دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

انواع فرقه‏های صوفی کدام هستند و چه نام دارند؟

انواع فرقه‏های صوفی کدام هستند و چه نام دارند؟

از همان آغاز به علل مختلف، سیر و سلوک عرفانی با شیوه‏ها و روشهای گوناگون انجام پذیرفته است که این شیوه‏ها و سلیقه‏ها به عنوان طریقت‏یا سلسله، شناخته شده‏اند، که به سلسله‏های مهم تصوف اسلامی ذیلا اشاره‏ای می‏کنیم:

سلسله قادریه: منسوب به عبد القادر گیلانی (متوفی 562 ه.) ملقب به قطب الاعظم. پیروان این مکتب وحدت وجودی هستند. و به محبت و خدمت‏شهرت دارند. اگرچه در اصل از بین حنابله برخاسته‏اند، اما تا حدود زیادی اهل تسامح و مسامحه بودند. در این طریقت‏به حفظ سنت و شعائر تاکید می‏شود و این طریقت در سراسر بلاد اسلامی منتشر شده است.

سلسله رفاعیه: منسوب به ابو العباس سیدی احمد رفاعی بصری (متوفی 578) است که سلسله شیوخ آن به معروف کرخی می‏رسد. پیروان این طریقت جهانگرد و خانه به دوش و در کار ریاضت و تربیت و ترتیب ذکر، تندروتر از قادریه‏اند.

سلسله بدویه: منسوب است‏به سیدی احمد البدوی (متوفی 675) که آنان را احمدیه نیز می‏نامند. سلسله بدوی در مصر انتشار زیادی پیدا کرد. در یکی از جنگهای صلیبی که سن لوئی به مصر حمله کرد پیروان این سلسله مسلمین را به جنگ با مسیحیان تشویق می‏کردند. اما بی‏بند و باری و میگساری آنها بعدها از اسباب عدم توجه عامه مسلمین به آنها شد.

سلسله سهروردیه: منسوب به شهاب الدین عمر بن عبد الله سهروردی (متوفی 632 ه.) است که در تصوف طریقه‏ای معتدل داشت. وی عمل به فرایض دین را مقدمه وصول به حقیقت می‏شمرد. سلسله‏های جلالیه، جمالیه، زینبیه، خلوتیه و شعبه‏های متعدد و مختلف آن در آسیای صغیر، روشنیه در افغانستان از طریق سهروردیه نشات یافته‏اند. زکریای مولتانی، این طریقت را در هند رواج داد و پیروانی یافت.

سلسله شاذلیه: منسوب به ابو الحسن شاذلی (متوفی 656 ه.) است. رعایت پنج اصل خوف ظاهری و باطنی، پیروی از سنت، عدم اعتنا به خلق، تسلیم و رضا، توکل در شادی و محنت، پایه اعتقادی این طریقت است. این سلسله در مصر و مغرب و بلاد عثمانی قدیم اعتبار تمام را کسب کرده است. سلسله‏های: جوهریه، وفائیه، مکیه، هاشمیه، عفیفیه، و قاسمیه، خواتریه در مصر و سلسله‏هایی مثل شیخیه، ناصریه، حبیبیه، و یوسفیه در مغرب، از آن منشعب شده‏اند.

سلسله نقشبندیه: منسوب به خواجه بهاء الدین محمد نقشبند (متوفی 792 ه.). نقش بندیه خود شاخه‏یی بوده‏اند منشعب از سلسله خواجگان که منسوب بوده است‏به خواجه احمد عطاسیوی معروف به حضرت ترکستان. بعدها این سلسله در هند، مخصوصا در دوره اقتدار مغول هند، نفوذ داشت. پیروان این طریقت در آغاز، طرفدار زهد و فقر و سادگی بودند و اندیشه وحدت وجودی داشتند، اما بعدها برخی از آنان به مدح گویی و مال‏اندوزی روی آوردند.

سلسله چشتیه: این سلسله را معین الدین چشتی (633) به وجود آورد. که شیخ فرید الدین شکر گنج (متوفی 670 ه.) و شیخ نظام الدین اولیاء (متوفی 725 ه.) از اخلاف وی هستند.

سلسله شطاریه: منسوب به عبد الله شطار (متوفی بین 818 و 832 ه.) است‏سخنان او یادآور سخنان بایزید و حلاج است. این طریقه در سوماترا و جاوه نیز پیروانی دارد.

سلسله مولویه: منسوب به جلال الدین محمد بلخی رومی معروف به مولوی (متوفی 672) که دو فرقه پوست‏نشینان و ارشادیه از آن برخاسته‏اند. پیروان این طریقت، معتقد به وحدت وجود هستند و توجه به وجد و سماع، قول و ترانه از مختصات این طریقت است. مولویه در عهد دولت عثمانی‏ها کسب نفوذ کردند و بعد از روی کار آمدن جمهوری ترکیه نفوذ خود را از دست دادند و اکنون فقط در حلب و بعضی بلاد کوچک باقی ماندند.

سلسله بکتاشیه: منسوب به حاجی بکتاش ولی (متوفی 738 ه.) این طریقت در حدود قرن هشتم هجری پیدا شد و در ترکیه در روزگار سلاطین عثمانی رواج یافت. در آداب و عقاید این فرقه، هم صبغه تشیع است و هم نوعی گرایش به تاویل و مسامحه. بعضی آداب و رسوم هم از تاثیر و تقلید نصارا در بین آنها رواج یافته است. کلاه سفید، احترام به ادیان، مبارزه با ظلم، از خصوصیات آنان است.

سلسله نعمت اللهیه: منسوب به شاه نعمت الله ولی (متوفی 835 ه.) عقیده به وحدت وجود افراطی از مختصات این طریقت است. چند طریقه از این سلسله منشعب شده است که در ایران پیروانی دارد.

سلسله ذهبیه: منسوب به میر عبد الله برزش آبادی که طریقه او از طریقت کبرویه جدا شده است و تا حدی رنگ غلو دارد و مانند سلسله نعمت اللهیه به تشیع منسوب است.

پی‏نوشت‏ها:
1 - ارزش میراث صوفیه، ص 98 به بعد و طرائق الحقایق، ج 3.

انواع دسته بندی فرقه‌ها

فرقه‌های عرفانی: این فرقه‌ها بیشتر بر جنبه‌های خاصی از درون انسان تأکید دارند و آموزش‌های مسیحیت را احیا می‌کنند {1}، در واقع، به خودشکوفایی و پرورش روان معتقدند. آنها از جهان دوری نمی‌کنند و استانداردهای جامعه موجود را می‌پذیرند. نمونه‌های این فرقه‌ها در مسیحیت وجود دارند.

به گزارش "شیعه نیوز" به نقل از فارس، با گسترش دیدگاه‌ها می‌توان دسته بندی‌های متنوعی را برای فرقه‌ها ذکر کرد؛ این دسته‌بندی‌های می‌توانند بر اساس نوع فعالیت، هدف فرقه و ...انجام گیرند. علاوه بر این دسته‌بندی‌ها، دانشمندان دیگر دسته بندی‌های دیگری را هم در این باره ذکر کرده‌اند که در این مطلب به بخش‌هایی از آنها اشاره شده است.

امیررضا الماسیان با نگارش مطلبی تحت عنوان "انواع دسته بندی فرقه‌ها در سایت "محاکمه " به تشریح برخی دیدگاه‌ها در این باره پرداخته است.

برپایه این گزارش در این مطلب می‌خوانیم:

فرقه‌ها رویکردهای مختلفی را در رفتار با سایر اعضاء جامعه در پیش می‌گیرند که "یینگر" در تحقیق خود به سال 1957 سه نوع فرقه را معرفی می‌کند:

الف) فرقه‌های پذیرشی که اصول استقلالی فردی را دربر می‌گیرند.

به این شکل که توان، امکانات و تسهیلات فرقه بر تربیت نفوس افراد بصورت مجزا و فرد فرد قرار می‌گیرد و جهات اشتراکی آن‌ها در درون اجتماع هرگز لحاظ نمی‌شود؛ نمونه آن جریان "آکسفورد" است.

ب ) فرقه‌های تجاوزگر که جامعه موجود را نمی‌پذیرند و علیه آن قیام می‌کنند که نمونه آن "آناباپتیست" است.

ج ) فرقه‌های کناره‌گیر و طفره رفته که با فلسفه بدبینی همراه بوده، بر زندگی جدیدی تأکید دارند.

این افراد به معنای واقعی فرقه و جدا افتاده از اجتماع می‌شوند و آسیب‌های فراوانی بر آنها وارد می‌شود؛ نمونه آن "گروه‌های مقدس" در ایالات متحده می‌باشد.

"ویلسون" نیز انواع فرقه‌ها را به طور گسترده مطالعه کرده، و نتایج مطالعات خود را به صورت کتب و مقالاتی ارائه داده است.

وی ابتدا فرقه رابه چهار دسته و در نهایت، به هفت دسته تقسیم کرده که دسته‌های چهارگانه آن عبارتند از:

الف) فرقه‌های تغییری و تبدیلی: فعالیت‌های چنین فرقه‌ای بر تبلیغ مسیحیت متمرکز است و اعتقادات مبتنی بر تغییر کتاب مقدس می‌باشند و عضویت در آنها بر اساس تجربه گفتاری است و طرفداران آنها بر دوری از گناه و رسیدن به رستگاری تأکید دارند.

نمونه‌هایی از این گروه، فرقه‌های "رستگاری" و "پنتکستال‌ها" هستند.

ب) فرقه‌های انقلابی: توجه آنها بر وقایع حتمی و قریب الوقوع متمرکز است، کتاب مقدس را از طریق تمثیل و حکایت تفسیر می‌کنند؛ اعضای آنها بیشتر بر اساس حکمت و عقاید مشورت می‌کنند، نه بر اساس تجارب گفتاری؛ ضمن اینکه نسبت به جامعه و نظم موجود آن نوعی عداوت و خصومت دارند.

از انواع این فرقه‌ها، می‌توان فرقه "یهودی بنی اسرائیل" و "کریستادلفیان" را نام برد.

ج) فرقه‌های درونگرا یا پرهیزگار: پیروان آن توجهی به جهان ندارند، دست کشیدن از دنیا و بی‌علاقگی نسبت به تبلیغ مسیحیت، از رفتارهای این فرقه‌هاست که نمونه آن‌ها را می‌توان در جامعه امانا و برخی از گروه‌های هاینس (پرهیزگار، لقب پاپ) یافت.

د) فرقه‌های عرفانی: این فرقه‌ها بیشتر بر جنبه‌های خاصی از درون انسان تأکید دارند و آموزش‌های مسیحیت را احیا می‌کنند {1}، در واقع، به خودشکوفایی و پرورش روان معتقدند.
آنها از جهان دوری نمی‌کنند و استانداردهای جامعه موجود را می‌پذیرند. نمونه‌های این فرقه‌ها در مسیحیت وجود دارند.

از دیگر فرقه‌هایی که ویلسون معرفی می‌کند فرقه دست کاری شده، فرقه مبتنی بر معجزه (کسانی که معتقد به ارتباط با ارواح هستند)، فرقه اصلاح طلب (کوئیکر) و فرقه مدینه فاضله؟ مثل جامعه‌اند یا و برودهاف می‌باشد.

با استفاده از این رده بندی‌ها، ویلسون استدلال می‌کند که تنها انواع خاصی از فرقه‌ها تبدیل به مذهب می‌شوند. فرقه‌های انقلابی بر آموزش اصول پیش از عضویت تأکید دارند.

فرقه‌های درونگرا یا پرهیزگار از تبلیغات دینی به دورند و فرقه‌های عرفانی درخواست‌های فردگرایانه‌ای دارند که به احتمال کم، کودکان نسل اول را جذب می‌کنند.

سایت دیدبان فرقه دسته‌بندی دیگری را برای فرقه‌ها معرفی می‌کند. این دسته بندی مشتمل بر فرقه‌های مذهبی، اقتصادی، خودیاری و مشاوره، سیاسی است.

الف) مذهبی: فرقه‌هایی که از یک سیستم اعتقادی به عنوان پایه و اساس خود استفاده می‌کنند خیلی مرسوم هستند.

سیستم اعتقادی آنان می‌تواند مسیحیت، هندو، اسلام یا هر یک از مذاهب جهان در شکل استاندارد آن باشد، یا آنها ممکن است حتی سیستم اعتقادی خود را هم خلق کرده باشند؛ آنچه آنها را یک فرقه می‌کند این حقیقت است که آنها از تکنیک‌های کنترل ذهنی استفاده می‌کنند و نه چیزی که به آن اعتقاد دارند.

ب) اقتصادی: فرقه‌هایی که از درآمد اقتصادی به عنوان اساس خود استفاده می‌کنند "فرقه‌های طمع" خوانده می‌شوند، آنها به شما قول می‌دهند که اگر به آنها بپیوندید و از برنامه‌های مخصوص آنان جهت موفقیت پیروی کنید بسیار ثروتمند خواهید شد.

اغلب آنها رهبر خود را به عنوان یک نمونه معرفی می‌کنند و توضیح می‌دهند که اگر آنچه او می‌گوید را انجام دهید شما نیز موفق خواهید بود. فرقه‌های اقتصادی از کنترل ذهن استفاده می‌کنند تا شما را مجبور به کار مجانی برای خود کنند و شما را وادار به پرداخت برای جریان نامحدودی از نوارها، ویدئوها، کتاب‌ها و سمینارهای هیجان انگیز که تمامی آنها ظاهراً برای کمک به موفقیت شما طراحی شده‌اند نمایند، ولی در حقیقت این‌ها برای ارتقای محیط کنترل ذهنی فرقه طراحی شده‌اند و شما را در وضعی نگاه میدارند که به رؤیای تقریباً غیر ممکن آنها برای موفقیت باور داشته باشید.

ج ) خودیاری و مشاوره: فرقه‌هایی که از "خود یاری" یا مشاوره یا خود ارتقایی به عنوان اساس کارشان استفاده می‌کنند اغلب تجار و شرکت‌های تجاری را هدف قرار می‌دهند. آنها با ارائه دوره‌ها یا سمینار های خود، ادعا می‌کنند شما یا کارکنانتان به این وسیله در کارتان موفق‌تر خواهید بود.

افراد صاحب فعالیت‌های اقتصادی در اتاق‌های هتل‌ها محبوس می‌شوند و سوژه افکار شبه مذهبی می‌گردند، این افراد در حالیکه روی آنان بازی عجیبی صورت می‌گیرد، نهایتاً به فعالیت‌های گروه می‌پیوندند، و خصوصی‌ترین افکار خود را با گروه در میان می‌گذارند.
زمانی که شما یک دوره را کامل می‌کنید به شما گفته می‌شود که لازم است دوره‌های پیشرفته‌تری را دنبال نمائید، که طبیعتاً هزینه بیشتری از دوره قبلی خواهد داشت...

د ) سیاسی : فرقه‌هایی که از ایده‌های سیاسی به عنوان مبنای خود استفاده می‌کنند در طول تاریخ بخوبی شناخته شده‌اند. آلمان نازی هیتلر و شوروی کمونیستی استالین نمونه‌های کلاسیک کنترل ذهن در ابعاد وسیع هستند. در ابعاد کوچکتر قدرت طلبان سفید و سیاه، تروریست‌ها، گروه‌های شورشی و سایرین بطور معمول از یک فرم کنترل ذهن برای جذب و تسلط بر اعضای خود استفاده می‌نمایند.

*جمع بندی:
همانطور که دیدیم از دیدگاه‌های گوناگون میتوان دسته‌بندی‌های متنوعی را برای فرقه‌ها ذکر کرد، این دسته بندی‌های می‌توانند بر اساس نوع فعالیت، هدف فرقه یا چگونگی شکل گیری (و...) فرقه‌ها انجام گیرند.
علاوه بر دسته‌بندی‌های ذکر شده، دانشمندان دیگر دسته‌بندی‌های دیگری هم ذکر کرده‌اند که از جمله می‌توان به دسته‌بندی 17 قسمتی "گوردون ملتون" یا دسته بندی پنج قسمتی "جرج کریسایدز" اشاره کرد{2}.
توضیح اینکه برخی از دسته‌بندی‌ها و انواع فرقه بر حسب اقتضای جوامع و اختصاصی آن جامعه بوده و کمتر قابل تعمیم است.

*پی نوشت‌ها :
1. این گفته به نقل از محقق مسیحی بوده و درباره جامعه غرب بیان شده است.
2. برای اطلاع از دسته بندی کریسایدز می‌توانید به قسمت مقالات برگزیده ، مقاله "جنبش نوین دینی چیست" مراجعه کنید.

نشانه‌های عرفانهای کاذب و فرقه‌های انحرافی

عرفانهای کاذب

هر جریان و فرقه انحرافی عرفانی و شبه دینی لازم نیست همه نشانه های زیر را داشته باشد بلکه ممکن است تنها چند نشانه را داشته باشد و همین امر برای بر خطا وانحرافی بودن آن جریان کافی است.

به گزارش مشرق،‌ پدیده عرفانها و معنویات دروغین و فرقه های باطل و شیطانی در تمام گستره تاریخ بشری به موازات حضورعرفان و معنویت و شریعت اصیل و حقیقی انبیاِی الهی بوده و در واقع راههای بدیل و جایگزینی بوده است که شیاطین جن و انس آن را در پیش روی بشر برای منحرف کردن آنان از صراط مستقیم وحی و نبوت و امامت می گذاشته اند اما این پدیده در دوران جدید و با سرخوردگی بشر از زندگی مادی و ماشینی ابعاد گسترده تری یافته و در سرتاسر جهان از اقشار مختلف مردم یارگیری می کند.

جامعه اسلامی و انقلابی ما هم از حضور و آقات این پدیده در امان نبوده و جریانهای رنگارنگ به اصطلاح عرفانی و یا معنوی در گوشه و کنار کشور ظهور یافته اند و اگر چه با بسیاری ازآنها برخوردهای قانونی صورت گرفته اما ریشه کن نشده و مجددا به بازسازی خود پرداخته اند و یا با عناوینی جدید وارد میدان شده اند.

بحث در این موضوع مفصل و ابعادی وسیع دارد اما در این مقال سعی می شود به اختصار نشانه ها و معیارهایی برای شناخت عرفانهای کاذب و فرقه های انحرافی به ظاهر دینی از عرفان حقیقی و صراط مستقیم دیانت داده شود، بدان امید که در مقابله با گسترش این پدیده مخرب مفید و موثر افتد.

پیشتر لازم است گفته شود که هر جریان و فرقه انحرافی عرفانی و شبه دینی لازم نیست همه نشانه های زیر را داشته باشد بلکه ممکن است تنها چند نشانه را داشته باشد و همین امر برای بر خطا وانحرافی بودن آن جریان کافی است، اگر چه به میزانی که این نشانه ها در جریانی بیشتر باشد، انحراف آن شدیدتر است و گاه نیز ممکن است جریانی نشانه ای را داشته باشد اما این امر به دلیل غفلت و نا آگاهی باشد و نه به دلیل تعمد در انحراف  که در این صورت باید به آن جریان تذکر داد و در اصلاح آن کوشید.

و اما نشانه های شناخت عرفانهای کاذب و معنویت گرایی دروغین که گاه در قالب یک فرقه و جریان اجتماعی و شبه دینی ظهور و بروز دارد، به شرح زیر است:  

۱. خداشناسی غلط

اساس عرفان صحیح اسلامی و قرانی بر متعالی بودن و منزه بودن خداوند ازهر گونه شبیه و نظیر و حلول کردن در جهان و انسان و برتر بودن ازهر وهم و گمان است. سنخ وجودی خداوند به عنوان خالق هستی با سنخ وجودی مخلوقات در کنه و ذات متفاوت است و هیچ سنخیت و مشابهتی بین این دو وجود و موجود،  نیست. اهل بیت علیهم السلام کسانی را که به آنها نسبت الوهیت و خدایی می دادند مورد لعن و نفرین قرار می دادند و تاکید می کردند که آنها بندگان خدا هستند و خداوند متعالی از آن است که شریک داشته باشد و یا در موجود و مخلوقی حلول کند و یا ذاتش با او متحد شود. رهبران و سازندگان بسیاری از فرقه های انحرافی و عرفانهای کاذب، برای فریب دادن پیروان خود و وادار کردن آنها به تسلیم در برابر خود، ادعای خدایی و یا اتحاد با ذات خداوند و یا حلول خداوند در خود دارند که همه اینها از مصادیق کفر و شرک بوده و از نظر شریعت مجازات مرگ دارد.

۲. انسان خدایی و عقل بسندگی

برخی از فرقه های انحرافی عرفانی و یا غیر عرفانی سخن از خدا بودن انسان می گویند و انسان را معیار حق و باطل می دانند و اساسا نیاز به خدایی متعالی از هر موجودی را انکار می کنند و سخن از این می گویند که انسان خود واجد و معیار همه ارزشهاست و عقل آدمی برای هدایت و تمشیت امور مادی و معنوی انسان و جوامع کافی است.

بدیهی است این اعتقاد نیز باطل بوده و انسان تنها در پرتو هدایت الهی و تعالیم انبیاء علیهم السلام می تواند مسیر حق را از باطل تشخیص داده و به صراط مستقیم  هدایت شود. عقل آدمی ظرف و بستری برای دریافت تعالیم انبیاء است  و عقل بدون وحی و هدایت انبیاء مانند چشمی است که در تاریکی طی مسیر می کند و در برخورد با موانع و چاله ها و چاهها دچار سقوط می شود و این نور وحی است که باید در پیشاپیش چشم عقل تابانده شود تا راه را از چاه تشخیص دهد. البته معلوم است که اگر آدمی فاقد چشم عقل بود، نور و نور افکن وحی و انبیاء برای او سودی نداشت و مانند کوری بود که نور و چراغ برای او سودی ندارد و از همین روست که در قران و روایات برای عقل مقام والا و بلندی ترسیم شده است اما این بدان معنا نیست که عقل، مستقل از هدایت های وحیانی بتواند انسان را به مسیر سعادت رهنمون سازد. اگر چنین بود اساسا خداوند نباید انبیاء را مبعوث و انسانها را به اطاعت از آنان امر می فرمود.

۳. تحقیر علم و فقه و نفی تقلید از عالمان شایسته دینی

تحقیر علم و دانش حقیقی و منبعث از منابع و متون اصیل دینی و استفاده شده ازعالمان و فقهای شایسته از دیگر ویژگی های برخی فرق انحرافی عرفانی و یا غیرعرفانی است و این بدان دلیل است که می خواهند مریدان و طرفداران خود را از علما و فقها دور کرده و در دام خود گرفتار کنند. عرفانهای انحرافی گاه سخن از خودشناسی و حتی خلوص و خود سازی می زنند و علم و دانش و فقه را حجاب حقیقت اعلام می کنند. و این در حالی است که آیات قران و دهها روایت، مسلمین و مومنین را توصیه به علم آموزی تحت هر شرایطی می کنند مانند این روایت از امام صادق علیه السلام که فرمود: اطلبوا العلم و لو بخوض اللّجج و شقّ المهج.[۱] {به طلب دانش و علم برخیزید، هر چند با فرو رفتن در گردابها و در خطر افتادن جانها همراه باشد.} آنچه مسلم است هیچ امری حتی عبادت و ریاضت و خلوص و چله نشینی و ...  نمی تواند جای علم آموزی درست و صحیح را نزد عالمان و فقهای اصیل دینی بگیرد. و هر کس که به تحقیر علم و تفقه در دین پرداخت و علما و فقها را تحقیر کرد، به خطا رفته است و اگر ادعای عرفان دارد، در پی تحمیق مریدان خود و به انحراف کشاند آنهاست.  به این روایت بنگرید که امام باقر علیه السلام چگونه  فقه آموزی و طلب فهم دین را بر شیطان سخت تر و ناگوارتر از عبادت هزارعابد دانسته است: مُتَفَقِّهٌ فِی الدِّینِ أَشَدُّ عَلَی الشَّیْطَانِ مِنْ عِبَادَةِ أَلْفِ عَابِدٍ.[۲]

در همین راستا باید اشاره کنیم که نفی تقلید از مجتهدین و فقهای جامع الشرایط  و یا توصیه به تقلید از فردی که شایستگی علمی و اخلاقی ندارد، نیز در اغلب فرقه های انحرافی که ادعای دینی و اسلامی بودن نیز دارند مشاهده می شود، در حالی که به حکم عقل و شرع وقتی کسی خود به مرحله اجتهاد نرسیده است باید در امور دینی و عقیدتی خود به تقلید و تبعیت از دین شناسان و فقهای واجد شرایط بپردازد.

جالب توجه این است که برخی از فرقه های انحرافی در عین حال که به نفی تقلید از عالمان دینی و فقهای جامع الشرایط می پردازند، در عین حال مریدان خود را به سرسپردگی بدون چون و چرا به رهبر و قطب فرقه توصیه می کنند.

۴. عدم پایبندی به شریعت

رعایت نکردن احکام شرعی و بی اعتنایی به واجبات و محرمات با توجیهات گوناگون از دیگر نشانه های انحراف و عرفانهای دروغین و فرقه های شیطانی است. گاهی چنین استدلال می شود که شریعت برای مراحل پایین سیر و سلوک است و وقتی انسان به مراحل بالاتر رفت و مثلا به حقیقت رسید، بی نیاز از شریعت و عمل به واجبات و ترک محرمات می شود. و یا گفته می شود که شریعت پوسته و حقیقت مغز آن است و هر گاه به مغز رسیدیم دیگر نیازی به پوست نداریم و آن را دور می اندازیم. و نیز گفته می شود که شریعت برای ظاهرگرایان است اما اهل باطن بی نیاز از آن هستند. بدیهی است اگر این حرف صحیح بود باید انبیاء الهی و امامان علیهم السلام چون به حقیقت رسیده بودند و مراحل عالی کمال را طی کرده بودند، اخکام و اعمال و عبادات شرعی را ترک می کردند در حالی که می دانیم آنان بیش از همه و تا آخرین لحظه حیاتشان بر همه احکام الهی مواظبت داشتند. امام حسین علیه السلام در ظهرعاشورا که تا شهادت و ملاقات با خداوند ساعاتی بیشتر نمانده است، به نماز می ایستد. بنا بر این سخن از نفی شریعت گفتن به هر بیان و زبانی و توجیهی که باشد باطل و انحراف محض است.

۵. صراطهای مستقیم  

حق بودن همه ادیان و مذاهب و این که حق نزد یک نفر و یک دین و آیین نیست و حقیقت بین همگان تقسیم شده و صراطهای مستقیم داریم نه صراط مستقیم، از دیگر حرفهایی است که فرقه ها وعرفانهای منحرف برای جا انداختن خود و جذب افراد با شکستن مقاومتهای اعتقادی آنها مطرح می کنند. گاهی این حرف باطل به استناد روایت فاقد سند و نامعتبری مطرح می شود که می گوید به تعداد آدمیان راه به سوی خداوند وجود دارد. (الطرق الی الله بعدد انفس الخلائق) در حالی که از مسلمات قرانی و مکتب اهل بیت علیهم السلام این است که تنها دین سزاوار تبعیت اسلام است (وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ‏ ـ ال عمران/ ۸۵) و تنها مذهب واجد حقانیت تشیع است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روایتی فرمود که امت من پس از من هفتاد و سه فرقه می شوند که یکی از آنها در بهشت و هفتاد و دو فرقه دیگر در جهنم خواهند بود. (خصال صدوق، ج ۲، ص ۵۸۵) همچنین قران کریم تصریح می کند که صراط مستقیم یکی است و باقی راهها انحراف است:  وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِه‏ (انعام/ ۱۵۳) {همانا راه راست من همین (دین اسلام) است، از آن پیروی کنید، و به راههای دیگر مروید که شما را از راه خدا دور و پراکنده می‏سازند}

۶. اختلاط حرام زن و مرد و روابط نامشروع جنسی

برخی از نحله های عرفانی منحرف برای جذب مشتریان بیشتر حریمهای شرعی روابط بین محرم و نامحرم را نقض و بی اعتبار اعلام می کنند و از اختلاطهای نامشروع بین زنان و مردان در مجالس و محفلهای خود شروع کرده و در ادامه از انواع فساد جنسی و روابط نامشروع سر بر می آورند. گاه این انحراف  تحت پوشش ستایش از عشق و عشق مجازی و این که عشق مجازی پلی به سوی عشق حقیقی است، مطرح می شود که تنها یک پوشش برای شکستن حریمهای شرعی است. برخی فرقه ها انحرافشان در این موضوع شدیدتر بوده و تا ستایش از همجنس گرایی به  پیش می روند.

۷. تکیه بر امور خارق العاده و علوم غریبه

از آنجا که امور شگفت و خارق العاده برای اغلب افراد جذابیت دارد و اعجاب آنان را بر می انگیزد، رهبر یا رهبران بسیاری از فرقه های منحرف عرفانی و غیر عرفانی با ارائه چنین اموری و نشان دادن چشمه هایی از آن افراد ساده دل و بی خبر را جذب می کنند. در حالی که اولا باید بدانیم  کسانی که بر این امور توانا هستند اغلب از راههای غیر شرعی مانند کمک گرفتن از جنیان و شیاطین و سحر و جادو و ...، به این امور دست می زنند و جنیان و شیاطین نیز اغلب تا این افراد به مقدسات اهانت نکنند، آنان را در انجام امور خارق العاده و غیب گویی و خبر از آینده دادن و ... یاری نمی کنند. ثانیا، توانایی بر انجام این امور حتی اگر از راههای حرام نباشد دلیلی بر موجه بودن اشخاص نیست. گاهی کسی ممکن است به خاطر عواملی طبیعی با غیر طبیعی توانایی هایی عجیب و خارق العاده پیدا کند و یا حتی ممکن است در موردی از باب تفضل خداوند در حق او باشد، چنان که در باره ابن سیرین مشهور است که قدرت بر تعبیر خواب را به دلیل آن که در برابر تقاضای نامشروع یک زن نامحرم مقاومت کرد در حالی که هیچ مانعی برای این کار وجود نداشت، خداوند به طور ناگهانی به او اعطاء کرد. اما در همین مورد نمی توان نتیجه گرفت که همه اعمال و گفتارهای ابن سیرین درست است و مثلا می تواند مرجعیت فکری و دینی پیدا کند و مراد عده ای شود.

نقل شده در زمان امام صادق(علیه السلام) شخصی مدّعی بود که قادر است از اشیایی که دیگران پنهان کرده اند خبر دهد. مردم به عنوان سرگرمی و تفریح از راه های مختلف وی را امتحان کردند. آن فرد برخلاف انتظار حاضرین به خوبی از پس امتحانات برآمد، تا اینکه امام صادق(علیه السلام) سر رسید، اوضاع را جویا شد، جریان را شرح دادند. حضرت دست خود را مشت کردند و از او پرسید؛ در دست من چه چیزی است؟ او بعد از لحظاتی تأمل و فکر، با حالت تحیّر و تعجّب به امام خیره شد. امام(علیه السلام) پرسید چرا جواب نمی دهی؟ گفت جواب را می دانم ولی در تعجبم شما از کجا آن را آورده اید. آن شخص ادامه داد: در تمام کرة زمین همه چیز مسیر طبیعی خود را می گذراند فقط در یک جزیره مرغی دو تا تخم گذاشته که یکی از آنها مفقود شده و آنچه در دست توست باید همان تخم باشد. حضرت تصدیق کردند. امام(علیه السلام) از او پرسید چگونه به اینجا رسیدی؟ جواب داد: «با مخالفت با هوای نفس»، هرچه دلم خواست خلافش را انجام دادم. حضرت از او خواست مسلمان شود. جواب داد، دوست ندارم. امام (علیه السلام) فرمود؛ مگر قرار نبود با هوای نفست مخالفت کنی؟ طبق عهد خودت الان باید مسلمان شوی، چون دوست نداری مسلمان شوی. زمینه فراهم بود؛ هم به قدرت معنوی امام پی برد و هم در مقابل استدلال امام پاسخی نداشت. بعد از مسلمان شدن، قدرت غیبی خود را از دست داد. سراغ امام آمد و زبان به شکوه گشود: «قبلاً که مسلمان نبودم این قدرت را داشتم الان که خدا را پذیرفتم قدرتم را از دست داده ام! این چه دینی است؟» امام (علیه السلام) فرمود: «تاکنون متحمّل زحمتی شده بودی و خداوند در همین عالم مزد زحمت تو را می داد و بعد از دریافت مزد، طلبی از خدا نداشتی چون با خدا بیگانه بودی و از الان آنچه عمل می کنی خداوند برای آن جایی که به آن نیازمندی ذخیره می کند و آنچه که قبلاً داشتی برای نیل به سعادت ابدی، سودی به تو نمی رساند.» (قصص العلماء ص ۴۵)

۸. تشکیل محفل های دربسته

فرقه های انحرافی به دلیل آن که بسیاری از عقاید و اعمالشان بر خلاف عقل و شریعت است و اغلب افراد حتی معمولی نیز می توانند این تعارض را درک کنند، شیوه کاریشان بر این است که عقاید خود را در محفلها و جلساتی دربسته و محرمانه به مریدان و اعضای خود القا می کنند و از ورود افراد نامحرم و به خصوص افراد عالم و دارای قدرت نقد جلوگیری به عمل می آورند تا مبادا ابعاد غیر منطقی و غیر شرعی افکار و رفتارشان آشکار شود. اگر جریان و اندیشه ای به حقانیت و عقلانیت خود باور داشته باشد، از مواجهه انتقادی و مباحثه و مناظره پیرامون آن نه تنها شانه خالی نمی کند بلکه از آن استقبال می کند.

۹. عدم دشمنی و مخالفت با قدرتهای استعماری

از انجا که عرفانها و فرق انحرافی اغلب از حمایتهای مالی و تبلیغاتی  دولتهای استعماری غربی برخوردارند و منافع این دولتها در ایجاد و پرورش چنین فرقه هایی است، سرکردگان و پیروان این فرقه ها با چنین دولت هایی مخالف نبوده و بعضا از آنها تمجید و ستایش نیز می کنند. در حالی که به حکم عقل و شرع و به تعبیر زیبای امیرالمؤمنین علیه السلام: کونوا للظالم خصما و للمظلوم عونا، انسانها باید دشمن ظالمان و یاور مظلومان باشند.

 جدایی دین از سیاست، شعار بسیاری از فرقه های انحرافی است و این در راستای  حمایت از منافع استعمارگرانی صورت می گیرد که دین را در تعارض با منافع و چپاولهای خود می بینند.

۱۰. ادعای شهود و مکاشفه و رؤیا

برخی ازعرفانهای انحرافی بر شهود و مکاشفه و یا الهام تاکید ویژه ای دارند و پیروان ساده دل خود را با ادعاهایی اغلب دروغ اغوا می کنند. در حالی که اولا چنین شهود و مکاشفه و الهامی به راحتی برای کسی رخ نمی دهد و بسیاری از مدعیان دروغ می گویند. ثانیا بسیاری از مکاشفات شیطانی اند یعنی شیاطین با تصرفاتی که در روح و ذهن بعضی افراد منحرف و تابع خود می کنند، گاه اموری غیبی یا عجیب و خارق العاده را به آنها می نمایانند.  بر این اساس، این مکاشفات نه تنها دلیل بر درستی و حقانیت راه و اندیشه این افراد نیست بلکه دلیل بر بطلان و شیطانی بودن آنان است. ثالثا اگر مکاشفه و شهودی برای شخصی وجیه و ایمانی رخ دهد، هرگز محتوای آن نمی تواند در تعارض با عقل و شریعت باشد و باید به محک عقل و دین سنجیده شود. ضمن آن که چنین مکاشقه یا مکاشفاتی به معنای درستی اندیشه ها و باورها و رفتارهای شخص صاحب مکاشفه نیست و او نمی تواند به استناد این مکاشفه مثلا حقانیت اندیشه های عرفانی و یا فلسفی و یا فقهی و سیاسی خود را اثبات کند.

در همین جا باید به این موضوع نیز اشاره شود که کسانی هم به دروغ مدعی ملاقات با امام زمان علیه السلام هستند و از این طریق اعتماد عده ای را جلب کرده و مرید پروری می کنند. در مورد ملاقات با امام زمان علیه السلام اگر چه نظر مشهورعلمای شیعه این است که چنین چیزی ممکن است و امکان آن منتفی نیست اما بدون شک امری سهل نبوده و اثبات درستی آن و راستگویی شخص مدعی بسیار مشکل است و وقوع آن نیز در طول تاریخ غیبت به ندرت اتفاق افتاده است و کسانی که به این ملاقات نائل شده اند اغلب از اعلام عمومی و گاه حتی خصوصی آن امتناع می کنند چرا که می دانند ممکن است این امر باب ادعاهای دروغ را توسط شیادان باز کرده و با دین و اعتقادات مردم بازی شود.

رؤیا و خواب نیز دستاویزی دیگر برای فرقه های انحرافی است. بدین معنا که کسانی مدعی حرفها و عقاید و مطالبی می شوند که در خواب و رؤیا دیده اند و یا به آنها القا شده است. در این مورد نیز باید دانست که اگر چه رؤیا و خواب می تواند صادق باشد و از این طریق  حقیقتی و یا وقوع حادثه و اتفاقی در آینده به شخصی القا شود اما باید توجه داشت که اولا، برخی خوابها شیطانی است و رحمانی نیست و تشخیص این که خوابی رحمانی و یا شیطانی است، گاه کاری دشوار است. ثانیا، باید ثابت شود که شخص مدعی رؤیای رحمانی راستگوست و دروغ نمی گوید. ثالثا، خوابها اغلب نیاز به معبر و مفسر دارند و هر کسی نمی تواند به سادگی تعبیر و تفسیر یک رؤیا را بفهمد. رابعا، اگر مدلول و مفهوم خوابی در تعارض با عقل و دین بود، آن رؤیا شیطانی است. خامسا، با خواب نمی توان حکمی شرعی و یا تکلیفی دینی را اثبات کرد و به عبارت دیگر خواب در زمره منابع استنباط احکام دینی و شرعی نیست. به عنوان مثال کسی نمی تواند مرجع تقلید خود را بر اساس خواب انتخاب کند و باید از همان طرقی که در رساله های عملیه آمده است، انتخاب نماید و یا شرعا نمی توان کسی را بر اساس آنچه در خوابی در باره وی دیده ایم، متهم به گناه و خلافی کنیم . و یا آن که حقانیت فکری و عقیدتی کسی با دیدن خواب در باره او ثابت نمی شود. بله اگر کسی با ملاکهای دینی و عقلانی، حقانیت و درستی راه و اندیشه هایش بر ما ثابت شود، آن گاه دیدن یک خواب مثبت در باره او می تواند نشانه و شاهدی بر تایید او باشد. 

۱۱. امتزاج حق و باطل

باید دانست که عموم فرقه ها و جریانهای انحرافی ممکن است مطالب درست و حقی نیز در حرفها و عقاید و رفتارشان باشد و همین امرگاه موجب می شود کسانی تامل و بررسی لازم را در همه حرفها و عقاید آنها نداشته و به آنها متمایل شوند. از همین رو لازم است همه عقاید و اعمال یک جریان و فرقه وارسی شود تا معلوم شود که در مسیر حقند یا باطل؛  و نیز باید دانست که گاه یک عقیده اساسی باطل در گروه و یا جریانی می تواند دلیل بر انحراف کلی آن باشد. در مثل گفته می شود مانند فضله ای در دیکی پلو است که کل دیک را نجس می کند. امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه ای از نهج البلاغه می فرمایند یکی از عوامل انحراف افراد این است که با باطل ممزوج و آمیخته به حق مواجه می شوند و توان شناخت و تفکیک حق از باطل را پیدا نمی کنند و ای بسا موجب می شود که تحت تاثیر اجزای حق، عناصر باطل را بپذیرند. (خطبه ۵۰ نهج البلاغة)

در پایان باید متذکر شویم که مهمترین راه برای شناخت عرفانهای کاذب و فرقه های انحرافی مراجعه به عالمان شایسته دینی و فقهای شناخته شده و مورد اعتماد عموم مومنین، و سئوال و پرسش از آنان در باره این فرقه ها و عدم اتکا و اعتماد به دریافت  شخصی خودمان است. بدون شک این مسیری نجاتبخش از افتادن به دام انحرافها و منحرفان خواهد بود.

ماهنامه رشد را  اینجا مطالعه کنید

منبع: نشریه راه رشد، وابسته به ستاد امر به معروف و نهی از منکر شماره ۱۸۷

[۱] . بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۲۷۷

[۲] . بصائر الدرجات، ج ۱، ص ۷

معرفی تعدادی از فرقه های نوظهور دینی \جدول

معرفی تعدادی از فرقه های نوظهور دینی \جدول

فرقه‌های نوظهور غربی یکی از پدیده‌های عصر جدید شناخته می‌شود که گسترش فعالیتشان در سال‌های اخیر باعث نگرانی‌های زیادی در میان کارشناسان دینی و حتی مسئولان رسمی کشور شده است.

در سا لهای اخیرگسترش ترویج شیطا ن پرستی که در جامعه با موسیقی ها، میهمانیها و نمادهای خاص این فرقه شناخته شده، حساسیت نهادهای فرهنگی و کارشناسان جتماعی را برانگیخته است.با این حال هنوز مسوولیت دستگاههای مختلف فرهنگی، انتظامی وامنیتی در مورد آن به درستی تبیین نشده است. سال 83 مقام معظم رهبری طی نام های شورای عالی انقلاب فرهنگی را به مبارزه با اینگونه انحرافات عرفانی ملزم کرد که تا کنون شورای فرهنگ عمومی زیر نظر شورای عالی انقلاب فرهنگی کمیت هها و کارگرو ههای تخصصی را به منظور مقابله با فرقه ها و جریانهای انحرافی تشکیل داده و برای برخی از دستگاههای تاثیرگذار وظایفی را هم تعیین کرده است. در حوزۀ اقدامات امنیتی برای مقابله با این جریان انحرافی برخی عاملین در هنگام برگزاری میهمانیها و ورود محموله‌های حامل علائم شیطا نپرستی دستگیر شدند؛ ولی همچنان این ابهام وجود دارد که این علائم که بعضی آن را مقدمه ترویج شیطان پرستی می‌دانند، چگونه و توسط چه گروه هایی وارد کشور می شوند و چه تاثیراتی بر جامعه دارند. همچنین 24 فروردین امسال معاونت اجتماعی نیروی انتظامی مقابله با عاملان فروش و مصرف کنندگان را در دستور کار قرار داد و نصب بوگیرهای x را که گفته می‌شود از علائم شیطا نپرستی است در خودروها ممنوع اعلام کرد.

امروزه خیلی از دین شناسان معاصر اعتقاد دارند این پدیده نوظهور نه تنها نمی تواند حتی به عنوان یک داروی تسکین دهنده عمل کند بلکه خود دارد به یکی از نشانه‌های بحران معنویت در دوران جدید تبدیل می‌شود. اینها تعدادی از فرقه‌ها و افرادی هستند که در این جریان اسم و رسمی به هم زده‌اند.

تعدادی از فرقه‌های نوظهور غربی

 

 

تولیک

طریقه تولیک دو بعد اصلی دارد. یکی بعد اخلاقی است که تقریباً اموری کلی را که بیش تر صبغة اخلاقی دارد به پیروان توصیه می کند. نمونة این تعالیم را می توان در کتاب چهار میثاق اثر دون میگوئل روئیز ملاحظه کرد. بعد دیگر سیر در

عوالم رؤیایی و دستیابی به تجربیات فرا مادی است. بر خلاف برخی مکاتب مانند گورجیف و اشو در این مکتب «رؤیابینی ،» هنری معنوی محسوب می شود و تنها کافی است تعالیم لازم

برای بهبود آن دریافت شود. در حقیقت رؤیابینی ارادی مهارتی معنوی است که باید آن را کسب کرد. سر خپوست ها در گذشته برای سیر در عوالم رؤیایی از روش های دیگری جز تمرینات

معنوی نیز استفاده می کردند.

 

 رام الله

یکی از جنجال یترین و در عین حال پر طرفدارترین فرقه هایی که طی این یکی دو دهه در ایران ظهور کرده است، فرقه رام الله

چنانکه از اسمش پیداست معجون خند هداری از هندوئیزم، مسیحیت و اسلام است که مثل شیر بی یال و دم شباهتی به هیچ یک از این سه نیز ندارد. رهبر این فرقه شخصی است به نام

«پیم   ان فتاح » که خود را خالق فتاح،ا یلیا، راما لله وا لیاس می‌نامد و از سوی مریدانش شخصیتی آسمانی، خارق العاده و مقدس معرفی میشود. در عین حالب رخیا ز پیروان پیمان فتاح او را «آواتار » به معنی «تجسم جریان حقیقت « ،» روح مجسم حق » و «تجسما لهی » نامید هاند. «بنی سماء » لقب دیگری ا ست که از جانب مریدان به او داده شده است. البته در بعضی از

کار تهای ویزیتی که شاگردان، مریدان و دوستان فتاح این ور و آن ور پخش کردها ندا و باا لقاب دیگری نیز شناخته میشود که تعدادی از آنها عبارتندا ز: «بنیا نگذار علوم باطنی قطب علوم باطنی بنیانگذار الهیسم نوین. » درباره او گفته اند: رام الله همیشه با لبا سهای مشکی در میان مردم ظاهر می شد و با لحن

خاصی صحبت می کرد.

 

سای بابا

ستهید سای بابا (1926)یکی از پرآوازه ترین گروههای هند است که هوادارانش را در غرب بیشتر مهاجران آسیایی تشکیل می دهند. او در سیزده سالگی به مدت چند روز بیهوش بود، سه ماه بعد اعلام کرد صورت تجسم سای بابای شیردی است. شهرت سای بابا تا حد زیادی به سبب کراماتی است که بسیاری از مردم به او منتسب می کنند.

 

اکنکار

«پال توئیچل » در سال 1965 طریقة «اکنکار » را بنیان نهاد.

چون در آیین او اعتقاد راسخی به استاد زندة «اک » وجود داشت و توئیچل خود را وارث یک سنت باستانی و نهصد و هفتاد و یکمین استاد زندة اک می خواند، پس از او مسئلة جانشین یاش با بحران همراه شد. «داروین گراس » پس از

وی به عنوان نهصد وهفتاد و دومین استاد زندة اک معرفی شد اما پس از چندی با مخالفت های فراوان مواجه شد و در نهایت از سمت خود برکنار شد. اکنون هارولد کمپل

به عنوان استاد زنده اک مشغول فعالیت است.

«دیوید سی لین » استاد مطالعات دینی کسی بود که توئیچل را به سرقت ادبی و علمی از استادش «راداسوامی متهم کرد. او معتقد بود همة آنچه توئیچل ب هعنوان تاریخ اک می گوید دروغ است و او همة تعالیمش را در مدتی که شاگرد

سوامی بوده از او آموخته است. اما توئیچل خود معتقد بود «ربازارتارز » استاد باستانی اک آموخته و او را در سفر روحانی

ملاقات کرده و همة این تعالیم را از او آموخته است.

در مکتب اکنکار سفر روح نقشی کلیدی دارد. سفر روح یعنی حضور همزمان در دو مکان. اکیست ها باید مهارت سفر روح را بیاموزند و از این طریق حالات دینی و معنوی را

تجربه کنند. در جها نبینی اک جهان از نور و صوت خدا یا به تعبیر خودشان «سوگماند » تشکیل شده و غایت یک اکیست همکاری با سوگماند است.

 

عصر نو

یک اصطلاح فرگیر است که بر شبکه گسترده ای از افراد و گروه های کمابیش همپوش با معتقدات وجهت گیری های بسیار متفاوت اطلاق می شود. درباره حد و مرزهای عصر نو ممکن است گفته شود آمیزه ای از جنبش های استعداد بشری، نوپاگانیسم، فکرنو، رازورزی شمنیسم یا ویکا و یا جادوگری باشد. در یان باره هیچ اتفاق نظری وجود ندارد.

 

یوگا

یوگا یک طریقة معنوی است که ریشه در ادیان هندی دارد و با حرکات، تمرینات و تعالیم جسمی همراه است. در حقیقت یوگا مکتبی است که جسم و روح را به مثابة یک کل در نظر م یگیرد و با همان اهمیتی که روح را تربیت م یکند

به جسم نیز بها م یدهد. مبنای یوگا را دانشی پرورده که در راستای کشف ارتباط روح و جسم رونق گرفته است. در یوگا بسیاری از اثرات روحی به واسطة فعالیت های جسمانی و

بسیاری از اثرات جسمانی به واسطة فعالیت های روحانی رقم می خورد.

 

شیطان پرستی

شیطان پرستی که اصولاً واکنشی در برابر مسیحیت بوده است واقعه نادری به شمار م یرود . از اواخر قرون وسطی جادوگران را متهم به شیطان پرستی میکردند ولی تقریباً هیچ سند معتبری دال بر وقوع آن وجود نداشت. فرض می شود که آیین اصلی و مشخصه

شیطان پرستی مس سیاه است یعنی هزل کفر آمیزی از عشایی که کشیش خلع لباس شده برگزار می کند.

همراه با شمع های سیاه و پیکرهای مسیح بر صلیب وارونه که شامل آلودن نان و شراب مقدس، آزادی افراطی روابط جنسی، و گاهی قربانی کردن حیوانات وحشی انسان می شود.

 

تی ام

«مهاراش ماهاش یوگی » بنیا نگذار طریقة تی ام یا مراقبة تعالی بخش بود. او در نیمة اول قرن بیستم پس از سال ها انزوا و مراقبه مکتب خود را بنا نهاد و در صدد اصلاح اوضاع جهان برآمد. او به آثار هندویی مسلط بود و شرحی نیز بر اوپانشادها (متون مقدس هندویی) نگاشت. او در تلاش بود تا شبکه ای از استادان تی ام تشکیل دهد که بتوانند همة جمعیت زمین در آن روزگار را تحت هدایت و تربیت خود در آورند. چرا که در تی ام تعلیم حضوری و سینه به سینة استاد به شاگرد نقشی کلیدی دارد. گرچه او نتوانست کاملاً به هدفش دست یابد ولی توانست افراد زیادی را تحت تعلیم شبکة خود درآورد. راه و طریقة او دشواری چندانی نداشت برای همین پیروان برای تبعیت از شیوة او چندان با زحمت مواجه نمی شدند. تعالیم یوگایی در تی ام کاربرد زیادی دارند. یوگی معتقد بود با این شیوه می توان از مرز ماده عبور کرد و با مرکز خلاق هستی ارتباط برقرار کرد. تبلیغ او برای آیینش موجب شد تا در آمریکا علیه او شکایتی صورت گیرد و در این دعوی حقوقی او برای تبلیغ دینی جدید محکوم و از ادامة فعالیت منع شود. اما تلاش بسیار جریان تی ام برای اثبات اینکه این طریقه، دین نیست بلکه یک تکنیک است نتیجه داد و این حکم پس از چند سال شکسته شد. با شکسته شدن این حکم جریان ت یام

دوباره رونق گرفت.





 

فرقه ها

فرقه ها

مفهوم مذهب

«مذهب» به معنای راه و روش است و در مفهوم دینی، به مسیر اعتقادی افراد، مذهب گفته می شود.[۱] در این تعریف، می توان مذهب را در ارتباط با اصل دین هم به کار برد، به عنوان نمونه، پیامبر (ص)، بنیان گذار مذهب اسلام بوده است، اما اکنون در مورد اصل اسلام از واژه «دین» و یا «آیین» استفاده می شود.

مذاهب اسلامی

آن چه اکنون به نام مذهب شیعه شناخته می شود، در حقیقت در زمان پیامبر (ص) و توسط خود ایشان به وجود آمده و اصطلاح “شیعه” از همان زمان رواج داشته است.[۲] اهل سنت نیز از جنبه های مختلف به گروه ها و مذاهب مختلفی تقسیم می شوند که چهار مکتب شافعی، حنبلی، حنفی و مالکی، تنها تعداد بسیار کوچکی از این مذاهب؛ آن هم تنها بر اساس معیار فقهی؛ می باشند که حتی در این چهار مذهب نیز نمی توان ابوحنیفه، مالک، احمد بن حنبل و شافعی را بنیان گذاران واقعی مذاهب منتسب به آنان تلقی نمود؛ زیرا این افراد از ابتدا در صدد ایجاد مذهبی منسجم و سازمان یافته نبودند، بلکه پیروان بعدی آنان، به تدریج چنین مذاهبی را به وجود آورده اند.

علل پیدایش فرقه‏های اسلامی

تا زمانى که پیامبر اکرم (ص) در میان مسلمانان حضور داشتند، مسلمانان و لو در ظاهر، وحدت خویش را حفظ کرده و بر محور ایشان مى‏چرخیدند. پیامبر (ص) همان گونه که در یوم الدار، حدیث انذار را فرموده و پس از دعوت خویشان، امام على (ع) ۱۳ ساله را وصّى و خلیفۀ خویش تعیین و معرفى نموده بود، در هر موقعیت و فرصت مناسب دیگرى نیز بر این امر تأکید و دیگران را به تبعیت از ایشان (ع)دعوت مى‏نمود. تا این که در پایان حجه الوداع در ۱۸ ذى الحجه سال ۱۰ ه.ق در غدیر خم رسماً على (ع) را امام و سرپرست و ولى مردم معرفى نمود و براى ایشان از مردم بیعت گرفته شد و ولایت او به عنوان متمم و مکمل دین و نعمت الاهى معرفى گردید.[۳] هنوز پیکر رسول اکرم (ص) بر زمین بود که  مسلمانان بر سر جانشینی آن حضرت دچار اختلاف شدند. پس مردم دو دسته شدند گروهى که عمل این عده را مخالف سفارشات پیامبر (ص) دانسته و آنها را به عنوان جانشین حقیقى پیامبر (ص) به رسمیت نشناخته و این کار ایشان را مذمت کردند، به “شیعیان” على بن ابی طالب (ع)شهرت یافتند و گروهى دیگر (بنا به عصبیت قومى و قبیله‏اى) ظاهر را نگریسته و گفتند داماد پیامبر (ص) یا پدر زن او، براى ما فرقى ندارند! اکنون که اینان به حکومت رسیده‏اند، رسمیت دارند و اطاعت از آنان لازم و عصیان و طغیان بر آنها حرام است. تا آن جا که بعدها گفتند: چون حسین (ع) بر خلیفه وقت! (یزید امیرالمؤمنین)! شورش کرد، خونش هدر شد! و یزید اشتباه کرد و از اجتهاد اشتباه خودش توبه نمود. از این جا بود که به دو گروه شیعه و سنى تقسیم شدند. پس از درگیرى معاویه و على (ع)، فرقۀ خوارج رخ نمودند و پس از حکومت بنى امیه و بنى مروان و درگیرى آنها با بنى عباس و بالاخره منقرض شدن آنها و باز شدن باب گفت و گو و تعلیم و تعلّم و ترجمۀ کتب یونانى و عبرى به عربى و ورود یهود و نصارى و نفوذ آنها در دربار خلفا و جا افتادن آنها به عنوان عالم و محدث اسلامى! در میان مردم، آرای مختلف به میدان عرضه و تقاضا وارد شد، در حالى که فشار حکام جائر، فرصت تبلیغ و نشر صحیح دین را از فرزندان رسول (ص) سلب کرده و آنها را به انزوا کشانیده و جعل کنندگان احادیث را میدان دار کرده بود.

از این رو مردم دور افتاده از عصر رسالت و سیراب شدۀ از جرعه‏هاى امویان، رو به تعالیم علماى دربار عباسى آوردند و آنها هم براى دوام حکومت خود، میدان مذاهب و فرقه سازى را باز گذاشتند. اما باز میدان دار تبلیغ و تعلیم و وعظ، شاگردانى از ائمه‏ (ع) بودند که خود را به دربار خلفا فروخته و به دنبال متاع دنیا، حظّ اخروى را پشت سر افکنده بودند، از این رو سال‏هاى فراوانى اصلاً مذهب شیعه جعفرى (ع) حتى به عنوان یکى از مذاهب اسلامى هم در کنار سایر مذاهب شناخته نمى‏شد!

پیدایش اختلاف و تحزّب و تفرّق به ۷۲ فرقه، حاصل عمل گروهى است که در سقیفه جمع شده و از سپاه اسامه تخلف کرده و آن همه وصایاى پیامبر (ص) در مورد على (ع) و جریان غدیر خم و بیعت خود با على (ع) را فراموش کرده و امت اسلام را از تعالیم ناب اسلامى تا حدود زیادى محروم کردند.

عده‏اى خود را پیرو سنت رسول (ص) دانسته، اما در آغاز خلافت خویش، حدود اسلامى را تعطیل کرده و در برابر نصوص اجتهاد نمودند. برخى اعلام کردند که “دو متعه در زمان رسول (ص) حلال بود من آن دو را حرام مى‏کنم: متعۀ نساء (ازدواج موقت) و متعۀ حج (حلّ بین عمره تمتع و حج تمتع)”[۴]. و زمانى نگذشت که “حى على خیر العمل” را از اذان حذف کرده تا مردم به جاى نماز به جهاد با روم و ایران بروند! نماز مستحبى را به جماعت نهادند و بالاخره وضوى نبوى را تغییر دادند تا او هم از این تغییر سنت بى بهره نماند! عده‏اى هم به جاى سنت رسول (ص) به سنت خلفا گردن نهادند و براى تشخیص علویان و شیعیان، بر وضوى عثمانى اصرار کردند تا نسل على (ع) و زهرا (ع) و شیعیان آنها را منقرض نمایند. مردم شامات، بعد از فتح شدن شامات توسط مسلمانان، کسى جز امویان را به عنوان سمبل اسلام بر خود ندیدند. معاویه براى آنها خلیفۀ رسول اللَّه (ص) بود که نیت او آن بود که نامى از رسول الله (ص) نماند و اسم و رسمى از ذریۀ رسول (ص) و على (ع) و زهرا (س) در میان نباشد، از این رو سنت سیئۀ او؛ یعنى لعن و سب على (ع)! در خطبه‏هاى نماز جمعه و سایر خطبه‏هاى رسمى تا زمان عمر بن عبدالعزیز باقى ماند و تا آخر امامان هدایت در انزوا و حاشیه قرار داده شدند.

تنها در زمان درگیرى بنى امیه و بنى عباس و تظاهر بنى عباس به حمایت از آل على (ع)بود که میدان تبلیغ و تعلیم و تربیت براى بزرگانى چون امام باقر و امام صادق (ع) تا حدودى باز شد و احادیث نانوشته پیامبر اکرم (ص) با زبان ایشان بیان و تبیین و تفسیر گردید و بطون قرآن اظهار شد و گنجینۀ معارف ناب و احکام صریح و بلیغ اسلامى عرضه گردید و به اهتمام علمای شیعه و شاگردانشان به نسل‏هاى بعد منتقل شد، اما پس از استقرار عباسیان فشار بر ائمه‏ (ع) شکل تازه گرفت. ایشان یا در زندان بودند یا در تبعیدگاه و یا در لشکرگاه و مجبور به تقیه! از سوى دیگر، بازار عیاران علم و دانش و وعظ و خطابه رونق گرفت و هر کس عالم اسلام و محدّث و مجتهد معرفى شد و گروهى را پیرامون خود جمع کرد، تا آن جا که کثرت آنها، خلفا را نیز به وحشت افکند. بدین جهت مذاهب رسمى را در چهار مذهب شافعى، حنبلى، مالکى و حنفى محدود کردند و دستور داده شد، سایر رسایل جمع و مسکوت شوند!

در میان خلفا و کارگزاران آنها، گروه‏هاى مختلف با انگیزه‏هاى مختلف دیده مى‏شوند که به این مسئله دامن زدند:

۱٫ کسانى که نسبت به على (ع) و زهرا (س) کینه و حسادت داشتند و این امر را به شکل‏هاى مختلفى هرچند ضعیف، در زمان رسول خدا (ص) نیز نشان مى‏دادند که منابع اهل سنت و شیعه، آنها را ثبت و ضبط نموده است.

۲٫ کسانى که اساساً براى کسب مقام و موقعیت و شهرت به اسلام گرویده و منتظر فرصت بودند، و پس از رحلت رسول (ص) که على (ع) مشغول تجهیز جسد پیامبر (ص) بود، این فرصت را یافتند.

۳٫ کسانى که در فتح مکه، از ترس جانشان ایمان آورده و همیشه به فکر تحریف و نابود ساختن اسلام بودند، و امویان از نسل آنهایند.

۴٫ منافقانى از عرب و یهود که در اندیشۀ تحریف و انحراف دین و شکست مسلمانان بودند.

۵٫ علماى یهود که به دربار امویان راه یافته و به اسم مبلغ و خطیب و محدث اسلامى شهرت پیدا کرده وارد میدان شدند.

۶٫ جاهلان و واعظان و جعل کنندگان احادیث که براى رسیدن به پُست و شهرت و مال بیشتر بر یکدیگر سبقت مى‏گرفتند.

۷٫ علما و صاحب نظران غیر مسئول و غیر متعهد که قرآن و حدیث را سرمایۀ کسب خود قرار داده و در پى شهرت و مقام، از اهل بیت رسالت که اساتید آنها بودند، فاصله گرفتند. بدون هیچ آگاهى از قرآن و سنت نبوى (ص) و اطلاع دقیق از پیچیدگى‏هاى ادبیات عرب به تفسیر و تبیین دین و قرآن پرداختند و هر گروه، پیرو کسى و رأیى شد.

۸٫ مردم ساده که از امتحانات و حوادث، طرفى نبستند و غربال شدند و از امامان‏ (ع) فاصله گرفتند، به عقاید ناصحیح مثل زنده بودن زید بن على (ع) (که مدت‏ها جسدش بر دار ماند) و یا حیات اسماعیل بن جعفر (ع) (که پدرش خود او را دفن نمود) دچار گشتند، و به امامت آنان قایل شدند.

۹٫ و بالاخره تحریکات استکبار جهانى و صهیونیزم براى تفرق امت اسلامى و اضمحلال آنها با شیوع بابیت، بهاییت، وهابیت، طالبان و… .

از این رو عوامل تفرق امت اسلامى را مى‏توان به عوامل درونى و عوامل بیرونى تقسیم نمود. عوامل درونى؛ مانند: کینه و حسادت و بخل نسبت به اهل بیت‏ (ع)[۵] از جانب امویان و عباسیان و…، جهالت و سادگى مردم ، گرایش به کسب مقام و شهرت و اسم و رسم، و عوامل بیرونى؛ مانند: منع کتابت احادیث و سیره نبوى (ص) به مدت صد سال، عدم آشنایى به ادبیات عرب و بروز اختلاف قرائت‏ها و برداشت‏ها از قرآن، ورود احادیث جعلى فراوان به منابع اسلامى، جدایى از اهل بیت عصمت و طهارت که عالمان به قرآن و غیب‏اند، اجتهادها و استبداد در رأى‏ها در برابر سنت نبوى (ص) توسط خلفا، حمایت خلفا از برخى فرق و مذاهب، به انزوا کشانیدن ائمه‏ (ع) و شیعیان ایشان و در فشار قرار دادن آنها، میدان‏دار شدن برخى یهود و نصارا براى دین اسلام و اختناق حاکم بر مردم.

یقیناً هر کدام از اینها به نحوی در تحریف و تفرق در اسلام و مسلمین مؤثر بودند و دیگران نیز ناخواسته به آن کشانیده شده و به آن دامن زده‏اند. آنچه مسلّم است از میان راه‏ها و آراى گوناگون جز یک راه مستقیم و حق بیشتر نیست و سایرین به همان اندازه که با این هماهنگ اند، از حقیقت بهره مندند اما وقتی با انحراف‏ها و خطاها مخلوط گردند، باطل به حساب مى‏آیند.

شناخت راه صحیح و حق از طریق قرآن کریم که به اعتقاد فریقین به اعجاز الاهى از هرگونه تحریف مصون مانده است و سنت نبوى (ص) صحیح و متواتر بین شیعه و سنى، امکان پذیر است و سنت و سیرۀ امامان معصوم‏ (ع) نیز در همین راستا قرار دارد.

منابع و مآخذ:

۱٫ طباطبائى، محمد حسین، المیزان، ج ۴، انتشارات اسلامى، قم، ص ۳۶۵ – ۳۶۴٫

۲٫ قمى مشهدى، محمدبن محمد رضا، کنزالدقائق، ج ۴، مؤسسه طبع و نشر وزارت ارشاد، چاپ ۱، ۱۴۱۱ ه.ق، تهران، ج ۳، ص ۴۱۷ و ج ۴، ص ۱۱۷٫

۳٫ موسوى، شرف الدین، ترجمه، امامى، محمد جعفر، حق جو و حق شناس، بنیاد معارف اسلامى، چاپ  ۱، ۱۳۷۳ قم.

۴٫ جوادى آملى، عبداللَّه، تفسیر تسنیم، ج ۱، اسراء، چاپ  ۱، ۱۳۷۸، قم، ص ۹۹ – ۹۸٫

۵٫ جوادى آملى، عبداللَّه، قرآن در قرآن، اسراء، چاپ  ۲، ۱۳۷۸، قم، صص ۳۵۰ – ۳۱۵٫

۶٫ خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید، مرکز مطالعات و پژوهش‏هاى فرهنگى حوزه قم، چاپ  ۱، ۱۳۷۹ قم، ص ۲۳۹ – ۱۵۰٫

۷٫ شهرستانى، سید على، وضوى پیامبر، عروج اندیشه، چاپ  ۱، ۱۳۷۷، مشهد.

۸٫ اصغرى، سید محمد، قیاس و…، کیهان، چاپ  ۲، ۱۳۷۰ ، تهران.

۹٫ قمى، شیخ عباس، تتمه المنتهى، پیام آزادى، چاپ ۱، ۱۳۷۹ تهران.

۱۰٫ تیجانى، محمد، اهل سنت واقعى، ج ۱ و ۲، بنیاد معارف اسلامى، چاپ ۳، ۱۳۷۴ ، قم.

۱۱٫ نقوى، سید محمد تقى، شرح و تفسیر خطبه غدیر، مرکز تحقیقاتى فرهنگى جلیل، چاپ ۱، ۱۳۷۴ تهران.

هفتاد و سه فرقه

متأسفانه مسلمانان نیز همانند اقوام و صاحبان ادیان گذشته به مذاهب گوناگونی متفرق شدند ، پیامبر گرامی اسلام این مسئله تأسف انگیر را اینگونه پیش بینی فرمود: “ان امّتی ستفرق بعدی علی ثلاث و سبعین فرقه، فرقه منها ناجیه، و اثنتان و سبعون فی النار”؛ پیروان من بعد از من به هفتاد و سه فرقه متفرق خواهند شد، تنها یک گروه نجات پیدا می کنند و هفتاد و دو فرقه دیگر اهل آتش خواهند بود.[۶] با دلایل قطعی در جای خود به اثبات رسیده است که مذهب حقه و فرقه ناجیه در میان مذاهب اسلامی مذهب شیعه اثنی عشری است و تشیع، همان اسلام راستین و حقیقی است. پیامبر گرامی اسلام فرمود: “ایها الناس انی ترکت فیکم ما ان اخذتم به لن تضلوا، کتاب الله و عترتی اهل بیتی”؛ مردم! من در میان شما چیزی به ودیعت نهادم که اگر بدان اخذ کنید هرگز گمراه نخواهید شد، کتاب خدا و عترت خودم، یعنی اهل بیتم.[۷]

نقش خانواده در انتخاب دین و مذهب

از آن جا که انسان موجودی تأثیرپذیر از محیط اطراف خود اعم از خانواده، دوستان، نزدیکان و … می باشد. ناگزیر است که با بصیرت و تعقل و تفکر بیشتر و با چشمانی باز به اطراف خود بنگرد و جریانات مثبت و منفی محیط اطرافش را شناسایی کند تا در شناخت حقیقت و انتخاب مسیر از آن معارف بهره جوید.

در این سیر معرفتی، خانواده به عنوان یک کانون مهم و حیاتی می تواند در فرایند رشد و تربیت اعضاء خانواده، خصوصاً کودکان و نوجوانان و کم سن و سال ها تأثیر به سزایی داشته باشد. تا جائی که رعایت اصول صحیح تربیتی در خانواده زمینه ساز رشد و بالندگی فرزندان و موجب استحکام پایه های اعتقادی ایشان می گردد، اما از آن سو، ولنگاری، عدم پایبندی والدین به اصول تربیتی، آشفتگی و از هم پاشیدگی کانون خانواده، زمینه ساز بی اعتقادی و سقوط فرزندان در گمراهی و فساد و شک و تردید خواهد بود.

به منظور آن که فرزندان در چالش های شدید اعتقادی گرفتار نیایند و دچار شک و تردید و در نهایت بی اعتقادی نگردند می بایست نقش و تأثیر خانواده در تشویق فرزندان به تحقیق و مطالعه و دمیدن روح پرسشگری در ایشان تقویت شود.

پر واضح است که بین نقش مثبت خانواده و تقلید کورکورانه از والدین تفاوت هایی وجود دارد:

وقتی خانواده به دلیل مسئولیت هایی که بر دوش والدین است، نسبت به تغذیه معنوی و فکری فرزندان احساس مسئولیت می کنند (چنان که در ابعاد مادی و جسمی مسئولند) و با حفظ آزادی و اختیار و احترام به شخصیت فرزندان (با رعایت مقطع سنی ایشان) و تربیت سالم و مناسب، زمینه های لازم برای تحقیق و مطالعه و جستجوی حقیقت را از مسیرهای امن و مطمئن فراهم می سازند. در این فرایند نقش مثبت خانواده کاملاً مشاهده می شود.

از آن طرف وقتی والدین بدون داشتن مبنا و ملاک مناسب اعتقادی و صرفاً با پایه های سست تقلیدی، اعتقاد نه چندان محکم خود را به فرزندانشان تحمیل می کنند و در این انتقال هیچ فرصتی برای پرسش و جست و جوگری، مطالعه و تحقیق فرزندان لحاظ نمی کنند. فرزندان نیز در یک فضای کاملاً بسته، به صورت تقلیدی به دین و آیین آباء و اجدادی شان ایمان می آورند. و این ایمان و اعتقاد آن چنان محکم نیست که در مقاطع مختلف زندگی ایشان را از خطر شبهات دینی و اعتقادی رهایی بخشد و به یقین، دچار شک و تردید و در مواقعی حتی دچار گسست و انحرافات اعتقادی خواهند شد.

نتیجه آن که در فرایند رشد و تربیت انسان عواملی نظیر: وراثت، خانواده، محیط و اختیار و اراده انسان موثرند، بدون شک خانواده و محیط نقش به سزائی در تربیت دینی و استحکام یا تزلزل اعتقادی دارند، اما تنها منحصر کردن به این دو عامل یعنی؛ نادیده گرفتن نقش خود و اراده و اختیار و آزادی انتخابی که خداوند در پرتو عقل و منطق به انسان عطا فرموده است[۸]. و بی شک طبق آموزه های قرآنی، مهمترین نقش را در هدایت و سعادتمندی انسان ایفاء می کند.

اما همان گونه که بیان شد محیط و خانواده هم می توانند در هدایت انسان ها تاثیرگذار باشند و  هم گمراهی آنان، لذا برای جلوگیری از تأثیرات منفی خانواده های فاسد و محیط ناسالم، تقلید کورکورانه، در انتخاب اصول اعتقادی ممنوع گشته است و انسان باید بتواند در انتخاب اصول اعتقادی خود حجت اقامه کند، از این روی لازم است با تأثیر پذیری از اصول متقن و صحیح خانواده و نیز با تعقل و تفکر در حقایق عالم هستی و تحقیق و تفحص در ادیان الهی و البته با استعانت از هدایت الهی و رجوع به فطرت پاک خدادادی مسیر صحیح (توحید) را از اشتباه، دین کامل (اسلام) را از ناقص و مذهب حقه (تشیع) را از باطل تشخیص داده و فارق از اعتقادات غلط آباء و اجدادی ( نه اصول صحیح تربیتی و مبانی مستدل اعتقادی خانواده) و بدور از تأثیر و تأثرات قومی و ملیتی، راه خود را انتخاب نماییم.

برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به نمایه های:

۱٫ دلایل پذیرش اسلام ، سؤال ۱۱۴۶ (سایت: ۱۱۶۸).

۲٫ دلایل عقلی حقانیت اسلام، سؤال ۹۳۵ (سایت: ۱۰۰۸).

۳٫ دلایل حقانیت اسلام ، سؤال ۲۷۵ (سایت: ۷۳).

که در سایت اسلام کوئست موجود است.

انتخاب مذهب حق

اصولاً دین و اعتقاد باید از طریق عقل و منطق و جست و جوی حقیقت بوده و به انتخاب شخص باشد. انسان باید در اصول اعتقادی تحقیق نموده پس از پی بردن به حقانیت، آن را انتخاب نماید. دین و مذهب نمی تواند موروثی باشد. به همین دلیل است که تقلید در اصول دین جایز نیست.[۹] چرا که دین و مذهب و اعتقاد، امر درونی و قلبی است، باید به انتخاب شخص باشد و نمی تواند امر موروثی باشد، اما هرگونه لغزشی در این مسیر به هلاکت ابدی می انجامد، بنابراین باید در انتخاب پیشوای دینی، هر چه بیشتر دقت نموده و دغدغه بسیار داشته و از خداوند در این مسیر کمک و یاری طلبید. قرآن مجید می فرماید: “روزی که هر شخص به رهبر و امامش خوانده می شود.”[۱۰] بر این اساس، در قیامت هر گروهی پشت سر کسی قرار می گیرند که در دنیا او را امام و رهبر خویش می دانستند و در عمل از او پیروی می کردند.

پیوند رهبری و پیروان در این جهان، در آخرت به طور کامل منعکس می شود و گروه هایی که اهل نجات و اهل عذاب اند، مشخص می گردند. آنها که رهبری پیامبران و جانشینان آنان را در هر عصر و زمان پذیرفتند، همراه پیشوایشان خواهند بود و آنها که رهبری شیطان و پیشوایان غاصب و ستمگر را انتخاب کردند، همراه آنان خواهند بود. قرآن کریم امامان و رهبران را دو دسته معرفی نموده است: یک گروه امامان نور و هدایت گرند. از آنان به “ائمه یهدون بأمرنا”[۱۱] یاد می شود، این دسته مردم را به سوی خدا دعوت می کنند، در نتیجه پیروان خود را به همراه خویش به بهشت و رضوان الاهی می رسانند. دسته دیگر، امامان و رهبران “نار” و آتش هستند و قرآن از آنان به “ائمه یدعون الی النّار”[۱۲] یاد می کند. این جهنمیان مردم و پیروان خویش را همراه خود به سمت دوزخ سوق می دهند. انسان عاقل باید بیندیشد و با نهایت جُهد و تلاشش تحقیق کند تا امامان و رهبران راستین را بشناسد و از آنان پیروی نماید و کورکورانه به دنبال کسانی که خود و پیروانشان را به سمت جهنم سوق می دهند، حرکت نکند؛ زیرا به نقل سنی و شیعه پیامبر اکرم (ص) فرمود: “هر کس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد و به او معرفت پیدا نکند، به دین اسلام از دنیا نمی رود، بلکه مرگی بر پایه زمان جاهلیّت است”.[۱۳]

با توجه به آن چه گفته شد، ما معتقدیم که به دلیل استحکام مبانی تشیع، اگر فردی اهل تحقیق و پژوهش باشد، هیچ گاه غیر از این مذهب را انتخاب نخواهد کرد.

انحراف از مسیر اصلی

همه مسلمانان بر عدم تحریف آیات قرآن – یعنى عدم زیادت بر قرآن یا کاستى از آن – و نیز بر حدیث ثقلین از نبى اکرم (ص) اتفاق نظر دارند. چنان چه بر اختلافات مذاهب و تفاوت ملل و نحل با یک دیگر، متفق‏اند. پس شکى نیست که در دنبال کردن سیره نبوى (ص) و حتى تمسک به سیره و روایات اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و برداشت و فهم از قرآن، اختلاف روى داده و هر فرقه راهى و پیشه‏اى را دنبال کرده است! و این یعنى تحریف و انحراف مسلمین از مسیر اصلى خویش؛ یعنى مسیرى که قرآن و رسول (ص) پیش روى او گشودند.

لذا باید دید ملاک تشخیص حق از باطل و اصیل از محرّف چیست؟ این راه گرچه در ابتدا مشکل و لاینحل مى‏نماید، اما محال نیست؛ زیرا “قرآن” بین همه فرق به عنوان منبع اصیل وحى و غیر محرف، قابل تصدیق و مراجعه است و در میان احادیث موجود بین شیعه و سنى احادیثى متفق علیه یافت مى‏شود که ما را به منبعى اصیل دگر رهنمون مى‏شود که اهم اینها حدیث انذار (یوم الدار)، حدیث غدیر و حدیث ثقلین و احادیث تفسیرى آیات ۳ و ۶۷ مائده و احادیث تفسیرى آیه تطهیر (احزاب، ۳۳) و احادیث تفسیرى آیه ولایت (مائده، ۵۵ و ۶۵) است. احادیثى که بین تمامى فرق شیعه و سنى متفق علیه مى‏باشند و هیچ دیده حق بینى توان انصراف آنها از ظواهرشان و کتمان اسانید تاریخى آنها را ندارد. پس باید بین مذاهب مختلف اسلامى، قرآن و سنت قطعیه را حاکم نمود.

امام صادق (ع) مى‏فرمایند: “در هیچ امرى دو نفر اختلاف نکردند، مگر این که براى آن مطلب در کتاب خداوند عزوجل اصلى است در حالى که عقول اینها به آن نرسیده است (پس دچار اختلاف شده‏اند)”.[۱۴] نیز مى‏فرمایند: “پیامبر (ص) در منا (در حجه الوداع) خطبه خوانده، پس فرمود ند: “اى مردم! هر آنچه را از جانب من براى شما آوردند (از حدیث یا سیره)، به کتاب خدا عرضه کنید، پس اگر موافق کتاب خدا بود، پس من آن را گفته‏ام و آنچه که با کتاب خدا مخالف بود من آن را نگفته‏ام”.[۱۵]

و امام باقر (ع) مى‏فرمایند: “وقتى من نظرى دادم به چیزى، از کتاب خدا در مورد آن از من سؤال کنید (تا براى شما توضیح دهم که آن حکم را از کجاى قرآن برداشت نموده‏ام)”.[۱۶] پس موارد عدیده‏اى در سیره ائمه‏(ع) وجود دارد که براى صحابه روش برداشت خود از قرآن را توضیح داده‏اند”.[۱۷]

برخى براى توجیه این اختلافات به این حدیث نبوى تمسک کرده‏اند که: “اختلاف امت من رحمت است”.

عبدالمؤمن انصارى (ره) مى‏گوید: به امام صادق (ع) گفتم: برخى از رسول اللَّه (ص) روایت می کنند که فرمود: “اختلاف امت من رحمت است” امام (ع) فرمود: “راست می گویند”. پس گفتم: اگر اختلاف آنها رحمت است پس اجتماعشان و اتفاق نظرشان عذاب است؟! فرمود: نه چنین است که تو برداشت کرده‏اى و آنها پنداشته‏اند! همانا رسول (ص) اراده نموده قول خداوند را که فرمود: “چرا از هر گروهى، برخى مهاجرت نمى‏کنند تا در دین متفقه شوند…”.[۱۸] پس خداوند امر نموده که مردم به سوى رسول خدا (ص) مهاجرت کنند، پس بیاموزند، سپس به سوى قومشان بازگشته آنها را تعلیم دهند. هر آینه پیامبر (ص) اراده نموده اختلاف امت از بلاد و نژادهاى مختلف را نه اختلافشان در مذهب. هر آینه دین یکى است. هر آینه دین یکى است”.[۱۹]

از این رو شیعه، امامت على و حسنین‏(ع) را از راه نبى (ص) و امامت سایرین را از طریق امام قبلى شناسایى کرده و گردن نهاده است و نصوص نبوى نیز اسامى ایشان را یکایک تا دوازده نفر تعیین کرده است. از باب نمونه: جابربن عبداللَّه انصارى رحمه الله مى‏گوید: هنگامى که آیه “اطیعوا اللَّه و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم”[۲۰] نازل شد، به رسول خدا (ص) گفتم: ما خدا و رسولش را شناخته‏ایم! اما اولى الامر که اطاعت آنها بر ما واجب شده چه کسانى‏اند؟! فرمود: آنان جانشینان من و امامان پس از من هستند: نخستین آنان على (ع) است و سپس به ترتیب: حسن بن على (ع)، حسین بن على (ع)، على بن الحسین (ع)، محمد بن على (ع)، که در تورات به باقر معروف است و تو زمان او را درک خواهى کرد. هر وقت او را دیدى سلام مرا به او برسان، و پس از او به ترتیب: جعفر بن محمد، موسى بن جعفر، على بن موسى، محمد بن على، على بن محمد، حسن بن على و پس از او فرزندش که نام و کنیه او با نام و کنیه من یکى است. خداوند او را بر همه جهان حاکم مى‏سازد و او است که از نظرها پنهان مى‏شود و غیبتش طولانى خواهد شد. تا آن جا که تنها کسانى که ایمانشان استوار و آزموده و عمیق است بر عقیده‏ خود به امامت او باقى مى‏مانند”.[۲۱]

البته مسلمین به ذکر این نصوص و این اسامى اکتفا نمى‏کردند، بلکه اول عصمت و علم و غیب و اعجاز او را امتحان مى‏کردند. پس اگر این شرایط را در مدعیان امامت شیعه مى‏یافتند به فرمانش و ولایتش گردن مى‏نهادند و إلاّ جستجو مى‏کردند تا مراد خود را بیابند و مطیع او شوند![۲۲] ایشان نیز از پدر مهربان‏تر، مسلمانان را زیر بال و پر گرفته و به تغذیه معنوى و علمى ایشان همت مى‏گماشتند، تا این که سینه و سینه معارف الاهى و قرآنى و نبوى (ص) به نسل کنونى شیعه اثنى عشر منتقل گردید و در منابع حدیثى و تفسیرى ثبت و ضبط و حفظ شد. تا بالاخره مصلح موعود (عج) از پرده غیب به درآید و اسلام را از غربت به درآورده و تفرقه‏ها را برداشته و کل جهان را در زیر پرچم اسلام ناب محمدى (ص) در آورد.

شکى نیست که تأکیدات و سفارشات پیامبر(ص) به ولایت على (ع) و تمسک به عترت و قرآن در کنار یک دیگر به جهت وحدت مسلمین از یک سو و پیشگیرى از انحراف و تحریف در تفسیر و تبیین دین بوده است، که نفع آن یعنى نیل به هدایت و سعادت واقعى و فیوضات اخروى عاید خود مسلمین است و إلا رویگردانى کل عالم از اهل بیت‏(ع) ، ضررى را متوجه مقام و منزلت ایشان نزد خداوند نمى‏کند،[۲۳] چنان که رویگردانى کل انسان‏ها و شرک و کفر همه آنها هم ضررى را متوجه خداوند نمى‏نماید، بلکه خود دچار خسران و زیان مى‏شوند.[۲۴]

نه روى آورى مسلمین چیزى بر ثواب ایشان مى‏افزاید و نه رویگردانى آنها چیزى از ثواب آنها مى‏کاهد زیرا ایشان بندگان مخلص خداوند بودند که تمام تلاش خود را در راه هدایت مردم نموده و بالاخره راحت و آسایش زندگى و جان شیرین خود را در این راه نثار و ایثار نمودند و در راه هدایت و نجات خلق از تحریفات و انحرافات از هیچ کوششى دریغ ننموده و از کمترین فرصت‏ها بیشترین استفاده را براى حفظ دین نمودند. پس خون بها و اجر آنها با خدا است: “انّ هذا لکم جزاءً و کان سعیکم مشکورا”.

منابع و مآخذ:

۱٫ خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید، ص ۲۱۲ – ۱۶۱٫

۲٫ سبحانى، جعفر، آیین وهابیت.

۳٫ سبحانى، جعفر، شیعه پاسخ مى‏دهد.

۴٫ شهرستانى، عبدالکریم، ملل و نحل، ج ۱، ص ۱۸۸ – ۲۷

۵٫ شیرازى، سلطان الواعظین، شبهاى پیشاور.

۶٫ صافى، لطف اللَّه، منتخب الاثر.

۷٫ عاملى، شیخ حر، وسائل الشیعه.

۸٫ علامه عسکرى، نقش عاشیه در اسلام.

۹٫ قرآن کریم + تفاسیر شیعه و سنى ذیل آیات مذکور در پاورقى‏ها.

۱۰٫ قمى، شیخ عباس، تتمه المنتهى.

۱۱٫ قمى مشهدى، محمدبن محمد رضا، کنزالدقایق، ج ۳، ص ۳۱ – ۳۶ ، ۵۸ ؛ ج ۴، ص ۱۶۶ – ۱۹۶٫

۱۲٫ مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار.

۱۳٫ مصباح یزدى، محمد تقى، آموزش عقاید، ج ۱ و ۲، درس ۳۸ – ۴۰٫

برتری تشیع بر سایر مذاهب

روشن است که انتخاب دین و مذهب یک امر عاطفی و دل بخواهی نیست بلکه یک وظیفه و واجب عقلی است! آیا صرف علاقه و محبت دارای پشتوانه محکم استدلالی است؟ در صورتی که علاقه از روی برهان و استدلال باشد حتماً به خاطر نقاط قوتی است که تنها در مکتب تشیع، آنها یافت می شود که در این صورت خود به خود ضعف ها و کاستی های دیگر مذاهب و فرقه ها روشن خواهد شد.

تفاوت اصلی شیعه و برتری آن بر سایر مذاهب اسلامی در نوع نگاه و اعتقاد شیعه به مسئله امامت و ولایت اهل بیت پیامبر اکرم (ص) است. در این جا به پاره ای از اعتقادات شیعه در مسئله امامت اشاره می کنیم:

۱٫ شیعه، دوازده امام (ع) را که در احادیث پیامبر اکرم(ص) به اسامی آنان تصریح شده است[۲۵] از هر گونه خطا، نسیان و گناه معصوم می داند.

۲٫ شیعه برای امام معصوم (ع) تمام شوؤن پیامبراکرم (ص) به جز مسئله وحی را قائل است.

۳٫ شیعه، امام معصوم (ع) را مرجع دینی (مبین و حافظ دین و مفسر آیات قرآن)می داند.

۴٫ شیعه ، امام معصوم (ع) را دارای ولایت تکوینی و قدرت تصرف در پدیده های عالم می داند.

۵٫ شیعه، امام معصوم (ع) را مرجع سیاسی و برترین رهبر در مسائل اجتماعی و دارای شأن قضاوت می داند و اطاعت کامل از او را بر خود واجب می شمارد.

۶٫ شیعه، امام معصوم (ع) را در مسائل علمی صرف، عالم ترین افراد می داند.

اما متأسفانه سایر مذاهب اسلامی و از جمله مالکی و حنفی و … چنین اعتقادی ندارند و نسبت به اهل بیت و امامان معصوم ما تنها به محبت و اعتقاد به وثاقت آنان اکتفا کرده اند.

۷٫ از ویژگی های تشیع اطاعت و پیروی کامل از امام علی(ع) و اهل بیت (ع) است که از نظر اسلام بسیار اهمیت دارد و در روایات متعددی که اهل تسنن نیز نقل کرده اند، معیار و شرط خداوند در پذیرش اعمال مردم، پذیرش ولایت حضرت امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب (ع) عنوان شده است![۲۶]

حضرت رسول اکرم (ص) فرموده اند: «نگاه کردن به چهره امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و یاد او عبادت است. و ایمان کسی جز با دوستی با او و بیزاری جستن از دشمنان او پذیرفته نمی شود»[۲۷].

آنچه از این روایت برداشت می شود آن است که: «اصلاً، شرط پذیرش ایمان (چه رسد به اعمال عبادی!) داشتن ولایت و برائت است.

و نیز علمای اهل سنت نقل کرده اند که:

«پیامبر اکرم (ص) فرمودند: یا علی! اگر کسی به اندازه عمر (حضرت) نوح خدا را عبادت کند، و به اندازه کوه احد طلا داشته باشد و در راه خدا انفاق نماید و به اندازه ای عمرش طولانی باشد که بتواند هزار بار پیاده به حج برود، آنگاه در (مکه) بین صفا و مروه مظلومانه کشته شود، ولی، ولایت تو را – ای علی! – نداشته باشد، بوی بهشت به مقام او نخواهد رسید و هرگز وارد بهشت نخواهد شد».[۲۸]

اما این که منظور از ولایت علی (ع) چیست، باید از موارد استعمال آن در آیات قرآن مجید و در شأن حضرت علی (ع)،روشن شود ، قرآن می فرماید :« سرپرست و ولىّ شما، تنها خدا است و پیامبر او و آنها که ایمان آورده‏اند همان ها که نماز را برپا مى‏دارند، و در حال رکوع، زکات مى‏دهند. »[۲۹]

شک نیست که کلمه” ولى” در آیه به معناى دوست و یا ناصر و یاور نیست؛ زیرا ولایت به معناى دوستى و یارى کردن مخصوص کسانى نیست که نماز مى‏خوانند، و در حال رکوع زکات مى‏دهند، بلکه یک حکم عمومى است که همه مسلمانان را در بر مى‏گیرد، همۀ مسلمانان باید یک دیگر را دوست بدارند و یارى کنند حتى آنهایى که زکات بر آنها واجب نیست، و اصولا چیزى ندارند که زکات بدهند، تا چه رسد به این که بخواهند در حال رکوع زکاتى بپردازند، آنها هم باید دوست و یار و یاور یک دیگر باشند.

از این جا روشن مى‏شود که منظور از” ولى” در آیه فوق ولایت به معناى سرپرستى و تصرف و رهبرى مادى و معنوى است، به خصوص این که این ولایت در ردیف ولایت پیامبر (ص) و ولایت خدا قرار گرفته و هر سه با یک جمله ادا شده است.‏

در بسیارى از کتب اسلامى و منابع اهل تسنن، روایات متعددى دائر بر این که آیه فوق در شأن على (ع) نازل شده نقل گردیده که در بعضى از آنها اشاره به مساله بخشیدن انگشتر در حال رکوع نیز شده و در بعضى نشده، و تنها به نزول آیه در باره على (ع) قناعت گردیده است.[۳۰]

اگر کسی با نگاه شیعه به مسئله امامت و رهبری بنگرد و اعتقادش به امامت و رهبری ،اعتقاد شیعه باشد مسیر زندگی او دگرگون خواهد شد و مسائل و سؤالات و مشکلات دینی را از هر کسی نمی گیرد و زمام اختیار خود را در مسائل سیاسی به دست هر کسی نمی دهد و همیشه مطیع و پیرو امام معصوم (ع) خواهد بود.

اگر چه پیروان همۀ مذاهب اسلامی نسبت به حضرت علی (ع) و فرزندان آن حضرت (امامان معصوم) ارادت، محبت و مودّت دارند، اما ولایت به معنای کامل و دقیقی که مورد نظر قرآن و پیامبر(ص) است تنها در مذهب تشیع جعفری اثنی عشری موجود است و هر مسلمانی وظیفه دارد نزدیک ترین مکتب به قرآن و سنت پیامبر (ص) را انتخاب کند.

فرق و مذاهب فعال در افغانستان و پاکستان

مذاهب در کشور افغانستان

در کشور افغانستان فرق و مذاهب و روش های سلوکی صوفیۀ متعددی وجود دارد که فرق و مسالک فعال و عمدۀ آنها عبارتند از:

الف. فرق فقهی: حنفی، شیعه، حنبلی (سلفیه).

ب. فرق کلامی: شیعه و ماتریدیه.

ج. مسلک های صوفیه: قادریه، نقشبندیه، چشتیه.

مذاهب فقهی فعّال در افغانستان:

الف. مذهب فقهی حنفی؛ پیروان ابوحنیفه نعمان بن ثابت (م ۱۵۰ هـ). طریقه ابو حنیفه در استنباط احکام آن بود که با اصحاب خود مشورت می کرد و چون به رأی معینی می رسید، دستور نگارش آن را می داد و در اجتهاد به مسائل فرضی نیز می پرداخته است. ابوحنیفه، سردمدار اهل رأی محسوب می شود. او در منابع، نخست به قرآن و پس از آن، به سنت صحیح و سپس به اقوال اصحاب مراجعه می کرد و چون به اقوال بزرگانی مانند ابراهیم و شعبی و ابن سیرین می رسید، می گفت، هم رجال و نحن رجال. پس به سراغ قیاس، استحسان، اجماع و عرف می رفت.[۳۱]

ب. مذهب شیعه امامیه؛ پیروان امامان ۱۲ گانه از اهل بیت پیامبر مکرم اسلام(ص) از فرزندان امام حسین (ع) طریق فقهی این مذهب بیشتر متأثر از احادیث و نظرات امام باقر(ع) و امام صادق (ع) است. در روش فقهی شیعه منابع فقهی عبارتند از: قرآن، سنت (قول و فعل و تقریر معصوم)، اجماع کاشف از قول معصوم، و عقل[۳۲].

سلفیه: کسانی که خود را به سلف؛ یعنی اصحاب و تابعین منسوب می کنند. آنان در قرن چهارم هجری ظهور کردند و از حنبلیان بودند و چنین می پنداشتند که تمام آرای شان به احمد بن حنبل منتهی می شود، همان کسی که اعتقادهای سلف را زنده کرد و در راه آن جنگید. سپس در قرن هفتم ابن تیمیه آن را دوباره زنده کرد و در فراخوانی به آن، دو چندان کوشید و مسائل دیگری به آن افزود. سپس در قرن دوازدهم در شبه جزیره عربستان محمد بن عبدالوهاب، این اندیشه ها را احیاء کرد که وهابیان همچنان تا امروز منادی این افکارند.

روش سلفی ها به زعم خودشان، همان روشی است که در زمان صحابه و تابعین مرسوم بود؛ یعنی عقاید را از کتاب و سنت دریافت می کنند. آنان در تعارض بین عقل و نقل، نقل را مقدم می دانند و از تأویل و خلاف ظاهر گفتن به جد پرهیز می کنند. سلفیان به توحید به خصوص توحید عبادی بسیار تاکید دارند ولی به جهت فهم نادرست از آن هر گونه تقرب به صالحان، و زیارت قبور صالحان را ناسازگار با توحید می دانند[۳۳].

الآن گروه طالبان که در افغانستان فعالیت جدی دارند و دست به خشونت های شدیدی می زنند و قوانین خشک و خشن و تندی اعمال می کنند و باعث بدبینی مردم دنیا نسبت به اسلام و مسلمانان شده اند، منسوب به سلفی هستند.

فرق کلامی فعال در افغانستان:

الف. شیعه که توضیح آن داده شد.

ب. ماتردیدیه: پیروان مکتب ابومنصور محمد بن محمد ماتریدی (م ۳۳۳) را ماتریدی می نامند این مکتب همزمان با مکتب کلامی اشعری  اوائل قرن چهارم به وجود آمده است. ماتریدی در روش استدلالی کلامی، نزدیک ترین مکتب کلامی اهل سنت به تشیع است برخی از عقاید ماتریدی بدین قرار است: ۱٫ نفی تشبیه در مورد صفات خدا و تأویل آیات مربوطه ۲٫ اعتقاد به حسن و قبح عقلی ۳٫ امکان رؤیت الاهی در قیامت ۴٫ عینیت صفات با ذات  هر چند برخی از متأخرین آنها به زائد بودن صفات بر ذات، اشاره کرده اند[۳۴].

مسالک و طرق تصوف:

الف. قادریه: پیروان عبدالقادر گیلانی حنبلی مذهب. این فرقه بزرگترین و گسترده ترین فرقه صوفی در تمام کشورهای اسلامی است. از بزرگان طریقۀ قادریه، عبدالقادر جزایری و دارالشکوه هستند.[۳۵]

ب. نقشبندیه: آن چه معروف است بنیانگذار این فرقه «عبدالخالق غجدوانی» است که در قرن ششم می زیسته است. البته نقشبندی های امروزه به بهاء الدین نقشبند از بزرگان قرن هشتم منسوب اند.

این فرقه بعد از «قادریه» گسترده ترین فرقه صوفی است که محدود به یک منطقه خاص نیست. این فرقه را به خلیفۀ اول می رسانند، ولی در سلسلۀ مشایخ آنها نام امام جعفر صادق (ع) نیز وجود دارد. عارفانی چون خواجه محمد پارسا، عبدالرحمن جامی و شیخ احمد سرهندی در این سلسلۀ تربیت یافته اند. گفته شده در میان فرقۀ نقشبندیه، (بر خلاف اکثر فرقه های صوفیه) گرایشات شیعی وجود ندارد.

اصول مسلک نقشبندیه عبارتست از: دوام ذکر، مراقبه و طاعت مرشد.[۳۶]

ج. چشتیه: پیروان خواجه معین الدین چشتی م۶۶۳ ، از تعلیمات آنها نظام مرید و مرادی، ذکر، مراقبه، سماع است.

در ذکر باید مرید، تصور کند که شیخش شخصاً حاضر است. از آداب آنان بوسیدن پاهای پیران و سجده در برابر ایشان است[۳۷].

مذاهب در کشور پاکستان

در کشور پاکستان نیز فرق و مذاهب و روش های سلوکی صوفیۀ متعددی وجود دارد که فرق و مسالک فعال و عمدۀ آنها عبارتند از:

الف. فرق فقهی: حنفی، شیعه،حنبلی (سلفیه).

ب. فرق کلامی:شیعه و ماتریدیه.

ج. مسلک های صوفیه: دیوبندیه، بریلویه، چشیته، قادریه.

مذاهب فقهی در پاکستان:

الف. ب. ج. حنفی، شیعه و حنبلی (سلفیه) که قبلاً توضیح آن گذشت ولی بیان تذکری در این جا ضروری به نظر می رسد: این که در حال حاضر گروه سپاه صحابه  که در پاکستان فعالیت جدی دارند و دست به خشونت های شدید و حمله به عزاداران امام حسین (ع)و ترورهای ناجوانمردانه می زنند و قوانین خشک و خشن و تندی برای مسلمانان ارائه می کنند به جای تلاش جهت رسیدن به مغز و حقیقت دین به پوسته و ظاهر آن اکتفاء کردند و خودشان را به سلفی ها منسوب می دانند و به این انتساب افتخار می کنند.

مذاهب کلامی در پاکستان:

ماتریدیه و شیعه که توضیح آن ها گذشت.

مسالک و طرق تصوف:

الف. دیوبندیه: منسوب به مدرسه دارالعلوم دیوبند از شهرهای تابع سهارنپور هندکه به وسیلۀ شیخ قاسم نانوتوی (م ۱۲۹۷) تأسیس گردید. هدف اصلی تأسیس این مدرسه از سوی مؤسسان، تقویت مبانی اسلام بر اساس مذهب حنفی اعلام شد. گفته شده مذهب بزرگان مدرسه دارالعلوم دیوبند، در اعتقادات ماتریدی، در فقه حنفی و در طریقت، طریقۀ چشتیه را دنبال می کنند؛ هر چند به طرق نشقبندیه، قادریه و سهروردیه نیز ارادت دارند.

از عقاید دیوبندیه می توان به:  ۱٫ وحدت وجود ۲٫ آداب صوفیانه ۳٫ جواز زیارت قبور اولیاء و انبیاء ۴٫ جواز توسل به ساحت مبارک پیامبر(ص) ۵٫ در بخش صفات الهی به تأویل ظواهر برخی آیات، اشاره کرد.

ب. بریلویه: مکتب منسوب به احمد رضا خان بریلوی (۱۲۷۲ – ۱۳۴۰) بریلویه فرقه ای صوفی از سلسله قادریه است. در واقع بریلویان پیرو «میان میر» از بزرگان طریقۀ قادریه، هستند که سخت تحت تأثیر ابن عربی است؛ لذا عقاید بریلویه را در وحدت وجود و امهات عقاید ماتردیدیه مانند حسن و قبح عقلی و عینیت صفات و ذات، می توان خلاصه کرد. البته بریلویان امروزه بیشتر به حدیث گرایش دارند تا تصوف[۳۸].

نکته مهم: انگلیس ها، به حرکت سید احمد بریلوی لقب وهابیت داده اند به همین دلیل معمولا برای ادامه دهندگان راه آنها لقب «وهابیت» به کار می رود، اما منظور آن وهابیّت مطرح و مشهور نیست و رابطۀ وهابیّت با دیوبندیه و بریلویه، رابطه صد در صد حسنه نیست، ولی از آنجایی که در سال های اخیر رویکرد حدیثی آنها بیشتر شده به وهابیت نزدیک شده اند ولی همچنان بین آنها و وهابیّت فرق هایی وجود دارد.

چشتیه و قادریه که توضیح آنها گذشت.

برای اطلاع بیشتر به منابعی که در این نوشتار مورد استناد قرار گرفته است، مراجعه شود.

تفاوت آداب و رسوم در مراسم مذهبی (اسلامی)

در همه ادیان، مراسم و بزرگ داشت هایی برای تعظیم شعائر، اهداف، آرمان ها و ارزش های آن مکتب وجود دارد. در دین مبین اسلام و به خصوص مذهب تشیع نیز چنین مراسم هایی وجود دارد. خدواند در قرآن بزرگ داشت نشانه های خود را خواستار شده و این عمل نیکو را نشأت گرفته از تقوی دانسته و می فرماید: … هر کس شعائر الاهی را بزرگ شمارد به­­درستی که آن از تقوای قلوب است.[۳۹]

پس برگزاری بزرگ داشت ها، از امور مطلوب و پسندیده است، اما این بدیهی است که هر قوم و ملتی در شکل و شیوه اجرای این بزرگ­ داشت ­ها آداب و رسوم مخصوص به خود را دارا می باشند. این گونه رسومات تا وقتی که مخالف با اسلام و دستورات اسلامی نباشد اشکالی نداشته و مورد قبول دین مبین اسلام است. به عنوان مثال برگزاری مراسم عزاداری برای امام حسین(ع)، گریه کردن و گریاندن در عزای حسینی، از اموری است که در مکتب تشیع بسیار بر آن تأکید شده است[۴۰] اما نحوه عزاداری و بزرگ داشت این واقعه مهم در میان کشور ها و فرهنگ های مختلف، متفاوت است. حتی در شهرهای ایران برگزاری این آیین کاملاً شبیه به هم نیست، بلکه هر منطقه ای برای خود آیین خاص و ویژه ای دارد. آن چه که در این گونه مراسم ها در درجه اول اهمیت قرار دارد، بزرگ داشت یاد و نام امام حسین (ع) است و در درجه دوم باید شکل مراسم نیز با اصول و دستورات اسلامی مخالفت نداشته نباشد. در ایران از زمان های قدیم مرسوم بوده است که مجالسی برگزار شود و دسته جات عزاداری به خیابان ها بیایند و عزاداری کنند که این روش مورد قبول و تأکید علماء هم بوده است، چنان که امام خمینی (ره) می فرماید: “ما باید حافظ این سنت های اسلامی، حافظ این دسته جات مبارک اسلامی{باشیم} که در عاشورا، در محرم و صفر در مواقع مقتضی به راه می افتد، تأکید کنیم که بیشتر دنبالش باشند”[۴۱]. مرحوم شیخ طوسی از امام صادق (ع) حدیثی نقل می کند که نشان می دهد سادات فاطمی در زمان ایشان چگونه عزاداری می کردند، امام (ع) می فرماید: سادات فاطمه پیراهن در این مصیبت پاره می کردند و به گونه های خود  سیلی می زدند. امام (ع) این سنت سادات فاطمه را با این جمله تأیید می فرماید که : “برای مثل حسین (ع) باید چنین کرد”[۴۲].

متأسفانه باید گفت در این میان تحریفات و یا اعمال خلاف شرعی از ناحیه عده ای از بی خبران اتفاق افتاده است که علما آگاه و بیدار شیعه در مقابل این گونه از امور، موضع خود را مشخص کرده و تکلیف همگان را نیز روشن نموده اند. مثلاً قمه زنی وسیله ای برای ابراز ارادت بوده، اما بنابر مصالح جهان اسلام امام خمینی (ره) در اوایل انقلاب فرمودند: «در وضع موجود قمه نزنند، و آیت الله خامنه  ای (حفظه الله ) فرمودند: قمه زنی علنی و همراه با تظاهر حرام و ممنوع است». [۴۳]

خلاصه تفاوت هایی که در انجام مراسم مذهبی (در مواردی که  چگونگی برگزاری آن از طرف شارع به ما نرسیده است و مردم را در این باره آزاد گذاشته است[۴۴]) وجود دارد، به خاطر تفاوت های فرهنگی و آدب و رسوم جوامع مختلف است که امری کاملا طبیعی و قابل قبول است.

فرقه های اساسی شیعه

در مورد تعداد فرقه های اساسی شیعه چند قول وجود دارد:

بغدادی در کتاب خود اصول فرق شیعه را سه فرقه دانسته است: زیدیه، کیسانیه، امامیه، وی در آغاز غلات را نیز از انشعابات شیعه دانسته، ولی بعداً یاد آور شده است که چون آنان از اسلام خارج شده اند از فرق های اسلامی به شمار نمی آیند.[۴۵]

شهرستانی اسماعیلیه را نیز در شمار شعبه های اصلی آورده است، و فرقه های اصلی شیعه را پنچ فرقه می داند.[۴۶]

خواجه طوسی (ره) در قواعدالعقاید با نظریه بغدادی موافقت نموده و اصول فرق شیعه را “زیدیه، کیسانیه، امامیه” دانسته است”.[۴۷] قاضی عضد الدین ایجی نیز اصول فرق شیعه را سه می شمارد: کیسانیه، امامیه، زیدیه.

بعضی نیز اصول فرق شیعی را چهار فرقه، امامیه، کیسانیه، زیدیه و اسماعیلیه می دانند.

آنچه مشهور بین علمای شیعه و تاریخ نگاران ملل و نحل است، این است که اصول فرق تشیع سه فرقه است، اما در مورد شاخه ها و فروع فرق اختلاف نظر وجود دارد.

برای اطلاع بیشتر به کتاب های : الفرق بین الفرق ، ملل و نحل ،قواعد العقاید مراجعه شود.

کتاب های اعتقادی فرق شیعه

کتاب های منبع و دست اوّلی که معمولاً اندیشمندان فرق به آن رجوع و استناد می کنند، عبارتند از: فرق الشیعه نوبختی، الملل و النحل شهرستانی، الفرق بین الفرق بغدادی، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل ابن حزم اندلسی و هم چنین کتاب های بحوث فی الملل و النحل سبحانی، فرهنگ فرق اسلامی محمد جواد مشکور، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی استاد سبحانی، فرق و مذاهب کلامی علی ربّانی گلپایگانی و آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، رضا برنجکار و … .


[۱] ابن منظور، لسان العرب، ج ۱، ص ۳۹۴٫

[۲] در ارتباط با حقانیت مذهب شیعه، پرسش های بسیاری در این سایت موجود است که به عنوان نمونه، می توانید به پرسش های ۱۹۴ (سایت: ۱۱۹۲)، ۱۰۰۰ (سایت: ۱۲۵۲) و ۱۵۲۳ (سایت: ۲۰۱۱) مراجعه فرمایید.

[۳] مائده، ۳ و ۶۷٫

[۴] ارشاد، شیخ مفید،  ترجمه، رسولى محلاتى ج ‏۱ ۱۶۴ فصل ۵۰ ، جریان حجه الوداع  و آمدن على (ع) از یمن به مکه معظمه و داستان غدیر خم …..  ص : ۱۵۸؛ روضه کافى، ترجمه، کمره‏اى ج ‏۱، ۹۷ ،خطبه از امیر المؤمنین(ع) …..  ص  ۹۴٫

[۵] فتح، ۱۵؛ نساء، ۶۳ – ۴۹٫

[۶]. الابانه الکبری، ابن بطه، ج ۱، ص ۳؛ خصال، ص ۵۸۵٫

[۷]. کنزالعمال، ج ۱، ص ۴۴، باب الاعتصام بالکتاب و السنه.

[۸] برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به نمایه های:

۱٫ صراط مستقیم و عوامل انحراف ، سؤال ۱۶۴ (سایت: ۱۱۹۴).

۲٫ اسلام و مسئله ی جبر و اختیار،سؤال ۱۳۰ (سایت: ۱۲۳۷).

[۹] توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج ‏۱، ص ۱۱٫

[۱۰] اسراء،   ۷۱٫

[۱۱] سجده، ۲۴٫

[۱۲] قصص، ۴۱٫

[۱۳] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۱۶۰، دار الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ هـ ق.

[۱۴] کافى، ج ۱، کتاب فضل العلم، ح ۶، ص ۷۸٫

[۱۵] همان، ح ۵، ص ۸۹٫

[۱۶] همان، ح ۵، ص ۷۷٫

[۱۷] ر.ک: جوادى آملى، عبداللَّه، تفسیر تسنیم، ج ۱، ص ۶۹ – ۷۳ ؛ وسائل، ج ۵، ص ۵۳۸٫

[۱۸] توبه، ۱۲۲٫

[۱۹] وسائل، ج ۱۸، باب صفات القاضى، باب، ۱۱، ح ۱۰، ص ۱۰۲ – ۱۰۱٫

[۲۰] نساء، ۵۹٫

[۲۱] منتخب الاثر، ص ۱۰۱ ؛ غایه المرام، ج ۱۰، ص ۲۶۷ ؛ اثباه الهداه، ج ۳، ص ۱۲۳؛ ینابیع الموده، ص ۴۹۴٫

[۲۲] ر. ک نمایه: امامت درسن طفولیت، سؤال ۲۸۵٫

[۲۳] سبأ، ۴۷؛ شورى، ۲۳؛ هود، ۵۱٫

[۲۴] آل عمران، ۱۷۶ – ۱۷۹ و ۱۴۴؛ محمد، ۳۲ – ۳۴؛ نساء، ۱۳۱ – ۱۳۳٫

[۲۵] بحارالأنوار ج : ۳۶ ص : ۳۶۲٫

[۲۶] مناقب خوارزمی، ۱۹ و ۲۵۲٫

[۲۷] مناقب خوارزمی، ۱۹ و ۲۱۲؛ کفایه الطالب، گنجی شافعی، ۲۱۴٫ «… النظر الی وجه امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب عباده و ذکره عباده و لا یقبل الله ایمان عبد الا بولایته و البرائه من اعدائه».

[۲۸] “… ثم لم یوالیک یا علی لم یشم رائحه الجنه و لم یدخلها”مناقب، خطیب خوارزمی، مقتل الحسین (ع)، خوارزمی، ۱/۳۷٫

[۲۹] مائده، ۵۵، “إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ”.

[۳۰] تفسیر نمونه، ج ‏۴، ص ۴۲۴ و ۴۲۵٫

[۳۱] ضمیری، جستاری در مکاتب فقهی، بخش مذهب حنفیه؛ اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، انتشارات مرکز مدیریت حوزۀ علمیۀ قم، تابستان ۱۳۸۴، چاپ اول.

[۳۲] طباطبایی، شیعه در اسلام.

[۳۳] فرمانیان، مهدی، فرق تسنن، بخش سلفی، نشر ادیان، بهار ۱۳۸۶، قم، چاپ اول.

[۳۴] فرق تسنن، جلالی، مقالۀ ماتریدیه.

[۳۵] غنی، قاسم، تاریخ تصوف، انتشارات زوار، تهران، ۱۳۸۳، چاپ نهم.

[۳۶] همان.

[۳۷] زرین کوب، عبدالحسین، در جستجوی تصوف.

[۳۸] همان.

[۳۹] حج، ۳۲٫

[۴۰] مقتل مقرّم، ص ۹۶٫

[۴۱] فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، ص ۳۴۱ به نقل از صحیفه ی نور ج ۱۵، ص ۲۰۴۱٫

[۴۲] مقتل مقرّم، ص ۹۷- تهذیب، ج ۲ ص ۲۸۳ ( آخر بحث کفارات).

[۴۳] فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، صص ۳۸۶ و ۳۸۷٫

[۴۴] بر خلاف عباداتی مثل نماز و … که شارع مقدس اسلام شکل برگزاری و نحوه ی آن را هم بیان کرده است و به احدی اجازه نداده است که نماز را بر طبق زبان، عادات و رسوم منطقه ی خاص خودش بخواند.

[۴۵] الفرق بین الفرق، بغدادی، عبدالقاهر، ص ۲۱- ۲۳٫

[۴۶] ملل و نحل، شهرستانی، ج ۱، ص ۱۴۷٫

[۴۷] طوسی، خواجه نصیر، قواعد العقاید، تحقیق، ربانی، علی، ص ۱۱۰٫