دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

واکاوی علت خیانت اهل کوفه به امام حسین علیه السلام + دانلود اینفوگرافی کوفه شهر بی وفا

واکاوی علت خیانت اهل کوفه به امام حسین علیه السلام + دانلود اینفوگرافی کوفه شهر بی وفا

دریافت اینفو گرافی کوفه شهر بی وفا در سایز اصلی کلیک نمایید

امام حسین علیه السلام با وجود علم به خیانت اهل کوفه چرا به راه خود بسوی عراق ادامه دادند؟

دیگر اینکه مردم کوفه‎ که صدها هزار نامه به امام حسین علیه السلام نگاشته بودند، چرا در مدت زمان اندکی از نظر و رأی خود بازگشتند؟

بستان ابن معمّر (ابن عامر) که به بطن نخله نیز مشهور است اولین منزلی است که امام حسین علیه السلام همراه با کاروانیان در روز هشتم ذی‎الحجه سال 60 هـ ق وارد آن شدند. این منطقه میان دو دره بوده است که به نخل یمنی و نخل شاهی  مشهور بودند. (معجم البلدان، یاقوت حموی، ج 2، ص 170).

نقل است که فرزدق شاعر در این مکان با امام حسین علیه السلام دیدار داشته است و هنگامی که امام حسین علیه السلام از او نسبت به وضعیت اهل کوفه پرسش می‎کنند، فرزدق در پاسخ می‎گوید:

«قُلوبُهم مَعَکــ و سُیوفُهم علیک؛(دلایل‎الامامة, ص182)

دلهای آنان با شما، اما شمشیرهایشان بر علیه شماست» 

و طبق نقلی فرزدق گفت: «خَلّفتُ الناسَ مَعَکـ و سُیوفُهم مع بنی أمیة؛ (وقعةالطف, ص158)

مردم را در حالی ترک کردم که دلهاى آنها با شما و شمشیرهاى آنها با بنى‌امیه».

این جمله فرزدق مورد تأیید امام حسین علیه السلام قرار گرفت، اما سؤال اینجاست که امام علیه السلام با وجود علم به خیانت اهل کوفه چرا به راه خود بسوی عراق ادامه دادند؟ دیگر اینکه مردم کوفه‎ای که صدها هزار نامه به امام حسین علیه السلام نگاشته بودند، چرا در مدت زمان اندکی از نظر و رأی خود بازگشتند؟

پاسخ را می‎توان با دقت در متن نامه کوفیان یافت. با توجه به متن نامه در می‎یابیم که کوفیان امام حسین علیه السلام را در حد رهبری دینی قبول داشتند نه به عنوان امام و خلیفه خداوندی که دارای شأن و جایگاه والایی نزد خداوند و اطاعت از او واجب‎الإجراست. مردم کوفه زمانی به امام علیه السلام نامه نوشتند که از دست حکام ظالمی همچون سعد بن ابی وقاص، ولید بن عقبه و دیگر حاکمان فاسد آن دوران به تنگ آمده بودند و به این نتیجه رسیدند که فرزند علی بن ابی‎طالب هرچه باشد، اهل ظلم و جور و فساد نیست؛ بنابراین از آنجایی که نسبت به امام حسین علیه السلام حس تقدس نداشتند با اندک فتنه عبید الله بن زیاد(لعن) دچار لغزش شدند و امام علیه السلام را به اندک متاعی فروختند و برخی نیز دچار رعب و وحشت شدند. از سوی دیگر عده‎ای از اشراف کوفه که آلوده به اموال حرام شده بودند به خاطر همراهی کردن با جمع، زیر نامه به امام حسین علیه السلام را امضاء کرده بودند و در نهایت برای مبارزه در مقابل حضرت  قرار گرفتند.

اما اینکه چرا امام حسین علیه السلام با علم نسبت به خیانت اهل کوفه بسوی آنان حرکت کردند، از چند منظر می‎توان پرداخت: اول اینکه امام حسین علیه السلام بارها هدف از قیام خودشان را در قالب جملات متعدد بیان کرده بودند و موضوع تنها حرکت بسوی کوفه نبود. به عنوان مثال، امام علیه السلام قیام‎شان را بر اساس مشیت خداوند و اصلاح جد امت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) معرفی کرده بودند به این صورت که امام حسین علیه السلام هنگام خروج از مدینه در کنار قبر رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) خوابشان برد و جدشان را در خواب مشاهده کردند که در ادامه به امام علیه السلام فرمودند :

فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلاً؛

خداوند خواسته تو را کشته ‎شده ببیند.

و در ادامه فرمودند: «إن لک درجة فی الجنّة لا تصل إلیها إلاّ بالشهادة؛

همانا برای تو درجه‎ای در بهشت است که جز با شهادت به آن نمی‎رسی».

طبق این فراز از وصیت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) به امام حسین علیه السلام ، یکی از اهداف قیام حضرت قرار گرفتن در درجات عالی بهشت همراه با شیعیانشان است که با ریخته شدن خون امام علیه السلام (ثارالله) حاصل می‏‌شد. حال در چنین فضایی برنامه حرکت به سمت کوفه توسط امام حسین علیه السلام از جزئی‎ترین اهداف امام حسین علیه السلام آن هم با هدف معرفی کوفیان و کوفی‎صفتانی است که همواره در سالهای آینده باعث ایجاد معضلاتی در جهان تشیع می‎شوند.

طبق آنچه تحلیل شد، دو درس بزرگی که امام حسین علیه السلام در ماجرای کوفیان به شیعیان این دوران دادند این بود که برای رفتن بسوی برپایی ظهور امام زمان(عج) جامعه شیعه باید از کوفی‎صفتی مبرا باشد، یعنی امام زمان(عج) را به عنوان امام عالم و آدم و نیز به عنوان خلیفةالله بپذیرد و آمادگی اطاعت و تبعیت از ایشان به عنوان ولی‎الله را در هر صحنه‏ و شرایطی داشته باشد و دیگر اینکه مسئولین باید مردم را از حرام‎خواری و حتی رفتن بسوی لقمه شبهه دور کنند، زیرا امام حسین علیه السلام علت صف‌‏آرایی دشمنان روبروی حضرت در روز عاشورا را اینگونه بیان داشتند که شکم‏های شما از مال حرام پر شده است.

در ادامه به اولین نوع برخورد امام حسین علیه السلام در قبال نامه کوفیان به منظور عبرت‏‌گیری از این صحنه جهت رفتن بسوی ظهور امام زمان(عج) اشاره می‎کنیم.

مطالب مرتبط:


 منبع: تسنیم

علل قیام امام حسین علیه السلام

قیام امام حسین(علیه السلام) دارای ابعاد مختلفی است که در این میان زمینه ها و دلایل شکل گیری این نهضت عظیم از اهمیت ویژه ای برخوردار است.تبیین علت های قیام عاشورا همواره الهام بخش مسلمانان و به ویژه شیعیان در اعصار متمادی بوده است.
برای بررسی دلایل قیام حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) بایستی ویژگی های دوره امامت آن حضرت مورد توجه قرار گیرد،آنچه مسلم است دوران امامت حسین بن علی(علیه السلام) را می توان به دو بخش دوره حاکمیت معاویه و حکومت یزید تقسیم کرد.
"در حقیقت در زمان امام حسین(علیه السلام)انحراف از اصول و موازین اسلام که پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آغاز و در زمان عثمان خلیفه سوم گسترش یافته بود به اوج خود رسید.در این دوره معاویه که سالها به عنوان استاندار در منطقه شام حکومت کرده و موقعیت خود را کاملا تثبیت نموده بود،به نام خلیفه مسلمین سرنوشت و مقدرات کشور اسلامی را در دست گرفته و حزب اموی را بر امت اسلام مسلط ساخته بود."۱
چرا سید الشهدا(علیه السلام)در دوره معاویه قیام نکرد
"امام حسین(علیه السلام) اگر در زمان معاویه قیام می کرد،معاویه می توانست از پیمان صلحی که با امام حسن(علیه السلام) امضا کرده بود،برای متهم ساختن امام حسین(علیه السلام)بهره برداری کند،زیرا همه مردم می دانستند که امام حسن و امام حسین(علیه السلام) متعهد شده اند تا زمانیکه معاویه زنده است سکوت کنند.البته لازم به یادآوری است که امام حسین(علیه السلام) معاهده با معاویه را پیمانی لازم الوفاء نمی دانست،زیرا این عهدنامه تحت فشار و اجبار و در شرایطی صورت گرفته بود که بحث و گفتگو فایده ای نداشت،به علاوه معاویه خود آن را نقض کرده بود و محترم نمی شمرد.اما با وضعیت آنروز جامعه اسلامی اگر امام حسین(علیه السلام)علیه معاویه قیام مسلحانه می کرد،معاویه می توانست از آن به عنوان یک شورش غیر موجه و برخلاف مفاد پیمان سوء استفاده کند."۲
عامل دیگری که مانع قیام حضرت در زمان معاویه بود،ظاهرسازیهای این خلیفه اموی است.اگرچه معاویه عملا اسلام را تحریف کرده بود،اما این مطلب را به خوبی درک می کرد که چون به نام دین و خلافت اسلامی حکومت می کند،باید به اعمال خود رنگ دینی داده و مردم را فریب بدهد.
با این حال امام حسین(علیه السلام) به رغم موانعی که ذکر شد در دوره حکومت معاویه نیز چندین بار به صورت علنی در برابر رفتارهای این حاکم جائر بنی امیه ایستاد و مبارزه کرد.معاویه در اواخر عمر خود می کوشید تا با بیعت گرفتن از بزرگانی همچون حسین بن علی(علیه السلام) و ابن عباس مساله ولیعهدی یزید را تثبیت کند،وی در دیداری که با امام حسین(علیه السلام) در مدینه داشت این مساله را مطرح کرد که حضرت در سخنانی به شدت با آن مخالفت کرده و با برشمردن خصوصیات زشت یزید، وی را فاقد صلاحیت حکومت می داند.
از دیگر اقدامات حضرت در برابر معاویه،سخنرانی افشاگرانه در مراسم حج است. در این خطبه که یک یا دو سال پیش از مرگ معاویه و در حضور بزرگانی از صحابه و تابعین ایراد شده است،امام(علیه السلام) اینچنین در برابر معاویه موضع می گیرد:
"...دیدید که این مرد زورگو و ستمگر(معاویه)با ما و شیعیان ما چه کرد؟من در اینجا مطالبی را با شما در میان می گذارم،اگر درست بود آنرا تصدیق و اگر دروغ بود تکذیب کنید.سخنان مرابشنوید و گفتار مرا بنویسید،وقتی که به شهرها و میان قبایل خود برگشتید با افراد مود اطمینان و اعتماد در میان بگذارید و آنان را به رهبری ما دعوت کنید،زیرا می ترسم این موضوع(رهبری امت توسط اهل بیت)به دست فراموشی سپرده شود و حق نابود و مغلوب گردد"۳
سخنانی که حضرت در این خطبه مطرح می کند اگر چه در زمان معاویه است اما در حقیقت می تواند موضع امام (علیه السلام) را در برابر حاکم اموی مشخص کند، زیرا حضرت صریحا حکومت را حق خود و اهل بیت ذکر می کند.
اقدام دیگر امام(علیه السلام)در دوره معاویه ضبط اموال کاروان بیت المالی بود که از یمن به سوی شام حرکت می کرد.حضرت اموال ضبط شده بیت المال را میان مستمندان تقسیم کرد و در نامه ای به معاویه از سیاست های وی به شدت انتقاد کرد.
به هرحال دوران معاویه به پایان می رسد و با روی کارآمدن یزید وضع تغییر می کند.قیام و نهضت عظیم امام حسین(علیه السلام)در دوره ای آغاز می شود که یزید به حکومت رسیده و با ارایه چهره ای زشت ،شرایط خاصی را ایجاد کرده است.
مرحوم شیخ مفید(ره)در کتاب ارشاد وضعیت پس از مرگ معاویه را اینگونه توصیف می کند:
"پس از مرگ معاویه و پایان دوره سازشی که اجازه نمی داد امام حسین (علیه السلام)اظهار امامت نماید و پرده از روی کار ولایت خود بردارد،حسین(علیه السلام)به اندازه ای که ممکن بود اظهار دعوت کرد و هر وقتی که موقعیتی به دست می آورد حق الهی خود را برای آنها که بی خبر بودند آشکار می ساخت،تا اینکه یارانی پیدا کرد و بعد از این مردم را به جهاد در راه خدا دعوت نمود و خود را برای قتال با دشمنان حق آماده ساخت...."۴
فساد علنی دستگاه حکومت یزید
یزید که جوانی ناپخته،شهوتران و هوسباز و بیخرد و خوشگذران و فاقد هرگونه صلاحیتی برای اداره امور مسلمین بود،پس از اینکه به قدرت رسید به صورت علنی تظاهر به فسق و فجور می کرد و مقدسات و احکام اسلامی را به راحتی زیرپا می گذاشت.به قدرت رسیدن یزید زمینه را برای قیام امام حسین(علیه السلام)فراهم کرد و جای هیچ گونه تردید را باقی نگذاشت.
برای روشن شدن دلایل و علل قیام امام حسین(علیه السلام)می توان به بیانات و تقریرات آن حضرت در مقاطع مختلف رجوع کرد.
امتناع از بیعت با خلیفه فاسق
یزید در نامه ای به ولید بن عتبه فرماندار مدینه از او می خواهد که از امام حسین(علیه السلام)برای وی بیعت بگیرد و در غیر اینصورت سر از بدن حسین(علیه السلام) جدا کند.حضرت در پاسخ به خواسته ولید اینگونه با وی سخن می گوید:
"انا اهل بیت النبوه و....و یزید رجل فاسق شارب الخمر،قاتل النفس المحرمه،معلن بالفسق لیس له هذه المنزله و مثلی لا یبایع مثله و...
ما از خاندان نبوت و رسالتیم، خاندانی که خانه آنها محل رفت و آمد فرشتگان است و خداوند به خاطر ما همه چیز را آغاز کرد و همه چیز را پایان می بخشد. اما یزید، مردی فاسق و شرابخوار و قاتل است و آشکارا جنایت و گناه می کند و مثل من با مثل او بیعت نخواهد کرد." ۵
امام حسین (علیه السلام) در جای دیگر هنگامیکه مروان از حضرت می خواهد تا با یزید بیعت کند، در پاسخ به وی می فرماید:
"انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام والسلام اذقد بلیت الامه براع مثل یزید و لقد سمعت جدی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یقول: الخلافة محرمة علی آل ابی سفیان.
دیگر باید بر اسلام سلام داد (و باید با آن وداع کرد) زیرا امت دچار زمامداری همانند یزید گردیده است! و من از جدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است"۶
امام معصوم شایسته رهبری جامعه
در همین راستا حضرت در مراحل مختلف سفر خود علاوه بر اینکه به ظلم و ستم بنی امیه اشاره می کند، رهبری جامعه را شایسته اهل بیت(علیهم السلام) می داند، حضرت در مواجهه با سپاه حر در نزدیکی کربلا پس از اقامه نماز عصر خطبه ای به این مضمون می خواند:
" ای مردم اگر از خدا می هراسید و حق را برای صاحب حق می دانید کاری کنید که هرچه بهتر و بیشتر خشنودی خدا را بدست آورید و ما آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) شایسته تریم بر امر ولایت (مردم) از عده ای که مدعی امامت و ولایت بر شما هستند، زیرا آنان جز ستم و دشمنی کار دیگری با شما نمی کنند و اگر از امامت ما بر خود کراهت دارید و حق ما را نشناخته و اکنون رأیتان بر خلاف اظهار نامه ها و فرستادگانتان می باشد من از تصمیم خود منصرف می شوم." ۷
البته در اینجا به نظر می رسد منظور حضرت از انصراف، به واقع منصرف شدن از حرکت به سوی کوفه است و نمی توان اینگونه برداشت کرد که امام (علیه السلام) از تصمیم خود بر قیام علیه حکومت فاسد یزید منصرف شده است،زیرا سخنان حضرت درباره لزوم امر به معروف و نهی از منکر و پرداختن به حق، گواهی بر این مدعاست.
امام حسین (علیه السلام) در کربلا نیز حقانیت خود و باطل بودن دشمنان را در سخنانی تصریح می کند، آنجا که خطاب به سپاه ابن زیاد می فرماید:
" چه شده علیه من قیام کرده و دشمنان مرا یاری می نمایید؟ سوگند به خدا اگر مرا بکشید، حجت خدا را کشته اید و بدانید در میان جابلقا و جابرسا (در روایت آمده خداوند این دو شهر را در شرق و غرب عالم خلق نموده است) به جز من پسر پیغمبری که حجت خدا بر خلقش باشد، وجود ندارد."۸
ایستادگی در برابر ظالم
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام در منزلی به نام بیضه خطاب به اصحاب خود و سپاهیان حر،انگیزه قیام خود را لزوم مقابله با حکومت ظالم و جائر می داند و اظهار می دارد:
"ایها الناس، ان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قال : من رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لحرم الله، ناکثا لعهد الله، مخالفاً لسنة رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، یعمل فی عباد الله بالاثم و العدوان، فلم یعیر (یغیر) علیه بفعل و لا قول کان حقاً علی الله ان یدخله مدخله.... ألا و انّ هؤلاء قد لزوموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد و عطلو الحدود و استاثروا بالفیء و أحلو حرام الله و حرموا حلاله و انا احق من غیر.
ای مردم! رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هرکس (مسلمانی) سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال شمرده و عهد خدا را می شکند، خلاف سنت رسول خدا رفتار میکند و در میان بندگان خدا به گناه و ستم عمل می کند، ولی او (شخص مسلمان) سکوت اختیار کند و نه از راه کردار و نه از راه گفتار او(سلطان ستمگر) را سرطنش نکند و در مقام انکار و عیب گویی بر نیاید، بر خداوند است که او (مسلمان سکوت اختیار کرده) را به کیفر و سزای همان ستمگر (آتش جهنم) محکوم کند.
آگاه باشید که این طائفه ستمگر و حکام جائر بنی امیه، پیوسته از شیطان پیروی نموده و طاعت او را بر خو لازم دانستند و اطاعت رحمان را ترک گفتند و زشتی و فساد را ظاهر نمودند و حدود خدا را تعطیل کردند و غنائم و فیء را که متعلق به همه مسلمین است اختصاص به خود دادند و حرام خدا را حلال شمردند و حلال خدا را حرام شمردند. و من از غیر خودم سزاوار ترم (به جلوگیری از این امور و نهی کردن از آنها و زمام امور مسلمانان را به دست گرفتن، تا به احکام قرآن و سنت رسول الله عمل شود)" ۹
نکته مهم خطبه فوق این مطلب است که حضرت علاوه بر نهی نمودن و بر حذر داشتن مردم از سکوت در برابر ظلم و ستم (که محور اصلی خطبه است) برای چندمین بار در سخنان خود به فساد و تباهی حکومت بنی امیه و حق امام (علیه السلام) بر حاکمیت و ولایت مسلمین تأکید دارد و در حقیقت سه دلیل مهم از مجموع دلایل قیام عاشورا در این خطبه تشریح شده است.
امام(علیه السلام) از ابتدای حرکت از مکه به سوی کوفه همراهان و اصحاب خود را برای جانفشانی آماده ساخته بود، حضرت در سخنرانی مشهوری که پیش از خروج از مکه ایراد می نماید، حاضران را از عزم خود مبنی بر ایستادگی مقابل ظلم تا پای جان باخبر می سازد، امام حسین (علیه السلام) می فرماید:
"......خطّ الموت علی ولد آدم مخط القلاده علی جید الفتاه و ما أولهنی الی اشتیاق أسلا فی اشتیاق یعقوب الی یوسف .....
من کان باذلاً فینا مهجتة و موطناً علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا فانی راحل مصبحاً ان شاء الله
مرگ همچون گردن بند بر گردن دختران جوان کشیده و بسته شده است و من به دیدار نیاکان خود مشتاقم ، آن چنان اشتیاقی که یعقوب به دیدار یوسف داشت.
از قبل برای من قتگاهی انتخاب شده که باید به آنجا برسم. گویا می بینم بند بند بدنم را گرگ های بیابان بین نواویس و کربلا از هم جدا می کنند و شکم های گرسنه خود را سیر و انبان های خالی خود را پر می نمایند. از آنچه با قلم تقدیر و سرنوشت نوشته شده است، گریزی نیست. ما خاندان رسالت به آنچه موجب رضا و خشنودی حق است راضی هستیم. و در برابر امتحانات و بلاهای او شکیبا و صابریم و خدا پاداش صابرین را به صورت کامل به ما عنایت خواهد کرد. هرگز پاره های تن رسول خدا از او جدا نمی گردد، بلکه در بهشت برین و حظیره القدس گرداگرد او جمع می شوند، و چشم رسول به دیدار آنها روشن می شود و وعده او بوسیله خاندانش تحقق می پذیرد.
حال هر یک از شما که آماده جانباری و فدا کردن خون خویش در راه ما است و خود را برای دیدار خداوند آماده کرده است با ما همسفر شود که من ان شاء الله صبحگاهان حرکت خواهم کرد." ۱۰
ذلت وفرمانبرداری فرومایگان ممنوع
حضرت در روز عاشورا نیز مسأله ایستادگی در برابر ظالم را بدین شکل بیان می دارد: " آگاه باشید زنازاده پسر زنازاده مرا بین دو کار مخیر گردانید: شمشیر کشیدن یا خواری چشیدن، و دور باد که به ذلت تن دهیم که خدا و رسولش و مؤمنان بر ما نمی پسندند، و دامن های پاک و پاکیزه و سرهای پرحمّیت و جان های والایی که فرمانبرداری فرومایگان را بر کشته شدن با افتخار ترجیح ندهند. بدانید که من با این خانواده ام با این که تعداد کمی هستند و یاوری ندارم با شما می جنگم" ۱۱
و باز هم حضرت پس از شهادت جمعی از یاران خود در میدان جهاد می فرماید:"...خشم الهی بر امتی که برای کشتن فرزند پیامبر خود متحد و هماهنگ شدند، شدت گرفته است. سوگند به خدا خواسته آنان را نخواهم پذیرفت تا آن هنگام که به خون خویشتن خضاب کنم و با این حال خدای خود را ملاقات نمایم." ۱۲
رجزهای امام(علیه السلام) در هنگام نبرد نیز گویای همین مطلب است، حضرت در این جایگاه نیز ذلت در برابر ظالمان را بر نمی تابد آنچنانکه فریاد می زند:
"القتل اولی من رکوب العار. کشته شدن از زندگی با ننگ و عار بهتر است."۱۳
اصلاح امور امت اسلام
یکی از مهمترین مستنداتی که می توان در بررسی اهداف قیام حسین (علیه السلام) به آن مراجعه نمود وصیتنامه حضرت است. در روایت آمده که امام (علیه السلام) هنگامیکه می خواستند از مدینه منوره به سوی مکه حرکت کنند، وصیت نامه ای نوشته و آن را به خاتم خود ممهور نمودند و سپس آن را به برادر خود محمد بن حنفیه تسلیم کردند، وصیت نامه مذکور چنین است:
"بسم الله الرحمن الرحیم، هذا ما أوصی به الحسین بن علی بن ابی طالب الی اخیه محمد المعروف بابن الحنفیه:... انی لم أخرج أشراً و لابطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی محمد صلی الله علیه و آله، أرید أن آمربالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیره جدی و سیره أبی علی بن ابی طالب علیه السلام.
...این وصیت حسین بن علی بن ابی طالب است به برادرش محمد بن حنفیه:...... من خروج (قیام) نکردم از برای هوسرانی و نه از برای استکبار و خود خواهی و سرکشی، و نه از برای فساد و خرابی و نه از برای ظلم و ستم و بیدادگری! بلکه خروج (قیام) من برای اصلاح امت جدم محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشد.
من می خواهم امر به معروف و نهی از منکر نمایم و به سیره و سنت جدم و آئین و روش پدرم علی بن ابی طالب رفتار کنم. پس هر که مرا بپذیرد و قبول کند پس خداوند سزاوار تر است به حق و هر که مرا در این امر رد کند، پس من صبر و شکیبایی پیشه می گیرم تا آنکه خداوند میان من و میان این جماعت حکم به حق فرماید:.."۱۴
آنچنانکه می بینیم حضرت در این وصیت نامه هدف خود را از قیام علیه بنی امیه امر به معروف و نهی از منکر و پیروی از سیره پیامبر و علی (علیهما السلام) عنوان می دارد، ضمن اینکه اصلاح امور امت اسلامی نیز نخستین مبحثی است که توسط حضرت در این وصیت نامه مطرح شده است. به نظر می رسد می توان گفت اصلاح امور مسلمانان محور اصلی وصیت نامه امام(علیه السلام) است، زیرا می توان امر به معروف، نهی از منکر و عمل به سیره پیامبر و امیر المومنین را نیز در گرو اصلاح جامعه دانست.
احیای سنت نبوی و از بین بردن بدعت ها
پس از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بدعت های بسیاری وارد جامعه اسلامی شد و در مقابل بخش قابل توجهی از سنن نبوی به دست فراموشی سپرده شد.
امام حسین (علیه السلام) علاوه بر اینکه در وصیت نامه خود بر مسأله عمل به سنت پیامبر و علی (علیه السلام) تأکید دارد، محو و نابودی بدعت های ایجاد شده را نیز امری ضروری می داند، آنجا که پس از ورود به مکه نامه ای به سران قبائل بصره فرستاد و طی آن چنین نوشت:
".... اینک پیک خود را با این نامه به سوی شما می فرستم، شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت می کنم، زیرا در شرایطی قرار گرفته ایم که سنت پیامبر به کلی از بین رفته و بدعت ها زنده شده است، اگر سخن مرا بشنوید، شما را به راه راست هدایت خواهم کرد." ۱۵
احیای احکام الهی و یاری ستمدیدگان
از دیگر خطبه های چند بعدی امام حسین (علیه السلام) در این خصوص، خطبه ای است که در لمعات الحسین علامه طهرانی (ره) از تحف العقول نقل می کند. حضرت در این خطبه علاوه بر اصلاح جامعه (که به آن پرداخته شد) و احیای سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چند دلیل دیگر را نیز برای قیام خود ذکر می کند.
در این خطبه چنین آمده است:
"اللهم انک تعلم أنه لم یکن ما کان منا تنافساً فی سلطان..... و لکن لنری المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک و یأمن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سنتک و احکامک...
بار پرودگارا تو می دانی که آنچه از ما تحققق یافته ( از میل به قیام و اقدام و امر به معروف و نهی از منکر و نصرت مظلومان وسرکوبی ظالمان) به جهت میل و رغبت رسیدن به سلطنت و قدرت مفاخرت انگیز و مبارات آمیز نبوده است. و نه از جهت درخواست زیادیهای اموال و حطام دنیا، بلکه به علت آنست که نشانه ها و علامت های دین تو را ببینم و در بلاد و شهرهای تو صلاح و اصلاح ظاهر سازیم ،تا اینکه ستمدیدگان از بندگانت در امن و امان بسر برند و به واجبات تو و سنت ها و احکام تو رفتار گردد. پس هان ای مردم! اگر شما ما را یاری ندهید و از در انصاف با ما در نیایید،؛ این حاکمان جائر و ستمکار بر شما چیره می گردند و قوای خود را علیه شما بکار می بندند و در خاموش شدن نور پیغمبرتان می کوشند...."۱۶
گرایش به حق
امام(علیه السلام) پس از مواجهه با سپاهیان حر، خطبه ای در میان اصحاب خود ایراد می کند که اهمیت بسیاری دارد. حضرت می فرماید:
"انه قد نزل بنا من الامر ما قد ترون... الا ترون الی الحق لا یعمل به و الی الباطل لا یتناهی عنه... فانی لا اری الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برماً
ای یاران من! می بینید که چگونه بلا و شدت بر ما وارد گردیده. همانا راه و رسم روزگار وارونه شد و صورت کریه و زشت آن پدیدار گردید، و از نیکویی و معروف چیزی مگر بسیار ناچیز و فریبنده بر جای نمانده است و بر این برگشتگی خود ادامه داد، زیستن در این روزگار سخت ناگوار است. آیا نمی بینید که کسی به حق عمل نمی کند و برای باطل انتهایی نیست؟
در چنین وضعی یک مرد خدا باید طالب مرگ باشد و بدون تردید لقای پروردگار خود را آرزو کند و من در این شرایط مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران و ناپاکان را جز ذلت و ننگ نمی بینم"۱۷
همانگونه که مشاهده می کنیم حضرت در این سخنرانی عمل نکردن به حق و پیشتازی باطل را سخت و ناگوار می داند. علاوه بر این همچون دیگر خطب حضرت،در اینجا نیز مسایل دیگری مورد اشاره قرار گرفته که مقاومت در برابر ستمکاران تا جای ممکن (که همان مرگ است) در رأس قرار دارد.
در پایان می توان گفت خطابه ها، تقریرات و روایات نقل شده از امام حسین (علیه السلام) در رابطه با قیام عاشورا به اندازه ای است که می تواند زمینه ها و انگیزه های این حرکت عظیم را روشن کند، گو اینکه ممکن است بسیاری دیگر از سخنان حضرت به دلیل شرایط خاص آن دوره به دست ما نرسیده باشد.
زمینه ها و اهداف قیام عاشورا در کلام امام حسین (علیه السلام) محورهای متعددی همچون لزوم مقابله با ظالمان، احیای سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)و ائمه (علیهم السلام)، امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح امور مسلمین، عمل به حق، فساد دستگاه حکومتی و شخص یزید بن معاویه را در بر می گیرد. امام (علیه السلام) در برخی خطبه ها چندین دلیل و انگیزه را مطرح می سازد و در برخی روایات نیز محور قیام را بر مسأله ای خاص استوار می سازد.
مسأله مهم دیگری که می توان به آن پرداخت،‌مقوله دعوت مردم کوفه از امام حسین (علیه السلام) است. در تاریخ آمده که اهل کوفه پس از اینکه از بیعت نکردن امام با یزید و خروج آن حضرت از مدینه مطلع شدند نامه ها و پیک های خود را به سوی مکه روانه ساختند، ضمن اینکه حضرت پیش از دریافت دعوت نامه های کوفیان حرکت انقلابی خود را با امتناع از بیعت و عزیمت به سوی مکه آغاز نمودند و علاوه بر آن وصیت نامه امام حسین (علیه السلام) که حاوی مباحث مهمی از دلایل قیام ایشان است پیش از دعوت کوفیان نوشته شده است. بنابراین عامل دعوت اهل کوفه اهمیت کمی داشته و استاد شهید مطهری نیز در حماسه حسینی بر این مسأله تأکید دارد. ۱۸
حضرت همچنین هنگام حرکت به سمت مکه، که خبری از نامه های کوفیان نبود، آیه ای از سوره قصص را تلاوت می کند که می تواند از آغاز حرکتی انقلابی خبر دهد. حضرت این آیه را تلاوت می کند:
" فخرج منها خائفاً یترقب قال رب نجنی من القوم الضالمین
موسی از شهر خارج شد در حالی که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه ای، عرض کرد پروردگارا مرا از این قوم ظالم رهایی بخش."۱۹
شرایط دوران امامت حضرت سید الشهدا(علیه السلام) به شکلی بود که تمامی زمینه های لازم برای قیامی اینچنین مهیا بود و حضرت نیز توانست از این شرایط بهترین استفاده و نفع را برای اسلام به ارمغان بیاورد. آنگونه که پس از قیام عاشورا، نهضت های متعددی شکل گرفت و دیری نپایید که حکومت بنی امیه نابود شد.
مسأله مهم دیگری که در این میان مطرح است و می تواند مورد توجه قرار گیرد، این است که حضرت چندین مرتبه در سخنان خود به حق امام معصوم در اداره جامعه اشاره می کند و خود را شایسته تر از هر کس بر رهبری امت اسلام می داند، به واقع باید گفت شکل گیری حکومت اسلامی با رهبری امام معصوم (علیه السلام) می توانست زمینه ساز بهره مندی بیشتر جامعه اسلامی از نتایج این قیام باشد،علیرغم اینکه پیامدها و دستاوردهای این نهضت خونین در تاریخ اسلام بی نظیر است.

