- محمّد شجاعی.

مطالب مرتبط:
معنی ثارالله



لینک ثابت آرشیو نظرات
نوشته شده در شنبه یازدهم آذر ۱۳۹۱ - توسط امید صفائی
اربعین ؛ نقطه آغاز تبلیغ آرمان حسینی از طریق اشک

یکی از عواملی که در حفظ و تداوم نهضت عاشورای حسینی(ع)،نقش مؤثری دارد،بزرگداشت اربعین آن حادثه غمبار است که در اوّلین اربعین قیام کربلا،مراسم باشکوه و به یاد ماندنی برگزار شد.و بعد از آن مراسم،همه ساله بزرگداشت اربعین به عنوان یوم الله برگزار می شود و مردم از این رهگذر،نهضت امام حسین(ع) را مرور می کنند و با اهداف آن حضرت آشنا می شوند.

اربعین تنها،روزی از روزهای سال نیست،بلکه آینه ای است در برابر چشمان میلیون ها انسان متعهد،که در آن تصویری از نهضت و قیام خونین محرّم نقش می بندد.اربعین روز باشکوهی است که از خون حسین(ع) حیات گرفت و نقطه آغاز تبلیغ آرمان حسینی از طریق اشک شد،چرا که در این روز اوّلین مجلس عزاداری برای ابا عبدالله(ع) و تبلیغ آرمان آن حضرت در کنار تربتش صورت گرفت.

از بُعد تاریخی،در این روز که در اوّلین اربعین بعد از شهادت امام حسین(ع)،یعنی روز بیستم صفرسال61ه.ق،چه کسانی مزار شهیدان کربلا را زیارت کردند و آیا در همین اربعین بود که اهلبیت پیامبر(ص) خود را به مزار شهیدان کربلا رسانیدند،یا در اربعین های دیگر،میان موّرخان اختلاف بسیاری است.

اما مسَلم است که در اربعین اوّل،«جابر بن عبدالله انصاری» و «عطیّه بن سعد بن خباده عوفی»،مزار شهدای عاشورا را زیارت کردند.زمانی که جابر از مدینه برای زیارت قبر امام حسین(ع) به کربلا آمد،عطیّه نیز در کنار او در کربلا حاضر شد.لازم به ذکر است همانگونه که جابر بن عبدالله انصاری،صحابه گرامی پیامبر(ص) و مورد عنایت آن حضرت بود.عطیّه عوفی نیز از شاگردان برازنده «ابن عباس» در علم و تفسیر و نیز از مفسران دانشمند و صاحب تفسیر آن روزگار به شمار می آمد،البته مراد از عطیه،غلام جابر،که در زمان خلافت علی(ع) در کوفه متولد شد و حضرت علی(ع) او را به درخواست پدرش سعد بن خباده عطیّه نامیده،نیست.

این دو بزرگوار اساس اربعین حسینی(ع) را بنا نهادند و از آن پس،هر سال مراسم بزرگداشت اربعین عاشورای حسینی(ع) باشکوه و عظمت تمام برگزار شد که تاکنون نیز ادامه دارد و شیعیان در اربعین حسینی(ع) در کشورهای مختلف به یاد حماسه اباعبدالله(ع) این روز را گرامی می دارند و به سینه زنی و عزاداری و تعظیم شعائر دینی می پردازند.

پیشوایان معصوم(ع) نیز با توجه به آثار ارزنده تشکیل این نوع مراسم به ویژه اربعین آن حضرت،در مورد اربعین بسیار تاکید کرده اند،از جمله آنها،ترغیب و دعوت به زیارت قبر امام حسین(ع) در اربعین آن حصرت است که در این زمینه امام حسن عسکری(ع) آن را از نشانه های مسلمان شیعه و مؤمن معرفی کرده و می فرماید:«علامات المؤمن خمس:صلاة احدی و خمسین، و زیارة الاربعین،و التختم و بالیمین،و تصعید الجبین،و الجهر ببسم الله الرّحمن الرّحیم:نشانه های مؤمن چند چیز است:51 رکعت نماز (واجب و مستحب در شبانه روز)،زیارت اربعین،انگشتر عقیق در دست راست کردن،پیشانی به خاک گذاشتن و بلند گفتن بسم الله الرّحمن الرّحیم»1.

همان گونه که مشاهده می شود،یکی از نشانه های مؤمنان و شیعیان،زیارت قبر امام حسین(ع) در اربعین آن حضرت است.هدف امام حسن عسکری(ع) از ترغیب به این امر این است که دوستان اهلبیت(ع) در کنار قبر سیدالشهدا(ع) اجتماع کنند و با تشکیل مجالس عزاداری،با آن حضرت تجدید عهد نمایند و از ستمی که بر آن جناب و اهل بیت(ع) و یارانش وارد شده،برائت جویند و بیزاری خود را از یزید صفتان عصرها اعلام دارند،و افشاگر جنایات بنی امیه باشند.

پی نوشت
1-مفاتیح الجنان.
منبع : فلسفه و عوامل جاودانگی نهضت عاشورا - ابوالفضل بهشتی.



لینک ثابت آرشیو نظرات
نوشته شده در شنبه بیست و چهارم دی ۱۳۹۰ - توسط امید صفائی
عاشوراء ؛ تاریخ اسلام یا مسلمین؟

بعثت حضرت محمّد(ص) سرآغاز فصلی نو در تاریخ بشریّت بود.انقلابی اساسی در افکار و عقاید،اخلاق و رفتار،نظام سیاسی،ساختار اجتماعی و معیار های ارزشی به وجود آمد.آنچه به نام «تاریخ اسلام» شناخته می شود،مجموعه ای از این تحولات همه جانبه در فکر و زندگی انسان در عصر بعثت است.

امّا با رحلت پیامبر اسلام(ص)،جریان تاریخ به گونه ای دیگر ادامه یافت.تلاش هایی برای احیای جاهلیّت وجود داشت،معیارهای جاهلی کم کم حاکم شد،تعالی روحی و معنوی مسلمانان رو به افول گذاشت و آن ارزشهای مقدّس دوران نبوت پیامبر(ص)،پس از او کمرنگ شد و این همه به خاطر انحراف در ساختار سیاسی جامعه و ترک کردن وصیّت حضرت رسول(ص) و به قدرت رسیدن کسانی بود که «امامت معصوم را کنار زدند» و «اهل بیت» را از عرصه ی هدایت جامعه دور ساختند.

گرچه مورّخان،حوادث آن سال ها را با همان عنوان تاریخ اسلام نگاشته اند،ولی رجعت ها و حرکت های واپس گرایانه ی عصر پس از پیامبر(ص)،در زمینه های اعتقادی،سیاسی،اخلاقی،نظامی و اقتصادی چنان بود که اگر نام آن را «تاریخ مسلمانان» بنامیم،دقیق تر است تا «تاریخ اسلام».1

اگر بخواهیم عملکرد خلفای پس از پیامبر(ص) و خلفای اُموی و عباسی را که جدا از خطّ اهل بیت عمل می کردند با تعالیم دین و سیره ی پیامبر(ص) تطبیق دهیم،با مشکل مواجه می شویم.هم نحوه ی تصدّی قدرت و به خلافت رسیدنشان با معیارهای «نظام سیاسی اسلام» ناهمساز بود و هم عملکردشان در زمینه های عدالت اجتماعی،شیوه ی حکومت،عمل به قرآن و سنّت و اخلاق و معاشرت.

