دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

فرقه ها



فرقه ها - بخش اول



مفهوم مذهب
«مذهب» به معنای راه و روش است و در مفهوم دینی، به مسیر اعتقادی افراد، مذهب گفته می شود.[۱] در این تعریف، می توان مذهب را در ارتباط با اصل دین هم به کار برد، به عنوان نمونه، پیامبر (ص)، بنیان گذار مذهب اسلام بوده است، اما اکنون در مورد اصل اسلام از واژه «دین» و یا «آیین» استفاده می شود.
مذاهب اسلامی
آن چه اکنون به نام مذهب شیعه شناخته می شود، در حقیقت در زمان پیامبر (ص) و توسط خود ایشان به وجود آمده و اصطلاح “شیعه” از همان زمان رواج داشته است.[۲] اهل سنت نیز از جنبه های مختلف به گروه ها و مذاهب مختلفی تقسیم می شوند که چهار مکتب شافعی، حنبلی، حنفی و مالکی، تنها تعداد بسیار کوچکی از این مذاهب؛ آن هم تنها بر اساس معیار فقهی؛ می باشند که حتی در این چهار مذهب نیز نمی توان ابوحنیفه، مالک، احمد بن حنبل و شافعی را بنیان گذاران واقعی مذاهب منتسب به آنان تلقی نمود؛ زیرا این افراد از ابتدا در صدد ایجاد مذهبی منسجم و سازمان یافته نبودند، بلکه پیروان بعدی آنان، به تدریج چنین مذاهبی را به وجود آورده اند.
علل پیدایش فرقه های اسلامی
تا زمانى که پیامبر اکرم (ص) در میان مسلمانان حضور داشتند، مسلمانان و لو در ظاهر، وحدت خویش را حفظ کرده و بر محور ایشان مى چرخیدند. پیامبر (ص) همان گونه که در یوم الدار، حدیث انذار را فرموده و پس از دعوت خویشان، امام على (ع) ۱۳ ساله را وصّى و خلیفۀ خویش تعیین و معرفى نموده بود، در هر موقعیت و فرصت مناسب دیگرى نیز بر این امر تأکید و دیگران را به تبعیت از ایشان (ع)دعوت مى نمود. تا این که در پایان حجه الوداع در ۱۸ ذى الحجه سال ۱۰ ه.ق در غدیر خم رسماً على (ع) را امام و سرپرست و ولى مردم معرفى نمود و براى ایشان از مردم بیعت گرفته شد و ولایت او به عنوان متمم و مکمل دین و نعمت الاهى معرفى گردید.[۳] هنوز پیکر رسول اکرم (ص) بر زمین بود که مسلمانان بر سر جانشینی آن حضرت دچار اختلاف شدند. پس مردم دو دسته شدند گروهى که عمل این عده را مخالف سفارشات پیامبر (ص) دانسته و آنها را به عنوان جانشین حقیقى پیامبر (ص) به رسمیت نشناخته و این کار ایشان را مذمت کردند، به “شیعیان” على بن ابی طالب (ع)شهرت یافتند و گروهى دیگر (بنا به عصبیت قومى و قبیله اى) ظاهر را نگریسته و گفتند داماد پیامبر (ص) یا پدر زن او، براى ما فرقى ندارند! اکنون که اینان به حکومت رسیده اند، رسمیت دارند و اطاعت از آنان لازم و عصیان و طغیان بر آنها حرام است. تا آن جا که بعدها گفتند: چون حسین (ع) بر خلیفه وقت! (یزید امیرالمؤمنین)! شورش کرد، خونش هدر شد! و یزید اشتباه کرد و از اجتهاد اشتباه خودش توبه نمود. از این جا بود که به دو گروه شیعه و سنى تقسیم شدند. پس از درگیرى معاویه و على (ع)، فرقۀ خوارج رخ نمودند و پس از حکومت بنى امیه و بنى مروان و درگیرى آنها با بنى عباس و بالاخره منقرض شدن آنها و باز شدن باب گفت و گو و تعلیم و تعلّم و ترجمۀ کتب یونانى و عبرى به عربى و ورود یهود و نصارى و نفوذ آنها در دربار خلفا و جا افتادن آنها به عنوان عالم و محدث اسلامى! در میان مردم، آرای مختلف به میدان عرضه و تقاضا وارد شد، در حالى که فشار حکام جائر، فرصت تبلیغ و نشر صحیح دین را از فرزندان رسول (ص) سلب کرده و آنها را به انزوا کشانیده و جعل کنندگان احادیث را میدان دار کرده بود.
از این رو مردم دور افتاده از عصر رسالت و سیراب شدۀ از جرعه هاى امویان، رو به تعالیم علماى دربار عباسى آوردند و آنها هم براى دوام حکومت خود، میدان مذاهب و فرقه سازى را باز گذاشتند. اما باز میدان دار تبلیغ و تعلیم و وعظ، شاگردانى از ائمه  (ع) بودند که خود را به دربار خلفا فروخته و به دنبال متاع دنیا، حظّ اخروى را پشت سر افکنده بودند، از این رو سال هاى فراوانى اصلاً مذهب شیعه جعفرى (ع) حتى به عنوان یکى از مذاهب اسلامى هم در کنار سایر مذاهب شناخته نمى شد!
پیدایش اختلاف و تحزّب و تفرّق به ۷۲ فرقه، حاصل عمل گروهى است که در سقیفه جمع شده و از سپاه اسامه تخلف کرده و آن همه وصایاى پیامبر (ص) در مورد على (ع) و جریان غدیر خم و بیعت خود با على (ع) را فراموش کرده و امت اسلام را از تعالیم ناب اسلامى تا حدود زیادى محروم کردند.
عده اى خود را پیرو سنت رسول (ص) دانسته، اما در آغاز خلافت خویش، حدود اسلامى را تعطیل کرده و در برابر نصوص اجتهاد نمودند. برخى اعلام کردند که “دو متعه در زمان رسول (ص) حلال بود من آن دو را حرام مى کنم: متعۀ نساء (ازدواج موقت) و متعۀ حج (حلّ بین عمره تمتع و حج تمتع)”[۴]. و زمانى نگذشت که “حى على خیر العمل” را از اذان حذف کرده تا مردم به جاى نماز به جهاد با روم و ایران بروند! نماز مستحبى را به جماعت نهادند و بالاخره وضوى نبوى را تغییر دادند تا او هم از این تغییر سنت بى بهره نماند! عده اى هم به جاى سنت رسول (ص) به سنت خلفا گردن نهادند و براى تشخیص علویان و شیعیان، بر وضوى عثمانى اصرار کردند تا نسل على (ع) و زهرا (ع) و شیعیان آنها را منقرض نمایند. مردم شامات، بعد از فتح شدن شامات توسط مسلمانان، کسى جز امویان را به عنوان سمبل اسلام بر خود ندیدند. معاویه براى آنها خلیفۀ رسول اللَّه (ص) بود که نیت او آن بود که نامى از رسول الله (ص) نماند و اسم و رسمى از ذریۀ رسول (ص) و على (ع) و زهرا (س) در میان نباشد، از این رو سنت سیئۀ او؛ یعنى لعن و سب على (ع)! در خطبه هاى نماز جمعه و سایر خطبه هاى رسمى تا زمان عمر بن عبدالعزیز باقى ماند و تا آخر امامان هدایت در انزوا و حاشیه قرار داده شدند.
تنها در زمان درگیرى بنى امیه و بنى عباس و تظاهر بنى عباس به حمایت از آل على (ع)بود که میدان تبلیغ و تعلیم و تربیت براى بزرگانى چون امام باقر و امام صادق (ع) تا حدودى باز شد و احادیث نانوشته پیامبر اکرم (ص) با زبان ایشان بیان و تبیین و تفسیر گردید و بطون قرآن اظهار شد و گنجینۀ معارف ناب و احکام صریح و بلیغ اسلامى عرضه گردید و به اهتمام علمای شیعه و شاگردانشان به نسل هاى بعد منتقل شد، اما پس از استقرار عباسیان فشار بر ائمه  (ع) شکل تازه گرفت. ایشان یا در زندان بودند یا در تبعیدگاه و یا در لشکرگاه و مجبور به تقیه! از سوى دیگر، بازار عیاران علم و دانش و وعظ و خطابه رونق گرفت و هر کس عالم اسلام و محدّث و مجتهد معرفى شد و گروهى را پیرامون خود جمع کرد، تا آن جا که کثرت آنها، خلفا را نیز به وحشت افکند. بدین جهت مذاهب رسمى را در چهار مذهب شافعى، حنبلى، مالکى و حنفى محدود کردند و دستور داده شد، سایر رسایل جمع و مسکوت شوند!
در میان خلفا و کارگزاران آنها، گروه هاى مختلف با انگیزه هاى مختلف دیده مى شوند که به این مسئله دامن زدند:
۱٫ کسانى که نسبت به على (ع) و زهرا (س) کینه و حسادت داشتند و این امر را به شکل هاى مختلفى هرچند ضعیف، در زمان رسول خدا (ص) نیز نشان مى دادند که منابع اهل سنت و شیعه، آنها را ثبت و ضبط نموده است.
۲٫ کسانى که اساساً براى کسب مقام و موقعیت و شهرت به اسلام گرویده و منتظر فرصت بودند، و پس از رحلت رسول (ص) که على (ع) مشغول تجهیز جسد پیامبر (ص) بود، این فرصت را یافتند.
۳٫ کسانى که در فتح مکه، از ترس جانشان ایمان آورده و همیشه به فکر تحریف و نابود ساختن اسلام بودند، و امویان از نسل آنهایند.
۴٫ منافقانى از عرب و یهود که در اندیشۀ تحریف و انحراف دین و شکست مسلمانان بودند.
۵٫ علماى یهود که به دربار امویان راه یافته و به اسم مبلغ و خطیب و محدث اسلامى شهرت پیدا کرده وارد میدان شدند.
۶٫ جاهلان و واعظان و جعل کنندگان احادیث که براى رسیدن به پُست و شهرت و مال بیشتر بر یکدیگر سبقت مى گرفتند.
۷٫ علما و صاحب نظران غیر مسئول و غیر متعهد که قرآن و حدیث را سرمایۀ کسب خود قرار داده و در پى شهرت و مقام، از اهل بیت رسالت که اساتید آنها بودند، فاصله گرفتند. بدون هیچ آگاهى از قرآن و سنت نبوى (ص) و اطلاع دقیق از پیچیدگى هاى ادبیات عرب به تفسیر و تبیین دین و قرآن پرداختند و هر گروه، پیرو کسى و رأیى شد.
۸٫ مردم ساده که از امتحانات و حوادث، طرفى نبستند و غربال شدند و از امامان  (ع) فاصله گرفتند، به عقاید ناصحیح مثل زنده بودن زید بن على (ع) (که مدت ها جسدش بر دار ماند) و یا حیات اسماعیل بن جعفر (ع) (که پدرش خود او را دفن نمود) دچار گشتند، و به امامت آنان قایل شدند.
۹٫ و بالاخره تحریکات استکبار جهانى و صهیونیزم براى تفرق امت اسلامى و اضمحلال آنها با شیوع بابیت، بهاییت، وهابیت، طالبان و… .
از این رو عوامل تفرق امت اسلامى را مى توان به عوامل درونى و عوامل بیرونى تقسیم نمود. عوامل درونى؛ مانند: کینه و حسادت و بخل نسبت به اهل بیت  (ع)[۵] از جانب امویان و عباسیان و…، جهالت و سادگى مردم ، گرایش به کسب مقام و شهرت و اسم و رسم، و عوامل بیرونى؛ مانند: منع کتابت احادیث و سیره نبوى (ص) به مدت صد سال، عدم آشنایى به ادبیات عرب و بروز اختلاف قرائت ها و برداشت ها از قرآن، ورود احادیث جعلى فراوان به منابع اسلامى، جدایى از اهل بیت عصمت و طهارت که عالمان به قرآن و غیب اند، اجتهادها و استبداد در رأى ها در برابر سنت نبوى (ص) توسط خلفا، حمایت خلفا از برخى فرق و مذاهب، به انزوا کشانیدن ائمه  (ع) و شیعیان ایشان و در فشار قرار دادن آنها، میدان دار شدن برخى یهود و نصارا براى دین اسلام و اختناق حاکم بر مردم.
یقیناً هر کدام از اینها به نحوی در تحریف و تفرق در اسلام و مسلمین مؤثر بودند و دیگران نیز ناخواسته به آن کشانیده شده و به آن دامن زده اند. آنچه مسلّم است از میان راه ها و آراى گوناگون جز یک راه مستقیم و حق بیشتر نیست و سایرین به همان اندازه که با این هماهنگ اند، از حقیقت بهره مندند اما وقتی با انحراف ها و خطاها مخلوط گردند، باطل به حساب مى آیند.
شناخت راه صحیح و حق از طریق قرآن کریم که به اعتقاد فریقین به اعجاز الاهى از هرگونه تحریف مصون مانده است و سنت نبوى (ص) صحیح و متواتر بین شیعه و سنى، امکان پذیر است و سنت و سیرۀ امامان معصوم  (ع) نیز در همین راستا قرار دارد.
منابع و مآخذ:
۱٫ طباطبائى، محمد حسین، المیزان، ج ۴، انتشارات اسلامى، قم، ص ۳۶۵ – ۳۶۴٫
۲٫ قمى مشهدى، محمدبن محمد رضا، کنزالدقائق، ج ۴، مؤسسه طبع و نشر وزارت ارشاد، چاپ ۱، ۱۴۱۱ ه.ق، تهران، ج ۳، ص ۴۱۷ و ج ۴، ص ۱۱۷٫
۳٫ موسوى، شرف الدین، ترجمه، امامى، محمد جعفر، حق جو و حق شناس، بنیاد معارف اسلامى، چاپ ۱، ۱۳۷۳ قم.
۴٫ جوادى آملى، عبداللَّه، تفسیر تسنیم، ج ۱، اسراء، چاپ ۱، ۱۳۷۸، قم، ص ۹۹ – ۹۸٫
۵٫ جوادى آملى، عبداللَّه، قرآن در قرآن، اسراء، چاپ ۲، ۱۳۷۸، قم، صص ۳۵۰ – ۳۱۵٫
۶٫ خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید، مرکز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه قم، چاپ ۱، ۱۳۷۹ قم، ص ۲۳۹ – ۱۵۰٫
۷٫ شهرستانى، سید على، وضوى پیامبر، عروج اندیشه، چاپ ۱، ۱۳۷۷، مشهد.
۸٫ اصغرى، سید محمد، قیاس و…، کیهان، چاپ ۲، ۱۳۷۰ ، تهران.
۹٫ قمى، شیخ عباس، تتمه المنتهى، پیام آزادى، چاپ ۱، ۱۳۷۹ تهران.
۱۰٫ تیجانى، محمد، اهل سنت واقعى، ج ۱ و ۲، بنیاد معارف اسلامى، چاپ ۳، ۱۳۷۴ ، قم.
۱۱٫ نقوى، سید محمد تقى، شرح و تفسیر خطبه غدیر، مرکز تحقیقاتى فرهنگى جلیل، چاپ ۱، ۱۳۷۴ تهران.

منبع: اسلام پدیا
-------------------------------------
پی نوشت:

[۱] ابن منظور، لسان العرب، ج ۱، ص ۳۹۴٫
[۲] در ارتباط با حقانیت مذهب شیعه، پرسش های بسیاری در این سایت موجود است که به عنوان نمونه، می توانید به پرسش های ۱۹۴ (سایت: ۱۱۹۲)، ۱۰۰۰ (سایت: ۱۲۵۲) و ۱۵۲۳ (سایت: ۲۰۱۱) مراجعه فرمایید.
[۳] مائده، ۳ و ۶۷٫
[۴] ارشاد، شیخ مفید، ترجمه، رسولى محلاتى ج  ۱ ۱۶۴ فصل ۵۰ ، جریان حجه الوداع و آمدن على (ع) از یمن به مکه معظمه و داستان غدیر خم ….. ص : ۱۵۸؛ روضه کافى، ترجمه، کمره اى ج  ۱، ۹۷ ،خطبه از امیر المؤمنین(ع) ….. ص ۹۴٫
[۵] فتح، ۱۵؛ نساء، ۶۳ – ۴۹٫.

هفتاد و سه فرقه
متأسفانه مسلمانان نیز همانند اقوام و صاحبان ادیان گذشته به مذاهب گوناگونی متفرق شدند ، پیامبر گرامی اسلام این مسئله تأسف انگیر را اینگونه پیش بینی فرمود: “ان امّتی ستفرق بعدی علی ثلاث و سبعین فرقه، فرقه منها ناجیه، و اثنتان و سبعون فی النار”؛ پیروان من بعد از من به هفتاد و سه فرقه متفرق خواهند شد، تنها یک گروه نجات پیدا می کنند و هفتاد و دو فرقه دیگر اهل آتش خواهند بود.[۶] با دلایل قطعی در جای خود به اثبات رسیده است که مذهب حقه و فرقه ناجیه در میان مذاهب اسلامی مذهب شیعه اثنی عشری است و تشیع، همان اسلام راستین و حقیقی است. پیامبر گرامی اسلام فرمود: “ایها الناس انی ترکت فیکم ما ان اخذتم به لن تضلوا، کتاب الله و عترتی اهل بیتی”؛ مردم! من در میان شما چیزی به ودیعت نهادم که اگر بدان اخذ کنید هرگز گمراه نخواهید شد، کتاب خدا و عترت خودم، یعنی اهل بیتم.[۷]
نقش خانواده در انتخاب دین و مذهب
از آن جا که انسان موجودی تأثیرپذیر از محیط اطراف خود اعم از خانواده، دوستان، نزدیکان و … می باشد. ناگزیر است که با بصیرت و تعقل و تفکر بیشتر و با چشمانی باز به اطراف خود بنگرد و جریانات مثبت و منفی محیط اطرافش را شناسایی کند تا در شناخت حقیقت و انتخاب مسیر از آن معارف بهره جوید.
در این سیر معرفتی، خانواده به عنوان یک کانون مهم و حیاتی می تواند در فرایند رشد و تربیت اعضاء خانواده، خصوصاً کودکان و نوجوانان و کم سن و سال ها تأثیر به سزایی داشته باشد. تا جائی که رعایت اصول صحیح تربیتی در خانواده زمینه ساز رشد و بالندگی فرزندان و موجب استحکام پایه های اعتقادی ایشان می گردد، اما از آن سو، ولنگاری، عدم پایبندی والدین به اصول تربیتی، آشفتگی و از هم پاشیدگی کانون خانواده، زمینه ساز بی اعتقادی و سقوط فرزندان در گمراهی و فساد و شک و تردید خواهد بود.
به منظور آن که فرزندان در چالش های شدید اعتقادی گرفتار نیایند و دچار شک و تردید و در نهایت بی اعتقادی نگردند می بایست نقش و تأثیر خانواده در تشویق فرزندان به تحقیق و مطالعه و دمیدن روح پرسشگری در ایشان تقویت شود.
پر واضح است که بین نقش مثبت خانواده و تقلید کورکورانه از والدین تفاوت هایی وجود دارد:
وقتی خانواده به دلیل مسئولیت هایی که بر دوش والدین است، نسبت به تغذیه معنوی و فکری فرزندان احساس مسئولیت می کنند (چنان که در ابعاد مادی و جسمی مسئولند) و با حفظ آزادی و اختیار و احترام به شخصیت فرزندان (با رعایت مقطع سنی ایشان) و تربیت سالم و مناسب، زمینه های لازم برای تحقیق و مطالعه و جستجوی حقیقت را از مسیرهای امن و مطمئن فراهم می سازند. در این فرایند نقش مثبت خانواده کاملاً مشاهده می شود.
از آن طرف وقتی والدین بدون داشتن مبنا و ملاک مناسب اعتقادی و صرفاً با پایه های سست تقلیدی، اعتقاد نه چندان محکم خود را به فرزندانشان تحمیل می کنند و در این انتقال هیچ فرصتی برای پرسش و جست و جوگری، مطالعه و تحقیق فرزندان لحاظ نمی کنند. فرزندان نیز در یک فضای کاملاً بسته، به صورت تقلیدی به دین و آیین آباء و اجدادی شان ایمان می آورند. و این ایمان و اعتقاد آن چنان محکم نیست که در مقاطع مختلف زندگی ایشان را از خطر شبهات دینی و اعتقادی رهایی بخشد و به یقین، دچار شک و تردید و در مواقعی حتی دچار گسست و انحرافات اعتقادی خواهند شد.
نتیجه آن که در فرایند رشد و تربیت انسان عواملی نظیر: وراثت، خانواده، محیط و اختیار و اراده انسان موثرند، بدون شک خانواده و محیط نقش به سزائی در تربیت دینی و استحکام یا تزلزل اعتقادی دارند، اما تنها منحصر کردن به این دو عامل یعنی؛ نادیده گرفتن نقش خود و اراده و اختیار و آزادی انتخابی که خداوند در پرتو عقل و منطق به انسان عطا فرموده است[۸]. و بی شک طبق آموزه های قرآنی، مهمترین نقش را در هدایت و سعادتمندی انسان ایفاء می کند.
اما همان گونه که بیان شد محیط و خانواده هم می توانند در هدایت انسان ها تاثیرگذار باشند و هم گمراهی آنان، لذا برای جلوگیری از تأثیرات منفی خانواده های فاسد و محیط ناسالم، تقلید کورکورانه، در انتخاب اصول اعتقادی ممنوع گشته است و انسان باید بتواند در انتخاب اصول اعتقادی خود حجت اقامه کند، از این روی لازم است با تأثیر پذیری از اصول متقن و صحیح خانواده و نیز با تعقل و تفکر در حقایق عالم هستی و تحقیق و تفحص در ادیان الهی و البته با استعانت از هدایت الهی و رجوع به فطرت پاک خدادادی مسیر صحیح (توحید) را از اشتباه، دین کامل (اسلام) را از ناقص و مذهب حقه (تشیع) را از باطل تشخیص داده و فارق از اعتقادات غلط آباء و اجدادی ( نه اصول صحیح تربیتی و مبانی مستدل اعتقادی خانواده) و بدور از تأثیر و تأثرات قومی و ملیتی، راه خود را انتخاب نماییم.
برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به نمایه های:
۱٫ دلایل پذیرش اسلام ، سؤال ۱۱۴۶ (سایت: ۱۱۶۸).
۲٫ دلایل عقلی حقانیت اسلام، سؤال ۹۳۵ (سایت: ۱۰۰۸).
۳٫ دلایل حقانیت اسلام ، سؤال ۲۷۵ (سایت: ۷۳).
که در سایت اسلام کوئست موجود است.
انتخاب مذهب حق
اصولاً دین و اعتقاد باید از طریق عقل و منطق و جست و جوی حقیقت بوده و به انتخاب شخص باشد. انسان باید در اصول اعتقادی تحقیق نموده پس از پی بردن به حقانیت، آن را انتخاب نماید. دین و مذهب نمی تواند موروثی باشد. به همین دلیل است که تقلید در اصول دین جایز نیست.[۹] چرا که دین و مذهب و اعتقاد، امر درونی و قلبی است، باید به انتخاب شخص باشد و نمی تواند امر موروثی باشد، اما هرگونه لغزشی در این مسیر به هلاکت ابدی می انجامد، بنابراین باید در انتخاب پیشوای دینی، هر چه بیشتر دقت نموده و دغدغه بسیار داشته و از خداوند در این مسیر کمک و یاری طلبید. قرآن مجید می فرماید: “روزی که هر شخص به رهبر و امامش خوانده می شود.”[۱۰] بر این اساس، در قیامت هر گروهی پشت سر کسی قرار می گیرند که در دنیا او را امام و رهبر خویش می دانستند و در عمل از او پیروی می کردند.
پیوند رهبری و پیروان در این جهان، در آخرت به طور کامل منعکس می شود و گروه هایی که اهل نجات و اهل عذاب اند، مشخص می گردند. آنها که رهبری پیامبران و جانشینان آنان را در هر عصر و زمان پذیرفتند، همراه پیشوایشان خواهند بود و آنها که رهبری شیطان و پیشوایان غاصب و ستمگر را انتخاب کردند، همراه آنان خواهند بود. قرآن کریم امامان و رهبران را دو دسته معرفی نموده است: یک گروه امامان نور و هدایت گرند. از آنان به “ائمه یهدون بأمرنا”[۱۱] یاد می شود، این دسته مردم را به سوی خدا دعوت می کنند، در نتیجه پیروان خود را به همراه خویش به بهشت و رضوان الاهی می رسانند. دسته دیگر، امامان و رهبران “نار” و آتش هستند و قرآن از آنان به “ائمه یدعون الی النّار”[۱۲] یاد می کند. این جهنمیان مردم و پیروان خویش را همراه خود به سمت دوزخ سوق می دهند. انسان عاقل باید بیندیشد و با نهایت جُهد و تلاشش تحقیق کند تا امامان و رهبران راستین را بشناسد و از آنان پیروی نماید و کورکورانه به دنبال کسانی که خود و پیروانشان را به سمت جهنم سوق می دهند، حرکت نکند؛ زیرا به نقل سنی و شیعه پیامبر اکرم (ص) فرمود: “هر کس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد و به او معرفت پیدا نکند، به دین اسلام از دنیا نمی رود، بلکه مرگی بر پایه زمان جاهلیّت است”.[۱۳]
با توجه به آن چه گفته شد، ما معتقدیم که به دلیل استحکام مبانی تشیع، اگر فردی اهل تحقیق و پژوهش باشد، هیچ گاه غیر از این مذهب را انتخاب نخواهد کرد.
انحراف از مسیر اصلی
همه مسلمانان بر عدم تحریف آیات قرآن – یعنى عدم زیادت بر قرآن یا کاستى از آن – و نیز بر حدیث ثقلین از نبى اکرم (ص) اتفاق نظر دارند. چنان چه بر اختلافات مذاهب و تفاوت ملل و نحل با یک دیگر، متفق اند. پس شکى نیست که در دنبال کردن سیره نبوى (ص) و حتى تمسک به سیره و روایات اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و برداشت و فهم از قرآن، اختلاف روى داده و هر فرقه راهى و پیشه اى را دنبال کرده است! و این یعنى تحریف و انحراف مسلمین از مسیر اصلى خویش؛ یعنى مسیرى که قرآن و رسول (ص) پیش روى او گشودند.
لذا باید دید ملاک تشخیص حق از باطل و اصیل از محرّف چیست؟ این راه گرچه در ابتدا مشکل و لاینحل مى نماید، اما محال نیست؛ زیرا “قرآن” بین همه فرق به عنوان منبع اصیل وحى و غیر محرف، قابل تصدیق و مراجعه است و در میان احادیث موجود بین شیعه و سنى احادیثى متفق علیه یافت مى شود که ما را به منبعى اصیل دگر رهنمون مى شود که اهم اینها حدیث انذار (یوم الدار)، حدیث غدیر و حدیث ثقلین و احادیث تفسیرى آیات ۳ و ۶۷ مائده و احادیث تفسیرى آیه تطهیر (احزاب، ۳۳) و احادیث تفسیرى آیه ولایت (مائده، ۵۵ و ۶۵) است. احادیثى که بین تمامى فرق شیعه و سنى متفق علیه مى باشند و هیچ دیده حق بینى توان انصراف آنها از ظواهرشان و کتمان اسانید تاریخى آنها را ندارد. پس باید بین مذاهب مختلف اسلامى، قرآن و سنت قطعیه را حاکم نمود.
امام صادق (ع) مى فرمایند: “در هیچ امرى دو نفر اختلاف نکردند، مگر این که براى آن مطلب در کتاب خداوند عزوجل اصلى است در حالى که عقول اینها به آن نرسیده است (پس دچار اختلاف شده اند)”.[۱۴] نیز مى فرمایند: “پیامبر (ص) در منا (در حجه الوداع) خطبه خوانده، پس فرمود ند: “اى مردم! هر آنچه را از جانب من براى شما آوردند (از حدیث یا سیره)، به کتاب خدا عرضه کنید، پس اگر موافق کتاب خدا بود، پس من آن را گفته ام و آنچه که با کتاب خدا مخالف بود من آن را نگفته ام”.[۱۵]
و امام باقر (ع) مى فرمایند: “وقتى من نظرى دادم به چیزى، از کتاب خدا در مورد آن از من سؤال کنید (تا براى شما توضیح دهم که آن حکم را از کجاى قرآن برداشت نموده ام)”.[۱۶] پس موارد عدیده اى در سیره ائمه (ع) وجود دارد که براى صحابه روش برداشت خود از قرآن را توضیح داده اند”.[۱۷]
برخى براى توجیه این اختلافات به این حدیث نبوى تمسک کرده اند که: “اختلاف امت من رحمت است”.
عبدالمؤمن انصارى (ره) مى گوید: به امام صادق (ع) گفتم: برخى از رسول اللَّه (ص) روایت می کنند که فرمود: “اختلاف امت من رحمت است” امام (ع) فرمود: “راست می گویند”. پس گفتم: اگر اختلاف آنها رحمت است پس اجتماعشان و اتفاق نظرشان عذاب است؟! فرمود: نه چنین است که تو برداشت کرده اى و آنها پنداشته اند! همانا رسول (ص) اراده نموده قول خداوند را که فرمود: “چرا از هر گروهى، برخى مهاجرت نمى کنند تا در دین متفقه شوند…”.[۱۸] پس خداوند امر نموده که مردم به سوى رسول خدا (ص) مهاجرت کنند، پس بیاموزند، سپس به سوى قومشان بازگشته آنها را تعلیم دهند. هر آینه پیامبر (ص) اراده نموده اختلاف امت از بلاد و نژادهاى مختلف را نه اختلافشان در مذهب. هر آینه دین یکى است. هر آینه دین یکى است”.[۱۹]
از این رو شیعه، امامت على و حسنین (ع) را از راه نبى (ص) و امامت سایرین را از طریق امام قبلى شناسایى کرده و گردن نهاده است و نصوص نبوى نیز اسامى ایشان را یکایک تا دوازده نفر تعیین کرده است. از باب نمونه: جابربن عبداللَّه انصارى رحمه الله مى گوید: هنگامى که آیه “اطیعوا اللَّه و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم”[۲۰] نازل شد، به رسول خدا (ص) گفتم: ما خدا و رسولش را شناخته ایم! اما اولى الامر که اطاعت آنها بر ما واجب شده چه کسانى اند؟! فرمود: آنان جانشینان من و امامان پس از من هستند: نخستین آنان على (ع) است و سپس به ترتیب: حسن بن على (ع)، حسین بن على (ع)، على بن الحسین (ع)، محمد بن على (ع)، که در تورات به باقر معروف است و تو زمان او را درک خواهى کرد. هر وقت او را دیدى سلام مرا به او برسان، و پس از او به ترتیب: جعفر بن محمد، موسى بن جعفر، على بن موسى، محمد بن على، على بن محمد، حسن بن على و پس از او فرزندش که نام و کنیه او با نام و کنیه من یکى است. خداوند او را بر همه جهان حاکم مى سازد و او است که از نظرها پنهان مى شود و غیبتش طولانى خواهد شد. تا آن جا که تنها کسانى که ایمانشان استوار و آزموده و عمیق است بر عقیده  خود به امامت او باقى مى مانند”.[۲۱]
البته مسلمین به ذکر این نصوص و این اسامى اکتفا نمى کردند، بلکه اول عصمت و علم و غیب و اعجاز او را امتحان مى کردند. پس اگر این شرایط را در مدعیان امامت شیعه مى یافتند به فرمانش و ولایتش گردن مى نهادند و إلاّ جستجو مى کردند تا مراد خود را بیابند و مطیع او شوند![۲۲] ایشان نیز از پدر مهربان تر، مسلمانان را زیر بال و پر گرفته و به تغذیه معنوى و علمى ایشان همت مى گماشتند، تا این که سینه و سینه معارف الاهى و قرآنى و نبوى (ص) به نسل کنونى شیعه اثنى عشر منتقل گردید و در منابع حدیثى و تفسیرى ثبت و ضبط و حفظ شد. تا بالاخره مصلح موعود (عج) از پرده غیب به درآید و اسلام را از غربت به درآورده و تفرقه ها را برداشته و کل جهان را در زیر پرچم اسلام ناب محمدى (ص) در آورد.
شکى نیست که تأکیدات و سفارشات پیامبر(ص) به ولایت على (ع) و تمسک به عترت و قرآن در کنار یک دیگر به جهت وحدت مسلمین از یک سو و پیشگیرى از انحراف و تحریف در تفسیر و تبیین دین بوده است، که نفع آن یعنى نیل به هدایت و سعادت واقعى و فیوضات اخروى عاید خود مسلمین است و إلا رویگردانى کل عالم از اهل بیت (ع) ، ضررى را متوجه مقام و منزلت ایشان نزد خداوند نمى کند،[۲۳] چنان که رویگردانى کل انسان ها و شرک و کفر همه آنها هم ضررى را متوجه خداوند نمى نماید، بلکه خود دچار خسران و زیان مى شوند.[۲۴]
نه روى آورى مسلمین چیزى بر ثواب ایشان مى افزاید و نه رویگردانى آنها چیزى از ثواب آنها مى کاهد زیرا ایشان بندگان مخلص خداوند بودند که تمام تلاش خود را در راه هدایت مردم نموده و بالاخره راحت و آسایش زندگى و جان شیرین خود را در این راه نثار و ایثار نمودند و در راه هدایت و نجات خلق از تحریفات و انحرافات از هیچ کوششى دریغ ننموده و از کمترین فرصت ها بیشترین استفاده را براى حفظ دین نمودند. پس خون بها و اجر آنها با خدا است: “انّ هذا لکم جزاءً و کان سعیکم مشکورا”.
منابع و مآخذ:
۱٫ خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید، ص ۲۱۲ – ۱۶۱٫
۲٫ سبحانى، جعفر، آیین وهابیت.
۳٫ سبحانى، جعفر، شیعه پاسخ مى دهد.
۴٫ شهرستانى، عبدالکریم، ملل و نحل، ج ۱، ص ۱۸۸ – ۲۷
۵٫ شیرازى، سلطان الواعظین، شبهاى پیشاور.
۶٫ صافى، لطف اللَّه، منتخب الاثر.
۷٫ عاملى، شیخ حر، وسائل الشیعه.
۸٫ علامه عسکرى، نقش عاشیه در اسلام.
۹٫ قرآن کریم + تفاسیر شیعه و سنى ذیل آیات مذکور در پاورقى ها.
۱۰٫ قمى، شیخ عباس، تتمه المنتهى.
۱۱٫ قمى مشهدى، محمدبن محمد رضا، کنزالدقایق، ج ۳، ص ۳۱ – ۳۶ ، ۵۸ ؛ ج ۴، ص ۱۶۶ – ۱۹۶٫
۱۲٫ مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار.
۱۳٫ مصباح یزدى، محمد تقى، آموزش عقاید، ج ۱ و ۲، درس ۳۸ – ۴۰٫

 

منبع: اسلام پدیا
-------------------------------------
پی نوشت:

 [۶]. الابانه الکبری، ابن بطه، ج ۱، ص ۳؛ خصال، ص ۵۸۵٫
[۷]. کنزالعمال، ج ۱، ص ۴۴، باب الاعتصام بالکتاب و السنه.
[۸] برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به نمایه های:
۱٫ صراط مستقیم و عوامل انحراف ، سؤال ۱۶۴ (سایت: ۱۱۹۴).
۲٫ اسلام و مسئله ی جبر و اختیار،سؤال ۱۳۰ (سایت: ۱۲۳۷).
[۹] توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج  ۱، ص ۱۱٫
[۱۰] اسراء، ۷۱٫
[۱۱] سجده، ۲۴٫
[۱۲] قصص، ۴۱٫
[۱۳] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۱۶۰، دار الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ هـ ق.
[۱۴] کافى، ج ۱، کتاب فضل العلم، ح ۶، ص ۷۸٫
[۱۵] همان، ح ۵، ص ۸۹٫
[۱۶] همان، ح ۵، ص ۷۷٫
[۱۷] ر.ک: جوادى آملى، عبداللَّه، تفسیر تسنیم، ج ۱، ص ۶۹ – ۷۳ ؛ وسائل، ج ۵، ص ۵۳۸٫
[۱۸] توبه، ۱۲۲٫
[۱۹] وسائل، ج ۱۸، باب صفات القاضى، باب، ۱۱، ح ۱۰، ص ۱۰۲ – ۱۰۱٫
[۲۰] نساء، ۵۹٫
[۲۱] منتخب الاثر، ص ۱۰۱ ؛ غایه المرام، ج ۱۰، ص ۲۶۷ ؛ اثباه الهداه، ج ۳، ص ۱۲۳؛ ینابیع الموده، ص ۴۹۴٫
[۲۲] ر. ک نمایه: امامت درسن طفولیت، سؤال ۲۸۵٫
[۲۳] سبأ، ۴۷؛ شورى، ۲۳؛ هود، ۵۱٫
[۲۴] آل عمران، ۱۷۶ – ۱۷۹ و ۱۴۴؛ محمد، ۳۲ – ۳۴؛ نساء، ۱۳۱ – ۱۳۳٫.


برتری تشیع بر سایر مذاهب
روشن است که انتخاب دین و مذهب یک امر عاطفی و دل بخواهی نیست بلکه یک وظیفه و واجب عقلی است! آیا صرف علاقه و محبت دارای پشتوانه محکم استدلالی است؟ در صورتی که علاقه از روی برهان و استدلال باشد حتماً به خاطر نقاط قوتی است که تنها در مکتب تشیع، آنها یافت می شود که در این صورت خود به خود ضعف ها و کاستی های دیگر مذاهب و فرقه ها روشن خواهد شد.
تفاوت اصلی شیعه و برتری آن بر سایر مذاهب اسلامی در نوع نگاه و اعتقاد شیعه به مسئله امامت و ولایت اهل بیت پیامبر اکرم (ص) است. در این جا به پاره ای از اعتقادات شیعه در مسئله امامت اشاره می کنیم:
۱٫ شیعه، دوازده امام (ع) را که در احادیث پیامبر اکرم(ص) به اسامی آنان تصریح شده است[۲۵] از هر گونه خطا، نسیان و گناه معصوم می داند.
۲٫ شیعه برای امام معصوم (ع) تمام شوؤن پیامبراکرم (ص) به جز مسئله وحی را قائل است.
۳٫ شیعه، امام معصوم (ع) را مرجع دینی (مبین و حافظ دین و مفسر آیات قرآن)می داند.
۴٫ شیعه ، امام معصوم (ع) را دارای ولایت تکوینی و قدرت تصرف در پدیده های عالم می داند.
۵٫ شیعه، امام معصوم (ع) را مرجع سیاسی و برترین رهبر در مسائل اجتماعی و دارای شأن قضاوت می داند و اطاعت کامل از او را بر خود واجب می شمارد.
۶٫ شیعه، امام معصوم (ع) را در مسائل علمی صرف، عالم ترین افراد می داند.
اما متأسفانه سایر مذاهب اسلامی و از جمله مالکی و حنفی و … چنین اعتقادی ندارند و نسبت به اهل بیت و امامان معصوم ما تنها به محبت و اعتقاد به وثاقت آنان اکتفا کرده اند.
۷٫ از ویژگی های تشیع اطاعت و پیروی کامل از امام علی(ع) و اهل بیت (ع) است که از نظر اسلام بسیار اهمیت دارد و در روایات متعددی که اهل تسنن نیز نقل کرده اند، معیار و شرط خداوند در پذیرش اعمال مردم، پذیرش ولایت حضرت امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب (ع) عنوان شده است![۲۶]
حضرت رسول اکرم (ص) فرموده اند: «نگاه کردن به چهره امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و یاد او عبادت است. و ایمان کسی جز با دوستی با او و بیزاری جستن از دشمنان او پذیرفته نمی شود»[۲۷].
آنچه از این روایت برداشت می شود آن است که: «اصلاً، شرط پذیرش ایمان (چه رسد به اعمال عبادی!) داشتن ولایت و برائت است.
و نیز علمای اهل سنت نقل کرده اند که:
«پیامبر اکرم (ص) فرمودند: یا علی! اگر کسی به اندازه عمر (حضرت) نوح خدا را عبادت کند، و به اندازه کوه احد طلا داشته باشد و در راه خدا انفاق نماید و به اندازه ای عمرش طولانی باشد که بتواند هزار بار پیاده به حج برود، آنگاه در (مکه) بین صفا و مروه مظلومانه کشته شود، ولی، ولایت تو را – ای علی! – نداشته باشد، بوی بهشت به مقام او نخواهد رسید و هرگز وارد بهشت نخواهد شد».[۲۸]
اما این که منظور از ولایت علی (ع) چیست، باید از موارد استعمال آن در آیات قرآن مجید و در شأن حضرت علی (ع)،روشن شود ، قرآن می فرماید :« سرپرست و ولىّ شما، تنها خدا است و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند همان ها که نماز را برپا مى دارند، و در حال رکوع، زکات مى دهند. »[۲۹]
شک نیست که کلمه” ولى” در آیه به معناى دوست و یا ناصر و یاور نیست؛ زیرا ولایت به معناى دوستى و یارى کردن مخصوص کسانى نیست که نماز مى خوانند، و در حال رکوع زکات مى دهند، بلکه یک حکم عمومى است که همه مسلمانان را در بر مى گیرد، همۀ مسلمانان باید یک دیگر را دوست بدارند و یارى کنند حتى آنهایى که زکات بر آنها واجب نیست، و اصولا چیزى ندارند که زکات بدهند، تا چه رسد به این که بخواهند در حال رکوع زکاتى بپردازند، آنها هم باید دوست و یار و یاور یک دیگر باشند.
از این جا روشن مى شود که منظور از” ولى” در آیه فوق ولایت به معناى سرپرستى و تصرف و رهبرى مادى و معنوى است، به خصوص این که این ولایت در ردیف ولایت پیامبر (ص) و ولایت خدا قرار گرفته و هر سه با یک جمله ادا شده است.
در بسیارى از کتب اسلامى و منابع اهل تسنن، روایات متعددى دائر بر این که آیه فوق در شأن على (ع) نازل شده نقل گردیده که در بعضى از آنها اشاره به مساله بخشیدن انگشتر در حال رکوع نیز شده و در بعضى نشده، و تنها به نزول آیه در باره على (ع) قناعت گردیده است.[۳۰]
اگر کسی با نگاه شیعه به مسئله امامت و رهبری بنگرد و اعتقادش به امامت و رهبری ،اعتقاد شیعه باشد مسیر زندگی او دگرگون خواهد شد و مسائل و سؤالات و مشکلات دینی را از هر کسی نمی گیرد و زمام اختیار خود را در مسائل سیاسی به دست هر کسی نمی دهد و همیشه مطیع و پیرو امام معصوم (ع) خواهد بود.
اگر چه پیروان همۀ مذاهب اسلامی نسبت به حضرت علی (ع) و فرزندان آن حضرت (امامان معصوم) ارادت، محبت و مودّت دارند، اما ولایت به معنای کامل و دقیقی که مورد نظر قرآن و پیامبر(ص) است تنها در مذهب تشیع جعفری اثنی عشری موجود است و هر مسلمانی وظیفه دارد نزدیک ترین مکتب به قرآن و سنت پیامبر (ص) را انتخاب کند.
فرق و مذاهب فعال در افغانستان و پاکستان
مذاهب در کشور افغانستان
در کشور افغانستان فرق و مذاهب و روش های سلوکی صوفیۀ متعددی وجود دارد که فرق و مسالک فعال و عمدۀ آنها عبارتند از:
الف. فرق فقهی: حنفی، شیعه، حنبلی (سلفیه).
ب. فرق کلامی: شیعه و ماتریدیه.
ج. مسلک های صوفیه: قادریه، نقشبندیه، چشتیه.
مذاهب فقهی فعّال در افغانستان:
الف. مذهب فقهی حنفی؛ پیروان ابوحنیفه نعمان بن ثابت (م ۱۵۰ هـ). طریقه ابو حنیفه در استنباط احکام آن بود که با اصحاب خود مشورت می کرد و چون به رأی معینی می رسید، دستور نگارش آن را می داد و در اجتهاد به مسائل فرضی نیز می پرداخته است. ابوحنیفه، سردمدار اهل رأی محسوب می شود. او در منابع، نخست به قرآن و پس از آن، به سنت صحیح و سپس به اقوال اصحاب مراجعه می کرد و چون به اقوال بزرگانی مانند ابراهیم و شعبی و ابن سیرین می رسید، می گفت، هم رجال و نحن رجال. پس به سراغ قیاس، استحسان، اجماع و عرف می رفت.[۳۱]
ب. مذهب شیعه امامیه؛ پیروان امامان ۱۲ گانه از اهل بیت پیامبر مکرم اسلام(ص) از فرزندان امام حسین (ع) طریق فقهی این مذهب بیشتر متأثر از احادیث و نظرات امام باقر(ع) و امام صادق (ع) است. در روش فقهی شیعه منابع فقهی عبارتند از: قرآن، سنت (قول و فعل و تقریر معصوم)، اجماع کاشف از قول معصوم، و عقل[۳۲].
سلفیه: کسانی که خود را به سلف؛ یعنی اصحاب و تابعین منسوب می کنند. آنان در قرن چهارم هجری ظهور کردند و از حنبلیان بودند و چنین می پنداشتند که تمام آرای شان به احمد بن حنبل منتهی می شود، همان کسی که اعتقادهای سلف را زنده کرد و در راه آن جنگید. سپس در قرن هفتم ابن تیمیه آن را دوباره زنده کرد و در فراخوانی به آن، دو چندان کوشید و مسائل دیگری به آن افزود. سپس در قرن دوازدهم در شبه جزیره عربستان محمد بن عبدالوهاب، این اندیشه ها را احیاء کرد که وهابیان همچنان تا امروز منادی این افکارند.
روش سلفی ها به زعم خودشان، همان روشی است که در زمان صحابه و تابعین مرسوم بود؛ یعنی عقاید را از کتاب و سنت دریافت می کنند. آنان در تعارض بین عقل و نقل، نقل را مقدم می دانند و از تأویل و خلاف ظاهر گفتن به جد پرهیز می کنند. سلفیان به توحید به خصوص توحید عبادی بسیار تاکید دارند ولی به جهت فهم نادرست از آن هر گونه تقرب به صالحان، و زیارت قبور صالحان را ناسازگار با توحید می دانند[۳۳].
الآن گروه طالبان که در افغانستان فعالیت جدی دارند و دست به خشونت های شدیدی می زنند و قوانین خشک و خشن و تندی اعمال می کنند و باعث بدبینی مردم دنیا نسبت به اسلام و مسلمانان شده اند، منسوب به سلفی هستند.
فرق کلامی فعال در افغانستان:
الف. شیعه که توضیح آن داده شد.
ب. ماتردیدیه: پیروان مکتب ابومنصور محمد بن محمد ماتریدی (م ۳۳۳) را ماتریدی می نامند این مکتب همزمان با مکتب کلامی اشعری اوائل قرن چهارم به وجود آمده است. ماتریدی در روش استدلالی کلامی، نزدیک ترین مکتب کلامی اهل سنت به تشیع است برخی از عقاید ماتریدی بدین قرار است: ۱٫ نفی تشبیه در مورد صفات خدا و تأویل آیات مربوطه ۲٫ اعتقاد به حسن و قبح عقلی ۳٫ امکان رؤیت الاهی در قیامت ۴٫ عینیت صفات با ذات هر چند برخی از متأخرین آنها به زائد بودن صفات بر ذات، اشاره کرده اند[۳۴].
مسالک و طرق تصوف:
الف. قادریه: پیروان عبدالقادر گیلانی حنبلی مذهب. این فرقه بزرگترین و گسترده ترین فرقه صوفی در تمام کشورهای اسلامی است. از بزرگان طریقۀ قادریه، عبدالقادر جزایری و دارالشکوه هستند.[۳۵]
ب. نقشبندیه: آن چه معروف است بنیانگذار این فرقه «عبدالخالق غجدوانی» است که در قرن ششم می زیسته است. البته نقشبندی های امروزه به بهاء الدین نقشبند از بزرگان قرن هشتم منسوب اند.
این فرقه بعد از «قادریه» گسترده ترین فرقه صوفی است که محدود به یک منطقه خاص نیست. این فرقه را به خلیفۀ اول می رسانند، ولی در سلسلۀ مشایخ آنها نام امام جعفر صادق (ع) نیز وجود دارد. عارفانی چون خواجه محمد پارسا، عبدالرحمن جامی و شیخ احمد سرهندی در این سلسلۀ تربیت یافته اند. گفته شده در میان فرقۀ نقشبندیه، (بر خلاف اکثر فرقه های صوفیه) گرایشات شیعی وجود ندارد.
اصول مسلک نقشبندیه عبارتست از: دوام ذکر، مراقبه و طاعت مرشد.[۳۶]
ج. چشتیه: پیروان خواجه معین الدین چشتی م۶۶۳ ، از تعلیمات آنها نظام مرید و مرادی، ذکر، مراقبه، سماع است.
در ذکر باید مرید، تصور کند که شیخش شخصاً حاضر است. از آداب آنان بوسیدن پاهای پیران و سجده در برابر ایشان است[۳۷].
مذاهب در کشور پاکستان
در کشور پاکستان نیز فرق و مذاهب و روش های سلوکی صوفیۀ متعددی وجود دارد که فرق و مسالک فعال و عمدۀ آنها عبارتند از:
الف. فرق فقهی: حنفی، شیعه،حنبلی (سلفیه).
ب. فرق کلامی:شیعه و ماتریدیه.
ج. مسلک های صوفیه: دیوبندیه، بریلویه، چشیته، قادریه.
مذاهب فقهی در پاکستان:
الف. ب. ج. حنفی، شیعه و حنبلی (سلفیه) که قبلاً توضیح آن گذشت ولی بیان تذکری در این جا ضروری به نظر می رسد: این که در حال حاضر گروه سپاه صحابه که در پاکستان فعالیت جدی دارند و دست به خشونت های شدید و حمله به عزاداران امام حسین (ع)و ترورهای ناجوانمردانه می زنند و قوانین خشک و خشن و تندی برای مسلمانان ارائه می کنند به جای تلاش جهت رسیدن به مغز و حقیقت دین به پوسته و ظاهر آن اکتفاء کردند و خودشان را به سلفی ها منسوب می دانند و به این انتساب افتخار می کنند.
مذاهب کلامی در پاکستان:
ماتریدیه و شیعه که توضیح آن ها گذشت.
مسالک و طرق تصوف:
الف. دیوبندیه: منسوب به مدرسه دارالعلوم دیوبند از شهرهای تابع سهارنپور هندکه به وسیلۀ شیخ قاسم نانوتوی (م ۱۲۹۷) تأسیس گردید. هدف اصلی تأسیس این مدرسه از سوی مؤسسان، تقویت مبانی اسلام بر اساس مذهب حنفی اعلام شد. گفته شده مذهب بزرگان مدرسه دارالعلوم دیوبند، در اعتقادات ماتریدی، در فقه حنفی و در طریقت، طریقۀ چشتیه را دنبال می کنند؛ هر چند به طرق نشقبندیه، قادریه و سهروردیه نیز ارادت دارند.
از عقاید دیوبندیه می توان به: ۱٫ وحدت وجود ۲٫ آداب صوفیانه ۳٫ جواز زیارت قبور اولیاء و انبیاء ۴٫ جواز توسل به ساحت مبارک پیامبر(ص) ۵٫ در بخش صفات الهی به تأویل ظواهر برخی آیات، اشاره کرد.
ب. بریلویه: مکتب منسوب به احمد رضا خان بریلوی (۱۲۷۲ – ۱۳۴۰) بریلویه فرقه ای صوفی از سلسله قادریه است. در واقع بریلویان پیرو «میان میر» از بزرگان طریقۀ قادریه، هستند که سخت تحت تأثیر ابن عربی است؛ لذا عقاید بریلویه را در وحدت وجود و امهات عقاید ماتردیدیه مانند حسن و قبح عقلی و عینیت صفات و ذات، می توان خلاصه کرد. البته بریلویان امروزه بیشتر به حدیث گرایش دارند تا تصوف[۳۸].
نکته مهم: انگلیس ها، به حرکت سید احمد بریلوی لقب وهابیت داده اند به همین دلیل معمولا برای ادامه دهندگان راه آنها لقب «وهابیت» به کار می رود، اما منظور آن وهابیّت مطرح و مشهور نیست و رابطۀ وهابیّت با دیوبندیه و بریلویه، رابطه صد در صد حسنه نیست، ولی از آنجایی که در سال های اخیر رویکرد حدیثی آنها بیشتر شده به وهابیت نزدیک شده اند ولی همچنان بین آنها و وهابیّت فرق هایی وجود دارد.
چشتیه و قادریه که توضیح آنها گذشت.
برای اطلاع بیشتر به منابعی که در این نوشتار مورد استناد قرار گرفته است، مراجعه شود.
تفاوت آداب و رسوم در مراسم مذهبی (اسلامی)
در همه ادیان، مراسم و بزرگ داشت هایی برای تعظیم شعائر، اهداف، آرمان ها و ارزش های آن مکتب وجود دارد. در دین مبین اسلام و به خصوص مذهب تشیع نیز چنین مراسم هایی وجود دارد. خدواند در قرآن بزرگ داشت نشانه های خود را خواستار شده و این عمل نیکو را نشأت گرفته از تقوی دانسته و می فرماید: … هر کس شعائر الاهی را بزرگ شمارد به­­درستی که آن از تقوای قلوب است.[۳۹]
پس برگزاری بزرگ داشت ها، از امور مطلوب و پسندیده است، اما این بدیهی است که هر قوم و ملتی در شکل و شیوه اجرای این بزرگ­ داشت ­ها آداب و رسوم مخصوص به خود را دارا می باشند. این گونه رسومات تا وقتی که مخالف با اسلام و دستورات اسلامی نباشد اشکالی نداشته و مورد قبول دین مبین اسلام است. به عنوان مثال برگزاری مراسم عزاداری برای امام حسین(ع)، گریه کردن و گریاندن در عزای حسینی، از اموری است که در مکتب تشیع بسیار بر آن تأکید شده است[۴۰] اما نحوه عزاداری و بزرگ داشت این واقعه مهم در میان کشور ها و فرهنگ های مختلف، متفاوت است. حتی در شهرهای ایران برگزاری این آیین کاملاً شبیه به هم نیست، بلکه هر منطقه ای برای خود آیین خاص و ویژه ای دارد. آن چه که در این گونه مراسم ها در درجه اول اهمیت قرار دارد، بزرگ داشت یاد و نام امام حسین (ع) است و در درجه دوم باید شکل مراسم نیز با اصول و دستورات اسلامی مخالفت نداشته نباشد. در ایران از زمان های قدیم مرسوم بوده است که مجالسی برگزار شود و دسته جات عزاداری به خیابان ها بیایند و عزاداری کنند که این روش مورد قبول و تأکید علماء هم بوده است، چنان که امام خمینی (ره) می فرماید: “ما باید حافظ این سنت های اسلامی، حافظ این دسته جات مبارک اسلامی{باشیم} که در عاشورا، در محرم و صفر در مواقع مقتضی به راه می افتد، تأکید کنیم که بیشتر دنبالش باشند”[۴۱]. مرحوم شیخ طوسی از امام صادق (ع) حدیثی نقل می کند که نشان می دهد سادات فاطمی در زمان ایشان چگونه عزاداری می کردند، امام (ع) می فرماید: سادات فاطمه پیراهن در این مصیبت پاره می کردند و به گونه های خود سیلی می زدند. امام (ع) این سنت سادات فاطمه را با این جمله تأیید می فرماید که : “برای مثل حسین (ع) باید چنین کرد”[۴۲].
متأسفانه باید گفت در این میان تحریفات و یا اعمال خلاف شرعی از ناحیه عده ای از بی خبران اتفاق افتاده است که علما آگاه و بیدار شیعه در مقابل این گونه از امور، موضع خود را مشخص کرده و تکلیف همگان را نیز روشن نموده اند. مثلاً قمه زنی وسیله ای برای ابراز ارادت بوده، اما بنابر مصالح جهان اسلام امام خمینی (ره) در اوایل انقلاب فرمودند: «در وضع موجود قمه نزنند، و آیت الله خامنه ای (حفظه الله ) فرمودند: قمه زنی علنی و همراه با تظاهر حرام و ممنوع است». [۴۳]
خلاصه تفاوت هایی که در انجام مراسم مذهبی (در مواردی که چگونگی برگزاری آن از طرف شارع به ما نرسیده است و مردم را در این باره آزاد گذاشته است[۴۴]) وجود دارد، به خاطر تفاوت های فرهنگی و آدب و رسوم جوامع مختلف است که امری کاملا طبیعی و قابل قبول است.
فرقه های اساسی شیعه
در مورد تعداد فرقه های اساسی شیعه چند قول وجود دارد:
بغدادی در کتاب خود اصول فرق شیعه را سه فرقه دانسته است: زیدیه، کیسانیه، امامیه، وی در آغاز غلات را نیز از انشعابات شیعه دانسته، ولی بعداً یاد آور شده است که چون آنان از اسلام خارج شده اند از فرق های اسلامی به شمار نمی آیند.[۴۵]
شهرستانی اسماعیلیه را نیز در شمار شعبه های اصلی آورده است، و فرقه های اصلی شیعه را پنچ فرقه می داند.[۴۶]
خواجه طوسی (ره) در قواعدالعقاید با نظریه بغدادی موافقت نموده و اصول فرق شیعه را “زیدیه، کیسانیه، امامیه” دانسته است”.[۴۷] قاضی عضد الدین ایجی نیز اصول فرق شیعه را سه می شمارد: کیسانیه، امامیه، زیدیه.
بعضی نیز اصول فرق شیعی را چهار فرقه، امامیه، کیسانیه، زیدیه و اسماعیلیه می دانند.
آنچه مشهور بین علمای شیعه و تاریخ نگاران ملل و نحل است، این است که اصول فرق تشیع سه فرقه است، اما در مورد شاخه ها و فروع فرق اختلاف نظر وجود دارد.
برای اطلاع بیشتر به کتاب های : الفرق بین الفرق ، ملل و نحل ،قواعد العقاید مراجعه شود.
کتاب های اعتقادی فرق شیعه
کتاب های منبع و دست اوّلی که معمولاً اندیشمندان فرق به آن رجوع و استناد می کنند، عبارتند از: فرق الشیعه نوبختی، الملل و النحل شهرستانی، الفرق بین الفرق بغدادی، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل ابن حزم اندلسی و هم چنین کتاب های بحوث فی الملل و النحل سبحانی، فرهنگ فرق اسلامی محمد جواد مشکور، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی استاد سبحانی، فرق و مذاهب کلامی علی ربّانی گلپایگانی و آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، رضا برنجکار و … .
 

منبع: اسلام پدیا
-------------------------------------
پی نوشت:
[۲۵] بحارالأنوار ج : ۳۶ ص : ۳۶۲٫
[۲۶] مناقب خوارزمی، ۱۹ و ۲۵۲٫
[۲۷] مناقب خوارزمی، ۱۹ و ۲۱۲؛ کفایه الطالب، گنجی شافعی، ۲۱۴٫ «… النظر الی وجه امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب عباده و ذکره عباده و لا یقبل الله ایمان عبد الا بولایته و البرائه من اعدائه».
[۲۸] “… ثم لم یوالیک یا علی لم یشم رائحه الجنه و لم یدخلها”مناقب، خطیب خوارزمی، مقتل الحسین (ع)، خوارزمی، ۱/۳۷٫
[۲۹] مائده، ۵۵، “إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ”.
[۳۰] تفسیر نمونه، ج  ۴، ص ۴۲۴ و ۴۲۵٫
[۳۱] ضمیری، جستاری در مکاتب فقهی، بخش مذهب حنفیه؛ اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، انتشارات مرکز مدیریت حوزۀ علمیۀ قم، تابستان ۱۳۸۴، چاپ اول.
[۳۲] طباطبایی، شیعه در اسلام.
[۳۳] فرمانیان، مهدی، فرق تسنن، بخش سلفی، نشر ادیان، بهار ۱۳۸۶، قم، چاپ اول.
[۳۴] فرق تسنن، جلالی، مقالۀ ماتریدیه.
[۳۵] غنی، قاسم، تاریخ تصوف، انتشارات زوار، تهران، ۱۳۸۳، چاپ نهم.
[۳۶] همان.
[۳۷] زرین کوب، عبدالحسین، در جستجوی تصوف.
[۳۸] همان.
[۳۹] حج، ۳۲٫
[۴۰] مقتل مقرّم، ص ۹۶٫
[۴۱] فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، ص ۳۴۱ به نقل از صحیفه ی نور ج ۱۵، ص ۲۰۴۱٫
[۴۲] مقتل مقرّم، ص ۹۷- تهذیب، ج ۲ ص ۲۸۳ ( آخر بحث کفارات).
[۴۳] فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، صص ۳۸۶ و ۳۸۷٫
[۴۴] بر خلاف عباداتی مثل نماز و … که شارع مقدس اسلام شکل برگزاری و نحوه ی آن را هم بیان کرده است و به احدی اجازه نداده است که نماز را بر طبق زبان، عادات و رسوم منطقه ی خاص خودش بخواند.
[۴۵] الفرق بین الفرق، بغدادی، عبدالقاهر، ص ۲۱- ۲۳٫
[۴۶] ملل و نحل، شهرستانی، ج ۱، ص ۱۴۷٫
[۴۷] طوسی، خواجه نصیر، قواعد العقاید، تحقیق، ربانی، علی، ص ۱۱۰٫

فرقه شناسی دراویش گنابادی/ شرکت ها و بنگاه های اقتصادی این فرقه ضاله را بشناسید

فرقه شناسی دراویش گنابادی/ شرکت ها و بنگاه های اقتصادی این فرقه ضاله را بشناسید

فرقه نعمت اللهی گنابادی گسترده ترین شبکه صوفی در ایران به شمار می روند.

به گزارش بهجت خبر، فرقه نعمت اللهی گنابادی گسترده ترین شبکه صوفی در ایران به شمار می روند.

 فرقه شناسی

نام فرقه: نعمت اللهیه سلطانعلیشاهی گنابادی
تخلص فرقه: گنابادی
موسس فرقه: محمد سلطانعلیشاه
سال تاسیس: ۱۲۹۴ هجری قمری
قطب کنونی: نورعلی تابنده مجذوبعلیشاه
محل مرکزی فعالیت: تهران خانقاه امیر سلیمانی
مهمترین مراکز جمعیتی: بخش بیدخت گناباد و بخش ششده فسا

مهمترین منابع درآمدی:

علاوه بر عشریه که از اتباع فرقه گرفته می شود این فرقه دارای شرکتهای اقتصادی و بنگاه های در آمدی هست که به برخی اشاره می شود:

الف:-صنایع شیردامداران
ب:-صنایع کیک وکلوچه شکوهی( پچ_پچ)
ج:-حدود ۶ چاپخانه و انتشاراتی مانند چاپ جنت بروجرد، حافظ شیراز ، انتشارات حقیقت تهران و…

مهمترین خطرات سیاسی اجتماعی فرقه گنابادی :

رشد سریع
حرکت رسانه ای قوی
داشتن نیروهای مخالف نظام وآماده ی درگیری
نفوذ

تشکیلات:

در راس فرقه قطب قرار دارد. بعد از قطب شیوخ فرقه هستند که در بسیاری از مناطق فعالند وبه عنوان شیخ نامیده می شوند.مهمترین شیوخ فرقه عبارتند از:

۱-یوسف مردانی شیخ کرج
۲-محجوبی شیخ ملایر
۳-خواجه گراشی شیخ فارس و …

توضیحات :

سلطان محمد بیچاره ( فامیل نامبرده ) گنابادی در سال ۱۲۹۴ این فرقه را تاسیس کرد.
انحرافات عقیدتی وی باعث شد که مرحوم آیت الله #آخوند#خراسانی (صاحب کفایه) وی را مرتد اعلام نماید که در سال ۱۳۲۷ هجری قمری توسط عده ای از شیعیان در بیدخت #گناباد در توالت خانه اش ، خفه شد و بعد از آن، #قطبیت در خاندان وی موروثی شد.

فرقه نعمت اللهی گنابادی که گسترده ترین شبکه #صوفی در ایران به شمار می رود, همانگونه که از نام آن معلوم است, نسبت طریقتی خود را به نعمت الله ولی (شاعر) می رسانند که بی شک از اهل سنت بود و #ادعای_خدایی داشت چنانچه در دیوان خود می گوید :

سید زخودی خود فنا شد والله به خدا، که خدائیم
سید چه کنی راز نهان؟ فاش بگفتیم بی خود نگریستیم خدائیم خدائیم (دیوان ص ۴۳۲ )

تفسیر بیان السعاده به سلطان محمد نسبت داده می شود لکن رجال شناس خبیر شیعه، مرحوم آقا بزرگ تهرانی کتاب شناس بزرگ معاصر در کتاب ارزشمند الذریعه می نویسد:

برخی معتقدند این تفسیر مربوط به ملا سلطان است. اما نگاهی به اعراب اول آن نشان دیگری دارد. سپس می گوید:

عین عبارات این تفسیر در رساله شیخ علی ابن احمد مهائمی کوکنی متولد سال ۷۷۶ ومتوفی ۸۳۵ مشهور به مخدوم علی مهائمی موجود است. همچنین الفاظ آن را سید غلامعلی آزاد بلگرامی در کتابش سُبحۀ المرجان، تالیف سال ۱۱۷۷ آورده است. (الذریعه جلد ۳ ص۱۸۱.)

برخی از #انحرافات این فرقه :

تجسم صورت مرشد در عبادات.
عُشریه : اینها بر خلاف نصّ صریح قرآن به جای خمس عشریه را درست کرده اند که به قطب یا نماینده وی داده می شود.
غُسل اسلام: شخص قبل از تشرف به محضر قطب باید غسل اسلام کند!
امام دانستن قطب (مهدویت نوعیه).
سماع : گرچه امروزه اقطاب این فرقه سماع را جایز نمی دانند لکن اغلب اقطاب گذشته این فرقه از مروجین و افراط گرایان در موضوع سماع بوده اند .
اعتقاد به وحدت شخصیه وجود و بی نیازی از عبادت هنگام فناء فی الله!

سخنی در رابطه با قطب فعلی فرقه :

نورعلی تابنده مشهور به مجذوبعلیشاه در ۲۱ مهر ماه ۱۳۰۶ هجری شمسی متولد شد. وی تحصیلات قبل از دیپلم خود را دریکی از دبیرستان های تهران و پس از آن در سال ۱۳۲۷ رشته حقوق قضایی در دانشگاه تهران گذراند و سپس برای تکمیل تحصیلات خود به فرانسه عزیمت کرد.در سال ۱۳۳۶ پس از اتمام تحصیلات در رشته ادبیات فرانسه و اخذ دکترا در رشته حقوق به ایران بازگشت و پس از مدتی در دولت بازرگان در وزارت دادگستری ، وزارت ارشاد و سازمان حج سمت هایی کسب کرد. او فرزند محمد حسن تابنده صالحعلیشاه، قطب دراویش گنابادی است که پس ازبرادرش سطان حسین ملقب به رضاعلیشاه و پسر برادرش یعنی علی تابنده معروف به محبوب علیشاه به عنوان قطب سی و نهم سلسله نعمت اللهی سلطانعلیشاهی گنابادی رسید. نورعلی تابنده، از سران نهضت آزادی و از مخالفین سر سخت نظام جمهوری اسلامی می باشد.

نورعلی تابنده به دلیل تحصن دراویش گنابادی در سوم اسفند سال ۱۳۸۷ مقابل مجلس شورای اسلامی در میدان بهارستان تهران، روز سوم اسفند را که همزمان با کودتای شاه و روز اول سلطنت پهلوی است به عنوان روز درویش نامگذاری نمود. این تعیین روز خاص، یک برنامه سیاسی به حساب می آید که در طول دوران تصوف بی سابقه بود است.

نویسنده: فریدون گلرخ

 

فرقه‌ها در میان ما

فرقه‌ها در میان ما

«فرقه ها در میان ما: تهدید پنهان در زندگی روزمره»[1] کتابی است درباره فرقه ها به قلم «مارگارت سینگر»[2] و «دکتر جانجا لالیچ»[3]، کارشناس گروه های فرقه ای، با پیشگفتاری از «روبرت جی ریفتون»[4]، نویسنده و روانشناس معروف آمریکایی. این کتاب که از منظر روانشاسی به ظهور و گسترش فرقه‌ها در دنیای معاصر می‌پردازد. فرقه ها در میان ما توسط انتشارات «جان وایلی و پسران»[5] در سال ۱۹۹۶ منتشر شد. نسخه دوم این کتاب بدون حضور لالیچ در مقام نویسنده مشترک، در سال 2003 با عنوان«فرقه ها در میان ما: نبرد مستمر علیه تهدیدات آن ها»[6] اندکی پیش از مرگ مارگارت سینگر، توسط همان انتشارات مجدداً منتشر شد.

سینگر، نویسنده کتاب، با این که خودش هیچ وقت عضو بودن در فرقه ها را تجربه نکرده است، درک خیلی خوبی از کارکرد فرقه ها و تجربیات اعضای آن ها را به خواننده منتقل می کند. وی روانشناسی بالینی بود که به طور اختصاصی بر روی فرقه ها مطالعه می کرد و به اعضای آن ها مشاوره می داد. «فرقه ها در میان ما» نگاهی است جامع و عمیق به رفتار و مناسبات فرقه ها. سینگر در کتاب خود برآورد می کند که در دهه 90 حدود بیست میلیون آمریکایی مناسبات فرقه ها را تجربه کرده اند (ص5کتاب).

نویسنده در کتاب به این پرسش های رایج درباره فرقه ها پاسخ می دهد:

  • فرقه چیست؟
  • فرقه ها چگونه اعضایشان را شستشوی ذهنی می دهند؟
  • چرا و چگونه افراد به فرقه ها می پیوندند؟
  • چه بر سر کودکان در فرقه ها می آید؟
  • چگونه می توان از فرقه رها شد؟

سینگر در بتدای کتاب توضیح می دهد که منظورش از واژه فرقه چیست:

در این کتاب هرجا از واژه فرقه و گروه های فرقه ای استفاده می کنم منظورم آن گروه های بزرگتری است که در جامعه ما سر برآورده اند و از نظر نحوه شکل گیری، نحوه اداره شدن و ساختار قدرت شبیه به هم اند. فرقه ها از گروه های نسبتاً بی خطر تا آن دسته از گروه هایی که کنترل استثنایی بر تعاملات روزمره اعضای خود اعمال می کنند و از روش های کنترل ذهن برای نفوذ بر اعضا و کنترل آن ها استفاده می کنند. بااین که رفتار فرقه های خاص باعث این می شود تا افرادی که عضو آن فرقه ها نیستند به آن ها انتقاد کنند، واژه فرقه به خودی خود دارای بار منفی نیست، بلکه صرفاً عبارتی توصیفی است. این واژه برای توصیف گروهی به کار می رود که حول فردی تشکیل شده است که ادعا می کند مأموریت یا دانش ویژه ای دارد و آن را با کسانی که اراده خود را به او محول کنند، قسمت خواهد کرد.

سینگر رابطه فرقه ای را اینگونه تشریح می کند:

رابطه فرقه ای، رابطه ای است که در آن فردی عامدانه افراد دیگر را وادار می کند تا تقریباً در تمامی تصمیم های مهم زندگی شان، به طور مطلق یا تقریبی، وابسته به او شوند و به این پیروان القا می کند که دارای نوعی استعداد، موهبت یا دانش ویژه است. (ص7)

سینگر با آگاهی دادن به مردم درباره روش های کنترل ذهن و کثرت گروه های فرقه گون که برای جذب مردم از همه جا بی خبر در جهت اهداف منحرف رهبر فرقه تور پهن کرده اند، خدمت بزرگی به بشر کرده است:

مردم دوست دارند تصور کنند که دیدگاه ها و ارزش ها و افکار آن ها از هرگونه تعرض مصون است و تنها خود آن ها هستند که می توانند درباره این امور تصمیم بگیرند. آن ها ممکن است با اکراه قبول کنند که کمی تحت تأثر تبلیغات قرار گرفته اند. افزون بر آن، مردم دوست دارند این توهم را باور کنند که دیگران افرادی ضعیف العقل هستند که به سادگی از دیگران تأثیر می پذیرند، در خالی که خودشان افرادی هستند دارای تفکر نیرومند. با این که همه ما می دانیم که ذهن انسان ها ازدیگران تأثیر می پذیرد، هرچند این واقعیت ممکن است برای برخی خوشایند نباشد، بیشتر ما از روی احساس و مغرورانه ادعا می کنیم: «تنها افراد دیوانه و احمق و نیازمند عضو فرقه می شون. هیچ کس هرگز نمی تواند من را وادار به خودکشی کند یا این که همسرم را تقدیم رهبر فرقه کنم. هیچ کس نمی تواند من را وادار به انجام چنین کارهایی کند.»

وقتی می شنوم مردم اینگونه صحبت می کنند، در گوششان می پرسم: «حاضری شرط ببندیم؟» (ص16)

سینگر شش معیار را برای کنترل ذهن ذکر می کند:

  1. فرد را از آنچه (در بیرون) در جریان است و تغییراتی که اتفاق می افتد، بی اطلاع نگه می دارد.
  2. وقت، و در صورت امکان، محیط فیزیکی فرد را کنترل می کند.
  3. نوعی احساس ناتوانی، ترس پنهان و وابسیتگی را در فرد به وجود می آورد.
  4. بخش زیادی از رفتارها و طرز فکرهای سابق فرد را سرکوب می کند.
  5. رفتار و طرز فکر جدیدی را در فرد به وجود می آورد.
  6. دستگاه تجزیه و تحلیل بسته ای را ایجاد می کند که از ورود هرگونه مطلب جدید به ذهن جلوگیری می کند و قدرت انتقاد کردن را از فرد سلب می کند.

در بحث درباره موضوع بیرون آمدن از فرقه، سینگر با هوشمندی هشت علت را شناسایی می کند که که خارج شدن فرد را از فرقه دشوار می کند:

  1. فرد گمان می کند کاری هست که باید آن را به اتمام برساند.
  2. فرد به گروه وفادار است و تمایل ندارد از «تعهد»ی که داده است عقب نشینی کند.
  3. سارش با رهبران گروه و گردن نهادن به آن ها ساده تر است از مقابله با آن ها و مقاومت در برابرشان.
  4. فشار از طرف اعضای گروه و نداشتن اطلاعات، مانع از آن می شود که فرد ارزیابی واقع بینانه ای از فرقه داشته باشد.
  5. فرد گرفتارتر و خسته تر از آن است که بنشیند و درباره سرنوشتش در گروه فکر کند. او تمام فکر و ذکرش معطوف به کوتاه مدت است.
  6. فرد هویتی را که پیش از ورود به فرقه داشته، کنار می گذارد.
  7. فرد از مجازات شدن یا اینکه باعث آزار دیگران شود، ابا دارد.
  8. فرد تمایلی ندارد تا زمان و انرژی ای را که در سازمان صرف کرده است، «به هدر برود».

سینگر همچنین در کتاب خود به موضوع نجات افراد از چنگ فرقه و بازگرداندن زندگی و قدرت تفکر به اعضای فرقه ها می پردازد. به طور خلاصه، «فرقه ها در میان ما» اثری است ارزشمند و مفید که همه باید آن را بخوانند. فرقه و سازو کار و مناسبات آن موضوعی است که هیچ کس نباید از آن غافل شود.

این کتاب توسط آقای ابراهیم خدابنده، از اعضای ارشد سابق گروهک منافقین که از این گروه جدا شده است، به زبان فارسی ترجمه شده است. مترجم بر این عقیده است که اگرچه سینگر در کتابش اشاره ای به فرقه رجوی نکرده است، اما مشاهدات وی از فرقه ها چنان با گروهک منافقین مرتبط است که گویا نویسنده این کتاب را صرفا با مطالعه بر روی این سازمان نوشته و تکمیل کرده است.

[1] Cults in Our Midst: The Hidden Menace in Our Everyday Lives

[2]  Margaret Singer

[3] Janja Lalich

[4] Robert Jay Lifton

[5] John Wiley & Sons

[6] Cults in Our Midst: The Continuing Fight Against Their Hidden Menace

28سوال بی پاسخ از دراویش


28سوال بی پاسخ از دراویش
نفاق این سالوسان ریاکاربسیار واضح است که زیر پرده عرفان در پی دکان سازی و جلب عوام الناس و فریب آنها هستند.

صدای شیعه : یکی از مهم ترین انتقاداتی که به فرقه صوفیه گنابادیه و دیگر فرقه های نعمت اللهی وارد است، مسئله مداخله در مسائل سیاسی می باشد، حال آنکه شعار این فرقه، جدایی دین از سیاست و عدم مداخله در مسائل سیاسی است.
سوال این است : لم تقولون ما لا تفعلون . چرا بر خلاف شعارتان عمل می کنید....!؟
دخالت های شما در مسائل سیاسی اجتماعی مشهود است، از جمله :
1. فعالیت های سیاسی، در همین انتخابات اخیر ریاست جمهوری 1388 در ایران
2. بیانیه های متفاوت و زیادی که بر علیه نظام و یا به نفع فرقه خود صادر می کنید
3. توهین به مراجع
4. وارد کردن اتهامات به مسئولین نظام
5. راه انداختن قائله در کشور (از جمله قائله شهر مقدس قم)
6. هیاهو های سیاسی دروایش ماجراجو
7. حمایت از برخی رجال سیاسی
8. شکایت به سازمان ملل و بیاینه های مختلف در زمینه نقض حقوق بشر
9. راه اندازی وب سایت ها و وبلاگ ها به صورت گسترده برای تبلیغ تصوف و تضعیف نظام
10. راه اندازی مراکز هنری آموزشی در استانها و شهرستانها برای فعالیت های فرقه
11. همایش های گوناگون درباره شخصیت های صوفیه در ایران برای تبلیغ فرقه
و ....
بنابراین، نفاق این سالوسان ریاکار و دورو بسیار واضح است که زیر پرده عرفان و معنویت در پی دکان سازی و جلب عوام الناس و فریب آنها هستند، از جمله فرقه صوفی گنابادی که بر خلاف اعتقاد و شعارشان عمل می کنند.
همچنین صوفیه به این سوالات هم پاسخ دهد ....
 (البته باید گفت که طرح این سوالات از باب استفهام توبیخی و انکاری است نه برای پاسخ گرفتن، چراکه صوفیه پاسخ روشنی برای این سوالات ندارند)
1. نظر خود را راجع به مراجع تقلید و آیات عظام صریحاً بیان نمایید. البته معلوم است که مرام و طریقت تصوف به علت تباین فاحشی که با تشیع دارد با مراجع تقلید و مسئله تقلید از مراجع عظام در زمان غیبت مخالفت دارند.
2. آیا شما معتقد به حلول، اتحاد و یا وحدت وجود باطل هستید یا خیر؟ نظر خود را اظهار نمایید. (منظور، وحدت وجود مصطلح تصوف است)
3. خرقه پوشیدن یعنی چه و مدرک دقیق آن را از مبانی اسلام بیان نمایید.؟
4. اگر ممکن است، سلسله ارشادی خود را با ذکر مذهب آنها برای ما روشن نمایید. البته روشن است که شما صوفیان نمی توانید خود را شیعه معرفی نمایید چراکه سرسلسله های شما سنی مذهب بوده اند.
5. درباره روایاتی که در مذمت صوفیه رسیده و در کتب حدیثی، موجود است چه نظری دارید؟ البته هر توجیهی در اینباره از سوی شما مردود است چراکه قبلا به آنها پاسخ داده شده.
6. درباره حسن بصری و سفیان ثوری چه نظری دارید؟ آیا از مفاخر شما می باشند یا خیر؟ لطفا برخورد آن ها با امام علی و امام صادق _علیهما السلام_ را برای ما بنویسید. (البته از روی انصاف و مستند)
7. آیا همه شما اعم از قطب و غیره، تا آخر عمرتان، به قوانین دین و شریعت عمل می کنید یا بعد از مدتی قوانین و رسوم شریعت از شما برداشته میشود؟
8. آیا شما امامت را شخصی می دانید یا نوعی؟ یعنی ولایت را فقط مخصوص دوازده امام معصوم می دانید یا خیر؟ درباره ی امام زمان (عجل الله فرجه) چه می گویید.
9. به کسی که سرسپرده او هستید چرا قطب می گویید مقام و موقعیت او و مدرک انتصاب او به قطبیت و ولایت را به طور واضح بنویسید.
10. آیا مرشد ولی امر است یا خیر، و مدرک این که مرید باید همانند میّت در دست غسّال در اختیار مرشد قرار بگیرد، چیست؟ و مرشد از چه مقامی اجازه ارشاد گرفته.
11. آیا غیر مسلمان ها در نظر شما پاک اند یا نجس، عقیده و مدرک خود را بیان نمایید. البته با اعتقاد شما به « صلح کل » بعید می دانیم همانند شیعیان و مسلمانان، کفار را نجس بدانید.
12. مدرکِ رقصِ سماع خود را از متون و آموزه های دینی، بیان نمایید.
13. شما با چه مدرکی، افرادی همچون فیض کاشانی، ملا صدرا، مجلسی اول و .... را به خود منتسب می نمایید؟ در حالیکه آن ها متصوفه را رد نموده و مطالبی در بطلان آن نوشته اند.
14. آیا همه فرق صوفیه بر حق و همه اقطاب، ولیّ هستند یا یک فرقه بر حق است؛ و بقیه باطل؟ لطفا معین نمایید. (بعید است جواب روشنی داده شود)
15. چرامساجد را ترک کرده و به خانقاهی که موسس آن مسیحی است پناه برده اید، خواهشمندیم شرافت خانقاه بر مسجد را بنویسید.
16. راه شناسایی قطب حقیقی و بر حق بودن آن قطب از میان اقطاب کدام است؟ لطفا روشن نمایید.
17. آیا قطب امام است یا نایب امام یا بالاتر از امام یا معاند با امام، در هر حال اقطاب قبلی چگونه بودند؟ توضیح دهید.
18. آیا می شود قطب را امتحان کرد یا از او دلیل و استدلال خواست یا خیر؟ چرا و چگونه؟
19. آیا صحیح است تمام عبادات و معاملات مرید با اجازه قطب باشد؟ چه مدرکی در آیات و روایات بر این اعتقاد دارید؟
20. آیا مهدویت، در مرام شما نوعی است یا شخصی؟ و غایب بودن یا ظاهر بودن امام در مرام شما به چه معناست؟(بر اساس چه مدرکی، معتقد به امامت نوعی می باشید)
21. روی چه معیاری، اقطاب، عنوان « شاه » را پسوند القاب خود قرار می دهند؟
22. آیا قطب مفترض الطاعه و لازم الخدمة و لازم الحفظ است یا خیر؟ برای چه و روی چه معیار؟
23. آیا خصائص پیامبر یا خصائص ائمه از جمله « عصمت » و « غیره »، به قطب هم اختصاص دارد یا خیر؟
24. سند و مدرکِ « الشریعة اقوالی و الطریقة افعالی و الحقیقة حالی » و همچنین سند و مدرک روایاتی که راجع به عشق بیان می کنید کدام است؟ برای ما بنویسید.
25. آیا مرام ها و سلاسل دیگر تصوف، مورد تایید شماست یا نه؟ و اگر نیست، چه دلیل و مدرکی بر حقانیت فرقه خود و باطل بودن دیگر فرقه های صوفیه دارید؟
26. آیا این حرف درست است که تا زمانیکه کسی به قطبیّت نرسد، درهای حقیقت به روی او باز نمی شود؟ لطفاً مدرک ارائه دهید و آیا این حرف صحیح است که همه اسرار، پشت پرده ی قطبیت است و پیش از آن چیزی نمودار نیست بلکه آنی الحصول است؟ مدرک ارائه دهید.
27. قطب با چه مجوزی، عشریه، فطر و نذر را از مریدان گرفته و باقی اموال را بر مریدان حلال می نماید. آیا او شارع است و از طرف خدا دستور گرفته است؟
28. روشن کنید که در صوفیه مُشرِّع (تشریع کننده احکام) کیست؟ قطب؟ با چه مجوزی؟ شیخ مجاز؟ با چه مدرکی؟ .... مگر در اعتقاد شیعه غیر از پیامبر اکرم _صلی الله علیه و آله_ و دوازده امامان معصوم _علیهم السلام_ کسی می تواند مشرّع احکام باشد؟


کیوان گیتی ن‍ژاد- جوان آنلاین

فرقه های عجیب و غریب دنیا

فرقه های عجیب و غریب دنیا

انسان های سودجو و متقلب همیشه برای رسیدن به اهداف خود از مردم ساده لوح سوء استفاده کرده و در واقع از آنها نردبانی برای بالا رفتن خود می سازند. این افراد با آوردن هزاران دلیل و برهان کذب و دروغین حتی توانسته اند مردم را فریب داده و گاهی اعتقادات آنها را تغییر دهند و یا به عبارتی آنها را از راه راست منحرف کنند.

از جمله راه هایی که انسان های شیاد برای فریب دادن مردم استفاده کرده اند آوردن فرقه هایی دروغین است که با وعده های بی اساس توانسته اند افرادی ساده لوح را تحت سلطه خویش درآورند. آنها تحت عنوان فرقه عجیب و غریب خود گاهی دست به جنایاتی هولناک زده اند و گاه حتی انسان های دیندار و خداپرستی را که با آنها مخالفت کرده اند با قتلشان از سر راه کنار زده اند.

آمیش

فرقه هایی عجیب با عقایدی خنده دار

در سال 1963 فردی به نام «ژاکوب آمان»رهبری فرقه ای به نام آمیش را بر عهده گرفت که معتقد بودند باید به روش اجدادشان زندگی کنند.

آنها همچنان از اسب و کالسکه برای رفت و آمد و کشاورزی استفاده می کنند، لباس هایی به سبک قدیمی می پوشند و از تکنولوژی های امروزی استفاده نمی کنند. البته اگر غیر از این عمل کنند، آنها برخلاف اعتقادات آیین شان عمل کرده و مستحق مجازاتند.

آنها حق رفتن به ارتش را نداشته و خود را از کمک های دولت مانند بیمه بی نیاز می دانند. آمیش ها از اتومبیل،تلفن و حتی برق هم استفاده نمی کنند. البته جالب اینجاست که آیین آنها در کشورهای مختلف از جمله هند، آمریکا، آلمان و انگلستان متفاوت است.

طبق آمارها پیروان این فرقه در آمریکا در سال 2000، 198 هزار نفر بوده است. نام آمیش هم از نام رهبر آن آمان گرفته شده بود که اصالتا سوییسی بود.

آنها کم کم به سمت پنسیلوانیا و کشورهای اروپایی مهاجرت کردند و به این ترتیب کم کم این فرقه در سراسر دنیا پخش شد.

پیروان این فرقه محل خاصی برای عبادت ندارند و عبادات خود را در خانه انجام می دهند. تمام آداب و رسوم زندگی آنها با دیگر انسان ها متفاوت است. عروس های آمیش لباس آبی به تن کرده و چون استفاده از زیورآلات ممنوع است، حتی حلقه ازدواج هم نمی گیرند.

آنها به تکنولوژی به چشم شیطان نگاه می کنند و معتقدند این وسایل آنها را از آیین شان دور خواهد کرد. در فرقه آنها حتی کرایه کردن اتومبیل، در حالی که خودشان راننده نباشند هم ممنوع است.

آمیش ها استفاده از تلفن را ورود بی اجازه به حریم دیگران می دانند. آرایش برای زنان آمیش جرم محسوب می شود و مردان مجرد باید ریش و سبیل های خود را بتراشند ولی متاهل ها باید ریش خود را بلند کرده و سبیل شان را بتراشند.

کودکان خانواده های عضو این فرقه در حد خواندن و نوشتن سواد می آموزند. همچنین نوجوانی که به سن بلوغ می رسند باید با آمیش پیمان وفاداری ببندند یا برای همیشه طرد خواهند شد.


آئوم شینریکیو

فرقه هایی عجیب با عقایدی خنده دار

آئوم شینریکیو یکی از فرقه های ژاپنی است که توسط «شوکو آساهارا» یک مدرس یوگای نابینا، در سال 1984 بنیان نهاده شد. افراد این فرقه، آساهارای 40 ساله را تنها راه ارتباط با خداوند می دانستند که این ادعای عجیب و خنده دار موجب ناراحتی بسیاری از طرفداران مذاهب شده بود. در آن زمان، آساهارا در خانه خود تدریس یوگا و مدیتیشن می کرد و نام کلاس های خود را «آئوم نو کای» گذاشته بود.

 از همانجا بود که آساهارا با دادن وعده های دروغین ارتباط با ارواح توانست عده ای از شاگردان خود را در سال 1989 به عنوان مذهبی جدید در دنیا مطرح کند. این فرقه جدید برای بسیاری از جوانان ژاپنی خوشایند به نظر می رسید و به همین دلیل طرفدار آن می شدند و در آن زمان آن را «مذهب برگزیده» نامیدند.

آساهارا با انتشار مقالات، کتاب و پخش فیلم، پیروان خود را به سرعت افزایش داد. او حتی انیمیشن هایی برای کودکان ساخته بود تا بتواند در ذهن آنها نیز نفوذ کند. با این شگرد، این مرد شیاد توانست به راحتی مردم ساده لوح را خام کرده و با هدایایی که از آنها دریافت می کرد زندگی حقیرانه خود را به یک زندگی مجلل مبدل سازد.

نام «آئوم شینریکیو» از زبان سانسکریت و به معنی مذهب صحیح است اما بعد از مدتی نام این فرقه به الفا تغییر کرد. فرقه ائوم در سال 1995 در حدود 9 هزار پیرو در ژاپن و 40 هزار پیرو در سراسر دنیا داشت اما این تعداد تا سال 2009 به 1650 نفر کاهش یافت و امروز نیز تعداد آنها به کمتر از 1000 نفر رسیده است.

در سال 1992، آساهارا کتابی منتشر کرد و طبق اسناد دروغینی که در این کتاب به چاپ رسانده بود، ادعا کرد که حضرت مسیح است و طرفداران ساده لوح او نیز به راحتی این موضوع را پذیرفتند. او از طرف خود برای هر گناهی مجازاتی در نظر گرفته و ادعا می کرد قادر است انرژی های منفی و گناه آلود را از انسان ها دور کند. همچنین دائم تکرار می کرد که «من قادر هستم با ارواح ارتباط برقرار کرده و توطئه هایی که قرار است بر ضد ما انجام شود پیش بینی کنم».

او می گفت که به زودی جنگ جهانی سوم در خواهد گرفت و علت اصلی آن نیز آمریکا خواهد بود. همچنین آرماگدون – پایان دنیا در اصطلاح مسیحیان – در سال 1997 خواهد بود. فرقه آئوم در واقع توسط یک تروریست پایه گذاری شده و به سرعت مراکز آن در کانادا، اروپا و آمریکا نیز تاسیس شدند. در سال 1995 با حمله افراد این جنبش به مترو توکیو با گاز سمی سارین، این فرقه بدنام تر از قبل شده و حتی بسیاری از پیروانش هم از آن رو برگرداندند.

در این حمله تروریستی 12 نفر کشته و 5500 نفر با گاز سارین مسموم شدند. پس از این حادثه آساهارا و 11 نفر از افرادش دستگیر و به اعدام محکوم شدند اما آنها تا چند سال توانستند با ارائه حکم تجدید نظر،اعدام خود را به تعویق بیندازند اما بالاخره حکم اعدام آنها در سال 2004 تایید و اجرا شد.


تائوئیسم

فرقه هایی عجیب با عقایدی خنده دار

پیروان این فرقه، آن را فلسفه می دانند، نه یک مذهب.

این فرقه، ترایخی 2500 ساله در چین داشته و هنوز هم بسیاری از چین یها به آن اعتقاد دارند. چینیان از سالیان پیش، همیشه خواستار عمر طولانی و زندگی جاودانه بوده اند و این فرقه با استفاده از این تفکر چینی ها،توانست پیروان بسیاری را به سمت خود جلب کند.

بنیانگذار این فرقه فردی به نام «لائو تزو» از معروف ترین فیلسوفان چینی و کتابدار سلطنتی بود. تزو هیچ علاقه ای به شغل خود و البته سیاست نداشت و همین امر باعث شد تا چین را ترک کند. او کشور را ترک کرده و گوشه نشین شد و در آن زمان کتابی با عنوان «راه و عرفان» نوشت.

او 87 سال عمر کرد اما محل مرگ او هرگز مشخص نشد. البته این فرقه از قبل از تزو وجود داشت و او با نوشتن کتابش باعث شد تا دوباره در سراسر چین رنگ و بویی تازه به خود گرفته و پیروانش افزایش پیدا کند و به همین خاطر به او لقب اولین پیرو تائو نیز داده شده است.

او مدعی بود که هر کس به این فرقه وارد شود به زندگی جاودانه خواهد رسید و هیچ چیز قادر نخواهد بود به او ضرر و آسیبی برساند. او به پیروان خود می گفت «بسیاری از پادشاهان چینی از جمله «فوشی»و «ووتای» از سلسله هان توانسته اند با پیوستن به فرقه تائو، عمر جاودانه پیدا کنند اما کسی از مکان آنها اطلاعی ندارد.»

در این میان، فالگیران نیز از فرصت استفاده کرده و با دادن راه حل هایی چون غذا خوردن در ظروف طلا و رفتن به کوه های صعب العبور برای عبادت، عمر جاودانه افراد را تضمین می کردند. یک یاز همین افراد به نام «چانگ تائو لینگ» توانست با برپا کردن انجمنی مخفیانه، عده ای را به عضویت آن در آورد. او به آنها وعده عمر جاودانه می داد.

شرط عضویت در این انجمن آوردن 5 پیمانه برنج برای چانگ بود. او به خاطر عمر 122 ساله اش توانست اعضای انجمن را بیشتر بفریبد زیرا آنها فکر می کردند رهبرشان عمری ابدی دارد.

پس از مرگش، عده ای از طرفداران او ادعا کردند که چانگ را سوار بر ببری دیده اند که به سمت آسمان می رفت تا زندگی جاودانه اش را آغاز کند. پس از او جانشینانش انجمن را تا زمان انقلاب کمونیستی چین ادامه داده و از این راه ثروت هنگفتی به دست آوردند. نسل بعدی تائوئیسم ها سمبلی جادویی برای خود در نظر گرفته بودند و عقیده داشتند با آویزان کردن آن در مکان های مختلف از ورود ارواح پلید جلوگیری می کنند.


رائلیسم

فرقه هایی عجیب با عقایدی خنده دار

این فرقه در سال 1974 توسط شخصی به نام «کلود وریهون» و با عنوان «رائلیان» پایه گذاری شد. پیروان این فرقه معتقدند که موجوداتی فضایی به نام الوهیم ها به روی زمین آمده و دائم بر ژنتیک انسان ها تاثیر می گذراند تا افرادی را که مورد دلخواه خودشان است به وجود آورند.

علاوه بر این آنها معتقدند که انسان ها به طور ناخودآگاه با موجودات فضایی در ارتباط هستند. گستردگی پیروان این فرقه دروغین بیشتر در پاریس است. آنها کلاس هایی 7 مرحله ای برای شاگردان و مخصوصا کودکان خود برگزار می کنند و معتقدند پس از گذراندن این 7 مرحله قادر به دیدن الوهیم خواهد شد. آنها هر شب به امید گرفتن خبری از فضا، سیگنال به آسمان می فرستند و بر این باورند که الوهیم روزی جوابشان را خواهد داد.


آتیسم

فرقه هایی عجیب با عقایدی خنده دار

پیروان این فرقه معتقدند که سرنوشت شان در دست خودشان است. این فرقه در ابتدا از یونان آغاز شد و برای اولین بار در قرن پنجم قبل از میلاد رواج یافت اما کم کم کمرنگ شده و پیروان آن انگشت شمار شدند. پیروان این فرقه اعتقادی به پرسش چیزی ندارند و تا قرن 16 و 17 هیچ کس جرأت نمی کرد که خود را پیرو این فرقه معرفی کند.

«آتیسم» اولین نفری بود که در قرن هجدهم توانست این فرقه را معرفی کرده و با استدلال های دروغین خود، پیروانی را نیز به این فرقه جذب کند. این عده که تا قرن بیستم به شدت افزایش یافته بودند امروزه تنها 3.3 درصد از مردم جهان را تشکیل می دهند. افراد این فرقه همیشه مخالفان بسیار زیادی از ادیان مختلف داشتند. حتی اگر یکی از افراد خانواده به این فرقه روی می آورد، سایر اعضای خانواده او را ترک کرده یا حتی می کشتند.

در برخی از کشورها افراد این فرقه شیطان پرست نامیده می شدند اما این موضوع حقیقت نداشت. آنها معتقدند که به طور کلی پرستش کار اشتباهی است. از افراد مشهور که پیروان این فرقه شدند می توان به فردریش نیچه، سم هریس، وودی آلن و پیتر اتکینز اشاره کرد.


ساینتولوژی

فرقه هایی عجیب با عقایدی خنده دار

این فرقه هنوز هم در کشورهایی از جمله در آفریقای جنوبی، استرالیا، آمریکا، هند، مکزیک، نیوزلند، سوییس، تایوان و ونزوئلا پیروان زیادی دارد.

آنها بر این باورند که انسان ها ارواحی فنا نشدنی هستند که ماهیت خود را گم کرده اند. همچنین باید با یادآوری خاطرات و تجربیات بد،آنها را گره گشایی کنند تا به اصل حیاتی خود نزدیکتر شوند.

پیروان این فرقه تبلیغات خود را برای یافتن اعضای بیشتر در سال 1952 آغاز کردند. بنیانگذار فرقه، نویسنده ای به نام «ال راب هوبارد» بود که توانست در سال 1953 برای خود و پیروانش مقری مانند کلیسا بنا کند. او در انجا با روش های مختلفی به طرفداران خود می آموخت که چگونه روح خود را ابدی ساخته و به اصل شان بازگردند.

فرقه هایی عجیب با عقایدی خنده دار

اصلی ترین مخالفان این فرقه دروغین، مسیحیان بودند. ساینتولوژیست ها برای اثبات حرف های خود حتی دست به قتل مخفیانه مخالفانشان نیز می زدند. با این که پیروان این فرقه هنوز در بسیاری از کشورهای جهان آزادانه فعالیت می کنند اما هر ساله تظاهرات زیادی علیه آنها انجام می گیرد.


اینوایرومنتالیسم

فرقه هایی عجیب با عقایدی خنده دار

افراد این فرقه به دفاع از محیط زیست پرداخته و معتقدند با این کار طبیعت نیز از آنها مراقبت کرده تا آسیبی به آنها وارد نشود. نماد اصلی این فرقه رنگ سبز است. پیشینه این فرقه به سال 1272 و به زمانی باز می گردد که شاه ادوارد اول پادشاه انگلستان بر اثر تنفس دود، دچار بیماری سختی شده و پس از فهمیدن علت آن، سوزاندن زغال سنگ و استفاده از آن را ممنوع اعلام کرد.

افراد این فرقه به سه دسته اند، سبزهای روشن برای حمایت از محیط زیست، سبزهای تابان برای دفاع از محیط زیست در مجامع سیاسی و سبزهای تیره برای تغییر نظر مردم در مورد محیط زیست. پیروان این فرقه به دلیل نداشتن عقاید شیطان پرستی مخالفان زیادی هم ندارند.