پى نوشت‌ها :
۱-سیمای پیشوایان در آیینه تاریخ، مهدی پیشوایی، مؤسسه انتشارات دارالعلم، ص ۴۱
۲-همان ص ۴۳ و ص۴۴
۳-همان ص۴۶ - تحف العقول، ص ۲۳۷-۲۳۹، چاپ دفتر انتشارات جامعه مدرسین، قم
۴-الارشاد، شیخ مفید، ترجمه محمد باقر ساعدی خراسانی، انتشارات اسلامیه، ص۳۷۲
۵-لهوف، سید ابن طاووس، ترجمه علیرضا رجایی تهرانی، انتشارات نبوغ ص۴۲
۶-همان ص۴۴
۷-الارشاد،ص۴۲۸
۸-همان، ص۳۶۹
۹-لمعات الحسین (علیه السلام)، علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی‌،انتشارات علامه طباطبایی، مشهد مقدس، ص۵۴ و نفس المهموم، محدث قمی (ره)، ص۱۱۵
۱۰-لهوف،ص۸۸
۱۱-همان، ص۱۳۵
۱۲-همان، ص۱۳۹
۱۳-همان، ص ۱۶۱
۱۴-لمعات الحسین، ص۱۶، نفس المهموم ،محدث قمی، ص ۴۵،‌مقتل الحسین خوارزمی ج۱ ، ص۱۸۸
۱۵-سیمای پیشوایان در آیینه تاریخ ص۵۵، مقتل الحسین، ابو مخنف، تحقیق حسن غفاری، قم، ص۱۷
۱۶-لمعات الحسین ص۱۳، تحف العقول، ص۲۳۹
۱۷-لهوف، ص۱۰۸، نفس المهموم، محدث قمی ص۱۱۶
۱۸-رجوع کنید به حماسه حسینی، استاد شهید مطهری، جلد سوم
۱۹-سوره قصص، آیه ۲۱، الارشاد ص۳۷۷



چرا امام حسین علیه السلام مانند برادرشان صلح نکردند؟

چرا امام حسین علیه السلام مانند برادرشان صلح نکردند؟

چرا امام حسین علیه السلام مانند برادرشان صلح نکردند؟
چرا امام حسین علیه السلام مانند برادرشان صلح نکردند؟


در جواب باید گفت که همیشه این گونه نیست که جنگ و جهاد تأمین کننده مصالح عالیه اسلام و مسلمین باشد و این گونه نیست که صلح راحت‌ترین روش برای مبارزه باشد. چه بسا تحمل شهادت آسان‌تر از پذیرفتن صلح باشد. امّا از آنجا که تمام ائمه تنها به فکر نجات اسلام و مسلمین بودند، حاضر شدند بزرگترین مصائب و سختی‌ها را تحمل کنند یا در قالب صلح و یا در قالب جنگ، امامان همگی مظهر تقوی و روش هستند، تقوی در همگی‌شان مشترک و روش در تمامی‌شان متفاوت است.
روش امام علی علیه السّلام در دو مرحله: سکوت و خروش راه‌گشای امت می‌گردد. شیوه امام حسن علیه السّلام در مرحله اول روش پدر و راه حسین علیه السّلام در مرحله دوم آن شکل می‌گیرد.
حضرت علی بی‌سکوت، خروش و شهادتی هشداردهنده و حیات‌بخش نمی‌داشت، فریاد و جانفشانی حسین علیه السّلام نیز بدون صلح برادر، این چنین در تاریخ به ثبت نمی‌رسید.[1]
بی‌شک اگر صلح امام حسن علیه السّلام نبود، قیام امام حسین علیه السّلام به ثمر نمی‌نشست و اگر شرط امام حسن با معاویه در عدم تعیین جانشین نبود، امام حسین علیه السّلام دستاویزی برای قیام علیه بنی‌امیه پیدا نمی‌کرد.
در آیین اسلام تنها قانون واحدی به نام جنگ و جهاد وجود ندارد، بلکه در کنار جنگ و جهاد قانون دیگری به نام صلح وجود دارد، یعنی همان گونه که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در صدر اسلام دربرخی مواقع برای پیشبرد اهداف اسلامی خود دستور به جنگ و جهاد می‌داد (جنگ خندق، خیبر، احد و ...) در شرایطی نیز شیوه جنگ و جهاد را در پیروزی اسلام مؤثر نمی‌دید. لذابا دشمنان قرارداد و پیمان صلح منعقد می‌کرد و موقتاً از دست زدن به جنگ و جهاد خودداری می‌نمود (پیمان بنی اشجع، بنی‌ضمره). امام حسن مجتبی ـ علیه السّلام ـ در پاسخ شخصی که به صلح آن حضرت با معاویه اعتراض داشت، به پیمان‌های صلح پیامبر اسلام استناد نموده و فرمودند: به همان دلیلی که پیامبر با آن قبائل پیمان بست، من نیز با معاویه قرار داد آتش بس منعقد ساختم.[2]
امّا در مورد این که چرا امام حسن علیه السّلام صلح را برای پیشبرد اهداف خود انتخاب نمود و امام حسین علیه السّلام قیام و جنگ با دستگاه بنی‌امیه را، (با توجه به این که دارای هدف مشترک که همان اعتلای کلمه الله است می‌باشند) باید گفت که پی بردن به این مسأله بستگی به روشن شدن مسائلی دارد که از آن جمله می‌توان به شخصیت سیاسی و اجتماعی معاویه و یزید، شرایط و وضعیت زمانه دو امام بزرگوار، کیفیت یاران و مقدار وفاداری آنها به دو امام بزرگوار،‌ وضعیت جهانی و سیاسی زمین مسلمانان در زمان معاویه و یزید نسبت به ابرقدرتی مانند روم و... اشاره کرد.
از آنجا که در این نوشتار مجالی برای توضیح مفصل فلسفه صلح امام حسن علیه السّلام نیست، لذا تنها به موردی از موارد و علل صلح امام حسن علیه السّلام اشاره می‌کنیم و مقایسه‌ای می‌کنیم بین اوضاع و احوال آن امام با امام حسین علیه السّلام و همین طور شخصیت معاویه با یزید که دارای شخصیتی متفاوت از همدیگر بوده‌اند.
معاویه و یزید دو شخصیت کاملاً متفاوت بودند، چرا که معاویه در طول زمامداری خود با پنهان کردن چهره واقعی خود با نقشه‌ها و سیاست‌های عوام فریب خود همواره سعی می‌نمود که حکومت خود را به نوعی مشروع معرفی کند و گرچه عملاً اسلام را تحریف نموده بود و حکومت اشراف اموی را جایگزین خلافت صالحان نموده بود،‌ ولی پیوسته سعی می‌نمود مقررات اسلامی را به ظاهر اجرا شود و به خوبی می‌دانست که در حالی که به نام دین بر مردم حکومت می‌کند، نباید علناً مرتکب کارهایی بشود که مردم آن را به نوعی مبارزه با دین قلمداد کنند و در حل و فصل امور و مقابله با مشکلات از سیاست فوق العاده ماهرانه‌ای بهره می‌برد، امّا یزید نه تنها از این گونه سیاست برخوردار نبود، بلکه فردی بی‌مهارت و جوانی ناپخته، شهوت‌پرست و خوشگذران بود که بعد از رسیدن به حکومت نتوانست مانند پدرش ظواهر اسلامی را حفظ کند، بلکه علناً در مجالس عمومی کفر خود را در حال مستی ظاهر می‌کرد و می‌گفت: لعِبَت هاشمُ بالملک فلا خبرٌ جاء و لا وحیٌ نزلَ؛[3] یعنی بنی‌هاشم با مملکت‌ بازی کردند و به نام وحی و قرآن و به نام دین مردم را سرگرم کردند (در حالی که) نه وحیی نازل شده و نه دینی هست و نه قرآنی هست و نه خدایی و نه ایمانی.
باید اذعان نمود که جنگ و قیام با فردی که خود را مدافع و مجری احکام اسلام می‌داند نه تنها هیچ تأثیر مثبتی نخواهد داشت، بلکه باعث لوث شدن حقیقت نیز خواهد شد، و از طرفی قیام و جنگ موجب برانگیخته شدن افکار عمومی نیز نسبت به دستگاه بنی‌امیه نخواهد شد، چرا که افکار عمومی به میزان انحراف معاویه از اسلام پی نبرده بود و این نفاق تا جایی برای پیشبرد اهداف معاویه مؤ‌ثر واقع شد که برخی عناصر ناآگاه جنگ امام حسن علیه السّلام با معاویه را یک اختلاف سیاسی و کشمکش بر سر قدرت و حکومت به شمار می‌آوردند، برخلاف یزید که ماهیت حکومت اموی را که دشمنی سرسختانه با اسلام و بازگشت به دوران جاهلیت بود را برای مردم روشن کرد و به همین خاطر بود که مزدوران حکومت بنی‌امیه نمی‌توانستند قیام امام حسین علیه السّلام را در افکار عمومی متهم و‌ آلوده سازند و افکار عمومی نیز قیام امام بر علیه دستگاه یزید را نوعی مقابله حق و باطل به حساب می‌آوردند نه اختلاف سیاسی و کشمکش بر سر پست و مقام.
یکی دیگر از عواملی که باعث تحمیل صلح بر امام حسن علیه السّلام شد، جو نامساعدی بود که بر مردم آن دوره حکم‌فرما شده بود. چرا که امام حسن علیه السّلام کار خود را با قیام و اعلان جنگ شروع کرد.[4] و به همین جهت است که چند تن از مورخان قدیم اسلام کتاب‌هایی به نام «قیام الحسن» نوشته‌اند که از آن جمله می‌توان به قیام الحسن، تألیف هشام بن السائب الکلبی که در سال 283 ق درگذشته است و قیام الحسن تألیف ابراهیم بن محمد الثقفی که در سال 283 در گذشته است اشاره کرد.
امّا با این همه به خاطر این که امام حسن علیه السّلام وارث حکومتی شده بود که نفاق تا اعماق ضمیر صمیمی‌ترین یاران وی نفوذ کرده بود و بهترین فرماندهان سپاه او، پنهانی با معاویه سر و سرّی پیدا کرده بودند و برای یک توطئه و خیانت بزرگ معامله می‌کردند و عمق نفوذ جهل و ارتجاع در دل یاران امام حسن علیه السّلام زمانی بیشتر مشخص می‌شود که می‌بینیم دشمن حتی در داخل خانه امام هم نفوذ کرده و او را توسط همسرش مسموم می‌کند و حقاً می‌توان عصر امام مجتبی علیه السّلام را عصر نفاق و دورویی و ارتجاع کامل به حساب آورد[5] و این در حالی است که هیچ یک از این شرایط و ویژگی‌های بر یاران امام حسین علیه السّلام حکم‌فرما نبود و آنها در جانفشانی و فدای جان خود برای امام زمان خود از همدیگر سبقت می‌گرفتند.
پس نتیجه می‌گیریم که اولاً این گونه نیست که همیشه جنگ و جهاد تأمین کننده مصالح مسلمین باشد، بلکه گاهی صلح است که این مصلحت را تأمین می‌کند. دوم: این گونه نبوده که امام حسن علیه السّلام دست به اقدام عملی و قیام مسلحانه نزده‌اند.
سوم نفاق و دورویی معاویه باعث شد که امام حسن علیه السّلام برای پیشبرد اهداف خود صلح را بپذیرند و یزید این نفاق و عوام‌فریبی را دارا نبود، برای همین امام حسین علیه السّلام موفقیت خود را در قیام مسلحانه دیدند و دلیل بر این مدعا هم این است که امام حسین علیه السّلام در زمان معاویه از هرگونه جنگ و درگیری خودداری کردند.

پی‌نوشت‌ها:
[1] . سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص 136.
[2] . بحار الانوار، مجلسی، تهران، المکتبه الاسلامیه، 83 ق، ج 44، ص 2.
[3] . بحار الانوار، مجلسی، ج 45، ص 175، ذیل حدیث 5.
[4] . معاویه در ضمن نامه‌ای که به امام حسن علیه السّلام نوشته پیام داد که چگونه با اتکا به چنین افرادی (اهل کوفه) حاضر به جنگ با وی شده است. (مجلسی، بحار الانوار، ج 44، ص 20).
[5] . ر.ک: ره‌توشه راهیان نور، ویژه محرم 1379، دفتر تبلیغات اسلامی، ص 52.

ویژه نامه نهضت امام حسین(علیه السلام)

بررسی تحلیلی نهضت عاشورا از دیرباز مورد توجه اندیشمندان بوده است. حضرت امام حسین علیه السلام از یک سو با رفتار جابرانه حاکمیت وقت رو به رو بوده اند و از سوی دیگر نهضت خودشان را که مبتنی بر آگاهی بخشی به مردم آن روز بوده است، به نیکو ترین روش مدیریت فرموده اند. و در آخر با نثار خون پاکشان به همه انسانها درس آزادگی و دین داری آموختند. این ویژه نامه به بررسی تحلیلی نهضت امام حسین علیه السلام از منظر نویسندگان مختلف پرداخته است.

 

 

عوامل و زمینه های واقعه عاشورا

حادثه ی عظیم عاشورا یکی از مهم ترین تحولات سیاسی اجتماعی تاریخ بشریّت و یکی از رویدادهای بی نظیر در تداوم خطّ رسالت پیامبران الهی است که باید به درستی تجزیه و تحلیل گردد؛ بررسی هرچه بهتر نهضت عاشورا بدان گونه که چهره ی واقعی قیام ترسیم گردد، لزوماً ما را به مباحث تاریخی، روان شناسی فرد و جامعه، مطالعات فعل و انفعالات و تحوّلات جامعه بشری، جامعه شناسی و ... مربوط می سازد. یادآوری تحوّلات سیاسی، اجتماعی دوران پس از پیامبر(صلّی الله علیه و آله) همواره درس آموز و عبرت انگیز است و برای جامعه ی امروز بیش از گذشته مورد نیاز می باشد؛ چرا که حوادث روز به روز شکل پیچیده تری به خود می گیرد که گاه ساختار عوامل پیدایش را بر هم می زند و حتی سعی بر فراموشی آن دارد. گاهی حادثه ها لحظه ای اتفاق می افتد و در زمان بسیار کوتاهی اثرات خود را در ابعاد وسیع منتشر می سازد، امّا برخی پدیده های مهمّ به گونه ای واقع می گردند که باید ریشه ها و علل آن ها را در ده ها سال قبل جست و جو کرد. نهضت عاشورا از کامل ترین نمونه های این گونه حوادث است؛ چرا که حکیمانه نیست اگر کسی تصوّر کند بذر اصلی این حادثه ی عظیم تنها در مدّت چند روز یا چند ماه از ابتدای زمام داری یزید کاشته شد و رشد کرد و بارور گردید، بلکه باید برای جست و جوی سبب های اصلی این واقعه ی بی نظیر و به دست آوردن هدف های عالی و مقدّس امام حسین بن علی(علیه السلام) و اطّلاع یافتن از شرایط و موقعیّت خاص اجتماع آن دوره ی اسلامی سال ها به عقب بازگشت و حوادث اجتماعی را در آن سال ها با صبر حوصله ی خاص مورد مطالعه قرار داد.

عاشورا و سقیفه

زمینه های اجتماعی واقعه عاشورا

رابطه ارگانیک عاشورا و فتوحات اسلام

گام های ارتجاع، از رحلت نبوی تا قیام حسینی

بازتاب تفکر عثمانی در حادثه ی کربلا

جامعه شناسی نهضت عاشورا

نقش فشارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بنی امیه در پیدایش نهضت امام حسین علیه السلام

ریشه قیام امام حسین (ع(

اهداف و انگیزه های نهضت عاشورا

هدف اصلی قیام امام حسین(ع) را می توان در احیای دین خلاصه کرد. اما نهضت امام حسین(ع) پدیده ای عمیق، چند ماهیتی و چند لایه است که اندیشمندان و صاحب نظران اهداف و انگیزه های متعددی را در بوجود آمدن آن دخیل می دانند. در نگاهی دقیق تر می توان بعضی از آنها را در موارد زیر نیز جستجو کرد.

1- بیعت خواهی یزید و امتناع حضرت از بیعت:

یزید به والی خود در مدینه نوشت: حسین(ع) و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر را احضار نموده و از آنها بیعت بگیر و اگر بیعت نکردند آنها را گردن بزن و سرشان را برای من به شام بفرست. امام در جواب این هتاکی، شجاعانه فرمود: هنگامی که امت اسلامی به پیشوائی مثل یزید گرفتار گردد باید فاتحه اسلام را خواند و بدین جهت از بیعت با یزید امتناع ورزید.

2- امر به معروف و نهی از منکر:

امام حسین (ع) در بیان هدف قیام شان می فرماید: منظورم (از این قیام) امر به معروف و نهی از منکر است.

3- اصلاح امت و مبارزه با فساد:

چنان که خود حضرت فرمود: انگیزه ام از قیام، اصلاح امت جدم رسول خدا(ص) است .

به عبارت دیگر؛ یکی از علل قیام امام حسین(ع) زنده کردن ارزشهای اسلامی بوده است. ارزش هایی همچون وحدت امت اسلامی، حریت (آزادی و آزادگی)، اخلاق اسلامی و انسانی، زنده کردن معارف حق و از بین بردن بدعت ها و... این هدف آن چنان عالی است که امام می فرماید: «مگر نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل جلوگیری نمی گردد. (اگر برای تغییر این وضعیت) مؤمن مشتاق دیدار پروردگارش باشد (و جان خود را فدا کند) شایسته است.»

4- دعوت کوفیان و تشکیل حکومت:

وظیفه امام این است که در صورت آماده بودن زمینه، در جامعه اسلامی حکومت حقه اسلامی را تشکیل دهد و بحسب ظاهر چنین زمینه ای آماده بود، چون مردم کوفه با ارسال حدود 12 هزار نامه برای امام (ع) آمادگی خود را برای کمک به امام با لشکر صد هزار نفری اعلان نمودند. معلوم است که اگر امام اجابت نمی فرمود، چه بسا در برابر خدا و امت اسلامی و تاریخ مسئول بوده و مواخذه می گردید.

اهداف نهضت عاشورا

نهضت حسینی، نهضتی متشابه و چند مقصدی

موضع حسین (ع) پس از مرگ معاویه

هدف عالی قیام امام حسین(ع)از زبان خود امام (ع)

پنج انگیزه امام حسین علیه السلام از قیام عاشورا/ سخنرانی حجت الاسلام دکتر رفیعی

پژوهشی در بعد سیاسی حماسه عاشورا

امام حسین علیه السلام و احیای دین

اسلام به عنوان کامل ترین دین دارای برنامه های متنوّع زندگی است و در احکام و دستورات خود تغییرات و دگرگونی هایی را پیش بینی کرده است. به همین جهت اهرم هایی را برای پویایی خود در نظر گرفته است، لذا اگر این تغییر و تحوّلات بیرون از حوزه دین بر آن تحمیل گردد، بدعت و تحریف شناخته می شود. واژه بدعت به معنای نسبت دادن عقاید و دیدگاه های جدید به دین است که با مبانی قرآن و سنت معصومین(ع) سازگاری ندارد. امام حسین(ع) ظهور بدعت ها و رواج تحریفات را یکی از مهم ترین عوامل آسیب زا در قلمرو امامت می دانست و معتقد بود که حکومت اموی موجب پدید آمدن بدعت هایی در دین شده است و با تقویت آن ها جامعه مسلمین را به مخاطره انداخته است. زمانی که پایه و اساس دین اسلام به دست نبی مکرم اسلام بنیان نهاده شد، بنی امیّه مخالفت با آن حضرت و دین نوپای او را آغاز کردند، اما با مقاومت پیامبر(ص) و یارانش آنان تسلیم شدند و به اسلام گرویدند، ولی منتظر فرصتی بودند تا دوباره به جایگاه خود برگردند. این فرصت با به خلافت رسیدن عثمان فراهم شد. بدعت در دین یکی از حرکت های تبلیغی امویان بود. از نیمه دوم دوران خلافت خلیفه سوم تا پایان دوران حکومت معاویه به تدریج بسیاری از اصول و ارزش های اسلام تعطیل شد و بدعت هایی در دین پدیدار گشت.

آسیب شناسی دین از دیدگاه امام حسین(ع)

امام حسین علیه السلام و احیای دین

امر به معروف و نهی از منکر در نهضت امام حسین علیه السلام

در فرهنگ عاشورا ، حاکمیت ظلم یزیدی بزرگترین منکر اجتماعی است و مبارزه برای حاکم ساختن حق و قطع سلطه ستم ، معروفی عظیم است . امر به معروف و نهی از منکر ، از مهمترین فلسفه های حماسه خونین کربلاست . سیدالشهداء در وصیتی که نوشته و به برادرش محمد حنفیه می سپارد ، می فرماید : «اِنی ما خَرَجْتُ اَشِرا وَ لا بَطِرا وَ لا مُفسِدا وَ لاظالِما، إنما خَرَجتُ لِطَلَبِ الاصلاحِ فی اُمةِ جَدی، اُریدُ أن آمُرَ بِالمَعرُوفِ وَ اَنهی عَنِ المُنکرِ وَ اَسیرَ بِسیرَةِ جَدی وَ اَبی عَلِیبنِ اَبی طالِب» این به وضوح، نقش امر به معروف و نهی از منکر را در حرکت عاشورایی به عنوان یک هدف و انگیزه امام نشان می دهد. در زیارتنامه آن حضرت هم این موضوع مطرح است: «اَشهَدُ اَنک قَد اَقَمْتَ الصلاةَ وَ آتَیتَ الزکاةَ وَ اَمَرتَ بِالمَعرُوفِ وَ نَهَیتَ عَنِ المُنکرِ وَ جاهَدتَ فی سَبیلِ اللهِ حَتی اَتاک الیقین».

این تعبیرات، نشان دهنده عمق این فریضه دینی است که در متن جهاد خونین هم جلوه گر می شود و دامنه امر به معروف و نهی از منکر، از واجبات و محرمات جزئی و فرعی و فردی، حتی به قیام برای اقامه قسط و سرنگونی حکومت باطل و تغییر نظام فاسد اجتماعی هم گسترش می یابد.

امام حسین علیه السلام و امر به معروف میدانی

امر به معروف و نهی از منکر در نهضت امام حسین (ع)

امر به معروف و نهی از منکر در سیره، سخن و قیام امام حسین(ع)

عاشورا و امر به معروف

اصلاح جامعه بالنده ترین یادگار امام حسین (ع)

جایگاه تکلیف الهی و بیعت در قیام امام حسین علیه السلام

امتناع از بیعت

داده های تاریخی نشان می دهد امام حسین (ع) در برابر حکومت وقت دو راه بیشتر نداشت: 1 - قیام؛ 2 - بیعت. نتیجه قیام، شهادت و یا تشکیل حکومت بود و نتیجه بیعت، ذلت و نابودی اسلام. امام (ع) قیام را انتخاب کرد و هدف خود را امر به معروف و نهی از منکر دانست و بارها از محو دین و ظهور بدعت سخن گفت و خطرات امویان را گوشزد کرد. از سوی دیگر، همگان را نیز به قیام علیه یزید و ستم گران فراخواند. نتیجه قیام امام حسین (ع) احیای اسلام، انقراض حکومت اموی و نهادینه کردن فرهنگ عزت مندی بود، به گونه ای که گفته شده است: «ان الاسلام محمدی الحدوث، حسینی البقاء».

موسیو ماربین آلمانی می گوید: «حسین با قربانی کردن عزیزترین افراد خود... به دنیا درس فداکاری آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ، ثبت و در عالم، بلند آوازه ساخت و اگر چنین حادثه ای پیش نیامده بود، قطعاً اسلام به حالت کنونی باقی نمی ماند و ممکن بود یک باره اسلام و اسلامیان محو و نابود گردند.»

امام حسین (ع) با شرکت در یک جنگ نابرابر به شهادت رسید و اهل بیت او را به اسارت بردند، ولی به قول استاد شهید مطهری (ره) آن حضرت به اهداف خود دست یافت. این در حالی است که اگر امام با یزید بیعت می کرد، نه تنها به آرمان ها و اهداف خود دست نمی یافت؛ بلکه بیعت او آثار منفی متعددی را در پی داشت

بیعت

کدامیک مقدم است؟

علل عدم بیعت امام حسین (ع) با یزید

امام حسین علیه السلام و تشکیل حکومت اسلامی

حکومت در نگاه امام حسین (ع) بهترین وسیله برای جلب رضای خدا و بهترین عامل برای زمینه سازی هدایت و رشد و تعالی بندگان اوست و اگر این حکومت به دست نااهلان بیفتد، نه تنها زمینه تعالی بندگان خدا از بین می رود بلکه زمینه حاکمیت شیطان و جهل و کفر و شرک حاصل می شود و امام نمی تواند نسبت به این پیامدهای مثبت و منفی بدون توجه باشد. به بیانات زیر از امام حسین (ع) توجه کنید.

امام در جمع معتمدان و بزرگان و عالمان سخنرانی مفصلی دارد. در این سخنرانی که ظاهرا در زمان معاویه و در ایام حج بوده است، امام بزرگان قوم را مخاطب قرار می دهد و آنان را به وظیفه مهم امر به معروف و نهی از منکر متذکر می شود و خاطرنشان می کند که چون شما این وظیفه را ترک کرده اید، حکومتی که حق شما عالمان است به دست نااهلان افتاده و کسانی بر شما حاکم شده اند که صلاحیت حکومت ندارند. و آنها را به شدت برای ترک امر به معروف و نهی از منکر توبیخ می کند و از ستمگری حاکمان و عاملان حکومت اموی می نالد و می فرماید:

«فالله الحاکم فیما فیه تنازعنا و القاضی بحکمه فیما شجر بیننا» : خداوند در آنچه ما و اینان (بنی امیه) در آن نزاع داریم حکم است و به حکم عادلانه اش قضاوت می کند.

این جمله صراحت دارد که امام با بنی امیه بر سر حکومت نزاع و مشاجره دارد و حکومت را حق خود می داند و در پی به دست آوردن آن است و بنی امیه نیز بر این مطلب آگاهی دارند و امام را از حقش محروم کرده اند و آنگاه امام برای اینکه کسانی حکومت خواهی آن بزرگوار را دنیاطلبی ندانند، اعلام می کند:

«اللهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منا تنافسا فی سلطان و لا التماسا من فضول الحطام و لکن لنزی المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک و یامن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و احکامک.» : خدایا، تو می دانی آنچه از ما سرزده برای سبقت جویی به سوی سلطنت دنیایی یا به دست آوردن چیزی از مال و منال دنیا نبوده است لکن ما می خواهیم علامت های دین تو را بنمایانیم و اصلاح را در بلاد اسلامی آشکار کنیم تا بندگان مظلوم تو امنیت یابند و به دستورات و احکام واجب و مستحب تو عمل شود.

قیام برای تشکیل حکومت

امام حسین علیه السلام و تشکیل حکومت اسلامی

امام حسین علیه السلام و حکومت دینی

آگاهی امام حسین علیه السلام از شهادت

این که آیا امام حسین (ع) می دانست در کربلا شهید خواهد شد، یا آنکه غافلگیر شد و در محاصره قرار گرفت، میان نویسندگان بحث است. اما آنچه از روایات و اصول اعتقادی شیعه بر می آید، آن حضرت خبر داشت و آگاهانه شهادت را برگزیده بود. نه تنها در آغاز حرکت از مدینه و شب وداع با حرم پیامبر، یا آغاز حرکت از مکه به سوی سرزمین عراق، بلکه از سالها پیش خبر داشت و شهادت، عهدی از سوی خدا و رسول با او بود. از بدو تولد آن حضرت، موضوع شهادتش در عاشورا مطرح بوده است، حتی در زمان انبیای پیشین نیز روشن بوده که حسین، فرزند پیامبر خاتم در کربلا شهید خواهد شد. در این باره احادیث فراوان است و خبردادن به پیامبرانی چون آدم، نوح، ابراهیم، زکریا، اسماعیل، موسی، عیسی و ... در منابع حدیثی مفصل آمده است.

پیشگویی شهادت حسین (ع)

آگاهی امام حسین (ع) از شهادت

شبهه زدایی از قیام امام حسین

چرا به سوی قتلگاه رفت؟

مقایسه روش امام حسین علیه السلام با سایر ائمه علیهم السلام

یکی از موضوعاتی که خوب است در اطراف آن بحث و تحقیق شود، مقایسه روش سید الشهداء با سایر ائمه اطهار است. در نظر بسیاری از مردم این طور است که روش امام حسین علیه السلام با سایر ائمه اطهار مثل روش امام حسن و امام سجاد و امام باقر و امام صادق و سایر ائمه و حتی روش امیرالمؤمنین متفاوت و مختلف است و مثل این است که مکتب امام حسین مخصوص به خود اوست و هیچ یک از ائمه دیگر تابع این مکتب و این روش نبوده اند و از روش و مکتب دیگری پیروی می نموده اند، و این خود به خود عقده کور و اشکالی در دلها تولید می کند، بعلاوه ما باید بدانیم که در عمل چه نوع رفتار کنیم، باید تابع آن مکتب باشیم یا تابع این مکتب؟ برای اینکه موضوع بحث بهتر مشخص شود، عرض می کنم روشی که شیعه با آن روش شناخته شده و ائمه دین آن را مشخص کرده اند و از علامات و مختصات شیعه شناخته شده موضوع «تقیه »است، به طوری که کلمه «شیعه» و «تقیه» مثل «حاتم» و «جود» لازم و ملزوم یکدیگر شناخته شده اند. همه ائمه دین تقیه می کرده اند، حالا چطور شد که امام حسین علیه السلام در این میان تقیه نکرد و قیام نمود؟ اگر تقیه حق است چرا امام حسین تقیه نکرد و حال آنکه موجبات تقیه کاملا برای امام حسین فراهم بود، و اگر تقیه حق نیست پس چرا سایر ائمه اطهار تقیه می کرده اند و به تقیه دستور می داده اند؟

روش امام حسین علیه السلام

تفاوتهای شرایط زمان امام حسن علیه السلام و شرایط زمان امام حسین علیه السلام

عوامل دخیل در قیام امام حسین علیه السلام و مقایسه آن با شرایط زمان امام حسن علیه السلام

امام سوم : حسین بن علی (ع)

چرا امام حسن علیه السلام صلح کرد و امام حسین علیه السلام به جنگ پرداخت؟

مقایسه زمان امام حسین علیه السلام و زمان امام صادق علیه السلام

عاشورا و نگاهها

چرایی قیام عاشورا، از پگاه شکل گیری این نهضت سترگ، توجه دانشمندان و احیاگران دینی و مصلحان سیاسی و اجتماعی را به خود معطوف ساخته و در شمار مهم ترین پروژه های پژوهشی تحلیلگران و ژرف اندیشان قرار گرفته است.

