دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

سفیانی

- «ثم یقع التدابر و الاختلاف بین امراء العرب و العجم، فلا یزالون یختلفون الی ان یصیر الامر الی رجل من ولد ابی سفیان»
«در میان زمامداران عرب و عجم اختلاف و درگیری شدیدی پدید می آید تا مردی از تبار ابی سفیان بر سریر حکومت تکیه کند.» [3] شاید همین جنگ ایران وعراق که در واقع جنگ عجم و عرب است، زیرا بیشتر ممالک عربی از رژیم عراق حمایت می کنند، به پایان نرسد جز اینکه سفیانی خروج کرده، قدرت را در دست بگیرد و منجی جهان ظهور فرموده جهان بشریت را رهائی بخشد. انشاء الله.
رسول اکرم (ص) از ابعاد مختلف خروج سفیانی پرده بر می دارد و می فرماید:
1681- «یخرج رجل یقال له: السفیانی فی عمق دمشق، و عامه من یتبعه من کلب. فیقتل حتی یبقربطون النساء، و یقتل الصبیان. فیجتمع لهم قیس فیقتلها حتی لایمنع ذنب تلعه، و یخرج رجل من اهل بیتی فی الحرام، فیبلغ ذلک السفیانی فیبعث الیهم جنداً من جنده. فیسیر حتی اذا جاء ببیداء من الارض خسف بهم، فلا ینجو منهم الا المخبر».
«مردی از دل دمشق خروج می کند که به او سفیانی می گویند و همه پیروانش از نژاد کلب هستند. به قدری خون می ریزد که نوبت به شکافتن شکم زنان و سربریدن کودکان می رسد. تیره قیس (مصری ها و مراکشی ها) در برابرش قیام می کنند و همه آنها را طعمه شمشیر می سازد و کسی نمی تواند از خودش دفاع کند. آنگاه مردی از تبار من در حرم خروج می کند. این خبر به سفیانی می رسد. سفیانی سپاهی برای رودرروئی با او می فرستد، چون سپاهیان به سرزمین بیداء می رسند، زمین آنها را در کام خود فرو می برد که جز گزارشگری از آنها زنده نمی ماند.» [4]

رسول اکرم (ص) می فرماید:
1678- «سیکون بعدی خلفاء، و من بعد الخلفاء امراء، و من بعد الامراء ملوک جبابره، ثم یخرج رجل من اهل بیتی».
«بعد از من خلیفه هائی خواهد بود، بعد از آنها امیرانی خواهد بود و بعد از آنها پادشاهان ستم پیشه ای خواهند آمد و آنگاه مردی از اهلبیت من خروج خواهد کرد.» [1]
این حدیث همچون دیگر احادیث وارده از خاندان رسالت، یکی از نشانه های نبوت و شاهد صدق گفتار آن حضرت است، که خدا تبارک و تعالی از خزانه علوم خود پیامبرش را آگاه ساخته بود که علیرغم تعیین امامان معصوم از طرف خدای تبارک و تعالی، جانشین او خانه نشین خواهد شد و بیگانگان بر تخت خلافت تکیه خواهند کرد و خود را خلیفه پیامبر خواهند نامید و گاهی فراتر نهاده به دنبال غصب حقوق اهلبیت، لقب خاصی امیرمؤمنان (ع) را نیز غصب کرده، خود را «امیر مؤمنین» خواهند نامید و بعد از امویان و عباسیان، پادشاهان خون آشام دیگری چون عثمانی ها خواهند آمد که رسماً سلطنت نموده، و از به کار بردن لفظ سلطان نیز دریغ نخواهند نمود!. همه اینها واقع شد و انشاء الله در آینده ای بسیار نزدیک شاهد خروج حضرت بقیه الله روحی فداه نیز خواهیم بود.
در اینجا رسول گرامی (ص) فرازهای قبلی را با «واو» عطف کرده و فراز آخری را با «ثُمَّ» که آنها بدون فاصله واقع خواهد شد و خروج مصلی غیبی پس از گذشت زمان و طول انتظار و وقوع دیگر نشانه های تعیین شده از سوی خاندان عصمت و طهارت. امیرمؤمنان (ع) در این رابطه می فرماید:
1679- «یقع خروجه بعد تدابر و اختلاف بین امراء العرب و العجم لاینتهی، الی ان یصیر الامر الی رجل من ولد ابی سفیان»
«خروج آن حضرت به دنبال درگیری شدید در میان عرب و عجم خواهد بود که این اختلاف ها پایان نمی یابد جز اینکه مردی از اولاد ابی سفیان قدرت را در دست بگیرد.» [2]
1680- «ثم یقع التدابر و الاختلاف بین امراء العرب و العجم، فلا یزالون یختلفون الی ان یصیر الامر الی رجل من ولد ابی سفیان»
«در میان زمامداران عرب و عجم اختلاف و درگیری شدیدی پدید می آید تا مردی از تبار ابی سفیان بر سریر حکومت تکیه کند.» [3] شاید همین جنگ ایران وعراق که در واقع جنگ عجم و عرب است، زیرا بیشتر ممالک عربی از رژیم عراق حمایت می کنند، به پایان نرسد جز اینکه سفیانی خروج کرده، قدرت را در دست بگیرد و منجی جهان ظهور فرموده جهان بشریت را رهائی بخشد. انشاء الله.
رسول اکرم (ص) از ابعاد مختلف خروج سفیانی پرده بر می دارد و می فرماید:
1681- «یخرج رجل یقال له: السفیانی فی عمق دمشق، و عامه من یتبعه من کلب. فیقتل حتی یبقربطون النساء، و یقتل الصبیان. فیجتمع لهم قیس فیقتلها حتی لایمنع ذنب تلعه، و یخرج رجل من اهل بیتی فی الحرام، فیبلغ ذلک السفیانی فیبعث الیهم جنداً من جنده. فیسیر حتی اذا جاء ببیداء من الارض خسف بهم، فلا ینجو منهم الا المخبر».
«مردی از دل دمشق خروج می کند که به او سفیانی می گویند و همه پیروانش از نژاد کلب هستند. به قدری خون می ریزد که نوبت به شکافتن شکم زنان و سربریدن کودکان می رسد. تیره قیس (مصری ها و مراکشی ها) در برابرش قیام می کنند و همه آنها را طعمه شمشیر می سازد و کسی نمی تواند از خودش دفاع کند. آنگاه مردی از تبار من در حرم خروج می کند. این خبر به سفیانی می رسد. سفیانی سپاهی برای رودرروئی با او می فرستد، چون سپاهیان به سرزمین بیداء می رسند، زمین آنها را در کام خود فرو می برد که جز گزارشگری از آنها زنده نمی ماند.» [4]
تعبیر «لایمنع ذنب تلعه» ضرب المثلی عربی است و به کسی گفته می شود که قدرت دفاع از خویشتن را نداشته باشد. [5]
1682- «اذا حاد امیر الشام عن الحق، فکانی بقیس لا یمنع ذنب تلعه. فعند ذلک فرج الامه».
«چون امیر شام از جاده حق منحرف شده، تیره قیس را با چشم خود می بینم که یاری دفاع از خویشتن را ندارند، در آن هنگام فرج امت فرا می رسد.» [6]
1683- «اذا حاد السفیانی عن الحق، و مال عن جاده الدین، تقوم له قیس من مصر فینتصر علی جیشها الذی ترسله لقتاله.»
«چون سفیانی از حق منحرف شود و از شاهراه دین خارج شود، نژاد قیس از مصر قیام می کنند و با سپاه سفیانی مقابله می نمایند.» [7]
این حدیث صریح است که منظور از قیس تیره ای از مصریان است.
1684- «... فبیناهم کذلک اذا یخرج علیهم السفیانی من الوادی الیابس، فی فور ذلک، حتی ینزل دمشق».
«در آن هنگام سفیانی بی درنگ از بیابان خشک و سوزان خروج کرده وارد دمشق می شود». [8]
منظور از سرزمین خشک و سوزان، منطقه خشک و بی آب و علف است که در شرق فلسطین و غرب اردن و جنوب غربی دمشق قرار دارد که منطقه سنگلاخی است که از سنگ های آنجا سنگ آسیاب می سازند و خانواده سفیانی در آن منطقه زندگی می کنند و نام او «عثمان بن عنبسه» از تیره «کلب» و از تبار «ابوسفیان» است.
1685- «یخرج السفیانی فی ستین و ثلاثمئه راکب حتی یاتی دمشق. فلا یاتی علیهم شهر رمضان حتی یبایعه من کلب ثلاثون الفا. فیبعث جیشا الی العراق فیقتل بالزوراء منه الف، و ینجرون الی الکوفه فینهبونها.»
«سفیانی با 360 اسب سوار حرکت کرده وارد دمشق می شود و ماه رمضان فرا نمی رسد جز اینکه سی هزار نفر از قبیله کلب با او بیعت می کنند. آنگاه سپاه مجهزی را به عراق می فرستد و صد هزار نفر را در بغداد طعمه شمشیر می سازند. سپس دامنه جنگ به سوی کوفه کشیده می شود و شهر کوفه به دست آنها تاراج می شود.»[9]
حرکت های ایذائی و یورشهای ناجوانمردانه او به دمشق و حمص و حلب و رقه [10] پس از درگیریهای قیس و ابقع و اصهب و یمانی، آغاز می شود و سپس از طریق شمال سوریه وارد نصیبین [11] می شود و از طریق موصل وارد عراق می گردد و فجایع ننگینی را در بغداد و کوفه مرتکب می شود.
قبیله «کلب» که در این بخش مکرر از آن گفتگو شد، ظاهراً از ساکنان اردن می باشند که در عهد اموی این قبیله در اردن سکونت داشتند.
در وصف سفیانی احادیث فراوانی آمده است که به چند نمونه بسنده می کنیم:
1686- «اشد خلق الله شرا، و اکثر خلق الله ظلما، شرس، قاسی القلب!. یجمع له و لجیشه من کافه الاقطار الاشلامیه فیهزمهم و یقتلهم، و ینادی بشعار له فی حروبه هو: یا رب، ثاری ثم النار!!! یا رب، النار ولا العار!!!.»
«شرورترین مردم، ستمگرترین آنان، که بسیار زشت خوی و سنگدلست، سفیانی است که از همه اقطار و اکناف جهان اسلام، برای مقابله با او و سپاهیان خون آشامش گرد می آیند و او همه اش را از دم شمشیر می گذراند. در جنگ های او شعاری که همه جا طنین انداز است این شعار است: «خدایا خدایا، اول انتقام وانگهی آتش دوزخ». و در برخی منابع چنین آمده است: «خدایا خدایا، آتش را می پذیریم و سازش نمی پذیریم.» [12]
امام صادق (ع) در این مورد می فرماید:
1687- «لورایت السفیانی رایت اخبث الناس، اشقر احمر ارزق، یقول: ثاری ثم النار!. و لقد بلغ من خبثه انه یدفن ام ولد له حیه مخافه ان تدل علیه».
«اگر سفیانی را ببینی او را پلیدترین مردمان می یابی، که چهره ای گلگون، چشمانی کبود و موهائی زرد دارد و بانگ می زند خدایا! اول انتقام و وانگهی آتش. او به قدری خبیث است که همسر و مادر بچه هایش را زنده به گور می کند تا مخفیگاه او را به کسی نگوید!». [13]
رسول اکرم (ص) می فرماید:
1688- «لایزال الناس فی مده حتی یقرع الراس. فاذا فرا الراس هلک الناس!».
«مردم در وسعت و مهلت هستند تا روزیکه مرکز مورد تهاجم قرار نگرفته است، چون مرکز زده شد نابود می شوند.» [14]
منظور از مرکز «دمشق» است که توسط رژیم اشغالگر قدس یا هر نیروی ستمگر دیگری مورد تهاجم قرار می گیرد و شعله های آن منطقه را به خاک و خون می کشد.
1689- «... و یبعث الیه بعث من اهل الشام فیخسف بهم بالبیداء بین مکه و المدینه».
«سپاهی از شام برای مقابله با آنحضرت فرستاده می شود که در سرزمین «بیدا» در میان مکه و مدینه در کام زمین فرو می رود.» [15]
1690- «یکون قبله بایام وقعه بالمدینه، تغرق فیها احجار الزیت بالجمر، ما الحره عندها الا کضر به سوط!. فینتحی الجیش عن المدینه قدر بریدین، ثم یبایع للمهدی».
«پیش از آن حادثه ای در مدینه روی می دهد که احجار زیت با خون کشتگان رنگین می شود و در زیر اجساد پنهان می گردد، که فاجعه حره در مقابل آن یک ضربت به شمار می آید. آنگاه سپاه سفیانی به مقدار دو منزل از مدینه دور شوند برای حضرت مهدی بیعت می شود.» [16]
«احجار الزیت» نام منطقه ای در مدینه منوره است و «حره» فاجعه جانگذاری است که یزید بن معاویه یکسال بعد از واقعه عاشورا در مدینه منوره انجام داد و جان و مال و ناموس مردم را سه روز برای لشکریان مباح اعلام کرد، که هرگز فاجعه ای جانگدازتر و فجیعتر از آن تاریخ بشری به یاد ندارد. رسول گرامی اسلام (ص) فاجعه سفیانی را با آن مقایسه می کند و می فرماید: «فاجعه حرّه (*) در برابر جنایاتی که سفیانی مرتکب خواهد شد همانند ضربتی با تازیانه است»!!.
(*) در این فاجعه مسلم بن عقبه فرستاده یزید، مدینه را از طرف حره محاصره کرد و لذا به آن «یوم الحره» گفتند. «مترجم»
امام باقر (ع) در این مورد می فرماید:
1691- «.. اما من یهرب من آل محمد، فیلحق بهم الجیش، و یدرکهم و یدبحهم عند احجار الزیت!»
«کسیکه از آل محمد (ص) فرار کند، سپاه سفیانی او را دستگیر کرده در احجار الزیت ذبح می کنند.» [17]
جالب اینست که رسول گرامی اسلامی هنگامی این مقایسه را انجام داده است که هنوز حادثه حره انجام نیافته بود و بیش از 50 سال بعد از رحلت آن حضرت این واقعه تحقق یافت. و جالبتر اینکه به همین نام هم شهرت پیدا کرد. آنچه از میان دو لب شریف آنحضرت بیرون آمده وحی صادق است و هرگز شطر کلمه ای از آن باطل نخواهد شد.
1692- «.. یحل الجیش الثانی بالمدینه، فینتهبونها ثلاثه ایام بلیالیها!». «دومین سپاه سفیانی وارد مدینه می شوند و سه شبانه روز تمام در آنجا قتل و غارت می کنند.» [18]
1693- «مع بنی ذنب الحمار مضر، و مع السفیانی اخوالله من کلب فیظهر السفیانی و من معه علی بنی ذنب الحمار حتی یقتلوا قتلا لم یقتله شیء قط، و یحضر رجل بدمشق فیقتل هو و من معه قتلاً، و هو من بنی ذنب الحمار، و هی الایه التی یقول اله تبارک و تعالی فیها: فاختلف الاحزاب من بینهم، فویل للذین کفروا من مشهد یوم عظیم.. و یظهر السفیانی و من معه، فلا یکون له همه الا آل محمد وشیعتهم. فیبعث بعثا الی الکوفه، فیصاب اناس من شیعه آل محمد بالکوفه قتلاً و صلبا».
«قبیله مضر با «بنی ذنب الحمار» خروج من کنند وقبیله کلب با سفیانی قیام می کنند و همه «بنی ذنب الحمار» را به طور بی سابقه ای از پای در می آورند. هر کس وارد دمشق شود با همه کسانش کشته می شود و اینست معنای آیه شریفه که می فرماید: (احزاب در میان خود دچار اختلاف شدند، وای بر آنها از حضور در روز بزرگ) [19]. سفیانی و سپاهیانش پیروز می شوند و تمام همشان آنست که آل محمد (ص) و شیعیان آل محمد (ص) را نابود کنند، پس سپاهی به کوفه می فرستد، گروهی از شیعیان طعمه شمشیر می شوند و یا برفراز چوبه دار قرار می گیرند.» [20]
1694- «الملحمه الکبری، و فتح القسطنطینیه، و خروج الدجال فی سبعه اشهر».