از این رو،به وضوح به دو جریانِ «خطّ خلافت» و «خطّ امامت» بر می خوریم و تضادّ این دو جریان در تاریخ اسلام در جاهای بسیاری خود را نشان داد که«حادثه ی عاشورام یکی از بارزترین آنها بود.خصومت اهل بیت(ع) و مخالفان و تعارض بنی هاشم و بنی امیّه،ریشه در تعرض دو فکر و خطّ عقیدتی و عملی داشت،نه خصومت های شخصی و قبیلگی.تحلیل زیبا و عمیق امام صادق(ع) از این دو جریان چنین بود:
"اِنّا وَ آلُ اَبی سُفیان اَهلُ بَیتَن تَعادَینا فی اللهِ،قُلنا:صَدَقَ اللهُ وَ قالُوا کَذِبَ اللهُ:ما و دودمان ابوسفیان اهل دو خاندانیم که در مورد خدا و بر اساس دین و مکتب،با هم دشمنی کردیم.ماگفتیم:خدا راست گفته است،آنان گفتند:خدا دروغ گفته است".2

یعنی نزاع،بر سر عقیده و مکتب و صادق و کاذب دانستن خدا و دین بود.جدایی مسیر تاریخ از اهل بیت عصمت،سبب توجیه ناپذیری بسیاری از عملکردهای حکّام با مبانی و معیارهای دین گشت.تاریخ نگاران حرفه ای و وابسته به دربار نیز به گونه ای دیگر چهره ی تاریخ را آلودند که گاهی استناد به متون تاریخی را با دشواری مواجه می سازد.

در این میان،شناخت راست و دروغ و حقّ و باطل در رخدادهای تاریخی،هم رسالتی سنگین و ضروری است،هم کاری دشوار و نیازمند دقّت.همچنان که درباره عاشورا نیز،گاهی مطالبی غیر واقعی و ضعیف،به نقل ها افزوده شده و در فرهنگ مردم راه و رسوخ یافته است که هم با روح عاشورا ناسازگار است،هم با متون معتبر تاریخی.این نیز ضرورت پیرایش آثار مربوط به عاشورا را از جعل و دروغ و نقل مسائل سست،الزامی می کند.3

پی نوشت ها:
1- در زمینه این رجعت ها ر.ک:"انقلاب تکاملی اسلام"،جلال الدین فارسی؛"النظام السیاسی فی الاسلام" و "نظریّة عدالة الصحابه"،احمد حسین یعقوب.
2- بحارالانوار،ج 33،ص 165.
3- در این زمینه از جمله ر.ک:"الآیات البیّنات فی قمع البدَع و الضّلالات"،کاشف الغطاءِ ؛ التنزیه لِأعمال الشیعه،سیدمحسن الأمین و"حماسه حسینی"،شهید مطهّری.
منبع : پیامهای عاشورا - جواد محدّثی .



لینک ثابت آرشیو نظرات
نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم آذر ۱۳۹۰ - توسط امید صفائی
حادثه عاشورا ؛ پیامد تلخ تساهل و تسامح امّت اسلامی

جامعه ای که در آن «غیرت دینی» اُفول کرد و تساهل و تسامح در دین٬معامله گری با دین و بی تفاوتی شیوه ی آن شد٬آسیب پذیر و آفت خیز است.ازجلوهای برجسته تساهل و تسامح در دین٬بی تفاوتی در برابر منکر است.بارزترین نمونه عظیم بی تفاوتی و تساهل٬حادثه جانگداز عاشوراست.بی تردید اگر ازآغاز در برابر منکرات عظیمی که درجهان اسلام صورت می گرفت مسلمانان به نهی از منکر بر می خاستند و دنیا را به دین معامله نمی کردند و چند روز زندگی زودگذر دنیا را بر رضای خدا ترجیح نمی دادند قطعاً کار به جایی نمی رسید که امام حسین(ع) برای حفظ اسلام عزیز،جان خود و عزیزان و فرزندان و یارانش را فدا کند! وقتی که عمر گفت:اگر انحرافی در من دیدید تذکر دهید٬عده ای برخاستند و گفتند:اگر انحرافی دیدیم با این شمشیر کج تو را به راه راست می آوریم! براستی اگر اینان صداقت داشتند٬چرا در برابر آن همه کج روی نایستادند؟!

انحراف در رهبری امّتاوّلین منکر بزرگی که بعد از پیامبراکرم(ص) صورت گرفت و مبنا و اساس انحرافات دیگر شد،انحراف رهبری امّت از مسیر ترسیم شده پیامبر(ص) بود.پیامبراکرم(ص) می دانست تنها شخصیت وارسته ای که می تواند پس از او جامعه اسلامی را در همان راهی که حضرتش مشخص کرده هدایت کند امام علی(ع) است.او به دستور خداوند حضرتش را طبق نصّ صریح و صحیح و متواتر غدیر،به امامتِ امّتِ پس از خودش منصوب کرد.ولی متاسفانه پس از پیامبر(ص) این نصبِ الهی نادیده گرفته شده و امام علی(ع) از این مسند٬که حق او بود کنار گذاشته شد و درحقیقت حق همه مسلمانان تا روز قیامت ضایع شد٬چرا که اگر امامتِ علی (ع) بر امّت بود،اینک جهان اسلام وضع دیگری داشت.در برابر این انحراف بزرگ اعتراضی قابل توجه صورت نگرفت.واقعاً انسان در دریای حیرت فرو می رود که ۱۲۰هزار نفری که در غدیر خم با امام علی (ع) بیعت کردند کجا رفتند؟ چرا اعتراض نکردند؟ چرا خواص در سقیفه موضع نگرفتند؟

اذیت دختر پیامبر(ص)
دوّمین منکری که جهان اسلام با بی تفاوتی از کنار آن گذشته ٬«اذیت دختر پیامبر(ص)» بود.مگر «مَودت قُربی» طبق صریح آیه قرآن مزد رسالت نبود.«قُل لا اَسئلُکُم عَلَیهم اَجراً اِلّا المَوَدّةَ فی القُربی»۱ و مگر فاطمه از مصادیق مُسلّم و بی تردید «قربی» نزد اهل سنت و شیعه نبود؟ چرا آن همه اذیت و آزار؟ و بدتر از آن چرا سکوت و بی تفاوتی در برابر این منکر؟ مگر در حدیث مشهوری که در بیش از ۲۰۰ کتاب اهل سنت٬آمده ذکر نشده که:«فاطمة بضعة منی فمن آذاها فقد آذانی:فاطمه پاره تن من است٬هرکس او را بیازارد مرا آزرده است»۲.
پس چرا او را آنچنان آزردند که به علامت اعتراض٬وصیت به اختفای تجهیز و محل دفن خویش کرد؟ کسی را یارای انکار اذیت و آزارهایی که بر دخت مظلوم پیامبر اکرم(ص) رفته است نیست.در این زمینه صدها شاهد تاریخی موجود است و طی سالیان اخیر کتابهای مستقلی در این باره نوشته شده است.۳
چرا امّت اسلام در برابر این منکر لب فرو بستند؟ چرا خواص آنان که محبّت پیامبر(ص) را به این دختِ ملکوتی خود می دانستند فریاد بر نیاوردند؟ آری٬بی تفاوتی های این چنین سرانجامش حادثه ی جانگداز عاشوراست:
فاطمیه آتشی افروختند                                                                   خیمه های کربلا را سوختند

تحریف احکام اسلامی
سوّمین منکری که پس از پیامبر(ص) بازار گرمی یافت آنکه احکام و قوانین مُسلَّم اسلامی دستخوش تغییر و تحریف شد و زیر بنای آن نه اجتهاد مطلوب که سلیقه و رأی بود! اجتهادهای فراوان در مقابل نصّ صریح قرآن و پیامبر(ص) صورت گرفت.۴در برابر این منکر نیز جهان اسلام بی تفاوت گذشت و آنها که باید نهی ازمنکر کنند٬ساکت ماندند٬چرا؟ آیا آن قدر برای برخی دنیا مهم بود که تازیانه عمَر سبب می شد که از حق لب فرو بندند؟!

هجوم به غیرتمندان
چهارمین منکر پس از پیامبر اکرم(ص)٬طرد بزرگان صحابه و مورد غضب واقع شدن آنان توسط دستگاه حکومت است.چهره های درخشانی همچون ابوذر به جرم نهی از منکر آنچنان مطرود شدند که آرامش زندگی به کلی از آنان گرفته شد.ابوذری که پیامبر در وصف او فرمود:«مااظلّت الخضراء و ما اقلّت الغبراء علی ذی لهجة أصدق من أبی ذرّ:آسمان و زمین چهره ای به صداقت ابوذر به خود ندیده است».۵ او را به جرم حق گویی تبعید کردند و حتی بدرقه ی او را هم ممنوع کردند! باز هم کسی در برابر این منکر فریاد بر نیاورد و به جز امام علی(ع) و فرزندانش و قنبر و بعضی ازخاصان صحابه٬کس دیگری به بدرقه ابوذر نیامد و ابوذر در غربت مظلومانه جان داد.

