دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

علت بوجود آمدن انشعابات متعدد در میان شیعیان چیست؟

علت بوجود آمدن انشعابات متعدد در میان شیعیان چیست؟ چند انشعابند؟ تاریخ شکل گیری این انشعابات چه دورانی است؟ در چه مواردی میانشان اختلاف است؟


1ـ پاسخ تفصیلی سوالات مطرح شده در پرسش حضرت عالی مستلزم نگارش کتاب مفصّلی است که از حدّ کار این مرکز پاسخگو ، که باید روزانه سوالات زیادی را پاسخ دهد ، خارج است ؛ لذا در اینجا به نحو اجمال به برخی زوایای این بحث پرداخته برای مطالعه ی تفصیلی منابعی را خدمت با سعادت حضرت عالی عرضه می داریم.
2ـ شیخ مفید دراوائل المقالات ص42 فرموده اند: « لفظ شیعه به کسانی گفته می شود که به امامت وخلافت بلافصل علی(ع) معتقدند و بر این عقیده اند که امامت او از طریق نصّ جلی یا خفی ثابت شده است و امامت ، حق او و حقّ فرزندان اوست.»
لذا معرّف مذهب شیعه مسأله خلافت بلافصل علی(ع) و فرزندان اوست و ملاک انشعابات اصلی در فِرَق شیعه نیز باید همین امر دانسته شود ؛ و دیگر اختلافات را نمی توان ملاک انشعاب اصلی فِرق شیعه دانست ؛ بلکه دیگر اختلافات ، اگر تعیین کننده باشند ، موجب پیدایش فِرق فرعی می شوند.
بر این اساس می توان گفت که فرقه های اصلی شیعه عبارتند از: زیدیه ، کیسانیه ، امامیّه(شیعه دوازده امامی) ، اسماعیلیه ، فطحیه و ناووسیه. ولی از این فرقه های شش گانه تنها سه فرقه باقی مانده اند که عبارتند از: زیدیه ، اسماعیلیه و امامیه و سه فرقه ی دیگر منقرض شده اند. فرقه های دیگری نیز در مسأله امامت در تاریخ پدید آمده اند که چند صباحی بیش نپاییده و خیلی زود منقرض شده اند ؛ لذا علمای ملل و نحل هنگام پرداختن به فرق شیعه به آنها اعتناء نمی کنند.
3ـ نخستین فرقه ای که از مذهب شیعه منشعب شد کیسانیه است ؛ که پیروان مختار ثقفی هستند و از آنجا که مختار در آغاز کیسان نام داشت ، کیسانیه نامیده شدند. اینها معتقدند که محمد بن حنفیه(فرزند امام علی(ع)) نیز امام است. گروهی از آنها او را امام بعد از علی(ع) می دانند و برخی دیگر او را امام بعد از امام حسین(ع) می شناسند. برخی از آنها نیز محمد بن حنفیه را مهدی موعود می پندارند و معتقدند که وی در کوه رضوی ـ در نزدیک مدینه ـ پنهان شده و روزی ظهور خواهد کرد. کیسانیه خود دارای سه فرقه ی فرعی به نامهای مختاریه(کیسانیه خالص) ، حارثیه و عبّاسیه می باشد. زمان پیدایش این فرقه زمان امامت حضرت زین العابدین (ع) می باشد.
زیدیّه: اینها زید بن علی(فرزند امام سجاد(ع) ) را امام چهارم می دانند و امام سجاد را تنها به عنوان پیشوای علم و معرفت می شناسند ؛ چون به نظر اینها یکی از شرایط امام ، قیام مسلّحانه است و چون امام سجاد (ع) قیام مسلحانه نکرده است ، لذا از نظر اینان امام محسوب نمی شود. پیدایش این فرقه مصادف با امامت حضرت باقر (ع) و بعد از قیام زید بن علی بوده است.
فِرق فرعی زیدیه عبارتند از: جارودیّه ، سلمانیّه یا جریریّه ، صالحیّه و ابتریّه.
امّا بزرگترین موج انشعاب فرقه های شیعه بعد از شهادت امام صادق(ع) شروع شد که عبارتند از:
1ـ ناووسیه: آنها معتقد بودند که امام صادق(ع) امام آخر و مهدی موعود است این فرقه منقرض شده است.
2ـ فطحیه: اینها عبدالله افطح ، فرزند امام صادق(ع) را جانشین امام صادق(ع) می دانستند. این فرقه نیز بیش از هفتاد روز دوام نیاورد. چون عبدالله افطح هفتاد روز بعد از امام صادق(ع) وفات کرد.
3ـ سمیطیه: اینها محمّد فرزند امام صادق(ع) را امام بعد از او می دانستند اینها نیز چند صباحی بیش دوام نیاوردند.
4 ـ موسویّه یا مفضّله: اینها شاگردان خاصّ امام صادق(ع) بودند که امامت موسی بن جعفر(ع) را قبول کردند و شیعه ی دوازده امامی امتداد این فرقه است.
5ـ اسماعیلیه: اینها کسانی هستند که اسماعیل ، فرزند بزرگ امام صادق(ع) را امام می دانستند. لازم به ذکر است که اسماعیل در زمان حیات امام صادق (ع) از دنیا رفته بود. اسماعیلیّه نیز فرقه های فرعی زیادی دارد که عبارتند از:
1ـ اسماعیلیه خالص: اینها گفتند اسماعیل نمرده بلکه غایب شده است و روزی ظهور خواهد کرد.
2ـ مبارکیّه: اینها به مرگ اسماعیل اعتراف دارند ولی معتقدند که امامت بعد از امام صادق(ع) از اسماعیل به فرزندش محمّد منتقل شده و در نسل او ادامه یافته است.
3ـ قرمطیّه: اینها از مبارکیه منشعب شده و معتقدند که در مورد امامت اسماعیل بداء حاصل شده و امامت او به فرزندش رسیده است و محمد بن اسماعیل نمرده بلکه او هفتمین و آخرین امام است.
اسماعیلیه را باطنیه ، سبعیه ، تعلیمیه ، مُلحده و مزدکیّه نیز گفته اند. فاطمیان ، نزاریّه ، مستعلیه و آقاخانیّه نیز از فرقه های اسماعیلیه به شمار می روند. اسماعیلیه تاریخ مبسوطی دارد که جهت آگاهی از آن باید به کتب مفصل رجوع شود.
مشهورترین و پرطرفدارترین و مدلّل ترین مذهب شیعه ، شیعه امامیّه یا اثنا عشریّه است که به دوازده امام معصوم اعتقاد دارند و امروزه لفظ شیعه به نحو مطلق به این فرقه ی حقّه اطلاق می شود.
برخی از اصحاب ملل و نحل فرقه های غلات(فرقه هایی که در مورد اهل بیت(ع) غلو می کنند) را هم از فِرق شیعه شمرده اند؛ ولی حقّ این است که اینها کافر بوده از جرگه ی مسلمین خارجند ؛ لذا آنها را نمی توان جزء فرقه های مسلمین شمرد.
3ـ شیعیان حدود ۱۶ درصد از کل جمعیت مسلمانان را تشکیل می‌دهند. بزرگترین فرقه ی شیعه ، شیعه جعفری یا شیعه اثناعشری یا شیعه امامیّه است که در اغلب کشورها کما بیش حضور دارند ولی بیشتر جمعیّت آن در کشورهای جمهوری اسلامی ایران ، عراق ، جمهوری آذربایجان ، لبنان ، افغانستان ، پاکستان و کشورهای حاشیه ی خلیج فارس زندگی می‌کنند.
بر اساس آمار سیا ورلد فکت‌بوک ، ۸۹ درصد مردم ایران ، ۶۰ تا ۶۵ درصد مردم عراق ، ۳۰ درصد مردم کویت و ۱۶ درصد مردم امارات متحده عربی را شیعه ی دوازده امامی تشکیل می دهد. امّا آمار دقیقی از شیعیان لبنان ، آذربایجان ، عربستان سعودی ، بحرین و قطر و سایر کشورها در دست نیست. همچنین طبق آمار ، ۲۰ درصد مردم پاکستان شیعه هستند که بخشی از آنها بخصوص در کشمیر ، اسماعیلی می باشند. بخشهایی از ترکیّه و سوریّه نیز علوی هستند که نوعی گرایش شیعی است.
دومین فرقه ی مهمّ شیعه از نظر جمعیّت و تأثیرات فرهنگی ، شیعه اسماعیلی است که به عنوان اقلیتی دینی در بیش از بیست و پنج کشور، در آسیا، آفریقا، اروپا و آمریکای شمالی پراکنده هستند ؛ مهمترین تجمّع آنها در مناطقی از ایران ، عراق ، شام، یمن ، بحرین ، افغانستان و شمال آفریقا می باشد.
سومین فرقه ی موجود شیعه در عصر حاضر زیدیّه است که عمدتاً در اطراف خلیج فارس سکنی دارند و محلّ تجمع اصلی آنها ظاهراً در کشور یمن می باشد.
جهت مطالعه بیشتر رجوع شود به:
فرق و مذاهب کلامی ، استاد علی ربانی گلپایگانی.
تاریخ شیعه و فرقه های اسلام ، دکتر محمّد جواد مشکور
تاریخ شیعه ، علامه محمد حسین مظفّر
تاریخ اندیشه های کلامی در اسلام ، عبدالرحمن بدوی
بنیادهای کیش اسماعیلیان ، برنارد لوئیس

چرا مذهب شیعه به چند فرقه منشعب شده است؟

چرا مذهب شیعه به چند فرقه منشعب شده است؟

قبل از بررسی علل پیدایش فرقه‌های نخستین شیعی باید به این مهم اشاره کرد که تشکیل فرقه‌های مختلف از مختصات مذهب تشیع نیست بلکه در میان پیروان تمام یادیان و همچنین در میان پیروان مذهب اهل سنّت نیز این مسأله پررنگ است و آنان در این امر بر شیعیان پیشدستی نمودند،لذا اصل افتراق در میان بشر امری طبیعی و از قوانین عالم تکوین است..

پیدایش انشعاب در میان شیعیان به زمان بعد از واقعه‌ی خونین عاشورا و شهادت امام حسین علیه‌السلام در سال ۶۱ هجری باز می‌گردد، که تا قبل از شهادت ایشان شیعیان همه بر امامت ایشان و برادرشان امام حسن علیه‌السلام متفق بوده‌اند. امّا با وقوع حادثه‌ی خونبار کربلا شیعیان که تکیه‌گاه خود را از دست داده‌اند به شدت دچار وحشت شده و این خود منجر به تشکیل گروه‌های مختلف بعدی گردید، که کیسانیه اولین فرقه‌ی متشکله از شیعه بود[۱] و پس از چندی کیسانیه خود به دسته‌های کوچک‌تری منشعب گردید. زیدیه و پس از آن اسماعیلیه هم در طی زمان بوجود آمد و هر یک به نوبه‌ی خود نیز به شاخه‌های باریکی تقسیم شدند، واقفیه هم پس از شهادت امام کاظم علیه‌السلام شکل گرفت. تشکیل این فرقه‌ها مشکل بزرگی بر سر راه ائمه علیهم السلام به وجود آورد و ایشان را برای مدّتی طولانی مشغول مبارزه و تبیین انحرافات آنها ساخت.

ایجاد این انشعاب خود معلول عواملی مهم است که در این بخش به مهم‌ترین عوامل پیدایش این فرقه‌ها اشاره می‌گردد.

۱- اختناق
از زمانی که بنی امیه روی کار آمدند شیعیان وارد طوفان شدیدی از ظلم و ستم و شکنجه و قتل شدند، امویان جامعه را براساس هوا و هوس و سلیقه‌ی خود اداره می‌کردند و با ایجاد جوّ رعب و وحشت در صدد بودند تا بر مردم سلطه‌ی بیشتری داشته باشند.از مجله بدعت‌های معاویه رواج مذهب جبر بود تا بتواند به زورگوئی‌ها و کشتارهای خود لباس مشروعیّت بپوشاند، چنانکه قاضی عبدالجبار معتزلی معاویه را نخستین کسی می‌داند که مذهب جبر را رواج داد.[۲]
بعد از معاویه ،پسرش یزید که بدنبال بیعت گرفتن از مردم بویژه امام حسین(ع)بود،با مقاومت امام حسین(ع) مواجه شد ،دست به جنایتی بزرگ زد.

شهادت مظلومانه‌ی اباعبدالله و اهل بیت علیه‌السلام و یارانش موجب سختگیری‌های بیش از پیش امویان بر شیعیان گردید، محافل شیعه در عراق و حجاز ضعیف و سست شده و شیعیان از دور امام سجاد علیه‌السلام پراکنده شدند.

در این شرایط سخت توابین در کوفه برای اعلام پشیمانی از یاری نکردن امام حسین علیه‌السلام قیام کردند که سرانجام نهضت آنان به شکست انجامید. پس از توابین مختار ثقفی در کوفه خود را نماینده‌ی محمد بن حنفیه معرفی کرد و دست به شورش علیه امویان زد، او توانست قاتلان سیدالشهداء علیه‌السلام را به هلاکت برساند. او در سال ۶۷ هجری کشته شد. محمد بن حنفیه نیز در سال ۸۱ هجری از دنیا رفت.

با مرگ محمد بن حنفیه عده‌ای قائل به امامت و مهدویت وی گشته و در تاریخ به نام کیسانیه معروف شدند. مردم به دلیل جوّ خفقان و تقیه امام علیه‌السلام نتوانستند امام راستین را تشخیص دهند و به امامت ابن حنفیه روی آوردند.

از کیسانیه به عنوان اولین فرقه از فرق شیعه در کتب ملل و نحل یاد می‌شود، هر چند که به مرور زمان منقرض شده و اثری از آن باقی مانده است. بعد از شهادت امام صادق علیه‌السلام نیز همین وضعیت در زمان منصور عباسی پیش آمد و فرقه‌های ناووسیه، فطحیه، اسماعیلیه و.. . شکل گرفت.»

۲- عواطف و احساسات افراطی

شهادت امام حسین علیه‌السلام و خاندان و یاران باوفای او در واقعه‌ی کربلا موجب خشم و تنفّر مردم و انزجار آنها از حکومت بنی‌امیه گردید به گونه‌ای که این احساسات و انفعالات گاهی از حدّ طبیعی خارج شده و حالت افراطی پیدا کرده است.

فرقه‌ی زیدیه با تأثّر از این احساس‌ها و در آن شرایط سخت بوجود آمد.[۳] زید در دوره‌ی حکومت هشام بن عبدالملک قیام کرد و به شهادت رسید و بدن او چهار سال بر دار بود. او از داعیان به حق و ظلم‌ستیزی بود. پس از شهادت او فرزندش یحیی در خراسان قیام کرد و او نیز شهید شد. درباره‌ی تشکیل فرقه‌ی زیدیه اختلاف وجود دارد که آیا در زمان زید تشکیل شد یا بعد از شهادت وی. امّا به هر حال قیام با شمشیر از اصول اعتقادی آنان و شرط امامت نزد ایشان می‌باشد.

۳- طمع و حبّ مال

مال و دارایی از وسائل آزمایش انسانهاست، همواره افرادی بودند که از راه همین اموال به مقامات مادی و معنوی بالایی رسیده‌اند چرا که راه و کیفیت مصرف آنها را می‌دانستند و پیاده کردند، آنان به اموال به دیده‌ی وسیله نگریستند نه هدف.
در مقابل افرادی هم بودند و هستند که با حرص و علاقه‌ی شدید به مال و ثروت راه انحراف را اختیار کرده و به ورطه‌ی ضلالت گرفتار شدند و عده‌ی زیادی را نیز دنبال خود به بیراهه کشاندند، فرقه‌ی واقفیه از این دسته بود که برخی از بزرگان آن با وجود اینکه وکلای امام کاظم علیه‌السلام بوده‌اند و جزء افراد معتبر به حساب می‌آمدند، امّا با شهادت امام کاظم علیه‌السلام با توجه به اینکه اموال زیادی از بیت المال را به صورت امانت در دست داشتند از پرداخت آنها به امام رضا علیه‌السلام به عنوان جانشین امام هفتم علیه‌السلام امتناع ورزیدند و با ایجاد شبهاتی درباره‌ی امام کاظم علیه‌السلام و شهادت آن حضرت توانستند تعدادی را با خود همراه سازند.[۴]

۴- طرح مسأله مهدویت

اعتقاد به مهدی موعود علیه‌السلام از عقاید مسلّم همه‌ی مذاهب اسلامی است که مبنای آن احادیث متواتری است که از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در این باره وارد شده است. بنابراین اصل اعتقاد به مهدی علیه‌السلام مورد پذیرش همه‌ی مسلمین است، هرچند که در موارد فرعی تفاوت‌هایی میان آنها به چشم می‌خورد.

