گروه گزارش ویژه مشرق - تمدنهای بزرگی چون امپراتوری ایران باستان و بیزانتین، مالک سرزمین کنونی عربستان بعنوان بخشی از امپراتوری وسیع خود بودند. این دو امپراتوری، دارای بوروکراسی پیشرفته و بالطبع نظام اطلاعاتی بسیار کارآمد و دقیق بودند. عربستان نیز به تبع برخورداری از ویژگیهای این دو امپراتوری، بعد از افول هر دو، همچنان نظام امنیتی-اطلاعاتی نهادینه شدهای را در خود میدید؛ تا اینکه در سال 1920 "ملک عبدالعزیز بن عبدالرحمن بن فیصل" معروف به "ابن سعود" موفق به فتح ریاض شد و از ۱۹۲۲ بر کل منطقه "نجد" مستولی گردید و در سال ۱۹۲۵ حجاز را به قلمرو خود افزود، و نهایتا در سال 1932 پادشاهی عربستان را بنیان نهاد و تا زمان مرگش به تاریخ 9 فوریه 1953 حکمرانی کرد. وی و دولتمردانش در سال 1938 موفق به کشف نفت در سرزمین عربستان شده و حق بهرهبرداری از آن را بطور شراکتی با آمریکاییها تقسیم کردند که این امر موجب ثروتمند شدن عربستان و بخصوص آل سعود شد. سرانجام در سال 1955 اولین پیریزی سازمان اطلاعات و امنیت عربستان سعودی توسط "سعود بن عبدالعزیز" انجام گرفت.
پس از وی، 6 پسرش تاکنون بر تخت حکمرانی نشستهاند:
ملک سعود بن عبدالعزیز (1953-1964)
ملک فیصل بن عبدالعزیز (1964-1975)
ملک خالد بن عبدالعزیز (1975-1982)
ملک فهد بن عبدالعزیز (1982-2005)
ملک عبدالله بن عبدالعزیز (2005 تا 2015)
ملک سلمان بن عبدالعزیز (2015 تا کنون)
هفت سدیری
"هفت سُدَیری" که در فرهنگ عربستان به آن "السدیریون السبعه" یا "عشیره السدیری" گفته میشود، اصطلاحاً به هفت برادر تنی اطلاق میگردد که همه از فرزندان "ملک عبدالعزیز آل سعود"- بنیانگذار پادشاهی عربستان- و همسر او "حصه سدیری" هستند. این هفت تن به نام "آل فهد" هم شهرت دارند. علت آن هم این است که از زمان به پادشاهی رسیدن ملک فهد در سال 1982، هفت سدیری تبدیل به نیرومندترین ائتلاف در خاندان حاکم سعودیها شدهاند.
اما اسامی سُدیریها عبارتست از:
* ملک فهد بن عبدالعزیز پنجمین پادشاه عربستان.
* امیر سلطان بن عبدالعزیز ولیعهد اسبق و وزیر دفاع.
* امیر نایف بن عبدالعزیز وزیر کشور و ولیعهد سابق .
* امیر عبدالرحمن بن عبدالعزیز معاون وزیر دفاع.
* امیر ترکی بن عبدالعزیز.
* امیر سلمان بن عبدالعزیز پادشاه کنونی.
* امیر احمد بن عبدالعزیز معاون وزیر کشور.
بر اساس اسناد افشا شده ویکی لیکس، مجموع ثروت خاندان سعود برابر با 1000 میلیارد دلار است. ویکی لیکس مدعی است که فرزندان ملک عبدالله -پادشاه اخیرا درگذشته عربستان- ماهانه مبلغ معادل 270 هزار دلار از خزانه دولتی دریافت میکنند. همچنین، طبق ادعای ویکی لیکس، آل سعود ید طولایی در تصرف و فروش زمینها و منابع دولتی و ملی عربستان بدون رعایت ضوابط و مقررات قانونی دارد.
کلیتی در مورد نظام امنیتی عربستان
با توجه به بسته بودن نظام سیاسی عربستان، اطلاعات بسیار اندکی در زمینه سرویسهای اطلاعاتی این کشور موجود است و آنچه که غالبا در دسترس است، اکثرا به نقل قول از اپوزیسیون مخالف خارج از کشور و همچنین زندانیان آزادشده، محدود میشود. فلذا، از ساختار جامعه اطلاعاتی و امنیتی عربستان اطلاعات بسیار اندکی منتشر شده است و طبیعا سیستمها، اهداف، خط مشی، اختلافات و مشکلات ساختاری آنها در هالهای از ابهام قرار دارد. مسؤولیت اطلاعات و امنیت داخلی عربستان بر عهده پلیس امنیتی و نیروهای وزارت کشور است که در خصوص نحوه برخورد با مردم عربستان، موارد متعددی از نقض حقوق بشر توسط نهادهای حقوق بشر گزارش شده است.
نظام پادشاهی عربستان و سرویسهای اطلاعاتی این کشور کاملا بعنوان یک ابزار در خدمت سیاستهای آمریکا و نظام امنیتی این کشور هستند. علاقه وافر "ابن سعود" به آمریکا که در موسس آن "عبدالعزیز" هم نمود بارزی داشت، به هیچ وجه انکارپذیر نیست.
از نکات جالب اینکه در کشور عربستان که زنان اجازه رانندگی ندارند، نظام این کشور مفتخر به استخدام زنان در سرویسهای اطلاعاتی است و عموما زنانی را بکار میگیرد که تجربه سفر به چند کشور و دانستن چند زبان زنده دنیا را دارند. از مامورین زن جهت تماس با خانوادههای مظنونین و زندانیان سیاسی و امور اجتماعی استفاده میشود. اما اگر بگوییم که همچون استفاده ابزاری جنسی از مامورین زن در موساد و سیا، عربستان نیز به تبعیت اینچنین عمل میکند، زیاده نگفتهایم.
سرویسهای اطلاعاتی عربستان بیشتر از هر سرویس دیگر در منطقه با "سازمان امنیت یمن" همکاری دارند، و با تزریق پول به آن سیستم، آن را در خدمت اهداف خود بکار میگیرند.
بلاشک، وفاداری سیاستمدارانه سرویس امنیتی عربستان به آمریکا در مراتب مختلف تاریخی اثبات شده است. فقط یکی از این موارد، مربوط به حادثه بمبگذاری بوستون امریکا در سال 2013 (Boston Marathon bombing of 2013) میباشد که پیش از آن استخبارات –سازمان امنیت خارجی عربستان- خطر بمبگذاری توسط دو برادر را به دولت وقت امریکا خبر داده بود، اما از سوی سازمان سیا جدی گرفته نشد و این حادثه رخ داد. البته باید توجه داشت که این وفاداری در ازای حمایت امریکا از عربستان در منطقه نشان داده میشود.
هم اکنون، ریاست سازمان اطلاعات عربستان بر عهده سپهبد "یوسف االادریسی" میباشد.
حادثه بمبگذاری بوستون معروف به "بوستون ماراتن”
ساختار فرماندهی و رهبری اطلاعاتی
"آنتونی اچ کوردزمن" (Anthony H. Cordesman) و "نواف عبید" (Nawaf Obaid) در کتاب مشترک خود تحت عنوان «امنیت ملی عربستان سعودی» در رابطه با بحث امنیت و اطلاعات در عربستان اینچنین مینویسند:
عربستان دارای دانشگاههای رسمی جنگ نیست و غالب شاهزادههای سعودی در دانشکدههای جنگ اروپا و آمریکا تحصیل کردهاند. لذا، تاثیر تفکر این شاهزادهها را میتوان در ستاد فرماندهی هوایی سعودیها دید. کالج نظامی گارد امنیت ملی عربستان دارای نیروهایی از خود گارد ملی، کشورهای دیگر و بخصوص کشورهای شورای همکاری خلیج فارس است.
کوردزمن دورههای امنیت داخلی عربستان را سه بخش تقسیم میکند: دوره اول، مربوط به دهههای 50 و 70 میلادی است که در عربستان در آنها غرق در "ناصریسم" و "پان عربیسم" بود و عملا در کارزار نیروهای سکولار عرب و تندروهای مذهبی آثار تشدید دیده نمیشد و دشمنان سرویسهای اطلاعاتی این کشور را غالبا نیروهای تندرو تشکیل نمیدادند. دوره دوم، مربوط به اواسط دهه 1990 تا 11 سپتامبر 2001 است. در این دوره بود که عربستان از طرف گروههای تندرو که البته غالب آنها دستپرورده خود آن بودند تهدید شد. لذا، از آمریکا کمک خواسته و کمیته مشترک تحقیق در مورد بمبگذاری تاسیسات نفتی "برجهای الخُبَر"، حمله به مراکز گارد ملی، و حمله به USS Cole تشکیل شد. اما دوره سوم، مربوط به 11 سپتامبر به بعد میشود. در این دوره، تمرکز اصلی 2 سازمان اطلاعاتی عربستان بر ریشهکن کردن دشمنان خود که عمدتا گروههای جهادی بالاخص القاعده را شامل میشد، قرار گرفت.
وی در بخشی به آسیبشناسی نظام امنیتی عربستان پرداخته و پاشنه آشیل آن را اعتماد پادشاه عربستان به افسران رده بالا که لزوما تبعیت و فرمانبری از او دارند و از تفکر نوین برخوردار نیستند، میداند. این افراد به دلیل حسادت به افسران جوان و خوش فکر و ترس از ترفیع درجه آنها، تا حدودی جلوی مدرنیزه شدن صنعت نظامی و اطلاعاتی را گرفتهاند.
نیروهای پلیس امنیت عربستان دو دسته هستند: پلیس معمولی که امنیت عمومی و مدنی را برقرار میکند، و پلیس ویژه که در زیرمجموعه "سرویس امنیت عمومی" یا همان "مباحث العامه" (GSS) قرار دارد. دایره تحقیقات سازمان مباحث بسیار گسترده است. طبق گزارش وزارت امور خارجه آمریکا، وقتی سرویس امنیت عمومی عربستان یک مظنون را دستگیر میکند، او را به مدت چند هفته یا چند ماه بطور ناشناس در زندان مخصوص حبس میکند و مراحل بازجویی در این بازه زمانی انجام میشود. در این مدت، فقط برخی از مظنونین حق دارند که با خانواده و یا وکیل خود دیدار مختصر داشته باشند.
آرم شورای امنیت ملی عربستان
سرویس امنیت عمومی دارای 135 هزار پرسنل است. آنها مجهز به پیشرفتهترین تجهیزات نظامی بوده و در "دانشکده ملک فهد" جدیدترین دورههای امنیتی و نظامی را سپری کردهاند. وظیفه کشف و انهدام شبکههای القاعده و دیگر شبکههای تروریستی در داخل خاک عربستان بر عهده مامورین ویژه این سازمان است. تعداد نیروهای ویژه به 30 هزار نفر میرسد و طبق ادعای این سازمان، به دلیل توانایی بالای جابجایی قادر به برخورد با هر گونه اتفاق غیرقابل پیشبینی هستند. فعالیت ضدتروریسم، آنها را به شکل قابل توجهی شبیه به پلیس SWAT در آمریکا کرده است. نیروی ویژه امنیت بطور مستقیم به شخص وزیر کشور عربستان گزارش میدهد اما ریاست آن با معاون وزیر امور امنیتی است. این تیم، پس از ضعف گارد ملی در مواجهه با وقایع مسجد جامع مکه در 1979 تشکیل شد.
نیروی ویژه امنیت، انواع زرهپوش سبک، و جدیدترین تسلیحات غیرشیمیایی و شیمیایی را در اختیار دارد. حکومت عربستان، تا آنجا که توانسته سعی در مدرنیزه کردن سیستم امنیتی خود کرده است. تهیه تجهیزات پیشرفته مخابراتی، نظامی، جاسوسی و ضدجاسوسی از جمله اقداماتی است که سیستم امنیتی این کشور برای عملیاتهای خرابکاری، تروریستی و ضد تروریستی در نظر گرفته است.
هم اکنون یکی از پیچیدهترین و متمرکزترین شبکههای رایانهای جهان در اختیار وزارت کشور عربستان است. این شبکه در "مرکز ملی اطلاعات" قرار داشته و یکهزار و 100 پایانه را به هم مرتبط کرده و اطلاعات شناسنامهای و گذرنامهای و سوابق تمامی شهروندان عربستانی در آن گنجانده شده است. همچنین کلیه اطلاعات مربوط به ویزای حجاج، ثبت و سند خرید خوردو در کشور، و سوابق جنایی در این شبکه وجود دارد. پایگاه اطلاعات این شبکه همچنین شامل گزارشات مامورین و خبرچینهای گماشته شده از طرف حکومت است. مقامات سرویس امنیت عمومی (GSS) و ریاست اسختبارات عمومی (GIP) اجازه شنود مکالمه و نفوذ به ایمیل هر کسی را که بخواهند دارند. سالیانه برای عملیاتهای دیجیتالی اطلاعاتی وزارت کشور عربستان، 500 میلیون دلار اختصاص داده میشود.
