دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

فرقه های عجیب و غریب دنیا

فرقه های عجیب و غریب دنیا

انسان های سودجو و متقلب همیشه برای رسیدن به اهداف خود از مردم ساده لوح سوء استفاده کرده و در واقع از آنها نردبانی برای بالا رفتن خود می سازند. این افراد با آوردن هزاران دلیل و برهان کذب و دروغین حتی توانسته اند مردم را فریب داده و گاهی اعتقادات آنها را تغییر دهند و یا به عبارتی آنها را از راه راست منحرف کنند.

از جمله راه هایی که انسان های شیاد برای فریب دادن مردم استفاده کرده اند آوردن فرقه هایی دروغین است که با وعده های بی اساس توانسته اند افرادی ساده لوح را تحت سلطه خویش درآورند. آنها تحت عنوان فرقه عجیب و غریب خود گاهی دست به جنایاتی هولناک زده اند و گاه حتی انسان های دیندار و خداپرستی را که با آنها مخالفت کرده اند با قتلشان از سر راه کنار زده اند.

آمیش

فرقه هایی عجیب با عقایدی خنده دار

در سال 1963 فردی به نام «ژاکوب آمان»رهبری فرقه ای به نام آمیش را بر عهده گرفت که معتقد بودند باید به روش اجدادشان زندگی کنند.

آنها همچنان از اسب و کالسکه برای رفت و آمد و کشاورزی استفاده می کنند، لباس هایی به سبک قدیمی می پوشند و از تکنولوژی های امروزی استفاده نمی کنند. البته اگر غیر از این عمل کنند، آنها برخلاف اعتقادات آیین شان عمل کرده و مستحق مجازاتند.

آنها حق رفتن به ارتش را نداشته و خود را از کمک های دولت مانند بیمه بی نیاز می دانند. آمیش ها از اتومبیل،تلفن و حتی برق هم استفاده نمی کنند. البته جالب اینجاست که آیین آنها در کشورهای مختلف از جمله هند، آمریکا، آلمان و انگلستان متفاوت است.

طبق آمارها پیروان این فرقه در آمریکا در سال 2000، 198 هزار نفر بوده است. نام آمیش هم از نام رهبر آن آمان گرفته شده بود که اصالتا سوییسی بود.

آنها کم کم به سمت پنسیلوانیا و کشورهای اروپایی مهاجرت کردند و به این ترتیب کم کم این فرقه در سراسر دنیا پخش شد.

پیروان این فرقه محل خاصی برای عبادت ندارند و عبادات خود را در خانه انجام می دهند. تمام آداب و رسوم زندگی آنها با دیگر انسان ها متفاوت است. عروس های آمیش لباس آبی به تن کرده و چون استفاده از زیورآلات ممنوع است، حتی حلقه ازدواج هم نمی گیرند.

آنها به تکنولوژی به چشم شیطان نگاه می کنند و معتقدند این وسایل آنها را از آیین شان دور خواهد کرد. در فرقه آنها حتی کرایه کردن اتومبیل، در حالی که خودشان راننده نباشند هم ممنوع است.

آمیش ها استفاده از تلفن را ورود بی اجازه به حریم دیگران می دانند. آرایش برای زنان آمیش جرم محسوب می شود و مردان مجرد باید ریش و سبیل های خود را بتراشند ولی متاهل ها باید ریش خود را بلند کرده و سبیل شان را بتراشند.

کودکان خانواده های عضو این فرقه در حد خواندن و نوشتن سواد می آموزند. همچنین نوجوانی که به سن بلوغ می رسند باید با آمیش پیمان وفاداری ببندند یا برای همیشه طرد خواهند شد.


آئوم شینریکیو

فرقه هایی عجیب با عقایدی خنده دار

آئوم شینریکیو یکی از فرقه های ژاپنی است که توسط «شوکو آساهارا» یک مدرس یوگای نابینا، در سال 1984 بنیان نهاده شد. افراد این فرقه، آساهارای 40 ساله را تنها راه ارتباط با خداوند می دانستند که این ادعای عجیب و خنده دار موجب ناراحتی بسیاری از طرفداران مذاهب شده بود. در آن زمان، آساهارا در خانه خود تدریس یوگا و مدیتیشن می کرد و نام کلاس های خود را «آئوم نو کای» گذاشته بود.

 از همانجا بود که آساهارا با دادن وعده های دروغین ارتباط با ارواح توانست عده ای از شاگردان خود را در سال 1989 به عنوان مذهبی جدید در دنیا مطرح کند. این فرقه جدید برای بسیاری از جوانان ژاپنی خوشایند به نظر می رسید و به همین دلیل طرفدار آن می شدند و در آن زمان آن را «مذهب برگزیده» نامیدند.

آساهارا با انتشار مقالات، کتاب و پخش فیلم، پیروان خود را به سرعت افزایش داد. او حتی انیمیشن هایی برای کودکان ساخته بود تا بتواند در ذهن آنها نیز نفوذ کند. با این شگرد، این مرد شیاد توانست به راحتی مردم ساده لوح را خام کرده و با هدایایی که از آنها دریافت می کرد زندگی حقیرانه خود را به یک زندگی مجلل مبدل سازد.

نام «آئوم شینریکیو» از زبان سانسکریت و به معنی مذهب صحیح است اما بعد از مدتی نام این فرقه به الفا تغییر کرد. فرقه ائوم در سال 1995 در حدود 9 هزار پیرو در ژاپن و 40 هزار پیرو در سراسر دنیا داشت اما این تعداد تا سال 2009 به 1650 نفر کاهش یافت و امروز نیز تعداد آنها به کمتر از 1000 نفر رسیده است.

در سال 1992، آساهارا کتابی منتشر کرد و طبق اسناد دروغینی که در این کتاب به چاپ رسانده بود، ادعا کرد که حضرت مسیح است و طرفداران ساده لوح او نیز به راحتی این موضوع را پذیرفتند. او از طرف خود برای هر گناهی مجازاتی در نظر گرفته و ادعا می کرد قادر است انرژی های منفی و گناه آلود را از انسان ها دور کند. همچنین دائم تکرار می کرد که «من قادر هستم با ارواح ارتباط برقرار کرده و توطئه هایی که قرار است بر ضد ما انجام شود پیش بینی کنم».

او می گفت که به زودی جنگ جهانی سوم در خواهد گرفت و علت اصلی آن نیز آمریکا خواهد بود. همچنین آرماگدون – پایان دنیا در اصطلاح مسیحیان – در سال 1997 خواهد بود. فرقه آئوم در واقع توسط یک تروریست پایه گذاری شده و به سرعت مراکز آن در کانادا، اروپا و آمریکا نیز تاسیس شدند. در سال 1995 با حمله افراد این جنبش به مترو توکیو با گاز سمی سارین، این فرقه بدنام تر از قبل شده و حتی بسیاری از پیروانش هم از آن رو برگرداندند.

در این حمله تروریستی 12 نفر کشته و 5500 نفر با گاز سارین مسموم شدند. پس از این حادثه آساهارا و 11 نفر از افرادش دستگیر و به اعدام محکوم شدند اما آنها تا چند سال توانستند با ارائه حکم تجدید نظر،اعدام خود را به تعویق بیندازند اما بالاخره حکم اعدام آنها در سال 2004 تایید و اجرا شد.


تائوئیسم

فرقه هایی عجیب با عقایدی خنده دار

پیروان این فرقه، آن را فلسفه می دانند، نه یک مذهب.

این فرقه، ترایخی 2500 ساله در چین داشته و هنوز هم بسیاری از چین یها به آن اعتقاد دارند. چینیان از سالیان پیش، همیشه خواستار عمر طولانی و زندگی جاودانه بوده اند و این فرقه با استفاده از این تفکر چینی ها،توانست پیروان بسیاری را به سمت خود جلب کند.

بنیانگذار این فرقه فردی به نام «لائو تزو» از معروف ترین فیلسوفان چینی و کتابدار سلطنتی بود. تزو هیچ علاقه ای به شغل خود و البته سیاست نداشت و همین امر باعث شد تا چین را ترک کند. او کشور را ترک کرده و گوشه نشین شد و در آن زمان کتابی با عنوان «راه و عرفان» نوشت.

او 87 سال عمر کرد اما محل مرگ او هرگز مشخص نشد. البته این فرقه از قبل از تزو وجود داشت و او با نوشتن کتابش باعث شد تا دوباره در سراسر چین رنگ و بویی تازه به خود گرفته و پیروانش افزایش پیدا کند و به همین خاطر به او لقب اولین پیرو تائو نیز داده شده است.

او مدعی بود که هر کس به این فرقه وارد شود به زندگی جاودانه خواهد رسید و هیچ چیز قادر نخواهد بود به او ضرر و آسیبی برساند. او به پیروان خود می گفت «بسیاری از پادشاهان چینی از جمله «فوشی»و «ووتای» از سلسله هان توانسته اند با پیوستن به فرقه تائو، عمر جاودانه پیدا کنند اما کسی از مکان آنها اطلاعی ندارد.»

در این میان، فالگیران نیز از فرصت استفاده کرده و با دادن راه حل هایی چون غذا خوردن در ظروف طلا و رفتن به کوه های صعب العبور برای عبادت، عمر جاودانه افراد را تضمین می کردند. یک یاز همین افراد به نام «چانگ تائو لینگ» توانست با برپا کردن انجمنی مخفیانه، عده ای را به عضویت آن در آورد. او به آنها وعده عمر جاودانه می داد.

شرط عضویت در این انجمن آوردن 5 پیمانه برنج برای چانگ بود. او به خاطر عمر 122 ساله اش توانست اعضای انجمن را بیشتر بفریبد زیرا آنها فکر می کردند رهبرشان عمری ابدی دارد.

پس از مرگش، عده ای از طرفداران او ادعا کردند که چانگ را سوار بر ببری دیده اند که به سمت آسمان می رفت تا زندگی جاودانه اش را آغاز کند. پس از او جانشینانش انجمن را تا زمان انقلاب کمونیستی چین ادامه داده و از این راه ثروت هنگفتی به دست آوردند. نسل بعدی تائوئیسم ها سمبلی جادویی برای خود در نظر گرفته بودند و عقیده داشتند با آویزان کردن آن در مکان های مختلف از ورود ارواح پلید جلوگیری می کنند.


رائلیسم

فرقه هایی عجیب با عقایدی خنده دار

این فرقه در سال 1974 توسط شخصی به نام «کلود وریهون» و با عنوان «رائلیان» پایه گذاری شد. پیروان این فرقه معتقدند که موجوداتی فضایی به نام الوهیم ها به روی زمین آمده و دائم بر ژنتیک انسان ها تاثیر می گذراند تا افرادی را که مورد دلخواه خودشان است به وجود آورند.

علاوه بر این آنها معتقدند که انسان ها به طور ناخودآگاه با موجودات فضایی در ارتباط هستند. گستردگی پیروان این فرقه دروغین بیشتر در پاریس است. آنها کلاس هایی 7 مرحله ای برای شاگردان و مخصوصا کودکان خود برگزار می کنند و معتقدند پس از گذراندن این 7 مرحله قادر به دیدن الوهیم خواهد شد. آنها هر شب به امید گرفتن خبری از فضا، سیگنال به آسمان می فرستند و بر این باورند که الوهیم روزی جوابشان را خواهد داد.


آتیسم

فرقه هایی عجیب با عقایدی خنده دار

پیروان این فرقه معتقدند که سرنوشت شان در دست خودشان است. این فرقه در ابتدا از یونان آغاز شد و برای اولین بار در قرن پنجم قبل از میلاد رواج یافت اما کم کم کمرنگ شده و پیروان آن انگشت شمار شدند. پیروان این فرقه اعتقادی به پرسش چیزی ندارند و تا قرن 16 و 17 هیچ کس جرأت نمی کرد که خود را پیرو این فرقه معرفی کند.

«آتیسم» اولین نفری بود که در قرن هجدهم توانست این فرقه را معرفی کرده و با استدلال های دروغین خود، پیروانی را نیز به این فرقه جذب کند. این عده که تا قرن بیستم به شدت افزایش یافته بودند امروزه تنها 3.3 درصد از مردم جهان را تشکیل می دهند. افراد این فرقه همیشه مخالفان بسیار زیادی از ادیان مختلف داشتند. حتی اگر یکی از افراد خانواده به این فرقه روی می آورد، سایر اعضای خانواده او را ترک کرده یا حتی می کشتند.

در برخی از کشورها افراد این فرقه شیطان پرست نامیده می شدند اما این موضوع حقیقت نداشت. آنها معتقدند که به طور کلی پرستش کار اشتباهی است. از افراد مشهور که پیروان این فرقه شدند می توان به فردریش نیچه، سم هریس، وودی آلن و پیتر اتکینز اشاره کرد.


ساینتولوژی

فرقه هایی عجیب با عقایدی خنده دار

این فرقه هنوز هم در کشورهایی از جمله در آفریقای جنوبی، استرالیا، آمریکا، هند، مکزیک، نیوزلند، سوییس، تایوان و ونزوئلا پیروان زیادی دارد.

آنها بر این باورند که انسان ها ارواحی فنا نشدنی هستند که ماهیت خود را گم کرده اند. همچنین باید با یادآوری خاطرات و تجربیات بد،آنها را گره گشایی کنند تا به اصل حیاتی خود نزدیکتر شوند.

پیروان این فرقه تبلیغات خود را برای یافتن اعضای بیشتر در سال 1952 آغاز کردند. بنیانگذار فرقه، نویسنده ای به نام «ال راب هوبارد» بود که توانست در سال 1953 برای خود و پیروانش مقری مانند کلیسا بنا کند. او در انجا با روش های مختلفی به طرفداران خود می آموخت که چگونه روح خود را ابدی ساخته و به اصل شان بازگردند.

فرقه هایی عجیب با عقایدی خنده دار

اصلی ترین مخالفان این فرقه دروغین، مسیحیان بودند. ساینتولوژیست ها برای اثبات حرف های خود حتی دست به قتل مخفیانه مخالفانشان نیز می زدند. با این که پیروان این فرقه هنوز در بسیاری از کشورهای جهان آزادانه فعالیت می کنند اما هر ساله تظاهرات زیادی علیه آنها انجام می گیرد.


اینوایرومنتالیسم

فرقه هایی عجیب با عقایدی خنده دار

افراد این فرقه به دفاع از محیط زیست پرداخته و معتقدند با این کار طبیعت نیز از آنها مراقبت کرده تا آسیبی به آنها وارد نشود. نماد اصلی این فرقه رنگ سبز است. پیشینه این فرقه به سال 1272 و به زمانی باز می گردد که شاه ادوارد اول پادشاه انگلستان بر اثر تنفس دود، دچار بیماری سختی شده و پس از فهمیدن علت آن، سوزاندن زغال سنگ و استفاده از آن را ممنوع اعلام کرد.

افراد این فرقه به سه دسته اند، سبزهای روشن برای حمایت از محیط زیست، سبزهای تابان برای دفاع از محیط زیست در مجامع سیاسی و سبزهای تیره برای تغییر نظر مردم در مورد محیط زیست. پیروان این فرقه به دلیل نداشتن عقاید شیطان پرستی مخالفان زیادی هم ندارند.

معرفی و شناخت ۱۲ فرقه انحرافی فعال در ایران +دانلود

معرفی و شناخت ۱۲ فرقه انحرافی فعال در ایران +دانلود

وقتی گرایش های متعالی انسان هدایت نشود و با توهم تلقین گردد خرافات پدید می آید. در این افراد خرافه جایگزین یک حقیقت گمشده در زندگی گشته است که همان معنویت می باشد که توسط خالق هستی در خلقت اشرف مخلوقات «انسان» به عنوان خلیفه الله به ودیعه نهاده است…

به گزارش صاحب نیوز به نقل از ندای اصفهان- زهرا آصالح (فعال فرهنگی)/

متن زیر با استفاده از منابع مختلف سعی کرده است به معرفی عرفان های کاذب و نوظهور فعال در ایران بپردازد.

شما می توانید جهت استفاده بهتر، فایل پاورپوینت این مقاله را از اینجا دانلود کنید.

عرفان به شناختی که به وسیله ی شهود (دیدن) قلبی خداوند برای شخص عارف حاصل می شود گفته می شود. این شهود نیز به وسیله ی رعایت تقوای الهی و رسیدگی به نفس و اصلاح آن حاصل می شود.

پیچیدگی‌های زندگی در جوامع امروزی و شهرهای بزرگ همراه با شلوغی‌ها، جنون سرعت و مسابقه‌های مجازی افراد بشری به سوی مصرف‌گرایی بیش از حد و مسایلی از این دست و نیز دور شدن مردم شهرها از زندگی طبیعی و به دنبال آن ایجاد فشارهای روحی و روانی، دور شدن از معنویت، افزایش مادی گرایی، فرصت‌طلبی و فراموشی ارزش‌ها و کرامات اخلاقی، باعث ایجاد نوعی خلاء و تشنگی مردم نسبت به مسایل معنوی و متافیزیکی شده است.

از این رو ایجاد هرگونه روزنه‌ای تحت عنوان کلاس معنوی، آرامش روحی و روانی تفکر و خوشناسی، به شدت موجب جذب افراد به ویژه صدمه‌دیدگان از وضعیت روزافزون مشکلات زندگی شهری و تمدن به اصطلاح پیشرفته صنعتی گردیده است.

عرفان های کاذب

امیرالمؤمنین علی علیه السلام:

هرگز نمی توانید راه رشد را بیابید، مگر آنکه راه انحراف را هم نشان دهید. ( خطبه ۱۴۷ نهج البلاغه)

در دنیای پرهیاهو و آشفته که در آن ارزش های اسلامی به شدت رنگ باخته و قدرت و ثروت هدف نهایی جلوه داده می شود، افرادی جهت کسب شهرت و آوازه و ثروت نامشروع و بعضا در پاسخ به عقده حقارت درونی با اهداف فردی یا گروهی با شگردهای مختلف درصدد جذب مرید با روش های سازمانی و تعیین سرگروه و حلقه های ارتباطی می باشند و در این راه از هیچ ادعایی گزاف و دروغ پردازی بزرگ مثل داشتن کرامت، داشتن اسرار و رموز هستی، کشف اسرار، تسلط بر علوم غریبه، دانستن خواص حروف و اعداد و جداول ابایی نداشته و با خواب سازی و با استفاده از سخنوری و سوءاستفاده از قدرت بیان برای رسیدن به اهداف خود استفاده می کنند.

از تفسیر به رای قرآن و منابع مذهبی تا بدعت در مناسک دینی، از صدور فتواهای بی اساس تا ادعای شفاعت گناهان و شفای امراض صعب العلاج، از نفوذ در NGOها با وعده کمک های مادی و دستگیری معنوی و انتقال حس شخصیت کاذب به مریدان مانند دادن ماموریت خاص به هر مرید و ارضای نفسانیات و اداره آنچه که مقصودشان است در بسیاری مواقع به تشکیل شبکه های فساد اخلاقی، باندهای توزیع مواد مخدر و ایجاد گروه های ضد اجتماعی و تسویه حساب های شخصی و گروهی اقدام نموده اند.

گاهی نیز با سازماندهی اعضاء در شبکه های سیاسی، امنیتی برای ایجاد اغتشاش و انجام عملیات خرابکارانه در کشور با هدایت و حمایت دشمنان نظام فعالیت می کنند. مبنای شرعیت را با تشخیص خودشان می گذارند و از رجوع به مراجع تقلید جهت کسب تکالیف دینی دوری می کنند.

ذکر این نکته ضروری می باشد که ریشه خرافات در نادانی و کم خردی بشر در شناخت خود و حقایق عالم است و در کلام معصوم داریم: «من عرف نفسه فقد عرف ربه». وقتی گرایش های متعالی انسان هدایت نشود و با توهم تلقین گردد خرافات پدید می آید. در این افراد خرافه جایگزین یک حقیقت گمشده در زندگی گشته است که همان معنویت می باشد که توسط خالق هستی در خلقت اشرف مخلوقات «انسان» به عنوان خلیفه الله به ودیعه نهاده است.

دعوت جوانان تحت عناوین کلاسهای رزمی، جلسات عرفانی، مذهبی، فرهنگی و… به دلیل جذب این عناوین است. در حالی که در این جلسات به مرور زمان شرکت کنندگان را به لاقیدی دعوت می کنند که در این بین به تفکر آموزه های پرزرق و برق معروف به عرفان های نوپدید مدرن بپردازند.

برخی از فرقه های عرفانی کاذب فعال در ایران

۱ سای بابا
بنیانگذار این مکتب، «باگوان شری ساتیای بابا» یا «سو آمی ساتیا سای بابا» بود. وی در سن چهارده سالگی مدعی شد از سوی خداوند برای هدایت همه آدمیان برگزیده شده است سپس ادعای خدایی کرده است. از آنجا که نماز مهمترین عامل ذکر الهی است و نماز و ذکر قرین یکدیگرند، اما نزد سای بابا نماز و شریعت وحیانی و الهی جایگاهی ندارد. او تصوری روشن از خدا ندارد: گاهی قائل به حلول است، گاهی قائل به پانتئیسم یا همه خدایی و گاه خدا را از سنخ انرژی می داند، اما خدایی که قرآن و اسلام به شریعت معرفی کرده است هیچکدام از اینها نیست. او ۱۱سال زودتر از پیش‌بینی خود، طعم مرگ را چشید تا یک خدای دروغین دیگر رسوا شود.

۲– رام الله
رهبر این آیین در ایران شخصی به نام «پیمان الهی» است. وی ادعا داشت از غیب خبر دارد و بر تمام علوم باطنی تسلط دارد و در عین ناباوری مریدان در خرداد سال ۸۶ در حین دستگیری به جای ناپدید شدن، از دیوار حیاط همسایه فرار کرد. این دستگیری فرصتی شد تا چهره ی پوشالی اش آشکار شود. وی چندین بار به دلیل ترویج عقاید خرافی و انحرافی و فریب مردم ـ به ویژه جوانان ـ به همراه گروهی از اطرافیانش بازداشت شده است.

۳ اوشو
اوشو در سال ۱۹۳۱ میلادی در روستای کوچک «کوچ وادا» کشور هند به دنیا آمد و در سال ۱۹۹۰ در سن ۵۹ سالگی از دنیا رفت. اوشو در ایالت اوریگان آمریکا، شهری به نام راجینش پورام را به عنوان مرکز آیین خود قرار داد، اما به دلیل فسادهای اخلاقی و جنسی بی حد و حصر اوشو و مریدانش ، در سال ۱۹۸۶ از آمریکا اخراج شد. اوشو دو جلد کتاب به نام تعلیمات تانترا (عرفان سکس) دارد و تنها راه تکامل و تعالی را گذر از سکس آزاد میداند. اصل دیگر از اصول او اصل طغیان است که اوج آن را در شیطان گرایی می توان دید! اوشو با نگاهی تحقیرآمیز به مفهوم خانواده می گوید: آنچه انسان را اسیر کرده است خانواده است.

اوشو

۴ اکنکار
پائول توئیچیل، رهبر و بنیانگذار این طریقه بود که بسیاری از تعالیمش تنها متکی بر تلقینات توهم آمیز و رویایی از حضور استاد زنده اک در پشت همه درها و صداهاست. از تبعات عضویت در این فرقه، پشیمانی زودرسی است که اعضا را با پوچی روبرو کرده و در اثر فشارهای ناشی از این موضوع، برخی از آنها دست به خودکشی زده و پیروان این مکتب مدعی اند که از طریق رویا بینی، خود را تا مقام « همکار خداوند » ارتقا می دهند و معتقدند پیامبران و کلیه مذاهب و ادیان، دروغی بیش نیستند!

۵ عرفان سرخ پوستی
بنیانگذار این نوع عرفان، «کارلوس کاستاندا » است. کاستاندا این نوع عرفان را آیین ساحری یا جادوگری می نامد. استفاده از گیاهان روانگردان به هدف تحصیل معرفت و خودداری از آمیزش جنسی و عقل ستیزی از شاخصه های این نوع معنویت کاذب می باشد.

۶ پائلو کوئیلیو
پائلو کوئیلیو در سال ۱۹۴۷ میلادی در کشور برزیل به دنیا آمد. در سنین نوجوانی و جوانی احساسات ضد مذهبی شدیدی داشت. از هفده سالگی به بعد سه بار در بیمارستان روانی بستری شد. مدت های مدیدی از دارو های اعصاب و روان استفاده می کرد و سپس به استفاده از مواد مخدر روی آورد. پیشینه اخلاقی و اجتماعی بسیار منفی و تاریکی داشت. او می گوید که در طول زندگی خود ۲۰ نوع ماده مخدر را تجربه کرده است و به الکل و سیگار و ارتباط با زنان اعتیاد داشته است و چنین اظهار می دارد که زنان نقش مهمی در زندگی او داشته اند. کوئیلیو چندین بار تصمیم به خودکشی گرفت… کتابهای او بازتاب تفکراتش بوده و تا به حال به ۵۶ زبان دنیا ترجمه شده اند.

۷ دالایی لاما
“تنزین گیاتسو” که براساس باورهای سنتی تبتیان تجسم دوباره دالایی لامای سیزدهم (که در سال ۱۹۳۲ از دنیا رفته بود) پنداشته شده ادعای معنویت خواهی و صلح طلبی داشته طوری که وی با اعدام صدام که فردی جانی و متجاوز بوده مخالفت کرده و تاکنون بارها شیفتگی و نزدیکی خود به رژیم صهیونستی را اظهار نموده است.

۸ عرفان حلقه

یکی از عرفان‌های به ظاهر بومی، عرفان «حلقه» است که به کرات به آیات قرانی هم تمسک می‌کنند اما اگر مبانی این فرقه استخراج شود هیچ کدام از اعتقادات این فرقه تناسبی با آموزه‌های اسلامی ندارد. به عبارت دیگر نه انسان‌شناسی و نه خدا‌شناسی است. بنیان گذار حلقه محمدعلی طاهری است و کتاب های اصلی این گروه هم به قلم وی است؛ در کنار طاهری در هنگام شکل گیری آقای اسماعیل منصوری لاریجانی هم نقش داشت. چرا که کتاب های طاهری با مقدمه آقای منصوری به چاپ رسید. ایشان پس از دستگیری محمدعلی طاهری از وی اظهار برائت کرد. برخی مریدان این فرقه با خلط مباحثی مانند اینکه وای بر نمازگزاران جامعه ای که در آن گرسنه و درمانده ای باشد، به توجیه عدم پایبندی خود به نماز می پردازند.

عرفان حلقه

جالب اینجاست که یکی از شگردهای محمدعلی طاهری در جلساتش خارج کردن جن از بدن اشخاصی و یا احضار روح از طریق برخی زنان بوده است که فیلم آن نیز در وبلاگها و سایت های خبری منتشر شد اما این کار بعد از مدتی تعطیل می شود. علت آن هم افزایش اعتراضات به این موضوع بوده است که اولا چرا همیشه این امر بر روی افراد مشخصی امتحان می شود و ثانیا چرا همیشه این افراد مشخص زنان هستند!
۹ معنویت های روانشناختی و فرا روانشناختی
این عنوان به به گروههایی گفته می شود که در تلاش اند تا مشکلات روانی (مثل اضطراب، افسردگی و سایر گرفتاری‌های روان‌شناختی) پیروان خود را با نام های قانون جذب، راز، موفقیت و… برطرف کنند. اینان در سطح گسترده‌ای در خدمت نشر خرافات و ترویج توهماتی هستند که مردم را سرگرم نموده و از اندیشه‌های درست و خردورزی و کوشش و پشتکار دور کنند.

۱۰- یوگا
پاتانجلی موسس یوگاست. او معتقد است: عارف تر کسی است که به سطوح بالاتر از انرژی دست پیدا کرده باشد! ولی بر اساس آیات و ادعیه اسلامی، عارف کسی است که به خدا نزدیک تر است. در یوگا تکنیک‌هایی مطرح می‌شود و گفته می‌شود انسان از طریق آنها به آرامش عصبی یا ذهنی می‌رسد که نسبی بوده و در نهایت انسان باید برای یافتن آرامشی که با اعتماد به قدرت و علم بی‌پایان الهی حاصل شود تلاش کند. یوگا با عرفان اسلامی متفاوت است. در یوگا نیز مانند سایر مکاتب هندی سخنی از خدا نیست. خدایی که مبدا و منتهای هستی است: «هو الاول و الاخر». در یوگا سخنی از معاد هم مطرح نیست!

۱۱- شیطان پرستی

یکی از خطرناک ترین و منفورترین فرقی است که در کشور ما با نمادها و اشکال گوناگون ترویج می شود. برخی از باورهای انحرافی آنها به قرار زیر است:

تقابل و محاربه با خدا – رواج فرهنگ ضدیت با ادیان الهی – اشاعه فحشا و بی بند و باری و اعتیاد – شیوع فرهنگ کلامی مبتذل و ترویج فحاشی در گفتار – تحریف تاریخ انبیاء – سیاه نمایی و ترویج پوچ نمایی (نیهیلیسم) – ترویج فرهنگ خودکشی جهت رسیدن به کمال و…

شیطان پرستی

در سالهای اخیر گروه ها و فرقه های کاذب دیگری نیز شناسایی و سران آنها بازداشت شده اند که از جمله می توان به فالون دافا که معتقد به ترویج کمونیسم جنسی به بهانه (تحت عنوان) تمرینات و حرکات ورزشی شبیه کونگ فو و ووشو جذب نیرو می کردند.

یا گروه مدادرنگی که بنا را بر سفسطه در مبانی اعتقادی و تبلیغ پلورالیسم دینی و ترویج فرهنگ تسامح و تساهل بین مسلمانان گذاشته و کار روی نوجوانان با هدف ایجاد مانع در ارتباط این افراد با نخبگان و عالمان دینی را جزو برنامه های اصلی خود قرار داده بودند . و فرقه ح.پ که در منازلی تحت عنوان معبد آشرام با زاویه انحراف اخلاقی جلو رفتند اطاعت بی چون و چرا، سرسپردگی به رهبر فرقه، ضبط اعترافات پیروان برای تنبه و شکایت نکردن از یافته های حضور در این فرقه است که متاسفانه اکثر اعضای مورد سوءاستفاده قرار گرفته، خانم ها بوده اند .

۱۲- معرفی TSM فرقه ای خطرناک و انحرافی در کشور

فرقه TSM تحت عنوان Technical Self Meditation یکی از این نوع محافل و جلسات است که با جذب هزاران نفر از وضعیت روحی، روانی و نیز مسایل شخصی افراد سوءاستفاده و اهدافی را دنبال می‌نماید که در ادامه به بیان جزئیاتی در این باره پرداخته می‌شود.

(توجه: اطلاعات مربوط به فعالیت های این فرقه در ایران ممکن است کمی قدیمی باشد. لطفا درصورت توان اطلاعات عینی خود را با ما مکاتبه کنید info@nedaesfahan.ir)

رهبر معنوی این فرقه در ایران خانم “نوشین . غ ” می‌باشد؛ وی بالای ۵۰ سال سن دارد و آرشیتکت است و به لحاظ روحی وضعیت نابسامانی دارد.

نوشین قبلاً عضو فرقه آمریکایی اکنکار بوده و در حقیقت یک اکیست می‌باشد و آموزش‌های این فرقه را توسط فردی به نام “اهرپور” (فوت شده) گذرانده است. کلاس‌هایی را هم نزد ” ف.ه ” در مؤسسه “ب ” گذرانده و چند جلسه‌ای هم به کلاس‌های ایلیا رام‌ا… رفته است. او آموزش‌های TSM را در آمریکا و نزد استاد این فرقه طی کرده است.

فرقه tsm

تاریخچه مکتب TSM

برابر سوابق موجود، مکتب TSM توسط فردی به نام جمشیدرضا حاجی اشرفی، ایرانی‌الاصل مقیم آمریکا از حدوداً سال ۱۳۷۰ پایه‌گذاری و تشکیل شده است.

TSM که در حقیقت دنباله (t.m (technical meditation می‌باشد با ایجاد تغییراتی به ویژه اضافه کردن کلمه self (خود) به قبل از کلمه مدیتیشن، مفهومی جدید با پرداختن و تأکید بیشتر به ” خود ” فرد و به سوی “ما ” شدن افراد شکل گرفته است.

جمشید اشرفی با استفاده از عنوان “استاد اعظم” این فرقه اقدام به آموزش افراد مختلف از ملیت‌های گوناگون و به ویژه ایرانی کرده و با القاء تفکرات و آموزه‌های انحرافی خود، افرادی را به عنوان “استاد ” انتخاب و در دیگر کشورها مخصوصاً ایران، مأمور به ایجاد کلاس، ترویج عقاید و توسعه شبکه مریدان کرده است.

فرقه tsm

بنیانگذار TSM

همانگونه که اشاره شد، جمشیدرضا حاجی‌اشرفی که تا سال ۱۳۶۸ در ایران اقامت داشته به علت ناسازگاری با انقلاب و یا مأموریت خاص ایران را ترک و سپس ساکن و مقیم کشور آمریکا شده است. اما ارتباط خود را با برخی افراد و نماینده‌های خود در ایران حفظ و از همان ابتدای خروج از کشور کلاس‌های TSM را در ایران راه‌اندازی کرده است.

وی با نوشتن مقالاتی در نشریه jewish world (دنیای یهود، چاپ آمریکا) ابتدا خود را به عنوان فردی صاحب نظر مطرح و به دنبال آن با طرح ایده جدید TSM خود را در رأس این مکتب قرار می‌دهد.

همچنین با ضبط فیلم و نوار از بیانات انحرافی خود و با ساختن ظاهری معنوی‌گرا و راهب‌گونه، شخصیتی دوست‌داشتنی، مهربان و روحانی از خود در ذهن مخاطبان و به اصطلاح رهروان ایجاد کرده تا حدی که هنگام دیدن تصویر و یا شنیدن صدای وی، اشک شوق ریخته و عاشقانه خواستار دیدار و زیارت وی شده‌اند!

بنابر اظهارات یکی از رهروان که با شوق زیاد جهت دیدار اشرفی به آمریکا رفته و در منزل وی ساکن شده، با دیدن وضعیت ظاهری و اخلاقی او از جمله شرب‌خمر، ارتباط با زنی یهودی و عدم رعایت مسایل اخلاقی، ماهیت استاد اعظم در نظر وی شکسته و با ناراحتی فراوان به ایران باز می‌گردد که همین موضوع باعث خروج تعدادی از شاگردان قدیمی از (حلقه اول) TSM ایران می‌شود.

فرقه tsm

تعاریف و مبانی

این فرقه با بهره‌گیری از روش‌های مدیتیشن (مراقبه از خود) و تفکر و تمرین باعث ایجاد تمرکز افراد در افکار خود شده و با بیان اصولی از بودیسم (آئین بودا و برخی مکاتب دیگر مانند هندو و زرتشت) برای خود فلسفه‌هایی از انسان و جهان ساخته است. ـ TSM اعتقاد دارد خدا در درون افراد است، خدا همان عشق است و با زندگی در عشق و سیر در درون خود، می‌توان به نور، سپیدی، عشق و خدا رسید! شعارهایشان نیز در این رابطه این گونه است:

ـ love is god عشق خدا است!

ـ live in love زندگی کن در عشق!

ـ I love my self من عاشق خودم هستم!

و همچنین شعارهایی مانند:

ـ تنها فقط یک ایمان است، ایمان به عشق

ـ تنها فقط یک زبان است، زبان قلب

ـ تنها فقط یک قانون است، قانون کارما

ـ تنها فقط یک خدا است، او درون تو است

بیانگر اعتقادات این فرقه است.

ـ بنا به بیانات استاد اشرفی، این فرقه معتقد به تناسخ ارواح، کارما و دوره دارما می‌باشد.

ـ زندگی و مرگ را توإم با رنج دانسته و سعی می‌کند بر اساس اعتقاد به کارما و قانون عمل و عکس‌العمل، افراد را ترغیب به رفتن به سوی زیبایی‌ها برای بهتر شدن حوزه بعدی زندگی (تناسخ روح در کالبد بعدی) نماید.

ـ TSM عبادت را تونلی به سوی نور دانسته که مدیتیش عمق این تونل بوده و نماز تنها دروازه آن می‌باشد.

ـ اعتقاد به پیوند معنوی دارند و ازدواج افراد را تنها در قالب اعضاء Tsm قبول داشته و برای کسانی که قبلاً هم ازدواج کرده‌اند، مراسم پیوند معنوی برگزار می‌نمایند که در واقع این پیوند، پیوندی است بین چاکراهای زوج معنوی.

ـ فرزندان افراد Tsm را غسل تعمید، می‌دهد.

ـ اعتقاد به چاکراهای هفتگانه داشته و در طول آموزش‌های خود مدعی باز شدن چاکراها و رسیدن افراد به رتبه‌های مربوطه می‌باشند.

ـ از عود و پودر مقدس و برخی سمبل‌های هندو و بودایی استفاده می‌نمایند.

ـ استفاده از علائمی مانند گل نیلوفر (سمبل بودیسم، سای‌بابا، معبد بهائیان در هند) از دیگر شاخصه‌های TSM می‌باشد. که در واقع تک شمع در مکتب سای‌بابا تبدیل به دو شمع در مکتب TSM شده و منظور آن هم درون و هم بیرون افراد این مکتب می‌باشد.

ـ لباس سفید و لفظ سفید و لفظ سفیدپوشان برای رهروان نیز نشانه دیگری از TSM است که از مکاتب دیگر گرفته شده است به طوری که تمامی افراد در محل خاصی از مؤسسه لباس‌های سفید خود را عوض کرده و سپیدپوش می‌شوند.

ـ استفاده از شمعدان شباهت‌هایی را در TSM به شمعدان‌های مسیحیان و نیز یهودیان ایجاد کرده است.

ـ استفاده از علائم و نشانه‌های دیگر ادیان مانند صلیب (مسیحیت)، هلتال ماه و ستاره (اسلام)، ستاره داود (یهودیت) و… بیانگر تفکر فرامذهبی و همچون ادعاهای دیگر مدعیان عرفان‌های دروغین و نیز بهائیت “دین کل ” بوده که خود را بسیار بالاتر از ادیان دانسته و آنها را بسیار کوچک می‌دانند.

ـ استفاده از آرم درخت Tsm بر روی لباس‌ها به صورت نشان.

فرقه tsm

تشکیلات و سازماندهی

فرقه TSM در حقیقت یک تشکیلات سازماندهی شده‌ای است که همواره در حال کادرسازی و گسترش شاخه‌های خود می‌باشد. نشانه اصلی آن سمبل “درخت ” است که همواره از آن استفاده کرد، ریشه را استاد اعظم یعنی جمشید اشرفی، تنه درخت را نوشین . غ ، سرشاخه‌های اصلی را مشایخ (همسر نوشین) و کلیه افراد را شاخه‌های متعدد “درخت TSM ” بیان کرده‌اند. لیکن برابر آخرین موارد به دست آمده تشکیلات TSM به شرح ذیل می‌باشد:

الف) مرکزیت، شامل خود استاد اشرفی و سرور حسینی (رستگار)، مستقر در آمریکا.

