سؤال : 1 ـ زنى حدود 5 سال پیش با شخصی افغانى ازدواج کرده از آغاز ازدواج شوهر معتاد به مواد مخدر بوده و کشیدن تریاک خود را ترک نکرده است .در این خصوص در حضور جمعى از مؤمنین و دو نفر روحانى جلسه اى ترتیب دادیم و مى دانیم عدالت آنها محرز است ،در این جلسه شوهر به همراه پدرش حضور داشت و وکالت نامه عام و تام و بلاعزل در خصوص اجراى صیغه طلاق خلعى داده اند که زوجه اش در قبال بذل مهریه خود را به طلاق خلعى در حضور آن جمع مطلقه نماید حال :آیا مى توانم که وکالت خود را به شخصى دیگر تفویض نمایم و خود را به طلاق خلعى در قبال بذل مهریه مطلقه نمایم حکم شرعى آن را بیان کنید .
جواب : طبق قرار و امضاء که در صفحة پیوست سؤالتان آمده اگر شوهرتان ترک اعتیاد نکند شما وکیل هستید که خود را به طلاق خلع مطلقه نمایید ،و اگر شما را وکیل در توکیل هم نموده مى توانید اینکار را به دیگرى واگذار کنید ،و ظاهراً در اینگونه موارد منظور همین است یعنى شرط مباشرت نیست و مى توانید دیگرى را وکیل کنید .
سؤال : 2 ـ اگر زن مسلمانى که شوهر داشته است و به مدت 2 سال بر اثر اختلافات فیمابین هر کدام در کشورى دیگر زندگى مى کرده اند ،زنا بدهد ،و بعد بخواهد با آن کس که زنا داده پس از طلاق از شوهر اول و نگه داشتن عده ازدواج کند آیا امکان دارد و حرام مؤبد نیست ؟ اگر حرام مؤبد است و اینها ازدواج کرده بودند حکم چیست؟
جواب : به نظر مشهور فقها حرام مؤبد می شود و باید از یکدگر جدا شوند (اگر ازدواج کرده اند) ،و این جانب هم در رسالة توضیح المسائل اشکال کرده ام و آنرا به حکم حرام مؤبد دانسته ام ،لیکن دلیل مسئله قابل خدشه است و لذا در کتاب «المعلقات» شرح این جانب بر کتاب « عروة الوثقى » در حکم مزبور تشکیک کرده ام ،لیکن احتیاط خیلى خوب است و احتیاط مؤکد مى باشد، چون علاوه بر نظر مشهور یک نکته اجتماعى هم دارد و آن اینکه افراد فاسد بدین وسیله مى توانند نظام خانواده ها را برهم بزنند یعنى با زن شوهر دار رابطه برقرار کرده و شوهر که معمولاً او را بدین جهت طلاق مى هد آن فرد فاسد زن را تصاحب مى کند .
سؤال : 3 ـ اگر زن با شوهر خود قهر کند و یک هفته یا یک ماه یا بیشتر حرف نزند حکم اسلام در این باره چیست ؟
جواب : زن ناشزه مى شود و حکم نفقه ندارد و مرد مى تواند با توسل به دادگاه او را وادار به زندگى کند چنانکه مى تواند او را طلاق بدهد و یا ازدواج دیگر کند .
سؤال : 4 ـ اگر زن بدون عذر شرعى از مرد تمکین نکند حکم اسلام در این باره چیست ؟ (با توجه به اینکه مرد 5 بار به زن مراجعه نماید و با مهربانی به او بگوید که بیا و تمکین نما و او رد کند و بعد مرد او را بزند و صورت او باد کند آیا دیه دارد ؟ اگر دارد چقدر است ؟آیا حکم زندان دارد ؟ اگر دارد چقدر است؟
جواب : حق زدن به اندازة متعارف و مختصر و سبک دارد ولى اگر سرخ شود ـ بطوریکه سرخى بماند ـ 5/1 مثقال طلا و اگر سبز و کبود شود 3 مثقال طلا و اگر سیاه شود 6 مثقال طلا به او بدهد و زندان هم ندارد .
سؤال : 5 ـ اگر زن یک هفته یا 20 روز و یا بیشتر اذیت کند و تمکین نکند حکم اسلام در این باره چیست ؟
جواب : کار حرام بزرگى کرده و فاسق مى شود و مرد حق دارد آنچه قبلاً گفته شد انجام دهد .
سؤال : 6 ـ آیا دولت اسلامى مى تواند به علت مصالحى مهم ،صحت بعض عقود یا ایقاعات ( مثل ازدواج یا طلاق) را منوط به ثبت در دفاتر رسمى کشور یا منوط به گذراندن مراحلى خاص کند ؟
جواب : مى تواند ،ولى تشخیص مصلحت اهم بسیار دشوار است .
سؤال : 7 ـ از نظر علمى هرگاه مردى فوت کند تا مدت محدودی میتوان نطفه او را به رحم زنى منتقل کرد و وى را بارور کرد .
الف ) انتقال نطفه زوج پس از مرگ به رحم زوجه چه حکمى دارد ؟
ب ) احکام مربوط به ولد را از نظر طهارت و ارث و … بیان کنید.
ج ) انتقال این نطفه به رحم اجنبیه چه حکمى دارد ؟
جواب : 1 ـ جایز نیست .
2 ـ طهارت و محرمیت ثابت است ولى ارث ثابت نمى شود .
3 ـ جایز نیست .
سؤال : 8 ـ اگر زوجه مدعى تمکین باشد و زوج مدعى نشوز وى .و بینه هم موجود نیست قول کدامیک مسموع است ؟
جواب : قاعدة کلى آن است که اگر زوج بینه ندارد قول زن مقدم است ،و در قضیة شخصیه ترافع و قضاوت لازم است .
سؤال : 9 ـ اگر زنى که در منزل شوهر است مدعى است که وى نفقه نمى دهد و زوج منکر آن است و بینه و امارات هم نیست ،قول کدامیک مسموع است ؟
جواب : قاعدة کلى آن است که اگر زوجه بینه ندارد قول مرد مقدم است ،و در قضیة شخصیه ترافع و قضاوت لازم است .
سؤال : 10 ـ زنى که فعلاً ناشزه است مدعى است شوهر ،نفقة ایام مطیعه بودن او را نداده و شوهر مى گوید داده ام تکلیف چیست ؟
جواب : قاعده کلى آن است که اگر زوجه بینه ندارد و زن در آن ایام در منزل شوهر بوده است قول مرد مقدم است.
سؤال : 11 ـ ازدواج با دختر باکره بدون اذن پدر و جد پدرى چه حکمى دارد ؟
جواب : در صورت رشیده بودن دختر ،این جانب اذن پدر و جد را شرط نمى دانم (شرط صحت عقد نیست) لیکن اگر موجب آزار و عقوق والدین شود تکلیفاً حرام است گرچه عقدصحیح است ،و همینطور اگر موجب هتک مذهب و یا خانواده شود .
سؤال : 12 ـ نگاه کردن به مچ پا یا به پایین پاى زن نامحرم چه حکمى دارد ؟
جواب : به احتیاط واجب جایز نیست .
سوال : 13 ـ اگر دخترى بر اثر سوار شدن بر حیوانى یا افتادن از بلندى و یا از طریق زنا ،بکارتش را از دست داد آیا او رشیده است و مى تواند بدون اذن والدین ازدواج کند یا نه احتیاج به اجازه دارد ؟
جواب : 1 ـ از بین رفتن بکارت به رشد مربوط نیست .
2 ـ این جانب اذن پدر یا جد را برای ازدواج رشیده (که سفیه نیست) حتى اگر باکره باشد شرط نمى دانم ، به رسالة توضیح المسائل اینجانب ،و یا رساله منهاج الفلاح «رسالة عربى اینجانب» رجوع کنید و نیز کتاب المعلقات ج 4 .
3 ـ اذن مادر را هیچکس شرط نمى داند.
سؤال : 14 ـ پخش آهنگهاى حرام در حال عادى ،در عروسى چه حکمی دارد و آیا ترانه هاى حرام ،در عروسى جایز است و نیز آواز خوانى زن در عروسى چه حکمى دارد ؟
جواب : اشکال ندارد ،آواز زن هم اگر در حضور مردان نباشد ، در عروسى جایز است .
سؤال : 15 ـ با توجه به اینکه خواستگاری از زنان ثیبه به منظور گرفتن رضایت (بله) از آنها براى خواندن صیغة عقد نکاح موقت ،به صورت آنچه که امروزه در بین مردم در نکاح دائم مرسوم مى باشد صورت نمی گیرد و اغلب امکان اینکه به خانة زن بروند ،و از او بطور رسمى خواستگارى کنند وجود ندارد ،و اکثر موارد جلب نظر و اعلام رضایت به خواندن صیغة عقد از طرف زن ،در خیابان صورت مى گیرد بفرمائید در مورد گفتن کلمات محبت آمیز و ایجاد نظر مثبت کننده ،به منظور جلب موافقت براى خواندن صیغة عقد با زن ،از سوى طرف مقابل ،مانند گفتن عزیزم یا دوستت دارم یا چشمک زدن چه مى باشد ؟ چون برخورد خشک و بى محبت آمیز در نظر زن اثر نامطلوب میگذارد و این فقط مرد نیست که باید به عقد راضى باشد ،بلکه زن نیز نسبت به اینکه به صیغه و متعه کسى درآید باید راضى و خشنود باشد ،و خود را در این میان متضرر عاطفى نداند .
جواب : اگر معلوم باشد که کلمة دوستت دارم و مانند آن مربوط به پس از ازدواج است و به اعتبار ازدواج گفته میشود مانعى ندارد لیکن چشمک زدن جایز نیست .
سؤال :16 ـ بفرمائید در مورد گرفتن بله از زن براى نکاح موقت از طریق تلفن و خواندن صیغة عقد ،چه مى باشد ؟با توجه به اینکه شاید اصلاً روى هم را هم ندیده اند و یا شاید بعداً هم روى هم را نخواهند دید و دستشان هم به هم نخواهد رسید و فقط به منظور ایجاد محرمیت مى باشد .
جواب : اشکالى ندارد .
سؤال : 17 ـ آیا فرقى بین وجود شرط حفظ بکارت ،یا عدم وجود شرط حفظ بکارت ،در عقد نکاح موقت ،با دختر باکره رشیده ،براى اینکه نیازى به استیذان از پدر دختر نباشد ، آیا وجود دارد ؟
جواب : به نظر این جانب اذن پدر شرط نیست لیکن اگر موجب عقوق و یا ایذاء باشد گاهى تکلیفاً حرام است لیکن عقد صحیح است اگر ازدواج براى دختر وجوب تعیینى پیدا کند حرمت تکلیفى هم در آن صورت ندارد باید رعایت حیثیت اجتماعى و احترام طرفین بشود و چون از بین رفتن بکارت در جامعه ما و برخى جوامع دیگر براى دختر عیبت است باید حفظ بکارت رعایت شود .
سؤال : 18 ـ اگر دخترى بدون استیذان از پدر خود به نکاح موقت پسرى درآید ،حکم در مورد عقد و فرزندى که اگر از این بین متولد شود چه مى باشد ؟
جواب : عقد صحیح و فرزند مشروع است .به رسالة توضیح المسائل این جانب رجوع شود .
سؤال : 19 ـ اگر دخترى به نکاح موقت پسرى درآید ،و قبل از آنکه مدت عقد آنها تمام شود ،در صورتیکه علم نداشته باشند به اینکه باید مدت بخشیده شود اگر به عقد دائم هم در بیایند حکم عقد دائم آنها و فرزندى که در این مدت از آنها به دنیا آمده چیست ؟
جواب : گرچه روایات دلالت بر بطلان عقد دوم دارد ،لیکن پس از دقت کامل به نظر مى رسد عقد دوم صحیح است و مشکلى نیست ،و فرض روایات چیز دیگرى است ، ـ فرض قصد جدى جمع بین موقت و دوام و نه گذشت از موقت بدلالت التزام ـ .
سؤال : 20 ـ حکم نکاح موقت با زنى که متهم به زنا دادن مى باشد چگونه است ؟آیا زنا عده دارد ؟
جواب : اگر تشویق زنا نباشد و خلاف نهی از منکر نباشد و موجب هتک و اهانت براى مرد نباشد ،اشکالى ندارد ،و به هر حال نکاح از نظر حکم وضعى صحیح است ، زنا هم عده ندارد لیکن استبراء به یک مرتبه عادت مستحب است على المشهور .گرچه ما در معلقات عروه و رساله احتیاط واجب دانسته ایم .
سؤال : 21 ـ اگر انسان بداند این زن 5 دقیقة پیش یا 3 روز یا 10 روز پیش زنا داده مى تواند با او نکاح موقت کند ؟
جواب : ظاهراً جایز است ،لیکن احوط استبراء به یک حیض میباشد .
سؤال : 22 ـ اگر زنى یا دخترى به زنا در او دخول نشود ولی درمیان فرج او انزال صورت گیرد آیا مى تواند بلافاصله ، 3 یا 10روز دیگر به نکاح موقت فرد دیگرى درآید ؟
جواب : جایز است .
سؤال : 23 ـ در صورتیکه هر یک از موارد بالا که حکم بر عدم وجوب عده بر گردن دختر یا زن داده شده ،اگر زن یا مخصوصاً دختر به نکاح دائم یا موقت پسر دیگرى درآید ،و چند ماه نگذشته معلوم شود دختر حامله یا باردار بوده ،واثبات شود که وضع حمل از مرد دوم نیست ،از قبیل تولد 7 یا 8 ماه ،یا سونوگرافى ،که مى تواند حتى چند روزه بودن بچه را نیز تشخیص دهد ،حکم عقد حاضر چگونه است ؟آیا عقد باطل است و باید از هم جدا شوند یا اینکه باید از هم طلاق بگیرند حکم مهر و بچه چگونه است ؟
جواب : عقد در عده دیگر ى باطل است ،و اگر دخول صورت گیرد موجب حرمت ابدى مى شود ولى اگر حمل از زنا بوده است ،زنا عده ندارد هر چند زن حامله شود .
سؤال : 24 ـ در صورتى که زن به علم یا به جهل به یکى از موارد بالا که وجوب نگهداشتن عده را همراه دارد مبتلا شده ،ولى عده نگه ندارد ،و به عقد دائم یا موقت مردى دیگر درآید و بعد از مدتى معلوم شود که باردار است ،و نیز اثبات شود اینکه حمل ازمرد دوم نیست ،حکم عقد حاضر، مهر و فرزند چیست؟ (لازم به ذکر است که این مورد براى زنانى مى باشد که مى خواهند خودشان و حمل خود را بر گردن دیگرى بیندازند).
جواب : عقد در عده باطل است و اگر دخول صورت گیرد موجب حرمت ابدى است .
سؤال : 25 ـ اگر زنى ادعا کند که شوهر ندارد و بعد به عقد موقت کسى درآید ،بعد معلوم شود که شوهر دارد ،یا آنکه شوهر اصلى آنها را با هم ببیند ،با توجه به اینکه شوهر اصلى میتواند هر دوى آنها را با هم بکشد ،تکلیف حکم عقد و مرد دوم چیست ؟
جواب : حق کشتن مرد را ندارد چون زن به او گفته که شوهر ندارد اما عقد دوم باطل است .
سؤال : 26 ـ فتواى معظم له نسبت به موضوع شیربها که فامیلهای دختر مانند پدر و مادر از شوهر مى گیرند و جزء مهریه نمى باشد چیست و اگر شوهر مطالبه نماید مسئلة آن چگونه است ؟
جواب : هر چیزى که هنگام عقد نکاح میان دو طرف ازدواج ،شرط شود ،صحیح و لازم الوفاء مى باشد ،مگر شرطى که خلاف شرع باشد ،که اینجا مورد ندارد ،البته طرف قرارداد نکاح ،خود پسر و دختر هستند ، لیکن پدر یا کس دیگر به عنوان وکیل دختر یا پسر میتوانند شرطى ذکر کنند .تنها در صورتی شیربها اشکال دارد که شخص دیگرى غیر از دختر و وکیل او از جانب خود شرطى ذکر کند .
سؤال : 27 ـ زن مسلمانى که به فروعات اسلام معتقد است اگر مرد نامحرم هنگام صحبت کردن و ملاقات با وى مصافحه نکند آنرا موجب وهن خود مى داند آیا در این صورت مصافحه با وى جایز است ؟
جواب : جایز نیست .
سؤال : 28 ـ مصافحه مرد مسلمان با زن غیر مسلمان در صورتى که اگر مصافحه نکند موجب خجالت و وهن میگردد چه حکمى دارد ؟
جواب : اگر در شرائط تقیه و ضرورت نباشد جایز نیست .
سؤال : 29 ـ مصافحه زن مسلمان با مرد غیر مسلمان در صورتى که اگر مصافحه نکند موجب خجالت و وهن میگردد چه حکمى دارد ؟
جواب : بدون ضرورت چون تقیه و مانند آن جایز نیست .
سؤال : 30 ـ مصافحه با زن مسلمانى که به حجاب اعتقاد ندارد چه حکمى دارد ؟
جواب : جایز نیست مگر در ضرورت .
سؤال : 31 ـ اقدام به این عمل در ملاء عام چه حکمى دارد ؟
جواب : هر گونه گناه در ملاء عموم ،گناه بیشترى است .حکم مصافحه با زن را ،اهل بیت علیهم السلام صریحاً بیان فرموده اند که مصافحه با زن نامحرم جایز نیست ،مگر از روى لباس آن هم باید دست را فشار ندهند ، اگر فقیهى فتوى به جواز داده باشد ،حتماً منظور شرائط ضرورت چون تقیه اکراهى و اضطرارى و مانند آن بوده است ،و به هر حال لازم است اظهار نظرها موجب تفرقه نگردد بیان نظر آزاد است .
سؤال : 32 ـ آیا مى شود ضمن عقد نکاح شرط کرد که تماس جنسى با زن صورت نگیرد آیا این شرط موجب بطلان عقد نمى شود اگر میشود یا نمى شود نظر خود را بنویسید .
جواب : به نظر این جانب اشکال ندارد ،و عمل به آن لازم است ،و عقد هم باطل نمى شود ،این شرط خلاف مقتضاى عقد نیست ـ چنانکه گفته شد ـ بلکه خلاف اطلاق مقتضاى عقد است .
سؤال : 33 ـ آیا مهریه را مى شود یکى از اعضاء بدن تعیین کرد یا خیر ؟نظر خود را بفرمایید .
جواب : بهتر این است که مختصر مالى هم به عنوان مهر ذکر شود چون ظاهر ادله مسئله اعتبار مالکیت بالفعل است و همینطور ملکیت بالفعل .و اعضاء بدن تا جدا نشده است اعتبار مالکیت و ملکیت بالفعل ندارد .
سؤال : 34 ـ آیا ضمن عقد نکاح مى توان شرط کرد که حضانت بچه ها و اطفال را در صورت وجود طلاق به مادر واگذار شود ؟نظر خود را بنویسید .
جواب : اشکالى ندارد ، به نظر اینجانب حضانت یک حق است ،حق مستتبع حکم ،و بنابراین قابل نقل و انتقال است ،مجاناً یا به عوض .
سؤال : 35 ـ آیا مى شود در ضمن عقد نکاح شرط کرد که زن حق طلاق داشته باشد یا نه ؟آیا این شرط موجب بطلان عقد نکاح مى شود ؟
جواب : به این معنى که زن وکیل در اجراء صیغه طلاق از طرف مرد باشد .و اما حق طلاق معلوم نیست جایز باشد .ظاهر دلیل آن است که طلاق حکم مى باشد و به دست مرد است ضمناً وکالت هم عقد جایز است و به هیچ وجه لازم نمى شود .اگر شرط وکالت طلاق کرد نباید خلاف شرط عمل کند ،لیکن اگر خلاف کرد و زن را عزل کرد عزل مى شود هر چند شرط وکالت بلاعزل شده باشد .
سؤال : 36 ـ آیا مى شود ضمن عقد نکاح شرط کرد مهریه به کالا باشد یا باید حتماً پول ملى کشور باشد ؟
جواب : هر گونه مالى را مى توان به عنوان مهر معین کرد .
سؤال : 37 ـ آیا مى شود ضمن عقد نکاح شرط کرد که محل سکنى را به زن واگذار کرد ؟
جواب : مى توان .
سؤال : 38 ـ آیا مى شود ضمن عقد نکاح شرط کرد که زن را طلاق ندهد (مرد) یا نمى شود ؟
جواب : به عنوان اینکه طلاق ندهد ،نه اینکه حق طلاق نداشته باشد، جایز است و باید عمل کند ،لیکن اگر طلاق داد طلاق صحیح است ،گرچه معصیت کرده است و زن حق شکایت دارد .
سؤال : 39 ـ آیا مى شود ضمن عقد نکاح شرط کرد که زن بچه دار نشود ؟
جواب : اشکالى ندارد گرچه مکروه است کراهت شدید .
سؤال : 40 ـ چندى است در بعضى نوشته ها و اظهار نظرها دربارة «عده» در ازدواج ،و اذن ولى در ازدواج دختر باکره ،مطالبى عنوان میشود به این صورت :
الف ) نگهدارى عده صرفاً به خاطر اطمینان از عدم وجود جنین در رحم است ،و چون با وسایل پزشکى (از قبیل کاندوم (کاپوت) قرص ضد باردارى ، ترى لیتومى «لوله بستن زنان» ،و ازکتومى «لوله بستن مردان» ،و نهایتاً آزمایش خون و ادرار و سونوگرافى ،و بعضاً اخراج رحم از بدن) ،مى توان از عدم وجود جنین در رحم مطلع شد ، لذا نیازى به نگهدارى عده نیست و نتیجه مى گیرند که یک زن میتواند با استفاده از این وسایل در یک روز به ازدواج چند مرد درآید !
ب ) در این زمان دختران از رشد فکری عقلانى کافى برخوردارند ، همانطور که دختر بالغه بدون اذن ولى میتواند در مال و دارائى خود تصرف کند ،در ازدواج نیز مخیر است و در نتیجه اذن پدر یا جد پدرى در ازدواج دختر باکره لازم نیست . لذا خواهشمند است نظر خود را در این مورد بفرمایید .
جواب : 1 ـ مطلب مزبور یکى از حکمتهای جعل حکم عده مى باشد ،نه علت حکم است و نه حکمت منحصره . و شاهد مطلب اینکه عده متعه با دوام فرق دارد ، اگر دخول شد هر چند انزال نشود عده دارد و اگر انزال بدون دخول مثلاً بطور تفخیذ بشود عده ندارد مگر اینکه بدانیم حمل محقق شده است ،اینها و امثال این احکام نشان دهنده مطلب است بعلاوه اطلاق ادله مسئله و تصریح به لزوم عده براى کسیکه در سن من تحیض است و خود حائض نمى شود که عملاً حامله نمى شود ، نعوذ باالله من بعض الفتاوى الحدیثة الناشئة من حرّیة اللسان بلا تعمق و تخصّص و فقاهة.
2 ـ نه از جهت فرق دختران این زمان با گذشته ،بلکه اساساً باکره رشیده از نظر این جانب نیاز به اذن ندارد ـ در رساله و معلقات « عروة الوثقى » ذکر کرده ایم .و در معلقات به طور مختصر ادلة مسئله را ذکر نموده ایم . ـ لیکن اگر موجب عقوق والدین شود یا هتک حرمت ،تکلیفاً حرام است گرچه وضعاً صحیح است .
با توجه به تبصره ماده 1041 قانون مدنی جمهورى اسلامى ایران که مقرر میدارد عقد نکاح قبل از بلوغ با اجازه ولى به شرط رعایت مصلحت مولى علیه صحیح مى باشد به این 5 سؤال زیر پاسخ دهید :
سؤال : 41 ـ با توجه به اینکه فرض ضرر براى مولى علیه وجود دارد چون او را از حق انتخاب همسر ،محروم میسازد نظر خود را دربارة این قانون بیان کنید .
جواب : نکاح ولى براى فرزند نابالغ حتماً باید با رعایت مصلحت باشد و به نظر این جانب عدم مفسده هم کفایت نمى کند ،طبع این حکم هم اقتضا مى کند که ولى باید در رعایت مصلحت کمال دقت و فحص را داشته باشد و بنابراین اگر رعایت مصلحت نشود موقوف بر اجازة فرزند پس از بلوغ خواهد بود ،در رعایت مصلحت هم باید همة جهات صلاح از حال و آینده رعایت شود .فقط مورد اشکال آنجاست که ولى با همة فحص و کمال دقت ،در رعایت مصلحت اشتباه کند ،که ظاهر نظر فقهاء و ظاهر ماده قانون آن است که این عقد صحیح مى باشد ،از طرفى میتوان گفت :مفهوم رعایت ،یکى از مفاهیم عرفى طریقى است ،یعنى باید خود مصلحت ملاک قرار گیرد .از طرفى اگر بخواهیم مصلحت واقعى ملاک قرار گیرد لازمه اش لغو اعتبار این عقد و اصل این قانون میباشد ،وچه بسا زیانهاى فراوانى را براى اطفالى که نیاز به این انس زواجى دارند داشته باشد ، و لازمه این نظر این است که همان طور معلق بماند تا بعد از بلوغ ،و چون مصلحت آینده هم باید منظور گردد هیچگاه از پیش معلوم صد در صد نخواهد بود بنابراین در این قسمت حق با فقهاء عظام است که ملاک را رعایت مصلحت مى دانند نه واقع مصلحت .اصل مسئله را در رسالة توضیح المسائل در عقد نکاح دائم و موقت بیان کرده ایم .و دلیل اجمالى مسئله را در جلد 4 حاشیة عروة الوثقى (المعلقات) بیان کرده ایم ،ضمناً سؤال شما نامفهوم است اگر دربارة دختر نابالغ است حکمش همان است که گفته شد اگر دربارة دختر بالغة رشیده است این جانب اذن ولى را شرط نمى دانم به رساله رجوع فرمایید .
سؤال : 42 ـ آیا ولایت پدر و جد پدرى با نقص در کمال و رشد وى معلق مى گردد ؟
جواب : در نکاح نابالغ رعایت مصلحت لازم است ، و اما در نکاح دختر بالغه رشیده اذن ولى شرط نیست گرچه گاهی از نظر برخى عوارض لازم است .لیکن عقد صحیح است به رساله این جانب رجوع شود و اگر منظور نقص رشد و کمال ولى مى باشد با تشخیص دادگاه ولایت او سلب مى شود .
سؤال : 43 ـ شرط نفوذ نکاح را قانون ،مصلحت مولى علیه بیان نموده حال آیا در صورتى که مصلحت مولى علیه رعایت نشود آیا مولى علیه مى تواند بعد از رسیدن به سن بلوغ نکاح را فسخ کند ؟
جواب : اساساً بدون رعایت مصلحت عقد نفوذ ندارد.
سؤال : 44 ـ به نظر جناب عالى ولى باید مصلحت حال کودک را رعایت کند یا مصلحت آینده او را ؟ (توضیح اینکه آیا پدر می تواند به بهانه اینکه عقد نکاح در حال حاضر به نفع صغیر است او را به عقد کسى در بیاورد در حالیکه این عقد در آینده به مصلحت صغیر نباشد و بالعکس .
جواب : رعایت مصالح حال و آینده باید شود .
سؤال : 45 ـ آیا صرف به بار نیامدن مفسده براى صحت عقد کافی است و یا باید حتماً مصلحت کودک رعایت شود و همچنین در صورتى که احتمال مفسده داده شود میتوان عقد را غیر نافذ دانست ؟
جواب : رعایت مصلحت لازم است .
سؤال : 46 ـ مردى با وجود یکى ا ز موجبات فسخ نکاح (عیب قرن) مدعى فسخ نکاح شده و براى احراز این حق اقامه دعوى نموده ،النهایه دادگاه حق وى را ثابت و صحیح تشخیص داده و حکم به فسخ نکاح صادر و اعلام نموده، لذا با توجه به مطالب یاد شده ؛
اولاً : زمان وقوع فسخ نکاح چه تاریخی بوده است ؟تاریخ رجوع زوج به دادگاه (تاریخ تقدیم دادخواست به دادگاه) یا تاریخ صدور حکم دادگاه ؟
ثانیاً : آیا رأى دادگاه به صدور اعلام فسخ نکاح مزبور تأثیرى در انشاء و ایجاد فسخ نکاح داشته است یا خیر و به عبارت دیگر آیا رأى دادگاه از ارکان وقوع فسخ (نکاح) محسوب مى شود ؟
ثالثاً : با توجه به عیب قرن که مانع دخول (وطی) بوده و زوجه قادر به تمکین خاص نبوده ، آیا زوجه قبل از وقوع فسخ استحقاق بر نفقه دارد؟
جواب : 1 ـ زوج به محض اطلاع از عیب قرن حق فسخ نکاح را دارد و نیازى به حکم دادگاه نیست لیکن باید ثابت شود که آیا فسخ کرده است یا خیر ؟و چه زمانى فسخ کرده است ؟و از این جهت چه بسا نیاز به طرح در دادگاه و قضاوت هست ،اگر بین خود زن و شوهر مسئله حل نشود .
2 ـ تا فسخ نکرده است زوجه حق نفقه را دارد .
3 ـ فسخ در این عیب هم على الفور است ،و به محض اطلاع از عیب باید فوراً فسح کند ،مگر اینکه فکر مى کرده که فسخ باید در حضور دادگاه و مانند آن انجام شود .
سؤال : 47 ـ مردى مدت 7 سال است که ازدواج کرده و از همان آغاز تاکنون به علت عدم تفاهم اخلاقى نتوانسته زندگى سالمی داشته باشد و در این 7 سال تمام حقوق شرعیه (منزل درمان ، نفقه ، همخوابى و … ) را رعایت کرده ولى زوجه به هر دلیلى نتوانسته با مرد وفق پیدا کند . مرد در چند اداره دولتى مشغول بوده ولى به واسطه عدم همراهى همسر حتى براى یک سال به طور مجردى مشغول کار بوده ،نهایتاً مجبور به ترک آن شده و از کار و زندگى و تحصیل و … افتاده نظر به این که هر دو مشترکاً یقین دارند این زندگى به جایى نمى رسد و تا به حال مایه بدبختى بوده و فعلاً همسر در خانه پدرى میباشد و حاضر به ترک آن و همراهى با زوج نیست ،و زوجه نیز ناچار برای ادامه زندگى در جایى مشغول به کار مى باشد وبلاتکلیف همسر خود است با عنایت به این متن جواب سؤالات زیر را بفرمایید :
الف ) آیا زن حق انتخاب شغل و سکونت را دارد در عین حالیکه ضمن عقد هیچ شرطى نشده؟
ب ) زوج با چنین وضعیتى آیا حق طلاق دارد ؟
ج ) آیا مى تواند ازدواج مجدد کند ؟
د ) آیا اجازة زوجه براى ازدواج مجدد لازم است در صورتى که زن ناشزه است ؟
ه ) اصلاً اجازه زوجه براى ازدواج مجدد مبناى شرعى دارد ؟
ى ) در صورتى که چنین زندگى موجب فساد دین وایمان زوج باشد و زن هم اجازه ازدواج ندهد تکلیف چیست؟
جواب : 1 ـ با فرض نشوز زن و عدم شرط در ضمن عقد ،انتخاب شغل و محل سکونت باید باجازة شوهر باشد .
2 ـ طلاق کراهت شدیده دارد لیکن اگر چاره اى نباشد مانعى ندارد .
3 ـ مى تواند .
4 ـ لازم نیست .
5 ـ هیچ مبناى شرعى ندارد .
6 ـ به هر حال شرعاً ازدواج مجدد اشکالى ندارد .
سؤال : 48 ـ معقودة غیر مدخوله اى از حق خود استفاده کرده و اظهار داشته تا تمام مهریه ام را استیفاء نکنم ، حاضر به همبستر شدن با زوج نمى باشم ،حال سؤال آنستکه وجه مزبور چنانچه از زوج تمکین تام نداشته باشد مثلاً بدون اذن زوج از منزل پدرى خارج شود مستحق نفقه خواهد بود یا به دلیل آنکه در خصوص تمکین عام ناشزه محسوب بوده، مستحق نفقه نمى باشد ؟
جواب : نظر به اینکه متعارف در زمان ما این است که زن در مدت بین عقد و عروسى اختیار خود را دارد و به منزلة شرط مبنی علیه میباشد بنابراین اذن شوهر دخالت ندارد گرچه احتیاط خوبست ،به جهت همان شرط ارتکازى حق نفقه هم ندارد ،تا بعد از عروسى ،به همان جهت حق گرفتن مهر هم ندارد ،و اساساً تمام مهر هم پس از دخول (عروسی) استحقاق دارد و پیش ازآن فقط حق نصف مهر را دارد ،لیکن چون آن شرط ارتکازى در میان هست حق مطالبه نصف مهر را هم تا پیش از عروسى ندارد ،مگر اینکه طلاق واقع شود .لیکن اگر زن اعتمادى به تعهدات مرد نداشته باشد و احتمال تخلف و تقلب بدهد مى تواند نصف مهر را مطالبه کند .و به هر حال اگر زندگى با رفاقت و محبت باشد بهتر قابل دوام مى باشد .
سؤال : 49 ـ آیا اصولاً زن نسبت به حامگى یا عدم حاملگى حق دارد تا بتواند به دلخواه خود از حامله شدن جلوگیرى کند یا آنکه مکلف است در این باره نظر شوهر را در هر حال بپذیرد ؟
جواب : باید نظر شوهر را بپذیرد گرچه براى شوهر هم حمل بدون رضایت زن کراهت شدیده دارد.
سؤال : 50 ـ حکم سقط جنین در فروض زیر چیست ؟
الف ) در فرضى که ادامة حاملگى سلامت مادر را تهدید کند .البته این تهدید گاه مربوط به اصل حیات مادر است به گونه این که ادامة حاملگى موجب مرگ مادر میشود ،گاه ناظر به نقص عضو جسمانى اوست ،و گاه ادامة حمل تنها باعث اختلال روحى و روانى او مى شود .
ب )در فرضى که اطمینان داریم طفل پس از تولد داراى نقص عضو جدى خواهد بود به گونه اى که نگهدارى و سرپرستى طفل مایة عسر و حرج والدین است .
ج ) در فرضى که حاملگى ناشى از زناى به عنف با زن میباشد و ادامة حیات جنین و تولد و نگهدارى آن باعث سرافکندگى و حرج زن یا خانوادة او یا هر دو باشد .
د ) در صورتى که یقین داریم جنین زنده متولد نخواهد شد یا بلافاصله پس از به دنیا آمدن مى میرد.
ه ) در صورتى که حاملگى به خودى خود مایة عسر و حرج زن یا خانوادة وى باشد .
جواب : 1 ـ مادام که روح دمیده نشده است در فرض مزبور سقط جایز است و دیه پرداخت مى شود .
2 ـ جواب «ب» و «ج» و «د» و «ه» مثل الف مى باشد .
سؤال : 51 ـ با توجه به این که حکم سقط جنین قبل و بعد از دمیده شدن روح متفاوت است بفرمایید ضابطة تعیین این زمان به طور دقیق چیست و در فرض شک در دمیده شدن روح مرجع کدامیک از اصول علمیه است ؟
جواب : اگرچه مشهور حد چهار ماه از انعقاد نطفه است لیکن ظاهراً با اختلاف استعداد و آمادگى رحم فرق مى کند ،و بستگى به خصوصیات زن دارد ،و به هر حال فحص و تحقیق واجب است و در زمان ما از طریق آزمایشگاهها معلوم مى شود .
سؤال : 52 ـ در مواردى که عسر و حرج مجوز سقط جنین است آیا ملاک ،حرج شخصى است یا نوعى ؟و اصولاً آیا عسر و حرج اجتماعى مانند افزایش بی رویة جمعیت و گسترش ناهنجاریهاى اجتماعى در اثر افزایش جمعیت ،مى تواند مجوز سقط جنین باشد ؟
جواب : ملاک ،حرج شخصى است رعایت حرج نوعى در این موارد ،مربوط به سیستم حکومت و شخص حاکم است ،و در محدودة وظیفة فرد نیست مگر اینکه امر ولایتى واجب الاطاعه اى در کار باشد .
سؤال : 53 ـ در مورد جواز سقط جنین با استناد به ضرر یا حرج براى مادر ،آیا ملاک ،تشخیص خود مادر است یا نظر کارشناس ،و در فرض تعارض نظر کارشناس با اعتقاد و باور مکلف ،چه باید کرد ؟
جواب : ملاک ،نظر خود مکلف است ،لیکن به علت اشتباه زیادى که مى شود رجوع به کارشناس هم لازم است .
سؤال : 54 ـ آیا در فرضى که مکلف در حاملگى شک دارد مى تواند بدون فحص با استعمال دارو و یا ابزارى که جنین را سقط مى کند به این کار اقدام کند یا آن که فحص از حاملگى لازم است ؟
جواب : در موردیکه حرج نیست جایز نیست ،و در مورد حرج تا پیش از دمیده شدن روح جایز است.
سؤال : 55 ـ در مواردى که سقط جنین براى مادر جایز است آیا رضایت شوهر معتبر است ؟
جواب : ملاک ضرر و حرج خود مادر است .
در همة موارد مزبور بعد از دمیده شدن روح جایز نمى باشد ،و اینکه کسى بگوید افراد ناقص الخلقه زندگى انسانى و حیوانى ندارند ،مطلب باطلى است ،آنها احساس دارند و درد و رنج را میفهمند ،کشتن آنها بدون شک ،قتل نفس عمدى حساب میشود .(جواب کلى براى سؤالات 49 تا 55)
سؤال : 56 ـ طلبه اى تابستان امسال عروسی کرده و با ثبت نام در ستاد اجرائى طرح ،و قبل از ماه مبارک رمضان امسال از طرف ستاد اجرائى طرح هجرت عازم هرسین کرمانشاه و به عنوان روحانى طرح هجرت به مدت یکسال شده ،و با توجه به اینکه یکى از شرایط قانونى طرح هجرت ،همراهى همسر است ،به اتفاق همسر خود عازم هرسین کرمانشاه شده بود ولى پدر همسر که براى دیدن محل استقرار با آنها به کرمانشاه رفته بود به این بهانه که راه پیش دانشگاهى تا خانه دور است و این امر موجب اختلال در ادامه تحصیل همسر مى شود ،شبانه و با وضعى توهین آمیز همسر شرعى و قانونى وى را بدون رضایت و اجازه ،به گیلان برگرداند ،و به محض رسیدن به رشت ،او را در پیش دانشگاهى رشت ،باز هم بدون اجازه وى ،ثبت نام کرد ،و اکنون 3 ماه است که همسر بدون اجازه و رضایت ،در منزل پدرش زندگى مى کند و افراد مختلفى که اعم از فامیلهاى درجه اول خانواده زن و شوهر واسطه شده اند به نتیجه اى نرسیده اند و به تقاضاى مکرر شوهر مبنى بر بازگرداندن همسر توجهى نمى شود حال با نظر به مسائل فوق الذکر بفرمایید :
الف ) آیا پدر همسر حق داشته که همسر شرعى و قانونى وى را در حین انجام مأموریت تبلیغى بدون اجازه و رضایت به منزل خود برگرداند ؟آیا این کاری خلاف شرع نیست ؟
ب ) آیا پدر همسر شرعاً اجازه دارد که همسر شرعى و قانونى وى را که اکنون 3 ماه است ـ بدون اجازه در منزل خودش نگهدارى کند ؟و آیا در این صورت که همسر نیز عملاً تمکین ننموده و از ادامه زندگى با شوهر امتناع کرده نفقه به او تعلق مى گیرد ؟و شوهر باید در این صورت ـ که مصداق بارز عدم تمکین است ـ به او نفقه بدهد ؟
جواب : 1 ـ اگر هنگام عقد نکاح شرط خاصى دربارة محل سکونت نشده باشد ،کار پدر همسر خلاف شرع بوده و حرام است و زن باید هر چه زودتر به نزد شوهر برگردد.
2 ـ اگر هنگام عقد نکاح ،شرط خاصى دربارة محل سکونت نشده باشد ،عمل زن که زیر فشار پدر و یا با میل خود از بودن با شوهر امتناع کرده است حرام مى باشد و مصداق نشوز و عدم تمکین است .
سؤال : 57 ـ بعد از عقد نکاح آیا زن در صورت اعسار زوج از پرداخت مهریه ،مى تواند به خاطر دریافت مهریه تمکین ننماید ؟و در صورت جواز آیا تمکین فقط منحصر است به بضع ،یا سایر استمتاعات را هم شامل است ؟
جواب : جایز است و مطلق استمتاعات این حکم را دارد و ناشزه نمى شود به شرط اینکه عرف و عادت خاصى در میان نباشد که چون شرط مبنى علیه العقد شود براى جواز تأخیر در اداء مهر .
سؤال : 58 ـ در صیغه موقت اجازه زن دائمى نیاز است ؟
جواب : نیاز نیست .
سؤال : 59 ـ آیا مرد و زن مى توانند به قصد لذت به عکس همسر خود نگاه کنند ؟
جواب : اشکالى ندارد .
سؤال : 60 ـ آیا مرد یا زن مى تواند به عکسهاى همسر خود که قبل از ازدواج و بدون رعایت حجاب شرعى گرفته شده است نگاه کند ؟
جواب : اشکالى ندارد .
سؤال : 61 ـ هرگاه زوج هنگام عقد شرط بکارت زوجه را کند در این صورت بفرمایید :
الف ) اگربعد از وقوع عقد معلوم گردد زوجه داراى پردة بکارت بوده ولیکن ثابت شود قبلاً با او نزدیکى صورت گرفته است (به لحاظ اینکه گاه پرده بکارت با نزدیکى زایل نمى شود) آیا در صورت مذکور ، زوج امکان فسخ نکاح را دارد ؟
ب ) مراد از «بکارت» داشتن پردة بکارت است یا عدم نزدیکى (چه بسا پردة بکارت در مواردى همانند پریدن و. … زایل مى گردد) یاهر دو ؟
ج ) آیا مراد از ثیب ،زنى است که بصورت مشروع ازالة بکارت شده یا اینکه مراد از آن اعم است ولو اینکه از راه نامشرع یا عنف و یا پریدن و … ازالة بکارت شده باشد ؟
د ) زنى که بعد از نزدیکى باکره مى ماند حکم باکره را دارد یا ثیب ؟
جواب : 1 و 2 ـ منظور از شرط بکارت عدم دخول است مگر اینکه تصریح شود .و بنابراین حق فسخ دارد .
3و4 ـ مراد مدخوله است ولو از راه نامشروع .
سؤال : 62 ـ آیا ازدواج زن و یا مرد شیعه با افراد گروهى از مسلمانان موسوم به اهل حق که موحد بوده و معتقد به نبوت و رسالت حضرت رسول (ص) بوده و امامت و ولایت على (ع) و اولاد او و اصول دین مبین اسلام را نیز قبول دارند و ضروریات دین را نیز انکار نکرده و به صورت دعا و ذکرهاى خاصى اعمالى بجا می آوردند صحیح است ؟و حکم شرع در خصوص این مسئله چیست ؟
جواب : اگر ازدواج مزبور موجب فساد عقیده و یا فساد اخلاق و ترک وظائف شرعى نباشد اشکال ندارد لیکن اهل حق مزبور ،تا آنجا که ما اطلاع داریم هر چند در اعتقاد جزء فرق شیعه حساب مى شوند ،لیکن از نظر اعمال اهل نماز و روزه و سایر وظائف شرعى نیستند و طبعاً زن هم که تحت تأثیر مرد قرار مى گیرد تارک وظائف خواهد شد.
سؤال : 63 ـ آیا عقد دائم زن مسلمان شیعه که عقاید مرد اهل حق را پذیرفته باشد صحیح است ؟
جواب : طبق اظهارى که برخى رؤساء فرقة مزبور نموده و صورتى از اعتقادات خود را براى ما فرستاده بودند آنها هم شیعه هستند لیکن از نظر وظائف دینی مشکل دارند و زن طبعاً تحت تأثیر مرد تارک اعمال و وظائف خواهد شد و از این نظر این ازدواج شرعاً جائز نمیباشد .
سؤال : 64 ـ اذن پدر در مورد ازدواج دختر باکره در چه شرائطى ساقط مى شود ؟
جواب : اینجانب اذن پدر را در نکاح باکره را اگر رشیده باشد مطلقاً شرط نمى دانم .به شرح اینجانب بر کتاب عروة الوثقى جلد چهارم و نیز به رساله اینجانب (توضیح المسائل) رجوع شود .البته اگر پدر نهى کرد و یا موجب ایذاء و عقوق شود گرچه عقد نکاح ،عملى حرام است لیکن عقد صحیح است .
سؤال : 65 ـ از لحاظ شرعى هنگامى که پدر دختر باکره براى ازدواج دخترش رضایت نمى دهد ،ولى پدربزرگ وى راضى است حکم چیست؟
جواب : آنها که اذن پدر را شرط مى دانند ،با وجود پدر ،پدر بزرگ هیچگونه سمتى ندارد .
سؤال : 66 ـ آیا مرد ،ضامن جهیزیه همسرش مى باشد ؟ثانیاً اگر شوهر فوت کند و جهیزیه همراه دیگر ماترکش در اختیار ورثه قرار گرفت آیا وارث ضامن است ؟
جواب : اگر پدر دختر ،جهیزیه را به دخترش بخشیده است ـ که نوعاً اینطور است ،نه براى زندگى مشترک و به هر دو نفر زوج و زوجه ـ هر کسى بخواهد تصرف کند باید به اجازة دختر باشد وگرنه حرام و ضامن است .
سؤال : 67 ـ نظر اکثریت علماى اسلامى را راجع به تعیین مهریه و به نرخ روز بفرمایید ؟و چگونه و به چه دلیل برخى به عنوان ربوى بودن آن را رد می کنند ؟
جواب : اگر به کلى از مالیت افتاده باشد باید به قیمت روز حساب شود و اشکال ربا در این مورد نیست ولى اگر به کلى از مالیت نیافتاده باشد همان مبلغ کافى است .البته در پول کاغذى .ولى در سکه هاى طلا و نقره قدیم ،میزان وزن نقره و طلا هم باید لحاظ شود .
سؤال : 68 ـ اگر شوهر اجازه اتخاذ شغلى را به همسر خود داد ؟ آیا بعد از طى مراحل خاص و اشتغال ایشان مى تواند بگوید اجازه ادامه کار را نمی دهم ؟و یا اجازه اول التزام به تمام لوازم آن مى باشد ؟
ب ) آیا بین کار موقت و کار مستمر و همیشگى تفاوتى هست ؟
ج ) آیا بین استخدام توسط شخص حقیقى و یا حقوقی خصوصاً دولتى تفاوتى هست ؟
د ) آیا بین کارى که با حق شوهر منافات داشه باشد با شغلى که چنین منافاتى ندارد فرقى هست ؟
ه ) آیا بین شغلى که با رها کردن آن به صاحب کار و یا دیگران لطمه جدى مى خورد با شغلى که چنین نیست فرقى هست ؟(مثل ممنوعیت زن از ادامة تدریس در وسط سال تحصیلى که باعث ضرر زدن به آموزشگاه و محصلین مى شود ).
جواب : 1 ـ اگر در ضمن عقد لازم ،اجازه شرط شود ،و یا پس از اجازة شوهر ،قرار اجاره با زن بسته شود ،و یا با ردّ اجازه از طرف شوهر ضرر مهمى به زن و یا طرف قرارداد وارد شود جایز نیست .2 ـ فرقى نیست .3 ـ فرقى نیست .4ـ فرقى نیست .5 ـ در بالا ذکر شد .
مجموعه سؤالات :
باعرض سلام این مسائل آذربایجانى را اگر زحمتى نیست جواب دهید :
سؤال : 69 ـ زنى که معلوم نیست طلاق گرفته یا خیر ،ازدواج کرده بعد از ازدواج معلوم مى شود که این زن طلاق نگرفته ،حکم این زن چیست ؟
جواب : ازدواجشان که باطل بوده است چون عمل نزدیکى هم انجام شده است باید از یکدیگر جدا شوند و بر یکدیگر حرام هستند .
سؤال : 70 ـ ما زمان کمونیستها ازدواج کردیم در آن وقت هیچ کس نمى دانست که عقد چیست و ما بدون عقد زن گرفتیم و حالا چند بچه داریم .آیا این بچه ها زنا زاده اند ؟
جواب : بچه ها حرام زاده نیستند فوراً اکنون زن را عقد کند وگرنه از حالا به بعد عمل زناشوئى حکم زنا را دارد .
سؤال : 71 ـ شخصى در حال مرض زنى را عقد مى کند و در همان مرض قبل از دخول مى میرد با توجه به این مسئله بفرمایید :
الف ) آیا زن ارث مى برد ،و لازم است عده نگه دارد ؟
ب ) آیا فرزند میت مى تواند آن زن را به عقد خود درآورد ؟
جواب : 1 ـ عده ندارد و ارث نمى برد .
2 ـ نمیتواند ،حرمت زن پدر معلق بر دخول نمیباشد .
سؤال : 72 ـ آیا ازدواج مرد مسلمان با زن کافر ـ کتابى و غیر آن ـ و مرد کافر با زن مسلمان جایز است ؟
جواب : مرد مسلمان با زن کافر بطور عقد دائم جایز نیست ولی بطور عقد موقت هر چند دراز مدت با کتابى اشکال ندارد و اما زن مسلمان با مرد کافر جائز نمیباشد .
سؤال : 73 ـ نگاه کردن به برنامه هاى ماهواره اى (چه خوب ،چه بد) کلاً چه حکمى دارد ؟
جواب : برنامه ها فرق مى کند .اگر برای اعتقاد و اخلاق ضرر نداشته باشد و عمل حرامى چون نگاه شهوت و محرک بطرف حرام به مناظر قبیحه و مانند آن نباشد اشکالى ندارد .
سؤال : 74 ـ در برخى مسابقات ورزشى داخل سالن دیده مى شود دختران جوان در ورزشگاه حضور دارند که به فریاد و تشویق بازیکنانی مشغولند (مثل والیبال مردانه) نظرتان در این باره چیست ؟
جواب : اگر فرض شود که کار حرامى چون اختلاط پسر و دختر نباشد و یا سخن محرکّ شهوت نباشد صرف تشویق اشکالى ندارد ، لیکن مى دانیم که این فقط یک فرض است و اینگونه اجتماعات ،مضر به اخلاق جوانها مى باشد اگرچه گاهى از قبیل رفع افسد به فاسد بوده از کارهاى بدتر جلوگیرى مى کند .
سؤال : 75 ـ نگاه کردن به عکس زنان کافر ویا اهل کتاب ومسیحی چه حکمى دارد ؟بخودشان چطور؟
جواب : در عکس ،بدون قصد لذت و شهوت اشکال ندارد ،و در خودشان اگر به سایر اعضاء بدن ـ غیر از صورت و گردن و بقدریکه در احکام دینشان تجویز شده که باز باشد ـ باشد اشکال دارد .
سؤال : 76 ـ نگاه کردن به عکس زنان مسلمان ولى نامحرم چه حکمى دارد ؟
جواب : اگر به قصد تفحص و دقت در خصوصیات بدن زن نباشد و به قصد شهوت هم نباشد اشکال ندارد .
سؤال : 77 ـ اگر به خاطر حفظ احترام حضرت امام و براى اینکه به مقام شامخ آن بزگوار و یا دیگر علماء دین اهانتى نشود آیا می شود مقام این بزرگان را همانند مقام علماى صدر اسلام یا حتى مقام حضرت عباس (ع) برابر دانست و اهانت به این عزیزان را اهانت به باب الحوائج دانست ؟
جواب : نسبت به حضرت عباس علیه السلام خیر و اما نسبت به علماء صدر اسلام باید یکایک را جداگانه بررسى نمود .
سؤال : 78 ـ نگاه کردن به فیلمهاى خارجى که زنها در آن فیلمها بى معجر (روسری) هستند چه حکمى دارد ؟
جواب : اگر به قصد لذت نباشد اشکال ندارد .
سؤال : 79 ـ آیا مادر زن دوم به پسر زن اول محرم است ؟
جواب : محرم نیست .
سؤال : 80 ـ آیا بستن لوله هاى منى مرد براى جلوگیرى از بچه دار شدن جایز است ؟
جواب : براى دائم ،جز در ضرورت جایز نیست .
سؤال : 81 ـ در صورتى که اسپرم و تخمک از زن و شوهر شرعى یا غیر شرعى باشد آیا تلقیح مصنوعى جایز است؟
جواب : از زن و شوهر شرعى جایز و غیر آن یعنى از نامحرم حرام است .
سؤال : 82 ـ آیا در مردها مى توان گونه ها را بند انداخت یعنی موهاى روى گونه را کند ؟
جواب : اشکالى ندارد .
سؤال : 83 ـ ضمن مطالعة کتاب نگاهى به بردگى ازحضرت عالى ،دو سؤال در ذهن من مطرح شود لطفاً بفرمایید :
الف ) از ظاهر بعضى مطالب کتاب فهمیده می شود که با مسئله تحدید نسل مخالفید آیا این مسئله حتى در مواقع ضرورت هم همان حکم را دارد ؟(صفحة 87 ).
ب ) در صفحة 129 کتاب ،ظاهراً شما نسبت کثرت تزویج حضرت امام حسن و کثرت طلاق او را قبول دارید ،با اینکه در بعضى روایات آمده است که مردم که دخترانشان را حضرت طلاق مى داد به حضرت امام على (ع) شکایت امام حسن (ع) را مى کردند و امام مى فرمودند به او زن ندهید آیا این نسبتها در حق امام حسن (ع) درست است ؟
جواب : 1 ـ در ضرورت مخالفتى نداریم .
2 ـ احتمال قوى میرود که حضرت برای سامان دادن به زندگى دختران فقیر آنها را عقد و سپس با مهریه طلاق مى داده ،و مردم به عنوان عروس پیامبر (ص) به راحتى با آنها ازدواج مى کرده اند .
سؤال : 84 ـ زنى اظهار مى کند که دارای دو فرزند است و حالا مى خواهد با بستن لوله هاى رحم از حاملگى دوباره ،جلوگیرى کند دکتر به او مى گوید که این عمل شما را عقیم دائمى مى کند آیا میتواند عمل کند ؟
جواب : در غیر ضرورت جایز نیست .
سؤال : 85 ـ آیا جایز است دختر شیعه به شوهر سنى داده شود ؟
جواب : چون معمولاً خوف زوال عقیده است جایز نیست تکلیفاً ،گرچه باطل نیست وضعاً .
سؤال : 86 ـ ظاهراً تمام انسانهاى روی زمین ذریة حضرت آدم (ع)هستند و به قول پیامبر اکرم (ص) پدر همه یکى است «حضرت آدم (ع)» پس نتیجه میگیریم که همه خواهر و برادر هستند ولى چطور محرم نیستند ؟میخواستم نظر شما را در این مورد جویا شوم ؟
جواب : آرى همه فرزندان آدم هستند لیکن ملاک محرم بودن اینگونه خواهر و برادرى نیست .
سؤال : 87 ـ آیا نگاه کردن به عکس نامحرم در صورت شناخت از او از لحاظ شرعى اشکال دارد ؟
جواب : اگر نگاه کردن ،بى احترامى به صاحب عکس ،باشد یا احتمال دارد که او بفهمد و اذیت شود و یا به قصد لذت و شهوت نگاه شود اشکال دارد .
سؤال : 88 ـ مذاکره و گفتگو با نامحرم در چه شرائطى جایز است ؟
جواب : 1 ـ مکالمه و مذاکره اگر همراه با نوعى نرمش هوس انگیز نباشد اشکال ندارد ،لیکن حتى برخى لبخندهاى هنگام مکالمه ،می تواند طرف مکالمه را تحت تأثیر قرار دهد باید مراقبت شود و همینطور چشم در چشم دوختن .
2 ـ رعایت حجاب لازم و فرقى بین آنجا و دیگر جاها نیست ،ستر صورت و کفّین واجب نیست ،لیکن اگر وضع صورت و کفّین طورى است که محرک شهوات است ،نیز حتى الامکان احتیاط خوبست و گاهى لازم.
3 ـ چادر الزاماً واجب نیست لکین به شرط اینکه مانتو و امثال آن نمایانگر خصوصیات بدن نباشد و در راه رفتن مثلاً جلب انظار بخصوصیات بدن نشود ،و این خیلى دقیق است و بدین جهت است که از قدیم چادر رسم شده است اگر مانتو و امثال آن بحدى گشاد باشد که خاصیت چادر را داشته باشد بى اشکال است معمولاً کار خانمها در مراکز ادارى که در تماس با مردان است بسیار دشوار است و چه خوبستکه در جایى کار کنند که تماس با جنس مخالف نباشد .
سؤال : 89 ـ در منطقه کشمیر آزاد تعداد سادات حفظهم الله به هزار مى رسد اکثریتشان اهل سنت هستند البته به بچه هایشان اسامى دوازده امام را یاد میدهند و مولاى متقیان را از دیگران افضل میدانند از ولایت اهل البیت برخوردارند خیلى کم هستند که به مکتب سلفیون گرویده اند .در سالهاى اخیر یک جهش براى استبصار سادات در کشمیر آزاد شروع شده است و تعداد معتدبه مستبصر شده اند و این حرکت رو به ازدیاد است .الان یک مشکل پیدا شده است : بعضیها این خبر را بین سادات شهرت داده اند که در مکتب تشیع احترام از سادات نیست و عقد هاشمیه را به غیر هاشمى جایز مى دانند . ما هر چه گفته ایم که اینطور نیست احترام سادات در مکتب تشیع به حد بالا است و هر کجا به سبب نکاح اهانت سادات باشد در آنجا عقد هاشمیه به غیر هاشمى جایز نیست. البته ما این مطلب را از بعضى علماء شنیده ایم که آنها این مسئله را از حضرت آیت الله العظمى السید محسن الحکیم نقل کرده اند که در هر کجا عقد سیده به غیر سید سبب اهانت و هتک سادات محسوب شود از نکاح سیده به غیر سید خوددارى شود ،چون کرامت سادات اهمیت فراوان دارد .نظر به اینکه علماء اهل سنت اخیراً یک کتاب چاپ کرده اند و در آن کتاب فتاوى دوهزار مفتیان اهل سنت از گذشته و موجوده به دلائل نقل نموده اند که عقد هاشمیه و غیر هاشمى جایز نیست .ما همچنان یک فتواى مستند نداریم لطفاً این مشکل را حل کنید تا بتوانیم سادات را به طرف مکتب حقه اهل بیت تمایل دهیم و آنها را مستبصر کنیم .تعداد سادات در استاندارى مظفر آباد کشمیر بالغ بر سه هزار مى باشد و در استان باغ بیش پنجاه هزار خانواده از سادات گردیزى (جعفری) میباشند و … لطفاً بیان کنید :
الف ) عنوان سادات به چه کسانى اختصاص دارد ؟
ب ) آیا احترام سادات از لحاظ اینکه آنها از سلاله پیغمبر هستند لازم است ؟
ج ) اهانت به سید غیر صالح چه حکمى دارد ؟
د ) اگر یک سید صالح باشد آیا اجر اعمال نیک آن دو برابر است و یا مساوى با دیگران است همچنان عقاب گناهان آن نسبت به دیگران چگونه است ؟
و ) در مناطقى عقد سیده به غیر سید اهانت براى خانواده سادات محسوب مى شود در این صورت این عقد جایز است ؟
ه ) بین سادات این امر به قدرى اهمیت دارد که اگر یک سید دختر را به غیر سید بدهد یا دختر خودسرانه برود و با غیر سید عقد کند وارثان ،آن دختر و پسر را مى کشند .نظر به این مسئله اگر این مسئله بازگو شود تبعات آن چنانى دارد ،باز هم آیا این عقدها جایز است ؟
ى ) بعضى قبائل معروف که اجدادشان توسط سادات مسلمان شده بودند از اسلاف خود این وصیت کتبى را دارند که از خانواده سادات براى پسرانشان دختران را نگیرند البته اگر سادات از آنها براى پسرانشان خواستگارى کنند به آنها دختران خود را بدهند ؟
آیا عمل کردن به این وصیت لازم است و اصلاً اینطور وصیتها شرعاً چه حکمى دارد ؟
جواب : 1 ـ اگر در جائى ازدواج مزبور اهانت و هتک به مقام سیادت باشد جایز نیست ،لیکن اگر این یک ترفندى از ناحیه دشمن باشد باید تدریجاً با آن مقابله کرد .
2 ـ تحریم ازدواج بطور عموم از طرف دشمنان اهل بیت علیهم السلام طرح شده و هدفشان ماندن دختران سادات در منازل و جلوگیرى از ازدیاد نسل پیامبر (ص) بوده است .باید خیلى هوشیار و مراقب دسائس دشمنان باشید .
3 ـ پیامبر اکرم (ص) دختر زبیر را به مقداد داد ،زبیر برادر عبدالله و ابوطالب یعنى عموى پیامبر (ص) بود و مقداد ،کندی بود.
4 ـ احترام به سادات در همة شرائط لازم است و اهانت به آنها حرام است ،لیکن مراقب باشید که به بهانة احترام ضرر به تکثیر نسل پیامبر (ص) نشود البته محیط ها فرق مى کند .
سؤال : 90 ـ نظر علماى فقه راجع به حجاب شرعى وحجاب عرفى چیست؟
جواب : از نظر ما هر گونه پوشش که جز صورت و دو دست از مچ تا انگشتان ،پیدا نباشد کافى است به شرط اینکه نوع پوشش موجب تحریک شهوانى نباشد همچون برخى لباسهاى تنگ و چسبان ،و نیز نباید لباس طورى باشد که موجب مسخره یا هتک و ذلت باشد .
سؤال : 91 ـ کوتاه کردن موى زن به طورى که شبیه مرد شود و یا بلند کردن مو براى مرد به طوریکه شبیه زن شود حکمش چیست ؟
جواب : اگر موجب اشتباه در برخوردها نشود صرف اینکار حرام نیست .
سؤال : 92 ـ صحبت کردن مرد با صدای تقلیدى زنان و بالعکس چه حکمى دارد ؟
جواب : اگر تقلید شخص خاصى را انجام می دهد باید توهین به او نباشد در غیر این صورت اشکال ندارد ،مگر از اینکار استفاده حرام کند .
سؤال 93: محضر مبارک... سلام علیکم
با احترام خواهشمند است نظر مبارک خویش را در خصوص سوال زیر مرقوم فرمائید. آیا از زمان انعقاد عقد نکاح دائم تا زمان شب زفاف (به اصطلاح دوران عقد بستگى) زوجه حق دریافت نفقه دارد و نفقه بر او واجب است یا خیر؟ با تشکر محمدرضا...
جواب: شانه العزیز از نظر شرعى بمحض وقوع عقد نکاح همه آثار عقد از جمله، لزوم اطاعت زوجه از زوج در مسئله تمکین، و عدم خروج از منزل بدون اذن زوج، و نیز لزوم نفقه بر زوج، مترتب مىشود، لیکن در محیط ایران و برخى محیطهاى دیگر متعارف این است که بین عقد و عروسى همه آثار عقد را بار نمىکنند مثلاً خروج زوجه اذن نمىخواهد، تمکین از زفاف نمىکند، از آنطرف نفقه هم نمىخواهد، و این تعارف بمنزله شرط ضمن عقد حساب مىشود و بنابراین در اینگونه محیطها نفقه ندارد، وقتى با توجه به این عرف و عادت عقد مىشود.
سؤال 94: محضر مبارک حضرت... سلام علیکم
با احترام خواهشمند است نظر مبارک خویش را در خصوص سوال زیر مرقوم فرمائید. همانطور که مستحضر هستید مطالبه مهریه از طرف زوجه عندالمطالبه مىباشد و زوج باید به محض طلب زوجه آن را پرداخت نماید و با عنایت به ماده 1085 قانون مدنى که مىگوید زن مىتواند تا مهر به او تسلیم نشده از ایفاى وظایفى که در مقابل شوهر دارد امتناع کند ضمن آنکه این موضوع در جامعه به صورت یک باب و عرف وسیله سؤ استفاده و کسب مال و تحت اجبار قرار دادن زوج به قبول خواستههاى زوجه در آمده است مع الوصف آیا از نظر شرع زوجه مىتواند در دوران عقد بستگى و قبل از تمیکن عام و خاص مهریه خود را به صورت دفعتا واحده طلب نماید.
جواب: شانه بمحض انجام عقد، زوجه مالک مهر مىشود، اگر بعدا طلاق واقع شد نصف آن کم مىشود. لیکن اگر عرف و عادت یک جامعه بر این شد که مهر را مدتها پس از عروسى مطالبه مىکند و پرداخت مىشود، بطوریکه این عرف، پس از مدتى بمنزله یک شرط در ضمن عقد در آید، در آنصورت قبل از عروسى حق مطالبه ندارد، و اگر در ضمن عقد هم بگویند « عندالمطالبه » منصرف به مطالبه در وقت متعارف خود مىشود که پس از عروسى است، و ظاهرا در عرف و عادت ایرانیان همین معنى مورد نظر مىباشد و لذا مطالبه مهر بلافاصله پس از عقد را یک امر شگفتآورى حساب مىکنند. و بدین حساب شوهر مىتواند مهر را به پس از عروسى، یا طلاق موکول نماید. مطلب مزبور در مسئله اجرت المثل براى کارهاى داخلى منزل و مانند آن نیز جریان دارد یعنى اگر عرف و عادت بر این است که زن باید کارهاى منزل را انجام دهد و عقد نکاح با این رسم انجام مىشود حق اجرت ندارد.
سؤال 95: با آروزى سلامتى براى شما یک دختر، اثنى عشرى مىخواهد، با پسرى که مذهب حنفى دارد ازدواج کند البته او مىتواند با پسرى از خانواده اثنى عشرى هم ازدواج کند دختر مىگوید اگر فتوى به من این اجازه را ندهد من با پسرى حنفى ازدواج نخواهم کرد.
لطفا ما راهنمایى نمائید و جواب را به زبان اردو یا انگلیسى از طریق پست براى ما ارسال نمائید. پاکستان...
جواب: ازدواج زن شیعه با مرد سنّى ـ حنفى یا غیر حنفى ـ گرچه از نظر صحت و بطلان، صحیح است لیکن چون خوف صدمه به اعتقاد یا آزار شدید زن بوسیله مرد مىباشد از نظر تکلیفى حرام است. اینکار را نکنید و اگر کردید دقیقا مراقب اعتقاد خود و فرزندتان باشید.
سؤال 96: محضر مبارک... سلام علیکم
خواهشمندم جوابِ سوالهاى شرعى زیر را مرقوم نمایید.
1 ـ اگر مردى بخواهد خواهر زنش به او محرم شود راه محرم شدن چه مىباشد؟
جواب: مىتواند دختر خواهر زن را با اجازه زن خویش (خاله دختر) بعقد موقت خود در آورد.
2 ـ اگر دخترى با زنا یا نزدیکى به شبهه، غیر باکره شده باشد آیا در ازدواج دایم یا موقت او اجازه پدر یا جدّ پدرى لازم است؟
جواب: بنظر اینجانب اجازه لازم نیست.
3 ـ آیا خواندن صیغه عقد دایم با عبارت «مَتَّعْتُ» به نظر مبارک شما جایز و صحیح است یا خیر؟حسن...
جواب: صحیح نیست
سؤال 97: محضر مبارک حضرت... بعد از عرض سلام و تحیّت، به استحضار محترم مىرساند: متأسفانه با توجّه به این که در جامعه امروزى در ایران و سایر کشورها، زنان فاحشه زیادى وجود دارد که در مقابل دریافت پول، حاضر به انجام عمل جنسى مىباشند و به خاطر فقر فرهنگى و دینى، اعتقاد و التزامى به مسأله متعه ندارند و چه بسا آن را به استهزاء مىگیرند؛ لذا چند مسأله پیرامون این موضوع مطرح مىگردد:
1 ـ آیا متعه نمودن چنین افرادى جائز است؟
2 ـ در صورت جواز متعه، آیا ثوابى که در روایات براى متعه آمده، شامل متعه نمودن چنین افرادى هم مىشود یا اینکه فقط صرفا جائز است؟
3 ـ آیا براى اجراى صیغه حتما باید او را از مهر و مدّت مطّلع ساخت و از وى وکالت گرفته و در حضور او صیغه را خواند یا اینکه بدون أخذ وکالت و در غیاب او هم مىتوان صیغه را جارى کرد؟ (با توجه به اینکه یقینا او راضى است و تنها هدف او رسیدن به پول است و چنین اظهار مىدارند که براى یکبار رابطه برقرار کردن فلان مبلغ) و آیا مدّت را مثلاً یکبار رابطه قرار دادن جائز است یا خیر؟
4 ـ با توجّه به اینکه آنها هیچگونه توجّه و اعتقادى به مسأله عدّه ندارند (و یقینا مجدّدا با شخص دیگرى رابطه بر قرار مىنمایند) پس از پایان مدّت آیا باز هم ملزم به عدّه نگه داشتن مىباشند یا اینکه شخص دیگرى هم مىتواند آنها را صیغه نماید؟
5 ـ در صورتى که احتمال دروغ گفتن آنها وجود داشته باشد، آیا سئوال کردن در خصوص شوهر و حیض لازم است؟ و آیا به قول آنها در مورد شوهر نداشتن و حیض نبودن مىتوان اعتماد کرد؟
6 ـ در صورتى که باکره باشند و فقط از طریق دبر و سایر استمتاعات رابطه برقرار مىکنند، آیا باز هم اذن پدر لازم است؟
7 ـ با توجّه به اینکه یکى از شرائط عقد، قصد انشاء است؛ در خصوص متعه چنین افرادى، معمولاً قصد انشاء به معناى واقعى آن احراز و حاصل نمىشود، در این صورت تکلیف چیست و عقد چه صورت دارد؟
8 ـ اگر مردى، زنى را به صورت غیر دائم عقد کند و به او دخول نماید و پس از پایان مدّت (و در عدّه) او را به عقد دائم در آورد و به او دخول نکرده او را طلاق دهد، در این صورت:
آیا زن غیر مدخوله است و بدون عدّه نگه داشتن مىتواند عقد نماید؟ یا اینکه باید عدّه عقدِ غیر دائم تمام شود؟
9 ـ مقصود از مشهوره (که برخى فرمودهاند بنابر احتیاط متعه زانیه مشهوره جائز نیست) چیست؟
10 ـ اگر ـ نعوذ باللّه ـ سیّدى زنا کند و بچهاى متولّد شود، آیا این ولدالزّنا ملحق به سادات است و مىشود به او خمس داد یا اینکه به سادات ملحق نیست و به او زکات تعلّق مىگیرد؟
جواب: 1 ـ جائز است بشرط اینکه هر چند بخاطر اضطرار، عقد متعه را قبول کند، و معناى آن را بداند.
2 ـ در صورت فوق ثواب متعه را هم دارد البته براى زوج. زن هم اگر به قصد خدا، هر چند در حال اضطرار، قبول کند ثواب دارد.
3 ـ حتما اطلاع از مهر و مدت لازم است. و باید یا خود زن طرف عقد باشدیا وکالت داده شما اجرا کنید.
4 ـ آنها شرعا باید عدّه نگه دارند، شخص دیگر اگر نداند که زن در عدّه دیگرى است اشکال ندارد، سؤال هم لازم نیست.
5 ـ سؤال لازم نیست و اگر جواب دادند مورد اعتماد مىباشند.
6 ـ اگر دختر رشیده است که سفیه نبوده مصالح خویش را مىفهمد بنظر اینجانب اذن پدر اساسا شرط نیست. لیکن اگر موجب آزار و یا عقوق شود اینکار حرام است، هر چند عقد صحیح است. اگر پدر نمىفهمد تا اذیت شود حرام نیست. در مورد اذیت فرقى بین پدر و مادر نیست، نباید آنها اذیت شوند. هر چند با مخفى کارى. ضمنا طبق روایات باید مراعات آبروى اجتماعى دختر هم بشود بخصوص در حفظ بکارت. ضمنا دخول قبل و دبر فرق ندارند.
7 ـ احراز قصد لازم نیست. همینکه معناى متعه را که یک قرار زندگى موقت است بداند و قبول کند حکم قصد را دارد.
8 ـ بنظر اینجانب با این حیله عدّه از بین نمىرود و باید عدّه نگه بدارد. گرچه بعضى گفتهاند. این براى دیگران. اما براى خود شخص اول که مسلما عدّه ندارد.
9 ـ معناى مشهوره واضح است، زنیکه نوعا افراد جامعه او را به اینکار بشناسند و او هم اهل اینکار باشد. البته از نظر ما عقد صحیح است چه دائم و چه متعه، لیکن از باب نهى از منکر، و نیز حفظ حیثیت مرد اگر به آبروى مرد لطمه مىخورد یا عقد این زن موجب تشویق به کارش شود عقد حرام لیکن صحیح است.
10 ـ فرزند سید است و سهم سادات هم مىتواند بگیرد لیکن از پدر خود که زانى است ارث نمىبرد چنانکه پدر هم از او ارث نمىبرد.
سؤال 98: چرا نمىشود با زنان پیامبر ازدواج کرد؟
جواب: به دلیل آیه قرآن که حکم مادر دارند.
سؤال 99: (سؤال انگیسى و مفصل است و خلاصه آن اینستکه) آیا ازدواج دختر مسلمان با مرد غیرمسلمان جائز است یا خیر؟
جواب: ازدواج دختر مسلمان با مرد غیر مسلمان بهیچوجه جائز نمىباشد، عقد باطل و هر گونه تماس حرام است.
سؤال 100: ازدواج دختر شیعه با فرد سنى چه حکمى دارد. حسین...
جواب: زن شیعه نباید با مرد سنى ازدواج کند. از این جهت که در معرض تغییر عقیده قرار مىگیرد و یا دائما در معرض اذیت مىباشد، حرام است.
سؤال 101: حضور محترم.... سلام علیکم
احتراما مرقوم فرمائید که آیا زوج تکلیف در اخذ یک مسکن مستقل براى همسر خود دارد یا نه؟ همچنین عنایت فرمائید که آیا زوج مىتواند زوجه را مجبور به سکونت در منزلى بنماید که در آن مادر زوج سکونت داشته و برادران و خواهران زوج نیز با در دست داشتن کلید درب ورودى به کرات به آن ورود و خروج دارند یا خیر؟ در اینگونه موارد تکلیف زوجه چیست؟
جواب: زن حق دارد مسکنى مطابق با شأن خود از مرد مطالبه کند و اگر بودن مادرشوهر و دیگران برایش مشقت بسیار دارد مىتواند حق مسکن مستقل خود را مطالبه نماید، مگر اینکه مرد نتواند، که باید بعدا جبران کند.
سؤال 102: محضر مبارک حضرت آیت اللّه... با سلام
اینجانب در تاریخ 6/5/82 با خانمى ازدواج کرده و از آن تاریخ نامبرده در عقد بنده مىباشد، شایان ذکر است هیچگونه رابطه زناشویى نداشتهایم، معهذا با توجه به اینکه طبق عرف، دختر در فاصله زمانى بین عقدبستگى و مراسم عروسى در منزل پدرش مىباشد آیا در این دوره به وى نفقه تعلق مىگیرد؟
جواب: اگر خانم آماده بوده که با شما بیاید و شما او را از منزل پدرش نبردهاید حق نفقه دارد و اگر او و یا پدر و مادرش آماده عروسى شما نبوده و دختر را تحویل نمىدادهاند حق نفقه ندارد.
سؤال 103: محضر مبارک حضرت آیت اللّه... با تقدیم سلام
آیا جایز است که شوهر بدون اجازه و رضایت زن دایمى یا موقت خودش به مسافرت بیش از چهار ماه برود؟ (خواه این مسافرت لازم باشد خواه مسافرت مستحب باشد)
جواب: ترک حق چهار ماه یکبار، بدون رضایت زن جایز نیست، البته براى زن جوان، و بدون عذر براى سفر و همینطور عذر غیرسفر.
سؤال 104: محضر مبارک مرجع عالیقدر... سلام علیکم
آیا نگاه کردن شوهر به کلاهگیس همسرش که از موى زنهاى نامحرم درست شده جایز مىباشد؟
جواب: به نظر اینجانب اشکال ندارد لیکن احتیاط خوبست.
سؤال 105: محضر مبارک حضرت ... سلام علیکم
احتراما به استحضار مىرساند، اینجانب مهدى... به عنوان محقق از دانشگاه تربیت معلم تبریز حضورا مىخواستم مصاحبهاى با حضرت عالى داشته باشم ولى به دلیل عدم دسترسى، خواستم سؤالات را به صورت کتبى طرح کنم و نظر حضرت عالى را در مورد ازدواج موقت بدانم.
1 ـ نظر حضرت عالى در مورد ازدواج موقت چیست؟
2 ـ با توجه به وضعیت موجود که در جامعه پیش آمده و بىبند و بارى جنسى در جامعه اسلامى بیداد مىکند. آیا ضرورت ازدواج موقت پیش نیامده است؟
3 ـ با توجه به اینکه فاصله بلوغ جنسى و بلوغ اقتصادى شکاف عمیقى پیدا کرده، ازدواج موقت مىتواند راه حل این مشکلات باشد؟ (مشکلات جنسى جوانان)
4 ـ با توجه به رواج فرهنگ دوست پسر و دوست دختر، خصوصا در دانشگاهها، آیا صلاح نیست که این فرهنگ غلط را در قالب ازدواج موقت درآوریم.
5 ـ بالاخره چه راهکارى را براى رواج ازدواج موقت (با توجه به عدم قبول عرف) تجویز مىکنید.
6 ـ در پایان اگر مطلبى را لازم به توضیح میدانید ولى در سؤالها نیامده ذکر نمایید.
جواب: ازدواج موقت یک ضرورت است، چه بسیار آنها که امکان ازدواج دائم ندارند، و حتى در زنان دیده شده که به جهاتى خاص در مقطعى خاص بناى ازدواج دائم ندارند، و چه بسیار زنان بیوهاى که افراد مجرد آنها را بطور دائم نمىگیرند، قبل از ازدواج دائم هم چه بسا براى خیلى افراد، ازدواج موقت یک ضرورت است، براى آشنایى به مسائل جنسى! و چه بسیار مردانى که از ازدواج اول خود ناراضى هستند و امکان ازدواج مجدد هم ندارند. و مواردى از این قبیل، توجه به این مسئله و مشابه اینها ضرورت ازدواج موقت را به خوبى معلوم مىکند. براى حل مشکل، مسئله عرف جامعه هم لازم است فرهنگسازى شود، در رساله مراجع تقلید، در صدا و سیما، در مطبوعات، در سخنرانىها، باید زیادتر صحبت و توضیح داده شود.
سؤال 106: محضر مبارک... السلام علیکم و رحمة اللّه
پس از تحیت، امید وجود شریف پیوسته ایام از جمیع مکاره و آلام مصون و محفوظ بوده و باشد.
حدود اطاعت زوجه از زوج خصوصا در امر خروج از منزل را بفرمائید.
جواب: در تمکین و در خروج از منزل، اطاعت لازم است.
سؤال 107: محضر مبارک حضرت ... سلام علیکم
1 ـ شخصى به زنى تجاوز کرده شوهرش طلاق داده همان مرد متجاوز عقد کرده و چندین اولاد دارد آیا این فرزندان حلالزاده هستند؟
جواب: مشهور فقهاء فتوى به حرمت دادهاند لیکن اینجانب در شرح عروه اشکال کردهام البته احتیاط همانست. اگر هنگام آمیزش مقلد کسى بوده که این ازدواج را باطل مىداند، و این شخص هم علم به حرمت داشته باشد فرزند حرام مىشود وگرنه حلالزاده است از باب وطى شبهه.
2 ـ شخصى با پسرى لواط کرده بعدا با خواهر آن پسر ازدواج کرده آیا اولادش حلال زاده است؟
جواب: اگر با علم به حرمت آمیزش کرده بچهها حرامزاده هستند.
3 ـ شخصى مادرزنش به بچهاش مرتب شیر داده مسئله نمىدانسته آیا باید زن را رها کند؟
جواب: بنابر فتواى مشهور فقها، آرى باید جدا شوند. لیکن از نظر اینجانب مسئله روشن نیست و روایات ما در این مسئله مربوط به شروع ازدواج با چنین موردى است، و به احتمال قوى شامل شیردادن پس از ازدواج، نمىشود و بنابراین به نظر من لازم نیست جدا شوند.
4 ـ شخصى زنش فوت کرده یا طلاق داده فورا با خواهرزنش ازدواج کرده حکم چیست؟
جواب: اگر طلاق رجعى بوده ازدواج دوم باطل است.
5 ـ شخصى منکر خمس و زکات است مکه رفته آیا مکهاش قبول است یا خیر؟ چون مکهاش باطل است طواف نساى او هم باطل است آیا با زنش مىتواند همبستر شود یا خیر؟
جواب: اگر بداند پیامبر دستور خمس و زکات داده است و در عین حال انکار کند کافر و نجس است و اصل احرام حج او هم باطل است و زن هم بر او حرام مىشود چه حج برود و یا نرود. و اگر نمىداند که در اسلام این حکم هست و نمىدانسته که خمس و یا زکوة واجب است، هر چند خمس و زکات در مال و عهده او ثابت است لیکن حج او صحیح است و مشکلى نیست لیکن باید از ترکه او پس از مردنش همه بدهىهاى شرعى او ادا شود.
6 ـ اگر زنى در عده است چه عده وفات و چه عده طلاق کسى با او ازدواج کرده اگر مسئله را مىدانست چه حکم دارد و اگر نمىدانست چه حکم دارد؟
جواب: با علم به حرمت، ازدواجشان باطل است، و حرمت ابدى هم مىآورد و همینطور اگر یکى از آن دو بداند و همینطور اگر هیچکدام ندانند لیکن دخول واقع شده باشد.
7 ـ اگر زنى فرزند کسى را شیر داد مثلاً فرزند خودش دختر است و فرزند بیگانه پسر است با هم مىتوانند ازدواج کنند یا نه؟ یا پسر بخواهد با دخترى که خواهر همین همشیره اوست ازدواج کند؟
جواب: با همشیره همشیر اشکال ندارد. لیکن با خود همشیر نمىتواند.
سؤال 108: حضرت آیت اللّه العظمى... به استحضار شریف مىرساند که بر اساس ماده 10 قانون مدنى (قراردادهاى خصوصى نسبت به کسانى که آن را منعقد نمودهاند در صورتیکه مخالف صریح قانون نباشد نافذ است) به پیوست فتوکپى توافق 2/11/74 که بین زوج و زوجه در خصوص افزایش مهریه (پیرو اختلافات قبلى واقع بین طرفین) تنظیم شده است به محضر شریف تقدیم مىگردد و نظر به اینکه بعضى از مؤمنین آن را شرط ابتدائى دانسته و لازم الوفاء نمىدانند خواهشمند است حضرتعالى مرقوم بفرمایید آیا قرارداد مذکور و شروط مندرج در آن براى زوج الزامآور است یا خیر؟ صدیقه...
جواب: اگر بصورت مصالحه (عقد صلح) باشد الزامآور مىباشد و ظاهرا منظور همین باشد، نظر به اینکه پس از بروز اختلاف مربوط به زندگى، و مربوط به تجدید نظر درباره مهر مىباشد.
سؤال 109: بسم الله الرحمن الرحیم حضرت.... بعدالسلام
با ادب و احترام به استحضار مىرساند، همسر اینجانب قریب به یک سال است که با ترک شوهر و فرزند 9 ساله خود موجبات فروپاشى زندگى مشترک را فراهم نموده و علیرغم صدرو حکم تمکین از سوى دادگاه بدوى و تایید آن توسط دادگاه تجدید نظر و به اجراء گذاردن آن و عملیات اجرائى از طریق اجراى احکام حاضر به بازگشت و تمکین نشده است، و با اتکاء به درآمد ناشى از شغل و احساس استقلال اقتصادى، و با اجاره مسکن جداگانه، عملا به کیان و اصول بنیادى آن پشت پا و لطمه زده است.
این در حالى است که شغل وى خانه دارى بوده که در سند ازدواج نیز قید گردیده و شرط ضمن عقد لازمى اخذ نشده است، لذا اینجانب براى جلوگیرى از فروپاشى کانون گرم خانواده ضمن استمداد از بزرگان، و ریش سفیدان، اقدام به تقاضاى منع اشتغال از محاکم قانونى نمودم که با توجه به محتویات این پرونده و پروندههاى متعدد مطرح فى مابین و با رسیدگى همه جانبه و در نظر گرفتن مسائل شرع مقدس اسلام و مذهب تشیع، راى بر عدم اشتغال ایشان صادر فرمودند، لیکن همسرم که در حال حاضر از بنده تمکین عام و خاص ندارد به همراه وکلاى خود ضمن اعتراض به راى منع اشتغال از محضر مراجع محترم عظام استفتاء نموده و با کتمان حقیقت و درج مطالب ناصحیح در استفتائیه و دریافت جواب مورد نظرش در خصوص موضوع، باعث اطاله دادرسى گردیده است.
حال با عنایت به مراتب معروضه و عنایت به مدارک تقدیمى و عدم رضایت اینجانب در خصوص اشتغال همسرم (آیا با توجه به شرایط فوق اشتغال ایشان از نظر شرع مقدس اسلام جایز است؟) از مقام عظماى آن حضرت استدعا دارم در پاسخ این استفتاء، با قلم مبارک و مهمور و مزین به مهر شریف آنچه را که شرع مقدس اسلام و مذهب تشیع در این خصوص بیان داشته و به منزلهى دستور العمل شرعى است مرقوم فرمایید.
جواب: بیرون رفتن زن از منزل خصوصا اگر مزاحم حق شوهر باشد حتما باید با اجازه شوهر باشد مگر اینکه در ضمن عقد ذکر شود یا در صحبتهاى مقدماتى عقد گفته شود و عقد بر آن اساس انجام شود.
سؤال 110: حضرت... با سلام ادب احتراما سؤال دارم: آیا به محض خروج زوجه از منزل مشترک و ترک زندگانى زناشویى و اثبات عدم تمکین از سوى دادگاه، زن مستحق نفقه نخواهد بود؟
و آیا از زمان اجراء حکم تمکین، ایشان مستحق نفقه نمىشود؟ یعنى زمانى که حکم اجراء شد ولى زوجه امتناع مىنماید از تمکین، آیا این زمان عدم استحقاق نفقه مىباشد؟ یا همان زمان اولیه خروج زندگانى و ترک محیط زناشویى؟
جواب: 1 ـ به محض عدم تمکین و تحقق نشوز، حق نفقه ساقط مىشود.
2 ـ اگر اختلافى در زمان تحقق نشوز و عدم تمکین باشد از طریق دادگاه حل مىشود.
3 ـ دادگاه، راه تشخیص نشوز و زمان آنست، اما حکم سقوط نفقه مربوط به عدم تمکین واقعى است.
سؤال 111: محضر مبارک حضرت آیت اللّه.... سلام علیکم
مستدعى است نظر مبارکتان را در مورد مسئله ذیل بیان فرمائید:
شخصى در 52 سال پیش ازدواج نموده به مهریه سه هزار تومان حال که زوج فوت شده آیا مبلغ مهریه زوجه به نرخ روز محاسبه مىشود یا نه؟ و در صورت محاسبه به نرخ روز، معیار در تشخیص مبلغ آن مصوبه مجلس شوراى اسلامى است یا معیار دیگرى دارد پاسخ خود را مرقوم فرمائید.
جواب: 1 ـ نظر اینجانب در پول، همان مقدار است مگر اینکه بکلى از ارزش افتاده باشد و مبلغ سه هزار تومان اینطور نیست. مىتوانست سکه و مانند آن را مهر کند که در آن صورت همان سکه با قیمت آن را پرداخت مىکرد. لیکن فعلاً که سه هزار تومان موجود است، لیکن چون مىتوان گفت سه هزار تومان حالا با آن سه هزار تومان فقط در نام تومان شریک است و در مالیت هیچ تماثلى ندارند بهتر و بلکه لازم است مصالحه شود.
سؤال 112: محضر مبارک حضرت آیت اللّه... سلام علیکم
احتراما به استحضار حضرت عالى مىرساند زوجه اینجانب مهریه خویش را طبق متن ذیل به بنده بخشیده است.
اینجانب مریم... فرزند میرجلال... به شماره شناسنامه... متولد 7/10/61 بدینوسیله در صحت جسمى و عقلى و روحى اعلام مىکنم که تمام مهریه و حق و حقوق (مهریه) خود را بخشیده و هیچطلبى را از او در هیچ زمانى ندارم. مع الوصف در صورتیکه اینجانب قصد طلاق دادن زوجه را داشته باشم آیا زوجه حق رجوع به مهریه خویش را دارد.
دوم. آیا مىتواند ادعا کند به قصد زندگى کردن بخشیده است.
جواب: 1 ـ اگر هبه بقصد تقاضاى طلاق خلع و مباراة و به این عنوان بوه حق رجوع دارد. و اگر به قصد و شرط بقاء زندگى بوده است اصل هبه اشکال داشته باطل است و اگر بقصد بقاء از طرف شوهر شروط بوده یعنى در صورتى هبه مىکند که شوهر قصد دوام داشته باشد همان قصد اولیه براى صحت هبه کافى است و اگر مقید به دوام قصد زندگى باشد هبه باطل است. و ظاهرا این معنى منظور است یعنى زن در صورتى گذشت کرده که شوهر براى همیشه با او باشد و بنابراین، هبه باطل است، ولى اگر هبه شرط ندارد و فقط داعى و باعث او بر هبه این بوده که انشاءا... شوهر با او بماند، هبه صحیح است و حق گرفتن ندارد. اگر هبه مطلق بوده است تا اثبات خلاف آن نشود هبه صحیح است. لیکن ظاهرا منظور هبه بطور مطلق نیست.
2 ـ هبه بین همسران لازم نیست، و حق رجوع هست لیکن مهریه عین بوده یا دین؟ اگر عین بوده و پس از هبه تصرف و تلف شده و یا اساسا دین بوده و او بخشیده است بطور مطلق، حق رجوع نیست. ولى اگر مهریه عین خارجى بوده و اکنون هم وجود دارد و تصرف مغیر وضع عین، در آن نشده حق رجوع دارد.
3 ـ اگر نتواند اثبات کند که هبه مقید به زندگى دائم بوده حمل بر هبه مطلق مىشود ولى ظاهر حال اینستکه زن وقتى مطمئن مىشود که همسرش براى همیشه در کنار او هست چنین کارى (هبه) مىکند وگرنه هرگز از حق خویش نمىگذرد و بنابراین قصد زندى دائم شرط بنائى هبه مىباشد هر چند صریحا در عبارات نیامده باشد آن وقت یا هبه باطل بوده و یا حق رجوع دارد.
سؤال 113: بسم اللّه الرحمن الرحیم محضر فقیه عالیقدر... سلام علیکم
با عرض پوزش از محضر رفیع حضرتعالى همانگونه که مستحضرید شرایط اقتصادى و مالى جامعه به نحوى است که تحمّل آن براى اقشار آسیبپذیر که اکثریت جامعه ما را تشکیل مىدهند دشوار مىباشد و مرد خانواده براى جوابگویى مخارج زن و فرزندان و... مىبایست که با تحمل کارهاى سخت و طاقت فرسا با اضافه کار روزانه و یا پذیرش مشاغل دوّم همچون سرایدارى و نگهبانى و... بتواند بر مخارج فایق آید حال با تحمّل این مشکلات وقتى به منزل مىآید و مىبیند که امور منزل و خانهدارى و بچهدارى و... لنگ است و خانم خانه در جواب این کاستىها با استناد به احادیث حضرت ائمه معصومین سلام اللّه علیهم اجمعین مىگوید [بنده هیچ وظیفهاى ندارم مگر اینکه بمن اجرت بدهید] و یا [به کس دیگرى بگویید که این کارهاى را انجام دهد مگر من کنیز شما هستم] و خانم خانه با کوچکترین حرفى زود قهر کرده و مرد خانه را از حق شرعى زوجیّت (تمکین) محروم مىکند. ...
خواهشمند است تکلیف مرد خانواده و زن خانواده را در این خصوص روشن فرمایید و به خاتم شریف ممهور فرمایید.با تشکر سعید...
جواب: بنظر اینجانب در شرائطى که عرف جامعه این است که زن کارهاى منزل را انجام مىدهد و مرد کارهاى بیرون را، و قرارهاى ازدواج بر این عرف انجام مىشود بطوریکه اگر زنى هنگام عقد بگوید انجام نمىدهم کسى او را نمىگیرد، چون عقد بر این اساس انجام مىشود و باصطلاح « شرط مبنى علیه العقد » است باید زن طبق همین عرف کارهاى خانه را انجام دهد و حق اجرت هم ندارد.
تدلیس
سؤال 114: محضر... اینجانب به عقد دائم مردى در آمدم و در قبل و حین عقد سخنى از بیمارى حاد قلبى وى نبود، پس از ازدواج متوجه شدم در قلبش باطرى کار گذاشتهاند اینک پس از سه سال که کاملاً اثبات شده وى عاجز از انجام کار و باید مداوم تحت مراقبت ویژه دارو و درمان باشد متأسفانه یکسال است مرا از منزل بیرون و نفقه نداده است تقاضامندم بفرمائید:
1 ـ با عیب قلبى زوج و جهل بنده به فسخ نکاح و عدم اطلاع به فوریت فسخ، حق فسخ دارم یا خیر؟ 2 ـ نفقه بر مرد واجب است یا خیر؟ 3 ـ اگر زوج قسم بخورد که از او سئوال نشده که بیمار است آیا اصل در ازدواج سلامت است یا خیر؟
جواب: 1 ـ اگر تدلیس و غش در نکاح شده حق فسخ دارید، لیکن بخاطر نفقه و حق مسکن مىتوانید از طریق محاکم براى گرفتن این حقوق خود نیز اقدام کنید. 2 ـ نفقه بر مرد واجب است. 3 ـ اصل بر سلامت است، مضافا که مىگویند استشهاد جمعى بوده که ادعاء سلامت شده است.
سؤال 115: محضر مبارک حضرت آیت... السلام علکیم و رحمة اللّه
بعد از سلام عرض مىشود که یک سؤال شرعى دارم لطفا جواب مرحمت فرمائید ممنون مىشوم. عرض این است که بنده الان ازدواج کردم بعد از سه روز مطلع شدم که خانم من حامله است ـ بدون ازدواج شرعى ـ و ماه چهارم را دارد و همان موقع از خانه بیرونش کردم و پدر خانم حمل را ضایع کردهاند، الان تکلیف من را مشخص کنید چکار کنم؟محسن... پاکستان
جواب: ازدواج شما اشکالى ندارد، چون قبلاً ازدواج نکرده و در عده نبوده است. آبروى او را هم نریزید که خدا آبروى شما را حفظ کند در دنیا و آخرت.
سؤال 116: محضر مبارک حضرت آیت اللّه... سلام علیکم
اینجانب حدود 10 سال پیش با خانمى عقد نکاح دائم نمودم. در عقدنامه ایشان خود را دوشیزه (باکره) معرفى نمودهاند. بعد از ده سال اینجانب پى بردم که ایشان قبل از نکاح با شخصى ثالثى رابطه جنسى داشته و از این رابطه حامله شده و سقط جنین با عمل سزارین نموده است. (محل عمل سزارین را نیز براى زوج به عنوان محل عمل برداشت کیست تشریح نموده است) ایشان در جلسه رسمى اقرار به این امور نموده است ولى ادعا نموده که رابطه جنسى ایشان با صیغه محرمیت بوده (ولى دلیل و مدرکى ارائه ننموده) و حامله شدن ایشان نیز در اثر رابطه جنسى به جز دخول صورت گرفته و بکارت ایشان زائل نشده است. (در حالیکه هنگام اولین مواقعه خونى نیز از ایشان مشاهده نشده است)
حال سؤال اینجانب از حضرت عالى این است است که:
اولاً: آیا اینجانب با وصف مذکور خیار فسخ عقد نکاح دارم یا خیر؟
ثانیا: آیا مهریه به ایشان تعلق مىگیرد یا خیر؟ احمد...
جواب: 1 ـ اگر هنگام عقد یا قبل از آن شرط بکارت شده حق فسخ دارید، صرف سکوت کافى نیست. اگر در عقدنامه و هنگام صیغه عقد ذکر دوشیزه (باکره) شده و عقد بر آن اساس انجام شده حق فسخ دارید. به شرط آنکه با اقرار خود زن یا به شهادت دو شاهد عادل معلوم شود که باکره نبوده است.
2 ـ پس از دخول همه مهر باید پرداخت شود مگر اینکه خود زن تدلیس کرده باشد و با توجه به اینکه شرط بکارت بوده خود را به عنوان باکره جا زده باشد، تدلیس به صرف سکوت محقق نمىشود باید گفته شده باشد که باکره است. و این ثابت شود یعنى هم ذکر در عقد و هم عدم بکارت باید ثابت شود و اثبات اینها پس از گذشت ده سال مشکل است لیکن اگر ثابت شود حکم همان است که ذکر شد. و اگر غیر زن، دیگرى حتى پدر یا مادر تدلیس کرده باشند مهر را باید به زن پرداخت نمود و سپس آن را از تدلیسکننده بگیرید.
سؤال 117: حضرت آیت اللّه... سلام علیکم
احتراما اینجانب مصطفى... فرزند کمر على ساکن... با دخترى به نام معصومه... ساکن... رباط کریم تهران ازدواج کردهام یکى از شرایط ازدواج سنّ زوجه حدودا 20 سال باشد، در محضر عقد و ازدواج کارى ساختگى انجام دادهاند که اینجانب متوّجه سنّ زوجه که حدودا 30 ساله است نشدهام در اصل فریب در ازدواج صورت گرفته و در این ازدواج دخول انجام نگرفته است و پس از وقوع عقد بنده فریب دادن زوجه و خانوادهاش را به آنها متذکر شدهام و دیگر تا بحال همدیگر را ندیدهایم استدعا مىشود مرقوم بفرمائید آیا قرارداد زن و فریب در ازدواج به بنده اجازه مىدهد شرعا و قانونا عقد را بهم بزنم و آیا موقع طلاق مهریّه و... به زوجه تعلّق مىگیرد یا خیر؟ و از اینکه اگر بواسطه ریش سفیدان بخواهم دعوت به زندگى و تشکیل خانواده زوجه را قبول نمایم آنچه شرع مقدّس فرموده اینست که هر جا مرد انتخاب زندگى و سکونت کرد زوجه نیز باید قبول کند یا اینکه خواستههاى زوجه با شرایط فوق الذکر و خواستههاى زوجه با توجه به اینکه در ابتداء وصلت فریب داده است دلیل است زیاده زحمت است والسلام.(من اللّه التوفیق)
جواب: شانه بنظر اینجانب فریب در مقدار سن از موارد تدلیس مىباشد و حق فسخ دارید و وقتى دخول نشده حق مهر هم ندارد. البته باید فریب اثبات شود.
مذاکره با نامحرم
سؤال 118: حضرت... سلام علیکم
لطفا به این سؤال ما پاسخ دهید: 1 ـ مکالمه و مذاکره زن با مرد اجنبى چه صورت دارد؟ 2 ـ آیا براى خانمهاى کارمند نیز حجاب لازم است؟ 3 ـ آیا براى حجاب حتما چادر لازم است؟ فاطمه...
جواب: بانو فاطمه... - مشاورت استاندارى...
بعد از سلام و تحیت، در پاسخ استفتاء آنجناب عرض مىشود:
1 ـ مکالمه و مذاکره اگر همراه با نوعى نرمش هوسانگیز نباشد اشکال ندارد لیکن حتى برخى لبخندهاى هنگام مکالمه مىتواند طرف مکالمه را تحت تأثیر قرار دهد. باید مراقبت شود و همینطور چشم در چشم دوختن.
2 ـ رعایت حجاب، لازم، و فرقى بین آنجا و دیگر جاها نیست. ستر صورت و کفّین واجب نیست لیکن اگر وضع صورت و کفین طورى است که محرّک شهوات مىباشد نیز حتى الامکان احتیاط خوب است و گاهى لازم.
3 ـ چادر الزاما واجب نیست، لیکن به شرط اینکه مانتو و امثال آن نمایانگر خصوصیات بدن نباشد و در راه رفتن مثلاً جلب انظار بخصوصیات بدن نشود، و این خیلى دقیق است و بدین جهت است که از قدیم چادر رسم شده است. اگر مانتو و امثال آن به حدّى گشاد باشد که خاصیت چادر را داشته باشد، بى اشکال مىباشد. معمولاً کار خانمها در مراکز ادارى که در تماس با مردان است بسیار دشوار است و چه خوب است در جائى کار کنند که تماس با جنس مخالف نباشد. به امید توفیق همگان در مسیر رضایت حضرت حق جل و علا.
سؤال 119: با عرض سلام و عرض ادب و خسته نباشید خدمت حضرت... احتراما سؤالى براى بنده پیش آمده که خواهشمندم لطف فرموده و به آن جواب دهید: نوجوانى هستم تازه به سن تکلیف رسیده و دیدن نامحرم برایم حرام است امّا متأسفانه هنگامى که به شهرستان مىرویم و به خانه خویشاوندان و یا بستگان مىرویم (مثلاً خالهها و یا عمهها) بعضى از دختران یا همه آنها حجاب و عفت کامل خود را رعایت نمىکنند و این مسئله در حالى است که من نه مىتوانم به خانه آنها نروم، و اگر بروم هم همین مشکل را داریم (اگر نروم مشکلات گِلهگذارى را داریم) با توجه به این مسئله آیا نگاه کردن به آنها در حالى که دختر عفتش را حفظ نکرده اشکال دارد یا خیر؟ اگر اشکال دارد چه کنم؟با کمال تشکر عبد ضعیف خدا...
جواب: قطع رحم نکنید، هر چند با تلفن یا واسطه، از آنها احوالپرسى و دلجوئى کنید. رفتن نزد آنها هم اگر نگاه شما به آنها که نامحرم هستند بقصد شهوت نباشد و نگاه مستمر یا محو در آنها شدن و زُل زدن نباشد، بصورت و دستها تا مچ اشکال ندارد و به سائر اعضا جائز نیست. اگر مىتوانید آنها را با زبان لیّن، نهى از منکر کنید وگرنه، اگر نهى از منکر هیچ اثرى ندارد احتیاطا نگاه نکنید، گرچه در صورت عدم تاثیر نهى از منکر، احتمال جواز هم هست. البته بدون نظر شهوانى، و اگر مىدانید که نگاهتان شهوانى مىشود نگاه نکنید و اگر نگاه نکردن مشکل مىآورد صله رحم را فقط با تلفن و احوالپرسى با واسطه انجام دهید.
سؤال 120: مصافحه مرد اجنبى با زن اجنبیه شرعا جایز است یا نه؟
جواب: جایز نیست مگر از روى پارچه، بدون فشار.
سؤال 121: آیا جایز است شخصى با دخترى رابطه برقرار کند بدون دانستن این رابطه از سوى خانواده دختر بنام اینکه بعد از مدتى مىخواهند با هم در صورت تفاهم ازدواج کنند؟
جواب: رابطه بدون قصد ازدواج فقط به قدر ضرورت باشد. به قصد ازدواج بقدرى که تفاهم معلوم شود، اشکال ندارد، لیکن اساسا به نظر اینجانب ازدواج بدون اطلاع خانواده دختر هم اگر دختر رشد فکرى دارد اشکال ندارد. باید رعایت حرمت اجتماعى دختر، و اذیت نشدن پدر و مادرش بشود. در رساله توضیح هم ذکر کردهایم.
ازدواج سادات با غیرسادات
سؤال 122: محضر مبارک حضرت... سلام علیکم
معروض مىدارد که در منطقه ما مرسوم است که سادات دختران خود را به غیر سید نمىدهند و این باعث شده که اکثر دختران سیده با مشکل افزایش سن روبرو هستند و آیا این جزء شرع مقدّس است یا خیر؟ لطفا نظر فقهى مبارکتان را مرقوم فرمائید.والسلام علیکم و رحمة اللّه سیداحمد...
جواب: همانطور که قبلاً هم گفتهایم این اعتقاد که ظاهرا از طرف دشمنان اهلبیت طرّاحى شده و به شیعه وارد شده است، براى جلوگیرى از تکثیر نسل اهل بیت پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم عنوان شده که تا دختران اهلبیت در خانه بمانند. خداوند به همه عوام ما شعور بیشترى عنایت فرماید. البته همسر سیّد باید احترام سید را محفوظ بدارد. لیکن این معنى نباید موجب ترک ازدواج با آنها شود، اگر گفتند: مراعات احترام همسرت که عالم است بکن! آیا معنایش این است که با افراد عالم ازدواج نکن؟! به هر حال خود پیامبر صلىاللهعلیهوآله دختر سید را به مقداد که غیر سید است به همسرى داد.
فرزندخواندگى
سؤال 123: بسم اللّه الرحمن الرحیم دفتر مرجع محترم...
پس از عرض سلام و احترام خواهشمند است جواب سؤالات زیر را مرقوم بفرمائید.
شخصى برادرش صاحب فرزند نمىشود لذا یکى از فرزندان پسر خود را با توافق خانوادهها، فرزند خوانده برادر خود مىکند و این طفل نیز از کودکى در خانه عموى خود بزرگ مىشود. با توجه به این مطالب:
1 ـ آیا این عمل فى حد نفسه اشکال دارد یا خیر. (با توجه به اینکه طرفین رضایت بر آن داشتهاند)
2 ـ شناسنامه گرفتن براى این فرزند توسط عمو چه حکمى دارد؟
3 ـ اینکه فرزند مذکور به خاطر انس بیشتر با عمو و زندگى کردن با ایشان، در عین اینکه از ماوقع مطلع است به عموى خود (پدر) بگوید و به پدر حقیقى خود (عمو) بگوید آیا این گفتار شرعا اشکال دارد؟
4 ـ آیا در هنگام خواندن صیغه عقد این پسر، (با اینکه خانواده دختر نیز از این جریان مطلع است) عاقد با توجه به شناسنامهاى که نام پدر حقیقى در آن نیامده صیغه را جارى کند، آیا در محرمیت و زوجیت با همسر خدشهاى ایجاد نمىگردد؟والسلام سید على اکبر...
جواب: 1 ـ فى حدّ نفسه اشکالى ندارد. 2 ـ شناسنامه گرفتن به آن صورت از نظر اینجانب جائز نیست زیرا در آینده ممکنست خلط انساب بوجود آید. 3 ـ با توجه به حقیقت مطلب اشکالى ندارد. 4 ـ عقد مزبور هیچگونه اشکالى ندارد.
سؤال 124: یک زوج فاقد فرزند، با چه شرائطى فرزندى را که از پرورشگاه تحویل مىگیرند، مىتواند (نسبت به پدر یا مادر خانواده) محرم نمایند؟
جواب: از طریق شیر دادن یا عقد براى مادر و پدر مرد خانه. تفصیلى دارد.
آمیزش با زن
سؤال 153: احتراما به عرض مىرسانم در زندگى معصومین به مواردى برخوردم که صحت و سقم آنها برایم مشکل است. با عرض پوزش استدعا دارد درصورت امکان ـ که خوب مىدانم سرتان شلوغ است و وقتتان کم ـ این مشکل را حل فرمائید. 1 ـ امام صادق فرمود: زن زیبا، بلغم را قطع و زن سیاه چهره باد سودا را تحریک مىکند = فروع کافى. 2 ـ حضرت على علیهالسلام فرمود: براى بهتر و لذتبخشتر بودن جماع؛ زن کوتاه قد، چهار شانه و گندمگون اختیار کن = مکارم اخلاق. 3 ـ امام کاظم از قول امام باقر مىفرماید: دوست ندارم که تمام دنیا از من باشد ولى یک شب بى زن بخوابم = فروع کافى. 4 ـ عروس را از 4 چیز = لبنیات، سرکه، گشنیز و سیب ترش در هفته اول بر حذر دار که اینها رحم را نازا مىکند = مکارم الاخلاق. 5 ـ حضرت رسول به حضرت على سفارش فرمودند: در اول، وسط و آخر ماه با زنت آمیزش نکن که جنون، جذام و نقصان پدید مىآید. و هنگام آمیزش با زنت حرف نزن که فرزندت دوبین خواهد شد و شیطان از احول خوشش مىآید. و هنگام آمیزش با زنت ایستاده جماع نکن که این کار الاغ است و اگر فرزندى بدنیا بیاید در بستر پول مىکند چون الاغ در همه جا بول مىکند. و هنگام آمیزش با زنت زیر درخت میوهدار جماع نکن که فرزندت جلاد یا آدمکش یا کاهن مىشود. و هنگام آمیزش با زنت در زیر آفتاب جماع نکن که فرزندت در فقر و نکبت مىباشد. و هنگام آمیزش با زنت در پشت بام جماع نکن که فرزندت سائق مىشود.
خلاصه مطالب از این دست زیاد است. اگر همه را بنویسم یک کتاب مىشود. آیا واقعا این روایات و نقلها صحیح است. مثلاً: روایت: اول و وسط و آخر ماه با زنت همبستر نشو والا.... یا روز فلان همبستر نشو....... را چگونه مىشود توجیه کرد....... به پاسخ صریح، کامل و جامع حضرتعالى راهگشاست. ضمنا دستور فرمائید نسخهاى از کتاب استفتائات حضرتعالى را نیز ارسال دارند. با تشکر تهران...
جواب: برخى از این روایات ضعف سند دارند لیکن اصل حکم ذکر شده در آنها نوعا صحیح است، اصل حکم، نه حکمت آن که مثلاً فرزند همچون الاغ مىشود. اجمالاً مسئله نزدیکى از مسائل مهم زندگى است و در آرامش اعصاب تأثیر مهمى دارد.بسیارى از ناراحتىهاى عصبى مردان و زنان مربوط به عدم التذاذ جنسى است چنانکه خیلى از آشوبهاى دوران جوانى نیز از همین جاست، همه آشوبها که براساس تفکر و اندیشه صحیح نیست. توضیح برخى از مسائل ذکر شده تفصیلى مىخواهد که در فرصت این نامه نیست.
سؤال 125: آیا در ضمن عقد دایم جایز است شرط شود که در فاصله زمانى بین عقد تا عروسى زوج با زوجه آمیزش و دخول نکند یا خیر؟ و عقد دایمى که چنین شرطى در ضمن آن شده است صحیح یا باطل است؟ (خواه این شرط از طرف زوجه یا زوج یا هر دو باشد)
جواب: بنظر اینجانب شرط صحیح و عقد هم صحیح مىباشد.
سؤال 126: اگر در فاصله زمانى بین عقد تا عروسى، شوهر با آمیزش نکردن با زن شرعى خود به حرام دچار شود، آیا واجب است که زن خودش را براى آمیزش در اختیار شوهر قرار دهد؟ (با عنایت به اینکه زن در فاصله فوق در خانه پدرش زندگى مىکند)
جواب: اگر شرط عدم آمیزش نشده باشد (هر چند به صورت شرط بنائى مثل اینکه عقد بر اساس مرسوم بنا شود، و مرسوم اینست) واجب است.
سؤال 127: خدمت حضرت... سلام علیکم
مرد متأهل دخترى را فریب داده با این عنوان که مدّتى متعه مىکنم تا بعدها و تدریجا همسر اوّلىام را راضى مىکنم و به اتفاق به یکى از دفاتر ازدواج رسمى مىرویم و به عقد دائم در مىآورم حالیه معلوم مىشود که صیغه موقت نیز جارى نشده و از طریق زنا و عمل نامشروع دختر مذکور حامله مىباشد 1 ـ آیا چنین خانم عدّه دارد که لفظا و شفاها مرد به زن گفت من تو را رها مىکنم بفرمائید عدّهاش چند مدّت است 2 ـ از اینکه به وضوح و روشن معلوم است که بچّه از زنا مىباشد و زن که دختر بوده و فریب خورده با این اوضاع عدّه دارد یا خیر و زن مىتواند ازدواج کند یا خیر.
جواب: از طرف مرد حکم زنا را دارد. زن که فکر مىکرده عقد خوانده شده براى او حلال است حکم وطى شبهه دارد، و عدّه دارد. عده عقد موقت دو حیض مىباشد. و مرد که عالم بوده حکم زنا باید بر او اجرا شود. زن مىتواند شکایت کند اگر بتواند ثابت کند.
سؤال 128: آیا نزدیکى از دُبُر با زن شرعى که حایض نیست جایز است یا خیر؟
جواب: حرام نیست لیکن کراهت شدیده دارد.
سؤال 129: محضر مبارک حضرت آیت اللّه... سلام علیکم
اگر شخصى از دبر زوجه خویش مواقعه نماید آیا: اولاً: این عمل دخول تلقى مىگردد یا خیر؟ ثانیا: آیا زوجه پس از این عمل مىتواند به بهانه حق حبس، از تمکین خوددارى نماید یا آنکه این نحوه دخول مسقط حق حبس بوده و زوجه ضمن تمکین بایستى مهریه خویش را مطالبه نماید؟ کاظم...
جواب: عمل مزبور دخول حساب مىشود. و مسقط حق حبس است، و باید مطالبه مهر نماید. و اگر مرد، مهریه را نمىپردازد زن حق شکایت دارد. و با نظر قاضى مىتواند تا گرفتن مهریه از ادامه تمکین خوددارى کند.
بیمارىهاى جنینى و مسائل ژنتیک
سؤال 130: محضر مبارک... سلام علیکم
اگر زن و شوهرى بچهدار نشوند و مشکل از طرف زن باشد یعنى زن تخمک نداشته باشد آیا مىشود تخمک زن اجنبى را گرفت و با نطفه آن مرد جنین درست کرد. و آیا جنین را مىشود با عمل جراحى لاپراسکپى وارد رحم همسر آن مرد کرد.
در حالى که گرفتن نطفه مرد توسط خود او در بیمارستان شریعتى انجام مىشود. و راه بچهدار شدن هم بوسیله عمل جراحى امکانپذیر است و دکتر هم بدون قصد تلذذ این کار مىکند لطفا پاسخ این سوال را مرقوم بفرمائید چون مسئله روز و مختص عموم مردم است.
ادام اللّه بقائکم الشریف سید على...
جواب: 1 ـ عمل لاپراسکپى بصورت فوق، اشکال ندارد.
2 ـ اگر نداشتن بچه براى شخص حقیقة حرج است که ظاهرا اینطور است. که چه بسا موجب افسردگى و بهم خوردن اساس خانواده میشود، گرفتن نطفه در صورت حرج هر چند بصورت استمنا جائز است، به شرط اینکه راه حلال امکانپذیر نباشد.
سؤال 131: نظر به اینکه مرکز تحقیقات محیط زیست دانشگاه قم به منظور نگهدارى و توسعه و ترمیم محیط زیست با استفاده از دانشمندان حوزه و دانشگاه در زمینه عوامل زیست محیطى و مبانى فقهى و حقوقى آن به تحقیق اشتغال دارد. لطفا جهت آشنایى با دیدگاههاى فقهى حضرتعالى، پرسشهاى زیرا را پاسخ دهید.
1. خرید و فروش نمونههاى بیولوژیکى انسان چه حکمى دارد؟
جواب: به نظر اینجانب اشکالى ندارد هر چند بهتر است پول در برابر مقدمات حلال یا حق اختصاص باشد نظر به رعایت فتاواى مشهور. در بحث بیع، مفصلا در این باره صحبت کردهایم.
2. تولید جنینهاى انسانى در لوله آزمایش، براى استفادههاى متفاوت چه حکمى دارد؟
جواب: اشکالى ندارد، البته مقدمات باید حلال باشد.
3. جلوگیرى از تولد افراد مبتلا به بیمارىهاى ژنتیکى مانند ایدز و... چه حکمى دارد؟
جواب: تا قبل از ولوج روح اشکال ندارد.
4. پیوند اعضاى حیوان به انسان چه حکمى دارد؟
جواب: اشکالى ندارد و اگر از حیوان نجس العین هم باشد همینکه پیوند خورد پاک است و جزء بدن انسان محسوب مىشود.
5. وارد کردن ژنهاى جدید به بدن انسان با نتایج وراثتى و غیر وراثتى چه حکمى دارد؟
جواب: اگر ضرر مهمى براى شخص نداشته باشد اشکالى ندارد.
6. انتقال ژنهاى حیوانات و سایر موجودات زنده به انسان با نتایج وراثتى و غیر وراثتى چه حکمى دارد؟
جواب: اگر ضرر مهمى نداشته باشد اشکالى ندارد.
محضر مبارک حضرت آیت اللّه... سلام علیکم
1 ـ آیا تلقیح مصنوعى شرعا عملى مباح و مجاز، یا اقدامى حرام است؟
جواب: اصل کار جائز است، موارد مختلف است.
2 ـ تلقیح نطفه یا اسپرم زوج در رحم زوجه از طریق شوهر یا پزشک معالج جایز است یا خیر؟
جواب: بوسیله شوهر جائز است. بوسیله اجنبى اگر مستلزم حرامى چون نظر نباشد و یا ضرورت باشد جائز است.
3 ـ تلقیح نطفه حاصل از تخمک و اسپرم زن و شوهر به رحم زن دیگر (بیگانه) یا رحم زن دیگر همان مرد (زن دوم) جایز است یا خیر؟
جواب: تثبیت نطفه مرد در رحم اجنبّه جائز نیست و این ربطى به مفهوم زنا هم ندارد، اما در رحم زن دوم خودش اشکال ندارد، نسبت به تخمک زن هم ظاهرا جائز مىباشد.
4 ـ تقویت اسپرم مرد به کمک اسپرم مرد دیگر یا بدون استفاده از اسپرم مرد دیگر (با امکانات پزشکى) جایز است یا خیر؟
جواب: گفته شد که قرار دادن اسپرم مرد در رحم زن اجنبیه جایز نیست.
5 ـ تلقیح نطفه یا اسپرم بیگانه در رحم زن شوهردار یا بىشوهر شرعا مجاز است یا خیر؟ طفل حاصل از این نوع تلقیح از حیث ابوت به چه کسى منسوب است؟ آیا ولدالزنا در این نوع تلقیح ثابت مىشود یا خیر؟
جواب: 1 ـ جایز نیست، طفل منسوب به صاحب نطفه است، از نظر ارث اگر با علم به حرمت انجام شود حکم ولدالزنا را دارد. که از یکدیگر ارث نمىبرند.
6 ـ در صورتیکه تلقیح مصنوعى با اسپرم بیگانه را عملى حرام بدانیم آیا از این عمل حرام طفل مشروع حاصل مىشود؟
جواب: از بالا معلوم شد.
7 ـ اگر نطفه مردى با تخمک زوجه بعد از ترکیب در رحم اجاره یا عاریهاى (زن دیگرى غیر از صاحب تخمک) پیوند شود و جنینى در رحم عاریهاى یا اجارهاى رشد کند و متولد شود شرعا جایز است یا خیر؟ و چه رابطهاى از نظر نسب و آثار حقوقى و شرعى با صاحب اسپرم و تخمک و صاحب رحم اجارهاى یا عاریهاى و فرزندان وى یا شوهرش دارند؟
جواب: اجاره یا عاریه رحم هیچ مجوز شرعى بلکه عقلایى هم ندارد و حکم زنا را دارد مگر در جهل به مسئله.
8 ـ آیا اهدا یا خرید و فروش نطفه براى تلقیح شرعا جایز است یا خیر؟
جواب: براى تلقیح حلال ظاهرا جایز است.
9 ـ تلقیح تخمک زن بیگانه به رحم زن عقیم شرعا جایز است یا خیر؟
جواب: ظاهرا اشکالى ندارد.
10 ـ در تلقیح مصنوعى با اسپرم شوهر ممکن است بعد از اخذ اسپرم شوهر براى تلقیح، به علل مختلف از جمله نقص وسایل پزشکى، تأخیر ناخواسته در اخذ تخمک زوجه ایجاد شود و در این فاصله شوهر فوت کند. و تلقیح بعد از فوت زوج صورت گیرد، در اینجا این سؤال مطرح است که آیا طفل ناشى از این تلقیح به زوج منسوب است و از وى ارث خواهد برد یا خیر؟
جواب: ظاهرا فرزند هم منسوب به اوست و ارث هم ثابت است.
سؤال 132: محضر مبارک.... سلام علیکم
احتراما در صورت مصلحت به سؤالات ذیل پاسخ فرمایید.
الف) سؤال اول مربوط به ناهنجارىها و بیمارىهاى مادرزادى جنینى است که تشخیص آن در دوران باردارى در جنین قطعى است و داشتن و نگهداشتن چنین فرزندى موجب مشقت و زحمت شدید والدین خواهد بود و تولد چنین کودک معلول و ناقص الخلقه که دچار عقبماندگى ذهنى و یا جسمى شدید مىباشد و به شدت بیمار خواهد بود و از بدو تولد تا پایان عمر در وضع مشقتبارى به سر مىبرد، سبب عسر و حرج براى پدر و مادر مىگردد به طورى که زن و شوهر درخواست سقط جنین مىنماید.
1 ـ میکروسفالى (کوچکى سر) که نهایتا منجر به کاهش رشد مغز و کوچکى مغز و سر مىشود و در صورت تولد، طفل دچار عقبماندگى ذهنى شدید خواهد شد.
2 ـ هیدروسفالى که آب داخل حفرات مغزى بیشتر از حد معمول است به طورى که منجر به کاهش رشد قشر مغز مىگردد و در صورت تولد، عقبماندگى ذهنى خواهد داشت.
3 ـ عدم تشکیل دیواره شکم: بیرون بودن احشاء از شکم.
4 ـ اسپیناپیفید (باز و بسته) که سطح خارجى ستون فقرات دفاعى تشکیل نمىشود و نخاع از ستون فقرات بیرون زده یا دیده مىشود و یا توسط لایهاى از پوست پوشیده شده است و در صورت تولد طفل دچار فلج اندامها خواهد بود.
5 ـ ناهنجارىهاى ژنتیکى نظیر سندرم داون که کروموزم 21 به جاى دو عدد سه تا مىباشد و در صورت تولد، منجر به عقبماندگى ذهنى و مشکلات جسمى خواهد شد.
6 ـ هموفیلى و تالاسمى ماژور.
7 ـ بیمارىهاى عفونى نظیر سرخجه و توکسوپلاسموز که مادر در حاملگى مبتلا گردیده و آزمایشهاى تکمیلى وجود قطعى بیمارى در جنین را مشخص مىنماید.
ب) در مورد سؤال دوم که مربوط به مواردى است که جنین مبتلا به ناهنجارىهایى مىباشد که مغایر با حیات پس از تولد مىباشد و امکان تشخیص قطعى آن در دوران حاملگى وجود دارد، با توجه به این که بیشتر این نوع ناهنجارىها پس از چهار ماه تشخیص داده مىشود، و با توجه به اینکه در پایان این حاملگى قطع نظر از مدت زمانى که حاملگى به طول کشیده باشد قطعا جنین پس از تولد و یا مدت کوتاهى بعد از تولد علیرغم اقدامات پزشکى خواهد مرد و فقط مشقت و رنج دوران حاملگى و عوارض باردارى براى مادر وجود دارد و ضمنا حاملگى بىحاصل که مادر در نهایت از وضعیت حاملگى خود مطلع است که عاقبتى جز مرگ براى جنین وى متصور نیست، نگهداشتن و پرورش چنین جنینى در رحم براى مادر موجب عسر و حرج در طى دوران باردارى مىباشد و رنج و مشقت جسمى و روحى براى زوجین دارد به طورى که زن و شوهر درخواست ختم باردارى مىنمایند. در این موارد حیات جنین فقط منوط به رابطه خونى جنین با مادر است و در بعضى موارد مثل هیدورپس حتى جنین در داخل شکم مادر در ماههاى پایان حاملگى ممکن است بمیرد. حال این سؤال مطرح است آیا ختم باردارى در زمان تشخیص قطعى (قبل و پس از چهار ماه) امکانپذیر مىباشد لازم به ذکر است که موارد بیمارىهاى فوق محدود مىباشد و چند مورد آن به شرح زیر است:1 ـ هیدروپس فتالیس: تمامى حفرات بدن جنین نظیر شکم و قفسه سینه و مغز و غیره آب آورده و اعضاى بدن متورم مىشود. 2 ـ تریزومى 18 که کروموزم شماره 18 جنین به جاى دو عدد سه عدد مىبشد و تریزومى 13 که کروموزم 13 جنین به جاى دو عدد سه عدد مىباشد که منجر به ناهنجارىهاى شدید مغایر با حیات مىشود. 3 ـ آنانسفالى (جنین بدون سر و مغز). 4 ـ کلیههاى پلى کیستیک: که کلیههاى جنین بزرگتر از حد عادى و داراى کیستهاى متعدد و فاقد عملکرد مىباشد. 5 ـ آژنزى کلیهها: که کلیههاى جنین تشکیل نمىگردد. 6 ـ عدم وجود حجاب حاجز: که رودهها و کبد و احشاء داخل شکم وارد قفسه سینه شده و جلوگیرى از رشد ریهها مىنماید. 7 ـ ناهنجارىهاى متعدد در اعضاى حیاتى جنین. 8 ـ ناهنجارىهاى متعدد در قسمتهاى مختلف سیستم عصبى مرکزى. 9 ـ آژنزى ریه: عدم تشکیل ریهها.با تشکر اصغر...
جواب: در کلیه موارد فوق و مشابه آن، تا قبل از دمیده شدن روح ختم باردارى جائز است ولى دیه آن طبق آنچه که در رساله توضیح المسائل گفتهایم (مسئله 3136) به ورثه دیگر پرداخت شود و مىتواند خرج سائر فرزندان و ورثه را به نیّت اداءِ دیه انجام دهید، البته اگر کبیر هستید با اطلاع و قبول آنها باشد، هر چند اجمالاً گفته شود بابت بدهى که بشما داریم. و اما پس از دمیدن شدن روح بهیچوجه جائز نیست و قتل نفس حساب مىشود، و قتل نفس با عسر و حرج قاتل یا مقتول جائز نمىشود. و اینکه احیانا گفته مىشود چنین جنینى حیات انسانى و حیوانى ندارد و فقط حیات گیاهى دارد صحیح نیست، اینگونه فرزندها هم احساس درد و رنج مىکنند و حیات حیوانى بلکه انسانى هم دارند هر چند ناقص. و اما زمان دمیده شدن روح دقیقا مشخص نیست لیکن مشهور آنستکه پس از گذشت چهار ماه است، احتمالاً مزاجها مختلف است، و اگر از راه آزمایش و علائم مختلف، معلوم نشد مىتوان استصحاب حالت سابقه نمود. واللّه العالم
سؤال 133: حضرت.... لطفا بفرمائید:
1 ـ تشخیص خطر اساسى بر جان مادر به عهده مادر است یا پزشک؟ معیار چیست؟ در باردارى متضمن خطر جدى تنها اوضاع و احوال و شرایط قبل از زایمان معیار است یا اوضاع و احوال و شرایط پس از زایمان هم مىتواند مبناى تصمیم قرار گیرد؟
جواب: میزان احساس خطر خود مادر است لیکن از گفته پزشک هم احساس مزبور پیدا مىشود، قبل و بعد از زایمان هم فرقى ندارند.
2 ـ چنانچه احراز شود ادامه باردارى منجر به بروز صدمه دائمى شدید براى سلامت جسمى یا روحى زن باردار (حرج کامل) خواهد شد قبل از ولوج روح سقط جنین جایز است یا خیر؟ پس از ولوج روح چطور؟
جواب: پیش از ولوج روح جائز است. با پرداخت دیه. و نه بعد از ولوج.
نگاه داماد به مادر زن
آنچه در این بخش مطرح مىشود مسأله جواز نظر به مادر همسر و به اصطلاح محرم بودن مادر زن با داماد است که در آیات مربوط به حجاب اصلاً بحثى از آن به میان نیامده و دلیل واضحى هم وجود ندارد که مادر زن با داماد خود محرم باشد. از این رو در این فصل بر آنیم تا مبانى نظرى این مسأله را به بوته نقد گذاشته و با یک بررسى اجمالى و در عین حال دقیق در ادله مربوطه، روشن سازیم که آیا واقعا داماد با مادر همسر خود محرم است یا خیر؟ و آیا یک مرد مىتواند همانگونه که به مادر خود مىنگرد به مادر زن خود نگاه کند؟
لازم به ذکر است که مطالب این بخش سابقا توسط این قلم و در جزوهاى تحت عنوان « محرمیت مادر زن؟! » نگارش یافت و نگارنده آن را به بعضى از آیات عظام و علما نیز اراه نموده است که نوعا از طرف علماء اشکالى به مطالب مطروحه وارد نگردید. و تنها جوابى که شنیده شد این بود که آقایان علماء در این مسأله به سیره تمسک مىکنند. و اگرچه در نسخه اصلى این نوشتار به سیره و عدم دلالت آن اشاره شده بود اما مثل اینکه بیان ما در آن قسمت مکفى نبوده است از این رو در اینجا سعى بر آن است تا در طى این نوشتار دلیل سیره را بیشتر بررسى کرده و اشکالات وارد بر آن را بهتر روشن سازیم.
قبل از ورود به اصل بحث ذکر این نکته لازم است که واژه محرمیت داراى دو معناى متفاوت است.
1 ـ محرمیت به معناى حرمت ازدواج که معمولاً فقهاى متقدم و متأخر در کتب فقهى خود هر کجا که از محارم نام مىبرند مراد همین معنا است یعنى زنهایى که انسان نمىتواند با آنها ازدواج نماید.
2 ـ محرمیت به معناى عرفى آن یعنى جواز نظر به یکدیگر که در این معنا هر گاه گفتهایم شود فلان زن با انسان محرم است مراد آن است که انسان مىتواند به او نگاه کند آنگونه که به مادر و خواهر خود مىنگرد و آن زن هم حق دارد زینتهاى خود را در برابر این مرد محرم آشکار سازد.
و البته تلازمى هم بین این دو معنا وجود ندارد یعنى اینطور نیست که با هر کس ازدواج حرام شد جواز نظر به او مسلّم بشود بلکه مواردى وجود دارد که ازدواج با بعضى از زنان حرام است یعنى محرمیت به معناى اول محقق است اما محرمیت به معناى دوم و جواز نظر به او موجود نیست.
پس مىگوییم: در قرآن کریم تنها در یک آیه از مادر زن نام برده شده است و آن آیه 23 سوره نساء مىباشد که مىفرماید: حرمت علیکم امهاتکم و بنائکم و اخواتکم و عماتکم و خالاتکم و بنات الاخ و بنات الاخت و امهاتکم الاتى ارضعنکم و اخواتکم من الرضاعة و امهات نسائکم و ربائبکم الاتى فى حجورکم من نسائکم الاتى دخلتم بهن فان لم تکونوا دخلتم بهن فلا جناح علیکم و حلائل ابنائکم الذین من اصلابکم و ان تجمعوا بین الاختین الا ما قد سلف ان اللّه کان غفورا رحیما.
یعنى حرام است بر شما ازدواج با مادر و دختر و خواهر و عمه و خاله و برادر زاده و خواهر زاده و مادرانى که به شما شیر دادهاند و خواهر رضاعى و مادر همسر و دختر همسرى که با او آمیزش داشتهاید و اگر آمیزش نکرده باشید بر شما باکى نیست و زنِ پسران اصلى شما (نه فرزند خواندهها) و همین طور با دو خواهر یکجا ازدواج کردن ممنوع است مگر آنچه در زمان جاهلیت بوده و خداوند آمرزنده و مهربان است.
آنچه از سیاق آیه قبل و بعد از این آیه معلوم مىشود اینکه مراد از محرمیت در این آیه شریفه همان محرمیت به معناى اول یعنى حرمت ازدواج است زیرا آیه قبل از این آیه در مورد ازدواج بوده و از به نکاح در آوردن زن پدر نهى مىکند که: ولا تنکحوا ما نکح آباؤکم من النساء الا ما قد سلف و در آیات بعد هم پیرامون مسأله نکاح و ازدواج مطالبى بیان مىفرماید. علاوه بر اینکه در این آیه شریفه، حرمت به ذات تعلق گرفته و این امر مستلزم اشکالاتى است زیرا حرام شدن ذات معناى موجهى ندارد پس حتما باید یک قید محذوفى در تقدیر باشد تا معناى آیه کامل گردد مثل کلمه نکاح یا استمتاع و امثال آن. پس حرّمت علیکم امهاتکم در واقع یعنى حرّمت علیکم نکاح امهاتکم. چنانچه مرحوم علامه طباطبائى (ره) در تفسیر المیزان در ذیل این آیه شریفه مىفرمایند: مراد از تحریم مادران و سایر اشخاص نامبرده، حرمت ازدواج با ایشان است همانطور که از اطلاق کلام به مناسبت حکم و موضوع بدست مىآید چنانچه در آیه حرّمت علیکم المیتة و الدم. پیداست که حرمت خوردن آن مدّ نظر است... پس حق آن است که در آیه تقدیرى بگیریم که معنى و طى را برساند نه رشته زناشویى و به اقتضاى ادب قرآن از تصریح به آن خوددارى شده است.
پس آیه شریفه فوق مربوط به بیان این نکته است که ازدواج با گروهى از زنان حرام است و از آن جمله مادر ـ دختر ـ خواهر ـ عمه ـ خاله ـ دختر خواهر ـ دختر برادر ـ مادر رضاعى انسان ـ خواهر رضاعى ـ مادر زن ـ دختر زن در صورتى که به دخول شده باشد ـ زنِ پسر (عروس) ـ جمع بین دو خواهر. اما همانطورى که گفته شد حرمت ازدواج با جواز نظر دو امر جدا هستند و ملازمهاى بین این دو وجود ندارد یعنى نمىشود گفت هر کس که ازدواج با او حرام شد جایز است به او نگاه هم کرد زیرا بسیارى از زنان هستند که ازدواج با آنها حرام است اما با این حال محرَم هم نیستند یعنى نمىشود به آنها نگاه کرد از آن جمله:
1 ـ زنى را که در عدّه عقد کرده باشند به اتفاق همه فقها حرام ابدى مىشود ولى مع ذلک کسى نگفته که مىشود به او نگاه کرد.
2 ـ زنى را که در حالِ احرام حج عقد کنند حرام مؤبد مىشود اما جواز نظر محرمانه به او بدنبال نمىآید.
3 ـ اگر با پسرى لواط شد دختر و مادر و خواهر او بر لواط کننده حرام ابدى است اما با این حال لواط کننده حق نگاه کردن به آنها را هم ندارد و باصطلاح محرم عرفى نمىشود.
4 ـ اگر کسى با زنى زنا کند بعدا حق ندارد با دختر یا مادر او ازدواج نماید در حالى که این امر مستلزم محرمیت به معناى جواز نظر هم نیست.
5 ـ خواهر زن که ازدواج با او جمعا حرام است.
بنابراین ملازمهاى بین حرمت ازدواج و جواز نگاه وجود ندارد و لذا این آیه شریفه تنها دلالتى که دارد آن است که ازدواج با مادر زن حرام است اما اینکه آیا مىشود به او نگاه کرد یا نه امرى است مسکوت عنه که در این آیه نسبت به آن مطلبى عنوان نشده است.
ان قلت: اگر کسى اشکال کرده و بگوید سیاق آیه افرادى را ذکر کرده که با انسان محرم به معناى دوم هستند و جایز است به آنها نگاه کرد مثل مادر ـ خواهر ـ دختر ـ عمه و خاله و... پس ذکر مادر زن در این بین نیز نشان از آن دارد که مادر همسر هم مانند مادر و خواهر خود انسان بوده و همانطورى که نگاه کردن به مادر و خواهر جایز است نگاه به مادر همسر هم جایز است.
قلت: در جواب مىگوییم همانگونه که گفته شد این آیه اصلاً در مقام بیان این امر نیست که به چه کسى مىشود نگاه کرد و به چه کسى نمىشود و ذکر مادر زن در این میان نیز دلالتى بر محرمیت مادر همسر با داماد به معناى جواز نظر داماد به او ندارد زیرا خواهر زن هم در این آیه ذکر شده و باتفاق فقها خواهر زن محرم نیست و نمىشود به او نگاه محرمانه نمود. پس نهایت چیزى که از این آیه شریفه استفاده مىشود حرمت ازدواج با مادر همسر و سایر افراد مذکوره دیگر است و انسان به آنها نگاه کند نیز از این آیه استفاده نمىشود بلکه از آیه 31 سوره نور که وجوب حجاب را بیان کرده و موارد استثناء شده را ذکر فرمود، نامى از مادر زن نیست و بعبارت دیگر اینکه آن آیهاى که دلالت بر محرمیت مادر و خواهر و دختر و خاله و عمه و... دارد نسبت به مادر همسر ساکت است.
آیه 31 سوره نور مىفرماید: قل للمؤمنات یغضض من ابصارهن و یحفظن فروجهن و لا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها و لیضر بن بخمرهنّ على جیوبهن ولا یبدین زینتهن الا لبعولتهن او آبائهن او آباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن او اخوانهن او بنى اخوانهن او بنى اخواتهن او نسائهن او ما ملکت ایمانهن او التابعین غیر اولى الاربة من الرجال او الطفل الذین لم یظهروا على عورات النساء ولا یضربن بارجلهن لیعلم ما یخفین من زینتهن و توبوا الى اللّه جمیعا ایّه المؤمنون لعلکم تفلحون.
یعنى به زنان با ایمان بگو چشم از نگاه به مردان اجنبى فرو بندند و دامن خویش را حفظ کنند و زینت خویش جز آنچه آشکار است را آشکار نکنند و باید که روپوشهایشان را به گریبانها کنند و زینت خویش را نمایان نکنند مگر براى شوهران یا پدران یا پدرشوهران یا پسران یا پسر شوهران یا برادران یا خواهرزادگان یا برادر زادگان و یا زنان هم کیش و یا آنچه مالک آن شدهاند یا مردانى که دیگر میل به زن ندارند و یا کودکانى که از اسرار زنان بى خبرند و بگو که پاى خویش را بر زمین نکوبند که آنچه از زینتشان پنهان است آشکار نشود. اى مؤمنان همگى بسوى خدا توبه برید شاید رستگار شوید.
در این آیه شریفه خداوند حکم مىفرماید که زنهاى مؤمن چشم خود را از حرام ببندند و دامن خود را از گناه حفظ کنند و زینتهاى خود را آشکار نسازند مگر آنها که خود آشکار است (وجه و کفین) و چادرهاى خود را بر سر و سینه بیاندازند و زینت خود را آشکار نکنند مگر براى شوهر ـ پدر ـ پدرشوهر ـ پسر ـ پسر شوهر ـ برادر ـ پسر برادر ـ پسر خواهر ـ زنهاى مؤمن هم کیش ـ کنیزان و بردگان خود ـ مردان خنثى و کسانیکه فاقد میل به زنان هستند و پسر بچه نابالغ.
بنابراین از آیه شریفه معلوم مىشود که زن مىتواند در برابر این گروه نامبرده زینتهاى خود را آشکار کند و آنها هم متقابلاً مىتوانند به محارم خود نگاه کنند اما در این آیه نامى از داماد نیست و این مطلب عنوان نشده که زن مسلمان مىتواند زینت خود را در برابر شوهر دخترش نیز آشکار سازد لذا از این آیه هم استفاده نمىشود که داماد حق داشته باشد که به مادر زن خود نگاه کند.
لازم به ذکر است که در بررسى آیات مىبایست ظرف زمانى آیه را مدّ نظر قرار داشت. توضیح اینکه اگر ما در ظرف زمانى کنونى بخواهیم این مطلب را تحلیل کنیم براى ما این امر مشکل خواهد بود که بپذیریم مادر همسر با داماد محرم نباشد چرا که تاکنون هر چه شنیدهایم بر خلاف این بوده است و لذا قبول این امر دشوار مىنماید اما اگر خود را در ظرف زمانى سال پنجم هجرى و سالِ نزول این آیه قرار دهیم خواهیم دید که تا دیروز زنان بدون پوشش اسلامى و چادر در مجامع عمومى و کوچه و بازار و مسجد و... حاضر مىشدند. و امروز این آیه نازل شده و به زنان یک دستور جدید مىدهد که: و لیضربن بخمرهن على جیوبهن... باید که زنان خود را از نامحرم بپوشانند ولا یبدین زینتهن الا... براى افرادى که بطور مشخص و معین ذکر شدهاند. واضح است که این آیه شریفه در مقام تشریع و قانونگذارى است و وقتى که زنان صدر اسلام را خطاب مىکند که باید پوشیده باشند و آنگاه افرادى را استثناء کرده و اجازه مىدهد که زن در برابر آنها بطور متعارف و عادى و بدون پوشش و چادر حاضر شود و با این حال اسمى از داماد یعنى شوهر دختر برده نشده، این امر چه وجهى مىتواند داشته باشد؟ آیا بعد از نزول این آیه زنى بوده که سؤال کند پس تکلیف ما در برابر دامادمان چه مىشود؟ آیا اصلاً جایى براى پوشش بوده است؟ و اصولاً اگر کسى چنین سؤالى مىکرد با چه جوابى روبرو مىشد؟
ان قلت: اگر کسى اشکال کرده و بگوید در آیات 173 سوره بقره و 115 سوره نحل آمده است: انمّاحرم علیکم المیتة و الدم و لحم الخنزیر... یعنى بر شما حرام شده مردار و خون و گوشت و خوک. و در آیه 145 سوره انعام مىفرماید: قل لا اجد فى ما اوحى الىّ محرما على طاعم یطعمه الا ان یکون میتة او دما مسفوحا او لحم خنزیر فانه رجس... یعنى اى پیامبر به مردم بگو در چیزهایى که به من وحى شده حرامى نیافتم مگر مردار خون و گوشت خوک که اینها پلیدند.
واضح است که این آیات شریفه در مقام حصر نیستند چرا که غیر از این سه مورد محرمات کثیر دیگرى هم وجود دارند بعضى از اهل سنت همین استدلال را کرده و حکم به اباحه وحوش و سباع و درندهگان نمودهاند و دلیل خود را هم همین آیات ذکر کردهاند! در حالى که این گونه مشى و برداشت از آیات قرآن صحیح نیست چرا که حکم بسیارى از امور در روایات مطرح شده است و حصر در آیه هم حصر حقیقى نیست بلکه حصر اضافى است.
قلت: در جواب از این اشکال باید بگوییم البته اگر ادله دیگرى اعم از آیه یا روایت ولو ضعیف وجود مىداشت که حکم ارتباط و محرمیت مادر زن و داماد را صراحتا ذکر کند مسأله تمام شده اعلام مىشد کما اینکه در مورد محارم رضاعى که در آیه ذکر نشدهاند روایات متعددى وجود دارند که دلالت بر مقصود مىکنند اما همانگونه که یادآور شدیم نه در آیه دیگرى از قرآن به مسأله مورد بحث ما اشاره شده است و نه روایتى داریم که صریح یا ظاهر آن دلالت بر جواز نظر داماد به مادر زن و جواز آشکار کردن زینت توسط مادر همسر در برابر داماد داشته باشد.
روایاتى هم که در این مورد وجود دارند همه ناظر به همان حرمت ازدواج مىباشند نه مسأله محرمیت و جواز نگاه کردن داماد به مادر همسرِ خود. (چنانچه خواهد آمد) بنابراین همانگونه که گفته شد آیه 31 سوره نور در مقام تشریع و قانونگذارى است و امروز صبح (در ظرف زمانى سال پنجم هجرى) که آیه شریفه نازل شد زنان مسلمان وظیفه خود را دانستند که حجاب واجب است و در ضمن یک سرى افراد مثل شوهر ـ پدر و پسر و برادر و... کسانىاند که مىشود زینتها را در برابر آنها نمایان ساخت و مع ذلک نامى هم از داماد در کار نیست در حالى که جایگاه داماد کمتر از ملک یمین و بردگان یا کمتر از اطفال و مردان خصى و مجبوب نیست که در آیه شریفه از آنها صراحتا نام برده شود.
علاوه بر این وجهى هم نداشته که زنى سؤال کند پس داماد چه؟ و اگر هم سؤال مىکرد جواب مىشنید که مگر آیه را توجه نکردى؟ و اگر هم چنین پرسش و پاسخى مطرح شده بود قطعا به ما مىرسید تا حکم محرمیت مادر زن و داماد بطور قطع مسجل شود در حالى که این امر نیز منتفى است.
مؤید این معنا آن است که فقهاى شیعه در بحث حرمت ازدواج با مادر زن اختلاف نظر دارند که آیا ازدواج با مادر زن مطلقا حرام است یا اینکه تنها در صورت دخول به دختر، ازدواج با مادرش حرام و در صورت عدم دخول ازدواج با مادر او اشکال ندارد؟
آنچه از ملاحظه کلمات فقها و از تدبر در روایات بدست مىآید این است که بعضى از فقهاى امامیه بر این عقیده بودهاند که ازدواج با مادر زن در صورتى که به دخترش دخول نشده باشد جایز است چنانچه مرحوم ابن ابى عقیل و شیخ صدوق و من لا یحضره الفیه صریحا فتوا به جواز دادهاند و ابن جنید و علامه حلى در مختلف توقف کردهاند.
و البته روایاتى هم بر طبق این حکم وجود دارد و اگرچه بعضى از بزرگان مانند شیخ طوسى در تهذیب این روایات را طرح کرده و از درجه اعتبار ساقط نمودهاند و دلیل خود را مخالفت این روایات با قرآن دانستهاند اما ظاهرا مخالفتى بین این روایات با قرآن وجود ندارد زیرا در آیه شریفه تصریح شده بود: و امهات نسائکم و ربائبکم الاتى فى حجورکم من نسائکم الاتى دخلتم بهن فان لم تکونوا دخلتم بهن فلا جناح علیکم 74 و همانگونه که قید دخول قطعا به جمله دوم راجع است اما امکان رجوع آن به جمله اول نیز وجود دارد چنانچه از بعضى از صحابه هم نقل شده است اختلافى است و احتمال هر دو هم وجود دارد ما نمىتوانیم این روایات را مخالف قرآن تلقى کنیم. به عبارت دیگر اینکه مراد از مخالفت روایات با قرآن که موجب سقوط آنها از درجه اعتبار مىشود مخالفت به نحو تباین کلى و امثال آن است نه مخالفت از نوع عموم و خصوص یا اطلاق و تقیید و امثال آن. چنانچه علامه در مختلف مىگوید: انا نمنع معارضتهما للکتاب فان الاصل فى الوصف والشرط و ان کان الرجوع الى الاخیر الا انه یمکن العود فیهما الى الجملتین معا و هذان الحدیثان قویان [منظورشان صحیحه جمیل بن دراج و حماد بن عثمان است که دلالت بر جواز دارند] لا یبعد عندى العمل بهما و ما ذکره من تعذر الرجوع الى الجملتین ضعیف و بالجملة فنحن فى هذه المسألة من المتوقفین الا ان الترجیح للتحریم عملاً بالاحتیاط و بفتوى الاکثر من الاصحاب.
البته انصاف آن است که در طرح این روایات مىتوانیم به اعراض مشهور از آنها و به معارض بودن آنها با روایات مشهورتر تمسک نماییم.
در هر حال اصل این مسأله اختلافى است چنانچه علامه در مختلف مىگوید: المشهور عند علمائنا اجمع الا ابن ابى عقیل تحریم ام الزوجة مؤبدا سواء دخل بالبنت او لا... و قال ابن ابى عقیل قال اللّه تعالى و امهات نسائکم و ربائبکم الاتى... دخلتم بهن... فالشرط عند آل الرسول فى الامهات و الربائب جمیعا الدخول و اذا تزوج الرجل المرأة ثم ماتت عنه او طلقها قبل ان یدخل بها فله ان یتزوج امها او بنتها و اما الصدوق فانه روى فى کتاب من لا یحضره الفقیه عن جمیل بن دراج عن الصادق علیهالسلام انه سئل عن رجل یتزوج امرأة ثم طلقها قبل ان یدخل بها هل له ان یتزوج ابنتها؟ قال الام و الابنة فى هذا سواء اذا لم یدخل باحدیهما حلت له الاخرى و قال فى المقنع اذا تزوج البنت فدخل بها اولم یدخل فقد حرمت علیه الام و قد روى ان الام و البنت فى هذا سواء اذا لم یدخل باحدهما حلت له الاخرى فجعله هنا روایة... .
و صاحب جواهر در این باره مىگوید: و هل تحرم امها بنفس العقد علیها؟ فیه روایتان اشهرها روایة و فتوى انها تحرم بل فى الغنیة و الناصریات الاجماع علیه لدخولها تحت امهات نسائکم و للاخبار والاحتیاط خلافا للحسن فاشترط الحرمة بالدخول کالبنت للاصل و صحیح جمیل بن دراج و حماد بن عیسى...
لازم به ذکر است که مراد صاحب جواهر از « حسن » حسن بن ابى عقیل عمانى است و دیگر اینکه آن روایتى که مربوط به این بحث است صحیحه حماد بن عثمان است نه حماد بن عیسى که در این مورد صاحب جواهر اشتباه کرده است.
اکنون ما در این مختصر در مقام نقض و ابرام این نظریه نیستیم بلکه صرف نظر از صحت و سقم این رأى، نفس همین اختلاف در بین فقها نشان از آن دارد که محرمیت مادر زن و داماد امرى ضرورى و مسلّم نبوده است والا وجهى نداشت که این مسأله تا زمان امام باقر و صادق علیهماالسلام همچنان مبهم بماند بطورى که در محضر آن بزرگواران از آنها سؤال شود که اگر شخصى دخترى را گرفته و به او دخول نکرده بعد از طلاق مىتواند مادرش را عقد کند یا نه؟ نفس این سؤال چه دلالتى دارد؟ آیا غیر از آن است که محرمیت مادر زن و داماد امرى مسلّم نبوده و بالاتر از آن، اصلاً عرف صدر اسلام و اعصار ائمه معصومین علیهمالسلام چنین بوده که مادر همسر و داماد را محرم تلقى نمىکردهاند بلکه مادر زن را به مثابه خواهر زن به شمار مىآوردهاند که ازدواج با او حرام است اما محرم نیست. چه در غیر این صورت وجهى براى آنگونه سؤالات وجود نداشته است. لذا به نظر مىرسد مشهور که مادر زن را محرمِ داماد مىداند به این معنا که جایز است داماد به او نگاه کند همانگونه که به خواهر و مادر خود مىنگرد امرى است که از خلط بین محرمیت به معناى حرمت ازدواج و محرمیت به معناى جواز نظر بوجود آمده است و مبناى محکمى ندارد. و جالب آنکه اکثر فقهاى گذشته نیز متعرض مسأله جواز نظر و عدم آن نشدهاند بلکه صرفا مسأله حرمت ازدواج را مطرح کردهاند و بعضى دیگر نیز مثل صاحب جواهر که متعرض مسأله جواز نگاه کردن شدهاند دلیلى بر فتواى خود اقامه ننمودهاند بلکه صرفا به نقل فتوا بسنده کردهاند که به نظر مىرسد یا ملاک آنها شهرت در مسأله بوده و یا نظر به آیه 23 سوره نساء داشتهاند که گفته شد دلالتى در این جهت ندارد.
عبارت جواهر چنین است: و للرجل ان ینظر الى جسد زوجته باطنا و ظاهرا... و کذا له ان ینظر الى المحارم التى یحرم نکاحهن نسبا او رضاعا او مصاهرة او ملکا ما عدا العورة مع عدم تلذذ وریبة.
که دو اشکال عمده بر کلام صاحب جواهر وارد است. اول اینکه ایشان جواز نظر به محرمات از راه مصاهره را بطور مطلق ذکر کردهاند در حالیکه همانطور که قبلاً گفته شد بین حرمت ازدواج و جواز نظر ملازمهاى وجود ندارد کما اینکه مواردى را هم بعنوان مثال ذکر کردیم.
دوم آنکه شخصیتى مثل صاحب جواهر که دأب و سیره او در کتابش بر بیان تفصیلى ادله و براهین عقلى و نقلى بر فتاوا است در این مسأله به ذکر مدعى اکتفا کرده و دلیلى بر این حکم اقامه نکرده است.
البته اشکالِ سومى هم به ایشان وارد است و آن اینکه همانگونه که در فصل قبل گذشت نگاه محارم به یکدیگر نیز داراى محدودیت است نه آنکه محارم بتوانند به تمام بدن یکدیگر بجز عورت نگاه کنند در حالى که صاحب جواهر به این مطلب نیز توجه نداشته است.
اما مرحوم آیت اللّه حکیم در مستمسک که متوجه این امر بودهاند که بطور مطلق ملازمهاى بین محرمیت مصاهرهاى و جواز نظر وجود ندارد در ذیل مسأله 23 عروة که مىگوید: یجوز النظر الى المحارم التى یحرم علیه نکاحهن نسبا او رضاعا او مصاهرة ماعدا العورة مع عدم تلذذ و ریبة و کذا نظرهن الیه، مىفرماید: [المصاهرة] بالمعنى الآتى بیانه و هو المختص بعلاقة الزوجیة لا غیر فانه الذى تقتضیه الادلة الموجبة للخروج عن عموم حرمة النظر فلا یشمل التحریم الحاصل من الزنا او اللواط او نحو ذلک. 81
و اگرچه اشکال اول وارد بر صاحب جواهر بر ایشان وارد نیست اما صاحب مستمسک نیز از ذکر دلیل بر این حکم خوددارى کرده و بیان ننمودهاند که آن ادلهاى که موجب خروج نگاه داماد به مادر همسر از عمومات حرمت است کدام است. آنگاه در بحث مصاهره ادلهاى را که آوردهاند همگى مربوط به آن است که ازدواج با محرمهاى مصاهرهاى حرام است و دیگر اینکه آیا نشر حرمت ازدواج از راه مصاهره تنها منحصر در وطى شرعى است یا از راه زنا و لواط و وطى شبهه و امثال آن هم حاصل مىشود؟ و اصلاً دلیلى که از آن جواز نظر به مادر زن استفاده شود را ذکر ننمودهاند.
پس ادلهاى که ما در دست داریم چه آیه و چه روایت، نهایت دلالتى که دارند همان حرمت ازدواج با مادر زن است نه چیز دیگرى و حرمت ازدواج هم مستلزم جواز نظر نیست چنانچه گذشت.
ان قلت: اگر کسى اشکال کرده و بگوید شهرت در این مسأله و بلکه اجماع فقها بر محرمیت ماد زن با داماد است. توضیح آنکه اولاً مسأله اجماعى است و ثانیا شهرت هم در اینجا حاکم است و همانطور که مىدانیم شهرت سه قسم است 1 ـ شهرت روایى 2 ـ شهرت عملى 3 ـ شهرت فتوایى.
شهرت روایى یعنى اینکه یک روایتى را همه اصحاب نقل کرده باشند ولو به آن عمل هم نشده باشد که این نوع شهرت حجت نیست زیرا صرف نقل روایت بدون افتاء بر طبق آن مشکلى را حل نمىکند بلکه بر عکس وقتى مىبینیم که بزرگان روایاتى را نقل کرده ولى بر طبق آن فتوا ندادهاند معلوم مىشود اشکالى در کار بوده که مانع از عمل کردن آنها و افتاء بر طبق آن خبر شده است مثل اینکه در باب ازدواج با مادرِ دخترِ غیر مدخول بها روایات صحیحهاى داریم اما مشهور به آنها عمل نکرده و بر طبق آنها فتوا ندادهاند که همین اعراض مشهور موجب وهن آنها مىشود. بنابراین شهرت روایى یعنى صرف نقل روایت در کتب روایى دلیلى بر حجیت آن نیست و اگرچه بعضى از بزرگان همانند شیخ انصارى در رسائل، شهرتِ وارد شده در مقبوله عمر بن حنظله و امثال آن را حمل بر شهرت روایى کردهاند اما ظاهرا آنگونه نیست و آن روایات دلیل بر حجیت شهرت روایى نیستند که بحث مفصل در این زمینه خارج از حوصله این نوشتار است.
اما شهرت عملى آن است که مشهور بر طبق یک خبرى فتوا داده و به آن عمل کرده باشند که این نوع شهرت حجت بوده و بلکه در بعضى از موارد عمل مشهور جبران ضعف سند روایت هم مىکند کما اینکه اعراض مشهور موجب سستى روایت مىشد.
اما شهرت فتوایى یعنى اینکه یک فتوایى مشهور شده باشد بدون وجود دلیل ظاهرى براى آن. به این معنا که وقتى یک حکمى مشهور باشد و ظاهرا هیچ دلیلى هم بر آن وجود نداشته باشد اما مع ذلک فقها آنگونه فتوا داده باشند معلوم مىشود که آن حکم را از معصوم علیهالسلام تلقى کردهاند.
به عبارت دیگر اینکه اگر یک جکمى در کتب فقها بود که روایتى هم بر طبق آن وجود نداشت و بلکه قواعد و اطلاقات هم بر خلاف آن اقتضا مىکرد و با این حال همه فقها بر طبق آن فتوا داده بودند و مشهور شده بود ما از یک چنین شهرتى مىفهمیم که آنها مسأله را از معصوم علیهالسلام تلقى کردهاند زیرا فقهاى شیعه اهل نص و دلیلاند و به قیاس و استحسان هم عمل نمىکنند و به سادهگى هم فتوا نمىدهند پس حتما دلیلى وجود داشته که به ما نرسیده یا مسأله را سینه به سینه از معصوم علیهالسلام تلقى کردهاند. بعد مثالى را که براى شهرت فتوایى ذکر مىکنند آن است که فقها در باب سفر صید فرمودهاند: سفر صید سه گونه است 1 ـ اینکه خرجى خود و عیال و اولادش وابسته به صید باشد که در اینجا نماز او شکسته و روزه هم ندارد. 2 ـ اینکه سفر او براى تفریح و خوشگذرانى باشد که یک سفر لهوى بودهو نماز و روزه او هم تمام است چون سفر معصیت به حساب مىآید. 3 ـ اینکه سفر صید براى توسعه در نفقه باشد یعنى اینکه او خرجى خودش را دارد اما براى درآمد بیشتر به صید مىرود که در اینجا مشهور فقها معتقدند که نمازش تمام اما روزه ندارد و بعضى هم براین حکم ادعاى اجماع کردهاند با اینکه ما یک قاعده کلى داریم که مىگوید «کلما قصرت افطرت» و طبق آن نماز و روزه با هم تلازم دارند بطورى که هر جا نماز شکسته بود روزه هم واجب نیست و هر جا روزه نبود نماز هم شکسته است اما در مورد سفر صید براى توسعه در نفقه، مسأله بر خلاف قواعد اولیه است یعنى طبق مشهور نمازش تمام اما روزه ندارد با اینکه ما هیچ دلیلى نه در قرآن و نه در روایات بر چنین مطلبى نداریم.
از طرف دیگر چون فقها کسانى اند که بدون دلیل فتوا نمىدهند پس حتما این فتوا داراى مبناى محکمى بوده که به ما نرسیده است یا اینکه آنها این مسأله را سینه به سینه از معصوم علیهالسلام تلقى کردهاند که باعث شهرت آن شده است که این شهرتِ فتوایى اگر کاشف از قول معصوم باشد قطعا حجت است و در غیر این صورت نمىشود آن را حجت دانست و از حضرت آیت اللّه العظمى بروجردى (ره) نقل شده که ایشان معتقد بودند که قریب 400 مسأله در فقه وجود دارد که دلیلى بر آن نیست مگر شهرت فتوایى بطورى که اگر شهرت فتوایى را حجت ندانیم آن 400 مسأله فاقد دلیل خواهند بود.
با ذکر این توضیحات گفته مىشود که در مسأله محرمیت مادر زن و داماد شهرت فتوایى قاطع وجود دارد و بلکه نزدیک است که این حکم اجماعى باشد.
قلت: در جواب مىگوییم اگر هیچ دلیل و مدرکى که بتواند مأخذ حکم مشهور قرار بگیرد وجود نداشته باشد مىشود از فتواى مشهور به رأى امام علیهالسلام پى برد و به عبارت دیگر آنکه آن شهرت کاشف از قول معصوم علیهالسلام خواهد بود زیرا فقهاى بزرگ قطعا بدون دلیل فتوا نمىدهند پس اگر در مسألهاى اتفاق نظر داشتند یا مسأله به حد شهرت رسیده بود حتما دلیلى وجود داشته که ممکن است به ما نرسیده باشد یا اینکه آنها آن حکم را سینه به سینه از معصوم علیهالسلام تلقى کردهاند اما باید توجه داشت که امثال اینگونه مسائل مشهور در فقه محدود و مشخص است و اکثر مسائل اجماعى یا مشهور داراى مستندات نقلىاند بطورى که اساس اجماع یا شهرت در آنها مبتنى بر دلیل نقلى است و به اصطلاح اجماع و شهرت، مدرکى مىباشند که فى نفسه حجیت ندارند بلکه حجیت آنها وابسته بر حجیت آن مدرک روایى است.
براى نمونه مىبینیم که در زمان قبل از محقق حلى در مسأله آب چاه شهرتى مطرح بود و فقهاى بزرگ آن زمانها همه معتقد بودند که آب چاه به مجرد ملاقات با نجاست متنجس مىشود بلکه این نظریه نزدیک به اجماع بود اما چون این مسأله داراى مدارک روایى است واضح است که تحقق شهرت یا اجماع هم بر اساس همان روایات صورت گرفته بود و کسى هم غیر از آن حکم را از آن ادله استنباط نمىکرده است. اما به زمان علامه حلى که مىرسیم ایشان در این مسأله خدشه کرده و صحیحه محمد بن اسماعیل بن بزیع را مطرح نمود که در آن امام علیهالسلام فرموده بودند: ماء البئر واسع لا یفسده شىء الا ان یتغیر ریحه او طعمه فینزح حتى یذهب الریح و یطیب طعمه لان له مادة 84 و بر طبق آن حکم به عدم نجاست آب چاه فرمود با اینکه اگر آن شهرت و اجماع، قطعى و کاشف از قول معصوم مىبود مرحوم محقق نمىتوانست به استناد یک روایت در مقابل آن بایستد و فتوا صادر کند. حتى نقل شده که ایشان در ابتدا مردد بود که فتوا به عدم نجاست چاه بدهد یا نه؟ و از طرف دیگر یک چاه آب هم در منزل داشته است. گویند پیش خود فکر کرد مبادا این مسأله ریشه در نفسانیات داشته باشد و او براى راحتى و آسایش خودش اینگونه فکر مىکند لذا دستور داد اول چاه آب منزلش را پر کردند بعد که دید مسأله نفس در کار نیست و ادله کاملاً دلالت بر مطلوب دارند صریحا فتوا داد و پس از مدتى آن شهرت قاطعه نزدیک به اجماع منهدم شد و تا امروز هم دیگر کسى فتوا به نجس شدن آب چاه نداده است و روایات نزح چاه را هم حمل بر استحباب مىکنند.
پس خلاصه امر اینکه در بحث محرمیت مادر زن و داماد هم اگر براى فتواى مشهور هیچ دلیل و مدرکى که بتواند مأخذ آن فتوا باشد وجود نداشت شهرت فتوایى به معناى ذکر شده محقق مىبود اما به نظر مىرسد و بلکه احتمال قوى چنین است که مأخذ حکم مشهور آیه 23 سوره نساء است که مىفرماید: حرمت علیکم امهاتکم و بناتکم و... و امهات نسائکم... که از خلط بین حرمت ازدواج و محرمیت به معناى جواز نظر به این حکم رسیدهاند [و جالب آنکه نگارنده تاکنون از هر یک از علماء بصورت ابتدا به ساکن از دلیل محرمیت مادر زن سؤال کردهام فورا آقایان آیه شریفه مذکور را قرائت نمودهاند] پس شهرت فتوایى به معناى ذکر شده مخدوش است. از طرف دیگر اجماع ادعا شده هم بفرض آنکه محقق باشد بر اساس حدس و اجتهاد مدعى آن است نه آنکه کاشف از قول معصوم باشد به دلیل آنکه اگر محرمیت مادر همسر با داماد امرى قطعى و مسلّم بود دیگر وجهى نداشت که فقها اختلاف کنند که آیا مىشود بعد از طلاق دختر غیر مدخول بها با مادرش ازدواج کرد یا نه؟ و دیگر وجهى نداشت که این مطلب را از معصوم بپرسند و بالاتر آنکه بعضى هم فتوا به جواز صادر کنند. پس همه اینها مؤبد آن است که محرمیت مادر همسر با داماد امرى قطعى و اجماعى و مسلّم نبوده و نیست.
یکى از محققین معاصر پس از مطالعه جزوه « محرمیت مادر زن؟! » چنین نوشتهاند:
تنها امرى که مىتوان در این مسأله مورد استناد قرار داد سیره عملى مسلمین است زیرا چنانکه از عبارت فخرالمحققین استفاده مىشود باور همه امت و فقهاى فریقین محرمیت مادر زن نسبت به داماد است. این عبارت و عبارتهاى دیگر فقها در این مسأله لااقل نشانگر سیره عملى مسلمانان در تاریخ تدوین فقه یعنى مدت زمانى بیش از هزار سال مىباشد و این در حالى است که این موضوع مورد ابتلاء همه اقشار جامعه از جمله فقها و مفسران قرآن بوده و هست. فتاوا و کلمات فقها نشان مىدهد در این مدت بسیار طولانى هیچگاه رفتار فقها و سایر علماء با مادران همسر خود مانند رفتار با نامحرمان نبوده است. از سوى دیگر بسیار بعید است گفته شود این سیره به عصر امامان علیهالسلام متصل نیست و بطور ناگهانى پس از دوران ایشان پیدا شده است. کاوشها نشان مىدهد به استثناى یکى دو صده اخیر هر چه مسلمانان از صدر اسلام دورتر شدهاند در امر حجاب شدت عمل و غیرت بیشترى نشان دادهاند تا جاییکه در پارهاى موارد منجر به پردهپوشى ـ نقاب زنى و محبوسیت زنان شده است. حال چگونه مىتوان گفت در مورد مادران همسران عکس این واقعیت رخ داده است؟ بنابراین اگرچه آیه یا روایتى دال بر محرمیت مادر زن در دست نیست ولى نمىتوان از این سیره عملى مستمر و دامنهدر نیز چشم پوشید.
اقول: در مقام پاسخ به این سخنان توجه به چند نکته حائز اهمیت است.
اول آنکه محقق محترم در نوشتار خود فرمودند: چنانچه از عبارت فخرالمحققین استفاده مىشود باور همه امت و فقهاى فریقین محرمیت مادر زن نسبت به داماد است!
باید بگوییم همانگونه که قبلاً ذکر شد متقدمین از فقهاى امامیه که ممکن است فتاواى آنها در جهت تحقق شهرت فتوایى یا اجماع ارزشمند باشد نوعا متعرض مسأله نگاه کردن داماد به مادر زن نشدهاند. بعنوان نمونه در نهایه شیخ یا خلاف و مبسوط یا مقنعه مفید و مقنع صدوق یا انتصار سید مرتضى و امثال آن اصلاً مسأله نگاه کردن مطرح نیست بلکه تنها مسأله حرمت ازدواج با مادر زن عنوان نشده است.
و البته اگر در کلام بعضى از فقهاى متأخر مانند فخر المحققین یا فقهاى بعد از او مثل صاحب جواهر نسبت به نگاه کردن داماد به مادر زن مطلبى آمده باشد صرفا فتواى آنها خواهد بود که دلیلى هم بر آن اقامه نکردهاند و صرف ادعاى اجماع از طرف امثال فخر المحققین از قبیل اجماعات منقول است که نوعا مبتنى بر حدس و اجتهاد خود آنها است و واقعا به شکلى نیست که کاشف از قول معصوم باشد. بالاتر آنکه حتى در پارهاى از موارد ما با ادعاى اجماع از سوى کسانى مواجه مىشویم که جزء متقدمین هستند اما وقتى آن مسأله مورد بررسى قرار مىگیرد محرز مىشود که آن اجماع مبتنى بر اجتهاد خود آن شخص بوده است و نمونههاى زیادى از اجماعات منقول و مدرکى در کلام امثال شیخ طوسى و سید مرتضى مىتواند گواه این معنا باشد.
بنابراین نفس ادعاى شهرت یا اجماع یا نقل عباراتى شبیه « باور همه امت و فقهاى فریقین » نمىتواند دلیل محکمى تلقى گردد زیرا سؤال ما این است که منشأ این باور کجاست؟ و امت اسلام از کجا به این باور رسیده است؟
دوم آنکه ایشان فرمودند: این در حالى است که این موضوع مورد ابتلاى همه اقشار جامعه از جمله فقها و مفسران قرآن بوده و هست و فتاوا و کلمات فقها نشان مىدهد که در این مدت طولانى هیچ گاه رفتار فقها و سایر علما با مادران همسر خود مانند رفتار با نامحرمان نبوده است.
در جواب باید بگوییم اگر منظور نویسنده محترم از علماء و مفسران، علماء و مفسرانِ متأخر یا معاصر است این سخن شما درست است اما عمل کرد علماى متأخر و معاصر براى فقیه دیگر حجت نیست و نمىشود به آن استناد کرد. اما اگر منظور شما مفسران صدر اسلام مانند ابن عباس و قتاوه و... یا حداقل فقهایى مانند شیخ طوسى و مفید و صدوق و سید مرتضى و امثالهم باشد باید بگوییم واقعا ما اطلاع نداریم که مثلاً جناب سید مرتضى یا شیخ طوسى در برخورد با مادر زن خود چگونه رفتار مىکردهاند و بعنوان نمونه وقتى شیخ صدوق در من لا یحصره الفقیه و ابن ابى عقیل عمانى صراحتا فتوا به جواز ازدواج با مادرِ دخترِ غیر مدخول بها صادر کردهاند آیا مىشود پذیرفت که آنها معتقد به محرمیت مادر زن بودهاند؟ یعنى آیا ایشان فتوا به جواز ازدواج با محارم دادهاند؟
آیا فردى مثل ابن جنید یا علامه حلى که در مختلف در باب نکاح مادرِ دختر غیر مدخول بها توقف کرده و صراحتا فتوا به حرمت نداده است معتقد به محرمیت مادر زن بوده است؟ اگر چنان بود که توقف ایشان در این مسأله وجهى نداشت و بسیار بعید است که اینان متوجه لوازم سخن خود نبوده باشند.
بنابراین انصاف آن است که ما نمىتوانیم سیره جاریه در زمان خود را ملازم با رواج همین سیره در اعصار متقدمین هم بدانیم.
سوم آنکه ایشان مىفرماید: بسیار بعید است که گفته شود که این سیره به عصر امامان متصل نیست و بطور ناگهانى و پس از دوران ایشان پیدا شده است!
در جواب باید گفت واقعا ما اطلاعى از وضعیت حاکم بر اعصار متقدمین نداریم چه رسد به وضعیت حاکم بر زمان امام صادق و امام باقر علیهماالسلام . وقتى که در زمان امام پنجم و ششم از ایشان راجع به ازدواج با مادرِ دختر غیر مدخول بها سؤال مىشود این خود بهترین شاهد و گواه است که در آن زمانها مردم مسلمان نسبت به مادر همسر خود رفتارى شبیه به رفتار با مادر خود نداشتهاند که اگر چنان بود و محرمیت مادر زن امرى مسلّم و روشن و مانند محرمیت عمه و خاله بود دیگر وجهى براى آنگونه سؤالات وجود نداشت. آیا شما روایتى را سراغ دارید که در آن از معصوم در مورد ازدواج با عمه و خاله سؤال شده باشد؟ قطعا چون محرمیت عمه و خاله امرى روشن و بدیهى بوده است کسى هم در رابطه با آن سؤال نمىکند. اما مىبینیم به راحتى شخصیتهاى برجستهاى مانند حماد بن عثمان یا جمیل بن دراج از امام صادق علیهالسلام در مورد ازدواج با مادر دختر غیر مدخول بها پرسیدهاند. این امر مؤید آن است که در آن ازمان محرمیت مادر زن در ذهن آنها متصور نبوده است و مادر زن را شبیه خواهر زن مىدانستهاند چنانچه در روایات زیادى در مورد نگاه به خواهر زن یا ازدواج با او سؤال شده است.
گذشته از اینکه در تعدادى از این روایات آمده است: الام و الابنة فى هذا سواء اذا لم یدخل باحدیهما حلت له الاخرى 84 آیا امام علیهالسلام حکم بجواز نکاح محارم کردهاند؟ یا اگر واقعا محرمیت مادر زن مسلم بود ایشان مىتوانستند به این صراحت اینگونه بفرمایند؟ یا مثلاً از مخاطبین این احادیث کسى نبوده است که بعد از این سخن امام، از ایشان سؤال کند که پس محرمیت مادر زن چه مىشود؟ آیا اگر خود در محضر امام علیهالسلام چنین مىشنیدید براى شما محرمیت مادر زن زیر سؤال نمىرفت؟ حقیقت آن است که نگارنده نمىتوانم بپذیرم که این سیره ادعا شده در عصر معصوم هم مانند زمان ما جریان داشته باشد.
چهارم آنکه ایشان فرمودند: کاوشها نشان مىدهد که به استثناء یکى دو صده اخیر هر چه مسلمانان از صدر اسلام دورتر شدهاند در امر حجاب شدت عمل و غیرت بیشترى نشان دادهاند... حال چگونه مىشود گفت در مورد مادران همسران عکس این واقعیت رخ داده است؟... !
باید بگوییم البته در اصل مطلب مذکور در باب غیور شدن مردم خدشهاى نیست اما در خصوص چگونگى برخورد مسلمانان اعصار متأخر با مادر زن خود باید پذیرفت که این امر کاملاً متأثر از آراء فقهاى متأخر است که منشأ این فتوا هم عدم دقت و توجه به مبانى این مسأله بوده است. یعنى آقایان نوعا این مسأله را از بدیهیات و ضروریات فقه تلقى کرده و خود را بىنیاز از پرداختن به آن دانستهاند و همانگونه که هیچ فقیهى را سراغ نداریم که مثلاً در جلسات درس خارج فقه خود به مسائلى مانند اصل وجوب نماز یا دو رکعت بودن نماز صبح پرداخته باشد و یا در کتابهاى استدلالى فقهى صفحاتى را در جهت اثبات اینگونه مسائل پر کند، مسأله محرمیت مادر زن هم در ذهن ایشان همین گونه بوده و هست و نوعا آن را مفروغ عنه دانسته و به آن نپرداختهاند.
و البته آنچه که مىشود در آن ادعاى جریان سیره مستمره کرد همین است که آقایان این مسأله را از ضروریات مىدانند و تاکنون هم کسى در تبیین مبانى فقهى آن کوششى نکرده است و تا آنجا که دیده شد نوعا به ذکر فتوا در این باب بسنده کرده و دلیلى ارائه ننمودهاند.
علاوه بر اینکه گذشته از تمام مطالب فوق تمسک به سیره در جایى است که دلیلى بر خلاف آن در شرع وجود نداشته باشد. مثلاً سیره رایج در بین مردم ربا دادن و گرفتن است. یا مثلاً در مجالس جشن عروسى نوعا شاهد اختلاط زن و مرد در بین مردم جریان دارد و یا رسم مردم آن است که نوعا مجالس عروسى را آنگونه بر پا مىکنند پس این امور بلا اشکال است؟
در ما نحن فیه نیز اگر هیچ دلیلى بر خلاف سیره نبود شاید مىشد به آن تمسک کرد اما با توجه به اینکه این سیره با عمومِ قرآنى و لا یبدین زینتهن مخالف است نمىشود به آن تمسک کرد و نگارنده تا آنجا که جستجو نمود موفق نگردید که در بین آقایان علماى علم فقه و اصول فردى را بیابد که معتقد به جواز تخصیص عموم قرآن بوسیله سیره باشد.
علاوه بر اینکه به اعتراف خود مستشکل، این مسئله از موارد شبهات تحریمیه است که به اتفاق علماء نمىتوان از لزوم احتیاط در آن چشم پوشید.
پس نتیجه کلى این بخش اینکه اولاً ازدواج با مادر زن قطعا و مطلقا حرام است و ثانیا محرمیتى بین مادر زن و داماد به معناى جواز نگاه کردن داماد به مادر همسر و جواز آشکار کردن زینت توسط مادر زن در برابر داماد وجود ندارد و در این جهت مادر زن و خواهر زن مثل یکدیگرند.
جواب: برادر مکرم جناب آقاى على...
بعد السلام والتحیه 1 ـ اینکه گفته شد: فقه علم عقلى نیست تا هر کس...، منظور شخص شما نیست، اساسا فقه علمى نقلى یا نقلى عقلائى است. و منظور جائز نبودن مطلق فتوى براساس احتمالات است از هر که باشد. گرچه نفس احتمال بد نیست چنانکه محقق در مقدمه معتبر گفته است.
2 ـ اینجانب از کنار شهرت به آسانى نمىگذرم حتى شهرت میان متأخرین، که اماره عقلائیه است بر آراء اساتیدشان و هکذا طبقا عن طبق. بنابراین اینکه بگوئیم شهرت در میان علماء متأخر بر جواز نظر بوده نه قدما، و آن اعتبارى ندارد. به نظر من صحیح نیست. اگر در میان متأخرین شهرت بود و نقل خلافى از قدما هم نبود اماره عقلائیه است بر اینکه نظر اساتید متأخرین و اساتید اساتید و... همه همین بوده است. خصوصا اینکه شما معتقدید متأخرین جواز نظر را از ضروریات میدانستهاند، آیا ممکن است با تسلسل طبقات فقه و فقهاء، چیزى را که قدما حرام مىدانستند متأخرین جواز آن را از ضروریات بدانند؟!
3 ـ اگر لحن کلام تند بوده قصد توهین نبوده است. بگذریم.
4 ـ مسلما فقها در این مسئله ـ جواز نظر ـ هرگز توجه به دلالت مطابقى آیه نداشتهاند، چیزى که همه مىفهمند که آیه در مورد حرمت زواج است نه مسئله نظر، بلکه منظورشان همین مسئله ملازمه است که حضورا ذکر شد.
5 ـ همانطور که آقاى حکیم فرموده و شاید تعبیر من در معلقات عروه ج 4 بهتر باشد که ملازمه در حرمت بالذات است نه بالعرض، و در حرمت بالدوام است نه موقت، نگوئید که آیه قید ندارد زیرا وقتى بذات بطور مطلق تعلق مىگیرد همین معنى استفاده مىشود.
6 ـ روایت ملازمه در کافى ج 5 ص 439 و تهذیب ج 7 ص 313 و استصبار 3 ص 194 موجود است روایت عبید بن زراره همانطور که حضورا گفتیم، نه اینکه بگوید: کلما الخ بلکه بخوبى ملازمه را مىرساند. البته روایات باب تغسیل موتى هم استفاده مىشود با توجه به مفهوم محارم به آنطور که خودتان مىگویید. امید است در ملاقات حضورى بیشتر آشنا شویم. بنده بخاطر آرتورز انگشت، نوشتن زیاد مقدورم نیست. جزوه شمارا هم کاملاً خواندم نکات انتقادى دیگرى هم دارم که اگر بخاطرم بماند حضورا عرض مىکنم، ضمنا تخصیص عموم قرآن بسیره هم اشکالى ندارد بلکه اگر سیره قطعى است حتما لازم است.
6 ـ مسئله دخول و عدم دخول چیزى نیست که شما اینقدر روى آن مانور مىدهید، صحبت اینستکه دخول در حرمت نکاح دخالت دارد یا نه، بعبارت دیگر بدون دخول به دختر، مادر به عنوان یک مادر زن داراى احکام شرعى حساب مىشود یا خیر، اگر حساب شد آنوقت ملازمه هم مىآید.
7 ـ مسئله آب چاه را که مثال مىزنید و در این اواخر خیلىها دیدهایم روى آن مانور مىدهند و هر نظر جدیدى را زیر پوشش احترام به علامه (نه محقق) مطرح مىکنند، اولاً در نزد برخى از قدما هم مطرح بوده در ثانى متأخرین از علامه هم همه آنرا نپذیرفتهاند و ثالثا روایت داشت و رابعا وجه تمسک قدما هم معلوم بود، البته خیلى هم سست نبوده و لذا علامه با زحمت فراوان توانست برخلاف آن فتوى دهد.
8 ـ در شبهات تحریمیه نظر ما بر برائت است نه احتیاط. اخباریون قائل به احتیاط هستند.
9 ـ در مورد نگاه به تمام بدن محارم باید عرض کنم: الف) وقتى کلمه عریان به تمام بدن و یا اصل بدن بدون خصوصیت اطلاق شود ظهور در لخت بودن همه بدن دارد. پس منع از نظر به محارم، عریانیةً منظور همه بدن حتى عورتین است، مگر دلیل روشنى برخلاف آن باشد، البته برخى فقهاء از سینه تا زانو را احتیاط واجب در ترک نظر دانستهاند لیکن از باب احتیاط است. ب) برخى روایات بخوبى دلالت دارد که لزوم اذن جنبه احتیاط و مقدماتى دارد نه الزامى. البته ظاهرا شما هم روى الزام اذن تکیه نکردهاید. آنچه را که حضرت مىخواهد از جنبه عاطفى انسانى روى آن تکیه کند اینستکه انسان نمىخواهد مادر و خواهر خود را لخت ببیند و اینستکه قباحت دارد یعنى لخت کامل و اما دیدن سینه و یا قدرى بالاى زانو که معلوم نیست قباحت فطرى و عقلائى داشته باشد.
مقدمه:
به تحقیق می توان گفت هیچ دینی به اندازه دین مبین اسلام، برای تولید و تربیت نسل سازنده برنامه و احکام ارائه نداده است. با نگاهی گذرا به احکام نماز و مسجد خواهیم یافت که در این موضوع بس بزرگ، می توان سهمی قابل توجه برای کودک و نوجوان را یافت، سهمی که نشان دهنده اهمیت این قشر از دیدگاه شارع مقدس است. چرا که این دو دوران را مقدمه و پیش زمینه ای برای تربیت دینی می داند. و تاکید فراوانی بر تمرین و عادت دادن کودکان به اعمال عبادی و تربیتی دارد.
تربیت دینی:
می دانیم که اسلام عزیز برخلاف اغلب روانشناسان غربی که تربیت را از بدو تولد می دانند، تربیت دینی کودک را از قبل از تولد و چه بسا از پیش از انعقاد نطفه می داند، بر این اساس می بینیم احکامی را در این راستا برای مسلمانان قرار داده، تا تربیتی تدریجی همراه با محبت و تشویق و ترغیب کودک به دینداری و انجام فرائض دینی را والدین برای فرزندان خویش در دستور کار خود قرار دهند.
بنابراین باید در نظر داشت که برای مسجدی بارآوردن کودک و اهل نماز کردن او، والدین به طی چنین مسیری تا بلوغ کودک، نیازمند می باشند. زیرا کارآمدترین و پربازده ترین مرحله پرورش کودک، مطابق با اخلاق اسلامی و عادات نیکوی فردی و اجتماعی همین دوران کودکی اوست، و کودک در چنین مرحله ای آمادگی پذیرش هرگونه اخلاق و آداب و عادات را به راحت ترین وجه دارد.
انجام مداوم تکالیف دینی و برخی از اعمال عبادی در اسلام به ویژه نماز، به مشق و تمرین در دوران کودکی نیاز دارد، تا پس از طی مراحل رشد جسمانی و رسیدن به حد بلوغ، در برگزاری آن احساس سنگینی و مسامحت بیجا به وجود نیامده و احیاناً به ترک آن منجر گردد.
اهمیت احکام کودکان:
با ورق زدن ابواب فقهی، می بینیم که در جای جای احکام شریعت قسمت هایی به بیان احکام کودک اختصاص داده شده است، و فقها بر اساس منابع، به تفصیل در زمینه کودک و احکام شرعی مربوط به آن در ابواب مختلف فقه پرداخته اند. حتی در بیان احکام کودک، او را به ممیز و غیر ممیز و دختر و پسر تقسیم نموده اند.
در این میان احکام مربوط به عبادات مخصوصا نماز و مسجد از اهمیت دو چندانی برخوردار است چرا که از گستردگی بیشتر و تفصیلات دوچندانی برخوردار است.
احکام نماز کودکان:
می دانیم که کودک نابالغ تکلیف ندارد ، به همین سبب برای عدم انجام اعمال، مواخذه هم نخواهد شد. اما عبادات کودک در صورتی که درست انجام شده باشد، مورد قبول شارع است(یزدی،1409، 1/741،م 35).
فقط در مورد نماز کودک در ابواب فقه مسائلبسیاری ذکر شده است، که به مواردی از آن در زیر اشاره می کنیم:
احکام تقلید: صحت تقلید کودک ممیز(خویی،1410،1/7،م5)، صحت باقی ماندن بر مرجع تقلید اعلم انتخابی قبل از بلوغ که الان زنده نیست(همان).
واداشتن کودک به نماز:تمرین دادن کودک ممیز بر تمام عبادتها، مستحب است(یزدی،1409، 2/217،م2)، استحباب تمرین به نوافل و عادت دادن اطفال به آن (خویی، 1410، 1/212،م238)، استحباب سخت گیری به کودکان پس از هفت سالگی برای مسائل عبادی واجب (یزدی، 1409، 2/217، م2)، استحباب از خواب بیدار کردن نابالغ برای نماز(گلپایگانی،1/527،م51).
احکام مکان نماز کودک:کراهت ایستادن زن برای نماز جلوتر یا هم ردیف پسر نابالغ(خمینی، 1/148،م8).
اذان و اقامه کودک:اذان و اقامه کودک برای جماعت، یا برای کسی که می شنود، یا می شنود و تکرار می کند کافی است(یزدی، 1/608، فصل 17).
پوشش در نماز:بطلان نماز پسر بچه با لباس طلا و حریر(خویی، 1/149، م35 و خمینی،1/567، م40)، پوشش دختر بچه در حال نماز مانند پوشش زنان بالغ است ولی پوشاندن سر و گردن بر او واجب نیست(همان، 1/142، م5)، استحباب پوشاندن موهای دختر بچه در حال نماز (یزدی، 1/574).
نماز جماعت: جواز یا عدم جواز اقتدای کودک به کودک در نماز(گلپایگانی، 253، م1462 و خویی، 1/228، الفصل الثالث)، عدم صحت امامت جماعت کودک برای افراد بالغ(خمینی، 1/274، القول فی...)، پذیرفته شدن شرعی نماز جمعه کودک (همان، 1/237، م2)، کراهت قرار دادن کودک در صف اول نماز جماعت هرچند که کودک ممیز باشد(یزدی، 1/809، م18)، ایستادن کودک ممیزدر صف جماعت اگر طوری باشد که اتصال افراد فقط با او برقرار شود: بدین صورت است که تازمانی که باطل بودن نمازش معلوم نباشد ایستادن او در صف جماعت اشکالی ندارد(یزدی، 1/782، م22) یا اگر احتمال بدهیم که کودک به نظر خودش نمازش را صحیح می خواند، وجودش در صف جماعت، اتصال بالغین را به هم نمی زند(خویی، 1/227، م 308).
احکام کودکان و مسجد:
بردن کودکان به مسجد:از آنجا که روایاتی چون؛ جنّبوا مساجدکم مجانینکم و صبیانکم ... مبنی بر جلوگیری کردن کودکان به مسجد ،وجود دارد(صدوق، 1/237)، بر این اساس است که عده ای از فقهای بزرگ فتاوای کراهت ورود به مسجد را برای کودکان صادر نموده اند و از آن بالاتر فراهم کردن زمینه ورود کودکان به مسجد هم مکروه شمرده شده است(یزدی، 1/600، س15) ، لذا لازم به ذکر است با توجه به اینکه این روایات شامل کودکانی است که در مورد نشست و برخاست خود و شیطنت و شلوغ کاری بسان دیوانگان عمل می کنند و در صورت حضور در مسجد موجب آلودگی و ناپاکی و یا ایجاد بی نظمی غیر متعارف در مسجد می شوند. البته این احتمال هم وجود دارد که در جامعه آن روزی با توجه به شرایط و عدم امکاناتی از قبیل پوشاک مناسب فرزندان، حضور کودکان چه بسا موجب آلودگی مسجد و حاضرین در مسجد می گردیده، که تطهیر آن هم مشکلاتی در بر داشته است.
طبق نظر فقیه بزرگوار شهید ثانی (ره): مراد کودکانی است که به طهارت آنان اعتمادی نیست یا این که خوب و بد را تشخیص نمی دهند. اما بچه ممیزی که طهارت او مورد وثوق بوده و خودش نیز بر نمازها مواظبت می نماید، کراهیّتی بر آن متوجه نیست، بلکه سزاوار است او را به آمدن مسجد تمرین داد همچنان که لازم است برای نماز تمرین و عادت داده شود(عاملی، 1/96)و نیز علامه مجلسی در ذیل این روایت می فرماید: اگر ترس از نجس کاری کودک نباشد و اینکه مقصود او از حضور در مسجد اقامه نماز باشد نه تنها حضور او مکروه نیست بلکه مستحب هم هست و تمرین دادن او محسوب می شود و هیچ ایرادی نخواهد داشت (مجلسی، 80/350).
قابل توضیح است که در مآخذ دینی شاهد هستیم که پیامبر اکرم خود (صدوق،امالی،438) و اصحاب نیز بچه های خود را به مسجد می آورده اند(طبرسی، 1/207). نه تنها بچه های سه چهار ساله، بلکه زنان اصحاب با بچه های شیرخوار خود در نمازهای جماعت حاضر می شدند(کلینی، 6/48 و بخاری، 1/1397).اما روایات نشان نمی دهند که پیامبر رحمت حتی در یک مورد برآنان و یا بروالدین آنان نهیب زده یا نسبت به آوردن بچه ایشان به مسجد اعتراض فرمایند.بلکه برعکس، عکس العمل هایی که حاکی از تشویق و رضایت است از جانب آن حضرت مشاهده می شود.
کودکان جنب در مسجد: احتیاط واجب آن است که کودکان جنب را وارد مسجد نکنند(یزدی، 1/288، م6).
بنابراین،
با مطالب بالا به اهمیت دوران کودکی از منظر اسلام پی می بریم که وضع
احکام گوناگون در ابواب مختلف فقهی را در پی داشته است.
کتابنامه:
ابن بابویه ، محمد بن علی: التوحید، قم، جامعه مدرسین، 1498ق.
ابن بابویه، محمد بن علی: من لایحضره الفقیه، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1413ق.
ابن بابویه، محمد بن علی: امالی، بیروت، اعلمی،1400ق.
بخاری، محمد بن اسماعیل: صحیح بخاری ،ریاض، بیت الافکار الدولیه،1419ق.
رهبری، حسن: مسجد نهاد عبادت و ستاد ولایت، تهران، دبیرخانه کانونهای مساجد، 1380.
خانه کودک، احکام ما و کودکان: قم، موسسه چاپ الهادی، 1376ش.
خمینی، روح الله موسوی، تحریر الوسیله:قم،دارالعلم، بی تا.
خویی، سید ابوالقاسم: منهاج الصالحین: قم، مدینه العلم، 1410.
طبرسی، احمد بن علی: الاحتجاج علی اهل اللجاج، ، مشهد، مرتضی،1403ق،چ اول.
عاملی(شهید ثانی)، زین الدین بن علی بن احمد: الروضه البهیه، قم، اسماعیلیان، 1375ش.
کلینی: الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه،1407ق چ چهارم.
گلپایگانی، سید محمد رضاموسوی : مجمع المسائل، قم، دارالقرآن الکریم، 1409ق.
مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی: بحار الانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
یزدی، سید محمد کاظم: العروه الوثقی، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1409.
(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)
حقوق جمع "حق" است.[۱] که در لغت به معنای واجب،[۲] ثبوت مطابق با واقع،[۳] و مطابقت و وقوع شیء در محل خودش آمده که این معنا در تمام مصادیق قابل تطبیق میباشد.[۴] برخی نیز برای "حق" وجوه مختلفی شمردهاند:
البته در منطق قرآن هر چیزی "حق" نیست، هر چند مردم آن را حق بپندارند؛ بلکه حق عبارت است از چیزی که خدا آن را محقق و دارای ثبوت کرده (در عالم ایجاد یا در عالم تشریع)؛ بنابراین "حق" در عالم تشریع و در ظرف اجتماع دینی عبارتست از چیزی که خداوند آن را به عنوان "حق" قرار داده؛ مانند: حقوق مالی، حقوق برادران و حقوقی که پدر و مادر بر فرزند دارد.[۶] در این مقاله از حقوقی بحث میشود که فرزند مستحق آن است.
قرآن برای "فرزندان" واژگان متفاوتی را بکار برده، از جمله: ذریّه،[۷] بُنیّ و بَنون،[۸] أولاد[۹] و اسباط؛[۱۰] و در این نوشتار آیاتی را بررسی میکنیم که دربارهی حقوق فرزندان سخن گفته است.
خداوند در قرآن کریم برای فرزندان حقوقی را بیان نموده[۱۱] و پدر و مادر را بر پایبند بودن به این حقوق سفارش کرده است:
«یوصیکُمُ اللّهُ فی اَولادِکُم...»؛[۱۲] خداوند دربارهی فرزندانتان به شما سفارش میکند...
یکی از حقوقی که خداوند برای فرزند قائل شده، حق حیات است که قرآن این حق عظیم را در جامعهی بشری به شکل سزاوار برای فرزند، قبل از تولد و بعد از آن مطرح میکند:[۱۳]
«وَلاتَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیاهُم...»؛[۱۴] و فرزندانتان را از (ترس) فقر، نکشید! ما شما و آنها را روزی میدهیم...
اعراب دوران جاهلی، نه تنها دختران خویش را به خاطر تعصبهای غلط، زنده به گور میکردند؛ بلکه پسران را نیز که سرمایهی بزرگی در جامعهی آن روز محسوب میشد، از ترس فقر و تنگدستی به قتل میرسانیدند.[۱۵]
هشدار آیه علاوه بر دوران بعد از تولد، دوران جنینی را نیز شامل میشود.[۱۶] امروزه نیز این نوع فرزندکشی جریان دارد که برخی افراد نادان به بهانهی درگیرشدن با مشکلات زندگی، کودکان بیگناه را در عالم جنینی به قتل میرسانند.[۱۷]
از جمله حقوق فرزند بر عهدهی پدر و مادر، نفقهی اوست که این حق را در دو بخش بیان میکنیم:
الف. نفقهی فرزند:
نفقهی کودک از بدو تولد بر عهدهی پدر است که قرآن بر تأمین شیر برای طفل شیرخوار تصریح کرده است:[۱۸]
«وَالْوالِداتُ یرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَینِ کامِلَینِ لِمَنْ أَرادَ أَنْیتِمَّ الرَّضاعَةَ...»؛[۱۹] مادران، فرزندان خود را دو سال تمام، شیر میدهند. (این) برای کسی است که بخواهد دوران شیرخوارگی را تکمیل کند...
مادران حال زنانی که طلاق گرفتهاند، نیز شامل میشود[۲۰] و کلمهی "یُرضِعنَ" به صورت مضارع مؤکد آمده که در اینجا به معنای امر بوده و خداوند به مادران امر میکند که فرزندانشان را تا دو سالگی شیر بدهند؛[۲۱]
البته این امر وجوب ندارد بلکه امر استحبابی است؛ چون در آیهی[۲۲] دیگر میفرماید: اگر دچار تنگدستی شدید، زن دیگری که اجرت کمتر میخواهد، کودک را شیر دهد؛ با این که در این امر مادر کودک بر زنان دیگر مقدم است، هر چند مطلقه باشد. بنابراین در فراز بعدی آیه، خداوند تهیهی نفقه را بر دوش "الْمَوْلُودِ لَهُ" قرار داده؛ یعنی کسی که فرزند از او متولد شده که همان پدر واقعی بچه است؛ پس نفقهی کودک که بر عهدهی پدر اوست یا باید مادر او را برای شیردادن راضی کند یا برای کودک دایه بگیرد.[۲۳]
حکم وجوب نفقهی فرزند بر عهدهی پدر در دورانهای بعدی نیز هست، یعنی اگر فرزند عاجز از تهیهی نفقهی خود باشد و والدین قادر بر انفاق باشند؛ چون آیهی شریفه این حکم را در زمان شیرخوارگی فرزند به خاطر احتیاج و ضعف کودک تعلیل آورده است؛ البته این حکم را مقید کرده به وسع مالی پدر که احتیاجات فرزندش را از قبیل طعام، پوشاک و... به اندازهی توان مالی تهیه نماید؛ از سوی دیگر پدران و مادران حق ضرر رساندن و کوتاهی در تربیت فرزندشان را ندارند با این که بیش از توانایی نیز تکلیف ندارند.[۲۴]
ب. نفقهی مادر:
یکی دیگر از حقوق فرزند حق نفقهی مادر در زمان شیردهی است که بر عهدهی پدر میباشد: «...فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَکمُْ فَأتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَأْتَمِرُواْ بَینَکمُ بمِعْرُوفٍ...»؛[۲۵] ...و اگر برای شما (فرزند را) شیر میدهند، پاداش آنها را بپردازید و (دربارهی فرزندان، کار را) با مشاورهی شایسته انجام دهید...
این آیه دربارهی زنان "مطلّقهی بائن"[۲۶] است.[۲۷] خداوند در این آیه و آیات دیگر مانند سوره بقره/233 میفرماید: اگر مادر کودک، بخواهد به فرزند خود شیر بدهد با این که طلاق بائن گرفته باشد، بر پدر کودک لازم است که در ایام شیردادن طفل، نفقهی مادر را (خوراک، لباس و...) بدهد.[۲۸] این اجرت شیردهی در حقیقت نفقه و حق فرزند است که به عهدهی پدر واجب میباشد.[۲۹]
حق دیگری که در قرآن کریم برای فرزندان بر عهدهی پدر و مادر نهاده شده، حق تربیت است که ذیل چند عنوان اشاره میشود:
الف. اهمیت تربیت:
در نگاه قرآنی تربیت اولاد جزو حقوق واجب است؛[۳۰] و چون رفتار پدر و مادر در وجود فرزند و تربیت او بسیار تأثیرگذار بوده، خداوند آنان را در مسیری که فرزندان میپیمایند، مسئول میداند و از والدین میخواهد که فرزند خود را به راه حق ارشاد کنند:[۳۱]
«وَ وَصَّی بِها إِبْراهیمُ بَنیهِ وَ یعْقُوبُ یابَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفیََََََََ لَکُمُ الدِّینَ فَلاتَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»؛[۳۲] و ابراهیم و یعقوب (در واپسین لحظات عمر،) فرزندان خود را به این آیین وصیت کردند (و هر کدام به فرزندان خویش گفتند:) فرزندان من! خداوند این آیین پاک را برای شما برگزیده است و شما، جز به آیین اسلام [=تسلیم در برابر فرمان خدا] از دنیا نروید!
آیه شریفه به انسان میآموزد که پدر مسئولیت دارد، فرزند خود را تربیت نموده و به دین و آئین حق راهنمائی کند.[۳۳] همچنین لقمان حکیم در گفتار و مواعظ خویش،[۳۴] فرزندش را به پارهای از دستورات اعتقادی، عملی و اخلاقی سفارش میکند و با اهمیت به این مواعظ و آثار حکمت، او را به اصل توحید متوجه نموده و به بحث معاد و حساب اعمال سوق میدهد.[۳۵]
ب. تربیت جنسی و ازدواج:
در اسلام و قرآن تربیت جنسی مخصوص دوران بلوغ و بعد از آن نیست؛ بلکه قرآن کریم تربیت جنسی را در کودکان نیز در نظر گرفته و به آن پرداخته است:[۳۶]
«یَاأَیّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لِیسْتَأذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیمَانُکمُْ وَالَّذِینَ لَمْیبْلُغُواْ الحُلُمَ مِنکمُْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِّن قَبْلِ صَلَوةِ الْفَجْرِ وَ حِینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُم مِّنَالظَّهِیرَةِ وَ مِن بَعْدِ صَلَوةِ الْعِشَاءِ ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَّکُمْ...»؛[۳۷] ای کسانی که ایمان آوردهاید! بردگان شما و همچنین کودکانتان که به حدّ بلوغ نرسیدهاند، در سه وقت باید از شما اجازه بگیرند: پیش از نماز صبح و نیمروز، هنگامی که لباسهای (معمولی) خود را بیرون میآورید و بعد از نماز عشا؛ این سه وقت خصوصی برای شماست...
بر اساس این آیه پدر و مادر نخست باید فرزندان را از این که سرزده وارد اتاق آنان شوند، هشدار داده و به اجازه گرفتن وادار کنند و دیگر آن که معاشرتهای خود را تحت کنترل قرار داده و هر حرکتی که غرایز جنسی را در آنها بیدار میکند، ترک کنند.[۳۸]
در بحث تربیت جنسی فرزند، قرآن کریم همراه با مبارزهی منفی، مبارزهی مثبت را مورد توجه قرار داده و از طریق ترویج فرهنگ ازدواج آسان که اشباع صحیح و مشروع غرائز بوده، سبب برچیده شدن گناه را فراهم میکند:[۳۹]
«وَأَنکِحُواْ الْأَیَامَی مِنکمُْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکمُْ وَ إِمَائکُمْ إِنیَکُونُواْ فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ...»؛[۴۰] مردان و زنان بیهمسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بینیاز میسازد...
خطاب این آیه به اولیاء و سرپرستان مسلمانان است.[۴۱] "ایامی" به کسانی میگویند که همسر نداشته باشند؛ خواه مجرد باشند یا همسرشان طلاق گرفته یا مرده باشد؛[۴۲] و "صالحین" در این آیه به معنای صلاحیت در مورد ازدواج است، نه صالح در اعمال.[۴۳]
امر در اصل برای وجوب بوده؛ اما در این آیه امر برای فعل مستحب آمده که نشان از استحباب مؤکد میدهد؛ اما گاهی به مرحلهی وجوب میرسد؛ هنگامی که انسان در معرض گناه باشد و فاصله گرفتن از ازدواج موجب دست زدن به عمل نامشروع شود، ازدواج واجب میشود.[۴۴]
یکی دیگر از حقوقی که خداوند در قبال فرزندان بر عهدهی پدر و مادر گذاشته، حق دفاع از آنان و مبارزه با ظالمان است:
«وَ مَا لَکمُْ لَاتُقَاتِلُونَ فیِ سَبِیلِاللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَالرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ...»؛[۴۵] چرا در راه خدا و (در راه) مردان و زنان و کودکانی که (بدست ستمگران) تضعیف شدهاند، پیکار نمیکنید؟!...
مقصود از استفهام در این آیه، خطاب دستوری برای مجاهدین مسلمان است که با متجاوزین پیکار کنند؛[۴۶] و منظور از "ولدان" فرزندان مؤمنین است.[۴۷] در این آیه خداوند با استفاده از عواطف انسانی مؤمنان را تشویق به اجرای احکام اسلامی میکند؛[۴۸] یعنی آیهی شریفه، بندگان را تشویق کرده و برمیانگیزد، برای این که وظیفهی خود را در رابطه با دفاع از خویشاوندان خود به خصوص زنان و فرزندان مستضعف که در چنگ دشمنان گرفتارند و قدرت فرار و توان کار دیگری را ندارند، از ظلم ظالمان نجات دهند.[۴۹]
تربیت فرزند اقتضاء میکند که در سنین مختلف رفتار والدین نیز نسبت با اقتضای سنی او متفاوت باشد؛ از این رو خداوند با داستان حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل علیهم السلام نشان میدهد، برای فرزندی که به سن جوانی رسیده، حق مشورت باید قائل شویم:
«فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یابُنیَّ إِنیِّ أَرَی فیِ الْمَنَامِ أَنیِّ أَذْبَحُکَ...»؛[۵۰] هنگامی که با او به مقام سعی و کوشش رسید، گفت: پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح میکنم...
منظور از "سعی" این است که به سنی رسیده بود که عادتا میتوانست در کارهای زندگی به پدر خود کمک کند؛[۵۱] و از فرازهای بعد معلوم میشود که حضرت ابراهیم با فرزندش در این مسأله با این که حتمی بود، مشورت کرد.[۵۲]
در این تعبیرات از یک سو پدر با صراحت مسالهی ذبح را با فرزند نوجوان یا جوان خود مطرح میکند و از سوی دیگر چون برای او شخصیت مستقل و آزادی اراده قائل بود، با او مشورت نموده و نظر وی را خواستار است.[۵۳]
یکی دیگر از حقوق فرزندان بر پدر و مادر حق ارث است که با فطرت و طبیعت مطابقت دارد و از زمان حضرت آدم علیه السلام مقرر بوده و در زمان پیامبران دیگر از جمله حضرت زکریا علیه السلام[۵۴] و حضرت سلیمان علیه السلام[۵۵] نیز احکام ارث وجود داشت؛[۵۶] که در دین اسلام نیز این حکم جریان یافت و سهم وارثان در کلام الهی مقرر گردید: «یوصیکُمُ اللَّهُ فی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیینِ...»؛[۵۷] خداوند دربارهی فرزندانتان به شما سفارش میکند که سهم (میراث) پسر، به اندازهی سهم دو دختر باشد.
واجبات ولادت فرزند
249- مـسـاءله : واجب است هنگام تولد فرزند، کسانى که مادر را کمک مى کنند (مانند پـزشـک ، پـرستار، ماما و...) زن باشند مگر در مقام اضطرار و یا در صورت نبودن زن ، البـتـه بـودن شـوهـر، نـزد زن در هـنـگـام وضع حمل اشکالى ندارد، اگر چه اضطرار هم نباشد.
بهجت - تبریزى - فاضل - مکارم : استفتاء
250- مـسـاءله : خـتـنـه کردن فرزند پسر واجب
است و مستحب است در روز هفتم بعد از
ولادت بـاشـد، ولى اگـر به تاءخیر بیفتد اشکالى ندارد و چنانچه تا بعد از
بلوغ این
کار صورت نگیرد، بعد از آن بر خود فرزند واجب خواهد بود براى انجام آن
اقدام کند.
امام : تحریر الوسیله ، نکاح ، القول فى احکام الولاده ، مساءله 4.
251- مساءله : اگر فرزند مختون (ختنه شده ) به
دنیا بیاید، واجب نیست او را ختنه
کنند.
امام : تحریر الوسیله ، نکاح ، القول فى احکام الولاده ، مساءله 8.
مستحبات ولادت فرزند
253- مساءله : انجام امور ذیل بعد از تولد فرزند مستحب است :
- شستن فرزند بعد از تولد اگر برایش ضرر نداشته باشد.
- اذان گفتن در گوش راست و اقامه گفتن در گوش چپ فرزند.
- مالیدن آب فرات و تربت سیدالشهداء علیه السلام به سقف دهان او.
- نامگذارى او به اسماء زیبا.
- بهتر است از اسمائى باشد که متضمن عبودیت خداوند باشد مانند: عبدالرحیم ،
عبدالرحمن
و امثال آن و یا نام پیامبران باشد و بهترین آن محمد است .
- تراشیدن موى سر نوزاد یک هفته بعد از تولد و هم وزن موها، طلا یا نقره
صدقه دادن .
- دادن ولیمه در زمان تولد فرزند و یا چند روز بعد از آن .
- ختنه کردن در روز هفتم .
- دادن ولیـمـه هـنگام ختنه کردن فرزند (البته مى توان ولیمه تولد را با
ولیمه ختنه
در روز هفتم یا چند روز نزدیک به آن ، با هم انجام داد).
- تغذیه بچه با شیر مادر.
امـام : تـحـریـر الوسـیـله ، نـکـاح ، القـول فـى احـکـام الولاده ،
مسائل 2 و 3 و 14.
254- مـسـاءله : از مـسـتحبات مؤ کده براى
فرزندان ، عقیقه کردن است ، چه فرزند
پـسـر بـاشـد چـه دخـتـر. عـقـیقه کردن یعنى قربانى کردن گاو یا گوسفند یا
شتر با
توجه به احکام ذیل .
- مستحب است براى پسر حیوان نر، و براى دختر حیوان ماده باشد.
- نمى توان به جاى قربانى کردن ، پول آن را صدقه داد.
- مـسـتـحـب اسـت عـقـیـقـه در روز هـفـتـم تـولد فـرزنـد بـاشـد، امـا
اگـر از روى عـذر و یـا
جـهـل بـه مـسـاءله و یا هر دلیل عقیقه انجام نشد، هر موقع بعد از تولد
فرزند مى تواند
قربانى کند.
- اگـر پـدر و مـادر تـا قـبـل از سـن بلوغ براى فرزند عقیقه نکردند، فرزند
مى تواند
خودش اقدام به عقیقه کند.
- اگـر بـراى شـخـصـى تا آخر عمر عقیقه نشود، مستحب است بازماندگان او
برایش عقیقه
کنند.
- مـسـتـحـبات یک ران یا یک پاى حیوان را به قابله فرزند بدهند، اگر چه
مستحب است یک
چـهـارم کـل حـیـوان را بـه قـابله بدهند، اگر قابله نبود، مستحب است همان
مقدار را به مادر
فرزند بدهند تا او آن را صدقه بدهد.
- فـرقى نیست که گوشت را تکه تکه کنند و صدقه بدهند یا او را طبخ کنند، و
جمعى از
مـؤ منین را دعوت کنند از آن غذا بخورند. بهتر است دعوت شدگان کمتر از 10
نفر نباشند
ولى هر چه بیشتر باشند بهتر است .
- مستحب است دعوت شوندگان از عقیقه بخورند و سپس براى فرزند دعا کنند.
امـام : تـحـریـر الوسـیـله ، نـکـاح ، القـول فـى احـکـام الولاده ،
مسائل 9 و 10.
1- غسل دادن نوزاد
2- گفتن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ نوزاد برای دورکردن شیاطین از نوزاد ( بجهت لطافت روح نوزاد )
3- گشودن کام نوزاد با تربت سید الشهداء ( همراه با آب فرات و یا آب شیرین و یا خرما و یا عسل )
4- تراشیدن سر نوزاد و به وزن آن نقره و غیره صدقه دادن
5- عقیقه کردن
6- انتخاب نام نوزاد ( البته بعد از هفت روز که در این هفت روز نام او اگر پسر باشد محمد است و اگر دختر باشد فاطمه )
7- ختنه کردن ( هم برای دختر و هم برای پسر سنت است .)
8- ولیمه دادن
1- غسل دادن
امام صادق (ع) : غسل دادن نوزاد لازم است .(1)
٢-گفتن اذان و اقامه در گوش فرزند
یکی از مستحباتی که پیامبرگرامی اسلام و معصومین علیهم السلام بدان سفارش اکید فرموده اند این است که پدر و مادر پس از تولد نوزادشان، در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگویند که این عمل آثار روحی بسیار مفیدی در وجود نوزاد خواهد داشت؛ زیرا بدون شک گفتن جملات: الله أکبر، أشهد أن لا اله الا الله، أشهد أن محمدا رسول الله از اولین آنات زندگی، گوش طفل را با ندای توحید و رسالت توحیدی آشنا خواهد کرد و صحیفه ی پاک و نورانی روح کودک، این پیام ها را در خود منعکس خواهد کرد.
برکات اذان و اقامه
الف ) سبب دوری شیطان از نوزاد: سکونی از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم فرمود:
کسی که صاحب فرزند شود، در گوش راستش اذان بگوید و در گوش چپش اقامه، زیرا این عمل فرزند را از شیطان رانده شده، مصون می دارد.(2)
در روایتی علی علیه السلام این سنت را از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم نقل می کند که متضمن تعلیل آن نیز هست:
این عمل (گفتن اذان و اقامه در گوش نوزاد) کودک را از شر شیطان حفظ می کند و نیز سبب می شود که او در خواب نترسد.(3)
ب ) مصون نیست از گزند شیطان: پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم به امیرمؤمنان علیه السلام چنین سفارش می فرماید:
ای علی! چون صاحب پسر یا دختر شوی، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه بگو، که برای همیشه از گزند شیطان ایمن خواهد بود.(4)
٣- گشودن کام نوزاد(5)
سومین سنتی
که باید پدران و مادران به هنگام ولادت فرزند رعایت کنند، برداشتن کام
نوزاد است که از سنت های اسلامی و سیره ی اهل بیت و سفارشات آنان است. آن
بزرگواران، گاهی کام فرزندان خود را با خرما و گاه با آب فرات و گاهی با
تربت امام حسین علیه السلام برمی داشتند. برداشتن کام نوزاد با موارد آثار
خوبی روی فرزند می گذارد، زمینه سازی برای مهر ورزیدن کودک به اهل بیت
علیهم السلام است.
برداشتن کام فرزندان با تربیت امام حسین علیه السلام: حسین بن أبی العلاء گوید:
شنیدم
که امام صادق علیه السلام فرمود: کام فرزندان خود را با تربت حسین بن علی
علیه السلام بردارید که مایه ایمنی کودک خواهد بود.(6)
برداشتن کام با آب فرات: سعدان از امیر مؤمنان علیه السلام چنین روایت می کند:
اگر مردم کوفه کام فرزندان خود را با آب فرات برمی داشتند، همه شیعه ی ما بودند.(7)
هم چنین حسین بن عثمان از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود:
گمان ندارم کام کسی با آب فرات برداشته شود و از شیعه ی ما نباشد.(8)
برداشتن کام با خرما: ابوبصیر از امام صادق علیه السلام و ایشان از امیرمؤمنان علیه السلام چنین نقل می کند که فرمود:
کام فرزندان خود را با خرما بردارید، زیرا پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم کام حسن و حسین را با خرما برداشتند.(9)
برداشتن کام با آب باران: مرحوم کلینی در روایتی چنین نقل می کند:
کام فرزندان خود را با آب فرات و تربت حسین بن علی علیه السلام بردارید و اگر این دو یافت نشد، کام آنان را با آب باران بردارید.(10)
۴- ختنه کردن
چهارمین سنتی
که باید در هفته ی اول تولد نوزاد پسر یا دختر رعایت کرد، ختنه کردن او
است که ائمه ی معصومین علیهم السلام سفارش زیادی داشته اند و روز هفتم تولد
را بدین منظور معین کرده و حکمت هایی نیز برای آن بیان فرموده اند که به
دو روایت اشاره می شود:
علی (ع) از پیامبر (ص) نقل می کند که فرمود:
فرزندان
خود را در روز هفتم تولد ختنه کنید ، زیرا این عمل برای نوزاد پاکیزه تر و
در تسریع رشد و نمو جسمانی او مؤثرتر و مایه ی طراوت بیشتر روح اوست.(11)
۵- تراشیدن سر نوزاد
یکی
دیگر از سنت هایی که در بدو تولد باید مورد عنایت پدر و مادر باشد،
تراشیدن موی سر نوزاد است که مستحب است در روز هفتم انجام شود.
مرحوم
شیخ حر عاملی صاحب وسائل الشیعه در جلد پانزدهم حدود سی روایت در این
زمینه نقل کرده است که بی تردید از مجموع آنها استحباب مؤکد این سنت به دست
می آید. علاوه بر این، در برخی از این روایات کلمه ی «سنت» آمده است و
شاید دلیلی بر این باشد که روش و سیره ی معصومین علیهم السلام نیز همین
بوده است.
امام صادق علیه السلام از پدرانش چنین روایت می کند:
پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دستور داد تا سر نوزاد در روز هفتم تولد تراشیده شود.(12)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
فاطمه علیهاالسلام سر دو فرزند خود (امام حسن و امام حسین علیهماالسلام) را تراشید و هم وزن موی آنان نقره صدقه داد.(13)
۶- ولیمه یا اطعام مردم
ششمین مستحبی
که پدر به هنگام تولد نوزاد انجام می دهد اطعام مؤمنان و دوستان و آشنایان
است که بدون شک، این عمل زمینه ساز پیوندهای نیکوی اجتماعی و مقدمه ای
برای پذیرش طفل از سوی جامعه است، علاوه بر این، آثار معنوی پر برکتی نیز
در سلامت روحی و جسمی کودک. به دنبال خواهد داشت.
سنت
و سیره ی اهل بیت نیز چنین بوده است، بلکه امام صادق علیه السلام به هنگام
ولادت فرزندش امام کاظم علیه السلام سه روز اطعام کرد و بر همین اساس
مرحوم شیخ حر عاملی در وسائل الشیعه بابی تحت عنوان «باب استحباب اطعام
الناس عند ولاده المولود ثلاثه أیام» ،ذکر کرده است.
جابر گوید:
روش علی بن الحسین علیه السلام این بود که به هنگام ولادت فرزند خود ولیمه می داد.(14)
٧- عقیقه
از
سنت های محمدی صلی الله علیه و اله و سلم این است که روز هفتم تولد کودک
پس از تراشیدن سر او، پدر در راه خدا گوسفندی قربانی کند و بین فقرا و
دوستان و همسایه ها تقسیم نماید؛ این سنت اسلامی را «عقیقه» گویند.
در
اسلام بر عقیقه بسیار تأکید شده و استحبابش هم چنان تا بلوغ کودک بر عهده ی
پدر و پس از آن بر خود شخص باقی است. این تأکید به خاطر حکمت هایی است که
در آن نهفته است و به برخی از آنها اشاره می شود:
1. بیمه سلامتی: سمره از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم روایت کند که فرمود:
هر کودکی باعقیقه بیمه می شود.(15)
سلامتی هر نوزادی در گروه قربانی کردن گوسفندی است که برای او معین شود و از طرفش عقیقه گردد.
2. عقیقه کردن گوسفند: پیامبر خدا صلی الله علیه و اله و سلم می فرماید:
در روز هفتم برای نوزاد گوسفندی ( قوچی) ذبح کن.(16)
3. عقیقه پیامبر از طرف حسنین علیهماالسلام: امام صادق علیه السلام فرمود:
پیامبر حسن و حسین علیه السلام را در روز هفتم نامگذاری کرد و نام حسین را از نام حسن برگرفت و برای هر یک گوسفندی عقیقه کرد.(17)
4. عقیقه ی پسر و دختر یکی است: از پیامبر خدا صلی الله علیه و اله و سلم روایت شده که فرمود:
عقیقه ی یک گوسفند است و پسر و دختر در این جهت مساوی اند.(18)
امام فرمود: نه، تلاش کن تا پیدا کنی؛ زیرا خداوند ریختن خون قربانی و اطعام طعام را دوست می دارد.
توضیح:
خداوند اطعام طعام را دوست دارد؛ از این رو، قربانی کردن گوسفند و تقسیم
آن در میان همسایگان و فقرا از دادن پول آن به ایشان بهتر است و روایات
زیادی درباره ی اطعام و عقیقه آمده است. علاوه بر این، نیکوست که مقداری از
گوشت عقیقه به همسایگان داده شود همچنان که رسول خدا صلی الله علیه و اله و
سلم هنگام ولادت حسنین علیهماالسلام چنین کردند.(19)
مستحب
است مقداری از گوشت عقیقه برای اطعام مؤمنان کنار گذاشته شود و آنان را
دعوت کرده و پذیرایی شوند تا هم به برکت حضور مؤمنان در خانه ی پدر نوزاد و
استفاده از غذای عقیقه بر برکت خانه و اهل آن بیفزاید و هم برای سلامتی
فرزند دعا شود و کودک در پرتو دعای مهمانان از سلامتی روحی و جسمی بیشتری
برخوردار گردد.
امام باقر و امام صادق علیهم السلام به این نکته اشاره داشته و فرموده اند:
خداوند ریختن خون قربانی و مهمانی و اطعام را دوست می دارد.(20)
٨- انتخاب نام
از
دیگر سنت هایی که در آغاز تولد نوزاد مورد توجه پدر و مادر قرار می گیرد
انتخاب نام است. انتخاب نام مسأله ی ساده ای نیست، پدر و مادر باید فکر
کنند که این نوزاد در آینده به طور مستمر با این نام سر و کار خواهد داشت،
پدر و مادر و دیگران او را با این نام صدا خواهند کرد و نام وسیله ای برای
توجه به شخصیت طفل خواهد بود.
آری،
پیشوایان معصوم ما به حدی به مسأله نام اهمیت می دادند که از آغاز تولد
نوزاد پسر تا روز هفتم، او را «محمد» می نامیدند تا از بدو تولد، روح و
روان و فکر و مغز کودک را با حضرت محمد صلی الله علیه و اله و سلم آشنا
کرده باشند، هم چنین با ذکر نام خدا هنگام اذان گفتن در گوش نوزاد و تکرار
نام محمد صلی الله علیه و اله و سلم فطرت پاکش را بیدار کنند و اعضا و
جوارحش نیز به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر او شهادت بدهد. اینک نظر شما را
به گزیده ای از روایات در این باره جلب می نماییم:
1. سنت نام گذاری: امام صادق علیه السلام فرمود:
هیچ
نوزادی برای ما متولد نمی شود مگر این که نخست او را محمد می نامیم و پس
از هفت روز، اگر خواستیم نامش را تغییر می دهیم و گرنه همان نام را بر او
می گذاریم.(21)
2. نام خوب و حق فرزند: ابن عباس از پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم نقل می کند که فرمود:
حق فرزند بر پدر آن است که نام خوبی بر او بنهد و به بهترین شکل تربیتش نماید.(22)
3. بهترین هدیه به فرزند: امیرمؤمنان (ع) فرمود:
پیامبر
اسلام (ص) فرموند: اولین هدیه ای که هر یک از شما به فرزندش می بخشد نام
خوب است. پس بهترین نام را برای فرزند خود انتخاب کنید.
موسی بن بکر از حضرت ابوالحسن علیه السلام نقل می کند:
اولین نیکی و احسان مرد به فرزندش آن است که نام خوب برای او انتخاب کند. پس برای فرزندان خود از بهترین نام ها استفاده کنید.(24)
توضیح:
شکی نیست که الفاظ و اسامی هر چند نیکو و پسندیده باشند نمی توانند به
تنهایی آدمی را سعادتمند گردانند و مقصود از روایات گذشته این است که نام
های نیکو زمینه ی روانی و تلفینات روحی و اجتماعی مثبتی فراهم می کنند که
اگر شخص صاحب نام در افق آن قرار گیرد و به اخلاق والای پیامبر اکرم صلی
الله علیه و اله و سلم و سیره ی اهل بیت عصمت علیه السلام آراسته گردد، به
حقیقت پیوسته و راه بهشت را به روی شخص می گشاید.
نکته
ی مهم در نام گذاری این است که نام هر کس و هر معنایی که بر روی کودک
گذاشته شود، با ذکر مکرر آن در طول زندگی، یاد و خاطره و ویژگی های آن شخص و
آن معنا در ذهن و روان کودک تأثیر گذارد و پیوند خاصی بین آن دو ایجاد می
شود که در سعادت و شقاوت او مؤثر است.
4.
بهترین نام برای پسران: در روایات نام های فراوانی برای پسران ذکر گردیده،
ولی روی چند نام به عنوان بهترین نام ها تأکید بیشتری شده است.
ابن عمر از پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم قال:
محبوب ترین نام ها نزد خداوند، عبدالله و عبدالرحمن است.(25)
از پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم چنین روایت شده است:
هر که چهار فرزند برای او متولد شود و یکی از آنها را به نام من نگذارد در حق من جفا کرده است.(26)
ابوامامه از پیامبر(ص) روایت کند که فرمود:
هر
که را پسری به دنیا آید و از سر مهر و محبت و برای تبرک جستن به نام من،
او را محمد بنامد، خود و نوزادش هر دو در بهشت خواهند بود.(27)
نام محمد خیر و برکت خانه
امام رضا علیه السلام فرمود:
خانه ای که در آن نام محمد باشد، اهل آن، بامداد و شامگاهشان توأم با خیر و برکت خواهد بود.(28)
پیامبراسلام (ص) فرمودند:
اگر نام فرزندتان را محمد نامیدید، اکرامش کنید و در مجالس خود برایش جا باز کنید، و کار او را زشت و ناپسند مشمارید.(29)
توضیح:
گویا پیامبر اسلام از روش برخی مسلمانان تعجب می کنند که چگونه فرزندان
خود را محمد می نامند، اما حرمت این نام را رعایت نمی کنند و فرزندان خود
را لعن و نفرین می نمایند در حالی که شایسته نیست با همنام رسول خدا صلی
الله علیه و اله و سلم چنین رفتاری داشته باشند.
آیا نامش را محمد
نگذاشته ای ! عرض کردم: آری چنین کردم. حضرت فرمود: محمد را مزن و دشنامش
مده، زیرا تا وقتی که زنده هستی خداوند او را نور چشم تو قرار داده و پس از
مرگت فرزند صالح و جانشین صادقی برای تو خواهد بود.(30)
پی نوشت ها:
1- غسل المولود واجبٌ- الکافی : ج3 ، ص 40
2-
من ولد مولود فلیؤذن فی أذنه الیمنی بأذان الصلاه، و لیقم فی اذنه الیسری،
فانها عصمه من الشیطان الرجیم؛ وسائل الشیعه، ج 15، ص 136؛ مستدرک
الوسائل، ج 15، ص 137.
3- فان ذلک عصمه من الشیطان الرجیم و الافزاع له؛ مستدرک الوسائل، ج 15، 138.
4- یا علی؛ اذا ولد لک غلام أو جاریه فأذن فی أذنه الیمنی، و أقم فی الیسری؛ فانه لا یضره الشیطان أبدا؛ تحف العقول، ص 14.
5- مقصود از این تعبیر، زدن انگشت سبابه به تربت امام حسین علیه السلام یا خرما یا... و سپس زدن آن به کام نوزاد است.
6- سمعت أبا عبدالله علیه السلام یقول: حنکوا أولادکم بتربه الحسین علیه السلام؛ فانه امان؛ مستدرک الوسائل، ج 15، ص 139.
7- اما ان أهل الکوفه لو حنکوا أولادهم بماء الفرات لکانوا لنا شیعه؛ وسائل الشیعه، ج 17،ص 212.
8 ما أظن احدا یحنک بماء الفرات الا کان لنا شیعه؛ مستدرک الوسائل، ج 15، ص 139.
9-
حنکوا أولادکم بالتمر، فکذا فعل رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم
بالحسن و الحسین؛ وسائل الشیعه، ج 15، ص 138 و ج 17، ص 18؛ تحف العقول، ص
120.
10- حنکوا أولادکم بماء الفرات و بتربه الحسین و ان لم یکن فبماء السماء؛ همان.
11-
اختتنوا أولادکم یوم السابع؛ فانه أطهر و أسرع نباتا للحم، و أروح للقلب؛
کنزالعمال، ج 167، ص 436؛ وسائل الشیعه، ج 15، ص 165، با اندکی تفاوت؛
مستدرک الوسائل، ج 15، ص 149.
12- ان رسول الله صلی الله علیه و اله و
سلم أمر بحلق شعر الصبی الذی یولد به المولود عن رأسه یوم سابعه؛ مستدرک
الوسائل، ج 15، ص 142.
13- و حلقت فاطمه رؤوسهما - الحسن و الحسین - و تصدقت بوزن شعرهما فضه؛ همان، ج 15، ص 159.
14- کان علی بن الحسین یولم فی الولاده؛ کتاب العیال، ج 1، ص 210.
15- کل غلام رهینه بعقیقته؛ کنز العمال، ج 16، ص 431؛ کتاب العیال، ج 1، ص 216 و 433.
16- اذا کان یوم سابعه فاذبح فیه کبشا...؛ مستدرک الوسائل، ج 15، ص 143.
17-
سمی رسول الله حسنا و حسینا علیهم السلام یوم سابعهما، و شق من اسم الحسن
الحسین و عق عنهما شاه شاه...؛ بحارالأنوار، ج 43، ص 257.
18- «العقیقه شاه من الغلام و الجاریه سواء»؛ مستدرک الوسائل، ج 15، ص 142.
19- بحارالأنوار، ج 43، ص 257؛ مستدرک الوسائل، ج 15، ص 143.
20- ان الله عزوجل یحب اهراق الدماء و اطعام الطعام؛ وسائل الشیعه، ج 15، ص 146.
21- لا یولد لنا ولد الا سمیناه محمدا، فاذا مضی سبعه أیام فان شئنا غیرنا و الا ترکنا؛ (20) مستدرک الوسائل، ج 15، ص 127.
22- حق الولد علی الوالد أن یحسن اسمه و یحسن أدبه؛ کنز العمال، ج 16، ص 477.
23- قال رسول الله: ان أول ما ینحل أحدکم ولده الاسم الحسن، فلیحسن أحدکم اسم ولده؛
24- أول ما یبر الرجل ولده أن یسمیه باسم حسن، فلیحسن أحدکم اسم ولده؛ وسائل الشیعه، ج 15، ص 122.
25- أحب الأسماء الی الله عبدالله و عبدالرحمن؛ کنزالعمال، ج 16، ص 417.
26- من ولد له أربعه أولاد و لم یسم أحد هم باسمی فقد جفانی؛ عده الداعی، ص 77.
27- من ولد له مولود ذکر فسمی محمدا حبا و تبرکا باسمی، کان هو و مولوده فی الجنه؛ کنزالعمال، ج 16، ص 422
28- البیت الذی فیه محمد یصبح أهله بخیر و یمسون بخیر؛ وسائل الشیعه، ج 15، ص 127.
29- اذا سمیتم الولد فأکرموه، و أوسعوا له فی المجلس، و لا تقبحوا له وجها؛ (27) همان، ج 15، ص 127؛ کنزالعمال، ج 16، ص 418.
30-
ألا سمیته محمدا؟ قلت: قد فعلت. قال: فلا تضرب محمدا و لا تشتمه جعله الله
قره عین لک فی حیاتک و خلف صدق بعدک؛ وسائل الشیعه، ج 12، ص 19.
منبع:
کتاب حقوق فرزندان در مکتب اهل بیت (ع)
و حکمت نامه کودک آقای ری شهری
(245)
از جمله حقوق مسلّم کودکان، تأمین امنیت آنان پیش از ولادت و پس از آن است. اسلام، تکریم و احترام به شخصیت کودک و رعایت حق امنیت برای وی را در جهات مختلف و به عالیترین وجه، مورد عنایت و دستور قرار داده است. احکامی که در ارتباط با کودک بعد از ولادت او صادر شده، اعمّ از اینکه در جهت تربیت کودک صادر شده باشد (احکام تربیتی) یا به عنوان حقوق و نیز اعم از اینکه به صورت واجب رعایت آنها از والدین و دیگر کسانی که متوّلی امور کودک میباشند، خواسته شده و یا استحباب، این مدّعا را به خوبی اثبات مینماید.
قبل از بیان دیدگاه اسلام در ارتباط با حقوق مختلف کودک، مناسب است اشارهای هر چند گذرا به آنچه قبل از اسلام و بعد از ظهور آن در جزیرة العرب، محل نزول احکام الهی و دیگر ممالک مترقّی آن زمان در ارتباط با تجاوز به حقوق کودک رواج داشته است و تغییر شکل تجاوز در روزگار حاضر، داشته باشیم تا ژرفنگری و مترقّی بودن احکام اسلامی در این زمینه بهتر معلوم گردد.
(246)
در تاریخ، رفتار جوامع بشری نسبت به کودکان ذکر گردیده است، به عنوان نمونه، در تاریخ تمدّن ویل دورانت، چنین آمده است: «اگر اقدام زن به سقط جنین به نتیجه نرسد کشتن طفل وسیلهای عالی برای آسایش او به شمار میرود. بسیاری از قبایل، کشتن طفل را در صورتی که ناقص یا بیمار و یا از زنا به دنیا بیاید یا هنگام ولادت، مادرش را از دست بدهد، مجاز میدانند... بعضی از قبایل، اطفالی را که به گمان ایشان در اوضاع و احوال نامسعود به دنیا آمدها ند، میکشند.
در قبیله بوندیی بچّهای را که با سر به دنیا بیاید خفه میکنند. مردم قبیله کامچادال طفلی را که هنگام طوفان متولّد شود، میکشند. قبایل جزیره ماداگاسکار کودکی را که در ماههای مارس یا آوریل یا روزهای چهارشنبه و جمعه و یا در هفتة آخر هر ماه به دنیا بیاید یا در هوای آزاد میگذارند تا بمیرد یا او را زنده زنده میسوزاند یا در آب خفه میکنند. در پارهای از قبایل چون زن دو قلو بزاید، این را برهان زناکاری او میدانند، چون به نظر آنان ممکن نیست که یک مرد در آنِ واحد پدر دو طفل باشد، به همین جهت یکی از آن کودکان و یا هر دو محکوم به مرگ هستند... .
مردم قبیله آبیپون همان کار را میکردند که اکنون فرانسویان میکنند، یعنی هر خانواده بیش از یک پسر و یک دختر نگه نمیداشت و هر چه را بیش از این پیدا میشد، فوراً به قتل میرسانیدند و در بعضی از قبایل چون خطر قحطی رو میکرد یا تهدید مینمود، نوزادان را از بین میبردند و در پارهای از مواقع، آنان را به مصرف خوراکی میرسانیدند. معمولاً دختر را بیشتر میکشتند و احیاناً او را آن اندازه زجر میدادند تا بمیرد، به این خیال که روح وی چون دوباره به دنیا بیاید، در جسد پسری خواهد بود، عمل بچّه کشی هیچ قبحی نداشته و اسباب پشیمانی نمیشد».[1]
همچنین اسپنسر در کتاب اجتماع بشری مینویسد: «پدر استرالیایی وقتی برای دام ماهیگیری خود طعمهای نمییافت، پارهای از گوشت فرزند خود را میبُرید تا بدان وسیله ماهی شکار کند، و نیز قبایلی در آمریکا زندگی میکردند که کودکان خود را در برابر
1. ویل دورانت، تاریخ تمدّن، 1: 62 ـ 63، ترجمه احمد آرام، ع. پاشایی، امیر حسین آریان پور.
(247)
اندکی شراب میبخشیدند. در جزایر فیجی بدون هیچ علّت، برای تفریح یا منافع آنی و یا به علّت خشم، کودکان خود را میکشتند.
دلیل این بی عاطفگیها و کشتنها در تحلیل برخی از جامعه شناسان و دانشمندان علوم اجتماعی، فقر و تنگدستی ذکر شده است... امّا دقّت در متون تاریخی نشان میدهد که این نوع تعدّیها و جنایتها اختصاص به اقوام غیر متمدّن بشری نداشته است، بلکه در ملل متمدّن نیز متداول بوده است. متفورا جهانگرد انگلیسی در سفرنامه خود ذکر میکند که در ژاپن فروختن دختران برای خدمتکاری جایز بود و این رسم تا قرن نوزدهم در میان ژاپنیها معمول بوده است... در فرانسه نیز تا قرن یازدهم میلادی، مادران بدون شوهر و پدرهای بدون همسر میتوانستند فرزندان خود را بفروشند و این عمل مدّتها بعد از آن نیز ادامه داشت. ظاهراً بی توجّهی نسبت به کودکان تا قرنهای اخیر حتّی تا انقلاب کبیر فرانسه «1789» ادامه داشته است.»[1]
قبل از اسلام در جزیرة العرب نیز، وضعیت کودکان بسیار بد بود، اگر پدران، فرزندان را میخواستند، آنها را نگه میداشتند در غیر این صورت دختران را زنده به گور میکردند، زیرا زن را موجودی بیفایده میدانستند و معتقد بودند که از تربیت او سودی نمیبردند.[2]
بزرگان عرب و افراد سرشناس، دختران را مایه عار و ننگ خود میپنداشتند و برای رهایی از این ننگ و عار، آنها را زنده به گور میکردند. قرآن کریم در ترسیم این وضعیت میفرماید: هنگامی که به یکی از آنها بشارت داده شود خدا دختری به تو داده، آنچنان از فرط ناراحتی چهرهاش تغییر میکند که صورتش سیاه میشود، او برای نجات از این ننگ و عار که به پندار نادرستش دامنش را گرفته از قوم و قبیله خود به خاطر این بشارت بدی که به او داده شده، متواری میگردد. باز هم دائماً در این فکر غوطهور است که آیا این ننگ را برخود بپذیرد و دختر را نگهدارد یا او را زنده در زیر خاک پنهان کند.
1. اسپنسر، اجتماع بشری، به نقل از حقوق متقابل کودک و ولی در اسلام: 138.
2. دکتر حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، 39.
(248)
(وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِاْلأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ یَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلى هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ).
در پایان این آیه، اقدام ظالمانه، شقاوتآمیز و غیر انسانی را با صراحت هر چه بیشتر محکوم کرده و میفرماید: (أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ).[1] با ظهور اسلام این عادت ناپسند شدیداً مورد نهی قرار گرفت و یکی از مواردی که در بیعت زنان تازه مسلمان مطرح گردید، این بود که فرزندانشان را نکشند.
کوتاه سخن اینکه والدین نه تنها وظیفه دارند که حافظان خوبی برای فرزندان خویش، این امانتهای الهی باشند، بلکه باید بکوشند که آنها را از هرگونه گزند و آسیبی دور نگهدارند. امّا آمار و ارقام نشان میدهد که میزان تلفات ناشی از حوادثی که در اثر بی مبالاتی و مسامحه والدین برای فرزندان اتفاق میافتد، از شمار تلفات ناشی از بیماریها یا مشکلات زایمان بیشتر است.
سقط جنین، رها کردن نوزاد بعد از تولّد، سپردن آنها به شیرخوارگاهها بدون پذیرش مسئولیت پدری و مادری، وادار کردن کودکان به کار اجباری، واداشتن به تکدّیگری وکارهای غیر اخلاقی از جمله، چهرههای جدید تجاوز و تعدّی به حقوق و امنیّت شخصی و اجتماعی کودکان است.[2]
از این روست که هنوز هم در متن دنیای امروز شاهد غرق شدن یک کشتی از کودکان برده هستیم که سوداگران انسان هر یک را به قیمت 400 دلار از والدین آنان از کشور بنین در آفریقای غربی خریداری کرده و برای بیگاری و استعمار به غرب میبرند.[3]
به هر صورت اسلام ضمن تأکید بر حفظ امنیت شخصی و اجتماعی کودکان به رعایت حرمت و احترام و اکرام آنان توأم با لطف و احسان سفارش نموده و به نوع تغذیه، مسکن، تفریح و بازی، بهداشت جسمی و روحی، و نیز تعلیم و تربیت نیکوی آنان و در یک کلمه به
1. سوره نحل 16: 58 ـ 59.
2. ر. ک: نگاهی دیگر به حقوق فرزندان از دیدگاه اسلام: 41 و 45.
3. حقوق متقابل کودک و ولی در اسلام: 140.
(249)
رعایت حقوق همه جانبه کودکان توجّه ویژه نموده است. به خواست خداوند در این بخش و بخشهای بعدی، مهمترین دستورات و احکام فقهی اسلام در امور فوق را بیان خواهیم نمود.
اسلام برای نوزاد، فطرت توحیدی قائل است، از اینرو دستوراتش در زمینه تربیت کودک مبتنی بر این نگرش است. در قرآن خطاب به نبی اکرم(صلی الله علیه وآله) آمده است روی خود را متوجّه آیین خالص توحید کن همان سرشتی که خداوند از آغاز، مردم را بر آن قرار داده است و این آفرینش است که نباید تغییر و تبدیل در آن راه یابد. (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفًا فِطْرَتَ اللهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللهِ... ).[1]
همچنین در حدیث معروف از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمودهاند: هیچ فرزندی نیست مگر اینکه بر فطرت (سرشت پاک الهی) آفریده میشود و پدر و مادر او هستند که او را یهودی یا نصرانی و یا مجوس ببار میآورند «مٰا مِنْ مَوْلوُدٍ یوُلَدُ عَلَی الفِطْرَةِ فَأَبَوٰاهُ اللَّذٰانِ یُهَوِّدٰانِهِ و یُنَصِّرٰانِهِ وَ یُمَجِّسٰانِهِ»[2].
بدان جهت از همان آغاز تولّد، وظایفی بر عهده والدین و دیگر مربیّان کودک گذاشته شده است که برخی از آنها مستحّب و برخی دیگر، عنوان واجب دارند. این وظایف در راستای آشنا سازی کودک از آغاز تولّد با شعائر دینی وتأثیر آنها در روحیه او یا والدین او که آنها را انجام میدهند و یا به ادلّه دیگری که ممکن است ما انسانها به تمام جهات آن اطّلاع نداشته باشیم، انجام میشود.
از جمله این وظایف، غسل نوزاد بعد از تولّد است که بسیاری از فقیهان آن را مستحب دانستهاند.[3] و برخی از قدمای فقها[4] به وجوب آن فتوی دادهاند، دلیل این نظریّه
1. سوره روم 30: 30.
2. من لایحضره الفقیه2: 49، باب الخراج و الجزیة، ح1؛ وسائل الشیعة 15: 125، باب 48 من ابواب جهاد العدّو، ح3.
3. النهایة: 500، شرائع الإسلام2: 343؛ مسالک الافهام8: 394؛ تراث شیخ الاعظم، (کتاب النکاح)20: 490؛ تحریر الوسیلة2: 276؛ احکام الولادة، مسألة 2.
4. الوسیلة الی نیل الفضیلة: 54.
(250)
روایاتی است، از جمله در روایت موثقه سماعه، از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمودهاند: غسل نوزاد واجب است. «وَغُسْلُ الْموْلُودِ، وٰاجِبٌ»[1].
لفظ وجوب اگر چه در نزد اصولیین ظهور در وجوب اصطلاحی و کاری که ترک آن جایز نیست، دارد، ولی در اخبار این چنین نیست و معنایی اعم از وجوب و تأکّد استحباب از آن اراده شده[2] و ممکن است معنی لغوی آن یعنی مطلق ثبوت، مقصود باشد.
برخی از فقها وقت غسل را ساعات اوّلیه تولّد نوزاد دانستهاند.[3] برخی دیگر فرمودهاند: تأخیر یکی دو روز از زمان تولّد، مضّر به این حکم نیست.[4] اطلاق این حکم در کلمات فقها اقتضا دارد که انجام آن با نیّت و قصد اطاعت فرمان خداوند متعال صورت پذیرد،[5] هر چند ما به علّت آن آگاهی نداشته باشیم. بنابراین آنچه در کلمات برخی از فقیهان[6] آمده، مبنی بر این که محتمل است انجام آن فقط به دلیل پاکیزگی نوزاد از نجاست و کثافت صورت پذیرد، ضعیف به نظر میرسد.
از جمله امور استحبابی در اوّلین لحظات تولّد، گفتن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ نوزاد است، در این حکم میان فقیهان اختلافی مشاهده نشده است.[7] از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل شده که فرمودهاند: «هر کس دارای فرزندی شد در گوش راست او اذان نماز و در گوش چپش اقامه گوید، این عمل، نوزاد را از وسواس و انحرافات شیطان مصون میدارد». فَلْیُؤْذَنْ فِی أُذُنِهِ الْیُمْنٰی بِأَذٰانِ الصَّلاٰةِ وَلْیُقِمْ فِی الْیُسْریٰ فَإِنَّهٰا عِصْمَةٌ مِنَ الشَّیطٰانِ الرَّجِیمِ.[8]
1. الکافی3: 40، ح2؛ تهذیب الأحکام1: 104، ح270.
2. تفضیل الشریعة (کتاب النکاح): 525.
3. ریاض المسائل12: 128.
4. العروة الوثقی1: 465.
5. جواهر الکلام5: 72.
6. مسالک الافهام8: 394؛ کشف اللثام7: 525.
7. المقنعة: 521؛ النهایة: 500؛ السرائر2: 646؛ شرائع الاسلام2: 342؛ قواعد الأحکام3: 97.
8. الکافی6: 24، ح6؛ وسائل الشیعة 21: 405، باب 35، من ابواب احکام الاولاد، ح1.
(251)
در حدیث دیگری امام سجّاد(علیه السلام) از اسماء بنت عمیس و ایشان از فاطمه زهرا(علیها السلام) نقل میکند که فرمودند: «هنگامی که فرزندم امام حسن(علیه السلام) متولّد شد، پدرم رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) به اسماء فرمود: او را به نزد من بیاور، اسماء او را در پارچة زرد پیچید و به نزد پدرم برد، آن حضرت اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپش قرائت فرمود. همچنین بعد از تولّد امام حسین(علیه السلام) او را در پارچه سفید پیچید و به نزد پدرم برد، همین عمل در مورد وی نیز انجام دادند».[1]
امروزه بسیاری از دانشمندان بر این باورند که مغز کودک صداهای بسیار زیادی را که در پیرامونش ایجاد میشود، ضبط میکند و به تدریج کلمات را از هم تفکیک و جدا مینماید، او هنگامی که شاهد سخن گفتن پدر، مادر، برادران و خواهران خود میباشد، مثل این است که به خود میگوید این کار بزرگترها بسیار مفید است.[2] البتّه این موضوع بر اساس نظرّیه روان شناسان در کودکان به تجربه اثبات گردیده است و از همین توانایی ذهنی در آموزش زبان بهره میگیرند.
اذان و اقامه از شعارهای بنیادین اسلام است که از سوی خداوند متعال به رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) آموخته شده و از طریق آن حضرت به سایر مسلمانان، نسل به نسل املاء شده است. خواندن اذان و اقامه در گوش نوزاد ضمن اینکه سرمشقی برای پدران و مادران و مربّیان کودک در شیوه درست تعلیم و تربیت به شمار میآید که چگونه مفاهیم بلند را کلمه به کلمه و جمله به جمله و قسمت به قسمت، به کودک تلقین کنند، به آنان میآموزد که باید جان کودک از همان ابتدا در معرض نسیم توحید قرار گیرد و بدین ترتیب کودک از طفولیت جزء ملّت اسلام در میآید و در فضای اسلامی پرورش مییابد. بنابراین به کارگیری این دستورالعمل در راستای فضاسازی برای تربیت دینی فرزند مورد ارزیابی قرار میگیرد.
1. وسائل الشیعة 21: 408، باب 36، من ابواب احکام الاولاد، ح5.
2. ر. ک: دی بت ولیله، مارگرت، دنیای پنهان کودک، ترجمه احمد خواجه نصیر طوسی: 102.
(252)
مستحب است تحنیک (کامبرداری) نوزاد با آب فرات و تربت حضرت سیّد الشهداء(علیه السلام) باشد و در صورتی که این دو نباشد با آب باران و اگر آن هم نباشد با هر آب پاکیزه و یا خرما و عسل.[1]
از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است که فرمودهاند: کام فرزندانتان را با آب فرات و تربت امام حسین(علیه السلام) بردارید و اگر به آنها دسترسی نداشتید با آب باران این کار را انجام دهید. «حنَّکوُا أَوْلاٰدَکُمْ بِمٰاءِ الْفُرٰاتِ وبِتُرْبَةِ قَبرِ الْحُسَیْنِ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ فَبِمٰاءِ السَّمٰاءِ».[2]
در روایت دیگری، امیر المؤمنین(علیه السلام) میفرماید: کام فرزندان خود را با خرما بردارید، همانگونه که پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) کام امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) را با خرما برداشتند.[3] همین مضمون از امام رضا(علیه السلام) نیز نقل شده است و همچنین فرمودهاند: اگر به آب فرات دسترسی نداشتید با عسل کام فرزندانتان بردارید.[4]
سیّد الشهداء(علیه السلام) در فرهنگ شیعی از جایگاه خاصی برخوردار است. خداوند به پاس فداکاری امام حسین(علیه السلام) و شهادتش در راه احیای دین آثار ویژه و احکام خاصی در تربت مقدّس آن حضرت قرار داده است. تربت خونین کربلا که در بر گیرنده آن پیکر پاک است، الهام بخش ایثار و فداکاری و یادآور جانبازی در راه ارزشهای الهی است.
بدان جهت اسلام دستور داده نخستین مادهای که از این جهان خاکی بر حَنَک (سقف دهان) نوزاد گذارده میشود، آب فرات و تربت سیّد الشهداء(علیه السلام) باشد. و نیز به همین جهت سجده بر آن تربت پاک مستحب است و هم شفا دهنده بیماری است.
1. المقنعة: 521؛ النهایة: 500؛ مسالک الافهام8: 395؛ جواهر الکلام31: 253؛ تفصیل الشریعة (کتاب النکاح): 526.
2. وسائل الشیعة 21: 407، باب 36، من ابواب احکام الاولاد، ح3.
3. همان، ح1.
4. الأرض وتربة الحسینیة: 34؛ سفینة البحار5: 364.
(253)
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرموده است: در خاک قبر امام حسین(علیه السلام) شفای هر درد است و این خاک بزرگترین دارو است؛ «فِی طِینِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ شِفٰاءٌ مِنْ کُلِّ دَاءٍ وَهَوَ الدَّوٰاءُ الأَکْبَرُ».[1]
همچنین تحنیک نوزاد به آب فرات در زمینهسازی مهرورزی او به اهل بیت مؤثر است. بر طبق حدیثی، امام صادق(علیه السلام) فرمودهاند: گمان ندارم کام کسی با آب فرات برداشته شود و از شیعه ما نباشد. «مٰا أَظُنُّ أَحَداً یُحَنََّکُ بِمٰاءِ الْفُرٰاتِ إِلاّٰ کٰانَ لَنٰا شِیعَةً».[2]
تحنیک نوزاد با آب باران نیز به این دلیل است که آب مبارکی است، زمین مرده را احیاء میکند و به آن طراوت و شادابی میبخشد. قرآن میفرماید: از آسمان آب پر برکت فرود میآوریم و به وسیله آن، باغها و دانههای دروکردنی، میرویانیم. (وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّمَاءِ مٰاءً مُبارَکًا فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصیدِ).[3]
گشودن کام نوزاد با خرما و عسل نیز در ایمن سازی جسمی و روحی وی اثر غیر قابل انکار دارد.[4]
یکی دیگر از سنّتهایی که در بدو تولّد خوب است مورد عنایت پدر و مادر قرار گیرد، تراشیدن موی سر نوزاد در روز هفتم و به وزن آن طلا و نقره صدقه دادن است.[5]
در روایت موثّق، عمّار از امام صادق(علیه السلام) نقل میکند که فرموده است: بعد از تولّد نوزاد در روز هفتم سر نوزاد تراشیده شود و به وزن آن طلا و نقره صدقه دهید. «ثُمَّ یُحْلَقُ رَأْسُهُ وَ یُتَصَدَّقُ بِوَزْنِ شَعْرِهِ ذَهَباً أَوْفِضَّةً».[6]
1. من لا یحضره الفقیه2: 599.
2. مستدرک الوسائل15: 139، باب 27، ح4.
3. سوره ق 50: 9.
4. حقوق متقابل کودک و ولی در اسلام: 143.
5. السرائر2: 646؛ شرائع الإسلام2: 344؛ مسالک الأفهام8: 410؛ تفصیل الشریعة (کتاب النکاح): 529.
6. وسائل الشیعة 21: 421؛ باب 44، من ابواب احکام الاولاد، ح4.
(254)
ایشان در روایت دیگری از امام صادق(علیه السلام) سؤال نموده است، ابتدا بعد از تولّد نوزاد چه عملی باید انجام پذیرد؟ آن حضرت در جواب فرموده است: «سر او را بتراشید و به وزن موی او طلا و نقره صدقه بدهید».[1]
اطلاق روایات و نیز عبارات فقها، اقتضا دارد در این حکم فرقی بین پسر و دختر نباشد، روایاتی که در بیان علّت این حکم وارد شده نیز مؤیّد این نظریه میباشد، مانند آنکه امام صادق(علیه السلام) میفرماید: علّت استحباب تراشیدن سر نوزاد، پاک شدن از موی رحم است.[2]
برخی از دانشمندان درباره این سنّت اسلامی نوشتهاند: تراشیدن موی سر باعث تقویت نوزاد و باز شدن منافذ پوست سر و همچنین تقویت حسّ بینایی، بویایی و شنوایی میشود. برخی دیگر به آثار صدقه دادن اشاره کرده و اضافه میکنند، وقتی نوزادان امروز در فردای زندگیشان از علاقهمندی پدر و مادر نسبت به خود آگاه شوند که چگونه آنها برای سلامت و تندرستی او صدقه داده و انفاق کردهاند یا اینکه روز هفتم ولادت، او را گرامی داشتهاند، آنها نیز در تکریم و احترام پدر و مادر خواهند کوشید و صفا و صمیمیّت زندگی مضاعف خواهد شد.[3]
یکی از مستحبّات مؤکّد، عقیقه برای نوزاد است و به این معنی است که گوسفند یا گاو و یا شتری را در روزهای اوّل تولّد نوزاد، و بهتر در روز هفتم، برای وی ذبح کنند وگوشت آنرا پخته، در بین مؤمنان تقسیم نمایند.[4] عقیقه چنان دارای اهمیّت است که برخی آنرا واجب دانستهاند.[5] ولی نظریه معروف در بین فقها، استحباب است.[6]
1. الکافی6: 27، ح2.
2. علل الشرایع2: 219، باب 273؛ وسائل الشیعة 21: 425، باب44، من ابواب احکام الاولاد، ح21.
3. نگاهی دیگر به حقوق فرزندان از دیدگاه اسلام: 97.
4. ر. ک: النهایة: 501؛ السرائر2: 646.
5. مختلف الشیعة 7: 303، مسألة 215؛ الإنتصار: 406.
6. شرائع الاسلام2: 344؛ جواهر الکلام31: 264؛ کشف اللثام7: 528؛ تفصیل الشریعة (کتاب النکاح): 536.
(255)
امام صادق(علیه السلام) فرموده است: پیامبر(صلی الله علیه وآله) حسن و حسین(علیهما السلام) را در روز هفتم نامگذاری کرد و نام حسین(علیه السلام) را از حسن(علیه السلام) بر گرفت و از طرف هر یک، گوسفندی عقیقه کرد. «سَمّٰی رَسوُلُ اللهِ(صلی الله علیه وآله) حَسَناً و حُسَیْناً(علیهما السلام) یَوْمَ سٰابِعِهِمٰا وَعَقَّ عَنْهُمٰا شٰاةً شٰاةً».[1]
همچنین فرموده است: هر نوزاد در گرو عقیقهای است که از طرف او انجام میشود. «کُلُّ مَوْلُودٍ مُرْتَهَنٌ بِالْعَقِیقَةِ».[2]
در روایت دیگری فرموده است: عقیقه واجبتر از قربانی است. «وَالْعَقیِقَةُ أَوْجَبُ مِنَ الأَضْحِیَّةِ»[3]. مقصود از ارتهان و وجوب در این روایات تأکّد استحباب است.[4]
در مورد عقیقه در کتب فقهی مسائلی مطرح و برای آن شرایطی ذکر نمودهاند که مهمترین آنها بدین قرار است:
1ـ بهتر است عقیقه در روز هفتم ولادت باشد: «اَلْعَقیِقَةُ یَوْمَ السّٰابِعِ».[5] البتّه انجام آن بعد از هفت روز نیز منعی ندارد، بلکه مستحب است کسی که بعد از تولّد از طرف او عقیقه نشده، هرگاه توانست خودش انجام دهد،[6] هر چند در سنین پیری باشد.[7] در روایات آمده است، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بعد از آنکه به مقام نبوّت نایل شدند از طرف خود عقیقه انجام دادند.[8]
2ـ عقیقه برای نوزاد پسر و دختر هر دو سفارش شده است و در این حکم هر دو مساویند،[9] ولی مستحب[10] است برای نوزاد دختر حیوان ماده و برای نوزاد پسر حیوان نر عقیقه شود.[11]
1. الکافی6: 33، ح5؛ الوافی23: 1337، باب 215، ح5.
2. وسائل الشیعة 21: 413، باب 38 من ابواب احکام الاولاد، ح2.
3. همان: 412، ح1.
4. تهذیب الاحکام7: 442، ذیل ح32.
5. همان: 443، ح36.
6. النهایة: 501؛ تفصیل الشریعة (کتاب النکاح): 538.
7. وسائل الشیعة 21: 414، باب 39، من ابواب احکام الاولاد، ح1.
8. همان: ح3.
9. مستدرک الوسائل15: 142، ح2 ـ 3.
10. شرائع الاسلام 2: 288؛ جواهر الکلام31: 265؛ تراث شیخ الاعظم، (کتاب النکاح)20: 491.
11. وسائل الشیعة 21: 418، باب 42، من ابواب احکام الاولاد، ح7.
(256)
3ـ مستحب است عقیقه بیش از یک عدد باشد. در روایات آمده است پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله) از طرف امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) عقیقه نمود، حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام)، نیز از طرف آنها عقیقه کرد.[1] همچنین امام حسن عسکری(علیه السلام) از طرف حضرت صاحب الأمر ـ ارواحنا فداه ـ تعدادی زیادی گوسفند عقیقه نمود.[2]
4ـ شرایطی که در گوسفند قربانی در ایّام حج معتبر است، در عقیقه لازم نیست رعایت شود،[3] البتّه اگر رعایت شود خوب است.[4]
5ـ مستحب است به هنگام ذبح عقیقه دعاهایی که وارد شده، بخوانند، یکی از این دعاها که از امام صادق(علیه السلام) روایت شده این است: خداوندا آنچه دادهای از تو و برای توست و تو آن را عطا نمودهای، خدایا پس آن را طبق آیین پیامبرت از ما بپذیر و به خدا از شیطان رانده شده پناه میبریم؛ آنگاه نوزادی که برای او عقیقه شده نام ببر و گوسفند را ذبح کن. «اَللّٰهُمَّ مِنْکَ وَلَکَ مٰا وَهَبْتَ وَأَنْتَ أَعْطَیْتَ، اَللّٰهُمَّ فَتَقَبَّلْهُ مِنّٰا عَلٰی سُنَّةِ نَبِیَِّک(صلی الله علیه وآله) وَتَسْتَعِیذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطٰانِ الرَّجِیمِ وَتُسُمِّٰی وَتَذْبَحُ».[5]
همچنانکه بعد از ذبح عقیقه سفارش شده چنین دعا بخوانید: بار الها برای تو خونها ریخته میشود، شریکی برای تو نیست و ستایش برای پروردگار جهانیان است، پروردگارا شیطان رانده شده از درگاهت را از ما دور ساز. «لَکَ سُفِکَتْ الدِّمٰاءُ لاٰ شَریِکَ لَکَ وَ الْحَمْدُ للهِ رَبَّ العٰالَمِینَ، اَللّٰهُمَّ اخْسَأِ الشَّیْطٰانِ الرَّجِیمِ».[6]
6ـ مستحب است پا و ران عقیقه را به قابله اختصاص دهند.[7] و در برخی روایات آمده است که یک چهارم عقیقه برای قابله است.[8] و در برخی دیگر از روایات، یک سوم برای
1. همان: 430، باب 50، ح1 و 4.
2. بحارالانوار51: 5، ح9.
3. الحدائق الناضرة 25: 63؛ تحریر الوسیلة 2: 311، مسأله 9.
4. شرائع الإسلام2: 344؛ جواهر الکلام31: 268.
5. وسائل الشیعة 21: 427، باب 46، من ابواب احکام الاولاد، ح3.
6. همان.
7. الکافی6: 33، ح5؛ جواهر الکلام31: 269؛ تحریر الوسیلة 2: 311، مسأله 9.
8. الکافی6: 28، ح9.
(257)
قابله تعیین شده[1] و در صورت نبودن قابله سهمش در اختیار مادر قرار گیرد تا به هر نحو مایل است، صدقه دهد.[2]
7ـ مستحب است گوشت عقیقه را پخته و طعامی تهیّه گردد و دستکم ده تن از مؤمنان دعوت شوند و از آن بخورند.[3] امام صادق(علیه السلام) میفرماید: ده نفر از مسلمانان از گوشت عقیقه طعام داده شوند و اگر بیشتر باشند، بهتر است. «فَإِنْ زٰادُوا فَهُوَ أَفْضَلُ».[4]
8 ـ شکستن استخوانهای گوسفند عقیقه مکروه است.[5]
9ـ نظریّة مشهور در بین فقها امامیّه این است که استفاده والدین از گوشت عقیقه مکروه است.[6]
با اندکی تأمّل در آنچه ذکر شد، میتوان حداقّل، برخی از فوایدی که در این کار مستحب نهفته است، دریافت. از آن جمله:
الف: در اوّلین لحظات ورود به دنیا و اوّلین ساعات احساس نسیم حیات، به سبب قربانی کردن در راه خدا، نوزاد به خدای خویش نزدیک میشود و والدین او با عقیقه کردن، ضمن ابراز رضایت از مولودی که خدا به آنان عطا نموده است، سپاس نعمت به جای میآورند.
ب: عقیقه بیمه سلامتی کودک است و او را از خطرها و حوادث و فریبهای شیطان حفظ میکند. چنانکه در روایات به این نکته اشاره شده است.[7]
ج: برای استحکام روابط صمیمانه والدین و فرزندان در آینده زمینه سازی میکند. فرزندان با یادآوری نشاط و اشتیاق والدین در ولادت آنها و علاقهمندی آنان به سلامت و سعادت فرزندانشان، نسبت به تکریم و احترام والدین بیش از پیش قیام میکنند.
1. همان6: 32، ح2؛ وسائل الشیعة 21: 428، باب 47، من باب احکام الاولاد، ح1.
2. الروضة البهیة5: 450.
3. کشف اللثام7: 532؛ مسالک الافهام8: 411؛ تفصیل الشریعة (کتاب النکاح): 544.
4. تهذیب الاحکام7: 443، ح1771.
5. الکافی29: 29، ح11؛ تهذیب الاحکام7: 444، ح1775؛ مسالک الافهام8: 411؛ تفصیل الشریعة (کتاب النکاح): 545.
6. السرائر2: 647؛ شرائع الاسلام2: 345؛ کشف الرموز2: 200؛ کشف اللثام7: 532؛ جواهر الکلام31: 270.
7. الکافی6: 39، ح3؛ وسائل الشیعة 21: 449، باب 65، من ابواب احکام الاولاد، ح1.
(258)
د: آشکار ساختن اصل و نسب نوزاد را در پی دارد.
هـ: یادآوری ایثارگری ابراهیم(علیه السلام) در راه خدا و درسی برای تمام پدران در راه فرمانبرداری از دستورات خداوند متعال میباشد.
و: کمک به استحکام روابط متقابل اجتماعی که پایههای عدالت را در آن جامعه بنیان میگذارند و در جهت محو آثار فقر و محرومیت، گام برداشته میشود.[1]
علاوه بر عقیقه، مستحب است به هنگام تولّد فرزند و به هنگام ختنه او به مؤمنین ولیمه (اطعام) دهند.[2] امام خمینی(قدّس سرّه) در اینباره مینویسد: «ولیمه به هنگام تولّد نوزاد مستحب است و این یکی از پنج موردی است که ولیمه در آن مستحب میباشد».[3]
امام صادق(علیه السلام) به هنگام ولادت فرزندشان امام کاظم(علیه السلام)، سه روز مؤمنین را اطعام نمودند[4] و بر همین اساس مرحوم شیخ حرّ عاملی درکتاب وسائل الشیعة بابی تحت عنوان «باب استحباب اطعام الناس عند ولادة المولود ثلاثه ایّام» ذکر کرده است.[5]
آنچه در باطن این آداب و سنن نهفته است، احترام و تکریم مقام و شکرگذاری به درگاه خداوند متعال است که نعمت فرزند را به پدر و مادر عطا کرده است. و از سویی دیگر، اطعام مؤمنین زمینه ساز پیوند نیک اجتماعی و مقدمهای است برای پذیرش طفل از طرف جامعه، علاوه بر این، آثار معنوی پربرکتی هم در سلامت روحی و جسمی کودک به دنبال خواهد داشت.[6]
1. ر. ک: نگاهی دیگر به حقوق فرزندان از دیدگاه اسلام: 100؛ حقوق متقابل کودک و ولی در اسلام: 170 ـ 171.
2. الحدائق الناضرة23: 31؛ وسیلة النجاة مع حواشی السّید محمدرضا الگلپایگانی3: 220؛ مهذّب الاحکام 25: 260؛ تفصیل الشریعة (کتاب النکاح) 529.
3. تحریر الوسیلة2: 310، مسألة 3.
4. وسائل الشیعة 21: 401، باب 31، من ابواب احکام الاولاد، ح1.
5. همان.
6. حقوق فرزندان در مکتب اهل بیت: 48.
(259)
بیگمان اینگونه استقبال از کودک، در حقوق بینالملل و کنوانسیونهایی که به عنوان حمایت از کودک تدوین گردیده، یافت نمیشود. به توضیحی دیگر، اگر چه در بین برخی از اقوام و ملل، جشن تولّد امری مرسوم و رایج است، امّا با آنچه، در اسلام مطرح است، تفاوت ماهوی دارد؛ و آن تقرّب جستن به پروردگار با این اعمال، و قرار دادن کودک در تحت حمایت و حفاظت حق تعالی است.
پدر و مادر با رعایت این آداب و سنن ضمن اینکه پذیرش مسئولیّت در قبال فرزند را به خود القا و بر آن تأکید مینمایند، رابطه عاطفی خود را با فرزند نیز استحکام بخشیده، فضای تربیتی آکنده از معنویّت و قداست را برای رشد و تعالی کودک فراهم میسازند.
رعایت چنین مواردی، ضریب بهداشت روانی و آرامش خاطر را که برای رشد متعادل کودکان لازم است، بالا میبرد و از اضطراب و نگرانیهای مادران و کودکان میکاهد.
بیتردید آنچه در احکام و مقرّرات اسلامی درباره حقوق کودک مطرح است، تنها به نگهداری، تغذیه، مسکن و پوشاک او محدود نمیشود، بلکه مهمتر از این امور، تربیت اخلاقی و معنوی کودک است، زیرا تأمین خواستهای معیشتی فرزندان به دلیل علاقههای غریزی و عاطفی پدر و مادر بهویژه در مراحل نخست زندگی کودک، امری طبیعی است. حیوانات نیز به اموری چون نگهداری و تغذیه اهتمام دارند، امّا تربیت فرزندانی صالح و مفید فقط در سایة آشنایی و التزام پدران و مادران به وظایف اسلامی و اخلاقی و انجام آنها محقّق میگردد.[1]
مستحب است در روزهای نخست تولّد نوزاد، نام نیکو و شایسته برای او انتخاب شود. این امر از حقوق کودک بر پدر و مادر است و بسیاری از فقها به آن تصریح نمودهاند.[2]
1. ر. ک: نگاهی دیگر به حقوق فرزندان از دیدگاه اسلام: 105؛ حقوق متقابل کودک و ولی در اسلام: 167.
2. النهایة: 501؛ السرائر2: 646؛ مفاتیح الشرائع2: 365؛ شرائع الاسلام2: 343؛ مهذّب الاحکام25: 258؛ تفصیل الشریعة (کتاب النکاح): 526.
(260)
نام نیکو، بهترین هدیهای است که هر نوزاد در روزهای اوّل زندگی از پدر و مادر خود دریافت میکند، هدیهای ماندگار که همیشه با اوست و از او جدا نمیشود و همواره در شخصّیت فرد و اجتماعیاش مؤثر است و در مورد رعایت این حق در روایات با تعابیر مختلف سفارش شده است.
1ـ پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله) خطاب به امیر المؤمنین(علیه السلام) فرموده است: حق فرزند بر پدرش این است که نام نیکو برای او انتخاب نماید و او را به نیکی تربیت نموده و به کاری شایسته بگمارد. «یٰا عَلیِ، حَقُ الْوَلَدِ عَلَی ْوٰالِدِهِ أَنْ یُحَسِّنَ اسْمَهُ وَأَدَبَهُ وَ یَضَعَهُ مَوْضِعاً صٰالِحاً».[1]
2ـ امام صادق(علیه السلام) از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل میکند که فرموده است: نام نیک برای خود انتخاب کنید، زیرا در روز قیامت شما را با همان نام میخوانند و گفته میشودای فلان فرزند فلان برخیز و به سوی نور خود گام بردار وای فلان فرزند فلان برخیز که نوری نداری. «اِسْتَحْسِنُوا أَسْمٰاءَکُمْ فَإِنَّکُمْ تُدْعَوْنَ بِهٰا یَوْمَ الْقِیٰامَةِ قُمْ یٰا فُلاٰنَ بْنَ فُلاٰنٍ إلٰی نُورِکَ وَقُمْ یٰا فُلاٰنَ بْنَ فُلاٰنٍ لاٰنُورَ لَکَ».[2]
3ـ همچنین امیر المؤمنین(علیه السلام) از آن حضرت نقل میکند که فرموده است: اوّلین هدیهای که هر یک از شما به فرزندش میبخشد نام خوب است، پس نام نیکو برای فرزندان خود انتخاب نمایید. «قٰالَ رَسُولَ الله(صلی الله علیه وآله): إِنَّ اَوَّلَ مٰا یَنْحَلُ أَحَدُکُمْ وَلَدَهُ الإِسْمُ الْحَسَنُ فَلْیُحْسِنْ أَحَدُکُمْ اسْمَ وَلَدِهِ».[3]
4ـ امام رضا(علیه السلام) میفرماید: نخستین احسان و نیکی که پدر در حق فرزندش روا میدارد، انتخاب نام زیبا برای اوست، پس لازم است هر یک از شما نام نیکو برای فرزند خود انتخاب کند. «أَوَّلَ ما یَبَرُّ الرَّجُلُ وَلَدَهُ أَنْ یُسَمِّیَهُ بِاسْمِ حَسَنِ، فَلْیُحْسِنْ أَحَدُکُمُ اسْمَ وَلَدِهِ».[4]
1. وسائل الشیعة 21: 389، باب 22، من ابواب احکام الاولاد، ح4.
2. همان، ح2.
3. مستدرک الوسائل15: 127، باب 14، ح1.
4. وسائل الشیعة 21: 388، باب 22، من ابواب احکام الاولاد، ح1.
(261)
انتخاب نام نیک ضمن اینکه تکریم و احترام کودک است، نشان دهنده طرز تفکّر خانواده و آرمانها و الگوهای مورد علاقه آنان میباشد. به همین جهت اسلام دستور میدهد از نامهایی استفاده شود که نشان از هویت اعتقادی دارند و الهام بخش و امید آفرین و حامل پیام و فرهنگ اصیل انسانی و اسلامی میباشند و بهترین آنها، نامهاییاست که در بردارنده معنای عبودیّت خداوند متعال باشد. مانند عبدالله، عبدالرحمن و نیز نام پیامبران و ائمه اطهار(علیهم السلام) و بهترین آنها نام محمّد است.[1]
به نمونههایی از روایات وارد شده در اینباره اشاره میگردد:
1ـ امام باقر(علیه السلام) میفرماید: راستترین نامها این است که بر بندگی خداوند متعال دلالت کند و برترین نامها، اسامی پیامبران است. «أَصْدَقُ الأَسْمٰاءِ مٰا سُمِّیِ بالْعُبُودِیَّةِ وَأَفْضَلُهٰا أَسْمٰاءُ الأَنْبِیٰاءِ».[2]
2ـ امام رضا(علیه السلام) میفرماید: خانهای که در آن نام محمّد باشد اهل آن در بامداد و شامگاهشان با خیر و برکت همراه خواهند بود. «اَلبَیتُ الَّذِی فیِهِ مُحَمَّدٌ یُصبِحُ أَهلُهُ بِخَیرٍ وَ یُمسُونَ بِخَیرٍ».[3]
3ـ پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) میفرماید: اگر نام فرزندانتان را محمّد گذاشتید، اکرامش کنید و در مجالس خود برایش جا در نظر بگیرید و با روی گرفته و صورت عبوس با او برخورد ننمایید. «إِذا سَمَّیتُمُ الوَلَدَ مُحَمَّداً فَأَکرِمُوهُ وَ أَوسِعُوا لَهُ فِی المَجلِسِ وَ لا تُقَبِّحُوا لَهُ وَجهًا».[4]
4ـ سلیمان جعفری میگوید از امام کاظم(علیه السلام) شنیدم که فرمود: هیچ گاه فقر و بیماری به خانهای که در آن نام محمّد، احمد، علی، حسن، حسین، جعفر، طالب، عبدالله و فاطمه باشد، داخل نمیشود. «لَا یَدخُلُ الفَقرُ بَیتاً فیهِ اسمُ مُحَمَّدٍ أَو أَحمَدَ أَو عَلِی أَو الحَسَنِ أَوِ الحُسَینِ أَو جَعفَرٍ أَو طالِبٍ أَو عَبدِاللهِ أَو فاطِمَةَ مِنَ النَّساءِ».[5]
1. قواعد الأحکام3: 97؛ الروضة البهیة5: 443؛ جواهر الکلام31: 253 ـ 254؛ تحریر الوسیلة 2: 310؛ تفصیل الشریعة (کتاب النکاح): 527.
2. وسائل الشیعة 21: 391، باب 23، من ابواب احکام الاولاد، ح1.
3. همان، 394، باب24، ح6.
4. همان: ح7.
5. الکافی19:6، ح8.
(262)
5ـ سکونی میگوید: بر امام صادق(علیه السلام) وارد شدم در حالیکه محزون و اندوهگین بودم، امام به من فرمود: چرا اندوهگینی؟ عرض کردم: خداوند به من دختری داده است. امام فرمود: ای سکونی، دختر تو سنگینیاش بر زمین است و روزیاش بر خدا، عمرش از عمر تو جدا و روزی که میخورد غیر از روزی توست. سکونی گوید: به خدا سوگند حزن و اندوه من با این گفتار از بین رفت. سپس امام فرمود: او را چه نامیدهای؟ عرض کردم: فاطمه. فرمود: آه آه آه، آنگاه دست خود را بر پیشانی نهاد... سپس فرمود: حال که او را فاطمه نامیدی هرگز دشنامش مده، نفرینش مکن و او را مزن. «إِذا سَمَّیتَها فاطِمَةَ فَلا تَسُبَّها وَ لا تَلعَنها وَ لا تَضرِبها».[1]
از روایات استفاده میگردد، استفاده از نامهای پادشاهان ظالم و فراعنه و دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) و نامهای بیمحتوا که موجب هتک حیثیت فرد میگردد، مکروه است. همچنین نامهایی که یادآور قهر و غضب و ستم و ظلم باشد یا دلالت بر صفاتی بنماید که مخصوص خداوند است و نسبت به دیگران کذب و بر خلاف خضوع و بندگی است، مانند خالد، مالک و از این قبیل واژگان، مکروه است.[2] روایات بسیاری بر این معنا دلالت دارد، به عنوان نمونه:
1ـ امام باقر(علیه السلام) از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل میکند که فرموده است: «شَرَّ الأَسمَاءِ ضِرارٌ وَ مُرَّةُ[3] وَ حَربٌ وَ ظالِمُ».[4] بدترین اسامی، ضرر زدن، شدّت، جنگ و ظالم است.
2ـ علامه طریحی در کتاب منتخب، ضمن خبر مفصلّی درباره یک مسیحی که از طرف پادشاه روم به حضور رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) رسیده بود، نقل میکند که پیامبر(صلی الله علیه وآله) به او فرمود: نام تو چیست؟ جواب داد، عبد الشمس. فرمود: نامت را تغییر بده و من نامت را
1. وسائل الشیعة 482:21، باب87، من ابواب احکام الاولاد، ح1.
2. ر. ک: شرائع الاسلام344:2، السرائر646:2، قواعد الأحکام97:3، ریاض المسائل132:12، کشف اللثام527:7.
3. قیومی در مصباح المنیر: 568، مینویسد: مرّه بکسر میم، به معنی شدّت است و به معنی خلطی از اخلاط بدن نیز میآید.
4. وسائل الشیعة 399:21، باب28، من ابواب احکام الاولاد، ح5.
(263)
عبدالوهّاب گذاشتم. «قالَ رَسُولُ اللهِ(صلی الله علیه وآله): مَا اسمُکَ؟ فَقُلتُ: إِسمِی عَبدُ الشَّمسِ، فَقالَ لِی: بَدَّلِ اسمَکَ، فَإِنّی اُسَمّیکَ عَبدَ الوَهّابِ».[1]
3ـ از عمر نقل شده که برادر امّ سلمه، همسر پیامبر، صاحب پسری شد و نامش را ولید گذاشت چون این نام به گوش پیامبر(صلی الله علیه وآله) رسید، فرمود: نامش از فراعنه شماست، آن را تغییر دهید. «سَمَّیتُمُوهُ بِاسمِ فَراعَنتُکُم غَیِّرُوا اِسمُهُ فَسَمُّوهُ عَبدُالله».[2]
4ـ جابر از امام باقر(علیه السلام) روایت میکند که آن حضرت به کودک خردسالی فرمود: نامت چیست؟ گفت: محمّد. حضرت فرمود: کینهات چیست؟ جواب داد: علی. حضرت فرمود: تو با این کنیه بر خود دژی ساختی که شیطان بر تو راهی نمییابد. هرگاه شیطان بشنود که نام محمّد یا علی را صدا بزنند مانند سُرب و مس ذوب میشود و هرگاه بشنود کسی را به نام یکی از دشمنان ما میخوانند به شادی و نشاط درآید و بر خود میبالد. «إِنَّ الشَّیطانَ إِذا سَمِعَ مُنادِیَا یُنادِی یَا مُحَمَّدُ أَو یَا عَلِی ذابَ کَما یذُوبُ الرَّصَاصُ حَتَّی إِذا سَمِعَ مُنادِیَاً یُنَادِی بِاسمِ عَدُوًّ مِن أَعدَائِنا اهتَزَّ وَاختَالَ».[3]
در ماده سوّم اعلامیه جهانی حقوق کودک به حق داشتن نام برای کودک تصریح شده و بیان میدارد: «کودک باید از بدو تولّد صاحب اسم، ملیّت و هویت گردد». همچنین در ماده هفتم کنوانسیون حقوق کودک، چنین آمده است: «تولّد کودک بلافاصله پس از به دنیا آمدن ثبت میشود و از حقوقی مانند حق داشتن نام، کسب تابعیت و در صورت امکان، شناسایی والدین... برخوردار میباشد».
امّا از دیدگاه اسلام، حق کودک تنها با نامگذاری به یک نام ـ هر چه باشد ـ ادا نمیشود، بلکه انتخاب نامینیکو و شایسته به عنوان حق کودک بر والدین مورد تأکید قرار گرفته است، از این روست که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در جواب پدری که وظیفه خود در قبال
1. مستدرک الوسائل128:15، ح7.
2. کنز العمّال592:16، ح45977.
3. وسائل الشیعة 393:21، باب24، من ابواب احکام الاولاد، ح3.
(264)
فرزندش را جویا میشد، فرموده است: وظیفه پدر این است که او را نام نیکو بگذارد و او را به نیکی تربیت کند و به کاری شایسته بگمارد. «تُحَسَّنُ اسمَهُ وَ أَدَبَهُ وَضَعهُ مَوضِعاً حَسَناً».[1]
به عبارت دیگر: تردیدی نیست که پدران و مادران نظر به علایق سرشاری که به نوزاد خویش دارند، میکوشند که به سلیقه خود برای او نامی زیبا و نیک را انتخاب کنند، امّا اشکال در این است که آنها ممکن است دچار اشتباه شوند و چیزی که به نظرشان پسندیده میآید، از نظر دیگران یا از لحاظ فرهنگ و ارزشهای دینی ناپسند و زننده باشد. بدین جهت اگر پدر و مادر راهنمایی نشوند، ممکن است ندانسته و ناخودآگاه به جای خدمت، خیانت کنند و نامی بر طفل نهند که در دوران زندگی وی همچون طوقی ننگین و افتضاحآمیز به گردنش باشد و او را رنج دهد.
اگرچه این موضوع ساده میباشد، ولی از نظر واقع بسیار مهم است و از آثار شوم روانی آن نمیتوان چشم پوشید، زیرا نام زشت و سبک، اسباب رنج روحی و آزردگی خاطر صاحب آن را فراهم میکند و او را در معرض استهزا و تحقیر دیگران قرار میدهد و در نتیجه صاحب نام زشت در خود احساس حقارت مینماید و بیشک احساس حقارت، یکی از عوامل ناراحتی و خودخوری انسان است. با این توضیح که اگر چنین احساسی زودگذر باشد، ناراحتی آن هم دیری نمیپاید و انسان از زیر فشار آن خلاص میشود. امّا همین احساس زودگذر اگر در روان انسان گره بخورد آن هم گرهی که گشودن آن محال یا بسیار مشکل و دشوار است در این صورت خطراتی بزرگ در پی خواهد داشت.[2]
یکی از متخصّصان روانشناسی کودک در مقالهای تحت عنوان «حقّ نام و تابعیت» مینویسد: نام، بسیار بالاتر از یک برچسب و یا یک عنوان خاص است. نام، نشانة شخصیت و هستی جداگانه هر فردی است... در تحلیلی که «اینیاس سرسون» فیلسوف فرانسوی راجع به وظیفه اجتماعی نام به عمل آورده، اهمیّت آن را در جوامع باستانی نشان داده است. او مینویسد: کودک پیش از آنکه اسمی برای او تعیین گردد، وجود ندارد. نام، هم نمودار
1. الکافی48:6، ح1، وسائل الشیعة 479:21، باب86، من ابواب احکام الاولاد، ح1.
2. ر. ک: اسلام و حقوق کودک: 76 ـ 77.
(265)
شخصیت و استقلال فرد است و هم شخصیت و استقلال فردی به انسان میبخشد... نام، نمودار و بخشنده نوع بسیار خاصی از هویت، به فرد انسانی است. وقتی که نام یکی از اجداد کودک به وی داده میشود، مثل این است که به حیات نیای او نوعی دوام و استمرار بخشیده میشود و یا اینکه کودک به صورت نیای خودش در میآید.[1]
به هر صورت، نامهای پست و ناشایست، باعث سرافکندگی است و تأثیر آن در ایجاد عقده حقارت قابل انکار نیست. به همین جهت در نظام تربیتی اسلامی، انتخاب نام زیبا و دارای مضمون عالی از چنان اهمیّتی برخوردار است که سفارش شده قبل از ولادت فرزند، نام نیکویی برایش انتخاب شود.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرماید: فرزندانتان را قبل از ولادتشان نامگذاری کنید و اگر نمیدانید فرزندانتان پسر است و یا دختر، نامی برایش انتخاب کنید که مشترک بین دختر و پسر باشد، زیرا بچّهای که از شما سقط میشود و برایش نام انتخاب ننمودهاید، آنگاه که با شما در روز قیامت ملاقات نماید به پدرش میگوید: چرا برای من نام ننهادی؟ مگر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نوه خود را پیش از تولّد، محسن نام ننهاده بود؟ «یقُولُ السَّقطُ لأَبیهِ: أَلاّ سَمَّیتَنی وَ قَد سَمّی رَسُولُ اللهِ مُحسَناً قَبلَ أَن یولَدَ».[2]
انتخاب نام شایسته برای کودک از چنان اهمیّتی برخوردار است که مستّحب است نوزاد پسر را تا روز هفتم محمّد بنامند، پس از آن اگر خواستند، نامش را تغییر دهند.[3]
امام صادق(علیه السلام) میفرماید: هیچ نوزادی برای ما متولّد نمیشود، مگر اینکه نخست او را محمّد مینامیم و پس از هفت روز اگر خواستیم نامش را تغییر میدهیم و گرنه همان نام را بر او باقی میگذاریم. «لا یُولَدُ لَنا وَلَدٌ سَمَّیناهُ مُحَمَّداً فَإِذا مَضَی سَبعَةُ أَیامٍ فَإِن شِئنَا غَیَّرنا وَ إلاّ تَرَکنا».[4]
از روایت استفاده میشود این امر از سیره عملی پیشوایان معصوم بوده است و سبب میشود که از بدو تولّد، روح و روان کودک با نام بهترین مخلوق عالم هستی پیوند خورده
1. حقوق متقابل کودک و ولی در اسلام: 146.
2. بحارالانوار128:101، باب الأسماء و الکنی، ح6.
3. الروضة البهیة443:5.
4. وسائل الشیعة 392:21، باب 24، من ابواب احکام الاولاد، ح1.
(266)
شود و کودک به تدریج احساس کند همانگونه که همنام او به بهترین فضیلتها در عالم متلبّس شده و مأمور ویژه الهی بوده، او نیز باید از فرامین و دستورات همنام خود در جهت کسب سعادت مادّی و معنوی سرمشق بگیرد. به دلیل اهمیّت نامگذاری و تأثیر سوء نام ناپسند است که در روایات آمده است پیامبر(صلی الله علیه وآله) اینگونه نامها را تغییر میداد و نامهای نیکو را جایگزین میکردند، تعدادی از این روایات را در صفحات قبل ذکر نمودیم.
امام صادق(علیه السلام) میفرماید: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نامهای زشت و نامناسب اشخاص و سرزمینها را تغییر میدادند. «أَنَّ رَسُولُ الله(صلی الله علیه وآله) کانَ یُغَیّرُ الأسماءَ القَبیحَةَ فِی الرَّجالِ وَ البُلدانِ».[1]
تعبیر «کانَ یُغَیّرُ» دلالت دارد که این امر شیوهای مستمر در سیره عملی آن حضرت بوده است و نمونههای بسیاری از آن در تاریخ و کتب روایی به چشم میخورد.[2]
نکتهای مهم در نامگذاری نهفته است که نام هر کسی و هر معنایی که بر کودک گذاشته شود، ذکر مکرّر آن در طول زندگی، یاد و خاطره و ویژگیهای آن شخص و آن معنی در ذهن و روان کودک تأثیر میبخشد و پیوندهای خاصّی بین آن دو ایجاد میشود که در سعادت و شقاوت او بی تأثیر نیست.[3]
لازم به ذکر است که باید مراقب بود نامهایی که بر روی فرزندان میگذاریم این ظرفیت را داشته باشد که با سنین بالاتر نیز متناسب باشند. برخی از اسامی شاید در کودکی زیبا و خوشایند باشند، امّا در سالهای جوانی و بزرگسالی و آنگاه که شخص، صاحب عنوان و مسئولیت اجتماعی میگردد، آن اسامی، کودکانه و سبک مینمایند و با صاحب اسم تناسب ندارند.
قرآن کریم میفرماید: یکدیگر را مورد طعن و عیب جویی قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یاد نکنید. (لا تَلمِزُوا اَنفُسَکُم وَ لا تَنَابَزُوا بِالأَلقاَبِ).[4] این آیه با صراحت، افراد
1. وسائل الشیعة 390:21، باب22، من ابواب احکام الاولاد، ح6.
2. ر. ک: کنز العمّال16: 590 ـ 591و596، اسد الغایة 76:3، 202:1.
3. ر. ک: حقوق متقابل کودک و ولی در اسلام: 147.
4. سوره حجرات11:49.
(267)
بیبند و باری که بر دیگران القاب زشت بگذارند و از این طریق آنها را تحقیر نمایند و شخصیّتشان را بکوبند مورد نکوهش قرار داده و از این عمل نهی میکند.
اطلاق آیه، شامل پدر و مادر و مربیّانی که برای فرزندان خود نام و لقب زشت و زننده و بیمحتوی انتخاب میکنند، نیز میشود و بعید نیست از این آیه حرمت آن استفاده شود. و شاید به همین علّت است که ماده 20 قانون ثبت احوال مصوّب 18/10/1363 مقرّر میدارد: «انتخاب نامهایی که موجب هتک حیثیت مقدّسات اسلامی میگردد و همچنین انتخاب عناوین و القاب و نامهای زننده و مستهجن و نامتناسب با جنس، ممنوع است» و از آنجا که تشخیص مصادیق نامهای ممنوع بهویژه برای مأمور ثبت احوال کار آسانی نیست و مفاهیم کلّی مندرج در ماده 20 قانون ثبت احوال، مشکلاتی را در عمل پدید میآورد تبصره 2 ماده مذکور مقرّر میدارد: «تشخیص نامهای ممنوع با شورای عالی ثبت احوال میباشد».
مستحب است نوزاد پسر را در روز هفتم تولّد، ختنه نمایند.[1] روایات بسیاری بر این امر دلالت دارد و در بعضی از آنها حکمت آن نیز بیان گردیده است. به عنوان نمونه:
1ـ امام صادق(علیه السلام) از پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله) نقل میکند که فرموده است: فرزندانتان را در روز هفتم طاهر نمایید (ختنه کنید)، زیرا این عمل برای نوزاد پاکیزهتر و در تسریع رشد و نموّ او مؤثرتر است. «طَهَّرُوا أَولادَکُم یومَ السّابِعِ فَإِنَّهُ أَطْیَبُ وَ أَطهَرُ وَ أَسرَعُ لِنَباتِ اللَّحمِ».[2]
2ـ همین مضمون را مسعدة بن صدقه از آن حضرت نقل نموده است.[3]
3ـ امیر المؤمنین(علیه السلام) فرموده است: فرزندان خود را در روز هفتم ختنه کنید و هیچگاه گرما و سرما شما را از این عمل باز ندارد، زیرا ختنه مایه طهارت و پاکی جسم است. «إِختَتِنُوا أَولادَکُم یومَ السّابِعِ وَ لا یمنَعکُم حَرٌ وَ لا بَردٌ فَإِنَّه طُهرٌ لِلجَسَدِ».[4]
1. المقنعة: 521، النهایة: 502، شرائع الاسلام344:2، مسالک الأفهام402:8، جواهر الکلام260:31.
2. الکافی35:6، ح2.
3. همان: ح1.
4. تحف العقول: 119.
(268)
مشهور فقهای امامیه قائل به عدم وجوب ختنه بر ولی میباشند و دلیل آنها ظهور اخبار وارد شده در استحباب است. همچنین اصل برائت ذمه ولی از وجوب میباشد. افزون بر آن در بعضی از روایات با صراحت به این امر اشاره شده است: مانند اینکه علی بن یقطین در روایت صحیح از امام کاظم(علیه السلام) نقل میکند که فرموده است: ختنه نوزاد در روز هفتم سنّت است و تأخیر آن نیز منعی ندارد. «قالَ: لِسَبعَةِ أَیامٍ مِنَ السُّنَّةِ... وَ إِن أُخَّرَ فَلا بَأسَ».[1]
در صورتیکه طفل بالغ شود و قبل از تکلیف، ختنه نشده باشد بر او واجب است خود را ختنه نماید.[2]
این حکم میان فقها اجماعی است، بلکه از ضروریات مذهب و دین میباشد.[3] روایاتی نیز بر آن دلالت دارند، به عنوان نمونه: امام باقر(علیه السلام) فرموده است: به ناچار باید مرد ختنه گردد. «فَأَمّا الرَّجُلُ فَلابُدَّ مِنهُ».[4]
از امام صادق(علیه السلام) دعایی نقل شده که مستحب است در موقع ختنه کردن نوزاد خوانده شود، مضمون دعا چنین است: بارالها، این فرمان تو و روش پیامبر توست ـ که درود تو بر او و خاندان او باد ـ و پیروی ما از تو و پیامبرت را، از ما خواستهای و به آن حکم دادهای و اراده فرمودهای. خداوندا تو سوزش تیزی آهن را در ختنه و حجامت نمودن نوزاد قرار دادی و به او چشاندی از آن جهت که تو از من به من داناتری. پروردگارا او را از پلیدیها پاک گردان و عمرش را طولانی نما و درد و بیماری را از
1. الکافی 36:6، ح7، وسائل الشیعة 439:21، باب 54، من ابواب احکام الاولاد، ح1.
2. النهایة: 502، السرائر647:2، شرائع الاسلام 344:2، مهذب الاحکام263:25، تفصیل الشریعة (کتاب النکاح): 532.
3. کشف اللثام529:7، الحدائق الناضرة 55:25، جواهر الکلام31: 260 ـ 261.
4. وسائل الشیعة 437:21، باب 52، من ابواب احکام الاولاد، ح8.
(269)
جسم و جانش دور گردان، بینیازی او را افزون و فقر و ناداری را از او دور ساز، تو آن میدانی که ما نمیدانیم.[1]
در لابه لای این دعا به برخی از فواید ختنه کردن اشاره شده است که از جمله آنها است: دوری از بیماری، درد و ناراحتی، سلامت از پلیدی و ناپاکی و افزایش عمر. جملات: «وَزِد فِی عُمُرِهِ وَادفَعِ الآفاتِ عَن بَدَنِهِ وَ الأَوجاعَ عَن جِسمِهِ»[2] بر این معنی دلالت دارند.
در کتابهای پزشکی و غیر آن نیز فوایدی بر ختنه کردن ذکر شده، به برخی از آنها اشاره میشود:
الف: با بریدن پوسته روی حشفه، ترشّحات مضّر چربی، حذف میشود، زیرا جلد پوشاننده حشفه دارای چربی مخصوص است. در این صورت امکان قضای حاجت به سهولت و به آسانی انجام میگیرد و احتمال ایجاد عفونت در این ناحیه کمتر میگردد.
ب: با ختنه کردن امکان ایجاد سرطان عضو تناسلی کاهش مییابد. درصد ابتلا به سرطان عضو تناسلی کسانی که ختنه نشدهاند، بسیار بالاتر است. در کتاب آسیب شناسی «رابینز» آمده است: سرطان آلت تناسلی در بین مسلمانان بسیار نادر است، زیرا آنان قطع جلدی روی حشفه را قبل از ده سالگی انجام میدهند، امّا در مناطقی که این قطع پوشش (ختنه) انجام نمیگیرد، به طور نسبی سرطان آلت تناسلی بسیار شایع است.
ج: در عین حال که ختنه یک تدبیر بهداشتی برای جلوگیری از ابتلاء به بیماریهای عفونی است، باعث تأمین کامجویی بیشتر در زندگی زناشویی آینده است.
د: همچنین ختنه کودکان مانع از ابتلای آنان به شب ادراری میشود.[3]
1. همان: 444، باب 59، ح1.
2. همان: 444، باب59، من ابواب احکام الاولاد، ح1.
3. نگاهی دیگر به حقوق فرزندان از دیدگاه اسلام: 103 ـ 104، حقوق متقابل کودکان و ولی در اسلام: 165 ـ 166.
(270)
یکی از مستحبات زمان تولّد، مژده ولادت فرزند است و نیز مستحب است برای خانواده مسلمانی که خداوند به آنها فرزندی عطا کرده است، تبریک و تهنیت گفته شود و برای فرزندان و والدین آنها دعای خیر کنند.
قرآن کریم، بشارت دادن فرشتگان از جانب خداوند متعال به حضرت زکریا(علیه السلام) به هنگام ولادت حضرت یحیی(علیه السلام) را نقل نموده و میفرماید: فرشتگان به زکریا ندا دادند در حالی که او در محراب عبادت ایستاده بود و مشغول نماز بود که خداوند تو را بشارت به یحیی میدهد. (فَنَادَتهُ المَلائِکَةُ وَ هُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی المِحرَابِ أَنَّ اللهَ یُبَشِّرُکَ ِبیَحیَی)[1].
خداوند متعال تولّد حضرت یحیی(علیه السلام) را بشارت میدهد، در اینباره در سوره مریم آمده است: ای زکریا ما تو را بشارت به پسری میدهیم که نامش یحیی است که همنام او پیش از این نبوده است. (یا زَکَرِیّا إنّا نُبَشِّرُکَ بِغَُلامٍ اسمُهُ یَحیَی لَم نَجعَل لَهُ مِن قَبلُ سَمِیّا)[2].
همچنین بشارت ولادت حضرت اسحاق، یعقوب[3] و عیسی(علیهم السلام) در قرآن نیز مطرح گردیده است. در روایات نیز به رعایت این امر مستحبی سفارش شده، به عنوان نمونه:
حسین بن خالد میگوید: از امام رضا(علیه السلام) سؤال کردم تهنیت تولّد نوزاد چگونه و در چه زمانی انجام میشود؟ فرمودند: هنگامی که حسن بن علی(علیه السلام) متولّد شد، جبرییل(علیه السلام) از آسمان فرود آمد و به پیامبر(صلی الله علیه وآله) در روز هفتم تهنیت گفت... همچنین هنگامی که امام حسین(علیه السلام) متولّد شدند، همین برنامه را تکرار نمود.[4]
در روایت دیگری امام صادق(علیه السلام) از امّ اَیمن نقل میکند که گفته است: هنگامی که امام حسین(علیه السلام) از فاطمه زهرا(علیها السلام) متولّد شدند، پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) امر فرمودند: موی سر او را تراشیدند و به وزن آن نقره صدقه دادند آنگاه از طرف او عقیقه نمودند، سپس امّ اَیمن به
1. سوره آل عمران39:3.
2. سوره مریم7:19.
3. (وَامْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ)، سوره هود 71:11.
4. وسائل الشیعة 432:21، باب 51، من ابواب احکام الاولاد، ح2.
(271)
او تهنیت عرض نمودند و او را در عبای رسول خدا پیچیدند. «أَمَرَ رَسُولُ اللهِ فَحُلِقَ رَأسُهُ وَ تُصُدَّق بِوَزنِ شَعرِهِ فِضَّةٌ وَ عُقَّ عَنهُ ثُمَّ هَیأَتهُ أُمُّ أَیمَنَ وَ لَفَّتهُ فِی بُردِ رَسُولُ اللهِ».[1]
و در مورد بیان و کیفیت تهنیت نوزاد در نهج البلاغه آمده است: شخصی در حضور امیرالمؤمنین(علیه السلام) به مردی که برای او پسری متولّد شده بود با این جمله: «لِیهنئِکَ الفارِسُ، بر اسب سوار تو تهنیت باد» تبریک گفت. امام(علیه السلام) او را نهی فرمود و دستور دادند اینگونه تهنیت بگویید، شکرگزار خدایی باش که او را به تو بخشیده و از آن حضرت در خواست کن این بخشش برایت مبارک باشد و به جوانی و توانایی برسد و خداوند کردار نیک را به وسیله او به تو روزی فرماید. «قالَ: لاتَقُل ذلِکَ وَ لکِن قُل: شَکَرتَ الواهِبَ وَ بُورِکَ لَکَ فِی المَوهُوبِ، وَ بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ رُزِقتَ بِرَّهُ».[2q]
موضوع تبریک و تهنیت در تولّد نوزاد هر چند در ظاهر امری ساده به نظر میرسد، ولی با دقّت در آن میتوان به اهمیّت آن پی برد، زیرا این سنّت بدین معنی است که اعضای جامعه دینی در به رسمیت شناختن انتساب فرزند به پدرش و آرزوی آیندهای پر برکت برای این عضو جدید جامعه اسلامی پیشگام باشند.
به تعبیری دیگر، بشارت و تبریک سبب استحکام روابط خانوادگی و اجتماعی است و به امّت اسلامی میآموزد فرزندی که به دنیا آمده در نزد خداوند دارای مقام و ارزش است. بیتردید رعایت این امور برای فضا سازی تربیت عالی اخلاقی کودکان بسیار مؤثر و غیر قابل انکار میباشد.
1. مستدرک الوسائل 143:15، باب 32، ح6.
2. علامه جعفری, نهج البلاغة، حکمت1174:354، مستدرک الوسائل126:15، باب 13، ح3.
(272)
نسب (بافتح نون و سین) مصدر است و در لغت به معنی پیوستگی دو انسان به یکدیگر، اصل، قرابت و خویشاوندی است.[1] و در زبان فارسی آن را نژاد[2] مینامند.
و امّا در اصطلاح بعضی از فقها آنرا اینگونه تعریف کردهاند: «نسب عبارت از منتهی شدن ولادت شخص به دیگری، مانند پدر و پسر و یا انتهای ولادت دو شخص به ثالث است، مانند منتهی شدن دو برادر به پدر».[3]
به گفته بعضی از حقوقدانان: «نسب، امری است که به واسطه انعقاد نطفه از نزدیکی زن و مرد به وجود میآید و از این امر رابطه طبیعی و خونی بین طفل و آن دو نفر که یکی پدر و دیگری مادر باشد، موجود میگردد».[4] و یا گفتهاند: «نسب علاقهای است بین دو نفر که به سبب تولّد یکی از آنها از دیگری یا تولّدشان از شخص ثالثی حادث میشود».[5]
لازم به ذکر است که مفهوم قرابت و آثار آن با مفهوم نسب و آثار آن، یکی نیستند چنانکه هیچ یک از این دو مفهوم به عمل «نزدیکی» و «ولادت» وابسته نمیباشند. به اضافه نسب خود دارای انواع متفاوتی است، از قبیل نسب ناشی از زوجیت «مشروع»، نسب ناشی
1. مصباح المنیر (2 ـ 1): 602، لسان العرب 175:6.
2. فرهنگ بزرگ سخن 7803:8.
3. جواهر الکلام 238:29، تراث شیخ الاعظم (الوصایا و المواریث): 177. موسوعة احکام الاطفال و ادلتها 9:3.
4. سید حسن امامی، حقوق مدنی 151:5.
5. محمد بروجردی عبده، کلیات حقوق اسلامی: 280.
(273)
از نزدیکی به شبهه، نسب ناشی از زنا، ناشی از لقاح مصنوعی و فرزند خواندگی و یا اینکه هر یک از اینها در وصف نسب، مشترکاند. تنها در وصف اعتبار شرعی و قانونی با یکدیگر تمایز و تفاوت پیدا میکنند.[1]
بنابراین برای روشن شدن بحث لازم است، نسب خاص را که مورد بحث در این تحقیق است ـ از قرابت نسبی یا نسب عام، تفکیک و هر یک را جداگانه تعریف کنیم.
نسب عام یا قرابت نسبی عبارت است از علاقه و رابطه خونی و حقوقی موجود بین دو نفر که در اثر تولّد یکی از آنها از دیگری یا تولّد هر دو از شخص ثالث به وجود آمده است.
نسب به معنی خاص عبارت است از علاقه و رابطه خونی و حقوقی بین دو نفر که در اثر تولّد یکی از صلب یا بطن دیگری به وجود آمده است، این رابطه وقتی از جانب طفل مورد نظر قرار گرفته باشد، نام «نسب» را به خود میگیرد و وقتی که از طرف پدر، مورد نظر واقع میشود به نام «أُبوّت یا رابطه پدری» و وقتی که از جانب مادر، مورد توجّه قرار گیرد، به نام «رابطه مادری» نامیده میشود.[2] نتیجه اینکه، نسب به معنی دوّم شامل خویشاوندان در خط اطراف، غیر از پدر و مادر و فرزندان نمیگردد.[3]
به هر صورت، خویشاوندی و نسب دارای آثار و احکام متعدّدی میباشد، از قبیل توارث، حرمت نکاح، حق ولایت و حضانت، حق نفقه و دیگر احکامی که شرح آنها در این بخش و بخشهای دیگر این تحقیق، خواهد آمد. از اینرو در صورتی که خویشاوندی و نسب کسی با دیگری مورد تردید یا انکار قرار گیرد، ذی نفع میتواند برای اثبات آن در دادگاه، اقامه دعوی نماید. خویشاوندی مورد تردید و انکار، ممکن است خویشاوندی مستقیم باشد، مانند خویشاوندی بین اولاد و پدر و مادر یا جدّ و جدّه و ممکن است خویشاوندی اطراف باشد، مانند خویشاوندی بین اعمام و اخوال و اولاد آنها. اثبات خویشاوندی در هر یک از موارد بالا مبتنی بر اثبات نسب مادری و یا پدری میگردد که شرح آنها خواهد آمد.
1. ر. ک: باروریهای پزشکی از دیدگاه فقه و حقوق: 312.
2. اسدالله امامی، حقوق خانواده2: 8 ـ 9، عباس نایب زاده، باروری مصنوعی: 261.
3. ناصر کاتوزیان، دوره مقدّماتی حقوق مدنی ـ خانواده: 322.
(274)
از جمله حقوق اوّلیه کودک که باید بعد از ولادت وی مورد توجّه والدین قرار گیرد، ثبت نسب اوست که به تعبیر فارسی رایج این زمان، آن را اخذ شناسنامه و سند ولادت و یا شناسایی حق تابعیّت خانوادگی فرزند، مینامند. این حق یکی از با اهمیّتترین حقوق کودک به حساب میآید، زیرا در آینده هویت و نسب او به وسیله آن شناخته میشود. همچنین از اختلاط انساب و تضییع دیگر حقوق وی جلوگیری به عمل میآورد.
شناسایی افراد و احراز هویت آنها مورد تأکید خداوند متعال است و میفرماید: ای مردم، ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را در شعبهها و قبیلههای مختلف قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. (یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقنَاکُم مِنْ ذَکَرٍ وَ اُنثَی وَ جَعَلنَاکُم شُعُوبَاً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا)[1].
جمله (لِتَعارَفُوا) به گفته بسیاری از مفسّرین چنین معنی میشود: شما را به گونهای آفریدیم که بتواند بعضی از شما، نسب بعضی دیگر را بشناسد و همگان منتسب به پدر و اجداد خود باشند و به غیر آنها نسبت داده نشوند.[2]
و در حدیث مفصّلی محمّد بن سنان از علی بن موسی الرضا(علیه السلام) نقل میکند که در جواب مسائلی که از آن حضرت سؤال شده، نوشتهاند: علّت اینکه پدر میتواند بدون اجازه فرزند در مال او تصرّف نماید، امّا فرزند نمیتواند، آن است که خداوند فرزند را به پدر هدیه نموده و میفرماید: به هر کس بخواهد دختر هدیه میکند و به هر کس بخواهد پسر و یا اگر بخواهد پسر و دختر هر دو را به آنها میدهد.[3] در ادامه آن حضرت میفرماید: فرزند منسوب به پدر است و به نام او خوانده میشود، زیرا در قرآن آمده است: فرزندان را به نام پدرانشان بخوانید که این کار نزد خداوند عادلانهتر است. (أُدعُوهُم لأَبَائِهِم هُوَ اَقسَطُ عِنْدَ اللهِ)[4].[5]
1. سوره حجرات13:49.
2. التبیان فی تفسیر القرآن350:9، تفسیر الصافی54:5، البحر المحیط فی تفسیر القرآن 435:5، تفسیر بحر العلوم329:3.
3. (یهَبُ لِمَن یشاءُ إِناثاً وَ یهَبُ لِمَن یشاءُ الذُّکُورَ)، سوره شوری49:42.
4. سوره احزاب 5:33.
5. علل الشرائع 241:2، باب 302، وسائل الشیعة 266:17، باب 78، من ابواب ما یکتسب به، ح9.
(275)
جمله شریفه (أُدعُوهُم لأَبائِهِم) که امام(علیه السلام) به آن استدلال نموده به این معنی است: فرزندان را به پدرانشان نسبت دهید.[1]
در دوران معاصر که مسافرت و مهاجرت افراد از شهری به شهر دیگر، بلکه از کشوری به دیگر ممالک، بسیار اتّفاق میافتد. نسبت دادن فرزند به پدر و مادر در دراز مدّت و در سنین مختلف فقط با ثبت سند ولادت و اخذ شناسنامه امکانپذیر است.
بنابراین به طور قطع میتوان ادّعا کرد که ثبت نسب، حقّی از حقوق کودک است که شارع مقّدس رعایت آن را بر والدین لازم شمرده است. البتّه از ناحیه دیگر، حق پدر نیز میباشد، زیرا ولایت او با این حقّ ثابت میگردد. همچنین حق مادر نیز به حساب میآید، زیرا به وسیله آن، حقوقی که بر فرزند دارد اثبات میگردد و از او رفع تهمت زنا میشود.
از نظر عرفی و حقوقی، اخذ شناسنامه و ثبت نسب نوزاد لازم است، زیرا عدم انجام آن موجب تضییع حقوق وی میگردد. در آیات و روایات و نیز کلمات فقها به طور خاص از این حق سخنی به میان نیامده است، ولی رعایت آن به طور کلّی که ممکن است با توجّه به مقتضیات زمان شکل آن تغییر یابد، مورد تأکید قرار گرفته است. در اینباره علاوه بر آنچه ذکر شد، ادلّه دیگری نیز وجود دارد که ممکن است از آنها استفاده شود که والدین و دیگر متولیان امور کودک، نسبت به رعایت این حق ملزم میباشند، از جمله:
1ـ ای کسانی که ایمان آورده اید، هنگامی که بدهی مدّتدار «به خاطر وام و یا داد و ستد» به یکدیگر پیدا کنید آن را بنویسید و باید نویسندهای از روی عدالت «سندرا» در میان شما بنویسد و کسی که توانایی نوشتن دارد نباید از آن همانطور که خدا به او تعلیم داده، خودداری کند. (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أَمَنُوا إِذَا تَدَایَنتُم بِدَینٍ إِلَی أَجَلٍ مُّسَمًّی فَاکتُبُوهُ وَلیَکتُب بینَکُم کَاتِبُ بِالعَدلِ وَ لا یَأبَ کاتِبٌ أَن یَکتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللهُ)[2].
1. تفسیر الصافی 164:4، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج 257:11، زبدة التفاسیر 337:5، کنز الدقائق 101:8.
2. سوره بقره 282:2.
(276)
به فرموده برخی از مفسّرین، نزدیک به بیست حکم از این آیه استفاده میشود که مربوط به اصول معاملات، مانند: بیع، رهن، دین و قرض و مانند اینها میباشد. این اصول از قواعد کلّی داد و ستد و حقوق است که عقلا رعایت آن را لازم میدانند و خداوند به وسیله وحی به پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) آنها را بیان نموده است. مراعات آنها موجب رفع تنازع و اختلاف بین افراد انسان و رسیدن حق به صاحبش میگردد. همچنین موجب میشود مردم به اغراض خود برسند و اموالشان محفوظ بماند. در ادامه همین آیه، خداوند میفرماید: این در نزد خدا به عدالت نزدیکتر و برای شهادت مستقیمتر میباشد. (ذلِکُم أَقسَطُ عِندَ اللهِ وَ أَقوَمُ لِلشَّهٰدَةِ).[1] یعنی نوشتن احکامی که ذکر شد، روشنترین راه به سوی ایجاد قسط و عدل است و در نزد خدا محبوب و نیک میباشد. با انجام آن، شهادت به طور شایسته و صحیح اقامه و حفظ میگردد و موجب میشود شک و تردید برداشته شود. این امور مطلوب مردم است و نسبت به آن تمایل نشان میدهند، بنابراین اوامر و نواهی که در آن بهکار رفته جهت ارشاد به حکمی است که عقل انجام آن را لازم میداند نه وجوب و الزام شرعی.[2]
شاید بتوان از ظاهر آیه استفاده کرد که نوشتن و شاهد گرفتن، اختصاص به دین (قرض) ندارد، بلکه امور مربوط به بیع، رهن و هر حقّی از حقوق، باید نوشته شود. به همین جهت بعضی از مفسّرین معتقدند، مرجع ضمیر در جمله (فَاکتُبُوهُ) حقّ است و یا دین[3] و از آن استفاده میشود هر حقّ و دَینی را باید نوشت، کوچک باشد و یا بزرگ.
خلاصه آنکه، از قرائن مختلف استفاده میشود، مقصود از امر به نوشتن دین، در این آیه که ارشاد به مصلحت میباشد، منع از تضییع حقوق است و اینکه لازم است نگاشته گردد تا بدین وسیله رفع تنازع و اختلاف شود و صاحبان حق به حقوق خود برسند.
همچنین جمله شریفه (ذلِکُم أَقسَطُ عِندَ اللهِ) با توجّه به معنایی که برای آن ذکر گردید، اختصاص به آنچه در آیه ذکر شده ندارد، بلکه شامل هر چیز که در نزد
1. همان.
2. مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن 403:4و410 ـ 411.
3. راوندی، فقه القرآن 378:1.
(277)
خداوند پسندیده است و مردم آن را طلب میکنند و به آن تمایل نشان میدهند، میگردد. و نیز استفاده میگردد نوشتن این امور و شاهد گرفتن نسبت به آن، طریق بسوی تقوی و سبب اقامه قسط و عدل است. از جمله این امور، ثبت نسب طفل و اخذ شناسنامه برای نوزاد است، زیرا بدین وسیله از تضییع حق کودک جلوگیری به عمل میآید و نسبش محفوظ میماند و دیگر نتایج پسندیدهای که میتواند در آینده از آنها بهره گیرد.
2ـ مادر و پدر حق ندارند به کودک ضرر بزنند. (لا تُضَارَّ والِدَةُ بِوَلَدِهَا وَ لا مَولُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ).[1] مادر کودک، در اموری که مربوط به اوست، مانند: شیر، غذا، حفاظت و نگهداری. همچنین پدر در نفقه و دیگر تعهّداتی که نسبت به وی دارد نباید به او ضرر بزنند.[2] بنابراین مفاد آیه مبارکه چنین میشود: والدین باید نسبت به امور اولاد خود عنایت داشته باشند، تا ضرری متوجّه آنها نگردد. و چون عدم ثبت نسب و اخذ شناسنامه موجب ضرر کودک خواهد شد، باید به انجام آن اقدام نمایند تا کودک متحمّل ضرر نشود.
3ـ از بعضی روایات استفاده میگردد، هر چیز موجب از بین رفتن نسب و اختلاط آن شود منهی عنه است، مانند آنکه: محمّد بن سنان از امام رضا(علیه السلام) نقل میکند که فرموده است: علّت اینکه به قاذف[3] و کسی که شرب خمر نماید هشتاد ضربه شلاّق میزنند این است که با قذف، ولد نفی میگردد، نسل قطع میشود و نسب از بین میرود. «لأَنَّ فِی القَذفِ، نَفیَ الوَلَدِ وَ قَطعَ النَّسلِ وَ ذَهابَ النَّسَبِ».[4] تعلیلی که در این روایت آمده است، یعنی از بین رفتن نسب، به گونهای در عدم ثبت نسب و اخذ شناسنامه کودک، نیز جاری است.
1. سوره بقره 233:2.
2. ر. ک: تفسیر التبیان258:2، مجمع البیان114:2.
3. کسی که به دیگری بدون حجّت شرعی نسبت زنا یا لواط بدهد. مصباح المنیر: 495، الروضة البهیة 166:9، ریاض المسائل31:16.
4. علل الشرائع 264:2، باب 335، وسائل الشیعة 176:28، باب 2 من ابواب حدّ القذف، ح4.
(278)
همچنین امام زین العابدین(علیه السلام) میفرماید: از جمله حقوق فرزند آن است که پدر، او را از خود بداند و در آینده زندگی به خود منتسب نماید، اعمالش نیک باشد و یا ناپسند. «وَ أَمّا حَقُّ وَلَدِکَ فَتَعلَمُ أَنَّهُ مِنکَ وَ مُضافٌ اِلَیکَ فِی عاجِلِ الدُّنیا بِخَیرِهِ وَ شَرَّهِ».[1]
بیگمان انتساب کودک و والدین در طول حیاتشان مسجّل نمیگردد، مگر با ثبت ولادت و اخذ شناسنامه.
نتیجه آنکه، ثبت نسب و گواهی ولادت برای نوزاد از نظر عرفی و حقوقی لازم است. موادّ 13، 14 و 15 قانون ثبت احوال، مأمور مربوط را ملزم به ثبت ولادت نوزاد نموده که مبنای شناسنامه قرار میگیرد. از نظر حقوقی، شناسنامه سند رسمی است، زیرا نزد مأمور صالح دولت تنظیم میشود[2] و وجوب شرعی آن نیز با استناد به ادّلهای که ذکر شد بعید به نظر نمیرسد.
از جمله حقوق نوزاد بعد از ولادت آن است که پدر نسبت به فرزندی او اقرار و اعتراف نماید و آن را از خود بداند و سرپرستی او را بپذیرد.
شیخ طوسی در اینباره مینویسد: «هنگامی که فرزند از همسر مردی که زن، فراش[3] او بوده متولّد گردید، لازم است به آن اقرار نماید و نفی آن جایز نیست».[4]
همچنین شهید ثانی نگاشته است: «در صورتی که انتساب فرزند به زوج ممکن باشد، حکم میشود که فرزند او است و نفی آن جایز نیست، اعمّ از اینکه زنا از مادر تحقّق یافته
1. تحف العقول: 263.
2. ناصر کاتوزیان، حقوق مدنی ـ خانواده 41:2.
3. فراش در لغت به معنی مفعول و چیزی که فرش قرار گرفته میباشد و هر یک از زن و مرد فراش دیگری است. مصباح المنیر: 468، لسان العرب 111:5، و مقصود فقها از فراش، معنی کنایی آن است، یعنی مردی که با نکاح شرعی، زنی را به زوجیت خود در آورده است. المبسوط266:4، سید بجنوردی، القواعد الفقهیة 26:4.
4. النهایة: 505.
(279)
باشد و یا خیر و اعمّ از اینکه گمان نفی فرزند از زوج به استناد قرائن غیر شرعی، وجود داشته باشد یا خیر، زیرا مقتضای ظواهر ادلّه شرعی، چنین است».[1]
عبارات بسیاری از فقها نیز با اختلاف در تعبیر مانند آنچه ذکر شد، میباشد.[2] به هر حال پدر خانواده حقّ ندارد بدون دلیل، فرزند را از خود نفی نماید. این کار از نظر شرع مقدّس اسلام عملی زشت و نکوهیده است و در برخی از مواقع حتّی موجب مجازات و تنبیه مدعی است، زیرا علاوه بر اینکه حق فرزند مورد تعدّی و تجاوز قرار میگیرد، نسبت به مادر فرزند نیز اتّهام و اهانتی بس سنگین متوجّه میشود که امنیت و احترام محیط خانوادگی را خدشه دار میسازد و کانون خانواده را در معرض آسیب جدّی قرار میدهد.[3] از اینرو در متون فقهی، مسأله اثبات نسب فرزند و نهی از انکار نسب فرزند به پدر بسیار جدّی تلقّی شده و به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است.
از پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله) نقل شده که فرموده است: هر مردی که فرزند خود را انکار کند در حالی که فرزند به او نگاه میکند (به او علاقمند است) خداوند چنین مردی را از رحمت خویش محروم میگرداند و در قیامت نزد همه آفریدگان از اوّلین و آخرین، رسوایش میسازد. «... وَ أَیُّمَا رَجُلٍ نَفَی نَسَبَ وَلَدِهِ وَ هُوَ یَنظُرُ إِلَیهِ احتَجَبَ اللهُ عَنهُ وَ فَضَحَهُ عَلی رُؤُسِ الخَلائِقِ مِنَ الأَوَّلینَ وَ اَلَأَخِریِنَ».[4]
در حدیث دیگری از آن حضرت نقل شده که فرموده است: از جمله حقوق فرزند بر پدر آن است که نسبش را انکار ننماید. «مِن حُقُوقِ الوَلَدِ عَلَی والِدِهِ أَن لا یَجْحَدَ نَسَبَهُ».[5]
1. مسالک الافهام 381:8.
2. تحریر الأحکام الشرعیة 4: 15 ـ 16، کشف اللثام 532:7، جامع المدارک 443:4، جواهر الکلام222:31، تفصیل الشریعة (کتاب النکاح): 503.
3. نگاهی دیگر به حقوق فرزندان از دیدگاه اسلام: 52، حقوق متقابل کودک و ولی در اسلام: 113.
4. مستدرک الوسائل 440:15، ابواب اللعان، ح5، عوالی اللئالی العزیزیة 418:3، باب اللعان، ح19.
5. کنز العمّال 473: 16، ح45512.
(280)
در صورتیکه انتساب طفل به پدر به هر دلیل، مورد اختلاف و انکار[1] قرار گیرد با تحقّق امارة فراش و زوجیّت شرعی و شرایط آن، فرزند به پدر ملحق و منتسب میگردد و آثار نسب بر آن مترتّب میشود. در این حکم بین فقهای امامیّه اختلافی نیست.[2]
مرحوم سید عاملی در اینباره مینویسد: «این مسأله در بین اصحاب «فقهاء امامیّه» اجماعی است که اگر فرزند از زن دائمی مردی متولّد شود در صورتیکه شرایط الحاق داشته باشد به او ملحق و منتسب میشود».[3] برخی دیگر از فقها نیز ادّعای اجماع نمودهاند.[4]
مستند دیدگاه فقها علاوه بر اجماع که بدان اشاره رفت، حدیث مشهور و معروفی است از نبی اکرم(صلی الله علیه وآله) که فرموده است: فرزند از آن صاحب فراش میباشد و برای کسی که به مادر او نسبت زنا دهد، سنگ است. «اَلوَلَدُ لِلفِراشِ وَ للعاهِرِ الحَجَرُ».[5] این حدیث بین جمیع فِرق و طوایف اسلامی مشهور است[6] و همگی بر مضمون آن اتّفاق نظر دارند.[7]
همچنین در کلمات اهل بیت(علیهم السلام) در بسیاری از موارد به آن استدلال شده، از جمله امیر المؤمنین(علیه السلام) در جواب معاویه نوشتند: «امّا اعتراض شما نسبت به نفی ابن زیاد
1. انکار نسبت فرزندان ممکن است به انگیزههای مختلف صورت پذیرد، از جمله محروم کردن فرزندان از ارث یا شانه خالی کردن از تعهدات دیگر و مسئولیتهای پدر یا اختلاف خانوادگی و یا وجود امارات غیر شرعی، مثل اینکه مادر طفل، متهم به زنا و فرزند از نظر قیافه شبیه زانی باشد یا اینکه فرزند با زانی از جهت گروه خونی توافق داشته باشد و از این قبیل امور.
2. المقنعة: 537 ـ 538، السرائر657:2، شرائع الإسلام340:2، قواعد الأحکام98:3، کشف اللثام532:7.
3. نهایة المرام432:1.
4. جواهر الکلام 223:31، مسالک الأفهام391:8، الحدائق الناضرة 3:25، جامع المدارک 444:4.
5. الکافی491:5، ح3، مَن لا یحضر الفقیه327:4، فی النوادر، ح5812، وسائل الشیعة 169:21، باب 56، من ابواب النکاح، ح1، سنن ابن ماجه497:2، ح2006 ـ 2007، صحیح البخاری 15:8، ح6765.
6. محقق بجنوردی، القواعد الفقهیة 23:4.
7. جواهر الکلام232:21.
(281)
(اینکه برای او پدری ذکر نمودهام) پس بدان تنها من او را نفی ننمودهام، بلکه نبی اکرم(صلی الله علیه وآله) او را نفی کرده، زیرا فرموده است: «اَلوَلَدُ لِلفِراشِ وَ للعاهِرِ الحَجَرُ».[1]
فقها، این حدیث شریف را مدرک قاعده فقهی قرار دادهاند با نام «اَلوَلَدُ لِلفِراشِ» و با استناد به آن، نسب مورد تردید را اثبات مینمایند و طریقه استدلال به آن بدین شرح است:
مقصود نبی اکرم(صلی الله علیه وآله) از ذکر این روایت بیان حکم شرعی است نه اخبار از امر خارجی، یعنی هر چند روایت به صورت جمله خبریه صادر شده ولیکن در حقیقت انشاء است. افزون بر اینکه اگر این جمله را جمله خبریه قرار دهیم، چه بسا منطبق با واقع نباشد و فرزند با نطفه غیر زوج منعقد شده باشد، بهویژه در آن زمان که عمل زنا شایع بوده و صدور کلام غیر واقع از آن حضرت، امکان ندارد، زیرا معصوم است.
و از طرفی در علم بلاغت بیان شده که ذکر «الف و لام» در مبتدا، مفید حصر و اختصاص است. بنابراین متفاهم عرفی از جمله اوّل روایت «اَلوَلَدُ لِلفِراشِ» چنین میشود؛ فرزند اختصاص به زوج دارد و برای غیر او حق و نصیبی در آن نیست.
در این صورت از روایت استفاده میگردد آن حضرت فراش (نکاح شرعی) را اماره معتبر شرعی در مقام تعیین نسب قرار داده و اثبات میشود فرزند از صاحب فراش است و دیگران حق و نصیبی در آن ندارند.
از طرف دیگر ملاک و معیار اماره شرعی همانند اماره عرفی آن است که غالباً منطبق با واقع است، هر چند ممکن است در بعضی موارد چنین نباشد. همچنین ملاک اماره شرعی آنست که قطع و یقین به انطباق آن با واقع یا خلاف واقع وجود نداشته باشد، زیرا در این صورت راهی برای تعبّد باقی نمیماند.
خلاصه اینکه «اَلوَلَدُ لِلفِراشِ» اماره شرعی است، در مواردی که تردید و شک وجود دارد که آیا فرزندی که با وجود نکاح شرعی متولّد شده، از زوج است یا خیر؟
از آنچه گفته شد روشن گردید، قرائن، امارات و ظنونی که از نظر شرعی دارای اعتبار نیست، مثل اینکه فرزند از نظر قیافه شبیه زانی باشد، انطباق گروه خونی فرزند با
1. الخصال: 213، اواسط حدیث35.
(282)
زانی، و عدم انطباق آن با زوج و دیگر اماراتی که عرف آن را معتبر میداند، ولی شرع آنها را معتبر ندانسته است، نمیتواند ملاک اثبات یا نفی نسب قرار گیرد.
بنابراین برای مسلمان جایز نیست، فرزندی که در فراش او متولّد شده را با ظّن و گمان از خود نفی کند هر چند نفی او با استناد به قرائن و امارات عرفی صورت پذیرد، البتّه اگر امارات غیر شرعی موجب قطع و یقین شود که فرزند از فراش نیست، در این صورت نفس قطع و یقین ملاک عمل قرار میگیرد و نیاز به تمسّک به این قاعده نیست، زیرا این قاعده در مقام تردید و شک، اماره شرعی قرار داده شده است.
امّا در جمله دوّم روایت «وللعاهِرِ الحَجَر»، عاهر به معنی زانی و حجر به معنی سنگ است و کنایه از این است که باید زانی را طرد نمود و دعوای او نسبت به فرزند مسموع نیست، همانگونه که باید سگ را با سنگ از خود دور نمود.[1]
ظاهر و اطلاق کلمات بسیاری از فقیهان بیانگر این است که نکاح موقّت نیز مشمول قاعده فراش[2] میباشد و برخی از فقها به این تعمیم تصریح نمودهاند.
مرحوم فاضل مقداد در اینباره مینویسد: «این حکم اختصاص به فرزند زن دائم ندارد، فرزند زن متعه و نکاح غیر دائم نیز مشمول این حکم قرار میگیرد».[3] برخی دیگر همانند علامه در تحریر[4] و دیگران[5] نیز به این حکم تصریح نمودهاند.
هرگاه نطفه طفل قبل از اجرای صیغه نکاح منعقد گردد و سپس زن و مرد با یکدیگر ازدواج نمایند، طفل متولّد از آنان شرعی و قانونی نیست و نسب او ناشی از نکاح نخواهد
1. محقق بجنوردی، القواعد الفقهیة 27:4 الی 31، جواهر الکلام92:22، جامع المدارک 444:4.
2. النهایة: 505، المقنعة: 537، شرائع الإسلام 340:2، تفصیل الشریعة (کتاب النکاح): 503.
3. التنقیح الرائع 261:3.
4. تحریر الأحکام الشرعیة 18:4.
5. الجامع للشرائع: 461، کشف اللثام537:7، ریاض المسائل115:12.
(283)
بود، هر چند که آن طفل ولادتش در هنگام تحقّق زوجیت واقع شود و آنان طفل را از خود بدانند. این حکم مورد اتّفاق فقها است.[1] روایت نبوی «اَلوَلَدُ لِلفِراشِ»[2] و دیگر روایات[3] بر آن دلالت دارند. بنابراین بحث اثبات نسب در فراش مربوط به مواردی است که نطفه طفل بعد از تحقّق نکاح شرعی منعقد شود و مورد اختلاف و تردید قرار گیرد. در این فرض برای اثبات نسب و الحاق فرزند به زوج شرایطی ذکر شده است:
شرط اوّل: انزال منی مرد و زن
عدّهای از فقیهان معتقدند دخول[4] زوج به زوجه در اثبات نسب و الحاق فرزند به وی شرط است.[5] آنان برای اثبات نظریّه خود به اجماع[6] فقها در این زمینه و دیگر ادلّهای که همگی مورد خدشه[7] قرار میگیرد، استناد نمودهاند. برخی دیگر امکان نزدیکی و مجامعت را شرط الحاق فرزند به زوج دانستهاند.[8] ظاهراً دلیل این نظریّه نیز اجماع است که ثابت نیست.
لیکن همانگونه که برخی از فقها[9] بهویژه بعضی از اعلام معاصرین[10] اظهار نظر نمودهاند فقط انزال منیّ مرد و ورود آن به رحم زوجه، شرط الحاق فرزند به زوج میباشد، هر چند دخول به معنی کنایی آن صورت نپذیرفته باشد.
آیةالله فاضل لنکرانی در اینباره مینویسد: «در الحاق فرزند به زوج، انزال شرط است، اعمّ از اینکه دخول صورت پذیرفته باشد یا خیر و اعمّ از اینکه انزال در آلت زن باشد یا در حوالی آن، با این احتمال که رحم آنرا جذب نماید یا به هر وسیله ممکن مانند: وسایل پزشکی
1. جواهر الکلام31: 236 ـ 237.
2. الکافی 5: 491 ـ 492، ح2 ـ 3.
3. همان.
4. کلمه دخول کنایه از مجامعت و پنهان شدن آلت ذکور به مقدار حَشفه در قُبُل و یا در دُبُر زن میباشد.
5. النهایة: 506، المقنعة: 537، السرائر 657:2، نهایة المرام227:2، شرائع الإسلام340:2.
6. جواهر الکلام229:31، ریاض المسائل 115:12، الحدائق الناضرة 3:25.
7. ر. ک: موسوعة احکام الاطفال و ادلتها 32:3 ـ 36.
8. المبسوط266:4، الجامع للشرائع: 461، ملاذ الأخیار348:13.
9. الحدائق الناضرة 4:25، جواهر الکلام 48:34، جامع المدارک 444:4، الروضة البهیة 432:5.
10. تحریر الوسیلة 307:2، سید ابوالقاسم خویی، منهاج الصالحین282:2.
(284)
این زمان، منی مرد در رحم زن داخل شود. وی در ادامه مینویسد: انعقاد نطفه به این صورت (دخول منی مرد در رحم زن با وسایل پزشکی روز) به طور متواتر نقل شده است».[1]
1ـ عموم حدیث «اَلوَلَدُ لِلفِراشِ»،[2] زیرا لازمه فراش قرار گرفتن زن برای مرد، انزال است و اینکه منی مرد در رحم زن وارد شده باشد.[3]
2ـ در روایت صحیحه، اسماعیل بن بزیع میگوید: شخصی از علی بن موسی الرضا(علیه السلام) در حالیکه من میشنیدم، سؤال کرد: مردی زنی را با عقد موقّت به نکاح خود در آورده و با او شرط کرده فرزند نخواهد، ولی زن صاحب فرزند شده و مرد آن را انکار مینماید و بر انکار خود پافشاری دارد، حضرت در حالیکه پیدا بود انکار مرد را نکوهیده میداند، دوبار فرمود: چگونه انکار مینماید، این عمل نکوهش بزرگ در پی دارد. «وَ قالَ: یَجْحَدُ! وَ کَیفَ یَجْحَدُ؟ إِعظامَاً لِذلِکَ».[4]
چون تولّد فرزند با انزال منی مرد در اطراف آلت زن، امکانپذیر است، بنابراین از این روایت میتوان استفاده نمود در الحاق فرزند به زوج، انزال منی کافی است.
3ـ ابن ابی عمیر از امام صادق(علیه السلام) نقل میکند که فرموده است: منی مربوط به مرد است هر کجا که بخواهد آن را قرار میدهد، البتّه اگر زن حامله شد و فرزند آورد مرد حق ندارد آن را انکار نماید، سپس آن حضرت شدیداً انکار مرد را تقبیح نمودند. «اَلمَاءُ مَاءُ الرَّجُلِ یضَعُهُ حَیثُ یشاءُ إِلاّ أَنَّهُ إِذا جاءَ وَلَدٌ لَم یُنکِرهُ وَ شَدَّدَ فِی إِنکارِ الوَلَدِ».[5]
بیگمان اطلاق این روایت شامل مسأله مورد بحث میگردد و از آن استفاده میشود مرد حق انکار فرزندی را که از همسر او متولّد شده، ندارد، اعمّ از اینکه انعقاد نطفه با دخول باشد یا اینکه انزال در اطراف رحم شده باشد و رحم آن را جذب نموده باشد.
1. تفصیل الشریعة (کتاب النکاح): 503 ـ 504.
2. وسائل الشیعة169:21، باب56، من ابواب النکاح، ح1.
3. ر. ک: تفصیل الشریعة (کتاب النکاح): 504و506.
4. وسائل الشیعة 69:21، باب33، من ابواب المتعه، ح2.
5. همان،ح5.
(285)
4ـ روایات دیگری نیز بدینگونه که توضیح داده شده میتواند مستند این نظریّه قرار گیرد.[1]
5ـ به ضرورت ثابت شده و بسیار اتفاق افتاده است که با انزال منی در اطراف رحم زن و جذب آن به داخل رحم و یا انتقال آن به وسیله وسایل پزشکی مستحدث، زن حامله میگردد. این مسأله قطعی و غیر قابل انکار است.
در میان فقها اجماعی است که در الحاق فرزند به زوج لازم است تولّد طفل شش ماه پس از نزدیکی مرد با زن باشد و نیز اجماعی است که اقّل مدّت حمل در طفل کامل الخلقه که زنده متولّد شود، شش ماه است.[2]
سید مرتضی در این خصوص نگاشته است: «کمترین مدّت زمان حمل در نزد ما شش ماه است، فقهای امامیّه بر این مسأله اتّفاق نظر دارند. در اینباره از فقهای اهل سنّت نیز مخالفتی نقل نشده است».[3]
همچنین شهید ثانی آورده است: در بین علمای اسلام اجماعی است که کمترین زمانی که ممکن است انسان زنده، کامل الخلقه متولّد شود از زمان نزدیکی تا وقت ولادت، شش ماه است.[4]
1ـ اجماع و اتّفاق فقها، همچنانکه ذکر شد.
2ـ خداوند میفرماید: دوران حمل طفل و از شیر باز گرفتنش سی ماه است. (وَحَملُهُ وَفِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهراً)[5].
1. همان: ح2و6، 379:21، باب 16، من ابواب احکام الاولاد، ح1 ـ 2.
2. ر. ک: المقنعة: 539، النهایة: 505، شرائع الإسلام340:2، السرائر657:2، جواهر الکلام224:31.
3. سید مرتضی، رسائل 192:1.
4. مسالک الأفهام 373:8.
5. سوره احقاف 15:46.
(286)
در آیه دیگری آمده است، جدا کردن کودک از شیر، میتواند در خلال دو سال باشد، (وَ فِصالُهُ فِی عَامَینِ)[1]. اگر دو سال (بیست و چهار ماه) از سی ماه که در آیه قبل برای حمل و فصال تعیین گردیده، کسر گردد، شش ماه باقی میماند و مدّعا ثابت میگردد، زیرا شش ماه به اجماع فقها، بالاترین مدّت حاملگی زنان نیست، بنابراین باید اقّل مدّت باشد.[2]
3ـ اخبار مستفیضه بلکه متواتره نیز بر این حکم دلالت دارد. مانند آنکه شیخ صدوق از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده که فرموده است: کمترین مدّت حمل شش ماه است. «أَدنی ما تَحمِلُ المَرأَةُ لِسِتَّةِ أَشهُرٍ».[3]
همچنین شیخ طوسی در تهذیب از جمیل بن صالح و او از امام صادق و یا امام باقر(علیهما السلام) نقل نموده که از آن حضرت در مورد زنی که در زمان عدّه طلاق به ازدواج دیگری در آمده سؤال شد؟ حضرت جواب فرمود: باید از او جدا شود و یک عدّه طلاق نسبت به زوج دوّم و اوّل کافی است و اگر از او فرزندی متولّد شد و از زمان نزدیکی زن با زوج دوّم، شش ماه و یا بیشتر بگذرد، فرزند از زوج دوّم است، ولی اگر کمتر از شش ماه گذشته باشد از زوج اوّل است. «قالَ... فَإِن جائَت بِوَلَدٍ لِسِتَّةِ أَشهُرٍ أَو اَکثَرَ فَهُوَ لِلأَخِیرِ وَ إِن جائَت بِوَلَدٍ لأَقَلَّ مِن سِتَّةِ أَشهُرٍ فَهُوَ لِلأَوَّلِ».[4] روایات دیگری نیز در اینباره وجود دارد.[5]
در اثبات نسب با فراش، باید از زمان نزدیکی و انعقاد نطفه تا زمان تولّد کودک بیش از حداکثر مدّت حمل نگذشته باشد. قبل از بیان این شرط، ذکر دو نکته ضروری به نظر میرسد:
1. سوره لقمان 14:31.
2. ر. ک: الحدائق الناضرة 5:25.
3. وسائل الشیعة 384:21، باب 17، من ابواب احکام الاولاد، ح15.
4. همان: 383، ح13.
5. همان: ح1و8.
(287)
1ـ بحث در این شرط مربوط به مواردی است که وضع حمل به طور عادی و طبیعی انجام شود، امّا اگر به واسطه عللی به تأخیر بیفتد در آن صورت بحث از این شرط بیفایده است، زیرا یقین به گذشت بیشتر از مدّت حمل پیدا میشود.
2ـ مبدأ زمان حمل بر طبق نظریّهای است که در بحث پیشین اختیار گردید که آیا مقصود از دخول، معنی کنایی آن است یا امکان نزدیکی و یا انزال؟ به هر صورت اصل این شرط مورد اتّفاق است هر چند تعیین زمان حداکثر حمل بین فقهای امامیّه اختلاف است و نظریاتی ابراز گردیده است.
دیدگاه مشهور میان فقیهان، که بسیاری از فقها، اعمّ از متقدّمین[1] تا معاصرین[2] آن را پذیرفتهاند این است که حدّ اکثر مدّت حمل نه ماه است و مستند آن، روایات است، مانند:
1ـ عبدالرحمن سیابه میگوید از امام باقر(علیه السلام) در مورد حداکثر مدّت حمل سؤال کردم؟ زیرا شنیده بودم بعضی از اهل تسنّن آنرا دو سال میدانند، حضرت فرمود: دروغ است. حداکثر مدّت حمل نه ماه است و لحظهای بر این مدّت افزوده نمیشود و اگر یک ساعت افزایش یابد قبل از اینکه طفل از رحم مادر خارج شود مادرش کشته میشود. «فَقالَ: کَذَبُوا أَقصَی مُدَّةِ الحَملَ تِسعَةُ أَشهُرٍ وَ لا یزیدُ لَحظَةً وَ لَو زادَ ساعَةً [لحظة] لَقَتَلَ أُمَّهُ قَبلَ أَن یَخرُجَ».[3]
این روایت از نظر سند، ضعیف است و هر چند دلالت آن روشن است، ولی به گفته بعضی از فقها تأمّل در آن، خلاف نظر مشهور را اثبات مینماید و مقصود نه ماه پس از ولوج روح در جنین است، چرا که در آن هنگام جنین را طفل مینامند و رشد و نمّو او از آن زمان آغاز میشود و قبل از آن، نطفه و علقه و مضغه مینامند و نمّوی ندارد.
1. المقنعة: 539، النهایة: 505، السرائر 657:2و660، کشف اللثام533:7، ریاض المسائل104:12.
2. مهذّب الأحکام238:25، تفصیل الشریعة (کتاب النکاح): 513.
3. وسائل الشیعة 380:21، باب 17، من ابواب احکام الاولاد، ح3.
(288)
با توجّه به این معنی است که مناسب است گفته شود اگر طفل یک ساعت بیشتر از نه ماه در رحم بماند او را میکشد، زیرا در صورتی که علقه و مضغه است و نمّوی ندارد، بیتردید اگر ساعتها هم در رحم بماند موجب قتل مادرش نمیگردد.[1]
2ـ از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرموده است، اطفالی که شش ماه یا هفت ماه و یا نه ماه در رحم مادر باشند بعد از تولّد باقی میمانند ولی اگر طفل هشت ماه در رحم مادر باقی بماند، نمیتواند به زندگی خود ادامه دهد. «یَعیشُ الوَلَدُ لِسِتَّةِ أَشهُرٍ وَ لِسَبعَةِ أَشهُرٍ وَ لِتِسعَةِ أَشهُرٍ وَ لا یَعیشُ لِثَمانِیةِ أَشهُرٍ».[2]
اگر این روایت در مقام بیان تعیین زندگی طفل در رحم مادر باشد از آن استفاده میشود حداکثر مدّت حمل نه ماه است. ولی همانگونه که بعضی از اساتید اظهار نظر نمودهاند، در مقام بیان زندگی طفل بعد از وضع حمل است و عبارت آن اخباری است، (خبر دادن) به اینکه بعد از این مدّت، طفل زنده میماند یا خیر؟ ولی ممکن است حداکثر مدّت حمل نیز از اطلاق مقامی آن استفاده گردد.[3]
3ـ در روایت صحیح، عبد الرحمن حجّاج میگوید: از ابا ابراهیم (موسی بن جعفر(علیه السلام)) شنیدم که میفرمود: اگر مردی زن خود را طلاق دهد در حالیکه زن مدّعی است حامله میباشد، اگر بعد از نه ماه فرزند متولّد گردید این زمان پایان عدّة طلاق است و اگر زن، مدّعی حامله بودن نیست باید سه ماه عدّه نگه دارد سپس از شوهر جدا شود. «یقُولُ: إِذا طَلَّقَ الرَّجُلُ امرَأَتَهُ فَادَّعَت حَبَلاً انتَظَرَ بِها تِسعَةَ أَشهُرٍ فَإِن وَلَدَت وَ إِلاّ اعتَدَّت ثَلاثَةَ أَشهُرٍ ثُمَّ قَد بانَت مِنهُ».[4]
این روایت به صراحت دلالت دارد؛ با ادّعای حاملگی از طرف زن، باید نه
ماه منتظر بود. بنابراین باید حداکثر مدّت حمل نه ماه باشد، زیرا اگر غیر
از این بود میباید امام(علیه السلام) آن را بیان نماید، چون فرض بر این
است که در مقام بیان حکم
--------------------------------------------------
1. شیخ محمد علی اراکی، کتاب النکاح: 755.
2. وسائل الشیعة 380:21، باب17، من ابواب احکام الاولاد، ح2.
3. موسوعة احکام الأطفال و ادلتها 47:3.
4. الکافی 101:6، باب المسترابة بالحبل، ح1، تهذیب الأحکام 129:8، ح444.
(289)
است.[1] آیةالله فاضل لنکرانی معتقد است ظهور روایت در اینکه حداکثر مدّت حمل نُه ماه است قابل انکار نیست.[2]
در اینباره به روایات[3] دیگری نیز استناد شده که از نظر سند ضعیف میباشند و در ادامه بیان میشود که روایت صحیح عبد الرحمن بن حجّاج میتواند مستند نظریّهای که میگوید حداکثر مدّت حمل یک سال است، قرار گیرد.
لازم به یادآوری است، مقصود فقیهان از نه ماه، حدّ متعارف عرفی است؛ به این معنی که ممکن است چند ساعت بلکه چند روز کم و زیاد شود و دقّتهای عقلی مورد نظر نیست. چرا که روایاتی که دلالت دارد مدّت حمل لحظهای از نه ماه زیادتر نمیشود، در مقابل نظریاتی که حداکثر مدّت حمل را دو سال و یا بیشتر میدانند، صادر شده است.[4]
عدّهای از فقها مانند محقّق در شرائع[5] و علامه در قواعد و کتب دیگرش[6] و برخی دیگر[7] این نظریّه را پذیرفته و برای اثبات آن به عموم قاعده «اَلوَلَدُ لِلفِراشِ» استدلال کردهاند، زیرا به مقتضای آن قاعده، باید فرزند ملحق به فراش (زوج) گردد، هر چند حمل از نه ماه تجاوز نماید. همچنین به اصل عدم تولّد نوزاد از زنا و شبهه، و وقوع تولّد در ماه دهم استدلال شده است، زیرا در مواردی طفل در ماه دهم از نزدیکی مرد و زن متولّد شده و بهترین دلیل بر وجود چیزی، وقوع آن است.[8]
1. ر. ک: الحدائق الناضرة 8:25.
2. تفصیل الشریعة (کتاب النکاح): 509.
3. الکافی 102:6، ح4و15: ح5، تهذیب الأحکام 129:8، ح447، وسائل الشیعة 224:22، باب 25، من ابواب العدد، ح4.
4. ر. ک: المهذّب الاحکام239:25.
5. شرائع الاسلام340:2.
6. قواعد الأحکام98:3، ارشاد الأذهان38:2، تحریر الأحکام الشرعیة 15:4.
7. التنقیح الرائع 263:3، کشف الرموز195:2.
8. التنقیح الرائع 263:3.
(290)
لیکن، این ادلّه مورد خدشه قرار گرفته است، زیرا عموم قاعده فراش میتواند مستند نظریّهای که میگوید حداکثر مدّت حمل یک سال است، نیز قرار گیرد. همچنین اصل در موردی میتواند دلیل قرار داده شود که دلیل دیگری نباشد و در ادامه خواهد آمد که در این جا دلیل بر خلاف اصل وجود دارد، گذشته از آن، اجرای اصل به نحوی که بیان گردید مثبِت است و نمیتواند حجّت شرعی قرار گیرد. به بیان دیگر، اصل عدم زنا نمیتواند حداکثر مدّت حمل را ثابت نماید.[1]
امّا این مدّعا که تولّد نوزاد در ماه دهم واقع شده، چه بسا به خاطر اشتباهاتی است که صورت پذیرفته و به گفته مرحوم شهید ثانی، این استدلال شباهت به استحسان دارد و نمیتواند دلیل حکم شرعی قرار گیرد.[2]
عدّهای از فقها مانند سید مرتضی[3] و حلبی[4] و ابن سعید[5] و ابن زهره[6] از متقدّمین، حداکثر مدّت حمل را یک سال دانستهاند. علامه حلّی در کتاب مختلف[7] نیز به این نظریّه تمایل نشان داده و نیز سید عاملی در نهایة المرام[8] و شهید ثانی در مسالک[9]، این قول را اقرب به صواب دانستهاند. در بین فقهای معاصر نیز امام خمینی[10] و آیةالله خویی[11] و نیز آیةالله خوانساری[12] این دیدگاه را پذیرفتهاند.
1. موسوعة احکام الاطفال و ادلّتها 51:3.
2. مسالک الأفهام 377:8.
3. الانتصار: 345.
4. الکافی فی الفقه: 314.
5. الجامع للشرائع: 461.
6. غنیة النزوع: 387:1.
7. مختلف الشیعة 316:7.
8. نهایة المرام 96:2و1: 433 ـ 434.
9. مسالک الأفهام 376:8.
10. تحریر الوسیلة 307:2، مسألة1.
11. منهاج الصالحین282:2.
12. جامع المدارک447:4.
(291)
به نظر ما این نظریه در میان دیدگاههای مطرح شده، وجیهتر است. نظریه پزشکی جدید نیز آن را تأیید و بر اثبات آن استدلال نموده است.[1] ادلّه پسندیدهتر بودن آن عبارتند از:
1ـ عموم روایت نبوی «اَلوَلَدُ لِلفِراشِ». این روایت اقتضا دارد، فرزند ملحق به فراش (زوج) گردد، هر چند یک سال از زمان نزدیکی مرد با زن گذشته باشد.
2ـ روایات، از جمله روایت صحیح عبدالرحمن بن حجاج. در این روایت امام(علیه السلام) میفرماید: اگر مردی زن خود را طلاق دهد در حالیکه زن، مدّعی حمل است باید نه ماه منتظر بماند، اگر فرزند متولّد شد، عدّه تمام میشود، در غیر این صورت باید سه ماه دیگر نیز بر تعداد ماههایی که عدّه نگه داشته، بیفزاید سپس از شوهر جدا شود و عدّهاش تمام میگردد.[2] روایات دیگری نیز به همین مضمون نقل شده که پیشتر بدان اشاره شد.
مرحوم شهید ثانی بعد از ذکر این روایات میگوید: «روایت صحیح عبد الرحمن بن حجّاج دلیل است بر اینکه ممکن است حداکثر مدّت حمل به یک سال برسد هر چند غالباً نه ماه است. به همین جهت امام(علیه السلام) دستور فرموده است، در صورتیکه بعد از نه ماه فرزند متولّد نشد، باید زن مطلّقه سه ماه دیگر احتیاطاً صبر کند، زیرا احتمال وضع حمل بعد از یک سال وجود دارد. این روایت روشنترین دلیل است بر اینکه حداکثر مدّت حمل ممکن است یک سال باشد و از نظر سند قوی است، زیرا با اسانید مختلف ذکر شده است».
وی در ادامه میافزاید: «هیچ دلیل معتبری که اثبات نماید حداکثر مدّت حمل کمتر از یک سال است، وارد نشده است. بنابراین استصحاب حکم این روایت و نیز حکم قاعده فراش، مناسبترین دلیل این نظریه میباشد هر چند غالباً اینگونه نباشد». وی میگوید: «موردی که زمان حمل یک سال به طول بیانجامد در زمان ما واقع شده
1. ر. ک: عمر بن محمّد بن ابراهیم غانم، احکام الجنین: 73 ـ 74، فتحیه مصطفی عطوی، الجهاض بین الشرع و القانون و الطب: 145 ـ 146، عمر سلیمان عبدالله الأشقر، احکام المرأة الحامل: 95 ـ 96.
2. الکافی101:6، باب المسترابة بالحبل، ح1، وسائل الشیعة 223:22، باب 25، من ابواب العدد، ح1.
(292)
است». بنابراین باید روایاتی که حداکثر مدّت حمل را نه ماه میداند، حمل بر غالب نمود.[1] عبارت مرحوم سید عاملی[2] و بعضی از اعلام فقهای معاصر[3] در توجیه نظریّه اخیر، شبیه آنچه ذکر شد، میباشد.
وجود و اثبات حق با هم رابطة نزدیک دارند بهویژه در امور پنهانی که در دیدگاه عمومی رخ نمیدهد و تنها دو طرف دعوی از حقیقت آن آگاهی دارند، این رابطه آشکارتر به چشم میخورد. نسب نیز یکی از این امور است؛ پارهای از ارکان آن مانند: نکاح زن و مرد یا زایمان کودک از وقایع علنی است که به آسانی اثبات میشود، ولی نزدیکی بین زن و شوهر و بهویژه انحصار آن به شوهر در زمره اسرار زندگی است که حقوق به دشواری به آن دسترسی دارد و ناچار است دست به دامان اماره و ظاهر و فرض بزند.[4]
بدان جهت در صورتی که انتساب قانونی طفل به پدر، مورد اختلاف قرار گیرد، به وسیله هر دلیل که دلالت نماید طفل از نطفه آن مرد و زنی موجود شده که بین آنان در زمان انعقاد نطفه نکاح صحیح وجود داشته، قابل اثبات است.
مادة 1158 قانون مدنی مقرّر میدارد: «طفل متولّد در زمان زوجیت ملحق به شوهر است، مشروط بر اینکه از تاریخ نزدیکی تا زمان تولّد کمتر از شش ماه و بیشتر از ده ماه نگذشته باشد».
طبق اماره قانونی فراش که در ماده فوق بیان گردیده است، طفلی که نطفة او در دوران زوجیت منعقد گردد از آن شوهر شناخته میشود، مشروط بر اینکه:
الف: نزدیکی بین زوجین واقع شده باشد. نزدیکی جنسی به اعتبار اینکه سبب انعقاد نطفه میگردد، مبنای قاعدة فراش قرار گرفته است، لیکن به خودی خود
1. مسالک الأفهام8: 375 ـ 376.
2. نهایة المرام1: 434 ـ 435.
3. جامع المدارک447:4، شیخ محمّد علی اراکی، کتاب النکاح: 756و758.
4. ناصر کاتوزیان، حقوق مدنی ـ خانواده 5:2.
(293)
نمیتواند دلیل بر نسب قانونی قرار گیرد، زیرا در بعضی از موارد از اموری که موجب حمل زن گردد، نمیباشد.
ب: تولّد طفل پس از شش ماه از تاریخ نزدیکی باشد. علّت ذکر این شرط آن است که طفل در صورتی میتواند در خارج از رحم به زندگی خود ادامه دهد که شش ماه یا بیشتر از انعقاد نطفة او گذشته باشد، ولی هرگاه کمتر از شش ماه از تاریخ انعقاد، طفل متولّد گردد، نمیتواند زندگی مستقل داشته باشد.
البتّه فرض ماده مذکور، در طفل کاملی است که میتواند در خارج از رحم زندگی کند، زیرا شش ماه اقّل مدّت حمل در طفل کامل است. بنابراین چنانچه برای اثبات نسب طفلی که قبل از کمال سقط شود و مورد اختلاف قرار گیرد، نمیتوان به مادّه فراش استناد جست.
ج: نگذشتن بیش از ده ماه از تاریخ نزدیکی تا زمان تولّد. علّت آنکه ماده 1158 قانون مدنی شرط تحقّق فراش را نگذشتن بیش از ده ماه از تاریخ نزدیکی تا زمان تولّد قرار داده، این است که جنین به طور طبیعی بیش از ده ماه از تاریخ انعقاد نطفه در رحم باقی نمیماند.
اماره فراش در حقیقت مبتنی بر دو امر است: یکی این قاعده طبیعی که طفل متولّد بیش از شش ماه و کمتر از ده ماه از تاریخ نزدیکی، منتسب به مردی است که نزدیکی نموده است و دیگری قاعده اخلاقی که جریحهدار نکردن عفّت خانوادگی میباشد، مگر آنکه خلاف آن مسلّم گردد.[1]
با تحقّق شرایط الحاق، کودک به زوج ملحق میگردد و نفی آن جایز نیست، بلکه لازم است زوج به پدری خود برای این کودک ملتزم گردد، هر چند ثابت شود مرد دیگری به فسق (زنا) با مادر طفل نزدیکی نموده باشد، تا چه رسد به اینکه متّهم به زنا شود، زیرا فرض بر این است که کودک، فرزند تکوینی و شرعی زوج است، پس باید به او ملحق گردد و دلیلی برای الحاق او به زانی وجود ندارد.
1. سید حسن امامی، حقوق مدنی 164:5 تا 167، با تغییر و تلخیص، ناصر کاتوزیان، حقوق مدنی ـ خانواده 50:2.
(294)
فقها در این حکم اتّفاق نظر دارند بلکه این مسأله مورد تسالم[1] در بین آنان میباشد. شهید ثانی در اینباره مینویسد: «در اینباره فرقی نیست که کودک از جهت قیافه و خلقت ظاهری و خُلق باطنی شبیه زانی باشد و یا نباشد».[2]
دلیل این نظریّه اطلاق حدیث شریف نبوی «اَلوَلَدُ لِلفِراشِ»[3] میباشد که شرح آن پیشتر بیان شد. بعضی از صاحبنظران در مسائل حقوقی نیز این مسأله را به گونهای که در فقه بیان گردیده، عنوان نمودهاند.[4]
در حقیقت قاعده فراش دلیل تعبّدی شرعی است و جعل آن بدین منظور است که با مسلّم نبودن انعقاد نطفه طفل از مرد اجنبی، نمیتوان عفّت زناشویی و خانوادگی را متزلزل نمود و احترام نسب را جریحهدار ساخت. بنابراین بر طبق آن، تا زمانی که بتوان طفل را ملحق به شوهر دانست، فرزند شوهر شناخته میشود و نفی آن جایز نیست.
لازم به یادآوری است، در این مسأله بین نکاح دائم و منقطع فرق است. توضیح اینکه، با تحقّق شرایط الحاق در هر دو نوع نکاح فرزند ملحق به زوج است و نفی آن جایز نیست، با این تفاوت که در نکاح دائم، فرزند نفی نمیگردد، مگر با لعان،[5] ولی در نکاح منقطع بدون لعان کودک ظاهراً نفی میگردد. آیةالله فاضل لنکرانی[6] و برخی دیگر[7] به این تفاوت تصریح نمودهاند.
باید دانست، علاوه بر حرمت نفی ولد بعد از اثبات نسب و الحاق طفل به والدین، آثار دیگری نیز مترتّب میگردد، مانند:
1ـ حرمت نکاح با برخی خویشاوندان نسبی، سببی و رضاعی.
1. یعنی نیازمند ارائه دلیل نمیباشد. ر. ک: النهایة: 505، شرائع الإسلام341:2، قواعد الاحکام99:3، ریاض المسائل109:12.
2. مسالک الأفهام 380:8.
3. ر. ک: جواهر الکلام 232:31.
4. سید حسن امامی، حقوقی مدنی 161:5.
5. شرح مفهوم و شرایط لعان در آینده خواهد آمد.
6. تفصیل الشریعة (کتاب النکاح): 515.
7. تحریر الوسیلة 308:2، مهذّب الاحکام240:25.
(295)
2ـ حضانت و نگهداری و تربیت اطفال.
3ـ ولایت قهری پدر و جدّ پدری.
4ـ الزام به انفاق، به اعتبار قرابت.
5ـ توارث بین طفل و پدر و مادر و خویشاوندان آنها که شرح هر کدام از آنها مجال بیشتری را میطلبد و تحقیق در آنها از مقصود این کتاب خارج میباشد، به علاوه برخی از این عناوین پیشتر بحث شده و برخی دیگر در خلال مباحث آینده خواهد آمد.
اگر از تاریخ نزدیکی زن با شوهر تا زمان تولّد طفل کمتر از شش ماه یا بیشتر از حداکثر مدّت حمل (طبق نظریّهای که در مباحث قبل اختیار گردید) بگذرد و ثابت شود، با احتساب مدّت حمل و توجّه به اقّل و اکثر، طفل منتسب به مرد اجنبی (زانی) است، در این صورت کودک از آنِ او خواهد بود و به نظر برخی از فقیهان مانند: شیخ طوسی[1]، شیخ مفید[2] و بعضی دیگر[3]، برای زوج جایز است طفل را از خود نفی نماید. در مقابل، بعضی دیگر مانند: ابن ادریس[4] و علامه[5] و محقّق حلّی[6] و دیگران[7]، معتقدند بر زوج واجب است او را از خود نفی نماید. از معاصرین نیز امام خمینی[8] و فاضل لنکرانی[9] و سید سبزواری[10] این قول را پذیرفتهاند.
1. النهایة: 505.
2. المقنعة: 538.
3. ابن برّاج، الهذّب338:2.
4. السرائر657:2.
5. تحریر الاحکام الشرعیة 16:4، قواعد الاحکام98:3.
6. شرائع الإسلام341:2، مختصر النافع: 302.
7. مسالک الافهام378:8، الحدائق الناضرة12:25، جواهر الکلام231:31.
8. تحریر الوسیلة 444:2.
9. تفصیل الشریعة (کتاب النکاح): 503.
10. مهذّب الاحکام240:25.
(296)
مرحوم علامه در توجیه این نظریه میگوید: «فرزند از زوج نیست و سکوت وی در نفی او، موجب میشود به زوج ملحق شود و اعتراف نسب کودک به خودش محسوب میگردد و چنین الحاق و اعترافی به اجماع فقها، حرام است».[1] فاضل اصفهانی هم ضمن اینکه این قول را به مشهور فقها نسبت میدهد، میگوید: «سکوت و عدم نفی زوج، الحاق و اعتراف نسب فرزند به اوست در حالیکه شارع به مقتضای حدیث شریف «اَلوَلَدُ لِلفِراشِ» آن را نفی نموده است، بنابراین واجب است او را از خود نفی نماید».[2]
در صورتی که زن و مرد در انجام نزدیکی و همبستر شدن با یکدیگر اختلاف داشته باشند و زن مدّعی انجام آن است تا فرزند به مرد ملحق شود، لیکن زوج انکار مینماید، در این صورت قول زوج مقدّم است و پذیرفته میشود و باید با قسم مدّعای خود را اثبات نماید.[3]
امّا اگر در دخول و نزدیکی و نیز ولادت طفل توافق دارند و اختلاف در مدّت حمل باشد؛ به اینکه شوهر مدّعی است که طفل کمتر از شش ماه از زمان نزدیکی یا بیشتر از حداکثر مدّت حمل متولّد شده و بر عکس، زن مدّعی است بعد از گذشت اقّل مدّت یا قبل از گذشت اکثر مدّت حمل متولّد گردیده است، در این فرض از کلمات بعضی از فقها استفاده میشود، گفتار زن مقدّم[4] است و میتواند با قسم مدّعای خود را اثبات نماید. تحقیق بیشتر در اینباره در «موسوعة احکام الاطفال» آمده است.[5]
اگر مردی زن خود را در حالیکه با او نزدیکی نموده است، طلاق دهد و زن بعد از عدّة طلاق با مرد دیگری ازدواج نماید و طفلی از او متولّد گردد، در این مسأله چند فرض متصوّر است:
1. مختلف الشیعة 317:7.
2. کشف اللّثام535:7.
3. ر. ک: شرائع الاسلام341:2، قواعد الاحکام99:3، ریاض المسائل109:12، جواهر الکلام231:31، تفصیل الشریعة (کتاب النکاح): 517.
4. اللمعة الدمشقیة 436:5، مسالک الافهام381:8، کشف اللّثام536:7، جواهر الکلام234:31.
5. موسوعة احکام الاطفال و ادّلتها3: 68 ـ 69.
(297)
1ـ در صورتی که امکان ملحق شدن طفل به زوج دوّم وجود نداشته باشد و امکان الحاق به زوج اوّل باشد. به عبارت دیگر، اماره فراش نسبت به شوهر اوّل موجود و نسبت به شوهر دوّم جاری نگردد، مانند آنکه از تاریخ انحلال نکاح شوهر اوّل و نزدیکی با او بیشتر از حداکثر مدّت حمل نگذشته باشد و نسبت به شوهر دوّم و نزدیکی با وی کمتر از شش ماه گذشته باشد. در این فرض طفل ملحق به زوج اوّل است و ظاهراً در این حکم بین فقها اختلافی نیست.[1] البته بعضی فرمودهاند: نکاح زن با مرد دوّم نیز باطل میگردد، زیرا معلوم میگردد در ایام عدّه واقع شده است.[2]
2ـ عکس صورت اوّل؛ یعنی فقط امکان الحاق به زوج دوّم وجود دارد و از تاریخ نزدیکی زن با شوهر دوّم کمتر از شش ماه و بیشتر از حداکثر مدّت حمل نگذشته باشد و نسبت به شوهر اوّل بیش از حداکثر مدّت حمل گذشته باشد، طفل ملحق به زوج دوّم است. در این فرض نیز اختلافی بین فقها دیده نشده است.[3]
3ـ در صورتی که امکان الحاق طفل به هر یک از زوج اوّل و دوّم وجود داشته باشد، مانند آنکه ولادت او پس از شش ماه از تاریخ نزدیکی زن با شوهر دوّم و کمتر از حداکثر مدّت حمل با شوهر اوّل، گذشته باشد.
نظریّه مشهور میان فقیهان این است که طفل به زوج دوّم ملحق میگردد و بسیاری از فقها از متقدّمین[4] و متأخرین[5] و بعضی از معاصرین[6] بر طبق آن فتوی دادهاند.
مستند این نظریّه، روایات است، مانند آنکه در روایت صحیحه، حلبی از امام صادق(علیه السلام) نقل میکند که فرموده است: در صورتی که مردی با کنیز خود نزدیکی نموده و سپس او را آزاد سازد و او بعد از عدّه به نکاح دیگری درآید، چنانچه بعد از پنج ماه طفل او متولّد گردد،
1. المقنعة: 538، النهایة: 505، شرائع الإسلام341:2، قواعد الاحکام99:3، جواهر الکلام236:31.
2. مهذّب الاحکام243:25.
3. بنگرید مصادر و منابع قبل.
4. النهایة: 505، السرائر658:2، شرائع الإسلام341:2.
5. تحریر الاحکام الشرعیة 16:4، ریاض المسائل 112:12، جواهر الکلام236:31.
6. تفصیل الشریعة (کتاب النکاح): 520، مهذّب الاحکام243:25.
(298)
این طفل ملحق به صاحب اوّلش میباشد، ولی اگر بعد از شش ماه از تاریخ ازدواج دوّم متولّد گردد، ملحق به زوج دوّم است. «وَ إِن وَضَعَت بَعدَ ما تَزَوَّجَت لِسِتَّةِ أَشهُرٍ فَإِنَّهُ لِزُوجِها الأَخِیرِ».[1]
به مقتضای اطلاق این روایت در صورتی که بعد از شش ماه از تاریخ ازدواج دوّم یا بیشتر، طفل متولّد گردد ملحق به زوج دوّم میباشد، اعمّ از اینکه امکان الحاق به زوج اوّل نیز باشد یا نباشد. روایات دیگری نیز به همین مضمون وارد شده است.[2]
در مقابل نظر مشهور، مرحوم شیخ طوسی میگوید: «در این صورت باید به حکم قرعه، حکم مسأله را مشخص نمود و هر کدام از دو زوج اسمش از قرعه خارج شد، طفل ملحق به اوست و بعد از آن نباید آن را نفی نماید».[3] علامه حلّی در قواعد این نظریّه را محتمل دانسته[4] و از معاصرین، سید خویی بر طبق آن فتوی داده است.[5]
4ـ در صورتی که الحاق طفل به هیچ کدام از زوج اوّل و دوّم ممکن نباشد. مانند آنکه، بیشتر از حداکثر مدّت حمل یا کمتر از شش ماه از تاریخ ازدواج و نزدیکی با زوج دوّم متولّد شود. در این صورت از هر دو نفی میگردد، زیرا مفروض این است که امکان الحاق شرعی به هیچ کدام از آنها وجود ندارد، بنابراین موضوع الحاق از بین میرود. ظاهراً در این فرض نیز بین فقها اختلافی نیست.[6]
در ماده 1160 قانون مدنی نیز به فروعهای اوّل تا سوّم اشاره شده و مقرّر میدارد: «در صورتی که عقد نکاح پس از نزدیکی منحل شود و زن مجدداً شوهر کند و طفلی از او متولّد گردد، طفل به شوهری ملحق میشود که مطابق موادّ قبل[7] الحاق او به آن شوهر ممکن است در صورتی که مطابق مواد قبل الحاق طفل به هر دو شوهر ممکن باشد طفل ملحق به شوهر دوّم است، مگر آنکه امارات قطعیّه بر خلاف آن دلالت کند».
1. وسائل الشیعة 380:21، باب 17، من ابواب احکام الاولاد، ح1.
2. همان: 383، ح11 ـ 12 ـ 13.
3. المبسوط205:5.
4. قواعد الأحکام99:3.
5. موسوعة الامام الخویی199:32.
6. ر. ک: المبسوط205:5، جواهر الکلام236:31، تحریر الوسیلة 309:2، تفصیل الشریعة (کتاب النکاح): 520.
7. مقصود، ماده 1158و1159 قانون مدنی است که قبلاً بدانها اشاره نمودیم.
در تعریف نوزاد گفته شده است: الطِّفْلُ: الولدُ ما دام ناعما،[۱] طفل تا زمانی گفته می شود که فرزند بدنش نرم باشد. برای این مطلب شاهدی از قرآن کریم بیان شده است: هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً …،[۲] اوست آن خدایى که شما را از خاک، سپس از نطفه، سپس از لخته خونى بیافریده، آن گاه شما را که کودکى بودید از رحم مادر بیرون آورد … .
در لغت نامه دهخدا نوزاد این طور تعریف شده: نوزاد؛ یعنی “کودک کوچک، صغیر.[۳]
به نوزادی که تازه زاییده شده باشد، عموما در ساعتها، روزها و یا هفتههای اول نورسیده میگویند، همان طور که در بین مردم مرسوم است، وقتی خداوند کریم فرزندی را به کسی مرحمت می فرماید، به او گفته می شود: قدم نو رسیده مبارک.
در جامعه پزشکی، نوزاد به طفلی اطلاق می شود که در ۲۸ روز اول زندگی (از بدو تولد تا ۴ هفته پس از تولد، کمتر از یک ماهه) باشد. کلمه “نوزاد” شامل نوزادان نارس، (نوزادان پستمیتور (از ۱ هفتگی تا ۹ ماهگی) و نوزاد کامل تازه به دنیا آمده، می شود. کلمه نوزاد از واژههای «نو» و «زاد» گرفته شده که «نو» به معنای جدید و «زاد» به معنای زاده شده است. در اصطلاح عام به نوزاد یا کودک نینی نیز میگویند.
کلمه انگلیسی آن، Infant از infans کلمه لاتین، به معنای “ناتوان در صحبت نمودن” و یا “لال” مشتق شده است. این به طور معمول به کودکانی بین سنین ۱ تا ۱۲ ماه اطلاق میشود؛ با این حال، تعاریف بین از زمان تولد تا ۳ سالگی متفاوت است. “نوزاد”، همچنین به کودکان زیر سن بلوغ قانونی اطلاق می شود.[۴]
( در حال تکمیل است )
یکی از نخستین سؤالاتى که در طول تاریخ همواره مردم زمان تولد یک نوزاد پرسیده و می پرسند؛ این است که: “نوزاد پسر است یا دختر؟” این نشان مىدهد که همه جوامع اهمیت بسیارى به جنسیت نوزاد مىدهند.
نکته جالب این است که، در مطالعاتى که از ۳۷ کشور بهدست آمده، ۲۹ درصد کسانى که به مشاوره ژنتیک مراجعه کرده بودند، مىخواستند قبل از تولد فرزند، جنسیت آن را تشخیص بدهند و در کل، ۴۷ درصد از مراجعهکنندگان به مراکز مشاوره تقاضا داشتند جنسیت فرزند آیندهشان را قبل از حاملگى انتخاب کنند.[۵]
میل به انتخاب جنسیت فرزند، احتمالاً عمرى به اندازه تاریخ بشر دارد و والدین منتظر، براى بهدست آوردن فرزند، از جنس دلخواه، روشهاى پایانناپذیرى را آزمایش کردهاند. تخمین زده مىشود که بیش از ۵۰۰ نوع فرمول مختلف براى پسر شدن یا دختر شدن فرزند نوشته شده است! آلمانىهاى قرون وسطى، براى تصاحب فرزند پسر، یک چکش زیر تختخواب خود مىگذاشتند، و پسرعموهاى نروژى آنها براى بهدست آوردن فرزند دختر، قیچى را جایگزین چکش مىکردند. البته هیچ کدام از آن روشها مؤثر نبود.[۶]
سیر شکل گیری جنسیت نوزاد در رحم مادر بدین گونه است:
از ترکیب یک سلول جنسى مرد و یک سلول جنسى زن، سلول تخم بهوجود مىآید. سلول تخم همان جنین؛ یعنى فرزند آینده است. سلول جنسى مرد “اسپرم” و سلول جنسى زن “تخمک” نام دارد.
تمام تخمکهایى که زن تولید مىکند داراى یک کروموزوم x (ایکس) هستند، ولى اسپرمهایى که مرد تولید مىکند بر دو نوع هستند، نیمى از آنها داراى کروموزوم x و نیمى دیگر داراى کروموزوم y (ایگرگ) هستند. حال اگر اسپرمى که با تخمک لقاح پیدا مىکند، داراى کروموزوم x باشد، تخم ایجاد شده دو کروموزوم x خواهد داشت و دختر خواهد شد. ولى اگر اسپرمِ داراى کروموزوم y با تخمک ترکیب شود؛ تخم ایجاد شده یک کروموزوم x و یک کروموزوم y دارد و پسر خواهد بود.
صدها میلیون اسپرم که نیمى از آنها y و نیمى دیگر x هستند، براى رسیدن به تخمک و لقاح با آن تلاش مىکنند و بر حسب این که کدام اسپرم زودتر به تخمک برسد و با آن لقاح یابد، جنسیت فرزند تعیین مىشود.
پس پایه و اساس روشهاى انتخاب جنسیت بر این نکات علمى استوار است که اسپرمهاى مرد دو نوع مىباشد، نیمی از آنها (اسپرم های ایکس) مولد پسر و نیمی دیگر (اسپرم های ایگرگ) مولد دخترهستند.
در بعضى روزهاى سیکل ماهانه، ترشحات مهبل و دهانه رحم خاصیت قلیایى دارد و در بعضى روزهاى دیگر خاصیت اسیدى دارد. بعضى غذاها باعث قلیایى شدن ترشحات رحم و مهبل مىشوند و بعضى غذاها آن را اسیدى مىکنند. اگر محیط رحم و مهبل قلیایى باشد، اسپرمهاى مولد پسر (y) به راحتى و با سرعت، خود را به تخمک مىرسانند و نطفه فرزند پسر را منعقد مىکنند. اگر محیط رحم و مهبل اسیدى باشد، اسپرمهاى مولد دختر (x) شانس بیشترى براى رسیدن به تخمک دارند و در نتیجه فرزند دختر بهوجود مىآید.
براساس این یافتهها، روشهاى گوناگون انتخاب جنسیت پیشنهاد شده است که بعضى از آنها بر تغذیه و بعضى بر فیزیولوژى باردارى تکیه دارند.
در اینجا اشاره مختصری به برخورد اسلام در مورد جنسیت نوزاد، (دختر یا پسر) می شود:
هر وقت به امام زین العابدین (ع) بشارت مىدادند که فرزندى برایتان به دنیا آمده، سؤال نمىفرمود که آیا پسر است یا دختر، بلکه مىفرمود. آیا سالم و بىعیب است؟ اگر مىگفتند آرى، مىفرمود: «الحمد للَّه الّذى لم یخلق منّى شیئا مشوّها»؛ یعنى: «سپاس خدایى را که از من فرزندى ناهنجار به دنیا نیاورد».[۷]
از امام حسن عسکرى (ع) نقل شده است که، ثوبان روایت کرده، شخصی یهودى خدمت رسول اکرم (ص) آمد و عرض کرد: یا محمد از شما سؤالی دارم، باید که مرا به حقیقت آن مطلع گردانى…، فرزند انسان گاهی شبیه پدر است و گاهی شبیه مادر، حقیقت دلیل آن چیست؟
نبى اکرم (ص) فرمودند: آب (منى) مرد غلیظ و سفید است و آب (منى) زن زرد رنگ و رقیق (زلال) است، بعد از انزال اگر آب مرد در بالاى آب زن قرار گیرد و آب زن در ته مستقر شود؛ چون در این حال غلبه با آب مرد است، به همین دلیل صانع مصوِّر (خداوند صورتگر) آن فرزند را پسر گرداند و علت شباهت و همانندی او به پدر و قبایل او همین است، و گاهى که آب (منى) زن بر آب مرد غلبه کند، و آب زن در بالا قرار گیرد و آب مرد در ته بنشیند، به امر خالق مصوِّر آن فرزند دختر می شود و دلیل شباهت او به مادر و اقوام مادرى اش همین است.[۸]
فرزندان، گلهاى باغ زندگى و آیندهسازان جامعه هستند. دین مبین اسلام برای شکوفایی جامعه اسلامی زیباترین دستورات را در این زمینه بیان نموده است که برخی از آنها به شرح ذیل است:
الف. انتخاب همسر مناسب:
از آنجا که هیچ پیوندی، مانند پیوند میان زن و شوهر نیست، خداوند متعال آن را از نشانههای خود معرفی میکند، «و از آیات و نشانههای خدا این است که از نوع خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدان ها آرام گیرید و میانتان رحمت و دوستی نهاد. آری، در این نعمت برای مردمی که میاندیشند، قطعاً نشانههایی هست».[۹]
با توجه به این که یکی از حقوق کودک، برخورداری از سلامت جسم و روان است و بخشی از سلامت جسمی و روانی کودک از طریق پدر و مادر و به وسیله وراثت به فرزند منتقل میشود، اسلام توصیه میکند به این که، هنگام ازدواج و تشکیل زندگی مشترک، هر یک از زوجین در صفات و خصایص روحی و جسمی طرف مقابل دقت کند تا محصول زندگی مشترک، فرزندی سالم باشد. پیامبر (ص) در این زمینه می فرمایند: «جایگاه مناسبی برای نطفه خود برگزینید؛ زیرا ریشهها (ژن ها) سرایت کنندهاند».[۱۰]
نبی اکرم (ص) در جایی دیگر فرمودهاند: «از سبزهها و گیاهانی که در میان مزبله (زباله دان) و خار و خاشاک میرویند، بپرهیزید، پرسیدند: ای رسول خدا این سبزه و گیاهان چیستند؟ فرمود: زن زیبایی که در محیط خانوادگی پست و آلوده پرورش یافته باشد».[۱۱]
ب. دعا و کسب آمادگی های روحی لازم برای پذیرش مسئولیت پرورش فرزند:
حضرت زینالعابدین (ع) به یکی از یارانش این دعا را یاد دادند که هفتاد مرتبه بخواند و از خداوند فرزند شایسته بخواهد: «خداوندا، ای که تو بهترین وارثی، مرا تنها مگذار و از سوی خویش برایم یاوری قرار ده که در حیاتم وارث من باشد و بعد از مرگ برایم طلب آمرزش کند. خدایا او را جانشین سالم قرار ده و از فریب شیطان او را محفوظ بدار. خدایا از تو آمرزش میطلبم و به سوی تو باز میگردم».[۱۲]
ج. رعایت آداب زنا شویی:
طبق بعضى از روایات، همبستر شدن و نزدیکى با همسر در ایام و ساعاتى مکروه و نامناسب است: ۱٫ در شب و روزى که ماه و خورشید گرفته است. ۲٫ هنگام غروب خورشید. ۳٫ هنگام طلوع فجر تا طلوع آفتاب. ۴٫ شب اول ماه (غیر از ماه رمضان). ۵ـ. در شب آخر ماه. ۶٫ بعد از احتلام در خواب. ۷٫ در جایى که کودکى باشد که به آنها نگاه کند یا سر و صداى آنها را بشنود، هر چند چیزى متوجه نشود. ۸٫ نگاه کردن به فرج هنگام عمل زناشویی. ۹- همبستری با حالت کاملا عریان و بدون روپوش. ۱۰- در زیر آسمان. ۱۱- رو به قبله و پشت به قبله. ۱۲- هنگامى که شکم پر است. [۱۳]
در این جا به حکمت چند مورد از دستورات بالا اشارهاى می شود:
ابوسعید خدرى نقل مىکند که پیامبر اکرم (ص) ضمن سفارش به حضرت على (ع) فرمود: «یا على! با همسرت اول، وسط و آخر ماه مجامعت نکن، چون باعث جنون، جذام و نقص عضو و نقص عقل همسر و فرزندش مىشود».[۱۴]
البته لازم است توجه شود که اگر چه نمی توان اعتبار همه این روایات را ثابت کرد، اما پارهاى از آنها از اعتبار و وثاقت کافى برخوردار و توجه به آنها لازم است. نکته دیگر آن که بیان چنین فلسفههایى، به معناى آن نیست که حتماً چنین خواهد شد، بلکه به معناى آن است که چنین اقتضایى دارد و در صورت وجود دیگر عوامل، تأثیر مىکند؛ لیکن در مواردى نیز ممکن است به سبب فقدان پارهاى از شرایط، نتیجه دیگرى به دست آید. ناگفته نماند اکنون برخى پژوهش گران به این نتیجه رسیدهاند همانگونه که تفاوت شبهاى مهتابى و غیرمهتابى در جزر و مد دریا مؤثر است، بر وضعیت بدن انسان و مسائل خاص همبسترى نیز مؤثر مىباشد.[۱۵] پس نباید به صرف عدم اثبات همه آنچه در روایات آمده از طرف علم، این مسایل را نادیده انگاریم و توجهی بدان ننماییم.
د. تغذیه مناسب در دوران باردارى:
تغذیه صحیح مادر در این دوران خاص موجب رشد جسمانى و عقلانى جنین مىگردد؛ بنابر این، در زمان باردارى باید از شش دسته مواد غذایى شامل پروتئینها، چربیها، قندها، آب، ویتامینها و املاح معدنى استفاده شود.[۱۶]
رسول اکرم (ص) مىفرماید: « بانوان را در ماهی که وضع حمل می کنند «خرما» بخورانید تا فرزاندانشان حلیم و پرهیزگار گردند».[۱۷]
خرما مبنع انرژى است. با پیشرفت دوران باردارى نیاز به مواد انرژى زا افزایش مىیابد. به طور معمول در سه ماهه اول باردارى صدوپنجاه گرم ماده انرژى زا در روز مورد نیاز است؛ ولى این مقدار در ماههاى آخر باردارى، به خصوص بعد از ماه پنجم، به حدود دویست و بیست و پنج گرم در روز افزایش مىیابد.[۱۸]
چه تحسین برانگیز است سخن پیامبراکرم (ص) که بر خوراندن خرما به مادر در ماههاى آخر باردارى؛ یعنى همان زمان که نیاز به انرژی افزایش مىیابد، تاکید مىورزند و نتیجه تشویقى (خرد ورزى و پارسایى) را نیز دنبال آن مىآورند تا مادر، خود را ملزم به عمل بداند.
امام صادق (ع) نیز مىفرماید: «به زنان باردار «به» بخورانید، اطفال شما را زیبا مىکند».[۱۹]
همچنین فرمودند: به زنان آبستن سفارش کنید «به» بخورند تا فرزاندانشان خوش اخلاق شوند .[۲۰]
رسول اکرم (ص) مىفرماید: هر زن آبستن که «خربزه» بخورد بچهاش زیبا و خوش اخلاق مىگردد.[۲۱]
امام رضا (ع) فرمودند: خوردن «به» عقل و هوش را زیاد می کند .[۲۲]
و همچنین آن حضرت می فرمایند: «به زنان حامله کندر بخورانید تا فرزندی که در بطن دارند اگر پسر است با هوش و دانا و شجاع و اگر دختر است خوش قیافه و خوش اخلاق و … گردد».[۲۳]
البته پرهیز از غذاهای حرام و شبهه ناک از جمله مسائل بسیار مهمی است که پدر و مادرها باید دقّت بیشتری نسبت به آن داشته باشند.
پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: «کسی که یک لقمه حرام بخورد تا چهل شب نماز او قبول نمی شود و تا چهل روز دعایش مستجاب نمی گردد و هر گوشتی که از حرام بروید سزاوار آتش جهنم است و از یک لقمه نیز گوشت روییده می شود». [۲۴]
هـ. رعایت بهداشت روانى دوران حاملگى:
یکى از مسایل مهم مطرح شده در سلامت مادر و جنین، بهداشت روانى مادر در دوران باردارى و حمایت خانواده از مادر در زمان حاملگى است. اگر مادر در این هنگام احساس کند مورد توجه و حمایت اطرافیان قرار دارد، مشکلات ناشى از این دوران را به راحتى تحمل کرده، مىتواند از لحاظ جسمى و روانى فرزندى سالم به دنیا آورد.
خداوند تبارک و تعالی با یادآروى مشکلات زمان باردارى و رنجهاى فراوان ناشى از حمل جنین به انسان سفارش مىکند؛ پدر و مادر، به ویژه مادر، را فراموش نکند.[۲۵] دراین آیه نوعى حمایت روانى از مادر مشاهده می شود. رسول اکرم (ص) از این دوران به نیکى یادکرده، و مىفرمایند: «هنگامى که زن آبستن مىشود، مانند کسى است که روزها روزه بگیرد و شبها در عبادت خدا شب زندهدار باشد».[۲۶]
افسردگی در این دوران می تواند نقش مخربی داشته باشد، گفته می شود: افسردگى در دوران باردارى به مراتب شایعتر از افسردگى پس از زایمان است و مىتواند به همان اندازه خطرناک باشد. افسردگى پس از زایمان پدیدهاى است که حدود ده درصد از زنان دچار آن مىشوند و گاه به فرزندان خود آسیب وارد مىکنند. افسردگى، اضطراب و تحریکپذیرى، شایعترین شکایات زنان در دوران باردارى و یا پس از زایمان است که معمولاً به خودى خود سپرى مىشود، اما اگر این حالتها ادامه داشته باشد، منجر به عصبانیت هاى شدید، احساس گناه و سردرگمى می شود؛ به نظر می رسد توجه به آیات و روایاتی که بیان شد، می تواند از بروز افسردگی جلوگیری نماید.
و. انجام فرائض دینی:
تحقیقات نشان می دهد افراد مؤمن و مذهبى بیش از دیگران عمر مىکنند و دلیل آن نماز خواندن مرتب است که باعث کاهش فشار خون آنان مىشود. محققان فشار خون مسلمانان را اندازهگیرى کرده و دریافتند فشار آنها پایینتر از حد متوسط است. این افراد داراى اعتقادات راسخ مذهبى بوده و به طور مرتب نماز مىخوانند.
عدم کنترل فشار خون بالا مىتواند به سکته، حمله قلبى، نارسایى احتقانى قلب و یا نارسایى کلیوى منجر شود؛ از این روی بهجا آوردن فرائض دینی و عبادی مثل نماز و دعای پدر و مادر می تواند در روح و روان کودک تأثیر بهسزایی داشته باشد و همان طوری که خواندن قرآن، ذکر خدا ، نماز و دعا، سبب اطمینان و آرامش قلب مادر است، باعث آرامش جنین نیز خواهد بود.
آنچه بیان شد تنها گوشه ای از سفارشات است و نکاتی همچون مشاهده مناظر زیبا[۲۷]، ورزش[۲۸] و… هم می توانند از دیدگاه اسلامی مورد تأکید باشند؛ لذا بحث کامل پیرامون این موضوع در این مجال مختصر نمی گنجد و باید برای دریافت اطلاعات جامع و کامل به کتب مربوطه مراجعه کرد.
شکلگیری شخصیت نوزاد در رحم مادر به واسطه یک سری عوامل صورت می گیرد. در این مبحث مختصر به بعضی از عوامل مؤثر در رشد شخصیت نوزاد اشاره می شود:
۱٫ عامل وراثت: هر انسانی کم و بیش وارث صفات و ویژگی های فطری پدر و مادر خویش است. برخی از این صفات به صورت نمایان و برخی دیگر به حالت نهان به ارث می رسند. پویایی شخصیت، که بیشتر جنبه فیزیولوژیکی دارد، بر پایه قالب های ارثی استوار است و امکان رفتار و کردار معینی را برای فرد فراهم می آورد. هوش، حافظه، استعداد یادگیری، حساسیت، انگیزش پذیری و غیر آن، از راه وراثت به فرد انتقال می یابد.
۲٫ عوامل محیطی: روان شناسان در نتیجه پژوهش دریافته اند که انسان در حد گسترده ای پرورش یافتۀ محیط خویش است. برخی از پژوهش گران اثر محیط را مهم تر از ویژگی های ارثی دانسته و آن را عامل بسیار موثری در پیشرفت فکری، عقلی و رشد شخصیت فرد معرفی کرده اند؛ مانند محیط پیش از تولد، پس از آن که نطفه موجود زنده بسته شد، رحم مادر نخستین محیط مناسب برای رشد شخصیت «جنین» به شمار می آید. تغذیه و بهداشت تن و روان مادر در این دوره اثر فراوانی در رشد دارند. تغذیه و محیط زیست نامناسب، بیماری های بدنی و روانی، رادیوگرافی زیاد از مغز و شکم مادر، ایراد ضربه و صدمه به جنین، مصرف داروهای شیمیایی و آنتی بیوتیک ها، انواع مخدِّرات از جمله کشیدن سیگار در هنگام بارداری در ساخت و رشد جنین، تأثیر سوء به جای می گذارد و ممکن است موجب عقب ماندگی های هوشی و ذهنی کودک گردد. همچنین برانگیختگی ها و هیجان های هراسناک سبب تراوش هورمون های فوق کلیوی، به ویژه آدرنالین می شوند و از راه خون به جنین انتقال می یابند و به این ترتیب عوامل مثبت و منفی یا به عبارتی سودمند و زیان بار در رشد شخصیت اثر بخش می باشند.
۳٫ عامل خانوادگی: مادر در دو مرحله روی شخصیت کودک اثر می گذارد؛ مرحله اوّل در دوران جنینی است که کلیه رفتارهای او از قبیل: ترس، هیجان و اضطراب تأثیر مستقیمی بر جنین می گذارد و مرحله دیگر بعد از تولّد است.[۲۹]
متخصّصان علم پزشکی تا اندازه ای توانسته اند برای جلوگیری از بروز برخی بیماری های ارثی و ژنتیکی، روش هایی را اختراع کنند، تا بتوانند روی جنین یا اسپرم و تخمک در همان مراحل اولیه رشد، اصلاحاتی را انجام دهند و از تولد نوزادان مریض و فلج و ناقص الخلقه جلوگیری نمایند.
بدیهی است همان گونه که عقل و به دنبال آن، شرع حکم می کند، شخص بیمار برای معالجه باید به پزشک مراجعه کند و در صورت تشخیص پزشک معالج به عمل جراحی، باید تن به این کار دهد. با این بیان اگر چنین امکانی وجود داشته باشد که در مراحل اوّلیه انقعاد نطفه و قبل از تولد نوزاد ناقص و یا بیمار، امکان پیش گیری باشد، طبعاً نباید اشکالی وجود داشته باشد.
اصلاح ژنتیکی در علم پزشکی اقسامی دارد که با توجه به نوع آن، طبیعی است که از نظر فقهی حکم آن نیز فرق می کند، امّا آنچه را که می شود گفت این است که به طور کلی اگر اصلاح مزبور بر روی جنین یا اسپرم و تخمک شوهر و زن و بدون ترکیب نمودن آن با اسپرم مرد یا تخمک زن دیگری انجام گیرد و موجب سلامت و کمال جسمی یا روحی بچه شود و مستلزم عمل حرام دیگری هم نباشد، این عمل اصلاحی جایز است، اما اگر احتمال عقلائی داده شود که عمل اصلاحی مفید نبوده و چه بسا بر اثر این کار نقصی نسبت به جنین به وجود آید، جواز آن محل اشکال است.
گفتنی است که در این رابطه (جواز اصلاح ژنتیکی جنین و عدم آن) بین فقها دیدگاه های متفاوتی وجود دارد که در ذیل به بعضی از آنها و همچنین برخی از مسائل مرتبط با این بحث اشاره می شود:
۱٫ حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی: اصلاح ژنتیکی اگر منحصر در درمان با دارو و امثال آن باشد و مستلزم تلقیح نطفه مرد اجنبی نباشد اشکال ندارد.
۲٫ حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی: اصلاح به هر صورت اشکالی ندارد ولی شبیه سازی جایز نیست.
نتیجه این که اگر عمل اصلاح ژنتیکی بدون ارتکاب اعمال خلاف شرع باشد و با این کار از تولد نوزادان ناقص الخلقه جلوگیری شود نه تنها جایز، بلکه کاری پسندیده است؛ چرا که از تولد نوزادان بیمار و ناقص الخلقه که نگه داری و پرستاری و پرورش فرزندان این چنینی، مشکلات و مشقات زیادی را برای پدر و مادر و خانواده و اجتماع به دنبال دارد، پیش گیری و فرزندان سالم تحویل جامعه داده می شود.
پرسشی از مراجع عظام پیرامون حکم باردار نمودن مصنوعی زن با نطفه شوهر شده است. در این گفتار مختصر اصل سؤال و نظر مراجع بزرگوار بیان میشود.
سؤال: حکم باردار نمودن مصنوعی زن با نطفه شوهر چیست، آیا فرزندی که از این راه متولد می شود، حکم فرزند حقیقی را دارد؟
جواب: همه مراجع عظام فرموده اند، اصل این کار اشکال ندارد؛ به شرط آن که از مقدمات حرام (مانند نگاه و لمس نامحرم) پرهیز شود و بچه به دنیا آمده، همه احکام فرزند آن زن و شوهر را دارا است.[۳۰]
حکم وارد کردن اسپرم مرد اجنبی به رحم زن، در صورتی که شوهرش عقیم باشد، چیست؟ فرزندی که متولد می شود، متعلق به کیست؟
همه مراجع عظام (به جز آیت الله خامنه ای): این کار حرام است و اگر فرزندی به دنیا آید، به صاحب نطفه و به زنی که صاحب رحم است، تعلّق دارد.[۳۱]
حضرت آیت الله خامنه ای: اصل این کار اشکال ندارد؛ به شرط آن که از مقدمات حرام (مانند نگاه و لمس نامحرم) پرهیز شود و اگر فرزندی به دنیا آید، به صاحب نطفه و به زنی که صاحب رحم است، تعلّق دارد.[۳۲]
( در حال تکمیل است )
یکی از مسائلی که از گذشته، جامعه با آن درگیر بوده و هست، مسئله سقط جنین به دلایل مختلف؛ از جمله بیماری نوزاد که منجر به ناقص الخلقه شدن وی می شود، می باشد. مطلب مهمی که در این جا مطرح می باشد این است که، اگر چنین چیزی جائز است، آیا قبل از حلول روح در جنین، یا بعد از حلول هم سقط جائز است؟ و اگر جایز نیست چه کسی مسؤول خواهد بود؟ در این مورد، از دفاتر مراجع عظام تقلید استفتا شده است و پاسخ ایشان به شرح زیر است:
دفتر حضرت آیت الله العظمی سیستانی (مدظله العالی):
سقط جنین قبل از دمیدن روح در آن جایز نیست، البته در صورتی که تشخیص داده شود وجود جنین خطر جانی برای مادر دارد قبل از دمیده شدن روح مانعی ندارد، ولی بعد از دمیدن روح که اصولاً حدود سه ماه و نیم شاید باشد، سقط جنین به هیچ عنوان جایز نیست. و مسئول کسی است که خود اسقاط می کند، البته والدین می توانند از دیه او گذشت کنند.
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله العالی):
اسقاط جنین حرام است، ولی هر گاه جنین در مراحل ابتدایی باشد، و به صورت انسان کامل در نیامده باشد، و باقیماندن جنین در آن حالت و سپس تولد ناقص آن به تصدیق اهل اطلاع متدین باعث عسر و حرج شدید برای پدر و مادر گردد، پایان دادن به حاملگی جایز است، و احتیاطاً باید دیه را بدهند.
دفتر حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی (مدظله العالی):
در این فرض، اسقاط جنین جایز نیست و مباشر سقط، ضامن دیه است و در جهت عدم جواز هم فرقی بین قبل از ولوج روح یا بعد از آن نیست و چنانچه بدانید با آزمایش بچه سقط می شود آزمایش کردن هم جایز نیست.
دفتر حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی):
ناقص الخلقه بودن جنین، مجوّز شرعی برای سقط جنین حتی قبل از ولوج روح در آن محسوب نمی شود.
حضرت آیت الله مهدی هادوی تهرانی (دامت برکاته):
سقط جنین در فرض علم به ابتلای جنین به عنوان مثال به سندرم داون (مونگولیسم) جایز نیست. اگر احتمال سقط به واسطه آزمایش در حدی باشد که عقلاً به آن اعتنا می کنند، انجام این آزمایش جایز نیست و مسئولیت آن اولاً متوجه والدینی که اجازه آزمایش می دهند، و ثانیاً پزشکی که آزمایش می کند، خواهد بود.
اگر سقط صورت پذیرد، دیه بر عهدۀ کسی است که سقط را انجام داده است. البته والدین می توانند دیه را ببخشند و این که اذن والدین برای اسقاط جنین به معنای بخشش دیه در صورت توجه به آن باشد، خالی از وجه نیست.
از جمله مسائلی که متأسفانه جامعه با آن درگیر است، مسئله سقط جنین به دلیل حلال زاده نبودن نوزاد است. بحث در این مقال کوتاه این است که، آیا اساساً چنین چیزی جائز است، بر فرض جواز آیا قبل از حلول روح در جنین، یا بعد از حلول هم سقط جائز است؟ و اگر جایز نیست چه کسی مسئول خواهد بود؟
در این زمینه سؤالی از محضر مراجع عظام پرسیده شده است که در این جا به اصل سؤال و جواب مراجع معظم تقلید پرداخته می شود:
سؤال: خانمی تحت هتک ناموس یا تجاوز به عنف قرار گرفته و باردار شده است و با علم به این که ادامه بارداری و زایمان و حضور این طفل نامشروع در جامعه، از لحاظ روحی روانی و اجتماعی و مشکلات خانوادگی از جمله طلاق برای آن خانم و همچنین مشکلاتی که ممکن است برای جامعه و بار مالی که برای بیت المال پیش بیاید و فساد های دیگری که ناشی از تولد این طفل نامشروع و حضور او در جامعه می شود، آیا جایز است قبل از حلول روح در بدن جنین نسبت به سقط آن اقدام کرد؟ نظر مراجع عظام، به شرح زیر است:
حضرت امام خمینی و دیگر مراجع محترم فرموده اند: اگر زنى از زنا آبستن شود، در صورتى که خود آن زن یا مردى که با او زنا کرده، یا هر دوى آنان مسلمان باشند، براى آن زن جایز نیست بچه را سقط کند[۳۳]. بنابر این ] چنین فرزندی[ فرزند او محسوب شده، اما ارث شامل حال او نمی شود.[۳۴]
گفتنی است برای دریافت آخرین نظرات علما در این زمینه از دفاتر چند تن از مراجع استفتاء شده است که پاسخ های ایشان به شرح ذیل می باشد:
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله العالی):
این کار جایز نیست مگر این که مشکل بسیار مهمی در کار باشد.
دفتر حضرت آیت الله العظمی سیستانی (مدظله العالی):
اگر ترس ضرر باشد و یا این که در عسر و حرج شدید قرار می گیرد جایز است قبل از این که روح در جنین دمیده شود، آن را بیاندازد.
دفتر حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی (مدظله العالی):
عذرهایی را بیان شده مجوز برای سقط جنین نیست و اسقاط جنین حرام است.
دفتر حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی):
سقط جنین حرام است و آنچه در سؤال مرقوم شده، مجوز آن نمی باشد.
نظر حضرت آیت الله مهدی هادوی تهرانی (دامت برکاته):
در هر موردی که بقاء جنین منجر به ضرر قابل اعتناء عقلایی یا عسر و حرج شدید باشد سقط جنین قبل از دمیده شدن روح جایز خواهد بود و مادامی که یقین به ضرر یا عسر و حرج مزبور نباشد و احتمال ضرر، احتمال عقلایی قابل اعتناء محسوب نشود، این عمل حرام است. برای رعایت احتیاط، واجب است این امر در مراجع ذی صلاح قضایی و پس از تأیید متخصّصان امر صورت پذیرد.
برای آگاهی بیشتر مراجعه شود به:
۱٫ نمایه: حکم زن و مرد زناکار و فرزندی که از این راه متولد شده، سؤال شماره ۲۰۳۰ (سایت اسلام کوئست: ۲۳۹۷).
اسلام جامع ترین ادیان الهی است؛ لذا برای تمام لحظات زندگی و دوران عمر، دستورات خاص و مقرّرات ویژه ای دارد؛ از جمله برای پس از تولد نوزاد، آداب بسیاری را توصیه میکند که به بعضی از آنها اشاره میشود:
اول چیزی که نسبت به آن تأکید شده، این که چه لباسی به نوزاد پوشانیده شود؟
دوم این که، اولین کلامی که باید در گوش نوزاد گفته شود و او بشنود، چیست؟
سوم برداشتن کام نوزاد (اولین چیزی که به او خورانیده می شود).
چهارم شیردادن نوزاد و آداب آن است.
پنجم نامگذاری نوزاد و این که چه نامی برای او انتخاب شود.
ششم عقیقه (سر بریدن شتر یا گاو یا گوسفندی) برای سلامتی نوزاد است.
هفتم تراشیدن موی سر نوزاد است.
هشتم دادن ولیمه (مهمانی به …) است.
نهم گفتن تبریک و تهنیت برای تولد نوزاد است.
دهم ختنه کردن نوزاد پسر است.[۳۵]
یکی از مستحباتی که در هنگام ولادت نوزاد در اسلام برآن تأکید شده، تبریک گفتن ولادت نوزاد است. در این رابطه امیرالمؤمنین (ع) فرموده اند: “برای تبریک گفتن به مناسبت تولد فرزند بگو: «خدای بخشنده را شکر می کنم. خداوند برای تو در این مولود برکت قرار دهد و او را به رشد برساند و تو را از خیر او بهرهمند سازد».
همچنین در کتاب فروع کافى از ابو برزه اسلمى نقل شده است که گفت: فرزندى براى امام حسن (ع) متولد شد، قریش نزد آن بزرگوار آمدند و گفتند: قدم این سوار مبارک باشد! امام حسن (ع) فرمودند: این چه سخنى است که می گوئید!؟ (این طور نگوئید)؛ بلکه بگوئید: خداى بخشنده را شکر، قدم این فرزندى که خدا بخشیده مبارک، خدا او را به حد رشد و کمال برساند و نیکو کارى وی را به تو نصیب نماید.[۳۶]
( در حال تکمیل است )
یکی از نیازهای مهم بشر در زندگی، پوشش و لباس است که اسلام به این مطلب دقّت خاص داشته و از همان بدو تولد بر آن تأکید کرده است. در این راستا و در تأیید این سخن، حدیثی در این زمینه بیان می شود:
جابر بن عبدالله انصاری نقل می کند: وقتى دوران حاملگى حضرت فاطمه (س) به حسن (ع) سپرى شد و نوزاد به دنیا قدم نهاد، قبلا پیامبر اکرم (ص) دستور داده بود که او را در پارچه سفید بپیچند، ولى خانم ها نوزاد را در لباس زردرنگى قنداق کرده بودند، آنگاه فاطمه (س) به همسرش گفت: یا على براى این نوزاد نامى انتخاب فرما، أمیر المؤمنین فرمود: من در نامگذارى او بر پیامبر خدا (ص) پیشى نخواهم گرفت، اندکى بیش نگذشت که پیغمبر (ص) آمدند، نوزاد را چون دسته گلى به دست گرفتند و بوسهاى بر رخسار او زدند، و زبان مبارکشان را به دهان او گذاردند، نوزاد آن را مکید، سپس روى به ایشان نموده و فرمود: مگر پیش از این به شما نگفته بودم که نوزاد را در پارچه سفید بپیچید؟ آنگاه دستور دادند پارچه سفیدى آوردند و کودک را در آن پیچیده و آن پارچه زرد رنگ را به دور افکندند.[۳۷]
( در حال تکمیل است )
( در حال تکمیل است )
مهر و محبت، یکی از نیازهای اساسی انسان ها، به ویژه کودکان و نوجوانان است و فرزندان به طور طبیعی نیازمند نوازش و مهرورزی هستند. بررسی های روان شناسان نشان می دهد که مهرورزیدن به کودک، عامل مؤثری در رشد و سلامت روانی و شخصیت او است و بی توجهی به این نیاز اساسی و طبیعی، بزرگ ترین دلیل ناهنجاری های روانی و دین گریزی آنان به شمار می رود. اگر پدر و مادر و اطرافیان، دین را با چاشنی شیرین مهر بیامیزند، نه تنها فرزندان، این شیرینی را هیچ گاه فراموش نمی کنند، بلکه به آموزش های دینی و انجام وظایف الهی مشتاق تر خواهند شد و حسّ دینی کودک پرورش می یابد.
حضرت علی (ع) فرموده است: تمام مردم روى کره زمین مشمول رحمت و فیض الهى هستند مادامى که به این سه اصل اساسى عمل کنند: بشر دوست باشند، در امانت ها خیانت نکنند، عملا پیرو حق و عدالت باشند.[۳۸]
درس بشر دوستى را باید از کودکى فرا گرفت. پدر و مادرى که به فرزند خود محبت می کنند و نسبت به وى مهربان هستند می توانند به او بفهمانند که دیگران را دوست بدارد. طفلى که هرگز از کسى محبت ندیده و لذّت مهربانى را نچشیده است اساساً معناى محبت را نمیفهمد و این حقیقت روحانى و حیات بخش را درک نمی کند، او در زندگى، هر چه دیده است سردى و بی مهرى و احیاناً خشونت و تندى بوده است، او با مردم همان طور رفتار می کند که مردم با او رفتار کردهاند. از چنین انسانى نباید توقّع بشر دوستى داشت.
محبت و مهربانى در خانواده، پایه اساسى پرورش صحیح عواطف کودک است. در پرتو محبت می توان احساسات طفل را به خوبى رهبرى کرد و به راه صحیح و سعادت بخش سوق داد و او را انسان شایستهاى ساخت.[۳۹]
اسلام به تربیت فرزند اهمیت بسیار زیادی داده است. در این راستا برای زمان پیش از انعقاد نطفه و سنین مختلف عمر او توصیه هایی نموده است که مراعات دقیق آنها در تربیت جسمی و روحی او بسیار مؤثر است. یکی از جنبه های حساس تربیت، تربیت جنسی و پرورش فرزند بر اساس حیا و عفت است که اسلام برای رسیدن به هدف مطلوب آن، دستورات و توصیه های با ارزشی نموده است.[۴۰]
اسلام برای تربیت صحیح جنسی کودک در سه مرحله از مراحل زندگی وی دستوراتی دارد، که در این مقال مختصر تنها به بخش ابتدائی آن؛ یعنی دوران نوزادی پرداخته می شود.
از جمله مسائل تربیتی که از اهمیت بالایی برخوردار است و تأثیر مستقیم بر روی نوزاد دارد، همبستر شدن پدر و مادر در حضور نوزاد است.
نزدیکی در حضور او مکروه است و در روایات وارد شده است که: “اگر زن و شوهری در حضور کودک با هم نزدیکی کنند، این کار باعث می شود که آن کودک در آینده زناکار شود.”[۴۱] البته آنچه در این گونه روایات وارد شده است به عنوان بیان علت تامه و یک حکم کلی نیست؛ یعنی این طور نیست که همه کودکانی که پدر و مادرشان در زمان شیرخوارگی آنان چنین برنامه ای داشته اند، زناکار شوند! بلکه معنای این دسته از روایات این است که این کار می تواند مقدمه ای برای انحراف جنسی فرزندان باشد و نباید اجازه داد که این مقدمه به وجود بیاید. از طرف دیگر هر چه روابط زناشویی پدر و مادر در محیطی دور از حضور فیزیکی فرزندان باشد زمینه های فساد جنسی در آنها کمتر خواهد شد.
با توجه به این که نوعاً افراد متشرع نسبت به مسائلی که در زندگی پیش می آید، به حکم الاهی نظر داشته و به دنبال عمل به دستورات خداوند متعال هستند؛ لذا گاهی سؤال می شود که آیا انسان می تواند به عورت بچه ممیّز (جنس موافق یا مخالف) برای شستن او یا به هر دلیل دیگری، نگاه کند؟
در جواب این مسئله فتوای امام خمینی بیان می شود که فرموده اند: نگاه کردن به عورت بچه غیر ممیّز (بچه ای که به مسائل جنسی آگاهی ندارد) جایز است.[۴۲] البته روشن است که این حکم مربوط به نگاه غیر شهوانی می باشد.
از جمله مستحباتى که در برخی از روایات وارد شده و ائمه (ع) به آن فرمان دادهاند و در کتابهاى فقهى نیز به آن اشاره شده، باز کردن کام نوزاد است. مستحب است در آغاز زندگى نوزاد، کام او با تربت سیدالشهدا (ع) برداشته و متبرک شود، البته روایات در این زمینه فراوان است؛ به عنوان مثال، شیخ حر عاملى بابى را با نام «استحباب الاستشفاء بتربه الحسین(ع) و التبرک بها و تقبیلها و تحنیک الاولاد…» گشوده و در آن، چهارده روایت نقل کرده است.[۴۳] فقها نیز بر اساس این روایات، به استحباب برداشتن کام نوزادان با تربت سیدالشهدا(ع) فتوا دادهاند.
همچنین محقق حلى در مقام شمارش مستحبات مربوط به اولاد مىنویسد: «و تحنیکه بماء الفرات و تربه الحسین»؛ مستحب است کام نوزاد، با آب فرات و تربت سیدالشهدا (ع) برداشته شود.[۴۴]
شیخ انصارى نیز یکى از مستحبات را تحنیک شمرده و مىنویسد: «مستحب است شستن نوزاد، گفتن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ و برداشتن کام او با آب فرات و تربت سیدالشهدا (ع).[۴۵]
در همین راستا به بعضی از روایات از قول معصومان (ع) اشاره می شود:
«عن الحسین بن ابى العلاء قال: سمعت اباعبدالله (ع) یقول: ُ حَنِّکُوا أَوْلَادَکُمْ بِتُرْبَهِ الْحُسَیْنِ (ع) فَإِنَّهَا أَمَانٌ،[۴۶] حسین بن ابىعلا مىگوید: شنیدم امام صادق (ع) مىفرمود: کام فرزندانتان را با تربت سیدالشهدا (ع) بردارید؛ همانا موجب امان (از بدی ها) می شود.
در روایتی آمده است امیرالمومنین (ع) میفرمود: رسول خدا (ص) کام امام حسن و امام حسین(ع) را با خرما برداشت. شما هم کام بچه های خود را با خرما بردارید.[۴۷]
امام صادق (ع) میفرمود:« کام بچه های خود را با آب فرات بردارید؛ چرا که دوستدار ما اهل بیت خواهد شد».
همچنین میفرمود: «کام نوزادان خود را با تربت امام حسین (ع) بردارید که باعث ایمنی او خواهد شد و اگر تربت نداشتید، با آب باران بردارید».
حضرت رضا (ع) میفرمود: «اگر تربت موجود نبود، کام نوزاد را با عسل بردارید».
در پایان گفتنی است که: در صورت نبود آب فرات، برداشتن کام نوزاد با آب شیرین به ویژه آب باران مستحب است و در صورتى که جز آب شور، آب دیگرى نباشد آن را با اندکى خرما یا عسل آمیخته و کام نوزاد را با آن بردارند. [۴۸]
همچنین تحنیک با خرما مستحب است.[۴۹]
برخى گفتهاند: جمع بین روایات این است که بازکردن کام نوزاد با آب فرات و در صورت نبود آن، با آب باران و در هر دو صورت با آمیختن اندکى تربت، شیرینى خرما و یا عسل مستحب است. کسى که اینگونه عمل کند به تمامى روایات مربوط به تحنیک عمل کرده است.[۵۰]
از جمله آداب بسیار مؤکد اسلامی هنگام تولد نوزاد، گفتن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ نوزاد است. البته غیر از اذان و اقامه گفتن، اذکار دیگری هم سفارش شده است، که به صورت مختصر به بعضی از روایاتی که در مورد اذان و اقامه و سایر اذکار، وارد شده است، اشاره می شود:
پیامبر خدا (ص): برای هر کس فرزندی به به دنیا آمد، باید در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه بگوید؛ چرا که این کار، مایه ایمنی از شیطان رانده شده است.[۵۱]
امام على (ع) فرمودند: وقتى زمان زایمان فاطمه (س) فرا رسید، پیامبر خدا (ص) به اسماء بنت عمیس و امّ سلمه فرمودند: «در کنارش باشید، وقتى فرزندش به دنیا آمد و گریست، در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه بگویید؛ چرا که هر جا همانند این کار انجام شده، نوزاد از شیطان در امان مانده است و هیچ نکنید تا من بیایم». وقتى فاطمه (ع) فرزندش را به دنیا آورد، آنان همین کار را کردند، سپس، پیامبر خدا (ص) آمدند و ناف او را بُریدند و نخستین خوراک را با آب دهانش به او دادند و گفتند: «خداوندا! من او را و فرزندان او را از شرّ شیطان رانده شده، در پناه تو قرار مىدهم».[۵۲]
پیامبر خدا (ص) می فرماید: هرکس صاحب فرزند شود و در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه بگوید، ام صبیان[۵۳] به او زیان نمیرساند.[۵۴]
رسول خدا (ص) پس از تولد حسنین (ع) در گوش راست آنان اذان، و در گوش چپ آنها اقامه، گفتند. رسول خدا (ص) میفرمودند: «در گوش راست نوزاد اذان و در گوش چپش اقامه بگویید؛ چرا که بچه را از شیطان حفظ میکند. سپس در گوش او سوره فاتحه الکتاب و آیه الکرسی و آیات آخر سوره حشر و سوره اخلاص و دو سوره ناس و فلق (معوذیتن) را بخوانید».[۵۵]
( در حال تکمیل است )
در دو دهه اخیر، به دنبال دستیابی مجامع علمی جهان به شناخت نو و همه جانبه نسبت به ارزش، اهمیت و نقش شیرمادر در تأمین سلامت و بقای کودک، شاهد رویکرد جهانی به ترویج تغذیه با شیرمادر بوده ایم. تقریباً هرماهه اطلاعات جدیدی که حاکی از بی مانندی شیرمادر برای حفظ و ارتقای سلامت و رشد و تکامل مطلوب کودکان و حتی باقی ماندن آثار استثنایی آن بر سلامت دوران بزرگسالی کسانی که دوران شیرخواری را با بهره گیری از شیرمادر پشت سر گذاشته اند، منتشر می گردد و بر سودمندی های ویژه تغذیه با شیرمادر برای کودک، مادر و جامعه تأکید می شود. اما متجاوز از ۱۴ قرن است که در آموزش های اسلامی با جامع ترین، زیباترین و قوی ترین انگیزش ها ، نکات مهمی درباره شیرمادر در قالب توصیه ها و آموزش ها مطرح شده است. آگاهی از این توصیه ها و استفاده به جا از آنها کارآمدترین و مؤثرترین انگیزه های ترویج تغذیه کودکان با شیر مادر را در پی خواهد داشت که در این رابطه به اختصار مطالبی عنوان خواهد شد.
در منابع اسلامی، مانند قرآن کریم (به عنوان مهم ترین و اساسی ترین منبع و در حقیقت قانون اساسی اسلام)، روایات پیامبر اکرم ( ص ) و معصومان ( ع) و نیز کتب فقهی مطالب جالب و مهمی در مورد تغذیه با شیرمادر و آثار و احکام آن وجود دارد.
آیات قرآنی که مستقیماً بحث شیرمادر در آنها مطرح شده شامل آیات زیر می باشند:
۱٫ آیه ۲۳۳ سوره بقره (این آیه به اعتباری، مهم ترین آیه در خصوص شیرمادر است).
۲٫ آیه ۱۵ سوره احقاف.
۳٫ آیه ۱۴ سوره لقمان.
۴٫ آیه ۲۳ سوره نساء (این آیه ناظر به ارتباط خویشاوندی رضاعی «شیری» است).
۵٫ آیه ۶ سوره طلاق.
۶٫ آیه ۲ سوره حج.
۷٫ آیه ۷ و ۱۲سوره قصص.
در این جا، به یکی از آیات که به هم آغوشی مادر و نوزاد توجه دارد، اشاره می شود.
از مضمون این آیه، «یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَهٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها …»،[۵۶] هم آغوشی شیرخوار و مادرش استنباط می شود. امروزه بحث هم اتاقی مادر و کودک یا به اصطلاح Rooming in مورد تأکید است، تا کودک را پس از ولادت از مادر جدا نسازند و در همان اتاق نزدیک مادر قرار دهند. شکل تکامل یافته هم اتاقی، هم آغوشی است. تماس هرچه نزدیک تر مادر و شیرخوار، لمس بدن، بوییدن، نگاه کردن و فکر کردن به کودک توسط مادر در افزایش ترشح پرولاکتین و اکسی توسین نقش دارد.
شیر مادر به عنوان نمونه ای آشکار از لطف و عنایت پروردگار نسبت به انسان و جلوه ای از حکمت بالغه الهی در قالب مناجات، ادعیه و رهنمودهای بهداشتی، حقوقی، اجتماعی معصومان (ع) مطرح گردیده است.
این کلام رسا و ژرف از حضرت رسول اکرم (ص) که فرمود : « لَیْسَ لِلصّبیّ لَبَنٌ خَیرٌ مِن لَبَنِ اٌمِّهِ…»؛[۵۷] “برای نوزاد هیچ شیری بهتر از شیر مادرش نیست… “، کامل ترین بیان در اهمیت تغذیه کودک با شیر مادر (به خصوص مادر خودش) را در بردارد که می توان بر اساس یافته های علمی روز به تفسیر علمی این کلام مبادرت ورزید.
یکی از آداب شیر دادن، در آغوش گرفتن نوزاد هنگام شیر دادن است. ضمن این که هر دو آغوش مادر برای نوزاد آرامش بخش است؛ لکن آغوش چپ مادر از جایگاه خاصی برخوردار است، از حضرت امام جعفر صادق (ع) نقل شده که آغوش چپ مادر، جایگاه مناسب تر شیرخوار است و تحقیقات دانشگاه کورنل، نشان می دهد که این مطلب کاملا علمی و دقیق است.
همچنین در مورد زمان شیر دهی نوزاد باید گفت: امروزه بر اساس دانش نو شناخته و نو آور کرونوبیولوژی که در آموزش های اسلامی ریشه ای قدمتی ۱۴۰۰ ساله دارد، تغییرات ترشح هورمون ها و کاهش و افزایش آنها در ساعات مختلف شبانه روز بررسی گردیده و نشان می دهد، چنانچه مادران شیرده پس از نیمه شب یکی دو بار به کودکان خود شیر دهند سطح پایه ای هورمون پرولاکتین افزایش می یابد و تضمین یک شیر دهی موفق را میسر می سازد که در آموزش های اسلامی با ثواب فراوان مورد توصیه قرار گرفته است.
در باب ثواب شیر دادن به نوزاد گفتنی است که، موقعی که حضرت رسول اکرم (ع) در فضیلت جهاد سخنرانی می فرمودند و بانوان مسلمان در ملاقات با ایشان از محرومیت خود از مشارکت در جهاد گلایه می کردند، آن حضرت طی حدیث مفصلی فرمودند:
« آیا راضی (به این مقدار ثواب) نیستید، آن هنگامی که یکی از شما از همسر خود در حالی که او از شما خشنود است باردار شود، ثواب کسی را دارد که روزها روزه بگیرد و شب ها برای عبادت خدا بپاخیزد و چون زایمان کند هر جرعه ای که از شیر او در آید و هر بار که طفل پستان او را می مکد برای هر جرعه و هر بار مکیدن ثوابی است و اگر برای شیر دادن و مراقبت از کودک شیرخوار شبی بیدار گردد پاداشی معادل آزاد کردن هفتاد بنده در راه خدا دارد».
در چند روایت نورانی از جمله در روایت نقل شده از حضرت امام جعفر صادق (ع)، برای مادر شیرده، اجر مجاهد در راه خدا منظور شده و حتی برای مادری که در چنین زمانی از دنیا برود اجر شهادت قائل شده است.
شیر مادر در روزهای اول زایمان دارای غلظت زیادی است که اصطلاحا به آن آغوز گفته می شود، جایگاه آغوز در تأمین سلامت و بقاء کودک در حساس ترین ایام حیات نوزاد و تأکیدات مکرر روایات بر استفاده از شیر مادر از آغاز ولادت کودک، منشاء صدور فتاوای وجوب بهره مند ساختن نوزاد از آغوز شده است. گرچه فقهای معاصر به واجب بودن تغذیه کودک با آغوز، همانند برخی از فقهای گذشته مستقیما” فتوا نمی دهند؛ اما به کارگیری تدابیری را که تأمین کننده سلامت و بقاء کودک است، ضروری می دانند.
در اینجا به دو نمونه از نظرات علما در این زمینه اشاره می شود:
الف. «اولین شیرى که پس از زایمان از پستان زن خارج مىشود «آغوز» یا «لِباء» نام دارد و در کتب فقهى نسبت به دادن این شیر به بچه سفارش زیادى شده است؛ بلکه برخى از علما دادن این شیر را لازم و واجب نموده و حیات بچه را در گرو این شیر دانستهاند».[۵۸]
ب. «در حکم لباء (آغوز)، عده ای از فقهاء حکم به وجوب و اکثر فقهاء یا تصریح به عدم فرق بین رضعه (شیر دادن) اول و غیر آن کردهاند و یا ظاهرشان عدم فرق است و در این جا هم اولًا دلیلى که تام بر وجوب باشد وجود ندارد و ثانیاً مقتضاى اصل هم عدم وجوب است».[۵۹]
در چندین روایت بر کفایت شیر مادر در تأمین آب و غذای کودک هنگامی که به طور انحصاری مورد استفاده قرار می گیرد (تا سن ۶ ماهگی) تأکید شده است؛ لذا آنچه که امروزه به عنوان نتیجه تحقیقات علمی روز، در کفایت شیر مادر به هنگام تغذیه انحصاری Exclusive Breast Feeding عنوان می شود، در روایات معصومان (ع) از پیش مطرح بوده است. جابر بن عبدا… انصاری از حضرت رسول اکرم (ص) نقل می کند که فرمود: خداوند متعال روزی کودک را در دو پستان مادر قرار داده است. در بخشی آب و در بخش دیگر غذای او را از هنگام ولادت کودک، به تناسب نیاز هر روز وی، روزی متناسب آن روز او را مقرر فرموده است.[۶۰]
اگر چه فعلا تأکید خاصی روی شیر دادن از هر دو پستان در هر با شیر دادن نمی کنند، اما در روایات نقل شده از معصومان (ع) که در مورد تغذیه انحصاری کودک با شیر مادر مطرح شد، این تأکید وجود دارد که با عنایت به تغییر ترکیب شیر پیشین و پسین بهتر است در هر بار شیر دادن، اول یک پستان تخلیه و سپس از پستان دیگر استفاده شود، تا هم شیر با کیفیت مناسب تر در اختیار کودک قرار گیرد و هم تحریک شیر سازی در هر دو پستان صورت گیرد.
در توصیه امام صادق (ع) به همسرشان با تأکید به شیر دادن از هر دو پستان در هر بار شیر دادن، به تأمین آب و غذای کودک اشاره شده است. دانش روز ثابت کرده رقیق بودن شیری که درآغاز هر بار شیر خوردن دریافت می شود برای تأمین آب مورد نیاز و رفع حس تشنگی کودک است و به عکس ترکیب شیر پسین که چرب تر ، غلیظ تر و متراکم تر است سبب سیر شدن کودک می شود.
با توجه به این که دین اسلام کامل ترین دین الاهی است و خواهان تکامل انسان ها از همه جهات است، اهمیت زیادی به طهارت و پاکی ظاهر و باطن افراد داده است. یکی از آداب تربیتی که رعایت آن در مورد شیر دادن نوزاد پسندیده است، پاک بودن مادر از نظر جسمی و روحی است. گرچه در هیچ روایتی از شیر دادن مادر مثلا با حالت جنابت، نهی نشده است؛ ولی بهتر است با این حالت به کودک شیر ندهند.
مادرانی که به تربیت فرزند خود اهمیت می داده اند سعی داشته اند که شیر دادن آنها در حالت طهارت و پاکی و حتی با حالت وضو باشد، تا جایی که بعضی از زنانی که کودکانشان به موفقیت هایی رسیده اند، کسانی بوده اند که گفته اند ما هیچ گاه بدون وضو به فرزند خود شیر نداده ایم. بنابراین همان طور که شیر دادن با حالت طهارت ظاهری (رعایت مسائل بهداشتی) در سلامت جسمی کودک مؤثر است، طهارت باطنی (داشتن وضو و غسل) نیز بسیار در تربیت فرزند مؤثر است.
( در حال تکمیل است )
یکی از نیازهای حیاتی نوزاد بعد از تولد، شیر دادن به نوزاد است. قرآن کریم در این رابطه می فرماید: «مادران باید فرزندان خود را دو سال کامل شیر دهند».[۶۱] در این جا سخن این است که، آیا دو سال شیردادن کودک، واجب است، یا خیر؟
آیۀ شریفه دلالت بر وجوب ندارد؛ زیرا در ادامه می فرماید: «آن مادرانی که بخواهند دوره شیردهی را به اتمام برسانند»؛ یعنی اتمام دوره شیردهی را به میل و ارادۀ مادر تعلیق نموده است، پس معلوم می شود که اتمام دو سال شیردهی واجب نیست. نکته دیگر این که قرآن می فرماید: «در صورت رضایت و مشورت هم دیگر می توانند کودک را از شیر بگیرند». پس روشن است که مقصود از بیان این مقدار، وجوب نیست.[۶۲] نتیجه این که مادران حق دارند فرزندان خود را دو سال تمام شیر دهند، در صورتی که بخواهند حق شیردهی را به طور کامل استیفا کنند. از شیر گرفتن کودک پیش از پایان دو سال جایز است، ولی برای این کار خواست و رضایت والدین کافی نیست، بلکه باید در باره آن مشورت کنند تا هم مصلحت و حق کودک حفظ شود و هم حقوق پدر و مادر تأمین گردد. البته مستحب است که مادر، تمام مدتی را که برای شیردهی تعیین شده، به کودک خود شیر دهد و آن دو سال کامل است و اگر خواست کمتر شیر دهد حداقل مجاز، ۲۱ ماه است.[۶۳]
براساس دو روایت از کتاب وسائل الشیعه، حداقل زمان شیر دهی می تواند ۲۱ ماه باشد و کمتر از آن جایز نیست.
الف. امام صادق (ع) فرمودند: “مقدار واجب شیردهی، ۲۱ ماه است، پس زنی که کمتر از آن شیر دهد، کم گذاشته و کوتاهی کرده است و اگر ارادهٔ اتمام دوران شیردهی دارد، دو سال کامل مطلوب است.[۶۴]
ب. حدیث دیگری از آن حضرت که فرمودند: “زمان شیردهی ۲۱ ماه است، پس کمتر از آن ستمی (جور) بر کودک شمرده می شود.[۶۵]
گروهی از مفسران معتقدند که دو سال، برای همهٔ کودکان ثابت است؛ … چون ظاهر عبارت “الوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین …”، اثبات حق شیردادن تا دو سال کامل پس از تولد است و میزان توقف و تغذیهٔ کودک در رحم مادر در این نصاب اثر ندارد؛ پس تمام کودکان حق دارند تا دو سال کامل از شیر مادر تغذیه کنند و مادر حق دارد کودک خود را دو سال کامل شیر بدهد.[۶۶]
یکی از آداب پس از تولد نوزاد که در اسلام نسبت به آن تأکید فراوانی شده؛ عقیقه کردن برای نوزاد در روز هفتم ولادت است.
رسول خدا (ص) برای دو فرزندشان امام حسن و امام حسین (ع) در روز هفتم ولادتشان عقیقه کردند؛ همچنین حضرت فاطمه (ع) هم برای آن دو نوزاد عقیقه کردند و به قابله، یک ران گوسفند و یک دینار عطا فرمودند.
امام صادق (ع) فرمودند: “سلامتی هر نوزاد در گرو عقیقه است. هر کس که ثروتمند است عقیقه کند و هر کس فقیر است، هر وقت برایش مقدور شد عقیقه کند و اگر نتوانست، بالاخره حیوانی بکشد.
از امام صادق (ع) نقل شده است که، عقیقه کردن برای پسر و دختر مساوی است.[۶۸] و در روایت دیگری آمده است که: اگر فرزند پسر بود، یک قوچ براى او عقیقه کنند، و اگر دختر بود یک میش و این عقیقه نمودن مستحبّ مؤکّد است و حتّى صدقه دادن به پول، جایگزین آن نمىشود و یک چهارم عقیقه را به ماما بدهند.[۶۹]
در مورد این که زمان عقیقه کردن چند روز بعد ولادت نوزاد است، در حدیثی از امام صادق (ع) سؤال شده است که چه وقت باید برای نوزاد عقیقه کرد؟ ایشان در جواب فرموده اند: در روز هفتم ولادت، برایش عقیقه شود و … .[۷۰]
مستحب است گوشت عقیقه را پخته و مردم را به خوردن آن دعوت کنند، و هر چه تعداد آنان بیشتر باشد بهتر است، اگر غذا پختن ممکن نبود جایز است گوشت را بر فقرا تقسیم نمایند، و مواظب باشند استخوان های عقیقه شکسته نشود، بلکه آنها را از یک دیگر جدا کنند. پدر و مادر نیز نباید از عقیقه بخورند.[۷۱]
در روز هفتم سر نوزاد را تراشیده و هم وزن آن طلا یا نقره صدقه داده شود و این صدقه با عقیقه در یک محل باشد. اگر از روز هفتم گذشت تراشیدن سر لازم نیست.
هنگام ذبح عقیقه این دعا را بخواند:
«بسم اللَّه و الحمد للَّه و اللَّه أکبر إیمانا باللَّه و ثناء على رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله، اللّهمّ اخسأ عنّا الشّیطان الرّجیم و الحمد للَّه ربّ العالمین».[۷۲]
از جمله اموری که اسلام در بعد از ولادت نوزاد، به آن توجه داده است، بحث تراشیدن موی سر نوزاد است. در این زمینه نقل شده است که رسول خدا (ص) در روز هفتم تولد امام حسن و امام حسین (ع) موی سر آنها را تراشید و به وزن موی آنها نقره صدقه داد.
از امام صادق (ع) علّت این کار را پرسیدند؟ امام فرمود: دلیلش زدودن موهایی است که در شکم مادر روییده شده است». از امام کاظم (ع) پرسیدند: اگر موی سر نوزادی را تا روز هفتم نتراشیدند، چه باید کرد؟ امام فرمود: وقتی روز هفتم گذشت دیگر تراشیدن سر لازم نیست.
رسول خدا (ص) بعد از تراشیدن موی سر فرزندانشان به سر آنها خلوق می مالیدند که ماده ای معطّر و مخلوطی از مواد مختلف که عمده آن زعفران است، البته طبق روایتی از امام صادق (ع)، مالیدن زعفران کافی است.
امام رضا (ع) از پدران بزرگوار خود و ایشان از حضرت على بن الحسین (ع) و ایشان نیز از اسماء بنت عمیس روایت کرده اند: هنگامى که روز هفتم ولادت امام حسن(ع) فرا رسید پیغمبر خدا (ص) دو قوچ ابلق (رنگ سیاه و سفید) براى او عقیقه کرد، آن گاه یک ران از آنها را با یک اشرفى به قابله امام حسن (ع) عطا فرمود؛ سپس سر مبارک او را تراشید و به وزن موى سرش نقره صدقه داد و سر آن نوزاد را با خلوق (که یک نوع عطر است) معطر نمود و فرمود: اى اسماء! خون ریزى کار مردمان زمان جاهلیت بود.[۷۳]
یکی از سنت هایی که در اسلام واجب است و در بعضی از اقوام گذشته نیز رایج بوده، سنت ختنه کردن پسران است، طبق دستور احکام اسلام، ختنه برای پسرها واجب است و اگر پدر و مادر، او را ختنه نکنند، بر خودش واجب است.
امام صادق (ع) در این زمینه فرموده اند: ثَقْبَ أُذُنِ الْغُلَامِ مِنَ السُّنَّهِ وَ خِتَانَهُ لِسَبْعَهِ أَیَّامٍ مِنَ السُّنَّهِ، سوراخ کردن گوش نوزاد پسر و ختنه کردن او، از جمله سنت های (اسلامی) است. رسول خدا (ص) فرمودند: «فرزندان تان را (با ختنه کردن) در روز هفتم پاک کنید؛ چرا که مایه تمیزی و پاکیزگی بیشتر و باعث رویش شتابنده تر گوشت بر بدن او است و همانا زمینی که نوزاد (شخص) ختنه نشده برآن بول می کند، ضجه زده و از این جهت به خدا شکایت می کند».[۷۴]
از علی (ع) در حدیث «الْأَرْبَعِمِائَهِ» نقل شده که فرمودند: “… اخْتِنُوا أَوْلَادَکُمْ یَوْمَ السَّابِعِ”،[۷۵] “… فرزندانتان را در روز هفتم ولادتشان ختنه کنید”.
البته در احادیث دیگری وارد شده که می توان این کار را از روز هفتم به تأخیر انداخت.[۷۶]
یکی از رسمها و سنتهای اسلامی «ولیمه دادن» است. ولیمه علاوه بر آثار اجتماعی؛ مانند اطعام فقراء و مؤمنین، برای کودک نیز مؤثر است؛ زیرا از طرفی نشانه احترام والدین به کودک است و از طرف دیگر به منزلۀ تأمین و حفظ سلامتی فرزند است. در مورد ولیمه، علی بن حکم از بعضی اصحاب نقل می کند که امام کاظم (ع) برای بعضی از فرزندانش ولیمه داد و اهل مدینه را تا سه روز از اقسام فالوده ها (غذای معمول آن زمان) در دیگ های بزرگ در مساجد و کوچه ها طعام دادند، بعضی از اهل مدینه به خاطر این کار بر حضرت عیب گرفتند، خبر به گوش حضرت (ع) رسید، فرمود: خداوند هیچ چیزی را به پیامبری نداده الّا این که مانند آن را به پیامبر اسلام (ص) عطا کرده و بلکه به او چیزهایی داده که به دیگران نداده است، به سلیمان (ع) فرمود: «هذا عطائنا فامنن او امسک بغیر حساب»[۷۸]، و به حضرت محمد (ص) فرمود: «ما اتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا»،[۷۹] هر آنچه پیامبر به شما آموخت فرا گیرید و عمل کنید و از آنچه شما را منع کرده پرهیز نمایید.
پیامبر اکرم (ص) در مورد ولیمه می فرمایند: لَا وَلِیمَهَ إِلَّا فِی خَمْسٍ فِی عُرْسٍ أَوْ خُرْسٍ أَوْ عِذَارٍ أَوْ وِکَارٍ أَوْ رِکَازٍ فَأَمَّا الْعُرْسُ فَالتَّزْوِیجُ وَ الْخُرْسُ النِّفَاسُ بِالْوَلَدِ وَ الْعِذَارُ الْخِتَانُ وَ الْوِکَارُ الرَّجُلُ یَشْتَرِی الدَّارَ وَ الرِّکَازُ الَّذِی یَقْدَمُ مِنْ مَکَّه؛ «جز در پنج مورد ولیمه نیست در «عرس»، «خُرْس»، «عذار»، «رکاز» و «وکار». «عرس» همان ازدواج و عروسی است، «خُرْس» یعنى نفاس (زایمان) به جهت ولادت فرزند، «عذار» یعنى ختنه کردن، «وکار» این است که انسان خانهاى بخرد، و «رکاز» این است که از مکه برگردد».[۸۰]
انتخاب نام خوب برای نوزاد بسیار مهمّ است. رسول خدا (ص) آن را از حقوق فرزند بر گردن پدر میداند و میفرمود: «بهترین نامها، نامی است که در آن نشان عبودیت خداوند باشد؛ مانند عبد الله».
ایشان همچنین میفرمودند:«هر کس چهار پسر داشته باشد و نام یکی از آنها را به نام من، “محمّد”، نامگذاری نکند، به من جفا کرده است. اگر اسم فرزندتان را محمّد گذاشتید او را گرامی بدارید و به او احترام کنید».[۸۱]
همچنین میفرمودند: «حتی بچههای سقط شده را هم نامگذاری کنید، چون در روز قیامت که مردم را به اسم میخوانند، بچه های سقط شده به پدرانشان اعتراض میکنند که چرا برای ما اسم نگذاشتید؟!».
پیامبر اکرم (ص) خودشان، نام آخرین فرزند فاطمه زهرا (س) را قبل از تولّد، محسن گذاشت، که البته در ماجرای هجوم به خانه آن حضرت، سقط و به شهادت رسید.[۸۲]
رسول خدا (ص) از گذاشتن بعضی نامهای بیمعنا یا دارای معانی کفرآمیز بر فرزندان نهی میفرمودند؛ نامهایی مانند ابی عیسی، ابی الحکم، ابی مالک، ضرار، مره، حرب، ظالم، شهاب، حمیرا و حتی نام های بیمعنا یا قبیح بعضی افراد را عوض میکردند.
امام باقر (ع) میفرمایند: «وقتی شیطان می شنود کسی را به اسم محمد یا علی صدا می زنند، مانند قلع آب می شود»؛ (از شدت ناراحتی، استقامت خود را از دست می دهد).
بعضی از اصحاب امام صادق (ع) به ایشان عرض کردند: ما نام شما و پدرانتان را بر روی فرزندانمان میگذاریم، آیا این کار برای ما نفعی دارد؟ امام (ع) فرمود: «به خدا قسم، آری، مگر دین چیزی جز محبت است»؟
نامهای زیادی در روایات آمده که ائمه (ع) به آنها ترغیب و توصیه میفرمودند، از جمله برای پسران: عبدالله، عبدالرحمن، محمد، احمد، علی، حسن، حسین، جعفر، و نام سایر امامان (ع).
نامهای فاطمه زهرا (ع) هم برای نامیدن دختران توصیه شده است، از جمله: فاطمه، صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیه، راضیه، مرضیه، محدثه، زهرا، بتول، عذراء، سیده، حوراء، نوریه، حانیه (بهمعنای شوهر دوست و بچه دوست) و منصوره.
نام محمّد در روایات شیعه از تقدس و اهمیت زیادی برخوردار است و از آن جا که اسم، با مسما (صاحب اسم) به گونه ای در ارتباط است؛ لذا توصیه های خاصی هم در بزرگ داشت این نام و کودکی که به این اسم نامیده شده است، در روایات وجود دارد.[۸۳] در برخی روایات به این مطلب اشاره شده است که اگر کودکی در شکم مادر به این نام نامیده شود، این نام محقّق خواهد شد؛ یعنی کودک پسر خواهد شد. پس سزاوار است که به این نام گذاری خود وفادار بماند و نام کودک را محمد بگذارد، تا پر برکت و در حفظ و حراست خاصه الاهی باشد.[۸۴] بنابراین، حق ایمان و محبت و عشق به این نام و صاحب این نام (پیامبر اسلام) این اقتضا را دارد که از این نام برنگردد، یا نام محمد را همراه با لقب (پسوند) بگذارد؛ مثل محمد امین، محمد مهدی و … .
در مورد نام علی هم در کنار نام محمد توصیه مشابهی شده و کودکی که به این نام نامیده شود و نیت شود که نام او را علی بگذارد، به اذن خدا پسر خواهد شد. بنابراین، اگر بخواهد فرزند بعدی او هم پسر باشد، بهتر است از همان ابتدا علی نامیده شود، نه این که ابتدا علی نامیده شود و سپس از این نام عدول شود.
به طور کلی باید گفت: تمام اسم های نیکو در روایات توصیه شده و به فرزند دختر و پسر هر دو در روایات اهمیت داده شده است و هیچ الزامی در تأکید بر پسر بودن همه فرزندان نیست، ولی اگر فردی چنین خواسته ای از خدا داشت، سزاوار است هر عهدی که از سر محبت به معصومان (ع) داشت به آن وفا کند، هر چند همه آنها نور واحدی هستند. همچنان که امام حسین (ع) به دلیل عشق و محبتی که به علی (ع) داشت، نام چند پسر خود را علی گذاشت که بعداً علی اکبر و علی اصغر نامیده شدند. بنابراین هر خواسته ای برای خود حقوقی دارد، هر چند در حد الزام شرعی نباشد.
در حدیثی از امیرالمؤمنین (ع) آمده است: اگر از خدا فرزند می خواهى وضوى کاملى بگیر و دو رکعت نماز خوب بخوان و بعد از آن به سجده رو و ۷۱ بار بگو: (استغفر الله)، بعد با همسرت آمیزش کن، و بگو: خداوندا فرزندى به من عطا کن که نام پیغمبر تو محمّد (ص) را بر وى نهم، خداوند به تو فرزندى عطا خواهد فرمود. پس در این دستور شک و تردید به خودت راه مده.[۸۵]
ابى رافع، نقل می کند: از پیغمبر (ص) شنیدم که مى فرمودند: اگر اسم کسى را محمد گذاشتید به او حرف زشت نگوئید و سیلى بر رخسارش نزنید. خانهاى که در آن اسم محمد (ص) باشد، مبارک است و مجلسى که در آن محمد (ص) است و رفیقانى که در آن نام محمد است مبارک مىباشد.[۸۶]
نوزادان گریه می کنند و گاهی، هیچ راهی برای خلاصی از گریه آنها وجود ندارد. از آن جا که نوزاد نمی تواند حرف بزند، گریه او ممکن است برای والدینش نگران کننده باشد و از خود بپرسند از کجا بفهمیم مشکلش چیست؟ فهمیدن علت گریه نوزاد، ممکن است در آغاز دشوار باشد، ولی باید توجه داشت که قسمت بزرگی از کار تربیت و بزرگ کردن بچه، آزمون و خطا است و والدین خیلی زود یاد خواهند گرفت که چگونه نیازهای کودک خود را پیش بینی کنند و همچنین باید دانست که گریه های نوزاد دارای حکمت و گاهی منفعت برای نوزاد است؛ ابتدا در زمینه فلسفه و منفعت گریه نوزادان به دو روایت در این مورد اشاره میشود:
امام صادق (ع) خطاب به مفضل فرمودند: اى مفضّل! منفعتى را که در گریستن کودکان هست درست بشناس! در دماغ (مغز) آنان رطوبتى وجود دارد که اگر در آن باقى بماند سبب پیشآمدهاى خطرناک و بیماری هاى بزرگ مىشود؛ مانند از دست دادن بینایى و غیر آن. گریه این رطوبت را از سر کودک بیرون مىآورد و تندرستى و سلامتى چشم او را تأمین مىکند. بدین گونه گریه براى کودک سودمند مىافتد، لیکن چون پدر و مادر این را نمىدانند، پیوسته به خواستههاى او عمل مىکنند تا گریه نکند. و توجه ندارند که گریه براى کودک بهتر است و نتیجههاى خوبترى دارد. به همین دلیل ممکن است در بسیارى از چیزها منافعى باشد؛ لذا آنان که مىگویند همه چیز به خود واگذاشته یا بی حاصل است از آن بی خبرند … و اگر آنان به وجود این منافع و حکمت ها پى مىبردند، چنین حکمى نمىدادند که اشیا بىسود و بىحکمت است و این گونه حکم کردن، همان است که از حقیقت اشیا شناختى ندارند و از علت ها و حکمت ها ناآگاه هستند؛ لیکن آنچه را که منکران نمىدانند، عارفان مىدانند.[۸۷]
جابر بن عبد اللَّه انصارى می گوید: حضرت رسول (ص) فرمودند: هر گاه بچه در شکم مادر پدید آمد، اگر صورت بچه به طرف پشت مادرش باشد آن بچه پسر است، و اگر به طرف شکم مادرش باشد، دختر است، دستهاى جنین بر چهره نهاده شده و چانهاش روى زانوها قرار گرفته و مانند فردى مهموم و غمگین است. بچه با یک روده، به روده مادر ارتباط دارد و از همان روده از غذاى مادر تغذیه می کند. این است وضع زندگى کودک تا آن گاه که وقت معین فرا رسد. در این هنگام خداوند فرشتهاى را می فرستد و او در پیشانى کودک آینده او را می نویسد و مقدرات و سرنوشت او را تعیین می کند، تمام حالات او را از کفر ایمان، فقر، غنى، صحت و بیمارى را براى او معین مینماید، و هر گاه روزى او از شکم مادر جدا شد آن فرشته کودک را از شکم مادر بیرون می کند، و از شدّت فشارى که در هنگام تولد به کودک می رسد، گریه می کند و ناله سر می دهد و سرش زودتر از سایر اعضاء از رحم مادر بیرون می آید.
هنگامى که کودک از رحم مادر بیرون افتاد، ناگهان از شدت درد و ترس که بر او مستولى مىشود، فریاد بر می آورد. در این هنگام اگر دستى او را مس کند و یا بادى بر بدن او بوزد چنان از درد به خود مىپیچد؛ مانند حیوانى که پوستش را زنده بکنند. در این موقع، کودک گرسنه مىشود و لیکن قدرت ندارد طلب طعام و غذا کند، و تشنه می شود و لیکن توانائى ندارد آب طلب نماید؛ اما خداوند محبت کودک را در دل مادر انداخته و مادر او را از سردى و گرمى حفظ می کند و جانش را در راه کودک فدا می کند، مادر دوست دارد خود گرسنه و تشنه و برهنه بماند، ولی بچهاش را سیر و پوشیده نگهدارد.[۸۸]
گاهی اوقات، برخی از والدین جوان، علت گریه نوزادشان را نمی دانند؛ لذا در هنگام گریه نوزاد دستپاچه شده و نمی دانند چکار کنند، به این والدین چند نکته را مختصراً باید گفت:
۱٫ وقتی یاد بگیرند که نشانه های گرسنه بودن کودک خود، مثل نق نق کردن، سر و صدا راه انداختن و دنبال پستان مادر گشتن، در هنگامی که او را در آغوش می گیرند را بشناسند، مشکلاتشان در سیر کردن او قبل از این که گریه کند، کمتر می شود. وقتی کودکشان گریه می کند اول مطمئن شوند که گرسنه نیست. شیر دادن ممکن است سبب قطع گریه کودک نشود؛ ولی اگر می خواهد همچنان شیر بخورد باید بگذارند به خوردن ادامه دهد. بعضی اوقات شیرخواران حتی بعد از این که شروع به شیرخوردن می کنند، به گریه کردن ادامه می دهند، اما مادر همچنان به شیر دادن ادامه دهد چون هنگامی که معده نوزاد پر شود، از گریه کردن دست بر می دارد.
۲٫ بعضی کودکان به مجرد این که به تعویض پوشک نیاز داشته باشند سر و صدایشان در می آید، اما بعضی دیگر این طور نیستند. در هر صورت این هم یکی از دلایل گریه کردن کودک است و خوشبختانه فهمیدن و حل کردن آن راحت است.
۳٫ کودکان شیر خوار دوست دارند لباس زیاد و گرم داشته باشند. (به عنوان قاعده، هر چند تا که والدین لباس به تن خود دارند و از نظر دما احساس راحتی می کنند باید یک لایه بیشتر به کودک شیرخوارشان بپوشانند)؛ بنابراین گریه کودک ممکن است به این علت باشد که سردش شده است؛ مثلاً موقعی که کودک لخت است و مادر در حال عوض کردن او است، بهتر است یاد بگیرد که چطور کودکش را سریع تر و قبل از این که سردش شود عوض کند. باید توجه داشته باشد، که کودک را زیادی نپوشاند چون احتمال گریه کردن کودک وقتی که گرمش است در مقایسه با وقتی که سردش است کمتر است (اگر هم گریه کند خفیف تر است).
۴٫ کودکان شیر خوار به آغوش و نوازش زیادی نیاز دارند. آنها دوست دارند صورت والدین خود را ببینند، صدایشان را بشنوند، به صدای قلبشان گوش کنند، و حتی می توانند بوی منحصر به فردشان (به خصوص شیر مادر را) تشخیص دهند. بعد از شیر خوردن، آروغ زدن و عوض شدن را دوست دارند، آنها دوست دارند در آغوش گرفته شوند. ممکن است والدین فکر کنند که با این کار دارند کودکشان را «لوس» بار می آورند، ولی نگران نباشند؛ این مسئله در چند ماه اول زندگی اصلاً مطرح نیست. البته کودکان از این نظر که، چقدر بخواهند که والدین آنها را در آغوش بگیرند، با هم فرق دارند. بعضی از کودکان توجه زیادی را می طلبند و در مقابل بعضی دیگر می توانند مدّت زیادی آرام بنشینند. اگر کودک توجه والدین را می خواهد، او را در آغوش بگیرند و یا در کنار خود بگذارند.
۵٫ هر چند کودکان شیر خوار به توجه زیادی نیاز دارند، ولی ممکن است دچار «تحریک بیش از حد» نیز بشوند. گاهی کودک بعد از گذراندن یک روز تعطیل در میان افراد خانواده و بستگان و یا در انتهای هر روز ظاهراً بدون دلیل و بیش از حد طبیعی گریه می کند. تحمل تمامی تحریک های محیطی (شامل نور، صدا، بغل به بغل شدن) معمولاً برای نوزادان آسان نیست و این می تواند سبب خستگی آنها به دلیل فعالیت زیاد شود. در این شرایط نوزاد با گریه کردن خود، در واقع می گوید «دیگه بسه!». این مسئله معمولاً وقتی رخ می دهد که کودک خسته است. سعی شود کودک به جایی آرام و ساکت برده شود و بعد والدین خواهند دید که می توانند او را خوابانیده و آرام کنند.
۶٫ اگر نوزاد تازه شیر خورده و والدین هم می دانند که او راحت است؛ ولی کودک همچنان گریه می کند، (گاهی کودک ممکن است به خاطر یک مسئله خیلی کوچک و پیش پا افتاده نظیر گیر کردن یک تار مو دور انگشت پایش و یا تماس مارک لباس با پوستش احساس ناراحتی کند)، درجه حرارتش را اندازه بگیرند تا مطمئن شوند مریض نیست؛ چون گریه ناشی از بیماری معمولاً با گریه ناشی از گرسنگی فرق می کند و والدین خیلی زود این را می فهمند.
۷٫ ممکن است والدین، تا آخر هم متوجه علت گریه نوزادشان نشوند، که چرا کودکشان گریه می کند؛ چون بعضی اوقات کودکان گریه می کنند و به سادگی نمی شود آرامشان کرد. این گریه کردن ممکن است از چند دقیقه گریه شدید تا کولیک کامل طول بکشد. (کولیک عبارت است از گریه غیر قابل تسکین به مدت ۳ ساعت در روز و حداقل ۳ روز در هفته) حتی اگر کودک سه ساعت هم گریه نکند، باز هم تحمل این وضعیت برای والدین سخت است. در صورتی که علت گریه کودک دلایل بالا نبود می توانند راه های زیر را امتحان کنند:
الف. گاهی تنها تکان تکان دادن کودک و راه رفتن می تواند او را آرام کند. بعضی اوقات هم می توانند او را در گهواره و یا در کریر بگذارند و تکان دهند. گردش با اتومبیل هم می تواند در این مواقع کمک کننده باشد.
ب. مالیدن پشت یا شکم نوزاد یکی از آرام بخش ترین کارهایی است که والدین می توانند انجام دهند، به ویژه اگر گریه کودک ناشی از گاز روده ها باشد که در بعضی کودکان کولیکی دیده می شود.
گفتنی است که هیچ کودکی تا حالا از گریه کردن نمرده است! ولی گریه کودک می تواند استرس زیادی به پدر و مادر جدید وارد کند. والدین در این مدت، بسیار بی خوابی می کشند و ممکن است ندانند چکار کنند. مادران به اندازه کافی به دلیل تغییرات هورمونی دچار هیجانات هستند. پدران هم ممکن است ندانند که چه نقشی می توانند در مراقبت از کودکشان ایفا کنند و این که تمام توجه همسرشان به کودک نورسیده است خود استرسی برای آنها است. حالا کودکی را هم که در حال گریه کردن است به این دو نفر اضافه کنید تا ببینید که چگونه بسیاری از والدین سرشار از احساس بی کفایتی می شوند.
پس کودکشان را روی تخت بگذارند تا مدتی گریه کند (و اصلا نترسند، هیچ اتفاقی نمی افتد!) از دوستان و بستگانشان راهنمایی بگیرند (حضور مادر بزرگ ها در این مواقع واقعاً نعمتی است!) کمی استراحت کنند و بگذارند فرد دیگری از کودک مراقبت کند.
نفس عمیق بکشند و با خودشان تکرار کنند: «کودک من مشکلی ندارد و گریه صدمه ای به او نمی زند. مشکلش فقط این است که نمی تواند بگوید چه می خواهد».
خوشبختانه کودکان (و والدینشان) بسیار انعطاف پذیرند و حتی بدترین شرایط را نیز بالاخره از سر می گذرانند. معمولاً از ۸ تا ۱۲ ماهگی به بعد کودک بهتر می تواند خودش را آرام کند و بسیاری از این گریه ها دیگر اتفاق نمی افتد.[۸۹]
دراین مقاله مختصر اشاره کوتاهی به فایده و حکمت سرازیر شدن آب دهان اطفال می شود:
آبى که از دهان اطفال و نوزادان جارى مىشود، اکثر اوقات سبب دفع رطوبتى مىشود که در بدن های ایشان می ماند. وجود این رطوبت و دفع نشدن آن، باعث ایجاد بعضی دردهای شدید جسمی؛ مثل فلج شدن، لرزش بعضی از اندامهای بدن و مانند آن می شود و همچنین غلبه رطوبت در بدن، ممکن است موجب به وجود آمدن بعضی عوارض روحی خطرناک از جمله؛ دیوانگی و انحراف شخص شود.
لذا می شود گفت: یکی از حکمت های سرازیر شدن آب از دهان نوزاد از طرف خداوند علیم، دفع این گونه مرض های جسمی و روحی باشد؛ تا موجب صحت او در سنین بالاتر شود. پس خداوند تبارک و تعالی به بندگان خود، نسبت به آنچه که حکمت آن را نمی دانند، تفضّل فرموده است.[۹۰]
از اصول اعتقادی و مسلّمات ما مسلمانان این است که پاداش و جزا به عمل شخص مربوط است: «هر کسى در گرو اعمال خویشتن است».[۹۱]
و این که « براى مردم پاداشى جز آنچه خود کردهاند نیست».[۹۲]
البته تفضّلات الهی و چند برابر شدن پاداش، وجود دارد. که باید دقّت نمود این مسئله منافاتی با ارتباط جزا و عمل ندارد؛ چون تفضلات الهی، خود شروطی دارد که این شروط با عمل شخص حاصل شده است؛ به عنوان مثال خداوند می فرماید: «کسانى که ایمان بیاورند و عمل صالحى انجام دهند، براى آنان پاداش مضاعف در برابر کارهایى است که انجام دادهاند».[۹۳]
امّا در این جا سخن از کسانی است که مجال عمل نداشته اند. یا به دلیل مرگ به دوران بلوغ و رشد نرسیده اند و در طفولیت از دنیا رفته اند، یا این که از قوت عقلانی بهره مند نشده اند تا با آن به تشخیص برسند و عمل کنند.
درباره این اشخاص وقتی به اصول اعتقادی اسلام مراجعه کنیم، می بینیم که خدای تعالی با عدالت درباره آن ها قضاوت خواهد نمود، در این رابطه خداوند می فرماید: «ما ترازوهاى عدل را در روز قیامت برپا مىکنیم پس به هیچ کس کمترین ستمى نمىشود».[۹۴]
اما برای تفصیل بحث، باید به جست و جو در روایات پرداخت شود، که مطابق مفاد آن ها، خداوند متعال برای عده ای در روز قیامت، مجال امتحان فراهم می کند و طبق نتیجه آن، حکم می کند: امام باقر (ع) می فرمایند: «چون روز رستاخیز فرا می رسد خداوند بر هفت گروه حجّت می آورد:
۱- کودکانی که پیش از بلوغ از دنیا رفتهاند.
۲- کسانى که در زمان فترت؛ یعنى در فاصله زمانی میان دو رسول بوده و از دنیا رفتهاند.
۳- پیران سالخورده که پیغمبر را درک کرده؛ ولى عقل خود را از دست داده بودهاند.
۴- بیخردان یا عقب افتادگان روانى.
۵- دیوانگان که داراى عقل نبودهاند.
۶- کران (نا شنوایان) که حسّ شنوائى نداشتهاند.
۷- گنگها و لالهاى مادر زاد.
هر کدام از این چند دسته، با خداوند عزّ و جلّ احتجاج نماید، سپس فرمودند: آن گاه خداوند عزّ و جلّ فرستادهاى به سوى آنان گسیل دارد و آتشى براى امتحان ایشان برافروزد؛ پس به آنان فرمان میدهد و میگوید: پروردگار شما امر فرموده که خود را در این آتش افکنید، پس هر کس در آتش جست، آن آتش بر وى سرد و سلامت شود، و هر کس نافرمانى نمود به سوى آتش دوزخ رهسپارش کنند».[۹۵]
( در حال تکمیل است )
( در حال تکمیل است )
[۱]. اصفهانی، راغب، المفردات فی غریب القرآن، ص ۵۲۱٫
[۲]. غافر، ۶۷٫
[۴]. “”اینفنت””. دیکشنری آنلاین مریام وبستر. مریام وبستر. http://www.m-w.com/cgi-bin/dictionary?book=Dictionary&va=infant. Retrieved ۲۰۰۷-۰۳-۲۷؛ “”نیونیت””. دیکشنری آنلاین مریام وبستر. مریام وبستر. http://www.m-w.com/cgi-bin/dictionary?book=Dictionary&va=neonate. Retrieved ۲۰۰۷-۰۳-۲۷.
[۵]. فتحی، مهدی، دختر یا پسر(نیاز به کتاب نامه دارد).
[۶]. دکتر شتلز، انتخاب جنسیت فرزند، ص ۴۷ و ۴۹(نیاز به کتاب نامه دارد).
[۷]. آیین بندگى و نیایش، ص ۱۴۵؛ آداب راز و نیاز به درگاه بى نیاز، ص ۸۱(نیاز به کتاب نامه دارد).
[۸]. احتجاج، ترجمه غفارى مازندرانى، ج ۱، ص ۱۸۴، و عن ثوبان قال إن یهودیا جاء إلى النبی (ص) فقال یا محمد أسألک فتخبرنی فرکض ثوبان …، … قال عن شبه الولد أباه و أمه قال ماء الرجل أبیض غلیظ و ماء المرأه أصفر رقیق فإذا علا ماء الرجل ماء المرأه کان الولد ذکرا بإذن الله تعالى و من تشبه أباه قبل ذلک یکون الشبه و إذا علا ماء المرأه ماء الرجل خرج الولد أنثى بإذن الله عز و جل و من تشبه أمه قبل ذلک یکون الشبه.
[۹]. روم، ۲۱:« وَ مِنْ آیاتهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنْفُسِکُمْ أًزواجاً ِلتسْکُنُوا إِلَیها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَّوَدهً وَ رَحْمَهً إنَّ فی ذلِکَ لایاتٍ لِقومٍ یَتَفَکَّرونَ».
[۱۰]. حرعاملی، وسائلالشیعه، ج ۳، ص۶۰(کتاب نامه تکمیل شود).
[۱۱]. فیض کاشانی، محجه البیضا، ج ۲، ص ۵۲(کتاب نامه تکمیل شود).
[۱۲]. وسائلالشیعه، ج ۱۵، ص ۱۰۶، “رَبِّ لا تَذَرْنی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثین، واجعل لی من لدنک ولیا یرثنی فی حیاتی و یستغفرلی بعد موتی واجعله خلفا سویا و لاتجعل للشیطان فیه نصیبا، اللهم انی استغفرک و اتوب الیک انک انت الغفور الرحیم”.
[۱۳]. همان، ج ۱۴، ابواب مقدمات نکاح؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۱۰۳، ص ۲۸۱(کتاب نامه تکمیل شود)، نجفی، محمد حسن، جواهرالکلام، ج ۲۹، ص ۵۴(کتاب نامه تکمیل شود).
[۱۴]. همان.
[۱۵]. پایگاه اطلاع رسانی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه.
[۱۶]. نورى، حسین، مراقبتهاى زنان و زایمان، (تغذیه در حاملگى).
[۱۷]. نک: مکارم اخلاق، ج ۱ ص ۱۶۹(کتاب نامه تکمیل شود). «اطعموا المراه فى شهرها الذى تلد فیه التمر فان ولدها یکون حلیما، تقیا».
[۱۸]. شهرآراى، دکتر مهرناز، رشد در دوران قبل از تولد، ص ۴۹(کتاب نامه تکمیل شود).
[۱۹]. مکارم الاخلاق، ج ۱، ص ۳۷۲، ح ۱۲۳۰(کتاب نامه تکمیل شود):«و اطعموه حبالاکم فانه یحسن اولادکم».
[۲۰]. مستدرک، ج ۳، ص ۱۱۳ و ۱۱۶(کتاب نامه تکمیل شود).
[۲۱]. مستدرک، ج ۲، ص ۶۳۵٫
[۲۲]. مکارم اخلاق، ج ۱، ص ۱۹۶٫
[۲۳]. مکارم اخلاق، ج ۱ ص ۱۹۲، ۱۹۳، ۱۹۶، ۲۲۲٫
[۲۴]. الْفرْدَوْس، عَنِ النَّبِیِّ (ص) قَالَ مَنْ أَکَلَ لُقْمَهَ حَرَامٍ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلَاهٌ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً وَ لَمْ تُسْتَجَبْ لَهُ دَعْوَهٌ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً وَ کُلُّ لَحْمٍ یُنْبِتُهُ الْحَرَامُ فَالنَّارُ أَوْلَى بِهِ وَ إِنَّ اللُّقْمَهَ الْوَاحِدَهَ تُنْبِتُ اللَّحْم، بحار، ج۶۳، ص ۳۱۴(کتاب نامه تکمیل شود).
[۲۵]. احقاف، ۱۵، و وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعینَ سَنَهً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلى والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لی فی ذُرِّیَّتی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمینَ.
[۲۶]. وسائل الشیعه، ج ۲۱، ص ۴۵۱٫ اذا حملت المراه کانتبمنزله الصائم القائم المجاهد بنفسه و ماله فىسبیل الله… .
[۲۷]. دانشمندان به این نکته پى بردهاند که وقتى چشم فردى به یک صورت جذاب مىافتد، نقطهاى از مغز شروع به فعالیت مىکند. در اسلام نیز تأثیر نگاه به مناظر زیبا، خط قرآن، چهره ها و عکسهای زیبا در مغز و چهره کودک پذیرفته شده است (البته روشن است که چیزهای حرام مد نظر نیست).
[۲۸]. دانشمندان موفق به کشف مادهاى شیمیایى در بدن شدهاند که علت نشاط انگیزى ورزش را توضیح مىدهد. مادهاى به نام «فنیلتیلامین» که یک عامل ضد افسردگى است. محققان در جریان بعضی از مطالعات پى بردند که اندازه این اسید در بدن پس از ورزش ۷۷ درصد افزایش پیدا مىکند و از طریق خون، جذب مغز مىشود. آنان توصیه می کنند که براى سلامت روح و جسم خود و سلامت جنین در رحم ورزش مناسب انجام دهند؛ چرا که هنوز بسیارى از افراد از وجود این معالجه غیر دارویى اطلاعى ندارند و از مشکلات روانى رنج مىبرند. نک: مجله پیام زن، شماره ۱۱۸.
[۲۹]. اقتباس از سایت پایگاه تخصصی تربیت اسلامی.
[۳۰]. خامنه ای، اجوبه الاستفتاءات، س ۱۲۷۱ و ۱۲۷۷؛ امام، تحریر الوسیله، ج ۲، التلقیح، م ۱؛تبریزی، صراط النجاه، ج ۵، س ۱۰۱۳؛ فاضل، جامع المسائل، ج ۱، س ۲۱۰۳ و ۲۱۰۴؛ وحید، توضیح المسائل، م ۲۹۰۰؛ سیستانی، توضیح المسائل، تلقیح مصنوعی، م ۶۹؛ صافی، جامع الاحکام، ج ۲، س ۱۳۹۲؛ نوری، ج ۲، س ۱۳۹۲؛ نوری، استفتاءات، ج ۲، س ۹۰۳ و ج ۱، ۹۸۵؛ مکارم، استفتاءات، ج ۲، س ۱۷۵۷ و دفتر: بهجت.
[۳۱]. امام، تحریر الوسیله، ج ۲، التلقیح، م ۲ و ۳؛ تبریزی، استفتاءات، س ۲۰۹۴: فاضل، جامع المسائل، ج ۱، س ۲۱۰۵ و وحید، توضیح المسائل، م ۲۸۹۸؛ سیستانی، توضیح المسائل، تلقیح مصنوعی، م ۶۵؛ صافی، جامع الاحکام، ج ۲، س ۱۳۹۱؛ نوری، استفتاءات، ج ۲، س ۹۰۸؛ مکارم استفتاءات ج ۱، س ۱۵۲۷ و بهجت، استفتاءات پزشکی، ص ۳۵٫
[۳۲]. نک: اجوبه الاستفتائات ص۳۰۴، س ۱۲۷۵، ۱۲۷۷ و ۱۲۷۱؛ رساله ی دانشجویی، حسینی، سید مجتبی،صص۲۹۲-۲۹۳، س ۴۷۵،۴۷۶ و۴۷۷٫
[۳۳] . توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج ۲، ص ۴۹۸٫
[۳۴] . همان، مکارم.
[۳۵]. مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۰۴، باب ۱۰۷، ص ۱۰۷ – ۱۲۶٫
[۳۶]. زندگانى حضرت امام حسن مجتبى (علیه السلام)، ص ۱۱۲٫
[۳۷]. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ترجمه، محمدی، ج ۱،ص ۱۳۰٫
[۳۸]. علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۱۱۷، مؤسسه الوفاء بیروت – لبنان، ۱۴۰۴ هـ ق.
[۳۹]. فلسفی، محمد تقی، الحدیت، روایات تربیتى،ج ۳، ص ۱۷۸، ناشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، ۱۳۶۸ ش.
[۴۰]. محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۳۲۵٫؛ قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، ج ۲، ص ۳۷۲٫.
[۴۱].کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۵، ص ۵۰۰، ح ۱ و ۲٫
[۴۲]. امام خمینی، توضیح المسائل( المحشى)، ج ۲، ص ۴۸۹، مؤسسه النشر الإسلامی التابعه لجماعه المدرسین، قم، ۱۴۲۴ ق.
[۴۳]. جامع احادیث الشیعه، باب ۸۱ از ابواب زیاره النبى، ج ۱۵، ص ۲۲۳٫
[۴۴]. شرائع الاسلام، ج ۲، ص ۳۴۳٫
[۴۵]. کتاب نکاح، احکام اولاد.
[۴۶]. جامع احادیث الشیعه، باب ۸۱ از ابواب زیاره النبى، ج ۱۵، ص ۲۲۳؛ ج ۱۴، باب ۷۰ از ابواب المزار و ما یناسبه، ح ۸؛ و ر.ک: کامل الزیارات، ص ۲۷۸؛ تهذیب، ج ۶، ص ۷۴، ح ۱۴۳٫
[۴۷]. آداب، سنن و روش رفتارى پیامبر گرامى اسلام (ص)، ص ۸۵٫
[۵۰]. االحدائق الناضره، ج ۲۵، ص ۳۹.
[۵۱]. کلینی، کافی، ج ۶، ص ۲۴، ح ۶٫
[۵۲]. مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۲۵۵؛ الإمام علیّ (ع): لَمّا حَضَرَت وِلادَهُ فاطِمَهَ (س)، قال رَسولُ اللّهِ و آله (ص) لِأَسماءَ بِنتِ عُمَیسٍ و اُمِّ سَلَمَهَ: اِحضَراها، فإِذا وَقَعَ وَلَدُها واستَهَلَّ فَأَذِّنا فی اُذُنِهِ الیُمنى و أَقِیما فی اُذُنِهِ الیُسرى؛ فَإِنَّهُ لا یُفعَلُ ذلِکَ بِمِثلِهِ إلاّ عُصِمَ مِنَ الشَّیطانِ، و لا تُحدِثا شَیئا حَتّى آتِیَکُما. فَلَمَّا وَلَدَت فَعَلَتا ذلِکَ ، فَأتاهُ النَّبِیُ (ص) و آلهفَسَرَّهُ وَ لَبَّأهُ بِریقِهِ، و قالَ: اللّهُمَّ إنِّی اُعیذُهُ بِکَ و وُلدَهُ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ.
[۵۳]. ام صبیان، به نوعی بیماری می گویند که در آن، فرد دچار حالتی میشود که در اصطلاح به آن «باد گرفتن» میگویند و گاهی موجب بیهوشی فرد میگردد. همچنین، گفته شده که ام صبیان، نوعی جن است که کودکان را میآزارد. در فارسی، ام صبیان، برابر مادر دیو و دیوزدگی دانسته شده است. ر.ک: دانشنامه احادیث پزشکی، ج ۱، ص ۶۷۷٫
[۵۴]. مسند أبی یعلی، ج ۶، ص ۱۸۱، ح ۶۷۴۷(کتاب نامه تکمیل شود)، الفردوس، ج ۳ ص ۶۳۲، ح ۵۹۸۲(کتاب نامه تکمیل شود)، کنز العمال، ج ۱۶، ص ۴۵۷، ح ۴۵۴۱۴(کتاب نامه تکمیل شود).
[۵۵]. مستدرکالوسائل، ج ۱۵، ص ۱۳۸(کتاب نامه تکمیل شود)، دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنْ عَلِیٍّ (ع) أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص)، قَالَ: مَنْ وُلِدَ لَهُ مَوْلُودٌ فَلْیُؤَذِّنْ فِی أُذُنِهِ الْیُمْنَى وَ یُقِیمُ فِی الْیُسْرَى فَإِنَّ ذَلِکَ عِصْمَهٌ مِنَ الشَّیْطَانِ وَ إِنَّهُ ص أَمَرَ أَنْ یُفْعَلَ ذَلِکَ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ أَنْ یُقْرَأَ مَعَ الْأَذَانِ فِی أُذُنِهِمَا فَاتِحَهُ الْکِتَابِ وَ آیَهُ الْکُرْسِیِّ وَ آخِرُ سُورَهِ الْحَشْرِ وَ سُورَهُ الْإِخْلَاصِ وَ الْمُعَوِّذَتَانِ.
[۵۶].حج، ۲٫
[۵۷].الحکم الزاهرَه، ترجمه انصاری، ص ۴۳۹٫
[۵۸]. زین الدین بن على معروف به شهید ثانى، الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، کتاب النکاح، ج ۵، ص ۴۵۲(کتاب نامه تکمیل شود).
[۵۹]. شبیری زنجانی، آیه الله سید موسی، بخشی از کتاب نکاح (زنجانى)، ج ۲۵، ص ۷۹۱۵(کتاب نامه تکمیل شود).
[۶۰]. کتاب المواعظ، ترجمه عطاردى، متن، ص، ۱۲۰(کتاب نامه تکمیل شود).
[۶۱]. بقره، ۲۳۳٫ وَ الْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَینِْ کاَمِلَینِْ لِمَنْ أَرَادَ أَن یُتِمَّ الرَّضَاعَهَ.
[۶۲]. فخررازی، تفسیر کبیر، ج ۶، ص ۱۱۸، چاپ دوم، دارالکتب العلمیه، تهران.
[۶۳]. شهید ثانی، شرح لمعه، کتاب نکاح، باب الرضاع.
[۶۴]. محمد بن الحسن، الحرالعاملی، وسائل الشیعه، ج ۲۱،ح ۲۷۵۶۴، ص ۴۵۴، چاپ ۳، مؤسسهٔ آل البیت علیهم السلام لاحیاََََء التراث، بیروت-لبنان، ۱۴۲۹ه.ق.
[۶۵]. وسائل الشیعه، ج ۲۱، ص ۴۵۵، ح۲۷۵۶۷٫
[۶۶]. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج ۱۱، ص ۳۷۴، چاپ اول، انتشارات أسراء، قم، اسفند ۱۳۸۵ه.ش.
[۶۷]. عقیقه در اسلام عبارت است از این که بعد از تولد نوزاد (در روز هفتم تولد) برای حفظ و سلامتی او در طول زندگی، حیوانی را اعم از شتر، گاو، گوسفند، سر ببرند.
[۶۸]. وسائلالشیعه، ج ۲۱، ص ۴۱۷٫
[۶۹]. شیخ طبرسى، الآداب الدینیه للخزانه المعینیه، با ترجمه عابدى، ص ۳۰۶٫
[۷۰]. حر عاملی، وسائلالشیعه، ج ۲۱، ص ۴۲۰٫
[۷۱]. الآداب الدینیه للخزانه المعینیه، با ترجمه عابدى، ص ۳۰۶٫
[۷۲]. همان، «به نام خدا و سپاس خداوند را و خداوند بزرگتر است. در حالى که ایمان به خداوند داشته و بر پیامبر خدا و آل او درود مىفرستم این حیوان را ذبح مىکنم. خداوندا، شیطان رانده شده را از ما دور گردان، و همه ستایشها مخصوص خداوند پروردگار جهانیان است».
[۷۳]. نجفی، زندگانى حضرت زهرا علیها السلام (س)، ص ۲۶۵؛ صدوق،عیون أخبار الرضا (ع)، ترجمه آقا نجفى، ج ۲، ص ۲۶۴٫
[۷۴]. کلینی، کافی، ج ۶، ص ۳۵٫
.[۷۵] حر عاملی، وسائلالشیعه، ج ۲۱، ص ۴۲۵٫
[۷۶]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۸، مؤسسه اعلمی، بیروت، چ اوّل، ۱۴۰۴ ق.
[۷۷]. ولیمه، یعنی غذا دادن به تعدادی از مؤمنین به مناسبت ولادت فرزند، سفر حج و … .
[۷۸]. کلینی، کافی، ج ۶، ص ۲۸۱، ص، ۳۹٫
[۷۹]. حشر، ۷٫
[۸۰]. صدوق، الخصال، ج ۱، ص ۳۱۳٫
[۸۱]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج ۱۰۱، ص ۱۳۱٫
[۸۲]. خسروى، موسى، احتجاجات، ج۲، ص: ۱۰۸، اسلامیه.
[۸۳] . کلینی، الکافی، ج ۶، ص ۳۹٫ دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۸۴] . همان، ص۱۱٫
[۸۵] . مکارم الأخلاق، ترجمه میر باقرى، ج ۲، ص ۱۵۶٫
[۸۶] . همان، ج ۱، ص ۵۰٫
[۸۷]. توحید مفضل، ترجمه علامه مجلسى، ص ۶۵؛ الحیاه، ترجمه احمد آرام، ج ۱، ص ۶۲۹٫
[۸۸]. کتاب المواعظ، ترجمه عطاردى، متن، ص ۱۱۸ و ۱۱۹ و ۱۲۰٫
[۸۹]. گزارش سایت سلامت نیوز به نقل از نی نی سایت.
[۹۰]. توحید مفضل، ترجمه علامه مجلسى، ص ۶۶٫
[۹۱]. طور،۲۱٫
[۹۲]. نجم، ۳۹٫
[۹۳]. سبا، ۳۷٫
[۹۴]. انبیاء، ۴۷٫
[۹۵]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۴۹۲٫