نویسنده : وحید خورشید
کلمات کلیدی : فرقه ، شیعه ،کیسانیٌه ،زیدیٌه ، اسماعیلیٌه
زبیدی، شیعه را در لغت به معنای هوادار وطرفدار معنی می کندوآنها را قومی می داند که دوستدار عترت وخاندان پیامبر هستند [1]
شیعه دراصطلاح، به کسانی گفته می شود که به امامت وخلافت بلا فصل علی علیه السلام اعتقاددارند وبر این عقیده اند که امامت او از طریق نصٌ جلیٌ یاخفیٌ[2] ثابت شده است وامامت حق او وفرزندان او است[3] .
شیعه، یکى از بزرگ ترین فرق اسلامى است که در عصر پیامبر (ص)پى ریزى شده است و پیروانى پیدا کرده و پس از رحلت آن حضرت، به تدریج رشد نموده است، وبر این باورند که خلافت اسلامى که البته ولایت باطنى و پیشوائى معنوى لازم لاینفک آن است، از آن على و اولاد على علیه السّلام است که به موجب تصریح خود پیغمبر اکرم (ص)وسایر ائمه، اهل بیت، دوازده تن مى باشند[4].ولی مدتی نگذشت که عواملی باعث شد که گروه های از دل تشیٌع اصیل انشعاب پیدا کنندو امامت را منحصر در اهل بیت دوازده گانه ندانند .
پدید آمدن فرقههاى گوناگون در تشیّع، بخاطر درک ناصحیح مفاهیم دینى و منافع و اغراض شخصى.و اختلاف بر سر شمار امامان و چگونگى تعیین امام بود که این اختلاف به تدریج در امامت و جانشینى رسول خدا (ص) و چگونگى تعیین، نصب و ویژگىهاى شخصى امام و مسائل فکرى و اصول عقیدتى و مسائل فرعى فقهى ،توسعه پیدا کرد.[5]
شیعه در زمان سه پیشوای اول(حضرت امیرالمؤ منین على و حسن بن على و حسین بن على علیهم السّلام)هیچگونه انشعابی نداشت[6] اما طولی نکشید که شیعیان در میان خودشان بعد از شهادت امام سوم دچار اختلاف و انشعاب داخلی شدند.ودر این هنگام بود که فرقه های شیعه یکی پس از دیگری به خاطر اختلاف بر سر امامت ورهبری،وعواملی که ذکر شد،از اصل نخستین تشیٌع جداشدند وگروه وفرقه خاصٌی را به وجود آورده وباعث گمراهی عده ای از مسیر اصلی تشیٌع شدند امروزه بیشتر این فرق تشیٌع منقرض شده است[7] وتنها نامی از آنها در لابلای کتابها به چشم می خورد.هرچند شمار فرقه های شیعه را کسانی مانند شهرستانی بسیار ذکر کرده اند[8] ولی مشهورترین فرقه های شیعه که فرقه نویسان ذکرکردهاند: کیسانیّه، زیدیّه، اسماعیلیّه، امامیّه، فطحیّه و غلات[9]هستند
کیسانیٌه، نام یکی از فرقه های شیعه است که چندسال بعد از شهادت امام حسین علیه السلام به وجود آمد واین گروه اولین فرقه ای بود که از درون تشیٌع انشعاب پیدا کرد وآنان براین باورند که امامت بعداز آن حضرت به برادرش محمد حنفیه رسیداست ومجمد حنفیه همان مهدی موعود است واینکه او نمرده ودر کوه رضوی در اطراف مکه غائب شده است و به زودى باز مى گردد و فرمانرواى زمین مى شود[10]
کیسانیٌه رابه کیسان نسبت داده اند در این که کیسان چه کسی است چند قول مطرح است:
1)آیت الله سبحانی اولین قول را این چنین بیان می کند که کیسان نام محمد بن حنفیه است [11]
2).کیسان بنابر قول گروهى از فرقه نویسندگان، آزاد کرده امام على علیه السلام بوده است[12]
3).و به قول گروهى دیگر: کیسان مختار ثقفى مى باشد، و کیسانیهمنسوب به او مى باشند[13]در علت نام گذاری مختار به این لقب نوبختی چنین می گوید :مختار رالقب کیسان داده شده است بخاطر اینکه رئیس شهربانی او که ابوعمره بود کیسان نام داشت.[14]
4).علامٌه مجلسی روایتی را نقل می کندکه با استناد به آن کیسان لقب خود مختار است ؛روایت این است که روزی مختار بر ران حضرت علی (ع)نشسته بودوحضرت دست بر سر اومی کشیدو می فرمود :یا کیس یا کیس (ای باهوش )» [15] وبه خاطر این، کیسان نامیده شداین روایت را اشعری از بحار نقل می کند ویکی از علت های نام گذاری این فرقه به کیسانیه به شمار می آورد .[16]
بعضی از کتابهای ملل ونحل کیسانیٌه رابه یازده فرقه تقسیم کرده اند[17]ولی نوبختی آنان را به سه گروه :مختاریٌه (کیسانیه خالص)؛پیروان مختار ثقفی هستند[18]،حارثیٌه ؛پیروان عبدالله بن حارث را گویند [19]وعباسیٌه؛ این گروه امامت را در فرزندان عباس می دانند،[20]تقسیم کرده است. [21]
این فرقه از جمله فرقه های شیعه است که امام علی (ع)رابه عنوان امام وجانشین پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله می شناسند وپس از ایشان به امامت امام حسن(ع) وامام حسین (ع)عقیده دارند ولی بعد از امام حسین (ع)،زید فرزندامام سجاد (ع)را امام می دانند پس از شهادت امام حسین (ع)،چون زیدبنعلی (122-80ﻫ)علیهامویان شورید، برخى شیعیان پنداشتند که او امام است؛ زیرا به گمان آنان امام، کسى است که دو شرط داشته باشد :1).از نسل فاطمه(ع) باشد ،2).با شمشیر قیام کند. این گروه، خود را «زیدیّه» خواندند.این در حالی است که بعضی ازعلماى شیعه بر این باورند که زید بن على (ع) هیچ گاه ادّعاى امامت نکرده و حضرت باقر(ع) و حضرت صادق (ع) را امام مىدانسته است [22]
بنا به آنچه گفته اند (زیدیٌه) در اصول اسلام، مذاق معتزله و در فروع، فقه ابى حنیفه رئیس یکى از چهار مذهب اهل سنت را دارند. اختلافات مختصرى نیز در پاره اى از مسائل در میانشان هست.[23]
نویسندگان ملل ونحل در تقسیم فرقه های زیدیٌه باهم یک نظر نیستندولی مشهورترین ومهمترین این فرقه به سه دسته تقسیم می شود :جارودیٌه ،صالحیٌه وسلیمانیٌه.
آنان پیروان ابی الجارود[24] منذر همدانی (م 150ق)وی ابتدا از اصحاب امام باقر (ع) وامام صادق(ع) بود بعدبه فرقه زیدیٌه پیوست وآنهارا گرد خود جمع کرد .امام باقر (ع)اورا «سرحوب» لقب داده بود ومىگفت: این سرحوب، شیطانى کور است که در دریا جاى دارد[25]. بخاطر همین این فرقه به «سرحوبیٌه»، معروف شدند اینان به خلافت بلافصل على بن ابى طالب (ع)عقیده دارند وکسی که ترک بیعت با علی(ع) کند، اورا کافر می دانند. وپس از امام على (ع)، دو فرزندش، امام حسن و امام حسین (ع) به امامت رسیدهاند و پس از این دو امام، هر کس از فرزندان آنان قیام کند و شوراى مسلمانان او را به امامت برگزیند، امام است. [26]درمورد امام آخر دچاراختلاف شده اند عده ای ازجارودیٌه به نام (محمدیٌه ) قائل به امامت محمّد بن عبداللّه بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب (علیهماالسلام ) که همان (نفس زکیه ) است مى باشد، و مى گوید: او امام منتظر و مهدى این امت است و رجعت خواهد نمود. او نمرده است و کشته نشد و خروج مى کند، و دنیا را پر از عدل و داد مى نماید.دسته دیگر از آنان معروف به (طالقانیه ) که به مرگ (نفس زکیه ) اعتراف دارند و مى گویند امامت در محمّد بن قاسم می باشد ، و او نمرده است و کشته نشده و خروج خواهد نمود و دسته سوم از آنان به نام (عمریٌه ) ،مى گویند امام منتظر یحیى بن عمر است که معروف است در کوفه کشته شد، ولى کشته نشده است .[27]
پیروان سلیمان بن جریر را،«سلیمانیٌه» می گویند . عقیده وى در مسأله ى امامت اینگونه است :
الف: راه تعیین امام شوراست (امامت انتخابى است، نه انتصاب از جانب خدا و پیامبر)
ب : با رأى دو نفر نیز امام تعیین مى شود.
ج : امامت مفضول با وجود افضل جایز است.
د : امامت ابوبکر و عمر که به انتخاب امت انجام گرفت صحیح بود، و گاهى مى گفت: اگر چه امت با وجود على در انتخاب آنان مرتکب خطا گردید، ولى چون خطاى اجتهادى بود به درجه ى فسق نمى رسد.
وعثمان را به دلیل بدعت هایى که در دین انجام داد، و عایشه و طلحه و زبیر را به سبب جنگ با حضرت على (ع) تکفیر مى کرد. هم چنین عقیده ى ائمه ى شیعه را در مسأله ى تقیّه و بدا به شدّت ردّ مى کرد.[28]
«صالحیٌه» پیروان حسن بن صالح بن حى(168ق) و کثیرالنواء ملقّب به ابتر بودند: عقیده ى آنان در مسأله ى امامت این بود:
على علیه السلام پس از پیامبر(ص) بر دیگران برتر، و به امر امامت سزاوارتر بود، لیکن خود او از روى میل و رغبت امامت را به دیگران تفویض کرد. و ما به آنچه على (ع)به آن راضى گردید رضایت مى دهیم.
امامت مفضول در صورتى که فاضل و افضل به آن راضى باشند جایز است.
درباره ى عثمان باید توقف کرد و سخن در مدح و ذمّ او نگفت، زیرا از یک طرف جزء ده نفری است که به بهشت بشارت داده شده اند، و از طرف دیگر بدعت هایى را در دنیاى اسلام انجام داد و روشى را برگزید که مورد رضایت صحابه نبود.
وهر یک از فرزندان فاطمه علیهاالسلام که عالم و زاهد و شجاع باشد و قیام کند امام خواهد بود[29]
پیدایش فرقه اسماعیلیٌه به نیمه قرن دوم هجری پس از شهادت امام صادق علیه السلام(148ق)باز می گردد که در آن زمان شیعه به چندفرقه انشعاب پیدا کرد:
1- ناووسیٌه: آنان گروهى بودند که مرگ امام صادق علیه السلام را انکار کرده و او را آخرین امام شیعه و مهدى موعود دانستند، وچون رهبر آنان عبداللّه بن ناووس نام داشت، به ناووسیٌه شهرت یافتند[30]
2ـ فطحیٌه: آنان کسانى بودند که عبدالله افطح را امام و جانشین حضرت صادق علیه السلام دانستند. (افطح در لغت به معنى عریض است، و چون عبدالله داراى سر یا پاهاى عریض بود به این لقب شهرت یافته است.) عبدالله پس از اسماعیل بزرگ ترین فرزند امام صادق علیه السلام بود[31]
3-سمیطیٌه: آنان گروهى اند که پس از امام صادق علیه السلام به امامت فرزند دیگر امام (محمد) معتقد شدند. از آنجا که رهبر این فرقه، یحیى بن ابى السمیط نام داشت، به سمیطیٌه معروف شدند. [32]
4ـ موسویّه: آنان کسانى اند که به امامت موسى بن جعفرالکاظم علیه السلام معتقدهستند واورامهدی منتظر می دانند [33]
5ـ اسماعیلیٌه: آنان کسانى بودند که اسماعیل (101 ـ 138 ق) بزرگ ترین فرزند امام صادق علیه السلام را که در زمان حیات پدر درگذشت، امام دانستند[34]، و به فرقه هایى تقسیم شدند که برخى منقرض گردیده و برخى همچنان باقی هستند.[35]
h2 dir="rtl">فرقه های اسماعیلیٌهالف) اسماعیلیٌه ى خالص: آنان گروهى بودند که به امامت اسماعیل گرویده و مرگ او را انکار کرده، گفتند او زنده و غایب است و روزى ظهور خواهد کرد.[36]
ب) مبارکیٌه: آنان کسانى اند که به مرگ اسماعیل اعتراف کردند، ولى در مسأله ى امامت بر این عقیده شدند که منصب امامت از اسماعیل به فرزندش محمد منتقل گردیده است[37]
ج) قرمطیٌه(قرامطه): پس از گذشت زمانى از مبارکیٌه شاخه ای به وجود آمد که به قرامطه شهرت یافت ، گفتند: محمد بن اسماعیل زنده و هفتمین و آخرین امام است[38]
شیعه امامیٌه، فرقه ای است که به اثنی عشریه (دوازده امامی )معروف شده است ومعتقد به دوازده امام از بنی هاشم هستند که پیامبر آنها را از جانب خدابه امامت ورهبری منصوب کرده است وآنها 1-امام علی بن ابی طالب (ع) 2-امام حسن بن علی (ع)3-امام حسین بن علی (ع)4-امام علی بن حسین (ع)5-امام محمدبن علی (ع)6-امام جعفربن محمد (ع)7-امام موسی بن جعفر (ع)8- امام علی بن موسی (ع)9-امام محمدبن علی 10-امام علی بن محمد 11-امام حسن بن علی (ع)12-امام محمدبن حسن المهدی ،می باشند .[39] واصول مذهب شیعه اثنا عشریه توحید ،نبوت ،معاد ،عدل وامامت است
غلات[40] گروهى از متظاهرین به اسلامند که امیرالمؤمنین و امامان و فرزندان او را به مقام الوهیّت و نبوت توصیف کردند، و در حق آنان از حدّ اعتدال تجاوز کردند....وآنها گمراه وکافر هستند [41]تاریخچه غلوٌبه به دوره حکومت حضرت علی (ع)می رسد که روایاتی در مورد غلوٌ در باره آن حضرت رسیده است وحدود 100روایت را مجلسی در بحارجلد25 در ردٌغلو ذکرکرده است که نیاز به بررسی بیشتری دارد. غلودر زمان امام باقر(ع)وامام صادق(ع) به اوج خودرسید که این دو بزرگوار با شدت تمام با غالیان مبارزه کرده وآنها را مورد تکذیب قرار دادند [42] این فرقه به گروهای زیادی بشاریٌه [43]، بیانیٌه [44]نصیریٌه[45]، اهل حق[46] ،بکتاشیٌه [47]وغیره انشعاب پیدا کرده است .
اینها مهمترین فرقه هایی تشیٌع بودکه به طور چکیده بیان شد،ویکی از علٌت های به وجود آمدن سه فرقه مهمٌ، کیسانیٌه، زیدیٌه، اسماعیلیهٌ در درون شیعه، بیشتر بخاطر اختلاف درمسئله امامت ورهبری بوده است و فرقه غالیان را بسیاری از دانشمندان شیعه جزءتشیٌع نمی شمارند[48] ودیگر فرقه ها ی انحرافی مثل شیخیٌه ،بابیٌه،بهائیه ،احمدیٌه را ازفرقه های انحرافی وگمراه به شمار می آیندکه نیاز به بررسی بیشتر دارد .
چکیده:
پس از رحلت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله جامعه اسلامى دچار
تشتت شد. معتقدان به وصایت و انتخاب امام و جانشین پیامبر
صلىاللهعلیهوآله از جانب خود ایشان، این جانشینى را منحصرا در امام على
علیهالسلام مىدیدند و آنها هسته اولیه شیعه را شکل دادند. گرچه تشیع در
دوران خلافت امام على علیهالسلام نهادینه و در قرن اول هجرى به سازمان و
گروه منسجم و متشکل دینى و سیاسى تبدیل شد.
موضوع انحصار امامت در خاندان و اهلبیت نبوت یا به عبارت دیگر، در
نسل فاطمه علیهاالسلام و نیز ارادت به آن خاندان، محورى استراتژیک بود که
تمام اندیشهها و نحلههاى فکرى پراکنده شیعه را در ابتدا متحد مىکرد، اما
با پیدایش علم کلام و نیز پس از شهادت امام حسین علیهالسلام و یارانش و
همچنین قیامهایى که به منظور خونخواهى آن شهیدان صورت گرفت، این اتحاد
استراتژیک به تبع پراکندگىها و انشقاق ایجاد شده در جامعه اسلامى قرن اول و
دوم هجرى خدشهدار گردید و در نهایت به ظهور فرقههاى مختلف منجر شد.
نوشتار حاضر به بازشناسى عوامل دینى و سیاسى ایجاد فرقههاى شیعه مىپردازد
و درصدد پاسخ به این سؤال است که چرا تشیع دچار چنین پراکندگى در تاریخ
شد. فرضیه این تحقیق این است که «پیدایش علم کلام و عدم دستیابى شیعه به
حاکمیت سیاسى باعث پراکندگى و ایجاد فرقهها و عدم اتحاد در جامعه شیعه
شد».
مقدمه
وحدت و اتحاد مسلمانان اندکى پس از رحلت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله دچار تزلزل شد و تنها پس از تلاشهاى فراوان اوضاع تا حدودى تثبیت و در ظاهر اتحاد و همدلى بین مسلمانان برقرار گردید. اما شبه جزیره، بهویژه تا نیمه قرن اول هجرى آبستن حوادث زیادى شد که پیامد آن پیدایش نحلهها و مذاهب فکرى جدید بود که هر یک در پى هدفى گرد آمده بودند. برخى از آنها برخاسته از ساختار سیاسى نظام قبیلهاى و ارزشهاى آن در عصر جاهلیت بودند، برخى دستمایههاى کلامى و اعتقادى داشتتند و برخى نیز نشئت یافته از اندیشههاى سطحىنگر و تأویلات ظاهرى و بىاساس از قرآن و حدیث بودند. در واقع مىتوان گفت که پیشبینى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله مبنى بر اینکه «امت من، پس از من به 73 فرقه تقسیم خواهند شد»، یکى دو قرن پس از رحلت ایشان تحقق یافت.(1)
بدیهى است تشیع نیز در این مسیر از این امر مستشنا نبود. اگر چه ویژگىهاى کلى، همه فرقههاى شیعه پدید آمده را از لحاظ استراتژى با یکدیگر متحد مىساخت، اما به لحاظ تاکتیک، هر یک راه جداگانهاى در پیش گرفته و رویه خاصى را اتخاذ کردند. اصلىترین اختلاف برخى از این فرقههاى شیعه، بحثهاى کلامى و پس از آن، اختلافات سیاسى بود. محبت به اهلبیت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و اعتقاد به جانشینى خاندان پیامبر صلىاللهعلیهوآله از بنىهاشم و فرزندان امام على علیهالسلام از محورهاى استراتژیک و پیوند دهنده فرقههاى شیعى و در مقابلِ اعتقاداتى مانند نص و جانشینى منصوص، عصمت، امامتِ موروثى، از نسل حضرت فاطمه علیهاالسلام ، رجعت، بداء، امامت بلاواسطه و بلا انقطاع، افضلیت امام، امامت واحد، امامت صامت و ناطق، امامت مستودع و مستقر، امامت بالسیف، الوهیت امام و قدرت فوق بشرى ائمه، مهدویت، علم امام، مرجعیت دینى، وقوف در امامت، وجوب امامت و ... بود. بهطور کلى اینها از مباحث اختلاف برانگیزى بود که به ایجاد فرقهها و نحلههاى فکرى جدیدى با عنوان شیعه زیدیه، کیسانیه، امامیه، واقفیه، اسماعیلیه، غلات، نصیریه، اهل حق، جارودیه، ابتریه، افطحیه و دهها فرقه دیگر انجامید که عامل بیشتر این اختلافات مباحث کلامى بود.
الف ) عوامل سیاسى و سیر تاریخى تشیع در سده اول هجرى
--------------------------------------------------------------------------------
1 . امام المنصور باللّه، کتاب الاساس لقائد الماکیاس، ص 207 .
--------------------------------------------------------------------------------
در مکتب تشیع از آغاز پیدایش، حاکمیت و اندیشه سیاسى تعریفى خاص داشته که با آنچه در جامعه آن عصر و در میان بیشتر مسلمانان، بهویژه زمامداران جامعه رواج داشته، کاملاً متمایز و متفاوت بوده است. اندیشه سیاسى در آیین تشیع پیش از آنکه سیاسى باشد، دینى و کلامى است و از منظر ایدئولوژى تعریف شده است. از این رو، مقوله امامت در میان تشیع با حاکمیت و خلافت تفاوت ماهوى داشت. همین تفکر، نخستین تفاوتها را در اندیشه سیاسى و حاکمیت در جامعه تشیع و فراتر از آن در جامعه اسلامى پدید آورد. امامت از نظر تشیع، ادامه نبوت و رسالت در قالبى دیگر بود و تنها کسانى مىتوانستند در آن جایگاه قرار گیرند که ویژگىهاى یکى نبى را داشته باشند. تنها تفاوت، ارتباط مستقیم نبى با خداوند از طریق وحى و نزول جبرئیل بود. همه گروههاى شیعه، صرف نظر از اختلافات جزئى، در بحث امامت اتفاق نظر داشتند. البته در ضرورت امامت و وجوب آن، بین همه مذاهب اسلامى اشتراک و اتحاد نظر وجود دارد با این تفاوت که وجوب آن از منظر شیعه، عقلى و از نظر اهلسنت نقلى است، و بالاتر آنکه در نظر شیعه از اصول مذهب و در منظر اهلسنت از فروع مذهب است.(1) البته در نوع ضرورت امامت و وجوب آن در میان فرقههاى شیعه اختلاف است؛ برخى آن را ضرورت دینى و الهى و برخى نیز ضرورت سیاسى مىدانند و برخى نیز معتقد به هر دو هستند.(2)
جامعه پس از پیامبر صلىاللهعلیهوآله ـ صرف نظر از تعداد محدودى که در قالب شیعیان و پیروان امام على علیهالسلام قابل تعریف هستند ـ در شورایى به نام سقیفه بنىساعده، جانشینى پس از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله را با اصحاب حل و عقد رقم زدند. بعدها نیز در تفکر و اندیشه سیاسى اهلسنت، انتخاب اصحاب حل و عقد یکى از راههاى تعیین خلیفه و امام در جامعه شد.(3) اما پیروان امام على علیهالسلام که معتقد بودند حاکمیت و جانشینى پس از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله باید در خاندان او باشد و نیز بر اساس انتخاب ایشان صورت گیرد، به مسئله «نص» و انتخاب «منصوص» و نیز
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابوحامد غزالى، الاقتصاد فى الاعتقاد، ص 236 .
2 . شیخ طوسى، تمهید الاصول، ص 248 .
3 . همان، ص 178 .
--------------------------------------------------------------------------------
وصایت از طرف پیامبر صلىاللهعلیهوآله که آن هم از طرف خداوند اعلام شد و
پیامبر صلىاللهعلیهوآله آن را در مقاطع مختلف، بهویژه غدیر خم ابلاغ
فرمود، اشاره و تأکید مىکردند. آنها به این نوع انتخاب در سقیفه معترض
شدند و از آن روى برتافتند. مىتوان ادعا کرد که هسته اصلى و سیاسى تشیع از
همین زمان شکل گرفته است. آنان بیعت با خلیفه وقت را بر این اساس
نپذیرفتند، زیرا معتقد بودند که اولاً: على علیهالسلام از همه بیشتر
صلاحیت و شایستگى به این امر را دارد، ثانیا: پیامبر صلىاللهعلیهوآله
او را وصى خود قرار داده است. وصى به معناى کارگزار، امین، مأمور،
اختیاردار و ولىّ است و آنان در سخنان خود در اعتراض به مسئله انتخاب
خلیفه، بحث وصایت که معناى جانشینى و ولایت را دارد، مطرح ساختند تا روشن
کنند مردم در انتخاب جانشین رسول خدا صلىاللهعلیهوآله اختیارى ندارند،
چنانکه قیس بن سعد بن عباده در سقیفه، خطاب به پدرش بر حقانیت امام على
علیهالسلام به جانشینى، از زبان رسول خدا صلىاللهعلیهوآله تأکید(1) و
در اشعارش به انتخاب منصوص امام على(ع) در غدیر خم از طرف رسول خدا
صلىاللهعلیهوآله اشاره مىکند.(2) همینطور حسان بن ثابت که در اشعارش
به منصوص بودن ولایت امام على علیهالسلام از طریق وصایت اشاره دارد.(3) در
اشعار فضل بن عباس(4) و سخنان ابوذر، عمار بن یاسر، سلمان فارسى،(5) مقداد
بن اسود، عبداللّه بن مسعود،(6) خالد بن سعید بن عاص،(7) عبداللّه بن
عباس،(8) ابى بن کعب،(9)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابن ابى الحدید، شرح نهجالبلاغه، ص 44-46 .
2 . سبط بن جوزى، تذکرة الامه فى معرفة الائمه، ص 20.
علىّ امامنا و امام لسوانا اتى به التنزیل
یوم قال النبى من کنت مولاه فهذا على مولاه خطب جلیل
ان ما قال النبى على الامه حتمٌ ما فیه قال و لاقیل
3 . تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 107 و ابن بکار، الاخبار الموفقیات، ص 596 .
و ناداهم یوم الغدیر بنبیهم بخم و اسمع بالرسول منادیا
«مسلمانان را پیامبرشان در روز غدیرخم چنین ندا کرد، این سخن را از رسو صلىاللهعلیهوآله که منادى آن بود بشنو، آن روزى که فرمود: هر کس را که من مولاى اویم، على مولاى اوست. او از بین نیکان على را برگزید و گفت: اى على برخیز که من از تو راضىام که پس از من امام و هادى امت باشى. خدایا هر که او را دوست دارد دوست بدار و هرکه دشمن مىدارد دشمنش بدار».