هم اکنون شورای امنیت ملی عربستان Saudi National Security Council (SNSC) که در عربستان با نام "مجلس أمن قوم المملکة العربیة" شناخته میشود و به عبارتی سازمان اطلاعات و امنیت محسوب میگردد، بر دو سرویس اطلاعاتی این کشور نظارت دارد و ریاست آن بر عهده "یوسف الادریسی" است.
1. سرویس امنیت عمومی General Security Service (GSS)
سرویس امنیت عمومی، سرویس اطلاعاتی داخلی وزارت کشور عربستان است که "مباحث العام" نیز نامیده میشود. این سرویس، مهمترین و حساسترین سرویس اطلاعاتی در عربستان است. بودجه تخصیص یافته به این سرویس، بزرگترین بودجه در خاورمیانه است. وظایف این سرویس عبارت است از:
- نظارت بر مخالفین سیاسی داخلی
- مورد هدف قرار دادن معاندین و دستگیری آنها
- بازجویی از مظنونین
از جمله فعالیتهای "مباحث" که "دیدهبان حقوق بشر سازمان ملل" را به شدت دچار نگرانی کرده بازداشتهای خودسرانه، حبس مظنونین در انفرادی بدون اجازه ملاقات، و اعمال شکنجه است. از این دست میتوان به شکایت "ویلیام سمپسون" (William Sampson)-شهروند و نویسنده انگلیسی - علیه "خالد الصالح" و "ابراهیم الدالی" که دو تن از مامورین مباحث بودند و به گفته سمپسون، به اتهام دست داشتن در حادثه بمبگذاری سال 2000 توسط مباحث دستگیر شده و توسط این دو مامور مورد شکنجه قرار میگیرد. البته دادگاه عالی انگلیس به دلیل "قانون مصونیت دولتی مصوبه 1978"، دو مامور مباحث را مجرم ندانسته و تبرئه کرد.
گفتنی است که سازمان مباحث به دلیل بازداشتهای غیرقانونی و خودسرانه و وضعیت زندانیان محبوس در زندان معروف خود موسوم به "زندان علیشه"، مورد نقد بسیاری از مراکز و فعالان حقوق بشر است. "کارگروه بازداشتهای خودسرانه سازمان ملل" در ژوئن 2011 متوجه بازداشت غیرقانونی 5 تن از اعضای یک حزب سیاسی موسوم به "حزب اسلامی امت" در علیشه شد.
2. ریاست استخبارات عمومی General Intelligence Presidency (GIP)
ریاست استخبارات عمومی که در عربستان سعودی «ریاسه الاستخبارات العامه» خوانده میشود، سرویس امنیت و اطلاعات خارجی این کشور است. مسئولیت این سازمان، شامل پیشبرد سیاستهای پادشاهی سعودی در منطقه خاورمیانه میشود.
تاسیس این سازمان به زمان ملک "سعود بن عبدالعزیز" در سال 1957 میلادی برمیگردد. ملک سعود در سال 1955 "مباحث" را بنیانگذاری نمود و در سال ۱۹۵۷ میلادی دستور به جداسازی وظایف اطلاعات خارجی از امنیت داخلی داد و سازمان "مصلحت الاستخبارات العامه" تاسیس شد. بدین ترتیب، "مباحث" مسئول امنیت و چالشهای داخلی شد و "سازمان مصلحت الاستخبارات العامه" که چند سالی است به "ریاست استخبارات" تغییر نام داده، به عنوان سرویس اطلاعات خارجی شروع به فعالیت کرد.
اما همکاری مستمر و تنگاتنگ سرویس استخبارات (GIP) با سازمان سیا از مهمترین فعالیتهای این سازمان است. استخبارات، چشم آمریکا در منطقه است. هر نقطه از منطقه که آمریکا به هر دلیلی یارای نفوذ در آن را ندارد، به این سازمان سپرده میشود. سعودیها منطقه را خوب میشناسند و راههای نفوذ را به خوبی میدانند.
یکی از خصوصیات بارز استخبارات و اساسا نظام اطلاعاتی-امنیتی عربستان، صبر زیاد است. استخبارات، صبر میکند و درست برعکس سازمان سیا که سعی در حذف سریع جاسوس یا مظنون دارد، به مظنون فرصت زندگی میدهد و از خلال این فرصت تا جایی که میتواند اطلاعات از وی بدست میآورد. حتی در مواردی، مظنون را به جاسوس خود تبدیل میکند.
در همین حوادث سه سال اخیر سوریه، یکی از پر رنگترین نقشها بر گردن شاهزاده "بندر بن سلطان" –سفیر اسبق عربستان در امریکا و رییس اسبق استخبارات- بود. وی هماهنگکننده همه امور مربوط به اعزام گروهکهای تروریستی به سوریه بود.
درباره یوسف الادریسی
برخلاف "بندر بن سلطان" رئیس سابق سازمان اطلاعات و امنیت عربستان سعودی، یوسف الادریسی-رئیس جدید این سرویس- شخصیت مبهمی برای رسانهها به شمار میرود و خبر در مورد او بسیار کم است. رئیس جدید، به شکل رسمی تنها در نهم آگوست سال 2013 پس از اینکه پادشاه این کشور او را به عنوان معاون رئیس اطلاعات عمومی منصوب کرد، در رسانهها ظاهر شد. او پس از این پست به معاونت رئیس اطلاعاتی عمومی در امور اداری و مالی هم دست یافت.
سپهبد یوسف الادریسی نخستین فردی است که از خارج از خاندان حاکم در عربستان سعودی پس از گذشت 38 سال به پست ریاست سازمان اطلاعات و امنیت این کشور دست یافته است. پیش از او "محمد بن عبدالله العیبان" ، "سعید بن عبدالله کردی" و "عمر بن محمود شمس" از خارج از خاندن حاکم به این پست منصوب شده بودند. پس از این افراد "ترکی الفیصل بن عبدالعزیز ال سعود" ، "نواف بن عبدالعزیز آل سعود" ، "مقرن بن عبدالعزیز آل سعود" و "بندر بن سلطان بن عبدالعزیز" همگی از خاندان حاکم در عربستان سعودی به عنوان رئیس سازمان اطلاعات و امنیت این کشور منصوب شده بودند. (گزارش مشرق درباره شخصیت الادریسی را از اینجا مشاهده کنید).
نهادهای ذیربط سازمان اطلاعات و امنیت
اداره تحقیقات
اداره تحقیقات، نهادی است که در ارتباط لحظه به لحظه با سرویسهای اطلاعاتی عربستان قرار دارد. وظایف این اداره شامل نظارت و کنترل هر گونه فعالیت مشکوک با اعزام نیروهای ویژه خود به سطح جامعه جهت ورود به عملیاتهای ضد تروریستی و اعمال خرابکارانه جاسوسی میشود.
کمیتههای امر به معروف و نهی از منکر (پلیس مذهبی)
وظیفه این نهاد، کنترل رسانهها، پوشش مردم، و اعمال دکترین مذهبی در سطح جامعه عربستان است و در ارتباط مستمر با سازمانهای اطلاعاتی عربستان قرار دارد.
پلیس امنیت عمومی
وظیفه این نهاد، تضمین امنیت ملی و عمومی است و در این راستا در ارتباط تنگاتنگ با سازمان "مباحث "قرار دارد.
واحد اطلاعاتی G-2
این نهاد، بازوی اطلاعاتی ارتش عربستان است که تحت نظارت وزارت دفاع، عملیاتهای ویژه و محرمانه را طبق اطلاعات بدست آمده انجام میدهد. بعبارتی، ارتش عربستان از طریق این نهاد، اطلاعات انسانی، تکنولوژیکی، الکترونیکی، نظامی و ارتباطی منطقه را بدست میآورد.
الگوهای آسیبپذیری
در کتاب «امنیت ملی عربستان سعودی» با اشاره به دو نمونه از حملات علیه تاسیسات نفتی عربستان، به آسیب پذیری امنیتی حکومت سعود پرداخته شده است:
در یکم می 2004، 4 تروریست به شرکت تکنولوژیک "ای بی بی لاموس" در شهر ساحلی "ینبع" حمله کردند. در طی این حمله، 6 کارگر خارجی و یک کارگر عرب کشته شده و یکی هم ربوده و سرش از تن جدا شد. القاعده بلافاصله مسئولیت این حمله را پذیرفت. از اینجا بود که سرویسهای امنیتی عربستان با شدت و حدت بیشتری به مبارزه با القاعده پرداخت.
اما از طرف دیگر وجود شیعیان و اتحاد آنها عربستان را به شدت میترساند. استان شرقی شیعه نشین "الاحصاء" که یکی از مراکز نفتی عربستان است، در کانون توجه سرویسهای امنیتی این کشور قرار دارد. جمعیت شیعه عربستان فقط 7 درصد از جمعیت کل کشور را تشکیل میدهد و از تبعیضات اقتصادی، اجتماعی، مذهبی و سیاسی رنج میبرد. در سال 1996، بمبگذاری "برجهای خُبَر" در شهر "الظهران" منجر به مرگ 19 پرسنل نیروی هوایی آمریکا شد. سرویسهای امنیتی عربستان بلافاصله این عمل را به شیعیان نسبت دادند. در سال 2004، تاسیسات نفتی "برجهای الخُبَر" و "ینبع" دوباره مورد حمله قرار گرفت. این بار، حیثیت نفتی عربستان در حریق خطر قرار گرفت. جراید و رسانههای غربی زیرساختها و تاسیسات نفتی عربستان را مستعد حملات تروریستی و هر گونه سرمایهگذاری در و اعتماد به این تاسیسات را حماقت خواندند. این اتفاقات، تاثیر بسیاری در قیمت نفت عربستان گذاشت و حداقل چندین سال صنعت تولید نفت عربستان را دچار تزلزل و بیثباتی کرد. گرچه عوامل حمله به دو مرکز نفتی پس از فرار از محل تاسیسات در تعقیب و گریز کشته شدند، اما سرویسهای امنیتی عربستان بشدت به زیر سوال رفتند.
چالش آتی سازمانهای امنیتی عربستان
یکی از معضلات بزرگی که خاندان آل سعود در طی دهه های اخیر با آن روبرو بوده است، این است که مطابق قانون اساسی کشور عربستان، تنها پسران ملک عبدالعزیز حق دارند پادشاهی عربستان را به دست گیرند، و بعد از مرگ یکی از پسران او، پسر دیگر عبدالعزیز باید پادشاهی عربستان را در دست گیرد. با توجه به اینکه پسران عبدالعزیز همگی مسن هستند، احتمال اینکه در طی مدت کوتاهی یکی پس از دیگری فوت نمایند و تمام پسران عبدالعزیز از بین بروند، زیاد میباشد. این مسئله، حتی در مورد انتخاب ملک عبدالله نیز مشکلاتی ایجاد کرده بود که گر چه در نهایت حل شد، اما این نگرانی را در بین مسئولان عربستان ایجاد کرد که پادشاه آینده نیز ممکن است به مشکل ملک عبدالله گرفتار شود.
برای مثال، "ملک عبدالله" که بعد از برادرش "فهد" به حکومت عربستان رسید، تنها چند ماه از فهد کوچکتر بود و فاصله سنی عبدالله با برادر کوچکترش شاهزاده "سلطان بن عبدالعزیز" نیز بسیار کم بود. بنابراین این اختلافات سنی کم، خود از یک سو موجب اختلافات شدید بین ملک عبدالله و شاهزاده سلطان بر سر جانشینی ملک فهد شده بود، اما به هر حال به دلیل اینکه ملک عبدالله پس از سکته فهد عملاً قدرت را از سال 1996 در دست گرفت، مشکل چندانی در بحث جانشینی فهد پیش نیامد . بقیه پسران عبدالعزیز نیز همگی مسن هستند و به احتمال زیاد تعداد زیادی از آنان در عرض چند سال آینده فوت خواهند کرد. بنابراین به زودی باید شاهد انتقال قدرت از پسران ملک عبدالعزیز به نوادگان عبدالعزیز باشیم که این مسئله نیز خود به زودی بحران واقعی و منازعات و اختلافات داخلی شدیدی را در خاندان آل سعود پدید خواهد آورد.