با وجود آن همه روایات نبوی درباره‌ی صفات و ویژگی‌های مهدی موعود، امّا عده‌ای از آن سوء استفاده کرده و آن را دستاویزی برای رسیدن به امیال و اهداف خود قرار داده‌اند. با توجه به فشار حاکم دولت اموی و شرایط سختی که شیعیان سپری می‌کردند، آنان همواره منتظر یک گشایشی بودند تا این وضعیت خاتمه یابد.

حکومت عباسیان هم در ظلم و ستم خود راه امویان را در پیش گرفت و حتی در این گام هم از بنی امیه جلو افتادند ـ در نتیجه اصحاب ائمه علیهم السلام ـ چشم امید به کسی داشتند تا آنها را از این تنگنا نجات دهد، در چنین وضعیت و شرایطی و در زمان‌های منفصلی گروهی پیدا می‌شدند که مهدویت یکی از ائمه علیهم السلام یا یکی از اصحاب ایشان را قائل می‌شدند و مردم را تحت تأثیر افکار و عقائد باطل خود می‌ساختند.

همین فرقه‌ی کیسانیه خود انشعابی دارد که برخی از آنها به مهدویت محمد بن حنفیه قائل بودند. ناووسیه قائل به مهدویت امام صادق علیه‌السلام ، واقفیه مهدویت امام کاظم علیه‌السلام ، و اسماعیلیه به مهدی بودن اسماعیل معتقد شدند.[۵]

۵- جریان غلات

با وجودی که مذهب شیعه از جنبه‌های فقهی، سیاسی، اعتقادی، تفسیری و حدیثی و… غنی و قدرتمند بوده است و به تفسیر علامه طباطبائی (ره) و در جمیع شئون دینی از اصول معارف گرفته تا آخر فروع و جزئیات آنها به بحث و انتقاد پرداخت و فرآورده‌های روایتی آنها به حدّ کفایت پاسخ هرگونه سؤال دینی را می‌داد و می‌دهد.[۶] امّا این مذهب همواره شاهد یورش‌های دشمنان خارجی و داخلی بوده است که به پیکره‌ی آن ضربات سنگینی وارد نمود.

از جمله این مهاجمان، غالیان می‌باشند که در طول تاریخ لطمات بسیاری را بر شیعه و تشیع بوجود آوردند. غالیان کسانی را گویند که در حقّ امام یا یکی از اصحاب امام راه افراط را پیش گرفته و او را بیش از مقدار بالا برده است. به عنوان نمونه خطاّبیه گروهی منتسب به ابوالخطّاب محمد بن مقلاص اسدی بود که در زمان امام صادق علیه‌السلام می‌زیست، و عقایدی فاسد به امام علیه‌السلام نسبت می‌داد و او را تا حدّخدایی بالا برد و خود مدعی نبوت از طرف وی شد.[۷] فرقه‌ی بشیریه (ممطوره) که به محمد بن بشیر منسوب است معتقد بود که امام کاظم علیه‌السلام همان مهدی قائم است و محمد بن بشیر نائب او در زمان غیبت است.[۸]

۶- جهل و نادانی

اساساً یکی از علل مهم در نفوذ افکار باطل و عقاید فاسد میان یک گروه وجود جهل در برخی از افراد آن به شمار می‌آید، همین سادگی و جهالت بیش از حدّ موجب شده که عده‌ای به راحتی آن را دستاویزی برای انتقال دادن افکار خود به دیگران قرار داده و از این راه به اهداف سوء خود دست یابند. اینکه غلات توانستند در صفوف شیعیان نفوذ وسیعی یابند و با وجود آن همه آراء و اعتقادات باطل به راحتی افرادی را با خود همراه سازند و شخصیت ائمه علیهم السلام و اصحاب ایشان را مخدوش نمایند به دلیل عدم معرفت کامل مردم نسبت به امامی بود. همین عامل موجب شد تا با وجودی که امام در میان آنها بود او را بالا برده و تا حدّ خدایی برسانند.

درست است که فشار دستگاه حکومتی در این انحراف نقش مهمّی داشت امّا در شرایط آزادی و خارج از اختناق نیز تاریخ شاهد گمراهی بسیاری از شیعیان بود. امام صادق علیه‌السلام بعد از مرگ فرزندش اسماعیل، مراسم تشییع شکوهمندی برای وی تدارک دید و بارها قبل از دفن کفن از صورت او برداشت و به مردم نشان داد و آنها به وفات اسماعیل اقرار کردند، امّا همینکه مراسم دفن پایان یافت عده‌ای در مرگ او به شک افتاده و سپس قائل به مهدویت وی شدند و اینکه او نمرده و هنوز زنده و غایب است.[۹]

بعد از بیان دلایل و عوامل ایجاد انشعاب در مذهب تشیع،لازم است به مطلبی اشاره کنیم و آن این که:

هر چند فرقه های بسیاری را برای مذهب شیعه ذکر کرده اند، اما در اصل وجود آن ها تردید اساسی وجود دارد. از این رو تعداد فرقه های غیر قابل تردید از سه فرقه تجاوز نمی کند که به اختصار به آرای هر یک می پردازیم:

۱ . اثنی عشریه “دوازده امامی ها” :

مهم ترین و بزرگ ترین گروه شیعه است که قائل به خلافت بلافصل امام علی(ع) بعد از پیامبر از طریق “نصب” و “نص” است.
نیز امامت امام حسن و امام حسین(ع) و نه فرزند از سلاله حضرت سیدالشهدا، که پیامبر اکرم(ص) آنان را نام برده و معیّن کرده است، که آخرین ایشان امام غایب و منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) است.

۲ . فرقه زیدیه(۱۰):

منظور از زیدیه کسانی هستند که خود را پیروان زید بن علی بن حسین(ع) می دانند، پس از شهادت زید، بین پیروان او دانشمندانی به وجود آمدند که به تنظیم عقاید و احکام زیدیه پرداختند، بدین ترتیب، این فرقه را پدیدآوردند.

گرچه دانشمندان زیدیه به سیره عملی و نوشته های زید توجه داشتند ، اما در عقاید از معتزله و در فقه از مکتب ابوحنیفه تاثیر پذیرفته اند.

علت به وجود آمدن فرقه زیدیه :

کسانی که به امامت حسین بن علی (ع) معتقد بودند، پس از او پسرش علی بن الحسین(ع) را امام دانستند. پس از رحلت او شیعیان حسنی و حسینی درباره جانشینی وی اختلاف نمودند.
زیدیه گفتند که پس از او “زید” امام است، چون به شمشیر رو آورده و جهاد نموده است.(۱۱)

به عقیده آنان یکی از شرایط امام، جهاد علنی و مبارزه مسلحانه با ستمکاران است و دومین آن فاطمی بودن است، یعنی امام از طریق پدر به یکی از حسن و حسین (ع) برسد.

(۳) اسماعیلیه :

اسماعیلیه فرقه ای هستند که به امامت شش امام اول شیعیان اثنی عشر معتقدند، اما پس از امام صادق(ع) بزرگ ترین فرزند او اسماعیل و یا فرزند اسماعیل محمد را به امامت می پذیرند.(۱۲)

شاید بتوان گفت که علت یا زمینه پیدایش شیعه اسماعیلیه این باشد که او پسر بزرگ امام صادق(ع) بود، و برخی گمان می کردند که حتما پسر بزرگ می بایست امام باشد، نیز تلاش برخی از غلات همانند ابی الخطاب و پیروانش که حاضر نشدند مرگ اسماعیل را در زمان حیات امام صادق (ع) بپذیرند.
این ها گفتند اسماعیل نمرده است. او و یا پسرش محمد امام است.

مهم ترین ویژگی این گروه باطن گری و تأویل آیات و احادیث و معارف و احکام اسلامی است، از این رو به آنان “باطنیه” هم می گویند آنان معتقدند که متون دینی و معارف اسلامی دارای ظاهر و باطن است که باطن آن را امام می داند و فلسفه امامت ، تعلیم باطن دین و بیان معارف باطنی است.(۱۳)

با صرف نظر از این گروه های رسمی ، از فرقه های بسیاری در شیعه نام برده شده که به عنوان غلاه (غالیان) شناخته می شوند. این گروه ها که فرقه رسمی شیعه محسوب نمی شوند، کسانی هستند که در حق حضرت علی(ع) یا یکی از امامان شیعه غلو می کردند و آنها را تا حد الوهیت و خداوندگاری بالا می برند. سبب اساسی پیدایش این گروه ها از یک طرف عظمت امامان شیعه بوده و از طرف دیگر عدم درک صحیح برخی از این همه عظمت انسانی، که آنها را تا حد خدایی بالا دانسته اند.

پی نوشتها:
۱- الشهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل،ج۱، ص۸۳٫
۲- اسدآبادی معتزلی، قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۸، ص۴٫
۳- الشهرستانی، همان.
۴- الطوسی، محمد بن الحسن، الغیبیه، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۱ق، ص۶۸٫
۵- ر.ک: الصدوق، علی بن بابویه، کمال الدین و تمام النعمه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۰۵ق، ص۳۷٫ نیز: البروجردی، علی، طرائف المقال، قم، مکتبه المرعشی، ۱۴۱۰ق، ج۲، ص۲۳۴٫
۶- طباطبائی، محمد حسین، شیعه (مذاکرات با پرفسور هانری کربن)، بوستان کتاب، ۱۳۸۷ش، ص۶۰٫
۷٫ السبحانی، جعفر، کلیات فی علم الرجال، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۴ق، ص۴۰۹٫ نیز: الشهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۰۶٫
۸٫ الشهرستانی، همان،ص۹۸٫
۹- جدید نژاد، محمدرضا، معجم مصطلحات الرجال و الدرایه، قم، دارالحدیث، ۱۴۲۴ق، ص۲۰٫
۱۰- آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی ، ص ۸۸ ؛ تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ص ۱۲۱۵ به بعد؛ تاریخ عقاید و مذاهب شیعه، دکتر مشکور، ص ۱۴۲ به بعد.
۱۱- ترجمه فرق الشیعه نوبختی، صفحه هشتاد و نه (مقدمه)، دکتر محمد جواد مشکور.
۱۲- فرق الشیعه ص ۶۸، به نقل از آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، ص ۹۶ .
۱۳ – فرق الشیعه، ص ۶۹؛ المقالات و الفرق ، ص ۸۱، به نقل از آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، ص ۹۶٫

 

واقفیه

واقفیه

واقفیه، واقفه یا ممطوره، گروهی از شیعیان که بر امامت امام موسی کاظم(ع) توقف کردند و از اعتراف به امامت امام رضا(ع) سرباز زده و معتقد بودند که امام کاظم(ع)، مهدی موعود است که در غیبت به سر می‌برد و رجعت خواهد کرد. همچنین گروهی از شیعیان که بر امامت امام حسن عسکری توقف نموده و وی را مهدی موعود دانستند نیز واقفه گفته می‎شود.

اخبار و نصوص متعددی وجود دارند که تأکید می‌‏کنند علت توقف این گروه در امامت موسی بن جعفر(ع)، فریفته شدن به اموال و ثروت‏‌های فراوانی بود که در نزد آنان جمع شده بود و همچنین شبهه‏‌های اعتقادی که‌گاه در اثر القاء اندیشه‏‌های نو پدید و‌ گاه به سبب برداشت‏‌های نادرست از برخی مبانی و مصادر عقیدتی پدید می‌آمدند در شکل‏ گیری و زمینه‏ سازی حرکت واقفیه مؤثر بودند.

اولین کسانی که این اعتقاد را آشکار ساختند علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی بودند.

محتویات

مفهوم‌شناسی

عنوان واقفیه در کتاب‏‌های رجال، تاریخ و نیز در شرح حال اشخاصی با چنین گرایش‌های مذهبی و یا در ذکر مذاهب و فرق شیعه بارها تکرار شده و به کسانی گفته شده است که در دوره‏‌های مختلف بر امامت امامان شیعه توقف کرده بودند، از جمله برخی از پیروان سبائیه، کیسانیه و ناووسیه. به عنوان مثال شیخ صدوق در کتاب کمال الدین و تمام النعمة به هنگام نقل مناظره میان ابن قبه و ابی زید علوی، عناوین «‌الواقفة علی امیرالمؤمنین‌» و «‌الواقفه علی موسی(ع)‌» و «‌الواقفه علی ابی عبداللَّه‌» را به کار برده است.[۱] و باز در جای دیگر همین کتاب از «‌الواقفه علی الحسن بن علی بن محمّد‌» یاد می‌کند که عقیده داشتند امام حسن عسکری(ع) غایب شده و او همان مهدی قائم است.[۲] نوبختی ضمن اشاره به وجود توقف‌کنندگانی - واقفیانی - برای هر یک از امامان، تأکید می‌کند که واقفیه به طور مطلق عنوان خاصّ کسانی است که بر امامت امام موسی بن جعفر(ع) توقف کرده‌اند. او می‌‏گوید: «‌هر یک از ایشان ـ امامان ـ که درگذشت، واقفی‌ه‏ایی داشت که بر امامت او توقف کردند، ولی این لقب، خاصّ اصحاب موسی بن جعفر(ع) است ».[۳]

گونه‌های توقف

محققان و نویسندگان متأخر، عمدتاً معتقدند توقف در امامت به دو گونه بوده است:

  1. توقف به معنای عام یعنی توقف گروهی از مردم بر امامت یکی از امامان
  2. توقف به معنای خاص یعنی توقف بر امامت موسی بن جعفر(ع)

وحید بهبهانی، معتقد است که گرچه عنوان واقفیه بر کسانی که بر امامت همه امامان توقف کرده‌اند اطلاق می‌شود، اما هر گاه به طور مطلق و بدون اشاره به امامی خاص بیان شود، مراد از آن، توقف‌کنندگان بر امامت موسی بن جعفر (ع) است.[۴]

واقفی‌گری‏

نخستین اندیشه توقف در اسلام به زمان وفات رسول خدا(ص) بازمی‌‏گردد. زمانی که پیامبر(ص) درگذشت، عمر بن خطاب که بر سر جنازه حضرتش حاضر شده بود بانگ زد: «‌به خدا محمد نمرده است بلکه همچون موسی از میان قومش غائب گردیده و به زودی باز خواهد گشت‌» و پیوسته این سخن را تکرار می‌کرد چنان که مردم گمان کردند عقلش را از دست داده است.[۵]

توقف بر امام علی(ع)

اولین کسی که در میان مسلمانان، واقفی خوانده شده، عبدالله بن سبا بوده است. عبداللَّه بن سبا چنان که اشعری می‌گوید، افکار غلوآمیز و افراطی داشت و امام علی(ع)، او و پیروانش را مجازات کرد.[۶] امّا وقتی خبر شهادت علی‏(ع) را به او دادند بانگ برداشت: «‌دروغ می‌‏گویی ای دشمن خدا، به خدا سوگند اگر مغز سر او را در کاسه‌‏ای نزد من بیاوری و هفتاد نفر عادل بر مرگ او گواهی دهند سخنت را نمی‌‏پذیریم و یقین داریم که او نمرده و کشته نشده و نمی‌‏میرد تا بر تمام زمین مسلط شود‌». سپس همراه اصحابش به در خانه امیرالمؤمنین‏(ع) رفته و از او اجازه ورود خواست و وقتی که اهل خانه اظهار داشتند آن حضرت از دنیا رفته، همان سخنان را تکرار کرد.[۷]

نوبختی همین مطالب را با اندکی اختصار ذکر می‌‏کند.[۸] به نوشته صاحب مقالات الاسلامیین، سبائیه می‌‏پنداشتند علی(ع) نمرده و پیش از قیام باز خواهد گشت و زمین را از عدل و داد پر خواهد کرد. در حقیقت به نوعی رجعت اعتقاد داشته‌اند.[۹]

توقف بر امام باقر(ع)

عده‌ای از شیعیان، پس از وفات امام باقر(ع)، با اعتقاد به اینکه او همان قائم منتظر است، در امامت امام پنجم توقف کردند و در این باب به روایاتی استناد می‌‏کردند.[۱۰] چنانکه شهرستانی نوشته، آنان بر امامت حضرت باقر(ع) توقف کرده و قایل به رجعت وی شدند.[۱۱]

توقف بر امام صادق‏(ع)

گروهی از شیعیان، بر امامت امام صادق(ع) توقف کردند. آنها عقیده داشتند وی زنده است و از دنیا نرفته و نخواهد رفت تا ظاهر گردد و او همان مهدی موعود است. این فرقه همان‏‌هایی هستند که به ناووسیه معروف شدند؛ زیرا رئیس آنها شخصی به نام ناووسی از مردم بصره بود.[۱۲] شیخ مفید درباره اعتقادات آنها توضیح بیشتری می‌دهد و به روایاتی که این گروه به آن استدلال می‌کردند اشاره کرده و آنها را باطل می‌‏شمرد.[۱۳]

توقف بر امام حسن عسکری(ع)

درباره امامان بعد از موسی بن جعفر(ع) هم واقفی‌‏گری گزارش شده است؛ از جمله درباره امام حسن عسکری(ع) که عده‏‌ای قایل به غیبت وی شدند و شیخ صدوق می‌گوید: «‌توقف‌کنندگان بر حسن بن علی بن محمد، ادعا می‌‏کردند که غیبتی بر او واقع شده، زیرا به غیبت ایمان داشتند ولی مصداق و موضوع آن را نمی‌دانستند و معتقد بودند که وی همان مهدی قائم است.»[۱۴] نوبختی می‌‏گوید: «‌اصحاب وی ـ امام عسکری(ع) ـ بعد از او به ۱۴ فرقه تقسیم شدند؛ یک فرقه گفتند: حسن بن علی نمرده و زنده است، بلکه غایب شده و او همان قائم است که نمی‌میرد، چون فرزندی ندارد و زمین هم از وجود امام و حجت خدا خالی نمی‌‏شود. آنان بسیاری از اقوال واقفیه موسی بن جعفر را می‌گفتند و چون از آنها می‌پرسیدند چه فرقی میان شما و واقفیه است، می‌‏گفتند آنها در توقف بر موسی بن جعفر اشتباه کردند، زیرا او به هنگام وفاتش فرزندی داشت که به او وصیت کرد: «‌یعنی امام رضا(ع)...‌». گروه‌‏های دیگری هم از واقفیه امام عسکری قایل به رجعت وی شدند.[۱۵]

توقف بر فرزندان ائمه‏(ع)

علاوه بر توقف‌کنندگان بر ائمه(ع)، فرقه‌‏های دیگری بر امامت یکی از فرزندان ائمه توقف کردند. نخستین گروه از این واقفیان، کیسانیه بودند که قایل به امامت محمد بن حنفیه و مهدویت و قائمیت او شدند. گروهی از آنها پس از درگذشت محمد بن حنفیه، بر امامت او توقف کرده و بر این باور بودند که او غائب شده و به زودی خروج خواهد کرد.[۱۶] گروهی از همین کیسانیه که پیروان شخصی به نام ابن کرب بودند به نام کربیه معروف شدند.[۱۷]

گروهی دیگر از قائلین به امامت محمد حنفیه، امامت پسرش ابوهاشم را پذیرفتند و پس از مرگ او به گروه‏‌های مختلف تقسیم شدند که یک گروه بر امامت ابوهاشم توقف کرده و قایل به مهدویت، قائمیت و رجعت وی شدند.[۱۸] فرقه دیگری از کیسانیه بر امامت و مهدویت عبداللَّه بن معاویه ـ بن عبداللَّه بن جعفر ـ توقف کردند. آنها می‌‏گفتند او زنده و در کوهی در اصفهان مقیم است، وی همان مهدی است که زمین را از عدل و داد پر خواهد کرد.[۱۹]

از مهم‏ترین فرقه‌‏های توقف‌کننده، گروهی از زیدیه بودند که بر امامت محمد بن عبداللَّه بن حسن معروف به نفس زکیه توقف کردند و او را امام زنده و غایب می‌‏دانستند.[۲۰] علاوه بر این‏ها گروهی از شیعیان نیز پس از درگذشت امام باقر(ع)، به این عقیده گرویدند؛ از آن جمله اصحاب مغیرة بن سعید بودند که قایل به امامت محمد نفس زکیه شدند و چون او کشته شد بر امامتش توقف کردند.[۲۱]

اسماعیلیه، فرقه‏‌ای که قایل به امامت اسماعیل پسر امام صادق‏(ع) بودند، به دو گروه تقسیم شدند؛ گروهی امامت محمد پسر اسماعیل را پذیرفتند، امّا گروه دیگر بر امامت اسماعیل توقف کرده و قایل به مهدویت او شدند. آنها عقیده داشتند اسماعیل نمرده بود، بلکه پدرش امام صادق(ع) وی را از دیدگان مردم غایب ساخت تا گزندی به وی نرسد. و او زنده خواهد ماند تا روزی که بر همه زمین تسلط یابد. این گروه اسماعیلیه خالصه هستند.[۲۲] اما از پیروان محمد بن اسماعیل نیز گروهی قایل به مهدویت وی شدند و بر امامت او توقف کردند.[۲۳]

توقف بر امامت دیگران

پدیده توقف در میان فرقه‏‌های غیر شیعی هم وجود داشت، از جمله گروهی از اصحاب ابومسلم خراسانی بودند که به امامت او ایمان داشتند و ادعا می‌کردند او نمرده و زنده است.[۲۴] از پیروان عباسیان نیز گروهی به نام راوندیه بودند که اعتقاداتی مشابه گروه مذکور داشتند که به تدریج مدعی نبوت و الوهیت ابو مسلم شدند و منصور خلیفه عباسی عده ‏ای از آنان را کشت.[۲۵]

واقفیه پس از شهادت امام کاظم(ع) ‏

پس از شهادت حضرت موسی بن جعفر(ع) امام هفتم شیعیان، با توجه به شرایط و موقعیت خاصّ حاکم بر این دوره، شیعیان و اصحاب آن حضرت در مسئله امامت و جانشینی ایشان به دو دسته تقسیم شدند:

  1. یک گروه که بخش اعظم شیعیان را شامل می‌‏شد با توجه به وصیت امام(ع) و دلایل و شواهد کافی، امامت فرزند ایشان، علی بن موسی الرضا(ع) را پذیرفتند و وی را به عنوان امام هشتم تأیید نمودند. این دسته که بزرگان اصحاب امام کاظم(ع) را هم شامل می‌شد به نام قطعیه مشهور شدند.[۲۶]
  2. امّا گروه دیگری از اصحاب امام هفتم‏(ع) بنا به دلایلی، از اعتراف به امامت علی بن موسی الرضا(ع) و یا هر کس دیگری سرباز زده و در امامت حضرت موسی بن جعفر(ع) توقف کردند. آنان اظهار می‌داشتند که موسی بن جعفر(ع) آخرین امام است و کسی را به امامت تعیین نکرده و یا دست‏کم ما از آن آگاه نیستیم. این گروه که به سبب طرح عقاید مختلفی به چند شاخه قابل تقسیم هستند واقفیه ـ واقفه ـ نامیده شدند. این عنوان گرچه بر فرقه ‏های دیگری با عقاید مشابه ایشان اطلاق شده ولی به نظر می‌رسد با توجه به گسترش کار ایشان و تداوم آن تا مدت قریب به یک قرن به عنوان مطلق واقفیه ـ هر‌گاه بدون قیدی خاص ذکر شده ـ اختصاص به این فرقه ـ یعنی واقفیه موسی بن جعفر(ع) ـ داشته است.

نام دیگر واقفیه

واقفیان با نام ممطوره هم شناخته می‌‏شوند. این عنوان در اصل از ترکیب اضافی کلاب ممطوره ـ سگان باران خورده ـ گرفته شده است که حاکی از پلیدی و پستی سران این طایفه است. سبب نامیده شدن آنها به این لقب، این است که در مناظره ‏ای بین سران واقفیه و برخی از بزرگان شیعه همچون علی بن اسماعیل میثمی و یونس بن عبدالرحمن ، زمانی که بحث میان آنها بالا گرفت و واقفیان از پذیرش دلایل و براهین علماء شیعه سرباز زدند علی بن اسماعیل میثمی خطاب به آنها گفت: «‌شما همچون سگان باران خورده (کلاب ممطوره) هستید ».[۲۷] از این رو در بین شیعیان قطعیه این گروه به نام ممطوره شهرت یافتند امّا عنوان واقفیه بر آن چیرگی یافت و شهرت آنان به این نام بیشتر گردید.

اقوال طوایف مختلف واقفیه

معتقدین به رجعت‏

با شهادت موسی بن جعفر(ع) به جز شیعیان قطعیه که به درگذشت آن حضرت یقین داشتند و به امامت علی بن موسی الرضا(ع) اعتراف کردند، گروهی از واقفیان هم درگذشت امام هفتم‏(ع) را پذیرفتند ولی چون عقیده داشتند وی همان قیام کننده اهل بیت (قائم آل محمد) است؛ لذا اظهار داشتند که او رجعتی خواهد داشت و در آن علیه ظلم و ستم قیام خواهد کرد. این گروه خود، به دو دسته تقسیم می‏شوند:

  1. گروهی معتقد بودند امام هفتم‏(ع) به شهادت رسیده و از دنیا رفته است ولی او همان مهدی قائم امت است و چون وقت قیام او فرا برسد رجعت خواهد کرد و زمین را که از ظلم و جور پر گردیده از عدل و داد سرشار سازد. آنان به این سخن منسوب به امام صادق‏(ع) که درباره وی فرموده بود: او شباهتی به عیسی بن مریم دارد و به دست بنی ‏عباس کشته خواهد شد، [۲۸] استدلال می‌کردند.
  2. امّا گروه دیگری از این واقفیان شهادت آن حضرت را انکار می‌‏کردند و عقیده داشتند او به مرگ خود درگذشته و خداوند وی را به آسمان‏ها برده است و به هنگام قیامش او را به زمین فرود خواهد آورد.[۲۹] بدین ترتیب در کیفیت وفات و رجعت آن حضرت با گروه نخست اختلاف داشتند.

معتقدین به غیبت‏

گروه دیگری از واقفیان از همان ابتدا و زمان شهادت موسی بن جعفر(ع) مسأله وفات آن حضرت را انکار کردند و اظهار داشتند وی از دنیا نرفته و زنده است. این گروه نیز در بین خود درباره چگونگی غیبت و مسأله امامت شیعیان دچار اختلاف شدند.

  1. یک گروه می‌گفتند موسی بن جعفر(ع) زنده است، از دنیا نرفته و نخواهد رفت تا این که همه شرق و غرب زمین را تحت سیطره خود درآورد و عدل و داد را بر آنها حکمفرما سازد و او همان مهدی و قائم آل محمد است. آنان می‌‏پنداشتند که حضرت مخفیانه، به گونه‏‌ای که کسی وی را ندید از زندان خارج گردید و سپس از دیدگان مردم غائب گشته و پنهان شد امّا سلطان و درباریان ادعا کردند که او در گذشته و مردم را به توهم انداختند. آنها در این باره به روایتی از امام صادق‏(ع) استناد می‌‏کردند که فرموده بود: او مهدی قائم امت است و حتی اگر سر بریده‌‏اش را از فراز کوه به پائین بیاندازند نباید باور کرد زیرا او قیام کننده اهل بیت است.[۳۰]
  2. گروه دیگری از همین دسته که وفات امام هفتم‏(ع) را انکار کردند عقیده داشتند که وی حتی زندانی هم نشد بلکه در همان ایام غائب گردید و هم اکنون زنده است و مهدی موعود و قائم آل محمد اوست. به عقیده آنان موسی بن جعفر(ع) به هنگام غیبتش یکی از اصحابش به نام محمد بن بشیر را جانشین خود در کارهایش قرار داد و او را وصی خود نموده و انگشتریش را به وی بخشید و آن چه را مردم بدان احتیاج پیدا می‌‏کنند به محمّد بن بشیر آموخت و کارها را به او واگذار کرد. محمد بن بشیر هم به جای خود در هنگام مرگش، پسرش سمیع بن محمد را معرفی کرد و او پیشوای مردم بود و سپس هر کس را که سمیع معرفی کند پیشوا خواهد بود و این وضعیت هم‏چنان ادامه خواهد داشت تا موسی بن جعفر(ع) ظهور نماید و قیام کند.[۳۱] این گروه که پیروان عقاید محمد بن بشیر بودند به نام بشیریه هم شناخته می‏شوند.[۳۲]

لا ادریون‏

گروه سوم آراءِ معتدل‏ تری ارائه دادند، آنان اظهار می‌‏داشتند با توجه به اخبار بسیار درباره اینکه موسی بن جعفر(ع) مهدی و قائم است و نمی‌‏توانیم آنها را تکذیب کنیم از یک سو، و از سوی دیگر اخباری که درباره درگذشت پدر و نیاکان آن حضرت یعنی امامان قبلی به دست رسیده و همگی تائیدی بر صحّت خبر وفات موسی بن جعفر(ع) می‌باشند و اینها را هم نمی‌‏توانیم تکذیب کنیم، از این رو نمی‌دانیم که آیا وی از دنیا رفته یا زنده است و نمی‌‏توانیم بر هیچ یک تأکید کنیم و نمی‌توانیم از امامت او هم فراتر برویم پس بر این امر توقف می‌کنیم تا در زمان قیام او این امر برای ما آشکار شود.[۳۳] به نظر می‌رسد که این گروه واقع ‏بینانه ‏تر با مسئله برخورد کرده ‏اند. ولی باید توجه داشت که استناد ایشان به روایت وارده درباره قائمیت امام هفتم‏(ع) با طیف وسیعی از روایات صحیح و متواتر در باب مهدویت در تعارض است، بنابراین استدلال آنان را باطل می‌‏سازد. این گروه به سبب این که در این مسأله اظهار بی‌اطلاعی می‌‏کردند و می‌گفتند: «‌ما نمی‌دانیم‌» (لا ندری) به فرقه «‌لا ادریون‌» معروف شدند.[۳۴]

معتقدین به غیبت پس از رجعت‏

گروه چهارم عقیده‏‌ای متفاوت ‏تر از بقیه اظهار داشتند آنها ضمن این که پذیرفته بودند امام هفتم‏(ع) از دنیا رفته است، به غیبت او هم ایمان داشتند. به عقیده آنان موسی بن جعفر(ع) که همان مهدی قائم است از دنیا رفته اما امامت نصیب و بهره کس دیگری نیست تا زمانی که رجعت کند و آن‌گاه ظاهر گشته و قیام خواهد کرد. آنان می‌‏پنداشتند وی پس از وفاتش رجعت کرد ـ به دنیا بازگشت ـ امّا در مکانی پنهانی به سر می‌‏برد (غیبت) و اصحابش با وی دیدار می‌کنند و او را می‌بینند و او به آنان دستورات لازم را می‌دهد. آنان نیز در این باره به روایاتی استناد می‌کردند مبنی بر اینکه او قائم نامیده شده زیرا پس از وفاتش قیام می‌کند.[۳۵]

بغدادی در الفرق بین الفرق ضمن اشاره‏ به اصل اعتقادی واقفه یعنی زنده بودن موسی بن جعفر(ع) و مهدویت آن حضرت، آنان را موسویه می‌خواند.[۳۶] بدین ترتیب واقفیان با نشر این اقوال و آراء بر انگیزه‏‌های خود در واقفی‏ گری سرپوش نهادند به طوری که حرکت واقفیه مدت حدود یک قرن دوام یافت و البته بسیاری از آراء و اقوال مذکور در طی این مدت و نزد سران و هواداران واقفیه به عنوان دلایل و براهینی بر صحّت مذهبشان طرح و ارائه گردید.

علل و عوامل پیدایش واقفیه‏

فقیهان و عالمان شیعه، علل و عوامل مختلفی برای چگونگی پیدایش واقفیه برشمرده‌اند؛ از جمله عوامل مادی و معنوی. پاره‌ای از این تحلیل‌ها عبارتند از:

عوامل مادی‏

شیخ طوسی، علت توقف در امامت موسی بن جعفر(ع) را فریفته شدن به اموال و ثروت‏‌های فراوانی دانسته است که در نزد آنان جمع شده بود. چنانکه شیخ طوسی در الغیبة نوشته، اولین کسانی که بر امامت امام هفتم شیعیان توقف کردند، علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی بوده‌اند که «در مال دنیا طمع کردند و به حطام آن دل بستند».[۳۷]

این افراد که شیخ طوسی آنها را پایه‌‏گذاران واقفیه دانسته است، از وکیلان امام هفتم‏(ع) بودند که شیعیان واجبات مالی خود را به آنها تحویل می‌داده‌اند تا به دست امام‏(ع) برسد، اما با درگذشت امام‏(ع) آنها این اموال را نزد خود نگه داشتند و از تحویل آن به جانشین امام کاظم‏(ع) خودداری کردند.

به گفته یونس بن عبدالرحمن، پس از درگذشت امام کاظم (ع)، همه وکلای او، اموال زیادی در اختیار داشتند و به همین دلیل در امامت امام هفتم توقف کرده و از پذیرش امامت امام رضا (ع) امتناع کردند. بر اساس گزارش‌های تاریخی، زیاد بن مروان قندی هشتاد هزار دینار، و علی بن ابی حمزه بطائنی سی هزار دینار از واجبات مالی مردم را نزد خود داشته‌اند.»[۳۸] این دو نفر از وکیلان امام هفتم در عراق بودند. عثمان بن عیسی رواسی، وکیل امام در مصر بود که به گفته احمد بن حمّاد اموال فراوانی نزد او بود.[۳۹] این‏ها اموالی بودند که در طی مدت طولانی زندانی بودن امام هفتم و عدم دسترسی وکیلان به وی، در نزد آنها جمع شده بود[۴۰] و نتوانسته بودند آنها را به امام‏(ع) تحویل دهند. پس از درگذشت امام موسی کاظم، دلبستگی به اموال مذکور، موجب شد وکلای امام وفات وی را انکار کنند و ادعا کنند که او زنده است تا بدین طریق اموال را برای خود نگه دارند.[۴۱] کشی در شرح حال منصور بن یونس یکی دیگر از وکیلان امام‏(ع)، می‌‏گوید: «‌منصور بن یونس بزرج، نصّ بر امامت رضا(ع) را انکار کرد؛ به سبب اموالی که در نزد او بود ».[۴۲]

شبهات عقیدتی

شبهه‏‌های اعتقادی که‌گاه در اثر القاء اندیشه‏‌های نو پدید و‌گاه به سبب برداشت‏‌های نادرست از برخی مبانی و مصادر عقیدتی پدید می‌آمدند در شکل‏ گیری و زمینه‏ سازی حرکت واقفیه مؤثر بودند. از مهم‏ترین این شبهات می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

مسئله سن امام‏

مسأله سن امام به ویژه پس از امام رضا(ع) موجب پیدایش شبهاتی در بین شیعیان گردید، زیرا در این دوران به خصوص، امامان در سنین کم و‌گاه در سن خردسالی به امامت می‌‏رسیدند و این امر موجب شک و تردیدهائی درباره امامت ایشان می‌شد. این امر به ویژه پس از درگذشت امام رضا(ع) بسیار مسئله ‏ساز گردید و یکی از عوامل رویکرد گروهی از شیعیان به‌اندیشه واقفیه گردید. آن چه موجب تشدید بیشتر این مشکل می‌شود این بود که عده زیادی از اصحاب امام رضا(ع) بزرگان و ریش‏ سفیدانی بودند که زمان امام هفتم و‌گاه دوران امام صادق(ع) را هم درک کرده بودند و اینک پذیرش امامت فرزند امام رضا(ع) را که در سن هفت سالگی بود برایشان دشوار می‌نمود. برخی از اصحاب بزرگ امام هشتم(ع) در مسأله امامت حضرت جواد(ع) به شک و تردید گرفتار شدند.[۴۳] به هر حال این مسأله موجب رویکرد عده‏‌ای از شیعیان، پس از وفات امام هشتم(ع) به واقفیه گردید. آنان با اشاره به سن کم حضرت جواد(ع) امامت وی را رد کردند و سپس امامت حضرت رضا(ع) را با استناد به این که جانشین و فرزند بالغی نداشته، انکار نمودند و به اعتقاد واقفیه بازگشته و بر امامت موسی بن جعفر(ع) توقف کردند. آنها این طور استدلال می‌کردند که جایز نیست کودکی نابالغ امام باشد و اظهار می‌داشتند اگر جایز باشد که خداوند به اطاعت از امام نابالغ فرمان دهد پس جایز است که کودک نابالغ هم مکلف باشد و همان طور که عاقلانه نیست کودک نابالغ مکلف باشد جایز نیست که کودک نابالغ امام گردد و امام باید فردی بالغ باشد.[۴۴] بدین ترتیب گروهی از شیعیان سال‏‌ها پس از درگذشت امام موسی بن جعفر(ع) بر امامت آن حضرت توقف کردند. البته شبهه سن امام پیش از درگذشت امام رضا(ع) نیز در میان اصحاب ایشان مطرح بود و امام به سؤالات ایشان در این باب پاسخ می‌گفت.[۴۵] با این حال، این امر مانع از گرایش افرادی به واقفیه نگردید.

مسأله غسل امام‏

یکی از دلایل قطعی در نزد برخی از واقفیان روایاتی بود که اظهار می‌‏داشتند امام معصوم را پس از وفاتش فقط امام معصوم دیگر غسل می‌‏دهد. از این رو چون موسی بن جعفر(ع) سال‏‌ها در زندان بود و به هنگام وفاتش حضرت رضا(ع) حضور نداشت تا جنازه وی را غسل دهد پس علی بن موسی‏(ع) نمی‌تواند امام معصوم و جانشین موسی بن جعفر(ع) باشد. روایاتی به این مضمون «‌انّ الامام لا یغسله الّا الامام‌» به طور متعددی در منابع روایی ذکر شده‌اند.[۴۶] شیخ صدوق برخی از این اخبار را در کتاب عیون اخبار الرضا به نقل از امام هشتم آورده و سپس درباره بطلان عقیده و استدلال واقفیه می‌گوید:

«‌این اخبار را در این کتاب به منظور ردّ عقیده واقفیه موسی بن جعفر(ع) آوردم که می‌پندارند او زنده است و امام رضا(ع) و امامان پس از او را انکار می‌‏کنند. صحّت وفات موسی بن جعفر برای ابطال عقیده ایشان کافی است. آنها درباره این روایات سخنانی دارند و می‌‏گویند امام صادق(ع) فرموده امام را جز امام غسل نمی‌‏دهد، و اگر علی بن موسی الرضا(ع) امام بود باید او بدن موسی بن جعفر را غسل می‌‏داد. البته در این که کس دیگری بدن موسی بن جعفر را غسل داد دلیل و حجتی برای آنها وجود ندارد، زیرا امام صادق‏(ع) نهی کرده است که بدن امام را کسی جز امام بعدی غسل ندهد و اگر شخص دیگری در غسل امام متوفی دخالت کرد امامت امام بعدی باطل نمی‌شود و آن حضرت نفرموده: امام نیست مگر کسی که جنازه امام قبلی را غسل داده باشد، پس استدلال آنها به این اخبار باطل است. علاوه بر این، در برخی اخبار نقل شده که علی بن موسی بدن پدرش موسی بن جعفر را به گونه ‏ای که بر حاضران پوشیده ماند، غسل داد ».[۴۷]

شیخ صدوق احتمال دیگری را مطرح می‌کند مبنی بر این که روایات مذکور در این باب که از امام صادق‏(ع) نقل شده ‏اند صرفاً در خصوص وفات اسماعیل پسر آن حضرت و برای نشان دادن این که او در مرتبه امامت نبوده، از ایشان صادر شده است.[۴۸]

شیخ مفید هم در این باره گفتاری دارد که در آن اشاره می‌کند روایات وارده در این خصوص ناظر به شرایط عادی و طبیعی است نه در حالت ضروری و اضطرار؛ مانند موقعیت سخت و دشواری که عباسیان بر امام هفتم‏(ع) تحمیل کرده بودند و امکان حضور حضرت رضا(ع) بر بالین پدرش و غسل بدن وی وجود نداشت.[۴۹]

مسأله فرزند امام رضا‏(ع)

از اعتقادات ضروری شیعه این است که امامت با نص الهی از امامی به امام بعد که یکی از فرزندان وی است انتقال می‌‏یابد. این قید آخری از این جهت بود که امامت در دو برادر - به جز امام حسن‏(ع) و امام حسین‏(ع) - جایز نبود. مشکلی که در زمان امام رضا‏(ع) پیش آمد این بود که آن حضرت تا مدت ‏ها فرزندی نداشت این امر بهانه‏‌ای در دست واقفیان شده بود، آنان که در امامت حضرت رضا‏(ع) شک داشتند، به حضرت رضا‏(ع) اعتراض می‌‏کردند که چگونه دعوی امامت می‌کند در حالی که جانشینی ندارد. یکی از سران واقفیه به نام ابن قیاما واسطی در نامه ‏ای خطاب به امام رضا‏(ع) نوشت: «‌چگونه تو امام هستی در حالی که فرزندی نداری؟‌» امام در جواب او نوشت: «‌تو چه خبر داری که من فرزندی ندارم، خداوند شب و روز را به پایان نخواهد برد - کنایه از پایان دنیا است - تا اینکه پسری به من ارزانی دارد که میان حق و باطل جدایی اندازد‌» [۵۰] همین ابن قیاما می‌‏گوید زمانی که ابو جعفر ـ امام جواد‏(ع) ـ به دنیا آمد نزد امام رضا‏(ع) رفت و حضرت به او فرمود: «‌خداوند به من فرزندی بخشید که از من و آل داوود ارث ببرد ».[۵۱]

اعتقاد به قائمیت‏

اعتقاد به ظهور مهدی قائم که براندازنده ظلم و جور از زمین و برپا دارنده عدالت و برابری خواهد بود از اعتقادات اساسی شیعیان و مستند به تأکیدات و تصریحات فراوان رسول خدا(ص) و امامان‏‏(ع) بود. ولی برخی از روایات در برهه‏‌های زمانی خاص دستخوش برداشت ‏هایی می‌گردیدند که در نهایت به ایجاد شبهات فکری و عقیدتی می‌انجامید چنانکه بسیاری از فرق شیعه، به خصوص آنان که در امامت توقف کردند به برخی از همین روایات استناد می‌‏جستند. واقفیه موسی بن جعفر‏(ع) نیز از همین گروه بودند که آگاهانه یا ناآگاهانه برداشت‏ هایی خاص از این روایات و‌گاه نمونه ‏های جعل شده ‏ای از آنها ارائه می‌‏دادند.

یکی از علل اساسی در پیشرفت کار واقفیه و گسترش ادعای ایشان وجود روایاتی بود که به گونه‏‌ای با آراء ایشان هم‏خوانی داشتند و یا سران واقفیه آنها را به گونه‏‌ای تفسیر می‌‏کردند که ادعاهای ایشان را موجه جلوه دهند. برخی از این روایات را سران واقفیه در استدلال ‏های خود به کار می‌بردند و حتی در کتاب‏ هایی که برخی از ایشان برای اثبات عقایدشان نوشتند آنها را ذکر کردند، از آن جمله در کتاب نصرة الواقفه که به قلم یکی از بزرگان واقفیه به نام موسوی نوشته شده بود، روایتی را از یکی از اصحاب امام صادق‏(ع) نقل می‌کند که: «‌وقتی ابوالحسن فرزند امام صادق‏‏(ع) به دنیا آمد هدایایی را نزد امام صادق(ع) بردم او به من فرمود: به خدا سوگند که آن‌ها را به قائم آل محمد هدیه دادی ».[۵۲] چنانکه ملاحظه می‌شود در این روایت تصریح شده که موسی بن جعفر‏(ع) قائم آل محمد است.

شیخ طوسی روایت دیگری از ایشان نقل می‌کند که شخصی نزد امام باقر(ع) آمد و پرسید: آیا شما روایت نمی‌کنید که امیرالمؤمنین‏(ع) بر منبر کوفه می‌گفت اگر از دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد خداوند آن را آن قدر طولانی می‏کند تا مردی را از خاندان من برانگیزاند که دنیا را از قسط و عدل پر سازد همچنان که از ظلم و جور پر شده باشد؟ امام باقر(ع) فرمود: آری. مرد گفت: آیا او تو هستی؟ امام فرمود: نه، ولی او همنام شکافنده دریاست ».[۵۳] این روایت هم تصریح دارد که موسی بن جعفر ـ که همنام حضرت موسی شکافنده دریاست ـ قائم آل محمّد است.

واقفیه با تمسک به این روایات و باور عمومی شیعیان نسبت به قائمیت، به ترویج آراء و عقایدشان پرداختند. آنها عده زیادی از شیعیان را با خود همراه کردند و به تدریج به اهدافشان شکل و رنگ عقیدتی دادند و همین موجب دوام و استمرار این حرکت و عقاید آنان در طی حدود یک قرن گردید و اندیشمندان بزرگی در میانشان ظهور کردند و کتاب ‏های چندی در باب مذهب خود نوشتند. پاره‏‌ای از این روایات ساخته سران واقفیه بود که از تعارض آنها با روایات صحیح و اصول و مبانی تشیع می‌‏توان به جعلی بودن آنها پی برد و امام رضا‏(ع) نیز با شدت با این دسته روایات برخورد می‌کرد.[۵۴] دسته دیگری از این روایات نیز آگاهانه یا ناآگاهانه مورد تحریف واقع شده بودند و یا برداشت‏‌های دیگری از آنها می‌شد، که امام‏‏(ع) در مقابل این روایات به تصحیح و تنقیح آنها می‌پرداخت.[۵۵]

انتظار ظهور مهدی (عج) ‏

شیعیان در طی سالیان متمادی متحمل سختی ‏ها و مصائب زیادی از جانب حاکمان و خلفاء شده بودند و با توجه به بشارت‏‌ها و نویدهای امامان‏(ع) نسبت به ظهور مهدی موعود که بساط ظلم و ستم را برمی ‏اندازد، پیوسته در انتظار ظهور این منجی الهی بودند. امّا‌گاه همین انتظار و آرزوی برگرفته از عقاید پاک و خالص منجر به ظهور دسته‏‌ها و گروه‏ هایی از شیعیان می‌شد.

در همین راستا روایات بسیاری هم از ائمه‏(ع) نقل شده بود که به انتظار ظهور و قیام قائم فرا می‌خواندند و شیعیان را بر این امر تحریض می‌‏نمودند[۵۶] امّا در این میان‌گاه در تطبیق این روایات بر مصداقشان دچار مشکل می‌شدند و این همان مسأله ‏ای بود که درباره واقفیه رخ داد. دوران سخت امامت حضرت موسی بن جعفر(ع) که همزمان با خلافت چند تن از خلفاء سختگیر عباسی بود، شیعیان را به شدت خسته و آزرده کرده بود و در آرزوی گشایشی در کارها و ظهور مهدی موعود بودند. این وضعیت در کنار وجود احادیث بسیار درباره ظهور مهدی زمینه را برای فعالیت سران واقفیه فراهم ساخته بود، در واقع آنان از این اوضاع بیشترین بهره‏ برداری را کردند.

بدین ترتیب تحت تأثیر این عوامل و انگیزه ‏ها واقفیه شکل گرفت و گسترش یافت و با توجه به موقعیت سخت و دشوار شیعیان و ائمه‏(ع) که تا اواخر سده سوم هجری یعنی دوران غیبت صغری تداوم داشت شاهد مناظراتی میان سران واقفیه و علماء شیعه هستیم که اینک هر دو طایفه قایل به غیبت مهدی(ع) بودند ولی در مصداق آن اختلاف داشتند.

تالیف کتاب هایی در مورد مهدی (عج) از طرف واقفیه

کتاب‏های چندی توسط سران واقفیه برای اثبات آراء و اقوالشان نوشته شد که اگر چه هیچ یک از آنها باقی نمانده است ولی از آنها در منابع قدیمی نام برده شده است، از آن جمله شیخ طوسی از کتاب نصرة الواقفه نام برده که به وسیله یکی از سران واقفیه به نام موسوی نوشته شده بود.[۵۷] امّا نکته ‏ای که بیشتر قابل ملاحظه است تالیف کتاب هایی توسط آنها در موضوع غیبت مهدی می‌باشد. در واقع سران واقفیه برای اثبات مدعای خود درباره مهدویت و غیبت موسی بن جعفر(ع) نخست می‌‏بایست این موضوعات را به طور مبنایی و اصولی به اثبات برسانند و سپس در خصوص مصداق آن ـ که به ادعای آنان امام هفتم‏(ع) بود ـ به بحث بپردازند. از این رو برخی از بزرگان این طایفه کتاب‏ هایی در باب غیبت تألیف کردند که زمان تألیف اکثر این کتاب ‏ها به پیش از غیبت امام دوازدهم‏(ع) می‌‏رسید. آنان در این کتاب‏‌ها به طور عمده به ذکر روایات نقل شده از رسول خدا(ص) و ائمه(ع) در خصوص مهدی و قائم آل محمد (عج) پرداخته و سپس آنها را بر امام هفتم‏(ع) تطبیق داده و آن حضرت را همان مهدی و قائم موعود معرفی می‏کردند.

از مهم‏ترین این کتاب‏ها، کتاب الغیبه نوشته حسن بن محمد بن سماعه کوفی است. ابن سماعه یکی از معروف‏‌ترین سران واقفیه بود که تصنیفات خوبی داشته و در فقه نیز فرهیخته بود، وی در سال ۲۶۳ه. درگذشت. او کتاب‏‌های متعددی نوشته بود، از آن جمله همین کتاب است که در موضوع غیبت می‌باشد.[۵۸] نجاشی اخباری درباره عناد او با شیعه و امامان پس از موسی بن جعفر(ع) نقل کرده است.[۵۹] از همین قبیل علی بن حسن طاطری بود که تعقیب شدیدی در مذهب خودش داشت و با شیعیان امامی دشمنی سختی می‌ورزید. او در حمایت از واقفیه کتاب‏‌های بسیاری نوشت، شمار کتاب‏‌های او را که اکثراً در موضوع فقه می‌باشند بیش از سی کتاب دانسته ‏اند، [۶۰] از جمله آنها نیز کتابی به نام الغیبه می‌باشد.[۶۱]

این تألیفات نشان می‌‏دهد که سران واقفیه فعالیت گسترده ‏ای را برای اشاعه مذهب خود شروع کرده بودند با این حال، این حرکت انشعابی بیش از این تداوم نیافت و پس از غیبت صغری امام دوازدهم حضور فعالی از این طایفه مشاهده نمی‌شود اما توجه زیاد علماء بزرگ امامی مانند شیخ صدوق و شیخ مفید و شیخ طوسی به نقد و ردّ اقوال و آراء واقفیه ـ که در مقایسه با برخورد ایشان با اقوال سایر فرق شیعه بخش متنابهی را به خود اختصاص داده است ـ بیانگر اهمیت و حساسیت این جریان در تاریخ تشیع می‌باشد.

پانویس


  • صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ۱۴۱۶ق، ص۱۰۱ - ۱۰۳.

  • صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ۱۴۱۶ق، ص۴۰.

  • نوبختی، فرق الشیعه، ۱۳۵۵ش، ص۸۲.

  • وحید بهبهانی، فواید الوحید، ۱۴۰۴ق، ؛رجال خاقانی، ص۴۰.

  • صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ۱۴۱۶ق، ص۳۰.

  • اشعری، المقالات والفرق، ۱۳۶۲ش، ص۲۰.

  • اشعری، المقالات والفرق، ۱۳۶۲ش، ص۲۰.

  • نوبختی، فرق الشیعه، ۱۳۵۵ش، ص۲۲.

  • اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص‏۸۵.

  • بغدادی، الفرق بین الفرق، ۱۹۷۸م، ص۵۹.

  • شهرستانی، الملل والنحل، ۱۹۵۶م، ص‏۱۴۷.

  • نوبختی، فرق الشیعه، ۱۳۵۵ش، ص۶۷.

  • مفید، الفصول المختاره، ۱۴۱۱ق، ص۲۵۰.

  • محمد بن علی بن بابویه، صدوق، پیشین، ص۴۰.

  • حسن بن موسی، نوبختی، ۱۳۵۵ش، ص۹۶؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱۹۵۶م، ص۱۵۱.

  • نوبختی، فرق الشیعه، ۱۳۵۵ش، ص۲۸؛ اشعری، المقالات و الفرق، ۱۳۶۲ش، ص۲۶.

  • نوبختی، فرق الشیعه، ۱۳۵۵ش، ص۲۶-۲۷.

  • نوبختی، ۱۳۵۵ش، ص۳۴ ؛ اشعری،المقالات و الفرق، ۱۳۶۱ش، ص۴۴.

  • نوبختی، فرق الشیعه،‌ ۱۳۵۵ش، ص۲۵ ؛ اشعری، ۱۳۶۲ش، ص۴۴.

  • نوبختی، فرق الشیعه،‌ ۱۳۵۵ش، ص۶۲.

  • نوبختی، فرق الشیعه،‌ ۱۳۵۵ش، ص۶۱ - ۶۲.

  • نوبختی، فرق الشیعه،‌ ۱۳۵۵ش، ص۶۷ - ۶۸.

  • نوبختی، فرق الشیعه،‌ ۱۳۵۵ش، ص۷۳.

  • نوبختی، فرق الشیعه،‌ ۱۳۵۵ش، ص۴۷؛ اشعری، المقالات و الفرق، ۱۳۶۲ش، ۶۹ - ۷۰.

  • نوبختی، فرق الشیعه،‌ ۱۳۵۵ش، ص۵۲ - ۵۳؛ اشعری، المقالات و الفرق، ۱۳۶۲ش، ص۶۹ - ۷۰.

  • نوبختی، فرق الشیعه،‌ ۱۳۵۵ش، ص۷۹؛ اشعری، المقالات و الفرق، ۱۳۶۲ش، ص۸۷.

  • نوبختی، فرق الشیعه،‌ ۱۳۵۵ش، ص۸۱؛ اشعری، المقالات و الفرق، ۱۳۶۲ش، ص۹۱.

  • نوبختی، فرق الشیعه،‌ ۱۳۵۵ش، ص۸۰؛ اشعری، المقالات و الفرق، ۱۳۶۲ش، ص۹۰.

  • نوبختی، فرق الشیعه،‌ ۱۳۵۵ش، ص۸۱؛ اشعری، المقالات و الفرق، ۱۳۶۲ش، ص۹۰.

  • نوبختی، فرق الشیعه،‌ ۱۳۵۵ش، ص۸۰؛ اشعری، المقالات و الفرق، ۱۳۶۲ش، ص۸۹.

  • نوبختی، فرق الشیعه،‌ ۱۳۵۵ش، ص۸۲؛ اشعری، المقالات و الفرق، ۱۳۶۲ش، ص۹۱.

  • اشعری، المقالات و الفرق، ۱۳۶۲ش، ص۹۱.

  • نوبختی، فرق الشیعه، ۱۳۵۵ش، ص۸۲؛ اشعری، المقالات و الفرق، ۱۳۶۲ش، ص۹۱.

  • نوبختی، فرق الشیعه، ۱۳۵۵ش، ص۸۲.

  • نوبختی، فرق الشیعه، ۱۳۵۵ش، ص۸۰؛ اشعری، المقالات و الفرق، ۱۳۶۲ش، ص۹۰.

  • بغدادی، الفرق بین الفرق، ۱۹۷۸م، ص۴۶.

  • طوسی، الغیبة، ۱۴۱۷ق، ص۴۲.

  • صدوق، علل الشرایع، مکتبة الحیدریه، ص‏۲۳۵.

  • صدوق، علل الشرایع، مکتبة الحیدریه، ص۲۳۶.

  • طبرسی، اعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ص۳۰۳.

  • طبرسی، اعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ص۳۰۳.

  • طوسی، اختیار معرفة الرجال، ۱۳۴۸ش، ص۷۶۸.

  • الناصری، الواقفیه دراسه تحلیلیه، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۸۵.

  • نوبختی، فرق الشیعه، ۱۳۵۵ش، ص۹۷؛ مفید، الفصول المختاره، ۱۴۱۱ق، ص۲۵۶.

  • اربلی، کشف الغمه، ۱۳۶۴ش، ج۲، ص۳۵۳؛ کلینی، کافی، ۱۳۶۲ش، ج۲، ص۱۰۶.

  • ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ۱۴۱۲ق، ص۳۲۴؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ۱۳۶۲ش، ص۲۲۴ - ۲۲۵.

  • صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۴۰۴ق، ص۱۰۵.

  • صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۷۱.

  • مفید، الارشاد، ۱۳۷۶ش، ص۲۴۹.

  • محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ۱۳۶۲ش، ج۱، ص۳۲۰ ؛ مفید، الارشاد، ۱۳۷۶ش، ص۲۹۸.

  • صفار، بصائر الدرجات، ۱۴۰۴ق، ص۱۳۸.

  • طوسی، اختیار معرفة الرجال، ۱۳۴۸ش، ص۳۰

  • طوسی، اختیار معرفة الرجال، ۱۳۴۸ش، ص۳۳.

  • کلینی، کافی، ۱۳۷۶ش، ج۳، ص۲۱۵.

  • طوسی، اختیار معرفة الرجال، ۱۳۴۸ش، ص۷۷۴.

  • صدوق، کمال‌الدین، ۱۴۱۶ق، ص۲۸۶ و ۶۴۴؛ نعمانی، الغیبة، ۱۴۲۲ق، ص۱۹۸ و ۲۰۰.

  • طوسی، الغیبة، ۱۴۱۷ق، ص۳۰.

  • طوسی، الفهرست، ۱۴۲۰ق، ص۱۳۴.

  • نجاشی، رجال، ۱۴۱۸ق، ص۴۱.

  • طوسی، الفهرست، ۱۴۲۰ق، ص۲۷۳.

    1. نجاشی، رجال، ۱۴۱۸ق، ص۲۵۵.

    منابع

    • ابن بابویه الصدوق، محمد بن علی، کمال الدین، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۶ق.
    • صدوق، علل الشرایع، نجف، مکتبة الحیدریه، بی‏‌تا.
    • صدوق، عیون اخبار الرضا، بیروت، نشر الاعلمی، ۱۴۰۴ق.
    • ابن داوود، تقی الدین، الرجال، نجف، نشر حیدریه، بی‏‌تا.
    • ابن شهر آشوب، محمد بن علی، معالم العلماء، نجف، حیدریه، ۱۳۸۰ق.
    • -، مناقب آل ابی طالب، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۲ق.
    • اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، قم، اسلامیه، ۱۳۶۴ش.
    • اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، بیروت، بی‏‌نا، ۱۴۰۵ش.
    • اشعری، سعد بن عبداللَّه، المقالات والفرق، چاپ سوم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۲ش.
    • بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، بیروت، دارالآفاق الجدیده، ۱۹۷۸م.
    • شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، قاهره، مکتبه انجلوا، ۱۹۵۶م.
    • الصفا، محمد بن حسن، بصایر الدرجات، قم، کتابخانه مرعشی، ۱۴۰۴ق.
    • طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، قم، مؤسسه آل البیت، ۱۴۱۷ق.
    • طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، مشهد، دانشکده الهیات، ۱۳۴۸ش.
    • طوسی، الغیبة، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۷ق.
    • طوسی، الفهرست، قم، مؤسسة آل البیت، ۱۴۲۰ق.
    • کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، انتشارات اسلامیه، ۱۳۶۲ش.
    • المفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، تهران، اسلامیه ۱۳۷۶ش.
    • مفید، الفصول المختاره فی العیون والمحاسن، قم، ستاد کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۱ق.
    • الناصری، ریاض محمد حبیب، الواقفیه دراسه تحلیلیه، مشهد، المؤتمر العالمی للامام الرضا(ع)، ۱۴۰۹ق.
    • نجاشی، احمد بن علی، رجال، بی‌‏جا، مؤسسه نشر اسلامی، ۱۴۱۸ق.
    • نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، قم، انوار المهدی، ۱۴۲۲ق.
    • نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، نجف، حیدریه، ۱۳۵۵ش.
    • وحید بهبهانی، محمدباقر، فواید الوحید، قم، مکتب الاعلام الاسلامیه، ۱۴۰۴ق.

    پیوند به بیرون

    اسماعیلیه

    اسماعیلیه

    اسلام
    کتیبه مسجد.png

    اسماعیلیه، فرقه‌هایی که بعد از امام صادق(ع) به امامت فرزندش اسماعیل یا نواده‌اش محمد بن اسماعیل اعتقاد پیدا کرده و در مناطق و منابع مختلف به نام‌های گوناگون مانند باطنیه، به اعتبار اعتقاد آنان بر معانی باطنی متون دینی. تعلیمیه، به خاطر اعتقاد اسماعیلیان بر این که مطالب دینی باید به دست امام معصوم و داعیان وی تعلیم شود. سبعیه، به اعتبار این که یکی از عمده‌ترین گروه‌های هفت امامی شیعیان بودند. حشیشیه، ملاحده و قرامطه به اعتبار پیروی برخی از آنان از حمدان قرمط خوانده شده‌اند. فرقه مشهور اسماعیلیه، باطنیه تعلیمیه هستند. اسماعیلیانی که‌ عمدتاً به‌ شاخه نزاری این‌ فرقه‌ تعلق‌ دارند، در بیش‌ از ۲۵ کشور در قاره‌های آسیا و افریقا و اروپا و امریکا پراکنده‌اند.

    ابوالخطاب محمد بن ابی زینب یا مقلاص بن ابی الخطاب، شخصیتی است که در منابع اسماعیلیه از او به عنوان شخصی که در امامت اسماعیل دست داشته است نام برده‌اند. تفصیل عقاید ابوالخطاب در ام‌الکتاب که کتاب سری اسماعیلیان است، ذکر شده است.

    محتویات

    منشأ پیدایش

    گروه غالب شیعیان بر اساس سنت رایج معتقد بودند که بعد از امام صادق(ع) فرزند ارشد ایشان یعنی اسماعیل امام خواهد شد اما اسماعیل در زمان حیات پدرش از دنیا رفت. مرگ اسماعیل قبل از به امامت رسیدن، باعث به وجود آمدن تشتت و اختلاف در تعیین امام بعدی شد. برخی از این رو که اعتقاد داشتند این سنت نباید تغییر کند گفتند اسماعیل هنوز زنده است و روزی به عنوان قائم(عج) ظهور خواهد کرد. برخی هم از این بابت که معتقد بودند امامت به استثنای حسن و حسین(ع) از طریق برادری منتقل نمی‌شود، به انتقال امامت از اسماعیل به فرزندش محمد روی آوردند. برخی هم قائل به بداء شده، به امامت موسی بن جعفر(ع) معتقد شدند. سلسله امامان شیعه اثنی عشری از طریق گروه اخیر ادامه می‌یابد.[۱]

    باورهای اسماعیلیان

    خداوند

    • صفات خدا: به جهت اتهام کفری که به خاطر باور اسماعیلیان به قدمای سبعه به آنان زده می‌شد آنان هرگونه صفت از خداوند را انکار کرده اند. در این راستا هرگونه حد و تعریف و صفت، صورت، ماهیت و حتی وجود را به این مفهوم که یک صفت باشد از خداوند نفی می‌کنند.[۲]
    • خالقیت: آنان بر خلاف اخوان الصفا که وجود موجودات را از طریق فیض می‌دانستند، در آفرینش موجودات معتقد به ابداع بودند.[۳]

    نبوت

    • رابطه نبی و وصی: به اعتقاد اسماعیلیان:
    1. بر روی زمین، یک ناطق وجود دارد که او پیامبری دارای شریعت است.
    2. هر ناطقی، یک وصی دارد که او امامی است که وارث بلافصل آن پیامبر است و بنیاد و اساس امامت و نخستین امام هر عصر است. او امین راز نبوت بوده و موظف به تاویل است.
    3. علاوه بر این، یک امام نیز وجود دارد که وارث امام اساس است. وظیفه او، تعادل میان ظاهر و باطن است.
    • ادوار نبوت: ادوار نبوت، از هفت دور تشکیل می‌شود. هر مرحله از دوره نبوت، به وسیله یک ناطق و یک وصی افتتاح می‌شود و یک یا چند دسته هفت‌گانه از امامان، جانشین آنان می‌شوند. آخرین امام(یعنی قائم)، دوره قبلی را به پایان می‌رساند و همین امام، امام مقیم است که پیامبر جدید را بر می‌انگیزد تا دوره جدید نبوت شروع شود. ادوار پیامبران اولوالعزم به ترتیب عبارت است از:
    1. آدم که امام دورانش شیث بود.
    2. نوح که امام دورانش، سام بود.
    3. ابراهیم که امام دورانش اسماعیل بود.
    4. موسی که امام دورانش هارون بود.
    5. عیسی که امام دورانش شمعون بود.
    6. محمد که امام دورانش علی بود.[۴]
    • خاتمیت: اسماعیلیان، مانند سایر شیعیان، به خاتمیت در پیامبری اعتقاد دارند.

    مراتب امامت

    از نظر اسماعیلیان، امامت دارای چهار یا پنج مرتبه است.

    1. امام مُقیم: کسی است که پیامبر ناطق را برمی‌انگیزد و این عالی‌ترین درجه امامت است. به او رب الوقت و نیز صاحب العصر نیز گفته می‌شود.
    2. امام اساس: او یاور و امین رسول ناطق، وصی و جانشین اوست. سلسله امامان مستقر در نسل او تداوم می‌یابد. او همچنین مسئول امور دعوت باطنی است و سرسلسله کسانی است که آگاه به تاویل و علوم الهی هستند.
    3. امام مُتم: کسی است که در انتهای دوره،‌ رسالت را ادا می‌کند. او هفتمین امام از هر دوره است و قدرت و قابلیت‌های او به اندازه تمام امامان دوره است. وجود او شبیه وجود رسول ناطق است، به همین جهت به او ناطق الدور نیز گفته می‌شود.
    4. امام مستقر: کسی است که از تمام امتیازهای امامت برخوردار است و حق دارد که امامت را به فرزندان و جانشینان خود واگذارد.
    5. امام مُستودع: کسی است که به نیابت از امام مستقر، به انجام امور امامت می‌پردازد و حق تعیین امام بعد را ندارد. وی را نائب الامام نیز می‌گویند. او پسر امام و مهمترین فرزندان او و دانا به همه اسرار امامت و بزرگترین اهل زمان خود است. با این حال او را حقی بر فرزندانش نیست و امامت در نزد او ودیعه است.[۵]

    ادوار امامت

    • دوره اول امامت: این دوره از هبوط آدم شروع و تا طوفان نوح ادامه می‌یابد. مدت این دوره، ۲۸۰۰ سال و ۴ ماه و ۱۵ روز ذکر شده است.
    شماره امام مقیم رسول ناطق امام اساس امام مستقر امام مُتم
    ۱ هُنید[۶] حضرت آدم هابیل(۱۳۰-۲۲۵)
    شیث(۲۳۰-۱۱۴۴)
    انوش بن شیث(۴۳۵-۱۳۸۵) --
    ۲ -- -- -- قینان بن انوش(۶۲۵-۱۵۳۵) --
    ۳ -- -- -- مهلئیل بن قینان(۷۹۵-۱۶۹۰) --
    ۴ -- -- -- یارد بن مهلئیل(۹۶۰-۱۹۲۲) --
    ۵ -- -- -- اخنوخ بن یارد(۱۱۲۲-۱۴۸۷) --
    ۶ -- -- -- متوشالح بن اخنوخ(۱۲۸۷-۲۲۴۲) --
    ۷ -- -- -- لامک بن متوشالح(۱۴۵۴-۲۳۴۶) لامک بن متوشالح[۷]
    • ‌ دوره ششم امامت: این دوره از ابتدای هجرت پیامبر اسلام شروع و تا ظهور قائم منتظر ادامه می‌یابد. مدت آن مشخص نیست.
    شماره امام مقیم رسول ناطق امام اساس امام مستقر امام مُتم
    ۱ ابوطالب محمد بن عبدالله(۵۷۱-۶۳۴م) علی بن ابیطالب علی بن ابیطالب --
    ۲ -- -- -- حسین بن علی --
    ۳ -- -- -- علی بن الحسین --
    ۴ -- -- -- محمد بن علی --
    ۵ -- -- -- جعفر بن محمد --
    ۶ -- -- -- اسماعیل بن جعفر --
    ۷ -- -- -- محمد بن اسماعیل محمد بن اسماعیل

    اسماعیلیان معتقدند هفتمین امام دور ششم، محمد بن اسماعیل است که مخفی شده است. او زمانی که ظهور کند، ناطق هفتم یا مهدی یا قائم خواهد بود و تنها در دوره اوست که دو مرتبه ناطق و اساس با هم یکی می‌شوند. او در واپسین دور جهان، حقایق عالم هستی را آشکار می‌سازد و عدل و داد را در جهان حکمفرما می‌کند و پس از دور او عالم جسمانی به پایان می‌رسد.[۸] در این دوره، حسن بن علی(ع)،‌ محمد بن حنفیه و موسی بن جعفر(ع)،‌ امام مستودع هستند.[۹]

    اعتقادات دیگر

    • تاویل: اسماعیلیه به تاویل آیات، احادیث و احکام شرعی، اعتقاد دارند و به همین جهت انسان‌ها را نیازمند امامی می‌بینند که این تاویلات و معانی باطنی را برایشان بگشاید.
    • بهشت و جهنم: اسماعیلیان اعتقادی به بهشت و دوزخ جسمانی ندارند، ولی برای افراد مبتدی این کلمات را به معنی معمولشان تفسیر می‌کنند.[۱۰]
    • ایمان: آنها تناسخ را نمی‌پذیرند و به جدایی دو حوزه اسلام و ایمان و قابلیت زیادت و نقصان در ایمان باور دارند.
    • ارکان شریعت: در شریعت، آنان هفت رکن طهارت، نماز، زکات، روزه، حج، جهاد و ولایت را دارند که البته رکن ولایت را از مابقی بالاتر و مهمتر می‌دانند.[۱۱]

    تعالیم ظاهری

    تعالیم ظاهری اسماعلیه با معتقدات شیعه دوازده امامی چندان تفاوتی ندارد و همان احکام شرعی اسلام مانند نماز و روزه، وخمس و زکات و غیره است. هرچند در برخی جزئیات، تفاوتهایی وجود دارد. به عنوان مثال اسماعیلیان در نماز پس از خواندن سوره فاتحه این دعا را می‌خوانند:

    "سجدت وجهی الیک و توکلت علیک منک قوتی و انت عصمتی یا رب العالمین اللهم صل علی محمد المصطفی و علی علی المرتضی و علی الائمة الاطهار وعلی حجة الامر صاحب الزمان و العصر امامنا الحاضر الموجود مولانا شاه کریم الحسینی اللهم لک سجودی و طاعتی"[۱۲]

    انشعابات و شاخه‌های اسماعیلیه

    بر اساس تقسیم‌بندی کتاب اطلس شیعه[۱۳] ، فرقه‌های اسماعیلیه به صورت ذیل تقسیم می‌شوند:

    1. اسماعیلیه خالصه: که مدعی شدند چون امامت اسماعیل از طرف پدر ثابت است و امام جز حق چیزی نمی‌گوید پس معلوم می‌شود اسماعیل در حقیقت نمرده و (قائم) اوست.
    2. اسماعیلیه مبارکیه: که بر این باور بودند که امام صادق(ع) پس از اسماعیل، محمد بن اسماعیل، نوه خود را به امامت منصوب کرد. زیرا که امامت از برادر (اسماعیل) به برادر (امام کاظم) منتقل نمی‌شود و این موضوع تنها در مورد امام حسن(ع) و امام حسین(ع) صدق می‌کرده است. این فرقه به مناسبت نام موسس آن _مبارک_ به مبارکیه شهرت یافته است[۱۴] .
      1. قرامطه بحرین: همزمان با گسترش سریع دعوت اسماعیلیه، افتراق مهمی در سال ۲۸۶ هجری قمری در نهضت اسماعیلیه پدیدار گشت. حمدان قرمط که همچنان ریاست محلی دعوت را از ۲۶۰ در عراق و نواحی مجاور بر عهده داشت و با رهبران سلمیه به طور مرتب مکاتبه داشت، در ۲۸۶ قمری زمانی که عبیدالله رهبر اسماعیلیان گشت برای خود و اجدادش که رهبران مرکزی قبلی بوده‌اند ادعای امامت نمود. حمدان با سلمیه و رهبری مرکزی قطع رابطه کرد و از داعیان فرمانبر خود خواست دعوت را در نواحی زیر نظرشان متوقف کنند. اندکی پس از این وقایع، حمدان ناپدید گردید و عبدان (شوهر خواهرش) نیز با توطئه زکرویه بن مهدویه، یکی از داعیان عراق که ابتدا به عبیدالله و اصلاحاتش در عقاید وفادار بود به قتل رسید. در همین سال، ابوسعید جنابی که توسط حمدان و عبدان به بحرین گسیل شده بود آنجا را پایگاه اصلی قرامطه و مانعی موثر ر راه گسترش نفوذ سیاسی فاطمیان در شرق (تا ۴۷۰) قرار داد. پایگاه اصلی پیروان عبیدالله در یمن بود که البته در آنجا علی بن فضل به جناح قرمطی پیوست و خود را مهدی موعود نامید، اما ابن حوشب تا آخر عمر به عبیدالله وفادار ماند. زکرویه که ابتدا به عبیدالله وفادار مانده بود، بعدها به قرامطه پیوست و شورشهای قرمطی را در شام و عراق سازماندهی نمود و حتی در سال ۲۹۰ به مقر عبیدالله در سلمیه نیز حمله کرد. جناح قرمطی در مناطق مختلف از جمله جبال، خراسان و ماوراء النهر، فارس و.. گسترده شد.
      2. فاطمیان مغرب و مصر (۵۶۷-۲۹۷) : توسط عبیدالله مهدی ابتدا در رقاده، سپس قیروان و بعدها قاهره تشکیل شد. با شروع خلافت عبیدالله مهدی دوره امامان مستور در تاریخ اسماعیلیان نخستین به پایان رسید. این دولت توسط صلاح الدین ایوبی منقرض شد.
        1. دروزی ها: این مذهب در سال ۴۰۸ هجری قمری توسط چند داعی در قاهره (مسجد ریدان) پی افکنده شد. اما موسس واقعی دروزیه را باید (حمزه بن علی بن احمد زوزنی) معروف به (الباد) دانست. آنان معتقد به الوهیت (الحاکم بامرالله) و حتی خلفای سابق فاطمی از القائم به بعد بودند. این مذهب بیشتر در وادی تیم، واقع در منطقه حاصبیا در شمال بانیان و در حلب غربی، کوه هرمن و در کوه حوران در کشور امروزی سوریه و لبنان رو به رشد و گسترش نهادند. به تدریج از سال ۴۳۵ هجری قمری به بعد دعوت دروزیان به صورت یک جامعه بسته درآمد که، نه گرونده جدیدی را می‌پذیرفت و نه اجازه ارتداد به صاحبان خود می‌داد.
        2. نزاریان: با مرگ مستنصر فاطمی درسال ۴۸۷ هجری قمری انشقاقی در فاطمیان ایجاد شد، آنانی که به جانشینی نزار _باتوجه به نص امامت مستنصر بر فرزندش نزار_ قائل بودند به نزاریه معروف گشتند.
        3. مستعلویان: پس از مرگ مستنصر فاطمی در سال ۴۸۷، آنانی که به امامت مستعلی معتقد شدند به نام مستعلویه معروف شدند.
          1. حافظیان (مجیدیه): در سال ۵۲۶ هجری قمری یکی از عموزادگان آمر مقتول به نام (عبدالمجید) و با لقب (الحافظ) بر تخت خلافت نشست که آخرین خلفای فاطمی تا سال ۵۶۷ از نسل او بودند. امامت این خاندان در مصر و سوریه پیشرفت زیادی کرد اما در یمن آخرین خلفای فاطمی را فقط امیران عدن و چندتن از حاکمان صنعا به رسمیت شناختند. از این فرقه اثری در اسماعیلیه بر جای نمانده است.
          2. طیبیان (آمریه): با مرگ آمر (جانشین مستعلی) خلیفه فاطمی در سال ۵۲۴ هجری قمری، انشعاب بیشتری در دعوت اسماعیلی پدید آمد. آمر پسر هشت ماهه‌ای به نام طیب داشت که پس از پدر به جانشینی او انتخاب شد اما مسیر خلافت در اختیار یکی از عموزادگان با نام عبدالمجید و لقب (حافظ) در آمد. آنانی که معتقد به خلافت طیب بودند با نام طیبیه معروف شدند. دعوت طیبی را در آغاز عده قلیلی از مستعلویان مصر و شام و نیز جمع کثیری از اسماعیلیان یمن پذیرا شدند که در آن صلیحیون رسما به حقانیت ادعای طیب قائل شدند. ابراهیم حامدی که تا سال ۵۵۷ هجری قمری در صنعا و در جمع امیران غیر اسماعیلی طایفه یام فعالیت می‌کرد، موسس آیین طیبی بود. به تدریج جماعت طیبی در اندک زمانی در مصر و سوریه ناپدید شدند اما تا زمان حاضر در یمن و هند به حیات خود ادامه داده‌اند. داعیان طیبی به مرور زمان موفق شدند پیروان زیادی در هند غربی پیدا کنند. آنان در هند آیین خود را (دعوت هادیه) می‌نامند و از نام بهره به معنی بازرگان نیز استفاده می‌کنند. تا مدتها داعی مطلق یمنی برای طیبیان غرب هند نیز مرجع و رهبر محسوب می‌شد. دعوت فاطمیان را احتمالا یک داعی یمنی موسوم به (عبدالله) به هند برد که گفته می‌شود در سال ۴۶۰ هجری قمری در گجرات بوده است. جماعت طیبی در سال ۹۹۹ هجری قمری با مرگ داعی مطلق (داود بن عجب شاه) به دو شاخه داودیه و سلیمانیه تقسیم شد.
            1. داودی ها: بهره‌های طیبی که جانشینی (داود بن برهان الدین) را پذیرفتند به داودیه معروف شدند. رئیس آنها در بمبئی ولی پایگاهشان در سورات است که با عنوان دورهی معروف گشته در حال حاضر بیش از نیمی از بهره‌های داودی هند در گجرات زندگی می‌کنند و بقیه عمدتا در بمبئی و نواحی مرکزی هندوستان مسکن گزیده‌اند، در پاکستان و یمن و کشورهای خاور دور نیز گروههای پراکنده داودی یافت می‌شوند. آنها جزو نخستین گروههای آسیایی بودند که به زنگبار و سواحل شرقی آفریقا مهاجرت کردند.
            2. سلیمانی ها: بهره‌های طیبی که جانشینی (سلیمان بن حسن هندی) را پذیرفتند به سلیمانیه مشهور شدند. آنها عمدتا در نواحی شمالی یمن، خاصه حراز و مرز عربستان سعودی متمرکز هستند. گروه‌های کوچکی از آنها در هندوستان بخصوص در شهرهای بمبئی، بروده، احمد آباد یافت می‌شوند و در خارج از یمن و هند و پاکستان حضور محسوسی ندارند.

    دانشمندان اسماعیلیه

    امامان اسماعیلی

    سلسله امامان اسماعیلی تا دولت فاطمیان

    شروع آن از علی بن ابی طالب(ع)[۱۶] بود. از طریق علی(ع) به حسن و حسین(ع) رسید، از حسین(ع) به زین العابدین(ع) و از ایشان به محمد بن علی الباقر(ع) و از امام باقر(ع) به جعفر صادق(ع)، از طریق امام صادق(ع) سه شاخه پدید آمد که عبارت بودن از؛ اسماعیل، عبدالله، و موسی کاظم(ع). شیعیان اثنی عشری از امام موسی کاظم(ع) ادامه پیدا می‌کنند. اما از طریق اسماعیل، امامت به علی و محمد مکتوم(میمون) می‌رسد، از طریق محمد مکتوم به شش شاخه تقسیم شده و به احمد، اسماعیل، عبدالله، علی لیث، حسین و جعفر رسید. از طریق عبدالله به ابراهیم و احمد، از طریق احمد به حسین و محمد حکیم، از حسین به ابومحمد و عبدالله سعید مشهور به عبیدالله مهدی و از طریق محمد حکیم به ابوالقاسم محمد مشهور به القائم بامر الله. ادامه سلسله امامان اسماعیلی یا خلفای فاطمی بعد از القائم بامرالله تداوم می‌یابد[۱۷] .

    امامان اسماعیلی در دوره خلافت سلسله فاطمی

    بعد از القائم بامرالله ابومحمد عبیدالله؛ المهدی بالله، بعد از وی ابوالقاسم محمد القائم بامرالله، سپس ابوطاهر اسماعیل المنصور بالله، آنگاه ابوتمیم معد المعزلدین الله، بعد ابو منصور نزار العزیز بالله، سپس ابوعلی امنصور الحاکم بامرالله، آنگاه الحسن علی الظاهر لاعزاز دین الله و سپس ابوتمیم معد المستنصر بالله امام شدند. پس از وی امامت ذیل سه نفر یعنی، نزار، المستعلی بالله و ابوالقاسم محمد به سه شاخه تقسیم شد. از المستعلی بالله به الآمر باحکام الله و از او به الطیب و سپس امامان غایب طیبی رسید. اما از ابوالقاسم محمد به عبدالمجید الحافظ رسید، از وی به یوسف و ظافر انتقال یافت. از یوسف به العاضد، سپس به داود و بقیه امامان حافظی رسید. و از الظافر به الفائز منتقل شد[۱۸]

    گستره جغرافیایی

    الموت از نمای دور

    نخستین دعوت مسلح اسماعیلیه در سال ۲۶۸ ه‍.ق در کشور یمن رخ داد[۱۹] «اسماعیلیه در مدت نسبتاً کوتاهی بعد از انشعاب از شیعه موفق شدند دولت فاطمی را در مصر و بعد از انشعاب داخلی، حکومت نزاری را در «الموت» تاسیس کنند و تهدیدی جدی علیه عباسیان از شرق و غرب باشند.»[۲۰] پس از سقوط دولت‌های فاطمی و نزاری، اسماعیلیان دیگر هرگز نتوانستند قدرت گذشته خویش را بدست آورند و به دور افتاده‌ترین کشورهای جهان اسلام خاصه یمن و شبه قاره هند پناه بردند و در حال حاضر در حدود ۲۵ کشور جهان پراکنده هستند و عمدتاً در هند، پاکستان، افغانستان، تاجیکستان در آسیای مرکزی و پامیر چین زندگی می‌کنند[۲۱] .

    «اسماعیلیه امروز به دو طایفه آقاخانیه و بهره تقسیم می‌شوند که بازماندگان دو فرقه نزاری و مستعلوی هستند. گروه اول قریب به یک میلیون نفر در ایران و آسیای وسطی و افریقا و هند پراکنده‌اند و رئیس ایشان کریم آقاخان است. گروه دوم که قریب پنجاه هزار نفر هستند، در جزیره العرب و سواحل خلیج فارس و سوریه به سر می‌برند»[۲۲] «اسماعیلیه در سوریه در قلعه مصیاف و قلعه القدموس و سلمیه و در ایران در کهک و محلات قم و بیرجند و قاین خراسان و در افغانستان در بلخ و بدخشان و در آسیای مرکزی در خوقند و قره تکین هستند و در افغانستان مفتدی خوانده می‌شوند و عده‌ای بسیار از ایشان در کافرستان (نورستان) و جلال آباد و ر حوزه جیحون اعلی و ساری گل و خوان و یاسین زندگی می‌کنند. در هند و پاکستان بیش از دیگر جاها مراکز اسماعیلیه وجود دارد و در محل‌هایی به نام اجمیر و مرواره و راجپوتانه و کشمیر و بمبئی و بروده و کورج فراوانند. باید دانست که همه اسماعیلیه در هند از اتباع آقاخان نیستند. بلکه عده‌ای از آنان را نیز بهره گویند که غالبا در گجرات زندگی می‌کنند. در عمان و مسقط و در زنگبار و تانزانیا بسیارند.»[۲۳]

    طایفه آقاخانیه

    نوشتار اصلی: آقاخانیه

    مرکزاسماعیلیان آقاخانیه در تاجیکستان قرار دارد. این مرکز در سال ۲۰۰۹ میلادی در پایتخت تاجیکستان شهر دوشنبه افتتاح گردیده و به ظاهر فعالیت چندانی ندارد روزهای یک شنبه هر هفته دربهای خود را به روی بازدید کنندگان باز نموده، راهنمایان آن ضمن معرفی بنا و معماری آن به معرفی و تبلیغ اسماعیلیه می‌پردازند. درباره شمار پیروان این مذهب در تاجیکستان اطلاع دقیقی در دست نیست اما جمعیت آنها را در حدود ۲۰۰ هزار نفر تخمین می‌زنند که بیشتر در منطقه پامیر و شهر دوشنبه ساکنند.اسماعیلیان تاجیک به خاطر شرایط دوران حکومت کمونیستی و قاعده تقیه، از آداب و رسوم و اعتقادات خود فاصله گرفته و جوانان اسماعیلی مسلک عموماً چندان چیزی از آئین و مرام خود نمی‌دانند. از این روی تشکیلات اسماعیلیان تلاش وسیعی را برای آشنا کردن پیروان سابق و جذب افراد تازه که بدانها مستجیب گفته می‌شود انجام می‌دهد.[۲۴]

    جستارهای وابسته

    پانویس


  • اشعری، المقالات و الفرق، ۱۳۶۰ش، ص۱۴-۲۱۳.

  • صابری، تاریخ فرق اسلامی، ۱۳۸۴ش، ج۲، ص۱۴۷.

  • بدوی، تاریخ اندیشه‌های کلامی در اسلام، ۱۳۷۴ش، ص۳۲۴-۳۲۲.

  • سبحانی، درآمدی بر علم کلام، ص۲۳۰-۲۳۱.

  • عارف تامر، الامامه فی الاسلام، ص۱۴۳-۱۴۴؛ محمد خلیل الزین، تاریخ الفرق الاسلامیه، ص۱۸۶.

  • به اعتقاد اسماعیلیه،‌ هُنید، مربی آدم و امام مقیم او بوده است. هرچند جنس او مشخص نیست.

  • المذاهب السلامیه، جعفر سبحانی، ص۲۸۳.

  • صابری، تاریخ فرق اسلامی، ۱۳۸۴ش، ج۲، ص۱۵۲-۱۵۱.

  • جعفر سبحانی،‌ المذاهب الاسلامیه، ص۲۸۴-۲۸۵.

  • نک. همان، ص۳-۵۲.

  • صابری، تاریخ فرق اسلامی، ۱۳۸۴ش، ج۲، ص۱۵۳.

  • مرتضی اشرافی، گزارش راهبردی وضعیت شیعیان آسیای مرکزی، گروه مطالعات راهبردی مجمع جهانی اهل بیت(ع)، ۱۳۹۴ش.

  • ص ۲۹.

  • برخی، مبارک را لقب محمدبن اسماعیل و برخی لقب خود اسماعیل دانسته‌اند.

  • صابری، تاریخ فرق اسلامی، ۱۳۸۴ش، ج۲، صص۷۴-۱۵۳.

  • البته علی(ع) در آغاز عقاید اسماعیلیه به عنوان اولین امام شمارش می‌شد اما بعدها ایشان اساس به شمار رفتند و امامت از امام حسین(ع) آغاز گردید و ایشان به عنوان اولین امام اسماعیلیان به شمار آمدند. البته اسماعیلیان نزاری هم امام علی(ع) را اولین امام می‌دانستند. (صابری، تاریخ فرق اسلامی جلد۲، ص۱۱۹).

  • همان و دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص۶۲۷.

  • صابری، تاریخ فرق اسلامی جلد۲، ص۱۲۳ و دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص۶۲۸.

  • مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص۵۰.

  • سایت اندیشه قم، متعلق به مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم.

  • دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه،‌ ص۳.

  • مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص۵۳.

  • همان، ص۵۱.

    1. مرتضی اشرافی، گزارش راهبردی وضعیت شیعیان آسیای مرگزی، گروه مطالعات راهبردی مجمع جهانی اهل بیت(ع)، ۱۳۹۴.

    منابع

    • اشعری، سعدبن عبدالله، المقالات و الفرق، مصحح محمدجواد مشکور، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۶۰ش.
    • بدوی، عبدالرحمن، تاریخ اندیشه‌های کلامی در اسلام، ترجمه حسین صابری، بنیاد پژوهش‌های آستان قدس رضوی، مشهد، ۱۳۷۴ش.
    • جعفریان، رسول، اطلس شیعه، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، تهران، ۱۳۸۷ش.
    • دفتری، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدره‌ای، فرزان روز، تهران، ۱۳۷۵ش.
    • الشهرستانی، محمد بن عبدالکریم، کتاب الملل و النحل، تخریج محمد بن فتح الله بدران، مکتبه الانجلو المصریه، القاهره، ۱۹۵۶م.
    • صابری، حسین، تاریخ فرق اسلامی، سمت، تهران، ۱۳۸۴ش.
    • مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، با مقدمه کاظم مدیر شانه‌چی، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۲ش.

    پیوند به بیرون


    کریم آقاخان کیست ؟ فرقه اسماعیلیه چیست ؟

    کریم آقاخان کیست ؟ فرقه اسماعیلیه چیست ؟

    شاه کریم حسینی، آقاخان چهارم، امام حاضر فرقه اسماعیلی (فرقه نزاریه) است که بعد از پدربزرگش سلطان محمد شاه آقاخان در سن ۲۰ سالگی و در یازده ژوئیه ۱۹۵۷ به امامت رسید.وی چهل و نهمین امام این فرقه می‌باشد و او فارغ التحصیل دانشگاه هاروارد در رشته تاریخ اسلام است.

    شاه کریم حسینی، آقاخان چهارم، امام حاضر فرقه اسماعیلی (فرقه نزاریه) است که بعد از پدربزرگش سلطان محمد شاه آقاخان در سن ۲۰ سالگی و در یازده ژوئیه ۱۹۵۷ به امامت رسید.


    وی چهل و نهمین امام این فرقه می‌باشد و او فارغ التحصیل دانشگاه هاروارد در رشته تاریخ اسلام است.

    در تلمود آمده است: از آن رو که مسیح دروغگوست و بدان سبب که محمد(ص) به [حقانیت] او (مسیح) اعتراف کرد، و اعتراف کننده به [حقانیت] دروغگو، دروغگویی مانند اوست، واجب است که با دروغگوی دوم به جنگ برخیزیم هم‌چنان که با دروغگوی اول جنگ کردیم. رژیم نامشروع اسرائیل پس از سال ۱۹۶۷ به شکل آشکار و واضح به جنگ با عقاید اسلامی پرداخته است. از جمله این روش‌ها می‌توان به حمایت این رژیم از فرقه های استعماری (اسماعیلیه، بهاییت، قادیانی و…) اشاره کرد.

    رژیم صهیونیستی اجازه نشر افکار و عقاید این فرقه ها را در فلسطین اشغالی صادر، و راه را برای عرضه جهانی افکار و عقاید آنان از طریق ایجاد کنگره جهانی آن در شهر حیفا هموار کرد. این رژیم، به افکار و عقاید منحرف این گروه‌ها در رسانه‌های عمومی مختلف خود حق انتشار داده است.

    تجربه نشان داده است که غرب برای به حاشیه راندن و تضعیف انگیزه‌ها و حرکت‌های اسلامی از سیاست موازی سازی و ایجاد تفرقه مذهبی و قومی استفاده کرده است و می‌توان انتظار داشت غرب مجدداً از این حربه در جهت مقابله با امواج شیعی در منطقه استفاده کند، تلاش شبکه آقاخان برای نفوذ در ایران، به دلیل قوت و قدرت اندیشه شیعی اثنی عشری و حاکمیت جمهوری اسلامی در ایران همواره با ناکامی مواجه شده است، اما به نظر می‌رسد، بازیگران عرصه بین‌الملل و به خصوص انگلستان برای به حاشیه راندن جریان اصیل شیعی در منطقه از فرقه اسماعیلیه و شبکه آقاخان استفاده خواهند کرد.

    کریم آقاخان به همراه خانواده. زهرا(بزرگ‌ترین فرزند وی) در سال ۱۹۹۴ از دانشگاه هاروارد با درجه‌ی لیسانس در مطالعات توسعه فارغ التحصیل شده است و اکنون رییس بخش رفاه اجتماعی در مقر آقاخان در فرانسه است. پسر ارشدش، رحیم، که از دانشگاه براون (آمریکا) در سال ۱۹۹۵ فارغ التحصیل شده است، مسئولیت‌هایی در زمینه‌ی مؤسسات توسعه‌ی اقتصادی امامت دارد. (پسر دومش، حسین که از کالج ویلیامز (امریکا) در سال ۱۹۹۷ فارغ التحصیل شده است به فعالیت‌های فرهنگی در شبکه‌ی توسعه‌ی آقاخان می‌پردازد).


    اسماعیلیان گروهی از به اصطلاح شیعیان هستند که امامت را به اسماعیل، فرزند امام جعفر صادق(ع) ختم می‌کنند و او را امام هفتم می‌دانند.

    فرقة اسماعیلیه، دومین فرقه پرجمعیت شیعه، بعد از اثنی عشری است. اینان هم‌زمان با روزگار سامانیان سربرآوردند؛ در سال ۱۴۸ق. (۷۶۵م.) در کوفه از شیعیان جدا شدند و دست به نهضتی سیاسی مذهبی برای براندازی عباسیان زدند. آنها قایل بودند که حکومت عدل توسط امامی از فرزندان اسماعیل بن جعفر(پسر بزرگ امام صادق سلام الله علیه به وجود می آید و سده‌ها با توان بسیار به پراکندن اندیشه خویش پرداختند.

    امروزه از شمارشان کاسته شده‌است. اسماعیلیان در قطعاتی از تاریخ دارای حکومت بوده اند( مثل فاطمیون مصر و الموت ایران)، بنابراین توانستند، عقاید خود را مکتوب و نظام مند کنند. در ایران بسیار کمیابند و در برخی کشورها مانند هندوستان و تانزانیا و کنیا پراکنده‌اند.

    چنانکه هانری کربن می‌گوید: اسماعیلیان نزاری پس از سقوط قلعه الموت به دست مغولان و نابودی کتب موجود در آن منابع خود را از دست دادند. اما اسماعیلیان مستعلوی که در دوره فاطمیان در مصر مستقر بودند و اکنون بیشتر در هند هستند، منابع دست اول خود را حفظ کرده‌اند، هرچند تمایلی به انتشار آن ندارند.

    آقاخان، همچون غربیان یا بهتر بگوییم مسلمانان سکولار به زندگى خود ادامه مى دهد و جوانان اسماعیلى را تشویق مى کند که به این سبک روى آورده و در فضاى معنوى معتدل به صورت سکولار زندگى نمایند.


    امام کنونی اسماعیلیان نزاری که در منطقه الموت تمرکز جغرافیایی داشتند،کریم آقاخان نام دارد که زاده ژنو است و اکنون در پاریس اقامت دارد و فارغ‌التحصیل دانشگاه هاروارد است.