4 . تاریخ الطبرى، ج 3، ص 449.
الا ان خیر الانس بعد محمد وصى النبى المصطفى عند ذى ذکر
و اول من صلى مع بنیه و اول من اردى الغواة لدى البدر
5 . شیخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 544-547 .
6 . طبرسى، الاحتجاج،، ج 2، ص 211 و مجلسى، بحارالانوار،، ج 28، ص 212 .
--------------------------------------------------------------------------------
ابوالهیثم تیهان(1) و نیز اشعار نعمان بن عجلان(2) بر این مسئله تأکید شده و
همگى علاوه بر ذکر صلاحیت و شایستگىهاى امام على علیهالسلام ، به انتخاب
ایشان از طرف رسول خدا صلىاللهعلیهوآله در دوران حیات خود، یعنى مسئله
وصایت و نص، اشاره دارند. این اعتقاد نه تنها در میان برخى از انصار و
مهاجر در مدینه، بلکه در خارج از مدینه، یعنى در یمن نیز رواج داشت و به
صراحت مطرح شد، از جمله عرفجة بن عبداللّه بجلى در منطقه یمن در اعتراض به
انتخاب ابوبکر در سقیفه توسط انصار و مهاجر، مىگوید: «مهاجران و انصار
نسبت به امت از پیامبرشان بیناتر نیستند».(3) همچنین یکى از بزرگان
بنىتمیم در یمن مىگوید: در قلب من قابل قبول نیست که پیامبر
صلىاللهعلیهوآله از دنیا رفته باشد و براى مردم کسى را برنگزیده باشد
تا از او پیروى کنند.(4) این سخنان، تصریحى بر مسئله نص و تأکید بر آن است.
بسیارى دیگر از افراد در محاجهها و گفتهها یا سرودههاى خویش دقیقا از
کلمه وصى و وصایت براى امام على علیهالسلام بهره بردهاند که ذکر آن باعث
تطویل کلام است.(5)
بنابراین، آنچه در آن دوران، هسته اولیه تشیع را پیرامون یک محور متحد مىکرد، امامت منصوص از طرف پیامبر صلىاللهعلیهوآله براى امام على علیهالسلام بود و اندک یاران امام از این طریق بر حقانیت و شایستگى ایشان به جانشینى پیامبر صلىاللهعلیهوآله تأکید مىکردند که مىتوان آنان را شیعیان مذهبى نامید. در برابر، برخى دیگر از یاران امام على علیهالسلام که بر شایستگىهاى ایشان، نه بر اساس وصایت و نص، بلکه از طریق طرح سبقت در اسلام، قرابت با رسول خدا صلىاللهعلیهوآله ،
--------------------------------------------------------------------------------
1 . شیخ صدوق، همان، ج 2، ص 543 .
2 . قندوزى حنفى، ینابیع الموده، ص 122 .
3 . طبرسى، همان، ج 2، ص 218 .
4 . شیخ صدوق، همان، ج 2، ص 547 .
5 . ابن بکار، همان، ص 593.
ان علیا کان اخلق بالأمر و کان هوانا فى علىّ و انه
لاهل لها یا عمرو من حیث لا تدرک فذاک یعون اللّه یدعوا الى الهدى
و ینهى عن الفحشاء و المنکر و الکفر وصى النبى المصطفى و ابن عمه
6 . ابن اعثم کوفى، الفتوح، ج 1، ص 61 .
7 . همان .
8 . ابن بکار، همان، ص 593 .
--------------------------------------------------------------------------------
بنىهاشمى و قریشى بودن و ... تأکید مىکردند، و بدیهى بود که پذیرش بیعت
با کسى از خاندانهاى کوچک قریش، مثل تیم بن مره براى آنان ناگوار بود. این
دسته را مىتوان شیعه سیاسى نامید. کسانى چون خاندان عباس، زبیر، اشعث بن
قیس و دیگران از این دسته هستند. در دوران سه خلیفه، تحول عمدهاى در این
اعتقاد پدید نیامد و پیروان امام على علیهالسلام همواره در مواضع سیاسى به
پیشوایشان اقتدا مىکردند تا اینکه امر خلافت با استقبال عمومى جامعه
اسلامى به امام على علیهالسلام واگذار شد.
پس از جنگ جمل، مرکز خلافت به کوفه انتقال یافت. این شهر که پایگاه و اردوگاه نظامى بود در عصر خلیفه دوم به شهر تبدیل شده بود. عمده ساکنان کوفه، اهل یمن و اعراب جنوب بودند. از دیرباز اعراب جنوبى اختلافات و کینههاى عمیقى به اعراب شمالى یا عدنانى داشتند. در دوره خلافت امام على علیهالسلام جبهه عراق در برابر جبهه شام قرارگرفت که تحت حاکمیت بنىامیه از اعراب عدنانى بود. علت اصلى این رویارویى نیز عدم تبعیت معاویه از امام على علیهالسلام بود.
از این پس اختلاف و شکاف بین شیعیان سیاسى و مذهبى امام على علیهالسلام آغاز شد. شیعیان سیاسى بهرغم آنکه امام على علیهالسلام را خلیفه مشروع مىدانستند، اعتقادى به نص و جانشینى ایشان از طرف پیامبر صلىاللهعلیهوآله و نیز به تبع آن از طرف خداوند نداشتند. این دسته تنها زمانى در کنار امام على علیهالسلام قرارمىگرفتند که جنگى با جبهه شام و در حقیقت، اعراب عدنانى در مىگرفت. بنابراین، با بالا رفتن قرآنها بر سر نیزه در جنگ صفین و مطرح شدن حکمیت، شکاف و اختلافى میان یاران امام پدید آمد که ابعاد آن پس از حکمیت و اعلام حکم داوران مبنى بر عزل امام على علیهالسلام و نصب معاویه و در حقیقت، پیروزى ظاهرى جبهه شام در برابر عراق، وسیعتر و عمیقتر شد. شیعیان سیاسى و شیعیان مذهبى با دیدگاههایى کاملاً متفاوت و متمایز، هستههاى اصلى جریانها و فرقههاى سیاسى شیعى را شکل دادند. جدایى خوارج از جرگه پیروان امام على علیهالسلام که نمىپسندیدند عراق تحت حاکمیت شام و معاویه درآید، و نیز پناه آوردن برخى از یاران سست ایمان امام على(ع) به معاویه، به پالایش و ریزش شیعیان و پیروان امام على علیهالسلام منجر شد و غربال تبعیت از امام، پیروان ناخالص سیاسى را از مذهبیون جدا کرد. پیروان سیاسى و مذهبى امام على علیهالسلام و در حقیقت، تشیع پس از شهادت امام نیز چنین آزمونى را تجربه کردند. موضوع تندادن امام حسن علیهالسلام به صلح با معاویه که اعتراض
--------------------------------------------------------------------------------
بسیارى از شیعیان سیاسى و سطحىنگر را در پى داشت، بهویژه تلاشهاى معاویه
براى فریب دادن و تطمیع آنان، باز هم باعث پالایش و ریزش شیعیان سیاسى و
ناخالص شد و تنها اندکى از یاران وفادار مذهبى و مکتبى، مثل قیس بن سعد بن
عباده در کنار امام حسن علیهالسلام باقى ماندند. همین امر در تبعیت از
امام حسین علیهالسلام و موضوع قیام کربلا رخ داد.
شیعه سیاسى تا این عصر دچار آلودگىها و انحرافات زیادى شده بود و با آنکه هنوز دوستدار اهلبیت و امام على علیهمالسلام و دو فرزندش بودند، عملکرد و استراتژى آنها بهرهبردارى از این محبت در راستاى اهداف سیاسى خود بود. شیعیان سیاسى در کوفه که سالها حقارت و ذلت در پناه حاکمیت بنىامیه را تحمل کرده بودند، امید و آرزویى جز دعوت امام حسین علیهالسلام براى رهایى از این وضع موجود براى خود ندیدند. از این رو با فرستادن صدها نامه، آن حضرت را به قیام فراخواندند. امام حسین علیهالسلام نیز بر اساس این دعوت از مدینه به سمت کوفه حرکت کرد، اما همان دعوت کنندگان، راه را بر امام بستند. در این میان، شیعیان مذهبى و خلّص که بعدها نهضت توابین را به راه انداختند به علت تدابیر شدید امنیتى یا ترس از جان، توان همراهى با امام را نیافتند. از سوى دیگر، بسیارى از یاران سیاسى کوفه و عراق، خود براى سرکوبى امام علیهالسلام حرکت کردند. چنانکه مىدانیم، در میان سپاهیان عبیداللّه بن زیاد و سرکوب کنندگان قیام امام حسین علیهالسلام ، حتى یک نفر از مردم شام حضور نداشتند، بلکه همه از مردم عراق بودند که در ظاهر، دل با اهلبیت داشتند و در باطن، دل با معاویه و به گفته محمد بن حنفیه که به امام حسین علیهالسلام گوشزد کرد: «قلوبهم معک و سیوفهم مع بنىامیه». از جمله آنها مىتوان به کسانى چون شمر بن ذىالجوشن که در جنگهاى عصر امام على علیهالسلام از فرماندهان نظامى ایشان بود، اشاره داشت.
پس از شهادت امام حسین علیهالسلام ، شیعیان مذهبى عراق به علت اهمال و کوتاهى خود دچار عذاب وجدان شدند، از این رو، براى جبران مافات، دست به قیام زدند و بهرغم دعوت یکى از شیعیان سیاسى اهلبیت، یعنى مختار که انگیزه سیاسى او بیش از انگیزه دینى بود، خالصانه براى رسیدن به شهادت و گرفتن انتقام خون شهیدان کربلا به جنبش درآمدند. قیام توابین ـ چنانکه از نامش پیداست ـ باهدف پاک شدن از گناه عظیم یارى نکردن و تنها گذاشتن امام حسین علیهالسلام ، امام عصر خویش، صورت گرفت. در این قیام، چهار هزارنفر شرکت یافتند که بیشتر آنها در رویارویى با عبیداللّه بن زیاد به شهادت رسیدند.(1)
--------------------------------------------------------------------------------
از این پس بیشتر کسانى که به گونهاى در پى رهایى از ظلم و ستم
بنىامیه بودند تحت لواى انتقام از خون امام حسین(ع) جنبشهایى را برپا
کردند و سرتاسر سرزمینهاى اسلامى را به حرکت در آوردند. قیام مختار از آن
جمله بود که اولین اختلاف و شکاف را نیز در تاریخ تشیع ایجاد کرد. مختار با
شعار خونخواهى قیام امام حسین علیهالسلام موفق شد بخش عمدهاى از شیعیان
سیاسى و مذهبى اهلبیت، بهویژه ایرانیان را پیرامون خود گرد آورد و در
نهایت، انتقام خون شهیدان کربلا را از مرتکبان آن بگیرد. اما دعوت مختار به
نام محمد بن على معروف به محمد حنفیه آغاز شد. اگر بپذیریم کیسان، نام
مختار یا غلام او و یا محمد بن حنفیه بوده است، در این هنگام نخستین فرقه
شیعه، یعنى کیسانیه در تاریخ تشیع شکل گرفت. این فرقه با عقاید کلامى جدید و
با پشتوانه مهدویت، آن هم در شخص محمد بن حنفیه که هم نام پیامبر
صلىاللهعلیهوآله بود، فعالیت خویش را آغاز کرد. کیسانیه به امامت فرزند
امام حسین علیهالسلام ، یعنى امام سجاد علیهالسلام اعتقادى نداشتند،
بلکه به برادر امام حسین علیهالسلام ، یعنى محمد بن حنفیه روى آوردند.(1)
آنها او را مهدى موعود دانستند، به گونهاى که پس از مرگ محمد بن حنفیه،
قائل به جاودانگى و رجعت او شدند. آنان حتى مىگفتند که او نمرده، بلکه در
کوه رضوى پنهان شده است و زمانى که خداوند بخواهد او باز خواهد گشت و جهان
را پر از عدل و داد خواهد کرد.(2)
کیسانیه برخلاف امامیه که امامت را از نسل امام حسین علیهالسلام مىدانستند، نخستین افتراق را در تشیع پدید آوردند، اما کار به اینجا ختم نشد. پس از چندى فرزند امام سجاد علیهالسلام ، یعنى زید بن على و سپس یحیى بن زید قیام کردند. یارانشان شرط امامت را قیام به سیف و امر به معروف و نهى از منکر دانستند. آنان حدیثى از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله نقل کردند که «من امر بالمعروف و نهى عن المنکر من ذریتى فهو خلیفة اللّه فى ارضه و خلیفة رسوله و خلیفة کتابه»(3) و بر این اعتقاد تأکید کردند که یکى از شرایط ضرورىِ امامت، قیام است.(4) بنابراین،
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ر.ک: حسین جعفرى، تشیع در مسیر تاریخ، ص 200-207 .
2 . حسن بن موسى نوبختى، فرق الشیعه، ص 27 .
3 . همان، ص 31 .
4 . احمد بن على طوسى، المنیر على مذهب الامام الهادى الى الحق، ص 99 .
5 . همان، ص 193 .
--------------------------------------------------------------------------------
پس از امام سجاد علیهالسلام این فرقه جدید به زیدیه معروف شد. عقاید کلامى
و سیاسى زیدیه بر شکافها و اختلافات میان شیعیان افزود. با شهادت زید و
فرزندش، طرفداران و پیروان آنها امامت را در هر یک از فرزندان و نوادگان
امام حسن علیهالسلام یا امام حسین علیهالسلام که با شمشیر قیام کنند جایز
و مشروع دانستند، از جمله پس از امام سجاد علیهالسلام به امامت زید، سپس
یحیى و آنگاه محمد نفس زکیه که از نسل امام حسن علیهالسلام بود و نیز
برادرش ابراهیم و سپس حسین بن على شهید فخ و ... تن دادند.(1)
فرقه زیدیه خود به هشت فرقه دیگر تقسیم شد که بیشتر اختلافات آنها در مباحث کلامى و اعتقادى بود.(2) پذیرش و مشروعیت داشتن خلافت ابوبکر و عمر در دیدگاه زید بن على نیز از دیگر عوامل مهم در ایجاد شکاف در جامعه شیعه بود. آنانى که عقیده زید را مبنى بر پذیرش امامت مفضول بر فاضل برنتافتند، از زید جدا شدند و این کلام وى «رفضتمونى؛ مرا ترک کردید» باعث شد تا از آن پس امامیه نزد زیدیه و نیز اهلسنت به رافضى معروف شوند. آنان در مخالفت با امامیه تا آنجا پیش رفتند که گفتند زید به ایشان (یاران جدا شده) که از عقوبت هشام ترسیده بودند و از وى کناره گرفتند، گفت: «اللهم اجعل لعنتک و لعنت ابایى من قبلى و لعنتى على هؤلاء الروافض الذین رفضتمونى، اللهم انى استحل دماءهم کما استحل امیرالمؤمنین دماء الخوارج، الذین خرجوا علیه یوم نهروان»(3) که البته به نظر مىرسد این حدیث، ساخته و پرداخته تندروان زیدیه باشد، زیرا از شخصیتى متقى و زاهدى چون زید بعید است که خون شیعیان و دوستداران اهلبیت را، اگر چه وى را قبول نداشته باشند، حلال بداند. فرقه زیدیه پس از چندى توانستند در منطقه یمن به حکومت دست یابند که تا چندى پیش نیز بر اریکه قدرت در آن دیار قرار داشتند.
حدود یک دهه پس از شهادت زید و یحیى و با قیام عباسیان، بیشتر گروههاى شیعى و نیز ایرانیان که از ستم یک سده و تحقیر بنىامیه به ستوه آمده بودند و در پى گریزگاهى از وضع موجود مىگشتند، آمال و آرزوهاى خود را زیر پرچمهاى سیاه عباسیان و ابومسلم دیدند. شعار «الرضا من آل محمد» که رنگ و لعابى شیعى و علوى داشت به محورى براى
--------------------------------------------------------------------------------
1 . همان .
2 . حسن بن موسى نوبختى، فرق الشیعه، ص 53-54 .
3 . احمد بن على طوسى، همان، ص 277 .
--------------------------------------------------------------------------------
تجمیع بیشتر گروههاى شیعى با همه سلائق تبدیل شد. اما استفاده ابزارى
عباسیان از این شعار، چندان طول نکشید و آنها خیلى زود چهره واقعى خود را
نمایاندند. شایان گفتن است در این دوران که مصادف با امامت امام صادق
علیهالسلام بود یا قبل از آن در دوران امامت امام باقر و امام سجاد
علیهماالسلام ائمه شیعه هیچگونه نقشى در این قیامها نداشتند. آنها شرایط
را براى قیام فراهم نمىدیدند و با آن که از آن قیامها بهویژه قیام
مختار، زید، یحیى و محمد نفس زکیه خشنود بودند با آنها همراهى نکردند.
فوت اسماعیل فرزند امام صادق علیهالسلام نیز شکاف دیگرى در پیکره تشیع پدید آورد و گروهى معروف به اسماعیلیه در دو فرقه خطابیه و مبارکیه سربرافراشتند و در نهایت با عقاید و دیدگاههاى کلامى جدید، از امامیه اثناعشرى جدا شدند. اسماعیلیه که بعدها قرامطه از دل آنان بیرون آمدند، موفق شدند در اعصار بعدى به حکومت و خلافت دست یابند. فاطمیان در افریقا و مصر، و اسماعیلیه در هند و ایران هر یک به دهها شعبه و فرقه تقسیم شدند. در حال حاضر نیز اسماعیلیان در قالب آقاخانیه و بهرهها در هند و پاکستان و ایران جمعیتى قابل توجه دارند.
ب ) عوامل اعتقادى و دینى
1 . امامت و ویژگىهاى آن
چنانکه گفته شد یکى از محورهاى اتحاد استراتژیک شیعیان موضوع امامت بود. عموم شیعیان و حتى اهلسنت بر این مسئله، یعنى ضرورت وجود امام اتفاق نظر دارند با این تفاوت که اهلسنت امامت را در معناى خلافت، امرى شرعى و الهى مىدانند و امام جامعه را به دلیل جانشینى پیامبر صلىاللهعلیهوآله که البته از طریق اجماع اصحاب حل و عقد انتخاب مىشود، خلیفه واجب الاطاعه مىدانند.(1) اما در منظر شیعه امامیه انتخاب مردم در آن راهى ندارد و در سایر فرقههاى شعیه نیز انتخاب مردم، پس از امامت امام على و حسنین علیهمالسلام جایز شمرده مىشود. در دیدگاه کلامى شیعه در خصوص ویژگىها و ماهیت امامت، اختلافات جدى و اساسى بروز یافت. در واقع، در بحث امامت به عنوان یک ضرورت سیاسى، اختلافى وجود نداشت، اما امامت به عنوان یک ضرورت دینى و الهى، بسیار بحثانگیز بود. بهطور مسلم
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ماوردى، الاحکام السلطانیه، ص 34 .
--------------------------------------------------------------------------------
امامت، رهبرى عمومى جامعه اسلامى در امور دینى و دنیوى است که ناظر به هر
دو وجه سیاسى و معنوى است: «الامامة ریاسة عامة فى امور الدین و
الدنیا».(1) امام رضا علیهالسلام در این باره مىفرمایند:
امامت، متولى دین، مایه انتظام مسلمانان، صلاح دنیا و عزت مؤمنان است. امامت، بنیاد و اساس استوار و فرع نمایان اسلام است. به واسطه امام، نماز، زکات، روزه، حج و جهاد تکمیل مىشود، همه نیازمندان از سرمایههاى عمومى بهره مىبرند، حدود و احکام الهى اجرا و مرزها و سرحدات کشور اسلامى از تهاجم دشمنان حفظ مىشود. امام حلال خداوند را حلال و حرام او را حرام مىشمارد و حدود الهى را برپا مىدارد و از دین دفاع مىکند و با حکمت و موعظه پسندیده و حجت قوى و رسا مردم را به سوى پروردگار فرا مىخواند.(2)
آنچه از کلام امام برمىآید، وظایف الهى امام در دو بعد سیاسى و دینى است که در میان فرقههاى شیعى نیز در این خصوص اختلافى وجود ندارد. تنها موضوع اختلاف، نوع ضرورت امامت است. تفکرات زید بن على و پیروانش در خصوص قیام به شمشیر و نیز اجراى امر به معروف و نهى از منکر به عنوان یکى از وظایف اصلى امام، ضرورت دستیابى به حکومت و نیز امامت بر اساس شمشیر را مورد تأکید قرار مىدهد،(3) زیرا امر به معروف و نهى از منکر با ابزارهاى حکومتى و سیاسى به طور کامل اجرا مىشوند. از این رو، ضرورت امامت نزد آنان، ضرورت سیاسى است نه ضرورت دینى. زیدیه با چنین تفکرى نخستین اختلاف را در اندیشه سیاسى و کلامى شیعه پدید آوردند. بر اساس این تعریف، امام براى اجراى امر به معروف باید با شمشیر قیام کند و حکومت را به دست گیرد. بدیهى است امامى که دست به قیام نزند در منظر آنان از امامت ساقط است؛ آنگونه که ائمه شیعه امامیه علیهمالسلام پس از امام سجاد علیهالسلام هیچ یک شرط ضرورى امامت را از دیدگاه آنان نداشتند. در مقابل، اندیشه سیاسى شیعه امامیه، ضرورت امامت را ضرورت دینى و نه سیاسى مىدانست، هر چند اجرا و دخالت در امور و شئون سیاسى نیز از وظایف امام بود.(4)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . شیح طوسى، همان، ص 248 .
2 . کلینى، اصول کافى، ج 1، کتاب الحجه .
3 . احمد بن على طوسى، همان، ص 99 .
--------------------------------------------------------------------------------
2 . اعتقاد به نص و امامت منصوص
نص در اعتقاد شیعه به معناى تأکید صریح بر امامت فردى از طرف خداوند، پیامبر صلىاللهعلیهوآله یا امام قبلى است. از نظر شیعه، مقام امامت، تالى مقام نبوت، جزئى از آن و به عبارتى، تداوم بخش نبوت و علل مبقیه رسالت است، و همانگونه که رسول از جانب خداوند تعیین مىشود، امام نیز باید از سوى خدا تعیین و بر آن تصریح شود. در قرآن کریم به بسیارى از انبیا، از جمله ابراهیم، اسحاق و یعقوب اشاره شده که علاوه بر مقام نبوت، مقام امامت نیز داشتهاند.(1) در دیدگاه سیاسى شیعه امامیه، امامت باید از طرف خداوند تعیین شود و پیامبر صلىاللهعلیهوآله باید آن را معرفى کند و امر انتخاب امام را نمىتوان برعهده مردم گذاشت، زیرا به گفته امام رضا علیهالسلام مقام امامت برتر، بزرگتر و عمیقتر از آن است که عقول بشر آن را درک کند و به اراده آنان سپرده و با گزینش آنان تعیین شود. خداوند مقام امامت را که نزد رسولخدا بود از جانب ایشان به على علیهالسلام سپرد و این مقام در پاکان و برگزیدگان از فرزندان او باقى است و تا قیامت ادامه خواهد داشت، زیرا پیامبرى از این پس برانگیخته نمىشود.(2) در حقیقت، همانگونه که هدف ارسال پیامبران هدایت بشر است، هدف از امامت نیز هدایت باطنى و معنوى انسانهاست که باید از طرف حق تعیین شود. این یک ضرورت عقلى است که اختیار انتخاب امام همچون پیامبران از عهده مردم سلب شود، زیرا تعیین معصوم براى انسانها ممکن نیست و تنها خداوند بر عصمت بندگانش آگاه است.(3)
ابوسهل نوبختى بر لزوم وجود امام منصوص و عالم به کتاب و سنت که واجبالاطاعه است و نیز بر وجود عقلى نص از سوى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و امام مؤمنان اشاره مىکند. او شخص امام را حجت خداوند تلقى مىکند که بهواسطه وجود اوست که شرایع خداوند پایدار مىماند.(4) این کار در غدیرخم توسط پیامبر صلىاللهعلیهوآله در خصوص معرفى على علیهالسلام به امامت مسلمانان با
--------------------------------------------------------------------------------
1 . شیخ طوسى، همان، ص 248 .
2 . بقره (2) آیه 124 و انبیاء (21) آیه 73: «وجعلنا ائمة یهدون بأمرنا».
3 . کلینى، همان، ج 1، ص 154 .
4 . سیدمرتضى، الفصول ،ص 120 .
5 . ابوسهل نوبختى، التنبیه، ص 95 .
--------------------------------------------------------------------------------
عبارت «من کنت مولاه فهذا على مولاه» صورت پذیرفت. بسیارى از یاران امام
على علیهالسلام پس از رحلت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و انتخاب خلیفه
اول در سقیفه در مدینه و پیرامون آن، بهویژه در یمن، به انتخاب مردم در
سقیفه بنىساعده اعتراض کردند که در مبحث قبل به آن اشاره کردیم. این نص بر
اساس اعتقاد امامیه در دوازده امام از طریق رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و
امام قبلى و وصیت او بر جانشین تداوم مىیابد.(1) البته این نص باید با
علائمى چون مشاهده علم و فضل امام همراه باشد.(2)
اما اصل نص و انتخاب امام از طریق پیامبر و امام قبلى با ارائه اندیشه سیاسى جدیدى توسط زید بن على، یعنى احراز امامت از طریق قیام با شمشیر، دچار اختلاف و شکاف شد و پیروان زید از این اندیشه روى برتافتند و خود را از جامعه شیعه جدا ساختند. به اعتقاد زیدیه، مسئله نص به صورت خفى و آن هم براى امام على و حسنین علیهمالسلام بود،(3) زیرا پیامبر صلىاللهعلیهوآله بنا بر مصالحى راز امامت على علیهالسلام را پنهانى به خواص و بعضى اصحاب فرمودند.(4) اما پس از آنان هر یک از فرزندان ایشان و فرزندان فرزندان ایشان چه از نسل حسن علیهالسلام و چه از نسل حسین علیهالسلام ، یعنى از نسل فاطمه در صورت قیام علیه حکومتِ ظالم مىتوانستند مقام امامت را احراز کنند.(5) در حقیقت، انتخاب امام قبلى و نص از طرف او در دیدگاه زیدیه معنا و مفهومى نیافت. از آنجا که در تفکر زیدیه مهمترین رکن دینى و اعتقادى امر به معروف و نهى از منکر بود، امامت نیز تابعى از آن به شمار مىرفت.(6) از این رو، آنان به اهلسنت نزدیکترند تا به شیعه امامیه، زیرا امامت نزد آنان ضرورت اجتماعى ـ سیاسى تلقى مىشود تا دینى، بنابر این، بحث امامت منصوص در میان آنان معنا و مفهومى نمىیابد، بلکه معتقدند امام، مشروعیت خود را نه از خداوند، بلکه از اجماع امت مىگیرد.
در واقع، زیدیه در بحث امامت، انتخاب را بر نص، و شورا را بر وصایت ترجیح مىدهند و
--------------------------------------------------------------------------------
1 . صفار، بصائر الدرجات، ص 470 .
2 . کلینى، همان، ج 1، ص 285 .
3 . امام هادى بن ابراهیم الوزیر، نهایة التنویه فى الازهاق التمویه، ص 102 .
4 . احمد بن على طوسى، همان، ص 36 و 193 و الهادى الى الحق، الاحکام فى الحلال و الحرام، ج 2، ص 465 .
5 . ابن مرتضى، البحر الزخار، ج 1، ص 91 .
6 . الهادى الى الحق، همان، ج 2، ص 462 .
--------------------------------------------------------------------------------
انتخاب از طریق شورا و اجماع مردم یا خبرگان امت نزد ایشان مشروعیت
مىیابد. با این حال، این اجماع و انتخاب باید از نسل فاطمه علیهاالسلام چه
امام حسن علیهالسلام و چه امام حسین علیهالسلام باشد نه از میان سایر
نسلها.(1) در مجموع، پذیرش مردم و مقبولیت عام براى امام از تفکرات برجسته
زیدیه است. در باور آنان امام شخصى نبود که از پیش تعیین شده باشد و امت
تنها مکلف به پذیرش امامت او باشند، بلکه پذیرش امت نقشى اساسى دارد.(2) در
مقابل، در تفکر امامیه و اسماعیلیه، امامت، منصبى الهى است و از جانب
خداوند تعیین مىشود. آنان امامت را برترین ارکان دین مىدانند و معتقدند
امام على علیهالسلام به امر الهى و با نص پیامبر صلىاللهعلیهوآله در
زمان حیاتش برگزیده شد و امامت به صورت موروثى در نسل على علیهالسلام و
فاطمه علیهاالسلام از طریق حسین علیهالسلام ادامه مىیابد و جانشین امام
بعدى از طریق نص امام قبلى صورت مىگیرد.
3 . عصمت امام
امامت در دیدگاه شیعه، ادامه نبوت است، لذا امام باید صفات یک نبى را نیز داشته باشد. مقوله عصمت و دورى از خطا و گناه عمدى و سهوى امام، از اعتقادات منحصر به فرد شیعه امامیه است. امام باید معصوم باشد تا در بیان احکام الهى که از سوى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله به وى واگذار شده، و در هدایت جامعه در مقام جانشین پیامبر صلىاللهعلیهوآله به راه خطا نرود. همچنین براى جلوگیرى از تحریف و تبدیل احکام شریعت و نیز تشخیص حق از باطل، معصوم بودن امام از ضروریات است.(3) این امام معصوم که حضورش در هر عصرى ضرورى است باید عالمترین مردم به تفسیر شریعت و حلال و حرام و تشخیص حق از باطل باشد، زیرا حفظ شریعت برعهده اوست.(4)
در دیدگاه امامیه، مقام عصمت تنها به ائمه شیعه تعلق دارد که سکاندار هدایت جامعه هستند و در قرآن کریم از آنان به عنوان «اولى الأمر» یاد شده است و تبعیت از آنها همانند خداوند و رسولش واجب است. در حدیثى از امام رضا علیهالسلام آمده است:
--------------------------------------------------------------------------------
1 . همان، ج 1، ص 36 و ابن مرتضى، همان، ج 1، ص 91 .
2 . اربعة کتب اسماعیلیه، ص 96 .
3 . صفار، همان، ص 387 و کلینى، همان، ج 1، ص 285 .
4 . خیاط، الانتصار، ص 205 و 234 .
--------------------------------------------------------------------------------
الامام المطهر من الذنوب و المبرأ من العیوب ... فهو معصوم مؤید، موفق مسدد، قد أمن من الخطایا و الزلل و العثار، یخصه اللّه بذلک لیکون حجته على عباده و شاهده على خلقه.(1)
اما زید عصمت ائمه را فقط در پنج نفر، یعنى اصحاب کساء پذیرفت و اظهار داشت که جز آنان بقیه از ما اهلبیت همانند مردم گناه مىکنند و نیکى مىکنند؛ نیکو کار ما چند برابر اجر دارد و گناهکار ما چند برابر عقاب.(2) در این دیدگاه، عصمت مقامى است اکتسابى، اما با این تفاوت که اگرچه آنان معصوم نیستند، ولى تقدیر خداوند براى آنان رسیدن به مقام عصمت را رقم زده است.(3) اما برحسب آیه «انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس»، پنج تن آلعبا عصمت ذاتى دارند و امام على و حسنین علیهمالسلام علاوه بر عصمت، ایمان و عدالت (دو شرط قطعى) را دارند که از شروط امامت است.(4) اسماعیلیه بر خلاف زیدیه نسبت به مقام عصمت ائمه نظر خلافى ارائه کردند. آنان امام را بر اساس حدیث معروف سفینه، عامل نجات مردم از ضلالت و گمراهى مىدانستند که هر کسى که سوار آن کشتى نشود در دامان بدعت و ضلالت مىافتد و غرق مىشود و مادامى که به ولایت ائمه استوار باشد و بر فرامین و نواهى آنان عمل کند، نجات مىیابد و کسى که چنین نکند یا در عصمت آنان شک کند و توبه ننماید در طوفان گمراهى، هلاک خواهد شد و به عذابى دردناک دچار مىگردد.(5) البته آنان در عصمت ائمه فقط تا امام صادق علیهالسلام با شیعه امامیه هم اعتقاد هستند.
4 . افضلیت امام
یکى دیگر از مباحثى که باعث بروز اختلافاتى در میان تشیع شد، موضوع افضلیت امام در مقایسه با دیگران بود. از منظر امامیه امام باید افضل زمان خود باشد. بنابراین تا زمانى که چنین شخصى در جامعه وجود داشته باشد ـ که یقینا وجود دارد و هیچگاه جهان خالى از چنین افضلى به عنوان حجت نیست ـ اگر کسى به اقتضاى زمان و شرایطى استثنایى به امامت و
--------------------------------------------------------------------------------
1 . کلینى، همان، ج 1، ص 154 .
2 . احمد بن على طوسى، همان، ص 296 و امام هادى بن ابراهیم الوزیر، همان، ص 102 .
3 . امام هادى بن ابراهیم الوزیر، همان، ص 102 .
4 . امام منصور باللّه، همان، ص 155 .
5 . اربعه کتب اسماعیلیه، ص 32-33 .
--------------------------------------------------------------------------------
زعامت مسلمانان دست یافت، خلافت و زعامت او نامشروع است. بر این اساس،
خلافت مفضول بر افضل و یا فاضل در هیچ شرایطى جایز نیست و با وجود امام على
علیهالسلام پس از رحلت پیامبر صلىاللهعلیهوآله که افضل صحابه است،
خلافت دیگران جایز نبود. اما این دیدگاه از سوى زید بن على علیهالسلام
خدشهدار شد و وى خلافت خلیفه اول و دوم را اگر چه به مفضول بودن آنان در
مقایسه با امام على علیهالسلام اقرار داشت، مشروع مىدانست.(1) زید، خلافت
مفضول بر فاضل را در شرایط خاصى مجاز دانست و به هیچ وجه در برابر
اعتراضات شیعیان (اثناعشرى) و ملامت او به سبب این اندیشه، عقبنشینى نکرد.
بسیارى از شیعیان مخالف این اندیشه، از زید جدا شدند. این دسته ابتدا از
سوى زیدیه به «رافضه» معروف شدند،(2) زیرا زید خطاب به آنان گفت:
«رفضتمونى؛ مرا ترک کردید».(3) بعدها اهلسنت از این عبارت به نفع خود براى
تحقیر شیعیان اثناعشرى بهره برده و آنان را «روافض» خواندند. البته در
مبحث قبل به گفته زید در این خصوص اشاره کردیم.
به سبب مشروع دانستن خلافت خلیفه اول و دوم از جانب زید، بسیارى از اهلسنت به این قیام پیوستند و علماى آنان نیز قیام او را تأیید کردند. از این رو، زیدیه در میان شیعه، طبقهاى یا گروهى محافظه کار به شمار مىروند. با این حال، زیدیه هرگز براى چنین مطلبى به جز موارد استثنایى اعتقاد ندارند و در شرایط عادى آن را جایز نمىدانند؛ یعنى عقلاً ترجیح امامت مفضول را بر فاضل نمىپذیرند و حتى بر اعتقادات معتزله خرده مىگیرند که چرا آنان مىگویند با این که على علیهالسلام افضل صحابه بود، با مفضول خود، یعنى خلفاى پیشین بیعت کرد. آنان این گفته را علاوه بر عقل، بر اساس کتاب و سنت نیز باطل مىدانند، زیرا مىگویند خداوند طاعت فاضل را بر مفضول جایز و واجب کرده است و اگر فاضل بخواهد از مفضول تبعیت کند صحیح نیست، زیرا مفضول به امر و نهى خدا جاهل است و فاضل به احکام شریعت در مقایسه با او عالم، و عقلاً اطاعت فاضل از مفضول محال است.(4) آنان به روایتى از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله استناد مىجویند که مىفرمود:
--------------------------------------------------------------------------------
1 . امام هادى بن ابراهیم الوزیر، همان، ص 102 .
2 . ابوحاتم رازى، کتاب الزینه، ص 17 .
3 . شهرستانى، الملل و النحل، ص 154 .
4 . احمد بن على طوسى، همان، ص 155 .
--------------------------------------------------------------------------------
من تقدّم علیه قدم من المسلمین، یرى انّ فیهم من هو افضل منه، فقد خان اللّه و رسوله و المسلمین؛(1) هر کسى بر زعامت مسلمانان پیشقدم شد در حالى که در میان آنان فردى افضل وجود داشته باشد، به خدا، رسول و مسلمانان خیانت کرده است.
شایان ذکر است که امامیه براى همه دوازده امام خویش چنین تفکر و اعتقادى دارند، ولى زیدیه فقط براى امام على و حسنین علیهمالسلام و آن گاه همگى اهلبیت از فرزندان حضرت فاطمه علیهاالسلام (2) البته هنگامى که با سیف و امر به معروف و نهى از منکر قیام کنند.
موضوع افضلیت امام هم البته مورد توجه برخى از علماى اهلسنت نیز قرار گرفت. به عنوان مثال، قاضى ابوبکر باقلانى (م403 ق) با استناد به حدیث یاد شده اذعان مىدارد که هرگاه افضلیت در امام جماعت براى نماز مطلوب باشد، در پیشوایى جامعه اسلامى به طریق اولى مطلوب خواهد بود.(3)
5 . اعلمیت و مرجعیت علمى و دینى
موضوع علم امام و میزان و حد و حدود آن، همواره از دیگر بحثهاى کلامى در جامعه تشیع بوده است. امام براى هدایت و رهبرى جامعه باید به احکام شریعت و مصالح و مفاسد مسلمانان آگاه و از علم کافى براى تحقیق هدف امامت برخوردار باشد. از این رو او باید در مقایسه با همگنان و هم عصران خود عالمتر و به عبارتى، اعلم باشد. اعلمیت یکى از صفات امامت در شیعه است و آن هم از صفات ضرورى و شرایط عقلى نزد امامیه. امام رضا علیهالسلام در این باره مىفرمایند:
امام دانایى است که نادانى در او راه ندارد. رهبر و نگهبانى است که ضعف و سستى در او نیست. سرچشمه قدس، پاکى، زهد، پارسایى، علم و عبادت است. دانشش فراوان و حلمش کامل و خبره امامت و داناى سیاست است.(4)
بنا بر نظر امامیه، امام عالمترین کس از خاندان پیامبر صلىاللهعلیهوآله است که تفسیر شریعت و تعلیم
--------------------------------------------------------------------------------
1 . طوسى، تمهید الاوایل، ص 472 .
2 . امام المنصورباللّه، همان، ص 154 و 169 .
3 . کلینى، همان، ج 1،ص 321 و شیخ مفید، الارشاد، ص 317 .
4 . شیخ مفید، اوائل المقالات، ص 74 .
--------------------------------------------------------------------------------
حلال و حرام و تشخیص حق از باطل و حفظ شریعت از تحریفات و بدعتها و تضمین
اصالت آن را برعهده دارد.(1) از این رو نقش امام در مرجعیت دینى جامعه در
مقایسه با نقش سیاسى او اهمیت بیشترى مىیابد. در میان امامیه نیز در میزان
علم امام اختلافاتى وجود دارد و دیدگاههاى مختلفى ارائه شده است؛ برخى
علم امام را اکتسابى و برخى ذاتى و لدنّى دانستهاند و در سرچشمه آن نیز به
مباحثى پرداختهاند. آنان که علم امام را ذاتى مىدانند، معتقدند چون علم
پیامبر صلىاللهعلیهوآله که نبى و رهبر امت است ذاتى و از جانب خداوند
است، پس علم امام و جانشین او هم باید غیر اکتسابى باشد. امامان، معارف و
علوم دین را از طریق الهامهاى غیبى و ربوبى دریافت کردهاند و بخشى از آن
نیز از طریق رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و امام على علیهالسلام به آنان
رسیده است.(2) آنها تا آنجا پیش رفتند که گفتند کودکان در قنداق از
خاندان آل محمد صلىاللهعلیهوآله در دانش و بینش همانند پیامبر خدا
صلىاللهعلیهوآله هستند، زیرا هیچ یک از ایشان به آموختن از کسى نیازى
ندارد و خداوند همه علوم را به آنان آموخته است.(3)
در قرن سوم، جریانى تحت عنوان غالیان شکل گرفت که برخى از آموزههاى آنان در میان امامیه نیز وارد شد که از آن جریان با عنوان «مفوضه» یاد شده است. آنان معتقد بودند که علم امام لدنّى است و از طریق وحى الهى کسب مىشود. آنان به ائمه، علم غیب و قدرت فوق بشرى و خلق رزق مردم را از طریق آنان، به ایشان نسبت دادند که علمایى چون طبرسى، شیخ طوسى و کشى کوشیدند این باورها را تکذیب کنند.(4) زیدیه هم به شدت آن را انکار و حتى حدیثى از امام صادق علیهالسلام نقل مىکردند که ایشان از خداوند نسبت به کسانى که به او و سایر امامان نسبت دانستن علم غیب مىدادند، بیزارى مىجستند.(5) زیدیه این دیدگاه را که امامان عالم به دنیا مىآیند بهشدت رد مىکنند،(6) اما در این میان، اسماعیلیه هم مانند غالیان و برخى از امامیه به این امر معتقد شدند که خداوند ائمه را از نیات خلق و آنچه در
--------------------------------------------------------------------------------
1 . همان، ص 295 .
2 . خیاط، همان، ص 205 .
3 . حسن بن موسى نوبختى، فرق الشیعه، ص 54 .
4 . ابوسهل نوبختى، التنبیه، همان، ص 96 و شیخ مفید، اوائل المقالات، ص 75 .
5 . احمد بن على طوسى، همان، ص 298 .
6 . همان .
--------------------------------------------------------------------------------
قلبهاى آنان مىگذرد آگاه کرده است. کسى حرکت نمىکند و ساکن نمىشود مگر
آنکه آنان خبر دارند، چون همه آنها از جدشان این علم را گرفتهاند.(1)
اسماعیلیه در این تفکر با غالیان نزدیکاند. اما در میان امامیه هم برخى
نظریه معتدلترى در خصوص علم ائمه و اکتسابى بودن آن ارائه دادند. آنان
معتقد بودند امام صرفا عالم به کتاب خدا و سنت است، از جمله شیخ مفید معتقد
است امامان در مقام جانشینان پیامبر صلىاللهعلیهوآله براى تنفیذ احکام
و برپا داشتن حدود الهى و پاسدارى از شرایع تربیت شدهاند.(2) به گفته
صفار، امامان بر اساس توراث، کتابهایى از امامان قبلى در اختیار دارند که
مسائل مستحدثه در هر عصر را بر اساس قواعد و کلیات یادشده در این کتابها
از طریق استنباط فروع از اصول استخراج مىکنند.(3)
6 . حجت و استمرار امامت
استمرار امامت و در حقیقت بلافصل بودن آن و اینکه زمین هیچگاه نباید از حجت خالى باشد، از جمله موضوعاتى است که کمتر در باره آن اختلاف شده است و در آن، زمینه اجماع نسبى در میان فرقههاى شیعه وجود دارد، البته با اندکى تفاوت. امامیه معتقد است چون امامت، استمرار نبوت است و هیچگاه بشر از وجود هادى و راهنما بىنیاز نبوده و همیشه خداوند بهطور دائم براى مخلوقات خود نبى و راهنما فرستاده است، در موضوع امامت نیز چنین فرضى وجود دارد. در حقیقت، امامیه با وجود اینکه به ختم نبوت پس از رحلت پیامبر صلىاللهعلیهوآله معتقد است حفظ و استمرار شریعت و دین خداوند را جز از طریق وجود مستمر «حجت» امکانپذیر نمىداند. در تداوم این سنت، وجود حجت در زمین تا برپایى قیام، ضرورت عقلى و دینى است و این بر اساس قاعده لطف خداوند در حق بندگانش است که چنین تقدیرى را براى بشریت رقم زده است تا هیچگاه زمین از حجت خالى نباشد و مردم به انحراف میل نکنند و به هدایت رهنمون شوند. در حقیقت، شخص امام حجت خداوند تلقى مىشود و بهواسطه وجود اوست که شرایع خداوند، زنده و پایدار مىماند و در صورت نبودن امام و حجت در زمین، شریعت خداوند تعطیل مىگردد. وجود تکلیف براى مردم، عقلاً
--------------------------------------------------------------------------------
1 . اربعة کتب اسماعیلیه، ص 116 .
2 . شیخ مفید، اوائل المقالات، ص 46 .
3 . صفار، همان، ص 387 و ابوسهل نوبختى، التنبیه، ص 96 .
--------------------------------------------------------------------------------
ضرورت وجود استمرار و همیشگى بودن حضور امام را از جانب خداوند واجب
مىسازد. بر این اساس، تصرف امام در امت، لطف است و مصلحت دینىِ آنان را در
بردارد.(1) اعتقاد به لطف از موضوعات منحصر به فرد در عقاید کلامى امامیه
است. اسماعیلیه هم در این میان بر اساس نظر امامیه معتقدند که امامت تا ابد
ادامه دارد و جهان هستى بدون وجود امام استمرار نمىیابد و بدون وجود او
جهان نابود مىشود.(2)
7 . توارث و امامت مستقر و مستودع
بر اساس روایات نقل شده از پیامبر صلىاللهعلیهوآله در مورد ائمه دوازدهگانه یا به عبارت راویان اهلسنت، «نقباى دوازدهگانه» که در نسل امام على علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام قرار دارند، ناخودآگاه بحث توراث در فرزندان ذکور ائمه به میان مىآید. اگر چه موضوع نص در تفکر امامیه و اثناعشرى فى نفسه به معناى توارث نیست (زیرا امامت در میان فرزندان ائمه محقق مىشود نه در برادرانشان، به استثناى امامت امام حسن و امام حسین علیهماالسلام )، اما در میان جامعه تشیع، موروثى بودن نیز اهمیت مىیابد، البته نه اینکه اصل در امامت باشد؛ یعنى امام بعدى باید از فرزندان ذکور امام قبلى انتخاب و معرفى شود.
موضوع امامت پس از شهادت امام صادق(ع) دچار چنین چالشى شد. فطحیه معتقد به انتقال امامت به برادر (مشابه انتقال امامت از امام حسن علیهالسلام به امام حسین علیهالسلام ) شدند و برخلاف امامیه، امامت را در موسى بن جعفر ندیدند و به عبداللّه افطح برادر ایشان گرایش یافتند. هنگام فوت اسماعیل، فرزند امام صادق علیهالسلام نیز برخى از طرفداران اسماعیل به فرزندش محمد گرایش یافتند و تفکر و اندیشه جدید و منحصر به فردى با عنوان امامت «مستقر و مستودع» ارائه کردند.(3) بر اساس این تفکر، امامت مىتواند به عنوان ودیعه در برادر قرار گیرد و سپس به فرزندان برادر که امام مستقر هستند منتقل شود. آنان در تأیید این تفکر، امامت امام حسن علیهالسلام را مثال مىزنند که امامت در ایشان ودیعه بود و امام مستقر، برادرشان امام حسین علیهالسلام بودند، لذا امام حسن علیهالسلام این ودیعه را به برادر سپرد تا او پس از خود در
--------------------------------------------------------------------------------
1 . شیخ مفید، اوائل المقالات، ص 46 .
2 . قاضى نعمان، دعائم الاسلام، ص 2 و اربعة کتب اسماعیلیه، ص 49 .
3 . اربعة کتب اسماعیلیه، ص 49 .
--------------------------------------------------------------------------------
فرزندانش مستقر سازد. بر این اساس، فرزندان امام حسن حق امامت ندارند، زیرا
امامت در پدرشان ودیعه است و او نمىتواند آن را به فرزندانش منتقل
کند.(1) آنان معتقدند ولایت مستقر همیشگى نیست مگر آن مستقرى که خداوند او
را از زمانى که آدمیان را آفرید، او را خلق کرد. البته رتبه و جایگاه هر
مستودعى در برابر جایگاه مستقر همیشگى است.(2)
همچنین ادعاى امامت توسط جعفر بن على علیهالسلام ، برادر امام عسکرى که نزد امامیه به «جعفر کذاب» معروف شد، بخشى از جامعه تشیع را دچار پراکندگى کرد. پیروان جعفر تأکید مىکردند که موروثى بودن امامت الزامى نیست، چنان که امامت در دو برادر، یعنى حسن و حسین علیهماالسلام قرار گرفت. در مقابل، امامیه بر این امر تأکید کردند که امامت در فرزندان ذکور ائمه قرار دارد و آن هم قبلاً از جانب رسولخدا صلىاللهعلیهوآله معین شده است و اگر امام قبلى جز یک فرزند خردسال نداشته باشد، امامت در او متعین مىشود نه در برادر یا در عمو و ... . زیدیه هم اصل توارث در امامت را جز در امام على علیهالسلام تا یحیى بن زید بیشتر نپذیرفتند و هر یک از اهلبیت را که شمشیر به دست گیرد و براى امر به معروف اقدام کند، امام خود دانستند.
8 . مهدویت
یکى از موضوعات بسیار بحثانگیز در جامعه تشیع که باعث ایجاد تفکرات و اندیشههاى مختلفى شد، موضوع مهدویت و ظهور منجى براى اقامه قسط و عدل و حکومت جهانى است. این موضوع همواره دغدغه اصلى جریانهاى مذهبى و سیاسى تشیع و حتى اهلسنت بوده است. از آنجا که بنیادهاى حکومت و خلافت بنىامیه برظلم و جور، بهویژه برترى قائل شدن براى نژاد عرب بوده است، تودههاى ستم کشیده و تحقیر شده به محض یافتن روزنههایى از امید براى خلاصى از وضع موجود، دست به قیام مىزدند و با کسى که مدعى مهدویت بود، همراه مىشدند. اما قاطبه جامعه شیعى در آن عصر، تعریف مشخصى از بحث مهدویت نداشتند و فقط به این سخن رسول خدا صلىاللهعلیهوآله استناد مىکردند که «فردى از نسل من که هم نام و کنیه من است ظهور خواهد کرد تا جهان را پس از آنکه پر از ظلم و ستم شده
--------------------------------------------------------------------------------
1 . همان .
2 . حسن بن موسى نوبختى، فرق الشیعه، ص 33 و اربعة کتب اسماعیلیه، ص 49 .
--------------------------------------------------------------------------------
است، پر از عدل و داد کند». بنابراین، در هر دورهاى کسى که براى مقابله با
ظلم و ستم قیام مىکرد، بهویژه اگر نام او محمد و از خاندان اهلبیت و
رسالت بود، با استقبال جامعه شیعى و حتى غیر شیعى روبهرو مىشد. بدین
ترتیب، جامعه تشیع در هر دورهاى بر این مبنا دچار تشتت و اختلاف مىشد و
هر از گاهى شیعیان گرد یک فرد که ادعاى مهدویت مىکرد و او را مهدى
مىدانستند، جمع مىشدند و دست به قیام مىزدند.
نخستین کسى که از عنوان مهدویت براى محمد بن حنفیه فرزند امام على علیهالسلام استفاده کرد و موفق شد تودههاى ستم کشیده، بهویژه شیعیان و ایرانیان را گرد خود جمع کند، مختار بن ابوعبیده ثقفى بود. او قیام خود را با نام محمد بن حنفیه که هم نام پیامبر صلىاللهعلیهوآله و نیز از خاندان رسالت بود، آغاز کرد. بعدها پیروان محمد بن حنفیه اعتقادات خاصى در مورد شخصیت او یافتند. برخى گفتند او زنده است و در کوه رضوى پنهان شده است و هرگاه خداوند بخواهد، ظهور خواهد کرد و امام قائم و امام عصر است و «هیچ کس را از خاندان او نسزد که با وى از درِ ناسازگارى درآید و از امامت او بیرون شود و بىدستور وى شمشیر برکشد، زیرا حسن بن على علیهالسلام به فرمان وى به جنگ معاویه رفت و به دستور او صلح کرد و با وى از درِ دوستى در آمد. حسین بن على علیهالسلام نیز به دستور او آهنگ کوشش و نبرد با یزید کرد. اگر آن دو بىفرمان وى به این کار دست مىزدند، هر آینه گمراه و تباهکار مىشدند. پس هر که با محمد حنفیه راه خلاف پیش گیرد، کافر و مشرک است».(1) آنان معتقد بودند که محمد حنفیه، مختار را پس از شهادت امام حسین علیهالسلام بر عراقین حکومت داد و او را به خونخواهى وى امر کرد. این فرقه در تاریخ به «کیسانیه» معروف شدند، زیرا برخى آن را لقب مختار که مردى زیرک و با کیاست بود و برخى لقب غلام او و حتى برخى لقب محمد حنفیه دانستهاند.
بعد از مرگ محمد بن حنفیه، پیروان او به چند دسته تقسیم شدند: دستهاى گفتند او مهدى موعود است و على علیهالسلام او را بدین نام خوانده و او نمرده و نخواهد مرد و شایسته مرگ نیست، بلکه پنهان شده است و به زودى باز مىگردد و بر جهان سلطه مىیابد، امامى پس از او نمىآید مگر آنکه او خود باز گردد. این گروه که پیرو ابنکرب بودند به «کربیه» معروف شدند. عدهاى دیگر که از حمزة بن عماره بربرى پیروى مىکردند مىگفتند که محمد بن
--------------------------------------------------------------------------------
1 . حسن بن موسى نوبختى، همان، ص 29 .
--------------------------------------------------------------------------------
حنفیه خداوندگار بزرگ والاست و حمزه، امام است و به وسیله هفت چیز که از
آسمان بر وى فرود آید، زمین را بگشاید و جهان از آن او گردد. امام صادق
علیهالسلام حمزة بن عمار را لعنت مىکرد. گروهى نیز گفتند محمد بن حنفیه
مرده است و پس از وى امامت به پسرش ابوهاشم عبداللّه رسیده است. این عده
را «هاشمیه» گویند.(1) گروهى دیگر معتقد بودند مهدى قائم، ابوهاشم فرزند
محمد حنفیه است و بر آفریدگان ولایت یابد و باز گردد و به کارهاى مردم
رسیدگى کند و جهان از آن او شود و جانشین پس از وى نباشد. فرقههاى دیگرى
نیز از دل کیسانیه بیرون آمدند، مثل بیانیه، صائویه، حادثیه، منصوریه و ...
که هر یک در باره مهدویت نظر خاصى داشتند.
اما پس از چندى فردى از نوادگان امام حسن علیهالسلام به نام محمد بن عبداللّه بن حسن بن حسن علیهالسلام معروف به «محمد نفس زکیه» علیه حکومت عباسیان قیام کرد. اگر چه او به طور مستقیم ادعاى مهدویت نکرد، اما یارانش او را که همنام پیامبر صلىاللهعلیهوآله و ملقب به نفس زکیه بود، مهدى موعود دانستند و علیه ظلم و ستم عباسیان شوریدند و سرانجام شمار زیادى از آنان همراه محمد نفس زکیه به شهادت رسیدند. پیروان محمد معتقد بودند که او نمرده و نخواهد مرد و در کوهى به نام «علمیه» بر سر راه مکه زندگى مىکند. او همان مهدى است که همنام پیامبر است و بر اساس گفته آن حضرت «نام او نام من و نام پدرش نیز نام من» است. بنابراین، محمد بن عبداللّه محض پس از محمد حنفیه، دومین کسى است که عدهاى قائل به مهدویت او شدند. دیرى نپایید که محمد دیگرى ظهور کرد و او را مهدى موعود دانستند.(2) او فرزند اسماعیل پسر امام صادق علیهالسلام بود. پس از آنکه اسماعیل در زمان حیات امام صادق علیهالسلام از دنیا رفت، عدهاى که معتقد بودند وى جانشین امام صادق علیهالسلام بوده است به امامت فرزندش محمد بن اسماعیل معتقد شدند و پنداشتند وى نمرده و زنده است و در شهرهاى روم زندگى مىکند. او همان قائم و مهدى موعود است. آنها حتى تا آنجا پیش رفتند که او را از پیامبران اولوالعزم دانستند و گفتند او دین محمد را نسخ خواهد کرد و به این سخن پیامبر صلىاللهعلیهوآله استناد جستند که «لوقام قائمنا علمتهم القرآن جدیدا؛(3) اگر قائم ما برخیز قرآن را تازه خواهید یافت».
--------------------------------------------------------------------------------
1 . همان .
2 . همان، ص 57 .
3 . همان، ص 65 ر.ک: هاجسن، فرقه اسماعیلیه .
--------------------------------------------------------------------------------
آنان برداشتى بسیار سطحى از این روایت داشتند و اندیشههاى جدیدى را عرضه
کردند و مقامى بسیار شامخ در حد نبوت براى محمد بن اسماعیل قائل شدند.
در این زمان گروهى دیگر، امام کاظم علیهالسلام را مهدى موعود دانستند و وفات ایشان را در زندان باور نکردند و گفتند او نمىمیرد تا اینکه شرق و غرب زمین از آنِ او گردد و گیتى پر از ستم را از داد پر کند. او روزى از زندان بیرون رفت و کسى او را ندید و از کار وى آگاه نشد، اما خلیفه و یاران او به نیرنگ و دروغ، وانمود کردند او از دنیا رفته، حال آنکه وى زنده است. عدهاى نیز گفتند امام کاظم علیهالسلام امام قائم است که از نظرها پنهان شده و با خواص خود ارتباط برقرار مىکند. برخى دیگر گفتند که خداوند او را نزد خود به آسمان برده و هنگام قیام دوباره برمىگردد.(1) اینان در مجموع به «واقفه» معروف شدند، زیرا بر امامت موسى بن جعفر توقف کردند.
پس از شهادت امام حسن عسکرى علیهالسلام یاران ایشان به چهارده دسته تقسیم شدند: برخى از آنان معتقد به زنده بودن و مهدى قائم بودن امام حسن عسکرى علیهالسلام شدند و حتى گفتند او پسرى نداشت که غایب شود و خود زنده است. برخى وفات امام حسن علیهالسلام را پذیرفتند، اما گفتند پس از مرگ، زندگى را از سرگرفت و او مهدى قائم است. ولى امامیه و اثناعشریه به مهدویت فرزندش مهدى نظر دارند که در پنج سالگى از نظرها غیب شد. او زنده است و هرگز نمىمیرد تا آنکه قیام کند و جهان را پر از عدل و داد گرداند.
نتیجهگیرى
جامعه تشیع به رغم اتحاد استراتژیک، در برخى مقولههاى سیاسى و دینى، در قرنهاى اول و دوم هجرى، از درون با چالشهاى جدى روبهرو و دچار پراکندگىهایى شد که این چالشها تا عصر حاضر نیز استمرار یافته است. علل و عواملى را که مىتوان در یک تجزیه و تحلیل تاریخى در چنین روىدادى مطرح کرد، در دو قالب سیاسى و مذهبى است. در محور اول، اندیشه سیاسى، بحث حاکمیت سیاسى و دستیابى به قدرت سیاسى، مهمترین عامل جدایى در جامعه تشیع بوده است. در محور دوم، باید به پیدایش علم کلام و برداشتهاى ظاهرى و باطنى از قرآن و حدیث اشاره کرد که هر چند باعث رشد و بالندگى اندیشهها و
--------------------------------------------------------------------------------
1 . همان، ص 71 .
--------------------------------------------------------------------------------
عقول شد، اما در ایجاد پراکندگىها نیز بسیار مؤثر بود. در محور اول، دو
تفکر قابل طرح بود: یکى، ضرورت سیاسى و دیگرى، ضرورت دینى وجود امامت. در
تفکرى که بعدها زیدیه از درون آن پدیدار شد، امامت، ضرورت سیاسى براى اجراى
امر به معروف و نهى از منکر تلقى مىشد که لزوما براى اجراى آن باید به
حکومت دست یافت و براى دستیابى به آن چارهاى جز قیام به شمشیر نبود. بر
این اساس، امامت نه تنها ضرورتى سیاسى است، بلکه شرط آن نیز قیام است. این
اولین افتراق در جامعه تشیع بود که زیدیه امامت را در زید بن على و
فرزندانش دید، در صورتى که امامیه (اثناعشریه) آن را ضرورتى دینى تلقى
مىکرد.
در مباحث کلامى و محور دوم، مهمترین بحثهاى چالش برانگیز، از قبیل نص و انتخاب منصوص امام بود که برخى چون کیسانیه معتقد بودند این نص فقط در امام على علیهالسلام قرار یافته است و در مورد امامان بعدى صدق نمىکند. زیدیه هم آن را منحصرا در امام على علیهالسلام و حسنین دانستند. اسماعیلیه نیز چنین اعتقادى را تا زمان امام صادق علیهالسلام ترویج دادند و خود را از جامعه تشیع جدا ساختند و بعد امامیه آن را منحصر در نسل امام حسین تا دوازدهمین امام که از طریق امام قبلى معین خواهد شد، دیدند. بحث عصمت امام، علم و اعلمیت مرجعیت دینى و علمى امام، مسائلى چون افضلیت و اعتقادات دیگرى چون رجعت، بدا، مهدویت و ... نیز باعث افتراقاتى در جامعه تشیع شد. علاوه بر این، نگرش خاصى چون اولوهیت نسبت به مقام ائمه و غلو در حق آنان نیز که حتى این تفکرات، آن گروهها را از دایره اسلام خارج ساخت، بسیارى از متفکران شیعه امامیه و سایر فرقهها را به چالش جدى کشانید. رگههاى این تفکر در فرقههایى چون دروزیه، نصیریه، اهلحق (یارسان)، على اللهىها و... بروز یافت که اقلیت قابل توجهى را در کشورهاى اسلامى تشکیل مىدهند.
اما این اختلاف دیدگاهى و کلامى از یک طرف باعث عدم اتحاد و انسجام درون شیعه شد و تشیع هرگز نتوانست به رغم این اختلافات، در برابر اندیشه غالب و اکثریت، به اتحادى استراتژیک برسد و در نتیجه، معارضانشان، بهویژه حاکمیت بنىامیه و بنىعباس توانستند به راحتى از این افتراق بهره برده، آنان را سرکوب و کنترل و دست ایشان را از حاکمیت سیاسى کوتاه نمایند و گروههایى از آنان را که دست به قیام زدند از طریق برخورد نظامى سرکوب کنند. از سوى دیگر نیز این افتراقات باعث گسترش و بسط علم کلام و شکوفایى اندیشهها در میان جامعه تشیع شد و دستاوردهاى قابل توجه علمى را در این زمینه براى آنان فراهم آورد. ارائه
--------------------------------------------------------------------------------
دهها و شاید صدها متن علمى و کلامى براى تشریح این عقاید و اندیشهها توسط
اندیشمندان شیعى براى تقابل با اندیشههاى مخالف و معارض در همه فرقههاى
شیعى، از جمله میراث کهن و ماندگار کلامى شیعه است. در نهایت به نظر مىرسد
اگر جامعه تشیع به حاکمیت سیاسى دست مىیافت و از قدرت دور نمىشد، افتراق
و انشقاق در درون آن نیز پدیدار نمىگردید. بر این اساس، یکى از مهمترین
دلایل ایجاد افتراق و پیدایش فرقههاى مختلف شیعه، عدم حاکمیت سیاسى تشیع
است و دیگرى نیز که البته برخاسته از همین عامل نخستین است، پیدایش علم
کلام در جامعه اسلامى است که آن را دچار تشتت و پراکندگى ساخت و شیعه نیز
از این امر مستثنا نشد.
--------------------------------------------------------------------------------
فهرست منابع
135 . ابن ابىالحدید، عزالدین ابوحامد عبدالحمید، شرح نهجالبلاغه، تحقیق ابوالفضل ابراهیم، قاهره، داراحیاء الکتب العربیه، 1378ق .
136 . ابناعثم کوفى، احمد بن محمد، الفتوح، حیدر آباد دکن، دائرة المعارف العثمانیه، 1388 .
137 . ابن بکار، ابوعبداللّه زید بن عبداللّه، الاخبار الموفقیات، تحقیق سامى کلى عانى، بغداد، مطبعة العانى، 1972م .
138 . ابنجوزى، یوسف بن حسام الدین(سبط)، تذکرة خواص الأمه فى معرفة الأئمه، تهران، چاپ سنگى، 1285ق .
139 . ابنمرتضى، احمد، البحر الزخار، به کوشش عبداللّه بن عبدالکریم جرافى، بیروت، دارالمطبوعات، 1394ق .
140 . ابنندیم، ابوالفرج محمد بن اسحاق، الفهرست، مصر، مکتبه التجاریه، 1348ق .
141 .اربعة کتب اسماعیلیه، تصحیح اشتر و تمان، گوتینگن، افست بغداد، مکتبة المثنى، [بىتا] .
142 . امام المنصور باللّه قاسم بن محمد بن على، کتاب الاساس لقائد الاکیاس فى معرفة رب العالمین و عدله فى المخلوقین و ما یتصل بذلک من اصول الدین، تعلیق محمد قاسم عبداللّه هاشمى، یمن ـ صعده، مکتبة التراث الاسلامى، 1415ق .
143 . امام هادى بن ابراهیم الوزیر، نهایة التنویه فى الازهاق التمویه، تحقیق احمد بن درهم بن عبداللّه، یمن ـ صعده، مرکز الدراسات الاسلامیه، 1421ق .
144 . جعفرى، حسین، تشیع در مسیر تاریخ ، ترجمه محمدتقى آیتاللهى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1363 .
145 . خیاط، عبدالرحمن، الانتصار، به کوشش نیبرگ، قاهره، [بىنا]، 1925م .
146 . رازى، ابوحاتم احمد، الزینه، بغداد، [بىنا]، 1394ق .
147 . رازى، ابوحاتم احمد، الزینه، ترجمه على آقانورى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و
مذاهب، 1382 .
148 . سیدمرتضى، (شریف مرتضى)، الفصول المختاره، قم، 1413ق .
149 . شهرستانى، محمد، الملل و النحل، به کوشش محمد گیلانى، بیروت، 1395ق .
150 . صدوق، ابوجعفر محمد، خصال، ترجمه و تصحیح سیداحمد فهرسى، [بىجا، بىنا، بىتا] .
151 . صفار، محمد، بصائر الدرجات، تبریز، [بىنا]، 1381ق .
152 . طبرسى، ابو منصور احمد بن على، الاحتجاج على اهل اللجاج، محمد حسین خلف، رمضانعلى کاشانى، تهران، چاپ سنگى، دارالطباعه، 1302ق .
153 . طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الطبرى، قاهره، مطبعة الاستقامه، 1357ق .
154 . طوسى، ابوجعفر محمد بن حسن، تمهید الاصول، به کوشش عبدالمحسن مشکوة الدینى، تهران، 1362 .
155 . طوسى، ابوجعفر محمد بن حسن، تمهید الاوایل ، بیروت، دارالفکر، 1408ق .
156 . طوسى، احمد بن على طوسى، المنیر على مذهب الامام الهادى الى الحق یحیى بن الحسین، تحقیق على سراج الدین عدمان، یمن ـ صعده، 1421ق .
157 . غزالى، ابوحامد محمد، الاقتصاد فى الاعتقاد، بیروت، دارالفکر، 1408ق .
158 . قاضى نعمان، دعائم الاسلام، به کوشش آصف بن على اصغر فیضى، قاهره، 1383ق .
159 . قندوزى حنفى، ینابیع الموده، بیروت، دارالکتب الاسلامیه، 1405ق .
160 . کلینى، محمد، الکافى، به کوشش على اکبر غفارى، تهران، 1377ق .
161 . ماوردى، ابویعلى، الاحکام السلطانیه، قاهره، دارالتعارف، 1409ق .
162 . مجلسى، محمدباقر، بحارالأنوار، تهران، 1388ق .
163 . مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، تصحیح کاظم موسوى میاموى، بیروت، دارالکتب الاسلامیه، 1377ق .
164 . مفید، محمد بن نعمان، اوائل المقالات، به کوشش واعظ چرندابى، تبریز، 1363ق .
165 . نوبختى، ابوسهل اسماعیل، التنبیه، حاشیه اکمال الدین شیخ صدوق، به کوشش حسین اعلمى، بیروت، 1412ق .
166 . نوبختى، حسن بن موسى، فرق الشیعه، ترجمه محمد جواد مشکور، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1381 .
167 . هاجسن، مارشال. گ. س، فرقه اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدرهاى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1378 .
168 . هادى الى الحق (حسین بن على)، الاحکام فى الحلال و الحرام، یمن ـ صعده، 1410ق .
169 . یعقوبى، احمد بن ابى یعقوبى، تاریخ الیعقوبى، نجف، مکتبة المرتضویه، 1358ق .
۱ - وحدت و اعتصامی که قرآن کریم خطاب به مسلمانان ابلاغ نموده و آنان را مکلف به تحقق آن کرده است وحدتی است که بر پایه دین واحد و صراط واحد استوار گردد: {واعتصموا بحبل الله جمیعا، وإن هذا صراطی مستقیماً فاتبعوه ولا تتبّعوا السبیل} بر این اساس تفرقه و تشتت در دین و پیروان مذاهب اسلامی نه تنها نافی این ایده متعالی بوده بلکه در جهت نقض آن می باشد؛ تفرقه ای که به رغم تلاش منادیان وحدت تاکنون نه تنها مرتفع نشده بلکه آتش سوزان آن همچنان در کشورهای اسلامی شعله ور است. باید اذعان کرد این اختلافات و منازعات بین اتباع مذاهب تا زمانی که اسیب شناسی جدی نشده و به راهکار جامع وحدت بخش که موردقبول پیروان تمامی مذاهب اسلامی باشد نیانجامد تا قیامت استمرار خواهد داشت چنانکه قران کریم در زمینه اثارو پیامدهای انحراف اهل کتاب از حقایق دین و توصیه های رهبران الهی شان می فرماید: {فأغرینا بینهم العداوة والبغضاء إلی یوم القیامة}
باید گفت این خسارت بزرگ فرجام تلخ عدول از صراط مستقیمی است که خداوند منان آن را برای بشریت تعیین نموده است.
از طرف دیگرشاید بتوان نوعی وحدت مصلحتی و سیاسی بر پایه وجود دشمنان مشترک یا زندگی مسالمت آمیز با یکدیگر و... را بین مذاهب اسلامی و پیروان آن عینیّت بخشید اما بدیهی است که چنین وحدتی، وحدت اسلامی و قرآنی نبوده و از استواری لازم نیز برخوردار نخواهد بود چون وحدت قرآنی بر پایه سه عنصراساسی همفکری و همدردی و همراهی مبتنی گردیده و شکی نیست که تحقق چنین وحدتی مستلزم مبانی متقنی خواهد بود.
۲- اختلافات بین مذاهب اسلامی را به دو نوع کلی می توان تقسیم نمود:
الف) اختلافات و منازعات بین مذاهب اهل سنت و پیروان آنان با یکدیگر؛
ب) اختلافات و منازعات بین مذاهب اهل سنت و مذاهب شیعی و پیروان آنان با یکدیگر
الف) اختلافات و منازعات بین مذاهب اهل سنت
۱. اختلافات کلامی ؛
۲. اختلافات فقهی
۳. اختلافات طائفه ای و جنگ های مذهبی بین پیروان مذاهب اهل سنت
در زمینه اختلافات فقهی و کلامی که بین مذاهب اهل سنت وجود دارد اجمالا باید گفت
پیروان اهل سنت در اعتقادات به چهار دسته ماتریدی، اشاعره معتزله و اصحاب حدیث تقسیم بندی می شوند. اکثر حنفی ها از نظر کلامی (که در جهان اسلام نزدیک به ۳۵۰ میلیون پیرو دارند) از ابومنصور ماتریدی پیروی می کنند. این فرقه قائل به حسن و قبح عقلی بوده و به شیعیان دوازده امامی نزدیک ترند.
طرفداران فرقه اشاعره از ابوالحسن اشعری پیروی می کنند و در جهان اسلام حدود ۴۵۰ میلیون اشعری وجود دارد۱
از نظر فقهی نیز مذاهب فراوانی در طول تاریخ اهل سنت پدیدار شده اند که در عهد عباسیان به جهت مشکلات فراوانی که برای پیروان آنان از جهت کثرت فتاوای متعارض به وجود آمد مذاهب چهارگانه معروف تثبیت و باب اجتهاد مطلق بسته شد.
ایه الله تسخیری به نقل از استاذ سایس در کتاب تاریخ الفقه الاسلامی نسبت به تاریخ و تعداد فرق و مذاهب فقهی اهل سنت می فرماید:
«جهان اسلام از اوائل تا نیمه قرن چهارم شاهد تبلور۱۳۸مکتب و مذهب فقهی بود بطوری که خیلی از کشورها صاحب مذهب خاصی بوده اند و استاد اسدحیدر انها را به بیش از ۵۰کشور تخمین زده است . این مذاهب که (به گفته برخی از دانشمندان)بعد از تابعین مذاهب شخصی بوده که توسط صاحبان و پیروان انها تبیین نشده است بهمین دلیل با از بین رفتن پیروانشان منقرض شده اند و برخی از این مذاهب در سایه تدوین انها توسط صاحبانشان در یک مجموعه متکاملی رشد پیدا کرده اند .برخی ازمذاهب فقهی که منقرض شده اند عبارتند از۱. مذهب الحسن البصری، ۲. مذهب ابن ابی لیلی، ۳. مذهب الأوراعی، ۴. مذهب سفیان الثوری، ۵. مذهب اللیث بن سعد، ۶. مذهب ابراهیم بن خالد الکلبی، ۷. مذهب ابن حزم داوود بن علی الأصبهانی الطاهری، ۸. مذهب محمد بن الجریر الطبری، ۹. مذهب سلیمان بن حران الأعمش، ۱۰. مذهب عامر بن شرحبیل السقبی»۲
در زمینه منازعات طائفه ای و مذهبی بین مذاهب اهل سنت و پیروان آنان نیز باید گفت در بسیاری از کتاب های تاریخی این حوادث تلخ بیان شده است. فتنه های بزرگی که سبب تکفیر پیروان برخی از مذاهب اهل سنت نسبت به دیگری وبروزجنگ های خانمان سوزی بین آنان گردیده است. استاد جعفر سبحانی به نقل از سبکی در کتاب طبقات الشافعیه و از ابن کثیر در البدایة والنهایة در زمینه فتنه بزرگی که بین برخی از پیروان مذاهب حنفی و حنبلی و شافعی درسال۵۵۴ هجری اتفاق افتاد می گوید:
فتنه های بزرگی که بین پیروان مذاهب حنفی و شافعی اتفاق افتاد دراثر اتش انها بسیاری از مردم از بین رفته و مراکز کسب و نیز مدارس سوزانده شد و تعداد کشته های پیروان مذهب شافعی بیشتر بود البته اینان بعد از مدتی بر پیروان مذهب حنفی پیروز شده ودر انتقام گرفتن از انها اسراف نمودند. این واقعه در سال ۵۵۴ هجری اتفاق افتاد. شبیه این فتنه بین پیروان مذاهب شافعی و حنبلی اتفاق افتاد بگونه ای که حکومت وقت با قدرت نظامی اش جهت دفع ان دخالت نمود که در اینجا نیز کشتار زیادی اتفاق افتاد و مساکن و مراکز کسب در اصفهان سوزانده شد . حوادث مشابهی نیز بین پیروان این مذاهب در بغداد و دمشق اتفاق افتاد و هر گروه در صدد تکفیر دیگری بود برخی می گفتند هر کس حنبلی نباشد مسلمان نیست دیگری که مخالف مذهب حنبلی بود همین حکم را علیه او صادر می کرد و کلمات و نسبتهای ناروائی به علماء و فضلاء صورت می گرفت ۳
ایشان در کتاب دیگرشان،( فی ظل أصول الإسلام) از سبکی، در زمینه تکفیر حنابله نسبت به اشاعرة نقل می کند:
این فتنه که شراره اش گسترش یافته و اثار خسارت بار ان طولانی گردید تمامی خراسان و شام و حجاز و عراق را در بر گرفت و به اوج خودش رسید . حنبلی ها در ناسزا گویی به اشاعره از اهل سنت از همه توان و امکاناتشان بهره می بردند براحتی در مجامع عمومی انها را لعن می کردند و موقعیت ابو الحسن اشعری همانند علی بن ابیطالب در زمان بنی امیه شده بود که مورد لعن و نفرین قرار می گرفت .۴
مؤلف کتاب «ورکبت السفینة» مروان خلیقات نیز به نقل از برخی کتب تاریخی می نویسد:
ابن اثیر نسبت به حوادث سال ۳۲۳ هجری می نویسد :در این سال حوادث زیادی از ناحیه حنابله علیه پیروان مذهب شافعی بوقوع پیوست ویاقوت حموی می گوید بجهت فتنه های زیاد خسارت های مالی و جانی فراوانی به پیروان دو مذهب شافعی و حنفی واقع گردید .۵
ایشان در ادامه نقل می کند:
تعصبات جاهلانه بین حنفی ها و شافعی ها باعث بروز جنگهای زیادی شد که در تمام این جنگها شافعی ها برغم نفرات اندک شان پیروز می شدند ۶.
ایشان ضمن رد حدیث اختلاف علماء امتی رحمه به طعنه می گوید:
از مظاهر این رحمت تکثیر این مذاهب است که موجب خسارت های زیادی به وحدت مسلمانها وارد شده است چنانکه ابن حاتم حنبلی می گوید : هرکس حنبلی نباشد مسلمان نیست و ابوبکر المقری حکم به کفر همه حنبلی ها نموده و ملاعلی قاری نیز گفته است بین حنفی ها مشهور است هرگاه شخصی حنفی به مذهب شافعی بگرود باید تنبیه شود ولی اگر یک شافعی به مذهب حنفی بگرود بدو خلعت پوشانده شود و قاضی دمشق حنفی گفته است : اگر قدرت یابم حکم به لزوم گرفتن جزیه از شافعی ها را بجهت کفرشان صادر می کردم و مظفر طوسی شافعی می کوید :اگر قدرت یابم حکم به کفر تمامی حنبلی ها نموده و دستور به گرفتن جزیه از انها می کردم.۷
در زمینه اختلاف و منازعه بین شوافع وأحناف سخن صاحب مغنی جالب و قابل تأمل است:
از رفتار زشت و توهین امیز پیروان مذهب خنفی نسبت به شافعی ها در طرابلس ان است که برخی از بزرگان مذهب شافعی نزد مفتی اعظمشان امده و از او خواستند لطفا مساجد را جهت اقامه نماز بین ما و حنفی ها تقسیم نمایید چون فقیهان حنفی مارا مسلمان ندانسته و رفتار اهل ذمه (کفار اهل کتاب)را با ما دارند چنانکه در زمینه جوا ز ازدواج مرد حنفی با زن شافعی بین فقهایشان اختلاف بوده و برخی ان را حرام می دانند چون می گویند ایمان پیروان مذهب شافعی برایشان اثبات نشده است .۸
ب) اختلافات و منازعات بین پیروان مذاهب سنی و شیعی با یکدیگر
اختلافات و منازعات بین پیروان مذاهب أهل سنت با مذاهب شیعی به ویژه شیعه امامیه از زمان خلفای بنی امیه و عباسی تشدید گردید. اینان با کمک نمودن به برخی از عالمان اهل سنت و تحریک آنان علیه عالمان شیعی و پیروان آنان فضای رعب و وحشت را نسبت به شیعیان افزایش دادند.
رسول جعفریان در این رابطه می گوید:
تقریباً تا پیش از روی کار آمدن حکومت بنی امیه این اختلافات سبب به وجود آمدن نزاع عمده ای نشده بود اما بنی امیه و به خصوص خود معاویه و جانشینانش بنا را بر دشمنی آشکار و خشن با اهل بیت و شیعیان گذاشتند و همین باعث شد اختلافات عمیق تر شود بنی عباس هم با اینکه با شعارهای علوی و اندیشه های موافق شیعه روی کار آمدند اما بعد از مدتی به دلیل مطامع سیاسی بنای مخالفت با شیعیان را گذاشته و راهی را رفتند که بنی امیه پیش تر رفته بودند از این رو مذهب آنان را به عنوان مذهب رسمی به رسمیت نشناخته و روند علوی کش را پی گرفتند همین باعث شد اختلافات دامنه دار شود و از شهرهای کوفه و بصره به سراسر جهان اسلام برسد۹
ایشان در ادامه نسبت به تلاش عباسیان در گسترش مذاهب اهل سنت و مبارزه با مذاهب شیعی می گوید:
بنی عباس به مذاهب مخالف و دشمنان شیعیان کمک مالی می کردند تا شیعیان را آزار و اذیت کنند البته این اقدامات بی پاسخ هم نمی ماند و شیعیان نیز تلافی برخی از حرکت ها را با رفتارهای متقابل انجام می دادند... در این میان خلفا با کمک برخی از علمای اهل سنت به تحریک علمای مخالف بر می آمدند که سرکوب بیش از پیش شیعیان و ایجاد فضای رعب و وحشت را به همراه داشت با این همه علمای شیعه که مقصدشان یکپارچه کردن جهان اسلام بود توصیه می کردند که پشت سر ائمه جماعت اهل سنت نماز خوانده شود و از مریض های آن ها دیدن کنند و تلاش های بسیاری برای کم کردن این اختلافات داشتند اما به هر حال ریشه این اختلافات گسترده تر از این نکات بود۱۰
آنگاه ایشان پیدایش دولت صفویه را نقطه عطفی در بروز جنگ های مذهبی بین دولت شیعی مذهب ایران و دولت سنی مذهب عثمانی قلمداد کرده و می گوید:
تا قرن نهم هجری یعنی پیش از روی کار آمدن دولت صفویه به عنوان مهم ترین حکومت شیعی، بیشتر منازعات به آزار و اذیت شیعیان مختص می شود در حالی که بعد از روی کار آمدن این دولت شاهد بروز جنگ های مذهبی میان دولت شیعی مذهب ایران با دولت سنی مذهب عثمانی هستیم۱۱
سپس ایشان در زمینه برخی از جنگ های مذهبی عثمانی ها و صفویه می نویسد:
سلطان سلیم عثمانی در سال ۹۲۰ هجری به اسم مبارزه با حکومت شیعی صفوی به ایران حمله کرد و برای توجیه اقدام خودش که چطور نیروهایش را از ۱۵۰۰ کیلومتر به سوی ایران گسیل داشت چه بهانه ای بهتر از این بود که به تعبیر خودش به مقابله با کافران شیعه که در همسایگی او قدرت گرفتند آمده است. او حتی برای رسیدن به هدف خود، ازبک ها را نیز از سمت شرق ایران تحریک کرد و با صدور فتوای مقابله با رافضیان شیعه، آنان را به جنگ با صفویان کشاند جنگی که صفویان با قدرت تمام مقابل آن ایستاده و آن ها را سر جای خود نشاندند۱۲
آنگاه پیروزی ظاهری صفویه و عثمانی ها را زمینه شکستی برای آنان دانسته و می گوید:
با این حال ماجرا ادامه یافت و آتش این اختلاف تند بعد از یک قرن بار دیگر به چشم صفویه رفت زیرا افغانان با بهانه فتوای علمای اهل سنّت مکه به ایران حمله کردند و در سال ۱۱۳۵ ـ ۱۱۳۴ صفویه را از میان بردند۱۳
- ۴ - نکته قابل توجه دیگر قبل از ورود به موضوع اصلی ان است که اسلام بمعنایی که در قران وسنت تبیین گردیده است فوق مذاهب موجود بوده ومنحصر نمودن ان به مذاهب فقهی و کلامی خاص ظلم اشکار به این مکتب حیاتبخش الهی خواهد بود در این رابطه گفتار ائمه اربعه اهل سنت که به این حقیقت بزرگ اذعان داشته اند قابل توجه است اینان از پیروان خویش خواسته اند که حقایق اسلام را در مذهب خاص ندیده و افق نگاهشان را فوق مذاهب قرار دهند در این رابطه گفتار امام مالک بسیار گویاست انگاه که در پاسخ خلیفه عباسی که از او میخواهد مذهبش رادر بلاد اسلامی گسترش دهد پاسخ می دهد که:
أن الإسلام أوسع من موطنه ومذهبه۱۴
اسلام بسیار فراتر از موطن و مذهب خاص او می باشد
ابو شامه شافعی نیز در توصیه ای به پژوهشگران فقه اسلامی ازانان می خواهدتا نگاهشان را محصور به مذهب خاص ننمایند :
ینبغی لمن اشتغل بالفقه أن لا یقتصر علی مذهب إمام معیّن ۱۵
سزاوار است کسی که به تحصیل فقه اسلامی اشتغال دارد خود را محصور به مذهب خاصی ننماید .
ایشان سِِیره امامان فقهی قبل را نیز بر همین اساس دانسته و می گوید:
امام شافعی پیروانش را از تقلید خود ش و دیگران نهی نموده و معتقد است معیار اصلی در استنباط احکام الهی فقط قران و سنت است و باید گفت همین روش مدتهای مدیدی ادامه داشت تا اینکه مذاهب اربعه معروف استقرار یافته و مذاهب دیگر مهجور گردید در حالی که این امر بر خلاف سیره گدشتگان بود .۱۶
ایشان در ادامه ضمن نکوهش کسانی که نگاهشان را محدود به مذهب خاصی نموده اندمی گوید:
وقد سئل بعض العارفین عن معنی المذهب فأجاب معناه: دین مبدّل قال تعالی {ولا تکونوا من المشرکین من الذین فرقوا دینهم وکانوا شیعاً}۱۷
بعد از نکات چهارگانه مذکوراینک به تبیین موضوع اصلی مقاله (فرقه گرائی از منظر قران) می پردازیم
بنظر می رسد مهمترین عاملی که در قران کریم از ان بعنوان
اسیب جدی و نابود کننده وحدت اسلامی یاد شده است تفرق و تشتت در دین حنیف می باشد این امر بحدی در قران مورد نکوهش قرار گرفته است که معادل بزرگترین معصیت الهی (شرک) تلقی گردیده است در همین راستا مسلمانان را از تجربه خسارتبار اهل کتاب که دین واحد الهی را به فرقه ها و مذاهب گوناگون تجزیه نمودند بر حذر داشته و از انان می خواهد که توحید را در ابعاد مختلف زندگی خویش عینیت بخشند
اینک به تبیین آیاتی که مسلمانان را ازایجاد تفرقه و تشتت در دین نهی می کند می پردازیم :
۱. سوره روم، آیه ۳۲:
{ولا تکونوا من المشرکین من الذین فرّقوا دینهم وکانوا شیعاً کل حزب بما لدیهم فرحون}.
تبیین:
در این آیه شریفه مسلمانان از پیروی شیوه و سیره مشرکان ـ یهود و نصارا ـ تحذیر شده و از آنان خواسته شده است که از تاریخ یهود و نصارا و سایر أهل کتاب عبرت بگیرند، کسانی که دین واحد و وحدت بخش الهی را به فرقه های مختلف تبدیل نموده و سرانجام خود نیز مبتلا به بیماری تفرقه و تشتّت گردیدند؛ برای خود مبانی، عقاید و فقه خاصی برگزیده و به همان بافته های خویش دل خوش کردند. از نظر قرآن کریم فقط دین واحد وحیانی است که عامل وحدت و همبستگی حقیقی انسان هاست و تفرقه در دین نیز عامل اصلی تشتت و منازعات بین مدعیان تبعیت از دین خواهد بود.
در تبیین آیه شریفه مذکور باید گفت: نگاهی هرچند اجمالی به تاریخ یهود و مسیحیت به خوبی نشان می دهد که دین یهود و مسیحیت در آغاز تأسیس و شکل گیری، توانست بزرگ ترین عامل وحدت و انسجام و تکامل پیروان آن ها در زمینه های گوناگون فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... باشد؛ سقوط و تنزّل اینان زمانی شروع شد که دین واحد را به ادیان مختلف و فرقه های متضاد تبدیل نموده و آتش بروز فتنه های مذهبی و طائفه گری را شعله ور کردند.
نکته مهمی که در خطاب قرآنی به مسلمانان «ولا تکونوا من المشرکین» قابل توجه و دقت است به کارگیری واژه «مشرکین» در برابر واژه موحدین است؛ از آنجا که توحید، منشأ وحدت حقیقی در زندگی فردی و اجتماعی انسان هاست بیش از یک صراط و سبیل را بر نمی تابد اما شرک از آن جهت که بیراهه است اقتضاء و قابلیت راه های بی نهایت را دارد از این رو راه های شرک آلود هیچگاه محدود به صراط و سبیل های خاص نبوده و همچنان قابلیت تزاید و فزونی را داراست به همین جهت در قرآن کریم برای اینکه مسلمانان به وحدت حقیقی نائل گردند از آنان خواسته شده است که فقط از طریق توحید تبعیت نموده و از راه های شرک آلود که حدّی برایش متصور نیست تبعیت ننمایند:
{قل هذه سبیلی فاتّبعوه ولا تبتغوا السبیل}.
در نظامات اقتصادی و اجتماعی هم می بینیم جوامعی که بر مبنای توحید شکل گرفته اند از انسجام و اتحاد و توانمندی خاصی برخوردارند اما نظاماتی که بر غیر مبنای توحید بنا شده اند مبتلا به تشتّت، تفرقه و منازعات همیشگی گردیده اند نمونه بارز جوامع توحیدی مدینه فاضله نبوی است که در مدت کمی توانست توسط سپاهی اندک اما موّحد، بر نظامات شرک آلود عصر جاهلیت به رغم اقتدار پوشالی و فزونی سپاهیانش غلبه یابد اما از آنجا که روحیه توحیدی مسلمانان بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) به تدریج رو به افول و سستی نهاد شاهد انحطاط، منازعات داخلی و نیز پیدایش فرقه ها و مذاهب مختلف هستیم پیدایش این فرقه ها و مذاهب وشدت منازعات بحدی بود که در اوائل قرن دوم هجری فقط حدود ۱۳۸ مذهب فقهی ـ بر اساس نقل مورخین۱۸ در جوامع اسلامی بوجود امد و این روند همچنان در قرن های بعدی ادامه یافت .
جهت تبیین تحذیر قرآن کریم (در آیه ۳۴ روم) مبنی بر عدم تبعیت مسلمانان از مشرکین در تفرّق دین، به عنوان نمونه برخی از انشعابات دین مسیحیت و یهودیت را که در اثر فاصله گرفتن پیروانشان از توحید پدید آمده است بیان می کنیم:
مسیحیت در نگاه کلی به سه فرقه اصلی تقسیم می شود: کاتولیک، ارتودوکس و پروتستان، رهبری فرقه کاتولیک در دست پاپ است و هفت شعار: تعمید، تدهین، عشای ربانی، اعتراف، ازدواج، دستگذاری و تأیید در این فرقه وجود دارد.
فرقه ارتودوکس از انشعابات کلیسای کاتولیک بوده و در سال ۱۰۵۴ از آئین کاتولیک جدا شد. اینان معتقدند روح القدس تنها از خدای پدر صادر شده در حالی که کاتولیک ها و پروتستان ها صدور او را هم از خدای پدر و هم از خدای پسر می دانند. اینان نیز شعار هفتگانه فوق را می پذیرند.
فرقه پروتستان با ظهور مارتین لوتر ۱۴۳۳ ـ ۱۵۴۶ به وجود آمد و اکثر فرقه های آن فقط دو شعار مذهبی را می پذیرند: تعمید و عشای ربانی.
برخی از فرقه های پروتستان عبارتند از: لوتریسم، کالوتسم، تسوینگلباتیسم، و... امروزه مسیحیت به عنوان یکی از پر فرقه ترین دین ها شناخته می شود. (چنانکه در انشعابات داخلی پروتستان بیش از ۵۰۰ فرقه نام برده می شود)۱۹
دین یهود نیز دارای فرقه های گوناگونی است که برخی از آن ها عبارتند از:
۱. فرقه فریسیان ـ به معنای جدا شوندگان ـ که خواهان اجرای بی چون و چرای شریعت موسی (علیه السلام) هستند.
۲. صدوقیان که منسوب به یکی از روحانیون یهود به نام صدوق بوده و عده ای از روشنفکران و یونانی گرایان آن را پایه گذاری کرده که اینان منکر رستاخیز و مخالف احکام و اصول غیر علمی و عقلی دین یهود بودند.
۳. فرقه اینسیان که با گرایش عرفانی که فراورده دوران تهیدستی و اسارت یهود است می باشد و فیلسین شاله فرانسوی این فرقه را اشتراکی مذهب می داند.
۴. فرقه هرویان که بیشتر رنگ سیاسی داشت و در فلسطین پیدا شده و هواخواه سلسله سلطنتی هرود بود.
۵. فرقه زیلوت که با گرایشات سیاسی همراهند و همیشه با رومیان در حال جنگ بودند.
۶. فرقه قرائون که به دست مردی به نام عانان بن داود ساخته شد و فقط به عهد عتیق اقرار دارند.
۷. فرقه عنائیه که منسوب به عنان بن داود ملقب به رأس الجالوت است.
۸. فرقه کاتیان.
۹. عیسویه منسوب به عیسی بن یعقوب اصفهانی می باشد.
۱۰. فرقه ربانیون که این فرقه را روحانیون یهود در بر گرفتند که کارشان ترجمه و تفسیر تورات و دیگر کتاب های مقدس بود اینان وظیفه داشتند که مردم را موعظه کنند و به آنان معلم هم می گفتند.
۱۱. فرقه تناسخیه که قائل به تناسخ بودند و می گفتند خداوند بخت النصر را مسخ کرده و به گونه هفت جانور درنده در آورده تا او را عذاب کند.
۱۲. فرقه راعبه.
۱۳. فرقه ساحره.
۱۴. فرقه دوستانیه.
۱۵. فرقه کوستانیه.
۱۶. فرقه مقاربه.
۱۷. فرقه بورغانیه.
۱۸. فرقه موشکاتیه.
۱۹. فرقه الکسائیه.
۲۰. فرقه امنی ها.
۲۱. فرقه سمیس ها.
۲۲. فرقه ادیونی ها.
۲۳. فرقه ماسیونی ها.
۲۴. فرقه اوسی ها.
۲۵. فرقه نزاری ها.
۲۶. فرقه ناصورائی ها.
۲۷. فرقه هوروباتسیت ها..۲۰
باید گفت تعداد مذاهب و فرقه های ادیان یاد شده و نیز ادیانی نظیر مجوسیّت، زردشتی گری و... در کتب تاریخ ادیان و مذاهب به صورت مفصّل بیان گردیده و موارد ذکر شده در مسیحیت و یهود تنها اشارتی به این انشعابات می باشد.
درباره جنگ های مذهبی نیز بین پروتستان و کاتولیک ها نیز لازم است به کتاب های تاریخی رجوع شود. این جنگ ها بین ۳۰۰ الی ۴۰۰ سال طول کشید.
گفتار مفسرین در ذیل آیه ۳۲ سوره مبارکه روم:
بعد از تبیین اجمالی دلالت آیه مذکور بر تحذیر مسلمانان از تبدیل دین واحد الهی به مذاهب و فرق مختلف اینک گفتار برخی از مفسرین فریقین ـ سنی و شیعه ـ را در تأیید برداشت فوق بیان می کنیم:
دیدگاه عالمان شیعی:
شیخ طوسی در تفسیر التبیان،
ایشان در تفسیر آیه مذکور می فرماید:
خداوند در این ایه مسلمانان را از ورود در جرگه مشرکان نهی داشته و از انان خواسته است همانند مشرکان که دین واحدشان را مبدل به فرقه های مختلف نمودند اجتناب کنند.۲۱
شیخ طبرسی در مجمع البیان،نیز نظیر تفسیر فوق را ذیل ایه شریفه مذکور بیان کرده است۲۲
تفسیر المیزان علامه طباطبایی (رحمه الله):
دیدگاه علامه طباطبایی در زمینه تبیین این آیه از دقت و جامعیّت بیشتری برخوردار است.
ایشان آیه شریفه {ولا تکونو من المشرکین...} را در ارتباط با آیه قبل: {فأقم وجهک للدین حنیفاً...} دانسته و مجموع آیه ۳۱ و ۳۲ را بدین شکل تبیین می کند:
«... إنّ الوسیلة إلی إقامة دین الفطرة الإنابة إلی الله وحفظ الإتصال بحضرته وعدم الإنقطاع عن سببه... وقد حذّر الله سبحانه المسلمین عن مثل هذه المصیبة المؤلمة ـ القاء العداوة والبغضاء بین الیهود وبین النصاری إلی یوم القیامة ـ التی سیملّها علی أهل الکتاب من الیهود والنصاری... وقد صدق جریان التاریخ ما أخبر به الکتاب من تشتّت المذاهب فیهم وإلقاء العداوة والبغضاء بینهم فحذّر الأمة الإسلامیة أن یردوا موردهم من الإنقطاع عن ربهم وعدم الإنابة إلیه فی قوله: {وأقم وجهک للدین حنیفاً فطرة الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیّم ولکن أکثر الناس لا یعلمون، منیبین إلیه واتّقوه وأقیموا الصلاة ولا تکونوا من المشرکین} (الآیات ۳۰ ـ ۳۳)».انتهی۲۳
برخی از نکاتی که در دیدگاه مرحوم علامه طباطبایی قابل توجه است:
۱. تنها وسیله در برپایی دین الهی، اتصال فرد و جامعه اسلامی به خداوند از طریق انابه به درگاه الهی، تقوا و اقامه صلاة می باشد.
۲. یهود و نصاری به دلیل تعدی از احکام الهی و تفرق دین واحد آسمانیشان به فرقه ها و مذاهب مختلف، اتصال حقیقی به خداوند را ـ توحید ـ از دست داده و در وادی شرک قدم نهادند.
۳. از آنجا که وادی شرک خواستگاه کثرت ها و منازعات است بهمین سبب بین پیروان مذاهب شرک الود منازعات مذهبی و طائفی همچنان ـ تا قیامت ـ استمرار خواهد داشت. چون تبعیت از أهواء و دور شدن از مسیر توحید، حدّ انتهایی برایش متصور نخواهد بود.
{فأغرینا بینهم العداوة والبغضاء إلی یوم القیامة}
۴. خداوند، امت اسلامی را از سر گذشت تأسف بار مشرکین ـ یهود و نصاری و... ـ برحذر داشته و به آنان هشدار داده است که تبدیل نمودن دین واحد الهی ـ اسلام ـ به فرقه ها ومذاهب متعدّد، سرانجامی جز فرجام مشرکین یهود و نصاری ـ {فأغرینا بینهم العداوة والبغضاء إلی یوم القیامة} ـ نخواهد داشت.
۵. مراجعه به تاریخ پیدایش فرقه ها و مذاهب در ادیانی نظیر یهود و مسیحیت و جنگ ها و منازعات گسترده آنان که تاکنون نیز ادامه دارد شاهد صدقی بر تحقق هشدارهای الهی می باشد.
در اینجا سزاوار است قسمتی از گفتار یکی از عالمان برجسته شیعی را که معتقد است تحذیر قرآنی نسبت به مسلمانان {ولا تکونوا من المشرکین} در عصر حاضر عملی شده است بیان می کنیم:
خداوند متعال در ایات متعدد قران کریم نظیر {ولا تکونوا من المشرکین من الذین فرقوا دینهم وکانوا شیعاً کل حزب بما لدیهم فرحون} ویقول أیضاً: {ولا تکونوا کالذین تفرقوا واختلفوا من بعد ما جاءهم البینات واولئک لهم عذاب عظیم}مسلمانان را از تفرقه و اختلاف در دین باز داشته است جون این اختلاف موجب نابودی دین و جوامع اسلامی خواهد شدو اگر بدقت در این ایات بنگریم و اوضاع اسفبار کشورهای اسلامی را هم ملاحظه نماییم خواهیم دید که متاسفانه در اثر بی توجهی مسلمانان این پیشگویی قران عملی شده است.۲۴
دیدگاه عالمان سنی در زمینه آیه ۳۲ سوره روم:
تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج ۳، ص ۱۲:
مراد از فرقوا دینهم در این ایه شریفه پیروان ادیان یهود و نصارا هستند که دینشان را تجزیه به فرقه های مختلفی نموده و هر فرقه ای به عقائدش راضی است. ۲۵
در تفاسیر جامع البیان۲۶ وسمرقندی۲۷ و الکبیر رازی۲۸ و ابن کثیر۲۹ نیز همین معنا بشکلهای مختلف بیان گردیده است.
مولف تفسیر الکریم الرحمن فی کلام المنان، نیز در ذیل آیه {ولا تکونوا من المشرکین...} می گوید:
در این ایه خداوند متعال مسلمانان را از خطر جدی تشتت و تفرقه بر حذر داشته و از انان می خواهد دین واحد الهی را همانند مشرکان به فرقه های مختلف تجزیه نکنند.۳۰
ایشان در ادامه می گوید:
ایا طبق این ایه اختلاف و تشتت در دین از بزرگترین دامها و مکائد شیطان نیست و ایا تلاش در از بین بردن این اختلافات را نمی توان از بزرگترین مصادیق جهاد در راه خدا وبرترین اعمال در جهت قرب الهی دانست ؟۳۱
با دقت و تأمل در گفتار مفسران أهل سنت نیز می توان چنین استنباط نمود که تاسیس فرقه های گوناگون اسلامی و تبدیل نمودن اسلام به اجزای گوناگون تبعیّت از شیوه یهود و نصاری بوده که آنان را از صف توحید به سمت شرک کشانید و امت اسلامی در این آیه شریفه تحذیر گردیده اند که این سیره را نسبت به دین اسلام پیاده نمایند.
۲. سوره انعام، آیه ۱۵۹:
{إنّ الذین فرقوا دینهم وکانوا شیعاً لست منهم فی شیء إنّما أمرهم إلی الله ثم ینبّئهم بما کانوا یفعلون}
تبیین:
در این آیه شریفه نیز تمامی کسانی را که دین واحد الهی شان را تبدیل به مذاهب و فرقه های مختلف نمودند مورد مؤاخذه و نکوهش قرار داده و در بیانی شدید اللحن به پیامبرش اعلام گردیده است که: {لست منهم فی شیء} تو هیچ نوع نسبتی با چنین انسان ها نداری. کنایه از اینکه اینان از دین تو خارج گردیده و اتصالشان را به تو بصورت کامل از دست داده اند.
به طور کلی سه نوع تهدید و مؤاخذه برای کسانی که دین واحد وحیانی را مبدل به مذاهب و فرقه های مختلف نموده اند در این آیه شریفه بیان شده است:
۱. {لست منهم فی شیء}: پیامبر(ص) که اینان خود را منتسب به او می دانند هیچ نوع انتسابی به آنها نخواهد داشت. پس اینان به دروغ خود را تابع پیامبر می دانند.
۲. {إنّما أمرهم إلی الله}: مؤاخذه و مجازات اینان را ـ که سبب گمراهی جمعیت های زیادی گردیدند ـ خداوند خودش بر عهده خواهد گرفت ـ به جنود خود نخواهد سپرد ـ .
۳. {ثم ینبّئهم بما کانوا یفعلون}: پیامدهای مخرب و گسترده انشعابات دینی در سطح جوامع بشری، در قیامت به عوامل پیدایش این بدعت ها ارائه خواهد شد.
نکته مهم و اساسی دیگر در این آیه آن است که این آیه اختصاص به مذاهب یهود و نصاری نداشته بلکه شامل تمامی کسانی می شود که دین واحد را مبدّل به فرقه ها و مذاهب مختلف نمودند. بنابراین قطعاً در مورد مکتب نورانی اسلام نیز که اکنون به صورت فرقه های مختلف در امده است تهدیدات سه گانه مذکور در آیه جاری خواهد بود.
در اینجا دیدگاه برخی از مفسران شیعی و سنی را در تبیین آیه فوق که مؤید برداشت های مذکور می باشد بیان می کنیم:
مفسران شیعی:
التبیان، شیخ طوسی،:
ایشان ضمن بیان اقوال مختلف در آیه شریفه در بیان دیدگاه چهارم به روایت امام باقر علیه السلام استشهاد می کند که فرمود: مراد از فرقوا دینهم اهل ضلالت و بدعت هستند و این که خداوند متعال در این آیه مسلمانان را از تفرقه در دین نهی نموده و آنان را به وحدت فراخوانده است. و مراد از شیه فرقه های مختلفی است که از دین واحد ناشی می گردد و مراد از لست منهم فی شیء این است که هیچیک از این فرقه ها نباید خود را منتسب به پیامبر نمایند و پیامبر نیز از همه اینها اعلان براعت خواهد کرد و خداوند نیز در روز قیامت عوامل تفرقه را از رفتار زشتشان آگاه خواهد کرد.۳۲
تفسیر المیزان، علامه طباطبائی،
ایشان نیز ذیل ایه شریفه می فرماید
«قوله تعالی: {إنّ الذین فرّقوا دینهم} وجه الکلام السابق وإن کان مع المشرکین وقد ابتلوا بتفر یق الدین الحنیف وکان أیضاً لأهل الکتاب نصیب من الکلام وربما لوح إلیهم بعض التلویح ولازم ذلک أن ینطبق قوله: {الذین فرقوا دینهم وکانوا شیعاً} علی المشرکین بل علیهم وعلی الیهود والنصاری لاشتراک الجمیع فی التفرق والاختلاف فی الدین الإلهی لکن إتصال الکلام بالآیات المبیّنة للشرائع العامة الإلهیة التی تبتدئ بالنهی عن الشرک وتنتهی إلی النهی عن التفرق عن سبیل الله یستدعی أن یکون قوله: {الذین فرقوا دینهم وکانوا شیعاً} موضوعاً لبیان حال النبی (صلی الله علیه وآله) مع من کان هذا وصفه».
ایشان در ادامه می فرماید:
«فالإتیان بصیغة الماضی فی قوله: فرّقوا دینهم لبیان أصل التحقّق سواء کان فی الماضی أو الحال أو المستقبل لا تحقق الفعل فی الزمان الماضی فحسب ومن المعلوم أن تمییز النبی صلی الله علیه وآله وإخراجه من اولئک المختلفین فی الدّین المتفرقین شیعة شیعة کل شیعة یتبع إماماً یقودهم لیس إلاّ لأنّه رسول یدعوا إلی کلمة الحق ودین التوحید».
ایشان سپس در تبیین معنای {لست منهم فی شیء} می فرماید:
«ومثال کامل یمثّل بوجوده الإسلام ویدعو بعمله إلیه فیعود معنی قوله: {لست منهم فی شیء} إلی أنّهم لیسوا علی دینک الذی تدعو إلیه ولا علی مستوی طریقتک الذی تسلکه».
سپس ایشان در یک جمع بندی نهایی دیدگاهشان را نسبت به مضمون آیه مذکور این گونه بیان می فرماید:
«فمعنی الآیة أن الذین فرقوا دینهم بالإختلافات التی هی لأعماله ناشئة عن العلم ـ ما اختلف الذین اوتوه إلاّ بغیاً بینهم ـ والإنشعابات المذهبیة لیسوا علی طریقتک التی بنیت علی وحدة الکلمة ونفی الفرقة إنّما أمرهم فی هذا التفریق إلی ربّهم لا یماسک منهم شیء فینبئنّهم یوم القیامة بما کانوا یفعلون ویکشف لهم حقیقة أعمالهم التی هی رهناؤها. وقد تبیّن بما مرّ: أن لأوجه لتخصیص الآیة بتبرئته صلی الله علیه وآله وسلم من المشرکین أو منهم ومن الیهود والنصاری أو من المختلفین بالمذاهب والبدع من هذه الأمة فلآیة عامة تعمّ الجمیع. انتهی».۳۳
تبیین برخی از گفتار علامه طباطبایی (رحمه الله):
در بیانات ایشان نکات مهمی به چشم می خورد که برخی از آن ها عبارتند از:
۱. آیه شریفه: {إنّ الذین فرقوا دینهم} گرچه در ادامه بحث مربوط به مشرکین که مبتلا به تفرّق در دین شدند وارد شده است اما مقصود اصلی از این آیه بیان انحرافاتی است که برای امت اسلامی ایجاد می گردد که همان جعل فرقه ها و مذاهب به اصطلاح اسلامی است.
۲. به کار گیری فعل ماضی «فرقوا دینهم» در بیان انشعابات فرقه ای امت اسلامی، جهت بیان اصل تحقّق این انحراف بزرگ در امت اسلامی است نه اینکه مراد از آن تحقق این انحراف در گذشته باشد.
۳. مفاد جمله «لست منهم فی شیء» این است هیچیک از انشعابات مذهبی در اسلام بر طریق پیامبر (صلی الله علیه و آله) نبوده و مرتبط با آن حضرت که به دین واحد دعوت نموده است نمی باشد. و از آنجا که پیامبر (صلی الله علیه و آله) تجسّم کامل دین است پس هیچیک ازفرقه های باصطلاح اسلامی ارتباط به اسلام ناب محمدی نخواهد داشت.
۴. تمامی این فرقه گرایی ها و انشعابات مذهبی ناشی از علم بوده است یعنی عمداً و بر اساس بغی و ستم صورت گرفته است: {وما اختلف الذین اوتوالکتاب الا من بعد ما جائهم العلم بغیا بینهم}.
۵. تمامی انشعابات مذهبی و فرقه گرایی های اسلامی بر خلاف طریقت پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد چون طریقت پیامبر بر اساس وحدت کلمه (دین) ونفی فرقه گرایی بنا شده است.
۶. گناه تشتت و تفرقه در دین واحد الهی، آنقدر سنگین است که خداوند مؤاخذه عاملین آن را به عهده خودش گذاشته است: {إنّما أمرهم إلی الله}.
۷. آیه ۱۵۹ سوره انعام تمامی کسانی را که دین واحد الهی را به فرقه های گوناگون تبدیل کردند شامل می شود. بدیهی است این امر اختصاص به پیروان یهود و مسیحیت و مشرکین دیگر اهل کتاب نداشته ومسلمین را نیز در صورت تبعیت از سیره انان شامل می شود.
الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل،
در این تفسیر ذیل ایه شریفه امده است :
مفاد ایه شریفه این است که ای پیامبرکسانی که آیین و مذهب خود را پراکنده نمودند و به دسته های مختلف تقسیم شدند در هیچ چیز با آن ها ارتباط نداری زیرا مکتب تو مکتب توحید و صراط مستقیم است و راه راست همواره یکی بیشتر نیست ولی محتوای آیه یک حکم عمومی و همگانی درباره تمام افراد تفرقه انداز است که با ایجاد انواع بدعت ها میان بندگان خدا بذر نفاق و اختلاف می پاشند.
در ادامه این تفسیر می خوانیم:
. سپس به عنوان تهدید و توبیخ این افراد اینگونه افراد تفرقه انداز می فرماید: کار اینها را به خدا واگذار کنید و خداوند آنها را از اعمالشان آگاه خواهد ساخت.
سپس در قالب سئوال از اینکه مخاطبین ایه مذکور چه کسانی هستند آمده است:
در اینکه مراد از آیه چه کسانی هستند جمعی از مفسران معتقدند که آیه درباره یهود و نصاری نازل شده ولی برخی دیگر معتقدند که آیه اشاره به تفرقه اندازان این امت است که بر اثر تعصب و روح تفوق طلبی و عشق به ریاست سرچشمه تفرقه و نفاق در میان مسلمانان می شوند
سپس در یک جمع بندی از دو دیدگاه مذکورمی خوانیم :
اگر مشاهده کنیم که در روایات اهل بیت و همچنین اهل تسنن نقل شده است که این آیه اشاره به گمراهان و تفرقه اندازن و بدعت گذاران این امت است در حقیقت از قبیل بیان مصداق می باشد زیرا اگر این مصداق بیان نمی شد ممکن بود عده ای تصور کنند که منظور از آن منحصران دیگران هستند. در روایتی از امام باقر علیه السلام در ذیل همین آیه نقل شده است آیه اشاره به کسانی است که از امیر المؤمنین جدا شده اند و به دسته جات مختلف تقسیم گردیده اند.۳۴
در روایتی دیگرامام باقر علیه السلام در ذیل آیه شریفه می فرماید:
«جعلوا دین الله أدیاناً لإکفار بعضهم بعضاً وصاروا أحزاباً وفرقاً لست منهم فی شیء»۳۵
دین خداوند را جهت تکفیر دیگران به ادیان مختلف تبدیل نموده و به احزاب و فرقه های گوناگونی تقسیم شدندو تو ای پیامبر هیچ نسبتی با اینها نخواهی داشت .
نتائج گفتار مفسرین شیعی پیرامون آیه شریفه ۱۵۹ سوره انعام:
تمامی کسانی که دین واحد الهی را که مظهر وحدت امت اسلامی است به عامل تفرقه و تشتت مبدل می کنند ـ از طریق تاسیس فرقه های مذهبی و بدعت گذاری در دین و اشکال دیگر ـ مشمول خطاب شدید {لست منهم فی شیء وإنما أمرهم إلی الله} در آیه مذکور می باشند.
گفتار عالمان اهل سنت در زمینه آیه شریفه ۱۵۹ سوره انعام:
جامع البیان، ابن جریر طبری،:
ایشان ضمن بیان دیدگاه های مختلف می گوید فرقه های مختلف یهود و نصاری و مجوس دین واحد الهی را به مذاهب مختلف تجزیه نمودند و اینان اهل ضلالت و گمراهی اند و پیامبر از اینان براعت خواهد جست وکسانی که دین او را به فرقه های مختلف تبدیل کرده اند و نیز از یهود و نصاری که چنین روشی را در دین خود پیاده نموده اند اعلان براعت خواهد کرد.
در تفسیر ابن أبی حاتم، نیز ذیل ایه شریفه آمده است:
عمر از پیامبر (ص) نقل می کندکه ان حضرت به عائشه فرمود مراد از إنّ الذین فرقوا دینهم وکانوا شیعاً هوا پرستان و اصحاب بدعت هستند و برای هر گنهکاری راه توبه باز است جز اصحاب بدعت که خداوند از انها بیزاری جسته و من هم از انها بیزارم ۳۷
در تفسیر الرازی، وابن عربی و ابن کثیر و...نیز نظیر مطالب فوق بیان شده است چنانکه در تفسیر الرازی ذیل ایه شریفه می خوانیم
چنانکه در تفسیر الرازی ذیل ایه شریفه می خوانیم :
خداوند در این ایه مسلمانان را در جهت وحدت و انسجام تحریک نموده و از انان می خواهد تا از تفرقه در دین و فرقه سازی ها اجتناب کنند ۳۸.
تفسیر ابن عربی، :
در این تفسیر نیز ذیل ایه مذکور امده است : هوا پرستی ها علت فرقه سازی ها بوده که نتیحه اش خروح از صراط مستقیم الهی خواهد بود وسرنوشت شوم این عمل در قیامت به صاحبانش ارائه خواهد شد ۳۹
تفسیر ابن کثیر،:
ایشان بعد از بیان روایتی از عائشه که «الذین فرقوا دینهم» را بر اصحاب بدعت تطبیق می کند، می گوید: ایه مذکور حکم کلی و جامعی را برای تمام کسانی که در دین الهی تفرقه و تشتت ایجاد می کنند بیان می کند بنا بر این اختصاص به یهود و نصاری نخواهد داشت و در مورد مسلمانان نیز جاری خواهد بود:
والظاهر أنّ الآیة عامة فی کل من فارق دین الله وکان مخالفا له فإن الله بعث رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدین کله وشرعة واحد لا اختلاف فیه ولا افتراق فمن اختلف فیه «وکانوا شیعاً» أی فرقاً کأهل الملل والنحل والأهواء والضلالات فإن الله تعالی قد برأ رسول الله صلی الله علیه وآله مما هم فیه وهذه الآیة کقوله تعالی: {شرع حکم من الدین ما وصی به نوحاً والذی أوحینا إلیک...} وفی الحدیث: نحن معاشر الأنبیاء أولاد علات دیننا واحد».انتهی۴۰
جمع بندی نهایی:
از مجموع أقوال و اراء مفسرین فریقین به خوبی به دست می آید که اسلام بعنوان یک دین و حقیقت وحیانی ، به هیچ وجه کثرت پذیر نیست و انشعابات مذهبی و فرقه گرایی به نام اسلام، پیروانش را از مسیر اسلام و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جدا نموده و آنان را در وادی شرک قرار خواهد داد.
در اینجا برخی دیگر از آیاتی که متضمن نتایج فوق بوده و اشتراک مضمونی با آیات ۳۳ سوره روم و ۱۵۹ سوره انعام داشته را بیان نموده و تفصیل و تبیین آنها را به مجالی دیگر می نهیم:
{ولا تکونوا کالذین تفرّقوا واختلفوا من بعد ما جاءهم البینات واولئک لهم عذاب عظیم} آل عمران، ۱۰۵.
{وإنّ الذین اختلفوا فی الکتاب لفی شقاق بعید} بقره، ۱۷۶.
{إنّ هذا صراطی مستقیماً فاتبعوه ولا تتبعوا السبیل فتفرق بکم عن سبیله ذلکم وصاکم به لعلکم تتقون} انعام، ۱۵۳.
{وما تفرّق الذین أوتوا الکتاب إلاّ من بعد ما جائتهم البینة} البینة، آیه ۴.
{أن أقیموا الدین ولا تتفرقوا فیه فإن تنازعتم فی شیء فرّدوه إلی الله ورسوله واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولا تفّرقوا} شوری، ۳۱.
{إنّ الدین عند الله الإسلام وما اختلف الذین أوتوا الکتاب إلاّ من بعد ما جاءهم العلم بغیاً بینهم} آل عمران، ۱۹.
{شرع لکم من الدین ما وصی به نوحاً والذی أوحینا إلیک وما وصینا به إبراهیم وموسی وعیسی أن أقیموا الذین ولا تتفرقوا فیه کبر علی المشرکین ما تدعوهم إلیه} شوری، ۱۴.
{وما تفرّقوا إلاّ من بعد ما جاءهم العلم بغیاً ولو لا کلمة سبقت من ربک إلی أجل مسمّی لقضی بینهم} شوری، ۱۴.
پاورقی ها
[۱] . مطالب مربوط به فرقه های اهل سنت از سایت های مختلف از جمله سایت ویکی پدیا گرفته شده است
۲.الوحدة الاسلامیة فی الأحادیث المشترکة بین السنة والشیعة، مقدمه آیة الله تسخیری، ص ۳۷ ـ به نقل از تاریخ الفقه الاسلامی ص ۳:
۳-الرسائل ومقالات، الشیخ الجعفر السبحانی، ص ۴۲۶:
۴ - فی ظلّ أصول الإسلام، الشیخ جعفر السبحانی، ص ۲۵، نقل از البدایة والنهایة، ج ۴، ص ۷۶، طبقات الشافعیة، ۲/۱۰۹، ص ۴.
۵ -ورکبت السفینة، ص ۷۰:
۶ – همان ...وقعت العصبیّة بین الحنفیة والشافعیة وقامت الحروب بینهما کان الظفر فی جمیعها للشافعیة هذا مع قلّة عدد الشافعیة إلاّ أن الله نصرهم علیهم»۶
۷- ورکبت السفینة، ص ۷۰
۸ - همان، ص ۷۹
۹و۱۰و۱۱و۱۲و۱۳- سایت آنلاین ، گفتاری از رسول جعفریان در رابطه اندیشه وحدت، زمان انتشار، ۱۵/۲/۱۳۸۸.
۱۴ - معنی تفسیر القران و تاویله مرکز المصطفی:أن الإسلام أوسع من موطنه مذهبه وأن أصحاب رسول الله (صلی الله علیه و آله) تفرعوا فی البلاد ولکل وجهة انتهی
۱۵و۱۶و۱۷ - ورکبت السفینة، ص ۵۲- ۵۴
۱۸ - تاریخ الفقه الإسلامی، ص ۸۶
۱۹ - مطالب ذکر شده درباره انشعابات دین مسیحیت از سایت های مختلف از جمله ویکی پدیا گرفته شده است.
۲۰ - مطالب مربوط به فرقه های یهود از سایت های مختلف نظیر پایگاه اطلاع رسانی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) و ویکی پدیاگرفته شده است.
۲۱ - تفسیر التبیان، ج ۸، ص ۲۴۹ ـ ۲۵۰
۲۲ - مجمع البیان، ج ۸ص ۶۰
۲۳ – تفسیر المیزان علامه طباطبایی (رحمه الله)ج۶ص۶۶
۲۴ - ر.ک: مقدمه چاپ دوم المراجعات، السید شرف الدین، ص ۸ ـ ۱۴، تحقیق حسین الرازی، الطبقة الثانیة، سنة الطبع، ۱۴۰۲.
۲۵ - تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج ۳، ص ۱۲:
۲۶ - جامع البیان ابن جریر طبری، ج ۲۱، ص ۵۱:
۲۷ - تفسیر السمرقندی، ج ۳، ص ۱۱ ـ ۱۲
۲۸ - تفسیر الرازی، ج ۲۵، ص ۱۲۰
۲۹ - تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۴۴۳
۳۰ و۳۱ - تیسیر الکریم الرحمن فی کلام المنان، ص۶۴۱
۳۲ -تفسیر ا لتبیان، الشیخ الطوسی، ج ۴، ص ۳۲۸ ـ ۳۲۹
۳۳ - تفسیر المیزان، علامه طباطبائی، ج ۷، ص ۳۸۹ ـ ۳۹۰
۳۴ - الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، ج ۴، ص ۵۲۸ ـ ۵۳۴
۳۵ - بحار الأنوار، ج ۹، ص ۹۳.
۳۶ - جامع البیان، ابن جریر طبری، ج ۸، ص ۱۳۷ ـ ۱۴۱:
۳۷ - تفسیر ابن أبی حاتم، ج ۵، ص ۱۴۲۹ ـ۱۴۳۱
۳۸ - تفسیر الرازی، ج ۱۴، ص ۷ ـ ۸
۳۹ - تفسیر ابن عربی، ج ۱، ص ۲۴۸ ـ ۲۴۹
۴۰ - تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص۲۰۴ «
والسلام
به قلم :حجت الاسلام والمسلمین حسینی مدیر گروه قرآن وحدیث
نشناخته را محرم هر راز مکن
قفل دل خود بر همه کس باز مکن
در قلّک دِل براى آینده خویش
جز عشق خدا و دین پسانداز مکن
چگونه میتوان محبت اهل بیت ع را در دل نهادینه کرد؟
آنچه از قرآن و کتب روایی و همچنین کلام ائمه معصومین ع بدست می آید این است که هر شخصی از طریق راههای متعددی میتواند محبت اهل بیت ع را در دل خود و فرزندان خود ایجاد کرده و آنرا برای همیشه حفظ نماید:
1- دوران پیش از کودکى
آنچه در ساختن شخصیت یک انسان مؤثر است، خیلى پیشتر از
مدرسه و جامعه آغاز مىشود و به مسأله تغذیه، شیر مادر، روحیات والدین،
شرایط ایّام باردارى، انعقاد نطفه و... هم مربوط مىشود و موضوع وراثت نیز،
در جاى خود مهمّ است.
اهل معرفت و انسانهاى دقیق و ارزشى، در به وجود
آوردن نسلى پاک، نجیب، باایمان و اهل صلاح و فلاح، به این نکات و
ریزهکاریها هم توجّه مىکنند.
در زندگىنامه بسیارى از بزرگان دین یا
شهیدان اسلام مىخوانیم و مىشنویم که مادرانشان آنان را با وضو شیر
دادهاند، ایام باردارى و شیردادن، مواظب حالات روحى خود، غذاى حلالى که
مىخوردهاند، مجالسى که شرکت مىکردهاند، کتابهایى که مىخواندهاند و...
بودهاند. این مراقبتها در روحیه و خصلتهاى کودک تأثیر مىگذارد. اینکه
مادر در ایام باردارى یا هنگام شیر دادن، چه صداها و نوارهایى بشنود (ترانه
یا تلاوت قرآن یا نوحه و مداحى و...) و چه تصاویر و فیلمهایى ببیند، در چه
جلساتى شرکت کند، با چه کسانى معاشرت داشته باشد، در تکوین شخصیت معنوى
فرزند بىاثر نیست. برخى از سفره امام حسین(ع) و اطعام ایام عاشورا و
غذاهاى نذرى، به قصد تبرک استفاده مىکنند. این ایمانها و عقیدهها به
نوزادهم منتقل مىشود.
آنچه در آداب و سنن اسلامى در مورد کودکان و
نوزادان است (از قبیل: از خداوند فرزند صالح خواستن، دایه صالح گرفتن براى
شیر دادن، توجه به انتقال اخلاق دایه به فرزند، کام نوزاد را با آب فرات و
تربت کربلا برداشتن، هنگام تولد و نامگذارى در گوش او اذان و اقامه گفتن،
نام نیک بر او نهادن، از نام ائمه بر فرزندان گذاشتن، یاد دادن قرآن و حدیث
اهل بیت به فرزندان و آموختن نماز و واداشتن به روزه و... ) همه نشان
دهنده تأثیر اینگونه امور در خلق و خوى کودکان است.
از على(ع) روایت است
که فرمود: من از خداى خود فرزندانى زیباروى و خوش قامت نطلبیدم، بلکه از
پروردگارم خواستم فرزندانى به من عطا کند که مطیع خدا و خائف از او باشند،
تا هر گاه به آنان مىنگرم که مطیع خدایند، چشمانم روشن گردد.(1)
امام
سجّاد(ع) نیز در دعاى مخصوص فرزندان، بیشتر نکتههاى معنوى و دینى و
اخلاقى و صلاح و فلاح و تقوا و بصیرت و اطاعت خدا و محبّت اولیاى الهى و
دشمنى با دشمنان خدا مىطلبد:
«وَ اجعلهم اَبراراً اَتْقیاءَ بُصَراءَ
سامعینَ مُطیعینَ لک وَلِاَولیائک مُحبّینَ مُناصِحینَ و لجمیعِ اَعْداءِک
مُعاندینَ و مُبغِضینَ».(2)
پس دوران کودکى، فصل تربیت دینى و تربیت ولایى کودکان است و محبت اهل بیت هم یکى از شاخههاى همین «تربیت دینى» است.
من غم و مهر حسین، با شیر از مادر گرفتم
روز اوّل کامدم، دستور تا آخر گرفتم
بر مشام جان زدم یک قطره از بوى حسینى
سبقت از مشک و گلاب و نافه و عنبر گرفتم
حضور ما در جلسات حسینى و اشک ریختن در سوگ اباعبداللَّه(ع) و
شنیدن حرف و حدیث امامان و اهل بیت، در روح کودکى که در رحم یا در آغوش
دارد، تأثیرگذار است.
«... در حسینیه دلمان، مرغهاى محبّت سینه مىزنند و
اشکهاى یتیم در خرابه چشم، بیقرارى مىکنند. سینه ما تکیهاى قدیمى است،
سیاهپوش با کتیبه درد و داغ. درب آن با کلید «یا حسین» باز مىشود و زمین
آن با اشک و مژگان، آب و جارو مىشود.
ما دلهاى شکسته خود را وقف
اباعبداللَّه(ع) کردهایم و اشک خود را نذر کربلا، و این «وقفنامه» به
امضاى حسین(ع) رسیده است. این است که زیارت، ترجیع بند ایّام سال ماست.
صبحها
وقتى سفره دعا و عزا گشوده مىشود، دل روحمان گرسنه عاطفه و تشنه عشق
مىشود. ابتدا چند مشت «آب بیدارى» به صورت جان مىزنیم، تا «خواب غفلت» را
بشکنیم. زیارتنامه را که مىبینیم، چشممان آب مىافتد. «السلام علیک» را
که مىشنویم، بوى خوش کربلا به مشاممان مىرسد. تودههاى بُغض در گلویمان
متراکم مىگردد و هواى دلماى ابرى مىشود و آسمان دیدگانمان بارانى.
سر
سفره ذکر مصیبت، قندان دهانمان را پر از حبّه قندهاى «یا حسین» مىکنیم و
نمکدان چشممان دانه دانه اشک بر صورتمان مىپاشد. به دهان که مىرسد، قند و
نمک در کاممان مىآمیزد و این محلول شور و شیرین، درمان عشق ماست و
نمکگیر سفره حسین(ع) مىشویم. این است که تا آخر عمر، دست و دل از حسین(ع)
بر نمىداریم. آنگاه جرعه جرعه زیارت عاشورا مىنوشیم و سر سفره توسّل،
«ولایت» را لقمه لقمه در دهان کودکانمان مىگذاریم.
غذاى ما از عطاى
حسین(ع) است. الحمدللَّه... در این خشکسالى دل و قحطى عشق، نم نم باران
اشک، غنیمتى است که رواق آینه کارى شده چشمان ما را شستشو مىدهد. خدایا ما
را به چشمه کربلا و نهر علقمه تشنهتر کن و معماراشک را براى آبادى
دلهایمان بفرست.
امروز بر سرْدرِ دلهاى ما پرچمى نصب شده که بر آن نوشته است: «السلام علیک یا اباعبداللَّه».(3)
ریشههاى حب اهل بیت، در دوران خردسالى و شیرخوارگى نیرو مىگیرد و در جوانى و بزرگسالى میوه و برگ و بار مىدهد. آرى...
به جام جان نریخت مهر دیگرى
از آن دمى که دل شد آشناى تو
این مرحله، به مراقبتها و رفتارهاى والدین در دوران شیرخوارگى و نوزادى فرزندان مربوط مىشود.
امّا... اینک ماییم و کودکان و نوجوانان موجود در جامعه و ضرورت و اهمیّت تربیتِ ولایى و دینى آنان.
در
اینکه چگونه مىتوان جوانان و نوجوانان را «مُحبّ آل محمد» و دوستدار
اهلبیت(ع) بارآورد، راههاى مختلفى وجود دارد. برخى از این راهها جنبه ذهنى
و تئورى دارد، یعنى طرح موضوعات و مباحثى که نتیجه آن ایجاد کشش و جذبه
نسبت به خاندان پیامبر است. عمدتاً بیان فضایل و مناقب و مقامات و شرح حال و
سیره اولیاء الهى، حتّى ذکر شمایل و اوصاف ظاهرى آنان، از این بخش است.
بعضى حتى از راه تصاویر و عکسهاى منسوب به پیامبر و امامان، به آنان علاقه
پیدا مىکنند و تصویر، گذرگاه و معبرى براى ورود به دنیاى زیبا و
دوستداشتنىِ اولیاى دین مىشود. برخى هم جنبه عملى و کاربردى است، یعنى
اجراى برنامهها یا توجّه به نکات اجرایى و کاربردى که نتیجه آن جاى گرفتن
محبّت اهلبیت(ع) در دل کودکان و جوانان است و این کار، عمدتاً از سوى
پدران و مادران، اولیاء و مربّیان، برنامهسازان، مسؤولان فرهنگى و تربیتى
کشور و چهرههاى مورد توجّه و علاقه نسل نوجوان در جامعه است.
اینک برخى از این راهها و شیوهها برشمرده مىشود:
2- پیوند با آب فرات و خاک کربلا
استفاده از نمادها و سمبلهایى که به نوعى ارتباط با اهل
بیت دارد، این رابطه را تقویت مىسازد. «عاشورا» برجستهترین مظهر خطّ
ولایت نسبت به این خاندان است.
«شهادت» و «عطش» نیز دو جلوه مهمّ عاشوراست.
«آب
فرات» یادآور تشنگى امام و اهل بیت او و وفاى عباس(ع) است و «تربت»
سیدالشهدا، خاک آمیخته به خون «ثاراللَّه» است و این دو، فرهنگ عاشورا و حب
اهل بیت را با خود دارند.
در تعالیم شیعه، از سنتهاى مؤکّد مذهبى،
برداشتن کام نوزاد هنگام تولّد، با تربت سیدالشهدا و آب فرات است یعنى
اندکى از این یا آن، به کام نوزاد مالیدن، یا در دهان او چکاندن.
این
کار، هم پیوند دادن نوزادان از همان بدو تولد با این خاندان و عاشوراست، هم
نشانِ عشق والدین به ایجاد این رابطه است، هم تأثیر طبیعى این «آب و خاک»
در سرشت و طینت و خلق و خوى فرزندان است. همچنان که طبق احادیث بسیار،
خداوند در تربت سیدالشهدا «شفا» و خاصیت درمانى قرار داده است،(4)
اثر ایجاد محبّت و امنیّت هم در این تربت و آن آب نهاده است. پس، از
راههاى عملى، یکى هم عمل به این سنت دینى است. اثر ایجاد محبت در روایات
مربوط به آن هم بیان شده است. امام صادق(ع) فرمود:
«حَنّکوا اولادَکم بماء الفراتِ».(5)
کام نوزادان خود را با آب فرات بردارید.
امام صادق(ع) به سلیمان بن هارون بجلّى فرمود:
«ما اَظُنُّ احداً یُحَنِّکُ بماء الفراتِ الاَّ احبَّنا اهلَ البیت».(6)
گمان نمىکنم که کسى با آب فرات، کام نوزاد را بردارد مگر آنکه ما خاندان را دوست بدارد.
آن حضرت، فرات را نهرى بهشتى مىداند که به خدا ایمان آورده است و روزى یک قطره از بهشت در آن مىچکد. و نیز فرمود:
«مَن شَرِبَ مِن ماء الفراتِ وَحنَّکَ به فهو محبّنا اَهْلَ البیت».(7)
هر کس از آب فرات بنوشد، یا کام کودک را با آن بردارد، یقیناً دوستدار ما خاندان خواهد بود.
على(ع) فرمود:
«اِنّ اهلَ الکوفةِ لَوْ حَنَّکوا اولادَهم بماء الفراتِ لکانوا شیعةً لنا».(8)
اگر کوفیان، اولاد خودرا باآبفرات، کام برداشته بودند، شیعه ما مىشدند.
امام صادق(ع) فرمود:
«ما احدٌ یَشربُ من ماء الفراتِ وَ یُحنِّکُ به اذا اولَدَ الّا اَحبَّنا، لِأنَّ الفراتَ نهرٌ مؤمِنٌ».(9)
هیچ
کسى نیست که از آب فرات بنوشد، یا وقتى فرزند آورد، کام او را با آب فرات
بردارد، مگر آنکه دوستدار ما شود، چرا که فرات، نهرى مؤمناست.
آن حضرت، در مورد کام برداشتن نوزادان با تربت سیدالشهدا هنگام تولّد، چنین دستور داده است:
«حَنِّکوا اولادَکم بِتُربةِ الحسینِ، فانّها اَمانٌ».(10)
فرزندان خود را با تربت حسین(ع) کام برگیرید، چرا که مایه ایمنى است.
البته
در روایات، تأکید شده است که این بهرهگیرى درمانى از تربت، وقتى است که
انسان به این نکته باور داشته باشد که خداوند در تربت آن حضرت، این نفع و
خیر را قرار داده است.(11)
سنّتِ آمیختن آب یا شربت به تربت سیدالشهدا و نوشیدن و نوشاندن آن به دیگران جهت درمان، زمان ائمّه هم رواج داشته است.(12) امروز نیز میان معتقدان و شیفتگان این مکتب، رایج است.(13)
3- استفاده از علاقه به محبوبیّت
هر کس دوست دارد مورد علاقه و محبّت دیگران باشد و مورد
توجّه قرار گیرد. در جذب افراد، اظهار علاقه خیلى مؤثر است، بخصوص آن طرفى
که انسان مورد علاقه او باشد اگر شخصیّتى معروف، مهم و معتبر باشد، مورد
رغبت بیشترى است. تا چه رسد به اینکه آن طرف، خدا و حضرت رسول(ص) و ائمّه
اطهار(ع) باشند. باید چنین القا کرد که رشته محبت و علقه ولایى با
اهلبیت(ع) موجب مىشود انسان محبوب خدا و رسول خدا (ص) گردد و چه موهبتى
بالاتر از این؟ طرح این مسأله که ائمّه(ع) دوستدارانشان را دوست دارند،
ایجاد محبّت مىکند. روایت در این زمینه بسیار است، از جمله این حدیث:
کسى
به محضر امام على(ع) رسید و گفت: السلام علیکَ یا امیرالمؤمنین و
رحمةاللَّه و برکاته، کیفَ اصبَحْتَ؟ سلام (و رحمت و برکات خدا) بر تو اى
امیر مؤمنان. چگونه صبح کردى و چگونهاى؟
حضرت سر بلند کرد و پاسخ سلامش را گفت و فرمود:
«اصبحتُ مُحِبّاً لِمُحِبِّنا و مُبغِضاً لِمَن یُبغِضُنا»(14)
صبح کردم، در حالى که دوستدارِ دوستدارمان هستم و دشمن کسى که با ما دشمنى دارد.
طرح
مسأله حبّ متقابل و رضایت طرفینى میان خدا و بنده یا پیامبر(ص) و امّت،
کارساز است. قرآن هم نمونههایى دارد، همچون: «2م و رَضُواعنه»،(15) «فَسوفَ یأتى اللَّهُ بقومٍ یُحِبُّهم و یُحِبّونه».(16) که در مورد اهل ایمان و عمل صالح و متعهدان به دین و ثابت قدمان در راه خداست.
با
طرح اینکه خدا چه کسانى را دوست مىدارد؟ و پاسخ این که محبّان اهل بیت
را، و نتیجهگیرى این که پس محبوب خدا شدن هم در سایه مودّت اهلبیت است،
علاقهها را به این خاندان مىافزاید.
هم دوست داشتن برگزیدگان افتخار
است، هم محبوب آنان بودن ارزش است. در زیارت «امیناللَّه»، در حرمهاى ائمه
معصومین از خداوند چنین درخواست مىکنیم:
خدایا! دل و جان مرا شیفته اولیاى برگزیدهات قرار بده و مرا در زمین و آسمانت محبوب گردان:
«مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ اولیاءک، مَحبوبةً فى أَرضِک و سماءک».(17)
دوستى
با اهلبیت(ع) انسان را با این خانواده همخون و همدل مىسازد و عضو این
خانواده الهى مىگرداند. همچنان که سلمان فارسى را رسول خدا(ص) از این
دودمان دانست و فرمود: «سلمانُ مِنّا اهلَ البیت»(18) «سلمان از ما خاندان است».
چنین تعبیرى را پیامبر اکرم(ص) درباره ابوذر غفارى هم فرموده است و امام صادق(ع) نیز درباره فُضیل بن یسار(19) و یونس بن یعقوب(20) فرموده است که اینان از ما خاندان هستند.
این
موهبت بزرگى است که انسان از خاندان پیامبر محسوب شود. محبّت اهلبیت،
چیزى است که این امتیاز را براى دوستدار مىآورد. به این دو حدیث توجه کنید
(که یکى محبّت و دیگرى تقوا و عمل صالح را زمینهساز عضویت در مجموعه
اهلبیت مىداند):
امام باقر(ع): «مَنْ اَحَبَّنا فهو مِنّا اَهل البیتِ»(21) «هر که ما را دوست بدارد از ما خاندان است».
امام صادق(ع): «مَنِ اتّقى مِنکم وَ اَصْلَحَ فهو منّا اهلَ البیت».(22) «هر کس از شما که تقوا پیشهکند و در پى صلاح و اصلاح باشد، او از ما اهلبیت است».
توجّه به این نکته مهمّ است که محبّت به تنهایى، بدون تقوا و صلاح و اصلاح، چندان کارساز نیست و محبّت واقعى به همان همسویى مىکشد.
4-توجه به عنایت اهل بیت به شیعه
پیروان و دوستداران اهل بیت(ع)، مورد عنایت و توجّه و
تقدیر خاندان پیامبرند. توجه داشتن و توجه دادن به این عنایت و محبت و
تکریم، محبت آنان را در دلها ایجاد مىکند یا مىافزاید. اهل بیت،
هوادارانشان را دوست دارند، آنان را مىشناسند، آنان را شاخ و برگ درختى
مىدانند که به خودشان مربوط مىشود، در دنیا گرفتارىهایشان را حل
مىکنند، در آخرت از آنان شفاعت مىکنند و محبّان خویش را از یاد نمىبرند.
در این زمینه احادیث فراوانى است که به چند نمونه اشاره مىشود:
1
- حُذیفة بن اُسَید غفارى گوید: امام حسن مجتبى(ع) وقتى با معاویه صلح کرد
و به مدینه برمىگشت همراهش بودم. پیش او یک بار شتر بود که همواره همراه
آن بود و جدا نمىشد. روزى گفتم: این بار چیست که از تو جدا نمىشود؟
فرمود:
مىدانى چیست؟ گفتم: نه. فرمود: «دیوان» است. گفتم: دیوان و دفترِ چیست؟
فرمود: دفتر شیعیان ماست، نامهایشان در آن است: «دیوانُ شیعتِنا فیه
اَسماؤهُم».(23)
2 - امام صادق(ع) به ابوبصیر فرمود:
«... وَ عَرفْنا شیعتنا کَعِرفانِ الرّجُلِ اهلَ بیته».(24)
ما شیعیان خود را مىشناسیم، همانگونه که یک فرد، خانواده خود را مىشناسد.
3
- امام سجاد(ع) فرمود: ما هر کس را ببینیم، مىشناسیم که مؤمن حقیقى است
یا منافق. شیعیان ما ثبت شدهاند و نامهایشان و نامهاى پدرانشان معروف است،
خدا از ما و از آنان پیمان گرفته است، هر جا که ما وارد شویم آنان نیز
وارد مىشوند:
«اِنَّ شیعتَنا لمکتوبُونَ مَعْرُوفون بِأسمائِهِم و
اسماء آبائهم، اَخَذَ اللَّه المیثاقَ علینا و عَلَیهم، یَرِدونَ
مَوارِدَنا وَ یَدخُلون مَداخِلَنا».(25)
4 - امام کاظم(ع) در مورد آیه «وَمِمَّنْ هَدَیْنا وَ اجْتَبَیْنا»(26) فرمود:
«فَهُم وَاللَّهِ شیعَتُنا الّذین هَداهُمُ اللَّهُ لِمَوَدَّتِنا وَاجْتَباهُمْ لِدینِنا...».(27)
به خدا قسم آنانند شیعیان ما، آنان که خداوند بر مودّت و دوستى ما هدایتشان کرده و براى آیین ما آنان را برگزیده است.
این
که انسان توفیق مودّت و پیروى این خاندان را داشته باشد، توفیق ارزشمندى
است که نصیب همه نمىشود و بر این نعمت معنوى باید خداوند را سپاس گفت.
عنایت دیگر ائمه، در مورد حساب و شفاعت شیعه جلوهگر است که در حدیث بعد
آمده است.
5 - امام صادق(ع) در ذیل آیه «اِنّ اِلَینا اِیابَهُم ثُمّ اِنّ عَلینا حِسابَهُم»(28) فرمود:
«اِذا کانَ یَومَ القِیامَةِ جَعَلَ اللَّهُ حسابَ شیعَتِنا عَلَینا...».(29)
چون روز قیامت فرا رسد، خداوند حسابرسى شیعیان ما را برعهده ما مىگذارد.
و در حدیث دیگرى از آن حضرت است:
«نَشْفَعُ لِشیعَتِنا فَلا یَرُدُّنا رَبُّنا».(30)
ما براى شیعیان خود شفاعت مىکنیم، خداوند هم شفاعت ما را ردّ نمىکند.
6 - امام صادق(ع) فرمود:
«اَیْنَما نَکُونُ فَشیعتُنا مَعَنا».(31)
ما هر جا که باشیم، پیروان ما با مایند.
حتى
در ورود به بهشت نیز این همراهى وجود دارد، على(ع) فرموده است: از هشت درِ
بهشت، پنج در است که شیعیان و دوستداران ما اهل بیت از آن وارد مىشوند:
«... و خمسةُ ابوابٍ یَدخُل مِنها شیعتُنا وَ مُحبّونا».(32)
7
- امام صادق(ع) در مسجد، گروهى از شیعیان را دید، به آنان نزدیک شد و
سلامشان داد و فرمود: به خدا قسم من بوى شما و روح شما را دوست دارم، ما را
با تقوا و تلاش، یارى کنید. شما یاران دین خدایید، شما پیشتازان به سوى
بهشتید، ما بهشت را براى شما تضمین کردهایم، هر چیزى شرفى دارد، شرافتِ
دین، شیعه است. هر چیزى ستونى دارد، ستون دین، شیعه است. هر چیزى سروَرى
دارد، و بهترین مجالس و سرور آنها، مجالس شیعه است:
«وَاللَّهِ اِنى
لَاُحبُّ ریحَکُم وَ ارواحَکم... اَنتمُ السّابِقونَ الى الجنّة، قد
ضَمِنّا لکم الجنانَ بِضَمانِ اللَّهِ وَ رَسُولِه... اَلا وَ اِنّ لِکُلِّ
شَىءٍ شَرَفَاً وَ شرفُ الدینِ الشیعةُ، اَلا اِنّ لِکُلِّ شئٍ عِماداً
وَ عِمادُ الدّینِ الشیعةُ، اَلا و انّ لکُل شئٍ سَیّداً وَ سیّدُ المجالسِ
مجالسُ شیعَتِنا».(33)
8
- امام باقر(ع) درباره «شجره طیّبه» که در قرآن است، فرمود: آن درخت، حضرت
رسول(ص) است، تنه آن، على(ع) است، شاخهاش فاطمه(س) است، میوههایش
فرزندان فاطمه زهرایند و شیعه، برگهاى آن درختاند (وَ اوراقُها شیعتُنا)
هرگاه یکى از شیعیان ما از دنیا برود، برگى از آن درخت افتاده و هرگاه
نوزادى براى شیعه به دنیا آید، به جاى آن برگ، برگى مىروید.(34)
9 - امیرالمؤمنین(ع) فرمود:
«اِنَّ
اللَّه تعالى اِطّلَعَ اِلَى الأرضِ فاختارَنا وَاختار لنا شیعةً
یَنصرونَنا و یَفْرَحُونَ بِفَرَحِنا وَ یَحزَنُون لِحُزْنِنا وَ
یَبْذِلُونَ اَنْفُسَهم وَ اموالَهُم فینا، فاولئک مِنّا وَ اِلَینا وَهُم
مَعَنا فِى الجِنَان».(35)
خداوند
بر زمین اشراف و عنایت و نگاه کرد پس ما را برگزید و براى ما پیروانى
برگزید که ما را یارى مىکنند، با شادى ما شاد مىشوند، بر اندوه ما
اندوهگین مىشوند و جانها و مالهایشان را در راه ما خرج مىکنند، پس آنان
از ما و به سوى مایند و آنان در بهشت با ما خواهند بود.
این نیز عنایت
خدا و اهل بیت به پیروان این خاندان و برگزیدگى و منتخب بودن صاحبان این
محبت و ولایت را مىرساند. این عنایات خاص، موجب ازدیاد محبت انسان به این
خاندان جود و کرم مىشود و دلبستگى و دلدادگى مىآورد.
درباره جایگاه و
منزلت شیعه نزد ائمّه اطهار و توجه خاصّى که به موالیان خود دارند و مقامى
که خدا براى سیرابشدگان از چشمه محبت و ولاى آل اللَّه قرار داده، آن قدر
حدیث است که از شمار بیرون است. نقل آنها کتابى قطور خواهد شد. امّا براى
آشنایى با مضامین گوشهاى از این احادیث، عنوانِ بعضى از این فضیلتها و
ویژگیها را مىآوریم:(36)
شیعیان
على(ع) در قیامت سیراب، و رستگار و کامیابند. شیطان بر پیروان على(ع) سلطه
ندارد. شیعیان على شیعه خدایند، شیعیان على، آمرزیدهاند، در قیامت به دست
على(ع) از کوثر سیراب مىشوند، پیروان او در دنیا و آخرت منصورند و برگه
عبور از آتش مىگیرند و ایمناند، اگر شیعه نبود، دین خدا استوار نمىشد،
آنان بهترین بندگان و بر صراط حقّاند و دین اهل بیت را گرفتهاند، شیعیان
ما به خدا و به عرش خدا و به ما نزدیکتر از دیگرانند، پیروان ما گواه و
شاهد بر مردم دیگرند، ما و شیعه ما «اصحاب الیمین» هستیم، شیعیان ما هدایت
یافته، صابر، گرانقدر، صادق و رها از سلطه و نفوذ شیطانند، پیروان ما هنگام
رستاخیز، با چهرههاى نورانى از قبرها برانگیخته مىشوند و سواره به محشر
مىآیند، با نور خدایى مىنگرند، از سرشت ما آفریده شدهاند، هم ما
برگزیدهایم هم شیعیان ما، آنان از شعاع نور ما خلق شدهاند. خداوند در
دنیا شیعه ما را از گناهانشان پاک مىکند، خداوند از شیعیان ما میثاق ولایت
گرفته است، ما گواه بر شیعیانیم و شیعیان شاهد بر دیگرانند، شیعیان ما
مىتوانند نسبت به خانواده خود هم شفاعت کنند، شهید شیعه بر شهداى دیگر
برترى دارد، پیروان با ایمان ما با پیامبر خویشاوندند و... صدها کرامت و
فضیلتِ ارجمند.
البته این اوصاف و فضایل و جایگاه والا، به همان اندازه
که قیمتى و محبّتآور و دوست داشتنى است، مسؤولیت و تعهّد و مراقبت و
دیندارى بیشترى مىطلبد، تا انسان شایسته این همه مقام و رتبه شود (به
نکایات پایانى این جزوه دقت کنید).
5-بیان فضیلت حبّ آل پیامبر(ص(
فعّال ساختن کانال تبلیغ محبّت اهل بیت(ع)، در جذب دیگران اثر
دارد. گفتن و مطرح کردن خوبیهاى آنان مؤثّر است. به عنوان یک دستور کار،
باید فضیلت، آثار و برکات محبّت اهل بیت(ع) را بصورت پیوسته طرح کرد. به هر
حال در عدّهاى اثر مىگذارد و مردم به دنبال یک موج تبلیغاتى در رسانهها
یا مراکز فرهنگى، به سمت و سویى گرایش مىیابند. در این باره احادیث
فراوان است. به عنوان نمونه: پیامبر اکرم(ص) فرمود:
اَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبّ آلِ محمّدٍ ماتَ شهیداً،
اَلا و من مات على حبّ آلمحمّدٍ ماتَ مغفوراً له،
اَلا و من مات على حبّ آلمحمّدٍ ماتَ مؤمناً مُستکمِلَ الأیمان،
اَلا و من مات على حبّ آلمحمّدٍ بَشَّرهُ ملکُ الموتِ بالجَنّة،
اَلا و من مات على حبّ آلمحمّدٍ فُتِحَلهفىقبره باباناِلَىالجنّة،
اَلا و من مات على حبّ آل محمّدٍ جَعلَ اللَّهُ قبَرهُ مَزارَ ملائکةِ الرّحمة...(37)
هر
کس با محبّت آل محمد بمیرد، شهید مرده است، آمرزیده مىشود، با توبه
مىمیرد، با ایمان کامل مىمیرد، فرشته مرگ او را به بهشت مژده مىدهد، در
قبرش دو در به روى بهشت گشوده مىشود، قبر او زیارتگاه فرشتگان رحمت الهى
مىشود.
چنین روایاتى فراوان است. ذکر اینها دلها را تکان مىدهد و
شیفته اهلبیت(ع) مىسازد. از جمله نکاتى که در فضیلت این محبت در روایات
فراوان آمده است اینهاست:
- حبّ اهل بیت، اساس دین و نظام دین است.(38)
- حبّ اهل بیت، حبّ خداست.(39) به قول مولوى:
این محبّت از محبّتها جداست
حبّ محبوب خدا، حبّ خداست
- حبّ اهل بیت، حب رسول خداست.(40)
- حبّ اهل بیت، هدیه الهى است.(41)
- حب اهل بیت، برترین عبادت است.(42)
- حبّ اهل بیت، باقیات الصالحات است.(43)
پس
وقتى حب اهل بیت(ع) این همه فضیلت دارد، باید ظرف دل را از محبّت آنان پر
کرد و عشقها و علاقهها را نثار آنان نمود که شایستهترین افراد براى دوست
داشتن و عشق ورزیدناند و ارزش دل به عنوانِ یک ظرف، بستگى به محتواى
محبّتى دارد که در آن است. قیمت انسان، به عشقى است که در ظرفِ دلش جاى
مىگیرد. هر چه آن معشوق و محبوب، ارزشمندتر و نفیستر باشد، انسان هم
قیمتىتر و پربهاتر مىشود.
رسول خدا(ص) فرمود: اى مردم! پیوسته مودّت
ما خاندان را داشته باشید و از آن جدا نشوید، هر کس خدا را در حالى ملاقات
کند که مودّت ما را داشته باشد، با شفاعت ما وارد بهشت مىشود.(44)
6- طرح نیازمندى و بهرهمندى از این محبّت
انسان معمولاً مجذوب کسى یا جایى مىشود که گره از کار او
بگشاید و بهره برساند. در رابطههاى اجتماعى افراد، به وضوح این مسأله
دیده مىشود. در زندگى ممتد و مستمرّ ما که تا آخرت ادامه مىیابد، کجاها
گیر مىکنیم و نیاز به کمک داریم؟ هنگام مرگ، در برزخ، در رستاخیز، هنگام
عبور از صراط و... که بشدّت نیازمند و گرفتاریم، به کارسازى محبّت
اهلبیت(ع) آگاه مىشویم. در این زمینه هم حدیث بسیار است از جمله این چند
حدیث مشهور رسول خدا(ص):
1 - «حُبّى و حُبُّ اهلِ بیتى نافعٌ فى سَبعةِ
مَواطِنَ اَهوالُهُنَّ عظیمةٌ: عندَ الوفاةِ و فى القبر و عندَ النُّشورِ و
عندَ الکتابِ و عندَ الحسابِ و عندَ المیزانِ و عند الصِّراط».(45)
حبّ
من و محبت اهل بیت من در هفت جا سود مىبخشد، هفت جایى که هول و هراس آنها
عظیم است: هنگام مرگ، در قبر، هنگام برخاستن از قبر، هنگام تحویل نامه
اعمال، هنگام حساب و بررسى اعمال، هنگام سنجش عملها و هنگام عبور از صراط.
2
- «سَأل رَجُلٌ رسولَ اللَّهِ عَنِ السّاعة، فقال: ما اَعْدَدْتَ لها؟
قال: ما اعدَدْتُ لها کبیراً، اِلّا انّى اُحِبُّ اللَّهَ و رسولَه. قال:
فَاَنْتَ مَعَ مَنْ اَحْبَبْتَ (المرءُ مَعَ مَن اَحَبّ) قال انسٌ: فما
رأیتُ المسلمینَ فَرِحُوا بعدَ الأسلام بِشىءٍ اَشَدَّ مِن فَرَحِهِم
بِهذا».(46)
مردى
از پیامبر پرسید که قیامت کى است و چگونه است؟ حضرت پرسید: براى قیامت چه
آماده کردهاى؟ گفت: چیز مهمّى آماده نکردهام، جز اینکه خدا و پیامبرش را
دوست دارم. حضرت فرمود: تو با کسى هستى که دوست مىدارى (انسان با کسى
محشور مىشود که دوستش دارد). انس گوید: من ندیدم که مسلمانان، پس از اسلام
به چیزى بیش از این سخن خوشحال شوند.
3 - على(ع): «مَن اَحَبَّنا کانَ مَعَنا یومَ القیامة، ولو اَنَّ رَجُلا اَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ».(47)
هر کس ما را دوست بدارد، در روز قیامت با ما خواهد بود، اگر کسى یک سنگ را دوست بدارد، خداوند او را با آن سنگ محشور مىسازد.
این
مژده بزرگى است که علاقهمند به اهلبیت(ع) بداند که در آخرت هم با آنان
محشور خواهد بود. وقتى محبّت تا این اندازه کارساز است، چرا این گنج را
نداشته باشیم؟
امام صادق(ع) مىفرماید: دم مرگ، وقتى که جانتان به
گلوگاه مىرسد، بیشترین نیاز را به محبّت ما دارید. اگر حبّ ما در دلتان
بود، فرشته مژدهرسان مىآید و مىگوید: هراسى نداشته باش، که ایمن شدى.(48)
آثار
محبت اهل بیت(ع) در روایات، بسیار فراوان ذکر شده است، جمعبندى این آثار و
منافع، بخصوص براى مرحله آخرت، در این عنوانها مىگنجد:(49)
- موجب از بین رفتن گناهان مىشود.(50)
- دل را پاک مىسازد.(51)
- در دل، حکمت جارى مىسازد.(52)
- کمال دین است.(53)
- موجب برخوردارى از شفاعت است.(54)
- نور در قیامت است.(55)
- ایمنى در قیامت است.(56)
- موجب ثبات در صراط است.(57)
- از آتش دوزخ نجات مىدهد.(58)
- موجب محشور شدن با اهل بیت است.(59)
- انسان را بهشتى مىسازد.(60)
- موجب خیر دنیا و آخرت و نجات از عذاب قبر است.(61)
حضرت
رسول(ص) فرمود: خداوند به هر کس محبت امامان از اهلبیت مرا روزى کند به
خیر دنیا و آخرت رسیده و بىشک اهل بهشت است و در حبّ اهلبیت من بیست خصلت
و فایده است، ده تا در دنیا و ده تا در آخرت.(62)
توجّه
به آثار و برکات این محبّت، سبب شیفتگى انسان به اهل بیت(ع) مىشود و این
گوهر گرانبها را در نظر افراد، ارزشمند مىسازد. نمونههاى متعدّدى نقل شده
از کسانى که به خواب زندگان آمدهاند و چون از اوضاع و احوال پس از مرگ از
آنها سؤال شده، در پاسخ گفتهاند: بازار عمل خیلى کساد است، آنچه ما را
نجات داد، محبّت خاندان پیامبر بود. این نیز بخشى از نیازمندى ما را به
محبّت و کارساز بودن مودّت اهلبیت نشان مىدهد.
7- ارزش جلوه دادن محبّت اهل بیت(ع)
وقتى کارى مورد تقدیر و تشویق قرار مىگیرد و به عنوان
«الگو» مطرح مىشود، در دیگران هم جذبه و کشش ایجاد مىکند. ارزشگذاران
جامعه، مسؤولان فرهنگى هنرى، برگزارکنندگان مسابقات، جایزهدهندگان، اینها
همه در ارزش به شمار آمدن این محبّت نقش دارند. وقتى کسى به خاطر شعر گفتن
یا قصّه نوشتن یا کتاب خواندن در مورد ائمّه(ع) تشویق شود، هم محبّت پیدا
مىکند و هم به خاطر این پیوند، احساس عزّت و سربلندى دارد. چون مىداند که
این کیف و چادر و کتاب و جایزه را به خاطرِ این موضوع جایزه گرفته است و
از آن قضیّه، خاطره شیرینى به یادش مىماند که در پدید آوردن این جذبه،
مؤثر است.
افراد نسبت به هر چه مورد تشویق و احترام قرار مىگیرند، از
جمله گرایشهاى مذهبى و علاقه به اهلبیت، به آنها علاقه بیشترى پیدا
مىکنند و اگر بىتوجهى و برخورد سرد ببینند، دلسرد و زده مىشوند. در این
زمینه، بخصوص تشویق در حضور دیگران مؤثرتر است. البته باید دقت کرد که
تشویق، حالت «رشوه» پیدا نکند.
در جامعه به هر چه بها داده شود، هم نسبت
به آن گرایش پیدا مىشود و هم طرفداران، با غرور و افتخار آن را مطرح
مىکنند. مثلاً وقتى از جوانها مىپرسند: درباره چه چیزى شعر مىگویید،
اغلب مىگویند: عشق، بهار، دوستى، زندگى، گل و بلبل و... وقتى از نوجوانان و
جوانان پرسیده مىشود: چه کتابهایى مىخوانید، مىگویند: رمان، کتابهاى
علمى، داستانهاى تخیّلى و...
گویا سختشان است بگویند که درباره خدا و
نماز و ائمّه(ع) شعر مىگوییم یا کتابهاى مربوط به اهلبیت(ع) و کتب دینى
مىخوانیم. چون از این جهت مورد تشویق قرار نمىگیرند و با نام اینها آب
دهانشان راه نمىافتد و احساس غرور شخصیت و بالیدن و فخر فروختن نمىکنند.
باید
شرایطى پیش آورد که اگر کسى درباره اهل بیت(ع)، شعر گفت، شعر حفظ کرد،
حدیث حفظ کرد، کتاب خواند، قصّه نوشت، فیلم ساخت، تابلوى هنرى کشید، یا حتى
نام ائمّه(ع) را داشت یا نام اهلبیت(ع)را روى فرزند خود گذاشت، احساس
افتخار و سربلندى کند و این را ارزش احساس کند و ارزنده تلقّى کند. حبّ
اهلبیت، لطف و موهبت ویژه الهى است که در دلهاى شایسته جاى مىگیرد. به
فرموده حضرت رضا(ع):
«یَهدِى اللَّهُ لِولایتنا مَنْ اَحَبَّ».(63)
خدا هر که را دوست بدارد، به ولایت ما راهنمایى مىکند.
به قول شهریار:
چه شاعران که هم اهل صفا و مردِ رهند
ولى «مقام ولایت» به هرکسى ندهند
معمولاً اشخاصى که به خاطر مثلاً نام على، مهدى، فاطمه، حسین و... در مناسبتهاى ویژه امامان، جایزه مىگیرند، نسبت به این نامها و صاحبان آنها علاقه پیدا مىکنند و دیگران هم آروز مىکنند که کاش چنین نامهایى داشتند و به مواهب و هدایایى نایل مىشدند. به این نکته باید چنان ظریف عمل شود که شوقِ داشتن چنین نامهایى در دل ایجاد شود، نه آنکه به خاطر نداشتن این اسامى، عقده و بدبینى و احساس حقارت پدید آید و اثر منفى به بار آورد. این محبت باید چنان نفیس و قیمتى معرفى شود که دارنده آن، به داشتنش افتخار کند و آن را کوچک نشمارد. توصیه امام صادق(ع) است که: مودّت و دوستى ما را کوچک نشمارید، چرا که از باقیات صالحات است.(64)
مهر تو را به عالم امکان نمىدهم
این گنج، پربهاست، من ارزان نمىدهم
وقتى از رسانهها، تلویزیون، مسابقات و گزارشها، «الگو» معرفى
مىشود، تأثیرگذار است و همان الگوى مطرح شده، محبوب دلها مىشود، خواه یک
فوتبالیست باشد، یا آوازخوان، یا حافظ قرآن، یا مخترع، یا نقاش و شاعر و
هرکس در هر زمینه و موردى مورد تشویق و تکریم قرار گیرد، همان «جهت»، مورد
توجّه مخاطبان اینگونه برنامهها واقع مىشود. تشویق یک هنرپیشه، گرایش به
هنر را افزایش مىدهد، تشویق یک حافظ قرآن، علاقه به قرآن و قرائت و حفظ،
پدید مىآورد و بزرگداشت یک دانشآموز موفق در المپیادهاى علمى، گرایش علمى
جوانان را بالا مىبرد.
چهرهها، شعرها، شاعران و شخصیتهاى علمى، ادبى و
هنرى که حتّى در کتب درسى کودکان و نوجوانان مطرح مىشود، محبّت و علاقه
مىآفریند. از این رو در گزینش اینگونه چهرهها نیز باید دقت کرد، چون
معرفى یک شاعر ولایى و انقلابى، نوعى الگو دادن است و گرایشهاى مذهبى و
اهلبیتى مىآورد.
امام صادق(ع) فرمود:
«یا مَعشرَ الشیعة! ... عَلِّموا اَولادَکُم شِعْرَ العَبدى فَاِنَّهُ عَلى دینِاللَّه».(65)
اى گروه شیعه! به فرزندانتان شعر «عبدى» را بیاموزید، چرا که او بر دین خداست.
این توصیه امام صادق(ع) که شیعیان شعر عبدى کوفى(66)
را به بچههایشان یاد بدهند، بزرگترین تشویق و الگودهى است. شعر عبدى، از
فضیلتهاى اهل بیت(ع)، موج مىزد. «سید حِمْیَرى» که از شاعران متعهّد شیعه
است مىگفت: هر کس حدیثى بگوید از فضایل على(ع) و اهل بیت(ع) که من آن را
در شعرم نگفتهام، این اسبم را به او مىبخشم!
ابوطالب، پدر حضرت على(ع)
از موحدان و مؤمنان به پیامبر اکرم بود و در وصف او اشعارى سروده است. نقل
است که حضرت على(ع) دوست مىداشت که شعرهاى ابوطالب نقل و تدوین گردد و
فرمود: آنها را یاد بگیرید و به فرزندانتان هم بیاموزید، چرا که ابوطالب،
بر دین خدا بود و در شعر او دانش بسیارى است:
«کانَ امیرُالمؤمنین(ع)
یُعجِبُه اَن یُروى شعرُ ابىطالبٍ وَانْ یُدَوَّنَ وقال: تَعَلّموهُ
وَعَلِّموه اولادَکُم، فانّه کانَ على دینِاللَّه وفیه علمٌ کثیرٌ».(67)
این
نیز نمونه دیگرى در الگودهى فرهنگى و ادبى و توجه به محتوا و درونمایه
مثبت و سازنده شعر و شاعر است که در انتقال به فرزندان باید مورد توجّه
قرار گیرد.
دختر ابو الأسود دوئلى وقتى فهمید که خلیفه، عسل را فرستاده
تا محبت اهل بیت(ع) را از دل آنها بیرون کند، آنچه را خورده بود، پس آورد، و
نخواست با خوردن عسل، مِهر آل على را از دست بدهد.(68)
معلّمان
در این مسائل خیلى مىتوانند خط دهى داشته باشند و به گرایشها و
الگوگیریهاى نوجوانان جهت بدهند. حتى اگر یک دختر و پسرِ غیر متعهّد، به
خاطر اینکه اسمشان مهدى یا زینب و فاطمه است جایزه بگیرند، همین تأثیر ضمنى
در ایجاد محبّت مىکند. اگر اهداى جوایز، در سالروز مناسبتهاى دینى و
اهلبیتى انجام گیرد، بخصوص ولادتهاى معصومین، در ایجاد زمینههاى گرایش
مؤثر است.
در احادیث شفاعت آمده است که روز قیامت، حضرت زهرا(س) شیعیان
را شفاعت مىکند. آنان که مورد شفاعت قرار گرفتهاند، از خدا مىخواهند که
منزلت و قدرشان آن روز معلوم گردد. به آنان خطاب مىشود: برگردید و بنگرید،
هرکس به خاطر محبّت فاطمه(س) شما را دوست داشته، یا به شما طعام و لباس
داده و آب نوشانده، یا از آبروى شما دفاع کرده، دست او را بگیرید و وارد
بهشت سازید.(69) این نیز نشان دهنده ارزش این محبّت و اثربخشى آن در قیامت است. برگرفته از کتاب راههای ایجاد محبت اهلبیت به قلم جواد محدثی
1 - بحارالانوار، ج101، ص98.
2 - صحیفه سجّادیه، دعاى 25.
3 - بخشهایى از مقاله «حسینیّه دل»، از نویسنده.
4 - وسائل الشیعه، ج 3، ص 411، بحارالانوار، ج 98، ص 118 .
5 - بحارالانوار، ج 97، ص 230 .
6 - بحارالانوار، ج 97، ص 228 - 230 .
7 - همان.
8 - همان، ج 63 ، ص 448 .
9 - همان، ج 101، ص 114 .
10 - وسائل الشیعه، ج 10، ص 410، بحارالانوار، ج 98، ص 124 و 136 .
11 - بحارالانوار، ج 98، ص 123 .
12 - همان، ص 121 .
13
- از جمله در برنامههاى جنبى «شب شعر عاشورا» که همه ساله در شیراز
برگزار مىشود، مراسم «تربت نوشانى» به افراد جلسه است، شربت زعفران آمیخته
به تربت را در کام همه حضار به مقدار یک قاشق یا نیم استکان مىریزند، این
برنامه، نقش عجیبى در ایجاد عشق و علاقه به امام حسین(ع) و تغییر حالتِ
روحى افراد دارد.
14 - سفینة البحار (چاپ جدید)، ج2، ص17.
15 - مائده: 119، توبه: 100، مجادله: 22، بیّنه: 8.
16 - مائده: 54.
17 - مفاتیح الجنان، ص 350 (زیارت امیرالمؤمنین، زیارت امین اللَّه).
18 - مناقب ابن شهر آشوب، ج1، ص85.
19 - رجال کشى، ج2، ص473 و 381.
20 - همان، ص685.
21 - تفسیر عیّاشى، ج2، ص231.
22 - همان.
23 - بحارالانوار، ج 26، ص 124 .
24 - همان، ص 146 .
25 - همان، ج 23، ص 313 .
26 - مریم، آیه 58 .
27 - بحارالانوار، ج 26، ص 224 .
28 - غاشیه، آیه 26 .
29 - بحارالانوار، ج 7، ص 203 .
30 - همان، ج 8 ، ص 41 .
31 - همان.
32 - همان، ج 2، ص 206 .
33 - همان، ج 65 ، ص 43 .
34 - همان، ج 9، ص 112 .
35 - میزان الحکمه، ج 5، ص 233 .
36 - براى مطالعه متن این احادیث فراوان مىتوانید از «المعجم المفهرس» بحارالأنوار، واژه شیعه، بهره بگیرید.
37 - بحارالأنوار، ج23، ص232.
38 - پیامبر اکرم(ص): «اساس الاسلام حبّى و حبّ اهل بیتى»، (کنز العمّال، ج12، ص105).
امام باقر(ع): «حبّنا اهل البیت نظامُ الدّین»، (امالى شیخ طوسى، ص296).
39
- پیامبر اکرم(ص): «مَنْ احبّنا فقد احبّ اللَّه و من ابغضنا فقد ابغض
اللَّه»، (امالى صدوق، ص386)؛ در زیارت جامعه کبیره نیز مىخوانیم: من
احبّکم فقد احبّ اللَّه.
40 - پیامبر اکرم(ص): «... من احبّ هولاء فقد احبّنى و من ابغضهم فقد ابغضنى»، (تاریخ دمشق «ترجمة الامام الحسین»، ص91).
41 - امام باقر(ع): «انّى لأعَلَم انّ هذا الحبَّ الّذى تحبّونا لیسَ بشىء صَنعْتُموه ولکنّ اللَّه صنعه»، (المحاسن، ج1، ص246).
42 - امام صادق(ع): «حبّنا اهل البیت افضلُ عبادة»، (المحاسن، ج1، ص247).
43 - امام صادق(ع): «لاتستصغروا مودّتنا، فانّها من الباقیات الصّالحات»، (مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص215).
44 - بحارالأنوار، ج27، ص193.
45 - میزان الحکمه، ج2، ص237.
46 - بحار الأنوار، ج17، ص13؛ میزان الحکمه، ج2، ص242.
47 - بحار الأنوار، ج 37، ص335.
48 - همان، ج6، ص 187.
49 - این آثار و عناوین برگرفته از کتاب «اهل البیت فى الکتاب والسنه» محمدى رىشهرى است.
50 - پیامبر اکرم(ص): «حبّنا اهل البیت یکفّر الذنوب و یُضاعف الحسنات» (ارشاد القلوب، ص253).
51 - امام صادق(ع): «لا یحبّنا عبدٌ حتّى یطهّر اللَّهُ قلبَه» (دعائم الاسلام، ج1، ص73).
52 - امام صادق(ع): «من احبّنا اهل البیت و حقّق حبّنا فى قلبه جَرَتْ ینابیع الحکمة على لسانه» (المحاسن، ج1، ص134).
53 - پیامبر اکرم(ص): «حبّ اهل بیتى و ذرّیتى استکمالُ الدّین» (امالى صدوق، ص161).
54 - پیامبر اکرم(ص): «شفاعتى لأمتى مَن احبّ اهلَ بیتى و هم شیعتى» (تاریخ بغداد، ج2، ص146).
55 - پیامبر اکرم(ص): «اکثرکم نوراً یومَ القیامة اکثرکم حُبّاً لآل محمّد»، (بشارة المصطفى، ص100).
56 - پیامبر اکرم(ص): «من احبّنا اهل البیت حشره اللَّه تعالى آمناً یومَ القیمة»، (عیون اخبار الرضا، ج2، ص220).
57 - پیامبر اکرم(ص): «اَثْبَتُکم قَدَمَاً عَلى الصّراط اشدّکم حُبّاً لأهل بیتى»، (فضائل الشیعه، ص48).
58 - امام صادق(ع): «واللَّه لایموتُ عبد یحبّ اللَّه و رسولَه و یتولّى الأئمّة(ع) فَتمسَّهُ النار»، (رجال نجاشى، ج1، ص138).
59 - پیامبر اکرم(ص): «مَن احبّنا اهل البیت فى اللَّه حُشر معنا و اَدْخَلْناهُ مَعَنا الجَنّة»، (کفایة الأثر، ص296).
60 - پیامبر اکرم(ص): «اعلى درجات الجنّة لِمَنْ اَحَبّنا بِقلبه و نَصرنا بلسانه و یَده»، (المحاسن، ج1، ص251).
61
- پیامبر اکرم(ص): «مَن ارادَ اَنْ ینجو مِن عذابِ القبرِ فلیُحبَّ اهلَ
بیتى... و من اراد دخولَ الجنّة بغیر حسابٍ فلیحبَّ اهل بیتى فواللَّهِ ما
اَحبَّهم اَحدٌ الاّ رَبِحَ الدّنیا والآخرَة»، (مقتل الحسین خوارزمى، ج1،
ص59).
62 - بحارالأنوار، ج27، ص78.
63 - بحارالأنوار، ج16، ص356.
64 - همان، ج 23، ص 250 (لا تستصغِرْ مودَّتنا فانّها مِن الباقیات الصالحات).
65 - الغدیر، ج2، ص295.
66
- نامش سفیان بن مصعب است. وى از شاعران برجسته شیعه و مورد عنایت اهلبیت
بود که عمده شعر او پیرامون مدح و مرثیه اهل بیت است. در زمان امام
صادق(ع) مىزیست. براى آشنایى با چهره او، از جمله ر.ک: ماهنامه کوثر،
شماره 24 (اسفند 77) و «سفیان بن مصعب» از: سید هاشم محمّد.
67 - مستدرک وسائل الشیعه، ج2، ص625.
68 - درباره او ر.ک: ماهنامه کوثر، شماره 20 (آبان 77) و «ابوالأسود الدوئلى فى المیزان» از: محمد المنصور.
69 - بحار الأنوار، ج8، ص 52.
1 محبت به اهل بیت نشانه ى پاکى
قال رسول الله صلّى اللّه علیه و آله : من احبنا اهل البیت فلیحمد الله على اول النعم قیل و ما اوّل النعم قال طیب الولادة و لا یحبّنا الاّ من طابت ولادته . مشکوة الانوار / 81
2 سودمند بودن محبت در مقاطع حساس
قال رسول الله صلّى اللّه علیه و آله : حبّى و حبّ اهل بیتى نافع فى سبعة مواطن اهوالهنّ عظیمة عند الوفاة و فى القبر و عند النشور و عند الکتاب و عند الحساب و عند المیزان و عند الصراط. بحار / 7 / 247
3 ترک معصیت نشانه ى محبت حقیقى
قال الباقر علیه السلام : یا جابر بلغ شیعتى عنّى السلام و اعلمهم انه لا قرابة بیننا و بین الله عزّ و جلّ و لا یتقرب الا بالطاعة یا جابر من اطاع الله و احبّنا فهو ولینا و من عصى الله لم ینفعه حبّنا. بحار / 71 / 179
4 محبت به اهل بیت و آمادگى براى گرفتارى
قال على علیه السلام : من احبّنا اهل البیت فلیعدّ للفقر جلبابا. کنز العمال / 37615
قال رجل لمحمد بن على علیه السلام : و الله انى لاحبّکم اهل البیت . قال علیه السلام : فاتّخذ للبلاء جلبابا. بحار / 46 / 360
5 اثر محبت به حضرت على علیه السلام
قال رسول الله صلّى اللّه علیه و آله : حبّ على ابن ابى طالب یاءکل الذنوب کما تاءکل النّار الحطب .بحار / 39 / 304
قال رسول الله صلّى اللّه علیه و آله : حبّ على ابن ابى طالب حسنة لا تضر معها سیئة و بغضه سیئة لا تنفع معها حسنة .بحار / 39 / 304
قال رسول الله صلّى اللّه علیه و آله : لواجتمع الناس على حبّ على علیه السلام لماخلق الله النار. بحار/39/304
6 ضرورت محبت به اهل بیت
قال الرضا علیه السلام : کن محبا لال محمد و ان کنت فاسقا و کن محبا لمحبیهم و ان کانوا فاسقین .سفینة البحار / 2 / 12
7 محبت به اهل بیت حسنه در قیامت
قال على علیه السلام لعبدالله الجدلى : الا اخبرک بالحسنة التى من جاء بها امن من فزع یوم القیامة ؟ حبنا اهل البیت الا اخبرک بالسیئة التى من جاء بها اکبه الله تعالى على وجهه فى نار جهنم بغضنا اهل البیت ثم تلا امیر المؤ منین علیه السلام : (من جاء بالحسنة فله خیر منها و هم من فزع یومئذ ءامنون ...). بحار / 39 / 292
8 محبت به اهل بیت بهترین عبادت
قال الصادق علیه السلام : ان فوق کل عبادة عبادة و حبنا اهل البیت افضل عبادة . بحار / 27 / 91
9 محبت به اهل بیت اساس اسلام
قال الصادق علیه السلام : لکل شى ء اساس و اساس الاسلام حبنا اهل البیت . بحار / 27 / 91
10- انبیاء و محبت اهل بیت علیهم السلام
الف ) قال الصادق : ما من نبىّ ولا رسول الاّ ارسل بولایتنا و بفضلنا على من سوانا
نورالثقلین /3/514
ب ) قال الباقر علیه السلام : وما من نبىّ و لاملک مقرّب الاّ کان یدین بمحبّتناسفینه /1/509
11 محبت به اهل بیت مایه ى سعادت
قال رسول الله صلّى اللّه علیه و آله : هذا جبرئیل یخبرنى ان السعید کل السعید حق السعید من احبّ علیا فى حیاته و بعد موته . بحار / 27 /7 4
12 محبّت به اهل بیت و توفیق توبه : قال الصادق :
انّ محبّى آل محمد لا یموتون الا تائبین سفینه /2/428
13 آثار محبت به اهل بیت به هنگام مرگ
قال رسول الله صلّى اللّه علیه و آله : من مات على حب آل محمد مات شهیدا من مات على حب ال محمد مات مغفورا له . من مات على حب آل محمد مات مؤ منا مستکمل الایمان من مات على حبّ آل محمد بشّره ملک الموت بالجنة ... بحار / 27 / 111
اشاره
الف شخصى خدمت امام صادق
علیه السلام آمد و از فقر شکایت کرد. حضرت فرمودند: تو فقیر نیستى آیا اگر
به تو ثروت مادى فراوانى بدهند حاضر هستى با محبت ما عوض کنى ؟ گفت : خیر.
حضرت فرمود: بنا بر این تو فقیر نیستى . (فقیر واقعى کسى است که محبت
امامان معصوم علیهم السلام را نداشته باشد)امالى طوسى / 297
ب حکم بن عتیبه گوید: شخصى آمد نزد امام باقر علیه السلام و گفت : جعلنى
الله فداک فوالله انّى لاحبّکم و احبّ من یحبکم و والله ما احبّکم و احب
من یحبکم لطمع فى دنیا و انى لابغض عدوکم فهل ترجوا لى جعلنى الله فداک .
حضرت این شخص را به نزدیک خود طلبید و فرمود: شخصى همین سؤ ال تو را از
پدرم کرد، پدرم به او فرمود: هنگامى که از دنیا رفتى بر پیامبر و على و حسن
و حسین و على بن الحسین علیهم السلام وارد مى شوى و چشم تو به دیدن آن ها
روشن خواهد شد.
سفینة البحار / 2 / 14
ج شخصى از خراسان براى زیارت امام باقر علیه السلام به مدینه آمد و پاى او
صدمه دیده بود، گفت : سوگند به خدا نیامدم مگر به خاطر علاقه به شما. حضرت
فرمود: و الله لو احبّنا حجر حشره الله معنا و هل الدین الاّ الحبّ. سفینة البحار / 2 / 20