اهداف و زمینه های قیام عاشورا در کلام امام حسین(ع)
قیام امام حسین(ع) دارای ابعاد مختلفی است که در این میان زمینه ها و دلایل شکل گیری این نهضت عظیم از اهمیت ویژه ای برخوردار است.تبیین علت های قیام عاشورا همواره الهام بخش مسلمانان و به ویژه شیعیان در اعصار متمادی بوده است.
برای بررسی دلایل قیام حضرت سیدالشهدا(ع) بایستی ویژگی های دوره امامت آن حضرت مورد توجه قرار گیرد،آنچه مسلم است دوران امامت حسین بن علی(ع) را می توان به دو بخش دوره حاکمیت معاویه و حکومت یزید تقسیم کرد.
"در حقیقت در زمان امام حسین(ع)انحراف از اصول و موازین اسلام که پس از رحلت رسول خدا(ص) آغاز و در زمان عثمان خلیفه سوم گسترش یافته بود به اوج خود رسید.در این دوره معاویه که سالها به عنوان استاندار در منطقه شام حکومت کرده و موقعیت خود را کاملا تثبیت نموده بود،به نام خلیفه مسلمین سرنوشت و مقدرات کشور اسلامی را در دست گرفته و حزب اموی را بر امت اسلام مسلط ساخته بود."1
چرا سید الشهدا(ع)در دوره معاویه قیام نکرد
"امام حسین(ع) اگر در زمان معاویه قیام می کرد،معاویه می توانست از پیمان صلحی که با امام حسن(ع) امضا کرده بود،برای متهم ساختن امام حسین(ع)بهره برداری کند،زیرا همه مردم می دانستند که امام حسن و امام حسین(ع) متعهد شده اند تا زمانیکه معاویه زنده است سکوت کنند.البته لازم به یادآوری است که امام حسین(ع) معاهده با معاویه را پیمانی لازم الوفاء نمی دانست،زیرا این عهدنامه تحت فشار و اجبار و در شرایطی صورت گرفته بود که بحث و گفتگو فایده ای نداشت،به علاوه معاویه خود آن را نقض کرده بود و محترم نمی شمرد.اما با وضعیت آنروز جامعه اسلامی اگر امام حسین(ع)علیه معاویه قیام مسلحانه می کرد،معاویه می توانست از آن به عنوان یک شورش غیر موجه و برخلاف مفاد پیمان سوء استفاده کند."2
عامل دیگری که مانع قیام حضرت در زمان معاویه بود،ظاهرسازیهای این خلیفه اموی است.اگرچه معاویه عملا اسلام را تحریف کرده بود،اما این مطلب را به خوبی درک می کرد که چون به نام دین و خلافت اسلامی حکومت می کند،باید به اعمال خود رنگ دینی داده و مردم را فریب بدهد.
با این حال امام حسین(ع) به رغم موانعی که ذکر شد در دوره حکومت معاویه نیز چندین بار به صورت علنی در برابر رفتارهای این حاکم جائر بنی امیه ایستاد و مبارزه کرد.معاویه در اواخر عمر خود می کوشید تا با بیعت گرفتن از بزرگانی همچون حسین بن علی(ع) و ابن عباس مساله ولیعهدی یزید را تثبیت کند،وی در دیداری که با امام حسین(ع) در مدینه داشت این مساله را مطرح کرد که حضرت در سخنانی به شدت با آن مخالفت کرده و با برشمردن خصوصیات زشت یزید، وی را فاقد صلاحیت حکومت می داند.
از دیگر اقدامات حضرت در برابر معاویه،سخنرانی افشاگرانه در مراسم حج است. در این خطبه که یک یا دو سال پیش از مرگ معاویه و در حضور بزرگانی از صحابه و تابعین ایراد شده است،امام(ع) اینچنین در برابر معاویه موضع می گیرد:
"...دیدید که این مرد زورگو و ستمگر(معاویه)با ما و شیعیان ما چه کرد؟من در اینجا مطالبی را با شما در میان می گذارم،اگر درست بود آنرا تصدیق و اگر دروغ بود تکذیب کنید.سخنان مرابشنوید و گفتار مرا بنویسید،وقتی که به شهرها و میان قبایل خود برگشتید با افراد مود اطمینان و اعتماد در میان بگذارید و آنان را به رهبری ما دعوت کنید،زیرا می ترسم این موضوع(رهبری امت توسط اهل بیت)به دست فراموشی سپرده شود و حق نابود و مغلوب گردد"3
سخنانی که حضرت در این خطبه مطرح می کند اگر چه در زمان معاویه است اما در حقیقت می تواند موضع امام (ع) را در برابر حاکم اموی مشخص کند، زیرا حضرت صریحا حکومت را حق خود و اهل بیت ذکر می کند.
اقدام دیگر امام(ع)در دوره معاویه ضبط اموال کاروان بیت المالی بود که از یمن به سوی شام حرکت می کرد.حضرت اموال ضبط شده بیت المال را میان مستمندان تقسیم کرد و در نامه ای به معاویه از سیاست های وی به شدت انتقاد کرد.
به هرحال دوران معاویه به پایان می رسد و با روی کارآمدن یزید وضع تغییر می کند.قیام و نهضت عظیم امام حسین(ع)در دوره ای آغاز می شود که یزید به حکومت رسیده و با ارایه چهره ای زشت ،شرایط خاصی را ایجاد کرده است.
مرحوم شیخ مفید(ره)در کتاب ارشاد وضعیت پس از مرگ معاویه را اینگونه توصیف می کند:
"پس از مرگ معاویه و پایان دوره سازشی که اجازه نمی داد امام حسین (ع)اظهار امامت نماید و پرده از روی کار ولایت خود بردارد،حسین(ع)به اندازه ای که ممکن بود اظهار دعوت کرد و هر وقتی که موقعیتی به دست می آورد حق الهی خود را برای آنها که بی خبر بودند آشکار می ساخت،تا اینکه یارانی پیدا کرد و بعد از این مردم را به جهاد در راه خدا دعوت نمود و خود را برای قتال با دشمنان حق آماده ساخت...."4
فساد علنی دستگاه حکومت یزید
یزید که جوانی ناپخته،شهوتران و هوسباز و بیخرد و خوشگذران و فاقد هرگونه صلاحیتی برای اداره امور مسلمین بود،پس از اینکه به قدرت رسید به صورت علنی تظاهر به فسق و فجور می کرد و مقدسات و احکام اسلامی را به راحتی زیرپا می گذاشت.به قدرت رسیدن یزید زمینه را برای قیام امام حسین(ع)فراهم کرد و جای هیچ گونه تردید را باقی نگذاشت.
برای روشن شدن دلایل و علل قیام امام حسین(ع)می توان به بیانات و تقریرات آن حضرت در مقاطع مختلف رجوع کرد.
امتناع از بیعت با خلیفه فاسق
یزید در نامه ای به ولید بن عتبه فرماندار مدینه از او می خواهد که از امام حسین(ع)برای وی بیعت بگیرد و در غیر اینصورت سر از بدن حسین(ع) جدا کند.حضرت در پاسخ به خواسته ولید اینگونه با وی سخن می گوید:
"انا اهل بیت النبوه و....و یزید رجل فاسق شارب الخمر،قاتل النفس المحرمه،معلن بالفسق لیس له هذه المنزله و مثلی لا یبایع مثله و...
ما از خاندان نبوت و رسالتیم، خاندانی که خانه آنها محل رفت و آمد فرشتگان است و خداوند به خاطر ما همه چیز را آغاز کرد و همه چیز را پایان می بخشد. اما یزید، مردی فاسق و شرابخوار و قاتل است و آشکارا جنایت و گناه می کند و مثل من با مثل او بیعت نخواهد کرد." 5
امام حسین (ع) در جای دیگر هنگامیکه مروان از حضرت می خواهد تا با یزید بیعت کند، در پاسخ به وی می فرماید:
"انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذقد بلیت الامه براع مثل یزید و لقد سمعت جدی رسول الله (ص) یقول: الخلافة محرمة علی آل ابی سفیان.
دیگر باید بر اسلام سلام داد (و باید با آن وداع کرد) زیرا امت دچار زمامداری همانند یزید گردیده است! و من از جدم رسول خدا (ص) شنیدم که می فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است"6
امام معصوم شایسته رهبری جامعه
در همین راستا حضرت در مراحل مختلف سفر خود علاوه بر اینکه به ظلم و ستم بنی امیه اشاره می کند، رهبری جامعه را شایسته اهل بیت(ع) می داند، حضرت در مواجهه با سپاه حر در نزدیکی کربلا پس از اقامه نماز عصر خطبه ای به این مضمون می خواند:
" ای مردم اگر از خدا می هراسید و حق را برای صاحب حق می دانید کاری کنید که هرچه بهتر و بیشتر خشنودی خدا را بدست آورید و ما آل محمد (ص) شایسته تریم بر امر ولایت (مردم) از عده ای که مدعی امامت و ولایت بر شما هستند، زیرا آنان جز ستم و دشمنی کار دیگری با شما نمی کنند و اگر از امامت ما بر خود کراهت دارید و حق ما را نشناخته و اکنون رأیتان بر خلاف اظهار نامه ها و فرستادگانتان می باشد من از تصمیم خود منصرف می شوم." 7
البته در اینجا به نظر می رسد منظور حضرت از انصراف، به واقع منصرف شدن از حرکت به سوی کوفه است و نمی توان اینگونه برداشت کرد که امام (ع) از تصمیم خود بر قیام علیه حکومت فاسد یزید منصرف شده است،زیرا سخنان حضرت درباره لزوم امر به معروف و نهی از منکر و پرداختن به حق، گواهی بر این مدعاست.
امام حسین (ع) در کربلا نیز حقانیت خود و باطل بودن دشمنان را در سخنانی تصریح می کند، آنجا که خطاب به سپاه ابن زیاد می فرماید:
" چه شده علیه من قیام کرده و دشمنان مرا یاری می نمایید؟ سوگند به خدا اگر مرا بکشید، حجت خدا را کشته اید و بدانید در میان جابلقا و جابرسا (در روایت آمده خداوند این دو شهر را در شرق و غرب عالم خلق نموده است) به جز من پسر پیغمبری که حجت خدا بر خلقش باشد، وجود ندارد."8
ایستادگی در برابر ظالم
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام در منزلی به نام بیضه خطاب به اصحاب خود و سپاهیان حر،انگیزه قیام خود را لزوم مقابله با حکومت ظالم و جائر می داند و اظهار می دارد:
"ایها الناس، ان رسول الله (ص) قال : من رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لحرم الله، ناکثا لعهد الله، مخالفاً لسنة رسول الله (ص)، یعمل فی عباد الله بالاثم و العدوان، فلم یعیر (یغیر) علیه بفعل و لا قول کان حقاً علی الله ان یدخله مدخله.... ألا و انّ هؤلاء قد لزوموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد و عطلو الحدود و استاثروا بالفیء و أحلو حرام الله و حرموا حلاله و انا احق من غیر.
ای مردم! رسول خدا (ص) فرمود: هرکس (مسلمانی) سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال شمرده و عهد خدا را می شکند، خلاف سنت رسول خدا رفتار میکند و در میان بندگان خدا به گناه و ستم عمل می کند، ولی او (شخص مسلمان) سکوت اختیار کند و نه از راه کردار و نه از راه گفتار او(سلطان ستمگر) را سرطنش نکند و در مقام انکار و عیب گویی بر نیاید، بر خداوند است که او (مسلمان سکوت اختیار کرده) را به کیفر و سزای همان ستمگر (آتش جهنم) محکوم کند.
آگاه باشید که این طائفه ستمگر و حکام جائر بنی امیه، پیوسته از شیطان پیروی نموده و طاعت او را بر خو لازم دانستند و اطاعت رحمان را ترک گفتند و زشتی و فساد را ظاهر نمودند و حدود خدا را تعطیل کردند و غنائم و فیء را که متعلق به همه مسلمین است اختصاص به خود دادند و حرام خدا را حلال شمردند و حلال خدا را حرام شمردند. و من از غیر خودم سزاوار ترم (به جلوگیری از این امور و نهی کردن از آنها و زمام امور مسلمانان را به دست گرفتن، تا به احکام قرآن و سنت رسول الله عمل شود)" 9
نکته مهم خطبه فوق این مطلب است که حضرت علاوه بر نهی نمودن و بر حذر داشتن مردم از سکوت در برابر ظلم و ستم (که محور اصلی خطبه است) برای چندمین بار در سخنان خود به فساد و تباهی حکومت بنی امیه و حق امام (ع) بر حاکمیت و ولایت مسلمین تأکید دارد و در حقیقت سه دلیل مهم از مجموع دلایل قیام عاشورا در این خطبه تشریح شده است.
امام(ع) از ابتدای حرکت از مکه به سوی کوفه همراهان و اصحاب خود را برای جانفشانی آماده ساخته بود، حضرت در سخنرانی مشهوری که پیش از خروج از مکه ایراد می نماید، حاضران را از عزم خود مبنی بر ایستادگی مقابل ظلم تا پای جان باخبر می سازد، امام حسین (ع) می فرماید:
"......خطّ الموت علی ولد آدم مخط القلاده علی جید الفتاه و ما أولهنی الی اشتیاق أسلا فی اشتیاق یعقوب الی یوسف .....
من کان باذلاً فینا مهجتة و موطناً علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا فانی راحل مصبحاً ان شاء الله
مرگ همچون گردن بند بر گردن دختران جوان کشیده و بسته شده است و من به دیدار نیاکان خود مشتاقم ، آن چنان اشتیاقی که یعقوب به دیدار یوسف داشت.
از قبل برای من قتگاهی انتخاب شده که باید به آنجا برسم. گویا می بینم بند بند بدنم را گرگ های بیابان بین نواویس و کربلا از هم جدا می کنند و شکم های گرسنه خود را سیر و انبان های خالی خود را پر می نمایند. از آنچه با قلم تقدیر و سرنوشت نوشته شده است، گریزی نیست. ما خاندان رسالت به آنچه موجب رضا و خشنودی حق است راضی هستیم. و در برابر امتحانات و بلاهای او شکیبا و صابریم و خدا پاداش صابرین را به صورت کامل به ما عنایت خواهد کرد. هرگز پاره های تن رسول خدا از او جدا نمی گردد، بلکه در بهشت برین و حظیره القدس گرداگرد او جمع می شوند، و چشم رسول به دیدار آنها روشن می شود و وعده او بوسیله خاندانش تحقق می پذیرد.
حال هر یک از شما که آماده جانباری و فدا کردن خون خویش در راه ما است و خود را برای دیدار خداوند آماده کرده است با ما همسفر شود که من ان شاء الله صبحگاهان حرکت خواهم کرد." 10
ذلت وفرمانبرداری فرومایگان ممنوع
حضرت در روز عاشورا نیز مسأله ایستادگی در برابر ظالم را بدین شکل بیان می دارد: " آگاه باشید زنازاده پسر زنازاده مرا بین دو کار مخیر گردانید: شمشیر کشیدن یا خواری چشیدن، و دور باد که به ذلت تن دهیم که خدا و رسولش و مؤمنان بر ما نمی پسندند، و دامن های پاک و پاکیزه و سرهای پرحمّیت و جان های والایی که فرمانبرداری فرومایگان را بر کشته شدن با افتخار ترجیح ندهند. بدانید که من با این خانواده ام با این که تعداد کمی هستند و یاوری ندارم با شما می جنگم" 11
و باز هم حضرت پس از شهادت جمعی از یاران خود در میدان جهاد می فرماید:"...خشم الهی بر امتی که برای کشتن فرزند پیامبر خود متحد و هماهنگ شدند، شدت گرفته است. سوگند به خدا خواسته آنان را نخواهم پذیرفت تا آن هنگام که به خون خویشتن خضاب کنم و با این حال خدای خود را ملاقات نمایم." 12
رجزهای امام(ع) در هنگام نبرد نیز گویای همین مطلب است، حضرت در این جایگاه نیز ذلت در برابر ظالمان را بر نمی تابد آنچنانکه فریاد می زند:
"القتل اولی من رکوب العار. کشته شدن از زندگی با ننگ و عار بهتر است."13
اصلاح امور امت اسلام
یکی از مهمترین مستنداتی که می توان در بررسی اهداف قیام حسین (ع) به آن مراجعه نمود وصیتنامه حضرت است. در روایت آمده که امام (ع) هنگامیکه می خواستند از مدینه منوره به سوی مکه حرکت کنند، وصیت نامه ای نوشته و آن را به خاتم خود ممهور نمودند و سپس آن را به برادر خود محمد بن حنفیه تسلیم کردند، وصیت نامه مذکور چنین است:
"بسم الله الرحمن الرحیم، هذا ما أوصی به الحسین بن علی بن ابی طالب الی اخیه محمد المعروف بابن الحنفیه:... انی لم أخرج أشراً و لابطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی محمد صلی الله علیه و آله، أرید أن آمربالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیره جدی و سیره أبی علی بن ابی طالب علیه السلام.
...این وصیت حسین بن علی بن ابی طالب است به برادرش محمد بن حنفیه:...... من خروج (قیام) نکردم از برای هوسرانی و نه از برای استکبار و خود خواهی و سرکشی، و نه از برای فساد و خرابی و نه از برای ظلم و ستم و بیدادگری! بلکه خروج (قیام) من برای اصلاح امت جدم محمد (ص) می باشد.
من می خواهم امر به معروف و نهی از منکر نمایم و به سیره و سنت جدم و آئین و روش پدرم علی بن ابی طالب رفتار کنم. پس هر که مرا بپذیرد و قبول کند پس خداوند سزاوار تر است به حق و هر که مرا در این امر رد کند، پس من صبر و شکیبایی پیشه می گیرم تا آنکه خداوند میان من و میان این جماعت حکم به حق فرماید:.."14
آنچنانکه می بینیم حضرت در این وصیت نامه هدف خود را از قیام علیه بنی امیه امر به معروف و نهی از منکر و پیروی از سیره پیامبر و علی (ع) عنوان می دارد، ضمن اینکه اصلاح امور امت اسلامی نیز نخستین مبحثی است که توسط حضرت در این وصیت نامه مطرح شده است. به نظر می رسد می توان گفت اصلاح امور مسلمانان محور اصلی وصیت نامه امام(ع) است، زیرا می توان امر به معروف، نهی از منکر و عمل به سیره پیامبر و امیر المومنین را نیز در گرو اصلاح جامعه دانست.
احیای سنت نبوی و از بین بردن بدعت ها
پس از پیامبر اسلام (ص) بدعت های بسیاری وارد جامعه اسلامی شد و در مقابل بخش قابل توجهی از سنن نبوی به دست فراموشی سپرده شد.
امام حسین (ع) علاوه بر اینکه در وصیت نامه خود بر مسأله عمل به سنت پیامبر و علی (ع) تأکید دارد، محو و نابودی بدعت های ایجاد شده را نیز امری ضروری می داند، آنجا که پس از ورود به مکه نامه ای به سران قبائل بصره فرستاد و طی آن چنین نوشت:
".... اینک پیک خود را با این نامه به سوی شما می فرستم، شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت می کنم، زیرا در شرایطی قرار گرفته ایم که سنت پیامبر به کلی از بین رفته و بدعت ها زنده شده است، اگر سخن مرا بشنوید، شما را به راه راست هدایت خواهم کرد." 15
احیای احکام الهی و یاری ستمدیدگان
از دیگر خطبه های چند بعدی امام حسین (ع) در این خصوص، خطبه ای است که در لمعات الحسین علامه طهرانی (ره) از تحف العقول نقل می کند. حضرت در این خطبه علاوه بر اصلاح جامعه (که به آن پرداخته شد) و احیای سنت پیامبر (ص) چند دلیل دیگر را نیز برای قیام خود ذکر می کند.
در این خطبه چنین آمده است:
"اللهم انک تعلم أنه لم یکن ما کان منا تنافساً فی سلطان..... و لکن لنری المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک و یأمن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سنتک و احکامک...
بار پرودگارا تو می دانی که آنچه از ما تحققق یافته ( از میل به قیام و اقدام و امر به معروف و نهی از منکر و نصرت مظلومان وسرکوبی ظالمان) به جهت میل و رغبت رسیدن به سلطنت و قدرت مفاخرت انگیز و مبارات آمیز نبوده است. و نه از جهت درخواست زیادیهای اموال و حطام دنیا، بلکه به علت آنست که نشانه ها و علامت های دین تو را ببینم و در بلاد و شهرهای تو صلاح و اصلاح ظاهر سازیم ،تا اینکه ستمدیدگان از بندگانت در امن و امان بسر برند و به واجبات تو و سنت ها و احکام تو رفتار گردد. پس هان ای مردم! اگر شما ما را یاری ندهید و از در انصاف با ما در نیایید،؛ این حاکمان جائر و ستمکار بر شما چیره می گردند و قوای خود را علیه شما بکار می بندند و در خاموش شدن نور پیغمبرتان می کوشند...."16
گرایش به حق
امام(ع) پس از مواجهه با سپاهیان حر، خطبه ای در میان اصحاب خود ایراد می کند که اهمیت بسیاری دارد. حضرت می فرماید:
"انه قد نزل بنا من الامر ما قد ترون... الا ترون الی الحق لا یعمل به و الی الباطل لا یتناهی عنه... فانی لا اری الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برماً
ای یاران من! می بینید که چگونه بلا و شدت بر ما وارد گردیده. همانا راه و رسم روزگار وارونه شد و صورت کریه و زشت آن پدیدار گردید، و از نیکویی و معروف چیزی مگر بسیار ناچیز و فریبنده بر جای نمانده است و بر این برگشتگی خود ادامه داد، زیستن در این روزگار سخت ناگوار است. آیا نمی بینید که کسی به حق عمل نمی کند و برای باطل انتهایی نیست؟
در چنین وضعی یک مرد خدا باید طالب مرگ باشد و بدون تردید لقای پروردگار خود را آرزو کند و من در این شرایط مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران و ناپاکان را جز ذلت و ننگ نمی بینم"17
همانگونه که مشاهده می کنیم حضرت در این سخنرانی عمل نکردن به حق و پیشتازی باطل را سخت و ناگوار می داند. علاوه بر این همچون دیگر خطب حضرت،در اینجا نیز مسایل دیگری مورد اشاره قرار گرفته که مقاومت در برابر ستمکاران تا جای ممکن (که همان مرگ است) در رأس قرار دارد.
در پایان می توان گفت خطابه ها، تقریرات و روایات نقل شده از امام حسین (ع) در رابطه با قیام عاشورا به اندازه ای است که می تواند زمینه ها و انگیزه های این حرکت عظیم را روشن کند، گو اینکه ممکن است بسیاری دیگر از سخنان حضرت به دلیل شرایط خاص آن دوره به دست ما نرسیده باشد.
زمینه ها و اهداف قیام عاشورا در کلام امام حسین (ع) محورهای متعددی همچون لزوم مقابله با ظالمان، احیای سنت پیامبر (ص)و ائمه (ع)، امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح امور مسلمین، عمل به حق، فساد دستگاه حکومتی و شخص یزید بن معاویه را در بر می گیرد. امام (ع) در برخی خطبه ها چندین دلیل و انگیزه را مطرح می سازد و در برخی روایات نیز محور قیام را بر مسأله ای خاص استوار می سازد.
مسأله مهم دیگری که می توان به آن پرداخت،مقوله دعوت مردم کوفه از امام حسین (ع) است. در تاریخ آمده که اهل کوفه پس از اینکه از بیعت نکردن امام با یزید و خروج آن حضرت از مدینه مطلع شدند نامه ها و پیک های خود را به سوی مکه روانه ساختند، ضمن اینکه حضرت پیش از دریافت دعوت نامه های کوفیان حرکت انقلابی خود را با امتناع از بیعت و عزیمت به سوی مکه آغاز نمودند و علاوه بر آن وصیت نامه امام حسین (ع) که حاوی مباحث مهمی از دلایل قیام ایشان است پیش از دعوت کوفیان نوشته شده است. بنابراین عامل دعوت اهل کوفه اهمیت کمی داشته و استاد شهید مطهری نیز در حماسه حسینی بر این مسأله تأکید دارد. 18
حضرت همچنین هنگام حرکت به سمت مکه، که خبری از نامه های کوفیان نبود، آیه ای از سوره قصص را تلاوت می کند که می تواند از آغاز حرکتی انقلابی خبر دهد. حضرت این آیه را تلاوت می کند:
" فخرج منها خائفاً یترقب قال رب نجنی من القوم الضالمین
موسی از شهر خارج شد در حالی که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه ای، عرض کرد پروردگارا مرا از این قوم ظالم رهایی بخش."19
شرایط دوران امامت حضرت سید الشهدا(ع) به شکلی بود که تمامی زمینه های لازم برای قیامی اینچنین مهیا بود و حضرت نیز توانست از این شرایط بهترین استفاده و نفع را برای اسلام به ارمغان بیاورد. آنگونه که پس از قیام عاشورا، نهضت های متعددی شکل گرفت و دیری نپایید که حکومت بنی امیه نابود شد.
مسأله مهم دیگری که در این میان مطرح است و می تواند مورد توجه قرار گیرد، این است که حضرت چندین مرتبه در سخنان خود به حق امام معصوم در اداره جامعه اشاره می کند و خود را شایسته تر از هر کس بر رهبری امت اسلام می داند، به واقع باید گفت شکل گیری حکومت اسلامی با رهبری امام معصوم (ع) می توانست زمینه ساز بهره مندی بیشتر جامعه اسلامی از نتایج این قیام باشد،علیرغم اینکه پیامدها و دستاوردهای این نهضت خونین در تاریخ اسلام بی نظیر است.