تاریخ عربستان در چند دهه گذشته نشان داده که همواره بر سر مناصب و پستهای لشکری و کشوری ما بین شاهزادهها و نوادگان آنها رقابت شدیدی بوده است. اگر بخواهیم خاندان 20 هزار نفری آل سعود را در چند خانواده اصلی جمع کنیم، چهار خانواده در عربستان قابل شناسایی هستند. در حقیقت، این چهار خانواده چندان هم که تصور میرود زندگی مسالمت آمیزی با یکدیگر ندارند و با وجود تلاشهایی که ملک فهد برای ایجاد اتحاد میان آنها صورت میداد، رقابت آنها گاه به کشمکشهای سیاسی منجر میشود. این مسئله بزرگ را به جرات میتوان بزرگترین چالش کنونی و آتی سازمانهای امنیتی عربستان دانست.
مسئله مذکور، حتی از چشم خبرنگار روزنامه مشهور "فیگارو" نیز به دور نمانده و این روزنامه در روز چهارشنبه ٣ آگوست ٢٠٠۵ در مقالهای با عنوان «عربستان: آبستن اختلافات داخلی آل سعود» به آن اشاره کرده است.
قضیه ترور عماد مغنیه و رفیق حریری
یکی از مهمترین اتفاقاتی که اخیرا در زمینه افشا شیطنتهای اطلاعاتی-امنیتی عربستان رخ داد، موضوع دستگیری شاهزاده "بندر بن سلطان" در فرودگاه سوریه و اعترافات وی در مورد همکاری عربستان با سیا و موساد در ترور "عماد مغنیه"-فرمانده سازمان حزب الله لبنان و "رفیق حریری"-نخست وزیر اسبق لبنان- است. عربستان، مغنیه را مسئول حمله 25 ژوئن 1996 به تاسیسات نفتی "برجهای الخُبر" میدانست و با ترور وی قصد انتقامگیری را داشت. (گزارش کامل قضیه ترور آنها را از اینجا مشاهده کنید).
گروگانگیری سیاسی از خودیها
یکی از فعالیتهای سرویس اطلاعاتی "استخبارات" (مخابرات العامه) گروگانگیری سیاسی نسبت به خانواده کسانی است که در این سازمان فعالیت میکنند. بعنوان یک نمونه میتوان به زنی غیر سعودی که در وبلاگاش خود را "ام سمیر" معرفی کرده اشاره کرد. این زن با یک شوهر عربستانی ازدواج میکند و چندین سال پس از ازدواج، پی میبرد که او از مامورین امنیتی عربستان است و به دستور وزارت کشور، سازمان امنیت ملی عربستان شوهر و 4 فرزند او را در لیست سیاه افراد ممنوع الخروج قرار داده است. ام سمیر، تمام زندگیاش را فرزندانش می داند و میگوید بدون آنها نمیتواند به هیچ جا برود. وی در وضعیت روحی اسفبار خود را قربانی 9 سال گروگانگیری سیاسی سرویس اطلاعاتی عربستان خوانده و از تمام نهادهای حقوق بشری جهان خواسته است که معنای سه چیز را برای او تعبیر کنند: عدالت، آزادی، و انصاف.
بن لادن: از آغاز تا 11 سپتامبر
سال 1980، سال شروع کار "اسامه بن لادن"-رهبر معدوم سازمان القاعده- در خدمت استخبارات بود. اسامه، به افغانستان جهت کمک مالی، سازمانی، و مهندسی به مجاهدین افغانی که در حال مبارز با شوروی بودند، اعزام شد. افرادی چون "ریچارد کلارک" (Richard Clarke) –هماهنگ کننده اسبق امنیت ملی آمریکا- قویا بر این باورند که اسامه بن لادن برای اولین بار توسط شاهزاده "ترکی الفیصل" –رییس وقت شورای امنیت ملی عربستان- در افغانستان به کار گرفته شد.
طبق ادعای ریچارد کلارک، در اوایل سال 1980، سازمان اطلاعات و امنیت پاکستان (ISI) نیاز به یک شاهزاده معتمد سعودی بعنوان پل رابط بین این نهاد و نهاد امنیتی عربستان داشت. اما بهترین گزینه برای این امر کسی نبود بغیر از اسامه بن لادن. خانواده او از قدیمالایام رابطه بسیار نزدیکی با سران پاکستان و عربستان داشتند. از طرفی، عربستان برای رها شدن از شر مشکلسازان، نیاز به ایجاد جنگ در افغانستان داشت. در نتیجه، بن لادن خلق شد و طی چند سال با حمایت سرویسهای اطلاعاتی دو کشور، تبدیل به موسس قویترین گروه تروریستی جهان در زمان خود گشت.
تصویر کمتر دیده شده از بن لادن در سال 1980 با لباس نظامی در یکی از عملیاتهای پشتیبانی مجاهدین افغانی
در سالهای اولیه دهه 1980، اسامه بن لادن تبدیل به رابط میان استخبارات و جبهه مقاومت مجاهدین افغان شد. "احمد بادیب" –معاون وقت ترکی الفیصل- معلم اسامه در دوران دبیرستان بود. به گفته "استیو کول" (Steve Coll) –روزنامه نگار آمریکایی- در حالی که سرویس اطلاعاتی عربستان ادعای فعالیت بن لادن بعنوان مامور این سازمان را رد میکرد، وی در حال انتقال انواع تسلیحات نظامی به مجاهدین افغانستان بود. استخبارات، "عبدالرسول صیاف" (Abdul Rasul Sayyaf) را به عنوان گزینه مطلوب رهبری جنگ میدید و این در حالی بود که سازمان امنیت پاکستان "گلبدین حکمتیار" (Gulbuddin Hekmatyar) را میپسندید. بن لادن، با اینکه این دو ائتلاف و اتحادی با یکدیگر نداشتند، به هر دو نزدیک شد. بعدها، برخی از مقامات سازمان سیا که خواسته بودند نامشان فاش نشود، اذعان کردند که وی در حکم رابط بین استخبارات و عبدالرسول صیاف عمل میکرده و بطور مستمر با ترکی الفیصل و شاهزاده نایف-وزیر کشور- دیدار داشته است. همچنین، بعدها "بادیب" از میزان وفاداری و حرفشنوی بن لادن و نقش حیاتی وی در سفارت عربستان در پاکستان و افغانستان سخن گفت. اما همین بن لادن وفادار، از اوایل دهه 90، شمشیر را از رو برای عربستان بست.
گلبدین حکمتیار
اما در نوامبر 1995، استخبارات خواستار ترور بن لادن شد. اسامه، به شدت در این سازمان احساس وحشت را مستولی کرده بود. موش دست پرور، دیگر دست نیافتنی مینمود. استخبارات 4 عامل یمنی را برای ترور وی استخدام کرد. این 4 نفر، در مقابل درب خانه وی در "خارطوم" سودان از پشت وانت پریده و به سمت وی شلیک کردند. دو تن از محافظان کشته شدند اما بن لادن زنده ماند. تجربه محافظان وی، مانع از مرگش شد؛ چرا که پیش از این یک بار در فوریه 1994 یک ترور نافرجام و نه چندان جدی از سوی استخبارات علیه وی صورت میگیرد و بعد از آن جاسوس دو جانبهای به نام "علی محمد" محافظان بن لادن را تحت آموزش کامل قرار میدهد. علی محمد هم با سازمان اطلاعات سودان همکاری میکرد و هم با همتای سعودی آن. هنوز درست مشخص نیست که حادثه بمبگذاری ماه نوامبر در ریاض، قبل از ترور نافرجام بن لادن صورت گرفت یا قبل از آن.
در سال 1997، واحد موسوم به Alec سازمان سیا که مختص فعالیتهای بن لادن بود، طی گزارش کوتاهی از خطر سرویس امنیتی عربستان به "جرج تنت" (George Tenet) -رییس وقت- خبر داد. این واحد، سازمان اطلاعات و امنیت عربستان را گرگی در پوست بره خواند که دوستی و همکاری با آن در زمینه مبارزه با القاعده، عاقبت خوشی را برای آمریکا در بر نخواهد داشت. در طی چند سالی که تا حادثه یازده سپتامبر مانده بود، سازمان سیا به رابطه پنهانی چند تن از مامورین استخبارات با القاعده پی برد.
به ادعای یکی از مقامات ارشد اردنی، وقتی سازمان اطلاعاتی این کشور به درخواست عربستان تصمیم به همکاری و ارائه راهکارهایی برای عملکرد بهتر استخبارات در مورد القاعده میگیرد، در کمال تعجب متوجه میشود که تصویر اسامه بن لادن بعنوان اسکرین سیور رایانههای برخی از کارکنان استخبارات انتخاب شده است و این افراد در ارتباط تنگاتنگ با القاعده هستند و هر از چند گاهی روشهای ارتباطی خود را جهت رد گم کنی، تغییر میدهند.
ترکی الفیصل –رییس اسبق سازمان امنیت ملی عربستان- یکبار اذعان کرد که القاعده پیش از حادثه یازده سپتامبر تلاش کرده بود که از طریق "خالد المحضار" (Khalid al-Mihdhar) و "نواف الحازمی" (Nawaf al-Hazmi)، سلاح وارد عربستان کرده و به ایستگاههای پلیس حمله کند. این دو نفر، دو طراح اصلی حمله یازده سپتامبر بودند.
در آوریل 1999، خالد و نواف ویزای آمریکا میگیرند. سازمان سیا، در اواخر سال 1999 متوجه ارتباط میان این دو و القاعده میشود. ترکی الفیصل یکبار گفت که استخبارات قبل از یازده سپتامبر، سیا را از قرار گرفتن خالد و نواف در لیست مظنونین این سازمان با خبر کرده بود. "سعید بادیب" و "نواف عبید"-مشاوران ترکی الفیصل- از این ادعای وی دفاع کردند اما بعدها که این شاهزاده سعودی به پست سفیر عربستان در آمریکا گمارده شد، همه چیز را منکر گردید.
یکی از مامورین ارشد سیا که خواسته بود نامش فاش نشود، در گفتگو با "سوزان ترنتو" و "جو ترنتو" (Joe and Susan Trento) –دو خبرنگار آمریکایی- گفته بود که دلیل عدم دستگیری این دو تروریست در خاک امریکا قبل از حادثه یازده سپتامبر این بوده که آنها از سوی سازمان استخبارات عربستان بعنوان مامور این سازمان معرفی شده بودند؛ این دو، در نشست نزدیکان بن لادن در تاریخ 5 تا 8 ژانویه 2000 در کوآلالامپور مالزی شرکت کرده و برنامههای آینده وی را در اختیار استخبارات قرار دادند. اما با وقوع حادثه یازده سپتامبر مشخص گردید که جاسوس دو جانبه بودهاند.
نقش عربستان در سوریه
"زهران علوش" فرمانده گروه تروریستی "لواء الاسلام" که از وی بعنوان "بازوی تروریستی بندر بن سلطان در سوریه" یاد میشود، یکی از تروریستهایی است که در جریان اتفاقات سوریه، ارتباط بسیار نزدیکی با سرویسهای اطلاعاتی عربستان و بخصوص استخبارات داشته است. با توجه به تبحر علوش در انجام حملات موشکی، این تروریست خطرناک با هماهنگی یکی از افسران سازمان اطلاعاتی کشور ترکیه به نام "آیهان" توانست 500 کیلو "گاز سارین" و "سیانور" را از یکی از کشورهای حوزه قفقاز و یک کشور اروپای شرقی خریداری کرده و از طریق خاک ترکیه آن را به داخل سوریه منتقل کند. از آنجایی که پیش از این مقامات مرتبط عربستانی با تروریستها به علوش قول پرداخت هزینه خرید گازهای سمی را داده بودند، هزینه این خرید از حساب یکی از کارمندان محلی سفارت عربستان در یک کشور اروپایی به حساب شرکتهای فروشنده گازهای سمی واریز شد.
زهران علوش
اما ماجرای انتقال گازهای سمی خریداری شده به داخل خاک سوریه پس از کشف دو کیلو گاز از تروریستها جالب است. تروریستها پس از خرید گازهای شیمیایی از دو کشور اروپایی و انتقال بخشی از آن به ترکیه و بخش دیگر به لبنان کل مواد شیمیایی خریداری شده را در قالب 4 محموله و تحت پوشش مواد پتروشیمی به داخل سوریه منتقل کردند که یک محموله از ترکیه و سه محموله دیگر از مسیر شمال لبنان و با حمایت یک شخصیت سیاسی مرتبط با عربستان سعودی به "القطیفه" منتقل شد.
