لن ترضی عنک الیهود و لاالنصاری حتی تتبع ملتهم (بقره : 120)
طـرح مـوضـوع ((خطر ناتوی فرهنگی )) در سخنان رهبر معظم انقلاب در سفر به استان سـمـنـان ، و در پـی سـخـنان صدراعظم آلمان در این رابطه ، هشداری است در زمینه تغییر اسـتـراتـژی مـهم استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا در تغییر عملکرد ناتو از نظامی بـه فـرهـنـگـی در تـقـابـل بـا خـیـزش و حـرکـت بـالنده اسلامی و دین گرایی در منطقه خـاورمـیـانـه ؛ تهدیدی که به مراتب گسترده تر و خطرناک تر از کارکرد نظامی است و قلمرو آن مجموعه جغرافیایی جهان اسلام می باشد.
حـسـاسیت موضوع و عمق و گستره آن ایجاب می کند ابعاد ناتوی فرهنگی و تفاوت آن با کـارکـرد نـظـامـی و رسـالت جـمـهـوری اسـلامـی و دسـتـگـاه هـای مـسـئول در تـقابل با این حرکت ، مورد واکاوی و بررسی قرار گیرد. مقاله پیش رو در حد مـقـدورات عـهـده دار بـررسـی و ارزیـابی این موضوع می باشد، امید است بتواند برخی زوایای این حرکت را بازگوید.
نـاتـو5 بـعـد از جـنـگ جـهـانـی دوم و در سـال 1949 شـکل گرفت و فلسفه وجودی آن ، همبستگی و هم پیمانی بین کشورهای غربی در برابر اتـحـاد جـمـاهـیـر شـوروی در جـهت مقابله با تهدیدات ابرقدرت شرق بوده است . فضای مـوجود پس از جنگ جهانی دوم و نگرانی از وقوع جنگی دیگر ایجاب نمود شاکله ناتو با مـاهیت و قواره نظامی شکل گیرد و چارچوب آن در راستای کارکرد و هدف دفاع نظامی مورد توجه واقع شود.
از سـال 1949 کـه سـال پـایـان جـنـگ و آغـاز شـکـل گـیـری نـاتـو بـه شمار می آید تا سـال 1991 جـنـگـی بـیـن دو ابـرقـدرت بـه وقـوع نـپـیـوسـت امـا نـاتـو در عـرصه های گوناگونی ایفای نقش می نمود و کارکردهای دیگر را در دستور کار خود قرار داد:
1. کارکرد تسلیحاتی در جهت صدور تسلیحات به کشورهای اقماری در جهت تقویت جبهه ابـرقـدرت غـرب بـه ویـژه در درگـیـری هـا و رقـابـتهای منطقه ای و حمایت از قدرتهای وابسته به بلوک غرب .
2. کـارکرد اقتصادی به منظور تسخیر بازار قلمرو ابرقدرت شرق و سلطه و برتری تکنولوژی غرب بر فناوری شرقی .
3. کـارکـرد سـیـاسـی بـا هـدف جـریان سازی و ایجاد نارضایتی و ایجاد زمینه آشوب و بـرانـدازی رژیـم هـا در کـشـورهـای اقـمـاری شـوروی و جـلوگیری و پیش گیری از نفوذ ابرقدرت شرق .
4. کـارکـرد اطـلاعـاتـی در جـهت شناخت هر نوع تحرک و فعالیت اتحاد جماهیر شوروی در کشورهای اقماری و دیگر مناطق جهان و تلاش در جهت نفوذ در سیستمها و دستگاه های مربوط بـه شـوروی و بـهـره گـیـری از هـر گـونـه ابـزار و امـکان اطلاعاتی به منظور سلطه اطلاعاتی بر رقیب قدرتمند شرقی در عرصه بین المللی .
5. کـارکـرد فـرهـنـگـی در جـهت ایجاد جنگ روانی برای مقابله با ایدئولوژی مارکسیسم و بـهـره گـیـری از ابـزار و شـیـوه هـای گـونـاگـون بـه مـنـظـور گـسـتـرش ابـتـذال و اسـتـحاله فرهنگ های ملی و دینی منطقه تحت نفوذ رقیب و تئوریزه و جایگزینی مظاهر فرهنگ غربی .
در سـال 1991 بـا سـقـوط شـوروی و از هم پاشیده شدن سازمان ورشو، عملاً ابرقدرت شرق از معادلات حذف گردید و جهان از رقابت دوقطبی خارج گردید. در این شرایط بود کـه انـدیـشـه جـهـان شـمـولی در ابـرقدرت غرب و به ویژه در ذهن سردمداران آمریکا با تـوجـه بـه بـرتـری اقـتـصـادی ، تـسـلیـحـاتـی و اطـلاعـاتـی شـکـل گـرفـت . آمریکا اکنون رقیب و قدرت معارضی را در برابر خود نمی دید و احساس اسـتـکـبـار ایـن بـود که جهان اسلام با وجود برخورداری از نیروی انسانی و ذخائر عظیم انـرژی ، ظـرفـیـت مـقـابـله بـا ابـرقـدرت غـرب بـه رهـبـری آمـریـکـا را نـدارد. در هـمـیـن حال برای تحقق جهان شمولی به ویژه در قلمرو جهان اسلام نیازمند به اقداماتی بود از جمله :
تـداوم کـارهـای چـندگانه ؛ یعنی کارکرد تسلیحاتی ، اقتصادی ، سیاسی ، اطلاعاتی و فرهنگی همواره در دستور کار آمریکا و هم پیمانان او یعنی اروپا قرار داشت و یک دهه پس از سـقـوط شـوروی ، همچنان در این عرصه هر چه در توان داشتند به اجرا در آوردند، به ویـژه گـسـترش تهاجم فرهنگی به منظور استحاله فرهنگ ناب دینی و اسلامی بیشترین هدف آنها بوده است .
اقـدام دیـگـری کـه در راسـتـای تـحـقـق جـهـان شـمـولی قـرار گـرفـت ، تـئوریـزه کردن لیـبـرال دمـوکـراسـی بـود کـه ایـن حـرکت با بهره گیری از تئوریسین های غربی مورد توجه قرار گرفت :
1 ـ 2 ـ 2. تئوری پایان تاریخ فوکویاما: فوکویاما با ارائه ((تئوری پایان تاریخ )) در صـدد بـرآمـد پـس از حـذف سـوسـیـالیـسـم از مـعـادلات سـیـاسـی ، لیـبـرال دمـوکـراسـی را بـه عـنـوان مـدیـنـه فـاضـله و حـکـومـت ایـده آل و آخـریـن مـرحـله فـرآیندی تکامل حرکت انسان و سرنوشت محتوم بشر ارائه دهد و زمینه پـذیـرش آن را در جـهان امروز فراهم نماید و در حقیقت زمینه برتری تمدن غربی را بر دیگر تمدنها مورد توجه قرار دهد.
2 ـ 2 ـ 2. تـئوری دهـکـده جهانی مک لوهان : مک لوهان از زاویه دیگر جهانی سازی را مورد ارزیابی قرار داد. وی نظریه خود را چنین مطرح نمود که جهان به مثابه یک دهکده است و کـدخـدای ایـن دهـکـده کسی می تواند باشد که از قدرت تکنولوژی ، نظامی و اقتصادی و اطلاعاتی برتر برخوردار باشد. او در صدد القاء این نکته بود که این ابزار تنها در دست سردمداران لیبرال دموکراسی در جهان می باشد.
3 ـ 2 ـ 2. تـئوری جـنـگ جـهـانـی هـانـتینگتون : از دیگر نظریه پردازان و تئوریسین های لیبرال دموکراسی ، هانتینگتون بود که نظریه ((جنگ تمدن ها)) را مطرح نمود و در صدد القـاء ایـن مـسـئله بـود کـه عـرصـه درگـیـری هـا، عـرصـه تـقـابـل و جـنـگ تـمـدن هـا اسـت و تـمـدن غربی با توجه به برخورداری از شاخص های پایدار قدرت ماندگاری و برتری را دارد.
