چرا عزاداری برای امام حسین (ع) ویاران با وفایشان از اول محرم آغاز می شود با این که ایشان در دهم محرم به شهادت رسیدند ؟
اولا: با آغاز مام محرم مصائب امام حسین (ع) ویارانش تداعی می شود وسیره ائمه علیهم السلام نیز احیای دهه محرم بود همان طوری که امام رضا (ع) می فرمایند کان أبی إذا دخل شهر المحرم لا یری ضاحکا و کانت الکآبة تغلب علیه حتی یمضی منه عشرة أیام فإذا کان یوم العاشر کان ذلک الیوم یوم مصیبته وحزنه وبکائه ویقول: هو الیوم الذی قتل فیه الحسین صلی الله علیه.
یعنی: وقتی ماه محرم فرا می رسید در پدرم امام کاظم علیه السلام آثار شادی دیده نمی شد و همواره غمگین بودند ، روز دهم ، روز مصیبت و اندوه و گریه او بود و می فرمود : در این روز بود که حسین علیه السلام را به شهادت رساندند.
امالی صدوق، ص 78 و بحار الانوار، ج 44 ص 284.
ثانیا: در عرف رسم براین است که تجلیل از خاطره خوب و یا تلخ به صورت دهه برگذار می شود مانند دهه فجر و دهه ولادت رسول اکرم (ص) و دهه فاطمیه و غیره.
ثالثا: به خاطر این که در طول ده روز فرصت مناسی باشد برای تبین اهداف عالی حضرت سید الشهداء علیه السلام و فلسفه سوگواری برای آن حضرت مانند:
1 . حیات مجدد اسلام واحیای سنت .
2 . حفظ مکتب و شریعت بود .
3 . تحکیم باورهای دینی مردم با آشنا شدن توده هابا معارف دینی.
4 . پیوند عمیق عاطفی میان امت والگوهای راستین.
5 . اعلام وفاداری نسبت به مظلوم و مخالفت با ظالم.
برای اطلاع بیشتر می توانید در بخش مقالات، مقاله عزاداری ، بخش هشتم ،اهداف بزرگ مجالس سوگواری را مطالعه فرمایید.
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)
فلسفه عزاداری برای امام حسین علیه السلام چیست ؟
عزادارى بر حضرت فلسفههاى سازنده و تربیتى متعددى دارد، از جمله:
1 - حفظ مکتب و شریعت :
زنده داشتن یاد و تاریخ پرشکوه نهضت حسینى، که الهام بخش روح انقلابى و ستم ستیزى است.
یعنى احیا و زنده داشتن نهضت عاشورا موجب زنده نگهداشتن و ترویج دائمى مکتب قیام و انقلاب در برابر طاغوتها و تربیت کننده و پرورش دهنده روح حماسه و ایثار است.
یعنى: عزادارى براى اهل بیت: موجب احیاى یاد و نام آنها و در کنار آن فرهنگ و مکتب و هدف آنان است. به عبارت دیگر در شکل یک پیوند روحى راه آنان به جامعه الهام گشته و پیوستگى پایدارى بین پیروان مکتب و رهبران آن برقرار مىسازد و دیگر گذشت قرون و اعصار نمىتواند بین آنان جدایى افکند. همین مسأله موجب نفوذ ناپذیرى امت از تأثیرات و انحرافات دشمنان مىگردد و مکتب را هم چنان سالم نگه مىدارد و یا تحریفات و اعوجاجات را به حداقل مىرساند. از همینروست که استعمارگران براى نابودى ملل اسلامى مىکوشند رابطه آنان را با تاریخ پر افتخار صدر اسلامى قطع نمایند تا با ایجاد این خلاء زمینه القاى فرهنگ خود را فراهم آورند. اینها از آثار اجتماعى عزادارى است و آثار روانى و تربیتى دیگرى نیز دارد.
امام خمینی قدس سره مىفرماید: روضه سیّد الشهداء علیه السلام براى حفظ مکتب سیّد الشهداء علیه السلام است، حرف سیّد الشهداء علیه السلام حرف روز است، همیشه حرف روز است، اصلاً حرف روز را سیّد الشهداء علیه السلام آورده است و سیّد الشهداء علیه السلام را این گریه حفظ کرده است، مکتبش را این مصیبتها و داد و قالها حفظ کرده است .
صحیفه نور ج 8 ص 69.
و
در جاى دیگر مىفرماید: شاید غرب زدهها به ما مىگویند که ملت گریه!
وشاید خودىها نمىتوانند تحمل کنند که یک قطره اشک مقابل چقدر ثواب است،
این گریه است که یک ملت را بسیج مىکند براى یک مقصد اسلامى، مجلس عزا نه
براى این است که گریه بکنند براى سیّد الشهداء علیه السلام و اَجر ببرند -
البته که هست - ودیگران را از اجر فردى نصیب کند؛ بلکه مهم آن قضیّه سیاسى
است که ائمه ما در صدر اسلام نقشهاش کشیدهاند که تا آخر باشد .
صحیفه نور ج 13 ص 156.
2 - پیوند عمیق عاطفى بین امت و الگوهاى راستین :
عزادارى نوعى پیوند محکم عاطفى با مظلوم انقلابگر و اعتراض به ستمگر است و به تعبیر استاد مطهرى: «گریه بر شهید شرکت در حماسه اوست.
یعنى این تحول روحانى که در جلسات عزادارى ایجاد مىشود، زمینه را براى تحولات اجتماعى فراهم ساخته. و در واقع زمینه را براى حفظ آرمانهاى آن حضرت و پیاده کردن آن فراهم مىسازد؛ چنان که امام راحل مىفرمود: ما هر چه داریم از محرم و عاشورا داریم. انقلاب اسلامى ایران و هشت سال دفاع سر فرازانه و پیروزمند ارتباط مستقیمى با مجالس سوگوارى و عزادارى دارد. و در طول تاریخ نیز شیعیان با همین مجالس عزادارى، توانستهاند هویت جمعى خود را حفظ و در برابر ظالمان و فاسدان ایستادگى کنند.
3 - اقامه مجالس دینى در سطح وسیع و آشنا شدن تودهها با معارف دینى :
4 - پالایش روح و تزکیه نفس :
گریه بر امام حسین علیه السلام و حزن و اندوه، بر مصائب آن حضرت موجب تحول درونى گشته و به دنبال آن عامل رشد روحانى انسان مىگردد و پس از آن مقدمات تقوا و نزدیکى آدمى را به خدا فراهم مىسازد.
5 - اعلام وفادارى نسبت به مظلوم و مخالفت با ظالم :
در مجالس عزادارى با توجه به شعار حماسه آفرین امام حسین علیه السلام در روز عاشورا که فرمود :
فإنّی لا أرى الموت إلا سعادة ولا الحیاة مع الظالمین إلا برماً
تحف العقول ص 245، شرح الأخبار للقاضی النعمان المغربی ج 3 ص 150، مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 224، بحار الأنوار ج 44 ص 192.
مردم از طرفى با انعقاد پیمان ناگسستنى با مظلومى که مرگ در راه عقیده را سعادت و سازش با ستمگر را مایه ننگ مىداند وفادارى خود را در عدم سازش با ظالمان و مبارزه بى امان با هرگونه مظاهر استبداد اعلام مىکنند.
و همین وفادارىها است که ملتها را در برابر طمع استعمار گران بیمه مىکند و راه نفوذ استثمارى را براى همیشه مسدود مىسازد.
و از طرف دیگر نفرت خود را با سیاست اسلام زدایى دودمان ننگین بنى امیه که با نسبت دروغ به پیامبر گرامى احادیثى را در راستاى سرکوبى نهضتها و قیام مردم در برابر حکومت ستمگران، جعل و در میان مردم منتشر ساختهاند، ابراز مىدارند.
و حدیثى را که از قول خلیفه دوم نقل می کنند که گفته است :
فأطع الإمام وإن کان عبداً حبشیّاً ، إن ضربک فاصبر ، وإن أمرک بأمر فاصبر ، وإن حرَمَک فاصبر ، وإن ظلمک فاصبر ، وإن أمرک بأمر ینقص دینک فقل: سمع وطاعة ، دمی دون دینی .
سنن البیهقی: 159/8، المصنف لابن أبی شیبة: 737/7، کنز العمال: 778/5، الدر المنثور: 177/2.
در برابر رهبر جامعه اگر چه اجنبى هم باشد، فرمانبردار باش، اگر در حق شما ستم روا داشت صبر کنید، اگر دستور ناروا صادر کرد، تحمل نمایید، و اگر شما را از حق مسلم خود محروم ساخت بردبارى کنید، و اگر فرمان ضد دینى داد بدون چون و چرا اجرا نمایید، و دین خود را فداى جان خویش گردانید.
و از همه مهمتر این که در روایتى به دروغ و افتراء، از قول رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل کردهاند که فرموده است:
یکون بعدی أئمة لا یهتدون بهدای ولا یستنون بسنتی ، وسیقوم فیهم رجال قلوبهم قلوب الشیاطین فی جُثمان أنس . قلت : کیف أصنع یا رسول الله ! إن أدرکت ذلک ؟ قال : تسمع وتطیع للأمیر وإن ضرب ظهرک وأخذ مالک فاسمع وأطع .
صحیح مسلم: 20/6 ، کتاب الأمارة باب الأمر بلزوم الجماعة ح 51.
پیشوایانى بعد از من خواهند آمد که نه از هدایتهاى من بهرهاى بردهاند و نه به سنت من عمل مىکنند، و قلوب آنان همانا قلوب شیاطینى است که در درون جسم آدمى قرار گرفته باشد.
راوى مىپرسد: اگر چنین عصرى را درک نمودیم وظیفه ما چیست؟
حضرت فرمود: تکلیف شما پیروى از این چنین حاکمان جور است، اگر شما را مورد ضرب و شتم قرار دهند، و اموال شما را غارت نمایند، وظیفه شما اطاعت و فرمان بردن است.
و با توجه به این چنین روایات ساختگى است که فقهاء اهل سنت هرگونه قیام در برابر حاکم جائر را محکوم نموده و جایز نمىشمارند.
نووى عالم بلند آوازه اهل سنت مىگوید:
وأمّا الخروج علیهم وقتالهم فحرام بإجماع المسلمین وإن کانوا فسقة ظالمین ، وقد تظاهرت الأحادیث بمعنى ما ذکرته ، وأجمع أهل السنة أنه لا ینعزل السلطان بالفسق .
شرح مسلم للنووی: 229/12.
قیام و مبارزه با حاکمان - اگر چه این حاکمان فاسق و ستمگر باشند - به اجماع مسلمین (البته مسلمین فریب خورده دستگاه جور) حرام است. و حاکم جامعه با ارتکاب ستم از منصب خویش عزل نخواهد شد.
وهکذا عن التفتازانی فی شرح المقاصد والقاضی الإیجی فی المواقف .
شرح المقاصد ج 2 ، ص71 ؛ المواقف: 349/8.
همین سخن را تفتازانى و ایجى از بنیان گذاران مکتب کلامى اهل سنت گفتهاند.
چقدر فرق است میان پیشواى یک ملتى که مىگوید :
فأطع الإمام... إن ضربک فاصبر ، وإن أمرک بأمر فاصبر ، وإن حرَمَک فاصبر ، وإن ظلمک فاصبر ، وإن أمرک بأمر ینقص دینک فقل : سمع وطاعة ، دمی دون دینی.
و میان رهبر جامعهاى که فریاد مىکند :
من رأى سلطانا جائرا... یعمل فی عباد الله بالاثم والعدوان ثمّ لم یغیّر بقول ولا فعل ، کان حقیقاً على الله أن یدخله مدخله.
تاریخ الطبری ج4 ، ص 304 ، باب : ذکر اسماء من قتل من بنی هاشم مع الحسین علیه السلام و عدد من قتل من کل قبیلة من القبائل التی قاتلته ؛ الکامل فی التاریخ - ابن أثیر جزری - ج 4، ص 48، باب : مقتل الحسین رضی الله عنه ، بحار الأنوار ج 44 ، ص 382 ، باب : ما جری علیه بعد بیعة الناس لیزید إلی شهادته .
هر کس سلطان ستمگری را دید ... در میان مسلمین با گناه و دشمنی و مخالفت با حق حکمرانی می کند و به هیچ شیوه ای ( اعم از گفتار و عمل ) قابل تغییر و اصلاح نیست ، بر خداوند سزاوار است که او را در جایگاه واقعیش ( جهنم ) وارد کند .
و لذا امروز مىبینیم که دشمنان اسلام بویژه امریکا با تمام توان و امکانات به مبارزه با این فرهنگ شورش و قیام در برابر استبداد در آمده ولى سیاستهاى اسلام کشورهاى دیگر را که روحیه سازش با استبداد را از رهبران خویش به ارث بردهاند، تأیید مىکند.
6 - وحدت هماهنگى میان امت اسلامى:
یکى از برکات پربار عزادارى و گریه براى حضرت سیّد الشهداء علیه السلام ، وحدت و هماهنگى میان اقشار مختلف اسلامى است که در سایه گردهمآیى مردم در ایام سوگوارى حضرت در مساجد و تکایا و در سینه زنىهاى خیابانها است.
و این گردهم آیىها، نالهها و سینهزنى هاى هماهنگ، قلبهاى مردم را با یکدیگر نزدیک نموده و کدورتها را مرتفع ساخته و باعث یکپارچگى ملت اسلامى مىشود و از جمعیت پراکنده قدرت بزرگ مىسازد و ملت اسلامى را در برابر نفوذ دشمنان بیمه مىکند.
امام خمینى قدس سره مىفرماید: ما ملّتِ گریه سیاسى هستیم که با همین اشک، سیل جریان مىدهیم و خرد مىکنیم سدهایى که در مقابل اسلام ایستاده است .
صحیفه نور ج 13 ص 156
همین گریه است که کارها را پیش برده است، همین اجتماعات است که مردم را بیدار مىکنند.
صحیفه نور ج 13 ص 157.
همه روضه بخوانند، همه گریه بکنند، از این هماهنگتر چه؟ شما در کجا سراغ دارید که یک ملّتى این طور هماهنگ بشود؟ کِى اینها را هماهنگ کرده؟ اینها را سیّد الشهداء علیه السلام هماهنگ کرده است... در کجاى عالم سراغ دارید مردم این طور هماهنگ باشند... این هماهنگى را از دست ندهید .
صحیفه نور ج 10 ص 217.
براى اطلاع بیشتر به کتاب فلسفه عزادارى نوشته محمدى نیا ص 56 به بعد مراجعه شود.
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)
حوادث گذشته ی هر جامعه ای، حامل تجربیات و درس های گران بهایی است که با زحمت بسیار و قیمت گزاف به دست آمده است و می تواند در سرنوشت و آینده ی آن جامعه تأثیر عظیمی داشته باشد. برای استفاده از این سرمایه ی با ارزش، باید این حوادث، همواره بازنگری، بازسازی و حفظ گردند. یکی از این سرمایه های بی نظیر واقعه ی کربلاست. در کلمات ائمه ی معصومین (ع) تأکید بسیاری بر زنده نگه داشتن واقعه ی خونین کربلا و شهادت امام حسین(ع) شده است که برای بهره برداری هر بیشتر نسل های بشر، از درس ها و عبرت های این واقعه ی عظیم می باشد.
از جهت دیگر، همه ی افراد، در مقابل کسانی که برای بیداری و بهبود زندگی آنان تلاش و جان فشانی کرده اند، وظیفه شکرگزاری (تشکر) دارند و مجالس عزاداری حسین بن علی (ع) به نوعی تشکر و قدردانی از رنج ها و مرارت هایی است که آن حضرت و یارانش در راه بیداری و بصیرت بشریت متحمل شدند.
علاوه بر این، مجالسی که به منظور تعظیم و بزرگداشت و عزاداری سالار شهیدان کربلا همه ساله در سراسر جهان برگزار می شود، دارای آثار و برکاتی همچون ایجاد وحدت بین صفوف پیروان آن حضرت، آشنا شدن مردم با راه و رسم ائمه (ع)، ایجاد پیوند قلبی با حجج الهی، اصلاح منکرات و ظلم های موجود در هر جامعه و ...می باشد که تعطیل شدن چنین مراسمی موجب محروم شدن از چنین مواهبی است.
حوادث گذشته ی هر جامعه می تواند در سرنوشت آن جامعه و جوامع دیگر، آثار عظیمی داشته باشد. اگر حادثه، حادثه ی مفیدی بوده و در جای خود دارای آثار و برکاتی بوده است، بازنگری، بازسازی و زنده نگه داشتن آن می تواند آثار و برکات زیادی داشته باشد و فراموش کردن آن موجب خسارت های جبران ناپذیری برای جامعه بشری است؛ زیرا حوادث مهمی که در تاریخ ملت ها به وجود می آیند هزینه های زیادی را برای ملت ها به همراه دارد، چه هزینه های مادی و چه هزینه های معنوی؛ نظیر از دست دادن انسان های بزرگ، رنج و مشقت و محرومیت های یک ملت و ....
بنابراین، این حوادث بزرگ و درس ها و تجربه هایی که انسان ها باید از آن بیاموزند از سرمایه های عظیم هر ملت، بلکه تمام بشریت است و عقل حکم می کند چنین سرمایه هایی حفظ و احیا شده و مورد بهره برداری قرارگیرد.
بی شک، حادثه عظیم عاشورا که داری ابعاد متعددی است، یکی از حوادث پر هزینه برای بشریت بوده است؛ چرا که با هزینه ای چون شهادت امام معصوم (ع) (انسان کامل) و یاران با وفای آن حضرت و رنج و سختی کشیدن خانواده و اطفال آن حضرت و ... به دست آمده است.
از طرف دیگر، این حادثه یک حادثه و واقعه ی شخصی (برای منافع شخصی و گروهی و طایفه ای) نبوده است، بلکه واقعه ی کربلا و شهادت حسین بن علی(ع) و یاران با وفایش یک مکتب است که دارای درس ها و اهداف و عبرت هایی همچون: توحید، امامت، امر به معروف و نهی از منکر، حقیقت خواهی، ظلم ستیزی، کرامت نفس، عزت و ... می باشد.
اگر این مکتب انسان ساز، نسل به نسل بین انسان ها منتقل شود، بشریت می تواند به ازای هزینه ای که برای آن متحمل شده است، از آن سود برده، حداکثر بهره برداری را بنماید. ولی اگر خدای نخواسته این حادثه فراموش شده ، یا تحریف گردد، بیشترین ضرر متوجه جامعه ی بشری و مخصوصاً جامعه ی دین داران می شود. و اگر می بینیم در کلمات ائمه معصومین (ع)[1] بر عزاداری و برپایی مجالس عزای آن حضرت تأکید شده است، از آن جهت است که مکتب انسان ساز آن حضرت همواره زنده و پویا باقی بماند و تجربه ی پیروزی خون بر شمشیر و حقیقت خواهی بر حق ستیزی برای همیشه همچون مشعلی فروزان، روشنگر راه انسان ها باشد.
این تأکیدات حضرات معصومین (ع) باعث شده است تا مجالس عزاداری امام حسین(ع) از زمان شهادت آن حضرت تا به امروز، به صورت یک جریان زنده و فعال و انقلابی درآید و هزاران شاعر و نویسنده و خطیب، در این باره مطلب ارائه کنند. هر چند دشمنان، تلاش های گسترده ای در جهت تحریف این واقعیت عظیم نموده اند ولی همین مجالس عزاداری باعث شده است، اسلام برای همیشه زنده بماند و مبارزه با ظلم و ستم و تجاوزگری به عنوان یکی از شعارهای حسین بن علی (ع) در سراسر جهان طنین انداز شود.
همان گونه که بیان شد، حفظ و حراست و زنده نگه داشتن وقایع عاشورا مساله ای است که عقل به روشنی بر آن دلالت دارد و سیره و روش حضرات معصومین(ع) بر زنده نگه داشتن چنین مراسم و مجالسی بوده است؛ امام رضا (ع) می فرماید: «روش همیشگی پدرم (امام موسی بن جعفر (ع)) این بود که هرگاه محرم فرا می رسید، روز گریه و مصیبت او بود و خنده ای در چهره نداشت تا دهه ی عاشورا سپری شود، روز عاشورا روز گریه و سوگواری و مصیبت او بود.»[2]
علقمه بن محمد حضرمی می گوید: «امام باقر (ع) برای حسین(ع) گریه می کرد و ناله سر می داد و به هر کس در خانه اش بود دستور می داد گریه کند و در منزل آن حضرت، مجلس سوگواری و عزاداری تشکیل می شد و آن مصیبت را به همدیگر تسلیت می گفتند.»[3]
باید دانست که حضرت حسین بن علی(ع) با آن مقام و مرتبه ای که در پیشگاه خداوند متعال دارند، نیازی به چنین مراسم عزاداری ندارند و تأکید ائمه اطهار (ع) بر برپایی چنین مجالسی، به خاطر آثار و برکات این مجالس است که بعضی از آنها عبارتند از[4]:
1. ایجاد وحدت و یکپارچگی در بین صفوف پراکنده ی پیروان حضرت اباعبدالله (ع)؛ همان طوری که مراسم حج، وحدت و همدلی را در بین مذاهب و فرق اسلامی ایجاد می کند، این مجالس وحدت و همبستگی و اتحاد را در بین شیعیان و علاقه مندان آن حضرت مستحکم می سازد.
2. آشنا شدن مردم با راه و رسم ائمه ی دین؛ زیرا این مجالس بهترین مجال و بهترین فرصت برای بیان سیره و اهداف آن بزرگواران است و کسانی که در این گونه مجالس شرکت می کنند، بیشترین آمادگی را برای دریافت چنین مطالبی دارند.
3. ایجاد پیوند قلبی با حجج الهی و بهره مند شدن از عنایات خاصه آن بزرگواران؛ زیرا در کلام ائمه (ع) سفارش زیادی به برپایی چنین مجالسی شده است و برپایی این گونه مجالس، در حقیقت ارج نهادن و اطاعت کردن از دستورات امامان معصوم(ع) است، و بدیهی است که این اطاعت امر، از جانب آن بزرگواران بی پاسخ نخواهد بود.
4. وقتی در بیان واقعه ی عاشورا، ظلم ها و انحرافات و منکرات دشمنان اسلام بیان می گردد و چهره ی واقعی مدعیان خلافت اسلامی بر ملا می شود، اذهان مخاطبان و شنوندگان به انحرافات موجود در جامعه ی خودشان، معطوف می گردد و درصدد اصلاح جامعه ی خویش ، با دوری کردن از یزید هر زمان و اطاعت از حسین زمان خویش، بر می آیند و در می یابند که ظلم ها و انحرافات و منکرات، اختصاص به زمان خاصی نداشته و در هر زمان ممکن است جامعه به چنین حوادثی دچار شود؛ به عبارت دیگر این مجالس موجب بصیرت و آگاهی انسانها نسبت به زمان خویش می شود و در این مجالس است که انسانها نسبت به وظایف خود، آگاه می شوند.
اینها بخشی از آثار و برکات مجالس عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین(ع) می باشد که در صورت تعطیل شدن چنین مجالسی، جامعه از آن محروم خواهد بود.
نکته ی قابل توجه این است که بزرگداشت واقعه ی عظیم عاشورا باید به بهترین وجه ممکن صورت بگیرد؛ ممکن است بتوان با بر گزاری سمینار علمی یا ساختن فیلم و نوشتن کتاب و رمان، یاد و خاطره ی آن واقعه را زنده نگه داشت، اما هیچ کدام از اینها بهترین روش نیست؛ زیرا انسان مجموعه ای است از ابعاد مختلف معرفتی، اجتماعی، غریزی، احساسی و عاطفی و ... و اگر ما بخواهیم حادثه و واقعه ی مهم و با ارزشی همچون واقعه ی کربلا را به نحو احسن زنده نگه داشته، بشریت را از مواهب آن بهره مند سازیم، باید تعظیم و بزرگداشت آن به نحوی باشد که همه ی این ابعاد وجود انسانی در زنده نگه داشتن آن نقش داشته باشند. بنابراین، مجالس عزاداری امام حسین(ع) به نحو مرسوم از زمان ائمه طاهرین (ع) تا امروز که همیشه با اندوه و اشک و بیان مصائب همراه بوده، به نحوی که احساسات و عواطف انسان ها را برانگیزد، بهترین شیوه برای زنده نگه داشتن این مجالس است؛ زیرا در این روش، علاوه بر اینکه جزئیات این واقعه مورد شناخت و معرفت قرار می گیرد، با عمق جان حاضران پیوند می خورد و از این جهت همه خود را در برپایی چنین مجالسی موظف می دانند و سعی می کنند با امکانات موجود (مال،علم،قلم،بیان و ...) این مجالس را بر پا سازند.
البته در این زمینه باید همواره متوجه انحرافات و کج روی هایی بود که ائمه (ع) و رهبران دینی پیوسته به ما هشدار داده اند.
علاوه بر این، از آنجایی که حسین بن علی (ع) شهید راه انسانیت و ارزش های بشری است،تمام نسل ها، به حکم فطرت انسانی و حس «حق شناسی» بر خود لازم می دانند که از جان فشانی ها و فداکاری های آن حضرت و یارانش تقدیر و تشکر نمایند(در قالب برگزاری چنین مجالسی).
بنابر آنچه گفته شد این بشریت است که برای حفظ و پاسداری از ارزش های انسانی و حرکت به سوی آنها، نیازمند است تا نام و یاد و خاطره ی آن حضرت را همیشه زنده نگه دارد و اگر روزی نام حسین بن علی(ع) و خاطره ی رشادت ها و ارزش ها و آرمان های آن حضرت فراموش شود، این جامعه بشری است که ضرر خواهد نمود.
این مطلب مورد تأیید و تأکید قرآن مجید نیز می باشد و قرآن مجید در سوره ی ابراهیم(ع) به حضرت موسی(ع) دستور می دهد که ایام الله را به مردم یادآوری نماید:«... و ذکّرهم بایام الله انّ فی ذلک لایات لکل صبّار شکور»؛[5] یعنی: «روزهای خداوندی را به مردم متذکر شو، زیرا در این روزها نشانه هایی برای انسان های صبور و شکرگزار است.»
استاد علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می فرماید: « به طور مسلم، منظور از ایام الله، آن زمان هایی است که امر خدا و وحدانیت او و سلطنت او ظاهر شده و یا ظاهر می شود... و نیز ایامی که رحمت الهی به ظهور می رسد، البته آن ایامی که نعمت های الهی آن چنان ظاهر شده اند که در دیگر ایام به آن روشنی نبوده است؛ مانند روزی که حضرت نوح(ع) از کشتی بیرون آمدند و روزی که حضرت ابراهیم (ع) از آتش نجات یافت و....»[6]
بر این اساس، واقعه ی عاشورا و بقا و حیات اسلام با حزن حسین بن علی(ع) و یارانش، یکی از مصادیق ایام الله است که همه ی ما مأمور به یادآوری و تنظیم و بزرگداشت آن هستیم.
اگر برای یک عمل یا رفتاری، دلیل بر نفی و اثبات آن وجود نداشته باشد از
نظر عقلی، نبود دلیل به معنای آن نیست که آن عمل و یا رفتار غیرمشروع است؛
برپایی مجالس در ایام میلاد پیامبر اکرم (صلوات الله علیه) و بزرگان دین،
یا برپایی مجالس عزا به ویژه در سال گشت شهدای کربلا، از مواردی است که می
تواند مصداق این قاعده قرار گیرد. در عین حال ما درباره مراسم عزاداری به
بررسی قرآن و سنت می پردازیم تا اثبات یا نفی آن روشن شود. «لایحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم»[1] خداوند متعال فریاد
زدن به بدگویی را دوست ندارد جز برای کسانی که مورد ستم واقع شده اند. «قل لااسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی...»[4]: بگو به ازای آن از شما پاداشی نمی خواهم مگر دوستی با خویشاوندان...». «و من یعظم شعائر الله من تقوی القوب»[6]: هرکس شعایر خدا را بزرگ دارد در حقیقت خاکی از پاکی دل اوست. «یا اسفا علی یوسف وابیضت عیناه من الحزن فهو کظیم»[8]: ای دریغ بر یوسف
و در حالی که اندوه خود را فرو می خورد، چشمانش از اندوه سپید شد. ممکن است کسی اشکال کند که این آیات مخصوص به موارد خاص است و هیچ ربطی
به عزاداری های یاد شده ندارد و ارتباط آن با آیات روشن نیست. در پاسخ باید
گفت: قرآن کتابی است که دستورات آن مخصوص یک عصر و زمان خاص نیست، اگر در
آغاز نزول موارد ویژه ای را نقل و بر موارد خاص منطبق شده به معنای آن نیست
که مخصوص آن عصر یا آن مردم می باشد، از این رو علما گفته اند: حکم آیات
را نمی توان منحصر به همان مورد ذکر شده در آیه نمود، و هرجا موضوع آن محقق
شود حکم نیز مترتب می گردد، چنانکه در بسیاری از احکام و موضوعاتی که پس
از صدر اسلام پدید آمده، مراجعه به آیات گوناگون، زمینه استدلال شده است.
نظیر اثبات حجیت اجماع به آیه 115 سوره نساء، صرف نظر از اینکه، از آیه
مورد اشاره ، مسأله اجماع را می توان استنباط کرد یا نه، به طور یقین می
توان گفت: در زمان نزول آیه، مسأله ای به نام اجماع وجود نداشته است بلکه
در زمان های بعدی به آن استدلال شده است. بر همین منوال می توان نمونه های
بسیاری را جست و جود کرد که در آنها به آیاتی این چنین استدلال شده است. روایت امر کننده به عزاداری در منابع شیعه 1- احادیث یاد شده متواتر و به نقل از اهل بیت است. مهمترین هدف از بیان
آنها، مبارزه با ستمگران بنی امیه و بنی عباس است به همین جهت همه را به
جهاد به صورت گریه بر حسین، مدیحه و زیارت ایشان ترغیب کردند، تا عمل
شیطانی دشمن را که از بین بردن نام امام حسین(علیه السلام) بود خنثی کنند.