چندی پس از حضور گردان شیمیایی لواءالاسلام در روستای جوبر بود که نیروهای ارتش سوریه با حمله به این منطقه یک کارگاه تولید و انبار مواد شیمیایی سمی و دهها پوکه خمپاره برای پر کردن مواد شیمیایی و مقادیر زیادی مواد شیمیایی ارسال شده از عربستان را در این محله کشف کردند. بعد از اینکه کارگاههای ساخت مواد شیمیایی در خاک سوریه کشف و منهدم شد، سازمان استخبارات نیز از اوایل سال 2013 میلادی کارگاه کوچکی را در منطقهای دورافتاده واقع در نزدیکی مرز عربستان و عراق دایر کرد که در آن کارگاه نیز عوامل وابسته به تروریستها گازهای شیمیایی را پس از تولید، آماده استفاده در صحنه نبرد میکردند.
براساس اطلاعات به دست آمده، ماموران امنیتی عربستان سعودی محدوده کارخانه مذکور را به شدت تحت نظارت داشتند و تولیدات این کارگاه کوچک را در بستههای یک تا سه کیلویی و تحت پوششهای مختلف به صورت غیرقانونی و بدون اطلاع دولت اردن به این کشور انتقال داده و پس از دپو در ویلایی در منطقه "ارمثا" به ناحیه "درعا" و پس از آن به مکانهای امن در "ریف دمشق" منتقل میکردند.
تحقیقات میدانی دو خبرنگار خبرگزاری "مینت پرس" آمریکا در سوریه نشان میدهد که سازمان اطلاعات عربستان به ریاست بندر بن سلطان مقادیر زیادی تسلیحات شیمیایی را در سوریه به خصوص در منطقه "غوطه شرقی" توزیع کرده بود.
ویدئویی در بلندیهای جولان در اثبات استفاده تروریستها از سلاح شیمیایی علیه ارتش سوریه
جنگجویان محلی مخالف نظام بشار اسد که به جبهه النصره وابسته هستند، پیش از این اذعان کرده بودند که این تسلیحات را جنگجویی عربستانی که از فرماندهان میدانی است از عربستان وارد میکند و به آنها گفته است که بندر بن سلطان- رئیس اسبق سازمان اطلاعات عربستان- این تسلیحات شیمیایی را تهیه کرده است.
دکتر "حسام شعیب" -کارشناس جنبشهای اسلامی در منطقه- در گفتگوی تلفنی با خبرگزاری المنار سوریه افشا کرد که استخبارات علوش را در جمع آوری حدود 50 یگان و تیپ تحت عنوان "جیش الاسلام" یاری کرده است. راهبرد سعودیها در حال حاضر ارائه کمک های مالی برای جلب حمایت تروریستها از ریاض و دور کردن این کشور از القاعده است. این همان انگیزهایی است که به نظر کارشناسان برای تشکیل جیش الاسلام از آن استفاده شده است.
ویدئوی دیگری در اثبات استفاده تروریستها از سلاح شیمیایی
نقش سازمان اطلاعاتی عربستان در پیشروی داعش در عراق
روزنامه ایندپندنت انگلیس در مقالهی خود به قلم "پاتریک کاکبرن" (Patrick Cockburn) به تاریخ 13 جولای 2014 به نقش استخبارات در پیشروی داعش در عراق و بخصوص شمال این کشور اشاره میکند. نویسنده در این رابطه مینویسد:
اندکی پیش از واقعه 11 سپتامبر، شاهزاده بندر بن سلطان در دیدار محرمانه خود با سر "ریچارد دییرلاو" –رییس سازمان MI6 از سال 1999 تا 2004- که دوستی بسیار نزدیکی با هم داشته و دارند، اینچنین میگوید: "ریچارد! در آینده شاهد قلع و قمع کردن شیعه در خاورمیانه خواهی بود. آنوقت است که بگویی خدا به داد شیعه برسد. ما نیم میلیارد سنی در منطقه داریم".
پاتریک کاکبرن
نویسنده مطلب در ادامه میافزاید: البته نیت بندر بن سلطان امروز تعبیر شده است و اکنون شاهد قلع و قمع شیعیان در سوریه و عراق با حمایت کامل عربستان توسط گروه داعش هستیم. پس از اشغال موصل در روز 10 ژوئن، زنان و کودکان شیعه در کرکوک و تکریت کشته و در گورهای دستهجمعی دفن شدند. فقط در شعر شیعه نشین تلعفر 4 هزار دستگاه منزل مسکونی ویران شد. غالب زیارتگاهها و اماکن مقدسه شیعه در عرق توسط بلدوزرهای داعش ویران شده است. و امروزه شیعه برای سرویسهای امنیتی عربستان به اندازه یهودیان اروپا در سال 1940 در زمان جنگ جهانی دوم ترسناک است.
کاکبرن در ادامه اینچنین میآورد: در صحت سخنان بندر هیچ شبههای نیست. چرا که اظهارات اخیر "دییرلاو" در "موسسه خدمات ملی پادشاهی انگلیس" با بیان این جمله او که "اقدامات داعش مرا به یاد سخنان یکی از نزدیکترین دوستانم میاندازد"، اثبات کننده این حقیقت بود.
دییرلاو بخوبی از سرمایهگذاریهای کلان شیوخ عرب در عربستان و قطر و تزریق این پول هنگفت به داعش از طریق سازمان استخبارات خبر دارد. این موضوع وقتی مصداق بیشتری مییابد که روسای قبایل سنی در عراق، بدون اذن عربستان با داعش بیعت نمیکنند.
ریچادر دییر لاو رییس اسبق MI6
کاکبرن در مقاله خود، رییس اسبق MI6 را به چالش کشیده و دیدگاه او مبنی بر اینکه داعش گروهی است برای نابود کردن مسلمانها به دست خود و هیچ خطری برای غرب ندارد را رد کرده و به کشتار و آواره شدن مسیحیان عراق اشاره کرده و عربستان را بانی تولد گروهی بسیار مخرب و خطرناک میداند که اگر نابود نشود، به زودی اروپا را هم به سرنوشت عراق دچار میکند.
این تحلیلگر مسائل سیاسی معتقد است که پیشبینی شاهزاده بندر که وی دست کم 3 دهه در دل سیستم اطلاعاتی و امنیتی عربستان بوده، و طبق آن قرار است یکصد میلیون شیعه منطقه خاورمیانه توسط اکثریت سنی قلع و قمع شوند، بلاشک شیعیان منطقه را به این فکر وامیدارد که آنها عاقبت قربانی کمپین شیعهکشی عربستان خواهند شد. وی، هم اکنون شیعیان منطقه را نه تنها نگران اقدام نظامی آتی سنیها، بلکه نگران از تبلیغات عظیم وهابیسم در رسانههای منطقه میداند. وهابیمسی که دیگر متوجه ظرفیت و پتانسیل محدود خود در تاثیرگذاری فرهنگی در منطقه شده و حالا از راه اقدام نظامی به دنبال ریشهکن کردن شیعه است.
شاهزاده بندر بن سلطان
به گفته وی، غرب به خوبی از رابطه وهابیسم عربستان با گروهکهای تروریستی مثل القاعده با خبر است. به عنوان نمونه، 15 تن از 19 هواپیماربای حادثه یازده سپتامبر، هویت سعودی داشته و طراحان این برنامه نیز اکثرا سعودی بودند.
حکومت عربستان درست برعکس شاهزاده بندر، گروههای تکفیری را خطری برای خود عربستان میداند. دییرلاو در کنفرانس مذکور به سفر فوری خود به همراه "تونی بلر" –نخست وزیر اسبق انگلیس- بلافاصله پس از حادثه یازده سپتامبر اشاره کرده و سخن از فریاد رییس وقت سازمان امنیت ملی عربستان بر سر او به میان میآورد که میگوید: "بله، یازده سپتامبر برای شما چندان اهمیت ندارد، اما برای ما خیلی مهم است. القاعده دیر یا زود حکومت عربستان را نابود کرده و نقشه خاورمیانه جدید را شکل خواهد داد".
گزارش خبرنگار راشاتودی از نقش عربستان در حمایت از داعش در عراق
نظام امنیتی عربستان، از طرفی خود خالق گروههای تکفیری و تروریستهای جهادی بوده است و از طرف دیگر به شدت نگران سرنگونی خود توسط فرزند ناخلف است؛ و اگر امروز هنوز از آنها پشتیبانی میکند، علت فقط این است که تنها راه ریشهکن کردن شیعه را در وجود چنین گروههایی میداند.
میزان علاقه نظام اطلاعاتی و امنیتی عربستان به استفاده از گروههای جهادی برای شیعهکشی را میتوان در سند افشا شده دسامبر 2010 ویکی لیکس که خبر از اظهار نظر "هیلاری کلینتون" –وزیر خارجه اسبق آمریکا- میدهد، دید. در این سند، کلینتون به استمرار حمایت همهجانبه سرویسهای امنیتی عربستان از گروههایی چون القاعده، طالبان، و لشکر طیبه پاکستان اشاره کرده است. وی در این سند، سیاست فعلی عربستان را بر حمایت از جهادیها در بیرون از مرزها و مقابله با آنها در داخل این کشور دانسته و دلیل برکناری شاهزاده بندر -که گروههای جهادی را تهدید نمیدانسته و آنها را دوست همیشگی میخوانده- را به همین موضوع مربوط میداند.
انفجار و نابودسازی حسینیه القبه موصل متعلق به شیعیان
تلاشهای اخیر سازمان امنیتی عربستان، پس از برکناری بندر، تشکیل یک کمپین عظیم سنی بوده که از یک طرف ضد اسد و مالکی باشد و از طرف دیگر ضد القاعده و داعش؛ و اما در این زمینه هیچ توفیقی حاصل نشده است. عربستان، در پی تضعیف و نابودی اسد و مالکی، سعی در ایجاد یک جبهه معتدل سنی در راس دو نظام سوریه و عراق داشت که در این مسیر به ناچار اختیار در کف عنان داعش داده و افسار از دست داد. حالا دیگر داعش بر مسند قدرت نشسته و بر خلاف برآورد سعودیها ضمن تصرف شهرها و استانهای سنینشین، مردم آنجا را یا وادار به بیعت با خود کرده و یا به قتل میرساند.
پاتریک کاکبرن، در ادامه غرب را متضرر از دوستی با شیخنشینان خلیج فارس میداند. او معتقد است که این کشورها همیشه استفاده از گروههای جهادی و خشونت را بر استفاده از ظرفیتهای اثرگذار دموکراسی مقدم دانستهاند. او در این باب به قضیه بحرین در مارس 2011 که طی آن شیعیان این کشور در راهپیمایی مسالمت آمیز خواستار رسیدگی به اعتراض خود بودند و سپس طی اعزام یک هزار و 500 نیروی امنیتی نظامی عربستان به بحرین به شدت سرکوب شدند، اشاره میکند.
دولتهای غربی، "نوری المالکی" را مسبب اصلی اتفاقات اخیر عراق میدانند. درست است که مالکی در برخورد عادلانه با اهل سنت عراق دچار اهمال و قصور شده و حتی اخیرا قصد داشت که از قضیه شورش سنیها در جهت ترساندن شیعیان و حمایت آنها از خود در آستانه انتخابات 30 آوریل بهره ببرد، اما بخش اصلی و اعظم بحران این کشور، به شیطنت نظام امنیتی عربستان و متحدانش برمیگردد. کاکبرن، سعودیها را خالق "فرانکنشتاین" عظیمی میداند که حالا دیگر افسار بریده و غیر قابل کنترل شده است. این کارشناس، داعش را دست پرورده گربهصفتی میداند که علیرغم دریافت کمکهای بسیار از سرویسهای اطلاعاتی عربستان و ترکیه، دیر یا زود ضربهای عظیم بر پیکره آنها وارد خواهد آورد.
اعتراف نیروی داعشی به حمایت خاندان حکومتی عربستان از داعش
این تحلیلگر مشهور به این نکته اشاره میکند که حالا که رسانه اصلی داعش تهدید به حمله به عربستان کرده، سعودیها به خلوتگاه ندامت از خلق و حمایت چنین ماری در آستین خود نشسته و افسوس میخورند؛ و چه خوب بود اگر هم ریچادر دییرلاو و هم شاهزاده بندر فریادهای بیامان آن رییس گمنام سازمان امنیت عربستان که مورد اشاره دییرلاو است را جدی میگرفتند تا امروز در جستجوی پستوی امن و آسایش، در دو راهی تردید قرار نگیرند.
کاکبرن در پایان نوشتار خود مینویسد: بی شک داعش برای شیعیان وحشتناک و پر ضرر خواهد بود، اما برای جهان اهل سنت به مراتب دهشتناکتر و پر ضررتر است. چرا که جهان اهل سنت به رهبری عربستان جنگ ناتمام و پر زیانی را شروع کرد که دست آخر دست و پا گیر خودش شده و در آینده شاهد «حوزه آبستن حوادث» کشورهای سنینشین خواهیم بود.
