اهل سنت؛ مذاهب و فرقه های آن
اهل سنت و جماعت
اهل
سنت وَ جَماعَت، گروه(یا فرقه) عمده و اکثریتِ جمعیتیِ مسلمانان که با نام
«سنی» و «اهل تسنن» نیز شناخته میشوند. اهل سنت شامل فرقههایی است که به
وجود نص بر امام و خلیفه رسول خدا معتقد نیستند و تعیین خلیفه و امام را
برعهده مسلمانان و به انتخاب آنان میدانند. جز ایران و عراق و آذربایجان و
بحرین و لبنان، در دیگر کشورهای اسلامی اکثریت با اهل سنت است.
مذاهب اهل سنت
اهل سنت از نظر کلامی و فقهی به فرقهها و مذاهب گوناگونی تقسیم میشوند.
مذاهب اهل سنت از نظر فقهی عبارتنداز: احناف، پیروان ابو حنیفه؛ مالکیه، پیروان مالک بن انس؛ شافعیه، پیروان محمد بن ادریس شافعی؛ حنابله، پیروان احمد بن حنبل.
فرقه های اهل سنت
از نظر اعتقادی نیز اهل سنت به این فرقهها تقسیم میشوند:
اشاعره، پیروان ابوالحسن اشعری؛ اهل حدیث، پیروان احمد بن حنبل (سلفیه بخشی از آنها است) ؛معتزله، پیروان واصل بن عطا؛ ماتریدیه، پیروان ابومنصور ماتریدی سمرقندی.
تاریخ پیدایش اصطلاح اهل سنت
تاریخ
پیدایش اصطلاح «اهل سنت» چندان روشن نیست. از حدیثی که غزالی در «فضائح
الباطنیة» نقل می کند، به دست می آید که برای نخستین بار اصطلاح اهل سنت را
پیامبر اسلام به کار برده است. مضمون حدیث این است که ملت یهود هفتاد و یک
گروه، و ملت نصاری هفتاد و دو گروه شدند، و امت من، هفتاد و سه گروه می
شوند، یکی از آنها اهل نجات، و دیگران اهل آتشند، سؤال شد، آن گروه ناجی
کیست؟! فرمود:« اهل السنة والجماعة»،باز پرسیده شده، سنت و جماعت چیست؟
فرمود: آنچه من و اصحاب من بر آن هستند.
غزالی مأخذ حدیث را ذکر نکرده، و این
روایت به همین نحوی که او یاد کرده در مصادر معتبر حدیثی موجود نیست، آری
واژه «جماعت» زیاد وارد شده ولی جمله «اهل السنة والجماعة» در کنار هم وارد
نشده است. افتراق امت اسلامی در کتب روایی هست، ولی در مقام بیان ناجی،
جمله «اهل السنة والجماعة» در آنها نیست، فقط دو محدث، لفظ یاد شده را در
تفسیر آیه (یومَ تَبْیضُّ وُجوهٌ وتَسْوَدّ وُجُوه)؛
در آن روزی که چهره هایی سپید و چهره هایی سیاه گردد. از پیامبر و ابن
عباس نقل کرده اند، سیوطی می گوید: پیامبر آیه را تلاوت کرد آن گاه فرمود:
اهل سنت و جماعت رو سفید و بدعت گذاران روسیاه وارد محشر می شوند.
ابن کثیر از ابن عباس نقل می کند سیمای اهل سنت و جماعت سفید، و سیمای بدعت گذاران و هوی پرستان سیاه می شود.
اصطلاح اهل سنت بدون جماعت
اصطلاح «اهل سنت» از دو واژه «اهل» و «سنت» ترکیب یافته است
تا آنجا که به دست آمده اصطلاح اهل سنت بدون کلمه جماعت، در اوایل قرن دوم، رواج پیدا کرده و عمر بن عبدالعزیز در رسالهای که در ردّ قدریه نوشته، اصطلاح اهل سنت بدون جماعت را به کار برده است، وی در خطاب خود به قدریه (طرفداران حریت انسان در گفتار و رفتار) مینویسد: وقد علمتُم انّ أهلَ السنة کانُوا یقولون: الاعتصامُ بالسنةِ نجاةُ وسیقبَض العلمُ قبضاً سَریعاً: میدانید اهل سنت گفتند تمسک به سنت راه نجات است و علم و دانش به زودی جمع میشود.
شمول اهل سنت اصطلاح اهل سنت و جماعت، با قید سنت، مذاهب بدعتگذار و با قید جماعت، مذاهب اهل خروج را از جرگه اکثریت خارج کرده است؛ اما باید توجه داشت که مقصود از سنت و بدعت در اینجا، سنت و بدعت برپایهٔ تعریفی است که اکثریت از این دو اصطلاح داشتهاند. در طول تاریخ اسلام، نمیتوان گروهی از مسلمانان را نام برد که نسبت انحراف از سنت و گرایش به بدعت را برخود پسندیده باشند.
عدم شمول شیعه و اباضیه
در حال حاضر، تنها گروههایی از مسلمانان که از شمول تعبیر اهل سنت و جماعت خارج هستند، گروههای شیعه و اباضیهاند، اما در نگاه تاریخی، باید یادآور شد که برخی از شعب کلامی مسلمانان، همچون معتزله و مرجئه نیز از سوی اکثریت در شمار اهل سنت و جماعت شمرده نمیشدهاند.
تمایز اهل سنت بر اساس مشروعیت خلافت
در صورتی که تبیین مرزهای تاریخی میان اهل سنت و جماعت با گروههای دیگر موردنظر باشد، نکات بسیاری باید مورد توجه قرار گیرد، اما مرزبندی میان اهل سنت و جماعت و گروههای دیگر در عصر حاضر، عملاً بر مبنای دیدگاه مذاهب نسبت به خلفای نخستین صورت میپذیرد. بدین توضیح که اهل سنت و جماعت، با وجود گوناگونی طیفهای آن، بر مشروعیت خلافت ۴ خلیفۀ نخستین اتفاق نظر دارند، در حالی که شیعیان -به طور خاص امامیه و اسماعیلیه- حضرت علی(ع) را جانشین بلافصل پیامبر(ص) میشمارند و اباضیه نسبت به خلافت عثمان و حضرت علی(ع)، انتقاداتی را وارد میدانند.
شعبه زیدیه از شیعه با وجود اینکه بیش از دیگر گروههای شیعه به اهل سنت و جماعت نزدیک گشتهاند، ولی هنوز برخی دیدگاههای مبنایی ایشان در باب امامت، این فرقه را نیز از اهل سنت و جماعت متمایز نگاه داشته است.
مذاهب کلامی اهل سنت
مذهب اهل سنت به دو مکتب اصولی اعتقادی (کلامی) و علوم فقهی تقسیم میگردد
از نظر اصول اعتقادی، اهل سنت و جماعت در اشکال کنونی آن، در طیفی میان اشعریه تا سلفیه پراکندهاند و این تمایز از آن رو پدید آمده است که گروهی از عالمان در برخورد با مباحث اعتقادی راهی کلامی و استدلالی را میجستهاند، در حالی که گروهی دیگر، دست یافتن به عقیدهای نجاتبخش را در گرو پذیرش نصوص و پیروی شیوه سلف (صحابه و تابعین) در پرهیز از مباحث کلامی و تسلیم نسبت به نصوص شرعی دانستهاند. گونهای خاص از گرایشهای اعتقادی اهل سنت و جماعت که در گسترهای از تاریخ در مشرق اسلامی از حیاتی ممتد برخوردار بوده، مکتب حنفیان اهل سنت و جماعت و شکل کلامی شدهٔ آن، یعنی مذهب ماتریدیه است.
ماتریدیه
ماتریدیه از مذاهب کلامی اهل سنت می باشد
ماتریدیه یکی از فرقه های اهل سنت می باشد. پیروان ابومنصور ماتریدی که در فقه از پیروان ابوحنیفهاند در آراء کلامی نیز از ابوحنیفه تأثیر گرفتهاند. ماتریدیه تلاشی برای جمع میان معتزله و اهل حدیث بود و در استدلالهای کلامی به عقل بها میدهد و از نقل نیز بهره میبرد.
دیدگاه وی در الاهیات، تنزیهی است. برخی میان ماتریدیه و اشاعره تفاوت مهمی نمیبینند. اما بیشتر محققان آراء و روش کلامی ماتریدیه را از اشاعره جدا میکنند. ابوزهره میگوید: «در روش ماتریدی عقل سلطه عظیمی دارد. اما اشاعره به روش نقلی پایبندند و آن را با عقل تأیید میکنند. اشاعره در خط میان اهل حدیث و اعتزال قرار گرفتهاند و ماتریدیه میان اشاعره و اعتزال.»
اشعری
اشعری
از مذاهب دیگر اهل سنت است. عدّهای از اهل سنت هستند که امامت را قبول
نداشته و سعی میکنند بین ظاهرگرایی اهل حدیث و عقلگرایی معتزله جمع کنند
ولی بیشتر به ظاهرگرایان تمایل داشته، صفات خداوند را غیر از ذات دانسته و
کلام الله را قدیم میدانند.
اهل حدیث
اهل سنت در مسایل فقهی، ابتدا از قرآن و سپس از احادیث حضرت محمد (ص) استفاده می کنند
اهل حدیث از دیگر مذاهب اهل سنت می
باشند. اهل حدیث احکام فقهی و اعتقادات را با اتکا بر نص احادیث اتخاد می
کنند. از کلام، منطق، قیاس، رأی و به طور عام از عقلگرایی گریزانند. فقهای
حجاز مانند مالک بن انس، شافعی و فقهای بلاد دیگر مثل سفیان ثوری، احمد بن
حنبل، بخاری و.. هر یک به وجهی از اصحاب حدیث محسوب میشوند. معمولاً کمتر
به مباحث کلامی وارد شدهاند. احمد بن حنبل در زمینه اعتقادات نیز به طرح
اصولی پرداخته است.
معتزلی
معتزله
از جریانهای اصلی کلامی در میان اهل سنت است. ایشان بر خلاف اهل حدیث که
انبوه حدیثهای اصیل و جعلی پیامبر و صحابه را مورد توجه خود قرار داده
بودند، عقل و خرد را به تنهایی برای پیروی از اسلام راستین کافی
میدانستند. گاهی نظرات فلاسفه را با دین مخلوط میساختند. در میان اهل سنت
بعدها اشاعره برخاستند و جانشین اهل حدیث شدند. اشاعره را میتوان جمع
میان معتزله و اهل حدیث دانست ولی آنها نیز عقاید معتزله را مردود
میدانستند.
تأکید معتزله بر روی عقل آنچنان جدی
بود که بر خلاف بسیاری از فقها که حدیث را مطلق میدانستند آنان اعتقاد
داشتند که در تعارض حدیث با عقل، عقل مقدم است. نیز بر خلاف نظر بسیاری از
علما، اعمال و احادیث صحابه را مطلق و لازمالاجرا نمیدانستند؛ اما
اساسیترین و در عین حال بحث انگیزترین موضع گیری معتزله در بحث پیچیده
مخلوق یا غیر مخلوق بودن قرآن پیشآمد.
وهابیت
محمدبن عبدالوهاب بنیانگذار دیدگاه وهابیت
از دیگز مذاهب کلامی اهل سنت می باشند
وهابیها طرفداران محمد بن عبدالوهاب هستند که در اواخر قرن دوازده هجری
به ترویج افکار ابن تیمیه پرداختند. اصول عقاید وهابیت را میتوان در موارد
ذیل خلاصه کرد:
اعتقاد به وسایط میان خلق و خدا با توحید در الوهیت منافات دارد.
مشرکان
عصر رسالت در مسئله ربوبیت مشرک نبودند. با اینکه انگیزه بت پرستان، تقرب
به خداوند و طلب شفاعت از معبودان خویش در پیشگاه خداوند بود، قرآن کریم
عمل آنان را شرک دانسته است.
هرگونه عمل که مشابه اعمال مشرکان عصر
رسالت باشد مثل استغاثه و استعانت از غیر خدا، نذر و قربانی برای خدا، و
طلب شفاعت از غیر خدا شرک است.
شیعیان کافرند.
شرک مسلمانان از شرک مشرکان عصر رسالت عظیمتر است.
مذاهب فقهی اهل سنت
از میان مذاهب گوناگون اهل سنت، چهار مذهب حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی در طول تاریخ بیش از همه اهمیت یافته و در حال حاضر نیز اکثریت قریب به اتفاق اهل سنت و جماعت پیرو همین مذاهب چهارگانهاند.
مذهب حنفى:
مذهبی حنفی از مذاهب فقهی اهل سنت می باشد. گروندگان به این مذهب، از پیروان ابو حنیفه، نعمان بن ثابت (80 - 150) هستند.
شاخص فقه حنفى رأى و اجتهاد است. ابوحنیفه از اهل حدیث دورى مى کرد. و قیاس و استحسان را در آراى خویش پذیرفت. مذهب فقهى او مبتنى بر هفت اصل است: قرآن، سنت، اقوال صحابه، قیاس، استحسان، اجماع و عرف به پیروان ابوحنیفه «اصحاب رأى» اطلاق مى شود در برابر دیگر فرقه ها که آنان را «اهل حدیث» مى گویند.
مذهب مالکى:
گروندگان به این مذهب اهل سنت، از پیروان مالک بن انس (90 - 179) هستند. مالک فقه خویش را بر اساس روایات نبوى بنا نهاد و به اقوال صحابه توجه داشت، و به قیاس و مصالح مرسله متوسل مى شد.
مذهب شافعى
گروندگان به این مذهب اهل سنت، از پیروان عبداللَّه بن ادریس شافعى (150 - 204) هستند. وى در فقه نظر خود را با روایات در هم آمیخت و مذهبى تلفیقى از بین دو مذهب حنفى و مالکى به وجود آورد. او فقه خود را بر چهار اصل: قرآن، سنت نبوى، اجماع و قیاس قرار داد.
مذهب حنبلى
پیروان این مذدهب از اهل سنت، از پیروان احمد بن حنبل (164 - 241) هستند. احمد از به کارگیرى رأى در فقه احتراز نمود. او تنها به قرآن و حدیث نبوى استدلال مى کرد. فقه حنبلى بر قرآن، سنت، فتاواى صحابه، قول صحابه اگر موافق با قران و سنت باشد. و همه روایات مرسل و ضعیف استوار شده است.
گردآوری:بخش مذهبی بیتوته
منابع:
wikifeqh.ir
pasokhgoo.ir
wikishia.net
مجید جعفریان
یکی از مسائل مهم و عناصر بنیادشکن دین، که همواره نظر دین پژوهان و جامعه شناسان دین را به خود جلب کرده است و آن ها پیوسته در اندیشه یافتن راه حلی برای مقابله با آن بوده اند، بحث فرقه و فرقه گرایی در مذاهب و گرایش ها و تمایلات مخالف نسبت به سازمان های دینی عام بوده است. هر سازمان دینی مجموعه ای است از عقاید و اندیشه های دینی و رفتارها و شیوه های عملی که بر اساس ابعاد وجودی انسان تنظیم شده و منطبق بر استعدادهای انسانی، راهی به سوی کمال پیشنهاد می کند.
مجریان این نوع سازمان ها غالباً در تلاشند نظام فکری مجموعه را با نیازهای انسانی تطبیق داده، با فکری از قبل طرّاحی شده نیروی انسانی را در جهت مثبت حرکت دهند.
خداوند به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرماید: (قُلْ هـذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَی اللّهِ عَلَی بَصِیرَة.) (یوسف: 108)
ارائه خط مشی مناسب، از کارکردهای مهمی است که یک سازمان دینی باید برای ارائه تحلیل و نهادینه شدن آن در یک جامعه، تلاش مضاعفی از خود نشان دهد. به همین دلیل است که اصل اساسی برای گروندگان به هر دینی، بنیادگرایی درباره آن دین معرفی شده است. طبق همین فرایند است که به تدریج، نظریه های معکوس در قالب و بیانی مخصوص، در مقابل سازمان دینی عام به تدریج رشد کرده و افرادی را بر آن می دارند که اصلاحاتی درونزا ایجاد نمایند و خود را از وابستگی های دامنگیر رها ساخته، مستقل وارد عمل شوند و با ارائه طرحی اصلاحی، با روشی خاص، برای اداره اندیشه دینی جامعه بسیج شوند.
بر همین اساس، در کنار عقاید سازمان دینی عام، انشعابی طراحی شده که در ظاهر جنبه دینی خود را حفظ می کند، ولی در باطن، از یک نوع واگرایی رادیکالی نسبت به سازمان دینی نهادینه شده در جامعه برخوردار است.
به عقیده بیشتر جامعه شناسان، این رهیافت در تمام مکاتب مادی و الهی وجود داشته و هر کس به فراخور نظریه های تحلیلی خود، عوامل به وجود آمدن چنین فِرَقی را در درون سازمان های دینی بزرگ مورد ارزیابی، نقد و بررسی قرار داده است.
در این مقاله، سعی شده است «فرقه» ـ فی نفسه ـ ارزیابی شود و همراه آن علل پیدایش فرق یا فرقه ها و تأثیرات مهم آن در عقاید، اندیشه ها و رفتارهای مجموعه انسانی واقع در یک جامعه تحلیل گردد.
تعریف دقیق واژه «فرقه» از دیدگاه جامعه شناسی از مقاله ای به دست می آید که اولین بار به وسیله ماکس وبر در سال 1904ـ 1905 منتشر شد و به روش پروتستان و کاپیتالیسم ترجمه گردید. وی از ابتدا تشکیلات فرقه گرایی را به عنوان انشعابی بین کلیسا و فرقه مشخص کرده، آن را به عنوان نهادی شرح می دهد که ضرورتاً شامل عدالت و ستمگری است.
تروچ فرقه را به عنوان یک توده و گروه کوچک شرح می دهد که هدف آن سرزنش حکم فرمایی جهان است و رهبران آن در پی یافتن اعضای خاصی هستند.
یینگر فرقه را به عنوان گروهی ساده و پویا معرفی می کند که اعتقادات مشترکی دارند.
نیبوهر فرقه را تشکیلاتی با شرایط معیّن و خاص می داند که به فرقه گرایی گرایش دارد. به تعبیر دیگر، «فرقه» واژه ای است که بر گروه یا حزبی دلالت دارد که نظریات و پیشوای مشترکی دارند و بنابراین، برای گروه های فلسفی و سیاسی نیز می توان این واژه را به کار برد; همان گونه که در مفاهیم مذهبی به کار می رود.
واژه فرقه در همه مذاهب کاربرد دارد; مثلا، در قرن نوزدهم در بریتانیا «فرقه»ها یک واژه مشترک برای مخالفان کلیسای رسمی بودند; افرادی چون باپتیست ها و متدسیست ها که فرقه هایی از مسیحیت هستند.
«فرقه»1 به معنای راهی است که رهروی در آن حرکت می کند و همچنین راهکارهای علمی و نیز نظامی، فکری و رفتاری ارائه کرده و در مجموع، یک مکتب سیاسی و فلسفی است و خود نیز به عنوان نوعی سازمان دینی خاص شناخته می شود.
این واژه در زبان فرانسه، در آغاز، به گروهی از افراد اطلاق می شد که اعلام می کردند از آیینی خاص پیروی می کنند. سپس معانی محدودتری یافت; از جمله:
1. تجمع خاص اشخاص که به آیینی گرویده اند ولی توسط همگان به رسمیت شناخته نشده و در نهادهای اساسی جامعه قرار گرفته اند.
2. گروهی که به عمد خود را از جمعی وسیع و اصلی و یا سلسله اندیشه ها و باورهایی خاص جدا ساخته اند. در این معنا فرقه در برابر سازمان دینی قرار می گیرد.
3. در معنای اصولی فرقه، انقطاع و یا دست کم، طرد از یک آیین است که آن آیین از نظر جامعه شناختی «بته گشته» و از نظر انسانی «منحط» شناخته شده است.
به طور عمده، از حیث ساختاری ـ کارکردی، دو نوع فرقه را می توان قرین و کنار سازمان دینی ارزیابی نمود:
الف. فرقه درون سازمانی یا به تعبیر دیگر، کلیسا در کلیسا;
ب. فرقه برون سازمانی.
در هر دو مورد، هدف موحّدان فرقه و فرقه گرا، از یک سو، اعتراض علیه نظم جا افتاده در جامعه و مخالفت با محافظه کاری در دین و از سویی دیگر، مقابله با دینی است که از نظر جامعه شناسان مسلّط شناخته می شود. همچنین بازگشت به الهامات دینی آغازین و بیان ارزش های دینی ـ که به عقیده فرقه گراها فراموش شده اند ـ از اهداف پایانی آن ها در عرصه سازمان دینی می باشد.
معمولا انشعاب به مثابه اعتراض علیه اوضاع و احوال موجود در یکی از سه حوزه تعلیمات دینی به وجود می آید که شرح اجمالی آن از نظر خواهد گذشت:
به طور کلی، ممکن است منشأ تمام اعتراضات تفسیر غلط از نصوص دینی باشد. تحقیقات نشان داده اند که در ادیان بزرگ جهان (یهودیت، مسیحیت و اسلام) افراد و گروه هایی بوده اند که با ایجاد سنّت نیمه شرعی و استفاده از آن در تفسیر نصوص کتب مقدّس، شدیداً به مخالفت برخاسته اند.
فرقه اخباریان در اسلام، تکیه ای خاص بر سنّت فارغ از کتاب آسمانی را مورد لحاظ قرار داده است که در واقع، تفسیر آن را به عهده اولیای الهی گذارده و تعقّل انسانی را در آن سهیم نمی داند. عده ای دیگر به صورت افراطی در جهت استفاده از نصوص عمل کرده و خود را مفسّر کتب دینی دانسته اند و به عنوان منجی، رهیافتی برای هدایت انسان ها معرفی کرده اند.
پس به طور کلی، عده ای در جهت افراط و عده ای در جهت تفریط، سعی بر تحلیل مبناهای سازمان دینی کرده و موجب بروز فرقه گرایی در آن شده اند. به طور کلی، می توان اعتراضات افراد را مبنی بر مخالفت صریح و آشکار آن ها در مقابل مبانی سازمان دینی در سه موضوع مورد بررسی قرار داد:
الف. تعالیم: اندیشه ها و عقاید و بُعد نظری دین از جمله مسائلی هستند که می توان گفت: در بسیاری از سازمان های دینی مورد خدشه واقع شده اند.
نحله ای از یهود مرسوم به «قرائیم» یا «قرائین» (قرائت کنندگان) در قرن هشتم میلادی با شعار «به صحف مقدّس باز گردید»، تمام تفاسیر سنّتی را کنار نهادند.
بر همین منوال، فرقه باطنی در اسلام در تأویلات خود، در پی کشف رموز معنوی قرآن بودند، و حال آنکه وهّابیان کلیه تأویلات و تعبیرهای سنّتی را مردود پنداشته، جهت رادیکالی محض در پیش گرفتند.
متألّهین اسلامی نیز در معنا و مفهوم «تقدیر» (سرنوشت) اتفاق نظر ندارند و از همین جا بود که مجادلات مذهبی اولیه بین قدریون و جبریون پدیدار گشت. از این رو، سایر مسائل و مشکلاتی که به دلیل تفسیرهای غلط در اصول تعالیم اسلام به وجود آمدند، سبب پیدایش شماری از مذاهب در اسلام شدند.
از دیگر مسائل، وجود تفاوت نظری بین ادیان در زمینه معادشناسی است که تبدیل به مسئله ای جنجالی شده و باعث تفرقه بین ادیان توحیدی گشته است.
مسئله دیگر، ظهور «موعود» است. این مسئله در مسیح بدین گونه مطرح شده است که حضرت مسیح بازگشت داشته، حکومت هزارساله ای2 خواهد داشت.
مهدی موعود(علیه السلام) در اسلام از عقایدی است که بخصوص فرقه شیعه از آن حمایت کرده، خود را «منتظر» نام می نهند.
عده ای مانند «یونیور سالیست ها» با ظهور شخص موعود برخورد لیبرالیستی کرده اند، و حال آنکه (منتظر القائم ها) بر آنند که این مورد مکمّل دین است.
دیگر مسئله تفاوت نظریه هایی است که در مورد رهبری وجود دارد، بخصوص آنکه شعبه های دوگانه اصلی دین اسلام، به سبب اختلافات و اعتراضاتی که بر سر مسئله خلافت داشتند به وجود آمدند. سنّی ها لقب «امیرالمؤمنین» را خطاب به خلیفه جایز دانسته اند، در حالی که شیعه لقب «امام» را برای رهبری خود تعیین کرده و سرانجام، خوارج اصرار داشتند که هر مسلمانی بالقوّه حق دارد به مقام رهبری برسد و حکومت کند.
ب. مناسک: اعتراضات ممکن است بر سر مناسک و شیوه های عملی سازمان دینی عام باشد. به طور کلی، ظهور و بروز اعتقادات دینی در مناسک است.
عبادت از جمله مسائلی است که روان شناسان تحقیقات زیادی درباره آن انجام داده اند، به شکلی که اگر مؤمنی پایبند به مسائل مناسکی دین خود نباشد از دیگر مومنان، خود به خود، رها گشته و مورد بی اعتنایی آن ها واقع می شود و خود را در حالت انحطاط و سقوط مشاهده می کند.
از همین جاست که بعضی از سران و رهبران سازمان دینی عام به گمان ایجاد فرقه، به فکر اصلاحاتی درون سازمانی در بعد مناسک افتاده، فرقه ای را بنا بر نظرات خود ایجاد می کنند. در مسیحیت، محقّقی موسوم به ایرنیوس، گروه هایی از «غنوسیان» را شرح می دهد که نوع خاصی تعمید و تدهین و آداب مذهبی و بخصوص نوعی عشاء ربانی به نام «اپولیت روسیس» بجا می آورند.3
اولین آندرهیل با تورلش در این نکته متفق القول است که در صدر مسیحیت، دوگونه اعمال عبادی معمول بوده اند. یکی پرستش فزاینده خدا و دیگر یاعمای که مخصوص اعتلای روح تزکیه نفس بود.4
در خارج از مسیحیت نیز شاهد انشعاب خوارج هستیم که آن هم به انگیزه اعتراض علیه اعمال مربوط به مناسک و آیین های مذهبی بود.
مقدّمات و سوابق تاریخی اولین انشعاب خوارج در اسلام تا حدی مبهم است، اما عواملی همچون موارد ذیل را می توان مبنای تشکیل این گروه بیان نمود: سخت گیری در اصول و دقت زیاد در صحّت و درستی دین و به تعبیر دیگر، اندیشه تعصّب گرایانه این گروه، مخالفت با عثمان بر سر جمع آوری قرآن و مخالفت با حضرت علی(علیه السلام)به علت مصالحه تحمیلی که کرده بود.
انگیزه سیاسی که در حکم زیربنای نهضت خوارج بود، روشن می کند که چرا فقط یکی از فرقه های فرعی متعدد (اباضیه) توانست دوام بیاورد.
چند دستگی فرقه های «مرجئه»، «وهابیّه» و بعدها نیز فرقه «برابره» در آفریقا، دست کم تا حدی به علت تفاوت هایی بود که درباره اجرای مناسک مذهبی داشتند.
این ها اعتراضاتی هستند که به قلمرو سازمان و تشکیلات دینی وارد شده اند، و همچنین مخالفت با تشکیلات صوری و رسمی دین، قوانین، موازین انضباطی و نحوه عملکرد رهبران دینی.
اختلافات عقیدتی در دین مسیح و اسلام از یک سو، و بروز نهضت هایی موسوم به «پیوریتن»، «باپتیست»، «کنگری گاسیونالیست» و «فریندز» که همه همانند دیگر فرقه های مسیحی با کشیش مآبی مخالف بودند از سوی دیگر، نمایانگر اعتراضات شدید از جنبه های ساختاری به سازمان های دینی هستند.
یکی از پیشگامان بررسی جامعه شناختی فرقه گرایی، ارنست ترولتش است که به شکلی موشکافانه رابطه کلیسا و فرقه را مورد ارزیابی قرار داده و از ماکس وبر در تحلیل این مبنا، پا را فراتر گذارده است.
ماکس وبر «سازمان دینی» را نهادی می پندارد که اجتماعات دینی ـ مذهبی را اداره کرده، خط مشی مناسبی برای ایجاد نظم بین این نوع اجتماعات ارائه می کند و قدرت خود را، که برگرفته از تعالیم مسیح است، بر این نوع اجتماعات و انجمن ها اعمال می کند. به عقیده وبر، سازمان دینی یک انجمن سیاسی است که او به عضویت درآمدن افراد را در این انجمن اجباری می داند. در سازمان دینی، انجام عملی خاص یا دارا بودن شرایطی ویژه برای پیوستن به آن ضرورت ندارد; شخص از بدو تولد عضو این سازمان خواهد بود.5
اما «فرقه» یک انجمن داوطلبانه است. سعی بنیادین رهبری فرقه ـ که به تعبیر وبر «فرّه» یا «کاریزما» خوانده می شود ـ شستوشوی مغزها از عقاید سنّتی سازمان دینی است، منتها فرقه مدعی آن است که خود را متوقف بر اعضای تحت الحمایه خود دانسته، عضوهای مشروط خود را متوجه تسهیلات مادی و معنوی می داند.
ارنست ترولتش موارد کلی نظریه وبر را پذیرفته، در مورد ارتباط بین سازمان دینی و فرقه، دو گرایش نظری مطرح می کند:
1. گرایش ریشه ای: گرایشی است که بر اجتماع آزادانه مؤمنانی تأکید دارد که به گونه ای آرمانی می کوشند تا ارزش های اخلاقی مسیحی همچون عشق برادرانه را در مورد اعضای جامعه محقق سازند.
2. گرایش محافظه کارانه: گرایشی است که بر اجتماع سازمان یافته و مستقلی تأکید می کند که اعضایش می کوشند تا از نهادهای موجود برای تحقق هدف هایشان استفاده کنند.6
گویا هدف ارنست ترولتش از این تحلیل آن است که سازمان های دینی نوعی محافظه کاری پیش گرفته و خواهان نظم موجود در جامعه اند، اما فرقه با وجود اینکه گروه کوچکی است، خواهان کمال درونی بوده، هدفش تماس شخصی مستقیم میان اعضایش می باشد.
و در نهایت می توان گفت: سه عامل مهم و اساسی در ایجاد فرقه ها در درون سازمان های دینی عام دخیل می باشند:
1. ایجاد اختلافات اجتماعی از مسائلی است که همیشه مورد توجه بوده و علل و عوامل آن از سوی کارشناسان مورد ارزیابی قرار گرفته است. اختلافاتی همانند دوگانگی های فرهنگی، مشکلات و موانع برای توسعه و بروز مسائل اقتصادی و حل و فصل نشدن اندیشه، عقاید و آراء سیاسی احزاب درون جامعه از مهم ترین مسائلی است که به نظر می رسد حل آن ها کمک بسزایی به فقدان فرقه ها در مکاتب فرهنگی، اقتصادی و سیاسی می کند.
بروز چنین اختلافاتی قطعاً رابطه قرینی با شیوه رفتار و عمل سازمان های دینی و غیردینی خواهد داشت. نمونه تحقیقی آن، رفتار نابهنجار کلیسای قرون وسطایی است که با محدود کردن دو مبحث علم و آزادی بیان، راه را برای فرقه گرایی در عصر نوزایی (رنسانس) گشود; فرقه هایی که جز در جهت جامعه ای سکولار، حقّانیتی دیگر را به رسمیت نمی شناختند.
2. عوامل خارجی از جمله عناصری هستند که در جهت ترویج فرقه ها در درون سازمان های دینی نقش بسزایی داشته اند. (فرقه بهائیت در ایران)
3. عوامل تاریخی، اجتماعی و فرهنگی نیز از جمله عوامل گسترش فرقه ها می باشند. تحقیق در تاریخ ادیان بزرگ رسمی همچون مسیحی، بودایی، زردشتی و اسلام و جنبش های فرقه ای درون آن ها از این ادعای تردیدناپذیر دفاع می کند.
شعب 72 گانه مسلمانان و شعب سه گانه مهم مسیحیت (کاتولیک، ارتدکس و پروتستان) از نمونه های مهم آن هاست که نشان دهنده پیروی مریدان خاص از اندیشه های رهبرانی می باشد که به نوعی، خود را در جهت اصلاح جامعه خویش قالب زده و صاحب ادعایی شده بودند.
از مسائل مهم فرهنگی فرقه ها، نوع بدعت هایی است که در کنار عقاید سازمان دینی به وجود می آورند. بدعت ها و نوآوری هایی که خود می توانند در جهت به انحراف کشیدن دین مسلّط جامعه، نقش داشته، شخصیت های انسانی را به انحطاط بکشانند.
بر همین اساس، اندیشه هایی که از رهبران فرق گوناگون در بین مذاهب ظهور و بروز می کنند بر سه مبنا هستند:
1. فرقه هرگونه تصور تسلّط بر جهان را رها می کند و نسبت به جهان، دولت و جامعه بی تفاوت یا مخالف است، مگر اینکه آن را مطابق با نظریات خود ببیند.
2. فرقه، یا از جامعه کناره می گیرد و یا خواهان جامعه دیگری به جای جامعه کنونی است. به عبارت دیگر، تغییر محتوایی و نه ظاهری سازمان دینی، از اهداف عمده رهبران فرق مکاتب است. هر قدر فرقه ای از انزوا بیرون آید و خود را با جامعه و محیط پیرامون آن تطبیق دهد، به تدریج موجب دگرگونی های خاص در زمینه های دینی، سیاسی و اجتماعی خواهد شد.
3. فرقه از طبقات پایین یا از قشرهایی برمی خیزد که احساس می کنند جامعه یا دولت در حق آن ها ستم کرده است. توضیح اینکه این مورد در مکاتب سیاسی مصادیق فراوان دارد، گرچه در سازمان های دینی، رفتارهای غیر دینی منجر به بروز چنین مشکلاتی خواهد شد.
ویژگی های دیگر را از منظر نیبوهر، یینگر و براین ویلسون در مورد فرقه، می توان چنین بیان کرد: فرقه نمی تواند به عنوان تطبیق با یک موقعیت تازه، مدت زیادی دوام بیاورد، مگر آنکه به عقاید خود رنگ و لعاب دینی بدهد تا نفوذش در بین اعضا و دیگر افراد محیط پیرامون خود باقی بماند.
یینگر چنین استدلال می کند: خطری که فرقه را تهدید می کند آن است که امکان اینکه نفوذش را بر جامعه و جهان از دست بدهد، وجود دارد. مانند فرقه «خوارج» و «قرامطه» در اسلام. او بر آن است که اگر رهبران سازمان های دینی، تحلیلی منطقی از نوع محافظه کاری خود از دین مسلط در جامعه، که نظم خاصی را دنبال می کند، برای معتقدان و مؤمنان خود بیاورند، این تهدید برای فرقه ها جدّی تر خواهد بود.
یینگر در تحقیق خود به سال 1957 سه نوع فرقه را معرفی می کند:
1. فرقه های پذیرشی که اصول استقلالی فردی را دربر می گیرند و نمونه آن جریان «آکسفورد» است، به این لحاظ که توان، امکانات و تسهیلات فرقه بر تربیت نفوس به طور مجزا قرار گرفته است و جهات اشتراکی آن ها در درون اجتماع هرگز لحاظ نمی شود.
2. فرقه های تحاوزگر که جامعه موجود را نمی پذیرند و نمونه آن «آناباپتیست» است.
3. فرقه های کناره گیر و طفره رفته که با فلسفه بدبینی همراه بوده، بر زندگی جدیدی تأکید دارند. نمونه آن گروه های مقدّس در ایالات متحده می باشد.([vii])
ویلسون «فرقه» را هم گروهی داوطلبانه با ادراک شدیدی از هویّت شخص می داند. به عبارت دیگر، تشکیل فرقه بر دو اساس است:
1. همگرایی از نوع شناخت قوی و متقن نسبت به تشکیلات خاص فرقه که منافع شخص را به همراه دارد.
2. ایجاد عواطف و احساسات شدید که منجر به ابراز هویّت فردی شخص شده و جایگاه خاصی در تعاملات اجتماعی برای او باز می نماید.8
پس دو عامل یکی اراده اولیه فردی، و دیگری پاداشی تحت عنوان «ابراز هویّت فردی»، که در جهت قبول قوانین فرقه نصیب شخص خواهد شد، منجر به ظهور فرقه ای در کنار سازمان دینی مسلّط خواهد شد.
در این صورت، اولا عضویت فرقه بستگی دارد به شرایط عضویت; مانند آگاهی نسبت به آموزه های فرقه و پذیرش آن ها، گرایش خاص فرد نسبت به تجربه های خاص مذهبی که از رهبران آن فرقه دریافت می کند; و ثانیاً فرقه بر خلاف سازمان دینی، همه کس را به درون خود راه نخواهد داد و از این رو، اعضایش از نخبگانی به شمار می آیند که حقیقت، تنها در دست آن هاست. در این صورت، فرقه از جامعه بزرگ تر و با مذهب رسمی آن مخالف خواهد بود.
ویلسون انواع فرقه ها را نیز به طور گسترده مطالعه کرده، آن ها را به صورت کتب و مقاله هایی ارائه داده است; کتابی با نام فرقه و جامعه و یا کتاب الگوهای فرقه گرایی از جمله کتاب هایی هستند که مطالعات وی در آن ها درج شده است. وی ابتدا فرقه رابه چهار دسته و در نهایت، به هفت دسته تقسیم کرده که عبارتند از:
1. فرقه های تغییری و تبدیلی: فعالیت های چنین فرقه ای بر تبلیغ مسیحیت متمرکز است و اعتقادات مبتنی بر تغییر کتاب مقدّس می باشند و عضویت در آن ها بر اساس تجربه گفتاری است و طرفداران آن ها بر دوری از گناه و رسیدن به رستگاری تأکید دارند. نمونه هایی از این گروه، فرقه های «رستگاری» و «پنتکستال»ها هستند.
2. فرقه های انقلابی: توجه آن ها بر وقایع حتمی و قریب الوقوع متمرکز است، کتاب مقدّس را از طریق تمثیل و حکایت تفسیر می کنند; اعضای آن ها بیشتر بر اساس حکمت و عقاید مشورت می کنند، نه بر اساس تجارب گفتاری; ضمن اینکه نسبت به جامعه و نظم موجود آن نوعی عداوت و خصومت دارند. از انواع این فرقه ها، می توان فرقه یهودی بنی اسرائیل و «کریستادلفیان» را نام برد.
3. فرقه های درون گرا یا پرهیزگار: پیروان آن توجهی به جهان ندارند. دست کشیدن از دنیا و بی علاقگی نسبت به تبلیغ مسیحیت، از رفتارهای این فرقه هاست که نمونه آن ها را می توان در جامعه «امانا» و برخی از گروه های «هاینس» (پرهیزگار، لقب پاپ) یافت.
4. فرقه های عرفانی: این فرقه ها بیشتر بر جنبه های خاصی از درون انسان تأکید دارند و آموزش های مسیحیت را احیا می کنند; در واقع، به خودشکوفایی و پرورش روان معتقدند. آن ها از جهان دوری نمی کنند و استانداردهای جامعه موجود را می پذیرند. نمونه های این فرقه ها در مسیحیت وجود دارند.([ix])
از دیگر فرقه هایی که ویلسون معرفی می کند «فرقه دست کاری شده»، «فرقه مبتنی بر معجزه» (کسانی که معتقد به ارتباط با ارواح هستند)، «فرقه اصلاح طلب» (کوئیکر) و «فرقه مدینه فاضله» مثل جامعه «اندیا» و «برودهاف» می باشد. با استفاده از این رده بندی ها، ویلسون استدلال می کند که تنها انواع خاصی از فرقه ها تبدیل به مذهب می شوند. فرقه های انقلابی بر آموزش اصول پیش از عضویت تأکید دارند. فرقه های درونگرا یا پرهیزگار از تبلیغات دینی به دورند و فرقه های عرفانی درخواست های فردگرایانه ای دارند که به احتمال کم، کودکان نسل اول را جذب می کنند. در بین فرقه ها، احتمال تبدیل فرقه تغییر و تبدیل به مذهب، بیشتر است، هم به خاطر اینکه سازوکار خاصی برای نیازهای اعضای گروه دارد و هم اینکه تبلیغ مسیحیت در مقابل گذشت زمان، ثابت و با دوام می ماند.([x])
فاریس، جامعه شناس معروف، اظهار می دارد: فرقه ها برای ظهور خود نیاز به شرایط مناسب دارند; از جمله اینکه در دوره هایی ظهور می کنند که نظام قطعی و مشخص دین بر اثر تغییرات ناگهانی قدرت سیاسی دچار تزلزل شده و در حال فروپاشی است.11 مثال بارز آن از دیدگاه شیعه در دین اسلام، غصب خلافت در نیمه اول قرن اول هجری است. به بیان دیگر، «فرقه، نتیجه کمک تمام اجتماع است برای آنکه خود را با طرز نوینی وحدت بخشد.»