این رخداد از جهت انگیزه، ابزارها و شیوه های به کار گرفته شده در آن، به موضوعی جاودانه برای نظریه پردازی مبدل گشته و در طول تاریخ انسان های حقیقت جو و ژرف اندیش را به کشف ناگفته های خود فرا خوانده است تا با توجه به توان علمی و ذوق سلیم خویش به تحقیق در این رویداد پردازند و به نتایجی تازه دست یابند.

از گذشته های دور کارهای نسبتا بزرگ و جالب و آثار تقریبا قابل قبولی درباره قیام عاشورا عرضه شده است؛ اما این به معنای پایان کار نیست.

عاشورا و نگاهها

نتیجه نظرات فقهی علما در مورد قیام عاشورا

فقه عاشورایی امام خمینی (قده)

نهضت سید الشهداء علیه السلام و اهداف آن

منطق امام حسین منطق شهید بود

تلاش برای کشته نشدن

ارزیابی حرکت حسین علیه السلام

نهضت سیدالشهدا علیه السلام

برداشت دنیاگرایانه از قیام عاشورا

از زمانی که واقعه جانگذار عاشورا روی داده است تا به امروز، اندیشمندان بسیاری از جهان اسلام، درباره انگیزه ها و چرایی این قیام، سخن ها گفته اند و نوشته ها نوشته اند. اما در این میان، برخی با توجه به گرایش ها و وابستگی هایی که به حاکمان معاصر خویش داشته اند، به برداشت های تحریف آلود و وارونه از قیام کربلا، دست یازیده اند که یکی از آن ها «نگاه دنیاگرایانه به نهضت عاشورا» است.

برداشت دنیاگرایانه از قیام عاشورا

عاشورا و رد سکولاریسم

آثار و نتایج نهضت عاشورا

 گاه ممکن است سؤالی به این صورت مطرح شود که آیا قیام امام حسین(ع) به نتایج و اهداف خاصی دست یافت و واقعیتی را دگرگون ساخت؟

 برای درک بهتر نتایج نهضت حسینی(ع) باید نتایج آن را خارج از پیروزی فوری و سریع و در دست گرفتن زمام امور، بلکه باید نتایج آن را در امور زیر جستجو کرد .

  1. ۱. در هم شکستن چار چوب ساختگی دینی که امویان و یارانشان تسلط خود را بر آن استوار ساخته بودند و رسوا ساختن روح لامذهبی جاهلیت که روش حکومت آن زمان بود .
  2. ۲. احساس گناه ناشی از شهادت جانسوز امام حسین(ع) و یارانش در کربلا موجی شدید از احساس گناه در وجدان هر مسلمانی برانگیخت. این احساس گناه، همواره بر افروخته بود و در هر فرصتی انگیزه ی انتقام از بنی امیه و قیام بر ضد ستمگران بود .
  3. ۳. پیدایش اخلاق جدید؛ قیام امام حسین(ع) موجب زنده شدن اخلاق بلند نظرانه همچون ایثار و فداکاری در راه دین و اخلاق عالی اسلامی شد.
  4. ۴. روح مبارزه جویی؛ قیام حسین(ع) پس از دیری خاموشی و تسلیم، از نو موجب برانگیختن روح مبارزه جویی در انسان های مسلمان گردید. این قیام همه ی موانع را که مانع قیام و انقلاب می شد در هم فرو ریخت به نحوی که بعد از قیام حسین(ع)، در مکتب، روح انقلاب دمیده شد و انقلاب های متعددی شکل گرفت.

آثار و نتایج نهضت عاشورا

پیامدهای نهضت عاشورا

پیامها و دستاوردهای نهضت عاشورا

نتایج و پیامدهای قیام امام حسین (ع)

پیامدهای اجتماعی نهضت حسینی علیه السلام

حسین (ع) مرا شیعه کرد

نهضت عاشورا سرمشق جنبش های اجتماعی

حادثه عظیم و اثر گذار قیام امام حسین(ع) که با شهادت آن حضرت و یاران فداکارش همراه شد، سبب اعتراضات و قیام­های متعددی در جهان اسلام شد. همچون:

1. انقلاب مدینه.

2. انقلاب توابین در سال 65 هجری در کوفه.

3. قیام مختار ثقفی:

در سال 66 هجری، مختار بن عبیده ثقفی در عراق به خونخواهی حسین(ع) و انتقام قاتلان امام قیام کرد و در یک روز دویست و هشتاد تن از آنان را به قتل رسانید.

4. انقلاب مطرف بن مغیره:

در سال 77 هجری، مطرف بن مغیره علیه حجاج بن یوسف شورید و عبدالملک بن مروان را از خلافت خلع کرد .

5. انقلاب ابن اشعث:

در سال 81 هجری، عبدالرحمن بن محمد بن اشعث  بر حجاج شورید و عبدالملک مروان را از خلافت خلع کرد. این شورش تا سال 83 به طول انجامید . در آغاز پیروزی های نظامی به دست آورد، اما بعدها، حجاج به کمک ارتش شام بر او غلبه کرد .

6. انقلاب زید بن علی بن حسین:

در سال 122 هجری، زید بن علی در کوفه به شورش برخاست، اما آن شورش بی درنگ به وسیله سپاهیان شام که در آن هنگام در عراق بودند سرکوب گردید.

سرانجام قیام بنی عباس به حکومت بنی امیه پایان داد و آن انقلاب با الهام از انقلاب حسینی و استفاده از خشنودی و رضای اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله بود که پایه های مردمی یافته و مورد توجه توده ها واقع شده بود .

انقلاب ها با منحرفان به مقابله برخاست و هرگز خاموش نگردید. بلکه انسان مسلمان پیوسته انسانیت  خود را که حاکمان شعله های آن را خاموش کرده بودند، بیان می کرد، و آن قیام ها به فضل روحیه ای بود که قیام حسینی در کربلا گسترده و گسترش داد .

همانا که قیام حسین(ع) سرآغاز جنگ و قیام در تاریخ انقلاب بود و آن نخستین قیامی بود که طریق مبارزه جویی را به مردم آزاده، که آن روحیه را از دست داده بودند، آموخت .

و این نکته را باید اضافه کرد انقلاب ها در سطح جهان در ورای زمان ها تا به امروز به ویژه جنبش ها و نهضت های آزادی بخش اسلامی و شیعی بوده اند . انقلاب ها و جنبش هایی که همواره در وجود مردم ستم دیده نورانیتی خاص ایجاد می کردند.

واقعه حَره

قصه انتقام (1)

قیام توابین(65 ه(

خروج مختار

نقش آفرینی عاشورا در رویدادهای سیاسی اجتماعی قرن نخست

تحلیلی از عاشورا و نقش آن در حرکت های خودجوش مردمی

پیام های نهضت عاشورا

حادثه تلخ عاشورا که رویارویی جبهه حق و باطل و درگیری خونین میان سپاه ایمان و سپاه کفر پنهان و نفاق بود، گرچه در ظاهر به شهادت یاران حق انجامید، لکن از نظر آموزندگی و عبرت گیری، درس های نهفته و افتخارآفرین بسیاری دارد، چرا که قافله سالار شهیدان این حرکت و نهضت بزرگ را با برنامه ریزی دقیق و اجرای آن براساس معیارهای اصیل اسلام ناب محمدی(ص) به صورت دانشگاهی درآورد که ابعاد گوناگون دین مبین اسلام در آن تجلی یافته و برای مسلمانان و همه آزادگان و آزادی خواهان جهان الگوی انسان بودن، انسان زیستن، انسان مردن و به سعادت جاودانه رسیدن را ارائه داد.

می توان گفت عاشورا تبیین عملی اسلام در عرصه های گوناگون بود. امام حسین(ع) و یارانش در میدان کوچکی که به گستره تاریخ بود، صحنه هایی از بزرگی و بزرگواری و جلوه های ایمان و یقین را به نمایش گذاشتند که هر انسان عاقلی را به کرنش وامی دارد. او در سخت ترین شرای ط نقش امامت را که تبیین مکتب و ترویج تعالیم دین و تصحیح باورهای مردم و هدایت جامعه است، به بهترین صورت ایفا کرد و به گونه مستقیم و غیر مستقیم به پیروان اسلام درس دین شناسی و دین داری داد. عاشورا مکتبی است که درس های اعتقادی و عملی و اخلاقی را به بهترین ص ورت ارائه می دهد.

حسین(ع) سوره ای برای همیشه

موضوع پژوهش:ویژه مقطع راهنمایی و دبیرستان/درس هایی از عاشورا

جنبه توحیدی و عرفانی حادثه کربلا

از شور عاشورا تا پیام های حسینی

نماز و امام حسین علیه السلام

نهضت امام حسین(ع) و انسجام اسلامی

بالندگی عزت در مکتب حسینی و مهدوی

ویژگی های جوان عاشورایی

عاشورا، حفظ کرامت و حجاب زن

عبرت های عاشورا

حادثه عاشورا، از دو جهت قابل تأمل و تدبر است؛ جهت اول، درس های عاشوراست. عاشورا، پیام ها و درس هایی دارد. عاشورا درس می دهد که برای دین، باید فداکاری کرد؛ درس می دهد که در راه قرآن، از همه چیز باید گذشت؛ درس می دهد که در میدان نبرد حق و باطل، کوچک و بزرگ، زن ومرد، پیر و جوان، شریف و وضیع و امام و رعیت، با هم، در یک صف قرار می گیرند؛ درس می دهد که جبهه دشمن، با همه توانایی های ظاهری، بسیار آسیب پذیر است.

اینها درس های عاشوراست؛ البته همین درس ها کافی است که یک ملت را از ذلت به عزت برساند. همین درس ها می تواند جبهه کفر و استکبار را شکست دهد؛ درس های زندگی سازی است.

جهت دوم، «عبرت های عاشورا»ست. غیر از درس، عاشورا، یک صحنه عبرت است. انسان باید به این صحنه نگاه کند، تا عبرت بگیرد؛ عبرت بگیرد، یعنی چه؟ یعنی خود را با آن وضعیت مقایسه کند و بفهمد در چه حال و وضعیتی است؛ چه چیزی او را تهدید می کند؛ چه چیزی برای او لازم است. این را می گویند «عبرت». شما اگر از جاده ای عبور کردید و اتومبیلی را دیدید که واژگون شده یا تصادف کرده و آسیب دیده، مچاله شده و سرنشینانش نابود شده اند، می ایستید و نگاه می کنید؛ برای این که عبرت بگیرید [تا] معلوم شود که چطور سرعتی، چطور حرکتی و چگونه رانندگی ای، به این وضعیت منتهی می شود. این هم نوع دیگری از درس است؛ اما درس از راه عبرت گیری است.

عاشورا، هم درس، هم عبرت

نکاتی از مقام معظم رهبری درباره عاشورا

امام حسین(ع)شهید فرهنگ شهیدِ فراموشکاری امت

نقش جاه طلبی در واقعه عاشورا

نقش خواص در حادثه عاشورا

چه شد که حسین تنها ماند؟

جاودانگی نهضت عاشورا

بیش از یکهزار و سیصد سال است که شیعیان، هر ساله در عزای سرور و سالار شهیدان حضرت حسین بن علی بر سر و سینه می زنند، نوحه می سرایند و بر مصائب او اشک ماتم می ریزند. این عزاداریها هر ساله باشکوه تر برگزار شده و هیچ گاه کم فروغ و بی رونق نگردیده است. مردم با شور و عشق و از روی جان و دل در آن شرکت می کنند و از بذل مال برای هر چه باشکوه تر برگزار شدن آن، دریغ نمی ورزند.

نام حسین ـ علیه السلام ـ در قلبها حک شده است و یاد نام او، اشکهای بی ریای مرد و زن و پیر و جوان را جاری می سازد. مردم کودکان خود را با مراسم عزای حسین علیه السلام آشنا و آنها را با یاد و نام او بزرگ می کنند و تکریم نام حسین بن علی علیه السلام و شرکت در مراسم سوگواری آن حضرت را از اوان طفولیت به آنان می آموزند.

هر مصیبتی پس از سپری شدن زمان، فراموش می شود. اما چرا مصیبت و قیام آن حضرت از یادها نمی رود؟!

راز جاودانگی قیام سرخ عاشورا

رمز جاودانگی عاشورا

عوامل پایداری و جاودانگی نهضت عاشورا

راز بقای نهضت عاشورا

تحریفات عاشورا

نهضت عاشورایی امام حسین (ع)، با انگیزه امر به معروف و نهی از منکر و برای نجات اسلام و مبارزه با طغیان بود. اهداف و آرمانهای مقدس، چهره های متعالی و درخشان و انگیزه هایی اجتماعی و سیاسی داشت. آن همه تشویق برای گریه بر سیدالشهداء و عزاداری برای سید مظلومان نیز، برای زنده نگه داشتن این مکتب جهاد و شهادت و حفظ ارزشها بود. متأسفانه در طول تاریخ، تحریفهایی چه در انگیزه ها و اهداف، چه در چهره های حماسه ساز و چه در برنامه های مربوط به عاشورا انجام شد.

تحریفهای عاشورا، برخی به «محتوا» بر می گردد، برخی به «شکل» و برخی به «افراد». کتابهایی که به عنوان مقتل نوشته شد و روضه هایی که برای عاشورا گفته و خوانده شد، گاهی چون با انگیزه گریاندن مستمعین بود، آمیخته به مطالب ضعیف، غیر مستند و احیانا دروغ گشت. علاقه ای که به چهره های عاشورایی وجود داشت، سبب شد در حوادث آن حماسه، غلوها و مبالغه هایی نقل شود که غیر عقلی و باور نکردنی است.

تحریفهای عاشورا

دو تحریف معنوی در هدف امام حسین علیه السلام

حماسه حسینی و مساله ی تحریفات

دو تصویر از یک واقعه

پیشینه و جریان شناسی مبارزه با آسیب های فرهنگ عاشورا

عوامل و انگیزه های تحریف در تاریخ عاشورا

شعر عاشورایی

استفاده از قالب نافذ و ماندگار شعر برای زنده نگهداشتن حماسه عاشورا و یاد امام حسین (ع) از دیر باز رواج داشته و مورد تشویق اهل بیت بوده است و مرثیه، از محورهای عمده سروده های شاعران شیعی و علاقه مند به خاندان نبوت به شمار می آمده و می آید. امام حسین (ع) کشته اشکها و زنده مرثیه هاست. از حضرت صادق (ع) در ستایش از شعر گفتن و گریستن و گریاندن در سوگ اما حسین (ع)، روایت است: «ما مِنْ اَحَدٍ قال فِی الحُسَینِ شِعرا فَبَکی وَ اَبکی بِهِ الا أوجَبَ اللهُ لَهُ الجنَةَ وَ غَفَرلَهُ» از این رهگذر، انبوهی از سروده های عاشورایی در قالب قصیده، مثنوی، رباعی، دوبیتی، ترکیب بند، نوحه و تعزیه در فرهنگ دینی ما وجود دارد که در سوگواریها و مناسبتهای گوناگون مورد بهره برداری قرار می گیرد .

شعر عاشورا

عاشورا در شعر فارسی

عاشورا و امام حسین علیه السلام در شعر فارسی

پیامک عاشورایی

منبع:پایگاه اطلاع رسانی حوزه

اهداف سیاسی قیام امام حسین‌(ع)

همانطور که ولایت حضرت امیرالمومنین(ع) اساسی ترین و سیاسی ترین حکم تاریخ اسلام است، اگر دقیق و عمیق به نهضت و قیام امام حسین(ع) نیز نگاه کنیم اگر چه این قیام ابعاد مختلف اخلاقی، اجتماعی و عرفانی دارد ولی از بعد سیاسی آن نمی‌توان گذشت و شاید مهمترین بعد آن بعد سیاسی قیام امام‌(ع) باشد.
اولین مولّفه سیاسی قیام امام حسین(ع)، تشکیل حکومت اسلامی و ولایت پذیری بود. حضرت اباعبداللّه‌(ع) همچنان که بر عدم شایستگی آل‌ابوسفیان برای خلافت پافشاری می‌نمود، بر لیاقت و شایستگی خود به امر حکومت و خلافت اصرار داشت. با مطالعه تاریخ این نهضت بزرگ مشخص می‌شود که سیدالشهداء(ع) در هرجا مناسب می‌دید، شایستگی خود را برای تشکیل حکومت اعلام می‌کرد و مردم را به پذیرش حکومت و رهبری عادل دعوت می‌کرد.
شناساندن «رهبری صالح» به امت اسلام و رسوا ساختن رهبران فاسد، مهم‌ترین پیام نهفته در همه قیام‌های ائمه معصوم‌(علیهم‌السلام) به ویژه قیام کربلاست. این قیام‌ها نشان داد که رهبری در اسلام بر پایه شایستگی است نه زور و زر.
از سخنان گهر بار امام حسین‌(ع) می‌توان دریافت که ایشان خود را شایسته‌ترین و جامع‌ترین فرد برای رهبری می‌دانست و آمادگی خود را برای تشکیل حکومت اصیل اسلامی اعلام کرد. و هر چند نتواند این حکومت را تشکیل دهد، اما با قیام خود در بلند‌مدت زمینه تشکیل یک حکومت اصیل اسلامی را فراهم نمود.

نفی جدایی دین از سیاست
معاویه و پسرش یزید عملاً تفکر «جدایی دین از سیاست» را رواج می‌دادند، به عنوان نمونه وقتی که معاویه بر خلافت نشست، بلافاصله به عراق آمد و در سخنرانی خود به مردم اخطار نمود که من با شما سرنماز و روزه نمی‌جنگیدم، بلکه می‌خواستم بر شما حکومت کنم و به مقصود خود رسیدم.
مرحوم علّامه طباطبایی‌(ره) در مورد این سخن معاویه، می‌گوید: «معاویه با این سخن اشاره می‌کرد که سیاست را از دیانت جدا خواهد کرد و نسبت به مقرّرات دینی ضمانتی نخواهد داشت و همه نیروی خود را در زنده نگه داشتن حکومت خود به کار خواهد بست و البته روشن است که چنین حکومتی سلطنت و پادشاهی است نه خلافت و جانشینی پیامبر خدا(ص).»
امام حسین‌(ع) با قیام خونین خود نشان داد که مرز سیاست از دیانت جدا نیست و در اسلام بین این دو هم‌گرایی و هماهنگی وجود دارد و هر وقت در رأس حکومت، زمامداران و حاکمانی فاسد قرار گیرند که لیاقت منصب حکومت و کشور داری را ندارند باید بر علیه آن‌ها شورید و از منصب حکومت عزل کرد.

عدالت‌خواهی
سالار شهیدان تلاش می‌کرد تا تبعیض و بی‌عدالتی را از جامعه مسلمانان ریشه‌کن کند و عدالت و مساوات را در میان مردم برقرار سازد. از دیدگاه بلند آن حضرت، زمامدار مسلمانان باید در رفتار، گفتار و انتخاب کارگزارانش شیوه‌ای عادلانه پیش گیرد و در جهت گسترش عدل و داد قدم بردارد.
سیدالشهداء(ع) بر این باور تأکید می‌کرد و می‌فرمود : به جان خودم سوگند! امام نیست مگر کسی که بر اساس کتاب خدا حکم کند؛ برای عدالت قیام کند؛ متدیّن به دین حق باشد و جان خود را در راه خدا گرو بگذارد.»
مرام عدالت گستری آن حضرت و یاران باوفایش در همه جا اعلان و مشخص شده بود. حضرت مسلم بن عقیل سفیر آن امام(ع) وقتی در دارالاماره کوفه با حاکم ستمگر یزید (عبیدالله بن‌زیاد) روبرو شد، به این هدف والای قیام اشاره کرد و از ایجاد عدالت سخن گفت.

ظلم‌ستیزی
ظلم‌ستیزی یکی از ابعاد بزرگ قیام عاشورا است. ستم‌پذیری آسیب مهمی برای دین‌داری مردم است که موجب می‌شود جبّاران و ستمگران بر جامعه حاکم شوند، امّا اگر انسان‌ها با عزّت زندگی کنند قطعاً خط سیر جامعه سراز ستم و بی‌عدالتی در نمی‌آورد. می‌توان گفت قیام حضرت امام حسین‌(ع) بهترین نمونه عدالت‌خواهی، ظلم‌ستیزی و آزادی‌طلبی در جهان است. مصداق بارز مردمان ظلم‌پذیر ظالم، کوفیان در زمان امام حسین(ع) بودند که با اینکه حقانیت امام حسین(ع) برای آنها محرز بود او را یاری نکردند و حتی با دشمنان وی همراه شده و در مقابل ایشان ایستادند که امام در روز عاشورا در سخنانش چهره منافقانه آنها را افشا می‌کند.
اباعبدالله الحسین(ع) برای نفی ظلم در همه دوران‌ها شهادت را برگزید تا آزادگان عالم درس حریّت، غیرت، شهامت، انسانیّت و عزّت را از وی فراگیرند.
امام به اندیشه و آرمان‌هایش رنگ خون داد تا برای همیشه باقی بماند.او به همه آموخت که هرگاه دیدید حاکمی ستمگر است و حلال خدا را حرام می‌کند و عهد پروردگار را می‌شکند، در چنین شرایطی کفن پوش شده و در برابر ظالم بایستید و زیر بار ظلم نروید.
امام حسین(ع) عدالت‌طلبی و ظلم‌ستیزی را با خون خود رقم زد تا عذر و بهانه‌ای باقی نماند.
امام حسین (ع) فرمود: آن چه جبّاران را بر شما مسلط ساخته این است که شما از مرگ گریزان هستید و به این زندگی ننگین نا پایدار دل بسته اید. جمعی مانند بردگان بی‌اراده و مقهور هستند و گروهی گرسنه و مغلوب و ستمگران به دلخواه در امور مملکت تصّرف می‌کنند. به دنبال این بیان، حضرت می‌فرماید:شگفتا که سرزمین اسلام قبضه کسانی است که یا خائن و ستمکار هستند و یا باج‌گیر و نابکار و یا حکمران بی‌رحم و بی‌انصاف.
حضرت اباعبدالله (ع) پس از ممانعت «حربن یزید ریاحی» از حرکت ایشان به کوفه یا مراجعت به مدینه در خطابه‌ای فرمود: آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل جلوگیری به عمل نمی‌آید؟! در حالی که مؤمن باید حق جو و طالب دیدار خداوند باشد و من مرگ را جز سعادت نمی‌بینم و زندگی با ستمکاران را جز ملامت و خستگی و کسالت نمی‌دانم.

ژرف‌اندیشی و مبارزه با علت فساد
پیام آشکار عاشورا این است که در همه صحنه‌های زندگی، باید بر‌اساس شناخت و بینش حرکت کنیم و با یقین و اطمینان از حقانیت راه و روش و شناخت خودی و بیگانه، در راه قدم گذاریم.
مقام معظم رهبری درباره ژرف‌بینی که ره‌آورد مجلس‌های عاشوراست، چنین می‌فرماید: «... باید در این مجالس (عزاداری) نسبت به اصل حادثه عاشورا یک معرفت روشن‌تر و واضح‌تری برای مردم به وجود بیاید. این جور نباشد که ما بیاییم در مجلس حسین بن‌علی‌(علیه‌السلام) یک سخنرانی بکنیم یا یک منبر برویم، طوری که اگر در داخل این مجلس، یک آدم اهل فکر و تأمل بود که امروز در جامعه ما کسانی که اهل فکر و تأملند، بسیارند و این از برکات انقلاب است با خود فکر کند که ما برای چه به این جا آمده‌ایم و قضیه چه بود؟ چرا باید برای امام حسین‌(علیه‌السلام) گریه کرد؟ چرا امام حسین‌(علیه‌السلام) اصلاً آمد کربلا و عاشورا را به وجود آورد؟ باید طوری باشد که اگر برای کسی چنین سؤالی به وجود آمد، شما پاسخ آن را داده باشید.»
از سوی دیگر سیدالشهداء(ع) با قیام جاویدان خود قلب فساد را نشانه رفت. آن حضرت لحظه‌ای با یزید پلید به مجالست و مصالحت ننشست؛ زیرا وی غیر از معاویه بود. یزید فردی بی‌شخصیت، میمون باز، شراب خوار و بی‌کفایت بود که برای برچیدن سفره توحید از ابتدا سفره بان آن را هدف قرار داده بود و چاره‌ای نبود جز آن که با پیکان مبارزه از ابتدا قلب او را نشانه رود.

زنده کردن روح مقاومت
به راستی امام حسین‌(ع) یک الگوی مناسب برای نهضت جهانی مقاومت است که منحصر به زمان و مکان و گروه خاص نیست و دشمنان اسلام عقیده دارند که اگر عاشورا را از فرهنگ مردم حذف کنیم راههای نفوذ را باز کرده‌ایم.
سید‌حسن نصرالله دبیرکل حزب‌الله لبنان تاکید کرد:از بهترین مصادیق و الگوهای مسئولیت‌پذیری در قبال انسان‌ها، عاشورای حسینی، فداکاری‌های امام حسین‌(ع) و یاران با وفای ایشان و حضرت زینب‌(س) است.
قیام امام حسین(ع) و یارانش احساس ضعف و وحشت مسلمانان را نسبت به بنی امیه تا حدّ زیادی از بین برد؛ به طوری که پس از شهادت آن حضرت شاهد چندین قیام در حجاز و عراق بر علیه امویان هستیم. قیام‌هایی که هر یک نشانگر رشد غیرت دینی جامعه اسلامی و پیام آور عزّت مسلمانان می‌باشد.
ناگفته پیداست که مهم‌ترین کار کرد قیام حضرت سید الشهداء(ع) حفظ بقای اسلام بود. بنی‌امیه در زمان خلافت یزید در پی ویران کردن بنیادهای دین پیامبر(ص) یعنی، توحید، نبوت، نماز، روزه و... بودند، ولی امام‌(ع) با حماسه خونین خویش چهره کریه بنی‌امیه را فاش کرد و با از بین بردن مشروعیّت و مقبولیّت بنی‌امیه، بقای اصول اعتقادات و مسلّمات دین را تضمین نمود.
مقام معظم رهبری این درس را در سخنی دیگر، اینگونه تبیین کرده است: «عاشورا یک پدیده‌ای است در تاریخ اسلام که همواره به نفع مردم و به زیان ستم گران و قدرت‌های استکباری به کار رفته است. امروز هم نقش عاشورا را قدرت‌های استکباری درست ارزیابی می‌کنند که با آن مخالفت می‌نمایند. عاشورا یک حادثه بزرگ تاریخ اسلام است و بزرگداشت خاطره محرم و شهادت حسین بن‌علی‌(علیه السلام) و یاران و فرزندان آن حضرت، یک وظیفه اسلامی است و تنها کسانی با آن مخالفت می‌کنند که با حسین بن‌علی‌(علیه‌السلام) و بزرگان اسلام یا آشنایی ندارند و یا با آن‌ها مخالفند و استکبار از عاشورا بیم ناک است و لذا با آن مخالفت می‌کنند.»

بازگشت به روحیه شهادت‌طلبی
اعتقاد به مکتب شهادت در قیام حسینی تا آنجاست که آن حضرت عشق خود را به مرگ در راه خدا اینگونه ابراز می‌داشت: «مرگ برای انسان‌ها همچون گردن بند برگردن دختران جوان است و من به دیدار نیاکانم آن چنان اشتیاق دارم که یعقوب به دیدار یوسف چنان مشتاق بود.»
امام حسین‌(ع) آرمان شهادت‌طلبی را از ارکان قیام جاودانه خود می‌دانست و در ضمن یک دعوت عمومی از تمامی آزادگان این مهم را بیان می‌کرد که: «هرکس حاضر است تا در راه ما از خون خویش بگذرد و جان خود را در راه لقای پروردگار نثار کند، آماده حرکت با ما باشد که من صبحگاهان حرکت خواهم کرد.»
حسین بن‌علی(ع) با آگاهی به شهادت راه کربلا را پیش گرفت و دیگران را هم آگاه ساخت. چنان چه آن هنگام که «ام سلمه» از سفر آن حضرت اظهار ناراحتی کرد، فرمود:من می‌دانم در چه ساعتی و در چه روزی کشته خواهم شد و می‌دانم کدام شخص مرا خواهد کشت و از خاندان و یاران من کدام افراد کشته می‌شوند!
سرانجام آن حضرت با شهادتش راه جاودانگی را به بشریت آموخت و با خون سرخش نسخه آزادگی را نگاشت و ارزش‌های اسلامی و انسانی را دوباره زنده کرد. از آن پس تا به امروز هر انسان آزاده‌ای راه سالار شهیدان را در پیش گرفته و با اقتدا به آن امام همام(ع) در مقابل ظلم ایستاده و مرگ سرخ را برگزیده است. تا هم خود را ماندگار سازد و هم جامعه را از آلودگی پاک کند و تا این روحیه در خلق و خوی بشر بوده و هست هیچ ظلمی پایدار نمانده و هیچ ظالمی ماندگار نخواهد ماند.
همانگونه که بنی‌امیه پس از شهادت حضرت اباعبداللّه الحسین‌(ع) و یارانش ریشه‌کن گردیدند

پیام‌رسانی
به جرات می‌توان گفت که حضرت زینب «علیهاالسلام» پس از جایگاه امامت برجسته ترین نقش را در رساندن پیام شهیدان کربلا ایفا نمود. ایشان با توکل و پشتوانه صبری که داشت این مهم را به انجام رسانید. زینب «علیهاالسلام» مانند مادر بزرگوارش حضرت زهرا «علیهاالسلام» شجاع ترین زنان جهان بود که به هنگام پشتیبانی از حریم ولایت چنان خطبه‌های آتشینی خواند که همه را به شگفتی وا داشت. وی با وجود همه دردها و داغ‌ها علی وار ایستاد و از حق خاندان خویش دفاع کرد. زینب «علیهاالسلام» بهترین الگوی پیام رسانی در مکتب سرخ عاشورا است. اگر افشاگری‌های زینب «علیهاالسلام» نبود، تهمت‌های دشمن برای خدشه دار کردن قیام، کارگر می‌افتاد و اندیشه زندگی آفرین کربلا فراموش می‌گشت.

کد مطلب: 94072
 

هدف از قیام امام حسین علیه السلام

چرا امام حسین (علیه السّلام) هدف از قیام خود را امر به معروف و نهی از منکر اعلام کرده و چرا آن حضرت با سخن و زبان ، امر به معروف و نهی از منکر نکرد؟

درباره این پرسش باید به این نکته توجه کرد که همه انسان ها حتی اولیای الهی و از جمله امام حسین علیه السلام مخاطب قرآن هستند . خداوند متعال در آیات امر به معروف و نهی از منکر می فرماید :
«وَلتَکُن اُمَّهٌ یَدعونَ اِلَی الخَیرِ و یَأمُرونَ بِالمَعروفِ و یَنهونَ عَنِ المُنکَرِ و اولَئِکَ هُمُ المُفلِحون » ؛ باید از میان شما ، جمعی دعوت به نیکی و امر به معروف و نهی از منکر کنند و آنها همان رستگارانند .
از آن جا که امر به معروف و نهی از منکر ، نقش اساسی در احیای احکام و وظایف دینی دارد ، ایشان با این هدف قیام فرمود .