در این صورت گریه نه تنها از باب تسلیت بلکه مبارزه با دشمن و مجاهدت است. در روایات شیعه به ظاهر روایاتی وجود دارد که از نوحه سرایی جلوگیری کرده است که مختصراً آنها را بیان می کنیم. 1- اصل برپایی مجالس در این آیات منع شده، بلکه از اعمال منافی قضا و
قدر الهی جلوگیری می نماید. بلکه احادیثی وجود دارد که به نوحه سرایی تشویق
نموده است. امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «پاداش دادن به کسانی که
مجالس روضه برای میت برپا می کنند اشکال ندارد» و نیز امام علی (علیه
السلام) فرمودند: «بستگان میت را به سخنان نیک دستور دهید.» یعنی نیاح در
صورتی که همراه سخنان حق باشد مانعی ندارد. گریه و عزاداری در سیره مسلمانان از گذشته تا حال، بسیار به چشم می
خورد، که در این بحث فقط به موارد مشهور و قابل توجه اکتفا می شود. برای تبیین نظر فقهای اهل سنت در مورد عزاداری، چنین آمده است: حال که به سخنان فقهای اهل سنت نظری افکندیم لازم است تا سخنان فقها و
علمای شیعه را هم در زمینه عزاداری مورد بررسی قرار دهیم؛ البته همانطور که
آگاهی دارید فقهای شیعه انگشت شمار نیستند و افراد مشهور بسیاری هم در این
زمینه سخنی دارند اما؛ ما در اینجا فقط به چند نمونه، اشاره اجمالی می
پردازیم تا مطلب مورد نظر برایمان روشن شود و به آن بسنده می کنیم. همانطور که ملاحظه فرمودید و گذشت، عزاداری را از دیدگاه های مختلف از
جمله، در پرتو قرآن، در پرتو روایات شیعه چه روایات امر کننده و چه نهی
کننده، در سیره مسلمانان و از دیدگاه فقهای شیعه و سنی مورد بررسی قرار
دادیم و نتایج بسیار خوبی هم از آن به دست آوردیم. از جمله نتایج مهمی که
از مطالعه این مباحث به دست می آید این است که عزاداری در تمام این زمینه
ها مورد اهمیت افرادش واقع شده است و در ضمن بحث به بسیاری از شبهات وارده
پاسخ داده شده است. برای کامل کردن این مبحث به چند سؤال کلی و مهم که در
این زمینه مطرح شده است و تتمه بحث فلسفه عزاداری است می پردازیم که شاید
قبلا به صورت جزئی به این سؤالات جواب داده باشیم اما در این جا به صورت
کامل به پاسخ آنها می پردازیم: در پاسخ باید گفت: اگر فقط تجدید غم و اندوه و زنده شدن خاطره کهنه باشد
پسندیده نیست، اما یک عمل نمادین شناخته شده و از شعایر الهی به شمار می
رود. زیرا موجب عبرت می شود. اگرچه که باعث تجدید حزن و اندوه می شود. اما
در صورتی که برای انسان اثر مثبت داشته باشد رجحان دارد. به علاوه قرآن و
دعا خواندن در این مجالس و دادن طعام خود ثواب فراوانی دارد به علاوه فواید
فراوانی برای نسلهای آینده دارد. انسان موجودی است که دارای احساس و عواطف است که البته با توجه به
ایمانی که هر فردی دارد و درجات مختلف ایمان، بیان عواطف و احساسات هم
مختلف است، گاهی فقط با اندوهناک شدن، گاهی با جزع فزع فراوان، گاهی هم با
بیهوش شدن، گریبان چاک کردن و حتی مرگ همراه است. در این راستا این نیروی
ایمان است که به او آرامش و امید می دهد. «الا بذکر الله تطمئن القلوب»[40] بدعت یعنی چیزی که جزو دین نیست و بدون هیچ دلیل به صورت جزئی از دین
درآمده است. در مورد مسأله عزاداری، در منابع شیعی و سنی، هیچ روایتی دال
بر بدعت بودن نیست. تنها مطلب انجام رفتارها و اعمال و سخنان است که باید
به عنوان آفات عزاداری یاد نمود. نه اینکه اساس آن را انکار کرد. روحیه بسیاری از مردم با مسائل اقتصادی و مادی بیشتر سازگار است و مردم
حوادث را براساس منافع یا ضررهای اقتصادی می سنجند. در مورد عاشورا شاید
عده ای بگویند: «دو ماه باید تولید کم شود، وقت اشخاص گرفته شود و ضرر
اقتصادی دربرداشته باشد، چرا با مجالس متعدد، مثل کنفرانس، کنگره، همایش و
نگاه کردن این مراسم، عاشورا را زنده نگه نداریم؟» همانگونه که سرشت انسان فقط از شناخت ساخته نشده است، از عواطف و
احساسات مثبت هم تشکیل نشده است. آدمیزاد هم احساسات مثبت و هم احساسات
منفی دارد. این طبیعت انسان است که در مواردی باید رقت قلب پیدا کند و در
اثر آن گریه کند و گاهی شادی کند.
شاید در اذهان بسیاری این جمله پیدا شود که آیا قرآن کریم خود جامع تمامی
احکام و معارف و منبع شناخت دین می باشد از عزاداری وسوگواری سخن گفته است.
در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که مشروعیت، بلکه رجحان عزاداری و اقسام آن را اثبات می کند. در اینجا به چند نمونه اشاره می کنیم:
هرچند ظلم و ستم دارای اقسام و مراتبی است، مانند: ظلم به نفس،ظلم به
یتیمان، و... اما بزرگترین ظلم، آن است که به حقوقی که خداوند برای برخی از
افراد قرار داده است تجاوز شود؛ به عبارت دیگر، خداوند برای برخی افراد
حقی قرار داده و آن حق ولایت و امامت است.
«انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة
و هم راکعون»[2]: ولی شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده
اند همان کسانی که نماز برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.
بی تردید امام حسین(علیه السلام) یکی از کسانی که خداوند متعال حق ولایت و
حاکمیت برای ایشان قرار داده است و یزید و یزیدیان جزو طاغوت اند و غاصب
حاکمیت الهی، و لذا نباید مسلمانان اطاعت آنان را قبول کنند. بر طبق آیه
کریمه، باید فریاد برآورد و به افشاگری و بدگویی آشکار و رسوایی ستمگران
پرداخت و چهره کثیف و زشت آنان را روشن نمود.[3]
قرآن کریم دوستی خاندان پیامبر (صلوات الله علیه) را بر امت اسلامی فرض
دانسته و محبت آنان را پاداش زحمات طاقت فرسای پیامبر در راه تبلیغ رسالت
قرار داده است، و این خود حکایت از عظمت رسالت آن حضرت و بزرگی پاداش مقرر
بر آن دارد. امام رضا (علیه السلام) به پسر شعیب فرمود: «اگر دوست می داری
که هم نشین ما، در بهشت برین باشی در غم و اندوه ما اندوهناک، و در شادی ما
شادمان باش و ولایت ما را بپذیر، چه آنکه اگر کسی سنگی را دوست بدارد در
روز قیامت با آن محشور می شود.» از این رو مودت اهل بیت که همانا پاداش
ابلاغ رسالت خاتم پیامبران است طلب می کند تا با آن زبان گفتار و کردار،
اشک و اندوه، مرثیه سرایی و لعن و نفرین، بر قاتلان آنان، در سوگ آنان
اندوهناک بود.[5]
شعائر در لغت به معنای «ملامت» آمده است. «شعایر» از شعار یعنی علامت، و
نیز به معنای ندا نیز آمده است. در مصداق شعایر اختلاف است؛ برخی گفته اند:
شعایر، قربانی حج است که علامت گذاری شده است و نیز گفته اند: شعایر شامل
تمام مناسک و اعمال حج است. شعایر در جای دیگر به معنای نشانه های دین و
طاعت خداوند بزرگ است. آنچه در روایات بدان اشاره شد از مصادیق کامل شعائر
الهی به شمار می آید. بنابراین مقصود از شعایر الهی، بزرگداشت نشانه های
دین و طاعت خداوند و آیین ابراهیمی است که در اسلام تبلور نموده است.
به طور عموم می توان استفاده نمود که هر زمان، یا در هر مکان، فعل یا عملی
که یاد خدا و زمینه تقوی و رشد معنوی و روحی را فراهم آورد در صورتی که در
چهارچوب قوانین و دستورات اسلام قرار داشته باشد جزو شعایر الهی به شمار می
رود. همانند: نماز، روزه و... .[7]
بنابراین می توان گفت که: عزاداری نیز از بارزترین نشانه های شعایر اسلام
است؛ چراکه در این مراسم جز فراگیری مسایل دین و یادآوری شهامت ها و
ایثارگری های شهیدان بزرگ اسلام، سخن دیگر طرح نشده و سخن از دشمنی با
دشمنان خدا و دوستی با دوستان خدا گفته می شود. پس چگونه می توان گفت،
برپایی مجالس برای کسانی که در راه خدا و گسترش دین او شهید شده و جانبازی
نمودند از شعایر الهی به شمار نمی آید؟
حضرت یعقوب در جدایی فرزند خود دچار حزن و اندوه فراوانی گشت به طوری که
سالیان درازی در غم یوسف اشک ریخت تا دیدگانش سفید شد و بینایی خود را از
دست داد. فرزندان یعقوب، یعنی برادران یوسف از بسیاری اندوه و حزن پدر به
ستوه آمده و گفتند: «به خدا سوگند که پیوسته یوسف را یاد می کنی تا بیمار
شوی یا هلاک گردی»[9]
این آیات گریه طولانی حضرت یعقوب را از ویژگی های مهم زندگی آن حضرت یاد
کرده، چنان که برخی روایات نیز گریه فراوان یعقوب را به عنوان ویژگی خوب
ایشان قلمداد نموده است. زمخشری روایت کرده است که حضرت یوسف (علیه السلام)
از جبرئیل مدت اندوه و گریه پدر را جویا شد؛ پاسخ داد: «هفتاد سال به طول
انجامید» و درباره پاداش گریه او سؤال کرد. پاسخ داد: «گریه او پاداش هفتاد
شهید دارد.»
از آیه ای که بدان اشاره شد چنین می توان نیتجه گرفت، گریه و اندوه هرچند
سالیان درازی طول بکشد مانع ندارد بلکه مشروع و از ویژگی های مثبت به شمار
می آید.[10]
مؤید آنچه گفته شد تمسک و استدلال امام سجاد (علیه السلام) است که در پاسخ
به کسانی که به گریه آن حضرت، اعتراض می کردند فرمود: «مگر شما از گریه و
عزاداری یعقوب اطلاع ندارید؟ او سالیان طولانی در فراق یوسف گریست تا
بینایی خود را از دست داد، در صورتی که فرزندش حیات داشت و تنها از جلو
چشمانش ناپدید شده بود، اما من با چشمان خودم دیدم که پدرم و 17 تن از اهل
بیت پیامبر را شهید و سرشان را از تن جدا نمودند.»[11]
با نظری به آیات و روایات مزبور به راحتی می توان استنباط کرد، برپایی
مجالس عزا و اقسام گوناگون عزاداری نه تنها با قرآن مخالفت و ناسازگاری
ندارد بلکه از مصادیق شعایر الهی، مودت اهل بیت و مبارزه با ظلم و ستم می
باشد.
در مسأله عزاداری نیز با توجه به ویژگی هایی که برای آن یادآوری شد به خوبی
روشن می شود که عزاداری تا آن حدی که با اصول کلی اسلام و دستورات صریح آن
مخالف نباشد، از مصادیق روشن این آیات به شمار می آید.[12]
در روایات شیعه عزاداری مستحب است. در این بخش، نظری بر این روایات می اندازیم.
1- امام موسی بن جعفر(علیه السلام) فرمودند: «هرگاه مؤمنی از دنیا برود،
فرشتگان و جایگاهی که در آنجا خدا را عبادت کرده و درهای آسمان که اعمال وی
از آن بالا رفته است بر او می گریند و شکافی در اسلام پدیدار می گردد که
چیزی نمی تواند آن را پر کند؛ چراکه مؤمنان همانند دیوار اطراف شهر و
نگهبان اسلامند.»[13]
2- امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «هنگام ماتم و عزا، بانوان برای اشک
ریختن نیاز به شیون و زاری دارند، اما شایسته نیست سخنان بیهوده و باطل
بگویند، و باید با فرا رسیدن شب، نوحه گریه و فریاد را رها سازند، تا
فرشتگان آزار نبینند.»[14]
3- امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «هر گریه ای در مصایب مکروه است مگر گریه بر امام حسین(علیه السلام)».[15]
4- امام رضا(علیه السلام) فرمود: «اگر خواستی بر کسی گریه کنی برای حسین بن
علی(علیه السلام) گریه کن، چراکه او را مانند گوسفند ذبح کردند... این
مصیبت آن چنان بزرگ است که آسمانها و زمین در شهادتش گریستند. روز عاشورا،
اشک چشمان ما را روان ساخت و عزیزان ما را خوار کرد و سرزمین کربلا تا روز
قیامت برای ما، سخت و بلا به جای گذاشت، پس بایستی گریه کنندگان بر مثل
حسین (علیه السلام) گریه کنند و بدانید که گریستن بر حسین(علیه السلام)
گناهان بزرگ را می ریزد و انسان را پاک می کند.»[16]
5- پیامبر(صلوات الله علیه) فرمودند: «هر چشمی در قیامت گریان است جز چشمی
که بر حسین(علیه السلام) گریه کند، آن چشم همیشه خندان و به نعمت های بهشتی
بشارت داده می شود.»[17]
6- امام رضا(علیه السلام) فرمودند: «کسی که مصیبت هایی را که بر ما وارد
شده به یاد آورد و بر آن گریه کند، در قیامت همراه ما خواهد بود، کسی که به
یاد مصایب ما گریه کند و دیگران را بگریاند، چشمان او روزی که همه چشمها
گریانند، گریان نخواهد بود، و کسی که در جلسه ای بنشیند که در آن جلسه امر
ما احیاء و برپا داشته می شود، دل او روزی که دلها می میرد، زنده می شود و
نمی میرد.»[18]
2- احادیث، مختص به زمان خاصی نیست، که بگوییم، حالا عنوان مجاهدت را صدق
نمی کند بلکه انحصار به مورد خاصی نیست و استفاده اطلاق و شمول می شود.
3- امروزه بنی امیه و بنی عباس نیست اما چهره باطل بسیار دیگری از جمله
صهیونیست و استکبار جهانی در اسلام نفوذ کرده و بر علیه او تلاش می کند.
4- به علت عقیده به لزوم محبت اهل بیت، عزاداری خود، نوعی ابراز محبت است هرچند مسأله مجاهدت را هم دربردارد.
1- امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: «شدیدترین مرتبه جزع، عبارت است از
فریاد همراه با وای کردن، مضروب ساختن صورت و سینه، کندن موی از پیشانی و
هرکس گریه کند و فریاد بزند، صبر و شکیبایی را رها کرده و در غیر آن راه
قرار گرفته است.»[19]
2- امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: «رسول خدا از فریاد کشیدن و داد
کشیدن و نوحه سرایی کردن و بلکه از گوش دادن به آن در مصیبت ها منع
کردند».[20]
3- پیامبر اکرم(صلوات الله علیه)می فرمایند: «پس از مرگ من هرگز صورت
نخراشید، موی خود را پریشان نسازید، داد و فریاد نکنید و مجلسی که همراه
داد و فریاد است نداشته باشید.»[21]
از ویژگی های برجسته مؤمنان آن است که همواره در مصایب و سختی ها، صبر و
شکیبایی داشته و از جزع و فزع سخنان بیهوده و دروغ پرهیز کنند. طبق آیه
ذیل:
«الذین إذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون»[22]: آنان که
چون به حادثه سخت و ناگواری دچار شوند و گویند ما به فرمان خدا آمده و به
سوی او رجوع خواهیم کرد».
2- در برخی روایات، جلوگیری نیاحه توسط پیامبر (صلوات الله علیه) بیان شده
در پاسخ باید گفت: نیاحه یعنی گریه همراه با شیون در عصر جاهلیت، نیاحه
برای بتان به صورت، وا حبلاء، واعزی، صورت می گرفته که پیامبر (صلوات الله
علیه) از گفتن وا، در هنگام نوحه، جلوگیری فرمودند. بنابراین به وا گفتن
که از زمان جاهلیت باقی مانده اشاره دارد.[23]
1- گریه و عزاداری زنان بنی هاشم در شهادت امام حسن(علیه السلام) و امام
حسین(علیه السلام): امّ بکر دختر مسعود می گوید: «... پس از شهادت امام
حسین(علیه السلام) زنان بنی هاشم یک ماه مجلس روضه نوحه و عزاداری به پا
داشتند.»[24]
در روایت دیگر آمده است: «هفت شبانه روز، زنان و مردان و کودکان در مدینه و
مکه بر حسن بن علی (علیه السلام) گریستند.» شاید مراسم هفت که میان شیعیان
رواج دارد برگرفته از اینگونه روایات است.
عایشه دختر سعد روایت می کند: «زنان بنی هاشم در شهادت امام حسن(علیه
السلام) یک سال حداد را ترک نکردند، منظور از حداد، پوشیدن لباس اندوه و
عزا و ترک زینت و آرایش است. خالد بن سریر از امام صادق(علیه السلام)
پرسید: جامه چاک دادن زن در مرگ شوهر اشکالی ندارد» آن گاه فرمود: «کفاره
زدن بر صورت جز استغفار و توبه نیست. در شهادت حسین بن علی (علیه السلام)
خانم های فاطمی گریبان پاره نموده و صورت ها را زخمی کردند و در چنین حادثه
ای شایسته است که آن طور عمل شود.»[25]
2- عزاداری ام المؤمنین ام سلمه: پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) و 18
تن از اهل بیت(علیهم السلام) و 53 تن از یاران ایشان با حضور همسران پیامبر
(صلی الله علیه وآله)، در مجلس ام سلمه مجلس عزا برپا گشت. عماد الدین
ادریس قریشی در عیون الاخبار نقل می کند: «زمانی که خبر شهادت امام حسین
(علیه السلام) به ام سلمه رسید در مجلس پیامبر (صلوات الله علیه) قبه و
خیمه ای سیاه برپا نمود و جامه سیاه پوشید.» عزاداری هاشمیان و همسران
پیامبر(صلوات الله علیه) برای مسلمانان بهترین حجت و دلیل زنده نگه داشتن
عزاداری هاست.[26]
3- عزاداری جابر بن عبدالله انصاری: برخی از مورخان می نویسند: علی بن حسین
(علیه السلام) و اهل بیت پس از بازگشت از شام به کربلا آمدند، در آغاز
ورود به کربلا با جابر بن عبدالله انصاری روبه رو شدند، با گریه و اندوه
یکدیگر را ملاقات کردند. آنگاه مجلس عزاداری برپا نمودند، به گونه ای که
جگرها را می سوزاند و چند روز به این صورت عزاداری کردند.[27]
4- عزاداری پیامبر (صلوات الله علیه) و اصحاب ایشان برای امام حسین (علیه
السلام): پیامبر (صلوات الله علیه) نسبت به حوادث و جریانی که امت اسلامی
با آن روبه رو بوده، یا پس از ایشان رو به رو می شده اند، از راه وحی و علم
الهی آگاه بوده اند و این حقیقت را در مناسبت های گوناگون ابراز داشته
اند. درباره امام حسین (علیه السلام) نیز چنین پیشگوییهایی از آن حضرت نقل
شده است، هرگاه اندوه آن حضرت شدت می یافت، حسین (علیه السلام) را در آغوش
می گرفت و او را به مسجد می آورد، اشک از چشمان مبارکشان جاری می شود و
تربت کربلا را به دست گرفته، کودک شیرخوار را به اصحاب نشان داده و می
فرمودند: «امتم، فرزند مرا خواهند کشت و این خاک کربلای اوست.» پس نحوه
شهادت امام را بیان داشته و می فرمودند: «اندوه و بلا! وای از اندوه و بلا!
کربلا سرزمین اندوه و بلا!».[28]
چون ذکر بقیه موارد باعث اطناب است، فقط مواردی را که حضرت محمد(صلوات الله
علیه) در آن مکان بر امام حسین(علیه السلام) گریستند نام می بریم:
- سوگواری پیامبر (صلوات الله علیه) در منزل ام المؤمنین عایشه.
- گریه رسول خدا در منزل عایشه.
- گریه رسول خدا در منزل حضرت علی(علیه السلام).
- گریه پیامبر خدا در هنگام مقابله با بنی هاشم.
- گریه پیامبر و اصحاب به هنگام اطلاع از شهادت امام حسین (علیه السلام).
- گریه امام علی (علیه السلام) و ابن عباس در عبور از کربلا.[29]
«در تشییع جنازه و در منزل میت، نوحه، گریه، شیون، و پاره کردن گریبان
مکروه است. اما گریه بدون فریاد اشکالی ندارد؛ ولی صبر و شکیبایی بهتر
است.»[30]
در جای دیگر می نویسد: «گریه و نوحه بلند روا نیست، اما گریه ای که از سوز
قلب باشد مانعی ندارد. لباس سیاه برای مردان مکروه است ولی برای خانمها
اشکالی ندارد. سیاه کردن گونه و دست ها، پاره کردن گریبان، زخمی کردن صورت،
پریشان کردن مو، ریختن خاک بر سر، زدن بر سینه و ران و روشن کردن، آتش بر
سر قبرها از رسومات دوران جاهلیت بوده و باطل است.»
در فتاوای غیاثیه آمده است: «شیون، زاری، فریاد زدن مکروه است و پیامبر از
آن جلوگیری فرموده است. اما گریه اشکالی ندارد زیرا روایت است که پیامبر در
مرگ فرزندنش ابراهیم گریست.»[31]
عبدالرحمن الجزیری می گوید: «از دید مالکیه و حنفیه گریه با صدا و فریاد
زدن حرام است، اما از نظر شافعیه و حنبلیها، مباح و رواست، چنان که اشک
ریختن بدون صدا به اتفاق علما مباح است».[32]
سُبکی از محققان اهل سنت می گوید: «اگر گریه برای دل سوختن بر میت و ترس از
عذاب خداوند باشد کراهت ندارد. اما اگر برای جزع و تسلیم نشدن در برابر
قضای الهی باشد مکروه و یا حرام است؛ این حکم در صورتی که گریه با صدا
باشد؛ اما بدون صدا اشکالی ندارد، و نیز از روایات چنین بدست می آید که
گریه پیش از مرگ جایز است، چنانکه پس از مرگ نیز می باشد، زیرا پیامبر نزد
قبر یکی از دخترانشان گریه کرند؛ هم چنین در زیارت قبر مادرشان (آمنه)
همراه اصحاب گریستند.»[33]
مرحوم صاحب جواهر می نویسند: «شکی نیست که گریه بر میت به خاطر روایات
متعددی که به حدّ تواتر معنوی رسیده و فتاوای فقها، جایز است و آن روایات
عبارتند از: گریه پیامبر بر حمزه سید الشهداء و فرزندش ابراهیم و غیرآنها،
همچنین حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بر پدر و خواهرش گریه کرد، امام
سجاد(علیه السلام) بر پدر بزرگوارش گریست، به گونه ای که حضرت فاطمه و امام
سجاد (علیهم السلام) از چهار گریه کننده معروف گردیدند. نوحه سرایی در
صورتی که همراه با باطل یا دروغ نباشد جایز است و در غیر این صورت اشکال
دارد.»[34]
امام خمینی(رحمه الله علیه) می فرماید: «گریه کردن بر اموات نه تنها رواست
بلکه در هنگام شدت حزن و اندوه مستحب می باشد. ولی سخنی که باعث غضب
پروردگار می شود نگوید؛ و جایز است نوحه سرایی خواه با شعر یا با نثر، اما
با این شرط که همراه با دروغ و محرمات دیگر نباشد. هم چنین بنا بر احتیاط
«وای گفتن» و بنا بر احتیاط جایزسیلی زدن بر صورت، زخمی کردن، بریدن و کندن
موی و فریادی که بیرون از حدّ اعتدال باشد. هم چنین پاره کردن لباس روا
نیست، جز برای پدر و برادر و در برخی از امور یاد شده، نظیر بریدن موی سر
توسط خانمها هنگام مصیبت، کفاره ماه رمضان و در کندن آن کفاره یمین واجب می
شود.»[35]
آیت الله خویی می فرمایند: «احتیاط واجب آن است که در گریه بر میت صدا را
خیلی بلند نکنند، اگر زن در عزای میت، صورت خود را بخراشد و خونین کند یا
موی خود را بکند، بنابراحتیاط مستحب، یک بنده آزاد کند یا ده فقیر طعام دهد
و یا بپوشاند و هم چنین اگر در مرد یا زن یا فرزند، یقه یا لباس خود را
پاره کند چنین است».[36]
آیت الله خامنه ای می فرمایند: «عزاداری بر ائمه اطهار(علیهم السلام) و
بزرگداشت شهادت اهل بیت (علیهم السلام)، موجب احیای یاد و نام و فرهنگ و
هدف آنان است. در اثر عزاداری، چنان پیوندی میان امام و امت شکل می گیرد که
دیگر گذشت قرون و اعصار نمی تواند بین آنان جدایی افکند. این مسأله، موجب
نفوذ ناپذیری امت از انحرافات دشمنان می گردد و مکتب را هم چنان سالم نگه
می دارد و تحریفات را به حداقل می رساند از این روست که استعمارگران برای
نابودی ملل اسلام، می کوشند رابطه آنان را با تاریخ پرافتخار صدر اسلام قطع
نمایند، تا با این خلأ زمینه القای فرهنگ خود را فراهم آورند. این همه از
آثار اجتماعی عزاداری است و آثار روانی و تربیتی دیگری نیز دارد.
مسأله گریه و عزاداری بر حضرت سید الشهداء(علیه السلام) از افضل قربات است و فلسفه های سازنده و تربیتی متعددی دارد.»[37]
اینها فقط نمونه های کوچکی بود که جهت فهم مطلب مورد نظر بیان شد.
حسین (علیه السلام) مظهر صدق، عدل، پاکی، ایثار، شجاعت و عبودیت خداست،
عاشورای حسین (علیه السلام) تجسم عشق و اخلاص و فنا در راه خدا و جهاد در
راه خدمت خداست. عاشورا بهترین روش برای برافراشتن کلمه توحید، حقیقت و
راستی و سعادت است. حسین (علیه السلام) پاره تن رسول خدا(صلوات الله علیه) و
نور چشم ایشان بود. پس تا هنگامی که محبت اهل بیت در دل مؤمنان باشد هرگز
سوگواری ها کهنه نخواهد شد و اندوه برای همیشگی خواهد بود.
کدام یک از حوادث تاریخ اینگونه بوده است؟ اعضای شریفش زیر سُمّ ستوران
کوبیده شده و سر نازنیش بالای نیزه شهر به شهر برده شده و اهل بیتش اسیر
شدند. آیا بر ما لازم نیست که این مصیبت سنگین را سوگواری نماییم.[38]
البته، پاسخ بسیار زیبایی که مقام معظم رهبری در این زمینه داده اند نیز
مورد توجه بوده است؛ ایشان فرمودند: «این سخن که همیشه مردم تشویق به
عزاداری شده و از شادی ها دور گشته اند حرف درستی نیست. ایام سال و تاریخ
ما دارای ایام حزن و سرور می باشد. از این رو در روایات وارد شده، که
شیعیان ما در شادی ها شاد و در حزن و اندوه ها غمگین هستند. در اعیادی مثل
عید فطر، عید قربان، عید غدیر، میلاد امامان معصوم، بازگشت از سفر حج و
زیارت، تولد اولاد، ازدواج و عروسی و بسیاری موارد دیگر دستور به جشن و
شادی و مراسم مهمانی و اطعام داده شده است و در ایران نیز در بسیاری از
عیدهای مذهبی تعطیل رسمی می باشد. در مقابل هم در ایامی مثل شهادت بزرگان
دینی- که دردناک ترین آن تاسوعا و عاشورا است- دستور عزاداری داده شده و
این عزاداری چند جهت دارد:
1. جنبه عاطفی: کسی که عزیزی را از دست می دهد، ناخودآگاه حزین و غمناک است و نمی تواند غمگین نباشد.
2. جنبه سیاسی: اگر این عزاداری ها نبود، قیام خونین و روشنگر سید الشهداء
به فراموشی سپرده می شد و چه بسا اصل قیام و شهادت آنان هم مورد تحریف و
انکار قرار می گرفت. در زمان صدر اسلام، شرایط اقتضا نکرد که شیعیان برای
حضرت زهرا(سلام الله علیها) عزاداری و نوحه خوانی کنند و لذا در تاریخ برخی
از مورخان مغرض، اصل شهادت حضرت را انکار کرده، حتی می گویند: اگر محسن
فاطمه شهید شده پس قبرش کجاست؟ لابد اگر می توانستند می گفتند: اگر پیامبر
دختری به نام فاطمه داشته و کشته شده پس قبرش کجاست؟
3. جنبه دینی: در ماه محرم با برپایی مراسم های عزاداری و سخنرانی، مردم
بیش از پیش با معارف الهی و اخلاق اسلامی آشنا می شوند و این عاشورا است که
دین ما را حفظ کرده است.
4. جنبه تربیتی: کودکان و نوجوانان از برپایی این مراسم و یادآوری آن واقعه عظیم، شجاعت و ایثار و فداکاری را الهام می گیرند.
البته لقای الهی برای امام حسین (علیه السلام) زیباترین و باشکوه ترین
چیزهاست. ولی در ایام مصیبت، حزن و اندوه امامان (علیهم السلام) از واقعه
جانگداز عاشورا، نمی توانیم مسرور باشیم و قطعا دشمنان ائمه (علیهم السلام)
در این روز مسرور بودند.»[39]
پس نتیجه اینکه، حزن و اندوه در ایام عزاداری یک مسأله بسیار مهم عقیدتی
سیاسی است و البته باید توجه کرد که در فرهنگ اسلامی همیشه حزن و اندوه
وجود ندارد بلکه شادی هم هست و اگر در جامعه ای به این مسأله شادی توجه نمی
شود این به اسلام ربطی ندارد بلکه مشکل از برنامه های جامعه است و اشکال
از فرهنگ اسلام نیست.