پى نوشتها :
1-سیمای پیشوایان در آیینه تاریخ، مهدی پیشوایی، مؤسسه انتشارات دارالعلم، ص 41
2-همان ص 43 و ص44
3-همان ص46 - تحف العقول، ص 237-239، چاپ دفتر انتشارات جامعه مدرسین، قم
4-الارشاد، شیخ مفید، ترجمه محمد باقر ساعدی خراسانی، انتشارات اسلامیه، ص372
5-لهوف، سید ابن طاووس، ترجمه علیرضا رجایی تهرانی، انتشارات نبوغ ص42
6-همان ص44
7-الارشاد،ص428
8-همان، ص369
9-لمعات الحسین (ع)، علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی،انتشارات علامه طباطبایی، مشهد مقدس، ص54 و نفس المهموم، محدث قمی (ره)، ص115
10-لهوف،ص88
11-همان، ص135
12-همان، ص139
13-همان، ص 161
14-لمعات الحسین، ص16، نفس المهموم ،محدث قمی، ص 45،مقتل الحسین خوارزمی ج1 ، ص188
15-سیمای پیشوایان در آیینه تاریخ ص55، مقتل الحسین، ابو مخنف، تحقیق حسن غفاری، قم، ص17
16-لمعات الحسین ص13، تحف العقول، ص239
17-لهوف، ص108، نفس المهموم، محدث قمی ص116
18-رجوع کنید به حماسه حسینی، استاد شهید مطهری، جلد سوم
19-سوره قصص، آیه 21، الارشاد ص377
تفسیرعبرت آموزی وحادثه عاشورا در نگاه
مقام معظم رهبری :
....«اولین عبرتی که ما را متوجه خود می کند این است که ببینیم چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر (ص) جامعه ی اسلامی به آن حد رسید که کسی مثل امام حسین (ع) ناچار شد برای نجات جامعه این چنین فداکاری کند . این که حسین بن علی (ع) در مرکز اسلام : در مدینه و مکه با وضعیتی مواجه شود ، به طوری که هرچه نگاه کند چاره ای جز فداکاری نیست ؛ آن هم چنین فداکاری خونین و با عظمتی ، این قابل تأمل است .مگر چه وضعی بود که حسین بن علی (ع) احساس کرد که اسلام فقط با فداکاری او زنده می ماند و اِلا ازدست می رود ؛ ما باید نگاه کنیم و ببینیم که چه شد فردی مثل یزید برجامعه ی اسلامی حاکم شد ؟ باید ببینیم آن جامعه ی اسلامی چه آفتی پیدا کردکه کارش به یزید رسید ؟ چه شد که بیست سال بعد از شهادت امیرالمومنین (ع) در همان شهری که حکومت می کرد ، سرهای پسرهای امیرالمومنین (ع) را برنیزه کردند و در آن شهر گرداندند ...؟ چه شد که ظرف بیست سال به این جا رسید ؟... باید بفهمیم چه بلایی بر سر آن جامعه آمده که سر حسین بن علی (ع) آقازاده ی اول دنیای اسلام و پسر خلیفه ی مسلمین علی بن ابی طالب (ع) است در همان شهری که پدر او بر مسند خلافت نشسته ؛ گردانده شد و آب هم از آب تکانی نخورد؟!»(15) جهت بحث درعبرت های عاشورا این است که چه عواملی دست به دست هم داد تا بعد از حدود نیم قرن از هجرت نبی اکرم (ص) آن چنان فاجعه ای برای اسلام رخ داد تا امام حسین (ع) راهی جز فدا کردن خود وعزیزانش ندید؟! باید بررسی این عوامل مایه ی عبرتی برای حکومت نوپای جان گرفته ی جمهوری اسلامی باشد . چرا که وقتی که انقلاب بزرگ پیامبر (ص) را آن عوامل به فاجعه ای بزرگ همچون کشته شدن امام حسین (ع) این اسوه ی بزرگ صالحان تاریخ ،کشانید ، بی تردید اگر خدای ناکرده به جان انقلاب ما بیفتد همان برسرانقلاب ما خواهد آمد که بر انقلاب بزرگ پیامبر رفت؟ روح سخن این است که چه کارکنیم تادیگر شاهد حادثه جانگدازعاشورای دیگر نباشیم ؟! اگرعبرت های عاشورا را درست درک کنیم وعبرت آموز باشیم قطعاً شاهد آن حوادث نخواهیم بود ، وگرنه دچار همان حوادث خواهیم شد . خطر بزرگی که پیوسته همه ی انقلاب های آزادی بخش واز جمله انقلاب بزرگ پیامبر (ص) راکه قرآن ازآن به «بعثت» یاد می کند ، تهدیدکرده ومی کند «ارتجاع » است .ارتجاع یعنی بازگشت به بینش ها وارزش ها واعمال جاهلی ، ارتجاع یعنی احیای جاهلیت ؛ ارتجاع یعنی پشت پازدن به ارزش های اصیل اسلامی و احیای دوباره ی ارزش های طاغوتی وانحرافات سیاسی ،انحرافات فرهنگی ، دنیا طلبی ، توسعه ی گناهان و معاصی ، بازگشت مطرودین پیامبر (ص) در سطوح حاکمیت و طرد نخبگان و چهره های مورد تایید پیامبر(ص) به عنوان مصادیق ارتجاع تا آنجا ادامه یافت که امام حسین (ع) را به این باور رسانید که اگر دست به قیام خونین نزند و جان خود وعزیزانش را فدای مکتب نکند ، چه بسا دیگر نامی از اسلام باقی نماند . اینک سخن این است که چه عواملی سبب شد تا این ارتجاع جا بگیرد و چگونه این عوامل حادثه ساز شدند و فاجعه ی جانگداز عاشورا را آفریدند . به نظر می رسد چند عامل نقش اساسی در تکوین حادثه عاشورا داشت که عبارتند از :3- افول غیرت دینی
1- کنار گذاردن وصایای پیامبر اکرم (ص) به ویژه درموردرهبری پس از خود.
2-رنگ باختن معنویت
4- کوتاهی خواص از ادای رسالت خود.(16)الف ) کنارگذاشتن وصایای نبی مکرم اسلام (ص)
پیامبر بزرگ اسلام (ص) به عنوان رهبر تیز بین و بصیر امت به خوبی ، حوادث دردناک پس از خویش را پیش بینی می کرد وبه عنوان ناصح ودلسوز امت را ه نجات را پیش روی امت گذارد[و دو عنصر گرانبها و نجات بخش را ] که عبارت بودند از تمسک به قرآن وعترت برای فلاح ورستگاری آنها معرفی نمود :( اِنّی تارِکُ فیکُم الثَقَلین کَتابُ اللهِ وعِترَتی ، ما ان تَمَسَّکتُم بِهِما لَن تَضَلّوا ابداً و اَنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّی یردا علی الحوض)(17) ( همانا من دو یادگار گرانبها را بین شما باقی می گذارم یکی کتاب خداست وآن دیگرعترت من است، تا زمانی که به این دو چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد واین دو تا قیامت تفکیک ناپذیرند.) در این روایات شریف راه رهایی امت از فتنه ها ، تمسک به کتاب و عترت معرفی شده است ، یعنی صرف دم زدن از کتاب یا عترت کافی نیست،آن چه مهم است عمل به کتاب خدا و پذیرش رهبری و ولایت عترت است . تمسک یعنی چنگ زدن عملی به این دو یادگار پیامبر (ص)؛ تمسک یعنی پیروی از رهنمود های کتاب و عترت ؛ارتجاع از آن جا شروع شد که به جای تمسک احکام بلند و نورانی قرآن ، تمسک به جلد وظاهرآن نمود وبا کنار گذاشته شدن روح قرآن از امت اسلامی ، عترت او نیز خانه نشین شد وبرسرآل الله آن آمد که حتی ذکرآن نیز دل انسان های آزاد اندیش را به درد می آورد. واین بود مزد رسالت (مودت فی القربی)قُل لا اَسئَلُکُم عَلَیهِ اَجراً اِلّا المَوَدَةَ فی القربی.(18) (بگو من هیچ پاداشی ازشما بررسالتم درخواست نمی کنم جز دوست داشتن نزدیکانم ) آری ، مزد رسالت پیامبر (ص) [با دسیسه ی عناصر معاند ] چنین می شود که پاره ی تن او صدیقه ی طاهره سلام ا...علیها مورد آزار و اذیت قرار می گیرد . علی (ع) خانه نشین می شود،خوبان امت مطرود می شوند و فرصت طلبان در عالی ترین سطوح حاکمیت نفوذ می کنند و سرنجام گل خوشبوی رسول ا...(ص) سالار شهیدان ابی عبدا...(ع) راهی جز فداکردن خود و عزیزانش نمی بیند. و این عبرتی بزرگ است برای صاحبان بصیرت ، این عبرتی است برای تمام دوستان و عاشقان حسینی (ع).
ب) دوری از معنویت وذکرخدا
از عوامل مهم زمینه ساز حادثه ی عاشورا کم رنگ شدن معنویت در جامعه ی آن روزمسلمانان بود . مقام معظم رهبری در این زمینه می فرمایند : [ دو عامل از عوامل اصلی این گمراهی و انحراف عمومی است .عامل اول : دور شدن ازذکر خدا که مظهر آن صلاه و نماز است ؛ یعنی فراموش کردن خدا و معنویت از زندگی وفراموش کردن خدا و جدا کردن حساب معنویت از زندگی و فراموش کردن توبه و ذکر و دعا و توسل و طلب توفیق از خدای متعال و توکل بر خدا و کنار گذاشتن محاسبات خدایی از زندگی .عامل دوم : اِتَبِعوا الشَهَوات است ؛ یعنی شهوترانی ها و هوس ها و در یک جمله دنیا طلبی ، رفتن و به فکر جمع آوری ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنیا افتادن ؛ اصل داشتن این ها وفراموش کردن آرمان ها ، این درد اساسی و بزرگ است و ما هم ممکن است به این درد دچار بشویم .](19) پیام اصلی دعوت انبیاء دعوت مردم به خدا و بریدن از طاغوت بود ، در واقع هم پیامبران آمده اند تا بشر بریده از حضرت حق را با خداوند آشتی دهند و به سوی او هدایت کنند ، هیچ پیامبری با وعده ی نان ،مسکن ،آزادی مردم را دعوت به مکتب نکرده است . بلی بی تردید پیامبران در پی ساختن یک جامعه ی آباد به معنی دقیق کلمه ، یعنی جامعه ای که سیاستش ، فرهنگش ، اعتقادش و... آباد باشد بودند . آن ها بی تردید در پی آن بودند که انسان ها را به گونه ای بسازند که خود عدالت گستر باشند . انبیاء با دلایل روشن ، کتاب و میزان و سلاح ، در پی آن بودند که مردم را به گونه ای بسازند که خود مجری عدالت گشته و این راه را با پای خویش بپویند . بنابراین ساختن جامعه ی اسلامی بر اساس قسط ، هدف بعثت انبیاء است اما نه هدف نهایی ، آن چنان که تعلیم و تذکر و گشودن زنجیرها از پای مردم نیزهدف بعثت انبیاء است اما نه هدف نهایی .هدف نهایی « دعوت الی الله » است وآشتی مردم با خدا و انس با او و عشق به او .(20)
جلوه های ایثار و معنویت در انقلاب پیامبر (ص)
پیامبر بزرگ با تحول در بینش ها و ارزش ها انسان هایی تربیت نمود که بحق اسوه ی پاکی ، ایثار و همه ی خوبی ها شدند .او از مردم که تمام ارزش آن ها نژاد و قبیله و ثروت بود ، انسان هایی ساخت که حاضر شدند برای دفاع از مکتب از جان و مال وثروت خویش بگذرند ودر میدان جهاد وشهادت آن چنان پیشگام شوند که از شدت اشتیاق گاه کار به قرعه می کشید . درجنگ شوق شهادت آن چنان بود که گاه پدر وپسر هردو خواستار شرکت در مقدس می شدند ولی چون ضرورت حضور یکی از آن ها در خانه بود کار به قرعه می کشید به عنوان نمونه این کار بین خثیمه و فرزندش صورت گرفت و قرعه به نام فرزندش افتاد ودر جنگ بدر به شهادت رسید. برخی از جوانان روی پنجه ی پای خود می ایستادند تا قدشان را بلند تر نشان داده تا اجازه حضور بیابند وگاه وقتی نوجوانی اجازه می یافت ، نوجوان دیگری می آمد و با اصرار می گفت: ( من هم توانایی اورا دارم و حاضرم با او کشتی بگیرم تا این مدعا ثابت شود .) وبه این ترتیب با اصرار اجازه ی جهاد می گرفتند و از این نمونه ها در تاریخ اسلام فراوان ست .(21) پیامبر گرامی از مردمی که تمام همتشان (من) و تامین نیازهای حیوانی بود ، انسان هایی همچون حنظله پرورش داد که از حجله ی عروسی به سرعت به سوی شهادت رفت ، او فرزند فردی به نام ابوعامر بود از دشمنان سر سخت اسلام بود . ولی فرزندش تربیت شده ی مکتب پیامبر (ص) بود آن چنان شیفته و عاشق فداکاری در راه دین بود که در شب جنگ اُحُد که شب زفاف او بود از پیامبر (ص) اجازه گرفت و فردا صبح از فرط شوقی که به شهادت داشت غسل نکرده به میدان جنگ آمد و به شهادت رسید. پیامبر(ص)فرمود : من مشاهده کردم که فرشتگان حنظله را غسل می دادند و از آن زمان او«غسیل الملائکه » نام گرفت . آری پیامبرازمردمانی که قبیله و نژاد خود را همچون بت می پرستیدند و گاه بر سر هیچ جنگ های صد ساله به راه می انداختند ،آن چنان انسان های ایثارگری پرورید که در حساس ترین لحظات ایثار و گذشت راه و منش آنان شد .(22)
رنگ باختن معنویت پس از پیامبر (ص)
متاسفانه پس از پیامبر گرامی اسلام (ص) به دلیل انحراف سیاسی و فرهنگی به تدریج معنویت از جامعه رنگ باخت . پاسداران ارزش های جاهلی مجدداً به احیای آن پرداختند و ارزش های الهی جای خود را به ازرش های مادی داد . در زمان پیامبر (ص) مسابقه به سوی جهاد و شهادت بود ، اما بعد از حضرت مسابقه به سوی دنیا و متاع ناچیزآن بازار گرمی پیدا کرد . تا دیروز خواص (امیردنیا) بودند و دنیا را به هیچ می انگاشتند ، اما بعد ازحضرت (اسیر دنیا) شدند وجلوه های دنیا برایشان همچون بت شد .و این درد بی درمانی که تا دوره ی حکومت عدل علوی ادامه یافت و مشکل اساسی حکومت حضرت همین دنیا پرستان بودند و مواعظ حضرت نیز هیچ گونه تاثیری بر روی قلوب سیاه آنان نگذاشت . مقام معظم رهبری می فرمایند : غمگینانه باید گفت که حتی عدل علوی و زهد علوی هم نتوانست موج مخرب دنیا طلبی را در آن دوران مهارکند و درنهایت شد آنچه شد.(23)
زمینه وعـلل کاهش معنویت درجامعه ی اسلامی
عوامل و زمینه های متعدی باعث کاهش معنویت و کم رنگ شدن آن در جامعه ی دینی پس از پیامبر (ص) شده که در این جا به سه عامل مهم تر اشاره خواهد شد .
1-انحرافات سیاسی
یکی ازمسائل وزمینه های بسیار مؤثر در انحراف جامعه ی اسلامی ، انحرافات سیاسی بعداز رحلت پیامبر (ص) بود ، که میان امت اسلام جای گرفت .بی تردید اگر سایه ی امامت عدل و زهد علوی از آغاز بعد از رحلت پیامبر (ص) بر سر مردم سایه گستر بود ، همان جَو ایمان و ایثار و فداکاری ادامه می یافت . بی تردید حاکمیت نقش مهم ومؤثری در تعالی یا سقوط یک جامعه دارد ، حضرت علی (ع) می فرمایند : الناسُ بامرائِهم اشبه منهُم بآبائهم ؛ مردم به حاکمانشان شبیه ترند تا به پدرانشان، این سخن مهم و کلیدی نقش حکومت و حاکمیت را در تربیت مردم بیان می کند.
2- موج گسترده فتوحات
فتوحات اسلامی توسط خلفاء گرچه بر جغرافیایی کشور اسلامی افزود لیکن به دلیل عدم کارهای فرهنگی و هدایت مردم به سرعت جامعه ی اسلامی را به سوی مادی گرایی و دنیا پرستی سوق داد . زیرا که غنایم این جنگ ها از آن ِفاتحان بود و شرکت در یکی از فتوحات بزرگ همراه با غنایم فراوانی بود که کافی بود یک رزمنده با حضور در یکی از نبردها به اوج رفاه برسد .
3- حاتم بخشی از بیت المال
علاوه بر دو عامل یاد شده عامل دیگری بر رنگ باختن معنویت و گرم شدن تنور دنیا گرایی نقش مؤثری داشت و ان عبارت بود از حاتم بخشی های فراوان از بیت المال به بستگان و نزدیکان بدون حساب و کتاب و استحقاق،افراد پر واضح است که این گونه حاتم بخشی ها حریصان بر دنیا را حریص تر کرده و تمام معنویت را تحت الشعاع قرار می دهد . آری آن گاه که معنویت و ارزش های الهی رنگ باخت ، خانه ی آنچنانی ، مرکب طاغوتی ، لباس فاخر ، زمین و ثروت به عنوان ارزش مسلط در جامعه جایگزین می شود.(24) جالب این جاست که در روایتی پیامبر (ص) به صراحت همین وضعیت را برای امت اسلام پیش بینی کرده است . این حدیث در بسیاری از کتب دانشمندان اهل سنت آمده است . تکون خَلفَ مِن بَعدَ ستینَ اضاعوا الصلواة واتَّبَعوا الشَهَوت ، فَسَوفَ یَلقون غیاً ثُمَّ یکون خَلف یقرؤونَ لا یَعِدُ و تَراقیهم .(25) بعد از شصت افرادی روی کار می آیند که نماز را ضایع می کنند ودرشهوات غوطه ور می شوند و به زودی نتیجه ی گمراهی را خواهند دید و بعد از آنها گروه دیگری روی کار می آیند که قرآن را با آب و تاب می خوانند ولی از شانه های آن ها بالا نمی رود . قابل توجه این که اگر مبدأ شصت سال را هجرت پیامبر (ص) بگیریم درست منطبق بر زمانی می شود که «یزید » برای اریکه ی قدرت نشست و سالار شهیدان امام حسین (ع) و یارانش شربت شهات نوشیدند .
ج) افول غیرت دینی
سومین عامل زمینه سازعاشورا« افول غیرت دینی »بود. غیرت یعنی دفاع ازمحبوب دربرابر متجاوز. جلوه شناخته شده غیرت ، غیرت ناموسی است که نشانه انسانیت انسان است وپیش از آن که ارزش الهی باشد یک ارزش انسانی است یعنی آن که این خصیصه حتی در کافر نیز ارزشمند است و خداوند انسان غیرتمند را دوست دارد و آنان که از این خصلت والا محرومند به کلی از ساحت مقدس حضرتش مطرودند . جلوه دیگر این غیرت ، غیرت دینی ، یعنی دین را به عنوان محبوب ترین دیدن و مدافع حریم آن بودن ، غیرت دینی یعنی اجازه تجاوز به حریم دین به هیچ کس ندادن .غیرت دینی یعنی داشتن خشم مقدس در برابر متجاوزان به حریم دین ، غیرت دینی یعنی تلاش گسترده در راه نشر دین ، غیرت دینی یعنی امر به معروف و نهی از منکر،و تولی ، تبری وغیرت دینی یعنی داشتن روحیه دفاع از دین وآماده ی فداکردن همه هستی در راه آن . غیرت دینی یعنی رازعظمت اسلام و ضامن گسترش ایمان،اجرای همه ی قوانین فردی و اجتماعی اسلام است. در روایات ، غیرت دینی که نوعاً ازآن با امر به معروف ونهی ازمنکریاد شده است ،مایۀ قوام دین ، برترین اعمال ، مایه ی استحکام جبهه ی ایمان ، مایه ی ذلت دشمنان ، مبنای بر پایی احکام دین ، مایه ی آبادانی زمین و...معرفی شده است . «غیرت دینی »فریضه ای است که درهیچ شرایطی ترک شدنی نیست ، حتی اگر انسان نتواندعملا، جلومتجاوزان به حریم دین را بگیرد موظف است قلباً از آنان نفرت داشته باشد که این هم جلوه ای از غیرت دینی است .« خشم مقدس » از جلوه های برجسته ی غیرت دینی است . به همان اندازه که در قرآن و روایات دعوت به مهردربرابرخودی ها شده دعوت به خشم دربرابرکفارشده است و این جلوه برجسته غیرت دینی است . مهرو محبت به جا و خشم به جا از صفات بر جسته حضرت حق است ، آن چنان که خداوند « اَرحم الراحین »است ولی در مورد کسانی که پرده دری وهتاکی را به اوج برسانند« اَشدالمعاقبین » است ، همان گونه که خداوند « غفـور و رحیم »است « شدیدالعقاب » نیز هست.