ب) شاخه NY (نیویورک)، به سرپررستی ایزاک (اسحاق یهودی)

ج) شاخه کانادا: در حال راه‌اندازی توسط نوشین . غ (وی اقامت دائم کانادا را به تازگی دریافت کرده)

د) شاخه تهران: به سرپرستی نوشین . غ (استاد راهبر)

ـ با توجه به عزیمت برخی از شاگردان قدیمی به دیگر کشورها از جمله کشورهای اروپایی، استاد اشرفی یادشدگان را ترغیب به راه‌اندازی کلاس و در حقیقت ایجاد شاخه‌های دیگر نموده است.

ـ برخی از شاگردان ایرانی که به آمریکا رفته‌اند، جذب شاخه ny شده‌اند.

ـ گفته می‌شود اشرفی قصد دارد به کشور پاناما عزیمت نماید. (قابل توجه اینکه یکی از مراکز شش‌گانه مهم بهائیت ” مشرق‌الاذکار پاناما ” می‌باشد.

ـ (نوشین.غ) تلاش‌هایی در جهت گسترش شاخه‌ها در شهرهای کرمان و… داشته است.

ـ شاخه تهران طی چند سال گذشته موفق به جذب صدها نفر شده و استاد اشرفی گفته است اگر تعداد شاگردان این کلاس به پنج هزار نفر برسد، من به ایران خواهم آمد!

ـ همچنین افراد با حضور در مکتب TSM پس از گذراندن کلاس‌های پایه‌ای و پیشرفته و شرکت در مراسم، اردوها و جلسات گوناگون به ترتیب به رتبه‌های ذیل رسیده و شال‌های رنگین دریافت می‌کنند:

رهرو – رهسپار- یاور- هشیار (آگاه)

انحرافات فکری و عقیدتی

تناسخ ارواح

مکتب خودخوانده TSM، معتقد به تناسخ روح و انتقال آن از کالبدی به کالبد دیگر بوده و این مطلب را در طول دوره‌های درسی به ویژه ادونس (پیشرفته) ۲ بیان می‌نماید. بر این اساس موضوع “کارما” را توضیح داده و معتقد است چنانچه فردی در یک کالبد عمل خوبی داشته در دوره بعدی زندگی در کالبدی بالاتر و بهتر قرار گرفته و بالعکس چنانچه اعمال خلافی داشته باشد در دوره بعدی به کالبدی پایین‌تر و پست‌تر تعلق خواهد گرفت.

در این خصوص نمونه‌هایی مانند اینکه برخورد شاگردان در حوزه‌های قبلی در چه کالبدهایی مواردی مشاهده گردیده که مردی را در دوره قبلی، زن، آدم پست و یا بودایی معرفی کرده‌اند. ـ با این وصف کلیه اعتقادات اسلامی، مبنی بر عالم برزخ، سؤال و جواب الهی، مجازات و پاداشی در قیامت، شفاعت و… را منتفی می‌نمایند.

فرقه tsm

عبادت

TSM اصل عبادت را مدیتیشن می‌داند. عبادت را تونلی به سوی نور دانسته و عمق را مدیتیشن می‌داند. در سؤال یکی از رهروانی که نماز را کنار گذاشته و تنها مدیتیشن می‌نماید، استاد اشرفی می‌گوید: نماز دروازه و یا راهروی یک تونل، ولی مدیتیشن عمق و ژرفای این تونل است. لذا رهروان ایشان با رسیدن به عمق و ژرفای عبادت دیگر به نماز و دروازه آن نیازی احساس نمی‌نمایند.

ـ مدیتیشن در لغت به معنای تفکر و عبادت می‌باشد، در عرفان‌های هندی و غربی آن را راه عبادت دانسته و رهروان را ملزم به آن می‌دانند، لذا در TSM که معنای آن ” فن خوداندیشی و مراقبه ” می‌باشد در این معنا ” فن خودعبادی ” و در حقیقت مکتب ” خودخدایی ” به شمار رفته و مانند بسیاری از مکاتب هند و…، راه رسیدن به خدا را تنها از طریق تفکر درونی و رسیدن به خدایی که در وجود انسان است می‌دانند. شعار ایشان در این خصوص گذشت از ” من ” و رسیدن به ” ما ” می‌باشد.

ـ در این تشابهات، عرفان اسلامی و اصل ” وحدت و کثرت ” وجود دارد لکن به گونه‌ای انحرافی، شریعت و نبوت و امامت را کنار گذاشته و بدون هر گونه پایه و اساس و یا برهانی راه اتصال را تنها از درون هر فرد با خدا دانسته و در نتیجه هر گونه برداشت، نظریه و یا حکم را بر اساس برداشت فرد خواهد دانست. این همان چیزی است که افرادی مانند بهاءالله ابتدا خود را باب سپس امام زمان بعد پیامبر و مدعی آوردن احکام و کتاب جدید و سپس خدا خواندند!!

ازدواج با پیوند معنوی

موضوع پیوند معنوی همواره مورد توجه مکاتب و فرقه‌های عرفانی بوده، برخی آن را مجاز و برخی غیرمجاز و یا محدود کرده‌اند. نکته حائز اهمیت این است که TSM ازدواج را تنها در قالب افراد TSM دانسته و برای همه افراد حتی کسانی که قبلاً ازدواج کرده‌اند مجدداً مراسم پیوند معنوی برگزار می‌کنند.

نکته مهم این است که پیوندی که بر اساس حکم الهی نبوده و بوسیله استاد TSM ایجاد شده، فقط قابل فسخ نیز از سوی استاد خواهد بود و پر واضح است که چه فسادهایی در این موضوع مستتر می‌باشد.

انحرافات اخلاقی

خودشیفتگی

یکی از خصوصیات رهروان TSM خودشیفتگی است. از آنجا که TSMسعی دارد با شناساندن ارزش‌های نایافته درونی افراد، آنان را از بحران‌های روحی خارج کرده و بر اوضاع زندگی مسلط گرداند، با زیاده‌روی در این امر، موجب شده افراد بیش از حد شیفته خود گشته و در این راه تنها خود را ببینند. برخلاف اینکه برای رسیدن به ” ما ” می‌بایست از “من ” بگذرند ولی در عمل، عکس این قضیه اتفاق افتاده است. به ویژه این مسئله برای نزدیکان و اطرافیان رهروان Tsm بسیار بغرنج و مشکل‌ساز شده است.

گسست پیوندهای خانوادگی

تعالیم افراطی و غلط TSM باعث دوری برخی از افراد از نزدیکان و دوستانشان شده است. تعدادی از شاگردان این مکتب ضمن اعلام شکایت در این خصوص بیان داشته‌اند، تعالیم TSM بین همسران اختلاف ایجاد کرده و حتی همسرانی که هر دو رهرو TSM بودند، از یکدیگر جدا شده و یا در آستانه طلاق می‌باشند. علت این مسئله از یک سو، بحث افراد در پرداختن به خود و ایجاد یک نوع خودشیفتگی و از سوی دیگر روابط غلط بین زنان و مردان در کلاس‌ها و جلسات TSM بوده است. هنگامی که در یکی از کلاس‌های پیشرفته TSM افراد باید مقابل یکدیگر نشسته و در صورت و چشمان نامحرم نگریسته و مرتباً بیان کنند، تو را دوست دارم، عاشق تو هستم و این مسئله بارها تکرار شده و همسران شاهد یکدیگر و خود نیز مجری چنین رفتاری بوده‌اند. مسایلی دیگر همچون اعتراف به گناهان، نقاشی بدن برهنه خود، نقش زن فاحشه و یا مرد هرزه را بازی کردن، مراسم تشییع جنازه و حمل بدن زن از سوی افراد، از دیگر عوامل سست شدن پیوند خانواده‌ها در TSM می‌باشد.

روابط نامحرمان

فرقه TSM با بیان اینکه هر فردی باید بتواند عاشق دیگران باشد و این موضوع را به وضوح و با صدای بلند بیان نماید، افراط را از حد گذرانده و این عشق را به نامحرمان نیز سرایت داده است. همانگونه که اشاره شد در بسیاری از کلاس‌ها و جلسات TSM زن و مرد باید دیگر رهروان را در آغوش کشیده و به ایشان بگویند دوستشان دارند، عاشقشان هستند و…. استاد شاخه تهران نیز خود را مادر همه رهروان خوانده و همه مردان را به آغوش کشیده و ابراز علاقه نموده است. در هنگام خواندن سرود زن و مرد نامحرم دست یکدیگر را گرفته و آواز خوانده تا به شور و شوق، رسند. در مراسم تمرین مردن، زیر بدن رهرو را دیگر نامحرمان گرفته و او را به دوش خود حمل نموده و بدن وی را لمس می‌نمایند.

در اردوها حجاب را رعایت نکرده، ارتباط صمیمی داشته و به کنار دریا نیز می‌رفته‌اند و در هر صورت در Tsm چیزی به عنوان حجاب و محرم و نامحرمی وجود ندارد.

انحرافات سیاسی

انزوای سیاسی در افراد

TSM قبل از هر چیز با کشاندن افراد عضو به درون‌گرایی و انزوا و خودپردازی افراطی، نوعی انزواگرایی به ویژه در مسایل سیاسی و پیرامونی افراد ایجاد نموده است. لکن با تخریب مبانی اعتقادی آنان و سپس ایجاد مبانی انحرافی خود، نوعی بینش جدید و دلخواه سیاسی در آنان به وجود آورده است بطور مثال با دور شدن از اعتقادات عمیق اسلامی و احکام الهی، مسایلی چون جهاد و مبارزه با بی‌عدالتی و استکبار، شرکت در مراسم سیاسی‌ـ عبادی در سطح اجتماع از یک طرف و از طرف دیگر ایجاد بناهایی چون گرفتاری افراد در کالبد بعدی به لحاظ اعمال هر دوره و نبودن بهشت و جهنم و عقاب و ثواب، لزوم درون‌پردازی، رسیدن به عشق، دوری از درگیری و بالاخره لزوم تحقق درد و رنج زندگی (شبیه نظرات بودا) و دیگر مسایل باعث دوری افراد از سیستم حاکمیا و عدم شرکت در مسایل سیاسی می‌گردد.

یارگیری و ایجاد شعبات

فرقه TSM با گسترش فعالیت‌های خود، سعی بر یارگیری به ویژه در میان افراد دلخواه داشته است. توجه به افراد متمکن مالی، متخصص در مسایل فنی به ویژه روان‌شناسی و با بهاء دادن به افرادی خاص، سعی در ایجاد شعبات متعدد در شهرها و کشورهای مختلف داشته که نشان از نوعی فعالیت سیستمی و تشکیلاتی TSM است و با رشد خزنده، خواهان تشکیل شجره‌ای تنومند در بدنه تشکیلاتی خود می‌باشند.

ارتباط با افراد یهودی

ارتباط استاد اشرفی با افراد یهودی نیز یکی از موارد بسیار قابل توجه درباره TSM می‌باشد.

عرفان کاذب

آثار تخریبی عرفان های نوظهور و کاذب:

۱- نشان دادن عقاید و روش های خود در طی کردن راه و سلوک عرفانی خود به عنوان عقاید و اصول و شریعت الهی.

۲- ریشه کنی روح ایمان و اعتقاد به ائمه معصومین علیه السلام در افراد و جایگزینی عقاید خرافه و اندیشه های باطل به جای آنها.

۳- شبهه افکنی در آیات و روایات و مطالبی که جزء واضحات و مطالب روشنی هستند. از دین مبین اسلام مانند خواندن نماز که آن را بی معنی تلقی می کنند و با رواج این اندیشه که آنها در بندگی و عرفان به درجه ای بس والا رسیده اند که نیازی به نماز خواندن نیست ، زمینه را برای فحشا و جرم جنایات اجتماعی هموار می کنند و با این کار لطمه به پیکره جامعه و اجتماع وارد می کنند که هدفی جز سلب آرامش و تخریب افکار عمومی ندارند.

۴- سوء استفاده کردن از دوران عصر غیبت امام عصر علیه السلام و ادعای ارتباط با امام زمان علیه السلام و گمراه کردن مردم ، که این سرانجامی جز مختل کردن روح انتظار که مایه سر زندگی و حیات و پویایی است ندارد زیرا در جامعه ای که عقاید و افکار خرافی رواج پیدا کند سرنوشتی جز خمودگی و بی تحرکی نخواهد داشت.

۵- ضدیت با دین (بدعت گذاری در دین)

ضدیت با دین، گاه جنبه انفرادی دارد و گاهی به صورت گروهی و با طرح های منسجم و از پیش تعیین شده، در جامعه پی گیری می شود. در عرفان ها و فرقه هایی که عملکرد و اندیشه های آنان در نوآوری در دین است و نام عرفان را بر آنها می گذارند هدفی جز مخدوش کردن چهره واقعی دین ندارند ، در واقع این افراد، گمگشتگان قسم خورده اسلام هستند که با ترفندهای ثابت و با هدف قرار دادن مختصات و اصول دین ، به ترویج این مسائل می پردازند و تنها در اندیشه براندازی نظام اسلام هستند.

۶- شهوت طلبی و اغفال زنان و دختران جوان و تهدید بنیان های خانواده به عنوان اصلی ترین رکن جامعه

ترویج حس عدم ازدواج و بی بند و باری جنسی ، از میان بردن تام احساس مسئولیت در سه عرصه فردی، خانوادگی و اجتماعی، از بین بردن حریم محرم و نامحرم ، ناکارآمد جلوه دادن فرهنگ بومی و دینی و …

۷- دنیا پرستی، سودجویی و کسب درآمد از ساده ترین افراد (فریب دادن افراد ناآگاه)، که ضربه سنگینی است بر خانواده وارد می آورند و چه بسا خانواده ای مشکلاتی اعم از داشتن بیمار و … دارد و حاضر به دست زدن به هر کاری برای رفع مشکل خود باشد.
این تشکل ها و گروه ها با کارهائی که می کنند و اذکار و اورادی که تجویز می کنند (که این تنها قدم اول است) سبب افسردگی ها و بیماری ها و … می شوند و زندگی عادی افراد را مختل و در مواردی فلج می کنند و با توجه به این که اکثر طعمه های آنها جوانها هستند، در واقع نیروی عظیم و کشور ساز و آینده ساز ملت را با دست خود به سوی تباهی می کشاند.

۸- توزیع مواد مخدر و قرص های روان گردان:

آثار قرص های روان گردان که امروزه در جامعه رواج یافته و مواد مخدر که دارای سابقه ای طولانی است، انکار ناپذیر است. به تازگی، عوامل توزیع این مواد، با ادعای دعا نویسی، طعمه های خود را می یابند و حشیش و هروئین و … را به عنوان جادوی مهر و محبت به خورد انسان های غافل می دهند.
هشدار رهبر انقلاب در مورد رواج عرفان های کاذب

رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: باید در مدارس و دانشگاه ها دائما، روحیه امید به آینده و حرکت و نشاط دمیده و از هرگونه القاء یأس و ناامیدی پرهیز شود.حضرت آیت الله خامنه ای معلمان و اساتید را به مراقبت از جوانان در مقابل رخنه ی عرفان های کاذب توصیه کردند و افزودند: معیار اسلام برای علوّ معنوی و روحی، تقوا و پاکدامنی، با تلاش برای دوری از گناهان و اهتمام به نماز و انس با قرآن است.

منابع:

– سایت راسخون

– کتاب آفتاب و سایه ها، محمدتقی فعالی، انتشارات نجم الهدی

فرقه اسماعیلیان

فرقه اسماعیلیان (فاطمیون) Isma


نویسنده : سید حسین میرنور الهی

کلمات کلیدی : اسماعیلیه، قرامطه، باطنیه، سبعیه، مبارکیه

بررسی دوران حکومت برخی فرق در تاریخ اسلام، موجب شناخت کاملتر به فرقه می‌شود. بررسی تفکرات و معرفی سران و رهبران حکومت فرقه اسماعیلیه به شناخت ماهیت اسماعیلیان کمک شایانی می‌نماید. در نتیجه تعصب مخالفین این فرقه و همچنین مخالفین شیعه تا حدی واضح می‌شود.

تفکر اسماعیلی

از همان دوران امام صادق(ص) عده‌ای به دلیل گمانی باطل به امامت اسماعیل بن جعفر بن محمد علیهما السلام معتقد شدند. با اینکه خود اسماعیل هرگز چنین ادعائی ننمود. ارشد بودن او در فرزندان امام(ص) چنین گمانی را به عقیده تبدیل نمود. [1]با وفات او چنین اعتقادی بطورگسترده از وی زائل شد. اما عده‌ای که از یاران حقیقی امام صادق(ص) نبودند بر این عقیده پایبند مانده و مسیری در مخالفت با امامیه به راه انداختند.[2]

روند تفکر اسماعیلی

اسماعیلیه فرقه‌ایست که به امامت اسماعیل، فرزند بزرگ امام صادق(ص) قائل است. اما با وفات اسماعیل در زمان حیات امام صادق(ص) به بحران مشروعیت فرقه خویش دچار شدند. برای خروج از بحران به امامت محمد بن اسماعیل قائل شدند. توجیه اسماعیلیه در این اعتقاد دو صورت متفاوت دارد که نشانه اختلاف در مبنای امامت در این فرقه است. برخی مدعی شدند که امامت محمد بن اسماعیل به وصایت و دستور امام صادق(ص) بوده است و عده‌ای معتقدند که امامت و وصایت وی با وفات پدرش اسماعیل به وی منتقل شده است. [3]

از این پس اسماعیلیه با اعتقاد به امامت فرزندان محمد بن اسماعیل به روند تکاملی خویش ادامه دادند.

دوره خفاء و ظهور اسماعیلیه

اسماعیلیه با تحلیل امامت، دو دوره متفاوت را برای فرقه خویش ترسیم می‌کنند:

دوره خفاء: در این دوره به جنبه کلامی و اعتقادی این فرقه که در واقع ایدئولوژی مکتب اسماعیلیه را پی‌ریزی می‌کردند توجه شده است. در این زمان پیروان اسماعیلیه با تقلید کورکورانه از روش گذشتگان خویش به ماهیت اسماعیلیه وجود می بخشیدند؛ بدون اینکه آینده‌ای مشخص برای خود تصور کنند. این دوره به خاطر ضعف سیاسی-اجتماعیِ اسماعیلیه و نبود فردی متشخص و متنفذ برای امامت این فرقه به دوران خفاء و غیبت در اسماعیلیه شناخته می‌شود. به این ترتیب از زمان اسماعیل تا سال286 ه.ق را می‌توان دوره خفاء و ستر در اسماعیلیه نامگذاری کرد. مهمترین رهبر این دوره محمد بن اسماعیل است. این فرد در شیعه جایگاهی ندارد.