«جنگی جانکاه، فتح قسطنطنیه (استانبول) و خروج دجال در هفت ماه انجام می پذیرد.» [21]
جنگ جانکاه هم جنگ موعود قرقیسیا است که در شمال سوریه در پیشقدم ظهور حضرت ولی عصر (عج) روی می دهد. و قتح قسطنطنیه به دست حضرت بقیه الله (عج) به فرمان آن حضرت انجام می شود در مورد دجال نیز در بخش بعدی سخن خواهیم گفت. 1695- «هم یومئذٍ علی رده یزعمون ان الخمر حلال».
«مردمان آنزمان در حال ارتداد هستند و شراب را حلال می پندارند.» [22]
امیرمؤمنان (ع) می فرماید:
1696- «هو من ولد ابی سفیان، حتی یاتی ارض قرار و معین فیستوی علی منبرها.»
«او از فرزندان ابوسفیان است، به سرزمین آرامش و آسایش وارد می شود و بر منبر آن تکیه می زند.» [23]
منظور اینست که حکومت دمشق را به دست می آورد.
1697- «و یخرج یوم الجمعه، فیصعد منبر دمشق، و هو اول منبر یصعده. ثم یخطب و یامرهم بالجهاد، و یبایعهم علی انهم لا یخالفون امره رضوه ام کرهوه»
«روز جمعه خروج می کند و بر فراز منبر دمشق قرار می گیرد و آن نسختین منبری است که او صعود می کند. آنگاه خطبه می خواند و مردم را به جهان فرمان می دهد و از آنها بیعت می گیرد که هرگز با او مخالفت نکنند بر طبق خواسته شان باشد و یا برخلاف آن.»[24]
1698- «ثم یدرکها ابن حرب فی ذلک العام، حتی یثب بالشام».
«پسر حَرب در آن سال او را درک می کند تا از شام خروج کند». [25]
امیرمؤمنان (ع) در نامه ایکه چند روز پیش از جنگ صفین به معاویه نوشته است، در این مورد چنین می نویسد:
1699- «... و ان رجلا، من ولدک، مشوم ملعون، جلف جاف، منکوس القلب، فظ غلیظ، قد نزع الله من قلبه الرحمه و الرافه، اخواله من کلب. کانی انظر الیه، و لوشت لسمیته و وصفته و ابن کم هو!. فیبعث جیشا الی المدینه فیدخلونها فیسرفون فیها فی القتل و الفواحش. و یهرب منهم رجل من ولدی، زکی نقی، الذی یملا الارض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما و جورا، و انی لاعرف اسمه و ابن کم هو یومئذٍ و علامته، و هو من ولد ابنی الحسین.. و یقتل صاحب ذلک الجیش رجلا من ولدی زکیاً بریئاً عند احجار الزیت.»
«گوئی مردی را از نسل تو با چشم خود می بینم که مردی شوم، ملعون، پلید، خشن و درشتخوی است، که خداوند رحم و مروت را از دلش سلی کرده است. مادرش از خاندان کلب است. اگر بخواهی نام و نشان و سن و سالش را بیان می کنم، سپاهی را به سوی مدینه می فرستد که در آن قتل و غارت و فحشای فراوان مرتکب شوند و مردی پاک و پاکیزه از تبار من از میان آنها می گریزد و زمین را پر از عدل و داد می نماید، آنچنانکه پر از ظلم و ستم شده است. او را نیز با نام و نشان و سن و سال می شناسم، که او از نسل پسرم حسین (ع) است. صاحب این سپاه (سفیانی) مرد پاک و پاکیزه و بی گناهی را از اولاد من در احجار الزیت به قتل می رساند.»
قبلاً گفتیم که او محمد نام دارد و همراه خواهرش فاطمه در مدینه منوره به قتل می رسند و به دار آویخته می شوند.
اگر به خاندان اهلبیت عصمت و طهارت همانند افراد عالی نگاه کنیم و از رابطه نزدیک آنها با مبدء وحی غفلت کنیم، هزاران سئوال برای ما مطرح می شود، ولی آنها هرگز از افراد عادی و یا از افراد نابغه و امثال آنها نیستند تمام مخلوقات روی زمین هر چه تلاش کنند هرگز به پای آنها نمی رسند، آنها رشته جدا بافته ای هستند که گوئی با همه توده های دیگر در دو خط موازی هستند که اگر تا بی نهایت هم پش بروند هرگز به هم نمی رسند. ولی اگر توجه کنیم که آنها از خاندان نبوت و رسالت هستند و امامت و وصایت در خاندان آنهاست، همه پرسشها حل می شود و می فهمیم که آنچه می گویند از سرچشمه وحی می گویند و دلهای آنها ظرفهای مشیت پروردگار است. برای اثبات این حقیقت کافیست که به نکات زیر توجه فرمائید:
1- در نویدهائی که در مورد قرنها بعد بیان کرده اند تعبیر می کنند که گوئی با چشم خود می بینم.
2- همه حروف و علایم تاکید را در سخنان خود به کار می برند.
3- در موارد بسیاری با سوگند و قسم مطالب را بیان می کنند.
4- در موارد بیشماری مطلب را بسیار مشخص بیان می کنند و از آوردن نام و نشان و تفصیلات خودداری نمی کنند و بعداً هم دقیقاً همانگونه که بیان کرده اند واقع می شود.
5- حوادث بسیاری دقیق آسمانی مربوط به آینده را چون حوادث زمینی مربوط به گذشته با تمام خصوصیات و آمار و ارقام بیان می کنند.
6- به آنچه خبر می دهند یقین قطعی دارند که انجام واقع خواهد شد و هرگز تردیدی به خود راه نمی دهند.
و دهها خصوصیات دیگری که نگارنده بر آنها توجه ندارد، همه و همه اثبات می کند که آنها آنچه گفته اند از مبدء وحی سرچشمه گرفته است، رسول گرامی اسلام (ص) از جبرئیل امین نقل کرده است ودیگر اوصیاء معصوم نیز از آنحضرت نقل کرده اند، هر چه فرموده اند دقیقاً از منطق وحی اخذ شده است و هرگز تردیدی در آن نیست.
آنچه از دست محرفان و مدلسان و بازرگانان حدیث و دین فروشان اموی سالم مانده برای اثبات این مدعا کافیست، کجا رسد که اگر همه آنچه از مکتب وحی صادر شده بود به ما می رسید و دست تحریف و جعل به آنها آمیخته نمی شد. در آن صورت حقایق همچون خورشید تابان در وسط آسمان روشن بود و برای احدی جای تردید باقی نمی ماند، دیگر متاع کافران و منافقان بی فروغ و بی مشتری بود. و هرگز دو نفر در آن اختلاف نمی کرد و امت اسلامی با وحدت کلمه به سوی کلمه توحید می رفت و دیگر از این انگیزه های غیر اسلامی، از قومیت و پان عربیسم و مذاهب باطله و فقهای رأی و قیاس خبری نبود. و اینک به خطبه ای دیگر از بزرگ معلم بشریت، استاد بلامنازع کرسی فصاحت و بلاغت، حضرت امیرمؤمنان (ع) می پردازیم:
1700- «... و خروج السفیانی برایه حمراء، امیرها رجل من بنی کلبف و اثنا عشر الف عنان من خیل السفیانی تتوجه الی المدینه، امیرها رجل من بنی امیه یقال له حزیمه: اطمس العین الشمال، علی عینه ظفره غلیظه، یتمثل بالرجال لاترد له رایه حتی ینزل بالمدینه فی دار یقال لها: دار ابی الحسن الاموی. ویبعث خیلا فی طلب رجل من آل محمد قد اجتمع الیه ناس من الشیعه. ثم یعود الی مکه فی جیش امیره من غطفان، اذا توسط القاع الابیض خسف به فلا ینجو الا رجلان یحول الله وجهیهما الی قفاهما لیکونا ایه لمن خلفهما!».
«سفیانی با چرمی سرخ خروج می کند، فرمانده سپاهش مردی از قبیله کلب است ودوازده هزار جنگجوی سواره از سپاه سفیانی به سوی مدینه اعزام می شوند، که فرماندهی آنها را مردی از بنی امیه به نام حزیمه به عهده می گیرد، که چشم چپش نابیناست و سفیدی ضخیمی روی مردمک را پوشانیده است. مردان را مثله می کند و پرچمش بر نمی گردد تا وارد مدینه شود و در خانه «ابی الحسن اموی» نزول کند. آنگاه گروهی از سپاهیان به جستجوی مردی از اهلبیت می فرستد که عده از شیعیان در اطراف او گرد آمده اند. آنگاه مدینه را به قصد مکه ترک می کند، چون به وسط بیابان سپید برسد، در کام زمین فرو می روند، فقط دو نفر گزارشگر برای عبرت دیگران باقی می مانند که خداوند صورت های آنها را به پشت گردنشان بر می گرداند، تا نشانه ای از آن حادثه شگفت باشند.» (مؤلف بزرگوار این خطبه را از نهج البلاغه نقل کرده است [26] ولی این خطبه در نهج البلاغه وجود ندارد، فقط خطبه های مشابهی در نهج البلاغه هست که در ضمن آنها امیرمؤمنان از خروج سفیانی و یورش ناجوانمردانه آنها به مدینه منوره و خسف آنها در سرزمین بیداء سخن گفته است. [27] «مترجم»)
1701- «والله لا یزالون، حتی لایدعوا محرماً الا استحلوه، ولا عقد الا احلوه، و حتی لایبقی بیت مدر ولا وبرالا دخله ظلمهم و نبا به سوء رعیهم!. و حتی یقوم باکیان: باک یبکی لدینه، و باک یبکی لدنیاه!!!».
«به خدا سوگند سپاه سفیانی به جنایات خود ادامه می دهند تا هیچ حرامی نماند جز اینکه حلالش بشمارند، هیچ پیمانی نماند جز اینکه نقض کنند، هیچ خانه ای از خشت خام تا سنگ رخام باقی نباشد جز اینکه دامنه ظلم و ستمشان در آن وارد شود و مردم در اثر سوء تدبیر و کشورداری آنان دستخوش اضطراب و ناامنی شوند. همه مردم اشک حسرت بریزندف یک دسته برای تباه شدن دینشان و دسته ای دیگر برای تباه شدن دنیایشان.»[28]
این حدیث نیز روشنگر آنست که سپاه خون آشام سفیانی به حریم همه قوانین مذهبی و احکام دینی تجاوز می کنند و همه طبقات را گریان می سازند، گروهی برای دین و گروهی دیگر برای وضع ناهنجار زندگی گریه می کنند. 1702- «... حتی تقوم الحرب علی ساق، بادیا نواجذها مملوء ه اخلافها، حلوا رضاعها، علقما عاقبتها!. الا و فی غد، و سیاتی غد بما لا تعلمون!. یاخذ الوالی من غیرها عمالها علی مساوی ء اعمالها.. کانی به قد نعق بالشام و فحص برایاته فی ضواحی کوفان، فعطف الیها عطف الضروس و فرش بالرؤوس. قد نغرت فاغرته و ثقلت فی الارض و طاته. بعید الجوله، عظیم الصوله!. و الله لیشردنکم فی اطراف الارض حتی لایبقی منکم الا القلیل، کالکحل فی العین!».
«تا هنگامی که جنگ آغاز شود و چون شیر خشمگین دندان تیز کند، ناگهان شما را فرا گیرد، همانند شتریکه با پستانهای پر شیر روی آورد که دوشیدن آن شیرین و فرجام آن بسیار تلخ و ناگوار است. هان بدانید که فردا – فردائی که با چیزیکه نمی دانید به زودی فرا می رسد فرمانروای آنها عده ای را از غیر خودشان برای شکنجه و کارهای زشت اجیر کنند ... گوئی او را با چشم خود می بینم که چون حیوانی در شام نعره می کشد و پرچمهایش را در اطراف کوفه به اهتزاز در می آورد. پس مانند شتر خشمگین که دوشنده خود را به دندان گزد به آن روی می آورد و زمین را با سرهای کشتگان می پوشاند. دهانش باز، گامهایش سنگین، جولانش وسیع و صولتش عظیم است. به خدا سوگند که شما در اطراف جهان پراکنده سازد و از شما جز تعدادی اندک همانند سرمه ای در چشم باقی نباشد.» [29]
سپس در مورد جنایت های فجیع و خونریزیهای بی باکانه ایکه مرتکب می شود و همه مردم را دغدار و گریان می سازد، می فرماید: 1703- «سلونی قبل ان تبقر برجلها فتنه شرقیه تطا فی خطامها بعد موتها و حیاتها، و تشب نار بالحطب الجزل من غربی الارض، ملعون ناعقها و مولاها و قائدها و سائقها و المتحرز فیها!. فکم عندها من رافعه ذیلها تدعویا ویلها!. لا ماوی لها یکنها ولا احد یرحمها». «از من بپرسید پیش از آنکه فتنه ای از مشرق زمین برخیزد که با پای خود زمین را بشکافد و با منقار خود همه جا را سوراخ کند، و نشانه های آن پس از مرگش نیز از بین نرود. هیزم فراوانی از مغرب زمین گرد آید و شعله های آن همه جا را به خاکستر نشاند. فریاد گر، صاحب، رهبر، ساربان و یاورانش همه از رحمت خدا دورند. چقدر دامن های پاک مورد تجاوز واقع می شود و چقدر بانگ واویلا زنند کسی به آنها پناه ندهد و به آنها رحم نیاورد.» [30]
1704- «ایها الناس: سلونی ان تفقدونی – فلانا اعلم بطرق السماء منی بطرق الارض – قبل ان تشغر برجلها فتنه تطا فی خطامها و تذهب باحلام قومها.»
«هان ای مردم! از من بپرسید پیش از آنکه از میان شما بروم، که من به راههای آسمانها از راههای زمین آشناترم. از من بپرسید پیش از آنکه فتنه دندان تیز کند و خواب را از چشم مردم برباید.» [31]
1705- «الایا ویل لکوفانکم هذه و ما یحل فیها من السفیانی!. یملک حریمکم، و یذلبح اطفالکم، و یهتک نساءکم!. فکانی بهم قد قتلوا اقواما تخاف الناس اصواتهم و نخاف شرهم!. ثم یاتی الزوراء الظالم اهلها، فحول الله بیتها و بین اهلها، فما اکثر طغیانها و اغلب سلطانها! الا یا ویل بغداد من الری من موت و قتل و خوف یشمل اهل العراق اذا حل بینهم السیف!».
«بدا به حال این کوفه شما، از دست سفیانی، که چه جنایاتی در آن انجام می دهد، به حریم شما تجاوز می کند، کودکان شما را سر می برد و ناموس های شما را هتک می کند. گوئی آنها را با چشم خود می بینم که مردان برجسته ای را کشته اند که مردم از صدای آنها می ترسیدند و از صولت آنها در وحشت بودند. آنگاه متوجه بغداد می شود که مردمانش بسیار ستمگرند. پس خداوند در میان او و اهل بغداد حائل می شود، آه، چقدر جنایتگر و طغیان پیشه است. بدا به حال بغداد از ری (تهران) چقدر مرگ و میر و کشت و کشتار و وحشت و اضطراب فراوان می شود و همه مردم عراق را ترس فراگیرد هنگامی که شمشیر در میان آنها حکمفرما شود.» [32]
1706- «فیجیش جیشا الی المدینه، و یبعث جیشا الی المغرب. فیقتل بالزوراء سبعین الفا، و یبقر ثلاثمئه امراه حامل!. و یخرج الجیش الی کوفانکم هذه، فکم من باک و باکیه، فیقتل به خلق کثیر.. و اما جیش المدینه فانه اذا توسط الییداء صاح به جبرائیل صیحه عظیمه فلا یبقی منهم احد و خسف الله به الارض، و یکون آخر الجیش رجلان احد هما بشیر و الاخر نذیر. فیصیح بهما جبرائیل فیحول الله و جیهیهما الی القفا. و یرجع نذیر الی السفیانی و یخبره بما اصاب الجیش».
«سپاهی را به سوی مدینه می فرستد و سپاه دیگری نیز به سوی مغرب (مراکش) می فرستد در بغداد هفتاد هزار نفر می کشد و شکم 300 زن حامله را می شکافد و سپاهی را به سوی کوفه می فرستد و همه زن و مرد را گریان می سازد و تعداد زیادی را می کشد... سپاهی که عازم مدینه می شود چون به وسط سرزمین بیداء می رسد جناب جبرئیل بانگ عظیمی بر آن می زند و احدی از آنها زنده نمی ماند و همگی در کام زمین فرو می روند. فقط دو نفر بشیر و نذیر که از لشکر عقب مانده اند زنده می مانند که جبرئیل بر آنها بانگ می زند، خداوند صورت های آنها را به طرف عقب بر می گرداند، آنگاه نذیر به سوی سفیانی بر می گردد تا او را از سرنوشت لشکریانش آگاه سازد.» [33]
1707- «ثم الفتنه الغبراء والقلاده الحمراء فی عقبها قائم الحق یسفر عن و جهه بین اجنحه الاقالیم کالقمر المضیء بین الکواکب الدریه!. ثم یظهر القمر الازهر، و تمم کلمه الاخلاص لله علی التوحید!».
«آنگاه فتنه ای تیره و تار با پرچمی سرخ (پرچم سفیانی) بر می خیزد، و به دنبال آن مهدی قائم (عج) ظهور می کند و اقطار و اکناف جهان را روشن سازد، آنچنانکه ماه چهارده شبه در میان ستارگان می درخشد، آنگاه آن ماه تابان بر سراسر گیتی غلبه می کند و کلمه توحید را در سراسر جهان کامل و حاکم سازد.» [34]
پس از برافراشته شدن پرچم سرخ و خونبار سفیانی، نور قائم (عج) زمین و آسمان را روشن می سازد و چهره تابناکش بر همه مردم جهان نمایان می شود و همگان به وسیله تلویزیون، یا وسیله ای برتر و یا به اعجاز آنحضرت سیمای درخشان حجت خدا را در شرق و غرب جهان مشاهده می نمایند، پس از آنکه بیش از هزار سال آن خورشید تابناک در پشت ابرهای غیبت نهان بوده است.
کلمات درربار امیرمؤمنان (ع) شباهتی به سخنان شاعران و کاهنان ندارد بلکه همه اش از مبدء وحی سرچشمه گرفته است و ما در انتظار فرا رسیدن لحظه موعود ثانیه شماری می کنیم.
پروردگار مهربان، کی می شود که بانگ جبرئیل از بین زمین و آسمان بلند شود و نوید دهد که آن مهرتابان از افق تیره غبت طالع شده است؟!
خدای رحمان، کی می شود که فجر صادق عاشورای حسینی بدمد و برق شمشیر منتقم خون مظلومان تاریخ برفراز سرکشان و ستمگران بدرخشد؟!
خدای بی پناهان، صدای هلهله و تکبیر مستضعفان کی بلند می شود و از تابش خورشید درخشان فرا رسیدن کعبه موعود خبر می دهد و همه انسان ها با توحید کلمه به سوی کلمه توحید می گرایند و با صفهای فشرده برای نابودی جور و ستم، و ویران کردن کاخ های ستمگران و پی ریزی جهانی آباد و آزاد گام می سپارند؟!
1708- «یبعث السفیانی منه و ثلاثین الفا الی الکوفه، و ینزلون بالروحاء و الفاروق و موضع مریم و عیسی بالقادسیه، و یسیر منهم ثمانون الفا حتی ینزلوا موضع قبر هود بالنخیله فیجیئون الیهم یوم الزینه و امیر الناس جبار عنید یقال له الکاهن الساجر فیخرج الیهم من مدینه الزوراء امیر فی جیش عظیم فیه خمسه الاف من الکهنه و یقتل علی جشرها سبعون الفا، حتی یتحامی الناس من الفرات ثلاثه ایام من الدماء و نتن الاجساد!. و یسبی من الکوفه الف بکر لایکشف عنهن قناع، حتی یوضعن فی المحامل و یزلف بهن الی الثویه و هی الغری ثم یخرج من الکوفه منه الف ما بین مشرک و منافق حتی یقدموا دمشق لایصدهم عنها صاد، و هی ارم ذا العماد». «سفیانی یکصد و سی هزار نفر سپاهی به سوی کوفه می فرستد، در «روحا» و «فاروق» فرود می آیند و در محل مریم و عیسی در «قادسیه» فرود می آیند و هشتاد هزار نفرشان حرکت می کنند و در مقام حضرت هود در نخیله (وادی السلام نجف) فرود می آیند و در روز عید قربان (یوم الزینئه) فرماندهی از بغداد با لشکری پنج هزار نفری به سوی آنها حرکت می کند و هفتاد هزار نفر در کنار پل فرات کشته می شوند و سه روز مردم از آب فرات استفاده نمی کنند که خون آلود و گندیده از اجساد کشته ها خواهد بود. یکهزار دختر از کوفه اسیر گرفته می شوند و دست نخورده سوار کجاوه ها شده به سوی نجف اشرف گسیل می شوند. آنگاه صد هزار نفر مشرک و منافق بغداد را به قصد دمشق ترک می گویند. که به هیچ مانعی برخورد نمی کنند تا وارد دمشق شوند که همان ازم ذات العماد است.» [35]
1709- «لا یقوم القائم حتی تفقا عین الدنیاف و تظهر الحمره فی السماء، و تلک دموع حمله العرش علی اهل الارض. فیظهر فیکم اقوام لا خلاق لهم یدعون لولدی و هم براء منه. تلک عصابه ردیئه، علی الاشرار مسلطه، و للجبابره مفتنه، و للملوک مبیره. تظهر فی سواد الکوفه یقدمهم رجل اسود اللون والقلب، رث الدین، مهجن، زنیم، عتل، تداولته ایدی عواغهر الامهات، من شر نسل لاسقاها الله المطر، صاحب الرایه الحمراء و العلم الاخضر!. ای یوم للمخبتین بین الانبار و هیت ذلک یوم فیه صیل الاکراد و الشراه و خراب دار الفراعنته و مساکن الجبابره، و ما وی الولاه الظلمه، و ام البلاء و اخت العار، تلک و رب الکعبه بغداد!. فویل للعصاه من بنی امیه و بنی فلان الدی یقتلون الطیبین من ولدی، ولا یرقبون فیهم ذمتی، ولایخافون فی ما یفعلون بحرمتی ... ان لبنی العباس لیوما کیوم الطموح و لهم فیه صرخه کصرخه الحبلی».
«قائم (عج) قیام نکند جز هنگامی که چشم دنیا درآورده شود و سرخی در آسمان پدید آید، که آنها اشکهای خونبار حاملان عرش است که برای مردم روی زمین از چشم آسمان می بارد. آنگاه گروهی بر شما غلبه می کنند که هیچ ارزشی ندارند، آنها به نام پسرم (مهدی) بر شما حکومت می کنند در حالیکه خود از او بیزار هستند. آنگاه گروهی بی مقدار هستند که بر اشرار مسلط هستند و جباران را فریب می دهند و پادشاهان را هلاک می سازند. در دشت کوفه ظاهر می شوند و مردی تیره رنگ و سیاهدل آنها را فرماندهی می کند که سست آئین، پست فطرت، خیره سر و فرومایه است، و از تبار ستمگران در دامنهای آلوده تربیت شده و در آغوش های ناپاکان بزرگ شده است. پرچم های سرخ و سبز حمل می کند و در میان «انبار» و «هیت» [36] روز بسیار سختی برای مردم آن منطقه به وجود می آورد. در آن روز شمشیر اکراد و آشوبگران از غلاف در می آیند و شهر فرعونها و اقامتگاه جبارها ویران می شود که آنجا مأوای ستمگران، مادر فتنه ها و صاحب پلیدیهاست، که آنجا سوگند به خدا همان شهر بغداد است. بدا به حال عصیانگران بنی امیه و بنی فلان (بنی عباس) که مردان پاک خاندانم را می کشند و پیمان مرا در حق آنها رعایت نمی کنند و در کردار زشت خویش احترام مرا حفظ نمی کنند... برای بنی عباس روز بسیار سخت و پرحادثه ایست که در کام طوفان ها فرو می روند و همانند زنیکه از درد زایمان بنالد، ناله می کنند و فریاد بر می آورند.» [37]
1710- «... لیس فیها مناز هدی، ولا علم یری. نحن اهل البیت منها بمنجاه، و لسنا فیها بدعاه. ثم یفرجها الله عنکم کتفریج الادیم بمن یسومهم خسفاً و یسوفهم عنفا، و یسقیهم بکاس مصبره لا یعطیم الا السیف، ولا یحلسهم الا الخوف، فعند ذلک تود قریش، بالدنیا و ما فیها، لو یروننی مقاما واحدا و لوقدر جزر جزور لاقبل منهم ما اطلب الیوم بعضه فلا یعطوننی.»
«در آن روز مشعل هدایت و پرچم آشکاری نیست، ما اهلبیت از شرّ آن روز در امان هستیم ولی دعوتی ابراز نمی کنیم. آنگاه خداوند این فتنه را فرو می نشاند، آنچنانکه نمد در زیر پا فروکش می کند و شما را فرج و گشایش می بخشد به توسط کسیکه سپاهیان را برای او خسف می کند و تیرهای غضب و جام های خشمش را بر آنها فرو می ریزد، او (قائم) جز شمشیر نمی دهد و جز وحشت و اضطراب بر آنها مستولی نمی سازد. آن روز قریش آرزو می کند که دنیا و مافیها مال آنها باشد و آن را بدهند و یکبار مرا ببینند که به مقدار نحریک شتر در میان آنها باشم و از آنها بپذیرم چیزی را که امروز یک مقدارش را از آنها می خواهم و آنها نمی دهند.» [38]
آری در آن روز که حق از مسیر خود خارج شده و ستمگران بر گرده آنها سوار شده اند، قریش آرزو می کند مولای متقیان (ع) مدتی هر چه کوتاهتر در میان آنها باشد و شرّ ستمگران را از آنها دفع کند و به هر شرطی که حاضر باشد از آنها بیعت بگیرد.
1711- «فی شهر صفر ستظهرلکم من السماء آیه جلیه، و من الارض مثلها، و یحدث فی المشرق ما یفلق. و یغلب علی العراق طوائف من الاسلام مراق. ثم تنفرج الغمه ببوار طاغوت الاشرار، یسربها که المتقون».
«در ماه صفر نشانه بسیار روشنی از آسمان ظاهر می شود و نشانه دیگری نیز در زمین آشکار می شود و در مشرق زمین حادثه هولناکی واقع می شود که موجب وحشت و اضطراب می شود، و گروه هائی از خدا بی خبر بر عراق حکم می رانند که نصیبی از اسلام ندارند. آنگاه این غم و اندوه با نابود شدن بزرگ طاغوت زمان زدوده می شود و پرهیزکاران با خبر هلاکت او خوشحال می شوند.»
نشانه روشن آسمانی در آن روز، ظاهر شدن کف دستی است در قرص خورشید که روایاتش را در گذشته به عرض خوانندگان گرامی رساندیم. و گروه های از خدا بی خبر که بر عراق حکومت می کنند، گروه هائی هستند که مانند رژیم فعلی عراق ارتباطشان راز خدا گسسته باشند و به مکتب های دیگر جز مکتب اسلام پیوسته باشند.
1712- «من قاتلنا فی آخرالزمان، فکانما قاتلنا مع الدجال!»
«کسیکه در آخرالزمان با ما سر ستیز داشته باشد، همانند کسی است که زیر پرچم دجال به جنگ ما آمده باشد.»[39]
در آن روز سفیانی است که برای خاموش کردن چراغ هدایت دست به کار می شود و در وصف دجالان و مقدم بر آنان، روی در روی دعوت اسلامی می ایستد. که قسمتی از جنایاتش را امیرمؤمنان (ع) در خطبه ای دیگر شرح می دهد:
1713- «لم یزل السفیانی یقتل من اسمه محمد و علی و الحسن و الحسین و جعفر و موسی، و فاطمه و زینب و مریم و خدیجه و سکینه و رقیه، حنقا و بعضا لال محمد.»
«هر کس به نام های : محمد، علی، حسن، حسین، جعفر، موسی، فاطمه، زینب، مریم، خدیجه، سکینه و رقیه باشد، سفیانی برای دشمنی آل محمد (ص) آنها را از دم شمشیر می گذراند.» [40]
«شکم زنان حامله بی گناه را در کوچه و بازار پاره می کنند و جنین های آنها سقط می شود.» [41]
1715- «فیومئذ لا یبقی لهم فی السماء عاذرولا فی الارض ناصر!. اصفیتم بالامر غیر اهله، و اوردتموه غیر مورده!. و سینتقم الله ممن ظلم ما کلا بما کل و مشربا بمشرب!. فاقسم ثم اقسم لتنخمنها امیه من بعدی کما تلفظ النخامه ثم لاتذوقها ولا تتطعم بطعمها ما کر الجدیدان.»
«آن روز برای آنها شفیعی در آسمان و یاوری در زمین نمی ماند. امر خلافت را به غیر اهلش سپردید و آن را از مسیر خود خارج کردید. هر کس لقمه ای از حرام خورده یا جرعه ای از حرام نوشیده باشد، خداوند از او انتقام می گیرد. به خدا سوگند، به خدا قسم، بنی امیه آن را (خلافت را) آنچنان ملوث خواهد کرد، که همانند اخلاط سر و سینه دور انداخته شود و دیگر کسی طعم آن را نچشد و مزه آن را نفهمد، تا روزیکه شب و روز به این منوال بچرخد.» [42]
امام زین العابدین (ع) می فرماید:
1716- «ان امر القائم حتم من الله، و امر السفیانی حتم من الله، ولایکون قائم الابسفیانی.»
«امر قائم (عج) از امور حتمی الهی است. امر سفیانی از امور حتمی خداوند است. هرگز قیام قائم (ع) بدون خروج سفیانی نخواهد بود.» [43]
بسیار جالب توجه و شایان دقت است که حضرت امام زین العابدین (ع) در روزهای خفقان زاید الوصف اموی، از خروج سفیانی سخن می گوید و آن را از امور حتمی اعلام می کند.
تعبیر امور حتمی معنای وسیعی در بردارد، زیرا این معنی را می رساند که در این موضوع هرگز برای خدای متعال بدا حاصل نخواهد شد و آن بدون تردید انجام خواهد یافت و هیچ مصلحت دیگری از تحقق آن مانع نخواهد شد.
به طوریکه هر موجود زنده یک روزی خواهد مرد، و به طوریکه خورشید و ماه در مدارهای از پیش تعیین شده باید طبق مقدرات حضرت پروردگار حرکت کنند، همچنین سفیانی ناگزیر باید در روز معین خروج کند و از راههای تعیین شده با سوء انتخاب خویش گام بردارد. و در علم الهی گذشته است که سفیانی با اختیار خویش این راه را بر خواهد گزید.
آنچه از امور حتمیه است، مانند چیزهائی که در گذشته واقع شده، محقق الوقوع است، فقط وقت وقوع آن هنوز نرسیده است.
آنچه خداوند توسط پیامبران عظیم الشأن خود وعده داده، از میعاد است و بدون تردید تحقق خواهد یافت که هرگز خداوند در وعده های خود خلف نمی کند.
1717- «فاذا ظهر السفیانی اختفی المهدی، ثم یظهر بعد ذلک.»
«هنگامی که سفیانی ظهور کند، حضرت مهدی (ع) مختفی می شود تا بعد از هلاکت او ظاهر شود.» [44]
امام باقر (ع) می فرماید:
از محضر امام باقر (ع) پرسیدند: آیا خروج سفیانی حتمی است؟
فرمود:
1718- «نعم، و النداء من المحتوم، و طلوع الشمس من مغربها من المحتوم، و اختلاف بنی العباس فی الدوله من المحتوم، و قتل النفس الزکیه من المحتوم، و خروج القائم من آل محمد (ص) محتوم»
«آری خروج سفیانی حتمی است، ندای آسمانی حتمی است، طلوع خورشید از مغرب حتمی است، درگیری بنی عباس بر سر حکومت حتمی است، قتل نفس زکیه حتمی است و خروج قائم آل محمد (ع) حتمی است.» [45]
خیال می کنم اگر طلوع خورشید از مغرب را به ظهور آنحضرت از نهانگاه خود تفسیر کنیم، دور نرفته ایم.
[ما تصور می کنیم که مؤلف گرانقدر در این تأویل و تفسیر دچار اشتباه شده و دست به کار خطرناکی زده است، زیرا اگر قرار باشد راه چنین تفسیر و تأویلهائی باز شود، بر هیچکدام از علایم حتمی و غیر حتمی نمی توان اعتماد کرد. و اگر طلوع خورشید از مغرب برای مادیون مشکل و یا غیر ممکن جلوه کند، همه معجزات و کارهای خارق العاده چنین است و لذا لازم است هرگز چنین تفسیر و تأویلی را در اخبار آل محمد (ص) راه ندهیم تا گذشت زمان خود آنها را معنی کند. «مترجم»]
1719- «یکون خروج السفیانی و الیمانی و الخراسانی فی یوم واحد من شهر رجب من تلک السنه».
«خروج سفیانی، یمانی و خراسانی، در یکروز و یکماه و یکسال خواهد بود. هر سه در یک روز از ماه رجب یکسال خروج خواهند کرد.» پیشوای پنجم شیعیان آنگاه در تفسیر آیه شریفه: «ثم قضی اجلا و اجل مسمی عنده» [46] فرمود:
1720- «انهما اجلال: اجل محتوم لایکون غیره، و اجل موقوف لله فیه المشیئه. لا والله ان امر السفیانی من المحتوم.»
«اینجا دو اجل است، یکی اجل حتمی، که همان انجام می شود و هرگز غیر آن اتفاق نمی افتد، و دیگر اجل منوط به مشیت، به خدا سوگند که خروج سفیانی از قسم حتمی است.» [47]
1721- «السفیانی و القائم فی سنه واحده»
«سفیانی و حضرت قائم (عج) در یکسال خروج می کنند.» [48]
آری خروج سفیانی در ماه رجب است و صیحه آسمانی در ماه رمضان است و در روز عاشورا نهضت جهانی و قیام شکوهمند حضرت بقیه الله (عج) آغاز می شود، یعنی پیش از آنکه دوازده ماه از خروج سفیانی بگذرد حضرت بقیه الله خروج می کند.
1722- «اذا سمعتم باختلاف اهل الشام فیما بینهم، فالهرب الهرب من الشام فان القتل بها و الفتنه».
«هنگامیکه شنیدید که اهل شام در میان خود اختلاف کرده اند، از شام فرار کنید که فتنه و کشتار در شام خواهد بود.» [49]
اختلافاتیکه امروز در شامات (فلسطین و لبنان) جریان دارد، نوید بخش نزدیک شدن ظهور و فرج است. انشاء الله.
1723- «تکون فتنه بالشام کان اولها لعب الصبیان!. ثم لا یستقیم امر الناس علی شیءٍ حتی ینادی مناد من السماء»
«در شام فتنه هائی هست که گوئی سرآغاز آنها بازیچه کودکان است، آنگاه دیگر امور مردم مرتب نمی شود تا هنگامی که ندای آسمانی شنیده شود.» [50]
به خدا سوگند که فتنه سرزمین ما (سرزمین مؤلف) این چنین آغاز شد، سرآغاز آن چون بازیچه کودکان آغاز شد و هر روز ابعاد تازه تری یافت و اینک بیش از 30 سالست که آسایش و آرامش را از منطقه سلب کرده است. این فتنه با اعلام دولت اسرائیل آغاز شده و انشاء الله با تیغ آبدار انقلابگر پیروز حضرت بقیه الله (عج) خاتمه خواهد یافت، که در سراسر جهان یک آئین و آن دین مقدس اسلام، و یک قانون اساسی و آن قرآن کریم و یک پرچم و آن پرچم توحید خواهد بود.
1724- «لا یظهر القائم حتی یشمل الشام و ذور اهل البلاد فتنه یظلبون منها المخرج فلا یجدونه!. و یکون قتل بین الحیره و الکوفه، قتلاهم سواء!».
«قائم (ع) هنگامی ظهور می کند که همه شامات و همه خانه های منطقه را فتنه فراگیرد و همگان به دنبال راه فرار بگردند و نیابند، و کشتاری سخت در میان حیره و کوفه روی دهد که تلفات دو طرف مساوی باشد.» [51]
ما جبل عاملی ها با دیگر اقوام لبنانی هر چه گشتیم که از این فتنه راه فراری پیدا کنیم، پیدا نکردیم، شرق و غرب جهان نیز نتوانستند راه چاره ای برای ما ارائه دهند و هر روز ابعاد تازه یا از نقشه های شوم صهیونیسم برای جهان اسلام کشف می شود و هر روز برای فتنه دیگری آبستن است تا چه زاید؟!
1725- «یخرج السفیانی یوم جمعه، فیصعد منبر دمشق، و یبایع الناس علی ان لایخالفوا امره رضوه ام کرهوه. ثم یخرج الی الغوطه فیجتمع الیه خمسون الف مقاتل. ثم تختلف الرایات الثلاث: فرایه الترک و العجم و هی سوداء، و رایه لبنی العباس صفراء، و رایه السفیانی حمراء. فیغلبهم السفیانی بعد ان یقتل منهم ستین الفا و یسیر الی حمص فالی الفرات مرورا بالرقه و سبا».
«سفیانی در روز جمعه خروج می کند و بر فراز دمشق قرار می گیرد، و از مردم بیعت می گیرد که هرگز با او مخالفت نکنند، چه بخواهند یا نخواهند. آنگاه به سوی غوطه حرکت می کند و 50 هزار جنگجو در اطراف او گرد آیند، آنگاه سه پرچم به اهتزاز در آید:
1- پرچم ترکها و عجم ها، که پرچم سیاه است.
2- پرچم بنی عباس، که پرچم زرد است.
3- پرچم سفیانی، که پرچم سرخ است.
سفیانی بر آنها چیره می شود پس از آنکه 60 هزار نفر از آنها را از دم شمشیر می گذراند، آنگاه به سوی «حمص» می رود و از فرات عبور می کند و عازم «رقه» و «سبأ» می شود.» [52]
«رقه» یکی از شهرهای سوریه در شمال این کشور است ولی «سبأ» از شهرهای یمن است، از این رهگذر خیال نمی کنیم که سفیانی در این مسیر قصد سبأ را داشته باشد بلکه احتمال می رود که منظور از «سبأ» مردم سبأ باشد که همراه یمانی برای نبرد با سفیانی آمده اند و در نزدیکی «رقه» با سپاه او مواجه می شوند. و در نتیجه معنای حدیث این می شود که سفیانی از فرات عبور می کند تا به «رقه» رفته با مردم سبأ (سپاه یمانی) نبرد کند. پیشتر نیز گفتیم که سه پرچم با سفیانی نبرد می کنند به نام های: «اصهب»، «ابقع» و «یمانی» که پرچ یمانی از همه مستقیم تر است و سیاه می باشد.
1726- «لایکون ذلک حتی یخرج خارج من آل ابی سفیان، یملک تسعه اشهر کحمل المراه. ولایکون حتی یخرج من ولد الشیخ، فیسیر حتی یقتل ببطن النجف!. فوالله کانی انظر الی رماحهم و سیوفهم و امتعتهم الی حائط من حیطان النجف یوم الاثنین!. و یستشهد یوم الاربعاء».
«امر فرج محقق نمی شود جز هنگامی که خروج کننده ای از آل ابی سفیان خروج کند و نه ماه (به مقدار مدت حمل) حکومت کند، به ناگزیر او باید از تبار این پیرمرد باشد، حرکت می کند تا در وادی نجف اشرف کشتار کند. به خدا سوگند گوئی با چشم خود می بینم که در روز دوشنبه ای نیزه ها، شمشیرها و دیگر ادوات و آلات خود را بر دیوار نجف تکیه داده اند و در روز چهارشنبه خونها روان می گردد.» [53]
در اینجا منظور از «پیرمرد» ابوسفیان است، که رسماً به بتها قسم خورد که بهشت و دوزخی وجود ندارد (العیاذ بالله). سفیانی نیز با همین اعتقاد به نجف اشرف می تازد و صحرای نجف را با خون شیعیان و دوستان اهلبیت رنگین می سازد.
1727- «قدوم رایات خضر مصبغات من مصر الی الشام، تهدی الی ابن صاحب الوصیات».
«پرچمهائی سبز و رنگین از مصر به سوی شام حرکت می کند و در شام به پسر صاحب توصیه ها اهدا می شود.» [54]
منظور از پسر صاحب وصیتها، سفیانی است که از تبار ابوسفیان است و ابوسفیان صاحب وصیت معروف است که گفت: «ای اولاد امیه! خلافت را به دست آورید و چون توپ به یکدیگر حواله کنید و از دست ندهید، سوگند به آنچه ابوسفیان به آن سوگند می خورد، بهشت و دوزخی وجود ندارد»!!!. بنی امیه نیز وصیت او را فرا گرفتند و به توصیه های او عمل کردند، آخرین فرزند پلیدش سفیانی نیز در همان راه گام می سپارد و همان خط را دنبال می کند.
1728- «انی لکم بالسفیانی، حتی یخرج قبله الشیصبانی. یخرج بارض کوفان، ینبع کما ینبع الماء فیقتل وقدکم، فتوقعوا بعد ذلک السفیانی و خروج المهدی».
«چگونه ممکن است سیانی بدون «شیصبانی» خروج کند، شیصبانی از سرزمین کوفه خروج می کند و مانند آب حرکت می کند و کسان شما را می کشد. چون او خروج کند منتظر خروج سفیانی باشید و به دنبال آن منتظر ظهور مهدی (ع) باشید.» [55]
گفته می شود که منظور از «شیصبانی» طغیان آب فرات از این نقطه است که خانه های کوفه و اطراف آنرا بپوشاند ولی به نظر می رسد که آن رمز یکی از ستمگران باشد که بر عراق حکومت کند و دمار از زندگی شیعیان درآورد. [56]
1729- «اذا خالف الترک الروم، و کثرت الحروب فی الارض، ینادی مناد علی سور دمشق: ویل لازم من شر قد اقترب!»
«هنگامی که ترک و روم اختلاف کنند و جنگهای فراوانی در زمین روی دهد، منادی بر دروازه دمشق بانگ برآورد: ای وای، از شری که نزدیک است.» [57]
1730- «ویل لطغاه العرب من امر قد اقترب».
«وای بر طاغوت های عرب از حادثه ایکه نزدیک است.» [58]
1731- «یختلف الروم و الترک و تکثقر الحروب فی الارض و ینادی مناد من دمشق: ویل لاهل الارض من شر قد اقترب».
«رومیان و اتراک اختلاف می کنند و جنگ های فراوانی روی می دهد و منادی در دمشق بانگ بر می آورد: وای بر ساکنان زمین از شری که نزدیک است.» [59]
از این حدیث استفاده می شود که این هشدارها هنگامی روی میدهد که جنگی سخت در میان اسرائیل (روم) و دیگر کشورها (اتراک) درگیرد و غم و اندوه فراوانی از این جهت به جهان اسلام وارد آید و سایه سنگین و شوم جنگ بر مناطق فراوانی سایه اندازد، آنگاه صدای دلخراش سفیانی از روی منبر دمشق شنیده می شود و آسایش جهانی را بر هم زند.
1732- «توقعوا الصوت یأتیکم بغته من دمشق. فیه لکم فرج عظیم یجیئکم الصوت من ناحیه دمشق بالفتح.»
«منتظر بانگ سفیانی باشید که به طور ناگهان از دمشق شنیده می شود، در این بانگ فرج عظیمی برای شما هست، زیرا که این بانگ نوید بخش پیروزی بزرگ شماست.» [60]
تعبیر صوت (بانگ) که در این حدیث و در احادیث فراوانی آمده قابل انطباق با صدای رسانه های گروهی است که توسط رادیو و تلویزیون در تمام اقطار و اکناف جهان به گوش مردم برسد و آسایش جهانی را به هم بزند.
اینک در احادیث فوق در مورد «عرب» بحث شده و به عنوان امت اسلامی مطرح نشده، اکنون علتش را متوجه می شویم، زیرا می بینیم که امت اسلامی بیش از آنکه در اندیشه امت باشند در فکر ملیت هستند و تبلیغات ناسیونالیسیتی گوش فلک را کر کرده و همه قراردادها و پیمانها و یا اختلافها و کشمکشها براساس ملیتها و دیگر مظاهر ناسیونالیستی پی ریزی می شود.
آنگاه امام باقر (ع) نشانه های بانگ سفیانی از دمشق را چنین بیان می کند:
1733- «الزم الارض ولا تحرکن یدک ولا رجلک، حتی تری غلامات اذکرها لک فی سنه».
«از روی زمین برنخیز، و دست و پایت را تکان مده، تا نشانه هائی را که برایت می شمارم تحقق پیدا کند که همه اش در ظرف یکسال تحقق می پذیرد.» [61]
سپس آن علامت ها را چنین می شمارد:
1734- «... و تری منادیا ینادی بدمشق، و خسفا بقریه من قراها، و سقوط طائفه من مسجدها. فاذا رایت الترک جاوزوها، فاقبلت الترک حتی نزلت و اقبلت الروم حتی تنزل وهی سنه اختلاف فی کل ارض من ارض العرب!.»
«می بینی که منادی از دمشق بانگ بر می آورد، در یکی از دهات آن خسفی رخ می دهد، قسمتی از مسجد آن فرو می ریزد، هنگامی که اتراک از آن گذشتند و در جزیره فرود آمدند و رومیان روی آورده در رمله فرود آمدند... آن سال، سال اختلاف است، در همه سرزمین های عربی اختلاف پدید آید». [62]
سایه سنگین و شوم اختلاف بر همه سرزمین های عربی سنگینی می کند، و اتراک از شرق و غرب اسلحه برداشته به منطقه ما آمده، حضور خود را اعلام می کنند و رومیان (یهود) نیز در رمله فرود آمده و اقامت گزیده اند. آنگاه در مورد سبب سقوط قسمتی از مسجد اموی می فرماید:
1735- «... اماره خروج السفیانی ان یحصل خسف بغربی مسجد دمشق حتی یخر حائظ المسجد، و رجفه، و تخسف قریه فی جنوب دمشق تسمی: الجائیه: و ذلک بعد ان یترک الشام المغربی برایاته».
«نشانه خروج سفیانی اینست که خسفی در سمت غربی مسجد دمشق به وجود می آید و دیوار مسجد فرو می ریزد و زلزله ای می شود و قریه ای به نام «جابیه» در جنوب دمشق خسوف می شود. و این پس از خارج شدن مغربی و سپاهیانش از شام اتفاق می افتد.» [63]
1736- «یجیئکم الصوت من ناحیه دمشق بالفتح. و تخسف قریه من قری الشام تسمی: الجابیه و تسقط طائفه من جامع دمشق الایمن، و ما رقه تمرق من ناحیه الروم یعقبها هرج الروم».
«بانگی از ناحیه دمشق به شما می رسد و خبر یک پیروزی را همراه می آورد، دهکده ای از دهکده های شام به نام «جابیه» خسف می شود، قسمتی از دیوار دست راست مسجد جامع دمشق فرو می ریزد، آشوبگری از میان رومیان خروج می کند که کشتار فراوانی را به دنبال دارد.» [64]
از این روایت استفاده می شود که رژیم اشغالگر قدس به دنبال نقشه های توسعه طلبی خود، نقشه های خائنانه دیگری طرح می کند ولی بلافاصله هلاک و نابود می شوند.
1737- «.... و بعد دخوله الی دمشق یهرب منها اولاد رسول الله الی القسطنطنینیه، فیطلبهم، ویردهم ملک الروم الیه، فیضرب اعناقهم علی الدرج الشرفی فی جامع دمشق فلا ینکر ذلک علیه احد».
«بعد از ورود او به دمشق اولاد پیامبر اکرم (ص) به استانبول می گریزند سفیانی آنها را از زمامدار روم مطالبه می کند و زمامدار روم آنها را تحویل می دهد و سفیانی آنها را در پله های شرقی مسجد گردن می زند و کسی به او اعتراض نمی کند.» [65]
1738- «یقبل السفیانی من بلاد الروم منتصرا، و هو صاحب القوم».
«سفیانی پیروزمندانه از ممالک رومی بر می گردد و قدرت را در دست می گیرد.» [66]
یعنی سفیانی بر یهود فلسطین و کشورهای اردن و سوریه پیروز می شود و در حالیکه قدرت را در دست گرفته، به سوی عراق باز می گردد تا مقابله خود را با حضرت مهدی (ع) آغاز کند.
1739- «یاتی من بلاد الروم فی عنقه صلیب»
«سیانی هنگامی که از ممالک روم بر میگردد صلیب به گردن می آویزد.» [67]
شاید منظور از به گردن آویختن صلیب، ارتباط او با صلیبیون و تهد او در برابر آنها باشد، نه اینکه واقعاً صلیب به گردن بیاویزد.
[ما تصور می کنیم که منظور از تعبیر صلیب به گردن آویختن، همان معنای ظاهری آن اراده شده است، زیرا هنگامی که معاویه از دنیا رفت و لباسهایش را خواستند در آوردند، یکمرتبه متوجه شدند که صلیبی به گردن دارد و قاضی القضاه شام فریاد برآورد: وای بر شما، معاویه در حالی جان سپرده که از صلیب شفا می خواسته است. معاویه ایکه در صدر اسلام با یدک کشیدن خلافت اسلامی صلیب به گردن داشته، چه استبعادی دارد که سفیانی نیز راه او را دنبال کند و صلیب هب گردن داشته باشد؟! «مترجم»].
آنگاه در پیرامون جنگ «قرقیسیا» می فرماید:
1740- «اما انه سیکون بها وقعه لم یکن مثلها منذ خلق الله سبحانه و تعالی السماوات و الارض، ولا یکون مثلها ما دامت السماوات و الارض!. تکون ما دبه الله!. حیث تأکل طیر السماء، و تشبع سباع الارض من لحوم الجبارین. یهلک فیها قیس فلا تدعو له داعیه!.» «در قرقیسیا حادثه ای روی می دهد که هرگز از اول آفرینش جهان چنین حادثه ای روی نداده است و تا روزی که زمین و آسمان ها وجود دارد، چنین حادثه ای روی نخواهد داد، آنجا سفره گسترده الهی پهن می شود، و حوش و طیور برای خوردن گوشت جباران گرد آیند، مرغان هوا و درندگان صحرا از آن می خورند و سیر می شوند. در این حادثه قیس (مصری و مغربی) کشته می شود و کسی برای او اعتراض نمی کند.» [68]
1741- «ان لولد العباس والمروانی لوقعه بقرقیسیا یشیب فیها الغلام الحزور و یرفع الله غنهم النصر، و یوحی الی طیر السماء و سباع الارض: اشبعی من لحوم الجبارین، ثم یخرج السفیانی».
«برای اولاد عباس و مروان حادثه خونینی در «قرقیسیا» هست که جوان مقاوم را پیر می کند. خداوند حمایت خود را از آنها بر می دارد و به مرغان هوا و درندگان صحرا فرمان می دهد که از گوشت جباران شکمی از عزا در آورید، آنگاه سفیانی خروج می کند.» [69] تفسیل بیشتر این واقعه مرگبار را در بخش سخنان امام صادق (ع) بخش تورات و انجیل به عرض خوانندگان گرامی خواهیم رسانید.
1742- «یقتل الرجال الا شامی!. والویل لمن فی اطرافها ماذا یمر بهم من اذی!. و تسبی بها رجال و نساء. واحسنهم حالا من یعبر الفرات، و الخروج منها خیر من البقاء فیها ساعه واحده من نهار!!! اما من یوخذ منهم فلیس علیهم باس. اما انهم سینقذهم اقوام ما لهم عند اهل الکوفه یومئذٍ قدر! اما لا یجوزون بهم الکوفه!»
«همه مردان آن جز یک نفر شامی کشته می شوند، وای بر حال کسانیکه در اطراف آن (کوفه) باشند، چه آزار و اذیتی می بینند. مردانشان و زنانشان اسیر گرفته می شوند، بهترین آنها از نظر وضع و سامان کسی است که از فرات بگذرد و از منطقه بگریزد، فرار کردن از آنجا از یک ساعت ماندن در آن بهتر است. کسانیکه از آنها اسیر شوند باکی بر آنها نیست، آنها را کسانی نجات می دهند که مردم کوفه هیچ ارزشی برای آنها قائل نیستند انها را از کوفه دور نمی برند.» [70]
آری سپاه سید خراسانی می رسد و ضربتی بسیار حساس و سرنوشت ساز بر سپاه سفیانی وارد می آورند و همه اسیران و غنائم جنگی را از دست آنها می گیرند و آزاد می کنند. اینها به اصطلاح امروز همان پا برهنه های شیعیان هستند که اشراف کوفه برای آنها هیچ ارج و قیمتی قائل نیستند ولی آنها ضربت نهائی را بر پیکر سپاه سفیانی در کوفه وارد می کنند.
آنگاه امام (علیه السلام) از آن سپاه سفیانی بحث می کند که به فرماندهی حزیمه اموی به سوی حجاز عزیمت می کنند:
1743- «ولو تری اذ فزعوا فلات فوت: من الصوت، و ذلک صوت جبرائیل من السماء! و اخذوا من مکان قریب: من تحت اقدامهم، خسف بهم. و ذلک علی بعد بریدین من المدینه المنوره بین الحما و مر. فاذا کان الجیش بالبیداء، یخرج رجل منه فی طلب ناقه له، ثم یرجع فلا یری من رفاقه احدا، ولا یحس بهم. و هو الدی یحدث الناس عنهم.»
«منظور از آیه (ایکاش ببینی هنگامی را که هراسان شوند و دیگر گریزی نیست و از جایگاهی نزدیک دستگیر می شوند) [47] صیحه آسمانی است و آن بانگ جبرئیل است که از آسمان بانگ می زند و از پایشان در زمین فرو می روند وآن هنگامی است که در دو منزلی مدینه منوره باشند و در میان «حما» و «مُرّ» در سرزمین «بیدا» خسف می شوند. مردی از سپاه جدا می شود و به دنبال شترش می رود، چون بر می گردد احدی را از سپاهیان نمی یابد و هیچ سرنخی پیدا نمی کند. و او گزارش سپاه را به مردم می دهد.» [72]
از روایات دیگر استفاده می شود که فقط دو نفر از سپاه باقی مانند که یکی به شام می رود و گزارش سپاه را به سفیانی می دهد و دیگری به مکه می رود و بشارت هلاکت آنها را به حضرت ولی عصر (عج) می دهد.
1744- «ویخرج المهدی منها علی سنه موسی خائفاً یترفب حتی یقدم مکه، و یقبل الجیش حتی اذا نزلوا بالبیداء و هو جیش الهلاک، خسف بهم فلا یفلت منهم الا مخبر»
«مهدی (عج) همانند حضرت موسی (ع) خائفاً یترقب (نگران و ترسان) از مدینه خارج می شود و به سوی مکه می رود و سپاهیان سفیانی حرکت می کنند تا به سرزمین بیداء می رسند و همگی هلاک می شوند و فقط گزارشگر باقی می ماند». [73]
اینجا نیز امام (ع) به گزارشگر اشاره می کند نه به تعداد آن.
1745- «... انه لا ینجو سوی اثنین من قبیله جهینه. و هذان الاثنان یخبران الناس عن قصه الخسف، و اسماهما: بشیرٌ و نذیرٌ».
«جز دو نفر از قبیله جهینه باقی نمی ماند که برای مردم از داستان خسف گزارش ببرند، یکی از آن دو بشیر و دیگری نذیر است.» [74]
از این رو در ضرب المثلها می گویند: «خبر قطعی در نزد جهینه است.»
ابن عباس در این مورد می گوید:
1746- «چون به سرزمین بیداءبرسند، در شبی مهتاب وارد این سرزمین می شوند، چوپانی آنها را می بیند و می گوید: بدا به حال مردم مکه، از دست این سپاه چه خواهند کشید؟! بر می گردد که به گوسفندهای خود سر بزند، چون به سوی آنها برگردد کسی از آنها را نمی یابد که همگی در کام زمین فرو می روند وی با خود می گوید: سبحان الله! چگونه ممکن است در یک لحظه از این بیابان کوچ کرده باشند؟! به محل اتراق آنها می آید و جامه ای را می بیند که نصفش روی زمین است و نصف دیگرش در زمین فرو رفته است. از آنجا می فهمد که در کام زمین فرو رفته اند. پس به سوی صاحب مکه (حضرت مهدی) می شتابد و به او خبر می برد که سپاه سفیانی در زمین فرو رفته است. پس او می فرماید: الحمدلله، این همان نشانه است که از آن سخن می گفتید. آنگاه به سوی شام حرکت می کنند.» [75]
این شبان غیر از بشیر و نذیر است که در بخش دوازدهم به تفصیل از آن سخن گفته ایم. آنگاه امام باقر (ع) در مورد سپاه سفیانی که خسف خواهد شد می فرماید:
1747- «فیه نزلت هذه الایه: یا ایها الدین اوتوا الکتاب، آمنوا بما نزلنا مصدقا لما معکم، من قبل ان نظمس وجوها فنردها علی ادبارها: لایفلت من جیش السفیانی الهالکین فی خسف البیداء سوی ثلاثه نفر یحول الله وجوههم فی اقفیتهم، و ذلک عند قیام القائم المهدی (ع)».
«در حق آنها نازل شده: (ای کسانیکه به آنها کتاب داده شده است، ایمان آورید به آنچه نازل کرده ایم که تصدیق کننده آنست که در نزد شماست، پیش از آنکه به صورتهائی بزنیم و آنها را به پشت سرشان برگردانیم).[76]
از سپاه سفیانی جز سه نفر باقی نمی ماند که همگی در سرزمین بیداء در کام زمین فرو می روند و این سه نفر صورتشان به پشت سرشان برگردانیده می شود و در آن هنگام مهدی قائم (عج) قیام می کند.» [77]
و در تفسیر آیه: (آنها گفتند که ایمان آوردیم ولی چگونه ممکن است که از جایگاهی دور سودمند شوند) [78] فرمود:
1748- «انهم طلبوا المهدی من حیث لاینال».
«آنها از راهیکه نتیجه ندارد به جستجوی مهدی (ع) رفتند.» [79]
و در تفسیر آیه 65 از سوره انعام فرمود:
1749- «عذابیکه از بالای سراست صیحه آسمانی است، عذابی که از زیر پاست، خسف سرزمین بیداست، عذاب گروه گروه شدن، اختلاف مردم در دین و مشاجرات آنها در امور مذهبی است و چشیدن زیانهای همدیگر، کشت و کشتار در میان اهل قبیله است.» [80]
1750- «و ینزل جیش السفیانی البیداء، فینادی مناد من السماء: یا بیداء ابیدی القوم، فیخسف بهم».
«سپاه سفیانی در سرزمین بیداء فرود می آیند، پس منادی آسمانی بانگ می زند: ای سرزمین بیداء این جمعیت را نابود ساز. آنگاه همگی در کام زمین فرو می ریزند.» [81]
و بدین سان آنچه پیشوایان معصوم در مورد هلاکت این سپاه نامیمون فرموده اند، مو به مو اجرا می شود و سپاه سفیانی در ریگزارهای بیداء با همه ابزار و ادوات خود در دل زمین فرو می روند و اینک سرنوشت آخرین سپاه سفیانی:
1751- «یخرج السفیانی بمئه و سبعین الفا فینزل بحیره طبریه. و یسیر الیه المهدی (ع) ثم یواقعه هناک. ولاتکون ساعه حتی یهلک الله اصحابه ولا یبقی الا هو وحده. فیاخذه المهدی (ع) فیذبحه تحت الشجره التی اعصانها مدلاه علی بحیره طبریه، ثم یملک مدینه دمشق.»
«سفیاین با یکصد و هفتاد هزار جنگجو حرکت می کند و در کنار دریاچه طبریه فرود می آید و حضرت بقیه الله (ع) به سوی او حرکت می کند و در کنار دریاچه طبریه بر او می تازد و در کمتر از یکساعت همه سپاهیانش هلاک می شوند و فقط شخص سفیانی باقی می ماند. آنگاه حضرت مهدی (ع) او را دستگیر می کند و در کنار دریاچه طبریه در زیر درختی که شاخه هایش به روی دریاچه بال گشوده سر می برد و سپس شام را تحت تصرف خود در می آورد.» [82]
امام صادق (ع) می فرماید:
1752- «انا و آل ابی سفیان بیتان تعادیا فی الله قلنا: صدق الله، و قالوا: کذب الله!. قاتل ابوسفیان رسول الله (ص) و قاتل معاویه علی بن ابی طالب (ع)، و قاتل یزید بن معاویه الحسین بن علی (ع) و السفیانی یقاتل القائم.»
«ما و خاندان ابوسفیان، دو خاندانی هستیم که همواره با یکدیگر در ستیز بودیم، ما می گفتیم: خدا راست گفته است و آنها می گفتند: دروغ گفته است!. ابوسفیان با رسول اکرم (ص) جنگید، معاویه با حضرت علی (ع) جنگید، یزید با امام حسین (ع) جنگید و سفیانی نیز با حضرت قائم (ع) می جنگد.» [83]
1753- «ان امر السفیانی من المحتوم، و خروجه فی رجب، یاتی ارض قرار و معین و یستوی علی منبرها.»
«خروج سفیانی حتمی است و خروجش در ماه رجب خواهد بود، به سرزمین آرامش و آسایش وارد می شود و بر فراز منبر آن (دمشق) قرار می گیرد». [84]
1754- «یخرج من بنی صخر، فیبدل الرایات السود بالحمر».
«از میان اولاد صخر خروج می کند و پرچم های سیاه را به پرچم های سرخ مبدل می سازد.»
«صخر» نام ابوسفیان پدر معاویه مؤسس سلسله جنایت پیشه اموی است.
1755- «... هو احمر اشقر ارزق. ضخم الهامه، ربعه، خشن الوجه، فی وجهه اثر الجدری. اذا رایته حسبته اعور و ما هو باعور لان فی عینه نکته بیاض. و هو من اخبث الناس لانه لم یعبدالله قط، و لم یر مکه قط، ولا المدینه قط!».
«او سیمایش سرخ، چشمهایش زاغ، و موهایش زرد است. کاسه سرش سترک، کتفهایش چهارشانه و پهن، و صورتش درشت و خشن است و در صورتش آثار آبله است. هنگامی که او را ببینی، او را کور می پنداری، ولی او کور نیست بلکه در مردمک او نقطه سفیدی هست و او پلیدترین مخلوق روی زمین است که لحظه ای خدای را نپرستیده است، و مکه و مدینه را هرگز ندیده است.» [85]
1756- «لایکون ما تحبون حتی یختلف بنو فلان فیما بینهم، فاذا اختلفوا طمع الناس و تفرقت الکلمه، و خرج السفیانی.»
«آنچه دوست می دارید واقع نمی شود، جز هنگامی که بنی فلان (بنی عباس) دچار اختلاف شوند. چون دچار اختلاف شدند مردم بر حکومت چشم می دوزند و اختلاف آنها را غنیمت می شمارند. آنگاه سفیانی خارج می شود.» [86]
1757- «لا یکون ذلک حتی یختلف سیف بنی فلان، و تضیق الحلقه، و یظهر السفیانی، و یشتد البلاء و یشمل الناس موت و قتل یلجاون فیه الی حرم الله و حرم رسوله».
«این امر واقع نمی شود مگر هنگامی که شمشیرهای بنی فلانی در میان خود به کار افتد و حلقه تنگ تر می شود و اختلاف به جاهای باریک بکشد، آنگاه سفیانی خروج می کند و بلاها و کشتارها همه جا را فرا می گیرد، مردم به حرم امن خدا و رسول خدا پناهنده می شوند.» [87]
1758- «لابد من فتنه صماء یشتد فیها البلاء، و یشمل الناس موت و قتل یلجاون فیه الی حرم الله و حرم رسوله».
«به ناگزیر فتنه ای جانکاه اتفاق می افتد که بلاها بسیار شدت می یابد و همه مردم را مرگ و کشتار فرا می گیرد. مردم به حرم خدا و حرم پیامبر خدا پناه می برند.» [88]
منظور از این فتنه، فتنه سفیانی است و منظور از حرمین مکه و مدینه است که حضرت مهدی (ع) با جمعی از یارانش به حرمین شریفین پناهنده می شوند تا انقلاب شکوهمند خود را آغاز فرمایند.
1759- «یخرج مع سبعه نفر، مع احدهم لواء معقود، یعرفون بالنصر، یسیرون علی ثلاثین میلا لا یری ذلک العلم احد الا انهزم».
«سفیانی با هفت نفر حرکت می کند، که یکی از آنها پرچم درهم پیچیده را در دست دارد که به شکست ناپذیری شناخته می شوند، 30 میل راه می روند، احدی آن پرچم را نمی بیند جز اینکه تسلیم می شود.» [89]
منظور از 30 میل فاصله اقامتگاه سفیانی با دمشق است که از آن صحرای سوزان با هفت نفر از خواص کسان خود رهسپار دمشق می شود.
1760- «حین یقترب السفیانی من دمشق یهرب حاکمها، و تجتمع الیه قبائل العرب، و یخرج الربیعی و الجرهمی و الاصهب و غیرهم من اهل الفتن و الشغب، فیغلب السفیانی من یحار به منهم و ستولی علی الشام.»
«چون سفیانی به دمشق نزدیک شود، حاکم دمشق پا به فراز می گذارد، و قبایل عرب بر او گرد آیند. ربیعی، جرهمی، اصهب و دیگر شورشگران از اهل فتنه و هرج و مرج بر علیه او می شورند ولی سفیانی بر همه آنها غلبه می کنند و بر شام سیطره می یابد.» [90]
1761- «یخرج السفیانی بالشام، فینقاد له اهل الشام الا طوائف من المقیمین علی الحق یعصمهم الله من الخروج معه».
«سفیانی وارد شام می شود و بر آنجا مسلط می شود و مردم شام بر او گردن می نهند، جز عده کمی از کسانیکه بر آئین حق ثابت قدم مانده اند، خداوند آنها را از خروج کردن در خدمت سفیانی حفاظت می فرماید.» [91]
1762- «السفیانی لابد منه، ولا یخرج الا فی رجب».
«به ناگزیر سفیانی خروج می کند، خروج او در ماه رجب خواهد بود.» یکی از حاضران به پیشگاه امام صادق علیه السلام عرض کرد: هنگامی که سفیانی خروج کند، حال ما چگونه خواهد بود؟. فرمود: در آن هنگام به سوی ما بشتابید.» [92]
1763- «لا تبرح الارض حتی یخرج السفیانی، فاذا خرج السفیانی فاجیبوا الینا یقولها ثلاثاً – و هو من المحتوم».
«تا سفیانی خروج نکرده از جای خود برنخیز، چون سفیانی خروج کرد دعوت ما را اجابت کنید (این تعبیر را سه بار فرمود) که خروج او از علایم حتمی است.» [93]
امام ششم در این حدیث و در دهها حدیث دیگر شیعیان را فرمان می دهد که پیش از خروج سفیانی از هیچ فریادی پیروی نکند، هر کس آنها را به هر چیزی دعوت کند، از او نپذیرند. تا بانگ جبرئیل از آسمان و آوازه سفیانی از زمین بگوش برسد، آنگاه شیعیان پرشور برای بیعت و تجدید عهد با آن امام بزرگوار به سویش بشتابید و بر آستانش پیشانی تسلیم بسایند.
1764- «الزم بیتک وکن حلسا من احلاسه، واسکن ما سکن اللیل و النهار. فاذا بلغک ان السفیانی قد خرج فارحل الینا ولو حبوا علی رجلک، و قبل ذلک ثلاث رایات: رایه حسینیه، و رایه امویه، و رایه قیسیه. فبیناهم کذلک اذا یخرج السفیانی فیحصدهم حصد الزرع، ما رایت مثله قط!».
«در خانه خود بنشین و چون یکی از گلیمهای خانه ات باشد. تا شب و روز ساکن هستند تو نیز آرام باش، هنگامی که شنیدی که سفیانی خروج کرده به سوی ما بشتاب ولو ناچار شوی که با پای پیاده و سینه خیز رفتن این مسیر را بپیمائی». [94]
و در برخی از روایات آمده که: پیش از خروج سفیانی سه پرچم به اهتزاز در می آید یکی از آنها حسینی است، دیگری اموی است و سومی قیسی. در حالیکه آنها در حرکت هستند سفیانی خروج می کند و آنها را درو می کند، که هرگز چنین درو کردن در تاریخ سابقه نداشته است. [95]
به نظر می رسد که منظور از پرچم حسینی پرچم یمانی باشد و منظور از پرچم اموی پرچم ابقع و منظور از پرچم قیسی پرچم مصری و مغربی باشد که در پیرامون هر سه به تفصیل سخن گفته ایم. آنگاه از حوادث جاری امروز از قبیل ترور، آدم ربائی، گروگانگیری و غیره سخن گفته، می فرماید:
1765- «ما تمدون الیه اعینکم؟. فما تستعجلون؟. الستم آمنین؟. الیس الرجل منکم یخرج فیقضی حوائجه ثم یرجع لم یخطف؟!!. ان کان ما قبلکم علی ما انتم علیه، لیوخذ الرجل فتقطع یداه و رجلاه، و یصلب علی جذوع النخل، و ینشر بالمنشار، ثم لا یعدو ذنب نفسه!».
«آنچا انتظار می کشید به این زودی فرا نمی رسد، چرا شتاب می کنید؟ مگر در امنیت زندگی نمی کنید؟! اگر آن فرا رسد پیش از آنکه آن تحقق بیابد شخص را می گیرند، دست و پایش را قطع می کند، از درختهای خرما به دار می آویزند و با اره سرش را از گردنش جدا می کنند و همه اینها سزای کردار خویش می باشد و بس.» [96]
سپس این آیات را تلاوت فرمود:
(آیا خیال می کنید که وارد بهشت می شوید در حالیکه نظیر آنچه امتهای پیشین دچار شده اند برای شما روی ندهد، که آنها سختی ها دیدند، آنقدر متزلزل شدند که پیامبران و گروندگان گفتند: نصرت خدا کی فرا می رسد؟! آگاه باش که نصرت خدا نزدیک است.)[97]
دقیقاً آن حوادث الان روی داده است، صبح انسان از خانه خود بیرون می رود و شب بر نمی گردد، ربوده می شود، ترور می شود، گروگان گرفته می شود، به سیاهچالها می رود و به شنیع ترین شکلی شکنجه می شود، دست و پایش بریده می شود، مثله می شود، و ... که همه اقسامش در پایتخت کشورمان (بیروت) همه روزه انجام می شود و دیگر پایتختهای منطقه نیز کم از بیروت نیستند و هزاران جنایات ضد بشری در آنها تحقق می یابد. و همه اینها سزای اعمال انسانهاست که از شاهراه هدایت منحرف شده اند و به سوی گناهان روی آورده اند و همانند درندگانیکه روی مردار برای یکدیگر دندان تیز می کنند، برای ارتکاب گناهان با یکدیگر تکالب می کنند، تا به تیرهای غیب دچار شوند و صاعقه های آسمانی بر سرشان فرو بارد.
1766- «خیر المساکن مکه و بیت المقدس».
«بهترنی اقامتگاه ها مکه و بیت المقدس است.» [98]
امام باقر (ع) نیز در این باره می فرماید:
1767- «خیر الاماکن یومئذٍ بیت المقدس. لیا بین علی الناس زمان یتمنی احدهم انه من سکانه».
«بهترین اقامتگاه ها در آن روز بیت المقدس است. برای مردم زمانی پیش می آید که هر کسی آرزو می کند که ایکاش ساکن آنجا می بود. [99] و آن در عهد سفیانی است.
1768- «مناد ینادی فی دمشق بعد ان ینزلها الترک و یجاوزونها الی الجزیره و علی راسهم خاقان الا تراک، یتبعهم الروم الظواهر بالرایات و الصلب، ولا یزال الناس کذلک حتی یقرع الراس».
«پس از آنکه ترکها وارد دمشق شوند و از آنجا به سوی جزیره بروند، و خاقان ترکها در رأس آنها باشد، رویمان با پرچم های برافراشته و صلیب های آویخته آنها را دنبال کنند، در آن هنگام منادی در دمشق بانگ بر می آورد و مردم همچنان در وحشت به سر می برند تا سرهایشان از تنشان جدا شود.» [100]
همه اینها واقع شده و هجوم یکی از طاغوت های شرق و یا غرب به دمشق باقی مانده که برای پشتیبانی از اسرائیل و تجاوز به حقوق ملل خاورمیانه و دست یافتن به منابع نفتی و دیگر ثروت های زیرزمینی به این کشور حمله کنند و سرها از تن جدا شود و راه جنگ قرقیسیا باز شود، که در پیشقدم خروج سفیانی روی خواهد داد.
1769- «یمر جیش السفیانی المتوجه الی العراق بقرقیسیا فیکون قتال بین عبدالله و عبدالله فیرجع المغربی الی الجزیره بعد ان یقتل من الطرفین منه الف.. ثم یتابع الجیش السفیانی سیره، فیسبق الیمانی الی العراق، فیمر فی بغداد فترتفع فیها ریح سوداء فی اول النهار، و یصیبها زلزال حتی ینخسف کثیر منها، و حتی تنخسف من الرجفه و تنخسف البصره و تخرب.»
«سپاه سفیانی در مسیر خود به عراق وارد «قرقیسیا» می شود و در آنجا میان «عبدالله» با «عبدالله» جنگ در می گیرد و پس از آنکه صد هزار نفر از طرفین کشته شوند مغربی به سوی جزیره بر می گردد، آنگاه سپاه سفیانی راه او را دنبال می کند، و پیش از یمانی وارد عراق می شود و به شهر بغداد روی می آورد. اول صبح باد سیاهی در بغداد می وزد و به دنبال آن زمین لرزه هائی به وقوع می پیوندد تا بسیاری از آنها در کام زمین فرو روند. و حله و بصره نیز خسف و ویران شوند.» [101]
شاید این باد سیاه، انفجار چاه های نفتی و پدید آمدن آتش سوزیها را در برداشته باشد و شاید این زمین لرزه ها در اثر بمبارانها و موشک پراکنی ها باشد و شاید به دلیل یک سلسله عوامل جوی و یا یک صاعقه آسمانی باشد.
واژه عبدالله که دوبار در این حدیث آمده است ممکن است اسامی رهبران دو سپاه عربی: مغربی و مصری باشد، و یا یکی از آنها نام یکی از فرماندهان لشکر سفیانی باشد. سپس در مورد نبرد قرقیسیا می فرماید:
1770- «تبنی مدینه مما یلی المشرق یکون فیها وقعه لم یسمع اهل ذلک الزمان بمثلها، ثم تنجلی هی و الوقعه التی فی الشا عن اربعمئه الف قتیل!. ثم یخرج المهدی فی اتر ذلک لاترد له رایه».
«شهری در طرف شرق ساخته می شود که در آن حوادثی روی می دهد که هرگز مردم آن زمان نظیر آن را نشنیده اند. آنگاه آن حادثه و یک حادثه دیگر که در شام روی می دهد مجموعاً چهار صد هزار کشته بر جای می گذارد و به دنبال آن حضرت مهدی (عج) ظاهر می شود و هرگز سپاهش شکست نمی خورد.» [102]
امیرمؤمنان (ع) در این مورد می فرماید:
1771- «یبنی مدینه یقال لها الزوراء بین دجله و دجیل و الفرات. فلو رایتموها مشیده بالجص والاجر المزخرف بالدهب و الفضه و اللازورد و المرمر و الرخام و ابواب العاج و الابنوس و الخیم و القباب و الستارات!. و توالت علیها ملوک بنی شیصبان، اربعه و عشرون ملکا». «شهری به نام «زوراء» در میان دجله و دجیل و فرات ساخته می شود. ایکاش آن را می دیدند که با گچ و آجر محکم کاری می شود و با طلا و نقره و لاجورد و مرمر و درهای عاج و آبنوس و چادرها و پرده ها و گنبدها تزیین می گردد و 24 پادشاه از پادشاهان بنی شیصبان بر آن حکومت می کنند.» [103]
1772- «... و تبنی مدینه یقال لها الزوراء، بین دجله و الفرات. ملعون من بناها و سکنها. منها تخرج طینه الجابرین. تعلی فیها القصور، و تسدل الستور، و یتعاملون بالفجور».
«شهری به نام زوراء (بغداد) در میان دجله و فرات ساخته می شود، بنیانگزارش ملعون است و ساکنانش از رحمت خدا دورند، سرشت ستمگران از آن در می آید، کاخ های بلندی در آن ساخته می شود که پرده های قیمتی بر آن آویخته می شود و انواع گناهان در آن انجام می یابد.» [104]
منظور از بنیانگزار آن مؤسس اول است که دستور شهرسازی آن را صادر کرده است. ولی چقدر جالب است گفتار امیر مؤمنان (ع) که در آن روز که سرزمین بغداد شنزار و سنگلاخی بیش نبود کوچکترین اثری از آثار زندگی در آن نبود، پیشوای پرهیزکاران طوری آن را وصف کرده، که گوئی در خیابان های امروز بغداد سیر کرده، کاخها و آسمان خراش های سر بفلک کشیده آن را دیده است!. و سپس از وضع امروز و از جنایاتیکه در پشت درهای بسته و پرده های آویخته انجام می شود. طوری قاطعانه صحبت کرده که هرگز احدی جز باب مدینه رسول (ص) نمی تواند آنچنان سخن بگوید: آری اینها از خزانه علوم غیبی پروردگار است که به پیامبرش آموخته و او نیز به باب مدینه علومش تعلیم فرموده است. او نیز به شایستگان اصحباش خبر داده و سینه به سینه در کشاکش روزگار باقی مانده و امروز به دست ما رسیده است.
آنگاه امام صادق (ع) از جنگ «قرقیسیا» چنین تعبیر می کند:
1773- «ان الله ما دبه فی قرقیسیا، یطلع مطلع من السماء فینادی: یا طیر السماء، و یا سباع الارض: هلموا الی الشبع من لحوم الجبارین».
«خداوند سفره عامی در قرقیسیا می گستراند که منادی آسمانی بانگ می زند: هان ای پرندگان آسمان و ای درندگان زمین، بشتابید و از گوشت ستمگران شکمی سیر نمائید.» [105]
بانگ های آسمانی با وسائل امروزی بسیار عادی شده و هر لحظه ممکن است توسط رادیو و تلویزیون و ماه های مصنوعی و غیره بانکی برآورده شود و گوش جهانیان را نوازش دهد. ولی اگر این بانگ از طرف قادر متعال باشد، دیگر به این وسائل نیازی نیست و رساترین بانگ ها را می تواند از دل سنگی بیرون آورد.
1774- «یلتقی السفیانی بالابقع فیقتله السفیانی و من معه. ثم یقتل الاصهب و اتباعه. ثم لایکون له هم الا آل محمد و شیعتهم و المثول الی العراق. و یمر جیشه بقرقیسیا فیقتلون بها فیقتل بها منه الف. و یبعث السفیانی جیشا الی الکوفه، وعدتهم سبعون الفا، فیصیبون من اهل الکوفه قتلا و سبیاً».
«سفیانی با ابقع درگیر می شود و او را با تمام یارانش می کشد و سپس اصهب را با پیروانش می کشد، آنگاه همه نیروهای خود را برای کشتن آل محمد (ص) و شیعیان اهلبیت گسیل می دارد. و به همین سبب رهسپار عراق می گردد و در مسیر عراق سپاهیانش وارد قرقیسیا می شوند و جنگی سخت به راه می اندازد که صد هزار نفر در آن کشته می شود، آنگاه سپاهی به سوی کوفه می فرستد که تعدادشان هفتاد هزار نفر می باشد، مردم کوفه را قتل و غارت می کنند.» [106]
آنگاه امام صادق (ع) جنبش سید هاشمی را در رابطه با جنگ قرقیسیا چنین بیان می فرماید:
1775- «یخرج قبل السفیانی من یدعو لآل محمد و ینزل الترک الحیره و ینزل الروم فلسطین. و یسبق عبدالله حتی یلتقی جنودهما بقرقیسیا علی النهر، و یکون قتال عظیم. و یسیر صاحب المغرب فیقتل الرجال و یسبی النساء، ثم یرجع فی قیس حتی ینزل الحیره السفیانی فیسبق الیمانی، و یحوز السفیانی ما جمعوا».
«پیش از خروج سفیانی، کسی قیام می کند که برای اهلبیت پیامبر (ص) دعوت می کند، ترکها در حیره فرود آیند، رومیان وارد فلسطین شوند، عبدالله (مغربی) شتابان وارد قرقیسیا شده با سپاه سفیانی وارد جنگ می شود و جنگ سختی در می گیرد، آنگاه مغربی حرکت می کند و در مسیر خود مردها را می کشد و زنها را اسیر می گیرد، آنگاه با سپاه قیس بر می گردد تا سفیانی وارد حیره شود و از یمانی سبقت جوید. پس هر چه گرد آورند سفیانی از آنها می ستاند.» [107]
1776- «اذا خرج السفیانی ثغیب الرجال وجوهها و لیس علی العیال بأس. فاذا ظهر علی الکور الخمس فانظروا الی صاحبکم.»
«چون سفیانی خارج شود مردان صورت های خود را پنهان می کنند ولی برای زنها باکی نیست. هنگامی که سفیانی بر شهرهای پنجگانه سیطره یافت منتظر ظهور صاحب خود باشید.» [108]
این شهرهای پنجگانه عبارتند از: دمشق، فلسطین، اردن، حمص و حلب. چنانکه در اخبار تصریح شده است.
امام صادق (ع) روزی خطاب به گروهی از عراقیها فرمود:
1777- «اذا خرج السفیانی یبعث جیشا الینا و جیشا الیکم فاذا کان ذلک فاتونا علی صعب و ذلول».
«هنگامی که سفیانی خروج کند لشکری را به سوی شما می فرستد و لشکری را به سوی ما، هنگامی که این نشانه تحقق پیدا کند با هر وسیله ای که بیاید به سوی ما بشتابید.» [109]
آنگاه از پایان این جنگ خونبار چنین تعبیر می کند:
1778- «و یوخذ آل محمد صغیرهم و کبیرهم، لایترک منهم احد الا حبس».
«همه آل محمد (ص) از برزگ و کوچک دستگیر و زندانی می شوند، حتی یک نفر هم باقی نمی ماند.» [110]
1779- «یبعث السفیانی جیشا الی المدینه فیامر بقتل کل من کان فیها من بنی هشام. فیقتلون و یفرون هاربین الی البراری و الجبال حتی یظهر المهدی (ع)».
«سفیانی سپاهی را به سوی مدینه می فرستد و فرمان می دهد که هر کس از بنی هاشم در آنجا باشد بکشند، بنی هاشم کشته می شوند و به کوه و صحرا فرار می کنند تا مهدی (عج) ظهور کند.» [111]
1780- «و یبعث السفیانی عسکراً الی المدینه، فیخربونها، و یهدمنون القبر الشریف، و تروث بغالهم فی مسجد رسول الله!!!».
«سفیانی سپاهی را به سوی مدینه می فرستد و آن را خراب می کند و قبر شریف را ویران می سازد و استرهای خود را به مسجد النبی (ص) وارد می کند.» [112]
1781- «یعمد المهدی الی حمی مکه و ظلل البیت الحرام.»
«حضرت مهدی به مکه می رود تا در پناه مکه و در پرتو بیت الله الحرام در امان باشد.» [113]
1782- «ویل للزوراء من الرایات الصفر و رایات المغرب و رایه السفیانی!».
«وای بر زوراء (بغداد) از پرچم های زرد و پرچم های مغربی و پرچم های سفیانی.» [114]
1783- «تکون الزوراء محل عذاب الله و غضبه. تخربها الفتن و تترکها جماء!. فالویل لها و لمن بها کل الویل من الرایات الصفر و رایات المغرب و من یجلب فی الجزیره و من الرایات التی تسیر الیها من قریب و من بعید!. و الله لینزلن بها من صنوف العذاب ما لاعین رات ولا اذن سمعت بمثله!. ولایکون طوفان اهلها الا بالسیف، فالویل لمن اتخذ بها مسکنا، فان المقیم بها یبقی لشقائه، والخارج منها برحمه الله.
فوالله ان بغداد لتعمر فی بعض الاوقات حتی ان الرائی یقول: هده هی الدنیا. و ان دورها و قصورها هی الجنه!. و ان بناتها هن الحور العین!. و ان ولدانها هم الولدان!. ولیظنن ان الله لم یقسم الرزق الا بها!. لیظهرن فیها من الاقتراء و اتیان الفجور، و اکل السحت، و سفک الدماء ما لا یکون فی الدنیا کلها الا دونه!!! ثم لیخربنها الله بتلک الفتن و تلک الرایات، حتی یمر المار قیقول: ها هنا کانت الزوراء.»
«زوراء (بغداد) محل خشم و غضب خدا می شود، فتنه ها آنجا را ویران می سازد و به تل خاکستر تبدیل می کند، وای بر آنها و ساکنانش از پرچم های دیگری که از دور و نزدیک به آن سو به راه می افتد. به خدا سوگند از انواع و اقسام عذاب آنقدر عذاب بر آنجا نازل می شود که چنین عذابی را نه گوشی شنیده و نه چشمی دیده است. اضطراب آنها به وسیله شمشیر خواهد بود. وای بر کسیکه در آنجا اقامت گزیند، هر کس در آنجا بماند سزای اعمال خود شود و هر کس از آن بیرون رود از رحمت و تفضل خدا رهائی یافته است.
به خدا سوگند بغداد گاهی به قدری آباد می شود که هر کس آنرا ببیند بگوید: دنیا همین است و بس، و خانه های آن همان بهشت است و دختران آن حورالعین و پسران آن غلمان. و چنین می پندارد که خداوند همه روزی ها را برای آنجا تقسیم فرموده است. ولی در برابر، تهمت بر خدا و پیامبر رواج می یابد، شهادت دروغ، شرب خمر، فحشا و فجور، معاملات نامشروع، خونریزی و ... بسیار فراوان می شود که به تنهائی بیش از همه دنیا در آنجا گناه می شود!! آنگاه خداوند با این فتنه ها و با این پرچم ها آنجا را طوری ویران می سازد، که رهگذران از روی تعجب گویند: آیا اینجا بغداد بود؟!». [115]
چقدر جالب توجه است که امام صادق (ع) دوازده قرن پیش بغداد را طوری توصیف فرموده است که گوئی بغداد امروز را دیده و در کوچه و بازارش راه رفته و با مردمش سخن گفته و از انواع حیله ها و خدعه های آنها آگاه شده است، در حالیکه آن روز بغداد صحرای سوزان و بیابان بی آب و علفی بیش نبود و از آثار حیات جز چند درخت خودرو در کنار دجله هیچ نشانی نبود. آری چقدر فرق است بین کسی که بگوید: من چنین تصور می کنم، و بین کسی که بگوید: از پدرم، از پدرش، ... از رسول اکرم (ص) که چنین فرمود؟! که معصومی از معصومی دیگر و سرانجام رسول اکرم (ص) از جبرئیل، از لوح، از قلم، از خدای تبارک و تعالی نقل می کند.
1784- «وتتعطل المساجد من المصلین اربعین لیله».
«مساجد مدت چهل روز از نمازگزار خالی می ماند.» [116]
و آن هنگامی است که شهرهای عراق با اختناقی شدید محاصره گردد.
1785- «تکون وقعه بالزوراء. قیل: و ما الزوراء؟. قال: مدینه بالمشرق بین انهار، یسکنها شرار خلق الله و جبابره من امتی. تقذف باربعه اصناف من العذاب: بالسیف، و خسف، و قذف، و مسخ!».
«حادثه ای در زوراء واقع می شود. گفته شد: زوراء چیست؟ فرمود: شهری در مشرق در میان رودخانه هاست، که بدترین مخلوقات و ستمگران امت من در آن سکونت می کنند. چهار رقم عذاب بر آنها فرود می آید:
1- شمشیر
2- خسف (در کام زمین فرو رفتن)
3- قذف (تیرباران و بمباران)
4- مسخ.» [117]
پیشوایان معصوم آنچه فرموده اند از پیشگاه رسول اکرم (ص) نقل کرده اند.
1786- «لایذهب ملک هولاء حتی یستعرضوا الناس بالکوفه یوم الجمعه. فکانی انظر الی رؤوس تندار فیما بین باب الفیل و اصحاب الصابون!. یقتل فیها اربعه الاف!»
«حکومت اینها از بین نمی رود تا مردم را در روز جمعه در کوفه به نمایش بگذارند. گوئی با چشم خود می بینم که سرها به سوی زمین افکنده می شوند و تعداد چهار هزار نفر در میان باب الفیل و اصحاب الصابون کشته می شوند.» [118]
1787- «لایخرج القائم (ع) حتی یقرا کتابان: کتاب بالبصره، و کتاب بالکوفه بالبراءه من علی!!!».
«قائم (عج) ظهور نمی کند جز اینکه دو نامه خوانده شود: یکی در بصره، دیگری در کوفه. که در هر دو از علی بن ابی طالب (ع) اظهار برائت می شود.» [119]
1788- «کانی بالسفیانی قد طرح رحله فی رحبتکم، فینادی منادیه: من جاء براس کوفی فله الف درهم!. فیثب الجار علی جاره، والاخ علی اخیه و یقول: هذا منهم فیضرب عنقه و یاخذ الف درهم!. اما ان امارتکم یومئدٍ لاتکون الا لاولاد البغایا. کانی انظر الی صاحب البرقع رجل منکم و یقول بقولکم یعرفکم ولا تعرفونه، فیحوشکم فیغمزکم رجلا رجلاً. اما انه لایکون الا ابن بغی، لا یدع احد راه الا قتله اوصلبه!. حتی ان الرجل یمر بالدره العظیمه مطروحه فی الارض فلا یتعرض لها من شده الخوف!».
«گوئی سفیانی را با چشم خود می بینم که در کوچه و بازار شما رحل خود را انداخته، منادی اش بانگ بر می آورد: هر کس سر یکی از کوفیان (شیعیان) را بیاورد هزار درهم جایزه دارد، آنگاه همسایه سر همسایه اش، و برادر سر برادرش را بریده به جهت اخذ پاداش پیش او می برد و می گوید: اینهم از آنهاست. و هزار درهم را دریافت می کند. در آن ایام حکومت شما به دست حرامزادگان می افتد. گوئی آن مرد آبله رو (سفیانی) را می بینم که به عنوان یکی از شما و قائل به عقیده شما (یعنی به عنوان عرب و مسلمان) وارد صحنه شده، او شما را خوب می شناسد ولی شما او را نمی شناسید، پس شما را محاصره کرده یک یک دستگیره کرده نابود می سازد! او جز زنازاده نیست، احدی را نمی بیند جز اینکه گردن می زند یا به دار می آویزد. آنقدر خفقان می شود که انسان اشیاء بسیار گرانبهائی را در وسط راه می بیند و از شدت ترسش دست به آن نمی زند.» [120]
1789- «ثم تنخسف البصره و تخرب، و یعم العراق خوف شدید لایکون معه قرار، و یقع الموت الدریع بعد ان یدخل جیشه الی بغداد فیبیحها ثلاثه ایام و یقتل من اهلها ستین الفا و یخرب دورها، ثم یقیم بها ثمانی عشره لیله فیقسم اموالها، و یکون اسلم مکان فیها الکرخ». «سپس بصره خسف می شود و ویران می گردد و وحشت بسیار شدیدی بر سراسر عراق حکمفرما می شود که احدی آسایش و آرامش نمی یابد، چون سپاه او وارد بغداد شود، کشتار بسیار فجیعی می شود، سه روز همه چیز را مباح اعلام می کند، 60 هزار نفر (و به روایتی 70 هزار) از مردم بغداد کشته می شوند و خانه هایشان ویران می شود. هجده روز در آنجا قامت می کند، ثروت های مردم را در میان سپاهیانش تقسیم می کند. در آن روز سالم ترین جا در بغداد کرخ می باشد.» [121]
1790- «حجوا قبل ان لاتحجوا، قبل ان یمنع البرجانیه. حجوا قبل ان یهدم مسجد بالعراق بین نخل و انهار. حجوا قبل ان تقطع سدره بالزوراء علی عروق النخله التی اجتنت منها مریم رطبا جنیا. فعند ذلک تمنعون من الحج، و ینقص الثمار. و یجد البلاء، و تبتلون بغلاء الاسعار و جور السطلان، و یظهر فیکم الظلم و العدوان، و الوباء و الجوع، و تظلمکم الفتن من جمیع الافاق! فویل لکم یا اهل العراق اذا جاءتکم الرایات من خراسان!. و ویل لاهل الری من الترک، و ویل لاهل العراق من اهل الری، و ویل لهم ثم ویل، ثم ویل لهم من الشط الذین آذانهم کاذان الفار!. صفر لباسهم الحدید، کلامهم ککلام الشیاطین، صغار الحدق جرد مرد، استعیذ بالله من شرهم!! اولئک یفتح الله علی ایدیهم الدین و یکون سببا لامرنا».
«خانه خدا را حج کنید پیش از آنکه «برجانیه» شما را از حج منع کند (*) حج کنید پیش از آنکه مسجدی در عراق از میان رود و نخلستان (مسجد براثا) ویران گردد، حج کنید پیش از آنکه درخت سدری در بغداد قطع شود و روی ریشه های نخلی افکنده شود که حضرت مریم از آن رطب تازه چیده بود. در آن هنگام از حج منع می شوید و میوه جات کم می شود و بلاها فراوان می شود، به گرانی قیمت ها و ستم پادشاه مبتلا می شوید، همه شما را ظلم، ستم، گرسنگی، وبا و اقسام فتنه ها فرا می گیرد. وای بر شما ای اهل عراق! هنگامی که پرچم هائی از خراسان به سوی شما به اهتزاز در آید. وای بر اهل ری ازاتراک، وای بر اهل عراق از مردم ری، هزاران وای بر آنها. وای بر آنها از سپاهیان زیبا اندام و شجاعی که گوشهای آنها چون گوش موش است، جامه های آنها زرد و آهنین است، گفتارشان چون گفتار شیاطین است، دیدگانشان ریز و صورتهایشان بی مو است. از شر آنها به خدا پناه می برم، که خداوند به دست آنها راه را برای ظهور امر ما هموار می سازد و فتح را نصیب می گرداند.» [122]
(*) برجانیه منسوب به «برجان» است و آن صنفی از رومیان است و نام دزدیست که به آن مثل می زنند. «مترجم»
شاید آن درخت سدر (کنار) که در این حدیث اشاره شده، یکی از درختان سدری باشد که در حفاریهای مربوط به پل سازی بر روی دجله با کلوخ شکن ها و جاده صافکنها کنده شده باشد.
در این حدیث اشاره ای هم به چینی ها شده که از خاور دور آمده فجایعی را در بغداد می آفرینند و زمینه را برای ظهور فراهم می کنند.
1791- «اذا استوی السفیانی علی الکور الخمس، دمشق، و حمص، و حلب، والاردن، و قنسرین، فعدوا له تسعه اشهر».
«هنگامی که سفیانی بر پنج منطقه: دمشق، حمص، حلب، اردن و قنسرین تسلط بیابد، نه ماه برای او بشمارید.»[123]
در برخی منابع به جای اردن، فلسطین آمده و در پایان برخی از منابع آمده است: در آن هنگام منتظر فرج باشید.
1792- «السفیانی من المحتوم، و خروجه فی رجب، من اول خروجه الی آخره خمسه عشر شهرا: سته اشهر یقاتل فیها. فاذا ملک الکور الخمس ملک تسعه اشهر و لم یزد علیها یوما».
«خروج سفیانی از امور حتمی است و خروج او در ماه رجب است. از آغاز خروج تا پایان عمرش 15 ماه است، شش ماه تمام جنگ می کند، هنگامی که بر مناطق پنجگانه تسلط پیدا کرد نه ماه حکومت می کند، حتی یک روز هم از آن تجاوز نمی کند.» [124]
این حدیث اختلافی را که در مورد مدت حکومت سفیانی در احادیث دیده می شود، بر طرف می سازد و اعلام می دارد که حکومتش از 9 ماه هرگز تجاوز نمی کند ولی این مدت از روزی آغاز می شود که بر 5 شهر تسلط پیدا کند، و شش ماه طول می کشد که بر این شهرها حکومت کند.
1793- «یرکب الارض تسعه اشهر یسوم الناس فیها سوء العذاب. فویل لمصر، و ویل للزوراء و الویل للکوفه و واسط».
«مدت 9 ماه بر زمین حکم می راند، مردم را به سخت ترین شکلی شکنجه می کند. بدا به این حال مصر، بدا به حال بغداد، بدا به حال کوفه واسط». [125]
در بخشهای پیشین از لشکر مصری بحث کردیم که چگونه به دست سفیانی نابود می شود.
1794- «من اول خروجه الی آخره خمسه عشر شهرا: سته اشهر یقاتل فیها، ثم یملک تسعه الشهر لا تزید یوما!! اذا کان ذلک فالینا».
«از نخستین روزیکه خروج می کند تا روزیکه حکم می راند ششماه تمام است سپس 9 ماه تمام حکم می راند و حتی یکروز هم بر آن نمی افزاید. هنگامی که این امر تحقق یافت به سوی ما بشتابید.» [126]
1795- «فی شوال یشول امر القوم و فی ذی القعده یقعدون و دو الحجه شهر الدم و فی محرم یحرم الحلال و یحلل الحرام و فی صفر و ربیع خزی عظیم فامر عظیم و فی جمادی الفتح من اولها الی آخرها.»
«در ماه شوال خیزشها آغاز می شود، در ماه ذیقعده بر اریکه قدرت تکیه دهند، در ماه ذیحجه سیل خون راه اندازند، در ماه محرم حلالها را حرام و حرامها را حلال سازند، در ماههای صفر و ربیع فجایع بزرگ همراه با ذلت بزرگ روی می دهد، در ماه های جمادی همه اش فتح و پیروزی است.» [127]
درود بیکران بر امام به حق ناطق حضرت جعفر صادق علیه السلام که با چه بیانی صریح و قاطع حوادث صدها سال بعد را با نظم و ربط و ضبط خاصش بیان می کند و مطمئن است که آنچنانکه فرموده مو به مو اجرا خواهد شد و شیعیانی که او را به حق شناخته اند هیچ تردیدی ندارد که حتی یک کلمه اش نیز باطل نخواهد شد.
1796- «اذا هدم حائط مسجد الکوفه، موخره، مما یلی دار عبدالله بن مسعود، فعند ذلک زوال ملک السفیانی. اما ان هادمه لا یبنیه!!».
«هنگامی که دیوار مسجد کوفه از طرف خانه عبدالله بن مسعود فرو ریزد، در آن هنگام حکومت سفیانی پایان پذیرد. آگاه باش که خراب کننده آن، آن را بنا نمی کند.» [128]
آری این غیب اوست و از اسرار آل محمد (ص) است، خداوند علام الغیوب از خزانه غیبش بر پیامبران عظیم الشأن که امنای وحی هستند، تعلیم فرموده است.
امام کاظم (ع) می فرماید:
1797- «انی یکون ذلک و لما تکثر القتلی بین الحیره و الکوفه!»
«چگونه ممکن است امر ظهور فرا رسد در حالیکه هنوز آن کشت و کشتار گسترده در میان کوفه و حیره واقع نشده است.» [129]
آری رسول اکرم (ص) و امامان اهلبیت تأکید فرموده اند که هرگز ظهور حضرت بقیه الله (عج) بدون خروج سفیانی نخواهد بود، همه معصومین یقین دارند که در علم خدا گذاشته است که سفیانی خروج کرده حمام خون راه می اندازد و صحرای وسیع بین حیره و کوفه را گلگون می سازد و به دنبال آن مصلح غیبی ظهور می کند.
امام رضا (ع) می فرماید:
هنگامی که امام هشتم به ناچار ولایت عهدی را پذیرفت، برخی از شیعیان خیال کردند که دیگر حکومت بنی عباس تمام شد و خلافت به آل محمد (ص) باز می گردد و امام هشتم همان امام قائم به امر می شود!! از این رهگذر یکی از اصحاب عرض کرد: مردم می گویند که سفیانی رفت و حکومت بنی عباس هم تمام شد. فرمود:
1798- «کذبوا. ان السفیانی لیقوم، و ان سلطانهم لقائم!»
«دروغ می گویند. سفیانی هنوز قیام نکرده و حکومت آنها هنوز ادامه دارد.» [130]
بعد از خلافت ظاهری امیرمؤمنان (ع) هیچکدام از امامان معصوم حق خلافت خود را مطالبه نکرد، زیرا می دانستند که چه حوادثی روی خواهد داد و چگونه حق آنها در دست غاصبان خواهد بود. از این رهگذر آنها مأمور به سکوت بودند تا آئین نو پای اسلام از ریشه نخشکد. و لذا تمام هم خود را صرف آموزش عقاید، احکام و فرهنگ غنی و وسیع اسلام می کردند و می دانستند که خداوند مشیتی دارد که به انجام خواهد رسانید و تا ظهور قائم (عج) حکومت به دست آنها نخواهد رسید. از اینجاست که می بینیم هنگامی که مأمون عباسی امام رضا (ع) را به پذیرش ولایتعهدی وادار می سازد از پذیرش آن امتناع می ورزد، زیرا می داند که مأمون از در حیلت و مکر وارد شده و هرگز حکومت برای آن حضرت مقدر نیست. از این رو در حدیث فوق تصریح می کند که علیرغم این پافشاری مأمون، حکومت به آنحضرت نمی رسد و حکومت ظالمانه و غاصبانه عباسی ادامه خواهد داشت.
نشانه های سفیانی چیزی نیست که بر کسی پوشیده بماند، اگر برخی از آنها بر کسی هم پوشیده بماند، حمام خونی که بین بغداد و کوفه راه می اندازد بر احدی پوشیده نخواهد بود. و لذا امام رضا (ع) به شیعیانش راه فرار از این فاجعه خونبار را ارائه می دهد: 1799- «الکرخ، اما انه اسلم موضع، ولابد من فتنه صماء صیلم، یسقط فیها کل بطانه و ولیجه»
«اما کرخ آن سالمترین نقطه در آن روز است و به ناگزیر فتنه ای کور و گنگ و سخت روی خواهد داد که همه پرده ها فرو ریزد.» [131]
آری دیگر پرده ای نمی ماند، شفاعتی پذیرفته نمی شود، حریمی شناخته نمی شود، مرزی به رسمیت باقی نمی ماند.
آنگاه به نشانه هائی که در پیشقدم ظهور تحقق می یابد اشاره می فرماید:
1800- «ان قدام هذا الامر علامات: حدث یکون بین الحرمین، فقیل: ما الحدث؟. قال: غضبه تکون، و یقتل فلان من آل فلان خمسه عشر رجلاً – کبشا».
«در پیشقدم امر ظهور نشانه هائی هست، حادثه ای در حرمین شریفین واقع می شود، پرسیده شد: آن کدام حادثه است؟ فرمود: خشمی برافروخته می شود و فلانی (سفیانی) پانزده تن از آل محمد (ص) را در آنجا ذبح می کند.» [132]
منظور از خشمی که برافروخته می شود، خشم خداوند بر سپاه خون آشام سفیانی است که مظهر آن خشم، خسف سپاه سفیانی در سرزمین بیداست، که در فاصله 12 میلی مدینه منوره روی می دهد.
1801- «ان السفیانی و کلبا یقتلون فی بیت المقدس حین تستقبله البیعه فیوتی بالسفیانی اسیرا فیامر به فیذبح علی باب الرحبه ثم تباع نساؤهم و غنائمهم علی درج دمشق»
«سفیانی و یکتن از بنی کلب در بیت المقدس کشته می شوند، هنگامی مقدمات بیعت (برای حضرت ولی عصر) فراهم شود سفیانی را دستگیر کرده، به صورت اسیر می آورند و در میدان عمومی ذبح می شود و زنها و غنایم جنگی در حراجهای دمشق به فروش می رسد.» [133]
در اینجا منظور از میدان وسیع، کرانه دریاچه فرو ریخته او را ذبح می کند و با ذبح او ریشه فتنه ها می خشکد.
1802- «ان السفیانی یذبح علی بلاطه باب ایلیاء».
«سفیانی روی تخته سنگی در دروازه ایلیا سر بریده می شود.» [134]
شاید در اینجا نیز منظور از دروازه ایلیا منطقه ای در کرانه های دریاچه طبریه باشد که به این عنوان شناخته شود، و شاید همان مدخل فلسطین باشد که راه ایلیا از آنجا آغاز می شود.
1803- «انه یذبح علی الصفا المتعرضه علی وجه الارض عند الکنیسه التی فی بطن الوادی علی طرف درج طور زیتا المقنطره. علیها یذبح کما تذبح الشاه. فالخائب من خاب یوم کلب، حتی تباع المراه بثمانیه دراهم!»
«سفیانی روی صخره ای که در نزدیکی کنیسه ای در صحرا در طرف پله های پل طور زیتون به پهنا نهاده شده، چون گوسفند ذبح می شود. محروم کسی است که از غنایم روز کلب محروم شود، یک زن به 8 درهم فروخته می شود». [135]
امیرمؤمنان (ع) در این زمینه می فرماید:
1804- «فی ذلک العهد یقتل خلیفه ما له فی السماء عاذرولا فی الارض ناصر»
«در آن روزگار خلیفه ای کشته می شود که در آسمان کسی او را معذور نمی داند و در زمین کسی از او حمایت نمی کند.» [136]
حضرت بقیه الله (عج) می فرماید:
آخرین خورشید امامت حضرت بقیه الله روحی فداه در توقیع شریفی که به افتخار ابراهیم بن مهزیار صادر فرموده، در پاسخ شکایت های او از ستم های حکومت زمانش چنین می نویسند:
1805- «قاتلهم الله انی یوفکون!. کانی بالقوم و قد قتلوا فی دیارهم، و اخذهم امر ربک لیلاً اونهارً».
«خدایشان بکشد چقدر نادانند، گوئی با چشم خود آنها را می بینم که در دیار خود کشته می شوند و فرمان پروردگارت در شب و روز آنها را فرا رسیده است.» [137]
در انجیل آمده است:
1806- «فرشته ششم بنواخت که ناگاه آوازی از میان چهار شاخ مذبح طلائی که در حضور خداست شنیدم. که به آن فرشته ششم که صاحب کرنا بود می گوید: آن چهار فرشته را که بر نهر عظیم فرات بسته اند خلاص کن، پس آن چهار فرشته که برای ساعت و روز و ماه و سال معین مهیا شده اند تا اینکه ثلث مردم را بکشند خلاصی یافتند.» [138]
1807- «و عدد جنود سواران 200 هزار بود که عدد ایشان را شنیدم ... از این سه بلا یعنی آتش و دود و کبریت که از دهانشان بیرون می آید، ثلث مردم هلاک شدند.» [139]
1808- «و دیدم فرشته ای را در آفتاب ایستاده که به آواز بلند تمامی مرغانی را که در آسمان پرواز می کنند ندا کرده می گوید بیائید و به جهت ضیافت عظیم خدا فراهم شوید. تا بخورید گوشت پادشاهان و گوشت سپه سالاران و گوشت جباران و گوشت اسبها و سواران آنها و گوشت همگنانرا چه آزاد و چه غلام، چه صغیر و چه کبیر». [140]
این فراز دقیقاً با احادیث اسلامی منطبق است که از این مهمانی و پذیرائی سفره گسترده و عام الهی برای پرندگان و درندگان گفتگو شده است و همچنین از فرشته ایکه در آفتاب می ایستد، از ظهور صورت انسان در قرص آفتاب تعبیر شده که در بخشهای پیشین به تفصیل از آن سخن گفتیم.
از بررسی روایات این بخش به این نتیجه رسیدیم که سپاه حضرت بقیه الله روحی فداه از طریق فلسطین شرقی عازم عراق می شود، در کرانه های دریاچه طبریه با سپاه سفیانی روبرو می شوند که از عراق بر می گردد، جنگ سختی بین دو سپاه در می گیرد که سفیانی در آن شکست می خورد و همه سپاهیانش بدون استنثنا در آنجا کشته می شوند و فقط خودش می ماند. یکی از یاران امام به نام صیاح (و یا صباح) با گروهی از سپاهیان بر او می تازند و او را دستگیر می کنند و به محضر امام (ع) می آورند. هنگامی او را می آورند که امام مشغول نماز عشا هستند، نمازشان را تخفیف می دهند و به طرف او بر می گردند. سفیانی می گوید: «ای پسرعمو، مرا آزاد کن و برای خودت نگهدار، تا یکی از یاران تو باشم»!!. حضرت مهدی (ع) به اصحاب خود می فرماید: در باره او و سخنانش چه می گوئید؟ همگی می گویند: به خدا سوگند به کمتر از قتل او راضی نمی شویم، او چقدر خون ریخته، چقدر به حریم جان و مال و ناموس مردم تجاوز کرده است و انتظار عفو دارد!! حضرت مهدی (ع) می فرماید: هر چه می خواهید انجام دهید. گروهی از یاران او را می گیرند و روی سنگی در کرانه دریاچه طبریه می خوابانند و همانند گوسفند او را ذبح می کنند. با ذبح او فتنه ها ذبح می شود و ریشه جنایتها می خشکد و بزرگترین فاجعه خونین جهان پایان می پذیرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد