نویسنده: کیسان پورنقی - جمعه ٦ خرداد ،۱۳٩٠
چکیده
مجموعه دستاوردهای مادی و معنوی بشر در طول تاریخ را فرهنگ مینامند.
تبادل فرهنگی ملتها نیز که در طول تاریخ در بستری طبیعی ادامه داشته برای
تازهماندن معارف و حیات فرهنگی بشر امری ضروری است و جامعهی انسانی را
در مسیر سعادت واقعی به پیش میبرد.
اما آنچه امروزه مشکلساز شده
"تهاجم فرهنگی" یا غلبهی یک فرهنگ بر سایر فرهنگهاست که نمونهی بارز آن
روند روبه گسترش تسلط فرهنگ غرب بر سایر فرهنگها ـ به ویژه فرهنگ اسلامی
ـ در یکصد سال اخیر است. تفاوت عمدهی تهاجم فرهنگی با تبادل فرهنگی در
این است که در تهاجم برای فرهنگ موردهجوم امکان انتخاب وجود ندارد.
جلوههای تهاجم فرهنگی را میتوان به دو دستهی بیرونی، همچون: تلاش برای
دینزدایی، ایجاد روحیهی خودباختگی فرهنگی، ترویج افکار و اندیشههای غربی
و ... و درونی، همچون: عقبماندگی علمی و صنعتی، فقر اقتصادی، غفلت
کارگزاران فرهنگی و ... تقسیم کرد. در این مقاله ضمن بررسی جلوههای فوق،
راهکارهایی برای مبارزه و مقابله با تهاجم فرهنگی ارائه شده است.
واژگان کلیدی: فرهنگ، تهاجم فرهنگی، فرهنگپذیری، تبادل فرهنگی
مقدمه
حیات بشری همواره با فرهنگ توأم بوده است و ملتی که فرهنگ مخصوص به خود
نداشته باشد، مرده محسوب میشود؛ علاوه بر این، یک فرهنگ بالنده برای
تکامل خود باید توانایی تبادل با سایر فرهنگها و جذب عناصر مثبت آن را
داشته باشد؛ بنابراین، تمام فرهنگها باید در تعامل با یکدیگر باشند، تا
بتوانند در مجموع، بشر را به پیشرفت مطلوب برسانند.
در عصر حاضر که
نظام سرمایهداری به سرپرستی آمریکا، با تکقطبی شدن جهان و فروپاشی رژیم
شوروی سابق، یکهتاز عرصهی جهانی شدهاست، به شکلهای مختلف میکوشد تا
نظرات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود را به تمام کشورهای جهان تحمیل کند و
فرهنگ واحدی متناسب با منافع درازمدت خود بر جهان حاکم سازد. از طرف دیگر
سایر ملتها نیز در برابر این زیادهخواهی آمریکا برای حفظ و پاسداری از
فرهنگ ملی و بومی خود مقاومت میکنند. در این میان فرهنگ اسلامی توانسته
است در صد سال اخیر در برابر این هجوم مقاومت و اصالت خود را حفظ کند.
بدیهی است طرّاحان "نظم نوین جهانی" که با هزاران ترفند توانستهاند یک
ابرقدرت نظامی، نظیر شوروی سابق را از سر راه خود بردارند و سبب فروپاشی
کمونیسم در سطح جهانی شوند، مایل نیستند با قدرت جدیدی در برابر منافع خود
مواجه گردند. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران سبب شده است که سلطهگران
بیشتر از آن جهت خوفناک باشند که قدرت جدیدِ مقابل منافع نامشروعِ آنان،
یک گروه سیاسی ـ مذهبی به نام جهان اسلام باشد؛ قدرتی که از نظر فرهنگی با
داشتن ارزشهای قوی، نظیر خداپرستی، ظلمستیزی، نوعدوستی، برادری،
مساوات و عدل، میتواند در برابر فرهنگ غربی قد علم کند؛ لذا چون میدانند
که از مقابلهی مستقیم با ایدئولوژی اسلامی طرفی نخواهند بست، میکوشند
با ترفندی قدیمی، به طور غیرمستقیم، در ارکان جوامع اسلامی، از جمله
جامعهی ما رخنه کنند و آن ترفند چیزی نیست جز "تهاجم فرهنگی".
بدین
منظور، در این مقاله سعی شده است به نوعی این پدیده مورد بررسی قرار گیرد و
عوامل داخلی و خارجی و نیز برخی از راهکارهای مبارزه با آن مطرح شود. از
آنجا که بحث از تهاجم فرهنگی مستلزم تعریف فرهنگ و ویژگیهای آن است،
ابتدا به این موارد میپردازیم و سپس موضوع اصلی را بررسی میکنیم.
فرهنگ
برای فرهنگ در حدود دویست و پنجاه تعریف ارائه کردهاند؛از جمله :
ـ کلیهی دستاوردهای مادی و معنوی هر جامعه، اعم از دانش، هنر، اخلاقیات،
قواعد، آداب و رسوم، عبادات و دیگر قابلیتهای اکتسابی، که از نسلی به نسل
دیگر انتقال مییابد.
ـ مجموعهی باورها، بینشها، ارزشها، آداب و سنن، اخلاق و اندیشههای پذیرفته شده و حاکم بر یک جامعه.
ـ مجموعهی پیچیدهای که در برگیرندهی دانستنیها، اعتقادات، هنرها،
اخلاقیات، قوانین، عادات و هرگونه توانایی که به وسیلهی انسان، به عنوان
عضو جامعه، کسب شده است (روحالامینی، 1372، ص 17 به نقل از: ادوارد
تایلور1، فرهنگ ابتدایی).
ـ فرهنگ مجموعهای از آگاهیها(شناختها) و
رفتارهای فنی، اقتصادی، آیینی (شعایر)، مذهبی، اجتماعی و غیره است که
جامعهی انسانی معینی را مشخص میکند (پانوف؛ 1368، ص 103).
تعاریف
مختلف و متفاوت از فرهنگ بیانگر این مطلب است که تمام دستاوردهای مادی و
معنوی بشر در طول تاریخ در قالب اصطلاح فرهنگ قابل تعبیر است؛ به همین سبب
تعریف ذکر شده در فرهنگ مردمشناسی میشل پانوف2 را میتوان تعریفی جامع از
فرهنگ دانست.
فرهنگ مادی و فرهنگ معنوی
فرهنگ را میتوان در دو
سطح مادی و معنوی دستهبندی کرد؛ فرهنگ مادی عبارت است از تمامی آنچه که
عینی و ملموس است؛ مانند آثار هنری، دستاوردهای صنعتی، بناهای تاریخی، خط،
موسیقی و... . فرهنگ معنوی یا غیرمادی نیز عبارت است از عقاید و رسوم،
علوم و معارف، ارزشها و اندیشهها، اخلاقیات، دانستنیها و... (روسک3،
1369، ص 10 و روحالامینی، ص24).
فرهنگ مادی معمولاً تحت تأثیر فرهنگ
معنوی رشد میکند؛ زیرا نوع نگرش به هستی و جهان، و ارزشهای حاکم بر
جوامع، در ساخت ابزار جدید برای امور زندگی و رفاه اجتماعی به انسان جهت
میدهد؛ برای مثال، طرز نگرش، نوع ارتباطات و معاشرتِ انسانها، آنان را
به ساختاری خاص در معماری سوق میدهد، و یا نوع نگرش زنان به حقوقشان،
آنان را در انتخاب نوع لباس یا رفتار رهنمون میسازد (قیصیزاده، 1363).
از طرف دیگر فرهنگ مادی نیز در فرهنگ معنوی تأثیر میگذارد. برای مثال،
وارد شدن و جای گرفتن یک تکنولوژی جدید که در شمار فرهنگ مادی است، بالطبع
ارزشهای جدیدی را با خود خواهد آورد و ارزشهایی را نیز متزلزل خواهد
ساخت (روحالامینی، ص110).
خصوصیات فرهنگ
خصوصیات فرهنگ را میتوان به شرح زیر ارائه کرد:
1. آموختنی و اکتسابی است: افرادِ هر نسل، میراث فرهنگی را از نسل گذشته دریافت میکنند و به نسل بعدی میسپارند.
2. زنده است: جنبهی پذیرندگی فرهنگ مربوط به زنده بودن آن است و توقف فرهنگ مساوی با مرگ آن است.
3. فطرتِ ثانوی انسان است؛ یعنی به خودی خود عمل میکند؛ بر این اساس است
که ارزشها، بایدها و نبایدها و اهداف و عادات، پایههای فرهنگ را
میسازند.
4. فراتر از سواد و تحصیلات است؛ زیرا با فطرت و سرشت انسانها مرتبط است.
5. هویتدهنده است؛ یعنی تنظیمکنندهی روابط اجتماعی و تضمینکنندهی نوع بینش و نگرش فرهنگپذیر است.
6. نسبی است؛ فرهنگ متنوع است، تدابیر و روشها از یک گروه به گروه دیگر فرق میکند و هر قومی طرز تفکر و عادات ویژهای دارد.
7. منتقل شدنی است؛ هر گروه انسانی میراث اجتماعی (فرهنگ) خود را به دیگران انتقال میدهد.
8. خاص انسان است؛ فرهنگ شامل گذر از مرحلهی غریزی به رفتارِ آموخته است
که الگوهای آن میتواند از یک شخص یا نسل به شخص یا نسل دیگر منتقل شود؛
در واقع مفهومی تجریدی از مشاهدهی رفتار انسانهاست (قیصیزاده، 1363 و
فیاض، 1372، ص31ـ39 و روحالامینی، 1372، ص19ـ24).
فرهنگ غربی و فرهنگ شرقی
امروزه در تقسیم کلی، فرهنگ کشورهای جهان را به دو دستهی شرقی و غربی
تقسیم میکنند. دو اصطلاح شرق و غرب تعابیر جغرافیایی هستند و با این ملاک
کشورهای چین، فیلیپین، ژاپن و... شرقی محسوب میشوند و ایسلند، کانادا و
تمام آمریکا از شمال تا جنوب، غربی؛ اما این دو مفهوم در حوزهها و
قلمروهای دیگر مثل سیاست، حکمت، فلسفه، عرفان و تاریخ هم در برابر هم قرار
میگیرند؛ برای مثال، تقابل اسلام و غرب، صورتی از تقابل شرق و غرب محسوب
میشود (داوری اردکانی، 1379، ص12). در این تقسیمبندی تاریخی و سیاسی
منظور از فرهنگ غربی همان بینش یونان و روم بعد از میلاد مسیح و اروپای
بعد از رنسانس است که برخی از ویژگیهای آن عبارتاند از: اصالت قدرت،
اصالت ماده، اصالت زندگی، نظم فکری و عملی، اصالت مصرف، میل به تحلیل
عقلانی، خودمداری و اومانیسم.
در مقابل فرهنگ غربی، مجموعهای از فرهنگهای ملل شرقی قرار دارد که عمدتا دارای ویژگیهای زیر است:
طالب و تابع قطب بزرگ ازلی (خداوند) است (اصالت وحدانیت)؛ در جستوجوی روح
و یافتن راز خلقت است (اصالت روح)؛ میل به تحلیل عاطفی دارد؛ قومگرا و
ناسیونالیسم است؛ به همهچیز با دیدهی ابهام مینگرد (ابراهیمی، 1367).
تهاجم فرهنگی
امروزه با توجه به رشد فکری و آگاهی عمومی ملتهای جهان، نفوذ و سلطه و
بهدست آوردن مستعمرات از راه لشکرکشیهای نظامی، به آسانی امکانپذیر
نیست و در صورت اجرا هزینههای زیادی را بر مهاجمان تحمیل میکند؛ به همین
سبب، بیش از یک قرن است که استعمارگران روش نفوذ در کشورها را تغییر
دادهاند. این کشورها معمولاً اجرای مقاصد خود را با عناوین تبلیغ مذهبی،
رواج تکنولوژی، ترویج زبان، انجمنهای خیریه، ترویج بهداشت، سوادآموزی و ،
به عبارت دیگر، به نام سیاستهای فرهنگی و فرهنگپذیری انجام میدهند.
هرچند نمیتوان این عناوین را از نظر نوعدوستی و انسانیت موردتردید قرار
داد، ولی تاریخچهی این روابط و خدمات نشان داده است که این
برنامهریزیهای دقیق، در جهت رشد و بالندگی فرهنگ این کشورها نبوده بلکه
زمینهی اسارت کامل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسیآنان را فراهم ساخته
است (روحالامینی، 1372، ص 101).
بدین ترتیب، استعمارگران، اکنون به
این نتیجه رسیدهاند که بهترین راه نفوذ در سایر کشورها، نفوذ در فرهنگ
آنان و استحالهی درونی آن است. آنان میخواهند ارزشهای مورد پسند خود را
ارزشهای مترقی جلوه دهند و جایگزین معیارهای بومی و فطری ملتها سازند
و، از این طریق، بدون هیچ دغدغهای به آیندهی منافع خود در این کشورها
مطمئن باشند. این جمعبندی، به ویژه در دهههای اخیر، مبنای فعالیتهای
سازمانیافتهی گستردهای قرار گرفته که غرب آنها را ترویج معیارهای تمدن،
رشد و توسعه معرفی میکند؛ اما در فرهنگ ملتها، از این اقدامات با
تعابیر مختلفی یاد میشود که مفهوم مشترک آنها در تعبیر هجوم فرهنگی نهفته
است (خرم، 1378، ص15).
این عمل (جایگزینی فرهنگ بیگانه با فرهنگ
خودی) به شکلی هوشیارانه که بتواند یک ملت و جامعه را نسبت به فرهنگ خود
بیگانه، و مطیع غرایز بیگانگان کند، عمدتا "تهاجم فرهنگی" محسوب میشود.
دانشمندان غربی نیز به این واقعیت اذعان دارند. اتوکلاین برگ،4 یکی از
روانشناسان اجتماعی غربی، در این زمینه مینویسد:
حتی در جریان پیاده
کردن برنامههای بلندنظرانه و آزادمنشانه، چون کمک به همکاری فنی نیز
نگرش استعماری و سایر اشکال استثمار متجلی است؛ مثلاً کشوری که کمکهای فنی
به دیگری ارائه میدهد این انتظار را دارد که کشور دریافت دارندهی کمک،
معیارها و الگوهای وی را برگزیند (روحالامینی،1372، ص101).
در
کتابهای دایرةالمعارفی غربی نیز به این مطلب اشاره شده است. میشل پانوف
در کتاب فرهنگ جامعهشناسی در توضیح اصطلاح فرهنگپذیری5 به این تسلط و
استعمار فرهنگی غرب اشاره کرده و میگوید:
"این اصطلاح را از اواخر
قرن گذشته انسانشناسان انگلیسیزبان به کار بردند و مراد از آن تعیین
پدیدههایی است که از تماس مستقیم و ادامهدارِ بین دو فرهنگ مختلف نتیجه
میشوند و از تبدیل یا تغییر شکل یک یا دو نوع فرهنگ، در اثر ارتباط با
یکدیگر، حکایت میکند؛ بنابراین، مراد از فرهنگپذیری، جنبهی ویژهای از
فرایند انتشار آن است. امروزه فرهنگپذیری ـ گاهی در معنای محدودکنندهتر ـ
به تماسهای خاص دو فرهنگ که نیروی نامساوی دارند، اطلاق میشود؛ در این
صورت، جامعهی غالب که هماهنگتر ویا ازنظر تکنیک مجهزتراست ـ معمولاً
ازنوع جوامع صنعتی ـ بهطور مستقیم یا غیرمستقیم به فرهنگ حاکم تحمیل
میگردد (پانوف؛ 1368،؛ ص17ـ18).
این محقق در تعبیری دیگر از این
تهاجم در حالتی که به شکلی گستردهتر، تمام عناصر فرهنگ مورد هجوم را از
بین میبرد و فرهنگ مهاجم را جایگزین میسازد، به "قومکشی" یا
"قومیتکشی"6 تعبیر میکند و مینویسد:
"هنگامی که فرهنگ غالب در
انهدام ارزشهای اجتماعی و روحیات سنتی جامعهی مغلوب و برای گسستگی وسپس
نابودی آن میکوشد، واژهی قوم کشی را ـ که به تازگی رایج شدهـ بهکار
میبرند تا القای اجباریفرایند "فرهنگپذیری"را ازطریق فرهنگ غالب دریک
فرهنگدیگر (مغلوب) توصیفکنند. درگذشته جوامعصنعتی قومکشیرا باتظاهر به
اینکه هدفشان از همانندسازی، ایجاد "آرامش" یا "تغییر شکل" در "جوامع
ابتدایی" یا "عقبمانده" است، اجرانموده وبازهم اجرامیکنند. اینعمل
معمولاً تحتعنوان اخلاق، رسیدن به کمال مطلوب در پیشرفت و... صورت
میگیرد (پانوف، 1368، ص137).
در تعریف پدیدهی "تهاجم فرهنگی" دیدگاه
حضرت آیتاللّه خامنهای، رهبرمعظم انقلاب، قابل توجه است. از نظر ایشان
در "تهاجم فرهنگی" یک مجموعهی سیاسی یا اقتصادی، برای رسیدن به مقاصد خاص
خود و اسارت یک ملت، به بنیانهای فرهنگی آن ملت هجوم میبرد. در این
هجوم، باورهای تازهای را به زور و به قصد جایگزینی بر فرهنگ و باورهای
ملی آن ملت وارد کشور میکنند (سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1373،
ص3).
تهاجم فرهنگی و تبادل فرهنگی
تبادل فرهنگی ملتها در طول تاریخ به شکلی طبیعی وجود داشته و عاملی برای
رشد و تعالی مستمر فرهنگ ها بوده است. تبادل فرهنگی برای تازهماندن معارف
و حیات فرهنگی بشر امری بسیار ضروری است و جامعه انسانی را در ارتقای
ارزشها و پیمودن مسیر سعادت واقعی به پیش میبرد. این جریان فرهنگی دو
سویه است و هنگام قوت و توانایی ملتها صورت میگیرد. در این روند، ملتها
با هدف ترویج ارزشهای بشری، به تبلیغ ایدهآلها و معیارهای خود
میپردازند و نیز عناصر و مفاهیم برجستهی فرهنگهای دیگر را وام
میگیرند.
گسترش اسلام در برخی از مناطق جهان، از جمله شرق آسیا، از
طریق رفت و آمد مسلمانان ایران به این مناطق، از نمونههای قابل استنادی
است که پیامدهای مثبت تبادل فرهنگی را برای جامعهی بشری به خوبی اثبات
میکند. در تبادل فرهنگی هدف اصلی باردار کردن و کامل کردن فرهنگ ملی است و
از این دیدگاه، تردیدی نیست که در برخورد با فرهنگ غرب نیز تبادل صحیح
فرهنگی، منشأ آثار مثبتی خواهد بود (خرم، 1378، ص15).
بنابراین، اساسا
تبادل فرهنگی و تهاجم فرهنگی در دو جهت مخالف قرار دارند. تبادل فرهنگی
فرایندی متقابل و طبیعی است و با رضایت طرفین صورت میگیرد؛ ولی تهاجم
فرهنگی یک طرفه، غیرداوطلبانه و سلطهگرانه است و اهداف سیاسی، اقتصادی،
اجتماعی و حتی نظامی دارد. معرفی، انتقال و جایگزینی ارزشها در تهاجم
فرهنگی طبیعتا تحمیلی است. در واقع در تبادل فرهنگی، هدف به روز کردن و
کامل کردن فرهنگ ملی است، ولی در "تهاجم فرهنگی" هدف ریشهکن کردن و از
بین بردن فرهنگ ملی است (سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1373، ص
19ـ20).
قابل توجه است که فرهنگپذیری با میل و به دلخواه یا تعامل
فرهنگی، زمانی میسّر است که هیچگونه نابرابری اجتماعی یا سیاسی بین دو
فرهنگ وجود نداشته و هیچکدام برتری مادی یا معنوی نسبت به دیگری نداشته
باشند. در مقابل، در سایهی برتری تکنولوژی، قدرت نظامی، امکانات بیشتر
اقتصادی و فنی، و برنامهریزی سیاسی است که تسلط پدیدههای فرهنگی یک
جامعه بر دیگری انجام میگیرد (روح الامینی، 1372، ص101).
در مجموع
میتوان گفت که: در تبادل فرهنگی سه اصل گزینش ،تحلیل و جذب و اصل تولید
فرهنگی، مد نظر متولیان فرهنگی یک جامعه است و این افراد برای زنده و پویا
نگه داشتن فرهنگ خودی، عناصر فرهنگ بیگانه را بررسی و عناصر مثبت آن را
گزینش و پس از تحلیل و تعیین تناسب آن با فرهنگ بومی، آن را جذب میکنند و
به شکل عنصری از فرهنگ خودی درمیآورند (فیاض، 1372، ص 42ـ43 و افتخاری،
1377، ص 70ـ73).
به طور خلاصه، تفاوت تهاجم فرهنگی و تبادل فرهنگی را میتوان در موارد ذیل دانست:
1. در تهاجم، هدف تخریب است، اما در تبادل فرهنگی هیچ کدام از دو فرهنگ
قصد تخریب فرهنگ مقابل را ندارد و هدف انتقال و نشر فرهنگی است.
2 ـ
در تهاجم، یک ملت برای جایگزینی فرهنگ خود، به نحوی ظالمانه سعی در
ریشهکنی فرهنگ مقابل دارد، اما در تبادل فرهنگی چنین نیست.
3 ـ در
تبادل فرهنگی، همواره جنبههای مثبت و انسانی مطرح است؛بدین معنا که دو طرف
قصد بارور کردن، تکامل بخشیدن و ارتقای یکدیگر را دارند؛ در حالی که در
تهاجم فرهنگی اهدافِ خیرخواهانه در میان نیست. بلکه قلع و قمع، ارعاب،
بیهویت کردن و ایجاد سلطه، مدنظر است.
4 ـ در تهاجم فرهنگی، قصد استیلا و به طور کلی، غرض سیاسی مأخوذ است و مهاجم اصولاً بقای فرهنگ مقابل را به هیچ عنوان نمیپذیرد.
سیر تاریخی تهاجم فرهنگی در ایران
محققان برآناند که مبدأ تاریخی تهاجم فرهنگی غرب در ایران را باید از
آغاز حکومت قاجاریه و کمی قبل از آن فرض کرد؛ زمانی که نادر از دنیا رفت و
مملکت ایران دچار آشوب و بینظمی شد و کمپانی هند شرقی تحرکات خود را شدت
بخشید (دوانی، 1375؛ ص91). شروع این حرکت با تأسیس مذاهب جعلی، مانند
وهابیگری در مذهب اهل سنت، و شیخیگری و بهائیت در مذهب تشیع اشاره کرد.
این مذاهب جدید به منظور تغییر در اعتقادات واقعی دین اسلام و ایجاد
اختلاف در میان مسلمانان طراحی شدند (همان، ص 91ـ106).
این حرکت در
جامعهی ایران از زمان اولین اعزام ایرانیان به غرب برای تحصیل، و بازگشت
آنان به کشور، شدت بیشتری به خود گرفت. نخستین ایرانیانی که برای مأموریت و
یا تحصیل به غرب سفر کردند، اسیر شبکهی فراماسونری7 غرب شدند؛ تعدادی از
آنان چون عسگرخان افشار ارومی و ابوالحسنخان ایلچی حلقهی نوکری غرب را
به گوش آویختند و در ازای گرفتن حقوق از بیگانگان، به ترویج غربگرایی و
تأمین منافع آنها در ایران پرداختند. مشخصهی تمامی این فرنگرفتگان،
خودباختگی در مقابل مظاهر تمدن غرب و ترویج غربگرایی در ایران بود؛ برای
مثال، آخوندزاده علت عقبماندگی ایرانیان را دین اسلام و خط عربی میداند
(فقیه حقانی، 1375 ص156ـ157 و شفیعی سروستانی، 1372، ص 103ـ121).
با
کودتای سوم اسفند 1299 و آغاز سلطنت رضاخان، روشنفکران غربزده شکل جدیدی
از تهاجم فرهنگی در ایران ظاهر کردند. رضاخان در طول 20 سال سلطنت خود،
انهدام فرهنگ قومی، ملی و اسلامی ایران را بنا نهاد. با توجه به ضعف
تواناییهای فکری و علمی او، چنین حرکت حساب شدهای نمیتوانست حاصل درک و
بینش وی باشد. او با حضور مستشاران متعدد غربی و همکاری و اقتدار
روشنفکران وابسته در دستگاه حکومت خود، تدارک این حرکت ضدفرهنگی را فراهم
نمود (کاظمزاده، 1371)؛ برای مثال، حسن تقیزاده که سمبل مدافعان ترویج
کامل و بیحد و مرز معیارهای غربی در کشور و گردانندهی اصلی مجلهی شبه
روشنفکری کاوه است مینویسد:
"وظیفهی اول همهی وطنپرستان ایران
قبول و ترویج تمدن اروپا، بلاشرط و قید، و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ
آداب و عادات و رسوم و تربیت و علوم و صنایع و زندگی و کل اوضاع فرنگستان
است، بدون هیچ استثنا. به سخن دیگر ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و
روحاً،فرنگی مآب شود و بس (خرم، 1378، ص151).
در مجموع میتوان گفت
این استعمار گران بودند که به بهانههای مختلف به منظور تسلط بر کشورهای
جهان سوم از این حربه استفاده کردند.
سابقهی تاریخی این فرایند در
غرب به بعد از رنسانس و انقلاب علمی در جامعهی اروپا برمیگردد؛ هنگامی
که صنعت و علم با شتاب بیشتری رشد یافت و کشورهای صنعتی که از تولیدات،
اشباع شده بودند، از یک طرف نیازمند بازارهای جدید مصرف شدند و از سوی
دیگر تداوم حیات صنعت غرب، بستگی تام به سوخت و مواد اولیه داشت. در این
زمان معقولترین انتخاب برای غرب در خصوص تأمین منابع اولیه و بهدست
آوردن بازار مصرف، نزدیکترین منطقه به آنان، یعنی جهان اسلام بود؛ به
همین سبب، ذخایر غنی نفتی و بازارهای مصرف این منطقه از جهان، هدف تهاجم
آنان قرار گرفت. بدین ترتیب کشورهای اسلامی یکی پس از دیگری با روشهای
مختلف سیاسی، نظامی و فرهنگی استعماری در ظاهر استقلال پیدا کردند.
شرکتها و صنایع اروپایی در این کشورها رخنه نموده و بازارهای این کشورها
را در اختیار گرفتند. برای تثبیت وضع موجود، تنها چارهای که به فکر
اندیشمندان و متفکران سیاسی غرب رسید، استفاده از "تهاجم فرهنگی" بود؛ زیرا
توسل به نیروی نظامی و زور، برای همیشه راهحل مناسبی برای استیلا نبود و
برای مدتهای طولانی نمیشد استثمار را با آن تداوم بخشید.
بههمینسبب استعمارگران از دیدگاهها و نظریات علمی استعماری که زمینهی
تهاجم فرهنگی را فراهم میآورد استقبال کردند. کلام معروف سیسیل رودس، یکی
از متفکران انگلیسی، شاهدی بر این مطلب است که تهاجم فرهنگی از طرف غرب
به شکلی سازماندهیشده و برای حفظ منافع درازمدت آنان صورت گرفته است. او
میگوید:
"برای اینکه 40 میلیون جمعیت پادشاهی متحدهی بریتانیا را
از یک جنگ داخلی خونین نجات دهیم، باید سرزمینهای جدیدی را به دست آوریم
تا مشکل اضافه جمعیت حل شود و بازارهای جدیدی برای کالاهای تولیدشده در
کارخانهها و معادن فراهم گردد. همانطور که همیشه گفتهام، "امپراطوری"
راهحلی برای مسأله نان و بیکاران است. اگر میخواهید جنگ داخلی نداشته
باشید، باید امپریالیست شوید!" (رفیع، 1373، ص115).
به گفتهی یکی از
محققان ایرانی، امروزه داعیهی برتریطلبی و تسلط فرهنگ غربی به مرحلهای
رسیده است که تحمل هیچ رقیبی را برای خود ندارد:
" در طرح تاریخی غربی
شدنِ عالم، مطلب صرفا این نبوده است که فرهنگهای غیرغربی جای خود را به
فرهنگ غربی بدهند، بلکه مسئله این بوده است کههر جا و هر قوم که غربی
نشود، ناچیز است و این ناچیز، چه در صورت ظاهر و سیمای بشر و چه به صورت
اشیا یافت شود، جز این قابلیت ندارد که به تملک و تصرف غرب درآید؛ پس
قضیهی غرب این نیست که گروهی سوداگرِ حریصِ متجاوز در جایی پیدا شدهاند و
علم وعقلرا وسیلهی تسلط و استیلای خود قراردادهاند. غرب عین این علم و
عقل است و در نظر او یک عالم بیشتر وجود ندارد؛ یعنی غیرت غربی به وجود
غیر و مغایر مجال نمیدهد، هرچه هست باید غربی بشود یا ازمیان برود"
(داوریاردکانی، 1379،ص83).
البته امروزه با تسلط فرهنگ آمریکایی و
گسترش آن در کشورهای اروپایی، این هراس به وجود آمده است که این
آمریکاییسازی، فرهنگ عامهی اروپا را نیز دستخوش تغییر سازد
(استریناتی،8 1380، ص 46ـ50).
ویژگیهای تهاجم فرهنگی
اساسا "تهاجم فرهنگی" در مقایسه با تهاجم نظامی یا اقتصادی، دارای
ویژگیهای منحصر به فردی است. تهاجم فرهنگی معمولاً نامرئی و نامحسوس است؛
دراز مدت و دیرپاست؛ ریشهای و عمیق است؛ همهجانبه است؛ حساب شده و
دارای برنامه و ابزارهای گسترده است؛ گسترده و فراگیر است؛ کارساز و
خطرزاست. علاوه بر اینها، "تهاجم فرهنگی" همانند کار فرهنگی، یک کار آرام
و بیسر و صداست و قربانیان آن بیشتر قشر جوان هستند (قیصی زاده 1363).
در تهاجم نظامی، دشمن با تجهیزات و امکانات نظامی وارد معرکه میشود، اما
در "تهاجم فرهنگی" نیازی به لشکرکشی و هزینههای هنگفت نظامی نیست؛
همچنین دشمن در این تهاجم برای تحمیل حاکمیت فرهنگ خود از همهی حربههای
سیاسی ـ اقتصادی، نظامی، روانی و تبلیغاتی بهره میگیرد. در "تهاجم
نظامی" تنها بخشی از مرزها و سرزمینهای مجاور در تیررس مستقیم دشمن قرار
میگیرد، اما در "تهاجم فرهنگی" سلاحهای مخرب دشمن تا عمق خانهها پیش
میرود و ذهن و قلب انسانها را نشانه میگیرد. به همین دلیل است که پس از
جنگ جهانی دوم، آیزنهاور رئیس جمهور وقت آمریکا اعلام کرده بود که:
بزرگترین جنگی که در پیش داریم جنگی است برای تسخیر اذهان انسانها
(هدایتخواه، 1377).
عوامل تهاجم فرهنگی
عوامل تهاجم فرهنگی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
الف) عوامل برونزا: زمینهها، عناصر و ابزاری که به نحوی ردپای کشورهای
خارجی (غربی) در آنها دیده میشود عوامل برونزا هستند؛ از جمله: اعزام
مستشرقین، تلاش برای دینزدایی از طرق مختلف، ایجاد روحیهی خودباختگی
فرهنگی، ساخت و فروش وسایل ارتباطی، نظیر ماهواره و ویدئو و... .
سیاستگزاران و طراحان کشورهای سلطهجو این عوامل را طراحی و برنامهریزی
میکنند و افراد داخلی آن را به اجرا درمیآورند.
ب) عوامل درونزا:
زمینهها، عناصر و ابزاری که ریشهی داخلی داشته و غیرمستقیم یا مستقیم به
پذیرش تهاجم فرهنگی از خارج به داخل کمک میکنند عوامل درونزا هستند؛ از
جمله: زمینههایی همچون بیکاری، فقر اقتصادی، نابهسامانی خانوادگی، غفلت
مسئولین فرهنگی و اجتماعی و ناآگاهی جوانان و نوجوانان و... (مسگرنژاد،
1373 و نگارش، 1380).
شیوههای تهاجم فرهنگی
در یک نگاه کلی شیوههای تهاجم فرهنگی غرب را نیز میتوان از دو بعد خارجی و داخلی مورد توجه قرار داد.
در بعد خارجی، مهاجمان با امکانات و موقعیتهای مختلفی که در مجامع
بینالمللی در دست دارند، از طریق شبکههای گستردهی بنگاههای تبلیغاتی و
سخنپراکنی خود میکوشند با عناوینی چون نقض حقوق بشر، حمایت از تروریسم،
وجود خفقان و سانسور، نبودن آزادی برای زنان و مطبوعات و نویسندگان،
جنگطلبی، ماجراجویی و...و با حربههای شناخته شده و تکراری، تصویری تحریف
شده و ناخوشایند از فرهنگ مقابل در اذهان مردم دنیا ترسیم نمایند و طبیعی
است که در این راه، زشتترین و شیطانیترین حربهها را برمیگزینند.
در بعد داخلی تهاجم فرهنگی غرب در کشورهای اسلامی به دو شیوهی زیر رخ مینماید:
1 ـ ترویج افکار و اندیشههای غیراسلامی و حتی ضداسلامی، تبلیغ افکار
التقاطی، تقدس زدایی و توهین به مقدسات، سست نمودن پایههای اعتقادی
جوانان نسبت به برخی از اصول و آرمانها.
2 ـ تجددگرایی، علمزدگی و
عقلگرایی افراطی، تلاش در راه تطهیر غرب و غربگرایی، بیاعتبار نشان
دادن علوم و معارف اسلامی به بهانهی عدم تطابق با دانشهای نوین بشری،
طرح جدایی دین از سیاست، ترویج بیحجابی و بدحجابی و پوششهای مستهجن و
خلاف شؤون اسلامی، رواج مدهای غربی و بیبند و باری، تهیه و پخش فیلمهای
شدیدا ضد اخلاقی ویدئویی، نوارهای کاست مبتذل از خوانندگان فاسد و توزیع
عکسهای مبتذل در سطح گسترده، تولید و پخش مشروبات الکلی و مواد مخدر در
سطح جامعه، چاپ و نشر کتب و مجلات ضداخلاقی، جنایی، عشقی و رمانهای
مبتذل، تشکیل مجالس لهو و لعب و...، مشتی از خروارها توطئهی دشمن است.
ابزار تهاجم فرهنگی تنها محدود به موارد فوق نیست، بلکه تمام موارد
فرهنگهای مکتوب، شفاهی، عمومی و تصویری نیز از ابزارهای دیگر این تهاجم
هستند (مسگرنژاد، 1373).
فرهنگ غربی با استفاده از ابزار فوق تخریب
فرهنگ اسلامی را مد نظر قرار داده است. مواردی از قبیل تشکیک در حقانیت
دین اسلام، انتشار کتابهای ضد دینی مانند آیات شیطانی، نفی مقدسات اسلامی
و نیز تحدید دین و تلاش برای حذف دین از عرصهی اجتماع از این موارد به
شمار میآید (افتخاری، 1377).
مراحل تهاجم فرهنگی
تهاجم فرهنگی در دو مرحلهی عمده صورت میپذیرد که در هر یک راههای خاصی مدنظر قرار میگیرد:
الف) تخلیهی فرهنگ خودی
در قانون طبیعت، وقتی در فضایی خلأ ایجاد شود، نزدیکترین نیروی موجود، آن
خلأ را پر میکند. هر پدیدهی جدید، یا در جایی حضور مییابد که قبلاً
خلأ وجود داشته و یا در آن محیط، خلأ ایجاد میکند. لذا تخلیهی فرهنگی
اولین شرط لازم برای حضور فرهنگ بیگانه و مهاجم به شمار میرود. ایجاد خلأ
فرهنگی، خود با روشها و شیوههای مختلفی صورت میگیرد که عمدهترین آنها
در ایران، عبارتاند از:
1. ایجاد تردید نسبت به بنیانهای اعتقادی و
ارزشی از طریق: سست نمودن اعتقادات عمومی، سست نمودن ارزشهای اخلاقی،
دینزدایی،انزوای روحانیت، بیارزش نمودن مبلغان و مدافعان اصیل دین؛
2. ترویج فساد؛
3. فرقهگرایی؛
4. نفوذ نگرش غربی و ازخودبیگانگی؛
5. تکوین روشنفکری وابسته.
هدف اصلی از این مرحله، قطع رابطهی فرهنگی کشورهای مسلمان با گذشتهی
پرافتخار خویش است. این مرحله معمولاً با ظرافت و دقت فراوانی طراحی و
اجرا میشود و فرق اساسی آن با تهاجم نظامی، مشخص نبودن چهرهی مهاجم است.
بدین شکل که عناصر تعلیم دیده با القای شبهات و دسیسههای شیطانی، مردم
را نسبت به میراث علمی و فرهنگی خویش بیاعتنا و دلسرد میکنند.
ب) تثبیت فرهنگ بیگانه
به کار گماردن افراد وابسته و ایجاد نهادها یا تأسیسات مختلف بینالمللی و
ملی، از کارهایی است که در این مرحله انجام میشود. به طور کلی، در این
مرحله سیاستهایی که دشمن به اجرای آنها اصرار میورزد، به شرح ذیل است:
1. برپایی شبکهها و مؤسسات شبه فرهنگی؛
2. تجزیهی فرهنگی از طریق تحریک نژادها و گروههای متفاوت اجتماعی، تحریک اقوام با گویش محلی، تحریک اقلیتهای مذهبی و...؛
3. تحریف تاریخ؛
4. تغییر خط و زبان؛
5. حذف و تبدیل میراثهای فرهنگی (مسگرنژاد، 1373).
ابزارهای تهاجم فرهنگی
مهاجمان فرهنگی مسائل و مفاهیم مورد نظر خود را به تدریج از طریق وسایل و
ابزارهای گوناگونی ترویج میکنند. مهمترین ابزار مورد استفاده در تهاجم
فرهنگی عبارتاند از:
1. آموزش، زبان، ترجمه و اصطلاحات: آموزش به
سبک غربی یکی از روشهای استعماری نفوذ در کشورهای جهان سوم بوده است
(شفیعی سروستانی، 1372، ص72)؛ یکی از کارکردهای پنهان این برنامههای
آموزشی که در ظاهر به منظور پیشرفت علمی در این کشورها اجرا شده،
زمینهسازی برای پذیرش فرهنگ بیگانه و برتر جلوه دادن آن و انهدام فرهنگ
ملی بوده است (قائم مقامی، 1356، ص237ـ 244). این برنامهها بدون در نظر
گرفتن موقعیت فرهنگ بومی و با هدف تربیت نیروهایی هماهنگ با سیاستهای
استعماری اجرا شده است؛ اما در مقام عمل، عدهای از همین تحصیلکردهها با
آگاهی از روشهای استعماری به مبارزه با سیاستهای استعماری برخاستند که
نتیجهی آن استقلال برخی از این کشورها بوده است. این نوع از آموزش در
ایران، آن هم توأم با تهدید و ارعاب مردم، از دورهی رضاخان آغاز شد. این
آموزشهای کلاسیک، به صورت غیرمستقیم، فرهنگ بیگانه را ترویج کرد. زبان
نیز میتواند مهمترین ابزار نفوذ فرهنگ بیگانه باشد. اگر به جای استفاده
از واژگان فارسی، استفاده از لغات بیگانه به صورت افسارگسیخته در محاورات
رسمی و عمومی رواج یابد، نسل جدید ممکن است در آینده از معادل فارسی آن
لغات محروم و بیخبر بماند. در مورد ترجمه نیز میتوان گفت که اگر
آموختههای فارغالتحصیلان ما عمدتا از متون ترجمه شده باشد، دانشجویان
امکان تفکر مستقل را از دست میدهند و اصطلاحات بیگانه به تدریج به جای
اصطلاحات هماهنگ و مأنوس با فرهنگ خودی مینشیند.
2. کتب و نشریات:
انتشار کتاب بدون در نظر گرفتن تطابق آن با فرهنگ بومی و بدون توجه به
پیامدهای منفی پنهان برخی از کتابها، میتواند در تقویت تهاجم فرهنگی دشمن
مؤثر باشد. با بررسی وضعیت انتشار کتاب در ایران در سالهای اخیر میتوان
نشان داد که آیا دشمن از این عرصه توانسته است در فرهنگ ایرانی نفوذ کند
یا خیر؟ چیزی که اثبات آن به یک تحقیق مستقل نیازمند است.
در نشریات
نیز گاهی ارزشهای منطبق با اهداف فرهنگ خودی با روشهای غلط انتقال
مییابد، و درنتیجه تأثیر معکوس دارد. همچنین ارزشهای مغایر با اهداف
فرهنگ اسلامی با روشهای غیرملموس و پنهان و به ظاهر موجه منتقل میگردد
که خود نمونهی بارز "تهاجم فرهنگی" است.
3. تبلیغات گسترده از طریق
تکنولوژی ارتباطات: وسایل ارتباط جمعی به دلیل ویژگیهایی که برای آن
برشمردهاند بسیار مورد توجه عاملان تهاجم فرهنگی قرار میگیرد؛ از جمله:
پوشش فراگیر، فرامحیطی بودن، چندحسی بودن، قابلیت آموزش غیرتخیلی داشتن،
قابلیت تطابق داشتن با فهم عوام و فرازَمان بودن.
وسایل ارتباطی با
قابلیتها و ویژگیهای مخصوص به خود، هنگامی که در دست تشکیلاتی قرار
میگیرد که هدفی جز تخریب فرهنگ یک قوم و جایگزینی آن با فرهنگ سلطهگر و
استعماری ندارد، تبدیل به ابزار و عامل خطرناکی در جهت هجوم فرهنگی
میشود. متأسفانه این ابزار شمشیر دو لبهای است که استکبار جهانی لبهی
مخرب و فسادانگیز آن را برای قطع ریشههای فرهنگی یک قوم به کار میگیرد.
اینترنت، رادیو، تلویزیون، سینما، روزنامه ویدئو و ماهواره و ... ابزارهای
فراگیری هستند که بررسی نقش هریک از آنها در تهاجم فرهنگی نیاز به یک
تحقیق مستقل و همه جانبه دارد که در مجال دیگری باید به آن پرداخت.
اما مهم این است که امروزه فرهنگ غرب بر وسایل ارتباط جمعی در جهان تسلط
دارد و از طریق خبرگزاریهاو شبکههای رادیو و تلویزیون و سینما علیه
انقلاب اسلامی فعالیت میکند (افتخاری، 1377، ص 190ـ195).
4. ترویج
کالاهای لوکس مصرفی و الگوهای تجملگرایی: این الگوی مصرف که مهمترین
ویژگی آن وابستگی به کشورهای صنعتی است، با رشد و گسترش خود، ابتدا الگوی
تولید و توزیع و سپس کل اقتصاد و فرهنگ جامعه را تحت الشعاع قرار میدهد،
به گونهای که تداوم وضع موجود تقریبا بدون هیچگونه فشار و اجباری صورت
میگیرد.
5. شعارهای تبلیغاتی فرهنگ بیگانه منقش بر روی البسه: کودکان
ما از همان ابتدا میآموزند که باید از فرهنگ خود، تولید خود، خط و زبان
خود احساس حقارت و شرم کنند؛ میآموزند که حروف خارجی خوب و قشنگ هستند و
همهی چیزهای خارجی بهتر از داخلی است و این بزرگترین ظلمی است که در حق
کودکان و نوجوانان صورت میگیرد.
6. پوستر و عکس: یکی از روشهای
زیرکانهی "تهاجم فرهنگی" چاپ و توزیع پوسترها و عکسهایی است که با رنگ و
لعاب خاصی در دسترس جوانان قرار میگیرد.
7. نفوذ مستشرقین:
مستشرقین با نگاه خاص و گزینشی به فرهنگهای غیرغربی به جای معرفی صحیح
این فرهنگهای غنی، سعی کردهاند به نوعی با این شناخت زمینهی تسلط فرهنگ
غربی را فراهم آورند و برتری آن را به اثبات برسانند (صلاحی، 1376).
ادوارد سعید پژوهشگر عرب در این زمینه میگوید: اروپاییان دربارهی خاور
زمین نوشتهاند که انسان خاورزمینی خردستیز، فاسد، کودکمنش، و "متفاوت"
است و از این رو، انسان اروپایی خردگرا، پاکدامن و "طبیعی" است. پیام
روشنتر اینگونه نوشتهها آن است که اصولاً اروپاییان با ویژگیهای
پسندیدهای که در سرشت خویش دارند، از بقیهی جهانیان برترند و از همین
روست که باید بر جهان چیره شوند و مردم جهان را به بردگی و استثمار
کشند.(مصباح یزدی، 1376، ص 39).
8.استقراض خارجی و اعطای امتیازات به بیگانگان بدون در نظر گرفتن منافع ملی کشور (صلاحی، 1376).
بسترهای تهاجم فرهنگی
بدیهی است هر تفکر و مذهبی که بخواهد بر اخلاقیات، عادات و اندیشههای یک
ملت رسوخ کند و آن ملت را از خویها و اعتقادات قبلی جدا نماید، محتاج
بسترسازی برای رسیدن به این اهداف و خنثیسازی مقاومتهای احتمالی است.
بدین شکل که اگر همهی لوازم تهاجم فرهنگی از قبیل: تفکر، ابزار و روش
انجام کار فراهم شود، ولی شرایط و بستر مناسبی که بتواند اینها را بهکار
گیرد، وجود نداشته باشد، در واقع همهی تلاشهای قبلی عقیم میماند، و
برعکس، چنانچه بر اثر عوامل متعدد، بستر و شرایط مناسب و مساعد وجود داشته
باشد، یا به وجود آورده شود، دیگر جلوگیری از نفوذ تفکر بیگانه و
پیشگیری از مسخ فرهنگ خودی بسیار مشکل خواهد بود. در این مقاله مجال تفصیل
بیشتر این موضوع نیست؛ لذا به برخی از موارد مهمی که موجب پذیرش و تقویت
فرهنگ مهاجم میشود اشاره میکنیم:
1. مشکلات و کاستیهای اقتصادی و اجتماعی؛
2. عدم برنامه ریزی دقیق فرهنگی و غفلت مسئولین در این خصوص؛
3. فقدان تولیدات فرهنگی و هنری کافی و متناسب با فرهنگ بومی؛
4. کمتوجهی زنان به جایگاه والای خود؛
5. ضعفهای موجود در خانواده، مدرسه و جامعه؛
و ... .
یکی از جامعهشناسان ایران در این خصوص میگوید:
"در بررسی دلایل طرح و پذیرش فرهنگ غربی مباحث بسیاری در چندین دههی
گذشته صورت گرفته است. عدهای نقش عوامل خارجی را در نفوذ فرهنگ غرب بسیار
برجسته دانسته و در مقابل، عدهای ضعف فرهنگ ملّی را زمینهساز نفوذ
فرهنگ بیگانه عنوان کردهاند. با دیدگاهی واقعبینانه باید به نقش عوامل
متعدد داخلی و خارجی در شکلدهی جریان غربگرایی در ایران توجه شود.
ضعف و نارسایی عناصر فرهنگ ملی و بومی، نبود سازمانی مناسب برای گسترش
فعالیتهای فرهنگی، بیتوجهی به عنصر تغییر در سطح بینالمللی، تغییر
چهرهی دشمن و دخالت دیگرگونه و جدی او در شرایط داخلی.
رشد گروه
جدید از نخبگان که عموما افکار و آرای آنان ریشه در حوزهها و مکاتب فکری و
فرهنگی مطرح در غرب دارد، وجود مکاتب و نظریات جدید، برخورد با فرهنگ در
قالب تهاجم فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، بازیاب و توسعهی فرهنگی غرب، رشد و
افول مارکسیسم، استقلال کشورهای جدید در جهان سوم و... همه عوامل مؤثر در
برخورد فرهنگها و درنهایت، زمینهساز غلبهی فرهنگ غرب بر فرهنگ ملّی
کشورهای جهان سوم بوده است (آزاد ارمکی، 1375، ص249).
راههای مقابله با تهاجم فرهنگی
بیتردید امروزه اکثر کشورها در پی آن هستند که راهکارهایی بیندیشند تا از
تخریب و تضعیف فرهنگ خود از طریق رسانههای همگانی هدایت شده توسط غرب
بکاهند؛ هرچند کسی منکر این واقعیت نمیتواند باشد که در دنیای امروز،
کشورها نمیتوانند دیواری به دور خود بکشند و از برخورد فرهنگ جامعهی خود
با فرهنگهای بیگانه، در امان باشند، زیرا رسانههای همگانی جهان همچون
ماهوارهها و تکنولوژی اینترنت، مردم دنیا را در جریان آخرین پیشرفتها،
مدها، ساختهها، هنرها و غیره قرار میدهند. اگر فرهنگ جامعهای توان خود
را از دست بدهد و اگر مردمی از فرهنگ خود گسسته شوند، قدرت درست اندیشیدن
از آنها سلب میگردد و در این دریای ارتباطات غرق میشوند.
اگر ظرف
مدت دو سال، جامعهی شوروی سابق به کلی دگرگون میشود و رسانهها و
کانالهای تلویزیونی امریکایی و اروپایی چنان فرهنگ آن را در هم میکوبند
که آثار نویسندگان و هنرمندان بزرگ روسیه به کلی فراموش میشود و الگوهای
غرب مقبولیت مییابند، بیشتر به این دلیل است که پیش از آن، فرهنگشان
صلابت و ایستادگی خود را از دست داده بود. ما معتقدیم فرهنگ اصیل اسلامی و
تعصب مذهبی، همچون درخت تنومندی در ذهن و قلب مردم مسلمان این مرز و بوم
ریشه دوانیده است و طوفان "تهاجم فرهنگی" به راحتی نمیتواند این درخت را
از جای برکَنَد، اما نباید از تکانهای گاه و بیگاه آن که میوههای
نارسیدهرا سرنگون میسازد غافل بود؛ لذا شناخت راههای مقابله با تندباد
تهاجم بسیار حایز اهمیت است.
ملتهایی که علاقهمند به حفظ و پاسداری
از "هویت فرهنگی" خود هستند، سعی میکنند فرهنگ غیرمادی جامعهی خویش را
حفظ نمایند. البته این بدان معنا نیست که میتوان (یا
باید)فرهنگغیرمادیراکاملاً دستنخورده وثابت و"اصیل" نگهداشت؛زیرا،
همانطور که در ویژگیهای فرهنگ ملاحظه شد، تغییر از خصوصیات فرهنگ است.
ولی این تغییر، در صورتی به هویت فرهنگی آسیب نمیرساند و باعث از
همگسیختگی آن نمیشود که جریان کُند، بطئی، عادی و خودبهخودی را بپیماید
(روحالامینی، 1372، ص110).
برای مقابله و مبارزه با "تهاجم فرهنگی"
راههای بسیار زیادی در زمینههای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی ذکر
شده که هر کدام دارای اهمیت خاص خود است. اما عناوین زیر اهم توصیهها و
راهحلهایی است که در این مقوله قرار دارند:
الف) شناخت دقیق و همه جانبهی تهاجم فرهنگی
یکی از موارد مهم و اساسی در مبارزه با تهاجم فرهنگی، شناخت ابعاد و
ریشههای آن است؛ زیرا زمانی میتوانیم در برابر این پدیده برنامهریزی
کنیم که از دشمن مهاجم و برنامههای او اطلاع کافی داشته باشیم و متناسب
با آن، سلاح تدافعی خود را بهکار گیریم. این مبحث یکی از محورهایی است که
در بیانات مقام معظم رهبری بر آن تأکید شده است (سازمان مدارک فرهنگی
انقلاب اسلامی، ص382ـ383). یکی از محققان نیز در این خصوص میگوید:
"بدون اینکه ما در برابر تهاجم فرهنگی غرب تسلیم شویم، تا ندانیم که تهاجم
از کجا آغاز شده و چه هدفی دارد و سلاحش چیست، چگونه میتوانیم در برابر
آن بایستیم؟ من نگفتم که تهاجم فرهنگی مهم نیست؛ بلکه سخن این بود که چون
این تهاجم جز در موارد خاص دانسته نیست، نسخهی علاج قطعی برای آن
نمیتوان نوشت" (داوری اردکانی، 1379، ص87). به همین سبب در موفقیتِ
مبارزه با تهاجم فرهنگی، توجه و تمرکز مسؤولان فرهنگی کشور به امر مبارزه
با تهاجم فرهنگی و اختصاص بودجهی کافی و ایجاد جایگاه مناسب برای آن در
برنامه ریزی کلان کشور و ارتباطات بینالمللی، امری ضروری به نظر میرسد.
ب) شناخت دقیق و کامل فرهنگ اسلامی و ملی
گام دوم در مبارزه با تهاجم فرهنگی شناخت فرهنگ غنی اسلامی و عناصر فرهنگی
آن است؛ علاوه بر این باید عناصر مقبول فرهنگ ملی و آداب و رسوم اجتماعی،
ذخایر فرهنگی با ارزش تلقی شده و زنده نگه داشته شوند (فیاض، 1372،
ص344ـ346). در این خصوص آگاهی بخشیدن به نوجوانان و جوانان از طریق مأنوس
کردن آنان با مفاخر و مواریث فرهنگی از اهمیت خاصی دارد.
به عقیدهی
بسیاری از صاحبنظران، اعتلای فرهنگ ایرانی ـ اسلامی و ایجاد حس غرور و
افتخار در جوانان و نوجوانان، این وارثان واقعی ارزشهای گرانبهای فرهنگ
خودی، گامی اساسی است که باید برای مبارزهی بیامان با تهاجم فرهنگی غرب
برداشته شود. یک جوان مسلمان ایرانی باید بداند که وارث چه نوع فرهنگی
است. میتوان با تقویت نیروی ایمان و با تأکید بر فرهنگ و سنتهای خودی و
بزرگ جلوهدادن نقاط قوت آنها، تمام آحاد جامعه، به ویژه نوجوانان و
جوانان کشور را در برابر چنین تهاجمی مقاوم کرد؛ همچنین از این طریق
میتوان احساس حقارت را در این گروه از بین برد و روحیهی سازندگی و امید
را در آنان تقویت کرد.
ج) اصلاحات علمی و اقتصادی
برنامهریزی در جهت پیشرفت همهجانبهی کشور و تبدیل آن به یکی از کشورهای
بزرگ علمی و صنعتی و مستقل از جهت تأمین کالاهای اساسی مورد نیاز و فراهم
آوردن زمینههای رفع نیازهای اقتصادی جامعه، به ویژه نیازهای جسمی و روحی
نسل جوان از قبیل تحصیلات کافی، شغل مناسب، امکانات تشکیل خانواده،
امکانات گذراندن مناسب اوقات فراغت مانند امکانات ورزشی و ... بیشترین
نقش را در تثبیت فرهنگ ملی و مصونیت در برابر فرهنگ مهاجم دارد.
د) تدوین سیاست فرهنگی و تربیتی جامع از طریق
1. تقویت کمی و کیفی تولیدات فرهنگی توسط رسانههای جمعی داخلی؛ تأثیر
رسانهای خودی در مبارزه با تهاجم فرهنگی امری قطعی و انکارناپذیر است.
لیکن مادام که ما به کاربرد رسانهها، تکنولوژی اطلاعرسانی، هنر و فن
پیامرسانی و خلاصه با شیوههای امروزین اطلاعات و تبلیغات آشنا نباشیم،
نمیتوانیم با مخاطبان خود ارتباطی منطقی و نتیجهبخش برقرار کنیم؛ بنابر
این آشنایی با پیشرفتهترین روشهای تبلیغ از قبیل روانشناسی تبلیغ و
شناسایی افکار عمومی در مباحث روانشناسی اجتماعی و آخرین مباحث طرح شده
در جامعهشناسی ارتباطات باید مدنظر قرار گیرد. از سوی دیگر، رسانههای ما
نباید تنها به پاسخگویی و رفع ابهام در قبال تهاجم فرهنگی دشمن اکتفا
کنند، بلکه باید با نگاهی جهانی تلاش کنند که به نوعی، تهاجم و تولید در
تبلیغ را وجههی همت خویش قرار دهند.
2. استحکام مبانی تعلیم و تربیت
اسلامی نوجوانان و جوانان؛ دین اسلام بیش از هر دین و مکتب دیگری، برای
مسألهی تربیت اهمیت قائل شده است. تربیتی که انسان را در مسیر تکامل قرار
دهد و به بارگاه الهی برساند، و پایبندی و اعتقاد به ارزشهای والای
انسانی یکی از طرق جلوگیری از تهاجم فرهنگی است. فرد مؤمن و معتقد به
ارزشهای دینی، اگر در جامعهای آکنده از پستیها و شهوات قرار بگیرد،
سپری محکم از تقوا و ایمان خواهد داشت. در این خصوص ارائهی الگوهای
رفتاری صحیح به مردم، بسیار اهمیت دارد.
3. تقویت ایمان از طریق
بالابردن سطح رشد علمی و فکری مردم نسبت به مسائل اعتقادی، تبلیغ، نشر و
ترویج مسائلی که در تشدید عواطف و احساسات دینی مردم تأثیر زیادی دارد،
مانند نماز جماعت، جلسات قران، هیأتهای مذهبی، عضویت در مراکز خیریه و
عامالمنفعه، دور نگهداشتن مردم از ارزشهای ضد اسلامی و غیرخدایی با
ترویج ارزشهای دینی در یک سطح گسترده و فراگیر و ... . به بیان یکی از
متفکران اسلامی، حفظ باورها و ارزشهای اسلامی با احیای جلسات مذهبی یکی
از راههای مقابله با هجوم فرهنگی است (مصباح یزدی، ص 127).
4. ارتقای کیفی فعالیتهای هنری و ایجاد مراکز هدایتکنندهی ابزارهای صوتی و تصویری.
5. گسترش فعالیتهای برونمرزی نهادهای فرهنگی.
6. ایجاد هماهنگی بین دستگاههای اجرایی فرهنگی و عدم دخالت افراد غیر متخصص و غیرمسؤول در امور فرهنگی و هنری.
7. گسترش ارتباطات فرهنگی با کشورهای دارای منافع مشترک.
8. حفظ جریانهای فرهنگی اصیل و حمایت از مدافعان واقعی نظام.
9. مشارکت دادن نوجوانان و جوانان در فعالیتهای فرهنگی از قبیل: تشکیل
سمینارهای مسائل فرهنگی و مسابقات علمی و فرهنگی با حضور و مشارکت آنان،
تقویت روحیهی کتابخوانی و انتشار بیشتر کتابهای مذهبی جذاب.
10. تقویت پایههای تربیتی و اخلاقی افراد در خانواده و مدرسه و ایجاد ارتباط عاطفی بین والدین و کودکان.
11. بازنگری در منابع درسی دانشگاهی به ویژه کتابهایی که به ناچار از زبانهای بیگانه ترجمه میشوند.
12. از بین بردن روحیهی مصرفگرایی به ویژه در مواردی که سبب وابستگی کشور میشود (صلاحی، 1376 و فیاض 1372).
13. ایجاد محیط گرم خانوادگی و برخورد دوستانه با جوانان.
14. آگاه کردن مردم از اهداف فرهنگسازان غربی (مصباح یزدی، 1376، ص129 و 143).
نتیجه
آنچه در مجموع میتوان به آن دست یافت این است که بر اساس نظم نوین جهانی،
تهاجم فرهنگی غرب به ویژه آمریکا علیه سایر فرهنگها در حال انجام است و
این امر با گسترش تکنولوژی ارتباطات، شدت، سرعت و پیچیدگی بیشتری پیدا
کرده است. آمریکا که داعیهی سرپرستی جهان را در سر میپروراند و خواستار
نظامی تکقطبی است، هیچ فرهنگ رقیبی را که مخالف این سیاست باشد، تحمل
نخواهد کرد. قطعاً فرهنگ اسلامی از این قاعده مستثنا نخواهد بود و در رأس
کشورهای اسلامی، ایران به واسطهی انقلاب اسلامی ومخالفت علنی آن با
قدرتطلبی آمریکا مورد هجوم بیشتری قرار گرفته و خواهد گرفت؛ لذا به منظور
مقابله با این هجوم، باید تمام ترفندها و حیلههای فرهنگ مهاجم شناخته
شود و سپس ابزار کافی برای مقابله با آن فراهم گردد. از آنجا که تهاجم
فرهنگی فرایندی فرهنگی است، باید با ابزارهای فرهنگی با آن مقابله کرد و
از مبارزه با ابزار خشن پرهیز نمود؛ یعنی تولیدات فرهنگی متناسب با فرهنگ
ملّی و دینی را باید گسترش داد و از نیروهای متعهد و دلبسته به کشور در
ساخت این تولیدات کمک گرفت؛ و سپس با بهترین روشها این تولیدات را به
جوانان عرضه کرد. علاوه بر این به جای آنکه بخواهیم در برابر تهاجمات غرب
به صورت تدافعی عمل کنیم، از قبل ریشههای فرهنگی خود را قوی سازیم و
حالتی تهاجمی به خود بگیریم. چون علت اصلی ورود مظاهر فرهنگ غربی به کشور
ما، عدم توسعه در زمینههای فنی، اقتصادی و سیاسی عنوان میشود، بکوشیم با
نیروهای متخصص و استفادهی مناسب از پیشرفتهای فرهنگ مادی غرب، مقدمات
پیشرفت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشور را در تمام زمینهها فراهم آوریم.
قشر جوان که معمولاً آسیبپذیرترین اقشار در برابر تهاجم فرهنگی هستند،
باید مورد توجه بیشتری قرار گیرند و تأمین نیازهای جسمی و روحی آنان در
اولویتهای اول برنامههای کلان کشور باشد. مسئولان کشور نیز به منظور
ترویج عملی فرهنگ دینی و ملی در تمام زمینهها، نمونهای از این فرهنگ را
در زندگی خود پیاده کنند و در عمل نشان دهند که پایبند به ارزشهای والای
اسلامی هستند.
پاورقیها:
1 . Edward Tylor
2 . Michel Panoff
3. Joseph S. Roucek
4 . Otto Klineberg
5. acculturation
6 . Ethnocide
7 . فراماسونری سازمانی متکی بر پنهانکاری و نهانروشی است و
نظریههای سیاسی آن در جهت عملی کردن تهاجم فرهنگی غرب و بسط و نفوذ
استعمار با کارکردی فرهنگی، سیاسی و اقتصادی شکل یافته است.
8 . Dominic Strinati
منابع:
1.ـ داوری اردکانی، رضا، 1379؛ "تبادل فرهنگی و فرهنگ جهانی غربی"، درباره غرب، چاپ اول، تهران: هرمس.
2.ـ روسک، جوزف، و رولندوارن، 1369؛ مقدمه جامعهشناسی، ترجمه
بهروز نبوی و احمد کریمی، چاپ سوم، تهران: انتشارات کتابخانه
فروردین.
3.ـ صلاحی، جاوید، 1376؛ تهاجم فرهنگی و مقابله با آن، گزارش تحقیقاتی، مشهد: دانشگاه فردوسی.
4.ـ مسگرنژاد، جلیل، 1373؛ جایگاه ادبیات وعلوم ادبی در بازداری
تهاجمفرهنگی، مجموعه مقالات کنفرانس تهاجم فرهنگی، دانشگاه علامه
طباطبایی.
5.ـ مصباح یزدی، محمد تقی، 1376؛ تهاجم فرهنگی، تحقیق عبدالجواد ابراهیمی، قم: مؤسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
6.ـ خرم، مسعود، 1378؛ هویت، چاپ پنجم، تهران: مؤسسه فرهنگی انتشارات حیان.
7.ـ آزاد ارمکی، تقی، 1375؛ "تحلیل جامعهشناختی از: راههای نفوذ
فرهنگی غرب در ایران معاصر"، کتاب سروش، (مجموعه مقالات، رویارویی
فرهنگی ایران و غرب در دوره معاصر)، چاپ اول، تهران: سروش.
8.ـ
فقیه حقانی، موسی، 1375؛ "فراماسونری و گسترش فرهنگ غرب در ایران"،
کتاب سروش(رویارویی فرهنگی ایران و غرب در دوره معاصر)، چاپ اول،
تهران: سروش.
9.ـ فیاض، محمدسعید، 1372؛ درآمدی بر تهاجم فرهنگی غرب،
مرکز مطالعات اسلامی، تهران: معاونت پژوهشی وزارت فرهنگ و
ارشاد اسلامی.
10.ـ شفیعی سروستانی، اسماعیل، 1372؛ تهاجم فرهنگی و نقش تاریخی روشنفکران ، چاپ اول، تهران: سازمان انتشارات کیهان.
11.ـ ابراهیمی، پریچهر، 1367؛ تأملی بر فرهنگ، تفاوت فرهنگ شرق و غرب، تهران: انتشارات آموزشی رشد علوم اجتماعی.
12.ـ قائم مقامی، فرهت، 1356؛ آموزش یا استعمار فرهنگی ، چاپ سوم، تهران: انتشارات جاویدان.
13.ـ نگارش، حمید، 1380؛ هویت دینی و انقطاع فرهنگی ، چ اول، قم:
نهاد نمایندگی ولی فقیه در سپاه، مرکز تحقیقات اسلامی.
14.ـ
سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، فرهنگ و تهاجم فرهنگی، برگرفته
از سخنان مقام معظم رهبری (مدظله العالی)، 1373؛ چاپ اول، تهران:
سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی.
15.ـ کاظمزاده، فیروز، 1371؛ روس و انگلیس در ایران، چاپ دوم، انتشارات انقلاب اسلامی.
16.ـ استریناتی، دومینیک، 1380؛ نظریههای فرهنگ عامه ، ترجمهی ثریا پاکنظر، چاپ اول، تهران: گام نو.
17.ـ پانوف، میشل و میشل پرون، 1368؛ فرهنگ مردمشناسی ، ترجمهی
علیاصغر عسکری خانقاه، چاپ اول، تهران: انتشارات ویس.
18.ـ
افتخاری، اصغر و علیاکبر کمالی، 1377؛ رویکرد دینی در تهاجم
فرهنگی،، چاپ اول، تهران: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، گروه
انتشارات.
19.ـ قیصیزاده، یونس، 1363؛ سخنی درباره فرهنگ، اطلاعات علمی، 16 آبان.
20.ـ روحالامینی، محمود، 1372؛ زمینه فرهنگشناسی، پویایی و پذیرش، چاپ سوم، تهران: انتشارات عطار.
21.ـ هدایتخواه، ستار، 1377؛ تهاجم فرهنگی، چاپ اول، تهران: انتشارات معاونت پرورشی وزارت آموزش و پرورش.
22.ـ ادیبی، حسین، 1356؛ زمنیه انسانشناسی، تهران: انتشارات لوح.
23.ـ رفیع، جلال، 1373؛ فرهنگ مهاجم، فرهنگ مولد، چ اول، انتشارات اطلاعات.
24.ـ قیصیزاده، یونس، 1363؛ خصوصیات فرهنگی، اطلاعات علمی، 16 آبان.
25.ـ دوانی، علی، 1375؛ "مواضع علما در برابر هجوم فرهنگی غرب به
ایران"، کتاب سروش،( رویارویی فرهنگی ایران و غرب در دوره معاصر)،
چاپ اول، تهران: سروش.
جنگ نرم چیست و راه های مقابله با آن چیست؟
تا
سال 1945 میلادی غالب جنگها "جنگ سخت" بود. پس از آن با توجه به دو قطبی
شدن جهان به بلوک شرق و بلوک غرب، دور جدیدی از رقابت ها میان آمریکا و
شوروی سابق آغاز شد که به "جنگ سرد" مشهور شد. جنگ سرد ترکیبی از جنگ سخت و
جنگ نرم بود که طی آن دو ابر قدرت در عین تهدیدهای سخت از رویارویی
مستقیم با یکدیگر پرهیز میکردند.
با
فروپاشی شوروی در سال 1991 میلادی و پایان جنگ سرد کارشناسان بخش جنگ در
ایالات متحده با استفاده از تجارب دو جنگ جهانی و دوران جنگ سرد دریافتند
که می شود با هزینه کمتر و بدون دخالت مستقیم در سایر کشورها به اهداف
سیاسی، اقتصادی و... دست یافت که در ادبیات سیاسی جهان به جنگ نرم شهرت
یافت.
جنگ نرم
این
نوع جنگ از فروپاشی شوروی شروع و تاکنون ادامه داشته و متکی بر تهدیدات
نرم و قدرت نرم فرهنگی و اجتماعی است.آمریکایی ها با استفده از این نوع جنگ
تاکنون موفق به تغییر چندین رژیم سیاسی در کشورهای مورد نظر شدند. انقلاب
های رنگی که در چندین کشور بلوک شرق و شوروی سابق رخ داد،در واقع نمونه
ای از جنگ نرم است. آمریکایی ها با استفاده از قدرت نرم موفق به تغییر
رژیم های سیاسی در کشورهایی چون لهستان،گرجستان، چک اسلواکی، قرقیزستان،
اکراین و تاجیکستان گردید. در تمامی این دگرگونی های سیاسی بدون استفاده
از ابزار خشونت و صرفا با تکیه بر قدرت نرم و ابزار رسانه، با تغییر در
ارزش ها و الگوهای رفتاری از رژیم های سیاسی حاکم مشروعیتزدایی گردید و
از طریق جنبشهای مردمی و ایجاد بی ثباتی سیاسی، قدرت سیاسی جابه جا شد.
جنگ
نرم در قالبهای مختلف مثل : انقلاب مخملی ، انقلاب های رنگی (انقلاب
نارنجی و...)، عملیات روانی ، جنگ رسانهای، با استفاده از ابزار رسانهای (
رادیو ، تلویزیون، روزنامه و امثال آن) و ... توانست نظام سیاسی بعضی از
کشورها ـ مانند اوکراین و گرجستان ـ را تغییر دهد.
تعریف جنگ نرم
مفهوم جنگ نرم (Soft Warfare) در مقابل جنگ سخت (Warfare Hard) است و تعریف واحدی که مورد پذیرش همگان باشد ندارد.
«جان
کالینز» تئوریسین دانشگاه ملی جنگ آمریکا، جنگ نرم را عبارت از "استفاده
طراحی شده از تبلیغات و ابزارهای مربوط به آن، برای نفوذ در مختصات فکری
دشمن با توسل به شیوه هایی که موجب پیشرفت مقاصد امنیت ملی مجری می شود"،
می داند.
ارتش
ایالات متحده آمریکا در آیین رزمی خود آن را بدین صورت تعریف نموده است:
"جنگ نرم، استفاده دقیق و طراحی شده از تبلیغات و دیگر اعمالی است که
منظور اصلی آن تاثیرگذاری بر عقاید، احساسات، تمایلات و رفتار دشمن، گروه
بی طرف و یا گروههای دوست است به نحوی که برای برآوردن مقاصد و اهداف ملی
پشتیبان باشد".با عنایت به تعاریف فوق، معروفترین تعریف را به جوزف نای،
پژوهشگر برجسته آمریکایی در حوزه "قدرت نرم" نسبت می دهند. وی در سال1990
میلادی در مجله "سیاست خارجی" شماره 80 ، قدرت نرم را "توانایی شکل دهی
ترجیحات دیگران" تعریف کرد. تعریفی که قبل از وی «پروفسور حمید مولانا» در
سال1986 در کتاب "اطلاعات و ارتباطات جهانی؛ مرزهای نو در روابط بین
الملل" به آن اشاره کرده بود. با این وجود مهمترین کتاب در حوزه جنگ نرم
را جوزف نای در سال2004 ، تحت عنوان "قدرت نرم؛ ابزاری برای موفقیت در
سیاست جهانی" منتشر نمود.
بنابراین
جنگ نرم را می توان هرگونه اقدام نرم، روانی و تبلیغات رسانه ای که جامعه
هدف را نشانه گرفته و بدون درگیری و استفاده از زور و اجبار به انفعال و
شکست وا می دارد. جنگ روانی، جنگ سفید، جنگ رسانه ای، عملیات روانی،
براندازی نرم، انقلاب نرم، انقلاب مخملی، انقلاب رنگی و... از اشکال جنگ
نرم است .
به
عبارت دیگر جنگ نرم مترادف اصطلاحات بسیاری در علوم سیاسی و نظامی می
باشد. در علوم نظامی از واژه هایی مانند جنگ روانی یا عملیات روانی استفاده
می شود و در علوم سیاسی می توان به واژه هایی چون براندازی نرم، تهدید
نرم، انقلاب مخملین و اخیراً به واژه انقلاب رنگین اشاره کرد.در تمامی
اصطلاحات بالا هدف مشترک تحمیل اراده گروهی بر گروه دیگر بدون استفاده از
راه های نظامی است.
در
یک تعریف کامل تر می توان گفت، جنگ نرم یک اقدام پیچیده و پنهان متشکل از
عملیات های سیاسی، فرهنگی و اطلاعاتی توسط قدرت های بزرگ جهان برای ایجاد
تغییرات دلخواه و مطلوب در کشورهای هدف است
دلایل استفاده از جنگ نرم
انتشار
مقاله مشهور «جوزف نای» نظریهپرداز آمریکایی تحت عنوان «قدرت نرم» power
Soft در فصلنامه آمریکایی foreign policy در سال ۱۹۹۰ دیدگاه جدیدی را به
مخاطبان ارائه کرد که براساس آن ایالات متحده به جای آن که از طریق
بکارگیری آنچه که قدرت سخت می نامند به انجام کودتای نظامی در کشورهای
رقیب اقدام کند؛ تلاش خود را بر ایجاد تغییرات در کشورهای هدف از طریق
تأثیرگذاری بر نخبگان جامعه متمرکز می کند.
براین
اساس آمریکا می توانست بجای سرمایه گذاری میلیارد دلاری بر تئوری جنگ
ستارگان به منظور مقابله با آنچه تهدید شوروی خوانده می شد، به سرمایه
گذاری بر نخبگان جامعه شوروی از طرق مختلف اقدام کند. پس از فروپاشی شوروی
جوزف نای مقاله دیگری تحت عنوان «کاربرد قدرت نرم» در فصلنامه فارن پالسی
در سال ۲۰۰۴ منتشر ساخت که تکمیل کننده نظرات قبلی او متناسب با تغییرات
جهان در سال های پس از فروپاشی شوروی و بویژه تحولات ناشی از واقعه یازده
سپتامبر در روابط بین الملل بود.
در
مقاله مذکور جوزف نای دیدگاه خود را درباره ایجاد تغییرات از طریق به
کارگیری دیپلماسی عمومی در کنار بکارگیری قدرت نرم در میان نخبگان جامعه
هدف مطرح کرد. بعدها نظرات او تکمیل تر شد و به عنوان دستورالعمل سیاست
خارجی آمریکا تحت عنوان بکارگیری «قدرت هوشمند» Smart power به مورد اجرا
گذارده شد. براساس این نظریه آمریکا با استفاده از دیپلماسی عمومی و قدرت
هوشمند به برقراری نفوذ در بدنه جامعه هدف کمک می کند. این دیدگاه با
دستورالعمل های اجرایی که توسط کارشناسان اطلاعاتی آمریکا نظیر دکتر «جین
شارپ» تهیه شد، در سطح رسانه های گروهی به مفهوم «انقلاب نرم» معروف شد.
بنابراین
جنگ نرم، امروزه مؤثرترین، کارآمدترین و کم هزینه ترین و درعین حال
خطرناک ترین و پیچیده ترین نوع جنگ علیه امنیت ملی یک کشور است، چون می
توان با کمترین هزینه با حذف تهاجم خود قرار می دهد.
جنگ
نرم به روحیه، به عنوان یکی از عوامل قدرت ملی خدشه وارد می کند، عزم و
اراده ملت را از بین می برد، مقاومت و دفاع از آرمان و سیاست های نظام را
تضعیف می کند، فروپاشی روانی یک ملت می تواند مقدمه ای برای فروپاشی سیاسی-
امنیتی و ساختارهای آن باشد. جوزف نای قدرت نرم را شیوه غیرمستقیم رسیدن
به نتایج مطلوب بدون تهدید یا پاداش ملموس می داند. این شیوه غیرمستقیم
رسیدن به نتایج مطلوب قدرت است. بر این پایه یک کشور می تواند به مقاصد
موردنظر خود در سیاست جهانی نایل آید، چون کشورهای دیگر، ارزش های آن را می
پذیرند، از آن تبعیت می کنند، تحت تأثیر پیشرفت و آزاداندیشی آن قرار می
گیرند و در نتیجه خواهان پیروی از آن می شوند. در این مفهوم آنچه مهم تلقی
می شود، تنظیم دستورالعملی است که دیگران را جذب کند. بنابراین جنگ نرم
از یکسو توانایی کسب آنچه که می خواهید از طریق جذب کردن نه از طریق اجبار
و یا پاداش می باشد ( و از سوی دیگر نشان دهنده ، تفاوت های عمده آن با
جنگ سخت می باشد.
تفاوتهای جنگ نرم و جنگ سخت
1- حوزه تهدید نرم اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است، در حالی که حوزه تهدید سخت امنیتی و نظامی میباشد؛
2-
تهدیدهای نرم پیچده و محصول پردازش ذهنی نخبگان و بنابراین اندازهگیری
آن مشکل است، در حالی که تهدیدهای سخت؛ عینی، واقعی و محسوس است و میتوان
آن را با ارائه برخی از معیارها اندازهگیری کرد؛
3-
روش اعمال تهدیدهای سخت، استفاده از زور و اجبار است، در حالی که در نرم ،
از روش القاء و اقناع بهرهگیری میشود. و تصرف و اشغال سرزمین است در
حالی که در تهدید نرم ، هدف تاثیرگذاری بر انتخابها، فرآیند تصمیمگیری و
الگوهای رفتاری حریف و در نهایت سلب هویتهای فرهنگی است؛
4-
مفهوم امنیت در رویکردهای نرم شامل امنیت ارزشها و هویتهای اجتماعی
میشود، در حالی که این مفهوم در رویکردهای سخت به معنای نبود تهدید خارجی
تلقی میگردد.
5-
تهدیدهای سخت، محسوس و همراه با واکنش برانگیختن است، در حالی که
تهدیدهای نرم به دلیل ماهیت غیر عینی و محسوس آن، اغلب فاقد عکسالعمل
است.
6-مرجع
امنیت در حوزه تهدیدهای سخت، به طور عمده دولتها هستند، در حالی که مرجع
امنیت در تهدیدهای نرم محیط فروملی و فراملی (هویتهای فروملی و جهانی)
است؛
7-
کاربرد تهدید سخت در رویکرد امنیتی جدید عمدتاً مترادف با فروپاشی
نظامهای سیاسی- امنیتی مخالف یا معارض است، در حالی که کاربرد تهدید نرم
در رویکردهای امنیتی جدید علیه نظامهای سیاسی مخالف یا معارض، مترادف با
فرهنگسازی و نهادسازی در چارچوب اندیشه و الگوهای رفتاری نظامهای لیبرال و
دموکراسی تلقی میشود.
جنگ
نرم نیز همانند جنگ سخت اهداف مختلفی دارد و قاعدتا هدف غایی هر دو آنها
تغییر کامل نظام سیاسی یک کشور است که البته با اهداف محدودتر هم انجام می
گیرد. در حقیقت جنگ نرم و جنگ سخت یک هدف را دنبال می کنند و این وجه
مشترک آنهاست، در هر صورت هدف اصلی این جنگ، اعمال فشار برای ایجاد تغییر
در اصول و رفتار یک نظام و یا به طور خاص تغییر خود نظام است.
اهداف جنگ نرم
1-
استحاله فرهنگی در جهت تأثیرگذاری شدید بر افکار عمومی جامعه مورد هدف با
ابزار خبر و اطلاع رسانی هدفمند و کنترل شده که نظام سلطه همواره از این
روش برای پیشبرد اهداف خود سود جسته است.
2- استحاله سیاسی به منظور ناکارآمد جلوه دادن نظام مورد هدف و تخریب و سیاه نمایی ارکان آن نظام.
3-
ایجاد رعب و وحشت از مسائلی همچون فقر، جنگ یا قدرت خارجی سرکوبگر و پس
از آن دعوت به تسلیم از راه پخش شایعات و دامن زدن به آن برای ایجاد جو بی
اعتمادی و ناامنی روانی.
4- اختلاف افکنی در صفوف مردم و برانگیختن اختلاف میان مقام های نظامی و سیاسی کشور مورد نظر در راستای تجزیه سیاسی کشور.
5- ترویج روحیه یاس و ناامیدی به جای نشاط اجتماعی و احساس بالندگی از پیشرفت های کشور.
6- بی تفاوت کردن نسل جوان به مسائل مهم کشور.
7- کاهش روحیه و کارآیی در میان نظامیان و ایجاد اختلاف میان شاخه های مختلف نظامی و امنیتی.
8- ایجاد اختلاف در سامانه های کنترلی و ارتباطی کشور هدف.
9- تبلیغات سیاه (با هدف براندازی و آشوب) به وسیله شایعه پراکنی، پخش تصاویر مستهجن، جوسازی از راه پخش شب نامه ها و...
10-
تقویت نارضایتی های ملت به دلیل مسائل مذهبی، قومی، سیاسی و اجتماعی نسبت
به دولت خود به طوری که در مواقع حساس این نارضایتی ها زمینه تجزیه کشور
را فراهم کند.
11- تلاش برای بحرانی و حاد نشان دادن اوضاع کشور از راه ارائه اخبار نادرست و نیز تحلیل های نادرست و اغراق آمیز.
جنگ نرم به ابزارها و امکاناتی نیازدارد تا بتواند به اهداف خود جامه عمل بپوشاند.
ابزارهای جنگ نرم
جنگ
نرم با پشتوانه قدرت نرم انجام می گیرد. بنابراین تمامی ابزارهای حامل
قدرت نرم را باید به عنوان ابزارهای جنگ نرم مورد توجه و شناسایی قرار داد.
این ابزارها انتقال دهنده پیام ها با اهداف خاص هستند. در عصر ارتباطات
با تنوع ابزاری برای انتقال پیام از یک نقطه به نقطه دیگر هستیم. رسانه ها
شامل رادیو، تلویزیون و مطبوعات، عرصه های هنر شامل سینما، تئاتر، نقاشی،
گرافیک و موسیقی، انواع سازمان های مردم نهاد و شبکه های انسانی در زمره
ابزار جنگ نرم به شمار میآیند.
با
توجه به اینکه در جنگ نرم از ابزار مختلفی استفاده می شود می توان گفت که
به همان نسبت نیز گروه های مختلفی را مورد هدف و مبارزه قرار می دهد.
چه افراد و تشکلهایی هدف جنگ نرم هستند؟
همه
افراد جامعه میتوانند بخش های مشخصی باشند که مورد نظر راه اندازان جنگ
نرم قرار گرفته اند و البته این موضوع وابسته به هدفی است که بانی جنگ نرم
آن را دنبال می کند. اقشار مورد نظر بانیان جنگ نرم بستگی به هدف آنها
دارد که میان مدت است یا عمومی و با توجه به هدف اقشار را تحت نظر می
گیرند اما در حالت کلی می توان گفت که گروه های هدف در جنگ نرم، رهبران،
نخبگان و توده های مردم هستند. نخبگان نیروهای میانی را تشکیل می دهند و
می توانند به عنوان تصمیم گیران و تصمیم سازان یک حکومت مطرح باشند.
نخبگان جامعه مدنی مانند رهبران احزاب و... هم با آشفتگی ذهنی خود، می
توانند ترس را به ذهن مردم انتقال دهند، وحشت ایجاد کنند و روحیه ملت را
درهم بشکنند.
در
بعضی موارد برای رسیدن به اهداف مورد نظر خود گروه ها و اشخاص خاص و
تأثیرگذار را مورد هدف قرار می دهند و از آن گروه یا فرد برای رسیدن به
اهداف خود استفاده می کنند. مانند استفاده از قومیت های مختلف یا خواص و
نخبگان فرهنگی وعلمی.
با
توجه به اینکه در جنگ نرم از ابزارهای رسانه ای، فرهنگی و علمی استفاده
می شود پوشش آن برای طبقات مختلف بیشتر و متفاوت تر است. جنگ رسانه ای می
تواند توده های مردم را تحت تأثیر قرار بدهد و به همین شکل در جنگ علمی
نخبگان را مورد هدف قرار دهد. افراد مورد نظر جنگ های نرم وابسته به هدف
جنگ های نرم نیستند بلکه به دلیل اینکه در جنگ نرم ابزارهای مختلفی مورد
استفاده قرار می گیرد در نتیجه افراد بیشتری درگیر می شوند اما در جنگ سخت
که تنها ابزار مورد استفاده ابزار نظامی است تنها گروه های نظامی (و در
موارد معدودی غیر نظامیان) در طرف مقابله قرارمی گیرند.
در
جنگ نرم علاوه بر استفاده از ابزارهای رسانه های، فرهنگی و علمی برای
نفوذ در طبقات و اقشار مختلف از تاکتیک های متنوعی مختلفی استفاده می شود.
تاکتیکهای جنگ نرم
1-
برچسب زدن: بر اساس این تاکتیک، رسانه ها، واژه های مختلف را به صفات
مثبت و منفی تبدیل کرده و آنها را به آحاد یا نهادهای مختلف نسبت می دهند
2-
تلطیف و تنویر: از تلطیف و تنویر (مرتبط ساختن چیزی با کلمه ای پر فضیلت)
استفاده می شود تا چیزی را بدون بررسی شواهد بپذیریم و تصدیق کنیم.
3- انتقال: انتقال یعنی اینکه اقتدار، حرمت و منزلت امری مورد احترام به چیزی دیگر برای قابل قبول تر کردن آن منتقل شود.
4.
تصدیق: تصدیق یعنی اینکه شخصی که مورد احترام یا منفور است بگوید فکر،
برنامه یا محصول یا شخص معینی خوب یا بد است. تصدیق فنی رایج در تبلیغ،
مبارزات سیاسی و انتخاباتی است.
5- شایعه: شایعه در فضایی تولید می شود که امکان دسترسی به اخبار و اطلاعات موثق امکان پذیر نباشد.
6-
کلیگویی: محتوای واقعی بسیاری از مفاهیمی که از سوی رسانه های غربی
مصادره و در جامعه منتشر می شود، مورد کنکاش قرار نمی گیرد. تولیدات رسانه
های غربی در دو حوزه سیاست داخلی و خارجی، مملو از مفاهیمی مانند جهانی
شدن، دموکراسی، آزادی، حقوق بشر و... است. اینها مفاهیمی هستند که بدون
تعریف و توجیه مشخص، در جهت اقناع مخاطبان در زمینه ای مشخص بکار گرفته
میشوند.
7-
دروغ بزرگ: این تاکتیک قدیمی که هنوز هم مورد استفاده فراوان است، عمدتاً
برای مرعوب کردن و فریب ذهن حریف مورد استفاده قرار میگیرد.
8-
پاره حقیقتگویی: گاهی خبر یا سخنی مطرح می شود که از نظر منبع، محتوای
پیام، مجموعه ای به هم پیوسته و مرتب است که اگر بخشی از آن نقل و بخشی نقل
نشود، جهت و نتیجه پیام منحرف خواهد شد.
9-
انسانیتزدایی و اهریمنسازی: یکی از موثرترین شیوه های توجیه حمله به
دشمن به هنگام جنگ (نرم و یا سخت)، «انسانیتزدایی» است. چه اینکه وقتی
حریف از مرتبه انسانی خویش تنزیل یافت و در قامت اهریمنی در ذهن مخاطب ظاهر
شد، می توان اقدامات خشونت آمیز علیه این دیو و اهریمن را توجیه کرد.
10-
ارائه پیشگوییهای فاجعهآمیز: در این تاکتیک با استفاده از آمارهای
ساختگی و سایر شیوه های جنگ روانی (از جمله کلیگویی، پاره حقیقتگویی،
اهریمنسازی و ...) به ارائه پیشگوییهای مصیبتبار میپردازند که بتوانند
حساسیت مخاطب را نسبت به آن افزایش داده و بر اساس میل و هدف خویش افکار
وی را هدایت نمایند.
11-
قطرهچکانی: در تاکتیک قطرهچکانی، اطلاعات و اخبار در زمان های گوناگون و
به تعداد بسیار کم و به صورتی سریالی ولی نا منظم در اختیار مخاطب قرار
می گیرد تا مخاطب نسبت به پیام مربوطه حساس شده و در طول یک بازه زمانی آن
را پذیرا باشد.
12-
حذف و سانسور: در این تاکتیک سعی می شود فضایی مناسب برای سایر تاکتیک
های جنگ نرم به ویژه شایعه خلق شود تا زمینه نفوذ آن افزایش یابد. در این
تاکتیک با حذف بخشی از خبر و نشر بخشی دیگر به ایجاد سوال و مهمتر از آن
ابهام می پردازند و بدین ترتیب زمینه تولید شایعات گوناگون خلق می شود.
13-
جاذبه های جنسی: استفاده از غریزهی جنسی و نمادهای اروتیکال از
تاکتیکهای مهم مورد استفاده رسانه های غربی است به طوری که می توان گفت
اکثر قریب به اتفاق برنامه های رسانه های غربی از این جاذبه در جهت جذب
مخاطبان خویش به ویژه جوانان که فعالترین بخش جامعه هستند، بهره میگیرند.
14-
ماساژ پیام: در ماساژ پیام، از انواع تاکتیک های گوناگون (حذف، کلی گویی،
پاره حقیقت گویی، زمان بندی، قطره چکانی و...) جنگ نرم استفاده می شود تا
پیام بر اساس اهداف تعیین شده شکل گرفته و بتواند تصویر مورد انتظار را
در ذهن مخاطب ایجاد کند. در واقع در این متد ، پیام با انواع تاکتیک ها
ماساژ داده می شود که از آن مفهوم و مقصودی خاص برآید.
15-
ایجاد تفرقه و تضاد: ازجمله اموری که در فرآیند جنگ نرم مورد توجه واقع
می شود، تضعیف از طریق تزریق تفرقه در جامعه هواداران و حامیان حریف است.
ایجاد و القاء وجود تضاد و تفرقه در جبهه رقیب باعث عدم انسجام و یکپارچگی
شده و رقیب را مشغول مشکلات درونی جامعه حامیان خود می کند و از این طریق
از اقتدار و انرژی آن کاسته و قدرتش فرسوده شود.
16-
ترور شخصیت: در جنگ نرم بر خلاف جنگ سخت ، ترور فیزیکی جای خود را به
ترور شخصیت داده است. در زمانی که نمیتوان و یا نباید فردی مورد ترور
فیزیکی قرار گیرد با استفاده از نظام رسانه ای و انواع تاکتیک ها از جمله
بزرگ نمایی، انسانیتزدایی و اهریمن سازی، پاره حقیقت گویی و... وی را
ترور شخصیت می کنند و از این طریق باعث افزایش نفرت عمومی و کاهش محبوبیت
وی می شوند. دشمنان انقلاب و نظام اسلامی نیز با استفاده از این تاکتیک و
بهره گیری از ابزار طنز، کاریکاتور، شعر، کلیپ های کوتاه و... که عموماً
از طریق اینترنت و تلفن همراه ، پخش می شود به ترور شخصیت برخی افراد
سیاسی و فرهنگی موجه و معتبر در نزد مردم می پردازند.
17-
تکرار: برای زنده نگه داشتن اثر یک پیام با تکرار زمان بندی شده، سعی می
کنند این موضوع تا زمانی که مورد نیاز هست زنده بماند. در این روش با
تکرار پیام، سعی در القای مقصودی معین و جا انداختن پیامی در ذهن مخاطب
دارند
18-
توسل به ترس و ایجاد رعب: در این تاکتیک از حربه تهدید و ایجاد رعب و
وحشت میان نیروهای دشمن، به منظور تضعیف روحیه و سست کردن اراده آنها
استفاده می شود. متخصصان جنگ نرم، ضمن تهدید و ترساندن مخاطبان به طرق
مختلف به آنان چنین القاء می کنند که خطرات و صدمه های احتمالی و حتی
فراوانی بر سر راه آنان ممکن کرده است و از این طریق، آینده ای مبهم و
توام با مشکلات و مصائب برای افراد ترسیم می کنند.
19-
مبالغه: مبالغه یکی از روشهایی است که با اغراق کردن و بزرگ نمایی یک
موضوع، سعی در اثبات یک واقعیت دارد. کارشناسان جنگ روانی، از این فن در
مواقع و وقایع خاص استفاده می کنند. غربی ها همواره با انعکاس مبالغه آمیز
دستاوردهای تکنولوژیک خود و اغراق در ناکامی های کشورهای جهان اسلام سعی
در تضعیف روحیه مسلمانان در تقابل با تمدن غربی دارند.
20-
مغالطه: مغالطه شامل گزینش و استفاده از اظهارات درست یا نادرست، مشروح
یا مغشوش و منطقی یا غیرمنطقی است، به این منظور که بهترین یا بدترین مورد
ممکن را برای یک فکر، برنامه ، شخص یا محصول ارائه داد. متخصصین جنگ نرم،
مغالطه را با «تحریف» یکسان می دانند. این روش ، انتخاب استدلال ها یا
شواهدی است که یک نظر را تایید می کند و چشم پوشی از استدلال ها یا شواهدی
که آن نظر را تائید نمی کند
اصول و روشهای مقابله با جنگ نرم
اما
چه کار کنیم تا بتوانیم با بهرهگیری از ساز و کارهای مختلف از اعمال
تهدیدات نرم پیشگیری کنیم و یا از دامنه اثرات اجتماعی فرهنگی و سیاسی آن
ها را کاست و یا از میان برد.
برای
مقابله با جنگ نرم، نخست باید ویژگیهای این نوع جنگ را آنالیز کرده و
خوب بشناسیم و بدانیم که جنگ نرم با جنگ سخت، چه تفاوتهایی دارد. آنچه در
جنگ سخت مورد هدف قرار میگیرد، جان انسانها، تجهیزات، امکانات و
بناهاست که معمولا در این مواقع با استفاده از همین مسائلی که مورد هدف
قرار گرفته است، افکار عمومی علیه دشمن فعال میشود، در حالی که در جنگ
نرم آن چه هدف قرار میگیرد، افکار عمومی است.
برای
دستیابی به این هدف، باید بیش از گذشته رسانهها را مورد توجه قرار دهیم و
افکار عمومی داخلی و جهانی را نسبت به دروغپردازی رسانههای خارجی، آگاه
کنیم.
این
دو مهم فقط با تقویت رسانههای خودی و تلاش برای بینالمللی کردن این
رسانهها، میسر است. دیپلماسی رسانهای در سیاست خارجی هر کشور به دو صورت
تحقق مییابد؛ یکی مدیریت رسانهها توسط سازمانهای دیپلماتیک رسمی کشور و
دیگری به صورت خودجوش و در راستای سیاستهای کلان کشورها.
هر
ملتی و کشوری دارای منابع قدرت نرم است که شناسایی و تقویت و سازماندهی
آن ها می تواند براساس یک طرح جامع تبدیل به یک فرصت و هجوم به دشمنان
طراح جنگ نرم شود. به عنوان مثال، منابع قدرت نرم در ایران را می توانیم
«ایدئولوژی اسلامی»، «قدرت نفوذ رهبری»، «حماسهآفرینیها» و «درجه بالای
وفاداری ملت به حکومت» برشمریم.
برخی راههای مقابله با جنگ نرم
1. گسترش دامنه و شمول فعالیتهای فرهنگی.
2. افزایش محصولات فرهنگی تأثیرگذار بر جامعه و جوانان.
3. ایجاد راههای مشروع برای ارضاء نیازهای مردم.
4. استفاده از دیپلماسی عمومی.
5.
استفاده از راهبردهای ویژه در مورد اقوام و اقلیتها: اقلیتهای جامعه
اغلب به سبب داشتن احساس نابرابری، مستعد مخالفتورزی علیه نظام حاکم هستند
و دشمنان فرامنطقه ای یکی از میدان های فعالیت خود را در کشورهایی که
دارای تنوع قومیت هاست، قرار می دهند. اما زمانی که نظام مستقر با انجام
راهبردهای مناسب در مناطق محروم و دور از مرکز و اختصاص بودجه های لازم در
قالب طرح های توسعه همه جانبه خصوصا طرح های اشتغال زا و به کارگیری
مدیریت های توانمند در این مناطق و با روحیه جهادی و بسیجی مشغول خدمت به
مردم شدند، می توانند آن احساس را کم کنند یا از میان بردارند.
6.
عملیات روانی متقابل: در مقابله با جنگ نرم نبایستی منفعلانه عمل کرد.
عاملان تهدید نرم از انواع تبلیغات، فنون مجاب سازی روش های نفوذ اجتماعی و
عملیات روانی به منزله روش های تغییر نگرش ها، باورها و ارزش های جامعه
هدف استفاده می کنند. انجام تبلیغات هوشمندانه، سریع با قدرت منطق و اندیشه
و احاطه ذهنی بر مخاطبان جنگ نرم می تواند یکی از روشهای مقابله باشد.