دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

عوامل فرقه گرایی در اسلام

عوامل فرقه گرایی در اسلام

اگر مسلمانان در زمان پیامبر گرامی اسلام (ص) از وحدت خاصی برخوردار بودند و عظمت مقام رسالت و مرجعیت مسلم او برای پیروانش مانع از بروز دوگانگی بود ولی پس از درگذشت آن حضرت شکاف میان امت اسلامی پدیدار گشت و آن وحدت و ایثار جای خود را به جدال و نزاع کلامی بر سر عقاید داد پیامبر گرامی اسلام با انعقاد پیمان اخوت میان مسلمانان این پیمان را جایگزین پیوندهای قبیله ای نمود لیکن پس از رحلت آن حضرت نخستین اختلاف میان مسلمانان در روند منازعات قومی قبیله ای میان انصار و مهاجرین و در غیاب بنی هاشم با وجود واقعه غدیر خم که در آن پیامبر اسلام (ص) علی (ع) را به عنوان جانشین و ولی مسلمین نصب کرده بود در جریان سقیه بنی ساعده شکل گرفت. جریان شکل گیری خوارج در زمان امیرالمؤمنین علی (ع) نیز نشانگر عامل دیگری به نام جمود فکری در فهم شریعت بود و عقلگرائی افراطی و تفسیر ایمان به زبان تفکر محض منجر به شکل گیری فرقه جدیدی به نام معتزله شد که واکنش در برابر این جریان فکری در فرقه اشاعره تجلی پیدا کرد سید جمال الدین اسدآبادی انشقاق در رهبری مسلمان و فاصله گرفتن از اسلام اصیل و جدائی دین از سیاست و تبدیل خلافت به سلطنت را از دیگر عوامل فرقه گرایی و تفرقه میان مسلمانان می داند در این میان نقش حکومتها و سلطه ها را نمی توان نادیده انگاشت. در طول تاریخ حکام سلطه گر با ارائه تفسیر خاصی از متون دینی در جهت رسیدن به مقصود خود بودند تلاش حکومت اموی در توجیه قدرت با حمایت از بحث قضا و قدر شاهدی بر این مقوله است حال در برابر عوامل فوق وحدت دوباره امت اسلامی با تکیه بر اشتراکات مذهبی و پرهیز از طرح مسائل اختلافی، گفتگوی رهبران مذهبی و تعمیق روابط کشورهای اسلامی ممکن خواهد بود.
کلید واژه ها: فرقه گرائی، اسلام، فرق اسلامی، امت اسلامی

مقدمه
وحدت اسلامی در شرایط کنونی جهان ضرورت انکارناپذیر و نخست دنیای اسلام است وحدت و پرهیز از تفرقه از دستورهای اکید قرآن کریم و پیشوایان دینی ماست و دستور اعتصام به ریسمان الهی در سوره آل عمران برادری مؤمنان در سوره حجرات و مشترک بودن اعتقادات دینی مسلمانان و یکی بودن کتاب آسمانی و قبله گاه آنان همگی بیانگر وحدت حقیقی بین مسلمانان است. و دولت ها و ملت های اسلامی در سایه اتحاد و انسجام و در پرتو تعالیم قرآن کریم و دین مبین اسلام می توانند سرنوشتی سعادتمندانه و قدرتمندانه داشته باشند. مع الاسف دشمنان اسلام و مسلمین برای ایجاد تفرقه در طول تاریخ از یک سو و ساده لوحی برخی از مسلمانان از سوی دیگر سبب شکاف بین پیروان مذاهب اسلامی شده است. دشمنان کینه توز اسلام در طول تاریخ، وحدت اسلامی را به عنوان مانع جدی هدف قرار داده و به گروه گروه کردن مسلمانان پرداختند. در این نوشتار به بررسی عوامل و زمینه های پیدایش فرق اسلامی پرداخته شده و در این راستا ابتدا به تعریف مفهوم فرقه و برشمردن نخستین اختلافات امت اسلامی توجه شده سپس به زمینه های پیدایش فرق اسلامی همچون تعصبات قبیله ای، جمود فکری و انشقاق در رهبری مسلمانان و سایر موارد پرداخته شده سپس به نتیجه گیری و ارائه راهکارهای پیشنهادی جهت تقویت و وحدت امت اسلامی پرداخته ایم.

گفتار اول
تعریف فرقه و فرقه گرایی و احادیث مربوط به آن
واژه فرقه از مصدر فرق به معنای جدائی است در فرهنگ دهخدا فرقه به معنای گروه مردم و فرقه زدن به معنای راه گروهی را رفتن تعریف شده،1 در فرهنگ فارسی معین و فرهنگ فارسی عمید فرقه به مفهوم طایفه و دسته و گروه، به کار برده شده است.2 دکتر نفیسی در فرهنگ نفیسی در معنای فرقه علاوه بر مفهوم گروه و مردم مفهوم جدایی و مفارقت را هم به کار برده است.3 در قرآن کریم اشاراتی به واژه فرقه وجود دارد که از جمله واضح ترین آن آیه 159 سوره انعام است که می فرماید: «ان الذین فرقوا دینهم و کانو شیعاً لست منهم فی شیء انما امرهم الی الله ثم ینبئهم بما کانوا یفعلون». در فرهنگ علوم سیاسی در تعریف فرقه گرایی آن را در مورد بخشی از جامعه که از مذهب رسمی جدا شده یا به آیینی گرویده باشند و توسط همگان به رسمیت شناخته شده باشد به کار برده.4 در فرهنگ خاص علوم سیاسی فرقه گرایی به معنای قطع رابطه با افراد بیرون از یک گروه و تعصب شدید نسبت به گروه خود و در نتیجه تبدیل شدن به دسته ای جدا از مردم، به کار برده شده است.5 در مجموع می توان گفت فرقه بر گروه یا حزبی دلالت دارد که نظریات و پیشوای مشترکی دارند و در اصطلاح فرقه به شاخه های فرعی که در ادیان به وجود می آید اطلاق می شود.
حدیث هفتاد و سه فرقه
در کتب حدیث از طریق شیعه و اهل سنت روایت شده است که امت موسی پس از او به هفتاد و یک فرقه و امت عیسی پس از وی به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند، و پس از من امتم به هفتاد و سه فرقه تقسیم خواهند شد که تنها یک فرقه اهل نجات خواهد بود، چنان که از فرقه های هر یک از دو امت موسی و عیسی نیز تنها یک فرقه اهل نجات بود.6

1- سند حدیث
عده ای از محققان اسلامی حدیث مزبور را از نظر سند قابل اعتماد ندانسته و آن را نپذیرفته اند، که ابن حزم از آن جمله است. عده ای از آنان نیز آن را مسکوت گذاشته و نفیاً و اثباتاً درباره آن سخنی نگفته اند که ابوالحسن اشعری و فخرالدین رازی از این دسته اند. و گروه سوم کسانی اند که آن را پذیرفته و در صدد شمارش فرقه های هفتاد و سه گانه و تعیین فرقه ناجیه برآمده اند.7
با این حال شاید بتوان کثرت نقل و استفاضه حدیث در کتب شیعه و اهل سنت را دلیل بر درستی حدیث از نظر سند دانست.8 بدین جهت باید به بررسی مفاد و مدلول آن پرداخت که با دو بحث بعدی روشن خواهد شد.
2- کدام فرقه ها و در چه وقت؟
نخستین سؤالی که در مورد مدلول حدیث مزبور مطرح می شود این است که مقصود از فرق هفتاد و سه گانه کدام یک از فرقه های اسلامی است؟ اگر مقصود فرق اصلی و محوری است، تعداد آنها کمتر از هفتاد و سه فرقه است، و اگر مقصو انشعابات و شاخه هایی است که از هر یک از فرق محوری پدید آمده است، تعداد آنها بیش از هفتاد و سه فرقه است.
به این سؤال ، پاسخ های گوناگونی داده شده است که دو نمونه را یادآور می شویم: الف ـ مقصود از رقم هفتاد و سه تعداد حقیقی فرق اسلامی نیست، بلکه این رقم کنایه از فزونی فرقه هایی است که پس از پیامر اکرم (ص) در جهان اسلام پدید آمده است. همان گونه که مقصود از رقم هفتاد در آیه 80 سوره توبه «ان تستغفر لهم سبعین مره فلن یغفر الله لهم» این است که منافقین هرگز مورد مغفرت الهی قرار نخواهند گرفت، و معنی حقیقی آن مقصود نیست.
ولی سیاق روایت که نخست تعداد فرقه های یهود و نصاری را با رقم های 71 و 72 نام می برد، آن گاه رقم 73 را درباره فرقه های امت اسلامی یادآور می شود، با چنین توجیهی سازگار نیست.9
ب ـ آن چه مؤلفان ملل و نحل را در تطبیق این حدیث بر فرق اسلامی دچار اشکال کرده این است که از آنان خواسته اند حدیث را بر فرقه هایی که قبل از آنان، یعنی حدود سه قرن اول اسلامی، پدید آمده است منطبق سازند، در حالی که حدیث از پیدایش افتراق در امت اسلامی سخن می گوید، و زمان آن را تعیین نکرده است بنابراین ممکن است رقم یاد شده در حدیث در طول حیات امت اسلامی تحقق یابد، بدین صورت که در هر قرن یا عصری فرقه ای ظاهر گردد. آن گاه در همان فرقه دسته بندی ها و انشعاباتی پدید آید، و در نتیجه 73 فرقه اصلی و محوری پدیدار گردد، و هر یک دارای شاخه هایی باشد، زیرا هر گاه حدیث از نظر سند پذیرفته شود و از پیامبر اکرم (ص) صادر شده باشد، قطعاً واقع خواهد شد و فرضیه مزبور می تواند توجیه معقولی برای آن به شمار آید، هر چند تعیین مصداق و بازشناسی فرقه های اصلی از متفرعات و شاخه های آنها به صورت قطعی امکان پذیر نباشد.10
3- فرقه ناجیه کدام است؟
در اکثر نقل های حدیث هفتاد و سه فرقه، یک فرقه اهل نجات و بقیه اهل دوزخ شناخته شده است. این مطلب سبب طرح بحث دیگری درباره مفاد حدیث شده و آن این که فرقه ناجیه کدام است؟ در پاره ای احادیث برای فرقه ناجیه دو نشانه زیر بیان شده است:
الف: الجماعه: مقصود از کلمه جماعت، یا جمیع مسلمانان است11 در مقابل یهود و نصاری و مذاهب غیر اسلامی، و یا اکثریت مسلمانان است در مقابل اقلیت. ولی هیچ یک از آن دو پذیرفتنی نیست، زیرا لازمه فرض نخست این است که همه مسلمانان اهل نجاتند، و این مطلب با متن حدیث تعارض دارد. و فرض دوم نیز صحیح نیست، زیرا اکثریت به خودی خود دلیل بر حقانیت نخواهد بود، بلکه در طول تاریخ پیوسته جریان برعکس بوده است. یعنی مخالفان پیامبران اکثریت را تشکیل می داده اند. چنان که قرآن کریم در سوره یوسف آیه 103 نیز اکثریت افراد را گرفتار انحراف می داند و خطاب به پیامبر اکرم (ص) می فرماید:
«و ما اکثر الناس و لو حرصت بمؤمنین».
و باز همان سوره آیه 106 می فرماید:
«و ما یؤمن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون».
و عبارت های «و لکن اکثر الناس لا یعلمون» در همان سوره آیه 21.
و «قلیل من عبادی الشکور» در سوره سبأ آیه 13.
و نظایر آن نیز گویای این مدعاست.
گذشته از این مقیاس اکثریت، در عمل نیز با مشکل مواجه خواهد بود، زیرا در طول تاریخ مذاهب و فرق، اکثریت و اقلیت دارای نوسان بوده است.

حدیث سفینه و راه نجات
در احادیثی که از طریق شیعه و اهل سنت از پیامبر اکرم (ص) روایت شده، اهل بیت آن حضرت به عنوان کشتی نجات شناخته شده است، چنان که حاکم بر کتاب مستدرک از ابوذر روایت کرده که در حالی که دست در خانه کعبه آویخته بود می گفت از پیامبر (ص) شنیدم که می فرمود:
«ان مثل اهل بیتی فیکم، مثل سفینه نوح من قومه، من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق» (12)
موقعیت اهل بیت من درمیان شما همانند موقعیت کشتی نوح در میان قوم او است، که هر کس بر آن سوار شد نجات یافت، و هر کس از آن روی برتافت، غرق گردید.
ابن حجر در معنای حدیث چنین گفته است:
«وجه تشبیه اهل بیت پیامبر (ص) به کشتی نوع این است که هر کس آنان را دوست بدارد و آنان را بزرگ بشمارد و از هدایت دانشمندان اهل بیت بهره مند گردد، از تاریکی مخالفت با حق نجات خواهد یافت، و هر کس از آنان روی برتابد، در دریای کفران نعمت الهی غرق و در ورطه طغیان هلاک می شود».13

گفتار دوم
نخستین اختلاف ها
نخستین اختلاف: شیعه و اهل سنت
در عصر پیامبر اکرم (ص) به دلیل دسترسی به وحی و حضور آن حضرت، اختلاف اعتقادی چندانی در میان مردم نبود و اگر احیاناً اختلافی پیش می آمد، با مراجعه به آن حضرت برطرف می شد. با رحلت ایشان و منقطع شدن وحی، اختلاف نظرها و به دنبال آن منازعات اعتقادی آشکار شد.
در حالی که علی بن ابی طالب (ع) به دستور پیامبر (ص) مشغول مراسم تدفین او بود، عده ای از مهاجرین و انصار در محلی به نام «سقیفه بنی ساعده» جمع شدند و به نزاع درباره شخص خلیفه و امیر پرداختند. انصار پیشنهاد کردند که از آنها یک امیر و از مهاجرین امیر دیگر برگزیده شود. اما ابوبکر با نقل حدیث «الائمه من قریش» امام را در قبیله قریش منحصر کرد و پس از آن عمر بی درنگ با ابوبکر بیعت کرد و دیگران نیز تبعیت کردند. اما گروه دیگری از مسلمین که در رأس آنها علی بن ابی طالب (ع) و اصحاب خاص پیامبر (ص) همچون سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، ابن مسعود و سهل بن حنیف با استناد به آیات قرآن و احادیث پیامبر (ص)، بر آن بودند که امام و خلیف پیامبر (ص) بانص از سوی خداوند تعیین شده است و رسول خدا (ص) نیز بارها او را معرفی کرده است. از همین جا بود که امت اسلامی به دو فرقه اهل سنت و شیعه تقسیم شدند. اهل سنت بر آن بودند که پیامبر (ص) برای خود جانشینی معین نکرده است و اصولاً تعیین امام و خلیفه مسأله ای انتخابی است که باید توسط مردم یا شورای حل و عقد مشخص شود. در مقابل، شیعه معتقد بودند که امامت و پیشوایی مسلمانان در همه ابعاد دینی و دنیوی یک منصب الهی است که توسط خداوند تعیین می گردد. این منازعه که در این سال یازدهم هجری پدید آمد، باعث پیدایش و ظهور دو فرقه مهم اهل سنت و شیعه گردید که اکثر مذاهب اسلامی را می توان زیر مجموعه این دو فرقه قرار داد.14

دومین اختلاف: خوارج، مرجئه و معتزله
در اثنای جنگ صفین که میان امام علی (ع) و معاویه در سال های 36 و 37 ق. در گرفت، اختلافی در سپاه امام علی (ع) رخ داد که مبدأ پیدایش فرقه ای به نام خوارج گردید. هر چند در آغاز به نظر می رسید که خوارج صرفاً فرقه ای سیاسی ـ نظامی هستند، اما در ادامه به یک فرقه اعتقادی ـ مذهبی تبدیل شدند.
مهمترین اعتقاد خوارج این است که مرتکب کبیره کافر است. این اعتقاد هر چند در گام نخست برای توجیه خروج بر امام مسلمین به صورت ساده و ابتدایی ابراز شد اما به تدریج دیگر خوارج با استدلال با آیات و احادیث رنگ کاملاً کلامی و مذهبی بدان دادند و همین کار باعث شد تا خوارج به عنوان یک فرقه مذهبی در آیند. فرقه معتزله نیز در واکنش به اختلاف خوارج و مرجئه پیرامون مسأله ایمان و کفر مرتکب کبیره، شکل گرفت؛ معتزلیان در این مسأله راهی میانه را برگزیدند.15

گفتار سوم
زمینه ها و علل و عوامل پیدایش فرقه گرایی
ریشه یابی علل شکل گیری فرق اسلامی و بروز اختلافات میان امت اسلامی از دو نظر قابل بررسی است الف) تاریخی ب) کلامی
هر چند تفکیک کامل این دو بحث از یکدیگر ممکن نیست ولی می توان دو بحث جداگانه دانست. آن چه در این نوشتار مورد توجه است بحث اول می باشد.
در ریشه یابی تاریخی، باید عصر پیامبر گرامی اسلام (ص) از ابتدا مورد بررسی قرار گیرد که آیا در عصر آن حضرت اختلاف و تفرقه ای در کار بوده است، یا خیر؟ روشن است که وجود شریف پیامبر اکرم (ص) آینه تمام نمای اسلام است و اختلاف با او اختلاف با خدا و تبعیت از او تبعیت از خدا می باشد.16 بنابراین، جریان اختلاف کننده با پیامبر اکرم (ص) جریانی فرعی و انشعابی خواهد بود و به تبع او، پیروان او نیز نمی توانند جریان عمده اسلامی به حساب آیند.
آیا تمامی صحابه پیامبر اکرم (ص)، آن گونه که خدا از آنها خواسته بود، تسلیم محض فرامین رسول اکرم (ص) بودند؟ روشن است که تمام صحابه در یک رتبه از ایمان نبوده اند. در کنار اصحابی که در راه اسلام از هیچ چیز خود مضایقه نمی کردند، متأسفانه افرادی هم بودند که از سر نادانی و یا هوی و هوس با پیامبر اکرم (ص) به منازعه و مجادله بر می خاستند. گر چه نویسندگان ملل و نحل غالباً صحابه را عادل شمرده و تمام اختلافات را به کفار و منافقان نسبت می دهند،17 اما کسانی نیز بودند که با پیامبر اکرم (ص) در مواضع متعدد از در مخالفت درآمدند و دستورات آن حضرت را نادیده گرفتند. اینان اگر چه در عصر پیامبر اکرم (ص) فرقه سازی نکردند ولی زمینه ساز تفرقه امت اسلامی پس از وفات آن حضرت شدند. بنابراین، می توان این بحث را تحت دو عنوان مورد بررسی قرار داد:

الف ـ زمینه های پیدایش فرق اسلامی
ب ـ علل و عوامل پیدایش فرق اسلامی.
الف ـ زمینه های پیدایش فرق اسلامی

1- مخالفت با صلح حدیبیه
اجمال جریان صلح حدیبیه، که در سال ششم هجرت واقع شد، این است که پیامبر (ص) شبی در خواب دیدند که با اصحاب خود به مکه تشریف بردند و عمل عمره به جای آوردند. صبح روز بعد، خواب را برای اصحاب خود بیان کردند و در تعبیر آن فرمودند: «ان شاءالله، به مکه خواهیم رفت و عمل عمره به جای خواهیم آورد.»18 در همان سال، رسول اکرم (ص) به دلیل اشتیاقی که به زیارت خانه خدا داشتند به سوی مکه معظمه حرکت کردند. هنگامی که به حدیبیه ـ چاهی در نزدیکی مکه ـ رسیدند کفار قریش با خبر شدند و با تجهیزات جنگی در مقابل ایشان درآمدند و از ورودشان به مکه ممانعت کردند. از آن جا که پیامبر (ص) برای زیارت حرکت کرده بودند و تصمیم جنگ نداشتند، همچنین بنابر مصالحی که تشخیص می دادند، صلح نامه ای نوشتند و از همان جا بازگشتند.
اما با این که آن حضرت زمان ورود به مکه را تعیین نکرده بودند، بعضی از صحابه به ایشان اعتراض کردند. ابن هشام در کتاب السیره النبویه می نویسد: «وقتی اوضاع آرام شد و تنها کتابت صلح نامه باقی ماند، عمر بی درنگ نزد ابوبکر رفت و به او گفت: آیا او رسول خدا نیست؟ گفت: هست. گفت: آیا ما مسلمان نیستیم؟ ابوبکر گفت: هستیم، گفت: پس چرا در راه دین خود تن به خفت و ذلت دهیم؟» او در واقع می خواست ابوبکر را با خود همدست کند. سپس خدمت رسول اکرم (ص) رفت و همین مطالب را تکرار کرد. آن حضرت فرمودند: «من رسول و فرستاده خدا هستم و آن چه اظهار داشتم واقع خواهد شد.»19 در همان جا، جبرئیل بر ایشان نازل شد و فرمود: «همانا پروردگار متعال رؤیای رسولش را تصدیق نمود. البته به مسجدالحرام داخل خواهید شد. در حالی که سرها را تراشیده و تفصیر کرده و در دل خوف نداشته باشید، پس خداوند آن چه را که شما نمی دانید دانست و به زودی، فتح و پیروزی نصیب شما خواهد شد.» (فتح.27)

2- ممانعت از خطابه پیامبر اکرم (ص) در حجه الوداع
پیامبر اکرم (ص) از ابتدای رسالت20 در طی دورانی پرفراز و نشیب پیوسته بر جانشینی حضرت علی (ع) تأکید داشتند.21 اما در بعضی از این موارد، با عناصری که روح انقیاد و تسلیم در آنها نبود مواجه می شدند؛ از جمله: بسیاری از راویان نقل کرده ا ند که پیامبر اکرم (ص) در ضمن خطابه ای در منی و بنا بر قولی در عرفات،22 می خواستند جانشینان پس از خود را برای مردم معرفی کنند اما عده ای با ایجاد سر و صدا و داد و فریاد، مجلس را بر هم زدند و نگذاشتند که سخنان آن حضرت به گوش مردم برسد. احمد بن حنبل در المسند و ابی داوود در صحیح خود از جابربن سمره نقل می کنند که گفت: پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «لایزال هذا الدین عزیزا الی اثنی عشر خلیفه فکبر الناس و ضجوا ثم قال کلمه خفیه ...» در آن جا، عده ای از مردم تکبیر گفتند و ضجه زدند و نگذاشتند که سخن پیامبر اکرم (ص) به گوش دیگران برسد23 راوی در ضمن روایت دیگری، می گوید: نه تنها مردم داد و فریاد و ضجه کردند، بلکه با قیام و قعود خود مجلس را به کلی بر هم زدند.24
بنابر نقل صحیح مسلم و مسند احمد بن حنبل و برخی دیگر، راوی می گوید: مردم آن قدر سر و صدا کردند که نزدیک بود ما کر کنند.25 نکته قابل توجه این که بعید نیست، «الناس» که در این روایات و روایت های دیگر آمده است و مانع از رسیدن سخن پیامبر اکرم (ص) به گوش مردم شدند همان کسانی باشند که در غدیر خم خداوند با معجزه، دهان آنها را بست و به پیغمبر خود (ص) فرمود: «تو رسالت خودت را انجام بده، اگر این کار را نکنی رسالت خود را به انجام نرسانده ای. و به خدا تو را از شر مردم (الناس) حفظ می کند.» (مائده. 67)
اینان همان کسانی بودند که وقتی پیامبر اکرم (ص) در روزهای آخر عمر شریفشان دوات و قلم خواستند تا وصیتی مکتوب به یادگار بگذارند با آن حضرت مخالفت کردند. و نهایتاً پس از ارتحال پیامبر (ص) با وجود واقعه غدیر خم بین امت بر سر جانشینی آن حضرت اختلاف ایجاد شد و سرانجام ماجرای سقیفه بنی ساعده صورت گرفت.