اکنون شاهد تسخیر و کشتار خود اهل سنت در سوریه و عراق هستیم. خلیفه «دولت اسلامی!» اکنون در حال جلوس بر مسند قدرت است. یقینا داعش در درازمدت دوام نخواهد آورد اما نابود کردن این گروه نیز کاری بسیار دشوار است.
وی با این جمله مقاله خود را به اتمام میرساند: شاهزاده بندر یکبار به دییرلاو گفت "خدا به داد شیعه برسد!" ... باید به او گفت که گمانم با این حال و اوضاع باید بگوییم که "خدا به داد اهل سنت برسد!".
پیشبینی ملک عبدالله از پیش روی داعش تا اروپا و آمریکا
پادشاه درگذشته سعودی که کشورش یکی از اصلیترین متهمان در تجهیز و ایجاد گروه ترویستی داعش است، اخیرا پیش از مرگش پیشبینی کرد که این گروه به زودی به اروپا و آمریکا خواهد رسید. ملک عبدالله به اروپا و آمریکا هشدار داده بود که اگر از موضع قدرت و با سرعت اقدام نکنند، تروریستها تا یک ماه دیگر به آن سرزمینها خواهند رسید.
نشریه ایتالیایی "فورمیکه" اخیرا در گزارشی عربستان سعودی، قطر، و کویت را حامیان اصلی گروه تروریستی داعش در سوریه و عراق معرفی کرد. این نشریه خبر داده که گروه داعش منابع مالی خود را با دریافت کمکهای داوطلبانه از کشورهای حوزه خلیج فارس، فروش نفت، و کنترل ساختارهای کلیدی به دست میآورد.
خبرگزاری آسوشیتدپرس نیز به این مورد اشاره کرد که ملک عبدالله بی آنکه از گروهی خاص نام ببرد، جمله خود را اینگونه بیان کرد: "مسلم است که آنها تا یک ماه دیگر به اروپا و تا یک ماه بعد از آن به آمریکا خواهند رسید".
بر اساس این گزارشات، به نظر میرسد که سخنان شاه سعودی که ناشی از وحشت وی از حضور داعش در عربستان است، برای جلب نظر ناتو و ایالات متحده به منظور حضور جدیتر در منطقه بیان شده باشد.
جمعبندی
1- با عنایت به متن گزارش، به جرات میتوان سازمان امنیت عربستان که شامل دو سرویس اطلاعاتی-جاسوسی میشود را ریاکارترین سازمان امنیتی منطقه دانست. نفس دورویی و نفاق بعنوان یکی از دو اصل اول این سازمان در کنار تروریستپروری، موجب دوام و قوام آن تا به امروز شده است. کما اینکه میتوان بازتاب این ویژگی ابزاری را در معادلات و اتفاقات کنونی منطقه دید، که از آن دست، حوادث عراق و سوریه بسیار مورد اشاره است.
2- نوکرمآبی نسبت به آمریکا و اسراییل، ظاهرا امری نه ذاتی که اکتسابی برای سازمان اطلاعات و امنیت عربستان محسوب میشود. بدین جهت به اکتسابی بودن آن تاکید میشود که پیشتر از این، سازمان عربستانی در برهههای مختلف و به مثابه نفس ریاکار خود، شیطنتهایی برای قلقلک دادن غربیها و بخصوص آمریکا از خود نشان داده است که از ان دست میتوان به عملیاتهای بمبگذاری اشاره کرد. عربستان، برای حضور مستمر و بلامنازع در منطقه، نیازمند حمایت آمریکا است. لذا، سازمان امنیت این کشور بر مدار آشنایی با و تسلط بر چم و خم اطلاعاتی منطقه، اطلاعات مورد نیاز آمریکا را در اختیار آن قرار میدهد و در ازای آن حمایت نظامی، سیاسی و اطلاعاتی از آمریکا میگیرد که بدینوسیله در آینده مورد انتظار تبدیل به قدرت اول منطقه شود.
3- پروژه شیعهکشی را باید یکی از مقدمترین اهداف این سازمان دانست. ایران، بعنوان راس هرم شیعه در جهان و بخصوص منطقه، خطری بسیار عظیم برای تفکر وهابی و تکفیری به شمار میآید. بدون شک، تفوق ایران بر منطقه به عنوان قدرت اول مساوی است با افول شمایل حکومتی که خود را "پیر جهان اهل سنت" میداند؛ و این یعنی از دست دادن اشراف بر حوزههای سیاسی، تجاری، اجتماعی، و اقتصادی منطقه.
4- آنتونی کوردزمن و نواف عبید در آسیب شناسی نظام امنیتی عربستان، پاشنه آشیل آن را اعتماد پادشاه عربستان به افسران رده بالا که لزوما تبعیت و فرمانبری از او دارند و از تفکر نوین برخوردار نیستند، میدانند و تاکید دارند که این افراد به دلیل حسادت به افسران جوان و خوش فکر و ترس از ترفیع درجه آنها، تا حدودی جلوی مدرنیزه شدن صنعت نظامی و اطلاعاتی را گرفتهاند. این تحلیل درستی است. هم اکنون علیرغم تلاشهای چند ساله این کشور برای مدرنیزه شدن اطلاعاتی-نظامی، ترکشها و برادههای ضعف نظامی-اطلاعاتی را میتواند در کالبد نظام حکومتی عربستان دید و از آن دست میتوان به برآورد اشتباه در پرورش داعش اشاره کرد.
5- سازمان تروریستپرور عربستان، بر خلاف موساد که علاقه بسیار زیادی به ترور سریع مخالفان دارد، بیشتر ترجیح میدهد که اول آنها را تخلیه اطلاعاتی کند و سپس به سراغ خرید آنها برود (وجود موارد مستند از جمله گزارش 7 نوامبر 2010 پایگاه اینترنتی "آمریکن بدو") و در صورت عدم توفیق به پاکسازی روی میآورد. نمود بارز آن را میتوان در قصه اسامه بن لادن، خالد المحضار، و نواف الحازمی دید.
6- وحشت نظام اطلاعاتی-امنیتی عربستان از تروریستهای خود پرورانده، کاملا نمود بیرونی یافته است. نمونه آن را میتوان در مقاله "ماتیو اید" Matthew Aid به تاریخ 9 می 2012 دید که در آن به سرمایهگذاری میلیارد دلاری عربستان در "سازمان امنیت ملی یمن" برای مبارزه با القاعده و دیگر تروریستها اشاره میکند. پیشبینی اخیر ملک عبداله از نفوذ داعش تا خاک اروپا و آمریکا، ترس بسیار وی از ظهور داعش در خاک عربستان را نشان میدهد. حال، او دست به دامان اربابان خود شده و با بیان اینگونه جملات، خواستار یاری آنها شده است. ظاهرا نسلکشی شیعیان که شاهزاده بندر –یکی از اصلیترین تصمیم سازان امنیتی اطلاعاتی تاریخ عربستان- پیشتر پیشبینی کرده بود، برنامهای پر اشتباه بود که یقه خرافت و سخافت خود عربستان را گرفت و منجر به پیشبینیهای ملک سعودی شد.
منابع و مآخذ:
http://books.google.com/books?id=i9agpgfZARwC&pg=PA155&lpg=PA155&dq=Saudi+Arabia+intelligence+services&source=bl&ots=p2uwOwPXfO&sig=22sDcr-mLouisB9JEn-sRaMFnYs&hl=en&sa=X&ei=_Xr4U-uaI4XMsQTK44DYCg&ved=0CFUQ6AEwCDgK#v=onepage&q=Saudi%20Arabia%20intelligence%20services&f=false
http://www.elithecomputerguy.com/2013/11/18/saudi-arabias-general-intelligence-agency-overview/
http://endtimeworld.blogsky.com/1
http://www1.adnkronos.com/AKI/English/Security/?id=1.0.2051107264
http://saudireallife.blogspot.com/
http://www.independent.co.uk/voices/comment/iraq-crisis-how-saudi-arabia-helped-isis-take-over-the-north-of-the-country-9602312.html
http://www.yjc.ir/fa/news/4548414
http://www.irdiplomacy.ir/fa/page/1923405
http://www.historycommons.org/entity.jsp?entity=saudi_general_intelligence_presidency_1
http://www.khabaronline.ir/detail/372802/World/middle-east
http://www.911truth.org/tag/alec-station/
http://www.matthewaid.com/post/22712221539/saudi-intelligence-in-yemen
http://intelnews.org/tag/gip-saudi-arabia/
http://americanbedu.com/2010/11/07/saudi-arabia-how-does-the-intelligence-service-really-work
گروه جنگ نرم مشرق- صنعت فیلمسازی آمریکا موسوم به هالیوود، "ایرانهراسی" را یکی از اولویتهای اصلی در سیاستهای خود میداند و باید اعتراف کنیم که این صنعت به عنوان یکی از قویترین ابزارهای تبلیغاتی و رسانهای واشنگتن تا حد زیادی توانسته تصویر جعلی و مخدوش مدنظر خود را از ایران در دنیا رواج دهد. به عبارت دیگر، هالیوود به عینکی تبدیل شده که دنیا ایران را از پشت آن میبیند، اما این عینک، در حقیقت شیشه نیست، بلکه پردهای است که به هیچ عنوان واقعیت را نشان نمیدهد.
آنچه در این گزارش خواهید خواند:
- هالیوود، بازوی قدرت نرم آمریکا
- نقد و بررسی فیلم بدون دخترم هرگز
- نقد، بررسی و نگاهی متفاوت به فیلم آرگو
وقتی بحث از قدرت نرم میشود، اغلب کارشناسان، صنعت قدرتمند فیلمسازی آمریکا را منبع جذابیت ایدئولوژیک این کشور میدانند. این صنعت به نوعی مکمل قدرت سخت ابرقدرتهای غربی است. فیلمهای آمریکایی تنها ابزار سرگرمی یا محصولات هنری نیستند، بلکه روشهای پروپاگاندا هستند که تصویر دوگانه "آمریکاییهای خوب مقابل دیگران خشونتطلب" را به مخاطبین خود القا میکند، دیگرانی که آمریکا در لیست دشمنان خود قرار داده است.
فیلمهای سینمایی در جوامع امروزی، ابعاد مهم فرهنگ عمومی را شکل میدهند و از طریق بازآفرینی عقاید و دیدگاههای خاص، ساختارهای قدرتی را تبلیغ میکنند که مدنظر سیاستمداران دولت هستند. هالیوود را باید فراتر از یک صنعت چند میلیارد دلاری دانست. این صنعت ابعاد گسترده پروپاگاندا دارد و برای گسترش یک رویکرد خاص از طریق "تصویر" از آن استفاده میشود. پروپاگاندا را نوع خاصی از پیامرسانی تعریف میکنند که هدف خاص ترویج یا نهادینهسازی یک فرهنگ، فلسفه، نقطهنظر یا حتی یک شعار بخصوص را در نظر دارد.
دهها سال است که ایران اولین کشور در لیست دشمنان آمریکاست، بنابراین هالیوود بر حسب وظیفه ذاتی خود، فیلمهای بیشماری را ساخته که تصویر ایران را به عنوان "دشمن" بازسازی میکنند. علت تهاجم و تبعیض هالیوود در تصویرسازیهای دروغین درباره ایرانیها و هویت جمعی آنها، در عمیق تاریخ نهفته است.
تصاویری که صنعت فیلمسازی آمریکا از ایران در عصر مدرن ارائه میدهد، اغلب این کشور را به حمایت سازمانیافته و دولتی از تروریسم متهم میکند. اخیراً هم ایرانهراسی آمریکایی رنگ و بوی "ایران تهدیدی برای جامعه جهانی" را به خود گرفته است. فیلمهای تاریخی هم در کنار فیلمهای معاصر، ایرانیها را ذاتاً و نژاداً خطرناک و خشونتطلب توصیف میکنند.
در فیلم "به درون شب" از یکی از شخصیتهای اصلی پرسیده میشود بزرگترین مانع تحریک او چیست. وی جواب میدهد: "فارسها." در فیلم "صلحجو" ساخته "استیون اسپیلبرگ" کارگردان مطرح هالیوودی، "جورج کلونی" یکی از مشهورترین بازیگران هالیوود، وقتی میخواهد به ایران اشاره کند از زشتترین کلمه انگلیسی استفاده میکند. همین "کلونی" در فیلم "سیریانا" ایرانیها را در مرکز شهر تهران منفجر میکند و از نتیجه کارش لبخند میزند.
در همه این فیلمها، تصویر منفی که ایران را "دیگر" معرفی میکند مشهود است و تم اصلی، این است که ایرانیها مردمی احساسی و ضدغربی هستند. موضوع استفاده امریالیسم غرب از قدرت هنری خود برای ارائه ایرانی ضعیف و خشونتطلب موضوع جدید نیست. کمک به منافع قدرتطلبانه دولتمردان غربی میطلبد که مفهوم و ماهیت انقلاب اسلامی ایران مورد هجمه قرار بگیرد، چرا که این کشور خود را آغازکننده حرکتی اسلامی میداند که اکنون در سراسر خاورمیانه گسترش یافته است.
اکنون میخواهیم دو محصول ضدایرانی هالیوود را از پشت لنزی انتقادی با هم مقایسه کنیم. پیش از این کار، لازم است بگوییم که میان این دو فیلم، 20 سال فاصله وجود داشته است. با این حال، به نظر نمیرسد دیدگاه مطرح شده درباره ایران در این بیست سال تفاوت چشمگیری کرده باشد.
فیلم "بدون دخترم هرگز" محصول سال 1991 یک اقدام واضح پروپاگاندا برای سوءاستفاده از تفاوتهای فرهنگی میان آمریکا و ایران و پاشیدن بذر تنفر میان دو ملت است. این فیلم به کارگردانی "برایان گیلبرت"، فیلمنامهنویسی "دیوید رینتلز" و بر اساس کتابی نوشته "بتی محمودی" ساخته شده است. نکته مهم اینجاست که فیلمبرداری اغلب بخشهای این فیلم در اسرائیل بوده است. "سالی فیلد" بازیگر نقش "بتی" است، زنی بدخلق و حتی احمق.
بنا به داستان این فیلم، در سال 1994 شهروندی آمریکایی به نام "بتی محمودی" با دختر و همسر خود "دکتر محمودی" که متولد ایران است، برای دیدار با خانواده "محمودی" به تهران سفر میکنند. فیلم، فضای ایران را به گونهای نشان میدهد که بنیادگرایی خشونتطلبانه مذهبی و محافظهگرایی اجتماعی در آن مثل اکسیژن در هوا جریان دارد. "دکتر محمودی" هم بلافاصله این ویژگیها را پیدا میکند. بعد از مدتی مشخص میشود که تعهد وی مبنی بر اینکه پس از دو هفته به میشیگان آمریکا برخواهند گشت، دروغی بیش نبوده است. بنابراین "بتی" عملاً در خانه همسر خود، به گروگان گرفته میشود و مجبور است از جایی که آن را "این کشور عقبمانده پسرو" توصیف میکند، فرار کند.
حتی منتقدین آمریکایی هم این فیلم را یک شکست کامل هنری دانستند. از آنجایی که شخصیتهای فیلم، فوقالعاده تکبعدی هستند، محصول شرکت "مترو گلدوین مایر" نه تنها غیرواقعی است، بلکه از ابتدا تا انتهایش به شکلی عجیب، ترسناک است. ابتدای فیلم، شخصیت پدر، با بازیگری "آلفرد مولینا"، یک شخصیت خوب نشان داده میشود و به دخترش میگوید: "من بعد از بیست سال زندگی در این کشور، به اندازه "پای سیب" (یکی از نمادهای آمریکا)، آمریکایی شدهام."
همین شخصیت، خیلی زود، رفتارها و ویژگیهایی از خود نشان میدهد که در قالب فیلم ساده "بدون دخترم هرگز"، مخاطب را به یاد تأثیر جادویی طلسم میاندازد، از جمله به قرآن قسم یاد میکند کاری انجام ندهد که امنیت جانی خود و همسرش به خطر بیفتد. در فیلمی آماتور که از نژاد برای پردازش شخصیتهایش استفاده میکند، نفوذ یک دین خارجی به "پای سیب" آمریکایی نشانهای واضح از دردسر و چالش است.
وقتی "بتی" و "دکتر محمودی" به تهران میرسند، به نظر میآید "دکتر محمودی" محصول خالصی از فرهنگ ایرانی خود است: یک شرقی مرموز و متنفر از زنان. در یک آن، ماهیت واقعی خود را بازمییابد: زنش را کتک میزند و به اجازه نمیدهد از تلفن استفاده کند یا بدون او از خانه خارج شود. همه اعضای خانوادهاش و حتی معلم "مهتاب" دخترشان، هم از این رفتارهای او حمایت میکنند.
حتی وقتی یکی از شخصیتهای داستان، خانواده محمودی را "شهرستانی و افراطیتر از اکثر مردم" توصیف میکند، این حرف صرفاً برای رد مسئولیت دستاندرکاران ساخت فیلم و کاملاً بیمعنی است، چرا که در محتوای فیلم، افراطگرایی، ویژگی ملی ایرانیها نشان داده میشود. در جایی از فیلم، "پلیس اخلاقی" با خودرویی که تصاویر امام خمینی روی آن چسباندهاند، ظاهر میشود. زن و مردی که نماد افراطگرایی هستند، با کلاشنیکف به بتی حمله میکنند، چرا که این زن آمریکایی کمی از موهایش از زیر روسری بیرون آمدهاند.
"بدون دخترم هرکز" پر از گافهای سادهلوحانه است، یک پروپاگاندای ضدایرانی و دیگر هیچ. کاملاً مشخص است که در اوایل دهه 1990، فقط میخواستهاند هرچه سریعتر فیلمی ایرانهراسانه بسازند تا اهداف سیاسیشان تأمین شود. اگر اندکی در فیلم دخل و تصرف میشد، میتوانست به یک فیلم کمدی خندهدار تبدیل شود و شاید حتی درامد خوبی هم عاید سازندگانش میکرد. "سالی فیلد" به خاطر حضور در همین فیلم، نامزد دریافت جایزه "تمشک طلایی" بدترین بازیگر زن در سال 1991 شد.
"بورسو هایسون" فیلمساز و منتقد، معتقد است: "وقتی یکی از بازیگران نقش اول فیلم، نامزد دریافت جایزه بدترین بازیگر میشود، یعنی فیلم ارزشی نداشته است. فیلمی که 22 میلیون دلار بودجه داشت، آن هم نه امروز، بلکه 22 میلیون دلار سال 1991، نتوانست حتی 15 میلیون دلار فروش داشته باشد. این یعنی نه تنها فیلم ضعیفی بود، بلکه مردم هم آن را دوست نداشتند. وقتی سایت "گوجههای فاسد" را نگاه میکنید که مرجعی برای منتقدین است، میبینید که فیلم حتی 50 درصد هم نظر منتقدان را جلب نکرده است. اگر بودجه فیلم را امروز حساب کنید، حدود 66 میلیون دلار میشود که میتوان با آن یک فیلم عالی ساخت."
انقلاب ایران در سال 1977 از دل اعتراضات مردم به محمدرضا پهلوی، شاه این کشور آغاز شد و سال 1978 شدت گرفت. شاه 16 ژانویه 1979 از ایران فرار کرد تا در تبعید زندگی کند. دو هفته بعد، آیتالله خمینی که 15 سال قبل به خاطر مخالفتهایش با شاه از کشور تبعید شده بود، به ایران برگشت و رهبر کشور شد. مردم خواهان بازگشت شاه به کشور و برگزاری دادگاهی برای بررسی جنایات او علیه ملت ایران بودند و روز به روز از آمریکا عصبانیتر میشدند، چرا که به شاه اجازه داده بود تا برای مداوای پزشکی به این کشور برود و حاضر نمیشد او را بیرون کند.
این عصبانیت اوج خود را ماه نوامبر سال 1979 و زمانی نشان داد که دانشجویان ایرانی به سفارت آمریکا در تهران هجوم بردند. فیلم هالیوودی "آرگو" به تصویرسازی "بحران 1979" اختصاص دارد، حادثهای که در ایران به "تسخیر لانه جاسوسی" مشهور است. در این حادثه، 52 آمریکایی به مدت 444 روز و در اثر هجوم جمعیت انقلابی به سفارت این کشور، دستگیر شدند. 6 آمریکایی موفق شدند از سفارت فرار کنند و در خانه سفیر کانادا در تهران مخفی شوند. این افراد بعداً در قالب عملیات مشترک سیا و دولت کانادا با نام رمزی "آرگو"، به عنوان فیلمسازان کانادایی، از ایران گریختند.
"بن افلک" کارگردان فیلم آرگو که نقش "تونی مندز" مأمور سیا را هم بازی میکند، ادعا میکند این فیلم صادقانه هر آنچه را اتفاق افتاده، به تصویر کشیده است. با این حال، بررسی اتفاقات آن روزها نشان میدهد که "آرگو" چیزی جز تحریف آشکار تاریخ نیست و صرفاً همجهت با پروپاگاندای مدنظر سیا ساخته شده است. ایرانیها در این فیلم، جانی و خشونتطلب معرفی میشوند. بسیاری از واقعیتها در فیلم حذف شده که از جمله آنها دلایل آغاز به اصطلاح "بحران گروگانگیری" است. تنها یکی از این دلایل، دخالت دولت آمریکا در کودتای سال 1953 بود که دولت منتخب ایران را برکنار کرد و به جای آن، شاه را نشاند.
"آرگو" به همان اندازه که فیلمی ضدایرانی است، به نفع سیا هم هست، تا جایی که نیوزلند قطعنامهای علیه این فیلم تصویب کرد، چرا که نقش دیپلماتهای این کشور، در فیلم "بن افلک" کاملاً تحریف شده بود. البته از این نکته هم نباید گذشت که صحنههای آغازین فیلم، درباره درگیریها و اختلافات میان دو کشور و به ویژه سرنگونی دولت دموکراتیک ایران و جانشینی یک نظام پادشاهی بیرحم و فاسد به دست آمریکا اشاره میکند.
اگرچه این کار، قدمی رو به جلوست، اما با حمله به ایران در ادامه فیلم همین قدم هم چند برابر جبران میشود. در طول فیلم، بارها رویدادهای بعد از انقلاب، نمود منفی پیدا میکند و تصاویری روتین از مقابله آمریکاییهای خوب و معصوم با جمعیت معترضین ایرانی در خیابان، بازار، فرودگاه و جاهای دیگر به تصویر کشیده میشود.
نکته دیگری که غیبت آن در فیلم به چشم میآید، همدردی، درک و دلسوزی واقعی نسبت به رنجهایی است که یک ملت در قالب جنگ به آن دچار شدند: جنگ عراق علیه ایران در همان زمانی آغاز شد که آمریکاییها در ایران بازداشت بودند. صدام حسین با حمایت آمریکا دست به حملهای دردناک به ایران زد که واشنگتن به دلایل مختلف نمیتوانست مستقیم انجام دهد. آنچه در فیلم نمایش داده میشود، صرفاً تلاش قهرمانانه مأمورین سیا است که تلاش میکنند عدهای آمریکایی را از دست انقلابیون جنایتکار ایرانی آزاد کنند. فرار نهایی این افراد هم به طور کامل توسط سازندگان فیلم، تخیل شده است.
"ثریا سپهپور-اولریش" کارشناس دیپلماسی عمومی درباره اهدای جایزه اسکار بهترین فیلم به آرگو، اینگونه توضیح میدهد: "فیلم، اطلاعات کاملاً اشتباهی به مخاطب میداد. با این وجود، آنچه بیشتر من را متعجب کرد، این بود که جایزه اسکار این فیلم را "میشل اوباما" همسر باراک اوباما رئیسجمهور آمریکا اهدا کرد که به وضوح نشان میداد کاخ سفید در تولید این فیلم دست داشته است. تا جایی که من به خاطر دارم و میدانم، هیچ فیلم دیگری به این شکل مورد تقدیر قرار نگرفته است."
وی ادامه میدهد: "آرگو واقعیتها را تحریف کرد. نه تنها سیا را پر زرق و برق نشان میداد، بلکه واقعیت را هم تحریف میکرد. مهمتر اینکه این فیلم از ژانری تخطی کرد که ادعا داشت به آن تعلق دارد. فیلم تاریخی و بر اساس واقعیت، قرار است حقیقتها را نشان دهد، اما آرگو با دشمن نشان دادن ایرانیها و تقدیر از آمریکاییها و سیا، به خوبی توانست این واقعیت را مخفی کند که دانشجویانی که کنترل سفارت آمریکا در تهران را به دست گرفتند، اسنادی را پیدا کردند که نشان میداد شرکت "لاکام" اسرائیل با استفاده از تجهیزات آمریکایی در سفارت، از ایران جاسوسی میکرده است."
این کارشناس آمریکایی میگوید: "اگر من یک آمریکایی میهنپرست بودم که میخواست فیلمی درباره اشغال سفارت بسازد، این اطلاعات، مرتبطترین اطلاعاتی بود که به مردم آمریکا میدادم. با این حال، این اطلاعات در فیلم به راحتی جا میماند و مردم از دانستن آن منع میشوند. اتفاقاً فیلم آرگو اندگی قبل از برگزاری مذاکرات هستهای با ایران عرضه شد تا ایرانیها به عنوان دشمن آمریکاییها نشان داده شوند."
سپهپور-اولریش بر سیاست طولانیمدت تصویرسازی منفی از ایران در دولت آمریکا هم اشاره میکند: "زمانی که اشغال سفارت اتفاق افتاد، مردم آمریکا دیدگاهی بسیار منفی نسبت به ایرانیها پیدا کردند. این دیدگاه با گذشت زمان و بروز بحرانهای دیگر مثل جنگ سرد و جنگ عراق، کمرنگتر شد. اکنون که مذاکرات هستهای در جریان بود، باید فیلمی ساخته میشد تا بار دیگر وجهه ایرانیها را در نظر مردم آمریکا تخریب کند و بگوید ایران، دولتی و ملتی نیست که ما بخواهیم با آن تعامل کنیم، اما چون ما آمریکایی هستیم و خیلی متمدن هستیم، باز هم میخواهیم با آنها مذاکره کنیم. پیامهای مخفی زیادی هم در خود فیلم و هم در زمان عرضه آن وجود داشت."
مقایسه انتقادی فیلمهای "بدون دخترم هرگز" و "آرگو" به ما نشان میدهد که زمان در غرب، کاملاً منجمد شده است. به نظر میرسد با وجود فاصلهای بیست ساله میان دو روایت مختلف از "فرار آمریکاییها از ایران"، هالیوود در این بیست سال هیچ چیز جدیدی یاد نگرفته و کماکان غرب در آرمان ایدئولوژیک خودبزرگبینی آمریکایی است که در فیلمهای دیگر هم دیده میشود. هر دوی این فیلمها مملو از اسلامهراسی هستند و به خاطر ژانر سنتی، فیلمنامه قابل پیشبینی و عدم خلاقیت، ارزش بررسی حرفهای و تخصصی ندارند، مشکلی که به بیماری امروز هالیوود تبدیل شده است.
"استفان سیمانوویچ" عضو کمپین "مخالفت با تحریمها و دخالت نظامی در ایران" تصریح میکند: "فیلمهای هالیوودی در کنار آن که ایرانهراسانه هستند، به معنای گستردهتر، اسلامهراسانه هم هستند به این معنا که تصویرسازی هالیوود از اسلام سیاسی و اعراب و مسلمانها اغلب بسیار منفیبافانه است. در فیلمهای اخیر درباره ایران مثل "آرگو" و "300" میبینید که چگونه از ایرانیهای انقلاب سال 1979 گرفته تا پارسیهای دوران باستان، مورد حمله رسانهای صنعت فیلمسازی آمریکا هستند."
وی در ادامه میگوید: "این نشان میدهد که دخالت و پیامهای سیاسی تا چه اندازه در هالیوود و علیه دشمنان آمریکا وجود دارد. این دشمن در هر دوره تاریخی متفاوت بوده است: قبلاً آلمان نازی و کمونیستها و امروز ایران. تصویرسازی کلیشهای هم در هالیوود بسیار رایج است. یک صفت را در نظر میگیرند و آن را به همه مردم ایران نسبت میدهند، به جای اینکه جزئیات یک ملت را نشان دهند. این روش نشاندهنده برخورد فرهنگهای دو کشور است، اما در عین حال، میتواند شکلدهنده عینکی باشد که کشورها، ملتها و سیاستهای مختلف دیده میشوند. به نظر من، باید این واقعیت را بدانیم و خیلی تحت تأثیر آن قرار نگیریم."
تذکر 16 تیرماه رهبر انقلاب به دولت یازدهم، 4 ماه و نیم پس از ابلاغ سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی (30 بهمن 1392) انجام شد.
با آن تذکر رهبری، انتظار می رفت مسئولان به طور جدی وارد عرصه اجرای سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی شود و به جای حمایت های کلامی از این سیاست ها و ربط دادن عملکردهای روزمره دستگاه ها و سلایق مدیران به اقتصاد مقاومتی، تک تک بندهای این سیاست ها به طور واقعی و با عزمی جهادی پیگیری و اجرایی شوند.
با مروری بر 24 بند سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی، به آسانی می توان قضاوت کرد که مسئولان در یک سالی که از این سیاست ها گذشته، چه اقدام قابل ذکری برای اجرای این سیاست ها انجام داده اند.
* بندهای 24گانه سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی
حقیقتا وقتی 24 بند سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی را مرور می کنیم، نمی توانیم اقدام عملیاتی خاصی از سوی مسئولان برای اجرای این سیاست ها ذکر کنیم. حتی در بسیاری از بخش ها، تصمیمات مسئولان دولتی و عملکرد دستگاه ها بر خلاف سیاست های اقتصاد مقاومتی بوده است.
بهتر است مسئولان پاسخ دهند که در یک سال اخیر برای اجرای بندهای 24 گانه سیاست های اقتصاد مقاومتی چه کار خاصی انجام داده اند که واقعا بتوان آن را متاسی از این سیاست ها دانست؟
(بندهای 24 گانه سیاستهای اقتصاد مقاومتی)
۱ - تأمین شرایط و فعالسازی کلیه امکانات و منابع مالی و سرمایههای انسانی و علمی کشور به منظور توسعه کارآفرینی و به حداکثر رساندن مشارکت آحاد جامعه در فعالیتهای اقتصادی با تسهیل و تشویق همکاریهای جمعی و تأکید بر ارتقاء درآمد و نقش طبقات کمدرآمد و متوسط. |
۲ - پیشتازی اقتصاد دانش بنیان، پیادهسازی و اجرای نقشه جامع علمی کشور و ساماندهی نظام ملی نوآوری به منظور ارتقاء جایگاه جهانی کشور و افزایش سهم تولید و صادرات محصولات و خدمات دانشبنیان و دستیابی به رتبه اول اقتصاد دانشبنیان در منطقه. |
۳- محور قراردادن رشد بهرهوری در اقتصاد با تقویت عوامل تولید، توانمندسازی نیروی کار، تقویتِ رقابتپذیری اقتصاد، ایجاد بستر رقابت بین مناطق و استانها و به کارگیری ظرفیت و قابلیتهای متنوع در جغرافیای مزیتهای مناطق کشور. |
۴- استفاده از ظرفیت اجرای هدفمندسازی یارانهها در جهت افزایش تولید، اشتغال و بهرهوری، کاهش شدت انرژی و ارتقاء شاخصهای عدالت اجتماعی. ۵- سهمبری عادلانه عوامل در زنجیره تولید تا مصرف متناسب با نقش آنها در ایجاد ارزش، بویژه با افزایش سهم سرمایه انسانی از طریق ارتقاء آموزش، مهارت، خلاقیت، کارآفرینی و تجربه. |
۶- افزایش تولید داخلی نهادهها و کالاهای اساسی (بویژه در اقلام وارداتی)، و اولویت دادن به تولید محصولات و خدمات راهبردی و ایجاد تنوع در مبادی تأمین کالاهای وارداتی با هدف کاهش وابستگی به کشورهای محدود و خاص. |
۷- تأمین امنیت غذا و درمان و ایجاد ذخایر راهبردی با تأکید بر افزایش کمی و کیفی تولید(مواد اولیه و کالا). |
۸- مدیریت مصرف با تأکید بر اجرای سیاستهای کلی اصلاح الگوی مصرف و ترویج مصرف کالاهای داخلی همراه با برنامه ریزی برای ارتقاء کیفیت و رقابت پذیری در تولید. |
۹- اصلاح و تقویت همهجانبه نظام مالی کشور با هدف پاسخگویی به نیازهای اقتصاد ملی، ایجاد ثبات در اقتصاد ملی و پیشگامی در تقویت بخش واقعی. |
۱۰- حمایت همه جانبه هدفمند از صادرات کالاها و خدمات به تناسب ارزش افزوده و با خالص ارزآوری مثبت از طریق: - تسهیل مقررات و گسترش مشوقهای لازم. - گسترش خدمات تجارت خارجی و ترانزیت و زیرساختهای مورد نیاز. - تشویق سرمایه گذاری خارجی برای صادرات. - برنامه ریزی تولید ملی متناسب با نیازهای صادراتی، شکلدهی بازارهای جدید، و تنوع بخشی پیوندهای اقتصادی با کشورها به ویژه با کشورهای منطقه. - استفاده از ساز و کار مبادلات تهاتری برای تسهیل مبادلات در صورت نیاز. - ایجاد ثبات رویه و مقررات در مورد صادرات با هدف گسترش پایدار سهم ایران در بازارهای هدف. |
۱۱- توسعه حوزه عمل مناطق آزاد و ویژه اقتصادی کشور به منظور انتقال فناوریهای پیشرفته، گسترش و تسهیل تولید، صادرات کالا و خدمات و تأمین نیازهای ضروری و منابع مالی از خارج. |
۱۲- افزایش قدرت مقاومت و کاهش آسیب پذیری اقتصاد کشور از طریق: - توسعه پیوندهای راهبردی و گسترش همکاری و مشارکت با کشورهای منطقه و جهان بویژه همسایگان. - استفاده از دیپلماسی در جهت حمایت از هدفهای اقتصادی. - استفاده از ظرفیتهای سازمانهای بینالمللی و منطقهای. |
۱۳- مقابله با ضربه پذیری درآمد حاصل از صادرات نفت و گاز از طریق: - انتخاب مشتریان راهبردی. - ایجاد تنوع در روشهای فروش. - مشارکت دادن بخش خصوصی در فروش. - افزایش صادرات گاز. - افزایش صادرات برق. - افزایش صادرات پتروشیمی. - افزایش صادرات فرآوردههای نفتی. |
۱۴- افزایش ذخایر راهبردی نفت وگاز کشور به منظور اثرگذاری در بازار جهانی نفت و گاز و تأکید بر حفظ و توسعه ظرفیتهای تولید نفت و گاز، بویژه در میادین مشترک. |
۱۵- افزایش ارزش افزوده از طریق تکمیل زنجیره ارزش صنعت نفت و گاز، توسعه تولید کالاهای دارای بازدهی بهینه(براساس شاخص شدت مصرف انرژی) و بالا بردن صادرات برق، محصولات پتروشیمی و فرآوردههای نفتی با تأکید بر برداشت صیانتی از منابع. |
۱۶- صرفه جویی در هزینههای عمومی کشور با تأکید بر تحول اساسی در ساختارها، منطقی سازی اندازه دولت و حذف دستگاههای موازی و غیرضرور و هزینههای زاید. |
۱۷- اصلاح نظام درآمدی دولت با افزایش سهم درآمدهای مالیاتی. |
۱۸- افزایش سالانه سهم صندوق توسعه ملی از منابع حاصل از صادرات نفت و گاز تا قطع وابستگی بودجه به نفت. |
۱۹- شفافسازی اقتصاد و سالمسازی آن و جلوگیری از اقدامات، فعالیتها و زمینههای فسادزا در حوزههای پولی، تجاری، ارزی و ... . |
۲۰- تقویت فرهنگ جهادی در ایجاد ارزش افزوده، تولید ثروت، بهرهوری، کارآفرینی، سرمایه گذاری و اشتغال مولد و اعطای نشان اقتصاد مقاومتی به اشخاص دارای خدمات برجسته در این زمینه. |
۲۱- تبیین ابعاد اقتصاد مقاومتی و گفتمان سازی آن بویژه در محیطهای علمی، آموزشی و رسانهای و تبدیل آن به گفتمان فراگیر و رایج ملی. |
۲۲- دولت مکلف است برای تحقق سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی با هماهنگ سازی و بسیج پویای همه امکانات کشور، اقدامات زیررا معمول دارد: - شناسایی و بکارگیری ظرفیتهای علمی، فنی و اقتصادی برای دسترسی به توان آفندی و اقدامات مناسب. - رصد برنامههای تحریم و افزایش هزینه برای دشمن. - مدیریت مخاطرات اقتصادی از طریق تهیه طرحهای واکنش هوشمند، فعال، سریع و به هنگام در برابر مخاطرات و اختلالهای داخلی و خارجی. |
۲۳- شفاف و روان سازی نظام توزیع و قیمتگذاری و روزآمدسازی شیوههای نظارت بر بازار. |
۲۴- افزایش پوشش استاندارد برای کلیه محصولات داخلی و ترویج آن. |
* کارهایی که دولت می توانست انجام دهد
تقریبا در اکثر حوزه های اقتصادی، مسئولان دولت تصمیمات و اقدامات موثری در راستای اجرای سیاست های اقتصاد مقاومتی انجام نداده اند.
اگرچه در اکثر حوزه های اقتصادی کشور، تحریم ها نقش اثرگذاری دارند، اما کارهایی که به تحریم ها ربط ندارد نیز به امید مذاکرات هسته ای، متوقف شده است.
در ادامه به نمونه هایی اشاره می شود:
1. رونق در تولید مسکن: شاید حوزه تولید مسکن از معدود بخش های مهم اقتصاد ایران باشد که تحریم ها هیچ اثر مستقیمی روی آن ندارد. با این حال، مشخص نیست چرا دولت یازدهم این بخش مهم اقتصاد کشور را متوقف کرده است؟ اصرار مقامات ارشد دولت و مسئولان وزارت راه بر توقف مسکن مهر و عدم معرفی جایگزین آن و تمرکز بر افزایش وام خرید مسکن، عملا سبب کاهش شدید تولید مسکن در کشور شده که هم به افزایش بیکاری انجامیده و هم خطرات بالقوه کمبود مسکن را تشدید کرده است.
2. مقابله جدی با واردات کالاهای لوکس: مسئولان دولت یازدهم خصوصا وزارت صنعت، با نگاه وارداتی به تجارت خارجی، تمامی تصمیمات منطقی چند سال اخیر برای کنترل واردات بی رویه که با اجماع دولت و مجلس اجرایی شده بودند، را متوقف کرده اند. حذف فهرست های ممنوعه وارداتی، از نخستین اقدامات دولت یازدهم بود که نتیجه آن در آمار رشد شدید واردات کالاهای لوکس و غیرضروری در سال جاری، نمایان شده است.
3. استفاده از توان بانکهای داخلی برای تامین مالی پروژههای صنعت نفت: مجموع مانده سپردههای ریالی و ارزی بانکها و موسسات اعتباری کشور حدود 700 هزار میلیارد تومان است. با اقداماتی همچون تشکیل صندوقهای انرژی با همکاری بانکها و اختصاص چند درصد از این سپردهها به صنعت نفت، به راحتی میتوان مشکل تامین اعتبار پروژههای صنعت نفت را حل کرد. اما متاسفانه مسئولان وزارت نفت در یک سال و نیم اخیر به جای تکیه به چنین قابلیتهای داخلی، چشمانتظار چراغ سبز خارجیها باقی ماندهاند.
4. استفاده از راهکارهای دور زدن تحریمها همچون پیمانهای دوجانبه پولی: با وجود گسترش استفاده از پیمانهای دوجانبه پولی میان کشورهای مختلف جهان برای کاهش وابستگی به دلار آمریکا در مبادلات تجاری و اثربخش بودن این راهکار در دور زدن وضعیت تحریم بانکی ایران، متاسفانه بانک مرکزی کشورمان هیچ علاقهای به استفاده از این شیوه نشان نداده است. بدیهی است اگر این شیوه از سوی بانک مرکزی در یک سال اخیر مورد استفاده قرار گرفته بود، تاکنون مشکلات مبادلاتی میان شرکای اصلی تجاری کشورمان همچون هند و چین تاکنون حل شده بود و دیگر نیازی نبود مثلا به جای مطالباتمان از هند به اجبار از این کشور برنج وارد کنیم تا ضربهای نیز برنجکاران داخلی وارد شود.
5. کاهش هزینههای جاری دولت: در شرایطی که کشورمان با محدودیت ارزی مواجه است و دولت در تامین هزینههای خود به شدت دچار مشکل است،در یک سال و نیمی که از دولت یازدهم میگذرد، هیچ اقدامی برای کاهش هزینههای جاری دولت صورت نگرفته است. حتی در این مدت با رشد بیش از 30 درصدی هزینههای جاری دولت نیز مواجه بودهایم که کاملا برخلاف اقتضائات کشور است. دولت یازدهم از اقداماتی همچون حذف یارانه مرفهان که چند هزار میلیارد تومان از منابع دولت را آزاد میکند، هیچ استقبالی نکرده است.
6. اجرای صحیح هدفمندی یارانهها: دولت به جای اجرای دقیق هدفمندی یارانهها، شیوه معیوب دولت دهم را ادامه داده است. عدم افزایش منطقی قیمت حاملهای انرژی، سبب شده تا یکی از اهداف این طرح که کاهش مصرف بود، رخ ندهد. از سوی دیگر، عدم اختصاص یارانه بخش تولید، فشارها بر این بخش را افزایش داد یا حداقل در سطح سابق نگاه داشت و امکان افزایش ظرفیت و اشتغالزایی از این بخش را سلب کرد.
7. توجه به طرحهای با بازدهی بالای بخش نفت مثل توسعه صنایع تکمیلی پتروشیمی، تسریع در بهره برداری از پالایشگاه ها، تولید فرآورده های نفتی و صادرات فرآورده به جای نفت: در این حوزهها وزارت نفت با اتخاذ رویکرد سیاسی و جناحی و هجمه به بنزین تولید صنایع پتروشیمی، راه را برای واردات بنزینهای خارجی که کیفیتی بهتر از داخلیها نداشتند، باز کرد و عملکرد ضعیفی از خود به جای گذاشت.
8. مبارزه با مفاسد اقتصادی: در این باره مطالب زیادی ذکر شده و نیازی به تکرار نیست.
9. استفاده صحیح از بازار تشنه کشورهای همسایه خصوصا عراق: در حال حاضر کشورمان از کشورهای همسایه و کشورهای مجاور بسیار پرجمعیت و دارای بازارهای چند صدمیلیونی برخوردار است. کشورهایی همچون روسیه ،کشورهای حاشیه دریای خزر ،کشورهای عراق ، افغانستان ، ترکیه ، کشورهای حوزه خلیج فارس و دیگر کشورهای با فاصله کم از کشورمان بهترین بازارها را برای عرضه محصولات مختلف تولیدی کشور را فراهم کرده اند که برای ورود قدرتمند به این بازارها و عرضه محصولات تولیدی باید قبل از هرچیز برنامه داشت و گام دوم آنکه محصولات صادراتی هم باید قدرت رقابت با محصولات سایر کشورها را داشته باشد و سومین نکته هم آن است که از صادرکننده دراین زمینه باید حمایت های جدی به عمل آید. دولت یازدهم با تاخیر یک ساله به اهمیت کشورهای همسایه پی برده و سرانجام به جای گره زدن همه چیز به مذاکرات هستهای، از اهمیت روابط با همسایگان آگاه شده است.
10. اجرای سیاستهای اصل 44: مسئولان به جای اصلاح ایرادات خصوصیسازی در دولت سابق، ترمز خصوصیسازی را کشید و حتی برخی مسئولان دولتی خواستار بازگرداندن برخی شرکتهای واگذارشده به دولت شدند. بدین ترتیب هم قابلیت درآمدزایی این بخش از بین رفت و هم فعالان بخش خصوصی نسبت به شرکت در واگذاریها مردد شدند و عملا بخش مهمی از اهداف سیاستهای اصل 44 و سیاستهای اقتصاد مقاومتی، نادیده گرفته شد.
11. حمایت از تولیدات داخلی: اگر عملکرد یک سال و نیم وزارت صنعت دولت یازدهم را در حوزه حمایت از تولیدات داخلی ارزیابی کنیم، کاملا مشخص است که در این دوره بیتوجهی به تولیدات داخلی آنقدر آشکار بوده که هر از گاهی صدای یک بخش از تولیدکنندگان بلند شده است. یک بار برنجکاران، یک بار تولیدکنندگان شکر، بار دیگر تولیدکنندگان پوشاک، یک بار فولادسازان و بار دیگر گندمکاران.
12. اصلاح قوانین: قوانین و آییننامههای دست و پا گیر و بعضا متناقض که به جای تسهیل و بهبود شرایط، ادامه فعالیت تولیدکنندگان را با مشکلات عدیدهای مواجه نموده است. انتظار میرفت در یک سال اخیر، دولت که اتفاقا با شعار بهبود فضای کسب و کار بر سر کار آمده، بسته جامعی از قوانین مزاحم بخش تولید تهیه کند و با همکاری مجلس اقدام به اصلاح آنها نماید.
13. کاهش سود بانکی: سود بالای سپردههای بانکی در مقایسه با سود حاصل از فعالیتهای تولیدی و خدماتی باعث انتقال سرمایههای کشور به ویژه صنوف از فعالیتهای تولیدی و خدماتی مولد به بانکها شده که این خود از مهمترین عوامل تعطیلی کارگاههای کوچک تولیدی است. با وجود ادعای دولت مبنی بر کاهش نرخ تورم به زیر 15 درصد، همچنان نرخ سود بانکها بالای 20 درصد و در سطحی باقی مانده که زمان تورم 40 درصدی بود؛ انگار نه انگار که تورم کاهش یافته است.
14. جلوگیری از واردات قاچاق: ورود کالا آن هم کالاهای خارجی به صورت قاچاق به کشور یک سم مهلک برای اقتصاد کشور محسوب می شود که از یک طرف باعث ضربه به اقتصاد کشور به دلیل ورود غیر قانونی و بدون پرداخت هر گونه عوارضی وارد کشور شده است ، از طرفی دیگر موجب تخریب تولیدات داخلی خواهد شد و از طرفی هم باعث رواج کالاهای بی کیفیت خارجی در کشور خواهد شد که در هر صورت می توان گفت ادامه واردات کالاهای قاچاق اقتصاد کشور را از بیخ و بن خواهد کند و در راه مقابله با آن باید از تمامی امکانات لازم بهره برد. با این که قانون جامع مبارزه با قاچاق کالا و ارز سال گذشته ابلاغ شد و اجرای آن کمک زیادی به اجرای سیاستهای اقتصاد مقاومتی میکرد، به بهانههای واهی دولت یازدهم این قانون را بایگانی کرده است.
15. پرهیز از اشرافی گری در جامعه: اشرافی گری و ترویج فرهنگ اشرافی بخصوص در بین مسئولان و خواص جامعه نوعی بدبینی و عدم اعتماد را در جامعه ترزیق خواهد کرد که سرمایه های ملی بجای آنکه صرف اقدامات ضروری و لازم شود صرف نمایش های کذایی ، فخر فروشی و تفرعن خواهد شد و ادامه این روند نابخردانه دوگانگی و چندگانگی را در جامعه دامن زده و با فاصله اندازی بین بخش های مختلف جامعه ، همدلی و هماهنگی بین آحاد و اقشار مختلف از بین برده وآنها را در رسیدن به اهداف اقتصاد مقاومتی دچار تردید نموده و از تحقق به اهداف اقتصاد مقاومتی باز می دارد.
16. شفاف سازی فعالیت های اقتصادی در کشور: یکی از مهم ترین راهکارها در جلوگیری از هر گونه تخلف و سوء استفاده های اقتصادی آن است که تمامی فعالیت های اقتصادی در کشور از صدر تا ذیل به صورت شفاف درآید بطوریکه تمامی مراحل آن قابل رصد و هرگونه تخلفی هم در هر مرحله ای قابل تشخیص و پیگیری باشد و مهمترین مزیت این راهکار آن است که در صورت شفاف بودن تمامی فعالیت های اقتصادی چه در بخش دولتی و یا تعاونی و خصوصی عرصه برای تخلف ها و سوء استفاده های چندین هزار میلیارد ریالی در دراز مدت به شدت محدود شده و هم آنکه سرمایه های کشور در دست یک سری افراد و یا گروه های متخلف انگشت نما ضایع نخواهد شد و در نتیجه تمامی فعالیت های اقتصادی در بستر امن و با در نظر گرفتن شرایط اقتصادی برتر برای تمامی آحاد جامعه محقق خواهدشد. متاسفانه دولت یازدهم با حذف ابزارهای شفافسازی همچون ایران کد و شبنم، عملا دنده معکوس در این حوزه گرفته است.
17. جلوگیری از هزینه ها و مصارف غیر ضروری رایج در کشور: بسیاری از هزینه ها و مصارفی که هم اکنون صورت می گیرد در صورت عدم مصرف آنها هم اتفاق خاصی نمی افتد بنابراین باید جلوی اینگونه هزینه ها و مصارف که هیچ دردی از دردهای کشور را درمان نمی کنند گرفته شود. برای مثال هر ساله تعداد قابل توجهی همایش ، کنگره ، سمینار و سایر عناوین در موضوعات مختلف و در مناطق مختلف کشور برگزار می شود بدون آنکه دستاورد قابل لمسی را برای توسعه کشور به دنبال داشته باشد اما هزینه های قابل توجهی بر اقتصاد کشور تحمیل می نماید که رقم آن قابل توجه است که به این موضوع می توان موضوعات دیگری هم چون سفرهای خارجی زاید و دیگر موارد را اضافه کرد که با اقتصاد مقاومتی در تضاد می باشد. اتفاقا در زمینه اقتصاد مقاومتی نیز همایشهای فراوانی در یک سال اخیر برگزار شد، اما دریغ از گام عملی موثر.