البته روشن است که امر به معروف و نهی از منکر فقط با زبان نیست ، بلکه هر اقدام و کوششی است که با هدف تحقق معروف و برچیدن منکر نجام می شود و می تواند با اخم کردن ، زبان ، ، یا عمل همراه باشد . در شرایطی که امام حسین علیه السلام قیام کردند ، شرایط به گونه ای بود که با اخم کردن یا امر و نهی زبانی ، معروف محقق نمی گشت و منکر از بین نمی رفت ؛ زیرا اوضاع جامعه اسلامی پس از به حکومت رسیدن یزید بن معاویه لعنت الله علیه ، اسف بارتر از پیش شد و کسی که خود را به عنوان جانشین پیامبر معرفی کرد ، شراب خوار ، سگ باز و میمون باز بود . احکام قطعی اسلام ترک شد و حدود الهی نیز تعطیل شده بود .
مخالفان حکومت را می کشتند و خلیفه از اینکه بی اعتقادی و بی اعتنایی خویش را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و به تعالیم اسلام ابراز کند ، هراسی نداشت و امام حسین علیه السلام در چنین شرایطی تشخیص داد برای اشاعه معروف و مبارزه با منکرهای فراگیر و بدعت های فراوان ، افزون بر امر به معروف و نهی از منکر زبانی باید قیام کرده و تنفر خود را از حکومت یزید اعلام کند و با نهضت خود پایه های حکومت یزید و بنی امیه را – که بزرگترین منکر آن زمان بود – ویران نماید .

تاریخ نشان می دهد که امام حسین علیه السلام در این هدف خود موفق بود ؛ زیرا پس از مدت کوتاهی از شهادت حضرت ، قیام های توابین آغاز و چهره ی کثیف یزید برملا شد و پس از مدتی حکومت بنی امیه برای همیشه منقرض گشت.

منبع: راه بهشت

این مطلب را به اشتراک بگذارید:
balatarin cloob Donbaler viwio Donbaleh Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg yahoo Technorati delicious

چرا امام حسین علیه السلام قیام نمود؟

چرا امام حسین علیه السلام قیام نمود؟

واقعیت آن است که در حوزة تفکر شیعى حفظ دین و اجراى قوانین اسلامى از اهمیت ویژه اى برخوردار است. زحمات طاقت فرساى پیامبر در مدت 23 سال نیز در راستاى حاکمیت قوانین الهى صورت گرفت. یکى از علل اهمیت رهبرى نیز در راستاى اجراى قوانین الهى است. بى تردید بعد از پیامبر اسلام، ائمه پاسداران و سنگربانان دین و ارزش هاى آن بودند. آنان سعى داشتند با تشکیل حوزه هاى تعلیماتى و با بیان احکام الهى و با تربیت شاگردان و فعالیت هاى فرهنگى به پاسدارى از دین بپردازند؛ از این رو قیام، صلح، سکوت و تشکیل حکومت براى حفظ دین بود؛ چنان چه امام علی علیه السلام یکى از علل 25 سال سکوت خود در برابر خلفا را حفظ دین دانست.(1)
امام حسن علیه السلام نیز یکى از علل صلح خویش را حفظ دین بیان نمود.(2) و امام حسین علیه السلام یکى از علل قیام خویش را حفظ دین و ارزش هاى آن دانست.(3)
بعد از رحلت پیامبر و کنار گذاشتن امام علی علیه السلام از صحنه سیاست، جامعه اسلامى افول نمود؛ که سقوط آن ریشه در انحراف از امامت و فاصله گیرى مسلمانان از دین و دین زدایى خلفا دارد. دنیا گرایى مسلمانان از یک سو و دین زدایى خلفا مانند معاویه و یزید، موجب شد که بدعت ها ظهور نموده و دین و ارزش هاى آن از بین برود. از این رو امام حسین علیه السلام در نامه اى که به مردم بصره نوشت یادآور شد: «...وأنا أدعوکم إلى کتاب الله و سنّة نبیه(ص) فإنّ السنّة قد امتیت و أنّ البدعة قد احییت...».(4)
هم چنین امام حسین علیه السلام در وصیت نامه خود اصلاح امت اسلامى را یکى از اهداف قیام خود بیان نمود.(5) تا جایى که مرگ در راه دین را زینت خواند(6) و از عدم حاکمیت حق و دین شکایت نمود: «ألا ترون ان الحق لا یُعمل به و ان الباطل لا یتناهى عنه».(7)
شهادت امام حسین علیه السلام مهم ترین نقش را در حفظ دین داشت؛ از این رو گفته شده است: «إنّ الاسلام محمّدى الحدوث، حسینى البقاء».(8)
اگر دین مصطفى هنوز در جهان به پاست
از آنِ سر بریده تو هست و از نواى تو
اگر شهادت امام حسین علیه السلام نبود امویانِ دین ستیز بیشتر با دین مبارزه مى کردند، ولى شهادت و قیام امام حسین علیه السلام ابر پرسش را در فضاى جامعة اسلامى به وجود آورد که چرا نوه پیامبر، یعنى حسین علیه السلام کشته شد و چرا خاندان پیامبر را از این شهر به آن شهر به اسارت بردند و آنان زحمات طاقت فرسایى را متحمل شدند؟!
شهادت امام حسین علیه السلام و یاران او موجب شد که مردم با چهره ضد دینى امویان، بیشتر آشنا شوند و مردم کوفه و مدینه بعد از خطبه ها و عزادارى ، اهل بیت امام حسین علیه السلام آماده قیام شوند و انزجار عمومى علیه خاندان امیه به وجود آید. مردم فهمیدند که دین و ارزش هاى آن مقدس ترین و ارزش مند ترین عناصری هستند که حفظ آن ها ضرورت دارد. شاید بر اساس نقش شهادت امام حسین علیه السلام در حفظ دین باشد که امام یکى از محبوب ترین انسان ها نزد همه ‌دین مداران به حساب آمده و پیامبر اسلام درباره او فرمود: «حسین منّى و أنا من حسین».(9)
حیات امام حسین علیه السلام مى توانست نقش بنیادى در حفظ دین و باورهاى دینى ایفا کند، زیرا حیات طیبه و مقدس ائمه و شهادت و مرگ سرخ آن ها عامل تعیین کننده در حفظ اسلام بوده و هست. امروزه بعد از قرن ها هنگام برگزارى مراسم عزادارى براى ائمه علیه السلام به ویژه امام حسین علیه السلام افکار عمومى را به دو خط باطل و حق و حق گرایى و باطل گرایى جلب نموده و شعار «کل یوم عاشورا و کل أرض کربلا» را طنین انداز مى کند. گرچه شهادت امام حسین علیه السلام براى جهان اسلام فاجعه بود، زیرا محرومیت جهان اسلام از وجود چنین رهبرى ضایعه بود، ولى قیام و شهادت اما اسلام کمتر از حیات او در احیاى دین نقش نداشته و عامل مهم بقاى دین گردید. بى تردید اگر قیام آن امام همام نبود دین این گونه – که الان هست – حفظ نمى شد.
: پیامبر گرامى اسلام (ص)رحلت کرد و جسد مبارکش هنوز تغییر و تکفین و تدفین نشده بود که گروهى در محلّى به نام سقیفه بنى ساعده جمع شدند وبرخلاف دستور قرآن و نص صریح رسول خداشخصى را به عنوان خلیفه مسلمانان برگزیدند. نتیجه این شد که اسلام عزیز از مسیر اصلى خود منحرف شود و این انحراف ادامه پیدا کرد, که تا عصر زمام دارى معاویة بن ابى سفیان به اوج رسید.
در این عصر از عدالت و انصاف و ارزش هاى اسلامى خبرى نبود. دون صفتان و معاندان و مخالفان اسلام همه پست هاى کلیدى را اشغال کردند. باوفاترین صحابه رسول خداو یاران على مورد ضرب و شتم و کتک قرار گرفتند.
در منابر و خطبه هاى نماز جمعه به دومین شخصیت عالم انسانى , امیرمؤمنان سبّ و لعن مى نمودند.سنّت هاى رسول خدابه دست فراموشى سپرده شده و یا عمداً آن را زیر پا مى گذاشتند و...
بعد از مرگ معاویه پسرش یزید به عنوان امیرمؤمنان و خلیفةالمسلمین بر اریکه خلافت تکیه زد; کسى که پاى بند چیزى جز شهوات و تمایلات حیوانى نبود وآشکارا دستورهای دین را زیر پا می گذاشت .
در چنین اوضاع و احوالى امام حسین علیه السلام قیام نمود و اهدافى داشت بدین شرح:
1ـ زنده کردن اسلام .
2ـ آگاه ساختن مسلمانان و افشاى ماهیت امویان .
3ـ احیاى سنّت نبوى و سیرهء علوى .
4ـ اصلاح جامعه و بیدار کردن امت .
5ـ از بین بردن سلطهء استبدادى سلطهء بنى امیه .
6ـ آزادسازى ارادهء ملّت از محکومیت سلطه و زور.
7ـ حاکم ساختن حق و نیروبخشیدن به حق پرستان .
8ـ تأمین قسط و عدل اجتماعى و اجراى قانون شرع .
9ـ از بین بردن بدعت ها و کج روى ها.
10ـ تأسیس یک مکتب عالى تربیتى و شخصیت بخشیدن به جامعه (10)
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
1- نهج البلاغة صبحى صالح، نامة 62.
2- حیاه الامام الحسین بن علی، ج 2، ص 269.
3- بحارالانوار، ج 44، ص 340.
4- موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 316 ؛ مقرم مقتل الحسین، ص 141- 142.
5- مقرم، مقتل الحسین، ص 139.
6- همان، ص 169.
7- اعیان الشیعه، ج 2، ص 417.
8- جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، ص 149 – 150.
9- بحارالأنوار، ج 52، ص 34
10-جواد محدثى , فرهنگ عاشورا, ص 62.

چرا امام حسین(ع)  براى قیام خود کوفه را انتخاب کرد؟

حرکت امام(علیه السلام)  به سمت کوفه، حرکتى به سمت شهادت و به هدف دسترسى به آن بود و آن حضرت به خوبى از این سرنوشت آگاه بود. این تکلیف و وظیفه خاص امام حسین(علیه السلام)  بود که قابل پیروى براى دیگران و حتى امامان دیگر نمى باشد.


سرویس سبک زندگی فردا: در طول تاریخ اسلام همواره این پرسش فرا روى محققان و پژوهشگران -اعم از شیعه، سنى و خاورشناس- قرار داشته است و هر یک به فراخور بضاعت علمى، پیش فرض ها و مبانى پذیرفته شده خود، پاسخى به آن داده اند. در این مقاله به نقل از پرسمان به این سوال پاسخ خواهیم داد.
 
چرا امام حسین(ع)  براى قیام خود کوفه را انتخاب کرد؟ 
 
امورى که این پرسش را از اهمیّت مضاعف برخوردار مى کند، از قرار زیر است:
۱. امام حسین (علیه السلام)  در این حرکت سیاسى - نظامى خود، در ظاهر شکست خورد و این شکست عمدتا ناشى از انتخاب کوفه به عنوان محلّ قیام بود.

۲. شخصیت هاى بزرگ آن زمان همانند: عبداللّه  بن جعفر پسر عمو و شوهر حضرت زینب (علیهاالسلام) [۱]، عبداللّه  بن عباس[۲]، عبداللّه  بن مطیع[۳]، مسور بن مخرمة[۴] و محمد حنفیه[5]، امام حسین (علیه السلام)  را از رفتن به عراق و کوفه منع مى کردند و برخى از آنها پیشینه کوفیان در غدر و فریب کارى و تنها گذاشتن امام على(علیه السلام)  و امام حسن (علیه السلام)  را به آن حضرت (علیه السلام)  یادآور مى شدند.

اما آن حضرت به رغم تمامى این نظرات - که بعدها در ظاهر درستى آنها آشکار شد - عزم خود را جزم کرده و به سمت کوفه به راه افتاد و در اینجا است که برخى از مورخان (مانند ابن خلدون) به صراحت نسبت اشتباه کارى سیاسى را به امام (علیه السلام) داده اند![۶]

از کلمات برخى از بزرگان همانند ابن عباس، چنین بر مى آید که در مقابل کوفه، گزینه هاى دیگرى همانند یمن نیز وجود داشته است. ابن عباس خطاب به امام حسین(علیه السلام)  مى گوید: «اگر حتما اصرار بر خروج از مکّه دارى، به سمت یمن برو که در آنجا وادى ها و قلعه‌هاى محکمى وجود دارد و سرزمین گسترده اى است و تو مى توانى داعیان و مبلغان خود را از آن سرزمین به نقاط دیگر گسیل کنى».[۷]

چرا امام (علیه السلام)  آن گزینه ها را انتخاب نکرد؟
در مقابل این مسائل و پرسش ها شخصیت هاى غیرشیعى -اعم از اهل سنّت و مستشرقان- به راحتى و بدون تقید به پیش فرض ها و مبانى کلامى شیعى (همانند علم غیب و عصمت از خطاى امام (علیه السلام) ) به تجزیه و تحلیل قیام پرداخته و با توجه به نتیجه نظامى قیام، احیانا آن حضرت را در حرکت خود منتسب به اشتباه کرده اند! اما شیعیان با توجه به مبانى کلامى پیش گفته خود، در صدد تحلیل این حرکت امام حسین(علیه السلام)  برآمده و نظریات متعددى ابراز داشته اند که عمده تلاش هاى آنان در این راه به دو نظریه زیر بازگشت مى کند:

یک. نظریّه شهادت
این نظریه مبتنى بر امور زیر است:
۱. هر یک از امامان شیعه هنگامى که به امامت مى رسند، صحیفه اى را مى گشایند که در آن وظیفه الهى خود را تا هنگام شهادت مشاهده مى کنند و مأمور مى شوند بر طبق همان عمل کنند.[۸]

۲. امام حسین (علیه السلام)  هنگامى که پرونده خود را گشود، در آن وظیفه خود را چنین مشاهده کرد: «قاتِل فاقُتل و تُقْتَل و اخرُج باَقوام للشهادة لاشهادة لهم الا معک»[۹]؛ «بجنگ، بکش و بدان که کشته مى شوى و همراه با گروه هایى براى شهادت از دیار خود بیرون رو و بدان که آنان تنها همراه تو به شهادت خواهند رسید».

بنابراین مشیت الهى از همان آغاز بر شهادت امام حسین (علیه السلام)  قرار گرفته بود و آن حضرت چاره اى جز اجراى این مشیّت نداشت؛ چنان که بار دیگر و در آستانه حرکت به سمت عراق، این امر به گونه اى در خواب، به وسیله پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله)  بر امام حسین(علیه السلام)  ابلاغ شد و آن حضرت در مقابل محمد حنفیه برادرش -که از او علّت حرکت امام (علیه السلام)  به سمت کوفه را مى پرسید- جواب داد: پیامبر (صلی الله علیه وآله)  در خواب به نزد من آمد و فرمود: «یا حسین اخرج فان اللّه  قد شاء ان یراک قتیلاً».[۱۰]

طبق این نظریه[۱۱]، حرکت امام(علیه السلام)  به سمت کوفه، حرکتى به سمت شهادت و به هدف دسترسى به آن بود و آن حضرت به خوبى از این سرنوشت آگاه بود. این تکلیف و وظیفه خاص امام حسین(علیه السلام)  بود که قابل پیروى براى دیگران و حتى امامان دیگر نمى باشد.

بنابراین جاى سؤال و چون و چرا باقى نمى ماند و مسأله اصرار امام (علیه السلام)  بر حرکت -به رغم نظر شخصیت هاى بزرگ آن زمان- به خوبى حلّ مى شود؛ زیرا در نظر اینان، امام (علیه‌السلام)  خود بهتر از هر کس، از فریب کارى و غدر و نیرنگ بازى کوفیان آگاه بود و مى‌دانست که سرانجام او را رها کرده و حتى به جنگش خواهند آمد و سرانجام او را به شهادت خواهند رساند و با این علم به سمت کوفه حرکت کرد تا به قربانگاه خویش رود و به شهادت رسد.

اما اینکه هدف این شهادت چه بود، بین صاحبان این نظریه اختلاف است. برخى آن را در راستاى امر به معروف و نهى از منکر به حساب آورده و نثار خون و آبیارى درخت اسلام به وسیله خون امام(علیه السلام)  را، والاترین مرتبه این وظیفه معرفى کرده اند. این خون سرانجام باعث پایدارى اسلام و رسوا شدن یزید و بنى امیه و سرانجام سقوط این دولت در هفتاد سال بعد (سال ۱۳۲ ق) گشت.

برخى دیگر -که عمدتا از جامعه احساسى و غیر علمى شیعه به حساب مى آیند- بدون هیچ مبناى استدلالى محکم، هدف شهادت را نوعى کفّاره گناهان پیروان امام حسین (علیه‌السلام)  و شفاعت آن حضرت از شیعیانش دانسته اند؛ درست همانند آنچه مسیحیان درباره کشته شدن حضرت مسیح (علیه السلام)  بدان اعتقاد دارند.[۱۲]

عمده اشکالات نظریه شهادت -علاوه بر نقد سندى آن- امورى از قرار زیر است:
۱. دستور ویژه داشتن امام حسین(علیه السلام) ، سیره آن حضرت(علیه السلام)  و دیگر امامان را از قابلیت اسوه بودن مى اندازد؛ در حالى که اسوه بودن آن بزرگواران و نیز لزوم پیروى شیعیان از آنان از اصول مسلّم نزد شیعه در همه دوران ها به شمار مى آمده است.

۲. این مبنا با کلام امام حسین(علیه السلام)  -که مى فرماید: «لکم فِىَّ اسوة»[۱۳] (من الگوى شما هستم)- منافات دارد.

۳. گرچه مى توان پیشگویى پیامبران پیشین و پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)  و نیز امامان قبل از امام حسین(علیه السلام)  را نسبت به شهادت او پذیرفت و گرچه مى توان فى الجمله آگاهى امام(علیه السلام)  از شهادت خویش را از بعضى از عبارات آن حضرت(علیه السلام)  به دست آورد؛ اما از هیچ کلامى نمى توان شهادت را به عنوان هدف امام(علیه السلام)  در حرکت و قیام خود استفاده کرد؛ بلکه هدف آن حضرت(علیه السلام)  را باید از عبارات او به دست آورد که عبارت زیر(در وصیت نامه امام (علیه السلام)  به برادرش محمد حنفیه) گویاترین آنها است:
«... و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امّة جدّى، ارید اَن آمر بالمعروف و انهى عن المنکر و اسیر بسیرة جدّى و ابى على بن ابى طالب»[۱۴]؛ «خروج من به علّت اصلاح در امت جدّم مى‌باشد، قصد آن دارم که امر به معروف و نهى از منکر نمایم و به سیره و روش جدّم پیامبر (صلی الله علیه وآله)  و پدرم على بن ابى طالب (علیه السلام)  عمل کنم».

در این عبارت سه هدف اصلاح طلبى، امر به معروف و نهى از منکر و عمل به سیره پیامبر (صلی الله علیه وآله)  و حضرت على (علیه السلام)  به عنوان اهداف حرکت و قیام سیدالشهداء (علیه السلام)  مطرح شده است و سخنى از شهادت در میان نیست.

دو. نظریه تشکیل حکومت اسلامى
بنا به نوشته برخى از نویسندگان،[۱۵] این نظریه در آغاز در میان شیعه به صراحت در عبارات سید مرتضى معروف به علم الهدى (۴۳۶ ـ ۳۵۵ ق) از علماى قرن چهارم و پنجم شیعه دیده شده است. او در پاسخ سؤالى در مورد حرکت امام(علیه السلام)  به کوفه چنین مى نگارد:
«... سرور ما اباعبداللّه (علیه السلام)  براى به دست آوردن حکومت به سوى کوفه نرفت؛ مگر بعد از آنکه از عهود و عقود قوم، اطمینان به پیروزى یافت ...».[۱۶] این نظریه پس از سید، در بیان علماى شیعه طرفدارانى پیدا نکرد و بلکه بزرگانى همچون شیخ طوسى، سید بن طاووس، علامه مجلسى و بیشتر بزرگان با بى مهرى و احیانا مخالفت سنگین روبه رو شد.[۱۷]
 
در دوره معاصر برخى از نویسندگان، بار دیگر سعى در احیاى این نظریه به منظور پاسخ گویى مناسب با روش تحلیل تاریخى به شبهات اهل سنّت و مستشرقان نموده اند. این نظریه در زمان خود به علّت جوّ حاکم بر محافل علمى آن زمان، واکنش هاى تندى را از سوى علما و دانشمندان برانگیخت و حتى شخصیت هایى همانند شهید مطهرى و دکتر شریعتى نیز آن را نپذیرفتند.[۱۸] اشکال مهم این نظریه، نادیده گرفتن علم غیب امام(علیه السلام)  بود.

اما اصل نظریه ـ که حرکت امام حسین(علیه السلام) براى تشکیل حکومت اسلامى بوده و چنین کارى مى بایست با قیام علیه یزید و رسوا سازى غاصبان انجام مى گرفت -مورد تأیید بزرگانى هم چون امام خمینى(رحمه الله) مى باشد. ایشان در موارد متعددى به این مسأله اشاره کرده و تلاش براى برپایى حکومت صالح دینى را به عنوان یکى از اهداف قیام مقدس عاشورا عنوان کرده اند؛ از جمله:

الف. اولین بار امام در مورخه ۶/۳/۵۰ در نجف اشرف در سخنرانى خود چنین فرمود: «او (امام حسین(علیه السلام) ) مسلم بن عقیل را فرستاد تا مردم را دعوت کند به بیعت تا حکومت اسلامى تشکیل دهد و این حکومت فاسد را از بین ببرد».[۱۹]

ب. وقتى که حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)  آمد مکّه و از مکه در آن حال بیرون رفت، یک حرکت سیاسى بزرگى بود، تمام حرکات حضرت، حرکات سیاسى بود، اسلامى ـ سیاسى و این حرکت اسلامى ـ سیاسى بود که بنى امیه را از بین برد و اگر این حرکت نبود اسلام پایمال شده بود».[۲۰]

ج. سیدالشهدا آمده بود، حکومت هم مى خواست بگیرد. اصلاً براى این معنا آمده بود و این یک فخرى است و آنهایى که خیال مى کنند که حضرت سیدالشهدا براى حکومت نیامده، خیر، اینها براى حکومت آمدند؛ براى اینکه باید حکومت دست مثل سیدالشهدا باشد، مثل کسانى که شیعه سیدالشهدا هستند، باشد».[۲۱]

در راه اثبات این مسأله مى توان از دلایلى به قرار زیر بهره گرفت:
۱. مهم ترین دلیل، سخنان امام حسین(علیه السلام)  است که در هنگام خروج از مدینه سه هدف اصلاح، امر به معروف و عمل به سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله)  و حضرت على (علیه‌السلام)  را به عنوان اهداف قیام خود مطرح مى کند.[۲۲] روشن است که اصلاح کلان، جز در سایه تشکیل حکومت نمى باشد و مرتبه اعلاى امر به معروف و نهى از منکر با تشکیل حکومت امکان پذیر است که در آن حاکم مشروع، داراى بسط ید و قدرت کافى است. از همه مهم تر سخن از سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله)  و امام على(علیه السلام)  است که نشانگر اشاره آن حضرت(علیه السلام)  به سیره حکومتى آن دو بزرگوار است و بدین گونه داعیه حکومت خواهى خود را در راه ادامه سیره آن دو، اعلام مى دارد.

۲. نوع نامه نگارى هاى کوفیان -که در آن سخن از لشکرى آماده و نیز نداشتن امام است- نشانگر آن است که آنان حکومت یزید را مشروع ندانسته و از امام حسین(علیه السلام) مى‌خواهند تا به کوفه آید و براى آنها به عنوان امام حکومت کند و آن حضرت به منظور پاسخ گویى به این نیاز اساسى کوفیان، حرکت خود را آغاز کرد. به عنوان مثال در یکى از این نامه ها -که به وسیله بزرگان شیعى کوفه همانند سلیمان بن صرد خزاعى، مسیب بن نجبه و حبیب بن مظاهر نگاشته شده- چنین آمده است: «انه لیس علینا امام، فاقبل لعل اللّه  ان یجمعنا بک على الحق ...»[۲۳]؛ «ما پیشوایى نداریم، به سمت ما بیا که امید است خداوند ما را به وسیله تو بر حق مجتمع سازد ...».

۳. پاسخ اولیه امام حسین(علیه السلام)  به این نامه ها -که همراه با فرستادن مسلم بن عقیل به کوفه است- نشان از مسأله امامت و تشکیل حکومت دارد. جالب آن است که آن حضرت در نامه اى هنگام فرستادن مسلم خطاب به کوفیان مى فرماید: «و قد فهمت کلّ الذى اقتصصتم و ذکرتم و مقالة جلّکم انه لیس علینا امام فاقبل لعل اللّه  ان یجمعنا بک على الهدى و الحق»[۲۴]؛ «من همه آنچه را گفتید، فهمیدم، گفته عمده شما آن بود که ما امام نداریم...».

با توجّه به این نامه امام (علیه السلام)  رفتن خود به کوفه را مشروط به تأیید مسلم نسبت به محتواى نامه ها مى کند.[۲۵]

۴. بیان شرایط امام حسین(علیه السلام)  در نامه هاى آن حضرت -که به خوبى تطبیق و انحصار این شرایط در خودش، در آنها مشهود است- مى تواند به گونه اى دیگر به کمک اثبات این نظریه بیاید. جالب آن است که امام(علیه السلام)  در این عبارات، بیشتر به بیان ابعاد اجرایى و حکومتى امامت پرداخته و از ابعادى همچون بیان احکام شریعت -که بعدها برخى امامت را منحصر در آن دانستند- سخنى به میان نیاورده است.

عبارت امام(علیه السلام)  در این باره که در ادامه نامه پیشین آن حضرت(علیه السلام)  آمده چنین است: «فلعمرى ما الامام الا العامل بالکتاب و الآخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه على ذات اللّه »؛[۲۶] «به جانم سوگند! تنها کسى مى تواند به عنوان امام مطرح باشد که عالم به کتاب خداوند، اجرا کننده قسط و عدالت، عمل کننده به حق بوده و تمام تلاش‌هاى خود را در راه خداوند انجام دهد».

۵. نوع فعالیت هاى جناب مسلم -که شامل مواردى همچون بیعت گرفتن از مردم مبنى بر عمل به پیمان خود در یارى رساندن به امام حسین (علیه السلام) [۲۷] و ثبت اسامى بیعت کنندگان در دیوان (به گونه اى که تعداد آنها را بین دوازده تا هجده هزار نفر نوشته اند)- [۲۸] نیز نشانگر قصد تشکیل حکومت در کوفه از سوى امام(علیه السلام)  مى باشد.

۶. در نامه نگارى هاى طرفداران بنى امیه به یزید، هنگام روزافزون شدن طرفداران مسلم، مى‌توان این نکته را دریافت که آنان در صورت ادامه این فعالیت ها، کوفه را از دست رفته مى‌دیدند. عبارت زیر به خوبى این مطلب را آشکار مى سازد:

«فان کان لک بالکوفه حاجة فابعث الیها رجلاً قویّا ینفذ امرک و یعمل مثل عملک فى عدوّک»[۲۹]؛ «اگر نیاز به کوفه دارى، مردى قوى را به ولایت آن بگمار که امر تو را اجرا کرده و مانند تو نسبت به دشمنت عمل کند».

۷. گزارش مسلم به امام حسین(علیه السلام)  مبنى بر تأیید انگیزه و عمل کوفیان در یارى آن حضرت -که موجبات حرکت امام (علیه السلام)  به سمت کوفه را فراهم آورد[۳۰]- خود بهترین شاهد بر این مدّعا است. امام (علیه السلام)  در میانه راه نامه اى خطاب به کوفیان نگاشت و آن را به وسیله قیس بن مسهّر صیداوى روانه کرد که در آن ضمن اشاره به تأیید نامه مسلم، حرکت خود به سمت کوفه را در هشتم ذى حجه اعلام فرمود و از آنها خواست که در تلاش‌هاى خود جدیت به خرج دهند تا امام (علیه السلام) به شهر آنها برسد:

«... فان کتاب مسلم بن عقیل جاءَنى یخبرنى فیه بحسن رأیکم و اجتماع ملأکم على نصرنا و الطلب بحقنا فسألت اللّه  ان یحسن لنا الصنع و ان یثیبکم على ذلک اعظم الاجر و قد شخصت الیکم من مکّة یوم الثلثا لثمان مضین من ذى الحجّة یوم الترویة فاذا اقدم علیکم رسولى فانکمشوا امرکم و جدّوا فانى قادم علیکم فى ایّامى هذه»[۳۱]؛ «... نامه مسلم به من رسید که از حُسن رأى شما و اینکه همه آماده یارى ما هستید و حق ما را از دشمنان ما خواهید گرفت، حکایت مى کرد. از خداوند مى خواهم کارهاى ما را نیکو گرداند و به شما پاداش بزرگ عنایت کند. به تعقیب این نامه در روز سه شنبه هشتم ذى حجه که روز ترویه بود، از مکه به جانب شما حرکت کردم. به مجردى که فرستاده من بر شما وارد شد، با سرعت خود را آماده سازید و در کار خود جدّیت کنید که من به همین زودى بر شما وارد خواهم شد».

چند اشکال:
مهم ترین اشکال هاى این نظریه دو اشکال عمده از قرار زیر است:
۱. این نظریه با مبانى کلامى شیعه -که امام را عالم به غیب مى داند- در تناقض است.

۲. این نظریه به امام(علیه السلام)  نسبت خطا و اشتباه کارى مى دهد که با عصمت آن حضرت، در تضاد است. به نظر مى رسد این اشکال، مهم ترین دلیل روى گردانى جامعه شیعى از این نظریه است.

پاسخ به این اشکال مستلزم ورود در مباحث کلامى شیعه، همچون مدلول و محتواى علم غیب و عصمت، طریقه اثبات آنها و چگونگى رفع تناقض آن دو در هنگام چالش با واقعیت هاى تاریخى، مى باشد. امّا از آنجا که ما را از مسیر خود -که تحلیل بر اساس شیوه هاى تاریخى است- دور مى کند، به آن نمى پردازیم. البته متذکّر مى شویم که با مبانى کلامى نیز امکان پذیرفتن این نظریه وجود دارد؛ چنان که تحلیل شخصیت هایى همچون امام خمینى(رحمه الله)  نیز بر این اساس است. اقدام براى تشکیل حکومت «وظیفه» است و باید همراه با تدبیر، اتمام حجت، درایت و همراه سازى دیگران انجام گیرد. اما «نتیجه» با خدا است و باید به آن رضایت داد و حتى اگر علم به «نتیجه» داشته باشیم، با اقدام بر انجام «وظیفه» منافات ندارد؛ زیرا کسى که بر اساس حق، حرکت مى کند، شکست او مقطعى است و پیروزى نهایى در طول تاریخ با حرکت حق طلبانه است.

طبق اشکال گفته شده، عدم موفقیت امام حسین(علیه السلام)  در این هدف (تشکیل نشدن حکومت اسلامى و بلکه خیانت و فریب کارى نامه نگاران) حاکى از برآورد نادرست امام (علیه السلام)  از کوفیان و مردمان آن بوده و درستى نظر شخصیت هاى آن زمان همانند ابن عباس را اثبات مى کند!

در پاسخ به آنان مى توان با تحلیل تاریخى و واقع بینانه عقلانیت حرکت امام حسین(علیه‌السلام)  را اثبات کرد.

عقلانیت حرکت امام حسین (علیه السلام) :
اگر یک شخصیت سیاسى با در نظر گرفتن شرایط مختلف و تحقیق کافى درباره یک تصمیم، سرانجام منطقا به نتیجه اى رسیده و بر اساس آن تصمیمى گرفت؛ و در این میان عاملى کاملاً غیرمنتظره مانعى در اجراى پیش بینى او ایجاد کرد، نمى توان آن شخصیت را متهم به خطاکارى کرد.

ما معتقدیم در آن مقطع تاریخى، امام حسین(علیه السلام) به خوبى اوضاع کوفه را زیر نظر گرفت. آن حضرت در زمان معاویه حاضر نشده بود به کوفیان پاسخ مثبت دهد و صریحا تقاضاى آنها را ردّ کرده[۳۲] و حتى برادرش محمد حنفیه را از پاسخ گویى مثبت به این نامه ها بازداشته بود.[۳۳] در این هنگام نیز به مجرد وصول این نامه ها به آنان اعتماد نکرد؛ بلکه به منظور دریافتن صحّت و سقم ادّعاى کوفیان، پسرعموى خود مسلم بن عقیل را به آن سامان گسیل داشت و پس از آنکه مسلم بیش از یک ماه در آن سامان توقف کرد و از نزدیک با اوضاع آنجا آشنا شد و به این نتیجه رسید که اوضاع براى ورود امام حسین(علیه السلام)  مناسب است و این را در نامه خود به امام(علیه السلام)  نگاشت؛ آن حضرت به سمت این شهر حرکت کرد. البتّه حرکت زود هنگام امام(علیه السلام)  در ایام حج را باید معلول خطر جانى براى آن حضرت در مکّه به حساب آورد.

در این میان عامل غیرمنتظره اى که پدید آمد، برکنارى نعمان بن بشیر و جایگزینى عبیداللّه  بن زیاد به جاى او در کوفه بود که هیچ شخصیت سیاسى نمى توانست این عامل را پیش بینى کند؛ بلکه ظاهر اوضاع، کاملاً خلاف این مطلب را نشان مى داد؛ زیرا درباره رابطه میان یزید و ابن زیاد چنین گفته شده است: یزید بر او خشمگین بوده[۳۴] و در صدد عزل او از حکومت بصره بوده است.[۳۵] حتى در بعضى از منابع چنین آمده است: «کان یزید ابغض الناس فى عبیداللّه  بن زیاد»[۳۶] (یعنى یزید دشمن ترین مردمان نسبت به ابن زیاد بود).

با وجود این عامل اگر مسلم و یارانش نیز مانند ابن زیاد مى توانستند از اهرم هاى فشار، تهدید و تطمیع استفاده کنند و به سامان دهى بیعت کنندگان مى پرداختند و از عوامل مختلف اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و روانى بهره مى گرفتند (چنان که ابن زیاد بهره گرفت)، امکان پیروزى آنان در کوفه بسیار بود.

حتى اگر مسلم در فرصت استثنایى که براى او پیش آمد، به پیشنهاد شریک بن اعور و عمارة بن عبدالسلول عمل نموده و ابن زیاد را در خانه هانى ترور مى کرد،[۳۷] مى توانست به خوبى بر اوضاع مسلّط شود.

در اینجا است که مى توانیم بگوییم: شناخت امام حسین(علیه السلام)  از مردم کوفه، واقع گراتر از شناخت امثال ابن عباس بود؛ زیرا اوّلاً شناخت ابن عبّاس مربوط به دوران امام على(علیه السلام)  و حکومت امام حسن(علیه السلام)  (یعنى حداقل بیست سال قبل) بود؛ در حالى که شناخت امام(علیه السلام)  مربوط به زمان حال بود.

دوم اینکه این شناخت علاوه بر آنکه از نوشته هاى بزرگان شیعه -همچون سلیمان بن صرد و حبیب بن مظاهر- به دست آمده بود؛ به وسیله نماینده مستقیم امام(علیه السلام)  (مسلم) نیز تأیید شده بود؛ در حالى که ابن عباس و دیگران چنین ابزارهایى را براى به روز کردن شناخت خود در اختیار نداشتند.

تذکر این نکته لازم است که شرایط کوفه در این زمان، چنان با اوضاع کوفه بیست سال قبل متفاوت شده بود که انگیزه هاى لازم را براى همراهى کوفیان با امام حسین(علیه السلام)  فراهم آورده و احتمال عقب نشینى و فریب کارى آنان را در اذهان کمتر متبادر مى ساخت؛ زیرا:
یکم. کوفه در رقابت با شام بر سر مرکزیت دنیاى اسلام شکست خورده و مرکزیت از کوفه به شام منتقل شده بود. سیاست امویان در هر چه عقب نگاه داشتن کوفه، آنان را وادار مى کرد تا به گونه اى درصدد احیاى عظمت گذشته باشند.

دوم. سختگیرى همه جانبه حکومت اموى در این دوره نسبت به کوفیان و به ویژه شیعیان، آنان را در اقدام جدى علیه امویان مصمم تر مى ساخت.

سوم. شناخت قبلى کوفیان نسبت به شخصیت یزید و مقایسه او با امام حسین(علیه السلام) ، آنان را بر تصمیم خود مبنى بر نپذیرفتن حکومت او هر چه راسخ تر مى کرد.

در اینجا نیز باید توجه داشت که عواملى همچون ضعف حکومت مرکزى (حکومت شام) به عللى همچون کم تجربگى یزید و غیرقابل مقایسه بودن شخصیت دینى، سیاسى و اجتماعى او در برابر پدرش معاویه و نیز ضعف حکومت کوفه (که متولّى آن شخصیت ضعیفى همچون نعمان بن بشیر بود)، احتمال موفقیّت امام حسین(علیه السلام)  را در تشکیل حکومت در کوفه و توان مقابله با حکومت مرکزى شام بیشتر مى کرد.

بنابراین مى توان نتیجه گرفت که از نقطه نظر تحلیل تاریخى، تصمیم امام(علیه السلام)  بر حرکت به سمت کوفه -با توجّه به موقعیّت آن حضرت و وضعیت کوفه و مردمان آن و اوضاع حکومت مرکزى شام- تصمیمى کاملاً درست بوده است و اگر عوامل ناشناخته و غیرمنتظره پدید نمى آمد، این حرکت منجر به پیروزى ظاهرى امام (علیه السلام)  نیز مى گشت.

پی نوشت‌ها :
[۱]. ابن اعثم کوفى، الفتوح، ج ۵، ص ۶۷.
[۲]. همان، ص ۶۶.
[۳]. البدایة و النهایة، ج ۸، ص ۱۶۲.
[۴]. همان، ص ۱۶۳.
[۵]. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۴۶.
[۶]. مقدمه بن خلدون، ص ۲۱۱.
[۷]. ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج ۲، ص ۵۴۵.
[۸]. اصول کافى، ج ۲، صص ۲۸ ـ ۳۶. باب «ان الائمة(علیهم السلام)  لم یفعلوا شیئا و لا یفعلون الا بعهدٍ من اللّه  عزوجل ...».
[۹]. همان، ص ۲۸، ح ۱.
[۱۰]. لهوف، ص ۸۴.
[۱۱]. براى آگاهى از سیر تاریخى این نظریه و بزرگان معتقد به آن ر.ک: شهید فاتح درآیینه اندیشه، محمد صحتى سردرودى، صص ۲۰۵ ـ ۲۳۱.
[۱۲]. شهید فاتح، ص ۲۳۹.
[۱۳]. تاریخ طبرى، ج ۵، ص ۴۰۳.
[۱۴]. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹؛ ابن اعثم، الفتوح، ج ۵، ص ۲۱. در منبع اخیر در ادامه این جمله نیز آمده است: «و سیرة الخلفاء الراشدین المهدیین».
[۱۵]. شهید فاتح، ص ۱۶۹.
[۱۶]. همان، ص ۱۷۰، به نقل از: تنزیه الانبیاء، ص ۱۷۵.
[۱۷]. براى اطلاع تفصیلى از گوشه اى از مخالفت ها ر.ک: شهید فاتح، صص ۱۸۴ ـ ۱۹۰ و نیز صص ۲۰۵ ـ ۲۳۱.
[۱۸]. براى آگاهى از گوشه اى از این مخالفت ها و واکنش هاى گسترده ر.ک: رسول جعفریان، جریان‌ها و جنبش هاى مذهبى ـ سیاسى ایران، ص ۲۰۸ ـ ۲۱۴.
[۱۹]. صحیفه نور، ج ۱، ص ۱۷۴.
[۲۰]. همان، ح ۱۸، ص ۱۳۰.
[۲۱]. همان، ج ۲۰، ص ۱۹۰.
[۲۲]. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹.
[۲۳]. وقعة الطف، ابى مخنف، ص ۹۲.
[۲۴]. وقعة الطف، ابى مخنف، ص ۹۱.
[۲۵]. همان: «فان کتب اِلَىَّ انه قد اجمع رأى ملأکم و ذوى الفضل و الحجى منکم على مثل ما قدمت عَلَىَّ به رسلکم و قرأت فى کتبکم اقدم علیکم و شیکا ان شاء اللّه ».
[۲۶]. همان.
[۲۷]. تاریخ یعقوبى، ج ۲۰، ص ۲۱۵ و ۲۱۶.
[۲۸]. مروج الذهب، ج ۳، ص ۶۴؛ شیخ مفید، الارشاد، ص ۳۸۳.
[۲۹]. وقعة الطف، ص ۱۰۱.
[۳۰]. وقعة الطف، ص ۱۱۲: «فان الرائد لا یکذب اهله و قد بایعنى من اهل الکوفة ثمانیة عشر الفا فعجل الاقبال حین یأتیک کتابى فان الناس کلهم معک لیس لهم فى آل معاویة رأى و لا هوى ...».
[۳۱]. الارشاد، ص ۴۱۸.
[۳۲]. دینورى، الاخبار الطوال، ص ۲۰۳.
[۳۳]. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج ۸، ص ۱۶۳.
[۳۴]. تاریخ طبرى، ج ۵، ص ۳۵۶ و ۳۵۷؛ الکامل فى التاریخ، ج ۲، ص ۵۳۵.
[۳۵]. ابن مسکویه، تجارب الامم، ج ۲، ص ۴۲؛ البدایة و النهایة، ج ۸، ص ۱۵۲.
[۳۶]. سبط ابن جوزى، تذکرة الخواص، ص ۱۳۸.
[۳۷]. الکامل فى التاریخ، ج ۲، ص ۵۳۷.

ابعاد مختلف قیام و انقلاب امام حسین علیه السلام

ابعاد مختلف قیام و انقلاب امام حسین علیه السلام

السّـلام علیک یا سیّدالشـهداء
چکیدهی تحلیل قیام عاشوراء از منظر حضرت آیتاللهالعظمی حاجآقا مجتبی تهرانی

مقدمه
حضرت آیتاللهالعظمی حاجآقا مجتبی تهرانی، از مراجع عظام تقلید و از شاگردان مبرّز مکتب فقهی، اصولی، فلسفی، اخلاقی و عرفانی امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) میباشند که بیش از 30 سال است که کرسی دروس اسلامی ایشان در حوزهی علمیهی تهران، طلاب و فضلای اُمّالقرای جهان اسلام را سیراب میسازد. معظّمله از سال 1380 هـ.ش در بیانات ایّام دههی اوّل محرّمالحرام و دههی آخر ماه صفر خود، به تشریح ابعاد گوناگونی از قیام و انقلاب حضرت سیّدالشّهداء پرداختهاند که نگاهی چنین عمیق به مقولهی عاشوراء، آن هم توسط چنین شخصیّتی، در نوع خود مثالزدنی است.
آنچه مجموعهی مباحث حضرت استاد را از بسیاری جهات ممتاز گردانده، نگاه ریشهای ایشان به حرکت تاریخی و تاریخساز امام حسین(علیهالسلام) است؛ نگاهی که این حرکت را به ریشههای اسلام ناب محمّدی پیوند میزند و آن را در امتداد بعثت رسول مکرّم اسلام و بهعنوان عامل حفظ و استمرار آن توجیه و تبیین میکند. بر همین اساس است که حضرت استاد میفرمایند: «إنّ الإسلام بدؤه محمّدیٌّ و بقاؤه حسینیٌّ».
عظمت قیام انسانساز حضرت سیّدالشّهداء سبب شده است که نتوان تنها یک هدف برای آن در نظر گرفت یا تنها از یک بُعد و زاویه به آن نگاه کرد. به فرمودهی حضرت استاد: «اگر بخواهیم فقط یک هدف را مطرح کنیم و بگوییم هدف از حرکت حسینی فقط همان بوده، به آن حضرت جفا کرده­ایم. نمی­شود گفت که این ولیّ بزرگ خدا، با عملی که انجام داد ـ‌که در طول تاریخ بشریّت بی‌نظیر است‌ـ فقط یک هدف داشته است. کوتاهی درک ما موجب نمیشود که هدف‌گیری او محدود شود! لذا از کلمات حضرت در موقعیّت­های مختلف در این حرکت، اهداف گوناگونی به دست می‌آید».
بر این مبنا، حضرت استاد تلاش کردهاند با مروری بر کلمات و جملات امام حسین(علیهالسلام) در طول این حرکت، از مدینه تا کربلا، چارچوبی از اهداف و ابعاد این قیام ارائه کرده و ساختار بحث را با تکیه بر منابع و معارف غنیّ اسلامی، نظیر قرآن کریم و روایات اهلبیت(علیهمالسلام) تکمیل نمایند تا مُراد از هر بُعد و هدفی که حضرت سیّدالشّهداء مطرح کردهاند، به درستی روشن شود.
در حقیقت، شیوهی علمی مباحث حضرت استاد، نوعی «تفسیر روایت به آیات و روایات» است. در این شیوه، جملات کلیدی امام حسین(علیهالسلام) مبنای «تئوریپردازی علمی» قرار گرفته و سپس به کمک آیاتی از قرآن کریم و سایر روایات اهلبیت(علیهمالسلام) تبیین میشود. جاذبه و زیبایی این تفسیر در این است که مخاطب، در خلال این مباحث ضمن دستیابی به فهمی عمیقتر و دقیقتر از کلمات و جملات حضرت، متوجه میشود که هر یک از اهداف قیام عاشوراء را میتوان از ابعاد گوناگونِ فقهی، سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و عرفانی مورد بررسی قرار داد.
مطالبی که توسّط حضرت آیت اللهالعظمی حاج آقا مجتبی تهرانی ایراد شده است، هر چند که در محفلی نورانی و مجلسی عمومی القاء گردیده، امّا سرشار از لطایف و دقایقی است که میتواند جانهای تشنه را سیراب و خِرَدهای کنجکاو را قانع و کامیاب نماید. این بیانات در همان حال که ساده و روان است، مبتنی بر مبانی استوار علمی است و در برخی موارد، همان بحثهای دقیقی است که حتّی در درسهای خارج و کتابهای فقه استدلالی هم کمتر میتوان یافت.
بهطور کلّی حضرت استاد تا قیام عاشوراء را از 9 منظر مختلف، مورد کالبدشکافی قرار دادهاند و مؤسسهی پژوهشی فرهنگی مصابیحالهدی (دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی) تا کنون 4 جلد از این مجموعه را تحت عنوان «سلوک عاشورایی» منتشر کرده و امید آن است که در آیندهی نزدیک، سایر مباحث معظّمله را نیز به زیور طبع و نشر آراسته ساخته و به تشنگان معارف الهی عرضه کند. در ادامه، ضمن معرّفی این دیدگاهها، چکیدهای از مباحث حضرت استاد در هر بحث را ارائه میکنیم.

 
1-   تعاون و همیاری
«وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لَا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقاب».
حضرت استاد ضمن استناد به این آیهی شریفه، حرکت ظاهری امام حسین(علیهالسلام) از مدینه به مکّه را حکتی نفیی و مبتنی بر یک دستور فقهی شریعت اسلام تفسیر میفرمایند و آن، «حُرمت اعانهی به اثم و عدوان» است؛ زیرا پس از مرگ معاویه، یزید به والی مدینه دستور میدهد که از امام حسین(علیهالسلام) برای او بیعت بگیرد. حضرت از آنجا که بیعت با یزید را تأیید حکومت ظالمانه و غاصبانهی او میداند، و چنین حکومتی از مصادیق بارز اثم و عدوان قلمداد است، زیر بار چنین بیعتی نمیروند و برای عدم اعانهی به اثم و عدوان، از مدینه به مکّه هجرت میکنند.حضرت در توجیه این حرکت نفیی میفرماید: «وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّی رَسُولَ اللَّهِ یَقُولُ إِنَّ الْخِلَافَةَ مُحَرَّمَةٌ عَلَى وُلْدِ أَبِی سُفْیَانَ وَ کَیْفَ أُبَایِعُ أَهْلَ بَیْتٍ قَدْ قَالَ فِیهِمْ رَسُولُ اللَّهِ هَذَا». من خودم از رسول خدا شنیدم که میفرمود: «خلافت و حکومت بر خاندان ابوسفیان حرام است»؛ پس من چگونه با خانوادهای که چنین مطلبی را رسول خدا دربارهشان فرموده، بیعت کنم؟!
از سوی دیگر حرکت حضرت، مصداق بارز برّ و تقوا است. لذا ایشان در طول تمام این حرکت، مکرّراً از آحاد امّت اسلامی بهطور عمومی و گاه از بعضی اشخاص بهطور خاص، طلب یاری میفرمایند که هر کدام از این استعانهها و یاریطلبیدنها، پاسخهای متفاوتی را در بر دارد. در این میان، طنین آخرین استعانههای جانگداز سیّدالشّهداء، همچنان در گوش تاریخ میپیچد که «هَل مِن ناصرٍ یَنصُرُنی، هَل مِن مُعینٍ یُعینُنی...» و جاماندگان از قافلهی 61 هجری را به «لبّیک» فرامیخواند؛ و حماسههایی چون انقلاب اسلامی، دفاع مقدّس، مقاومت اسلامی و بیداری اسلامی، پاسخی بر آن استعانهها است.
حضرت استاد ضمن طرح این بحث، با مروری بر دیدگاههای فقهی استاد بزرگوارشان حضرت امام خمینی(رضواناللهعلیه) در باب حرمت اعانهی به اثم و عدوان، با بررسی عمیق مفاهیمی نظیر «تعاون»، «اثم و عدوان»، «برّ و تقوا»، میدان وسیعی از مصادیق این حکم شرعی را پیش چشم مخاطبان به تصویر میکشند که در سایهی آن «زنده بودن قیام سیّدالشّهداء تا قیامت» تبیین میشود؛ و قاعدهی تعاون را به مثابهی یک اصل اساسی در «سالمسازی روابط اجتماعی» از منظر اسلامی معرّفی میفرمایند. همچنین تأویل عرفانی آیهی شریفهی تعاون نیز از اعجابانگیزترین مباحث مطرحشده در این مقوله است که منظور از تعاون بر «بر و تقوا» یاری کردن رسول خدا و امام است.

 
2-   امر به معروف و نهی از منکر
«وَ المُؤمِنونَ و المُؤمِناتُ بعضُهُم اولِیاءُ بَعضٍ یَأمُرونَ بِالمَعروفِ وینهَونَ عَنِ المُنکَرِ و یُقیمُونَ الصَلاۀَ و یُؤتونَ الزَکاۀَ و یُطیعُونَ اللهَ و رسولَه اولئِکَ سَیَرحَمُهُمُ اللهُ إنَّ اللهَ عزیزٌ حکیمٌ».
بر مبنای نصّ صریح وصیّتنامهی امام حسین(علیهالسلام) خطاب به برادرشان محمّد بنحنفیّه، یکی از اهداف اساسی قیام حضرت، امر به معروف و نهی از منکر است؛ «أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَر». نقش امر به معروف و نهی از منکر و تأثیر آن در حادثه کربلا موضوع ناشناختهای نیست و به دلیل تصریح و تأکید سالار شهیدان بر آن، از گذشتههای دور مورد تحلیل و بررسی بوده است؛ امّا آنچه حضرت استاد در این باب فرمودهاند، اگر نگوییم بینظیر، دست کم مانند سایر افاضات ایشان، کمنظیر است.
حضرت استاد در این بحث ضمن تبیین فلسفه، اهمّیت و جایگاه فریضهی امر به معروف و نهی ازمنکر در میان احکام اجتماعی اسلام، به دنبال پاسخ به این سؤال اساسی هستند که «چرا علیرغم فقدان برخی شرایط اساسی امر به معروف و نهی از منکر در قیام سیّدالشّهداء، باز هم حضرت تأکید دارند که قیام خود را به این عنوان معرّفی فرمایند؟» زیرا وجوب فریضهی الهی «امر به معروف و نهی از منکر»، از منظر فقهی، متوقّف بر اجتماع شرایطی است که تا آنها حاصل نشود، وجوبی در کار نخواهد بود. از جملهی این شرایط، «احتمال تأثیر» و «ایمنی از ضرر» است که تمام فقهاء بر آن اتّفاقنظر دارند.
ناتوانی بعضی متفکران و نویسندگان از پاسخ به این سؤال، سبب شده است که حرکت امام حسین(علیهالسلام) را استثنایی بر قواعد و احکام شریعت بهحساب آورند؛ امّا حضرت استاد ضمن پاسخ عالمانه به این شُبهه، علاوه بر آنکه حماسهی عاشوراء را از افق معرفت و عرفان نگریسته و شایستهی تحلیل میدانند، آن را از ابتدا تا انتها منطبق با موازین ظاهری و احکام فقهی و تکالیف شرعی برمیشمارند و تأکید میفرمایند که «نیازی به استثناء خواندنِ این قیام نیست».
اهمّیت این مسأله آنجا روشن میگردد که با تحلیل استاد، قیام حسینی برای همیشهی تاریخ و برای همهی احرار، درسآموز و حجّت شرعی میشود؛ وگرنه تلقّی آن به عنوان «قضیّةٌ فی واقعةٍ»، عملاً به معنای محروم کردن بشریّت از درس بزرگ سیّدالشّهداء است. زیرا با استثناء خواندن قیام عاشوراء، راه بر تأسّیکنندگان به آن حضرت بسته میشود.
بر مبنای تحلیل متقن حضرت استاد، دایرهی «شرط احتمال تأثیر» از سطح «تأثیر حالی» به عمق «تأثیر استقبالی» توسعه مییابد و از دامنهی «تأثیر بر فاعل منکر» به قلّهی «تأثیر بر سایر افراد جامعه» ارتقاء پیدا میکند. همچنین «شرط ایمنی از ضرر» در مواردی خاص، نظیر آنجا که اصل دین و حکومت دینی در معرض خطر است، بهویژه برای افراد خاصّی که وجاهت و مرجعیّتی در میان آحاد جامعه دارند، منتفی میشود و چنین اشخاصی نمیتوانند به بهانهی ضرر، از انجام وظیفهی نهی از منکر شانه خالی کنند؛ بلکه باید تا پای جان برای دفع این نوع منکرات ایستادگی کنند، همانگونه که امام حسین(علیهالسلام) عمل کرد و بزرگانی چون شهید شیخ فضلالله نوری نیز در قیام مشروطیت به فعل حضرت استناد کرده و تا بالای دار رفتند؛ و همچنان که امام خمینی(رضواناللهعلیه) نیز بر همین طریقت تأکید فرموده و انقلاب اسلامی ایران را بنیانگذاری کردند.

 
3-   هجرت و مجاهدت
«وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فیسَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ».
«هجرت و مجاهدت» هرچند که یک جزء از اجزای ماهیّت ایمان نیست، امّا از لوازم وجودی آن به شمار میآید. ایمان یعنی دلبستگی به خدای متعال؛ و طبق آیهی شریفه، مؤمن حقیقی نمیتواند مهاجر و مجاهد فیسبیلالله نباشد؛ همانگونه که تمام انبیاء و اولیاء دائماً در حال هجرت بودهاند. امام حسین(علیهالسلام) نیز به عنوان قافلهسالار مؤمنان، به زیبایی التزام خود به این دو لازمهی وجودی ایمان را به نمایش گذاشت. تقسیمبندی هجرت به «هجرت صغری» و «هجرت کبری» و تقسیم جهاد به «جهاد اصغر» و «جهاد اکبر» و تبیین ویژگیهای هر یک و نیز ارتباط آنها با یکدیگر و تطبیق این مفاهیم چهارگانه بر حماسهی عاشوراء، از نکات نابی است که توسط حضرت استاد در این مبحث طرح شده است.
در تحلیل حضرت استاد، مبتنی بر معارف اهلبیت(علیهمالسلام) هجرت صغری میتواند برای ایجاد هجرت کبری یا حفظ آن و یا هجرتدادنِ دیگران و حفظ دین آنها صورت گیرد. بر این اساس، هجرت صغرای حضرت سیّدالشّهداء که به جهاد اصغر ختم شد، بینظیرترین هجرت در تاریخ بشریّت بوده است و با هجرت سایر اولیا و انبیای الهی و حتّی هجرت رسول مکرّم اسلام(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم قابل مقایسه نیست. بیان امتیازات هجرت حسینی از سایر هجرتها از زیباترین بخشهای این بحث است.
«نقش ریاضتها و قطع تعلّقات در هجرت»، «رابطهی هجرت و جهاد»، «مقایسهی شهادت در جهاد اصغر و جهاد اکبر»، «ثمره بودن تقوا برای جهاد اکبر و نقش آن به عنوان توشهی هجرت کبری»، «آثار و نشانههای هجرت حقیقی»، تبیین معنای «تعرّب بعد از هجرت» و «نقش هجرتهای اولیای خدا در حفظ دین جامعه» از جمله سرفصلهایی است که در این بحث مطرح میشود.
حضرت استاد در بیان ضرورت «هجرت معنوی» پس از «هجرت ظاهری» که اغلب از مکانی خاص، به منظور حفظ دین صورت میپذیرد، میفرمایند: «سالک الیالله اگر بخواهد از منزلی عبور کند و به منزل دیگری برسد، باید منزل اوّل را هم به دست فراموشی بسپارد! اگر به منزل تعلّق پیدا کند، همین تعلّق، مانع از رفتن او به منزل بعدی میشود. مسافری که در بین راه، در جای خوش آب و هوایی اُتراق میکند، باید از آنجا دل بِکَند تا بتواند به سفر خود ادامه دهد؛ مهاجر الیالله هم باید مقام توکّل، رضا، تسلیم و تفویض را پشت سر گذاشته و از همهی مقامات معنوی چشمپوشی کند تا بتواند به هجرت خود به سمت خدای متعال ادامه دهد».
در این بحث، علاوه بر توجه به ابعاد ظاهری هجرت امام حسین(علیهالسلام) از مدینه به مکّه و از مکّه به کربلاء، ابعاد عرفانی، معنوی و باطنی این هجرت انسانساز نیز مورد توجه و تأکید حضرت استاد قرار گرفته است که به لطافت و شیرینی و غنای بحث افزوده است.
 

 
4-   دین و دینداری
«هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدىوَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ».
بارزترین انگیزه و در حقیقت اصلیترین هدف سیّدالشّهداء در قیام عاشوراء، برپانگهداشتن شجرهی طیّبهی دین بود. خطبهها، نامهها و حتّی رجزهای سالار شهیدان و پیروان وفادارش نشان میدهد که برپا داشتن آیین الهی و پیراستن آن از غبار بدعتها و تحریفها، هدفی چنان مقدّس و والا است که میتوان و باید برای تحقّق آن، حماسهای چون کربلا را رقم زد.
حضرت ابیعبدالله الحسین(علیهالسلام) در یکی از رجزهای روز عاشورای خود، فرمود: «إنْ کَانَ دِینُ مُحَمَّدٍ لَمْ یَسْتَقِمْ إلَّا بِقَتْلِی یَا سُیُوفُ خُذِینِی». هم ایشان در لحظات آخر حیات ظاهری خویش، که دشمن خبیث به سمت خیام حرم حملهور میشود، خطاب به لشکریان یزید میفرمایند: «إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِینٌ وَ کُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَکُونُوا أَحْرَاراً فِی دُنْیَاکُمْ». حضرت ابوالفضل العباس(علیهالسلام) نیز در آن هنگام که دست راستش قطع میشود، میفرماید: «وَ اللهِ إنْ قَطَعْتُمُو یَمِینِی إنِّی أُحَامِی أبَداً عَنْ دِینِی». در جریانات روز عاشورا و در سراسر حرکت امام حسین(علیهالسلام) از این نمونهها بسیار است و همهی اینها حکایت از نقش تعیینکنندهی «دین» در قیام عاشوراء دارد.
مشکل جامعهی زمان امام حسین(علیهالسلام) که مشکل جامعهی امروز ما نیز هست، آن است که به فرمودهی حضرت: «النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ». لذا برای حفظ دین الهی، در هر عَصر و مِصری باید فداکاری کرد. همچنان که حضرت وقتی مشاهده کردند که بنیامیّه، هم از نظر اصول و هم از نظر فروع، در حال ضربه زدن به دین هستند و این جریان، سبب «مسخ دین» خواهد شد و موجب میشود که از اسلام فقط پوسته و ظاهری باقی بماند، سکوت را جایز ندانسته و قیام کردند و در این مسیر تا بذل مال و جان خود، خاندان و اصحاب خویش ایستادگی کردند.
در خلال مباحث حضرت استاد پاسخ سؤالات زیر نیز روشن میشود: «دین چیست و متدیّن کیست؟»، «اسلام چیست و مسلمان کیست؟»، «ایمان چیست و مؤمن کیست؟»، «چه رابطهای بین دین و اسلام و ایمان وجود دارد؟»، «اثر ایمان بر اعضاء و جوارح و اعمال انسان چیست؟»، «عوامل استواری و تضعیف و تزلزل و نابودی ایمان چیست؟»، «علّت نوسان انسانها در دینداری چیست؟» و....
حضرت استاد در ضمن این مباحث با پرداختن به این مسأله که «دین حق در تمام تاریخ، یکی بیشتر نیست» و «تعدّد شرایع در حقیقت تکامل تدریجی همان دین حق است»، دریچهای را برای پاسخ به این سؤال اساسی میگشایند که «دلایل و چگونگی خلق ادیان جعلی و باطل چیست؟»
یکی از شبهاتی که گاه ذهن عوام جامعه را آلوده و همواره در طول تاریخ مطرح شده و دشمنان اهلبیت نیز برای کمفروغ کردن شعلهی درخشان عاشوراء به دنبال بهرهبرداری و سوء استفاده از آن بودهاند، این است که چنین القاء میکنند که در واقعهی کربلاء، دو گروه مسلمان با یکدیگر جنگیدند و نتیجهی آن، کشته شدن بعضی از ایشان بود؛ لذا این درگیری از اصل و اساس و ریشه، غلط و نامشروع بود! حضرت استاد در این بحث، با تفکیک عالمانه میان «اسلام حقیقی» و «اسلام ظاهری»، به این شبههی فریبنده پاسخی دقیق میدهند و روشن میشود که قیام سیّدالشّهداء برای حفظ اسلام حقیقی بوده است و بر هر انسان آزادهای لازم است که هرگاه اسلام حقیقی در معرض خطر قرار گرفت، به امام خود تأسّی کند.

 
5-   استقامت و پایداری
«إنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ».
قیام عاشوراء ذیل عنوان «استقامت و پایداری»، در دو بُعد «عرفانیمعرفتی» و «سیاسیاجتماعی» قابل بررسی است. به فرمودهی استاد، چنانکه از مجموعهی کلمات امام حسین(علیهالسلام) به دست میآید، حضرت «اصلاح امّت و اقامهی حق» را به عنوان اهداف سیاسی و اجتماعی خود معرفی میفرمایند. بیتردید، دستیابی به این اهداف والا و بالا، مستلزم پایداری و استقامت در مسیر تحقّق آن است. از سوی دیگر، «شهادت فیسبیلالله و رسیدن به لقاءالله» به عنوان اهداف معنوی و عرفانی حرکت حضرت، مدّنظر بود که وصول به آنها نیز تنها با استقامت و پایداری در این مسیر امکان داشت.
در این تحلیل جامع که مبتنی بر مجموعهی معارف اسلامی است، حضرت استاد میفرمایند: «اقامهی دین حق» و «وصول به حقتعالی»، نیازمند چهار شرط اساسی و مقدّماتی است که اگر هر یک از این شروط چهارگانه فراهم نشود، تحقّق هدف نهایی غیرممکن خواهد بود. این چهار شرط عبارتند از «شناخت حق و تمییز آن از باطل»، «شناخت مسیری که انسان را به حق میرساند»، «حرکت در مسیر حق» و «استقامت و پایداری در این مسیر». در این میان، آنچه از همه مهمتر است، مسألهی استقامت و پایداری است؛ زیرا اگر پایداری نباشد، حتّی در آخرین مراحل سیر و در نزدیکترین حالات به مقصد نیز، دستیابی به هدف نهایی ممکن نخواهد بود.
«وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً». حضرت استاد در تفسیر این آیهی شریفه میفرمایند: «اگر می­خواهی زنده شوی، باید در راه حق پایداری کنی، حتّی اگر جانت را هم در این مسیر از دست بدهی! اگر بخواهی واقعاً زنده شوی، یعنی دلت به آب حیات معنویّت زنده شود، راه منحصر در این است که استقامت کنی. هر کس بخواهد در دو بُعد معرفتی و اجتماعی به هدف برسد، باید پای حق بایستد و پایداری کند»؛ و امام حسین(علیهالسلام) نیز چنین کرد و به همهی آزادگان جهان درس استقامت و پایداری آموخت.
در جلسات پایانی این بحث، حضرت استاد با اشاره به مسؤولیّت خطیر فضاسازان و مسؤولین فرهنگی جامعه، سنگینترین وظیفه را برای ترویج روحیهی پایداری در دین را متوجّه آنان میدانند و خاطر نشان میسازند که حکومت اسلامی موظّف است که فضایی ایجاد کند که پایداری در راه حق و استقامت در انجام تکالیف الهی برای همگان آسان شود.
ایشان با اشاره به این نکته که خداوند استقامت و پایداری امّت را نیز از حاکم اسلامی میخواهد و به پیامبر خود چنین امر میکند که «فَاستَقِم کَمَا اُمِرتَ وَ مَن تَابَ مَعَک»، به روایتی که از پیامبر اکرم درباره این آیه نقل شده اشاره کرده و میفرمایند: «بنا به فرمایش خود پیغمبر، این آیه حضرت را پیر کرد! چون در این آیه، استقامت امّت هم از حضرت خواسته شده است؛ این دستور حضرت را پیر کرد!» ایشان با بیان راه حلها و کارهایی که موجب انجام این تکلیف الهی میشود، قیام حضرت اباعبدالله را در همین چارچوب و در راستای تحقّق همین دستور قرآنی تفسیر و تبیین میفرمایند.
در این بحث ضمن تطبیق عنوان استقامت بر عملکرد سیّدالشّهداء در دو بُعد عرفنی و سیاسی در طول مسیر حرکت و قیام، به مباحثی نظیر علل و عوامل ناپایداری و تلوّن در انسانها، آثار استقامت، موانع استقامت و پایداری، تفاوتهای صبر و استقامت، نقش دلبریدن از دنیا در پایداری و استقامت و... پرداخته شده و مورد بررسی موشکافانهی حضرت استاد واقع میشود.
 

 
6-   حق و باطل
«وَ لَاتَلبِسُوا الحَقَّ بِالباطِلِ وَ تَکتُمُوا الحَقَّ وَ اَنتُم تَعلَمُونَ».
آنجا که حسینبنعلی(علیهماالسلام) فریاد بر میآورد: «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا یُنْتَهَى عَنْهُ لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا الْحَیَاةَ وَ لَا الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً»، معلوم میشود که تعریف و تفسیر قیام عاشوراء باید بر مبنای درک صحیحی از تقابل میان حق و باطل انجام پذیرد؛ تقابلی که از منظر سیّدالشّهداء، زندگی در زیر سایهی باطل را همچون ننگ و عار، و مرگ در راه حق را مایهی سعادت و افتخار میگرداند.
بر این اساس، حضرت استاد در این مقوله از سویی به دنبال تبیین معنا و مفهوم «حق» و راههای شناخت آن و تمییز حق از باطل بر آمدهاند و از سوی دیگر، نکات و محورها و دستورالعملهایی کاربردی برای عمل به حق و درمان بیماری حقگریزی ارائه میفرمایند.
آنچه این بحث را جذّاب میکند و امتداد آن را به دنیای معاصر ما نیز میکشاند و پشتوانهی عقلیِ «کُلُّ یَومٍ عَاشُوراء وَ کُلُّ أرضٍ کَربَلَاء» را فراهم میآورد، این است که در خلال مباحث حضرت استاد روشن میگردد که نزاع و تقابل حق و باطل، اختصاص به واقعهی کربلاء نداشته است؛ بلکه امری است که از آدم تا خاتم و از خاتم تا قیامت استمرار داشته و دارد و آنچه در انتهای این مقابله اتفاق میافتد، پیروزی و غلبهی نهایی حق بر باطل است.
همچنین باید دانست که در تقابل و درگیری حق و باطل، طرف سومی وجود ندارد؛ هر چه هست، یا حق است و یا باطل؛ بنابر این نمیتوان در این جنگ بیطرف بود یا هم طرفدار حق بود و هم باطل. لذا انسان در هر عصر و زمانی باید به دنبال شناخت جبههی حق و پیروی از حق و نصرت حق در برابر جبههی باطل باشد.

 
7-   عزّت و ذلّت
«مَنْ کانَ یُریدُ العِزَّة فَلِلّهِ العِزَّةُ جَمیعاً».
از دیدگاه ظاهربینانه و دنیوی، سرانجام قیام عاشوراء که به قتل امام حسین(علیهالسلام) و اصحاب ایشان و اسارت خاندان آن حضرت منتهی شد، چه بسا مساوق ذلّت تعریف میشود؛ غافل از آنکه عزّت و ذلّت از دیگاه مکاتب الهی، تعریفی غیر از عزّت و ذلّت از دیدگاه مکاتب مادّی دارد. فهم این مسأله که ریشهی عزّت حقیقی چیست و عزّت چه تفاوتی با تعزّز دارد، در خلال مباحث حضرت استاد روشن میشود.
آنگاه که یزید(لعنهالله) سیّدالشّهداء(علیهالسلام) را بر سر دوراهی «جنگ ـ بیعت» قرار میدهد، حضرت از این دوراهی تعبیری متفاوت نسبت به فهم کوتاه ظاهربینان ارائه میفرمایند: «ألَا وَ إنَّ الدَّعِی ابنَ الدَّعِی قَد رَکَزَ بَینَ اثنَتَینِ بَینَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّّةُ یَأبَى اللهُ ذَلِکَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ المُؤمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَت وَ طَهُرَت وَ أَنُوفٌ حَمِیَّةٌ وَ نُفُوسٌ أبِیَّةٌ مِن أن نُؤثِرَ طَاعَةَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الکِرَامِ». یعنی این دوراهی، دوراهی «عزّت ـ ذلّت» است، نه «جنگ ـ بیعت».
بنابر منطق سیّدالشّهداء، عزّت حقیقی در گرو عمل به حق و اطاعت از خدای متعال است؛ زیرا سرچشمهی عزّت، خودِ خداوند متعال است و لذا او است که به هر کس که بخواهد عزّت میدهد و هر کس را که بخواهد ذلیل میکند؛ و جز اهل تقوا و اطاعت را عزیز نمیکند و جز اهل دنیا و معصیت را ذلیل نمیسازد.
حضرت استاد، در خلال مباحث این مسأله را تبیین و تطبیق میکنند که چگونه امام حسین(علیهالسلام) در طول حرکت و قیام خود، علیرغم فشارها و تهدیدات و مصلحتاندیشیهای ظاهربینانهی بعضی از اطرافیان و... دست از مسیر عزّت حقیقی برنداشت و ردای عزّت ظاهری را به قیمت ذلّت حقیقی بر تن نکرد. این همان مسیری است که درس عملی سیّدالشّهداء را به آیندگان و تاریخ و همهی نسلها ترسیم میکند.

 
8-   غیرت دینی
اهداف و اغراض متعدّدی برای قیام سیّدالشّهداء مطرح شده و میشود؛ امّا حضرت استاد در این بحث به دنبال ریشهیابی این قیام هستند و میخواهند به این سؤال کلیدی پاسخ دهند که ریشهی تمام آن اهداف چه بود؟ ایشان، «غیرت دینی» را منشأ و ریشهی تمام اهداف حضرت در این حرکت الهی دانسته و آن را از دو بُعد «اخلاقی» و «عرفانی» بررسی و تحلیل میفرمایند.
غیرت در مباحث اخلاقی به معنای سعی و کوشش در حفاظت از چیزی است که حفاظت از آن، عقلاً و شرعاً بر انسان لازم و واجب است. از منظر عرفانی نیز، غیرت از حالات قلب و از لوازم محبّت و یکی از منازل سیر و سلوک است که موجب میشود سالک الیالله، هر چه در سیر معنوی خود به لقاءالله نزدیکتر میشود، موانع این سلوک را از سر راه بر دارد تا به وصال محبوب نائل شود.
تبیین و تطبیق غیرت امام حسین(علیهالسلام) و اصحاب باوفای آن حضرت، در طول حرکت و قیام عاشوراء، با استفاده از دادههای تاریخی و کلمات و روایات نقلشده از ایشان، بحث را بسیار جذاب و بدیع کرده و ارتباط جنبهی نفیی و نهیی قیام سیّدالشّهداء با غیرت دینی را روشن میکند. همچنین تبیین تجلّی غیرت عرفانی در حرکت امام حسین(علیهالسلام) که باعث شده بود شوق به لقاءالله در ایشان و یارانش موج زند، از بخشهای مهم این بحث است.
نقشِ تعیینکنندهی «غیرت حسینی» در مبارزه با بدعتها و ارتباط این مسأله با حفظ و بقای اسلام سبب میشود که حضرت استاد بر «حسینیّ البقاء بودنِ اسلام» تأکید ویژهای داشته باشند و امام حسین(علیهالسلام) را «مُصلح غیور» بخوانند. با این تحلیل، آنچه پس از قیام عاشوراء نیز ضامن حفظ و بقای اسلام خواهد بود، وجود همین روحیهی مردانگی و غیرتمندی در جوانان و پیروان آن حضرت است.
بخشی از مباحث حضرت استاد نیز به تشریح عوامل ترویج بیغیرتی در جامعهی اسلامی اختصاص مییابد که حکایت از بینش عمیق ایشان نسبت به اوضاع جامعهی اسلامی و مشکلات روز آن است؛ امّا آنچه بحث را از حالت انتقاد کور خارج میکند، ارائهی راهکارهایی عملی برای علاج بیماری بیغیرتی در جامعه و تبیین نقش حاکمیّت و رسانهها در این عرصه است.
9-   بصیرت دینی
«قُلْ هذِهِ سَبیلیأَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلىبَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنیوَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ».
حادثهی کربلاء صحنهی مقابلهی دو جریان خدامحور و شیطانمحور بود. جریان شیطانی برای تسلّط بر جامعهی اسلامی و تسخیر قلّهی آن یعنی حکومت، از انواع و اقسام اهرمها و ابزارهای شیطانی نظیر «تهدید» و «تطمیع» و «تحمیق» استفاده میکند. امّا حسین بنعلی(علیهالسلام) مصلحی غیور و انسانی ضدّ غرور است. مقابلهی حضرت با غرور نیرنگ و فریب و خدعهی اهل باطل، از طریق بسط و توسعهی بینش و شعور و بصیرت دینی در جامعه صورت میگرفت.
تبیین این مسألهی مهم که رجال الهی برای رسیدن به حکومت و حفظ آن از اهرمهای شیطانی استفاده نمیکنند، از نکات و نقاط برجستهی این بحث است. جایگاه تشکیل حکومت اسلامی از منظر معارف الهی و شیوههای حکومتداری مبتنی بر تعمیق بصیرت و آگاهی و شعور دینی و سیاسی آحاد امّت اسلامی از دیگر مباحث مهم و کاربردی این بحث است. حضرت استاد در این بحث به دنبال آن است که روشن گرداند که امام حسین(علیهالسلام) گرچه بر مبنای رسالت الهی خود، وظیفه داشتند که حکومت را بهدست گیرند و جامعهی اسلامی را راهبری کنند، امّا در این مسیر، نه خود مغرور و فریبخوردهی کوفیان یا دیگران بود و نه برای رسیدن به حکومت، کسی را فریب دادند یا از ابزارهای شیطانی استفاده کردند؛ و این درس بزرگ حضرت به همهی زمامداران جامعهی اسلامی است.
بنابر این، در مسیر تحقّق اهداف الهی، هیچگاه نمیتوان از ابزارهای غیرالهی بهره گرفت و در منظر حسینی، هدف وسیله را توجیه نمیکند. بلکه برای تحقّق اهداف الهی، گاه حتّی باید از جان نیز گذشت. امام حسین(علیهالسلام) با قیام هدفمند و روشنگرانهی خود این فهم و بصیرت را به بشریّت ارائه کرد که هیچ چیز نباید ارزشمندتر از دین و سرای آخرت باشد؛ و حیات دنیا با تمام مظاهر فریبندهاش نمیتواند هدف از خلقت انسان باشد.
تشریح عوامل و زمینههای غرور و فریفتگی انسانها در حیات دنیا، نقش بازیچه گرفتن دین در انحراف جوامع، نقش شیاطین درونی و بیرونی در ناکارآمد شدنِ حجّتهای باطنی و ظاهری، نقش پیروی از هواهای نفسانی در ممانعت از درک و فهم نسبت به حقیقت، نقش امر به معروف و نهی ازمنکر و عمل به ظواهر شریعت در اصلاح امّت و اصلاح بینش و بصیرتدهی به جامعه از طریق اصلاح روش و عمل به دستورات دینی، از جمله مباحثی است که توسط حضرت استاد به تفصیل بررسی میشود.


 انگیزه های قیام امام حسین علیه السلام (1)نویسنده :  سید علی اکبر حسینی
کلمات کلیدی  :  امام حسین علیه السلام، انگیزه های قیام، انجام وظیفه و ادای تکلیف، مبارزه با روح ذلت پذیری

  در هر حرکت و نهضتی، انگیزه و هدف امری ضروری و لازم است و نبود آن نشانه لغو و عبث بودن آن نهضت است. از این­رو هر انسانی پیش از نهضت و قیام خود ابتدا انگیزه و هدفی را تصور می­کند و سپس تلاش و کوشش گسترده خود را در راستای رسیدن به آن هدف، به کار می­بندد. بدیهی است تقدس هر چه بیشتر انگیزه و هدف، متضمن بقا و دوام بیشتر آن قیام خواهد بود. قیام امام حسین علیه السلام به عنوان یکی از عظیم­ترین و مقدس­ترین قیامهای بشری، دربردارنده عالی­ترین و فاخرترین انگیزه­ها و اهداف انسانی بود که همین انگیزه­های مقدس آن را پس از سده­ها و قرن­های بسیار همچنان تازه و با طراوت نگه داشته است. این مقاله برآن است تا با پرداختن به برخی از مهمترین اهداف و  انگیزه­های امام حسین علیه السلام در قیام -که در سخنرانی­ها و نامه­های متعدد آن حضرت علیه السلام عموماً و در وصیت­نامه­شان خصوصاً بدان اشاره شده است- بخشی از عظمت این قیام را به تماشا گذارده از نظر خواننده محترم بگذراند.
 
1-انجام وظیفه و ادای تکلیف
    عمل به تکلیف، سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومین علیه السلام در تمامی شرایط و احوالات زندگی بود و قیام خونین اباعبدالله الحسین علیه السلام نیز یکی از همین جلوه­های عمل به تکلیف بود. امام حسین علیه السلام در مواضع متعددی از وظیفه الهی خود سخن به میان آورده، خود را موظف به ادای تکلیف معرفی کردند که از جمله این مواضع می­توان به سخنان آن حضرت علیه السلام در زمان وداع ایشان با ام­سلمه-همسر گرامی نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)- اشاره کرد. نقل شده زمانی که امام علیه السلام قصد هجرت از مدینه را نمودند جهت خداحافظی به دیدار ام­سلمه رفتند. ام­سلمه از تصمیم امام علیه السلام برای خروج از مدینه ابراز نگرانی کردند و گفتند: «پسرم مرا با خروج خود به سوی عراق اندوهگین مساز به راستی که از جدت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می­فرمود: «فرزندم حسین علیه السلام در سرزمینی که بدان "کربلا" می­گویند کشته خواهد شد.»» امام علیه السلام در پاسخ فرمود: «ای مادر من هم   می­دانم که از روی ظلم و ستم کشته خواهم شد و فرزندانم اسیر و به غل و زنجیر کشیده خواهند شد و سرم را از بدنم جدا خواهند کرد. من تسلیم امر پروردگارم خداوند بزرگ چنین خواسته است که فرزندانم کشته شوند و زنان و فرزندانم به اسارت دشمن درآیند و فریاد و ناله­های آنان طنین انداز شود؛ ولی کسی به فریاد آنان نرسد.»[1]
منزل «ذات عرق» نیز از دیگر جاهایی است که حضرت علیه السلام در آن بر انجام وظیفه الهی خود تأکید ورزیدند. ایشان در جواب عبدالله بن جعفر، که ضمن تسلیم امان­نامه عمرو بن سعید -حاکم وقت مکه- از امام علیه السلام خواسته بود به مکه بازگردد از مراجعت به مکه امتناع ورزیدند و فرمودند: «رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را در خواب دیدم که به من فرمان داد تا به حرکت خود ادامه دهم و من چیزی را که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمان داده است، انجام خواهم داد.»[2]
امام علیه السلام در جواب برادرش -محمد بن ­حنفیّه- نیز بر ادای تکلیف تأکید کرده لزوم انجام به وظیفه را خاطرنشان کردند. روایت شده که پس از تصمیم امام علیه السلام برای رفتن به عراق، محمد بن ­حنفیّه نزد ایشان آمد و خواستار انصراف حضرت علیه السلام از این تصمیم شد، امام علیه السلام فرمود: «در آنچه گفتى، اندیشه خواهم کرد» چون بامداد فرا رسید، امام حسین علیه السلام از مکه کوچ کرد. خبر به محمّد بن حنفیّه رسید. نزد امام علیه السلام آمد و افسار شتری را که حضرت علیه السلام بر آن سوار بود، گرفت و گفت: «اى برادر؛ مگر به من وعده اندیشه در درخواستم را نداده بودى؟» امام علیه السلام فرمود : «چرا» گفت: «پس چرا در رفتن، شتاب می­کنى؟» فرمود: «پس از جدا شدن از تو، پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به خوابم آمد و فرمود: «اى حسین علیه السلام بیرون برو که خداوند خواسته است تو را کشته ببیند.»» محمّد بن حنفیّه گفت: «"إِنَّا لِلَّه وَ إِنَّـا إِلیهِ راجِعون؛" تو که این چنین بیرون می­روى، پس چرا این زنان را با خود همراه می­برى؟» امام علیه السلام فرمود: «پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمود که: «خدا، خواسته است آنان را اسیر ببیند.»» آن گاه حضرت علیه السلام با محمد بن حنفیه خداحافظى کرد و به مکه رفت.[3]
 
2-نفی ذلّت و مبارزه با روح ذلت­پذیری
   دمیدن روح عزت­طلبی و مبارزه با روحیه ذلت­پذیری نیز از دیگر انگیزه­های قیام امام علیه السلام بود. امام علیه السلام کوشید تا با قیامش ترس از مرگ را که در سرتاسر جامعه اسلامی سایه افکنده بود از پیکره جامعه بزداید و به جای آن عزت، شهامت و شهادت­طلبی در راه آرمان و عقیده را جایگزین نماید و بدین طریق راه درست آزادی و آزادگی را به تمامی مسلمانان بنمایاند.
 امام علیه السلام زمانی دست به قیام زده بود که بسیاری از بزرگان و سران مسلمین آن روز جهان اسلام سکوت اختیار کرده، سازش را بر اعتراض و قیام ترجیح داده بودند. آنان امام علیه السلام را نیز توصیه به صبر و سکوت می­کردند؛ در مدینه، در راه مکه و نیز بین راه مکه تا کربلا همه جا حضرت علیه السلام را سفارش به سکوت می­کردند و از امام علیه السلام می­خواستند تا جهت حفظ جانش از خود حرکتی نشان ندهد.[4]
امام حسین علیه السلام در سخنرانی­های خود در مواضع و مواقع مختلف از سکوت و ذلت­پذیری مسلمانان به عنوان یک معضل بزرگ اجتماعی در جامعه اسلامی یاد کرده، بر لزوم جلوگیری از آن به خصوص از سوی بزرگان و علمای امت تأکید   می­ورزیدند. از جمله این مواضع سخنرانی مفصل آن حضرت علیه السلام در منی است. در این سخنرانی ایشان پس از یادآوری مقام و منزلت علما و وظایف پیش روی آنان، وظیفه مهم آنان یعنی امر به معروف و نهی از منکر را متذکر شدند و فرمودند: «شما(علما) باید مصدر امور باشید و امور جاری امت باید در دست شما علما باشد، چرا که بر اساس آموزه­های دین مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء بالله الامناء علی حلاله و حرامه؛ مجاری امور و احکام در دنیا و آخرت در دست دانشمندان و عالمان خداترس است آنان در حلال و حرام از طرف خداوند امین می­باشند.» سپس حضرت علیه السلام آنان را به اتحاد و صبر و تحمل سختی و مبارزه برای به دست آوردن این حق مسلوب دعوت کرد و در آخر اعلام کرد که: «خدایا تو می­دانی ما نه برای زخارف دنیا و قدرت این اقدامات را انجام می­دهیم، بلکه برای اینکه نشانه­های دین را بنمایانیم و امور امت را اصلاح کنیم و ....» سپس ادامه دادند و فرمودند: «ای بزرگان و عالمان؛ اگر ما را در به دست آوردن زمام امور یاری نکنید و درباره ما انصاف به خرج ندهید ظالمان برشما قوت خواهند یافت و سعی در خاموش کردن نور پیامبرتان خواهند کرد و خدا ما را کفایت است و بر او توکل کرده­ایم و به سوی او انابه می­کنیم و نهایت کار ما بازگشت به سوی اوست.»[5] 
در سخنان آن حضرت علیه السلام خطاب  به حر بن یزید ریاحی نیز این انگیزه به صراحت مورد تأکید قرار گرفته است. روایت شده از زمانی که امام علیه السلام با حر و یارانش روبرو شدند حر پیوسته در فرصتهای مناسب از امام علیه السلام درخواست می­کرد تا در تصمیم­شان تجدید نظر کنند وگرنه این راه جز با شهادت ایشان به سرانجام نخواهد رسید. در یکی از منازل که حر تقاضای خود را تکرار کرده بود امام علیه السلام در جواب او فرمود: «آیا مرا از مرگ می­ترسانی ؟ آیا بیش از کشتن من نیز کاری از شما ساخته است؟ من همان را می­گویم که برادر مؤمن اوسی هنگامی که می­خواست رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را یاری دهد به پسر عموی خود گفت:
  «اَمضِی وَ ما بِالمَوتِ عار عَلَی الفَتنی             اِذا ما نوی حَقّاً وَ جاهَدَ مُسلِما
   وَ واسَی الرِّجالَ الصّالِحِینَ بِنفسِهِ                 وَ فارَقَ مَثبُوراً وَ خالَفَ مُجرِما
   فَاِن عِشتُ لَم اَندَم وَ اِن مِتُّ لَم اُلَم                  کَفی بِکَ ذُلاٌّ اَن تَعییشَ وَ تُرغَما
 من به سوی مرگ خواهم رفت که مرگ برای جوانمرد ننگ نیست آنگاه که او معتقد به اسلام و هدفش حق باشد. و بخواهد با ایثار جانش از مردان نیک حمایت و با جنایتکاران مخالفت نموده و از دشمنی خدا دوری گزیند. من جانم را در طبق اخلاص می­نهم و دست از زندگی می­شویم تا در جنگی سخت با دشمنی بس بزرگ مواجه شوم. من اگر زنده بمانم پشیمانی ندارم و اگر بمیرم ناراحت نیستم اما ذلت تو را همین بس که زنده باشی و چنین زندگانی ذلت­بار و ننگینی را تحمل کنی.»»[6]
امام حسین علیه السلام هنگام عزیمت به سوی عراق در منزلی بنام«ذی حسم»[7] نیز متذکر این امر شده پس از حمد و ثنای الهی خطاب به مردم چنین فرمود:
«آنچه را که روی داده می­بینید. به درستی دنیا دگرگون شده است و نیکی­ها و فضیلت­ها از محیط ما رخت بربسته با شتاب در حال گذر است، و از آن باقی نمانده جز اندکی مانند آبی که در ته ظرفی بماند و دور ریزند یا ته مانده علفی که در چراگاه بماند. مگر نمی­بینید که دیگر به حق عمل نمی­شود، و از باطل جلوگیری نمی­شود در چنین اوضاعی شایسته است که شخص با ایمان [و از جان گذشته] مشتاق دیدار پروردگار باشد، به درستی که من [در چنین محیط ذلّت­بار و آلوده­ای،] مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز رنج و آزردگی و ملال نمی­دانم...»[8]
امام علیه السلام در سخنرانی خود در روز عاشورا، نیز بر عدم پذیرش زندگانی توأم با خفت و خواری تأکید ورزیدند. روایت شده که ایشان در این روز با خطاب قرار دادن برخی از اشراف کوفه به آنان فرمودند:
«ای شبث بن ربعی و ای حجار بن ابجر و ای قیس بن اشعث و ای یزید بن حارث آیا شما نبودید که به من نامه نوشته بودید که میوه­ها رسیده، باغها سرسبز شده و نهرها لبریز گردیده اگر بیایی بر سپاهی که برایت آماده شده وارد خواهی شد.»[9] این افراد جز سکوت و سپس تکذیب نوشتن نامه پاسخی نداشتند، پس قیس بن اشعث با صدای بلند گفت: «چرا به خلافت پسر عموهایت گردن نمی­نهی و فرامین­شان را اطاعت  نمی­کنی؟ آنان رفتاری جز آنچه شما دوست داری نشان نخواهند داد و از آنها آزاری به تو نخواهد رسید.»
امام علیه السلام فرمودند: «نه والله من به مانند فرد ذلیل دست در دستشان نخواهم گذارد و همچون غلام و برده فرمانبردارشان نخواهم شد.»  سپس آیه­ای را که در آن گفتار حضرت موسی علیه السلام را در مقابل عناد و لجاجت فرعونیان نقل می­کند  بیان نمود و فرمود: «و انی عذت بربی و ربکم ان ترجمون؛ و من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می­برم از اینکه مرا متهم کنید.»[10] آن گاه فرمود: «اعوذ بربی «و ربکم من کل متکبر لایؤمن بیوم الحساب.»»[11]- [12]
امام علیه السلام در سخنرانی حماسی خود در روز عاشورا و در آخرین ساعات عمر شریف خود –زمانی که میان مرگ و پذیرش ذلت مخیر شده بود- نیز خطاب به همه انسانها و وجدانهای بیدار و پایبندان به کرامت انسانی و عزت ایمانی زندگانی عزتمندانه را  فریاد زدند و فرمودند: «ألا و إنّ الدّعیّ ابن الدّعیّ قد رکز بین اثنتین، بین السّلّة و الذّلّة، و هیهات منّا الذّلّة، یأبى اللّه ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت و أنوف حمیّة و نفوس أبیّة من أن‏ نؤثر طاعة اللّئام على مصارع الکرام. الا و انی زاحف بهذا الاسرة مع قلة العدد و خذلة الناصر؛ آگاه باشید که این فرومایه (ابن­زیاد) فرزند فرومایه، مرا میان دو راهى شمشیر و ذلّت قرار داده است؛ و هیهات که ما زیر بار ذلّت برویم زیرا خداوند و پیامبرش و مؤمنان از این که ما زیر بار ذلّت برویم ابا دارند و دامن‏هاى پاک مادران و انسان‏هاى پاکدامن و جانهای باغیرت و نفوس باشرافت روا نمى‏دارند که اطاعت افراد لئیم و پست را بر قتلگاه انسان‏هاى کریم و نیک­منشان مقدّم بداریم. بدانید با آنکه یارانم اندکند و یاورانم مرا تنها گذارده­اند با این حال من با شما خواهم جنگید.»[13]


[1]-البحرانی، عبدالله؛ العوالم الامام الحسین علیه السلام، تحقیق مدرسه الامام المهدی(عج)، قم، مدرسه الامام المهدی(عج)، چاپ اول، 1407، ص181.
[2]- الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1967، پیشین، ج5، ص388 و شیخ مفید؛ الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید، ص1413، ج2، ص69.
[3]-الطبری، پیشین، ص341؛ الخوارزمی، الموفق بن احمد؛ مقتل الحسین علیه السلام، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی­تا، ج1، صص187-188 و ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر-داربیروت، 1965، ج4، صص16-17.
[4]-رجوع شود به: الطبری، پیشین، صص383 و 341؛ شیخ مفید؛ پیشین، ص69-72 و المسعودی، علی بن الحسین؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره، چاپ دوم، 1409، ج3، صص54-55  برای مطالعه بیشتر رجوع شود به: الخوارزمی، پیشین، صص187-188 و 190-193 و 216-219؛ سید بن طاوس؛ اللهوف، تهران، جهان، 1348ش، صص64-65 و ابن­اثیر، پیشین، صص16-17و....
[5]-حرانی، حسن بن شعبه؛ تحف العقول، قم، جامعه مدرسین، 1404، صص237-239 و مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الأئمة الاطهار، تهران، اسلامیه، بی­تا، ج97، صص79-81.
[6]-الطبری، پیشین، ص404؛ البلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، 1977، ج3، ص171؛ شیخ مفید، پیشین، ص81 و ابن­اثیر، پیشین، صص48-49.
[7]-ذو حُسَم موضعی است در بیابان[اطراف کوفه]. الزبیدی؛ تاج العروس، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالفکر، 1994، ج16، ص151 و البکری الاندلسی؛ معجم ما استعجم، تحقیق مصطفی السقا، بیروت، عالم الکتاب، چاپ دوم، 1983، ج2، ص446.
[8]-ابن عبد ربه؛ العقد الفرید، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1404، ج5، ص129 ؛ ابن عساکر؛ تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415، ج14، ص217 و حرانی، پیشین، ص245 و برای مطالعه بیشتر رجوع شود به:  ابن شهرآشوب؛ مناقب آل ابیطالب، قم، علامه، 1379ق، ج4، ص68؛ الذهبی، شمس الدین محمد؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، 1993، ج5، ص12 و الصالحی الشامی، محمد بن یوسف؛ سبل الهدی و الرشاد فی سیرة  خیر العباد، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1993، ج11، ص77.
[9]- البلاذری، پیشین، ص188؛ شیخ مفید، پیشین، ص98 و ابن اثیر، پیشین، ص62.
[10]-سوره دخان، آیه20.
[11]- سوره مؤمن، آیه27.
[12]-البلاذری، پیشین، ص188؛ الطبری، پیشین، صص425-426؛ شیخ مفید، پیشین، ص68 و ابن اثیر؛ اسدالغابه فی معرفة الصحابه، بیروت، دارالفکر، 1989، ج3، ص188.
[13]-الطبرسی، احمد بن علی؛ الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، 1403، ج2، ص300؛ الخوارزمى، پیشین، ج2، ص 7؛ سید بن طاوس، پیشین، صص97-98 و حلی، ابن نما؛ مثیر الاحزان، قم، مدرسه امام مهدی(عج)، 1406، ص55.


هدف قیام امام حسین علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین اما بعد فقد قال الحسین بن علی علیه السلام : «انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا، انما خرجت لطلب الاصلاح فی امۀ جدی رسول الله، ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرۀ جدی و ابی»

مقدمه

همه قیامهایی که در دنیا به وجود می آیند یک هدف و غرض را دنبال می کنند و بدون هدف هیچ چیز به پایان نمی رسد امام حسین علیه السلام نیز وقتی از مکه بیرون آمد برای دیگران این سؤال مطرح بوده که هدف ایشان از این اقدام چیست؟ امام علیه السلام در مقامهای متعددی اهداف قیام خود را بیان نموده از جمله آن مواردی است که به آن پرداخته می شود.

اهداف

1- اصلاح جامعه

«انما خرجت لطلب الاصلاح فی امۀ جدی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» بعد از اینکه خلافت به بنی امیه رسید بلکه قبل از آن یعنی وقتی معاویه در شام حکومت می کرد فضای جامعه را به طوری عوض کرده بود که مردم امان می­خواستند ولی امانی در کار نبود.

جامعه پر از فسادهای اخلاقی و مالی و اجتماعی بوده و از همه بیشتر تبعیض نژادی بود در عصر معاویه و یزید تبعیض نژادی و اختلاف طبقاتی غوغا می کرد بیت المال در اختیار آنان قرار گرفته بود، اموال کلان میلیونی صرف عیاشی و شهوت رانی بنی امیه می شد و در طرف دیگر ناله و فریاد مردم به عرش می رسید ولی به گوش فرمانروایان نمی رسید.

معاویه اولین بدعتی که در بین مردم رایج کرده بود این بود که سیره مردمی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را عوض کرده بود مردم از دسترسی به خلیفه و مسئولین حکومتی محروم بودند، بدین جهت شخصی به نام عبدالعزیز بن زراره یک سال تمام در کنار درب ملوکانه معاویه معطل بوده ولی سرانجام به او اجازه دیدار و عرض حاجت ندادند.

وقتی در نزد خلیفه دوم مذاکره کسری و قیصر پیش آمد و از تشکیلات کاخها و تجملات آنان سخن گفتند، او گفت خیلی دور نروید اینک تشکیلات درباری معاویه از آنان گسترده تر است.[1]

اما از طرف دیگر عقیده و امنیت و آزادی فکری و سیاسی و اجتماعی وضع جامعه دردناکتر از این بود، مردم نمی توانستند جان و مال و ناموس خود را از تعرض دولتمردان اموی حفظ کنند.

تاریخ شهادت می دهد بسر بن ارطاۀ به دستور معاویه به تمام شهرها حمله کرد و به قتل و غارت می پرداخت و کسی جرأت نداشت که کوچکترین اعتراضی بنماید.

او با دستیاران خود به مدینه شهر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز تجاوز کرد و مردم را مورد تهدید جدی قرار داد و یار باوفای پیامبر جابر بن عبدالله انصاری را تهدید کرد و مجبور ساخت که با معاویه بیعت کند و منزل ابوایوب انصاری را آتش زدند.[2]

بعد این گروه طغیانگر اموی رهسپار مکه شد و در طول راه هر کسی را دیدند کشتند و اهل طائف را نیز از دم تیغ گذراندند و دو فرزند عبیدالله بن عباس را در آغوش مادر به قتل رساندند، در صنعاء جز یک نفر، همه را کشتند و او نیز با فرار جان خود را نجات داد، در حالی که فریاد می کشید تمام پیروان و جوانان ما را کشتند.

آری امام حسین علیه السلام برای اصلاح آن جامعه برخاسته بود که اساس آن نیز از بین رفته بود.

۲- امر به معروف ونهی از منکر

«ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر»، یکی از اهداف قیام من امر به معروف و نهی از منکر است.

«انی احب المعروف و انکر المنکر»، من معروف را دوست دارم و از منکر کراهت دارم.

«ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فریضۀ عظیمۀ بها تقام الفرائض»[3]، همانا امر به معروف و نهی از منکر فریضه بزرگی است که فرائض دیگر توسط آن قوام می گیرند.

بی شک در زمان امام حسین علیه السلام معروف منکر بود و منکر معروف، شراب در شریعت مقدس اسلام حرام بود ولی بر سر منبر نوشیده می شد، قمار حرام بود ولی زینت محفل قرار گرفته بود، سگ که از نجس العین بود در آن زمان باعث دلگرمی می شد.

امام حسین علیه السلام فرزند رسول اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم بود نمی توانست این همه انحرافات را ببیند و خاموش بنشیند، لذا بود که آواز داد «ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر»

۳- احیاء سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام

از جمله اهداف امام حسین علیه السلام زنده نگهداشتن سیره رسول اسلام و سیره علوی بود به خاطر این بود که اعلان نمود «و اسیر بسیرۀ جدی و ابی علی بن ابی طالب»

چون از یک سو حکومت اموی بود که از نخستین روز تشکیل حکومتش که بعد از مدت اندکی به وجود آمده بود بر مبنای اسلام ستیزی تأسیس شد، سرگروه اموی ابوسفیان همیشه تأکید می کرد بعث و نشر و برزخ و قیامت و حساب و کتاب، بهشت و جهنم را افسانه تلقی نمایید، و حکومت را مثل یک توپ دست به دست کنید و در اختیارتان داشته باشید.

اولین نماینده او پسر او معاویه بود که کمر خود را بسته بود تا نام پیامبر را دفن کند و اسلام را از سرلوحه دل انسان محو کند و فقط به همین اکتفا نکرد بلکه تمام تلاش خویش را برای امحاء نام و آثار علوی و اهل بیت علیهم السلام اختصاص داد، بدعتهای فراوانی در اسلام و مسلمین به جا گذاشت، حلال را حرام و حرام را حلال کرد و بر همین اکتفا نکرد بلکه پسر خود را نیز بر همین سبک تربیت نمود و نتیجه آن به این صورت پیش آمد که صراحتاً دشمنی خویش را با پیامبر و علی اعلان کرد و گفت: می خواستم از محمد انتقام بگیرم که گرفتم، و اشعاری را در نفی پیامبری رسول اکرم خواند و وحی را به باد سخره گرفت.

وقتی سرهای شهدا پیش او بود یک آه سردی گرفت و گفت: ای کاش بزرگان ما زنده بودند و می دیدند که من چطور از بنی هاشم انتقام آنها را گرفتم.

در سمت دیگر حسین چون نه فقط اینکه فرزند پیامبر بود بلکه وارث انبیاء نیز بود نمی خواست با یک بیعت مسخره آمیز تمامی زحمات انبیا را به باد بدهد، لذا بود که فرمود: «مثلی لایبایع مثله» افرادی مثل من نمی توانند از امثال یزید بیعت کنند، با این جمله کوتاه مطالب فراوانی را بیان کرد.  

الغرض امام حسین علیه السلام از بیعت با یزید انکار کرد و مصمم شد که در راه خدا قیام خواهد کرد، چون در مکتب اسلام رهبری جامعه باید از قداست و معنویت خاصی برخوردار باشد حاکم اسلامی باید دارای ویژگی هایی باشد که وی را از دیگران ممتاز سازد اما در دوران حکومت بنی امیه به خصوص یزید نه تنها رعایت نمی شد بلکه تبدیل خلافت به سلطنت موروثی، نادیده گرفتن حقوق مردم، ورود انسانهای نالایق و اهل معصیت در رأس حکومت، ترویج خوشگذرانی، رفاه طلبی، اشرافی گری، قبیله سالاری، از بین رفتن اخلاق حسنه و تقوی و فضیلت و عفت از جمله ره آوردهای دستگاه بنی امیه بود.   

افزون بر این، ظهور بدعتهایی توسط حکام بنی امیه همچون شرابخوری، پوشیدن لباس ابریشم، استعمال ظروف طلا و نقره، شایع شدن رقص و آواز و آهنگ­های مبتذل، قضاوت بر خلاف دستورات اسلامی، ترک حدود اسلامی، قتل عام دوستان علی همچون مالک اشتر، حجر بن عدی، جعل احادیث در توهین به علی علیه السلام صدور فرمان لعن و نفرین برای علی علیه السلام در خطبه ها و ترک امر به معروف و نهی از منکر از زمینه ­ها و عوامل مهم قیام امام حسین علیه السلام در ضد حکومت بنی امیه و در رأس آنها یزید بود.

حتی خود حضرت در سخنرانی خود به این عوامل اشاره کرده و فرمود:

ای مردم! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر کس ببیند سلطان ستمکاری حرام خدا را حلال قرار دهد و عهد خدا را بشکند و مخالف سنت پیامبر باشد و با بندگان خدا به گناه و ستم رفتار کند و با رفتار و گفتار او مخالفت بورزد سزاوار است خداوند او را در جایگاهی که خداوند برای ستمگران مقرر ساخته جایش دهد. آگاه باشید که اینها (بنی امیه) ملازم اطاعت شیطان شده و اطاعت خدا را ترک کرده و فساد را آشکار و حدود الطی را تعطیل و بیت المال را به خود اختصاص داده و حلال خدا را حلال و حرام خدا را حلال ساخته­ اند و من بیش از هر کسی در اقدام به تغییر وضع موجود شایسته ­ترم.»[4]

اینها مختصری از اهداف قیام امام حسین علیه السلام بود، چون حسین می دید که اگر من امروز با یزید بیعت کنم فقط من نیستم بلکه تمام انبیاء با یزید بیعت کردند بلکه این ابراهیم است که با نمرود بیعت کرده، موسی هست که با فرعون بیعت کرده رسول اسلام هستند که با ابوسفیان و مانند او بیعت کرده علی هست که با معاویه بیعت کرده به خاطر این بود که فریاد می کشید «ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی»[5] و در روز عاشورا وقتی تمامی اصحاب او به شهادت رسیدند خودش به میدان آمد و یک خطبه خواند و بعد شروع به جنگ کرد و در وقت عصر وقتی که ندا آمد «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیۀ مرضیۀ»[6] سر به سجده گذاشت در حالی که شمر ملعون می خواست سر از تن شریفش جدا کند.

الا لعنۀ الله علی القوم الظالمین

 

مهدی عباس

 



[1]  تاریخ طبری، ج۶، ص ۱۶۹

[2] شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص ۹ و۱۰

[3] بحار الانوار،ج۴۴، ص۳۲۹

[4]  تاریخ طبری، ج۴، ص۳۴

[5]  گفتنی است کتابی که همه سخنان امام حسین علیه السلام را گردآوری و تدوین کرده است، نه تنها به این سخنان نیز اشاره ای ننموده، بلکه تصریح کرده است این سخن هر چند که مضمون آن خوب است - از امام حسین علیه السلام نیست و از شاعری به نام «شیخ ابوالحب» است که در سال 1305 هجری قمری درگذشته است . مراجعه کنید به موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، پژوهشکده باقر العلوم علیه السلام، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، قم، نشر معروف، 1415.

[6]  فجر 27-28


پنج انگیزه امام حسین علیه السلام از قیام عاشورا

سخنرانی حجت الاسلام دکتر رفیعی

الحمد للّه الذی جعل الحمد مصباح الذکره وسبب المزید من فضله ودلیلاً علی آلائه وعظمته، ثم الصلاه والسلام علی حبیبه وخیرته حافظ سره و مبلّغ رسالاته سیدنا و نبینا ابی القاسم المصطفی محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المنتجبین لا سیما بقیه اللّه فی الارضین.

قال اللّه تبارک و تعالی: «یا أَیُّهَاالَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَکُونُوا مَعَ الصادِقِین»؛

حادثه عاشورا در ساعاتی محدود در سرزمین تفتیده عراق و نبردی نابرابر بین دو جبهه عزت و ذلت، دوجبهه کرامت و رذالت، دو جبهه ارزش و ضد ارزش برگزار شد. از آن حادثه زمانها و سالهای زیادی گذشته است. هر کس این حادثه کوتاه از نظر زمان؛ اما بلند از نظر پیام، محدود در سرزمین کوچک؛ اما بزرگ و گسترده در همه عالم، از طریق خودش و برداشت خودش، به بررسی و تبیین آن پرداخته است. بهترین راه شناخت اهداف امام حسین علیه السلام ، انگیزه ایشان و جریاناتی که منجر به این واقعه خونین و ماندگارشد، کلمات خود امام حسین علیه السلام است.قبل از هر کس و هر جریانی می توانیم با مراجعه به سخنان خود ابا عبداللّه علیه السلام تحلیل این قیام و تحلیل این حادثه رااز خود امام دریافت کنیم.

من اجازه می خواهم در این محضر شریف به ۵ انگیزه مهم اباعبداللّه علیه السلام با ذکر ۵ شاهد مثال ازکلمات امام حسین علیه السلام یا کلمات ائمّه معصومین علیهم السلام بپردازم.

چرا امام حسین علیه السلام قیام نمود؟

اوّل: انگیزه دینی: یعنی اقامه دین،حفظ دین، که حفظ آن در رأس همه امور است. حضرت علی علیه السلام می فرماید: «دِینُکُمْ، دِینُکُمْ فَاِنَّ السَّیِئَهَ فِیهِ خَیْرٌ مِنَ الْحَسَنَهِ فِی غَیْرِهِ؛ مردم مواظب باشید دینتان و آئین تان را حفظ کنید بدرستی که گناه در عالَم دینداری بهتر از نیکی در عالَم بی دینی است.» اگرکسی متدین باشد جامعه ای دیندارباشد. یک وقت خطایی در ان صورت بگیرد بهتر است تا جامعه ای بی دین باشد و به ظاهر کارهای خوب انجام دهد. چرا؟ چون دین و آئین واعتقادات باید در هر جامعه و ابعاد آن جریان داشته باشد. نخستین انگیزه اباعبد اللّه علیه السلام انگیزه دینی است و شاهدآن همین جمله ای است که امام حسین علیه السلام نامه نوشت به مردم بصره؛ به ۵ نفر از سران بصره. من کاری به عکس العمل رؤسای قبایل بصره ندارم – متأسفانه عکس العمل خوبی نبود – آن گونه که می بایست پاسخ مثبت ندادند. کار به پیام نامه دارم؛ فرمود: «اَلا وَاِنَّ السنَّهَ قَدْ اُمِیتَتْ وَاِنَّ الْبِدْعَهَ قَدْ اُحْیِیَتْ؛ هشیار باشید سنت پیامبر ازبین برده شد و بدعت زنده گردید.»خطرازاین بالاتر! سنّت پیغمبر که خودش فرمود: مردم سنّت مرا حفظ کنید. امیر المؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه فرمود: «اَقِیمُوا هذَیْنِ الْعُمُودَیْنِ؛ مردم ستون و استوانه کتاب خدا و سنت راحفظ کنید» سنّتی را که بعد از بعثت،پیامبر ۲۳ سال برایش زحمت کشید.

 

سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله چه بود؟ یکی ازسنتهای پیامبر این است که حاکم بایدعادل باشد. الآن که یزید حکومتمی کند ظالم است. یکی دیگر ازسنّتهای پیامبر صلی الله علیه و آله محبّت پیامبر بود که می فرمود: «مزد رسالت من مودّت فامیل و قربی و بستگان و خاندان مناست.» این چه محبتی است که ابی عبداللّه را در بیابانهای حجاز و کوفه،اینگونه با خانواده می چرخانند واینگونه جسارت به خاندان اهل بیت وابا عبد اللّه علیه السلام می کنند؟ یک وقتی کسی از انس بن مالک پرسید، سنّت پیغمبر صلی الله علیه و آله چقدر مانده است؟ این جریان بعد از شهادت ابا عبد اللّه علیه السلام است. او گفت: من سالها با پیامبر صلی الله علیه و آله محشور بودم، فقط همین نمازی که مردم می خوانند و شهادت – ان لا اله الااللّه -، دیگر هر چه نگاه می کنم سنّت پیغمبر صلی الله علیه و آله نمی بینم، سنت پیامبر صلی الله علیه و آله محبت اهل بیت علیهم السلام و حکومت عدالت بود. سنت پیامبر صلی الله علیه و آله این نبودکه این گونه در جامعه ای که نیم قرن ازرحلت پیامبر صلی الله علیه و آله آن نگذشته این همه ظلم و تعدّی و تجاوز و شرابخواری باشد.

 

حضرت فرمود: مردم بصره دواتفاق افتاده: یک، سنت پیامبر از بین رفته، دو، بدعت در دین گذاشته شده.برادران عزیز و خواهران گرامی! بدعت چیست؟ هر چیزی که خدانگفته، پیامبر صلی الله علیه و آله نگفته و در دین نیست، کسی بیاورد و در دین بگذارد،به اسم دین به خورد مردم بدهد. ما درطول تاریخ با بدعتهای زیادی مواجه بوده ایم. از زمان رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله حتی قبل از آن، پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمود، برمن دروغ می بندند – عده ای – و هرکس دروغ ببندد، جایگاه او آتش است.مرتب ا ین خطر را پیامبر صلی الله علیه و آله متذکرشد.

چقدر روایت به اسم پیامبر صلی الله علیه و آله جعل کردند. چقدر آیات قرآن تفسیرش را جابجا کردند. طرف آمده پیش معاویه پول گرفته، آیه ای را که درشأن علی بن ابی طالب علیه السلام است می گوید در شأن ابن ملجم لعنه اللّه علیه نازل شده، چقدر فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام را آمدند مخفی کردند وپوشاندند. برای دیگران فضایل تراشیدند، اینها بدعت است. امروزفرق نمی کند اگر کسی سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله را زیر پا گذاشته است. بدعت در دین گذاشته، از خودش چیزی اختراع کرده به اسم دین به خورد جامعه داده، همین پیام امام حسین علیه السلام شامل حال اومی شود.

حال در جواب، یک راهکاربیش تر نیست: «ان تطیعوا امری، اگردنبال من باشید، اگر دنبال من بیائیدحرف مرا – من حسین را – گوش کنید،اهدکُمْ سَبِیلَ الرَشاد؛ من شما را به راه راست و هدایت می برم.»

البته شما می دانید ما یک عمل به وظیفه داریم و یک اخذ به نتیجه. ماوظیفه را انجام می دهیم، یعنی مؤمن وظیفه را انجام می دهد، نتیجه را توکل به خدا پدید می آورد. امام حسین علیه السلام وظیفه و تکلیف را انجام داد، با ادای وظیفه بیداریهایی پیدا شد و قیامهایی شکل گرفت. حکومت بنی امیه که چهل سال برای استقرارش معاویه تلاش کرده بود، مدتی فرماندار بوده، مدتی خلیفه بوده؛ امّا بعد از شهادت امام حسین علیه السلام از هم پاشید و مدتی نگذشت قیام حرّه در مدینه، قیام توّابین و قیام مختار شروع شد.

 

من در مقام تأیید و نفی این قیامهانیستم؛ امّا نوشته اند از بعد عاشورا ازهمین امروز افرادی در کربلا فریادزدند و گفتند خون حسین، خون مظلوم بوده، از سپاه افراد عمر سعدافرادی از همین روز عاشورا در کربلافریاد زدند خون حسین علیه السلام خون مظلوم بود.

و باید برای اعاده و انتقام از خون مظلوم قیام کرد. مردم کوفه در خانه سلیمان بن صُرد خزاعی جمع شدند.او این آیه را برایشان خواند که وقتی بنی اسرائیل موسی را تنها گذاشتند ورفتند و دنبال آن گوساله سامری، قرآن می فرماید: موسی بن عمران به آنهاگفت: «ظَلَمْتُمْ اَنْفُسَکُمْ بِاِتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ»؛«شما به خودتان ظلم کردید چون آمدید [خدا را رها کردید و[گوساله پرست شدید.» مردم گفتند: ما بد کردیم، ما کوتاهی کردیم حسین علیه السلام را تنها گذاشتیم، بعضی را نگذاشتندبیایند بعضی هم کوتاهی کردند.سلیمان گفت: توبه کنید! علّت اینکه توّابین نام گرفتند شاید از همین جهت است. لذا نوشته اند آمدند کنار قبر ابی عبد اللّه علیه السلام گریه کردند، اشک ریختند و عزاداری کردند و از آنجا قیام توابین شکل گرفت، البته غالب نهضتها ناموفق بود؛ ولی تأثیر حرکت ابی عبد اللّه بود.

دومین انگیزه از قیام ابا عبد اللّه علیه السلام انگیزه اجتماعی بود. جامعه اگر دچار انحراف شد دچار کجی و اعوجاج شد، امام علیه السلام طبق نقل مشهوری که در کلام و نامه ایشان به محمد حنفیه آمده است «اِنَّماخَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاح؛ من قیام کرد مکه اصلاحات ایجاد کنم.»

برادران و خواهران محترمه!اصلاح را آدم کجا می گوید؟ جایی که چیزی خراب باشد می گویند اصلاح.اگر ساختمانی خراب بود و از ریشه درآوردند و جدید ساختند، می گوینداصلاح. اصلاح هر چیزی هم به حسب خودش است. اصلاح یک ساختمان به این است که پایه های محکم، سقف محکم و دیوارهای استوار داشته باشد.گاهی رابطه ما با خدا به هم می ریزد،باید این رابطه را اصلاح کنیم. حدیث داریم: «مَنْ اَصْلَحَ ما بَیْنَهُ وَبَیْنَ اللّهِ اَصْلَح اللّهُما بَیْنَهُ وَبَیْنَ النّاسِ»؛ هرکس رابطه خودرا با خدا اصلاح کند خدا رابطه او را بامردم اصلاح می کند.» کاری می کندپیش مردم محبوب شود و مردم او رادوست داشته باشند، خودش در قرآنم ی فرماید: «اِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُواالصالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمانُ وُدّا»؛«کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند بزودی خداوند برای آنها مودّت قرار می دهد.» شما ببینید اینهمه تلاش در واقعه عاشورا برپا شد،زینب علیهاالسلام رو کرد به دشمن، فرمود: هرکاری می خواهید بکنید؛ ولی محبّت مارا از دل مردم نمی توانید بیرون کنید،همین طور هم شد. امام سجاد علیه السلام برمنبر شام فرمود: «ما چند خصوصیت داریم، یکی این است که «اَلْمَحَبَّهُ فِیقُلُوبُ الْمُؤْمِنِینَ؛ محبت ما در قلبهای مؤمنین است.» یکی از خلفای بنی عباس آمده در کنار قبر امام هادی علیه السلام ،وزیرش به او گفت: قبر پدر شمااین جاست، تخریب شده و به هم ریخته؛ اما قبر امام شیعیان و مسلمانان با وجود اینکه بودجه ای ندارد و شماهزینه نمی کنید چقدر زیبا و شکیلاست! به او گفت: «برای اینکه اینها دردل مردم جای دارند.»

طرف از خانه اش کم می گذارد،برای ضریح امام حسین علیه السلام هزینه می کند، از زندگیش می زند، برای قبرائمه علیهم السلام هزینه می کند، برای اصلاح رابطه با خدا هزینه می کند.

امام کاظم علیه السلام وقتی با هارون الرشید ملاقات کرد در مکه، به هارون گفتند، این آقا که بود؟ گفت: «هُوَ اِمامُ الْقُلُوبِ؛ این آقا جایش توی دل مردم است.» از دل که نمی توان محبت رابیرون کشید، آنوقت ببین امروز توی دنیا با این تهدیداتی که هست چه عزاداری در هندوستان، در پاکستان،در عراق در همه جای دنیا عزاداری اباعبداللّه علیه السلام برپا است. کدام جریان سیاسی مردم را به این عزاداری می کشاند؟ کدام جریان منسجم مردم را به کوچه و خیابان می کشاند؟

عزیزان من! گاهی رابطه با خدا به هم می ریزد که باید اصلاح کرد، اینشب ها شب توبه و شب محبت و شب انابه است. باید اصلاح کرد. شبِ نماز باحضور قلب خواندن است. از خدا توفیق حضور قلب در نماز خواستن است. این یک نوع اصلاح است. این را می گویند اصلاح ذات البین. حضرت عیسی علیه السلام می فرمایند: «اگر رابطه ات رابا مردم، آشنا، فامیل به هم ریخته ای،اگر اصلاح کنید از یک عمر عبادت بالاتر است، البته بعضی معنا کرده اند از یک سال عبادت بالاتر است.

خواهران عزیز، برادران گرامی!این پیام عاشورا است، بیائید رابطه ها را با هم اصلاح کنید، اگر کینه وکدورتی است، اصلاح کنید، این یکنوع رابطه است، اصلاح رابطه با مردم.

انگیزه سوم، اصلاح فرهنگی در جامعه است. نظام حاکم باید نظام اصلاح شده باشد. نظام حاکم باید دینی باشد، اباعبد اللّه علیه السلام فرمود: من خارج شدم«لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فِی اُمَّهِ جَدِّی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ؛چرا از خود امام حسین علیه السلام دلیل قیام رانخواهیم. خیلیها تحلیل کردند امام علیه السلام برای حکومت، برای تکلیف، برای عدم بیعت آمد. خیلیها کتاب نوشتند،از مسلمانان و غیر مسلمانان، از شیعه وغیر شیعه؛ ولی بهترین خاستگاه برای پی بردن به انگیزه قیام امام، کلمات خودش است.

گاهی جامعه دچار جهل و نادانی می شود. شما زیارت اربعین را ببینید،امام صادق علیه السلام می فرماید: حسین، جان داد که: «یَسْتَنْفِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَهِ وَحَیْرَهِالضَّلالَهِ؛ خدایا بندگانت را از جهالت واز سرگردانی گمراهی نجات دهد.»وقتی کسی در آب غرق می شود،نجات غریق می آید از آب و گرداب اورا بیرون می کشد خوشحال می شود.وجود مقدس امام صادق علیه السلام جامعه را تعبیر کرده به گرداب جهل و کسانی که در گرداب بودند. و امام حسین علیه السلام را به نجات غریق. جدّ ما قیام کرد مثل کسیکه غریق را از آب نجات داد، جامعه را از جهل نجات داد. وقتی ابو العباس سبّاح به قدرت رسید بعضیها گفتند ما فامیلی را برای پیامبر صلی الله علیه و آله غیر از بنی امیه نمی شناسیم، تا این حد تبلیغات کرده بودند.

آگاهی دادن به جامعه و مردم وظیفه است. اگر مردم اثر دینداری وتقوا و اثر حجاب و اثر روابط را بداننداین صحیح است. مشکل ما در جامعه،علیرغم همه پیشرفتها و مطالعات وتحصیلات علمی به جهل برمی گردد.خیلیها گفته اند خدا به عبادت ما نیازندارد تا نماز بخوانیم، او خدا است ونیازی ندارد جمله کائنات کافر گردد.مگر بر کبریایی او گردی می نشیند؟برای چه بخوانیم، چه نیازی به سجده و رکوع من دارد؟ این ندانستن است.اتصال و وصل رودخانه به دریا دلیل نیاز دریا نیست، دلیل نیاز رودخانه است اگر وصل شد ماندگار می شود،اگر وصل شد به خالق، خودش را بالامی برد. وصل به باقی، فانی را ماندگارمی کند وصل به خدای غفور و رفیق وشکور به انسان رفق و شفقّت ومهربانی می دهد. خدا نیاز ندارد من نیاز دارم. مثلاً در زندگی و ساختار ماگاهی رابطه دختر خاله و پسرخاله مثل رابطه خواهر و برادر است. نامحرم نمی دانیم. این فرهنگ که شد، ساختارکه شد، اگر دخترخاله مثل خواهر؛ بله؛مثل خواهر است از نظر ارزش واحترام برای تو؛ ولی اسلام حریم گذاشته، بالاخره مرز گذاشته و مرزشکنی ممنوع است. بسیاری از اوقات این ناشی از عدم اطلاع است. من باپدران اینها، با همسران اینها صحبت کردم که شما راضی هستید که همسرت یا خانمت با این وضع در کوچه وخیابان توجّه های زیادی به خودش جلب می کند. می بینی خیلی حساساسیت، غیرت دارد؛ ولی بخواهی ونخواهی بخشی از این در واقع بهره مندی را در اختیار مردم قرارمی دهیم و در اختیار جوان عزب قرارمی دهیم، در اختیار جوان مجرّد قراردادی، بالاخره این پوشش محرّکاست، این لباس تحریک کننده است.اگر در عظر باز شد، نمی شود به بوی عطر گفت بمان! بیرون نرو! نه، تو بایددر عطر را مسدود کنی، تو اگر دُرّ وصدف را از میان محل حفاظت، درمحل باز گذاشتی، جلو هزارتا دزد رانمی توانی بگیری؛ ولی می توانی برای درّ، حفاظ درست کنی. تو نمی توانی به همه بگویی نگاه نکن؛ ولی می توانی خودت خانواده ات را با حجاب بیرون آوری، این ارزش است. چرا شام عاشورا وقتی زینب کبری علیهاالسلام آمد کناردختر داغدیده و پدر از دست داده گرسنه و تشنه است، در بیابان مسیر راگم کرده تا عمّه می آید بالای سرش می گوید ای عمه جان یک قطعه پارچه بده من سرم را بپوشانم. با اینکه شایداصلاً تکلیفی هم ندارد. «عمه جان!اَحَزِقَهٌ عِنْدَکَ اَسْتُرُ بِها رَأسِی»؛

پس سومین انگیزه امام حسین علیه السلام انگیزه فرهنگی بود. جهل زدایی.جوان، اگر بداند اثر دروغ، اثربدحجابی و اثر عبادت چیست علاقمند می شود. ما این اثر را بایدبگوییم. خود قرآن را هم نگاه کنید می گوید: نماز بخوان برای یاد کردن،روزه بگیر تقوایت زیاد می شود. زکات و خمس بده مالت زیاد می شود.همدیگر را مسخره نکنید، غیبت نکنید تهمت نزنید، جامعه سالم می ماند.جامعه زمان امام حسن علیه السلام گرفتار ترس و نیاز زندگی است. جامعه زمان امام حسین علیه السلام گرفتار جهل است.خیلی از افرادی که آمده بودند کربلاواقعا نمی دانستند قضایا را و قدرت تحلیل نداشتند. مردم شام واقعا تصورشان این بود که با ورود اهلبیت علیهم السلام جشن بگیرند، چون افرادیکه به زعم آنها بر علیه حکومت قیام کردند کشته شدند؛ اما خطبه امام سجاد علیه السلام جهل زدایی کرد. سخنان زینب کبری علیهاالسلام جهل زدایی کرد.

انگیزه چهارم انگیزه سیاسی است، یعنی جامعه، امام را بشناسد، هر کسی نمی تواند جامعه را اداره کند، امام خمینی رحمه الله فرمود: ثمره عملی تمام فقه،حکومت اسلامی است. حکومت اسلامی و ولایت فقیه تصورش تصدیق می آورد. روشن است.جامعه ای داریم مسلمان با چه اداره می شود، با قوانین اسلام، قوانین اسلام را که می داند، پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و ائمه.بعد از ائمه، کارشناس دینی. اگربیمارستان را خواستند با قوانین پزشکی اداره کنند نمی آیند مهندس رارئیس بیمارستان بگذارند اگرساختمانی را از نظر مهندسی پی ریزی کنند یک جامعه شناس را مهندس ناظرساختمان نمی گذارند باید کسی رشته اش عمران باشد. همه جا دنبال متخصص هستند. در دین هم متخصص می شوند و مسائل شرعی هم متخصص وصاحب نظر می خواهد.

چطور برای ساختمان مهندس عمران، برای برق مهندس الکترونیک و برای پزشکی می روند سراغ پزشک متخصص؟ دین آنقدر مظلوم است که باید یزید شود متخصص دین! معاویه می شود متخصص دین! کعب الاحبارمی شود مفسر قرآن! جایی که امام صادق علیه السلام هست، چرا دیگران؟ جاییکه ابا عبد الله علیه السلام است چرا دیگران؟

ابا عبداللّه علیه السلام نامه ای نوشت به مردم کوفه «وَلَعُمْرِی مَا الاِْمامُ اِلاَّ الْحاکِمُ بِالْکِتاب؛ به جانم قسم! امام کسی است که براساس قرآن حکم کند.»قرآن شناس، اهل بیت علیهم السلام هستند.

انگیزه پنجم، انگیزه شخصی است.گفتند امام علیه السلام خروج کرده از مسیر. به تعبیر آنها خارج شده. ابا عبد اللّه علیه السلام باید به مردم دنیا بگوید من چه کسی هستم؟ چرا روز عاشورا خطبه خوانده؟ چرا محاجّه کرده؟ گاهی می گفت بروید از اصحاب بپرسید از اباسعید، از جابر، من کی هستم، گاهی می فرمود: «بِمَ تَسْتَحِلُونَ دَمِی؛ چرا خون مرا می ریزید.» گاهی می فرمود: «هَلْ اِبْنُالنَّبِیّ غَیْرِی فِی الاَْرضِ؛ آیا در روی این کره زمین پسر پیامبری غیر از من هست؟» چرا آنقدر تأکید می کند؟ این انگیزه شخصی است که خود او رابشناسند، طرف نیاید یک انگ و یک برداشت و تحلیلی از حادثه و حضورامام حسین علیه السلام داشته باشد که منجر به آن برداشتهای نادرست بنی امیه شود.آنها دلشان می خواست همانجا دیگرقضیه کربلا بسته شود، چیزی از اینجابیرون نرود؛ ولی ابا عبد الله علیه السلام بایدحداقل خودش را معرفی می کرد.

خواهران و برادران! عزاداریهاعاشورا را تقویت کرد. وقتی زینب کبری علیهاالسلام آمد، توی گودی قتله گاه روضه خواند «فَوَ اللّهِ بَکَتْ وَابْکَت عَدُوّ؛به والله دوست و دشمن شروع کردندبه گریه.» وقتی کوفیان در دروازه کوفه اشک ریختند، وقتی امام سجاد علیه السلام بالای منبر شام فرمود: «اَنَا بْنُ العَطْشانِ بِکَرْبَلا؛ بابای مرا لب تشنه کشتند.» من فرزند کسی هستم که بدنش را عریان کردند. امام سجاد علیه السلام هر بار اگر، آب آوردند و غذا آوردند گریه کرد وفرمود: «قُتِلَ بْنُ رَسُولِ اللّهِ عَطْشانا؛ فرزندرسول خدا تشنه کشته شد.» با نگاه به غذا یاد گرسنگی بابا می افتاد. با نگاه به اطفال صغیر یاد غربت علی اصغرمی افتاد.

برادران و خواهران! خودعزاداری جزء اهداف است. خود گریه هدفمند است. گریه برای ابا عبدالله علیه السلام نتیجه اثر آشنایی است.

یکی از دوستان اهل خبر می گفت:«در ایتالیا بودم، عربهای زیادی از لبنان و عراق می آمدند، کسی را که باشگاه رااز او اجاره کرده بودیم، یک مسیحی بود، ده شب مراسم، را تماشا می کرد.شب دهم بعد از سخنرانی و عزاداری به واعظ گفت: «چه خبر است در این باشگاه؟ من اینجا را برای جشنها می دهم.

برای میتینگها و ملاقاتها چیده شده است. ده شب است مردمم ی نشیند و عزاداری می کنند. چی می گویی که گریه می کنند؟ چرا آنقدراشک می ریزند و به سر و صورت می زنند؟ واعظ گفت: نبی ما، رسول خدا دختری داشت به نام فاطمه که تنهایادگارش بود و دو تا پسر که پیامبر، آنهارا روی زانوهایش می نشاند. صورت آنها را می بوسید. لبهایشان رامی بوسید. آنها را نوازش می کرد و به آنها احترام و محبت داشت. پیامبر، ازدنیا رفت. حرمت دختر او را نگه نداشتند. او را کشتند. امام حسن علیه السلام هم شهید شد. امام حسین را در کربلامحاصره کردند آب را به رویش بستند.شش ماهه اش را جلوی رویش کشتند.جوان او را جلوی چشم او قطعه قطعه کردند. بدنش را سم اسب دوانیدند وزن و بچه اش را چهل منزل در شهرها دوانیدند.

نزدیک دو ساعت مقتل را برای اوگفتم، آنقدر آن آقای مسیحی گریه کرد،خانمش گفت من سی سال است با اوزندگی می کنم، گریه کردن او را ندیده بودم، گفتم از حسین است گفتم حسین قتیل العبرات است. از ابا عبدالله گفتم،حسین که گاهی پیامبر او را روی سینه می گذاشت لبهایش را روی لبهای اومی گذاشت؛ ولی یزید با او چه کرد.یزید چکار داری با حسین من!

وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون.

تنظیم کننده: نفیسه حقیقی

علل قیام عاشورا از زبان امام حسین(ع)

علل قیام عاشورا از زبان امام حسین(ع)


علل قیام عاشورا از زبان امام حسین(ع)تاکنون در خصوص علل و عوامل قیام عاشورا نظرات متعددی ابراز شده است.
بهترین نظر در این خصوص، نظر بانی قیام عاشورا حضرت اباعبدالله الحسین(ع) است.در مقاله زیر نویسنده کوشیده است علل و عوامل قیام عاشورا را از زبان حضرت سیدالشهداء بیان نماید.
ضمن گرامیداشت نام و یاد شهدای کربلا و فرستادن درود فراوان بر روح سترگ حضرت امام حسین(ع) مطلب را با هم از نظر می گذرانیم:
● اهمیت دلایل شکل گیری نهضت
قیام امام حسین(ع) دارای ابعاد مختلفی است که در این میان زمینه ها و دلایل شکل گیری این نهضت عظیم از اهمیت ویژه ای برخوردار است. تبیین علت های قیام عاشورا همواره الهام بخش مسلمانان و به ویژه شیعیان در اعصار متمادی بوده است.
برای بررسی دلایل قیام حضرت سیدالشهدا(ع) بایستی ویژ گی های دوره امامت آن حضرت مورد توجه قرار گیرد، آنچه مسلم است دوران امامت حسین بن علی(ع) را می توان به دو بخش: دوره حاکمیت معاویه و حکومت یزید تقسیم کرد.
«در حقیقت در زمان امام حسین(ع) انحراف از اصول و موازین اسلام که پس از رحلت رسول خدا(ص) آغاز و در زمان عثمان خلیفه سوم گسترش یافته بود به اوج خود رسید. در این دوره معاویه که سالها به عنوان استاندار در منطقه شام حکومت کرده و موقعیت خود را کاملاً تثبیت نموده، به نام خلیفه مسلمین سرنوشت و مقدرات کشور اسلامی را در دست گرفته و حزب اموی را بر امت اسلام مسلط ساخته بود.»۱
چرا سیدالشهداء(ع) در دوره معاویه قیام نکرد
«امام حسین(ع) اگر در زمان معاویه قیام می کرد، معاویه می توانست از پیمان صلحی که با امام حسن(ع) امضاء کرده بود، برای متهم ساختن امام حسین(ع) بهره برداری کند، زیرا همه مردم می دانستند که امام حسن و امام حسین(ع) متعهد شده اند تا زمانی که معاویه زنده است سکوت کنند. البته لازم به یادآوری است که امام حسین(ع) معاهده با معاویه را پیمانی لازم الوفاء نمی دانست، زیرا این عهدنامه تحت فشار و اجبار و در شرایطی صورت گرفته بود که بحث و گفت و گو فایده ای نداشت، به علاوه معاویه خود آن را نقض کرده بود و محترم نمی شمرد. اما با وضعیت آن روز جامعه اسلامی اگر امام حسین(ع) علیه معاویه قیام مسلحانه می کرد، معاویه می توانست از آن به عنوان یک شورش غیرموجه و برخلاف مفاد پیمان سوء استفاده کند.۲
عامل دیگری که مانع قیام حضرت در زمان معاویه بود، ظاهرسازیهای این خلیفه اموی است. اگر چه معاویه عملاً اسلام را تحریف کرده بود، اما این مطلب را به خوبی درک می کرد که چون به نام دین و خلافت اسلامی حکومت می کند، باید به اعمال خود رنگ دینی داده و مردم را فریب بدهد.
با این حال امام حسین(ع) به رغم موانعی که ذکر شد در دوره حکومت معاویه نیز چندین بار به صورت علنی در برابر رفتارهای این حاکم جائر بنی امیه ایستاد و مبارزه کرد. معاویه در اواخر عمر خود کوشید تا با بیعت گرفتن از بزرگانی همچون حسین بن علی(ع) و ابن عباس مسئله ولیعهدی یزید را تثبیت کند، وی در دیداری که با امام حسین(ع) در مدینه داشت این مسئله را مطرح کرد که حضرت در سخنانی به شدت با آن مخالفت کرده و با برشمردن خصوصیات زشت یزید، وی را فاقد صلاحیت حکومت می داند.
از دیگر اقدامات حضرت در برابر معاویه، سخنرانی افشاگرانه در مراسم حج است. دراین خطبه که یک یا دو سال پیش از مرگ معاویه و در حضور بزرگانی از صحابه و تابعین ایراد شده است، امام(ع) اینچنین در برابر معاویه موضع می گیرد:
«... دیدید که این مرد زورگو و ستمگر (معاویه) با ما و شیعیان ما چه کرد؟ من در اینجا مطالبی را با شما در میان می گذارم، اگر درست بود آنرا تصدیق و اگر دروغ بود تکذیب کنید. سخنان مرا بشنوید و گفتار مرا بنویسید، وقتی که به شهرها و میان قبایل خود برگشتید با افراد مورد اطمینان و اعتماد در میان بگذارید و آنان را به رهبری ما دعوت کنید، زیرا می ترسم این موضوع (رهبری امت توسط اهل بیت) به دست فراموشی سپرده شود و حق نابود و مغلوب گردد.»۳
سخنانی که حضرت دراین خطبه مطرح می کند اگر چه در زمان معاویه است اما در حقیقت می تواند موضع امام(ع) را در برابر حاکم اموی مشخص کند، زیرا حضرت صریحاً حکومت را حق خود و اهل بیت ذکر می کند.
اقدام دیگر امام(ع) در دوره معاویه ضبط اموال کاروان بیت المالی بود که از یمن به سوی شام حرکت می کرد. حضرت اموال ضبط شده بیت المال را میان مستمندان تقسیم کرد و در نامه ای به معاویه از سیاست های وی به شدت انتقاد کرد.
به هرحال دوران معاویه به پایان می رسد و با روی کارآمدن یزید وضع تغییر می کند. قیام و نهضت عظیم امام حسین(ع) در دوره ای آغاز می شود که یزید به حکومت رسیده و با ارایه چهره ای زشت، شرایط خاصی را ایجاد کرده است.
مرحوم شیخ مفید(ره) در کتاب ارشاد وضعیت پس از مرگ معاویه را اینگونه توصیف می کند:
«پس از مرگ معاویه و پایان دوره سازشی که اجازه نمی داد امام حسین(ع) اظهار امامت نماید و پرده از روی کار ولایت خود بردارد، حسین(ع) به اندازه ای که ممکن بود اظهار دعوت کرد و هر وقتی که موقعیتی به دست می آورد حق الهی خود را برای آنها که بی خبر بودند آشکار می ساخت، تا اینکه یارانی پیدا کرد و بعداز این مردم را به جهاد در راه خدا دعوت نمود و خود را برای قتال با دشمنان حق آماده ساخت...»۴
فساد علنی دستگاه حکومت یزید
یزید که جوانی ناپخته، شهوتران و هوسباز و بیخرد و خوشگذران و فاقد هرگونه صلاحیتی برای اداره امور مسلمین بود، پس از اینکه به قدرت رسید به صورت علنی تظاهر به فسق و فجور می کرد و مقدسات و احکام اسلامی را به راحتی زیرپا می گذاشت. به قدرت رسیدن یزید زمینه را برای قیام امام حسین(ع) فراهم کرد و جای هیچ گونه تردید را باقی نگذاشت.
برای روشن شدن دلایل و علل قیام امام حسین(ع) می توان به بیانات و تقریرات آن حضرت در مقاطع مختلف رجوع کرد.
● امتناع از بیعت با خلیفه فاسق
یزید در نامه ای به ولید بن عتبه فرماندار مدینه از او می خواهد که از امام حسین(ع) برای وی بیعت بگیرد و درغیراینصورت سر از بدن حسین(ع) جدا کند. حضرت در پاسخ به خواسته ولید گفت: ما از خاندان نبوت و رسالتیم، خاندانی که خانه آنها محل رفت و آمد فرشتگان است و خداوند به خاطر ما همه چیز را آغاز کرد و همه چیز را پایان می بخشد. اما یزید، مردی فاسق و شرابخوار و قاتل است و آشکارا جنایت و گناه می کند و مثل من با مثل او بیعت نخواهد کرد.۵
امام حسین(ع) درجای دیگر هنگامی که مروان از حضرت می خواهد تا با یزید بیعت کند، در پاسخ به وی می فرماید:
دیگر باید بر اسلام سلام داد (و باید با آن وداع کرد) زیرا امت دچار زمامداری همانند یزید گردیده است! و من از جدم رسول خدا(ص) شنیدم که می فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است.۶
● امام معصوم شایسته رهبری جامعه
در همین راستا حضرت در مراحل مختلف سفر خود علاوه بر اینکه به ظلم و ستم بنی امیه اشاره می کند، رهبری جامعه را شایسته اهل بیت(ع) می داند، حضرت در مواجهه با سپاه حر در نزدیکی کربلا پس از اقامه نماز عصر خطبه ای به این مضمون می خواند:
«ای مردم اگر از خدا می هراسید و حق را برای صاحب حق می دانید کاری کنید که هرچه بهتر و بیشتر خشنودی خدا را بدست آورید و ما آل محمد(ص) شایسته تریم بر امر ولایت (مردم) از عده ای که مدعی امامت و ولایت بر شما هستند، زیرا آنان جز ستم و دشمنی کار دیگری با شما نمی کنند و اگر از امامت ما بر خود کراهت دارید و حق ما را نشناخته و اکنون رایتان بر خلاف اظهارنامه ها و فرستادگانتان می باشد من از تصمیم خود منصرف می شوم.» ۷
البته در اینجا به نظر می رسد منظور حضرت از انصراف، به واقع منصرف شدن از حرکت به سوی کوفه است و نمی توان اینگونه برداشت کرد که امام (ع) از تصمیم خود بر قیام علیه حکومت فاسد یزید منصرف شده است، زیرا سخنان حضرت درباره لزوم امر به معروف ونهی از منکر و پرداختن به حق، گواهی بر این مدعاست.
امام حسین (ع) در کربلا نیز حقانیت خود و باطل بودن دشمنان را در سخنانی تصریح می کند، آنجا که خطاب به سپاه ابن زیاد می فرماید:
«چه شده علیه من قیام کرده و دشمنان مرا یاری می نمایید؟ سوگند به خدا اگر مرا بکشید، حجت خدا را کشته اید و بدانید در میان جابلقا و جابرسا (در روایت آمده خداوند این دو شهر را در شرق و غرب عالم خلق نموده است) به جز من پسر پیغمبری که حجت خدا برخلقش باشد، وجود ندارد.»۸
● ایستادگی در برابر ظالم
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام درمنزلی به نام بیضه خطاب به اصحاب خود و سپاهیان حر، انگیزه قیام خود را لزوم مقابله با حکومت ظالم وجائر می داند و اظهار می دارد:
ای مردم! رسول خدا (ص) فرمود: هر کس (مسلمانی) سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال شمرده و عهد خدا را می شکند، خلاف سنت رسول خدا رفتار میکند و در میان بندگان خدا به گناه و ستم عمل می کند، ولی او (شخص مسلمان) سکوت اختیار کند ونه از راه کردار و نه از راه گفتار او (سلطان ستمگر) را سرزنش نکند و در مقام انکار و عیب گویی بر نیاید، بر خداوند است که او (مسلمان سکوت اختیار کرده) را به کیفر و سزای همان ستمگر (آتش جهنم) محکوم کند.
آگاه باشید که این طائفه ستمگر و حکام جائر بنی امیه، پیوسته از شیطان پیروی نموده و طاعت او را بر خود لازم دانستند و اطاعت رحمان را ترک گفتند وزشتی و فساد را ظاهر نمودند و حدود خدا را تعطیل کردند و غنائم و فی ء را که متعلق به همه مسلمین است اختصاص به خود دادند و حرام خدا را حلال شمردند و حلال خدا را حرام شمردند، و من از غیر خودم سزاوار ترم (به جلوگیری از این امور و نهی کردن از آنها و زمام امور مسلمانان را به دست گرفتن، تا به احکام قرآن و سنت رسول الله عمل شود)» ۹
نکته مهم خطبه فوق این مطلب است که حضرت علاوه بر نهی نمودن و بر حذر داشتن مردم از سکوت در برابر ظلم و ستم (که محور اصلی خطبه است) برای چندمین بار در سخنان خود به فساد و تباهی حکومت بنی امیه و حق امام (ع) بر حاکمیت و ولایت مسلمین تاکید دارد و در حقیقت سه دلیل مهم از مجموع دلایل قیام عاشورا در این خطبه تشریح شده است.
امام (ع) از ابتدای حرکت از مکه به سوی کوفه همراهان و اصحاب خود را برای جانفشانی آماده ساخته بود، حضرت در سخنرانی مشهوری که پیش از خروج از مکه ایراد فرمود حاضران را از عزم خود مبنی بر ایستادگی مقابل ظلم تا پای جان باخبر ساخت امام حسین(ع) فرمود:
مرگ همچون گردن بند برگردن دختران جوان کشیده و بسته شده است و من به دیدار نیاکان خود مشتاقم آن چنان اشتیاقی که یعقوب به دیدار یوسف داشت.
از قبل برای من قتلگاهی انتخاب شده که باید به آنجا برسم. گویا می بینم بند بند بدنم را گرگ های بیابان بین نواویس و کربلا از هم جدا می کنند و شکم های گرسنه خود را سیر و انبان های خالی خود را پر می نمایند. از آنچه با قلم تقدیر و سرنوشت نوشته شده است، گریزی نیست. ما خاندان رسالت به آنچه موجب رضا و خشنودی حق است راضی هستیم. و در برابر امتحانات و بلاهای او شکیبا و صابریم و خدا پاداش صابرین را به صورت کامل به ما عنایت خواهد کرد. هرگز پاره های تن رسول خدا از او جدا نمی گردد، بلکه در بهشت برین و حظیره القدس گرداگرد او جمع می شوند، و چشم رسول به دیدار آنها روشن می شود و وعده او بوسیله خاندانش تحقق می پذیرد.
حال هر یک از شما که آماده جانبازی و فداکردن خون خویش در راه ما است و خود را برای دیدار خداوند آماده کرده است با ما همسفر شود که من ان شاءالله صبحگاهان حرکت خواهم کرد.» ۱۰
● ذلت و فرمانبرداری فرومایگان ممنوع
حضرت در روز عاشورا نیز مساله ایستادگی در برابر ظالم را بدین شکل بیان می دارد: «آگاه باشید زنازاده پسر زنازاده مرا بین دو کار مخیر گردانید: شمشیر کشیدن یا خواری چشیدن، و دور باد که به ذلت تن دهیم که خدا و رسولش و مؤمنان بر ما نمی پسندند، و دامن های پاک و پاکیزه و سرهای پرحمیت و جان های والایی که فرمانبرداری فرومایگان را برکشته شدن با افتخار ترجیح ندهند. بدانید که من با این خانواده ام با این که تعداد کمی هستند و یاوری ندارم با شما می جنگم» ۱۱
و باز هم حضرت پس از شهادت جمعی از یاران خود در میدان جهاد می فرماید: «... خشم الهی بر امتی که برای کشتن فرزند پیامبر خود متحد و هماهنگ شدند، شدت گرفته است. سوگند به خدا خواسته آنان را نخواهم پذیرفت تا آن هنگام که به خون خویشتن خضاب کنم و با این حال خدای خود را ملاقات نمایم.»۱۲
رجزهای امام(ع) در هنگام نبرد نیز گویای همین مطلب است، حضرت در این جایگاه نیز ذلت در برابر ظالمان را برنمی تابد آنچنانکه فریاد می زند:
القتل اولی من رکوب العار. کشته شدن از زندگی با ننگ و عار بهتر است.»۱۳
● اصلاح امور امت اسلام
یکی از مهمترین مستنداتی که می توان در بررسی اهداف قیام امام حسین(ع) به آن مراجعه نمود وصیتنامه حضرت است. در روایت آمده که امام(ع) هنگامیکه می خواستند از مدینه منوره به سوی مکه حرکت کنند، وصیت نامه ای نوشته و آن را به مهر خود ممهور نمودند و سپس آن را به برادر خود محمدبن حنفیه تسلیم کردند، وصیت نامه مذکور چنین است:
«بسم الله الرحمن الرحیم، هذا ما أوصی به الحسین بن علی بن ابی طالب الی اخیه محمد المعروف بابن الحنفیه:... انی لم أخرج أشراً و لابطراً و لامفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی محمد صلی الله علیه وآله، أرید أن آمربالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیره جدی و سیره أبی علی بن ابی طالب علیه السلام.
... این وصیت حسین بن علی بن ابی طالب است به برادرش محمدبن حنفیه:... من خروج (قیام) نکردم از برای هوسرانی و نه از برای استکبار و خودخواهی و سرکشی، و نه از برای فساد و خرابی و نه از برای ظلم و ستم و بیدادگری! بلکه خروج (قیام) من برای اصلاح امت جدم محمد(ص) می باشد. من می خواهم امر به معروف و نهی از منکر نمایم و به سیره و سنت جدم و آئین و روش پدرم علی بن ابی طالب رفتار کنم. پس هر که مرا بپذیرد و قبول کند پس خداوند سزاوارتر است به حق و هر که مرا در این امر رد کند، پس من صبر و شکیبایی پیشه می گیرم تا آنکه خداوند میان من و میان این جماعت حکم به حق فرماید:...»۱۴
آنچنانکه می بینیم حضرت در این وصیت نامه هدف خود را از قیام علیه بنی امیه امر به معروف و نهی از منکر و پیروی از سیره پیامبر و علی(ع) عنوان می دارد، ضمن اینکه اصلاح امور امت اسلامی نیز نخستین مبحثی است که توسط حضرت در این وصیت نامه مطرح شده است. به نظر می رسد می توان گفت اصلاح امور مسلمانان محور اصلی وصیت نامه امام(ع) است، زیرا می توان امر به معروف، نهی از منکر و عمل به سیره پیامبر و امیرالمؤمنین را نیز در گرو اصلاح جامعه دانست.
● احیای سنت نبوی و از بین بردن بدعت ها
پس از پیامبر اسلام(ص) بدعت های بسیاری وارد جامعه اسلامی شد و در مقابل بخش قابل توجهی از سنن نبوی به دست فراموشی سپرده شد.
امام حسین(ع) علاوه بر اینکه در وصیت نامه خود بر مسأله عمل به سنت پیامبر و علی(ع) تأکید دارد، محو و نابودی بدعت های ایجاد شده را نیز امری ضروری می داند، آنجا که پس از ورود به مکه نامه ای به سران قبائل بصره فرستاد و طی آن چنین نوشت:
«... اینک پیک خود را با این نامه به سوی شما می فرستم، شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت می کنم، زیرا در شرایطی قرار گرفته ایم که سنت پیامبر به کلی از بین رفته و بدعت ها زنده شده است، اگر سخن مرا بشنوید، شما را به راه راست هدایت خواهم کرد.»۱۵
● احیای احکام الهی و یاری ستمدیدگان
از دیگر خطبه های چند بعدی امام حسین(ع) در این خصوص، خطبه ای است که در لمعات الحسین علامه طهرانی(ره) از تحف العقول نقل می کند. حضرت در این خطبه علاوه بر اصلاح جامعه (که به آن پرداخته شد) و احیای سنت پیامبر(ص) چند دلیل دیگر را نیز برای قیام خود ذکر می کند.
در این خطبه چنین آمده است:
بار پروردگارا تو می دانی که آنچه از ما تحقق یافته (از میل به قیام و اقدام و امر به معروف و نهی از منکر و نصرت مظلومان و سرکوبی ظالمان) به جهت میل و رغبت رسیدن به سلطنت و قدرت مفاخرت انگیز و مبارات آمیز نبوده است و نه از جهت درخواست زیادیهای اموال و حطام دنیا، بلکه به علت آنست که نشانه ها و علامت های دین تو را ببینم و در بلاد و شهرهای تو صلاح و اصلاح ظاهر سازیم، تا اینکه ستمدیدگان از بندگانت در امن و امان بسر برند و به واجبات تو و سنت ها و احکام تو رفتار گردد. پس هان ای مردم! اگر شما ما را یاری ندهید و از در انصاف با ما در نیایید؛ این حاکمان جائر و ستمکار بر شما چیره می گردند و قوای خود را علیه شما بکار می بندند و در خاموش شدن نور پیغمبرتان می کوشند...»۱۶
● گرایش به حق
امام(ع) پس از مواجهه با سپاهیان حر، خطبه ای در میان اصحاب خود ایراد می کند که اهمیت بسیاری دارد. حضرت می فرماید:
ای یاران من! می بینید که چگونه بلا و شدت بر ما وارد گردیده. همانا راه و رسم روزگار وارونه شد و صورت کریه و زشت آن پدیدار گردید، و از نیکویی و معروف چیزی مگر بسیار ناچیز و فریبنده بر جای نمانده است و بر این برگشتگی خود ادامه داد، زیستن در این روزگار سخت ناگوار است. آیا نمی بینید که کسی به حق عمل نمی کند و برای باطل انتهایی نیست؟
در چنین وضعی یک مرد خدا باید طالب مرگ باشد و بدون تردید لقای پروردگار خود را آرزو کند و من در این شرایط مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران و ناپاکان را جز ذلت و ننگ نمی بینم.۱۷
همانگونه که مشاهده می کنیم حضرت در این سخنرانی عمل نکردن به حق و پیشتازی باطل را سخت و ناگوار می داند. علاوه بر این همچون دیگر خطب حضرت، در اینجا نیز مسایل دیگری مورد اشاره قرار گرفته که مقاومت در برابر ستمکاران تا جای ممکن (که همان مرگ است) در راس قرار دارد.
در پایان می توان گفت خطابه ها، تقریرات و روایات نقل شده از امام حسین(ع) در رابطه با قیام عاشورا به اندازه ای است که می تواند زمینه ها و انگیزه های این حرکت عظیم را روشن کند، گو اینکه ممکن است بسیاری دیگر از سخنان حضرت به دلیل شرایط خاص آن دوره به دست ما نرسیده باشد.
زمینه ها و اهداف قیام عاشورا در کلام امام حسین(ع) محورهای متعددی همچون لزوم مقابله با ظالمان، احیای سنت پیامبر (ص) و ائمه (ع)، امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح امور مسلمین، عمل به حق، فساد دستگاه حکومتی و شخص یزید بن معاویه را دربرمی گیرد. امام (ع) در برخی خطبه ها چندین دلیل و انگیزه را مطرح می سازد و در برخی روایات نیز محور قیام را بر مساله ای خاص استوار می سازد.
مساله مهم دیگری که می توان به آن پرداخت، مقوله دعوت مردم کوفه از امام حسین(ع) است. در تاریخ آمده که اهل کوفه پس از اینکه از بیعت نکردن امام با یزید و خروج آن حضرت از مدینه مطلع شدند نامه ها و پیک های خود را به سوی مکه روانه ساختند، ضمن اینکه حضرت پیش از دریافت دعوت نامه های کوفیان حرکت انقلابی خود را با امتناع از بیعت و عزیمت به سوی مکه آغاز نمودند و علاوه بر آن وصیت نامه امام حسین(ع) که حاوی مباحث مهمی از دلایل قیام ایشان است پیش از دعوت کوفیان نوشته شده است. بنابراین عامل دعوت اهل کوفه اهمیت کمی داشته و استاد شهید مطهری نیز در حماسه حسینی بر این مساله تاکید دارد. ۱۸
حضرت همچنین هنگام حرکت به سمت مکه، که خبری از نامه های کوفیان نبود، آیه ای از سوره قصص را تلاوت می کند که می تواند از آغاز حرکتی انقلابی خبر دهد. حضرت این آیه را تلاوت می کند: «فخرج منها خائفاً یترقب قال رب نجنی من القوم الظالمین
موسی از شهر خارج شد در حالی که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه ای، عرض کرد پروردگارا مرا از این قوم ظالم رهایی بخش.» ۱۹
شرایط دوران امامت حضرت سیدالشهدا(ع) به شکلی بود که تمامی زمینه های لازم برای قیامی اینچنین مهیا بود و حضرت نیز توانست از این شرایط بهترین استفاده و نفع را برای اسلام به ارمغان بیاورد. آنگونه که پس از قیام عاشورا، نهضت های متعددی شکل گرفت و دیری نپایید که حکومت بنی امیه نابود شد.
مساله مهم دیگری که در این میان مطرح است و می تواند مورد توجه قرار گیرد، این است که حضرت چندین مرتبه در سخنان خود به حق امام معصوم در اداره جامعه اشاره می کند و خود را شایسته تر از هر کس بر رهبری امت اسلام می داند، به واقع باید گفت شکل گیری حکومت اسلامی با رهبری امام معصوم (ع) می توانست زمینه ساز بهره مندی بیشتر جامعه ا سلامی از نتایج این قیام باشد، علیرغم اینکه پیامدها و دستاوردهای این نهضت خونین در تاریخ اسلام بی نظیر است.

حامد علی اکبرزاده
پی نوشت ها در روزنامه موجود می باشد

منبع : روزنامه کیهان

مطالب مرتبط