از این رو دستورات اسلام در راستای تقویت ایمان و نیروی عقیده دور می زند و
راه مبارزه با پیشامدهای ناگوار را نشان داده و همواره به صبر و شیکبایی
در برابر ناملایمات فرا می خواند. که این مسأله در سوره «عصر» به وضوح دیده
می شود. با بینش، امتحان و آزمایش، زندگی و ناملایمات آن را جهت داده و به
صابران رحمت و مغفرت و صلوات الهی را بشارت و نوید می دهد. با نگاهی گذرا
به روایات معصومین این نکته به خوبی به دست می آید که جزع و فزع و اظهار
سخنان بیهوده و باطل در هنگام مصیبت، اجر انسان را از بین می برد. از این
رو در روایات به صبر توصیه شده است.
اما این اسلام که همیشه واقعیت ها را در نظر داشته و احساسات و عواطف انسان
ها را می داند، همواره با دستورات سازنده خویش به جای پرداختن به نفی
واقعیت ها و عواطف و احساسات، رفتارها و گریه ها را در راستای بهره گیری
صحیح و تقویت اراده و ایمان، جهت دهی کرده است و گذشته از جلوگیری از
رفتارها و مراسم نامناسب و ناشایسته دوران جاهلیت، راه های مورد تأیید اصول
و مبانی دین و فرد را نشان می دهد.[41]
چنان که یکی از دستورات اسلام این است که پس از مرگ مسلمانی، سایر مسلمانان
جمع شده و با بازماندگان تسلیت و تعزیت دهند و در آن مجالس برای از دست
رفتگان از درگاه خداوند متعال درخواست آمرزش نموده و قرآن تلاوت کنند و
بازماندگان را به صبر و استقامت توصیه نمایند و در این باره روایات فراوانی
از معصومین نقل شده است.[42]
بدیهی است که برگزاری مجالس عزا، افزون بر احترام به گذشتگان موجب دلگرمی و
تشفی بازماندگان می شود و روشن است که هیچ یک از انواع عزاداری با صبر
ناسازگاری ندارد، بلکه در راستای تقویت روحیه مسلمانان که با ابراز صبر به
دست می آید صورت می گیرد و هیچ نوع از انواع عزاداری که بیان شده هیچگونه
تنافی با آیات و روایات ندارد.
حال سؤال اینجاست که اگر برادران اهل سنت بگویند بدعت است و برای ما ثابت نیست که هست یا نه؟ چه کنیم؟
باید گفت طبق نظر اهل سنت بدعت دو گونه است از جمله بدعت حسن و پسندیده و
بدعت قبیح و زشت. از نظر آنها نماز ترویح که بدون هیچ دلیلی شرعی، توسط
خلیفه دوم به جماعت بنا گذارده شده بدعت پسندیده است و مسائل دیگر.
حال طبق همین نظر در حادثه عاشورا و هم چنین برپایی مجالس عزا، سه گونه موضع می توان گرفت:
1- ساکت و بی تفاوت بود؛ 2- جشن گرفت و در آن ایام به شادمانی پرداخت؛ 3-
به برگزاری مجالس، اجتماعات و مرثیه سرایی مناسب همراه با پرداختن به علل،
انگیزه ها و آثار و فواید آن با گریستن در مصایب آنان شریک شد. بدون تردید،
راه سوم از نظر عقلا صحیح ترین خواهد بود، زیرا جشن اگر برای آن باشد که
کشته شده اند خلاف شرع است و موجب بغض و کینه اهل بیت است، اگر برای آن
باشد که ستمگران رسوا شده اند باز هم مفاسدی را در بردارد. هم چون مسیحیان
که در روز به صلیب کشیدن مسیح جشن می گیرند که آثار منفی آن را در جامعه
مسیحیت به چشم می بینیم. اما عزاداری هایی که توسط مسلمانان در ایام شهادت
ها برگزار می شود نه تنها مفاسد اخلاقی ندارد بلکه بالعکس، موجب رشد و کمال
اخلاقی می شود.[43]
البته به دور از تمام این موارد، در بحث های گذشته به طور کامل به این
مسأله پرداختیم و ریشه عزاداری و اینکه در قرآن به آن اشاره شده و اهل بیت
به آن تشویق کرده اند پرداختیم و سابقه این سنت عظیم را از همان اهل بیت
یافتیم پس برای ما مسلم است که این یک بدعت نیست.
در مورد شخصیت سید الشهداء تشکیل میزگرد و کنفرانس و غیره لازم است و البته
انجام هم می شود اما آیا برای بهره برداری از حادثه عاشورا این مراسم کافی
است؟ یا این که امور دیگری نیز لازم است؟!
هنگامی که در رفتارهای خود دقت می کنیم می یابیم که در رفتارهای ما دو دسته
از عوامل نقش اساسی ایفا می کنند، یک دسته، عوامل شناختی، که موجب می شود
انسان مطلبی را بفهمد و بپذیرد که این کار از طریق استدلال عقلی یا تجربی و
یا راه های دیگر صورت می گیرد. قطعا شناخت در رفتار ما، تأثیر گذار است
اما کافی نیست.
عامل دیگر، انگیزه ها، احساسات، عواطف، تمایلات، گرایشها، میلها و غرایز می
باشد. اینها سلسله ای از عوامل درونی و روانی اند که در رفتار ما تأثیر
گذارند. هرگاه به رفتار خود چه در زندگی فردی، چه اجتماعی و چه سیاسی و...
نظری بکنید، درمی یابید که عامل اصلی که شما را به آن رفتار وادار کرده
همین عوامل تحریک کننده و برانگیزاننده است.
شهید مطهری فرمودند: «در مورد حرکت خودرو دو عامل وجود دارد عامل مکانیکی
که خودرو را به حرکت درمی آورد و چراغ که سبب می شود خودرو در داخل پرتگاه و
گودال نرود و آسیب نبیند.» انسان هم برای رفتار صحیح به یک عامل درونی و
نیز عامل شناختی احتیاج دارد.
عامل درونی ما را به سوی کار می انگیزاند و به طرف انجام کار سوق می دهد.
این گونه عوامل، انگیزه های روانی هستند. اگر انسان بداند که فلان غذا مفید
و خوشمزه است تا اشتها نداشته باشد یا اشتهای او تحریک نشود هرگز به سراغ
غذا نمی رود. اگر کسی اشتهای او بر اثر بیماری، از بین برود میل به غذا را
هم از دست می دهد.
در مورد مسائل اجتماعی هم همین امر صورت می گیرد هرچه قدر هم که فرد بداند
فلان حرکت اجتماعی خوب و مفید است تا انگیزه ای برای انجام آن حرکت نداشته
باشد حرکت انجام نمی دهد.[44]
هنگامی که ما به کاری مشابه با کار امام (علیه السلام) و به پیمودن آن راه
واداشته می شویم که در ما انگیزه ای ایجاد شود و براساس آن ما هم میل داشته
باشیم آن کار را انجام دهیم. خود شناخت این میل را ایجاد نمی کند بلکه
باید عواطف ما تحریک شود و احساسات ما برانگیخته شود. پس ما هم به جلسات
بحث و گفتگو و هم به عزاداری عملی نیاز داریم.
هنگامی که صحنه ای بازسازی می شود و انسان از نزدیک به آن صحنه می نگرد،
این مشاهده با هنگامی که انسان بشنود چنین جریانی واقع شده، بسیار تفاوت
دارد.
وقتی انسان حالت رقت آور مریضی و یا حالت طفل یتیمی را دید، اثری در روح او
ایجاد می شود که هرگز دانستنی ها چنین اثری را نمی تواند داشته باشد شما
مکرراً حوادث عاشورا را شنیده اید و در ذهن شما جای گرفته، اما آیا این
دانسته ها اشک شما را جاری می کند. وقتی در مجالس شرکت می کنید و مرثیه
خوان، مرثیه خوانی می کند، آنگاه بی اختیار اشک شما جاری می شود. این شیوه
در تحریک احساسات شما نقش بسزایی دارد.
هر اندازه اینها در برانگیخته شدن عواطف و احساسات ما مؤثرتر باشد حادثه عاشورا در زندگی ما مؤثرتر خواهد بود.
بنابراین صرف بحث و بررسی عالمانه واقعه عاشورا نمی تواند نقش عزاداری را
ایفا کند. باید صحنه هایی در عاشورا به وجود آید که احساسات مردم را تحریک
کند. همین که صبح از خانه بیرون می آیند می بینند شهر سیاه پوش است، پرچم
های سیاه نصب شده است، خود این تغییر حالتها، دل ها را تکان می دهد. گرچه
مردم می دانند فردا محرم است. اما دیدن، اثری در دل می گذارد که دانستن، آن
اثر را، نمی گذارد.[45]
خداوند در ما محبت آفریده تا نسبت به کسانی که به ما خدمت می کند به ابراز علاقه و محبت بپردازیم.
علاوه بر آن در انسان، نقطه مقابل محبت، به نام بغض و دشمنی قرار داده است.
همان گونه که فطرت انسان بر این است که کسی را که به او خدمت می کند دوست
بدارد، فطرتش نیز بر این است که کسی را که به او ضرر می زند دشمن بدارد.
قرآن می فرماید: «ان الشیطان لکم عدوا فاتخذوه عدواً»[46] ؛ «شیطان، دشمن
شماست شما هم با او دشمنی کنید.»
این فطرت انسانی است و عامل تکامل و سعادت انسانی است. اگر «دشمنی» با
دشمنان خدا نباشد به تدریج رفتار انسان با آن دوستانه می شود. و حرف هایشان
را قبول می کند و شیطان دیگری مثل آنها می شود. اگر کسانی این نصیحت را
گوش نکردند باید بدانند که عاقبت به آنها ملحق خواهند شد. «ان الله جامع
الکافرین و المنافقین فی جهنم جمیعا»[47]؛ سرانجام کسانی که نسبت به
استهزاء کنندگان دین محبت می ورزند و به آنها روی خوش نشان می دهند، این
است که تدریجاً حرف های استهزاء کنندگان بر آن ها اثر می گذارد، وقتی حرف
هایشان اثر کرد، در دلهایشان شک به وجود می آید و اگر شک ایجاد شد؛ اظهار
ایمان کردن نفاق می شود.
به عبارت دیگر دشمنی کردن با دشمنان، سیستمی دفاعی در مقابل ضررها ایجاد می کند.
موجودات زنده قوه دافعه دارند. چیزهایی که برای بدن مضر است باید بیرن
ریخت. در روح انسان هم باید، چنین استعدادی وجود داشته باشد، باید یک عامل
جاذبه روانی داشته باشیم تا از کسانی که برای ما مفید هستند خوشمان بیاید،
دوستشان بداریم و به آنها نزدیک شویم و در مقابل باید عملاً با کسانی که
برای سرنوشت جامعه مضر هستند دشمنی کرد.
اینکه ما نسبت به دشمنان اسلام و شیطان بزرگ اینقدر کینه داریم، و اجازه
نمی دهیم شعار مرگ بر آمریکا حذف شود، تأسی به حضرت ابراهیم است. قرآن می
فرماید: «شما باید از ابراهیم یاد بگیرید و صریحا بگویید «مرگ بر دشمن
اسلام» و عداوت و دشمنی خود را نسبت به دشمنان اعلام کنید.»[48]
در فروع دین، تولی و تبری است یعنی باید دوستان خود را دوست بدارند و با
دشمنان خدا دشمنی کنند. تنها دوستی کافی نیست اگر دشمنی نباشد، دوستی هم از
بین می رود. اما در مورد دشمنان غدّار، کینه توز و قسم خورده، خداوند می
فرماید: «و لن ترضی عنک الیهود و لاالنصاری حتی تتبع ملتهم»[49]
تا دست از انقلابتان برندارید، آمریکا از شما راضی نخواهد شد. هر روز لازم
است تأمل کنیم که آشتی با چنین کسانی یعنی چه؟ باید با نهایت غضب، خشونت،
تندی و عبوسی با اینها برخورد کرد. باید مرگ را بر سر اینها بارید. چون
آنها جز به مرگ ما راضی نیستند نه تنها به مرگ بدن ما، بلکه تنها به مرگ
روح ما و به مرگ دین ما راضی می شوند.[50]
دشمنی خود نمونه بارزی از محبت به اهل بیت (علیهم السلام) است. همان طور که
اگر در جنگی، فردی در گروه مسلمانان با دشمنان می جنگد و در پی هلاکت
آنان، شهید محسوب می شود و دارای اجر و قرب الهی می گردد؛ کسی هم که به لعن
و نفرین دشمنان بپردازد، خود نمونه جهادی ظاهری و به زبان خواهد بود و حد
توانایی هر فردی با فرد دیگر در دفاع از دین و مذهب فرق می کند.
گاهی سکوت، نشانه موافقت با مطلبی می شود، پس اعتراض خود نمونه ای از
مخالفت است چه بهتر که این اعتراض، با آرزوی دوری از رحمت الهی برای ایشان
باشد.
1. سوره نساء، آیه 148.
2. سوره مائده، آیه 55.
3. ر.ک: حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، صص 39-38.
4. سوره شوری، آیه 23.
5. ر.ک: حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، ص 40-39.
6. سوره حج، آیه32.
7. ر.ک: حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، ص43.
8. سوره یوسف، آیه 84.
9. سوره یوسف، آیه 85.
10. رک: حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، ص44-43.
11. علی بن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، قم، انتشارات علامه، ج4، ص 179.
12. ر.ک: حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، ص45.
13. شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، ج2، ص 924.
14. همان، ص 90.
15. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403ق، ج44، ص 280.
16. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج44، ص 280.
17. همان، ص 293.
18. همان، ص 278.
19. شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، ج2، ص 915.
20. همان .
21. همان .
22. سوره بقره، آیه 156.
23. ر.ک: حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، ص 100.
24. ر.ک: همان، ص 123.
25. همان، ص 124، رک: تاریخ دمشق، ص 209.
26. همان، ص 127، رک: عماد الدین ادریس قرشی، عیون الاخبار و فنون الآثار، ص 109.
27. سید بن طاووس، لهوف، نجف، مکتب الحیدریه، 1385، ص 820.
28. ر.ک: حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، ص69.
29. همان، ص 77-73.
30. ر.ک: حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، ص 149؛ رک: مولانا شیخ نظام و
جماعة من علماء الهند، فتاوای الهندیه فی مذهب الامام ابی حنیفه، ج1، ص
162.
31. رک: حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، ص 150.
32. همان .
33. همان.
34. حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، ص 151.
35. همان .
36. همان، ص 152 .
37. CD پرسمان، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها مرکز فرهنگی، 1373، لغت عزاداری.
38. ر.ک: حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، صص 162-160.
39. CD پرسمان، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها مرکز فرهنگی، 1373.
40. سوره رعد، آیه 28 .
41. ر.ک: حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، صص32-29.
42. حر عاملی، وسایل شیعه، ج2، ص 871.
43. ر.ک: حسین رجبی، پاسخ به شبهات عزاداری، صص 164-163.
44. ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، 1380، چاپ پنجم، صص22-15.
45. ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، صص 22-15.
46. سوره فاطر، آیه 6.
47. سوره نساء، آیه 140.
48. ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، ص 23.
49. سوره بقره، آیه 120.
50. ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، ص 23.
چرا عزاداری امام حسین را می کنند این سوال یکی از برادران اهل سنت است که در خارج زندگی می کند و می خواهد من برای او دلیل بیاورم.
فلسفه و اساس عزاداری آرامش بخشیدن، و دعوت
به صبر و استقامت، و روحیه دادن و نابود نمودن هرگونه یأس و ناامیدی و خود
خوری و خود باختگی است.
همدردی عاطفی و همنوایی روحی با عاشورا و
شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش اختصاص به شیعیان ندارد. این مطلب
حتی در میان اهل سنت نیز به مذهب خاص و گرایش ویژه محدود نمیشود، بلکه
حالت فراگیر دارد. از اینرو، اهل سنت به طور عموم از شهادت امام حسین
علیه السلام و یارانش اظهار اندوه و حزن کرده و در عمل هم از فجایع کربلا
اظهار نفرت و انزجار نمودهاند. البته چگونگی ابراز تالم آنان متفاوت بوده
است؛ برخی همچون شیعیان، افزون بر اشک روان بر امیر کاروان عاشورا، بر
آمران و مباشران این فاجعه لعن فرستادهاند و شماری پس از اظهار تاسف و غم
نسبتبه واقعه کربلا، پیآمدهای معنوی و کرامات بیمانند شهادت جانسوز آل
رسول صلی الله علیه و آله را نگاشته و عمق جنایت عاملان عاشورا را از این
رهگذر تصویر نمودهاند .
این نکته را نیز متذکر می شویم که همانگونه
که عاشورا یک انقلاب سیاسی در برابر دستگاه بنیامیه بود، یاد و نام عاشورا
و زنده نگهداشتن شهادت امام حسین علیه السلام در پهنه اجتماع و حوزه قلم
نیز به عنوان پدیدهای سیاسی بیش از همه مورد حساسیت و وحشت زمامداران فساد
پیشه و خودسر زمانه قرار گرفت؛ آن را به عنوان یک تهدید سیاسی و چالش
ریشهدار نگریسته و از راههای گوناگون به خاموشی این شعله حق و نور الهی
رو آوردهاند . هرچند اهل سنت نتوانستهاند عواطف و احساسات خود را به گونه
بایسته به گوش تاریخ برسانند، با این همه، متون تاریخی مواردی را به ثبت
رسانده است که به نوبه خود روند تاریخی مصیبتداری دینی و سیاسی آنان را
بازگو میکند.[i]
در ادامه نظر شما را به مطالعه اصل مقاله در بیان سیر
تاریخی سوگواری عاشورا در میان اهل سنت[ii] و همچنین مقالات و پاسخ های
دیگر در این موضوع جلب می کنیم.
فلسفه عزاداری بر اهل بیت (ع)
حکمت عزاداری و سینه زنی برای امام حسین (ع)
فرهنگ عزاداری در سیره پیشوایان
فلسفه گریه و عزاداری برای امام حسین (ع) چیست؟
فلسفه عزاداری برای اهل بیت (ع)
فلسفه زنجیر زنی در عزای اهل بیت (ع)
تأمّل و تعمّق در ابعاد شهادت حضرت سیّدالشّهدا علیه السلام و مصائب فوقالعاده سنگین که بر آن حضرت و اهلبیتش وارد شده است به نحوی است که عزادارن و پیروان اهل بیت عصمت و طهارت با برپایی جلسات سوگواری پیش از شهادت، محیط فکری و اجتماعی را برای معرفت و شور عاشورایی آماده میکنند.1
علّت این مسأله را نیز میتوان در نقش بسیار مهمّی دانست که شهادت امام حسین علیه السلام در بقاء اسلام داشت.2 هم چنین باید گفت مصائب آن حضرت، قابل مقایسه با مصائب هیچ یک از معصومین علیهم السلام نیست.3 لذا هر چند حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) در راه مبارزه با حکومت یزید شهید شدند لیکن شهادت ایشان آثار ارزشمند خود را گذاشت. 4
به گزارش گروه دریافت خبر خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، در این نگاشته با استفاده و بهرهگیری از اندیشههای آیتالله مکارم شیرازی مهمترین ابعاد و نشانههای شهادت امام حسین(ع) در روز عاشورا به مخاطبان ارائه میشود:
شهادت امام حسین(علیه السلام)؛ شورانگیزترین حادثۀ تاریخ بشریّت
بی شک اهمّیّت شهادت امام حسین علیه السلام در روز عاشورا که به صورت یکی از شورانگیزترین حماسههای تاریخ بشریّت درآمده، نه تنها از این نظر قابل توجه است که همه ساله نیرومندترین امواج احساسات میلیونها انسان را در اطراف خود بر میانگیزد و مراسمی پرشورتر از هر مراسم دیگر به وجود میآورد،5 بلکه اهمّیّت آن بیشتر از این جهت است که؛ هیچگونه «محرّکی» جز عواطف پاک دینی و انسانی و مردمی ندارد و این تظاهرات پرشکوه که به خاطر بزرگداشت آن انجام میگیرد، نیازمند هیچ مقدّمه چینی و فعّالیّتهای تبلیغاتی نیست و از این جهت در نوع خود بی نظیر است.6
اصلاح امت پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم)؛ نشانهای سترگ در شهادت حضرت سید الشهداء(علیه السلام)
گفتنی است با مرگ معاویه در نیمه رجب سال شصتم هجری قمری، فرزندش یزید خلافت را، همچون پدر، به زور و بدون هیچ ضابطهای در اختیار گرفت، فساد و فحشا و ظلم در عصر یزید به مراتب بدتر از عصر پدرش فراگیر شد، حال وقتی رییس حکومت شرابخوار، قمارباز، میمون باز، سگ باز و خلاصه آلوده به انواع گناهان باشد،7جامعه نیز دچار فساد اعتقادی، اجتماعی، اخلاقی می شود8.
از این رو امام حسین علیه السلام به منظور اصلاح امّت جدّش و جامعه اسلامی قیام کرد و در این راه شربت شهادت نوشید، ولی جامعه اسلامی را تکان داد و به این هدف نزدیک ساخت. اگر امام حسین علیه السلام دست به این کار بزرگ نمیزد به یقین امروز خبری از اسلام نبود، یا اگر بود قابل توجّه نبود.9
شهادت طلبی در سایۀ احیاء امر به معروف و نعی از منکر
حال با این تفاسیر وقتی منکرات فرا گیر گردید و معروفها به فراموشی سپرده شد. صلحا، عبّاد، مهاجران، انصار از صحنه حکومت کنار گذاشته شده، و ظالمان و فاسدان و تبعیدیان زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و مطرودان، زمام امور را به دست گرفتند.10 امام حسین علیه السلام در چنین شرایطی با تمام وجود خود (با قلب و زبان و عمل) رسالت امر به معروف و نهی از منکر را ادا نمود.11 در روز عاشورا با تقدیم خون خود این وظیفه بزرگ را انجام داد و درخت نوپای اسلام را آبیاری کرد، و آن را از نابودی نجات داد. 12خون اباعبداللَّه الحسین علیه السلام و فرزندان و یارانش، هم مزرعه اسلام را آبیاری کرد و هم آن را آفت زدایی نمود.13 در زیارتنامه های مربوط به امام حسین علیه السلام از جمله زیارت وارث میخوانیم:«اشْهَدُ انَّکَ قَدْ اقَمْتَ الصَّلاةَ، وَآتَیْتَ الزَّکاةَ، وَامَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَیْتَ عَنْ الْمُنْکَرِ، وَاطَعْتَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ حَتّی اتیکَ الْیَقینُ؛ شهادت میدهم که تو (امام حسین علیه السلام) نماز را بپا داشتی، و زکات را پرداختی، و امر به معروف و نهی از منکر کردی، و تا هنگام شهادت از خدا و رسولش اطاعت کردی».14
بیداری امت اسلامی؛ حاصل شهادت آگاهانۀ امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا
گفتنی است امام علیه السلام برای بیداری قاطبۀ مسلمین راهی جز شهادت فی سبیل اللَّه در پیش ندارد. لذا شهادت امام حسین علیه السلام از همان روز عاشورا اثر بیدار کننده خود را گذاشت،15زیرا آن قدر خواب مردم در سال 61 هجری عمیق و جهل و ناآگاهیشان ریشهدار بود که جز خون قلب امام علیه السلام و یاران وفادارش نمیتوانست این آفت مهم را از مزرعه اسلام دور نماید. 16
مردم پس از شهادت حضرت ابی عبداللَّه علیه السلام و همراهانش، و اسارت خاندان عصمت و طهارت، و بر سر نیزه رفتن سرهای مقدّس شهدای کربلا، از خواب غفلت بیدار شدند17 و قیامها یکی پس از دیگری شکل گرفت و بنی امیّه پس از واقعه کربلا روی خوش ندیدند، تا اینکه این خونهای پاک منتهی به سقوط بنی امیّه و ریشه کن شدن این درخت ناپاک شد.18 زیرا آرمان خواهی و دفاع از شرف و اعتقاد تا پای جان در شهادت حضرت سید الشهدا(علیه السلام) در روز عاشورا به نحوی است که بیداری و آگاهی امّت اسلامی و ظلم ستیزی19 را به همراه خواهد داشت. به تعبیر فرموده رسول خدا صلی الله علیه و آله:«إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لا تَبْرَدُ أَبَداً؛ به یقین شهادت حسین، حرارتی در دل مؤمنان ایجاد خواهد کرد، که هرگز خاموش نخواهد شد».20
بنابراین باید گفت امام حسین(علیه السلام) و یاران و اصحابش مرگ شرافتمندانه را در زیر ضربات تیر و خنجر و شمشیر، بر زندگی توأم با ذلّت در سایه کاخهای پر شکوه ترجیح داداند، چون میدانستند این مرگ مایه حیات جاویدان، و مایه حیات جامعه اسلامی و بیداری آنها و نجات اسلام از چنگال احزاب جاهلی و منافقان است.21
افشای نفاق؛ راهبرد حیاتی در شهادت طلبی امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا
بی شک هر کس دوگانگی درون و برون داشته باشد و رفتار و گفتار او هماهنگ نباشد منافق است. بنی امیّه از بارزترین گروههای منافقان بودند.22بنی امیّه در لباس خلافت اسلامی همه مقدّسات اسلام را زیر پا گذاشته، و یکی را پس از دیگری محو میکردند.23 و اگر قیام امام حسین علیه السلام و شهادت آن حضرت و فرزندان و یارانش رخ نمیداد و پرده از چهره آنها کنار نمیرفت شاید چیزی از اسلام باقی نمانده بود.24
شهادت حضرت سیدالشهداء (علیه السلام)؛ بستر ساز افول حاکمیت جائر
در تبیین یکی دیگر از نشانههای بارز شهادت طلبی امام حسین(علیه السلام) باید اذعان نمود؛ وجود انگیزه تشکیل حکومت در قیام عاشورا، به معنی دستیابی عملی و بالفعل به آن حکومت در همان برهه از زمان نیست، بلکه شهادت آن حضرت زمینه ساز کوتاه شدن دست بازماندگان دوران جاهلیّت از حکومت اسلامی در آینده بود و این واقعیّتی است که امام به دنبال آن بود.25
لذا شهادت آن حضرت در روز عاشورا، لرزه بر اندام حکومت جبّاران افکند، و در نتیجه اسلام را احیاء نمود و از اضمحلال دستاوردهای نهضت نبوی صلی الله علیه و آله جلوگیری کرد و مسلمانان را از حیرت و گمراهی نجات داد.26
شهادت امام حسین(علیه السلام) نشانهای بنیادین در رسوایی اسلام اُموی
شهادت امام حسین علیه السلام در روز عاشورا با آن همه عظمت معنوی و اصل و نسب خانوادگی، در روز روشن و در آن صحنه، کار سادهای نبود که تاریخ بتواند آن را فراموش کند. اخبار و روایاتی که درباره تحوّلات آسمان و زمین و گریه آسمانیان و فرشتگان پس از شهادت جانسوز آن حضرت در منابع شیعه و سنّی نقل شده است به این حقیقت گواهی میدهد.27
لیکن درد آورتر آن است که مردمی که ادّعای مسلمانی داشتند و به ظاهر نماز میخواندند و قرآن تلاوت میکردند، تکبیر گویان به جنگ با جگرگوشه پیغمبرشان برخاستند28 و با بیرحمی تمام اسوه تقوا و ایمان را شهید کرده و حریمش را مورد هتک و غارت قرار دادند.29
آری شهادت آن حضرت حجّت را بر آنها که عمری را با اسلام اموی سپری کردند و امیرمؤمنانی! مثل معاویه را دیدند و اکنون نیز یزید فاسد و شراب خوار ادّعای امامت بر مؤمنان و خلافت خطّه مسلمین را میکند و جز خود و خاندان فاسدش را آشنا به دین و مکتب نمیداند و امام حسین علیه السلام و خاندان پاکش را خارج از دین و شورشگر بر ضد خلیفه مسلمین! معرفی میکند، تمام کرد.30
شهادت امام حسین(علیه السلام)؛ تجلی بندگی و جوشش عشق و عرفان
امام حسین(علیه السلام) و یاران و اصحاب آن حضرت آنچنان فانی در عشق خداوند بودند، که حتّی درد ضربات شمشیر و نیزه را بر بدنهای خود احساس نمی کردند.31آری! آنها ابراهیم وار در آتش نمرودیان زمان وارد شدند و این آتش بر آنها برد و سلام شد و لذّت دیدار محبوب همه چیز را از یاد آنها برد!32
لذا باید گفت به راستی جوشش عشق و عرفان در این لحظات حسّاسی که امام و یارانش آغوش خود را برای شهادت گشودهاند شگفت انگیز است، و کلمات و واژهها از شرح و بیان آن عاجز است.33
هم چنین امام علیه السلام با صراحت خبر از شهادت و پرواز آنها به سوی بهشت میدهد و یاران گریه شوق سر میدهند و مسرورند.34 معارف الهیه و بالاترین درجه رضا و تسلیم در کلمات آن موج میزند؛ نه شکوهای، نه بی تابی، نه اظهار عجز و ناتوانی، و نه ابراز یأس و ناخشنودی ابداً در آن دیده نمیشود. همه جا سخن از صبر و شکیبایی و رضا و تسلیم در برابر قادر متعال و خداوند لایزال است.35
تجلّی آخرت گرایی، نشانهای استوار در شهادت امام حسین(علیه السلام)
از دیگر نشانههای بارز و آشکار در شهادت امام حسین(علیه السلام) باید به مقولۀ آخرت گرایی در ماهیت ذاتی شهادت آن حضرت اشاره نمود؛ امام علی بن الحسین علیه السلام فرمود: هنگامی که (در روز عاشورا) کار بر امام حسین علیه السلام سخت شد، همراهان حضرت دیدند، در این صحنه پر خطر که هر کس رنگ از چهرهاش می پرید و لرزه بر اندامش میافتاد، امام و یاران خاصّش، چهرههاشان درخشان و اندامشان آرام و دلهایشان هر لحظه مطمئنتر میشد و برخی به برخی دیگر میگفتند: به آنان بنگرید که از مرگ باکی ندارند.36 در این هنگام امام علیه السلام فرمود: ای بزرگ زادگان! شکیبا باشید. مرگ فقط پلی است که شما را از سختیها و دشواریها به بهشت پهناور و نعمتهای جاودان برساند!.37سخنان این پیشوای بزرگ ایثار و فداکاری به خوبی نشان میدهد که از چنان نفس مطمئنّه و آرامی برخوردار بود که نه تنها مرگی را که در چند قدمی قرار داشت به چیزی نمیگرفت و نه تنها شهادت عزیزان و یاران- جز در جنبه های عاطفی- تغییری در روح و فکر بلند او ایجاد نمیکرد، بلکه بر استقامتش می افزود، و هر زمان آتش شوق دیدار یار در دلش افروختهتر میشد!.38
لبخند زدن بر مرگ، برافروخته شدن چهرهها در آستانه شهادت و آرامش دلها در آخرین لحظات زندگی، تنها برای کسانی میسّر است که شوق دیدار یار تمام وجودشان را پرکرده، و دنیا را زندان و قفسی میدانند که مرگ در راه رضای پروردگار درهای آن را میگشاید و به اوج آسمان قرب خدا پرواز می کنند.39
سخن آخر:
در خاتمه باید گفت امام حسین(علیه السلام) به عنوان اسوه شجاعت و شهامت و آزادی و نمونه اتمّ (کامل) شهادت در راه خدا بوده است.40 زیرا شهادت آن حضرت با ارزشهای والایی گره خورده که نه تنها کهنه نمیشود بلکه اهمیت آنها روز به روز آشکار میشود، مسأله حق و عدالت، کرامت انسانی، جهاد در راه عقیده الهی، تن به ذلت ندادن در زندگی همه از مفاهیمی است که هرگز کهنه نخواهد شد، بلکه در دنیای امروز که ظلم و بیدادگری ظالمان غوغا میکند ارزش این حقایق آشکارتر شده است، قیام و شهادتی که با ذات پاک پروردگار پیوند داشته باشد چگونه ممکن است کهنه شود، ذات خداوند ازلی و ابدی است و آنچه با او بپیوندد رنگ ازلیت و ابدیت به خود میگیرد،41 بنابراین امام حسین (علیه السلام) با شهادت خود درس آزادگی و عزت و عظمت و خلوص نیت و جهاد و ایثار داد، همان اموری که امروز بیش از هر زمان دیگر به آنها نیازمندیم.42
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛
معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
1 احکام عزاداری؛ ص115.