تبدیل ضد ارزش ها به ارزشپنجمین منکر،کنار گذاردن ارزشهای اسلامی بود.پیامبراکرم(ص)،ضد ارزشها و به عبارت دیگر ارزشهای جاهلی رامُلغا و ارزشهای الهی را جایگزین آنها نمود ولی متاسفانه پس از پیامبر دوباره ارزشهای جاهلی احیاشد،دوباره تبعیضات نژادی جان گرفت،دوباره بین عرب و عجم جدایی افتاد،عرب بودن امتیاز شد و عجم بودن نقطه ضعف! و متاسفانه فریادی در برابر این منکر هم برنخواست.کسی نگفت که چرا ارزشهای جاهلی آری و ارزشهای قرآنی نه !

غارت بیت المال
ششمین منکر بزرگ،غارت «بیت المال» بود.بیت المال که در حقیقت پشتوانه ی اقتصادی جامعه اسلامی بود در تیول یک یا چند خانواده قرار گرفت و همانند اموال شخصی با آن رفتار شد،حاتم بخشی های بی رویه صورت گرفت،کسانی در سایه غارت بیت المال به آلاف و اُلوف رسیدند.در برابر این منکر نیز فریادی برنخواست سهل است که کسانی که باید در برابر این منکر بزرگ اعتراض کنند خود سر در آخور این غارتگریها داشتند! و خود شریک دزد بودند و رفیق قافله!

مجموعه این بی تفاوتی ها دست به دست هم داد تا خلافت اسلامی به کلی از مسیر خود منحرف شد و سرانجام زمام امور مسلمین به دست کسانی قرار گرفت که تا دیروز در برابر اسلام صف کشیده بودند تا آنجا که در توان داشتند علیه اسلام به کار بردند.آری،معاویه و یزید بر اَریکه ی خلافتِ اسلامی تکیه زدند.آنانکه از اسلام فقط نام آن را یدک می کشیدند! و هر دو مُصمم بر اسلام زدایی بودند اما معاویه در پوشش ضخیمی از نفاق و یزید عریان و صریح به نبرد با مقدّسات دین آمد.

این بی تفاوتیها اسلام عزیز را در سراشیب قرار داد،سراشیبی که اگر فداکاریهای سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین(ع) نبود بی تردید سرانجامش سقوط بود و در آن صورت نامی از اسلام و مکتب نبود! و این سخن کاملاً حق است که پیامبر بزرگ اسلام(ص) فرمود:«حسین منی و اَنا من حسین:حسین از من است و من از حسینم».چرا که بقای این مکتب حیات بخش مدیون فداکاریهای او و یاران فداکار اوست.

او از آغاز قیام الهی اش به هنگامی که می خواست از مدینه حرکت کند اعلان کرد که انگیزه ام امر به معروف و نهی از منکر است،یعنی می خواهم غیرت دینی را به نمایش گذارم و آنرا احیا کنم:«اللهم إنی احب المعروف و إکره المنکر:خدایا من معروف را دوست و منکر را ناخوش می دارم»6.و در منشور جاوید نهضتِ الهی خویش فرمود:«أریدُ آمُرَ بالمعروف و أنهی عن المنکر:من اراده کرده ام امر به معروف و نهی از منکر کنم».و به هنگامی که خروش عاشورایی بر آورد فرمود:«ألا ترونَ أن الحّق لا یُعمَلُ به و أن الباطلَ لا یَتَناهی عنه لیرغب المؤمن فی لِقاء الله محقاً،فإنی لا أری الموتِ إلّا سعادة و لا حیاة الظالمین إلا برماً:آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل جلوگیری به عمل نمی آید.دراین شرایط باید مؤمن مشتاق لقای حق باشد (و با آغوش باز به استقبال شهادت رود) که من مرگ را سعادت دانسته و زندگی با ستمگران را مایه ننگ می دانم».7

و این عبرتی بزرگ از حادثه عاشوراست.پیام صریح این عبرت این است که:بی تفاوتی در برابر منکرات (منکر سیاسی،اجتماعی،اخلاقی،اقتصادی و ...) خوره ی انقلاب اسلامی است.و آنچه این انقلاب شکوهمند اسلامی،که تداوم قیام خونین عاشوراست را از خطرها بیمه می کند احیای «غیرت دینی»است.دقیقاً همان که امروز لبه تیز دشمنان و مهاجمان فرهنگی است.آنان با صدها رسانه مختلف برآنند تا فروغ غیرت دینی را خاموش کنند و با دعوت به تساهل و تسامح در اصول در پی خاموش ساختن چراغ پر فروغ دینند،ولی هرگز نخواهند توانست که نور حق را خاموش کنند.«یُریدونِ لِیُطفِئُوا نورَ اللهِ بأفواهِهم وَ اللهُ مُتِمُ نوره وَ لَو کَرهَ الکافِرون:می خواهند نور خدا را با دهان هایشان خاموش کنند ولی خدا کامل کننده نور خویش است،اگر چه کافران را خوش نیاید».8

پی نوشت ها:
۱- سوره شوری آیه ی ۲۳ .
۲- ملحقات احقاق الحق - قاضی نورالله شوشتری .
۳- مأساة الزهراء (س) - علامه سید جعفر مرتضی – ظلامات الزهراء(س) از شیخ عبدالکریم عقیلی و ... .
۴- مرحوم علامه شرف الدین٬درکتاب النصّ و الاجتهاد حدود صد مورد از اینگونه اجتهادها که که در حقیقت تجاوز به حریم دین است را ذکر کرده است.
۵- الغدیر٬ج ۸ ص ۳۱2 و ص ۳۱3.
6- (الفتوح،ابن اعثم ج 5،ص20 - بحارالنوار،ج 44،ص 328) .
7-. تحف العقول،ص 245 .
8- سوره صف،آیه 8 .
منبع: عبرتهای عاشوراء – سیّد احمد خاتمی .



لینک ثابت آرشیو نظرات
نوشته شده در سه شنبه هشتم آذر ۱۳۹۰ - توسط امید صفائی
نهضت همیشه پیروز

برترین مصداق نهضتی که در ظاهر شکست خورد و عالمی را عزّت بخشید،نهضت حسین(ع)است.آن حضرت خود و نهضتش را نهضتی پیروز معرفی کرده است زیرا آنجا که عزّت است،و انسان عزیز شکست ناپذیر است.حسین(ع) در نامه ای چنین نوشت:
"بسم الله الرحمن الرحیم،من الحسین بن علی بن أبی طالب إلی بنی هاشم؛أمّا بعد فإنّه لَحِقَ بی منکمُ استُشهدَ وَ مَن تَخَلَّفَ لم یَبلُغَ مَبلَغَ الفَتح وَ السَّلامُ:به نام خداوند بخشنده مهربان،از حسین بن علی بن ابی طالب به بنی هاشم؛پس از حمد خدا و درود بر پیامبرش،بدانید هر که به من بپیوندد به شهادت رسد و هر که روی گرداند،به هیچ پیروزی دست نیابد."

شکست ظاهری حسین(ع) یک پیروزی قطعی بود زیرا او عزیز بود و شکست ناپذیر؛و راه عزّت را گشود که این عین پیروزی است.امام خمینی (ره) در این باره می فرماید:
"سید الشهدا،سلام الله علیه،از یزید شکست خورد،همه را کشتند،لکن همچو شکستی به رژیم معاویه دادکه تا ابد دفنشان کرد".1 "سیّدالشهدا هم شکست خورد در کربلا،امّا شکست نبود این،کشته شد و زنده کرد یک عالمی را".2 برای انسان که به عزّت حق عزیز می شود و برای نهضتی که برای والایی کلمه حق به پا می شود،شکستی متصور نیست.