3- تخلف از لشکر اسامه
روند مخالفت ها در برابر رسول اکرم (ص) در اواخر عمر شریف آن حضرت بیشتر و جدی تر شده بود. رسول اکرم (ص) در روزهای آخر عمر شریف خود، به اسامه بن زید فرمان دادند که «لشگر انبوهی جمع آوری کن و به سوی موته محل کشته شدن پدرت روان شو.»26 با این دستور، سمت فرماندهی را به اسامه دادند و با اصرار، اسامه و لشکریانش را به بیرون رفتن از مدینه امر کردند. تمام افراد، حتی پیرمردان، همانند ابوبکر و عمر، از سوی پیامبر اکرم (ص) اکیداً مأمور شده بودند که از فرمان اسامه پیروی کنند.27 اما عده ای، به بهانه جوان بودن اسامه، به مخالفت با پیامبر اکرم (ص) برخاستند. هنگامی که این اعتراض و مخالفت به گوش حضرت رسول اکرم (ص) رسید بسیار ناراحت شدند و در حال بیماری، به سرعت از منزل بیرون آمدند و بالای منبر رفتند و در حضور معترضان فرمودند: «این چه اعتراضی است که درباره اسامه می شنوم؟ شما همان کسانی بودید که به فرماندهی پدر او طعنه زدید. به خدا قسم، او برای امور لشکری سزاوار بود و فرزندش اسامه نیز برای این کار شایسته است.»28 پس از آن، مکرر می فرمودند: «جهزوا جیش اسامه»، سپاه اسامه را تجهیز کنید. حتی در یک فرسخی مدینه، منادی رسول اکرم (ص) با صدای بلند اعلام کرد که مبادا احدی از لشگریان اسامه از فرمان او سرپیچی کند. با این حال، عده ای از فرمان آن حضرت سرپیچی کردند و به مدینه باز گشتند. این سیر مخالفت و سرپیچی از دستورات پیامبر اکرم (ص) به صورت های گوناگون وجود داشت و به تدریج، با سیاست بازی حادی نیز آمیخته شد.

4- حادثه روز پنج شنبه
از قضایای مهم تاریخ اسلام، که به اتفاق از سوی شیعه و سنی نقل شده، حادثه معروف «روز پنج شنبه» است. پس از مراجعت رسول اکرم (ص) از حجه الوداع، در همان روزهایی که آن حضرت در بستر بیماری به سر می بردند در روز پنج شنبه ای که عده فراوانی گرد آن حضرت اجتماع کرده بودند، فرمودند: «اِئتونی بالکتف والدواه اکتب لکم کتاباً لن تضلوا بعده ابداً»؛ برای من لوح و قلم بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید. در این وقت، عمر گفت: «مرض بر این مرد غلبه کرده است و هذیان می گوید، کتاب خدا برای ما کافی است». عده ای سخن او را تأیید کردند و عده ای هم گفتند: آن چه را می فرماید اطاعت کنید. در نتیجه، مخالفت و سر و صدا بین این دو گروه بالا گرفت و به زد و خورد نزدیک شد. حضرت رسول (ص) با دیدن این صحنه فرمودند: «برخیزید و از اینجا بروید و در پیش من با یکدیگر نزاع نکنید».29
از سعد بن جبیر نقل شده است که می گفت: ابن عباس پیوسته گریه می کرد. گاه به حدی گریه می کرد که زمین زیر پایش خیس می شد و مکرر می گفت: «یوم الخمیس! یوم الخمیس!» از او پرسیدم: «وما یوم الخمیس؟» روز پنج شنبه چیست؟ گفت روز پنج شنبه ای که نزد حضرت رسول اکرم (ص) نزاع کردند در حالی که شایسته نبود در حضور آن حضرت چنان کنند.30
همچنین از ابن عباس نقل شده است که می گفت: «مصیبت، آن هم تمام مصیبت، از آن جا شروع شد که بین پیامبر و نگارش نامه فاصله انداختند.»31
این که حضرت رسول (ص) می خواستند چه مطلب مهمی را در آن شرایط حساس از خود به صورت مکتوب باقی بگذارند از مخالفت عمر و دوستان او کاملاً پیداست که ولایت و خلافت حضرت علی (ع) بوده است؛ زیرا مخالفت از سوی اینان بود و همین ها بودند که احساس خطر می کردند؛ وگرنه بیان قوانین کلی و احکام برای آنان صدمه ای نداشت تا جار و جنجال به راه بیندازند و پیامبر خدا (ص) را ناراحت سازند. عجیب این که داستان لوح و قلم در لحظات آخر عمر ابوبکر نیز تکرار شد و با این که ابوبکر در حالت بیهوشی بود و هنوز چیزی نگفته بود، عثمان از طرف او نوشت که خلیفه بعدی عمر باشد.32 در اینجا، عمر نگفت که ابوبکر هذیان می گوید؛ زیرا مطلوب او تحقق یافته بود.!
پیامبر اکرم (ص) بنابر روایات امامیه و بعضی از عامه، در بیست و هشتم صفر سال دهم هجری دار فانی را وداع گفت. با رفتن آن حضرت، مدینه یکپارچه غم و اندوه گشت و مسلمانان هیچ روزی غم انگیزتر از آن روز ندیده بودند. بدین دلیل، پس از آن حادثه، هر روز پربلا و مصیبت را به روز وفات پیامبر اکرم (ص) تشبیه می کردند. در آن زمان که مردم ماتم زده، حیران و سرگشته بودند عمر با صدای بلند فریاد زد که: «وای بر شما، محمد نمرده، بلکه مانند عیسی بن مریم به ملاقات پروردگار رفته است .... هر کس بگوید او مرده است، دست و پای او را قطع خواهم کرد.»33 این که عمر چه مصلحتی در این عمل می دید؛ آیا منظورش تخدیر اعصاب عمومی بود تا ابوبکر، که به اطراف مدینه رفته بود،34 باز گردد و با هم بتوانند به اهداف از پیش طراحی شده خود برسند، جای بحث دارد.
از مجموع مخالفت های بعضی از صحابه، بخصوص در اواخر عمر شریف پیامبر اکرم (ص) با ایشان و از تأکید مکرر پیامبر اکرم (ص) بر خلافت حضرت علی (ع)، استفاده می شود که در عصر آن حضرت، دو گروه با روحیات و علایق کاملاً متفاوت وجود داشته اند: گروهی که با تمام وجود، تسلیم و تابع پیامبر اکرم (ص) بودند و در این راه از هیچ کوششی دریغ نمی کردند. در رأس این گروه حضرت علی (ع) بود. در مقابل، گروه دیگری نیز بودند که به راحتی و آشکارا، با آن حضرت نزاع و مخالفت می کردند. این مخالفت ها در اواخر عمر حضرت رسول اکرم (ص) بسیار حساب شده و با برنامه صورت می گرفت که در نهایت، به حادثه سقیفه منجر شد و در آن جا، این دو گروه کاملاً از یکدیگر متمایز شدند. به علاوه، با این که آیات متعددی از قرآن کریم در مورد منافقان و حتی سوره ای به همین نام در قرآن وجود دارد، اما پس از حادثه سقفیه و به خلافت رسیدن ابوبکر، هیچ مخالفتی با منافقان دیده نمی شود! با این وجود، تا زمانی که پیامبر اکرم (ص) در قید حیات بودند امت اسلامی از یک وحدت خاصی برخوردار بود؛ اما اختلافها و خودسری های اواخر عمر آن حضرت زمینه ساز اختلاف ها و افتراق های به مراتب عمیق تر شد.

ب) علل و عوامل پیدایش فرق اسلامی

1- حب ریاست همراه با تعصبات قبیله ای
تعصبات قبیله ای نوع خاصی از تعصب بود که در میان اعراب به شدت رایج بود و همین مسأله قبل از اسلام نیز همواره باعث جنگ و خونریزی می گشت.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «کسی که تعصب بورزد یا نسبت به وی تعصب بورزند، حلقه ایمان را از گردن خویش باز کرده است».35
این روایت حاوی نکات بسیاری است که تقدیم حضور می کنم:
1- تعصب یعنی اصرار و پافشاری بدون دلیل و استدلال برای انجام یا ترک موضوعی که منشأ آن جهل و نادانی است.
2- کسی که متعصب است و به عقل و استدلال توجه نمی کند در واقع ایمان ندارد. زیرا ایمان ریشه در عقلانیت و آگاهی دارد. مسلمان تا زمانی که در دایره تعصب و جهل گرفتار است مزه و حقیقت ایمان را نخواهد چشید.
مسلمان و مؤمن مکلف به حرکت و تلاشی است که ریشه در عقلانیت و تدبیر دارد و از همه راه های رسیدن به علم و پژوهش استفاده می کند و بدون پشتوانه علمی حرکتی را آغاز نمی کند.
3- تعصب؛ آغاز تفرقه و پایان همدلی و اتحاد است. اگر به حرف و استدلال اهل نظر توجه نشود و در تصمیم گیری ها از آنان و فکرشان استفاده نشود، قطعاً وحدت و همدلی حاصل نخواهد شد و این ضایعه بزرگی خواهد بود.
در تاریخ افرادی که به وسیله اطرافیان منحرف شدند کم نیستند. اگر آنانی که ادعای مهدویت کردند، افراد جاهل تر از خودشان آنان را تصدیق نمی کردند، به گمراهی های بزرگ نمی افتادند.
پس تعصب یعنی اصرار بر جهل و عدم توجه به منطق و استدلال. که مایل سقوط فرد و جامعه خواهد بود. خواه این تعصب مذهبی باشد یا قومی، سیاسی، حزبی و ...
امام علی (ع) در این زمینه می فرماید: «هیچ کس را نیافتم که بدون علت درباره چیزی تعصب بورزد، جز با دلیلی که با آن ناآگاهان را بفریبد ... جز شما! زیرا درباره چیزی تعصب می ورزید که نه علتی دارد و نه سببی ... پس اگر در تعصب ورزیدن ناچارید برای اخلاق پسندیده .... تعصب داشته باشید ...»36
در این روایت چند نکته حائز اهمیت است:
1- عده ای خود را به تعصب می زنند تا بتوانند آدم های جاهل و نادان را بفریبند و از این طریق افکار شیطانی خود را عملی کنند.
2- عده ای بی دلیل متعصب اند. که اینان بی هدف، بلکه بازیچه دیگران قرار می گیرند. اما امید نجات دارند، زیرا بر تعصب خود آگاه نیستند و قصد انحراف دیگران را هم ندارند.
3- تعصب در امور خیر و اخلاق پسندیده، خوب و جایز است. در واقع همان مطلبی که به عنوان عرق دینی و ملی از آن یاد می کنیم.
بنابراین، تعصب در نوع سوم به معنی غیرت است که پسندیده و شایسته است و همراه با شعور و آگاهی است. در تاریخ اسلام نیز همین تعصبات قبیله ای از عوامل شکل گیری تفرق در بین امت اسلامی شد هنگامی که رسول اکرم (ص) رحلت کرد، حضرت علی (ع)، ابن عباس و بنی هاشم در خانه آن حضرت مشغول انجام وظیفه و غسل و کفن آن حضرت بودند. در این میان، عده ای از انصار و سقیفه بنی ساعده جمع شدند و مسأله خلافت را مطرح کردند. انصار از دو طایفه بزرگ اوس و خزرج بودند و بین این دو قبیله سالیان متمادی، رقابت شدیدی وجود داشت و جنگ و خونریزی از بین آنها برداشته نمی شد. زمانی که رسول اکرم (ص) به مدینه هجرت کردند این دو طایفه به استقبال ایشان آمدند و اسلام آوردند رسول اکرم (ص) نیز بین آنها صلح برقرار نمود. در آن روزها، که مسلمانان از نظر عده و عُده ضعیف بودند، آنها اسلام را با جان و مال خود یاری نمودند و در راه اعتلای آن، زحمات بسیاری متحمل شدند. رسول اکرم (ص) نیز در روزهای آخر عمر خویش، درباره انصار سفارش نمودند.37 انصار، به دلیل آن که تعداد زیادی از کفار مکه و سایر بلاد را به قتل رسانده بودند، وحشت داشتند که مبادا کسانی به عنوان خلیفه پیامبر اکرم (ص) روی کار بیایند و بخواهند از خون های ریخته شده انتقام بگیرند. بدین دلیل، اوس و خزرج از ترس دشمن مشترک، در سقیفه جمع شده بودند و به رهبری سعد بن عباده اتفاق کرده بودند. طایفه اوس، به حسب ظاهر، ریاست سعد بن عباده رئیس خزرج ـ را پذیرفته بودند ولی به او اطمینان کامل نداشتند و گمان می کردند که اگر خلافت به دست خزرجی ها بیفتد ممکن است کینه های دیرینه آنها مجدداً زنده شود. گذاشته او موضوع ترس، مسأله حسادت نیز در بین آنها بسیار ریشه دار بود. این موضوع کار را به جایی رسانید که طایفه اوس پس از ورود مهاجران و رد و بدل شدن چند جمله، از خزرج جدا شدند و به پیروی از بشیر بن سعد با ابوبکر بیعت کردند.
علاوه بر رقابت طایفه ای، رقابت فردی نیز در بین آنها وجود داشت. از این رو بود که بشیر بن سعد ـ پسر عموی سعد بن عباده ـ برای کارشکنی ضد سعد بن عباده، با عمر و ابوعبیده جراح همراه شد و با ابوبکر بیعت کرد و با این عمل، بزرگترین ضربه را بر پیکر انصار وارد آورد، چنان که حباب بن منذر صریحاً این مطلب را به بشیر بن سعد یادآوری کرد.38
ابوبکر، نماینده مهاجران، با آن که از انصار تعریف و تمجید می کرد، ولی خلافت را حق مسلم مهاجران دانست و در ضمن گفتارش، اشاره کرد که موقعیت سیاسی اعراب اجازه نمی دهد که انصار بر مردم حکومت کنند؛ زیرا مردم در مقابل قریش، به دلیل خویشاوندی آنان با رسول خدا (ص) و وابستگی با تمام قبایل عرب، حاضر به خضوع و احترام اند ولی هرگز زیر بار انصار نخواهند رفت.39
شیوه استدلال هر دو گروه نشان می دهد که آنان از خلافت و جانشینی پیامبر (ص) جز حکومت ظاهری و فرمانروایی بر مردم هدف دیگری نداشتند، در حالی که رسول اکرم (ص) علاوه بر ریاست عامه از شؤون دیگری نیز برخوردار بود. که لازم بود جانشین او نیز از آن شؤون برخوردار باشد. یکی از آنها مرجعیت دینی و دیگری ولایت بر مردم بود. این مقامات و فضایل در نمایندگان مهاجر و انصار وجود نداشت. آیا شایسته و لازم نبود که این افراد به جای این که بر قومیت و دیگر ملاک های واهی تکیه کنند، به این مقامات و شؤونی که رسول اکرم (ص) از آن برخوردار بودند تکیه نمایند و در میان یاران رسول اکرم (ص) باشد، برای زعامت انتخاب کنند.
درست است که مهاجران نخستین کسانی بودند که به پیامبر اکرم (ص) ایمان آوردند و یا با آن حضرت پیوند خویشاوندی داشتند ولی این دلیل نمی شود که مقام رهبری نیز از آن آنان باشد. به علاوه، آیا فرد دیگری وجود نداشت که از همه مهاجران در ایمان مقدم و در عین حال، خویشاوند پیامبر اکرم (ص) نیز بوده و شایستگی او برای تصدی چنین مقامی از دیگران بیشتر باشد؟ بنابراین، حتی براساس ملاک هایی که آنان وضع کرده بودند نیز باید علی (ع) را برای زعامت انتخاب می کردند. این انتقاد بر انصار نیز وارد است؛ به فرض آن که اسلام با خون و ایثارگری آنها انتشار یافت، ولی این دلیل کافی نیست که مقام رهبری از آن آنها باشد. حتی اگر ملاک رهبری را ایثارگری بدانیم باز باید سراغ ایثارگرترین فرد می رفتند.

2- جمود فکری در فهم شریعت
ابوالحسن اشعری و دیگران40 نقل می کنند که پس از اولین انشقاقی که به دنبال حادثه سقیفه در بین امت اسلامی پدید آمد، مسائلی مطرح شد ولی فرقه سازی صورت نگرفت. دوران خلافت ابوبکر و عمر نیز به آرامی سپری گشت؛ اما در واپسین روزهای خلافت عثمان، گروهی بر او شوریدند و در نهایت، او را به قتل رسانیدند. درباره انگیزه قتل او، اختلاف نظر وجود دارد.
پس از عثمان، مردم با علی (ع) پیمان خلافت بستند؛ اما در زمان خلافت علی (ع)، برخی بنای ناسازگاری گذاشتند، از جمله آنها طلحه و زبیر و معاویه بودند که بر ضد ایشان، جنگ جمل و صفین را به راه انداختند. در جنگ صفین، یاران علی (ع) دلیرانه نبرد کردند و پس از نبردی سنگین، که ماه ها به طول انجامید، شکست دشمن قطعی گردید. به پیشنهاد عمروعاص، معاویه دستور داد که قرآنها را بر نیزه کنند و خواستار حکومت قرآن میان دو گروه شدند. حیله معاویه کارگر افتاد و طوفانی از اختلاف در میان سپاه امام علی (ع) برانگیخت، گروهی از سپاه آن حضرت نبرد با داعیان حکومت کتاب خدا را تحریم کردند و خواستار توقف جنگ شدند امام علی (ع) و یاران خردمند او به ادامه جنگ اصرار ورزیدند و چنین عملی را فریبی بیش ندانستند. حضرت علی (ع) به متمردان از سپاه خود فرمودند: «معاویه و عمروعاص حیله کرده اند؛ وای بر شما، این کلمه حقی است که از آن اراده باطل می کند. تنها ساعتی به من فرصت دهید تات ریشه ظالمان را قطع کنم» اما در جواب آن حضرت، گفتند: اگر حکمیت را نپذیری تو را همانند عثمان خواهیم کشت. نه تنها خود حاضر به ادامه جنگ نشدند، بلکه گفتند: اگر مالک اشتر را بر نگردانی تو را تسلیم دشمن خواهیم کرد. حضرت علی (ع) مجبور شدند که مالک اشتر را باز گردانند. در اینجا، فریب خوردگان فریاد زدند که علی (ع) صلح را قبول کرده است و در نهایت، صلح موقت را بر آن حضرت تحمیل کردند و گفتند: حکمی انتخاب کن. بنابراین، قرار شد هر دو طرف به جایگاه اصلی خود بازگردند و نمایندگانی از دو گروه به عنوان «حکم» در نقطه ای بی طرف اختلاف را برکتاب خدا و سنت پیامبر عرضه دارند و نتیجه را اعلام کنند. در این زمینه، قراردادی میان امام علی (ع) و معاویه تنظیم گردید و شخصیت هایی از هر دو طرف آن را امضاء کردند.
هنوز مرکب قرارداد خشک نشده بود که گروهی که بر ترک نبرد اصرار ورزیده بودند از نظر خود برگشتند و آن را مخال اصل «ان الحکم الا لله» (انعام. 57 و ...) دانستند و خواستار نقض عهد و پیمان شدند. این گروه پس از بازگشت امام به کوفه، وارد مرکز خلافت اسلامی نشدند و برای خود در منطقه ای به نام «حروراء» پایگاهی برگزیدند. این عده آزار امام (ع) و یاران او و سرداران شعار ضد آن حضرت را آغاز کردند و به کشتن افراد بی گناه به جرم علاقه به حضرت علی (ع) پرداختند. حضرت پس از بردباری های فراوان، نصیحت های بسیار و ارسال پیام های متعدد، وقتی سماجت آنان را در پیروی از باطل دید، ناچار شد که با قدرت با آنها برخورد کند. در نتیجه، در منطقه ای به نام «نهروان» درگیری سختی میان سپاه حضرت (ع) و یاغیگران رخ داد که به جنگ «خوارج» معروف است. اما پیش از آغاز نبرد، آن حضرت مخالفان را این گونه مورد خطاب قرار داد41: «من شما را بیم می دهم از این که در کنار این نهر و در این سرزمین گود و پست کشته شوید، در حالی که در نزد پروردگار خود دلیلی بر مخالفت با من نداشته باشید. دنیا شما را در گمراهی پرتاب کرده و تقدیر شما را برای مرگ آماده ساخته است. من شما را از این حکمیت نهی کردم ولی با سرسختی، مخالفت نمودید و فرمان مرا پشت سر انداختید تا به دلخواه شما تن دادم. ای گروه کم عقل و ای کم فکرها، من کار خلافی انجام نداده ام و نمی خواستم به شما زیانی برسانم.» به هر حال، آن چه موجب به وجود آمدن فرقه خوارج شد نیرنگ عمروعاص و معاویه به همراه جهالت و سوء برداشت عده ای از یاران حضرت علی (ع) بود.

