http://hoghooghdanan.salehin.ir/
گروه گزارش ویژه مشرق - روزنامه "تایمز اسرائیل" در روز دوشنبه 31 شهریور1393 ، 22 سپتامبر با اشاره به فعالیتهای امنیتی موساد اعلام کرد :"مردی که قبل و بعد از حادثه المپیک مونیخ در سال 1972 میلادی ریاست واحد عملیاتی موساد را بر عهده داشت دیروز در سن 87 سالگی درگذشت. "مایک هراری" به همراه "پنینا" همسر، دو فرزند و پنج نوهاش زندگی میکرد." سپس"تایمز اسرائیل" چنین ادامه داد:"در سال 1980 میلادی "هراری" بازنشسته شد. او در اواسط سال 2000 میلادی از سوی "مئیر داگان" رییس وقت دستگاه امنیتی رژیم اسرائیل فراخوانده شد. او بخشی از یکی از "مهمترین عملیات مخفیانه موساد" را به "هراری" واگذار کرد این موضوع در کتاب" مرد عملیات : داستان مایک هراری فرمانده واحد عملیات موساد" نوشته آهارون کلاین. "איש המבצעים: סיפורו של מייקהררי, מפקד היחידה המבצעית של המוסד" (הוצאתכתר) مطرحشده است.
بعدها روزنامه "تایمز اسرائیل" به نقل از یکی از منابع آگاه در موساد گزارش داد که منظور از "مهمترین عملیات" مأموریت درباره برنامه هستهای ایران بوده است. این منبع آگاه در ادامه خاطرنشان کرده که "هراری" برای این موضوع ماهها در خارج از سرزمینهای اشغالی مشغول جمعآوری اطلاعات بوده است. این منبع خاطرنشان کرده که احتمالاً هراری به سرزمین "دشمن" (ایران) اعزام نشده بود بااینحال، گویا او "راهحلی خلاقانه برای حل مشکلی ارائه کرده که قابلحل شدن نبوده است."
مایک هراری، مردی که به جیمز باند صهیونیست مشهور بود مهارتش در هدایت عملیاتهای تروریستی بود. افسری که ترور مبارزان فلسطینی کسبوکارش بود و به همین سبب، عنوان "فرمانده افسانهای" از سوی جامعه امنیتی رژیم اسرائیل بر وی اطلاق میشد. مردی که در رأس برنامه جاسوسی موساد علیه برنامه هستهای ایران قرار داشت. مئیر داگان که تا سال 2011 رئیس موساد بود و عمده فعالیتهایش بر جاسوسی از برنامه هستهای ایران متمرکز شده بود، هراری را نفر اصلی طرحهای موساد برضد برنامه هستهای ایران قرار داده بود که ترور دانشمندان هستهای ایران از جمله اقدامات برنامهریزی و سازماندهی شده او بود.
هراری بالاخره در سن 87 سالگی به ایستگاه مرگ رسید و به اجدادش پیوست. نام وی با برههای خاص از تاریخ مبارزات برحق ملت مظلوم فلسطین و نیز تحولات سیاسی – امنیتی منطقه غرب آسیا عجین شده است.
نوه ها و خانواده هراری در مراسم خاکسپاری وی
اما آنچه تایمز اسرائیل نگفت این است که مایک هراری نماد تروریسم دولتی اسرائیل و یکی از معماران دیپلماسی و عملیات پنهان رژیم صهیونیستی در جهان، بهویژه آمریکای لاتین و نیز از طراحان و فرماندهان ارشد اقدامات مخفی این رژیم بود. امری که در سخنان برخی مسئولان ارشد این رژیم در مراسم خاکسپاری وی بیان شد.
چنانچه موشه یعالون با ستایش از هراری گفت: "مایک متعلق به گونه نادری از مردان است که توان دولت سازی دارند. بسیاری از فعالیت های مایک هراری به عنوان یک جنگجو و فرمانده موساد برای امنیت اسرائیل، شناخته شده نیست و هرگز شناخته نخواهد شد، اما همه کسانی که او را میشناسند، میدانند که این مرد انجام جسارت انجام اقدامات نادر و پیشگامانه را همراه با شجاعت و خلاقیت داشت و بر موساد و نسلهای آن تأثیرنهاد و جزو جنگندههای آشکار این روز و برای سالهای سال باقی میماند. "
شابتای شاویت رئیس سابق موساد (1989-1996) هم در این مراسم گفت: "من او را زمانی ملاقات کردم که من در آغاز راه موساد بودم. در دهه 1970 نیروی تابع وی بودم. او ذهنی قوی داشت و قدرت ادغام رشته های مختلف در زمینه اطلاعات را داشت. حرفه اصلی اوعملیات پیچیده بود که برخی از آنها منتشر شده است مانند تعقیب قاتلان شهروندان یهودی با این حال، بسیاری از عملیات های وی اعلام نشده، و این خوب است. او سهم قابل توجهی در قابلیت بازدارندگی دولت اسرائیل علیه کشورهای عربی داشت. و خیلی زود است که در مورد آن صحبت شود. او شخصیتی کاریزماتیک داشت و همیشه مایل بود تا در خط مقدم باشد و به همین ترتیب زیردستان خود را نیز اینگونه آموخت. "
شابتای شاویت رئیس اسبق موساد 1989-1996 در خاکسپاری هراری
این یادداشت نگاهی گذرا خواهد داشت به سوابق اطلاعاتی و پنهان مایک هراری به عنوان یکی از چهرههای برجسته ی تروریسم دولتی و اقدامات پنهان وی تا به این بهانه بخشی از تاریخ تروریسم دولتی و دیپلماسی پنهان رژیم صهیونیستی مورد بازخوانی و بازروایی انتقادی قرارگیرد.
ورود به دنیای موساد
هراری سمت چپ ، میلان 1947 - هراری در جوانی ، در ایتالیا و در کنار اعضاء سازمان پالماخ
هراری طی مدت فعالیت در «موساد لِ عالیابت» در ایتالیا و فرانسه روشهای زندگی مخفیانه را آموخت. فعالیتهای وی در این سازمان حداقل یکبار در یک رمان اسرائیلی به نام The Gideonim Shabtai Teveth منعکس شده است. در این رمان از وی با نام الکس یاد میشود. هراری و در جنگ میان رژیم صهیونیستی و ارتشهای عربی در سال 1948 نیز شرکت کرد.
جیمز انگلتون ؛ دوست خوب اسرائیل
هراری در زمان فرماندهی عملیات مهاجرت 1.300 یهودی را به طور غیر قانونی به سرزمینهای اشغالی را توسط عالیابت در رم با هماهنگی جیمز انگلتون رئیس وقت ایستگاه سرویسOSS (سلف سرویس CIA) در رم به انجام رساند. هراری با پرداخت رشوههای کلان توانست به این مهم نائل شود.
«جیمز انگلتون» کسی که از او به عنوان «قدرتمندترین و مرموزترین چهره CIA و «سرجاسوس» CIA یاد میشود، در سال 1954 به ریاست ضدجاسوسی CIA رسید. وی پیش از آن به یکی از مهمترین پستهای CIA دست یافته بود. او رابط رسمی CIA با تمام سرویسهای اطلاعاتی کشورهای خارجی متحد آمریکا بود. روابط نامبرده با اسرائیل، آن قدر نزدیک بود که از وی به عنوان «عامل اسرائیلیها» یاد میشد. اسرائیلیها هم به پاس قدردانی از خدمات بیشمار انگلتون بنای یادبودی از او در سرزمینهای اشغالی، برپا کردهاند.
انگلتون در رم توسط پایگاه سیاسی آژانس یهود شناسایی و مناسب رابطه تشخیص داده شد. آژانس یهود و موساد لِ عالیابت در وی یک متحد قوی میدید. این رابطه به مرور زمان گرمتر و عمیقتر شد به نحوی که زمانی که انگلتون مسئولیت رابطه با سرویسهای اطلاعاتی خارجی در CIA را بر عهده گرفت کلید رابطه با موساد و سرویسهای امنیتی صهیونیستی را در انحصار خود نگه داشت و از ان به مثابه کلید گنجینهای استراتژیک بهره میبرد. انگلتون توانست بذر دوستی با اسرائیل و دشمنی با اعراب را در دل CIA بکارد. بذری که دهههای بعد به بار نشست و پیوندی فوق راهبردی میان آنها برقرار کرد.
در جادهای که در نهایت به بزرگراه بیت المقدس تل آویو میپیوندد، پلاکی وجود دارد که نوشته روی آن به انگلیسی و عبری به این مضمون است: «جیمز جِزِس انگلتون. 1987-1917. به یاد یک دوست خوب.» عین همین ستایش روی پلاکی کوبیده شده بر دیواری مشرف بر بخش قدیمی شهر بیت المقدس هم نوشته شد و در سال 1987 [1366] در حضور عدهای از مقامهای قدیمی و جدید اطلاعاتی رژیم اسرائیل پرده برداری گردید. امنیتیهای اسرائیل به افتخار یکی از همکاران خود در دنیای اطلاعات و کسی در آنجا گرد آمده بودند که حدود یک ربع قرن، قدرتمندترین و مرموزترین چهره CIA بود. انگلتون در بسیاری از رخدادهای عجیب و سری دنیای اطلاعات درگیر بود، اما اسرائیلیها دوست دارند به صورتی از او یاد کنند که گویی به آنها نزدیکی ویژهای داشته است.
جیمز انگلتون رئیس ضد جاسوسی CIA و دوست خوب اسرائیل
به همین دلیل است که برای تعظیم به مقام و خاطرهاش بنای یادبود بپا کردهاند. زمانی پیش، اینکه یک رئیس امور اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا این چنین مورد کرنش و احترام اسرائیلیها قرار گیرد، امری غیرقابل درک بنظر میرسید، در واقع پذیرش این احترام از سوی رفقای وی در ایالات متحده نیز چندان قابل درک نبود. هنگامی که انگلتون برای نخستین بار به اسرائیل رفت، این دولت تازه تأسیس به هیچ عنوان یک متحد وفادار ایالات متحده در نطر گرفته نمیشد و برعکس، اسرائیل ارتباطات ایدئولوژیک و سیاسی بسیار محکمی با اتحاد شوروی و سیستم آن داشت.
جیمز انگلتون در اکتبر 1951 [1320] اولین سفر خود را به اسرائیل آغاز کرد و این اولین دیدار از تعداد زیادی ملاقات بود که در دوران خدمتش با مقامات اسرائیلی در داخل اسرائیل داشت. او در تمام دوران کار برای CIA رابط اصلی آن با موساد بود و رابطه ای با آن ایجاد کرد که اسرائیلی ها اینک در بیشه خارج از اورشلیم با برپا داشتن یادبودی آن را گرامی میدارند. همانطور که از لوحه یادبود او نیز هویداست، اظهارات احساساتی همتایان اسرئیلی این سرجاسوس پر است از احترام و توجه گرم و صمیمانه. تدی کالک در یکی از همین نوع اظهارات میگوید: «در زمانی که هیچکس چنین اعتقادی نداشت، جیم در وجود اسرئیل یک متحد حقیقی ایالات متحده یافته بود.» این امر که انگلتون برخی دوستی های نزدیک شخصی با اسرائیلی هایی مانند خود «تدی کالک» ( رئیس شاخه سیاسی آژانس یهود) و یا «عاموس مانور» (مقام ارشد آژانس امنیت داخلی شین بت) برقرار ساخته بود، مسلماً حقیقت دارد. یکی از دوستان آمریکایی اش به یاد می آورد که وی چگونه «با اسرائیل جور بود. با لحنی که او از اسرائیل حرف می زد، حرفهایش را به نیوریپابلیک [مجله نظامی طرفدار اسرائیل] شبیه می ساخت.»
روابط میان هراری و انگلتون اگرچه در در سالهای 1947 آغاز شد اما این روابط که نمونه ای از روابط سرویسی میان CIA و موساد بود تا زمان مرگ انگلتون تداوم یافت . البته هراری تنها دوست انگلتون نبود. انگلتون با رؤسای هراری و مقامات ارشد وی روابط دوستانه تری داشت، چون هرچه بود از نظر موساد و هراری او دوست خوب اسرائیل در دستگاه اطلاعاتی ایالات متحده آمریکا بود.
از جمله خدمات انگلتون میتوان به پرونده «نومک» اشاره کرد. شرکت «نومک» شرکت مواد و تجهیزات هستهای بود که در آپرلو، پنسیلوانیا شهر کوچکی در شمال شرقی پیتسبورگ مستقر بود. این شرکت در واقع کارخانه تولید سوخت هسته ای و غنی سازی اورانیوم در آمریکابود. دوستان هراری در سرویس لاکام رژیم صهیونیستی با نفوذ در این کارخانه توانسته بودند 578 پوند اورانیوم بهطور اسرارآمیزی از نومک بربایند. از لحاظ تئوری این مقدار برای ساختن حداقل 11 بمب اتمی کفایت میکرد.
مأمورین رسیدگیکننده FBIو CIAبر این باور بودند که مأموران اسرائیل توانسته اند اورانیوم را با درجهای که برای تولید سلاح لازم است در اختیار دولت اسرائیل گذاشته است. رسیدگیهای مربوط به «نومک» و جاسوسان اسرائیلی از قبیل «رافی ایتان» ، «آوراهام بندور» ( معروف به «آوراهام شالوم» و رئیس شاباک از 1980 تا 1986) و همچنین بررسی سایر موضوعات مربوط به امور هستهای، موجب نگرانی فراوانی در اسرائیل شد. چه اینکه سرنخ های در این پرونده FBI را به «زلمان شاپیرو» رئیس نومک ، می رساند. شاپیرو در سال 1921 در «اوهایو» متولدشده بود. او پسر یک خاخام ارتدوکس بود. انگلتون به عنوان رئیس ضدجاسوسی CIA درست سربزنگاه حاضر شد و به عنوان درست به بهترین دوست موساد مانع از ادامه رسیدگی به پرونده نومک و مظنون اصلی ان یعنی اسرائیل شد.
هراری پس از جنگ 1948
هراری پس از جنگ دوم جهانی و در سال1948 ، از سوی یعاکف کاروز مدتی به عضویت سازمان امنیت داخلی این رژیم به نام «شین بت» درآمد و به عنوان افسر امنیتی در وزارت خارجه رژیم نوپای صهیونیستی خدمت کرد و بدین ترتیب در جهان عملیات پنهان محو شد.
یعاکف کاروز Yaakov Karoz از دوستان نزدیک ایسر هارل بود که در دهه 1950 رئیس ایستگاه موساد در پاریس بود و بعدها مسئولیت تماس با ایران را بر عهده گرفت . کارور چندبار با تیمور بختیار رئیس وقت ساواک تماس گرفت و پس از آن به تهران دعوت شد و در نتیجه در سال 1958 در پوشش رئیس هیئت بازرگانی اسرائیل به تهران فرستاده شد تانخستین رئیس ایستگاه موساد در تهران به شمار آید. کاروز از 1960 تا 1963 ریاست "تول" Tevel (بخش روابط موساد با سرویسهای امنیتی خارجی) را عهده دار بوده و از 1963 تا 1980 معاون رئیس موساد بوده است .
گروه گیدئونیم از شبکه موساد لِ عالیابت اوری گورن، یوکی اشل ، عزرائیل عانو و، مایک هراری
هراری سپس شاخه دستگاه امنیتی را در فرودگاه های فلسطین اشغالی را تحت نظر شین بت تشکیل داد. شین بت سازمانی امنیتی بود که طی دستور مستقیم دیوید بن گورین به عنوان مسئول مستقیم حفظ امنیت داخلی رژیم صهیونیستی تأسیس شد. بنیانگذار و نخستین رئیس آن ، ایسر هارل بود. هارل از 1948 تا 1952 این مسئولیت را عهده دار بود و سپس به جای رئوبن شیلواخ به موساد رفت.
زاسلانی و تأسیس موساد
هراری در اوائل دهه 1960 و در زمان ریاست ایسر هارل بر موساد به عضویت موساد درآمد . موساد که در ابتدا با عنوان هاموساد لتئومהמוסד לתיאום ( نهاد هماهنگی) خوانده می شد در دوم مارس 1949 به دستور داوید بن گورین نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی به ریاست رئوبن شیلواخ بنیانگذار آن آغاز بکار کرد و در اول آوریل 1951 به دستور بن گورین مورد بازسازی قرار گرفت. در سال 1963 به (המוסד למודיעין ולתפקידים מיוחדים هاموساد لمودیعین ولتفکیدیم میوخادیم : نهاد اطلاعات و وظائف ویژه) تغییر نام یافت و به عنوان سرویس اطلاعات خارجی این رژیم وظیفه ترور ، خرابکاری ، اقدامات پنهان و جمع آوری و تحلیل اطلاعات در بیرون از مرزهای فلسطین اشغالی را عهده دار شد.
رئوبن شیلواخ معروف به زاسلانی بنیانگذار موساد
هراری و پیشرفت در موساد
هراری را می توان در زمره نسل اول موساد تلقی کرد. در این دوران هراری را به عنوان مردی درونگرا و بی احساس توصیف می کنند . دورانی که امیدی به پیشرفت وی در سلسله مراتب موساد نمی رود تا اینکه پس از طی شدن دوران ریاست ایسر هارل ( 1953-1963) و مئیر آمیت ( 1963-1968) بر موساد نوبت به زوی زمیر ، یکی از دوستان سابق هراری رسید . زوی زمیر به عنوان ریاست موساد ( 1968-1973) مسئولیت جوخه های ترور موساد را بر عهده هراری نهاد. در این زمان ، یعنی اوائل دهه 1970 ، موساد در جستجوی اهداف فلسطینی بود.
ایسر هارل معروف به ایسر کوچک دومین رئیس موساد در کنار داوید بن گورین
مانند بسیاری از سیاستمداران حزب کارگر، زوی زمیر در سال 1925 در لهستان متولد شده بود. او در سن هفت ماهگی به همراه پدر و مادرش به فلسطین آمد و نام خانوادگی آنها در آن زمان «زارزوسکی» بود. «زمیر» در سن 18 سالگی به جنگجویان «پالماخ» پیوست، در جنگ سال 1948 برای استقلال شرکت کرد و تصمیم گرفت که در نیروهای دفاعی اسرائیل بماند. او به درجه سرلشگری ارتقاء یافت و مسئولیت یگان جنوب به وی محول شد و بعداً به عنوان وابستة نظامی در سفارت اسرائیل در لندن خدمت کرد.
سمت او در انگلستان به این معنی بود که او فرصت حضور در جنگ شش روزه را از دست داد و شهرت و افتخار ناشی از شرکت در جنگ مزبور نصیب ژنرالهای دیگر نیروهای دفاعی اسرائیل شد. او واقعاً فاقد جذابیت فردی بود و یک بوروکرات نظامی خشک به نظر میرسید. از نظر «اشکول» نقاط قوت «زمیر» را میشد در نقاط ضعفش پیدا کرد. بعد از دو دهه رؤسای جاسوسی مقتدر و مغرور، نخستوزیر اسرائیل میخواست کسی را که شخصیتی کاملاً متفاوت دارد به ریاست موساد منصوب کند. «زمیر» واجد این شرایط بود.
زوی زمیر رئیس وقت موساد در خاکسپاری هراری
هراری در دهه 1960 به رده KATSAקצ"א ترقی یافت. کاتسا یا "افسران اطلاعاتی" هسته اصلی مدیریت تصومت تلقی می گردند که نیروهای اصلی شناسایی و جذب دیگر عناصر اطلاعاتی و نیز افسران اصلی گردآوری اطلاعات می باشند. تعداد این افسران در مقایسه با CIA و دیگر سرویس های غربی که هزاران نفر راشامل می شود بنابر روایت استروفسکی افسر سابق موساد، تنها 35 نفرند. باز بنابر روایت "ویکتوراستروفسکی"، افسر فراری از موساد در کتاب "راه نیرنگ" این افسران هدایت 35000 Agent را در سرتاسر جهان بر عهده دارند. یعنی هر افسر کاتسا وظیفه هدایت حدوداً 1000 عامل را بر عهده دارد. هدایت نزدیک به 1000 عامل اطلاعاتی مستلزم توانمندی فوق العاده در شبکه سازی و هدایت شبکه می باشد.
در اوائل دهه 1960 ، هراری یکی از گردانندگان اصلی مأموران KATSA موساد در اروپا و از مدیران ارشد YARID بود . YARID بخش جمع آوری اطلاعات در اروپا است که فرماندهی منطقه ای موساد در اروپا محسوب می شود . در سال 1962 هراری افسر مسئول آهارون موشل بود که برای جاسوسی و ایجاد شبکه اطلاعاتی به قاهره اعزام شده بود . در 1965 و در دوران ریاست "یوسف یاریو" بر بخش عملیات موساد ( متصادا) به معاونت این بخش رسید و در دوران ریاست زمیر و از 1970 رئیس بخش متصادا ( عملیات) شد.
تا پیش از عملیات خشم خدا پس از المپیک مونیخ در 1972 ، هراری در کار نفوذ جاسوسان صهیونیست در کشورهای عربی بشدت فعال بود. یک مورد آن در دهه 1960 و به زمانی باز می گردد که وی در مقام افسر کاتسا انجام وظیفه می کرد و مورد دیگر به دهه 1970 و پیش از جنگ رمضان 1973 باز می گردد.
مورد نخست پرونده معروف ولفگانگ لوتز است. لوتز یک یهودى آلمانى و داراى پـاسـپـورت آلمـانـى بـود. لوتـز توسط آموزش های موساد و هراری و نیز تـمـایـل حـکـومت عبدالناصر به بهره گیرى از تجربه هاى افسران و دانشمندان و شخصیتهاى سـیـاسى ـ نظامى آلمان هیتلرى ، توانست با پوشش یک تاجر آلمانی با سوابقی روشن در ارتش آلمان هیتلری وارد دستگاه رهبرى ناصر شود و با بسیارى از سیاستمداران و شـخـصـیـتـهـاى سیاسى ـ نظامى حکومت مصر ارتباط و دوستى برقرار کند. نامبرده از این طریق مـوفـق شـد مـدت پـنـج سـال از 1961 تا 1966در داخل حکومت مصر به نفع رژیم صهیونیستى جاسوسى و اخبار و گزارشهاى مفصل و مستندى درباره ارتش مصر، پادگانها، تأسیسات صنعتى ، پالایشگاه ها و سایر اطلاعات گرانبهایى که مورد نیاز صهیونیستها بود، تهیه کند و در اختیار هراری قـرار دهـد. او حـتـى از بـعـضـى طـرحـهـاى جـنـگـى رژیـم مـصـر نـیـز مـطـلع شـده بود و آنها را به هراری رساند. ولفگانگ لوتز توانست در طول سالهای 65ـ1961 اطلاعات مفصلی را از مواضع دفاعی مصر در سینا و مراکز استقرار موشکهای "سام ـ 2" در منطقه کانال سوئز، به دست آورد.
هراری نفر چهارم از سمت چپ ، در میانه دهه1960 در زمان ریاست مئیر آمیت و در میان مدیران ارشد موساد
وی توانست باصرف مبالغ هنگفت و برگزاری میهمانی های بزرگ و مجلل در ساختار ارتش و سرویس امنیتی ناصر دوستان مهمی برای خود بیابد. اما در نهایت با ردگیری فرکانسهای وی به دام افتاد اما به عنوان جاسوس سرویس اطلاعاتی آلمان غربی که برای اسرائیل جاسوسی می کند معاوضه گردید. بلافاصله بعد از دستگیری «لوتز»، «آمیت» رئیس وقت موساد با ژنرال «گهلن» رئیس سرویس اطلاعاتیآلمانغربی BND تماس گرفت و موضوع دستگیری مأمور مخفی اسرائیل را به اطلاع او رسانید. «گهلن» با تقاضای «آمیت» موافقت کرد که آن جاسوس اسرائیل را زیر چتر حمایتی خود بگیرد و به مقامات مصری بگوید که او جاسوس آلمانغربی در قاهره بوده است.
مایک هراری در حال دست دادن با زلمان شازار رئیس وقت رژیم صهیونیستی، لوتز در کنار هراری و مئیر آمیت رئیس وقت موساد به دوربین مینگرد
برای جلوگیری از این احتمال که کسی ممکن است در اسرائیل «لوتز» را بشناسد و دهان لقی کند و چیزی بگوید، موساد تجهیزاتی را مورد استفاده قرار داد که گرفتن برنامههای تلویزیون مصر را هنگام پخش محاکمه «لوتز» با پارازیت مختل کند تا اسرائیلیها نتوانند آن برنامهها را ببینند. و به سرویس آلمان غربی تحویل و در نهایت به تل آویو تحویل داده شد.
المپیک 1972 ؛ مونیخ
ماجرا از المپیک 1972 مونیخ آغاز شد. داستانی که دستمایه اصلی فیلم سینمایی مونیخ استیون اسپیلبرگ در سال 2005 شد. المپیک تابستانی ۱۹۷۲که به طور رسمی با نام «بازیهای المپیاد بیستم» شناخته میشود، از ۲۶ اوت ۱۹۷۲ تا ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۲ میلادی در شهر مونیخ در آلمان غربی و با حضور ۷٬۱۱۳ ورزشکار زن و مرد از ۱۲۱ کشور جهان و در ۲۱ رشته ورزشی برگزار شد.بازیهای المپیک تابستانی ۱۹۷۲ مونیخ، پس از بازیهای المپیک تابستانی ۱۹۳۶ برلین، دومین میزبانی کشور آلمان را به همراه آورد.
تصویر11 ورزشکار صهیونیست در المپیک مونیخ که 9 نفر آنها کشته شدند
کمیته ایکس
پس از حادثه المپیک مونیخ، در مراسم تشییع ورزشکاران صهیونیست، گلدا مایر، نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی قول داد که فلسطینیها بهای این اقدام را با خون خواهند پرداخت. اسرائیل این بار هم ترور را برگزید. سه روز پس از حادثه مونیخ، در هشتم سپتامبر 75 جنگنده بمبافکن F-4 اسرائیلی پایگاههای چریکی و اردوگاههای پناهندگان را در لبنان و سوریه با بمب های ناپالم خود بمباران کرده و متجاوز از سیصد نفر فلسطینی را کشتند که اکثر آنها زنان و کودکانی بودند که هرگز حتی نام سپتامبر سیاه را نیز نشنیده بودند. این تهاجم سنگینترین حمله هوایی رژیم صهیونیستی پش از جنگ 1967 بود. پناهگاههای چریکها توسط نیروی زمینی رژیم صهیونیستی مورد حمله قرار گرفت. یک تاکسی لبنانی که هفت سرنشین داشت در اثر گلوله تانک سنتوریون اسرائیلی به آهن پارهای تبدیل شد.
آهارون یاریو مغز متفکر کمیته ایکس
اما مهمترین اقدام، تصمیم برای حذف فیزیکی و ترور رهبران فلسطینی بود. گلدامایر بدین منظور کمیتهای سری با عنوان کمیته X متشکل از رؤسای سرویس های امنیتی "شین بت" و "موساد" ( یوسف هارملین و زوی زمیر ) و رئیس سرویس اطلاعات ارتش (سرلشکر الیاهو زئیرا)، "مشاور اطلاعاتی و ضدتروریسم" مایر ( سرلشگر آهارون یاریو) " وزیر جنگ" سپهبد موشه دایان و رئیس ستاد کل نیروهای مسلح سپهبد "دیوید الیعزر" تشکیل داد.
ریاست کمیته با خود گلدامایر بود. وظیفه کمیته عبارت بود از تحقیق درباره دلالیل ناکامی های اطلاعاتی اسرائیل و ارائه راهکار برای حل آن. در 19 سپتامبر کمیه گزارش خود را در منزل گلدا مایر با حضور اعضاء ارائه کرد. نتیجه اخراج سه مقام موساد و شین بت به انضمام طرح ترور رهبران سیاسی و نظامی ساف بود. یکی از اخراجی ها، رئیس ادارة «امنیت حفاظتی» در «شینبت» که مسئولیت محافظت از ورزشکاران را در المپیک عهده دار بود باید اخراج شود. هرچند «هارملین» رئیس «شینبت» در این مورد که مسئولیت به گردن رئیس اداره یادشده انداخته شود به شدت مخالفت کرد و برای اولین بار در طول دوران تصدی ریاست «شینبت » تهدید کرد که از مقامش استعفا خواهد داد. نخستوزیر «گلدامایر» اصرار ورزید که اخراج، نازلترین بهای بورکراتیکی است که میشود پرداخت و «هارملین» با اکراه آن کارمند زیردستش را اخراج کرد.
نمودار رئیس و اعضای کمیته ایکس
گلدامایر اعلام کرد: " ما چارهای نداریم جز اینکه تا آنجا که دست بلندمان میرسد به سازمانهای تروریستی ضربه بزنیم ". قرار بود تا سرویسهای امنیتی رژیم اسرائیل مجری استراتژی "دست بلند" گلدا مایر باشند. گلدا مایر میخواست دست بلند دولت صهیونیستی در همان اروپا انتقام بگیرد.
مغز متفکر این کمیته البته ژنرال آهارون یاریو بود که به مدت 8 سال (1972-1964) ریاست سرویس اطلاعات نظامی (آمان) را بر عهده داشت که از جمله آن در دوره جنگ 6 روزه 1967 بود و در این مدت توانسته بود کارنامه درخشانی از خود بر جای نهد به نحوی که از دوره مدیریت وی با نام دوران طلایی نام گذاری شد. یاریو تا آن زمان به عنوان برجستهترین چهره امنیتی و اطلاعاتی این رژیم شناخته شده بود و توانسته بود اعتماد کامل رهبری سیاسی اسرائیل را به خود جلب کند. به همین دلیل گلدا مایر پس از رسیدن به قدرت با ایجاد پست مشاور نخست وزیر در امور ضدتروریسم وی را به این سمت منصوب کرد. چه اینکه یاریو به صورت معنوی فرمانده جامعه اطلاعاتی اسرائیل محسوب میشد. مشاور ضدتروریسم نخست وزیر، واحد امنیتی جدیدی بود که برای طراحی استراتژی رژیم صهیونیستی جهت مقابله با اقدامات چریکی سازمانهای فلسطینی بویژه سپتامبر سیاه تأسیس شده بود و فقط در مقابل نخست وزیر پاسخگو بود.
در این زمان مثلث یاریو، زئیرا و زمیر حلقه سه گانه امنیت رژیم صهیونیستی در آغاز دهه 1970 تلقی میشدند. «آهارون یاریو» که زنده ماندن و فعال بودن افراد مورد هدف ممکن بود در پی داشته باشد بررسی میشد. او همچنین لطماتی را که ممکن بود به روابط اسرائیل با کشوری که ترور در آنجا انجام میشد، وارد شود بررسی میکرد.
زمیر بلافاصله با «یوسف هارملین» رئیس «شینبت» برای سرکوب مبارزات روزافزون فلسطینیها همکاری را آغاز کرد. این مساعی مشترک سبب شد که «شین بت» که مسئولیت امور امنیتی داخلی را عهدهدار بود در عرصههای مبارزات خارجی بیش از هر زمانی در گذشته، به طور محسوسی دخالت داشته باشد.
با توجه به سوابق و تجربیات ، از سوی گلدا مایر، یاریو به عنوان دبیر کمیته ایکس و مدیر ارشد عملیات انتقام برگزیده شد. عملیات موسوم به "خشم خدا" ( در زبان عبریמבצע זעם האל میوتصع زاعم هاایل) . طراحی این عملیات زیر نظر یاریو صورت گرفت. جه استعاری این نام هم به انگاره برگزیدگی قوم یهود بازمی گردد. بدین معنا که در نگرش صهیونیستی، فلسطینی ها با کشتن صهیونیست ها خشم خدا را برانگیخته و اکنون دست انتقام خدا از آستین موساد برای انتقام الهی درآمده است. عنوانی هوشمندانه که حاوی فحوای نژادپرستانه رژیم صهیونیستی نیز هست.
مأموریت این کمیته آن بود که هرکس را که اعضایش مرتبط با قتل عام مونیخ تشخیص می داد تعقیب کرده و از او انتقام بگیرد. کمیته ایکس طی جلسه ای فهرستی از اهدافی که گمان می برد نقش اصلی را در عملیات مونیخ داشته اند را تهیه و برای ترور به بخش عملیات موساد سپرده شد. زوی زمیر رئیس موساد نیز فرماندهی عملیات را بر عهده هراری گذاشت.
گلدامایر و کمیته ایکس به خوبی می دانستند که مبارزه با سازمان سپتامبر سیاه حتی برای سرویس های امنیتی مغرور اسرائیل کار آسانی نخواهد بود. چه اینکه این گروه از سری ترین سازمانهای وابسته به الفتح بود که از جنگ 1967 جان بدر برده بودند. آنها کسانی بودندکه باقی مانده نبردهای چریکی مرز اردن و لبنان بودند. از نظر کمیته ایکس آنچه سپتامبر سیاه را تا این اندازه مرگ آور و خطرناک می ساخت ، توانایی رهبران آن در شناسایی و اجیرکردن جوانان فلسطینی بود که که هیچ امیدی نداشتند و آماده بودند تا در راه انتقام گیری از اسرائیل و اردن بمیرند.
این سرآغاز دوران تازه ای از جنگ رژیم صهیونیستی بر علیه فلسطینی ها بود که جنگ اشباح یا نبرد سایه ها نامگذاری شد. دورانی که شاخصه آن نبرد نیمه سخت امنیتی – اطلاعاتی میان گروههای مقاومت فلسطینی با سرویس های امنیتی اسرائیل بود. حالا دیگر ماشین ترور اسرائیل به کارافتاده بود و تا حمام خون به پا نمی کرد آرام نمی گرفت.
آنچه واقعاً اتفاق افتاده بود این بود که رهبران اسرائیل تصمیم گرفته بودند که تروریسم دولتی را بر علیه فلسطینیها تشدید کنند. در حالیکه فلسطینیان اروپا را به میدان جنگ تبدیل کرده بودند، موساد نیز به این نبرد خونین وارد میشد. واقعه المپیک مونیخ سبب شده بود که «گلدامایر» و مشاورانش تشخیص دهند که دولت صهیونیستی که نبرد با فلسطینی ها اکنون در فراسوی مرزهای فلسطین برقرار است و اینک منفعل بودن سبب خواهد شد که متحمل تلفات بیشتری شوند.
تصمیمات کمیته ایکس
براساس مصوبه کمیته ایکس، ماشین ترور شامل یک جوخه کامل به شرح ذیل بود:
" جوخه ترور عبارت بود از 15 نفر در قالب 5 تیم. الف . دو آدمکش حرفه ای ، بت. دو نفر برای مراقبت و تأمین عملیات ترور ، وت . دو نفر برای تأمین و تجهیز اماکن پوششی ، خت. یک تیم 6 تا 8 نفره عملیاتی به عنوان ستون فقرات عملیات و گیمل . دو متخصص ارتباطات و امور فنی و در آخریک نفر فرمانده جوخه."
فهرست اهداف ترور به تعداد ورزشکاران کشته شده اسرائیلی تنظیم شد. گلدامایر فرمان قتل 35 تن از رهبران شناخته شدة "ساف" و "الفتح" را صادر کرد. برخی اسامی این فهرست عبارت بود از اشخاص ذیل :
1. وائل زعیتر ( نماینده ساف در رم) 2. محمود الهمشهری ( نماینده ساف در پاریس ) 3. حسین البشیر ابوالخیر ( نماینده ساف در قبرس) 4. باسل القبیسی ( از اعضای عراقی ساف و استاد دانشگاه آمریکایی بیروت) 5. موسی ابوزیاد( یکی دیگر از نمایندگان مؤثر "ساف" در قبرس) 6. محمد بوضیا (مسئول الجزائری شاخه اروپایی جبهه خلق در اروپا ) 7. فاروق قدومی 8. هایل عبدالحمید 9. محمد یوسف نجار 10 . علی حسن سلامه
وائل زعیتر محمود الهمشهری
اما مهمترین چهره های این فهرست کسی نبود جز، محمد یوسف نجار معروف به ابویوسف و علی حسن سلامه معروف به شاهزاده سرخ. از نظر کمیته ایکس ابویوسف افسر ارشد اطلاعاتی الفتح ، فرمانده ارشد سپتامبر سیاه بودو علی حسن سلامه عملیات مونیخ را هدایت کرده بود. سلامه مسئول تشکیلات امنیتی ساف و نیز فرمانده واحد 17 ، یگان حفاظت شخصی عرفات را بود که در آنزمان در آلمان شرقی بسر می برد.
برای اتخاذ موضع تهاجمی «زمیر» تیمی ایجاد کرد که تخصصش یافتن و نابود کردن تروریستها بود. او «مایک هراری»را به عنوان «مدیر پروژه» منصوب کرد؛ عنوانی زیرکانه برای شغلی خشن. انتخاب «هراری» امری طبیعی مینمود زیرا او اخیراً به جای «یوسف یاریو» رئیس «متصادا» شده بود.
او در اواخر دهه 1940 و اوائل 1950روی پروژههای مخفی مهاجرتی «موساد عالیابت» کار کرده بود و آن گاه در عملیات مشترک موساد و «شینبت» فرد مهمّی شده بود. او تمایل داشت در هر جا که اقدامی به مامورین مخفی اسرائیل محول میشد، حضور داشته باشد. "هراری" مانند آدم خشنی بنظر میرسید و واقعاً هم همینطور بود. شایان ذکر است که همسر «هراری» یکی از مدیران ارشد دانشگاه تلآویو و خواهر همسرش «دوریت بینیش» بعداً رئیس دیوان عالی کشور اسرائیل شد. "هراری" که به او دستور داده شده بود که پیشقراول پاسخگویی دولت اسرائیل به قتلعام مونیخ باشد، تیمی از مأمورین عملیاتی متشکل از زن و مرد را دستچین کرد. او شخصاً چندین هویت جعلی را قبلاً اتخاذ کرده بود. «هراری» و یک افسر موساد بنام «آوراهام گُهمر» مسئولیت برنامهریزی را عهدهدار شدند.
او در حالی که پوشش یک بازرگان فرانسوی را به خود گرفته بود تیمی از اعضاء بخش عملیات موساد و بیرون از آن را بدین منظور گردآوری کرد. وی با نام مستعار "کبری" فرماندهی عملیات را شروع کرد. مرکز فرماندهی و اتاق عملیات در پاریس مستقر شد. در این عملیات هراری از کمک سرویس های اطلاعاتی کشورهای غربی ( که عملیات خشم خدا در آنها صورت می گرفت ) بویژه سرویس اطلاعات خارجی فرانسه SDECE برخوردار بود، چه اینکه سازمان آزادیبخش فلسطین در بیشتر کشورهای اروپای غربی صاحب دفتر بود .
تا پیش از این، دفتر موساد در پاریس، دفتر منطقهای موساد به شمار میآمد اما کوتاه زمانی قبل از عملیات خشم خدا، بروکسل به مرکز فعالیتهای جاسوسی اسرائیل در اروپا تبدیل شد. پایتخت بلژیک وقتی این موقعیت را یافت که «شارل دوگل» رئیس جهوری فرانسه موساد را از پاریس بیرون کرد. علت، کمک موساد به سازمان امنیت مراکش برای کشتن یک ناراضی مراکشی بنام «بن برکه» بود. البته در اواخر دهه 1970 و اوائل دهه 1980 و در زمان ریاست کنت دومارانش بر SDECE پاریس دیگر بار به فرماندهی منطقهای موساد در اروپا تبدیل شد.
عملیات خشم خدا و ماشین ترور هراری
هراری به سرعت شبکه ترور خود را با گزینش از میان افران بخش عملیات موساد و دیگر تروریستهای یهودی وابسته به موساد در اروپای غربی سامان داد. برخی از نیروهای جوخه وی که اسامی آنها بعدها درز پیدا کرد عبارتند از: شموئل گورن، باروخ کوهن، تصادوک اوفیر، رافی سیتون، الیعزر(گیزی) تصفریر، سیلویا رافائل، آراله شُرُف، ماریان گلد نیکف، زوی اشتاینبرگ، آبراهام گُهمر، میخائیل دورف و بسیاری دیگر. هدایت گروه علاوه بر هراری شامل اشخاص ذیل بود: شموئل گورن، رئیس واحد" کشت" (در زبان عبری رنگین کمان ، واحد شنود و جمع آوری فنی از بخش جمع آوری اطلاعات "تصومت")، ناخوم آدمونی رئیس بخش "تول" (روابط موساد با سازمانهای اطلاعاتی خارجی). برای پشتیبانی این واحد علاوه بر موساد، شین بت و واحد 504 سرویس اطلاعات ارتش (واحد جمع آوری پنهان در کشورهای عربی که افسران آن کتمیم קתמי"ם (קצינים לתפקידים מיוחדים) خوانده می شوند) نیز بسیج شدند.
تصاویر برخی از اعضاء جوخه
ترور از راست: مایک هراری، تصادوک آفیر، رافی سِیتون، شموئل گورن و سیلویا
رافائل
حالا همه چیز برای اجرای عملیات خشم خدا مهیا شده بود. این شبکه از سوی سرویسهای امنیتی اروپای غربی و هم چنین SAYAN (شبکه یهودیان حامی اسرائیل در جوامع یهودی خارج از فلسطین اشغالی) حمایت میشد. علاوه بر همه اینها بخش SAIFANIM (در زبان عبری یعنی ماهی طلایی و بخش ویژه مربوط به ساف در موساد) نیز از سوی زمیر رئیس موساد به طور ویژه مأمور ارائه خدمات اطلاعاتی و پشتیبانی به ماشین ترور هراری شد.
روز16 اکتبر سال 1972، "عبدالوائل عادل زعیتر" کارمند سفارت لیبی و نمایندة "ساف" در شهر "رم" در هنگام ورورد به منزل مسکونیاش به ضرب 12 گلوله کشته شد . 8 دسامبر همان سال ، "محمود الهمشهری" نمایندة "ساف" در شهر "پاریس" بر اثر انفجار بمب کنترلی در تلفن منزل مسکونیاش، زخمی عمیق برداشت و یک ماه بعد در بیمارستان جان سپرد. روز 24 ژانویه سال 1973، "حسین البشیر ابوالخیر" نمایندة "ساف" در "قبرس" نیز، زمانی که چراغ اتاقش را در طبقة دوم هتلی در شهر "نیکوزیا" خاموش میکرد، با انفجاری مهیب قطعه قطعه شد.
در 6 آوریل پرفسور "باسل القبیسی" از اعضای عراقی "ساف" و استاد دانشگاه آمریکایی بیروت ، در پاریس به ضرب گلوله از پا درآمد و شش روز بعد "موسی ابوزیاد"، یکی دیگر از نمایندگان مؤثر "ساف" در قبرس، توسط بمبی که در شهر آتن منفجر شد کشته شد. همچنین، "محمد بوضیا" که از فعالین سیاسی "ساف" در اروپا بود بر اثر انفجار اتومبیلش در پاریس جان سپرد.نمایندة "ساف" در الجزایر طی سوءقصدی به شدت مجروح شد، نمایندة "ساف" در لیبی براثر انفجار بستهای انفجاری فلج و نابینا شد. همچنین "فاروق قدومی" و "هایل عبدالحمید"، که از اعضای شورای رهبری "فتح" بودند، از یک عملیات تروریستی "موساد" جان سالم به در بردند. علاوه بر این، رژیم صهیونیستی موفق شد با ارسال بستههای حامل بمب به دفاتر و مراکز متعلق به فلسطینیان در اروپا تعداد دیگری از فعالان فلسطینی را که برخی از آنان هیچ وابستگی تشکیلاتی به "ساف" یا "فتح" نداشتند، بر لیست قربانیان عملیات انتقامجویانه خود بیفزاید.پاسخ فلسطینی ها و جنگ اشباح
سپتامبر سیاه میدید که رویدادهای تازهای در حال وقوع است. برخی از افراد برجستهاش به قتل رسیده بودند. سپتامبر سیاه با ارسال بمبهای نامهای برای دیپلماتهای اسرائیلی در اروپا، در مقام مقابله به مثل برآمد. وابسته سفارت اسرائیل در لندن در اثر انفجار یکی از این بمبها به قتل رسید. نبرد در جولانگاه اروپا جنبه دو طرفه پیدا کرد که بعداً از آن به «جنگ اشباح» تعبیر کردند.
در جریان این کشاکش مرگبار، فلسطینی ها هم بیکار ننشستند. روز 10 سپتامبر سال 1972، تلاش برای کشتن یک دیپلمات سفارت رژیم صهیونیستی در "بروکسل" که عضو "موساد" و نیز مأمور نفوذ به درون "سازمان سپتامبر سیاه” بود ناکام ماند. نام وی «تصادوک اوفیر» بود. یکی از اعضاء جوخه ترور هراری که در پوشش دیپلمات در بروکسل فعالیت می کرد. او بعدها در سال 1978 و در دوران ریاست «الیعزر تصفریر» آخرین رئیس ایستگاه موساد در تهران، به معاونت وی رسید. تصفریر نیزخود یکی از اعضاء عملیاتی تیم عملیات خشم خدا بود.
الیعزر تصفریر آخرین رئیس ایستگاه موساد در تهران؛ سمت راست در تهران قبل از انقلاب و سمت چپ، امروز
در 19 سپتامبر عضو سفارت "رژیم صهیونیستی" در لندن "آرمی شاشوری" بر اثر انفجار بمبی به هلاکت رسید. اما موفقترین پاسخ فلسطینیان به ترورهای رژیم صهیونیستی در "اسپانیا" عملی شد. تنها سه روز پس از قتل "محمود همشهری" نمایندة "ساف" در فرانسه، شخصی به نام "باروخ کوهن" در رستورانی واقع در مرکز شهر "مادرید" هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد. بعدها منابع امنیتی "رژیم صهیونیستی" افشا کردند که وی با نام اصلی "موشهحنان ایشای" رئیس ایستگاه موساد در اسپانیا و یکی از مهره های اصلی جوخه ترور هراری بوده است. او که مأموریت داشت در میان فعالان فلسطینی در اسپانیا نفوذ نماید ، در حین عملیات جاسوسی خود، توسط اعضای سپتامبر سیاه شناسایی شد و در حالی که فکر میکرد موفق به نفوذ در این سازمان شده است به قتل رسید. طرح کشتن "کوهن" با چنان دقت و پیچیدگی طراحی شده بود که "موساد" مجبور شد تمامی شبکة خود را در اسپانیا منحل کند.
مانند «تصادوک اوفیر» در بروکسل، «کوهن» هم یکی از افسران «شین بت» بود که بهطور قرضی در خدمت موساد بود و شبکهای از جاسوسهای فلسطینی را که برای اسرائیل کار میکردند، اداره میکرد.یکی از مأمورین مخفی عرب که با او همکاری میکرد جاسوسی دو جانبه بود که در نهایت نسبت به ساف وفادار بود. «کوهن» اولین و تنها مأمور عملیاتی اسرائیل بود که تا آن زمان توسط فلسطینیان در اروپا به قتل رسید.
برخی از اعضای خانوادة «کوهن» بعدها ادعا کردند که میشد از مرگ او جلوگیری کرد. با زیر پا گذاشتن احتیاطهای امنیتی عکس او در یک آلبوم رسمی نظامی که به مناسبت بزرگداشت پیروزی سال 1967 تهیه شده بود به چاپ رسیده بود. در آن عکس «کوهن» در یونیفورم نظامی در کنار دوست خوبش «تصادوک اوفیر» که او هم یونیفورم نظامی به تن داشت، دیده میشد. سرویسهای امنیتی عرب این قبیل مدارک را جمعآوری میکردند، لذا این مسأله که مأمورین عملیاتی اسرائیل هیچ وقت نباید چهرهشان را نشان دهند، موضوعی حیاتی بود. با اینکه «کوهن» وقتی شبکه فلسطینیاش را اداره میکرد، هویتش را مکتوم نگه داشته بود، آن عکس ممکن است سبب افشای هویت واقعیاش شده باشد.
یک ماه و نیم بعد، صهیونیست دیگری به نام "سیمیاگلازر" در قبرس به ضرب گلوله از پا درآمد. هویت او نیز توسط خود صهیونیستها مشخص شد: افسر ارشد موساد در قبرس و از اعضای قدیمی سازمان تروریستی "ایرگون".
جنگ شدت گرفته بود و اشکال تازهای پیدا میکرد. در ماه آوریل 1973 ساف به یک هواپیمای غیرنظامی در نیکوزیای قبرس و نزدیکی خانه سفیر اسرائیل حمله کرد. دولت عبری شب بعد، این حمله را تلافی کرد، هرچند احتمالاً این کار کاملاً جنبه تصادفی داشت، زیرا این عمل تلافیجویانه عملیات بزرگی بود که از مدتها قبل طراحی شده و در جایی اجرا شده بود که از رم یا پاریس بسیار مهمتر بود. اسرائیلیها اکنون نبرد را به ستاد مرکزی ساف در لبنان که یک کشور دشمن بود کشانده بودند. آنها به این نتیجه رسیده بودند که نابود کردن مأمورین عملیاتی و هماهنگ کنندههای فلسطینی در اروپا کافی نخواهد بود. این بار نوبت واحد ضربت ویژه رژیم صهیونیستی موسوم به سایرت ماتکال بود تا در بیروت وارد عمل شود. موساد در این عملیات فقط نقش پشتیبانی داشت.
رسوایی در لیلهامر
در آغاز ماه ژوئیه 1973، «مایک هراری» اعضای پروژهاش را ـ که برخی از آنها به لحاظ شخصیتشان در امور کشورهای اسکاندیناوی، انتخاب شده بودند ـ به لیلهامر، شهری در شمال نروژ که محل بازیهای اسکی بود آورد.آن اسرائیلیها برای مهمترین ماموریتشان، بعد از مبارزاتی که در پی کشتارهای مونیخ آغاز شده بود، در آنجا گردهم آمده بودند، زیرا قرار بود قربانی آنها رئیس عملیات سازمان سپتامبر سیاه باشد: «علی حسن سلامه»که به او لقب «شاهزاده سرخ» دادهشده بود.
چند سال بود که آنها شنیده بودند که «سلامه» مجری برنامههای تروریستی، شخص بااستعدادی است که به «یاسر عرفات» بسیار نزدیک است و موساد اعتقاد داشت که او مغز متفکر و طراح حمله به اسرائیلیها در المپیک مونیخ بوده است. این فلسطینی هوشمند و بسیار خشن فقط خودش را با سازمان سپتامبر سیاه مشغول نمیکرد؛ او در واقع فرمانده نیروی شماره 17، یعنی واحد فلسطینی بود که مسئولیت حفاظت از جان «یاسر عرفان» را به عهده داشت. عدد 17 در واقع شماره تلفن داخلی او در ستاد مرکزی ساف بود.
اسرائیلیها این رابطه را دلیل قاطعی میدانستند که شخص «عرفات» فرمان حمله به ورزشکاران در مونیخ را صادر میکند. «سلامه» که میدانست جانش در خطر است، احتیاط میکرد و غالباً محافظینش او را احاطه میکردند ـ امّا او نیز به زرق و برق ثروت معتاد شده بود، بر این باور بود که او مستحق چیزی جز بهترینها نیست.
علی حسن سلامه معروف به ابوسلامه پسر ارشد شیخ حسن سلامه از فرماندهان نیروهای فلسطینی در جنگ 1948 و از نزدیکان عبدالقادر الحسینی فرمانده نیروهای فلسطینی در این جنگ بود که در همین نبرد به شهادت رسید. شهادت پدر تأثیری شگرف بر علی گذارد و او را تا هنگام مرگ در خط نبرد با رژیم صهیونیستی باقی نهاد.
علی حسن سلامه و پدرش
در سال 1978 با یک دختر زیبای لبنانی مسیحی بنام «جورجینا رزق» که در سال 1971 بهعنوان ملکه زیبایی انتخاب شده بود ازدواج کرد. سال قبل از ازدواجشان آنها برای گذراندن تعطیلات خود به ایالاتمتحده، «دیسنی ورلد» در هاوایی رفتند. CIA ترتیبی داد که آنها به سلامت به «میکی ماوس» و «لواس» سفر کنند و حتی هزینه سفر را هم پرداخت. این کار به این علت بود که CIA میخواست «سلامه» را به طرف خود جلب کند و او را بهطور کامل بهعنوان جاسوس خود به کار گیرد. از سال 1969 سالها قبل از آنکه ساف دست از مبارزه بردارد و توسط واشنگتن برسمیت شناخته شود، «سلامه» رابطه مخفی ساف در مذاکره با CIA بود. «سلامه» به آمریکاییها تضمین داده بود که دیپلماتهای آمریکایی مورد حمله مبارزان فلسطینی قرار نخواهند گرفت.
مشخص نیست که در چه زمانی سازمانهای امنیتی اسرائیل از ارتباط به ویژه «سلامه» با CIAمطلع شدند. صهیونیستها بشدت از نزدیکی میان CIA و ساف هراس داشتند. چون امریکاییها عادت داشتند تا به خاورمیانه و قضیه فلسطینیها از دریچه ذهن موساد و صهیونیستها بنگرند و حالا این نزدیکی می توانست این استراتژی حیاتی رژیم اسرائیل را با چالش مواجه سازد، پس ترور سلامه بشدت در دستور کار قرار گرفت. المپیک مونیخ هم بهانه بسیار خوبی بود و باید به این بهانه با او تسویه حساب می کردند. اسرائیلیها اجازه نمیدادند که ارتباط او با آمریکاییها مانع این کار شود .هرچند، پیدا کردن او غالباً کار بسیار دشواری بود. در ژوئیه سال 1973 پیشرفتی در این زمینه حاصل شد. در این سال خبرچینهای موساد در اروپا اطمینان حاصل کردند که سرنخی از محل اقامت «سلامه» به دست آوردهاند.
آدمکشهای «هراری» با شور و شوق فراوان عازم نروژ شدند. ظرف چند روز «زمیر» رئیس موساد نیز به آنها ملحق شد. رئیس موساد به آنجا آمده بود تا شخصاً اجرای این ترور مهم را سرپرستی کند. این فلسطینی صرفاً یک هدف دیگر نبود. «زمیر» شخصاً در سپتامبر گذشته مرگ ویرانی را که همکاران «سلامه» در مونیخ موجب شده بودند به چشم دیده بود. کشتن او پیروزی مهمی در نبرد پنهانی بعد از واقعه مونیخ محسوب میشد.
با در دست داشتن عکسهای «سلامه» اعضای پشتیبانی تیم «هراری» رد پای مردی را که ساعتها در جستجویش بودند یافتند و تعقیبش کردند. حداقل سه نفر از هفتتیرکشهای اسرائیلی، اتومبیل در اختیار داشتند. آنها وقتی که آن مرد همراه با زنی کنار خیابان در حال راه رفتن بود، با رگبار گلوله او را هدف قرار دادند. هفتتیرکشها از طریق راههای فرار از پیش تعیینشده به قصد خروج از نروژ حرکت کردند. سلامه موساد را فریب داد. او ترتیبی داده بود که وقتی پیش خدمت مورد نظر تحتنظر موساد است چند نفر از افرادش با او گفتگو کنند تا موساد فکر کند وی همان کسی است که بدنبال او هستند.
در فاصله کوتاهی از وقوع ترور، سایر اسرائیلیها در خانه امنی در «اسلو» پنهان شدند. بعد از 40 سال اولین قتل در «لیلهامر» اتفاق افتاده بود. فقط صبح روز بعد بود که مامورین مخفی اسرائیل کشف کردند که اشتباهاً کس دیگری را کشتهاند. مرد مقتول یک پیشخدمت مراکشی بنام «احمد بوشیکی» بود که با یک زن نروژی ازدواج کرده بود؛ همان زن حاملهای که در کنارش در خیابان قدم میزد. 20 سال طول کشید که اسرائیلیها به او و فرزندش غرامت بپردازند، هرچند آنها هیچگونه مسئولیت قانونی را در ارتباط با این قتل به گردن نگرفتند.
بعداً معلوم شد که یکی از اعضای کمسابقه تیم موساد درست گفته بود. وقتی مراقب مردی بودند که گفته میشد «سلامه» است، «ماریانه گلادنیکف» به سایر اعضای جوخه «هراری» گفته بود که چهره آن مرد با صورت «سلامه» فرق دارد. آنها به حرفش گوش ندادند. از نظر آنها او فقط یک منشی «شینبت» بود که او را فقط به خاطر داشتن گذرنامه سوئدی و تسلطش به زبان اسکاندیناوی به عضویت تیم «هراری» درآورده بودند.
اگر به خاطر رفتار احمقانه دو نفر از مأمورین پشتیبانی اسرائیلی (یک زن و یک مرد) که وظیفه پاییدن و بعضی از قسمتهای برنامهریزی را به عهده داشتند، نبود، اسرائیلیها با سرّی نگهداشتن خطایی که مرتکب شده بودند، ممکن بود بتوانند بر این قتل سرپوش بگذارند. آنها هر اشتباه قابل تصوری را مرتکب شدند و در هر قدمی که برداشتند از خودشان برای پلیس رد پایی به جا گذاشتند. آنها بجای استفاده از اتومبیلهای افراد ثالثی که از ماهیت واقعی مأموریت آدمکشی آنها هیچ اطلاعی نداشتند، با اتومبیلهایی که خودشان کرایه کرده بودند در اطراف «لیلهامر» رانندگی کردند. در تعقیب «بوشیکی» آنها به اندازة یک گله فیل در داخل یک مغاز چینیفروشی به چشم میآمدند. آنها قاعده طبقهبندی و مجزا کردن مسئولیتها را از یکدیگر رعایت نکرده بودند و هر یک از اعضای تیم، اعضای دیگر را میشناختند و میدانستند که آنها کجا هستند.
ماشین ترور هراری در پاک کردن رد خود کودنی قابل توجهی نشان داد. همسایگان آن پیشخدمت بدبخت، شماره اتومبیل را به پلیس گزارش دادند و دو نفر از اسرائیلیها هنگامی که اتومبیل کرایهای را در فرودگاه «اسلو» پس میدادند دستگیر شدند. دو نفر که با اسامی «گلادنیکف» و «دن ارت» به «اسلو» آمده بودند، هر دو اقرار کردند که برای اسرائیل کار میکنند و نشانی آپارتمانی را که توسط موساد مورد استفاده قرار گرفته بود اعلام کردند. پلیس دو نفر دیگر از اعضای گروه ضربت را در آنجا پیدا کرد. بازجویان نروژی از غیرحرفهای بودن عملیات سازمان جاسوسی اسرائیل که از بهترینها در جهان تلقی میشد، شگفتزده شده بودند. مثل میوهای که روی درخت خیلی رسیده باشد، اسرائیلیها یکی بعد از دیگری به دست پلیس افتادند. «هراری» خودش توانست فرار کند ولی «گُهمر» و پنج نفر دیگر از مامورین عملیاتی موساد به نام های ، سیلویا رافائل ، دن آربل ، ماریان گلدنیکف ، زوی اشتاینبرگ و میخائیل دورف دستگیر شدند. «زمیر» رئیس موساد با خوش شانسی راه فرارش را از قبل پیشبینی کرده بود.
شش مأمور عملیاتی موساد دستگیر و محاکمه شدند و این مهمترین رسوایی و افشاگری از اقدامات پنهان و تروریسم دولتی رژیم صهیونیستی در خارج از فلسطین بود که موجب بی آبرویی این رژیم گردید. یک فرد کمککننده (سایان) در نروژ با یک یهودی تولیدکننده منسوجات که از بازماندگان اردوگاههای مرگ نازی بود و نسبت به اسرائیل گرایش شدید داشت تماس گرفته و پرسیده بود که آیا میتواند قایقش را قرض بدهد. به آن مرد ثروتمند فهمانده بودند که نباید هیچ سئوالی بپرسد، زیرا این قرض بخاطر مصلحت دولت یهودی اسرائیل است.
آنهایی که در نروژ مانده بودند، اطلاعات زیادی در اختیار پلیس قرار دادند. برای اولین بار برخی از شیوههای عملکرد اسرائیل در ترورهای بعد از واقعه افشا شد. یکی از مأمورین موساد کلید آپارتمانی را در پاریس در اختیار داشت که سرویس جاسوسی فرانسه با استفاده از آن توانست کلیدهای دیگری را که مربوط به خانههای امن متعددی که توسط مأمورین عملیاتی اسرائیل مورد استفاده قرار میگرفت، بدست آورد. شواهدی بدست آمد که پای اسرائیلیها را در قتلهای مشکوک فلسطینیها در چند کشور دیگر به میان کشید. پرحرفترین فردی که دستگیر شده بود، «ارت» بود. او که متولد دانمارک بود از افراد کهنهکار ماموریتهای موساد بود که نام واقعی عبریاش «دنآربل» بود. به محض اینکه نروژیها او را در یک اتاق تاریک به تنهایی زندانی کردند، شروع به گفتن همه چیز کرد. بازجوهای نروژی وقتی «ارت/آربل» به آنها گفت که مبتلا به مشکل ترس از جاهای تنگ و تاریک است ـ مشکلی که برای یک مأمور امنیتی میتواند نقص مهمّی باشد ـ به دشواری میتوانستند شگفتی خود را پنهان کنند. در عوض منتقل شدن به یک سلول بزرگتر، «ارت» حاضر بود که به همه چیز اعتراف کند.
اسرائیلی دیگری که در نروژ دستگیر شد «سیلویا رافائل» بود. امّا او از «ارت» بسیار حرفهایتر عمل کرد. او روحیهاش را از دست نداد و داستانی را که سر هم کرده بود تکرار کرد: او گفت که نامش «پاتریشیا روکس بارو» عکاس خبری و دارای گذرنامه کانادایی است. در واقع «رافائل» از اسناد مسافرتی مجهول استفاده میکرد و مدتها بود که این کار را میکرد. او در سال 1937 در کیپ تاون، آفریقای جنوبی از یک مادر مسیحی و پدر یهودی متولدشده بود. در سن 20 سالگی عاشق اسرائیل شد و بهعنوان داوطلب در یک «کیبوتص» اسرائیلی بنام «رامات هاکروش» به کار مشغول شد. چون دختری باهوش بود به آسانی میشد موضوع داستانهایی باشد که امنیتیهای اسرائیل برای عملیات جاسوسی خود سر هم میکردند. لذا توجه سازمانهای امنیتی اسرائیل را جلب کرد. در اوایل دهه 1960 واحد امنیتی نظامی اسرائیل که تخصصش رخنه کردن به کشورهای عربی بود به او آموزش داد.
مربی «رافائل»، «گُهمر» بود که در «لیلهامر» همراه با او دستگیر شد. 10 سال قبل از واقعه نروژ «گهمر» «رافائل» را به کانادا فرستاد تا تواناییهای حرفهای را برای آنکه بتواند پوششی برای عملیات جاسوسی باشد کسب کند. بعداً واحد «امان» بهعنوان بخشی از «متصادا» به موساد منتقل شد. «رافائل» که بهعنوان یک «جاسوس واقعی» COMBATANS آموزش کامل دیده بود، مکرراً با استفاده از نام «رکس بارو» عکاس خبری، به محلهایی که روزنامهنگاران میتوانستند بروند دسترسی داشت. او در مصر وحتی بنا به گزارشها در اردوگاههای پناهندگان فلسطینی که «عرفات» سازمان آزادیبخش فلسطین را در آنجا تأسیس کرده بود جاسوسی کرد.
اتحاد بنلوکس میان سرویس موساد و سرویس اطلاعاتی کشورهای اسکاندیناوی من جمله نروژ ، به موساد کمک کرد تا با استفاده از نفوذ سیاسی و امنیتی خود در نروژ روند رسیدگی به قضیه پیچیده «لیلهامر» را کنترل کرده و متحمل فشار زیادی نشود. لذا نروژ آشکارا ترجیح داد که به شرمندگی رژیم اسرائیل، تحقیر شدن توسط افکار عمومی را نیفزاید. علیرغم اطلاعات مطروحه در دادگاه نروژ که حاکی از مجرمیت اسرائیلیها بود، سرویسهای امنیتی ایتالیا و فرانسه نیز که تمام قد با موساد همکاری می کردند تا حدود زیادی نسبت به موساد همبستگی نشان دادند. آنها تقاضاهای سازمان آزادیبخش فلسطین در مورد تجدید رسیدگیهای مربوط به قتل فلسطینیان را در کشورهای یادشده نادیده گرفتند. البته این موضوع بذری بود که «اداره تول» ( روابط خارجی موساد) کاشته بود و حالا به ثمر نشسته بود.
در یکم فوریه 1974 سیلویا رافائل و آوراهام گهمر به 5 سال زندان، دن آربل به 5 سال زندان به خاطر شرکت در قتل درجه دوم محکوم شدند. ماریان گلدنیکف به 2 سال و نیم و زوی اشتاینبرگ به 1 سال حبس محکوم شدند. میخائیل دورف مأمور مخابرات جوخه ترور آزاد شد. این مأمورت فاجعه امیز بود. دو کارشناس امنیتی تل آویو اعلام کردند که: " افشای عاملان دستگیر شده، ضربه سختی را بر ساختار پوششی موساد در اروپا وارد آورد. عاملانی که افشاء شده بودند را میبایست فرا میخواندند، خانههای امن رها شدند، شمارههای تلفن را عوض کردند، و روشهای عملیاتی را تغییر دادند."
این رسوایی بیش از همه به پای هراری نوشته شد. حالا رژیم اسرائیل که خود را حاصل قربانی یهودآزاری و هولوکاست در اروپا معرفی میکرد به نام انتقام، دست خود را در اروپا برای کشتار گشوده بود و در این راه حتی بی گناهان را هم میکشت. رسوایی لیلهامر موجب شد تا برای نزدیک به 6 سال کشتن رهبران فلسطینی بویژه ابوسلامه از دستور کار خارج شود.
گروه بینالملل مشرق- چند هفته پیش منابع خبری از تصمیم انگلیس برای ایجاد یک پایگاه دائمی نظامی در بحرین خبر دادند. این پایگاه جدید، انگلیس را پس از 40 سال، صاحب یک پایگاه نظامی در منطقه خاورمیانه میکند. ساعاتی پس از انتشار این خبر، پایگاه خبری "الوقت" در گزارشی نوشت، ارتش آمریکا ناوگان پنجم نیروی دریایی خود را از بحرین خارج خواهد کرد. به نظر میرسد رفتن آمریکا از بحرین با آمدن انگلیس به این کشور، ارتباط مستقیم دارد. با این وجود، بررسی توان ارتش انگلیس نشان میدهد، ورود نظامی این کشور به بحرین نمیتواند به عنوان حضوری جدی در منطقه مطرح باشد، مگر آنکه انگلیس بخواهد به ابزارهای دیگری متوسل شود که در دسترس دارد.
یکی از این ابزارها میتواند نفوذ گسترده انگلیس در کشورهای مشترکالمنافع و به خصوص نظام بودجهای این کشورها باشد. "ملتهای مشترکالمنافع" ائتلافی است شامل مستعمرههای سابق انگلیس و وابستههای فعلی این کشور و همچنین برخی از کشورهایی که هیچ روابط تاریخی با انگلیس نداشتهاند.[1] با این حال، پادشاه یا ملکه انگلیس، رئیس رسمی ائتلاف مشترکالمنافع[2] و رئیس دولت در 16 کشور عضو این سازمان از جمله کانادا و استرالیاست.[3] ائتلاف مشترکالمنافع در حقیقت برای آن تأسیس شد که نفوذ انگلیس در مستعمرههای سابقش را حفظ کند و به نوعی جایگزین امپراطوری بریتانیا شد.[4]
طی چند گفته گذشته اتفاقاتی در صحنه بینالمللی افتاد و شاهد تحلیلهای متفاوت در خصوص هر کدام از این تحولات در رسانههای کشور و جهان بودیم، اما به نظر میرسد برخی از این تحولات ارتباط عمیقی با یکدیگر دارند. گزارش پیش رو به بررسی ارتباط حضور نظامی انگلیس در بحرین با گروگانگیری اخیر در سیدنی از یک سو و تیراندازی چند ماه پیش در پارلمان کانادا از سوی دیگر میپردازد.
جایگزین شدن انگلیس به جای ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکا در بحرین به تنهایی نمیتواند جای خالی آمریکا را در خاورمیانه پر کند، چراکه عملاً کمیت و کیفیت حضور انگلیس قابل مقایسه با آمریکاییها نیست. به همین خاطر به نظر میرسد انگلیسیها با یک برنامه از پیش تعیین شده تلاش میکنند تا این ضعف نظامی خود را با توسعه حضور کشورهای مشترکالمنافع در منطقه چه از نظر مالی و چه از نظر لجستیک و نیروی نظامی جبران کنند.
"جو هاکی" وزیر خزانهداری استرالیا حدود سه ماه پیش در اظهاراتی جالب، اعلام کرد که احتمال دارد استرالیا مجبور شود از برخی بخشهای بودجه صرفنظر کند تا هزینه مبارزه با داعش تأمین شود. تقریباً تمام بودجه اضطراری استرالیا نیز صرف مقابله با داعش و بیماری ابولا میشود که شواهد زیادی برای اثبات ساختگی بودن هر دوی این پروژهها وجود دارد.
با توجه به اتفاقات اخیر در انگلیس و فرانسه و عملیاتهای موسوم به عملیاتهای "الله اکبر"، حضور انگلیس در منطقه ابعاد گستردهتری پیدا خواهد کرد، اتفاقی که به هیچ عنوان بیربط به سیاست خارجی آمریکا در منطقه نیست.
گروگانگیری اخیر در شهر سیدنی استرالیا که اگرچه 16 ساعت طول کشید، اما چند روز فضای رسانهای دنیا را متوجه خود کرد، میتواند حلقهای دیگر در راستای سیاستهای جدید انگلیس در خاورمیانه باشد. آنچه این نظریه را تقویت میکند، واکنشهایی است که دولت استرالیا به این حادثه نشان داد.
پوشش رسانهای خبرگزاریها از گروگانگیری به گونهای بود که بارها تلاش شد[5][6] فرد گروگانگیر را عضوی از داعش معرفی کنند. "تونی ابوت" نخستوزیر استرالیا در اظهارات خود، "اهداف سیاسی" را انگیزه گروگانگیری معرفی[7][8] و "هارون مونس" فرد گروگانگیر را "تروریست" خطاب کرد[9]. بعد از پایان گروگانگیری مشخص شد که مونس، ارتباطی با داعش نداشته است[10]، اما ابوت روز بعد از حادثه نیز تأکید کرد که گروگانگیر با "مکتب کشتار" داعش در ارتباط بوده است[11]. وی در بیانیه خود به همین مناسبت گفت: "این حوادث نشان میدهد که حتی کشوری آزاد، فراگیر، سخاوتمند و ایمن مانند کشور ما هم مقابل اعمال خشونتبار با انگیزه سیاسی آسیبپذیر است[12]."
یکی از واکنشهای متفاوت اما مرتبط دولت استرالیا در موضوع انتشار گزارش بودجه دولت شکل گرفت. بلافاصله پس از اعلام خبر گروگانگیری، دولت استرالیا خبر داد انتشار گزارش بودجه کشور را به تأخیر میاندازد[13]. "جو هاکی" وزیر خزانهداری و "ماتیاس کورمن" وزیر اقتصاد استرالیا قرار بود همان روز گروگانگیری، این گزارش را منتشر کنند.
اما استفاده از واژههای سنگینی مثل "تروریست" و "اهداف سیاسی" و صدور بیانیههای احساسی خطاب به مردم استرالیا چه هدفی و چه ارتباطی با موضوع گزارش بودجه میتواند داشته باشد؟ برای پاسخ به این سؤال باید به چند ماه قبل برگردیم.
روزنامه انگلیسی گاردین، 1 اکتبر سال جاری میلادی (9 مهر) گزارش داد[14]: "جو هاکی" وزیر خزانهداری استرالیا پیشبینی کرده که این کشور ممکن است مجبور شود بخشهایی از بودجه را کاهش دهد تا استرالیا بتواند نقش خود را در جنگ با داعش در عراق ایفا کند. البته "هاکی"، هزینه دخالت نظامی کشورش در عراق را اعلام نکرد و فقط گفت در "چشمانداز اقتصادی و مالی میانه سال" که در ماه دسامبر منتشر خواهد شد، معلوم میشود که کدام بخشهای بودجه کاهش پیدا کرده است. این گزارش، همان گزارشی بود که به خاطر گروگانگیری به سرنوشتی نامعلوم دچار شد. حزب کارگر مخالف دولت، همان زمان هشدار داده بود که هزینه طرحهای امنیت ملی را نباید از محل کاهش بودجه در زمینههایی مثل رفاه و خدمات عمومی مردم تأمین کرد.
حدود یک هفته بعد از "پیشبینی" وزیر خزانهداری، یعنی در تاریخ 9 اکتبر (17 مهر) نیروی هوایی استرالیا تأیید کرد که اولین حمله هوایی خود در عراق را صورت داده است[15]. تونی ابوت نخستوزیر، بدون آنکه گزارشی در خصوص تلفات و یا جزئیات دیگر این حملات بدهد، صرفاً داعش را یک "مکتب کشتار" توصیف و تأکید کرد استرالیا باید با همراهی دوستان و شرکای خود، به دولت و مردم عراق کمک کند. "جو هاکی" نیز در گفتگو با خبرنگاران، تأکید کرد: "ما هر چه باید خرج کنیم، خرج میکنیم تا از ملت دفاع کنیم. اگر "بیل شورتن" (رهبر حزب مخالف دولت) هم در جلب حمایت هر دو حزب از اقدامات امنیتی ما در خاورمیانه صادق باشد، وظیفه تأمین حمایت مالی این عملیاتها را تقبل میکند."
پس از این اظهارات، "کریس براون" سخنگوی وزارت
خزانهداری حزب کارگر مخالف دولت، اقدام "هاکی" برای ارتباط دادن اشکالات بودجه دولت با امنیت ملی را
"شرمآور" توصیف کرد و گفت: "تحت هیچ شرایطی نباید از مسئولیتهای
بینالمللی کشور برای توجیه تغییرات در بودجه یا افزایش مالیات و فشار آوردن بر
استرالیاییهای با درآمد کم یا حتی معمولی استفاده کرد."
در عین حال، آمارهای منتشره[16] نشان میدهد از بودجه اضطراری دولت استرالیا، تنها 42 میلیون دلار به مقابله با ویروس ابولا اختصاص داده شده که کارشناسان ورود آن به اروپا را غیرقابل پیشگیری دانستهاند، در حالی که 630 میلیون دلار برای مقابله با "تهدیدات تروریستی" در نظر گرفته شده است. شاید هنوز برای این نتیجهگیری زود باشد که دولت استرالیا برای توجیه تخصیص بودجه به اقدامات امنیتی و نظامی خود و همچنین گمراه کردن اذهان عمومی از تغییرات دولت در بودجه کشور این گروگانگیری را سازماندهی کرده است[17]، اما پرداختن به یک پرونده مشابه در کانادا مسلماً موضوع را روشنتر میکند.
پرونده گروگانگیری در استرالیا بدون شک بیارتباط به قتل ماه اکتبر یک سرباز کانادایی در "مونترئال" و "اوتاوا" نیست، اما به نظر نمیرسد این ارتباط، "انگیزه گرفتن یک تروریست از اقدام دو ماه قبل دو تروریست"[18] دیگر باشد. 21 اکتبر (29 مهر) رسانهها خبر دادند[19] طی یک حمله "ظاهراً تروریستی" در شهری در نزدیکی مونترئال، "مارتین کوچر رولائو" با خودروی خود به دو عضو ارتش کانادا که در پارکینگ ایستاده بودند، حمله کرده است. یکی از سربازان بر اثر ضربه وارده، کشته و سرباز دیگر راهی بیمارستان شد. پلیس پس از تعقیب خودروی رولائو، او را به ضرب گلوله کشت.
پایگاه خبری سیبیاس به نقل از یک مقام دولتی آشنا به پرونده که خواسته بود نامش فاش نشود، نوشت: "رولائو تحت تأثیر اسلامگراهای افراطی بوده است." سپس به نقل از همسایههای او توضیح میدهد: "وی مدتی پیش، پوشیدن شلوار جین را کنار گذاشت و پیراهنهای بلند میپوشید. طی یک سال اخیر، تغییر کرده بود و خیلی وقتها تنها بود." یک همسایه دیگر نیز ظاهراً به سیبیاس گفت: "رولائو کمی بیش از یک سال پیش مسلمان شد." پایگاه اینترنتی سیبیسی نیز گزارش میدهد[20]: "وی در صفحه فیسبوک خود پست هایی در تحسین "جهاد" منتشر کرده بود و یکی از 90 مظنون تحت تعقیب پلیس به خاطر احتمال پیوستن به جنگطلبهای خارج از کشور بود."
دو روز بعد از این حادثه، فردی مسلح در "اوتاوا" پایتخت کانادا و کنار ستون یادبود ملی جنگ این شهر، سرجوخه "ناتا سیریلو" را به ضرب گلوله کشت. وی سپس به ساختمان پارلمان که در نزدیکی ستون بود رفت و پس از درگیری با نگهبان جلوی در، به زور وارد ساختمان شد و همانجا در درگیری مسلحانه با پرسنل امنیتی کشته شد.[21] "استیون هارپر" نخستوزیر کانادا پس از این دو حادثه گفت: "ما ارعاب نمیشویم" و حملات را به افراطگرایی تحت تأثیر داعش منتسب کرد.
چرا حملات در کانادا را نیز مانند گروگانگیری استرالیا به داعش ارتباط میدهند؟ کانادا یکی از دولتهای فعال در ائتلاف به اصطلاح ضدداعش است. نخستوزیر این کشور در تاریخ 2 سپتامبر (11 شهریور)، قول داد تا از جنگ با داعش حمایت مالی کند[22] و سه روز بعد از اعزام دهها "مشاور نظامی" به عراق خبر داد[23]. یک ماه بعد، یعنی 3 اکتبر بود که هارپر خواستار اعزام جنگندههای این کشور به عراق شد[24]. 2 نوامبر نیز اولین عملیات هوایی توسط یک جنگنده کانادایی صورت گرفت[25].
به نظر میرسد کشورهایی که با ائتلاف ضدداعش به رهبری آمریکا همکاری میکنند، حاضر هستند در داخل خاک خود، از میان نیروهای نظامی یا شهروندان عادی، قربانی بگیرند تا بتوانند اولاً عملیاتهای خود در عراق را برای اذهان عمومی توجیه کنند و دوماً با اعزام نیرو و تخصیص بودجه، به یاری انگلیس در منطقه خاورمیانه بیایند.
همان [2]
استحباب خواندن زیارت عاشورا ، از مسائلی است که تمامی علمای شیعه در طول تاریخ بر آن اتفاق داشته و حتی و بر خواندن روزانه آن اصرار نمودهاند که این بهترین شاهد و دلیل بر صحت إسناد آن به معصوم علیه السلام است .
بی شک چنین روایتی که تمامی علمای شیعه از قدیم الأیام تا کنون به آن عمل کرده و بر خواندن آن اصرار داشتهاند ، بی نیاز از بررسی سندی است ؛ اما در عین حال سعی میکنیم در این مقاله به صورت مختصر سند آن را نیز مورد بررسی و تحقیق قرار دهیم .
مصدر اصلی این زیارت نامه ، دو کتاب معتبر ؛ یعنی کامل الزیارات تألیف جعفر بن محمد بن قولویه قمی و مصباح المتهجد شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیهما است و این دو بزرگوار تقریباً با شش سند این زیارت را نقل کردهاند .
شیخ طوسی سند اصل زیارت عاشورا را اینگونه نقل میفرماید :
قال صالح بن عقبة وسیف بن عمیرة : قال علقمة بن محمد الحضرمی قلت لأبی جعفر علیه السلام : علمنی دعاء أدعو به ذلک الیوم إذا أنا زرته من قرب ودعاء أدعو به إذا لم أزه من قرب وأومأت من بعد البلاد ومن داری بالسلام إلیه . قال : فقال لی : یا علقمة ! إذا أنت صلیت الرکعتین بعد أن تومی إلیه بالسلام فقل بعد الایماء إلیه من بعد التکبیر هذا القول : فإنک إذا قلت ذلک فقد دعوت بما یدعو به زواره من الملائکة... السلام علیک یا أبا عبد الله ! السلام علیک یا ابن رسول الله ! السلام علیک یا ابن أمیر المؤمنین وابن سید الوصیین ! السلام علیک یا ابن فاطمة سیدة نساء العالمین ! السلام علیک یا ثار الله وابن ثاره والوتر الموتور ... .
مصباح المتهجد ، الشیخ الطوسی ، ص 773 – 774 .
علقمه می گوید : به امام باقر علیه السلام عرض کردم : دعایی به من آموزش بده که اگر در آن روز امام حسین علیه السلام از نزدیک زیارت کردم ، آن را بخوانم و اگر نتوانستم از نزدیک زیارت کنم ، از شهرهای دور و از خانهام به سوی او با سلام اشاره کرده و آن دعا را بخوانم . امام فرمود : هر گاه که آن دو رکعت را به جا بیاوری و بعد از آن با سلام به سوی آن حضرت اشاره کردی ، در حال اشاره تکبیر بگویی و بخوانی این زیارت را ، همان دعایی را خواندهای که ملائکه در هنگام زیارت آن حضرت میخوانند ... سلام بر تو ای أبا عبد الله ...
ناگفته پیدا است که این سند با دو طریق نقل شده است که ما هر دو سند را بررسی خواهیم کرد :
طریق اول : صالح بن عقبه عن علقمة بن محمد عن أبی جعفر علیه السلام
طریق دوم : سیف بن عمیره عن علقمة بن محمد عن أبی جعفر علیه السلام
بررسی طریق اول : از آنجایی که مرحوم شیخ طوسی روایت را از کتاب صالح بن عقبه نقل میکند ، باید طریق ایشان تا صالح بن عقبه نیز بررسی شود .
شیخ طوسی طریق خود را تا صالح بن عقبه این گونه بیان میکند :
صالح بن أبی الأسود ، له کتاب . وصالح بن عقبة ، له کتاب . أخبرنا بهما ابن أبی جید ، عن ابن الولید ، عن الصفار ، عن محمد بن الحسین ، عن محمد بن إسماعیل بن بزیع ، عنهما .
الفهرست ، الشیخ الطوسی ، ص 147 .
صالح بن عقبه ، کتابی دارد ؛ که آن را برای ما ابن ابی جید از ابن ولید و از صفار از محمد بن الحسین از محمد بن اسماعیل بن بزیع از او نقل کرده است .
پس در حقیقت سند روایت این گونه خواهد شد :
شیخ طوسی : علی بن أحمد بن محمد بن أبی جید ، محمد بن حسن بن ولید ، صفار ، محمد بن الحسین ، محمد بن اسماعیل بن بزیع ، صالح بن عقبة ، علقمة بن محمد الخضرمی ، امام باقر علیه السلام .
طریق شیخ طوسی تا صالح بن عقبه درست است ؛ چنانچه آیت الله خویی در ترجمه صالح بن عقبه میفرماید :
وطریق الصدوق إلیه : محمد بن موسى بن المتوکل ... والطریق کطریق الشیخ إلیه صحیح ، وإن کان فی الأول منهما : محمد بن موسى وعلی بن الحسین السعد آبادی ، وفی الثانی ابن أبی جید ، لأنهم ثقات على الأظهر .
معجم رجال الحدیث ، السید الخوئی ، ج 10 ، ص 86 .
هر چند که همین تصریح مرحوم آقای خویی برای اثبات صحت إسناد شیخ تا صالح بن عقبه کفایت میکند ؛ اما برای استحکام اعتبار طریق ، روات سند را نیز بررسی میکنیم .
بررسی سند :
1. ابن أبی جید : وی از اساتید شیخ طوسی وِ مرحوم نجاشی بوده و مشایخ مرحوم نجاشی همگی به اتفاق علما موثق هستند و نیازی به بررسی ندارند ؛ چنانچه مرحوم آیت الله العظمی خویی رضوان الله تعالی علیه میفرماید :
طریق الشیخ إلیه [ صفار] صحیح فی غیر کتاب بصائر الدرجات ، بل فیه أیضا على الأظهر ، فإن فی طریقه ابن أبی جید ، فإنه ثقة ، لأنه من مشایخ النجاشی .
سند شیخ تا صفار در غیر کتاب بصائر صحیح است . بلکه در آن کتاب نیز بنا بر اظهر چنین است . زیرا در آن ابن ابی جید است و او ثقه است . زیرا از مشایخ نجاشی است
2 . محمد بن حسن بن ولید : وی از اجلاء و بزرگان شیعه و خود از علمای جرح و تعدیل و بی نیاز از توثیق و تعریف است . مرحوم نجاشی او را این گونه می ستاید :
محمد بن الحسن بن أحمد بن الولید أبو جعفر شیخ القمیین ، وفقیههم ، ومتقدمهم ، ووجههم . ویقال : إنه نزیل قم ، وما کان أصله منها . ثقة ثقة ، عین ، مسکون إلیه .
رجال النجاشی ، النجاشی ، ص 383 .
ابو جعفر محمد بن حسن بن احمد بن ولید ، بزرگ اهل قم و از دانشمندان و پیشوایان و سرشناسان قم بوده است ؛ ایشان از هر جهت مورد وثوق و اطمینان و مایه افتخار بوده است .
3 . محمد بن حسن صفار : مرحوم نجاشی در باره وی میگوید :
محمد بن الحسن بن فروخ الصفار ... کان وجها فی أصحابنا القمیین ، ثقة ، عظیم القدر ، راجحا ، قلیل السقط فی الروایة .
محمد بن حسن ... او سرشناس شیعیان در قم بود ؛ مورد اطمینان و والا مقام ، برتر ( از دیگران ) و بسیار اندک از روایات وی سقط دارد .
رجال النجاشی ، النجاشی ، ص 354 .
4 . محمد بن الحسین بن أبی الخطاب : مرحوم نجاشی در باره وی می فرماید :
محمد بن الحسین بن أبی الخطاب أبو جعفر الزیات الهمدانی ، واسم أبی الخطاب زید ، جلیل من أصحابنا ، عظیم القدر ، کثیر الروایة ، ثقة ، عین ، حسن التصانیف ، مسکون إلى روایته .
محمد بن حسین ... بزرگواری از شیعیان ، والا مقام ، روایت زیاد دارد ، مورد اطمینان ، مایه افتخار ، نوشته های وی نیکو است ، روایت وی مورد اعتماد است .
رجال النجاشی ، النجاشی ، ص 334 .
5 . محمد بن اسماعیل بن بزیع : مرحوم نجاشی در باره وی میگوید :
محمد بن إسماعیل بن بزیع أبو جعفر مولى المنصور أبی جعفر ، وولد بزیع بیت ، منهم حمزة بن بزیع . کان من صالحی هذه الطائفة وثقاتهم ، کثیر العمل .
محمد بن اسماعیل ... او در خاندانی به دنیا آمد که حمزة بن بزیع از ایشان است ؛ از نیکان شیعه و مورد اطمینان بوده و عمل بسیار داشت .
و در ادامه این روایت را نقل می کند :
أخبرنا والدی رحمه الله قال : أخبرنا محمد بن علی بن الحسین قال : حدثنا محمد بن علی ما جیلویه ، عن علی بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن علی بن معبد ، عن الحسین بن خالد الصیرفی . قال : کنا عند الرضا علیه السلام ، ونحن جماعة ، فذکر محمد بن إسماعیل بن بزیع ، فقال : " وددت أن فیکم مثله " .
پدرم به من گفت : محمد بن علی بن حسین گفت : محمد بن علی ماجیلویه به من روایت نقل کرد از ...گفت : ما گروهی نزد امام رضا علیه السلام بودیم ، پس یادی از محمد بن اسماعیل بزیع شد ، پس فرمودند : من دوست داشتم که در بین شما مثل او بود .
رجال النجاشی ، النجاشی ، ص 330 – 332 .
و مرحوم شیخ طوسی نیز در باره وی میفرماید :
محمد بن إسماعیل بن بزیع ، ثقة صحیح ، کوفی ، مولی المنصور .
رجال الطوسی ، الشیخ الطوسی ، ص 364 .
6 . صالح بن عقبة : وی از اصحاب امام صادق و امام کاظم علیهما السلام بوده و بزرگان بسیاری از او نقل روایت کردهاند . مرحوم نجاشی وی را اینگونه معرفی میکند :
صالح بن عقبة بن قیس بن سمعان بن أبی ربیحة مولى رسول الله صلى الله علیه وآله ... .
رجال النجاشی ، النجاشی ، ص 200 .
برخی از علمای شیعه و از جمله مرحوم سید بحر العلوم رضوان الله تعالی علیه اعتقاد دارند که بنای مرحوم شیخ طوسی در فهرست و مرحوم نجاشی در رجالش این بوده که راویانی را نقل کنند که امامی باشند و اگر غیر شیعه هستند ، حتماً ذکر میکنند ؛ پس هر راوی را که این دو بزرگوار به صورت مطلق آورده است ، دلالت میکند که صحیح المذهب و همچنین ممدوح به مدح عام هستند . ایشان در فائده دهم از فوائد الرجالیه میفرمایند :
فائدة الظاهر أن جمیع من ذکر الشیخ فی ( الفهرست ) من الشیعة الإمامیة إلا من نص فیه على خلاف ذلک من الرجال : الزیدیة ، والفطحیة ، والواقفیة وغیرهم ، کما یدل علیه وضع هذا الکتاب ، فإنه فی فهرست کتب الأصحاب ومصنفاتهم ، دون غیرهم من الفرق .
وکذا ( کتاب النجاشی ) . فکل من ذکر له ترجمة فی الکتابین ، فهو صحیح المذهب ممدوح بمدح عام یقتضیه الوضع لذکر المصنفین العلماء والاعتناء بشأنهم وشان کتبهم ، وذکر الطریق إلیهم ، وذکر من روى عنهم ومن رووا عنه .
ومن هذا یعلم أن إطلاق الجهالة على المذکورین فی ( الفهرست ) و ( رجال النجاشی ) من دون توثیق أو مدح خاص ، لیس على ما ینبغی .
الفوائد الرجالیة ، السید بحر العلوم ، ج 4 ، ص111، 116
نکته : ظاهر این است که هرکسی که شیخ او را در کتاب فهرست آورده ، شیعه دوازده امامی است ؛ مگر کسانی که در آنها تصریح به خلاف شده است ؛ که زیدی و فطحی و واقفی مذهب بوده است . و هدف شیخ از تألیف کتاب فهرست همین بوده است که فقط تألیفات شیعیان را گردآوری نماید .
و همچنین کتاب نجاشی ؛ هر کسی که در این کتاب ذکر کرده دارای مذهب صحیح ، شیعه دوازده امامی است و به صورت عمودم مورد مدح است ؛ چون مقصود نجاشی از تألیف کتاب بررسی تألیفات بزرگان شیعه و ذکر موقعیت آنان بوده است .
و از همینجا مشخص می شود که مجهول دانستن کسانیکه در این دو کتاب نام ایشان آمده است ، اما توثیق یا مدحی ندارند شایسته نیست .
اگر کسی این مبنا را بپذیرد ، صالح بن عقبه نیز ممدوح به مدح عام از سوی مرحوم نجاشی و شیخ طوسی خواهد شد و حد اقل حُسن او اثبات خواهد شد .
از این نیز که بگذریم ، دو تن از بزرگان روات شیعه ، محمد بن الحسین بن أبی الخطاب و محمد بن إسماعیل بن بزیع از او روایت نقل کردهاند و این شاهدی است محکم بر وثاقت این شخص ؛ چرا که شخصی همانند محمد بن اسماعیل بن بزیع ، بعید است که از شخص ضعیف روایت نقل کند ؛ با این که امام هشتم علیه السلام در باره او فرمودند : « وددت أن فیکم مثله » .
البته ابن غضائری رحمت الله علیه ، صالح بن عقبه را تضعیف کرده است ؛ اما مرحوم آیت الله العظمی خویی رحمت الله علیه با قاطعیت سخن وی را رد کرده و میفرماید :
أقول : لا یعارض التضعیف المنسوب إلى ابن الغضائری ، توثیق علی بن إبراهیم ، لما عرفت غیر مرة من أن نسبة الکتاب إلى ابن الغضائری لم تثبت ، فالرجل من الثقات .
معجم رجال الحدیث ، السید الخوئی ، ج 10 ، ص 85 – 86
تضعیف منسوب به ابن غضائری با توثیق علی بن ابراهیم معارضه نمی کند . زیرا ثابت کردیم که انتساب کتاب به ابن غضائری ثابت نیست . پس این شخص از افراد مورد اطمینان است .
7 . علقمة بن محمد الخضرمی : وی از اصحاب امام صادق علیه السلام بوده است . هر چند که توثیق خاصی در باره وی در کلمات علما وجود ندارد و فقط مرحوم شیخ طوسی رحمت الله علیه در باره وی میفرماید :
[ 3732 ] 641 ، علقمة بن محمد الحضرمی الکوفی ، أسند عنه .
رجال الطوسی ، الشیخ الطوسی ، ص 262 .
ولی مرحوم سید علی بروجردی از همین نکته و یک روایت دیگر ، حسن حال او را استفاده کرده و میگوید :
4905 ، علقمة بن محمد الحضرمی الکوفی ، أسند عنه " ق " وهو أخو أبی بکر الحضرمی کما فی " قر " وکان علقمة أکبر من أخیه کما فی حدیث بکار عن أبیه عبد الله وعمه علقمة ، وحکى فیه مناظرة أبیه مع زید ، وفیه اشعار على حسنه وکونه امامیا ثابت الاعتقاد .
طرائف المقال ، السید علی البروجردی ، ج 1 ، ص 527 .
شیخ طوسی در رجالش او را از اصحاب امام صادق علیه السلام شمرده و گفته است : با سند از وی روایت نقل شده است و نیز او را از اصحاب امام باقر شمرده و گفته است که او برادر أبی بکر حضرمی و بزرگتر از او بوده است ؛ همان طوری که در حدیث بکار از پدرش عبد الله و عمویش علقمه آمده است . از این استفاده میشود که وی ممدوح و امامی و ثابت الإعتقاد بوده است .
در نتیجه روایت حد اقل حسنه است و علمای ما به روایت حسنه نیز همانند روایت صحیحه عمل میکنند . حتی اگر کسی این مطلب را نیز قبول نداشته باشد ، از آنجایی که در این طبقه ، صفوان بن مهران نیز وجود دارد و او قطعاً ثقه است ، سند روایت تمام خواهد شد که در سند بعدی این مطلب بررسی خواهد شد .
پیش از این گفتیم که مرحوم شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه ، سند اصل زیارت را از دو طریق نقل میکند ، طریق اول را بررسی کردیم . طریق دوم را ایشان اینگونه بیان میفرمایند :
سیف بن عمیره عن علقمة بن محمد عن أبی جعفر علیه السلام
طریق شیخ به سیف بن عمیره نیز صحیح است ؛ چرا که تمامی آنها از بزرگان روات شیعه هستند و احدی در وثاقت آن ها شک ندارد ؛ چنانچه مرحوم خویی در این باره میفرماید :
وطریق الصدوق إلیه : محمد بن الحسن ... والطریق کطریق الشیخ إلیه صحیح .
معجم رجال الحدیث ، السید الخوئی ، ج 9 ، ص 383 .
علاوه بر تصریح مرحوم آقای خویی ، ما همانند طریق قبلی ، فقط از باب تیمن و تبرک تمامی روات این طریق را نیز به صورت مستقل بررسی میکنیم و گرنه هیچ یک از آنها نیازی به توثیق ندارند و فراتر از توثیق هستند . مرحوم شیخ طوسی در کتاب الفهرست ، طریقش را تا سیف بن عمیره این گونه بیان میفرماید :
سیف بن عمیرة ، ثقة ، کوفی نخعی عربی . له کتاب ، أخبرنا به عدة من أصحابنا ، عن محمد بن علی بن الحسین بن بابویه ، عن أبیه ومحمد بن الحسن ، عن سعد بن عبد الله ، عن أحمد بن محمد ، عن علی بن الحکم ، عن سیف بن عمیرة .
الفهرست ، الشیخ الطوسی ، ص 140 .
پس در حقیقت سند روایت به این صورت است :
شیخ طوسی : عدۀ از اصحاب و بزرگان شیعه ، محمد بن علی بن الحسین (شیخ صدوق) ، علی بن الحسین بن بابویه ، محمد بن الحسن بن ولید ، سعد بن عبد الله ، احمد بن محمد ، علی بن الحکم ، سیف بن عمیره ، علقمة بن محمد الخضرمی ، امام باقر علیه السلام .
بررسی روات سند :
1 . عدة من اصحابنا : مقصود از این جمله ، عدهای از بزرگان شیعه ؛ از جمله شیخ مفید است ؛ چنانچه مرحوم صاحب معالم در توضیح «عدة من اصحابنا» که شیخ طوسی در برخی از کتابهایش استفاده کرده است ، میگوید :
وروایاته عدة من أصحابنا ، وقد بینا فی مقدمة الکتاب أن المفید ( ره ) من جملة العدة عن أبی جعفر محمد بن علی بن الحسین ابن بابویه القمی ، عن أبیه ... .
منتقى الجمان ، الشیخ حسن صاحب المعالم ، ج 1 ، ص 202
ما در مقدمه کتاب روشن کردیم که شیخ مفید از جمله کسانی است که شیخ طوسی با عنوان « عدة من اصحابنا» از از شیخ صدوق و او از پدرش نقل میکند .
پس قطعآً سند در این جا هیچ مشکلی ندارد .
2 . محمد بن علی بن الحسین (شیخ صدوق ) : مرحوم نجاشی در باره وی میفرماید :
محمد بن علی بن الحسین بن موسى بن بابویه القمی أبو جعفر ، نزیل الری ، شیخنا وفقیهنا ووجه الطائفة بخراسان ، وکان ورد بغداد سنة خمس وخمسین وثلاثمائة ، وسمع منه شیوخ الطائفة وهو حدث السن .
رجال النجاشی ، النجاشی ، ص 389 .
محمد بن علی ... ساکن ری ، استاد ما و مرجع ما و سرشناس شیعیان در خراسان بود ؛ و در سال 355 وارد بغداد شد و در حالیکه هنوز جوان بود بزرگان شیعه پای درس او حضور مییافتند .
و شیخ طوسی نیز میفرماید :
محمد بن علی بن الحسین بن موسى بن بابویه القمی ، جلیل القدر ، یکنى أبا جعفر ، کان جلیلا ، حافظا للأحادیث ، بصیرا بالرجال ، ناقدا للاخبار ، لم یر فی القمیین مثله فی حفظه وکثرة علمه . له نحو من ثلاثمائة مصنف .
الفهرست ، الشیخ الطوسی ، ص 237 .
محمد بن علی ... والا مقام ، کنیه اش ابو جعفر است ، وی بزرگوار بود و حافظ احادیث ، در علم رجال تخصص داشت ، و روایات را بررسی می کرد . در اهل قم مثل وی در حفظ (روایت ) و کثرت علم دیده نشد . بیش از سیصد تألیف دارد .
3 . علی بن الحسین بن بابویه : نجاشی در باره وی میگوید :
علی بن الحسین بن موسى بن بابویه القمی أبو الحسن ، شیخ القمیین فی عصره ، ومتقدمهم ، وفقیههم ، و ثقتهم . کان قدم العراق واجتمع مع أبی القاسم الحسین بن روح رحمه الله وسأله مسائل ثم کاتبه بعد ذلک على ید علی بن جعفر بن الأسود ، یسأله أن یوصل له رقعة إلى الصاحب علیه السلام ویسأله فیها الولد . فکتب إلیه : " قد دعونا الله لک بذلک ، وسترزق ولدین ذکرین خیرین " . فولد له أبو جعفر وأبو عبد الله من أم ولد . وکان أبو عبد الله الحسین بن عبید الله یقول : سمعت أبا جعفر یقول : " أنا ولدت بدعوة صاحب الامر علیه السلام " ، ویفتخر بذلک .
علی بن الحسین ... بزرگ اهل قم در زمان خودش ، و پیشوای ایشان و فقیه ایشان و مورد اطمینان ایشان ؛ به عراق آمد و با ابو القاسم حسین بن روح نایب خاص سوم حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداه همراه شد ، و از او در مورد مسائلی سوال پرسید ؛ و سپس توسط علی بن جعفر بن اسود با وی نامه نگاری کرد و از وی می خواست که نامه به دست امام زمان برساند و در آن از حضرت خواسته بود که فرزندی به وی عطا شود . پس به او پاسخ دادند : ما برای تو به آنچه خواستی دعا کردیم و خداوند به تو دو پسر نیکو خواهد داد . پس برای وی ابو جعفر و ابو عبد الله از کنیزی متولد شدند . و ابو عبد الله حسین بن عبید می گفت : از ابا جعفر شنیدم که می گفت : من با دعای صاحب الامر به دنیا آمده ام ؛ و به آن افتخار می کرد .
رجال النجاشی ، النجاشی ، ص 261 .
و شیخ طوسی میفرماید :
علی بن الحسین بن موسى بن بابویه القمی رضی الله عنه ، کان فقیها جلیلا ، ثقة . وله کتب کثیرة .
الفهرست ، الشیخ الطوسی ، ص 157 .
4 . محمد بن الحسن بن ولید :
در سند گذشته در باره وی بحث کردیم .
5 . سعد بن عبد الله : نجاشی در توصیف وی میفرماید :
سعد بن عبد الله بن أبی خلف الأشعری القمی أبو القاسم ، شیخ هذه الطائفة وفقیهها و وجهها .
رجال النجاشی ، النجاشی ، ص 177 .
شیخ طوسی میفرماید :
سعد بن عبد الله القمی ، یکنى أبا القاسم ، جلیل القدر ، واسع الاخبار ، کثیر التصانیف ، ثقة .
الفهرست ، الشیخ الطوسی ، ص 135 .
6 . احمد بن محمد بن عیسی : مرحوم نجاشی و شیخ طوسی در باره وی میفرمایند :
أحمد بن محمد بن عیسى بن عبد الله ... یکنى أبا جعفر ، وأول من سکن قم من آبائه سعد بن مالک بن الأحوص ... وأبو جعفر رحمه الله شیخ القمیین ، ووجههم ، وفقیههم ، غیر مدافع .
رجال النجاشی ، النجاشی ، ص 82 و الفهرست ، الشیخ الطوسی ، ص 68 .
7 . علی بن الحکم : شیخ طوسی در باره وی میفرماید :
علی بن الحکم الکوفی ، ثقة ، جلیل القدر .
الفهرست ، الشیخ الطوسی ، ص 151 .
پس تا اینجا سند روایت قطعاً تمام و تمامی روات آن از برترین روات حدیث شیعه بودهاند .
8 . سیف بن عَمِیره : وی یکی از دو نفری است که شیخ طوسی سند اصل زیارت عاشورا را از ایشان نقل میکند . در وثاقت او هیچ شک و شبههای نیست ؛ چنانچه مرحوم نجاشی در باره وی میگوید :
سیف بن عمیرة النخعی عربی ، کوفی ، ثقة ، روى عن أبی عبد الله وأبی الحسن علیهما السلام . له کتاب یرویه جماعات من أصحابنا .
رجال النجاشی ، النجاشی ، ص 189 .
و مرحوم شیخ طوسی رحمت الله علیه نیز میفرماید :
[ 333 ] 2 ، سیف بن عمیرة ، ثقة ، کوفی نخعی عربی . له کتاب ، أخبرنا به عدة من أصحابنا ، عن محمد بن علی بن الحسین بن بابویه ، عن أبیه ومحمد بن الحسن ، عن سعد بن عبد الله ، عن أحمد بن محمد ، عن علی بن الحکم ، عن سیف بن عمیرة .
الفهرست ، الشیخ الطوسی ، ص 140 .
پس با این تفصیل ، سند روایت تا این جا صحیح است ؛ چون حتی اگر کسی به صالح بن عقبه اشکال کند ؛ از آنجایی که در این طبقه سیف بن عمیره نیز وجود دارد ، سند روایت تمام و هیچ مشکلی ندارد .
9 . علقمة بن محمد الخضرمی : در سند قبلی وضعیت وی روشن شد .
ضمن این که از روایت صفوان به خوبی روشن میشود که وی روایت علقمه را نیز تصحیح میکند ؛ آنجا که میفرماید :
فدعا صفوان بالزیارة التی رواها علقمة بن محمد الحضرمی عن أبی جعفر علیه السلام فی یوم عاشوراء ، ثم صلى رکعتین عند رأس أمیر المؤمنین علیه السلام وودع فی دبرها أمیر المؤمنین وأومأ إلى الحسین بالسلام منصرفا وجهه نحوه وودع . وکان فیما دعا فی دبرها : یا الله یا الله یا الله یا مجیب دعوة المضطرین ...
پس صفوان دعای زیارت را خواند که علقمه آن را از ابو جعفر علیه السلام در روز عاشورا روایت کرده بود ، سپس در بالای قبر مطهر امیر مومنان علیه السلام دو رکعت نماز خواند و در پایان با امیر مومنان وداع کرد و به امام حسین علیه السلام در حال خروج اشاره کرد و وداع کرد . و به دنبال آن دعای معروف به دعای علمقه را خواند .
و بعد سیف بن عمیره در آخر روایت میگوید :
فسألت صفوان ، فقلت له : إن علقمة بن محمد الحضرمی ، لم یأتنا بهذا عن أبی جعفر علیه السلام إنما أتانا بدعاء الزیارة ، فقال صفوان : وردت مع سیدی أبی عبد الله علیه السلام إلى هذا المکان ، ففعل مثل الذی فعلناه فی زیارتنا ، ودعا بهذا الدعاء عند الوداع .
مصباح المتهجد ، الشیخ الطوسی ، ص 777، 781 .
پس از صفوان سوال کردم که : علقمه بن محمد این دعا را برای ما از امام باقر علیه السلام نیاورده بود ؛ تنها دعای زیارت را آورده بود ؛ پس صفوان گفت : همراه با سرورم امام صادق علیه السلام به این مکان وارد شدم ؛ پس همانند آن را که در زیارتمان انجام دادیم انجام داد و این دعا را در هنگام وداع خواند .
این روایت صراحت دارد در تأیید ، صفوان بن مهران ، زیارت عاشواریی را که علقمه نقل کرده است ، فقط تنها تفاوتی که دارد ، در دعای بعد از زیارت است که علقمه نقل نکرده ؛ ولی صفوان آن را از امام صادق علیه السلام نقل می کند .
شیخ طوسی ، زیارت عاشورا با سند دیگر به این صورت نقل میفرماید :
وروى محمد بن خالد الطیالسی عن سیف بن عمیرة قال : خرجت مع صفوان بن مهران الجمال وعندنا جماعة من أصحابنا إلى الغری بعد ما خرج أبو عبد الله علیه السلام فسرنا من الحیرة إلى المدینة فلما فرغنا من الزیارة صرف صفوان وجهه إلى ناحیة أبی عبد الله الحسین علیه السلام فقال لنا : تزورون الحسین علیه السلام من هذا المکان من عند رأس أمیر المؤمنین علیه السلام من هیهنا أومأ إلیه أبو عبد الله الصادق علیه السلام وأنا معه قال : فدعا صفوان بالزیارة التی رواها علقمة بن محمد الحضرمی عن أبی جعفر علیه السلام فی یوم عاشوراء .
و محمد بن خالد طیالسی از سیف بن عمیره روایت می کند که گفت : بعد از آنکه امام صادق علیه السلام بیرون رفتند ، همراه با صفوان بن مهران شتر دار ، به سمت نجف رفتیم و عده ای هم ما را همراهی میکردند . پس از راه حیره به شهر نجف رفتیم . وقتی از زیارت فارغ شدیم صفوان روی خود را به سمت حرم امام حسین علیه السلام کرد و به ما گفت : امام حسین علیه السلام را از اینجا از کنار سر امیر مومنان زیارت می کنید ؟ از همین جا امام صادق علیه السلام (به سمت کربلا ) اشاره کرد و من همراه او بودم ؛ پس صفوان زیارتی را که علقمه آن را از امام باقر در روز عاشورا روایت کرده بود خواند .
مصباح المتهجد ، الشیخ الطوسی ، ص 777 .
مرحوم شیخ طوسی ، این روایت را از کتاب محمد بن خالد الطیالسی نقل میفرماید و طریق خود را تا وی این گونه بیان میفرماید :
محمد بن خالد الطیالسی . له کتاب ، رویناه عن الحسین بن عبید الله ، عن أحمد بن محمد بن یحیى ، عن أبیه ، عن محمد بن علی بن محبوب ، عنه .
پس سند روایت اینگونه خواهد شد :
شیخ طوسی ، حسین بن عبید الله الغضائری ، احمد بن محمد بن یحیی ، محمد بن یحیی العطار ، محمد بن علی بن محبوب ، محمد بن خالد الطیالسی ، سیف بن عمیره ، صفوان بن مهران الجمال ، امام صادق علیه السلام .
بررسی روت سند :
1 . حسین بن عبید الله غضائری :
وی از مشایخ مرحوم شیخ طوسی و مرحوم نجاشی بودهاند ؛ چنانچه مرحوم نجاشی میفرماید :
الحسین بن عبید الله بن إبراهیم الغضائری أبو عبد الله ، شیخنا رحمه الله .
رجال النجاشی ، النجاشی ، ص 69 .
و مرحوم شیخ طوسی نیز میفرماید :
الحسین بن عبید الله الغضائری ، یکنى أبا عبد الله ، کثیر السماع ، عارف بالرجال ، وله تصانیف ذکرناها فی الفهرست ، سمعنا منه وأجاز لنا بجمیع روایاته ، مات سنة أحدی عشره وأربعمائة .
رجال الطوسی ، الشیخ الطوسی ، ص 425 .
و همان طور که در ترجمه ابن أبی جید گفتیم ، اساتید و شیوخ مرحوم نجاشی بالإتفاق ثقه هستند و نیازی به توثیق ندارند ؛ چنانچه مرحوم آقای خویی رضوان الله تعالی علیه میفرماید :
أنه شیخ النجاشی وجمیع مشایخه ثقات .
معجم رجال الحدیث ، السید الخوئی ، ج 7 ، ص 23 .
وی استاد نجاشی است و تمامی اساتید نجاشی مورد وثوق هستند .
2 . احمد بن محمد بن یحیی : برای اثبات وثاقت این شخص ، می توان به دلایل ذیل استناد کرد :
اولاً : وی از مشایخ مرحوم صدوق رحمت الله علیه است و شیخ صدوق از او روایات فراوانی را نقل کرده و بعد از نام ایشان از جمله « رضی الله عنه » استفاده کرده که این خود دلیل بر وثاقت این شخص است . با تتبع که در برخی از کتابهای شیخ صدوق به عمل آمد ، وی در کتابهای مختلف خود بیش از هشتاد بار این جمله را تکرار کردهاند :
« حدثنا أحمد بن محمد بن یحیى العطار رضی الله عنه » .
این نشان میدهد که شیخ صدوق به این شخص اعتماد داشته است و گرنه این همه روایت از او نقل نمیکرد و بعد از هر بار نام بردن از او ، از جمله «رضی الله عنه » استفاده نمیکرد .
ثانیاً : وی از مشایخ الإجازه بوده است که بسیاری از علمای علم رجال تمام مشایخ الإجازه را موثق میدانند ؛ چنانچه محقق بحرانی در این باره میفرماید :
مشایخ الإجازة فی أعلى طبقات الوثاقة والجلالة .
معراج أهل الکمال ، ص 44 .
مشایخ اجازه در بالاترین مرتبه اطمینان و بزرگی مقام هستند .
و نیز مینویسد :
إنّه لا ینبغی أن یرتاب فی عدالة شیوخ الإجازة .
معراج أهل الکمال ، ص 88 .
نباید در عدالت مشایخ اجازه شک کرد .
و علامه وحید بهبهانی مینویسد :
إنّ المتعارف عدّه من أسباب الحسن، وربما یظهر من جدّی ـ رحمه اللّه ـ دلالته على الوثاقة .
الفوائد الرجالیّة ، ص 44، المطبوع فی آخر رجال الخاقانی .
آنچه که مرسوم است شمردن شیخ اجازه بودن از اسباب حُسن حدیث است . و از اقوال پدر بزرگم چنین به دست میآید که شیخ اجازه بودن دلالت بر وثاقت او هم دارد .
مرحوم شهید ثانی رضوان الله تعالی علیه مینویسد :
لا یحتاج أحد من هؤلاء المشایخ المشهورین إلى تنصیص على تزکیة ، ولا بینة على عدالة ، لما اشتهر فی کل عصر ، من ثقتهم وضبطهم وورعهم ، زیادة " على العدالة وإنما یتوقف على التزکیة ، غیر هؤلاء من الرواة ، الذین لم یشتهروا بذلک ککثیر ممن سبق على هؤلاء ، وهم طرق الأحادیث المدونة فی الکتب غالبا " .
الرعایة فی علم الدرایة (حدیث) ، الشهید الثانی ، ص 192 – 193 .
هیچ یک از شیوخ مشهور احتیاج به تصریح به وثاقت و اقامه دلیل برای اثبات عدالت ندارند ؛ زیرا در هر زمانی ، علاوه بر عدالت آنها ؛ مورد اعتماد بودن ، حافظه قوی و ورع آنها مشهور بوده است . و تنها کسانی غیر آنها ، احتیاج به تصریح به وثاقت دارد ، کسانیکه به این مطلب شهره نیستند . مانند بسیاری از کسانی که گذشت . شیوخ اجازه ، طریق آنها به کتاب های روائی بودهاند .
و مرحوم میرداماد نیز مینویسد :
أن مشیخة المشایخ الذین هم کالأساطین والأرکان أمرهم أجل من الاحتیاج إلى تزکیة مزک ، وتوثیق موثق . ولقد کنا أثبتنا ذلک فیما قد أسلفناه بما لا مزید علیه .
الرواشح السماویة ، میرداماد محمد باقر الحسینی الأستر آبادی ، ص 261 .
مشیایخ اجازه ، همانهایی که از استوانهها و ارکان به شمار میروند ، فراتر از آن هستند که احتیاج به تصریح به وثاقت داشته باشند . ما پیش از این ، آن را ثابت کردهایم .
ثالثاً : بسیاری از علما حکم به صحت روایت ایشان کرده و او را توثیق کردهاند ؛ از جمله مرحوم علامه مجلسی مینویسد :
احمد بن محمد بن یحیی العطار ، من مشایخ الإجازة ، و حکم الأصحاب بصحة حدیثه ، یروی عنه الشیخ بتوسط ابن الغضائری و ابن أبی جید .
الوجیزه فی علم الرجال ، ص154 .
احمد بن محمد عطار ، از مشایخ اجازه است و علما حکم به صحت روایت وی کرده اند ؛ شیخ از او با واسطه ابن غضائری و ابن ابی جید روایت نقل می کند .
و همچنین علامه حلی در فائده هشتم از کتاب خلاصة الأقوال ، طریق شیخ صدوق به عبد الرحمن بن أبی نجران و عبد الله بن أبی یعفور را تصحیح میکند ؛ در حالی که در هر دو طریق ، احمد بن محمد یحیی عطار وجود دارد . این مطلب نشان دهنده آن است که وثاقت این شخص در نزد علامه حلی محرز بوده است .
و نیز مرحوم شهید ثانی رحمت الله علیه با قاطعیت تمام ، حکم به وثاقت این شخص میکند . وی در تمییز روات همنام که ممکن است کسی خیال کند ، یک نفر هستند ، مینویسد :
وفائدة معرفته : خشیة أن یظن الشخصان ، شخصا " واحدا "... منهم ، محمد بن یحیى العطار القمی . ومنهم ، محمد بن یحیى الخزاز بالخاء المعجمة والزاء قبل الألف وبعدها . ومحمد بن یحیى بن سلیمان الخثعمی الکوفی . والثلاثة ثقاة .
الرعایة فی علم الدرایة (حدیث) ، الشهید الثانی ، ص 371 .
و فایده دیگر در شناخت این مطلب است که ممکن است دو نفر را یک نفر گمان کند : از جمله آنها محمد بن یحیی العطار قمی و محمد بن یحیی خزاز و محمد بن یحیی بن سلیمان خثعمی کوفی است که هر سه نفرشان مورد اطمینان هستند .
و میرداماد استر آبادی مینویسد :
ثم إن لمشایخنا الکبراء مشیخة یوقرون ذکرهم ، ویکثرون من الروایة عنهم ، والاعتناء بشأنهم ، ویلتزمون إرداف تسمیتهم بالرضیة عنهم ، أو الرحمة لهم ألبتة فأولئک أیضا ثبت فخماء ، وأثبات أجلاء ، ذکروا فی کتب الرجال أو لم یذکروا ، والحدیث من جهتهم صحیح معتمد علیه ، نص علیهم بالتزکیة والتوثیق أو لم ینص ... وکأشیاخ الصدوق ابن الصدوق عروة الإسلام أبی جعفر محمد بن علی بن بابویه رضوان الله تعالى علیهما : ... وأحمد بن محمد بن یحیى العطار أحد شیوخ التلعکبری ذکره الشیخ فی کتاب الرجال .
الرواشح السماویة ، میرداماد محمد باقر الحسینی الأستر آبادی ، ص 171 – 172 .
برای اساتید بزرگ ما ، اساتیدی است که یاد ایشان را گرامی می دارند ؛ و بسیار از ایشان روایت می کنند و به مقام ایشان توجه می کنند و هر زمان نام ایشان را می آورند در کنار آن رضی الله عنهم می گویند ، یا برای ایشان طلب رحمت می کنند . پس ایشان نیز مورد اطمینان و بزرگ هستند ، چه در کتب رجال ذکر شده باشند و چه نشده باشند . و روایت از جهت ایشان درست و مورد اعتماد است ؛ چه ایشان را توثیق کرده باشند و چه نکرده باشند ... مانند اساتید شیخ صدوق فرزند راستگو و ریسمان محکم اسلام ، ابو جعفر محمد بن علی ... و احمد بن محمد بن یحیی العطار یکی از اساتید تلعکبری است که شیخ او را در کتاب رجال ذکر کرده است .
و شیخ بهائی نیز میفرماید :
قد یدخل فی أسانید بعض الأحادیث من لیس له ذکر فی کتب الجرح والتعدیل بمدح ولا قدح غیر أن أعاظم علمائنا المتقدمین قدس الله أرواحهم قد اعتنوا بشأنه وأکثروا الروایة عنه وأعیان مشایخنا المتأخرین طاب ثراهم قد حکموا بصحة روایات هو فی سندها والظاهر أن هذا القدر کاف فی حصول الظن بعدالته وذلک مثل ... أحمد بن محمد بن یحیى العطار فإن الصدوق یروی عنه کثیرا وهو من مشایخه والواسطة بینه وبین سعد بن عبد الله .
مشرق الشمسین ، البهائی العاملی ، ص 276 .
گاهی در سند برخی روایات کسی است که از او مدح یا ذمی در کتب جرح و تعدیل نیامده است ؛ غیر از اینکه بزرگان علمای ما به مقام ایشان توجه داشته اند و از ایشان بسیار روایت کرده اند ؛ و یا بزرگان علمای متاخرین حکم به صحت روایاتی کردهاند که ایشان در سند آن بوده اند . و ظاهر آن است که این مقدار در گمان پیدا کردن به عدالت ایشان کفایت می کند . همانند : ... احمد بن محمد بن یحیی العطار ؛ که صدوق از وی بسیار روایت می کند و او از اساتید صدوق است و او واسطه بین شیخ و سعد بن عبد الله است .
با این تفصیل ، هیچ شکی در وثاقت این شخص باقی نمیماند .
3 . محمد بن یحیی العطار : وی استاد مرحوم شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه است که روایات بسیاری از طریق او نقل کرده است . مرحوم نجاشی در باره او میفرماید :
محمد بن یحیى أبو جعفر العطار القمی ، شیخ أصحابنا فی زمانه ، ثقة ، عین ، کثیر الحدیث .
رجال النجاشی ، النجاشی ، ص 353 .
و شیخ طوسی میفرماید :
محمد بن یحیى العطار ، روى عنه الکلینی ، قمی ، کثیر الروایة .
رجال الطوسی ، الشیخ الطوسی ، ص 439 .
4 . محمد بن علی بن محبوب : مرحوم نجاشی در توصیف او مینویسد :
محمد بن علی بن محبوب الأشعری القمی أبو جعفر ، شیخ القمیین فی زمانه ، ثقة ، عین ، فقیه ، صحیح المذهب .
رجال النجاشی ، النجاشی ، ص 349 .
5 . محمد بن خالد الطیالسی :
وی از اصحاب امام کاظم علیه السلام بوده است . شیخ طوسی رحمت الله علیه مینویسد :
محمد بن خالد الطیالسی ، یکنى أبا عبد الله ، روى عنه حمید أصولا کثیرة .
رجال الطوسی ، الشیخ الطوسی ، ص 441 .
این جمله در حق او ، مدحی جلیل و عظیمی است که حد اقل حسن او را ثابت میکند .
از این نیز که بگذریم ، بسیاری از بزرگان شیعه از او روایت نقل کردهاند ؛ از جمله :
علی بن الحسن بن فضال ؛ سعد بن عبد اللّه القمی ؛ حمید بن زیاد ؛ علی بن إبراهیم القمی ؛ محمد بن علی بن محبوب ؛ محمد بن یحیی المعادی ؛ معاویة بن حکیم و...
همه اینها این بزرگواران از برترین عالمان حدیث در تاریخ شیعه بودهاند که نشان میدهد محمد بن خالد الطیالسی وجاهت و منزلت زیادی در نزد آنها داشته است .
6 . سیف بن عمیره :
وثاقت او را در سند قبلی بررسی کردیم .
7 . صفوان بن مهران الجمال :
صفوان بن مهران بن المغیرة الأسدی مولاهم ثم مولى بنی کاهل منهم ، کوفی ، ثقة .
رجال النجاشی ، النجاشی ، ص 198 .
مرحوم شیخ طوسی ، در مجموع سه سند ذکر میکند که هر کدام از آنها را به صورت مستقل بررسی کردیم . در مجموع هر سه سند ، در هر طبقه بیش از یک نفر وجود دارد :
طبقه اول : علقمة بن محمد الخضرمی و صفوان بن مهران الجمال ؛
طبقه دوم : سیف بن عمیره و صالح بن عقبه ؛
طبقه سوم : محمد بن اسماعیل بن بزیع ، علی بن الحکم و محمد بن خالد الطیالسی .
حتی اگر وثاقت علقمه در طبقه اول قطعی نشود ، با وجود صفوان در این طبقه ، سند روایت صحیح خواهد شد . و در طبقه دوم اگر وثاقت صالح بن عقبه ثابت نشود ، با وجود سیف بن عمیره ، جبران میشود و همچنین در طبقه سوم حتی اگر بر فرض این که محمد بن خالد مجهول باشد ، با وجود محمد بن اسماعیل بن بزیع و علی بن الحکم سند روایت صحیح است و هیچ مشکلی ندارد .
ابن قولویه نیز در ثواب زیارت عاشورا مینویسد :
حَدَّثَنِی حَکِیمُ بْنُ دَاوُدَ بْنِ حَکِیمٍ وَ غَیْرُهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى الْهَمْدَانِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الطَّیَالِسِیِّ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ وَ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ جَمِیعاً عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیِّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ مَالِکٍ الْجُهَنِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع قَالَ مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ ع یَوْمَ عَاشُورَاءَ مِنَ الْمُحَرَّمِ، حَتَّى یَظَلَّ عِنْدَهُ بَاکِیاً لَقِیَ اللَّهَ تَعَالَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِثَوَابِ أَلْفَیْ [أَلْفِ] أَلْفِ حِجَّةٍ وَ أَلْفَیْ [أَلْفِ] أَلْفِ عُمْرَةٍ وَ أَلْفَیْ أَلْفِ غَزْوَةٍ وَ ثَوَابُ کُلِّ حِجَّةٍ وَ عُمْرَةٍ وَ غَزْوَةٍ کَثَوَابِ مَنْ حَجَّ وَ اعْتَمَرَ وَ غَزَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَعَ الْأَئِمَّةِ الرَّاشِدِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ ... .
... از امام باقر علیه السلام که فرمودند : هرکس قبر حسین علیه السلام را در روز عاشورا زیارت کند تا اینکه گریان شود ، خداوند را در روز قیامت با ثواب هزار هزار حج و هزار هزار عمره و هزار هزار جهاد و ثواب هر حج و عمره و جهادی مانند کسی است که حج و عمره و جهاد را با رسول خدا و ائمه هدایت گر انجام داده باشد .
و بعد در سند اصل زیارت عاشورا مینویسد :
ُ قَالَ صَالِحُ بْنُ عُقْبَةَ الْجُهَنِیُّ وَ سَیْفُ بْنُ عَمِیرَةَ قَالَ عَلْقَمَةُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیُّ فَقُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع عَلِّمْنِی دُعَاءً أَدْعُو بِهِ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ إِذَا أَنَا زُرْتُهُ مِنْ قَرِیبٍ وَ دُعَاءً أَدْعُو بِهِ إِذَا لَمْ أَزُرْهُ مِنْ قَرِیبٍ وَ أَوْمَأْتُ إِلَیْهِ مِنْ بُعْدِ الْبِلَادِ وَ مِنْ سَطْحِ دَارِی بِالسَّلَامِ قَالَ فَقَالَ یَا عَلْقَمَةُ إِذَا أَنْتَ صَلَّیْتَ رَکْعَتَیْنِ بَعْدَ أَنْ تُومِئَ إِلَیْهِ بِالسَّلَامِ وَ قُلْتَ عِنْدَ الْإِیمَاءِ إِلَیْهِ وَ مِنْ بَعْدِ الرَّکْعَتَیْنِ هَذَا الْقَوْلَ فَإِنَّکَ إِذَا قُلْتَ ذَلِکَ فَقَدْ دَعَوْتَ بِمَا یَدْعُو بِهِ مَنْ زَارَهُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ کَتَبَ اللَّهُ لَکَ بِهَا أَلْفَ أَلْفِ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْکَ أَلْفَ أَلْفِ سَیِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَکَ مِائَةَ أَلْفِ [أَلْفِ] دَرَجَةٍ وَ کُنْتَ مِمَّنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ حَتَّى تُشَارِکَهُمْ فِی دَرَجَاتِهِمْ وَ لَا تُعْرَفُ إِلَّا فِی الشُّهَدَاءِ الَّذِینَ اسْتُشْهِدُوا مَعَهُ وَ کَتَبَ لَکَ ثَوَابَ کُلِّ نَبِیٍّ وَ رَسُولٍ وَ زِیَارَةِ مَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع مُنْذُ یَوْمَ قُتِلَ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا خِیَرَةَ اللَّهِ وَ ابْنَ خِیَرَتِهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ ابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِین ... .
کامل الزیارات ، جعفر بن محمد بن قولویه ، ص 325 – 328 .
علقمة بن محمّد حضرمى مىگوید: محضر مبارک ابى جعفر علیه السّلام عرض کردم: دعائى به من تعلیم فرمائید که در آن روز وقتى از نزدیک به زیارت آن حضرت رفتم آن را خوانده و دعائى یادم دهید که هر گاه از نزدیک به زیارت آن جناب نرفته بلکه از شهرهاى دور و پشت بام به آن حضرت اشارة سلام دادم آن را بخوانم .
حضرت فرمودند: اى علقمه ! بعد از آنکه با اشاره به آن حضرت سلام دادى و پس از آن، دو رکعت نماز خواندى و هنگام اشاره و پس از خواندن دو رکعت اگر این دعاء و زیارت را که شرحش را برایت مىگویم خواندى پس به آنچه فرشتگان زائر آن حضرت دعاء کردهاند تو نیز دعاء نمودهاى و خداوند متعال براى تو هزار هزار حسنه نوشته و هزار هزار گناه محو مىفرماید و صد هزار هزار درجه مقام و مرتبه تو را بالا برده و تو را از کسانى قرار مىدهد که با حضرت حسین بن على علیهما السّلام شهید شدهاند و بدین ترتیب در درجه ایشان قرارت مىدهد و شناخته نمىشوى مگر در زمره شهدائى که با آن حضرت شهید شدهاند و ثواب تمام انبیاء و رسولان و کسانى که زیارت امام حسین علیه السّلام را از زمان شهادتش تا به الآن نمودهاند را برایت مىنویسد .
حضرت سلام اللَّه علیه به علقمه فرمودند : در زیارت ابا عبد اللَّه الحسین روز عاشوراء بگو: سلام بر تو اى ابا عبد اللَّه، سلام بر تو اى فرزند رسول خدا، سلام بر تو اى برگزیده خدا و فرزند برگزیدهاش، سلام بر تو اى فرزند امیر مؤمنان و فرزند سرور جانشینان، سلام بر تو اى پسر فاطمه که سرور بانوان عالم مىباشد ...
پس در حقیقت روایت با سه سند نقل شده است :
الف : حکیم بن داود بن حکیم وغیره ، عن محمد بن موسى الهمدانی ، عن محمد بن خالد الطیالسی ، عن سیف بن عمیرة عن علقمة بن محمد الحضرمی .
ب : حکیم بن داود بن حکیم وغیره ، عن محمد بن موسى الهمدانی ، عن محمد بن خالد الطیالسی ، عن صالح بن عقبة ، عن علقمة بن محمد الحضرمی .
ج : محمد بن إسماعیل ، عن صالح بن عقبة ، عن مالک الجهنی ، عن أبی جعفر الباقر ( علیه السلام ) .
در سند سوم دو احتمال است : یکی این که محمد بن قولویه ، زیارت عاشورا را از کتاب محمد بن اسماعیل نقل کرده باشد ؛ چنانچه مرحوم شیخ طوسی نیز از کتاب او نقل کرده بود که در این صورت سند روایت تا محمد بن اسماعیل و بعد از آن صالح بن عقبه درست خواهد شد . و احتمال دوم این که محمد بن اسماعیل نیز به محمد بن خالد الطیالسی عطف باشد که در آن صورت سند این گونه میشود :
حکیم بن داود ، محمد بن موسی الهمدانی ، محمد بن خالد الطیالسی ، محمد بن اسماعیل بن بزیع ، صالح بن عقبة ، مالک الجهنی .
البته این احتمال بسیار بعید به نظر میرسد ؛ چون این احتمال قویتر است که کتاب محمد بن اسماعیل در آن زمان معروف بوده و شیخ طوسی و ابن قولویه هر دو از این کتاب زیارت را نقل کرده باشند .
و از آن جایی که مرحوم ابن قولویه علیه در مقدمه کتاب میفرماید :
وقد علمنا انا لا نحیط بجمیع ما روی عنهم فی هذا المعنى ولا فی غیره ، لکن ما وقع لنا من جهة الثقات من أصحابنا رحمهم الله برحمته ، ولا أخرجت فیه حدیثا روی عن الشذاذ من الرجال ، یؤثر ذلک عنهم عن المذکورین غیر المعروفین بالروایة المشهورین بالحدیث والعلم .
کامل الزیارات ، جعفر بن محمد بن قولویه ، ص 37 .
من به تمامی روایاتی که از اهل بیت علیهم السلام در باره زیارت و غیر آن نقل شده است ، احاطه ندارم ؛ ولی هر آن چه را که در این کتاب آوردهام ، از طریق افراد موثق از اصحاب ما است و هیچ روایتی را که از افراد مجهول که اخبار ائمه را از راویان غیر معروف در روایات و غیر مشهور در علم و حدیث گرفتهاند ، نقل نکردهام .
بنابراین تمام روات موجود در اسانید کتاب نیز ابن قولویه مورد وثوق هستند ؛ چنانچه آقای خویی در این باره میفرمایند :
فإنک ترى أن هذه العبارة واضحة الدلالة على أنه لا یروی فی کتابه روایة عن المعصوم إلا وقد وصلت إلیه من جهة الثقات من أصحابنا رحمهم الله .
معجم رجال الحدیث ، السید الخوئی ، ج 1 ، ص 50 .
این عبارت ، دلالت روشنی دارد بر این که ابن قولویه روایتی را از معصومین علیهم السلام نقل نکرده است ؛ مگر این که از افراد موثق از اصحاب ما باشد .
و شیخ حر عاملی نیز بعد از این که به وثاقت روات تفسیر علی بن ابراهیم شهادت میدهد ، در باره روات کامل الزیارات میگوید :
وکذلک جعفر بن محمد بن قولویه فإنه صرح بما هو أبلغ من ذلک فی أول مزاره .
وسائل الشیعة (آل البیت) ، الحر العاملی ، ج 30 ، ص 202 .
و همچنین جعفر بن محمد بن قولویه به وثاقت روات کامل الزیارات شهادت داده است و تصریح او در اول کتاب کامل الزیارات نسبت به تصریح علی بن ابراهیم رساتر است .
زیارت عاشورا از نظر سندی هیچ مشکلی ندارد و علاوه بر این ، زیارت عاشورا از زیارتهایی است که تمامی علمای شیعه بلا استثنا در طول تاریخ بر خواندن آن تأکید کرده و خود نیز بر قرائت هر روز آن مواظبت میکردند . و روایتی که مورد قبول تمامی علمای شیعه از قدیم الأیام تا کنون بوده است ، نیازی به بررسی سندی ندارد ؛ هر چند که ثابت کردیم از نظر سندی هم مشکلی ندارد .
والسلام علی من اتبع الهدی
گروه پاسخ به شبهات