معرفت سال بیستم ـ شماره 167 ـ آبان 1390، 13ـ26
مرضیه مروتى*
اکبر اجرایى**
چکیده
هدف از پژوهش حاضر، بررسى درسها و عبرتهاى قیام عاشورا از منظر مقام معظّم رهبرى مىباشد. از دیدگاه رهبر فرزانه انقلاب اسلامى، امام حسین علیهالسلام، درسها و عبرتهاى بزرگى به همه تاریخ داد. در حقیقت، اسلام را هم در زمان خودش و هم در هر زمان دیگرى بیمه نمود. یاد کربلا، این درسها و عبرتها را پیش چشم مىگذارد؛ هر جا فسادى از آن قبیل باشد، امام حسین علیهالسلام در آنجا زنده است و با شیوه و عمل خود مىگوید که تکلیف چیست و چه باید کرد؟ قیام جاودانه عاشورا نشان داد که نظام اسلامى، با ایمان، بصیرت، همتهاى بلند، مطرح شدن آرمانها و زنده نگاهداشتن شعارها به وجود مىآید، حفظ مىشود و پیش مىرود. روش پژوهش تحلیلى و اسنادى مىباشد.
کلیدواژهها: قیام عاشورا، امام حسین علیهالسلام، مقام معظّم رهبرى، اهداف، عبرتها، درسها.
آنچه در محرم سال 61ق. در کربلا اتفاق افتاد، حماسهاى عظیم و تکاندهنده بود که وجدانهاى خفته را بیدار کرد و خون رشادت، آگاهى و حماسه را در رگهاى امت اسلامى دوانید. عاشوراى حسینى، به مکتبى تبدیل شد که ستمدیدگان را علیه ظلم مىشوراند و پیروان فرهنگِ شهادت را به مقابله با سلطههاى غیردینى و ضددینى برمىانگیخت. عاشورا، فرهنگى فرازمان، فرامکان و حاوى تمامى ارزشهاى مورد نیاز جامعه است که با حفظ جاودانگى، توانمندى و پویایى لازم براى پاسخگویى به نیازهاى مختلف انسانها در همه زمانها و مکانها و در عرصههاى گوناگون زندگى را دارد و مىتواند قافله بشرى را تا پایان تاریخ، هدایت کند و این همان معناى دستور آموزنده «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» است. مقام معظّم رهبرى، قیام امام حسین علیهالسلام و حادثه عاشورا را از جمله مقاطع بسیار مهم در تاریخ بشر و متحولکننده آن برشمرده و مىفرماید: «با وجود مخالفتهاى فراوان، این واقعه در طول زمان زنده مانده است و عاشورا در واقع، گنجینهاى پرقیمت است که همه افراد بشر، مىتوانند از آن استفاده کنند.»1
عاشوراپژوهى مىتواند تصویرى روشن از ابعاد گوناگون قیام عاشورا، به ویژه دستاوردهاى آن به دست دهد. جستوجوهایى که در منابع گوناگون انجام شد نشان داد که علىرغم اهمیت روزافزون عاشورا و وجود منابع و پژوهشهاى بسیار در این زمینه،2 پژوهشى جامع از منظر مقام معظم رهبرى در این عرصه صورت نگرفته است. این در حالى است که پژوهشهاى بسیارى در ابعاد تخصصى و قابل توجهى همچون شعر و ادب، هنر، پزشکى، آداب و سنن و مرجعشناسى صورت گرفته است که نشان از اهمیت رشد و توسعه در حوزههاى خاص دارد، به گونهاى که این موضوع توانسته است در کانون توجه نویسندگان و پژوهشگران حوزههاى مختلف قرار بگیرد.
در حالى که مفاهیم و ارزشهاى والاى اسلام ناب محمدى صلىاللهعلیهوآله، آماج کینهتوزى کجاندیشان و مغرضان سیاستباز قرار گرفته و در گردباد توطئهها به فراموشى سپرده مىشوند، تبیین پیامهاى نهضت عاشورا و ارائه تصویرى صحیح و روشن از حرکت احیاگرانه امام حسین علیهالسلام، امرى ضرورى است که مىتواند نظام اسلامى را در بهکارگیرى آموزههاى قیام سیدالشهدا علیهالسلام، یارى رساند. با توجه به جامعیت علمى و اصالت نظرات رهبر فرزانه انقلاب اسلامى و تأکیدات معظّمٌله بر تبیین رسالتها و راهبردها در این زمینه، در این مقاله تلاش شده است که حرکت احیاگرانه اباعبداللّه الحسین علیهالسلام و درسها و عبرتهایى قیام عاشورا از منظر مقام معظّم رهبرى، مورد مطالعه و بررسى قرار گیرد. پژوهش حاضر به صورت نظرى و با روش سندکاوى، انجام گرفته است.
این پژوهش بر آن است که در راستاى هدف ذکرشده، به سؤالات زیر پاسخ دهد:
1. از دیدگاه رهبر انقلاب اسلامى، هدف اصلى امام حسین علیهالسلام از قیام عاشورا چه بود؟
2. از دیدگاه مقام معظّم رهبرى، مهمترین درسها و عبرتهایى که باید از قیام سیدالشهدا گرفت، کدامند؟
3. از دیدگاه رهبر انقلاب اسلامى، خواص در آن پنجاه سال چگونه شدند که نظام اسلامى آن وضع تأسفبار را پیدا کرد؟
4. از منظر رهبر فرزانه انقلاب، دولت اسلامى چگونه مىتواند از آموزههاى قیام سیدالشهدا در جهت اعتلاى فرهنگ عمومى جامعه، بهره گیرد؟
اهداف قیام عاشورا از دیدگاه مقام معظّم رهبرى
مقام معظّم رهبرى ضمن تبیین حرکت احیاگرانه امام حسین علیهالسلام، به تشریح اهداف قیام عاشورا پرداخته و مىفرماید:
دوست دارند چنین بگویند که حضرت خواست حکومت فاسد یزید را کنار بزند و خود یک حکومت تشکیل دهد. این حرف، نیمهدرست است؛ نمىگویم غلط است. اگر مقصود از این حرف، این است که آن بزرگوار براى تشکیل حکومت قیام کرد؛ به این نحو که اگر ببیند نمىشود انسان به نتیجه برسد، بگوید نشد دیگر، برگردیم؛ این غلط است. بله؛ کسى که به قصد حکومت، حرکت مىکند، تا آنجا پیش مىرود که ببیند این کار، شدنى است. تا دید احتمال شدنِ این کار، یا احتمال عقلایى وجود ندارد، وظیفهاش این است که برگردد. اگر هدف، تشکیل حکومت است، تا آنجا انسان، جایز است برود که بشود رفت. آنجا که نشود رفت، باید برگشت. اگر آن کسى که مىگوید هدف حضرت از این قیام، تشکیل حکومت حَقّه علوى است، این درست نیست؛ براى اینکه مجموع حرکت امام، این را نشان نمىدهد. در نقطه مقابل، گفته مىشود: نه آقا، حکومت چیست؛ حضرت مىدانست که نمىتواند حکومت تشکیل دهد؛ بلکه اصلاً آمد تا کشته و شهید شود! این حرف هم مدّتى بر سرِزبانها خیلى شایع بود. بعضى با تعبیرات زیباى شاعرانهاى هم این را بیان مىکردند. حتى من دیدم بعضى از علماى بزرگ ما هم این را فرمودهاند. این حرف که حضرت، قیام کرد براى اینکه شهید شود، حرف جدیدى نبوده است. گفت: چون با ماندن نمىشود کارى کرد، پس برویم با شهید شدن، کارى بکنیم! این حرف را هم، ما در اسناد و مدارک اسلامى نداریم که برو خودت را به کام کشته شدن بینداز. ما چنین چیزى نداریم. شهادتى را که ما در شرع مقدّس مىشناسیم و در روایات و آیات قرآن از آن نشان مىبینیم، معنایش این است که انسان به دنبال هدف مقدّسى که واجب یا راجح است، برود و در آن راه، تن به کشتن هم بدهد. این، آن شهادتِ صحیح اسلامى است. اما اینکه آدم، اصلاً راه بیفتد براى اینکه «من بروم کشته شوم» یا یک تعبیر شاعرانه که «خون من پاى ظالم را بلغزاند و او را به زمین بزند»، اینها آن چیزى نیست که مربوط بدان حادثه به آن عظمت است. در این هم بخشى از حقیقت هست؛ اما هدفِ حضرت، این نیست.3
از دیدگاه رهبر فرزانه انقلاب اسلامى، هدف امام حسین علیهالسلام از قیام عاشورا، نه حکومت است و نه شهادت، بلکه هدف والاترى در این حرکت وجود دارد:
کسانى که گفتهاند هدف، حکومت بود، یا هدف، شهادت بود، میان هدف و نتیجه، خَلط کردهاند. نخیر؛ هدف، اینها نبود. امام حسین علیهالسلام، هدف دیگرى داشت؛ منتها رسیدن به آن هدف دیگر، حرکتى را مىطلبید که این حرکت، یکى از دو نتیجه را داشت: «حکومت» یا «شهادت». البته حضرت براى هر دو هم آمادگى داشت. هم مقدّمات حکومت را آماده کرد و مىکرد؛ هم مقدّمات شهادت را آماده کرد. هم براى این توطین نفس مىکرد، هم براى آن. هرکدام هم مىشد، درست بود و ایرادى نداشت؛ اما هیچکدام هدف نبود، بلکه دو نتیجه بود. هدف، چیز دیگرى است. هدف چیست؟ اگر بخواهیم هدف امام حسین علیهالسلام را بیان کنیم، باید اینطور بگوییم که هدف آن بزرگوار عبارت بود از انجام دادن یک واجب عظیم از واجبات دین که آن واجب عظیم را هیچکس قبل از امام حسین، حتى خود پیغمبر انجام نداده بود. نه پیغمبر این واجب را انجام داده بود، نه امیرالمؤمنین، نه امام حسن مجتبى. واجبى بود که در بناى کلّى نظام فکرى و ارزشى و عملى اسلام، جاى مهمى دارد. امام حسین قیام کرد تا آن واجب بزرگى را که عبارت از تجدید بناى نظام و جامعه اسلامى، یا قیام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامى است، انجام دهد. با وجود اینکه این واجب، خیلى مهم و بسیار اساسى است، تا زمان امام حسین، به این واجب عمل نشده بود ـ عرض مىکنم که چرا عمل نشده بود ـ امام حسین باید این واجب را عمل مىکرد تا درسى براى همه تاریخ باشد. حالا چرا امام حسین این کار را بکند؟ چون زمینه انجام این واجب، در زمان امام حسین پیش آمد.4
رهبر معظّم انقلاب اسلامى این تکلیف را با تکلیف امام خمینى قدسسره مقایسه نموده و مىفرماید:
به امام هم مىگفتند: «آقا! شما که با شاه درافتادهاید، خطر دارد.» امام نمىدانست خطر دارد؟! امام نمىدانست که دستگاه امنیتى رژیم پهلوى، انسان را مىگیرد، مىکشد، شکنجه مىکند، دوستان انسان را مىکشد و تبعید مىکند؟ امام اینها را نمىدانست؟ کارى که در زمان امام حسین انجام گرفت، نسخه کوچکش هم در زمان امام ما انجام گرفت؛ منتها آنجا به نتیجه شهادت رسید و اینجا به نتیجه حکومت. این همان است؛ فرقى نمىکند. هدف امام حسین با هدف امام بزرگوار ما یکى بود. این مطلب، اساس معارف حسین است. معارف حسینى، بخش عظیمى از معارف شیعه است. این پایه مهمى است و خود یکى از پایههاى اسلام است. پس هدف، عبارت شد از بازگرداندن جامعه اسلامى به خطّ صحیح. چه زمانى؟ آن وقتى که راه، عوض شده است و جهالت و ظلم و استبداد و خیانتِ کسانى، مسلمین را منحرف کرده و زمینه و شرایط هم آماده است. البته دوران تاریخ، اوقات مختلفى است. گاهى شرایط آماده است و گاهى آماده نیست. زمان امام حسین آماده بود، زمان ما هم آماده بود. امام همان کار را کرد. هدف یکى بود. منتها وقتى انسان به دنبال این هدف راه مىافتد و مىخواهد علیه حکومت و مرکز باطل قیام کند، براى اینکه اسلام و جامعه و نظام اسلامى را به مرکز صحیح خود برگرداند، یک موقع است که وقتى قیام کرد، به حکومت مىرسد؛ این یک شکل آن است. در زمان ما بحمداللّه اینطور شد. یک وقت است که این قیام، به حکومت نمىرسد؛ به شهادت مىرسد. آیا در این صورت، واجب نیست؟ چرا؛ به شهادت هم برسد واجب است. آیا در این صورتى که به شهادت برسد، دیگر قیام فایدهاى ندارد؟ چرا؛ هیچ فرقى نمىکند. این قیام و این حرکت، در هر دو صورت فایده دارد ـ چه به شهادت برسد، چه به حکومت ـ منتها هرکدام، یک نوع فایده دارد. این، آن کارى بود که امام حسین انجام داد.5
مقام معظّم رهبرى، قیام عاشورا و هدف اصلى آن، یعنى احیاى دین، را مصداق بارز امر به معروف و نهى از منکر برشمرده و مىفرماید:
انجام این واجب از طریق قیام و از طریق امر به معروف و نهى از منکر است؛ بلکه خودش یک مصداق بزرگِ امر به معروف و نهى از منکر است. البته این کار، گاهى به نتیجه حکومت مىرسد؛ امام حسین براى این آماده بود. گاهى هم به نتیجه شهادت مىرسد؛ براى این هم آماده بود. ما به چه دلیل این مطلب را عرض مىکنیم؟ این را از کلمات خود امام حسین به دست مىآوریم. من در میان کلمات حضرت ابىعبداللّه علیهالسلام، چند عبارت را انتخاب کردهام. اوّل در مدینه؛ آن شبى که ولید حاکم مدینه، حضرت را احضار کرد و گفت: معاویه از دنیا رفته است و شما باید با یزید بیعت کنید! حضرت به او فرمود: باشد تا صبح، «ننظر و تنظرون اینا احق بالبیعة و الخلافه»؛ برویم فکر کنیم، ببینیم ما باید خلیفه شویم، یا یزید باید خلیفه شود! مروان فرداى آن روز، حضرت را در کوچههاى مدینه دید، گفت: یا اباعبداللّه، تو خودت را به کشتن مىدهى! چرا با خلیفه بیعت نمىکنى؟ بیا بیعت کن، خودت را به کشتن نده؛ خودت را به زحمت نینداز. حضرت در جواب او، این جمله را فرمود: «اناللّه و انا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذ قدبلیت الامة براع مثل یزید و لقد سمعت جدى رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله یقول الخلافة محرمة على آل ابى سفیان»؛ باید فاتحه اسلام را خواند اگر کار امت اسلامى به جایى برسد که رهبر امت اسلامى مردى مانند یزیدبن معاویه باشد با اینکه من از جدم خاتم الانبیا صلىاللهعلیهوآله شنیدم که مىفرمود: خلافت بر آل ابىسفیان حرام است.6
قضیه، شخص یزید نیست؛ هرکس مثل یزید باشد. حضرت مىخواهد بفرماید که تا به حال هرچه بود، قابل تحمل بود؛ اما الان پاى اصل دین و نظام اسلامى در میان است و با حکومت کسى مثل یزید، نابود خواهد شد. به اینکه خطر انحراف، خطرى جدّى است، اشاره مىکند. مسئله، عبارت از خطر براى اصلِ اسلام است. حضرت اباعبداللّه علیهالسلامهم هنگام خروج از مدینه، هم هنگام خروج از مکه، صحبتهایى با محمّدبن حنفیه داشت. به نظر مىرسد که این وصیت، مربوط است به هنگامى که مىخواست از مکه خارج شود. حضرت به برادرش محمدبن حنفیه، چیزى را به عنوان وصیت نوشت و داد. آنجا بعد از شهادت به وحدانیت خدا و چه و چه، به اینجا مىرسد: «و انى لم اخرج اشرا ولا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما»؛ یعنى کسانى اشتباه نکنند و تبلیغاتچىها تبلیغ کنند که امام حسین هم مثل کسانى که این گوشه و آن گوشه، خروج مىکنند براى اینکه قدرت را به چنگ بگیرند ـ براى خودنمایى، براى عیش و ظلم و فساد ـ وارد میدان مبارزه و جنگ مىشود! کار ما از این قبیل نیست؛ «و انّما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى» عنوان این کار، همین اصلاح است. این همان واجبى است که قبل از امام حسین، انجام نگرفته بوده است. این اصلاح، از طریق خروج است ـ خروج، یعنى قیام ـ حضرت در این وصیتنامه، این را ذکر کرد ـ تقریبا تصریح به این معناست ـ یعنى اولاً، مىخواهیم قیام کنیم و این قیام ما هم براى اصلاح است؛ نه براى این است که حتما باید به حکومت برسیم، نه براى این است که حتما باید برویم شهید شویم. نه؛ مىخواهیم اصلاح کنیم. البته اصلاح، کار کوچکى نیست. یک وقت شرایط، طورى است که انسان به حکومت مىرسد و خودش زمام قدرت را به دست مىگیرد؛ یک وقت نمىتواند این کار را بکند ـ نمىشود ـ شهید مىشود. در عین حال، هر دو، قیامِ براى اصلاح است. سپس مىفرماید: «ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر و اسیر بسیرة جدى»؛ این اصلاح، مصداق امر به معروف و نهى از منکر است.7
نقل شده است بعد از آنکه امام سجاد علیهالسلامپس از حادثه عاشورا به مدینه برگشت، یک نفر خدمت ایشان آمد و عرض کرد: «یابن رسولاللّه! دیدید رفتید، چه شد! راست هم مىگفت؛ این کاروان در حالى رفته بود که حسینبن على علیهالسلام، خورشید درخشان اهلبیت، فرزند پیغمبر و عزیزِ دل رسولاللّه، در رأس و میان آنها بود؛ دختر امیرالمؤمنین با عزت و سرافرازى رفته بود؛ فرزندان امیرالمؤمنین، فرزندان امام حسین، فرزندان امام حسن، جوانان برجسته و زبده و نامدار بنىهاشم، همه با این کاروان رفته بودند؛ حالا این کاروان برگشته و فقط یک مرد ـ امام سجاد علیهالسلام ـ در این کاروان هست؛ زنها اسارت کشیده، رنج و داغ دیدهاند؛ امام حسین نبود، علىاکبر نبود، حتى کودک شیرخوار در میان این کاروان نبود. امام سجاد علیهالسلام در جواب آن شخص فرمود: فکر کن اگر نمىرفتیم، چه مىشد! بله، اگر نمىرفتند، جسمها زنده مىماند، اما حقیقت نابود مىشد؛ روح ذوب مىشد؛ وجدانها پایمال مىشد؛ خرد و منطق در طول تاریخ محکوم مىشد و حتى نام اسلام هم نمىماند.8
از دیدگاه مقام معظّم رهبرى، حادثه عظیم عاشورا، حاوى درسهاى بسیارى است:
بحث درسهاى عاشورا یک بحث زنده و جاودانه و همیشگى است و مخصوص زمان معینى نیست. اگر این حادثه را دقیق در نظر بگیرید، شاید بشود گفت انسان مىتواند در حرکت حضرت ابى عبداللّه علیهالسلام، بیش از صد درس مهم بشمارد؛ مىشود گفت هزارها درس هست. ممکن است هر اشاره آن بزرگوار، یک درس باشد؛ اما اینکه مىگویم بیش از صد درس، یعنى اگر ما بخواهیم این کارها را مورد مداقه قرار دهیم، از آن مىشود صد عنوان و سرفصل به دست آورد که هر کدام براى یک امت، براى یک تاریخ و یک کشور، براى تربیت خود و اداره جامعه و قرب به خدا، درس است.9
رهبر معظّم انقلاب اسلامى، «بصیرت» را از اصلىترین درسهاى عاشورا برشمرده و مىفرماید:
عاشورا نشان مىدهد که جبهه دشمن با همه توانایىهاى ظاهرى، بسیار آسیبپذیر است؛ همچنانکه جبهه بنىامیه، به وسیله کاروان اسیران عاشورا، در کوفه آسیب دید، در شام آسیب دید، در مدینه آسیب دید و بالأخره هم این ماجرا، به فناى جبههى سفیانى منتهى شد. درس مىدهد که در ماجراى دفاع از دین، از همه چیز بیشتر، براى انسان، بصیرت لازم است. بىبصیرتها فریب مىخورند. بىبصیرتها در جبهه باطل قرار مىگیرند؛ بدون اینکه خود بدانند. همچنانکه در جبهه ابنزیاد، کسانى بودند که از فسّاق و فجّار نبودند، ولى از بىبصیرتها بودند. اینها درسهاى زندگىسازى است.10
از دیدگاه رهبر فرزانه انقلاب، سیدالشهدا علیهالسلام، درسهاى عاشورا را به صورت عملى به جهانیان نمایاند:
درس اصلى در حرکت و قیام امام حسین علیهالسلاموجود دارد: «چرا قیام کرد؟» این درس است. به امام حسین علیهالسلاممىگفتند: شما در مدینه و مکه، محترمید و در یمن، آن همه شیعه هست. به گوشهاى بروید که با یزید کارى نداشته باشید، یزید هم با شما کارى نداشته باشد. اینهمه مرید، اینهمه شیعیان؛ زندگى کنید، عبادت و تبلیغ کنید! چرا قیام کردید؟ قضیه چیست؟ این، آن سؤال اصلى است. این، آن درس اصلى است. نمىگوییم کسى این مطلب را نگفته است؛ چرا، انصافا در این زمینه، خیلى هم کار و تلاش کردند. حال این مطلبى را هم که ما امروز عرض مىکنیم، به نظر خودمان یک برداشت و دید تازهاى در این قضیه است. این واجب در طول تاریخ، متوجه به یکایک مسلمانان است. این واجب، عبارت است از اینکه هر وقت دیدند که نظامِ جامعه اسلامى دچار یک فسادِ بنیانى شده و بیم آن است که بکلى احکام اسلامى تغییر یابد، هر مسلمانى باید قیام کند. البته در شرایط مناسب؛ آن وقتى که بداند این قیام، اثر خواهد بخشید. جزو شرایط، زنده ماندن، کشته نشدن، یا اذیت و آزار ندیدن نیست؛ اینها جزء شرایط نیست. امروز هم شاید در دنیاى اسلام جاهایى است که زمینه هست و مسلمانان باید انجام دهند. اگر انجام دهند، تکلیفشان را انجام دادهاند و اسلام را تعمیم و تضمین کردهاند. لذا باید یاد امام حسین و یاد کربلا زنده باشد؛ چون یاد کربلا درس عملى را جلوى چشم مىگذارد.11
رهبر انقلاب اسلامى پس از تبیین درسهاى عاشورا، به بیان عبرتهاى این قیام بزرگ پرداخته و مىفرماید:
غیر از درس، عاشورا یک صحنه عبرت است. انسان باید به این صحنه نگاه کند، تا عبرت بگیرد. یعنى چه، عبرت بگیرد؟ یعنى خود را با آن وضعیت مقایسه کند و بفهمد در چه حال و در چه وضعیتى است؛ چه چیزى او را تهدید مىکند؛ چه چیزى براى او لازم است؟ این را مىگویند «عبرت». شما اگر از جادهاى عبور کردید و اتومبیلى را دیدید که واژگون شده یا تصادف کرده و آسیب دیده؛ مچاله شده و سرنشینانش نابود شدهاند، مىایستید و نگاه مىکنید، براى اینکه عبرت بگیرید. معلوم شود که چطور سرعتى، چطور حرکتى و چگونه رانندگىاى، به این وضعیت منتهى مىشود. این هم نوع دیگرى از درس است؛ اما درس از راه عبرتگیرى است. اولین عبرتى که در قضیه عاشورا ما را به خود متوجه مىکند، این است که ببینیم چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر صلىاللهعلیهوآله، جامعه اسلامى به آن حدى رسید که کسى مثل امام حسین علیهالسلام، ناچار شد براى نجات جامعه اسلامى، این فداکارى را بکند؟ این فداکارى حسینبن على علیهالسلام، یک وقت بعد از هزار سال از صدر اسلام است؛ یک وقت در قلب کشورها و ملتهاى مخالف و معاند با اسلام است؛ این یک حرفى است. اما حسینبن على علیهالسلام، در مرکز اسلام، در مدینه و مکه ـ مرکز وحى نبوى ـ وضعیتى دید که هرچه نگاه کرد چارهاى جز فداکارى نداشت؛ آن هم چنین فداکارى خونین با عظمتى. مگر چه وضعى بود که حسینبن على علیهالسلام، احساس کرد که اسلام فقط با فداکارى او زنده خواهد ماند، و الاّ از دست رفته است. عبرت اینجاست. روزگارى رهبر و پیغمبر جامعه اسلامى، از همان مکه و مدینه پرچمها را مىبست، به دست مسلمانها مىداد و آنها تا اقصا نقاط جزیرهالعرب و تا مرزهاى شام مىرفتند؛ امپراتورى روم را تهدید مىکردند؛ آنها از مقابلشان مىگریختند و لشکریان اسلام پیروزمندانه برمىگشتند. ولى چه شد که همین جامعه، همین کشور و همین شهرها، کارشان به جایى رسد و آنقدر از اسلام دور شدند که کسى مثل یزید بر آنها حکومت مىکرد؟! وضعى پیش آمد که کسى مثل حسینبن على علیهالسلام، دید که چارهاى جز این فداکارى عظیم ندارد. چه شد که به چنین مرحلهاى رسیدند؟ این، آن عبرت است.12
مقام معظّم رهبرى، با اشاره به سه دوره از زندگى حضرت اباعبداللّه الحسین مىفرماید:
شما ببینید این شخصیتى که انسان در این سه دوره مىشناسد، آیا مىتوان حدس زد که کارش به آنجا برسد؟ در دوران حیات پیامبر اکرم، امام حسین عبارت است از کودک نورِ دیده سوگلى پیامبر. پیامبر اکرم دخترى به نام فاطمه دارد که همه مردم مسلمان در آن روز مىدانند که پیامبر فرمود: «انّ اللّه لیغضب لغضب فاطمة»؛ اگر کسى فاطمه را خشمگین کند، خدا را خشمگین کرده است. «و یرضى لرضاها»؛ اگر کسى او را خشنود کند، خدا را خشنود کرده است. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله این دختر را در جامعه اسلامى به کسى داده است که از لحاظ افتخارات، در درجه اعلاست؛ یعنى علىبن ابىطالب علیهالسلام. کودکى از اینها متولد شده است و او حسینبن على است. البته همه این حرفها درباره امام حسن علیهالسلام هم هست؛ اما من حالا بحثم راجع به امام حسین علیهالسلام است؛ عزیزترین عزیزان پیامبر؛ همه مىدانند که این کودک، محبوب دلِ این محبوبِ دلهاست. ببینید؛ مسئله این است. پیامبر درباره امام حسن و امام حسینِ شش، هفت ساله فرمود: «سیدى شباب اهل الجنّه»؛ اینها سرور جوانان بهشتند. اینها که هنوز کودکاند، جوان نیستند؛ اما پیامبر مىفرماید سرور جوانان اهل بهشتند. یعنى در دوران شش، هفت سالگى هم در حدّ یک جوان است؛ مىفهمد، درک مىکند، عمل مىکند، اقدام مىکند، ادب مىورزد و شرافت در همه وجودش موج مىزند. اگر آن روز کسى مىگفت که این کودک به دست امّت همین پیامبر، بدون هیچگونه جرم و تخلفى به قتل خواهد رسید، براى مردم غیرقابل باور بود؛ همچنانکه پیامبر فرمود و گریه کرد و همه تعجب کردند که یعنى چه؛ مگر مىشود؟!
دوره دوم، دوره بیست و پنج ساله بعد از وفات پیامبر تا حکومت امیرالمؤمنین است. حسینِ جوان، بالنده، عالم و شجاع است. در جنگها شرکت مىجوید، همه او را به عظمت مىشناسند؛ در هر فضیلتى، در میان مسلمانان مدینه و مکه، هر جایى که موج اسلام رفته است، مثل خورشیدى مىدرخشد. جوان نمونه دوران، و محترم پیش همه. اگر آن روز کسى مىگفت که همین جوان، به دست همین مردم کشته خواهد شد، هیچ کس باور نمىکرد.
دوره سوم، دوره بعد از شهادت امیرالمؤمنین است؛ یعنى دوره غربت اهلبیت. امام حسن و امام حسین علیهماالسلام باز در مدینهاند. امام حسین، بیست سال بعد از این مدت، به صورت امام معنوى همه مسلمان، مفتى بزرگ همه مسلمانان، مورد احترام همه مسلمانان، محل ورود و تحصیل علم همه، محل تمسّک و توسّل همه کسانى که مىخواهند به اهلبیت اظهار ارادتى بکنند، در مدینه زندگى کرده است. شخصیت محبوب، بزرگ، شریف، نجیب، اصیل و عالم. او به معاویه نامه مىنویسد؛ نامهاى که اگر هر کسى به هر حاکمى بنویسد، جزایش کشته شدن است. معاویه باعظمت تمام این نامه را مىگیرد، مىخواند، تحمّل مىکند و چیزى نمىگوید. اگر در همان اوقات هم کسى مىگفت که در آینده نزدیکى، این مرد محترم شریفِ عزیزِ نجیب که مجسّمکننده اسلام و قرآن در نظر هر بیننده است، ممکن است به دست همین امّت قرآن و اسلام کشته شود ـ آن هم با آن وضع ـ هیچکس تصوّر هم نمىکرد؛ اما همین حادثه باورنکردنى، همین حادثه عجیب و حیرتانگیز، اتفاق افتاد. چه کسانى کردند؟ همانهایى که به خدمتش مىآمدند و سلام و عرض اخلاص هم مىکردند. این یعنى چه؟ معنایش این است که جامعه اسلامى در طول این پنجاه سال، از معنویت و حقیقت اسلام تهى شده است. ظاهرش اسلامى است؛ اما باطنش پوک شده است. خطر اینجاست. نمازها برقرار است، نماز جماعت برقرار است، مردم هم اسمشان مسلمان است و عدّهاى هم طرفدار اهلبیتاند.13
مطلب دیگرى که باید مطرح نمود این است که خواص در این پنجاه سال چگونه شدند که کار به آنجا رسید؟ رهبر انقلاب اسلامى با اشاره به نمونههایى از دنیاپرستى و مالدوستى و فساد خواص، به تشریح وضعیت خواص جامعه از زمان رحلت پیامبر صلىاللهعلیهوآله تا قیام عاشورا مىپردازد:
من دقت که مىکنم، مىبینم همه چیز تکان خورد؛ هم عبودیت، هم معرفت، هم عدالت، هم محبت. این چند مثال را عرض مىکنم که عین تاریخ است. سعیدبن عاص یکى از بنىامیه و قوم و خویش عثمان بود. بعد از ولیدبن عقبهبن ابىمعیط، سعیدبن عاص روى کار آمد، تا کارهاى او را اصلاح کند. در مجلس او، فردى گفت که طلحهبن عبداللّه، چقدر جواد و بخشنده است؟ لابد پولى به کسى داده بود، یا به کسانى محبتى کرده بود که او دانسته بود. یک مزرعه خیلى بزرگ به نام «نشاستج» در نزدیکى کوفه بوده است. در نزدیکى کوفه، سرزمینهاى آباد و حاصلخیزى وجود داشته است که این مزرعه بزرگ کوفه، ملک طلحه، صحابى پیامبر در مدینه، بوده است. سعیدبن عاص گفت: کسى که چنین ملکى دارد، باید هم بخشنده باشد! اگر من مثل نشاستج را داشتم، گشایش مهمى در زندگى شما پدید مىآوردم؛ چیزى نیست که مىگویید او جواد است! حال شما این را با زهد زمان پیامبر و زهد اوایل بعد از رحلت پیامبر مقایسه کنید و ببینید که بزرگان و امرا و صحابه در آن چند سال، چگونه زندگىاى داشتند و به دنیا با چه چشمى نگاه مىکردند. حالا بعد از گذشت ده، پانزده سال، وضع به اینجا رسیده است. در ماجراى دیگر، مسلمانان رفتند افریقیه ـ یعنى همین منطقه تونس و مغرب ـ را فتح کردند و غنایم را بین مردم و نظامیان تقسیم نمودند. خمس غنایم را باید به مدینه بفرستند. در تاریخ ابناثیر دارد که خمس زیادى بوده است که به مدینه فرستادهاند. خمس که به مدینه رسید، مروانبن حکم آمد و گفت: همهاش را به پانصد هزار درهم مىخرم؛ به او فروختند! پانصدهزار درهم، پول کمى نبود؛ ولى آن اموال، خیلى بیشتر از اینها ارزش داشت. یکى از مواردى که بعدها به خلیفه ایراد مىگرفتند، همین حادثه بود. البته خلیفه عذر مىآورد و مىگفت این رَحِم من است؛ من «صله رحم» مىکنم و چون وضع زندگىاش هم خوب نیست، مىخواهم به او کمک کنم! بدین ترتیب، خواص در مادیات غرق شدند. ماجراى بعدى در مورد ولیدبن عقبه ـ حاکم کوفه و از بنىامیه و از خویشاوندان خلیفه ـ است. وقتى که وارد شد، همه تعجب کردند؛ یعنى چه؟ آخر این آدم، آدمى است که حکومت به او بدهند؟! چون ولید، هم به حماقت معروف بود، هم به فساد! این ولید، همان کسى است که آیه شریفه «إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا» درباره اوست. قرآن اسم او را «فاسق» گذاشته است. این، متعلّق به زمان پیامبر است. معیارها و ارزشها و جابهجایى آدمها را ببینید! این آدمى که در زمان پیامبر، در قرآن به نام «فاسق» آمده بود و همان قرآن را هم مردم هر روز مىخواندند، در کوفه حاکم شده است! خواص در مدّت این چند سال، کارشان به اینجا رسید. البته این موارد، مربوط به زمان خلفاى راشدین است که مواظب بودند، مقید بودند، اهمیت مىدادند، پیامبر را سالهاى متمادى درک کرده بودند، فریاد پیامبر هنوز در مدینه طنینانداز بود و کسى مثل علىبن ابىطالب در آن جامعه حاضر بود. بعد که قضیه به شام منتقل شد، مسئله از این حرفها بسیار گذشت.
این نمونههاى کوچکى از خواص است. البته اگر کسى در همین تاریخ ابناثیر، یا در بقیه تواریخِ معتبر در نزد همه برادران مسلمان ما جستوجو کند، نه صدها، که هزاران نمونه از این قبیل هست. طبیعى است که وقتى عدالت نباشد، وقتى عبودیت خدا نباشد، جامعه پوک مىشود؛ آن وقت ذهنها هم خراب مىشود. یعنى در آن جامعهاى که مسئله ثروتاندوزى و گرایش به مال دنیا و دل بستن به حُطام دنیا به اینجاها مىرسد، در آن جامعه کسى هم که براى مردم معارف مىگوید... کعبالاحبار یهودى تازهمسلمانى که پیامبر را هم ندیده است! او در زمان پیامبر مسلمان نشده است، زمان ابىبکر هم مسلمان نشده است؛ زمان عمر مسلمان شد، و زمان عثمان هم از دنیا رفت! این کعب، قطب علماى یهود بود، که آمد مسلمان شد؛ بعد بنا کرد راجع به مسائل اسلامى حرف زدن! او در مجلس جناب عثمان نشسته بود که جناب اباذر وارد شد؛ چیزى گفت که اباذر عصبانى شد و گفت که تو حالا دارى براى ما از اسلام و احکام اسلامى سخن مىگویى؟! ما این احکام را خودمان از پیامبر شنیدهایم. وقتى معیارها از دست رفت، وقتى ارزشها ضعیف شد، وقتى ظواهر پوک شد، وقتى دنیاطلبى و مالدوستى بر انسانهایى حاکم شد که عمرى را با عظمت گذرانده و سالهایى را بىاعتنا به زخارف دنیا سپرى کرده بودند، آن وقت در عالم فرهنگ و معارف هم چنین کسى سررشتهدار امور معارف الهى و اسلامى مىشود. این مربوط به خواص است. آن وقت عوام هم که دنبالهرو خواصند. وقتى خواص به سمتى رفتند، دنبال آنها حرکت مىکنند. بزرگترین گناه انسانهاى برجسته این است که اگر انحرافى از آنها سر بزند، انحرافشان موجب انحراف بسیارى از مردم مىشود. وقتى دیدند سدها شکست، وقتى دیدند کارها برخلاف آنچه که زبانها مىگویند، جریان دارد و برخلاف آنچه که از پیامبر نقل مىشود، رفتار مىگردد، آنها هم آن طرف حرکت مىکنند. عبرت، اینجاست.14
مقام معظّم رهبرى با تأسى به آیات قرآن کریم، دلایل به وجود آمدن این وضع را فراموش شدن معنویت، و دنیاطلبى برشمرده و مىفرماید:
قرآن جواب را داده است. قرآن، آن درد را به مسلمین معرفى مىکند. آن آیه این است که مىفرماید: «فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیّا.» (مریم: 59) دو عامل، عامل اصلى این گمراهى و انحراف عمومى است: یکى، دور شدن از ذکر خدا، که مظهر آن نماز است. فراموش کردن خدا و معنویت؛ حساب معنویت را از زندگى جدا کردن و توجه و ذکر و دعا و توسل و طلب از خداى متعال و توکل به خدا و محاسبات خدایى را از زندگى کنار گذاشتن. دوم، دنبال شهوترانىها رفتن؛ دنبال هوسها رفتن و در یک جمله: دنیاطلبى. به فکر جمعآورى ثروت، جمعآورى مال و التذاذ به شهوات دنیا افتادن. اینها را اصل دانستن و آرمانها را فراموش کردن. این، درد اساسى و بزرگ است. ما هم ممکن است به این درد دچار شویم. اگر در جامعه اسلامى، آن حالت آرمانخواهى از بین برود یا ضعیف شود؛ هر کس به فکر این باشد که کلاهش را از معرکه در ببرد و از دیگران در دنیا عقب نیفتد؛ اینکه دیگرى جمع کرده است، ما هم برویم جمع کنیم و خلاصه خود و مصالح خود را بر مصالح جامعه ترجیح دهیم، معلوم است که به این درد دچار خواهیم شد. دنیاى امروز، دنیاى دروغ، دنیاى زور، دنیاى شهوترانى و دنیاى ترجیح ارزشهاى مادى بر ارزشهاى معنوى است. این دنیاست! مخصوص امروز هم نیست. قرنهاست که معنویت در دنیا رو به افول و ضعف بوده است. پولپرستها و سرمایهدارها تلاش کردهاند که معنویت را از بین ببرند. صاحبان قدرت، یک نظام و بساط مادى در دنیا چیدهاند که در رأسش قدرتى از همه دروغگوتر، فریبکارتر، بىاعتناتر به فضایل انسانى و نسبت به انسانها بىرحمتر مثل قدرت آمریکاست. این مىآید در رأس و همینطور، مىآیند تا مراتب پایینتر. این، وضع دنیاست.15
اگر امام حسین علیهالسلام دعوت هم نمىشد، این قیام تحقق پیدا مىکرد. امام حسین باید این حرکت را انجام مىداد، تا نشان بدهد که دستور کار، در یک چنین شرایطى، براى مسلمان چیست. نسخه را به همه مسلمانهاى قرنهاى بعدى نشان داد. یک نسخهاى نوشت؛ منتها نسخه حسینبن على، نسخه لفاظى و حرافى و «دستور بده، خودت بنشین» نبود؛ نسخه عملى بود. او خودش حرکت کرد و نشان داد که راه این است. ایشان از قول پیغمبر نقل مىکند که آن وقتى که شما دیدید که اسلام کنار گذاشته شد؛ ظالمین بر مردم حکومت مىکنند، دین خدا را تغییر مىدهند، با فسق و فجور با مردم رفتار مىکنند، آن کسى که در مقابل این وضع، نایستد و قیام نکند، خداى متعال با این آدم ساکت و بىتفاوت هم مثل همان کسى که «مستحلّ حرمات اللَّه» است، رفتار خواهد کرد. این نسخه است. قیام امام حسین این است. در راه این قیام، جان مطهر و مبارک و گرانبهاى امام حسین که برترین جانهاى عالم است، اگر قربانى شود به نظر امام حسین، بهاى زیادى نیست.16
رهبر انقلاب اسلامى با اشاره به عزتمند بودن حرکت امام حسین علیهالسلام در اوج مظلومیت، لزوم عزتمند بودن هر حرکت و اقدام عاشورایى را یادآور شده و مىافزاید:
انقلاب اسلامى آمد تا این بساط جهانى را، این ترتیب غلط جهانى را بشکند و ترتیب جدیدى درست کند. اگر آن ترتیب مادى جهانى باشد، معلوم است که شهوترانهاى فاسد روسیاه و گمراه باید در رأس کار باشند و انسان بافضیلت منورى مثل امام باید در زندان یا در تبعید باشد! در چنان وضعیتى، جاى امام در جامعه نیست. وقتى زور حاکم است، وقتى فساد حاکم است، وقتى دروغ حاکم است و وقتى بىفضیلتى حاکم است، کسى که داراى فضیلت است، داراى صدق است، داراى نور است، داراى عرفان است و داراى توجه به خداست، جایش در زندانها یا در مقتل و مذبح یا در گودال قتلگاههاست. وقتى مثل امام بر سر کار آمد، یعنى ورق برگشت؛ شهوترانى و دنیاطلبى به انزوا رفت، وابستگى و فساد به انزوا رفت، تقوا بالاى کار آمد، زهد روى کار آمد، صفا و نورانیت آمد، جهاد آمد، دلسوزى براى انسانها آمد، رحم و مروّت و برادرى و ایثار و ازخودگذشتگى آمد. امام که بر سر کار مىآید، یعنى این خصلتها مىآید؛ یعنى این فضیلتها مىآید؛ یعنى این ارزشها مطرح مىشود. اگر این ارزشها را نگه داشتید، نظام امامت باقى مىماند. آن وقت امثال حسینبن على علیهالسلام، دیگر به مذبح برده نمىشوند. اما اگر اینها را از دست دادیم چه؟ اگر روحیه بسیجى را از دست دادیم چه؟ اگر به جاى توجه به تکلیف و وظیفه و آرمان الهى، به فکر تجملات شخصى خودمان افتادیم چه؟ اگر جوان بسیجى را، جوان مؤمن را، جوان با اخلاص را که هیچ چیز نمىخواهد جز اینکه میدانى باشد که در راه خدا مجاهدت کند در انزوا انداختیم و آن آدم پرروى افزونخواه پرتوقع بىصفاى بىمعنویت را مسلط کردیم چه؟ آن وقت همه چیز دگرگون خواهد شد. اگر در صدر اسلام فاصله بین رحلت نبى اکرم صلىاللهعلیهوآله و شهادت جگرگوشهاش پنجاه سال شد، در روزگار ما، این فاصله، خیلى کوتاهتر ممکن است بشود و زودتر از این حرفها، فضیلتها و صاحبان فضایل ما به مذبح بروند. اینجا کربلا و امروز هم روز عاشوراست. باید نگذاریم. باید در مقابل انحرافى که ممکن است دشمن بر ما تحمیل کند، بایستیم. عبرتگیرى از عاشورا این است که نگذاریم روح انقلاب در جامعه منزوى و فرزند انقلاب گوشهگیر شود. عدهاى مسائل را اشتباه گرفتهاند. دشمن از راه اشاعه فرهنگ غلط ـ فرهنگ فساد و فحشا ـ سعى مىکند جوانهاى ما را از ما بگیرد. کارى که دشمن از لحاظ فرهنگى مىکند، یک «تهاجم فرهنگى»، بلکه باید گفت یک «شبیخون فرهنگى» یک «غارت فرهنگى» و یک «قتلعام فرهنگى» است. امروز دشمن این کار را با ما مىکند. چه کسى مىتواند از این فضیلتها دفاع کند؟ آن جوان مؤمنى که دل به دنیا نبسته، دل به منافع شخصى نبسته و مىتواند بایستد و از فضیلتها دفاع کند. کسى که خودش آلوده و گرفتار است که نمىتواند از فضیلتها دفاع کند! این جوان با اخلاص مىتواند دفاع کند. این جوان، از انقلاب، از اسلام، از فضایل و ارزشهاى اسلامى مىتواند دفاع کند. لذا، چندى پیش گفتم: «همه امر به معروف و نهى از منکر کنند.» الان هم عرض مىکنم: نهى از منکر کنید. این، واجب است. این، مسئولیت شرعى شماست. امروز مسئولیت انقلابى و سیاسى شما هم هست.17
امام حسین علیهالسلام، در عاشوراى سال 61ق قیامى برپا نمود که دنیاى اسلام را نه تنها در آن روز، بلکه در همه تاریخ، بیدار و آگاه کرد. اینکه امام حسین علیهالسلام براى حکومت در کوفه دعوت شدند و به آنجا حرکت کردند، ظواهر کار بود. از دیدگاه مقام معظّم رهبرى، قیام امام حسین علیهالسلام داراى دو نتیجه احتمالى در انجام هدف اصلى ایشان بود. یک نتیجه احتمالى از مبارزه امام آن بود که بتواند بر حکومت یزید، پیروز شود و حکومت را در مسیر صحیح خود بیندازد. اگر اینگونه مىشد، مسیر تاریخ به نفع استقرار حاکمیت واقعى اسلام در همان زمان تغییر مىیافت. وجه دیگر این بود که امام نتواند به هر دلیل پیروزى سیاسى و نظامى را به دست آورد و با خون، مظلومیت و زبانى که تاریخ آن را تا ابد فراموش نخواهد کرد، حرف خود را به صورت یک جریان مداوم غیرقابل انقطاع به جریان بیندازد. اگرچه به خاطر کوتاهى دیگران، مقصود اول حاصل نشد، اما امام علیهالسلام به مقصود و هدف والاى خود رسید؛ یعنى چیزى که هیچ قدرتى نمىتوانست آن را از امام بگیرد و آن، قدرتِ رفتن در میدان شهادت و تقدیم جان و عزیزان در راه احیاى دین و تجدید بناى نظام اسلامى بود. از دیدگاه رهبر فرزانه انقلاب اسلامى، قیام عاشورا از دو منظر «درسها» و «عبرتها» قابل تأمّل است. ما امروز یک جامعه اسلامى هستیم. باید بدانیم آن جامعه، چه آفتى پیدا کرد که کارش به یزید رسید؟ بىاعتنایى به اصول اسلام و انقلاب، کمرنگ کردن شعارها و مطرح کردن همه چیز با محاسبات مادى، جامعه را به آنجا خواهد برد که به چنان وضعى برسد. نظام اسلامى، با بصیرت، ایمان، همتهاى بلند، مطرح شدن آرمانها، و زنده نگاه داشتن شعارها به وجود مىآید، حفظ مىشود و پیش مىرود. درسها و عبرتهاى عاشورا، همان چیزى است که جامعه اسلامى در شرایط کنونى به آن نیاز دارد. در حالى که مفاهیم و ارزشهاى والاى اسلام ناب محمدى صلىاللهعلیهوآله، آماج کینهتوزى کجاندیشان و مغرضان سیاستباز قرار گرفته و در گردباد توطئهها به فراموشى سپرده مىشوند، بهرهگیرى از پیامها و آموزههاى قیام عاشورا، مىتواند فرهنگ عمومى جامعه را در جهت اهداف انقلاب اسلامى غنا ببخشد و نواقص موجود را مرتفع سازد. ناگفته پیداست که در این زمینه، ضرورت توجه مسئولان و برنامهریزان اجتماعى، فرهنگى، سیاسى، اقتصادى و به ویژه نخبگان جامعه، کاملاً احساس مىشود.
ـ آیتى، محمدابراهیم، گفتار عاشورا، تهران، انتشار، 1341.
ـ خامنهاى، سیدعلى، نکتههاى ناب، قم، معارف، 1386.
ـ ـــــ ، یاد ایام، تهران، صادق، 1375.
ـ شهیدى، سیدجعفر، قیام حسینى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1367.
ـ موسوى خمینى، سید روحاللّه، قیام عاشورا، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1373.
* کارشناس ارشد علوم کتابدارى و اطلاعرسانى دانشگاه شیراز. دریافت: 20/10/89 ـ پذیرش: 12/5/90.
** مدیر روابط عمومى دانشگاه علوم پزشکى و خدمات بهداشتى درمانى شیراز. ejraeia@yahoo.com
1ـ دیدار جمعى از اقشار مختلف قم، 19 دى 1386.
2ـ بنگرید به مقالات: حسن رضایىمهر، «نقش خواص در شکلگیرى حادثه عاشورا»، معرفت، ش 86، بهمن 1383؛ محسن رنجبر، «برداشت دنیاگرایانه از قیام عاشورا»، معرفت، ش 65، اردیبهشت 1382؛ شمساللّه مریجى، «عاشورا پیامد تغییر ارزشها»، معرفت، ش 56، مرداد 1381؛ بهجت یزدخواستى و محسن موحدیان، «تأثیر انقلاب عاشورا بر انقلاب اسلامى ایران»، پژوهشنامه متین، ش 47، تابستان 1379.
3ـ بیانات مقام معظّم رهبرى در خطبههاى نمازجمعه، 19 خرداد 1374.
4ـ همان.
5ـ همان.
6ـ محمدابراهیم آیتى، گفتار عاشورا، ص 125.
7ـ بیانات مقام معظّم رهبرى در خطبههاى نمازجمعه، 19 خرداد 1374.
8ـ در دیدار با مسئولان نظام، 27 اسفند 1380.
9ـ بیانات مقام معظم رهبرى در خطبههاى نمازجمعه، 19 خرداد 1374.
10ـ در دیدار با فرماندهان گردانهاى عاشوراى بسیج، 22 تیر 1371.
11ـ همان.
12ـ همان.
13ـ بیانات مقام معظم رهبرى در خطبههاى نمازجمعه، 18 اردیبهشت 1377.
14ـ همان.
15ـ در دیدار با فرماندهان گردانهاى عاشوراى بسیج، 22 تیر 1371.
16ـ دیدار با مردم قم، 19 دى 1387.
17ـ در دیدار با فرماندهان گردانهاى عاشوراى بسیج، 22 تیر 1371.