تساهل و تسامح در دین
نقطه ی مقابل غیرت دینی « تساهل و تسامح »دردین به معنای معامله گری بر سر دین است (چه اصول و چه فروع )که با مبانی به شدت در تضاد می باشد .(26) مبانی وارزش های دینی چیزی نیست که بتوان بر سر آن معامله کرد ، ازجلوه های برجسته ی تساهل و تسامح در دین ، بی تفاوتی دربرابرمنکراست . معامله گران بر سر دین وطرفداران آزادی بی حد ومرز هم با گفتار و هم با رفتار خویش مروج این نوع تساهل و تسامحند . مصادیق بی تفاوتی دربرابرمنکرات:
1-بی تفاوتی قلبی در برابرمنکر،
2-عدم ابراز تنفرازمنکر
3- توجیه گناه
4- معروف را منکر دیدن و منکر را معروف دیدن
5-هجمه به غیرتمندان
توضیح و تشریح مصادیق بی تفاوتی دربرابرمنکرات باعث اطاعه کلام می شود ولی در مورد هجمه به غیرتمندان باید گفته شود معتقدان به تئوری تساهل و تسامح و افرادی که غیرت دینی ندارند ، غیرتمندان را با تعابیری همچون خشک سر خواندن آنان ،فضول نامیدن آن ها ، فالانژ وخشونت طلب خواندن آن ها و... سعی دارند با این خدمتگزاران پر شور و غیرتمند آنچنان برخورد نمایند که کسی دیگر جرأت خروش و فریاد علیه بی دینی ها و منکرات را نداشته باشد . ولی غیرتمندان دینی باید با نشاط ، استوارو محکم همچنان به راه خود ادامه داده و به تکلیف خود عمل کنند . در پایان این بحث باید گفت : بی تفاوتی دربرابردین وتساهل و تسامح به تدریج انسان را به جدایی کامل از دین می کشاند. وسرانجام راه بی تفاوت و بی دینان یکی است .ممکن است ابتدا سخن از پیرایش و اصلاح دین باشد اما ذره ذره دین ساخته و پرداخته آن های دینی خواهد بود که به همه چیز می ماند جز دین و می شود هم چون شیر بی سر و هم یال و دم و اشکم .(27)
حادثه عاشورا پیامد تلخ تساهل و تسامح
بارزترین نمونه زیان عظیم بی تفاوتی وتساهل ، حادثه جانگدازعاشورا است . بی تردید اگرازآغاز دربرابرمنکرات عظیمی که در جهان اسلام صورت می گرفت مسلمانان به نهی از منکر بر می خواستند و دنیا رابه دین معامله نمی کردند و چند روز زندگی زود گذر دنیا را بر رضای خدا ترجیح نمی دادند قطعاً کار به جایی نمی رسید که امام حسین (ع) برای حفظ اساس اسلام عزیز،جان خود و عزیزان و یارانش را فدا کند واین عبرتی بزرگ ازحادثه عاشورا است .آن چه این انقلاب شکوهمند اسلامی که تداوم قیام خونین عاشورا است را از خطرها بیمه می کند ،احیای «غیرت دینی » است . دقیقاً همان که امروز لبه تیز دشمنان و مهاجمان فرهنگی است . آنان با ده ها ماهنامه ، هفته نامه و روزنامه بر آنند تا فروغ غیرت دینی را خاموش کنند وبا دعوت به تساهل و تسامح دراصول درپی خاموش ساختن چراغ پرفروغ دین اند ولی هرگزنخواهند توانست که نورحق راخاموش کنند.(28)
د) کوتاهی خواص ازادای وظیفه
مقام معظم رهبری ، کوتاهی خواص در ادای وظیفه خود وحمایت به موقع ازحق را از عوامل مهم زمینه ساز حادثه عاشورا بر شمرده اند . ابتدا باید دید عوام و خواص چه کسانی هستند .معظم له در یک تقسیم بندی جامعه شناسانه عموم مردم در تمامی جوامع را بر دو بخش تقسیم کرده اند :
1-خواص
2- عوام
خواص:کسانی هستند که موضعگیری هایشان براساس بصیرت و آگاهی است ، خود تصمیم گیرنده اند نه آن که دیگری آن ها را به تصمیم برسانند . عوام : کسانی هستند که قدرت وتجربه و تحلیل مسائل را ندارند و حرکتشان براساس بصیرت نیست ، این ها پیرو موجند مرعـوب جوند ، برای آن ها در موضعی این مساله است که:«تا ببینیم جو و موج عمومی در کدام سو قرار دارد ؟»(29) مرز مشخص کننده ی عوام از خواص «بصیرت » است ، هرکس از این ویژگی برخوردار باشد از «خواص » است و هرکس فاقد بود عوام است . بنابراین باید این دوگروه را با این میزان تفکیک کرد نه با سواد وصنف و...مقام معظم رهبری در این خصوص می فرمایند : در بین این های که ما می گوییم «خواص» آدم های باسواد هست ، آدم های بی سواد هم هست ...گاهی کسی بی سواد است وجزءخواص است ، می فهمد که چه کار کند ، از روی تصمیم گیری و تشخیص عمل می کند ، ولو درس نخوانده ومدرسه نرفته است ، مدرک ندارد ، لباس روحانی ندارد ، اما می فهمد که قضیه چیست ....خواص که می گوییم معنای آن یک لباس خاص نیست ممکن است مرد باشد ،ممکن است زن باشد ، ممکن است تحصیل کرده باشد ،ممکن است تحصیل نکرده باشد ،ممکن است ثروتمند باشد ،ممکن است فقیر باشد.(30)
آفت عوام زدگی وراه زدودن آن
از آفت یک جامعه زنده وبانشاط« عوام زدگی » است .عوام زدگی یعنی به جای معیار گرا بودن ، جَو زده گردیدن ، عوام زدگی یعنی به جای حق جو بودن اسیر موج گشتن ، عوام زدگی یعنی بی بصیرتی و جهالت درمفهوم قرآنی آن ، جامعه مطلوب اسلام ، جامعه ای است که تک تک اعضای آن«خواص » باشند ، خود اهل تجزیه و تحلیل مسائل بوده وبر اساس بصیرت موضع گیری کنند . اساسی ترین راه زدودن این آفت (عوام زدگی ) از جامعه « معیار گرایی» است . جامعه ای که معیار گرا باشد و با میزان حق همه امور را بسنجد همه ی شخصیت ها وگروهها و...را با حق محک زده این جامعه گمراه نخواهد شد . براین اساس است که دلسوزان جامعه باید پیوسته بکوشند تا«حق» و معیارهای آن را معرفی کنند و این از ارزشمند ترین کارهای فرهنگی است .مبارزه با تهاجم فرهنگی و دفاع فرهنگی یعنی همین ! ولی اگر در جامعه ای حق شناخته نشده و مردم با معیارهای آن آشنا نشده اند قهرا اشخاص محور می شوند و در این صورت است که باید منتظر گمراهی های فراوان بود. در این صورت است که چه بسا اشتباه یا انحراف شخص که محور قرار گرفته است زمینه ساز ظلالت دهها انسان گردد(31)
ویژگی های خواص
1-بصیرت:
اولین ویژگی خواص آن است که اهل بصیرتند ، موضع گیری های آنان بر اساس بینش است. سخنان و رفتار و حرکت آنان بر اساس تحلیل و بررسی و بصیرت شخصی است نه این که دیگران برای او تصمیم بگیرند ، دیگران برای او انتخاب کنند ، ودیگران او را به این سو وآن سو ببرند . قطب نمای حرکت خواص را بصیرت تشکیل می دهد . بصیرت یک ضرورت مهم در زندگی فردی و اجتماعی جامعه ای است که بخواهند ازخواص باشند نه عوام. « بی بصیرتی » مترادف است با عوام بودن ، و همراه است با پوک و بی وزن شدن و با هر بادی به هر طرف غلتیدن ولی بصیرت همچون چراغی است که در تاریکی ها روشنگر راه است و نجات بخش از گمراهی .بصیرت آدمی را ثابت قدم نگاه داشته و از سقوط در لغزش گاهها حفظ می کند .این بصیرت است که آدمی را قادر می سازد که حتی در تنهایی و غربت از صراط مستقیم سر بر نتابد و از کثرت طرفداران باطل وحشتی به خود راه ندهد .(32)
مهم ترین عامل کسب بصیرت
قرآن وروایات ،بندگی خدا،اخلاص و تقوا را مهم ترین عامل کسب نور بصیرت می دانند . در سایه ی تقوا وستیز با هوای نفس ،چراغ بصیرت در دل و جان انسان روشن می شود ، در سایه ی تقوا است که انسان به بصیرتی دست می یابد که در تمامی بحران هاراه ثواب و حق را گزینش می کند . درسایه ی تقوا انسان بصیرتی می یابد که نادیدنی ها را می بیند .آنچه برای دیگران در حجاب است برای او « عیان » می شود.(33)
2- حمایت از حق :
دومین ویژگی «خواص»جانبداری پیوسته از حق وباطل گریزی است ، خواص هیچ گاه بی موضع نیستند .گاه موضع آن ها سکوت و بی طرفی است و گاه جانبداری و حمایت صریح ، توضیح آن که جریان های اجتماعی –سیاسی بر دو گونه است وبه تبع آن ، موضع گیری خواص در این جریان ها نیز دو گونه متفاوت است .
الف)موضع بی طرفی در فتنه ها
گاه جریانی «فتنه » است ، یعنی حق از باطل روشن نیست ویا اگر روشن است هیچ کدام از و طرف نمی توانند حق بودن صد درصد بودن خودباطل بودن طرف مقابل را ادعا کنند.ویا آن که حق روشن است لیکن موضع گیری سبب سوء استفاده اهل باطل می گردد. این گونه جریان ها مصداق فتنه است .امام علی (ع)می فرمایند دراین گونه بحران های سیاسی اجتماعی باید موضع بی طرفی برگزید .
ب)موضع به هنگام آشکار بودن حق
نوع دوم ، جریان هایی است که حق از باطل کاملاً روشن است ، در این جریان ها مقتضای ایمان ، جانبداری صریح از حق و برخورد منفی با باطل است.خواص آن جا که حق را ببینند ، می ایستند و حمایت می کنند . این جا دیگر موضع بی طرفی معنایی ندارذ ، ضربه ای که در طول تاریخ ازبی تفاوت در مقابل حق بر پیکره ی انسانیت و آزادگی و شرف زده اند کم نیست ، در تاریخ اسلام بیش ترین مسئولیت انحراف جامعه بر عهده ی خواصی است که حق را شناختند اما از آن حمایت نکردند و متاسفانه به خاطر چند صباح دنیای مرفه و حیوانی خویش در جبهه ی مخالف قرار گرفتند. « خواص » حامی حقند اما به دقت و در زمان مناسب ، چون که حمایت دیرهنگام از حق گاهی همانند حمایت نکردن است . چه بسا کسانی که در زمانی از حق حمایت کنند که دیگرکار از کار گذشته و حمایت نقش ندارد .(34)
3- مقاومت بر موضع حق :
سومین ویژگی خواص « مقاومت بر موضع حق » است . حق مداری زمان و مکان نمی شناسد ، همیشه ارزش است ، خواص حامی حقند و تمام مشکلات را دراین راه به جان می خرند و با آغوش باز به سوی پیامد های دفاع از حق می روند . قرآن کریم آنان را « ربّی » می نامد ؛ «ربّی » یعنی کسی که پیوندش با خداوند محکم باشد وارتباط نا گسستنی با او داشته باشد ؛ وَ کَأیِن مَن نَبی ٍ قاتَلَ مَعَهُ رِبّیون َ کَثیرٌ...(35) خواص محکم و با صلابت و شجاعانه برموضع خویش استوارند و اضطراب و ترس در قاموس زندگی آنان معنای ندارد و دربرابردشمن سر تسلیم و خضوع فرود نیاورده و برای دفاع از حق جان و مال و آبروی خود را نثار می کنند و خداوند نیز باران لطف و رحمتش را برآنان فرو می فرستد . ایمان و باورهای خواص مقطعی وموسمی نیست بلکه بر خاسته از عمق جان است وهیچ وقت تردید و دودلی در آن ها راه ندارد .ایمان آن ها بلعم باعورائی ،طلحه وزبیری نیست ، آن ها همچون کوه هستند .(36) « اَلمومِنُ کَالجَبَلُ الراسِخ »
4- خدا محوری وتکلیف گرایی :
چهارمین ویژگی خواص اصل حق، خدا محوری و تکلیف گرایی است . برای آنان آن چه مهم است ادای وظیفه است وبس و درتمام حرکات فردی ،سیاسی ،اجتماعی و... قبله آنان همین است . آنان در سلوک فردی به شدت مراقب وظایف الهی خویشند .سمبل فروع ، زهد تقوا و دیگر خصایل اخلاقی اند . ملامت و سرزنش دیگران تکلیف مداران را از موضع شان پشیمان نمی کند ، غوغا سالاری ها، جَوسازی هاآن ها را از میدان به دور نمی کند . مشکلات و سختی ها و موانع زندگی تأثیری در جهت گیری آنان ندارد .آنان فقط خدا را دیده وملاحظات غیرخدایی ندارند ، آن ها عشق به خدا را با هیچ چیزعوض نمی کنند، آن ها هیچ وقت به خاطربستگان ، دوستان حزب ، دسته گروه و باند و... حق را زیر پا نمی گذارند.(37)
5- ولایت پذیری :
پنجمین ویژگی خواص اصل حق «ولایت پذیری »است ، مقصود از ولایت پذیری یعنی پذیرش ولایت ولی حق است . که از پشتوانه ی مشروعیت الهی برخوردار است .بین ولایت پذیری و ولایت شعاری تفاوت فراوانی وجود دارد . فراوانند کسانی که از ولایت دم می زنند ولی ولایت پذیر نیستند .
ابعاد ولایت پذیری
-اطاعت والتزام عملی به دستورهای ولی ، حتی بالاترازآن التزام قبلی به دستورات ولیّ
- همراهی با ولیّ در همه صحنه های سیاسی ، اجتماعی و...
- جلو نیفتادن از ولیّ ، نه جلو افتادن و نه عقب قرارگرفتن از ولیّ
- پیوستگی پیوسته با ولایت ؛ ولایت پذیران صادق دوره رسول الله کسانی بودندکه پس ازارتحال آن حضرت بر وصیت او عمل کردند ، ولایت پذیران صادق دوره حضرت امام خمینی «ره» کسانی بودند که پس از ارتحال با جانشین برحقش مقام معظم رهبری همراه شدند .
- تطبیق خود با ولیّ ، بُعد دیگر ولایت پذیری آن است که ما خودمان را با ولیّ تطبیق دهیم نه آن که دوست داشته باشیم ولیّ خود را با ما منطبق کند . و لازمه ی این امر پذیرفتن مجموعه فرامین رهبری است نه گزینشی عمل کردن .(38)
علل چرخش خواص
بحث مهم در باب خواص این است که چه عواملی سبب عدول برخی خواص از موضع حق وچرخش به سوی بی تفاوتی ویا ضدیت با حق شده است .در تاریخ اسلام کم نیستند آنان که بصیرت داشته ، حق را از باطل می شناختند ولی پشت پا به بصیرت خویش زدند ودر جبهه ی مخالف قرار گرفتند ، مثل طلحه و زبیرو مثل کسانی که در کوفه حضرت مسلم را تنها گذاشتند و مثل کسانی که حضرت امام حسین (ع)را دعوت نموده و بعداً با او مقابله کردند ویا راه بی طرفی و سکوت رادر پیش گرفتند .سؤال اساسی این است که رازچرخش ها وعدول از مواضع چیست؟ دنیا پرستی علت العلل تمامی مخالفتها با حق است اساس همه فتنته ها وریشه تمام مشکلات دنیا پرستی است.مقام معظم رهبری می فرماید:وقتی که خواص طرفدار در یک جامعه - با اکثریت قاطعشان -آنچنان می شوند که دنیای خودشان برایشان اهمیت پیدا می کند،از ترس جان،از ترس ازدست دادن مال ودادن مقام وپست،ازترس منفور شدن وتنها ماندن،حاضر می شوند حاکمیت باطل را قبول کنند ودرمقابل باطل نمی ایستند واز حق طرفداری نمی کنند وجانشان را به خطر نمی اندازند...وقتی این محور شد،اولش با شهادت حسین بن علی(ع)با آن وضع آغاز می شود وآخرش هم به بنی امیه وشاخه مروانی و بعد بنی عباس وبعداز بنی عباس هم سلسله سلاطین در دنیای اسلام تا امروز می رسد. (39)دنیا پرستی خطرناک ترین لغزشگاه«خواص»است که باید به شدت مراقب باشند که در آن سقوط نکنند.دنیا پرستی جلوه های بسیاری دارد که ما در اینجا به چهار جلوه آن اشاره می کنیم.
1.خود پرستی :
خود پرستی یعنی خود و متعلقات خود را دیدن وبی چون وچراوبدون منطق از آراء ونظریات خود دفع کردن وآن محورحبّ وبغض قرار دادن.اولین پله شرک«خود محوری وخود پرستی» است واین آغاز انحراف بزرگی است انحرافی که دنیا وآخرت را تباه کرده .1.کبر وخود پرستی:کبر ثمره ی خود پرستی است .کبر یعنی خود را از دیگران برتر دیدن،که خصلتی درونی است وجلوه های بیرونی آن همان تسلیم شدن در برابر حق است. عمده ترین عامل مخالفت با انبیاء الهی همین صفت کبر بوده است.2.عجب وخود پرستی :از جلوه های دیگر خود پرستی عجب است.کبر وعجب هر دو از نشانه های خود پرستی اند.با این تفاوت که کبر خود برتر بینی است.یعنی در مقایسه با دیگران خود را برتر از آنها دیدن ولی عجب یعنی خود بزرگ بینی وکار خود را فوق العاده برجسته دیدن.3. ترس وخود پرستی : جلوه ی دیگر خود پرستی ،ترس است که درموارد زیادی عامل چرخش از موضع حق شده است.مردم کوفه به خاطر همین رذیله ،حضرت مسلم بن عقیل را تنها گذاشتند.مرحوم سید جمال الدین اسدآبادی سخن زیبا وخواندنی در نکوهش ترس دارد که به بعضی از فرازهای آن اشاره می شود.ترس است که پایه های استقلال کشور را سست می کند.ترس است که نفوس بشری را به پذیرفتن خواری وا می دارد.ترس است که تحمل یوغ بردگی را بر گردن مردم آسان جلوه می دهد.ترس است که جامه ننگ بر تن انسان می پوشد.(40) 4. لجاجت وخود پرستی: لجاجت یعنی یک دندگی ویک پهلویی واینکه حرفی جز حرف من نباید بر مسند بنشیند برای انسان لجوج محور «من»است نه خدا.آدم لجوج اگر حق را مثل آفتاب هم آشکار ببیند ،سر تسلیم در برابر آن فرو نمی آورد.5. حسد وخود پرستی: یکی دیگر ازجلوه های خود پرستی حسد است.حسدعبارت است از آرزوی زوال نعمت از برادر دینی واقدام در این جهت،حسد از رذایل بزرگی است که دین انسان را تباه می کند.
2.مال پرستی:
از جلوه های بارز دنیا پرستی«مال پرستی»است.وقتی که محبت به مال به اوج خودرسید ،تبدیل به مال پرستی می شود. وعامل بسیاری از لغزش ها وسقوط ها خواهد شد.امام علی (ع)چهار مستی را در برابر انسان خطرناک می داند. «مستی شراب،مستی مال،مستی خواب،مستی حکومت»(41)عمده ترین شکل برای مولا علی (ع)در دوره چهار سال واندی حکومت همین روحیه ی مال پرستی خواص بود.
3.ریاست طلبی:
جلوه ی دیگر دنیا پرستی ریاست طلبی است که از عوامل مهم اعراض از حق محسوب می شود.آن کسی که ریاست طلب باشد،می خواهددر هر شرایطی ریاستش حفظ شود .چنین ریاستی جز با دروغ یا معامله سیاسی حفظ نخواهد شد.چنین کسی ناچار است برای نگهداری حکومت چند روزه ی خودپشت پا به همه ی ارزشهای الهی بزند.
4.ملاحظات خویشاوندی ودوستی:
از دیگر عوامل اعراض از حق که می توان آن را نیز به نحوی جلوه ای از دنیا پرستی نامید ،ملاحظات خویش وقومی ودوستی است.تربیت اسلامی می گوید که باید برای یک انسان مکتبی محور تمام رفتارها محبت خداوند باشد.ودیگر محبتها باید در این شعاع تنظیم شود.حضرت علی (ع)می فرمایند:آن کسی که دینش را به دنیای دیگران بفروشد بد بخت ترین وشقی ترین مردم است.(42) ــ علل وعوامل قیام عاشورا از دیدگاه امام خمینی (ره):در صدر اسلام پس از رحلت پیغمبر ختمی پایه گذار عدالت وآزادی ،می رفت که با کج روی های بنی امیه ،اسلام در حلقوم ستمکاران فرو رود وعدالت در زیر پای تبهکاران نابود شود که سید الشهداء(ع) نهضت عظیم عاشورا را بر پا نمود.(43) حکومت جائرانه یزیدیان می رفت تا قلم سرخ بر چهره ی نورانی اسلام کشد وزحمات طاقت فرسای پیامبر بزرگ اسلام (صلی الله علیه وآله) ومسلمانان صدر اسلام وخون شهداء فداکار را به طاق نسیان سپارد وبه هدر دهد.(44) مکتبی که می رفت با کجروی های تفاله ی جاهلیت وبرنامه های حساب شده ی احیای ملی گرایی وعروبت با شعار (لاخَبَرٌ جاءَ وَلا وَحیٌ نَزَلٌ)(45) محوونابود شود واز حکومت عدل اسلامی یک رژیم شاهنشاهی بسازد واسلام ووحی را به انزوا کشاند که ناگهان شخصیت عظیمی که از عصاره وحی الهی تغذیه ودر خاندان سید رسل محمد مصطفی وسید اولیاء علی مرتضی تربیت ودر دامن صدیقه ی طاهره بزرگ شده بود قیام کرد وبا فدا کاری بی نظیرونهضت الهی خود ،واقعه ی بزرگ را بوجود آورد .(46) بنی امیه قصد داشتند که اسلام را از بین ببرند.(47) رژیم منحط بنی امیه می رفت تا اسلام را رژیم طاغوتی وبنیان گذار اسلام را بر خلاف آن چه بوده معرفی کند،معاویه وفرزند ستمکارش به اسم خلیفه ی رسول الله وبا اسلام آن کرد که چنگیز با ایران،واساس مکتب وحی را تبدیل به رژیم شیطانی نمود.(48) حضرت سید الشهداء (سلام الله علیه) دیدند که معاویه وپسرش ــ خداوند لعنتشان کند ــ این ها دارند مکتب رااز بین می برند ،دارند وارونه اسلام را جلوه می دهند، اسلامی که آمده است برای این که انسان درست کند،نیامده است قدرت برای خودش درست کند آمده است انسان درست کند . اینها ،این پدر وپسرــ مثل این پدر وپسر(49) اسلام را وارونه داشتند نشان می دادند شرب خمر می کردند .امام جماعت هم بودند ،مجالسشان لهو ولعب بود ،همه چیز در آن ها بود،دنبالش هم جماعت بود، امام جماعت هم می شدند امام جماعت قمار باز ،امام جمعه هم بودند ومنبر هم می رفتند واهل منبر هم بودند ،منبر هم می رفتند .به اسم خلافت رسول خدا (ص)بر ضد رسول الله قیام کرده بودند .فریادشان لااله الاالله بود وبر ضد الوهیت قیام کرده بودند.اعمالشان،رفتارشان رفتار شیطانی لکن فریادشان فریاد خلیفه رسول الله.(50) یزید هم یک قدرتمند بود ویک سلطان بود و...عرض می کنم که همه بساط سلطنت را یزید داشت،بعد از معاویه او بود دیگر،حضرت سیدالشهداء به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد با ظل الله طرف شد؟سلطان رانباید دست زد،به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟سلطان عصری که شهادتین را می داد و می گفت که من خلیفه پیغمبر هستم ، برای این که یک آدم قاچاق بود،برای این که یک آدمی بود که می خواست این ملت را استثمار کند،می خواست بخورداین ملت را استثمار کند،می خواست بخورد این ملت را،منافع ملت را می خواست خودش بخوردواتباعش بخورند.(51) سلطنت و ولایتعهدی همان طرز حکومت شوم باطلی است که حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) برای جلوگیری از برقراری آن قیام فرمود و شهید شد.برای اینکه زیر بار ولایتعهدی یزید نرود و سلطنت او را به رسمیت نشناسد قیام فرمود و همه مسلمانان را به قیام دعوت کرد . اینها را اسلام نیست ، اسلام سلطنت و ولایتعهدی ندارد.(52) خطری که معاویه و یزید بر اسلام داشتند این نبود که غصب خلافت کردند، این یک خطر کمتر از آن بود . خطری که اینها داشتنداین بود که اسلام را به صورت سلطنت در می خواستند بیاورند، می خواستند معنویت را به صورت طاغوت در آورند، به اسم اینکه ما خلیفۀ رسول الله هستیم اسلام را منقلب کنند به یک رژیم طاغوتی ، این مهم بود آن قدری که این دو نفر ضرر به اسلام می خواستند بزنند یا زدند جلو تری ها آنطور نزدند . اینها اصل اساس اسلام را وارونه می خواستند بکنند. سلطنت بود،شرب خمر بود، قمار بود در مجالسشان.