به عقیده وی، فرقه ها به یکی از این شیوه ها گسترش می یابند: یا از لحاظ تعداد قلیل باقی می مانند، ولی در نوع نگرش های فرقه ای خود سختگیر و خشن می شوند، یا اصل را عملا کنار می گذارند، ولی همچنان به آن عقیده وفادار می مانند و به این صورت، یا به صورت یک هیأت دینی درمی آیند یا به گروه های کوچک تری تجزیه می شوند.12
به توصیفی که از یک فرقه قرون وسطایی غربی شده است، توجه کنید:
«فرقه، حرکت اجتماعی خودانگیخته است که تحت شرایط قابل توصیف به وجود می آید و چند ویژگی خاص به همراه دارد:
1. از گروه اصلی جامعه جدا می شود.
2. از درون یک بطن همراه با کشمکش و خودآگاهی حاد، که از نظر سازمان ارزش دارد، می گذرد.
3. از یک دوره زمانی دیگر کناره گیری کرده و از جامعه و وحدت درونی عبور می کند.
4. به تدریج، خود را به عنوان یک پدیده اجتماعی مهم جا زده و با اجتماع بزرگ ارتباط برقرار می کند و سرانجام، خود را به نوعی، جذب گروه اصلی خواهد کرد.»13
از عبارت مزبور، می توان نتیجه گرفت که فرقه با سیر قهقرایی، در جهت اصلاح و ترویج اندیشه های خاص خود می باشد و با گذر از چهار عنصر انقطاع اولیه، مبارزه درونزا همراه با خود آگاهی با طبقه اصلی جامعه، انقطاع ثانویه و در پایان، جذب شدن به اجتماع بزرگ، پدیده ای می آفریند که به لحاظ اجتماعی تأثیرات شگرفی به همراه خواهد داشت.
پیشتر اشاره شد که ترولتش از دو سنخ جدایی طلبی و فرقه گرایی سخن به میان آورده است: یکی بسیار عاطفی، فعّال، انقلابی و بسیار افراطی; و دیگری معتدل، محافظه کار و تحمّل کننده مشکلات.14
با تحقیقاتی که به انجام رسیده، نشان داده شده است که فرقه های اسلامی در مقایسه با فرقه های بودایی، فعّال تر و پرخاشجوتر عمل می کنند. اما در هر دو دین، هم فرقه های فعّال و پرخاشجو وجود دارند و هم آرام و منفعل; مثلا، فرقه های خوارج، وهّابیان و قرمطیان در اسلام از نوع پرخاشگر هستند، در حالی که فرقه هایی چون جورجی ها و اخوان بصره غیر فعّالند. با وجود این، احوال فرقه ها نسبت به زمان ها و مکان های گوناگون تغییر شکل داده، حتی محتوای آن ها تغییر خواهد کرد.
هرقدر قدرت سازمان دینی عام در جامعه بیشتر باشد، به یقین کارکردهای مفید سازمان های دینی خاص (مثلا، فرقه، کیش، دسته) که از جمله آن ها ترویج و بسط عقاید و اندیشه های سازمانی آن هاست از رونق خود افتاده و تکیه گاهی جز سکوت نخواهد یافت.
از جمله موارد بررسی شده در فرقه ها، فعالیت ها و کارکردهای پنهان آن هاست که خود نیز محل تأمّل می باشد.
بدیهی است انتشار افکار و عقاید، زمینه ای است در جهت جمع آوری روزافزون نیروی فعّال انسانی فرقه.
از اهمّ عناصر مورد استفاده فرقه ها ایجاد شبکه ای گسترده در درون سازمان دینی عام است و چه بسا اندیشه رهبران سازمان های دینی عام متوجه آن ها نباشد و به طور ناخودآگاه در جهت آن ها حرکت کنند.
از دیگر عناصر پنهانی آن ها، تسهیلات ویژه ای است که مجریان سازمان دینی خاص (فرقه) در جهت بهبود روابط اجتماعی مصروف می دارند.
از جمله مراحل سازمانی فرقه ها، جذب شدن به گروه های اصلی جامعه است.
بر همین اساس، برقراری شبکه عظیم تعاملات اجتماعی مبنی بر تسهیلات ویژه ای است که در این جهت مصروف خواهند شد.
مطلب دیگر اینکه چرا برخی جوامع بیش از جوامع دیگر به انشعاب های فرقه ای گرایش دارند؟
مهم ترین مسئله ای که به نظر می رسد باعث این امر شود، آن است که سازمان دینی عام جامعه، ارتباط نزدیک خود را با فعّالان دینی جامعه کم می کند. به طور معمول، هر سازمان دینی در جریانات و تغییرات اجتماعی دچار مشکلاتی خواهد شد که مصلحان درون سازمانی و فعّالان دینی آن، نقطه عطفی بر استمرار اندیشه های سازمان در شرایط تغییر، و ترمیم کننده ریشه ها و بنیادهای آن خواهند بود.
توضیح اینکه مصلحان درون سازمانی از سه قسم بیرون نخواهند بود:
1. بعضی از آن ها در عبادت و اخلاص، رهبران و مصلحان بزرگی هستند.
2. بعضی دیگر در راهنمایی ابعاد فکری و اخلاقی مهارت دارند.
3. بعضی از آن ها به سادگی می توانند پیروان مجموعه سازمان دینی را به مشارکت در سیستمی که بنیان نهاده شده است جذب و از انحرافات گریزان کنند.
4. بعضی دیگر از مصلحان حرکتی ساکت و آرام در گروه به هم پیوسته صمیمی پیروان دارند; آنچنان که در خارج از سازمان دینی، به سختی شناخته می شوند.
5. بعضی دیگر مستقیماً با گروه های بزرگ، حتی توده های مردم ارتباط برقرار کرده اند و نفوذ و تأثیر خود را اعمال می نمایند.
بر همین اساس، جدا شدن سازمان دینی عام با چنین مصلحانی قطعاً خطرات فرقه گرایی اعضای جامعه را به حدّی خواهد رساند که قابل درمان نخواهد بود.
علت دوم که باعث رونق روزافزون فرقه در برخی جوامع شده، ایفا نکردن نقش صحیح روحانیت از سوی روحانیان در سازمان دینی و همچنین عدم توجه مریدان نسبت به عملکردهای روحانی است.
اقتدار روحانی دینی به بلندی منصب رسمی او در جامعه بستگی دارد. حرفه روحانیت ـ و نه صرفاً نام آن ـ ویژگی شخصیتی روحانی را تعیین می کند. یکی شدن با الوهیت، پایه موجودیت و فعالیت روحانیت محسوب می شود. این وحدت باید منظم و مستمر و هدفدار باشد. تجارب دینی خصوصی روحانی، صلاحیت مأموریت او را تعیین می کنند. عقیده های استوار او در جهت تبیین دینی الوهی، جامعه را به همگرایی الوهی و واگرایی غیرالوهی سوق خواهد داد. نوع بینش روحانی، آمادگی و تحصیلات وی، نقشی است که در روحانیت بسیار مهم است.
وظیفه عمده روحانی، پرداختن به امور دینی است. در همین زمینه، روحانی به مثابه حافظ سنّت، فردی خردمند، رایزن و راهنما، مربّی و فیلسوف نیز هست، وظایف اداری او، از فعالیت دینی او منبعث می شوند. او با اعتقاد، از چیزهایی مانند اماکن مقدّس، ساختمان ها، تمثال ها و شمایل ها، وسایل دینی، املاک و اموال، اجرای مراسم مذهبی، برگزاری ضیافت ها و اعیاد مذهبی، که مربوط به دین هستند نگه داری کرده، مدیریت آن ها را بر عهده می گیرد.
از این رو، فهم عمیق مریدان سازمان دینی نسبت به ایفای نقش روحانی سازمان، قطعاً در جهت کاستن از فرقه و فرقه گرایی مؤثر خواهد بود; یعنی درک این مهم که تنها هدایتگری که ارتباط آن ها را با خداوند تثبیت خواهد کرد، روحانی است و هدایت در گرو تثبیت رهبری اوست. از این رو، همان گونه که فهم اعضا نسبت به نقش روحانی سازمان، در فقدان فرقه گرایی مؤثر خواهد بود، به همان نسبت، عمل به وظایف روحانیت در میان گروه های مشابه توسط سران و رهبران سازمان ها نیز باید انجام گیرد.
با ظهور تفاوت در سازمان های دینی و رشد فزاینده آن، برخی از عملکردهای دینی رهبر به افرادی خاص یا گروه های حرفه ای واگذار می گردد و در نتیجه، بازار فرقه گرایی به نهایت درجه رونق خود خواهد رسید.
از دیگر عواملی که موجب بروز هر چه بیشتر فرقه گرایی در برخی جوامع شده، فقدان معرفت عمومی نسبت به مبناهای سازمان دینی است.
از آنجا که هر سازمانی دارای اجزا و تعامل بین اجزا و هدف است، سازمان دینی از این سه عنصر خالی نخواهد بود. در نتیجه، عنصری که می تواند پرده از روی مبناهای سازمان بردارد و آن را در جامعه تبدیل به یک پدیده برتر کند، «وحدت» است.
«وحدت» چیزی است که جملگی رهبران در پی آنند و برای آن تلاش می کنند و در همین زمینه، آن ها که سعی می کنند از اختلافات ـ هر جا که از نظر انسانی و اصولی درست باشد ـ جلوگیری و یا اختلافات موجود را رفع کنند، منزلت بیشتری دارند و طبیعتاً به برادران دینی خود نزدیک تر و برای آن ها محترم تر هستند تا کسانی که سعی می کنند به اختلافات دامن زده، زمینه فرقه گرایی را آماده سازند. پس شناخت سازمان دینی و مبناهای آن در گرو وحدت همگانی است و لازمه وحدت همگانی، اندیشه صحیحی است که سازمان آن را ارائه می دهد. در این صورت، فقدان فرقه گرایی محسوس خواهد بود.
پینوشتها
1ـ Sect که از واژه لاتین Secta گرفته شده است.
2. milinium.
3ـ یواخیم واخ، جامعه شناسى دین، ترجمه جمشید آزادگان، تهران، سمت، 1380، ص 183.
4ـ همان، ص 184.
5ـ ملکم همیلتون، جامعه شناسى دین، ترجمه محسن ثلاثى، تهران، تبیان، 1377، ص 339.
6ـ همان، ص 340.
7. Encyclopedia of religion, "sect", vol. 13, p.154.
8ـ ملکم همیلتون، پیشین، ص 345.
9. Encyclopedia of religion, "sect", vol. 13, p. 154.
10. Ibid, P. 155.
11ـ یواخیم واخ، پیشین، ص 193.
12ـ همان، ص 194.
13. Encyclopedia of religion, "sect", vol. 13, p.155.
14ـ ملکم همیلتون، پیشین، ص 339.
منابع
ـ عبدالرحمن ابن خلدون، مقدّمه ابن خلدون، ترجمه محمدپروین گنابادی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1375، ج 1;
ـ پل ویلم ژان، جامعه شناسی ادیان، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، تبیان، 1377;
ـ آلن پیرو، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه باقر ساروخانی، تهران، کیهان، 1380;
ـ غلامعباس توسّلی، جامعه شناسی دینی، تهران، سخن، 1380;
ـWWW.etext.org/politics;
فرقه های نوظهور، مسلک های ساختگی و شیطانی:
شیطان پرستی چیست؟
شیطان که از نوع جن است و برای چند هزار سال به ظاهر خود را در زمره ملائک جازده بود و عبادت ظاهری خداوند را می کرد، پس از امتحان سختی که خدا از ملائک انجام داد و دستور داد از من اطاعت کرده و به گِل آدم سجده کنید، تمام ملائک که مطیع محض خدابودند سجده کردند به جز ابلیس که ماهیت خود را آشکار کرد و گفت من از جنس آتشم و آدم ازجنس گِل و خاک و من برترم!؟ و پیروی از هوای نفس کرد و از رحمت خدا رانده شد.
در بیشتر جوامع و ادیان شیطان مظهرنافرمانی و گناه و زشتیها وبدیها و شرور است.امّا در برخی از فرقه های یهود شیطان پرستی یا عرفان یهود که (کابالا) نام دارد تبلیغ می شود.
باید دانست که همواره در وجود انسان مظاهر خدا و شیطان در حال ستیز هستند، بستگی به تربیتی که شخص از آن برخوردار است یا نیروهای الهی بر نفس چیره می شوندو یا اهریمنی.اگر انسان ها دائماً خودسازی معنوی نداشته باشند، گاه نیروهای اهریمنی درونی و هوی ونفس اماره به بدیها بر نیروهای خدا دوست غلبه می کنند و انسان از شیاطین پیروی می کند به گناه و ظلم و تجاوزبه حقوق دیگران یا ظلم به نفس خود دچار می شود.مکاتب شیطان پرستی که ریشه اش صهیونیستی و یهودی است تلاش بر آن دارند که با رمان ها و فیلم ها و تبلیغات و…مردم را به سوی بی خدایی و ضد خدایی و غلبه دادن نیروی های اهریمنی بر رحمانی دعوت می کنند.
البته هدف گردانندگان پشت صحنه این فرقه ها و مسلک ها اعتراض به وضع موجود و انتقاد منفی و مبارزه حکومت ها و آرمان های اخلاقی و دینی است، و البته جایگزین کردن افکار و فرهنگ استعمار است.
برای تسلّط بربرمنابع زمینی وانسانی وهمه چیز بشرومسلط شدن بر جهان است.
یکی از روش های جذب نیرو و کشاندن جوانان و مردم به سوی ادیان و فرقه های جدید و از جمله شیطان پرستی استفاده از هنر ها ونماد های شیطانی است.از طریق موسیقی و مدگرایی و سمبل های شیطانی روی لباس ها،گردن بند و دستبند، ساعت، انگشتر و لباس های و تمام موارد مصرفی زندگی فرهنگ استعماری و شیطانی را رواج داده وتبلیغات زیادی برای استفاده مردم از نماد ها می کنند تا به تدریج با تقلید مردم و همانند مردم را همفکر و هم مرام خود سازند.
شیطان پرستان به روش های مختلف تبلیغ می کنند که ما اکنون در دوران آخر الزمان و غلبه نیروهای شرور شیطانی بر نیروهای خیر و پاکی به سر می بریم.
برای مثال پولانسکه در فیلم گابریل تولید سال 2008میلادی، به گونه ای وانمود می کند که کل زمین را ظلمات و ظلم و تاریکی فراگرفته وخدافرشتگانی را برای نجات زمینیان می فرستد ولی آنها هم آلوده می شوند وگابریل یا جبرئیل از خدا نا امید شده و به آسمان بازمی گردد و نمی گذارد فرشتگان دیگربه زمین فرود آیند.این نوع فیلم ها تلقین می کند که خدا دیگر مغلوب شده و نیروهای اهریمنی کل زمین را مملو از ظلم می کنند،پس غلبه و اصالت از آن هاست!
فرقه هایی همچون وهابیت، بهائیت، مسیحیت جدید با رویکرد صهیونیستی بودیسم، یوگا،مدیتیشن و امثال آنها از فرقه های نوظهوری هستند که رویکرد منفی و سلبی نسبت به دین دارند، دین ستیزی و عقل ستیزی وجه مشترک این فرقه هاست.شستشوی مغزی از راه هایی است که در این فرقه های مخفی آموزش دادخ می شود و تاجایی می رسند که اگر نتوانند در هدفشان موفق شوند خودکشی می کنند!
ماهیت فرقه ها وعرفان های نوظهور:
نماد های شیطانی و شیطان پرستی وجه مشترک همه آنهاست.
اکثر اینها (انسان محور) یا خود پرست،یعنی اصالت را به خود انسان می دهند.
تمام آموزه های این فرقه ها به خودپرستی برمی گردد و اصالت فرد و انسان مثلاً:خلسه ، تنهایی، تمرکز، مدیتیشن، و تا حتی خود خدائی بالا می رود و خود را خدا می داند!
2-این فرقه ها ضد معادند، یا به تناسخ اعتقاد دارند، یعنی می گویند جسم انسان میمیرد ولی روح زنده مانده و به جسم دیگری وارد شده و همینطورتا ابد تا روح به کمال برسد! و معادشان همین است!
3-سومین ویژگی این فرقه ها دین ستیز بودن آنهاست و به خصوص با اسلام مبارزه می کنند مثل وهابیت که ضد دین است و با کشتارهایش در اسلام هراس ایجاد می کند.و نیز(فردمحور) است و یک فرد را تاخدا بالا می برد.
4-فرد را از جامعه جدا می کنند با یوگا، خلسه، مدیتیشن و کسب آرامش فردی و با حیله و نیرنگ های شیطانی مغالطه می کنند که مگر نماز به انسان آرامش نمی دهد؟ یوگا هم آرامش می دهد، البته شاید به طور موقت هم به آرامش طاهری برسند اما در انزوا، درحالیکه اسلام راستین با خدمت و ایثار در جامعه و همدردی با مردم و نیازمندان به آرامش روحی و کمال معنوی می رسد.
5-این فرقه ها عقل ستیزندو لذا زیردستانشان را شستشوی مغزی می دهند و کاری می کنند که افرادشان چشم وگوش بسته و کورکورانه از مرکز تربیبت آنها اطاعت کند و هرکاری چه خوب و چه بد دستورداد اجرا کنند.
و لذا یکی از نتایج آن داعشی از آب درمی آید که خود را خدا می کند تا گروهی را بکشد.
شیطان پرستان شبکه های مخفی و جلسات موسیقی راک و متال غربی هر هفته دارند و به افرادشان دستور می دهند با لباس های مزیّن به نماد های شیطانی به رقص و حرکات ناشایست دست بزنند.البته بعضی نوجوانان و جوانان ساده ایرانی هم چون از اهداف پشت پرده شیطان پرستان بی خبرند، اما از وضع موجود ناراضی اند آلوده به این فرقه ها می شوند.
برخی از اهداف شیطان پرستان ونماد های آنان :
-ستاره پنج پر
– عدد666
-دومثلث معکوس روی هم (ستاره داوود)
– علامت هیتلر ونازی ها
-صلیب معکوس (ضد مسیحیت)
– دست شیطان
-تک چشم روی رأس مثلث
-جمجمه/شراب/خون/شمع/آتشدان/خالکوبی
بعضی از فیلم های خارجی که در آنها نماد شیطان پرستی تبلیغ می شود عبارت اند از:
-جن گیر
-ارباب حلقه ها
-فرشتگان وشیاطین
-پناهگاه شیطان
-مرا به جهنم ببر
برخی نماد ها ی شیطانی :
– خالکوبی / مصرف مواد مخدر
-آرایش های تند زنانه و مردانه
-شکل آرایشی موها…
-نمونه برخی عقاید وفعالیت های شیطان پرستی عبارت است از
-ترویج نماد های شیطان پرستی
-ترویج موسیقی تند متالیکا
-پارتی های شبانه
-اغفال پسران و دختران
-تجاوز وقتل کودکان و نوجوانان و خشونت
-ترویج خشونت و انتقام جویی
-همانند دانستن انسان ها و حیوانات و..
-گناه کردن را مایه خوشبختی می دانند
-افراط در آزادی های مادی و بی عفتی
یکی از نمونه فرقه های نوظهور غربی (یوگا)است.
یوگا یک طریقه معنوی است که ریشه در ادیان هندی دارد،با حرکات و تمرینات جسمی همراه است.یوگا مکتبی است که جسم و روح را یک کل فرض می کند،هم روح و هم جسم را با روش های خاص ذهنی،فکری وحرکات ثابت جسمی پرورش وتمرکز ذهنی می دهد.
/………………………..
جند پیشنهاد :
1-تأسیس شبکه های رادیویی وتلویزیونی ماهواره ای توسط دولت ونهاد ها ومردم با نظارت دولت برای معرّفی فرقه ها ومکاتب قارچی نوظهور وگمراه کننده وارائه اشکالات ریشه ای فکری وفرهنگی آنان ومقایسه با تعالیم مترّقی قرآن واسلام
2-آموزش جوانان و نوجوانان در دبیرستان ها،دانشگاه ها و مراکز فرهنگی در مورد ماهیت فرقه های شیطان پرستی ونماد های آنان ومضرّات این تفکر ها
3-ارشاد وآگاهی دادن وجلوگیری از اشاعه لباس ها و مدگرایی های شیطان پرستان و آنچه به طور علنی غرب پرستی است.
4-ارائه الگوهای مناسب دین با پوشش خوب پسران و دختران در جامعه و جلوگیری از ورود یا فروش نماد های شیطان پرستی…
5-جلوگیری از نشرکتب و بروشورهای فرقه های ضاله و شیطان پرستان و دادن مجوز و تشویق مؤسساتی که با دین فرهنگ های بیگانه مقابله می کنند.
6- کشف مراکز آموزشی فرقه های ضاله و وهابیت و برخورد اساسی
پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباط تان با این مرکز.
هر چند فرقه های بسیاری را برای مذهب شیعه ذکر کرده اند، اما در اصل
وجود آن ها تردید اساسی وجود دارد. از این رو تعداد فرقه های غیر قابل
تردید از سه فرقه تجاوز نمی کند که آنها نیز دارای انشعاباتی شده اند که
به اختصار به آرای هر یک می پردازیم:
1 . اثنی عشریه "دوازده امامی ها" :
مهم ترین و بزرگ ترین گروه شیعه است که قائل به خلافت بلافصل امام علی(ع) بعد از پیامبر از طریق "نصب" و "نص" است.
نیز امامت امام حسن و امام حسین(ع) و نه فرزند از سلاله ی حضرت سیدالشهدا،
که پیامبر آنان را نام برده و معین کرده، که آخرین ایشان امام غایب و
منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) است.
2 . فرقه ی زیدیه:
منظور از زیدیه کسانی هستند که خود را پیروان زید بن علی بن حسین(ع) می
دانند، پس از شهادت زید، بین پیروان او دانشمندانی به وجود آمدند که به
تنظیم عقاید و احکام زیدیه پرداختند، بدین ترتیب، این فرقه را پدید آوردند.
گرچه دانشمندان زیدیه به سیره ی عملی و نوشته های زید توجه داشتند، اما در
عقاید از معتزله و در فقه از مکتب ابوحنیفه تاثیر پذیرفته اند.
کسانی که به امامت حسین بن علی (ع) معتقد بودند، پس از او پسرش علی بن
الحسین(ع) را امام دانستند. پس از رحلت او شیعیان حسنی و حسینی درباره ی
جانشینی وی اختلاف نمودند.
زیدیه گفتند که: پس از او "زید" امام است، چون به شمشیر رو آورده و جهاد نموده است.
به عقیده ی آنان یکی از شرایط امام، جهاد علنی و مبارزه ی مسلحانه با
ستمکاران است . دومین آن فاطمی بودن است، یعنی امام از طریق پدر به یکی از
حسن و حسین (ع) برسد. به نظر آنان هر فاطمی که عالم و زاهد و شجاع و سخی
باشد و دعوی امامت کند و خروج نماید، واجب الاطاعه است.(1)
3. اسماعیلیه:
اسماعیلیه فرقه ایی هستند که به امامت شش امام اول شیعیان اثنی عشری
معتقدند، اما پس از امام صادق(ع) بزرگ ترین فرزند او اسماعیل را به امامت
می پذیرند.(2)
شاید بتوان گفت که:
علت یا زمینه ی پیدایش شیعه ی اسماعیلیه یکی این باشد که او پسر بزرگ امام
صادق(ع) بود. برخی گمان می کردند که حتماً پسر بزرگ می بایست امام باشد،
نیز تلاش برخی از غلات همانند ابی الخطاب و پیروانش که حاضر نشدند مرگ
اسماعیل را در زمان حیات امام صادق (ع) نپذیرند.
و دیگر این که این ها گفتند: اسماعیل نمرده است و زنده است و روزی ظهور می کند. (2 )
صرف نظر از این گروه های رسمی، از فرقه های بسیاری در شیعه نام برده شده که
به عنوان غلاة (غالیان) شناخته می شوند. این گروه ها که فرقه ی رسمی شیعه
محسوب نمی شوند، کسانی هستند که در حق حضرت علی(ع) یا یکی از امامان شیعه
غلو می کردند و آن ها را تا حد الوهیت و خداوندگاری بالا می بردند.
سبب اساسی پیدایش این گروه ها، از یک طرف، عظمت امامان شیعه بوده و از طرف
دیگر، عدم درک صحیح برخی افراد از این همه عظمت انسانی، بوده که آن ها را
تا حد خدایی بالا دانسته اند.
علامه طباطبائی در باره ی شیعه و انشعابات آن می نویسد:
((مذهب شیعه )) در زمان سه پیشواى اول از پیشویان اهل بیت (حضرت
امیرالمؤمنین على و حسن بن على و حسین بن على علیهم السلام ) هیچ گونه
انشعابى نپذیرفت؛ ولى پس از شهادت امام سوم، اکثریت شیعه به امامت حضرت على
بن الحسین (امام سجاد) قائل شدند و اقلیتى معروف به ((کیسانیه )) پسر سوم
على علیه السّلام، محمد بن حنفیه را امام دانستند و معتقد شدند که محمد بن
حنفیه پیشواى چهارم و همان مهدى موعود است که در کوه رضوى غایب شده و روزى
ظاهر خواهد شد! پس از رحلت امام سجاد علیه السّلام، اکثریت شیعه به امامت
فرزندش امام محمد باقر علیه السّلام معتقد شدند و اقلیتى به زید شهید- که
پسر دیگر امام سجاد بود- گرویدند و به ((زیدیه )) موسوم شدند.
پس از رحلت امام محمد باقر علیه السّلام، شیعیان وى به فرزندش امام جعفر
صادق علیه السّلام ایمان آوردند و پس از درگذشت آن حضرت، اکثریت، فرزندش
امام موسى کاظم علیه السّلام را امام هفتم دانستند و جمعى اسماعیل پسر بزرگ
امام ششم را - که در حال حیات پدر بزرگوار خود در گذشته بود - امام گرفتند
و از اکثریت شیعه جدا شده به نام ((اسماعیلیه )) معروف شدند.
و بعضى پسر دیگر آن حضرت، ((عبداللّه افطح )) و بعضى فرزند دیگرش ((محمد))
را پیشوا گرفتند و بعضى در خود آن حضرت توقف کرده، آخرین امامش پنداشتند.
پس از شهادت امام موسى کاظم علیه السّلام اکثریت شیعه، فرزندش امام رضا
علیه السّلام را امام هشتم دانستند و برخى در امام هفتم توقف کردند که به
((واقفیه )) معروفند.
دیگر پس از امام هشتم تا امام دوازدهم که پیش اکثریت شیعه ((مهدى موعود))
است، انشعاب قابل توجهى به وجود نیامد و اگر وقایعى نیز در شکل انشعاب پیش
آمده چند روز بیش نپاییده و خود به خود منحل شده است؛ مانند این که
((جعفر)) فرزند امام دهم پس از رحلت برادر خود ((امام یازدهم )) دعوى امامت
کرد و گروهى به وى گرویدند؛ ولى پس از روزى چند متفرق شدند و ((جعفر)) نیز
دعوى خود را تعقیب نکرد و همچنین اختلافات دیگرى در میان رجال شیعه در
مسائل علمى کلامى و فقهى وجود دارد که آنها را انشعاب مذهبى نباید شمرد.
فرقه هاى نامبرده که منشعب شده و در برابر اکثریت شیعه قرار گرفته اند، در
اندک زمانى منقرض شدند جز دو فرقه ی: ((زیدیه و اسماعیلیه )) که پایدار
مانده اند و هم اکنون گروهى از ایشان در مناطق مختلف زمین، مانند: یمن و
هند و لبنان و جاهاى دیگر زندگى مى کنند.
از این روى تنها به ذکر این دو طایفه با اکثریت شیعه که دوازده امامى مى باشند اکتفا مى شود.
شیعه ی زیدیه:
((زیدیه )) پیروان زید شهید، فرزند امام سجاد علیه السّلام مى باشند. زید
در سال 121 هجرى بر خلیفه ی اموى، هشام بن عبدالملک، قیام کرد و گروهى با
او بیعت کردند و در جنگى که در شهر کوفه میان او و کسان خلیفه در گرفت،
کشته شد.
وى پیش پیروان خود، امام پنجم از امامان اهل بیت شمرده مى شود و پس از وى
فرزندش ((یحیى بن زید)) که بر خلیفه ی اموى ولید بن یزید قیام کرده و کشته
شد، به جاى وى نشست و پس از وى، محمد بن عبداللّه و ابراهیم بن عبداللّه که
بر خلیفه ی عباسى ، منصور دوانقى شوریده و کشته شدند، براى امامت برگزیده
شدند.
پس از آن تا زمانى امور زیدیه غیر منظم بود تا ((ناصر اطروش )) - که از
اعقاب برادر زید بود - در خراسان ظهور کرد و در اثر تعقیب حکومت محلی، از
آنجا فرار کرده به سوى مازندران که هنوز اهالى آن اسلام نپذیرفته بودند،
رفت و پس از سیزده سال دعوت ، جمع کثیرى را مسلمان کرده به مذهب زیدیه
درآورد، سپس به دستیارى آنان ناحیه ی طبرستان را مسخر ساخته و به امامت
پرداخت و پس از وى اعقاب او تا مدتى در آن سامان امامت کردند.
به عقیده ی زیدیه: هر فاطمى نژاد، عالم، زاهد، شجاع، سخى که به عنوان قیام
به حق خروج کند، مى تواند امام باشد. ((زیدیه )) در ابتداى حال، مانند خود
زید دو خلیفه ی اول (ابوبکر و عمر) را جزو ائمه مى شمردند! ولى پس از چندى،
جمعى از ایشان نام دو خلیفه را از فهرست ائمه برداشتند و از على علیه
السّلام شروع کردند.
بنا به آنچه گفته اند:
((زیدیه )) در اصول اسلام ، مذاق معتزله و در فروع، فقه ابى حنیفه، رئیس
یکى از چهار مذهب اهل سنت را دارند؛ اختلافات مختصرى نیز در پاره ایى از
مسائل در میانشان هست.
شیعه ی اسماعیلیه و انشعاباتشان ((باطنیه )):
امام ششم شیعه، فرزند پسرى داشت به نام ((اسماعیل )) که بزرگ ترین فرزندانش
بود و در زمان حیات پدر وفات نمود و آن حضرت به مرگ اسماعیل استشهاد کرد؛
حتى حاکم مدینه را نیز شاهد گرفت؛ در این باره جمعى معتقد بودند که اسماعیل
نمرده، بلکه غیبت اختیار کرده است! و دوباره ظهور مى کند و همان مهدى
موعود است و استشهاد امام ششم به مرگ او یک نوع تعمید بوده که از ترس منصور
خلیفه عباسى به عمل آورده است .
و جمعى معتقد شدند که:
امامت، حق اسماعیل بود و با مرگ او به پسرش ((محمد)) منتقل شد.
و جمعى معتقد شدند که:
اسماعیل با اینکه در حال حیات پدر در گذشت، امام مى باشد و امامت پس از اسماعیل، در ((محمد بن اسماعیل )) و اعقاب اوست.
دو فرقه ی اولى پس از اندک زمانى منقرض شدند؛ ولى فرقه ی سوم تا کنون باقى هستند و انشعاباتى نیز پیدا کرده اند.
((اسماعیلیه )) به طور کلى فلسفه ایى دارند شبیه به فلسفه ی ستاره پرستان
که با عرفان هندى آمیخته مى باشد و در معارف و احکام اسلام، براى هر ظاهرى،
باطنى و براى هر تنزیلى، تأویلى قائلند.
اسماعیلیه معتقدند که:
زمین هرگز خالى از حجت نمى شود و حجت خدا بر دو گونه است : ناطق و صامت.
ناطق ، ((پیغمبر)) و صامت ،((ولى و امام )) است که وصى پیغمبر مى باشد و در
هر حال حجت مظهر تمام ربوبیت است . اساس حجت ، پیوسته روى عدد هفت مى چرخد
به این ترتیب که یک نبى مبعوث مى شود که داراى نبوت (شریعت ) و ولایت است و
پس از وى هفت وصى داراى وصایت بوده و همگى داراى یک مقام مى باشند جز
اینکه وصى هفتمین، داراى نبوت نیز هست و سه مقام دارد:((نبوت و وصایت و
ولایت )).
باز پس از وى، هفت وصى که هفتمین داراى سه مقام مى باشد و به همین ترتیب.
مى گویند: آدم علیه السّلام مبعوث شد با نبوت و ولایت و هفت وصى داشت که
هفتمین آنان نوح و داراى نبوت و وصایت و ولایت بود و ابراهیم علیه السّلام
وصى هفتمین نوح و موسى وصى هفتمین ابراهیم و عیسى وصى هفتمین موسى و محمد
صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، وصى هفتمین عیسى و محمد بن اسماعیل وصى
هفتمین محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به این ترتیب محمد صلّى اللّه
علیه و آله و سلّم و على و حسین و على بن الحسین (امام سجاد) و محمد باقر و
جعفر صادق و اسماعیل و محمد بن اسماعیل (امام دوم حضرت حسن بن على را امام
نمى دانند) و پس از محمد بن اسماعیل، هفت نفر از اعقاب محمد بن اسماعیل که
نام ایشان پوشیده و مستور است و پس از آن هفت نفر اولى از ملوک فاطمیین
مصر که اول آنها ((عبیداللّه مهدى )) بنیانگذار سلطنت فاطمیین مصر مى باشد.
اسماعیلیه معتقدند که:
علاوه بر حجت خدا، پیوسته در روى زمین دوازده نفر نقیب که حواریین و خواص
حجتند، وجود دارد؛ ولى بعضى از شعب باطنیه (دروزیه )، شش نفر از نقباء را
از ائمه مى گیرند و شش نفر از دیگران .
در سال 278 هجرى (چند سال قبل از ظهور عبیداللّه مهدى در آفریقا) شخص
خوزستانى ناشناسى که هرگز نام و نشان خود را اظهار نمى کرد، در حوالى کوفه
پیدا شد؛ شخص نامبرده روزها را روزه مى گرفت و شبها را به عبادت مى گذرانید
و از دسترنج خود ارتزاق مى کرد و مردم را به مذهب اسماعیلیه دعوت می نمود؛
به این وسیله مردم انبوهى را به خود گروانید و دوازده نفر به نام نقباء از
میان پیروان خود انتخاب کرد و خود عزیمت به شام کرده از کوفه بیرون رفت و
دیگر از او خبرى نشد.
پس از مرد ناشناس، ((احمد)) معروف به ((قرمط)) در عراق به جاى وى نشست و
تعلیمات باطنیه را منتشر ساخت و چنانکه مورخین مى گویند، او نماز تازه اى
را به جاى نمازهاى پنجگانه اسلام گذاشت و غسل جنابت را لغو و خمر را مباح
اعلام کرد و مقارن این احوال، سران دیگرى از باطنیه به دعوت قیام کرده
گروهى از مردم را به دور خود گرد آوردند.
اینان براى جان و مال کسانى که از باطنیه کنار بودند، هیچ گونه احترامى
قائل نبودند و از این روى در شهرهایى از عراق و بحرین و یمن و شامات نهضت
به راه انداخته خون مرم را مى ریختند و مالشان را به یغما مى بردند و بارها
راه قافله ی حج را زده دهها هزار نفر از حجاج را کشتند و زاد و راحله شان
را به یغما بردند.
((ابوطاهر قرمطى )) یکى از سران باطنیه، در سال 311 بصره را مسخر ساخته و
از کشتار و تاراج اموال مردم فروگذارى نکرد و در سال 317 با گروه انبوهى از
باطنیه در موسم حج عازم مکه گردید و پس از در هم شکستن مقاومت مختصر
دولتیان، وارد شهر مکه شد و مردم شهر و حجاج تازه وارد را قتل عام نمود و
حتى در مسجدالحرام و داخل کعبه جوى خون روان ساخت.
او پیراهن کعبه را در میان یاران خود قسمت نمود و درِب کعبه را کند و
حجرالاسود را از جاى خود درآورده به یمن برد، که مدت 22 سال پیش قرامطه
بود. در اثر این اعمال بود که عامه مسلمین از باطنیه برائت کرده آنان را
خارج از آیین اسلام شمردند و حتى ((عبیداللّه مهدى )) پادشاه فاطمى که آن
روزها در آفریقا طلوع کرده، خود را مهدى موعود و امام اسماعیلیه معرفى مى
کرد، از قرامطه بیزارى جست.
طبق اظهار مورخین، مشخصه ی مذهبى باطنیه این است که احکام و مقررات ظاهرى
اسلام را به مقامات باطنى و عرفانى تاءویل مى کنند و ظاهر شریعت را مخصوص
کسانى مى دانند که کم خرد و از کمال معنوى بى بهره بوده اند، با این وصف
گاهى برخى از مقررات از مقام امامتشان صادر مى شود.
عبیداللّه مهدى که سال 296 هجرى قمرى در آفریقا طلوع کرد، به طریق
اسماعیلیه به امامت خود دعوت کرد و سلطنت فاطمى را تأسیس نمود. پس از وى
اعقابش مصر را دارالخلافه قرار داده تا هفت پشت بدون انشعاب، سلطنت و
امامت اسماعیلیه را داشتند. پس از هفتمین که مستنصر باللّه، سعد بن على
بود، دو فرزند وى ((نزار و مستعلى )) بر سر خلافت و امامت منازعه کردند و
پس از کشمکش بسیار و جنگهاى خونین، ((مستعلى )) غالب شد و برادر خود
((نزار)) را دستگیر نموده زندانى ساخت تا مرد.
در اثر این کشمکش، پیروان فاطمیین سه دسته شدند:((نزاریه، مستعلیه و دروزیه )).
1. ((نزاریه )):
گروندگان به ((حسن صباح )) مى باشند که وى از مقربان مستنصر بود و پس از
مستنصر، براى طرفدارى ای که از نزار مى نمود، به حکم مستعلى از مصر اخراج
شد. وى به ایران آمده، پس از چندى از قلعه ی الموت از توابع قزوین سر
درآورد.
وی قلعه ی الموت و چند قلعه ی دیگر مجاور آن را تسخیر کرد و به سلطنت پرداخت.
در آغاز کار به نزار دعوت کرد و پس از مرگ حسن (سال 518 هجرى قمرى )،
((بزرگ امید رودبارى )) و پس از وى، فرزندش ((کیامحمد)) به شیوه و آیین حسن
صباح سلطنت کردند و پس از وى، فرزندش ((حسن على ذکره السلام )) پادشاه
چهارم الموتى، روش حسن صباح را -که نزارى بود- برگردانیده به باطنیه
پیوست تا اینکه هلاکوخان مغول به ایران حمله کرد، وى قلاع اسماعیلیه را فتح
نمود و همه ی اسماعیلیان را از دم شمشیر گذرانید، بناى قلعه ها را نیز با
خاک یکسان ساخت.
و پس از آن در سال 1255 هجرى، آقاخان محلاتى -که از نزاریه بود -در ایران
به محمد شاه قاجار یاغى شد و در قیامى که در ناحیه ی کرمان نمود، شکست
خورده به بمبئى فرار کرد و دعوت باطنى نزارى را به امامت خود منتشر ساخت و
دعوتشان تا کنون باقى است و نزاریه فعلاً ((آقا خانیه )) نامیده مى شوند.
2. ((مستعلیه )):
پیروان ((مستعلى )) فاطمى بودند که امامتشان در خلفاى فاطمیین مصر باقى
ماند تا در سال 557 هجرى قمرى منقرض شدند و پس از چندى فرقه ی ((بهره )) در
هند به همان مذهب ظهور کردند و تاکنون نیز مى باشند.
3. ((دروزیه )):
طایفه ی دروزیه- که در جبال دروز شامات ساکنند - در آغاز کار، پیروان خلفاى
فاطمیین مصر بودند تا در ایام خلیفه ی ششم فاطمى به دعوت ((نشتگین دروزى
)) به باطنیه ملحق شدند.
دروزیه در ((اَلْحاکِمُ بِاللّهِ)) که به اعتقاد دیگران کشته شده، متوقف
گشته، مى گویند: وى غیبت کرده و به آسمان بالا رفته! و دوباره به میان مردم
خواهد برگشت.(3 )
پی نوشت ها:
1 . فرهنگ فرق اسلامی، ص: 214 -218، دکتر محمد جواد مشکور، مشهد، 1375، چاپ سوم .
2 . فرق و مذاهب اسلامی، ص: 68- 69، علی ربانی گلپایگانی، درس دهم.
3 . شیعه در اسلام، ص: 32 -38، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1389 ق ه.
شیطان پرستی چیست؟ آیا شیطان پرستان دیوانگانی هستند که ابلیس را عبادت و کودکان را قربانی میکنند. البته دقیقا اینطور نیست. این قضیه درست است که فرقههای شیطانی متعددی هستند که کارهای وحشتناکی انجام میدهند، ولی مانند هر مذهب دیگری، شیطان پرستی به شاخهها و دستههای متعددی تقسیم میشوند.
مشهورترین شکل شیطان پرستی کلیسای شیطان آنتوان لاوی در سانفرانسیسکو است. آنها معتقدان واقعی نیستند، و شیطان برای آنها فقط نماد “ضدیت” با ارزشهای سنتی مسیحی است؛ ارزشهایی از قبیل هوی و هوس در مقابل پرهیزگاری یا انتقام در مقابل برگرداندنِ صورت برای پذیرشِ سیلی دوم.
هر چند، شکل های متعدد دیگری از شیطان پرستی وجود دارند که به اندازهی کلیسای شیطان مشهور نشدهاند. برخی از آنها مانند پیروان لاوی منکر خدا هستند، در حالیکه برخی دیگر ابلیس را به عنوان یک موجود واقعی میپندارند. برخی از آنها تا اندازهای از توجهات عمومی برخوردار شدند، ولی برخی دیگر کاملا گمنام ماندند. صرفنظر از اینها، پیروان صراط چپ برای بیان تفسیر خود از شیطان پرستی تدبیرهای بسیاری اندیشیدهاند. در ادامه ضمن پرداختن به ۱۰ آیین و شکل شیطان پرستی به شیطان پرستان معروف ، برخی از نمادهای شیطان پرستی ، برخی از علامت های شیطان پرستی و مانند اینها نیز پرداخته می شود.
فرقه معبد شیطان سازمانی است که عقاید حاکم در آن شاید با نظر بیشتر آدمها در مورد شیطان پرستی متفاوت باشد. با این همه، اهدافشان ” ترغیب نیکخواهی و همدلی” و “پذیرش ادراک و عدالت عملی” است. همچون تفسیر آنتوان لاوی از شیطانپرستی، فرقه معبد شیطان نیز اعتقاد حقیقی به شیطان یا عبادت آن ندارند. آنها شیطان را به عنوان یک نماد میبینند – موجودی سرکش در مقابل استبداد و قدرت.
فرقه معبد شیطان صرفنظر از عدم اعتقاد به هر مذهب دیگری، خود را به عنوان یک مذهب تلقی میکند و معتقد است مذاهب دیگر به جای ادعاهای خرافی و ماوراءالطبیعی باید بر اساس علم و تفکر انتقادی رفتار کنند. شیطان پرستی همهی چیزهایی را که یک مذهب باید ارائه کند به آنها ارائه میکند – چیزهایی از قبیل حس هویت، اعمال نمادین، و جامعهای با اعتقادات یکسان.
فرقه معبد شیطان به این علت شهرت بدی پیدا کرد که در سخنرانیهای آزاد پا را از حدود خود فراتر نهاد و از مسیحیت بنیادگرا شدیدا انتقاد کرد. این گروه بیشتر به خاطر ساخت مجسمهی بَفِمِت( بت یا الههای در زمان قرون وسطای لاتین. م) در شهر دیترویت مشهور است، شهری که مسئولاناش با ساخت مجسمهی ده فرمانموافقت کرده بود.
بعد از حکم هابیلابی(یک قاضی فدرال بهطور موقت فروشگاههای هابیلابی را از الزامات و شرایط قانون بهداشت و درمان سال ۲۰۱۰ که کارگران را برای کنترل موالید، تحت پوشش بیمه قرار میدهد، معاف کرد. زیرا ادعا کرده است این قانون باورهای مذهبی آن را نقض میکند.[سایت موسسه مطالعات امریکا]. م) که سازمانهای مذهبی را از فراهم کردن الزامات کنترل جمعیت معاف کرد، فرقه معبد شیطان تصمیم گرفت برای به چالش کشیدن قوانین ایالات متحده از موقعیتاش به عنوان یک مذهب استفاده کند. به ادعای آنها قوانین “رضایت آگاهانه” که پزشکان را مجبور میکند پیش از انجام سقط جنین اطلاعات مورد تایید دولت را به زن گوشزد کنند، با عقاید مذهبیشان در تضاد است زیرا از جانب اعضای این گروه برخی از این اطلاعات غیرعلمی تلقی میشوند.
فرقه معبد شیطان در ۲۰۱۳ مراسم “پینک مَس” (مراسم عشاء ربانی صورتی- مراسمی که در آن روح یک شخص مردهی غیرهمجنسگرا را تبدیل به یک همجنسگرا میکنند) را بر سر مزار مادر فِرِد فِلپس (کشیشی که به شدت با همجنسگرایی مخالفت میکند) برگزار کرد. فِلپس رییس کلیسای وستبرو باپتیست (کلیسایی دارای عقاید خاصی از جمله نفرت از همجنسگرایی، نفرت از یهودیان، نفرت از مسلمانان، نفرت از هندوها و نفرت از سربازان امریکایی (حتی کشتهشدگان) است[سایت ویکیپدیا]. م) است؛ این گروه مسیحی افراطی به خاطر عقاید ضدهمجنسگراییشان منفور هستند. در آن مراسم عشاء ربانی صورتی یا همان پینک مس زوجهای همجنسگرا سر مزار مادر فِلپس همدیگر را بوسیدند تا روحاش در آن دنیا همجنسگرا شود.
مطلب مرتبط : آیا دین و علم تضاد دارند؟
لوسیفرگرایی
لوسیفریها بیشتر به همان شیطان پرستان پیرو لاوی شبیهاند. بیشتر آنها غیرمذهبی هستند و لوسیفر را به عنوان یک نماد (نماد شیطان پرستی) پذیرفتهاند. ۱۱ نشان قدرت لوسیفریها که توسط کلیسای بزرگ لوسیفر ایجاد شده است، نشان میدهند چگونه لوسیفر نمایندهی ارزشهایی نظیر خودمختاری و آزادی از “بردگی ذهنی” است. بر این اساس، لوسیفرگرایی بیشتر شبیه یک فلسفه است تا یک مذهب واقعی. کلیسای لوسیفری نوین هدف اصلی لوسیفرگرایی را کمک به آدمها برای “پذیرش مسئولیت زندگی (آنها) و عمل کردن به صورت یک نماد اخلاق فردی، با استفادهی کامل از نیروی بالقوهی نبوغ (آنها) و در نتیجه استفادهی بهینه از فرصتها (آنها)” اعلام میکند.
لوسیفریها لوسیفر را یک موجود کاملا متفاوت با شیطان میدانند. کلیسای بزرگ لوسیفر اعتقاد دارد واژهی “لوسیفر” (به معنی “حامل روشنایی” یا “ستارهی صبح”) پیش از مسیحیت وجود داشته است و تغییر در ترجمهها و تفسیرهای آن در طول تاریخ باعث شده تا لوسیفر و شیطان در مقام موجودی یکسان تلقی شوند.
کلیسای بزرگ لوسیفر داستان آدم و حوا را به داستان یونان باستان در مورد پرومته(زئوس در عصر آفرینش انسانها، پرومته را برگزید تا همه چیز را به انسان بدهد جز آتش. پرومته دور از چشم زئوس آتش را به انسان داد. وقتی خبر به زئوس رسید او را بر سر قله قاف (درقفقاز) برد و بست و به سزای اعمال خود رساند.[سایت ویکیپدیا ].م) تشبیه کرده است. این داستان به داستان انجیلی وسوسهی آدم و حوا توسط مار در مورد خوردن میوهیدرخت ممنوعه بیشباهت نیست.
هدف نهایی لوسیفرگرایی کمک به هر فرد است تا بتواند شعلهی سیاهِ دروناش(آتش درونمان. آتشی که شامل عقل، تصور و هوای نفس است.[سایت کلیسای بزرگ لوسیفر].م) را شعلهور کند و به خودآگاهی برسد. لوسیفرگراها همه چیز را به پرسش فرا میخوانند، بر جهل درونیشان غلبه میکنند، و خواستههای نفسانیشان را با عقلشان به تعادل میرسانند.
مطلب مرتبط :۴۰ نشانه ، تصویر و نماد شیطانپرستی
دو خداگرایی
طبق گفتهی یک شیطانپرست چندخداگرا به نام دایان وِرا، دوخداگراییِ مسیحی بخش کوچکی از شیطانپرستیِ خداگرایانه است. این شکل از شیطان پرستی الهیات مسیحی را میپذیرد و اعتقاد به یک جنگ همیشگی میان خداوند و شیطان دارد. تفاوت عمده در این جا است که این قبیل شیطان پرستان در این نبرد شیطان را حمایت میکنند. آنها اعتقاد دارند خداوند و شیطان قدرتمندترین موجودات جهان هستند و شیطان قدرت کافی برای غلبه بر خداوند را دارد و در نهایت فاتح این جنگ خواهد شد.
وِرا ادعا میکند ایدهی دوخداگرایی و جنگ خدایان از اعتقادات زرتشتی باستان ریشه میگیرد که در آن جنگ دائمی میان اهورامزدا، خدای نور، و اهریمن، خدای تاریکی وجود دارد. برخی از این شیطان پرستان نه تنها ابلیس را ” بد” نمیدانند بلکه وی را به علت آنکه به انسانها دانش و آزادی میدهد ” خوب” میدانند، در حالیکه اعتقاد دارند خداوند میخواهد انسانها را به بند بکشد. بنابراین، دوخداگرایی مسیحی شکل معکوسی از مسیحیت است. شیطان یک قهرمان است، زیرا انسان را از شرارت و ظلم خدا آزاد میکند.
شیطانپرستی ضدکیهانی یا عرفانگرایی آشفته، معتقدند که نظم کیهانی که توسط خداوند آفریده شده است چیزی نیست جز یک دروغ بزرگ، و ماورای این توهم یک آشفتگی بیپایان و بینظم است. یکی از متخصصان این شکل از شیطانپرستی یک مولف و پژوهشگر علوم غیبی است که برای خود نام وِکسیِر۲۱۸ را برگزیده است. وکسیر در یک مصاحبه بیان میکند به خدای قادرِ مطلقی اعتقاد دارد به نام دِمیِرج (جهانآفرین) که در مذهب نورس (گروهی بودند که بین قرون ۸ تا ۱۱ میلادی به زبان نروژی باستان حرف میزدند.[سایت ویکیپدیا ].م) به عنوان اُدین (خدای خدایان.م) تفسیر شده و همان خدای مسیحیت است. او محدودیتهایی – زمان، مکان و بدن- را آفرید تا روح آزادمان را به بند بکشد.
و در این هنگام شخصیتهایی نظیر لاکی (یکی از ایزدان اساطیر اسکاندیناوی. بسیاری معتقدند این نام از نام قدیمی نورس، لوکا گرفته شده به معنای بسته شده. این میتواند وجه تسمیهای برای سرنوشتاش باشد. [سایت ویکیپدیا].م) و شیطان پا به عرصه نهادند. آنها علیه قانون ظالمانهی دِمیِرج ظغیان کردند و تصمیم گرفتند قدرتاش را از بین ببرند.
این شکل از شیطان پرستی مانند بیشترِ گونههای غیر-لاوی، بسیار گمنام است و متاسفانه اطلاعات چندانی از آن در دسترس نیست. مشهورترین اعضای آن جان نودوِید، عضو یک گروه موسیقی بلک متال (از زیرشاخههای نهایی موسیقی هوی متال با ضربآهنگ بالا و سریع، اشعار بیمار گونه، کلام هارش، همراه با جیغهای گوشخراش [سایت ویکیپدیا ].م) به نام دیسِکشن (کالبدشکافی.م) است. او یکی از اعضای فرقه معبد نور سیاه بود. نام پیشین آن گروه انسانگریزان لوسیفری بود؛ سازمانی با هدف از بین بردن نظام دِمیِرج و بازگرداندن جهان به وضعیت اصلیاش، یعنی آشفتگی. در این معبد از نیایشهای بسیاری برای عبادت بتها و موجودات مختلف به ویژه لیلیث استفاده میشد.
شیطان پرستی متعالی یک شکل منحصر به فرد از شیطان پرستی است که توسط مردی به نام مت”دِ لُرد” زِین (Matt “The Lord” Zane) به وجود آمد. طبق آنچه در چند صفحهی ابتدایی کتاباش با عنوان شیطانپرستی متعالی عنوان کرده است، وی الاسدی مصرف میکرد و میتوانست شیطان را ببیند که از بهشت طرد شده است، و بعد از آن تصویر دیگری میدید از مردی که پیش از تولدش با شیطان همپیمان شد. طبق این پیمان، آن مرد باید از جهنم اجتناب میکرد، ولی در سراسر زندگیاش هرگز ندانست چگونه باید چنین معاملهای را انجام دهد. در عوض، وی دیگران را به جهنم راهنمایی کرد در حالیکه متاثر از این توهم فکر میکرد واقعا کار خداوند را انجام میدهد. زِین میگوید:
شیطان پرستی متعالی دقیقا شکلی از تکامل روحانی با هدف نهایی بیعت دوبارهی فرد با چیزی است که نمود شیطانی نام دارد. نمود شیطانی بخش پنهان شدهای از نفس است که از آگاهی جدا افتاده است. نمود شیطانی ما را از طریق کمک به پرورش آگاهیمان تحت تاثیر قرار میدهد. راههای بسیاری برای رسیدن به نمود شیطانی هر فرد وجود دارد، و برای قدم نهادن در راهی که مقابل هر فرد گسترده شده است اجباری وجود ندارد.
دیوپرستی به صورت تحتالفظی یعنی “عبادت دیوان”، اگرچه دیوپرستان جدید واقعا دیگر دیوان را عبادت نمیکنند. در عوض، آنها با دیوان “کار میکنند” ؛ به این صورت که هر دیو به صورت یک نیروی یا انرژی است که در آیینها یا جادوها به کمک فراخوانده میشود. دیوپرستان سنتی واقعا دیوان را عبادت میکردند؛ دیوانی که به ویژگیهایشان تجسم انسانی میدادند.
توجه به این نکته ضروری است که لزوما همهی دیوپرستان شیطانپرست نیستند، گرچه همهی آنها به صورت بالقوه این ویژگی را دارند. هر دیوپرستی بتِ حامیاش را برمیگزیند، و مطمئنا در میان گزینههای مختلف، میتوانند شیطان، نمایندهی عنصر آتش را نیز انتخاب کنند. هر چند، آنها میتوانند از میان مذاهب مختلف دیوان بسیاری را نیز در فهرست گزینششان قرار دهند.
دیوپرستان سه تفسیر متفاوت و محتمل از دیوان دارند. تفسیر اول شبیه دیدگاه مسیحیان است – گناهکاران شرور و وسوسهگر. تفسیر دوم مربوط به دیوپرستان سنتی است – دیوان تجسم نیروهای انرژی هستند. تفسیر سوم این است که “به سبب معنی واژهی دیو که همان قدرت خدایی است، دیوان شایستهی خدایی هستند” (لازم به ذکر است دیو یکی از واژههای کهن است و قدمت آن به دوران آریاییان میرسد. دیوان گروهی از پروردگاران آریایی بودهاند.
پس از جدایی ایرانیان از هندوان و ظهور زرتشت پروردگاران مشترک قدیم یعنی دیوها که مورد پرستش هندوان بودند، نزد ایرانیان گمراهکنندگان و شیاطین خوانده شدند. در زبان هند باستان دِوَ یا دَئوه به معنی فروغ و روشنائی و نام خداست.[سایت ویکیپدیا] در این متن، دیو به عنوان معادل برای واژهی demon انتخاب شده است. م). صرفنظر از اینها، دیوپرستان اعتقاد دارند اعمالشان به تباهی یا جزای الهی نمیانجامد، زیرا این اعمال “صرفا در تداوم اسطورههایی است که نسل به نسل از مذاهبی به جای ماندهاند که مدتها از زمانشان گذشته است.”
فرقه معبد سِت توسط مایکل آکویینو تاسیس شد. آکویینو مرد دستِ راستِ لاوی بود که پس از فروش دفاتر روحانیت توسط وی، کلیسای شیطان را ترک کرد. این ایده که لاوی بتواند از کلیسای شیطان کسب درآمد کند باعث شد اعضای زیادی از جمله راهبهی اعظم لیلیث سینکلار، که نهایتا با آکویینو ازدواج کرد، از حضور در کلیسا انصراف دهند. آکویینو و دیگر جداشدگان، فرقه معبد ست را بنا نمودند که از جهات فلسفی با کلیسای شیطان تفاوتهای زیادی داشت.
شیطان پرستان پیرو لاوی به هیچ گونه بت یا خدا اعتقاد ندارند، در حالیکه شیطانگراها به یک موجودیت فوقبشری به نام ست (پادشاه حقیقی تاریکی و نام خداوند مرگ و عالم اموات در مصر باستان است [سایت ویکیپدیا ].م) “اعتقاد” دارند. ست در مصر باستان خدای خشونت و بینظمی بود که عاقبت با نام خدای تاریکی به دشمنی با خدایان دیگر مصر پرداخت. به عبارت دیگر، ست “شیطانپرست اصلی است: ‘ خدایی’ علیه همهی خدایان دروغین و ذهنی انسان”.
شیطان پرستان پیرو لاوی اعتقاد دارند هر یک از اعضا خدای خودشان، و در پی صعود به سوی الوهیت هستند. هدف شیطانگراها رسیدن به خپره (از اسطورههای مصر باستان هم به معنی سرگینچرخانان- نوعی سوسک- و هم به معنای قائم به ذات است. او در نزد شهروندان هلیوپولیس، نمودار طلوع خورشید بود و مانند سوسک، از جوهر خویش سر بر میآورد و زادهی خویشتن است. خپره ایزد دگرگونیهای حیات بود و همیشه از نو زاده میشد [سایت ویکیپدیا ].م) است؛ واژهای مصری که تقریبا به این معنی است که ” من به وجود آمدهام”. شیطانگراها بر این باور هستند که هر فردی هرزگاهی به دنبال یک تجربهی الهی میرود و همینطور اینکه از طریق توسعهی نفسانی، جادو و روشهای دیگر میتوان تجربیات الهی بیشتری خلق کرد تا اینکه عاقبت به سطحی از الوهیت رسید. این مقصود نهایی انسان است.
قرمزهای شیطانی به مفهوم سنتی به شیطان اعتقادی ندارند، بلکه آن را یک نیروی سیاه میدانند که از ازل وجود داشته است. تانی جاتسَنگ یکی از برجستهترین شخصیتهای قرمزهای شیطانی معتقد است که ریشهی واژهی شیطان(یا همان سِیتان در زبان انگلیسی.م) به ترکیبی از دو واژهی پیش از سانسکریت برمیگردد: ست، واژهای به معنی “تاریکی بیکران” و تان، که نشان میدهد چگونه این نیرو امتداد یافت و به همه چیز نفوذ کرد. به عبارت دیگر ست یعنی “وجود”، و تان یعنی ” تبدیل شدن به”. البته صحت یا نادرستی این ریشهیابی از واژهی “شیطان” را نمیتوان تایید کرد.
قانونِ تان چگونگی سرایتِ ست درون هر موجودی را توصیف میکند. هر مخلوقی به سرچشمههای وجودی خود متصل است، و این اتصالات شبکهی پیچیدهای را ایجاد میکنند که این شبکه به پیدایش زندگی باز میشود. هر مخلوقی از ماهیت خویش پیروی میکند و به صورت طبیعی با جریان چاکرای خویش در آرامش به سر میبرد. ۹ اصلِ موضوعهی شیطانی بر اساس این عقاید شرح داده میشوند؛ به این گونه که هر موجودی متاثر از نیروی درونیاش دائما در حال تغییر است و بر اساس محیط اطرافاش به تکامل میرسد.
طبق آموزههای قرمزهای شیطانی، کسی که به شخص یا مخلوق دیگر بیحرمتی میکند یا مقابل خویش میایستد عمل شرورانهای مرتکب شده است:
بیحرمتی به وجودِ هر مخلوق، سرپیچی از تمامیِ اصول زندگی تلقی میشود.[…] بیحرمتی به معنیِ ارج نگذاشتن به مخلوقات دیگر است؛ یا اینکه یک انسان به آنچه انسانی از نوع دیگر بر اساس موجودیت یافته است، احترام نگذارد. این بیحرمتی شرورانه است، و مثل جنگیدن علیه تاریکی بزرگ و بنابراین جنگیدن علیه خویشتن است. روح سیاه در انسانِ دیگر همان روح سیاهی است که در شخص متخاصم وجود دارد. و آن روح سیاه میتواند از خروج از پوستهاش سر باز زند.
شیطان پرستی چند ایزدی
شیطان پرستی چندایزدی دقیقا شبیه اعتقاد به وجود چندین خدا در مقابل اعتقاد به وجود یک خدا است. مشهورترین سازمان شیطان پرستی چندایزدی کلیسای عزازیل در شهر نیویورک است که درهایش به روی همهی شیطان پرستان، پژوهشگران علوم غیبی و پیروان صراط چپ باز است. آنها بتهای متفاوت و متعددی را گرامی میدارند.
کلیسای عزازیل به آنچه آن را ” خدایانِ برخاسته از غربِ جدید” مینامد، تمرکز دارد – شیطان/عزازیل(یک شخصیت در اساطیر عبری است که نخستین بار در عهد عتیق ظاهر شد. در قرآن نامی از عزازیل برده نشده است. با وجود این، در برخی متون اسلامی نام عزازیل به عنوان نام اصلی ابلیس آورده شده است.[سایت ویکیپدیا]. م)، لیلیث، پرومته، ایشتار(نام یکی از الهههای آشوری است. در اسطورهها او را ایزدبانوی نشاط عشق میدانند. [سایت ویکیپدیا]. م)، پان و لوسیفرِ سوفیا. (سوفیا یک الههی اسرارآمیز بود که تشابهات زیادی با داستان لوسیفر و همینطور با داستان آدم و حوا داشت).
برای مثال، پرومته نمایندهی دانش و ادراک، و ایشتار نمایندهی طبیعت و تمایلات جنسی است. از همه مهمتر شیطان است که از طریق به چالش کشیدن و طرف سوال قرار دادن اصول عقاید، آدمها را به تفکر ترغیب میکند.
کلیسای عزازیل خدایان را به شیوهی سنتی عبادت نمیکند. بلکه، آنها خدایانشان را محترم و گرامی میدارند و اغلب به سمت یک یا چند خدا کشیده میشوند. آنها منکر وجود خدا هستند، و معتقدند قلمروی خدایان به طور کامل برای هیچ انسانی قابل شناسایی نیست، و بنابراین پیرو فلسفهای موسوم به اکنونگرایی هستند. کلیسای عزازیل به شدت اعتقاد دارد خدایان، خود را در امور انسانی ظاهر میکنند، اموری همچون جامعه، اقتصاد و گرایشهای مذهبی.
کاتولو
کاتولو، فرقهی کوچک عجیبی است که نوشتههای نویسندهای به نام اچ.پی. لاوکرفت را با شیطان پرستی ، جادوی سیاه و صراط چپ در هم آمیختهاند. وِنجِر سِیتانیس، موسس این فرقه، اذعان میکند اغلب آدمها نوشتههای لاورکرفت را حقیقی نمیپندارند. وی در این مورد اینگونه پاسخ میدهد: “حقیقتی وجود ندارد. آنچه ذهن انسان حقیقی میپندارد، اصلا وجود ندارد”. سِیتانیس ادعا میکند هر فرد درونِ الگویی به نامحقیقت پذیرفته شدهی عمومی محبوس است، و وی قادر است حقیقت دروناش را طبق ارادهاش به هر شکلی درآورد.
سِیتانیس مینویسد: “خیلی وقت پیش، تصمیم گرفتم به کاتولو، شیطان، نایِرلاثوتِپ، یوگ سُثُث(هر دو شخصیتهای داستانهای لاورکرفت هستند.م)، و تسالال اعتقاد آورم. اعتقاد من به این موجودات پلیدِ ژلاتینی، بالدار، کفرآمیز و به شکل تهوعآوری مجعد قدرت میدهد.”
فرقهی کاتولو مدعی هستند کهنهایزدان (اصطلاحی برای بت یا هر موجود فراطبیعی باستانی. و همینطور، یک اصطلاح مبهم که در داستان کاتولو به بیگانگان ظاهرا زندهای اشاره دارد که نقش زیادی در رمان کوههای دیوانگی( ۱۹۳۶) اثر لاورکرفت دارند. [سایت ویکیپدیا] واژهی کهنهایزدان به عنوان معادل Old Ones انتخاب شده است. م) بینهایت سال پیش در زمین زندگی میکردند و دانش تاریکی، ممنوعه و محرمانهشان را به انسانها منتقل کردند. خدایان ضعیفتر به زنجیره کشیده شدند و بر آنها تازیانه زده شد، و جهان با خون آنها خلق شد. برخی از خدایان ضعیفتری که زنده ماندند، تصمیم گرفتند خود را از زنجیر برهانند و کهنهایزدان را از زمین بیرون کنند.
فرقهی کاتولو معتقد است اکثریت موجودات بشری زندگیشان را در زندان حقیقت پذیرفته شدهی عمومی سپری میکنند و درد و رنجشان بهخدایان ضعیفتر انرژی میدهد. تنها راه رهایی از این زندان، بیداری و دستیابی به آگاهی حقیقی است. حقیقت والاتری که اعضای فرقهی کاتولو به آن اشاره میکنند نامهای دیگری نیز دارد، از قبیل شعلهی سیاه، نشان شیطان، موهبت شیطان، یا ندای کاتولو.
همهی خدایان شرور – کاتولو، شیطان، لاکی و غیره – را میتوان صرفا در امتداد “جوهرهی سیاه بدون شکلی” تلقی کرد که تحت حقیقت پذیرفته شدهی عمومی قرار دارند. این خدایان را میتوان واقعی یا نمادین دانست؛ و اهمیتی هم ندارد افراد مختلف چه تفسیری از آنها داشته باشند. همهی آنها نمایندهی مفهومِخودتوانمندسازی هستند؛ مفهومی که به عنوان عالیترین قانون این فرقه شناخته میشود.
نویسندهی این مطلب، پاتریک دبلیو. دون فارغالتحصیل رشتهی روانشناسی و کسبوکار از دانشگاه چامینِید هونولولو است. وی درحالحاضر به عنوان یک بازاریاب تماموقت و نویسندهی آزاد نیمهوقت فعالیت میکند.
نویسنده: پاتریک دبلیو. دون
منبع: لیستورس