    انحرافات عقیدتی فرقه

    انحراف اسماعیلیه از زوایای مختلف قابل بررسی است که مهمترین انحرافات این گروه را می‌توان سه چیز برشمرد:

    الف. تأویلات باطنیه در حد بی‌اعتبار دانستن ظواهر شرع پیش می‌رود، یعنی اینها احکامی مانند وجوب نماز، روزه، حج و… را قابل نسخ و رفع می‌دانند و با این حساب با انکار شریعت، راه اباحه‌گری بی‌حد و مرز را می‌پیمایند. داشتن چنین عقیده ای به اتفاق فرق اسلامی، موجب کفر و خروج از اسلام است، بدین جهت هنگامی که تمام مذاهب اسلامی نماینده به مجمع التقریب بین المذاهب الاسلامی معرفی کرد، این گروه موفق نگردید که نماینده خود را به مجمع مزبور معرفی نماید، زیرا همه فرق اسلامی، مسلمانی گروه مزبور را قبول نداشتند.

    از بزرگترین اهداف شبکه آقاخان، شناسایی و جذب استعدادهای درخشان کشورهای مسلمان و ارائه بورس به نخبگان آنان است تا به گفته مقامات این فرقه، در آینده بتوانند فرهنگ کشورهای مسلمان را منطبق با اقتضائات تمدن غرب و گفتمان مدرن شکل دهند.


    ب. شیعه اثنی عشری، گروه مزبور را گمراه و منحرف می‌دانند، زیرا تاویلات بی‌حد و مرز آنان علاوه بر نفی ظواهر شریعت به نفی خشم نبوت هم می‌انجامد. همچنین عدد هفت برای آنان یک ارزش مادر به حساب می‌آید تا آنجایی که همه انبیاء و اوصیا و امامان را منحصر در عدد هفت می دانند و به عقیده ی این فرقه، دین متأثر از عرفان و عقاید هندوئیزم و فلسفه ستاره پرستان است.

    ج. عدم پذیرش امامان بعد از امام صادق(ع) خود انحرافی است که به منزله انکار همة ائمه است و انکار یکی از امامان مانند انکار رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ است. انحرافات اسماعیلیه از نظر معرفتی خیلی فراوان است و در واقع تمام انحرافات آنان به همان سه انحراف اول بر می‌گردد.

    بخش فرهنگی شبکه آقاخان نیز اخیرا مسئولیت مرمت و بازسازی آثار تاریخی افغانستان و تاجیکستان را جهت نفوذ در افکار عمومی و نخبگان فرهنگی این دو کشور، تدارک دیده است.

    تشکیلات فرقه

    آقاخان چهارم در حال حاضر از شبکه ای شامل سیصد مؤسسه و برنامه آموزش در هند و پاکستان و کنیا و تانزانیا و چندین کشور دیگر حمایت و پشتیبانی می کند و به کارهای اقتصادی رغبت نشان می دهد.

    قطب این فرقه تشکیلات وسیع و سازمان یافته ای را درسراسر جهان تشکیل داده که از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:

    ۱٫ AKA : آکادمی آقاخان که هدف آن عضوگیری و آموزش جهت تبلیغ و نشر اعتقادات و اهداف این فرقه در شهرها و کشورهای دنیا می باشد.

    ۲٫ AKES: خدمات آموزشی آقاخان

    ۳٫ AKF: بنیاد آقاخان

    ۴٫ AKFED: صندوق توسعه اقتصادی آقاخان، جهت برنامه ریزی مالی و تامین بودجه تبلیغاتی فرقه استفاده می شود.

    ۵٫ AKPBS: ساختمان برنامه ریزی آقاخان

    ۶٫ AKT: فرهنگ آقاخان

    ۷٫ AKU: دانشگاه آقاخان

    ۸٫ UCA: دانشگاه آسیای مرکزی، بنیاد تمرکز که برای ترویج عقاید فرقه، دانشجویان را از سراسر دنیا به صورت رایگان پذیرش می کند.

    ۹٫ خدمات ترویج صنعتی

    ۱۰٫ دانشکده پزشکی آقاخان

    ۱۱٫ مدرسه پرستاری

    ۱۲٫ مرکز اسماعیلیه لندن

    ۱۳٫ بنیاد جوایز معماری آقاخان

    ۱۴٫ بیمارستان آقاخان کراچی

    و دیگر نهادها و موسساتی که در سراسر دنیا جهت تبلیغ، عضو گیری و تامین بودجه های کلان که صرف گسترش فرقه و تبیین آن در کشورهای دنیا بالاخص کشورهای جهان سوم می گردد.

    وى در موارد متعدد از جوامع اسماعیلى نزارى دیدن کرده و به ارتقاء فرهنگ و اقتصاد آنها کمک کرده است. بعد از اشغال افغانستان در سال ۲۰۰۲ میلادی توسط آمریکا؛  آقاخان چهارم از آنجا دیدن کرد و در فعالیتهاى اقتصادى آنجا شرکت نمود.


    گسترش فرقه اسماعیلیه در قرن اخیر


    آقاخان سوم یعنی«سلطان محمدشاه» که ۷۲ سال رهبری فرقه اسماعلیه را برعهده داشت، مشهورترین شخصیت این فرقه به شمار می‌رود. او پایه گذار نهادها و موسسات اقتصادی و فرهنگی در شبه قاره هند، و بنیان شبکه توسعه آقاخان بود. « سلطان محمد شاه»، از سال ۱۹۳۷تا ۱۹۳۹ رئیس جامعه ی ملل گردید. جامعه ملل، شکل اولیه سازمان ملل فعلی بود که توسط قدرتهای بزرگ و فاتح جنگ جهانی اول تاسیس شد ولی با شروع جنگ جهانی دوم و حمله ارتش رایش به لهستان و شوروی، جامعه ملل از هم فروپاشید.

    در این میان، سنت حضور در مجامع بین المللی در فرقه اسماعلیان ادامه یافت و فرزند ارشد سلطان محمدشاه، یعنی علی خان بعدها به عنوان سفیر پاکستان در سازمان ملل برگزیده شد. شایان ذکر است رهبر فعلی فرقه اسماعیله، « کریم آقاخان» می باشد که به عنوان چهل و نهمین امام موروثی اسماعیلیه است. او یکی از ثروتمندترین انسان های روی زمین است؛ درآمد وی ۱۵۰ میلیون دلار در سال تخمین زده می شود. وی دوران کودکی خود را در نایروبی، پایتخت کنیا، سپری و سپس برای تحصیل مدت ۹ سال را در مدرسه‌ی “له روزی” سوییس گذرانید. و در سال ۱۹۵۹ از دانشگاه هاروارد به دریافت مدرک ممتاز لیسانس در رشته‌ی تاریخ اسلام نایل گردید. برادر آقاخان، امین، در سال ۱۹۶۵ پس از فارغ التحصیلی از هاروارد به مقر سازمان ملل، در بخش امور اقتصادی و اجتماعی پیوست. از سال ۱۹۶۸، امین به امور مدیریت و توسعه‌ی اساسی مؤسسات امامت پرداخته است.

    کریم آقاخان، در سال های اخیر شبکه توسعه آقاخان (AKDN) که همان مدیریت و سازمان مدرن اسماعیلیه است را شکل داد و پس از آن نیز تشکیلاتی وسیع با بودجه های سنگین که دقیقاَ مشخص نیست از کجا آمده شکل داد و حالا به عنوان سی و دومین ثروتمند انگلیس تحت لوای فعالیت های خیریه در حال توسعه فرقه اسماعیلیه در کشورهای مختلف از جمله کشورهای آفریقایی است. تا جایی که گفته می شد در گردهمایی این فرقه در سال ۲۰۰۸ در آمریکا، ۳۸ هزار نفر از سراسر جهان شرکت کرده اند.

    اخان روابط گرمی با خانواده پهلوی به ویژه فرح پهلوی دارد

    وی نشان‌ها و جوایزی از سازمان‌های حرفه‌ای مختلف به خاطر کار در زمینه‌ی معماری و حفظ بناهای تاریخی دریافت کرده است. در سال ۱۹۵۷ عنوان حضرت ‌والا از سوی ملکه‌ی انگلیس و عنوان والاحضرت از سوی شاه ایران در سال ۱۹۵۹ به وی اعطا شد.

    در حال حاضر یک شرکت زنجیره ای بین المللی به نام «صندوق توسعه اقتصادی آقاخان» به عنوان محور اقتصادی این فرقه مشغول سرمایه گذاری و اجرای طرح‌های اقتصادی دراکثر نقاط جهان می‌باشد. کارمندان این شرکت در حال حاضر ۱۸ هزار نفر و سرمایه آن بیش از یک و نیم میلیارد دلار تخمین زده می‌شود. گفته می‌شود که این شبکه همچنین، گروه رسانه ای گسترده ای را تحت کنترل دارد که در ذیل به شاخه هایی از فعالیت های آن اشاره می‌شود:

    **گروه رسانه‌های نیشن Nation شامل سه روزنامه و دو هفته نامه و یک شبکه تلویزیونی وهمچنین یک شبکه رادیویی که در آفریقای شرقی و منطقه مدیترانه به جذب مخاطب و اشاعه آموزه‌های اسماعیلی مشغول است. همچنین وی نشریاتی در انگلیس، افغانستان، آذربایجان و برخی دیگر از کشورها دارد و حتی دیدارهایی در راستای توسعه روابط با روئسای جمهور و سران کشورهای افغانستان، پاکستان، امارات، مالزی، روسیه، آذربایجان، آمریکا، هند، فرانسه، ایتالیا، سوریه، سنگال، مراکش، اسپانیا، تاجیکستان و بریتانیا نیز داشته که تصاویرش در سطح اینترنت انتشار یافته و همچنین روابط گرمی با خانواده پهلوی به ویژه فرح پهلوی دارد.

    تصاویر بدست آمده از کریم آقا خان در کنار برخی شخصیت های مهم

    اهداف ذکر شده برای شبکه فرهنگی – رسانه ای آقاخان به گفته گردانندگان آن مواردی از قبیل: تقویت جامعه مدنی، توسعه روستایی و آموزش زنان و دختران، آموزش کلان با تاسیس دانشگاهها و آکادمی‌های مختلف در سراسر جهان و . . . می‌باشد.
    از بزرگترین اهداف شبکه آقاخان، شناسایی و جذب استعدادهای درخشان کشورهای مسلمان و ارائه بورس به نخبگان آنان است تا به گفته مقامات این فرقه، در آینده بتوانند فرهنگ کشورهای مسلمان را منطبق با اقتضائات تمدن غرب و گفتمان مدرن شکل دهند.

    این فرقه همچنین همکاری و سرمایه گذاری گسترده ای با شرکت «مایکروسافت» آمریکا، «بنیاد راکفلر»، «بنیاد فورد»، «دانشگاه هاروارد» و «وزارت تعاون و توسعه اقتصادی» آلمان، «آلکاتل» و «بوئینگ»، «بنیاد شل» انگلیس، «صندوق توسعه اجتماعی» ژاپن، «بانک اسکوشیای» کانادا، «سازمان تعاون کلیساهای » هلند، «کانتون» سوئیس، همکاری و روابط نزدیک با دولت‌های ایالتی «گجرات و راجستان و ماهاراشترا، دهلی» هند، «جمعیت تنظیم خانواده» پاکستان، «سازمان باستان شناسی» سوریه و قزاقستان، «حکومت ولایت خودمختار کوهستان بدخشان تاجیکستان» و همکاری مستقیم با دولت «افغانستان وتانزانیا و سوریه و فیلیپین» را عملی نموده است.

    از سوی دیگر، فرقه آقاخان، با انتشار کتابچه ای تحت عنوان «شبکه توسعه آقاخان» اقدام به تشریح تاریخچه و اهداف اقتصادی – فرهنگی و اجتماعی خود در میان بیش از پنجاه کشور و در قالب صدها شرکت و موسسه اقتصادی و فرهنگی نموده است که در بخشی از آن چنین آمده است : «شبکه توسعه آقاخان، متشکل از گروهی از سازمانهای غیرمذهبی، بین المللی و خصوصی است که در جهت بهبود فرصت‌ها و ارتقای شرایط زندگی مردم در مناطق در حال توسعه جهان، تلاش می‌کند که در این راستا فعالیت‌های غیرانتفاعی را در دستور کار خود قرار داده است.

     

    این فرقه همکاری و سرمایه گذاری گسترده ای با شرکت «مایکروسافت» آمریکا، «بنیاد راکفلر»، «بنیاد فورد»، «دانشگاه هاروارد» و «وزارت تعاون و توسعه اقتصادی» آلمان، «آلکاتل» و «بوئینگ»، «بنیاد شل» انگلیس، «صندوق توسعه اجتماعی» ژاپن، «بانک اسکوشیای» کانادا، «سازمان تعاون کلیساهای » هلند، «کانتون» سوئیس، همکاری و روابط نزدیک با دولت‌های ایالتی «گجرات و راجستان و ماهاراشترا، دهلی» هند، «جمعیت تنظیم خانواده» پاکستان، «سازمان باستان شناسی» سوریه و قزاقستان، «حکومت ولایت خودمختار کوهستان بدخشان تاجیکستان» و همکاری مستقیم با دولت «افغانستان وتانزانیا و سوریه و فیلیپین» را عملی نموده است.

    شبکه توسعه آقاخان و جمهوری اسلامی ایران

    اسماعیلیه در قرن‌های اخیر، دیگر آن گروه سرکش و یاغی که در کوه‌ها و غارها سنگر می‌گرفتند و با ترورهای مخفیانه خویش، رعب بر دل مخالفان می‌افکندند، نیست، بلکه دستور کار خود را بر مبنای «انطباق با محیط و تغییرات تاریخی» بنا نهاده‌ است. «شبکه توسعه آقاخان» فعالیت‌های گسترده‌ای را در سطح بین‌الملل و همچنین جمهوری اسلامی ایران در حال اجرا دارد.

    نوسازی و گسترش فرقه اسماعیلیه در قرن اخیر همزمان با شکل‌گیری فرقه‌های استعماری «بهاییت» و «بابیت» در ایران بوده است، به نظر می‌رسد، نزدیکی شعارها و آموزهای بهاییت و فرقه اسماعیلیه، مدرن، کاملاً حساب شده و تحت یک مدیریت پشت پرده می باشد و این تشابه هیچگاه به صورت اتفاقی رخ نداده است.

    بررسی نوع تأثیرپذیری بهائیت در عقاید خود با توجه به هم‌زمانی حمایت انگلستان از آقاخان اول و پیدایش فرقه بهائیت می‌تواند زمینه این آگاهی را افزایش دهد. به عنوان مثال فرا رسیدن قیامت که توسط ائمه اسماعیلی مطرح شد و پایان شریعت و شروع به اباحه‌گری در نسخ شریعت محمدی و تاثیر پذیری توسط باب و بعداً بهاء‌الله تاثیر داشته است، آنجا که طاهره قرةالعین در بدشت (روستایی در هفت کیلومتری شرق شاهرود) قیامت کبری و نسخ شریعت را اعلام کرد و تمام وظایف دینی را ملغی اعلام کرد. جایگزینی «جماعتخانه» در اسماعیلیه آقاخانیه به جای «مسجد» و جایگزینی «مشرق الاذکار» در بهائیت نیز به این شباهت در مدیریت شبکه‌ای دامن می‌زند.

    البته ما به هیچ وجه کافران ملحدی چون بهائیان را با فرقه اسماعیلیه مسلمان هم‌ردیف نمی‌دانیم و در جهت تکفیر کسی نیستیم و مرادمان از مطرح کردن این بحث، بررسی علت نزدیکی شعارهایی چون سکولاریسم و اباحه‌گری در طول تاریخ … از ناحیه این دو فرقه متفاوت است که می‌بایست با بررسی و تحقیق، حقیقت تبیین شود و مشخص شود سرمنشأ اصلی و خط دهی از کجاست.

    آقاخانیه نظام دعوتش همانند اسماعیلیان سابق نیست و مبلغ به آن معنا ندارد، در حالی‌که با توجه به عمق نفوذ شبکه آقاخان در ساختارهای کشورهای مختلف، بررسی این موضوع که این شبکه چگونه از روش های اقتصادی ، اجتماعی برای جذب مخاطب استفاده می‌کند، ضروری است.

    منبع : ظهور 12