خلیفۀ رسول الله و در مجلس شرب خمر؟! و در مجلس قمار؟! و باز هم خلیفۀ رسول الله نماز هم می رود جماعت می خواند . این خطری از برای اسلام خطر بزرگ بود. این خطر را سیدالشهدا رفع کرد. قضیه ، قضیه غصب خلافت نبود، قیام سیدالشهداء (علیه السلام) قیام بر ضد سلطنت طاغوتی بود ، آن سلطنت طاغوتی که اسلام را می خواست به آن رنگ درآورد که اگر توفیق پیدا می کردند، اسلام یک چیز دیگر می شد، اسلام می شد مثل اسلام دو هزار وپانصد ساله سلطنت. اسلامی که آمده بود و می خواست رژیم سلطنتی را و امثال این رژیم ها را بر هم بزند ویک سلطنت الهی در دنیا ایجاد کند. می خواست طاغوت را بشکند و الله را جای آن بنشاند ، اینها می خواستند که الله را بردارند ، طاغوت را جایش بنشانند، همان مسائل جاهلیت و همان مسائل سابق . شکست نبود کشته شدن سیدالشهداء (علیه السلام) چون قیام لله بود ، قیام لله شکست ندارد (53) آنها (بنی امیه) می خواستند اصل اسلام را ببرند و یک مملکت عربی درست کنند و این کار (سیدالشهداء) اسباب این شد که عرب و عجم و همه مسلمین توجه پیدا کردند که نه ، قضیه، قضیۀ عربیت و فارسیت و اینها نیست ، قضیه خدا و اسلام است .(54) سیدالشهداء چون دید اینها دارند اسلام را آلوده می کنند با اسم خلافت اسلام، خلافکاری می کنند و ظلم می کنند و این منعکس می شود در دنیا که خلیفه ی رسول الله است دارد این کارها را می کنند، حضرت سیدالشهداء تکلیف برای خود دانستند که بروند و کشته هم بشوند و محو کنند آثار معاویه پسرش را .(55) حضرت سیدالشهدا با یک عدد کمی حرکت کردند و مقابل یزد که خود یک حکومت قلدری بود، یک حکومت مقتدری بود و اظهار اسلام هم می کرد و از قوم و خویش های خود اینها هم بود ، و در عین حال که اظهار اسلام می کرد و حکومتش به خیالش حکومت اسلامی بود . خلیفه ی رسول الله به خیال خودش بود لکن اشکال این بود که که یک آدم ظالمی است که بر مقدرات یک مملکت بدون حق تسلط پیدا کرده است . اینکه حضرت ابی عبدالله (علیه السلام) نهضت کرد و قیام کرد با عدد کم در مقابل این، برای اینکه گفتند تکلیف من این است که استنکارکنم ، نهی از منکر کنم.(56) سیدالشهداء (علیه السلام) وقتی می بیند که یک حاکم ظالمی ، جائری در بین مردم دارد حکومت می کند،تصریح می کند حضرت اگر کسی ببیند که حاکم جائری بین مردم حکومت می کند، ظلم به مردم می کند، باید مقابلش بایستد و جلوگیری کند هر قدر که می تواند با چند نفر ، با چندین نفر که در مقابل آن لشکر هیچ نبود.(57) ایشان در یک وقتی این مطلب را فرموده اند که وقتی قیام کرده اند و نهضت کرده اند در مقابل یزید، این سلطان جائر ، بایک عدد کمی در مقابل یک عده ی کثیری و در مقابل ابر قدرت که در آن وقت همه مواضع قدرت دستش بوده است ، که عذر را ما ساقط کند که ما بگوییم مثلآ عددمان کم بود ، ما زورمان کم بود . این را در وقتی ایشان فرموده اند که می خواستند قیام کنند بر ضد سلطان جائر وقتشان، خطاب کردند به مردم و خطبه خوانند و علت قیام است اینکه چرا من در مقابل این آدم قیام کردم برای اینکه این عهد خدا را شکسته است و سنت پیغمبر را مخالفت کرده است و حرمات الله تعالی را نکث کرده است و نقض کرده است و پیغمبر (ص) فرموده است که هر که ساکت بنشیند و تغییر ندهد این را ، جایش جای همان یزید است در جهنم ، جایی که یزید دارد ، کسی که سکوت کند جایش جای اوست. (58)حالا ما ببینیم یزید چه کرده است که حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) در مقابلش قیام کردند و همچو مطلبی را فرموده اند و برنامه داده اند . حضرت سیدالشهداء مطلبی را که فرموده اند ، این مال همه است ، یک مطلب عمومی است ، « من رأی » هر که ببیند ؛ هر کسی ببیند یک سلطان جائری اینطور اتصاف به این امور دارد ودر مقابلش ساکت بنشیند ، نه حرفی بزند، نه عملی انجام بدهد، این آدم جای همان سلطان جائر است .یزید یک آدمی بود که حسب ظاهر متشبث به اسلام بود و خودش را خلیفۀ پیامبر حساب می کرد و نماز هم می خواند ، همه این کارهایی که ماهم می کنیم آن هم می کرد ، اما چه می کرد ؟ اما از آن طرف معصیت کار بود ، مخالفت سنت رسول الله می کرد ، رسول الله سنتش این است که باید چه جور با مردم عمل بکنند، او خلافش عمل می کرد، باید حفظ دماء بشود ، دماء مسلمین را می ریخت ، باید مال مسلمین هدر نرود ، او هدر می داد مال مسلمین راهمان ، شیو ه ای که پدرش معاویه داشت و امیرالمومنین هم قیام کرد در مقابل او منتهی حضرت امیر لشکر هم داشت ولی سیدالشهداء عدد خیلی کمی در مقابل یک ابر قدرت بود. (59)آن روز که وجهه ی اسلام بخواهد درش خدشه وارد بشود ، آن روز است که بزرگان اسلام جانشان را دادند برای او ، در زمان معایه و در زمان پسر خلف معاویه مسأله اینطور بود که چهره ی اسلام را اینها داشتند قبیح می کردند ، به عنوان خلیفه المسلمین ، به عنوان خلیفۀ رسول الله آن جنایات را می کردند. مجالسشان ، مجالس چه بود؟ اینجا بود که تکلیف اقتضا می کرد برای بزرگان اسلام که مبارزه کنند و معارضه کنندو این چهرۀ قبیحی که اینها دارند از اسلام نشان می دهند و اشخاص غافل ممکن است که خیال کنند که اسلام خلافتش همین است که معاویه دارد ویزید دارد، این است که خطر می اندازد اسلام را و این است که مجاهده برایش باید کرد ولو انسان به کشتن برود. (60)
اهداف قیام عاشورا
تمام انبیاء برای اصلاح جامعه آمده اند ، تمام آنها این مسأله را داشتندکه فرد باید فدای جامعه بشود.فرد هر چه بزرگ باشد ، بالاترین فرد که ارزشش بیشتر از همه چیز است در دنیا ، وقتی با مصالح جامعه ، معارضه کرد این فرد باید فدا بشود سید الشهداء روی همین میزان آمد رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد، که فرد باید فدای جامعه بشود ، جامعه باید اصلاح شود ،« لیقوم الناس بالقسط » (61) باید عدالت در بین مردم و در بین جامعه تحقق پیدا کند.(62) برای این بود شهادتش ، برای این بود که اقامه بشود عدل الهی ، اقامه بشود خانه خدا ، محفوظ باشد خانه خدا . (63)زندگی سید الشهداء (علیه السلام) ، زندگی حضرت صاحب (سلام الله علیه) ، زندگی همه ی انبیای عالم، همه ی انبیاء ، از اوّل ، از آدم تا حالا همه شان این معنا بوده است که در مقابل جور ، حکومت عدل را می خواستند درست کنند(64).سید الشهداء (علیه السلام) از همان روز که قیام کردند برای این امر ، انگیزه ی شان اقامه ی عدل بود فرمودند که : می بینید که معروف عمل بهش نمی شود و منکر بهش عمل می شود (65) انگیزه این است که معروف را اقامه و منکر را از بین ببرد ، انحرافات همه از منکرات است ، جز خط مستقیم توحید هر چه هست منکرات است ، اینها باید از بین برود و ما که تابع حضرت سید الشهداء هستیم باید ببینیم که ایشان که چه وضعی در زندگی داشته اند ، قیامش انگیزه اش نهی از منکر بود که هر منکری باید از بین برود جمله ی قضیّه ی جور ، حکومت جور باید از بین برود سید الشهداءعلیه السلام که همه ی عمرش را و همه ی زندگی اش را برای رفع منکر و جلو گیری از حکومت ظلم و جلوگیری از مفاسدی که حکومتها در دنیا ایجاد کردند ، تمام عمرشان را صرف این کردند و تمام زندگی اش را صرف این بود که این حکومت ، جور بسته بشود و از بین برود ، معروف در کار باشد و منکرات از بین برود . (66)سید الشهداء (علیه السلام) تمام حیثیت خودش و جان خودش و بچه هایش را ، همه چیز را در صورتی که می دانست قضیه این طور می شود ، کسی که فرمایشات ایشان را از وقتی که از مدینه بیرون آمدند و به مکه آمدند و از مکه آمدند بیرون همه حرفهای ایشان را می شنود ، می بیند که ایشان متوجه بوده است که چه دارد می کند ، این جور نبود که آمده است ببیند که بلکه آمده بود حکومت هم می خواست بگیرد ، اصلاً برای این معنا آمده بودو این یک فخری است و آنهایی که خیال می کنند که حضرت سید الشهداء برای حکومت نیامده خیر ، اینها برای حکومت آمدند ، برای اینکه حکومت باید دست مثل سید الشهداء (علیه السلام) باشد ، مثل کسانی که شیعه ی سید الشهداء هستند باشد . (67)سید الشهداء علیه السلام دیدند که مکتب دارد از بین می رود قضیه ی قیام سید الشهداء و قیام امیر المؤمنین علیه السلام در مقابل معاویه ، قیام انبیاء در مقابل قدرت مندان و کفار ، مسأله این نیست که بخواهند یک مملکت را بگیرند ، همه ی عالم پیش آنها هیچ است مکتب آنها این نیست که ، مقصد آنها این نیست که کشور گشایی بکنند (68) اینکه سید الشهداء علیه السلام را کشاند به آنجا مکتب بود که کشاند به آنجا و ... عقیده بود که کشاند به آنجا و همه چیزش را داد در مقابل عقیده ، در مقابل ایمان ، و کشته شد و شکست داد ، طرف را شکست داد .(69) حضرت سید الشهداء علیه السلام قیام کردند بر ضد یزید و شاید همان طور هم بود که خوب ، اطمینان به این بود که موفق به اینکه یزید را از سلطنت بیندازد نشوند، این اخبارش هم این طور است که ایشان مطلع بودند بر این مطلب (71) در عین حال برای همین معنا که بر ضد یک رژیم ظالم قیام کنند ولو اینکه کشته بشوند ، قیام کردند و کشته دادند و کشتند و خودشان هم کشته شدند. (71)آن حضرت در فکر آینده ی اسلام و مسلمین بود ، به خاطر اینکه اسلام در آینده و در نتیجه جهاد مقدس و فدا کاری او در میان انسان ها نشر پیدا کند و نظام سیاسی و نظام اجتماعی آن در جامعه ی ما بر قرار شود مخالفت نمود و مبارزه کرد و فدا کاری کرد . (72)
اهداف قیام عاشورا از دیدگاه امام خمینی (ره)
او (سید الشهدا سلام الله علیه) تکلیف می دید برای خودش که باید با این قدرت مقاومت کند و کشته شود تا به هم بخورد این اوضاع، تا رسوا بکند این قدرت را با فداکاری خویش و این عده ای که همراه خودش بود. او دید که یک حکومت جائری است که بر مقررات مملکت او سلطنت پیدا کرده است. تکلیف خودش را، تکلیف الهی خودش را تشخیص داد که باید نهضت کند و راه بیفتد و مخالفت کند و اظهار مخالفت و استنکار کند هر چه خواهد شد. در عین حالی که به حسب قواعد معلوم بود که یک عدد اینقدری نمی تواند با آن عده ای که آنان دارند مقابله کند. لکن تکلیف بود(73).لکن (برای سیدالشهدا سلام الله علیه) تکلیف بود آنجا که باید قیام بکنند و خونش را بدهد تا اینکه این ملت را اصلاح کند، تا اینکه این علم یزید را بخواباند و همین طور هم کرد و تمام شد. خونش را داد و خون پسرهایش را داد و اولادش را داد و همه چیزهای خودش اسوه آزادگان داد برای اسلام(74).امام حسین (ع) نیروی چندانی نداشت و قیام کرد. او هم اگر نعوذ بالله تنبل می بود می توانست بنشیند و بگوید تکلیف شرعی نیست که قیام کنم. دربار اموی خیلی خوشحال می شد که سیدالشهدا بنشیند و حرف نزند و آن ها بر خر مراد سوار باشند اما او مسلم بن عقیل را فرستاد تا مردم را دعوت کند به بیعت تا حکومت اسلامی تشکیل دهد و این حکومت فاسد را از بین ببرد. اگر او هم در مدینه سرجایش می نشست و وقتی آن مردک آمد و بیعت خواست نعوذ بالله می گفت: بسیار خوب! خوشحال می شدند و دستش را هم می بوسیدند(75).
سیدالشهدا برای اسلام خودش را به کشتن داد(76).
سیدالشهدا سلام الله علیه تمام (اصحاب) خودشان را، همه جوانان خودش را، همه مال و منال، هر چه بود، هر چه داشت- مال و منال که نداشت- هر چه داشت، جوان داشت، اصحاب داشت، در راه خدا داد و برای تقویت اسلام، مخالفت با ظلم، قیام کرد، مخالفت با امپراطوری آن روز که از امپراطوری های اینجا زیادتر بود(77).سیدالشهدا هم کشته شد، نه اینکه رفتند یک ثوابی ببرند. ثواب برای او خیلی مطرح نبود. آنطور رفت که این مکتب را نجاتش بدهد، اسلام را پیشرفت دهد، اسلام را زنده کند(78).پیغمبر (ص) در بعضی از جنگ ها شکست خورد و در بعضی از جنگ ها، حضرت امیر در جنگ با معاویه شکست خورد. حضرت سیدالشهدا را کشتند اما (کشته شدن) اطاعت خدا بود، برای خدا بود، تمام حیثیت برای او بود. از این جهت هیچ شکستی در کار نبود، اطاعت کرد(79).
قیام عاشورا اسوه آزدگان (کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا)
حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه به همه آموخت که در برابر ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد. با اینکه از اول می دانست که در این راه که می رود راهی است که باید همه اصحاب خودش و خانواده خودش را فدا کند و این عزیزان اسلام را برای اسلام قربانی کند، لکن عاقبتش را هم می دانست ... علاوه بر این، در طول تاریخ آموخت به همه که راه همین است. از قلت عدد نترسید، عدد کار پیش نمی برد. افراد ممکن است خیلی زیاد باشند لکن در کیفیت ناقص باشند یا پوچ و افراد ممکن است کم باشند لکن در کیفیت توانا باشند و سرافراز(80).امام مسلمین به ما آموخت که در حالی که ستمگر زمان بر مسلمین حکومت جابرانه می کند، در مقابل او اگرچه قوای شما ناهماهنگ باشد بپا خیزید و استنکار کنید، اگر کیان اسلام را در خطر دیدید، فداکاری کنید و خون نثار نمایید(81).حضرت سیدالشهدا از کار خودش به ما تعلیم کرد که در میدان وضع باید چه جور باشد در خارج میدان وضع چه جور باشد و باید آن هایی که اهل مبارزه مسلحانه هستند چه جور مبارزه کنند باید آنهایی که اهل مبارزه مسلحانه هستند چه جور مبارزه کنند و باید آن هایی که در پشت جبهه هستند چطور تبلیغ بکنند. کیفیت مبارزه را، کیفیت اینکه مبارزه بین یک جمعیت کم با جمعیت زیاد باید چطور باشد، کیفیت اینکه قیام در مقابل یک حکومت قلدری که همه جا را در دست دارد با یک عده معدود باید چطور باشد، این ها چیزهایی است که حضرت سیدالشهدا، به ملت آموخته است و اهل بیت بزرگوار او و فرزند عالیقدر او هم فهماند که بعد از اینکه آن مصیبت واقع شد باید چه کرد، باید تسلیم شد؟ باید تخفیف در مجاهده قائل شد؟ باید همانطوری که زینب در( سلام الله علیها)در دنباله آن مصیبت بزرگی که (تصغر عنده المصائب)(82) ایستاد و مقابل کفر و در مقابل زندقه صحبت کرد و هرجا موقع شد، مطلب را بیان کرد و حضرت علی بن الحسین سلام الله علیه با آن حال نقاهت، آنطور که شایسته است تبلیغ کرد(83). سیدالشهدا و اصحاب او و اهل بیت او آموختند تکلیف را ، فداکاری در میدان، تبلیغ در خارج میدان همان مقداری که فداکاری حضرت، ارزش پیش خداوند تبارک و تعالی دارد و در پیشبرد نهضت حسین (سلام الله علیه) کمک کرده است، خطبه های حضرت سجاد و حضرت زینب هم به همان مقدار یا قریب آن مقدار تأثیر داشته است. آن ها به ما فهماندند که در مقابل جائر، در مقابل حکومت جور نباید زن ها بترسند و نباید مردها بترسند. در مقابل یزید حضرت زینب (سلام الله علیها) ایستاد و او را همچو تحقیر کرد که بنی امیه در عمرشان همچون تحقیری نشنیده بودند(84) و مصیبت هایی که در بین راه در کوفه و در شام و این ها کردند و منبری که حضرت سجاد (علیه السلام) رفت(85) و واضح کرد به این قضیه، قضیه مقابله غیر حق با حق نیست. یعنی ما را بد معرفی کرده اند، سیدالشهدا را می خواستند معرفی کنند که یک آدمی است که در مقابل حکومت وقت، خلیفه رسول الله ایستاده است. حضرت سجاد این مطلب را در حضور جمع فاش کرد و حضرت زینب هم. تکلیف ماها را حضرت سیدالشهدا معلوم کرده است. در میدان جنگ از قلت عدد نترسید، از شهادت نترسید. هر مقدار که عظمت داشته باشد مقصود و ایده انسان به همان مقدار باید تحمل زحمت بکند(86). امام حسین با عده کم همه چیزش را فدای اسلام کرد، مقابل یک امپراطوری بزرگ ایستاد و «نه» گفت(87).در حالی که شهادت حضرت سیدالشهدا از همه خسارت ها بالاتر بود ولی چون او می دانست که چه می کند و کجا می رود و هدفش چیست، فداکاری کرد و شهید شد و ما هم باید روی آن فداکاری ها حساب کنبم که سیدالشهدا چه کرد و چه بساط ظلمی را به هم زد و ما هم چه کرده ایم(88). سیدالشهدا (سلام الله علیه) وقتی می بیند که یک حاکم ظالمی، جائری در بین مردم دارد حکومت می کند، تصریح می کند حضرت که اگر کسی ببیند که حاکم جائری در بین مردم حکومت می کند، ظلم دارد به مردم می کند باید مقابلش بایستد و جلوگیری کند هرقدر که می توانتد با چند نفر یا چندین نفر... مگر خون ما رنگین تر از خون سیدالشهدا است ما چرا بترسیم از اینکه خون بدهیم یا اینکه جان می دهیم؟ آن هم در ماجرای دفع سلطان جائری که می گفت مسلمانم. مسلمانی یزید هم مثل مسلمانی شاه بود اگر بهتر نبود بدتر نبود لکن چون با ملت اینطور می کرد و مردی بود متعدی و ظالم و ملت را می خواست زیر بار اطاعت خویش بی جهت ببرد، سیدالشهدا لازم دید که سلطان جائر را سراغش برود و لو اینکه جان بدهد(89)
پی نوشت ها :
1. وصیت نامه ی سیاسی والهی،صحیفه ی نور ،جلد21 ،ص173
منابع
2.ومَن بَکی اَو اَبکی واحِدَاً فَلَهُ الجَنَةُ وَمَن تَباکی فَلَهُ الجَنَةُ . بحار ،جلد44 ، ص288
3.بیانات امام خمینی در جمع علمای غرب تهران 30/7/58 ،صحیفه ی نور ،جلد 10 ،ص31
4.( بیانات امام خمینی در دیداربا جمعی از روحانیون ، 29/8/58 )صحیفه ی نور جلد 10 ص 218
5.( بیانات امام در جمع وعاظ و خطبای مذهبی ،14/8/59 )،صحیفه ی نور ،ج 13، ص153
6. ثقة الاسلام کلینی (رضوان ا...تعالی علیه )سید حسن روایت کرده است که حضرت امام محمد باقر (ع) هشتصد درهم برای تعزیه و ماتم خود وصیت فرمود وسند موثق از امام جعفر صادق (علیه السلام ) روایت کرده ا ست که پدرم گفت : ای جعفر از مال من وقفی بکن برای ندبه کنندگان ، که ده سال در منا در موسم حج بر من گریه کنند و رسم ماتم را تجدید نمایند وبر مظلومیت من زاری کنند. جلاءالعیون محمد باقرمجلسی ص692
7.(بیانات امام در جمع گروهی از عما، ائمه ی جماعات و روحانیون ووعاظ قم وتهران – 30/3/61 )صحیفه ی نور،ج16 ،ص 218
8.( بیانات امام در دیدار با جمعی از روحانیون -29/8/58 ) ،صحیفهِ نور ،ج 10 ، ص 217
9.عَنِ الحُسَین بنِ علی (علیهماالسلام) قالَ ما مِن عَبد ٍقَطَرَت عـیناهُ فینا قطرةً أَو دمَعَت عیناهُ فینا دَمعَة ً إلّا بَوَّأَهُ اَللهُ تعالی بِها فی الجَنَّةِ حُقباً . از حضرت حسین (ع) روایت شده است که فرمود : هیچ بندهای برای ما اشکی نریزد مگر آن که خداوند به سبب آن ، او را از روزگاری در بهشت فرد آورد . بحار ج44 ،ص279
10. ( بیانات امام در جمع گروهی از علماءائمه جاعات و روحانیون و وعاظ قم وتهران -30/3/61 ) ، صحیفه ی نور ،ج16 ص217
11.بیانات امام در جع گروهی از علما ، ائمه ی جماعات وروانیون و وعاظ قم وتهران -30/3/61 )صحیفه ی نور ،ج16 ص 218 12.( بیانات امام در جمع وعاظ و روحانیون -17/4/58 ) ، صحیفه ی نور، ج8 ،ص71.
13. ( بیانات امام خمینی در جمع گروهی ازعلما ،ائمه ی جماعات و روحانیون ووعاظ قم وتهران -30/3/61 )،صحیفه ی نور،ج 16،ص209
14.( بیانات امام خمینی در جمع اعضای هیأت فاطمیون تهران -4/7/58 ) ،صحیفه ی نور ،ج9ص 209
15.بیانات مقام معظم رهبری در دیدار کارکنان نیروی مقاومت بسیج، 23/4/71
16.سید احمد خاتمی ، رسالت خواص و عبرت های عاشورا ،ص 55-51
17.المراجعات ،ص73و72 ، سبیلالنجاة فی تتمه المراجعات ، ص12 ،در این دو کتاب این حدیث از ده ها منبع اهل سنت نقل شده است .
18.سوره ی شوری آیه 23
19.بیانات مقام معظم رهبری ،22/4/71
20.رسالت خواص و عبرت های عاشورا ، سید احمد خاتمی ، ص82 تا 106
21.سیره ابن هشام ،ج 3 ،ص 7
22.رسالت خواص و عبرت های عاشورا ، سید احمد خاتمی ، ص 108 تا 109
23.رسالت خواص و عبرت های عاشورا ، سید احمد خاتمی ،ص111
24.رسالت خواهی و عبرت های عاشورا ، سید احمد خاتمی ، ص111 تا 114
25.تفسیرالمیزان ، ج 14 ،ص 84
26.رسالت خواهی و عبرت های عاشورا ، سید احمد خاتمی ،ص119تا129
27.رسات خواص و عبرت های عاشورا ، سید احمد خاتمی ص 147تا 161
28.رسالت خواص و عبرت های عاشورا ،سید احمد خاتمی ص167
29.رسالت خواص و عبرت های عاشورا ،سید احمد حاتمی ص 171
30.بیانات مقام عظم رهبری ، 20/5/75
31.رسالت خواص وعبرت های عاشورا ،ص176 تا 179
32.رسالت خواص و عبرت های عاشورا ،ص181تا 182
33.رسالت خواص و عبرت های عاشورا ، ص189
34.رسالت خواص ، سید احمد خاتمی ،ص 192 تا 201
35.سوره ی آل عمران آیه ی 146
36.رسالت خواص ،ص204 تا 211
37.رسالت خواص ،سید احمد خاتمی ، ص212 تا 213
38.رسالت خواص ، سید احمد خاتمی ص224 تا 239
39. بیانات مقام معظم رهبری 20/3/75
40. محمد رضا حکیمی بیدار گران اقالیم قبله،ص56 .
41. سفینۀ البحار،جلد2 ص 557
42.نهج البلاغه نامه 43
43.(پیام امام به ملت مسلمان ایران ـ 6/10/57 )،صحیفه نور،ج 4، ص10
44.(پیام امام به مناسبت سالروز میلاد امام حسین (ع) وروز پاسدار6/3/61)صحیفه نور،ج16،ص157
45..پاره ای است از این بیت شعر عبدالله بن زنجری: لَعِبَت هاشِمُ با المُلکِ فَلا خَبَرٌ جاءَ وَلا وَحیٌ نَزَل (قبیله بنی هاشم با سلطنت بازی کردند پس نه خبری آمد ونه وحی ای نازل گشت.)آمده است که یزید(لعنت خدا بر او باد)آنگاه که اهل بیت عصمت (ع)را در شام بر وی وارد کردند با چوب بر دندانهای سر مطهر ابا عبد الله (ع) می زد واین شعر را بر زبان می راند(...مع السجوم فی ترجمه نفس المهموم ــ علامه شعرانی: ص252
46.(پیام امام به مناسبت روز پاسدارــ 26/3/59) صحیفه نور ،ج12، ص181
47.(بیانات امام در دیدار با وزیر،فرماندهان واعضای شورای عالی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مناسبت روز پاسدارــ 26/2 /62) صحیفه نور،ج 17، ص255
48 .(پیام امام به مناسبت روز پاسدارـ 9/4/58)صحیفه نور ج 7 ،ص 236.
49.رضا خان پهلوی وپسرش محمد رضا
50.(بیانات امام در جمع روحانیون وطلاب حوزه علمیه قم- 7/4/58) صحیفه نور،ج 7، ص 230
51.بیانات امام در مورد تبلیغات اجانب – 14/8/58 ف صحیفۀ نور، ج3، ص8
52.ولایت فقیه،ص 11
53.بیانات امام در جمع اعضای هیئت قائمیه تهران 10/3/58 ، صحیفۀ نور، ج7، ص37- همچنین بیانات امام در جمع خطباء و گویندگان مذهبی ، علما و روحانیون قم و تهران و استانهای آذربایجان شرقی و غربی -25/7/61 –صحیفۀ نور ، ج17، ص58
54. بیانات امام در جمع وعاظ وخطبای مذهبی -14/8/59- صحیفۀ نور، ج13، ص158
55. بیانات امام در جمع پاسداران و روحانیون تربت حیدریه 13/4/58- صحیفۀ نور، ج8، ص 12 - وهمچنین بیانات امام در مورد اهمیت و نتایج قیام لله در پاریس 11/9/57 - صحیفۀ نور، ج14، ص15
56. از بیانات امام در مورد اهمیت و نتایج قیام لله در پاریس 11/9/57 - صحیفۀ نور، ج14، ص15
57. بیانات امام در مورد عفو زندانیان سیاسی رژیم شاه-3/8/57 – صحیفۀ نور ، ج2، ص 208
58. قال ابو مخنف عن عقبه بن ابن أبی العیزار :ان الحسین خطب اصحابه و اصحاب الحر بالبیضه فحمدالله وإثنی علیه. ثم قال أیها الناس ان رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) قال: من رأی سلطانآ جائراّ مستحلاّ لحرم الله ، ناکثاّ لعهدالله ، مخالفاّ لسنه رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) ، یعمل فی عبادالله بالأثم و العدوان ، فلم یغیر علیه بفعل ولا قول کان حقاّ علی الله أن یدخله مدخله ابومخنف از ابوالعیزار نقل کرده که حسین (علیه السلام) در منطقۀ « بیضه » برای همراهان خود و حر خطبه خواند . پس خداوند را شکر گزارد اورا ستود سپس گفت : ای مردم همانا پیامبر (ص) گفت : هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حرامهای خدا را حلال می شمرد و پیمان خدا را می شکند و با سنت پیامبر مخالفت می ورزد و با گناه و دشمنی در میان بندگان خدا حکم می کند ، پس اورا با کردار و گفتار انکار نکند ، بر خدا لازم است که او را به جایی که سلطان را برده است ببرد. ( تاریخ طبری ، ج4، ص304 )
59. بیانات امام در مورد تکلیف شرعی مسلمین در برابر سلاطین جائر از دید پیشوایان معصوم – 18/9/57- صحیفۀ نور ، ج4، ص 42
60. بیانات امام در جمع روحانیون ، فرهنگیان و مردم کرج -9/3/58- ) صحیفۀ نور ، ج7، ص31
61. اشاره است به آیه : لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنزَلْنَا الحَْدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِىٌّ عَزِیز ما پیامبرانمان را با دلیلهاى روشن فرستادیم و با آنها کتاب و ترازو را نیز نازل کردیم تا مردم به عدالت عمل کنند. و آهن را که در آن نیرویى سخت و منافعى براى مردم است فروفرستادیم، تا خدا بداند چه کسى به نادیده، او و پیامبرانش را یارى مىکند. زیرا خدا توانا و پیروزمند است.(حدید – آیه 25 ) 62. بیانات امام در جمع ائمه جماعت استان خراسان – 18/6/60-صحیفۀ نور، ج15،ص148-149
63. بیانات امام در دیدار با رئیس جمهور ، نخست وزیر ، و اعضای هیأت دولت به مناسبت هفتۀ دولت 1/6/66 – صحیفۀ نور ، ج20 ، ص145
64. پیام امام خمینی به مناسبت سال نو 30 / 12 / 1366- صحیفه ی نور ج 20 ص 191
65. قال عقبة بن ابی العیزار ، قام حسین علیه السلام بذی حسم فحمد الله و أثنی علیه ثم قال : إنّه قد نزل من الامر ما قد ترون و إنّ الدنیا قد تغیّرت و تنکرت و ادبر معروفها استمرت حذاد فلم یبق منها الا صبابة کصبابة الآناء و خسیس عیش کالمرعی الوبیل . الا ترون إنّ الحق لایعمل به و إن الباطل لایتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقاً و إنّی لا أری الموت إلا السعادة و لا الحیاة مع الظالمین الا برما . ( تحف العقول / ص249)
66. پیام امام خمینی به مناسبت سال نو 30 / 12 / 1366- صحیفه ی نور ج 20 ص 190
67. پیام امام خمینی به مناسبت سال نو ـ 30 / 12 / 1366 ـ صحیفه ی نور ج 20 ص 190
68. بیانات امام در جمع روحانیون و طلاب حوزه علمیه ی قم 7/ 4/ 1358 ـ صحیفه ی نور ج 7 ص 230
69.ـبیانات امام در جمع فرمانده هان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی 2/7/ 1358 ـ صحیفه نور ج9 ص194
70. در روایات فراوانی ضمن اخبار خداوند به انبیاء و نیز در فرمایشات پیامبر اکرم (ص) ائمه اطهار (ع) به شهادت رسیدن امام حسین (ع) مورد اشاره واقع شده است . ازجمله در نامه شخص امام حسین (ع) به بنی هاشم آمده است .بنام خداوند بخشنده مهربان. از حسین بن علی بن ابی طالب به بنی هاشم ، اما بعد، پس هر کس به من ملحق شود به شهادت می رسد و هر که روی گرداند به پیروزی نخواهد رسید. والسلام . اللهوف علی قتلی الطفوف، ص 69
71. سخنرانی امام در موردضرورت قیام برعلیه ظلم به عنوان فریضه و عمل بی چون و چرا به تکالیف مقدس الهی – 27/8/57 – صحیفه ی نور ج3 ص 182 -183
72. ولایت فقیه ، ص 161
73. (بیانات امام در مورد اهمیت و نتایخ قیام لله در پاریس-11/9/57)، صحیفه نور، ج4،ص15
74. (بیانات امام در مورد عفو زندانیان سیاسی رژیم شاه-3/8/58)، صحیفه نور، ج2، ص208
75. (بیانات امام به مناسبت جشن های 2055 ساله-6/3/50)، صحیفه نور، ج1، ص174
76. (بیانات امام در جمع روحانیون و پاسداران انقلاب اسلامی ارومیه-15/4/58)، صحیفه نور، ج8، ص41
77. (بیانات امام در جمع علمای غرب تهران-30/7/57)، صحیفه نور، ج1، ص30
78. (بیانات امام در جمع وعاظ و روحانیون تهران-17/4/58)، صحیفه نور، ج8، ص71
79. (بیانات امام در مورد اهمیت و نتایج قیام لله در پاریس-11/9/57)، صحیفه نور، ج4، ص19-20
80. (بیانات امام در جمع خطبا، گویندگان مذهبی، علما و روحانیون قم و تهران و استان های آذربایجان شرقی و غربی-25/7/61)، صحیفه نور، ج17، ص58
81. (پیام امام به ملت شجاع ایران به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم-1/9/57)، صحیفه نور، ج3، ص225
82. مصیبت های دیگر در کنار آن کوچکند
83. (بیانات امام در جمع خطبا، گویندگان مذهبی، علما و روحانیون قم و تهران و استان های آذربایجان شرقی و غربی-25/7/61)، صحیفه نور، ج17، ص60
84. ر.ک.الهوف علی قتل الطفوف- سیدبن طاوس،ص181- همچنین با اندکی تفاوت در احتجاج – ابومنصور طبرسی،ج2، ص34-36
85. ر.ک.کامل بهایی- عماد الدین طبرسی، ص300و301
86. (بیانات امام در جمع خطبا، گویندگان مذهبی، علما و روحانیون قم و تهران و استان های آذربایجان شرقی و غربی-25/7/61)، صحیفه نور، ج17، ص159
87. (بیانات امام در جمع علمای غرب تهران- 30/7/58)، صحیفه نور، ج11، ص31
88. (بیانات امام در جمع ائمه جمعه مراکز استان های سراسر کشور-22/7/61)، صحیفه نور، ج17،ص54
89. (بیانات امام در مورد عفو زندانیان سیاسی رژیم شاه-3/8/57)، صحیفه نور، ج2،ص218
1.قرآن
2.نهج البلاغه،تالیف الشریف الرضی ابی الحسن محمدابن الحسین بن موسی بن محمدبن موسی بن ابراهیم بن موسی الکاظم علیه السلام، تعلیق و فهرست الدکتور صبحی الصالح، تحقیق الشیخ فارس تبریزیان، دارالهجره، للمطابعة و النشر، چاپ سوم، تاریخ چاپ 1425ه.ق
3.الانوار، بحار، الجامعة الدرر اخبار ائمة الاطهار، تألیف مجلسی، الشیخ محمدباقر، مؤسسه الوفاء بیروت، لبنان، 1425ه.ق
4.العیون، جلاء، مجلسی، سید محمدباقر، انتشارات کتابفروشی الاسلامیة، 1348ه.ق
5.العقول عن آل الرسول، تحف، تالیف شعبةالحرانی (رحمةالله علیه) ابومحمد الحسن علی بن الحسین تصحیحه و تعلیقه علیه، علی اکبر غفاری، دار الکتب الاسلامیة، 1376ه.ش
6.رسالت خواص و عبرت های عاشورا، سید احمد خاتمی، بی تا، بی چا
7.نور، صحیفه، الخمینی (سیدروح الله)، انتشارات فضیلت علم، مؤلف: قادر فضلی، چاپ الهادی – بی ت
چکیده
یکی از اساسیترین ابعاد حادثه عاشورا، درسها و عبرتهای این نهضت
است. درسهای عاشورا همواره بحثی زنده، حیاتبخش و حرکتآفرین است. هر چند
این رویداد در مکان و زمان محدودی به وقوع پیوست اما درسهای آن ویژه زمان و
مکان خاصی نیست. عدالتخواهی و ستمستیزی، عزت، پاسداری از اسلام و
ارزشهای اسلامی، شهادت در راه خدا، جمع میان سیاست و معنویت، امر به معروف
و نهی از منکر از جمله درسهای مهم در عرصه رفتار سیاسی رویداد عاشورا
است. نویسنده پس از تبیین مسائل یاد شده و بیان نمونههایی از آن در کلام و
رفتار امام حسین(ع)، به بررسی عبرتهای عاشورا میپردازد. وی تحلیل عوامل
زمینهساز حادثه عاشورا را مایه عبرت جامعه اسلامی و نظام دینی دانسته،
مهمترین آنها را تحت عنوان دگرگونی ارزشها و آرمانهای حاکم بر جامعه
نبوی و کوتاهی خواص از انجام رسالت خود، بازگو مینماید. جدایی مردم از
اهلبیت(ع) و دنیاگرایی خواص از جمله موضوعاتی است که در این بخش مورد توجه
قرار گرفته است.
مقدمه
درباره رویداد عاشورا بسیار گفته و نوشتهاند. باز هم جای گفتن و نوشتن
باقی است، چرا که این رویداد از چنان ابعاد بزرگ و گستردهای برخوردار است
که هر چه بیشتر به تحلیل و بررسی آن پرداخته شود زوایای نوتر و تازهتری
از آن آشکار خواهد شد. قیام عاشورا از سال 61 هجری تا امروز همچون چشمهای
جوشان و خروشان از آب زلال و گوارای خود تشنگان معرفت و حقیقت را سیراب
کرده، و الهامبخش بسیاری از نهضتهای حقّ علیه باطل بوده است. انقلاب
اسلامی، به رهبری امام خمینی(ره) از عاشورا الهام گرفت. ماندگاری و پایایی
آن نیز در گرو بهرهگیری از درسها و عبرتهای آن است. درسهای عاشورا در
گستره زمان و زمین همچنان ادامه دارد، چرا که در ادبیات عاشورا آمده است:
«کلّ یوم عاشورا و کل ارض کربلا و کل شهر محرم.»[1] یعنی درگیری حقّجویان و
عدالتخواهان با باطل و ستمگران همیشگی است. رویداد عاشورا در تاریخ
همواره قابل تکرار است. از این روی، عاشورا رسالت بزرگی را بر دوش همه
دینداران به ویژه آگاهان جامعه نهاده است. همگان پس از شناخت ابعاد آن
موظفاند خود و جامعه خود را با آن مقایسه و از آن درس و عبرت بیاموزند،
چرا که زنده بودن تاریخ به ترسیم و تصویب آن و سنجش خودمان با آن است. سخن
ما در این گفتار با عنوان: «درسها و عبرتهای عاشورا در عرصه رفتار سیاسی»
درباره یکی از اساسیترین ابعاد این حادثه بزرگ است که در دو بخش آن را پی
خواهیم گرفت:
الف. درسهای عاشورا.
ب. عبرتهای عاشورا.
پیش از آن یادآوری چند نکته مفید و مناسب مینماید:
1. تفاوت درس و عبرت
درس گرفتن از قیام عاشورا یعنی گفتار و رفتار عاشورائیان را در زندگی
فردی و اجتماعی، الگو و اسوه قراردادن. در نهضت عاشورا با قهرمانان و
الگوهایی رو به رو هستیم که با گفتار و رفتار خود حادثهای بس بزرگ
آفریدند، حادثهای که میتوان برای شیعه و مسلمانان بلکه همه جهانیان الگوی
مناسب و کارآمدی باشد. عبرت: واژه «عبرت» از ریشه «عبور» و گذشتن از چیزی
به چیز دیگر است. به اشگ چشم «عبره» گفته میشود،[2] چون اشک از چشم عبور
میکند. در تعبیر خواب نیز، این واژه به کار رفته، چون انسان را از ظاهر به
باطن منتقل میکند. به همین مناسبت به حوادثی که به انسان پند دهد «عبرت»
گویند، چون انسان را به یک سلسله تعالیم کلّی راهنمایی میکند.[3]
بنابراین، عبرتآموزی یعنی از حال به گذشته رفتن و گذشته را بررسی و از آن
پند گرفتن است. عبرتآموزی از حادثه عاشورا به این معناست که انسان همواره
آن را مورد مطالعه قرار داده و جامعه خود را با آن مقایسه کند تا بفهمد در
چه حال و وضعی قرار دارد، چه چیزی او را تهدید میکند و چه چیزی برای او
لازم است.
با این بیان، تفاوت اساسی بین درس و عبرت وجود ندارد؛ چرا که عبرتآموزی
نوع دیگری از درس است، امّا درس از راه عبرتگیری. با این توضیح که ما در
درسآموزی نقطههای اوج و خوبیها را میبینیم و آنها را به عنوان اسوه و
سرمشق معرفی میکنیم. امّا در عبرتآموزی، تنها به خوبیها و الگوهای مثبت
نگاه نمیکنیم بلکه بدیها و زشتیها و نامردمیها را نیز میبینیم و از آن
به گونهای دیگر درس میآموزیم. به گفته استاد شهید مطهری: حادثه عاشورا
دو صفحه دارد: سفید و نورانی، تاریک و سیاه. صفحه سفید قهرمانانی چون امام
حسین(ع) و قمر بنیهاشم و صفحه سیاه قهرمانانی چون یزید، ابن زیاد و عمر
سعد دارد. در بحث عبرتها به صفحه سیاه و تاریک و جنایتهای آنان نیز توجّه
میشود.
2. اهمیت بحث در اندیشه اسلامی
هر چند برخی درسآموزی و عبرتگیری از تاریخ را نفی کردهاند،[4] ولی
بر اساس بینش اسلامی، این موضوع مورد تأیید و تأکید منابع دینی ماست. قرآن و
روایات در بسیاری از موارد ما را به درسآموزی و عبرتگیری از تاریخ فرا
خواندهاند. از باب نمونه: قرآن پس از طرح داستان حضرت یوسف و برادرانش و
همچنین انحراف زلیخا و عفاف و پاکدامنی یوسف و دیگر مسائل میفرماید: «لقد
کان فی قصصهم عبرة لاولی الالباب؛[5] در قصههای آنان برای صاحبان خرد عبرت
است.» امامان بزرگوار شیعه نیز بر این مسأله تأکید کردهاند. به عنوان
نمونه: علی(ع) به یکی از کارگزارانش مینویسد: «و اعتبر بما مضی من الدنیا
لما بقی منها، فان بعضها یشبه بعضاً و آخرها لاحقٌ باوّلها؛[6] از گذشته
دنیا، برای مانده و آینده آن پند و عبرت گیر. چرا که پارههای تاریخ با
یکدیگر همانندند و پایانش به اوّلش میپیوندد.» آیات و روایات در این باره
فراوان است. در اینجا به همین دو نمونه بسنده میکنیم.
3. ابعاد بحث
عبرتهای عاشورا، از دو زاویه درخور بحث و بررسی است:
الف. از بعد تاریخی
از این بعد محقّق با مطالعه و تحلیل چند مقطع از تاریخ اسلام به علت
یا علل این فاجعه بزرگ دست مییابد. چرا که این قیام بزرگ بدون مقدمه و
زمینه قبلی نبود بلکه مقدمات بسیار از دیر زمان زمینههای آن را فراهم کرده
بود. بنابراین، اگر از این بعد بخواهیم به این رویداد نگاه کنیم باید به
حدود پنجاه سال پیش از آن برگردیم و پس از بررسی حوادث گذشته به تحلیل روی
کارآمدن یزید و فاجعه عاشورا بپردازیم.
ب. از بعد نظری
در اینجا به اصول و عواملی که در این رویداد نقش داشتهاند باید
پرداخته شود. به دیگر سخن، در فرهنگ اسلامی، تعیین سرنوشت جامعه و تاریخ به
دست انسان است: «ان الله لا یغیّر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم.[7] ذلک
بان الله لم یک مغیراً نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم.»[8]
جامعه و تاریخ همانند دیگر پدیدهها دارای ضابطه و قانون است، و قوانین
حاکم بر آنها همانند قوانین حاکم بر دیگر پدیدهها ثابت و غیرقابل تغییر
است: «و لن تجد لسنّة الله تبدیلا.»[9] خداوند حتی به جامعه مؤمنان خطاب
میکند که اگر آنان از ایمان خویش روی برگردانند طولی نخواهد کشید که گروهی
را جایگزین آنان خواهد کرد.[10] بر این اساس پیدایش، بقا، رشد و حرکت و
نابودی جوامع در گذشته و حال و آینده پیرو اصول و قانونهایی است که با دقت
در منابع و متون دینی میتوان به پارهای از آنها و یا همه آنها دست
یافت. در این گفتار، درصدد بیان و تشریح این اصول نیستیم، بلکه میخواهیم
با مطالعه تاریخ، اصولی و عواملی را که سبب رویداد عاشورا شدهاند شناسایی
کنیم. در این نگاه هر چند مطالعه و تحلیل مقاطع گذشته تاریخ در پنجاه سال
پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) برای پژوهشگر لازم است ولی طرح همه آن ضرورتی
ندارد، پژوهشگر از آن تحقیقات در این نگاه بهره میگیرد. هر چند هر دو نگاه
مفید درسآموز است، ولی در این پژوهش حادثه کربلا را از نگاه دوّم مورد
بحث قرار میدهیم، یعنی به پارهای از اصول و عواملی که زمینهساز حادثه
عاشورا شدهاند اشاره خواهیم کرد.
4. از قیام عاشورا تحلیلهای گوناگونی ارائه شده است. یکی آن است که
عاشورا از اسرار الهی و تکلیفی ویژه برای امامحسین(ع) بوده است و هیچ فرد
و یا معصوم دیگری چنین وظیفهای نداشت است.[11] اگر این تحلیل را بپذیریم،
سخن گفتن از عاشوراهای دیگر و همچنین درس و عبرتگیری از رویداد عاشورا در
ابعاد گوناگون از جمله در عرصه رفتار سیاسی بیمعنی خواهد بود، چرا که
وظیفه اختصاص مجالی برای الگوبرداری باقی نمیگذارد. ولی این تحلیل از سوی
متفکران اسلامی، از جمله شهید مطهری به عنوان یکی از تحریفهای معنوی
عاشورا نقد و ردّ شده است.[12] امّا در تحلیلهای دیگر حرکت و قیام امام(ع)
میتواند الگو و سرمشق هر مسلمانی به ویژه رهبران جامعه باشد. همانگونه
که خود آن حضرت خواستار آن بودهاند: «و لکم فیّ اسوة».[13] بنابراین، قیام
امام حسین(ع) از ابعاد گوناگون مادّی و معنوی، فردی و اجتماعی، اخلاقی،
سیاسی، نظامی، فرهنگی میتواند الگو و سرمشق باشد. و در نتیجه استنتاج
سنّتها و قواعدی از این حادثه در وضعیتی همانند وضعیت روزگار امامحسین(ع)
امکانپذیر خواهد بود.
درسهای عاشورا
درسهای عاشورا همواره بحثی زنده، حیاتبخش و حرکتآفرین است. هر چند
این رویداد در مکان و زمان محدودی به وقوع پیوست، امّا درسهای آن ویژه
زمان و مکان مشخصی نیست. اگر تا دیروز عدهای میپنداشتند که عاشورا
حادثهای مقطعی است، امروز با توجه به تعالیم عاشورایی امام خمینی و در
نتیجه استقرار حکومت اسلامی، باید به عنوان رویدادی تلقّی شود که در طول
تاریخ میتواند درسآموز بوده و پایههای ستم و استبداد را از بیخ و بن
براندازد: «واقعه عظیم عاشورا از سال 61 هجری تا خرداد 42 و از آن زمان تا
قیام حضرت بقیةالله ارواحنا لمقدمه الفداه، در هر مقطعی انقلابساز
است.»[14] پس از سال 61 هجری، این رویداد در عرصه رفتار سیاسی الگوی بسیاری
از حرکتها شده است: حرکت توّابین، مردم مدینه، قیام مختار، نهضت زیدبن
علی، قیام محمد نفس زکیّه و ابراهیم فرزندان عبداللّه... تا قیام و نهضت
مقدس ملت ایران به رهبری امام خمینی(ره) همه و همه با الهام از عاشورا
سازماندهی شدهاند. اقبال لاهوری، استقلال و نجات پاکستان را مرهون قیام
عاشورا دانسته است.[15] گاندی، نیز، نهضت عاشورا را الهامبخش خود در
رهایی هندوستان میداند.[16]
ما در این مقاله، درصدد تجزیه و تحلیل قیام و انقلابهایی که در پی رویداد
عاشورا صورت گرفتهاند نیستیم و همچنین در پی صداقت و یا درستی و نادرستی
این نهضتها نیز نیستیم؛ ما برآنیم که اشاره کنیم که رویداد عاشورا در
گذشته در عرصه رفتار سیاسی منشأ حرکتهایی علیه حاکمان ستم در دورههای
گوناگون بوده و هست. و در یک کلمه اگر نهضت بزرگ عاشورا را الگو و اسوه همه
حرکتهای حقطلبانه و عدالتخواهانه بنامیم و بدانیم سخنی به گزاف
نگفتهایم. مصعب ابن زبیر با اینکه خود را رقیب امامحسین(ع) برای حکومت
میدانست میگوید: «و ان الاولی بالطف من آل هاشم تاسوا فسنوا الکرام
التاسیا[17] مردان بزرگواری از آلهاشم در برابر ستم مقاومت نشان دادند که
برای بزرگان تاریخ نمونه و الگو است.» بسیاری از نویسندگان، شاعران و
تاریخنگاران مسلمان و غیرمسلمان از درسآموزی این رویداد برای همه جهانیان
سخن گفتهاند. از باب نمونه یکی از نویسندگان مصری به نام عباس محمود
عقاد، با قلم توانایش در کتاب: «ابوالشهداء حسین بن علی(ع)» چنین مینویسد:
«نه تنها مسلمانان بلکه غیرمسلمانان از این حادثه درس جوانمردی، ایثار و
مقاومت در برابر ستمگران گرفتند. از سفیر مسیحی که در همان مجلس یزید به او
اعتراض کرد بگیریم تا برسیم به قرون میانه، تا روزگار خودمان.»[18]
آری عاشورا از چنان عمق و غنایی برخوردار است که تا پایان تاریخ، پیامآور
ارزشهای والای انسانی و الهامبخش انسانهای آزاده و خداجو خواهد بود.
عاشورا دانشگاهی است که همه طبقات از زن و مرد، کوچک و بزرگ، باسواد و
بیسواد، سیاه و سفید، مسلمان و غیرمسلمان از آن درس میآموزند و در این
دانشگاه همواره استادان بنامی چون: حسین بن علی(ع)، قمر بنیهاشم، زینب
کبری و دیگر عاشورائیان تدریس میکنند. ولی متأسفانه ما تاکنون
نتوانستهایم ارزشهای عاشورا را آنچنان که شاید و باید به جوامع جهانی
بشناسانیم. در یکی از فیلمهایی که بر ضداسلام به وسیله B.B.C با نام شمشیر
اسلام، تهیه شده، بخش مهمّی از آن را عزاداری و سوگواریهای دوستداران
امامحسین(ع) تشکیل میدهد. مفسّر این فیلم میگوید: «باید مراقب بود که
اگر این عزاداریها و این همه عشق هدفدار شود و به سوی قلب غرب نشانه رود،
دیگر هیچ سلاحی نمیتواند در برابر آن مقابله کند.»[19] با توجه به سخنان
فوق، مهم جهتدار شدن مراسم عاشورا و شناخت درسهای آن در ابعاد گوناگون
است.
فداکاری و ایثار، صبر و استقامت، شهادت و شجاعت، تعهد و مسؤولیت، صداقت و
وفاداری، قاطعیت در راه هدف، دفاع از امامت و ولایت، دفاع و پاسداری از دین
و ارزشها، تولی و تبری، ستیز با ستم و ستمگران، با فساد و مفسدان، دستور
به نیکیها، پرهیز از بدیها و زشتیها، انس با قرآن، ترویج فرهنگ نماز،
نهراسیدن از نیروی دشمن، پرهیز از سستی و تنبلی در برابر تجاوز به ارزشها،
افشای چهره دشمنان اسلام، توجّه به معنویات حتّی در جبهه جنگ، نفی
نژادپرستی، توبه، دعا، استغفار، تسلیم در برابر خدا، قیام برای خدا و...
بخشی از درسهای عاشورا است. البته همین درسها کافی است که یک ملّت را از
ذلت به عزت برساند و همین درسها میتواند جبهه کفر و استکبار را شکست
بدهد. همانگونه ملت ایران با الهام از همین درسهای عزّتبخش استبداد و
استعمار را به زانو درآورد و باز همین درسها بود که نقش خود را در جنگ
تحمیلی به نمایش گذاشت. آنچه آوردیم فهرست بخشی از درسها و آموزههای
عاشورا بود. صدها بلکه هزارها هزار درس از رویداد عاشورا میتوان آموخت.
شرح و تفصیل درسهای یاد شده در این مقاله نمیگنجد. از این روی، به شرح
نمونههایی از درسها در عرصه رفتار سیاسی بسنده میکنیم:
1. عدالتخواهی و ستمستیزی
ستیز با ستم و ستمگران به ویژه حاکمان ستم و برپاییِ عدل یکی از
درسهای عاشورا در عرصه رفتار سیاسی است. عاشورا به ما میآموزد که انسان
مسلمان نمیتواند در برابر ستم و ستمگران سکوت کند و بیتفاوت بماند؛ اگر
سکوت کرد در حکم همان ستمکار است. امامحسین(ع) در یک سخنرانی که در منزل
«بیضه» در برابر سپاهیان حرّ فرمودند: «ای مردم رسول خدا(ص) فرمود: اگر کسی
حاکم ستمگری را ببیند که حلال خدا را حرام میکند، عهد و پیمان الهی را
میشکند، و با سنت رسول خدا مخالف است، و با بندگان خدا به ستم و بیدادگری
رفتار میکند، پس با گفتار و کردار در برابرش نایستد بر خداست که این فرد
را نیز با همان حاکم ستمکار محشور کند.»[20] آن بزرگوار سپس از بنیامیه و
پیروان آنها به عنوان نمونه و مصداقی از سخنان پیامبر گرامی اسلام یاد کرده
و میفرماید: «مردم آگاه باشید که بنیامیه و اتباع آنها پیرو شیطانند و
از پیروی و بندگی خدای بخشنده سرپیچی کردهاند، فساد و تباهی را آشکار
ساختهاند و حدود الهی را تعطیل کردهاند و اموال مردم را به خود اختصاص
دادهاند. حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کردهاند. من از هرکس
شایستهترم که وضع موجود را تغییر دهم... پس لازم است از روش من پیروی کنید
زیرا عمل من برای شما حجّت و سرمشق است...»[21] از سخنان یاد شده چند نکته
اساسی زیر استفاده میشود:
1. مبارزه با ستم ستمگران و متجاوزان به حدود و قوانین دین واجب
است. این برنامه باید سرلوحه زندگی امت اسلامی در گستره تاریخ در هر
سرزمینی باشد.
2. سکوت در برابر حاکم ستم، گناهی بس بزرگ و در حدّ گناه همان حاکم ستم است.
3. حکومت یزیدی از مصادیق حاکمان ستم و متجاوزان به حدود و قوانین الهی است از این روی مبارزه با او نیز تکلیف الهی است.
امام در نامهای به مردم کوفه مینویسد: «فلعمری ما الامام الاّ الحاکم
بالکتاب، القائم بالقسط، الدائن بدین الحق، الحابس نفسه علی ذات الله؛[22]
به جان خودم سوگند، امام و پیشوا تنها کسی است که برابر کتاب خدا داوری
کند. دادگر و متدین به دین حقّ باشد. وجود خویش را وقف و فدای فرمان خدا
کند.» امامحسین(ع) در همین نامه سخنان مردم کوفه را که نوشته بودند: «لیس
لنا امام؛ ما امام نداریم، تأیید کرده است، چرا که آن بزرگوار یزید را
دارای شرایط امامت و حکومت نمیداند. زیرا که اجرای حقِّ و عدالت، عمل به
کتاب خدا از شرایط امام و حاکم است و یزید هیچ یک از این شرایط را ندارد.
2. یکی دیگر از درسهای عاشورا در عرصه رفتار سیاسی، درس عزّت است.
امامحسین(ع) و دیگر عاشورائیان با گفتار و عمل خود به ما آموختند که
برخورد مسلمانان با یکدیگر چه در داخل کشور و چه با خارج کشور باید از موضع
عزّت باشد. چرا که در فرهنگ اسلامی، مسلمان عزیز است و هرگز نباید تن به
ذلت و خواری بدهد. ذلت و خواری با مسلمانی قابل جمع نیست. بنابراین،
مسلمانی که ذلّت را پذیرفته مسلمانیاش کامل نیست. بر این اساس دو نوع
زندگی خواهیم داشت: زندگی ذلیلانه و زندگی عزتمندانه. زندگی عزتمندانه در
پرتو پذیرش ولایت خدا و اولیاء خدا، و زندگی ذلیلانه در پرتو پذیرش ولایت
کفر و شرک و دشمنان خداست. همراهی و دوستی با دشمنان خدا نیز ذلت و خواری
است. بر همین اساس قرآن کریم میفرماید: «یا ایها الذین امنوا لا تتخذوا
عدوی و عدوکم اولیاء؛[23] ای مؤمنان، دشمن من و دشمن خود را به ولایت بر
نگیرید.»
عزّت در سخن و عمل همه عاشورائیان تجلی دارد، ولی در سخن و عمل امام
حسین(ع) از همه بیشتر. همه این بزرگواران مرگ با عزّت را زندگی و زندگی با
ذلّت را عین مرگ میدانستند. یکی از شعارهای امامحسین(ع) در روز عاشورا
این بود: الموت خیرٌ من رکوب العار و العار خیر من دخول النّار.[24] مرگ
از پذیرش ننگ بهتر، و ننگ از ورود در آتش سزاوارتر است.» و نیز آن بزرگوار
در روز عاشورا میفرمود: «این ناکس پسر ناکس مرا به پذیرش یکی از دوکار
ناچار کرده است. یا شمشیر کشیدن و کشته شدن و یا پذیرش ذلّت. ذلت از خاندان
ما به دور است. هیهات که ذلت و زبونی را اختیار کنم. نه خدا به ذلت من
راضی است، نه رسول خدا و نه مؤمنان و نه دامنهای پاکی که مرا تربیت
کردهاند. همچنین مردان غیرتمند و آزاده، کشته شدن را بر پیروی از
انسانهای پست ترجیح میدهند.»[25] آری، امام حسین(ع) در دامن پدر و مادری
تربیت شده است که مرگ با عزّت را زندگی، و زندگی با ذلّت را عین مرگ
میدانست: «فالموت فی حیاتکم مقهورین و الحیاة فی موتکم قاهرین.»[26] آن
بزرگوار در جای دیگری میفرماید: «و الله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا
افرّ فرار العبید؛[27] به خدا سوگند همانند افراد فرومایه تسلیم شما
نمیشوم و مانند بردگان نیز فرار نمیکنم.»
عزّت حسینی به او اجازه نمیدهد که برای اینکه چند روز بیشتر زنده بماند
با فردی همانند یزید بیعت کند. چرا که بیعت با یزید به معنای تأیید حکومت و
کارهای ناپسند او است. چنین کاری نه تنها شایسته آن امام همام که حتی
یاران او نیز نیست. در سخنان یاد شده، امام(ع) به ما میآموزد که در برابر
غیرخدا عزیز و سربلند باشید و تنها در پیشگاه خدا متواضع باشید. آن بزرگوار
در جای دیگر میفرماید: «فانی لا اری الموت الاّ سعادة و الحیاة مع
الظالمین الاّ برما؛[28] من در چنین محیط ذلتباری مرگ را جز سعادت و زندگی
با این ستمگران را جز رنج و نکبت نمیدانم.» سخنان و رفتار امامحسین(ع) و
دیگر عاشورائیان درس است به همه شیعیان به ویژه کارگزاران نظام اسلامی و
هشداری است به کسانی که خود را شیعه میدانند ولی در این حال خود را در
اختیار غیرخدا قرار داده و مرعوب و تسلیم قدرتهای بزرگ شدهاند و دیگران
را نیز به این ذلّت فرا میخوانند.
3. پاسداری از اسلام و ارزشهای اسلامی
پاسداری از اسلام و ارزشهای اسلامی یکی دیگر از درسهای عاشورا در
عرصه رفتار سیاسی است. پیش از یادآوری این درس از سوی امام حسین(ع) و دیگر
عاشورائیان یادآوری این نکته مفید مینماید که: در فلسفه سیاسی، امروزه در
باره نقش حکومت در تأمین سعادت، اخلاق و معنویت گفت و گو بسیار است.
برخی(حکومتهای لیبرال) بر این باورند که اینگونه امور در قلمرو مسائل
خصوصی افراد جای دارد. از این روی، حکومت در این باره هیچ مسؤولیتی ندارد.
امّا در اندیشه سیاسی اسلام، با دلیلهای بسیار اینگونه امور جزو قلمرو
حکومت است. نه تنها حاکم و همه کارگزاران حکومتی باید به اسلام و ارزشهای
اسلامی باور داشته باشند که همگان موظف به تبلیغ و پاسداری از آن میباشند.
بر همین اساس هنگامی که اسلام و ارزشهای آن از سوی امویان مورد تهاجم
قرار گرفته بود و یزید و کارگزارانش به روشنی بر خلاف احکام اسلام و
دستورهای آن عمل میکردند ولی در عین حال رفتار خود را در برابر اسلام
مینمایاندند، امام حسین(ع) برای پاسداری از اسلام قیام کرد چرا که اگر
امام حسین(ع) قیام نمیکرد دیری نمیپایید که از اسلام جز نامی باقی
نمیماند. حکومت یزید درصدد نابودی اصل اسلام بود. از این روی وقتی که
امام حسین(ع) دعوت به سازش و بیعت با یزید شد فرمود:
«انّا لله و انّا الیه راجعون، و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع
مثل یزید؛[29] در این صورت باید از اسلام برای همیشه چشم پوشید، هنگامی که
امت به زمامداری فردی چون یزید گرفتار آید.» امام(ع) در بسیاری از موارد
از جمله در نامهای که از مکّه به مردم بصره مینویسد همچنین به هنگام
رویارویی سپاه امام(ع) با سپاه حرّ نیز پاسداری از اسلام را وظیفه همه
مسلمانان دانسته و از آنان میخواهد که او را در این راه یاری دهند. در
نامه آن بزرگوار به سران قبائل بصره چنین آمده است: «شما را به کتاب خدا و
سنّت پیامبر(ص) فرا میخوانم. زیرا در شرایط و وضعیتی قرار گرفتهایم که
سنّت پیامبر(ص) از میان رفته و جای آن را بدعت گرفته است. اگر دعوت مرا
بپذیرید شما را به راه سعادت راهنمایی میکنم.»[30] آن بزرگوار در جای دیگر
میفرماید: «لو لم یستقم دین جدّی الاّ بقتلی فیا سیوف خذینی،[31] اگر دین
جدّم جز به کشته شدن من استوار نمیماند پس ای شمشیرها مرا فرا گیرید.» با
سخنان یاد شده امام(ع) به ما میآموزد که اگر برای پاسداری از اسلام راهی
به جز فداکاری و ایثار و کشتهشدن نباشد باید جان خود را فدای اسلام کرد.
نه تنها امامحسین(ع) که همه یاران او هدفی جز پاسداری از اسلام نداشتند.
از باب نمونه، در آن هنگام که دست راست قمر بنیهاشم قطع میشود میفرماید:
«به خدا سوگند اگر چه دست راست مرا قطع کردید ولی من تا زنده هستم از دین
خودم حمایت خواهم کرد.»
4. شهادت در راه خدا
سیاستمداران حرفهای در مبارزه دو گروه با یکدیگر بر توازن قوا تأکید
میکنند و از درگیری مبارزان با دشمنی که از جهت عِدّه و عُدّه برتر است،
بر حذر میدارند و آنان را به سکوت و گوشهگیری فرا میخوانند. روشنفکران
آن زمان نیز امام حسین(ع) را از درگیری با یزید که تا بن دندان مسلح بود
بر حذر میداشتند، امّا منطق آن بزرگوار چیز دیگری بود. او و دیگر
عاشورائیان از ایستادگی در برابر یزید و حکومت اموی هرگز تردیدی به خود راه
ندادند و با ایثار جان خود درخت اسلام را آبیاری کردند. کشته شدن در راه
خدا هر چند از سوی انسانهای ظاهر بین جداً شدن از دنیا و لذایذ آن است،
ولی از نگاه انسانهای وارسته، شهادت پایان رنجها و سختیها و رسیدن به
لقاء الله است. آخرین آرزوی اینگونه انسانها شهادت است. اسلام با تحول در
بینشها و ارزشها انسانهایی را تربیت کرد که برای دفاع از مکتب، از جان و
مال خویش میگذشتند و در میدان جهاد و شهادت پدر و پسر بر یکدیگر پیشی
میگرفتند. و گاه برای حضور یکی از آنها در صحنه جنگ و جهاد و ماندن یکی
از آنها در خانه، کار به قرعه میکشید.[33] وقتی که امام حسین(ع)
میخواست از مکّه حرکت کند در خطبهای، از زیبایی مرگ در راه خدا سخن گفت و
از همراهان خواست هرکس آمادگی کشته شدن در راه خدا دارد همراه ما بیاید:
«من کان باذلاً فینا مهجته موطّنا علی لقاء الله نَفْسَهُ فلیرحل معنا،[34]
هر یک از شما حاضر است در راه ما از خون قلب خویش بگذرد و جانش را در راه
ما نثار کند آماده حرکت با ما باشد.»
در جای دیگر آن بزرگوار میفرماید: «اگر این بدنها برای مرگ آفریده
شدهاند پس چه بهتر که به صورت شهادت باشد.»[35] استقبال از مرگ در راه
عقیده و آرمان نزد ملتهای دیگر هم ارزشمند است. مردم آزاده دیگر نیز چنین
مرگی را تقدیس و ستایش میکنند و آن را برتر از زندگی ذلتبار و زیر ستم و
همراه با ننگ و پستی میدانند. بنابراین، چقدر سست و بیپایه است سخنان
کسانی که امروزه، شهادتطلبی را «خشونت» خوانده و آن را محکوم میکنند.
سخنان اینان از عقل و نقل هر دو به دور است. کوتاه سخن اینکه تلاش و فداکای
و ایثار جان و مال در راه عقیده و هدفهای الهی تا کشته شدن و شهادت در
راه خدا یکی از درسهای رویداد عاشورا در عرصه رفتار سیاسی است، یعنی انسان
در عرصه سیاسی گاه به جایی میرسد که باید در راه هدف و آرمانهای الهی
فداکاری کند و از جان و مال خود بگذرد. این یکی از درسهای امام حسین(ع) و
دیگر عاشورائیان در قضیّه کربلاست.
5. جمع بین سیاست و معنویت
جمع بین حضور در عرصههای سیاسی و توجّه به معنویات یکی دیگر از
درسهای عاشورا است. غفلت از نیازهای روحی و معنوی به ویژه برای کسانی که
درگیر کارهای مهم و سنگیناند و مسؤولیتهای بالایی دارند خطرساز و
خطرآفرین است که باید در برابر آن هشیار بود. امام حسین(ع) در آن هنگام که
رویاروی دشمن ایستاده و حتّی در آن هنگامی که در محاصره دشمنان است، هرگز
از این مسأله غفلت ندارد. از این روی، در تاریخ آمده است که در شب عاشورا
در میان خیمه امام حسین(ع) جنب و جوش عجیب و نشاط فوقالعادهای به چشم
میخورد؛ یکی مشغول دعا و مناجات با خداست و آن دیگری مشغول تلاوت قرآن:
«لهم دوِیٌّ کدویّ النحل بین قائم و راکع و ساجد.»[36] و به هنگام حمله
دشمن در عصر تاسوعا امام حسین(ع) به قمربنیهاشم میفرماید: «به سوی آنان
برو و اگر توانستی امشب را مهلت بگیر، تا به نماز و استغفار و مناجات با
پروردگارمان بپردازیم. خدا میداند که من به نماز و تلاوت قرآن و استغفار و
مناجات با خدا علاقه شدید دارم.»[37] از این درخواست در آن موقعیت به خوبی
میتوان به اهمیت معنویت و خودسازی پیبرد. این کار امام(ع) بیانگر آن
است که هرگز نباید به دلیل کار و گرفتاری زیاد از خودسازی و توجّه به
معنویات غفلت کرد. چرا که موفقیتهای انسان در همه عرصهها در گرو همین
توفیق است. ممکن است گفته شود کسی که به خاطر خدا کار و یا مسؤولیتی را
پذیرفته است و با منطق انجام وظیفه مشغول کار است، کار او بلکه همه
حرکتهای او عبادت است، ولی باید توجه داشت که برای عباداتی که بین انسان و
خداست اثر و نقشی است که هیچ چیز دیگر نمیتواند جایگزین آن شود.
6. امر به معروف و نهی از منکر
از درسهای مهمی که در عرصه رفتار سیاسی میتوان از رویداد عاشورا
آموخت، درس امر به معروف و نهی از منکر است. همانگونه که رفتار امت اسلامی
با یکدیگر بر اساس امر به معروف و نهی از منکر است با حاکمان نیز بر همین
مبنا استوار است. دولت حاکم بر مسلمانان، اگر ستمگر باشد باید بر اساس
مراحل امر به معروف و نهی از منکر با او برخورد کرد. امام حسین(ع) در
وصیتنامه سیاسی الهی خود یکی از انگیزههای قیام خود را امر به معروف و
نهی از منکر میداند: «من از روی خودخواهی، غرور و خیرهسری و یا به منظور
ایجاد فساد و آشوب و ظلم و ستمگری به پا نخاستهام، بلکه قیام من برای
اصلاح امور مسلمانان و... اجرای برنامه امر به معروف و نهی از منکر در میان
امت اسلامی است.»[38] از این وصیتنامه استفاده میشود که حرکتهای سیاسی
انواع گوناگون دارد: حرکت از روی خودخواهی، غرور، ستم و فساد که درست نیست و
تنها حرکتی که بر اساس مصالح مردم و امر به معروف و نهی از منکر باشد درست
است و باید آن را الگو و سر مشق خود قرار داد. درسهای این رویداد در عرصه
رفتار سیاسی بیش از آن است که در این مقال بگنجد از این روی، به همین
اندازه بسنده میکنیم.
عبرتهای عاشورا
در تفاوت درسها و عبرتها اشاره کردیم که در عبرتها تنها به الگوهای
شایسته و خوبیها نگاه نمیکنیم، بلکه بدیها و زشتیها و رذالتها را نیز
میبینیم. در این بحث از عوامل زمینهساز این رویداد، علت سکوت و بیتفاوتی
مردم در برابر قیام امام حسین(ع) و یا بالاتر، ضدّیت با آن، و چگونگی
بهرهگیری از این حادثه بحث میشود. عبرتگیری از حادثه عاشورا را مقام
معظم رهبری چنین ترسیم میکند: «اوّلین عبرتی که در قضیّه عاشورا ما را
متوجه خود میکند این است که ببینیم چه شده که پنجاه سال بعد از درگذشت
پیامبر(ص) جامعه اسلامی به آن حدّ رسید که کسی مثل امام حسین(ع) ناچار شد
برای نجات جامعه این چنین فداکاری بکند... مگر چه وضعی بود که حسین بن
علی(ع) احساس کرد که اسلام فقط با فداکاری او زنده میماند و الاّ از دست
میرود؟ عبرت اینجاست، ما باید نگاه کنیم و ببینیم که چه شد که فردی مثل
یزید بر جامعه اسلامی حاکم شد؟... چرا باید وضعی پیش بیاید که کسی مثل حسین
بن علی(ع) ببیند چارهای ندارد جز این فداکاری عظیم، که در تاریخ بینظیر
است. چه شد که آنها به اینجا رسیدند؟ این همان عبرت است... چه شد که بیست
سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع) در همان شهری که ایشان حکومت میکرد
سرهای پسران امیرالمؤمنین(ع) را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند... و
دخترها و حرم امیرالمؤمنین(ع) را در بازار کوفه گرداندند...»[39]
پاسخ به پرسشهای یاد شده و بررسی و تحلیل عوامل و زمینههای این حادثه
میتواند مایه عبرتی برای جامعه اسلامی و نظام و حکومت دینی ما باشد، چرا
که وقتی انقلاب پیامبر اسلام(ص) را آن عوامل به فاجعهای بزرگ چون شهادت
حسین بن علی(ع) و یارانش و اسارت اهل بیت آن بزرگوار کشانید، بیتردید اگر
به جان انقلاب و نظام ما بیفتد همان بر سر انقلاب و نظاممان خواهد آمد که
بر انقلاب بزرگ پیامبر(ص) آمد؛ عبرت عاشورا، اینجاست. اگر عوامل زمینهساز
این حادثه را به درستی شناختیم و از آن عبرت گرفتیم، یعنی تلاش کردیم که
انقلاب ما دچار آن آفت نشود، شاهد عاشورایی دیگر نخواهیم بود و اگر خدای
نخواسته عبرت نگرفته و به وظیفه خود عمل نکردیم همان سرنوشت نیز در انتظار
ما خواهد بود.
عوامل زمینهساز حادثه عاشورا
درباره عوامل زمینهساز حادثه عاشورا نظریههای گوناگونی اظهار شده
است؛ در مرحله نخست میتوان به عوامل مختلفی چون: عامل نژادی و قومی،
اعتقادی، سیاسی و اجتماعی، اخلاقی و ارزش و... اشاره کرد. هر یک از این
عوامل مورد توجه و تأکید برخی از نویسندگان و پژوهشگران قرار گرفته است.
شماری یک و یا دو عامل و شماری بیش از آن را زمینهساز حادثه عاشورا
شمردهاند. شماری از نویسندگان دشمنی بنیامیه با بنیهاشم، برخی دیگر
تغییر ارزشها و برخی از متعصبان اهل سنّت نیز عملکرد خود امام حسین(ع) را
سبب حادثه عاشورا دانستهاند. گروهی دیگر از بیتوجهی به معنویت و
دنیاگرایی و کوتاهی خواصّ از انجام رسالت خود[40] و... به عنوان عوامل
زمینهساز حادثه عاشورا سخن گفتهاند. از باب نمونه مقام معظم رهبری با
استناد به آیه شریفه: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات»
بر آن است که دو عامل، از عوامل اصلی این گمراهی و انحراف است: «یکی دور
شدن از ذکر خدا که مظهر آن صلوه و نماز است. یعنی فراموش کردن خدا و معنویت
و جدا کردن حساب معنویت از زندگی و فراموش کردن توجه و ذکر و دعا و توسل و
توفیق از خدای متعال و توکل بر خدا و کنار گذاشتن محاسبات خدایی از زندگی.
و عامل دوّم «اتبعوا الشهوات» است یعنی دنبال شهوترانیها و هوسها و در
یک جمله «دنیاطلبی» رفتن و به فکر جمعآوری ثروت و مال بودن و التذاذ و به
دام شهوات دنیا افتادن و اصل دانستن اینها و فراموش کردن آرمانها. این
درد اساسی و بزرگ است و ما هم ممکن است به این درد دچار بشویم.»[41]
استاد شهید مرتضی مطهری نیز در موارد بسیار به این موضوع اشاره کردهاند از
جمله: «باید گفت: امام حسین(ع) را طمع مُلک ری و طمع پول: «خولی میگفت:
جئتک بغنا الدّهر» ورشوه رؤسا(و امّا رؤسائهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت
غرائرهم) و جبن و مرعوبیت عامّه و میل به جبران محبّت یزید که ابن زیاد
میخواست کدورت یزید را از پدرش که در ولایت عهدی یزید تعلل کرد جبران کند.
و خبث ذاتی امثال شمر و غرور و بد مستی شخص یزید و از همه بالاتر فراموش
کاری مردم که مسلمان بودند و سیری به تاریخ شصت ساله خود نمیکردند و
سابقهها را فراموش کرده بودند و گول ظاهر را میخوردند و... شهید
کردند.»[42] از دو نمونه یاد شده که با توجّه به واقعیات گفته و نوشته
شدهاند میتوان چنین نتیجه گرفت که مجموعهای از عوامل زمینساز حادثه
عاشورا شدهاند، بنابراین، نظریههای تکعاملی با صرف نظر از نادرستی برخی
از آنها،[43] نمیتوانند رویداد عاشورا را تحلیل و تفسیر کنند. در تفسیر
این حادثه باید به عوامل گوناگون توجه داشته باشیم هر چند از میان این
عوامل نیز، میتوان به دنبال یک و یا دو عامل مسلط و مهمّ بود. پرداختن به
همه عوامل اصلی و فرعی، مجالی فراخ و فراخور میطلبد. از این روی، در اینجا
تنها به دو عامل مهم و مسلط خواهیم پرداخت:
الف. دگرگونی ارزشها و آرمانها.
ب. کوتاهی خواص از انجام رسالت خود.
الف. دگرگونی ارزشها و آرمانها
پیش از آنکه به اصل بحث بپردازیم اشارهای به مفهوم ارزشها و همچنین ارزشهای حاکم بر جامعه نبوی مفید و مناسب مینماید:
مفهوم ارزشها
جامعه شناسان، ارزشها را اینگونه تعریف کردهاند: «ارزشها عقاید
عمیقاً ریشهداری هستند که گروه اجتماعی هنگام سؤال در باره خوبیها،
برتریها و کمال مطلوب به آن رجوع میکند.»[44] با توجه به تعریف یاد شده
ارزشها هدایت کننده رفتار انسان در جامعهاند. هرگونه تغییر و دگرگونی در
آنها، دگرگونی در رفتار و هنجار اجتماعی را در پی خواهد داشت. از این روی،
شناخت ارزشها و پاسداری از آن، از وظایف اصلی هر جامعه است.[45]
ارزشهای حاکم بر جامعه نبوی
پیش از اسلام اعراب از نظر عقیدتی بتپرست بودند. شناختی نسبت به معارف
الهی چون خدا و پیامبر(ص) و معاد نداشتند. مردم در حیرت و ضلالت و گمراهی
زندگی میکردند. نژادپرستی و تکاثرطلبی از ارزشهای آنان بود. عربها در
جاهلیت غیرت و شجاعت را بسیار میستودند اما حقیقت این است که غیرت و شجاعت
مورد ستایش آنان همان درندهخویی و بیباکی در جهت تأمین منافع مادّی و
حمایت از همقبیلگی خود به حقّ و یا ناحقّ بود. عواطف انسانی در میان آنان
بسیار کمرنگ بود. دخترکشی اعراب نمونهای از آن است. پیامبر اسلام(ص) ستیز و
مبارزهای پیگیر را علیه نژادپرستی و تکاثرطلبی و دیگر ارزشهای جاهلی
آغاز کرد و به صراحت اعلام کرد که در اسلام اینها ملاک ارزش و برتری افراد
بر یکدیگر نیست. آن بزرگوار، علم و معرفت نسبت به خدا و قیامت و دیگر
دانشهای مفید را یکی از ملاکهای برتری افراد بر یکدیگر بر شمردند.
ایمان و تقوا و جهاد در راه خدا را که مظهر ارتباط با خدا و خلق بر اساس
مسؤولیت سازندگی بود، جایگزین افتخار به حسب و نسب و ثروت و قدرت ساختند. و
با تحوّل در بینشها و ارزشها انسانهایی را تربیت کردند که اسوه پاکی و
فداکاری، ایثار و همه خوبیها شدند. نمونه بارز این ویژگیها را میتوان در
رویدادهای تاریخی صدر اسلام به ویژه در جنگها مشاهده کرد. از باب نمونه:
جابربن عبدالله انصاری میگوید: «در جنگ احد به بالین پدرم عبدالله رفتم.
در حال احتضار بود. درخواست آب کرد. من رفتم و ظرف آبی آوردم، وقتی خواستم
به او بدهم اشاره کرد: آب را به این مسلمان که در کنار من و تشنهتر از من
است برسان. سراغ او رفتم. او به سومی اشاره کرد، سراغ سومی رفتم او به
چهارمی، و همچنین تا دهمی. وقتی به سراغ دهمین رفتم دیدم که او به شهادت
رسیده است. برگشتم به سراغ نهمی و... تا اوّلی دیدم همه به شهادت
رسیدهاند.»[46] از این نمونهها در جنگهای صدر اسلام فراوان است. لازم به
یادآوری است که این نمونهها در میان کسانی نمودار شد که تا چند سال پیش
از آن، اگر یکی از این افراد به دیگری بر میخورد که مشغول خوردن سوسمار
زنده صحرایی بود و باقیمانده سوسمار را از او مطالبه میکرد، امتناع
میکرد و گاهی به خاطر نصف سوسمار انسانی را از میان دو نیم میکرد.[47] بر
این اساس پیامبر اسلام(ص) با تحوّل در بینشها و ارزشها انسانهایی را
تربیت کرد که دیگران را حتّی به هنگام مرگ بر خود پیش میداشتند. و پیش از
آن نیز، برای دفاع از مکتب از جان و مال و ثروت خویش گذشته و در میدان جهاد
و شهادت بر یکدیگر پیش میگرفتند.
بازگشت به ارزشهای جاهلی
بزرگترین و مهمّترین خطری که هر نهضت انقلابی را تهدید میکند
«ارتجاع» است. این خطر آفتی است که متأسفانه نهضت انقلابی پیامبر اسلام(ص)
نیز، گرفتار آن شد. پس از پیامبر(ص) باورها و ارزشهای الهی رنگ باختند و
به تدریج باورها و ارزشها و اعمال جاهلی احیا شدند. مردمی که در روزگار
پیامبر(ص) ارزشهای الهی: چون ایثار و فداکاری در روح آنان تا آنجا نفوذ
داشت که در رفتن به سوی جهاد و میدان جنگ بر یکدیگر پیشی میگرفتند، در
زمانی که بدن پیامبر(ص) هنوز روی زمین بود در سقیفه بنیساعده گرد آمدند و
شعار «منّا امیر و منکم امیر»[48] سردادند و حکومت اسلامی را غنیمتی
پنداشتند که باید در میان آنان تقسیم شود. متأسفانه کار بازگشت ارزشهای
جاهلی به جایی رسید که چهرههای برجستهای چون: ابوذر، عمار و حجربن عدی
آزار و شکنجه و تبعید شدند. در برابر، کسانی که به وسیله پیامبر(ص) تبعید
شده بودند جزو مشاوران و کارگزاران خلیفه شدند. تبعیض و غارت بیتالمال،
گناه و معصیت در جامعه اسلامی رواج یافت. احساس مسؤولیت، امر به معروف و
نهی از منکر جای خود را به بیمسؤولیتی و سهل انگاری و بیتفاوتی داد.
ارتجاع و بازگشت از ارزشها به جایی رسید که در حکومت عثمان درآمد عمومی و
بیتالمال، درآمد خلیفه و بستگان و همدستان او پنداشته شد.
امام علی(ع) پس از آنکه با اصرار مردم حکومت را پذیرفتند از دگرگونی
ارزشها چنین یاد میکنند: «ای بندگان خدا... شما در زمانی واقع شدهاید که
خیر و نیکی به آن پشت کرده و شرّ و بدی روی آورده است. شیطان جز طمع در
هلاکت مردم کاری ندارد پس اکنون زمانی است که وسائل پیشرفت شیطان قوی شده،
نیرنگ و فریبش همگانی کشته و بدستآوردن شکار برایش آسان شده است. به هر سو
که میخواهی نگاه کن آیا جز فقیری که با فقر دست و پنجه نرم میکند، یا
ثروتمندی که نعمت خدا را به کفران تبدیل کرده، یا بخیلی که با بخل و رزیدن
در اداء حقوق الهی ثروت فراوانی گردآورده و یا متمرّدی که گویا گوشش از
شنیدن پند و اندرزها کر است. آیا شخص دیگری جز اینها میبینی؟ کجایند
خوبان شما، صالحان، آزادمردان و سخاوتمندان شما؟ کجایند همانها که در کسب
وکارشان با ورع بودند و در مذهب و رفتارشان از بدیها دوری میجستند، مگر
همه آنها از این دنیای پست و از این زندگی پر مشکل کوچ نکردند. مگر نه این
است که شما وارث انسانهای بیارزشی شدهاید که لبها جز به نکوهش آنها
حرکت نمیکند تا مقام آنها کوچک شمرده شود و برای همیشه فراموش گردند،
فانا للّه و انّا الیه راجعون، مفاسد آشکار شده، نه انکارکننده و
تغییردهندهای پیدا میشود، و نه بازدارندهای به چشم میخورد، آیا با این
وضع میخواهید در دار قدس خداوند و جوار رحمتش قرار گیرید و از عزیزترین
اولیای او باشید...»[49]
دگرگونی باورها و ارزشها تا آنجا پیش رفت که مدعیان خلافت و جانشینی
پیامبر(ص) نابودی دین همان پیامبر را در سر میپروراندند.در گفت و گوی
مغیره بن شعبه با معاویه، وقتی که مغیره از معاویه میخواهد که با مردم به
عدالت رفتار کرده و با بنیهاشم بد رفتاری نکند معاویه در پاسخ میگوید:
هیهات، هیهات، مغیره گوش کن، ابوبکر به خلافت رسید و پس از آنکه مرد، نامش
نیز از بین رفت. همچنین عمر و عثمان حکومت کردند و مردند و نامی از آنها
باقی نماند. امّا برادر هاشم(مقصود او رسول خدا(ص) است) هر روز پنج نوبت به
نام او در جهان اسلام ندا میکنند و «اشهد ان محمداً رسول الله» میگویند.
ای مغیره بیمادر، پس از آنکه سه خلیفه بمیرند و نام محمّد اینگونه زنده
باشد دیگر چه عملی باقی خواهد ماند جز آنکه نام محمّد هم دفن شود و از بین
برود.[50] از این قضیه و امثال آنکه در زندگی معاویه و به ویژه پسرش یزید
فراوان است میفهمیم که آنان با اسلام و ارزشهای آن از ریشه مخالف
بودهاند و چنانچه قیام عاشورا نبود خدا میداند سرنوشت اسلام به کجا
میانجامید. معاویه در گفت و گوی یاد شده از حکومت پیامبر به عنوان مُلک و
پادشاهی یاد کرده و خواهان دفن نام آن حضرت است.
زمینههای دگرگونی ارزشها
چرا پس از پیامبر(ص) به تدریج ارزشها و آرمانهای اسلامی رنگ باختند و
دگرگون شدند؟ پاسخ این پرسش نیاز به شناخت یک نکته تربیتی و دقت در اوضاع
آن روزگار دارد. همانگونه که روانشناسان گفتهاند: تربیت کاری تدریجی
است. پیامبر اسلام(ص) برای تربیت انسانها و تثبیت ارزشهای اسلامی تلاش
بسیار کردند. امّا ده سال برای تربیت مردمی که درست بر ضدّ این خصوصیات بار
آمده بودن زمان خیلی کمی بود. درست است که مردم اسلام را پذیرفته بودند،
اما هنوز نتوانسته بودند ارزشهای جاهلی را به کلّی فراموش کنند و ارزشهای
الهی را با جان و دل بپذیرند به ویژه که بسیاری از مسلمانان پس از فتح
مکّه و در سال هشتم هجری به اسلام گرویده بودند و پیامبر نیز دو سال پس از
آن از این جهان رحلت کرده بودند. نخستین نشانههای احیای ضدّارزشها در
جریان سقیفه بنیساعده سر بر آورد. کسانی که از اصحاب و یاران نزدیک رسول
خدا(ص) به شمار میآمدند سخنانی را به پیامبر نسبت دادند که بسیار
شگفتانگیز بود. با اینکه آن بزرگوار در بسیاری از جاها از جمله در آخرین
سفر خود که از مکّه برمیگشت، به صراحت فرموده بودند که: تفاوتی بین عرب و
عجم، بین غلام حبشی و سید قرشی نیست. امّا به ناگاه در سقیفه اعلام شد که
آن حضرت فرمودهاند:
«الائمة من قریش»؛[51] این نسبت با صراحت قرآن[52] و سخنان آن بزرگوار[53]
ناسازگار است. بنابراین سقیفه بنیساعده نخستین گامها در جهت احیای
ارزشهای جاهلی بود. اما چون دینداری بسیاری از مردم قوی بود و هنوز مردم
آلوده به دنیا و جلوههای آن نشده بودند این جریان خیلی نمود پیدا نکرد.
ولی این وضعیت چندان دوام پیدا نکرد. امت اسلامی هر روز از مسیری که پیامبر
معیّن کرده بودند دورتر و دورتر میشدند. عوامل زیادی زمینهساز این وضعیت
بودند؛ از باب نمونه به پارهای از آنها اشاره میکنیم:
1. جدایی مردم از اهل بیت(ع)
انحراف رهبری از مسیری که پیامبر(ص) معین کرده بود و انزوای علی(ع) به
مدّت 25 سال یکی از مسائلی است که زمینه را برای دگرگونی ارزشها فراهم
ساخت. چون در جامعهای که پیامبر(ص) خطوط کلّی آن را ترسیم کرده بود،
آشناسازی مردم با دین و ارزشهای آن یکی از مناصب اهل بیت(ع) بود. که این
نقش با انزوای علی(ع) و منع از ترویج احادیث نبوی از آنها گرفته شد. با
این وضعیت مردم برای اینکه رفتار خود را با اسلام راستین و ارزشهای آن
هماهنگ کنند دچار مشکل شدند. متأسفانه در جهت حلّ این مشکل نه تنها اقدامی
نشد که اقداماتی در جهت عکس آن صورت گرفت. مسلمانان برای شناخت احکام دین
به ابوهریرهها و کعب الاحبارها ارجاع شدند. نقل حدیث و فضائل اهل بیت(ع)
قدغن شد، از باب نمونه، بنا به نقل ابن الحدید، معاویه به کارگزارانش نوشت:
«هرکس چیزی در فضیلت ابوتراب و خاندانش روایت کند خونش هدر است. مالش حرمت
ندارد.»[54] معاویه به این کار نیز قانع نشد، دستور داد تا احادیثی در
نکوهش علی(ع) جعل کنند و نیز دستور داد که همه در منبرها باید به علی(ع)
لعن کنند.[55] افزون براین در بخشنامهای نوشت:
«انظروا الی من قامت علیه البیّنة انّه یحب علیّا و اهل بیته فامحوه من
الدیوان و اسقطوا اعطائه و رزقه؛[56] هر که را که ثابت شد از دوستان و
شیعیان علی و اولاد او است اسم او را از دیوان قلم بکشید و حقوق و مزایای
او را قطع کنید.» و در بخشنامه دیگری، یادآور شد هرکس را احتمال دادید از
دوستان اهل بیت است زیر شکنجه قرار دهید و خانهاش را خراب کنید.[57]
معاویه حکومت بصره و کوفه را به زیاد ابن ابیه که پیش از آن از شیعیان
علی(ع) به شمار میآمد داد و او چون به خوبی شیعیان را میشناخت دست و پای
بسیاری از آنان را قطع کرد و به چشمهای آنان میل کشید و بسیاری از آنان را
تبعید کرد و یا کشت تا جایی که شخص مشهوری از آنان باقی نماند. در اثر
تبلیغات معاویه، لعن و نفرین به علی(ع) از بزرگترین عبادتها به شمار
میآمد به گونهای که اگر شخصی آن را در نماز فراموش میکرد قضای آن را بجا
میآورد. معاویه با شیوه یاد شده تلاش میکرد که مردم را از اهل بیت(ع)
جدا کند تا در نتیجه اسلام و ارزشهای آن فراموش شود و اسلام اموی و
ارزشهای جاهلی جایگزین آن گردند. از این روی هرکس در برابر این دستورات
میایستاد مورد آزار و اذیت باند اموی قرار میگرفت.
2. تبدیل امامت به پادشاهی
تبدیل امامت به پادشاهی یکی دیگر از زمینههای دگرگونی ارزشها و فاجعه
عاشورا بود. بدون تردید هر جامعهای به حکومت نیاز دارد تا امور آن جامعه
سامان گیرد. از سوی دیگر جامعه اسلامی، زمانی شاهد حاکمیت اسلامی و
ارزشهای آن است که حکومت اسلامی بر پا باشد. بر این اساس اگر پس از رحلت
پیامبر(ص) امامت عدل علوی استقرار مییافت همان جوّ ایمان و تقوا و جهاد در
راه خدا ادامه مییافت. ولی متأسفانه با جریان سقیفه حکومت اسلامی ادامه
نیافت و حکومت به صاحبان اصلی آن نرسید و با فراز و نشیبهای بسیار به
حکومت و پادشاهی معاویه و یزید انجامید. خاندانی که امام علی(ع) در باره
آنها میفرماید: «ای معاویه، کی شما رهبر رعیت و رئیس ملت بودهاید؟ آن هم
بدون سبقت در اسلام و شرافت والای معنوی؟(یعنی شما شایستگی این کار را
نداشته و ندارید.»[58] با مرگ معاویه زمانی که امام حسین(ع) برای بیعت با
یزید دعوت میشود امام(ع) در پاسخ میفرماید: «باید فاتحه اسلام را خواند
اگر شخصی همانند یزید حاکم مسلمانان باشد.»[59] و نیز آن بزرگوار به هنگام
رویارویی دو سپاه میفرماید: «آگاه باشید که بنیامیه پیروی از شیطان را بر
خود لازم دانسته و پیروی از خداوند را ترک گفتهاند و فساد را آشکار و
حدود الهی را تعطیل کردهاند...»[60]
بدون شکّ، حکومت نقش مهمی در تثبیت ارزشها و یا ضدّ ارزشها دارد چرا که
امام علی(ع) میفرماید: «النّاس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم؛[61] مردم به
حاکمانشان شبیهترند تا به پدرانشان.» وقتی که حاکمان و کارگزاران جامعه
افرادی چون معاویه و یزید باشند که همه توان خود را در جهت تحریف دین و
نابودی ارزشها و همچنین مروّجان آن به کار گرفتهاند، طبیعی است که افراد
جامعه نیز همانگونه تربیت خواهند شد. در چنین جامعهای مردم در برابر
دگرگونی ارزشها و کشته شدن مدافعان آن حساسیتی نشان نخواهند داد.
همانگونه که در رویداد عاشورا چنین وضعی پیش آمد.
3. افزون بر دو عامل یاد شده فتوحات دوره خلفاء و حاتمبخشیهای
عثمان نیز یکی دیگر از زمینههای فاصله گرفتن مردم از ارزشها و آرمانهای
اسلامی بود. این فتوحات هر چند بر جغرافیای کشور اسلامی افزود، ولی چون
همراه آن کار فرهنگی برای هدایت مردم صورت نمیگرفت، به سرعت مردم را به
سوی دنیاگرایی برد. زیرا غنائم این جنگها از آنِ فاتحان بود و شرکت در یکی
از فتوحات بزرگ همراه با غنایم فراوانی بود که کافی بود یک رزمنده با حضور
در یکی از نبردها به اوج رفاه برسد.[62] افزون بر این، حاتمبخشیهای
عثمان از بیتالمال و جمع ثروت به وسیله شماری از خواص در این زمینه نقش
مؤثری داشت.[63] در بخش دوم(کوتاهی خواص از انجام رسالت خود) توضیح بیشتری
خواهیم داد.
4. یکی دیگر از عواملی که زمینه دگرگون شدن ارزشها را فراهم کرد
طرد بزرگان صحابه و مغضوب دستگاه واقع شدن آنان است. چهرههایی چون عمار و
ابوذر به جرم حقّگویی تبعید و شکنجه شدند. عبدالله مسعود که از تبعید
ابوذر ناراحت بود مورد آزار و اذیت قرار گرفت. گروهی از بزرگان کوفه
همانند مالک اشتر زید، صعصعه، جندب، کمیل و... به شام تبعید شدند.[64] در
برابر عثمان به توصیه ابوسفیان که گفته بود: «مراقبت کن که حکومت پیوسته
در میان ما دست به دست بگردد. و کارگزاران خود را از بنیامیه انتخاب کن.
این فقط ملکداری است، بهشت و جهنم یعنی چه؟!»[65] همکاران و کارگزاران خود
را از خویشان و نزدیکان و بنیامیه برگزید.[66] کسانی انتخاب شدند که در
حال مستی به مسجد میآمدند و نماز صبح را چهار رکعت میخواندند و وقتیکه
با اعتراض مردم روبهرو میشدند میگفتند: میخواهید بیشتر بخوانم؟![67]
مجموعه عوامل یاد شده دست به دست هم داد تا ارزشهای عصر نبوی دگرگون شدند.
اوج این دگرگونی در روزگار یزید بود، چرا که در رأس حکومت فردی قرار گرفته
بود که به هیچ چیز اعتقاد نداشت، فردی عیاش و خوشگذران بود و هیچ ابایی
از آشکار شدن بیدینی خود نداشت. وقتی که حاکمان جامعه چنین افرادی باشند،
به حکم «النّاس علی دین ملوکهم» مردم نیز روش و منش آنها را در زندگی به
کار میگیرند. در چنین جامعهای مردم در برابر تحریف و یا حذف ارزشها و
مدافعان جدّی آن بیتفاوت میگردند و حتی ممکن است خود آنها برای حذف آن
ارزشها و مدافعان آن بسیج شوند. همانگونه که در رویداد عاشورا این قضیه
پیش آمد. عبرتآموزی ما از رویداد عاشورا به این است که مواظب ارزشهای
انقلاب اسلامیمان باشیم تا خدای ناکرده به وسیله عوامل یاد شده و همانند
آن، دچار تغییر و دگرگونی نگردند.
ب. کوتاهی خواص در عمل به تکلیف
کوتاهی و سستی خواص از ادای تکلیف و انجام وظیفه یکی از عوامل
زمینهساز رویداد عاشورا است. نقش خواص در تحولات و دگرگونیهای اجتماعی و
سیاسی از مسائلی است که تردیدی در آن نیست. بر همین اساس رهبر معظم انقلاب
خواص را یکی از عوامل بسیار تأثیرگذار در تحولات تاریخ میدانستند و در
رویداد عاشورا این تحلیل را ارائه کردند که اگر خواص جبهه حقّ، تسلیم
جلوههای دنیا نگردند و دین را فدای دنیا نکنند و به موقع از حق حمایت
کنند، هیچگاه جامعه اسلامی دچار وضعیت زمان امام حسین(ع) نخواهد شد و
شاهد حادثه تلخی چون عاشورا نخواهد بود. برای دریافت ابعاد این تحلیل
تاریخی و جامعه شناسانه که نسخه شفابخش جامعه امروز ما نیز هست، نخست به
مفهوم خواص و عوام اشاره کرده و سپس به علل و عواملی که ممکن است برخی از
خواص را از انجام وظیفه و مسؤولیت باز دارد و یا آنان را در برابر آن قرار
دهد خواهیم پرداخت.
مفهوم خواص و عوام
مردم در جامعههای گوناگون به اعتبار قدرت نفوذ و تأثیرگذاری بر
اندیشهها و رفتار دیگران و همچنین میزان تأثیرپذیری متفاوتند. در هر جامعه
تعدادی اندک به دلیل موقعیت ویژهای که دارند بر رفتار و ارزشهای دیگران
تأثیر میگذارند. این گروه، با نامهای: خواصّ، نخبگان، برگزیدگان...
شناخته میشوند. گروه دیگر که اکثریت جامعه را تشکیل میدهند از آنان به
عنوان: توده یا عوام یاد میشود. خواص کسانیاند که بر اساس آگاهی و بصیرت
تصمیمگیری کرده و حرکت میکنند. در برابر خواصّ عوام هستند. این گروه
دنبال این نیستند که ببینند چه راهی درست است، چه حرکتی صحیح است و سپس بر
اساس آن حرکت کنند بلکه پیرو جوّ زمان خود هستند؛ اکثریت به هر راهی رفتند
اینها نیز به همان راه خواهند رفت.[68] در این تقسیم و تفسیر هیچگونه
معیار اقتصادی، سیاسی و فرهنگی لحاظ نشده است. بلکه کسی که از روی بصیرت و
آگاهی تصمیم بگیرد و عمل کند هر چند بیسواد باشد جزو خواص به شمار میآید و
آنکه بدون بصیرت و تشخیص عمل کند هر چند به ظاهر جزو علما باشد «عوام»
است.
تقسیمبندی خواص
مرز میان خواص و عوام همان بصیرت و آگاهی است. خواص بر دو گونهاند:
خواص جبهه حقّ و خواص جبهه باطل. عوام نیز به همین دو قسم تقسیم میشوند.
عدّهای حقّ را شناختهاند و تلاش آنها نیز در همین راستاست. و عدّهای
نیز در برابر حق بیتفاوت و یا ضدّ آنند. در میان طرفداران باطل نیز
آدمهای نخبه و زرنگ و اهل فکر و تشخیص وجود دارد. سخن ما در اینجا درباره
خواص طرفدار حقّ است. خواص طرفدار حقّ نیز به دو دسته تقسیم میشوند:
1. گروهی که آرمانها و ارزشهای اسلامی برای آنها اصل است و در آن
هنگام که دین و دنیا در برابر هم قرار گرفتند، دین را بر دنیا و جلوههای
آن ترجیح میدهند.
2. گروهی که جذب دنیا و جلوههای آن(مقام، ثروت، شهرت و...) شده و
با وجود تشخیص حقّ و اهل حقّ از عمل به آن باز میمانند. وقتی که پای ادای
تکلیف و انجام مسؤولیت به میان آید نمیتوانند از دنیا بگذرند و دنیا را بر
ادای تکلیف پیش میدارند. اگر در جامعه اسلامی گروه نخست بیشتر باشند
جامعه دچار انحطاط و سقوط نخواهد شد و حادثهای همانند روزگار امام
حسین(ع) بوجود نخواهد آمد. ولی اگر تعداد آنها اندک و تعداد دسته دوّم
بیشتر باشند آن وقت است که جامعه در سراشیبی سقوط قرار خواهد گرفت و
حسینبن علیها به مسلخ خواهند رفت. یزیدها و ابن زیادها بر سر کار خواهند
آمد و امامت تبدیل به سلطنت و پادشاهی خواهد شد.
نقش خواص در رویداد عاشورا
بحث اساسی و مهم در باب «خواص» نقش آنان به عنوان یکی از عوامل
زمینهساز عاشورا است. خواص طرفدار حقّ به ویژه کسانی که به حقانیت امام
حسین(ع) باور داشتند، در عرصه سیاسی باید با آن بزرگوار همراه شده و با
دشمنان میجنگیدند. چه عامل و یا عواملی سبب شد که اینان از امام حسین(ع)
حمایت نکردند، بیتفاوت ماندند و یا در برابر آن حضرت ایستادند. تعداد آنان
که امام حسین(ع) را به خوبی میشناختند ولی بر اساس شناخت خود عمل نکردند
کم نبودند. بسیاری از کسانی که در مدینه یا مکّه به آن حضرت نصیحت
میکردند که به سوی کوفه نرود از همین قبیل بودند.[69] بسیاری از کسانی که
نماینده امام حسین(ع) مسلم بن عقیل را در کوفه تنها گذاشتند از همینها
بودند. تجزیه و تحلیلِ بیتفاوتی اینان و دستیابی به عواملی که آنان را از
انجام وظیفه بازداشت در عرصه رفتار سیاسی برای ما درسآموز و عبرتانگیز
است. این عوامل بسیارند. از این روی، پس از اشاره به عناوین پارهای از
آنها به «دنیاگرایی خواص» که از اهمیت بیشتری برخوردار و جنبه محوری دارد
خواهیم پرداخت.
بازگشت به باورها و ارزشهای جاهلی از جمله قومیتگرایی، عافیتطلبی و
تجمّلپرستی، افزونطلبی و مقامخواهی، فرصتطلبی و نفاق، ترس و وحشت و
بالاخره دنیاپرستی خواص از عواملی بودند که خواص طرفدار حق در حادثه عاشورا
به وظیفه و مسؤولیت خود عمل نکردند. وقتی که بیشتر خواص طرفدار حقّ چنان
باشند که دنیای خودشان برایشان از همه چیز مهمتر باشد، بیشک، از ترس جان،
از ترس از دست دادن مال و مقام و یا نام و شهرت خود حاکمیت باطل را
میپذیرند و در برابر آن نمیایستند و از حقّ نیز طرفداری نمیکنند و
جانشان را به خطر نمیاندازند. وقتی اینگونه شد اوّلش با شهادت حسین بن
علی(ع) آغاز میشود، آخرش هم به بنیامیه و شاخه مروانی و بنیعباس و پس از
بنیعباس، هم به سلسله سلاطین در دنیای اسلام، تا امروز میرسد.[70]
دنیا گرایی خواص
هر چند عواملی چون: قومیتگرایی، نفاق و دورویی و غفلت سبب لغزش و
انحراف برخی از خواص شد، ولی دنیا و جلوههای آن چون مقامخواهی،
رفاهطلبی، ثروت، شهرت از مهمترین و خطرناکترین عواملی بود که در لغزش
خواص و رویداد عاشورا نقش اساسی داشت. با نگاهی به تاریخ اسلام مییابیم که
اساس همه انحرافها، فتنهها، جنگهایی که از سوی خواص صورت گرفته،
دنیاپرستی آنان بوده است. بر همین اساس پیامبر اسلام فرموده است: «حبّ
الدنیا رأس کل خطیئة؛[71] دوستی دنیا سر و اساس همه گناهان است.» علی(ع)
نیز دنیا دوستی را اساس همه فتنهها و مشکلات دانسته است: «حبّ الدنیا رأس
الفتن و اصل المحن».[72] امامحسین(ع) نیز راز و رمز دگرگونی بسیاری از
مردم و کنارهگیری آنان را از حقّ، دنیاگرایی آنان دانسته است: «الناس عبید
الدنیا و الدین لعق علی السنتهم، یحوطونه مادّرت معایشهم فاذا محّصوا
بالبلاء قلّ الدیانون؛[73] مردم بنده دنیایند و دین لقلقه زبانشان. حمایت
آنها از دین تا زمانی است که زندگی آنها در رفاه باشد و آنگاه که در بوته
امتحان قرار گرفتند دینداران کم میشوند.»
این سخنان را امام در چه زمانی ایراد کرده است؟ برخی چون طبری بر این
باورند که امام(ع) این سخنان را در بین راه و در منزل «ذیحسم» ایراد کرده
است. برخی دیگر برآنند که این خطبه در دوّم محرم و در سرزمین کربلا ایراد
شده است. این سخنان در هر کجا ایراد شده باشد بیانگر ناخرسندی امام(ع) از
وضعیت جامعه و مردم مسلمان در آن روزگار است. امام(ع) پس از آنکه از
دگرگونی اوضاع و سستی و بیتفاوتی مردم در برابر خوبیها و بدیها شکوه
کرده با جمله: «الناس عبید الدنیا» علت آن را دنیا پرستی آنان دانسته است.
وقتی که دنیا در نگاه انسان مسلمان، هدف و معبود شد باید منتظر چنین
چیزهایی بود. سخنان امام حسین(ع) هر چند بیانگر آن است که دنیاگرایی آفتی
عمومی و همگانی است لذا با واژه «الناس» از آن یاد کرده است ولی روشن است
که بخشی از مردم که همان خواص باشند بیشتر در معرض این آسیب هستند. چرا که
جلوههای دنیا بسیار است. بخشی از آن برای همه کس قابل دسترسی نیست. مقام،
پولهای کلان... را به همه کس نمیدهند. «خواص» با ویژگیهایی که دارند
دسترسی بیشتری به دنیا و جلوههای آن دارند. به همه کس ملک ری و کیسه زر
نمیدهند. اینها برای عمر سعدها و شریح قاضیها... آماده است. مواردی که
خواص طرفدار حقّ به خاطر دنیاگرایی از پذیرش حقّ سر باز زده و یا با آن به
مخالفت برخواستهاند فراوان است، در اینجا تنها به نمونههایی از چند مقطع
تاریخی بسنده میکنیم:
نخستین گامها
دنیاگرایی خواص هر چند در روزگار خلیفه سوّم اوج و شدت گرفت ولی پیش از
آن نیز جلوههایی داشته است. در روزگار پیامبر(ص) در جنگ بدر، احد و
پارهای از حوادث دیگر هر چند دنیاگرایی برخی از خواص ظهور پیدا کرد ولی
با حضور آن حضرت خیلی زود جبران و شعلههای آن فرو کش کرد. ولی از آن روز
که آن بزرگوار در بستر قرار گرفت انحراف خواص و عدول آنان از موضع حقّ نیز
آشکار شد. تخلّف از لشگر اسامه، با اینکه این کار موجب ناراحتی آن حضرت
شد.[74] افزون بر این، آن حضرت بر کسانی که میخواستند از سپاه او جدا شده و
در مدینه بمانند لعنت فرستادند. در عین حال برخی از خواص چون خلیفه اوّل و
دوّم از این دستور سرباز زدند.[75] توجه نکردن به دستور پیامبر(ص) برای
نوشتن وصیّت و همچنین ماجرای سقیفه به عنوان نخستین گامها از دنیاگرایی
خواص و عدول آنان از موضع حقّ به شمار میآید. بسیاری از نویسندگان و
شاعران این گامها و به ویژه ماجرای سقیفه را سبب و ریشه اصلی رویداد
عاشورا به شمار آوردهاند. از باب نمونه مرحوم آیةالله غروی اصفهانی چنین
سروده است:
رماه اذ رماه حرملة و اِنَّما رماه مَنْ مهدّ له سهم اتی مِن جانب السقیفة و
قوسه علی یدالخلیفه و ما اصاب سهمه نحر الصبی بل کبد الدین و مهجة
النبی[76] وقتی حرمله تیر افکند این حرمله نبود که تیر افکند، بلکه
تیرانداز واقعی کسی بود که زمینه را برای او زمینهسازی کرده بود. تیری از
جانب سقیفه آمد که کمان آن در دست خلیفه بود. آن تیر گلوی آن کودک را ندرید
بلکه بر جگر دین و قلب پیامبر (ص) نشست. مهیار دیلمی نیز اشعاری به عربی
دارد که مضمون آن این است: «ای فرزند پیامبر(ص) روز سقیفه راه کربلایت را
هموار کرد و آنگاه که حقّ پدرت علی(ع) و مادرت فاطمه(ع) را غصب کردند؛ کشته
شدنت خوب جلوه کرد.»[77] مرحوم نیّر تبریزی و بسیاری از دیگر شاعران شیعی
همین مضمون را آوردهاند. برخی از نویسندگان اهل سنّت نیز بر همین مسأله
تأکید کردهاند.[78]
دنیاگرایی خواص در روزگار خلفای ثلاثه
پس از رحلت پیامبر(ص) در دوره ابوبکر دگرگونی محسوسی در زندگی اقتصادی
مردم دیده نمیشود، اما در روزگار خلیفه دوم و به ویژه خلیفه سوّم در وضعیت
زندگانی مردم دگرگونی ایجاد شد و کمکم طبقهای بسیار ثروتمند با
امتیازهایی که از بیتالمال به آنان داده شد بوجود آمدند. خلیفه دوّم با
اینکه سخت مراقب کارگزارانش بود ولی روشی برای پخش بیتالمال ایجاد کرد که
عدّهای از خواص به ثروتهای زیادی دست یافتند. در استفاده از بیتالمال نه
تنها عربها بر غیرعربها که در بین خود عربها نیز، برخی از تیرهها بر
برخی دیگر، امتیازهای چشمگیری داشتند. در سال به برخی دوازده هزار درهم و
به برخی دیگر سیصد درهم و یا دویست درهم داده میشد.[79] عملکرد خلیفه سخت
مورد اعتراض قرار گرفت. تا جایی که تصمیم گرفت این تبعیضها را از میان
بردارد. خود او میگفت: «اگر امسال را زنده بمانم مساوات را رعایت خواهم
کرد و هیچ سرخی را بر سیاه و هیچ عربی را بر عجم برتری نخواهم داد و به
گونهای عمل میکنم که پیامبر اسلام(ص) و ابوبکر عمل کردند.[80]
جذب شدن خواص به دنیا و جلوههای آن آثار خود را بر جای گذاشت تا جایی که
شخصی میگوید: «اگر خلیفه قبله مردم را از مکّه به بیتالمقدس تغییر دهد و
یا یکی از نمازهای پنج گانه را حذف کند کسی به او اعتراض نمیکند. چرا که
همت مردم در بدستآوردن مال و منال بود و زمانی که بهدست میآوردند ساکت
میشدند.»[81] در روزگار عثمان، بسیاری از خواص و یاران پیامبر(ص) و
نزدیکان خلیفه جزو بزرگترین سرمایهداران آن روزگار شدند. امام علی(ع) از
این واقعیت تاریخی چنین پرده بر میدارد: «قام معه بنوابیه یخضمون مال
الله خضمة الابل نبتة الرّبیع؛[82] بستگان پدریاش به همکاریش برخاستند.
آنها همه چون شتران گرسنهای که بهاران به علف زار بیفتند با ولع عجیبی
گیاهان را ببلعند برای خوردن اموال خدا دست از آستین در آوردند.»
در این برهه خلیفه و همکارانش به جای هزینه کردن بیتالمال در مصالح امت
اسلامی، آن را ویژه خود دانستند، و به ثروتهای هنگفتی دست یافتند. مرض
مالاندوزی با دستاندازی به بیتالمال در میان بسیاری از خواص رایج شد.
بنابه پارهای از گزارشهای تاریخی، عثمان برای نخستینبار خانهای از سنگ و
آهک و... ساخت و اموال منقول و غیرمنقول فراوانی اندوخت. عبدالرحمن بن
عوف، طلحه و زبیر، زیدبن ثابت از حاتمبخشیهای عثمان برخوردار شدند. زید
بن ثابت آن قدر طلا و نقره گردآورده بود که با تبر آن را تقسیم کردند.
چارپایان و شتران باری و سواری و اسبهای عبدالرحمن بن عوف از هزاران رأس
میگذشت. گزارشگران تاریخ از خانههای متعدد و کنیزکان، اسبها و شتران،
طلا و نقره و گوسفندان طلحه و زبیر گزارشهای شگفتانگیزی ارائه
کردهاند.[83]
بخششهای عثمان به اقوام و خویشان خود به گونهای بود که موجب اعتراض زیدبن
ارقم، کلیددار بیتالمال شد. او که از جایزه دویست هزار درهمی به ابوسفیان
و صدهزار درهمی به مروان به خشم آمده بود کلیدها را پیش عثمان گذاشت و
گریست. عثمان گفت: چون صلهرحم کردهام میگریی؟ گفت: نه، اما گمان دارم که
این مالها را به عوض انفاقهایی که در راه خدا، زمان حیات پیامبر(ص) کردی
بر میداری. اگر صد درهم به مروان میدادی باز هم زیاد بود. عثمان گفت: ای
پسر ارقم کلیدها را بگذار و برو. فرد دیگری را مسؤول بیتالمال خواهم
کرد.[84] متأسفانه این آفت به عوام مردم نیز سرایت کرده به گونهای که آن
اندک خواصی که از حقّ و جبهه حق میگفتند سخنان آنان خریداری نداشت، از باب
نمونه جندب بن عبدالله میگوید: پس از بیعت باعثمان به عراق رفتم و در
آنجا از فضایل علی(ع) میگفتم، بهترین پاسخی که میشنیدم این بود که این
حرفها را کنار گذار، سخنی بگو که برای خودت و ما سودی داشته باشد.[85]
دنیاگرایی خواص در روزگار علی(ع)
با سپری شدن روزگار خلفای ثلاثه و به خلافت رسیدن علی(ع) انتظار میرفت
که جامعه اسلامی کژیها و انحرافها را راست و ارزشهای دگرگون شده را
احیا نماید. ولی با نگاهی گذرا به تاریخ آن مقطع، مییابیم که امام علی(ع)
در گامهای نخستین با مشکلات زیادی از سوی خواص روبه رو شد. مهمترین و
اساسیترین مشکل علی(ع) در مدّت حکومت خود همین روحیه دنیاگرایی خواص بود.
خواصی که انتظار داشتند همانند خلیفه پیشین با آنان رفتار شود و امتیازهای
نامشروع آنان از بیتالمال همچنان ادامه داشته باشد. ولی علی(ع) در برابر
خواستههای نامشروع آنان ایستاد و آنان نیز نتوانستند عدل آن حضرت را تحمل
کنند، شماری از آنان به معاویه پناهنده شدند، و گروهی در برابر او ایستادند
و جنگ جمل و صفین را راه انداختند. در سخنان علی(ع) و برخی از کارگزاران
او و همچنین برخی از تاریخنگاران آمده که بسیاری از مخالفتهایی که با
علی(ع) میشد انگیزهای جز دنیاخواهی نداشته است.[86]
دنیاگرایی خواص پس از امام علی(ع)
پس از شهادت امام علی(ع) دنیاگرایی خواص آشکارتر شد به گونهای که حتی
بسیاری از یاران نزدیک امام حسن(ع) یکی پس از دیگری به معاویه پیوستند و
امام(ع) به ناچار با شرایطی با معاویه صلح کرد. تصویر و ترسیم دنیاگرایی
خواص پس از شهادت امام علی(ع) و امام حسن(ع) در این مقاله نمیگنجد، از این
روی به چند نمونه بسنده میکنیم:
1. معاویه به عمرو عاص گفت با من بیعت کن، او گفت: نه به خدا سوگند
از دین خود به تو نمیدهم مگر هنگامی که از دنیای تو نائل کردم. معاویه
گفت: بخواه از من آن چه میخواهی. او گفت: حکومت مصر آرزوی من است. معاویه
هم پذیرفت و در این زمینه نوشتهای به او داد.[87] گفت و گوی فوق نمونهای
بسیار روشن از دنیاگرایی خواص است. در این گفت و گو عمرو عاص به روشنی بیعت
با معاویه را با تباهی دین خود مساوی دانسته است اما حاضر است آن را تباه
کند در صورتی که از دنیا و حکومت معاویه بهرهای داشته باشد.
2. معاویه میخواست مغیره بن شعبه را از حکومت کوفه عزل کند. مغیره
برای ادامه حکومت خود ولایتعهدی یزید را مطرح کرد. و سپس از سوی معاویه
مأمور شد که پنهانی از مردم برای یزید بیعت بگیرد. او پس از آنکه از دوست
داران بنیامیه بیعت گرفت، ده نفر از آنان را به همراه پسرش به شام فرستاد،
تا معاویه را برای اعلان عمومی این تصمیم تشویق کنند و به هر یک از آنان
در برابر این کار سی هزار درهم داد. آنها وقتی بر معاویه وارد شدند معاویه
به فرزند مغیره گفت: «پدر تو دین این مردم را به چه مبلغ خریداری کرد.
گفت: به سی هزار درهم. معاویه گفت: دین آنها چه قدر در نزدشان سبک و کم
قیمت بود.»[88]
3. بیشتر کسانی که از کوفه به امامحسین(ع) نامه نوشتند از خواص و
نخبگان و برجستگان کوفه بودند. اما وقتی که تهدیدها و تطمیعها از سوی ابن
زیاد شروع شد، اکثریت قاطع آنها دینشان را قربانی دنیایشان کردند و اطراف
مسلم بن عقیل، نماینده امامحسین(ع) را خالی کردند تا او به شهادت رسید.
نقش خواص دنیاگرا در اینجا بسیار روشن است. ابن زیاد گروهی از همین خواص را
برای تهدید و ارعاب مردم به میان آنان فرستاد. برخی از آنان همانند: شبث
بن ربعی، این مرد هزار چهره از کسانی است که به امام حسین(ع) نامه نوشته
است. امّا وقتی که وضعیت را به گونهای دیگر میبیند به همکاری با ابن زیاد
میپردازد. برای روشنتر شدن دنیاگرایی خواص به گزارش زیر که از سوی طرماح
بن عدی و همراهانش ارائه شده توجه کنید: طرماح با همراهان از کوفه میآمد،
در منزل «غریب هجانات» با امام حسین(ع) برخورد کردند. در ضمن گفت و گو
امام(ع) از اوضاع کوفه و طرز تفکر آنان سؤال کرد. مجمع بن عبدالله عائذی که
یکی از همراهان طرماح بود گفت:
«اشراف از دستگاه حکومت رشوهای زیاد گرفته و خود را فروختهاند و بر ضدّ
شما متفق شدهاند، امّا مردم دیگر دلشان با شماست ولی همینها به جنگ با
شما اعزام خواهند شد. با شما خواهند جنگید.»[89] از سخنان یاد شده به خوبی
استفاده میشود که راه و روش و حرکت خواص، حرکت عوام را در پی دارد لذا از
همین کوفه که هیجده هزار نفر با مسلم بیعت کردند، بیست هزار نفر یا بیشتر
به جنگ امام حسین(ع) آمدند. اگر در آن هنگام که ابن زیاد به تهدید و تطمیع
اشراف و سران قبائل پرداخت آنان از خدا میترسیدند و نمیپذیرفتند تاریخ
به گونهای دیگر رقم میخورد. گذشت خواص از دنیا و جلوههای آن در وقت لازم
اقدام خواص برای خدا به هنگام لازم... تاریخ را نجات میدهد. امّا اگر
خواص به وظیفه خود عمل نکردند روشن است که در تاریخ کربلاها تکرار خواهد
شد.
در پایان این گفتار این نکته بیسود نمینماید که آنچه آوردیم تنها بخشی
اندک از درسها و عبرتها بود. در عین حال، از همین اندک دریافتیم که تحلیل
درست حادثه عاشورا و شناخت درسها و عبرتها و عوامل و زمینههایی که سبب
پیدایی عاشورا شدند میتواند چراغی فراروی نسل امروز در ابعاد گوناگون به
ویژه در عرصه رفتار سیاسی، و نگهبانی از نظام اسلامی ما در برابر آفتها و
خطرهای داخلی و خارجی باشد.
پینوشتها:
[1]. صحیفه نور، مجموعه رهنمودهای امام خمینی(ره)، ج9، ص57، 202، ارشاد اسلامی.
[2]. امالی صدوق، ص118، مؤسسه اعلمی؛ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، ص123، مکتبة الصّدوق، تهران.
[3]. مجمع البحرین، ج2، ص1156؛ تفسیر نمونه، ج23، ص491.
[4]. نک: فلسفه تاریخ، شهید مطهری، ج1، ص13، صدرا.
[5]. یوسف، 12، 111.
[6]. نهج البلاغه، نامه 69.
[7]. رعد(13)، 11.
[8]. انفال، 54.
[9]. احزاب(33) آیه 62؛ فاطر(35)43؛ فتح(48) آیه23.
[10]. مائده آیه 54.
[11]. ناسخ التواریخ، سپهر، ج1، ص266، جواهر الکلام، ج21، ص25.
[12]. حماسه حسینی، شهید مطهری، ج1، ص78 ـ 77، صدرا.
[13]. تاریخ طبری، ج4، ص304.
[14]. صحیفه نور، ج16، ص179.
[15]. این شاعر مسلمان و انقلابی در این باره چنین میسراید:
رمز قرآن از حسین آموختیم
زآتش او شعلهها افروختیم
تا قیامت قطع استبداد کرد
موج خون او چمن ایجاد کرد
خون او تفسیر این اسرار کرد
ملت خوابیده را بیدار کرد
[16]. درسی که حسین(ع) به انسانها آموخت، شهید هاشمی نژاد، ص447، انتشارات فراهانی.
[17]. شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج3، ص249، دار احیاء التراث العربی.
[18]. مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا، ج2،
ص610، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، درسی که حسین(ع) به انسانها
آموخت، ص450 ـ 447.
[19]. همان.
[20]. تاریخ الامم و الملوک، طبری، ج4، ص304.
[21]. همان.
[22]. الارشاد، شیخ مفید، ص204.
[23]. ممتحنه، آیه1.
[24]. مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص68؛ بحارالانوار، ج44، ص192، ج45، ص50.
[25]. تحف العقول، 249.
[26]. نهج البلاغه، ص51.
[27]. بحارالانوار، ج44، ص191.
[28]. تحف العقول، ص249، تاریخ طبری، ج4، ص305.
[29]. اللهوف، سید بن طاووس، ص20.
[30]. تاریخ طبری، ج4، ص404.
[31]. اللهوف، ص20.
[32]. المغازی، واقدی، ج1، ص265.
[33]. همان، ص212.
[34]. اللهوف، ص53.
[35]. بحارالانوار، ج44، ص374.
[36]. سخنان حسین بن علی(ع)، نجمی، ص209.
[37]. الارشاد، ص240.
[38]. بحارالانوار، ج44، ص329.
[39]. سخنان مقام معظم رهبری در جمع بسیجیان، 23/4/71.
[40]. همان؛ حماسه حسینی، شهید مطهری، ج3، ص48، 49، 47، عبرتهای عاشورا،
سید احمد خاتمی، ص10 مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، مجله معرفت، ش56،
ص16 و...
[41]. سخنان مقام معظم رهبری در جمع بسیجیان، 23/4/71.
[42]. حماسه حسینی، ج3، ص49، صدرا.
[43]. شهید جاوید، نعمت الله صالحی نجف آبادی، ص182 ـ 177. سخنان برخی از
متعصبان اهل سنّت چون قاضی ابن عربی، ابن خلدون و...را نقل و نقد کرده است.
[44]. معرفت، ش56، ص20 به نقل از مبانی جامعهشناسی، بروس وئن 77، ترجمه و اقتباس: فاضل توسعی، تهران، سمت.
[45]. همان به نقل از همان، ص157.
[46]. اسد الغابه فی معرفه الصحابه، عزالدین ابیالحسن علی بن محمد الجزری، ج1، ص257، اسلامیه.
[47]. امام خمینی و فرهنگ عاشورا، ج1، 279.
[48]. ملل و نحل، شهرستانی، ص24.
[49]. نهج البلاغه، خ129.
[50]. مروج الذهب، مسعودی، ج4، ص41 دارالمعرفه بیروت.
[51]. ملل و نحل، ص24.
[52]. حجرات(49) آیه 13.
[53]. بحارالانوار، ج73، ص293.
[54]. شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج11، ص44.
[55]. همان، ج13، ص222 ـ 220.
[56]. همان، ص45.
[57]. همان.
[58]. نهج البلاغه، نامه 10.
[59]. اللهوف، ص20.
[60]. تاریخ الامم و الملوک، طبری، ج4، ص304.
[61]. بحارالانوار، ج75، ص46.
[62]. عبرتهای عاشورا، ص89؛ تاریخ سیاسی اسلام، تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ج2، ص194 ـ 188.
[63]. الغدیر، علامه امینی، ج8، ص286 دارالکتب العربی.
[64]. همان، ج9، ص3، 31، 38.
[65]. همان، ج8، ص278، الاستیعاب، ج2، ص80، طبری، ج11، ص357، مروج الذهب، ج1، ص440.
[66]. ملل و نحل، شهرستان، ص26.
[67]. الغدیر، ج122 از منابع گوناگون اهل سنت این موضوع را نقل کرده است.
[68]. سخنان مقام معظم رهبری، لشگر 27 حضرت رسول، در 20/3/75.
[69]. لهوف، ص26، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، از اینگونه افراد بودند.
[70]. سخنان مقام معظم رهبری در جمع فرماندهان لشگر 27 حضرت رسول(ص)، 20/3/75.
[71]. غرر الحکم و درر الحکم، آمدی با شرح محقق خوانساری، ج3، ص395،
دانشگاه تهران، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، معروف به مجموعه ورام، ج2،
ص122، چنین آمده است: حب الدنیا اصل کل معصیة...حبّ الدنیا و حبُّ الله لا
یجتمعان فی قلب واحد.
[72]. همان، ج3، ص395.
[73]. تحف العقول؛ 250، ص249؛ بحارالانوار، ج44، ص383، ج78، ص117.
[74]. فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج2، ص488 برای مشروح این جریان ص489 ـ 485 مطالعه شود، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
[75]. ملل و نحل، ص23.
[76]. الانوار القدسیه، ص99.
[77]. معرفت، ج56، ص17، به نقل از جامعهشناسی تاریخی اسلام، ابوالحسن تنهایی، ص262، نشر روزگار.
[78]. دیوان آتشکده نیّر، ص59؛ سمو المضی سموالذات، علائلی، 5.
[79]. الطبقات الکبری، ج3، ص295، 304، شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید،
ج8، ص111، تاریخ یعقوبی، ج2، ص154 ـ 153، تاریخ جرجی زیدان، ج2، ص168.
[80]. همان مدرک، تاریخ یعقوبی، ج2، ص154 ـ 153.
[81]. تاریخ خلفا، جعفریان، ج2، ص194، نشر الهادی.
[82]. نهج البلاغه، خطبه، 3.
[83]. الغدیر، ج8، ص286 ـ 282، شرح نهج البلاغه، ج1، ص199 ـ 198.
[84]. شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج1، ص199.
[85]. تاریخ خلفا، ج2، ص205، شرح نهج البلاغه، ج9، ص58.
[86]. شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج2، ص198 ـ 197.
[87]. همان، ج2، ص66. علی(ع) نیز این مطلب را یادآوری کرده است. نهج البلاغه، خطبه 26.
[88]. الکامل، ابن اثیر، ج3، ص505 ـ 504.
[89]. تاریخ طبری، ج4، ص306.