3- بی تفاوتی و راحت طلبی
پس از قتل عثمان، معاویه پیراهن عثمان، خلیفه سوم، را علم کرد و به خونخواهی او با علی (ع) اعلان جنگ داد. در این میان، عده ای جانب علی (ع) و عده ای جانب معاویه را گرفتند. عده ای نیز مانند خوارج هر دو دسته را تفسیق و تکفیر کردند.
در این اوضاع، گروهی بهترین راه را در این دیدند که درباره این دو شخصیت قضاوت نکنند؛ خلیفه اول و دوم را مقدم داشتند و قضاوت درباره خلیفه سوم و چهارم را به تأخیر انداختند. این گروه را «مرجئه» نامیدند. تا مدتی محور گفتار مرجئه همین بود ولی چیزی نگذشت که مسأله عثمان و علی (ع) به دست فراموشی سپرده شد و به دلایل خاصی، مسأله ارتکاب گناه کبیره را مطرح کردند. برخی مرتکب گناه کبیره را مؤمن و برخی دیگر، مانند خوارج، کافر می دانستند. در چنین وضعی، عقیده مرجئه، به شکل دیگری تکامل یافت؛ آنان موجب نجات را همان ایمان قلبی و شهادت لفظی دانستند و گفتند: عمل به وظایف ارتباطی به ایمان آدمی ندارد. بنابراین، از این جهت که ایمان را مقدم داشتند و عمل را به تأخیر انداختند، مرجئه نامیده شدند. این گروه در بی ارزش جلوه دادن عمل تا جایی پیش رفتند که گفتند ایمان یک فرد گنهکار با ایمان فرشتگان و پیامبران برابری می کند. اینان، در نهایت طرفدار ـ به اصطلاح ـ صلح کلی شدند و گفتند: باید قلب انسان پاک باشد، عمل چندان مهم نیست و امید است که خداوند ببخشاید! علت پیدایش این گروه، راحت طلبی و بی تفاوتی است؛ زیرا اینان به صدر اسلام نزدیک بودند و هنوز بسیاری از صحابه رسول اکرم (ص) در قید حیات بودند و ایشان می توانستند تحقیق کنند و راه را از بیراهه تشخیص دهند. برای شناخت راه صحیح، شواهد و قراین فراوانی وجود داشت که عمار یاسر از آن جمله بود.
ابن ابی الحدید گفتگوی شنیدنی و جالب ذوالکلاع، از لشکر معاویه، را با ابونوح، از لشکر حضرت امیر (ع) بیش از جنگ صفین نقل می کند که چگونه تلاش می کردند با تمسک به این نشانه از جنگ و خونریزی جلوگیری کنند. اینان گفتگویی بین عمار و عمروعاص ترتیب داد. در آن جا، عمروعاص اعتراف کرد که عمار همیشه با حق هماهنگی داشته است. با وجود این، هرگز از این نشانه استفاده نکردند. ابن ابی الحدید معتزلی از مردمانی که در جنگ با علی (ع) با وجود عمار، به شک و تردید افتادند ولکن خود امام (ع) را که شاخص هدایت بود، نادیده گرفتند، تعجب می کند. ابن ابی الحدید می گوید: «سر این مطلب آن است که قریش در گمنام کردن علی (ع) و پنهان نمودن فضایل او کشیدند، تا آن جا که امتیازات او را محو نمودند و مردم بی خبر شدند و موقعیت او در دلها کم شد.» از داستان ملاقات عمار و عمروعاص استفاده می شود که اگر کسی واقعاً به دنبال تشخیص حق از باطل باشد می تواند به هدایت دست یابد. از این نمونه ها در تاریخ بسیار وجود دارد. شخصی نزد ابن مسعود، صحابی و کاتب وحی پیامبر (ص) آمد و از او پرسید که در مواردی که حق با باطل مشتبه است، چه باید کرد؟ ابن مسعود می گوید: «به کتاب خدا ملتزم باش.» او می گوید: اگر هر کدام خود را داعی قرآن دانستند چه؟ پاسخ می دهد: «عمار با حق است.»42 همچنین ابن ابی الحدید از زید بن ارقم از پیامبر اکرم (ص) نقل می کند که فرمودند: «الا ادلکم علی ما ان تسالمتم علیه لم تهلکوا؟ ان ولیکم الله و ان امامکم علی بن ابی طالب فناصحوه و صدقوه فان جبرئیل اخبرنی بذلک.»43
ابن ابی الحدید، می گوید: قریش از ابتدا در صدد پنهان ساختن فضایل علی (ع) بودند.44 ولی تاریخ نشان داد که خلفا بیش از هر کس دیگری در این امر دست داشتند و از نقل فضایل علی (ع) از زبان مبارک پیامبر اکرم (ص) منع می کردند.

4- منع نقل روایت از رسول اکرم (ص)
یکی دیگر از حوادث مهمی که در صدر اسلام اتفاق افتاد و منشأ پیدایش فرقه های متعددی گردید منع نقل حدیث از رسول اکرم (ص) است. طبق نقل مسند احمد بن حنبل و بعضی دیگر، عمر در زمان خلافت خود، بخشنامه کرده بود که «ان من کتب حدیثاً فلیمحه».45 منع تدوین و نشر احادیث پیامبر اکرم (ص) پس از فوت دو خلیفه نخست، به صورت محدودی تعقیب شد؛ در عصر عثمان، تنها به روایاتی اجازه نشر داده شد که در عصر دو خلیفه نخست شنیده شده بود.46 معاویه نیز به نشر احادیثی اجازه داد که در عصر خلیفه دوم شنیده شده بود. این ممانعت تا عصر عمر بن عبدالعزیز (99-101) به صورتی جدی ادامه داشت و نشانه تقدس و احترام به قرآن بود.
گذشت زمان ثابت کرد که منع تدوین آثار رسالت به نابودی دین می انجامد. بدین دلیل، عمربن عبدالعزیز به ابوبکر بن حزم، فقیه مدینه، نوشت: «به حدیث پیامبر بنگر و آن را بنویس. من از فرسودگی دانش و از بین رفتن دانشمندان ترسناکم. جز احادیث پیامبر، حدیث کسی را نپذیر. از دانش حدیث تحقیق کنید و بنشینید تا ناآگاهان را آگاه سازید. علم نابود نمی شود، مگر این که حالت خفا و سر به خود بگیرد.»47با وجود این اصرار، باز هم نهضت چشمگیری برای تدوین حدیث شکل نگرفت، جز آن که برخی به نوشتن چند دفتر نامنظم دست زدند. وقتی دولت اموی سقوط کرد و عباسیان امور را به دست گرفتند در سال 143 هجری، در دوران خلافت منصور، نهضتی عظیم برای تدوین و نشر حدیث پی ریزی گردید. در این زمان، جز یک رشته دفاتر نامنظم چیزی در اختیار نبود.
به علاوه، علاقه مردم و حکومت به شنیدن آثار رسالت سبب شد که رندان دنیاپرست از طریق جعل حدیث برای خود مقام و موقعیتی کسب کنند و به کرسی استادی تکیه زنند. کتب رجالی، کذابان و وضاعان بسیاری را معرفی می کند که به دلیل نیل به مقام و منصب یا ثروت و اعمال تعصب و لجاجت بر ضد گروهی، دست به جعل حدیث می زده اند. تنها علامه امینی (رحمه الله) اسامی هفتصد نفر را به ترتیب حروف الفبا در کتاب الغدیر گردآورده است. بدون شک، آمار وضاعان حدیث بیش از اینها است. هر کدام از این افراد هزاران حدیث جعل کرده اند.
حدیث نبوی در قرن دوم و سوم، به صورت مخروطی است که رأس آن در عصر پیامبر اکرم (ص) و قاعده آن را اعصار بعدی می سازد. هر چه به عصر پیامبر (ص) نزدیکتر می شدیم تعداد احادیث کمتر است و هر چه از عصر آن حضرت دور می شویم این تعداد رو به افزایش است، تا آن جا که احمد بن حنبل (242 هـ) متجاوز از هفتصد هزار حدیث صحیح را شمارش کرده است و بخاری، محدث معاصر وی، احادیث صحیح خود را حدود چهار هزار از ششصد هزار حدیث موجود برگزیده است. ابوداود صحیح خود را از میان پانصد هزار حدیث برگزیده و فقط چهار هزار و هشتصد حدیث را صحیح دانسته است.48 همین احادیث گلچین شده از میان احادیث بی شمار از سوی محققان بعدی مورد نظر قرار گرفت و بسیاری از آنها مشکوک و یا مردود تلقی شد.
این آشفته بازار احادیث، که بیش از یک قرن در محاق منع تدوین و مذاکره بود، به دست افراد فرصت طلب و دنیاپرست و احیاناً زاهدان نادان افتاد و چنان در معارف اسلامی، از اصول عقاید، تفسیر، تاریخ و مناقب و فضایل، آشفتگی پدید آورد که همه اصحاب مذاهب برای عقاید و اصول آرای خود، مدارکی از احادیث پیامبر (ص) به دست آوردند. زیربنای عقاید تمام فرق اسلامی را احادیثی می سازد که محدثان آنها را در کتاب های خود آورده اند. احادیث مربوط به تجسیم، تشبیه، جبر، رؤیت خدا با دیدگان مادی در روز رستاخیز و مانند آن، که در صحیح بخاری نقل شده از این مقوله است.

5- احبار و راهبان
پیامبر اکرم (ص) وقتی از دنیا رفت دو امانت گرانبها در بین مردم گذاشتند: قرآن و عترت49 و تأکید کردند که این دو مکمل یکدیگرند و از هم جدایی ناپذیرند. اما اندیشه «حسبنا کتاب الله» بین این دو جدایی انداخت و منع تدوین آثار رسالت و دور افتادن از دامان عترت و وارثان علوم پیامبر (ص) یکی از این دو ثقل عظیم را ضایع کرد و امت اسلامی را از آن محروم ساخت. از سوی دیگر، حس کنجکاوی بشر هرگ ساکت و آرام نمی نشیند و پیوسته به دنبال کشف مجهولات است و اگر از طریق صحیح ارضا نگردد از راه دیگری به جبران آن می پردازد. مردم به مرجع دینی و مفسر قرآن نیاز داشتند و گذشته از آن، از شنیدن سرگذشت انبیای سلف نیز لذت می بردند. در چنین وضعیتی، برای عالم نماهای بدیل به خوبی جا باز شد. در زمانی که شخصیت هایی همانند ابوذر و عبدالله بن مسعود توبیخ می شدند، به تمیم اوس داری، که عمر خود را در مسیحیت سپری کرده و در سال نهم هجری اسلام آورده بود، اجازه داده می شود که در مسجد پیامبر (ص) داستان سرایی کند! از عصر خلیفه دوم به بعد، احبار یهودی و راهبان مسیحی با کسب مجوز قانونی، به بیان تاریخ و قصص انبیاء اقدام کردند. از جمله کسانی که در فرقه سازی نقش اساسی داشتند کعب الاحبار، وهب بن منبهوتمیم اوس داری هستند. اولی و دومی در اصل یهودی بودند ولی سومی مسیحی بود.
کعب الاحبار بنابر قولی، در زمان خلافت ابوبکر و بنابر قولی، در عصر خلافت عمر اسلام آورد. در مدت کوتاهی، توانست افکار مسلمانان را به خود جلب کند، تا آن جا که ذهبی درباره او می گوید: «او ظرف علم از بزرگان علمای اهل کتاب است. جماعتی از تابعین از او روایت نقل کرده اند.»50 و با عنوان «عالم به عهدین» توانست عقاید یهود را در بین مسلمانان ترویج کند. در روایات او، جسم داشتن و مرئی بودن خدا کاملاً مشهود است. این دو مسأله بعدها در شمار عقاید اهل حدیث درآمد. وی با انواع مکر و حیله توانست علاقه خلیفه دوم را به خود جلب کند و پس از قتل خلیفه دوم، توانست در قلب خلیفه بعدی جا باز کند و حتی مقام مرجعیت دینی پیدا کند! خلیفه سوم مشکلات فقهی خود را با او در میان می گذارد و از این نظر، مورد اعتراض ابوذر بود.51 کعب الاحبار، در صدد زمینه سازی حکومت معاویه نیز بود؛ اما اجل بیش از این به او مهلت نداد. از او نقل شده که می گفت: «زادگاه پیامبر (ص) در مکه و هجرت او به طیبه (مدینه) و سلطنت او در شام خواهد بود.»52 این مطالب بعدها در روایات ابوهریره و دیگران تکرار شد.
وهب بن منبه شخصیت دیگری است که در اواخر خلافت عثمان به دنیا آمد و در سال 114 از دنیا رفت. او نیز به عنوان «عالم به عهدین» معروف شد و کتابی به نام قصص الابرار و قصص الاخیار درباره زندگی انبیاء نوشت. وی در اواخر قرن اول هجری، که مسأله جبر و اختیار مطرح بود، از طرفداران نظریه جبر به شمار می آمد و در بر افروختن آتش این نزاع اساسی داشت. اعتقادات علمای یهودی و مسیحی به این شکل وارد معارف اسلامی شد، تا آن جا که داستان خلقت آدم و حوا در تفسیر طبری عیناً همانند تورات است که وهب بن منبه آن را نقل کرده است.

6- آشنایی با فرهنگ های بیگانه
وقتی قلمرو حکومت اسلامی گسترش یافت، مسلمانان یا پیروان ادیان دیگر آشنا شدند. در این بین، یهودیت و مسیحیت با تمسک به منطق ارسطویی و فرهنگ یونانی توانسته بودند مبانی عقیدتی خود را با دلایل عقلی استحکام بخشند. مسلمانان در برخورد با آنها، خود را در نوعی خلاء فکری و عقیدتی می دیدند و در نتیجه، ضربه پذیرتر بودند. با توجه به سعه صدری که روحیه اسلامی به مسلمانان داده بود به سرعت دست به کار ترجمه آثار فلاسفه یونانی و ایرانی شدند و از این سلاح ضد دشمن خود استفاده کردند. این مسائل با پاسخ های مختلفی که بدان ها داده می شد موجب پیدایش فرقه های متعدد گشت.

7- رسوبات عقیدتی پیش از اسلام
اقوامی که اسلام می آوردند در آیین قبلی خود، درباره عقایدی مانند خدا، صفات او، قضا و قدر، ثواب و عقاب و امثال تصورات خاصی داشتند. از این موارد، آن چه آشکارا، بر خلاف اعتقادات اسلامی بود، مانند تعدد آلهه و بت پرستی، البته از دل های آنها رخت بر می بست. ولی در مواردی که اعتقادات اسلامی دارای چند وجه بود، طبعاً آنان به سمتی که با اعتقادات سابق شان سازگار بود متمایل می شدند؛ مثلاً، خدای یهود به شکل انسان توصیف شده بود، چشمان او درد می گرفت، با حضرت آدم (ع) قدم می زد، پشت درختی پنهان می شد، با حضرت یعقوب (ع) کشتی می گرفت و شکست می خورد و امثال آن. معتقدان به این مسائل وقتی اسلام را می پذیرفتند به آیاتی که در آنها درباره خدا، لفظ گوش، چشم و دست به کار برده شده بود متمایل می گشتند. بنابراین، آنها در مورد این الفاظ همین معنای ظاهری را در نظر می گرفتند و می گفتند که خدا واقعاً جسم یا گوش یا چشم دارد.53

8- اختلاف ذهنیت آدمیان
انسان ها همواره طرز تفکرهای مختلفی دارند؛ ممکن است کسی خداوند را به این صورت تصور کند: مالک الملک، فرمانروای مطلق که کسی را یارای فرمان دادن به او نیست؛ فعال ما یشاء، کسی که در احکامش مجال چون و چرا نیست؛ مختار است تا گناهکاران را ببخشد و نیکوکاران را پاداش دهد، آن که اگر قدرت کامله خود را ظاهر سازد سنگیریزه کوه می شود، شب روز می گردد و گرمی آتش به سردی مبدل می شود؛ علت همه چیز است و انسان در افعال خود مختار نیست و آن چه می کند همه فعل خداست. اینها تصورات و افکار «اشاعره» است.
در مقابل، ممکن است دیگری این گونه در مورد خداوند بیندیشد: تمامی احکام و کارهای خداوند مبتنی بر مصلحت است، ذره ای خالی از حکمت نیست، او نظام عالم را براساس و قاعده ای استوار ساخته است که هیچ خللی در آن راه ندارد، در اشیاء خواص و تأثیری گذارده است که هیچ گاه از آنها منفک نمی شود، انسان را مختار آفریده و تمام افعال و احکام او براساس عدل و انصاف است. اینها افکار و تصوراتی است که اعتقادات «معتزله» را شکل می دهد. گاهی نیز ممکن است اختلاف طبایع آدمی به صورت دیگری تصویر شود: بعضی عقل را به هر امری دخالت می دهند و تا وقتی چیزی مستدل نشود آن را باور نمی کنند، اما دیگری ممکن است به هیچ وجه، اهل چون و چرا نباشد و هر حرفی را که از بزرگی می شنود باور کند. این طرز تفکرات در همه اعصار و قرون وجود داشته اند.54

9- طریقه معاشرت علما و محدثان
از عوامل عمده اختلاف، روش معاشرت علما و محدثان بود. غالباً محدثان و علما جز با همکیشان خود با اهل هیچ کیش و مذهبی معاشرت نمی کردند؛ گاهی به دلیل این که معاشرت با غیر را روا نمی دانستند و گاهی در تلاش و جستجوی احادیث و تفحص و تحقیق بودند و این مجال را نداشتند که به امر دیگری بپردازند. علاوه بر این، بعد مسافت و کمبود امکانات موجب می شد تا صدای مخالف به گوش آنها نرسد. به عنوان نمونه، شیخ ما تریدیه در اطراف خراسان با شیخ ابوالحسن اشعری در بصره معاصر بوده است. هر دو ضد نارسایی های «اهل حدیث» قیام کردند و هر دو ریشه در اهل حدیث دارند، هر چند ماتردیدی به معتزله نزدیک تر بود ولی هر دو مخالف معتزله بودند. با وجود این، به دلیل این که از کار همدیگر خبر نداشتند، اختلافات این دو به اختلافات بین اشاعره و ماتریدیه منجر شد.55

10- حکومت ها و سلطه ها
حکومت ها، در طول تاریخ، گاهی برای رسیدن به مقاصد خود از هیچ امری فروگذار نمی کردند و از هر موقعیتی، کمال بهره برداری را می نمودند. لذا، به دلیل این که معارف بلند اسلامی در میان توده مردم از اهمیت فوق العاده ای برخوردار بوده، از دستبرد حکام در امان نبوده است. موارد فراوانی وجود دارد که نشان می دهد حکومت ها برای رسیدن به مقصود خود، تفسیر خاصی از متون دینی ارائه می دادند و از آن با قدرت حمایت می کردند. از سوی دیگر، درباره همان متن مقدس، تفسیرهای دیگری نیز مطرح بود. در این اوضاع و احوال، هر تفسیری طرفدار خاص خود را داشت و این آغاز تشتت و تفرقه بود. به عنوان نمونه، به سیر تاریخی بحث «قضا و قدر» و «جبر و اختیار» می پردازیم:
براساس آیات قرآن کریم، عقیده به جبر عقیده ای شرک آلود است که عرب جاهلی از آن پیروی می کرده: «افراد مشرک می گویند اگر خدا نمی خواست ما و پدرانمان شرک نمی ورزید یموچیزی را تحریم نمی کردیم.» (انعام. 148) این عقیده جاهلی تا مدت ها در میان مسلمانان رایج بود. واقدی از زنی به نام «ام حارث» نقل می کند که گفت: «در جنگ حنین دیدم که عمر بن خطاب پا به فرار گذارده است. به او گفتم این چه کاری است؟ گفت تقدیر است.»56 دیگرانی هم بودند که چنین اعتقادی داشتند: سیوطی از عبدالله بن عمر نقل می کند که «مردی نزد ابوبکر آمد و گفت: آیا زنا به تقدیر الهی صورت می گیرد؟ وی در پاسخ گفت: آری. آن مرد گفت: چگونه می توان گفت که خدا عملی را بر من تقدیر نموده است. آن گاه مرا کیفر می دهد؟ ابوبکر در پاسخ گفت: چنین است، ای فرزند زن بدبو! به خدا سوگند، اگر کسی پیش من بود می گفتم با مشت بر بینی تو بکوبد (دماغت را به خاک بمالد.)»57
حکومت اموی، نیز در ترویج مسأله قضا و قدر کوشید. ابوهلال عسکری می گوید: معاویه نخستین کسی است که می گفت تمام کارهای بندگان با اراده خدا انجام می گیرد.58 وقتی عایشه، همسر پیامبر اکرم (ص)، از معاویه باز خواست کرد که چرا بیعت فرزند خود، یزید، را بر مردم تحمیل می کنی در پاسخ گفت قضا و قدر الهی است و بندگان درباره آن از خود اختیار و اراده ای ندارند.59 عبدالله بن عمر نیز وقتی در مورد یزید به معاویه اعتراض کرد معاویه به او گفت: «من تو را از این که وحدت مسلمانان را بر هم بزنی و خونریزی در میان آنان به راه اندازی باز می دارم. خلافت فرزندم یزید، قضای الهی است و بندگان در آن اختیاری ندارند».60 این طرز تفکر به تدریج، به دیگران نیز سرایت کرد. وقتی عبدالله بن مطیع عدوی به عمر بن سعد وقاص اعتراض کرد که چرا حکومت همدان و ری را بر قتل حسین (علیه السلام) ترجیح دادی او در پاسخ گفت: «اینها اموری است که در علم الهی مقدر شده بود.»61
دستگاه اموی درکنار این ترویج، دست به جعل حدیث در این باره زد. صحاح سته پر از این احادیث می باشد. اصول اعتقادات اهل حدیث بر چنین احادیثی بنا شده است. احمد بن حنبل، پیشوای اهل حدیث، چنین می گوید: «القدر خیره و شرهو قلیله و کثیره و ظاهره و باطنه و حلوه و مره و محبوبه و مکروهه، حسنه و سیئه و اوله و آخره من الله قضاء قضاه و قدر قدره.»62
شیخ ابوالحسن اشعری در این باره، می گوید: «خداوند مؤمنان را بر اطاعت موفق گردانیده و آنها را هدایت نموده و کافران را گمراه کرده و هدایت ننموده است ... خیر و شر، قضا و تقدیر الهی است و ما به خیر و شر، شیرین و تلخ تقدیر ایمان داریم و می دانیم که آن چه به ما نرسیده امکان نداشته است که برسد و آن چه بر سر ما آمده امکان نداشته از ما باز گردد. بندگان برای خود سود و زیانی را مالک نمی شوند، مگر چیزی را که خدا بخواهد.»63

11- واکنش های اجتماعی، عقلی و دینی
پس از اختلاف بر سر امانت و مسأله ایمان و کفر، اختلاف پیرامون جبر و اختیار انسان پدید آمد و این ماجرا به پدید آمدن دو فرقه جبریه، یعنی پیروان اعتقاد به جبر و مختار نبودن انسان، قدریه، یعنی پیروان تفویض و اختیار مطلق انسان، انجامید. نخستین کسانی که اعتقاد به آزادی مطلق انسان و نفی قضا و قدر الهی را مطرح کرده اند معبد جهنی (م. 80ق)، غیلان دمشقی (م.1045ق) بوده اند و در مقابل، جهم بن صفوان (م.128 ق) و استادش جعد بن درهم (م.124ق) افرادی بودند که نخستین بار به جبر مطلق معتقد شدند. جهمیه یعنی پروان جهم بن صفوان، که جبریه هستند جزء مرجئه جبریه و غیلائیه، پیروان غیلان دمشقی قدری، جزء مرجئه قدریه محسوب می شوند.
مقصود از قدریه گروهی است که برای انسان نوعی اختیار و آزادی قایل بودند. پیدایش مذهب قدریه، واکنش های اجتماعی و عقلی در برابر اعتقاد به جبر بود که محدثان دستگاه حاکم آن را ترویج می کردند. گروه قدریه، که جرمی جزء نشر عقیده اختیار و آزادی نداشتند، به عنوان نافیان قضا و قدر مواخذه، تنبیه و به دار آویخته می شدند. معبد جهنی، که یکی از مؤسسان فرقه قدریه است، به حسن بصری گفت: «فرزندان امیه خون ها می ریزند و می گویند که کارهای ما بر طبق تقدیر الهی است. حسن بصری در پاسخ گفت: آنان دشمنان خدا هستند و دروغ می گویند.»64 هر چند خلفا بی وقت در عیان اختیار و اراده انسان را از بین بردند ولی این نوع طرز تفکر تکون پیدا کرده بود و بعدها به صورت یک فرقه اساسی به نام معتزله درآمد.

12- فاصله از اسلام اصیل و انشقاق در حوزه رهبری
از دیدگاه سید جمال الدین اسدآبادی تمایلات و گرایشات فرقه ای و فرقه سازی ها از اول قرن سوم هجری دنباله انشقاق اساسی در دستگاه رهبری یعنی خلافت بعد از خلفای راشدین و تبدیل آن به سلطنت و تقسیم سلطنت یا خلافت واحد به چند خلافت بود که پس از آن هجوم مغولان و تیموریان و حکومت زور داشت آنها در میان مسلمانان سبب تشدید اختلاف میان آنان شد و باعث شد که رابطه اقدام مسلمان با هم قطع شود و از حال یکدیگر غافل شوند و وحدت اسلامی به کلی از هم بپاشد و در پی آن حوادث تاریخی جامعه مستحکم اسلامی تجزیه گشت و هر کدام از آنها دارای فرقه شدند و هر فرقه به دنبال خواست ها و تمایلات خود رفت عده ای به سوی حکومت و عده ای دیگر به طرف مذهب روی آوردند و به تدریج آثار آنان و عقاید و ایمانی که مسلمانان قرون اولیه را به سمت وحدت و یگانگی دعوت می کرد از مسلمانان زایل شد که نتیجه فاصله گرفتن از اسلام اصیل و جدائی مقام دینی و معنوی از مقام سیاسی و تبدیل خلافت به سلطنت بود.65

نتیجه گیری و ارائه راهکارها
با بررسی علل و عوامل فرقه گرائی در جهان اسلام و با نگاهی اجمالی به تاریخ صدر اسلام مشاهده می شود که روند مخالفت ها از زمان پیامبر بزرگ اسلام (ص) و در مقابل آن حضرت شروع می شود و به تدریج قوی تر شده در اواخر عمر شریف آن حضرت به صورت یک جریان سیاسی در می آید که در نهایت در سقیقه بنی ساعده حکومت را به دست می گیرد و امت اسلامی بدین شکل متشت و متفرق می شود و همین تشتت موجبات انشقاق جامعه یکپارچه اسلامی و امت واحده ای که پیامبر گرامی اسلام (ص) در دوران رسالت خود با مصائب فراوان آن را در قالب حکومت دینی تأسیس کرده بودند، گردید حال به هر میزان که کشورهای اسلامی و امت اسلامی همگرائی و اتحاد میان خود را تقویت کنند احیاء مجدد وحدت اسلامی ممکن خواهد شد از جمله مهمترین راه کارهایی که در راستای تقویت وحدت و اتحاد امت اسلامی می توان بر شمرد به شرح زیر است:
1- تکیه بر اشتراکات مذهبی
مسلمانان دارای یک کتاب آسمانی، یک پیامبر و یک قبله گاه هستند و اعتقادات دینی آنان یکسان است. عقل و شرع اقتضا می کنند که بر مشترکات فراوان تکیه شود و از برجسته کردن اختلافات جزیی پرهیز گردد. مسلمانان از هر فرقه و مذهبی با شعار توحید و زیر پرچم «لا اله الا الله» گرد هم آیند و در عین کثرت و تعدد، وحدتی مثال زدنی خلق نمایند.
2- پرهیز از دامن زدن به اختلافات
وجود اختلاف بین پیروان مذاهب گوناگون امری طبیعی است، بحث و تبادل نظر علمی درباره آنها هم مسأله ای عادی است، اما اختلافات بیش از آن که در اصول باشد، در فروع است و نمی تواند و نباید مانع وحدت امت اسلامی شود. مطرح کردن مسائل اختلافی و دامن زدن به آنها در بین پیروان مذاهب و در فضاهای غیر علمی، نه تنها مشکلی از مشکلات امروز مسلمانان را حل نخواهد کرد، بلکه روز به روز فاصله آنها را از یکدیگر بیشتر خواهد نمود.

3- حفظ حرمت یکدیگر
افزون بر مقدسات مشترکی که همه مسلمانان از آن برخوردارند، یکسری اعتقادات هم از مختصات هر مذهب است. نباید پیروان مذاهب اسلامی مقدسات یکدیگر را مورد هتک و اهانت قرار دهند و به تحریک یکدیگر بپردازند به راستی چرا در دو دهه اخیر دامنه اهانت به مقدسات مسلمانان گسترش یافته؟ چرا هر از چند گاهی در گوشه ای از دنیا مقدسات مسلمانان مورد هتک قرار می گیرد؟ و پس از مدتی تعدادی از مسلمانان از خود حساسیت نشان داده و مسائل به فراموشی سپرده می شود؟ آیا جز این است که راه هتک حرمت مسلمانان گشوده شده و مسلمانان حساسیت لازم را از خود نشان نمی دهند؟ اگر در نخستین حلقه از این حلقات عکس العمل مناسب نشان داده می شد، حلقات دیگر این زنجیره ادامه نمی یافت.

4- گفتگوی رهبران مذاهب اسلامی
تفاهم و همدلی علمای برجسته مذاهب اسلامی و کاستن از سوء تفاهمات و تشویق پیروان مذاهب به همدلی و وحدت و وادار کردن دولتمردان خود به اتحاد با کشورهای اسلامی به جای اعتماد به دشمنان اسلام، اصل مهم دیگری است که در این عرصه قابل توجه است. این امر بدون گفتگوی مستمر و ارتباط سالم علمی و فرهنگی مداوم امکان پذیر نیست. قطعاً برای جهان اسلام «گفتگوی بین مذاهب اسلامی» بر «گفتگوی بین ادیان و تمدن ها» تقدم دارد. اگر دنیای اسلام در مرحله نخست قدم هایی بردارد، در عرصه گفتگوی بین ادیان و فرهنگ ها و تمدن ها نیز توفیقات بیشتری کسب خواهد کرد.

5- تعمیق روابط کشورهای اسلامی
تعمیق روابط دولت های اسلامی و کاهش اختلافات و تنش ها یکی دیگر از اصول لازم الرعایه در این عرصه است. هر چند وابستگی بسیاری از دولت های اسلامی به قدرت های بزرگ، روابط حسنه بین کشورهای اسلامی را با مشکل رو به رو ساخته، اما نزدیک تر شدن دولت های اسلامی به یکدیگر تأکید بر منافع مشترک بر محور تعالیم اسلامی، زمینه سوء استفاده ی دشمنان اسلام را از جدایی بین کشورهای اسلامی کاهش خواهد داد. این مهم می تواند با فعال تر شدن عالمان و نخبگان کشورهای اسلامی و دعوت توده های مردم به وحدت و همدلی و در نتیجه واداشتن دولت های اسلامی به تعمیق روابط با یکدیگر تحقق یابد. امید است که در پرتو رعایت اصول یاد شده مسلمانان حرکت به سمت ایجاد امت اسلامی و تشکیل جبهه متحد کشورهای اسلامی را آغاز کنند. آن چه در دنیای امروز متداول است که با تشکیل اتحادیه ها، اهداف مشترک خود را پیش می برند، می توانند میان کشورهای اسلامی نیز تحقق یابد. مسلمانان با جمعیتی یک و نیم میلیاردی و برخورداری از امکانات کم نظیر، توانایی تبدیل شدن به یک قطب نیرومند بین المللی را دارند. با تشکیل قطب نیرومند دنیای اسلام، همه اجزای این پیکره احساس قدرت نموده و از تعارض بیگانگان در امان خواهند بود. امام خمینی با طرح «دولت اسلامی با جمهوری های آزاد و مستقل» آرمان خود را در عصر کنونی در ارتباط با کشورهای اسلامی ترسیم کردند. حرکت به این سمت و سو قطعاً موازنه قدرت را در جهان به نفع مسلمانان و مستضعفان تغییر خواهد داد. 


نویسنده: محمد فاضل صدری
عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی شاهرود ایران
مقاله ی مربوط به بیست وسومین کنفرانس بین المللی تقریب مذاهب- تهران- 15تا17 ربیع الاول سال جاری
----------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها
1. دهخدا، علی اکبر، فرهنگ دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1373، ج دهم، ص 15077.
2. نک به فرهنگ معین، نوشته دکتر محمد معین، ج 2 و فرهنگ فارسی عمید، نوشته حسن عمید، ج 2.
3. نک فرهنگ نفیسی، نوشته دکتر علی اکبر نفیسی، ج 4.
4. آقابخشی، علی، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، نشر چاپار، 1383، ص61.
5. علیزاده، حسن، فرهنگ خاص، تهران، نشر روزنه، 1381، ص 259.
6. ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، ص 13.
7. بغدادی، ابومنصور عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، مقدمه محمد محی الدین، ص 6.
8. سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج 1، ص 23.
9. جعفر سبحانی، همان، ج 1، ص 35.
10. مقدمه الفرق بین الفرق، ص 7.
11. چنانکه شهرستانی جماعت را به اتفاق مردم بر شریعت و سنت تفسیر کرده است. (ملل و نحل، ج 1، ص 38-39).
12. المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 151.
13. سبحانی، جعفر، همان، ج 1، ص 32.
14. نک به حلبی، علی اصغر، تاریخ اندیشه های سیاسی در ایران و جهان اسلام، تهران، بهبهانی، 1372، صص 2-16 و 51.
15. نک به حلبی، همان، بخش دوم، ص 35.
16. «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و ...» (نساء. 59) / «اطیعوا الله و رسوله و لا تنازعوا ...» (انفال. 46).
17. بغدادی می گوید: «کان المسلمون عند وفاه رسول الله (ص) علی منهاج واحد فی اصول الدین و فروعه، غیر من اظهر وفاقاً واضمر نفاقاً.» (الفرق بین الفرق، ص 35، بیروت) شهرستانی نیز در کتاب الملل و النحل، ص 21، نظیر همین عبارت را دارد.
18. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 861.
19. ابن هشام، السیره النبویه، ج 3، ص 331، بیروت / ابن ابی الحدید، همان، ج 2، ص 861.
20. در آغاز ابلاغ رسالت، وقتی آیه شریفه «وانذر عشیرتک الاقربین» نازل شد علی (ع) به فرمان پیامبر اکرم (ص) چهل تن از خویشاوندان خود، از جمله ابولهب، عباس و حمزه را میهمان کرد. ابولهب جلسه اول را بر هم زد. ناگزیر، در روز دیگری، به همان ترتیب، از آنان دعوت به عمل آمد و پس از صرف غذا، آنها را به دین اسلام دعوت فرمودند: چه کسی می خواهد برادر و وزیر من باشد تا او را پس از خود وصی و خلیفه قرار دهم؟ این دعوت سه بار تکرار شد و در هر بار، تنها علی (ع) برخاست و به ایشان پاسخ مثبت داد. آن گاه پیامبر اکرم (ص) درباره علی (ع) فرمود: او برادر، وصی و جانشین من است، سخنش را بشنوید و از او اطاعت کنید (طبری، تاریخ طبری، ج 3، صص 1171-1174).
21. اشاره ای است به حدیث منزلت که پیامبر اکرم (ص) به علی (ع) فرمودند: «یا علی، تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی هستی، جز آن که پس از من پیامبری نخواهد بود.» (ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 278).
22. عن جابر بن سمره قال: خطبنا رسول الله (ص) بعرفات «قال المقدمی فی حدیثه: سمعت رسول الله (ص) یخطب بمنی و هذا لفظ حدیث ابن الربیع، فسمعته یقول: لن یزال هذا الامر عزیزاً ظاهراً یملک اثناعشر کلهم ثم لغط القوم و تکلموا فلم افهم قوله بعد کلهم ...» (احمد بن حنبل، المسند، بیروت، الطبعه الثانیه، بیروت، دارالفکر، 1414، ج 7، ص 428، حدیث 2981.
23. احمد بن حنبل، همان، ج 7، ص 428، حدیث 20981 / منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، ص 11 به نقل از صحیح ابی داوود، ج 2، کتاب المهدی، ص 207.
24. ان النبی (ص) قال: لایزال اهل هذا الدین ینصرون علی ناوأهم علیه الی اثنی عشر خلیفه فجعل الناس یقومون و یقعدون و تکلم بکلمه لم افهمها ... »، همان، ص 20، به نقل از شیخ طوسی، کتاب الغیبه / احمد بن حنبل، همان، ج 7، حدیث 20993.
25. صحیح مسلم، چاپ چهارم، بیروت، 1412 ق، ج 3، ص 1453، کتاب الاماره، حدیث 9/ احمد بن حنبل، همان، ج 7، ص 435، حدیث 2120 (در این حدیث لفظ «اصمینها الناس» دوبار تکرار شده است) و ص 428، حدیث 20980؛ راوی این روایات فقط جابربن سمره نیست، بلکه از هشام بن یزید و حفصه بنت سیرین، از طریق ابی العالیه از انس بن مالک نیز این روایت نقل شده است. ر.ک. به: منتخب الاثر به نقل از کفایه الاثر و حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحن.
26. ابن ابی الحدید، همان، ج 1، ص 77 و ج 2، ص 21.
27. طبری، همان، ج 2، ص 445و ج 4، ص 1794.
28. پیشین، ج 4، ص 1311-1313 و ج 2، ص 431 از چاپ بیروت.
29. صحیح مسلم، ج 3، کتاب الوصیه ص 1259 / ابن اثیر، همان، ج 2، ص 122/ طبری، همان، ج 2، ص 426/ بخاری، صحیح بخاری، بیروت، 1987، باب مرض النبی ، ج 3، احمد بن حنبل، همان، ج 3، ص 246.
30. صحیح مسلم، ج 3، کتاب الوصیه ص 1257.
31. صحیح مسلم، ج 3، کتاب الوصیه ص 1259.
32. ابن ابی الحدید، همان، ج 1، ص 165.
33. شهرستانی، همان، ج 1، ص 36.
34. طبری، همان، ج 2، ص442 / ابن اثیر، همان، ص 219.
35. کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 3.
36. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 192، مؤسسه امیرالمؤمنین.
37. ابن ابی الحدید، همان، ج 2، ص 20.
38. پیشین، ج 6، ص 10؛ «و اله ما اضطرک الی هذا الامر الحسد لابن عمک» / طبری، همان، ج 3، ص 109 و ج 2، ص 446.
40. برای توضیح بیشتر مراجعه کنید به ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ص 10 و ابن ابی الحدید، همان، ج 2، ص 212.
41. پیشین، ج 2، ص 271.
42 و 43 و 44، همان، ج 3، ص 98 و ج 8، ص 17 و ص 271.
45. احمد بن حنبل، همان، ج 3، ص 12-13 / سنن دارمی، ج 1، ص 119.
46. کنز العمال، ج 10، ص 295، حدیث 29490.
47. بخاری، همان، باب 77، ج 1، ص 114.
48. سبحانی، همان، چاپ دوم، 1408، ج 1، ص 64.
49. به این مضمون حدیث ثقلین، در کتاب غایه المرام 39 حدیث از اهل تسنن و 82 حدیث از شیعه نقل شده است. (ص 211-235).
50. سبحانی، همان، ج 1، ص 72، به نقل از محمد بن احمد ذهبی، تذکره الحفاظ، ج 1، ص 52.
51. سبحانی، همان، ج 1، ص 76، به نقل از مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 339-340.
52. سبحانی، همان، ص 77، به نقل از سنن دارمی، ج 1، ص 5.
53. شبلی نعمانی، تاریخ علم کلام، ص 8-9.
54. همان، ص 10-9.
55. درباره اختلاف بین این دو مراجعه کنید به جعفر سبحانی، همان، ج 3، ص 7.
56. واقدی، مغازی، ترجمه مهدوی دامغانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1366، ج 3، ص 690.
57. السیوطی، تاریخ الخلفاء، بیروت، دارالقلم، 1406، ص 106و 107.
58. محمد تقی الشیخ التستری، الاوائل، ج 2، ص 125.
59. ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه و هو المعروف به تاریخ الخفاء، ج 1، قم، منشورات الرضی، 1363، ص 183.
60. پیشین، ج 1، ص 171.
61. ابن سعد، طبقات الصحابه، چاپ بیروت، ص 148.
62. احمد بن حنبل، طبقات الحنابله، ج 1، ص 15، کتاب السنه، ص 44-50.
63. ابوالحسن اشعری، همان، ص 325 و 320.
64. سبحانی، همان، ج 3، ص 103، به نقل از الخطط المغریزیه، ج 2، ص 356.
65. موثقی سید احمد، علل و عوامل ضعف و انحطاط مسلمین در اندیشه سید جمال الدین اسدآبادی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، ص 96-97

مرجع : خبرگزاری صدای افغان(آوا)- سرویس بین الملل

فرقه ها



فرقه ها - بخش اول



مفهوم مذهب
«مذهب» به معنای راه و روش است و در مفهوم دینی، به مسیر اعتقادی افراد، مذهب گفته می شود.[۱] در این تعریف، می توان مذهب را در ارتباط با اصل دین هم به کار برد، به عنوان نمونه، پیامبر (ص)، بنیان گذار مذهب اسلام بوده است، اما اکنون در مورد اصل اسلام از واژه «دین» و یا «آیین» استفاده می شود.
مذاهب اسلامی
آن چه اکنون به نام مذهب شیعه شناخته می شود، در حقیقت در زمان پیامبر (ص) و توسط خود ایشان به وجود آمده و اصطلاح “شیعه” از همان زمان رواج داشته است.[۲] اهل سنت نیز از جنبه های مختلف به گروه ها و مذاهب مختلفی تقسیم می شوند که چهار مکتب شافعی، حنبلی، حنفی و مالکی، تنها تعداد بسیار کوچکی از این مذاهب؛ آن هم تنها بر اساس معیار فقهی؛ می باشند که حتی در این چهار مذهب نیز نمی توان ابوحنیفه، مالک، احمد بن حنبل و شافعی را بنیان گذاران واقعی مذاهب منتسب به آنان تلقی نمود؛ زیرا این افراد از ابتدا در صدد ایجاد مذهبی منسجم و سازمان یافته نبودند، بلکه پیروان بعدی آنان، به تدریج چنین مذاهبی را به وجود آورده اند.
علل پیدایش فرقه های اسلامی
تا زمانى که پیامبر اکرم (ص) در میان مسلمانان حضور داشتند، مسلمانان و لو در ظاهر، وحدت خویش را حفظ کرده و بر محور ایشان مى چرخیدند. پیامبر (ص) همان گونه که در یوم الدار، حدیث انذار را فرموده و پس از دعوت خویشان، امام على (ع) ۱۳ ساله را وصّى و خلیفۀ خویش تعیین و معرفى نموده بود، در هر موقعیت و فرصت مناسب دیگرى نیز بر این امر تأکید و دیگران را به تبعیت از ایشان (ع)دعوت مى نمود. تا این که در پایان حجه الوداع در ۱۸ ذى الحجه سال ۱۰ ه.ق در غدیر خم رسماً على (ع) را امام و سرپرست و ولى مردم معرفى نمود و براى ایشان از مردم بیعت گرفته شد و ولایت او به عنوان متمم و مکمل دین و نعمت الاهى معرفى گردید.[۳] هنوز پیکر رسول اکرم (ص) بر زمین بود که مسلمانان بر سر جانشینی آن حضرت دچار اختلاف شدند. پس مردم دو دسته شدند گروهى که عمل این عده را مخالف سفارشات پیامبر (ص) دانسته و آنها را به عنوان جانشین حقیقى پیامبر (ص) به رسمیت نشناخته و این کار ایشان را مذمت کردند، به “شیعیان” على بن ابی طالب (ع)شهرت یافتند و گروهى دیگر (بنا به عصبیت قومى و قبیله اى) ظاهر را نگریسته و گفتند داماد پیامبر (ص) یا پدر زن او، براى ما فرقى ندارند! اکنون که اینان به حکومت رسیده اند، رسمیت دارند و اطاعت از آنان لازم و عصیان و طغیان بر آنها حرام است. تا آن جا که بعدها گفتند: چون حسین (ع) بر خلیفه وقت! (یزید امیرالمؤمنین)! شورش کرد، خونش هدر شد! و یزید اشتباه کرد و از اجتهاد اشتباه خودش توبه نمود. از این جا بود که به دو گروه شیعه و سنى تقسیم شدند. پس از درگیرى معاویه و على (ع)، فرقۀ خوارج رخ نمودند و پس از حکومت بنى امیه و بنى مروان و درگیرى آنها با بنى عباس و بالاخره منقرض شدن آنها و باز شدن باب گفت و گو و تعلیم و تعلّم و ترجمۀ کتب یونانى و عبرى به عربى و ورود یهود و نصارى و نفوذ آنها در دربار خلفا و جا افتادن آنها به عنوان عالم و محدث اسلامى! در میان مردم، آرای مختلف به میدان عرضه و تقاضا وارد شد، در حالى که فشار حکام جائر، فرصت تبلیغ و نشر صحیح دین را از فرزندان رسول (ص) سلب کرده و آنها را به انزوا کشانیده و جعل کنندگان احادیث را میدان دار کرده بود.
از این رو مردم دور افتاده از عصر رسالت و سیراب شدۀ از جرعه هاى امویان، رو به تعالیم علماى دربار عباسى آوردند و آنها هم براى دوام حکومت خود، میدان مذاهب و فرقه سازى را باز گذاشتند. اما باز میدان دار تبلیغ و تعلیم و وعظ، شاگردانى از ائمه  (ع) بودند که خود را به دربار خلفا فروخته و به دنبال متاع دنیا، حظّ اخروى را پشت سر افکنده بودند، از این رو سال هاى فراوانى اصلاً مذهب شیعه جعفرى (ع) حتى به عنوان یکى از مذاهب اسلامى هم در کنار سایر مذاهب شناخته نمى شد!
پیدایش اختلاف و تحزّب و تفرّق به ۷۲ فرقه، حاصل عمل گروهى است که در سقیفه جمع شده و از سپاه اسامه تخلف کرده و آن همه وصایاى پیامبر (ص) در مورد على (ع) و جریان غدیر خم و بیعت خود با على (ع) را فراموش کرده و امت اسلام را از تعالیم ناب اسلامى تا حدود زیادى محروم کردند.
عده اى خود را پیرو سنت رسول (ص) دانسته، اما در آغاز خلافت خویش، حدود اسلامى را تعطیل کرده و در برابر نصوص اجتهاد نمودند. برخى اعلام کردند که “دو متعه در زمان رسول (ص) حلال بود من آن دو را حرام مى کنم: متعۀ نساء (ازدواج موقت) و متعۀ حج (حلّ بین عمره تمتع و حج تمتع)”[۴]. و زمانى نگذشت که “حى على خیر العمل” را از اذان حذف کرده تا مردم به جاى نماز به جهاد با روم و ایران بروند! نماز مستحبى را به جماعت نهادند و بالاخره وضوى نبوى را تغییر دادند تا او هم از این تغییر سنت بى بهره نماند! عده اى هم به جاى سنت رسول (ص) به سنت خلفا گردن نهادند و براى تشخیص علویان و شیعیان، بر وضوى عثمانى اصرار کردند تا نسل على (ع) و زهرا (ع) و شیعیان آنها را منقرض نمایند. مردم شامات، بعد از فتح شدن شامات توسط مسلمانان، کسى جز امویان را به عنوان سمبل اسلام بر خود ندیدند. معاویه براى آنها خلیفۀ رسول اللَّه (ص) بود که نیت او آن بود که نامى از رسول الله (ص) نماند و اسم و رسمى از ذریۀ رسول (ص) و على (ع) و زهرا (س) در میان نباشد، از این رو سنت سیئۀ او؛ یعنى لعن و سب على (ع)! در خطبه هاى نماز جمعه و سایر خطبه هاى رسمى تا زمان عمر بن عبدالعزیز باقى ماند و تا آخر امامان هدایت در انزوا و حاشیه قرار داده شدند.
تنها در زمان درگیرى بنى امیه و بنى عباس و تظاهر بنى عباس به حمایت از آل على (ع)بود که میدان تبلیغ و تعلیم و تربیت براى بزرگانى چون امام باقر و امام صادق (ع) تا حدودى باز شد و احادیث نانوشته پیامبر اکرم (ص) با زبان ایشان بیان و تبیین و تفسیر گردید و بطون قرآن اظهار شد و گنجینۀ معارف ناب و احکام صریح و بلیغ اسلامى عرضه گردید و به اهتمام علمای شیعه و شاگردانشان به نسل هاى بعد منتقل شد، اما پس از استقرار عباسیان فشار بر ائمه  (ع) شکل تازه گرفت. ایشان یا در زندان بودند یا در تبعیدگاه و یا در لشکرگاه و مجبور به تقیه! از سوى دیگر، بازار عیاران علم و دانش و وعظ و خطابه رونق گرفت و هر کس عالم اسلام و محدّث و مجتهد معرفى شد و گروهى را پیرامون خود جمع کرد، تا آن جا که کثرت آنها، خلفا را نیز به وحشت افکند. بدین جهت مذاهب رسمى را در چهار مذهب شافعى، حنبلى، مالکى و حنفى محدود کردند و دستور داده شد، سایر رسایل جمع و مسکوت شوند!
در میان خلفا و کارگزاران آنها، گروه هاى مختلف با انگیزه هاى مختلف دیده مى شوند که به این مسئله دامن زدند:
۱٫ کسانى که نسبت به على (ع) و زهرا (س) کینه و حسادت داشتند و این امر را به شکل هاى مختلفى هرچند ضعیف، در زمان رسول خدا (ص) نیز نشان مى دادند که منابع اهل سنت و شیعه، آنها را ثبت و ضبط نموده است.
۲٫ کسانى که اساساً براى کسب مقام و موقعیت و شهرت به اسلام گرویده و منتظر فرصت بودند، و پس از رحلت رسول (ص) که على (ع) مشغول تجهیز جسد پیامبر (ص) بود، این فرصت را یافتند.
۳٫ کسانى که در فتح مکه، از ترس جانشان ایمان آورده و همیشه به فکر تحریف و نابود ساختن اسلام بودند، و امویان از نسل آنهایند.
۴٫ منافقانى از عرب و یهود که در اندیشۀ تحریف و انحراف دین و شکست مسلمانان بودند.
۵٫ علماى یهود که به دربار امویان راه یافته و به اسم مبلغ و خطیب و محدث اسلامى شهرت پیدا کرده وارد میدان شدند.
۶٫ جاهلان و واعظان و جعل کنندگان احادیث که براى رسیدن به پُست و شهرت و مال بیشتر بر یکدیگر سبقت مى گرفتند.
۷٫ علما و صاحب نظران غیر مسئول و غیر متعهد که قرآن و حدیث را سرمایۀ کسب خود قرار داده و در پى شهرت و مقام، از اهل بیت رسالت که اساتید آنها بودند، فاصله گرفتند. بدون هیچ آگاهى از قرآن و سنت نبوى (ص) و اطلاع دقیق از پیچیدگى هاى ادبیات عرب به تفسیر و تبیین دین و قرآن پرداختند و هر گروه، پیرو کسى و رأیى شد.
۸٫ مردم ساده که از امتحانات و حوادث، طرفى نبستند و غربال شدند و از امامان  (ع) فاصله گرفتند، به عقاید ناصحیح مثل زنده بودن زید بن على (ع) (که مدت ها جسدش بر دار ماند) و یا حیات اسماعیل بن جعفر (ع) (که پدرش خود او را دفن نمود) دچار گشتند، و به امامت آنان قایل شدند.
۹٫ و بالاخره تحریکات استکبار جهانى و صهیونیزم براى تفرق امت اسلامى و اضمحلال آنها با شیوع بابیت، بهاییت، وهابیت، طالبان و… .
از این رو عوامل تفرق امت اسلامى را مى توان به عوامل درونى و عوامل بیرونى تقسیم نمود. عوامل درونى؛ مانند: کینه و حسادت و بخل نسبت به اهل بیت  (ع)[۵] از جانب امویان و عباسیان و…، جهالت و سادگى مردم ، گرایش به کسب مقام و شهرت و اسم و رسم، و عوامل بیرونى؛ مانند: منع کتابت احادیث و سیره نبوى (ص) به مدت صد سال، عدم آشنایى به ادبیات عرب و بروز اختلاف قرائت ها و برداشت ها از قرآن، ورود احادیث جعلى فراوان به منابع اسلامى، جدایى از اهل بیت عصمت و طهارت که عالمان به قرآن و غیب اند، اجتهادها و استبداد در رأى ها در برابر سنت نبوى (ص) توسط خلفا، حمایت خلفا از برخى فرق و مذاهب، به انزوا کشانیدن ائمه  (ع) و شیعیان ایشان و در فشار قرار دادن آنها، میدان دار شدن برخى یهود و نصارا براى دین اسلام و اختناق حاکم بر مردم.
یقیناً هر کدام از اینها به نحوی در تحریف و تفرق در اسلام و مسلمین مؤثر بودند و دیگران نیز ناخواسته به آن کشانیده شده و به آن دامن زده اند. آنچه مسلّم است از میان راه ها و آراى گوناگون جز یک راه مستقیم و حق بیشتر نیست و سایرین به همان اندازه که با این هماهنگ اند، از حقیقت بهره مندند اما وقتی با انحراف ها و خطاها مخلوط گردند، باطل به حساب مى آیند.
شناخت راه صحیح و حق از طریق قرآن کریم که به اعتقاد فریقین به اعجاز الاهى از هرگونه تحریف مصون مانده است و سنت نبوى (ص) صحیح و متواتر بین شیعه و سنى، امکان پذیر است و سنت و سیرۀ امامان معصوم  (ع) نیز در همین راستا قرار دارد.
منابع و مآخذ:
۱٫ طباطبائى، محمد حسین، المیزان، ج ۴، انتشارات اسلامى، قم، ص ۳۶۵ – ۳۶۴٫
۲٫ قمى مشهدى، محمدبن محمد رضا، کنزالدقائق، ج ۴، مؤسسه طبع و نشر وزارت ارشاد، چاپ ۱، ۱۴۱۱ ه.ق، تهران، ج ۳، ص ۴۱۷ و ج ۴، ص ۱۱۷٫
۳٫ موسوى، شرف الدین، ترجمه، امامى، محمد جعفر، حق جو و حق شناس، بنیاد معارف اسلامى، چاپ ۱، ۱۳۷۳ قم.
۴٫ جوادى آملى، عبداللَّه، تفسیر تسنیم، ج ۱، اسراء، چاپ ۱، ۱۳۷۸، قم، ص ۹۹ – ۹۸٫
۵٫ جوادى آملى، عبداللَّه، قرآن در قرآن، اسراء، چاپ ۲، ۱۳۷۸، قم، صص ۳۵۰ – ۳۱۵٫
۶٫ خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید، مرکز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه قم، چاپ ۱، ۱۳۷۹ قم، ص ۲۳۹ – ۱۵۰٫
۷٫ شهرستانى، سید على، وضوى پیامبر، عروج اندیشه، چاپ ۱، ۱۳۷۷، مشهد.
۸٫ اصغرى، سید محمد، قیاس و…، کیهان، چاپ ۲، ۱۳۷۰ ، تهران.
۹٫ قمى، شیخ عباس، تتمه المنتهى، پیام آزادى، چاپ ۱، ۱۳۷۹ تهران.
۱۰٫ تیجانى، محمد، اهل سنت واقعى، ج ۱ و ۲، بنیاد معارف اسلامى، چاپ ۳، ۱۳۷۴ ، قم.
۱۱٫ نقوى، سید محمد تقى، شرح و تفسیر خطبه غدیر، مرکز تحقیقاتى فرهنگى جلیل، چاپ ۱، ۱۳۷۴ تهران.

منبع: اسلام پدیا
-------------------------------------
پی نوشت:

[۱] ابن منظور، لسان العرب، ج ۱، ص ۳۹۴٫
[۲] در ارتباط با حقانیت مذهب شیعه، پرسش های بسیاری در این سایت موجود است که به عنوان نمونه، می توانید به پرسش های ۱۹۴ (سایت: ۱۱۹۲)، ۱۰۰۰ (سایت: ۱۲۵۲) و ۱۵۲۳ (سایت: ۲۰۱۱) مراجعه فرمایید.
[۳] مائده، ۳ و ۶۷٫
[۴] ارشاد، شیخ مفید، ترجمه، رسولى محلاتى ج  ۱ ۱۶۴ فصل ۵۰ ، جریان حجه الوداع و آمدن على (ع) از یمن به مکه معظمه و داستان غدیر خم ….. ص : ۱۵۸؛ روضه کافى، ترجمه، کمره اى ج  ۱، ۹۷ ،خطبه از امیر المؤمنین(ع) ….. ص ۹۴٫
[۵] فتح، ۱۵؛ نساء، ۶۳ – ۴۹٫.

هفتاد و سه فرقه
متأسفانه مسلمانان نیز همانند اقوام و صاحبان ادیان گذشته به مذاهب گوناگونی متفرق شدند ، پیامبر گرامی اسلام این مسئله تأسف انگیر را اینگونه پیش بینی فرمود: “ان امّتی ستفرق بعدی علی ثلاث و سبعین فرقه، فرقه منها ناجیه، و اثنتان و سبعون فی النار”؛ پیروان من بعد از من به هفتاد و سه فرقه متفرق خواهند شد، تنها یک گروه نجات پیدا می کنند و هفتاد و دو فرقه دیگر اهل آتش خواهند بود.[۶] با دلایل قطعی در جای خود به اثبات رسیده است که مذهب حقه و فرقه ناجیه در میان مذاهب اسلامی مذهب شیعه اثنی عشری است و تشیع، همان اسلام راستین و حقیقی است. پیامبر گرامی اسلام فرمود: “ایها الناس انی ترکت فیکم ما ان اخذتم به لن تضلوا، کتاب الله و عترتی اهل بیتی”؛ مردم! من در میان شما چیزی به ودیعت نهادم که اگر بدان اخذ کنید هرگز گمراه نخواهید شد، کتاب خدا و عترت خودم، یعنی اهل بیتم.[۷]
نقش خانواده در انتخاب دین و مذهب
از آن جا که انسان موجودی تأثیرپذیر از محیط اطراف خود اعم از خانواده، دوستان، نزدیکان و … می باشد. ناگزیر است که با بصیرت و تعقل و تفکر بیشتر و با چشمانی باز به اطراف خود بنگرد و جریانات مثبت و منفی محیط اطرافش را شناسایی کند تا در شناخت حقیقت و انتخاب مسیر از آن معارف بهره جوید.
در این سیر معرفتی، خانواده به عنوان یک کانون مهم و حیاتی می تواند در فرایند رشد و تربیت اعضاء خانواده، خصوصاً کودکان و نوجوانان و کم سن و سال ها تأثیر به سزایی داشته باشد. تا جائی که رعایت اصول صحیح تربیتی در خانواده زمینه ساز رشد و بالندگی فرزندان و موجب استحکام پایه های اعتقادی ایشان می گردد، اما از آن سو، ولنگاری، عدم پایبندی والدین به اصول تربیتی، آشفتگی و از هم پاشیدگی کانون خانواده، زمینه ساز بی اعتقادی و سقوط فرزندان در گمراهی و فساد و شک و تردید خواهد بود.
به منظور آن که فرزندان در چالش های شدید اعتقادی گرفتار نیایند و دچار شک و تردید و در نهایت بی اعتقادی نگردند می بایست نقش و تأثیر خانواده در تشویق فرزندان به تحقیق و مطالعه و دمیدن روح پرسشگری در ایشان تقویت شود.
پر واضح است که بین نقش مثبت خانواده و تقلید کورکورانه از والدین تفاوت هایی وجود دارد:
وقتی خانواده به دلیل مسئولیت هایی که بر دوش والدین است، نسبت به تغذیه معنوی و فکری فرزندان احساس مسئولیت می کنند (چنان که در ابعاد مادی و جسمی مسئولند) و با حفظ آزادی و اختیار و احترام به شخصیت فرزندان (با رعایت مقطع سنی ایشان) و تربیت سالم و مناسب، زمینه های لازم برای تحقیق و مطالعه و جستجوی حقیقت را از مسیرهای امن و مطمئن فراهم می سازند. در این فرایند نقش مثبت خانواده کاملاً مشاهده می شود.
از آن طرف وقتی والدین بدون داشتن مبنا و ملاک مناسب اعتقادی و صرفاً با پایه های سست تقلیدی، اعتقاد نه چندان محکم خود را به فرزندانشان تحمیل می کنند و در این انتقال هیچ فرصتی برای پرسش و جست و جوگری، مطالعه و تحقیق فرزندان لحاظ نمی کنند. فرزندان نیز در یک فضای کاملاً بسته، به صورت تقلیدی به دین و آیین آباء و اجدادی شان ایمان می آورند. و این ایمان و اعتقاد آن چنان محکم نیست که در مقاطع مختلف زندگی ایشان را از خطر شبهات دینی و اعتقادی رهایی بخشد و به یقین، دچار شک و تردید و در مواقعی حتی دچار گسست و انحرافات اعتقادی خواهند شد.
نتیجه آن که در فرایند رشد و تربیت انسان عواملی نظیر: وراثت، خانواده، محیط و اختیار و اراده انسان موثرند، بدون شک خانواده و محیط نقش به سزائی در تربیت دینی و استحکام یا تزلزل اعتقادی دارند، اما تنها منحصر کردن به این دو عامل یعنی؛ نادیده گرفتن نقش خود و اراده و اختیار و آزادی انتخابی که خداوند در پرتو عقل و منطق به انسان عطا فرموده است[۸]. و بی شک طبق آموزه های قرآنی، مهمترین نقش را در هدایت و سعادتمندی انسان ایفاء می کند.
اما همان گونه که بیان شد محیط و خانواده هم می توانند در هدایت انسان ها تاثیرگذار باشند و هم گمراهی آنان، لذا برای جلوگیری از تأثیرات منفی خانواده های فاسد و محیط ناسالم، تقلید کورکورانه، در انتخاب اصول اعتقادی ممنوع گشته است و انسان باید بتواند در انتخاب اصول اعتقادی خود حجت اقامه کند، از این روی لازم است با تأثیر پذیری از اصول متقن و صحیح خانواده و نیز با تعقل و تفکر در حقایق عالم هستی و تحقیق و تفحص در ادیان الهی و البته با استعانت از هدایت الهی و رجوع به فطرت پاک خدادادی مسیر صحیح (توحید) را از اشتباه، دین کامل (اسلام) را از ناقص و مذهب حقه (تشیع) را از باطل تشخیص داده و فارق از اعتقادات غلط آباء و اجدادی ( نه اصول صحیح تربیتی و مبانی مستدل اعتقادی خانواده) و بدور از تأثیر و تأثرات قومی و ملیتی، راه خود را انتخاب نماییم.
برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به نمایه های:
۱٫ دلایل پذیرش اسلام ، سؤال ۱۱۴۶ (سایت: ۱۱۶۸).
۲٫ دلایل عقلی حقانیت اسلام، سؤال ۹۳۵ (سایت: ۱۰۰۸).
۳٫ دلایل حقانیت اسلام ، سؤال ۲۷۵ (سایت: ۷۳).
که در سایت اسلام کوئست موجود است.
انتخاب مذهب حق
اصولاً دین و اعتقاد باید از طریق عقل و منطق و جست و جوی حقیقت بوده و به انتخاب شخص باشد. انسان باید در اصول اعتقادی تحقیق نموده پس از پی بردن به حقانیت، آن را انتخاب نماید. دین و مذهب نمی تواند موروثی باشد. به همین دلیل است که تقلید در اصول دین جایز نیست.[۹] چرا که دین و مذهب و اعتقاد، امر درونی و قلبی است، باید به انتخاب شخص باشد و نمی تواند امر موروثی باشد، اما هرگونه لغزشی در این مسیر به هلاکت ابدی می انجامد، بنابراین باید در انتخاب پیشوای دینی، هر چه بیشتر دقت نموده و دغدغه بسیار داشته و از خداوند در این مسیر کمک و یاری طلبید. قرآن مجید می فرماید: “روزی که هر شخص به رهبر و امامش خوانده می شود.”[۱۰] بر این اساس، در قیامت هر گروهی پشت سر کسی قرار می گیرند که در دنیا او را امام و رهبر خویش می دانستند و در عمل از او پیروی می کردند.
پیوند رهبری و پیروان در این جهان، در آخرت به طور کامل منعکس می شود و گروه هایی که اهل نجات و اهل عذاب اند، مشخص می گردند. آنها که رهبری پیامبران و جانشینان آنان را در هر عصر و زمان پذیرفتند، همراه پیشوایشان خواهند بود و آنها که رهبری شیطان و پیشوایان غاصب و ستمگر را انتخاب کردند، همراه آنان خواهند بود. قرآن کریم امامان و رهبران را دو دسته معرفی نموده است: یک گروه امامان نور و هدایت گرند. از آنان به “ائمه یهدون بأمرنا”[۱۱] یاد می شود، این دسته مردم را به سوی خدا دعوت می کنند، در نتیجه پیروان خود را به همراه خویش به بهشت و رضوان الاهی می رسانند. دسته دیگر، امامان و رهبران “نار” و آتش هستند و قرآن از آنان به “ائمه یدعون الی النّار”[۱۲] یاد می کند. این جهنمیان مردم و پیروان خویش را همراه خود به سمت دوزخ سوق می دهند. انسان عاقل باید بیندیشد و با نهایت جُهد و تلاشش تحقیق کند تا امامان و رهبران راستین را بشناسد و از آنان پیروی نماید و کورکورانه به دنبال کسانی که خود و پیروانشان را به سمت جهنم سوق می دهند، حرکت نکند؛ زیرا به نقل سنی و شیعه پیامبر اکرم (ص) فرمود: “هر کس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد و به او معرفت پیدا نکند، به دین اسلام از دنیا نمی رود، بلکه مرگی بر پایه زمان جاهلیّت است”.[۱۳]
با توجه به آن چه گفته شد، ما معتقدیم که به دلیل استحکام مبانی تشیع، اگر فردی اهل تحقیق و پژوهش باشد، هیچ گاه غیر از این مذهب را انتخاب نخواهد کرد.
انحراف از مسیر اصلی
همه مسلمانان بر عدم تحریف آیات قرآن – یعنى عدم زیادت بر قرآن یا کاستى از آن – و نیز بر حدیث ثقلین از نبى اکرم (ص) اتفاق نظر دارند. چنان چه بر اختلافات مذاهب و تفاوت ملل و نحل با یک دیگر، متفق اند. پس شکى نیست که در دنبال کردن سیره نبوى (ص) و حتى تمسک به سیره و روایات اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و برداشت و فهم از قرآن، اختلاف روى داده و هر فرقه راهى و پیشه اى را دنبال کرده است! و این یعنى تحریف و انحراف مسلمین از مسیر اصلى خویش؛ یعنى مسیرى که قرآن و رسول (ص) پیش روى او گشودند.
لذا باید دید ملاک تشخیص حق از باطل و اصیل از محرّف چیست؟ این راه گرچه در ابتدا مشکل و لاینحل مى نماید، اما محال نیست؛ زیرا “قرآن” بین همه فرق به عنوان منبع اصیل وحى و غیر محرف، قابل تصدیق و مراجعه است و در میان احادیث موجود بین شیعه و سنى احادیثى متفق علیه یافت مى شود که ما را به منبعى اصیل دگر رهنمون مى شود که اهم اینها حدیث انذار (یوم الدار)، حدیث غدیر و حدیث ثقلین و احادیث تفسیرى آیات ۳ و ۶۷ مائده و احادیث تفسیرى آیه تطهیر (احزاب، ۳۳) و احادیث تفسیرى آیه ولایت (مائده، ۵۵ و ۶۵) است. احادیثى که بین تمامى فرق شیعه و سنى متفق علیه مى باشند و هیچ دیده حق بینى توان انصراف آنها از ظواهرشان و کتمان اسانید تاریخى آنها را ندارد. پس باید بین مذاهب مختلف اسلامى، قرآن و سنت قطعیه را حاکم نمود.
امام صادق (ع) مى فرمایند: “در هیچ امرى دو نفر اختلاف نکردند، مگر این که براى آن مطلب در کتاب خداوند عزوجل اصلى است در حالى که عقول اینها به آن نرسیده است (پس دچار اختلاف شده اند)”.[۱۴] نیز مى فرمایند: “پیامبر (ص) در منا (در حجه الوداع) خطبه خوانده، پس فرمود ند: “اى مردم! هر آنچه را از جانب من براى شما آوردند (از حدیث یا سیره)، به کتاب خدا عرضه کنید، پس اگر موافق کتاب خدا بود، پس من آن را گفته ام و آنچه که با کتاب خدا مخالف بود من آن را نگفته ام”.[۱۵]
و امام باقر (ع) مى فرمایند: “وقتى من نظرى دادم به چیزى، از کتاب خدا در مورد آن از من سؤال کنید (تا براى شما توضیح دهم که آن حکم را از کجاى قرآن برداشت نموده ام)”.[۱۶] پس موارد عدیده اى در سیره ائمه (ع) وجود دارد که براى صحابه روش برداشت خود از قرآن را توضیح داده اند”.[۱۷]
برخى براى توجیه این اختلافات به این حدیث نبوى تمسک کرده اند که: “اختلاف امت من رحمت است”.
عبدالمؤمن انصارى (ره) مى گوید: به امام صادق (ع) گفتم: برخى از رسول اللَّه (ص) روایت می کنند که فرمود: “اختلاف امت من رحمت است” امام (ع) فرمود: “راست می گویند”. پس گفتم: اگر اختلاف آنها رحمت است پس اجتماعشان و اتفاق نظرشان عذاب است؟! فرمود: نه چنین است که تو برداشت کرده اى و آنها پنداشته اند! همانا رسول (ص) اراده نموده قول خداوند را که فرمود: “چرا از هر گروهى، برخى مهاجرت نمى کنند تا در دین متفقه شوند…”.[۱۸] پس خداوند امر نموده که مردم به سوى رسول خدا (ص) مهاجرت کنند، پس بیاموزند، سپس به سوى قومشان بازگشته آنها را تعلیم دهند. هر آینه پیامبر (ص) اراده نموده اختلاف امت از بلاد و نژادهاى مختلف را نه اختلافشان در مذهب. هر آینه دین یکى است. هر آینه دین یکى است”.[۱۹]
از این رو شیعه، امامت على و حسنین (ع) را از راه نبى (ص) و امامت سایرین را از طریق امام قبلى شناسایى کرده و گردن نهاده است و نصوص نبوى نیز اسامى ایشان را یکایک تا دوازده نفر تعیین کرده است. از باب نمونه: جابربن عبداللَّه انصارى رحمه الله مى گوید: هنگامى که آیه “اطیعوا اللَّه و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم”[۲۰] نازل شد، به رسول خدا (ص) گفتم: ما خدا و رسولش را شناخته ایم! اما اولى الامر که اطاعت آنها بر ما واجب شده چه کسانى اند؟! فرمود: آنان جانشینان من و امامان پس از من هستند: نخستین آنان على (ع) است و سپس به ترتیب: حسن بن على (ع)، حسین بن على (ع)، على بن الحسین (ع)، محمد بن على (ع)، که در تورات به باقر معروف است و تو زمان او را درک خواهى کرد. هر وقت او را دیدى سلام مرا به او برسان، و پس از او به ترتیب: جعفر بن محمد، موسى بن جعفر، على بن موسى، محمد بن على، على بن محمد، حسن بن على و پس از او فرزندش که نام و کنیه او با نام و کنیه من یکى است. خداوند او را بر همه جهان حاکم مى سازد و او است که از نظرها پنهان مى شود و غیبتش طولانى خواهد شد. تا آن جا که تنها کسانى که ایمانشان استوار و آزموده و عمیق است بر عقیده  خود به امامت او باقى مى مانند”.[۲۱]
البته مسلمین به ذکر این نصوص و این اسامى اکتفا نمى کردند، بلکه اول عصمت و علم و غیب و اعجاز او را امتحان مى کردند. پس اگر این شرایط را در مدعیان امامت شیعه مى یافتند به فرمانش و ولایتش گردن مى نهادند و إلاّ جستجو مى کردند تا مراد خود را بیابند و مطیع او شوند![۲۲] ایشان نیز از پدر مهربان تر، مسلمانان را زیر بال و پر گرفته و به تغذیه معنوى و علمى ایشان همت مى گماشتند، تا این که سینه و سینه معارف الاهى و قرآنى و نبوى (ص) به نسل کنونى شیعه اثنى عشر منتقل گردید و در منابع حدیثى و تفسیرى ثبت و ضبط و حفظ شد. تا بالاخره مصلح موعود (عج) از پرده غیب به درآید و اسلام را از غربت به درآورده و تفرقه ها را برداشته و کل جهان را در زیر پرچم اسلام ناب محمدى (ص) در آورد.
شکى نیست که تأکیدات و سفارشات پیامبر(ص) به ولایت على (ع) و تمسک به عترت و قرآن در کنار یک دیگر به جهت وحدت مسلمین از یک سو و پیشگیرى از انحراف و تحریف در تفسیر و تبیین دین بوده است، که نفع آن یعنى نیل به هدایت و سعادت واقعى و فیوضات اخروى عاید خود مسلمین است و إلا رویگردانى کل عالم از اهل بیت (ع) ، ضررى را متوجه مقام و منزلت ایشان نزد خداوند نمى کند،[۲۳] چنان که رویگردانى کل انسان ها و شرک و کفر همه آنها هم ضررى را متوجه خداوند نمى نماید، بلکه خود دچار خسران و زیان مى شوند.[۲۴]
نه روى آورى مسلمین چیزى بر ثواب ایشان مى افزاید و نه رویگردانى آنها چیزى از ثواب آنها مى کاهد زیرا ایشان بندگان مخلص خداوند بودند که تمام تلاش خود را در راه هدایت مردم نموده و بالاخره راحت و آسایش زندگى و جان شیرین خود را در این راه نثار و ایثار نمودند و در راه هدایت و نجات خلق از تحریفات و انحرافات از هیچ کوششى دریغ ننموده و از کمترین فرصت ها بیشترین استفاده را براى حفظ دین نمودند. پس خون بها و اجر آنها با خدا است: “انّ هذا لکم جزاءً و کان سعیکم مشکورا”.
منابع و مآخذ:
۱٫ خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید، ص ۲۱۲ – ۱۶۱٫
۲٫ سبحانى، جعفر، آیین وهابیت.
۳٫ سبحانى، جعفر، شیعه پاسخ مى دهد.
۴٫ شهرستانى، عبدالکریم، ملل و نحل، ج ۱، ص ۱۸۸ – ۲۷
۵٫ شیرازى، سلطان الواعظین، شبهاى پیشاور.
۶٫ صافى، لطف اللَّه، منتخب الاثر.
۷٫ عاملى، شیخ حر، وسائل الشیعه.
۸٫ علامه عسکرى، نقش عاشیه در اسلام.
۹٫ قرآن کریم + تفاسیر شیعه و سنى ذیل آیات مذکور در پاورقى ها.
۱۰٫ قمى، شیخ عباس، تتمه المنتهى.
۱۱٫ قمى مشهدى، محمدبن محمد رضا، کنزالدقایق، ج ۳، ص ۳۱ – ۳۶ ، ۵۸ ؛ ج ۴، ص ۱۶۶ – ۱۹۶٫
۱۲٫ مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار.
۱۳٫ مصباح یزدى، محمد تقى، آموزش عقاید، ج ۱ و ۲، درس ۳۸ – ۴۰٫

 

منبع: اسلام پدیا
-------------------------------------
پی نوشت:

 [۶]. الابانه الکبری، ابن بطه، ج ۱، ص ۳؛ خصال، ص ۵۸۵٫
[۷]. کنزالعمال، ج ۱، ص ۴۴، باب الاعتصام بالکتاب و السنه.
[۸] برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به نمایه های:
۱٫ صراط مستقیم و عوامل انحراف ، سؤال ۱۶۴ (سایت: ۱۱۹۴).
۲٫ اسلام و مسئله ی جبر و اختیار،سؤال ۱۳۰ (سایت: ۱۲۳۷).
[۹] توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج  ۱، ص ۱۱٫
[۱۰] اسراء، ۷۱٫
[۱۱] سجده، ۲۴٫
[۱۲] قصص، ۴۱٫
[۱۳] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۱۶۰، دار الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ هـ ق.
[۱۴] کافى، ج ۱، کتاب فضل العلم، ح ۶، ص ۷۸٫
[۱۵] همان، ح ۵، ص ۸۹٫
[۱۶] همان، ح ۵، ص ۷۷٫
[۱۷] ر.ک: جوادى آملى، عبداللَّه، تفسیر تسنیم، ج ۱، ص ۶۹ – ۷۳ ؛ وسائل، ج ۵، ص ۵۳۸٫
[۱۸] توبه، ۱۲۲٫
[۱۹] وسائل، ج ۱۸، باب صفات القاضى، باب، ۱۱، ح ۱۰، ص ۱۰۲ – ۱۰۱٫
[۲۰] نساء، ۵۹٫
[۲۱] منتخب الاثر، ص ۱۰۱ ؛ غایه المرام، ج ۱۰، ص ۲۶۷ ؛ اثباه الهداه، ج ۳، ص ۱۲۳؛ ینابیع الموده، ص ۴۹۴٫
[۲۲] ر. ک نمایه: امامت درسن طفولیت، سؤال ۲۸۵٫
[۲۳] سبأ، ۴۷؛ شورى، ۲۳؛ هود، ۵۱٫
[۲۴] آل عمران، ۱۷۶ – ۱۷۹ و ۱۴۴؛ محمد، ۳۲ – ۳۴؛ نساء، ۱۳۱ – ۱۳۳٫.


برتری تشیع بر سایر مذاهب
روشن است که انتخاب دین و مذهب یک امر عاطفی و دل بخواهی نیست بلکه یک وظیفه و واجب عقلی است! آیا صرف علاقه و محبت دارای پشتوانه محکم استدلالی است؟ در صورتی که علاقه از روی برهان و استدلال باشد حتماً به خاطر نقاط قوتی است که تنها در مکتب تشیع، آنها یافت می شود که در این صورت خود به خود ضعف ها و کاستی های دیگر مذاهب و فرقه ها روشن خواهد شد.
تفاوت اصلی شیعه و برتری آن بر سایر مذاهب اسلامی در نوع نگاه و اعتقاد شیعه به مسئله امامت و ولایت اهل بیت پیامبر اکرم (ص) است. در این جا به پاره ای از اعتقادات شیعه در مسئله امامت اشاره می کنیم:
۱٫ شیعه، دوازده امام (ع) را که در احادیث پیامبر اکرم(ص) به اسامی آنان تصریح شده است[۲۵] از هر گونه خطا، نسیان و گناه معصوم می داند.
۲٫ شیعه برای امام معصوم (ع) تمام شوؤن پیامبراکرم (ص) به جز مسئله وحی را قائل است.
۳٫ شیعه، امام معصوم (ع) را مرجع دینی (مبین و حافظ دین و مفسر آیات قرآن)می داند.
۴٫ شیعه ، امام معصوم (ع) را دارای ولایت تکوینی و قدرت تصرف در پدیده های عالم می داند.
۵٫ شیعه، امام معصوم (ع) را مرجع سیاسی و برترین رهبر در مسائل اجتماعی و دارای شأن قضاوت می داند و اطاعت کامل از او را بر خود واجب می شمارد.
۶٫ شیعه، امام معصوم (ع) را در مسائل علمی صرف، عالم ترین افراد می داند.
اما متأسفانه سایر مذاهب اسلامی و از جمله مالکی و حنفی و … چنین اعتقادی ندارند و نسبت به اهل بیت و امامان معصوم ما تنها به محبت و اعتقاد به وثاقت آنان اکتفا کرده اند.
۷٫ از ویژگی های تشیع اطاعت و پیروی کامل از امام علی(ع) و اهل بیت (ع) است که از نظر اسلام بسیار اهمیت دارد و در روایات متعددی که اهل تسنن نیز نقل کرده اند، معیار و شرط خداوند در پذیرش اعمال مردم، پذیرش ولایت حضرت امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب (ع) عنوان شده است![۲۶]
حضرت رسول اکرم (ص) فرموده اند: «نگاه کردن به چهره امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و یاد او عبادت است. و ایمان کسی جز با دوستی با او و بیزاری جستن از دشمنان او پذیرفته نمی شود»[۲۷].
آنچه از این روایت برداشت می شود آن است که: «اصلاً، شرط پذیرش ایمان (چه رسد به اعمال عبادی!) داشتن ولایت و برائت است.
و نیز علمای اهل سنت نقل کرده اند که:
«پیامبر اکرم (ص) فرمودند: یا علی! اگر کسی به اندازه عمر (حضرت) نوح خدا را عبادت کند، و به اندازه کوه احد طلا داشته باشد و در راه خدا انفاق نماید و به اندازه ای عمرش طولانی باشد که بتواند هزار بار پیاده به حج برود، آنگاه در (مکه) بین صفا و مروه مظلومانه کشته شود، ولی، ولایت تو را – ای علی! – نداشته باشد، بوی بهشت به مقام او نخواهد رسید و هرگز وارد بهشت نخواهد شد».[۲۸]
اما این که منظور از ولایت علی (ع) چیست، باید از موارد استعمال آن در آیات قرآن مجید و در شأن حضرت علی (ع)،روشن شود ، قرآن می فرماید :« سرپرست و ولىّ شما، تنها خدا است و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند همان ها که نماز را برپا مى دارند، و در حال رکوع، زکات مى دهند. »[۲۹]
شک نیست که کلمه” ولى” در آیه به معناى دوست و یا ناصر و یاور نیست؛ زیرا ولایت به معناى دوستى و یارى کردن مخصوص کسانى نیست که نماز مى خوانند، و در حال رکوع زکات مى دهند، بلکه یک حکم عمومى است که همه مسلمانان را در بر مى گیرد، همۀ مسلمانان باید یک دیگر را دوست بدارند و یارى کنند حتى آنهایى که زکات بر آنها واجب نیست، و اصولا چیزى ندارند که زکات بدهند، تا چه رسد به این که بخواهند در حال رکوع زکاتى بپردازند، آنها هم باید دوست و یار و یاور یک دیگر باشند.
از این جا روشن مى شود که منظور از” ولى” در آیه فوق ولایت به معناى سرپرستى و تصرف و رهبرى مادى و معنوى است، به خصوص این که این ولایت در ردیف ولایت پیامبر (ص) و ولایت خدا قرار گرفته و هر سه با یک جمله ادا شده است.
در بسیارى از کتب اسلامى و منابع اهل تسنن، روایات متعددى دائر بر این که آیه فوق در شأن على (ع) نازل شده نقل گردیده که در بعضى از آنها اشاره به مساله بخشیدن انگشتر در حال رکوع نیز شده و در بعضى نشده، و تنها به نزول آیه در باره على (ع) قناعت گردیده است.[۳۰]
اگر کسی با نگاه شیعه به مسئله امامت و رهبری بنگرد و اعتقادش به امامت و رهبری ،اعتقاد شیعه باشد مسیر زندگی او دگرگون خواهد شد و مسائل و سؤالات و مشکلات دینی را از هر کسی نمی گیرد و زمام اختیار خود را در مسائل سیاسی به دست هر کسی نمی دهد و همیشه مطیع و پیرو امام معصوم (ع) خواهد بود.
اگر چه پیروان همۀ مذاهب اسلامی نسبت به حضرت علی (ع) و فرزندان آن حضرت (امامان معصوم) ارادت، محبت و مودّت دارند، اما ولایت به معنای کامل و دقیقی که مورد نظر قرآن و پیامبر(ص) است تنها در مذهب تشیع جعفری اثنی عشری موجود است و هر مسلمانی وظیفه دارد نزدیک ترین مکتب به قرآن و سنت پیامبر (ص) را انتخاب کند.
فرق و مذاهب فعال در افغانستان و پاکستان
مذاهب در کشور افغانستان
در کشور افغانستان فرق و مذاهب و روش های سلوکی صوفیۀ متعددی وجود دارد که فرق و مسالک فعال و عمدۀ آنها عبارتند از:
الف. فرق فقهی: حنفی، شیعه، حنبلی (سلفیه).
ب. فرق کلامی: شیعه و ماتریدیه.
ج. مسلک های صوفیه: قادریه، نقشبندیه، چشتیه.
مذاهب فقهی فعّال در افغانستان:
الف. مذهب فقهی حنفی؛ پیروان ابوحنیفه نعمان بن ثابت (م ۱۵۰ هـ). طریقه ابو حنیفه در استنباط احکام آن بود که با اصحاب خود مشورت می کرد و چون به رأی معینی می رسید، دستور نگارش آن را می داد و در اجتهاد به مسائل فرضی نیز می پرداخته است. ابوحنیفه، سردمدار اهل رأی محسوب می شود. او در منابع، نخست به قرآن و پس از آن، به سنت صحیح و سپس به اقوال اصحاب مراجعه می کرد و چون به اقوال بزرگانی مانند ابراهیم و شعبی و ابن سیرین می رسید، می گفت، هم رجال و نحن رجال. پس به سراغ قیاس، استحسان، اجماع و عرف می رفت.[۳۱]
ب. مذهب شیعه امامیه؛ پیروان امامان ۱۲ گانه از اهل بیت پیامبر مکرم اسلام(ص) از فرزندان امام حسین (ع) طریق فقهی این مذهب بیشتر متأثر از احادیث و نظرات امام باقر(ع) و امام صادق (ع) است. در روش فقهی شیعه منابع فقهی عبارتند از: قرآن، سنت (قول و فعل و تقریر معصوم)، اجماع کاشف از قول معصوم، و عقل[۳۲].
سلفیه: کسانی که خود را به سلف؛ یعنی اصحاب و تابعین منسوب می کنند. آنان در قرن چهارم هجری ظهور کردند و از حنبلیان بودند و چنین می پنداشتند که تمام آرای شان به احمد بن حنبل منتهی می شود، همان کسی که اعتقادهای سلف را زنده کرد و در راه آن جنگید. سپس در قرن هفتم ابن تیمیه آن را دوباره زنده کرد و در فراخوانی به آن، دو چندان کوشید و مسائل دیگری به آن افزود. سپس در قرن دوازدهم در شبه جزیره عربستان محمد بن عبدالوهاب، این اندیشه ها را احیاء کرد که وهابیان همچنان تا امروز منادی این افکارند.
روش سلفی ها به زعم خودشان، همان روشی است که در زمان صحابه و تابعین مرسوم بود؛ یعنی عقاید را از کتاب و سنت دریافت می کنند. آنان در تعارض بین عقل و نقل، نقل را مقدم می دانند و از تأویل و خلاف ظاهر گفتن به جد پرهیز می کنند. سلفیان به توحید به خصوص توحید عبادی بسیار تاکید دارند ولی به جهت فهم نادرست از آن هر گونه تقرب به صالحان، و زیارت قبور صالحان را ناسازگار با توحید می دانند[۳۳].
الآن گروه طالبان که در افغانستان فعالیت جدی دارند و دست به خشونت های شدیدی می زنند و قوانین خشک و خشن و تندی اعمال می کنند و باعث بدبینی مردم دنیا نسبت به اسلام و مسلمانان شده اند، منسوب به سلفی هستند.
فرق کلامی فعال در افغانستان:
الف. شیعه که توضیح آن داده شد.
ب. ماتردیدیه: پیروان مکتب ابومنصور محمد بن محمد ماتریدی (م ۳۳۳) را ماتریدی می نامند این مکتب همزمان با مکتب کلامی اشعری اوائل قرن چهارم به وجود آمده است. ماتریدی در روش استدلالی کلامی، نزدیک ترین مکتب کلامی اهل سنت به تشیع است برخی از عقاید ماتریدی بدین قرار است: ۱٫ نفی تشبیه در مورد صفات خدا و تأویل آیات مربوطه ۲٫ اعتقاد به حسن و قبح عقلی ۳٫ امکان رؤیت الاهی در قیامت ۴٫ عینیت صفات با ذات هر چند برخی از متأخرین آنها به زائد بودن صفات بر ذات، اشاره کرده اند[۳۴].
مسالک و طرق تصوف:
الف. قادریه: پیروان عبدالقادر گیلانی حنبلی مذهب. این فرقه بزرگترین و گسترده ترین فرقه صوفی در تمام کشورهای اسلامی است. از بزرگان طریقۀ قادریه، عبدالقادر جزایری و دارالشکوه هستند.[۳۵]
ب. نقشبندیه: آن چه معروف است بنیانگذار این فرقه «عبدالخالق غجدوانی» است که در قرن ششم می زیسته است. البته نقشبندی های امروزه به بهاء الدین نقشبند از بزرگان قرن هشتم منسوب اند.
این فرقه بعد از «قادریه» گسترده ترین فرقه صوفی است که محدود به یک منطقه خاص نیست. این فرقه را به خلیفۀ اول می رسانند، ولی در سلسلۀ مشایخ آنها نام امام جعفر صادق (ع) نیز وجود دارد. عارفانی چون خواجه محمد پارسا، عبدالرحمن جامی و شیخ احمد سرهندی در این سلسلۀ تربیت یافته اند. گفته شده در میان فرقۀ نقشبندیه، (بر خلاف اکثر فرقه های صوفیه) گرایشات شیعی وجود ندارد.
اصول مسلک نقشبندیه عبارتست از: دوام ذکر، مراقبه و طاعت مرشد.[۳۶]
ج. چشتیه: پیروان خواجه معین الدین چشتی م۶۶۳ ، از تعلیمات آنها نظام مرید و مرادی، ذکر، مراقبه، سماع است.
در ذکر باید مرید، تصور کند که شیخش شخصاً حاضر است. از آداب آنان بوسیدن پاهای پیران و سجده در برابر ایشان است[۳۷].
مذاهب در کشور پاکستان
در کشور پاکستان نیز فرق و مذاهب و روش های سلوکی صوفیۀ متعددی وجود دارد که فرق و مسالک فعال و عمدۀ آنها عبارتند از:
الف. فرق فقهی: حنفی، شیعه،حنبلی (سلفیه).
ب. فرق کلامی:شیعه و ماتریدیه.
ج. مسلک های صوفیه: دیوبندیه، بریلویه، چشیته، قادریه.
مذاهب فقهی در پاکستان:
الف. ب. ج. حنفی، شیعه و حنبلی (سلفیه) که قبلاً توضیح آن گذشت ولی بیان تذکری در این جا ضروری به نظر می رسد: این که در حال حاضر گروه سپاه صحابه که در پاکستان فعالیت جدی دارند و دست به خشونت های شدید و حمله به عزاداران امام حسین (ع)و ترورهای ناجوانمردانه می زنند و قوانین خشک و خشن و تندی برای مسلمانان ارائه می کنند به جای تلاش جهت رسیدن به مغز و حقیقت دین به پوسته و ظاهر آن اکتفاء کردند و خودشان را به سلفی ها منسوب می دانند و به این انتساب افتخار می کنند.
مذاهب کلامی در پاکستان:
ماتریدیه و شیعه که توضیح آن ها گذشت.
مسالک و طرق تصوف:
الف. دیوبندیه: منسوب به مدرسه دارالعلوم دیوبند از شهرهای تابع سهارنپور هندکه به وسیلۀ شیخ قاسم نانوتوی (م ۱۲۹۷) تأسیس گردید. هدف اصلی تأسیس این مدرسه از سوی مؤسسان، تقویت مبانی اسلام بر اساس مذهب حنفی اعلام شد. گفته شده مذهب بزرگان مدرسه دارالعلوم دیوبند، در اعتقادات ماتریدی، در فقه حنفی و در طریقت، طریقۀ چشتیه را دنبال می کنند؛ هر چند به طرق نشقبندیه، قادریه و سهروردیه نیز ارادت دارند.
از عقاید دیوبندیه می توان به: ۱٫ وحدت وجود ۲٫ آداب صوفیانه ۳٫ جواز زیارت قبور اولیاء و انبیاء ۴٫ جواز توسل به ساحت مبارک پیامبر(ص) ۵٫ در بخش صفات الهی به تأویل ظواهر برخی آیات، اشاره کرد.
ب. بریلویه: مکتب منسوب به احمد رضا خان بریلوی (۱۲۷۲ – ۱۳۴۰) بریلویه فرقه ای صوفی از سلسله قادریه است. در واقع بریلویان پیرو «میان میر» از بزرگان طریقۀ قادریه، هستند که سخت تحت تأثیر ابن عربی است؛ لذا عقاید بریلویه را در وحدت وجود و امهات عقاید ماتردیدیه مانند حسن و قبح عقلی و عینیت صفات و ذات، می توان خلاصه کرد. البته بریلویان امروزه بیشتر به حدیث گرایش دارند تا تصوف[۳۸].
نکته مهم: انگلیس ها، به حرکت سید احمد بریلوی لقب وهابیت داده اند به همین دلیل معمولا برای ادامه دهندگان راه آنها لقب «وهابیت» به کار می رود، اما منظور آن وهابیّت مطرح و مشهور نیست و رابطۀ وهابیّت با دیوبندیه و بریلویه، رابطه صد در صد حسنه نیست، ولی از آنجایی که در سال های اخیر رویکرد حدیثی آنها بیشتر شده به وهابیت نزدیک شده اند ولی همچنان بین آنها و وهابیّت فرق هایی وجود دارد.
چشتیه و قادریه که توضیح آنها گذشت.
برای اطلاع بیشتر به منابعی که در این نوشتار مورد استناد قرار گرفته است، مراجعه شود.
تفاوت آداب و رسوم در مراسم مذهبی (اسلامی)
در همه ادیان، مراسم و بزرگ داشت هایی برای تعظیم شعائر، اهداف، آرمان ها و ارزش های آن مکتب وجود دارد. در دین مبین اسلام و به خصوص مذهب تشیع نیز چنین مراسم هایی وجود دارد. خدواند در قرآن بزرگ داشت نشانه های خود را خواستار شده و این عمل نیکو را نشأت گرفته از تقوی دانسته و می فرماید: … هر کس شعائر الاهی را بزرگ شمارد به­­درستی که آن از تقوای قلوب است.[۳۹]
پس برگزاری بزرگ داشت ها، از امور مطلوب و پسندیده است، اما این بدیهی است که هر قوم و ملتی در شکل و شیوه اجرای این بزرگ­ داشت ­ها آداب و رسوم مخصوص به خود را دارا می باشند. این گونه رسومات تا وقتی که مخالف با اسلام و دستورات اسلامی نباشد اشکالی نداشته و مورد قبول دین مبین اسلام است. به عنوان مثال برگزاری مراسم عزاداری برای امام حسین(ع)، گریه کردن و گریاندن در عزای حسینی، از اموری است که در مکتب تشیع بسیار بر آن تأکید شده است[۴۰] اما نحوه عزاداری و بزرگ داشت این واقعه مهم در میان کشور ها و فرهنگ های مختلف، متفاوت است. حتی در شهرهای ایران برگزاری این آیین کاملاً شبیه به هم نیست، بلکه هر منطقه ای برای خود آیین خاص و ویژه ای دارد. آن چه که در این گونه مراسم ها در درجه اول اهمیت قرار دارد، بزرگ داشت یاد و نام امام حسین (ع) است و در درجه دوم باید شکل مراسم نیز با اصول و دستورات اسلامی مخالفت نداشته نباشد. در ایران از زمان های قدیم مرسوم بوده است که مجالسی برگزار شود و دسته جات عزاداری به خیابان ها بیایند و عزاداری کنند که این روش مورد قبول و تأکید علماء هم بوده است، چنان که امام خمینی (ره) می فرماید: “ما باید حافظ این سنت های اسلامی، حافظ این دسته جات مبارک اسلامی{باشیم} که در عاشورا، در محرم و صفر در مواقع مقتضی به راه می افتد، تأکید کنیم که بیشتر دنبالش باشند”[۴۱]. مرحوم شیخ طوسی از امام صادق (ع) حدیثی نقل می کند که نشان می دهد سادات فاطمی در زمان ایشان چگونه عزاداری می کردند، امام (ع) می فرماید: سادات فاطمه پیراهن در این مصیبت پاره می کردند و به گونه های خود سیلی می زدند. امام (ع) این سنت سادات فاطمه را با این جمله تأیید می فرماید که : “برای مثل حسین (ع) باید چنین کرد”[۴۲].
متأسفانه باید گفت در این میان تحریفات و یا اعمال خلاف شرعی از ناحیه عده ای از بی خبران اتفاق افتاده است که علما آگاه و بیدار شیعه در مقابل این گونه از امور، موضع خود را مشخص کرده و تکلیف همگان را نیز روشن نموده اند. مثلاً قمه زنی وسیله ای برای ابراز ارادت بوده، اما بنابر مصالح جهان اسلام امام خمینی (ره) در اوایل انقلاب فرمودند: «در وضع موجود قمه نزنند، و آیت الله خامنه ای (حفظه الله ) فرمودند: قمه زنی علنی و همراه با تظاهر حرام و ممنوع است». [۴۳]
خلاصه تفاوت هایی که در انجام مراسم مذهبی (در مواردی که چگونگی برگزاری آن از طرف شارع به ما نرسیده است و مردم را در این باره آزاد گذاشته است[۴۴]) وجود دارد، به خاطر تفاوت های فرهنگی و آدب و رسوم جوامع مختلف است که امری کاملا طبیعی و قابل قبول است.
فرقه های اساسی شیعه
در مورد تعداد فرقه های اساسی شیعه چند قول وجود دارد:
بغدادی در کتاب خود اصول فرق شیعه را سه فرقه دانسته است: زیدیه، کیسانیه، امامیه، وی در آغاز غلات را نیز از انشعابات شیعه دانسته، ولی بعداً یاد آور شده است که چون آنان از اسلام خارج شده اند از فرق های اسلامی به شمار نمی آیند.[۴۵]
شهرستانی اسماعیلیه را نیز در شمار شعبه های اصلی آورده است، و فرقه های اصلی شیعه را پنچ فرقه می داند.[۴۶]
خواجه طوسی (ره) در قواعدالعقاید با نظریه بغدادی موافقت نموده و اصول فرق شیعه را “زیدیه، کیسانیه، امامیه” دانسته است”.[۴۷] قاضی عضد الدین ایجی نیز اصول فرق شیعه را سه می شمارد: کیسانیه، امامیه، زیدیه.
بعضی نیز اصول فرق شیعی را چهار فرقه، امامیه، کیسانیه، زیدیه و اسماعیلیه می دانند.
آنچه مشهور بین علمای شیعه و تاریخ نگاران ملل و نحل است، این است که اصول فرق تشیع سه فرقه است، اما در مورد شاخه ها و فروع فرق اختلاف نظر وجود دارد.
برای اطلاع بیشتر به کتاب های : الفرق بین الفرق ، ملل و نحل ،قواعد العقاید مراجعه شود.
کتاب های اعتقادی فرق شیعه
کتاب های منبع و دست اوّلی که معمولاً اندیشمندان فرق به آن رجوع و استناد می کنند، عبارتند از: فرق الشیعه نوبختی، الملل و النحل شهرستانی، الفرق بین الفرق بغدادی، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل ابن حزم اندلسی و هم چنین کتاب های بحوث فی الملل و النحل سبحانی، فرهنگ فرق اسلامی محمد جواد مشکور، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی استاد سبحانی، فرق و مذاهب کلامی علی ربّانی گلپایگانی و آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، رضا برنجکار و … .
 

منبع: اسلام پدیا
-------------------------------------
پی نوشت:
[۲۵] بحارالأنوار ج : ۳۶ ص : ۳۶۲٫
[۲۶] مناقب خوارزمی، ۱۹ و ۲۵۲٫
[۲۷] مناقب خوارزمی، ۱۹ و ۲۱۲؛ کفایه الطالب، گنجی شافعی، ۲۱۴٫ «… النظر الی وجه امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب عباده و ذکره عباده و لا یقبل الله ایمان عبد الا بولایته و البرائه من اعدائه».
[۲۸] “… ثم لم یوالیک یا علی لم یشم رائحه الجنه و لم یدخلها”مناقب، خطیب خوارزمی، مقتل الحسین (ع)، خوارزمی، ۱/۳۷٫
[۲۹] مائده، ۵۵، “إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ”.
[۳۰] تفسیر نمونه، ج  ۴، ص ۴۲۴ و ۴۲۵٫
[۳۱] ضمیری، جستاری در مکاتب فقهی، بخش مذهب حنفیه؛ اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، انتشارات مرکز مدیریت حوزۀ علمیۀ قم، تابستان ۱۳۸۴، چاپ اول.
[۳۲] طباطبایی، شیعه در اسلام.
[۳۳] فرمانیان، مهدی، فرق تسنن، بخش سلفی، نشر ادیان، بهار ۱۳۸۶، قم، چاپ اول.
[۳۴] فرق تسنن، جلالی، مقالۀ ماتریدیه.
[۳۵] غنی، قاسم، تاریخ تصوف، انتشارات زوار، تهران، ۱۳۸۳، چاپ نهم.
[۳۶] همان.
[۳۷] زرین کوب، عبدالحسین، در جستجوی تصوف.
[۳۸] همان.
[۳۹] حج، ۳۲٫
[۴۰] مقتل مقرّم، ص ۹۶٫
[۴۱] فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، ص ۳۴۱ به نقل از صحیفه ی نور ج ۱۵، ص ۲۰۴۱٫
[۴۲] مقتل مقرّم، ص ۹۷- تهذیب، ج ۲ ص ۲۸۳ ( آخر بحث کفارات).
[۴۳] فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، صص ۳۸۶ و ۳۸۷٫
[۴۴] بر خلاف عباداتی مثل نماز و … که شارع مقدس اسلام شکل برگزاری و نحوه ی آن را هم بیان کرده است و به احدی اجازه نداده است که نماز را بر طبق زبان، عادات و رسوم منطقه ی خاص خودش بخواند.
[۴۵] الفرق بین الفرق، بغدادی، عبدالقاهر، ص ۲۱- ۲۳٫
[۴۶] ملل و نحل، شهرستانی، ج ۱، ص ۱۴۷٫
[۴۷] طوسی، خواجه نصیر، قواعد العقاید، تحقیق، ربانی، علی، ص ۱۱۰٫

فرقه شناسی دراویش گنابادی/ شرکت ها و بنگاه های اقتصادی این فرقه ضاله را بشناسید

فرقه شناسی دراویش گنابادی/ شرکت ها و بنگاه های اقتصادی این فرقه ضاله را بشناسید

فرقه نعمت اللهی گنابادی گسترده ترین شبکه صوفی در ایران به شمار می روند.

به گزارش بهجت خبر، فرقه نعمت اللهی گنابادی گسترده ترین شبکه صوفی در ایران به شمار می روند.

 فرقه شناسی

نام فرقه: نعمت اللهیه سلطانعلیشاهی گنابادی
تخلص فرقه: گنابادی
موسس فرقه: محمد سلطانعلیشاه
سال تاسیس: ۱۲۹۴ هجری قمری
قطب کنونی: نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه
محل مرکزی فعالیت: تهران خانقاه امیر سلیمانی
مهمترین مراکز جمعیتی: بخش بیدخت گناباد و بخش ششده فسا

مهمترین منابع درآمدی:

علاوه بر عشریه که از اتباع فرقه گرفته می شود این فرقه دارای شرکتهای اقتصادی و بنگاه های در آمدی هست که به برخی اشاره می شود:

الف:-صنایع شیردامداران
ب:-صنایع کیک وکلوچه شکوهی( پچ_پچ)
ج:-حدود ۶ چاپخانه و انتشاراتی مانند چاپ جنت بروجرد، حافظ شیراز ، انتشارات حقیقت تهران و…

مهمترین خطرات سیاسی اجتماعی فرقه گنابادی :

رشد سریع
حرکت رسانه ای قوی
داشتن نیروهای مخالف نظام وآماده ی درگیری
نفوذ

تشکیلات:

در راس فرقه قطب قرار دارد. بعد از قطب شیوخ فرقه هستند که در بسیاری از مناطق فعالند وبه عنوان شیخ نامیده می شوند.مهمترین شیوخ فرقه عبارتند از:

۱-یوسف مردانی شیخ کرج
۲-محجوبی شیخ ملایر
۳-خواجه گراشی شیخ فارس و …

توضیحات :

سلطان محمد بیچاره ( فامیل نامبرده ) گنابادی در سال ۱۲۹۴ این فرقه را تاسیس کرد.
انحرافات عقیدتی وی باعث شد که مرحوم آیت الله #آخوند#خراسانی (صاحب کفایه) وی را مرتد اعلام نماید که در سال ۱۳۲۷ هجری قمری توسط عده ای از شیعیان در بیدخت #گناباد در توالت خانه اش ، خفه شد و بعد از آن، #قطبیت در خاندان وی موروثی شد.

فرقه نعمت اللهی گنابادی که گسترده ترین شبکه #صوفی در ایران به شمار می رود, همانگونه که از نام آن معلوم است, نسبت طریقتی خود را به نعمت الله ولی (شاعر) می رسانند که بی شک از اهل سنت بود و #ادعای_خدایی داشت چنانچه در دیوان خود می گوید :

سید زخودی خود فنا شد والله به خدا، که خدائیم
سید چه کنی راز نهان؟ فاش بگفتیم بی خود نگریستیم خدائیم خدائیم (دیوان ص ۴۳۲ )

تفسیر بیان السعاده به سلطان محمد نسبت داده می شود لکن رجال شناس خبیر شیعه، مرحوم آقا بزرگ تهرانی کتاب شناس بزرگ معاصر در کتاب ارزشمند الذریعه می نویسد:

برخی معتقدند این تفسیر مربوط به ملا سلطان است. اما نگاهی به اعراب اول آن نشان دیگری دارد. سپس می گوید:

عین عبارات این تفسیر در رساله شیخ علی ابن احمد مهائمی کوکنی متولد سال ۷۷۶ ومتوفی ۸۳۵ مشهور به مخدوم علی مهائمی موجود است. همچنین الفاظ آن را سید غلامعلی آزاد بلگرامی در کتابش سُبحۀ المرجان، تالیف سال ۱۱۷۷ آورده است. (الذریعه جلد ۳ ص۱۸۱.)

برخی از #انحرافات این فرقه :

تجسم صورت مرشد در عبادات.
عُشریه : اینها بر خلاف نصّ صریح قرآن به جای خمس عشریه را درست کرده اند که به قطب یا نماینده وی داده می شود.
غُسل اسلام: شخص قبل از تشرف به محضر قطب باید غسل اسلام کند!
امام دانستن قطب (مهدویت نوعیه).
سماع : گرچه امروزه اقطاب این فرقه سماع را جایز نمی دانند لکن اغلب اقطاب گذشته این فرقه از مروجین و افراط گرایان در موضوع سماع بوده اند .
اعتقاد به وحدت شخصیه وجود و بی نیازی از عبادت هنگام فناء فی الله!

سخنی در رابطه با قطب فعلی فرقه :

نورعلی تابنده مشهور به مجذوبعلیشاه در ۲۱ مهر ماه ۱۳۰۶ هجری شمسی متولد شد. وی تحصیلات قبل از دیپلم خود را دریکی از دبیرستان های تهران و پس از آن در سال ۱۳۲۷ رشته حقوق قضایی در دانشگاه تهران گذراند و سپس برای تکمیل تحصیلات خود به فرانسه عزیمت کرد.در سال ۱۳۳۶ پس از اتمام تحصیلات در رشته ادبیات فرانسه و اخذ دکترا در رشته حقوق به ایران بازگشت و پس از مدتی در دولت بازرگان در وزارت دادگستری ، وزارت ارشاد و سازمان حج سمت هایی کسب کرد. او فرزند محمد حسن تابنده صالحعلیشاه، قطب دراویش گنابادی است که پس ازبرادرش سطان حسین ملقب به رضاعلیشاه و پسر برادرش یعنی علی تابنده معروف به محبوب علیشاه به عنوان قطب سی و نهم سلسله نعمت اللهی سلطانعلیشاهی گنابادی رسید. نورعلی تابنده، از سران نهضت آزادی و از مخالفین سر سخت نظام جمهوری اسلامی می باشد.

نورعلی تابنده به دلیل تحصن دراویش گنابادی در سوم اسفند سال ۱۳۸۷ مقابل مجلس شورای اسلامی در میدان بهارستان تهران، روز سوم اسفند را که همزمان با کودتای شاه و روز اول سلطنت پهلوی است به عنوان روز درویش نامگذاری نمود. این تعیین روز خاص، یک برنامه سیاسی به حساب می آید که در طول دوران تصوف بی سابقه بود است.

نویسنده: فریدون گلرخ

 

فرقه‌ها در میان ما

فرقه‌ها در میان ما

«فرقه ها در میان ما: تهدید پنهان در زندگی روزمره»[1] کتابی است درباره فرقه ها به قلم «مارگارت سینگر»[2] و «دکتر جانجا لالیچ»[3]، کارشناس گروه های فرقه ای، با پیشگفتاری از «روبرت جی ریفتون»[4]، نویسنده و روانشناس معروف آمریکایی. این کتاب که از منظر روانشاسی به ظهور و گسترش فرقه‌ها در دنیای معاصر می‌پردازد. فرقه ها در میان ما توسط انتشارات «جان وایلی و پسران»[5] در سال ۱۹۹۶ منتشر شد. نسخه دوم این کتاب بدون حضور لالیچ در مقام نویسنده مشترک، در سال 2003 با عنوان«فرقه ها در میان ما: نبرد مستمر علیه تهدیدات آن ها»[6] اندکی پیش از مرگ مارگارت سینگر، توسط همان انتشارات مجدداً منتشر شد.

سینگر، نویسنده کتاب، با این که خودش هیچ وقت عضو بودن در فرقه ها را تجربه نکرده است، درک خیلی خوبی از کارکرد فرقه ها و تجربیات اعضای آن ها را به خواننده منتقل می کند. وی روانشناسی بالینی بود که به طور اختصاصی بر روی فرقه ها مطالعه می کرد و به اعضای آن ها مشاوره می داد. «فرقه ها در میان ما» نگاهی است جامع و عمیق به رفتار و مناسبات فرقه ها. سینگر در کتاب خود برآورد می کند که در دهه 90 حدود بیست میلیون آمریکایی مناسبات فرقه ها را تجربه کرده اند (ص5کتاب).

نویسنده در کتاب به این پرسش های رایج درباره فرقه ها پاسخ می دهد:

  • فرقه چیست؟
  • فرقه ها چگونه اعضایشان را شستشوی ذهنی می دهند؟
  • چرا و چگونه افراد به فرقه ها می پیوندند؟
  • چه بر سر کودکان در فرقه ها می آید؟
  • چگونه می توان از فرقه رها شد؟

سینگر در بتدای کتاب توضیح می دهد که منظورش از واژه فرقه چیست:

در این کتاب هرجا از واژه فرقه و گروه های فرقه ای استفاده می کنم منظورم آن گروه های بزرگتری است که در جامعه ما سر برآورده اند و از نظر نحوه شکل گیری، نحوه اداره شدن و ساختار قدرت شبیه به هم اند. فرقه ها از گروه های نسبتاً بی خطر تا آن دسته از گروه هایی که کنترل استثنایی بر تعاملات روزمره اعضای خود اعمال می کنند و از روش های کنترل ذهن برای نفوذ بر اعضا و کنترل آن ها استفاده می کنند. بااین که رفتار فرقه های خاص باعث این می شود تا افرادی که عضو آن فرقه ها نیستند به آن ها انتقاد کنند، واژه فرقه به خودی خود دارای بار منفی نیست، بلکه صرفاً عبارتی توصیفی است. این واژه برای توصیف گروهی به کار می رود که حول فردی تشکیل شده است که ادعا می کند مأموریت یا دانش ویژه ای دارد و آن را با کسانی که اراده خود را به او محول کنند، قسمت خواهد کرد.

سینگر رابطه فرقه ای را اینگونه تشریح می کند:

رابطه فرقه ای، رابطه ای است که در آن فردی عامدانه افراد دیگر را وادار می کند تا تقریباً در تمامی تصمیم های مهم زندگی شان، به طور مطلق یا تقریبی، وابسته به او شوند و به این پیروان القا می کند که دارای نوعی استعداد، موهبت یا دانش ویژه است. (ص7)

سینگر با آگاهی دادن به مردم درباره روش های کنترل ذهن و کثرت گروه های فرقه گون که برای جذب مردم از همه جا بی خبر در جهت اهداف منحرف رهبر فرقه تور پهن کرده اند، خدمت بزرگی به بشر کرده است:

مردم دوست دارند تصور کنند که دیدگاه ها و ارزش ها و افکار آن ها از هرگونه تعرض مصون است و تنها خود آن ها هستند که می توانند درباره این امور تصمیم بگیرند. آن ها ممکن است با اکراه قبول کنند که کمی تحت تأثر تبلیغات قرار گرفته اند. افزون بر آن، مردم دوست دارند این توهم را باور کنند که دیگران افرادی ضعیف العقل هستند که به سادگی از دیگران تأثیر می پذیرند، در خالی که خودشان افرادی هستند دارای تفکر نیرومند. با این که همه ما می دانیم که ذهن انسان ها ازدیگران تأثیر می پذیرد، هرچند این واقعیت ممکن است برای برخی خوشایند نباشد، بیشتر ما از روی احساس و مغرورانه ادعا می کنیم: «تنها افراد دیوانه و احمق و نیازمند عضو فرقه می شون. هیچ کس هرگز نمی تواند من را وادار به خودکشی کند یا این که همسرم را تقدیم رهبر فرقه کنم. هیچ کس نمی تواند من را وادار به انجام چنین کارهایی کند.»

وقتی می شنوم مردم اینگونه صحبت می کنند، در گوششان می پرسم: «حاضری شرط ببندیم؟» (ص16)

سینگر شش معیار را برای کنترل ذهن ذکر می کند:

  1. فرد را از آنچه (در بیرون) در جریان است و تغییراتی که اتفاق می افتد، بی اطلاع نگه می دارد.
  2. وقت، و در صورت امکان، محیط فیزیکی فرد را کنترل می کند.
  3. نوعی احساس ناتوانی، ترس پنهان و وابسیتگی را در فرد به وجود می آورد.
  4. بخش زیادی از رفتارها و طرز فکرهای سابق فرد را سرکوب می کند.
  5. رفتار و طرز فکر جدیدی را در فرد به وجود می آورد.
  6. دستگاه تجزیه و تحلیل بسته ای را ایجاد می کند که از ورود هرگونه مطلب جدید به ذهن جلوگیری می کند و قدرت انتقاد کردن را از فرد سلب می کند.

در بحث درباره موضوع بیرون آمدن از فرقه، سینگر با هوشمندی هشت علت را شناسایی می کند که که خارج شدن فرد را از فرقه دشوار می کند:

  1. فرد گمان می کند کاری هست که باید آن را به اتمام برساند.
  2. فرد به گروه وفادار است و تمایل ندارد از «تعهد»ی که داده است عقب نشینی کند.
  3. سارش با رهبران گروه و گردن نهادن به آن ها ساده تر است از مقابله با آن ها و مقاومت در برابرشان.
  4. فشار از طرف اعضای گروه و نداشتن اطلاعات، مانع از آن می شود که فرد ارزیابی واقع بینانه ای از فرقه داشته باشد.
  5. فرد گرفتارتر و خسته تر از آن است که بنشیند و درباره سرنوشتش در گروه فکر کند. او تمام فکر و ذکرش معطوف به کوتاه مدت است.
  6. فرد هویتی را که پیش از ورود به فرقه داشته، کنار می گذارد.
  7. فرد از مجازات شدن یا اینکه باعث آزار دیگران شود، ابا دارد.
  8. فرد تمایلی ندارد تا زمان و انرژی ای را که در سازمان صرف کرده است، «به هدر برود».

سینگر همچنین در کتاب خود به موضوع نجات افراد از چنگ فرقه و بازگرداندن زندگی و قدرت تفکر به اعضای فرقه ها می پردازد. به طور خلاصه، «فرقه ها در میان ما» اثری است ارزشمند و مفید که همه باید آن را بخوانند. فرقه و سازو کار و مناسبات آن موضوعی است که هیچ کس نباید از آن غافل شود.

این کتاب توسط آقای ابراهیم خدابنده، از اعضای ارشد سابق گروهک منافقین که از این گروه جدا شده است، به زبان فارسی ترجمه شده است. مترجم بر این عقیده است که اگرچه سینگر در کتابش اشاره ای به فرقه رجوی نکرده است، اما مشاهدات وی از فرقه ها چنان با گروهک منافقین مرتبط است که گویا نویسنده این کتاب را صرفا با مطالعه بر روی این سازمان نوشته و تکمیل کرده است.

[1] Cults in Our Midst: The Hidden Menace in Our Everyday Lives

[2]  Margaret Singer

[3] Janja Lalich

[4] Robert Jay Lifton

[5] John Wiley & Sons

[6] Cults in Our Midst: The Continuing Fight Against Their Hidden Menace

28سوال بی پاسخ از دراویش


28سوال بی پاسخ از دراویش
نفاق این سالوسان ریاکاربسیار واضح است که زیر پرده عرفان در پی دکان سازی و جلب عوام الناس و فریب آنها هستند.

صدای شیعه : یکی از مهم ترین انتقاداتی که به فرقه صوفیه گنابادیه و دیگر فرقه های نعمت اللهی وارد است، مسئله مداخله در مسائل سیاسی می باشد، حال آنکه شعار این فرقه، جدایی دین از سیاست و عدم مداخله در مسائل سیاسی است.
سوال این است : لم تقولون ما لا تفعلون . چرا بر خلاف شعارتان عمل می کنید....!؟
دخالت های شما در مسائل سیاسی اجتماعی مشهود است، از جمله :
1. فعالیت های سیاسی، در همین انتخابات اخیر ریاست جمهوری 1388 در ایران
2. بیانیه های متفاوت و زیادی که بر علیه نظام و یا به نفع فرقه خود صادر می کنید
3. توهین به مراجع
4. وارد کردن اتهامات به مسئولین نظام
5. راه انداختن قائله در کشور (از جمله قائله شهر مقدس قم)
6. هیاهو های سیاسی دروایش ماجراجو
7. حمایت از برخی رجال سیاسی
8. شکایت به سازمان ملل و بیاینه های مختلف در زمینه نقض حقوق بشر
9. راه اندازی وب سایت ها و وبلاگ ها به صورت گسترده برای تبلیغ تصوف و تضعیف نظام
10. راه اندازی مراکز هنری آموزشی در استانها و شهرستانها برای فعالیت های فرقه
11. همایش های گوناگون درباره شخصیت های صوفیه در ایران برای تبلیغ فرقه
و ....
بنابراین، نفاق این سالوسان ریاکار و دورو بسیار واضح است که زیر پرده عرفان و معنویت در پی دکان سازی و جلب عوام الناس و فریب آنها هستند، از جمله فرقه صوفی گنابادی که بر خلاف اعتقاد و شعارشان عمل می کنند.
همچنین صوفیه به این سوالات هم پاسخ دهد ....
 (البته باید گفت که طرح این سوالات از باب استفهام توبیخی و انکاری است نه برای پاسخ گرفتن، چراکه صوفیه پاسخ روشنی برای این سوالات ندارند)
1. نظر خود را راجع به مراجع تقلید و آیات عظام صریحاً بیان نمایید. البته معلوم است که مرام و طریقت تصوف به علت تباین فاحشی که با تشیع دارد با مراجع تقلید و مسئله تقلید از مراجع عظام در زمان غیبت مخالفت دارند.
2. آیا شما معتقد به حلول، اتحاد و یا وحدت وجود باطل هستید یا خیر؟ نظر خود را اظهار نمایید. (منظور، وحدت وجود مصطلح تصوف است)
3. خرقه پوشیدن یعنی چه و مدرک دقیق آن را از مبانی اسلام بیان نمایید.؟
4. اگر ممکن است، سلسله ارشادی خود را با ذکر مذهب آنها برای ما روشن نمایید. البته روشن است که شما صوفیان نمی توانید خود را شیعه معرفی نمایید چراکه سرسلسله های شما سنی مذهب بوده اند.
5. درباره روایاتی که در مذمت صوفیه رسیده و در کتب حدیثی، موجود است چه نظری دارید؟ البته هر توجیهی در اینباره از سوی شما مردود است چراکه قبلا به آنها پاسخ داده شده.
6. درباره حسن بصری و سفیان ثوری چه نظری دارید؟ آیا از مفاخر شما می باشند یا خیر؟ لطفا برخورد آن ها با امام علی و امام صادق _علیهما السلام_ را برای ما بنویسید. (البته از روی انصاف و مستند)
7. آیا همه شما اعم از قطب و غیره، تا آخر عمرتان، به قوانین دین و شریعت عمل می کنید یا بعد از مدتی قوانین و رسوم شریعت از شما برداشته میشود؟
8. آیا شما امامت را شخصی می دانید یا نوعی؟ یعنی ولایت را فقط مخصوص دوازده امام معصوم می دانید یا خیر؟ درباره ی امام زمان (عجل الله فرجه) چه می گویید.
9. به کسی که سرسپرده او هستید چرا قطب می گویید مقام و موقعیت او و مدرک انتصاب او به قطبیت و ولایت را به طور واضح بنویسید.
10. آیا مرشد ولی امر است یا خیر، و مدرک این که مرید باید همانند میّت در دست غسّال در اختیار مرشد قرار بگیرد، چیست؟ و مرشد از چه مقامی اجازه ارشاد گرفته.
11. آیا غیر مسلمان ها در نظر شما پاک اند یا نجس، عقیده و مدرک خود را بیان نمایید. البته با اعتقاد شما به « صلح کل » بعید می دانیم همانند شیعیان و مسلمانان، کفار را نجس بدانید.
12. مدرکِ رقصِ سماع خود را از متون و آموزه های دینی، بیان نمایید.
13. شما با چه مدرکی، افرادی همچون فیض کاشانی، ملا صدرا، مجلسی اول و .... را به خود منتسب می نمایید؟ در حالیکه آن ها متصوفه را رد نموده و مطالبی در بطلان آن نوشته اند.
14. آیا همه فرق صوفیه بر حق و همه اقطاب، ولیّ هستند یا یک فرقه بر حق است؛ و بقیه باطل؟ لطفا معین نمایید. (بعید است جواب روشنی داده شود)
15. چرامساجد را ترک کرده و به خانقاهی که موسس آن مسیحی است پناه برده اید، خواهشمندیم شرافت خانقاه بر مسجد را بنویسید.
16. راه شناسایی قطب حقیقی و بر حق بودن آن قطب از میان اقطاب کدام است؟ لطفا روشن نمایید.
17. آیا قطب امام است یا نایب امام یا بالاتر از امام یا معاند با امام، در هر حال اقطاب قبلی چگونه بودند؟ توضیح دهید.
18. آیا می شود قطب را امتحان کرد یا از او دلیل و استدلال خواست یا خیر؟ چرا و چگونه؟
19. آیا صحیح است تمام عبادات و معاملات مرید با اجازه قطب باشد؟ چه مدرکی در آیات و روایات بر این اعتقاد دارید؟
20. آیا مهدویت، در مرام شما نوعی است یا شخصی؟ و غایب بودن یا ظاهر بودن امام در مرام شما به چه معناست؟(بر اساس چه مدرکی، معتقد به امامت نوعی می باشید)
21. روی چه معیاری، اقطاب، عنوان « شاه » را پسوند القاب خود قرار می دهند؟
22. آیا قطب مفترض الطاعه و لازم الخدمة و لازم الحفظ است یا خیر؟ برای چه و روی چه معیار؟
23. آیا خصائص پیامبر یا خصائص ائمه از جمله « عصمت » و « غیره »، به قطب هم اختصاص دارد یا خیر؟
24. سند و مدرکِ « الشریعة اقوالی و الطریقة افعالی و الحقیقة حالی » و همچنین سند و مدرک روایاتی که راجع به عشق بیان می کنید کدام است؟ برای ما بنویسید.
25. آیا مرام ها و سلاسل دیگر تصوف، مورد تایید شماست یا نه؟ و اگر نیست، چه دلیل و مدرکی بر حقانیت فرقه خود و باطل بودن دیگر فرقه های صوفیه دارید؟
26. آیا این حرف درست است که تا زمانیکه کسی به قطبیّت نرسد، درهای حقیقت به روی او باز نمی شود؟ لطفاً مدرک ارائه دهید و آیا این حرف صحیح است که همه اسرار، پشت پرده ی قطبیت است و پیش از آن چیزی نمودار نیست بلکه آنی الحصول است؟ مدرک ارائه دهید.
27. قطب با چه مجوزی، عشریه، فطر و نذر را از مریدان گرفته و باقی اموال را بر مریدان حلال می نماید. آیا او شارع است و از طرف خدا دستور گرفته است؟
28. روشن کنید که در صوفیه مُشرِّع (تشریع کننده احکام) کیست؟ قطب؟ با چه مجوزی؟ شیخ مجاز؟ با چه مدرکی؟ .... مگر در اعتقاد شیعه غیر از پیامبر اکرم _صلی الله علیه و آله_ و دوازده امامان معصوم _علیهم السلام_ کسی می تواند مشرّع احکام باشد؟


کیوان گیتی ن‍ژاد- جوان آنلاین