"امام حسین (ع)به دنبال اعتلای کلمه حق حرکت کرد،و در این هدف پیروز شد.یزید در صدد خاموش کردن نور حق بود،ریشه اش سوخت.لذا حسین(ع) معرکه را برد و یزید باخت.حسین(ع) هرگز شکست نخورد و پیوسته با قدی راست،هدف خود را اعلام کرد،و بر آن ایستادگی ورزید و در نتیجه هدف خود را به دست آورد و لشکریان نور بر سپاه ظلمت پیروز گشتند.اساساً واقعه کربلا نشان دهنده این حقیقت است که پیوسته حق سربلند است و باطل منکوب و سر افکنده.

سیّدقطب - مفسر مقتدر معاصر - در ذیل آیه"إنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذینَ آمَنُوا فِی الحَیَاطِ الدُّنیَا"3 برای اثبات پیروزی حق بر باطل و نصرت الهی که پیوسنه شامل حال مؤمنان است،به کربلا می رود و روز عاشورا را شاهد می آورد.می گوید:"در آن مصاف که از یک طرف عظمت زا و از طرف دیگر فجیعت زا می نمود،حسین(ع) با یک دنیا بزرگواری و رشادت به شهادت رسید،ولی آیا این شهادت نصرت بود یا هزیمت؟ البته در صورت ظاهر و معیارهای کوچک هزیمت می شود،ولی در حقیقتِ خالص و با معیارهای بزرگ،صرفاً نصرت و پیروزی جلوه می کند.

هیچ شهیدی در پهنای زمین نیست که این اندازه دلها برای او بتپد و لبریز از دوستی و ولای نسبت به او بوده باشد؛همانند حسین(ع) که شیعه و غیرشیعه،مسلمان و غیر مسلمان نسبت به او ارادت ورزیده و دلها را به سوی او روان ساخته اند.

بسا شهیدانی بوده اند که اگر هزاران سال عمر می کردند،آنگونه که با شهادت خود،عقیده و دعوت خود را رواج دادند،نمی توانستند رواج دهند؛و مفاهیم بزرگی را در جامعه جایگزین سازند،و هزاران افراد را به سوی کارهای بزرگ بسیج دارند.

تأثیر شگرف خطبه ای که آنان با خون نوشتند،در هیچ خطبه ی دیگری نمی توان یافت،آنگونه که نسل به نسل تأثیرگذار باشد و در تاریخ بشریّت گامهای بلندی بردارد" ...4

پیروزی در همان استشهاد است که عالمی را دگرگون می سازد و جامعه ای که فرسوده گردیده از نو می سازد.هدف بزرگ است،هدف روشن شدن حق است،هدف رسوا ساختن باطل است ...

امام حسین(ع) در این هدف بزرگ به پیروزی رسید و باطل را منکوب ساخت." 5حسین(ع) در روز عاشورا در برابر خیل سپاه عمر سعد پس از اتمام حجّت و بیان حقایقی چند،شکست ناپذیری خود و نهضتش را اعلام کرد و خطاب به سپاه "عمر سعد" و همه مردمان در پهنه تاریخ فرمود:
فَإن نَهزم فَهَزّامُونَ قُدماً                                                               وَ إن نُغلَب فَغَیرُ مُغَلّبینا 6 

اگر پیروز شویم،در گذشته نیز چنین شده است و بسیاری [بر باطل و ستمگران]پیروز شده اند و اگر شکست بخوریم [و کشته شویم]،شکست نخورده ایم که ما را شکستی نیست.                                     

پی نوشت ها :
1- امام روح الله الخمیننی،صحیفه نور،مجموعه رهنمود های امام خمینی،چاپ اوّل،وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،1361-1371ش.ج8،ص47.
2- همان،ج12،ص119.
3- قرآن،سوره غافر آیه 40(هر آینه ما فرستادگان خود و آنان را که ایمان آورده اند در زندگی این جهان یاری می کنیم).
4- سیّد قطب،فی ظلال القرآن،الطبعة الخامسة عشرة،دارالشروق،بیروت،1408ق،ج5،ص3086.
5- محمد جواد صاحبی،مقتل الشمس،چاپ سوم،مؤسسه انتشارات هجرت،1375ش،مقدمه محمد هادی معرفت،صص"و"و"ز".
6- أبو الحسن علی بن الحسین المسعودی،اثبات الوصیّة للامام علی بن أبی طالب(ع)،المکتبة المرتضویة،النجف،ص142["مُنغَلَبِینَا" آمده است]؛أبو المؤیّد الموفق بن احمد الحنفی اخطب خوارزم(الخوارزمی)،مقتل الحسین،تحقیق و تعلیق محمد السماوی،مکتبة المفید،قم،ج2،ص7 [در مصرع دوم"مُهَزَّمِینَا آمده است]؛رضی الدین أبوالقاسم علی بن موسی ابن طاووس،اللهوف علی قتلی الطفوف(آهی سوزان بر مزار شهیدان)،ترجمه سیّد احمد فهری زنجانی،انتشارات جهان،تهران،ص 98.
منبع : نهضت حسینی و عزت حسینی- مصطفی دلشاد تهرانی .



لینک ثابت آرشیو نظرات
نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم دی ۱۳۸۹ - توسط امید صفائی
نشانه های دیدگاه مسیحیت پیرامون قیام امام حسین(ع)

قیام عاشوراء و تحلیل های متفاوت
در ارزیابی قیام عاشورا برخی اساساً منکر وجود صبغه ی سیاسی آن واقعه گردیده اند و این تحلیل را تا آنجا پیش برده اند که اصولاً دخالت در چنین اموری را در شأن انبباء و اولیاء(ع) که برای هدایت خلق آمده اند،ندانسته اند.

برخی نیز اهدافی در مرتبه ی دوّم و سوّم اولویت را جزء علل و انگیزه های اصلی قیام ذکر کرده اند.بعضی هم نتوانسته اند میان سیاسی بودن حرکت،به انگیزه ی به دست گرفتن حکومت و آگاهی حضرت از فرجام کار ارتباط برقرار کنند و راه انکار آگاهی کامل حضرت به سرنوشت – که جز شهادت نیست – را در پیش گرفته اند و به همین دلیل عده ای از اهل فضل،این قیام را حرکتی اسرار آمیز دانسته اند که نمی توان بر اساس ملاک های جاری در فقه تفسیری از آن کرد.

عناصر مهم در تبیین قیام عاشوراءآنچه امام حسین(ع) بر آن تأکید ورزید و در عمل نیز به وضوح نشان داد،فراتر از تحلیل های انجام شده بود.چه قیام آن حضرت در حوزه ی فقه و استنباط و چه در حیطه ی مسائل اجتماعی و حکومتی،ساختار تحلیلی فقهی و اجتماعی بر عناصر مهم ذیل مبتنی بود:
1- حرکت امام کاملاً سیاسی و حساب شده و در جهت برپایی حکومت اسلامی و به عنوان ادای تکلیف بود.
2- آگاهی امام به شهادت و فرجام کار مانع از این حرکت نبود.
3- مصالح عالی و مهم اسلامی در هیچ شرایطی نادیده گرفته نمی شود و عُسر و حرج و ضرر،موجب اسقاط تکلیف نمی گردد و پذیرش خسارات جانی و مالی برای مسایل حیاتی دینی یک تکلیف شرعی به حساب می آید.
4-این قیام و اقدام حضرت قابل تأسی برای همه ی مسلمانان است.

یک مقایسه ی تاریخی – مذهبیبا بررسی دیدگاه های امام خمینی (ره)،در موضع فقیهی بزرگ و مرجع تقلید و رهبر جامعه اسلامی،سایر دیدگاه ها ی فقهی،مورد تأمل و قابل نقد و ازیابی است،چرا که تلاش امام برای تشکیل حکومت اسلامی و فهم این حکمت و درک علل نهضت،دور از توان ما نخواهد بود.

همچنین امام با اقدامی انتخابی و به تشخیص خویش،راه مذکور را که کاملاً سیاسی بود برگزید و شرعاً خود را مکلف به آن دانست،چرا که مصالحه و سازش با دشمن را بر خلاف مصالح اسلام و جامعه اسلامی می دانست.