ایـن نظریه پرداز و دیگر دست اندرکاران این پروژه همچون تافلر با تئوری موج سوم و جـهـانـی سـازی هـمـگـی در صـدد تـئوریـزه نـمـودن جهان شمولی و بسترسازی حاکمیت لیـبـرال امـا سـطـحی نگری بانیان حرکت جهان شمولی نسبت به قدرت جهان اسلام و عدم شناخت از مکتب بالنده اسلام و عقبه آن ، باعث شکست پروژه نومحافظه کاران گردید و این در شرایطی است که خیزش اسلامی در پرتو انقلاب اسلامی در ایران هر روز مقتدرتر در صدد فتح قله های تعالی و پیروزی است .
اعـتـراف انـدیـشـمـنـد غـربی ((دانیل پاتیس )) مبین این واقعیت است که می گوید: ((تئوری پـایـان تـاریـخ بـر مـبـنـای تـجـربـیـات دوران جـنـگ سـرد ارائه شـده ، غـافـل از آن کـه ایـدئولوژی مـقـابـل ، بـسـیار قوی تر و با برنامه تر از ایدئولوژی کـمـونیستی است . اسلام یک تهدید همه جانبه است که همه ارکان تمدن غرب را به چالش کـشـیده است . در برابر دینی که برای همه اشکال زندگی بشر از لحظه تولد تا پس از مرگ برنامه دارد چه تدبیری می توان اندیشید؟!))
با رشد آگاهی در بین ملتهای مسلمان و گرایش به اسلام و شکست استراتژی سردمداران پـروژه جـهـان شـمـولی و نـگرانی جدی استکبار از قدرت اسلام در منطقه خاورمیانه ، به نـاچـار نـومحافظه کاران آمریکا استراتژی خود را با رویکرد تواءمان نظامی ـ فرهنگی طراحی و به مرحله اجرا گذاشتند.
حـادثـه 11 سـپـتـامـبـر آغـازی بود بر حرکت میلیتاریستی نومحافظه کاران آمریکا برای حـضـور نـظامی در خاورمیانه در راستای تحقق اهداف گوناگونی که مهم ترین آن مقابله بـا اسـلام بـود. در ایـن رویـکـرد بـا هـدف مـحـاصـره ایـران و کـنـتـرل منطقه آسیای میانه ، نخست با لشکرکشی به افغانستان انجام پذیرفت و پس از مـدت کـوتـاهـی بـا سـقـوط رژیـم طـالبـان ، زمـینه سلطه آمریکا و ناتو در افغانستان و کـنـترل منطقه شرقی ایران فراهم گردید. در مرحله بعد هجوم نظامی به کشور عراق در دسـتـور کار قرار گرفت که از نظر موقعیت و اهمیت ، مرکزی ترین نقطه خاورمیانه بود. هـدف از ایـن اقـدام ، عـلاوه بـر دسـتـیـابـی بـه ذخـائر عـظـیـم انـرژی و حـفـظ امـنـیـت اسرائیل ، حضور در منطقه غربی ایران مورد توجه بود.
بـا سـلطه آمریکا و هم پیمانانش بر افغانستان و عراق ، جریان سلطه احساس پیروزی و حـل مـشـکـل فـلسـطـیـن بـا حـمـایـت کـامـل از اسـرایـیـل و مـهـار کامل حرکت اسلامی برآمد.
رویـکـرد فـرهـنـگـی جریان سلطه همزمان با رویکرد نظامی در سخنرانی رییس جمهوری آمـریـکـا مـطـرح شـد کـه نـبـرد خـود را یـک ((جـنـگ صلیبی )) نامید! این حرکت ، از گرایش ایدئولوژیکی در حرکت تهاجمی و بیان تقابل بین جهان غرب با اسلام خبر می داد.
سـرآغـاز رویـکـرد فرهنگی در حرکت استکبار، در صحبت های بوش با عنوان نبرد صلیبی مطرح شد. این رویکرد، شامل مراحل زیر بود:
پـس از حـادثـه 11 سـپتامبر، فضاسازی تبلیغاتی استکبار علیه اسلام آغاز شد. شروع ایـن امر، هجمه سنگینی بود که از ناحیه محافل وابسته به نومحافظه کاران ، به مبانی و مـقدسات دینی به ویژه شخصیت پیامبر بزرگوار اسلام انجام شد. در این حرکت هر چه در توان داشتند برای تخریب باورهای مسلمانان به میدان جنگ روانی وارد ساختند.
در راسـتـای تـحـقـق هـدف مـذکـور، و در ادامه اقدام نخست ، تصویرگران رسانه ای در حد گسترده ای به ترسیم کاریکاتور از شخصیت پیامبر اعظم پرداختند و مورد حمایت دستگاه هـای اسـتـکـبـاری قـرار گرفتند: همزمان ، نویسندگان و آثاری که تخریب مبانی و چهره رهـبـران دینی مورد توجه ملتهای مسلمان را هدف گیری می نمودند، همچون سلمان رشدی ، مورد حمایت و پشتیبانی قرار گرفتند.
اسـتکبار، در سومین مرحله از رویکرد فرهنگی ضداسلامی خود، برای تخریب چهره واقعی دین اسلام جریانهای افراطی و متعصب همچون جریان وهابی گری را مورد حمایت قرار داد، حـتـی آمـریـکـایـیـهـا در شـکـل گـیـری جـریـان افـراطـی القـاعده و طالبان نقش داشتند و حـال هـم در هـر کـجـا مـنـافـعـشـان اقـتـضـا نـمـایـد از ایـن جـریـان اسـتـفـاده لازم را بـه عمل می آورند.
حمایت از جریان های سکولار در عرصه حاکمیت در دهه گذشته ، از جمله اقدامات
کـشـانـدن دسـتـگـاه واتـیـکـان و آقـای پـاپ بـه عـرصـه جـبـهـه تـقـابـل بـا اسلام و موضع گیری ناشیانه ایشان ، نشان از بهره گیری استکبار از همه امـکانات در این زمینه می باشد. حرکت پاپ و همزبانی و ایفای نقش رهبر مسیحیان جهان در زمین بازی استکبار، در حقیقت بزرگ ترین اشتباه استراتژیک پاپ به شمار می رود.
بـه رغم ورود استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا در عرصه نظامی و فرهنگی برای تحقق جهان شمولی و مقابله با خیزش اسلامی و سلطه بر منطقه خاورمیانه ، گرایش به اسـلام در گـسـتـره جغرافیایی امت اسلامی و حتی در اروپا و آمریکا رو به افزایش است و بـه طـور خـاص ، تـبـلور دیـن مـداری و رویـکـرد مـردم بـه اصـول گـرایـان در چـند نقطه از منطقه خاورمیانه از شکست استراتژی سردمداران جهانی سازی خبر می دهد.
حـوادث سـالهـای اخـیـر از جـمـله حـضـور اکـثریت مجاهدین در عرصه قدرت در افغانستان ، پـیـروزی اصـول گـرایـان در عـرصـه حـاکـمـیـت در ایـران ، حـاکـمـیـت ائتـلاف اصـول گـرا در عـراق و پیروزی حماس در انتخابات فلسطین و بروز و ظهور حزب اللّه در معادلات قدرت در لبنان ، هر یک نشان از شکست پروژه جهان شمولی و مقابله با اسلام بـه شـمار می آید. تا جایی که رویکرد به اسلام راستین در کشورهای اسلامی و گرایش به اسلام در جوامع غربی از یک سو و شکست و ناکامی ائتلاف غربی در عراق و لبنان ، بـه شـدت مـوجـب نـگـرانـی سـردمـداران کـفـر و اسـتـکـبـار گـردیده و در تکاپوی تغییر اسـتـراتـژی خـود بـرآمـدنـد و هـمین امر زمینه سازی تغییر در کارکرد ناتو از نظامی به فرهنگی را فراهم نموده است .
ارزیـابـی عـلل و عـوامـل چرخش ناتو از کارکرد نظامی به فرهنگی ، نحوه مقابله با این حرکت را تعیین می کند.
احـیـای اندیشه دینی در پرتو انقلاب اسلامی ایران و گسترش شعاع این حرکت در جوامع مـسلمان حتی در اروپا و آمریکا، زمینه های شکست توطئه های استکبار را در جبهه های مختلف فـراهـم نـمـود و بـسـیاری از شیوه ها را ناکارآمد ساخت . موج فزاینده تخریب مبانی دین و تـهاجم به مقدسات در رسانه های غربی نشان از نگرانی استکبار از گسترش این حرکت می باشد.
لشـکـرکـشـی آمـریـکا و جبهه ائتلاف به افغانستان و عراق و زمین گیر شدن ماشین جنگی آنـان و شـکـسـت فـضاحت بار اسرائیل در تهاجم به لبنان ، بیانگر عدم کارآمدی کارکرد نظامی برای تحقق اهداف سلطه گران می باشد.
تـلاش گـسـترده جریان سلطه به منظور تئوریزه سازی لیبرالیسم و جهت دهی نظامهای سـیـاسـی مـنـطـقـه بـه سـمـت لیـبـرال دمـوکراسی ، نه تنها همراه با توفیق نبود بلکه تـنـاقـضـات در نـظـام هـای مبتنی بر مدل فوق و چندگانگی در عملکرد مدعیان دموکراسی تنفر عموم را در جهان اسلام از ایدئولوژی لیبرالیستی در پی داشت .
آن روز کـه مارکس دین را ((افیون ملتها)) معرفی کرد، تصور نمی نمود که روزی دیگر مـکتب جهان بخش اسلام به عنوان قوی ترین عامل ، منشاء یکی از بزرگ ترین انقلابها در ایران و خیزش ملت های اسلامی در سراسر جهان گردد، به طوری که هم نظام کمونیستی را مـتـزلزل کـند و از پا درآورد و هم نظام سرمایه داری را با چالش ها و بحران های جدی مـواجـه نـمـایـد. از ایـن رو تـوانـایـی و قـدرت اسـلام در جـهـت تـقـابـل بـا اسـتـکـبـار یـکـی از عـوامـل رویـکـرد اسـتـکـبـار بـرای تقابل با اسلام به شمار می آید.
ابـعـاد مـوضـوع در بـرنـامه ریزی ها و شیوه های مقابله با آثار و تبلیغات این حرکت را تعیین می کند.
بـرخلاف تهاجم نظامی که در جغرافیای خاصی و غالباًدر محدوده مرزها قرار می گیرد، عـرصـه کـارکرد فرهنگی جغرافیای جهان اسلام می باشد و تمام ملتهای اسلامی در همه نقاط عامل و فرهنگهای دینی و ملی در قلمرو تهاجم و در تیررس استکبار قرار می گیرند.
قـلمـرو عـمـلکـرد نظامی ، اغلب مراکز اقتصادی و نظامی است ، اما کارکرد فرهنگی تهاجم بـه ادیـان ، مـکـاتـب ، بـاور و مـقـدسات و فرهنگ ملی و دینی جامعه است که خسارت در این تـهـاجـم بـا تـوجـه بـه عـمـق و گـسـتـره جـبـران آن بـسـیـار مشکل و طولانی تر خواهد بود.
تـهـاجـم نـظـامـی از نـوع سـخـت و توسط سنگین ترین و پرسروصداترین جنگ افزارها هـمـچـون هـواپـیـما، موشک ، توپ و تانک و... انجام می پذیرد، اما تهاجم فرهنگی از نوع نرم و بدون سروصدا عملی می گردد.
بـا تـوجـه بـه ماهیت عملیات نظامی که با بمب باران ، موشک باران و آتش توپخانه ، انفجار و تخریب و آتش سوزی و کشت و کشتار صورت می گیرد آثار این تهاجم محسوس ، دفعی و احساس برانگیز می باشد. اما در تهاجم فرهنگی نتیجه عملکرد و آثار خرابی ها و تلفات غیرمحسوس ، تدریجی و احساس برانگیز نمی باشد.
در جبهه نظامی عناصر مورد تهاجم نیروهای آموزش دیده و مقاوم ، همراه با آمادگی های لازم در جهت مقابله با مهاجم قرار دارند؛ اما در جبهه فرهنگی تمام اقشار جامعه به ویژه
در تـهـاجـم نـظـامـی ابـزارهـا و شـیـوه هـا بـسـیـار حـجـیـم ، سـنـگـیـن ، و در عـیـن حال محدود و پرهزینه هستند، اما در جبهه فرهنگی ابزار بسیار متنوع ، گسترده و ظریف و بـا هـزیـنـه هـای بـه مراتب کمتر قابل تحقق است . همین طور شیوه های اقدام فرهنگی به مـراتـب گـسـتـرده و مـتـنـوع تـر و پـرجـاذبـه بـوده و مـیـدان عمل آن وسیع تر می باشد.
در جـبـهـه هـای نـظـامـی نـیـروهـایـی کـه در جـبـهـه بـرای دفـاع از مـکـتـب ، وطـن و استقلال کشور به نبرد با دشمن می پردازند و احیاناً در این مسیر کشته می شوند چون در راه مـقدسی جان خود را فدا می کنند از قداست خاصی برخوردار شده ، ماندنی و ابدی می شوند و خانواده آنان بر چنین گذشتی افتخار می کنند اما در جبهه فرهنگی با توجه به آثار تخریبی آن روی روح و روان و اخلاق و دین و باور مردم تلفات آن ضایع شدنی و نفرت آور خواهد بود.
نـبـرد نـظـامی با توجه به ماهیت آن از نظر زمانی محدود و کوتاه مدت است و کمتر نبردی اسـت کـه زمـان طـولانـی ادامـه یـابـد، امـا کـارکـرد فـرهنگی در تهاجم ، بسیار طولانی و درازمدت است .
بـزرگ تـریـن قدرتی که در برابر قدرت استکباری غرب به سرکردگی آمریکا به مقابله برخاسته و در بسیاری موارد استراتژی آنان را با شکست مواجه نموده قدرت اسلام مـی بـاشـد. از هـمـین رو جهت گیری تهاجم فرهنگی اردوگاه کفر و استکبار هم متوجه جهان بینی و ایدئولوژی دینی و جامعه اسلامی خواهد بود. برخی از نقاط اصلی اهداف مهاجمین به عنوان نمونه بیان می گردد:
تـرویـج سـکـولاریـسـم و انـکـار مرجعیت دینی برای اداره جامعه ، تبلیغ تضاد بین دین و تـوسـعـه ، القـاء مـغـایـرت بـیـن دیـن و وحـی بـا عـقـل ، تـرویـج تـقـابـل بـیـن مـدیـریـت دیـنـی بـا مـدیـریـت عـلمی و حمایت از تحجّر و اسلام آمریکایی در سرلوحه برنامه آنها قرار دارد.
جـهـت گـیـری دیـگـر دستگاه های استکباری ، استحاله فرهنگ دینی ، ملی و تخریب اخلاق ، آداب و رسـوم و عـمـلکـرد ارزشـی جـوامـع اسـلامـی و جـایـگـزیـنـی فـرهـنـگ مبتذل غربی و رشدناهنجاریهاوضد ارزشها می باشد.
هدف دیگر استکبار در جبهه فرهنگی ترویج خرافات و خرافه گرایی در جهت قلب ماهیت ارزشهای اسلامی و زیر سؤ ال بردن اصالت آموزه های دینی ، همین طور سوق دادن جامعه به سمت صوفی گری و عرفان تخدیری در جهت انحراف در مسیر معنویت گرایی حقیقی در جـامـعـه اسـت . سـرمـایـه گـذاری روی انـتـشـار بـیـش از دو هزار عنوان در زمینه عرفان تخدیری نشان از تلاش گسترده دشمن در این زمینه دارد.
سرمایه عظیم جامعه اسلامی تعهد و تقید نسبت به احکام و مقررات شرع مقدس در چارچوب اصـول و مـبـانـی دیـنی در جامعه و التزام به باید و نبایدهای دینی و رعایت ارزشها در روابـط اجـتـمـاعی می باشد. استراتژی جریان سلطه ، تضعیف اراده و تعهد دینی در جهت ترویج لاابالی گری و بی قیدی و گسترش ناهنجاریهای اخلاقی و اجتماعی است .
مهمترین امکانی که سردمداران جریان فرهنگی در جغرافیای جهان اسلامی دارند، بسترها و زمـیـنـه هـای آسـیـب پـذیـری جـامـعـه اسـلامـی است . آنان با شناسایی نقاط آسیب پذیر و گـسـل هـای زلزله خـیـز فـرهـنـگـی ، روی هـمـان نـقطه کارکرده ، درصدد بهره گیری اما جـنـگل خشک با جرقه ای در معرض آتش سوزی قرار می گیرد. از این رو جامعه آسیب پذیر با سرعت در برابر جریان فرهنگی مهاجم تسلیم می شود، اما جامعه قوی و استوار نسبت به جریان مهاجم واکنش منفی از خود نشان می دهد و نقشه دشمن را خنثی می سازد. بررسی بـرخـی از بـسـتـرهای تهاجم پذیری در تعیین استراتژی و برنامه ریزی برای مصون سازی جامعه مؤ ثر می باشد.
در ایـن کـه فـرد یا افرادی و یا رسانه ای با توجه به انگیزه دشمنی یا سودجوئی و یـا جـهـالت در صـدد تـرویـج خـرافـه و یـا بـدعـت گـذاری بر می آیند، همواره در جامعه مـحـتـمـل هـسـت ؛ بـه ویـژه در دورانـی که استراتژی دشمن بر گسترش خرافه ها و بدعت گـذاری اسـتوار باشد. اما این که جمعی از جامعه به خرافه توجه نموده و تحت تاءثیر قـرار گـیرند و تفاوتی بین حقیقت تا خرافه و بدعت را نبینند، چنین جامعه ای آسیب پذیر مـی بـاشـد. در ایـن مـوضـوع تـوجـه بـه شـانس و بخت به جای کار و تلاش و پذیرش ادعـاهـای غـیـرواقـعـی بـدون گـذر از چـرخـه اعـتـمـادآفـریـنـی آن و قـرار گـرفـتـن در چنگال عناصر و جریانهای ماجراجو و اغواگر از نشانه ها و آثار خرافه گرایی و بدعت پذیری است .
از جـمـله مـظـاهـر تـهـاجـم فـرهـنـگـی ، تـرویـج فـرهـنـگ مـصـرف و تـجـمـل گـرایـی در جـهـت ایجاد زمینه های نارضایتی و بحرانهای اجتماعی است . از سوی دیـگـر، اگـر یک جامعه انقلابی و پویا و هدفمند که در صدد ارائه یک الگوی مناسب از یـک زنـدگـی و جـامـعـه مـتـعـادل بـوده و درپـی دسـتـیـابـی بـه قـله هـای عـزت و تـحکیم اسـتـقـلال و تـکـیـه بـر مـنـافـع خـود مـی بـاشد؛ با غفلت از اهداف و رسالت خویش تحت تـاءثـیـر جـریـان سـازی دشـمن قرار گیرد و در میدان بازی دشمن حرکت نماید و در مسیر حـرکـت زنـدگـی ، بـه دام مـصـرف گـرایـی و تجمل پرستی بیفتد، نشان از وجود بستر تهاجم پذیری در جامعه دارد.
تـهدید می کند و از سوی دیگر تبلیغات وسیعی را در جهت تطمیع و ایجاد خوش بینی در جـامـعه نسبت به عملکرد خودشان راه می اندازد. از یک طرف خود را منادی دموکراسی قلمداد مـی کـنـد و از طـرف دیگر جبهه جهان اسلام را متهم به خشونت و تندروی می نماید. در این شـرایـط جـامـعـه ای کـه دچـار سـاده انـدیشی و سطحی نگری شود و ترفندهای دشمن را نشناسد، دچار اختلاف و چنددستگی و آسیب پذیری خواهد شد.
رویکرد مهم تهاجم تبلیغاتی غرب بزرگنمایی توانایی های غربی ، ایجاد جنگ روانی در جـهـت شـکـسـتـن اراده و اعـتماد به نفس جامعه اسلامی و در نتیجه پذیرش برتری تمدن غـربـی اسـت . در ایـن زمـیـنـه چـنـانـچـه جـامـعـه ارزشـهـای اصـیـل خـود را از یـاد بـَرَد و دچـار خودباختگی شود، میدان نبرد را به دشمن واگذاشته ، زمینه پیروزی و غلبه دشمن را فراهم می کند.
یـکـی از مـهـم تـریـن شـیـوه هـای دشمن در تهاجم فرهنگی در جهت مهندسی افکار عمومی و دسـتیابی به اهداف خود، بهره گیری وسیع از شایعه و تولید انبوهی از ذهنیتهای منفی و انـعـکـاس بـه افـکـار عـمـومی از طریق رسانه های رسمی به ویژه سایتهای بی نام و نـشان می باشد. در این زمینه چنانچه جامعه شاخص های شناخت دشمن را کنار بگذارد و به شایعات توجه نماید و تحت تاءثیر قرار گیرد چنین جامعه ای آسیب پذیر خواهد بود....
در آمـوزه های دینی از هر گونه تقلید و پیروی کورکورانه و بدون منطق جلوگیری شده تنها در پیروی از روشها و شیوه ها و سیره و سنت های مشروع و مستند و رجوع غیرمتخصص بـه کـارشـنـاس تـاءکـیـد شـده اسـت . از سـوی دیـگـر یـکـی از ابـعـاد تـهـاجـم فرهنگی مـدل سازی ، قهرمان سازی و الگوپروری در جهت استحاله و دگرگونی فرهنگ های ملی و دیـنـی مـی بـاشـد. در ایـن وضـعـیـت ، چـنـانـچـه جـامـعـه از الگـوهـای اصیل و روشهای تکاملی پیش بینی کند قهراً دستخوش آسیب خواهد بود.
از دیـدگـاه جـامـعـه شـنـاسـی و آمـوزه هـای دیـنـی ، سـرزمـیـن ، نـژاد و زبـان از عـوامـل هـمـگـرایـی و هـمـبستگی و وحدت اقشار جامعه هستند، اما اساسی ترین محور وحدت و هـمـبـستگی و ریسمان محکم در ایجاد رابطه و پیوستگی آحاد جامعه به یکدیگر دین و مکتب اسـت . از سـویـی جـبـهـه اسـتـکـبـار در جـهـت شـکـسـتـن و گـسـسـتـن مـهـم تـریـن عـامـل هـمـگـرایـی در صـدد تـحریک عوامل قومی ، نژادی است که مرزبندی ها و اختلافات و درگـیـری هـا را در جـوامـع اسـلامـی تـوسـعه و تعمیق بخشد. در این وضعیت دستیازی به عـوامـل قـومـی و قبیله ای و تحریک عناصر ناسیونالیستی ، همانا پذیرش تهاجم دشمن و حرکت در مسیر خواست جریان سلطه خواهد بود.
شناخت عوامل و ریشه های تهاجم پذیری در برخورد با این پدیده تاءثیر بسزایی خواهد داشت که به برخی عوامل اشاره می شود:
در روایـت دارد: العـالم بـزمـانه لا تهجم علیه اللوابس ؛ کسی که آگاه به زمان خویش بـاشـد مورد هجوم شبهات قرار نمی گیرد. در این زمینه بصیرت نافذ و درک قوی و درک درسـت مـقـتـضـیـات زمـان و قـدرت تـحـلیـل بـالا یـکـی از مـهـم تـریـن عـوامـل پـویایی و زنده بودن جامعه و زمینه ساز استقامت و استحکام جامعه در برابر امواج تهاجم است .
بـاور و اعـتـقـاد آحاد جامعه به مکتب حیاتبخش اسلام و اتکاء به سیره و سنت پیامبر و ائمه مـعـصـومـیـن (ع ) و پـایـبـنـدی بـه اصـول و مـبـانـی دیـنـی و بـه ویـژه اصـل ولایـت فـقـیـه در تـداوم دوران امـامـت بـزرگ تـریـن عامل قوام وایستادگی جامعه در برابر کارکرد فرهنگی و نظامی
مـهـم ترین شاخصه جامعه دینی و مردم دین مدار، التزام عملی به احکام دینی و تعهد نسبت به بایدها و نبایدهای حکومت دینی و پایبندی و تبعیت از فرامین و تدابیر رهبری است . در چنین شرایطی جامعه قدرت خنثی سازی همه توطئه ها و دسیسه ها را خواهد داشت .
نـخـسـتـیـن گـام در جهت مقابله با استراتژی جدید ناتو، یعنی تهاجم فرهنگی ، همبستگی جهانی و همکاری همه ملتها و قدرتهای اسلامی و سازمانهای مربوطه در جهت مقابله با این اسـتـراتـژی اسـت و بـا عـنـایت این که جهت گیری اصلی جریان سلطه ، اسلام انقلابی و کـانون آن ایران می باشد، در سطح ملی باید همگرایی و هماهنگی در زمینه مقابله با این حرکت شکل گیرد.
امـا از آنجا که سپاه پاسداران ، رسالت پاسداری از انقلاب و دستاوردهای آن را بر عهده دارد، هم به جهت تحقق رسالت خود و هم در جهت پیشگیری از آسیب پذیری مجموعه ، نیازمندِ بـرنـامه ریزی در زمینه های گوناگون می باشد که می بایست دستگاه های مربوطه در این زمینه توجه لازم را به عمل آورند.
والسلام علیکم و رحمة الله
ناتوی فرهنگی: اهداف، ابزارها و مصادیق
امروز، مسئله خطرناک، این است که سررشته تحولات منفی در سطح بین المللی، در دست کسانی است که می خواهند به وسیله این تحولات، اهداف خودشان را که یا زر است یا زور، تأمین کنند و برای آنها چیزی به نام هویت ملت ها، اصلاً ارزش ندارد که متأسفانه این، در صد و پنجاه سال اخیر، در دنیا اتفاق افتاده است؛ یعنی تحولات کشورهای آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین، در دام طراحی باندهای قدرت بین المللی افتاده است و طراح اینها، صهیونیست و سرمایه داران بین المللی بوده اند. آن چه برای اینها مهم است، کسب قدرت سیاسی است که بتوانند در کشورها و دولت های اروپایی و غیره نفوذ کنند؛ قدرت سیاسی را در دست بگیرند؛ پول کسب کنند و این کمپانی ها، سرمایه های عظیم، کارتل ها و تراست ها را به وجود آورند. هدف، این بوده است؛ آن وقت اگر اقتضا کند که اخلاق جنسی ملت ها را خراب کنند، به راحتی می کنند؛ مصرف گرایی را در بین آنها ترویج کنند، به راحتی این کار را انجام می دهند؛ بی اعتنایی به هویت های ملی و مبانیِ فرهنگی را در آنها ترویج کنند، این کار را می کنند. اینها، اهداف کلان آنها است که تصویر کرده اند. آن وقت، همیشه لشگری هم از امکانات فرهنگی و رسانه ای و روزنامه های فراوان و مسائل گوناگون تبلیغات، در مشت اینها قرار دارد که از آنها به «ناتوی فرهنگی» تعبیر می کنند؛ یعنی مانند پیمان ناتو که آمریکایی ها در اروپا به عنوان مقابله با شوروی سابق، یک مجموعه مقتدر نظامی به وجود آوردند؛ اما برای سرکوب هر صدای معارض با خودشان، در منطقه خاورمیانه و آسیا و غیره، از آن استفاده می کردند، حالا یک ناتوی فرهنگی هم به وجود آورده اند. این، بسیار چیز خطرناکی است. البته برای حالا هم نیست؛ سال هاست که این اتفاق افتاده است. مجموعه زنجیره به هم پیوسته رسانه های گوناگون از ماهواره ها، تلویزیون ها و رادیوها که حالا اینترنت هم داخلش شده است، در جهت مشخصی حرکت می کنند تا سررشته تحولات جوامع را به دست بگیرند.
امروزه رسانه های فراملی، به مثابه یکی از موءثرترین ابزار تحکیم هژمونی نظام سلطه جهانی، به ویژه آمریکا، عمل می کنند. این رسانه ها، وابسته به شرکت های قدرتمند و بانفوذ فراملیتی اند و در جهت تأمین منافع کشورهایی چون آمریکا، نقشی اساسی دارند. به بیان دیگر، موءثرترین ابزار برای جهانی کردن فرهنگ غرب، شرکت های فراملی و نیروی محرکه این فرآیند، بهره گیری از انقلاب، در عرصه فناوری اطلاعات و جهانی شدن ارتباطات است. پدیده جهانی شدن ارتباطات را پس از دهه 1960م. می توان از رشد رسانه ها و شرکت های فراملی، نظیر تایم وارنر، دیزنی، رویترز، سونی، مردوخ و برتلزمن، دریافت که همگی وابسته به اقتصادهای پیشرفته اند؛ به گونه ای که سازمان های دولتی و غیردولتی ارتباطی را به شدت تحت الشعاع خود قرار داده اند.
بخش زیادی از سلطه رسانه های غربی بر جهان، به آمریکا تعلق دارد که این مسئله را باید ناشی از تجربه بازاریابی، رشد و استفاده از تکنولوژی های جدید در جهت دست یابی به جلوه های ویژه دانست. شاید به همین علت است که تلاش دولت های ملی در جهت حفظ جوامع خود از سیطره فرهنگی آمریکا، چندان موفقیت آمیز نبوده است؛ زیرا از یک سو، محصولات فرهنگی آمریکا، حاوی مفاهیم جذابی چون آزادی، حق انتخاب های فردی و آینده مطلوب است و از سوی دیگر، زیرساخت های نامطلوب کشورها، باعث تسهیل انتقال و پذیرش محصولات فرهنگی آمریکایی شده است. دیگر دلایل موفقیت رسانه های آمریکایی در تسلط بر جهان را می توان به صورت زیر برشمرد:
در گذشته، تعادلی بین منافع کارگری و کشاورزی از یک سو و شرکت ها از سوی دیگر، وجود داشت؛ امّا امروزه، این شرکت های تجاری رسانه ای هستند که بر امور، سلطه یافته اند. بخشی از این سلطه یابی، به کمکی برمی گردد که رسانه ها در امر مبارزات انتخاباتی ایفا می کنند. هزینه های تبلیغات رسانه ای نامزدها، مرتب در حال افزایش است که این امر، به افزایش توانایی مالی شرکت های رسانه ای از طریق بهره جویی از نامزدهای به قدرت رسیده، منجر شده است. از این رو، این شرکت ها از حمایت وسیع قانونی در آمریکا بهره مندند.
از یک قرن قبل، دادگاه عالی آمریکا، همان حقوقی را که برای افراد قائل است، برای شرکت ها نیز در نظر گرفت و از این جهت، نظارت بر رسانه ها، بسیار دشوار گردید. همچنین، در دهه 1970م. این شرکت ها از اصلاحیه اول قانون اساسی آمریکا، برای گسترش و سیطره جهانی فعالیت های خود، بهره گرفتند. از آن جا که رسانه ها، از حمایت مالی گسترده آگهی دهندگان برخوردارند، به نحو گسترده ای، اقدام به پخش آگهی های تبلیغاتی و تجاری می کنند. این رسانه ها، تبدیل به دستگاه های عظیم بازاریابی و ایدئولوژیکی، به منظور تأثیرگذاری شرکت ها شده اند. در واقع، این رسانه ها، مفسران نهایی واقعیت هستند و واقعیت را هم بر اساس منافع شرکت ها تعریف می کنند.
نتیجه این که، اقتدار شرکت های رسانه ای، در حال افزایش است و آنان به دنبال یافتن بازارهای جدید، کاهش مالیات بر فعالیت های خود و کسب منافع بیشتر از حکومت ها هستند. در این راستا، شرکت ها و رسانه های فراملی، اولویت بسیار زیادی برای مقررات زدایی قائلند؛ زیرا بدین وسیله می توانند به سادگی در رسانه های ملی نفوذ کنند و از طریق بنگاه های تبلیغاتی خود، به صورت نامحدودی، بر آنها تأثیر بگذارند. یکی از راه هایی که به موفقیت شرکت های فراملی رسانه ای آمریکا بر جهان انجامیده است، تمرکز در فعالیت ها و حرکت به سوی تأسیس اتحادیه های رسانه ای است. دو نمونه بارز این مسئله، عبارتند از:
الف) اتحادیه ارتباطات راه دور بین الملل(ITV)؛ این اتحادیه، در سال 1856م. تأسیس و در سال 1932م. به اتحادیه بین الملل تلگراف، تغییر نام داد؛ سپس به منظور جلوگیری از نفوذ جهان سوم، مجدداً سازماندهی شد و در پی آن، نقش شرکت های حقوقی در آن بیشتر گردید. این سازمان که هم اکنون، به عنوان یکی از نهادهای تخصصی سازمان ملل فعالیت می کند، نقش روز افزونی در حمایت از رسانه های ملی دارد.
ب) گات (GATT)یا موافقت نامه عمومی تعرفه و تجارت؛ این سازمان که امروزه، سازمان تجارت جهانی (WTO)خوانده می شود، در سال 1947م. تأسیس و در سال 1996م. تغییر نام داد. این سازمان، در جهت حفظ منافع شرکت های رسانه ای و گسترش جریان اطلاعاتی غرب، تلاش زیادی کرد. به این دلیل، این شرکت ها بر قوانین و جریان های مربوط به روند گسترش اطلاعات، نظارت دقیق داشته، هر گونه مخالفتی را سرکوب می کنند. آنها با بی طرف ساختن دولت ها، نفوذ جهانی خود را کامل کرده، بدون نظارت موءثر، به فعالیت مشغولند؛ این در حالی است که سازمان های بین المللی دیگر، نظیر سازمان ملل متحد و یونسکو، در این زمینه، ضعیف و خلع سلاح شده اند.1
سازمان سیا (CIA)گرچه یک رسانه فراملی نیست، ولی در نقش یک رسانه فراملی، در تهاجم به فرهنگ های ملی، عمل می کند. از این رو، آرتور کاستلز، یکی از مقامات جنگ فرهنگی سیا، خطاب به یک مقام مسئول آمریکایی در سال 1949م. چنین گفته است: به من، 100 میلیون دلار و 1000 انسان مصمم بدهید؛ تضمین می کنم که چنان موجی از ناآرامی های دمکراتیک در میان توده ها، حتی در میان سربازان امپراتوری استالین، ایجاد کنم که برای مدتی طولانی، تمامی دغدغه وی به مسائل داخلی معطوف شود.
«جنگ سرد فرهنگی سیا و جهان هنر و ادب»، عنوان کتابی است از خانم فرانسیس ساندرس - پژوهش گر و روزنامه نگار انگلیسی - است که در سال 1999م. در لندن منتشر شد و اندکی بعد، غوغایی به پا کرد. این کتاب، به افشاگری نقش سازمان سیا در هدایت فرهنگی و هنری در بسیاری از کشورها، به ویژه در دوران جنگ سرد می پردازد. خانم ساندرس، در کتابش نشان می دهد که کوردمه یر، رئیس بخش عملیات روانی سازمان سیا، با همکاری دوستش، آرتوشلزینگر و بر پایه طرحی که ملون لاسکی ارائه داد، حرکتی را آغاز کردند که به ایجاد یک شبکه فرهنگی غول آسای جهانی یا ناتوی فرهنگی انجامید؛ به طوری که بودجه آن در سال 1950م. و در زمان ریاست جمهوری ترومن، 34 میلیون دلار بود. گرچه جنگ سرد به پایان آمد، ولی سازمان سیا، با بهره گیری از تجارب دوران جنگ سرد، با بودجه و شدت بیشتری، برای پیروزی در عرصه های دیگری، چون اسلام و ایران و از طریق شیوه های زیر تلاش می کند:
در هالیوود، مأموران سیا، کارگردانان را ترغیب می کنند تا در فیلم های خود، از سیاه پوستان بیشتری استفاده نمایند؛ آنان را آراسته و خوش لباس به تصویر بکشند و از این طریق، آمریکا را جامعه ای آزاد و دمکرات نشان دهند. فیلم «مزرعه حیوانات» جرج ارول، در این راستا و با سرمایه سیا در سال 1984م. تولید شد. در این مورد، حتی می توان به فیلم «روز استقلال هالیوود» در سال 1996م. اشاره کرد. در این فیلم، موجودات فضایی می خواهند جهان و بشر را از بین ببرند تا به منابع و ثروت های زمین دست یابند؛ اما نیروی هوایی آمریکا، تحت رهبری و هدایت رئیس جمهور، بر این موجودات فائق می آیند. این فیلم در حقیقت، ستایشی از قدرت عظیم آمریکا برای دست یابی به پیروزی، در نبرد با دشمن انسانیت است!
بسیاری از کتاب های کمپانی پراگر، با بودجه سیا چاپ می شوند. کتاب «طبقه جدید» میلوان جیلاس هم با کمک سیا و در تیراژ بالا منتشر شد و در سراسر جهان توزیع گردید. سیا، 50 هزار نسخه از یکی از کتاب های ایروینگ کریستون را برای توزیع مجانی در سراسر جهان خریداری کرد. طبق تخمین خانم ساندرس، تنها در دوران جنگ سرد، حدود 1000 عنوان کتاب به وسیله سیا و تحت پوشش بنگاه های انتشاراتی تجاری و دانشگاهی، در آمریکا به چاپ رسید.
سیا در سال 1950م. با گردآوردن 100 نویسنده مشهور از سراسر جهان، کنگره آزادی فرهنگی را در برلین دایر کرد. در این کنگره، نویسندگان برجسته ای چون آرتور کوستلر، سیدنی هوک، ملوین لاسکی، ایناتسیو سیلونه و جرج ارول شرکت داشتند. یکی از اولین اقدامات کنگره، اختصاص بودجه ای کلان، برای چاپ نشریات روشنفکری در پاریس، برلین و لندن بود. هدف ابتدایی کنگره، تقویت چپ گرایان غیرکمونیست و مقابله با روحیات و تبلیغات ضدآمریکایی بود. هدایت کنگره را مایکل یسلون، کارمند واحد جنگ روانی برعهده داشت.
تعدادی از دانشگاه های مشهور آمریکا، مانند کلمبیا، استانفورد، نیویورک و هاروارد، زیر نفوذ سازمان سیا هستند. بنیاد فارفیلد در دانشگاه کلمبیا، یکی از مهم ترین مراکزی است که بودجه عملیات فرهنگی سیا، از طریق آن به نهادهای فرهنگی مبلّغ فرهنگ آمریکایی منتقل می گردد. ظاهراً این بنیاد را یک ثروتمند یهودی به نام جولیوس فیلشن ایجاد کرده؛ ولی در واقع، با بودجه سیا اداره می شود. هدایت این بنیاد را زمانی جک تامپسون، مأمور سیا و استاد دانشگاه کلمبیا در دست داشت.
خانم ساندرس، فهرستی از شوالیه ها یا روشنفکرانی چون کارل پوپر، توماس کوهن، آیزایا برلین، والت روستو، دانیل بل، ریمون آرون، حنا آرنت، سیدنی هوک و هنری لوس را ذکر می کند که با تأسیس نشریاتی چون پارتیزان ریویو، نیولیدر، در مونات، کینان ریویو و پرووه، مخالفان کمونیسم دیروز و دشمنان اسلام امروز را در سراسر جهان، تغذیه فکری می کنند. عجیب آن که اکثر شوالیه های جنگ سرد فرهنگی، یهودی اند!
ترویج فرهنگ به اصطلاح آزاد، همپای سیاست ترور و کشتار روشنفکران و دگراندیشان، در تمامی دوران جنگ سرد و پس از آن، جریان دارد. طبق برخی از تخمین ها، حداقل در دوران جنگ سرد، سیا، حدود 150 هزار معلم، استاد، رهبر اتحادیه کارگری، کشیش و روحانی مخالف را به قتل رسانده و برخی این رقم را تا 300 هزار نفر افزایش داده اند. این پدیده که از آن به «ترور دولتی» یاد می شود، پنهان و مخفیانه صورت می گیرد.2
از دیگر ابزارهای ناتوی فرهنگی آمریکا و غرب علیه جهان غیرغرب، بازی های رایانه ای است. بازی های رایانه ای را صرفاً نباید پدیده ای برای سرگرمی کودکان و نوجوانان دانست؛ بلکه این بازی ها به ابزار تبلیغاتی مهمی در دست ارتش های مهاجم و سرکوب گری چون ارتش آمریکا هستند که در بطن و درون خود، هدف های سیاسی - نظامی شیطانی را دنبال و القا می کنند.
بسیاری از تحلیل گران، جنگ خلیج فارس در سال 1991م. را یک بازی رایانه ای توصیف کردند؛ زیرا این جنگ، بیشتر به یک جنگ رایانه ای شبیه بود و نه یک جنگ واقعی. همین واقعه، درباره جنگ دوم خلیج فارس هم تکرار شد. رایانه ای بودن این جنگ ها را اظهارنظر بوش پدر با عنوان «بازی تمام شد» و گفته یک ژنرال آمریکایی که «تاکتیک این جنگ، از بازی رایانه ای اقتباس شد»، تأیید می کند. این جملات، می تواند برای طرفداران بازی های رایانه ای، لذت بخش باشد؛ به این دلیل که دیگر نمی توان بازی های رایانه ای را تنها وسیله ای برای وقت گذرانی دانست. بازی رایانه ای، فقط یک تفریح بی خطر نیست؛ بلکه رسانه ای برای بیان و نهادینه سازی برخی پیام هاست؛ البته این پیام رسانی به صورت آشکار صورت نمی گیرد؛ بلکه در جهتی به دور از اهداف ظاهری و ابتدایی، از آن استفاده می شود. استفاده از بازی های رایانه ای، در جهت هدف های سیاسی و نظامی، به آن جهت مزورانه است که برای مردم، ناشناخته است. برخی از این بازی ها عبارتند از:
الف) بازی بازگشت به قلعه ولفن اشتاین (Return to castle wolfenstein) عرضه شده در نوامبر 2001م. که بازی کننده در نقش یک سرباز آمریکایی در جنگ جهانی دوم ظاهر می شود. او به درون کاخ های نازی نفوذ می کند و با سربازان s.s به مبارزه می پردازد و در پیچ و خم راهروی کاخ ها، سربازان آلمانی را از پای در می آورد. در این بازی، نوعی دیدگاه جانبدارانه به نفع آمریکایی ها وجود دارد.
ب) بازی طوفان صحرا (Conflict Desert Storm)عرضه شده در سپتامبر 2002م. که بازی کننده در نقش یک سرباز انگلیسی و آمریکایی است که مأموریتش، آزادسازی عراق از یوغ دیکتاتوری است. او در این بازی، یک دشمن می شناسد و آن هم سرباز عراقی است. این بازی، هیچ مخالفتی را در آمریکا به وجود نیاورد و تنها به افراد زیر 16سال، توصیه شد که این بازی را انجام ندهند. هدف پنهانی بازی طوفان صحرا، آن است که فرد بازی کننده، خود را در موضع دفاع از نظم جهانی قرار دهد.
ج) بازی ارتش آمریکا (Amricans Army)عرضه شده در ژوئیه 2002م. که بازی کننده در آن، به یک سرباز آمریکایی تبدیل می شود. هدف ارتش آمریکا که سازنده این بازی است، جذب بیشتر جوانان به سوی مشاغل نظامی است. برای استفاده از این بازی، باید بر روی پایگاه اینترنتی ارتش آمریکا ثبت نام کرد که تاکنون، بیش از یک میلیون نفر در این پایگاه، ثبت نام کرده اند.
در نمایشگاه بازی رایانه لس آنجلس (E3)در مه 2003م. افرادی که در انتظار باز شدن درهای نمایشگاه بودند، در مقابل درب های نمایشگاه به تماشای یک برنامه شبیه سازی شده، مثل بازی هنگ 101 نیروی هوایی، پرداختند. در بازی بازگشت به بغداد Back to Gagad))، بازی کننده به جنگ سال 1991م. آمریکا علیه عراق برمی گردد که در آن نیز، یک دیدگاه انحصارگرایانه به نفع آمریکا به چشم می خورد.
ارتش آمریکا، به طور مستقیم و غیرمستقیم در تولید و توزیع بازی های رایانه ای جنگی و نظامی، دخالت دارد. توانایی این کار، در ارتش آمریکا دیده می شود؛ زیرا ارتش، ماهرترین برنامه نویس ها را جذب کرده و تواناترین موتورهای بازی را خریداری کرده است. درمواقعی که ارتش نتواند به تولید بازی های رایانه ای بپردازد، دیگر سازندگان بازی های رایانه ای را به انقیاد در می آورد؛ به طوری که اگر سازندگان بازی های رایانه ای، نرم افزاری را طراحی کنند که در آن به یک نظامی توهین شود، به 500 دلار جریمه، محکوم می شوند.3
روز به روز بر روند تمرکزگرایی در ارتباط جمعی آمریکا و بر اقتدار مالکان و صاحبان رسانه های جمعی افزوده می شود. در واقع، با وجود شعارهایی که در باب وجود چند فرهنگی در آمریکا به گوش می رسد، یک فرهنگ، امواج و محتوای رسانه ها را به چنگ گرفته است. چنین وضعیتی را بن باگو دیکیان در کتاب «انحصار رسانه ای»، به خوبی تشریح کرده است. وی می نویسد:
تعداد اندکی از موءسسات اقتصادی، با چنگ انداختن بر بخش رسانه ای و اطلاع رسانی آمریکا، آن را از اصول کثرت گرایی دور ساخته اند. این موءسسات که حدود 50 شرکت چند ملیتی اند و همگی منافع مالی مشترکی با چند موءسسه اقتصادی عظیم و چندین بانک بین المللی بسیار مهم دارند، قسمت اعظم این بازار را در اختیار دارند، به گونه ای که، در سال 2003م.، تنها ده موءسسه بزرگ اقتصادی بر این بخش فرمانروایی می کردند. سیاستمداران آمریکایی نیز از تصویب مقررات مراقبتی بر این موءسسات، طفره می روند؛ زیرا موءسسات اقتصادی بزرگ از محدودیت های بیش از حد ناشی از فشارهای قانونی، لطمه خواهند خورد. از این رو، سیاستمداران، راه حل را در خارج ساختن این بخش از حوزه قانون گذاری دولتی دیده اند؛ همان گونه که مایکل پاول، پسر وزیر امور خارجه پیشین آمریکا و رئیس کمیسیون ارتباطات دولت فدرال، به عنوان مسئول قانون گذاری در این بخش، مخالف وضع و تصویب هر گونه قانون در این زمینه و طرفدار متعصب بازار آزاد است. راز مهم دیگری که باعث آزاد گذاشتن اربابان رسانه ای شده، این است که در فاصله زمانی بین 1993 تا 2003م. اربابان ارتباط جمعی، 75 میلیون دلار به مبارزات انتخاباتی نامزدهای دو حزب عمده آمریکا، کمک مالی کرده اند. صنایع بزرگ رسانه ای، همچنین با تأمین مخارج کامل 1460 سفر اعضا و کارمندان کمیسیون ارتباطات دولت فدرال، در فاصله سال های 1995 تا 2000م. دوستی آنان را برای خود حفظ کرده است.
هم اکنون، بیشتر شبکه های بزرگ رادیویی، کانال های تلویزیونی، روزنامه ها و نشریات دیگر، در اختیار گروه اندکی از موءسسات اقتصادی قرار دارند. آنها همچنین بر روی دو هدف عمده اینترنت و حذف مقررات ضد انحصار، تمرکز یافته اند؛ زیرا حداقل کنترل دسترسی به اینترنت به صورت عمده، برای این موءسسات اقتصادی، می تواند منبع سودی سرشار باشد. بنابراین، جای تعجب نیست که در سال 1999م. مجموعاً 110 شرکت، 60 درصد کاربران شبکه را در اختیار داشتند؛ ولی در سال 2000م. تنها 14 شرکت، صاحب همان سهم از بازار آزاد بودند.
علاوه بر این، شرکت های بزرگ، کمیسیون ارتباطات را به سمت تجدید نظر در قانون 1993م. که شرکت ها را از در اختیار گرفتن بیش از 30 درصد بازار منع می کند، سوق داده اند؛ از این رو، قانون مخابرات 1996م. محدودیت های وارده بر تمرکزگرایی در مالکیت ایستگاه های رادیویی را لغو کرد. حاصل این تصمیم، آن شد که کِلر چاثل در سال 2001م. به تنهایی چندین ایستگاه رادیویی را در اختیار داشت.
تمرکزگرایی، نتیجه ای دیگر هم دارد و آن این که روزنامه نگاران عضو موءسسات اقتصادی، تشویق نمی شوند که نقّادانه درباره مالکین خود، اطلاع رسانی و افشاگری نمایند و در نتیجه، اطلاع رسانی به صورت کالا در می آید و تولید روزنامه نگاران، معنای واقعی خود را از دست می دهد. به این ترتیب، جنبه های تحقیقی مقالات روزنامه نگاران از بین می رود. به این جهت، موءسسات اقتصادی ای که ثروت و دارایی فراوانی در حوزه اینترنت و مطبوعات دارند، به جای تولید و تحقیق، همواره به کپی کردن مطالب یک روزنامه یا رسانه، در روزنامه ها و رسانه های خود دست می زنند و به این وسیله، کیفیت کار روزنامه نگاری، جدیت کاری و بررسی حقیقت خبر، همیشه در نظر گرفته نمی شود.4
آن چه در پی می آید، خلاصه ای ازنظرات داک، نماینده پیشین مجلس آمریکا از ایالت لوئیزیاناست.
بسیاری دچار این توهم هستند که در آمریکا، مطبوعات آزادند؛ اما واقعیت این است که در آمریکا، هر کسی آزاد است که هر نشریه و رسانه ای را منتشر کند؛ ولی هیچ گاه آزاد نیست که هر سخنی را بگوید؛ البته به استثنای نشریاتی با تیراژ پایین و در سطح محلی که هرگز برای ساختار قدرت، خطر جدی محسوب نمی شوند. آنها گاهی اجازه گفتن هر سخنی را دارند! در واقع، روزنامه ها، مجله ها، ایستگاه های رادیویی و شبکه های تلویزیونی، به طور باور نکردنی، کنترل می شوند؛ به حدی که در بسیاری از شهرهای عمده اروپایی، کنترل بر رسانه ها، به گستردگی سلطه آمریکاییان بر رسانه ها نیست؛ مثلاً در اروپا در میان انبوه نشریات، می توانید روزنامه ای را پیدا کنید که حامی فلسطینی ها باشد؛ اما در آمریکا در میان 2000 روزنامه، حتی یک روزنامه هم پیدا نمی شود که دیدگاهی فلسطینی داشته باشد. گرچه روزنامه های معدودی هستند که بر سر برخی از مسائل، با دولت اسراییل، اختلاف نظر دارند - همان طور که در خود اسراییل هم در برخی اوقات، اعتراضات ضددولتی دیده می شود - ولی بر سر مسائل بنیادین، همه مطبوعات و نشریات آمریکایی، چه در تملک یهودیان باشند یا نباشند، بدون توجه به شرارت ها، کشتارها و نقض حقوق بشر توسط اسراییل، حامی آن دولتند؛ در حالی که اسراییل از بدو تأسیس، هزاران تن از مردان، زنان و کودکان فلسطینی را کشته است. علاوه بر این، آنان به تخریب عمدی هزاران خانه، شرکت، بیمارستان و مدرسه پرداخته و ده ها هزار نفر را کور، ناقص، فلج و انگشتان افراد بسیاری از جمله، هزاران کودک را قطع کرده اند. همچنین صدها هزار فلسطینی را زندانی و شکنجه کرده اند و بدتر از همه، در این دوران تخریب و کشتار، اسراییلی ها اقدام به تأسیس صدها شهرک یهودی در سرزمین های فلسطینیان کرده اند. در حقیقت، همان گونه که خانه ها و شهرهای فلسطینی را خراب می کنند، یهودیانی را از مکان هایی چون نیویورک و مسکو، روانه اسراییل می کنند و برای آنها، خانه هایی در شهرک های مردم مظلوم فلسطین می سازند.
بیشتر آمریکاییان از این مسئله بی خبرند و بی خبری آنان، ناشی از آن است که یهودیسم و صهیونیسم، بر اکثریت عظیم رسانه های آمریکا، کنترل و سیطره دارد. این کنترل و سیطره، تنها برای مخفی کردن جنایات اسرائیل در فلسطین صورت نمی گیرد؛ بلکه آنها چه در آمریکا و چه در سایر نقاط جهان، سروری و برتری نژاد یهود را تبلیغ می کنند و معتقدند که از حق الهی حکومت، نه تنها بر فلسطین، بلکه بر تمام جهان برخوردارند و این اندیشه ها را ترویج می کنند. در این راستا، آنان همواره تلاش می کنند تا فرهنگ، هویت و انسجام نژادی و اقتصادی و استقلال سیاسی هر کشوری را در جهان، تضعیف کنند. به دیگر بیان، یهودیان و نظم نوین جهانی آنها، به دنبال نابودی هر ملت، فرهنگ، میراث و نژادی به جز یهود است. آنان به دنبال سلطه بر رسانه ها، اقتصاد و حکومت ها هستند. گرچه باید از آرزوی یهودیان در حفظ نسل، فرهنگ و دینشان حمایت و دفاع کرد، اما سلطه جویان یهودی، به دنبال نابودی هر جنبش میهن پرستانه، به غیر از جنبش خود هستند و این کار، نخست از طریق رسانه ها انجام می گیرد.5
جریانی که به عنوان نومحافظه کار، در سال های اخیر، در آمریکا سربرآورده و سیاست های نظامی گرایانه جرج بوش را تغذیه و پشتیبانی می کند، ادامه همان کانونی است که عملیات فرهنگی سیا را در دوران جنگ سرد هدایت می کرد. به عنوان مثال، از ایرنیگ کریستون، روشنفکر سرشناس یهودی، به عنوان بنیان گذار جریان نومحافظه کاری یاد می کنند. هم اکنون پسر او به نام ویلیام کریستون، به صراحت بر تداوم همان سیاست ها تأکید می کند. او می نویسد:
آینده بشریت، منوط به یک سیاست خارجی راسخ، آرمان گرا و خوش بینانه، از سوی آمریکاست. در واقع، آمریکا نه تنها باید پلیس و کلانتر جهان شود، بلکه باید راهنمای آن نیز باشد.
بنابراین، می توان گفت که پدیده تهاجم فرهنگی موجود، به این معناست که کانون های قدرتمند سلطه گر جهانی در سرویس های اطلاعاتی غرب، برای فروپاشی یک نظام سیاسی و یا تحمیل طرح های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود بر یک جامعه مستقل، عملیات روانی، فرهنگی و تبلیغاتی معینی را سازمان می دهند. این عملیات، در گذشته علیه شوروی سوسیالیست بود و امروز علیه اسلام و نظام جمهوری اسلامی ایران است.
1. هربرت شیلر، مقابله با رسانه های فراملی، چالش بزرگ آینده، ماهنامه سیاحت غرب، آذر 1382، ص 12-17 .
2. به نقل از عبداللَّه شهبازی، سیا و جنگ سرد فرهنگ، مندرج در .Shahbazi.org
3. استفان پیلت، «بازی های رایانه ای سلاح تبلیغاتی»، لوموند دیپلماتیک، اکتبر 2003؛ به نقل از ماهنامه سیاحت غرب، آبان 1382، ص 54.
4. اریک کلینبرگ، ده ارباب رسانه ای آمریکا، لوموند دیپلماتیک، آوریل 2002، ص 24.
5. دیوید راک، جهان گرایان یهودی؛ به نقل از ماهنامه سیاحت غرب، مهر 1382، ص 37-42.
ناتوی فرهنگی به روایت مقام معظم رهبری
خبرگزاری
فارس: ماهیت فرهنگی ناتو بر خلاف آنچه تصور می شود جدا و متفاوت از ناتو
با رویکرد نظامی نیست . امروز ماهیت فرهنگی ناتو صورتی تکامل یافته و رشد
داده شده و در حقیقت یک مرحله بلوغ از همان ناتوی سابق است که البته این
بار جنبه میلیتاریستی ، جزء کوچکی و در حقیقت بخش خردی از حرکت کلان نظام
سلطه برای تضمین " آینده برای خود " است.