دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

دین و زندگی تایباد

اللهم صل علی محمدوآل محمد

فرهنگ نفوذ: بازتولید الگوهای کلاسیک جنگ سرد

فرهنگ نفوذ: بازتولید الگوهای کلاسیک جنگ سرد

بعد از آنکه جنگ‌افروزی و مداخلات نظامی و تحریم‌های اقتصادی نتوانست جمهوری اسلامی را که بعد از فروپاشی شوروی تبدیل به چالش اصلی نظام سرمایه‌داری شده بود، از پای دربیاورد، تجربه شیرین «پیروزی بدون جنگ» در قبال اتحاد شوروی، آمریکایی‌ها را به فکر بکارگیری روش‌های مشابه در مواجهه با ایران انداخت.

به گزارش فرهنگ نیوز، نظریات و تحلیل‌های مختلفی در خصوص دلایل و روند فروپاشی شوروی در دهه پایانی قرن بیستم وجود دارد که هر یک از آنها با توجه به سطح تحلیل، علت یا عواملی برای این رویداد عظیم سیاسی و تاریخی ذکر می‌کنند. نقص بنیادین اقتصاد شوروی1، تغییر ساختار اقتصاد دستوری2، تمرکز بیش از حد روی رقابت نظامی با آمریکا3، بی‌اعتباری ایدئولوژی کمونیست در مقابل نظام سرمایه‌داری4، شخص گورباچف و برنامه‌ اصلاحات او5 و حتی مخالفت‌ها با اصلاحات گورباچف6 از جمله عواملی است که تحلیلگران برای فروپاشی اتحاد شوروی بیان کرده‌اند.

سلاح سازمانی در جنگ سرد

در این میان، آنچه که همه تحلیل‌‌های مختلف و گاه متناقض در خصوص آن توافق دارند، این است که فروپاشی شوروی از درون رقم خورده است. اگرچه، سیاستمداران آمریکایی نیز تمایل به تائید این نظریه دارند و تاکید می‌کنند که فروپاشی شوروی ناشی از نقص عملکرد داخلی این اتحاد بوده7، اما نقش اساسی برنامه‌های آمریکا در دوران جنگ سرد برای نفوذ به شوروی و تضعیف درونی آن، غیرقابل انکار است. در واقع، وقتی آمریکا دریافت که مقابله نظامی با شوروی راه به جایی نمی‌برد، به اتخاذ قدرت نرم و اجرای برنامه‌های تبادل فرهنگی و نمایش رفاه اقتصاد آمریکایی روی آورد تا همانطور که کریستوفر برگس، مامور ارشد سابق سیا در گفت‌وگو با «عصر اندیشه» می‌گوید: «فروپاشی اتحاد شوروی نتیجه ترکیبی از قدرت نرم و سخت بود. این قدرت نرم آمریکا و تاثیرگذاری بر مردم بود که موجب تضعیف اتحاد شوروی شد.»8

تام برادن، روزنامه‌نگار سابق و عامل تاسیس «واحد سازمان‌های بین‌المللی» سازمان سیا در دهه 1950 می‌نویسد سازمان جاسوسی آمریکا بعد از شروع جنگ سرد با هدف مقابله با گسترش کمونیسم، با ایجاد یک واحد جدید، کوشید تا با بهره‌گیری از سازمان‌ها و نهادهای خصوصی و به ظاهر مردمی، ضمن نفوذ در جوامع کمونیستی، به تخریب افکار و ساختارهای کمونیستی از درون آن جوامع بپردازد. «انجمن بین‌الملی وکلای دموکرات»، «شورای جهانی صلح»، «فدراسیون دموکراتیک بین‌المللی زنان»، «اتحادیه بین‌المللی دانشجویان»، «فدراسیون جهانی جوانان دموکرات»، «سازمان بین‌المللی روزنامه‌نگاران» و «فدراسیون جهانی اتحادیه‌های بازرگانی» هفت سازمانی بودند که هسته اولیه «سلاح سازمانی» مورد نظر برادن را تشکیل دادند تا با حمایت‌های واحد سازمان‌های بین‌المللی سیا، به اجرای برنامه‌های اجتماعی و فرهنگی این سازمان علیه کمونیسم بپردازند.9

فرانسیس استانر ساندرز نیز در کتاب «سیا و جنگ سرد فرهنگی» برای اولین‌بار در دوران بعد از جنگ سرد، ابعاد جدیدی از رویارویی آمریکا و شوروی را فراتر از مانورهای نظامی و سیاسی دو طرف آشکار کرد و به تشریح جزییات برنامه‌های فرهنگی سازمان سیا در آن دوران پرداخت که با تشکیل نهادی با نام «کنگره آزادی فرهنگی» اجرایی می‌شد. این کنگره «در زمان اوج خود در 35 کشور جهان صاحب دفترهایی بود؛ بیش از 20 مجله پرآوازه منتشر می‌کرد؛ نمایشگاه‌های هنری برگزار می‌کرد؛ صاحب یک سرویس خبری و سینمایی بود؛ کنفرانس‌های توجه‌برانگیز بین‌المللی را سازمان‌دهی می‌کرد؛ و با جوایز و اجراهای عمومی به موسیقی‌دانان و هنرمندان پاداش می‌داد. ماموریت انجمن این بود که علاقه دانشوران اروپای غربی را به آرامی از مارکسیسم و کمونیسم به سوی دیدی سازگارتر با روش آمریکایی سوق دهد.»10

مذاکره برای فروپاشی

در واقع، همان مواقعی که شوروی حس می‌کرد از خصومت آمریکا کاسته شده و این کشور با هدف تلطیف روابط به دنبال برقراری ارتباطات فرهنگی، ورزشی و اجتماعی میان دو کشور است، هدف برنامه‌های سری و دیپلماسی غیررسمی ایالات متحده قرار گرفته بود. برگس در این خصوص به عصر اندیشه می‌گوید: «یکی از موثرترین دیپلماسی‌هایی آمریکا برای اعمال قدرت نرم، برنامه‌های تبادلات فرهنگی از قبیل اعزام و دعوت موسیقی‌دان‌ها  و ورزشکاران آمریکایی و شوروی بود. فعالان فرهنگی شوروی در جریان برنامه تبادل فرهنگی سرویس اطلاعات آمریکا به این کشور سفر می‌کردند و به آنها نشان داده می‌شد که آمریکا، بر خلاف اتحاد شوروی، دنیای متفاوت و آزادی است... همان فعالان فرهنگی که به آمریکا سفر می‌کردند، شرایط اقتصادی این کشور را می‌دیدند و پس از بازگشت، این داستان‌های رفاه اقتصادی آمریکا و سیستم آمریکایی بود که دهان به دهان بین مردم منتقل می‌شد.»11

دیپلماسی رسمی ابزار مکمل دیپلماسی نرم و راهبرد نفوذ آمریکا علیه اتحاد شوروی بود. دولت ریگان تلاش‌ زیادی برای انجام مذاکره و برقراری تماس‌های رسمی و مستقیم با شوروی صورت داد، زیرا آمریکایی‌ها معتقد بودند که با نزدیک شدن به شوروی نه تنها می‌توانند از تنش‌های مستقیم خود با آن بکاهند، بلکه بدین طریق نفوذ فرهنگی و سیاسی آمریکا در اتحاد شوروی نیز ساده‌تر و گسترده‌تر خواهد شد.  الکساندر لنون و فرانسیس فوکویاما در کتاب «دموکراسی در راهبرد امنیتی آمریکا: از ترویج تا حمایت» می‌نویسند: «در ابتدای ریاست‌جمهوری ریگان، بسیاری از مشاوران نزدیک وی نمی‌خواستند که هیچ تماسی با شوروی برقرار شود. اما بعد از آنکه جورج شالتز به عنوان وزیر خارجه به تیم پیوست، سیاست عدم تماس را به چالش کشید و استدلال کرد که ایالات متحده نیاز دارد تا نه فقط با سران شوروی، بلکه با جامعه شوروی نیز وارد تماس و ارتباط شود... شالتز هیچ‌گاه اجازه نداد که مذاکرات (با شوروی) تنها به کنترل تسلیحات محدود شود، بلکه وی به دنبال دستور کار وسیع‌تری بود که همواره شامل حقوق بشر و دموکراسی نیز می‌شد. شالتز هیچ‌گاه مذاکرات یا افزایش تماس‌ها را امتیازی برای مسکو یا مشروعیت بخشی به دیکتاتوری کمونیست نمی‌دانست. حتی در بحث‌ها در خصوص بازگشایی کنسولگری دو کشور، که مخالفان تندرو آن را نشانه ضعف آمریکا می‌دیدند، شالتز با قوت از این ایده حمایت کرد.»12

شالتز که شباهت‌های ناگزیری با جان کری دارد، حتی دیپلماسی و ارتباطات رسمی با شوروی را نیز راهی برای گسترش و تسهیل نفوذ داخلی در این کشور می‌دید. وی سال 1982 طی یادداشتی در خصوص اهدافش از گسترش روابط دیپلماتیک با شوروی نوشت: « معتقدم که گام بعدی از سوی ما باید پیشنهاد یک توافقنامه فرهنگی جدید میان آمریکا و شوروی و بازگشایی کنسولگری های دو کشور در کی‌اف و نیویورک باشد... هر دوی این پیشنهادات به نظر شوروی‌ها مناسب است، اما وقتی از نقطه‌نظر عملی و واقع‌بینانه آمریکا به آنها نگاه کنیم، به روشنی به نفع ما هستند.»13

فرهنگِ نفوذ

اتحاد شوروی، یکی از دو ابرقدرت دوران جنگ سرد، در آستانه دهه 1990 در حالی که بدون درگیری و بطور خودخواسته، قدرت را به آمریکا واگذار کرد که نه رئالیست‌ها، نه لیبرال‌ها و نه حتی پژوهشگران حوزه صلح و امنیت نیز قادر به پیش بینی چنین تحول حیرت‌انگیزی نبودند.14 چرا که آمریکا در آن دوران، شیوه غیرمرسومی را برای مبارزه با شوروی برگزیده بود تا با بی‌اعتبارسازی کمونیسم15 در افکار عمومی و تغییر نوع تفکر و محاسبات سران شوروی، ماهیت این نظام، و نه ظاهرش، را متحول کند. در این روند، آمریکا نه تنها با ایجاد رقابت‌های نظامی دروغین16 و کاهش قیمت نفت با همکاری عربستان سعودی17 بر اقتصاد شوروی فشار وارد می‌کرد، بلکه نهادهای متعددی را برای تغییر باورها و ایدئولوژی‌زدایی از اتحاد شوروی ایجاد کرد. ریچارد نیکسون در کتاب «پیروزی بدون جنگ» به «استراتژی آمریکا برای تغییر مسالمت‌آمیز نظام شوروی» می‌نویسد: «باید سیاست‌هایی را اتخاذ کنیم که شوروی‌ها را به شکلی در رقابت بین‌ نظام‌هایمان درگیر کند، که به تغییر مسالمت‌آمیز در نظام منجر شود... ما باید یک استراتژی برای رقابت مسالمت‌آمیز با مسکو در آن سوی پرده آهنین، نه تنها در اروپای شرقی، بلکه در داخل خود اتحاد شوروی بوجود آوریم.»18 فروپاشی اتحاد شوروی از آنجا بود که دیگر حمایت درونی از آن وجود نداشت. ایده کمونیسم از اذهان مردم پاک شده بود و دیگر کسی آن را مفید نمی‌دانست. آن‌طور که فرانسیس فوکویاما می‌گوید: «دست‌کم آخرین نسل از شهروندان شوروی دیگر هیچ باوری به مارکسیسم- لنینیسم نداشتند و این مسئله در میان نخبگان شوروی بیش از سایرین بود.»19 آمریکا هوشیارانه از فرصت‌هایی که تحولات شوروی ایجاد می‌کرد، بهره می‌برد تا نه تنها جهت‌گیری‌ها و ساز و کار درونی شوروی را طبق اراده خود تغییر دهد، بلکه از نفوذ خارجی آن نیز بکاهد. وقتی گورباچف اصلاحات داخلی اتحاد شوروی را آغاز کرد و حمایت از انقلابیون کمونیست خارجی را متوقف ساخت، دولت ریگان مناسبات متفاوتی را نسبت به جنبش‌های ملی آزادی‌خواه تحت حمایت شوروی، مثل سازمان خلق جنوب غرب آفریقا) در نامیبیا و یا کنگره ملی آفریقا در آفریقای جنوبی اتخاذ کرد.20

حتی در دورانی که روابط دیپلماتیک شوروی و آمریکا بسیار پرتنش و ضعیف بود، گروه‌ها و نهادهای آمریکایی به ظاهر غیردولتی مثل «موهبت ملی برای دموکراسی» (NED)21 ، «موسسه ملی دموکراسی برای امور بین الملل» (NDI)22 و ... به برقراری ارتباط با سران گروه‌های اوپوزوسیون روسیه پرداخته و حتی به آنها کمک‌های مالی ارائه می‌کردند.23

روش‌های تکراری، بازی‌های جدید

بعد از آنکه جنگ‌افروزی و مداخلات نظامی و تحریم‌های اقتصادی نتوانست جمهوری اسلامی را که بعد از فروپاشی شوروی تبدیل به چالش اصلی نظام سرمایه‌داری شده بود، از پای دربیاورد، تجربه شیرین «پیروزی بدون جنگ» در قبال اتحاد شوروی، آمریکایی‌ها را به فکر بکارگیری روش‌های مشابه در مواجهه با ایران انداخت.24 استفاده از ادبیات ایجاد «آزادی برای مردم ایران»، مشابه مواضع دوران جنگ سرد در قبال شوروی25، طرح پیشنهاد لغو تحریم‌های اقتصادی، آزادسازی دارایی‌های مسدود شده، برقراری روابط دیپلماتیک و حمایت از پیوستن ایران به سازمان تجارت جهانی26 و  از جمله راهکارهایی بود که آمریکایی‌ها برای اصلاح و بهبود راهبرد مقابله با ایران مد نظر قرار دادند. اما همانطور که هم‌اکنون استراتژیست‌های قدرت نرم آمریکا از جمله جوزف نای و توماس پیکرینگ در گفت‌وگو با «عصر اندیشه» اعتراف می‌کنند، ایران، شوروی نیست27 و شیوه‌های موفق نفوذ و سرنگونی درونی شوروی طی چند دهه گذشته در خصوص جمهوری اسلامی موفق نبوده‌اند. از همین رو در چند سال گذشته، آمریکایی‌ها با بهره‌گیری از مذاکرات هسته‌ای، به دنبال راه‌های جدیدی برای اعمال نفوذ فرهنگی و سیاسی خود در ایران هستند. همانطور که «ایلان گلدنبرگ»، رئیس سابق تیم ایران در وزارت دفاع آمریکا در یادداشتی بعد از پایان مذاکرات هسته‌ای ایران و گروه 5+1 تاکید کرد، بهترین نقطه شروع راهبرد نفوذ به ایران ایجاد «ارتباطات بهتر» در سطوح سیاسی و اجتماعی با این کشور است. گلدنبرگ با استقبال از مذاکرات مستقیم وزرای خارجه ایران و آمریکا پیشنهاد می‌کند که کانال ارتباطی مستقیمی نیز میان سوزان رایس، مشاور امنیت ملی آمریکا و همتای ایرانی وی، علی شمخانی، رئیس شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی، برقرار شود.28 در واقع سه راهکار «افزایش روابط سیاسی»، «گسترش همکاری هسته‌ای به مسائل منطقه‌ای» و «برقراری ارتباطات مردمی از قبیل روابط ورزشی، تجاری و دانشگاهی» نقطه مشترک توصیفاتی است که استراتژیست‌هایی همچون جوزف نای، ایلان گلدنبرگ و توماس پیکرینگ برای ادامه سیاست مواجهه آمریکا با ایران و برای اعمال قدرت نرم ایالات متحده و نفوذ به جمهوری اسلامی مطرح می‌کنند.29

نگاهی به ادبیات دانشگاهی و سیاسی آمریکایی‌ها و تحرکات اولیه آنها و شرکای اروپایی‌شان نشان می‌دهد که طرح نفوذ دشمن، آنطور که مقام معظم رهبری در خصوص آن هشدار دادند، از حوزه اقتصادی آغاز می‌شود. حوزه‌ای که بواسطه سال‌ها تحریم و فشار اقتصادی بر مردم ایران، این کشور را بیش از سایر حوزه‌ها آماده حضور غربی‌ها کرده است. آمریکایی‌ها با لغو تحریم‌های اقتصادی علیه ایران، تلاش برای حضور قدرتمند در بازارهای ایران، از انرژی گرفته تا کالاهای مصرفی، را آغاز می‌کنند، زیرا اعتقاد دارند که ادغام اقتصاد ایران در اقتصاد جهانی، با تقویت اصلاح‌طلبان30 در درون حاکمیت، زمینه را برای حضور غرب در سایر حوزه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی هموار خواهد کرد. اخباری که کمی بعد از اتمام مذاکرات هسته‌ای ایران و 5+1 در خصوص تصمیم رستوران‌های زنجیره‌ای «مک‌دونالدز» برای حضور در بازار ایران پخش شد، اگرچه نتیجه عینی در پی نداشت، اما یادآور افتتاح کنایه‌آمیز اولین شعبه مک‌دونالدز، نماد نظام سرمایه‌داری آمریکا، در مسکوی کمونیست است که در سال‌های پایانی جنگ سرد، به عنوان نشانه‌ای از آغاز تحولات در اتحاد شوروی مطرح بود.31 سوزان مالونی، عضو ارشد مرکز سابان در اندیشکده بروکینگز نیز سال 2010 میلادی و بعد از اعمال دور جدیدی از تحریم‌ها علیه ایران، با تاکید بر آنکه این تحریم‌ها و خروج سرمایه‌گذاران خارجی از ایران، فرصت‌هایی را برای رشد شرکت‌های داخلی ایجاد کرده، تاکید کرد که «اقتصاد عاملی مهم و محوری در شکل‌دهی در تکامل سیاسی ایران بوده است.»32

نخبگان دانشگاهی، سیاسی و اطلاعاتی آمریکا در تحلیل‌های خود از دوران بعد از توافق هسته‌ای با ایران، اقتصاد را مسیر تحولات فرهنگی و سیاسی در این کشور می‌بینند و امیدوارند که بعد از بیش از سه دهه تجربه‌های شکست پی در پی، قادر به نفوذ به ایران شوند. همانطور که برگس نیز در گفت‌وگو با «عصر اندیشه» به روشنی بیان داشت: «توافق هسته‌ای آغازی بر عصر جدیدی از دیپلماسی که در آن گفتگوها بر مسائلی، غیر از هسته‌ای متمرکز می‌شوند. روابط دیپلماتیک و حتی سفارت آمریکا در حال حرکت به سمت تهران هستند و ما شاید بتوانیم در خصوص تبادل فرهنگی و حتی دینی و تاریخی نیز بحث کنیم. توافق هسته‌ای راه‌ را برای تعاملات فرهنگی ایران و آمریکا باز می‌کند. سقف این تعاملات نیز نامحدود است. در نتیجه این توافق، بزودی شاهد برگزاری سیمنارهای فرهنگی خواهید بود که بدور از لفاظی‌های سیاسی و مذهبی، هم در ایران و هم در آمریکا برگزار می‌شوند.»33

توماس پیکرینگ، دیپلمات ارشد و برجسته آمریکایی نیز در گفت‌وگو با «عصر اندیشه»، اگرچه کوشید هدف آمریکا از مذاکرات هسته‌ای را، تنها حل مسئله هسته‌ای ایران نشان دهد، اما در بخش‌هایی از گفت‌وگو اذعان کرد که ایالات متحده توافق هسته‌ای را آغاز فرایندی برای برقراری مجدد روابط ایران و آمریکا می‌داند و از آنجا که «این مذاکرات منجر به باز شدن درها می‌شود، دولت آمریکا از هم‌اکنون به فکر گام بعدی است.» وی همچنین به امیدواری آمریکا برای دسترسی مستقیم به جامعه ایران در دوران بعد از توافق هسته‌ای اشاره کرد و گفت: « دولت آمریکا تمایل دارد تا با افکار عمومی ایران هم در تماس باشد. اما ما به دلیل عدم برقراری روابط دیپلماتیک، در این کشور حضور نداریم و تماس‌های ما تنها محدود به ملاقات با آن ایرانیانی است که به خارج کشور سفر می‌کنند.»34

ایران طی چند دهه گذشته نشان داده که با رصد و شناسایی شیوه‌های حمله دشمن، قادر به دفاع و مقابله با آنهاست. سخنان اخیر مقام معظم رهبری و هشدارهای ایشان نسبت به تلاش دشمن برای نفوذ اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و امنیتی35 حاکی از هوشیاری نظام جمهوری اسلامی در قبال برنامه‌های دشمن، در بالاترین سطوح است. این همان هوشیاری و آمادگی است که موجب شده تا جوزف نای مغز متفکر قدرت نرم آمریکا با اعتراف به تفاوت‌های ماهوی میان ایران و شوروی، اذعان کند که قادر به پیش‌بینی آینده ایران نیست و به رغم تلاش آمریکا برای استفاده از توافق هسته‌ای برای تضعیف ایران، این رفتار ایران است که نتیجه نهایی را مشخص خواهد کرد.36

منابع:

لئون ارون، آنچه که از فروپاشی شوروی می‌پندارید، اشتباه است، مجلسه سیاست خارجی آمریکا، ژوئن 2012.

2 مارک هریسون، چرا اقتصاد شوروی فروپاشید، دانشگاه وارویک انگلیس.

3 چارلز دبلیو کگلی، چگونگی مرگ جنگ سرد، انتشارات بلک‌ول، 2009

4ژان بی تی ژاکوت، شرح فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، مجله الکترونیک روابط بین‌الملل، ژوئن 2013.

هاروی استار و بروس راست، سیاست جهانی: محدودیت ها و فرصت های انتخاب، ترجمه علی امیدی، دفتر مطلاعات سیاسی و بین‌المللی وزارت امور خارجه

6 آناتولی چرنیائوف، شش سال من با گورباچف، انتشارات لایبرری بایندینگ، اوت 2000.

7 گفت‌وگوی نگارنده با توماس پیکرینگ، سفیر و دیپلمات ارشد وزارت خارجه آمریکا. عصر اندیشه، شماره 9، آبان 1394

8 گفت‌وگوی نگارنده با کریستوفر برگس، عضو ارشد سابق سازمان سیا.

9 توماس برادن، خوشحالم که سیا غیراخلاقی است، ستردی ایونینگ پست، مه 1967

10 فرانسیس استانر ساندرز، سیا و جنگ سرد فرهنگی، انتشارات نیو پرس، 2000

11 گفت‌وگوی نگارنده با کریستوفر برگس، عضو ارشد سابق سازمان سیا.

12 الکساندر لنون، دموکراسی در راهبرد امنیتی آمریکا: از ترویج تا حمایت، انتشارات مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌الملل، 2009

13جورج شالتز: آشفتگی و پیروزی، انتشارات سیمون اند شوستر، 2010، صفحه 275

14 ریچارد لبوو و ریس کاپن، نظریه روابط بین‌الملل و پایان جنگ سرد، انتشارات دانشگاه کارنل، 1993

15 آرتور جینرتو، فروپاشی خاموش اتحاد شوروی، مجله الکترونیک روابط بین‌الملل، مه 2014

16چارلز دبلیو کگلی، همان.

17 آرتور جینرتو، همان

18 ریچارد نیکسون، پیروزی بدون جنگ، ترجمه فریدون دولتشاهی، انتشارات اطلاعات،1385

19 فرانسیس فوکویاما، پایان تاریخ؟، دوماه‌نامه نشنال اینترست، تابستان 1989

20 الکساندر لنون، همان

21 National Endowment for Democray

22 National Democratic Institute for International Affairs

23  الکساندر لنون، همان، صفحه 88

24 آبراهام سوفائر، قدرت، دیپلماسی و تهدید ایران، انتشارات موسسه هوور، 2013

25 دور گلد، رشد ایران هسته‌ای: چگونه تهران غرب را به چالش می‌کشد، انتشارات رگنری، 2009

26 مایکل مک‌فول، عباس میلانی و لری دایاموند، راهبرد برد- برد آمریکا برای مواجهه با ایران، فصلنامه واشنگتن، زمستان 2006-2007

27  گفت‌وگوی نگارنده با جوزف نای و توماس پیکرینگ، عصر اندیشه، شماره 9، آبان 1394

28 ایلان گلدنبرگ، مدیر برنامه امنیت خاورمیانه در مرکز امنیت آمریکای نوین و رئیس سابق تیم ایران در وزارت دفاع آمریکا، نشنال اینترست، 24 سپتامبر 2015

29 گفت‌وگوی نگارنده با جوزف نای و توماس پیکرینگ همان، و ایلان گلدنبرگ، همان

30 تاد گیتلین، استاد جامعه‌شناسی و روزنامه‌نگاری دانشگاه کلمبیا، ایران، آلمان نازی است یا اتحاد شوروی یا هیچ‌یک؟، نشریه تبلت، ژوئن 2015

31 کونارد بلک و کلی مک‌پرالند، پیروزی سرمایه‌داری، نشنال پست،

32 سوزان مالونی، اقتصاد انقلابی، موسسه بروکینگز، نوامبر 2010

33 گفت‌وگوی نگارنده با کریستوفر برگس، همان

34 گفت‌وگوی نگارنده با توماس پیکرینگ، همان

35 بیانات مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و خانواده‌های آنان، 15 مهر 1394

36 گفت‌وگوی نگارنده با جوزف نای، عصر اندیشه، شماره 9، آبان 1394


هدف از ترویج ایدئولوژی‌ مبتنی بر اومانیسم، خارج کردن دین از تمام شئونات فرهنگی و اجتماعی است که تلاش سال‌های اخیر جبهه سکولاریسم داخلی و خارجی، بر تخریب این عامل پیروزی مردم، متمرکزشده است.

به گزارش مشرق، روزنامه «حمایت» در یادداشتی از «شهریار زرشناس» نوشت:

«نئولیبرالیسم»، نوعی از انواع ایدئولوژی با مبنای ‌شناختی نسبی‌انگارانه است که با خمیرمایه سکولاریسم و اومانیسم، با هر حکومت اسلامی و هر نوع حکومت دینی مخالفت تام دارد. طرفداران این جهان‌بینی در ایران (نئولیبرال‌های ایرانی) حامی جدایی دین از سیاست هستند؛ به این معنا که خارج کردن دین از ثقل حیات سیاسی، فرهنگی و برنامه‌ریزی سیاسی – اجتماعی بر پایه عقلانیت سکولار و ایدئولوژ‌ی‌های برآمده از آن، مؤلفه‌های شاخص آن به شمار آمده و شعارهایی نظیر خردگرایی، پرهیز از دشمن‌تراشی در صحنه بین‌المللی، تعامل با دنیا، جامعه مدنی و جامعه  به اصطلاح چندصدایی از دیگر خصوصیات آن است.

یکی از ویژگی‌های اساسی نئولییرالیسم ایرانی، تأکید بر لزوم جذب و هضم نظام اسلامی – از منظر سیاسی، فرهنگی و اقتصادی – در نظام سلطه جهانی و فرآیند جهانی‌سازی نئولیبرالی به‌صورت راهبردی است و نئولیبرال‌های ایرانی به‌منظور تحقق این هدف استراتژیک، کوشش گسترده و مستمری در راستای استحاله آرمان‌های جمهوری اسلامی از درون و تبدیل آن به یک نظام منفک از هویت و شعائر دینی و انقلابی را در پیش‌گرفته‌اند.

با پایان جنگ تحمیلی و در اوایل دهه 70 - همزمان با فعالیت‌ برخی‌ جریانات وابسته به‌نظام فکری غرب- واقعیتی که در عرصه فرهنگی آن زمان به‌طور محسوس مشاهده می‌شد، عبارت بود از فقدان رویکرد و برنامه مسنجم مبتنی بر آرمان‌گرایی انقلابی، به‌گونه‌ای که درک درستی از نسبت انقلاب به‌عنوان حکومت اسلامی و اوضاع فرهنگی که ما را محاصره کرده بود، شکل نگرفت. حتی کار به‌جایی رسید که مسئولین فرهنگی، نه‌فقط شناختی از نقشه فرهنگی و دسیسه‌های دشمن نداشتند، بلکه فراتر از آن، از عناصر غیرخودی که با مأموریت پیاده‌سازی نسخه ایرانی نئولیبرالیسم در کشورمان فعالیت داشتند، حمایت کرده و تحت پوشش پلورالیسم، آثار روشنفکران سکولار که مضامین ضدنظام و ضدانقلابی داشتند، منتشر می‌شد.

این شرایط را باید ناشی از نوعی غفلت‌‌زدگی و جهالت تلقی کنیم که متأسفانه در سال‌های اخیر شدت یافته و شرایط را به‌گونه‌ای رقم‌زده است که گویی در عرصه فرهنگی هیچ برنامه، راهبرد و مرزی وجود ندارد و هرکسی با هر عقیده‌ای می‌تواند با خیال آسوده و با استفاده از غفلت مرزبانان فرهنگی، وارد حریم اخلاقی و ایمانی مردم و جامعه شود. این غفلت به عقیده نویسنده این سطور، ابتدا معبر «نفوذ فرهنگی» را باز کرد و در پی عملکرد به‌شدت غیرانقلابی برخی مسئولین، «بزرگراه نفوذ فرهنگی» ایجاد شد !

شرایط فرهنگی فعلی، درواقع ترجمان جمله معروف رهبر بصیر انقلاب است که در خردادماه سال جاری در دیدار با نمایندگان مجلس شورای اسلامی به آن اشاره و فرمودند: «در موضوع فرهنگ نوعی ولنگاری و بی‌اهتمامی در دستگاه‌های فرهنگی به چشم می‌خورد، زیرا در تولید کالای فرهنگی مفید و جلوگیری از تولید کالای فرهنگی مضر، کوتاهی‌هایی انجام می‌شود.» همانگونه که در ابتدا اشاره گردید، هدف از ترویج ایدئولوژی‌ مبتنی بر اومانیسم، خارج کردن دین از تمام شئونات فرهنگی و اجتماعی است که تلاش سال‌های اخیر جبهه سکولاریسم داخلی و خارجی، بر تخریب این عامل پیروزی مردم، متمرکزشده است.

«امروز بعد از 37 سال، 38 سال از پیروزی انقلاب، انگیزه‌ دشمنان برای نفوذ در حصار فرهنگی از روز اوّل بیشتر است؛ نه اینکه کم نشده، قطعاً زیاد شده؛ روش‌ها را هم که شما می‌بینید: این شیوه‌های فضای مجازی و تبلیغات گوناگون و ماهواره و امثال این‌ها؛ [یعنی‌] انگیزه‌ها بیشتر شده. آماج این حرکت هم درست همان چیزی است که مایه و هسته‌ اصلی ایجاد نظام اسلامی شد؛ یعنی ایمان دینی، آماج این است.» (دیدار رهبر معظم انقلاب با ائمه جماعات مساجد استان تهران – 31/5/95)

شکی نیست که از چند سال پیش، جریان معاند فرهنگی، بسیار پرانرژی و پرتوان در عرصه فرهنگی ظاهرشده و در حال ترویج سکولاریسم و نئولیبرالیسم در بازار نشر و کتاب، در عرصه سینما و مطبوعات و سبک زندگی است. در حوزه‌های آکادمیک و دانشگاهی نیز همین مسئله با تفاوت‌هایی وجود دارد و متأسفانه ترجیح دستگاه‌های ذی‌ربط به‌جای حمایت از نیروهای مؤمن انقلابی، بر هواداری از افراد مسئله‌دار قرارگرفته است. این در حالی است که در مهد به‌اصطلاح دموکراسی و آزادی، وقتی بناست که امکانات و منابع تقسیم شوند، بخش زیادی از اعتبارات و منابع به جریان‌هایی اعطا می‌شوند که حتماً مکمل و مقوم نظام موجود باشند و بخش ناچیزی از آن، به جریان مخالف اختصاص می‌یابد.

باید توجه داشت که اگر جریانات فکری و فرهنگی جبهه انقلاب بر حمایت از نیروهای انقلابی تأکید می‌کنند، به معنی جزم‌اندیشی و دیکتاتوری نیست، بلکه به این معناست که در تقسیم منابع و امکانات باید توازن قوا به نفع نیروهای وفادار به انقلاب باشد و این روشی است که هر کشوری و هر حکومتی در سراسر دنیا انجام می‌دهد. 

بر این اساس، برای مقابله بانفوذ و ولنگاری فرهنگی، باید به این موارد توجه داشت:

1. مدیران فرهنگی ما باید بپذیرند که یک جبهه فرهنگی و جنگ نرم تمام‌عیار، علیه تمامیت نظام اسلامی وجود دارد و اینکه جمهوری اسلامی،  فراتر از حد معمول، در معرض تهاجمی سازمان‌یافته و هدفمند قرارگرفته که به‌صورت جدی برای تغییر هویتی ما در بخش فرهنگی برنامه‌ریزی کرده است.

2. برای اینکه قادر باشیم بر ولنگاری فرهنگی و حملات بی‌امان دشمن غلبه کنیم، ابتدا باید فضای فرهنگی کشور را بشناسیم و مانند جبهه نبرد واقعی، موقعیت استقرار نیروهای مهاجم فرهنگی، توانایی و ضعف‌های آنان را در چالش‌های پیش‌رو، شناسایی کنیم که همه این موارد، نیازمند حرکت بر اساس یک تئوری منسجم انقلابی است.

3. اصلاح زیرساخت‌های فرهنگی توسط دستگاه‌های اجرایی به‌نحوی‌که نظارت‌ها، رخنه‌ها و معابر نفوذ را مسدود کند. به‌عنوان نمونه، زیرساخت‌های فرهنگی ما از دهه 40 به همان صورت باقی‌مانده و شبکه‌ای از توزیع کتاب و محصولات فرهنگی به ارث مانده که هنوز اسیر آن هستیم. هنوز مافیای توزیع محصولات فرهنگی در دست عده خاصی است و این شبکه در دیگر موقعیت‌ها و بزنگاه‌ها، افراد خاص خود را دارد که اهداف نئولیبرالیستی را دنبال می‌کنند.

4. ایجاد ستاد فرماندهی «انقلاب فرهنگی» با حضور نیروهای آزمون‌ پس‌داده انقلابی در حوزه فرهنگ عمومی، مطبوعات، بازار نشر، حوزه‌های هنری و نظام دانشگاهی. این ستاد، مرکزیت منسجمی است که به‌عنوان دیده‌بان جنگ نرم عمل می‌کند و وظیفه آن، ترسیم نقشه راه فرهنگی و تأثیرگذاری بر روندهاست.

ما در شرایطی قرار داریم که جریان خطرناکی، برای انکار وجهه فرهنگی و دین‌زدایی از ارکان انقلاب اسلامی کمربسته و تلاش می‌کند پیشرفت کشور را در پذیرش فرهنگ اومانیستی و سکولار غربی تفسیر کند اما شکی نیست که مسیر تأمین دین و دنیا و عزت و سربلندی کشور جز با رجوع به آرمان‌های انقلابی در تمام  ابعاد، از هیچ مسیر دیگری میسر نمی‌شود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد