دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

فلسفه عزاداری و آثار گریستن برای امام حسین(ع) چیست

مقدمه : توجهی به سفره ی بی کران سالار شهیدان علیه السلام

همان گونه که می دانید فضائلی که برای امام حسین از زبان معصومان دیگر علیهم السلام بیان شده ، به اندازه ای زیاد است که هر کسی با خواندن آنان  شگفت زده شده و به طور طبیعی این پرسش در ذهنش پدید می آید که « راز و علت این حرمت و دم و دستگاه بسیار بسیار بزرگ پادشاه شهیدان علیه السلام چیست ؟ »

  پیش از رمز گشائی از این راز بزرگ ، بجاست چند فضیلت از آن تافته ی جدابافته علیه السلام را بار دیگر بخوانیم :

۱.  رسول خدا صلی الله علیه و آله : هر که با حسین دشمنی کند حتی بوی بهشت هم به مشامش نخواهد رسید ( سفینة البحار ، ج 2 ، ص 195 ) .

۲. هر که بر امام حسین بگرید یا بگریاند یا خود را به گریه بزند و قیافه ی گریه کنندگان را به خود بگیرد ، تنش بر آتش [ دوزخ ] حرام خواهد شد ( بحارالانوار ، ج 44 ، ص 309 ) .

۳. وقتی حضرت موسی بن عمران به خدا عرض کرد : « خدایا ! برادرم مرد ؛ او را بیامرز » خدا به او فرمود : « ای موسی ! اگر برای اولین تا آخرین بندگان آمرزش بخواهی ، همه ی آنان را خواهم بخشود اما قاتلان حسین بن علی را نخواهم آمرزید و حتماً از آنان انتقام خواهم گرفت » ( ترجمه ی نفس المهموم ، ص 39 ) .

۴. اگر کسی در ماه آمرزش خدا ( ماه رمضان ) بخشوده نشود ، دیگر تا ماه رمضان آینده مغفرت شامل حالش نخواهد شد مگر این که به حج رفته و عرفات را درک کند ( مفاتیح الجنان ، ص 174 ) با این حال خدا به زائران امام حسین در روز عرفه پیش و بیش از حاجیانی که در عرفات هستند توجه و لطف می کند .

۵. امام صادق علیه السلام : « هر که با وجود توانائی به زیارت مرقد امام حسین نرود ، دین و ایمانش ناقص است و اگر هم [ گناهی نکند و ] وارد بهشت شود ، پائین تر از مومنان خواهد بود و مهمان اهل بهشت می باشد [ و از خود جائی در بهشت نخواهد داشت ] و اگر بی عذر و بی دلیل به زیارت امام حسین نرود ، دوزخی خواهد بود » امام محمدباقر علیه السلام : « زیارت امام حسین بر هر شیعه ای واجب است » ( سفینة البحار ، ج 3 ، ص 521 ) . البته فقیهان وجوب را در این جا به معنای استحباب بسیار زیاد و اکید می دانند .

۶. هر کس حضرت حسین علیه السلام را زیارت کند در حالی که حق او را می شناسد [ یعنی شیعه است و آن امام را دارای ولایت بر خود می داند ] مانند کسی است که خداوند را در عرشش زیارت کرده است » ( کامل الزیارات ، ص 281 ) .

به یاد دارم روزی حضرت آیة الله بهجت در میان فرمایشی می خواستند این روایت را بخوانند اما وسط جمله ساکت شدند ؛ چهره شان برافروخته و منقلب شد و بغض گلویشان را فشرد و هر چه تلاش کردند این بخش از روایت : « مانند کسی است که خدا را در عرشش زیارت کرده است » را بگویند ، نتوانستند و اگر یک حرف از آن را می گفتند ، یا سیل اشکشان روان می شد یا روانشان سیل می شد !

بار دیگری هم این انقلاب روحی را در ایشان دیدم و آن هم زمانی بود که شخصی در مشهد بیتی لطیف درباره ی امام حسین را در محضر ایشان خواند ... ( سایه اش مستدام باد )

۷. امام محمدباقر علیه السلام : اگر مردم می دانستند پاداش و ارزش زیارت امام حسین چه اندازه است ، از شوق می مردند و جانشان را با آه و دریغ برای رسیدن به آن پاداش از دست می دادند ! ( سفینة البحار ، ج 3 ، ص 523 ) .

8. از احکام فقهی است که اگر انسان « احتمال » بدهد در سفر حج خطری برای وی پیش خواهد آمد ، رفتن او به حج حرام است اما اگر « یقین » داشته باشد در سفر زیارتی امام حسین علیه السلام  خطری متوجه اوست ، باز هم رفتن به زیارت آن امام مورد سفارش و تاکید است .

9. همچنین از احکام فقهی است که خوردن هیچ خاکی به هیچ منظور جائز نیست ( حتی خاک مرقد رسول الله و امیرالمومنین ) اما خوردن کمی از خاک پاک مدفن سالار شهیدان به قصد شفایافتن جائز است .

10. امام صادق علیه السلام از زبان خداوند : ارزش مکه در برابر کربلا مانند تری نوک سوزن است در برابر دریا ! ( سفینة البحار ، ج 7 ، ص 461 ) اگر فضل و ارزش زیارت و قبر امام حسین را برای شما بگویم ، حج را ترک می کنید [ و تنها به زیارت مرقد او می روید ! ] ( ترجمه ی نفس المهموم ، ص ۵۰۲ ) .

11. حتی یاران وفادار سیدالشهداء که با ایشان شهید شدند ، یارای شفاعت پیامبران را دارند و می توانند مقام آنان را بالاتر ببرند .

خلاصه روایتهائی که در بیان مقامات پادشاه شهیدان علیه السلام به ما رسیده چیزی جز این را نشان نمی دهد که دم و دستگاه ایشان بسیار بسیار بزرگ و فوق العادة است ( و تازه بنده جرأت نقل برخی از آنها را ندارم ! ) و این عظمت - چنان که دیدید - حتی به یاران ایشان و سرزمین کربلا هم رسیده است .

اما راز و سبب این فوق العادگی حریم و حرمت آقای شهیدان علیه السلام چیست ؟!

متن سخن : رمزگشائی آن راز سترگ

در فرمایشهای خود معصومان علیهم السلام سبب این حقیقت بیان شده است و باید در جستجوی آن بود . یکی از روایات رازگشا ، این فرموده ی امام محمدباقر و امام صادق علیهما السلام است که « خداوند در عوض [ آن طرز فجیع ] شهادت امام حسین علیه السلام چهار ویژگی به ایشان داد ؛ اول : شفا را در خاک مدفن او نهاد . دوم : روا کردن دعاها رادر نزد مرقد او مقرر کرد . سوم : امامان پس از او را ، از ذریه ی او قرار داد . چهارم : مدتی که زائران مرقد او برای زیارتش صرف می کنند ، از عمر آنان نمی شمارد ( امالی توسی ، 317 ) .

  البته از آنجا که می دانیم امامان دیگر هم شهید شدند اما این ویژگی ها را ندارند ، پی می بریم که این امتیازهای خداداد برای اصل شهادت ایشان نیست بلکه برای چگونگی شهادت آن سرور است که همه ی آفرینش را به گریه انداخته است ؛ همچنان که امام حسن مجتبی علیه السلام به ایشان فرمود : « هیچ روزی مانند روز تو ( عاشورا ) نیست » ( امالی صدوق ، ص 177 ) .

  اما مگر کیفیت شهادت آن ارباب شهید چگونه بوده که سبب این همه فضیلتهای منحصر به فرد شده است ؟

  مرحوم سیدمهدی بحرالعلوم داستان بسیار جالبی از ملاقات خود با شخصی را تعریف کرده است که این پرسش و حقیقت بزرگ را برای او باز و آشکار و حل نموده است .

  سید بحرالعلوم فرموده است : « روزی در راه رفتن به سامراء فکرم مشغول این بود که چرا و چگونه خدا این همه پاداشهای بی مانند و بزرگ برای زیارت و گریه بر سیدالشهداء در نظر گرفته است ؟ » در همان حال با شخصی هم سفر شدم که به من فرمود : " آیا می خواهی با هم مباحثه کنیم ؟ آیا می خواهی درباره ی ثواب زیارت امام حسین صحبت کنیم ؟ " گفتم : " بله ؛ اتفاقاً من هم اکنون به همین موضوع فکر می کردم و این مسأله برایم مبهم مانده است " آن شخص فرمود : " داستانی را برایت نقل می کنم ؛ روزی پادشاهی با اطرافیانش به شکار رفتند . وقتی حیوانی یافتند شاه به اطرافیانش گفت : دوست دارم خودم به تنهائی آن را شکار کنم ؛ دنبال من نیائید ؛ و خودش دنبال شکار رفت اما در بیابان گم شد و دیگر نتوانست راه را بیابد و کم کم تشنه و گرسنه گشت و نزدیک بود بمیرد ؛ ناگهان از دور چشمش به خیمه ای افتاد و به سوی آن رفت و پیرمرد و پیرزنی را در آن دید که از همه ی دنیا تنها گوسفندی داشتند . آن دو از شاه پذیرائی کرده و تنها گوسفند خود را برای او ذبح و طبخ کردند . شاه هنگام بازگشت به آنان گفت : من در شهر وضع خوبی دارم ؛ اگر مشکلی برایتان پیش آمد نزد من بیائید تا کمکتان کنم .

  مدتی بعد آن مرد و زن که کاملاً بی چیز شده بودند به شهر رفتند تا از آن مهمانشان کمکی بگیرند و تازه در شهر دانستند که او پادشاه است ! به کاخش رفتند و پادشاه آن دو را احترام کرده و نزدیک خود نشاند و داستان گم شدن خود و پذیرائی آن دو را بری اطرافیانش تعریف کرد و سپس از اطرافیانش پرسید : اکنون چگونه می توانم لطف این دو نفر را جبران کنم ؟ یکی از وزیران گفت : یک گوسفند برایت ذبح کردند ، تو هم یک گوسفند به آنان بده ؛ دیگری گفت : یک گله گوسفند به آنان بده ؛ شخص دیگری گفت : مزرعه ی بزرگی به آنان ببخش ؛ دیگری گفت : جواهرات و پول فراوانی به آن دو بده ؛ اما خود پادشاه گفت : شما همگی اشتباه می کنید ! این دو نفر جان مرا نجات دادند و حق حیات بر من دارند ؛ یعنی من بقیه ی سلطنتم را بدهکار اینان هستم و حق آنان این است که پادشاهی خودم را به آنان بدهم " »

سید بحرالعلوم ادامه داد : « در این جا آن شخص رو به من کرد و گفت : " امام حسین هم همین کار را کرد ؛ او دید درخت خزان زده ی توحید و نبوت و ... همه چیز اسلام خشک شده و مرده است و با چیزی جز شهادت او و اسیری خانواده اش بهاری نشده و دوباره جان نمی گیرد و حاضر شد این فداکاری را کرده و اسلام را تا قیامت تازه و زنده نگه دارد " .

  با این مثال و توضیحش مسأله برایم حل شد اما دوباره که نگاه کردم کسی را ندیدم و گمان می کنم او امام زمان عجل الله فرجه بود » ( رمز و راز کربلا ، ص 97 تا 99 )

  با این توضیحات هیچ جای شگفتی نیست که می بینیم خدا و معصومان و خود امام حسین تا این اندازه به « دم و دستگاه حسینی » توجه و لطف دارند چرا که سالار شهیدان همه چیزش را برای اسلام بلکه برای اصل خدا و دین فدا کرد  و زحمت 124000 پیامبر را حفظ نمود و برای خدا سنگ تمام گذاشت حتی زن  و بچه و طایفه ی خود را در معرض خطرات آن جهاد بی مانند قرار داد تا جائی که آن ناپاکان و زنازادگان می خواستند همه ی احکام شورشیان را بر امام حسین و یارانش بار کنند اما غیرت خدا ناموس خود را حفظ کرد .

 

  اشاره ها

افزون بر روایاتی که گذشت ، حقایق ظریفی هم در طول زمان رخ داده که مفاد آنچه گفتیم بیشتر نشان داده و تائید می کند . در این جا به عمد چند داستان شگفت را واگویه می کنم که « عنصر مشترک آنها ریز و بسیار کوچک بودن کارهای گفته شده در آن » است تا ببینیم وقتی کارهای بسیار کوچک در دم و دستگاه پادشاه شهیدان علیه السلام با ضریب میلیاردی حساب می شود ، اگر کسی کار کارستانی برای ایشان انجام دهد چه پاداشهائی خواهد یافت !

۱. مرحوم حاج ملا آقا جان زنجانی -  که تا اندازه ای به عالم بالا راه یافته بود -  می گفت : به روستائی رفتم که برخی از مردم آن جا برای امام حسین و به یاد ایشان در خانه ای گرد هم می آمدند و چای می خوردند اما نه کسی برای آنان سخنرانی می کرد و نه مرثیه ای می خواندند ؛ تنها همان چای را می خوردند و می رفتند ! من با تندی و تشر با آنان برخورد کرده و گفتم : « این چه نشستی است ؟! این هم شد محفل حسینی ؟! » و آنان را از این کار پرهیز دادم اما همان شب در خواب حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دیدم که با ناراحتی و تندی به من اعتراض کرده و فرمودند : « چرا محفل فرزندم حسین را بهم زدی ؟! » فهمیدم که حتی جلسه ی ساده ای که به نام و یاد امام حسین تشکیل شود ، مورد عنایت و توجه آل الله علیهم السلام است .

۲. روحانی مبلغی گفت : یک بار برای تبلیغ در محرم به جائی رفتم اما دو جوان در آن مجلس بسیار بی ادبی می کردند ؛ نه در سوگ سیدالشهداء لباس عزا پوشیده بودند و نه به سخنان من گوش می دادند و پیوسته در مجلس با هم حرف می زدند و خلاصه حال مرا گرفتند . پس از پایان آن دهه با خود گفتم دیگر برای تبلیغ به این جا نمی آیم اما سال بعد هم در پی دعوت و پافشاری مردم آن مسجد ، دوباره به آن جا رفتم ولی این بار با تعجب دیدم آن دو جوان هم جامه ی مشکی به تن کرده اند و و واقعاً عزادار و مودب شده اند ! از آنان پرسیدم : « چطور شده امسال تغییر کرده اید ؟! » گفتند : « پس از روزهای عزای سال پیش ، ما هر دو در خواب دیدیم که امام حسین همراه حضرت ابوالفضل به این جا آمدند و امام حسین به برادرش فرمود : " نام این دو را هم در فهرست عزاداران بنویس " .حضرت عباس عرض کرد : " آقا جان ! این دو نفر عزادار نبودند و پیوسته اذیت می کردند " اما امام حسین فرمود : " نه ؛ اینها یک قندان از جلو راه عزاداران برداشته اند " و آن فرمایش امام حسین مربوط به این بود که روزی ما در مسجد منتظر آمدن دسته ی عزاداران بودیم که یکی از ما قندانی را جلو در دید و به دیگری گفت : " آن قندان را بردار تا پای مردمی که می آیند به آن نخورد " و دیگری هم برداشت . وقتی دیدیم حتی یک قندان برداشتن از جلو پای عزاداران حسینی تا این اندازه در بارگاه امام حسین ارزش دارد و از دید صاحب این عزا علیه السلام دور نمی ماند ، پی به نادانی و غفلت خود بردیم ... »

۳. مرد و زنی که ناصبی و دشمن اهل البیت علیهم السلام بودند ، دارای فرزند نمی شدند . به خیال باطل و احمقانه ی خود نذر می کنند که اگر خدا به آنان فرزندی داد ، او را به راهزنی زائران امام حسین بگمارند تا اموال زائران امام حسین را چپاول کند !! مدتی بعد دارای پسری می شوند و پس از بالغ شدن ، او را به راهزنی می گمارند . آن پسر روزی در کمین کاروانی نشسته بود که به سوی کربلا می رفت اما در همان حال خوابش برد و کاروان آمد و از کنار او عبور کرد و رفت . از عالم بالا برای این که به آن ناصبی نادان بفهمانند که حرم و حرمت آقای شهیدان عالم علیه السلام تا چه اندازه بزرگ است ، در خواب دید قیامت برپا شده و او را به دوزخ می برند اما آوائی جلو فرشتگان عذاب را گرفت و گفت : « او را به آتش نبرید زیرا کمی گرد و غبار کاروان عزاداران امام حسین بر روی وی نشسته است " ( دارالسلام ، ج  ، ص  ) .

۴. مرد خدا ، مرحوم شیخ عبدالله بختیاری ( مشهور به پیاده ) فرمود : شخصی در نجف در مجالس امام حسین شرکت می نمود اما اصلاً گریه نمی کرد چون برای چای و سیگاری که در این مجالس به شرکت کنندگان می دادند حاضر می شد ، نه برای مصیبت شنیدن و گریستن ! من هم هرگاه او را می دیدم خیلی ناراحت می شدم .

هنگامی که به ایران بازگشتم دیدم او هم به ایران آمده و همان برنامه ی نجف خود را در ایران هم انجام می دهد ! ( یعنی تنها برای چای خوردن به روضه می آمد ) پس از مدتی از دنیا رفت و من در خواب دیدم او در باغی سرسبز و خرم و بسیار خوشحال بود ! گفتم : « تو این جا چه کار می کنی ؟! » گفت : « این باغ را امام حسین به من داده است ؛ پس از مرگم سیدالشهداء آمد و دستم را گرفت و فرمود : " فعلاً برو در این باغ تا فردای قیامت هم جائی که در بهشت برایت معین کرده ام ، به تو بدهم " » !

من ( = شیخ عبدالله پیاده ) گفتم : « آخر تو که گریه نمی کردی ! » او پاسخ داد : « بله ؛ اما آیا تو دیدی من چای جای دیگری را بخورم ؟! من تنها چای امام حسین را می خوردم » ( رمز و راز کربلا ، ص 155 ) .

۵. حضرت آیة الله بهجت : در نزدیکی نجف مکانی است که رودخانه ی دجله و فرات در آن جا به هم می رسند و روستائی به نام مصیب در نزدیکی آن جاست . مردی شیعه برای رفتن به زیارت مرقد امام علی علیه السلام ناگزیر بود از آن جا عبور کند و مردی از اهل سنت در سر راه او خانه داشت و هرگاه چشمش به وی می افتاد ، مرد شیعه را مسخره می کرد و حتی یک بار به مولی علی هم جسارت کرد . مرد شیعی بسیار غمگین شد و وقتی به زیارت رفت ، خیلی بی تابی و ناله کرده و به امام علی علیه السلام عرض کرد : « تو می دانی آن سنی چه می کند ؛ پس چرا کاری نمی کنی ؟! » همان شب مولی را در خواب دید و همان شکایت را دوباره به ایشان عرض کرد و امام علی به او فرمود : « او حقی بر ما دارد که هر چه بکند ، نمی توانیم در دنیا او را مجازات کنیم » مرد شیعی عرض کرد : « لابد به خاطر آن جسارتها بر شما حق پیدا کرده است ! » اما حضرت علی علیه السلام فرمود : « روزی او در محل تلاقی فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگریست و ناگهان به یاد جریان عاشورا افتاد و با خود گفت : " عمر بن سعد کار خوبی نکرد که حسین و یارانش را تشنه کشت ؛ خوب بود به آنان از این آب می داد و سپس همه را می کشت " و غمگین شد و قطره اشکی برای شهیدان کربلا ریخت و به این سبب بر ما حقی یافته که نمی توانیم او را مجازات کنیم » .

  هنگام بازگشت مرد شیعی باز با آن سنی گمراه برخورد کرد و سنی با تمسخر به او گفت : « آقا را دیدی ؟! پیام مرا رساندی ؟! » مرد شیعی گفت : « بله ؛ رساندم و پیامی دارم » . سنی پوزخندی زد و گفت : « بگو چیست » مرد شیعی هم داستان شکایت خود در بیداری و خواب و پاسخ امیرالمومنین را برای او بازگو کرد . مرد سنی به محض شنیدن آن ، سرش را به زیر افکند و کمی فکر کرد و گفت : « خدایا ! در آن زمان هیچ کس آن جا نبود و من هم این اتفاق را به هیچ کس نگفته بودم ؛ علی بن ابی طالب از کجا دید و فهمید ؟! » بلافاصله گفت : « أشهد أن علیاً أمیرالمؤمنین ولی الله و وصی رسول الله » و او هم شیعه شد ( برگی از دفتر آفتاب ، ص ۲۰۲ و ۲۰۳ ) .    

۶. هندوئی در هند علاقه مند به حضرت ابوعبدالله الحسین علیه السلام بود و در روزهای عزاداری شیعیان ، وارد دسته های عزاداری می شد و در غم شهادت امام حسین سینه می زد . پس از مرگش او را به رسم هندوان سوزاندند اما کسان وی با کمال تعجب دیدند که دستها و سینه ی آن هندو نسوخت ! وقتی از علت آن پرس و جو کردند ، دانستند که او برای امام غریب شهید شیعیان سینه می زده و شیعیان هم معتقدند « آتش حسینی ها را نمی سوزاند » !  این گونه به یاد دارم که دست و سینه ی او را به شیعیان دادند تا به رسم شیعیان دفن شود .

حافظ سرود : « به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را » و ما می گوئیم : « به خال هندویش بخشیم هر دو عالم را ! »

داستان نپختن گوشت حیواناتی که مردم از قصابهای کربلا می خرند و همراه خود به حرم می برند و آن گوشتها دیگر نمی پزد نیز ، افسانه نیست و از زبان راستگویان نقل می شود ( نگ : طوبای کربلا ، ص 30 تا 33 و رمز و راز کربلا ، ص 156 ) و هر کس باور ندارد می تواند خودش امتحان کند .

                         - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

باری ؛ داستانهائی از این دست بسیار زیاد است و

من از مفصل این قصه مجملی گفتم / تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

 و توگوئی با این که بنا نیست خبری از برزخ برای ما بیاید اما به هر شکلی می خواهند این را به ما بفهمانند که راه چیست و امور به دست چه کس و چه کسانی است :

بخشودگی اهل گنه در صف محشر / وابسته به یک چرخش چشمان حسین است

اگر اینها را آنچنان که باید بدانیم ، آنگاه تعجب ندارد که چرا با این که از سر و روی ایرانمان گناه می ریزد و با این گناهان سزاوار این هستیم که سنگ و آتش از آسمان به سرمان ببارد اما امام مهدی عجل الله فرجه در تشرف شخصی که از ایشان می پرسد : « آیا از مردم ایران راضی هستید ؟ » می فرمایند : « بله ؛ راضی ام ؛ به خاطر عاشورا که با همه ی وجودشان به میدان می آیند ، راضی ام » ( آماده باش یاران امام زمان ، ص 164 ) .

و آنگاه شگفت زده نخواهیم شد اگر بخوانیم که آن دانشمند فرزانه می فرمود : « ای کاش بنده یک مرثیه خوان حضرت سیدالشهداء بودم ؛ همه ی سالهائی که سرگرم درس و بحث بودم با یک مرثیه خوانی برای امام حسین برابری نمی کند » ( ز مهر افروخته ، ص 115 ) .

و تعجب نخواهیم کرد اگر بدانیم حضرت آیة الله بهجت  دام ظله خودشان زودتر از دیگران در محفل روضه ی خود حاضر می شوند و گوئی به مجلس حضرت سیدالشهداء بیشتر از درسشان اهمیت می دهند .

و شگفت زده نخواهیم شد از سخن شگفتی زای حضرت آیة الله بهاءالدینی درباره ی دستگاه بسیار بزرگ سالار شهیدان علیه السلام که نگارنده جرأت نقلش را ندارد ! (  خدا آن موحد عظیم را رحمت کند ! همین اصطلاح « دستگاه امام حسین » را هم از ایشان آموختیم ) .

دریغ است در این جا یادی از مرحوم کربلائی احمد تهرانی نکنیم ؛ او یکی از جوانان سرخوش و دعوائی « اما پاک نهاد » تهران بود که از همان نوجوانی در تور ارباب علیه السلام گیر کرد و همان امام حسین او را چنان رام و نرم و از مردان خدا نمود که رشک دیگران شد . خدا رحمتش کند ! روزی به زیارتش رفته بودم ؛ از بنده پرسید : « نامت چیست ؟ » گفتم علی ؛ فرمود : « اما من حسینی ام » و بعدها خواندم که آیة الله بهاءالدینی فرموده بود : «  کل احمد آزاد شده و معجزه ی امام حسین است ؛ نور سیدالشهداء را در ایشان می بینم . او ملای بی عمامه است » ( رند عالم سوز ، ص 237 و 238 ) .

  آن مرد خدائی ، پس از عمری زندگی حسینی ، ظرافتهائی را از ساحت سرور پاک باختگان علیه السلام  کشف کرده بود که چند جمله از آنها را حسن ختام این گفتار قرار می دهیم :

۱. تنها و تنها سیدالشهداء است که در بازار عالم جنس بنجل را می خرد . تنها اوست که مشتری جنسهای بادکرده ای مانند ماست . هر کس با هر کارنامه ی خرابی باشد ، به محض آن که اراده ی ورود به کشتی او بکند ، خود حضرت حسین علیه السلام به استقبالش می آید .

امام حسین با آشغالها هم معامله می کند به شرط این که اهل معامله باشند و بی تردید سفره ی حضرت حسین بن علی علیهماالسلام بزرگترین سفره ی لقاء الله است ( همان ، ص 122 و 123 ) .

۲. امام حسین آن قدر عزادارانش را دوست دارد که اگر به یک نفر از آنان در مجلس حسینی نگاه تحقیرآمیزی شود ، آن حضرت با دست خود آن توهین کننده را گوشمالی می دهند زیرا صاحب مجلس اوست و کسی حق جسارت ندارد . امام حسین در خواب به من فرمودند : « هیچ جماعتی را بهتر از دوستان خودم سراغ ندارم » ( همان ، ص 126 )  .

۳. آثار برخی از گناهان ابدی است و تا قیام قیامت در نامه ی اعمال انسان باقی می ماند اما گریه بر سیدالشهداء علیه السلام مانند تیزاب می ماند و لکه های آن گناهانی را که با هیچ استغفاری پاک نمی شود ، شستشو داده و از بین می برد ( همان ، ص 133 ) .

 

 

 

فلسفه عزاداری و آثار گریستن برای امام حسین(ع) چیست

درباره فضیلت گریه و عزاداری بر سالار شهیدان امام حسین علیه‌السلام روایات زیادی وارد شده است و تاکیدات فراوانی در این‌باره از امامان معصوم علیهم‌السلام شده است.

سؤال مهمی که لازم است به آن پاسخ داده شود این است که این‌ همه تاکید بر گریه و عزاداری بر امام حسین علیه‌السلام برای چیست؟ چه فلسفه‌ای دارد؟ چه فوائد و آثاری بر آن مترتب است؟

این پرسش‌ها را در چند مرحله - با استفاده از بیانات و کتاب‌های آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی و آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی - پاسخ می‌گوییم.

خلاصه سؤال‌ها:

چرا باید حادثه عاشورا را گرامى بداریم؟

چرا براى بزرگداشت عاشورا به روش بحث و گفتگو اکتفا نمى‌‌شود؟

چرا باید به یاد وقایع عاشورا عزادارى کرد؟ 

فوائد گریه و عزاداری برای امام حسین (ع) چیست؟

 

1. چرا باید حادثه عاشورا را گرامى بداریم؟

حوادث گذشته هر جامعه مى‌‌تواند در سرنوشت و آینده آن جامعه آثار عظیمى داشته باشد. تجدید آن خاطره‌ها در واقع نوعى بازنگرى و بازسازى آن حادثه است تا مردم از آن جریان استفاده کنند. اگر حادثه مفیدى بوده است و در جاى خود منشأ آثار و برکاتى به شمار مى‌‌رفت، بازنگرى و بازسازى آن مى‌‌تواند مراتبى از آن برکات را داشته باشد.

علاوه بر این، در همه جوامع انسانى مرسوم است که به نوعى، از حوادث گذشته خود یاد مى‌‌کنند؛ آن‌ها را بزرگ شمرده و به آن‌ها احترام مى‌‌گذارند. خواه مربوط به اشخاصى باشد که در پیشرفت جامعه خود مؤثر بوده‌اند، نظیر دانشمندان و مخترعان، و خواه مربوط به کسانى باشد که از جنبه سیاسى و اجتماعى، در رهایى ملت خود نقش مؤثرى داشته‌اند و قهرمان ملى بوده‌اند.

همه عقلاى عالم براى این گونه شخصیت‌ها آیین‌هاى بزرگداشتى را منظور مى‌‌کنند. این کار بر اساس یکى از مقدس‌ترین خواسته‌هاى فطرى است که خدا در نهاد همه انسان‌ها قرار داده است، و از آن به «حس حق شناسى» تعبیر مى‌‌کنیم.

لذا این خواسته فطرى همه انسان‌هاست که در برابر کسانى که به آن‌ها خدمت کرده‌اند حق شناسى و شکرگزارى کنند، آنان را به خاطر داشته باشند و به ایشان احترام بگذارند.

علاوه بر این، یاد آن خاطره‌ها، در صورتى که در سعادت جامعه تأثیرى داشته، مى‌‌تواند عامل مؤثر دیگرى را در زمان بیان خاطره‌ها بیافریند. در این صورت، گویا خود آن حادثه تجدید مى‌‌شود.

از آن‌جا که معتقدیم حادثه عاشورا حادثه عظیمى در تاریخ اسلام بوده است، و نقش تعیین کننده‌اى در سعادت مسلمان‌ها و روشن شدن راه هدایت مردم داشته است، این حادثه در نظر ما بسیار ارزشمند است. از این رو، بزرگداشت و بازسازى این حادثه و به خاطر آوردن آن، موجب مى‌شود تا بتوانیم از برکات آن در جامعه امروز نیز استفاده کنیم.

آنچه دوست و دشمن بر آن اتفاق دارند این است که داستان کربلا، اگر در عالم انسانیت داستان منحصر به فردى نباشد، از وقایع بسیار کم نظیر است.

البته ما بر اساس آنچه از ائمه اطهار علیهم‌السلام دریافت داشته‌ایم، این داستان واقعی را منحصر به فرد مى‌‌دانیم و معتقدیم که نظیر این داستان در گذشته نبوده و در آینده هم نخواهد بود. ولى از جهت احتیاط در سخن و براى این که با کسانى مواجه هستیم که طبعاً از ما دلیل و سند مى‌‌خواهند و براى این که وارد آن بحث‌ها نشویم، مى‌‌گوییم اتفاق نظر همه مورخین و همه آشنایان به تاریخ بشر این است که اگر داستان عاشورا منحصر به فرد نباشد، از کم نظیرترین داستان‌‌هاى عالم است؛ داستانى که هم از نظر کیفیت وقوع، هم از نظر عظمت مصیبت، و هم از نظر بقاى خاطره آن در میان مردم و آثار اجتماعى که بر آن مترتب مى‌‌شود، با هیچ ماجراى دیگرى قابل مقایسه نیست. خود همین تکرار عزادارى‌هایى که در کشور خودمان مى‌‌بینیم، مى‌‌تواند براى ما عامل هشدار دهنده و بیدارکننده‌اى باشد که هیچ حادثه دیگرى با این حادثه قابل مقایسه نیست. حادثه‌اى که براى آن این همه وقت صرف مى‌‌شود، این همه هزینه مى‌‌شود و این همه اشک‌ها ریخته مى‌‌شود، با چه حادثه و پیشامدى قابل تشبیه است؟

این عزادارى‌ها مخصوص کشور ما نیست. در دورترین نقطه‌هاى جهان در ایام محرم و صفر و به خصوص روز عاشورا برنامه‌هایى برگزار مى‌شود. در نیویورک که یکى از بزرگ‌ترین شهرهاى دنیاست، در روز عاشورا از طرف شیعیان پاکستانى، ایرانى، عراقى، لبنانى و بعضى از کشورهاى دیگر، دسته سینه زنى راه مى‌‌افتد به طورى که توجه همه مردم را به خود جلب مى‌‌کند. بزرگ‌ترین خیابان این شهر، پر از جمعیت مى‌‌شود.

علاوه بر شیعیان، در بسیارى از کشورهاى سنى نشین هم در ایام عاشورا چنین مراسمى از سوى اهل سنت برگزار مى‌‌شود؛ یا اگر شیعیان جلساتى تشکیل مى‌‌دهند، برادران اهل تسنن، خود را موظف مى‌‌دانند که در این مراسم شرکت کنند. بسیارى از برادران اهل تسنن ما در شبه قاره هند، هم در هندوستان که تعداد مسلمانان آن، دو برابر جمعیت کل ایران است و هم در بنگلادش و پاکستان، به عنوان اداى اجر رسالت، بر خود واجب مى‌‌دانند که در مراسم عزادارى سیدالشهداء علیه‌السلام شرکت کنند.

بلکه حتى بت پرستانى که به شریعت اسلام معتقد نیستند، به لحاظ برکاتى که از عزادارى سیدالشهداء علیه‌السلام دیده‌اند مراسم عزادارى بر پا مى‌‌کنند و نذورات فراوانى براى برگزارى مراسم سیدالشهداء علیه‌السلام دارند. این‌ها مواردى است که در تمام دنیا دیده مى‌‌شود لذا هیچ حادثه‌اى را در عالم نمى‌‌توانیم نشان دهیم که چنین تأثیرى داشته باشد و ملت‌هاى مختلف را تحت تأثیر قرار داده باشد.

به این مطالب، فداکارى‌هایى را که شیعیان در طول تاریخ کرده‌اند اضافه کنید. این فداکارى‌ها براى این بوده است که بتوانند این مراسم را برگزار کنند و بتوانند به زیارت قبر سیدالشهداء علیه‌السلام نایل شوند.

همیشه برگزارى این گونه مراسم و زیارت قبر آن حضرت علیه‌السلام به این راحتى نبوده است. البته الآن هم خیلى راحت نیست؛ ولى زمانى بود که اگر کسى مى‌‌خواست براى زیارت قبر سیدالشهداء علیه‌السلام برود، باید جان خود را کف دست بگیرد. مأموران دولت عباسى، به خصوص در زمان متوکل، آنچنان سخت گیرى مى‌‌کردند که کسى جرأت نکند به نزدیک حرم حسینى برسد. حتی قبر سیدالشهداء علیه‌السلام را خراب کردند، بر آن آب بستند و زمینش را شخم زدند، براى این که به کلى آثار این قبر محو شود. ولى شیعیان براى آن که بتوانند حتى قبر سیدالشهداء را زیارت کنند، حاضر شدند دست بدهند، پا بدهند، جان بدهند، اما بروند و از نزدیک سلام بدهند. چنین چیزى قطعاً در تاریخ بشر نمونه ندارد. اگر از هر جهت دیگر بگوییم شباهتى با سایر حوادث دارد، از این جهت شباهتى با هیچ حادثه‌اى ندارد.

2. چرا براى بزرگداشت عاشورا به روش بحث و گفتگو اکتفا نمى‌‌شود؟

جواب این است که البته بحث درباره شخصیت سیدالشهداء علیه‌السلام، تشکیل میزگردها، کنفرانس‌ها، سخنرانى‌ها، نوشتن مقالات و امثال این قبیل کارهاى فرهنگى، علمى و تحقیقات، بسیار مفید و لازم است و در جامعه ما نیز انجام مى‌‌شود و به برکت نام سیدالشهداء علیه‌السلام و عزادارى آن حضرت، بحث، گفتگو و تحقیقات زیادى پیرامون این امور صورت مى‌‌گیرد و مردم نیز معارف را فرا مى‌‌گیرند. اما آیا براى این که ما از حادثه عاشورا بهره بردارى کامل کنیم، این اقدامات کافى است؟ یا این که امور دیگرى نیز مثل همین گریه و عزادارى‌‌ها به جاى خود لازم است؟

جواب دادن به این سؤال متوقف بر این است که ما نظرى روان شناسانه به انسان بیندازیم و ببینیم عواملى که در رفتار آگاهانه ما مؤثر است فقط عامل شناختى و معرفت است یا عوامل دیگرى هم در شکل دادن رفتارهاى اجتماعى ما موثر است.

هنگامى که در رفتارهاى خود دقت کنیم در مى‌‌یابیم که در رفتارهاى ما دست کم دو دسته از عوامل نقش اساسى ایفا مى‌‌کنند. یک دسته عوامل شناختى، که موجب مى‌‌شود انسان مطلبى را بفهمد و بپذیرد.

طبعاً مطلب مورد نظر از هر مقوله‌اى که باشد، متناسب با آن از استدلال عقلى، تجربى و یا راههاى دیگر استفاده مى‌‌شود. قطعاً شناخت در رفتار ما تأثیر زیادى دارد، اما یگانه عامل مؤثر نیست.

عوامل دیگرى هم هستند که شاید تأثیر آن‌ها در رفتار ما بیش‌تر از شناخت باشد. این عوامل را به طور کلى انگیزه‌ها، و به تعبیرات دیگرى احساسات و عواطف، تمایلات، گرایش‌ها، میل‌ها، غرائز و عواطف مى‌‌نامند.

این‌ها سلسله‌اى از عوامل درونى و روانى است که در رفتار ما مؤثر است. هرگاه شما رفتار خود را تحلیل کنید، خواه رفتار مربوط به زندگى فردى شما باشد، و خواه رفتار خانوادگى، رفتار اجتماعى، یا رفتار سیاسى شما باشد، مى‌‌بینید عامل اصلى که شما را به انجام آن رفتار واداشته است همین عوامل تحریک کننده و برانگیزاننده است.

عاملى باید در درون ما باشد تا ما را برانگیزاند. باید براى هر کارى میلى داشته باشیم تا آن کار را انجام دهیم. باید شور و شوقى نسبت به انجام آن کار پیدا کنیم، علاقه‌اى نسبت به آن کار داشته باشیم تا بر انجام آن اقدام کنیم و دیگر این که باید بدانیم به چه دلیل باید این کار را انجام دهیم؟ این کار، براى ما چه فایده‌اى دارد؟ و چگونه باید آن را انجام دهیم؟ مواردى از این قبیل از جمله عوامل شناختى است. این عوامل را باید به دقت مورد مطالعه قرار داد و از طریق تجربه یا استدلال فرا گرفت. لازم است با مراجعه به منابع، متناسب با کارى که مى‌خواهیم انجام دهیم شناختهاى لازم را به دست آوریم. اما فقط شناختْ، کافى نیست تا ما را به حرکت درآورد.

عامل روانى دیگرى نیاز داریم تا ما را به سوى کار برانگیزاند و به طرف انجام کار سوق دهد. این گونه عوامل را انگیزه‌هاى روانى مى‌‌نامند. اسم‌هاى دیگرى هم دارد؛ احساسات و عواطف و مانند آنها. این عوامل در مجموع، میل به حرکت را در انسان به وجود مى‌‌آورد، عشق به انجام کار را ایجاد مى‌‌کند، و شور و هیجان به وجود مى‌‌آورد. تا این عوامل نباشد کار انجام نمى‌‌گیرد. حتى اگر انسان به یقین بداند که فلان ماده غذایى براى بدن او مفید است، اما تا اشتها نداشته باشد و یا تا اشتهاى او تحریک نشود، به سراغ خوردن آن غذا نمى‌‌رود.

اگر فرضاً اشتهاى کسى کور شود، و یا به بیمارى مبتلا شود که اشتها پیدا نکند، هر چه به او بگویند که این ماده غذایى براى بدن او خیلى مفید است، تمایلى به خوردن آن پیدا نمى‌‌کند؛ پس غیر از آن دانستن باید این میل و انگیزه نیز در درون انسان باشد. مسائل اجتماعى و سیاسى هم همین حکم را دارد. هر چه شخص بداند فلان حرکت اجتماعى خوب و مفید است، تا انگیزه‌اى براى انجام آن حرکت نداشته باشد حرکتى انجام نمى‌‌دهد. مى‌‌گوید قبول دارم که انجام آن خوب است، اما من باید انگیزه‌اى داشته باشم، عاملى باید مرا به حرکت درآورد تا آن کار را انجام دهم.

از این رو، شناخت امام حسین علیه‌السلام و اهداف ایشان، خود به خود براى ما حرکت آفرین نمى‌‌شود. هنگامى دانستن و به یاد آوردن آن خاطره‌ها ما را به کارى مشابه کار امام علیه‌السلام و به پیمودن راه او وا مى‌‌دارد که در ما نیز انگیزه‌اى به وجود آید و بر اساس آن، ما هم دوست داشته باشیم آن کار را انجام دهیم.

خودِ شناخت، این میل را ایجاد نمى‌‌کند؛ بلکه باید عواطف ما تحریک شود و احساسات ما برانگیخته شود تا این که ما هم بخواهیم کارى مشابه کار او انجام دهیم.

جلسات بحث و گفتگو و سخنرانى‌ها مى‌‌تواند آن بخش اول را تأمین کند، یعنى شناخت لازم را به ما بدهد. اما عامل دیگرى هم براى تقویت احساسات و عواطف لازم داریم، البته خود شناخت، یادآورى و مطالعه یک رویداد مى‌‌تواند نقشى داشته باشد، اما نقش اساسى را چیزهایى ایفا مى‌‌کند که تأثیر مستقیمى بر احساسات و عواطف ما داشته باشد.

ما مى‌‌دانیم امام حسین علیه‌السلام روز عاشورا چگونه به شهادت رسید، اما آیا دانسته‌هاى ما اشک ما را جارى مى‌‌کند؟ وقتى در مجالس شرکت مى‌‌کنیم و مرثیه خوان مرثیه مى‌خواند، مخصوصاً اگر لحن خوبى هم داشته باشد و به صورت جذابى داستان کربلا را براى شما بیان کند، آن گاه مى‌‌بینید که بى اختیار اشک جارى مى‌‌‌شود. این شیوه مى‌‌تواند در تحریک احساسات تأثیرى داشته باشد که خواندن و دانستن چنان اثرى را ندارد.

هر اندازه این‌ها در برانگیخته‌تر شدن عواطف و احساسات ما مؤثرتر باشد، حادثه عاشورا در زندگى ما مؤثرتر خواهد بود.

بنابراین صِرف بحث و بررسى عالمانه واقعه عاشورا نمى‌‌تواند نقش عزادارى را ایفا کند. باید صحنه‌هایى در اجتماع به وجود آید که احساسات مردم را تحریک کند. همین که صبح از خانه بیرون مى‌‌آیند مى‌‌بینند شهر سیاه پوش شده است، پرچم‌هاى سیاه نصب شده است، خود این تغییر حالت، دل‌ها را تکان مى‌دهد. گرچه مردم مى‌‌دانند محرم است، اما دیدن پرچم سیاه اثرى را در دل آن‌ها مى‌‌گذارد که دانستن این که محرم است آن اثر را نمى‌‌گذارد. راه انداختن دسته‌هاى سینه زنى با آن شور و هیجان خاص خود مى‌‌تواند آثارى را به دنبال داشته باشد که هیچ کار دیگر آن آثار را ندارد.

این جا است که متوجه مى‌‌شویم چرا امام راحل (قدس سره) بارها مى‌‌فرمود آنچه داریم از محرم و صفر داریم. چرا این همه اصرار داشت که عزادارى به همان صورت سنتى برگزار شود. چون در طول سیزده قرن تجربه شده بود که این امور نقش عظیمى در برانگیختن احساسات و عواطف دینى مردم ایفا مى‌‌کند و معجزه مى‌‌آفریند. تجربه نشان داد که بیش‌تر پیروزى‌هایى که در دوران انقلاب و یا در دوران جنگ در جبهه‌ها حاصل شد، در اثر شور و نشاطى بود که مردم در ایام محرم و عاشورا و به برکت نام سیدالشهداء علیه‌السلام حاصل مى‌‌کردند.

3. چرا باید به یاد وقایع عاشورا عزادارى و گریه کرد؟ 

موضوع دیگرى که در این جا مطرح مى‌‌شود این است که راه برانگیختن احساسات و عواطف عزادارى و گریه نیست. عواطف انسان ممکن است با مراسم جشن و سرور هم تحریک شود. چرا براى تحریک احساسات از مراسم شاد استفاده نمى‌‌کنید؟ چرا باید گریه کرد و عزاداری کرد؟

جواب این است که احساسات و عواطف انواع مختلفى دارد. تحریک هر نوع احساسات و عواطف، باید با حادثه مربوط متناسب باشد. حادثه‌اى که بزرگ‌ترین نقش را در تاریخ اسلام ایفا کرد، حادثه شهادت ابى عبد الله الحسین بود. او بود که مسیر تاریخ اسلام را عوض کرد. او بود که درسى براى حرکت، براى نهضت، براى مقاومت و براى استقامت تا روز قیامت به انسان‌ها داد. براى آن که آن خاطره تجدید شود، فقط مجلس جشن و شادى کافى نیست. باید کارى متناسب با آن حادثه انجام داد. یعنى باید کارى کرد که حزن مردم برانگیخته شود، اشک از دیده‌ها جارى شود، شور و عشق در دل‌ها پدید آید و در این حادثه چیزى که مى‌‌تواند چنین نقشى را بیافریند، همین مراسم عزادارى و گریستن و گریاندن دیگران است؛ در حالى که خندیدن و شادى کردن هیچ وقت نمى‌‌تواند این نقش را ایفا کند.

خندیدن هیچ وقت آدم را ظلم‌ستیز و شهادت‌طلب نمى‌‌کند. این قبیل مسائل عشق دیگرى مى‌‌خواهد که از سوز و اشک و شور پدید مى‌‌آید. راه آن هم همین عزادارى‌ها است.

4. فوائد گریه و عزاداری برای امام حسین (ع) چیست؟

الف) حفظ مکتب اهل بیت (ع) به عنوان اسلام ناب و خالص‏

مجالس عزاى امام حسین علیه‌السلام عامل فوق‌العاده نیرومندى براى بیدارى مردم است و راه و رسمى است که آن حضرت آن را به پیروان خود آموخته تا ضامن تداوم و بقاى اسلام باشد.

اهمّیّت برپایى این مجالس و رمز تأکید ائمّه اطهار علیهم‌السلام بر حفظ آن، آنگاه روشن‌‏تر مى‌‏شود که ملاحظه کنیم شیعیان در عصر صدور این روایات به شدّت در انزوا به سر مى‌‏بردند و تحت فشارهاى گوناگون حکومت امویان و عبّاسیان چنان گرفتار بودند که قدرت بر انجام کوچکترین فعّالیّت و حرکت سیاسى و اجتماعى نداشتند و چیزى نمانده بود که به کلّى منقرض شوند ولى مجالس عزاى امام حسین علیه‌السلام آنان را نجات داد و در پناه آن، تشکّل و انسجام تازه‌‏اى یافتند و به صورت قدرتى چشمگیر در صحنه جامعه اسلامى ظاهر شده و باقى ماندند.

به همین دلیل، برپایى این مجالس در روایات به عنوان «احیاى امر اهل‌‏بیت علیهم‌السلام» تعبیر شده است.

امام صادق علیه‌السلام در مورد این گونه مجالس فرمودند: «إِنَّ تِلْکَ الْمَجالِسَ أُحِبُّها فَأَحْیُوا أمْرَنا؛ این گونه مجالس (شما) را دوست دارم، از این طریق مکتب ما را زنده بدارید!».

امام خمینى (قدس سره) در تعبیر جامعى مى‌‏فرماید: «همه ما باید بدانیم که آنچه موجب وحدت بین مسلمین است، این مراسم سیاسى، مراسم عزادارى ائمّه اطهار علیهم‌السلام به ویژه سیّد مظلومان و سرور شهیدان حضرت اباعبداللَّه الحسین علیه‌السلام است که حافظ ملّیّت مسلمین به ویژه شیعیان ائمّه اثنى‌‏عشر- علیهم صلوات اللّه و سلّم- مى‌‏باشد».

حتّى غیر مسلمانان هم به این امر اعتراف دارند. «ژوزف فرانسوى» در کتاب «اسلام و مسلمانان» ضمن اشاره به اندک بودن شمار شیعیان در قرون اوّلیّه اسلام، به خاطر عدم دست‌رسى آنان به حکومت، و ظلم و ستم حاکمان بر آنان و قتل و غارت اموالشان در تحلیل جالبى مى‌‏نویسد: «یکى از امامان شیعه، آنان را دستور تقیّه داد تا جانشان از گزند بیگانگان محفوظ باشد و همین امر باعث شد که شیعیان کم کم قدرت پیدا کنند و این بار دشمن بهانه‌‏اى نیافت تا به واسطه آن شیعیان را بکشد و اموالشان را غارت نماید. شیعیان مجالس و محافل مخفیانه‌‏اى را تشکیل دادند و بر مصائب حسین علیه‌السلام گریه مى‌‏کردند. این عاطفه و توجّه قلبى در دلهاى شیعیان استحکام یافت و کم کم زیاد شد و پیشرفت کردند ...

بزرگترین عامل این پیشرفت برپا کردن عزادارى حسین (علیه‌السلام) مى‌‏باشد که دیگران را به سوى مذهب شیعه دعوت مى‏‌کند ... هر یک از شیعیان در حقیقت مردم را به سوى مذهب خود مى‏‌خوانند بى آن‏که مسلمانان دیگر متوجّه بشوند. بلکه خود شیعیان هم‏ (شاید) به فایده‌‏اى که در این کارهایشان وجود دارد متوجّه نیستند و گمان مى‌‏کنند تنها ثواب اخروى کسب مى‏‌کنند».

ب) اتحاد شیعیان و تزلزل حکومت‌های فاسد

ائمّه اطهار علیهم‌السلام با تأکید بر برگزارى مراسم عزادارى حسینى علیه‌السلام، برنامه آن حضرت را «محورى» براى وحدت و اتحاد مردم قرار دادند به گونه‌‏اى که امروزه در ایّام شهادتش میلیون‌ها انسان با اختلاف طبقات و نژاد و مذهب در هر کوى و برزن به عزادارى آن حضرت بپاخاسته و گرد بیرق حسینى اجتماع مى‏‌کنند.

هر ملّتى براى بقا و موفّقیّت خویش محتاج به عامل وحدت و اجتماع است. بدون شک بهترین عامل وحدت پیروان اهل بیت علیهم‌السلام که با کمترین زحمت و کمترین هزینه مى‌‏تواند توده‌‏هاى میلیونى را حول یک محور جمع کند، همین مراسم عزادارى حسینى است.

به یقین اگر ملّتى از چنین قدرتى برخوردار باشد که بتواند در کوتاه‌ترین فرصت و با کمترین تبلیغات، نیروهاى متفرّق خویش را گردآورى کرده و سازماندهى کند، مى‏‌تواند هر مانعى را از سر راه پیشرفت خود بر دارد.

در واقع ائمّه اطهار علیهم‌السلام با ترغیب مردم به اقامه مجالس حسینى از پراکندگى نیروها جلوگیرى به عمل آوردند و توده‌‏هاى متفرّق را بسیج کردند و با ایجاد وحدت و یکپارچگى در میان آنها قدرت عظیمى را به وجود آوردند.

حرکت خودجوش میلیونى مردم مسلمان ایران در نهضت شکوهمند انقلاب اسلامى در ماه محرّم و صفر به ویژه روزهاى تاسوعا و عاشورا که لرزه بر اندام طاغوتیان مى‌‏انداخت سرّ تأکید ائمّه اطهار علیهم‌السلام بر محور قراردادن امام حسین علیه‌السلام را روشن‏‌تر مى‏‌کند.

«ماربین آلمانى» در اثر خود مى‏‌نویسد: «بى اطّلاعى بعضى از تاریخ نویسان ما موجب شد که عزادارى شیعه را به جنون و دیوانگى نسبت دهند؛ ولى اینان گزافه گفته و به شیعه تهمت زده‏‌اند. ما در میان ملل و اقوام، مردمى مانند شیعه پرشور و زنده ندیده‌‏ایم، زیرا شیعیان به واسطه بپا کردن عزادارى حسینى سیاست‏‌هاى عاقلانه‌‏اى را انجام داده و نهضت‏‌هاى مذهبى ثمر بخشى را به وجود آورده‌‏اند».

همین نویسنده آلمانى مى‌‏گوید: «هیچ چیز مانند عزادارى حسینى نتوانست بیدارى سیاسى در مسلمانان ایجاد کند».

مخالفت دشمنان اسلام با اقامه این مجالس و تلاش آنها در جهت به تعطیلى کشاندن آن، حتّى اقدام آنان بر انهدام قبر امام حسین علیه‌السلام و مانع شدن از زیارت قبر آن حضرت، خود شاهد دیگرى است که حکومت‌‏ها تا چه اندازه از این نیروى عظیم وحشت داشته و دارند.

با نگاهى گذرا به تاریخ اسلام بعد از حادثه کربلا مى‏بینیم این مجالس و پیام‏هاى عاشورایى تا چه اندازه سرمشق قیام‏‌هاى مجاهدان راه خداوند در مقابل گردنکشان و طاغوتیان بوده است.

ج) خودسازى و تربیت دینى (الگوپذیرى)/ دانشگاهی برای تعلیم عقاید،‌اخلاق و احکام

مجالس عزاى امام حسین علیه‌السلام مجالس تحوّل روحى و مرکز تربیت و تزکیه نفس است. در این مجالس مردمى که با گریه بر مظلومیّت امام حسین علیه‌السلام آن حضرت را الگو قرار مى‌‏دهند، در واقع زمینه تطبیق اعمال و کردار خویش و همرنگى و سنخیّت خود را با سیره عملى آن حضرت فراهم مى‌‏سازند.

تأثیر عمیق این مجالس به قدرى است که افراد زیادى در این مجالس، دگرگونى عمیقى یافته و تصمیم بر ترک گناه و معصیت مى‏‌گیرند، و چه بسا اشخاص گمراهى که با شرکت در این مجالس تنبّه حاصل کرده و راه نجات را پیدا مى‌‏کنند.

این مجالس به آدمى درس عزّت، آزادگى، ایثار، فداکارى و درس تقوى و اخلاق مى‌‏آموزد. این مجالس مهد پرورش انسان‏هاى حق طلب و عدالت ‏گستر و شجاع است.

اضافه بر این، در طول تاریخ این جلسات به مثابه کلاس‌‏هاى درس و دانشگاهی براى مردم بوده است و آنان را با معارف و حقایق دینى، تاریخ، رجال، احکام و موضوعات گوناگون دیگر آشنا مى‏‌کرده است، و یکى از مؤثّرترین پایگاه‌‏هاى خودسازى و تهذیب نفوس و تربیت اخلاق بوده است.

ائمّه اطهار علیهم‌السلام با گشودن این باب، و تشویق مردم به شرکت در این محافل در واقع همه را به تحصیل و تربیت در این دانشگاه حسینى دعوت کردند. شور و هیجان جوانان بسیجى در جبهه‌‏هاى نبرد در جنگ تحمیلى هشت ساله به ویژه در شبهاى عملیّات و لحظه شمارى آنان براى فداکارى و ایثار و نیل به شهادت، گواه روشنى بر تأثیرعمیق مجالس حسینى است.

د) تجلیل از مجاهدت امام علیه‌السلام و تعظیم شعائر

اساساً سوگوارى در مرگ اشخاص یک نوع تعظیم و احترام به آنان و رعایت موقعیّت و شخصیّت‏‌شان محسوب مى‏‌شود؛ پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى‌‏فرماید: «مَیِّتٌ لابَواکِیَ عَلَیْهِ، لا إِعْزازَ لَهُ؛ مرده‏‌اى که گریه کننده‏‌اى نداشته باشد عزّتى ندارد!»

مخصوصاً سوگوارى در مرگ مردان الهى، از مصادیق بارز تعظیم شعائر الهى بوده و تجلیل از عقیده و راه و رسم و مجاهدت و تلاش آنان محسوب مى‏‌شود. از این رو، رسول خدا صلى الله علیه و آله هنگام بازگشت از جنگ احد وقتى که مشاهده کرد خانواده‌‏هاى شهداى قبیله «بنى اشهل» و «بنى ظفر» براى شهیدان خود گریه مى‌‏کنند، ولى عموى بزرگوارش حضرت حمزه گریه کننده‌‏اى ندارد، فرمود: «لکِنَّ حَمْزَةُ لابَواکِیَ لَهُ الْیَوْمَ؛ امّا امروز حمزه، گریه کننده‌‏اى ندارد!».

زنان مدینه با شنیدن این سخن در خانه حضرت حمزه اجتماع کرده و به سوگوارى پرداختند و بدین وسیله شخصیّت عظیم حضرت حمزه مورد تجلیل و تکریم قرار گرفت.

و نیز آنگاه که خبر شهادت جعفر طیّار در جنگ موته به مدینه مى‌‏رسد، پیامبر صلى الله علیه و آله‏ براى گفتن تسلیت نخست به خانه جعفر رفت، سپس به خانه فاطمه زهرا علیهاالسلام آمد، و آن بانوى بزرگ را در حال گریه و سوگوارى دید، فرمود: «عَلى‏ مِثْلِ جَعْفَرٍ فَلْتَبْکِ الْبَواکِی؛ به راستى براى شخصیّتى چون جعفر باید گریه کنندگان گریه کنند!»

قرآن کریم در مورد گروهى از قوم موسى که راه تباهى و فساد را در پیش گرفتند و سرانجام در اثر نفرین آن حضرت به هلاکت رسیدند، آنان را لایق تجلیل و گریه ندانسته و مى‏‌فرماید: «فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ وَمَا کَانُوا مُنظَرِینَ»؛ نه (اهل) آسمان بر آنان گریستند و نه (اهل) زمین!

از این تعبیر به خوبى استفاده مى‌‏شود که لیاقت گریه دیگران را نداشتن نوعى حقارت و بى ارزشى است.

از این رو، در سفارش‏‌هاى ائمّه اطهار علیهم‌السلام مى‏‌بینیم که مى‌‏فرمودند: چنان در میان مردم منشأ آثار خیر و برکت باشید که بر مرگتان بگریند و از شما تجلیل کنند!

امیرمؤمنان علیه‌السلام فرمود: «خالِطُوا النَّاسَ مُخالَطَةً إِن مِتُّمْ مَعَها بَکَوْا عَلَیْکُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَیْکُم؛ با مردم آنچنان معاشرت کنید که اگر بمیرید بر مرگ شما اشک بریزند و اگر زنده بمانید به شما عشق بورزند».

بنابراین، اقامه عزادارى براى امام حسین علیه‌السلام آن شخصیّت ممتاز و بى نظیرى که خود از خاندان عصمت و طهارت بود و از اولیاى الهى و امامان معصوم است، علاوه بر تجلیل از مقام شامخ آن امام همام، از مصادیق روشن تعظیم شعائر الهى است که: «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ»؛ هر کس شعائرالهى را بزرگ‏ دارد، این کار نشانه تقواى دلهاست.

چگونه چنین نباشد و حال آن که صفا و مروه با این که مکانى بیش نیستند، چون یاد و ذکر الهى در آنجا زنده مى‏‌شود، از شعائر الهى شمرده است. «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ»؛ صفا و مروه از شعائر (و نشانه‏‌هاى) خداست.

به یقین، امام حسین علیه‌السلام که تمام هستى خویش را یکجا با خداوند معامله کرد و مخلصانه از همه چیزش در راه خدا گذشت، از عظیم‏‌ترین شعائر الهى است و برپایى مجالس عزا براى آن حضرت، تعظیم یکى از بزرگترین شعائر الهى محسوب مى‏‌شود که آثار مثبت فردی و اجتماعی بی‌شماری دارد.

نویسنده : حبیب ولی خانی - ساعت ۳:٤٦ ‎ب.ظ روز ۱۳۸۸/۱٠/٢۱
 

امام حسین (ع)


در این قسمت پرسش و پاسخ های مربوط به امام حسین (ع) و عاشورا مطرح می شود.

جعفر جنی کیست که می گویند در کربلا به کمک امام حسین آمد؟

با تحقیقاتی که ما انجام داده ایم به شخصی به نام جعفر جنی دست نیافته ایم. آن چه درمتون روایی آمده است ، این است که شیخ مفید به سند خود از امام صادق (ع ) این نکته را نقل کرده است زمانی که امام حسین (ع ) از مدینه حرکت فرمود, گروهی از ملائکه برای پیشنهاد کمک خدمت آن حضرت آمدند و گروه هایی از مسلمانان و شیعیان جن برای کمک آمدند اما حضرت در پاسخ جنیان فرمود: خدا به شما جزای خیر دهد من مسؤول کار خود هستم و محل و زمان قتل من نیز مشخص است . جنیان گفتند اگر امر شما نبود همه دشمنان شما را می کشتیم . حضرت در پاسخ فرمود: «ما بر این کار از شما تواناتریم اما چنین نمی کنیم تا آنها که گمراه می شوند با اتمام حجت باشد و آنها که راه حق را می پذیرند با آگاهی و دلیل آشکار باشد» (1).
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
1- بحارالانوار, ج 44, ص 330.

حکم پوشیدن لباس سیاه چیست؟ آیا پیشوایان معصوم به ما سفارش کرده اند که در عزاداری لباس مشکی بپوشیم؟

از جمله احکام لباس (چه در مورد نمازگزار و چه در غیر حالت نماز) کراهت پوشیدن لباس سیاه است. بهترین لباس، سفید است که بدان سفارش شده است. (1)
امام صادق(ع) فرمود: "یکره السواد إلاّ فی ثلاثة الخفّ و العمامة و الکساء؛پوشیدن لباس سیاه مکروه است، مگر در سه مورد: کفش سیاه‌، عمامه سیاه و عبا یا قبای سیاه".
امام صادق(ع) فرمود که پیامبر(ص) فرمود: "لباس سفید بپوشید که بهتر و پاکیزه تر است و مردگان را با پارچة سفید کفن کنید".
رنگ سیاه، افسرده کننده و نمایندة پنهان داشتن است، ولی رنگ سفید علاوه بر امتیازاتی که دارد، ‌زود چرک و آلوده می شود و صاحبش مجبور می شود آن را بشوید یا تعویض کند، به اضافه این که لباس سفید خنک کنندة خوبی است،‌ چون تابش نور خورشید را منعکس می کند و به خود جذب نمی نماید که باعث گرم شدن بدن بشود.
مردمانی که در مناطق گرمسیری مانند عربستان زندگی می کنند،‌ این مطلب به تجربه بر ایشان ثابت شده و لباس سفید می پوشند. دانشمندان گفته اند: رنگ سفید از مواد سمی چون ارسنیک،‌ کرمات، سرب و انیلین به دور می‌باشند که هر کدام ممکن است ایجاد آلرژی یا مسمومیت یا هر دو نمایند. بهتر است لباس انسان سفید و نرم باشد.
پوشیدن چادر مشکی چون داخل در عنوان "ردا" است و بر اساس روایات "ردا" اگر سیاه باشد کراهت ندارد،‌ از این رو پوشیدن چادر سیاه برای زنان مانعی ندارد و کراهت هم ندارد،‌ به اضافه این که چادر مشکی چون جذابیت و تحریک کننده‌گی ندارد،‌ مفسده ای بر آن مترتب نمی‌‌شود. در این زمینه به روایتی دست نیافتیم که توصیه به چادر سیاه شده باشد.
اما این که چرا مردم در مصیبت ها و عزاداری ها لباس سیاه بر تن می کنند یا پرچم های سیاه برپا می نمایند، به خاطر این است که رنگ سیاه، شاد نیست. از این رو با مصیبت زدگی هماهنگ است. این مسئله نه تنها میان ما ایرانیان و مسلمانان بلکه در کشورهای دیگر نیز رائج است و جزء سنّت ها و فرهنگ های کشورها است.
در مورد پوشیدن لباس سیاه در مصیبت و عزای ائمه مخصوصاً حضرت اباعبدالله الحسین(ع) نه تنها کراهت ندارد،‌ بلکه چون از مصادیق تعظیم شعایر اسلامی است و باعث زنده نگه داشتن اهداف امام حسین(ع) می باشد،‌ دارای ثواب و اجر الهی است. بزرگانی همچون مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی در روز عاشورا قبای سیاه بر تن می‌کردند.
از فرزند امام سجاد(ع) نقل شده که وقتی امام حسین(ع) به شهادت رسید،‌ زن های بنی هاشم لباس سیاه و خشن پوشیدند و از گرما و سرما شکوه نمی کردند و علی‌بن‌الحسین(ع) برای آنان طعام درست می کرد.
بنابراین در پوشیدن لباس سیاه برای عزای امام حسین(ع)، هم چنین غذا دادن به عزاداران مورد تأیید امام سجاد(ع) بوده است. تأیید امام دلیل بر جواز بلکه بر رجحان آن است.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
1. وسائل الشیعه، ج 3، ص 278، [باب 19، از ابواب لباس مصلی.

دلیل بزرگداشت اربعین چیست‌؟

رسول جعفریان

اعتبار اربعین امام حسین (ع‌) از قدیم الایام میان شیعیان و در تقویم تاریخی‌ وفاداران به امام حسین (ع‌) شناخته شده بوده است‌. کتاب مصباح المتهجد شیخ طوسی که حاصل گزینش دقیق و انتخاب معقول شیخ طوسی از روایات‌ فراوان در باره تقویم مورد نظر شیعه در باره ایام سوگ و شادی و دعا و روزه وعبادت است‌، ذیل ماه «صفر» می‌نویسد: نخستین روز این ماه (از سال 121)،روز کشته شدن زید بن علی بن الحسین است‌.
روز سوم این ماه از سال 64روزی است که مسلم بن عقبه پرده کعبه را آتش زد و به دیوارهای آن سنگ‌پرتاب نمود در حالی که به نمایندگی از یزید با عبدالله بن زبیر در نبرد بود.
روز 20 صفر ـ یعنی اربعین ـ زمانی است که حرم امام حسین (ع‌) یعنی کاروان‌اسرا، از شام به مدینه مراجعت کردند. و روزی است که جابر بن عبدالله بن‌حرام انصاری‌، صحابی رسول خدا (ص‌)، از مدینه به کربلا رسید تا به زیارت‌ قبر امام حسین (ع‌) بشتابد و او نخستین کسی است از مردمان که قبر آن‌حضرت را زیارت کرد.
در این روز زیارت امام حسین (ع‌) مستحب است واین زیارت‌، همانا خواندن زیارت اربعین است که از امام عسکری (ع‌) روایت ‌شده که فرمود: علامات مؤمن پنج تاست‌: خواندن 51 رکعت نماز در شبانه‌روز ـ نمازهای واجب و نافله و نماز و شب ـ به دست کردن انگشتری دردست راست‌، برآمدن پیشانی از سجده‌، و بلند خواندن بسم الله الرحمن‌الرحیم در نماز.
شیخ طوسی سپس متن زیارت اربعین را با سند به نقل از حضرت صادق علیه ‌السلام آورده است‌: السلام علی ولی الله و حبیبه‌، السلام علی خلیل الله ونجیبه‌، السلام علی صفی الله و ابن صفیه‌...
این مطلبی است که شیخ طوسی‌، عالم فرهیخته و معتبر و معقول شیعه در قرن‌پنجم در باره اربعین آورده است‌. طبعا بر اساس اعتباری که این روز میان ‌شیعیان داشته است‌، از همان آغاز که تاریخش معلوم نیست‌، شیعیان به حرمت‌ آن‌، زیارت اربعین می‌خوانده‌اند و اگر می‌توانسته‌اند مانند جابر بر مزار امام ‌حسین (ع‌) گرد آمده و آن امام را زیارت می‌کردند. این سنت تا به امروز درعراق با قوت برپاست‌ و شاهدیم که میلیونها شیعه عراقی و غیر عراقی در این روز بر مزار امام حسین (ع) جمع می شوند.
در اینجا و در ارتباط با اربعین چند نکته را باید توضیح داد.

1. عدد چهل‌
نخستین مسأله‌ای که در ارتباط با «اربعین‌» جلب توجه می‌کند، تعبیر اربعین‌ در متون دینی است‌. ابتدا باید نکته‌ای را به عنوان مقدمه یادآور شویم‌:
اصولا باید توجه داشت که در نگرش صحیح دینی‌، اعداد نقش خاصی به‌ لحاظ عدد بودن‌، در القای معنا و منظوری خاص ندارند؛ به این صورت که‌ کسی نمی‌تواند به صرف این که در فلان مورد یا موارد، عدد هفت یا دوازده یاچهل یا هفتاد به کار رفته‌، استنباط و استنتاج خاصی داشته باشد. این یادآوری‌، از آن روست که برخی از فرقه‌های مذهبی‌، بویژه آنها که تمایلات‌ «باطنی‌گری‌» داشته یا دارند و گاه و بیگاه خود را به شیعه نیز منسوب می‌کرده‌اند، و نیز برخی از شبه فیلسوفان متأثر از اندیشه‌های انحرافی و باطنی‌ و اسماعیلی‌، مروج چنین اندیشه‌ای در باره اعداد یا نوع حروف بوده وهستند.
در واقع‌، بسیاری از اعدادی که در نقلهای دینی آمده‌، می‌تواند بر اساس یک‌ محاسبه الهی باشد، اما این که این عدد در موارد دیگری هم کاربرد دارد و بدون یک مستند دینی می‌توان از آن در سایر موارد استفاده کرد، قابل قبول نیست‌. به‌عنوان نمونه‌، در دهها مورد در کتابهای دعا، عدد صد بکار رفته که فلان ذکر را صد مرتبه بگویید، اما این دلیل بر تقدس عدد صد به عنوان صد نمی‌شود. همینطور سایر عددها. البته ناخواسته برای مردم عادی‌، برخی از این اعداد طی‌ روزگاران‌، صورت تقدس به خود گرفته و گاه سوء استفاده‌هایی هم از آن‌ها می‌شود.
تنها چیزی که در باره برخی از این اعداد می‌شود گفت آن است که آن اعداد معین نشانه کثرت‌است‌. به عنوان مثال‌، در باره هفت چنین اظهار نظری شده است‌. بیش از این‌هرچه گفته شود، نمی‌توان به عنوان یک استدلال به آن نظر کرد.
مرحوم اربلی‌، از علمای بزرگ امامیه‌، در کتاب کشف الغمه فی معرفة الائمة‌ در برابر کسانی که به تقدس عدد دوازده و بروج دوازده‌گانه برای اثبات امامت‌ ائمه اطهار(ع) استناد کرده‌اند، اظهار می‌دارد، این مسأله نمی‌تواند چیزی را ثابت کند؛ چرا که اگر چنین باشد، اسماعیلیان یا هفت امامی‌ها، می‌توانند دهها شاهدـ مثل هفت آسمان ـ ارائه دهند که عدد هفت مقدس است‌، کما این که این کار راکرده‌اند.

عدد «اربعین‌» در متون دینی‌
یکی از تعبیرهای رایج عددی‌، تعبیر اربعین است که در بسیاری از موارد به کار رفته است‌. یک نمونه آن که سن‌ّ رسول خدا(ص‌) در زمان مبعوث شدن‌، چهل بوده است‌. گفته شده که عدد چهل در سن انسانها، نشانه بلوغ و رشد فکری است‌. گفتنی است که برخی از انبیاء در سنین کودکی به نبوّت رسیده‌اند.از ابن عباس (گویا به نقل از پیامبر (ص‌)) نقل شده که اگر کسی چهل ساله شد و خیرش بر شرش غلبه نکرد، آماده رفتن به جهنم باشد. در نقلی آمده است‌ که‌، مردمان طالب دنیایند تا چهل سالشان شود. پس از آن در پی آخرتخواهند رفت‌. (مجموعه ورام‌، ص 35)
در قرآن آمده است «میقات‌» موسی با پروردگارش در طی چهل روز حاصل‌شده است‌. در نقل است که‌، حضرت آدم چهل شبانه روز بر روی کوه صفا درحال سجده بود. (مستدرک وسائل ج 9، ص 329) در باره بنی اسرائیل هم آمده که‌ برای استجابت دعای خود چهل شبانه روز ناله و ضجّه می‌کردند. (مستدرک ج 5،ص 239) در نقلی آمده است که اگر کسی چهل روز خالص برای خدا باشد، خداوند او را در دنیا زاهد کرده و راه و چاه زندگی را به او می‌آموزد و حکمت ‌را در قلب و زبانش جاری می‌کند. بدین مضمون روایات فراوانی وجود دارد. چله نشینی صوفیان هم درست یا غلط‌، از همین بابت بوده است‌. علامه مجلسی در کتاب بحار الانوار در این باره که برگرفتن چهل نشینی از حدیث مزبور نادرست است‌، به تفصیل سخن گفته است‌.
اعتبار حفظ چهل حدیث که در روایات ‌فراوان دیگر آمده‌، سبب تألیف صدها اثر با عنوان اربعین در انتخاب چهل ‌حدیث و شرح و بسط آنها شده است‌. در این نقلها آمده است که اگر کسی ازامّت من‌، چهل حدیث حفظ کند که در امر دینش از آنها بهره برد، خداوند درروز قیامت او را فقیه و عالم محشور خواهد کرد. در نقل دیگری آمده است که ‌امیرمؤمنان (ع‌) فرمودند: اگر چهل مرد با من بیعت می‌کردند، در برابردشمنانم می‌ایستادم‌. (الاحتجاج‌، ص 84).
مرحوم کفعمی نوشته است‌: زمین از یک‌ قطب‌، چهار نفر از اوتاد و چهل نفر از ابدال و هفتاد نفر نجیب‌، هیچگاه خالی‌نمی‌شود. (بحار ج 53، ص 200)
در باره نطفه هم تصور براین بوده که بعد از چهل‌ روز عَلَقه می‌شود. همین عدد در تحولات بعدی علقه به مُضْغه تا تولد درنقلهای کهن بکار رفته است‌، گویی که عدد چهل مبدأ یک تحول دانسته شده‌است‌.
در روایت است که کسی که شرابخواری کند، نمازش تا چهل روز قبول‌نمی‌شود. و نیز در روایت است که کسی که چهل روز گوشت نخورد، خلقش‌تند می‌شود. نیز در روایت است که کسی که چهل روز طعام حلال بخورد، خداوند قبلش را نورانی می‌کند. نیز رسول خدا(ص) فرمود: کسی که لقمه حرامی‌ بخورد، تا چهل روز دعایش مستجاب نمی‌شود. (مستدرک وسائل‌، ج 5، ص 217).
اینها نمونه‌ای از نقلهایی بود که عدد اربعین در آنها به کار رفته است‌.

2 . اربعین امام حسین (ع‌)
باید دید در کهن‌ترین متون مذهبی ما، از «اربعین‌» چگونه یاد شده است‌. به عبارت ‌دیگر دلیل برزگداشت اربعین چیست‌؟ چنان که در آغاز گذشت‌، مهمترین نکته درباره اربعین‌، روایت امام عسکری (ع‌) است‌. حضرت در روایتی که در منابع ‌مختلف از ایشان نقل شده فرموده‌اند: نشانه‌های مؤمن پنج چیز است‌: 1 ـخواندن پنجاه و یک رکعت نماز (17 رکعت نماز واجب + 11 نماز شب + 23نوافل‌) 2 ـ زیارت اربعین 3 ـ انگشتری در دست راست 4 ـ وجود آثار سجده ‌بر پیشانی 5 ـ بلند خواندن بسم الله در نماز.
این حدیث تنها مدرک معتبری است که جدای از خود زیارت اربعین که درمنابع دعایی آمده‌، به اربعین امام حسین (ع‌) و بزرگداشت آن روز تصریح کرده ‌است‌.
اما این که منشأ اربعین چیست‌، باید گفت‌، در منابع به این روز به دو اعتبارنگریسته شده است‌.
نخست روزی که اسرای کربلا از شام به مدینه مراجعت کردند.
دوم روزی که جابر بن عبدالله انصاری‌، صحابی پیامبر خدا (ص‌) از مدینه به ‌کربلا وارد شد تا قبر حضرت اباعبدالله الحسین (ع‌) را زیارت کند. شیخ مفید (م 413) در«مسار الشیعه» که در ایام موالید و وفیات ائمه اطهار علیهم السلام است‌، اشاره به روز اربعین‌کرده و نوشته است‌: این روزی است که حرم امام حسین (ع‌)، از شام به سوی مدینه مراجعت کردند. نیز روزی است که جابر بن عبدالله برای زیارت امام ‌حسین (ع‌) وارد کربلا شد.
کهن‌ترین کتاب دعایی مفصل موجود، کتاب «مصباح المتهجّد» شیخ طوسی ازشاگردان شیخ مفید است که ایشان هم همین مطلب را آورده است‌. شیخ ‌طوسی پس از یاد از این که روز نخست ماه صفر روز شهادت زید بن علی بن‌الحسین (ع‌) و روز سوم ماه صفر، روز آتش زدن کعبه توسط سپاه شام در سال‌64 هجری است‌، می‌نویسد: بیستم ماه صفر (چهل روز پس از حادثه کربلا) روزی است که حرم سید ما اباعبدالله الحسین از شام به مدینه مراجعت کرد ونیز روزی است که جابر بن عبدالله انصاری‌، صحابی رسول خدا (ص‌) ازمدینه وارد کربلا شد تا قبر حضرت را زیارت کند. او نخستین کس از مردمان بود که امام حسین (ع‌) را زیارت کرد. در چنین روزی زیارت آن حضرت‌ مستحب است و آن زیارت اربعین است‌. (مصباح المتهجد، ص 787) در همانجا آمده است که وقت خواندن زیارت اربعین‌، هنگامی است که روز بالا آمده‌ است‌.
در کتاب «نزهة الزاهد» هم که در قرن ششم هجری تألیف شده‌، آمده‌: در بیستم‌این ماه بود که حرم محترم حسین از شام به مدینه آمدند. (نزهة‌الزاهد، ص 241) همین طور در ترجمه فارسی فتوح ابن اعثم (الفتوح ابن اعثم‌، تصحیح مجد طباطبائی‌، ص‌916) و کتاب مصباح کفعمی که از متون دعایی بسیار مهم قرن نهم هجری است‌ این مطلب آمده است‌. برخی استظهار کرده‌اند که عبارت شیخ مفید و شیخ‌طوسی‌، بر آن است که روز اربعین‌، روزی است که اسرا از شام به مقصد مدینه ‌خارج شدند نه آن که در آن روز به مدینه رسیدند. (لؤلؤ و مرجان‌، ص 154) به هرروی‌، زیارت اربعین از زیارت‌های مورد وثوق امام حسین (ع‌) است که ازلحاظ معنا و مفهوم قابل توجه است‌.

3 . بازگشت اسیران به مدینه یا کربلا
اشاره کردیم که شیخ طوسی‌، بیستم صفر یا اربعین را، زمان بازگشت اسرای‌ کربلا از شام به مدینه دانسته است‌. باید افزود که نقلی دیگر، اربعین رابازگشت اسرا از شام را به «کربلا» تعیین کرده است‌. تا اینجا، از لحاظ منابع کهن‌، باید گفت اعتبار سخن نخست بیش از سخن دوم است‌. با این حال‌،علامه مجلسی پس از نقل هر دو این‌ها، اظهار می‌دارد: احتمال صحت هردوی اینها (به لحاظ زمانی‌) بعید می‌نماید. (بحار ج 101، ص 334 ـ 335) ایشان این ‌تردید را در کتاب دعایی خود «زاد المعاد» هم عنوان کرده است‌. با این حال‌، درمتون بالنسبه قدیمی‌، مانند «لهوف» و «مثیرالاحزان» آمده است که اربعین‌، مربوط ‌به زمان بازگشت اسرا، از شام به کربلاست‌. اسیران‌، از راهنمایان خواستند تا آنها را از کربلا عبور دهند.
باید توجه داشت که این دو کتاب‌، در عین حال که مطالب مفیدی دارند، ازجهاتی‌، اخبار ضعیف و داستانی هم دارند که برای شناخت آنها باید با متون‌کهن‌تر مقایسه شده و اخبار آنها ارزیابی شود. این نکته را هم باید افزود که ‌منابعی که پس از لهوف‌، به نقل از آن کتاب این خبر را نقل کرده‌اند، نباید به‌عنوان یک منبع مستند و مستقل‌، یاد شوند. کتابهایی مانند «حبیب السیر» که به ‌نقل از آن منابع خبر بازگشت اسرا را به کربلا آورده‌اند، (نفس المهموم ترجمه شعرانی‌، ص 269) نمی‌توانند مورد استناد قرار گیرند.
در اینجا مناسب است دو نقل را در باره تاریخ ورود اسرا به دمشق یاد کنیم‌. نخست نقل ابوریحان بیرونی است که نوشته است‌:
در نخستین روز ماه صفر، أدخل رأس الحسین علیه السلام مدینة دمشق‌، فوضعه یزید لعنه الله بین یدیه‌ و نقر ثنایاه بقضیب کان فی یده و هو یقول‌:
لست من خندف ان لم أنتقم‌
من بنی أحمد، ما کان فَعَل‌
لیْت‌َ أشیاخی ببدرٍ شهدوا
جَزَع الخزرج من وقع الاسل‌
فأهلّوا و استهلّوا فرحا
ثم قالوا: یا یزید لاتشل‌
قد قتلنا القرن من أشیاخهم‌
و عدلناه ببدر، فاعتدل (الاثار الباقیه‌، ص 422)
وی روز اول ماه صفر را روزی می داند که سر امام حسین (ع) علیه السلام را وارد دمشق کرده و یزید هم در حالی که اشعار ابن زبعری را می خواند و بیتی هم بر آن افزوده بود، با چوبی که در دست داشت بر لبان امام حسین (ع) می زد.
دوم سخن عماد الدین طبری (م حوالی 700) در «کامل بهائی» است که رسیدن اسرا به دمشق را در16 ربیع الاول دانسته ـ یعنی 66 روز پس از عاشورا ـ م یداند که طبیعی‌تر می‌نماید.

4. میرزا حسین نوری و اربعین‌
علامه میرزا حسین نوری از علمای برجسته شیعه‌، و صاحب کتاب «مستدرک الوسائل» در کتاب «لؤلؤ و مرجان در آداب اهل منبر» به نقد و ارزیابی برخی ازروضه‌ها و نقلهایی پرداخته که به مرور در جامعه شیعه رواج یافته و به نظر وی‌از اساس‌، نادرست بوده است‌. ظاهرا وی در دوره اخیر نخستین کسی است که به نقد این روایت پرداخته و دلایل متعددی در نادرستی آن اقامه کرده است.
ایشان این عبارت سید بن طاوس در لهوف را نقل کرده‌است که اسرا در بازگشت از شام‌، از راهنمای خود خواستند تا آنها را به کربلا ببرد؛ و سپس به نقد آن پرداخته است‌. (لؤلؤ و مرجان‌، ص 152)
داستان از این قرار است که سید بن طاوس در «لهوف» خبر بازگشت اسراء را به‌کربلا در اربعین نقل کرده است‌. در آنجا منبع این خبر نقل نشده و گفته می‌شود که وی در این کتاب مشهورات میان شیعه را که در مجالس سوگواری بوده‌، درآن مطرح کرده است‌.
اما همین سید بن طاوس در «اقبال الاعمال» با اشاره به این که شیخ طوسی در مصباح‌می‌گوید اسرار روز اربعین از شام به سوی مدینه حرکت کردند و خبر نقل شده ‌در غیر آن که بازگشت آنان را در اربعین به کربلا دانسته‌اند، در هر دو موردتردید می‌کند. تردید او از این ناحیه است که ابن زیاد مدتی اسراء را در کوفه ‌نگه داشت. با توجه به این مطلب و زمانی که در این نگه داشته صرف شده و زمانی که در مسیر رفت به شام و اقامت یک ماهه در آنجا و بازگشت مورد نیاز است‌، بعید است که آنان در اربعین به ‌مدینه یا کربلا رسیده باشند. ابن طاوس می‌گوید: این که اجازه بازگشت به کربلا به آنها داده باشد، ممکن است‌، اما نمی‌توانسته در اربعین باشد. در خبر مربوط به‌ بازگشت آنان به کربلا گفته شده است که همزمان با ورود جابر به کربلا بوده و با او برخورد کرده اند . ابن طاوس در این که جابر هم روز اربعین به کربلا رسیده باشد، تردید می‌کند. (اقبال الاعمال‌، ج 3، ص 101).
این ممکن است که ابن طاوس لهوف را در جوانی و اقبال را در دوران بلوغ فکری تألیف کرده باشد. در عین حال ممکن است دلیل آن این باشد که آن کتاب را برای محافل روضه خوانی و این اثر را به عنوان یک اثر علمی نوشته باشد. دلیلی ندارد که ما تردید های او را در آمدن جابر به کربلا در روز اربعین بپذیریم. به نظر می رسد منطقی ترین چیزی که برای اعتبار اربعین در دست است همین زیارت جابر در نخستین اربعین به عنوان اولین زایر است.
اما در باره اعتبار اربعین به بازگشت اسرا به کربلا توجه به این نکته هم اهمیت دارد که شیخ مفید در کتاب مهم خود در باب زندگی امامان و در بخش خاص به امام حسین (ع) از کتاب «ارشاد» در خبر بازگشت اسرا، اصلا اشاره‌ای به این که‌ اسرا به عراق بازگشتند ندارد. همین طور ابومخنف راوی مهم شیعه هم‌اشاره‌ای در مقتل الحسین خود به این مطلب ندارد. در منابع کهن تاریخ کربلاهم مانند انساب الاشراف‌، اخبارالطوال‌، و طبقات الکبری اثری از این خبردیده نمی‌شود.
روشن است که حذف عمدی آن معنا ندارد؛ زیرا برای چنین‌حذف و تحریفی‌، دلیلی وجود ندارد.
خبر زیارت جابر، درکتاب بشارة المصطفی آمده‌، اما به ملاقات وی با اسرا اشاره نشده است‌.
مرحوم حاج شیخ عباس قمی هم‌، به تبع استاد خود نوری‌، داستان آمدن‌اسرای کربلا را در اربعین از شام به کربلا نادرست دانسته است‌. (منتهی الامال‌، ج 1،صص 817 ـ 818) در دهه‌های اخیر مرحوم محمد ابراهیم آیتی هم در کتاب‌بررسی تاریخ عاشورا بازگشت اسرا را به کربلا انکار کرده است‌. (بررسی تاریخ‌عاشورا، صص 148 ـ 149) همین طور آقای مطهری که متأثر از مرحوم آیتی است. اما این جماعت یک مخالف جدی دارند که شهید قاضی طباطبائی است.

5. شهید قاضی طباطبائی و اربعین‌
شهید محراب مرحوم حاج سید محمدعلی قاضی طباطبائی رحمة الله علیه‌، کتاب‌ مفصلی با نام «تحقیق در باره اولین اربعین حضرت سید الشهداء» در باره اربعین ‌نوشت‌ که اخیرا هم به شکل تازه و زیبایی چاپ شده است.
هدف ایشان از نگارش این اثر آن بود تا ثابت کند، آمدن اسرای از شام‌ به کربلا در نخستین اربعین‌، بعید نیست‌. این کتاب که ضمن نهصد صفحه‌ چاپ شده‌، مشتمل بر تحقیقات حاشیه‌ای فراوانی در باره کربلاست که بسیارمفید و جالب است‌. اما به نظر می‌رسد در اثبات نکته مورد نظر با همه زحمتی که مؤلف محترم کشیده ، چندان موفّق‌ نبوده است‌.
ایشان در باره این اشکال که امکان ندارد اسرا ظرف چهل روز از کربلا به کوفه‌،از آنجا به شام و سپس از شام به کربلا بازگشته باشند، هفده نمونه از مسافرتها ومسیرها و زمانهایی که برای این راه در تاریخ آمده را به تفصیل نقل کرده‌اند. دراین نمونه‌ها آمده است که مسیر کوفه تا شام و به عکس از یک هفته تا ده دوازده ‌روز طی می‌شده و بنابر این‌، ممکن است که در یک چهل روز، چنین مسیررفت و برگشتی طی شده باشد. اگر این سخن بیرونی هم درست باشد که سر امام حسین (ع‌) روز اول صفر وارد دمشق شده‌، می‌توان اظهار کرد که بیست ‌روز بعد، اسرا می‌توانستند در کربلا باشند.
باید به اجمال گفت‌: بر فرض که طی این مسیر برای یک کاروان‌، در چنین زمان ‌کوتاهی‌، با آن همه زن و بچه ممکن باشد، باید توجه داشت که آیا اصل این ‌خبر در کتابهای معتبر تاریخ آمده است یانه‌. تا آنجا که می‌دانیم‌، نقل این خبر در منابع ‌تاریخی‌، از قرن هفتم به آن سوی تجاوز نمی‌کند. به علاوه‌، علمای بزرگ شیعه‌، مانند شیخ مفید و شیخ طوسی‌، نه تنها به آن اشاره نکرده‌اند، بلکه به عکس‌ِ آن تصریح کرده و نوشته‌اند: روز اربعین روزی است که حرم امام حسین (ع‌) وارد مدینه شده یا از شام به سوی مدینه خارج شده است‌.
آنچه می‌ماند این است که نخستین زیارت امام حسین (ع‌) در نخستین اربعین، توسط جابر بن عبدالله انصاری صورت گرفته است و از آن پس ائمه اطهار علیهم السلام که از هر فرصتی برای رواج زیارت امام حسین (ع‌) بهره می‌گرفتند، آن‌روز را که نخستین زیارت در آن انجام شده‌، به عنوان روزی که زیارت امام‌حسین (ع‌) در آن مستحب است‌، اعلام فرمودند.
متن زیارت اربعین هم ازسوی حضرت صادق علیه السلام انشاء شده و با داشتن آن مضامین عالی‌، شیعیان را از زیارت‌آن حضرت در این روز برخوردار می‌کند.
اهمیت خواندن زیارت اربعین تاجایی است که از علائم شیعه دانسته شده است‌، درست آن گونه که بلند خواندن بسم الله در نماز و خواندن پنجاه و یک رکعت نماز در شبانه روز درروایات بیشماری‌، از علائم شیعه بودن عنوان شده است‌.
زیارت اربعین در «مصباح المتهجد» شیخ طوسی و نیز «تهذیب الاحکام» وی به نقل ازصفوان بن مهران جمال آمده است‌. وی گفت که مولایم صادق (ع‌) فرمود: زیارت اربعین که باید وقت برآمدن روز خوانده شود چنین است..... (مصباح المتهجد، ص 788، تهذیب الاحکام‌، ج 6،ص 113، اقبال الاعمال‌، ج 3، ص 101، مزار مشهدی‌، ص 514 (تحقیق قیومی‌)، مزار شهید اول (تحقیق‌مدرسة الامام المهدی‌، قم 1410)، ص 185 ـ 186).
این زیارت‌، به جهاتی مشابه برخی از زیارات دیگر است‌، اما از آن روی که‌مشتمل بر برخی از تعابیر جالب در زمینه هدف امام حسین از این قیام است‌، دارای اهمیت ویژه می‌باشد. در بخشی از این زیارت در باره هدف امام حسین‌(ع‌) از این نهضت آمده است‌: «... و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة ‌و حیرة الضلالة‌... و قد توازر علیه من غرّته الدنیا و باع حظّه بالارذل الادنی‌».
خدایا، امام حسین (ع‌) همه چیزش را برای نجات بندگانت از نابخردی وسرگشتگی و ضلالت در راه تو داده در حالی که مشتی فریب خورده که انسانیت‌ خود را به دنیای پست فروخته‌اند بر ضد وی شوریده آن حضرت را به‌شهادت رساندند.

دو نکته کوتاه:
نخست آن که برخی از روایاتی که در باب زیارت امام حسین (ع‌) در کتاب کامل الزیارات‌ ابن قولویه آمده‌، گریه چهل روزه آسمان و زمین و خورشید و ملائکه را بر امام‌حسین (ع‌) یادآور شده است‌. (اربعین شهید قاضی‌، ص 386)
دوم این که ابن طاوس یک اشکال تاریخی هم نسبت به اربعین بودن روز بیستم صفرمطرح کرده و آن این که اگر امام حسین (ع‌) روز دهم محرم به شهادت رسیده‌باشد، اربعین آن حضرت نوزدهم صفر می‌شود نه بیستم‌. در پاسخ گفته شده ‌است، به احتمال ماه محرمی که در دهم آن امام حسین (ع‌) به شهادت رسیده‌، بیست و نه روز بوده است‌. اگر ماه کامل بوده‌، باید گفت که روز شهادت را به ‌شمارش نیاورده‌اند. (بحار الانورا، ج 98، ص 335).
 

 

 

  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد