دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

علت اختلاف شیعه و سنی درباره مساله آمین گفتن بعد از اتمام سوره حمد در نماز

علت اختلاف شیعه و سنی درباره مساله آمین گفتن بعد از اتمام سوره حمد در نماز



اهل بیت علیهم السلام که نزدیک‌ترین افراد به پیامبر اکرم (ص) هستند، به "آمین گفتن بعد از حمد در نماز" فرمان نداده بلکه آن را نفی کرده‌اند.

این روزها بسیاری از مومنان در نقاط مختلف کشور اسلامی‌مان، خودشان را برای حضور در خانه امن الهی و ادای فریضه حج آماده می‌کنند و در تکاپوی دانستن احکام مربوط به این فریضه هستند اما یکی از موضوعاتی که به طور حتم در حین حضور در کشور عربستان با آن مواجه خواهند شد، «آمین» گفتن‌های بلند بعد از سوره حمد در نمازهای جماعت از سوی نمازگزاران است که ممکن است سوالاتی را در ذهن آنها ایجاد کند زیرا گاه شده است که حتی به نمازگزاران شیعه به همین جهت اعتراض می‌کنند که چرا آمین نمی‌گویید؟

برای توضیح این مطلب و پاسخ به معترضان باید گفت: یکی از اموری که در نزد فقهای همهٔ مذاهب از مسلمات است این است که عبادات توقیفی است ۱؛ یعنی باید مقدار و کیفیت آن به اذن شارع باشد و خروج از آن اندازه بدعت و تشریع محرم به شمار می‌آید.

در حاشیه مغنی ابن قدامه آمده: عبادات توقیفی است و هیچ جزء یا شرطی از آن با قیاس یا علت تراشی ثابت نمی‌شود به ویژه نماز. ۲

رسول الله (ص) نیز فرمود: این نماز صلاحیت ندارد که چیزی از کلام انسان‌ها به آن افزوده شود. ۳

بنابراین اهل سنت که جزء اضافی (یعنی آمین گفتن پس از حمد) را مستحب می‌شمرند، باید دلیلی برای آن اقامه کنند نه شیعیان که به سنت پیامبر عمل می‌کنند.

نظر اهل بیت علیهم السلام درباره آمین گفتن بعد از حمد

اهل بیت علیهم السلام که نزدیک‌ترین افراد به پیامبر اکرم (ص) هستند، به چنین سنتی فرمان نداده بلکه آن را نفی کرده‌اند. جمیل بن دراج از امام صادق (ع) نقل می‌کند: هرگاه پشت سر امام جماعت مشغول نماز بودی هنگامی که امام از خواندن حمد فارغ شد بگو: الحمدلله رب العالمین و آمین مگو. ۴

در روایت دیگری از محمد حلبی نقل شده که از امام صادق (ع) پرسیدم: هنگامی که از فاتحة الکتاب فارغ شوم آمین بگویم؟ حضرت فرمود: نه ۵.

امام باقر (ع) نیز به گونه‌ای دیگر به ترک این سنت ناپسند فرمان می‌دهد. زراره از امام باقر (ع) نقل می‌کند که فرمود: هرگز هنگامی که از خواندن فارغ شدی آمین مگو و اگر خواستی بگو: الحمدلله رب العالمین. ۶

براساس نظر اهل بیت (ع) آمین گفتن پس از خواندن سوره حمد موجب بطلان نماز می‌شود؛ زیرا آمین گفتن کلام آدمی است و دلیلی بر استحباب آن در نماز وجود ندارد. به همین جهت فقهای شیعه دربارهٔ آن چنین گفته‌اند:

شیخ مفید: پس از خواندن حمد نباید آمین گفت. ۷

شیخ طوسی: گفتن آمین موجب بطلان نماز می‌شود چه پنهانی و چه آشکار. چه قبل از پایان حمد و چه بعد از آن برای ماموم و امام در هر حال. ۸

علامه حلی هم می‌گوید: آمین در آخر حمد نزد امامیه حرام است و با گفتن آن نماز باطل می‌شود. ۹

اختلاف در دیدگاه سایر مذاهب اسلامی

اما از نظر مذاهب دیگر فقهی درباره آن اختلاف است. نووی در این باره می‌گوید: رای ابوحنیفه آن است که امام «آمین» را بلند و ماموم آهسته بگوید.

از مالک دو روایت است. یکی مثل رای ابوحنیفه است و دیگر آن که اصلا در نماز گفته نشود.

رای شافعی آن است که ماموم به حدی بگوید که تنها خودش بشنود. ولی کلام دیگری از او نقل شده است که باید بلند بگوید. رأی احمد بن حنبل آن است که برای نمازگزاران مستحب است آمین به جهر (بلند) بگویند. ۱۰

اهل سنت برای اثبات مدعای خود به روایاتی متوسل شده‌اند که همگی خدشه پذیرند و نمی‌توانند چنین عمل مستحب موکدی را که با این شدت در صفوف جماعت خود اجرا می‌کنند اثبات کنند.

ابوهریره و مستند اصلی برای این کار!

مستند اصلی برای چنین کاری روایاتی است که از ابوهریره نقل شده است. وی می‌گوید که رسول خدا (ص) فرمود: هرگاه امام به «ولا الضالین» رسید بگویید: آمین ۱۱.

همچنین روایات دیگری از وی به همین مضمون نقل شده است.

ابوهریره متهم‌ترین راویان حدیث است. ذهبی نقل می‌کند که عمر بن خطاب ابوهریره را از نقل حدیث منع کرد. حتی او را با تازیانه زد و به او گفت: زیاد از پیامبر (ص) نقل حدیث کردی... اگر دست از نقل حدیث از پیامبر (ص) بر نداری تو را به قبیله‌ات (دوس) تبعید خواهم کرد یا به سرزمین قرده خواهم فرستاد. ۱۲

ابوحنیفه می‌گوید: تمام اصحاب پیامبر (ص) نزد من ثقة و عادل‌اند و حدیثی که از طریق آنان به من رسیده صحیح و پذیرفتنی است مگر احادیثی که از طریق ابوهریره رسیده است (که مورد قبول من نیست، بلکه همه آنها نزد من مردود است.) ۱۳

اهل سنت در روایاتی دیگر آمین گفتن را از امام علی (ع) نقل می‌کنند. چنانکه ابن ماجه به سند خود از علی (ع) نقل می‌کند که فرمود: از رسول خدا (ص) شنیدم که بعد از «ولاالضالین» آمین گفت. ۱۴

باید دانست در سند این روایت، محمد بن ابی عبدالرحمن بن ابی لیلی وجود دارد که حافظه‌اش جدا ضعیف است. ۱۵

شعبه هم می‌گوید: من کسی بدحافظه‌تر از ابن ابی لیلی ندیدم. ۱۶

همچنین در سند این حدیث ابن عدی هست که ابوحاتم در حق او می‌گوید: او شخصی است که به حدیثش احتجاج نمی‌شود. ۱۷

براستی با این ضعف سند چگونه می‌توان آن را مستند یک حکم فقهی قرار داد؟

اهل سنت از ابی داود روایتی نقل کرده‌اند که به سندش از ابی زهیر نقل می‌کند که پیامبر اکرم (ص) فرمود: دعای خود را به آمین ختم کنید زیرا در این صورت به اجابت نزدیک‌تر است. ۱۸

در سند این حدیث هم ابومصبح مقرائی قرار دارد که مجهول است پس سند حدیث ناتمام است. ۱۹ و همچنین از نظر دلالت هم اضطراب دارد؛ زیرا مربوط به آمین گفتن بعد از فاتحة الکتاب در نماز نیست و اصلا ذکری از نماز در این روایت نشده است. تنها مطلبی که این روایت دارد، آمین گفتن پس از دعا است بدین ترتیب می‌بینیم که همه روایات وارد شده در این باب که در آنها ذکری از آمین گفتن آمده است اشکال سندی دارند.

منابع:

۱- عاملی، سیدجواد حسینی، مفتاح الکرامه، ج۸ص۲۳۸، قم، دفتر انتشارات اسلامی، اول، ۱۴۱۹

۲- مغنی ابن قدامه، ج ۱، ص ۵۰۶.

3- صحیح مسلم، کتاب المساجد و مواضع الصلاه، باب تحریم الکلام فی الصلاه، ص۲۵۲ح۱۰۸۶.

۴- وسائل الشیعه، کتاب الصلاه باب عدم جواز التامین، ج ۷ ص ۶۷، . ح۷۳۶۲.

۵- همان، ح۱۰۸۴.

۶- همان، ح۱۰۸۵.

۷- شیخ مفید، محمد، المقنعه، ص ۱۰۵، قم، دفتر انتشارات اسلامی، .

۸- طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج ۱، ص ۳۳۲، قم دفتر انتشارات اسلامی، .

۹- حسن بن مطهر حلی، تذکرة الفقهاء، ج ۳ص۱۶۲، مساله ۲۶۵. قم موسسه آل البیت، اول، ۱۴۱۴.

۱۰- المجموع، ج ۳، ص ۳۷۳.

۱۱- بیهقی، سنن کبری، ج۲ص۵۵

۱۲- سیراعلام النبلاء، ج ۲، ص ۴۳۳.

۱۳- عبدالحمید ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص ۶۸.

۱۴- سنن ابن ماجه، ج ۱ ص ۲۷۸.

۱۵- همان

۱۶- دارقطنی، علی بن عمر، علل الدار قطنی، ج ۳، ص ۱۸۶.

۱۷- تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۱۹۰.

۱۸- سنن ابی داود، ص۱۸۰کتاب الصلاه بان التامین، ح۹۳۸.

۱۹- عظیم آبادی، محمد، عون المعبود، ج۳، ص ۱۵۱، بیروت، دارالکتب العلمیه، دوم، ۱۴۱۵.

 

علل گرایش ایرانیان به تشیع وروند گسترش آن درایران

مقدمه

یکی از دغدغه های مهم پژوهشگران مسئله تشیع مردم ایران است .که در این خصوص نظرات مختلف ومتفاوتی ارائه شده است .پژوهش دراین مسئله پس از استقرار صفویان ورواج مذهب تشیع درایران عموماً از سوی خاورشناسان انجام شده است وآ نان با بررسی این موضوع به نتایج مختلفی رسیده اند .ایرانیان ازدورۀ خلیفه دوم به تدریج مسلمان شده اند ایران وبطور نسبی بایستی گرایش سنی داشته باشند اما بااین وجود چرا مذهب اکثریت مردم ایران تشیع آن هم اثنی عشری است ؟درپاسخ به این پرسش باید به دونکته توجه کرد:

عوامل شیعه شدن ایرانیان کدامند؟ این عوامل چگونه درطول زمان ومراحل مختلف به اوج خود رسید تاجایی که اکنون اکثر مردم ایران شیعه می باشند!

دوپرسش فوق باعث پژوهشهای گسترده درحوزه شیعه گرایی ایرانیان شده است که در ذیل اهم نظریات ارائه شده  توسط پژوهشگران ایرانی وغیر ایرانی می آید :

الف: ایرانیان به خاطر عادت به حکومت موروثی درادوار تا ریخ ،به رهبری موروثی اعتقاد پیدا کرده اند وپس از اسلام نیز اندیشه خود را مطابق با امامت ورهبری امام علی (ع) و اولاد او دیدند [1]

ب: ایرانیان باستان حکومت را آسمانی وموهبت الهی می دانسته اند ،پس از پذیرش اسلام اندیشههای خود را با مذهب تشیع منطبق یافتند [2]

ج: از دواج امام حسین با شهر بانو دختر یزدگرد سوم [3]

د: اساسا" تشیع واکنش تند ایرانیها دربرابر اعراب مهاجم بود به ویژه بنی امیه که نسبت به امویان که اکثراً ایرانی بودند رفتار خوبی نداشتند وهمین رفتار باعث روی آوردن ایرانیان به تشیع شد تا به این وسیله آئین زدرتشتی را درپوشش تشیع حفظ نمایند

نویسندگان بسیاری دررد این نظرات پاسخ گفته اند به اجمال باید گفتن که تشیع سابقه ای فر اتر ازایران دارد  درواقع تشیع خاستگاه عربی دارد نه ایرانی ولفظ شیعه اول بار توسط پیامبر بر یاران علی (ع) نهاده شد . [4]

هسته اولیه تشیع  پنج نفر بوده اند علی (ع) سلمان ،ابوذر ،عمار ،مقداد.روند گرایش ایرانیان به تشیع تدریجی بوده از همان قرن اول به تدریج ادامه داشته ونایتا ً دردوره صفویه به تکامل رسیده است .رسول جعفریان مورخ معاصر بارد دیدگاهی ارائه شده قائدل است به اینکه مراحل تطور وگسترش درایران را به چهار مرحله تقسیم می کند وآنان را در هر مرحله متاثر از خارج از ایران می داند وی می نویسد:

نوبت اول ،مهاجرت طایفۀ اشعری ها از عراق به قم به نوبه خود هسته اصلی تشیع درایران بوده است درنیمه دوم قرن اول

نوبت دوم ،تأثیر مکتب دوشیخ بزرگ شیعه ،مفید وطومی دربغداد ونجف بر تشیع وی وحیال ایران که طی قرن پنجم رخ داده است

نوبت سوم ،تأثیر مکتب حلّه وحلب وبه طور مشخص علامه حلی برتشیع ایرانیان دردوره ایلخانیان مغول است

نوبت چهارم ،تأثیر شامات ،وبا تأکید برجبل عامل وعراق برایران دردوره صفوی است .[5]

ایرانیان نه براساس توهمات برخی خاورشناسان ومتعصبین ، تشیع رامانند اسلام با شناخت وآگاهی درست انتخاب کردند شهید مطهری دراین زمینه می نویسد :ریا

«حقیقت این است که علت تشیع ایرانیان وعلت مسلمان شدن آنان یک چیز است :ایرانیان روح خود را با اسلام سازگار دیده وگم گشته خویش را دراسلام یافت .مردم  ایران که طبعاً مردمی با هوش بودند،به علاوه سابقه فرهنگ وتمدن داشتند وبیش از هر ملت دیگر نسبت به اسلام شیفتگی  نشان دادند وبه آن  خدمت کردند.مردم ایران بیش از هر ملت دیگر به روح ومعنی اسلام توجه داشتند به همن دلیل توجه ایرانیان به خاندان رسالت از هرملت دیگر بیشتر بود، از این رو تشیع درمیان ایرانیان نفوذ بیشتری یافت یعنی ایرانیان روح اسلام ومحتوای اسلام را نزد خاندان رسالت یافتند ،چرا که فقط خاندان رسالت بودندکه پاسخگوی پرسش ها ونیازهای واقعی روح ایرانیان بودند.آن چیزی که بیش از هر چیز دیگر روح تشنه ایرانی را به سوی اسلام می کشید ،عدل ومساوات اسلامی بود.ایرانی قرنها از این نظر محرومیت کشیده بود وانتظار رفع آن را داشت .آنها دیدند ،آن عدالت وصفا ومساوات اسلامی که روح تشنه آنها را سیراب می کند تنها درخاندان رسالت یافت می شود .» [6]

 

 

 

 

علل گرایش ایرانیان به تشیع وگسترش آن

تاریخ تشیع درایران نشان می دهد که ایرانیان از قرن اول تا حدود قرن هفتم به تدریج ومرحله به مرحله به تشیع گرویده اند واین گرایش درهرمرحله بسیار عمیق وگسترده بوده است .از سوی دیگر تشیع ایرانیان غالباً اعتقادی وداوزده امامی بوده است .درذیل عواملی کلا گرایش ایرانیان به تشیع وروند گسترش آن نقش داشته می آید .

1- مرحله اسلام گرایی ایرانیان درنیمه نخست قرن اول نقش سلمان .

ظلم وستم وهرج ومرج درحکوت ساسانی وآئین تحریف شده زردتشتی زمینه را برای پذیرش اسلام از سوی ایرانیان فراهم کرده بود از سوی دیگر رفتار واخلاق مسلمان گردند پس از این مرحله به تدرج بذر تشیع که اسلام ناب بوده دردل ایرانیان با توجه به اینکه دردوره خلفا نسبت به آنان تبعیض روا می شد و آنها را شهروند درجه دو حساب می کردند با مشاهده شیوه حکومت علی (ع) و شیعاین آن حضرت ،جهت گیری گرایش آنان را تعیین می کرده .[7]

2-امامت علی (ع) درکوفه

شرایط پیش آمده درزمان  خلفا خصوصاً خلیفه سوم باعث گردیده که مردم از خلیفه سوم به علی (ع) پناه ببرند وبا وجود اکراه آن حضرت حکومت را پذیرفت .علی (ع) بعد از جنگ جمل مرکز حکومت را از مکه به کوفه انتقال داد .[8]

باتوجه به اینکه ایرانیان بسیاری درکوفه زندگی می کردند وشهرهای اطراف مانند مدائن،ساباط و..نیز به کوفه نزدیک بودند ورفت وآمد زیاد –به کوفه داشتند طبعاً ملاقات وبرخورد آنها با علی(ع) بیشتر بود . وبا توجه به سخنرانیهای آن حضرت درمسجد کوفه باعث می شده ایرانیان را ه را از بیراه تشخیص دهند.

مرحوم علامه «سید محین امین » می نویسد هنگامی که علی (ع) درعراق سکونت کرد بسیاری از مردم کوفه وشهرهای اطراف به تشیع گرویدند و هنگامی که کارگزاران آن حضرت به شهرها می رفتند بسیاری بر اثر راهنمایی آن حضرت شیعه می شدند به این ترتیب تشیع در مکه ،یمن ،مصر ،عراق و ایران روز به روز گسترش پیدا کرد.[9]

بعلاوه علی (ع) با برخورد درست واسلامی با ایرانیان موجبات جذب آنها را فراهم می نمو د طوری که اعراب نسبت به این تعامل علی (ع) با موالیان اعتراض می کردند.

روزی اشعث بن قیس به عنوان اعتراض به علی (ع) گفت این افراد حمراء(ایرانیان) بر ماچیره شده اند وتوجلوی آنها را نمی گیری .امام از این سخن خشمگین شد وبه عنوان دفاع از ایرانیان به اشعث فرمود : این عربهای شکم پاره،دربسترهای نرم  می آرمند ،ولی آنها درروزهای سوزان درتلاش وفعالیت اندآنگاه همین رفاه طلبان شکم پاره به من می گویند آنها ]ایرانیان [ را طرد کنم ...سوگند به خدا ،از رسول خدا شنیدم که فرمود :آنها ] ایرانیان [ شما را به خاطر برگردان به سوی اسلام می زنند  همانگونه که شما را درآغاز برای گرایش به اسلام آنان را می زدید می زدید .[10]

بی تردید حضور علی (ع) درکوفه مرحله جدیدی برای گرایش ایرانیان به تشیع بوده است در این مدت (حکومت علی (ع) ) تشیع رسماً به عنوان اسلام ناب دربرابر آئین عثمانی و...قرارگرفت امام (ع) نقش مهمی درگرویدن ایرانیان به تشیع داشت خاورشناسان زیادی به این نکته تاکید دارند از جمله فان فلوتن می نویسد:

یکی از علل گرایش ایرانیان به تشیع این بوده که آنها شیوه ای انسانی را جزء درخط فکری امام علی (ع) نیافتند.[11]

درمجموع می توان نتیجه گرفت ومشا هده فضایل انسانی و ارزشهای عالی که در زندگی امام علی (ع) دیده می شد موجب محبوبیت عمیق حضرت نزد ایرانیان شد .این علاقه وعشق اگر چه درآغاز جنبه اجتماعی وسیاسی داشت وآنان را به سوی تشیع سوق می داد ،درنهایت به تشیع اعتقادی آنان انجامید وایرانیان بر این عقیده که امامت امام علی (ع) از مبانی وحی سرچشمه می گیرد اعتقاد کامل پیدا کردند.

3- نهضت عاشورا وپیامد آن درتشیع ایرانیان

نهضت عظیم امام حسین (ع) برخاسته از متن اسلام ناب برضد ستمگران اموی به سرکردگی یزید ین این نهضت توانست مسلمانان مظلوم ،ازجمله موالیان را به سوی خاندان رسالت سوق دهد .خون پاک وجوشان شهدای کربلا قیامهایی به وجود آورد که ایرانیان در اکثر این قیامها از جمله قیام مختار ،شرکت فعال داشتند .علامه سید محسن امین دراین مورد می نویسد:

«هنگامی که حسین (ع) شهید شد اکثر مسلمانان این حادثه را بسیار بزر گ شمردند ،حتی بعضی از اموی ها تکان خوردندو.برتری خاندان پیامبر را دریافتند ،واز ظلمی که برآنها شده متأثر شدند واحساس کردند که از حمایت از آل محمد (ص) تقصیر وکوتاهی نموده اند این حادثه باعث شده بسیاری از بنی امیه از دستگاه اموی جدا شوند وبه بنی هاشم وعلویان گرایش پیدا کنند. روگردانی خاندان نبوت زیاد شد ند بعلاوه حادثه حرهّ و قیام توابین و....موجب روگردانی سایر از مردم از بنی امیه شد.این افزایش وگرایش به ] تشیع [ هم چنان تا آخر حکومت بنی امیه درشهرهای ایران ، مخصوصاً درقم ادامه داشت واکثر شیعیان درکوفه وخراسان بودند.»[12]

تنفر از بنی امیه به جایی رسید که معاویه بن یزید وقتی پس از یزید به خلافت رسید حدودچهل روزحکومت کرد.بالای منبر رفت وکردار زشت پدران خود را باه باد انتقاد گرفت وجدش را لعنت کرد واز اعمال آنها اظهار بیزاری کرد وگریه شدید ی نمود و د رحضور مردم از خلافت استعفا نمود . او پس از 25 یا چهل روز از دنیا رفت وبه نقلی او را مسموم کردند.عجیب اینکه بنی امیه معلم او بنام عمر بن مقصوص را دستگیر کردند وبه اوگفتند : تو بودی که عشق علی (ع) وبغض بنی امیه را به معاویه بن یزید آموزش داده ای او گفت : چینه نیست ،بلکه اوفطرتاً به علی (ع) تمایل داشت  این سخن از عمر بن مقصوص پذیرفته نشد واو را زنده به گور کردند.[13]

4- محبوبیت اهل بیت :

محبوبیت علویان واهل بیت میان مسلمانان وایرانیان از دلایل گسترش تشیع درمناطق مختلف جهان به ویژه ایران است .اهل بیتی که درادوار تاریخ با عنوان «علویان »ولقب «شریف »شناخته شده اند .

این محبوبیت دردرجه نخست برگرفته از اعتنای قرآن به «ذوی القربی [14]»و«آیه تطهیر[15] » وعلاوه بر قرآ ن روایات فراوانی هم درفضایل اهل بیت به خصوص علی (ع) توسط صحابه وتابعین درنقاط مختلف جهان اسلام به خصوص عراق نقل می شد وزمینه را برای دوستی بیشتر آنان نسبت به اهل بیت فراهم می کرد .[16]

بخش دیگر از نظر علویان نیز سجایای علمی به اخلاق وسیاسی خود آنان بود که با عشق وعلاقه طبیعی مردم به خاندان پیامبر (ص) ترکیب می شد. نکته اخیر درتمام درتمام قرون عامل نفوذ تشعیع دربلاد مختلف بوده است .

این علاقه به حدی بوده اگر درمناطق سنی نشین یک علوی پرهیز گار درمی گذشت یا به شهادت می رسید ،برای وی بقعه ای ساخته وقبرش ،مزار ی شد وبه این ترتیب بذر تشیع وحب اهل بیت دراین نقاط کاشته می شد .

اعتنای اهل سنت به مقام علویان درگذر تاریخ ،کاملا ً قابل درک است .نمونه های جانبی را شبلنجی نقل کرده است .شریف که لقبی برای علویان بوده ،عهدتاً درقرن چهارم به بعد درتمامی دنیای اسلام مورد استفاده بوده واهل سنت برای شرفاء احترام فوق العاده ای قائل بوده اند.[17]

زهد شیعیان ،نیز یکی از علل نفوذ وعامل ایجاد محلولیت علویان وگرایش به تشیع بوده است .

غاب علویان ودوستانشان درانجام فرائض دینی تقیّد حساب شده ای دشاتند وپای بند آنها به اسلام درمیانشان آشکار بوده .مردم فرق بیت اسلام علوی با اسلام اخموی وعباسی را کاملا ًتشخیص می دادند تعادل شیعه وتقوی علمی و عملی آنها سبب جذب مردم می شد دررأس شیعیان ،علویان ودررأس آنان امامان شیعه بودند که این ویژگی ها را دارا بودند .سفیان ثوری گفت: «هل ادرکت خیر الناس الا الشیعه[18] » آیا بهترین مردم را جز شیعه دیده ای ؟

ابن زیاد وقتی که می خواست محل اختفای مسلم را درکوفه بیابد غلامش را فرستاد وبه اوگفت :چون شیعیان زیاد نماز به پای می دارند ،به مسجد برو و هرکس را با این ویژگی یافتی ،به وسیله وی محل اختفای مسلم را پیدا خواهی کرد وغلام وقتی وارد مسجد شد مسلم بن عوسجه را دراین حال دید واز طریق او موفق مخفیانه مسلم را پیدا کند.[19]

مظلومیت علویان نیز از دیگر دلایل محبوبیت اهل بیت ونفوذ تشیع بوده است .

اهل بیت وعلویان  در فشار ها وستم هایی که درحق آنان اعمال می شد مظهر مظلومیت بوده اند این مطلب درمیان خود اهل بیت سابقه داشت علی بن الحسین (ع) سالها درعزای پدرش ودیگر افراد اهل بیت که درکربلا به شهادب رسیدند اشک ریخت  .این مظلومیت درجریان سرنگونی امویان ،پشتوانه مهم روحی جامعۀ اسلامی بود که عباسیان ازآن بهره بردند وحکومت خود را برپایه اشکی که برشهادت مظلومانه امام حسین (ع) زین بن علی وفرزندانش یحیی بن زید ریخته شد پا کردند،این مظلومیت به بهترین شکل دراشعاری که شعرای شیعه سروده اند جلوه گر شد وادبیات شیعه را به سمت خون وگریه کشاند. این اشعار به گونه ای است که هر مسلمانی بلکه هر انسانی را تحت تأثیر قرارداده وبه گریه وامی دارد .[20]

نگرش عدالت خواهانه وضد ستم درشیعه جهت گیری مثبت واسلامی نهضت از شیعه ونیز وجود جنبه ای اعتدالی درآن ،توانست عاملی برای جذب توده اسلام به ویژه موالیان با شد .شیعه هم درفقه وهم درعمل ،موضع ضد ظلم وحلفای ظالم داشت .

این موضعی بوده که شدت وضعف درتمامی مدّت حکومت امویان وعباسیان ادامه داشت وهمیشه فضای مبارزه رابرضد ستم ،مشروعیت می بخشید .از آنجا که پشتوانه فکری شیعه ،مبارزات  امام علی (ع) برضد طغیان وشورش های داخلی بن شیعه نیز درمبارزات خود ،جنگ را قاسطین را درشکل های مختلف آن مورد توجه داشت .

این ستیزه جویی با ظلم وجور برای موالی ایرانی که خود تحت فشار بودند وبه خصوص از جنبه نژادی ،ظلم مضاعفی را تحمل می کردند .بسیار جالب وبود همین موضع ضد ظلم بود که گروه های مختلف درقیام زید حضور داشتند وایرانیان زیادی درقیام مختار با وهمراهی کردند.

ادبیات قوی شیعه نیز درنشر تشیع تأثیر گذار بوده است این اشعار به طور عمده به بیان فضایل اهل بیت ومصائب آنان اختصاص یافته ،عمیقاً درورحیه مردم تأثیر داشته . [21]سید حمیری گفته است اگر کسی یک فضیلت از امام علی (ع) نقل کند که من شعری دربارۀآن نگفته باشم هزار دینار به او می دهم .[22]

5-هجرت قبایل عرب شیعی به ایران (قم )

کشتار وحشیانه شیعیان توسط مصعب بن زبیر وجنایات ومظالم ال امیه وحجاج بن یوسف ،برخی از شیعیان کوفه ناگذیر به مهاجرت کرد تابتواند بدون دغدغه درسرزمینی زندگی کنند به همن دلیل اشعریان درقرن اول هجری به قم مهاجرت کردند،آنان که دوستدار اهل بیت بودند موسی بن عبدالله بن سعد اشعری دراین شهر مذهب شیعه را اظهار کرد .واز آن پس اهل قم به پیروی وی مذهب شیعه را اختیار کردند.[23]

همراه با اشعریان گروه های دیگری از قبایل مذحج[24] به قم مهاجرت کردند .بدین سان ،مذهب تشیع پس از مهاجرت اشعریان به قم به این شهر را ه یافت وقم به شکل نخستین کانون وپایگاه تشیع ایران درآمد وشعاع تشیع از این شهر به شهر های اطراف قم ،کاشان ،آمد ،ری ،تفرش وسپس شمال ایران راه یافت .[25]

امام صادق (ع) فرمود : قم ملجاء وپناهگاه شیعه است [26]. وطبق روایت دیگری از ائمه (ص): اگر اهل قم نبودند دین از بین می رفت[27] امام موسی کاظم (ع)هم فر مودند:درقم خانۀدودمان محمد(ص)وپناهگاه شیعیان خاندان رسالت است .[28]

6- نهضت فرهنگی امام صادق (ع) ونقش آن درتشیع ایرانیان

مرحله دیگری از گسترش تشیع درایران ،توسط شاگردان امام صادق (ع)درقم واصفهان وسایر شهر ها انجام شد .دراین مرحله ،شیعه اعتقادی ودوازده امامی به طور چشمگیر گسترش پیدا کرد .

دردوران افول بنی امیه وظهور بنی عباس امام باقر (ع) وامام صادق (ع) فرصت یافتند تا به گسترش و تبلیغ دین ومذهب تشیع وتربیت شاگردان همت بگمارند . به خصوص دوره امام صادق (ع) زمینه مناسب تر بود .شاگردان ودانشمندان که امام صادق (ع) تربیت کرد تعداد آن را حدود چهار هزار نفر می دانند .[29]

این شاگردان که از سرزمین های مختلف جهان اسلام درمدینه به گرد امام صادق (ع) آمده بودند ،هرکدام مبلغی متقی ودانشمندی شدند که فرهنگ تشیع را به سرزمین های خود انتقال می دادند و کم کم مذهب تشیع به نام مذهب جعفری درهمه جا شنیده می شد .[30]

7- هجرت امام رضا (ع) به خراسان

مأمون فرزند هارون الرشید حاکم خراسان از طرف پدرش بود .بعد از مرگ پدرش واختلاف او با برادرش امین درنهایت درجنگ با برادر او را مغلوب وشکست داد وخود خلیفه شد .به دلایل مختلفی مأمون امام رضا (ع) را به مرو احضار کرد.حضور امام رضا (ع) باعث برکات فراوانی درایران بوداز جمله ترویج وگسترش تشیع .

ورود امام به ایران تحول عظیمی ایجاد کرد وحضور کوتاه مدتش درشهرهای مختلف زمینه بازگشت مسلیمن ودوستداران اهل بیت به آن حضرت را فراهم آورد .استقبال با شکوه مردم نیشابور ازآن حضرت وبیان حدیث سلسةالذهب ازآن جمله است امام درآن اجتماع با شکوه فرمود :

«پدرم موسی بن جعفر برای من حدیثی کرد که از پدرش امام صادق (ع) واواز پدرش امام باقر (ع)  واو از پدرش امام علی بن الحسین (ع) واو از پدرش حسین بن علی (ع)واو از پدرش علی بن ابیطالب (ع)که فرمود :حبیب ونور چشمم رسول خدا (ص)به من خبر داد که جبرئیل گفت :شنیدم که خداوند فرمود :کلمه لااله اله الله دژ من است کسی که به آن اقرار کند داخل دژ من خواهد شد وکسی که داخل دژ من شود از عذاب من ایمن یابد.»[31]

وقتی حاضران وکاتبان ،حدیث«سلسله الذهب »امام رضا (ع) را نوشتند طبق برخی روایات ،امام با اندکی تأمل ادامه داد :« مضمون این حدیث شروطی دارد که من از شروط آن هستم .»[32]

حضرت بانقل این حدیث اجداد خود را معرفی نمود ومحبت به اهل بیت پیامبر را به تشیع اعتقادی تبدیل کرد .رجابن ضحاک می گوید :درهیچ شهری فرود نمی آمدیم ،مگر آنکه مردم به سراغ]مام رضا (ع)[  می آمدند ودرمورد مسائل دین خود سوال می کردند امام نیز احادیث زیادی از طریق آباءواجدادش تا امیر مؤمنان وپیامبر برای آنها نقل می کرد .[33]

8-مهاجرت علویان امام زادگان به ایران

یکی دیگر از علل گسترش تشیع درایران مهاجرت  علویان است وبه دلایلی از جمله امنیت ایران ومحبوبیت خاندان اهل بیت نزد ایرانیان وحضور امام رضا (ع) درایران هجرت می کردند . نویسنده کنز الانسان

می نویسد :

پس از استقرار امام رضا درخراساتن وپذیرش ولایتعهدی به وسیله آن حضرت به ایشان نامه ای به بستگان خود درمدینه ومجاز نوشتند وآنها را به ایران دعوت کرد .این نامه باعث شد که درمجموع دوازده هزار وششصد وهفتاد وسه تن از سادات علوی وبستگان امام رضا درچند مرحله به صورت کاروانی به ایران بیایند .[34]

یکی از کاروانها مربوط به حضرت معصومه خواهر امام رضا وهمراه وی چهارصد نفر وارد ایران شدندودرقم سکنا گزیدند ویکی دیگر از این کاروانها احمد بن موسی (شاه چراغ ) است که برادر امام رضا همراه هفتصد نفر از سادات به ایران آمدند که از منطقه فارس عمال حکومت با آنان جنگیدند که تعداد  از یارانش شهید ومابقی به طبرستان گریختند.[35]

سادات علوی پس از ورود به ایران اقدام به تجدید قوا می کردند وقیامهایی هم انجام دادند وبه مرور دیلمان راتحت حاکمیت خودقرارد دادند وباعث گسترش تشیع شدند.[36]

9- نقش علما ومراکز علمی شیع درگسترش شیعه درایران

علمای شیعه درطول تاریخ قرنهای مختلف درطول تاریخ نقش بسیار مهمی درگسترش تشیع داشته اند همین مراکز علمی شیعه نیز بسیار مؤثر بودند.

  از جمله مراکز علمی شیعه حوزه قم می باشد.از آغاز غیبت صغری عالمان ومحدثان بسیاری درقم حضور داشته اند ووجود خاندانهای برجسته علمی حکایت از وجود مراکز علمی دراین شهر دارد . وجود این عالمان درقم وایجاد محافل درس جهت حدیث شناسی موجب شد این شهر به یکی از مراجع حل وفصل مسائل علمی تبدیل شود به گونه ای که حتی گفته می شود حسن بن روح نوبختی کتابی را جهت بررسی نزد علمای قم فرستاد ه است .[37]خاندان های نوبختی نیز عالمان زیادی داشته وخدمات مهمی درگسترش تشیع داشته اند . علمای بزرگی مانند کلینی درحفظ وصیانت تشیع خدمات ارزنده ای دارد .[38]

از دیگر علما که نقش بسیاری دراین امر داشته شیخ صدوق است ومعاصر دولت آل بویه است .

محدث قمی درباره اقدامات ایشان درگسترش تشیع می نویسد :وی به التماس واصرار شیعیان ری به آنجا رفت ودرآنجا اقامت فرمود : از خراسان وبصره وکوفه ومصر ومدائن و...به اورجوع داشتند .اوقریب به سیصد کتاب تصنیف فرموده غالب احادیث که به مارسیده از برکات قلم اوست .[39]

ازجمله علما و بزرگان صاحب بن عباد است اواهل اصفهان و متولد 326 هـ[40] این عالم ایرانی نقش بسزایی درتقویت وگسترش تشیع در ایران به ویژه اصفهان دارد .محدث قمی درباره خدمات وی می نویسد :

«صاحب ابن عباد مدتی دراصفهان بود درآنجا درترویج مذهب تشیع تلاش فراوان نموده طوری که اهل اصفهان تشیع را به اونسبت می دادند .مثلاً درنزاعی که بین سنی وشیعه می شد فردسنی به شیعه می گفت :تو مذهب ابن عباد را اخیتار کرده ای.»[41]

از دیگر عالمان بزرگ شیخ مفید می باشد که آثارارزنده ومناظرات جالبی دارد.از جمله می توان به مناظره با اشاعره ،معتزله ،اصحاب حدیث ،متصوفه ومرحبه اشاره کرد .[42]شیخ مفید درراستای نشر وترویج فرهنگ شیعه ،حوزه علمیه شیعی بغداد را تأسیس وشاگردان بسیاری را تربیت کرد .ابن کثیر درباره وی می نویسد :

«محمدبن لقمان (شیخ مفید ) رئیس وبزرگ شیعیان ومصنف ومدافع آنها بود اوکسی بود که سلاطین اطراف به اواعتقاد داشتند ،زیرا درآن  زمان گرایش به تشیع بسیار شده بود .بسیاری از علمای مذاهب مختلف درمجلس دانش اوحاضر می شدند.»[43]

از دیگر بزرگان ومشایخ خواجه نصرالدین طوسی وزیر هلاکو خان است که نزد هلاکو منزلتی والا داشت وهلاکو از اوتبعیت بسیار داشت وکارهای مهمی انجام داده ودرگسترش تشیع نقش بسیار مهمی داشته است .[44]

یکی دیگر از بزرگان علامه حلی است که علاوه بر آثار ،تألیفات ومناظرات علمی ،الجالیو (سلطان محمد خدابنده )حاکم مغول عصر علامه با راهنمایی اوشیعه شده است .[45]هم چنین محقق کرکی که نقش کلیدی ومهمی در حکومت صفویه داشته است .علی دوانی می نویسد : درآن زمان مردم از مسایل مذهب جعفری وقوانین آن اطلاعی نداشند وشیعیان از دستورات دین خود بی خبر بودند،زیرا کتب فقه امامیه چیزی دردست نبود وفقط جلد اول قواعد علامه حلّی بوده که از روی آن تعلیم وتعلّم دینی صورت می گرفت .[46]

نویسنده احسن التوارخ می نویسید : درآن زمان «اشهد ان علینا ولی الله وحی علی خیر العمل » که از آمدن سلطان طغرل بیگ سلجوقی درسال 450 هـ ق این تاریخ 906 هـ چهارصد وپنجاه وشش سال بود که برطرف شده بود ،درسایه اقتدار صفویان ودرایت محقق به اذان ضمیمه شده وبرمأذنه ها گفته شده[47] محقق کرکی برای گسترش فرهنگ شیعی به مناصب حکومتی نیز رسید واز سوی شاه طهماسب به عنوان شیخ الاسلام رسماً کشور انتخاب شد .[48]

10- نقش حکومتها ودولتهای شیعی

الف: دولت شیعی طبرستان : فشار عباسیان به سادات علوی با عث هجرت سادات علوی به ایران شد ودرایران نیز مناطق شمالی بهترین مکان برای  استقرار آنان بوده  ومردم نیز خصوصاً مردم آن دیار به سادات گرایش وعلاقه بسیاری داشتند

درکتاب تاریخ طبرستان آمده است :

محمد بن زید اقدام به تشکیل نکرد وبلکه وی زمانی  که گروهی از بزرگان دیلم نزد او رفتند از پذیرش حکومت خودداری کرد وحسن بن زید معرفی کرد ونمایندگان مردم نزد حسن ابن زید در ری رفتند وحسن بن زید دعوت آنان را قبول کرد درسال 250 هـ.ق عازم طبرستان شد .و مردم به استقبال او رفتند وبراساس کتاب خدا وسنت رسول الله وامر به معروف ونهی از منکر با او بیعت کردند.[49]

ب: دولت آل بویه (دیالمه )

درآستانه قرن چهارم هـ. ق به دلایل چندی حکومت عباسی رو به ضعف گذاشت ودراین زمان پسران آل بویۀ ماهیگیر درمناطق مختلف ایران حاکمیت پیدا کردند.آنان پس از استقرار درشهر ری ،اصفهان وشیراز به سوی بغداد ومرکز حکومت عباسی حرکت کردندوخلافت وشخص خلیفه را دردست گرفتند.

حکومت این سلسله 126 سال طول کشید آنها دراین مدت نقش بسیار سازنده ،عمیق وگسترده ای درتحکیم مبانی تشیع وگسترش آن ،تحت رهنمودهای بزرگان شیعه درآن عصر درایران ونقاط دیگری داشتند .علمای بزرگ تشیع ، مانند شیخ صدوق (متوفی 381) شیخ مفید (متوفی 413)،سید مرتضی (متوفی 436)، وشیخ طوسی (متوفی 460) دراین عصر با تمام توان وامکانات بابیان وقلم ،به تدریج مذهب تشیع پرداختند .

درزمان آل بویه روزعاشورا تعطیل رسمی اعلام شد.[50]ومراسم عید غدیر وروز عاشورا راحتی دربغداد با شکوه فراوان برپا می شد .[51]

ج: ایلخانان مغول :

ایلخانان مغول پس از حمله مغول جانشینان مغول درقرن 7و8 هـ .ق بودند.

سلطان محمود خدابنده از پادشاهان معروف ایلخا نیان است که نقش مهمی درگسترش تشیع داشته است .او پس از برادرش غازان خان به تبریز رفت وبرتخت نشست ،وخود را «اَلجایتُو »یعنی سلطان آمرزیده لقب داد.واز آن پس به این لقب معروف شد .[52]

وی درسال 709 با راهنمایی علامه حلی رسماً به مذهب تشیع گروید ونام سه خلیفه اول رااز خطبه وسکه انداخت ومذهب شیعه را رسمیت بخشید .[53]

د: امرای سربدار : درقسمتی از خراسان وحوالی شهر سبزوار سلسله ای درسال 738 هـ.ق تشکیل شده واز شرق تا نیشابور واز غرب تا دامغان وگرگان ادامه داشت .امرای سربدار سیاست خود را سیاست مذهبی خود را طرفداری از مذهب تشیع اعلام کردند وسبزوار رامرکز حکومت خود قرار  دادند.آنان با برخی علمای شیعه درخارج از ایران بخصوص جبل عامل ارتباط برقرار کردند وآنها را به خراسان دعوت کردند.براثر همین دعوتها بودوفقیه اهل بیت شیخ شمس الدین محمد قلی معروف به «شهید اول » شماره 786ه.ق کتاب مشهور خود العمه الدمشقیه را به نام خواجه علی مؤید سربدار تالیف کرد وبه خراسان فرستاد تا شیعیان برطبق فتاوای او عمل کنند.

هـ: حکومت صفویه درقرن 11و12

  تشکیل حکومت صفوی دراوایل قرن دهم از حوادث مهم تاریخ شیعه درایران می باشد .پیدایش این دولت سرآغاز عصر تازه ای درمیان سیاسی ومذهبی است که موجب استقلال ایران براساس مذهب رسمی تشیًع وسازمان ادرای نسبتاً متمرکز شد .سلسله صفویه حدود 240 سال قمری (237 سال شمسی ) زمام حکومت ایران را به دست گرفتند.

 شاه اسماعیل نخستین پادشاه صفوی به مذهب تشیع را که از همان آغاز وروداسلام به کشور ایران ریشه دوانده اندبود،رسیمت داد ومذهب را یکی از عوامل ایجاد یک پارچگی واتحاد مردم اکثر نقاط کشور می دانست ودرنتیجۀ تلاش مردم وشاه اسماعیل ،مرزهای شرق وغرب ایران از حمله های ازبکان وعثمانی که درامان ماندوایران دراین زمان از پراکندگی وهرج و مرج رهایی یافت سپس شاهان صفوی روی کار آمدند وهمواره مروج مذهب تشیع بودند.[54]

درباره خدمات صفویه به جهان تشیع سخن بسیار است ولی باید توجه داشت که علمای بزرگی دراین عصر از امکانات دولت استفاده کرده وکوشش بسیار درترویج وانتشار مذهب شیعه به عمل آوردند ،مانند:

شیخ بهایی که به مقام شیخ السلامی ومرجعیت شیعه رسید

مقدس اردبیلی( وفات 993)

میرداماد متوفی (1041)

ملامحمد تقی مجلسی پدر علا مه محمد باقر مجلسی (متوفی 1070)

ملا محسن فیض (متوفی 1091)

شیخ حُرّ عاملی صاحب وسایل الشیعه (متوفی 1103)علامه محمد باقر مجلسی (صاحب بحار الانوار (متوفی 1110).

  سلسله صفوی درمجموع خدمات مهمی به تشیع انجام دادند ک دراین خصوص سخن بسیار است .رهبر معظم انقلاب حضرت آیه الله خامنه ای (مدظله )دراین باره می فرماید :«پس از محقق اردبیلی ،علمای برجستۀ فقه شیعه عموماً ایرانی هستند ،دراین ارتباط بیشترین شرف متعلق به صفویه است به نظراین جانب برخلاف کسانی که صفویه را درچشمها ضد ارزش کردند،تاکید می کنم که صفویه بزرگترین علمای شیعه را دراین سطح رپورش وپرواز دادند.»[55]

والحمدالله رب العالمین

الحقر ژولیده  10 /9/8                                                            



1- خدمات متقابل اسلام وایرانیان واسلام وایرانیان –داود المافی نژاد .ص120-140

2- اسلام در ایران ص 50

3- تاریخ یعقوبی ج 2 ص335

1- نوبختی ، فرق شیعه ، ص35

[5] رسول جعفریان .تاریخ تشیع درایران ص 13

[6] مرتضی مطهری –خدمات متقابل اسلام وایرانیان ص 126

1-اسلام وایرانیان ص 267

2-

1- اعیان الشیعه ج 1ص 25

2- ابن ابی ابحدید شرح نهج البلاغه ،ج 19 وع 12

1- علی والفاری فی المواجهه التحدی ص 164

1- اعیان الشیعه ج 1ص 25

1- تقیه المنتهی ص 48و49

2-

3-

4- تاریخ تشیع رسول جعفریان ص 89

1- قاتل الطالبین ص 146

2- همان ص 195

3- زبیر بن بکار ،الموفقیان ص 235

1- تاریخ تشیع ص 94

1- همان، ص100

2- انساب والاشراف  ج5ص 219

3- حسن بن محمد بن حسن قمی –تاریخ قم ص 260

[24] یعقوبی ،البلدان ،ص 48

5- تاریخ قم ص 220

2- همان ص 278

3- علامه مجلسی، بحار النوار ج 6 ،ص 217

4- همان ص 214

5- شیخ طوسی ، رجال ، ص142 الی 342

[30] قاموس الرجال ج 9ص 329

[31] عیون اخبار لرضا ج 2 ص 297 (ترجمه )

1- همان ،ص 299

2- همان ،ص 113

3- محمد علی ر وضاتی .جامع النساب ص 17

1- اسلام وایرانیا ص 247

2- علی شیر خانی –تشیع وگسترش آن در ایران

3- محمد بن حسن طوسی ،.الغیبه ص 137

4- مفاخر اسلام ج 3 ص 26-90

1- به نقل از امالی صدوق ص 17

2-شذرات النبی ، ابن عماد ج 3 ص15

3- شیخ عباسی قمی ،سفینه البحار ج 2ص 13

4-  گلشن ابرار ج 1ص 58

1- ابن کثیر ،البدایه والنهایه ،ج 12 ص 15

2- رسول جعفریان ،تاریخ تشیع ج 2ص 620

3- اعیان الشیعه ج5ص1006

4- مفاخر الاسلام  ج 4ص 420

1- حسن بیکار وملو ،احسن التواریخ ص 85

2- محمد باقر خوانساری ، روضات الجنان ،ج 4ص 646

3- تاریخ تشیع در ایران ج 1 ص 296 به نقل از تاریخ طبرستان ص 95

1- اسلام ایرانیان

2- ابن عماد حنبلی ،شذرات الذهب فی اخبار من ذهب ج 3 ص49 به نقل از تشیع و روند گسترش آن

3- اعیان الشیعه ج 5،ص 29

4- فرهنگ دانش هنر ص726

1- فرهنگ معین ،ج 5 ص 1006

2- روزنامه جمهوری اسلامی 31 خرداد 1375

چگونه شد که شیعه در ایران رشد کرد؟

چگونه شد که شیعه در ایران رشد کرد؟

پیش از بیان پیدایش شیعه در ایران، لازم است در نخستین قدم به مفهوم شیعه توجه کنیم. شیعه به معناى پیرو و در اصطلاح، کسى است که از امام على(ع) پیروى کرده و او را خلیفه بلافصل مى‏داند و دیگران را غاصب این مقام مى‏داند.
در مورد پیدایش شیعه مى‏توان از دو زاویه وارد بحث شد؛ یکى از زاویه شیعه به معناى پیرو على و دیگرى شیعه به معناى جمعیت سیاسى – مذهبى.
1ـ شیعه به معناى پیرو على(ع) از زمان پیامبر(ص) مطرح بود. پیامبر فرمود: «إنّ علیّاً و شیعتَه هم الفائزون یوم القیامة؛(1) على و شیعیانش در روز قیامت پیروز و رستگارند».
در زمان پیامبر تعدادى به عنوان شیعه و پیرو على(ع) شناخته مى‏شدند که «مقداد بن اسود»، «سلمان فارسى»، «ابوذر غفارى» و «عمار یاسر» در این امر از دیگران سرآمد بودند.(2)
2ـ شیعه به معناى یک جمعیت سیاسى - مذهبى که به خلافت بلافصل على(ع) عقیده داشته باشند، در جریان سقیفه بنى ساعده و پس از رحلت پیامبر شکل گرفت؛ چون در این هنگام برخى از صحابه، حکومت ابوبکر را به رسمیت نشناختند، و به جاى آن خواهان حکومت على(ع)شدند. افزون بر تمامى بنى‌هاشم و زبیر بن عوام، عده‏اى از مهاجران از جمله خالد بن سعید، سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود، عمار یاسر، بریده اسلمى، و همچنین عده‏اى از انصار از جمله ابوالهیثم بن تیهان، سهل بن حنیف، عثمان بن حنیف، عبداللَّه بن مسعود، زید بن وهب، خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین، ابى بن کعب و ابى ایوب انصارى با حکومت ابوبکر به مخالفت برخاستند و خواستار این شدند که قدرت سیاسى جامعه اسلامى به دست امام على قرار گیرد.(3)
این افراد هسته اولیه شیعه به عنوان یک جمعیت سیاسى - مذهبى را تشکیل دادند و سپس افراد دیگرى به آنان ملحق شدند. مرحوم سید محسن امین در کتاب اعیان الشیعه، بیش از هفتاد و هفت تن از صحابه پیامبر را نام مى‏برد که این عده به عنوان شیعه على (به معناى دوم) شناخته مى‏شدند(4) سپس در بین تابعین و نسل‏هاى بعدى شیعه گسترش چشمگیرى یافت.(5)
شیعه در ایران:
از وقتى که اسلام در ایران راه پیدا کرد، به همراه آن اسلام شیعى و سنى در این سرزمین راه یافت؛ چون تشیع و تسنن دو شاخه یا دو قرائت و یا دو جمعیت سیاسى - مذهبى درون خانواده اسلام قرار دارند. امروزه همه شاهدیم که در هر جا اسلام پا گذاشته است، دو جریان سیاسى - مذهبى مذکور حضور دارند. در اکثر کشورهاى اسلامى جمعیت شیعه نسبت به جمعیت سنى کم‏تر است، به جز در چند کشور از جمله ایران، جمهورى آذربایجان، عراق، کویت، بحرین، یمن و لبنان که جمعیت شیعه برابر با اهل سنت، و یا بیشتر است. در ایران قریب به نود درصد مردم شیعه هستند. این پدیده مانند دیگر پدیده‏هاى مهم اجتماعى از زمینه‏ها و عوامل گوناگونى پدید آمده که برخى از مهم‏ترین علل بدین شرح است:
1ـ تفاوت در سیاست‏هاى علوى و اموى در جذب و دفع ایرانیان:
برتری عرب بر عجم از سیاست‏هاى عمر، خلیفه دوم بود و بعد عثمان آن را ادامه داد.
هنگامى که امام على(ع) حکومت را در دست گرفت، با آنان به عدل رفتار کرد. بعد از آن که بنى‌امیه قدرت را در دست گرفت، سیاست عمر را در پیش گرفت و ایرانیان را شهروند درجه دوم به حساب آورد.
در سیاست عمر و بنى امیه آمده است:
در مدینه نباید ایرانیان باشند؛ زبان ایرانى نباید تکلم گردد؛ از پول بیت المال باید اسراى عرب آزاد شوند، نه ایرانى؛ عرب‏ها از ایرانى‏ها زن بگیرند، ولى به ایرانى‏ها زن ندهند؛ مسلمانان واقعى عرب‏ها هستند، نه عجم‌ها و ایرانى‏ها. عرب از غیر عرب ارث ببرد، ولى غیر عرب و ایرانى از عرب نباید ارث ببرد؛ کارهاى مشکل و طاقت فرسا را باید ایرانى‏ها انجام دهند، نه عرب‏ها؛ در صف اوّل نماز جماعت باید عرب‏ها باشند، نه غیر عرب؛ امام جماعت و قاضى باید عرب باشد، نه عجم و غیر عرب.(6)
طبیعى است که این سیاست، ایرانى‏ها را به «عُمَر» که از شخصیت‏هاى برجسته اهل سنت به شمار مى‏آید، بدبین مى‏کند. اما امام على(ع) در برابر این سیاست قرار داشت. حضرت با کمال رفق و مدارا با ایرانى‏ها برخورد مى‏کرد که گاهى مورد اعتراض برخى از عرب‏ها قرار مى‏گرفت.
ابن عباس مى‏گوید: یکى از دلائل شکست على(ع) این بود که امتیازات عربى را در نظر نگرفت و عرب‏ها بر حضرت خشمگین شدند.(7( سیاست امام على ایرانیان را به خود جذب نمود.
2ـ قدرت تأثیر گذارى شیعه سیاسى موجود در عراق بر ایران: آن گاه که کوفه مرکز خلافت امام على شد و عراقى‏ها از حکومت امام دفاع و در برابر معاویه ایستادگى کردند، بسیارى از یاران حضرت از نظر اعتقادى شیعه نبودند، ولى از نظر سیاسى شیعه على بودند.
تشیع سیاسى عراقى‏ها زمینه‏اى شد براى تشیع اعتقادى در عراق و مناطقى که از نظر تشکیلات سیاسى زیر نظر عراق بود. (در دوره بنى امیه تمامى مناطق ایران زیر نظر استاندارى کوفه اداره مى‏شد). افزون بر این مهاجرت طایفه اشعرى‏ها به قم، موجب شد قمى‏ها شیعه شوند.
شهر قم را باید نخستین شهر شیعی دانست. شهر قم از شهرهایی بود که در سال 23 هجری به دست اعراب و با فرماندهی ابوموسی اشعری فتح گردید و مردم آن به اسلام گرویدند. پس از گذشت شصت سال این شهر و اطراف آن توسط قبیله اشعری که از اهالی کوفه بودند، به عنوان پناهگاهی امن برگزیده شد و آنان از ترس حجاج، حاکم بنی‌امیه در عراق، از کوفه به عنوان پناهگاه به قم آمدند.(8)
برخی از مورخان علت آمدن اشعریان را به قم این گونه نوشته‌اند: «عبدالرحمان بن محمد بن اشعث» امارت سجستان را از ناحیه حجاج بر عهده داشت، پس از خروج (شورش) وی بر حجاج و شکست او، به کابل گریخت؛ فرزندان سعد بن مالک بن عامر اشعری به نام‌های عبدالرحمان و عبدالله و احوص و اسحاق و نعیم که در شمار لشکر ابن اشعث بودند، از وی جدا شده و در اطراف قم ساکن شدند. به دنبال آن بستگان و عموزادگانشان نیز به قم آمدند و بر این منطقه تسلط یافتند؛ عبدالله فرزند بزرگ سعد بود. وی پسری داشت که شیعه امامی بود و در کوفه رشد یافته بود. او هم از کوفه به قم آمد و می‌توان گفت که او افکار تشیع را به قم انتقال داد.(9)
پسر عبدالله بن سعد اولین کسی بود که پیرو امام صادق(ع) شد. به احتمال زیاد او «عیسی بن عبدالله» است، که از امام صادق و امام کاظم(ع) روایت نقل کرده و همچنین سؤالاتی را برای امام رضا(ع) فرستاده است. به نظر می‌رسد دیگر افراد این قبیله از او پیروی کرده باشند.(10)
پس از عیسی بن عبدالله فرزندش «محمد بن عیسی» رهبری اشعریان را عهده‌دار شد. وی امام رضا(ع) را دید و از حضرت جواد(ع) روایت نقل کرد؛ پس از محمد پسرش «احمد بن محمد بن عیسی» رهبری را به دست گرفت. احمد با حضرت رضا و حضرت جواد و امام‌هادی(ع) ملاقات کرد.
بدین ترتیب قم به عنوان مرکز عمده حدیث امامی که در ابتدا در کوفه روایت می‌شد، مرکزی برای تشیع شناخته شد. کمک قم در رشد مذهب شیعه امامی به لحاظ پناهگاه اصلی دانشمندان محدث امامی و به دلیل پیروی از امامان(ع) مؤثر بوده است.(11)
انشعاباتی که در کوفه میان شیعیان پدید آمد، هیچ‌ کدام در بین شیعیان قم دیده نشده است، بدین ترتیب قم به عنوان مرکز عمده حدیث و شیعیان امامی درآمد. کمک قم در رشد شیعه امامی، هم به لحاظ پناهگاه اصلی دانشمندان محدث امامی و هم به دلیل پیروی بی شائبه از امامان شیعه اثری به سزا داشته است.(12)
در قرن چهارم که بغداد مرکز علمای شیعی شد، تلاش‌های عالمانه شیخ مفید، شیخ طوسی و دیگران سبب شد برخی از مناطق ایران همانند ری و جبال به تشیع گرایش پیدا کنند.
فعالیت‌های علامه حلی در اوضاع سیاسی ایران در زمان سلطان مغول «اولجایتو» تأثیر گذاشت و او به مذهب تشیع گرایش پیدا کرد و از سال 707 هجری قمری در ایران مذهب شیعه اثنا عشری رسم شد.
3ـ محبوبیت علویان در ایران، مظلومیت آنان و مهاجرت سادات علوی به ایران نیز، زمینه‌ساز گسترش شیعه در ایران است.
4ـ کمک‌های شایان امامان به ایرانی‌ها در رفع تبعیض و ظلم بر آنان در این رویکرد مؤثر است.
5ـ پیدایش سنی‌های معتدل و دوستدار اهل بیت که از اینها برخی تعبیر کرده‌اند به سنی دوازده امامی.(13) آنان هم به خلافت خلفای راشدین عقیده داشتند و هم به امامت دوازده امام.
6ـ حکومت صفویه و تلاش عالمان شیعی جبل عامل و...(14)
در قرن سوم، مردم گیلان بر اثر ظلم و ستم کارگزاران طاهریان، علیه آنان قیام کردند و جابر بن‌هارون را که در آن نواحی، فرمانروا بود، از آن جا بیرون کردند. رهبران این قیام، محمد و جعفر، از اهالی دیلم، شیعه بودند. دیلمیان برای استواربخشی قدرت خود، تصمیم گرفتند از علویان دعوت کنند. آنان به سراغ «محمد بن ابراهیم» رفتند که نپذیرفت و «حسن بن زید حسنی» را به آنان معرفی کرد. «حسن بن زید» که بعدها به نام داعی اوّل یا داعی کبیر لقب یافت،‌دعوت آنان را پذیرفت و به سوی طبرستان رفت. با رفتن وی به آن نواحی، عده‌ای از مردم غیر مسلمان نیز به دست او مسلمان شدند. او از دیلم روانه شرق مازندران شد و ضمن درگیری با حاکمان طاهری، موفّق شد بر منطقة مازندران تسلط یابد و بعد از پیروزی، در آمل استقرار یافت. پس از آن، آمل، ساری و گرگان، به ضمیمة گیلان و دیلم، جزو مناطقی بودند که مدت بیست سال توسط علویان اداره می‌شد.
دولت علویان طبرستان، نخستین دولتی علوی بود که در شرق اسلامی، به دور از تأیید خلفای عباسی تشکیل شد.(15) در حقیقت این نخستین بار بود که علویان پس از قیام‌های طولانی در مناطق مختلف، توانسته بودند دولتی را تشکیل دهند.(16)
عقیده «حسن بن زید» را تشیع زیدی دانسته‌اند، اما برخی از منابع وی را از علمای شیعه و والیان امامیه به حساب آورده‌اند.(17)
آنان از سال 250 تا 345 بر طبرستان حکومت کردند.(18)
عده‌ای بر این باورند که اولین سلسلة دوازده امامی ایرانی، باوندیان(19)، حاکم در مازندران، در دورة سلجوقی بودند که به عنوان پناه دهنده به عالمان امامی، عمل می‌کردند.(20)
برخی آل‌بویه را به عنوان نخستین سلسلة شیعة دوازده امامی ایرانی به شمار آورده‌اند. کسانی که در آغاز بیشتر زیدی بودند و بعد از مدتی در صدد حمایت از معتزله و شیعه برآمدند.(20)
دومین حکومت مقتدر شیعی در ایران
آل‌بویه، فرزندان ابوشجاع (که برخی نسب آنان را به شاپور پادشاه ساسانی می‌رسانند) دولت مقتدر شیعی را در بخش بزرگی از ایران و عراق تشکیل دادند. بویهیان در سال 322 وارد شیراز شده،‌ آنجا را مقر حکومت آتی خود قرار دادند. آل بویه پس از تثبیت حکومت خود در فارس و خوزستان، به سوی بغداد حرکت کردند. سرانجام در سال 334 معزّالدوله وارد بغداد شد و بر خلیفه بغداد چیره گردید.(21)
سلطة آنان بر بغداد، از عوامل مهم گسترش تشیع در قرن چهارم است. البته پیش از آمدن آنان به بغداد، تشیع در آن جا نفوذ داشت، که بدون چنین نیرویی، آل‌بویه نمی‌توانستند در این شهر دوام بیاورند.(22)
در تشیع آل بویه تردیدی نیست، ولی در اینکه زیدی بودند یا امامی، به صورت قطعی نمی‌توان نظر داد. به نظر می‌رسد نخستین فرمانروایان آنان زیدی باشند(23) اما سپس به مذهب اثنی عشری گرایش پیدا کردند. رکن‌الدوله با شیخ صدوق مناسبات گرمی داشته است.
نوشتن برخی از شعارهای شیعی به دستور معزّالدوله در سال 351 بر در مساجد، حکایت از تشیع امامی وی دارد.(24)
در سایه حکومت 113 سالة آل‌بویه، شیعیان توانستند با آزادی نسبی موجود، دامنه‌های افکار شیعی را توسعه داده، عقاید و احادیث خود را در قالب کتاب‌ها و رساله‌ها تدوین و عرضه کنند.
از پدیده‌های مهم این دوران را می‌توان برگزاری مراسم گرامیداشت عاشورا در بغداد در سال 352 از سوی معزّالدوله برشمرد. در کنار این مراسم، مراسم بزرگداشت روز غدیر نیز با شکوه تمام برگزار شد، بنابر این نباید در گرایش امامی معزّالدوله تردید کرد.(25)
پى‌نوشت‏ها:
1. مجلسى، بحار الانوار، ج 27، ص 143.
2. سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 2، ص 27.
3. همان، ص 27.
4. همان، ص 27.
5. همان، ص 30، به قول ذهبى در کتاب میزان الاعتدال، اگر شیعیان نبودند، تمام آثار پیامبر محو و نابود شده بود.
6. اسرار آل محمد، سلیم بن قیس هلالى، ص 620.
7. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 16، ص 23، و 24.
8. مقالات تاریخی، رسول جعفریان، دفتر اوّل، ص 276.
9. معجم البلدان، شهاب‌الدین یاقوت الحموی، دار الکتب العلمیه، بیروت، ج 4، ص 450 ـ 451.
10. مقالات تاریخی، ص 277 ـ 279.
11. همان، ص 280 ـ 279.
12. همان، ص 279.
13. تاریخ تشیع در ایران، رسول جعفریان، ج 2، ص 725 ـ 728.
14. همان.
15. همان.
16. همان، ص 297.
17. همان، ص 292.
18. تاریخ جنبش‌های مذهبی در ایران، ج 2، ص 792، عبدالرفیع حقیقت.
19. باوندان منسوب به «آل باوند» سلسله‌ای از امیران مازندران بودند که احتمالاً از نوادگان قبادشاه ساسانی هستند. رک: دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 1، ص 585.
20. همان، ص 285.
21. تاریخ تشیع در ایران، ج 1، ص 359 ـ 360؛ تاریخ جنبش‌های مذهبی ایران، ج 2، ص 792.
22. تاریخ تشیع در ایران، ج 1، ص 361.
23. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 1، ص 640.
24. تاریخ تشیع در ایران، ج 1، ص 362 ـ 363؛ الکامل، ج 8، ص 542.
25. تاریخ تشیع، ص 364 ـ‌367.

شیعیان زیدی‌؛ سیاسی‌ترین فرقه شیعه/ مبانی عقیدتی حوثی‌ها

شیعیان زیدی‌؛ سیاسی‌ترین فرقه شیعه/ مبانی عقیدتی حوثی‌ها


قاسم زائری، استاد دانشگاه تهران گفت: شیعیان زیدی، سیاسی‌ترین فرقه شیعه محسوب می شوند. یکی ازموارد اختلاف آنها با شیعیان دوازده امامی این است که اصل تقیه ندارند. امامت و رهبری، اصل ذاتی مذهب حوثی‌هاست.

به گزارش خبرنگار مهر، ششم فروردین ماه امسال عربستان تهدیدات قبلی خود مبنی بر حمله هوایی به یمن را تحقق بخشید. بنا بر گزارش های رسانه های خبری طی این حملات تا کنون نزدیک به ۳۰۰۰ انسان بی گناه کشته  و چند برابر این آمار زخمی و آواره شده اند. سعودی ها در حملات صد روزه خود حمایت نرم افزارانه و سخت افزارانه برخی کشورهای عربی منطقه، رژیم صهیونیستی و سکوت معنادار مجامع بین المللی را پشت خود داشته اند.

در همین رابطه و از منظر جامعه شناختی، درباره انگیزه های حمله عربستان به یمن با قاسم زائری، عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران به گفتگو نشستیم. «جامعه شناسی روابط بین الملل» یکی از حوزه های مطالعاتی و پژوهشی دکتر زائری در سال‌های اخیر بوده است.

* اولین سئوال اینکه برای این حمله عربستان چه دلایل جامعه شناختی را می توان در نظر گرفت؟

اولین نکته روش شناختی بحث این است که «علت» واحدی برای این اقدام عربستان نمی توان یافت. در واقع ما با مجموعه ای از علل مواجه هستیم که در ترکیب با یکدیگر می توانند این واقعه را توضیح دهند. البته برخی از این علل پرقدرت تر و پرنگ تر از بقیه هستند اما هیچ‌یک به تنهایی نمی توانند کل واقعه را توضیح دهند.

دلیل اول وجود یک باوری است مبنی بر این که حوثی ها به عنوان بخشی از شیعه ­های زیدی یمن، تحول عقیدتی پیدا کرده و به شیعه اثنی عشری گرایش یافته اند. این یک عقیده عمومی در یمن و عربستان است که ممکن است صحیح نباشد، اما فضای عمومی تبلیغاتی و رسانه ای در مورد آنها چنین است.

خود لفظ «حوث» نام یک منطقه روستایی و کوهستانی صعب­ العبور در صعده است که حوثی­ ها به آنجا «هجرت» کرده اند. در واقع آنها مهاجرند و هجرت شان، ماهیت عقیدتی دارد. البته فشارهای دولت وقت یمن هم موجب هجرت آنها شد، اما بیش از همه از جهت حفظ عقیده و در امان نگه داشتن باورهایشان بوده است.

لفظ «حوث» نام یک منطقه روستایی و کوهستانی صعب­ العبور در صعده است که حوثی­ ها به آنجا «هجرت» کرده اند، در واقع آنها مهاجرند و هجرت شان، ماهیت عقیدتی داردبا لحاظ این گزاره پرقدرت که «حوثی ها به شیعه دوازده امامی بدل شده اند» در این صورت حوثی­ ها به خطری بالقوه برای عربستان سعودی بدل می شوند. بالاتر از این، پس هر زیدی قابلیت آن را پیدا می کند که به یک حوثی و در نهایت به شیعه­ دوازده امامی تبدیل شود. لذا هر حوثی و هر زیدی بالقوه یک شیعه دوازده امامی است.

از اینجا گزاره پرقدرت دیگری ظهور کرده مبنی بر این که: «اگر قرار است در آینده آنها را بکشید، همین الان آن ها را بکشید». این یک ذهنیت جاافتاده در فضای رسانه ای و تبلیغی است که عربستانی ها ساخته اند که هر حوثی و هر زیدی یک خطربالقوه است و کار عاقلانه، دفع خطر احتمالی است. همین الان حوثی­ ها را بکشید تا خطری در آینده تولید نکنند. به همین خاطر نوعی «نسل کشی» در جریان است.

خصوصاً در استان­ های صعده، حجه و عمران که مرکز تجمع حوثی ها و زیدی هاست و مدتهاست که دیگر صحنه نبرد و جنگ نیست زیرا پس از پیروزی های اولیه انصارالله و تسلط آنها بر صنعا، به سرعت خطوط مقدم نبرد عمدتاً به استان های جنوبی و شرقی یمن بین انصارالله و تکفیریها و نیروهای عبدربه منصور هادی منتقل شد. اما عربستان تعمداً جمعیت انسانی و زیرساخت ها را در این منطقه هدف قرار می دهد زیرا این استان ها در مرز با عربستان قرار دارند و این برای عربستان خطر بزرگی است.

اما اینکه چرا آن ها به شیعه اثنی عشری گرایش یافته اند به دلیل تعلق آنها به «جارودیه» در میان فرق زیدیه است. جارودیه نزدیکترین فرقه زیدیه به شیعه دوازده امامی است. پدر حوثی ها «علامه سید بدرالدین حوثی» که یکی از علمای بزرگ جارودی یمن محسوب می شود، به دلیل تبعید و اخراج، به همراه فرزندانش در سال ۱۹۹۴ در قم زندگی کرده است. این یک سال که در قم بوده بسیار تحت تأثیر افکار انقلاب اسلامی قرار گرفته است.

جارودیه نزدیکترین فرقه زیدیه به شیعه دوازده امامی است، پدر حوثی ها «علامه سید بدرالدین حوثی» که یکی از علمای بزرگ جارودی یمن محسوب می شود، به دلیل تبعید و اخراج، به همراه فرزندانش در سال ۱۹۹۴ در قم زندگی کرده است و بسیار تحت تأثیر افکار انقلاب اسلامی قرار گرفته استاین اقامت خصوصاً بر پسر بزرگ وی، «سید حسین الحوثی» که بنیان گذار حرکت سیاسی و اجتماعی حوثی ها است، بسیار تأثیر گذاشته است. آنها مناسبت های عاشورا و غدیر را خیلی با تفصیل گرامی می دارند و همین امر مستمسکی برای سلفی ها از جمله در عربستان است که حوثی ها به شیعیان دوازده امامی نزدیک شده اند.

همچنین شعارهای آنها مثل «الله اکبر»، «مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر اسرائیل»، «لعنت بر یهود»، «اسلام پیروز است»، «مرگ بر آل سعود» و ... شعارهایی هستند که به اهداف انقلاب اسلامی بسیار نزدیک است. بنابراین یکی از دلایل مهمی که عربستان خیلی در یمن دخالت کرد این است که آن ها شیعه اثنی عشری هستند و ارتباطات نزدیکی با انقلاب اسلامی دارند.

*تفاوت شیعه جارودی و دیگر شیعیان زیدی چیست و چرا آن ها به شیعیان اثنی عشری نزدیک هستند؟

شیعیان زیدی جارودی با گرایش دیگری که «هادویه» نام دارد تفاوت دارند. هادوی ها شرط قیام بالسیف را کنار گذاشته اند. شیعیان زیدی جارودی معتقدند که شخص امام دو تا شرط دارد: اول آنکه علوی فاطمی باشد یعنی از نسل امام حسن(ع) و امام حسین(ع) باشد، که خود حوثی­ ها از سادات امام حسن هستند. دیگر آنکه قیام بالسیف داشته باشد و علیه حاکم خروج کند. اما فرقه های دیگر زیدی معتقدند که نیازی به خروج حاکم نیست و می شود با همین حاکم مثلاً علی عبدالله صالح نیز تعامل کرد. یا بعضی تفسیر محافظه کارانه ای دارند و می گویند این موجب می شود که حساسیت دشمنان شیعه و زیدیه زیاد بشود.

اما شیعیان جارودی روی شرط خروج و قیام بالسیف تأکید دارند. از این جهت به انقلاب اسلامی و امام خمینی(ره) و مبارزه با اسرائیل، آمریکا و عربستان سعودی نزدیک می شوند. اساساً یکی از مهمترین دلایل مخالفت آنها با علی عبدالله صالح همکاری و همراهی او با آمریکایی ها بود.

یکی دیگر از دلایل حمله عربستان به یمن، نظام سیاسی عربستان است؛ یک رژیم سیاسی پوسیده و کهنه و غیرمنعطف مبتنی بر ساختار پادشاهی و فاقد قانون اساسی که در نوع خودش بسیار منحصر به فرد است.

اگر نظام پادشاهی عربستان را با نظام پادشاهی برونئی قیاس کنید می بینید که در نظام پادشاهی برونئی سطحی از توزیع درآمدها و رفاه در کشور وجود دارد اما در عربستان با سیستمی مواجه هستید که کل درآمد بزرگترین صادر کننده نفت جهان، به طور مبنایی و ساختاری، بین دو تا سه هزار شاهزاده آل سعود توزیع می شود.

عربستان حدود شش تا هشت میلیون بشکه نفت تولید می کند اما هیچ توزیع عادلانه درآمدی در آن وجود ندارد. جز این هرگونه نواندیشی دینی و تبادل افکار و عقاید در آن به شدت سرکوب می شود. حال مسئله اینجاست که اگر در همسایگی عربستان و در کشور یمن طبق مدعایی که انصارالله دارد یک دولت مردمی و دموکراتیک بر سر کار آید، خطری بزرگ برای عربستان محسوب می شود. این نزدیکترین خطری است که نظام سیاسی عربستان تاکنون در کنار خود احساس کرده است.

در واقع عربستان با سه موج ضدعربستانی مواجه بوده است: اولین موج، کودتای جمال عبدالناصر در مصر و پیدایی ناصریسم در جهان عرب بود که عمیقاً سیستم پادشاهی عربستان را به چالش کشید. عربستان با تمهیداتی که از بحث ما به دور است، جلوی ورود ناسیونالیسم ناصریستی به عربستان و حوزه نفوذش در خلیج فارس را گرفت. موج دوم همراه با انقلاب اسلامی در ایران بود. انقلاب اسلامی اسلام خواهی و استکبارستیزی را در بخش های مختلف خاورمیانه و جهان اسلام فعال کرد اما عربستان تأثیرات آن بر خود را مهار کرد.

فی المثل جنبش انقلابی در بحرین در ابتدای دهه شصت شمسی، به شدت توسط عربستان و آل خلیفه سرکوب شد. موج سوم که در جهان عرب به «بهار عربی» مشهور شده و تأثیر گفتمان انقلاب اسلامی در آن مشهود است، مجموعه تحولاتی است که در محیط پیرامونی عربستان در خاورمیانه و شمال افریقا رخ داده و عربستان به دشواری در حال ممانعت از اثرگذاری آن بر نظم سیاسی و اجتماعی خودش است.

نکته مهم این است که اگر حکومتی مردمی موفقی در یمن و در مرزهای عربستان شکل بگیرد این موجب غلیان سیاسی و اجتماعی در درون عربستان می شود. توجه کنیم که وضع شیعیان عربستان، همانند وضع شیعیان در یمن است. یعنی شیعیان عربستان از فقری مفرط به شدت رنج می برند. همچنین در فشاری فرهنگی شدیداً تحقیر می شوند.

وضع شیعیان عربستان، همانند وضع شیعیان در یمن است، یعنی شیعیان عربستان از فقری مفرط به شدت رنج می برند و در فشاری فرهنگی شدیداً تحقیر می شوندیکی از دلایل بمب گذاری های اخیر در مساجد شیعیان عربستان این است که دائماً از رسانه های وهابی و سعودی علیه شیعیان و روافض تبلیغ می شود. بنابراین دلیل دوم خود ساختار سیاسی و اجتماعی عربستان است که تحول دموکراتیک و سیاسی در پیرامون خود را بر نمی تابد.

دلیل سوم به مناسبات و رقابت­ منطقه ای بین ایران و عربستان باز می گردد. اختلاف ایدئولوژیک دو کشور مشهود و نمایان است. تا همین اواخر معروف بود که عربستان «رهبر معنوی» و مصر «رهبر نظامی» جهان عرب است. هدایت معنوی جهان عرب و اسلام با عربستان بود و هر مشکلی در هر جای جهان اسلام خصوصاً جوامع سنی نشین پیش می آمد این کشور برای حلّ آن حاضر بود. اکنون و در سه دهه اخیر این موقعیت خصوصاً با انقلاب اسلامی در ایران و در سال های اخیر با ایفای نقش بازیگران منطقه ای جدید نظیر ترکیه و قطر تضعیف شده است.

نتانیاهو در سخنرانی جنجالی اخیرش در کنگره آمریکا گفت که ایران بر چهار پایتخت عربی بیروت، دمشق، بغداد و حالا نیز بر صنعا مسلط شده است. البته هرچند این سخنان، نوعی ایران هراسی است اما قطع مسلم این است که دیگر عربستان بر این چهار پایتخت مهم عربی و اسلامی تسلطی ندارد. هرچند روند تحولات آینده معلوم نیست، اما مسلم است که هژمونی عربستان در منطقه به چالش کشیده شده و این کشور نمی تواند چنین شکستی را در مرزهای خود تحمل کند.

دلیل چهارم تحولات داخلیِ عربستان است. اگر شیعیان یمن پیروز شوند موجب خودباوری و برانگیختگی شیعه های عربستان و بحرین و کویت خواهند شد و این امر می تواند نظم سیاسی کهنه این کشورها را به هم بریزد. بخش دیگر تحولات داخلی عربستان هم به تغییرات سیاسی در هیأت حاکمه عربستان باز می گردد: محمد بن سلمان و تیم جدیدی که به تازگی بر سرکار آمده اند درمحل تلاقی دو روند اصلی ایستاده اند: یکی انتقال قدرت از «فرزندان» عبدالعزیز به «نوه ها»ی او و دیگری انتقال قدرت از «غیرسدیری ها» به «سدیریها».

اگر شیعیان یمن پیروز شوند موجب خودباوری و برانگیختگی شیعه های عربستان و بحرین و کویت خواهند شد و این امر می تواند نظم سیاسی کهنه این کشورها را به هم بریزد«محمد بن سلمان دقیقاً سر تلاقی این دو ایستاده است و تحولات یمن نوعی آیین اثباتِ خود برای اوست. یعنی محمد بن سلمان اولین نفر از نسل دوم و از یک خانواده سدیری است که می خواهد نشان دهد توان مدیریتی دارد و به دنبال به حاشیه راندن رقبا به واسطه جنگ یمن است.

من فکر می کنم ترکیبی از این پنج دلیل موجب شد تا عربستان وارد جنگ یمن شود.

*عربستان نمی توانست همانگونه که در بحرین عمل کرد، در یمن نیز دخالت کند؟

باید به تفاوت های یمن و بحرین توجه کنیم. اولاً بحرین کشور کوچکی است و موقعیت ژئو استراتژیک و ژئو پولوتیک یمن را به هیچ وجه ندارد. کم جمعیت است و کاملاً از حیث اقتصادی و سیاسی وابسته به عربستان است. ثانیاً از نظر سیاسی و مذهبی هم آن تنوعی که در یمن وجود دارد در بحرین وجود ندارد. یعنی در بحرین با جمعیت هفتاد تا هشتاد درصدی مطلق شیعه و اقلیت بیست تا سی درصدی سنی مواجهیم.

تقریباً تمامی منابع قدرت در اختیار اقلیت سنی است. لذا حکومت بحرین با انحصار منابع و البته با حمایت عربستان توانسته مسلط شود. بیش از چهار سال است که مردم بحرین راهپیمایی و تظاهرات می کنند، اما عملاً اوضاع در کنترل دولت است. ولی در یمن منابع قدرت توزیع شده و دولت مرکزی یمن هیچگاه نتوانسته سلطه کامل پیدا کند. لذا نیروهای سیاسی و اجتماعی و از جمله جنبش انصارالله منابع قدرت خاصّ خود مستقل از دولت را در اختیار دارند و این کار را برای عربستان سعودی و دولت وابسته به آن دشوار نموده است.

استان صعده، انبار اسلحه یمن عملاً در اختیار انصار الله است. دیگر این که بحرین تجربه های سیاسی و تجربه های تاریخی یمن را ندارد. چندین جنگ داخلی در یمن اتفاق افتاده و به شکل گیری شبکه ای از روابط و مناسبات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی متصلبانه منجر شده است.

*اهمیت یمن برای غیر از عربستان و برای دیگر کشورهای جهان چیست؟ صرفاً به دلیل اهمیت ژئوپولتیک تنگه باب المندب است؟

اهمیت تنگه باب المندب به قرار گرفتن در مسیر آبراهه کانال سوئز است و این موضوعی متأخر است. یعنی تا قبل از کانال سوئز آنجا یک بن بست محسوب می شد و باب المندب عملاً اهمیتی نداشت. لذا اهمیت یمن لزوماً وابسته به کانال سوئز و تنگه باب المندب نیست. یکی از دلایل اهمیت یمن، اهمیت تاریخ تمدنی آن است. یمن دارای یک تمدن بسیار قدیمی است که جهان با آن آشنا است. ممکن است در جهان کسی جایی مثل جمهوری چاد را نشناسد ولی یمن در واقع سابقه تاریخی گسترده ای دارد.

نکته دوم تقدم یمن در اسلام است. یمنی ها نسبت به ترکها، ایرانی ها، آفریقایی ها، هندی ها و دیگر کشورها در اسلام تقدم دارند و یمن از این جهت در بین مسلمانان ممتاز است. نکته سوم آن که شیعیان یمن اکثراً شیعه های زیدی هستند. شیعیان زیدی، سیاسی ترین فرقه شیعه محسوب می شوند. یکی از موارد اختلاف آنها با شیعیان دوازده امامی این است که اصل تقیه ندارند. یعنی اگر کسی چهارده شرط امام را داشته باشد باید خروج و قیام کند.

حوثی ها

این امر به زید بر می گردد که به خونخواهی امام حسین(ع) برخواست، به همین دلیل در تمام دوره حیات این جماعت چه در دوره اموی چه در دوره عباسی تا امروز در حال مبارزه بوده اند، فقط در دوره کوتاهی در دوره فاطمیان نفسی کشیدند، زیرا فاطمیان مثل ایران در آن طرف دریای سرخ گرایش شیعه داشتند و زیدی ها با تکیه بر آنها توانستند آرامشی پیدا کنند. سپس عثمانی ها بر سر کار آمدند. باز به همین ترتیب عثمانی های سنی شیعیان را تحت فشار قرار می دادند. زیدی ها نیز در حال جنگ و نبرد با آنها بودند. این تاریخ قدیمش است.

شیعیان زیدی، سیاسی ترین فرقه شیعه محسوب می شوند و یکی از موارد اختلاف آنها با شیعیان دوازده امامی این است که اصل تقیه ندارند، یعنی اگر کسی چهارده شرط امام را داشته باشد باید خروج و قیام کنددر تاریخ جدید، یمنی ها یک دوره استعماری دارند که مواجهه با پرتغالی ها و سپس انگلیسی ها است. پرتغال بندر عدن در جنوب یمن را تصرف کرد. عثمانی حمله کرده و آنجا را تصرف کرد و پرتغالی ها را بیرون راند و یمنی ها علیه عثمانی قیام کردند و آن ها را به عقب کشاندند. دوباره انگلیسی ها بندر عدن را گرفتند و تا همین اواخر یعنی تا دهه هفتاد میلادی رفت و آمد داشتند. این نیز یک مرحله از تاریخ مبارزات زیدی هاست.

مرحله دیگر بعد از فروپاشی عثمانی در ۱۹۲۴ میلادی است. البته از حدود سال های ۱۹۱۹-۱۹۲۰ معلوم شده بود این امپراتوری کم کم در حال فروپاشی است. زیدی ها از سال ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۶ اعلام استقلال کردند و حکومت امامان زیدی را آنجا تأسیس کردند. بلافاصله نیز با عربستان سعودی وارد جنگ شدند. در سال ۱۹۳۴ با تصرف چند استان جنوبی یمن توسط عربستان معاهده صلح امضا شد.

البته در مقاطع تاریخی بعدی هم گاهی همپیمان شدند. از ۱۹۲۶ تا ۱۹۶۱ دوره نسبتاً آرامش بخشی دارد. از ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۸ جنگ داخلی اتفاق افتاد. در اینجا عربستان و مصر با نیروهای نیابتی خاصّ خودشان در یمن در حال نبرد بودند. از ۱۹۶۸ تا ۱۹۹۰ تقسیم یمن اتفاق افتاده و یمن شمالی و یمن جنوبی تشکیل می شود. یمن شمالی دموکراتیک و یمن جنوبی سوسیالیست است.

اینجا یک نکته بسیار اهمیت دارد که یمن تنها کشور جهان عرب محسوب می شود که در دوره جنگ سرد همانند کره و ویتنام دو قطبی شد. در واقع این نشان می دهد که کشور های بزرگ مثل آمریکا و شوروی در آنجا منافعی داشته اند. به دلیل آنکه آنجا تنگه سوئز و دریای سرخ است و شرق و غرب عالم را به هم وصل می کند و جای مناسبی برای مداخلات قدرت های بزرگ بوده و هست.

یمن تنها کشور جهان عرب محسوب می شود که در دوره جنگ سرد همانند کره و ویتنام دو قطبی شد؛ این نشان می دهد که کشور های بزرگ مثل آمریکا و شوروی در آنجا منافعی داشته انددر سال ۱۹۹۰ اتحاد دو یمن را شاهد بودیم. یعنی حدود سی و هشت سال دو یمن از هم جدا هستند. وحدت اولیه چهار سال دوام داشت و در سال ۱۹۹۴ اهالی یمن جنوبی به این دلیل که فکر می کنند سهمی که می بایست از یمن به دست آورند به دست نیاورده اند شورش کردند. دوباره جنگ داخلی در سال ۱۹۹۴ از سر گرفته شد که تا سال ۱۹۹۵ به طول انجامید و یمن شمالی و علی عبدالله صالح بر یمن جنوبی پیروز شده و باز یمن یکپارچه شد.

در سال ۲۰۰۰ اولین منازعه بین دولت مرکزی و حوثی ها اتفاق می افتد. این جنگ یک جنگ اولیه و خردی است. منتها عمدتاً در ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۸ است که شش جنگ بین دولت مرکزی و حوثی ها اتفاق می افتد. سپس پایان جنگ با توافق نامه دوحه توسط دولت اعلام می شود. از سال۲۰۱۲ نیز انقلاب یمن اتفاق می افتد. این انقلاب در ۲۰۱۳ به پیروزی می رسد اما ۲۰۱۴ شکست می خورد و نتیجه نهایی آن هم همین اتفاقات فعلی است که حوثی ها و جنبش انصارالله وارد استان های مختلف یمن شدند.

بنابراین اهمیت یمن صرفاً به دلیل وجود کانال سوئز نیست زیرا هم به لحاظ تاریخی هم به لحاظ سیاسی، مورد توجه قدرت های بزرگ و محل منازعه غیریمنی ها بوده است.

یکی دیگر از دلایل اهمیت یمن، قرار گرفتن آن در همسایگی آفریقا و در واقع کشورهای ساحل آفریقایی دریای سرخ است که شامل جیبوتی و اریتره و سومالی و از همه مهمتر مصر و سودان است که در تحولات جهان اسلام نقش بسیار مهمی دارند. همین موقعیت موجب شده تا یمن در تمام این ادوار حیاتش به حوزه عمومی فعالی برای بحث و جدل و مناظره و شکل گیری احزاب و گره­ های سیاسی، گفتگو بین فرقه های مختلف اسلامی یا بحث های روشنفکرانه و نواندیشانه در مورد نسبت اسلام و جهان جدید و مناقشه گروه های اسلام گرا با سوسیالیسم، لیبرالیسم و تکفیری ها و سلفی ها بدل شود.

در واقع مجمعی از افکار و اندیشه های مختلف در مقاطع مختلف تاریخی در یمن وجود داشته است. مشهور بود که یمن دروازه ورودی جهان عرب است. بعضی ها هم یمن را دروازه جزیره العرب گفته اند. مقصودشان هم ورود همین افکار و اندیشه هایی است که وارد جزیره العرب می شود.

بعضی ها هم یمن را دروازه جزیره العرب گفته اند؛ مقصودشان هم ورود همین افکار و اندیشه هایی است که وارد جزیره العرب می شودواقعیت دیگر این است که به رغم چنین اهمیتی، یمن در چهار دهه گذشته عملاً به حیات خلوت عربستان بدل شده و عربستان هر کاری که خواسته در یمن انجام داده است. این کشور مصداقی از یک کشور «عقب نگه داشته شده» است و عربستان سعودی اجازه نداده هیچ پیشرفت و تحولی در یمن اتفاق بیفتد.

*به نظر می رسد که تحولات یمن از سه بعد ایدئولوژی، رهبری قوی و انسجامی که بین گروه های مختلف یمنی ایجاد کرده، از دیگر تحولات منطقه متمایز می شود.

بله این مطلب درست است. وضع متفاوت حوثی ها را از دو جنبه اعتقادی و تشکیلاتی می­ توان بررسی کرد: اول اعتقاد به وجود رهبر در میان حوثی هاست. زیدی های جارودی و حوثی ها اصل امامت و وجود رهبر را یک اصل ذاتی مذهب خود می دانند. عقیده آنها این است جامعه زیدی هیچ وقت نمی تواند بدون امام و رهبر باشد. این به لحاظ نظری و به لحاظ تاریخی یک امر معین است. یعنی هر زیدی می داند که اگر بخواهد کاری انجام دهد باید پشت سر رهبری باشد و اگر نباشد هیچ کاری انجام نمی دهد.

زیدی های جارودی و حوثی ها اصل امامت و وجود رهبر را یک اصل ذاتی مذهب خود می دانند، عقیده آنها این است جامعه زیدی هیچ وقت نمی تواند بدون امام و رهبر باشدالبته از این اصل گاهی تفاسیر دیگری هم صورت گرفته است، اما در هر حال وجود رهبر یک اصل اساسی در میان آنهاست. آنها معتقدند که رهبر باید چهارده خصوصیت داشته باشد، صفاتی مانند شجاعت و عدالت و زیرکی و مدیریت و آگاهی به اوضاع زمانه و نظایر آن که وجود آنها باعث شود رهبر حوثی ها افرادی توانمند و کارآمد باشند.

شبیه صفات و شرایطی که در قانون اساسی ما برای ولی فقیه آمده است. به این ها دو خصیصه علوی-فاطمی بودن و قیام بالسیف را نیز باید افزود. بنابراین نکته اول این است که امام و رهبر رکن زندگی زیدی هاست و در هر کاری از جمله فعالیت های سیاسی و اجتماعی به ویژه در جنبش انصارالله از رهبر تبعیت می کنند.

دوم بعد تشکیلاتی و سازماندهی است. از حیث تاریخی، جنبش انصارالله دو مرحله قبل از خودش دارد: یکی«شباب المؤمن» و قبل از آن «اتحاد شباب» است. اتحاد شباب در سال ۱۹۸۶ تشکیل شد. جمعی از علمای زیدی تصمیم گرفتند کار فرهنگی انجام دهند و این مجموعه را ایجاد کردند. در سال ۱۹۹۰ که دو یمن با هم متحد می شوند و فضای بهتری در این کشور به وجود آمد زیدی ها نیز تصمیم گرفتند کار سیاسی انجام دهند و حزبی به نام «حزب الحق» تأسیس کردند که سید حسین بدرالدین تنها نماینده حزب الحق در مجلس یمن در دوره ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۷ است.

تا اینکه در درون حزب الحق اختلافاتی پیش آمد. یعنی زیدی ها در فعالیت های سیاسی با هم اختلاف پیدا کردند. اختلافات درون حزب به خاطر مباحث داخلی کشور یمن و بعضی مسائل اعتقادی، موجب فروپاشی آن شد. این دو تجربه هر دو شکست خورد اما مبنایی برای کار تشکیلاتی سیاسی و فرهنگی در اختیار زیدی ها قرار داد. سید حسین بدرالدین از مجموعه حزب الحق جدا شد و مجموعه «شباب المؤمن» راه اندازی کرد.

هدف اولیه اعلام شده این مجموعة تازه، از همان ابتدا هدف فرهنگی اعلام شد؛ نظیر فعالیت های فرهنگی که ما هم در ایران با آن آشنا هستیم شامل برگزاری اردوها، کارهای آموزشی، عقیدتی و برنامه ورزشی برای جذب جوانان.

ضمناً یک کار ساختاری مهم هم انجام دادند و آن بر جسته کردن «مدرسه» در کنار «مسجد» بود. سیدحسین «مدرسه» تأسیس کرد زیرا مساجد زیر نظر علمای زیدی سنتی بود و آنها با افکار انقلابی و نواندیشانه سیدحسین الحوثی ناسازگار بودند. دلیل جدایی او از حزب الحق هم اختلافات بود. او پایگاه سنتی مساجد را به علمای سنت گرای زیدی واگذار کرد و ساختار مدارس را برجسته کرد. در واقع اعضا و کادر جنبش انصارالله، همان تربیت شده های مدارسی هستند که سید حسین بدرالدین راه اندازی کرد.

*این در چه زمانی اتفاق افتاد؟

عرض کردم سال ۱۹۹۴ بدرالدینِ پدر یک سال قم بود و سید حسین بدرالدین هم با اندیشه های امام خمینی آشنایی پیدا کرد. در واقع در مدرسه ها چیزهایی می گفتند که به افکار امام خمینی(ره) نزدیکتر بود. این نکته را خوب است اینجا تأکید کنم که از نظر سید حسین بدرالدین امام خمینی یک «امام» است و امام زیدی ها نیز هست. 

سیدحسین بدرالدین کتابی در مورد اندیشه های امام خمینی دارد و فی المثل اطلاق صفت «شیطان» به آمریکا از طرف امام خمینی(ره) را بسیار می پسندد یا او در تفسیر این که چرا آمریکا «شیطان بزرگ» است گفته دلیلش این است که از نظر امام خمینی(ره)، یهود و اسرائیل هستند که آمریکا را می چرخانند. یعنی امام خمینی از آمریکا فراتر رفته و به یهود و اسرائیل رسیده است.

حوثی ها

این مخالفت با یهود و اسرائیل یک بخش ثابتی از شعار انصارالله شده است. به هر حال این عقبه اتحاد شباب، حزب الحق، آشنایی با امام خمینی(ره) و تأسیس شباب المؤمن، مقدمه ای برای تشکیل جنبش انصارالله شد. این خیلی مهم است که یک بازه زمانی پانزده بیست ساله صرف شد تا جریانی شکل گیرد که محصول نهایی اش، انصارالله است. این نکته در سازمان دهی بسیار مهم است. یعنی سازمان دهی حوثی ها بسیار فشرده است و دلیل مقاومت­شان نیز همین است.

از نظر سید حسین بدرالدین امام خمینی یک «امام» است و امام زیدی ها نیز هست. او کتابی در مورد اندیشه های امام خمینی دارد و فی المثل اطلاق صفت «شیطان» به آمریکا از طرف امام خمینی(ره) را بسیار می پسندد

یک دلیل مهم دیگر برای انسجام حوثی ها، خود سید حسین بدرالدین و شخصیت اوست که به تعبیر جامعه شناسان برای حوثی ها صورت یک «کاریزما» و اسطوره رادارد. در ۲۰۰۴ که بدرالدین قیام خود را در کوه های صعده آغاز کرد گفته شده با هفتاد نفر از یاران خود به کوه های صعده رفتند. چهل روز آنها را محاصره کردند و در تمام این چهل روز آب و غذا را بر آنها بسته بودند. بعد آنها را بمباران هوایی کرده و هر دویست نفر به علاوه سیدحسین بدرالدین را کشتند.

در بازخورد این واقعه یک اتفاقاتی رخ داده است که ویژگی معنوی و نیروی برانگیزاننده ای برای نیروی حوثی و انصارالله ایجاد کرده است. مثلاً گفته اند سید حسین بدرالدین فرزند شیرخواره ای داشت که همسرش او را جلوی نیرو های دولتی گرفته و گفته که به این بچه رحم کنید و آب و شیر دهید. اما نیروهای دولتی جوابش را با بمباران دادند و بچه و همسرش کشته شدند. خوب! این واقعه با آن چیزی که در کربلا اتفاق افتاده قرابت پیدا می کند.

همچنین در ۲۰۰۴ که سیدحسین بدرالدین کشته شد، جنازه او را تحویل ندادند. دو تا اتفاق افتاد یکی این که حوثی ها گفتند اصلاً او کشته نشده و خواهد آمد. این همان موعودگرایی است. در ۲۰۱۳ که انصارالله قدرت گرفت و بعدتر صنعا را تحت کنترل درآورد جنازه او را تحویل گرفته و دفن کردند. در این مراسم تدفین میلیون ها نفر شرکت کردند. توجه داشته باشید او در زمانی که به کوه های حوث در اطراف صعده رفته هفتاد نفر همراه داشت، اماوقتی او را تشییع کردند جمعیتی میلیونی حاضر شدند. این خود یک نیروی معنوی است که پشت این شخصیت وجود دارد و می تواند افراد را به حرکت در بیاورد.

نکته مهم دیگر شخصیت رهبر فعلی انصارالله یعنی سید عبدالملک الحوثی است که جوانی در دهه سوم زندگی است که البته سن زیادی نیست. این آدم یک تبار کاریزمایی دارد. یعنی قدرت کلامی و بیان حماسی بسیار مناسبی دارد. کار مهمی که انجام داده این است که توانسته بر شکاف هایی که در جامعه یمن وجود دارد غلبه کند.

اگر به مقایسه قبلی بین یمن و بحرین بازگردیم یک خصیصه مهم یمن، همین شکافهای تودرتو و چند لایه است در حالی که بحرین یک شکاف ساده بین اکثریت شیعه و سنی وجود دارد. کار مهمی که سید عبدالملک انجام داد همین توان کاریزماتیک اوست که توانسته او را فراتر از شکاف هایی که در جامعه یمن وجود دارد قرار دهد.

*کمی هم در مورد شعارها و ایدئولوژی انصارالله توضیح دهید.

معمولاً ایدئولوژی ها ابزاری برای برجسته کردن خط تمایز یک گروه از دیگر گروه­هاست. کار مهمی که حوثی ها و عبدالملک انجام داده اند این است که در این چند سال روی خطوط ایدئولوژیک خودشان که تشکیل دولت اسلامی است تأکیدی نکرده اند؛ نه این که آن عقیده را کنار گذاشته باشند ولی به دلیل شرایط مبارزه، بیشتر بر روی مسائل عمومی تکیه کردند؛ نظیر حفظ استقلال ملی یمن در مقابل عربستان و آمریکا که یک مسأله تاریخی برای هر یمنی است یا مساله فقر و نابرابری که برای همه یمنی ها ملموس و محسوس است.

همانطور که گفتم سطح فقر در یمن بسیار بالاست. این در حالی است که گفته می شود منابع نفت این کشور از عربستان بیشتر است، ولی عربستان هیچ وقت اجازه نداده توسعه ای در این زمینه در یمن اتفاق بیفتد. حوثی ها و انصارالله و عبدالملک بر روی این دو یعنی حفظ استقلال ملی و کاهش سطح نابرابری تأکید بسیار دارند و اساساً یکی از دلایل اولیه شروع انقلاب اخیر این کشور، قیمت سوخت بود که یکباره ۳۰۰ برابر افزایش پیدا کرد.

همچنین مبارزه با گسترش سلفی گری در یمن شعار دیگر انصارالله است. در واقع سنی های یمن از مذهب شافعی بودند ولی عربستان سعودی با تزریق پول و انجام کار فرهنگی، شافعی ها را به وهابی تبدیل کرد. یعنی گرایش حوثی ها از شیعه زیدی به شیعه اثنی عشری پاسخی است به تمایل شافعی ها به وهابی گری. حوثی ها معتقدند باید جلوی گسترش سلفی گری و وهابی گری را گرفت و این یک خواست عمومی در یمن است.

مبارزه با گسترش سلفی گری در یمن شعار دیگر انصارالله است. سنی های یمن از مذهب شافعی بودند ولی عربستان سعودی با تزریق پول و انجام کار فرهنگی، شافعی ها را به وهابی تبدیل کرد و گرایش حوثی ها از شیعه زیدی به شیعه اثنی عشری پاسخی است به تمایل شافعی ها به وهابی گرینکته دیگر مبارزه با فساد حکومتی است. یمن از حیث اقتصادی و اداری جزو فاسدترین کشورهای جهان است. سطح فساد در حوزه اقتصادی و نظامی در آن بسیار وسیع است و مخالفت با آن، یکی از راهبردهای مهم انصارالله است. انصارالله به خصوص بر «وحدت یمن» تکیه دارند که مسأله تاریخی برای یمنی هاست. عربستان خیلی مایل است که یمن از هم جدا شود. آنها منصور هادی را به عدن فرستادند تا  مناقشه شمال و جنوب تکرار شود اما انصارالله با آن مقابله کردند.

در مجموع انصارالله خیلی از حزب الله لبنان متأثر هستند. حتی تفسیرهایی دارند که سید حسن نصرالله تبار یمنی دارد. به همین خاطر الگوی حزب الله لبنان مدنظر انصارالله است. می دانیم که لبنان همانند یمن یک جامعه متکثر سیاسی، اقتصادی و مذهبی است و هر گروهی باید بر اموری عمومی تکیه کند تا دیگر گروه ها را بتواند با خود همراه سازد. در کل انصارالله جنبش بسیار کلاسیکی است که ابتدا با کار فرهنگی آغاز کرد و سپس وارد حیطه سیاسی شد و پس از انسجام تشکیلاتی، به کارزار نظامی وارد شدند.

این شیوه کلاسیکی است که در تمام انقلاب های موفق دنیا اتفاق می افتد: اول از طریق کار فرهنگی کادر سازی می کنند، سپس به فعالیت سیاسی و اجتماعی روی می آورند و در صورت لزوم زمانی که به بن بست می رسند سراغ فعالیت مسلحانه می روند. مجموعه این موارد انصارالله یمن و طرفدارانش را از جنبش های دیگر جدا می کند.

*الگوی انقلاب مصر در منطقه تسری پیدا کرد و در نهایت این الگو به شکست انجامید. اما همان طور که گفتید الگوی انقلاب یمن متفاوت است. چقدر امکان دارد این الگو در منطقه تسری یافته و جایگزین الگوی انقلاب مصر در دیگر کشورهای اسلامی شود؟

باید به ساختار یمن توجه کرد. همان طور که گفتم وضع یمن با عراق و لبنان کاملاً مشابه است. ما با جامعه ای چندساختی متکی بر تنوع مذهب، قومیت یا جغرافیا مواجهیم. در واقع این وضع عمومی تر شیعیان در کشورهای منطقه خاورمیانه است. آنها یا اقلیتی قدرتمند در مقابل اکثریت غیرشیعی هستند یا اکثریتی کم قدرت در مقابل اقلیت های قدرتمند غیرشیعی. در هر حال جمعیت این کشورها کاملاً شیعه نیستند. البته شیعیان زیدی و اسماعیلی و اثنی عشری در یمن اکثریت هستند و نزدیک به پنجاه درصد جمعیت را شکل می دهند.

حال اگر انصارالله در یمن موفق شود، یک فایده بسیار مهم آن این است که برای سومین بار الگوی انقلاب اسلامی توانسته در جوامع چندساختی به موفقیت برسد و نظام سازی کند. مورد حزب الله در لبنان، شیعیان عراق و ان شاءالله انصارالله یمن نشان دهنده قابلیت انتقال و صدور آرمان انقلاب اسلامی خواهد بود.

علاوه بر این، از حیث سازماندهی و کار تشکیلاتی نیز برخی مشابهت ها قابل شناسایی است: شیخ نمر در عربستان و شیخ علی سلمان در بحرین رهبران شیعیان هستند. همچنان که عبدالملک یا سید حسین الحوثی در یمن یا سید حسن نصرالله در لبنان یا آیت الله سیستانی در عراق همگی در جایگاه رهبری دینی و سیاسی توأمان قرار دارند. در واقع اصل رهبری، ذات الگوی انقلاب اسلامی است.

تصور می کنم که دو تمایز مهم جنبش های متأثر از الگوی انقلاب اسلامی، یکی همین عمل همزیستانه و دیگری اصل رهبری است که از قضا هر دو در انقلاب مصر نیست.

دو تمایز مهم جنبش های متأثر از الگوی انقلاب اسلامی، یکی همین عمل همزیستانه و دیگری اصل رهبری است که از قضا هر دو در انقلاب مصر نیست*سازمان رسانه ای انصارالله چگونه است؟ شما گفتید سید حسین بدرالدین با هفتاد نفر به کوه ها فرار کرد اما پس از چند سال یک میلیون نفر برای تشییع جنازه او حاضر می شوند. این اتفاق توسط مدارسی که اشاره کردید صورت گرفت یا سازمان رسانه ای داشتند؟

یکی ازنوآوری های مهم انصارالله، سیاست رسانه ای آنهاست. البته بدواً و در زمان علی عبدالله صالح امکان سازماندهی رسانه ای گسترده را نداشتند. تنها بعد از انقلاب اول و برکناری علی عبدالله صالح است که فضایی برای کار رسانه ای فراهم شد. پیش از این آنها یک سیستم اطلاع رسانی سنتی داشتند که مثل هر جای دیگری در قالب روزنامه ها و مطبوعات و یا برخی ابزارهای جدید نظیر فیس ­بوک و توییتر بود که البته نسبت به دیگر انقلاب های عربی، آنها محدودیت بیشتری هم در استفاده از این رسانه های جدید داشتند.

اما کار مهم رسانه ای که انجام دادند تأسیس تلویزیون المسیره است که موجب شد برای اولین بار صدای آن ها شنیده شود. در واقع المسیره همان کاری را برای انصارالله می کند که المنار برای حزب الله لبنان می کند.

*در گذشته موازنه قدرتی در منطقه حاکم بود. انقلاب های منطقه به گونه ای بود که به نظر می رسید این موازنه به ضرر غرب و عربستان به هم بخورد. بنابراین این کشورها تلاش کردند با جابجایی حاکمان و یا قومیتی کردن قدرت (مانند لیبی) این موازنه را حفظ کنند. ورود انصارالله به عرصه قدرت چه نقشی در برهم خوردن این موازنه دارد؟

در واقع مهمترین اتفاقی که می افتد همین است. حوثی ها اکثریت را در یمن دارند و اگر یک انتخابات آزاد برگزار شود حوثی ها هم به دلیل حمایت شیعیان، و هم به دلیل تأکیدی که بر منافع عمومی یمن دارند، قطعاً جایگزین دولت فعلی یمن می شوند و نیروی تازه ای به جریان مقاومت افزوده می شود و موازنه تغییر خواهد کرد. عربستان کارهای زیادی کرده و می کند تا این اتفاق نیفتد. در واقع جنگ و حمله نظامی به یمن، آخرین کاری است که عربستان انجام داده است.

یکی از اولین کارها همان طور که گفتم این بود که از سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۸ دولت یمن با حوثی ها جنگید، در جنگ ششم که آخرین جنگ بود، عربستان وارد جنگ شد. آمریکایی ها نیز کمک کردند تا آن ها را سرکوب کنند اما موفق نشدند. در این مرحله عربستان همه تلاش خود را به کار برد تا علی عبدالله صالح بر سر کار بماند ولی باز هم موفق نشدند و انصارالله آمدند، صنعا را محاصره کردند و عبدالله صالح زخمی و از یمن خارج شد.

یکی از کارهای مهم عربستانی ها در این مقطع تلاش برای تغییر مسیر انقلاب بود که موفق هم شدند. یعنی به جای آنکه انقلابیون سرکار بیایند، منصور هادی که معاون علی عبدالله صالح و یکی از سرکوب کنندگان جنوبی ها در سال ۱۹۹۴ بود جانشین وی شد. قرار بود منصور هادی اهداف انقلاب را محقق کند ولی نه تنها در مسیر انقلاب گام برنداشت بلکه تلاش مضاعفی برای انزوای انقلابیون و تحکیم قدرت عربستان انجام داد.

انقلابیون وقتی دیدند که او به آرمان های انقلاب وفادار نیست، صنعا را اشغال کردند. باز هم عربستان سعی کرد منصور هادی را نگه دارد، حتی تلاش کردند مسئول دفتر او را جانشین اش کنند. بعدتر که کاخ ریاست جمهوری محاصره شد، منصورهادی را به عدن منتقل کردند و سعی کردند دوباره شکاف جنوبی و شمالی را فعال کنند. آن جا هم موفق نشدند و انصارالله و همپیمانانش اغلب استان ها جز دو تا استان شرقی حضرموت و شبوه را در کنترل گرفتند. در واقع عربستان سعودی هر کاری را می توانست انجام داد تا این موازنه قوا به هم نخورد.

نظیر همان کاری که در مصر انجام دادند و السیسی را جایگزین مرسی کردند. مداخله عربستان، مداخله ای پیچیده و طولانی است. همان طور که گفتم یمن حیاط خلوت عربستان بود. بنابراین کلکسیونی از سیاست ها و راهبردها درمورد یمن به کارگرفتند و موفق نشدند. آن چیزی که در این عدم موفقیت اهمیت دارد ساختار درونی محکم انصارالله به عنوان یک گروه عقیدتی است که در ۶ جنگ با نیروهای دولتی، آبدیده و توانمند شده اند و به خاطر توان مدیریتی بالا و نظامات عقلانی شان، توانسته اند مقاومت زیادی از خود نشان دهند.

انصارالله به عنوان یک گروه عقیدتی، ساختار درونی محکمی دارند و در ۶ جنگ با نیروهای دولتی، آبدیده و توانمند شده اند و به خاطر توان مدیریتی بالا و نظامات عقلانی شان، توانسته اند مقاومت زیادی از خود نشان دهند*چرا انصارالله با تأنی وارد هجمه های سنگین مثل تهاجم موشکی به عربستان می شود. می دانیم در غزه موشک های « فجر ۳» حماس بود که نجاتش داد.

سؤال عمومی تری که همه می پرسند، همین است که چرا انصارالله با عربستان سعودی درگیر نمی شوند؛ اولاً چرا عربستان وارد فاز حمله زمینی به یمن نمی شود و ثانیاً چرا یمنی ها پاسخ درخوری به عربستان نمی دهند؟ سابقه جنگ بین دو کشور دو مورد را نشان می دهد؛ اولاً در ششمین جنگی که بین حوثی ها و دولت یمن رخ داد، عربستان هم وارد جنگ با حوثی ها شد.

حوثی ها تا ۳۵ کیلومتری خاک عربستان نفوذ کردند و منطقه ای به نام جبل دخان را هم به تصرف خودشان در آوردند. این امر گواه این است که حوثی ها توان چنین اقداماتی را دارند. در واقع یمنی ها افراد سلحشوری هستند و شمشیر یا خنجری که روی شالشان می بندند بیانگر همین روحیه­ شان است. تاریخشان نیز همین را نشان می دهد خصوصاً در مناطق شمالی که دائماً در حال جنگ و قیام بوده اند.

نکته دومی که انگیزه انصارالله را زیاد می کند سه استان جنوبی عربستان به نام های «نجران» و «جیزان» و «عیسر» است. این سه استان در جنگ ۱۹۳۴ عربستان و یمن، به عنوان غرامت های جنگی، به مدت بیست سال تحت اجاره عربستان در آمد. ولی هیچ وقت به یمن باز پس داده نشد. لذا یمن و انصارالله، اساساً نسبت به مناطقی از عربستان ادعای ارضی نیز دارند.

اما چرا انصارالله دست به حمله متقابل نمی زند؟ دلیل اصلی این است که عربستان خود را خادم حرمین شریفین معرفی می کند و چنانچه گفتم برای برخی کشورهای اسلامی و عربی، موقعیت پدر و رهبر معنوی را دارد. این امر خصوصاً برای کشور های شرقی جدید الاسلام مثل پاکستان و بنگلادش و مسلمانان هند که اصلاً ماهیت و دلیل هویتی شان، اسلام است و مکه و مدینه برایشان حرمت ویژه دارد، موضوعیت دارد.

مسالة مهم این است که اگر انصارالله به عربستان حمله کند و «مهاجم» تلقی شود، بهانه ای برای مظلوم نمایی به دست عربستان می دهد که ائتلاف ساختگی و اجاره ای خود علیه یمن را مدام تقویت کند. مثلاً پاکستان دعوت و فشار عربستان برای پیوستن به ائتلاف عمدتاً عربی فعلی را رد کرد و دخالت خود را تنها موکول به تهدید نسبت به تمامیت ارضی عربستان کرد زیرا بر اساس همان قاعده نانوشته، مسلمانان شرقی خودشان را مدافع اسلام و مکه و مدینه و در مجموع عربستان می دانند.

اگر عربستان مورد تعرض حمله زمینی یمنی ها واقع شود، دایره ائتلاف علیه یمن گسترش می یابد. همین الان هم عربستان از نیروهای پاکستانی در سرکوب بحرینی ها استفاده می کند و اصلاً بخش مهمی از پلیس هم در عربستان و هم در بحرین پاکستانی هستند. جمعیت پاکستان زیاد است و در ازای دریافت پول خوب، به کار گرفته می شوند.

نکته بعدی مبحث نظامی است. ارتش یمن در وضع فعلی، چند پاره است؛ بخشی از آن هوادار انصارالله است، بخشی به منصور هادی وفادار است و بخشی دیگر هم تابع علی عبدالله صالح است. لذا ارتش یمن انسجام خود را از دست داده و نمی تواند جنگ کلاسیک زمینی را آغاز کند.

نکته سوم هم این که هیچ توسعه نظامی در یمن اتفاق نیفتاده و اصولاً عربستان اجازه چنین کاری را نداده است. طبیعی هم هست که عربستان با پیشرفته ترین هواپیماها و سلاح های نظامی که در اختیار دارد، احساس خطر کند و یمن را خیلی عقب نگه دارد تا به تهدید بدل نشود. سلاح هایی که در اختیار حوثی هاست عمدتاً سلاح های سبکی است. به استان صعده که مرکز ثقل حوثی­هاست، «سوق الاسلحه» می گویند و بازار اسلحه یمن آنجاست. حتی در سطح وسیعتری می گفتند مرکز تهیه اسلحه جزیره العرب همان استان صعده است.

حالا تصور کنید جمعیت کل یمن بین ۲۵ تا ۲۷ میلیون نفر است اما در استان صعده حدود هفتاد میلیون اسلحه وجود دارد یعنی به ازای هر یمنی چندین اسلحه وجود دارد. اما نکته بسیار مهم این است که این اسلحه ها اسلحه های سبکی هستند. هواپیما در اختیار ندارند و فرودگاه ها را نیز عمدتاً عربستان تخریب کرده است. برخی از هواپیماها ناقص و نیمه کاره شده اند، بعضی اسلحه های موجود در صنعا نیز قدیمی و مربوط به جنگ های داخلی یا کمک های معمر قذافی است.

در یمن اسلحه زیاد است و ضرب المثلی هست که می گوید قیمت یک نارنجک از قیمت یک قرص نان کمتر است. این سلاح ها به درد جنگ داخلی می خورند اما به درد درگیر شدن با کشور قدرتمند خارجی مثل عربستان نمی خورند!

در یمن اسلحه زیاد است و ضرب المثلی هست که می گوید قیمت یک نارنجک از قیمت یک قرص نان کمتر است؛ این سلاح ها به درد جنگ داخلی می خورند اما به درد درگیر شدن با کشور قدرتمند خارجی مثل عربستان نمی خورند!*نقش ایران در تحولات یمن چیست؟

ایران در مشی کلی انصارالله کاملاً مؤثر است. یعنی وقوع انقلاب اسلامی موجب شد آن ها به یک خودباوری برسند. این در سید حسین الحوثی کاملاً مشهود است. نکته دوم دلگرمی نیروهای مبارز شیعه به وجود جمهوری اسلامی است. گفته شده احساس سید حسین و سید عبدالملک نسبت به رهبر معظم انقلاب همانند احساس سید حسن نصرالله نسبت به رهبری بوده و ماهیت معنوی و عاطفی دارد.

از موضع گیری های مسئولان ایران و خصوصاً رهبر انقلاب می توان فهمید که میل زیادی برای حمایت و مساعدت نسبت به آنها وجود دارد ولی عملاً امکانی برای حمایت از آنها وجود ندارد. من تصور نمی کنم که ایران بتواند کاری بیش از آنچه که تا الان انجام داده را انجام دهد. یعنی عمده کارهایی که ایران می تواند انجام دهد فعالیت های دیپلماتیک برای آرام کردن اوضاع یا برخی حمایت های انسانی است.

در واقع عربستان با پرداخت پول بسیار زیاد، بسیاری از کشورهای همسایه و مجاور یمن را تطمیع کرده و ایران عملاً سکویی برای مداخله مستقیم در یمن ندارد. ایران هیچ مرز جغرافیایی با یمن ندارد و همین امر کار را بسیار دشوار می کند. ما نیازمند یک دوره آرامش و ترک مخاصمه هستیم تا نیروهای انصارلله دوباره تقویت شوند.

یعنی امکان ندارد ایران با وجود ادامه تهاجمات وارد فاز تهاجم رو در رو با عربستان شود؟

عربستانی ها و خصوصاً آمریکایی ها احتمالاً بی علاقه نیستند که ایران را وارد یک جنگ منطقه ای کنند ولی فکر می کنم قوه عاقله جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیده و به درستی هم رأی می دهد که خودش را درگیر جنگ نکند، چون اصلاً سکویی برای جنگیدن ندارد. تنها مرزی که آنجا هست و ایران می تواند از آن استفاده کند مرزهای عمان است که اولاً مناطق بیابانی است و ثانیاً تحت نظارت مستقیم عربستان، سیستم های اطلاعاتی آمریکا و کشور های دیگر است.

بنابراین به نظر می رسد ایران باید بیشتر برود به سمت اولاً کمک های رسانه ای و تبلیغاتی، ثانیاً کمک های دیپلماتیک برای آرام کردن اوضاع و بتواند طرفین درگیری را پای میز مذاکرات بنشاند. اگر از فشاری که اکنون بر انصارالله است قدری کاسته شود آنها راه ها و منابع خاصّ خودشان را برای بازسازی و تقویت توانشان در اختیار دارند.

*در سال های اخیر اتحاد استراتژیکی بین ایران، روسیه و چین ایجاد شده و در مقابل نظم تک قطبی جهان قرار گرفته اند. این اتحاد در عرصه های گوناگون بین المللی نقش مؤثری ایفا کرده است. اما در قضیه یمن، خصوصاً روسیه قدری متزلزل رفتار می کند. البته پیش از تهاجمات، با جلوگیری از صدور قطعنامه، کمک های شایانی به انصارالله کرد اما در مقاطع دیگر مانع از صدور قطعنامه نشد. نسبت روسیه و یمن چیست؟

نزدیکی ایران و چین و روسیه خصوصاً در قالب پیمان شانگهای حرف درستی است، اما تا رسیدن این کشورها به سیاست واحد در مسائل بین المللی راه زیادی در پیش است. موضع چین و روسیه در مورد رویدادهای یمن را باید در راستای استراتژی بین المللی کلی آنها دید. مشخصاً در مورد روسیه، این کشور زیر دِین وقایع و انقلاب اوکراین است. در جریان انقلاب ۲۰۱۴ که در اوکراین اتفاق افتاد، روسیه انقلابیون را متهم به «کودتا» کرد و بر همین اساس، اقدام به مداخله در اوکراین و حمایت از جدایی طلبان روس کرد. کاری که عربستان در مورد یمن و انصارالله انجام داد متکی بر همان منطق روسیه است و مدعی اند که انصارالله کودتا کرده و استان های یمن را به تصرف درآورده است.

آنها همچنان منصورهادی را دولت مشروع یمن می دانند و و خواستار بازگرداندن او هستند. تصور می کنم موضع روسیه در مورد تحولات یمن را باید بر همین اساس فهمید. در واقع روسیه از مشروعیت دولت قانونی منصور هادی، وقتی در عدن بود حمایت کرد و از قطعنامه ای که شورای امنیت از انصارالله می خواست استان های یمن را ترک کند و برگرداند دفاع کرد. من فکر می کنم دلیل آن، تشابه یمن با وضع اوکراین است و روسیه به دلیل عملکردش در آن کشور، مجبور به داشتن چنین موضعی بود.

در مورد چین هم باید توجه کرد که چین به طور کلی علاقه ­ای به دخالت در رخدادهایی از این نوع ندارد. چین مواضع محافظه کارانه ای دارد و چنین موضوعاتی در سطح بین المللی چندان توجهش را جلب نمی کند. اولاً بیشتر متمایل به تصمیمات روسیه و همینطور فعالیت های دیپلماتیک دیگر کشورهاست. ثانیاً از منافع خود حمایت می کند لذا بنظرم موضع چینی ها در اینجا یک موضع تبَعی است. البته در مجموع باید دید بقیه تحولات خاورمیانه که اتفاق می افتد روی تصمیم گیری روس ها چه تأثیری می گذارد.

از این نکته نیز نباید چشم پوشی کرد که روسیه بدش نمی آید در کنار مرز های عربستان پایگاهی در اختیارداشته باشد که بتواند برای توازن مناسبات از آن استفاده کند. خصوصاً که عربستان تهدید کرده گروه چچنی های داعش را در روسیه فعال می کند. به نظر می رسد روسیه موضعی بینابینی اتخاذ کند که در آن نه انصارالله خلع سلاح شود و نه دولت هوادار عربستان سر کار بیاید و احتمالاً به این وضع بینابینی رضایت خواهد داد. منتها تحولات خود منطقه تأثیر بیشتری دارد.

فی المثل نتایج انتخابات ترکیه وضع را کاملاً دگرگون کرد، یعنی اگر روال به این سمت برود که مخالفان حزب عدالت و توسعه و اردوغان مأمور تشکیل دولت شوند در این صورت سیاست های ترکیه در مورد حمایت از تکفیری ها، النصره و گروه های دیگر تغییر خواهد کرد. به نظر می رسد که از حیث مسائل بین المللی، بخشی از سرنوشت یمن وابسته به تحولاتی خواهد بود که در خاورمیانه اتفاق می افتد و هم در موضع ایران و هم در موضع عربستان، روسیه و چین تأثیر خواهد داشت.

*شما آینده یمن را چطور می بینید؟

البته باید دید مذاکرات و روند تلاش های دیپلماتیک به چه سمتی می رود. حداقل این است که شیعیان زیدی و انصارالله، دیگر آن وضع دو سال قبل را نخواهند داشت. الان بیش از هفتاد درصد یمن خصوصاً استان های پرجمعیت و دارای سکنه غربی، جنوبی و شمالی در اختیار انصارالله و هم پیمانانش است. تأکید می کنم انصارالله و هم پیمانانش، یعنی نیروهای علی عبدالله صالح، قبیله حاشد، قبیله بکیل و برخی قبیله های کوچکتر. یعنی هر اتفاقی بیفتد انصارالله هم به دلیل ساختار تشکیلاتی و نیروی رزمنده اش و هم درایتی که دارد برگ برنده را در اختیار خواهد داشت.

در واقع قدرت انصارالله، تعیین کننده اصلی است. حوثی ها یک گروه عقیدتی و دینی هستند و همیشه اتکای مجاهدان راه حق به نیروی ایمان شان و نیز درایت و تدبیرشان است و این در انصارالله مشهود است. کمک های روسیه فرع بر این نیرو و توان است.

*تأثیر این رخدادها بر سیاست قدرت های منطقه نظیر عربستان و ایران چه خواهد بود؟

از حیث راهبردهای جمهوری اسلامی، دست کم آن است که یک جنبش هوادار جمهوری اسلامی و پیرو شعارهای انقلاب اسلامی فربه تر و قدرتمندتر شده و در برخورد باحوادث و رویدادها پختگی بیشتری پیدا کرده و این از مهمترین نتایج این رخدادهاست که هیچ وقت به عقب بر نمی گردد. حتی اگر انصارالله را از همه استان ها جمع کنند و به صعده ببرند، باز این نیروی سیاسی اجتماعی که تولید شده ذخیره می شود و در جای خود عمل خواهد کرد. تأثیراتی نیز بر عربستان خواهد داشت.

شیعیان عربستان دو دسته هستند. یکی شیعیان الشرقیه هستند که در قطیف و احساء هستند. آن ها شیعه دوازده امامی هستند و تا حدودی به مناطق بحرین نزدیک ترند. منتها عربستان در آن سه استان جنوبی­ اش که متعلق به یمن است، حدود یک میلیون شیعه زیدی دارد و پیروزی انصارالله هم بر شیعیان زیدی و اسماعیلی جنوبی و هم بر شیعیان دوازده امامی تأثیر می گذارد. به علاوه عربستان نزدیک یک میلیون کارگر یمنی دارد که بخش مهمی از نیروی کار عربستان را تشکیل می دهند و تحولات یمن می تواند بر روی رفتار آنها تأثیر بگذارد.

غیر از مسأله شیعیان، رشد القاعده و تکفیری ها در یمن مسأله دیگری است که می تواند برای آینده عربستان خطرآفرین شود. عربستان برای مقابله با انصارالله مجبور شده با نیروهای القاعده و تکفیری ها و سلفی های یمن متحد شود به خصوص با حزب الاصلاح یمن که بدواً اخوانی و به مرور گرایشات تکفیری پیداکردند. به ویژه در جریان حمله شوروی به افغانستان، عرب های زیادی برای مقابله با شوروی به این کشور رفتند که بعداً به «عرب-افغان ها» مشهور شدند. بخشی از این عرب-افغان ها سلفی های یمن بودند. آن ها در ابتدای دهه نود میلادی و در مرحله اتحاد دو یمن، به این کشور بازگشتند و از همان ابتدا به خدمت دولت علی عبدالله صالح برای مقابله با جنوبی های سوسیالیست در آمدند.

پس از شکست جنوبی ها در ۹۵-۱۹۹۴ بین آنها و دولت مرکزی اختلاف افتاد. علی عبدالله صالح برخی از آن ها را راضی کرد تا در کارهای فرهنگی، آموزشی و چیزهایی شبیه به این مشارکت کنند. ولی گروه هایی از آن ها به دلیل اینکه دولت علی عبدالله صالح با آمریکا رابطه خوبی داشت و این عرب-افغان ها از جنس القاعده و طالبان و مخالف آمریکا مخالفت بودند، شروع به مخالفت با دولت علی عبدالله صالح کردند و پایگاه این گروه ها عمدتاً در مناطق شرقی یمن است.

اکنون عربستان برای مقابله با جنبش انصارالله مجبور شده با این نیروهای القاعده، اخوانی، تکفیری و سلفی که کاملاً با سیاست ها و عقاید مذهبی عربستان در تعارض هستند، متحد شود زیرا بین اهداف این گروه ها و هدف عربستان اشتراک وجود دارد و آن، جنگ با شیعیان و روافض خصوصاً حوثی ها است. این گروه ها و قدرت یافتن شان در همسایگی عربستان، یکی از مشکلات مهم این کشور در آینده خواهد بود.

با این همه، به نظر من بدترین نتیجه برای عربستان تشکیل یک دولت مردمی در یمن است. یعنی برگزاری یک انتخابات آزاد که انصارالله قطعاً رأی اول را در آن خواهد داشت و این مهمترین خطری است که عربستان با آن مواجه است همانند وضع فعلی عراق که دقیقاً به همین دلیل عربستان دائماً در امور آن دخالت کرده و کارشکنی می کند. عراق یک تجربه موفق دموکراتیک چندساختی در میان اعراب است و این برای عربستان و کشورهای حوزه خلیج فارس مثل سم است. اگر گفتگوی ملی یمن از سر گرفته شود و یک حکومت مردمی سر کار بیاید، عربستان بیشترین ضرر را متحمل خواهد شد.

بررسی علل همگرایی و ناهمگرایی دو مذهب شافعی و حنفی با شیعة امامیه

بررسی علل همگرایی و ناهمگرایی

دو مذهب شافعی و حنفی با شیعة امامیه

دو مذهب شافعی و حنفی با شیعة امامیه
مسلمانان برای داشتن تعامل اجتماعی بهتر با یکدیگر نیازمند به شناخت یکدیگرند آن هم در شرایطی که در دایرة مذهب و فرق قرار گرفته اند. کشورهای اسلامی در صورتی خواهند توانست از روابط حسنه برخوردار و امّت واحدی را تشکیل دهند که بتوانند شباهتها و مشترکات فرق اسلامی را کشف و با زبانی مشترک در جهت توسعة مشترکات و اصول مسلّم اسلام قدم بردارند. دستیابی به این امر از یک طرف نیازمند به بررسی هویت تاریخی شکل گیری مذاهب و کشف نقاط مشترک آنان دارد و از طرفی ضرورت شناخت وضعیت مسلمانان پیرو هر فرقه و مذهب را در حال می طلبد.
 
چون مذاهب اسلامی در سیر تاریخی خود مواجه با جریانهای متعددی شده اندکه بدون شناخت آن جریانها نمی توان به شناخت کامل و درستی از هر مذهب و پیروان آن دست یافت. چنانچه در مقطعی از تاریخ امت اسلامی، مسلمانان برخوردار از چنان وسعت نظر و سعة صدری بودند که هر کس آزاد بود دیدگاههای خود را بیان کند حال آن که در مقاطعی سطح فکری چنان پایین می آید و آزادی اندیشه چنان محدود می گردد که بخش هایی از دنیای اسلام فاقد اندیشه و بالندگی می گردند. یا مانند تقسیم مسلمانان بین دو بلوک شرق و غرب در دنیای امروزو استفاده ابزاری از مسلمانان نمودن در دوران جنگ سرد و تقسیم اسلام به اسلام غربی یا شرقی و در نهایت اسلام را دین شمشیر خواندن و مسلمانان را تروریست نامیدن. 

برای بررسی و شناخت مذاهب اسلامی به ویژه مذاهبی که در عصر حاضر پیروانی دارند، می توان طبق بندهای ذیل اقدام نمود:
1- تاریخچة مذهب: شامل علل ظهور و نحوة شکل گیر، زندگینامة بنیان گذار مذهب(سیر زندگانی، آرا و اندیشه هایش) چهره ها و شخصیت های برجستة آن مذه، آثار و متون مهم آن مذهب در فقه، اصول و کلام
2- روش شناسی و مهم ترین ویژگیهای مذهب
3- مبانب اعتقادی، فکری مذهب در هستی شناسی و ...
4- مبانی فقه و اصول مذهب در ابعاد مختلف عبادات، خانواده، اقتصاد و سیاست و...
5- قلمرو مذهب و تبیین پراکندگی جغرافیایی آن به ویژه در وضعیت فعلی
6- بررسی علل گسترش و عدم گسترش مذهب و همچنین تبیین نقاط ضعف و قوت آن
7- تبیین شباهتها و تفاوتهای آن با مذاهب دیگر
8- جریانها و گرایش های موجود در مذهب
با نگاهی کوتاه در شکل گیری مذاهب اربعة اهل سنت در تقدم زمانی به ترتیب حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی در سه مکان بغداد ، مدینه و مصر به وجود آمدند و از نظر سطح قلمرو امروزی به ترتیب حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی بیشترین پیروان را دارا می باشند و از نظر قرابت در روش و مبانی فقه و اصول فقه دو مذهب حنفی و مالکی به هم نزدیکتر بوده چون علاوه بر استفاده از نص، از روشهای تعقلی ، قیاسی و تجربی نیز در تبیین معرفت دین و احکام بهره جسته اند و دو مذهب شافعی و حنبلی قرابت بیشتری به یکدیگر دارند چون بیشتر تاکید بر نقل و نص دارند. با وجود آن که دو مذهب حنفی و مالکی از نظر مبانی و روش استنباط احکام و همچنین احکام فقهی به شیعة امامیه نزدیکتر می باشند، اما در اذهان و افکار عمومی جامعة ما، معمولاً شافعی مذهب ها را به شیعة امامیه نزدیکتر می دانند که در این مقال سعی خواهیم کرد ضمن بررسی علل این همگرایی و ناهمگرایی در سیر تاریخی، به رهنمودهایی جهت وحدت امت اسلامی در حال، دست پیدا کنیم.
فرضیه اساسی این پژوهش این است که دلایل همگرایی و ناهمگرایی بین مذاهب اسلامی بیشتر بر یک سری تعاملات و تصادمات سیاسی و اجتماعی شکل گرفته تا اصول و رو ش های مشترک، همانگونه که اشاره شد مهمترین دستاورد این پژوهش این است ضمن شناخت پیدا کردن نسبت به عللی که در مسیر تاریخی بستر ساز ناهمگرایی شدن و رهنمودهایی در مسیر همگرایی بر مبنای اصول و متد و روش های مشترک دست یافت.
مهمترین عواملی که در باب همگرایی و نزدیکی تشیع با شوافع می توان برشمرد عبارتند از:
اشعار امام شافعی(رض) در مدح اهل بیت پیامبر(ص) و متهم شدن به شیعی گری در دستگاه حکومت عباسیان این پیوند را تا به امروز در دلها حفظ کرده است آنجا که فرمود:
یَا رَا کِبا قِفْ بِالمُخَصّبِ مِن مِنىً
سَحَـرا اِذَا فَاضَ الحَجیِجُ اِلَى مِنىً
اِن کـانَ رَفـضا حُـبّ آلِ مَـحَمّـدٍ

وَاهتِـفْ بِقَاعِدِ خَیفِهَا وَالنّاهِض
فَیضـا کَمُلتَطـِمِ الفُراتِ الفائِضِ
فَلـیشهَدِ الثّقـَلانِ أَنّـى رافِـضِـى[ [1]]


یعنی ای سواره، اگر به مکّه می روی در ریگزار منا بایست و سحرگاهان خطاب به ساکنان مسجد خیف که همانند امواج خروشان دریا به منا سرازیر می شوند ندا سر داده و بگو: اگر دوست داشتن آل محمد رفض است، انس و جن گواه باشند که من –شافعی- رافضی هستم.
ابن عبدالبر مى‏نویسد: که عده‏اى به امام شافعى (رض) گفتند: در شما رگه‏هاى اندیشه تشیع وجود دارد. امام شافعى مى‏فرماید: چگونه؟ مى‏گویند: حب آل محمد را آشکار مى‏نمائى. امام مى‏فرمایند: اى جماعت مگر پیامبر اکرم (ص) نفرمود:« لا یُومنُ احدُکُم حتّى اکوُنَ اَحبّ الیه من والده و ولَده والناس اجمعین» و قال: «اِنّ أولیائى من عترتى المتّقُون» پس زمانیکه دوستدارى خویشاوند پرهیزگار انسان لازم است آیا محبت خویشاوند پرهیزگار پیامبر (ص) نمى‏تواند واجب باشد؟
امام شافعى به على (رض) تعلق خاصى داشت و مى‏گفت: على (رض) پسر عمو و پسر خاله من است. چون مادر سائب جد شافعى شفا دختر ارقم بن هاشم فرزند عبدمناف بود و مادر جدش خلدة دختر اسد بن هاشم خواهر فاطمه بنت اسد مادر حضرت على (رض) بود. ضمن اینکه مادر خود امام شافعى نیز فاطمه دختر عبیدالله بن حسن فرزند حسین بن على (رض) است. توجه وارادت امام شافعى(رض) فقط جنبه خویشاوندى نداشت بلکه جنبه دینى نیز داشت لذا در پاسخ فردى که به امام شافعى مى‏گوید: در این مسأله با على بن ابى طالب (رض) مخالفت نموده‏اید، مى‏فرماید: این مسئله را از على (رض) با سند و دلیل ارائه کن تا پیشانى را بر خاک گذارم و اظهار خطا کنم و از رأیم برگردم و به رأى على (رض) تمسک جویم.[ [2]]
امام شافعى معتقد بود که محبت خاندان رسالت (ص) حکم واجبى است که خداوند در قرآن دستور داده و براى نشان بزرگى و فضیلت ایشان همین کافى است که اگر کسى بر آنها در نماز سلام و صلوات نفرستد نمازش ادا نخواهد شد.
یَا آلَ بَیـتِ رَسُولِ اللّهِ حُبـّکُـمُ فَرضٌ مِنَ اللّه فـى القـُرآنِ أَنزَلَهُ
یَکفِیکُمُ مِن عَظِیمِ الفَخرِ أَنّکُمُ مَن لَم یُصَلّ عَلیکُم لا صَلاةَ لَهُ[ [3]].
یعنى اى آل محمد محبت شما واجبى است که خدا آن را در قرآن نازل کرده و همین یک دلیل بر عظمت قدر شما کافى است که هر کس نماز بخواند و بر شما درود نفرستد نمازش نماز نیست. و با توسل به آنها و امید اینکه شفیع او در قیامت واقع شوند گوید:
آل النـبـىّ ذَرِیْـعَـتـِى و هُـم اِلـیـه وَسـِیـلَـتى
أَرجُو بهم اُعطَى غدا بیدىِ الیمینِ صَحیفَتى‏[ [4]]
امام شافعى (رض) ضمن رد نسبت رافضى گری از خویش، ارادت ویژه خود را به على (رض) آشکار ساخته و مى‏گوید: اگر محبت على (رض) نشان رافضیگرى باشد در آن حالت من رافضى‏ترین فرد از بندگان خدا خواهم بود
قالوا: تَرَفّضتَ، قلـتُ: کلاّ ما الرفضُ دِینى ولا اعتِقادى
لکـن تولیّــتُ غیـرَ شَـکّ خَـیـرَ امـامٍ و خَـیـرَ هــادِى
ان کـانَ حبّ الولىّ رفضـا فـإنّـنــى أَرفــَضُ الــعَـبـادِ[ [5]]
در ارادت و علاقه امام شافعى به اهل بیت پیامبر (ص) همین بس که او متهم به تشیع و حمایت از علویون شد و مجبور به ترک یمن گردید و جهت محاکمه به بغداد آورده شد و در معرض خطر مرگ قرار گرفت. او معتقد بود که ارادت به خاندان على (رض) را باید علنى و آشکار ساخت و این پندار باطل را از اذهان دور کرد که رفض را در دوستى فرزندان فاطمه و على (رض) مى‏داند و یا ناصبى گرى را در دوستى ابوبکر و عمر (رض). باعتقاد او دو جریان رافضى‏گرى و ناصبى گرى که دوستى و دشمنى افراطى را در حق على (رض) دنبال مى‏کردند نادرست است
اِذا فـى مَجـلسٍ نَـذکُر عَـلِـیا وَسِـبطَیهِ و فـاطِمَـهَ الـزّکّـیه
یُـقـالُ تَـجاوَزُو!یـَا قَـومُ هـذَا فـهـذا مِـن حدِیثِ الرّافِضّیة
بَرِئتُ الى المُهَیمِنِ مِن أُنـاسٍ یَرونَ الرّفضَ حُبّ الفاطِمیّة[ [6]]
امام شافعى با وجود اینکه از هر گونه اندیشه افراطى رافضى گرى و خارجى گرى و ناصبى گرى بدور بود و پیشوائى اندیشه معتدل و میانه اهل سنت را بر عهده داشت مى‏گفت: اگر على (رض) را برترى دهیم در نزد بى‏خردان رافضى هستیم و اگر ابوبکر (رض) را برتر شماریم ما را ناصبى مى‏خوانند با توجه به این بر خوردها، من هم رافضیم و هم ناصبى و این مسلک من است تا روزى که خاک بالینم گردد.
اِذا نَـحـنُ فَـضّـلـنـا عَـلِیـّا فَـانـّنـا رَوافِضُ بالتّفضِیلِ عِندَ ذوى الجَهلِ
و َفـضلُ أَـبى بـَکرٍ اِذَا مـَا ذَکرتُهُ رُمِیـتُ بِنـصْب عِـندَ ذِکرى للفضلِ
فَلا زِلتُ ذا رَفْضٍ ونَصْبٍ کِلاهُما بِحُـبّـیـهِما حَتّـى أُوَسّـدَ فِـى الـرّملِ‏[ [7]]
بدین ترتیب امام شافعى ثابت مى‏کند که در عین عشق وارادت به على و خاندان او مى‏توان به ابوبکر و عمر نیز عشق ورزید. نقل موضعگیری امام شافعی بدین معنی نیست که امام ابوحنیفه (رض) نسبت به اهل بیت بی تفاوت بوده است.
امام ابوحنیفه (رض) نیز دوستدار خاندان على (رض) و اهل بیت پیامبر(ص) بود و با وجود اینکه پنجاه و دو سال از عمر خویش را در دوران بنى امیه گذراند، هرگز حکام بنى امیه را تائید نکرد و از نزدیکى به آنها تبرى جست، او از آزار واذیت اولاد على (رض) توسط حکام بنى امیه ناراحت بود. و قیام استاد خویش امام زید بن على زین‏العابدین (رض) بر علیه هشام بن عبدالملک، را به قیام پیامبر (ص) در بدر تشبیه کرد و حمایت مالى خوبى از قیام آن حضرت نمود و از شکست قیام بسیار ناراحت شد و چون مورد سؤال واقع شد که چرا شخصا در میدان جهاد حضور نداشته است مى‏فرماید: امانتهاى مردم مانع حضورم شد چرا که امانتها را به «ابن ابى لیلى» دادم از من نپذیرفت لذا از حضور در جهاد باز ماندم. پس از این واقعه است که ابن هیبرة حاکم کوفه ابوحنیفه (رض) را امتحان مى‏کند که تا چه حد به بنى امیه نزدیک است لذا مسؤلیت قضاوت و خزانه دارى حکومت را به وى پیشنهاد مى‏کند اما ابوحنیفه (رض) نمى‏پذیرد و پاسخ رد مى‏دهد اگر چه مُهر حکومت به او پیشنهاد میگردد. سایر فقهاى آنروز نیز ابوحنیفه را نصیحت نموده و قسمش مى‏دهند که مسؤلیت پیشنهادى را بپذیرد، چون در صورت رد آن، جانش در خطر بود. اما امام ابوحنیفه به فقهاى هم عصرش گوید: اگر حاکم از من بناى درهاى مسجد اوسط را بخواهد، انجام نخواهم داد چه رسد که از من خواستار حکم قتل انسانى باشد و من آنرا تائید کنم یعنى هرگز چنین مسؤلیتى را نخواهم پذیرفت. ابن ابى لیلى پس از شنیدن سخنان قاطع امام ابو حنیفه (رض) است که مى‏گوید: رهایش کنید او مسیر درست را مى‏رود و ما بر خطا هستیم. این چنین بود که ابوحنیفه با گرفتن مسیر درست، زندان را انتخاب کرد و تا سرحد مرگ مورد شکنجه واقع شد و پس از رهائى از زندان نیز عراق را به قصد مکه ترک گفت و تا پایان عمر دولت بنى امیه، در مکه باقى ماند.[ [8]]
امام ابوحنیفه (رض) از سقوط بنى امیه مسرور شد و دولت بنى‏عباس را در بدو امر تائید نمود، خوشحالى و تائید او بخاطر همراهى با ایرانیان، از آن جهت که ایرانى بود نبود. چون او خود را هیچوقت در قالب ایرانى یا عربى قرار نداد، بلکه آنچه بدان افتخار مى‏ورزید اسلام بود و خوشحالى او بر سقوط بنى امیه بسبب ظلم و ستم بنى امیه بود به ویژه ستم و تجاوزى که بر اهل بیت پیامبر (ص) همچون شهادت حسین (رض) و شهادت زید (رض) روا داشتند و دل مسلمانان را از خود رنجاندند. امام ابوحنیفه (رض) از آن رو امیدوار بود که دولت جدید عباسى که نسبتى با خاندان پیامبر دارد، بتواند عدل را برقرار نماید و ستم را دور کند. لذا در خیر مقدم به سفاح بنیانگذار دولت عباسى مى‏گوید: حمد و سپاس خدائى را که حکومت را به نزدیکان پیامبرش (ص) سپرد و ستم ظالمان را دور نمود و زبان ما را براستى گشود، با تو بر حکم خدا بیعت مى‏کنیم به این امید که بر پیمانت تا روز قیامت باقى بمانید. ما خدا را در باب حکومت به خاطر خویشاوند پیامبرش رها نخواهیم کرد.[ [9]]
امام ابوحنیفه (رض) بعد از آن در مخالفت با دولت عباسى زمانى سخن گفت که مشاهده نمود منصور با فرزندان امام على (رض) دشمنى مى‏ورزد و عبدالله بن حسن بن حسن (رض) استاد ابوحنیفه را زندانى نمود و فرزندانش ابراهیم و محمد معروف به نفس زکیّه قیام نمودند. او از قیام فرزندان عبدالله حمایت نمود و همراهى با قیام را برتر از جهاد در مرزهاى جهان اسلام با کفار دانست. لذا ضمن تشویق مردم به همراهى با قیام ابراهیم و محمد، بعضى از فرماندهان منصور را از مواجهه با ابراهیم و محمد منع نمود. حسن بن قحطبة یکى از آنها مى‏باشد که بردست ابوحنیفه توبه نمود و از فرماندهى سپاه منصور سرباز زد. امام ابوحنیفه (رض) در حمایت از این قیام آنچنان آشکارا برخورد کرد که شاگردش «ز فر بن هذیل» مى‏گفت: بخدا قسم شما آنقدر سخن مى‏گوئید تا گردن ما را به دار آویزند و امام ابو حنیفه نه تنها سخن گفت، بلکه هدایاى منصور و مسؤلیت قضاوت را رد نمود و زندان و شهادت را بر تائید حاکم ظالم ترجیح داد.[ [10]]
شهرستانى مى‏نویسد: و امام الفتوى والاحکام امام ابوحنیفه - رضى اللّه عنه - بر بیعت او (محمد بن عبداللّه) بوده، چون منصور خلیفه برین حال مطلع شد، امام ابوحنیفه را حبس کرد حبسى دراز تا آنکه در حبس وفات یافت. و بعضى گویند امام ابوحنیفه با محمد بن عبدالله امام بیعت کرد در ایام منصور خلیفه، و چون محمد بن عبدالله در مدینه به شهادت رسید، امام ابوحنیفه بر همان بیعت معتقد و ثابت قدم بود و بدوستى اهل البیت راسخ، و این خبر به منصور رسیده با وى - رضى اللّه عنه - کرد آنچه کرد که پیش از این ذکر شد.[ [11]]
2- عدم تصادم و برخورد سیاسی تشیع امامی با شوافع: در هیچ مقطع و دوره ای پیروان این دو مذهب در یک زمان بر مسند قدرت نبودند که بین آنها برخورد سیاسی پیش آید.
3- شافعی مذهب بودن مردم ایران پیش از صفویه : که خود می تواند خاطرة نزدیکی به یکدیگر را سینه به سینه حفظ کند. سخن علامه دوانی در شیراز معروف است که در اوایل به قدرت رسیدن صفویه بعد از پایان مهلت حکومت مبنی بر شیعه شدن در سخنرانی خود می گوید: من و خانواده ام شیعه شدم و در پاسخ به معترضان گفت: به خاطر عمر و علی(رض) نمی خواهم خود را به کشتن بدهم چون آن دو با یکدیگر زندگی کردند و الان حکومت می خواهد که نام مذهب من این باشد لذا من هم آن نام را انتخاب می کنم. اما در مقابل علامه تفتازانی حنفی مذهب در هرات مقاومت به خرج داده و چوبة دار را انتخاب می کند 

4- به دلیل بر مسند قدرت نبودن شوافع در چند سدة اخیر، استعمارگران غربی در مناطق شافعی مذهب بیشتر بر دین گریزی توجه داشتند تا تفرق مذهبی و اصولا سایة استعمار در آن مناطق کمتر بوده. کشورهایی مانند اندونزی، مالازی ، کشورهای عربی خاورمیانه، به نسبت کشورهایی مانند پاکستان، هندوستان، برمه و بنگلادش و کشورهای آسیای میانه کمتر مستعمره بودند لذاشافعی مذهب های ایران زمین متاثر از کشورهای عربی هستند امّا حنفی مذهب ها متاثر از کشورهای همسایة شرقی بویژه شبه قاره که مستعمره بودند.
عواملی که موجبات ناهمگرایی و دوری احناف و تشیّع امامی را از یکدیگر فراهم ساخته عبارتند از:
1- تقابل قدرت سیاسی احناف با دوره هایی که تشیع امامی بر مسند قدرت بودند بویژه در دورة صفویه که در تقابل جدی با عثمانی های حنفی مذهب مسلط بر غرب و مرکز دنیای اسلام و حکومت گورکانیان حنفی مذهب شبه قاره در شرق بود.
2- تلاش استعمارگران در مناطق حنفی نشین در راستای تفرق مذهبی، تا از این طریق قدرت سیاسی شان را متلاشی کنند چنانچه در شبه قاره در بین پیروان مذهب حنفی ، چند فرقه و گرایش ایجادنمودند در شبه قاره اگرچه شاهد شکل گیری جماعت یزیدی و ناصبی نیز هستیم امّا چون هدف اساسی استعمارگران اختلاف جدی بین امت اسلامی هست مشاهده می کنیم که جهت عزاداری عاشورای حسینی شیعیان امامی مذهب را طوری شکل می دهند که عزاداران بجای اظهار بیزاری و برائت از یزید و بنی امیه، به لعن و نفرین خلفای راشدین می پردازند و به دلیل همین امر، هر ساله شاهد درگیری ها و خون ریزی های زشتی در مراسم تاسوعا و عاشورا هستیم. 

3- در چند دهة اخیر بویژه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و آغاز جنگ تحمیلی از سوی صدام حسین حاکم عراق که مزار امام ابوحنیفه پیشوای مذهب حنفی را پایگاه سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی خود قرار داده بود و در کشورهای حنفی مذهب تبلیغات به راه انداخته بود که این جنگ ، جنگ مذهبی است خود عاملی شد تا ذهنیت پیروان دو مذهب نسبت به هم منفی و کمتر به یکدیگر نزدیک گردند.
4- علاوه بر بقای قدرت پیشین در بین احناف ، احساسی شدن و پایین آمدن سطح فرهنگ مناطق حنفی نشین با توجه به فعالیتهای استعماری بویژه در شرق آسیا بین هر دو فرقه، سبب شده تا کمتر حاضر به تعامل و گفتگو با یکدیگر شوند، و تلاش بخشی از بدنة فقهی فقهای احناف در غرب دنیای اسلام همچون شیخ شلتوت ، شیخ سعید شعبان و... موثر واقع نشود. 

با توجه به این عوامل ، ناهمگرایی بین پیروان مذاهب غالبا در اشکال زیر بروز کرد:
1- تاکید بر مسائل اختلافی بین مذاهب و چشم پوشی از مشترکات با این که موضوعات اختلافی محدود و مشترکات بسیار است حتی گاهی دیده شده اختلافات جزیی جدیدی ساخته می شود. 

2- جستجو و کشف نقاط ضعف در آثار مذهب دیگر و طرح آنها به صورت علنی و به شیوة غوغا سالارانه، گاهی یک دیدگاه نادر و شاذ که تنها از سوی یکی از علمای یک مذهب طرح شده ، به همة علمای آن مذهب نسبت داده می شودو همة آنها بر پایة آن بازخواست و محکوم می شوند.
3- نبش قبر رویدادهای تاریخی که کدورت و کینه را در میان نسلهای متوالی استمرار می بخشد مانند یادآوری جنگهای صدر اسلام یا درگیری های پیروان مذاهب با یکدیگر در قرون گذشته. 

4- جرم شمردن خود انتقادی در درون هر مذهب : در مسائل اختلافی بین مذاهب اگر کسی خود انتقادی ورزد و دیدگاه مذهب خود را نقد کند کارش جرم و عقب نشینی در مقابل مذهب رقیب و معامله بر سر عقاید و اصول قلمداد می شود.
5- تعمیق دیدگاه تحقیرآمیز نسبت به پیروان مذهب دیگر با تکیه بر این که پیروان هر مذهب تنها خود را فرقة ناجیه می دانند و فرقه های دیگر را اهل آتش قلمداد می کنند
6- دوری و فاصلة اجتماعی: دوری و عدم ارتباط بین پیروان دو مذهب فرصتهای آشنایی و تفاهم را به حداقل می رساند و فضا را برای تصورات نادرست و برداشتهای منفی دربارة یکدیگر فراهم می کند. در نتیجه هر نسلی منقولات نادرست و شایعات متداول دربارة پیروان مذهب دیگر را به نسل بعدی انتقال می دهد. 

لذا امروز باید کاری کرد که فرهنگ خردورزی با زبان محبت در بین پیروان مذاهب گسترش یابد و بستر تعامل بین آنها فراهم شود تا با شناخت یکدیگر به دور از هر گونه بدبینی یکدیگر را بپذیرند برای دستیابی به این مهم مسئولان کشور عزیزمان ایران اسلامی و دلسوزان وحدت امت اسلامی باید اقدامات ذیل را عملیاتی نمایند:
1- با توجه به قدرت نفوذ فرهنگی که ایران اسلامی بر شیعیان سایر کشورها به ویژه شبه قاره داردفرهنگ تولّای اهل بیت را جایگزین فرهنگ تبرّایی نمایند که صفویه آن را از بنی امیه به ارث بردند و امروز در بعضی از مناطق دنیای اسلام این فرهنگ با چتر حمایتی استعمارگران جهت تفرق امت اسلامی در حال نهادینه شدن است. توجه داشته باشیم که با داشتن ولای بنی امیه از سوی یکسری از اهل سنت و تبری جستن از خلفای راشدین از سوی یکسری از اهل تشیع ، وحدت و همدلی امّت اسلامی را با چالش و حتی ناممکن می سازد.
2- اولویت های دنیای اسلام مد نظر قرار گیرد و مناسبتهای مشترک پر رنگتر برگزار شود.
3- سیاستمداران بخاطر یکسری اهداف سیاسی خود ، با عواطف مذهبی بازی نکنند چنانچه در مقاطعی از انتخابات بخاطر جذب آراء چنین بازیهایی صورت می پذیرد.
4- مراودات فقهی گذشته با گسترش دانشگاه مذاهب اسلامی به ویژه در مناطقی که پیروان دو مذهب زندگی می کنند احیاء شود.چون رفتن به حوزه های علمیة یکدیگر همچون گذاشتن بعضی از نامها تابو شده که در سایة این دانشگاه می توان از چنین تابویی عبور کرد.
5- سیرة ائمة اهل بیت در تعامل با خلفای راشدین از سوی اندیشمندان شیعی مذهب احیاء شود. 
 
محمد برفی
نویسنده و پژوهشگر
----------------------------------------------------------


[1] - الائمة الاربعة 51/3، و دیوان امام شافعى، 51، و تاریخ المذاهب الاسلامیة413.
[2] - الائمة الاربعة4/114 و سیمای علی (ع) از منظر اهل سنت، 175..
[3] - دیوان امام شافعی62، و الائمه الاربعه3/53.
[4] - الائمة الاربعة 3/53
[5] - همان،3/54 .
[6] - دیوان امام شافعى 76، و الائمة الاربعة3/54 .
[7] - دیوان امام شافعى 62، و الائمة الاربعه 3/56 .
[8] - الائمة الاربعه 116/1 - 114، و تاریخ المذهب الاسلامیه349 .
[9] - الائمة الاربعه 119/1، و تاریخ المذاهب الاسلامیه350 ـ 349.
[10] - الائمة الاربعه1/123 .
[11] - توضیح الملل ترجمه الملل والنحل شهرستانى۰