آگاهی امام از سرنوشت مبارزه منافاتی با تلاش های حضرت برای محو ظلم و استقرار عدالت ندارد و قیام حضرت تکلیفی مختص آن وجود مبارک نبود بلکه حجتی شرعی و اُسوه ای عملی برای تمامی دوره هاست.در تعارض مصلحت فرد با مصالح جامعه اسلامی تقدم با جامعه است و امام به ادای تکلیف فکر می کرد نه کمی و زیادی نیرو و پیروزی یا شکست ولی در هر حال خود را پیروز می دانست.1

حسین(ع) بر صلیب تحریفات دیدگاه مسیحیتیکی از خاورشناسان به نام"ش ویر لود"وقتی بعضی متون مرثیه و تعزیه را مورد ارزیابی قرار داد،برداشت خویش را از مضامین این سوگ نامه ها چنین ترسیم کرد:"...اگر امام حسین(ع) شکست خورد یا شهید شد،برای این بود که با میل و رغبت،خود را فدا نمود تا شیعیان هم دراین دنیا و هم در دنیای دیگر نجات یابند و از روز ازل مشیتش چنین بر صفحه تقدیر رقم خورده بود.بنابراین حسین(ع) یک جنگجوی شجاع نیست بلکه شهیدی است که خود را فدای خویشاوندان،خاندان و معتقدین خود کرد تا آنها بتوانند تا ابد خوشبخت باشند.به همین دلیل هر سال در ابتدای ماه قمری–محرّم-شیعیان از روزهای کربلا یاد می کنند و تظاهرات مختلفی با شدت انجام می گیرد".2

موقعی که نمایش های تعزیه در شهر آوینیون فرانسه برگزار شد،روزنامه ی فیگارو در شماره ۱۹ ژوئیه۱۹۹۱میلادی درباره ی متون سوگ نامه ها نوشت:تعزیه از نمایش های قرون وسطای مسیحیان الهام گرفته است.

روزنامه مرلی یونال در ۲۲ زوئیه ۱۹۹۱ یادآور شد:تعزیه یک نمایش تئاتری نیست بلکه قبل از هر چیز صحنه ای از آیین های مذهبی و یادواره قتل حسین(ع) است.این امام نوعی مسیح برای شیعیان است.3

شهید آیت الله مطهری ضمن ابراز نگرانی از این برداشت  ها و تحریفات درباره ی حادثه کربلا می گوید:"...این خبر و متن مسیحیت است که عیسی به دار رفت تا کفاره ی گناهان امّت باشد،یعنی – مسیحیان-گناهان خودشان را به حساب عیسی می گذارند،...ما هم گفتیم حسین یک شرکت بیمه تأسیس کرد،بیمه ی گناه،گفت شما را از گناه بیمه کردم،در عوض چه بگیرم؟ اشک شما.برای من اشک بریزد،من در عوض،گناهان شما را جبران می کنم.ابن زیاد باشید،هرچه می توانید بد باشد که من بیمه ی شما هستم".4

شهید آیت الله دستغیب در این باره گفته است:"نادانی شبهه القا کرده و آنرا به شعر درآورده و در کتابش نوشته است:کشته شدن حسین برای شفاعت گناه کاران از امّت جدش می باشد.آخر به کدام دلیل این حرف را می زنی"که سر دادی شفاعت را خریدی"،به عین مانند حرف نصارا که درباره عیسی می گویند،حضرت مسیح را به دار زدند و کشته شد،در همان وقت به جهنم رفت و سه شبانه روز در آتش ماند(!)تا پیروانش به دوزخ نروند".5

شهید سید عبدالکریم هاشمی نژاد می نویسد:"گاهی هم هدف بزرگ و جهانی حسین بن علی را از نهضت تا آنجا دچار تحریف می سازند که آن سلاله ی نبوت و یارانش را فدایی امّت گنه کار معرفی می نمایند و مقصد اصلی آن بزرگوار را تنها شفاعت افراد آلوده و گناه کار در قیامت می دانند! آیا این کشنده نیست که حادثه خونین نینوا و هدف آسمانی و انسانی سالار شهیدان که با دست حکومت یزید دچار تحریف نگردید،به وسیله جمعی از دوستان آن حضرت این گونه دچار دگرگونی و تحریف گردد؟".6

مرحوم دکتر محمد ابراهیم آیتی نیز می گوید:"رهبر این قیام که امام باشد،معصوم بود و از هر گناهی در تمامی عمر بر کنار.اصحاب امام هم در عبادت،تقوا و دینداری برگزیدگان زمان خود بودند.آیا اینان چنانکه بسیاری از مردم گمان کرده اند به مقام شهادت رسیدند تا سنگری برای گنه کاران امت باشند؟ این توجیه و طرز تفکر،درست نقطه ی مقابل هدف واقعی امام در این نهضت است.یعنی او قیام کرد تا مردم بیشتر از خدا بترسند،بیشتر به انجام فرایض مذهبی توجه کنند...".7

این نظریات غلط ماهرانه ترین حیله ای است که با حفظ عظمت و جلالت امام حسین(ع)،هدف مقدس آن وجود با کرامت را از معنا و محتوا خالی می کند و از آن سوی،خون آشامان دشت نینوا و جنایت پیشگان اموی را هم تبرئه می سازد،زیرا آنان نه به انتخاب خود که به مشیت الهی از روز الست برگزیده شده اند و تنها ابزار اجرای اراده ی الهی بوده اند.

پی نوشت ها
1- نک:عاشورا در فقه ، سید ضیاءالدین مرتضوی،ویژه نامه روزنامه جمهوری اسلامی به مناسبت ششمین سالگرد ارتحال امام خمینی،خرداد1374،ص34-24.
2-اقتباس و گزینش از مقاله تئاترهای ایران،ش ویرلود مندرج در کتاب تمدن ایرانی،ترجمه دکتر عیسی بهنام،تهران،بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
3-ارزیابی سوگواری های نمایشی،از نگارنده،تهران،سازمان تبلیغات اسلامی،1357،ص182.
4-حماسه حسینی،همان،ج اول،ص77.
5-سیدالشهداء،آیت الله شهیدعبدالحسین دستغیب،شیراز،کتابخانه مسجد جامع عتیق،ص66.
6-درسی که حسین به انسان ها آموخت،سید عبدالکریم هاشمی نژاد،تهران،فراهانی،ص393 و 397.
7-بررسی تاریخی عاشوراء،محمد ابراهیم آیتی،تهران،کتابخانه ی صدوق،1347ش،ص124-123.

منبع : مقاله عاشورا مرکز توجه دلها و اندیشه ها-غلامرضا گلی زواره-فصل نامه زمزمه-دفتر اول و دوم-بهمن واسفند 1387-محرم و صفر1430ه.ق-مرکز مطالعات راهبردی خیمه



لینک ثابت آرشیو نظرات
نوشته شده در پنجشنبه نهم دی ۱۳۸۹ - توسط امید صفائی
ریشه ی عاشورا در سقیفه

بسیاری از حوادث،در ارزیابی بنیادین به ریشه های کهن تری منتهی می شوند که گاهی فاصله زمانی بسیاری میان آن دو وجود دارد،ولی علل و اسباب واسطه ای و میانی متعدّدی آن دو را به هم متّصل می سازد.اگر شناخت عمیق و جریان شناسانه از حوادث باشد،هم بصیرت انسان را در تحلیل وقایع می افزاید،هم از تکرار برخی وقایع تلخ در دوران های بعدی جلو گیری می کند.

حادثه عاشورا یکی از این گونه جریانات است که ریشه آن به پنجاه سال قبل و به ماجرای غصب خلافت از خاندان پیامبر و بازیگری با حاکمیّت دینی و خلافت اسلامی باز می گردد.آن جریان انحرافی که در مسأله رهبری و خلافت پیش آمد،به تدریج جامعه را از سرچشمه زلال مکتب دور ساخت.

دشمنان دیرین اسلام و پیامبر،کم کم قدرت یافتند و با استیلا بر سرنوشت مسلمین و حکومت،اهداف و نیّات شوم خود را تحقّق بخشیدند.اگر آن ستم نخستین نبود و گستاخی فاحش نسبت به پیامبر و خاندان گرامی او انجام نمی گرفت،کار امّت پیامبر به آنجا نمی رسید که عزیزترین چهره امّت اسلامی و یادگار معصوم پیامبر را در کربلا یه شهادت برسانند و پس از آن قتل عام خونین،خاندان پیامبر را به اسارت ببرند.

لعنت هایی که در زیارتنامه ها به"نخستین ظالم در حق محمّد و آل محمّد"دیده می شود،و لعنت بر آنان که پایه و اساس ظلم بر اهل بیت را گذاشتند1و آنان که آن راه را ادامه دادند،همکاری کردند،سکوت کردند و...همه اشاره به ریشه حادثه کربلا در سقیفه و جریانات صدر اسلام است.

عاشورا،در واقع تجلّی نهایت دشمنی های امویان با اهلبیت عصمت و طهارت بود که با همدستی همه عوامل پیدا و پنهان شکل گرفت.اگر وصیّت پیامبر درباره سرنوشت مسلمین پس از خودش عمل می شد و "ولایت"حاکمیّت می یافت،آن بدعت ها،رجعت ها و شعله ور شدن آتش کینه و عداوت بازماندگان احزابِ شرک و ضربه خوردگان از تیغ اسلام،مجال بروز نمی یافت.

پس شهادت امام و یارانش در عاشورا،برگی دیگر از آن ستم نخستین بود.به تعبیر عمیق و زیبای مرحوم آیت الله غروی اصفهانی:"...وقتی حرمله تیر افکند،حرمله نبود که تیر انداخت،بلکه تیرانداز واقعی کسی بود که برای او زمینه سازی کرده بود.تیری از جانب سقیفه آمد که کمانِ آن در دست خلیفه بود.آن تیر،گلوی آن کودک را ندرید،بلکه بر جگر دین و قلب پیامبر فرو نشست".2

تیری هم که در روز عاشورا بر قلب حسین بن علی(ع) نشست و خون "ثارالله" را بر زمین ریخت،در واقع در روز سقیفه رها شده بود و در عاشورا به هدف نشست!

این که یزید،پس از کشتن امام حسین(ع) مغرورانه می گفت کاش اجداد و نیاکانم بودند و شاهد این انتقام گیری بودند،نشانه دیگری است که کینه او با امام،تداوم همان کینه های ابو سفیان و مشرکان بنی امیّه با پیامبر و خاندان او و دین خدا بود،و این که "ابن زیاد"در کوفه به سر مبارک سیدالشهدا جسارت می کرد و با چوبی که در دست داشت بر لب های او می زد و می گفت "یَومٌ بیَوم بَدر ٍ: این روز در مقابل روز جنگ بدر"3باز هم نشان دهنده ریشه داشتن کربلا در سقیفه است.جریان شناسی تاریخی،به حوادث معنای دیگری می بخشد و بدون چنین شناختی،گاهی نمی توان از قضایای تاریخی تحلیل درستی ارائه کرد.
مرحوم نیّر تبریزی در پیوند این دو حادثه با هم،گفته است:
کانکه طرح بیعتِ شورا فکند                                                  خود همانجا طرح عاشورا فکند
چرخ در یثرب رها کرد از کمان                                                    تیر،کاندر نینوا شد بر نشان4امام حسین(ع) روز عاشورا در خطبه دوّمی که با کوفیان سخن گفت،از آنان با این القاب و اوصاف یاد فرمود:"مرگ بر شما ای بردگان امّت!ای بازماندگان پراکنده احزاب!ای واگذارندگان کتاب خدا،ای تحریفگران دین!ای گروه تباهی و گناه!ای دمیده شدگان شیطان!ای خاموش کنندگان سنّت ها!آیا از دین طاغوت ها حمایت کرده،ما را خوار می سازید؟ آری به خدا سوگند این نیرنگی کهن در شما است که ریشه هایتان بر آن استوار شده و شاخ و برگ هایتان بر آن روییده است و شما پلیدترین میوه این خارستان اید و لقمه غاصبان...".5در این بیان نیز،حضرت آنان را پس مانده های همان قبایل و احزاب جاهلی و معاند می داند و میوه تلخ درختِ دشمنی بنی امیّه با آیین خدا می شمارد.این نیز نوعی نگرش جریان شناسانه به شرکت کنندگان در فاجعه تلخ عاشورا از چشم امام حسین(ع) است.بنابراین "شناخت ریشه های هر حادثه" و زمینه های قبلی آن،از پیام های دیگر عاشورا است.

پی نوشت ها
1- همچون زیارت عاشورا و زیارتهای دیگر امام حسین(ع).
2- فمارَماه اذ رَماهُ حرمله                                                                                            وَ انّما رَماهُ مَن مَهَّدَ له
سَهمٌ اتیَ مِن جانبِ السّقیف                                                                                     وَ قَوسُهُ علی یدِ الخلیفه
و ما اصابَ سَهمُهُ الصّبی                                                                                            بَل کبدَ الدّین ِ و مُهَجة النییّ.
(الانوار القدسیّة،ص99).
3- بحارالانوار،ج 45،ص 154.
4- دیوان آتشکده،نیّر تبریزی،ص59.
5- مقتل الحسین،مقرّم،ص287.
منبع : پیامهای عاشورا - جواد محدّثی .



لینک ثابت آرشیو نظرات
نوشته شده در پنجشنبه دوم دی ۱۳۸۹ - توسط امید صفائی
کوفه ؛ شهر هزار قبیله و هزار چهره

موضوعی که بحث درباره آن لازم به نظر می رسد،این است که چرا شهرهای بزرگ اسلامی جز کوفه و تا حدی بصره در مقابل حادثه عاشورا خاموش نشستند.هنوز در هر یک از این شهرها چندتن از یاران پیامبر(ص) زندگی می کردند.چرا آنان پیش نیفتادند و مردم را به یاری حسین(ع) نخواندند؟یا اگر با قیام او موافق نبودند چرا از حاکمان این شهرها نخواستند،تدبیری بیندیشند که کار به چنان کشتاری فجیع نکشد.برای دانستن سِرّ این خاموشی باید وضع اجتماعی هر یک از این شهرها- بخصوص کوفه- را بررسی کنیم تا موقعیت آن را در مقابل رژیم دمشق و قیام امام حسین(ع)سنجید.باید دانست دلبستگی مردم این شهر به این قیام و یا پرهیز ازآن تاچه اندازه بوده است.

تأسیس کوفه
این شهر را سعد پسر ابی وقاص در سال 17ه.ق برای جا دادن لشکریان ساخت ودر سال 17یا18ه.ق ساخته شد.امّا دیری نگذشت که گروهی ازاصحاب پیامبر(ص) و دیگر مردم بدان شهر روی آوردند.هر چه دامنه فتح در شرق گسترش می یافت دسته های بیشتری از مردم سرزمین های فتح شده به کوفه می آمدند.

پس از جنگ جمل امام علی(ع) کوفه را مرکز فرماندهی خود قرار داد.از این تاریخ کوفه بین شهرهای اسلامی اهمیتی خاص یافت.در سالهایی ساکنان این شهر را مردمانی گوناگون تشکیل می دادند که هر دسته دارای آرمانها و اعتقادات و هوا و هوس مخالف دسته دیگر بود.از عرب،یمانیان،در آنجا اکثریت قابل ملاحظه ای در برابر مضریان داشتند.از سرزمینهای فتح شده به تدریج آن گروه که هنری یا صنعتی می دانستند یا دانشی اندوخته بودند برای بدست آوردن جاه یا مقام یا نشان دادن پیشه و هنر و یا به کار انداختن استعداد خود به کوفه آمده بودند.

با سکونت این مردمان که پیش از فتح اسلام هر گروه به کیشها و فلسفه های گوناگون گرایش داشتند بازار پر رونقی برای بحث و جدل پدید آمد.در پاره ای روایات چنین می بینیم که درسالهای 35 یا40ه.ق بازار بحث در مسأله قدر در کوفه گرم بوده است،و علی(ع) بر گروهی گذشته است که سرگرم این بحث شده و هر یک فریاد می زدند.بحث قدر نخستین مبحث کلامی و یا از قدیمی ترین بحث هاست که در اسلام پدید آمد و موضوع آن این بود که آیا انسانها خود مختارند یا مجبور.

به خوبی پیداست که شیوع این بحث ها تا چه اندازه در ایجاد اختلاف بین مسلمانان اثر داشت.مردمی هم که از دیگر نقاط دَرّه ی فرات به این شهر روی آوردند از جهت روحیه و اخلافق با آنان که در سرزمین حجاز می زیستند همانند نبودند.

ما اهل کوفه... دستخوش احساسات تند شدن،قابلیت تحریک آنی،عدم عاقبت اندیشی،اخذ تصمیم سریع و پشیمانی فوری از تصمیم گرفته شده،ازخصوصیات این مردم است.تاریخ نشان می دهد که در این سرزمین آنچه به کار مردم نمی آمد،و به گوششان فرو نمی رفت،سخنی بود که از واقع بینی و خیرخواهی برخیزد،و آنچه را به جان می خریدند و از این گوش به آن گوش می رساندند گفتاری بود که عاطفه و احساس را تحریک کند و گوینده آن با هیجان و حرارتِ بیشتر آن سخنان را ادا کند.

در پس آن رگهای قوی،صدای بلند چه نیتی خفته باشد برای شنوندگان آن مهم نبود.از پایان خلافت عثمان تا موقعی که مرکز خلافت به بغداد منتقل شد و تیره ی تازه نفس دیگری درسیاستِ عمومی اسلامی به دخالت پرداخت کوفه آرام ننشست.هرگاه حاکمی ستمکار و با کفایت بر سر کوفیان بود درخانه ها می خزیدند،و خاموش می نشستند و هرگاه ضعف حکومت بر آنان آشکار می شد به توطئه و دسته بندی و شورش بر می خاستند.

چون معاویه از ابن کُوا پرسید مردم شهرهای اسلامی چگونه خویی دارند،وی درباره مردم کوفه گفت:" آنان با هم در کاری مُتفق می شوند،سپس دسته دسته خود را از آن بیرون می کشند".1از سال36 تا سال 75 ه.ق که عبدالملک بن مروان،حُجّاج بن یوسف ثقفی را حاکم کوفه کرد،و او با سیاست خشن و بلکه وحشتناک خود نفسها را در سینه خفه کرد،سالهای اندکی را می توان دید که کوفه از آشوب و دسته بندی بر کنار بوده است.به خاطر همین تغییر حال آنی است که معاویه به یزید سفارش کرد که اگر عراقی ها هر روز بر کناری حاکمی را از تو بخواهند بپذیر زیرا برداشتن یک حاکم آسان تر از روبرو شدن با صدها هزار شمشیر است.2و گویا پایان کار این مردم را به روشنی تمام می دید که وقتی درباره امام حسین(ع) به او وصیت می کرد،گفت:امیدوارم آنانکه-کوفیان- پدر او را کشتند و برادر او راخوار ساختند گزند وی را از تو بازدارند.3

خروس جنگی
می توان گفت که بیشتر مردم کوفه که امام علی(ع) را در جنگ جمل یاری کردند،سپس در نبرد صفین در کنار او ایستادند برای آن بود که می خواستند مرکز خلافت اسلامی از حجاز به عراق منتقل شود تا با به دست آوردن این امتیاز بتوانند ضرب شصتی به شام نشان دهند.رقابت شامی و عراقی تازگی نداشت.

اختلاف مردم این دو منطقه گذشته از ستیزه های قبیله ای از منشأ سیاسی و اقتصادی نیز ریشه می گرفت.پیش از اسلام عراق که بر سر راه تجارت اقیانوس هند قرار داشت،واسطه بازرگانی آن منطقه بود و شام بر دریای متوسط نظارت می کرد.عراق همچون حلقه ای این دو راه بزرگ تجاری را به یکدیگر پیوندمی داد.ازسوی دیگر پادشاهان حیره دست نشانده ساسانیان بودند و غسانیان در شام از امپراطوری روم فرمان می بردند،رقابت این دو دولت بزرگ در افروختن آتش دشمنی بین این دو منطقه اثری بزرگ نهاده بود.

پس از اسلام نیز این رقابت همچنان برجای ماند،مخصوصاً از روزی که کوفه تبدیل به مرکز خلافت گردبد،عراق به آرزوی دیرین خود نزدیک گشت.امّا یک نکته را نباید از نظر دور داشت و آن اینکه به همان اندازه که مردم شام در اطاعت حاکم خود یکدل و استوار بودند،عراق با کارشکنی،مداخله بی جا در کار حکومت و تصمیم گیری های آنی و بازگشت از آن در راه زمامدار خود مشکلاتی پدید می آوردند.مردمی که ماهها دلیرانه در کنار علی(ع) ایستادند و خود را به آستانه پیروزی رساندند،به جای اینکه گوش به فرمان امام خود دهند همین که پسر عاص آن نیرنگ را به کار برد و با افراشتن قرآن بر نیزه آنان را به داوری کتاب خدا خواند،کار را بر علی(ع) سخت کردند که باید سخن شامیان را بپذیری!

هر چه علی به آنها گفت پسر نابغه و فرزند ابوسفیان قرآن را دستاویز فرار از جنگ ساخته اند به گوش آنان فرو نرفت و چون با اصرار آنان کار به داوری کشید و داور شام،داور عراق را فریب داد،کوفیان این شکست را برای خود ننگی بزرگ دانستند و همان وقت از علی(ع) خواستند که جنگ را با معاویه از سر بگیرد ولی او چون پیمان متارکه جنگ را برای مدت یکسال بسته بود،نمی خواست آن را به هم بزند و این کار بر گروهی از آنان گران آمد و در نتیجه دسته بزرگی که به نام خوارج معروف شدند از او کناره گرفتند.علی چون این دگرگونیها و خود رأیی و عدم عاقبت اندیشی را از کوفه می دید،می گفت:شامیان در باطل خود یک سخن اند و شما در حقّ خود پراکنده.حاضرم ده تن ازشما را با یک تن از یاران معاویه مبادله کنم.

اسیر غول
پس از آنکه معاویه با امام حسن(ع) پیمان آشتی بست و او به حجاز رفت خاطر وی از درگیری با سپاهی منظم در عراق آسوده شد و تا آنجا که توانست از آزار عراقیان دریغ نکرد.چه بسیار مردم با تقوا و دیندار را،که با مکر و حیله و دادن امان نامه بدام آورد،سپس بر خلاف آئین مسلمانی دستور کشتن آنان را داد و چه بسیار تحقیرها که در حضور شامیان بر بزرگان عراق روا داشت.اندک اندک عراقیان از تحمل این همه ستم و تحقیر بجان آمدند.همین که معاویه مُرد،کوفه دانست که فرصتی مناسب برای اقدامی تازه بدست آمده است.

بدون شک در این هنگام گروهی نه چندان اندک از مسلمانان پاکدل در این شهر زندگی می کردند که از دگرگون شدن سنت پیامبر(ص) به ستوه آمده بودند و در دل رنج می بردند و می خواستند امامی عادل برخیزد و بدعتهای چندین ساله را بزداید،اما اکثریت قوی اگر هم چنین ادعایی داشتند سرپوشی بود برای انتقام از شکستهای گذشته از جمله شکست در نبرد صفین،و کینه پوشی یمانی از مضری.

زنده شدن این خاطرات گردی را که روزگار بر آتش دشمنی عراقی و شامی ریخته بود یکسو زد و کوفه آماده قیام گردید.با بررسی این سه ایالت اسلامی و پنج شهر مهم که در تعیین سرنوشت مسلمان مؤثر بودند بدین نتیجه می رسیم که پس از مرگ معاویه تنها ایالتی که سرنگون شدن رژیم دمشق را می خواست و برای اجرای این منظور عملاً بکار پرداخت کوفه بود،امّا چنانکه گفتیم همه آنانکه برای حسین(ع) نامه نوشتند و او را به عراق خواندند و به او وعده یاری دادند درد دین نداشتند.در پی این دعوت به ظاهر دینی غرض های سیاسی نیز نهفته بود.عراق باید به شام ضرب شصت نشان دهد و اگر بتواند حکومت را از دمشق به کوفه منتقل گرداند.

چنانکه می دانیم در سال 35ه.ق از مصر و عراق گروه های بسیار به عنوان اعتراض به خلیفه دوم در مدینه گرد آمدند،و سرانجام نخستین فتنه در اسلام پدیدار گشت.اما در سال شصتم ه.ق،جز در عراق جنب و جوشی دیده نشدچرا؟ چون در فاصله همین ربع قرن دوّم بود که اجتماع اسلامی در سراشیب سقوط افتاد.

سرانجام کوفه قیام کرد،اما قیامی حساب نشده بود.قیامی زائیده احساسات تند و نتیجه شنیدن خطبه های آتشین،قیامی که در آن ابداً به میزان قدرت مخالف،کاردانی عاملان وی و بالاتر از همه مقدار پایداری قیام کنندگان توجه نکرده بودند.

پی نوشت
1- تاریخ تمدن اسلامی،ج4،ص 64 .
2- عقدالفرید،ج 5 ، ص 115 .
3- همان .
منبع : قیام حسین (ع) – دکتر سیّد جعفر شهیدی.



لینک ثابت آرشیو نظرات
نوشته شده در یکشنبه هفتم آذر ۱۳۸۹ - توسط امید صفائی
عزّت باطل ستیزان و ذلّت حق ستیزان در صحنه کربلا

عزّت باطل ستیزان
درتقابل حق و باطل،طبق آنچه قرآن کریم تبیین می کند،"حق"ماندگار و استوار است و "باطل"رفتنی و ناپایدار.1مؤمن نیزاز آنجا که برمحور حق زندگی می کند،هرچند به ظاهرضعیف و محروم و منزوی برای دیدن تصویر در اندازه اصلی کلیک کنیدشود،ولی"دولت جاوید" از آن اوست،چراکه به چیزی دل بسته که ماندگاراست.به تعبیر امام علی (ع):"لِلحَقِّ دَولَةٌ لِلباطِلِ جَولَةٌ:برای حق،دولت و عظمت و بزرگی است ولی باطل راجولان و چرخشی است"2.خداوندعزّت را ازآن خدا و رسول و مؤمنان می داد:"لِلّهِ العِزَّةُ ولِرَسولِه وَلِلمُؤمِنینَ".3

ازنظر مبنایی،کسانی که با ستم و باطل پیکار می کنند،گرچه درظاهر شکست هم بخورند،غلبه واقعی با آنان است.مرور زمان پیروان،باطل را ازیادها می برد و آثارسلطه آنان نابود می شود،اماحماسه باطل ستیزان پیوسته زنده و تاثیرگذار باقی می ماند و قضاوت کنندگان درتاریخ،بادیده احترام نگاه می کنند.روشنترین دلیل این عزّت و شکوه،درباره شهدای کربلا مشهود است.هنوزهم امام حسین(ع)عزیزاست،محبوب دلهاست،مزارش میعادگاه عاشقان حق است،کلماتش در گوش تاریخ طنین افکن است و چهره پیروز نبردعاشورا به شمارمی آید.امام خمینی (ره) درباره پیروزی حق برباطل درنهضت عاشورا می فرماید:"محرم ماهی است که عدالت درمقابل ظلم و حق درمقابل باطل قیام کرده و به اثبات رسانده است که درطول تاریخ ،همیشه حق برباطل پیروز شده است".4سخنان فوق را امام امّت درتاریخ  آذر57 درمصاحبه بارادیو لوکزامبورگ فرموده است.آیاخود این نشانه ای برعزّت باطل ستیزان عاشورانیست که پس از14قرن ازگذشت آن حادثه،هنوز هم به عنوان سند پیروزی همیشگی حق برباطل ازآنان یاد می شود؟

سیّدالشهداپس ازمرگ معاویه و تصمیم به دیداربا والی مدینه،ازجمله سخنانی که به خاندان خویش فرموداین بود:"وَلااُعطُی المَقادَةَ وَ المذَلَّةَمِن نَفسی:هرگز نخواهم گذاشت برمن تسلط یابند و ذلیل دست آنان شوم".5این را درپاسخ به کسانی گفت که می ترسیدنددراین دیدار،به امام آسیبی برسدیا مجبوربه بیعت با یزیدشود.ناسازگاری وی باباطل،او راعزّت بخشید.درس امام به پیروان راهش این است که عزت،درجانبداری حق و ستیز باباطل است،نه مرعوب باطل شدن و ساختن با آن.

ذلّت حق ستیزان
دیدی که خونِ ناحق پروانه شمع را                                     چندان امان ندادکه شب راسحرکند؟
خون به ناحق ریخته مظلوم،دامن ظالم را می گیرد و ستمگران و همدستانشان گرفتارذلّت وخواری می شوند.ظالمان به خاطرظلمشان و مردم به خاطر تنها گذاشتن جبهه حق!به خصوص اگر این ظلم درباره امام معصوم(ع)و خاندان مظلوم او باشد.سیّدالشهدا(ع)درمسیر راه کوفه پس از رسیدن به منزل"بطن العقبة"خبری از یک پیرمرد ازاوضاع کوفه شنید.آن مرد،امام رااز رفتن به کوفه برحذر داشت.حضرت فرمود:اوضاع کوفه رامی دانم.کارخداهم انجام گرفتنی است.به خداقسم این گروه دست ازمن نخواهندبرداشت،مگرآنکه خونم رابریزند.وقتی چنین کنند،خداوندکسی رابرآنان مسلط خواهدساخت که درنتیجه،خوارترین مردم خواهندشد.6دست اندرکاران آن فاجعه بزرگ نیز گرفتارانتقام شدند و ذلیلانه  کشته شدند.به نقل شیخ مفید،اخباربسیاری واردشده که هیچ یک ازقاتلین سیدالشهدا(ع) و اصحاب،ازمرگ یاگرفتاری یارسوایی نجات نیافتند و پیش ازمردن،به کیفر-دنیایی-جنایت خویش رسیدند.7

عبرتهای نهفته درحادثه عاشورا،اگربازشناسی و درمان نگردد،ممکن است همان خطردرکمین جامعه امروز ما و سر راه انقلاب و انقلابیون مانیزشود.آنچه عاشورای جانسوز را پدیدآورد،عبارت بوداز:

-تمکین و تسلیم مردم دربرابرحکومت ستم
-عمل نکردن به تکلیف درلحظه حساس و سرنوشت ساز
-از یادبردن فریضه امربه معروف ونهی ازمنکر
-رشد روحیه رفاه طلبی ودنیادوستی
-غفلت وبی خبری مردم ازآنچه درجامعه می گذرد
-تنهاگذاشتن رهبرالهی و عدم اطاعت ازاو
-نبوداتفاق نظردرمیان امّت اسلامی
- تسلط ترس وهراس برمردم درمقابل قدرتهای باطل.

اگر امروز و هرزمان نیروهای مؤمن و انقلابی،حساسیت خودرانسبت به سرنوشت اسلام و انقلاب ازدست بدهند و برای حفظ آنچه دارندوکسب آنچه ندارند،ازگفتن حق واَدای تکلیف،کوتاهی کنند،اگردرشرایط نیاز جامعه وانقلاب،به خون وجانبازی وشهادت،ازحضوردرصحنه دفاع ازارزشها پرهیزکنند،اگردچارتفرقه شوند،اگربرمحور ولایت فقیه منسجم نباشند،اگر برای به دست آوردن پست و مقام،ارزشها و آرمانها را زیرپابگذارند،اگر به وظیفه امربه معروف و نهی ازمنکرعمل نکنند،اگرساده لوحانه،فریب شایعات و بوق های تبلیغاتی دشمن بخورند،عاشورا تکرارخواهدشد و اسلام ضربه خواهدخورد و مظلومیت مضاعفی برای مسلمانان و جبهه حق پیش خواهدآمد.

پی نوشتها
1-سوره اسراءآیه81-اِنَّ الباطل کانَ زَهوقاً
2-غررالحکم ج5ص2205
3-سوره منافقون آیه8
4-صحیفه نورج4ص27
5-موسوعة کلمات الامام الحسین،ص279به نقل ازکامل ابن اثیر
6-ارشاد،شیخ مفید،ج22،ص76
7-همان،ص133.
منبع:پیامهای عاشورا - جواد محدثی.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد