دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

القاب پنچاه گانه حضرت زینب (سلام الله علیها)

القاب پنچاه گانه حضرت زینب (سلام الله علیها)

زینب در لغت به معناى درخت نیکو منظر آمده و مخفف "زین و اَب" یعنى زینت پدر 

هنگامى که زینب (علیهاالسلام) متولد شد مادرش حضرت زهرا (علیهاالسلام) او را نزد پدرش امیرالمؤمنین (علیه السلام) آورده گفتند: این نوزاد را نامگذارى کنید!

حضرت فرمودند: من از رسول خدا جلو نمى افتم در این ایام حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) در مسافرت بودند، پس از مراجعت از سفر امیرالمؤمنین به حضرت عرض کردند: یا رسول الله (صلى الله علیه وآله) نامى براى نوزاد انتخاب کنید. رسول خدا فرمودند: من به پروردگارم سبقت نمى گیرم. در این هنگام جبرئیل فرود آمده سلام خداوند بزرگ را به پیامبر ابلاغ فرمود و گفت: نام این نوزاد را زینب بگذارید! خداوند این نام را براى او برگزیده است. بعد مصائب و مشکلاتى را که بر آن حضرت وارد خواهد شد، بازگو کرد.
پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) گریست و فرمود: هر کس براى این دختر بگرید مانند کسى است که براى برادرانش حسن و حسین (علیهماالسلام) گریسته باشد. 

و اما پاره ای از القاب این بانوی بزرگ چنین است :
عالمه غیر معلمه : داناى نیاموخته.


فهیمة غیر مفهمه : فهمیده بى آموزگار.
کعبة الرزایا : قبله رنج ها.
نائبة الزهراء : جانشین و نماینده حضرت زهرا (سلام الله علیها).
نائبة الحسین : جانشین و نماینده حضرت امام حسین (علیه السلام).
ملیکة الدنیا : ملیکه جهان ، شهبانوى گیتى. 
عقیلة النساء : خردمند بانوان .
عدیلة الخامس من اهل الکساء : همتاى پنجمین نفر از اهل کساء.
شریکة الشهید : انباز شهید.
کفیلة السجاد : سرپرست حضرت سجاد.
ناموس رواق العظمه : ناموس حریم عظمت و کبریایى.
سیدة العقائل : بانوى بانوان خردمند.
سر ابیها : راز پدرش على (علیه السلام).
سلالة الولایة : فشرده و خلاصه و چکیده ولایت.
و لیدة الفصاحة : زاده شیوا سخنى.
شقیقة الحسن : دلسوز و غمخوار حضرت امام حسن (علیه السلام).
عقیلة خدر الرسالة : خردمند پرده نشینان رسالت.
رضیعة ثدى الولایة : کسى که از پستان ولایت شیر خورده.
بلیغة : سخنور رسا.
فصیحة : سخنور گویا.
صدیقة الصغرى : راستگوى کوچک (در مقابل صدیقه کبرى).
الموثقة : بانوى مورد اطمینان.
عقیلة الطالبین : بانوى خردمند از خاندان حضرت ابوطالب (و در بین طالبیان).
الفاضلة : بانوى با فضیلت.
الکاملة : بانوى تام و کامل.
عابدة آل على : پارساى خاندان على (علیه السلام).
عقلیة الوحى : بانوى خردمند وحى.
شمسة قلادة الجلالة : خورشید منظومه بزرگوارى و شکوه.
نجمة سماء النبالة : ستاره آسمان شرف و کرامت.
المعصومة الصغرى : پاک و مطهره کوچک.
قرینة النوائب : همدم و همراه ناگوارى ها.
محبوبة المصطفى : مورد محبت و محبوب حضرت رسول (صلی الله علیه و آله).
قرة عین المرتضى : نور چشم حضرت على (علیه السلام).
صابرة محتسبة : پایدارى کننده به حساب خداوند براى خداوند.
عقیلة النبوة : بانوى خردمند پیامبرى.
ربة خدر القدس : پرونده پرده نشینان پاکى و تقدیس.
قبلة البرایا : کعبه آفریدگان.
رضیعة الوحى : کسى که از پستان وحى شیر مکیده است.
باب حطة الخطایا : دروازه آمرزش گناهان.
حفرة على و فاطمه : مرکز جمع آورى دوستى و محبت على (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها).
ربیعة الفضل : پیش زاده فضیلت و برترى.
بطلة کربلاء : قهرمان کربلا.
عظیمة بلواها : بانویى که امتحانش بس بزرگ بود.
عقلیة القریش : بانوى خردمند از قریش.
الباکیة : بانوى گریان.
سلیلة الزهراء : چکیده و خلاصه حضرت زهرا (س).
امنیة الله : امانت دار الهى.
آیة من آیات الله : نشانى از نشانه هاى خداوند.
مظلومة وحیدة : ستمدیده بى کس.
صاحب الشوری : در توضیح این لقب مشهور است که آن حضرت مدتی به عنوان مشاور ویژه حاکم مصر در عصر خود منصوب شد و لقب صاحبة الشوری داشت و در مدت اقامت خود در مصر با تشکیل جلسه‌ هایی، معارف اسلامی و قرآن کریم به زنان تدریس می‌ کرد.

:: دسته : مقالات دینی اخلاقی

محبت به اهلبیت علیه السلام ۳ نشانه دارد

محبت به اهلبیت علیه السلام ۳ نشانه دارد

اسلام آئین محبت و رحمت است و پیامبر اکرم (ص) رحمت الهی برای جهانیان. از این رو خداوند در قرآن کریم فرمان داده که به اهل‌بیت پیام‌آور و رحمت و امید محبت ورزید و آنان را دوست بدارید و این را اجر رسالت او قرار داده است. 

با نگاهی به زندگی و روابط بشریت امروز می‌توان دریافت که یکی از نیازهای اساسی او محبت حقیقی و پایدار براساس پشتوانه های الهی است نه با انگیزه‌های شهوانی هوسرانی و منفعت جویانه.
در پاسخ به این سؤال ابتدا به تعریف محبت و سپس بیان لزوم محبت از دید نقلی و عقلی می‌پردازیم:

محبت میل درونی آدمی است به چیزی که آن را نیکو می‌پندارد وبر دو گونه‌ی غریزی  و اختیاری است. محبت غریزی همان است که بین انسان و جانداران مشترک است و به عقل و اندیشه نیاز دارد مثل محبت مادر به فرزند.
اما محبت اختیاری ویژه‌ی انسان است و برپایه‌ی عقل و فکر و اندیشه استوار است
اینک به بررسی لزوم دوست داشتن اهل بیت علیهم‌السلام در نقل می‌پردازیم:
همانطور که بیان شد قرآن کریم مزد رسالت پیامبر را دوستی اهل بیت علیهم‌السلام دانسته است و چنین می‌فرماید: قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى . شورا/۲۳               
و بنا به روایات فراوانی که از شیعه و غیرشیعه نقل شده است منظور از قربی در این آیه‌ی شریفه منحصراً حضرت امیرالمؤمنین و صدیقه‌ی کبری و فرزندان پاک آن دو بزرگوارند. به عنوان مثال در تفسیر کنزالدقائق (ج۱۱ ص۵۰۰-۵۱۵) ذیل این آیه احادیث متعددی آمده است و نیز مرحوم مجلسی در بحارالانوار (ج۲۳ باب ۱۳ ص ۲۲۸-۲۵۳) احادیث شیعی و سنی را در این باره نقل کرده است.
و در آیه ۴۷ سوره سباء در پاسخ به اینکه محبت چه سودی دارد می‌فرماید: قُلْ مَا سَأَلْتُکُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ .هر اجر و پاداش از شما خواسته‌ام برای خود شماست اجر من تنها بر خداست.
بنابراین چون دوستی اهل بیت علیهم‌السلام امر الهی و راهی به سوی اوست پس بسیار ارزشمند است و نباید به آن تنها از دیدگاه احساسی و عاطفی نگریست. در واقع این دوستی سرچشمه‌ی اعمال صالح و راه صحیح هدایت می‌باشد و آن قدر مهم است که مسلمانان در روز قیامت درباره‌ی آن بازخواست شوند. ثامن‌الحجج علیه‌السلام روایت فرموده‌اند که: نخستین چیزی که در قیامت از بنده سؤال می‌شود دوستی ما اهل‌بیت علیهم‌السلام است. بحارالانوار ج۷/۲۶۰
همچنین امام صادق علیه‌السلام در پاسخ به این سوال که منظور از کلمه‌ی نعیم در هشتمین آیه سوره‌ی تکاثر «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» چیست؟
فرموده‌اند: خداوند روز قیامت از محبت امیرالمؤمنان علیهم‌السلام  وخاندانش بازخواست خواهد کرد که چگونه سپاس نعمتی را که بر شما داشتن به جا نیاوردید و نیز در جای جای کتاب الهی خداوند متعال اعلام کرده‌ است کسانی را که دارای صفات نیک اند دوست دارد ار جمله توابان- متطهرین پیکارگران راه خدا – دادگران – متوکلان – صابران – نیکوکاران و پرهیزکارن و …
بی‌تردید مصداق بارز و کامل انسان  معصومین علیهم‌السلام اند که خداوند خود ایشان را برگزیده است. برای نمونه روایات فراوانی خاصه و عامه رسیده است که در هر جای قرآن خطاب یا ایها الذین آمنوا آمده باشد حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در رأس مخاطبان است. شورا/۲۳   
چون محبت محبوبان خدا و رسول برای هر دوستدار خدا و رسول ی امر فطری است دوستی ورزیدن به آن بزرگواران که اسوه‌ی چنین صفاتی‌اند و هیچ‌کس را یارای سبقت نیست بر مبنای عقل فطری بایسته است.
پس به جاست که همواره شکرگزار این نعمت والا و گران‌قدر باشیم و نعمتی که صاحبش را به بهشت برین می‌رساند و از عذاب دوزخ رهایی می‌بخشد .
در بیان لزوم محبت اهل‌بیت علیهم‌السلام از نظر عقلی باید گفت که فطرت بشر به ‌گونه‌ای است که به سوی کمال و صفات نیک تمایل دارد و ویژگی‌هایی از قبیل علم و حلم تقوا و کرم و سخاوت و رأَفت و مهربانی و … و ما معمولاً کسی را که دارای چنین صفات حسنه‌ای است دوست داریم.
حال با توجه به اینکه برای ما مسلم است خاندان گرامی رسول اکرم(ص) والاترین و برترین کسانی‌اند که  خداوند ایشان را در حد اعلای کمالات انسانی دارا فرموده و از تمامی صفات نیکو برخوردار داشته است عقل سلیم حکم می‌کند چنین خوبانی را از صمیم قلب و با تمامی وجود باید دوست داشت.
آنان صفاتی چنین والا و نیکو دارند که آدمیان به درک حقیقیت یکی از آن‌ها نیز قادر نیستند و داشتن یک خصلت از آن همه خصایل بی‌مانند کافی است که هر انسانی را به سوی دارنده‌ی آن کمال جذب ‌کند این را هر وجدان پاکی در می‌یابد .
نکته‌ی‌دیگر که لزوم محبت نسبت به فردی است که به آدمی احسان می‌کند. این نکته به قدری روشن است که نه‌تنها در انسان ها که در برخی حیوانات نیز قابل مشاهده است و هر که چنین نباشد به حکم وجدان و فطرت حتی از حیوانات نیز پست‌تر است از طرف دیگر با عنایات به عطایا و نعمت‌هایی که به واسطه و از جانب آن نمونه‌های والای آفرینش به تمامی بشر می‌رشد عقل و وجدان حکم می‌کند که باید به چنین بزرگوارانی مهر ورزید.
در این باره رسول مهربانیها حضرت محمد(ص) فرموده‌اند: همانا پیشوایان پس از من دوازده نفرند پس هر که آنان را دوست دارد و از ایشان پیروی کند رستگار شده و نجات یافته است و هر که از آنان عقب افتد گمراه شده و خواسته اش نرسیده است. بحار ج ۳۶ ص۳۲۲
البته لازم به ذکر است دوستدار حقیقی که به زبان ادعای دوستی اهل بیت علیهم‌السلام را دارد باید بتواند در عمل این ادعا را ثابت کند یعنی بکوشد تا همانند محبوب خود شود و ویژگی‌های او را در خود پدید آورد و این دوستی و محبت آثار و برکات فراوانی دارد از جمله آن که هر چه این محبت افزایش یابد ایمان هم رو به فزونی می‌رود و اعمال انسان مورد قبول حق قرار گرفته و آثاری چون استجابت دعا و آمرزش گناهان را به همراه دارد.
فراموش نشود که اگر لوح پاک دل با مواد صحیح پر نشود ناچار محبت‌های پوچ و بی‌رازش در آن جای خواهد گرفت (مثل محبت به خانه – ماشین و ..) و گاهی نیز دل به محبت حرام کشیده می‌شود پس تکلیف خود را در برابر دل، این کانون محبت فراموش نکنیم و آن را با نور ولایت محمد (ص) مملو سازیم به گونه‌ای که تا روز قیامت همچنان بر این پیمان وفادار بمانیم.

اولین نشان  محبت زیارت:زیارت یعنی رفت و آمد  و کسی که انسان او را دوست دارد با او رفت و آمد دارد زیارت شهدا مورد سفارش قرار گرفنه چون شهدا زنده اند  و انسان از زنده کسب حیات میکندزیارت قبور شهداء:

زیارت قبور مورد سفارش اسلام است شهدائی که خون خود را ریخته‌‌اند تا چراغ اسلام روشن باشد، شهدایی که جان بر کف هستند تا ایمان و اسلام بر پا بماند، ‌رفتن به زیارت قبور شهدا، مانند حمزه سید الشهداء، معنایش این است که از آنان درس بگیریم،‌ یعنی شهید را تقدیر کنیم و نسل حاضر را به خدمات آنها آشنا کنیم، شما اگر به زیارت آنان نروید، در مرور زمان، قبر‌های آنها از بین می‌رود و ناشناخته می‌‌مانند و در حقیقت هیچ چیزی باقی نمی‌‌ماند.

دخت گرامی ‌پیغمبر اکرم فاطمه زهرا سلام الله علیها بعد از رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله هر هفته به اُحد در کنار قبر عمویش حضرت حمزه می‌‌رفت و دو رکعت نماز می‌‌خواند و زیارت می‌‌کرد و بر می‌‌گشت در عین حالی که در کنارش قبر پدر بزرگوارش پیغمبر اکرم (ص) بود، این مسئله را علمای شیعه و سنی نقل کرده‌‌اند و لذا زیارت قبر شهدا برای ما خیلی مهم است و لذا هنگامی‌ که به شهدای احد می‌‌رسیم و سلام می‌‌کنیم و دعا می‌‌کنیم، در حقیقت شهید پرور و شهادت پرور هستیم،‌ شهادت چیزی است که دین و مملکت را از تجاوز دشمنان حفظ می‌‌کند.

خدا شاهد است من هر موقع زندگانی شهیدی را می‌‌خوانم یا بر خانواده آنان واقع می‌‌شوم،‌از دل شرمنده‌‌ام که آنان چقدر اهل وفا و اهل خدمت بودند، جان خود را از دست دادند تا چراغ اسلام روشن بشود، آیا ایثار و فداکاری بالاتر از این می‌‌شود؟

دعا برای شفای امام هادی کنار قبر حسین علیه السلام

ابن قولویه، رضوان الله علیه، نقل کرده که ابوهاشم جعفری گفته است:
من و محمد بن حمزه وارد بر حضرت هادی، علیه السلام، شدیم تا از آن بزرگوار که در حال کسالت بودند عیادت کنیم. حضرت به ما فرمود:
وجهوا قوما الی الحائر من مالی؛ گروهی را روانه ی حایر حسینی کنید و هزینه ی سفر آنان را از مال من قرار دهید. وقتی که ما از نزد آن حضرت بیرون آمدیم، محمدبن حمزه به من گفت: حضرت هادی ما را به سوی حایر می فرستد و حال آنکه او خود به منزله آن کسی است که در حایر می باشد (یعنی؛ امام حسین، علیه السلام).
ابوهاشم می گوید: من به نزد حضرت هادی، علیه السلام، برگشتم و این
سخن محمد بن حمزه را به آن حضرت عرض کردم. امام، علیه السلام، فرمود: لیس هو هکذا، ان لله مواضع یحب ان یعبد فیها و حایر الحسین، علیه السلام، من تلک المواضع؛ (ابن قولویه، محمد؛ کامل الزیارات، ص ۲۸۷، ح ۲، )مشابه این روایت از حضرت صادق نیز نقل شده است رجوع شود به عدة الداعی، ص ۴۸] نه، مطلب این چنین نیست، راستی که برای خداوند مواضعی است که دوست دارد که در آن مواضع مورد عبادت قرار گیرد و حایر حسین، علیه السلام، از آن مواضع است.
به صریح فرمایش حضرت هادی، علیه السلام، حایر حسین و حرم مطهر آن بزرگوار، بقعه ای است که خدای تعالی دوست می دارد که مردم در آنجا عبادت و نیایش کنند، هر چند که عبادت و بندگی خدا در هر مکان و موضعی مطلوب پروردگار است ولی بعضی از مواضع دارای امتیاز و خصوصیت است و عبادت خداوند، در آن مواضع، حایر حسینی است.
روایات دیگری را نیز نزدیک به همین مضمون از آن حضرت نقل کرده است.
اکنون جای تأمل، اندیشه و دقت است که محبوب بودن عبادت در حایر حسینی و این بقعه ی مقدسه، روی چه اساسی است و چه رمزی دارد؟ لابد برای انتساب آن به امام حسین، علیه السلام، است و اینکه این بقعه ی مبارکه، حامل مرکز توحید و کانون قداست و تقوا و بزرگترین

مظهر عبادت و بندگی خداست؛ آنجا جایی است که عالیترین و روشن ترین نمایش های یگانه پرستی و اخلاص در عمل و عبودیت الهی جلوه کرد؛ حایر حسینی مرکز الهام بخشی از برای اهل جهان است و آنان را به سوی بندگی پروردگار بزرگ، سوق می دهد؛ حایر حسینی تجلیگاه بهترین صورت از صوربندگی خدا بوده و نماز و عبادتی که در آن مکان و به وسیله حضرت حسین بن علی انجام شد حیرت زاست و تصور آن از درک اذهان بشری فراترمیباشد.

گرنمازآن بود کان مظلوم کرد

دیگران را زین عمل محروم کرد
 سفارش امام‌ زمان(ع)‏ به نماز و زیارت‌ عاشورا

حکایت سیّد احمد رشتى و تشرّفش خدمت امام زمان‏ علیه السلام از حکایات معروف و مورد اطمینان علماء مى‏باشد ، و مرحوم شیخ عبّاس قمى‏ قدس سره نیز آن را در مفاتیح‏ الجنان نقل نموده.

حکایت سیّد احمد رشتى و تشرّفش خدمت امام زمان‏ علیه السلام از حکایات معروف و مورد اطمینان علماء مى‏باشد ، و مرحوم شیخ عبّاس قمى‏ قدس سره نیز آن را در مفاتیح‏ الجنان نقل نموده ، و ما در اینجا این تشرّف را از کتاب عبقرىّ الحسان آورده ‏ایم که در آنجا بعد از ذکر تعداد زیادى از راویان موثّق این حکایت را از قول خود سیّد احمد رشتى به این صورت بیان مى‏کند:

سیّدگفت : من‏ درسال‏ هزارودویست و هشتاد به قصد حجّ بیت اللّه‏ الحرام از رشت به تبریز آمدم و در خانه حاجى صفر على تاجر تبریزى منزل کردم ، چون قافله‏ اى براى حجّ نیافتم متحیّر مانده بودم ، تا اینکه حاجى جبّار جلو دار سده ى اصفهانى بار برداشت به قصد طبروزن من نیز از او حیوانى کرایه کردم و با او همراه شدم ، چون به منزل اوّل رسیدیم سه نفر دیگر با ما همراه شدند ، و آنها عبارت بودند از :

حاجى ملاّ باقر تبریزى حجّه فروش ، حاجى سیّد حسن تاجر تبریزى و حاجى على نامى که خدمت مى‏کرد ، پس به اتّفاق روانه شدیم تا رسیدیم به ارزنةالرّوم و از آنجا به طربوزن ، در یکى از منازل بین این دو شهر حاجى جبّار جلودار نزد ما آمد و گفت : این منزلى که فردا در پیش داریم بسیار مخوف و وحشتناک است ، امشب کمى زودتر بار کُنید تا همراه قافله‏ هاى دیگر باشید ، پس ما تقریباً دو ساعت و نیم یا سه ساعت به صبح مانده به اتّفاق حرکت کردیم ، به اندازه نیم تا سه ربع فرسخ از منزل خود دور شده بودیم که هوا تاریک شد و برف سنگینى شروع به باریدن کرد و به همین علّت هر کدام از رفقا سر خود را پوشانیدند و مرکب خود را تند راندند ، من نیز هرچه کردم که با آنها بروم ممکن نشد ، تا اینکه آنها رفتند و من تنها ماندم و آنها را گُم کردم ، از اسب خود پیاده شدم و در کنار جاده نشستم ، بسیار مضطرب و نگران بودم ، چون قریب ششصد تومان براى مخارجم همراه داشتم ، بعد از تأمّل و تفکّر زیاد تصمیم گرفتم که در همین مکان بمانم تا صبح شود و سپس یا به منزل قبلى برگردم و یا از آنجا چند محافظ اجیر کنم و به قافله ملحق شوم .

در این فکر بودم که ناگاه دیدم در مقابلم باغى است و در آن باغ باغبانى بیلى در دست دارد که با آن به درختان مى‏زند تا برف هاى درختان بریزد ، سپس او پیش آمد و با کمى فاصله ایستاد و به من فرمود :تو کیستى؟ عرض کردم : رفقایم رفته‏ اند و من مانده‏ ام و راه را گم کرده‏ ام ،
به زبان فارسى به من فرمود : نافله ( نماز شب ) بخوان تا راه را پیدا کنى ، من مشغول خواندن نافله شدم ، پس از فارغ شدن از نافله و تهجّد بار دیگر آمد و فرمود : نرفتى؟

گفتم : واللّه راه را نمى‏دانم ، فرمود : جامعه بخوان تا راه را پیدا کنى ، ( سیّد احمد رشتى گوید من زیارت جامعه را حفظ نبودم و هنوز هم حفظ نیستم ) امّا با دستور ایشان از جاى برخاستم و تمام جامعه را از حفظ خواندم ، وقتى تمام شد بار دیگر آمد و فرمود : نرفتى؟

من بى‏ اختیار شروع کردم به گریه کردن و گفتم آرى هنوز نرفته ‏ام ، راه را بلد نیستم ، فرمود : عاشورا را بخوان ، ( و من زیارت عاشورا را نیز حفظ نبودم و تا کنون نیز حفظ نیستم ) امّا بلند شدم و از حفظ مشغول خواندن زیارت عاشورا و علقمه شدم ، بار دیگر آمد و فرمود : نرفتى ، هستى ،
گفتم : نه نرفتم ، تا اینکه صبح شد ، فرمود : اکنون تو را به قافله مى‏رسانم ، و سپس رفت و اُلاغى آورد و سوار شد و بیل خود را به دوش گرفت و فرمود : پشت سر من بر اُلاغ من سوار شو )و عنان اسبت را بگیر تا همراه ما بیاید )

من سوار شدم و عنان اسبم را کشیدم امّا اسب حرکت نمى‏ کرد ، فرمود عنان را به من بده ، سپس بیل را به دوش چپ گذاشت و عنان اسب را با دست راست گرفت ، اسب کاملاً رام شد و حرکت کرد ، همانطور که سوار بر اُلاغ بودیم دستش را به زانوى من گذاشت و فرمود : شما چرا نافله نمى‏ خوانید؟ ،نافله نافله نافله ، و سه مرتبه این سخن را تکرار فرمود ،

و بار دیگر فرمود : شما چرا عاشورا نمى‏خوانید؟ عاشورا عاشورا عاشورا و این سخن را نیز سه مرتبه تکرار فرمود ، و بعد از آن فرمود : شما چرا جامعه نمى‏خوانید؟ جامعه ، جامعه ، جامعه

ناگاه برگشت و فرمود : این هم رفقایت ، دیدم آنها بر لب نهر آبى فرود آمده بودند و مشغول وضو ساختن براى نماز صبح بودند ، من از اُلاغ پائین آمدم و خواستم سوار بر اسب شوم نتوانستم ، پس آن جناب پیاده شد و مرا بر اسب سوار نمود و سر اسب را به طرف رفقایم ( و پشت به خودش ) برگردانید ، من در این حال به فکر افتادم که این شخص چه کسى بود که به زبان فارسى صحبت مى‏کرد؟ در حالى که در این نواحى زبانى جُز ترکى و مذهبى جز مسیحى غالباً وجود ندارد ، و چگونه با این سرعت مرا به رفقایم رسانید؟ پس چون برگشتم و پشت سرم را نگاه کردم احدى را ندیدم و اثرى از او پیدا نبود(مفاتیح الجنان)

۲-توسل به اهلبیت :

هر چه دارم، از امام حسین دارم! ایت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزد

روضه خوانی قبل از تدریس

حضرت آیت الله عبدالکریم حائری یزدی – اعلی اللّه مقامَه الشریف – همواره درس خود را با مرثیه و سوگواری بر سید الشهدا (ع) آغاز می نمود و قبل از تدریس، دستور می داد کسی بر سید الشهدا (ع) قدری مرثیه و مصیبت بخواند. هم چنین ایشان – حتّی پس از رسیدن به مرجعیت – در خیابان ها در دسته های سینه زنی و عزاداری امام حسین (ع) شرکت می کرد و به سان مردم عادی در عزای آن حضرت برسر و سینه می زد. علت این شیفتگی فوق العاده و توسل ایشان به ساحت مقدس حضرت امام حسین (ع)، برهمگان روشن بود.

ایشان می گفت: من هرچه دارم از آن حضرت دارم!

نجات از مرگ به شفاعت حضرت امام حسین (ع)

یکی از عجایبی که در مورد مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری نقل می کنند، این ماجرا است که معظّم له، در موقعی که سرپرستی حوزه ی علمیه ی اراک را به عهده داشتند، برای حضرت آیت الله حاج آقا مصطفی اراکی نقل کردند:

«هنگامی که من در کربلا بودم، در خواب دیدم که شخصی به من گفت:«شیخ عبدالکریم! کارهایت را انجام بده، سه روز دیگر خواهی مرد.»

من از خواب بیدار شدم و متحیّر بودم و گفتم البته خواب است و ممکن است تعبیر نداشته باشد!

روز سه شنبه و چهارشنبه مشغول درس و بحث بودم و جریان خواب بکلّی از خاطرم رفت. روز پنجشنبه که تعطیل بود، با بعضی از رفقا به طرف باغ مرحوم سید جواد رفتیم. در آن جا قدری گردش و مباحثه ی علمی نمودیم تا ظهر شد. نهار را همانجا صرف کردیم و پس از نهار، ساعتی خوابیدم.

در همین موقع، لرزه ی شدیدی مرا گرفت. رفقا، هر چه عبا و روانداز داشتیم، روی من انداختند؛ ولی همچنان بدنم لرز داشت و در میان آتش تب افتاده بودم. حس می کردم که حالم بسیار وخیم است. به رفقا گفتم: «زودتر مرا به منزلم برسانید.»

در منزل، حالم دگرگون شد، و در این میان به یاد خواب چند شب پیش افتادم و علایم مرگ را مشاهده کردم. با در نظر گرفتن خواب، احساس بیشتری از مرگ به من دست داد.

ناگهان دیدم دو نفر ظاهر شدند و در طرف راست و چپ من نشستند. آنها به همدیگر نگاه کردند و گفتند: «اجل این مرد رسیده است. مشغول قبض روحش شویم!»

در همین حال، با توجه عمیق قلبی به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله الحسین (ع) متوسل شده، عرض کردم:

«ای حسین عزیز! دستم خالی است. کاری نکرده ام و زادی تهیه ننموده ام. شما را به حق مادرتان زهرا – علیهاالسلام – از من شفاعت کنید که خدا مرگ مرا تأخیر اندازد، تا فکری به حال خود بنمایم.»

بلافاصله پس از این توسل، دیدم شخصی نزد آن دو نفر، که می خواستند روحم را قبض کنند، آمد و گفت: «حضرت سید الشهداء فرمودند که شیخ عبدالکریم به ما توسل کرد و ما هم در پیشگاه خدا از او شفاعت کردیم که عمرش را تأخیر اندازد و خداوند اجابت فرمود؛ بنابراین شما روح او را قبض نکنید.»

دراین موقع آن دو نفر به هم نگاه کردند و به آن شخص گفتند: «سمعا و طاعة!»

سپس دیدم آن دو نفر و فرستاده ی امام حسین (ع) از پیش من رفتند.

در این وقت احساس سلامتی کردم و صدای گریه و زاری شنیدم که بستگانم به سر وصورت می زدند. آهسته دستم را حرکت دادم. دیدم چشمم را بسته اند و به رویم چیزی کشیده اند. خواستم پایم را جمع کنم، ملتفت شدم که شستم (انگشت بزرگ پایم) را بسته اند.

دستم را برای برداشتن چیزی بلند کردم، شنیدم می گویند: «ساکت شوید؛ گریه نکنید که بدن حرکت دارد.»

همگی آرام شدند و رواندازی را که روی من انداخته بودند، برداشتند و چشمم را گشودند و پایم را فوری باز کردند.

با دست، اشاره به دهانم کردم که به من آب بدهند. آب به دهانم ریختند کم کم از جا برخاسته و نشستم.

تا پانزده روز، ضعف و کسالت داشتم و به شکر خداوند، از آن حالت بکلی بیرون آمده و خوب شدم. این موهبت به برکت مولایم امام حسین (ع) بود، آری به خدا قسم».

۷- سیمای فرزانگان، ص ۳۰۶٫

توسّل مرحوم ملاصدرا به قبر حضرت معصومه سلام الله علیها براى حل معضلات خویش‏

حکیم نامدار و فخر عالم اسلام و تشیّع مرحوم صدرالمتألّهین شیرازى- قدس الله سرّه العزیز- هرگاه در اثناء بحث و تحقیق و تألیف کتاب گران‏سنگ خود اسفار اربعه به مشکلى لاینحلّ و عویصه‏اى بس ناهموار گرفتار میگردید و خود را در حلّ آن معضله ناتوان میدید روى التجاء و توسّل به آستان مقدّس کریمه أهل بیت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها می آورد و از جایگاه خود (کهک) به عتبه بوسى این آستان عرش بنیان مشرّف می شد و پس از اداء زیارت و ادب خدمت آن بانوى مطهّره به فیض توجّهات و عنایات ایشان مفتخر میگردید و حلّ آن معضله براى او کشف میشد و شاد و سرمست از فیوضات ساحت مقدّسه به جایگاه خویش مراجعت مینمود.
خود ایشان در جاى جاى اسفار به این عنایات ربّانى تصریح دارد و انکشاف حقائق علمیّه و غوامض از مبانى حِکمیّه را همچون مسأله بسیار بسیار متین و متقن وحدت وجود از عنایات و الطاف حضرت ربّ ودود میشمارد. و کجا این کشفیّات و حلّ معضلات را به خود نسبت میدهد؟ و مگر میتواند خلاف علم و یقین خود را بنمایاند و در مقام انکار برآید و افاضه حقّ را ناسپاسى کند. در بسیارى از مواقع نفس ترکیب قضایا با تأیید الهى صورت‏ میگیرد. (البته این نه به معناى آن است که در سایر مواقع چنین نیست، بلکه براى انسان کاملًا این نکته مشهود است//( کتاب افق وحی ص ۳۳۹

ائمه مظهر قدرت انسان کامل هستند وبهمین خاطر مورد عنایت حق تعالی هستند

توسل شهید برونسی به حضرت زهرا بواسطه پاکی دل میباشد

اواخر سال شصت بود دقیقا یادم نیست آن روز مناسبتی داشت یا نه ولی می داشنم بچه های گردان را جمع کرد که برایشان حرف بزند. ابتدای صحبتـش مثل همیشه گفت السلام علیـک یا ایتها الصدیقه الشهیـده سیده النسا العالمیـن. بغض گلویش را گرفت و اشک تو چشماش جمع شد همیشه همین طور بود اسم حضرت زهرا را که می برد اشکش بی اختیار جاری می شد گویی همه وجودش عشق و ارادت بود به اهل بیت عصمت و طـهارت. موضوع صحبتـش حول وحوش امداد های غیبـی می گشـت

اواخر سال شصت بود دقیقا یادم نیست آن روز مناسبتی داشت یا نه ولی می دانم بچه های گردان را جمع کرد که برایشان حرف بزند.

ابتدای صحبتش مثل همیشه گفت السلام علیک یا ایتها الصدیقه الشهیده سیده النسا العالمین.

بغض گلویش را گرفت و اشک تو چشماش جمع شد همیشه همین طور بود اسم حضرت زهرا را که می برد اشکش بی اختیار جاری می شد گویی همه وجودش عشق و ارادت بود به اهل بیت عصمت و طهارت.

موضوع صحبتش حول وحوش امداد های غیبی می گشت لابلای حرفاش خاطره قشنگی هم تعریف کرد خاطره ای از یکی عملیات ها گفت:

شب عملیات آرام و بی سر و صدا داشتیم می رفتیم طرف دشمن سر راه یکهو خوردیم به یک میدان مین، خدایی شد که فهمیدیم میدان مین است وگرنه ما گرم رفتن بودیم و هوای این طور چیز ها را نداشتیم. بچه های اطلاعات عملیات اصلا ماتشان برده بود آن ها موضوع را زود تر از من فهمیده بودن، وقتی به ام گفتند خودم هم ماتم برد. شب های قبل که آمدیم شناسایی چنین میدانی ندیده بودیم تنها یک احتمال وجود داشت آن هم این که کمی راه را اشتباه آمده باشیم. آن طرف میدان مین شبح دژ دشمن توی چشم می آمد.

ما نوک حمله بودیم و اگر معطل می کردیم هیچ بعید نبود عملیات شکست بخورد با بچه های اطلاعات عملیات  شروع کردیم به گشتن؛ همه امیدمان این شد که معبر خود عراقی ها را پیدا کنیم. وقتی برای خنثی کردن مین ها وجود نداشت چند دقیقه ای گشتیم ولی بی فایده بود. کمی عقب تر از ما تمام گردان منتظر دستور حمله ما بودند هنوز از ماجرا خبر نداشتند بچه های اطلاعات عملیات خیره- خیره نگاهم می کردند ،گفتند: چی کار می کنی حاجی؟ با اسلحه کلاش به میدان مین اشاره کردم گفتم می بینین که هیچ راه کاری برامون نیست گفتند یعنی …بر می گردیم؟

چیزی نگفتم تنها راه امیدم رفتن به در خانه اهل بیت بود (علیه السلام ) بود.توسل شدم به خود خانم حضرت صدیقه طاهره (علیهم السلام) با آه ناله گفتم:بی بی خودتون وضع ما رو دارید می بینید دستم به دامنتون یه کاری بکنین.

به سجده افتادم روی خاک ها و باز گفتم:شما خودتون تو همه عملیات ها مواظب ما بودین این جا هم دیگه به لطف و عنایت خودتون بستگی داره.

توی همین حال گریه ام گرفت عجیب هم قلبم شکسته بود که :خدایا چه کار کنیم؟

وقتی لطف و معجزه مقدر شده باشد و قطعا بخواهد اتفاق بیفتد، می افتد. من هم توی آن شرایط حساس نمی دانم یکدفعه چه طور شد که گویی کاملا از اختیار خودم آمدم بیرون یک حال از خود بیخودی به ام دست داد، یک دفعه رفتم نزدیک بچه های گردان   آماده و متظر دستور حمله بودند یکهو گفتم: بر پا ،همه بلند شدند به سمت دشمن اشاره کردم بدون معطلی دستور حمله دادم خودم هم آمدم بروم یکی از بچه های اطلاعات جلوم رو گرفت با حیرت گفت: حاجی چی کار کردی؟ تازه آنجا فهمیدم چه دستوری دادم ولی دیگر خیلی ها وارد میدان مین شده بودند همان طور هم به طرف دشمن آتیش می ریختند یکی دیگرشان گفت : حاجی همه رو به کشتن دادی!

شک واضطراب آنها مرا هم گرفت یک آن حالت عصبی به ام دست داد دست ها را گذاشتم روی گوشهام و محکم شرع کردم به فشار دادن هر آن منتظر منفجر شدن یکی از مین ها بودم…

آن شب ولی به لطف بی بی دو عالم بچه ها تا نفر آخرشان از میدان مین رد شدند ،حتی یکی از مین ها هم منفجر نشد.تازه آنجا بود که به خودم آمدم سر از پا نشناخته دویدم طرف دشمن از روی همان میدان مین.

صبح زود  هنوز درگیر عملیات بودم.یک دفعه چشمم افتاد به چند تا از بچه های اطلاعات لشکر داشتند می دویدند و با هییجان از این و آن می پرسیدند حاجی برونسی کجاست؟!

رفتم جلوشان گفتم چه خبره؟چی شده؟

گفتند:فهمیدی دیشب چیکار کردی حاجی؟

صداشان بلند و غیر طبیعی بود،خودم را زدم به اون را

عادی وخونسرد گفتم:نه

گفتند می دونی گردان رو از کجا رد کردی؟

پرسیدم از کجا؟

جریان را با آب و تاب گفتند به خنده گفتم : مگه میشه که ما از روی میدون مین رد شده باشیم؟حتما شوخی می کنید؛دستم را گرفتند گفتند بیا برویم خودت نگاه کن!

همراهشان رفتم دیدن آن میدان مین واقعا عبرت داشت تمام مین ها رویشان جای رد پا بود بعضی حتی شاخک هاشان کج شده بود ولی الحمد لله هیچ کدام منفجر نشده بود.

خدا رحمت کند شهید برونسی را آخر صحبتش با گریه می گفت:بدونین که حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و اهل بیت عصمت و طهارت (علیه السلام)توی تمام عملیات ها ما را یکاری میکنند.

محمد رضا فداکار یکی از همرزمان شهید برونسی می گفت :چند روز بعد از ان عملیات دو سه تا از بچه ها گذرشان به همان میدان مین می افتد به محض اینکه نفر اول پا توی میدان مین می گذارد یکی از مین ها عمل می کند و متاسفانه پای او قطع می شود بقیه مین ها را هم بچه ها امتحان می کنند که می بینند ان حالت خنثی بودن بر طرف شده است.

شهید برونسی تمام فکر و ذکرش درباره عملیات موفق این بود که می گفت:باید نزدیکی مان را با اهل بیت (علیه السلام ) را بیشتر و بیشتر کنیم و ایمان مان را قوی(خاکهای نرم کوشک).

 

سوم : همرنگی با ائمه

امام مثل کارگردان است که متن و دیالوگ و گریم این بازیگر بر اساس نظراو باید انجام شود

آیا مراسم عروسی و عزا.. مورد نظر اهلبیت میباشد

 تاثیر محبت اهلبیت در زندگی چیست؟

جلب عنایت اهلبیت

عابس لبخند امام را با هیچی عوض نمی کند

امام برای میثم سرمایه گذاری میکند و او را به هر قیمتی می خرد

بوی خوش جون حاصل عنایت امام به او میباشد

حتی یه درخت (حنانه)وقتی عاشق میشود

اهل بیت در قرآن و حدیث

:شناخت حقوق اهل بیت علیهم السلام

دوستى

تمسّک

ولایت

مقدم داشتن

اقتدا و پیروى کردن

گرامیداشت

خُمس

صله دادن

صلوات فرستادن

یاد کردن

ذکر مصایب

: محبّت اهل بیت

فضیلت دوست داشتن اهل بیت علیهم السلام

بنیاد اسلام

دوست داشتن اهل بیت، دوست داشتن خداست

دوست داشتن اهل بیت، دوست داشتن رسول خداست

هدیه اى الهى

برترین عبادت

دوست داشتن اهل بیت از جمله باقیات الصالحات است

ویژگیهاى دوست داشتن اهل بیت علیهم السلام

نشانه حلال زادگى

نشانه پاکی دل

شرط توحید

نشانه ایمان

نخستین چیزى که در روز قیامت از آن سؤال مى شود

تربیت فرزندان بر دوستى اهل بیت علیهم السلام

 تشویق به ایجاد محبّت اهل بیت در دلهاى مردم

نشانه هاى دوست داشتن اهل بیت

سختکوشى در کار و عمل

دوست داشتن دوستداران اهل بیت

دشمن داشتنِ دشمن اهل بیت

آماده شدن براى بلا و گرفتارى

:آثار دوست داشتن اهل بیت

پاک کردن گناهان

آرامش دل

حکمت

کامل شدن دین

خوشحالى هنگام مرگ

شفاعت اهل بیت

روشنایى در روز قیامت

امان روز قیامت

استوارى بر صراط

رهایى از آتش دوزخ

محشور شدن با اهل بیت علیهم السلام

بهشت

خیر دنیا و آخرت

فکلیّات آثار دوستى اهل بیت علیهم السلام

دشمنى با اهل بیت

 برحذر داشتن از دشمنى با اهل بیت علیهم السلام

آثار دشمن داشتن اهل بیت

ناخشنودى خداوند

درآمدن به جرگه منافقان

ملحق شدن به جرگه کفّار

ملحق شدن به جرگه یهود و نصارى

محروم شدن از دیدن پیامبر صلى الله علیه و آله در قیامت

دست بریدگى در روز قیامت

محروم شدن از شفاعت

دوزخى شدن

آثار انس و محبت اهل بیت علیهم السّلام

محبت و مودّت اهل‌ بیت ـ علیهم السّلام ـ آثار و فوائدی دارد و آن‌ چنان که از سخنان پیشوایان معصوم ـ علیهم السّلام ـ استفاده می‌شود. هرکار نیک و بدی در دنیا و آخرت آثار و نتایجی دارد یعنی کارهای نیک برکات و درجاتی به دنبال دارد و اعمال بد و ناپسند موجب سقوط انسان و رسیدن به درکاتی در دو عالم می‌شود. در این میان دوستی و دشمنی اهل‌ بیت ـ علیهم السّلام ـ نیز از محدوده این قاعده کلی بیرون نیست یعنی عشق و دوستی عترت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بعنوان یک صفت ارزشمند موجب برکات و درجات و منزلت افراد است و در مقابل دشمنی و مخالفت با آنان، هلاکت و شقاوت ابدی در پی خواهد داشت.

در این‌جا با بهره‌ گیری از فرمایشات امیرمؤمنان ـ علیه السّلام ـ به برخی از آثار و برکات محبت اهل‌ بیت ـ علیهم السّلام ـ می‌پردازیم:

لف) چشم روشنی در هنگام مرگ:

رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرموده‌اند: «حُبّی و حبُّ اهلِ بیتی نافعٌ فی سَبْعَهِ مَواطِن أَهوالُهُنَّ عظیمهٌ»؛ محبت من و خاندانم در هفت جا، که هول و هراس آنها عظیم است سود می‌بخشد. «عِند الوفاه و فی القبرِ و عندَ النُشورِ و عند الکتابِ و عند الحسابِ و عند المیزانِ و عند الصِّراطِ»[ میزان الحکمه، ج ۲، ص ۲۳۷٫]؛ هنگام مرگ، در قبر، هنگام رستاخیز، هنگام گرفتن نامه اعمال، وقت حساب، کنار میزان و سنجش اعمال و هنگام عبور از صراط.

روزی حارث همدانی به حضور امام علی ـ علیه السّلام ـ آمد، امام از علت آمدن او جویا شد او گفت: عشق و علاقه به شما مرا به این‌جا کشانیده، حضرت فرمود: ای حارث تو مرا دوست داری؟ گفت: بلی والله یا امیرالمؤمنین، حضرت فرمود: بدان که هیچ بنده‌ای از دوستان ما نمی‌میرد مگر این‌که در هنگام مردن مرا آن طوری که دوست دارد می‌بیند چون ببینی مرا که دشمنان خود را از حوض کوثر دور می‌کنم خوشحال خواهی شد، و چون ببینی که بر صراط می‌گذرم و (عَلَم محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ) به دست من است و پیش حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ می‌روم چنان مرا خواهی دید که مشعوف و مسرور می‌شوی.[ امالی شیخ طوسی، ج ۱، ص ۴۷٫]

ب) حشر با اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در قیامت:

امام علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: مَنْ اَحَبَّنا کانَ مَعنا یَوْمَ القیامَهِ وَ لَوْ اَنَّ رَجُلاً اَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللهُ مَعَهُ[امالی صدوق، ص ۲۰۹، مجلس ۳۷٫] ؛ هرکه ما را دوست بدارد، در روز قیامت با ما خواهد بود و اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد، خداوند او را با آن محشور خواهد کرد. از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت شده که حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ به امام علی ـ علیه السّلام ـ فرمودند: یا علی تو و شیعیان تو از قبرها بیرون خواهید آمد و صورت‌های شما مانند ماه شب چهارده خواهد بود و جمیع شدت‌ها و غم‌ها از شما برطرف خواهد شدو در سایه عرش الهی خواهید بود، مردم خواهند ترسید و شما نخواهید ترسید و مردم‌ اندهناک خواهند بود و شما مسرور خواهید بود و برای شما خوان نعمت‌های الهی می‌آورند و مردم مشغول به حساب و کتاب خواهند بود.[ بصائر الدرجات، ص۱۰۴ ، بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۲۷، ب ۱۵، ح ۵۰٫]

ج) بالاترین درجات بهشت:

حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرمودند: اهل بهشت به منازل شیعیان ما (در بالاترین درجات آن) نگاه می‌کنند همانطوری که انسان به ستاره‌ها می نگرد.[ بحارالانوار، ج ۸، ص ۱۴۸٫]

د) رسیدن به مقام شهید:

حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرموده‌اند: «وَ الْمَیِّتُ مِنْ شیعتنا صّدیقٌ شهیدٌ؛ صَدَّقَ بِاَمْرِنا وَ اَحَبَّ فینا وَ اَبْغَضَ فینا یُریدُ بِذلِکَ اللهَ عّزَّوَجَلَّ»[ تأویل الآیات الظاهره، ص ۶۴۲٫] ؛ میّت شیعه ما صدیق و شهید است چون که امر ما را تصدیق نموده و به خاطر ما دوستی و دشمنی نموده است و از این کار خود، خدای عزوجل را اراده کرده است.

هـ ) قبولی کارهای نیک:

اگر انسان تمام کارهای نیک و اعمال خیر را انجام داده باشد و واجبات الهی را به جای آورد امّا از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و ولایت و محبت آنان دور باشد، هیچ یک از اعمال و نیکی‌های او ثمره‌ای نخواهد داشت حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرمودند: هر کس ما اهل‌بیت را دوست داشته باشد، ایمان او مفید بوده و اعمالش مورد پذیرش قرار خواهد گرفت، امّا اگر کسی محبت ما اهل‌بیت را در دل نداشته باشد از ایمان خویش بی‌بهره بوده و کارهای نیک و اعمال دینی او مقبول نخواهد بود، گرچه روزها روزه گرفته و شب‌ها به عبادت بپردازد.[ بصائر الدرجات، ص ۳۶۴٫]

و) وصول به زیباترین نیکی‌ها:

امیرمؤمنان ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «اَحْسَنُ الْحَسَناتِ حُبُّنا وَ اَسْوَءُ السَّیِّئاتِ بُغْضُنا[غررالحکم با ترجمه آقاجمال، ج ۲، ص ۴۸۰٫] ؛ زیباترین نیکی‌ها دوستی ما و زشت‌ترین بدی‌ها مخالفت و دشمنی با ماست.

ز) آمرزش گناهان:

عشق و علاقه داشتن به این خاندان مطهر، باعث می‌شود که گناهان و پلیدی‌ها از ما دور شود. امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: محبت اهل‌بیت گناهان را می‌ریزد چنان‌چه باد تند، برگ را از درختان می‌ریزد.

ح) شفاعت گناهکاران:

حضرت امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: «اذا کانَ یَوْمِ القیامه تشفع فی المذنبین من شیعتنا فاما المحسنون فقد نجاهُم الله»[ فضائل الشیعه، شیخ صدوق، ص ۴۳، ح ۴۵٫] ؛ هنگامی که روز رستاخیز فرا رسد گناهکارانِ شیعیان را شفاعت می‌کنیم ولی نیکوکاران را خداوند نجات می‌دهد.

- موانع محبت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ :

هر کسی نمی‌تواند دوستدار اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ باشد، باید عشاق آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ از آلودگی ها مبرّا باشند و استعداد این هدیه الهی را در وجود خویش داشته باشند، با وجود موانع، مسلّماً دوستی اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ به دل نخواهد چسبید و حلاوت و لذت این عشق مقدس و هدیه آسمانی درک نخواهد شد

بر این اساس جای‌گیر شدن دوستی اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در دل‌ انسان‌ها نیاز به زدودن و رفع موانع دارد که برخی از این موانع عبارتند از:

الف) تولد از حرام:

امام علی ـ علیه السّلام ـ در ضمن سخنانی به نوف بکالی فرمود: ای نوف! دروغ می‌گوید کسی که خودش را حلال‌ زاده می‌پندارد امّا من و پیشوایان بعد از من را که از نسل من هستند، دشمن خود می‌داند.[ امالی صدوق، ص ۲۰۹٫] بنابراین کسی که از حرام متولد شده باشد نمی‌تواند دوستدار حقیقی اهل‌بیت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ باشد، زیرا پلیدی و زشتی با خوبی و زیبایی، همگون نیستند و از این‌ جا روشن می‌شود که عشق و علاقه به عترت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ یکی از نشانه‌های حلال‌ زاده بودن انسان نیز هست.

ب) صفات زشت و غیراخلاقی:

روزی مردی به امام علی ـ علیه السّلام ـ عرض کرد: خداوند مرا فدای شما گرداند، من به شما خانواده خیلی علاقه دارم و آن حضرت را بسیار ستود، حضرت به او فرمود: دروغ می‌گویی، ما را چند دسته دوست ندارند؛ انسان‌های بی‌غیرت و ناموس فروش، مردانی که حالات زنان از خود بروز می‌دهند، متولدین از حرام و کسانی که مادرشان در ایام عادت به آنها باردار شده است. راوی حدیث می‌گوید که مدتی گذشت تا این‌که جنگ صفین پیش آمد، همان مرد به همراه لشکریان معاویه در جنگ صفین به هلاکت رسید و راستی گفتار امام علی ـ علیه السّلام ـ روشن شد.

اصولاً این‌که، مؤمنی نمی‌تواند بدون عشق و محبت اهل‌ بیت ـ علیهم السّلام ـ زندگی کند و در مقابل، انسان‌های منحرف و گمراه و منافق هم نمی‌توانند آل الله ـ علیهم السّلام ـ را به صورت واقعی دوست داشته باشند، یک حقیقت تردید ناپذیر است.

مهر تو را به عالم امکان نمی‌دهم

این گنج پربهاست من ارزان نمی‌دهم

امام علی ـ علیه السّلام ـ در کلامی به قنبر می‌فرمایند: ای قنبر، به خدا قسم کسی که در دل یقین به ولایت ما خانواده عترت داشته باشد برای او از عبادت هزار سال بهتر است، اگر بنده‌ای هزار سال خدا را عبادت کند خداوند عبادت او را نخواهد پذیرفت تا این‌که ولایت ما اهل بیت را قبول داشته باشد. آنگاه حضرت با تأکید بر اهمیّت موضوع ادامه می‌دهند: اگر بنده‌ای هزار سال خداوند را عبادت کند و اعمال نیک هفتاد و دو پیامبر را هم به جا آورد، خداوند از او نخواهد پذیرفت تا این‌که ولایت ما را بپذیرد و گرنه خداوند او را به صورت، به جهنم خواهد انداخت.[ مستدرک، ج ۱، ص ۱۶۸]

تولاّی شما فرض خدایی است

قبول و ردّ آن مرز جدایی است

هر آن کس را که در دین رسول است

ولایت، مهر و امضای قبول است

دیانت، بی شما کامل نگردد

بجز با عشقتان دل، دل نگردد.

آثار انس و محبت اهل بیت علیهم السّلام

آثار انس و محبت اهل بیت علیهم السّلام

محبت و مودّت اهل‌ بیت ـ علیهم السّلام ـ آثار و فوائدی دارد و آن‌ چنان که از سخنان پیشوایان معصوم ـ علیهم السّلام ـ استفاده می‌شود. هرکار نیک و بدی در دنیا و آخرت آثار و نتایجی دارد یعنی کارهای نیک برکات و درجاتی به دنبال دارد و اعمال بد و ناپسند موجب سقوط انسان و رسیدن به درکاتی در دو عالم می‌شود. در این میان دوستی و دشمنی اهل‌ بیت ـ علیهم السّلام ـ نیز از محدوده این قاعده کلی بیرون نیست یعنی عشق و دوستی عترت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بعنوان یک صفت ارزشمند موجب برکات و درجات و منزلت افراد است و در مقابل دشمنی و مخالفت با آنان، هلاکت و شقاوت ابدی در پی خواهد داشت.

در این‌جا با بهره‌ گیری از فرمایشات امیرمؤمنان ـ علیه السّلام ـ به برخی از آثار و برکات محبت اهل‌ بیت ـ علیهم السّلام ـ می‌پردازیم:

الف) چشم روشنی در هنگام مرگ:

رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرموده‌اند: «حُبّی و حبُّ اهلِ بیتی نافعٌ فی سَبْعَهِ مَواطِن أَهوالُهُنَّ عظیمهٌ»؛ محبت من و خاندانم در هفت جا، که هول و هراس آنها عظیم است سود می‌بخشد. «عِند الوفاه و فی القبرِ و عندَ النُشورِ و عند الکتابِ و عند الحسابِ و عند المیزانِ و عند الصِّراطِ»[۱]؛ هنگام مرگ، در قبر، هنگام رستاخیز، هنگام گرفتن نامه اعمال، وقت حساب، کنار میزان و سنجش اعمال و هنگام عبور از صراط.

روزی حارث همدانی به حضور امام علی ـ علیه السّلام ـ آمد، امام از علت آمدن او جویا شد او گفت: عشق و علاقه به شما مرا به این‌جا کشانیده، حضرت فرمود: ای حارث تو مرا دوست داری؟ گفت: بلی والله یا امیرالمؤمنین، حضرت فرمود: بدان که هیچ بنده‌ای از دوستان ما نمی‌میرد مگر این‌که در هنگام مردن مرا آن طوری که دوست دارد می‌بیند چون ببینی مرا که دشمنان خود را از حوض کوثر دور می‌کنم خوشحال خواهی شد، و چون ببینی که بر صراط می‌گذرم و (عَلَم محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ) به دست من است و پیش حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ می‌روم چنان مرا خواهی دید که مشعوف و مسرور می‌شوی.[۲]

ب) حشر با اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در قیامت:

امام علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: مَنْ اَحَبَّنا کانَ مَعنا یَوْمَ القیامَهِ وَ لَوْ اَنَّ رَجُلاً اَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللهُ مَعَهُ[۳] ؛ هرکه ما را دوست بدارد، در روز قیامت با ما خواهد بود و اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد، خداوند او را با آن محشور خواهد کرد. از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت شده که حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ به امام علی ـ علیه السّلام ـ فرمودند: یا علی تو و شیعیان تو از قبرها بیرون خواهید آمد و صورت‌های شما مانند ماه شب چهارده خواهد بود و جمیع شدت‌ها و غم‌ها از شما برطرف خواهد شدو در سایه عرش الهی خواهید بود، مردم خواهند ترسید و شما نخواهید ترسید و مردم‌ اندهناک خواهند بود و شما مسرور خواهید بود و برای شما خوان نعمت‌های الهی می‌آورند و مردم مشغول به حساب و کتاب خواهند بود.[۴]

ج) بالاترین درجات بهشت:

حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرمودند: اهل بهشت به منازل شیعیان ما (در بالاترین درجات آن) نگاه می‌کنند همانطوری که انسان به ستاره‌ها می نگرد.[۵]

د) رسیدن به مقام شهید:

حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرموده‌اند: «وَ الْمَیِّتُ مِنْ شیعتنا صّدیقٌ شهیدٌ؛ صَدَّقَ بِاَمْرِنا وَ اَحَبَّ فینا وَ اَبْغَضَ فینا یُریدُ بِذلِکَ اللهَ عّزَّوَجَلَّ»[۶] ؛ میّت شیعه ما صدیق و شهید است چون که امر ما را تصدیق نموده و به خاطر ما دوستی و دشمنی نموده است و از این کار خود، خدای عزوجل را اراده کرده است.

هـ ) قبولی کارهای نیک:

اگر انسان تمام کارهای نیک و اعمال خیر را انجام داده باشد و واجبات الهی را به جای آورد امّا از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و ولایت و محبت آنان دور باشد، هیچ یک از اعمال و نیکی‌های او ثمره‌ای نخواهد داشت حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرمودند: هر کس ما اهل‌بیت را دوست داشته باشد، ایمان او مفید بوده و اعمالش مورد پذیرش قرار خواهد گرفت، امّا اگر کسی محبت ما اهل‌بیت را در دل نداشته باشد از ایمان خویش بی‌بهره بوده و کارهای نیک و اعمال دینی او مقبول نخواهد بود، گرچه روزها روزه گرفته و شب‌ها به عبادت بپردازد.[۷]

و) وصول به زیباترین نیکی‌ها:

امیرمؤمنان ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «اَحْسَنُ الْحَسَناتِ حُبُّنا وَ اَسْوَءُ السَّیِّئاتِ بُغْضُنا[۸] ؛ زیباترین نیکی‌ها دوستی ما و زشت‌ترین بدی‌ها مخالفت و دشمنی با ماست.

ز) آمرزش گناهان:

عشق و علاقه داشتن به این خاندان مطهر، باعث می‌شود که گناهان و پلیدی‌ها از ما دور شود. امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: محبت اهل‌بیت گناهان را می‌ریزد چنان‌چه باد تند، برگ را از درختان می‌ریزد.

ح) شفاعت گناهکاران:

حضرت امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: «اذا کانَ یَوْمِ القیامه تشفع فی المذنبین من شیعتنا فاما المحسنون فقد نجاهُم الله»[۹] ؛ هنگامی که روز رستاخیز فرا رسد گناهکارانِ شیعیان را شفاعت می‌کنیم ولی نیکوکاران را خداوند نجات می‌دهد.

– موانع محبت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ :

هر کسی نمی‌تواند دوستدار اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ باشد، باید عشاق آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ از آلودگی ها مبرّا باشند و استعداد این هدیه الهی را در وجود خویش داشته باشند، با وجود موانع، مسلّماً دوستی اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ به دل نخواهد چسبید و حلاوت و لذت این عشق مقدس و هدیه آسمانی درک نخواهد شد

بر این اساس جای‌گیر شدن دوستی اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در دل‌ انسان‌ها نیاز به زدودن و رفع موانع دارد که برخی از این موانع عبارتند از:

الف) تولد از حرام:

امام علی ـ علیه السّلام ـ در ضمن سخنانی به نوف بکالی فرمود: ای نوف! دروغ می‌گوید کسی که خودش را حلال‌ زاده می‌پندارد امّا من و پیشوایان بعد از من را که از نسل من هستند، دشمن خود می‌داند.[۱۰] بنابراین کسی که از حرام متولد شده باشد نمی‌تواند دوستدار حقیقی اهل‌بیت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ باشد، زیرا پلیدی و زشتی با خوبی و زیبایی، همگون نیستند و از این‌ جا روشن می‌شود که عشق و علاقه به عترت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ یکی از نشانه‌های حلال‌ زاده بودن انسان نیز هست.

ب) صفات زشت و غیراخلاقی:

روزی مردی به امام علی ـ علیه السّلام ـ عرض کرد: خداوند مرا فدای شما گرداند، من به شما خانواده خیلی علاقه دارم و آن حضرت را بسیار ستود، حضرت به او فرمود: دروغ می‌گویی، ما را چند دسته دوست ندارند؛ انسان‌های بی‌غیرت و ناموس فروش، مردانی که حالات زنان از خود بروز می‌دهند، متولدین از حرام و کسانی که مادرشان در ایام عادت به آنها باردار شده است. راوی حدیث می‌گوید که مدتی گذشت تا این‌که جنگ صفین پیش آمد، همان مرد به همراه لشکریان معاویه در جنگ صفین به هلاکت رسید و راستی گفتار امام علی ـ علیه السّلام ـ روشن شد.

اصولاً این‌که، مؤمنی نمی‌تواند بدون عشق و محبت اهل‌ بیت ـ علیهم السّلام ـ زندگی کند و در مقابل، انسان‌های منحرف و گمراه و منافق هم نمی‌توانند آل الله ـ علیهم السّلام ـ را به صورت واقعی دوست داشته باشند، یک حقیقت تردید ناپذیر است.

مهر تو را به عالم امکان نمی‌دهم

این گنج پربهاست من ارزان نمی‌دهم

امام علی ـ علیه السّلام ـ در کلامی به قنبر می‌فرمایند: ای قنبر، به خدا قسم کسی که در دل یقین به ولایت ما خانواده عترت داشته باشد برای او از عبادت هزار سال بهتر است، اگر بنده‌ای هزار سال خدا را عبادت کند خداوند عبادت او را نخواهد پذیرفت تا این‌که ولایت ما اهل بیت را قبول داشته باشد. آنگاه حضرت با تأکید بر اهمیّت موضوع ادامه می‌دهند: اگر بنده‌ای هزار سال خداوند را عبادت کند و اعمال نیک هفتاد و دو پیامبر را هم به جا آورد، خداوند از او نخواهد پذیرفت تا این‌که ولایت ما را بپذیرد و گرنه خداوند او را به صورت، به جهنم خواهد انداخت.[۱۱]

تولاّی شما فرض خدایی است

قبول و ردّ آن مرز جدایی است

هر آن کس را که در دین رسول است

ولایت، مهر و امضای قبول است

دیانت، بی شما کامل نگردد

بجز با عشقتان دل، دل نگردد.


[۱] . میزان الحکمه، ج ۲، ص ۲۳۷٫

[۲] . امالی شیخ طوسی، ج ۱، ص ۴۷٫

[۳]. امالی صدوق، ص ۲۰۹، مجلس ۳۷٫

[۴] . بصائر الدرجات، ص۱۰۴ ، بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۲۷، ب ۱۵، ح ۵۰٫

[۵] . بحارالانوار، ج ۸، ص ۱۴۸٫

[۶] . تأویل الآیات الظاهره، ص ۶۴۲٫

[۷] . بصائر الدرجات، ص ۳۶۴٫

[۸] . غررالحکم با ترجمه آقاجمال، ج ۲، ص ۴۸۰٫

[۹] . فضائل الشیعه، شیخ صدوق، ص ۴۳، ح ۴۵٫

[۱۰] . امالی صدوق، ص ۲۰۹٫

[۱۱] . مستدرک، ج ۱، ص 168

آثار و برکات ولایت اهل بیت علیهم السلام

آثار و برکات ولایت اهل بیت علیهم السلام

مرحوم صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه و عیون اخبار الرضا از موسى بن عبد اللّه نخعى روایت کرده که گفت خدمت حضرت هادى علیه السّلام عرض کردم: یابن رسول اللّه، مرا زیارتى با بلاغت تعلیم فرما که کامل باشد، تا اینکه هرگاه خواستم یکى از شما را زیارت کنم، آن را بخوانم و امام هادی علیه السلام «زیارت جامعه کبیره» را به او آموزش دادند.
در بخشی از این زیارت، زائر، رسیدن به کمالات معنوى و برخوردارى از دنیاىِ نیکو را از برکات همبستگى با اهل بیت علیهم السلام بر مى شمرد و با جمله «بِمُوالاتِکُم»، به شمارش برکات ولایت اهل بیت علیهم السلام مى پردازد که از دین شناسىِ واقعى شروع مى شود و به شفاعت اهل بیت علیهم السلام پایان مى یابد.
«بِمُوالاتِکُمْ عَلّمنا اللّهُ مَعالِمُ دینِنا و أصْلَحَ ما کانَ فَسَدَ مِنْ دُنْیانا ، وَ بمُوالاتِکُمْ تَمّتِ الْکِلمَةُ وَ عَظُمَتِ النِّعْمَةُ وَ ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَةُ ، وَ بمُوالاتِکُمْ تُقْبَلُ الطّاعَةُ الْمُفْتَرَضَةُ ، وَ لَکُمُ الْمَوَدَّةُ الْواجِبَةُ وَ الدَّرَجاتُ الرَّفیعَةُ وَ الْمَقامُ الْمَحْمُودُ وَ الْمَکانُ الْمَعْلُومُ عِنْدَ اللّهِ عز و جل وَ الْجاهُ الْعَظیمُ وَ الشَّأْنُ الکَبیرُ وَ الشَّفاعَةُ الْمَقْبُولَة»
«موالات» از ریشه«و‌ل‌ی» به معنای پیوستگی دو چیز و با کسی دوستی و پیوستگی داشتن است[1]

دین شناسى

« بِمُوالاتِکُمْ عَلّمنا اللّهُ مَعالِمُ دینِنا و أصْلَحَ ما کانَ فَسَدَ مِنْ دُنْیانا »
خداوند ، به ولایت شما ، نشانه هاى روشن دین را به ما آموخت و آنچه را از دنیایمان تباه شده بود، اصلاح کرد.
یکى از برکات ولایت اهل بیت علیهم السلام و پیروى از آنان، دین شناسى است که در این جمله، بدان اشاره شده است . «معالمِ» دین ، نشانه هاى روشن دین است ؛ یعنى رهنمودهاى اساسى و روشن دین را با پیروى از اهل بیت علیهم السلام مى توان آموخت چرا که « اهل خانه ، بهتر مى دانند که در خانه چیست» [2] 

اهل سنت واقعی 

ولایت اهل بیت علیهم السلام ، سبب مى شود که رهنمودهاى دینى پیامبر صلى الله علیه و آله ، تا اواسط قرن سوم هجرى در جامعه اسلامى تداوم یابد ، چنان که از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: 
سخن من ، سخن پدرم [ امام باقر علیه السلام ] است و سخن پدرم ، سخن جدّم [ امام زین العابدین علیه السلام ] است و سخن جدّم ، سخن حسین علیه السلام است و سخن حسین ، سخن حسن علیه السلام است و سخن حَسَن ، سخن امیر مؤمنان علیه السلام است و سخن امیر مؤمنان ، سخن پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است و سخن پیامبر خدا ، کلام خداوند عز و جل است [3].
این سخن ، بدین معناست که سنّت پیامبر صلى الله علیه و آله تا اواسط قرن سوم ، استمرار داشته است و اهل سنّت واقعى ، کسانى هستند که از خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله پیروى مى نمایند. .

حلّ مشکلات مادّى

ولایت اهل بیت علیهم السلام ، نه تنها مشکلات دینى و معنوى جامعه را برطرف مى کند ؛ بلکه موجب سامان یافتن امور مادّى و دنیوى انسان هاست ، چنان که از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله روایت شده که فرمود: « به خدا سوگند ، هیچ کس دوستدار آنان نشد ، مگر این که دنیا و آخرت را بُرد! » [4]
افزون بر این که پیروى از اهل بیت علیهم السلام در نظام آفرینش، به طور طبیعى برکات مادّى را براى انسان در زندگى اش به همراه دارد، تجربه نشان داده که بسیارى از مشکلات زندگى، با توسّل به آنها، قابل حل است. 

کامل شدن دین

« وَ بِمُوالاتِکُم تَمَّتِ الکَلِمَةُ وَ عَظُمَتِ النِعمَةُ ؛  به وسیله ولایت شما ، کلمه توحید، کامل شد و نعمت الهى، عظیم گردید » 
 اشاره به این است که با ولایت اهل بیت علیهم السلام ، دین ، کامل شده است ؛ زیرا مراد از «کلمه» در این عبارت ، کلمه توحید است که یگانگى خدا را بر بناى دین اسلام مى داند و به عنوان نخستین شعار پیامبر صلى الله علیه و آله ، در کلمه «لا إله إلّا اللّه » ، تجلّى یافته است و آنان که به کلمه توحید ، باور دارند ، تمام بت ها را نفى مى کنند و به یکتایى خداى بزرگ ، اعتراف مى کنند . این کلمه ، با پذیرفتن ولایت اهل بیت علیهم السلام کامل مى شود ، چنان که جابر بن عبد اللّه انصارى ، راوى مشهور پیامبر صلى الله علیه و آله ،  روایت کرده است که بادیه نشینى ، نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و گفت : 
اى پیامبر خدا! آیا بهشت ، بهایى دارد ؟ فرمود : «آرى» . گفت : بهایش چیست ؟ فرمود : «کلمه لا إله إلّا اللّه که بنده صالح ، آن را از روى اخلاص بگوید». گفت : اخلاص آن چیست ؟ فرمود: عمل کردن به آنچه براى آن، فرستاده شده ام و دوست داشتن اهل بیت من. گفت : دوست داشتن اهل بیت تو ، از حقوق این کلمه است ؟فرمود: آرى! دوست داشتن آنان، بزرگ ترین حقّ آن است.[5]  
همچنین ، از امام على علیه السلام روایت شده که فرمود: :
 من و فرزندانم ، از جمله شرط هاى آن هستیم.[6]
امام رضا علیه السلام ، در سفر به خراسان ، در شهر نیشابور ، حدیثى را به یادگار نهاد که به حدیث «سلسلة الذهب»[7] مشهور شده است. امام رضا علیه السلام ، در کجاوه [8]نشسته بود که راویان حدیث، گِردش را گرفتند و از امام علیه السلام ، حدیثى را به یادگارخواستند. امام علیه السلام ، سر از کجاوه بیرون آورد و پس از نام بردن از پدران بزرگوارش ، از امیر مؤمنان علیه السلام نقل کرد که فرمود: از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که فرمود : از جبرئیل علیه السلام شنیدم که فرمود : از خداوند عز و جل شنیدم که فرمود: 
 لا إله إلّا اللّه ، دژ من است و هر کس وارد دژ من شود ، از عذابم در امان است.
راویان حدیث، گفته اند : چون شتر به راه افتاد، امام علیه السلام با صداى بلند به ما فرمود: امّا این، شرط هایى دارد و من، از شرط هاى آن هستم. [9] 
بنا بر این، شرطِ اتمام کلمه توحید، ولایتِ اهل بیت علیهم السلام است. پیامبر صلى الله علیه و آله، دوستى اهل بیت علیهم السلام ، را سبب کمال دین دانسته و فرموده است :
دوست داشتن اهل بیت من و فرزندانم ، کمال دین است. [10] 
بدین سان ، با ولایت اهل بیت علیهم السلام ، دین اسلام ، کامل و نعمت خداوند متعال بر امّت اسلامى ، تمام مى شود و «عَظُمَتِ النِّعْمَة» ، یعنى : نعمت عظیم مى گردد .
 « الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى وَرَضِیتُ لَکُمُ الْاسْلَـامَ دِینًا »
   امروز، دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما، تمام کردم و اسلام را براى شما به عنوان آیین برگزیدم.[11] 
این آیه که در آخرین سال زندگانى پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد ، رمزِ تداومِ دینِ کامل را بیان فرموده است ؛ زیرا پیش از آن ، تمامِ احکام فردى و اجتماعى ، بیان شده بود و حتّى فریضه حج ، در همان سال ، به وسیله پیامبر صلى الله علیه و آله به انجام رسید . بنا بر این ، در روز غدیر خم ، این آیه ، ابلاغ شد تا دینِ کامل ، از دینِ ناقص ، باز شناسانده شود. محبّت اهل بیت علیهم السلام بزرگ شمارىِ نعمتى است که خداوند براى تداومِ اسلام کامل ، عطا فرمود.

 اتّحاد امّت اسلامى

« وَ ائتَلَفَتِ الفُرقَةُ ؛ (با دوستى شما) جدایى به اُلفت تبدیل مى شود. »
رمز عزّت ، عظمت و بزرگى امّت اسلامى ، وحدت کلمه است . شرایط سیاسى ـ اجتماعى حاکم بر جهان اسلام و توطئه هاى پیچیده استکبار جهانى بر ضدّ اسلام و جوامع اسلامى ، ضرورت وحدت کلمه داشتن میان مسلمانان را دوچندان کرده و توجّه همه اندیشمندان مسلمان متعهّد را به این موضوع ، معطوف کرده است . امّا مسئله اصلى این است که : چگونه مى توان میان همه مسلمانان جهان، با همه اختلافات قومى و مذهبى، وحدت کلمه ایجاد کرد ؟
جمله « وَ ائتَلَفَتِ الفُرقَةُ »  پاسخ این سؤال است . دوستى اهل بیت علیهم السلام، مهم ترین محور اتّحاد امّت اسلامى است، چنان که از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: دوست داشتن ما اهل بیت، نظام دین است.[12]

وجوب محبت اهل بیت علیهم السلام

قرآن، براى آن که مسلمانان به محور اتّحاد ، دست یابند ، محبّت اهل بیت علیهم السلام را واجب کرده است :
«قُل لَا أَسْـئلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى ».
 بگو : «بر این [رساندن پیام] ، هیچ مزدى از شما نمى خواهم ، مگر دوستى در باره خویشاوندان [نزدیکم]»[13]
بنا براین ، کسى نمى تواند بگوید : من مسلمانم و قرآن را قبول دارم ؛ ولى اهل بیتِ پیامبر صلى الله علیه و آله را دوست ندارم ؛ زیرا همان طور که آمد ، خطاب به اهل بیت علیهم السلام مى گوییم : «وَ لَکُمُ المَوَدَّةُ الواجِبَةُ ؛ یکى از حقوق شما ، وجوب دوستى است» .
این دوستى، مى تواند همه مسلمانان جهان را به هم پیوند دهد و زمینه حکومت جهانى اسلام را فراهم سازد ، که به اذن خدا، در آینده ، چنین خواهد شد .

 پذیرفته شدن واجبات

«وَ بِمُوالاتِکُمْ تُقْبَلُ الطّاعَةُ المُفْتَرَضَةُ ؛ به وسیله ولایت شما ، عبادات واجب ، پذیرفته مى شوند»
این جمله، اشاره به این است که ولایت و محبّت اهل بیت علیهم السلام ، شرط قبولىِ اعمال است و بدون آن، هیچ عملى نزد خداوند متعال، پذیرفته نیست، چنان که از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله روایت شده که فرمود :
« سوگند به آن که مرا به حق، به پیامبرى بر انگیخت، اگر کسى با عمل هفتاد پیامبر، به بارگاه حق وارد شود ، امّا ولایت ما اهل بیت را به همراه نیاورد ، خداوند ، هیچ عمل واجب و مستحبّى را از او نخواهد پذیرفت.» [14] 
این سخن ، بدین معناست که بدون دوستى اهل بیت علیهم السلام ، برنامه هایى که اسلام براى تکامل انسان آورده ، نمى تواند اثربخش باشد .
به بیان دیگر، آنچه مى تواند برنامه هاى اسلام را در جهت سعادت و خوش بختى انسان، قرار دهد ، نظام اسلامى است ، و چنین نظامى ، تنها ، با محور قرار گرفتن خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله، امکان تحقّق دارد . بنا بر این بدون ولایت و محبّت آنان ، هیچ عملى پذیرفته نیست .

 شفاعت اهل بیت علیهم السلام

پس از بیان برکات ولایت و دوستى اهل بیت علیهم السلام ، در پایان این بخش ، به موقعیت والاى آنان نزد خداوند، اشاره مى شود .

« وَ لَکُمُ الْمَوَدَّةُ الْواجِبَةُ وَ الدَّرَجاتُ الرَّفیعَةُ وَ الْمَقامُ الْمَحْمُودُ وَ الْمَکانُ الْمَعْلُومُ عِنْدَ اللّهِ عز و جل وَ الْجاهُ الْعَظیمُ وَ الشَّأْنُ الکَبیرُ وَ الشَّفاعَةُ الْمَقْبُولَة؛
و [ تنها ] دوستى شماست که بر همگان ، واجب است، و درجات بلندمرتبه و مقامِ پسندیده شده و جایگاه مشخّص نزد خداوند عز و جل، و منزلت والا و مرتبت سِتُرگ و شفاعت پذیرفته شده، از آنِ شماست. »
جملات پایانى این بخش از «زیارت جامعه کبیره» ، به آخرین برکات ولایت و محبّت اهل بیت علیهم السلام براى پیروان آنها ، اشاره دارد که عبارت است از : شفاعت در روز قیامت، و «مقام محمود»، همان مقام شفاعت کبراست که ویژه خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله است . آنان، از این موقعیت بس والا، نزد خداوند متعال ، در قیامت براى هدایت دوستان خود، به بهشت و ترفیع درجه آنان، بى نهایت بهره مى برند . از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله روایت شده که فرمود :
 به دوستى ما اهل بیت، چنگ زنید؛ زیرا هر کس خداوند عز و جل را، در حالى که ما را دوست داشته باشد، دیدار کند، با شفاعت ما به بهشت مى رود.[15]
 
________________________________________
پی نوشت:
[1] لغت نامه دهخدا
[2] بحار الأنوار، ج ۸۱، ص ۲۷۴ : «أهلُ البَیتِ أَدرى بِما فِى البَیتِ».
[3] الکافى ، ج ۱ ، ص ۵۳ ، ح ۱۴ . 
[4] مقتل الحسین علیه السلام ، ج ۱ ، ص59: فَوَ اللّهِ ما أحَبَّهُم أحَدٌ إلّا رَبِحَ الدُّنیا وَالآخِرَة  . 
[5] الأمالى ، طوسى ، ص ۵۸۳ ، ح ۱۲۰۷ . 
[6] . ینابیع المودّة ، ج ۳ ، ص ۴۵۵ ، و ۴۶۰ . 
[7]. سلسلة الذَّهَب ، یعنى زنجیره طلایى . از آن رو که امام رضا علیه السلام ، حدیث را با ذکر اسامى اجداد مطهّرش به پیامبر صلى الله علیه و آله و جبرئیل علیه السلام رسانده ، به «سلسلة الذّهب» مشهور شده است 
[8]. دو اتاقک چوبین روباز یا داراى سایبان که آنها را در طرفین شتر یا اسب مى بندند و در هر اتاقک ، مسافرى مى نشیند و در قدیم ، وسیله حمل و نقل مسافران بوده است (فرهنگ معین ، ج ۳ ، ص ۲۹۱۱)
[9] التوحید، ص ۲۵ ، ح ۲۳.
[10] الأمالى ، صدوق ، ص ۲۵۹ ، ح ۱.
[11]  سوره مائده ، آیه ۳ . 
[12] الأمالى ، طوسى ، ص ۲۹۶ ، ح ۵۸۲ . 
[13] سوره شورا ، آیه ۲۳ . 
[14] . الأمالى ، مفید ، ص ۱۱۵ ، ح ۸ .
[15] المعجم الأوسط ، ج ۲ ، ص ۳۶۰ ، ح ۲۲۳۰ . 
منبع:

آثار محبت اهل بیت علیهم السلام

آثار محبت اهل بیت علیهم السلام

برای این محبت آثار و برکات بسیار زیاد و فراوانی در روایات اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده که می گویند، اگر کسی به مقام محبت برسد، از برکات و آثار این محبت، محبت خدای متعال و امور فراوانی است. حالا من یکی از روایات را به عنوان نمونه خدمتتان تقدیم می کنم. روایت از وجود مقدس رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در «خصال» صدوق نقل شده که مرحوم صدوق از ابی سعید خدری نقل می کنند؛ رسول لله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: «مَنْ رَزَقَهُ اللَّهُ حُبَّ الْأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَقَدْ أَصَابَ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ»،[1] اگر کسی محبت اهل بیت (علیه السلام) روزی او شود، به ثواب و خیر دنیا و آخرت رسیده و اصابه به خیر دنیا و آخرت کرده است.
«فَلَا یَشُکَّنَّ أَحَدٌ أَنَّهُ فِی الْجَنَّةِ»،[2]جای تردید نیست که چنین انسانی حتماً در درجات بهشت جا دارد.
«فَإِنَّ فِی حُبِّ أَهْلِ بَیْتِی عِشْرِینَ خَصْلَةً»، در محبت اهل بیت (علیه السلام)، بیست تا خصوصیت وجود دارد:
«عَشْرٌ مِنْهَا فِی الدُّنْیَا وَ عَشْرٌ فِی الْآخِرَةِ»، ده خصوصیت در دنیاست و ده تا در آخرت به صاحب محبت داده می شود امّا فی الدنیا کسی که به مقام محبت اهل بیت (علیه السلام) رسید، در واقع آثار محبت خدای متعال است که در روایات دیگر هم تقدیم کردیم.
اول:
«أَمَّا فِی الدُّنْیَا فَالزُّهْدُ وَ الْحِرْصُ عَلَى الْعَمَلِ»، اول اینکه نسبت به تعلقات دنیا رها و زاهد می شود. زاهد کسی است که محبت دنیا و غم و غصّه دنیا از دلش بیرون رفته است.
در حدیث نورانی امیرالمؤمنین (علیه السلام) در توحید صدوق است که حضرت فرمودند: «النَّاسَ ثَلَاثَةٌ زَاهِدٌ وَ صَابِرٌ وَ رَاغِبٌ».[3] مردم سه دسته هستند. عده ای به مقام زهد رسیده اند، عده ای نسبت به تعلقات دنیا زاهد نیستند امّا صابرند و عده ای راغبِ در دنیا هستند. بعد حضرت این سه دسته را توضیح دادند و فرمودند: «فَأَمَّاالزَّاهِدُ فَقَدْخَرَجَتِ الْأَحْزَانُ وَالْأَفْرَاحُ مِنْ قَلْبِهِ فَلَا یَفْرَحُ بِشَیْ ءٍ مِنَ الدُّنْیَا وَلَا یَأْسَى عَلَى شَیْ ءٍ مِنْهَافَاتَهُ»، زاهد آن کسی است که غصه ها و شادی های دنیا از دلش بیرون رفته و با آمدن به دنیا خوشحال نمی شود و با رفتن از دنیا هم، تأسف نمی خورد. بعد فرمودند: «فَهُوَ مُسْتَرِیحٌ»، این به مقام راحتی در دنیا رسیده و زهد یک چنین مقامی است که موجب راحتی نسبت به دنیا می شود.
لذا یادم است که در یک روایتی، خدای متعال به یکی از عباد بنی اسرائیل وقتی که متعجب شد، فرمود: این زهدی که داشتی، عبادتی برای تزیّن زهد بود. که هم موجب تعجیل در راحتی شده که زودتر به راحتی و اخلاص رسیدی. همۀ رنج انسان از تعلقات دنیایی است. حالا در این تعبیر نورانی حضرت فرمودند: «فَقَدْ خَرَجَتِ الْأَحْزَانُ وَ الْأَفْرَاحُ مِنْ قَلْبِ»، زاهد آن کسی است که همۀ غصه ها و شادی‎های دنیا از دلش بیرون رفته. بنابراین«فهو مستریح»، راحت است و هیچ رنجی در دنیا نمی برد؛ نه خوشی دنیایی دارد و نه رنج دنیایی. البته پیداست که این مقدمۀ رسیدن به یک لذت های بالاتر است که در روایات با تعابیر مختلفی بیان شده. فرمود: «حَرَامٌ عَلَى قُلُوبِکُمْ أَنْ تَعْرِفَ حَلَاوَةَ الْإِیمَانِ حَتَّى تَزْهَدَ فِی الدُّنْیَا»،[4] خدای متعال قلوب شما را ممنوع و محروم کرده از اینکه شیرینی های بالاتر مثل شیرینی ایمان را بچشید مگر اینکه از دنیا فارغ شوید؛ والا قلب تان مشغول به دنیا است و زمینۀ آن محبت ها و لذت های بالاتر برایش فراهم نمی شود.
خوب یکی از آثار محبت خدای متعال به اولیاء الهی این است که انسان طبیعتاً وقتی محبت را دریافت کرد: «أَمَّا فِی الدُّنْیَا فَالزُّهْدُ وَ الْحِرْصُ عَلَى الْعَمَلِ». چنین انسانی که محبت اهل بیت (علیه السلام) درش پیدا شده، این محبت سرچشمه تحریص و تحریک به عمل است. انسانی که به این محبت رسید، محبت انگیزۀ اعمال صالحه را در او بالا می برد.
دوم:
«وَ الْوَرَعُ فِی الدِّینِ»، این ها همه روشن است که از آثار این محبت است و بعد به مقام ورع در دین می رسیم که در دینشان محتاط می شوند.
سوم:
«وَ الرَّغْبَةُ فِی الْعِبَادَةِ»، این محبت نسبت به بندگی خدای متعال، شوق، اشتیاق و رغبت می آورد.
چهارم:
«وَ التَّوْبَةُ قَبْلَ الْمَوْتِ»، این محبت موجب رجوع الی الله می شود، قبل از اینکه فرصت از دستش برود. چنین انسانی حتماً توبه و رجوعی خواهد داشت.
پنجم:
«وَ النَّشَاطُ فِی قِیَامِ اللَّیْلِ»، از آثار محبت اهل بیت (علیه السلام) این است که نشاطی در شب بیداری و شب زنده داری برای آن هایی که محب اهل بیت (علیه السلام) هستند پیدا می شود.
ششم:
«وَ الْیَأْسُ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ»،[5] نتیجۀ محبت اهل بیت (علیه السلام) این است که انسان امیدش از آنچه در دست دیگران است، قطع می شود و نسبت به مردم ناامید می شود که طبیعتاً مقدمۀ امیدواری نسبت به خدای متعال است و تا انسان امید به غیر دارد، زمینه امیدواری نسبت به خدای متعال فراهم نمی شود.
هفتم و هشتم:
«وَ الْحِفْظُ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْیِهِ»، عز وجل کسی است که به مقام محبت رسیده باشد. این انسان نسبت به اوامر و نواهی خدای متعال، مقام حفظ پیدا می کند و بی تفاوت نیست؛ حافظ اوامر و نواهی است که این حافظ بودن، فقط به معنی عمل کردن نیست. این شأن اوامر و نواهی الهی در نزد او محترم می شود. کسی که به مقام محبت و معرفت رسید، شأن الهی در نزد او محترم می شود، حرمت الهی برای او حفظ می شود و به مقام حفظ حرمات الهی می رسد. این مهم تر از صرف عمل است.
نهم و دهم:
«وَ التَّاسِعَةُ بُغْضُ الدُّنْیَا وَ الْعَاشِرَةُ السَّخَاءُ»، نهمین اثر محبت ما در دنیا این است، کسی که ما را دوست دارد، دنیا را مبغوض می دارد و دیگر محبت دنیا وارد دل او نمی شود بلکه به عکس، دنیا در نظر او مبغوض می شود؛ بخاطر اینکه تعلق به دنیا مانع رسیدن به مقصد چنین انسانی است دیگر حبّ و بغض های ما اینطوری شکل می گیرد. وقتی که چیزی را دوست بداریم، طبیعتاً نسبت به موانع او بغض پیدا می کنیم.
«العاشر السّخاء»، دهمین صفتی که محبت ما در دنیا پیدا می کند و از آثار محبت اوست، این است که محبّ ما به مقام سخا و بخشش می رسد و دهنده می شود. وقتی محبت ما آمد، اثر محبت ما این می شود که در راه محبت ما و در راه محبت خدای متعال، از همه چیزهای خودش می گذرد و به راحتی آن ها را در راه خدا تقدیم می کند. این ده صفتی است که محبت اهل بیت (علیه السلام) در دنیا به بار می آورد.

اما آنچه در آخرت نتیجۀ محبت است، این است که:
اول:
«فَلَا یُنْشَرُ لَهُ دِیوَانٌ»،[6] در آخرت دیگر برای او کتاب و صحیفه اش را باز نمی کنند. این صحیفه مال کسی است که در مقام نیست. کسی که مقام محبت را دارد: «فلا ینشر له دیوان».
دوم:
«وَ لَا یُنْصَبُ لَهُ مِیزَانٌ»، دیگر برایش ترازویی قرار نمی دهد که اعمالش را برایش بکشند و سبک سنگین کنند. بلکه این محبت هم دیوان اوست، هم میزان اوست. لذا در روایات دارد: «عُنْوَانُ صَحِیفَةِ الْمُؤْمِنِ حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ»، آن مُهری که در صحیفۀ مؤمن می زنند، این مُهر است و دیگر این کتاب باز نمی شود. وقتی کسی این مُهر به کتابش خورده بود، دیگر این کتاب را باز نمی کنند. طبیعی است، جزء کسانی است که از جانب راست، کتاب به او داده می شود. در قرآن توضیح داده شده که اصحاب یمین، کتاب شان از یمین به آن ها داده می شود و اصحاب شمال از شمال. حالا این باید معنا شود. یمین انسان، جانب ارتباط انسان با ولیّ خداست و یسار انسان، جانب ارتباط خدا با شیاطین است.
سوم:
«وَ یُکْتَبُ لَهُ بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ»،[7] برائت از آتش جهنم برای او مکتوب و نوشته شده است.
چهارم:
«وَ یَبْیَضُّ وَجْهُهُ»، چهرۀ او نورانی است که این نور، حقیقتاً نیاز وجه امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.
پنجم:
«وَ یُکْسَى مِنْ حُلَلِ الْجَنَّةِ»، حله های بهشتی را می پوشانند که هر کدام از این ها در روایاتی معنا شده که حالا من در صدد توضیح آن ها در این محفل نیستم. «و یکسی من حلل الجنّه» حله های بهشتی چیست و آن پوشش و کسوتی که اهل الله و اهل بهشت در بهشت پیدا می کنند، چه کسوت و پوششی است.
ششم:
«وَ یُشَفَّعُ فِی مِائَةٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ»، در جمعیتی حق شفاعت پیدا می کنند. در این روایت دارد، صد نفر از اهل بیت خودش. در روایات دیگر بیش از این است.
هفتم:
«وَ یَنْظُرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ بِالرَّحْمَةِ»، خدای متعال به او نظر می کند، آن هم نظر رحمت و این مقامات مهمی است که اولیاء خدا به او می رسند و جزء مراتبی است که اهل محبّت به او اشتیاق دارند. «وانظر إلینا نظره رحیمه»، در دعاها و در دعای محبّین است، مناجات المحبّین. یکی از خواسته های محبین همین است که تو به ما نظر کنی، ما هم به سوی تو نظر کنیم. خاصیت این محبت این است که اگر کسی به مقام محبت می رسد، دوست دارد که مورد توجه و عنایت محبوب واقع شود. در قیامت انسانی که به مقام محبت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و اهل بیت (علیه السلام) رسیده یعنی نتیجه اش محبت خدای متعال است که: «ینظر الله عزّوجلّ إلیه بالرّحمه»، خدای متعال به او نظر می کند و این نظر همان نظر رحمت الهی است که حالا این ها احتیاج به گفتگو دارد.
هشتم:
«وَ یُتَوَّجُ مِنْ تِیجَانِ الْجَنَّةِ»، تاج های بهشتی را بر سر او می گذارد که حالا این تاج باید معنا شود؛ همان تاج های نوری است که ارتباط انسان را با مبدأ نور برقرار می کند.
«وَ الْعَاشِرَةُ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ»، دهمین که شاید مهم ترینش است؛ اگر کسی این مقام را پیدا کرد: «یدخل الجنّه بغیر حساب»، چنین انسانی بدون حساب و کتاب وارد بهشت می شود.
«فَطُوبَى لِمُحِبِّی أَهْلِ بَیْتِی»، طبیعتاً این مقام، مخصوص محبّین اهل بیت (علیه السلام) است. روایات فراوان دیگر نیز هست.
در روایات آثار محبت اهل بیت (علیه السلام) و محبت خدای متعال آمده. در حدیث عیون اخبار الرضا آمده، رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: «مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ حَشَرَهُ اللَّهُ آمِناً یَوْمَ الْقِیَامَةِ»، کسی که به مقام محبت برسد، ایمن از همۀ مخاطرات است و به وادی ایمن وارد شده است. بنابراین، در سختی های قیامت که سخت ترین شدائد است، این انسان در وادی ایمن است.
قال النّبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم): «من أحبک کان مع النبیین فی درجتهم یوم القیامة»، کسی که تو را دوست بدارد، هم در درجۀ انبیاء است و هم همنشین آن ها. در قیامت: «من أحبّک ومن مات و هویبغضک فلا یبالی مات یهودیا أو نصرانیا»؛[8] به عکس اگر کسی بمیرد و تو را مبغوض بدارد، فرق نمی کند که یهودی یا نصرانی از دین اسلام خارج است؛ «یهودیاً أو نصرانیاً» یا هر طور بمیرد. از این دست روایات که آثار محبت اهل بیت (علیه السلام) را بیان می کند و همان محبت خدای متعال است، فراوان است.

اولین سؤال قیامت و حسنۀ ماندگار
رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حدیث دیگری فرمود: «أَوَّلُ مَا یُسْأَلُ عَنْهُ الْعَبْدُ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ»، (همه از عیون اخبار الرضا است) اول چیزی که از بنده سوال می کنند این است که آیا وارد وادی محبت و ولایت اهل بیت (علیه السلام) شده یا نه. اگر وارد این وادی شده بود، از بقیه امور ممکن است سوال و جواب شود و اگر نشده بود، اصلاً دیگر سوال و جوابی نیست. اول ما یسئل است مثل صلوه که درباب صلوه دارد و در بالاترش در باب محبت اهل بیت (علیه السّلام) است. حالا یک حدیث نورانی است که من دو سه جمله این حدیث را ترجمه کنم؛ فرمود: «حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حَسَنَةٌ لَا تَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَةٌ»، اگر این محبت آمد که همان محبت خدای متعال است، این حسنه ای است که دیگر هیچ سیّئه ای به او ضرر نمی زند. یعنی چه؟
اگر کسی واجد او شد و او را بدست آورد، دیگر هیچ سیّئه ای به او ضرر نمی زند. «حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حَسَنَةٌ لَا تَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَةٌ»، «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها - وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ»، این همان حسنه ای است که در روایات ملاحظه فرمودید. این آیات را به گونه ایی ای تفسیر کنند، معانی مختلفی دارد و این کلام نورانی قابل بیان است. یکی از آن ها این است که اگر کسی به محبّت اهل بیت (علیه السلام) و محبت امیرالمؤمنین(علیه السلام) رسید، همان محبت خدای متعال است اگر چه این انسان در مراتبی از وجود خودش یا در ظاهر وجود خودش، آلوده شود. این آلودگی به او ضرر نمی زند و خود او هیچ وقت آلوده نمی شود.
اگر کسی در سرّش، باطنش، قلبش و لبّ خودش، محبت اولیاء خدا، معصومین و امیرالمؤمنین (علیه السلام) را داشت، اگر آلوده هم بشود این آلودگی پاک شدنی و تطهیر شدنی است و این طور نیست که این آلودگی حقیقت وجود او را بگیرد؛ کما اینکه روایاتش را مکرر ملاحظه فرمودیم و خواندیم که اگر کسی به مقام محبت اهل بیت (علیه السلام) و به مقام ولایت اهل بیت (علیه السلام) رسید، دیگر هیچ گاه از اعماق وجود خودش آلوده به گناه، تخلف و معصیت نمی شود. همیشه این را عرض کردیم که گناه چیزی نیست إلّا خروج از دایرۀ ولایت خدای متعال و ولایت اولیاء معصوم و ورود به محیط ولایت اولیاء طاغوت. کسی که از عمق وجود خودش به مقام محبت اهل بیت (علیه السلام) رسیده، هیچ گاه از محیط ولایتش خارج نمی شود و در محیط ولایت اولیاء طاغوت وارد نمی شود. لذا، اگر در ظاهر هم معصیتی بکند، این معصیت به حقیقت وجود او لطمه ای نمی زند؛ مثل درّی است که در لجن بیفتد و با یک شستشو پاک می شود و هیچ وقت باطنش آلوده نخواهد شد. محبت باطن، او را از نفوذ سیّئات حفظ می کند اگر چه ظاهرش آلوده شود. این همان است که به تعابیر مختلف در روایات متعددی آمده و فرمودند، محبّ ما مصون و محفوظ است.

محبت اهل بیت، کفاره گناهان
در آن روایت نورانی موسی بن جعفر(علیه السلام)، به حضرت عرض کرد: آقا، بعضی شیعیان شما بدی هایی را مرتکب می شوند که خیلی زشت است نام برد. آیا ما از آن ها تبرّی بجوییم؟ حضرت فرمودند: نه، اگر محبّ ماست از او تبرّی نجوییم ولی از عملش تبرّی بجوییم؛ چون عملش از ما نیست ولی خودش از ما است. عرض کرد: بگوییم فاسق است؟ فرمود: نه، بگویید فاسق العمل و طیّب الروح است؛ بین عمل و خودشان فرق بگذارید. عملش فسق و از محیط ولایت خارج است ولی خودش فاسق نیست، خودش محبّ است. این یک معنای حدیث نورانی است و لذا، این محبّت و ولایت کفّارۀ گناهان هم است.
در زیارت جامعه کبیره خواندیم که: «جعل صلاتنا علیکم؟ و لنا من ولایتکم»، چهار تا خاصیت دارد که یکی از آن ها: «الکفّاره للذّنوب»، کفارۀ گناه و تدارک گناه همین محبت است که موجب طهارت انسان است. اگر ولایت، حقیقت و سرچشمۀ طهارت هستند، انسان به اندازه ای که متصل به آن سرچشمه است طاهر است و طهارت انسان به اندازۀ ارتباطش با آن حقیقت است؛ به اندازه ای که آن حقیقت در وجود انسان جاری شده و علامتش محبت است. اگر حقیقت ولایت را به کسی عنایت کرده باشند، علامت این عنایت دوستی اهل بیت (علیه السلام) و محبت است و این محبت نشانۀ این است که انسان حامل آن حقیقت است و به اندازه ای که انسان به آن حقیقت رسیده به طیب، طهارت، تزکیه و کفارۀ گناهان می رسد. این را عرض کردیم که یکی از شاگردان مرحوم ملا حسین قلی همدانی، شرحی بر زیارت جامعه دارند از شموس الطالعه که شرح دقیق و لطیفی است. از جمله اینکه ایشان آنجا این معنا را بیان کردند و فرمودند: علّت اینکه ولایت اهل بیت (علیه السلام) کفارۀ گناهان است این است که اگر کسی محبت اهل بیت (علیه السلام) را دارد، این محبت مانع می شود که از عمق وجودش، متمایل به معصیت شود و از معصیت لذت ببرد. بلکه انسان محب در همان حالی که معصیت می کند، خودش با معصیت خودش درگیر است، از باطن وجودش تائب و نادم است. این ندامت همان توبه و کفاره است؛ یعنی هیچ گاه گناه به مؤمن ضرر نمی زند. اگر واقعاً خدا ایمان و محبت را به او داده، گناه به او ضرر نمی زند و این معنایش این نیست که مؤمن لااُبالی است.
این را مکرر عرض کردیم، علامت ایمان این است که انسان لااُبالی نیست بلکه علامت ایمان این است که انسان اهل خیر را دوست دارد، عمل خیر را دوست دارد و اگر از دیگری سر بزند، خوشحال می شود؛ از خودش هم سر بزند، خوشحال می شود. بدی ها را دشمن می دارد چه از دیگری سر بزند و چه از خودش. در روایات آمده، علامت مؤمن این است که اگر کار خوبی انجام داد خوشحال می شود و اگر کار بدی انجام داد، متألم و متأثر می شود. بنابراین این معنایش لااُبالی گری نیست. گفته باشیم محب لااُبالی شود، معنایش این است که اگر کسی در مقام محبت بود و بلغزد، این لغزش به واقعیت وجود او ضرر نمی زند. کسی که به مقام محبت خدا رسیده ولی لغزش داشته باشد، لغزش به او ضرر نمی زند. این یک معنای این حدیث نورانی است.
از این لطیف تر معنایش این است که هر کجا محبت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشد، گناه نیست. اصلاً این محبت با بدی جمع نمی شود؛ چون: «إِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ»، همۀ خیرها به وجود مقدس معصومین (علیه السلام) بر می گردد. حضرات معصومین(علیه السلام) مبدأ و منتهای همۀ خیرات هستند. هیچ شرّی نه از آن هاست و نه به سوی آن ها بر می گردد. بنابراین محبت آن ها، معنای حضور آن هاست. هر قلبی که در آن امام(علیه السلام) حضور دارد و در او حقیقتِ ولایت عنایت شده و مورد لطف و توجه است، این قلب به مقام محبت می رسد. این محبت علامت حضور محبوب است و هر کجا آن ها هستند، بدی نیست.

قلب مؤمن، سرچشمه محبت
ممکن است یک کسی ادعای محبت کند و محبت هم داشته باشد ولی محبتش عاریه ای باشد؛ یعنی محبت در اعماق وجودش نیست و محبت را به او عاریه دادند که این همان ایمان مستعار است و این ایمان عاریه ای از او گرفته می شود. ممکن است کسی برای یک وهله ای به مرحله ای از ایمان برسد و حتّی به توحید افعالی برسد؛ به یک مقاماتی برسد و حقایقی را ببیند که محبّتی در او پیدا شود ولی اگر این ها عاریه ای باشد، این محبت و ایمان عاریه ای، با گناه یا لغزش از عمق وجود جمع می شود ولی اگر کسی حقیقتاً از عمق وجودش به مقام محبت رسید، هر کجا محبت است ضرر نیست.

در روایات است که محبت از قلب انسان شروع می شود و بعد منتشر می شود. در روایات آمده اگر برای خود قلب هم مراتبی قائل باشیم، قلب چهار مرحله دارد؛ لب، فؤآد، قلب و صدر است. محبت و حقیقت ذکر، جایش در لب انسان است. محبت اهل بیت (علیه السلام) همان حقیقت ذکر است؛ خودشان ذکرند و محبت شان هم حقیقت ذکر است. حقیقت توجه همان محبت است و حقیقت توجه، حقیقت توجه به محبوب و محبت اوست. اولیاء معصوم (علیه السلام) خودشان عین ذکرند و محبت آن ها و ذکر آن ها، ذکرالله است. توجه آن ها توجه به خدای متعال است، ذکر آن ها ذکرالله است و محبت شان محبت خداست. در آن روایت نورانی آمده که عمیق ترین لایۀ قلب همان لب انسان است و آنجا جای ذکر و حبّ است.

اگر این محبت در قلب، فؤآد و لب انسان شکل گرفت، بعد از آنجا منتشر شد و تا هر کجا که این محبت برود، هیچ سیّئه ای نمی تواند آنجا حضور پیدا کند که قابل جمع نیست. محبت علامت حضور محبوب است و علامت حضور، ذکر است. هر کجا ذکر است، غفلت نیست و هر کجا محبت است محبوب حاضر است که با حضور محبوب، دیگر هیچ بدی نیست. لذا، مراتب وجود انسان از باطن قلب تا مراتب ظاهری قلب و قوای دیگر انسان هر کجا نورانی به نور محبت شد، مصون می شود. همین طور که در روایت آمده: «مبثوثٌ علی الجوارح»، ایمان از قلب مؤمن سرچشمه می گیرد و بعد در جوارح منتشر می شود؛ چشم می شود چشم مؤمن، گوش می شود گوش مؤمن و زبان می شود زبان مؤمن. اگر کسی به اینجا رسید که ایمان و محبت در اعضاء و جوارحش منتشر شد، همۀ اعضا و جوارحش مصون می شود. اگر یک موقعی دیدید که انسان با قوه ای از قوایش معصیت می کند، معنایش این است که محبت و ایمان هنوز در آن قوه نیامده است.

وسیله تقرّب به محبوب
در آن حدیث نورانی معروفی که فریقه ای نقل کردند و در حدیث قرب نوافل هم همین معنا بیان شده که حضرت فرمودند: خدای متعال می فرماید، «مَا یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی بِشَیْ ءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ»، هیچ بنده ای به من نزدیک نمی شود مگر به عملی که من آن عمل را دوست داشته باشم. بیش از فرائض و واجبات، محبوب ترین عمل در نزد خدای متعال همان است که او واجب کرده و جزء فرائض قرار داده چه فرائض ایمانی باشد و چه عملی، در نزد او محبوب ترین است. فرمود: ولی قرب مؤمن در همین حد متوقف نمی شود. «وَ إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ»، سپس قرب نوافل است که تا به جایی می رسد، من او را دوست می دارم. «حَتَّى أُحِبَّهُ»،[9] حتی او مرا دوست می دارد و در اثر عمل به فرائض و نوافل به مقام محبت می رسد.

در بعضی نقل ها این است که فرمود: «فإذا أحبّنی فأحبت»، وقتی به مقام محبت رسید، من او را دوست می دارم و وقتی کسی محبوب خدا شد: «کُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا»، فرمود: من چشم، گوش، زبان، دست و پای او می شوم. این معنایش چیست؟ معنایش همین است که اگر کسی به مقام محبت و ولایت رسید، حقیقت ولایت به او عطا می شود و وقتی عطا شد دیگر این دست، دست او نیست؛ چشم، چشم او نیست؛ گوش، گوش او نیست و زبان هم زبان او نیست. به تعبیر دیگر، با قوۀ خود کار نمی کند بلکه با ارادۀ محبوب کار می کند؛ او حضور پیدا می کند و متصدّی می شود.

محبت، علامت حضور محبوب
اگر انسان به مقام محبت رسید و این محبت در اعضاء، جوارح و قوای انسان منتشر شد، همۀ قوای انسان محبّ شد و این محبّ محبوب می شود. وقتی محبوب شد دیگر کسی که با این کار می کند خودش نیست. به تعبیر دیگر، محبّ اراده اش در دست خودش نیست و اول چیزی که باید به محبوب واگذار کند، حول و قوه اش است. اگر واقعاً محبّ است و این طوری شد که محبّ حول و قوۀ خودش را واگذار کرد، این حول و قوه دیگر در اختیار او است و دیگر هیچ سیّئه ای را آنجا راه نمی دهد. در واقع محبّت علامت حضور محبوب است و هر کجا او هست خوبی هست. شاید معنای این حدیث نورانی این است: «حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حَسَنَةٌ لَا تَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَةٌ» ، هر کجا محبت است، سیّئه نیست و این خوبی است که هیچ سیّئه ای نمی تواند به صاحب او ضرر بزند. اگر عضوی از اعضای انسان یا قوه ای از قوای انسان دچار سیّئات شد، علامت این است که محبت در آنجا نیست و این همانی است که در بعضی از روایات آمده که  مؤمن اگر گناه کند، در آن حال و در آن فعل ایمانش از او سلب می شود و محال است با ایمان گناه جمع شود.

لذا، هر کجا خاصیت نورانیت محبت است، محبّت علامت حضور محبوب است. «أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکَرَنِی»، در روایات است: «فإذا أحبّنی فأحبت»، هر کجا محبت حقیقی است، محبوب است و هر کجا محبوب است وادی ایمن است. هیچ سیّئه ای، چه منکر ظاهری و چه منکر باطنی به محیط ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) راه پیدا نمی کند. ولایت علی بن ابیطالب(علیه السلام)، حصنی آن حصن حصین خداست. به تعبیر دیگر، همه جا را شیطان می تواند برود جز وادی ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام)؛ آن محیطی است که دست شیطان به آن نمی رسد. «إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِین »، شیطان به آن وادی راه ندارد، سیّئه به آن وادی راه ندارد. هر کجا محبت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، آنجا محیط ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و محیط حکومت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.

به تعبیر دیگر، هر کجا محبت است، حکومت محبوب است. اگر چشم انسان معصیت می کند، از محیط حکومت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و از محیط محبت خارج است. هر منطقه ای از مناطق وجود انسان که نورانی به نور محبت شد یعنی مملکت امیرالمؤمنین شده است. یعنی ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در آنجا حضور دارد. محبت، علامت حقیقت ولایت است و معنایش این است که آن حقیقت به او عنایت شده و تحت ولایت قرار گرفته است. لذا، اگر کسی در مقام محبت تام بود، می شود ولیّ الله که به مقام ولایت رسیده؛ این انسان کسی است که در وادی ایمن است. «کُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ»، می گوید: گوش، دست، زبان و قوایش مال خودش نیست. اگر کسی محبّ است، مال محبوب است و در مملکت محبوب وارد شده. وقتی وارد در مملکت محبوب شد دیگر وادی امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و آنجا سیّئه محال است که نفوذ پیدا کند. این ها آثار و برکات محبت است؛ محبت اولیاء خدا و محبت معصومین(علیه السلام)، همان محبت خدای متعال است.

درجات محبت خدا
محبت دوستان خدا، همه محبت خداست امّا محبت درجاتی دارد. در خلوص، خالص ترین محبتِ خدای متعال آن محبتی است که به آن حبیب حقیقی، به آن کسی که جز خدا در آن نیست، جز ذکر در آن نیست، عین ذکرالله است و عین کلمه حبّ است، تعلق می گیرد. عالی ترین و خالص ترین محبت، محبت اوست که این محبت، طریق محبت خداست. اگر انشاءالله خدای متعال توفیق داد. اگر محبت معصوم(علیه السلام) آمد، خاصیتش این است که انسان هر کجا او هست، دوست می دارد. در روایات آمده، محبت دوستان محبت ماست و مجازی نیست؛ چون اگر کسی دوست شد، در مملکت او وارد شده. هر قلبی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) دوست می دارد، عرش و محیط ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. لذا، نمی شود کسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) را دوست داشته باشد و آن قلب را دوست نداشته باشد؛ چون محیط ولایت و دایرۀ وجودی مملکت، حضرت است. محیط نورانیت حضرت است.

لذا، هر کسی به مقام محبت و نورانیت رسیده، آنجا مقام حضور معصوم(علیه السلام) است. مقام حضور معصوم(علیه السلام)، مقام مصونیت حضرت است. اگر کسی می خواهد به یک جایی برسد که هیچ چیز به او ضرر نزند، ضابطۀ کلی اش این است: «حبّ علیٍّ حسنه لا یضرّ معها سیّئه». هر عضوی از اعضا و مرتبه ای از مراتب وجودش که نورانی به این محبت شد؛ به شرط اینکه این محبت، محبت عاریه ای نباشد و مستقرّ باشد، آن وادی، وادی ایمن است. محیطی است که محبوب، خدای متعال است و خدای متعال او را در محیط ولایت خودش و در محیط وادی امن قرار می دهد.

ذکر مصیبت
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یا ابا عبدالله وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکُمْ مِنِّی جَمِیعاً سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیَارَتِکُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِین».
             ایّ درّ یگانه ولایت░▒▓▓▒░محبوبه خانه ولایت
     ای گنج حسین در خرابه░▒▓▓▒░پیوسته به گریه و عنابه
    ای فاطمه را سرور سینه░▒▓▓▒░زهرای سه سالۀ مدینه
        یادآور فاطمه در قنوتت░▒▓▓▒░فریاد حسین در سکوتت
علائم محبت خدا و بندگی خدا محبت امام حسین در همه وجود اوست
         نازک بدنت پر از نشانه░▒▓▓▒░از بوسه گرم تازیانه
 از خون سرت ز ضربت سنگ░▒▓▓▒░گیسوی مقدّست شده رنگ
     روی تو حسین را صحیفه░▒▓▓▒░آزرده ز سیلی سقیفه
   بر فرق تو ریخت ای گل پاک░▒▓▓▒░خاکستر و سنگ وخار و خاشاک
         ای ماه به خاک آرمیده░▒▓▓▒░برخیز ستاره ات دمیده
 چشمی بگشا که دل بر آمد░▒▓▓▒░برخیز که یار با سر آمد
       بر دیدن روی یار امشب░▒▓▓▒░روپوش بزن کنار امشب
   دوران غمت به سر رسیده░▒▓▓▒░گمگشته ات از سفر رسیده
این است که ظهر روز عاشور░▒▓▓▒░با گریه شده از تو کم کمک دور
وقتی از کنار خیمه هایش فاصله می گرفت؛ مرحوم محدث می نویسد، دختر سه ساله ای دوید و دامن بابایش را گرفت و گفت: بابا می روی میدان ولی بدان که دخترت تشنه است. این است که با دلی پر از درد،  بر عمه سفارش تو را کرد. این است که زیر چوب دیدی و قرآن از دهان او شنیدی.
مرحوم محدّث نقل کردند که وقتی یزید دست به چوب خیزران برد، صدای تلاوت قرآن امام حسین(علیه السلام) در مسجد اموی پیچید و این دخترک ها روی دوش بزرگترها بالا رفتند. دختر امام حسین(علیه السلام) روی دوش عمّه رفت، یک نگاهی کرد و دید سر بابایش میان تشت قرآن می خواند و یزید با چوب خیزران به لب و دندانش جسارت می کند. نوشتند: این کودک تب کرد، بیمار شد و دیگر از این بیماری بیرون نیامد.
    این هستی توست در برش گیر░▒▓▓▒░گل بوسه ز روی عنبرش گیر
  بگشوده دو چشم خود به سویت░▒▓▓▒░با گریه نگه کند به سویت
روپوش را کنار زد دید بابا با سر آمده، دست های کودکانه اش را دراز کرد، با محبت و کمال لطافت، سر بابا را در آغوش گرفت.
           کی مهر سحر طلوع کرده░▒▓▓▒░مه پیش رخت خضوع کرده
             قربان دو چشم نیم بازت░▒▓▓▒░خاموشی و اشک جان گدازت
   این اشک دو دیده ات مرا کشت░▒▓▓▒░رگ های بریده ات مرا کشت
        شب از سفر آمدی پدر جان░▒▓▓▒░وقت سحر آمدی پدر جان
   کی جسم تو را به خون کشیده░▒▓▓▒░رگ های گلویت را بریده
    گیرم که لبت ز چوب خسته اند░▒▓▓▒░دندان تو را چرا شکستند
«السّلام علی الفقر المقروء بالقدیم»؛
        چشم تر و کام خشک داری░▒▓▓▒░از خاک تنور مشک داری
              قرآن خدنگ وای بر من░▒▓▓▒░پیشانی سنگ وای برمن
           خجلت زده از تو و عمویم░▒▓▓▒░از آب دگر سخن نگویم
        القصه در آن سیاهی شب░▒▓▓▒░سر بود و رقیه بود و زینب
       بر عمّه وفای خود نشان داد░▒▓▓▒░لب بر لب شه نهادو جان داد
        خاموش چرا به انجمن شد░▒▓▓▒░پیراهن کهنه اش کفن شد
با بابا صحبت کرد؛ آنچه مقاتل نوشتند، چند جمله بیشتر نیست: «بابا من الّذی قطع وریدک من الذی أیتمنی علی صغر سنّی»، دیدند خم شد و لب ها را بر لبان سید الشهدا(علیه السلام) گذاشت؛ حضرت رقیه(سلام الله علیها) یک طرف و سر مطهّر سیدالشهدا(علیه السلام) هم یک طرف.
حجت الاسلام و المسلمین رفیعی
░▒▓▓▒░░▒▓▓▒░░▒▓▓▒░░▒▓▓▒░░▒▓▓▒░░▒▓▓▒░
[1] . بحارالأنوار، مجلسی/ 27/78 باب 4- ثواب حبهم و نصرهم و ولایتهم.
[2] . همان.
[3].الکافی، شیخ کلینی/2/455، باب محاسبةالعمل.....، ص: 453.
[4].الکافی، شیخ کلینی/2/128، باب ذم الدنیا و الزهد فیها ....
[5]. همان.
[6] . همان.
[7]. بحارالأنوار، مجلسی/ 27/78 ، باب 4- ثواب حبهم و نصرهم و ولایتهم.
[8] . همان.
[9]. همان.

منبع : واعظون