دوره ظهور (حکومت‌داری): دوران به قدرت رسیدن رسمی اسماعیلیان در مناطقی از امت اسلامی به دوره ظهور شناخته می‌شود. این فرقه در اثر بیعت نمودن با مهدی اسماعیلیان و ظهور منجی خویش به حکومت رسیدند و سالهای متمادی این حکومت برخاسته از دوران ظهور را استمرار بخشیدند. ظهور اسماعیلیان فقط با حکومت یافتن این فرقه تفسیر می‌شود. اسماعیلیان در أواخر قرن سوم در سال 286 موفق به تشکیل حکومت رسمی در مغرب از نواحی آفریقا شدند. فردی به نام حسین بن أحمد بن محمد از اهالی صنعاء معروف به ابوعبدالله الشیعی دولت اغالبه را در مغرب از میان برد و عبیدالله مهدی را که در سلجماسه محبوس بود آزاد کرد و با تلاش و تبلیغ بسیار توانست عده‌ای از مردم را به بیعت با عبیدالله مهدی در آورد. این حکومت خود را به دولت فاطمیین مشهور نموده بود.[4]

عبیدالله مهدی

اولین پیشوا و سرسلسله حکومت اسماعیلیه، عبید اللّه المهدی بالله بن محمد الحبیب بن جعفر المصدق بن محمد المکتوم بن إسماعیل می‌باشد.[5] او از سال 286 تا 322ه.ق به حکومت ادامه داد. [6]وی پایه گذار سلسله ایست که بیش از دو قرن و نیم بر بلادی از آفریقا و شام حکومت یافته و از سلطه بنی‌العباس خارج نمود. او شهر مهدیه را بنیان نهاد و فرزندش شهر اسکندریه و فیوم را به حکومت خویش درآورد. خلیفه چهارم این سلسله مصر را به تصرف خود درآورد. [7] منصوریه و قاهره از شهرهای مهم فاطمیین است. این حکومت برای ترویج عقاید اسماعیلیان جامع الازهر را تأسیس نمودند و کتابخانه بی‌نظیری نیز در قاهره بر پانمودند. [8]

امامان حکومت اسماعیلیه [9]

امامت این فرقه و رهبران حکومت فاطمیین را 14 تن تشکیل می‌دهند. این افراد مانند خلفاء بنی‌العباس خود را ملقب به القاب والائی می‌نمودند. نام این افراد به ترتیب عبارتست از:

1. ابومحمد عبید الله المهدی (سال وفات 322ه.ق)

2. القائم بامرالله ابوالقاسم محمد بن عبیدالله (سال وفات 334ه.ق)

3. المنصور بالله ابوطاهر اسماعیل بن محمد (سال وفات 341ه.ق)

4. المعز لدین الله ابوتمیم معدبن اسماعیل (سال وفات 365ه.ق)

5. العزیز بالله ابو منصورنزار بن معد (سال وفات 386 ه.ق)

6. الحاکم ابوعلی منصور بن نزار(سال وفات 411 ه.ق)

7. الظاهرابوالحسن علی بن المنصور(سال وفات 427 ه.ق)

8. المستنصر بالله ابو تمیم معد بن علی (سال وفات 487ه.ق)

9. المستعلی بالله أبو القاسم أحمد بن معد (سال وفات 495 ه.ق)

10. الامرباحکام الله ابوعلی منصوربن احمدبن معد (سال وفات 524 ه.ق)

11. الحافظ عبد المجید بن محمد بن المستنصر(سال وفات 544 ه.ق)

12. الظافر ابومنصور اسماعیل بن عبدالمجید (سال وفات 549 ه.ق)

13. الفائز ابوالقاسم عیسی بن اسماعیل (سال وفات 555ه.ق)

14. العاضد عبدالله بن یوسف بن الحافظ (سال وفات 567ه.ق)

با مرگ آخرین امام در حکومت اسماعیلیه مصر درسال 567 ه.ق سلسله حکومت ایشان منقرض شد.

عالم دینی در حکومت اسماعیلی

این فرقه، از عالمان در جهت رسمیت بخشیدن به عقاید خویش استفاده می‌نمودند. عالمانی که خود را حامی سنت و جماعت و خلیفه عباسی می‌دانستند به شدت از این کار فاطمیین ضربه دیدند و به همین دلیل عالمان سنی نبت با فاطمیین دشمنی دارند.

مشهورترین عالم دینی که در حکومت اسماعیلیان دخالت موثری ایفاء می‌نمود ابوحنیفه قاضی نعمان بن محمد مصری است. علم و تدبیر و فضل این عالم برای بزرگان علم رجال و فقه و کلام و سیاست آشکار است. در مذهب وی به شدت اختلاف است که شیعه امامیه بوده یا اسماعیلی؟ برخی معتقدند که وی امامی بوده و با تقیه برای اسماعیلیان رفتار می‌نموده است. به همین دلیل گفته شده که وی بعد از اینکه مالکی مذهب بود به مذهب امامیه رجوع نموده است. علامه مجلسی بر این باور است که کتاب دعائم الاسلام او شاهد خوبی بر این مدعی است.[10]اما عده‌ای مانند ابن شهر آشوب او را اسماعیلی معرفی می‌کنند.[11] اما اینکه او سنّی مالکی بوده سپس ازآن رویگردان شده، مورد اتفاق است.

تألیفات

او نویسنده توانائی بوده و در طول عمر خویش به تتبع علمی مشغول بوده و تحقیقات زیادی را ارائه داده است. او دارای تألیفات مختلفی مانند: المناقب والمثالب، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، کتاب اختلاف (در یاری مکتب اهل بیت علیهم السلام) الاتفاق و الإفتراق، الإمامة، أصول المذاهب، الإیضاح، الدولة است. از وی کتبی نیز بر رد مخالفین بیان شده است. مانند: رد بر ابوحنیفه، رد برمالک، رد برشافعی، رد بر علی بن شریح. [12]

خدمات برای فاطمیین

این عالم به مدت نیم قرن به قضاوت و تبیین امور دینی در حکومت فاطمی مشغول بود. به مدت 9 سال به عبیدالله المهدی خدمت نمود. در عهد خلیفه دوم فاطمیین، قاضی طرابلس شد. در زمان خلیفه سوم فاطمی، قاضی شهر منصوریه بود. او در دستگاه حکومت اسماعیلیان در زمان خلیفه چهارم فاطمی به بالاترین درجه ریاست قضات منصوب شده و به قاضی القضاة ویا داعی الدعاة ملقب گشت و تا پایان عمر خود در سال 363 ه.ق در این مقام بود.

او در زمان خلیفه چهارم فاطمی، المعز لدین الله ابوتمیم معد بن اسماعیل با نوشتن کتاب دعائم الاسلام (که بیشتر این کتاب را روایات امام صادق(ص) تشکیل می‌دهد) در واقع قانون اساسی حکومت فاطمیین را در دو بخش عبادات و معاملات تدوین نمود. این کتاب تا انقراض حکومت فاطمیین مورد عمل مسولین حکومت بود. [13]

مذمت و بطلان امامت فاطمیین

سیوطی از نویسندگان اهل سنت، امامت عبیدالله و فرزندانش را نامشروع و باطل می‌شمرد. وی با چهار دلیل تلاش می کند این ادعا را ثابت کند.[14]

1. ابوبکر باقلانی و قاضی عبدالجبار و ابن خلکان ادعای نسبت علوی را برای عبیدالله مردود شمرده و جد او را یهودی قبرکن یا مجوسی معرفی می‌کنند. ایشان معتقدند که مردم نادان ادعای علویت عبیدالله را قبول نمودند. درحالی که بر طبق نظر اهل سنت، امام باید از قریش باشد ولی این افراد از قریش نیستند.

2. اکثر خلفاء فاطمی زندیق بوده و از اسلام خارج‌اند. زیرا برخی از ایشان دشنام بر انبیاء علیهم السلام را ظاهر نمودند و برخی شراب را مباح کردند و برخی امر به سجده بر خود نمودند و بهترین ایشان رافضی خبیثی است که امر به سب صحابه می‌دهد.

ابوبکر باقلانی می‌گوید: عبیدالله مهدی، اسماعیلی خبیثی است. او حریص بر نابود نمودن اسلام بود و بسیاری از فقهاء و علماء را نابود کرد تا بتواند مردم را اغواء کند و فرزندانش مانند او رفتار نمودند. شراب را حلال کرده و فحشاء را مباح نمودند و به توسعه رفض (عقائد اسماعیلی) همت نمودند.

ذهبی می گوید: قائم، فرزند عبیدالله مهدی، شرارتش از پدرش بیشتر بود. او دشنام به انبیاء را آشکار ساخت. شر عبیدیون (سلسله فاطمی) بر اسلام از مغول‌های تاتار بیشتر است.

ابوالحسن قابسی می‌گوید: 4000 نفراز علماء وعباد توسط عبیدالله مهدی و فرزندانش کشته شدند؛ به جرم اینکه از دعای رحمت و رضایت بر صحابه برنگشتند. ای کاش این فرد فقط رافضی بود اما زندیق هم بود.

3. خلیفه عباسی قبل از وجود فاطمیین واجب الاطاعه بوده است. پس بیعت برای امامت این افراد (سلسله فاطمی) باطل است.

4. در روایت دارد که امر خلافت از سلسله بنی‌عباس خارج نمی‌شود تا اینکه به عیسی بن مریم یا مهدی تسلیم کنند. در نتیجه هر شخص دیگری خود را خلیفه بداند و هر قیامی علیه عباسیان بر پا شود طغیان و خروج نابحق است. در نتیجه حکومت اسماعیلیان نامشروع است.

نقد ادله مذکور

از سیاستهای دشمنان شیعه بخصوص بنی‌امیه و بنی عباس این است که غلو وافکار خرافی را به شیعه نسبت می دهند وبه مخفی نمودن عقاید حقه درسایه این سیاست نادرست می پرداختند. این سیاست خبیثانه را درمورد تمامی مخالفین خود اجراء می کردند. فاطمیین نیزازمهمترین مخالفین بنی عباس بودند وباید تحت سیاستهای مغرضانه واقع شوند.

اولا: از سیاستهای خلفاء عباسی ودشمنان فاطمیین این بوده است که در نسب این افراد تردید را تبلیغ می نمودند تا اعتبار ونفوذ ایشان ازبین برود. [15]واین امر به برخی کتب تاریخی اهل سنت وحامیان بنی العباس نیز کشیده شده است. درحالی که ابن جوزی و ابن عنبه درتاریخش نسب علوی ادعی شده رابرای فاطمیین مصر بیان نموده اند. [16]

ثانیا:سب انبیاء حتی درصورت اثبات مختص به این فرقه نیست بلکه اهل سنت به وقایحی بدترازسب درمورد انبیاء اعتقاد دارند. زنا وکفر ازجمله عقایدی است که اهل سنت به برخی ازانبیاء منتسب می کنند واین ازهرسبی بالاتراست.

ثالثا:دلیل سومی که این نویسنده برای مدعای خویش می آورد اولابرخلفاء غاصب ثلاثه (ابوبکرو عمر و عثمان) ومعاویه و یزید وبنی امیه و بنی العباس وارد است. زیرا باتوجه به غدیرخم وبیعت با امیرالمومنین علی(ص) واعلام امامت فرزندان علی(ص) توسط نبی مکرم اسلام صلی الله علیه واله وسلم ،تمامی خلافتهای دیگر باطل وغاصبانه می‌شود.

ونیزدشمنی و سب امیرالمومنین علی(ص) درمنابراموی وشهادت مظلومانه فاطمه زهرا وائمه اطهار علیهم السلام وهمچنین قتل علویون وشیعیان به دست خلفای جورووعمال خونخوار ایشان مانند حجاج بن یوسف چیزی جزکفرو زندقه وخباثت را برای خلفاء وحامیانشان ثابت نمی کند.

همچنین بدعتهای بیشمار خلفاء وعمالشان درامت اسلامی آسیبش از هر جنایتی بیشتر وبالاتربوده. کذب دلیل چهارم سیوطی با حمله مغول وانقراض سلسله عباسی به دست هولاکوخان روشن می‌شود. بلکه نابود شدن سلسله جائرعباسی به دست قوم تاتار ازاخبار صادقی است که امیرالمومنین علی(ص) آن را اعلام نموده بود. [17]این ادله عمق بی توجهی عالمان اهل سنت را به حقایق وواقعیات دینی و تاریخی را نمایان می سازد.

رابعا: گر چه فرقه اسماعیلی وحکومتشان برخی عقاید گمراه کننده را داشته ودارای برخی رهبران فاسد بوده ولی برخی رهبران این حکومت مورد تأیید وتعریف مورخین واقع شده اند. [18] همچنین آثارفاطمیین که توسط صلاح الدین ایوبی ازبین رفت آثاری کفر آمیز نبوده است واین شاهد خوبی براین مطلب است که فاطمیین کافر نبودند[19]مانند:

1. قطع خطبه جامع الازهر که عبارت بود ازحمد و ثناء خداو صلوات وسلام بر رسول الله صلی الله علیه واله وسلم و علی مرتضی(ص) )

2. تعطیل شدن تدریس تفکروعلوم اسماعیلی درجامع الازهر

3. به آتش کشیده شدن کتب وکتابخانه اسماعیلیان

4. الغاء شعائر مانندمراسم مذهبی وعزاداری حسینی

5. محو شعار (لااله الا الله ،محمد رسول الله،علی ولی الله)

6. تبلیغ بطلان نسب نبوی برای حاکمان فاطمی وتثبیت نسبت یهودی ومجوسی برای ایشان.

دشمنی اهل سنت

البته نظر اسماعیلیان در مورد امامت و مهدویت باطل و مورد رد مذهب حقه شیعه است و نیز اشکالات مختلفی بر عقاید و عملکرد ایشان وارد است. به هرحال عاملی که موجب کینه اهل سنت نسبت به فاطمیین شد این نکته است که ایشان بعد از رسیدن به حکومت، با تمام قدرت عقاید خود را منتشر می‌نمودند و به عقاید خود اهتمام داشته و آزادانه به نشر عقاید خویش اقدام می‌نمودند و از این جهت که این افکار و عقاید با مبانی فکری و اعتقادی اهل سنت و حکمرانان ایشان در تضاد بود موجب برافروخته شدن خشم وکینه اهل سنت وحکومت بنی عباس علیه فاطمیین شد. بطوریکه فقط فساد و عقاید ضد اهل سنت فاطمیین بارز است تا جائی که کفر و زندقه تنها شناختی است که در مورد فاطمیین ارائه می‌دهند. از این مقاله کوتاه نتیجه مهمتری که می‌توان یافت این است که نسبت کفرو زندقه و رفض برای کسانی است که با اهل سنت هم عقیده نباشند. در نتیجه شیعه امامیه که با مخالفینی مانند بنی‌امیه و بنی‌عباس روبرو است باید به کفر وزندقه و رفض مشهور شود. به همین دلیل با افتخار می‌گویند: اعمال خونخوارانه صلاح الدین ایوبی فقط برای انقراض فاطمیین نبود بلکه برای نابود کردن شیعه امامیه نیز بوده است.[20]

اسماعیلیه

معرفی اسماعیلیه

پیروان امام صادق(ع) پس از شهادت آن حضرت به دو گروه اصلی تقسیم شدند:

الف. بسیاری موسی بن جعفر(ع) را امام دانسته و آن حضرت را امام ششم خویش معرفی کردند.

ب. گروهی امام خویش را اسماعیل فرزند بزرگ امام صادق(ع) (که در زمان حیات امام صادق(ع) از دنیا رفته بود) معرفی کرده و به اسماعیلیه معروف شدند.

اسماعیلیان خود به دو دسته تقسیم شدند.

دسته نخست رحلت اسماعیل در زمان امام صادق(ع) را منکر شدند و مراسم تشیع جنازه و نشان دادن مکرر پیکر اسماعیل به عامل منصور را با هدف صیانت از جان اسماعیل دانستند. این گروه اسماعیل را مهدی موعود خوانده و فرج او را انتظار می­کشیدند.[1]

ب. گروه دوم در گذشت اسماعیل را باور داشتند و پس از اسماعیل، محمد فرزند اسماعیل را امام می­شناختند.

این گروه محمد بن اسماعیل را قلب ائمه، ناسخ شریعت پیامبر و چون نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد و علی(ع) اولوالعزم می­دانستند.[2]

دسته دوم در پایان سده پنجم در جانشینی المستنصر بالله با یگدیگر اختلاف پیدا کردند و به دو گروه نزاریه و مستعلیه تقسیم شدند. نزاریان فرزند بزرگ المستنصر را که نزار نام داشت امام دانسته و مستعلیه از امامت برادر کوچکتر نزار حمایت کرده و او را با عنوان المستعلی جانشین المستنصر کردند.

پس از المستعلی، الآمر بأحکام الله بر مسند حکومت فاطمیان در مصر تکیه زد و آن گاه طیب به امامت و حکومت رسید. طیب پس از مدتی زندگی پنهانی را برگزید و خلافت را به نواب اربعه خویش به نام­های حافظ، ظافر، فائز و عاضد واگذار کرد.

پس از سقوط فاطمیان به دست صلاح الدین ایوبی، طرفداران گروه طیبه مرکز دعوت خویش را به یمن بردند و بر اثر اختلاف به دو دسته داودیه و سلیمانیه تقسیم شدند. جمعیت داودیه که بیشتر مقیم هند هستند در حدود 500 تا 700 هزار نفر است و داعی و سرپرست ایشان محمد برهان الدین است و جمعیت سلیمانیه که بیشتر در یمن زندگی می­کنند حدود 100 هزار نفر است و داعی آنها حسین بن حسن مکرمی است.

طیبیان بر این باورند که از زمان طیب دور ستر ائمه آغاز شده است و این دوره تا ظهور یکی از ذریه طیب ادامه خواهد داشت.

نزاریان نیز به رهبری حسن صباح ایران و قلعه الموت را مرکز خویش قرار دادند. این گروه پس از مدتی به دو دسته قاسم شاهی و محمد شاهی تقسیم شدند.[3] در آغاز جمعیت محمد شاهیان بیشتر بود اما پس از مدتی شماری از محمد شاهیان، قاسم شاهی شدند و جمعیت قاسم شاهیان بیش از محمد شاهیان شد.

نزاریه ایران که بیشتر در خراسان جنوبی، رضوی و شماری در تهران،‌ یزد، کرمان، سیرجان و شهر بابک زندگی می­کنند وابسته به قاسم شاهیان هستند.

استقرار قاسم شاهیان در خراسان جنوبی بیشتر در بیرجند و قاین و توابعی چون خشک، مومن آباد، نصرآباد و مزداب زندگی است و در خراسان مرکزی بیشتر در مشهد، نیشابور، تربت حیدریه و روستای دیزباد، قاسم آباد، شاه تقی و... اقامت دارند.

نویسندگان مطرح نزاریه ایران چون ابواسحاق قهستانی (قرن نهم)، خیرخواه هراتی (قرن دهم)، امام قلی خاکی خراسانی (قرن یازدهم)، محمد بن زین العابدین خراسانی معروف به فدائی (قرن سیزده و چهارده)[4] از خراسان هستند.

جمعیت نزاریه ایران در حدود 20 تا 30 هزار نفر تخمین زده می­شود.

جماعت اسماعیلیه مشهد چند جماعت خانه دارند که جماعت خانه اصلی ایشان در منطقه کوهسنگی قرار دارد. جماعت خانه کوهسنگی یک ساختمان دو طبقه است. در طبقه اول مراسم مذهبی انجام می­شود و در طبقه پایین کتاب خانه ناصر خسرو و چند کلاس برای برگزاری کلاس‌های فرهنگی و آموزشی وجود دارد.

افزون بر ایران، جمعیت در خور توجهی از نزاریه در هند، باکستان، افغانستان، ایران، سوریه، لبنان و شرق و غرب افریقا زندگی می­کنند.

باورهای کلامی اسماعیلیه

اسماعیلیه مستعلیه به مباحث کلامی بسیار توجه داشته و آثار ارزشمندی در کلام اسماعیلیه به جهان علم و اندیشه عرضه داشته­اند.

در برابر ایشان نزاریان به خصوص جامعه نزاری ایران به مباحث کلامی بی‌توجه نشان داده و آثار بر جای مانده از ایشان در مقایسه با دیگر فرقه­های اسماعیلیه ضعیف به نظر می­رسد.[5]

برخی از باورهای مشترک اسماعیلیان عبارتند از:

خدا شناسی

اسماعیلیان شناخت خدا و صفات حق تعالی را از اشرف علوم می­شناسند.[6] نویسنده «مطلوب المومنین» ضرورت شناخت خدا را برآمده از ضرورت شناخت مبدأ و معاد می­داند. او به استناد «لولاک لما خلقت الافلاک» آدم را هدف آفرینش معرفی می­کند و به استناد آیه «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلا» (اسراء/٧٠) آدم را برگزیده از میان تمامی موجودات هستی می­خواند و شناخت مبدأ و معاد را برای آدم(ع) ضروری می­شناسد و این شناخت را در پیوند با معرفت خدا می­بیند.[7]

پدید آورنده مطلوب المومنین خدا را برتر از اسم و صفت و فوق وجود و هویت می­داند و پرسش از ماهیت خدا را ناروا می­شناسد و بر این اساس معتقد است که موسی(ع) و پیامبر اسلام وقتی از هویت خدا از ایشان سوال شد از پاسخ طفره رفتند.

فدائی از نویسندگان به نام نزاریه ایران می­گوید: «(باطنیه) می­گویند: در معرفت باری تعالی که هیچ کس را قدرت نیست که پی به ذات او ببرد بلکه تفکر در ذات پاک او عز و علا کفر است و همه خلق عاجزند از درک کردن صفات او را و نمی­رسد اوهام بکنه او و بیرون است از افهام صفات او و هر چه در معرفت او حاصل نمائی او جل ثنائه ماورای اوست ثم ماورای الورا کما قال النبی ما عرفناک حق معرفتک به جهت این که او محیط است بر ما و ما محاطیم و محاط از محیط چه خبر دارد اگر حقیقت او را بدانیم لازم می­آید که ما محیط باشیم»[8]

باطنیان هر صفت و موصوفی را مخلوق می­شناسند و به این جهت تمامی صفات خدا حتی ایس (وجود) بودن خدواند را نفی می­کنند.[9]

کرمانی نویسنده برجسته اسماعیله خدا را ایس(وجود) نمی­داند و دلایلی چند بر ایس نبودن خداوند عرضه می‌دارد.

در سیستم فکری اسماعیلیه خدا مطلق ناشناخته­ای است که عقل توان فهم و درک او را ندارد.

در یکی از منابع جماعت نزاریه می­خوانیم: طایفه حقه بر این باورند که موجودات را خدایی است که همیشه بوده و خواهد بود‌. این خدا است که کسی را به چیزی برد مادامی که بر صورت و صفت او نباشد چه هر چه به هیچ وجهی بر صورت و صفت این کس نباشد مجهول مطلق آن کس باشد و راه بردن به مجهول مطلق محال است و ارادت باری تعالی آن بود که او را بر مرد او بشناسند و بپرستند و از همه موجودات انسان را برگزید و به صورت و صفت خود گرامی کرد و این صورت خاص اوست و همه انبیا و نیکان اشارت به آن کرده­اند.[10]

حسن صباح رهبر نزاریه ایران در ناتوانی عقل می­گوید: آن که درباره شناخت باری تعالی فتوا دهد یکی از این دو عقیده را ابراز می­دارد: الف. به صرف عقل و نظر خدای تعالی را می­شناسم و به تعلیم معلمی نیاز ندارم.

ب. با عقل و نظر نتوان به معرفت رسید و تنها راه، تعلیم معلمی صادق است.

هر کس عقیده نخست را اظهار بدارد، حق ندارد با عقل و نظر دیگران مخالفت کند، چه اگر با آنها مخالفت کند (مفهومش این است که) تعلیم داده و انکار و مخالفت خود نوعی تعلیم و دلیلی بر آن است که با نظر او مخالفت شده نیازمند دیگران است...[11]

در کتاب «کلام پیر» نیز بر ناتوانی عقل در خداشناسی تصریح شده است:

«و این راه خدا شناسی، راهی نیست که به قدم عقل جزوی و قیاس بدان توان رسید و عقل اثبات آن می­کند که راه، بی تعلیم نتوان سپرد به قیاس، چه اگر این طریق، به قیاس عقل جزوی توان رفت اما طریق عقل آن که اگر این به قیاس و عقل یابند پنهان نیست که بیشتر عقول سرکشی می­کند از آن که تابع عقل دیگری شود و محکوم عقل دیگری، و هر قیاس که کند هم به عقل خود می­کند، پس لازم آید که هر کس را طریق معرفتی، مخالف طریق آن دیگری باشد، پس خدایی که این کس به عقل خود راه به آن برده است غیر آن دیگری است و خدایان بسیار پیدا شوند و فساد این، ظاهرتر از آن است که به شرح حاجت داشته باشد. بنابر این مقدمات، واجب شد که همه عقل در معرفت باری تعالی تابع عقلی باشند که اکمل از همه عقول باشد و موید باشد از طرف باری تعالی و بی واسطه او هیچ عقل به معرفت باری تعالی نرسد و او عقل کل باشد و کل عقول در تحت تصرف او باشند و او حجت خدای تعالی باشد و بر خلق واجب است که او را بدانند و او در هر زمانی باشد، اگر در بعضی زمان نباشد حجت خدای تعالی از خلق گسیخته باشد و همان رأی و قیاس در میان‌افتد و هیچ کس راه با خدای تعالی به حقیقت نبرد و در گمراهی و ضلالت بماند.»[12]

شهاب الدین شاه حسینی نزاری[13] نیز از ناتوانی عقول پیامبران در درک شناخت ذات خدا می­گوید هر چند وی به کمک براهین عقلی خدا و توحید را اثبات می­کند اما زیاده روی در بحث خدا شناسی را روا نمی­داند چه این که معتقد است که ذات خدا شناخته شده نیست و در نتیجه صفات او شناخته نمی­شود.[14]

پدید آورنده کتاب «هفت باب» نیز بر ناتوانی عقل و تمام چیزهایی که خاستگاه بشری دارند چون وهم، خیال، فکر و اندیشه تاکید دارد و آنها را ناتوان از معرفت حق تعالی می­خواند.[15]

پیامبر شناسی

باطنیان از زمان آدم(ع) تا پیامبر اسلام را دور نبوت می­دانند. دور نبوت دو عصر متفاوت را در خود جای داده است، عصر ظهور و عصر غیبت. عصر ظهور از زمان بعثت یک پیامبر شروع می­شود و تا زمان حیات او ادامه می­یابد و عصر غیبت از زمان رحلت او آغاز می­شود و تا زمان بعثت پیامبر بعدی ادامه می­یابد.

اسماعیلیه پیامبر اسلام را از تمامی انبیاء الهی برتر می­شناسند و دلایلی چند بر این مدعا خویش عرضه می­داند:

الف. در آیات وحی تمامی پیامبران به نام مورد خطاب قرار گرفته­اند و به اصطلاح شخصیت حقیقی ایشان مخاطب قرار گرفته است:

«قِیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَبَرَکَاتٍ عَلَیکَ وَعَلَى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَکَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یمَسُّهُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ» (هود/48)

«یا إِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَإِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذَابٌ غَیرُ مَرْدُودٍ» (هود/76)

«وَقُلْنَا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلا مِنْهَا رَغَدًا حَیثُ شِئْتُمَا وَلا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ» (بقره/35)

اما در مورد پیامبر اسلام شخصیت حقوقی ایشان مورد خطاب قرار گرفته است:

«یا أَیهَا الرَّسُولُ لا یحْزُنْکَ الَّذِینَ یسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ» (مائده/41)

«یا أَیهَا النَّبِی حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ یکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یغْلِبُوا مِائَتَینِ وَإِنْ یکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یفْقَهُونَ» (انفال/65) [16]

باطنیان تمامی پیامبران را از سلاله پاک می­دانند و از آیاتی چند برای اثبات باور خویش سود می­برند:

«رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیتِی بِوَادٍ غَیرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیقِیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یشْکُرُونَ» (ابراهیم/37)

«رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِکَ وَیعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» (بقره/129)

«رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَینِ لَکَ وَمِنْ ذُرِّیتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَینَا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ» (بقره/128)

«وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ» (حج/78)

«الَّذِینَ آتَینَاهُمُ الْکِتَابَ یتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولَئِکَ یؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ یکْفُرْ بِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» (بقره/١٢١)

بر این اساس اسماعیلیه، هاشم، عبدالمطلب و ابوطالب را اهل ایمان می­شناسند[17] و رابطه پدر و فرزندی میان آزر و ابراهیم را نفی کرده، پدر ابراهیم(ع) را فردی به نام تارح معرفی می­کنند و آزر را عموی ابراهیم می­شناسند.

به باور اسماعیلیه در آیه شریفه «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لأبِیهِ آزَرَ» (انعام/74) عموی ابراهیم(ع) که آزر نام دارد پدر ابراهیم خوانده شده، چنان که در آیه شریفه «أَمْ کُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ یعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَکَ وَإِلَهَ آبَائِکَ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» (بقره/133) بر عموی حضرت یعقوب(ع) که اسماعیل خوانده می­شود پدر اطلاق شده است.

افزون بر این در آیه «رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَی وَلِلْمُؤْمِنِینَ یوْمَ یقُومُ الْحِسَابُ (ابراهیم/41) ابراهیم(ع) والدین خویش را سزاوار دعای خویش می­داند و برای ایشان طلب مغفرت می­کند در صورتی که در آیه شریفه «وَمَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِیمَ لأبِیهِ إِلا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِیاهُ فَلَمَّا تَبَینَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لأوَّاهٌ حَلِیمٌ» (توبه/114) ابراهیم(ع) از آزار برائت می­جوید و او را مستحق دعای خویش نمی­بیند. بنابر این نتیجه می­گیریم که آزر عموی پیامبر بوده است نه پدر آن حضرت که اگر پدر آن حضرت بود،‌ ابراهیم برای او طلب مغفرت می­کرد.

معاد شناسی

اسماعیلیه معاد را باور دارند و منکر معاد را مهدور الدم می­خوانند.[18] المعز لدین الله امام اسماعیلیه و خلیفه اول فاطمیان بر اساس اعتقاد به اصل معاد، حسن قرمطی رهبر قرامطه را از عذاب اخروی حذر می­دهد: «پس نظر کنید که هنگامی که در نقاره دمیده می­شود و تنور جوشید بیم دهنده­ای می­آید که از عذاب شدیدی شما را می­ترساند پس هر که نظر کند می­بیند و هر که بخواهد باید تدبر کند و بر پیام آور جز رساندن خبر تکلیفی نیست»[19]

مستنصر بالله امام دیگر اسماعیلیه نیز بارها از قیامت و عذاب دوزخیان می­گوید و مومن را کسی می­شناسد که از روز قیامت بترسد و هولناکی آن را بداند، حساب کار خویش را داشته باشد، یاد مرگ کند و روز قیامت را نزدیک ببیند.[20]

نویسنده «تاج العقائد» نیز از اعتقاد اسماعیلیه به قیامت می­گوید و در این راستا از آیات زیر بهره می­برد:

«لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَى وَزِیادَةٌ وَلا یرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلا ذِلَّةٌ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» (یونس/26)

«فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیرًا یرَهُ» (زلزله/7)

«أُولَئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمَّا کَسَبُوا وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ» (بقره/202)

نویسندگان نزاری نیز از آخرت سخن گفته و انسان­ها را به سه گروه تقسیم می­کنند:

گروه نخست اصحاب یمین یا میمنه که همیشه به فکر آخرت خویش بوده و اطاعت حضرت حق را سرلوحه اعمال خویش قرار داده­اند و نیکی ایشان بیش از بدی آنها است.

گروه دوم اصحاب شمال یا مشئمه که در برابر فرامین الهی تسلیم نبوده و دنیا طلبی پیشه کرده­اند.

گروه سوم نواب بارگاه احدیت و حجباء دیوان صمدیت و محرومان حرم وصل که خدا ایشان را مقربان نامیده است: «و السابقون السابقون اولئک المقربون»[21]

هر چند اسماعیلیه آخرت را باور دارند و در اثبات آن سخن بسیار دارند اما جهان اخروی را جسمانی نمی­شناسند. برای نمونه نویسنده «تصورات» فهم عمومی از بهشت و جهنم را برنمی­تابد و در این باره می­نویسد:

«هیچ کس به حجت نتواند گفت که در این عالم حقی و باطلی نیست، زیرا که اگر گوید که: حقی نیست از نفی حق اثبات باطل لازم آید و اگر گوید: باطلی نیست از نفی باطل اثبات حق لازم آید، و چون قرار بگرفت که حق و باطل هست قرار گرفته باشد که محق و مبطلی هست و معلوم است که محق و مبطل را هر یک فکری و قولی و فعلی هست، فکر و قول و فعل محق که حق در اوست، و فکر و قول و فعل مبطل باطل و دروغ و شر، و بر فکر و قول و فعل هر یک به حکم «لیجزی الذین اساؤ ...» جزای واجب و متوجه جزای محق ثواب، و جزای مبطل جزع و عقاب، و عالم ثواب را بهشت خوانند و عالم عقاب را دوزخ، و بهشت حقیقی بیش از یکی نیست و آن ثواب ابدی و کمال سرمدی و وجود نامتناهی است، و معنای اینها همه به خدا رسیدن است به همه وجوه و دوزخ حقیقی هم بیش از یکی نیست و آن عقوبت ابدی و خذلان سرمدی و عدم نامتناهی است و معنای اینها همه از خدای بیفتادن است به همه وجوه.

و اگر بهشت و دوزخ حقیقی چنان که اعتقاد بیشتری از اهل اسلام است جایگاهی بود معمول از مواد جسمانی و مرکب از اشیای هیولاتی مثلاً بهشت باغی و بوستانی با فضایی هر چه بی اندازه­تر مزین به انهار و اشجار و حور و قصور و آب و شیرین و انگبین و شراب و دیگر نعمتهای گوناگون از اطعمه و اشربه که ایشان برمی­شمارند، و مثلاً دوزخ مغاکی با طول و عرض و عمق هر چه عظیم­تر ابداً دائما پر آتش و ماران و کژدمان سهمناک بی‌قیاس که دندان و نیش می­زنند و زنجیرها چنان که گفته­اند به آتش تافته­اند و سرخ کرده و گرهی بر آن چون کوهی بزرگ و دوزخیان را چون در آتش اندازند و به آن عذاب کنند هیچ فرق نبودی میان دنیا و آخرت بلکه حالت بهشت در اعلی العلیین و حالت دوزخ در اسفل السافلین هر چه عظیم‌تر است و وهم و فکر هیچ کس در آن نمی­رسد و پیامبران که از بهشت و دوزخ به این اوصاف جسمانی خبر داده و آگاه نموده­اند همه سخنهایی است بر حسب مقادیر عقول که از برای ترغیب و ترهیب گفته­اند تا عوام به آن سبب به اطاعت میل کنند و از معصیت بپرهیزند و خواص بر اسرار و حقایق آن واقف باشند و به حکم «سیروا سیر اضعفکم» و آن که صیاد جامه به رنگ صید باید پوشید از روی ظاهر و شکل به حکم مصلحت به آن ایمان آورند و به آن کار کنند: «اضعافا مضاعفه» (که) عوام در آن راغب­تر و بجدتر باشند که اگر ایشان در حصول کمال و شرف نفس به آن رسوم و آداب و قواعد و قوانین محتاج نباشند و در آن تهاون کنند و مقاساة آن شدائد اغلال و آثار بر خویشتن فرض عین نشناسند شریعت آن پیامبر هرگز پایها زمین نیاورد و استقرار آن ملت به هیچ وجه از وجوه ممکن نگردد...‌. [22]

سجستانی بهشت جسمانی را برنمی­تابد و توصیف بهشت به صفات و خصوصیات جسمانی را برای در خور فهم ساختن بهشت روحانی می­خواند چنان که ناممکن بودن تصور دوزخ بدون درد و رنج جسمانی را عامل توصیف جهنم به دوزخ جسمانی معرفی می­کند. [23]

امام شناسی

در نظرگاه نزاریان از زمان پیامبر اسلام تا قیام قیامت، دور ولایت است. در این دور ظهوری وجود دارد و غیبتی. ظهور از زمان علی(ع) تا اسماعیل فرزند امام صادق(ع) است و غیبت از محمد بن اسماعیل عبیدالله المهدی.

علی (ع)

در نگاه فاطمیان، تمامی پیامبران الهی وصی داشته و وصی پیامبر اسلام، حضرت علی(ع) است از این رو آفریدگار هستی پیامبر را به ابلاغ این وصایت فرا خوانده است: «یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ» (مائده/67)

گروه مستعلیه از اسماعیلیه، وصی را از جهت مقام و رتبه بالاتر از امام می­دانند به این جهت آنها علی(ع) را وصی می­شناسند و سلسله امامت را از امام حسن(ع) شروع می­کنند و اسماعیل بن جعفر و محمد بن اسماعیل را امام ششم و هفتم معرفی می­کنند.

در برابر مستعلیه، نزاریان، امام علی(ع) را وصی پیامبر و برتر از انبیاء، اولیاء، اتقیا و اصفیا معرفی می­کنند و آن حضرت را امام اول خویش می­خوانند. در نگاه نزاریان پس از امام علی(ع) امامت به امام حسین(ع) رسید و پس از ایشان امامت به ترتیب به امام سجاد، امام باقر، امام صادق، اسماعیل بن صادق و محمد بن اسماعیل و... رسید.[24]

نزاریان امام حسن(ع) را امام مستودع یا موقتی می­شناسند نه امام مستقر به این جهت ائمه شیعه را از فرزندان امام حسین می­دانند که امام مستقر است نه از فرزندان امام حسن(ع) .[25]

باطنیان وجود امام در هر عصر و زمانی را ضروری می­شناسند و تاویل وحی را مختص ایشان می­دانند. [26]

نویسنده «کلام پیر» از لزوم وجود امام در هر دوره می­گوید و از آیات زیر بهره می­گیرد:

«إِنَّا نَحْنُ نُحْیی الْمَوْتَى وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیءٍ أحْصَینَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ» (یاسین/12)

«یوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِی کِتَابَهُ بِیمِینِهِ فَأُولَئِکَ یقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ وَلا یظْلَمُونَ فَتِیلا» (اسراء/71)

نویسنده دامغ الباطل نیز چهارده برهان بر لزوم وجود امام در هر عصری عرضه می­دارد.[27]

به باور اسماعیلیه تعیین امام انتصابی است نه انتخابی. در نگاه ایشان نص بر امامت به دو گونه صریح و خفی صورت می­گیرد. در نص صریح امام(ع) به صورت آشکار از امام پس از خویش نام می­برد و در نص خفی خصوصیت امام پس از خویش را بیان می­دارد و یا این که از طریق اساس، حجت و داعی خواسته خویش را بیان می­دارد.[28]

مستندات قرآنی باطنیان بر انتصابی بودن امام عبارتند از:

الف. «وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأرْضِ خَلِیفَةً قالوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا وَیسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ» (بقره/30)

هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روی زمین،‌ جانشینی قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند: آیا کسی را در آن قرار می­دهی که فساد و خونریزی کند؟! ما تسبیح و حمد تو را بجا می­آوریم، و تو را تقدیس می‌کنیم. پروردگار فرمود: من حقایقی را می­دانم که شما نمی­دانید.

بر اساس آیه شریفه، تعیین جانشین خدا در زمین انتصاب خدا است نه انتخاب فرشتگان. از این رو پس از انتصاب آفریدگار هستی فرشتگان به ذم جانشین خدا برخاسته و خویشتن را شایسته مقام خلافت دانستند.[29]

ب. «یا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الأرْضِ فَاحْکُمْ بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یوْمَ الْحِسَابِ» (ص/٢٦)

ای داود ما تو را خلیفه در زمین قرار دادیم؛ پس در میان مردم بحق داوری کن، و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد؛ کسانی که از راه خدا گمراه شوند، عذاب شدیدی بخاطر فراموش کردن روز حساب دارند.

ج. «وَکَذَلِکَ أَوْحَینَا إِلَیکَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلا الإیمَانُ وَلَکِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» (شوری/52)

همان گونه بر تو نیز روحی را به فرمان خود وحی کردیم؛ تو پیش از این نمی­دانستی کتاب و ایمان چیست؛ ولی ما آن را نوری قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگان خویش اگر بخواهیم هدایت می­کنیم؛ و تو مسلماً به سوی راه راست هدایت می­کنی.[30]

آیات در شان اهل بیت

باطنیان چون اثنی عشریه برخی از سوره­های قرآن و آیاتی چند را در شأن و منزلت و جایگاه حضرت علی(ع) و اهل بیت می­دانند. قاضی نعمان از محمد بن حنیفه روایت می­آورد که در مورد علی(ع) هفتاد آیه قرآن فرود آمده است.

برخی از آیاتی که اسماعیلیه در شان علی(ع) و اهل بیت می­دانند عبارتند از:

«وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» (واقعه/10-11)

پیشگامان پیشگامند آنها مقربانند!

«هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نَارٍ یصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِیمُ» (حج/19)

اینها دو گروهند که درباره پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختد؛ کسانی که کافر شدند، لباسهایی از آتش برای آنها بریده شده، و مایع سوزان و جوشان بر سرشان ریخته می­شود.

«إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» (احزاب/٣٣)

خداوند فقط می­خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.

«إِنَّمَا وَلِیکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ» (مائده/55)

سرپرست و ولی شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده­اند؛ همانها که نماز را بر پا می­دارند، و در حال رکوع، زکات می­دهند.

قاضی نعمان آیه نخست را در شان علی(ع) می­داند چه این که آن امام پیشگام در تمام فضیلت­ها است.[31]

هم ایشان آیه دوم را ناظر به نبرد علی(ع) و حمزه و قتل عتبه می­داند.[32] و آیه سوم را با استفاده از روایت ام‌سلمه در باره علی،‌ فاطمه، حسن و حسین (ع) می­خواند.[33] چنان که شان نزول آیه زیر را امام علی(ع)، فاطمه، حسن و حسین(ع) می­داند.[34]

ناصر خسرو آیه چهارم را ناظر به دادن انگشتری توسط حضرت علی(ع) می­داند:

آن چه علی داد در رکوع فزون بود زآنچه بعمری بداد حاتم طائی

گر تو جز او بجای او بنشاندی والله بالله که بر طریق خطائی[35]

افزون بر آیات یاد شده آیات زیر نیز از آیاتی است که باطنیان در منزلت اهل بیت می­آورند:

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ» (توبه/119)

«یسْأَلُونَکَ عَنِ الأهِلَّةِ قُلْ هِی مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَیسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُیوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (بقره/189)

«وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلا رِجَالا نُوحِی إِلَیهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (نحل/43)

«وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیکُونَ الرَّسُولُ عَلَیکُمْ شَهِیدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیهَا إِلا لِنَعْلَمَ مَنْ یتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ ینْقَلِبُ عَلَى عَقِبَیهِ وَإِنْ کَانَتْ لَکَبِیرَةً إِلا عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیضِیعَ إِیمَانَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ» (بقره/143)

«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ» (بقره/207)

«الَّذِینَ ینْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّیلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلانِیةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلا هُمْ یحْزَنُونَ» (بقره/274)

نویسنده «کلام پیر» نیز سوره انسان، یاسین، قدر و فرقان را در شان و منزلت علی(ع) می­داند.[36]

مقام ولایت در نظام فکری اسماعیلیه

اسماعیلیه دوره فاطمیان، نماز، زکات، صوم، حج، جهاد و ولایت را دعائم خویش می­دانستند و شماری طهارت و وضو را بر این مجموعه می­افزودند.

هر چند اسماعیلیه در ترتیب این دعائم با یکدیگر اختلاف دارند اما تمامی ایشان ولایت را بسیار مهم می­شناسند و نماز، زکات و... را بدون ولایت باطل می­دانند.

در نظرگاه اسماعیلیه ولایت اعتقاد به وصایت حضرت علی(ع) و ائمه پس از ایشان و وجوب اطاعت از آنها است. آنها وجوب اطاعت از ائمه را از «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ» (نساء/59) نتیجه می­گیرند.

جایگاه ولایت و امامت در نظام فکری اسماعیلیه به گونه­ای است که آنها واژه «کن» در آیه شریفه «إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ» (نحل/40) را همان ولایت و امامت می­شناسند: «بدان که مشهور در میان تمام طوایف آن است که کلمه کن علت تمام موجودات است چنان که قرآن بدان ناطق است... بدرستی که صاحب نظر این مضمون را بر این وجه ادا نماید که کلمه کن را عبارت از امامت و ولایت تعلیق کرده است که فرموده «و الیه یرجع الامر کله» و بازگشت و احتیاج جمیع موجودات امری و خلقی به ولایت امام است و هر جا که ذکر امامت و امام شود این مراد باشد که او را احتیاج بر ما سوی نیست و شخصی که حافظ و مظهر رتبه ولایت و امامت است او را امام می­گویند و از این جاست که امام را مظهر کلمه کن گفته­اند.[37]

علم ائمه

قاضی نعمان از دانشمندان به نام اسماعیلیه، ائمه را برخوردار از علم غیب نمی­داند و برای اثبات مدعای خویش از آیات زیر سود می­گیرد:

«قُلْ لا یعْلَمُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ الْغَیبَ إِلا اللَّهُ» (نمل/65)

بگو کسانی که در زمین و آسمان هستند غیب نمی­دانند جز خدا.

«قلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَلا ضَرًّا إِلا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیبَ لاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیرِ وَمَا مَسَّنِی السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلا نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ لِقَوْمٍ یؤْمِنُونَ» (اعراف/188)

بگو که من مالک سود و زیان خویش نیستم، مگر آن چه را خدا بخواهد؛ و اگر از غیب با خبر بودم، سود فراوانی برای خود فراهم می­کردم، ‌و هیچ بدی به من نمی­رسید؛ من فقط بیم دهنده و بشارت دهنده­ام برای گروهی که ایمان می­آورند.

به باور قاضی نعمان هر چند آیه دوم بر نفی علم غیب از پیامبر دارد اما به قیاس اولویت نفی علم غیب از ائمه را نیز نتیجه می­دهد.[38]

ائمه اسماعیلیه

باطنیان امام علی(ع)، حسن(ع)، حسین(ع)، زین العابدین(ع)، باقر(ع) و صادق(ع) را امام اول، دوم، سوم، چهارم، پنجم و ششم خویش می­دانند و بر این باورند که امامت پس امام صادق(ع) حق اسماعیل فرزند بزرگ ایشان است. اسماعیلیان خبر درگذشت اسماعیل و مراسم تشیع جنازه ایشان را برای حفظ جان اسماعیل دانسته و نشان دادن مکرر جنازه اسماعیل به تشیع کنندگان و عامل منصور را برای اطمینان دادن بیشتر به ایشان ارزیابی می­کنند: «و دلیل دیگر این که چه سبب داشت که حضرت صادق محضری منعقد نمود و احضار کرد در آن مجلس عامل منصور را و نوشته از او گرفت در ثبوت موت فرزند.... و دلیل دیگر آن که جنازه را سه مرتبه بر زمین گذاردن و روی او را بازکردن چه معنی داشت یعنی تا دشمن معلوم نماید فوت او را چون که منصور قصد قتل او نموده بود از این دلیل‌ها روشن معلوم است که اسماعیل نمرده است ولی امام فوت او را ظاهر نمود تقیه»[39]

در نظرگاه اسماعیلیه مقام امامت پس از اسماعیل به محمد فرزند ایشان می­رسد و از آن پس ائمه باطنیان همه از نسل محمد خواهند بود.

با امامت محمد بن اسماعیل دوره ستر آغاز شد و پس از او این دوره ادامه داشت تا این که دور ظهور با امامت عبیدالله المهدی آغاز شد.

کرمانی محمد بن اسماعیل را اولین امام اسماعیلیه در دوره ستر می­خواند و از او با عنوان ناطق هفتم و امام یاد می­کند. محمد بن اسماعیل در نزد اسماعیلیه مقامی بس بلند دارد او بطون دین را بیان می­کند و معانی آن را تاویل و تفسیر می­کند.[40]

نزاریان ایران شاه کریم الحسینی را امام چهل و نهم خویش می­دانند و مدعی وجود هزارها برهان بر ثبوت امامت ایشان هستند: «مولانا شاه کریم الحسینی امام بر حق­اند از این جهت که ایشان از جانب خدا نور هدایت­اند»

امام حاضر نزاریان فرزند شاهزاده علی خان در سال 1936 در ژنو به دنیا آمد. او دوران کودکی خود را در نایروبی کنیا گذرانید و در سال 1959 از هاروارد لیسانس تاریخ اسلام گرفت. شاه کریم الحسینی در سال 1957 و در سن بیست سالگی به عنوان امام چهل و نهم اسماعیلیه نزاریه جانشین پدر بزرگش شد.

چهل و نهمین امام نزاریان چهار فرزند به نام­های زهرا، رحیم، حسین و علی محمد دارد که سه فرزند اول از همسر نخست ایشان و فرزند چهارم که علی محمد نام دارد از همسر دوم است.

امام مهدی(ع)

اسماعیلیه نظریه اثنی عشریه در مورد امام دوازدهم و عمر بلند ایشان و شرایط ظهور حضرت حجت را برنمی­تابند. آنها زندگی چند صد ساله آن حضرت را ناسازگار با عقل می­خوانند و ظهور مهدی موعود را بسته به خواست و صلاح امام می­بینند نه شرایطی که پیروان برای امام شمارش می­کنند.

نویسنده «کلام پیر» استناد شیعه به آیه شریفه «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلا خَمْسِینَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ» (عنکبوت/14) برای عمر بلند را نادرست می­خواند و آیه شریفه را در خور تاویل می­شناسد.[41]

قرآن در نگاه باطنیان

شماری از دانشمندان به نام اسماعیلیه چون قاضی نعمان، سجستانی، حمید الدین کرمانی، موید شیرازی و... دانش­های قرآنی را به بحث و بررسی گرفته­اند. در میان نزاریه ایران نیز برخی چون خاکی و فدائی به دانش­های قرآنی و به خصوص تاویل عنایت خاص داشته و در جای جای آثار خویش در قالب شعر و نثر آیات را برابر با اندیشه­های نزاریه تاویل می­کنند.

برخی از مباحث قرآنی باطنیان عبارتند از:

وحیانیت قرآن؛

یکی از مباحث مهم قرآنی بحث وحیانیت قرآن است. در نگاه باطنیان واسطه در وحی که مردم او را به عنوان جبرئیل می­شناسند همان عقل پیامبر است. عقل آن حضرت خاستگاه شکل گیری معارفی است که پیامبر از آنها به قرآن یاد می­کند.

تفسیر قرآن

فقه اسماعیلیه

شریعت مداری اسماعیلیه

در عصر فاطمیان اسماعیلیه شریعت مدار بودند و انجام واجبات را شرط ایمان می­دانستند. قاضی نعمان ایمان را اقرار، تصدیق و عمل می­خواند و به استناد آیه «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یوحَى إِلَی أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَیلٌ لِلْمُشْرِکِینَ» (فصلت/6) ترک واجبات را بی­ایمانی و کفر معرفی می­کرد.[42]

قاضی نعمان در راستای نمایاندن شریعت مداری اسماعیلیه کتاب الایضاح و دعائم الاسلام را که از معتبرترین کتب فقهی اسماعیلیه است به رشته در آورد.

المستنصر بالله دوازده جوانمردی برای نزاریان بیان می­کند او در جوانمردی نهم به روزه اشاره می­کند: «جوانمردی نهم آن است که تمام سال در روزه باشید چنان که اهل ظاهر یک ماه از سال روزه دارند. در این مدت باید ریاضت کشید و مراقبت بسیار داشت از صفات بد حذر کرد و افعال قبیح و عمل بد و شیطانی نداشت. روزه چشم نگاه دارد چشم بد را از نامحرم، روزه گوش نگاه دارد گوش را از غیبت شنیدن، روزه زبان نگاه دارد زبان را از فحش و غیبت کردن، روزه دل دل را نگه دارد از شک، روزه پا نگاه دارد پای خود را از قدم ناجا، روزه دست نگه دارد از خیانت همه اعضای خود را ...[43]

در فقه اسماعیلی نرای پیشوایی زنان و دختران روا است: «در جماعت خانه زن می­تواند در دعاء پیشوایی مردان کند»[44]

نزاریان چون دیگر مسلمانان زکات می­دهند با این تفاوت که ایشان زکات را به امام حاضر می­رسانند و مبالغ جمع آوری شده در ساخت موسسات آموزشی، بهداشتی، اقتصادی و... هزینه می­گردد. نزاریان نماز، دعاء، رحمت و درود را از معانی صلوه می­شناسند. به باور ایشان صلوه در دو آیه قرآن به معنای نماز به کار رفته که در هیچ یک، نماز دارای رکوع و سجود نیست مانند نماز میت و نماز پرندگان:

«وَلا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ» (توبه/84)

«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَالطَّیرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یفْعَلُونَ» (نور/41)

نزاریان این نماز را از گذشته بر پا داشته و اکنون نیز آن را بر پا می­دارند: «جائی که صلوه در معنی نماز آمده است ما آن نماز را نه فقط در ماضی بر پا کرده­ایم بلکه در حال هم نمونه عملی، ثمره و حکمت عملی تاویلی­اش در مذهب ما موجود است»[45]

صلوه به معنای دعا نیز در جماعت خانه­ها هر روز تکرار می­شود: «جائی که صلوه در معنی دعاء آمده است آن دعاء را همواره ما در جماعت خانه می­خوانیم به عبارت دیگر عبادت و بندگی­ای که ما در جماعت خانه می­کنیم اگر به اعتبار دعاء است به اعتبار دیگر نماز هم است چنان که صلوه هم دعا و هم نماز است، چرا که در این روح و غرض غایی نماز بکلی موجود است».[46]

محمد جعفر شاه پهلواروی نیز در این باره می­نویسد: «ما معمولاً نماز را چیز سفت و جامد می­پنداریم که کلماتش معین و حرکاتش مقرر است. در این شکی نیست که بهترین طریق ادای نماز آن است که حضرت محمد(ص) فرموده­اند ولی این درست نیست که گوئیم که طرق دیگر باطل است»[47]

نماز (دعاء) نزاریان ایران

نزاریان دعاء را واجب عینی می­دانند. به باور ایشان هر فرد نزاری یک دفعه صبح و دو دفعه بعد از ظهر باید دعا بخواند.

دعاء نزاریه شش قسمت دارد که در هر قسمت بسم الله الرحمن الرحیم در ابتدا و جمله اللهم لک سجودی و طاعتی در پایان آورده می­شود. در دعای نزاریه سوره فاتحه یک دفعه در قسمت اول دعا آورده می­شود و یک دفعه در قسمت پایانی دعا. و در قسمت دوم، سوم، چهارم و پنجم به ترتیب آیاتی از سوره نساء، یس، مائده، فتح و انفال آورده می­شود.

کامل دعای نزاریه ایران این گونه است:

اللهم یا مولانا

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ

الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

مَالِکِ یوْمِ الدِّینِ

إِیاکَ نَعْبُدُ وَإِیاکَ نَسْتَعِینُ

اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ

صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَلا الضَّالِّینَ (فاتحه/1-7)

سجد وجهی الیک و توکلت علیک من قوتی و انت عصمتی یا رب العالمین، اللهم صل علی محمد المصطفی و علی علی المرتضی و علی ائمه الاطهار و علی حجه الامر صاحب الزمان و العصر امامنا الحاضر الموجود مولانا شاه کریم الحسینی.

اللهم لک سجودی و طاعتی.

بسم الله الرحمن الرحیم

یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ (نساء/59) وَکُلَّ شَیءٍ أحْصَینَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ (یس/12)

اللهم یا مولانا انت السلام و منک السلام و علیک الف السلام حینا ربنا بالسلام و ادخلنا دار السلام تبارکت ربنا و تعالیت یا ذوالجلال و الاکرام. اللهم یا مولانا منک مددی و علیک معتمدی ایاک نعبد و ایاک نستعین. یا علی بلطفک ادرکنی لا اله الا الله محمد رسول الله علی امیرالمومنین علی ؟ مولانا شاه کریم الحسینی.

اللهم لک سجودی و طاعتی

بسم الله الرحمن الرحیم

یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ (مائده/67)

لا اله الا الله الحی القیوم لا اله الا الله ملک الحی المبین. لا اله الا الله ملک الحق الیقین. لا اله الله الله مالک یوم الدین. لافتی الله علی لاسیف الا ذوالفقار. توسلوا عند المصائب به مولاکم الحاضر الموجود شاه کریم الحسینی.

اللهم لک سجودی و طاعتی

بسم الله الرحمن الرحیم

إِنَّ الَّذِینَ یبَایعُونَکَ إِنَّمَا یبَایعُونَ اللَّهَ یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا ینْکُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَیهُ اللَّهَ فَسَیؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا (فتح/10)

اللهم اغفر لنا ذنوبنا و ارزقنا و ارحمنا بحق رسلک المقربین و ائمتک المطهرین و بحق مولانا و امامنا الحاضر الموجود شاه کریم الحسینی.

اللهم لک سجودی و طاعتی.

بسم الله الرحمن الرحیم

یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِکُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (انفال/27)

ربنا اغفر لنا ذنوبنا و سهل امورنا و ارزقنا و ارحمنا انک علی کل شی قدیر‌. یا علی یا محمد یا محمد یا علی.

یا امام زمان یا مولانا انت قوتی و انت سندی و علیک اتکالی یا حاضر یا موجود یا شاه کریم الحسینی انت الامام الحق المبین.

اللهم لک سجودی و طاعتی

بسم الله الرحیم الرحیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ

الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

مَالِکِ یوْمِ الدِّینِ

إِیاکَ نَعْبُدُ وَإِیاکَ نَسْتَعِینُ

اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ

صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَلا الضَّالِّینَ (فاتحه/1-7)

اللهم بحق محمد المصطفی و علی المرتضی و الفاطمه الزهراء و الحسن و الحسین اللهم بحق مولانا علی، مولانا حسین، مولانا زین العابدین، مولانا الباقر، مولانا جعفر صادق، مولانا اسماعیل، مولانا محمد بن اسماعیل، مولانا وفی احمد، مولانا تقی محمد، مولانا رضی الدین عبدالله، مولانا محمد المهدی، مولانا القائم، مولانا المنصور، مولانا المعز، مولانا العزیز، مولانا الحاکم بامر الله، مولانا ظاهر، مولانا مستنصر بالله، مولانا نزار، مولانا هادی، مولانا مهتدی، مولانا قاهر، مولانا علی ذکره السلام، مولانا اعلا محمد، مولانا جلال الدین حسن، مولانا علاء الدین محمد، مولانا رکن الدین خورشاه، مولانا شمس الدین محمد، مولانا قاسم شاه، مولانا اسلام شاه، مولانا محمد بن اسلام شاه، مولانا مستنصر بالله، مولانا عبدالسلام شاه، مولانا غریب میرزا، مولانا ابوذر علی، مولانا مراد میرزا، مولانا ذوالفقار علی، مولانا نور الدین علی، مولانا خلیل الله علی، مولانا نزار علی، مولانا سید علی، مولانا حسن علی، مولانا قاسم علی، مولانا ابولحسن علی شاه، مولانا خلیل الله شاه، مولانا شاه حسن علی شاه، مولانا آقا علی شاه، مولانا سلطان محمد شاه و بحق مولانا و امامنا الحاضر الموجود شاه کریم الحسینی ارحمنا اغفر لنا انک علی کل شیئی قدیر و الحمد لله رب العالمین شاه دیدار.

اللهم لک سجودی و طاعتی.

شفاعت

اسماعیله شفاعت گناهکاران را باور دارند اما شفاعت را مشروط به گرویدن به پیامبر و عترتش، عمل به آیه شریفه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول ...» و ایمان زبانی و قلبی می­دانند.

به باور ایشان گناهکاران پس از کیفر مناسب مورد شفاعت قرار می­گیرند و از عذاب الهی رهایی می­یابند و آنان که به صدق نگرویده­اند و فرمان ائمه دین را نبرده­اند و امام خویش را نشناخته باشند مخلد در دوزخ خواهند بود.[48]

جماعت خانه

باطنیان مراسم عبادی خویش را در جماعت خانه انجام می­دهند. آنها ورود غیر اسماعیلی به جماعت خانه را اجازه نمی­دهند: «کسی از برادران غیر مسلمان غیر اسماعیلی که می­خواهد به جماعت بیایی آیا ممکن است که شرایط و آداب و رسوم جماعت خانه را چنان بجا آرد که یک اسماعیلی بجا می­آورد؟ اگر این برای او ممکن نیست آمدنش به جماعت خانه سودی ندارد لذا نیامدنش بهتر است... در لفظ جماعت خانه مفهوم و مطلب عبادت عیان نیست بلکه نهان است، چرا که این جماعت خانه است یعنی خانه جماعت که برای همگان نیست بلکه مخصوص بجماعتی است... خلاصه کلام این است که جماعت خانه فقط برای مریدان امام حاضر مخصوص است».[49]

اندیشه­های قرآنی اسماعیلیه

باطنیان چون دیگر فرقه­های اسلامی به قرآن و مباحث قرآنی بسیار توجه دارند. در میان اسماعیلیه شخصیت­های شناخته شده­ای چون قاضی نعمان، سجستانی، حمید الدین کرمانی، مؤید شیرازی و... دانشهای قرآنی را به بحث نشسته و مبانی و مستندات قرآنی و عقلی نظریات خود را مطرح می‌کنند و از خرده گیری‌های ستیزه جویان پاسخ می‌گویند.

برخی از مباحث مهم قرآنی باطنیان عبارتند از:

وحیانیت قرآن:

اسماعیلیه نگاه خاصی به وحی و جبرئیل دارند و باورهای ایشان با دیگران متفاوت است. تحلیل اسماعیلیان از وحی، نشان از قرابت باور ایشان با تحلیل عقلانی فلاسفه دارد. در نگاه اسماعیلیه جبرئیل موجودی جداگانه، تجسّم یافته و مرکب از جسم لطیف یا کثیف نیست، بلکه چنان که آیات قرآن مانند «فأرسلنا الیها روحنا فتمثّل لها بشراً سویاً» و «و لوجعلناه ملکاً لجعلناه رجلاً» می‌گوید: ملائکه جسم نیستند و به اجسام شباهت ندارند. بنابراین آنچه بر پیامبر آیات را نازل کرده است و در عرف جبرئیل نامیده می‌شود در حقیقت همان عقل پیامبر است که خاستگاه شکل گیری آن معارفی است که پیامبر از آنها به قرآن تعبیر می‌کند. علی بن محمد ولید، دانشمند برجسته اسماعیلیه در راستای اثبات باور اسماعیلیه به آیات قرآن استدلال می‌کند؛ او ادعا می‌کند خداوند در قرآن چگونگی نزول قرآن را بر قلب پیامبر روشن ساخته است. در آیات «نزل به الروح الأمین. علی قلبک لتکون من المنذرین. بلسان عربی مبین» خداوند خبر می‌دهد که وحی را بر قلب پیامبر القا کرده است؛ نه بر سمع ایشان، و از پیامبر خواسته است این وحی را به زبان عربی برای کسانی که او پیامبر ایشان است بیان کند چنان که خداوند فرموده: «و ما أرسلنا من رسول إلاّ بلسان قومه».

پر واضح است که خداوند به تورات و انجیل بر موسی و عیسی وحی کرد و آنها تورات و انجیل را به زبان قوم خویش یعنی عبرانی و سریانی در آوردند و گفته‌های خویش را اخبار مراد خداوند خواندند. این مطالب نشان می‌دهد که آنچه بر قلب انبیای الهی نازل شده است معانی بود، و پیامبران خود آن معانی را در قالب الفاظ عربی و عبرانی و سریانی درآورده اند.[50] به اعتقاد اسماعیلیه نام گذاری آنچه پیامبران خود ساخته اند به «کلام الله» مَجاز نیست، بلکه عین حقیقت است، چنان که در مثالهای عرفی چنین است. اگر پادشاهی که خود با لغات بسیاری آشناست به گروهی که از نظر لغت با یکدیگر اختلاف دارند دستوری دهد و آنها هر یک با لغت خود آن دستور را بسازند و مطرح کنند، نمی‌توان این لغات متفاوت را کلام خدا ننامید، بلکه هر یک از این لغات، به حقیقت کلام خدا خوانده می‌شود.[51] ناصر خسرو نیز در بحث «قرآن گفته خداست یا آفریده او» ادعا می‌کند قرآن پیش از نزول بر پیامبر مخلوق نبود، اما پس از تصرف پیامبر و تبدیل آن به کلمات و حروف و... مخلوق گشت: «و گوییم که قرآن آفریده است؛ بدین روی که امروز در مصحفها نوشته شده است. سوره‌هاست مرکب از آیات، و آیتها مرکب است از کلمات، و کلمات مرکب است از حروف. و چیزی که او مرکب باشد از چیزهای بسیار او مخلوق باشد، پس امروز آنچه در مصحفها نوشته است مخلوق است، و چون بر دل رسول(ص) فرود آمد مخلوق نبود، و لکن چون رسول، به فرمان خدای مر آن را به زبان تازی بگفت مخلوق گشت، از بهر آن که رسول مخلوق بود و مخلوق جز بر مخلوق قادر نشود. اگر امروز قرآن مخلوق نیستی خلق بدان قادر نشدی و بدان واقف نبودی پیش از آن که رسول، مرقرآن را به زبانهای تازی بگفت مر آن را به نفس صاف خود پذیرفته بود و بسیط بی حروف و بی کلمات بود، امروز مخلوق است[52]

تحریف قرآن

اسماعیلیه چون دیگر مذاهب اسلامی تحریف به کمی یا زیادی قرآن را منکرند. آنها تحریف را به لفظی و معنوی تقسیم می­کنند. تحریف لفظی را برنمی­تابند و تحریف معنوی را باور دارند.

ابوحاتم رازی در نفی تحریف لفظی می­نویسد: «در قرآن هیچ گونه تغییری و تبدیلی و کاهشی و افزایشی صورت نگرفته است؛ زیرا نقل قرآن بر خلاف خبرهایی که یک یا دو یا سه نفر نقل می‌کنند، متواتر است، و امکان بروز کاهش و افزایش در آیات نیست. آیات قرآن را چنان که مسلمانان می‌شنیدند کافران نیز می‌شنیدند، قصه‌های قرآن در منظر و مرآی کفار قریش و اهل کتاب بود و حقیقت این آیات پس از نزول قرآن بروز و ظهور می‌یافت و راستی ادعای پیامبر و سخنان او اثبات می‌شد. سپس قرآن را با این ویژگیها تمام امّت نقل می‌کردند؛ در نتیجه در آیات قرآن هیچ گونه تغییری چه به کمی و چه به زیادی رخ نمی داد.»[53]

موید شیرازی در اثبات تحریف معنوی می­گوید: «مسلماً در آیات قرآن تحریف رخ داده است، اما این تحریف در الفاظ و واژگان نیست، بلکه در معنایی است که غرض سخن است؛ برای نمونه در آیه شریفه «و کذلک جعلناکم امّة وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیداً» تحریف صورت گرفته است و عده‌ای «امة وسطاً» را کسانی می‌دانند که «لااله الا الله» می‌گویند، در صورتی که «امّة وسطاً» ائمه هستد. و همچنین هر کسی اهل مباهله در آیه شریفه را تمام مردم بداند آیه را تحریف کرده است: «فمن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم ثمّ نبتهل» (آل عمران/67).»[54]

بر این اساس اسماعلیله فقهای مذاهب را تحریف گران آیات می‌خوانند و ایشان را به بدفهمی آیات قرآن متهم می‌کنند، هر چند ادعا می‌کنند فقها الفاظ قرآن را درست فهمیده‌اند.[55]



[1] . قمی، ابوخلف، المقالات و الفرق/80 و نوبختی، فرق الشیعه/67-68.

[2] . اخبار القرامطه، سهیل زکار 1/109-110.

[3] . برای نمونه مصطفی غالب نزاری قاسم شاهی است و عارف تامر نزاری محمد شاهی.

[4] . از فدایی که در روستای دیز باد مدفون است چندین نسخه خطی بر جای مانده است که کشف الحقایق، دانش اهل بینش، حدیقه المعانی و هدایه المومنین الطالبین شماری از آن آثار هستند.

[5] . البته این بی توجهی شاید از این جهت باشد که آنها کلام نزاریه را چون دیگر اسماعیلیه می­دانند و بنابر این نیازی به طرح مباحث کلامی نمی­بینند. افزون بر این پنهان کاری آنها ، کلام ایشان را از نقد و ارزیابی مصون داشته است و بنابر این نیازی به پاسخ گویی احساس نکرده­اند.

[6] . رسائل اخوان 3/513.

[7] . مطلوب المومنین /268-269.

[8] . محمد بن زین العابدین فدائی، هدایه المومنین الطالبین /22.

[9] . الرساله الجامعه /20.

[10] . کلام پیر /96-97.

[11] . ملل و نحل 1/176-177.

[12] . کلام پیر/18-19.

[13] . پسر ارشد آقا خان دوم

[14] . خطابات عالیه /1.

[15] . هفت باب بابا سیدنا/222.

[16] . تاج العقائد /58.

[17] . تاج العقائد/51.

[18] . دامغ الباطل 1/164.

[19] . اسماعیلیه و قرامطه/126.

[20] . پندیات جوانمردی از موعظات المستنصر بالله

[21] . کلام پیر/116.

[22] . تصورات، تصحیح ایوانف در پایان نامه بدخشانی/47-48.

[23] . ابویعقوب /120.

[24] . دامغ الباطل1/76-77.

[25] . اربعه کتب اسماعیلیه/168.

[26]. شهرستانی، ملل و نحل 1/171-172.

[27] . علی بن محمد الولید، دامغ الباطل/152-159.

[28] . کلام پیر/124-125.

[29] . المجالس المستنصریه/105-106، دامغ الباطل/99-100..

[30] . دامغ الباطل 1/52-53.

[31] . شرح الاخبار 1/253-254.

[32] . شرح الاخبار 1/262-263

[33] . قاضی نعمان ، شرح الاخبار 1/202-203.

[34] . شرح الاخبار 2/337.

[35] . دیوان ناصر خسرو/271-272.

[36] . کلام پیر/122.

[37] . سی و شش صحیفه/4-5.

[38] . قاضی نعمان، الهمه فی آداب اتباع الائمه/53.

[39] . محمد زین العابدین خراسانی فدائی، هدایه المومنین الطالبین/17.

[40] . راحه العقل 23/25.

[41] . کلام پیر/33-34.

[42] . دعائم الاسلام 1/3.

[43] . پندیات جوانمردی/65.

[44] . هشت سوال، علامه نصیر الدین نصیر هونزائی/8.

[45] . هشت سوال، علامه نصیر الدین نصیر هونزائی/22.

[46] . هشت سوال، علامه نصیر الدین نصیر هونزائی/22.

[47] . هشت سوال، علامه نصیر الدین نصیر هونزائی/25.

[48] . کلام پیر/116-118.

[49] . نصیر الدین نصیر هونزائی، هشت سوال/12-13.

[50] . علی بن محمد الولید، دامغ الباطل و حتف المناضل 2/148.

[51]. علی بن محمد الولید ، همان 149.

[52] . ناصر خسرو، وجه دین/58.

[53] . ابوحاتم رازی، اعلام النبوه/224.

[54] . هبه الله شیرازی، المجالس المویدیه (المئه الاولی)/88-89.

[55] . هبه الله شیرازی، المجالس المویدیه (المئه الاولی)/14.

فرق انشعاب یافته از تشیع

مهمترین فرق انشعاب یافته از تشیع دو مذهب زیدیه و اسماعیلیه می باشند. این دو مذهب به واسطه ی جدا شدن از شیعه اثنی عشری دارای اشتراکات(عمدتا در اعتقادات) و افتراقاتی با شیعه ی امامیه می باشند که ما به شکل مختصر به برخی از آنان اشاره می نمائیم:


الف) زیدیه:

زیدیه فرقه اى است که پس از امام على و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) به امامت زید فرزند امام سجاد (علیهما السلام) معتقد بوده و امام سجاد (علیه السلام) و سایر امامان بعدى شیعه اثنى عشریه را تنها به عنوان پیشوایان علم و معرفت از اهل بیت (علیهم السلام) پذیرفته اند.

امامان و عالمان زیدی هر چند به سیره عملى و نوشته هاى زید توجه خاصی داشته اند؛ اما در عقاید گرایش به مکتب معتزله و در فقه گرایش به مذهب فقهی حنفی پیدا نموده اند؛ هر چند می توان چنین برداشتی را نیز داشت که آرای زیدیه در اعتقادات و فروع احکام حد فاصلی میان مذهب شیعه و اهل سنت است؛ لذا به واسطه ی چنین امری فقه زیدی آمیخته ای از آرای فقهی ابو حنیفه و فقه اهل بیت (علیهم السلام) است که البته چنین امری ثمره ی مصادر استنباط احکام شرعی در نزد آنان است؛‌ زیرا در این فقه علاوه بر قرآن و سنت و عقل؛ ‌اجماع و قیاس و مصالح مرسله نیز از مصادر استنباط حکم شرعی به شمار رفته که به واسطه ی چنین امری نتیجه ی آرای فقهی آنان در مواردی همچون فقه اهل سنت است.

برای نمونه ما به مواردی اشاره می نمائیم:

موارد اشتراکی:

1) ‌اذان در نزد زیدیه همانند اذان در نزد شیعه می باشد و آنان بر خلاف اهل سنت قائل به جزئیت (حی علی خیر العمل)، می باشند.[1]

2) زیدیه تصویب در اذان (در اذان نماز صبح بعد از فقره ی حی علی الفلاح گفته شود: الصلاة خیر من النوم)، را غیر مشروع می دانند.[2]

3) زیدیه تکتف(دست بسته نماز خواندن) را عملی غیر مشروع دانسته و قائل به حرمت این عمل شده اند.[3]

4) ‌تشهد و سلام در نزد زیدیه شبیه صیغه ی تشهد در فقه شیعه است؛ هر چند آنان در وجوب و یا استحباب آن اختلاف نظر داشته و ادای آنرا به شکل صیغه ی نقل شده از سوی اهل سنت را نیز جایز دانسته اند.[4]

5) زیدیه در سفر قائل به وجوب قصر نماز بر مسافر می باشند. (وظیفه ی مسافر آن است که نمازهای چهار رکعتی را شکسته بخواند).[5]

6) زیدیه مسح نمودن بر خفین(نوعی پوشش از چرم نازک که همانند کفش پا را می پوشاند) را جایز نمی دانند.[6]

7) زیدیه ازدواج با اهل کتاب را جایز نمی دانند.[7]

8) زیدیه ذبیحه ی غیر مسلمان را حرام می دانند.[8]

برخی از موارد اختلافی:


1) کیفیت وضو گرفتن در نزد زیدیه همانند وضو گرفتن اهل سنت می باشد؛ آنان قائل به مسح جمیع سر به همراه مسح دو گوش و شستن پاها تا کعبین می باشند.[9]

2) زیدیه همچون اهل سنت،‌ در قرائت نماز بعد از حمد خواندن سه سوره از قرآن را کافی می دانند.[10]

3) در فقه زیدی اقتدای به امام جماعتی که دارای مذهب دیگری است، جایز شمرده شده است.[11]

4) زیدیه ازدواج موقت(متعه) را همانند اهل سنت حرام می دانند.[12]

ادامه دارد.


[1] . الإنتصار على علماء الأمصار، الإمام المؤید بالله یحیى بن حمزة بن إبراهیم بن علی الحسینی المتوفى سنة 749 هـ، ج2، ص562، مکتبة الشاملة:«فی صفة الأذان وصفته ظاهرة، وهی: اللّه أکبر، اللّه أکبر، اللّه أکبر، اللّه أکبر، أشهد ألا إله إلا اللّه، أشهد ألا إله إلا اللّه، أشهد أن محمداً رسول اللّه، أشهد أن محمداً رسول اللّه، حی على الصلاة، حی على الصلاة، حی على الفلاح، حی على الفلاح، حی على خیر العمل، حی على خیر العمل، اللّه أکبر، اللّه أکبر، لا إله إلا الله. هذا تمهید الفصل».

[2] . الإنتصار على علماء الأمصار، ج2، ص585:« وهل یکون مشروعاً فی الأذان أم لا؟ فیه مذهبان: المذهب الأول: أنه غیر مشروع، وهذا هو رأی أئمة العترة، ومحکی عن الشافعی فی الجدید».

[3]. البحر الزخار الجامع لمذاهب علماء الأمصار، الإمام أحمد بن یحیى المرتضى(علیه السلام)- زیدیة،‌ج3، ص420:« وَوَضْعُ الْیَدِ عَلَى الْیَدِ بَعْدَ التَّکْبِیرِ غَیْرُ مَشْرُوعٍ ، لِقَوْلِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ { اُسْکُنُوا فِی الصَّلَاةِ }».

[4] . الإنتصار على علماء الأمصار، ج3، ص283.

[5] . شرح التجرید فی فقه الزیدیة، الإمام النَّظار المؤید بالله أحمد بن الحسین الهارونی،ج1، ص415:«‌فرض المسافر رکعتان إلاَّ المغرب».

[6] . الإنتصار على علماء الأمصار،ج1،ص849:«...لا یجوز المسح على الخفین، وهذا هو رأی أئمة العترة القاسمیة والناصریة لا یختلفون فی ذلک، ومحکیٌّ عن الإمامیة، والخوارج، وأبی بکر بن داود من أهل الظاهر...».

[7] . شرح التجرید فی فقه الزیدیة، الإمام النَّظار المؤید بالله أحمد بن الحسین الهارونی ،‌ ج3، ص11:« ولا یحل للمسلم نکاح الذمیة، ولا للذمی نکاح المسلمة».

[8] . التاج المُذْهَب لأحکام المَذْهَب، القاضی أحمد بن قاسم العنسی، بَابُ الذَّبْحِ بِالْکَسْرِ: «وَأَمَّا ذَبِیحَةُ الْکَافِرِ وَالْکِتَابِیِّ وَلَوْ صَغِیرًا ذِمِّیًّا کَانَ أَمْ حَرْبِیًّا فَلَا تُجْزِئُ وَهُوَ مَذْهَبُ الْهَادِی وَالْقَاسِمِ وَالنَّاصِرِ وَإِحْدَى الرِّوَایَتَیْنِ عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ وَهُوَ الْمُخْتَارُ لِأَهْلِ الْمَذْهَبِ».

[9] . التاج المُذْهَب لأحکام المَذْهَب، القاضی أحمد بن قاسم العنسی: ( الْفَرْضَ الثَّامِنَ ) وَهُوَ ( غَسْلُ الْقَدَمَیْنِ ) فَإِنَّهُ وَاجِبٌ عِنْدَنَا ( مَعَ الْکَعْبَیْنِ ).

[10] . شرح التجرید فی فقه الزیدیة، ج1، ص298:«ومن فرضها قراءة فاتحة الکتاب وثلاث آیات معها مرة واحدة».

[11] . التاج المذهب لأحکام المذهب، أحمد بن یحیى بن المرتضى – زیدیة،‌باب صلاة الجماعة.

[12] . شرح التجرید فی فقه الزیدیة، ج3، ص55:« ونکاح المتعة حرام، وهو أن یتزوج الرجل المرأة إلى أجل مضروب».



ب) معرفی برخی از ائمه و بزرگان زیدیه:

1.قاسم رسّى از نوادگان امام حسن(علیه السلام) در سال 169 هجرى در منطقه رسّ (نزدیک مدینه) به دنیا آمد. وى فقه را نزد علماى حنفى و کلام را نزد معتزله فراگرفت و با تأثیرپذیرى از معتزله، زمینه ساز پذیرش دیدگاه هاى معتزله توسط زیدیان یمن گردید. از کتب وى مى توان الرد على الزندیق ابن المقفع، الرد على النصارى، الرد على الرافضه، الرد على المجبره، تثبیت الامامه و الطهاره را نام برد.

2. امام هادى مؤسس حکومت زیدیه یمن، از پدربزرگش قاسم رسّى متأثر بود و دیدگاه هاى وى را تبیین دوباره نمود. وى امام على(علیه السلام) را افضل صحابه و احق به خلافت مى دانست و پس از آن حضرت معتقد به امامت امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) بوده. او به صحابه نیز نگاه مثبت داشته است.

3. ناصر اطروش بسیارى از زرتشتیان گیلان را مسلمان نمود. او در کلام متبحر و در فقه نیز صاحب مکتب است. اندیشه هاى کلامى و فقهى او به امامیه نزدیک است. وى امامت دو امام در یک زمان را نیز مى پذیرد.

4. عالمان سلفی زیدی:

«از قرن نهم هجرى به بعد در زیدیه یمن، اندیشمندانى ظهور یافته که به تفکر سلفى گرایش پیدا کرده و کم کم از زیدیه معتزلى یا زیدى اهل بیتى فاصله گرفتند. این افراد به ردّ و نقض افکار مطرح در زیدیه پرداخته و اندیشه و افکار اهل حدیثِ اهل سنّت را به زیدیه وارد کردند.

زیدیه که تا آن زمان در فقه و کلام گرایش عقلى داشت با ظهور این افکار به سوى اهل سنّت گرایش پیدا کرده، مروّج افکار احمدبن حنبل، ابن تیمیه و وهابیت گردید و این چنین به احادیث مروى از طریق اهل سنّت متمایل شد.
این چرخش از ابن الوزیر در قرن هشتم و نهم هجرى شروع شد و در قرون بعد به وسیله فرزندان و شاگردان وى ادامه یافت.

در قرن یازده حسن بن احمد جلال این راه را ادامه داده و در قرن دوازدهم این فکر تجدید حیات دوباره یافت. در این قرن دو نفر از بزرگان زیدیه با نام هاى صالح بن مهدى مُقبلى و محمدبن اسماعیل معروف به ابن الامیر به دفاع از تفکر سلفیه پرداخته و حتى ابن الامیر رساله اى در تأیید دیدگاه هاى محمد بن عبدالوهاب نوشت.


این گرایش در قرن سیزدهم با ظهور محمدبن على شوکانى به اوج خود رسید و در اصول و فروع به حنابله نزدیک گردید. مدرسه شوکانى تاکنون در یمن پایدار مانده و اکنون دو طیف مختلف در زیدیه وجود دارد.

یکى از آنها، همان خط اصیل زیدیه قاسمیّه است که افکار اندیشمندان سابق زیدیه را ترویج مى کند که مى توان از این با عنوان «زیدیه اهل بیتى» یا «زیدیه معتزلى متشیّع» از آن یاد کرد و دیگرى جریان زیدیه سلفى یا زیدیه سنّى است که به وسیله عربستان در حال تقویت است».[1]


[1] . زیدیه تاریخ و عقاید، تالیف مهدی فرمانیان، سید علی موسوی نژاد.


نگاهی مختصر به اسماعیلیه

اسماعیلیه فرقه اى است که پس از شش امام اول شیعیان ، معتقد به امامت فرزند بزرگ امام صادق علیه السلام به نام اسماعیل و یا فرزند اسماعیل (محمد) می باشد.

مهمترین ویژگى این فرقه، باطنى گرى و تاءویل گسترده ی آیات و احادیث است که به واسطه ی چنین امری به اعتقاد همه ی فرق اسلامى، آنها در تاءویل دین راه افراط را طی نموده اند.

این فرقه در طول تاریخ فراز و نشیبهای مختلفی را طی نموده و عقاید گوناگونی نیز از آنان در طول حیاتشان منتشر گردیده و منشعب به انشعابات مختلفی همچون: اسماعیلیه خالصه، مبارکیه، فاطمیان، نزاریه، مستعلیه،‌ حافظیه،‌ طیبیه قاسمیه، آقاخانیه،
گردیدند.

احکام و فقه اسماعیلیه[1]

هر چند که به واسطه ی تنوع اعتقادی این فرقه (که تاثیر گذار در فقه نیز می باشد)، نمی توان به شکل دقیق به چگونگی انجام شریعت در نزد این فرقه پی برد؛ اما در مورد فاطمیون گفته شده که تعالیم ظاهرى آنان با تعالیم امامیه تفاوت چندانى نداشته است.

فقیه بزرگ این فرقه قاضى ابوحنیفه نعمان بن محمد تمیمى مغربى (متوفى 363 ه.ق) است که کتابى به نام «دعائم الاسلام فی ذکر الحلال والحرام والقضایا و الاحکام‏» نوشته که مورد استناد فرقه اسماعیلیه مى‏باشد و این کتاب محکمترین و قوى‏ترین منبع قانونگذارى دولت فاطمیین مصر به شمار مى‏رفته است.

موفق باشید.


[1]. نظر کلى به باورهاى اسماعیلیان

سؤال اول: اشتراکات و افتراقات فرقه ی زیدیه با شیعه چگونه است؟
جواب:
زیدیه فرقه اى است که پس از امام على و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) به امامت زید فرزند امام سجاد (علیهما السلام) معتقد بوده و امام سجاد (علیه السلام) و سایر امامان بعدى شیعه اثنى عشریه را تنها به عنوان پیشوایان علم و معرفت از اهل بیت (علیهم السلام) مى پذیرند.

امامان و عالمان زیدیه هر چند به سیره عملى و نوشته هاى زید توجه خاصی داشته اند؛ اما در عقاید گرایش به مکتب اعتزال و در فقه گرایش به مذهب فقهی حنفی داشته اند. بواسطه ی چنین امری آرای زیدیه در اعتقادات و فروع احکام حد فاصلی میان مذهب شیعه و اهل سنت است؛ لذا فقه زیدی آمیخته ای از فقه ابو حنیفه و مکتب اهل بیت (علیهم السلام) است که البته چنین امری، ثمره ی مصادر استنباط احکام شرعی در نزد آنان است؛‌ زیرا در این فقه علاوه بر قرآن و سنت و عقل، اجماع و قیاس و مصالح مرسله از مصادر استنباط حکم شرعی به شمار رفته که به واسطه ی آن آرای فقهی زیدیه در مواردی همچون فقه اهل سنت است.

برای نمونه ما به مواردی اشاره می نمائیم:

موارد اشتراکی:

1) ‌اذان در نزد زیدیه همانند اذان در نزد شیعه است و آنان بر خلاف اهل سنت قائل به جزئیت (حی علی خیر العمل)، می باشند.[1]

2) زیدیه تصویب در اذان (در اذان نماز صبح بعد از فقره ی حی علی الفلاح گفته شود: الصلاة خیر من النوم)، را غیر مشروع می دانند.[2]

3) زیدیه تکتف (دست بسته نماز خواندن) را عملی غیر مشروع دانسته و قائل به حرمت و یا لااقل کراهت این عمل می باشند.[3]

4) ‌تشهد و سلام در نزد زیدیه شبیه صیغه ی تشهد در فقه شیعه است؛ هر چند آنان در وجوب و یا استحباب آن اختلاف نظر داشته و ادای آنرا به شکل صیغه ی نقل شده از سوی اهل سنت را نیز جایز می دانند.[4]

5) زیدیه در سفر قائل به وجوب قصر بر مسافرمی باشند. (وظیفه ی مسافر آن است که نمازهای چهار رکعتی را شکسته بخواند).[5]

6) زیدیه مسح نمودن بر خفین (نوعی پوشش از چرم نازک که همانند کفش پا را می پوشاند) را جایز نمی دانند.[6]

7) زیدیه ازدواج با اهل کتاب را جایز نمی دانند.[7]

8) زیدیه ذبیحه ی غیر مسلمان را حرام می دانند.[8]

برخی از موارد اختلافی:


1) کیفیت وضو گرفتن در نزد زیدیه همانند وضو گرفتن اهل سنت است. آنان قائل به مسح جمیع سر به همراه مسح دو گوش و شستن پاها تا کعبین می باشند.[9]

2) زیدیه همچون اهل سنت،‌ در قرائت نماز بعد از حمد خواندن سه سوره از قرآن را کافی می دانند.[10]

3) در فقه زیدی اقتدای به امام جماعتی که دارای مذهب دیگری است، جایز شمرده شده است.[11]

4) زیدیه ازدواج موقت(متعه) را همانند اهل سنت حرام می دانند.[12]

پی نوشت:

[1] . الإنتصار على علماء الأمصار، الإمام المؤید بالله یحیى بن حمزة بن إبراهیم بن علی الحسینی المتوفى سنة 749 هـ، ج2، ص562، مکتبة الشاملة: «فی صفة الأذان وصفته ظاهرة، وهی: اللّه أکبر، اللّه أکبر، اللّه أکبر، اللّه أکبر، أشهد ألا إله إلا اللّه، أشهد ألا إله إلا اللّه، أشهد أن محمداً رسول اللّه، أشهد أن محمداً رسول اللّه، حی على الصلاة، حی على الصلاة، حی على الفلاح، حی على الفلاح، حی على خیر العمل، حی على خیر العمل، اللّه أکبر، اللّه أکبر، لا إله إلا الله. هذا تمهید الفصل».

[2] . الإنتصار على علماء الأمصار، ج2، ص585: «وهل یکون مشروعاً فی الأذان أم لا؟ فیه مذهبان: المذهب الأول: أنه غیر مشروع، وهذا هو رأی أئمة العترة، ومحکی عن الشافعی فی الجدید».

[3]. البحر الزخار الجامع لمذاهب علماء الأمصار، الإمام أحمد بن یحیى المرتضى(علیه السلام)- زیدیة،‌ج3، ص420: « وَوَضْعُ الْیَدِ عَلَى الْیَدِ بَعْدَ التَّکْبِیرِ غَیْرُ مَشْرُوعٍ ، لِقَوْلِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ { اُسْکُنُوا فِی الصَّلَاةِ }».

[4] . الإنتصار على علماء الأمصار، ج3، ص283.

[5] . شرح التجرید فی فقه الزیدیة، الإمام النَّظار المؤید بالله أحمد بن الحسین الهارونی،ج1، ص415: «‌فرض المسافر رکعتان إلاَّ المغرب».

[6] . الإنتصار على علماء الأمصار،ج1،ص849:«...لا یجوز المسح على الخفین، وهذا هو رأی أئمة العترة القاسمیة والناصریة لا یختلفون فی ذلک، ومحکیٌّ عن الإمامیة، والخوارج، وأبی بکر بن داود من أهل الظاهر...».

[7] . شرح التجرید فی فقه الزیدیة، الإمام النَّظار المؤید بالله أحمد بن الحسین الهارونی ،‌ ج3، ص11: «ولا یحل للمسلم نکاح الذمیة، ولا للذمی نکاح المسلمة».

[8] . التاج المُذْهَب لأحکام المَذْهَب، القاضی أحمد بن قاسم العنسی، بَابُ الذَّبْحِ بِالْکَسْرِ: «وَأَمَّا ذَبِیحَةُ الْکَافِرِ وَالْکِتَابِیِّ وَلَوْ صَغِیرًا ذِمِّیًّا کَانَ أَمْ حَرْبِیًّا فَلَا تُجْزِئُ وَهُوَ مَذْهَبُ الْهَادِی وَالْقَاسِمِ وَالنَّاصِرِ وَإِحْدَى الرِّوَایَتَیْنِ عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ وَهُوَ الْمُخْتَارُ لِأَهْلِ الْمَذْهَبِ».

[9] . التاج المُذْهَب لأحکام المَذْهَب، القاضی أحمد بن قاسم العنسی: ( الْفَرْضَ الثَّامِنَ ) وَهُوَ ( غَسْلُ الْقَدَمَیْنِ ) فَإِنَّهُ وَاجِبٌ عِنْدَنَا ( مَعَ الْکَعْبَیْنِ ).

[10] . شرح التجرید فی فقه الزیدیة، ج1، ص298:«ومن فرضها قراءة فاتحة الکتاب وثلاث آیات معها مرة واحدة».

[11] . التاج المذهب لأحکام المذهب، أحمد بن یحیى بن المرتضى – زیدیة،‌باب صلاة الجماعة.

[12] . شرح التجرید فی فقه الزیدیة، ج3، ص55:« ونکاح المتعة حرام، وهو أن یتزوج الرجل المرأة إلى أجل مضروب».


سؤال دوم: برخی از بزرگان زیدیه را معرفی نمائید.

جواب: برخی از بزرگان زیدیه عبارتند از:
1. قاسم رسّى از نوادگان امام حسن(علیه السلام) در سال 169 هجرى در منطقه رسّ (نزدیک مدینه) به دنیا آمد. وى فقه را نزد علماى حنفى و کلام را نزد معتزله فراگرفت و با تأثیر پذیرى از معتزله، زمینه ساز پذیرش دیدگاه هاى معتزله توسط زیدیان یمن گردید. از کتب وى مى توان :«الرد على الزندیق ابن المقفع»؛ «الرد على النصارى»؛ « الرد على الرافضه»؛ «الرد على المجبرة»؛ «تثبیت الامامه و الطهارة» را نام برد.


2. امام هادى مؤسس حکومت زیدیه یمن، از پدربزرگش قاسم رسّى متأثر بود و دیدگاه هاى وى را تبیین دوباره نمود. وى امام على(علیه السلام) را افضل صحابه و احق به خلافت مى دانست و پس از آن حضرت معتقد به امامت امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) بوده. او به صحابه نیز نگاه مثبت داشته است.

3. ناصر اطروش بسیارى از زرتشتیان گیلان را مسلمان نمود. او در کلام متبحر و در فقه نیز صاحب مکتب است. اندیشه هاى کلامى و فقهى او به امامیه نزدیک است. وى امامت دو امام در یک زمان را نیز مى پذیرد.

4. عالمان سلفی زیدی:
از قرن نهم هجرى به بعد در زیدیه یمن، اندیشمندانى ظهور یافته که به تفکر سلفى گرایش پیدا کرده و کم کم از زیدیه معتزلى یا زیدى اهل بیتى فاصله گرفتند. این افراد به ردّ و نقض افکار مطرح در زیدیه پرداخته و اندیشه و افکار اهل حدیثِ اهل سنّت را به زیدیه وارد کردند.
زیدیه که تا آن زمان در فقه و کلام گرایش عقلى داشت با ظهور این افکار به سوى اهل سنّت گرایش پیدا کرده، مروّج افکار احمدبن حنبل، ابن تیمیه و وهابیت گردید و این چنین به احادیث مروى از طریق اهل سنّت متمایل شد.
این چرخش از ابن الوزیر در قرن هشتم و نهم هجرى شروع شد و در قرون بعد به وسیله فرزندان و شاگردان وى ادامه یافت.
در قرن یازده حسن بن احمد جلال این راه را ادامه داده و در قرن دوازدهم این فکر تجدید حیات دوباره یافت. در این قرن دو نفر از بزرگان زیدیه با نام هاى صالح بن مهدى مُقبلى و محمدبن اسماعیل معروف به ابن الامیر به دفاع از تفکر سلفیه پرداخته و حتى ابن الامیر رساله اى در تأیید دیدگاه هاى محمد بن عبدالوهاب نوشت.

این گرایش در قرن سیزدهم با ظهور محمدبن على شوکانى به اوج خود رسید و در اصول و فروع به حنابله نزدیک گردید. مدرسه شوکانى تاکنون در یمن پایدار مانده و اکنون دو طیف مختلف در زیدیه وجود دارد.
یکى از آنها، همان خط اصیل زیدیه قاسمیّه است که افکار اندیشمندان سابق زیدیه را ترویج مى کند که مى توان از این با عنوان «زیدیه اهل بیتى» یا «زیدیه معتزلى متشیّع» از آن یاد کرد و دیگرى جریان زیدیه سلفى یا زیدیه سنّى است که به وسیله عربستان در حال تقویت است.[1]


[1] . زیدیه تاریخ و عقاید، تالیف مهدی فرمانیان، سید علی موسوی نژاد.



سوال سوم: به شکل خلاصه عقاید و احکام فقهی اسماعیلیه چگونه است؟

جواب: اسماعیلیه فرقه اى است که پس از شش امام اول شیعیان ، معتقد به امامت فرزند بزرگ امام صادق علیه السلام به نام اسماعیل و یا فرزند اسماعیل (محمد) می باشد.

مهمترین ویژگى این فرقه، باطنى گرى و تاءویل گسترده ی آیات و احادیث است که به واسطه ی چنین امری به اعتقاد همه ی فرق اسلامى، آنها در تاءویل دین راه افراط را طی نموده اند.

این فرقه در طول تاریخ فراز و نشیبهای مختلفی را طی نموده و عقاید گوناگونی نیز از آنان در طول حیاتشان منتشر گردیده و منشعب به انشعابات مختلفی همچون: اسماعیلیه خالصه، مبارکیه، فاطمیان، نزاریه، مستعلیه،‌ حافظیه،‌ طیبیه قاسمیه، آقاخانیه،
گردیدند.

احکام و فقه اسماعیلیه

هر چند که به واسطه ی تنوع اعتقادی این فرقه (که تاثیر گذار در فقه نیز می باشد)، نمی توان به شکل دقیق به چگونگی انجام شریعت در نزد این فرقه پی برد؛ اما در مورد فاطمیون گفته شده که تعالیم ظاهرى آنان با تعالیم امامیه تفاوت چندانى نداشته است.

فقیه بزرگ این فرقه قاضى ابوحنیفه نعمان بن محمد تمیمى مغربى (متوفى 363 هـ.ق) است که کتابى به نام «دعائم الاسلام فی ذکر الحلال والحرام والقضایا و الاحکام‏» نوشته که مورد استناد فرقه اسماعیلیه است و این کتاب محکمترین و قوى‏ ترین منبع قانونگذارى دولت فاطمیین مصر به شمار رفته است.[1]

[1] .ر.ک: عقاید و باورهای اسماعیلیان، داود الهامی، فصلنامه کلام، شماره 19.