2 احکام عزاداری؛ ص117.
3 همان.
4 احکام عزاداری؛ ص131.
5 احکام عزاداری؛ ص13.
6 احکام عزاداری، ص: 13.
7 ابن کثیر مورّخ و دانشمند متعصّب و معروف اهل سنّت می گوید:«یزید به نوازندگی، شرابخواری، خوانندگی، شکار( تفریحی)، به خدمت گرفتن غلامان و کنیزان خنیاگر، سگبازی، و به جان هم انداختن قوچها، چهارپایان و بوزینهها شهرت داشت. هر روز صبحگاهان مست و می زده بر میخاست. او بوزینهای را بر پشت اسب زین شدهای سوار میکرد و میگرداند و بر بوزینه و غلامان کلاههای زرین میپوشاند، و هنگامی که بوزینه اش مُرد بر او اندوهگین شد.( عاشورا، ص 219).
8 اهداف قیام حسینی؛ ص31.
9 اهداف قیام حسینی؛ ص32.
10 معاویه افرادی همچون عمروبن عاص، زیاد بن ابیه، مغیرة بن شعبه، سمرة بن جندب رادر شهرهای مصر و بصره و کوفه در حکومت شریک کرد. جالب اینکه حضرت علی علیه السلام در یک پیشبینی شگفت آور در نامه 62 نهجالبلاغه از این واقعه خبر داد. شرح بیشتر را در کتاب عاشورا، ص 163 به بعد مطالعه فرمایید.
11 اهداف قیام حسینی؛ ص42.
12 اهداف قیام حسینی؛ ص43.
13 اهداف قیام حسینی؛ ص43.
14مفاتیح نوین، ص 382؛ بحارالانوار، ج 98، ص 197، ح 32.
15 اهداف قیام حسینی؛ ص79.
16 اهداف قیام حسینی؛ ص79.
17 همان.
19 احکام عزاداری؛ ص30.
20 مستدرک الوسائل، ج 10، ص 318، ح 13.
21 عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها؛ ص425.
22 اهداف قیام حسینی، ص: 107.
23 اهداف قیام حسینی؛ ص107.
24 اهداف قیام حسینی؛ ص107.
25 عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها؛ ص265.
26 عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها؛ ص234.
27 رجوع شود به: بحارالانوار، ج 45، ص 201- 219 و سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 425- 428.
28 به گفته شاعر: وَ یُکَبِّرُونَ بِأَنْ قُتِلْتَ، وَ إِنَّما/قَتَلُوا بِکَ التَّکْبِیرَ وَ التَّهْلیلَا
« هنگامی که تو را کشتند، تکبیر گفتند، ولی در حقیقت با کشتن تو تکبیر و تهلیل( لا إله إلّااللَّه) را کشتند».( بحارالانوار، ج 45، ص 244).
29 عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها؛ ص30.
30 عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها؛ ص611.
31 عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها؛ ص428.
32 عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها؛ ص428.
33 عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها؛ ص474.
34 عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها، ص: 475.
35 عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها ؛ ص530.
36 عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها؛ ص513.
37 عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها؛ ص514.
38 عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها؛ ص505.
39 عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها؛ ص514.
40 اهداف قیام حسینی؛ ص9.
41پیام حضرت آیتالله العظمی مکارم شیرازی به یازدهمین جشنواره بین المللی بهار شهادت،1394/3/3.
42 همان.
عاشورا ست که بر مسلمین فریاد می آرد که هیهات من الذله، عاشوراست که ما را از مبتلا شدن به یزید زمانه حفظ می کند عاشوراست که معیار می دهد یزید زمانه کیست؟
اگر بی توجهی کنیم برای او سینه می زنیم و فاسد زمانه کدخدایی می کند و ما...
مهمترین عبرت های عاشورا برای امروز ما چیست؟
چه آفتهایی در ما جامعه را به سمت کوفه شدن می برد؟
این سخنرانی را که خواندم احساس وظیفه کردم آن را به گوش همه برسانند و چه مظلوم است آنکه بیست و دو سال پیش هشدارهایی داد که امروز بیش از پیش اهمیتش روشن می شود انگار برای امروز گفته :
غیراز درس، عاشورا یک صحنه عبرت است.
انسان باید به این صحنه نگاه کند، تا عبرت بگیرد. یعنی چه، عبرت بگیرد؟
یعنی خود رابا آن وضعیت مقایسه کند و بفهمد در چه حال و در چه وضعیتی است؛
چه چیزی او را تهدید میکند؛ چه چیزی برای او لازم است؟ این را میگویند
«عبرت». این همنوع دیگری از درس است؛ اما درس از راه عبرت گیری است. این
را قدری بررسی کنیم.
اوّلین عبرتی که در قضیه عاشورا ما را به خود متوجّه میکند، این است که
با نام خدا
تاریخ تحریر: 26/11/83
این نوشتار یک مقالهی استاندارد نیست؛ بلکه مجموعهای از نکات است که در طول مطالعاتم یادداشت کردهام و با توجه به ارتباط مطالب، آنها را به این صورت تنظیم کردهام. در انتهای هر یادداشت منبع آن را بیان کردهام با علائم اختصاری زیر:
(ح ح) = کتاب (حماسه ی حسینی ـ شهید مطهری (ره))
(پ ع) = کتاب (پیام های عاشورا ـ جواد محدثی)
(آ د آ) = کتاب (آذرخشی دیگر از آسمان کربلا ـ استاد مصباح یزدی)
(ا ا ا) = کتاب (ارزیابی انقلاب امام حسین علیه السلام ـ مترجم: مهدی پیشوایی)
(س پ) = کتاب (سیره ی پیشوایان ـ مهدی پیشوایی)
(ت ز ا) = کتاب (تاریخ زندگانی امام حسین علیه السلام ـ عمادزاده)
این نوشتار در صدد بررسی موارد زیر است:
بخش اول: ماهیت قیام حسینی؛
بخش دوم: عوامل پیدایش قیام کربلا؛
بخش سوم: اهداف این قیام؛
بخش چهارم: پیامدهای این انقلاب؛
بخش پنجم: چند پرسش و پاسخ.
بخش اول: ماهیت قیام حسینی
[... به اتفاق مورخین، بزرگ ترین مرد سیاسی تاریخ، معاویه بن ابی سفیان
بود که قریب نیم قرن به نام حکومت و سلطنت بر اریکه ی فرمانفرمایی استقرار
یافت و آنچه امکانپذیر بود برای حفظ مقام خود، عمل کرد ولی این درس را
نخوانده بود که ممکن است با یک سیاست انقلابی و نهضت ملی و قیام و از خود
گذشتگی، کاخ استوار خلافت و سلطنت او برای همیشه در هم شکسته شود و لذا
سیاسیون اروپا در کتابی که راجع به امام حسین علیه السلام نوشته اند به نام
«روولیسیون»، سیاسة الحسینیه، این معنا را متوجه شده، سیاست مظلومیت و
فداکاری در راه حق را بزرگ ترین شاهکار سیاست غلبه شناخته اند. (ت ز ا – ج 1
ص 15)].
[... و این شخصیت در
نقشه ی عالم وجود، یک مقام و مرتبه ی ثابت و روشنی داشته که جبرئیل علیه
السلام، اهمیت نهضت او را برای آدم ابوالبشر نقل کرده و قیام او را به نام
تاریخ آینده با مصیبتی که بر او وارد می شود، خبر داده است و فاجعهی الم
انگیز او را به همه ی پیغمبران در ضمن وقایع مهم جهان آفرینش، اطلاع داده
است. (ت ز ا – ج 1 ص 50)].
کربلا، انقلابی آگاهانه یا انفجاری ناآگاهانه؟
[با توجه به وصیتنامه ی اعتقادی ـ سیاسی امام به برادرش محمد حنفیه و
سخنرانی هایشان در مکه و خطبه ی ایشان خطاب به سپاه حر و سایر سخنرانی ها و
نامه ها، به خوبی روشن می شود که قیام این پیشوای بزرگ، یک قیام آگاهانه و
بر اساس احساس وظیفه و با توجه به تمام خطرات بوده است. امام حسین علیه
السلام نه تنها خود آگاهانه از شهادت استقبال کرد بلکه می خواست یارانش نیز
شهادت را آگاهانه انتخاب کنند به همین جهت شب عاشورا آنان را آزاد گذاشت
که اگر خواستند بروند. (س پ – ص 168)].
[آیا جریان امام حسین علیه السلام یک انقلاب انفجاری و یک انفجار بود؟ یک
کار ناآگاهانه بود؟ آیا به این صورت بود که در اثر فشار های خیلی زیادی که
از زمان معاویه و بلکه قبل از آن بر مردم و خاندان امام آورده بودند، دوره ی
یزید که رسید دیگر حوصله ی امام حسین سر آمد و گفت: هرچه بادا باد، هرچه
می خواهد بشود؟! العیاذ بالله. گفته های امام حسین که نه تنها از آغاز این
نهضت بلکه از بعد از مرگ معاویه شروع می شود، نامه هایی که میان او و
معاویه مبادله شده است، سخنرانی هایی که در مواقع مختلف ایراد کرده است،
نشان می دهد که این نهضت در کمال آگاهی بوده. انقلاب است اما نه انفجار. (ح
ح – ص 138)].
قصه ی کربلا، دو صفحه دارد:
[حادثه ی عاشورا و تاریخچه ی کربلا، دو صفحه دارد: یک صفحه سفید و نورانی،
ویک صفحه تاریک و سیاه و ظلمانی که هر دو صفحه اش یا بی نظیر است یا کم
نظیر.
اما صفحه ی سیاه و
تاریکش، از آن نظر سیاه و تاریک است که در آن فقط جنایت بی نظیر یا کم نظیر
می بینیم. از این نظر حادثه ی کربلا یک جنایت و یک تراژدی است، یک مصیبت
است، یک رثاء است. این صفحه را که نگاه می کنیم، در آن کشتن بی گناه می
بینیم، کشتن جوان می بینیم، کشتن شیرخوار می بینیم، اسب بر بدن مرده تاختن
می بینیم، آب ندادن به یک انسان می بینیم، زن و بچه را شلاق زدن میبینیم،
اسیر را بر شتر بی جهاز سوار کردن می بینیم. از این نظر قهرمان حادثه کیست؟
واضح است، آن که می خورد، قهرمان نیست، آن بیچاره مظلوم است. قهرمان حادثه
در این نگاه، یزید بن معاویه است، عبید الله بن زیاد است، عمر سعد است،
شمر بن ذی الجوشن است، خولی است و یک عده ی دیگر.
اما آیا تاریخچه ی عاشورا فقط همین یک صفحه را دارد؟ این تاریخچه یک
صفحهی دیگر هم دارد که قهرمان آن صفحه دیگر پسر معاویه نیست، پسر زیاد
نیست، پسر سعد نیست، شمر نیست، در آن جا قهرمان «حسین» است. در آن صفحه،
دیگر جنایت نیست، تراژدی نیست بلکه حماسه است، افتخار است، نورانیت است،
تجلی حقیقت انسانیت است، تجلی حق پرستی است. آن صفحه را نگاه می کنیم می
گوییم: بشریت حق دارد به خودش ببالد اما وقتی صفحه ی سیاهش را مطالعه می
کنیم، میبینیم که بشریت سرافکنده است. (ح ح – ص 30)].
[من نمی گویم آن صفحه ی تاریک را نباید دید. بلکه باید آن را دید و خواند
اما این مرثیه، همیشه باید مخلوط با حماسه باشد. این رثا و مصیبت نباید
فراموش شود، باید اشک مردم را همیشه بگیرید اما در رثای یک قهرمان، پس اول
باید قهرمان بودنش برای شما مشخص بشود بعد در رثای قهرمان بگریید وگرنه،
رثای یک آدم نفله شده ی بیچاره ی بی دست و پای مظلوم که دیگر گریه ندارد.
(ح ح – ص 32)].
دو بخش خون و پیام:
[هرقیام و نهضتی عمدتاً از دو بخش «خون» و «پیام» تشکیل می شود. انقلاب
امام حسین علیه السلام تا عصر عاشورا، مظهر بخش اول یعنی بخش خون شهادت و
ایثار بود و رهبر و پرچمدار آن نیز خود حسین بن علی علیهما السلام بود در
حالی که بخش دوم آن از عصر عاشورا آغاز گردید و پرچمدار آن، امام زین
العابدین و زینب کبری سلام الله علیهما بودند که پیام انقلاب و شهادت سرخ
آن حضرت و یارانش را با سخنان آتشین خود به اطلاع افکار عمومی رساندند و
طبل رسوایی حکومت پلید اموی را به صدا درآوردند.
با توجه به تبلیغات بسیار گسترده و دامنه داری که حکومت اموی از زمان
معاویه به بعد بر ضد اهل بیت به ویژه در منطقه ی شام به راه انداخته بودند
بی شک اگر بازماندگان امام حسین علیه السلام به افشاگری و بیدارسازی نمی
پرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرت های وقت، قیام و نهضت بزرگ آن حضرت
را در طول تاریخ لوث می کردند و چهره ی آن را وارونه نشان می دادند. (س پ –
ص 182)].
[این جزء نقشه ی امام
حسین علیه السلام بود که مرحله ی اول را خود و یارانش با شهادت انجام
دادند و مرحله ی دوم آن یعنی رساندن پیام قیام کربلا، بر عهده ی امام زین
العابدین و زینب کبری علیهما السلام بود. (س پ – ص 206)].
جنبه های مختلف کربلا:
قیام کربلا چندین بْعد و جنبه دارد:
[1. جنبه ی توحیدی و عرفانی:
حضرت در اولین خطبه اش در مکه فرمود: رضی الله والله رضانا اهلَ البیت (به خدا قسم، خشنودی ما اهل بیت، در خشنودی خداست).
... تیری می آید و بر سینه ی حضرت می نشیند و ابا عبد الله از روی اسب بر
روی زمین می افتد و در همان حال می فرماید: رضاً بقضائک و تسلیماً لامرک،
لا معبودُ سواک یا غیاث المستغیثین (راضی ام به قضای تو و تسلیم فرمان
توام، معبودی جز تو نیست یا غیاث المستغیثین).
2. جنبه ی حماسه و پرخاشگری:
از جمله کلمات حضرت: لا والله لااُعطیکم بیُدی اعطاءَ الذلیل و لا اَفرْ
فرارُ العبید (نه به خدا قسم، نه ذلیلانه تسلیم می شوم و نه مانند بردگان
فرار می کنم) ـ هیهاتَ منا الذلة! (ما کجا و ذلت کجا!) ـ الموت اولی من
رکوب العار (مرگ سزاوار تر از ذلت است).
3. جنبه ی وعظ و اندرز گویی:
از دید دیگری نگاه می کنیم، یک خیرخواه، یک واعظ و یک اندرزگو را می بینیم
که حتی از سرنوشت شوم دشمنان خودش ناراحت است که این ها چرا باید به جهنم
بروند؟ چرا اینقدر بدبختند؟
4. جنبه ی اخلاق اسلامی:
وقتی از این دید به حادثه ی کربلا می نگریم، می بینیم یک صفحه ی نمایش
اخلاق اسلامی است؛ به طور مختصر سه ارزش اخلاقی: مروت (= مردانگی و بالا تر
از شجاعت است)، ایثار، و وفا و مساوات در این حادثه وجود داشته است. (ح ح–
ص383)].
بخش دوم: عوامل پیدایش قیام کربلا
ریشه ی عاشورا در سقیفه:
[آن جریان انحرافی که در مسأله ی رهبری و خلافت پیش آمد، به تدریج جامعه
را از سرچشمه ی زلال مکتب دور ساخت ... اگر آن ستم نخستین نبود و آن گستاخی
فاحش نسبت به پیامبر گرامی و خاندان او انجام نمی گرفت، کار امت پیامبر به
آنجا نمی رسید که عزیز ترین چهره ی امت اسلامی و یادگار پیامبر را در
کربلا به شهادت برسانند و پس از آن قتل عام خونین، خاندان پیامبر را به
اسارت ببرند ... پس شهادت امام و یارانش در عاشورا، برگی دیگر از آن ستم
نخستین بود، به تعبیر زیبای آیت الله غروی اصفهانی:
«وقتی حرمله تیر افکند، حرمله نبود که تیر انداخت بلکه تیرانداز واقعی کسی
بود که برای او زمینه سازی کرده بود، تیری از جانب سقیفه آمد که کمان آن
در دست خلیفه (ابوبکر و عمر) بود، آن تیر گلوی آن کودک را ندرید بلکه بر
جگر دین و قلب پیامبر فرو نشست».
تیری هم که روز عاشورا بر قلب حسین علیه السلام نشست و خون ثار الله را بر
زمین ریخت، در واقع در روز سقیفه رها شده بود و در روز عاشورا به هدف
نشست.
کانکه طرح بیعت شورا فکند خود همانجا طرح عاشورا فکند
چرخ در یثرب رها کرد از کمان تیر، کاندر نینوا شد بر نشان (پ ع – ص 182)].
عوامل پیدایش نهضت کربلا:
[عواملی که در پیدایش این قیام و نهضت اثر داشت عبارتند از:
1) درخواست بیعت از امام حسین علیه السلام برای یزید و وارد آوردن فشار به آن حضرت به این منظور.
2) دعوت مردم کوفه از امام حسین علیه السلام به عراق.
3) عامل امر به معروف و نهی از منکر.
امام حسین علیه السلام از روز نخست، از مدینه با شعار امر به معروف و نهی
از منکر حرکت کرد. از این نظر، مسأله این نبود که چون از امام حسین علیه
السلام بیعت خواسته اند و او بیعت نکرده، پس قیام می کند بلکه اگر بیعت هم
نمیخواستند باز قیام را لازم می دانست. نیز مسأله این نبود که چون مردم
کوفه از او دعوت کرده اند، قیام می کند زیرا حدود یک ماه و نیم بعد از
خودداری از بیعت بود که دعوت کوفیان آغاز شد. از این دیدگاه (دیدگاه امر به
معروف و نهی از منکر)، منطق امام حسین علیه السلام منطق اعتراض و تهاجم بر
حکومت ضد اسلامی بود. منطق او این بود که چون جهان اسلام را منکرات و فساد
و آلودگی فراگرفته و حکومت وقت به صورت سرچشمه ی فساد درآمده، او به حکم
مسئولیت شرعی و وظیفه ی الهی خود، باید قیام کند.
این هرسه عامل در قیام و نهضت عظیم امام حسین علیه السلام نقش داشتند و هر
کدام یک نوع تکلیف و وظیفه برای امام ایجاب می کردند و موضع حضرت در برابر
هر کدام فرق می کرد؛
از نظر
عامل اول، امام حسین علیه السلام حالت دفاعی داشت زیرا از او به زور بیعت
می خواستند و او خودداری می ورزید. از نظر عامل دوم، حضرت موضع تعاون و
همکاری داشت زیرا او را به همکاری دعوت کردند و او نیز پاسخ مثبت داد. اما
از نظر عامل سوم، او مهاجم و معترض و پرخاشگر بود زیرا اگر هم از او بیعت
نمی خواستند باز به حکومت هجوم برده، آن را غیر اسلامی میخواند.
از نظر اهمیت، عامل اول از عامل دوم مهم تر است ولی بیش ترین ارزش را عامل سوم دارد. (س پ – ص 162)].
اگر قیام هم نمی کرد، او را می کشتند:
[امام هم مکرر در مدینه و مکه و بین راه، همه جا به صراحت فرموده بود: اگر
من در سوراخ حیوانی بروم، بنی امیه مرا بیرون می آورند و می کشند پس چه
بهتر که این شهادت روی اصل قیام و معرفی و بیان علل و اسباب قیام قرار
گیرد. (ت ز ا – ج 1 ص 479)].
بخش سوم: اهداف قیام کربلا
1. اصلاح مفاسد:
[«اصلاح مفاسد» هدف اصلی قیام امام حسین علیه السلام بود؛ در وصیتی که آن
حضرت برای برادرش محمد حنفیه مرقوم فرمودند، جمله ی معروفی است که می
فرمایند: «انی لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انما
خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی». یعنی: من نه برای گردش و تفریح از مدینه
بیرون میروم و نه برای اینکه فسادی در زمین راه بیندازم و ظلمی بکنم، فقط
برای اصلاح در امت جدم خروج می کنم. (آ د آ- ص 124)].
[پیش از قیام حسین (ع) مردم چنان عادت به تسلیم نموده بود که با حرف اصلاح
پذیر نبود، بلکه یگانه راه اصلاح و دگرگون ساختن آن، انقلاب بود. حرف خالی
هرگز در روح مرده و دل بیمار و فکر تخدیر شده اثر ندارد. (ا ا ا – ص
129)].
[مصداق اصلاح، این موارد
است: باید حدود الهی برگردد، باید بیت المال مسلمین به طور یکسان در
اختیار همه قرار گیرد، باید مردم به طور یکسان از تسهیلات اقتصادی، اداری و
قانونی استفاده کنند نه اینکه فقط خویش و قوم ها، دار و دسته، هم حزبی ها و
هم جبهه ای ها از امکانات و تسهیلات استفاده ببرند. (آ د آ- ص 135)].
آیا امام به هدفش رسید؟
[هدفی که امام حسین علیه السلام در وصیتنامه ی خود به برادرش فرمود، این
بود: انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی. شاید کلمه ی «طلب» اشاره به این
مطلب باشد که: من نمی گویم می توانم چنین کاری را انجام دهم، همه ی مشکلات
را حل و فساد ها را برطرف کنم، اما در این راه تکاپو می کنم و قدم برمی
دارم و نهایت سعی خود را می کنم، اگر مردم هم کمک کردند و به وظیفه شان عمل
کردند، این کار انجام خواهد شد، مفاسد اصلاح خواهد شد. اما اگر مردم کمک
نکردند من به وظیفه ی خود عمل کرده ام پس هدف، «طلب اصلاح» بود و این هدف
به بهترین وجه تحقق پیدا کرد. (آ د آ – ص 137)].
2. امر به معروف و نهی از منکر:
[حضرت به دنبال جمله ی مذکور (انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی)
میفرماید: و اَنً آمْرُ بالمعروف و اَنهی عن المنکر (و اینکه امر به معروف
و نهی از منکر کنم). (آ د آ- ص 142)].
آیا امام به هدفش رسید؟
[امام حسین علیه السلام هدفی جز اعتلای حق و بقای دین و نهی از منکر و
مبارزه در راه عزت و کرامت انسانی نداشت، به این هدف نیز رسید هرچند خود و
یارانش در عاشورا به شهادت رسیدند. رسوا ساختن چهره ی تزویرگرانه ی امویان،
شکستن جو رعب و وحشت در قیام علیه سلطه ی جور، دمیدن روح احساس و تعهد و
مسئولیت در برابر اسلام و مسلمین، پدید آمدن انگیزه های جهاد و مبارزه در
راه حق، همه از اهداف حسینی در نهضت عاشورا بود و این هدف ها همه تحقق
یافت. پس امام حسین علیه السلام چهره ی پیروز نبرد عاشورا است. (پ ع – ص
133)].
پرسش: می گویند: وجوب و جواز امر به معروف و نهی از منکر تا جایی است که ضرر مهمی متوجه انسان نباشد، پس چرا این مسأله در قیام کربلا رعایت نمیشود؟
پاسخ:
د و مرز امر به معروف و نهی از منکر بستگی به موضوع آن دارد؛ در موضوعات
کوچک، حد و مرز آن عدم ضرر است ولی [یک وقت هم هست که موضوع امر به معروف و
نهی از منکر، موضوعی است که اسلام برای آن اهمیتی بالا تر از جان و مال و
حیثیت انسان قائل است. امر به معروف و نهی از منکر در مسائل بزرگ، مرز نمی
شناسد. (ح ح – ص 267)].
بخش چهارم: پیامد های قیام کربلا
رسوا ساختن هیئت حاکمه:
[از پیامد های قیام کربلا رسوا ساختن هیئت حاکمه (حکومت یزید) بود. (س پ –ص214)]
[این جاست که انسان می فهمد که نهضت حسینی چه قدر برای جهان اسلام مفید
بود و چگونه این پرده ها را درید. در آن زمان وسایل ارتباطی که نبود، مثلاً
مردم مدینه نمی دانستند که در شام چه می گذرد. رفت و آمد خیلی کم بود،
افرادی هم که احیاناً از مدینه به شام می رفتند از دستگاه یزید اطلاعی
نداشتند. بعد از قضیه ی امام حسین، مردم مدینه تعجب کردند که عجب، پسر
پیغمبر را کشتند! هیئتی را برای تحقیق به شام فرستادند که چرا امام حسین
کشته شد؟ پس از بازگشت این هیئت، مردم پرسیدند: قضیه چه بود؟ گفتند: همین
قدر در یک جمله به شما بگوییم که ما در مدتی که در آن جا بودیم، دائماً می
گفتیم: خدایا! نکند از آسمان سنگ ببارد و ما به این شکل هلاک شویم. ونیز به
شما بگوییم که ما از نزد کسی می آییم که کارش شراب خواری و سگ بازی و یوز
بازی و میمون بازی است، کارش نواختن تار و سنتور و لهو و لعب است، کارش
زناست حتی با محارم. حال تکلیف خود را بدانید. این بود که مدینه قیام کرد،
قیامی خونین. (ح ح – ص 177)].
احیای سنت شهادت:
[از پیامد های قیام کربلا احیای سنت شهادت بود که به گواهی تاریخ، عامل بسیاری از پیروزی های بزرگ مسلمانان بود. (س پ – ص 214)]
قیام و شورش بر ضد حکومت جور:
[از پیامد های قیام کربلا قیام و شورش در امت اسلامی بر ضد حکومت جور بود مانند: قیام توابین و قیام مختار. (س پ – ص 214)]
قیام توابین:
[نخستین عکس العمل مستقیم امام حسین علیه السلام، جنبش توابین در شهر کوفه
بود. بعد از شهادت سیدالشهدا، شیعیانی که فرصت طلایی یاری امام را در
کارزار عاشورا از کف داده بودند به شدت پشیمان شده، خود را ملامت نمودند
... این گروه احساس کردند که ننگ این گناه از دامن آن ها شسته نخواهد شد
مگر آنکه انتقام خون حسین علیه السلام را بگیرند یا در این راه کشته شوند.
به دنبال این فکر، شیعیان نزد رؤسای خود رفتند و اجتماعی تشکیل دادند و
برنامه ی انتقام را طراحی کردند.
انگیزه این جنبش احساس ندامت از گناه و شوق به جبران خطا بود.
ابتدا در دفتر سلیمان بن صرد، شانزده هزار نفر ثبت نام کرده بودند که از این عده جز پنج هزار نفر حاضر نشدند.
جنبش توابین در سال 61 هجری آغاز شد. آنان از آن تاریخ، ساز و برگ جنگی
فراهم ساخته، مردم را به خونخواهی دعوت می کردند. در این اثنا بود که یزید
مرد.
سرانجام در شب جمعه، پنجم
ربیع الثانی سال 65 نخستین شعله ی قیام زبانه زد. توابین در سرزمینی به نام
«عین الورده» با سپاه شام به فرماندهی عبید الله بن زیاد روبرو شدند و پس
از سه روز نبرد سخت شکست خوردند.
قیام توابین اگرچه هدف اجتماعی روشنی نداشت و نیز خیلی زود با شکست روبرو
شد ولی در هر حال بر مردم کوفه تأثیر عمیقی گذاشت و افکار عمومی را برای
مبارزه با حکومت بنی امیه آماده کرد. (س پ – ص 221)].
قیام مختار:
[در سال 66 هجری، «مختار بن ابی عْبید ثقفی» در عراق قیام کرد تا انتقام خون حسین علیه السلام را بگیرد.
او شعار خود را یا لثارات الحسین (پیش به سوی انتقام گیری خون حسین) قرار داد.
مختار قاتلان امام حسین علیه السلام را سخت مورد تعقیب قرار داد و به
هلاکت رسانید به طوری که در ظرف یک روز، 280 نفر از آنان را کشت. (س پ – ص
226)].
ریشه کن شدن بنی امیه:
[بزرگ ترین قیامی که بعد از واقعه ی کربلا رخ داد، انقلاب عباسیان بود که
در سال 132 هجری به پیروزی رسید و بساط حکومت بنی امیه را برچید.
مورخان می نویسند: هنگامی که سر بریده ی مروان، آخرین خلیفه ی اموی را نزد
ابوالعباس، نخستین خلیفه ی عباسی آوردند، سجده ای طولانی کرد و بعد از
سجده، خطاب به سر بریده ی مروان گفت: ... اکنون برایم مهم نیست که مرگم کی
فرا رسد زیرا به انتقام خون حسین دو هزار نفر از بنی امیه را کشتم. (س پ – ص
214)].
[... پایه ی دستگاه
خلافت اموی را چنان متزلزل کرد که چنانچه نهضت ابا عبد الله نبود، حزب اموی
ـ که به قول عبد الله علائینی و خیلی افراد دیگر، با برنامه آمده بود تا
بر سرنوشت کشور های اسلامی مسلط شود ـ شاید هزار سال حکومت می کرد. با چه
هدفی؟ با هدف برگرداندن اوضاع به ماقبل اسلام، احیای جاهلیت ولی در زیر
ستار و پرده ی اسلام. (ح ح – ص 184)].
[سر موفقیت مختار در انتقام، این بود که اتباعش ایرانی و ثابت قدم و با عقیده و پایدار بودند. (ت ز ا – ج 2 ص 11)].
احیای اسلام و مسلمین:
[بعد از شهادت امام حسین یک رونقی در اسلام پیدا شد. این اثر در اجتماع از
آن جهت بود که امام حسین علیه السلام با حرکات قهرمانانه ی خود روح مردم
مسلمان را زنده کرد، احساس بردگی و اسارتی را که از اواخر زمان عثمان و
تمام دوره ی معاویه بر روح جامعه ی اسلامی حکمفرما بود تضعیف کرد و ترس را
ریخت، احساس عبودیت را زایل کرد و به عبارت دیگر، به اجتماع اسلامی شخصیت
داد. او بر روی نقطه ای در اجتماع انگشت گذاشت که بعداً اجتماع در خودش
احساس شخصیت کرد. (ح ح – ص 52)].
[مستشرق آلمانی می نویسد: قیام حسین برخلاف بنی امیه، سبب جنبش طوایف
مختلف و احزاب گوناگون اعراب و مسلمین شد و در نتیجه ی این جنبش، اسلام نشو
و نما و رونق روزافزون یافت. (ت ز ا – ج 1 ص 263)].
[اما همین کوفه (که با آمدن عبید الله بن زیاد به علت ضعف شخصیت از همه
چیز دست کشید) بعد از مدت سه سال، انقلاب کرد و پنج هزار نفر تواب از همین
کوفه پیدا شد. و شروع این نهضت از همان عصر عاشورا و از دوازدهم محرم بود.
چه کسی این کار را کرد؟ حسین بن علی.
شخصیت دادن به یک ملت به این است که به آن ها عشق و ایده آل داده شود و
اگر عشق ها و ایده آل هایی دارند که رویش را غبار گرفته است، آن گرد و غبار
را زدود و دومرتبه آن را زنده کرد. (ح ح – ص 57)].
بخش پنجم: چند پرسش و پاسخ
پرسش: را امام حسین علیه السلام در زمان معاویه قیام نکرد؟
پاسخ:
[با وجود چنین وضع اسفناکی که در زمان تسلط معاویه حکمفرما بود، بنابر
ملاحظات فراوان، قیام و انقلاب مسلحانه در آن زمان نه مقدور بود و نه مفید.
دو عامل زیر را می توان مهم ترین موانع قیام و انقلاب امام حسین علیه
السلام در زمان حکومت معاویه شمرد:
1. پیمان صلح امام حسن علیه السلام با معاویه: همه می دانستند که امام حسن
و امام حسین علیهما السلام متعهد شده اند تا زمانی که معاویه زنده است
سکوت کرده، به حکومت او گردن نهند. حال اگر حسین علیه السلام بر ضد معاویه
قیام می کرد امکان داشت معاویه او را شخصی فرصت طلب و پیمان شکن قلمداد کند
و میتوانست آن را یک شورش غیر موجه و بر خلاف مواد پیمان صلح بین طرفین
معرفی کند و چون جامعه ی آن روز جامعه ای بود که حال قیام و انقلاب نداشت،
طبعاً منطق معاویه را تأیید می کرد.
2. ژست دینی معاویه: گرچه معاویه عملاً اسلام را تحریف کرد ... اما همیشه
به اعمال خود رنگ دینی می داد و آن دسته از کار هایی را که مشروع جلوه دادن
آن ها مقدور نیست، در خفا انجام می داد. بنابر این اگر امام حسین علیه
السلام در زمان او قیام مسلحانه به راه می انداخت وی به سهولت می توانست آن
را در افکار عمومی یک اختلاف سیاسی و کشمکش بر سر قدرت و حکومت معرفی کند
نه قیام حق در برابر باطل. (س پ – ص 148)].
[قیام حسین (ع) در زمان یزید چنان آمیخته با شور و هیجان بود که خاطره ی
آن در دل های مردم جاوید مانده است ... ولی به گمان قوی اگر حسین (ع) در
زمان معاویه قیام می کرد، قیام او دارای چنین شور و حماسه ای نمی شد. البته
سر این مطلب را باید در نفوذ و شخصیت معاویه و روش خاص او در حل و فصل
مشکلات جستجو کرد؛ معاویه آنقدر ناپخته و بی سیاست نبود که حسین علیه
السلام با استفاده از سیاست ناشیگرانه ی او انقلاب پر سر و صدایی برپا کند.
به گمان قوی، اگر حسین علیه السلام در زمان معاویه قیام می کرد، روشی که
معاویه برای در هم شکستن انقلاب او اتخاذ می کرد این بود که قبل از آنکه
حسین علیه السلام بتواند انقلاب خود را عملی سازد و قبل از آنکه انعکاس و
طنین انقلاب او جامعه ی اسلامی را متلاطم سازد، او را مسموم می کرد چنانچه
با سایر رقبای سیاسی خود مانند: حسن بن علی علیه السلام، سعد بن ابی وقاص،
مالک اشتر، و عبد الرحمان بن خالد بن ولید چنین کرد. (ا ا ا – ص 147)].
پرسش: چرا اما حسین علیه السلام اهل بیت و زن و فرزندان خود را به کربلا برد؟
پاسخ:
[انسان که به یک سفر خطرناک می رود، زن و بچه اش را که نمی برد اما اباعبد
الله زن و بچه اش را برد ... آن ها را به این جهت برد که رسالتی در این
سفر انجام بدهند. (ح ح – ص 397)]. [امام حسین می خواست در این منطق که منطق
هجوم و منطق شهید و منطق انقلاب است، دامنه ی این قضیه گسترش پیدا کند.
اینکه خاندانش را هم آورد، برای همین بود چون قسمتی از پیامش را خاندانش
باید برسانند. خود امام حسین کوشش می کرد حالا که قضیه به این جا کشیده شده
است، هرچه می شود داغ تر بشود، برای اینکه بذری بکارد که برای همیشه در
دنیا ثمر و میوه بدهد. چه مناظری، چه صحنه هایی در کربلا به وجود آمد که
واقعاً عجیب و حیرت انگیز است! (ح ح – ص 152)].
[حرکت و اسارت این 84 زن و بچه و 78 سر بریده از کربلا به کوفه و گردش
دادن در بازار ها و کوچه ها و زندانی کردن آن ها و حرکت از کوفه به شام در
دور ترین مسیر شهر های نامی آن عصر مانند: موصل، بعلبک، عسقلان و غیره و
گردش در بازار شام و مسجد دمشق و از آن جا به مدینه از راه عراق و کربلا و
اردن هاشمی تا مدینه، زمینه ی یک نهضت و انقلابی را مهیا ساخت که به کلی
عالم اسلامی را تحت تأثیر گذاشت. (ت ز ا – ج 2 ص 158)].
پرسش: چرا اهل کوفه بی وفایی کردند؟
پاسخ:
[مردمی که هجده هزار بیعت کننده داشتند و دوازده هزار نامه نوشته بودند به
مجرد اینکه سر و کله ی پسر زیاد پیدا شد، همه فرار کردند چرا؟ چون زیاد بن
ابیه سال ها در کوفه حکومت کرده بود، آنقدر چشم درآورده بود، آنقدر دست و
پا بریده بود، آنقدر شکم ها سفره کرده بود، آنقدر افراد را در زندان ها
کشته بود که این ها به کلی احساس شخصیت خود را از دست داده بودند. لذا تا
شنیدند پسر زیاد آمده، زن دست شوهرش را می گرفت و او را از پیش مسلم کنار
می کشید، مادر دست بچه ی خود را می گرفت، خواهر دست برادر خودش را می گرفت،
پدر دست فرزند خودش را می گرفت و از مسلم جدا میکرد. و بی شک مردم کوفه
از شیعیان علی بن ابیطالب بودند و امام حسین را شیعیانش کشتند. لذا در همان
زمان هم می گفتند: قلوبهم معه و سیوفهم علیه (دل هایشان با او و شمشیر
هایشان بر ضد اوست). چرا که اموی ها شخصیت ملت مسلمان را له کرده، کوبیده
بودند و دیگر کسی از آن احساس های اسلامی در خودش نمی دید. (ح ح – ص 57)].
پرسش:
اگر یاری امام در آن زمان تکلیف شرعی بود پس چرا امام حسین علیه السلام
اصحاب خود را مرخص می کرد و به آن ها می گفت: هر کس می خواهد برود؟
پاسخ:
[... همواره از تکلیف شرعی می گوید، البته تکلیف شرعی هم بود و امام حسین
از گفتن آن نیز غفلت نکرد اما می خواست آن تکلیف شرعی را در نهایت آزادی و
آگاهی انجام بدهند. این است که به شهدای کربلا ارزش می دهد. (ح ح – ص
139)].
پرسش: چرا امام حسین علیه السلام با معاویه بیعت کرد ولی با یزید بیعت نکرد؟
پاسخ:
[گذشته از همه ی مفاسد دیگر، دو مفسده در بیعت با این آدم بود که حتی در
مورد معاویه وجود نداشت؛ یکی اینکه بیعت با یزید، تثبیت خلافت موروثی از
طرف امام حسین بود یعنی مسأله ی خلافت یک فرد مطرح نبود، مسأله ی خلافت
موروثی مطرح بود. مفسده ی دوم مربوط به شخصیت خاص یزید بود که وضع آن زمان
را از هر زمان دیگر متمایز می کرد؛ او نه تنها مرد فاسق و فاجری بود بلکه
متظاهر و متجاهر به فسق بود و شایستگی سیاسی هم نداشت ... این است که امام
حسین علیه السلام فرمود: و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل
یزید (فاتحه ی اسلام را دیگر باید خواند چون مردم به حاکمی مثل یزید گرفتار
شده اند). (ح ح – ص 202)].
پرسش: منظور از مشیت در جمله ی «ان الله شاء ان یراک قتیلاً و ان الله شاء ان یراهن سبایا» چیست؟
پاسخ:
[مشیت خدا دو قسم است: 1. تکوینی 2. تشریعی. و مشیت مراد در این جمله،
مشیت تشریعی است یعنی: رضایت خداوند در این است که ... نه مشیت تکوینی که
معنای جمله بشود: خدا این طور تقدیر کرده و کاری از دست من ساخته نیست ...
(ح ح – ص 396)].
پرسش: بالاخره امام حسین علیه السلام شکست خورد یا پیروز شد؟
پاسخ: از نظر ظاهر شکست خورد ولی با نگاه به اهداف قیام و تحقق آن ها، پیروز شد.
[شکست نبود کشته شدن سید الشهدا، چون قیام لله بود، قیام لله شکست ندارد. (پ ع – ص 174 به نقل از صحیفه ی نور)].
[امام حسین علیه السلام هدفی جز اعتلای حق و بقای دین و نهی از منکر و
مبارزه در راه عزت و کرامت انسانی نداشت، به این هدف نیز رسید هرچند خود و
یارانش در عاشورا به شهادت رسیدند. رسوا ساختن چهره ی تزویرگرانه ی امویان،
شکستن جو رعب و وحشت در قیام علیه سلطه ی جور، دمیدن روح احساس و تعهد و
مسئولیت در برابر اسلام و مسلمین، پدید آمدن انگیزه های جهاد و مبارزه در
راه حق، همه از اهداف حسینی در نهضت عاشورا بود و این هدف ها همه تحقق
یافت. پس امام حسین علیه السلام چهره ی پیروز نبرد عاشورا است. (پ ع – ص
133)].
معرفت سال بیستم ـ شماره 167 ـ آبان 1390، 13ـ26
مرضیه مروتى*
اکبر اجرایى**
چکیده
هدف از پژوهش حاضر، بررسى درسها و عبرتهاى قیام عاشورا از منظر مقام معظّم رهبرى مىباشد. از دیدگاه رهبر فرزانه انقلاب اسلامى، امام حسین علیهالسلام، درسها و عبرتهاى بزرگى به همه تاریخ داد. در حقیقت، اسلام را هم در زمان خودش و هم در هر زمان دیگرى بیمه نمود. یاد کربلا، این درسها و عبرتها را پیش چشم مىگذارد؛ هر جا فسادى از آن قبیل باشد، امام حسین علیهالسلام در آنجا زنده است و با شیوه و عمل خود مىگوید که تکلیف چیست و چه باید کرد؟ قیام جاودانه عاشورا نشان داد که نظام اسلامى، با ایمان، بصیرت، همتهاى بلند، مطرح شدن آرمانها و زنده نگاهداشتن شعارها به وجود مىآید، حفظ مىشود و پیش مىرود. روش پژوهش تحلیلى و اسنادى مىباشد.
کلیدواژهها: قیام عاشورا، امام حسین علیهالسلام، مقام معظّم رهبرى، اهداف، عبرتها، درسها.
آنچه در محرم سال 61ق. در کربلا اتفاق افتاد، حماسهاى عظیم و تکاندهنده بود که وجدانهاى خفته را بیدار کرد و خون رشادت، آگاهى و حماسه را در رگهاى امت اسلامى دوانید. عاشوراى حسینى، به مکتبى تبدیل شد که ستمدیدگان را علیه ظلم مىشوراند و پیروان فرهنگِ شهادت را به مقابله با سلطههاى غیردینى و ضددینى برمىانگیخت. عاشورا، فرهنگى فرازمان، فرامکان و حاوى تمامى ارزشهاى مورد نیاز جامعه است که با حفظ جاودانگى، توانمندى و پویایى لازم براى پاسخگویى به نیازهاى مختلف انسانها در همه زمانها و مکانها و در عرصههاى گوناگون زندگى را دارد و مىتواند قافله بشرى را تا پایان تاریخ، هدایت کند و این همان معناى دستور آموزنده «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» است. مقام معظّم رهبرى، قیام امام حسین علیهالسلام و حادثه عاشورا را از جمله مقاطع بسیار مهم در تاریخ بشر و متحولکننده آن برشمرده و مىفرماید: «با وجود مخالفتهاى فراوان، این واقعه در طول زمان زنده مانده است و عاشورا در واقع، گنجینهاى پرقیمت است که همه افراد بشر، مىتوانند از آن استفاده کنند.»1
عاشوراپژوهى مىتواند تصویرى روشن از ابعاد گوناگون قیام عاشورا، به ویژه دستاوردهاى آن به دست دهد. جستوجوهایى که در منابع گوناگون انجام شد نشان داد که علىرغم اهمیت روزافزون عاشورا و وجود منابع و پژوهشهاى بسیار در این زمینه،2 پژوهشى جامع از منظر مقام معظم رهبرى در این عرصه صورت نگرفته است. این در حالى است که پژوهشهاى بسیارى در ابعاد تخصصى و قابل توجهى همچون شعر و ادب، هنر، پزشکى، آداب و سنن و مرجعشناسى صورت گرفته است که نشان از اهمیت رشد و توسعه در حوزههاى خاص دارد، به گونهاى که این موضوع توانسته است در کانون توجه نویسندگان و پژوهشگران حوزههاى مختلف قرار بگیرد.
در حالى که مفاهیم و ارزشهاى والاى اسلام ناب محمدى صلىاللهعلیهوآله، آماج کینهتوزى کجاندیشان و مغرضان سیاستباز قرار گرفته و در گردباد توطئهها به فراموشى سپرده مىشوند، تبیین پیامهاى نهضت عاشورا و ارائه تصویرى صحیح و روشن از حرکت احیاگرانه امام حسین علیهالسلام، امرى ضرورى است که مىتواند نظام اسلامى را در بهکارگیرى آموزههاى قیام سیدالشهدا علیهالسلام، یارى رساند. با توجه به جامعیت علمى و اصالت نظرات رهبر فرزانه انقلاب اسلامى و تأکیدات معظّمٌله بر تبیین رسالتها و راهبردها در این زمینه، در این مقاله تلاش شده است که حرکت احیاگرانه اباعبداللّه الحسین علیهالسلام و درسها و عبرتهایى قیام عاشورا از منظر مقام معظّم رهبرى، مورد مطالعه و بررسى قرار گیرد. پژوهش حاضر به صورت نظرى و با روش سندکاوى، انجام گرفته است.
این پژوهش بر آن است که در راستاى هدف ذکرشده، به سؤالات زیر پاسخ دهد:
1. از دیدگاه رهبر انقلاب اسلامى، هدف اصلى امام حسین علیهالسلام از قیام عاشورا چه بود؟
2. از دیدگاه مقام معظّم رهبرى، مهمترین درسها و عبرتهایى که باید از قیام سیدالشهدا گرفت، کدامند؟
3. از دیدگاه رهبر انقلاب اسلامى، خواص در آن پنجاه سال چگونه شدند که نظام اسلامى آن وضع تأسفبار را پیدا کرد؟
4. از منظر رهبر فرزانه انقلاب، دولت اسلامى چگونه مىتواند از آموزههاى قیام سیدالشهدا در جهت اعتلاى فرهنگ عمومى جامعه، بهره گیرد؟
اهداف قیام عاشورا از دیدگاه مقام معظّم رهبرى
مقام معظّم رهبرى ضمن تبیین حرکت احیاگرانه امام حسین علیهالسلام، به تشریح اهداف قیام عاشورا پرداخته و مىفرماید:
دوست دارند چنین بگویند که حضرت خواست حکومت فاسد یزید را کنار بزند و خود یک حکومت تشکیل دهد. این حرف، نیمهدرست است؛ نمىگویم غلط است. اگر مقصود از این حرف، این است که آن بزرگوار براى تشکیل حکومت قیام کرد؛ به این نحو که اگر ببیند نمىشود انسان به نتیجه برسد، بگوید نشد دیگر، برگردیم؛ این غلط است. بله؛ کسى که به قصد حکومت، حرکت مىکند، تا آنجا پیش مىرود که ببیند این کار، شدنى است. تا دید احتمال شدنِ این کار، یا احتمال عقلایى وجود ندارد، وظیفهاش این است که برگردد. اگر هدف، تشکیل حکومت است، تا آنجا انسان، جایز است برود که بشود رفت. آنجا که نشود رفت، باید برگشت. اگر آن کسى که مىگوید هدف حضرت از این قیام، تشکیل حکومت حَقّه علوى است، این درست نیست؛ براى اینکه مجموع حرکت امام، این را نشان نمىدهد. در نقطه مقابل، گفته مىشود: نه آقا، حکومت چیست؛ حضرت مىدانست که نمىتواند حکومت تشکیل دهد؛ بلکه اصلاً آمد تا کشته و شهید شود! این حرف هم مدّتى بر سرِزبانها خیلى شایع بود. بعضى با تعبیرات زیباى شاعرانهاى هم این را بیان مىکردند. حتى من دیدم بعضى از علماى بزرگ ما هم این را فرمودهاند. این حرف که حضرت، قیام کرد براى اینکه شهید شود، حرف جدیدى نبوده است. گفت: چون با ماندن نمىشود کارى کرد، پس برویم با شهید شدن، کارى بکنیم! این حرف را هم، ما در اسناد و مدارک اسلامى نداریم که برو خودت را به کام کشته شدن بینداز. ما چنین چیزى نداریم. شهادتى را که ما در شرع مقدّس مىشناسیم و در روایات و آیات قرآن از آن نشان مىبینیم، معنایش این است که انسان به دنبال هدف مقدّسى که واجب یا راجح است، برود و در آن راه، تن به کشتن هم بدهد. این، آن شهادتِ صحیح اسلامى است. اما اینکه آدم، اصلاً راه بیفتد براى اینکه «من بروم کشته شوم» یا یک تعبیر شاعرانه که «خون من پاى ظالم را بلغزاند و او را به زمین بزند»، اینها آن چیزى نیست که مربوط بدان حادثه به آن عظمت است. در این هم بخشى از حقیقت هست؛ اما هدفِ حضرت، این نیست.3
از دیدگاه رهبر فرزانه انقلاب اسلامى، هدف امام حسین علیهالسلام از قیام عاشورا، نه حکومت است و نه شهادت، بلکه هدف والاترى در این حرکت وجود دارد:
کسانى که گفتهاند هدف، حکومت بود، یا هدف، شهادت بود، میان هدف و نتیجه، خَلط کردهاند. نخیر؛ هدف، اینها نبود. امام حسین علیهالسلام، هدف دیگرى داشت؛ منتها رسیدن به آن هدف دیگر، حرکتى را مىطلبید که این حرکت، یکى از دو نتیجه را داشت: «حکومت» یا «شهادت». البته حضرت براى هر دو هم آمادگى داشت. هم مقدّمات حکومت را آماده کرد و مىکرد؛ هم مقدّمات شهادت را آماده کرد. هم براى این توطین نفس مىکرد، هم براى آن. هرکدام هم مىشد، درست بود و ایرادى نداشت؛ اما هیچکدام هدف نبود، بلکه دو نتیجه بود. هدف، چیز دیگرى است. هدف چیست؟ اگر بخواهیم هدف امام حسین علیهالسلام را بیان کنیم، باید اینطور بگوییم که هدف آن بزرگوار عبارت بود از انجام دادن یک واجب عظیم از واجبات دین که آن واجب عظیم را هیچکس قبل از امام حسین، حتى خود پیغمبر انجام نداده بود. نه پیغمبر این واجب را انجام داده بود، نه امیرالمؤمنین، نه امام حسن مجتبى. واجبى بود که در بناى کلّى نظام فکرى و ارزشى و عملى اسلام، جاى مهمى دارد. امام حسین قیام کرد تا آن واجب بزرگى را که عبارت از تجدید بناى نظام و جامعه اسلامى، یا قیام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامى است، انجام دهد. با وجود اینکه این واجب، خیلى مهم و بسیار اساسى است، تا زمان امام حسین، به این واجب عمل نشده بود ـ عرض مىکنم که چرا عمل نشده بود ـ امام حسین باید این واجب را عمل مىکرد تا درسى براى همه تاریخ باشد. حالا چرا امام حسین این کار را بکند؟ چون زمینه انجام این واجب، در زمان امام حسین پیش آمد.4
رهبر معظّم انقلاب اسلامى این تکلیف را با تکلیف امام خمینى قدسسره مقایسه نموده و مىفرماید:
به امام هم مىگفتند: «آقا! شما که با شاه درافتادهاید، خطر دارد.» امام نمىدانست خطر دارد؟! امام نمىدانست که دستگاه امنیتى رژیم پهلوى، انسان را مىگیرد، مىکشد، شکنجه مىکند، دوستان انسان را مىکشد و تبعید مىکند؟ امام اینها را نمىدانست؟ کارى که در زمان امام حسین انجام گرفت، نسخه کوچکش هم در زمان امام ما انجام گرفت؛ منتها آنجا به نتیجه شهادت رسید و اینجا به نتیجه حکومت. این همان است؛ فرقى نمىکند. هدف امام حسین با هدف امام بزرگوار ما یکى بود. این مطلب، اساس معارف حسین است. معارف حسینى، بخش عظیمى از معارف شیعه است. این پایه مهمى است و خود یکى از پایههاى اسلام است. پس هدف، عبارت شد از بازگرداندن جامعه اسلامى به خطّ صحیح. چه زمانى؟ آن وقتى که راه، عوض شده است و جهالت و ظلم و استبداد و خیانتِ کسانى، مسلمین را منحرف کرده و زمینه و شرایط هم آماده است. البته دوران تاریخ، اوقات مختلفى است. گاهى شرایط آماده است و گاهى آماده نیست. زمان امام حسین آماده بود، زمان ما هم آماده بود. امام همان کار را کرد. هدف یکى بود. منتها وقتى انسان به دنبال این هدف راه مىافتد و مىخواهد علیه حکومت و مرکز باطل قیام کند، براى اینکه اسلام و جامعه و نظام اسلامى را به مرکز صحیح خود برگرداند، یک موقع است که وقتى قیام کرد، به حکومت مىرسد؛ این یک شکل آن است. در زمان ما بحمداللّه اینطور شد. یک وقت است که این قیام، به حکومت نمىرسد؛ به شهادت مىرسد. آیا در این صورت، واجب نیست؟ چرا؛ به شهادت هم برسد واجب است. آیا در این صورتى که به شهادت برسد، دیگر قیام فایدهاى ندارد؟ چرا؛ هیچ فرقى نمىکند. این قیام و این حرکت، در هر دو صورت فایده دارد ـ چه به شهادت برسد، چه به حکومت ـ منتها هرکدام، یک نوع فایده دارد. این، آن کارى بود که امام حسین انجام داد.5
مقام معظّم رهبرى، قیام عاشورا و هدف اصلى آن، یعنى احیاى دین، را مصداق بارز امر به معروف و نهى از منکر برشمرده و مىفرماید:
انجام این واجب از طریق قیام و از طریق امر به معروف و نهى از منکر است؛ بلکه خودش یک مصداق بزرگِ امر به معروف و نهى از منکر است. البته این کار، گاهى به نتیجه حکومت مىرسد؛ امام حسین براى این آماده بود. گاهى هم به نتیجه شهادت مىرسد؛ براى این هم آماده بود. ما به چه دلیل این مطلب را عرض مىکنیم؟ این را از کلمات خود امام حسین به دست مىآوریم. من در میان کلمات حضرت ابىعبداللّه علیهالسلام، چند عبارت را انتخاب کردهام. اوّل در مدینه؛ آن شبى که ولید حاکم مدینه، حضرت را احضار کرد و گفت: معاویه از دنیا رفته است و شما باید با یزید بیعت کنید! حضرت به او فرمود: باشد تا صبح، «ننظر و تنظرون اینا احق بالبیعة و الخلافه»؛ برویم فکر کنیم، ببینیم ما باید خلیفه شویم، یا یزید باید خلیفه شود! مروان فرداى آن روز، حضرت را در کوچههاى مدینه دید، گفت: یا اباعبداللّه، تو خودت را به کشتن مىدهى! چرا با خلیفه بیعت نمىکنى؟ بیا بیعت کن، خودت را به کشتن نده؛ خودت را به زحمت نینداز. حضرت در جواب او، این جمله را فرمود: «اناللّه و انا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذ قدبلیت الامة براع مثل یزید و لقد سمعت جدى رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله یقول الخلافة محرمة على آل ابى سفیان»؛ باید فاتحه اسلام را خواند اگر کار امت اسلامى به جایى برسد که رهبر امت اسلامى مردى مانند یزیدبن معاویه باشد با اینکه من از جدم خاتم الانبیا صلىاللهعلیهوآله شنیدم که مىفرمود: خلافت بر آل ابىسفیان حرام است.6
قضیه، شخص یزید نیست؛ هرکس مثل یزید باشد. حضرت مىخواهد بفرماید که تا به حال هرچه بود، قابل تحمل بود؛ اما الان پاى اصل دین و نظام اسلامى در میان است و با حکومت کسى مثل یزید، نابود خواهد شد. به اینکه خطر انحراف، خطرى جدّى است، اشاره مىکند. مسئله، عبارت از خطر براى اصلِ اسلام است. حضرت اباعبداللّه علیهالسلامهم هنگام خروج از مدینه، هم هنگام خروج از مکه، صحبتهایى با محمّدبن حنفیه داشت. به نظر مىرسد که این وصیت، مربوط است به هنگامى که مىخواست از مکه خارج شود. حضرت به برادرش محمدبن حنفیه، چیزى را به عنوان وصیت نوشت و داد. آنجا بعد از شهادت به وحدانیت خدا و چه و چه، به اینجا مىرسد: «و انى لم اخرج اشرا ولا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما»؛ یعنى کسانى اشتباه نکنند و تبلیغاتچىها تبلیغ کنند که امام حسین هم مثل کسانى که این گوشه و آن گوشه، خروج مىکنند براى اینکه قدرت را به چنگ بگیرند ـ براى خودنمایى، براى عیش و ظلم و فساد ـ وارد میدان مبارزه و جنگ مىشود! کار ما از این قبیل نیست؛ «و انّما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى» عنوان این کار، همین اصلاح است. این همان واجبى است که قبل از امام حسین، انجام نگرفته بوده است. این اصلاح، از طریق خروج است ـ خروج، یعنى قیام ـ حضرت در این وصیتنامه، این را ذکر کرد ـ تقریبا تصریح به این معناست ـ یعنى اولاً، مىخواهیم قیام کنیم و این قیام ما هم براى اصلاح است؛ نه براى این است که حتما باید به حکومت برسیم، نه براى این است که حتما باید برویم شهید شویم. نه؛ مىخواهیم اصلاح کنیم. البته اصلاح، کار کوچکى نیست. یک وقت شرایط، طورى است که انسان به حکومت مىرسد و خودش زمام قدرت را به دست مىگیرد؛ یک وقت نمىتواند این کار را بکند ـ نمىشود ـ شهید مىشود. در عین حال، هر دو، قیامِ براى اصلاح است. سپس مىفرماید: «ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر و اسیر بسیرة جدى»؛ این اصلاح، مصداق امر به معروف و نهى از منکر است.7
نقل شده است بعد از آنکه امام سجاد علیهالسلامپس از حادثه عاشورا به مدینه برگشت، یک نفر خدمت ایشان آمد و عرض کرد: «یابن رسولاللّه! دیدید رفتید، چه شد! راست هم مىگفت؛ این کاروان در حالى رفته بود که حسینبن على علیهالسلام، خورشید درخشان اهلبیت، فرزند پیغمبر و عزیزِ دل رسولاللّه، در رأس و میان آنها بود؛ دختر امیرالمؤمنین با عزت و سرافرازى رفته بود؛ فرزندان امیرالمؤمنین، فرزندان امام حسین، فرزندان امام حسن، جوانان برجسته و زبده و نامدار بنىهاشم، همه با این کاروان رفته بودند؛ حالا این کاروان برگشته و فقط یک مرد ـ امام سجاد علیهالسلام ـ در این کاروان هست؛ زنها اسارت کشیده، رنج و داغ دیدهاند؛ امام حسین نبود، علىاکبر نبود، حتى کودک شیرخوار در میان این کاروان نبود. امام سجاد علیهالسلام در جواب آن شخص فرمود: فکر کن اگر نمىرفتیم، چه مىشد! بله، اگر نمىرفتند، جسمها زنده مىماند، اما حقیقت نابود مىشد؛ روح ذوب مىشد؛ وجدانها پایمال مىشد؛ خرد و منطق در طول تاریخ محکوم مىشد و حتى نام اسلام هم نمىماند.8
از دیدگاه مقام معظّم رهبرى، حادثه عظیم عاشورا، حاوى درسهاى بسیارى است:
بحث درسهاى عاشورا یک بحث زنده و جاودانه و همیشگى است و مخصوص زمان معینى نیست. اگر این حادثه را دقیق در نظر بگیرید، شاید بشود گفت انسان مىتواند در حرکت حضرت ابى عبداللّه علیهالسلام، بیش از صد درس مهم بشمارد؛ مىشود گفت هزارها درس هست. ممکن است هر اشاره آن بزرگوار، یک درس باشد؛ اما اینکه مىگویم بیش از صد درس، یعنى اگر ما بخواهیم این کارها را مورد مداقه قرار دهیم، از آن مىشود صد عنوان و سرفصل به دست آورد که هر کدام براى یک امت، براى یک تاریخ و یک کشور، براى تربیت خود و اداره جامعه و قرب به خدا، درس است.9
رهبر معظّم انقلاب اسلامى، «بصیرت» را از اصلىترین درسهاى عاشورا برشمرده و مىفرماید:
عاشورا نشان مىدهد که جبهه دشمن با همه توانایىهاى ظاهرى، بسیار آسیبپذیر است؛ همچنانکه جبهه بنىامیه، به وسیله کاروان اسیران عاشورا، در کوفه آسیب دید، در شام آسیب دید، در مدینه آسیب دید و بالأخره هم این ماجرا، به فناى جبههى سفیانى منتهى شد. درس مىدهد که در ماجراى دفاع از دین، از همه چیز بیشتر، براى انسان، بصیرت لازم است. بىبصیرتها فریب مىخورند. بىبصیرتها در جبهه باطل قرار مىگیرند؛ بدون اینکه خود بدانند. همچنانکه در جبهه ابنزیاد، کسانى بودند که از فسّاق و فجّار نبودند، ولى از بىبصیرتها بودند. اینها درسهاى زندگىسازى است.10
از دیدگاه رهبر فرزانه انقلاب، سیدالشهدا علیهالسلام، درسهاى عاشورا را به صورت عملى به جهانیان نمایاند:
درس اصلى در حرکت و قیام امام حسین علیهالسلاموجود دارد: «چرا قیام کرد؟» این درس است. به امام حسین علیهالسلاممىگفتند: شما در مدینه و مکه، محترمید و در یمن، آن همه شیعه هست. به گوشهاى بروید که با یزید کارى نداشته باشید، یزید هم با شما کارى نداشته باشد. اینهمه مرید، اینهمه شیعیان؛ زندگى کنید، عبادت و تبلیغ کنید! چرا قیام کردید؟ قضیه چیست؟ این، آن سؤال اصلى است. این، آن درس اصلى است. نمىگوییم کسى این مطلب را نگفته است؛ چرا، انصافا در این زمینه، خیلى هم کار و تلاش کردند. حال این مطلبى را هم که ما امروز عرض مىکنیم، به نظر خودمان یک برداشت و دید تازهاى در این قضیه است. این واجب در طول تاریخ، متوجه به یکایک مسلمانان است. این واجب، عبارت است از اینکه هر وقت دیدند که نظامِ جامعه اسلامى دچار یک فسادِ بنیانى شده و بیم آن است که بکلى احکام اسلامى تغییر یابد، هر مسلمانى باید قیام کند. البته در شرایط مناسب؛ آن وقتى که بداند این قیام، اثر خواهد بخشید. جزو شرایط، زنده ماندن، کشته نشدن، یا اذیت و آزار ندیدن نیست؛ اینها جزء شرایط نیست. امروز هم شاید در دنیاى اسلام جاهایى است که زمینه هست و مسلمانان باید انجام دهند. اگر انجام دهند، تکلیفشان را انجام دادهاند و اسلام را تعمیم و تضمین کردهاند. لذا باید یاد امام حسین و یاد کربلا زنده باشد؛ چون یاد کربلا درس عملى را جلوى چشم مىگذارد.11
رهبر انقلاب اسلامى پس از تبیین درسهاى عاشورا، به بیان عبرتهاى این قیام بزرگ پرداخته و مىفرماید:
غیر از درس، عاشورا یک صحنه عبرت است. انسان باید به این صحنه نگاه کند، تا عبرت بگیرد. یعنى چه، عبرت بگیرد؟ یعنى خود را با آن وضعیت مقایسه کند و بفهمد در چه حال و در چه وضعیتى است؛ چه چیزى او را تهدید مىکند؛ چه چیزى براى او لازم است؟ این را مىگویند «عبرت». شما اگر از جادهاى عبور کردید و اتومبیلى را دیدید که واژگون شده یا تصادف کرده و آسیب دیده؛ مچاله شده و سرنشینانش نابود شدهاند، مىایستید و نگاه مىکنید، براى اینکه عبرت بگیرید. معلوم شود که چطور سرعتى، چطور حرکتى و چگونه رانندگىاى، به این وضعیت منتهى مىشود. این هم نوع دیگرى از درس است؛ اما درس از راه عبرتگیرى است. اولین عبرتى که در قضیه عاشورا ما را به خود متوجه مىکند، این است که ببینیم چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر صلىاللهعلیهوآله، جامعه اسلامى به آن حدى رسید که کسى مثل امام حسین علیهالسلام، ناچار شد براى نجات جامعه اسلامى، این فداکارى را بکند؟ این فداکارى حسینبن على علیهالسلام، یک وقت بعد از هزار سال از صدر اسلام است؛ یک وقت در قلب کشورها و ملتهاى مخالف و معاند با اسلام است؛ این یک حرفى است. اما حسینبن على علیهالسلام، در مرکز اسلام، در مدینه و مکه ـ مرکز وحى نبوى ـ وضعیتى دید که هرچه نگاه کرد چارهاى جز فداکارى نداشت؛ آن هم چنین فداکارى خونین با عظمتى. مگر چه وضعى بود که حسینبن على علیهالسلام، احساس کرد که اسلام فقط با فداکارى او زنده خواهد ماند، و الاّ از دست رفته است. عبرت اینجاست. روزگارى رهبر و پیغمبر جامعه اسلامى، از همان مکه و مدینه پرچمها را مىبست، به دست مسلمانها مىداد و آنها تا اقصا نقاط جزیرهالعرب و تا مرزهاى شام مىرفتند؛ امپراتورى روم را تهدید مىکردند؛ آنها از مقابلشان مىگریختند و لشکریان اسلام پیروزمندانه برمىگشتند. ولى چه شد که همین جامعه، همین کشور و همین شهرها، کارشان به جایى رسد و آنقدر از اسلام دور شدند که کسى مثل یزید بر آنها حکومت مىکرد؟! وضعى پیش آمد که کسى مثل حسینبن على علیهالسلام، دید که چارهاى جز این فداکارى عظیم ندارد. چه شد که به چنین مرحلهاى رسیدند؟ این، آن عبرت است.12
مقام معظّم رهبرى، با اشاره به سه دوره از زندگى حضرت اباعبداللّه الحسین مىفرماید:
شما ببینید این شخصیتى که انسان در این سه دوره مىشناسد، آیا مىتوان حدس زد که کارش به آنجا برسد؟ در دوران حیات پیامبر اکرم، امام حسین عبارت است از کودک نورِ دیده سوگلى پیامبر. پیامبر اکرم دخترى به نام فاطمه دارد که همه مردم مسلمان در آن روز مىدانند که پیامبر فرمود: «انّ اللّه لیغضب لغضب فاطمة»؛ اگر کسى فاطمه را خشمگین کند، خدا را خشمگین کرده است. «و یرضى لرضاها»؛ اگر کسى او را خشنود کند، خدا را خشنود کرده است. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله این دختر را در جامعه اسلامى به کسى داده است که از لحاظ افتخارات، در درجه اعلاست؛ یعنى علىبن ابىطالب علیهالسلام. کودکى از اینها متولد شده است و او حسینبن على است. البته همه این حرفها درباره امام حسن علیهالسلام هم هست؛ اما من حالا بحثم راجع به امام حسین علیهالسلام است؛ عزیزترین عزیزان پیامبر؛ همه مىدانند که این کودک، محبوب دلِ این محبوبِ دلهاست. ببینید؛ مسئله این است. پیامبر درباره امام حسن و امام حسینِ شش، هفت ساله فرمود: «سیدى شباب اهل الجنّه»؛ اینها سرور جوانان بهشتند. اینها که هنوز کودکاند، جوان نیستند؛ اما پیامبر مىفرماید سرور جوانان اهل بهشتند. یعنى در دوران شش، هفت سالگى هم در حدّ یک جوان است؛ مىفهمد، درک مىکند، عمل مىکند، اقدام مىکند، ادب مىورزد و شرافت در همه وجودش موج مىزند. اگر آن روز کسى مىگفت که این کودک به دست امّت همین پیامبر، بدون هیچگونه جرم و تخلفى به قتل خواهد رسید، براى مردم غیرقابل باور بود؛ همچنانکه پیامبر فرمود و گریه کرد و همه تعجب کردند که یعنى چه؛ مگر مىشود؟!
دوره دوم، دوره بیست و پنج ساله بعد از وفات پیامبر تا حکومت امیرالمؤمنین است. حسینِ جوان، بالنده، عالم و شجاع است. در جنگها شرکت مىجوید، همه او را به عظمت مىشناسند؛ در هر فضیلتى، در میان مسلمانان مدینه و مکه، هر جایى که موج اسلام رفته است، مثل خورشیدى مىدرخشد. جوان نمونه دوران، و محترم پیش همه. اگر آن روز کسى مىگفت که همین جوان، به دست همین مردم کشته خواهد شد، هیچ کس باور نمىکرد.
دوره سوم، دوره بعد از شهادت امیرالمؤمنین است؛ یعنى دوره غربت اهلبیت. امام حسن و امام حسین علیهماالسلام باز در مدینهاند. امام حسین، بیست سال بعد از این مدت، به صورت امام معنوى همه مسلمان، مفتى بزرگ همه مسلمانان، مورد احترام همه مسلمانان، محل ورود و تحصیل علم همه، محل تمسّک و توسّل همه کسانى که مىخواهند به اهلبیت اظهار ارادتى بکنند، در مدینه زندگى کرده است. شخصیت محبوب، بزرگ، شریف، نجیب، اصیل و عالم. او به معاویه نامه مىنویسد؛ نامهاى که اگر هر کسى به هر حاکمى بنویسد، جزایش کشته شدن است. معاویه باعظمت تمام این نامه را مىگیرد، مىخواند، تحمّل مىکند و چیزى نمىگوید. اگر در همان اوقات هم کسى مىگفت که در آینده نزدیکى، این مرد محترم شریفِ عزیزِ نجیب که مجسّمکننده اسلام و قرآن در نظر هر بیننده است، ممکن است به دست همین امّت قرآن و اسلام کشته شود ـ آن هم با آن وضع ـ هیچکس تصوّر هم نمىکرد؛ اما همین حادثه باورنکردنى، همین حادثه عجیب و حیرتانگیز، اتفاق افتاد. چه کسانى کردند؟ همانهایى که به خدمتش مىآمدند و سلام و عرض اخلاص هم مىکردند. این یعنى چه؟ معنایش این است که جامعه اسلامى در طول این پنجاه سال، از معنویت و حقیقت اسلام تهى شده است. ظاهرش اسلامى است؛ اما باطنش پوک شده است. خطر اینجاست. نمازها برقرار است، نماز جماعت برقرار است، مردم هم اسمشان مسلمان است و عدّهاى هم طرفدار اهلبیتاند.13
مطلب دیگرى که باید مطرح نمود این است که خواص در این پنجاه سال چگونه شدند که کار به آنجا رسید؟ رهبر انقلاب اسلامى با اشاره به نمونههایى از دنیاپرستى و مالدوستى و فساد خواص، به تشریح وضعیت خواص جامعه از زمان رحلت پیامبر صلىاللهعلیهوآله تا قیام عاشورا مىپردازد:
من دقت که مىکنم، مىبینم همه چیز تکان خورد؛ هم عبودیت، هم معرفت، هم عدالت، هم محبت. این چند مثال را عرض مىکنم که عین تاریخ است. سعیدبن عاص یکى از بنىامیه و قوم و خویش عثمان بود. بعد از ولیدبن عقبهبن ابىمعیط، سعیدبن عاص روى کار آمد، تا کارهاى او را اصلاح کند. در مجلس او، فردى گفت که طلحهبن عبداللّه، چقدر جواد و بخشنده است؟ لابد پولى به کسى داده بود، یا به کسانى محبتى کرده بود که او دانسته بود. یک مزرعه خیلى بزرگ به نام «نشاستج» در نزدیکى کوفه بوده است. در نزدیکى کوفه، سرزمینهاى آباد و حاصلخیزى وجود داشته است که این مزرعه بزرگ کوفه، ملک طلحه، صحابى پیامبر در مدینه، بوده است. سعیدبن عاص گفت: کسى که چنین ملکى دارد، باید هم بخشنده باشد! اگر من مثل نشاستج را داشتم، گشایش مهمى در زندگى شما پدید مىآوردم؛ چیزى نیست که مىگویید او جواد است! حال شما این را با زهد زمان پیامبر و زهد اوایل بعد از رحلت پیامبر مقایسه کنید و ببینید که بزرگان و امرا و صحابه در آن چند سال، چگونه زندگىاى داشتند و به دنیا با چه چشمى نگاه مىکردند. حالا بعد از گذشت ده، پانزده سال، وضع به اینجا رسیده است. در ماجراى دیگر، مسلمانان رفتند افریقیه ـ یعنى همین منطقه تونس و مغرب ـ را فتح کردند و غنایم را بین مردم و نظامیان تقسیم نمودند. خمس غنایم را باید به مدینه بفرستند. در تاریخ ابناثیر دارد که خمس زیادى بوده است که به مدینه فرستادهاند. خمس که به مدینه رسید، مروانبن حکم آمد و گفت: همهاش را به پانصد هزار درهم مىخرم؛ به او فروختند! پانصدهزار درهم، پول کمى نبود؛ ولى آن اموال، خیلى بیشتر از اینها ارزش داشت. یکى از مواردى که بعدها به خلیفه ایراد مىگرفتند، همین حادثه بود. البته خلیفه عذر مىآورد و مىگفت این رَحِم من است؛ من «صله رحم» مىکنم و چون وضع زندگىاش هم خوب نیست، مىخواهم به او کمک کنم! بدین ترتیب، خواص در مادیات غرق شدند. ماجراى بعدى در مورد ولیدبن عقبه ـ حاکم کوفه و از بنىامیه و از خویشاوندان خلیفه ـ است. وقتى که وارد شد، همه تعجب کردند؛ یعنى چه؟ آخر این آدم، آدمى است که حکومت به او بدهند؟! چون ولید، هم به حماقت معروف بود، هم به فساد! این ولید، همان کسى است که آیه شریفه «إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا» درباره اوست. قرآن اسم او را «فاسق» گذاشته است. این، متعلّق به زمان پیامبر است. معیارها و ارزشها و جابهجایى آدمها را ببینید! این آدمى که در زمان پیامبر، در قرآن به نام «فاسق» آمده بود و همان قرآن را هم مردم هر روز مىخواندند، در کوفه حاکم شده است! خواص در مدّت این چند سال، کارشان به اینجا رسید. البته این موارد، مربوط به زمان خلفاى راشدین است که مواظب بودند، مقید بودند، اهمیت مىدادند، پیامبر را سالهاى متمادى درک کرده بودند، فریاد پیامبر هنوز در مدینه طنینانداز بود و کسى مثل علىبن ابىطالب در آن جامعه حاضر بود. بعد که قضیه به شام منتقل شد، مسئله از این حرفها بسیار گذشت.
این نمونههاى کوچکى از خواص است. البته اگر کسى در همین تاریخ ابناثیر، یا در بقیه تواریخِ معتبر در نزد همه برادران مسلمان ما جستوجو کند، نه صدها، که هزاران نمونه از این قبیل هست. طبیعى است که وقتى عدالت نباشد، وقتى عبودیت خدا نباشد، جامعه پوک مىشود؛ آن وقت ذهنها هم خراب مىشود. یعنى در آن جامعهاى که مسئله ثروتاندوزى و گرایش به مال دنیا و دل بستن به حُطام دنیا به اینجاها مىرسد، در آن جامعه کسى هم که براى مردم معارف مىگوید... کعبالاحبار یهودى تازهمسلمانى که پیامبر را هم ندیده است! او در زمان پیامبر مسلمان نشده است، زمان ابىبکر هم مسلمان نشده است؛ زمان عمر مسلمان شد، و زمان عثمان هم از دنیا رفت! این کعب، قطب علماى یهود بود، که آمد مسلمان شد؛ بعد بنا کرد راجع به مسائل اسلامى حرف زدن! او در مجلس جناب عثمان نشسته بود که جناب اباذر وارد شد؛ چیزى گفت که اباذر عصبانى شد و گفت که تو حالا دارى براى ما از اسلام و احکام اسلامى سخن مىگویى؟! ما این احکام را خودمان از پیامبر شنیدهایم. وقتى معیارها از دست رفت، وقتى ارزشها ضعیف شد، وقتى ظواهر پوک شد، وقتى دنیاطلبى و مالدوستى بر انسانهایى حاکم شد که عمرى را با عظمت گذرانده و سالهایى را بىاعتنا به زخارف دنیا سپرى کرده بودند، آن وقت در عالم فرهنگ و معارف هم چنین کسى سررشتهدار امور معارف الهى و اسلامى مىشود. این مربوط به خواص است. آن وقت عوام هم که دنبالهرو خواصند. وقتى خواص به سمتى رفتند، دنبال آنها حرکت مىکنند. بزرگترین گناه انسانهاى برجسته این است که اگر انحرافى از آنها سر بزند، انحرافشان موجب انحراف بسیارى از مردم مىشود. وقتى دیدند سدها شکست، وقتى دیدند کارها برخلاف آنچه که زبانها مىگویند، جریان دارد و برخلاف آنچه که از پیامبر نقل مىشود، رفتار مىگردد، آنها هم آن طرف حرکت مىکنند. عبرت، اینجاست.14
مقام معظّم رهبرى با تأسى به آیات قرآن کریم، دلایل به وجود آمدن این وضع را فراموش شدن معنویت، و دنیاطلبى برشمرده و مىفرماید:
قرآن جواب را داده است. قرآن، آن درد را به مسلمین معرفى مىکند. آن آیه این است که مىفرماید: «فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیّا.» (مریم: 59) دو عامل، عامل اصلى این گمراهى و انحراف عمومى است: یکى، دور شدن از ذکر خدا، که مظهر آن نماز است. فراموش کردن خدا و معنویت؛ حساب معنویت را از زندگى جدا کردن و توجه و ذکر و دعا و توسل و طلب از خداى متعال و توکل به خدا و محاسبات خدایى را از زندگى کنار گذاشتن. دوم، دنبال شهوترانىها رفتن؛ دنبال هوسها رفتن و در یک جمله: دنیاطلبى. به فکر جمعآورى ثروت، جمعآورى مال و التذاذ به شهوات دنیا افتادن. اینها را اصل دانستن و آرمانها را فراموش کردن. این، درد اساسى و بزرگ است. ما هم ممکن است به این درد دچار شویم. اگر در جامعه اسلامى، آن حالت آرمانخواهى از بین برود یا ضعیف شود؛ هر کس به فکر این باشد که کلاهش را از معرکه در ببرد و از دیگران در دنیا عقب نیفتد؛ اینکه دیگرى جمع کرده است، ما هم برویم جمع کنیم و خلاصه خود و مصالح خود را بر مصالح جامعه ترجیح دهیم، معلوم است که به این درد دچار خواهیم شد. دنیاى امروز، دنیاى دروغ، دنیاى زور، دنیاى شهوترانى و دنیاى ترجیح ارزشهاى مادى بر ارزشهاى معنوى است. این دنیاست! مخصوص امروز هم نیست. قرنهاست که معنویت در دنیا رو به افول و ضعف بوده است. پولپرستها و سرمایهدارها تلاش کردهاند که معنویت را از بین ببرند. صاحبان قدرت، یک نظام و بساط مادى در دنیا چیدهاند که در رأسش قدرتى از همه دروغگوتر، فریبکارتر، بىاعتناتر به فضایل انسانى و نسبت به انسانها بىرحمتر مثل قدرت آمریکاست. این مىآید در رأس و همینطور، مىآیند تا مراتب پایینتر. این، وضع دنیاست.15
اگر امام حسین علیهالسلام دعوت هم نمىشد، این قیام تحقق پیدا مىکرد. امام حسین باید این حرکت را انجام مىداد، تا نشان بدهد که دستور کار، در یک چنین شرایطى، براى مسلمان چیست. نسخه را به همه مسلمانهاى قرنهاى بعدى نشان داد. یک نسخهاى نوشت؛ منتها نسخه حسینبن على، نسخه لفاظى و حرافى و «دستور بده، خودت بنشین» نبود؛ نسخه عملى بود. او خودش حرکت کرد و نشان داد که راه این است. ایشان از قول پیغمبر نقل مىکند که آن وقتى که شما دیدید که اسلام کنار گذاشته شد؛ ظالمین بر مردم حکومت مىکنند، دین خدا را تغییر مىدهند، با فسق و فجور با مردم رفتار مىکنند، آن کسى که در مقابل این وضع، نایستد و قیام نکند، خداى متعال با این آدم ساکت و بىتفاوت هم مثل همان کسى که «مستحلّ حرمات اللَّه» است، رفتار خواهد کرد. این نسخه است. قیام امام حسین این است. در راه این قیام، جان مطهر و مبارک و گرانبهاى امام حسین که برترین جانهاى عالم است، اگر قربانى شود به نظر امام حسین، بهاى زیادى نیست.16
رهبر انقلاب اسلامى با اشاره به عزتمند بودن حرکت امام حسین علیهالسلام در اوج مظلومیت، لزوم عزتمند بودن هر حرکت و اقدام عاشورایى را یادآور شده و مىافزاید:
انقلاب اسلامى آمد تا این بساط جهانى را، این ترتیب غلط جهانى را بشکند و ترتیب جدیدى درست کند. اگر آن ترتیب مادى جهانى باشد، معلوم است که شهوترانهاى فاسد روسیاه و گمراه باید در رأس کار باشند و انسان بافضیلت منورى مثل امام باید در زندان یا در تبعید باشد! در چنان وضعیتى، جاى امام در جامعه نیست. وقتى زور حاکم است، وقتى فساد حاکم است، وقتى دروغ حاکم است و وقتى بىفضیلتى حاکم است، کسى که داراى فضیلت است، داراى صدق است، داراى نور است، داراى عرفان است و داراى توجه به خداست، جایش در زندانها یا در مقتل و مذبح یا در گودال قتلگاههاست. وقتى مثل امام بر سر کار آمد، یعنى ورق برگشت؛ شهوترانى و دنیاطلبى به انزوا رفت، وابستگى و فساد به انزوا رفت، تقوا بالاى کار آمد، زهد روى کار آمد، صفا و نورانیت آمد، جهاد آمد، دلسوزى براى انسانها آمد، رحم و مروّت و برادرى و ایثار و ازخودگذشتگى آمد. امام که بر سر کار مىآید، یعنى این خصلتها مىآید؛ یعنى این فضیلتها مىآید؛ یعنى این ارزشها مطرح مىشود. اگر این ارزشها را نگه داشتید، نظام امامت باقى مىماند. آن وقت امثال حسینبن على علیهالسلام، دیگر به مذبح برده نمىشوند. اما اگر اینها را از دست دادیم چه؟ اگر روحیه بسیجى را از دست دادیم چه؟ اگر به جاى توجه به تکلیف و وظیفه و آرمان الهى، به فکر تجملات شخصى خودمان افتادیم چه؟ اگر جوان بسیجى را، جوان مؤمن را، جوان با اخلاص را که هیچ چیز نمىخواهد جز اینکه میدانى باشد که در راه خدا مجاهدت کند در انزوا انداختیم و آن آدم پرروى افزونخواه پرتوقع بىصفاى بىمعنویت را مسلط کردیم چه؟ آن وقت همه چیز دگرگون خواهد شد. اگر در صدر اسلام فاصله بین رحلت نبى اکرم صلىاللهعلیهوآله و شهادت جگرگوشهاش پنجاه سال شد، در روزگار ما، این فاصله، خیلى کوتاهتر ممکن است بشود و زودتر از این حرفها، فضیلتها و صاحبان فضایل ما به مذبح بروند. اینجا کربلا و امروز هم روز عاشوراست. باید نگذاریم. باید در مقابل انحرافى که ممکن است دشمن بر ما تحمیل کند، بایستیم. عبرتگیرى از عاشورا این است که نگذاریم روح انقلاب در جامعه منزوى و فرزند انقلاب گوشهگیر شود. عدهاى مسائل را اشتباه گرفتهاند. دشمن از راه اشاعه فرهنگ غلط ـ فرهنگ فساد و فحشا ـ سعى مىکند جوانهاى ما را از ما بگیرد. کارى که دشمن از لحاظ فرهنگى مىکند، یک «تهاجم فرهنگى»، بلکه باید گفت یک «شبیخون فرهنگى» یک «غارت فرهنگى» و یک «قتلعام فرهنگى» است. امروز دشمن این کار را با ما مىکند. چه کسى مىتواند از این فضیلتها دفاع کند؟ آن جوان مؤمنى که دل به دنیا نبسته، دل به منافع شخصى نبسته و مىتواند بایستد و از فضیلتها دفاع کند. کسى که خودش آلوده و گرفتار است که نمىتواند از فضیلتها دفاع کند! این جوان با اخلاص مىتواند دفاع کند. این جوان، از انقلاب، از اسلام، از فضایل و ارزشهاى اسلامى مىتواند دفاع کند. لذا، چندى پیش گفتم: «همه امر به معروف و نهى از منکر کنند.» الان هم عرض مىکنم: نهى از منکر کنید. این، واجب است. این، مسئولیت شرعى شماست. امروز مسئولیت انقلابى و سیاسى شما هم هست.17
امام حسین علیهالسلام، در عاشوراى سال 61ق قیامى برپا نمود که دنیاى اسلام را نه تنها در آن روز، بلکه در همه تاریخ، بیدار و آگاه کرد. اینکه امام حسین علیهالسلام براى حکومت در کوفه دعوت شدند و به آنجا حرکت کردند، ظواهر کار بود. از دیدگاه مقام معظّم رهبرى، قیام امام حسین علیهالسلام داراى دو نتیجه احتمالى در انجام هدف اصلى ایشان بود. یک نتیجه احتمالى از مبارزه امام آن بود که بتواند بر حکومت یزید، پیروز شود و حکومت را در مسیر صحیح خود بیندازد. اگر اینگونه مىشد، مسیر تاریخ به نفع استقرار حاکمیت واقعى اسلام در همان زمان تغییر مىیافت. وجه دیگر این بود که امام نتواند به هر دلیل پیروزى سیاسى و نظامى را به دست آورد و با خون، مظلومیت و زبانى که تاریخ آن را تا ابد فراموش نخواهد کرد، حرف خود را به صورت یک جریان مداوم غیرقابل انقطاع به جریان بیندازد. اگرچه به خاطر کوتاهى دیگران، مقصود اول حاصل نشد، اما امام علیهالسلام به مقصود و هدف والاى خود رسید؛ یعنى چیزى که هیچ قدرتى نمىتوانست آن را از امام بگیرد و آن، قدرتِ رفتن در میدان شهادت و تقدیم جان و عزیزان در راه احیاى دین و تجدید بناى نظام اسلامى بود. از دیدگاه رهبر فرزانه انقلاب اسلامى، قیام عاشورا از دو منظر «درسها» و «عبرتها» قابل تأمّل است. ما امروز یک جامعه اسلامى هستیم. باید بدانیم آن جامعه، چه آفتى پیدا کرد که کارش به یزید رسید؟ بىاعتنایى به اصول اسلام و انقلاب، کمرنگ کردن شعارها و مطرح کردن همه چیز با محاسبات مادى، جامعه را به آنجا خواهد برد که به چنان وضعى برسد. نظام اسلامى، با بصیرت، ایمان، همتهاى بلند، مطرح شدن آرمانها، و زنده نگاه داشتن شعارها به وجود مىآید، حفظ مىشود و پیش مىرود. درسها و عبرتهاى عاشورا، همان چیزى است که جامعه اسلامى در شرایط کنونى به آن نیاز دارد. در حالى که مفاهیم و ارزشهاى والاى اسلام ناب محمدى صلىاللهعلیهوآله، آماج کینهتوزى کجاندیشان و مغرضان سیاستباز قرار گرفته و در گردباد توطئهها به فراموشى سپرده مىشوند، بهرهگیرى از پیامها و آموزههاى قیام عاشورا، مىتواند فرهنگ عمومى جامعه را در جهت اهداف انقلاب اسلامى غنا ببخشد و نواقص موجود را مرتفع سازد. ناگفته پیداست که در این زمینه، ضرورت توجه مسئولان و برنامهریزان اجتماعى، فرهنگى، سیاسى، اقتصادى و به ویژه نخبگان جامعه، کاملاً احساس مىشود.
ـ آیتى، محمدابراهیم، گفتار عاشورا، تهران، انتشار، 1341.
ـ خامنهاى، سیدعلى، نکتههاى ناب، قم، معارف، 1386.
ـ ـــــ ، یاد ایام، تهران، صادق، 1375.
ـ شهیدى، سیدجعفر، قیام حسینى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1367.
ـ موسوى خمینى، سید روحاللّه، قیام عاشورا، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1373.
* کارشناس ارشد علوم کتابدارى و اطلاعرسانى دانشگاه شیراز. دریافت: 20/10/89 ـ پذیرش: 12/5/90.
** مدیر روابط عمومى دانشگاه علوم پزشکى و خدمات بهداشتى درمانى شیراز. ejraeia@yahoo.com
1ـ دیدار جمعى از اقشار مختلف قم، 19 دى 1386.
2ـ بنگرید به مقالات: حسن رضایىمهر، «نقش خواص در شکلگیرى حادثه عاشورا»، معرفت، ش 86، بهمن 1383؛ محسن رنجبر، «برداشت دنیاگرایانه از قیام عاشورا»، معرفت، ش 65، اردیبهشت 1382؛ شمساللّه مریجى، «عاشورا پیامد تغییر ارزشها»، معرفت، ش 56، مرداد 1381؛ بهجت یزدخواستى و محسن موحدیان، «تأثیر انقلاب عاشورا بر انقلاب اسلامى ایران»، پژوهشنامه متین، ش 47، تابستان 1379.
3ـ بیانات مقام معظّم رهبرى در خطبههاى نمازجمعه، 19 خرداد 1374.
4ـ همان.
5ـ همان.
6ـ محمدابراهیم آیتى، گفتار عاشورا، ص 125.
7ـ بیانات مقام معظّم رهبرى در خطبههاى نمازجمعه، 19 خرداد 1374.
8ـ در دیدار با مسئولان نظام، 27 اسفند 1380.
9ـ بیانات مقام معظم رهبرى در خطبههاى نمازجمعه، 19 خرداد 1374.
10ـ در دیدار با فرماندهان گردانهاى عاشوراى بسیج، 22 تیر 1371.
11ـ همان.
12ـ همان.
13ـ بیانات مقام معظم رهبرى در خطبههاى نمازجمعه، 18 اردیبهشت 1377.
14ـ همان.
15ـ در دیدار با فرماندهان گردانهاى عاشوراى بسیج، 22 تیر 1371.
16ـ دیدار با مردم قم، 19 دى 1387.
17ـ در دیدار با فرماندهان گردانهاى عاشوراى بسیج، 22 تیر 1371.
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
ضمن عرض تسلیت ایام محرم وتاسوعا و عاشورای حسینی خدمت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و شما دوستان عزیزم با استفاده از سی دی پرسمان پاسخ تعدادی (۱۷ سئوال) از پرسشهایی که در رابطه باقیام حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام ) وجود دارد را درج می نمایم امیدوارم مورد استفاده قرار گیرد و حقیر را از دعای خیر فراموش نفرمائید
قیامت بی حسین غوغا ندارد شفاعت بی حسین معنا ندارد
حسینی باش تا در محشر نگویند چرا پرونده ات امضا ندارد
چرا امام حسین(علیه السلام) خانواده خود را به کربلا بردند؟
این که امام حسین (علیه السلام) خانواده خود را همراه خویش بردند، داراى چندین نکته مهم است: الف) هدف اصلى خود از بیعت نکردن با یزید و عدم سازش با حکومت او، اصلاح دین اسلام و اجراى امر به معروف و نهى از منکر بود و با بردن زنان و کودکان این پیام را به بشریت در طول تاریخ رساندند که غرضشان جنگطلبى و خونریزى نیست بلکه تنها براى امر به معروف و نهى از منکر و هدایت نمودن مردم و جلوگیرى از تحریف اسلام نابمحمدى (صل الله عله و آله)، از بیعت با یزید سر باز مىزنند. خطبههاى متعدد و مشفقانه آن حضرت در روز عاشورا در مقابل سپاه دشمن نیز نشانگر این مطلب است.
ب) همراه بردن چنان کاروانى بیانگر این مسأله بود که امام حسین (علیه السلام) تردیدى در حقانیت خود و ضلالت یزید نداشت زیرا کسى که زن و فرزند خویش و همه هستى خود در دنیا را به صحنه کارزار عقیده خود مىآورد، مسلماً هیچگونه شکى در حق بودن اقدام خود ندارد. این مطلب علاوه بر این که نوعى تبلیغ نسبت به عقیده امام محسوب مىشد، روحیه دشمن را نیز تضعیف مىکرد و در دلهاى آنها نسبت به اقدامشان ایجاد تردید مىکرد (مانند قضیه مباهله رسول خدا (صل الله علیه و آله) با نصاراى نجران).
ج) دشمن تبلیغات وسیعى مىنمود که طرف مقابل (سپاه امام حسین) مسلمان نیستند. امام حسین با به نمایش گذاشتن حجاب و نماز و اخلاق اسلامى، تبلیغات آنها را خنثى مىکرد، به طورى که مىدیدند حتى بچههاى کوچک این کاروان داراى حجاب هستند و نماز مىخوانند.
د) خانواده آن حضرت مهمترین مبلغان و پیامرسانان قیام خونین ایشان بوده و وجود آنان براى اطلاعرسانى تا پایتخت و کاخ یزید اقدامى فوقالعاده مؤثر و حکیمانه بوده است و بدون آن نهضت آن حضرت تحریف و خنثى مىشد.
مراد از یاران امام حسین(علیه السلام) چه کسانى مىباشد و آیا زنان هم
شامل آنها مىشوند؟
الف) جواب این سؤال بستگى به این دارد که از یاران چه معنایى را قصد کنیم. یاران حضرت اباعبدالله را مىتوان به دو گروه تقسیم کرد:
1- کسانى که عملاً وارد صحنه نبرد شدند و به شهادت رسیدند.
2- کسانى که با تمام تلاش و جهاد خود، جهت احیاى اهداف مقدس امام حسین (علیه السلام) کوشیدند در نتیجه عدهاى شهید شده و عدهاى نیز اسیر گشتند.
آنان براى زنده نگه داشتن اهداف امام حسین (علیه السلام) و افشاى ظلم و فساد دستگاه حکومتى (بنى امیه) مأموریت مهم تبلیغ و رسالت دین را بگرفتند در این صورت زنان نیز جزء یاران امام حسین (علیه السلام) قرار مىگیرند و زینب کبرى (سلام الله علیها) نه تنها از یاران آن حضرت بلکه از رهبران و عناصر برجسته نهضت عاشورا به حساب مىآید.
زینب کبرى (سلام الله علیها) بعد از عصر عاشورا با ایراد خطابهها موارد متعددى دستگاه حکومتى یزید را به لرزه در آورد تا جایى مىرساند که یزیدبن معاویه، روش خودش را در بر خورد با خاندان اهل بیت (علیه السلام) عوض کرد.
ب) این که امام حسین (علیه السلام) در این سفر پرخطر اهل بیت خود را به کربلا برد، معناى خاصى دارد و نشان دهنده اهمیت این سفر است از طرفى به همراه بردن اهل بیت به این جهت بود که آنان رسالت
امام حسین (علیه السلام) را بعد از شهادتش ادامه دهند.
براى آگاهى بیشتر، رجوع کنید به کتاب حماسه حسینى، شهید مرتضى مطهرى.
آیا این مطلب که جنها روز عاشورا به کمک امام حسین(علیه السلام)
آمدند صحیح است؟
شیخ مفید به سند خود از امام صادق (علیه السلام) این نکته را نقل کرده است زمانى که امام حسین (علیه السلام) از مدینه حرکت فرمود، گروهى از ملائکه براى پیشنهاد کمک خدمت آن حضرت آمدند و گروههایى از مسلمانان و شیعیان جن براى کمک آمدند اما حضرت در پاسخ جنیان فرمود: خدا به شما جزاى خیر دهد من مسؤول کار خود هستم و محل و زمان قتل من نیز مشخص است. جنیان گفتند اگر امر شما نبود همه دشمنان شما را مىکشتیم. حضرت در پاسخ فرمود ما در این کار از شما تواناتریم اما چنین نمىکنیم تا ((لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ)) ((تا آنها که گمراه مىشوند با اتمام حجت باشد و آنها که راه حق را مىپذیرند با آگاهى و دلیل آشکار باشد))
(سوره مبارکه ی انفال، آیه 42)
منظور از حدیث، حسین منى و انا من حسین، چیست ؟
این حدیث قابل تفاسیر گوناگونى است از جمله اینکه مقصود از «حسین منى» این است که حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) از جهت نسبى فرزند پیامبر (صل الله عله و آله) و از جهت تربیتى پرورش یافته مکتب درخشان آنحضرت مىباشد. بنابراین هم شخص امام حسین (علیه السلام) و هم شخصیت آنحضرت با پیامبر نسبتى ویژه دارد. از طرف دیگر شخصیت پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) به مکتب و دین حیاتبخش ایشان است این مکتب درخشان در پرتو قیام و شهادت حضرت اباعبدالله (علیه السلام) بار دیگر احیا شد و درخشش نوینى یافت و بدون آن چنان ضربههاى کارى بر پیکرش وارد مىشد که از آن جز نیم نامى باقى نمىماند. بنابراین جاودانگى شخصیت و راه و مکتب پیامبر در طول تاریخ وابسته به امام حسین (علیه السلام) و حرکت عظیم عاشورا است. از همین رو فرمودند «من نیز از حسینم».
سر بریده امام حسین(علیه السلام) در مجلس یزید کدام آیات قرآن را
تلاوت نمودند؟
سر بریده امام حسین (علیه السلام) بر سر نیزه در کوفه و در ایامى که اهل بیت (علیه السلام) را به عنوان اسیر، وارد این شهر کرده بودند، آیه اصحاب کهف را تلاوت مىکرد: ((أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ اَلْکَهْفِ وَ اَلرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً.))
سر بى تن که شنیده است به لب سوره کهف
یا که دیده است به مشکات تنور، آیه نور
چرا امام حسین(علیه السلام) نداى ( هل من ناصر ینصرنى ) در روز عاشورا
سر دادند؟
نداى هل من ناصر ینصرنى امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا، نداى مظلومیت و غربت اسلام و دین خداوند بود. در حقیقت امام حسین (علیه السلام) انسانها را به یارى دین خداوند و سعادت خودشان دعوت فرمودند.
امام با این استغاثه مىخواستند وجدانهاى خفته لشکریان یزید را بیدار کند و بر آنها حجت را تمام نماید. این نداى مظلومیت حضرت، تنها مخصوص صحراى کربلا نیست بلکه در همه زمانها مردم را به یارى دین خداوند فرا مىخواند.
اگر معاویه عهدنامه خود را با امام حسن(علیه السلام) شکسته بود
چرا امام حسین(علیه السلام)فرمودند من به عهدنامه برادرم پایبند هستم؟
اولاً، از کجا معلوم که تقاضاى مردم از امام حسین (علیه السلام) بعد از نقض پیمان به وسیله معاویه بوده باشد؟ زیرا ممکن است به مجرد امضاى عهدنامه و حتى قبل از عهد شکنى معاویه، مردم این تقاضا را از امام حسین (علیه السلام) کرده باشند.
ثانیاً، عدم پایبندى معاویه به عهدنامه، ممکن است یک جنبه خطابى و تبلیغاتى در میان لشکر خود داشته و جنبه رسمى نداشته باشد.
ثالثاً، عدم پایبندى عملى معاویه به عهدنامه مربوط به بعضى از مواد آن بوده است نه همه آن، در نتیجه به آن بند که طرفین علیه هم لشکرکشى نکنند عملاً پایبند بوده است.
رابعاً، بر فرض که معاویه عهد را به طور کلى شکسته باشد ولى تا مادامى که خود امام حسن (علیه السلام) به جهت شرایط خاص آن زمان، به آن عهدنامه پایبند بوده، معنا نداشت امام حسین (علیه السلام) اقدام به نقض آن کند زیرا در زمان امام حسن (علیه السلام) امام واجب الاطاعه ایشان بودند و هر گونه مخالفت با تصمیمات آن حضرت جایز نبود.
خامساً، اگر این تقاضا در زمان امامت امام حسین (علیه السلام) نیز صورت گرفته باشد، ایشان با در نظر گرفتن شرایط زمان و درک عدم تغییر آن، مىتوانند. چنین جملهاى را فرموده باشند (یعنى تشخیص من همان تشخیص برادرم امام حسن (علیه السلام) است). از این رو از تغییر شرایط و روى کار آمدن یزید امام حسین (علیه السلام) قیام فرمودند.
علت صلح امام حسن(علیه السلام) چه بود؟ چرا مانند امام حسین
(علیه السلام) قیام نکردند؟
شرایط زمان حضرت امام حسن (علیه السلام) با شرایط زمانامام حسین (علیه السلام) بسیار متفاوت بوده و ناچار اقتضاى حرکتهاى متفاوتى داشته است. در زمان امام حسن (علیه السلام) مردم آمادگى روحى براى مبارزهاى سخت و طولانى با معاویه را نداشتند به دلیل: الف) جنگهاى قبلى (صفین- نهروان- جمل).
ب) حیلهگرى و تزویر معاویه و سست عنصرى گروه بسیارى از مردم.
ج) خطرات بیرونى که مجموع جامعه اسلامى آن زمان را تهدید مىکرد و درگیرى داخلى آنان را براى حمله به مسلمانان بر مىانگیخت.
د) حفظ خون شیعیان باقى مانده.
ه) روشن کردن حیلهگرى معاویه و رشد فکرى جامعه.
به همین جهت امام حسین (علیه السلام) پس از شهادت امام حسن (علیه السلام)، با وجود آن که ده سال (50 تا 60 هجرى) در دوران زمامدارى معاویه مىزیست، امّا اقدام به قیام نکرد. و همچنان مانند برادر بزرگوارش با صلحنامه پایبند بود. تا آنجا که معاویه در آخرین سال عمر خویش یکى دیگر از مواد صلحنامه را نقض کرد و یزید را به عنوان جانشین خود معرفى کرد.
و یزید شخصیتى بود که حتى ظاهر اسلام را رعایت نمىکرد و با زمامدارى او هیچگونه اسم و رسمى از اسلام باقى نمىماند. چنان که آشکارا بر زبان خود جارى کرد:
لعبتْ هاشم بالملک لاخبر جاء ولا وحى نزل
(بنى هاشم و خاندان پیامبر با مُلک و سلطنت بازى کردند و اگر نه، هیچگونه وحى نازل نشده و هیچ گونه خبرى [از جانب غیب] نیامده است.) در چنین شرایطى اگر با شمشیر نمىتوان به مقابله پرداخت، مىبایست با سرخى خون تاریکىها شکافته شود و نداى حق در طول و عرض تاریخ جاودانه بماند. که قیام امام حسین (علیه السلام) و حرکت حضرت زینب (علیه السلام) و امام سجاد (علیه السلام) چنین نقشى را ایفا کردند.
با این که شهادت امام حسین به خواست خدا بوده علت گریه و
عزادارىشیعیان چیست؟ این که واقعه کربلا خواست پروردگار بوده است
یعنى چه؟
الف) اگر مقصودتان این است که به هر حال با وجود هر شرایطى، خداوند اراده حتمى کرده است که چنین حادثهاى رخ دهد این اندیشهاى جبر نگرانه و به کلى نادرست است.
ب) اگر مقصود این است که با وجود شرایطى چون حکومت یزید و خیانتها و برنامههاى اسلام برانداز او، خداوند خواسته است که براى حفظ دین قیام شود، آن هم نه خواست جبرى بلکه خواستى تشریعى، اختیارى و همگانى به رهبرى اماممعصوم زمان یعنى، خداوند از همه مردم ودر رأس آنان از امامعصر خواسته است که با یزید مقابله کنند و هر چه در توان دارند براى احیاى دین نثار کنند و در این میان آن حضرت و تعداد قلیلى از اصحابشان این دعوت را لبیک گفتند. در این صورت عزادارى معنا پیدا مىکند زیرا:
1- عزادارى نوعى بزرگداشت آن قیام پرشکوه و داراى آثار تربیتى و القاکننده روح حماسه و ایثار و دینخواهى براى همه عصرها و نسلها است.
2- عزادارى نوعى اعتراض به نظام ظالمانه یزیدى و انگیزاننده روح ظلم ستیزى و عدالتخواهى است.
از همینرو در نصوص دینى بر عزادارى حضرت سیدالشهدا تأکید زیادى شده و پاداش بسیارى بر آن نوید داده شده است زیرا گریه بر حسین و عزادارى براى آن حضرت و بزرگداشت قیام عاشورا، دانشگاه عملى آموزش معارف دینى در هر کوى و برزن و برافراشتن پرچم دینخواهى و عدالتطلبى است.
فلسفه و تاثیر عملى عزادارى و گریه براى حضرت سیدالشهدا
(علیه السلام) چیست؟
مسأله عاشورا دو جنبه و دو چهره دارد:
1- چهره زیبایىها یعنى، عظمتى که حضرت ابا عبداللَّه (علیه السلام) و یاران ایشان در ابعاد مختلف آفریده و عالىترین جلوههاى کمال انسانى را با عمل خویش ترسیم نموده و بزرگترین درس را به کل تاریخ بشریت آموختند. این بعد از حادثه عاشورا بسیار غرورانگیز و افتخارآفرین است و به راستى باید به خود بالید که در چنین مکتب درخشانى پا به عرصه وجود نهاده و در آن رشد یافته و با آن مىمیریم و حاضریم همه هستى خود را در این راه نثار کنیم.
2- چهره دیگر عاشورا جنبه تراژدیک، غمبار و اسفبار آن است. اسف از این که چرا امت حق امام (علیه السلام) را پاس نداشته و ناجوانمردانهترین حرکات را نسبت به محبوبترین خلق خدا و شریفترین انسانها روا داشتند. آرى ظلمى که بر امام (علیه السلام) و اهلبیت و یاران ایشان تحمیل شد، دل هر انسان نیکوسیرتى را به درد مىآورد و روح آدمى را سخت مىآزارد. از طرف دیگر اشک گاهى از سوز است و گاه از سر شوق. گریه بر ابا عبداللَّه (علیه السلام) از هر دو نوع است. یعنى هم مصائب ایشان سیلاب اشک از دیدگان فرو مىریزد و هم عظمت و شگفتآفرینىهاى آن حضرت و یاران ایشان. کیست که بشنود در آن صحراى سوزان با وجود عطش جانکاه، در میان صدها یا هزاران مأمور دشمن حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) خود را به شریعه رساند و چون در رودى عظیم و آب گوارا قرار گرفت و آب را تا دهان برآورد، ولى همین که به یاد تشنگى حضرت اباعبداللَّه (علیه السلام) و فرزندانشان افتاد به خود اجازه نوشیدن نداد و لب تشنه با مشک پر از آب برگشت. آیا این مردانگى و شرافت آدمى را به ریختن اشک شوق وادار نمىسازد؟ از سوى دیگر گریه و عزادارى به حضرت سید الشهدا در نصوص دینى سخت مورد تأکید و توجه واقع شده و از افضل قربات دانسته شده است. این مسأله فلسفههاى سازنده و تربیتى مهمى دارد، از جمله:
1- زنده داشتن یاد و تاریخ پرشکوه نهضت حسینى،
2- الهام بخش روح انقلابى و ستم ستیزى،
3- پیوند عمیق عاطفى بین امت و الگوهاى راستین،
4- اقامه مجالس دینى در سطح وسیع و آشنا شدن تودهها با معارف دینى،
5- پالایش روح و تزکیه نفس،
6- اعلام وفادارى نسبت به مظلوم و مخالفت با ظالم
7- نکته دیگر این که وجود مراسم عزادارى در هر کوى و برزن بزرگترین ابزار گسترش فرهنگ حسینى (علیه السلام) است. لیکن در این باره باید دقت کافى را در سالمسازى و بهینهسازى این مجالس و زدودن آفتها و انحرافات از آن به عمل آورد.
اما این که اشک و گریه خود به خود به وجود مىآید یا باید با تلقین و برانگیختن احساسات ایجاد شود مقوله دیگرى است. مسلما هر مسلمان پاک طینتى با یادآوردن مصائب ابا عبداللَّه (علیه السلام) و عظمتى که آن حضرت به وجود آورد، اشک سوز و گاه شوق مىریزد.
چرا على(علیه السلام) در برابر خلفا سکوت کردند
ولی امام حسین(علیه السلام) قیام نمودند؟
در ابتداباید یاد آور شد که آنچه در سیرهى علوى قابل توجه است مخالفت اصولى و مدارا با جناح حاکم و در عین حال اتخاذ سیاست انفعالى در برابر مسایل جارى آن روز بوده است. حضرت در پرتو این سیاست به تبیین اصول اندیشههاى خود ونهادینه کردن آنها پرداخت و معلوم است که مدارا کردن غیر از سکوت است و سکوت نیز همیشه به معناى رضایت نیستتوجه به این نکته مهم است که اختلاف شرایط سبب اختلاف در منش افراد نمىشود. سیاستهاى مساوى براى رسیدن به هدف واحددر شرایط مساوى قابل بررسى است نه در شرایط متفاوت. در برابر حضرت امیر (علیه السلام) خلفاى سهگانه بودند که در میان صحابه جایگاه ممتازى داشتند. آنان علاوه بر سابقهى دینى و برخوردار بودن از امتیاز عنوان مهاجر به شدت ظواهر دینى وشؤونات اسلامى را رعایت مىکردند و به حفظ آنها همت مىگماشتند. عثمان نیز که در نیمهى دوم خلافتش از اعتدال خارج شد با مخالفت مردم روبرو شد و جان خود را در این راه از دست داد. اما در مقابل امام حسین (علیه السلام) حزب طلقا بودند که در میان مسلمانان پایگاه اجتماعى نداشتند. آنان تا سال هشتم هجرى به قصدبراندازى حکومت مدینه با رسول خدا (صل الله علیه و آله) جنگیدند و پس از مسلمان شدن نیز در مواردى چند اصول اولیهى دین را انکار کردند. از این رو قیام مسلحانهى حضرت امیر (علیه السلام) در برابر جناح حاکم توجیهپذیر نبود. حضرت علاوه بر نداشتنانات لازم براى قیام یارى مردم را نیز به همراه نداشت و از طرفى جامعه نیز با خلأ وجود رهبرى فرهمند دچار اضطراب شدید بود و هر گونه حرکت احساسى مىتوانست کیان حکومت دینى را با خطر مواجه کند. اما صلح امام مجتبى (علیه السلام) بستر لازم را براى قیام امام حسین (علیه السلام) فراهم آورد و مردم خطر انحراف را در دستگاه خلافت و تبدیل شدن آن به پادشاهى را به خوبى دریافتند. افزون بر این که یزید علاوه بر اینکه در حزب طلقا بود ارزشهاى دینى را مىشکست و براىآنها احترامى قایل نبود. از این رو گفته مىشود که همیشه باید راهکارهایى که ما را به هدف مىرساند مطابق با روز باشد و براى تصمیمگیرى به اقتضائات زمان توجه داشته باشیم. بر همین اساس است که حضرت امیر (علیه السلام) در دوران پس ازرحلت گاهى از سیاست کناره مىگیرد و گاهى در مسایل سیاسى فعالانه حضور پیدا مىکند. همین دو نوع سیاست را نیز مىتوان در دوران امام مجتبى (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) تعقیب نمود با این تفاوت که امام مجتبى (علیه السلام) در ابتداى امامتش قیامکرد و سپس براى مصالحى از صحنهى سیاست کنار رفت ولى امام حسین (علیه السلام) در ابتداى امامتش با اتخاذ سیاست انفعالى با دشمن مدارا کرد و وقتى شرایط براى قیام مسلحانه آماده شد به کارزار با بنى امیه پرداخت. جالب است که توجه داشته باشیم امام مجتبى (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) هر دو به مدت کمى در مسایلسیاسى دخالت کردند و هر یک به مدت ده سال در حال مدارا و مخالفت اصولى با دشمن بودند. بنابر نمىتوان سیاستها و راهکارهاى متفاوت را که در اثر شرایط متفاوت اتخاذ مىشود ناشى از اهداف متفاوت دانست.
مکان خاک سپارى راس مبارک امام حسین (علیه السلام) کجاست؟
متأسفانه در این مورد اظهار نظر قاطعى نمىتوان کرد. در این زمینه چند قول وجود دارد:
1- در شام کنار مسجد اموى که هماکنون نیز مکان آن داراى ضریح بوده و زیارتگاه مردم است،
2- در کربلا و ملحق به بدن شریف آن حضرت (بنابراین قول- که قوى به نظر مىرسد- رأس مطهر آن حضرت توسط امام سجاد به کربلا برده شد و در کنار بدن مطهر دفن شده است).
3- در حرم بقیع در مدینه منوره،
4- در مصر در مسجدى که به نام رأس الحسین معروف است.
با توجه به ابهت و شوکتى که حضرت امام حسین(علیه السلام) داشتند
این چهره مظلوم و خوارى که علما از ایشان ترسیم مىکنند چگونه
توجیه مىشود؟
از ابا عبدالله (علیه السلام) و یارانشان درتمام صحنهها جز شهامت و عظمت چیز دیگرى دیده نشده و آنان هرگز ظلم پذیرى نداشتند. البته این منافى آن نیست که در حق آنان ظلم شده باشد. به عبارت دیگر امام (علیه السلام) در عین عظمت و صلابت و شهامت و شجاعت مظلوم واقع شدند ولى منظلم و ظلم پذیر نبودند بنابراین آن چه گفته مىشود اگر بیان مظلومیت آن حضرت باشد درست است ولى اگر حاوى ظلمپذیرى و خوارى باشد نادرست مىباشد.
چرا تا نام امام حسین (علیه السلام) آورده مى شود گریه و عزادارى در
ذهن تداعىمى شود؟ آیا همه زندگى امام حسین (علیه السلام)
عزا و مظلومیت بود ؟
چهره امام حسین (علیه السلام) آن گونه که باید، معرفى نشده وابعاد شخصیتى آن حضرت، به نحو شایستهاى براى مردم تبیین نگردیده است. ولى این موضوع منافاتى با مظلومیت امام حسین (علیه السلام) ندارد. آن حضرت در زمان خویش و به ویژه در کربلا، در نهایت مظلومیت قرار داشت و خون ایشان و فرزندان و اصحابش، مظلومانه بر زمین ریخته شد.
این قسمت از زندگى آن حضرت، به جهت عظمت مصیبتهاى آن، دیگر قسمتهاى زندگى آن حضرت را تحت تأثیر قرار داده است و این واقعیتى غیر قابل انکار است.
این موضوع نیز، پذیرفتنى است که برخى آن حضرت را، تنها وسیله گریه و گریاندن قرار دادهاند به گونهاى که گویا فقط براى همین منظور، حضرت ابا عبداللَّه (علیه السلام) به شهادت رسیده است.
این دسته با بىتوجهى به اهداف آن بزرگوار، تصویرى ناقص و نادرست از آن حضرت ارائه مىکنند و برخى اذهان را، مشوش مىسازند.
که ان شاء الله با توسعه تحقیق و مطالعه، این نقیصه به طور کلى برطرف گردد.
معناى این که امام حسین (علیه السلام) مظلوم بودند چیست؟
معناى مظلوم بودن امام حسین (علیه السلام)، ضعیف و ناتوان بودن آن حضرت نیست بلکه امام شخصى شجاع، قوى و نترس بوده است چنان که در بعضى کتابهاى مقتل نوشتهاند در روز عاشورا نزدیک به دو هزار نفر از لشکر دشمن را از پاى درآورد. پس معناى مظلوم بودن این است که آن حضرت مورد ظلم واقع شده و از طرف مردم نادان و سست ایمان آن زمان مورد ستم قرار گرفت و حق مسلم آن حضرت از او سلب شد چنان که درباره پدر بزرگوارش و سائر ائمه (علیه السلام) نیز این مسأله مطرح بود.
با وجود نبود آب در عاشورا، چرا در تاریخ یعقوبى آمده که امام حسین
(علیه السلام)در موقع وداع با زینب(سلام الله علیها) بر روى ایشان
آب پاشیدند؟
لشکریان یزید از دسترسى امامحسین (علیه السلام) و اصحابشان به آب ممانعت کردند: فمنعوه الماء و حالوا بینه و بین الماء. مشکل آب در کربلا قابل تردید نیست، صدها سند تاریخى و ادبى از زمان وقوع حادثه تاکنون شاهد این موضوع است، ولى شبهه ناشى از تصوّرى نادرست از صحنه کربلا است. گفتنى است که از روز هفتم محرم، مشکل آب در کربلا شروع شد یعنى، دسترسى به آب دشوار گشت و دشمن ممانعت مىکرد ولى تا شب عاشورا بارها اصحاب امامحسین (علیه السلام) به آب دسترسى یافتند و به خیمهها آوردند. جزئیات این درگیرىها در تاریخ مضبوط است. جریان آب ریختن امامحسین (علیه السلام) به زینب (سلام الله علیها) در شب عاشورا اتفاق افتاده و شب عاشورا هنوز مشکل آب حاد نشده بود ولى از صبح عاشورا وقتى نبرد آغاز شد دیگر فرصتى براى آب آوردن نبود و ذخیره آب نیز به پایان رسیده بود. ازاینرو در آخرین ساعات نیز حضرت ابالفضل (علیه السلام) مأمور به آوردن آب شد و در این راه به شهادت رسید.
اگر اندکى در متن یاد شده دقت کنیم: « گفت: در اول همان شبى که پدرم در بامداد آن کشته شد» متوجه مىشدید که این قصه مربوط به شب عاشورا است نه عصر آن
تعداد یاران امام حسین(علیه السلام) در کربلا چند نفر بودند؟
در مورد تعداد اصحاب امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا، روایات مختلف است ولى آنچه که مسلم و مشهور است این است که مجموع لشکر ابىعبدالله (علیه السلام) 72 نفر بوده است. سى و دو نفر سواره و چهل تن پیاده بودهاند،( بحارالانوار، ج 45، ص 4).
و به روایت دیگر اصحاب امام حسین (علیه السلام) 82 نفر بوده است و بنا بر روایتى که از امام محمد باقر (علیه السلام) وارد شده، اصحاب ابىعبدالله (علیه السلام) را 145 نفر ذکر مىکند که 45 نفر سواره و 100 تن پیاده بودهاند،( منتهىالامال، ج 1، ص 638).
درپایان سخن زنده یاد دکتر علی شرِیعتی را می آورم که :
{حسین (علیه السلام ) بیشتر از آب تشنه ی لبیّک بود افسوس که بجای افکارش زخمهای تنش را نشانمان دادند وبزرگترین دردش را بی آبی نامیدند}
متاسفانه در خیلی از هیئتهایی که فقط در این ایّام تشکیل می شود و در
طول سال اثری از آنها وجود ندارد این گونه عمل می شود درحالی که
امام حسین ( علیه السلام ) هدف خود را از قیامشان زنده ماندن
دین اسلام و عمل به امر به معروف ونهی از منکر می دانند
التماس دعا
درس های عاشورا از منظر امام خمینی (ره)
1- نفی اندیشه جدایی دین از سیاست
یکی از مهم ترین مشخصه های سیاسی عاشورا مساله پیوند و ارتباط دین و سیاست است .
امام حسین علیه السلام با حضور اجتماعی و قیام علیه حکومت، در حقیقت درصدد دخالت در سیاست بود و همین مساله را به عنوان یک تکلیف جهت حرکت و نهضت خویش قرار داد. امام برای خود یک ضرورت می دانست که برای سست نمودن پایه های حکومت ستمگران و برقراری حکومت عدل الهی تلاش کند و همین امر از مهم ترین مشخصه های یک اقدام حکومت سیاسی است .
امام خمینی قدس سره با الهام از این حرکت امام حسین علیه السلام نسبت به مسایل جامعه حساس بود و در برابر ستم ها و ظلم های رژیم پهلوی قیام نمود و مردم و جهان اسلام را به حمایت از دین خلا دعوت کرد.
امام خمینی قدس سره همواره معتقد بود که جامعه اسلامی از صدر اسلام تاکنون مبتلا به این اندیشه منحرف سکولاریزم (جدایی دین از سیاست) بوده که در دوره اخیر به اوج خود رسیده است:
این یک نقشه شیطانی بوده است که از زمان بنی امیه و بنی عباس طرح ریزی شده است و بعد از آن هم هر حکومتی که آمده است تایید این امر را کرده است و اخیرا هم که راه شرق و غرب به دولت های اسلامی باز شده، این امر در اوج خودش قرار گرفت که اسلام یک مساله شخصی بین بنده و خداست و سیاست از اسلام جداست و نباید مسلمان در سیاست دخالت کند و نباید روحانیون وارد سیاست بشوند.
امام در حقیقت با الهام گیری از حرکت سیاسی - دینی عاشورا در صدد پاسخ گویی به سؤالات ذیل بود که امروز حکومت اسلامی الگویی جهت ملل مستضعف برگزیده است:
آیا دین داری، خداپرستی به مرزهای سیاست محدود می شود؟
آیا پیامبران و اوصیای الهی از دخالت در امور سیاسی احتراز می نمودند؟ و آیا انجام رسالت بزرگ آنان مبنی بر اقامه قسط عدالت اجتماعی بدون دخالت در امور سیاسی ممکن است؟
امام خمینی ریشه این تز انحرافی را یک توطئه تاریخی دانسته که در صدد تغییر روند تاریخ دینی بوده است. ایشان می فرماید:
طرح مساله جدا بودن سیاست از روحانیت، چیز تازه ای نیست. این مساله در زمان بنی امیه طرح شد و در زمان بنی عباس قوت گرفت. در این زمان های اخیر هم که دست های بیگانه در ممالک باز شد، آنها هم به این مساله دامن زدند، به طوری که مع الاسف بعضی از اشخاص متدین و روحانیون متعهد هم باور شان آمده است.
امام خمینی در یک بر آورد صحیح، اهداف این سیاست شیطانی را بیان کرده و همگان را به توجه و تامل در آن دعوت نموده است .
این اهداف و آثار عبارتند از :
: استعمار، استثمار و استضعاف ملت ها.
: محدود شدن فقاهت به احکام فردی و عبادی در منطق نا آگاهان.
: غفلت از آیات سیاسی - اجتماعی قرآن و بسیاری از ابواب فقهی.
: مطرح شدن ارزش منفی برای روحانیون سیاسی.
: تاخت و تاز امریکا و ابرقدت ها در بلاد مسلمین.
2- عدالت اجتماعی
آن چه پس از دوران نبی مکرم اسلام تازمان شهادت امام حسین علیه السلام مطرح بوده، این است که چه آفت هایی سبب شد تا حکومت سلطنتی اموی بر مسلمانان حاکم شود؟ چگونه ارزش ها و مقدساتی که در جامعه ریشه دوانده بودند، به تدریج رنگ باختند و به شعارهای ظاهری و بی محتوی تبدیل شدند؟
پاسخ اجمالی همه این سؤال ها عدم وجود عدالت اجتماعی است. ایجاد نظام طبقاتی، تبعیض و نابرابری های اجتماعی سبب شد تا نظام عقیدتی، اخلاقی و سیاسی جامعه نیز متحول شود و پذیرش معیارها و اصول اقتصادی مکتب اسلام برای مردم میسر نگردد.
امام حسین علیه السلام یکی از اهداف قیام خود را عدالت اجتماعی دانسته و در خطبه ای این گونه بیان می دارد:
و یا من المظلمون من عبادک...
یکی از اهداف این است که ستمدیدگان از بندگان تو امنیت یابند.
مسلم است که این عدالت و امنیت زمانی تحقق عینی پیدا خواهد کرد که ستم و ستمگران نابود شده و عدالت اجتماعی حاکم گردد.
امام خمینی قدس سره هم به تبع جدش امام حسین علیه السلام در مقابل ستمگران زمان خود قد علم کرده و ضمن مبارزه ای جانانه می فرماید:
«زندگی سیدالشهدا، زندگی حضرت صاحب الامر و زندگی همه انبیای الهی این معنا بوده است که می خواستند در مقابل جور، حکومت عدل را درست و بر پا کنند.
سید الشهدا وقتی می بیند که یک حاکم ظالمی در بین مردم دارد حرکت می کند، تصریح می کند که اگر کسی ببیند که حاکم جائری در بین مردم حکومت می کند، به مردم ظلم می کند، باید مقابلش بایستد و جلوگیری کند... و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است: هر که ساکت بنشیند و تغییر ندهد این را، جایش همان یزید [حاکم ستمگر] است.
3- اصلاح اجتماعی امت اسلامی
امام حسین علیه السلام در خطبه ای، انگیزه قیام خود را این گونه اعلام می نماید:
اللهم انک تعلم انه لم یکن ماکان منا تنافسا فی سلطان و لا التماسا من فضول الحطام، ولکن لنری المعالم من دینک و تظهر الاصلاح فی بلادک
خدای من تو می دانی آنچه از ما صادر شد به انگیزه رقابت در سلطنت و تمنای زیادی های دنیا نبود، بلکه برای این بود که نشانه های آشکر دین تو را بنگریم و اصلاح را در سرزمین های تو آشکار سازیم.
امام خمینی قدس سره این عبارت حضرت اباعبدالله علیه السلام را به عنوان مؤیدی برای اثبات بحث ولایت فقیه خود آورده و با استناد به آن می فرماید:
مضمون روایت شاهد بر این است که از لسان معصوم صادر شده و مضمون صادقی است
بر این اساس بسیاری از سخنان حضرت امام خمینی در جهت اصلاح جامعه و آن را نه تنها وظیفه خود، بلکه وظیفه هر فرد دیگری می دانست. ایشان می فرماید:
کوشش کنید که احکام اسلام را، هم عمل کنید و هم وادار کنید که دیگران عمل کنند. همان طوری که هر شخص و هر فردی موظف است که خودش را اصلاح کند، موظب است که دیگران را هم اصلاح کند.
سید الشهدا علیه السلام روی همین میزان، خود و اصحاب و انصار خویش را فدا کرد که فرد باید فدای جامعه بشود تا جامعه اصلاح گردد «لیقوم الناس بالقسط » باید عدالت در بین مردم و جامعه تحقق پیدا کند.
برای سیدالشهدا تکلیف بود قیام کند، خونش را بدهد تا این که این ملت را اصلاح کند و همین طور هم کرد.
امام حسین در وصیت معروف خود به برادرش محمد حنفیه، آن گاه که مدینه را قصد مکه ترک گفت، بر آرمان اصلاح طلبی قیام خود تصریح کرد و فرمود: انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی; بدین جهت از مدینه خارج شدم که امت جدم را اصلاح کنم .
4-مبارزه با منکرات
یکی دیگر از نکات برجسته عاشورا مساله مبارزه با منکرات بود که حکومت اموی عامل اصلی پیدایش و گسترش آن در جامعه اسلامی بودند.
امام در وصیت نامه خود این رسالت را تذکر داده و می فرمایند:
ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی بن ابی طالب;
می خواهم امر به معروف و نهی از منکر نمایم و به سیره جدم و پدرم علی بن ابی طالب عمل کنم.
می دانیم که هر گاه امر به عروف و نهی از منکر در جامعه ای رواج یابد، سبب خواهد شد که برای انسان مسؤولیت اجتماعی آفریده شود تا نسبت به آن چه در امور مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در جامعه می گذرد بی تفاوت و بی تحرک نباشد.
هنگامی که امر به معروف و نهی از منکر مبتنی بر فهم صحیح از دین باشد و از سیره نبوی و علوی; یعنی معیارهای خالص اسلام سرچشمه بگیرد، جامعه را از حالت سکون و ایستایی خارج نموده و منجر به بالندگی و سازنده گی آن می گردد.
امام خمینی قدس سره همانند موضع گیری های سیدالشهداء علیه السلام با تکیه بر آن رفتارها می فرمودند:
این که حضرت اباعبدالله نهضت و قیام کرد با عدد کم در مقابل این [حکومت یزید] برای این بود که گفتند: تکلیف من است که استنکار کنم و نهی از منکر کنم.
انگیزه این بوده که معروف را اقامه و منکر را از بین ببرد. انحرافات، همه از منکرات است. غیر خط مستقیم توحید هر چه هست، منکرات است. این باید از بین برود و ما که تابع حضرت سیدالشهدا هستیم باید ببینیم که ایشان چه وضعی در زندگی داشت، قیامش و انگیزه اش نهی از منکر بود که هر منکری باید از بین برود، من جمله قضیه حکومت جور.»
سیدالشهدا همه عمرش و همه زندگیش را برای رفع منکر و جلوگیری از حکومت ظلم و جلوگیری از مفاسدی که حکومت ها در دنیا ایجاد کردند، صرف نمود و تمام زندگیش را صرف این کرد که حکومت جور بسته بشود و از بین برود، معروف در کار باشد و منکرات از بین برود.
5-فرهنگ آزادی و آزادگی و کرامت انسان ها
تمام اصحاب فداکار سیدالشهدا - در واقعه کربلا از انسان های آزاده ای بودند که ذلت و خواری و تمنیات دنیوی و مادی لحظه ای در جوهره و ماهیت آنها جای نداشت.
این گروه که در برابر سپاه سی هزار نفری یزید کمترین ترس به خود راه ندادند، تا آخرین لحظه مقابل دشمنان ایستادند و جنگیدند و به فیض شهادت نایل آمدند.
عقیله بنی هاشم، پرچمدار پیام کربلا در مقابل حکومت جور و ظلم یزید با وجود تحمل مصائب بسیار، ضمن مقاومت و ایستادگی، به افشاگری حکومت وقت پرداخت و فرمود:
ای یزید! به خدا سوگند [با این جنایت ها که انجام دادی ] نشکافتی مگر پوست بدن خود را و پاره پاره نکردی، مگر گوشت خود را. .. گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مرده اند، بلکه آنها زنده اند و در پیشگاه پروردگاشان روزی می خورند.
این را هم بدان، آن کسانی هم که کار را برای تو فراهم ساخته و تو را بر گروه مسلمانان سوار نمودند، به کیفر خود خواهند رسید و بدانند که ستمگران را بد کیفری در پیش است...
قدر و مقام تو را بسیار پست می دانم... بدان که رای و تدبیرت سست و روزگارت اندک و انگشت شمار و جمعیت تو رو به پراکندگی است، در روزی که منادی خدا فریاد زند: «الا لعنة الله علی االظالمین »; همانا لعنت خدا بر ستمکاران باد.
امام خمینی هم از نسل همین انسان های آزاده و دلاور بود. او هرگز لحظه ای زیر بار ظلم و ستم ظالمین نرفت و با تحمل زندان، تبعید، خطرات جانی، شهادت فرزند و... دشمن را به زانو در آورده و می فرماید:
من اکنون قلب خود را برای سر نیزه های مامورین شما حاضر کرده ام، ولی برای قبول زورگویی ها و خضوع در مقابل جبارهای شما حاضر نخواهم بود .
ماه محرم، ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد، ماهی که خون بر شمشیر پیرز گشت، ماهی که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم و داغ بطلان بر جبهه ستمکاران و حکومت های شیطانی زد. ماهی که امام مسلمین، راه مبارزه با ستمکاران تاریخ را به ما آموخت، ماهی که باید آزادی خواهان، استقلال طلبان و حق گویان بر تانک ها و مسلسل ها و جنود ابلیس غلبه کنند و کلمه حق باطل را محو نماید.
نتیجه
امام خمینی قدس سره با تاسی به قیام خونبار عاشورا، توانست نهضت عظیم خود را به ثمر برساند و مجددا به احیای ارزش های فراموش شده توفیق یابد. نمونه هایی از ارزش های مشترک که این دو نهضت مقدس (عاشورا و انقلاب اسلامی) به آنها راحت بخشید، عبارتند از:
1-احیای روحیه آزادگی و ذلت ناپذیری.
2- شجاعت و شهامت و پرهیز از مصلحت اندیشی و راحت طلبی
3-احیای روحیه شهادت طلبی .
4-احیا و تحقق فریضه امر به معروف و نهی از منکر.
5-ایمان به جهاد فی سبیل الله.
6- مقاومت و پایداری و پشتکار در راه مبارزه .
7-احیای جنبه های اخلاقی، مروت، ایثار و ... .
-(4 Body) |
امام حسین و قیام عاشورا از نگاه اهل سنت
Visitor
4334
Category:
مناسبت ها
علاقه و محبت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به حسین علیه السلام
1 . زمخشری (از علمای بزرگ اهل سنت)، صاحب تفسیر معروف «کشاف »، در کتاب «ربیع الابرار» نقل می کند:
«فاطمه علیها السلام با فرزندانش حسن و حسین علیهما السلام خدمت رسول
خداصلی الله علیه وآله وسلم رسیده و عرض کرد: یا رسول الله! هدیه ای به این
ها بده . حضرت فرمود: پدرت فدایت، من مالی ندارم تا هدیه کنم . سپس حسن
علیه السلام را بغل کرده، بوسید و روی پای راست خود قرار داد و فرمود: به
این فرزندم، اخلاق و هیبت خود را هدیه می کنم و حسین علیه السلام را نیز
بغل کرد و بوسید و بر روی پای چپ خود نهاد و فرمود: شجاعت و جود خود را بدو
بخشیدم .» (1)
2 . ابوهریره (از راویان بنام اهل سنت) می گوید: رسول خداصلی الله علیه
وآله وسلم را دیدم که حسین بن علی علیهما السلام را در بغل گرفته و می
فرمود: «خدایا! او را دوست می دارم تو هم او را دوست بدار» . (2)
قاضی نورالله شوشتری در کتاب «احقاق الحق » می نویسد:
ابوالمؤید موفق بن احمد (از علمای اهل سنت) در مقتل الحسین از راویان
مختلف و آنها از ابوبکر نقل می کنند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم
فرمود: «حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت هستند .» (3)
4. حافظ ابونعیم اصفهانی (از علمای اهل سنت) در کتاب حلیة الاولیاء (ج 4، ص
139) نقل می کند که او با سلسله راویان مختلف از جمله عمربن خطاب روایت می
کند که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «حسن و حسین سرور جوانان
بهشت هستند .» (4)
5. احمد بن حنبل در مسند خود به نقل از راویان متعدد، می نویسد:
پیامبر، حسن و حسین را به سیــنه خود می چسباند و می فرمود: «خدایا! من این دو را دوست دارم، تو نیز آنها را دوست بدار .» (5)
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و شهادت حسین علیه السلام در کربلا
6 . از عایشه نقل شده است که گفت:
حسین در حالی که به پیامبر وحی نازل می شد، به محضر وی در آمده و خود را
روی او انداخت و از پشت او بالا رفت . جبرئیل گفت: یا رسول الله! او را
دوست می داری؟ فرمود: چرا پسرم را دوست نداشته باشم . جبرئیل گفت: امت تو
بعد از تو، او را خواهند کشت . جبرئیل دست خود را دراز کرد و مقداری خاک
سفید به او داده و گفت: در این سرزمین، این پسر تو کشته می شود و اسم این
سرزمین، «طف » است . و چون جبرئیل از نزد پیامبر رفت، پیامبر از خانه خارج
شد و در حالی که آن خاک را در دست گرفته بود و می گریست، فرمود: عایشه!
جبرئیل به من خبر داد امتم پس از من، فریب خورده و پسرم حسین را در سرزمین
طف خواهند کشت . سپس در حالی که گریه می کرد، به طرف اصحاب خود – که در
میان آنان علی، ابوبکر، عمر، حذیفه، عمار و ابوذر بودند – رفت. آنان عرض
کردند: یا رسول الله! چرا گریه می کنید؟ فرمود: جبرئیل به من خبر داد پسرم
حسین بعد از من در سرزمین طف به شهادت می رسد و این خاک را به من داده و
گفت: در همان جا به خاک سپرده خواهد شد . (6)
شخصیت و فضائل امام حسین علیه السلام
7 . ابن کثیر (از علمای معروف مذهب شافعی) در کتاب «البدایة و النهایة » در باره مقام امام حسین
علیه السلام چنین می نویسد:
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم حسن و حسین را گرامی می داشت و به آنها
محبت زایدالوصفی می کرد . لذا حسین علیه السلام از صحابه پیامبر به شمار می
رود و با آن حضرت تا دم مرگ آن بزرگوار، محشور و مصاحب بوده و حضرت رسول
نیز از او رضایت کامل داشته، اگرچه حسین علیه السلام در سنین کودکی بود .
(7)
8 . ابن کثیر همچنین می نویسد:
بخاری از ابونعیم نقل می کند که از عبدالله بن عمر شنیدم که در جواب کسی
که از او در باره کشتن مگس در ماه محرم پرسیده بود، گفته است:
مردم در باره کشتن مگس سؤال می کنند در حالی که پسر دختر رسول الله را
کشته اند! (و از او نمی پرسند) و حال آن که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم
در باره حسن و حسین فرموده است: «آنها گل های خوشبوی من در دنیا هستند .»
(8)
9 . شیخ محمد بن محمد مخلوق مالکی می نویسد:
حسین علیه السلام انسان با فضل و بسیار اهل نماز و روزه بود و بیست و شش بار پیاده خانه خدا را زیارت کرده است . (9)
10 . شیخ نورالدین علی بن صباغ مالکی، معروف به «ابن صباغ » در باره جوانمردی آن حضرت می نویسد:
انس می گوید: خدمت حسین علیه السلام بودم که کنیزکی آمد و با خود دسته گلی
آورد و به امام هدیه کرد . امام فرمود: برو، در راه خدا آزاد هستی . پس به
او عرض کردم: او که کار مهمی انجام نداده و چنین پاداشی دریافت کرد؟!
فرمود: آیا نشنیده ای سخن خدای تعالی را که «و اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن
منها» (نساء/86) چون شما را احترام کردند، به درودی بهتر پاسخ دهید .
(10)
11 . عباس محمود عقاد مصری، نویسنده کتاب «الحسین ابوالشهداء» می گوید:
«شجاعت حسین علیه السلام صفتی است که از شخصی مانند حسین علیه السلام تعجب
آور نیست . زیرا شجاعت از او مثل ظهور طلا از معدن آن است . یعنی حسین
علیه السلام معدن شجاعت است و این، فضیلتی است که آن را از پدران و نیاکان
به ارث برده و به فرزندان خود به ارث گذاشته است . ... البته در میان
فرزندان آدم کسی در شجاعت قلب و قوت روحی، شجاع تر از حسین علیه السلام در
مقایسه با آنچه او در کربلا بدان اقدام کرد، پیدا نمی شود . . . برای او
همین بس که در طول صدها سال تاریخ دنیا، او همچنان شهید، فرزند شهید و پدر
شهیدان باقی مانده است .» (11)
12 . ابن روزبهان می گوید:
«اوست که به قدرت غیرت، هرکافر متمردی را از بیخ و بن برمی کند. اوست که
در مقام بندگی الهی به وظیفه ذکر پاکی حق تعالی و بزرگی او، جل و علا، قیام
به سزا فرمود . او به واسطه طی منازل قرب الهی به اقصی مرتبه توحید رسیده
بود .» (12)
قیام امام حسین علیه السلام در ترازوی قضاوت
13 . ابوالحسن اشعری (متوفای 324 ق)، پیشوای مکتب اشاعره، می گوید:
«چون ستمگری یزید از حد گذشت، امام حسین علیه السلام با یاران خود علیه بیداد او قیام کرد و در کربلا به شهادت رسید.» (13)
14 . علامه آلوسی، (متوفای 1270 ق)، که مرجع و مفتی اهل سنت عراق بود، در
«تفسیر روح المعانی » ذیل آیه شریفه «فهل عسیتم ان تولیتم . . . ان تفسدوا
فی الارض و تقطعوا ارحامکم اولئک الذین لعنهم الله . . .» (محمد/26) از
احمد بن حنبل – پیشوای مذهب حنابله – نقل می کند که:
پسرش از وی در باره لعن یزید سؤال کرده، او جواب گفت: «کیف لایلعن من لعنه
الله فی کتابه؛ چگونه لعن نشود کسی که خدا او را در کتابش لعنت کرده
است؟!» عبدالله پسر احمد بن حنبل پرسید: من کتاب خدا را خواندم ولی لعن
یزید را ندیدم؟ احمد بن حنبل در پاسخ، آیه شریفه «فهل عسیتم . . .» را
خواند و آنگاه گفت: «ای فساد و قطیعة اشد مما فعله یزید؛ چه فساد و قطع
رحمی از فسادی که یزید مرتکب آن شده، بالاتر است؟ !» (14)
15 . آلوسی بعد از نقل آن سخنان می گوید:
«در لعن یزید توقف نیست چون اهل کبائر و دارای اوصاف خبیثه بود و بر
[مردم] مدینه ظلم و تعدی کرد و حسین علیه السلام را کشت و به اهل بیت اهانت
کرد .» (15)
16 . مولوی محمد شهداد حنفی در باره قیام سیدالشهدا علیه السلام می نویسد:
«در راه آنچه آن را حق می دانست، جان خود را تسلیم جان آفرین کرد ولی
تسلیم باطل نشد . با آن که یار و یاورانی به حد کافی نداشت، علیه باطل با
تمام قدرت و شهامت، ایستادگی کرد تا این که به مقام شهادت عظمی نائل آمد .»
(16)
17 . ابن روزبهان می نویسد:
«آن حضرت در میان امواج شدت و بلا، شربت شهادت نوشیده و در کربلا دفن شد .
حادثه ای غم انگیزتر و مصیبت بارتر و دردناک تر از این، در تاریخ اسلام رخ
نداده است! نفرین به اندازه علم خدا بر هرکسی که در جنگ علیه آن حضرت حاضر
شده و در آن شریک و بدان راضی بوده است.» (17)
18 . ابن خلدون می گوید:
«نمی توان گفت: یزید هم در کشتن امام حسین علیه السلام اجتهاد کرد، پس بی
تقصیر است; چون صحابه ای که با امام حسین علیه السلام در قیام شرکت نکرده
بودند، هرگز اجازه قتل حضرت را نداده بودند. این یزید بود که با امام جنگید
. این عمل یزید، نشانه فسق اوست و حسین علیه السلام در شهادتش ماجور است
در حالی که یزید از عدالت به دور بوده و حسین علیه السلام علیه یک حاکم
ظالم قیام کرده بود .» (18)
19 . دکتر طه حسین (متوفای 1973 م)، ادیب، نویسنده و ناقد معاصر اهل سنت، معتقد است:
«از آنجا که حسین از یک سو، مسئول حفظ دین و از سوی دیگر، آزاده و قهرمان
است، هرگز در قبال بیعت خواهی یزید، سرتسلیم فرود نخواهد آورد. پس برای
رسیدن به هدف خود، باید به هرکار مشروعی دست می زد . بنابراین، برای احتراز
و دوری از امر بیعت، به کوفه روی آورد و شهادت را بر بیعت با یزید که به
نوعی تایید ستم های او بود، ترجیح داد .» (19)
20 . شیخ عبدالله علائلی (متوفای 1996 م)، دانشمند و نویسنده اهل سنت (به
گفته خود ایشان وجه تسمیه علایلی بدان جهت است که شجره خانوادگی آنان به
امام علی بن ابیطالب علیه السلام می رسد)، با تحلیل اوضاع زمان یزید، سکوت
را بر هیچ دیندار و آزاده ای جایز نمی داند . اما در این میان، کسی که از
همه بیشتر مسئولیت داشت و در اعتراض به وضع ناهنجار آن عصر از شایستگی
بیشتری برخوردار بود، امام حسین علیه السلام بود .
قیام حسین علیه السلام خواست همه مسلمانان بوده است; این قیام انعکاس و
طنین گسترده ای به جای گذاشت و تا آنجا پیش رفت که تخت سلطنت امویان را به
لرزه درآورد و سرانجام به نابودی کشاند . (20)
21 . شیخ عبدالله علائلی همچنین می گوید:
«هرکس در زندگی، دو روز دارد: روز زنده شدن و روز مرگ; ولی تو ای حسین!
تنها یک روز داشتی . روز زنده شدن و حیات; زیرا تو هرگز نمردی، تو جان
شیرین خود را بر سرعقیده پاک و هدف بزرگ و آرمان مقدس خویش نهادی، به همین
دلیل تا حق و حقیقت و اسلام در جهان زنده است، تو هم زنده ای .» (21)
امام حسین علیه السلام اسوه مسلمانان و آزادگان
22 . محمدعلی جناح، رهبر بزرگ پاکستان، می گوید:
«به عقیده من تمام مسلمین باید از سرمشق این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربانی کرد، پیروی نمایند .» (22)
23 . شیخ محمد عبده، از دانشمندان اهل سنت و از مصلحان بزرگ، می نویسد:
«هنگامی که در دنیا حکومت عادلی وجود دارد و هدفش اقامه شرع و حدود الهی و
در برابر آن، حکومتی ستمگر است که می خواهد حکومت عدل را تعطیل کند، بر هر
مسلمانی یاری و مساعدت «حکومت عدل » واجب است و در همین باب، انقلاب امام
حسین علیه السلام است که در برابر حکومت یزید، که خدا او را خوارکناد،
ایستاد .» (23)
اشعار اهل سنت در سوگ امام علیه السلام
24 . شافعی - پیشوای یکی از مذاهب اربعه اهل سنت که علاقه و ارادت بسیاری
به اهل بیت علیهم السلام دارد - در باره واقعه عاشورا، اشعار زیبایی سروده
است که ترجمه برخی ابیات آن را می آوریم:
«این حادثه از حوادثی است که خواب مرا ربوده و موی مرا سپید کرده است .
دل و دیده مرا به خود مشغول ساخته و مرا اندوهگین کرده است و اشک چشم، جاری و خواب از آن پریده است .
دنیا از این حادثه خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم متزلزل شده و قامت کوه ها از آن خواب ذوب شده است .
آیا کسی هست که از من به حسین پیامی برساند، اگرچه دل ها آن را ناخوش دارند؟ !
حسین کشته ای است بدون جرم و گناه که پیراهن او به خونش رنگین شده،
عجب از ما مردم آن است که از یک طرف، به آل پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم
درود می فرستیم و از سوی دیگر، فرزندان او را به قتل می رسانیم و اذیت می
کنیم!
اگر گناه من دوستی اهل بیت پیامبر است، از این گناه هرگز توبه نخواهم کرد .
اهل بیت پیامبر در روز محشر، شفیعان من هستند و اگر نسبت به آنان بغضی داشته باشم، گناه نابخشودنی کرده ام .» (24)
25 . علامه اقبال لاهوری (از اندیشمندان اهل سنت) در وصف امام حسین علیه
السلام و فلسفه قیام عاشورا، تحت عنوان «رمز قرآن از حسین علیه السلام
آموختیم » سروده ای بس زیبا دارد. |
حجم فایل : 223KB